-----------------------------
همه خبرها و ديدگاهاي سانسور شده و پشت فيلتر جمهوري اسلامي مانده را يكجا و بي درد سر در "هستي نيوز" بخوانيد... http://groups.google.com/group/hasti-news/

--------------------------------------------







Google Groups
Subscribe to Hasti News
Email:
Visit this group

۱۳۸۹ اسفند ۳, سه‌شنبه

Latest News from Norooz for 02/22/2011

Email not displaying correctly? View it in your browser.
این خبرنامه حاوی عکس است. لطفا امکان دیدن عکس را در ایمیل خود فعال کنید.



بسم رب الشهداء و الصالحین

محضر مبارک مراجع عالیقدر شیعه حضرات آیات عظام وحید خراسانی، صافی گلپایگانی، شبیری زنجانی، سیستانی، موسوی اردبیلی، مکارم شیرازی،صانعی، بیات زنجانی، امینی، محفوظی

سلام علیکم

در آستانه سی و دومین سالگرد پیروزی انقلاب اسلامی ، ما خانواده های
زندانیان سیاسی در حالی که انتظارمان از نظام اسلامی رعایت عدالت و عمل به قانون اساسی و پاس داشتن حقوق شهروندی بوده است که متأسفانه هر روزبیش از پیش از این الزامات فاصله می گیریم، بار دیگر به شما بزرگواران پناهنده شده ایم که عالمان دینید و لباس نبی خدا(ص) برتن کرده اید و درعصر غیبت امام زمان(ع) و ولی امر مسلمین جهان پاس داری از دین خدا واحکام مبین آن را عهده دارید.

حضرات آیات عظام

ما مظلومان عهد جدید که نه با انقلاب بیگانه ایم و نه از وطن دوستی فاصله گرفته ایم و نه اعتقاداتمان را از فراخنای وجود به بیرون رانده
ایم، در مواجهه با ستم و ستمگران دچار آسیب های سخت شده ایم که دل هرانسان آزاده ای از دیدن و شنیدن و شمارش آن به درد می آید چه رسد به همکیشان که گوهره دین را رحمانیت و اصالت آن را به کرامت قائل شدن برای انسان می دانند. و چه کسی است که نداند طی این زمانی که هنوز به دو سال نرسیده و برای ما به قدر قرنی درازنا داشته است، چه ستم ها بر ما وعزیزان دربندمان رفته و چه حرمت ها از ما شکسته اند و چه مصیبت ها برسرمان آورده اند! چه کسی است که نداند بازار دروغ و نیرنگ و فریب درهمه این ایام سیاه و شب گون سکه بوده و متاع ما و عزیزان دربندمان که راستی و درستی است، بی مشتری مانده است. چه کسی است که نداند پیران ما دراین سختی ها شکسته قامت تر و جوانانمان شکسته روح تر و عزیزان دربندمان پژمرده تر و نحیف تر و خودمان کم انرژی تر شده ایم و تنها چیزی که در این مکاره فریب ما را مستقیم در جاده صواب نگاه داشته است، ایمانمان به خدا و توکل به اوست.

مراجع عالیقدر و بزرگوار

ما قریب یک سال و هشت ماه همه سختی های روزگار ستم را به یاری حق و همبستگی و همراهی مردم معتقد و استوارمان تاب آورده ایم اما دیگر آستانه تحملمان بسیار پایین آمده و طاقت تحمل هجران بیش از این و حرمان فراتر از این را نداریم. فرزندان معصوم ما پدرهایشان را می طلبند و پدران و مادران رنج دیده فرزندانشان را و چه کسی است که حق ما همسران را که آشیانه های مهرمان در آغاز یا میانه زندگی مشترک به دست ستم ویران و سرد گشته به رسمیت نشناسد!

آری ما تاب از دست داده ایم و در این شرایط سخت و بحرانی بی خبری ازعزیزانمان که برخی ممنوع الملاقاتند و بعضی ممنوع از تماس تلفنی . بعضی با احکام فله ای سنواتی طولانی را باید در زندان به سر ببرند و حتی برای روزی به مرخصی نیامده اند. همه ما که صورت زیبای عزیزانمان را باید از پشت دو جدار شیشه ای ببینیم و صدای گرمشان را از راه سیم ها بشنویم دیگر تاب از دست داده ایم و اینک که همه درخواست ها و هشدارهایمان به مسئولین قضایی با بی توجهی کامل روبرو شده و می شود، مسئولیت تبعات این بی توجهی را متوجه آنان می کنیم و تا بیست و دوم بهمن ماه اگر زندانیانمان به حقوق اولیه شان نرسند و ما نیز از حقوق اولیه خود برخوردار نشویم چه بسا اقداماتی از طرف ما صورت پذیرد که مورد رضایت حکومت و قدرتمداران نباشد.

حضرات آیات عظام

این نامه دردمندانه ما در پی نامه های پیشین که آن ها نیز همه از سر
درد نگارش شد و متأسفانه ما نتیجه آن را یحتمل به دلیل ضعف اطلاع رسانی شاهد نبودیم، نوشته می شود تا بدین وسیله خدمت شما بزرگواران که حصن حصین مرجعیتید و موجب اعتلای اسلام عزیز و ملجأ و پناهگاه مظلومان پناه آوریم و پیشاپیش از شما در برابر هجوم ستمگران بر ما در فردای اقدامات حق طلبانه مان استمداد بطلبیم. سلسله اقداماتی که ما خانواده های زندانیان سیاسی در صورت بی توجهی به خواسته های خردمان که آزادی عزیزانمان و تا زمان آزادی؛ اعطای حقوق اولیه آنان اعم از حق تماس حق ملاقات حضوری و حق مرخصی است که جمله از نظر دستگاه قضائی امتیاز محسوب شده و با گرو گرفتن زندانیانمان و با سرکوب احساسات ما و فرزندانمان هوای نفس خویش را ارضاء می کنند تا قهقهه شیطان از این همه افعال سوئی که خدای را و هر مسلمان آزاده ای را ناپسند می آید به عرش رود. بی شک تحصن در
یکی از اماکن عمومی از بدیهی ترین اقدامات ما خواهد بود که در صورت
نگرفتن پاسخ مثبت دست به اقدامات دیگری خواهیم زد و حالا که امنیت از
خانواده های ما به ستم سلب کرده اند، عملا به دادخواهی حقوق خود و عزیزان دربندمان دست خواهیم زد باشد که صدای مظلومان را به گوش همه آزادگان جهان برسانیم و بدین وسیله عملا از ظلم و ظالم تبری بجوییم. و در پایان خدایمان را شاهد می گیریم که تا امروز به هر وسیله ممکن با همه اتمام حجت کرده ایم و پاسخی از سر مهر نیافته ایم و بی اعتنایی بیش از این به حقوق خود را نیز مظلومانه به درگاه رب بی منتها شکایت می بریم. باشد که همه درجایگاه و شأن فردی و اجتماعی خود احساس وظیفه کنند و ما را در راه عدالت خواهی و آزادی طلبی مدد رسانند.

والسلام علی عبادالله الصالحین

جمعی از خانواده های زندانیان سیاسی

21/11/1389

لازم به ذکر است تعدادی از خانواده های زندانیان سیاسی روز بیست و یکم
بهمن ماه با حضور در قم و ملاقات با مراجع عظام آیة الله العظمی وحید
خراسانی، موسوی اردبیلی، صانعی و نیز آیة الله محفوظی نامه مزبور را
حضورا تقدیم نموده و از آن جا که امکان ملاقات با سایر بزرگواران مهیا
نبوده نامه برای ایشان ارسال گردیده است. مجموعه ملاقات ها و اطلاع رسانی های صورت گرفته توسط خانواده های زندانیان سیاسی و بعضی زندانیان آزاد شده با حضرات آیات عظام و مراجع بزرگوار منجر به صدور احکام فقهی از جمله توسط آیة الله وحید خراسانی، موسوی اردبیلی، محمد علی دستغیب شیرازی،صانعی،بیات زنجانی و دیگر بزرگواران شده است
 


 


دوشنبه دوم اسفند ماه برابر با 17 ربیع
سلام همسفر بلند پرواز من!
یادت هست که ما پیمان هم سفری مان را وقتی می بستیم بی وفایی را به عنوان زشت ترین و پلیدترین دشنام به زباله دان تاریخ زندگیمان افکنیدم؟ یادت هست قرارمان را که با هم بودن و با هم ماندن و با هم رفتن و با هم رسیدن بود؟ حالا من یکه و تنها در این وادی غربت ایستاده ام و هی دور و برم را نگاه می کنم در جستجوی تو یار همیشگی و تو دور از من آن جا در انزوایی که می گویند قرنطینه نیست و من نمی دانم چه هست که هیچ نیست، آرام زندگی ات را می کنی و روزگار می گذرانی. آرام و بی دغدغه های این بیرون. می دانم که آن جعبه شیشه ای تو را از عزلتی که به ستم برایت ساخته اند گاهی به در می آورد و می کشاندت به خیابان های شلوغ شهر اما در خیابان نمی مانی و پرواز می کنی تا آن بالاها که بر همه آن چه این جا روی زمین می گذرد تسلط داشته باشی. تا بتوانی خوب تحلیل کنی مثل همیشه عمیق و پرمغز! دلم برایت تنگ شده عزیزم و هیچ چیز مانع آن نیست که با صدای بلند این دلتنگی را فریاد بزنم. دلم برایت تنگ شده و این بی تابی می رود تا مرا بکشاند به وادی بی اختیاری. دلم که برایت این گونه تنگ می شود ناگهان تاب از دست می دهم و این روزها من دارم خودم را به سختی مدیریت می کنم تا کاری نکنم که تو را رنجشی رسد و کاش می دانستم آیا همه این تقلاهای من برای این که ببینمت تو را خوشایند است یا نه. هرچند گاهی خوشایند تو هم نمی تواند مرا از آن چه باید بکنم مانع شود!
یاردلنواز من!
این عید هم گذشت و شیرینی به کام ما نیامد. این کام دیگر تا رهایی همه آزادگان دربند شیرین نخواهد شد خواه ایام به عید بگذرد یا به عزا. من همه شادی های گم شده مان را در پس آن دیواری که باید روزی به دست اهل حق بازفروریزد جستجو می کنم. پشت آن دیوارها که مردان و زنانی را در برگرفته که هر یک منشأ اثراتی گرانقدر در حوزه های سیاسی و اجتماعی و اقتصادی و فرهنگی و مدنی هستند. آدم های بزرگی که کوچک ها تاب تحملشان را نداشته اند و کینه توزی آنان به بند گرانشان کشیده است. من همه آرزوهای قشنگ گم شده ام را در پس همان دیوارها جستجو می کنم و دیوارهای حائل حالا می توانند برای من نقش واسطه برای رسیدن به محبوب را ایفا کنند. حالا من دوست دارم بیایم و با وضو بر آن دیوارها دست بکشم و آن مکان مقدس را که عزیزترین عزیزان ما را در خود گرفته زیارت کنم. شاید بشود بر دستگیره آن درب کوچک که دریچه اش با هر ضربه گشوده می شود برای شنیدن شدن سوالی یا گرفتن جوابی، یا به دیواره های آن اتاقک نگهبانی که بعدازظهر عاشورای امسال پس از حمله نامحرمان به آن چسبیدم و نام تو را در پی نام مادرت و جدت و عمه سادات فریاد زدم، آری شاید بشود به هر جایی که به شما آزادگان دربند نزدیک باشد و بشود صدای عشق را به شما رساند و به همه دیواره ها و دستگیره و میله ها، دخیل بست. با همان نوارهای سبز و دستمال های سبز آشنا که در جنوب، حاجتمندان به شاخه های درختان انجیر معابد دخیل می بندند. و به همه امامزاده ها و شبکه های ضریح های نقره ای در گوشه گوشه
شهر و دیارمان.
تک سوار خیال بی منتهای من!
این عید را در تنهایی مظلومانه ات چگونه گذراندی وقتی من از مجلس شیرینی خوران خواهرزاده عزیز به مجلس عروسی فرزند عموزاده تو می رفتم تا به جای تو نیز تبریک وصلت های فرخنده را بگویم و سلام هایشان را برای تو دردستمال سبزی گره بزنم برای روز موعود که می بینمت و برسانمشان امانت هایت را به دست تو و در عین حال دلتنگی هایم را در هیاهوی شادمانی های کودکانه کسانی گم می کردم که شادی هایشان در پس عزای کشته شدگان اعتراضات خیابانی رنگ باخته است؟؟؟ تو چه می کردی همه امروز را ؟ نکند این روز میلاد را هم روزه داری بی حالت کرده بود و در بستر بودی و حالا که من خسته از یک روز عبث، برایت دلنوشته هایم را تقریر می کنم تازه نشاط حاصل از مطالعه آمده به سراغت و مثل هر شب داری آمده احیاء می شوی؟ امروز که همه کادر اداری زندان در کناز خانواده هایشان عید را جشن گرفتند تو روزت را چگونه گذراندی محبوبم؟ این روز برایت قشنگ بود؟ شادی و نشاط داشت؟ شیرینی و شادکامی داشت؟ قرار بود این روز برای ما قشنگ شود برای من و دردانه ات با ملاقات تو ولی انگار دل هایی که حالا با سنگ، هم سنگ است،
به این وصل کوتاه رضا نداده است. وای بر ما که ساداتیم و اولاد رسول الله (ص) اگر بخواهیم حقوق مسلممان را گدایی کنیم. هرگز مبادمان تصدق گرفتن حقمان! باز هم صبر و انتظار تا آن گاه که پیمانه لبریز شود...
بی قرار دیدارت
فخری
 


 


یک شنبه اول اسفند

سلام باران روزهای سخت زندگی من!

این ماه بهمن بالاخره تمام شد. رسیدیم به آخرین ماه سال که از همین حالا بوی بهار را با خود همراه آورده. ماه بنفشه های رنگ رنگ که باغبان در باغچه های شهر می کارد تا نویدبخش بهار باشد. بنفشه هایی که گاهی زیر انبوه برف، سرما را به امید گرمای کم رمق پیش رو تاب می آورند. بنفشه ها را دوست دارم به خاطر مقاومتشان با همه تردی و لطافت و شکنندگی. به دختران نسل امروز می مانند که وقتی نگاهشان می کنی گاهی کودکانه باورت می آید که در زیر رنگ ها نوعی رخوت و سستی، نوعی بی تفاوتی و روزمرگی خودنمایی می کند اما وقتی چشم هایت را می شویی و درونشان را کاوش می کنی می بینی که همه انکارهایشان حق مسلمشان است برای پشت پا زدن به جمله خشونت ها و اجبارها و تکلیف ها و وظایف تحمیلی بدون این که حقشان را به رسمیت بشناسند و حتی وجود و حضور و نیازها و مطالباتشان را. بنفشه ها دوست داشتنی هستند و دخترکان ما که روح ترد و لطیفشان زیربار این همه سختی و فشار تاب آورده و حالا با غروری دوست داشتنی سربرآورده اند و دادشان را از بی داد می ستانند. دخترکان ما و پسرکانی که یادشان داده ایم سرشان را بلند نکنند مبادا مظاهر فساد سر راهشان سبز شوند و بکشانندشان به سرای ابلیس و یا این که با برانداز دور و برشان چشم و گوششان باز شود و خدای ناکرده مجبور شوند حق و حقوقشان را مطالبه کنند. غافل از آن که خداوند بندگیش را سرفراز می پسندد و آزاده و رهیده از قید بندگی. و این دخترکان و پسرکان نسل نو، این فرزندان فهیم ما، امروز دارند بی توجه به کسانی که در داخل برایشان خط و نشان می کشند و یا در خارج خط و ربط برایشان تعیین می کنند، سرنوشت خویش را به دست خودشان از سر می نویسند.

گل محبوبی شب های بی ستاره من!

این روزها این جا این بیرون در همه خیابان شهرمان خبرهایی هست. خبرهایی که منابع خبری در دسترس تو جور دیگری نشانت می دهند و نشان همه بینندگانی که عادت کرده اند توسط رسانه میلی به شعورشان بی وقفه توهین شود! خبرهای زیادی است. بگیر و ببندها همه ناشی از واهمه بروز حوادثی است که کودتاگرن هیچ خوش ندارند. حوادث اما بی خیال خوش آمد کودتاگران رخ می دهد و خشونت پشت خشونت بازتولید می شود برای کنترل این اتفاقات نه به شکلی عاقلانه و مدبرانه نه عزیزم بلکه با همان شیوه های پیشین همان طور پادگانی-طالبانی همان شیوه ای که تو بارها نقدش کردی و تقبیحش کردی و ناصحانه نفیش کردی اقدام می شود. در کشور اسلامی ما انگار هنوز قرار نیست مانند زمان رسول الله (ص) که در سالروز ولادتش از شدت خشونت افراطیون برآمده از کودتا لبخند به لب هایمان نمی آید و ذوق و شور بر دل هایمان بند نمی شود، مخالف و حقوقش به رسمیت پذیرفته شود. مانند زمان مولایمان علی (ع ) و پسرعموی بزرگوارش محمدبن عبدالله (ص). این جا در سرزمین پیوند تمدن ها قرار است به نام اسلام مخالف کشی شود. امروز شعارش را می دهند علنی و دارند تلاش می کنند حکمش را بگیرند به نام اسلام که خوشبختانه هنوز موفق نشده اند و هنوز علمای بزرگوار شیعه درجاتی از استقلال را دارند که تن به این فشارها ندهند و حسابشان را از قدرت پرستان جدا کنند و منزه بمانند.

آری این چنین است روزگار ما در سالروز ولادت جدمان. روزگارمان این است که از یک دیگر جدایمان کرده اند و می گویند به این شرایط تن دردهید و تسلیم شوید و شاکر باشید که زنده اید و نفس می کشید و برای این دم و بازدم مجانی مالیات نمی دهید! ما هم شاکریم. چرا که نه همین که هنوز توانی هست برای فکر کردن و تعقل و قلمی هست برای نگارش و کتابی هست برای مطالعه و راهی هست برای آزاده ماندن و یارانی هستند برای همراهی و فردایی هست برای سبز شدن و سبز ماندن و ما هستیم برای نقش زدن هایمان به زندگی هر صبح، هر شام. این ها همه شکرانه دارد.

و فردا 17 ربیع است و عید است و مولود ربیع فردا پای برگیتی می گذارد و فرشته می آید و دیو می رود و همه جا ستاره باران می شود و هلهله فرشتگان عرش را می لرزاند و زمین یک پارچه نور می شود با دیدن زمینیان جمال محمد را.

امروز ولی ای جانِ جان من باز در یاد تو لحظاتم گذشت. یاد تو و شب زنده داری هایت. یاد تو و روزه داری هایت. یاد تو و دردهایی که ممکن است گاه و بی گاه حریصانه بیفتند به جانت. یاد تنهاییت، انزوایت، دوریت از یار و دیار و اهل و عیال و یاد همه چیزهای غم ناکی که می تواند در یک شب عید که آدم بی یار و دلدار غریب و تنها مانده همه اندیشه و ذهن و روحش را پرکند. باید از زمان ملاقاتمان پرسش می کردم در چهلمین روز محرومیتمان از دیداری که حق مسلم ماست. می گویند دارند تلاش می کنند که ما بتوانیم همدیگر را ببینیم. این مسئله ساده که من و تو و فاطمه بتوانیم یکدیگر را ببینیم، آن قدر برای آقایان مسئله غامض و پیچیده ای شده که باید روزها برای ساده سازی آن وقت گذاشته شود و انرژی صرف شود! این مسئله بزرگی است جان دلم بی خودی که نیست بشود هی بی خود و بی جهت برای زوجین و فرزندان و پدر و مادرها ملاقات هماهنگ کرد. پر رو می شوند باید در حرص و ولع نگاهشان داشت و در حسرت و دریغ و ... باشد باشد باز هم من تو را در آئینه دلم به تماشا خواهم نشست همان گونه که دوست دارم. همان طور بشاش و زیبا و دوست داشتنی. تو هم مرا هر گونه که دلت می خواهد تصویر کن در آیینه خیالت نقاش زیباترین نقش های خیالی، مصطفای من!

امروز روز خوبی بود. با سر زدن به مادرجان و ادای تکلیفی که بیش از نیاز والدین گرامی، نیاز خود من است و با مهیا کردن سفره افطار برای روزه دارانی که با دعای آزادی همه زندانیان سیاسی از راه های دور ونزدیک گرد هم جمع می شوند و مهربانانه و بی تکلف دست به دعا برمی دارند. و در پایان روز هم سر زدن به یک خانواده اسیری سبز که نجابت و متانت خانواده اش بی حد و حصر است. با دوستان بودن آن چنان به آدم انرژی می دهد که حد ندارد و آن چنان دل آدم به یاری یاوران سبز خوش می شود که کینه توزان را بر می آشوباند. من امروز را نیز چون هر روزم با یاد تو آکندم و به امید دیداری که وعده اش را داده اند و هی دارد به تأخیر می افتد، خوشحالی می کنم و نویدش را به دیگران می دهم که در این روزهای تلخ با خوشی ما دلخوش می شوند. فردا سلام عید را شاید از نزدیک و در مقابل به یکدیگر بدهیم و شاید هم باز از پشت آن دیوارهای بلند و از راه دور. من از همین حالا از همین دوردست ها فریاد می زنم: «سلام برگزیده من در روز میلاد برگزیده خدا» و جواب سلام تو را که نرم نرمک راهش را می گیرد و از آن اتاق اقامتگاهت می آید بیرون و همه خیابان های مسیر را گرم می کند تا به من برسد، در میابم با تمام وجود.

ما سلام عید را برای یکدیگر خواهیم داشت نزدیک باشیم یا دور با ملاقات یا بی ملاقات. این عشق روز به روز شعله ور تر می شود و من کم کم دارم از زبانه آتشی که از درونم به بیرون راه می گشاید می ترسم. ما داریم خطرناک می شویم بدون این که خود بخواهیم. با این همه سلام سلامتی می آورد: سلام عزیزم عیدت مبارک!

یار همیشه تو عزیز دربند

فخری


 


من جنبش سبز را معادل یک حزب و جناح نمی‌دانم، چرا که ویژگی های یک گفتمان را دارد.جنبش سبز گفتمان به رسمیت شناختن حقوق دیگران بر مبنای به رسمیت شناختن حق بشر بما هو بشر است که در ادامه تکاملی گفتمان" نوفل لوشاتو" و گفتمان "دوم خرداد" گامی فراتر نهاده و فراتر از پذیرش آزادی مخالف و احترام به او، به دوست داشتن مخالف استعلاء یافته است. این جنبش بر اساس فرهنگی دموکراتیک استوار است که رقیب را «خس و خاشاک» نمی‌داند و هیچ فرد و گروهی را «هیچ» نمی‌‌خواند و "ناموجود" نمی‌انگارد و به آزادی و برابری حقوقی همه انسان‌ها اعتقاد دارد. به دلیل همین ویژگی، هر ایرانی با هر موضع فکری و سیاسی و از جمله هر اصولگرایی که آنچه برای خود نمی‌پسندد، برای دیگری نیز نپسندد، یعنی طرفدار مطبوعات آزاد باشد، از آزادی احزاب مستقل از ایدئولوژی آنها و مشروط به التزامشان به قانون اساسی دفاع کند و حقوق شهروندان مندرج در فصل‌های سوم و پنجم قانون اساسی را برای همه ایرانیان به رسمیت بشناسد، عضو جنبش سبز به شمار می‌آید. بنابراین هر شهروندطرفدار انتخابات آزاد، ولو به مهندس موسوی رأی نداده باشد، عضو جنبش سبز است.
جامعه‌ای که در آن چنین جنبش حقوق محور و دورانسازی شکل گرفته، جامعه مطبوعات آزاد و احزاب آزاد و انتخابات آزاد است. همین جامعه می‌تواند اصول حقوق بشری مغفول و مسکوت مانده قانون اساسی را به صدا و اجرا در آورد و به دنیا نشان دهد چه کسانی مخالف قانون و حکومت قانونی هستند و چه کسانی از حاکمیت قانون و انتخابات آزاد دفاع می‌کنند(۱). به باور من تحقق دموکراسی و تأمین حقوق شهروندی در ایران کنونی از خلال تلاش برای اجرای اصول نقض شده قانون اساسی (از قبیل اصول مربوط به آزادی اندیشه و قلم و بیان، تجمع و تحزب و انتخابات و سبک زندگی و نیز منع شکنجه و تفتیش عقاید و اصل ۲۷) و همچنین اصول مربوط به مشارکت اقوام ایرانی در فرایند ایران‌‌سازی دموکراتیک آن (اصول ۱۵ تا ۱۹) می گذرد. به همین دلیل"اجرای بدون تنازل قانون اساسی" کم هزینه‌تر، سریعتر و باحمایت مردمی بیشتری جنبش سبز را به مقصد خود که استقرار دموکراسی از طریق انتخابات آزاد با همه لوازم آن است می رساند تا این که اصل قانون اساسی را نفی کنیم و به خشونت ورزان برای نقض بیشتر و خشن تر حقوق شهروندان بهانه و میدان دهیم و هزینه فعالیت های سیاسی را بالا ببریم. متأسفانه تکرار برخی رفتارهای غیر انسانی و سرکوبگر رژیم پهلوی در عبور از حقوق اساسی ملت، ارائه روایت دموکراتیک از قانون اساسی را به نسل جدید دشوار، و زبان اقتدارگرایان را در نقد رژیم ستمشاهی الکن و زمینه را برای دموکراتیک نمایی بازماندگان رژیم گذشته مهیا کرده است.با وجود این مگر ما در یکسال گذشته ندیدیم که افشا و مقابله با بدعت نظارت استصوابی- نظامی از خلال تحریم انتخابات و رای ندادن نمی‌گذشت وایرانیان نمی توانستند بدون آن مشارکت با شکوه در روزهای ۱۹ و ۲۰ خرداد و نیز در ۲۲ خرداد ۸۸ به چنین جنبش فراگیر و باشکوهی در ۲۵ خرداد ۸۸ دست یابند.(۲)به علاوه اصول مغفول قانون اساسی، آنقدر دموکراتیک و حقوق بشری هستند که بتوان در صورت برون‌رفت از وضعیت نظامی- امنیتی کنونی و اجرای آن‌ اصول، ایران تازه‌ای را بر فراز اوین و کهریزک و نیز بر فراز آشوب‌ها و بحران‌هایی که نظارت استصوابی- نظامی به جا گذاشته است، شکوفا کند.(۳)
به تعبیر عالمانه یکی از حقوق دانان برجسته کشور اگر شورای نگهبان واژه «نظارت» را از پیکر قانون اساسی به زور جدا و با گسستن پیوند آن از نظارت ملت، آن را به "نظارت استصوابی - نظامی" تبدیل کرده است ، چرا ملت ما نتواند جایگاه واقعی "نظارت همگانی" را بر انتخابات و بر عرصه فعالیت‌های سیاسی اعاده کند و اصول و فصول مغفول و در عین حال تأمین کننده حقوق شهروندان را در قانون اساسی تحقق بخشد؟ مگر مردم در ۲۲ خرداد اصل مربوط به حق تعیین سرنوشت در پای صندوق های رأی را همان گونه اجرا نکردند که در ۲۵ خرداد اصل ۲۷ قانون اساسی را در خیابان های پایتخت و برخی شهرهای بزرگ تفسیر و اجرا کردند؟(۴) پس بقیه اصول حقوق بشری قانون اساسی را نیز می توانند به همین شیوه از دایره تاریک محاصره استصوابی- نظامی خارج و و زیرنور سبز حضور و نظارت آگاهانه خود به گونه ای پویا تفسیر و باز تفسیر و اجرا کنند. تجربه ملل دیگر نیز بیانگر آن است که قانون اساسی زیر نور سبز حضور مردم می تواند به گونه ای کاملاً متفاوت با شرایطی که زیر برق سر نیزه های نظامیان مداخله گر در سیاست قرار گیرد، «دیده» و «خوانده» شود. بر این اساس به نسل جوان عرض می‌کنم تأمین حقوق فردی و جمعی شهروندان در درجه اول به خواست و اراده مردم وابسته است که با قانون اساسی و در واقع با عرصه تعیین سرنوشت چگونه مواجه می‌شوند و آن میثاق ملی را چگونه تفسیر و اجرا می کنند.
روشن است که من قانون اساسی را وحی منزل نمی‌دانم که هیچ ایراد و نارسایی ندارد. اگر نسل انقلاب تجربیات سه دهه گذشته را در اختیار داشت، به احتمال قریب به یقین قانون اساسی به شکل دیگری نوشته می‌شد. با وجود این معتقدم اصلاح و تکمیل و تتمیم مستمر آن سند ملی با اجرای مفاد آن ما را با حمایت بیشتر، سرعت افزونتر و هزینه کمتر به استقرار دموکراسی و تامین حقوق و آزادی های شهروندان می رساند تا تلاش برای کنار گذاشتن و به بایگانی سپردن قانون اساسی، که در حال حاضر مطلوب حزب پادگانی است. درست است که قانون اساسی ایرادات و نقایصی دارد اما فراموش نکنیم انقلاب اسلامی‌ غلبه یک طبقه اجتماعی بر طبقه اجتماعی دیگری یا یک کودتای نظامی نبود که نظامیان پس از تسخیر قدرت، کار تدوین قانون اساسی آن را به مشتی حقوقدان قلم به مزد (حقوق بگیر) سفارش دهند و ظاهری «موجه» و «قانونی» به رژیم کودتا اعطا کنند. بر عکس، تک‌تک اصول قانون اساسی در یک فضای گفت و شنودی و توسط نمایندگانی بحث شد و به تصویب رسیدکه مساله اصلی آنان نه "تامین امنیت" که جلوگیری از بروز دیکتاتوری بود و از خفقان و شکنجه و سلب آزادی‌ها و نقض حقوق ملت در دوران ستمشاهی رنج زیادی کشیده بودند. به همین دلیل می‌کوشیدند تضمین قانونی و حقوقی برای عبور از دوران تاریک دیکتاتوری به ملت دهند تا جمهوری اسلامی ایران با استبداد و اختناق و نیز با انتخابات نمایشی و مجالس فرمایشی مواجه نشود. اگر هنگام تدوین قانون اساسی می‌بینیم که برای تصویب اصل «منع شکنجه» یا «منع تفتیش عقاید» موشکافی‌های عالمانه و حقوقی به عمل آمد، باید توجه کنیم که تدوینگران قانون اساسی همه آن شکنجه‌ها و اعتراف‌سازی‌ها و «شاها سپاس» سازی‌های ساواک را در حافظه خود داشتند. به همین دلیل احترام به حافظه تدوین کنندگان قانون اساسی و تبدیل آن را به حافظه اجتماعی راهگشای استقرار کم هزینه و مطمئن تر دموکراسی در ایران می‌دانم(۵).
همچنین توجه نسل جوان را به این موضوع جلب می کنم که قانون اساسی آمریکا یکصد سال پیش از لغو قانون برده داری در زمان "آبراهام لینکلن" به تصویب رسید (۱۷۷۶ میلادی) زمانی که فقط "مردان سفیدپوست مسیحی مالک" صاحب حقوق شهروندی بودند و سایر ساکنان ایالات متحده آمیکا از حقوق اساسی محروم بودند. با وجود این "مارتین لوترکینگ" دویست سال بعد و در چارچوب همان قانون اساسی جنبش مدنی را در آمریکا رهبری و حقوق سیاهان را مطالبه کرد. پس از دویست و سی و چهار سال نیز اولین سیاه پوست آفریقایی تبار بر اساس همان قانون اساسی به ریاست جمهوری آمریکا رسید. در این مدت کمبود ها و نارسایی‌های آن قانون با متمم ها و اصلاحیه ها بر طرف شد و رؤسای جمهور به همان قانون سوگند خورده‌اند. در حقیقت جامعه مدنی و نهادهای مدنی قدرتمند در آمریکا و شهروندان علاقه مند به سرنوشت خود و کشورشان، در طول حدودا دو قرن و نیم گذشته قرائت دموکراتیک قانون اساسی را بر حاکمان خود، چه جمهوری خواه و چه دموکرات تحمیل کرده‌اند، به گونه ای که حتی فاجعه ۱۱ سپتامبر نیز نتوانست مسیر آن ملت را تغییر دهد.
افزون بر آن، ما به تجربه دریافته‌ایم شکل حکومت نیز تعیین کننده دمکراتیک یا دیکتاتور بودن رژیم نیست. چه بسیار نظام های سلطنتی (انگلستان، بلژیک، سوئد و ...) و حتی امپراطوری (ژاپن) که دموکراتیک اداره می شوند و چه بسیار حکومت های جمهوری (مصر،سوریه و ...) که در آنها استبداد حرف اول را می زند. بنابراین آنچه یک رژیم را دموکراتیک می کند. اراده ملی، سنن و نهادهای دموکراتیک، دستگاه قضایی بی طرف، انتخابات آزاد و شهروندان مسئول است. نمونه بومی آن را ما خود سه دهه پیش تجربه کردیم.وقتی ایرانیان در سال ۱۳۵۷ قیام کردند، رژیم شاه مجبور شد یکی پس از دیگری اصول قانون اساسی مشروطیت را اجرا کند. زندانیان سیاسی را آزاد، مطبوعات را به طور نسبی از زیر تیغ سانسور خارج و بعضی مقامات را به دلیل فساد مالی دستگیر کند و حتی از انحلال ساواک و برپایی انتخابات آزاد و تشکیل کابینه توسط اعضای جبهه ملی یا نهضت آزادی سخن به میان آورد. بین سال ۱۳۵۵ که در آن قانون اساسی محلی از اعراب نداشت و سال ۱۳۵۷ که محمدرضا شاه مکرر اعلام می‌کرد حاضراست تمام اصول قانون اساسی مشروطه را اجرا کند، چه فرقی است جز بیداری مردم وخیزش عمومی آنان؟ پس نمی توان گفت در همه کشورهایی که قانون اساسی قابل قبول و دموکراتیک دارند لزوما دموکراسی هم حاکم است. زیرا این نوع رژیم های دیکتاتور دارای قانون اساسی دموکراتیک هستند اما به علت ضعف فرهنگ عمومی و سیاسی و فقدان یا ضعف نهادهای مدنی قدرتمند و سراسری و نیز رخوت و بی تفاوتی شهروندانشان به صورت استبدادی و بعضاً با اعمال قهر و زور عریان اداره می شوند. از سوی دیگر کشوری مانند انگلستان بدون داشتن قانون اساسی مدون، شبیه آنچه اکثر قریب به اتفاق کشورها دارند، قدیمی ترین دموکراسی جهان به شمار می رود. در این کشور نهاد سلطنت از قرون وسطا به یادگار مانده و هنوز نزد شهروندانش و نیز نزد اغلب کشورهای مشترک المنافع بریتانیا از احترام برخوردار است. اما به علت حضور نهادهای مدنی قدرتمند مانند احزاب و مطبوعات آزاد، فرهنگ عمومی و سیاسی دموکراتیک، روش ها و سنت های دموکراتیک مانند انتخابات آزاد و پذیرش حکومت اکثریت و رعایت حقوق اقلیت، دستگاه قضایی مستقل، توازن قوا و ... نهاد سلطنت نیز مجبور است دموکراتیک رفتار کند و سخن بگوید. با توجه به دلایل و موارد فوق پافشاری بر "اجرای بدون تنازل قانون اساسی" را منطبق با شرایط ایران و متناسب با روح جنبش سبز می دانم که جنبش زندگی است؛ چراکه این راهبرد؛
اولا از حمایت اکثریت شهروندانی برخوردار است، که در صورت تضمین آزادی انتخابات در آن شرکت می‌کنند.
ثانیا استفاده از امکانات عمومی و ملی و قانونی را برای رهبران و علاقه مندان و وابستگان جنبش سبز به مراتب بیشتر ممکن می کند.
ثالثاً افشاگر حزب پادگانی است و نشان می‌دهد که به حاکمیت قانون و اجرای کامل قانون اساسی باور ندارد و "قانون اساسی را برای همه ایرانیان" نمی خواهد.
رابعاً مانع اعمال خشونت گسترده و مستمر حزب پادگانی می‌شود و از تحمیل هزینه های سنگین به مردم جلوگیری می‌کند.به عبارت دیگر اگر قبول داریم که تمام تلاش حزب پادگانی تلاش برای جنگی، نظامی و امنیتی کردن شرایط و فضای کشور است تا نقص حقوق مردم را توجیه کند، باید گفت راهبرد و شعار "اجرای بدون تنازل قانون اساسی" می تواند تلاش فوق را افشا و تا حدود زیادی حزب پادگانی را خلع سلاح کند. یعنی اعمال خشونت وسیع و عریان را ناممکن کند یا آن را به حداقل ممکن برساند. به باور من با این روش گذار مسالمت آمیز به دموکراسی و بر پایی انتخابات آزاد ممکن می شود بدون آنکه بالضروره در آن متوقف شود.(۶)گذشته از نکات فوق راهبرد و شعار مزبور اصولگراها را به دو اردوگاه تقسیم خواهد کرد و صف اقتدارگراهایی را که همچون طالبان به "اسلام بدون حقوق بشر" معتقدند و جامعه اسلامی را «تک صدا» می‌دانند، از صف اکثریت محافظه کارانی که مخاطرات مطلقه و متمرکز شدن قدرت و حاکمیت "خوارج های جدید" را روز به روز بهتر درک می کنند و بنابراین حاضرند حقوق دیگران را به رسمیت بشناسند و با آنان به رقابت سیاسی بپردازند جدا و ریزش حزب پادگانی را بیشتر می کند. این روند فرصت مناسبی برای پیشبرد اهداف جنبش سبز زندگی فراهم می کند.
می دانم که ترس‌سازی حزب پادگانی علیه امیدسازی مشارکتی ملت، فرآیندی است که از مدت‌ها قبل از برپایی انتخابات ۸۸آغاز شده و همه تلاش‌ حزب پادگانی امنیتی- نظامی کردن فضا و شرایط است تا تمرکز بیشتر قدرت و تنگ تر کردن دایره «خودی‌ها» موجه جلوه کند و به این ترتیب راه نفس کشیدن را بر هر منتقدی ببندد. ولی دقیقا به همین دلیل معتقدم یکی از شعارهای اصلی جنبش سبز باید «قانون اساسی برای همه ایرانیان» باشد تا ضمن گرفتن بهانه از نظامیان مداخله‌گر در عرصه سیاست و انتخابات و نیز کوشش برای عادی‌سازی شرایط، سیاست‌ورزی قانونی را تسهیل و هزینه آن را کاهش دهد تا استقرار دمکراسی و بر پایی انتخابات آزاد در محیطی غیر نظامی و غیرامنیتی ممکن شود.(۷)
به باور من هنگامی که نیروی ملت و اراده ملی بر تحقق همه اصول قانون اساسی و به ویژه اصول مغفول آن قرار گرفت، آن سند متروک زندگی تازه ای از سر خواهد گرفت و فرایند قانون اساسی سازی ملی که یک بار در جریان انتخابات خبرگان نخست وباردوم در رفراندوم قانون اساسی تحقق یافت، باز هم تکرار می شود و در این مسیر فرایند تخریب قانون اساسی توسط ناظران استصوابی- نظامی در معرض تصحیح و اصلاح قرار می گیرد. زیرا آنچه از خود قانون اساسی مهم تر است اراده ملی معطوف به کسب حقوق اساسی است. ملت ما این حق را دارد که تأمین حقوق اساسی خود را با تأکید بر اصول مغفول و بایگانی شده قانون اساسی مطالبه کند، اگرچه اصلاح قانون اساسی را در شرایط غیر نظامی و دموکراتیک از نظر دور نخواهد داشت.
نکته پایانی آنکه من معیار درست‌تر بودن هدف و راهبرد گذار به دموکراسی را دادن پاسخ به این پرسش نمی دانم که آیا قانون اساسی کنونی صد درصدد دموکراتیک است یا نه. پرسش در باره استراتژی مناسب استقرار دموکراسی آن است که سوال را ذیل یک موضوع کلیدی دیگر مطرح کنیم و بپرسیم کدام راهبرد خشونت ورزی کلامی- عملی یعنی خشونت ورزی در دو سطح فرهنگی و عمل سیاسی- اجتماعی را بین همه بازیگران به ویژه حزب پادگانی به حداقل ممکن می رساند و زندگی آزاد و مسالمت آمیز همه ایرانیان را فارغ از دین، مذهب،‌ زبان، قومیت، آداب و رسوم، جنسیت، شغل و طبقات آنان را ممکن تر می کند. یعنی احتمال استقرار دموکراسی، انتخابات آزاد و رعایت دیگر حقوق شهروندی را برای تمام ایرانیان با هزینه کمتر، تضمین بیشتر و مشارکت گسترده‌تر شهروندان افزایش می‌دهد. به همین دلیل "استراتژی اصلاحی" را برخلاف "راهبرد انقلابی" و بازی "برد- باخت" بر پایه تلاش برای افزایش شکاف‌ها، سرکوب‌ها، کینه ها و نفرت ها نمی دانم. بر عکس، جنبش سبز را طرفدار بازی "برد- برد" می دانم که هم و غم آن پذیرش قواعد بازی توسط همه نیروها حتی اقتدارگراها در داخل و خارج از حکومت و کشور است تا به این ترتیب «گفت‌وگو» جای «سلاح» و «زندان» و «دادگاه» را بگیرد و همه به "انتخابات آزاد" با لوازم و نتایج آن تن دهند.
پانوشت ها:
۱٫ امیدوارم جنبش سبز اجازه ندهد قانون‌شکنان قدرت‌پرست همان بلایی را بر سر قانون اساسی برخاسته از انقلاب اسلامی بیاورند که رژیم پهلوی بر سر قانون اساسی مشروطیت آورد زیرا که این جنبش را قادر به اصلاح نواقص قانون اساسی موجود و رفع معضلات اجرایی آن می دانم.
۲٫ اگر انتخابات در مسیر قانونی و طبیعی خود پیش می‌رفت و اگر پاسخ اعتراضات به حق مردمی به آقایان جنتی و مرتضوی و به کهریزک و اوین ختم نمی‌شد، ایرانی سرزنده و نیرومند از دل صندوق‌ها شکوفا می‌شد. در آن صورت با عالی‌ترین نمایندگان اعزامی جمهوری اسلامی به مجامع بین‌المللی در حد سفیران یک کشور دست چندم رفتار نمی شد و در مسأله هسته‌ای به پیمان سه‌‌جانبه نمی رسیدیم که اورانیوم‌های غنی شده را تحویل دهیم، بدون آنکه بتوانیم مانع تصویب قطعنامه جدید شورای امنیت سازمان ملل و تحریم بیشترعلیه کشورمان شویم. در آمریکا نیز دو حزب حاکم اجماع بی سابقه ای علیه جمهوری اسلامی ایران تشکیل دهند. در داخل نیز سیزدهم فروردین (سیزده به در) به موضوعی امنیتی تبدیل شود و حزب پادگانی از تحقق اصل ۲۷ قانون اساسی یعنی تجمع آزاد مردم حتی در کویر لوت نیز بترسد.
۳٫ توصیه من به جوانان، دختران و پسران برومند و آگاه ایرانی در سراسر جهان این است که اصول معوقه و حقوق بشری قانون اساسی را به بحث بگذارند وآنها را به شعارهای ساده و مطالبات شفاف و همه فهم تبدیل کنند و اجازه ندهند آن رویا و هدف مشترکی که ملت را در میعادگاه صندوق‌های رأی گرد آورد، بر اثر اختلاف نظرهای غیرضرور تضعیف شود.
۴٫ رویایی که ملت را به چنان مشارکت عظیمی در ۲۲ خرداد ۱۳۸۸ کشاند، زیبا، بزرگ و باشکوه بود. متأسفانه حزب پادگانی تصویر امنیتی نادرستی از آن عزم ملی داشت .به همین دلیل پیروزی آقای موسوی را مساوی شکست نظام ارزیابی می‌کرد وبا اقدام های غیر قانونی و غیر اخلاقی خود هزینه زیادی به ملت وارد و موقعیت، اقتدار و حیثیت کشور را مخدوش کرد.
۵٫ اگر اصل ۹ قانون اساسی به طور شفاف راه اعمال خفقان و بر چیدن آزادی‌های اجتماعی و سیاسی را به نام «ضرورت حفظ استقلال» و «تمامیت ارضی» می‌بندد، باید پس زمینه‌ تاریخی نه چندان دور ایران را نزد منتخبان ملت مورد توجه قرار دهیم که خود شش سال پیش از آن دیده بودند که چگونه دیکتاتور توانسته بود اجرای قانون اساسی مشروطیت را تعطیل و گذرنامه تبعید از وطن را به شهروندان ناراضی تعارف کند و حزب واحد و اجباری (فرمایشی) رستاخیز را تشکیل دهد. خبرگان ملت این تجربه تلخ را در پیش چشم داشتند. به همین علت در فصول سوم و پنجم قانون اساسی نوع اصول اعلامیه جهانی حقوق بشر را در آن گنجاندند.
۶٫ همه کوشش حزب پادگانی را آن می دانم که آزادی اندیشه، بیان، قلم، مطبوعات، احزاب، تجمعات، تشکل های مردم نهاد (NGO)، اتحادیه ها و سندیکاها و سرانجام آزادی انتخابات را منتفی کند. پس اگرافکار عمومی از «قوه» به «فعل» در آید و به "نیرو" تبدیل شود، شبیه آنچه در یکسال گذشته مشاهده کرده‌ایم، حزب پادگانی مجبور خواهد شد دیر یا زود تسلیم مطالبات قانونی مردم شود و حقوق و آزادی های آنان را محترم شمارد. در این صورت خواست مردم که استقرار دموکراسی و بر پایی انتخابات آزاد از یک سو و مقابله با دروغ و بی کفایتی و تحقیر و فساد و تبعیض و عقب ماندگی از سوی دیگر است، تا حدود زیادی محقق خواهد شد و ما می توانیم بدون "گسست"و با کمترین خشونت، مرحله حساس کنونی را پشت سر گذاریم.
۷٫ با شعار اجرای کامل قانون اساسی و بر پایی انتخابات آزاد ملت ما، خواهد توانست از حقوق قانونی خود بهره‌مند شود و در عین حال وظایف قانونی، انتقادی و سبز خود را انجام دهد و در تصحیح مدیریت کشور و آبادانی و پیشرفت میهن نقش تاریخی خود را ایفا کند.


 
شما این خبرنامه را به این دلیل دریافت می کنید که ایمیل شما پس از تایید وارد لیست دریافت کنندگان شده است. برای لغو عضویت از این خبرنامه به این لینک مراجعه کنید یا به norooz-unsubscribe@sabznameh.com ایمیل بزنید. با فرستادن این خبرنامه به دوستان خود آنها را تشویق کنید که عضو این خبرنامه شوند. برای عضویت در این خبرنامه کافی است که به norooz@sabznameh.com ایمیل بزنید. برای دریافت لیست کامل خبرنامه های سبزنامه به help@sabznameh.com ایمیل بزنید.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

خبرهاي گذشته