بخش اول
بخش دوم
۳- باشگاههای فوتبال؛ در کشوری که بیش از ۹۰ درصد باشگاههای آن دولتی هستند و یا با پول صنعت در حال فعالیت هستند، نمیتوان توقع داشت که مدیر یک باشگاه ورزشی اصولا خودش ورزشکار باشد و عموما انتصابی هستند. این موضوع با انتصابهای فامیلی و خویشاوندی در باشگاهها دست به دست هم دادند تا مدیران باشگاهها در بهترین حالت از مدیریت کلان ورزشی در حد جمع آوری کنندهی پول قراردادها نزول شأن داشته باشند. بنابراین در جایی که باید در مسایلی مانند انضباط بازیکنان (از قبیل مهمانیهای شبانه که تقریبا در تمام دنیا برای بازیکنان به جز موارد خاص ممنوع است) ورود کنند و بازیکن را تنبیه و یا جریمه کنند تعلل میکنند و درنتیجه فدراسیون فوتبال با تشکیل کمیتهی منشور اخلاقی و با بهانهی اینکه «چون پول قرارداد بازیکنان از بودجه ی عمومی است، پس ما حق تنبیه آنها را داریم» وارد ماجرا میشود.
به جز یکی دو تیم از تیمهای فوتبال لیگ برتر، تقریبا هیچیک از آنها مدیریت فوتبالی ندارند و دو تیم بزرگ و سابقه دارکشور از مجموعه ی ۵-۶ باشگاه خوب ایران، دارای سرپرست موقت هستند و نه مدیریت. جالب اینجاست که مدیریت ورزش کشور هم اعتقاد دارد که در مدیریت باشگاهی، هیأت مدیره کارایی ندارد و بهتر است که همهی کارها توسط یک نفر انجام شود. مهمترین فعالیت مدیران باشگاهها، افشای قراردادها و بدهیهای نفر قبلی بوده است و بیانیه دادن بر علیه یکدیگر که جالب توجهترین و جدیدترین آن دعوای تمام نشدنی فتح الله زاده و آشتیانی مدیر فعلی و قبلی استقلال باشد. شاید تنها اقدام مثبت پشتیبانی از کادر فنی تیم، توسط کاشانی سرپرست موقت پرسپولیس انجام شد که درپی آخرین درگیری دایی با کمیتهی انضباطی به این کمیته نامهی تندی نوشت و اعلام کرده بود «برای بالارفتن از فوتبال، تیم دیگری را انتخاب کنید!». باشگاههای شاهین بوشهر، ملوان و صبا به دلیل عدم پرداخت مدتی را بدون تمرین بازیکنان، عملا تعطیل بودند.
تنها باشگاه خصوصی کشور در لیگ فوتبال حرفه ایی، باشگاه استیل آذین، با خرید بازیکنان مطرح در ابتدای فصل توجه همه را به خود جلب کرد. متأسفانه باز هم پیش بینی من صحیح از آب درآمد و زودتر از آنچه که توقع داشتم، این تیم زمین خورد و تبدیل به تیم انتهای جدول شد با هزاران مشکل مدیریتی.
یکی دیگر از عوارض حضور مدیران دولتی در مدیریت باشگاهها درانتخابات فدراسیون فوتبال که مدیریتهای باشگاهها حق رای دارند، نمایان میشود.
۴- و سازمان بی در و پیکر ورزش و فوتبال؛ فوتبال ایران پس از آنکه یک دورهی تعلیق را گذراند با تلاش صفایی فراهانی که بعد از انتخابات به عنوان «فتنه گر» دستگیر شد (و من اکیدا اعتقاد دارم که لجبازیهای او در همین دوران با علی آبادی او را به فتنه تبدیل کرد)، دوباره شکل فدراسیون گرفت. اما در همان روزهای اول که قرار بود انتخابات رئیس فدراسیون صورت گیرد، اتفاق خندهدار و عجیبی افتاد. معاون رئیس جمهور و رئیس سازمان تربیت بدنی پای خود را در یک کفش کرد که کاندیدای ریاست است! این بار مایلیکهن، فیروز کریمی و تا حدودی هم برنامه ی ۹۰ از خجالت علی آبادی درامدند. به هرحال فدراسیون با یک انتخابات نیمه فرمایشی به مرد همیشه خندان، کفاشیان رسید و علیآبادی هم با بدترین رای ممکن نتوانست از مجلس برای تصدی وزارت نیرو رای بیاورد. کمیتهی منشور اخلاقی اختراع شد تا در همه اموری که به هیچکس ارتباطی ندارد، دخالت کند. «ف.ک» معرف حضور همه ی علاقمندان فوتبال شد و تبدیل به متلکی برای بازیکنان درآمد. هرکسی که در فوتبال دستی داشت و «ف.ک» بود درگیر ماجرا شد. نایب رئیس و رئیس فدارسیون گاهی میگفتند که این کمیته نمیتواند دخالت کند، اما چنین خبری نبود.
آشفتگی فدراسیون در انتخاب مربی تیم ملی هم وجود داشت. در شرایطی که همه فکر میکردند قرار است قطبی سرمربی تیم ملی شود، علی دایی به عنوان سرمربی تیم ملی انتخاب شد و بلافاصله بعد از شکست از عربستان در تهران در حضور احمدینژاد، در حالیکه در دقایق آخر تقریباً تمام امید خود را برای رفتن به جام جهانی از دست داد، برکنار شد. مقاومت دایی بر اینکه در تمامی برنامههای زنده ی ورزشی ثابت کند که نه با دستور فدراسیون فوتبال انتخاب شد و نه با دستور آنها اخراج شد، ستودنی است. بعد مایلیکهن انتخاب و معرفی شد که در عرض کمتر از 20 روز با مصاحبهها و بیانیههایش، او را مستعفی کردند. بالاخره مجددا به دنبال قطبی رفتند که مانند کف دست کرهایها را میشناخت ولی او هم نتوانست تیم را جام جهانی ببرد. قطبی تکه کلام جالبی دارد و همیشه آن را تکرار میکند، «فوتبال ایران، احساسی است» و او از همین احساسات هم استفاده برد. «میبریم»، «میرویم»، «دلشیر»، «بازیکن تشنه و گشنهی تیم ملی» و سایر تکه کلامهای او اگرچه طرفی برای تیم نبست، اما روش جنتلمنی او، فرصت را از منتقدان بیچاک و دهن او گرفت.
مربیان تیم جوانان و نوجوانان ایران که نتایج خوبی بدست آورده بودند، در یک اقدام عجیب و غریب تعویض میشوند و فدراسیون شدیدا از نفرات جدید حمایت میکند. دو تیم جوانان و نوجوانان در مسابقات خود این بار، در همان مرحلهی گروهی و یا یک مسابقه پس از صعود از مرحلهی گروهی حذف میشوند و قهرمان سری قبل، با سرافکندگی به ایران باز میگردد و با کمال تعجب مربیان ابقا میشوند. علی دایی به شدت به این موضوع اعتراض میکند و رفتار فدراسیون با خود او را با آنها مقایسه کرد. فدراسیون فوتبال مانند بچههایی که لجبازی میکند، همین موضوع را بهانه کرد و جنگ دایی- فدراسیون شروع شد. من بهترین نام برای این جنگ را «جنگ فوتبال – فدراسیون» میدانم. اوج این دعوا در مصاحبهی کفاشیان با فردوسیپور و تماس تلفنی با علی دایی و بالاخره حضور علی دایی در برنامه ۹۰ و نشان دادن اسنادی بود که آب پاکی را بر دستان فدراسیون فوتبال ریخت. در این دعوا ابتدا رئیس کمیتهی انضباطی طرف علی دایی را گرفت ولی چند هفته بعد و ظاهرا با فشار مسئولان ورزش در یک اقدام بینظیر دیگر دایی را تا اطلاع ثانوی «ممنوع المصاحبه ی فوتبالی» کردند. حکمی که بسیاری آن را حتی مخالف قانون اساسی میدانستند. علی دایی هم برای نشان دادن اعتراض به جمع خبرنگاران میرفت و در مورد آب وهوا صحبت میکرد. این ماجرا تا چند روزی قبل از بازیهای جاری ادامه داشت تا اینکه اطلاعیه شدیداللحن پرسپولیس به کمیتهی انضباطی که حتی دربان این کمیته هم بیانیه صادر میکرد را «خاموش» کرد.
تیم ملی اسپانسری داشت که شرکت ایرانول بود. اما این اسپانسر در دوران مربیگری علی دایی، مشخص نشد و در زمان حضور بذرپاش در سایپا که تا ماه پیش عزیزشدهی احمدینژاد بود، شرکت سایپا بود. اسپانسری که به گفته ی بسیاری از اهالی ورزش هیچ تأثیری نداشت و فقط اسم بود. جدیدا، دوباره اسپانسر به شرکت ایرانول تبدیل شده است، اما اینکه چگونه در بحث تحریمهای مالی، یک اسپانسر نفتی قرار است فعالیت اقتصادی تیم ملی را داشته باشد، خود جای سئوال فراوان دارد.
برای مسابقات جام جهانی و در حالی که حداقل یک داور وسط و یک کمک داور را میتوانستیم در جام جهانی داشته باشیم، با اشتباههای عجیب و غریب داور وسط منتخب، فقط یک کمک داور به مسابقات اعزام شد. البته این کمک داور هم داستانی برای حضور در جام جهانی داشت. او از فدراسیون گله کرد که یک ریال هم برای او خرج نکردهاند و تمامی هزینههای سفرهای آمادگی و تمرینها را خود پرداخت کرده است. کمک داور ایرانی در مسابقات، البته گل کاشت و کمی سرافرازمان کرد. در بازگشت هم، بانک ملی و یکی دو نهاد دیگر از او قدردانی کردند که ظاهرا به او برخورده بود. در احمقانهترین این تشویقها، در حالی که به عنوان کمک داور در یک بازی انتخاب شده بود، مسئولان تیم میزبان به او هدیه دادند! رئیس کمیتهی داوران هیچگاه در دفترش حضور نداشت و دائم در سفر بود. داوریچها در فوتبال ایران تبدیل به فاجعه شد. آنقدر تعداد اشتباهات داوری بالا رفت که صدای تمام تیمها درآمد. در آخرین اشتباه خنده دار، داور و ناظر داوری به کل قوانین فیفا را در ضربه پنالتی فراموش کرده بودند و بازی ذوب آهن و مس کرمان با حکم فدراسیون فوتبال دوباره برگزار خواهد شد. اما جالب اینجا بود که عنایت، رئیس کمیتهی داوران همانند بهبهانی وزیر راه، اعتقاد داشت که این اتفاقات عادی است. عنایت برکنار شد و تا یکی دو روز پیش، کمیته ی داوران بیصاحب بود.
پیش از جام ملتهای آسیا چند گل به خودی هم داشتیم. صفایی فراهانی عضو کمیتهی اجرایی کنفدراسیون فوتبال آسیا بود که با بازداشت او، جای او خالی مانده بود و بالاخره در نامهای بدون ذکرعلت استعفای خود را داد البته بن همام رئیس کنفدراسیون آسیا رسما از مقامات ایرانی خواستار آزادی او شده بود. در انتخابات این کمیته که به نوعی بالاترین مقام اجرایی در فوتبال آسیاست، مرد همیشه خندان فوتبال (که چند روز قبل تر اعلام کرده بود که حتی اگر ایران در دور مقدماتی جام ملتهای آسیا حذف شود، او استعفا نمیدهد و دوروز پیش دوباره نیز این موضوع را تکرار کرد!!) خود را کاندید عضویت کرد. از طرف دیگر نیز، سعیدلو خود را کاندید نایب رئیسی کنفدارسیون کرده بود که عملا یک مقام تشریفاتی است. چند روز قبل تر اعلام شده بود که حضور اعضای بلندپایه ایران در کمیتههای ورزشی آسیا و بین الملل، برای مقاصد اصولی سیاست کشور مهم است. کلی سفر و رشوههای نقدی و غیرنقدی همه بینتیجه ماند. کفاشیان به قول خودش، برای تضمین انتخاب سعیدلو از کاندیدایی استعفا داد (که جنجالی به پاکرد) و سعیدلو هم رای نیاورد، اما تا دلتان بخواهد کشورهایی نماینده پیدا میکنند که اگر همین حالا با کره جنوبی یا ژاپن بازی کنند، یک دوجین گل میخورند و یا تاریخ استقلال آنها کمتر از ۶۰ سال است.
ورزش کشور، امسال پس از تحقیر نام خلیج فارس در بازیهای آسیایی درخشید، اما این درخشش از آنِ مردان نبود. تعداد مدالهای زنان ایرانی بیشتر از مردان بود. البته برای همین درخشان ظاهر شدن، ائمه ی جمعه هم به زحمات فراوان افتادند. در همان بازیهای آسیایی، تیم فوتبال امید با سرمربیگری سنتی و بازیکنانی که تا دو هفته قبل با یکدیگر بازی نکرده بودند از مراحل مقدماتی بالا آمد و بالاخره مقام چهارم را با حداقل مقام دومی در ۳۰ ثانیه مانده به انتهای دیدار عوض کرد. سرمربی تیم امید، استعفا داد و در حال حاضر هم تیم امید سرمربی ندارد در حالیکه روزشمار بازیهای مقدماتی المپیک لندن به کار افتاده است. بنابراین، برای این تیم هم نمیتوان امیدی متصور بود.
به هر حال، تیم ایران با باخت از کره جنوبی، همانند سایر تیمهای غرب آسیا و خلیج فارس از رقابتها حذف شد تا همه بفهمند، مهم تر از بازیکن، مربی و شانس، این سیستم و نظم است که ورزش را به پیش میبرد. در گذشتهای نه چندان دور کشتی آزاد ایران لرزه به اندام حریفان میداد و در اعزام تیم ملی کشتی به مسابقات جهانی همیشه رتبهی اول تا سوم برای ایران بود. اما حالا حتی مقامهای کشتی آزاد را هم یک به یک به دلیل بینظمی از دست داده ایم و میدهیم. بینظمی باعث میشود که در ورزشهای گروهی توان رقابت با رقبا را نداشته باشیم و یا موردی این توانایی را بدست میآوریم و از دست میدهیم. آنچه که استرالیا، ژاپن و کره جنوبی دارند و آنها را به جام جهانی میبرد، غرور ملی به آنها میدهد و جوانانشان را تخلیه روحی و هیجان میکند، وجود سیستم است. آنها فوتبال خود را در سینماها مانند یک فیلم نمایش میدهند و مردم هم در سالن، کسانی که کیلومترها دورتر هستند را تشویق میکنند. به زنان هم اجازه میدهند که در استادیومها بیایند و یا در سینماها برای دیدن فوتبال حضور داشته باشند. زنان نیمی از جامعه هستند که لازم است آنها هم هیجان داشته باشند و خود را تخلیه کنند ضمن اینکه با این ترفند، مردها هم رفتار خودشان را در استادیومها اصلاح میکنند. کشورهای یاد شده، اصولا ادارهی اماکن نیروی انتظامی ندارند ولی اگر داشتند هم جلوی حضور زنان در سینماها را البته نمیگیرد.
با تمام این تفاسیر، آیا هنوز معتقدید که باید حرف اول آسیا را بزنیم، به جام جهانی و المپیک راه پیدا کنیم و در آن مسابقات آبرومندانه فوتبال بازی کنیم؟
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر