-----------------------------
همه خبرها و ديدگاهاي سانسور شده و پشت فيلتر جمهوري اسلامي مانده را يكجا و بي درد سر در "هستي نيوز" بخوانيد... http://groups.google.com/group/hasti-news/

--------------------------------------------







Google Groups
Subscribe to Hasti News
Email:
Visit this group

۱۳۸۹ خرداد ۱۲, چهارشنبه

Latest news from Jaras for 06/02/2010

Email not displaying correctly? View it in your browser.
این خبرنامه حاوی عکس است. لطفا گزینه دیدن عکس را در ایمیل خود فعال کنید.





مسعود بهنود -

 

که در 22 خرداد پارسال چه شد، این که چه کسان بردند و که باخت در این معامله، و این که آثار بد و خوب این بازی چه خواهد بود، شتاب نباید کرد، دیر و دور نیست که آشکار شود. به روزگاران نیز نوشته خواهد شد. بخش های ناشنیده اش به گوش ها خواهد رسید و گوشه های نانوشته اش به قلم ها روان خواهد شد. من از میان انبوه زیان ها و سودها، که کس هنوز احصایش نکرده، یکی را برگزیده ام که به گمانم هم اکنون هم می توان درباره اش حکم راند. از کسانی می گویم که در این هیاهو خواستند که تندی کنند. و کردند.

از میان همه آن ها که تند راندند و آسیب دیدند، اندر مثل، دو تن را برگزیده ام که نام آشنایند و لازم نیست درباره شان زیاد سخن رانده شود: جوادلاریجانی و محسن مخلمباف.

نخست پرسش این خواهد بود که چه شباهت است بین این دو، به گمانم هیچ. شاید از شدت بی شباهتی قایل قیاس باشند. اما تاکنون هر دو مغتنم بوده اند برای بنیان تفکر و هنر این ملک. در سی سال گذشته هر دو سودها رسانده اند به سرزمینی که در آن زاده شده اند. پس علت نگارش این وجیزه هم روشن شد. می نویسم چون گمان می کنم ما که ایرانیان باشیم از کج شدن و گم شدن هر کس از این قبیله، از حذف شدن این گونه کسان از زندگی اجتماعی و هنری و سیاسی کشورسودی نمی بریم بلکه غبن مان حاصل است.


آغاز زندگی 

آقا جواد و آ قا محسن به فاصله پنج سال از هم متولد شدند. جواد در 1331 در بستر امن بیت مرجعی صاحب نام و اعتبار در نجف به جهان دیده گشود و محسن در سال 1336 در فقر جنوب تهران. محسن تا زمانی که کینه فقر در او منفجر شود و به فکر تاسیس یک سازمان چریکی بیفتد که یک عضو داشت و یک هوادار، جز تلخی و سیاهی فقر چیزی ندید و نداشت، فقط چهارده سال داشت. همیشه مجبور بود برای تامین زندگی خود و مادرش کار کند، هر کاری، از انواع دستفروشی تا کارهای سخت بدنی. اما جواد بزرگ تر پسر آیت الله آمیزهاشم آملی نه تا چهارده سالگی که بعد از آن هم هیچ فقر را ندید و زمهریر آن را تجربه نکرد. محسن به نفرتی که در وی جا گرفته بود سرانجام کار دست خودش داد و پرید تا پاسبانی را خلع سلاح کند، تیرخورد و گرفتار شد و رفت تا نفرتش را در اتاق تمشیت کمیته مشترک ضد خرابکاری آب دهد. در آن زمان جواد لباس روحانی بر تن، صاحب مکتب و کلام بود و به اندازه وزن محسن کتاب های مغلق فلسفی و دینی به عربی و فارسی خوانده.

وقتی محسن را در کنج زندان مشترک به تخت بسته بودند و می زدند آقا جواد بن آمیزهاشم از کسوت ثقه الاسلامی به در آمد و برای درس به حاشیه زیبای خلیج سان فرانسیکو روان شده در دانشگاه معتبر برکلی نزد برجسته ترین دانشمند جهان فیزیک نظری می آموخت. می خواست راهی را برود که حکما و فلاسفه بزرگ رفتند از فلسفه و الهیات به نجوم و ریاضی. در این زمان چند کتابی به انگلیسی و عربی و فارسی نوشته و به فرانسه می خواند. اگر انقلاب نمی شد چه بسا در همان دانشگاه برکلی استاد می شد، در این فاصله محسن در زندان کمیته ضد خرابکاری اولین کتاب ها را خواند و برای اول بار جز فقر و غم نان به چیز دیگری فکر کرد.

وقتی انقلاب منفجر شد فرزند بزرگ آمیزهاشم، در یک قدمی دفاع از تز دکترایش برکلی را رها کرد و به تهران آمد بیست و شش سال داشت و محسن زندان دیده و بر دوش مردم از زندان به درآمده و سر گذاشته دنبال بازجویان بدکار خود، تازه وارد دهه بیست زندگی شده بود. بار انقلاب از چند آیت الله و کسانی مانند مهندس بازرگان و دکتر شیبانی و دکتر سحابی که بگذری که سرد و گرم چشیده بودند، باقی همه بر دوش همین سن ها و از همین نسل بود.


دعوت انقلاب

انقلاب پیام دعوت بود برای هزار هزار که تنها نقطه مشترکشان نفرت از رژیم پادشاهی بود. حاج آقا روح الله خمینی رهبر انفجار نفرت شد و تازه چه بسیار که مهارش را کشید اما هر چه بود یک فرصت هم بود، فرصتی برای جوانانی همسن و سال جوادآقا و محسن. چه آقازاده های خوب درس خوانده که از برکلی و لندن و بیروت آمدند و چه فقیرهای لاغر دچار ضعف غذائی که از حلبی آبادهای نازی آباد یا زندان کمیته بیرون آمده بودند، هزاران و بلکه میلیون ها حالا جوادلاریجانی نگو بگو سعید حجاریان و محسن نگو و بگو عماد باقی یا اکبر گنجی. محسن با پاهائی که کفشان دیگر گوشت نمی آورد، در بیست سالگی شلان شلان تن را کشید تا خیابان ها و رسید به صفوف انقلابی ها. آقازادگان هم از بیروت و نجف، از برلین و لندن و پاریس رسیدند. انقلاب کارهای بسیار داشت.

در موج موج انقلاب، مدیران کراوات زده به جرم درس خواندن در جورج تاون و برکلی رانده شدند و از کوه و کمر فراری. جا باز شد. فقط اعتمادی لازم بود که یا از طریق همسلولی در زندان های کمیته به دست می آمد، زندانیان همدیگر را صدا کردند، و یا همچو ده ها تن از خانواده های صدر، خرازی، سلطانی، شریعتمداری، حکیم، لاریجانی، بروجردی، جبل عاملی، طباطبائی، آشتیانی و خوانساری که نیازی به معرف نداشتند، نسبت با روحانیون بزرگ معرفی نامه شان بود. از همین رو فرزندان درس خوانده آمیزهاشم با همه جوانی به سوی مقامات رفتند. جواد به وزارت خارجه و دیپلوماسی که مورد علاقه اش بود، علی به شورای نگهبان، باقر هم در راه پزشکی بود، آقا صادق هم گرچه در زی طلبگی ماند اما در ناصیه اش بود که در چرخش دوم حکومت به بالا می رسد. چنان که فرزندان آقای خاتمی روحانی محبوب اردکان هم یکی شان فلسفه می خواند در کسوت روحانی، یکی در دانشگاه پزشکی می خواند و آن دیگری هم در دانشگاهی دیگر بود. اما سهم محسن با پای از شکنجه به درد و مزاحم فقط حوزه اندیشه و هنر بود. کتاب هائی که در زندان ساخته بود کار خودش را کرد و او که از حرمت سینما و فیلم هرگز به سینما نرفته بود حالا که حاج آقا روح الله گفت ما با سینما مخالف نیستیم با فحشا مخالفیم رفت که سینمای بی فحشا بسازد به توبه نصوح، دو چشم بی سو و استعاذه اکتفا نکرد بلکه همچنان چشم بسته به آثار سینماگران بزرگ بایکوت را هم ساخت. اما چندان که جنگ از گردنه خرمشهر گذشت، آقا محسن هم روزه را شکست و چشم گشود به دیدن. و دیگر راهی نمانده بود تا جهان از شناخت یک فیلمساز ایرانی انگشت به حیرت بگزد. بای سیکل ران را تیری رها شده در تاریکی گرفتیم، دستفروش را به تامل دیدیم و در عروسی خوبان انار شکافت، سینمای ایران صاحب یک اعجوبه شده بود. او که جانش و عشقش سینما بود و جهان کشفش می کرد.


اما تا این جا و تا جنگ پایان گیرد جواد لاریجانی مناصب بزرگ را تجربه کرد گرچه در هیچ کدام دیر نماند. از نمایندگی مجلس تا معاونت وزارت خارجه. و شاید مهم تر این که به ماموریت های بزرگ و حساس رفت که قرار بود کس جز احمدآقا که دستور از امام برای فرزند آمیزهاشم می برد از آن باخبر نباشد. چنان که وقتی در سفری همراه یک هیات رفتند تا نامه رهبر را به گورباچف برسانند، از اعضای هیات کسی نبود که نداند جواد آقا بیش از همه ادب دیپلوماسی می داند و زبان خارجیان می فهمد. بیشتر اعضای هیات معنا و اهمیت پیش گوئی آیت الله خمینی را ندانستند که نوشتارش طعم نوشتار پیامبر را داشت خطاب به شاهنشاه ساسانی. چنان که در پایان دادن به جنگ که اولین آزمایش بود برای گروهی که تا آن زمان مردمی گمان داشتند که شکست ندارند هر چه گفته اند شده [مگر امام نگفت شاه برود رفت، مگر به فرمانش اولین رییس جمهور ساقط نشد، مگر به حکمش مجاهدین حتی وقتی در زندان بودند خلاص نشدند، مگر به نهیبش فتنه سیاسیون همگی باطل نشد مگر...] اما حالا مشاوران مصلح خبر می دادند که پیروزی در جنگ نشدنی است و خطر به پشت بیت ها رسیده است. و چه کسی باید این پیام را می برد و جواب را می آورد از ینگه دنیا و از دیار فرنگان. فقط آقا جواد که رییس هیات مذاکره کننده بر سر صلح بود در حالی که رییس دستگاه دیپلوماسی، دکتر ولایتی، می گفت من تا هستم صلح نیست.

و همچنان که جناح ها روشن می شد لاریجانی در جناح راست جا می گرفت و محبوب هیات موتلفه اسلامی می شد [با همه اکراهی که بزرگان هیات داشتند از این وصلت] اما محسن سهم مهندس موسوی بود که هنر می شناخت و چون او درد مستضعفان داشت. و این همان جناحی بود که نه آقا جواد تحملش را داشت و نه آن ها تحمل وی را.


پایان جنگ

اما جنگ پایان گرفت. یک دهه سرنوشت ساز. اگر لاریجانی را از برکلی به کاخ های قدرت برده بود در مقام نمایندگی مجلس یا معاونت وزارت خارجه و یا نماینده ویژه دولت، محسن از اتاق تمشیت به میز موویلا و تماشای راش های فیلم رسیده بود. از توبه نصوح به نوبت عاشقی. و تازه فیلم هایش هم راه جشنواره های جهانی را یافته بود. اگر دولتمردان در زباندانی و سیاست شناسی لاریجانی یک ایران تازه دیدند، جهان هنر هم در بای سیکل ران یک ایران تازه دید، جهان گمان داشت در انقلاب و جنگ دیگر چیزی از هنر ایرانی نمانده است.

اما همزمان که به گفته وزیر وقت خارجه به توصیه وزارت اطلاعات لاریجانی از معاونت وزارت خارجه کنار گذاشته شد، اولین حملات هم به تجربه های تازه مخلمباف صورت گرفت. دهه دوم جمهوری اسلامی دیگر دریافت این واقعیت دشوار نبود که جوادلاریجانی را جناح چپ منجرف می دانست و نمی خواست، مخلمباف اما در چشم جناح راست داشت منحرف می شد. پس عجب نبود که جوادآقا باز هم به نمایندگی مجلس و ریاست مرکز پژوهش های قوه مقننه منصوب بود و مخملباف باید خون می خورد تا روزی که ندا از دوم خرداد در رسد. از اتفاق یکی از علل پیروزی اصلاح طلبان افشای مذاکرات جواد لاریجانی و نیک براون [بعدا سفیر بریتانیا در تهران] اعلام شده، همان مذاکره که قرار بود راه ریاست جمهوری ناطق نوری را در لندن هموار کند اما با افشاگری روزنامه سلام نه فقط حتی معاون لاریجانی در مرکز پژوهش های مجلس[مرتضی نبوی سردبیر رسالت] را واداشت که حسابش را جدا کند بلکه ناگهان همه جناح راست را با خطرات نزدیکی به او آشنا کرد.

دولت خاتمی، اما فقط جوادلاریجانی را از زمین بازی سیاسی بیرون فرستاد. نمایندگی مجلس از دست داد و ناگزیر شد به نقش تحلیلگر مسائل سیاسی و منقد دولت اکتفا کند. اما دیگر چندان نوشته بود که دوست و دشمن بدانند جای او کجاست و تصویری که از ایران اسلامی دارد چیست.


دکترین ام القری 

رسالت روزنامه جناح راست چندی قبل فاش کرد که در اواخر دهه شصت جواد لاریجانی نظریه ام القری را مطرح کرد که از نظر این روزنامه خواستگاه اصلی اش واقع گرائی بود و از دو ستون تشکیل می شد: اول اينکه ما قصد داريم کشورمان را بر اساس يک نظام و نظر اسلامي بسازيم تا کشور پيشرفته و آبادي داشته باشيم . خواسته ديگر نيز اين است که ما به هيچ عنوان نمي خواهيم حيثيت اسلامي خود را فراموش کنيم . ما بخشي از جهان اسلام هستيم و جهان اسلام نيز محدوده جغرافيايي خاصي ندارد.
خلاصه این دکترين چنین است:
الف) ملاک وحدت در فلسفه ام القري، وحدت در انجام وظيفه اسلامي است، چرا که در اين حاکميت امتي مسئول با رهبري مسئول جمعا در سرزميني به عنوان ام القري هسته مرکزي حکومتي را تشکيل مي دهند که برد جهاني دارد.
ب) ولايت فقيه و حکومت ولايت فقيه، اساس و جوهر تشکيل حکومتي اسلامي در ام القري است. عامل وحدت اسلامي همان رهبري ولايت فقيه است.
ج) مرزهاي قراردادي و بين الملل جغرافيايي اثري در اين رهبري ندارد. جهان اسلام امت واحده است. ولايت فقيه و حيطه مسئوليت آن قابل تقسيم به کشورها نيست، مسئوليت رهبري امت اسلام مرزي نمي شناسد.
د) کشوري “ ام القري “ جهان اسلام شناخته مي شود که داراي رهبري گردد که در حقيقت لايق رهبري جهان اسلام مي باشد.
هـ) اگر ميان دو سمت تعيين رهبري انقلاب و حکومت ايران با رهبري امت اسلامي و نهضت جهاني اسلام در عمل، تزاحمي به وجود آيد همواره مصالح امت اولويت دارد مگر اينکه هستي ام القري که حفظ آن بر همه امت ( و نه تنها مردم ام القري ) واجب است، به خطر افتد.
و) ام القري در صورتي که به حقوق امت تجاوز شود، مي خروشد و با توانايي خود سعي مي کند حق امت را بگيرد، لذا به همين دليل قدرت هاي جهاني سعي مي کنند آن را در هم شکسته و نابود سازند تا ديگري سدي بر سر راه اميال آن ها نباشد، و در اينجاست که وظيفه امت شروع مي شود و آن حفاظت و حمايت ازام القري مي باشد. امت موظف است که در زمان بروز خطري جدي براي ام القري به حمايت از آن برخاسته، سعي کند ام القري را نجات دهد.

همان روزنامه توضیح می دهد که سياست ها و راهبردهاي ايران بعد از جنگ عملا بر اساس نظريه ام القری تعیین شده است.


نقاش عشق 

اما نقش آن دیگری که از دامان فقر برآمد. محسن چنان که به نوبت عاشقی رسید و از شب های زاینده رود گفت دیگر از بهشت بیرون شده بود و او به پیشواز رفت ملحدانه. دیگر در جانش جز هنر نبود. قصه ها که نوشت نشان داد که از میان عهدها که در جوانی با خود بست تنها به آن وفادار مانده که عشق باشد و انسان. پس دیگر عجب نبود اگر سردی تهران وی را به دامن افغان ها انداخت از سفر به قندهار به دوشنبه بازار و رفت تا سکس و فلسفه که در ام القری نه فقط جائی نداشت بلکه جان سازنده فریاد مورچه ها را نیز به خطر می انداخت.

در همین حال بود که احمدی نژاد خلاف تصور محسن مخلمباف و حتی می توانم گفت مصلحت دید جواد لاریجانی بر تخت نشست. اگر شکست اصلاح طلبان برای جواد لاریجانی به جهت خشمی که از آنان در دل داشت و در ام القرایش حاضر نبود به آنان یک اتاق تعارف کند، خبر خوشی بود برای مخلمباف داشت آخرین بهانه های وفاداری به انقلاب را پاره می کرد.

اما وقتی چهار سال اول تمام شد و نوبت به تجدید دیدار احمدی نژاد با قدرت رسید، برای محسن مخلمباف یک خبر خوش داشت، میرحسین که مخلمباف در همه این سال ها تنها او را قبول داشت و می شنید وارد میدان شده بود، و این بود که در ام القری لاریجانی، حتی به اندازه خاتمی جا نداشت. چرا که خاتمی یک آقازادگی داشت که این چپ هوادار کوپن این را هم نداشت.
با این همه از نظر برخی از مبتلایان قدرت مگر خرداد سال پیش چه بود جز گفتگوئی بر سر ماندن در قدرت یا تن دادن به دیگری، مگر چه بود جز ماندن یک جمع و رفتن و شاید حذف شدن جمعی دیگر. شاید راست بگویند در اول این بود اما چنین نماند. جنبش سبز در اعتراض به انتخابات شکل گرفت اما در آن محدود نماند. در این شکل تازه هر دو تنی که از آنان سخن است بی صدا نماندند. و این موضوع مقاله حاضر است. هر دو تند شدند و از زی خود به در آمدند.


تندی های نه ناگزیر

جواد لاریجانی که زبان جهان و دیپلوماسی می داند زبان کوچه و بازار برگزید، یعنی ندید که هر زبان که بگیرد به دلیل واضح تری در جمع مصباحیان جایش نیست. زبان مرد سیاست و علم شد همچون حسین شریعتمداری و حسین الله کرم و ازغندی. زبان کسانی که یک هزار علم وی ندارند.
نه که تند نگفته بود آقای لاریجانی . نه که وقتی سخن از حقوق بشر و اعدام های جمعی رفت نگفته بود: "آمار خوبی از نرخ زاد و ولد وجود دارد، که حدود ۴ درصد است. ما حدود ۲ میلیون جمعیت جدید در هر سال داریم. من انسان امیدوار و خوشبینی هستم". و پشت برخی از هواداران خود را هم لرزانده بود.

اما دیگر رسیدن به "زمانی که اوباما بر سر کار آمد از تعامل و گفتگو با ایران سخن گفت چه شده که امروز این «کاکا سیاه» حرف از تغییر نظام ایران می زند" جای نگرانی داشت.
اما محسن مخملباف هم از سوی دیگر، وقتی خبر از خشونت ها، حبس و شکنجه ها شنید، زبانی چنان برگزید که پیدا بود خود را از ام القری داوطلبانه اخراج کرده است. همان کس که بعد از آخرین فیلمش هر چه اندوخته بود بر سر سامان دادن به بچه های افغان کرد. و هر چه در دل داشت نیز به پای جنبش سبز ریخت.

بدین گونه است که اگر مردم داورند که در نهایت با هر جهان بینی و با هر دکترین، با هر نثر و هر کلامی سرانجام چنین است، باید گفت فقط محسن مخلمباف نیست که خود را از ام القری رانده بلکه مبدع این دکترین هم با زبانی که به تازگی برگزیده و چنان بی پروا که سخن می گوید دیگر در ام القری جائی چنان ندارد که شایسته اوست، چنان بی اعتنائی که احمدی نژاد و توابع به این همه دلسوزی و سینه به تنور چسبانی نشان می دهند، آدمی را به این جا می رساند که بعد از دانشگاه آزاد، نوبت جاهائی مانند پژوهشگاه دانش های بینادی است.
و این همان سازمانی است که بنیاد گذارش آقای لاریجانی است و بسیار زمینه های علمی که در این دو دهه در کشور رشد و سامانی گرفته، به طفیل همین مرکز بوده است. برای اولین بار اینترنت هم از همین جا وارد کشور شد.


و این نوشتم تا شباهتی را که در اول نوشتار در جست و جویش برآمدیم به یاد آورده باشم هم آن که در ام القری مانده بعد این تندی ها که علیه جنبش سبز و حرکت مردم به کار برده به جایگاه کسی مانند کوچک زاده و حسینیان نزدیک شده است و هم محسن مخلمباف با زبان تندی که بعد از 22 خرداد سال پیش برگزید ام القری را از یکی از فرزندان هنری خود محروم کرده است، ورنه همه هنرمندان ایران، تا جائی که می دانم به جز آقای شمقدری که دیگر مدت هاست در میان سینماگران جائی نداشته، در انتخابات اخیر موافق آقای موسوی بودند و جامعه در انتظار آن ها مانده است. و این غبن بزرگ تر می شود زمانی که تصور می کنم در بیرون از آن خاک، چه وطنش بنامیم و چه ام القرایش بخوانند، کار هنرمندانه چنان که مخلمباف می کرد مانند نشاندن چناری است در گلدان .

 

منبع: وبلاگ مسعود بهنود




 




حسن یوسفی اشکوری -

در قسمت پایانی این گفت‌وگو، به خطرهایی که جنبش را تهدید می‌کند، تغییر و تحولات احتمالی در نهاد روحانیت در ایران در دوران پس از انقلاب پرداخته‌ایم و این که: آیا خلع لباس آقای اشکوری توسط دادگاه روحانیت، تغییری در رفتار و گفتار او به‌وجود آورده؟ آیا مایل است دوباره به لباس روحانی درآید؟

گفت‌وگو با این نواندیش دینی را با هم می‌خوانیم.

 

مهم‌ترین خطرهایی که جنبش اعتراضی مردم ایران را در حال حاضر تهدید می‌کنند چه هستند؟

مهم‌ترین خطرات یکی به‌نظر من همین خشونت‌گرایی در این جنبش است که آرزو می‌کنیم چنین نشود. امیدواریم حاکمیت، حداقل روزی که یقین پیدا کند که جنبش را نمی‌تواند سرکوب و حذف کند، راه عاقلانه‌ای در پیش گیرد، انعطاف نشان دهد و تغییرات و خواست‌های مردم را بپذیرد. مشکل دیگر بی‌برنامه‌گی است.

همان‌طور که قبلاً نیز اشاره کرده‌ام، با آن که گفته‌های آقای کروبی و بخصوص بیانیه‌ها و گفته‌های بسیار پخته‌ی آقای مهندس موسوی، تاکنون و تا حدودی نقشه‌ی راه را نشان داده است، ولی به‌هرحال این کفایت نمی‌کند و یکی از خطراتی است که در آینده ممکن است این جنبش را تهدید و دچار تجزیه کند. درنتیجه حامیان و حاملان جنبش سبز نیز دچار یأس شوند. چون به قول مولانا که می‌گوید «ای عزیزم در اگر نتوان نشست»، برای همیشه نمی‌شود حرف‌های تکراری زد. در هر سخنرانی یا در هر بیانه‌ای نمی‌شود همان حرف مفید گذشته را تکرار کرد.

به‌هرحال این هم یک مسئله است. مسئله‌ی دیگر، فرارفتن افراد یا گروه‌هایی از شرایط خاص جنبش فعلی ایران است. تردیدی وجود ندارد که در داخل و بخصوص در خارج از کشور، گروه‌ها و افراد زیادی هستند که اساساً خواهان سقوط جمهوری اسلامی‌اند و به هیچ چیز جز سقوط جمهوری اسلامی رضایت نخواهند داد.

امروز هم اگر با جنبش سبز یا حتی با آقایان موسوی و کروبی همدلی می‌کنند، به‌خاطر این است که امیدوارند از طریق این‌ها جمهوری اسلامی ساقط شود. این مسئله‌ی است که با واقعیت جامعه‌ی ایران، چه خوشمان بیاید و چه نیاید، سازگار نیست. با توان، ظرفیت، افکار و سوابق کسانی مثل آقایان موسوی، خاتمی و کروبی سازگار نیست.

بنابراین من فکر می‌کنم شعارها، گفتارها و رفتارهای کسانی که از افکار و برنامه‌های فعلی این رهبران یا سخنگویان جنبش سبز در داخل ایران فراتر می‌روند، یکی از تهدیدهای جدی‌ای هستند که می‌تواند متوجه این جنبش باشد. به دلیل این که می‌تواند هم در داخل، هم بین داخل و خارج و هم در میان نیروهای سبز خارج از کشور تفرقه ایجاد کند.

نیروهای سبز خارج از کشور، امروز بسیار فعال هستند و در طول این یک‌سال نیز من خود شاهد بوده‌ام که تلاش‌های بسیار مؤثری داشته‌اند. این امر می‌تواند میان این‌ها تفرقه ایجاد کند یا یک جنگ لفظی راه بیفتد؛ جنگ حیدری‌ـ نعمتی راه بیفتد که این هم خود یکی از خطراتی است که متوجه این جنبش است. ضمن آن که به‌نظر می‌آید خشونت‌ها و سرکوب‌هایی که از ناحیه‌ی حکومت وجود دارد، در ماه‌های آینده بیش‌تر هم خواهد شد. متأسفانه من خیلی خوشبین نیستم که در آینده‌ای نزدیک، حاکمیت عقب‌نشینی کند یا واقعیت این جنبش را به رسمیت بشناسد.
 

«حمایت روحانیت از جنبش سبز چاقوی دو دم است»

با توجه به شناختی که شما از جامعه‌ی روحانیت و حوزه‌های علمیه دارید، آیا تجربه‌ی سی و یک‌ساله‌ی انقلاب، و به‌ویژه تجربه‌ی یک‌سال گذشته، تغییر و تحولی در بینش و رفتارهای حوزه‌های علمیه و به‌خصوص نسل جوان روحانیونی که از این حوزه‌های علمیه بیرون می‌آیند، ایجاد کرده است یا نه؟

به‌طور کلی باید بگویم که این انقلاب بیش از همه در روحانیت و نهاد روحانیت تغییر و تحول ایجاد کرده است. اساس مسئله هم این است که روحانیت تقریباً از قرن پنجم، یعنی اگر از آغاز غیبت کبری حساب کنیم تا انقلاب ایران، حدود هزارسال ادعای حکومت نداشت. هرچند ادعای نوعی نمایندگی از جانب امام زمان را برای خودش قائل بود، اما هیچ‌وقت ادعای حکومت و سلطنت برای خودش نداشت. با انقلاب ایران و تأسیس جمهوری اسلامی بر اساس ولایت فقیه، روحانیت از این سیر تاریخی خود دست برداشت و وارد یک سیر تازه شد. در واقع این یک نقطه عطف است. آن نقطه‌ی عطف هم این است که روحانیت خود سلطان و خود حاکم و فرمانروا شده است.

همین امر، روحانیت را دچار تغییر و تحولات اساسی کرده است. منتهی هنوز در روحانیون معمر، مسن و کهنسال که مربوط به نسل پیش از انقلابند و هنوز اکثریت فقها و مراجع در قم و دیگر جای‌ها را تشکیل می‌دهند، آثار تغییرات جدی آشکار نشده است. اما در نسل جوان و طلبه‌های جوانی که دارند درس می‌خوانند، این تغییر و تحولات را آدم می‌تواند ببیند؛ به خصوص در نشریات و مجلات‌شان، و یا در گفتارها و نوع زبان‌ و بیانی که دارند. حالا فرصت نیست و من درباره‌ی آن‌ها نمی‌توانم صحبت کنم، ولی به‌هرحال من در حد شناختی که دارم، این تغییر و تحول در حال آشکارشدن است. منتهی این مسئله‌ای نیست که به این زودی آشکار شود یا خیلی به درد جنبش سبز فعلی بخورد.

امروز متأسفانه از روحانیون حوزه‌ها، به‌خصوص روحانیون سطح بالا و در حد مرجعیت، چندان انتظاری نیست. البته انتظار بیش از این بود، اما حالا انتظاری نیست. از طرف دیگر باید به این نکته هم توجه داشت که اگر علما، روحانیون و بخصوص مراجع وارد عرصه‌ی سیاست شوند یا از جنبش سبز هم حمایت کنند، بعد از این حمایت‌شان چاقویی دو دم خواهد بود. زیرا از یک طرف می‌تواند به کمک جنبش سبز بیایند. بالاخره در برابر نظام مذهبی، حمایت روحانیون بسیار مؤثر و کارساز و مفید است. همان‌گونه که در پیش از انقلاب مشروطه و یا ماقبل مشروطه بود. از طرف دیگر ما تجربه‌ی انقلاب را داریم. باید به این نکته توجه داشته باشیم که هر زمان، حالا نمی‌دانم شش‌ماه دیگر است یا یک‌سال دیگر، هر زمان که جنبش سبز به نتیجه برسد، روحانیون و علما نیز به میزان نقشی که در آن ایفا می‌کنند، برای خودشان حق ویژه قائل خواهند شد.

این را ما بارها پیش از این تجربه کرده‌ایم. این حق ویژه بعدها و در آینده می‌تواند مشکلاتی برای جامعه ایجاد کند. یعنی ممکن است دوباره از همان سوراخی که یک‌بار گزیده شدیم، برای بار دوم هم گزیده شویم. در عین حال در این فاصله‌ی یک‌سال باید این را نیز بگوییم که خوشبختانه در خود روحانیت هم شکاف ایجاد شده است.

امروز دیگر اکثریت روحانیون، حتی سنتی حوزها هم، حداقل از دولت احمدی‌نژاد راضی نیستند و به‌شدت منتقد آن هستند. نوع عملکرد این فرد و رفتارهایی که حاکمیت داشته، به‌گونه‌ای بوده است که حتی روحانیونی که طرفدار حاکمیت بوده‌اند، مثل آیت‌الله جوادی آملی، آیت‌الله امینی، آیت‌الله رضا استادی و بسیاری از روحانیون دیگر، اصلاً جزو ارکان حکومت به حساب می‌آمدند. این‌ها به‌عنوان اعتراض از امامت جمعه‌ قم استعفا دادند و خود را کنار کشیدند. آن‌ها امروز جزو منتقدان هستند. این شکاف در طول یک‌سال اخیر وجود داشته است، ولی در مجموع من خیلی امیدوار نیستم که روحانیون مؤثر در سطح عالی به‌زودی به جنبش سبز بپیوندند. ضمن آن که، همان‌طور که گفتم، پیوستن آن‌ها در آینده ابهام نیز ایجاد خواهد کرد.

 

«نان لباس روحانیت را نخوردم، اما چوبش را چرا»

حجت‌الاسلام حسن یوسفی اشکوری را در کسوت روحانیت دیده بودیم و می‌شناختیم. الان چندسالی است که شما را در آن کسوت نمی‌بینیم. دور بودن از کسوت روحانیت چه تغییری در شما ایجاد کرده است؟ آیا آزادی‌های بیش‌تری به شما در گفتار داده یا معذوریت‌هایی را از دوش شما برداشته است؟ آیا مایلید دوباره به کسوت روحانیت برگردید یا نه؟

در کسوت روحانی بودن یا نبودن، تغییرات اساسی در من، در گفتار، رفتار، بینش و یا در زندگی‌ من ایجاد نکرده است. دلیلش هم این است که افکار من در طول گذشته در مسیری ساخته شده بود و این افکار عمدتاً برآمده از حوزه نبود. از دوران پیش از انقلاب، آبشخور فکری من بیش‌تر آبشخور فکری روشنفکران دینی و دانشگاهی بود. مثل بازرگان، شریعتی و دیگران.

در طول این سال‌ها، این لباس روحانی برای من صرفاً یک لباس بود که از گذشته به میراث مانده بود. من از این لباس هیچ استفاده‌ای نمی‌کردم. یعنی نه پیش‌نماز مسجد محل بودم، نه واعظ بودم، نه مجتهد و نه مدرس. صرفاً یک لباس روحانی بر تن من بود. همان‌گونه که بر تن برخی از روحانیون نواندیش هم بوده است. این لباس هیچ امتیازی برای من نبود. به‌عبارت دیگر نان این لباس را نمی‌خوردم، هرچند در کوچه و خیابان چوبش را می‌خوردم.

اما از سوی دیگر می‌توانم بگویم که نبودن در کسوت روحانیت، برای من مثبت هم بوده است. برای این که ارتباط من را با جامعه بیش‌تر و فاصله‌ی من را با مخاطبانم کم‌تر کرده است. در نتیجه من راحت‌تر با مردم صحبت می‌کنم. مردم هم راحت‌تر با من حرف می‌زنند. این را در تجربه‌ی این ده‌ساله دیده‌ام. در نهایت هرچند به‌حکم دادگاه ویژه‌ی روحانیت، من نمی‌توانم از لباس روحانی استفاده کنم.

اما در عین حال این را به‌صراحت و بسیار خالصانه می‌گویم که اگر آن‌ها هم از من بخواهند که لباس روحانی برتن کنم، هرگز چنین نخواهم کرد. به‌خاطر این که امروز دیگر این لباس نه تنها برایم مفید ارزیابی نمی‌شود، بلکه حتی مانعی هم بر سر راه ارتباط و گفت‌وگوی من با مخاطبانم تلقی می‌شود.


منبع: رادیو زمانه


 


روزشمار ۱۲ خرداد

سید ابراهیم نبوی -

 

آفتاب یزد:

رضایی: کسانی که حتی یک‌ماه در جبهه نبودند امروز بسیجی شده‌اند

احمدی‌نژاد: اگر مردم انتخابم کنند همه مفسدان را در پیشگاه ملت محاکمه می‌کنیم

● «خبرسازی دردسرساز» برای حامیان احمدی‌نژاد

 

ابتکار:

آیت‌الله خامنه‌ای: عده‌ای در تلاشند اتحاد ملی را بر هم بزنند

واکنش مراجع تقلید به خبرسازی‌های اخیر

احمدی‌نژاد بالاخره افشا کرد

 

ابرار:

احمدی‌نژاد: مجبورم برخی پرونده‌ها را باز کنم

قیمت نفت در بازارهای آسیا به ۶۷ دلار رسید

آیت‌الله خامنه‌ای: برخی اختلاف نظرها نباید به زمینه‌ای برای خدشه به اتحاد ملی تبدیل شود

اعتراض ۳ تن از مراجع تقلید به صدا و سیما و (ایرنا)

 

اعتماد:

عملکرد خاتمی به نام احمدی‌نژاد

آیت‌الله خامنه‌ای: عده‌ای در تلاشند اتحاد ملی را بر هم زنند

کروبی: اگر رئیس جمهور شوم دروغ نمی‌گویم

میرحسین: همه در ده روز آینده بیدار باشیم

 

اعتماد ملی:

نامه فرزند آیت‌الله طالقانی به کروبی

نامه زنگنه به احمدی‌نژاد

ایجاد نهاد حقوق بشر در دولت کروبی

امشب مناظره کروبی – رضایی

 

ایران:

احمدی‌نژاد: برخورد با متخلفان در دولت اسلامی از دانه درشت‌ها شروع می‌شود

 

جمهوری اسلامی:

اعتراض مراجع عظام تقلید به جعل خبر توسط تلویزیون و خبرگزاری دولت

احمدی‌نژاد: مجبورم برخی پرونده‌ها را باز کنم

کروبی: انتخابات پیش رو یک انتخابات سرنوشت‌ساز است

 

رسالت:

احمدی‌نژاد: محصولات نفتی را با ۴۰۰ میلیون دلار سود به دلال اماراتی فروختند

جزئیات حلقه بسته مدیریتی در دولت موسوی

 

سرمایه:

اعتراض علما به جعل خبر انتخاباتی در رسانه ملی

زنگنه: پتروشیمی‌های دوران خاتمی را با تاخیر افتتاح کردید

 

کیهان:

گزارش تحلیلی کیهان از آخرین نظرسنجی‌های انتخاباتی

 

مردمسالاری:

موسوی: ما از رنگ اهل بیت استفاده می‌کنیم نه از بیت‌المال

 

استفاده از تجربه دولت نهم

 

سرمقاله روزنامه سرمایه با عنوان "تجربه دولت نهم کافی نیست؟" درباره وعده‌های نامزدهای ریاست جمهوری به توزیع پول نفت در میان مردم منتشر شد. در این سرمقاله آمده است: " بازی کردن با ابزار درآمد نفت و وعده توزیع درآمد نفت و گاز میان مردم بزرگ‌ترین اشتباهی است که در انتخابات دوره نهم اتفاق افتاد و دولت نهم را به چاه ویلی گرفتار ساخت که امروز در درون آن گیر افتاده است." در بخش دیگری از سرمقاله سرمایه می‌خوانیم: " کسانی که وعده توزیع درآمد نفت می‌دهند، باید بدین موضوع مطمئن باشند دولت نهم که ابر و ماه و مه و خورشید و فلک با او همراه بودند، و اصرار تام و تمام بر انجام این کار داشت، از انجام آن ناتوان ماند، حال چگونه آنان می‌توانند بدین وعده اقدام کنند؟ و آیا تجربه دولت نهم کافی نیست تا از این شعار و بازی فاصله گرفته شود؟" این روزنامه خطاب به نامزدها افزوده است که برای رای آوردن در دام وعده توزیع درآمد نفت نیفتند که اگر افتادند به همان سرنوشتی گرفتار می‌شوند که امروز دولت نهم در آن گرفتار آمده است.

 

اعلام نام مفسدان بر عهده قوه قضائیه است

 

علیرضا جمشیدی سخنگوی قوه قضائیه گفت که بر اساس قانون، اعلام نام مفسدان در ایران، بر عهده قوه قضائیه است. اظهارات سخنگوی قوه قضائیه پس از آنکه محمود احمدی‌نژاد رئیس جمهوری ایران در چند سخنرانی، تهدید به افشای نام " مفسدان اقتصادی" کرد، ایراد ‌شد. آقای جمشیدی در جمع خبرنگاران اظهار داشت که " به موجب حکم قطعی دادگاه"، تنها قوه قضائیه است که باید نام محکوم یا محکومان را اعلام کند. وی افزود که تاکنون قوه قضائیه، درباره پرونده‌‌‌هایی که حکم قطعی آن صادر شده، اطلاع‌رسانی کرده است و " مباحث دیگر به ما ربطی ندارد."

 

درخواست کانون مدافعان از نامزد‌ها

 

کانون مدافعان حقوق بشر از نامزد‌های انتخابات ریاست جمهوری خواست که " تضمین‌های مشخص" خود را برای جلوگیری از نقض حقوق شهروندان در ایران اعلام کنند. در بیانیه این کانون که دوازدهم خرداد منتشر شد، آمده است که تضمین حقوق بشر و آزادی‌های مشروع شهروندان، بدون حاکمیت قانون و داشتن قوانین و مقرراتی متناسب با نیازها و تحولات اجتماعی، امکان‌پذیر نیست. کانون مدافعان همچنین از نامزد‌ها خواست که برنامه‌های خود در ملزم کردن مقام‌های مختلف از جمله انتظامی و امنیتی بر رعایت قوانین اساسی و عادی را اعلام کنند. کانون مدافعان حقوق بشر از سوی شیرین عبادی برنده صلح نوبل و جمعی از وکلا و حقوق‌دانان مستقل اداره می‌شود.

 

براساس این بیانیه، در دولت آقای احمدی‌نژاد، " نقض حقوق شهروندان" از سوی مراجع امنیتی و انتظامی که زیر مجموعه قوه مجریه هستند، نسبت به سال‌های گذشته، افزایش داشته است. " گزینش‌های عقیدتی و سیاسی، محروم کردن جوانان از تحصیل، گزینش و سهمیه‌بندی‌های جنسیتی، بومی‌گزینی و نیز بازنشسته کردن اجباری اساتید و نگاه نابرابر نسبت به جایگاه و حقوق زنان" از جمله مواردی است که بنابر اعلام کانون مدافعان در سال‌های گذشته تشدید شده است.

 

درخواست مشارکت گسترده مردم در انتخابات

 

اتحاد جمهوریخواهان ایران از مردم خواست که با رای " نه به احمدی‌نژاد" و " آری به تغییر"، در انتخابات شرکت کنند. در اطلاعیه شورای مرکزی این اتحاد آمده است که مشارکت گسترده در انتخابات، برای شکست احمدی‌نژاد و مهار نیروهای پشتیبان دولت او، اولین گام برای تغییر سیاسی و ایجاد فرصت برای تشکل‌های مدنی و سیاسی است. صادر کنندگان این اطلاعیه در عین حال اعلام کرده‌اند که انتخابات در جمهوری اسلامی ایران را آزاد نمی‌دانند و از هیچ یک از نامزد‌های اصلاح‌طلبان، حمایت نمی‌کنند. اتحاد جمهوریخواهان با این وجود از مردم خواسته‌ است که با رای دادن به نامزدی که " برای مطالبات مردم و حقوق شهروندی آنها اهمیت" قائل است، مانع تنگ‌تر شدن فضای تنفس اقشار مختلف مردم و جنبش‌های مدنی شوند.

 

در بخش دیگری از این اطلاعیه آمده است که حضور هر یک از نامزد‌های اصلاح‌طلب در قدرت، حداقل، تغییر سیاست‌های مخربی است که دولت احمدی‌نژاد طی چهار سال گذشته در همه عرصه‌ها به کشور و مردم تحمیل کرده است. این گروه همچنین از عملکرد دولت محمود احمدی‌نژاد به شدت انتقاد کرده و نوشته است که طی ۳۰ سال حکومت جمهوری اسلامی، کشور ما هیچ‌گاه تا بدین حد در عرصه بین‌المللی منزوی نبوده است.

 

طرح ۳۲۰ هزار دروغ و تهمت علیه دولت

 

محمود احمدی‌نژاد گفت که در چهار سال گذشته، ۳۲۰ هزار افترا، دروغ و تهمت به دولت نسبت داده شده است. به گفته آقای احمدی‌نژاد، حجم این دروغ‌ها و تهمت‌ها طی دو ماه گذشته از " حد و مرز" گذشته است. به گزارش خبرگزاری دولتی ایرنا، این نامزد انتخابات ریاست جمهوری امروز سه‌شنبه، در جمع گروهی از مردم مشهد گفت: " ما سینه‌ها و گلوهای خود را در برابر تهمت‌ها، جوسازی‌ها و اهانت‌های آنها قرار می‌دهیم." احمدی‌نژاد همچنین برخی گروه‌های سیاسی را متهم کرد که برای بحرانی نشان دادن کشور با یکدیگر متحد شده‌اند. وی افزود که برخی از ایران به کشور‌های غربی پیام می‌دادند که در خصوص برنامه هسته‌ای جمهوری اسلامی به دولت فشار بیشتری وارد کنند تا تسلیم خواسته‌های آنها شود. احمدی نژاد در بخش دیگری از سخنان خود با بیان اینکه یک گروه ۲۰۰ نفره بعد از انقلاب همواره در مسند قدرت بوده‌اند، اظهار داشت: " این افراد از دولت‌های مختلف همواره از موقعیت همدیگر دفاع می‌کردند."

 

نامه سرگشاده اعلمی به آیت‌الله خامنه‌ای

 

اکبر اعلمی نامزد رد صلاحیت شده انتخابات، در نامه‌ سرگشاده‌ای انتقاد‌های تندی متوجه عملکرد شورای نگهبان کرد. آقای اعلمی نماینده پیشین مجلس، یکی از نامزد‌های دهمین دوره انتخابات ریاست جمهوری ایران بود که صلاحیت وی از سوی شورای نگهبان رد شد. اکبر اعلمی در نامه‌ سرگشاده‌ای به آیت‌الله علی خامنه‌ای، از وی و شورای تحت‌نظرش به شدت انتقاد کرده است. این نامه که در برخی وب‌سایت‌ها انتشار یافته، در بخش ابتدایی خود اشاراتی به موادی از قانون اساسی دارد که شورای نگهبان را ملزم به رعایت حقوق نامزد‌های انتخاباتی می‌کند. آقای اعلمی قصد خود از نگارش چنین نامه‌ای را تلاشی " کم‌ثمر برای استیفاء حقوق مخدوش شده یک ملت و نجات جمهوریت و ارزش‌های" جمهوری اسلامی ایران اعلام کرده است.

 

آقای اعلمی از رهبر جمهوری اسلامی پرسیده است که تصمیم اعضای ۱۲ نفره شورای نگهبان برای ۷۰ میلیون نفر، چه نسبتی با " آزادی، جمهوریت و حق حاکمیت مردم" دارد. نامزد رد صلاحیت شده انتخابات ریاست جمهوری با این استدلال، نتیجه گرفته که انتخابات در ایران نه تنها با استاندارد‌های بین‌المللی فاصله دارد، بلکه با انتخابات کشورهائی نظیر پاکستان، زیمباوه و افغانستان هم قابل مقایسه نیست. آقای اعلمی در ادامه نامه خود ادعا کرده است که فرزند علی جنتی دبیر شورای نگهبان قانون اساسی به نام "حسین" در سال ۱۳۶۰ عضو سازمان مجاهدین خلق بوده و در درگیری با نیرو‌های سپاه پاسداران کشته شده و همسر وی به نام فاطمه سروری، هم‌اکنون یکی از مسئولان سازمان مجاهدین خلق است که در خارج از کشور علیه جمهوری اسلامی فعالیت می‌کند.

 

حامیان احمدی نژاد عصبانی اند

 

در حالی که نظرسنجی‌ها نشان‌دهنده کاهش آرای احمدی نژاد و رشد محبوبیت دو نامزد اصلاح‌طلب است، گزارش‌های جدیدی درباره حمله به فعالان انتخاباتی، بستن خیابان‌ها توسط نیروهای لباس شخصی و تخریب پوسترها و بنرها در شهرهای بزرگ منتشر شده که از بیدار شدن گروههای فشار از خواب زمستانی خبر می‌دهد. همزمان با این اتفاقات دو چهره سرشناس ستادهای موسوی و کروبی نیز در بیانیه مشترکی نسبت به تشنج‌آفرینی‌ها و تلاش مخالفان برای امنیتی کردن فضا هشدار داده و تصریح کرده‌اند که ایجاد تنش، درگیری‌های ساختگی و حرکات ایذایی عناصر ناشناس، هدفی جز مساله‌دار کردن انتخابات ندارد.

 

مرتضی الویری از ستاد کروبی و علی‌اکبر محتشمی‌پور از ستاد موسوی با انتشار بیانیه مشترکی، از هواداران دو نامزد اصلاح‌طلب خواسته‌اند: "در كمال هوشیاری و با درك حساسیت‌های موجود و با وقوف به بازی خطرناك برخی اهتمام خود را معطوف به حفظ آرامش و پرهیز از هرگونه تنش و همه توان خویش را صرف ترغیب و تشویق شهروندان به شركت در انتخابات در جهت نفی وضعیت نامطلوب و تلاش برای فردایی بهتر برای ایران كنند."

 

سایت "آینده" دیروز با اشاره به نظرسنجی‌های مختلفی که از پیشتازی موسوی نسبت به احمدی‌نژاد خبر می‌دهد، از درگیری فیزیکی بسیجیان و حامیان احمدی‌نژاد در محله‌های مختلف تهران خبر داد و نوشت: "گروهی از هواداران سرسخت دکتر احمدی‌نژاد با آگاهی از این روند، برخلاف توصیه‌های مسئولین ارشد، اقدام به تخریب، رنگ‌پاشی و محو تبلیغات مهندس موسوی می‌کنند، در حالی که بنابر نظر مسئولین ستاد دکتر احمدی‌نژاد، این‌گونه اقدامات بیشتر به مظلوم‌نمایی و افزایش آرای رقیب کمک می‌کند."

 

این سایت خبری ضمن اینکه از بستن خیابان‌ها توسط نیروهای لباس شخصی با حمایت پلیس و باز کردن فضا برای تبلیغ به نفع احمدی‌نژاد خبر داده، همچنین فیلمی را منتشر کرده است که بر اساس آن در زیر پل پارک‌وی تهران، طرفداران احمدی‌نژاد به هواداران مهدی کروبی و میرحسین موسوی حمله می‌کنند و با شعار "ماشاءالله حزب‌الله" تلاش می‌کنند جوانان حامی موسوی را از صحنه بیرون برانند، و گروه مقابل نیز شعار می‌دهند: "بسیجی وحشی شده" و "دولت سیب‌زمینی نمی‌خوایم نمی‌خوایم".

 

این سایت دو روز قبل هم با اشاره به پاره شدن اکثر بنرهای نامزد های رقیب احمدی‌نژاد در سطح شهر تهران، فاش کرد که عوامل تخریب، شبانه همراه با اسکورت نیروی انتظامی و ضمن پوشانیدن نمره ماشین های خود، به تخریب بنرهای تبلیغاتی مشغول بوده‌اند. با این حال خبرنگار سایت آینده، شماره پلاک دو ماشین عوامل تخریب را به دست آورده و منتشر کرده و از انتساب این دو ماشین به "یکی از نهادها" خبر داده است.

 

 تهدید همراهان خاتمی

 

روزنامه "اعتماد" در ضمیمه روزانه خود، گزارش مفصلی از تهدید خبرنگاران همراه خاتمی در اهواز توسط نیروهای لباس شخصی منتشر کرد. در این گزارش به بی‌تفاوتی نیروی انتظامی در قبال تهدیدات این افراد و نیز ارائه کارت شناسایی از سوی آنها به نیروهای انتظامی که باعث انفعال آنها شد، اشاره کرد. گزارش این روزنامه با اشاره به ظهور ناگهانی بیش از 20 نیروی لباس شخصی که نشان از سازماندهی قبلی آنها داشت، خاطرنشان کرد که لباس شخصی‌ها در تلاش برای ربودن فیلم ضبط شده از استقبال مردم از خاتمی توسط خبرنگاران بودند، اما در نهایت خبرنگاران با کمک مردم موفق به فرار شدند. این روزنامه روز قبل فاش کرده بود که گروههای فشار در خوزستان به حامیان موسوی و در بجنورد به حامیان کروبی حمله کردند. این گزارش‌ها از حضور بیش از 40 لباس شخصی در مسجد محل سخنرانی خاتمی و نیز حمله جمعی از حامیان احمدی نژاد به کرباسچی در بجنورد به قصد مضروب کردن او خبر ‌داد.

 

روزنامه اصولگرای "جمهوری اسلامی" هم از "تعرض به ستادهای انتخاباتی در آستانه برگزاری انتخابات ریاست‌جمهوری" خبر داد و با اشاره به بی‌تفاوتی مسئولان به این تخلفات قانونی، نوشت: "در واكنش به پاره كردن بنرها و عكسهای میرحسین موسوی توسط افراد قانون شكن و خودسر در سطح شهر یزد، قشرهای مختلف مردم این شهر نسبت به این عمل تخریبی و بداخلاقی انتخاباتی واكنش نشان دادند. براساس این گزارش بیش از 90 درصد مغازه های شهر یزد با نصب پوستر نخست وزیر دوران دفاع مقدس پشت شیشه مغازه ها و خودروهای خود حمایت خود را از مهندس موسوی به نمایش گذاشتند."

 

در گزارش این روزنامه همچنین نوشته شد: "عده‌ای به ستاد جوانان حامی میرحسین موسوی در بلوار چمران شیراز حمله كرده و ضمن تخریب اموال، اعضای ستاد را مورد ضرب و شتم قرار دادند. از گچساران نیز خبر می رسد به ستاد قانونی مهندس موسوی در این شهر تعرض شده است. معینی رئیس ستاد جوانان حامی موسوی در شیراز گفت: عده‌ای مهاجم از ماشین‌هایی كه پوستر كاندیدای خاص به شیشه‌هایش چسبیده بود، پیاده شده و با چوب و چماق و سنگ به جان اعضا ستاد افتادند. وی به خاطر بی‌تفاوتی مسئولان نسبت به این گونه اقدامات خلاف قانون اظهار تاسف كرد. ستاد عشایری میرحسین موسوی نیز توسط افرادی ناشناس كه صورت خود را بسته بودند و با سلاح سرد حمله می كردند مورد هجوم قرار گرفت. خبرهای رسیده از مهدی‌شهر سمنان نیز حاكی است افراد شرور با حمله به مغازه ای كه عكس میرحسین موسوی را به شیشه چسبانده بود خساراتی وارد كردند."

 

سایت "قلم نیوز" دوازدهم خرداد خبر داد که: "بنرهای ستاد نسیم 88 ابهر و نیز ستاد مرکزی جوانان و دانشجویان مهندس موسوی در زنجان طی روز گذشته مورد حمله قرار گرفت." سایت ستاد موسوی خاطرنشان کرد: "با افزایش آرای مهندس موسوی، گروه های خودسر دیگر تحمل خود را از دست داده و به روش‌های فیزیکی روی آورده‌اند." این سایت پیش از این هم از حمله گروه های فشار با سلاح سرد به جوانان سبزپوش فعال در ستاد موسوی خبر داده و خاطرنشان کرده بود که برخی فعالان ستاد احمدی‌نژاد قصد داشته‌اند به نام حامیان کروبی در محل ستاد انتخاباتی موسوی به ایجاد درگیری بپردازند که با هوشیاری حامیان دو نامزد اصلاح‌طلب، غائله با شعارهای "کروبی، موسوی، حمایتت می‌کنیم" و "کروبی، موسوی، پیوندتان مبارک" خاتمه یافته است.

 

سایت قلم یک روز پیش‌تر نیز گزارش داده بود که گروههای فشار در شهرهای مختلف استان فارس طی اقدامی هماهنگ و خشونت‌آمیز، بنرهای تبلیغاتی موسوی را به آتش کشیدند و به سمت خودروهایی که عکس میرحسین موسوی را حمل می‌کرد، سنگ‌پرانی کردند و شیشه آنها را شکستند. سایت ستاد موسوی همچنین از حمله گروههای ناشناس و آتش زدن یکی از دفاتر ستاد انتخاباتی این نامزد اصلاح‌طلب در شیراز خبر داده است.

 

سایت "جمهوریت" هم در مورد تحرکات هماهنگ حامیان احمدی‌نژاد در شهرستان‌ها نوشت: "از شهرستان‌ها خبر می‌رسد كه موتورسواران خشمگین با حمله به ستادهای انتخاباتی میرحسین موسوی و ایجاد مزاحمت و ممانعت مانع از تداوم فعالیت عادی حامیان موسوی می‌شوند. موتورسواران خشمگین كه بعضا به برخورد فیزیكی با حامیان موسوی هم تهدید می‌كنند ، مخالفت خود را با رنگ سبز و نوارهای سبزرنگی كه طرفداران میرحسین به سینه یا بازو می‌بندند ، بیان می‌كنند. این موتورسواران می‌گویند احمدی‌نژاد رئیس‌جمهور بعدی است و میرحسین با انتخاب رنگ سبز به نماد انقلاب مخملین تبدیل شده كه می‌بایستی با او برخورد شود."

 

اتهامات تازه به احمدی‌نژاد

 

همزمان با اتهام‌زنی‌های احمدی‌نژاد به مدیران سابق نفتی، زنگنه وزیر سابق نفت در نامه‌ای به وی خواستار صداقت رئیس‌جمهور و ارائه ندادن گزارش خلاف واقع به مردم شد؛همزمان گروهی از مدیران و کارکنان صنعت نفت نیز با امضای بیانیه‌ای، دولت احمدی‌نژاد را متهم کردند که شرکت‌های تولیدی را برای پرداخت هزینه سفرهای تبلیغاتی و تشریفاتی تحت فشار قرار می‌دهد. همزمان صدا و سیمای جمهوری اسلامی نیز دیروز آگهی‌هایی را با زیرنویس پخش کرد که حاکی از افتتاح پالایشگاه پارسیان 2 با حضور "یکی از مقامات عالی‌رتبه کشور" و وزیر نفت بود. موضوع افتتاح این پالایشگاه، یکی از مواردی بود که احمدی‌نژاد در نطق تلویزیونی خود بدان پرداخت، آن هم در حالیکه وزیر سابق نفت و معاونان وی یکصدا به تکذیب این ادعا پرداختند و فاش کردند که این پالایشگاه در دوران خاتمی افتتاح شده بود.

 

هرچند پیش از این نعمت‌زاده، معاون سابق وزیر نفت، علیه عملکرد دولت نهم در زمینه صنعت نفت سخن گفته و به گروه طرفداران میرحسین موسوی پیوسته بود، اما موضع‌گیری ضد دولت کسی که هنوز هم عنوان معاون وزیر نفت را یدک می‌کشد، برای احمدی‌نژاد و حامیان او بسیار سنگین بود.اکبر ترکان، معاون برنامه‌ریزی کنونی وزارت نفت، ملاحظات متداول اداری را کنار گذاشت و طی سخنانی که دو روز قبل در مطبوعات منتشر شد، به آمارهای ارائه شده در نطق تلویزیونی احمدی‌نژاد تاخت و آنها را زیر سؤال برد که خشم رئیس دولت را به دنبال داشت.

 

اگر چه ناظران معتقدند احمدی نژاد در روزهای باقی‌مانده تا انتخابات، ریسک سنگین تغییر مدیری دیگر را نمی کند و ترکان را همچون نعمت‌زاده برکنار نخواهد کرد، اما با این حال  سخنان تند وی در شهرستان پاکدشت به عنوان واکنشی به افشاگری معاون وزیر نفت علیه عملکرد دولت نهم تلقی شده است.

 

اما در همان روز و چند ساعت پس از سخنان احمدی‌نژاد، بیژن زنگنه وزیر نفت دولت اصلاحات، با انتشارنامه تندی خطاب به رئیس دولت کنونی،به طور مفصل به دستاوردهای دولت اصلاحات در صنعت نفت با عدد و رقم اشاره کردو عملکرد ضعیف دولت نهم در این حوزه رامورد انتقاد قرار داد. زنگنه در نامه خود با ذکر عنوان 10 پروژه پتروشیمی که قرار بود در سال 85 به بهره‌برداری برسند اما عملکرد دولت نهم باعث تاخیر بسیار در افتتاح آنها شد، تصریح کرده که در دولت نهم هیچ قرارداد جدیدی برای احداث واحدهای پتروشیمی منعقد نشده و افزوده است: "آنچه در خصوص طرح‌هاي پارسيان، فازهاي 9 و 10 پارس جنوبي و طرح‌هاي پتروشيمي بيان شد كاملا خلاف واقع بوده است."

 

وی همچنین خطاب به احمدی‌نژاد نوشت: "براي اينجانب مهم نيست كه اين طرح‌ها به نام چه كسي تمام شود، چون هر افتخاري كه در اين كشور حاصل مي‌شود متعلق به ملت بزرگ و سرافراز ايران است، ولي مهم اين است كه يك مسوول عالي‌رتبه نبايد به مردم حرف خلاف بزند و ثانيا اگر گزارش خلاف به او مي‌دهند به دفعات نبايد بر پايه اين گزارش‌هاي خلاف اين مطالب را به عنوان امين مردم به ايشان منتقل كند. بزرگترين وظيفه رييس‌جمهور و مسوولان نظام امانت‌داري آنان است و شرط اول امانت‌داري، صداقت است."

 

همزمان با انتقادات زنگنه و معاون سابق و فعلی وزارت نفت از ادعاهای احمدی‌نژاد، جمعی از کارکنان و مدیران صنعت نفت نیز با انتشار بیانیه‌ای ضمن انتقاد از عملکرد نفتی دولت نهم، روند فعلی را به سمت "ناکامی‌های بزرگ و رو به گسترش" ارزیابی کرده‌اند. در این بیانیه، دولت نهم به تحمیل مدیران نفتی و غیر کارشناس به مجموعه صنعت نفت و تبدیل وزارتخانه به محل کارآموزی مدیران بی‌تجربه، عدم سرمایه‌گذاری مناسب و تاخیر در اجرای پروژه‌ها، افزایش هزینه‌ها و خارج شدن از اهداف سند چشم‌انداز، ارائه آمارهای غیر واقعی و متناقض و افتتاح زودهنگام پروژه‌های نیمه‌کاره متهم شده است. کارکنان صنعت نفت در بیانیه خود علاوه بر 11 اتهام دیگر، همچنین احمدی‌نژاد و سران دولتش را به "تحت فشار قرار دادن شرکت‌هاي توليدي برای پرداخت هزينه سفرهاي تشريفاتي و تبليغاتي دولتمردان" متهم کرده‌اند.

 

برکناری مسوولان ورزشی به دلایل انتخاباتی!

 

با وجودی که تیم فوتبال ذوب آهن اصفهان با قهرمانی در جام حذفی و نایب قهرمانی در لیگ برتر فوتبال ایران، موفقترین دوران ورزشی خود را سپری کرد،مدیرعامل  این باشگاه و اعضای هیات رییسه آن به "دلایل انتخاباتی" بی درنگ از مقام خود برکنار شدند. سایت اعتماد ملی و رسانه های داخلی این کودتای باشگاهی را حاصل کشمکش های انتخاباتی و علت را تمایل مسوولان باشگاه به نامزدی جز محمود احمدی نژاد، اعلام کردند. سایت "جمهوریت" در همین ارتباط با صراحت عنوان کرد که "هیات مدیره موفق ترین باشگاه فوتبال ایران به دلیل حمایت از میرحسین موسوی منحل شد" و اعتمادملی نوشت "تمام اعضای هیات‌مدیره باشگاه ذوب‌آهن بركنار شدند."

 

رأی جوانان برای مير حسين

 

فایننشیال تایمز نوشت: " هزاران دانشجو که برای شنيدن سخنان مير حسين موسوی، نامزد مورد حمايت اصلاح طلبان در انتخابات ماه جاری ايران گرد آمده بودند، فرياد مرگ بر ديکتاتور سر می دادند." به نوشته این روزنامه " بسياری از دانشجويان خواستار پايان داده شدن به کار دولت محمود احمدی نژاد ، رئيس جمهور تندروی ايران هستند. تلاش آقای موسوی جهت متقاعد کردن دانشجويان در اين مسير است که تغيير امکان پذير است، و آنها بايد از خانه ها بيرون بروند و در اولين دور انتخابات در 22 خرداد ماه رأی بدهند."

 

فایننشیال تایمز افزود: " جمعيتی که او موفق شده در برخی از سفرهای استانی گردهم بياورد، بسيار شگفت انگيز بوده و باعث شده طرفدارانش به اين موضوع فکر کنند که ميرحسين در حال به جريان انداختن يک انتخاب اعتراضی است و هر روز به قدرت او افزوده می شود. دو هفته پيش به نظر می رسيد آقای احمدی نژاد شکست ناپذير باشد. تحليلگران و سياستمداران اصلاح طلب می گويند با شروع همايش های انتخاباتی، آقای موسوی درحال جلب پشتيبانی باورنکردنی از جوانان و رأی دهندگان طبقه متوسط است."  

 

لاهیجی انتخابات را يک نمايش ديگر خواند

 

پاريس- مردم ايران روز ۱۲ ژوئن ۲۰۰۹ رييس جمهور جديد جمهوري اسلامي را انتخاب خواهند کرد. عبدالکريم لاهيجي، نايب رييس فدراسيون بين المللي جامعه هاي حقوق بشر رييس جامعه دفاع از حقوق بشر در ايران  در اين خصوص مي گويد: "کاملاً واضح است که اين انتخابات نمايش جديدي براي فريب افکار عمومي مردم ايران خواهد بود. تنها نتيجه انتخابات در ايران اين است که حکومت به خود مشروعيت ظاهري بدهد."

 

 سپاه رسما وارد رقابت انتخاباتی شد

 

جانشین ولی فقیه در سپاه پاسداران طی یک سخنرانی انتخاباتی ضمن حمله شدیدالحن به نامزدهای اصلاح طلب انتخابات ریاست جمهوری، آنها و هوادارانشان را به "حمله به ولی فقیه"، "سردادن شعار مرگ بربسیجی" و "استبداد ديني ناميدن ولایت فقیه" متهم کرد. مجتبی ذوالنور یکشنبه شب در يک سخنرانی انتخاباتی که به بهانه سالگرد درگذشت آیت الله خمینی در "تجمع بزرگ یاوران ولایت درحسینیه ثارالله اهواز"انجام داد دوره اصلاحات را مورد حمله قرار داد و گفت"این مردم مسلمان هستند و دوران هشت سال اصلاحات که شما ارکان و ارزشهای امام  را زیر سوال و هجوم بردید را از یاد نمی برند."

 

وی افزود:"ولایت فقیه که ستون خیمه انقلاب امام خمینی بود در کدام تریبون شما به ارکان انقلاب و ولایت فقیه حمله نشد؟ چرا امروز برخی از مدافعان شما در شهرهای کشور می چرخند و هنگامی که می خواهند نامی از ولایت فقیه ببرند به عنوان استبداد دینی از آن نام می برند." وی پرسيد اصلاح طلبان "به چه عنوان امروز از نام، خط، راه و تایید امام حرف می زنند؟ تحت چه عنوانی در سفرهای تبلیغاتی شان به بسیجی که امام راحل فرمود افتخارم این است که خود یک بسیجی ام باید شعارهای مرگ بر بسیجی داده شود."

 

جانشین نماینده ولی فقیه در سپاه پاسداران فیلم های انتخاباتی نامزدهای اصلاح طلب را نیز مورد حمله قرار داد و اظهار داشت: "چهار بازیگر را ملعبه کرده اید و فیلم تصنعی نشان می دهید مگر می توان افکار عمومی را فریب داد. این مردم مسلمان هستند و دوران هشت سال اصلاحات که شما ارکان و ارزشهای امام را زیر سوال و هجوم بردید را از یاد نمی برند." جانشین نماینده ولی فقیه همچنین به  نامزدهای اصلاح طلب مورد حمله قرار داد و پرسيد: "در گذشته زندگی کردن کار افراد ارتجاعی است، دیروز هر که بودید، آیا امروز هم دیروز را حفظ می کنید؟ آیا امروز از دیروز خود پشیمان نیستید؟" وی ضمن اعتراض به تبلغات انتخاباتی رقبای احمدی نژاد اظهار داشت:"امروز دولت بیچاره تلاش می کند وام های 30 هزار میلیارد ریالی که به نور چشمی ها داده شده و با این پول ها در و دیوار شهرها را زینت می کنند، این پول ها را به بیت المال برگرداند."

 

مجتبی ذوالنور در بخش دیگری از سخنرانی انتخاباتیش رقبای احمدی نژاد را به تخریب دولت احمدی نژاد متهم کرد و  مدعي شد که نامزدهای انتخابات ریاست جمهوری"سیاست خارجی را زیر سوال می برند و بیان می کنند که در دنیا منزوی شده ایم." اين روحاني بدون اشاره به صدور چهار قطعنامه تحريم از سوی شورای امنیت سازمان ملل ادعا کرد که در دوره احمدی نژاد "به دنیا ثابت کردیم که اینکه ایران اسلامی منزوی است، دروغ است، و به دنیا ثابت کردیم که این اروپاست که در انزوا قرار گرفته است". جانشین ولی فقیه در سپاه پاسداران خطاب به بسیجیان گفت در جریان انتخابات باید حضور حداکثری و انتخاب اصلح فردی که در مسیر امام و رهبری حرکت می کند را لحاظ کنیم.

 

عزیز جعفری فرمانده کل سپاه در اواسط بهمن ماه گذشته در سفر به استان فارس در اظهار نظری انتخاباتی از تداوم دولت دولت فعلی ‏حمایت کرد و گفت: "در این مقطع رشد ارزش ها و انقلاب تحت عنوان عمق بخشی انقلاب اسلامی باید ادامه پیدا ‏کند."‏ وی خطاب به بسیجیان و اعضای سپاه تصريح کرده: "نگاه سیاسی و پاسخ به شبهات دشمنان داخلی و خارجی خصوصاً در عرصه انتخابات ‏ضروری است." فرمانده سپاه چند هفته پیش از آغاز تبلیغات انتخاباتی برای اولین بار به طور رسمی از ورود شاخه های غیرنظامی بسیج در انتخابات ریاست جمهوری خبر داد و ان را مجاز دانست.

 


 




مصطفی ملکیان -

 

بخش پایانی: چنان که گذشت مدعای پروژه معنویت و عقلانیت، این است که جمع میان معنویت و عقلانیت زندگی آرمانی را برای ما حاصل میکند. همچنین این پروژه با پروژه روشنفکری دینی تفاوت های بنیادین دارد. در بخش آخر این گفتار، پس از نکات تکمیلی، چند نکتهای که پروژه معنویت و عقلانیت بر آن تاکید دارد را بر میشمارم. در پایان نیز انتقادات وارد بر پروژه را به صورت فهرستوار ذکر میکنم که پاسخ تفصیلی این انتقادات در کتاب "عقلانیت و معنویت" که مراحل پایانی نگارش را میگذراند، و به زودی منتشر میشود، خواهد آمد.

 

الف) نکات تکمیلی:

 

            1) نکته اول این است که اگر بخواهیم پروژه معنویت و عقلانیت را، یک پروژه روشنفکری بدانیم، باید دقت کنیم که این پروژه در سنت فرانسوی روشنفکری جای نمیگیرد. سنت روشنفکری فرانسوی وقتی گفته میشود یعنی سنتی که اصل اساسی آن این است که بزرگترین مشکل یک جامعه، یا یگانه مشکل یک جامعه، رژیم سیاسی حاکم بر آن جامعه است. روشنفکری در سنت فرانسویاش در این نکته خلاصه میشود. از امیل زولا گرفته تا دیگران بعد از او. روشنفکران ایرانی (چه روشنفکران دینی و چه روشنفکران سکولار) عموما مشرب فرانسوی دارند. یعنی اعتقادشان بر این است که بزرگترین و علت العلل مشکلات جامعه ما، رژیم سیاسی حاکم است. بنابراین همیشه، مخاطبشان قدرتمداران و دولتمندان هستند. آنچه من در معنویت و عقلانیت میگویم، دقیقا عکس است. من معتقدم که بزرگترین مشکل یک جامعه، یا یگانه مشکل یک جامعه و یا علتالعلل مشکلات یک جامعه ، فرهنگ جامعه است و نه رژیم سیاسی حاکم بر آن جامعه. رژیم سیاسی حاکم بر جامعه، میوهای است که بر درخت فرهنگ یک جامعه رشد میکند. فرهنگ یک جامعه، وقتی منحط است، میوهای که بر درخت این فرهنگ رشد میکند، یک رژیم سیاسی منحط است. بنابراین، اصل و اساس، فرهنگ یک جامعه است. مراد من از فرهنگ، درون آدمیان است. بارها گفتم که من وقتی میگویم فرهنگ، یعنی عقاید ما به علاوه عواطف و احساسات و هیجانات ما، به علاوه خواستههای ما. این سه جزء، فرهنگ را میسازد. اگر اقتصاد نابسامان است، میوهای ناسالم است که بر درخت ناسالم فرهنگ روییده است. به همین ترتیب نهاد خانواده، نهاد سیاست، نهاد حقوق، نهاد دین و مذهب و ... ، همه اینها، هر فساد و گندی و عیبی اگر دارند، اینها را باید میوه های درخت ناسالم و با ریشههای گندیدهای دانست که اسمش را میگذاریم فرهنگ. بنابراین من برخلاف روشنفکران فرانسوی مشرب، طرف نزاعم رژیم سیاسی حاکم بر جامعه نیست. بلکه مردمی هستند که این رژیم را  به خاطر عقاید، احساسات و عواطف و هیجانات و خواستههایی که دارند، به وجود آوردهاند. که این البته با روشنفکری مرسوم در جامعه که روشنفکری امیل زولایی است و همیشه معطوف است به نقد قدرت متفاوت است. روشنفکرانی که نقد قدرت و به ویژه قدرت سیاسی را میکنند، از این نظر مجیزخوان مردم هستند و چابلوسی مردم را میکنند. من درست عکس این حرف را میزنم. من میگویم، ما هیچ مجیز مردم را نباید بگوییم. باید به مردم بگوییم که هر چه در بیرون میبینید و نامطلوب است، به درونتان رجوع کنید و ببنید که چرا چنین چیزی در بیرون ظهور پیدا کرده است. به درون خود رجوع کنید و عقاید، احساسات و خواسته های خود را بازبینی کنید، آنوقت میتوانید بفهمید که چرا در بیرون استبداد سیاسی، فساد، رشوه، کمفروشی، دروغ، تکبر و ... داریم. من در جای دیگری به تفصیل گفته بودم که روشنفکری نمایندگی مردم نیست، داوری کردن نسبت به مردم است. روشنفکر نباید نماینده مردم در برابر رژیم سیاسی حاکم، باشد. بلکه باید داور مردم باشد و بگوید مردم، هرچه هست از درون خود شماست و این البته به معنای تطهیر هیچ رژیم سیاسیای نیست.

 

            2) نکته دومی که باید به آن اشاره کنم، از دل نکته اول در میآید و آن اینکه پروژه معنویت و عقلانیت، یک پروژه فردگرایانه است تا جمع گرایانه. من هیچوقت نمیگویم نخبهگرایانه که بعضی از منتقدین بنده میگویند. این پروژه، سراغ تکتک افراد میرود و نه سراغ چیز موهومی به نام جامعه یا نهاد اجتماعی یا نهاد سیاست و اقتصاد.

 

            3) این پروژه، یک پروژه سکولاریستی است. به معنای اینکه تا آنجا که ممکن است، مبنای تصمیمگیریهای جمعی را در ساحتهای مختلف، مبنای دینی نمیداند. یعنی معتقد نیست که ما باید از دین تلقی کتاب قانون داشته باشیم. من در جای دیگر به تفصیل گفتهام که سه تلقی میتوان از دین داشت. تلقی نسخه، تلقی نقشه و تلقی کتاب قانون. تلقی نسخه از دین، تلقی قابل دفاعی است. اما تلقی نقشه و کتاب قانون از دین، تلقی نادرستی است و سکولاریسم در واقع یعنی اینکه ما دین را به عنوان نسخه میپذیریم اما به عنوان کتاب قانون نمیپذیریم. سکولارها، مبنای تصمیمگیری، عقاید دینی و مذهبی گروه خاصی در جامعه را قرار نمیدهند. روشنفکری دینی، به همان مقدا‌‌‌‌‌‌‌‌‌ر که دینی است، به هر حال باید به دین در تصمیمگیریهای جمعی، بها بدهد که بنده همینجا دارم با روشنفکران دینی فاصله میگیرم. بنابراین روشنفکر دینی اگر سکولار است، نمیتواند به تمام معنا سکولار باشد. البته که روشنفکری دینی نسبت به جریانات اسلام شناسانهی بنیادگرا و سنت گرا، سکولار است، اما نمیتواند به معنای واقعی کلمه، سکولار باشد.

 

            4) پروژه معنویت و عقلانیت، بیشتر جنبه روانشناختی و اخلاقی دارد و نه جنبه جامعهشناختی و سیاسی. این را قبلا هم گفته بودم و میخواهم در اینجا باز تاکید کنم. پروژههای مختلف اگر بخواهند پروژه های موفقی باشند، هیچوقت نمیتوانند ابعادی از وجود انسان را مغفول قرار دهند. انسان همین است که هست و این انسان هیچ چیزش را نمیشود انکار کرد، اما میتوان اهم و فیالاهم کرد. میشود گفت که در میان ابعاد مختلفی که در زندگی دارد، این بعد، مهمتر از آن بعد است و آن بعد کم اهمیت از آن بعد است. هیچ بعدی را نمیتوان فراموشاند اما میشود مدرجی درست کرد که بر اساس این مدرج درجه اهمیت نسبی یعنی درجه اهمیت در مقایسه معلوم شود. این پروژه، یک پروژه روانشناختی– اخلاقی است. یعنی تمام تاکیدش بر روانشناسی و اخلاق است. تاکیدش بر جامعهشناسی و سیاست نیست. بنابراین در عین اینکه از ابعاد جامعهشناختی و سیاسی غافل نیست، اما بر ابعاد روانشناختی و اخلاقی تاکید بیشتری دارد.

 

            5) نکته دیگری که میخواهم در این جا بگویم این است که معنویت با آن معنایی که من میگویم، وجه اشتراک همه ادیان جهان است. این ادعا را من بارها گفتهام ، اما هیچ وقت اثباتش نکردهام و به خواننده واگذار کردم (البته ضروری است که خود این ادعا را اثبات کنم). اما با این وجود، به نظرم میآید که اگر تمام ادیان و مذاهب جهانی را، چه ادیان مرده، چه ادیان زنده ، چه ادیان ابراهیمی که بر خدای متشخص انسانوار تاکید میکنند و چه ادیان غیر ابراهیمی که بر خدای غیر متشخص تاکید بیشتری دارد، اگر لب لباب همه این ادیان را بخواهیم بگیریم، به نظر من به آن معنویتی که سه بعدش را توضیح دادم میرسیم. یعنی آن سه بعدی که برای معنویت من ذکر کردم، در همه ادیان مشترک است. از این سه نکته که بگذریم، اختلافات شروع میشود. به نظرم در این سه نکته هیچ دین و مذهبی با هیچ دین و مذهب دیگری اختلاف ندارد اما به محض آنکه وارد جزییات شویم، اختلافات شروع میشود. ادیان ابراهیمی به معاد معتقدند و ادیان شرقی به تناسخ. ادیان ابراهیمی به خدای متشخص انسانوار قائلاند ولی ادیان شرقی به این خدا قائل نیستند و ...، یعنی اختلافات وقتی رخ مینماید که وارد جزییات میشویم.

 

ب) موکدات پروژه معنویت و عقلانیت

 

این پروژه بر چهار نکته تاکید دارد که من تنها به آن اشاره میکنم.

 

1) نکته اول این است که چون پروژه بر عقلانیت تاکید دارد و مهمترین شاخصه عقلانیت، استدلالی بودن است. بنابراین تمام تاکید بر استدلال است. حالا به تعبیر قرآنی که به بلیغترین صورت میگوید « هاتوا برهانکم، ان کنتم صادقین» یعنی اگر صادقید، برهانتان را بیاورید (برهان به معنای ارسطویی منظور نیست) برهان به تعبیر قرآنی یعنی دلیل واضح، دلیل روشن. از هر کس که میخواهیم سخنش را بپذیریم باید دلیلش را عرضه کند. اگر قبول کردن حرفی مد نظر باشد، باید با دلیل باشد و برای پذیرفتن باید مطالبه دلیل کرد. استدلالی بودن، سخت مورد تاکید این پروژه است.

 

2) نکته دوم مورد تاکید این پروژه، مسئله زندگی اصیل است. زندگی اصیل یعنی زندگی بر اساس فهم و تشخیص خود. یعنی زندگیای که در آن تقلید و تعبد، القاپذیری، تبعیت از افکار عمومی و مدهای فکری زمانه، جایی ندارد. من بر اساس فهم و تشخیص خودم باید عمل بکنم. البته این حرف که بر اساس فهم و تشخیص خود عملکردن، مورد سوءتفاهم قرار گرفته است.بعضی منتقدین بر من نقد کرده و گفتهاند اگر بنا است که بر اساس فهم و تشخیص خود عمل بکنیم پس این همه علومی که ما نداریم چه میشود؟ بارها و بارها گفتهام که بر اساس فهم و تشخیص خود عملکردن به معنای این نیست که به علومی که شما دارید، رجوع نمیکنم. معنایش این است که من هر چهار توانایی که همه انسانهای دیگر به غیر از من را دارند، به آنها رجوع می کنم. شما علمهایی دارید که من ندارم، قدرت تفکر، فهمها و تجربههایی دارید که من ندارم. این چهار توانایی در من منحصر نشده؛ همه شش میلیارد انسان روی زمین، بر حسب مراتب خود، از مراتبی برخوردارند که من ندارم. بنابراین من دست به هر کاری که میخواهم بزنم باید از آخرین دستاوردهای علم شما، قدرت تفکر شما، فهم شما و تجربه شما استفاده کنم. اما تمام سخن بر سر این است که وقتی به شما رجوع می کنم و بر اساس علم، فهم، قدرت تفکر و تجربه شما از شما راه حل برای مسئله خودم، میطلبم. حال اگر با رجوع به شما به 10 نظر رسیدم، از میان این ده نظر باید به کدام رجوع کنم؟ اینجاست که چارهای ندارم جز اینکه آن ده پیشنهاد را به درون خودم عرضه کنم. به درون خود رجوع کنم. یعنی به عقل و وجدان اخلاقی خودم. بنابراین ترازو در درون من است. در عین حال که از تمام دستاوردهای بشر در ناحیه علم، قدرت تفکر، فهم و تجربه استفاده میکنم، ولی اگر این علم، قدرت تفکر، فهم و تجربه به پیشنهادهای مختلفی برای حل مسئلهام یا رفع مشکلم انجامید، باید تمام آن راه حلها را به درون خود – عقل و وجدان اخلاقی خود- عرضه کنم و آنها میان این راه حلها داوری کنند. بنابراین باز ترازو در درون خود من است. من به هیچ ترازوی بیرونی اعتماد نمیکنم. بنابراین هرگونه تقلید، تعبد، القاپذیری، تبعیت از افکار و مدهای زمانه در این اندیشه و طرح مردود است. اینجاست که من با تعبد مخالفم و گفته ام که قوام دین نهادینه و تاریخی و دینداری تاریخی و نهادینه به تعبد است و از این لحاظ من با آن مخالفم. چون معتقدم که با زندگی اصیل منافات دارد. زندگی اصیل، همانطور که گفتم، یعنی با فهم و تشخیص خود عمل کردن که ترازوی آن، عقل و وجدان اخلاقی من است. این دو سرمایه درونی یعنی عقل و وجدان اخلاقی را فقط میتوان با دو فضیلت اخلاقی به آن رجوع کرد. یکی صداقت است و دیگری جدیت. یعنی من باید به عقل و وجدان اخلاقیام رجوع کنم اما با دو ویژگی، یکی صداقت هرچه تمامتر و دیگری جدیت هر چه تمامتر. جدیت یعنی اینکه عقل و وجدان اخلاقی من نباید جزء دکوراسیون و تجملات زندگی من باشد، بلکه باید مثل اکسیژن برای زندگی من باشد. این گونه نباید باشد که همه کاری بکنم، تفریحم سرجایش باشد، شهوتم سر جایش باشد، قدرت و محبوبیت و حیثیت اجتماعیام سر جای خودش باشد، گاهی اوقات هم مطالعه کنم و تفکر کنم. بلکه باید با جدیت هر چه تمامتر، دائم با عقل و وجدان اخلاقی ام در طرف مشورت باشم. دائم باید این دو مشاور من باشند. دائم باید به این دو رجوع کنم. نه اینکه هر چند وقت یک بار احوال عقل و وجدان اخلاقیام را بپرسم. این همان زندگی نیازموده است که من بر آن تاکید میکنم. بارها گفتهام که زندگی نیازمودهای که سقراط ما را از آن اجتناب میداد، یعنی زندگی غیر اصیل. زندگی نیازموده یعنی اینکه ما همینطور که رنگ چشم وطول قدمان را از پدر و مادرمان به ارث میبریم، عقایدمان، احساسات و عواطف و هیجاناتمان و خواستههایمان را نیز از آنها به ارث ببریم و خودمان هیچگاه این عقاید را نیازمودهایم. این با زندگی اصیل منافات دارد. بنابراین کسی نگوید که چرا رجوع به متخصص را شما استثنا می کنید. رجوع به متخصص به معنای تقلید و تعبد نیست. اگر من رفتم پیش فلان متخصص که عضو برد پزشکی 50 دانشگاه بینالمللی است و ناراحتی قلبم بهتر نشد، میتوانم بگویم این خطا از ماست و این تقصیر قلب بدقلق ماست؟!! اما باور کنید در جامعهی ما با تقلیدی که ازشان میکنیم، هیچ مسئلهای را حل نمیکنند، هیچ مشکلی را حل نمیکنند؛ بعد میگویند که شما بد قلق هستید. شماها یک مشکلی دارید، یا در فطرتتان دست بردهاید یا لقمهتان مشکلی است یا در خونتان و بالاخره شماها مشکل دارید. بنده تقلید و تعبد را به هیچ صورت نمیتوانم بپذیرم و تاکید بر این نکته دارم.

 

3) تاکید سومی که این پروژه دارد، واقعگرایی است. واقعگرایی به معنای رجوع به خود واقعیتها است. من بارها و بارها گفتهام که به یک معنای دیگری که من مراد میکنم، ما ایدهآلیستیم و نه رئالیست. و آن معنا این است که ما عقاید را با عقاید میسنجیم و نه با واقعیتها. یعنی عقاید را با ایدهها میسنجیم و نه با واقعیتها. بنابراین ما ایدهآلیستیم. ایدهآلیستیم یعنی، عقیدهگراییم، یعنی صحت و سقم عقاید را با عرضه کردن آن عقاید با یک عقاید دیگر میسنجیم. من حرفی به شما میزنم و میگویم آیا قبول داری یا نه، میگویی آخر این سخن با سخن حضرت عیسی نمیخواند، یا اینکه با سخن کانت نمیخواند. خوب نخواند! مگر بناست که سخن با سخن دیگری بخواند؟ سخن باید با واقعیت بخواند و نه با سخن شخص دیگری. به این معنا ما همه ایدهآلیستیم. من به تمام معنا به واقعگرایی و واقعنگری معتقدم، یعنی رجوع به واقعیت. رشد فرهنگ و تمدن غربی به نظر من از روزی شروع شد که آمدند و گفتند که اتوریتهها را کنار بگذاریم. هر سخنی باید با رجوع به واقعیتها محک بخورد. از همین جا،یک اتوریتهزدایی از افراد و شخصیتها صورت گرفت و یک نوع برابریگرایی؛ یعنی همه برابرند. به چه معنا؟ به این معنا که همه برابرند که اگر سخنشان بیدلیل بود از آنها قبول نمیکنند و اگر دلیل داشت هم قبول میکنند. همه برابرند از این حیث که اگر سخن شان مدلل بود میپذیریم و اگر سخنشان غیر مستدل بود، نمیپذیریم.

 

4) آخرین نکته ای که مورد تاکید این پروژه است، چیزی است که من به آن میگویم حکمت به من چه؟ قبلا هم روی این مطلب تاکید کرده بودم، و فقط اینجا اشاره میکنم که ما در واقع کاملا باید به "حکمت به من چه" در زندگی قائل باشیم. این اقتضای معنویت و عقلانیت، است. "به من چه"، به این معناست که برای چیزهایی که به ما ربطی ندارد، وقتمان را تلف نکنیم. برای اینکه سوءتفاهم نشود، این را هم باید بگویم که هرکسی برای اینکه اخلاقی زندگی بکند، باید زندگی مستقل داشته باشد و نباید سر بار دیگران باشد. لذا باید درآمد داشته باشد و برای اینکه درآمد داشته باشد باید شغل و حرفهای داشته باشد. برای اینکه شغل داشته باشد، باید در یک رشتهای، تخصص داشته باشد. بنابراین، هرکدام از ما باید یک تخصص و حرفهای در زندگیمان داشته باشیم. این را من هیچ وقت نفی نکردهام. اقتضای اخلاقی زیستن، استقلالی زیستن است. بحث بر سر این است که از آن رشته علمی که گذشتیم، بقیه عمرمان را بر سر چه علمی بگذرانیم؟ بقیه عمرمان را باید صرف دانستنی هایی بکنیم که به ما ربط دارد. اگر به من ربط ندارد، چرا باید من عمر صرفشان بکنم. اینکه این همه عرفا، ادیان و مذاهب تاکید میکردند که دنبال علم نافع برویم، معنایش این نیست که علم غیر نافع، علم نیست. بلکه علم غیر نافع، هم علم هست. ولی واقعیتی را نشان میدهد که وقتی در زندگی تو نمایان شود، هیچ تاثیری بر زندگی تو ندارد. علم غیر نافع، جهل نیست، علم است و واقعنما است؛ اما تاثیری بر زندگی من ندارد. به زندگیتان رجوع کنید، ببینید اکثر چیزهایی که می دانید، از مقولاتیاند که هیچ دردی از دردهایتان دوا نمی کنند. حکمت به من چه، اقتضای پروژه معنویت و عقلانیت است. فقط باید به سراغ دانشهایی رفت که برای ما سودی دارد، این دانشها هم، دانشهایی هستند که سه ویژگی دارند، سوالاتی که قبل از اینکه بر ذهن شما طرح بشود با بعد از آن که در ذهن، باعث فرق در زندگیتان بشود، سوالاتی که قبل از اینکه جوابی برایش پیدا بکنید با بعد از آن که جوابش را یافتید در زندگیتان تفاوت ایجاد کند و سوالاتی که جواب "الف" را پیدا کند یا جواب "ب" را پیدا کند، در زندگیتان فرق ایجاد کند. و اگر نه بینهایت ریاضی به معنای دقیق کلمه، سوالهای بیجواب درعالم وجود دارد، اما عمر ما محدود است و بینهایت نیست.

 

ج) انتقادات

 

             به این پروژه انتقادات فراوانی شده است. من این انتقادات را به سه دسته تقسیم می کنم.

 

            1) انتقادات از موضع دینگرایی بنیادگرایانه (دینداری طالبان و همه طالبان عالم) و سنتگرایانه ( رنه گنون، سید حسین نصر، اکهارت و شوآن)

 

            2) تجددگرایان دینی (روشنفکران دینی)

 

            3) متفکران پستمدرن

 

انتقادات بنیادگرایان و سنتگرایان: انتقاد دسته اول این است که اگر شما حرفتان این است، اصلا دیندار نیستید و از دایره دین خارج شدهاید. معنویت و عقلانیت، با عناصر عقلانیتاش و معنویتی که از دل عقلانیت بیرون میآورید یعنی خروج از دین.

 

انتقادات روشنفکران دینی: این دسته نمیگویند شما از دایره دین خارج شدهاید، اما میگویند که شما به اندازه بایسته به دین بها نمیدهید. اینها دو نوع استدلال نیز دارند. یکی استدلال عملگرایانه و دیگر استدلال نظرگرایانه. از بعد عملگرایانه، میگویند وقتی که مخاطب شما جامعهای است که اکثریت آنها متدین هستند، باید به دین بیشتر بها بدهید (مصلحت این است که به دین بیشتر بها داده شود، چون مخاطبتان دیندار است، وقتی میخواهید با این مخاطب سخن بگویید، باید از همین دین استفاده کنید تا بتوانید به کاری وی را امر نمایید یا از کاری باز بدارید) از نگاه نظرگرایانه، میگویند که بعضی از مسائلی که شما میگویید با سخنان حقی که در قرآن و یا لسان بزرگان دین آمده است، ناسازگار است. اینجا دیگر بحث مخاطبان نیست، بلکه خلاف بودن سخن بنده با آن سخنان حق است که جای اشکال دارد.

 

انتقادات پست مدرنها: آنها بیشترین نقدشان بر دو نکته است و به نظر من، هر دو نکته جای تامل جدی دارد. یکی اینکه میگویند اگر عقلانیتی که تو میگویی جدی گرفته شد، دیگر جایی برای معنویت نمیماند. انگار که پارادوکسیکال عمل میکنی، عقلانیت جدی جایی برای معنویت نمی گذارد. عقلانیت را اگر به جمیع لوازمش ملتزم باشیم، به یک نوع پوچگرایی ارزشی میرسیم که دیگر در آن معنویتی وجود ندارد. انتقاد دوم این گروه این است که، تو از عقلانیت چنان سخن میگویی، گویی عقلانیت فرا زمانی، فرا مکانی ، فرا تاریخی، فرا تمدنی و فرا وضع و حالی وجود دارد. یعنی گویا یک ترازویی وجود دارد که همه آدمیان می توانند به آن ترازو رجوع کنند فارغ از این که در چه مکانی و در چه زمانی و در چه فرهنگ و تمدنی زندگی میکنند. اما عقلانیت وابسته به مکان، زمان، وضع و حال، تمدن و ... است و عقلانیت لخت و عریان وجود ندارد. به عبارتی، عقلانیت بدون اسم هم وجود ندارد، عقلانیت یا مدرن است، یا پیشامدرن، یا پسامدرن، یا دینی است و یا غیر دینی و ...

 

همانگونه که در مقدمه ذکر شد، جواب انتقادات هر سه گروه را به اندازه عقل قاصرم، در کتاب عقلانیت و معنویت که مراحل پایانی نگارش را میگذراند، دادهام. اما من هیچ وقتی شخصیت خودم را با یک نظریه گره نمیزنم که اگر شما به آن حمله کردید فکر کنم که به من حمله شده است و بخواهم به هر قیمتی از آن دفاع بکنم. که اگر این گونه می خواستم باید در همان افکار هفده هجده سالگی باقی میماندم.  من بر خلاف برخی معتقدم که باید خدا را سپاس گفت از این که ما تحول فکری پیدا میکنیم. بنابراین من تحول فکری پیدا کردهام و باز هم امکان دارد که تحول فکری پیدا بکنم. دوستان فکر نکنند که حمیت و غیرتی نسبت به این نظریه دارم، اگر روزی استدلالها نشان بدهد که این نظریه، خطایی دارد؛ من سریعا و صریحا از آن بر میگردم و از قول خود خواهم برگشت و خواهم گفت که اشتباه کردهام.

 

 

ديدگاه هاي وارده در یادداشت ها لزوما ديدگاه جرس نیست

 


 




آذر اهورائی -

 

کاروان آزادی غزه قبل از رسیدن به مقصد نهائی خود توسط راهزنان و دزدان دریائی اسرائیلی وحشیانه به خاک و خون کشیده شد و از ادامه راه باز ماند. اما با راه اندازی این کاروان سبز؛ راه آزادی قدس و راه رهائی ملت مظلوم فلسطین و نیز راه آزادی و رهائی همه ملتهای اسیر و دربند استبداد و اشغال در افق آشکار و نمایان شد. راه آزادی غزه و قدس همانی است که ملت ایران در  22 خرداد سال پیش با به راه انداختن کاروان سبزآزادی آغاز کرد و در 22 خرداد امسال نیز پیروزمندانه آنرا ادامه خواهد داد.

 

من از جنبش حماس و موشک پرانی آنها به مناطق غیر نظامی در داخل خاک اسرائیل و هم پیمانی آنها با رهبر مستبد جمهوری اسلامی حمایت و دفاع نمی کنم ؛ بلکه از یک و نیم میلیون انسان اسیر و دربند و محاصره شده و تلاش آنها برای ادامه زندگی در باریکه غزه  و از چند میلیون انسان آواره و بی وطن دیگر در کرانه باختری و سرزمینهای مجاورآن صحبت می کنم.

 

اکنون چند سال است که یک و نیم میلیون انسان بیگناه توسط دولتهای غاصب مصر و اسرائیل از راه زمین و دریا در زندان بزرگی به نام غزه اسیر و محاصره شده اند و آنها برای ادامه حیات و تامین مایحتاج ضروی زندگی خود به جز حفر دالانهای مخفی و متعدد  زیر زمینی به سوی سرزمین مصر راهی دیگر در برابر خود ندارند که با کشف و انهدام و انتشار گازهای سمی در درون آنها ؛ این تنها راههای تنفس و ادامه حیات نیز بر روی این مردم اسیر و مظلوم مسدود و مسموم گردیده است.

 

اکنون شصت سال است که سرزمین فلسطین به دست غاصبان صهیونیست اشغال و مردم آن آواره و بی خانمان شده اند و شصت سال است که دیگر ملل دربند عرب و مسلمان برای مصائب بی انتهای این ملت عرب و مسلمان خون گریسته و به دعوت دولتهای منافق و مزدور و غاصب قدرت و ثروت خود به خیابانها آمده و برای حمایت از مردم فلسطین و آزادی این سرزمین  مقدس شعار داده و بی نتیجه به خانه های خود باز گشته اند.

کاروان آزادی غزه نخستین اقدام دسته جمعی و انسان دوستانه و مسالمت آمیز مردم مسلمان ترکیه و سایر ملتهای آزاده و انساندوست اروپائی برای نجات یک ملت اسیر ومظلوم و محاصره شده و نخستین جرقه امید برای آزادی است. در این کاروان که جمعی حدود 600 نفر از چهل ملیت جهان شرکت داشته اند حتی یک ایرانی هم در میان آنها نبوده و از این بابت سرزنش و ملامتی بر مردم ما نیست چرا که ما خود ملتی اسیر و دربند استبداد و ظلمیم و از دست ما کاری برای آنها ساخته نیست.

 

از دولت ایران هم به جز استفاده ابزاری از قضیه فلسطین و ارسال موشک و بمب و تفنگ و انواع کالاهای مرگ آور کار دیگری برای آنها ساخته نیست. در حقیقت مردم فلسطین بین چکش و سندان دولتهای جنگ طلب ایران و اسرائیل گیر کرده و بین این دو له و نابود می شوند. ایران تحت عنوان حمایت از جنبش آزادی فلسطین برای حماس و حزب الله اسلحه می فرستد و انها اسرائیل را هدف می گیرند و نتیجه این می شود که اسرائیل آنجا را به بهانه ممانعت از ارسال سلاح محاصره و از ارسال مایحتاج ضروری و اولیه زندگی هم محروم می کند.

 

در واقع دولت ایران از حماس و حزب الله بعنوان عوامل بازدارنده و چتر حفاظتی و سپر موشکی  برای محافظت از خود دربرابر تهاجمات  اسرائیل برعلیه اهداف هسته ائی خود و به منظور تداوم برنامه هسته ائی خویش استفاده نموده و هر وقت که صلاح بداند آنها را فدای منافع و مصالح خویش می نماید. چنانکه رهبر سوریه اخیرا اظهار داشته که ایران با مذاکرات صلح سوریه با اسرائیل موافقت نموده و حماس نیز موافقت خود برای کنار گذاشتن مبارزه مسلحانه درقبال تخلیه سرزمینهای اشغالی در سال 67 را اعلام کرده است.

 

این تغییر مواضع ناگهانی دولت ایران در قبال مساله فلسطین و چرخش از شعار نابودی اسرائیل و انکار هولوکاست تا اعلام موافقت با مذاکرات صلح و کنار گذاشتن مبارزه مسلحانه همه از فرصت طلبی حکومت ایران و استفاده ابزاری آن از مساله فلسطین و نیز بده بستانهای پشت پرده جهت مبادله اورانیوم و حل مسالمت آمیز مناقشه هسته ائی حکایت دارد.   

 

دولت غاصب ایران حق ادعای حمایت از ملت مظلوم فلسطین و محکومیت جنایات رژیم اشغالگر اسرائیل و جنایت اخیر آن در حمله به کاروان آزادی غزه را ندارد ؛ چرا که او خود نیز همانند اسرائیل دولتی غاصب و ستمگر و متجاوز وروسیاه است که حقوق ملت خود را غصب وپایمال نموده و جنایاتی مانند اسرائیل در حق ملت ایران روا داشته است.

 

غصب غصب است چه غصب قدرت و ثروت و حکومت و چه غصب سرزمینها. حکومتهای ایران و اسرائیل هر دو به یک اندازه غاصب و متجاوز و ستمگر و نامشروعند و از این حیث تفاوتی میان آنها نیست. ستم ستم است چه در ایران و چه در فلسطین. ظلم دولت و ملتی واحد است و ملیت و مرز و سرزمین ندارد . دولت ایران همانقدر نامشروع و غاصب و ستمگر است که دولت اسرائیل و ملت ایران همانقدر مظلوم و مستضعف است که ملت فلسطین.  

 

 مبارزه برای کسب آزدای و عدالت نیز مرز و سرزمین و ملیت ندارد و آرمانی جهانی است و نسخه ائی واحد و جهانی نیز دارد . نه راه آزادی فلسطین و نه راه آزادی هیچ سرزمین اشغال شده و ملت تحت ستم دیگری از دهانه و لوله تفنگ ها نمی گذرد. چاره و نسخه درمان درد استبداد و اسارت و اشغال و راه آزادی همه ملتها و سرزمینها ؛ مقاومت خشن و قهرآمیز و مبارزه مسلحانه نبوده و نیست.

 

مبارزه مدنی و مسالمت آمیز و بدون خشونت و نرم و برپائی جنبش سبز و مردمی و راه اندازی کاروانهای آزادی و کارناوالهای شادی و رنگی تنها راه و یگانه فرمول جهانی و عالمگیر برای ازادی همه ملتهای تحت ستم و من جمله ملتهای مظلوم و تحت ستم ایران و فلسطین است و لذا ازادی فلسطین راه حل نظامی و مسلحانه ندارد و این بیراهه ائی است که سالهای متمادی ملت فلسطین و ملتهای دیگر آنرا طی کرده و با آن به نتیجه ائی نرسیده اند. 

 

اگرچه کاروان آزادی غزه بر سر راه خود با دزدان وراهزنان و قشون آدمکشان برخورد کرده و به مقصد خود نرسیده و از ادامه راه بازمانده است. اما با کار شجاعانه و مبتکرانه خود راه و مسیر رسیدن به آزادی را ترسیم و باز کرده و کاروانهای بعدی و بعدی و بعدی که از این پس ؛ این راه را ادامه دهند یقینا به مقصد ومقصود نهائی خواهند رسید. این راه نجات ملت فلسطین و آزادی قدس و غزه و راه آزادی همه ملتهای مظلوم و اسیر در دست غاصبان و متجاوزان به حقوق انسانها و ملتها است.

 

کاروان آزادی ملت ایران نیز با تشکیل زنجیره انسانی سبز و با انداخته شدن چهل میلیون رای سبز به صندوقهای رای در 22 خرداد سال گذشته به راه افتاد ولی در اثر برخورد با شبیخون قافله دزدان و غارتگران به مقصد نهائی خویش نرسید ؛ اما با ادامه این راه و با به راه انداختن کاروانهای بعدی و بعدی در 22 خرداد امسال و پس از آن یقینا به مقصد و مقصود نهائی خود خواهد رسید.

 

کاروان آزادی ملت ایران در کمتر از چند روز دیگربه درخواست رهبران جنبش سبز در روز 22 خرداد ماه باز به راه خواهد افتاد و با در دست گرفتن پرچمهای سبز و سر دادن شعارهای الله اکبر و زنده باد آزادی؛ آشکارا و بدون ترس و بی پنهان شدن در اسب تروا و بی خشونت و با دور زدن میدان انقلاب و با عبور از گردنه ولایت فقیه به میدان آزادی خواهد رسید و در این راه نیز باکی از شبیخون راهزنان رهبر جمهوری اسلامی ندارد.

 

پس از به مقصد رسیدن کاروان سبز آزادی و پیروزی جنبش سبز ایران که زیاد دور و خیلی دیر نیست ؛ به امید خدا کاروان سبز ازادی قدس را نیز همانند کاروان ازادی غزه و این بار از تهران به راه خواهیم انداخت اما نه برای جنگ و خشونت و خونریزی بلکه برای آزادی انسانهای تحت ستم و سرزمینهای تحت اشغال و برقراری صلحی عادلانه و پایدار و ریشه کن کردن ظلم و فساد از روی زمین. تا آنروز ...

 

 

ديدگاه هاي وارده در یادداشت ها لزوما ديدگاه جرس نیست

 


 




جمال ایرانی -

 

به فاصله چند ساعت و يا حتی چند دقيقه بعد از درخواست رسمی و مکتوب موسوی و کروبی برای برگزاری راهپيمايي، و به مدد شبکه عظيم اطلاع رسانی مجازی، همه از ماجرا با خبر شدند و اکنون منتظر برخورد حکومت با اين درخواست هستند؛ اجابت به اين درخواست می تواند يک امتياز مثبت برای حاکميت تلقی گردد.

 

1)می تواند اعتماد مردم به حکومت را تقويت کند.چون مردم خواهند ديد که بالاخره در جمهوری اسلامی اين اتفاق افتاد که به افراد معترض اجازه راهپيمايي و ابراز وجود داده شود و تمامی تئوريهايي که حکومت را در مقابل معترضان غير منعطف نشان می دهند ، باطل خواهد شد.

 

2)می تواند پايبندی حکومت به اجرای قانون اساسی را نشان دهد ، چون طبق نص صريح قانون اساسی کشور ، راهپيمايي حق مسلم مردم شمرده شده است و در همين راستا می توان به صورت تلويحی به مردم گفت وقتی حکومت در مواردی که حتی (در ظاهر)به ضررش است ، قانون را رعايت می کند پس می توان در حالتهاي ديگر نيز رفتار حکومت را قانونی دانست.

 

3)می تواند پشتوانه مردمی جنبش سبز را در معرض ديد همگان قرار دهد.حکومت در طول يکسال گذشته تمام ابزار و توان خود را برای مبارزه و سرکوب اين جنبش بکار گرفته است.اکنون بايد بداند که نتيجه اش چه شده است؟آيا تمام بگير و ببندها و سرکوبها توانسته است جنبش را از پشتوانه مردمی تهی کند؟

 

4)حکومت اگر می خواهد به اصطلاح خودش فتنه سبز را رسوا کند ، بهتر است که با برگزاری راهپيمايي موافقت کند و امنيت راهپيمايي را هم برای جنبش تامين کند و سپس اگر تعداد کمی در راهپيمايي شرکت کردند ، می تواند به بهترين شکل و بی هزينه ترين حالت ،افکار عمومی مردم ايران و دنيا را قانع کند که اين جنبش بدون پشتوانه مردمی است و دامان  حاکميت را از تمامی اتهامات پاک کند.

 

5)اگر چنانچه حضور مردم در راهپيمايي نيز چشمگير بود، اين نيز به سود حکومت است که از آن به شکل مسالمت آميز باخبر باشد.اگر پس از يکسال سرکوب ، باز طرفداران جنبش بيشمار باشند، آيا عقلای حکومت نبايد از دانستن اين نکته خوشحال شوند؟آيا نبايد بدانند که کجای کارشان ايراد داشته است که با وجود تمامی امکانات موجود نتوانسته اند ، مردم را اقناع کنند که انتخابات در صحت و سلامت برگزار شده و تقلبی صورت نگرفته است؟آيا به صلاح آنها نيست که بدانند چرا مردم به حرفهای آنها اعتماد ندارند؟

 

دلايل ديگری را نيز می توان برشمرد که دادن مجوز برای برگزاری راهپيمايي به سود حکومت است؛ ولی اگر حکومت اين در خواست را اجابت نکند ، همه آنرا به حساب ترس حکومت از مردم قرار خواهند داد و از طرف ديگر اگر حکومت به دليل ناتوانی در برقراری نظم، آنرا رد کند نيز خود گوياي ناتوانی حکومت در برقراری امنيت يک راهپيمايي است در حالی که دولتمردان آن در سودای مديريت جهان هستند.

از طرف ديگر طرفداران جنبش سبز حق خواهند داشت که خود را بيشمار بدانند و موضع حکومت را در قبال انتخابات ناحق بپندارند. به عبارتی با رد درخواست راهپيمايي از سوی حکومت کفه ترازوی منطق در مقياس بزرگی به سمت جنبش سبز سنگينی خواهد کرد و دنيا متوجه خواهد شد که حق با طرفداران جنبش سبز است و حکومت ريگی به بزرگی دماوند در کفش خود دارد. در صورت ندادن مجوز، مردم که گوش حکومت را شنوا نمی بينند به خيابانها خواهند آمد و حکومت مجبور است دوباره حکومت نظامی برقرار کند و تهران به پادگان نظامی تبديل شود و وقايع يکسال اخير دوباره تکرار شود.اگر حکومت خود را در موضع حق می بيند ، چرا بايد از حضور مردم بترسد و مهمتر از اين چرا نتواند مردم را به حق بودن خود قانع کند .وقتی حکومت نتواند مردم کشور خود را به حق بودن خود قانع کند، چگونه می تواند مردم دنيا و جامعه جهانی را قانع کند که بر حق است؟

 

بنابراين موافقت با برگزاری راهپيمايي 22 خرداد، فرصتی برای اعاده مشروعيت به حکومت است.اگر مردم از آن استقبال نکنند که خودبخود مشروعيت حکومت و طرفداری مردم از حکومت تثبيت خواهد شد و اگر با استقبال مردم مواجه شود ، اولا نشان داده خواهد شد که مردم اعتراض خود را از حکومت به خود حکومت عرضه می کنند و بررسی اعتراض خود را از خود حکومت می خواهند ، اصلاح رفتار و رويه حکومت را از خود حکومت می خواهند و در حقيقت تمام اين موارد مشروعيت بخشی به حکومت است.و از طرف ديگر حکومت با اجازه برگزاری راهپيمايي به معترضان ، به نوعی سعه صدر خود در مقابل معترضان را نشان خواهد داد و معترضان خواهند فهميد که نظام گوش شنوايي برای انتقاد و اعتراض دارد و اين خود نيز يعنی مشروعيت برای نظام.

 

در صورت رد اين درخواست ، لاجرم تمامی اتهامات با شدت بيشتری متوجه نظام و حکومت خواهد شد و بی ترديد ناحق بودن موضع حکومت به اثبات خواهد رسيد.

 

ديدگاه هاي وارده در یادداشت ها لزوما ديدگاه جرس نیست

 


 




حمید بهشتی -

 

در پیشواز سالگرد سرکوب اعتراضات به حق مردم به تقلبات انتخاباتی که با قلع و قمع مطبوعات و تک صدائی حاصل در "جمهوری اسلامی ایران" و با هدف در ناآگاهی نگاه داشتن مردم از اوضاع کشور و مقاومت ملت صورت می گیرد، تنها وسیله اطلاعاتی عمومی که در اختیار همگان قرار دارد رادیوها و تلویزیون های بیگانه می باشند و آنها نیز البته هر یک اهداف مورد نظر خود را دنبال می کنند. بی بی سی و صدای آمریکا و رادیو فرانسه و ... هر چقدر هم در حرفه ای کاری بکوشند، محال است بتوان با خیال راحت فکر کرد که آنها دلشان برای ملت ایران سوخته و فقط نیت خیر دارند. یعنی البته پیداست که این رسانه ها اهداف خود را دنبال می کنند.

 

بنابراین مردم ایران برای تبلور و تحقق خواست های خود به رسانه های خبری مطمئن ملی نیاز دارند. رسانه هائی که در سطح ملی و از طریق امواج رادیوئی و ماهواره ای در اختیار مردم قرار داشته باشند.

 

ناگفته پیداست که ایجاد یک چنین دستگاه های اطلاعاتی بدون مقدمه و یک روزه و در دم میسر نبوده، از درون یک کار رسانه ای مقدماتی مانند یک رسانه ی اینترنتی جنبش سبز قابل تولد و تحقق است.

 

به همین دلیل اگر با این تصور در جنبش سبز فعالیتی برای تکوین این رسانه صورت گیرد، این وظیفه باید بر عهده ی یکی از رسانه های جنبش نهاده شود که بلافاصله نام جرس به یاد انسان می افتد.

 

اما آیا جرس استعداد این تحول را داراست و چه شرایطی برای این کار لازم اند؟

 

در حال حاضر جنبش سبز دارای چند سایت می باشد که همانطور که گفته شد، جرس به لحاط قوت و کارآئی از سایر رقبا بیشتر به درد این کار می خورد.

 

از جمله شرایطی که برای تحقق این مقصد باید جرس داشته باشد، قابلیت اطمینان و مطمئن بودن آن است. یعنی برای این که مردم به جرس اعتماد کنند، برای این که نیروهای مختلف ملت به جرس اعتماد کنند، باید سامانی به وجود آید که خوانندگان با اطلاع و تکیه بر این سامان و ساخت آن بتوانند مطمئن باشند که اگر جرس روزی دچار انحراف گردد، با استفاده از این ساخت و از طریق وسایل کنترلی که باید در تشکیلات جرس به وجود آید، قادر خواهند بود انحراف بوجود آمده را از رسانه خویش بزدایند.

 

البته امکان انحراف رسانه ملی فقط یک خیال و تصور مالیخولیائی نیست و نیز دلیلی وجود ندارد که با اتکاء بر نیت نیک گردانندگان آن بپذیریم که آنها از امکان انحراف بری می باشند. تجربه ی رواندا و نقش رادیو رواندا نشان داد که با ایجاد یک رسانه ی مورد پسند عامه ممکن است جنگ داخلی و کشتاری عظیم به راه افتد. (اشاره به کشتار قوم توتسی توسط جوانان تحریک شده ی قوم هوتو که به تحریک رادیو رواندا در سال 1994 به وقوع پیوست و نزدیک به نیم میلیون کشته حاصل آن بود).

 

بنابراین برای این که مردم و نیروهای مختلف هوادار و یا مشکوک نسبت به جنبش سبز بتوانند نسبت به قابل اطمینان بودن جرس و رسانه ی موجی و ماهواره ای که از تحول و تکامل آن به وجود خواهد آمد یقین حاصل نمایند، باید نیروهای تشکیل دهنده ی جنبش سبز شورائی نظارتی تشکیل دهند که نقش آن نظارت به فعالیت و عمکرد جرس بوده و به شکایات وارده به جرس به صورت مستمر رسیدگی نماید.

 

در صورتی که مردم به جرس اطمینان یافته و بدانند که این رسانه نخواهد توانست ساز خود را بزند و تضمینی برای مردمی بودن و ملی بودن آن وجود دارد که در سامان و ساخت تشکیلاتی آن تعبیه شده است، در این صورت است که می توان انتظار داشت، درخواست دائمی هیئت تحریریه و گردانندگان جرس از خوانندگان خود به همکاری، مورد پذیرش عمومی قرار گرفته و به مرور تبدیل به رسانه ی همگانی جنبش مقاومت گردد.

 

البته شرط دیگر لازم برای کسب اطمینان عموم، به این مربوط است که جرس و متفکران این جنبش هر چه بیشتر به تعلق آن به همگان و کنار نهادن مرزهای خودی و غیرخودی پرداخته باشند. این بدان معناست که در مرزبندی های خود، جرس بتواند اعتماد هر چه بیشتر طیف بزرگی از ملت را به خود جلب نماید.

 

امید نویسنده بر این است که چنین نباشد که این یادداشت پس از انتشار به کناری نهاده شده و به دست فراموشی سپرده گردد. یعنی دستکم می توان این فکر را به بحث نهاد تا در نهایت با نتیجه گیری از آن بشود کار رسانه ملی را بیش از پیش جدّی گرفت.

 

 

ديدگاه هاي وارده در یادداشت ها لزوما ديدگاه جرس نیست

 


 




کامبیز شبانکاره -

اتفاقات پس از انتخابات چه در داخل و چه در خارج شرایط بسیار دشواری را برای دولت ایران ایجاد کرده است:

 

1-      هزینه های سنگین تقلب و برنامه ریزی های انتخاباتی: فراموش نکنیم که برای جذب آراء، دولت احمدی نژاد -علیرغم کسری بودجه حدود 8 هزارو پانصد میلیون تومانی در آن زمان- متوصل به راههايي چون، ازدیاد حقوق کارکنان دولت و بازنشستگان بعضاً تا دو برابر میزان پرداختی و دادن وامهای گوناگون به اقشار مختلف و تحت نامهای مختلف و خرید آرا به شکلهای گوناگون شد.

 

2-      هزینه سنگین اعتراضات مردمی در داخل ایران: خسارات ها و هزینه های تجهیز نیروها 

 

3-      هجمه ی فشارهای بین المللی بر دولت

 

4-      سقوط قیمت نفت که دولت احمدی نژاد حساب ویژه ای روی آن باز کرده بود

 

5-      کاهش خرید نفت از سوی کمپانی های نفتی و برخی دولت ها و علی الخصوص متحد ایران، چین

 

6-      برنامه ریزی های کلان و خرد دولت برای آمادگی در مقابل وقوع احتمالی جنگ و تجهیز نیروهای نظامی

 

7-      هزینه های سنگین حمایت از کشورهایی که به زعم حکومت متحدان بالقوه محسوب می شوند: که در عمل چنین بنظر نمی رسد، ارجاع به رفتارها و عملکردهای دوگانه و چندگانه سیاسی برخی از این کشورها که ظاهراً دم از حمایت از حکومت حاظر ایران میزنند و در آنسو پای میزهای مذاکره رنگارنگ می نشینند و نشسته اند ببینند بر روی کدام سوی بازی شرط ببندند،

 

8-      هزینه های سنگین غنی سازی اورانیوم و تجهیزات انرژی هسته ای: که با توجه به مفاد تحریم های پیشین علیه ایران، دولت مجبور شد بسیاری از این تجهیزات را از راههای غیر قانونی و شبکه های واسطه ای با مبالغی بسیار سنگین تر از مبلغ واقعی تأمین کند.

 

9-      احتمال تحریم فروش بنزین که موجب قرار داد خرید بنزین نامرغوب از ونزوئلا شد: دولت ایران 20 هزار بشکه  بنزین ونزوئلا را به مبلغ 800 میلیون دلار خریداری کرد.  در صورت تبدیل 20 هزار بشکه بنزین به تن (هر تن بنزین 8/1 بشکه ) ونزوئلا 2 هزار و 470 تن بنزین به ایران ارسال کرده است که در صورت محاسبه رقم 800 میلیون دلار، در واقع ایران بنزین ونزوئلا را 324 هزار دلار در هر تن خریداری کرده استاین در حالی است که براساس بولتن رسمی وزارت نفت ، در شرایط آنزمان قیمت هر تن بنزین در بازار خلیج فارس حدود 756 دلار بود. براین اساس بنزین ونزوئلایی برای ایران حدود 239 دلار در هر لیتر، معادل 239 هزار تومان در آمده است.

 

10-    شرایط جدید تحریم علیه ایران: که تا حدی با موافقت متحدان دولت، روسیه و چین نیز همراه بوده است و لاجرم هزینه های سنگینی- برای تأمین و ذخیره سازی مواردی که در تحریم جدید مد نظر قرار خواهند گرفت- بر دوش دولت نهاده است.

 

مجموعه عوامل فوق شرایطی ناگواری را برای دولت پدید آورده است که برای سردمداران آن در برنامه ریزی های پیش از کودتا چندان قابل پیش بینی نبود. بودجه سال ۸۹ در روزهای آغازین بهمن ماه1388 در حالی به مجلس شورای اسلامی ارائه شد که  اتکا به نفت - در بودجه سال 88، 48% بود- در بودجه 89 به 51% افزایش یافت. این بدان معنیست که دولت بر اساس یک پیش بینی کاملاً نا کارشناسانه و بر اساس هیجان زدگی ناشی از بالا رفتن قیمت نفت در سالهای پیش در خیال خود، راه حل جبران کسری بودجه را در احتمال فروش نفت با قیمت بالا می دید.پیش بینی دولت برای فروش نفت در سال 89 ، 4 میلیون و 15 هزار بشکه در روز بود که میتوانست رقمی معادل 54 هزار میلیارد تومان را- بر اساس پیش بینی های دولت از قیمت احتمالی نفت- به خزانه دولت احمدی نژاد سرازیر کند. قوه مجریه چنان از این محاسبه و پیش نگری اطمینان داشت که حتا در برنامه ریزی هزینه های سال 89- علیرغم کسری بودجه سال 88 و هزینه های گزافی که ذکر شد- افزایشی معادل 30%  در نظر گرفت. بیشترین رقم افزایش بودجه دستگاه‌ها مربوط به بودجه معاونت برنامه‌ریزی و نظارت راهبردی احمدی نژاد است که نسبت به سال 88، ۴ برابر شد و به ۲۸۸ میلیارد تومان ‌رسید. بخش قابل توجهی از این بودجه به کمک‌های نقدی احمدی نژاد به اشخاص اختصاص دارد. پس از آن افزایش ۵۷ درصدی بودجه وزارت دفاع قرار دارد، که نسبت به دو سال قبل ۴۲۴ درصد افزایش یافته است. در عین حال بودجه وزارت اطلاعات نیز ۳۵ درصد افزوده شده است. در میان سایر دستگاه‌های دولتی نیز سازمان انرژی اتمی با ۲۸ درصد و بنیاد شهید با ۲۲ درصد افزایش بودجه، پس از برکناری مسئولان آن مواجه شده‌اند.

 

جالب اینکه دولت احمدی نژاد در بودجه سال ۸۹ تصميم گرفته است تا ۱۲ میلیارد و ۵۰۰ میلیون دلار اوراق مشاركت به دنيا بفروشد. این پیش بینی نیز درحالی در برنامه بودجه گنجانده شد که شرایط اقتصادی دنیا در وضعیت بحرانی قرار داشت و بعید مینمود کشوری با توجه به مشکلات اقتصادی، ریسک بالای سرمایه گزاری و تورم رو به رشد؛  بخواهد شراکت دراقتصاد حال حاضر ایران را بپذیرد.

 

 نکته جالب در این مسئله اظهارات محمود بهمنی رئیس کل بانک مرکزی ایران در تاریخ سوم خرداد 89 است که در رابطه با تورم به نکات قابل توجهی اشاره میکند. وی می گوید: جمهوری اسلامی ایران در مهار تورم از رتبه 186 در میان کشورهای جهان به رتبه 23 ارتقا یافته است و این موفقیت سبب شگفتی کارشناسان بانک جهانی و صندوق بین المللی پول شده است. وی 80 درصد موفقیت‌ها در مهار تورم را ناشی از ساماندهی موسسات مالی و اعتباری و امور پولی، مالی و ارزی کشور می داند.

 

این درحالیست که میزان ورشکستگی صنایع در یک ساله اخیر به حدی بوده که میتواند به عنوان یک رکورد در تاریخ ایران ثبت شود. آمار بیکاری در حال حاضر رقمی حدود 30% را در بر میگیرد و در بازارهای بین المللی نرخ برابری ریال ایران سقوط سرسام آوری را تجربه میکند. به این ها اضافه کنید قیمت نفت را که روز به روز بیشتر کاهش می یابد و میزان فروش نفت، که نه تنها به میزان پیش بینی شده مورد نظر دولت دست نیافت که از ابتدای سال میلادی تا کنون، صادرات نفت خام ایران روزانه حدود ۳۷۸ هزار بشکه کاهش یافته که این امر باعث کاهش حدود 6 میلیارد دلاری درآمد فروش نفت ایران در پایان سال ۲۰۱۰ خواهد شد. این به معنای کمتر از 50% فروش پیش بینی شده در برنامه بودجه سال 89 است. بهای نفت نیز که در برنامه ریزی بودجه سال 89 معدل 65 دلار در هر بشکه پیش بینی شده بود، اکنون به رقمی کمتر از 60 دلار رسیده است.

 

شرایط ذکر شده بحران اقتصادی مهار نشدنی ای را در دولت احمدی نژاد پدید آورده است. دولتی که مبنای بودجه اش را فروش نفت در نظر گرفته بود، نا چار به انبار کردن نفت خود در دریا روی آورده؛ به گونه ای که میزان کنونی نفت خام انبار شده ایران در دریا اینک به ۳۵ میلیون تن بالغ شده است. این رغم معادل ده روز تولید مجموع نفت خام ایران و بیش از ۵۰ در صد کل نفت خام انبار شده جهان بر دریا است.

 

در میانه ی این کارزار است که رئیس بانک مرکزی احمدی نژاد جایگاه رفیعی را از سوی خود به دولت، در مهار تورم می دهد و یا سید شمس الدین حسینی، وزیر اقتصاد میزان ریسک سرمایه گزاری را در ایران صفر می داند. البته هنگامی که رئیس دولت در میان مناظره با اشکال دروغین نرخ تورم 25 درصدی اعلام شده توسط بانک مرکزی را به 14 درصد کاهش می دهد؛ و یا با یک تغییر و تحریف تعریف بیکاری، نرخ بیکاری را کاهش می دهد، چنین اظهار نظرهایی چندان غریب به نظر نمی رسد.

 

اما در این میان دولت احمدی نژاد که با بحران مالی شدیدی دست و پنجه نرم می کندو نتوانسته هیچ یک از وعده هایش را جامه عمل بپوشاند، از سوی دیگر با معضلی بنام فعالیت های اقتصادی سپاه پاسداران روبروست که در جای جای نهادهای مهم اقتصادی ایران حضوردارد و از رانت های کلان و شرایط ویژه ای نیز بهره می برد. سپاه پاسداران نه تنها از شرایط ویژه اقتصادی خود برای یاری رسانی به دولت در بحران اخیر استفاده نکرده، بلکه خود نیز باری بر دوش دولت شده تا ایران رابه یک ورشکستگی عظیم هدایت کنند.دخالت سپاه در امور اقتصادی تا به آنجا پیش رفته است که بنا به گفته یکی از فرماندهان سپاه:« این مهمترین نهاد نظامی جمهوری اسلامی توان آن را دارد که به سهولت جای شرکت هایی نظیر "شل" و "توتال" را بگیرد.» و این ادعا در صورتی بیان میشود که دبير اجرايى خانه كارگر عيسى كمالى در مصاحبه با خبرگزارى حكومتى ايلنا گفته است: درگذشته 60هزار نفر در منطقه عسلويه كار مى‌كردند كه در حال حاضر هشت هزار نفر در عسلويه كار مى‌كنند. وى افزود: طى چهار سال گذشته 52هزار كارگر در اين منطقه شغل خود را از دست داده‌اند و اين در حالى است كه دولت هم‌چنان ادعا دارد پروژه‌هاى متعددى در حال راه‌اندازى در اين منطقه است.

 

و علیرغم این مسئله، قرار دادی به ارزش 10 میلیارد دلار، ما بین وزارت نفت و سپاه پاسدارن، برای توسعه میدان های نفتی پارس جنوبی بسته می شود و انحصار توسعه سه فاز پارس جنوبی، ساخت خطوط انتقال نفت و گاز و توسعه پالایشگاه گاز ایلام و توسعه میدان بزرگ نفتی در دست سپاه قرار می گیرد. بدین گونه مهمترین منبع در آمد دولت از اختیار دولت خارج شده و بین دو نهاد بنیاد مستضعفان و سپاه پاسدارن تقسیم می شود.و نکته قابل توجه اینکه با توجه به عملکرد این دو نیرو در اقتصاد ایران قابل پیش بینی است که روند سقوط اقتصاد ایران با این قرار داد سرعتی دو چندان پیدا خواهد کرد.

 

حال دولت که نمیخواهد شکست طرحهای اقتصادیش را بپذیرد با سیلی صورتش را سرخ نگه میدارد و همچنان وعده میدهد. او که حتا حمایت متحدان مهمش- چین و روسیه را هم از دست داده- نا امیدانه به آخرین امکانات موجودش چنگ می اندازد. در این میان حذف یارانه ها صرفاً یک دستا ویز است برای انتقال فشار از دولت به مردم بدون آنکه به افزایش میزان نارضایتی در میان مردم اندیشیده باشند.

 

احمدی نژاد که در تمام این مدت بیشتر نقش یک تبلیغات چی و شومن را ایفا کرده تا رئیس جمهور. هنوز هم به توان خود در گفتار و همینطور توان نیروهای نظامی در سرکوب ایمان دارد. اما سفر احمدی نژاد به خوزستان نمونه ی کوچکی از این واقعیت بود که فشار وارد آمده به اقشار مردم آنقدر هست که دیگر نقش باری کردن های احمدی نژاد را جدی نگیرند. و وعده های رنگارنگ او دیگر برای هیچ کس جذاب نیست.

 

احمدی نژاد چه بخواهد چه نخواهد این بازی را باخته و دست و پا زدن ها ی بیهوده به جز اینکه او را بیشتر در عمق این باطلاق خود ساخته فرو ببرد هیچ ثمری نخواهد داشت.

 

 

ديدگاه هاي وارده در یادداشت ها لزوما ديدگاه جرس نیست

 


 




علی حسین قاضی زاده -

 

نوشتن از مظلمه ای که بر مسندش ظالمان لمیده اند، سخن گفتن از عدالت خانه ای که حدیث بیدادگری اش نقل کوی و برزن است، حکایت مثنوی هفتاد من کاغذ است. اما در کشاکش این روزهای پر تلاطم، حوادثی به سرعت باد از پیش چشممان می گذرند که ماحصل در کنار هم نهادنشان، تنها آهی است از ته دل و به قدمت یک تاریخ.

 

از نهضت مشروطیت تا جنبش سبز، عدالت خانه ای طلب کردیم که روزی نداشتیمش و امروز کاش نمی داشتیمش که اگر روزی ظالمانه سر بر دار می کردند، امروز به نام عدالت گردن می زنند.

 

حتی تورق 2 برگ از تاریخ معاصرمان کافی است تا نشان مان دهد جنس عدل عدالت گسترانی را که در لباس مدعی العموم تا سطح یک حزب سیاسی تنزل مقام داده اند و به نام ملت ، حق خود را از ملت طلب می کنند.

 

برگ اول: مرداد 1379، روزنامه بهار

 

داستان مال همان روزهای بگیر و ببند فله ای مطبوعات است. روزهای حکم حکومتی و کنار نهادن طرح اصلاح قانون مطبوعات. اما در میان آن همه جریدهء معدوم گشتهء آن روزها، داستان توقیف روزنامهء بهار، حکایتی بس شنیدنی است.

بعدازظهر 3 شنبه، 18 مرداد 79، دادگستری تهران خبر از توقیف روزنامهء بهار می دهد. در اطلاعیهء دادگستری آمده است:

 

«این روزنامه مبادرت به درج و انتشار اخبار ساختگی و کذب علیه نهادها و مسئولان نظام به قصد تشویش اذهان عمومی و تشنج آفرینی نظیر مصاحبهء کذب و غیر واقعی از زبان آقای احمد پورنجاتی، نمایندهء مجلس شورای اسلامی و تیتر کردن در صفحهء اول روزنامه که با واکنش همین نماینده مواجه شده، نموده است» 1

 

و در ادامه تأکید نموده که :

«به موجب اصل 40 قانون اساسی، هیچ کس نمی تواند اعمال حق خویش را وسیلهء اضرار به غیر و یا تجاوز به اموال عمومی قرار دهد و بنا به شکایت مدعی العموم، دادگاه قرار توقیف موقت روزنامهء بهار را صادر نموده است.» 2

 

اما واکنش احمد پورنجاتی که مستمسک مدعی العموم برای توقیف روزنامهء بهار گشت، تنها یک تکذیبیهء ساده بود و بس.

 

احمد پورنجاتی در گفتگویی با خبرنگار پارلمانی ایرنا، دقایقی پس از توقیف روزنامهء بهار گفت:

 

«من هیچ گونه شکایتی از روزنامهء بهار نداشتم و تعجب کردم که به بهانهء درج تحریف سخنان من در آن روزنامه، مبادرت به توقیف آن کردند. این مورد از مواردی است که شاکی خصوصی باید شکایت کند. چرا به این مورد استناد کردند؟

 

ارسال جوابیه، اصلاحیه و یا تکذیبیه برای مطبوعات یک موضوع متداوال در امور رسانه ای است و اقتضای حرفهء حساس روزنامه نگاری همین خطاهای ناخواسته و سهوی است»3

 

برگ دوم خرداد 1389، روزنامه کیهان

 

دکتر سروش نامه ای به مراجع قم می نویسد و آنان را به هجرت فرا می خواند. متعاقب آن ماشین خبر سازی کیهان به راه می افتد. 6 خرداد، روزنامهء کیهان بیانیه ای را منتسب به جامعهء مدرسین انتشار می دهد که خبر از دیدگاه آن جامعه مبنی بر ارتداد دکتر سروش دارد. در متن خبر نه تنها هیچ اشاره ای به منبع خبر نمی گردد بلکه با اضافه نمودن یک مصاحبه با فردی به ظاهر منتسب به این جامعه، این نظر را متبادر می سازد که منبع خبر کسی نیست جز خود کیهان.

 

چهار!! روز بعد مدیر سیاسی جامعه مدرسین، صدور این بیانیه را تکذیب می کند و کیهان به هنگام درج تکذیبیه، اعلام می دارد که :

«درپی انتشار خبری از سوی یکی از خبرگزاری ها که در آن آمده بود جامعه مدرسین حوزهء علمیهء قم با صدور بیانیه ای دکتر سروش را مرتد اعلام کرده است، مدیر سیاسی این جامعه با ارسال نامه ای به خبرگزاری یاد شده، صدور این بیانیه از سوی جامعهء مدرسین را تکذیب کرده...»4

 

نام این خبرگزاری هرگز فاش نشد و نخواهد شد. اما یک سوال: مدعی العموم کجاست؟

این همان عدالت خانه ای است که به یک وبلاگ بی نام نشان هم رحمی نمی کند. این همان مظلمه ای است که یک نشریهء دانشجویی در یک دانشگاه دورافتاده نیز از تیغش در امان نیست. این همان مدعی العمومی است که 10 سال پیش، به بهانهء چاپ یک مصاحبه، بدون وجود شاکی در یک روزنامه را تخته می کند. اما همین مدعی العموم، به کیهانیان که می رسد دیگر نه گوشی برای شنیدن دارد و نه چشمی برای دیدن. انگار نه انگار که حکم ارتداد یک انسان را جعل نموده اند.

 

هر چند که به لطف مردان سیاست، دامن فقاهت چنان آلوده گشته که دیگر کسی برای این فتاوی تره هم خرد نمی نماید، اما اگر در این چهار روز مقلدی به وظیفهء شرعی خود عمل نموده بود، مصونیت آهنین کیهانیان را پایانی بود؟

 

جامعه ای که عدل، مهجورترین واژه در نزد قاضیانش گشته، حکومتی که مظلمه اش به مثابه یک حزب سیاسی، مخالف کشی می کند، پله پله به سوی همان پرتگاهی می رود که همهء ظالمان تاریخ را در کام خویش کشیده. اما دریغ که هیچ جباری، خویش را از جنس ظالمان نمی بیند که اگر گوشی برای شنیدن و چشمی برای دیدن بود، یکصد سال فریاد عدالت خواهی این مردمان، یک جو عدالت را نصیبمان می کرد.

 

منابع:

1،2،3: روزنامه همشهری 19 مرداد 1379

4: کیهان 10 خرداد 89

 

 

ديدگاه هاي وارده در یادداشت ها لزوما ديدگاه جرس نیست

 


 




رضا رییسی -

 لازمه شناخت عملکرد معطوف به استبداد و خود رایی، کنکاش در سخنان و اظهار نظرهای مسئولین در امر نسبت به نفی قواعد و اسلوبهای شناخته شده و بدیهی دموکراسی است.

نگاه برگرفته از استبداد و خود رایی، پذیرنده نهادهای کنشگر و فرادستی نیست. حتی اگر قانون و عرف اجتماع نیز بر آن صحه گذاشته باشند عملکرد آقای احمدی نژاد از بدو تصدی سمت ریاست قوه مجریه بی توجهی و کوچک شمردن قوا و سازمانهائی است که طبق قانون ناظر بر عملکردهای قوه مجریه هستند؛خواه این نهادها وظیفه مستقیم نظارتی و تجسسی داشته باشند (سازمان بازرسی کل کشور) و خواه نهادهای قانونگذار باشد که به طریق اولی بواسطه تحقیق و تفحص و تصویب قوانین ناظر بر عملکردها و تعیین کننده حدود و قصور اختیارات دولت هستند.

دولت در راس کار بارها نشان داده است که نهادهای قانونی را تا آنجائی بر می تابد که مدیحه گو و تایید کننده تصمیمات و عملکردهای دولت باشند و آنگاه که این نهادها به گوشه ای از تخلفات بی شمار این دولت اشاره نمایند به شکل گستاخانه و بدور از عرف مورد هجمه و تخطئه قرار می گیرند که به دو نمونه اشاره می کنم : یک میلیارد دلار تخلف دولت که توسط دیوان محاسبات بصورت کاملا مستند مورد سئوال قرار گرفت و با هجمه گسترده دولتیان روبرو گشت و تا امروز هم جواب قانع کننده ای داده نشده و توسط دولت با فرافکنی رفع رجوع گشته و آنها به نیابت از خود آنرا فیصله یافته قلمداد نمودند یا گزارش تفریغ بودجه که در دو سال پیاپی نشان دهنده عمق تخلفات سازمان یافته در عملکرد دولت نسبت به بودجه تصویبی مجلس قانون گزار بوده است  و پاسخی قابل قبول برای اینگونه تخلفات نهادینه شده در این دولت ارائه نشده است.

نگاه تمامیت خواه دولت حتی در اموری که مستقیما تحت اختیار مجلس و از وظائف محوله به آن هست نیز قابل رصد است؛ آنگاه که مجلس بر خلاف نظر و لوایح دولت و بر اساس اختیارات قانونی مصوبه ای را تصویب می کند دولت که طبق نص صریح قانون موظف به اجرای قانون تصویب شده است از اجرای آن سر باز میزند و قانون را در محاق تصمیمات خلق الساعه خود می برد که نمونه بارز آن را در طرح هدفمند کردن یارانه ها شاهد بودیم.

در آخرین نمونه شاهد اظهار نظر جنجالی و فراقانونی آقای احمدی نژاد در دیدار با اعضای کمیسیون اصل نود مجلس بودیم؛ ایشان به شکل گلایه آمیز مطالبی را در مذمت  تصمیمات و قوانین تصویب شده مجلس مطرح نمودند که جای تعجب و تاسف دارد بخصوص که نمایندگان مجلس که علی القاعده باید اولین مدافع قانون و قانونمداری باشند نه تنها معترض به این بیانات نشده اند بلکه عذر تقصیر هم خواسته اند؟! جالب اینجاست که ایشان در اقدامی فراقانونی مصوبه مجلس را اجرا ننموده آنگاه خود را طلبکار هم میداند و مجلسیان را مورد عتاب قرار میدهد که چرا چنین قوانینی تصویب نموده اید و دولت نمی تواند چنین قوانینی را به اجرا بگذارد.

در ادامه در اقدامی بی سابقه خود را بخاطر 24 میلیون رائی  که به حساب ایشان ریخته شده محق می داند و ابراز می دارد که چرا نمایندگانی که بعضا نماینده چند هزار نفر هستند به خود اجازه می دهند علیه رئیس جمهور 24 میلیونی انتقاد بنمایند؟! جدا از اینکه بخش گسترده ای از مردم به این رای و چگونگی آن شبهه و ایراد دارند؛ بر فرض صحت این مدعا این چه قیاس مع الفارقی هست که نماینده مجلس بخاطر محدودیت رای دهندگان به خود (که امری طبیعی و بخاطر ساز و کار منطقه ای رای گیری در انتخابات مجلس است) اجازه نداشته باشد بر عملکردهای رئیس دولت انتقاد داشته باشد؟ مگر فرق است بین مردم با مردم و نمایندگی از سوی آنان؟ با این استدلال ایشان کسی حق اظهار نظر و مخالفت با شخص ایشان را ندارد چون ایشان منتخب گستره بیشتری از ملت است و باید مجلس و نمایندگان کار بنهند و به ایشان واگذارند تا هر چه مطلوب آن جناب است به منصه ظهور برسد؟! این نگاه را مقایسه کنید با سخن امام راحل که: مجلس در راس امور است.

یکروز قبل از این سخنان ایشان در سفری که به کرمان داشتند اعلام داشتند که: احزاب محترم هستند ولی حق دخالت در امور را ندارند؟! این سخن از آن سخنانی هست که فقط از شخص ایشان می توان سراغ گرفت. تمامی سیاستمدران به این امر اذعان دارند که اساس و بنیان شکل گیری احزاب در عرصه سیاسی معاصر دخالت نهادینه شده و بدور از هرج و مرج در  ساز و کارهای شکل گیری قدرت است و اصلا کنشگری احزاب و به چالش کشیدن رقیب در قدرت است  که لازمه وجود آنها هست و به این طریق  جابجائی در سیستمی دموکراتیک رخ میدهد مگر اینکه سیستم مد نظر ایشان  تک صدائی و قبضه قدرت از سوی ایشان و منصوبان مورد وثوق شان باشد.

کلام آخر اینکه: چند موردی که اشاره شد مشتی است از نمونه خروار، ایشان در طول این چند سال نشان داده است که تمایل گسترده ای به خود کامگی و استبداد محوری دارد خطری که بخوبی از سوی مهندس موسوی نیز در مناظره انتخاباتی گوشزد شد و ایشان در آنجا خطاب به احمدی نژاد گفتند: تفکر شما مستقیم یا غیر مستقیم منتج به دیکتاتوری خواهد شد و هر روزی که از عمر این دولت می گذرد نشانه های آن بیش از پیش نمایان می شود حتی ایشان که مدعای ولایت مداری دارد در قضیه معاون اولی آقای مشائی نشان داد که در مقابل نظر رهبری هم تمکین نمی کند و خود را تافته ای جدا بافته می داند، بدون شک این تفکر اگر پاسخی درخور و قاطعانه از سوی مردم و فعالین مدنی دریافت ندارد در آینده نشانه های استبداد رای و خودکامگی خود را بیشتر از گذشته نشان خواهد داد. متاسفانه عزم جدی برای مقابله با این زیاده خواهی در مسئولین امر دیده نمی شود و اگر همت مردم نباشد معلوم نیست که چه آینده ای بواسطه این تفکر گریبانگیر کشور خواهد شد.

 

 

ديدگاه هاي وارده در یادداشت ها لزوما ديدگاه جرس نیست

 


 
شما این خبرنامه را به این دلیل دریافت می کنید که ایمیل شما پس از تایید وارد لیست دریافت کنندگان شده است. برای لغو عضویت از این خبرنامه به این لینک مراجعه کنید یا به jaras-unsubscribe@sabznameh.com ایمیل بزنید. با فرستادن این خبرنامه به دوستان خود آنها را تشویق کنید که عضو این خبرنامه شوند. برای عضویت در این خبرنامه کافی است که به jaras@sabznameh.com ایمیل بزنید. برای دریافت لیست کامل خبرنامه های سبزنامه به help@sabznameh.com ایمیل بزنید.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

خبرهاي گذشته