شاگرد آيت الله منتظري بودن، اتهامی است كه احمد قابل سالهاست به آن افتخار مي كند، اين روحاني 54 ساله كه كسوت روحاني را با حكم دادگاه روحانيت از تن به در كرده معتقد است كه خداوند حق خاصي براي هيچ كس و از جمله فقها براي حكومت به مردم قائل نشده است و در دادگاه قسم خورده است تا با آنچه او شبيه سازي افراد با ائمه شيعه می داند، مبارزه كند.
احمد قابل در سال80 زندان انفرادي 120 روزه اوين را تحمل كرد و بعد از آن هم در سال 84 به اتهام تبليغ عليه نظام دادگاهي شد و به زندان افتاد . او دو سالي هم در تا جيكستان به سر برد و با زگشتش به وطن باز هم با زندان همراه بود و اينبار وزارت اطلاعات تشخيص داد كه رفتن قابل به خارج از كشور به صلاح و مصلحت نيست . قابل چند مرتبه نامه هاي تند و انتقاد ي به رهبر جمهوري اسلامي نوشته است و تاوان اين نامه ها را با زنداني شدن پرداخته است .اين محقق حوزوي در سال 84 نامه سر گشاده اي به مناسبت شانزدهمين سال رهبري آقاي خامنه ای به او نوشت و گفت که ايران بر سر دوراهي قرائت استبدادي و قرائت دموكراتيك از حكومت قرار گرفته است .قابل در اين نامه متذكر شد كه حكومت داري آقاي خامنه خودكامه و به روش استبداد راي است و با فهرست كردن اشتباهات و مديريت هاي به زعم خود مفسدانه متذكر شد كه عاقبتي بدتر از صدام و ميليشويچ در انتظار رهبران نظام است.به رهبر و تبليغ عليه نظام عنوان شده بود. در ۲۹ آذر ۱۳۸۸ احمد قابل که بعد از درگذشت آیت الله منتظری برای مراسم تشییع او از مشهد به قم سفر میکرد در بین راه بازداشت شد و بالاخره در روز ۲۱ خرداد ۱۳۸۹ پس از تحمل حدود ۱۷۰ روز زندان، آزاد شد. با احمد قابل گفت و گويي كرده ايم درباره خطبه 13 رجب آيت الله منتظري كه چهارده سال از آن مي گذرد . در اين گفت و گو درباره موضوعات ديگري نيزبه بحث نشستيم .
امروز 13رجب است و ولادت امام علي ، آیت الله منتظري در سال 76و در چنين روزي خطبه معروفي خواندند كه حصر و تعرض به بيت را در پي داشت،خطبه رجبيه آیت الله منتظري درباره اختيارات ولايت فقيه بود و صيانت ازمرجعيت و اختيارات قانوني ريیس جمهور،شما بعد از 14سال اين خطبه را چگونه ارزيابي مي كنيد؟
من تصور مي كنم دو نكته در اين باب وجود دارد .نکته اول این بود که تا سال 76 در صحنه ریاست جمهوری رقابت جدی برقرار نشده بود ولی در انتخابات سال 76 رقابت جدی در دو جناح سیاسی بروز کرده بود . پس از آن انتخابات به دلیل فشارهای سیاسی که برای محدود کردن و کنترل دولت جدید اعمال می شد که خبر از ویژگی های مایوس کننده ای می داد. پس از این ماجرا بود که آیت الله منتظری احساس کرد که مجموعه جناح رقیب اردوگاه شان را به سمت بیت رهبری تغییر دادند تا اجازه ندهند که نیروی پیروز خواسته های خود را عملی سازد به گونه ای که پیش بینی می شد که در انتخاب وزرا دخالت های پنهان و آشکاری صورت می گیرد و خبرهای موثقی وجود داشت که در مورد وزارت کشور و وزارت خارجه افرادی را می خواهند به رئیس جمهور تحمیل کنند که این برخلاقف قاون اساسی بود.
آیت الله منتظری در این مقطع می خواستند با تذکر دادن به رییس جمهور ، حقوق قانونی او را متذکر شوند و ایشان را وادار کنند که بر مواضع قانونی خودشان تاکید دارند تا اصلاحاتی در سطح جامعه شکل گیرد. کمااینکه متاسفانه امروز هم هنوز شاهد این هستیم که بسیاری از حقوق مدنی و شهروندی آحاد مردم زیرپا گذاشته می شود. مطلب مهم دیگری که وجود داشت این بود که آیت الله منتظری احساس کرد که حاکمیت تصمیم گرفته که مرجعیت مستقل از حکومت را حذف کند.
آنچه که پیشتر رخ داده بود در جریان انتخاب رهبری این بود که بعد از فوت آیت الله خمینی شرط مرجعیت را برای انتصاب رهبر برداشتند و در بازنگری سال 68 بنا بر ضرورت خاصی مرجعیت از رهبری جدا شد و در این سالهای منتهی به 76 توقع و به اصطلاح پیشروی را برای حاکمیت در پی داشت که آنها می خواستند در این فاصله چند ساله 68 تا 76 قابلیت ها به گونه ای پیشرفت کرده که فردی که برای نداشتن مرجعیت قانون اساسی مورد بازنگری قرار گرفته تا به رهبری رسیده ، ایشان در این فاصله زمانی کوتاه توانسته که از سایر رقبا که مرجع هم بودند پیشی بگیرد و مرجعیت را به صورت واحد در اختیار خودش بگیرد. این دغدغه ای بود که طبیعتا می بایست تمام مراجع نسبت به این زیاده خواهی موضع می گرفتند اما جرئت می خواست و هزینه هایی را برای آنها در پی داشت. اما تنها کسی که این شهامت و جرئت را داشت و مقتدرانه در برابر این زیاده خواهی موضع گرفت آیت الله منتظری بود که الحق و الانصاف درست هم وارد میدان شدند و به جا مطالبی را فرمودند و هشدار دادند که شما به کار رهبری تان برسید و پا در وادی مرجعیت نگذارید چون این صلاحیت های خاصی می خواهد و فعلا این صلاحیت ها را ديگران دارند و گاه وجود ندارد. این کل ماجرا بود به نظر من.
در همین خطبه آیت الله منتظری می فرمایند که خود مبدع ولایت فقیه بودند درحالیکه عده اي كه سوابقي در انقلاب و طرح ولايت فقيه ندارند ایشان را به ضدیت با ولایت فقیه متهم می کنند . جناب قابل آقاي منتظري در اين خطبه گفتند كه نقش ولايت فقيه تنها نظارتي است و نه حكومت داري ،آيا از همان ابتدا هم مرحوم منتظري همين نظر را داشتند و يا اين نظر ايشان دچار تطور تاريخي شده بود؟
خود مقوله ی ولایت فقیه در فقه شیعه یک مقوله سربسته بود تا قبل از اینکه در قانون اساسی بخواهد بیاید یا در کتاب ولایت فیقه مر حوم آیت الله منتظری اجزای آن مسئله را بخواهند مورد بررسی قرار دهند . اگر کسی نظریه ای را مطرح می کند شاید خودش قبول دارد که هنوز در جزئیات نیاندیشیده همه اجزا را مدلل بیان کند. چه مرحوم آیت الله خمینی و چه آیت الله منتظری کسانی بودند که مقوله ی ولایت فقیه را قبل از انقلاب مطرح می کردند قائل به کلیات بودند و جزئیات امر را توجه نکرده بودند . وقتی این به صحنه عمل نزدیک می شد در جریان پیروزی انقلاب طبیعتا اجزای مسئله خودش را نمایان کرد و آنها متوجه شدند که باید در نظریه ولایت فقیه که کلیاتش را گفتند با دقت بیشتری جزئیاتش را بیان کنند .
چه تفاوتی میان نظریه ولایت فقیه از منظر آیت الله منتظری و آیت الله خمینی وجود دارد؟
تفاوت عمده ای که بین این دو بزرگوار وجود داشت این بود که آقای خمینی قائل به نصب ولی فقیه از جانب خدا بود و نقشی را برای مردم نمی دانست الا جایی که به تزاحم فقها می اندیشید . همه فقها بنا بر نظر آقای خمینی صاحب ولایت بودند ولی از میان این فقها باید یک نفر انتخاب می شد. بدین معنا که شرکت در انتخابات نبود . ایشان می گفت کسی از فقها زودتر اقدام کرد و مردم هم اعمال ولایت او را پذیرفتند به طور طبیعی او ولی فقیه خواهد بود و سایر فقها حق تعرض به او را در محدوده ای که او اعمال ولایت کرده ندارند. ایشان در کتاب متوجه اشکالات می شوند و جواب هایی داده می شود که اجازه بدهید به امور کارشناسی واگذاریم آن اشکالات. جواب کافی برای آن وجود نداشته است.
آیت الله منتظری وقتی شروع کردند بحث ولایت فقیه در کلاس های حوزه، در بحث اجتهادی باید ریز مسائل با دلایل آن عرضه شود به طور طبیعی خودشان نسبت به نکات مورد اشکال متوجه می شود و به تدریج به نکات تازه ای می رسیدند. اما یکی از موارد افتراق نظریه ولایت فقیه آیت الله منتظری و آیت الله خمینی در بحث نصب بود. برخلاف آقای خمینی، ایشان قائل به نصب ولی فقیه از جانب خدا نبودند بلکه به انتخابی بودن تاکید داشتند و می گفتند که ولی فقیه حتما باید انتخاب شود و بیعت شرط تحقق ولایت اوست .
و خداوند اینها را نصب نکرده و به رضایت عامه باز می گردد . این مثل این می ماند که شرط رییس جمهور این است که کمتر از 40 سال و بیش از 65 نداشته باشد و اگر کسی بیش از 65 سال داشته باشد نمی تواند رییس جمهور شود. انتخاب در این نظریه موضوعیت داشت اما در نظریه آیت الله خمینی از باب ضرورت با این اختلاف مبنا ، نظریه ایشان به حکومت دمکراتیک نزدیکتر بود . و این مسئله وجود داشت با کم و زیاد شدن برخی شرایط پیرامونی سازگار تر بود. بحث حاکمیت مطلقه را داشت.
ایشان با حاکمیت مطلقه فقیه مخالف بودند و در بازنگری هم رای ندادند و تاکید کردند که در قانون اساسی اولیه لفظ مطلقه ولایت فقیه نبود و حتی آقای خمینی هم که گفتند مقصودشان چه بود . اگر اصطلاح فقهی باشد آنچه در حال حاضر در صحنه سیاست در حال اجراست خیلی متفاوت است . اما اگر مقصودشان از مطلقه، مطلق العنان بودن است که برخی گفتارها را مصداق و شاهد می آورند . ایشان در یکی از مباحثشان می گویند که حتی رسول الله هم به این معنا ولایت مطلقه نداره. اجمالا در ماجرای ولایت فقیه آقای منتظری هم وقتی بحث را به صورت جدی در سال های 60 به بعد مورد بررسی قرار دادند و. در آنجا ایشان به طور واضح این مسئله را دریافتند که وقتی یک جزئیات به میان می آید برخی از حرفهای کلی تخصیص می خورد و از آن کلیتش پایین می آید و قیودی بدان می خورد که دیگر نمی توان با آن دید کلی بررسی کرد. در انتهای بررسی علمی که بررسی دقیق و طولانی مدتی هم بود تفاوت های عمده ای داشت و پس از اجرا هم بازنگری هایی در همان اجزای مسئله انجام داد که باز این تغییرات جزئی که پیش می آمد، از جمله اینکه مثلا موقت بودن انتخاب ولی فقیه را ، این بحث مطرح می شود که انتخاب برای زمان مشخص یا همیشه که آقای منتظری می گفتند می تواند موقت و برای مدت معین باشد.
این خیلی نظریه را دموکراتیک تر می کرد. اینها مواردی بود که افزوده شد و قبلا نسبت به این مسئله سکوت شده بود. آیت الله منتظری واضع اصلی نظریه بودند و کسی است که به تمامی نظریه را شکافت و در یک بحث گسترده فقهی آن را بیان کرد. نهایتا بیان کرد که نظارت فقیه و مبادا رفتارهای حکومت برخلاف موازین شرعی باشد هست و بیش از این نمي توان چیزی را از ولایت فقیه بدست آورد. گرچه من و دوستان دیگر که شاگرد ایشان بودیم درباره همین نحوه ولایت تردید داریم و معتقدیم خداوند هیچ حق ویژه ای را برای هیچ کس از جمله ولی فقیه نداده است.
آیا به نظر شما حاکمیت و رهبری در برخورد سال 76 و حصر آیت الله منتظری نقش اصلی را داشتند؟
در قضیه ی آن سال، اینها پشت سر ولی فقیه آمدند و سعی کردند با استفاده از جایگاه ایشان به کنترل و مانع تراشی بر سر کار اصلاح طلبان اقدام کنند . متاسفانه این شروع شد و به حدی پیش رفت که به قول رییس جمهور وقت هر نه روز یکباردولت را با بحران مواجه کردند. به گونه ای که حتی بعد از شکست در انتخابات مجلس شورای اسلامی تا انحلال انتخابات مجلس و ابطال آرا پیش رفتند تا بتوانند بعضی از افراد را از راهیابی به مجلس بازدارند و افرادی را به مجلس آورند. نهایتا در آن جایگاه قرار گرفتند . تمام جناح رقیب دست به دست هم دادند تا با جایگاه فوق العاده قوی و قدرتمند که رهبری و اختیارات رهبری بود توانستند که از طریق ایشان در برابر اصلاح طلبان سدی بسازند که بعد از 8 سال دوران ریاست جمهوری اقای خاتمی ، عملا اصلاح طلبی را زمین گیر کنند و از صحنه ی سیاست کشور حذف کنند.
الان بعد از 14 سال شاهد حمله به یک مرجع هستیم . شما سیر ماجرای برخورد با مراجع را در سی سال جمهوری اسلامی چگونه می بینید؟ بنیان فکری این مسئله را ریشه در چه می دانید؟
مسئله ی برخورد با مرجعیت از نظر تاریخی اگر بخواهیم در سی و یک سال جمهوری اسلامی بررسی کنیم ، دو رویکرد می توان داشت . برخورد با مراجع در آغاز انقلاب، مرحوم آیت الله شریعتمداری، آیت الله شبیرخاقانی، آیت الله خویی ، آیت الله فاضل قمی،آیت الله سید محمد روحانی و یا آیت الله سید محمد شیرازی و یا آیت الله صادق روحانی ، با خیلی از این افراد برخوردهای تندی شده است . بعضی از این آقایان بیش از 17 سال در حبس بودند. ولی آیت الله منتظری 5 سال در حصر بودند، آیت الله قمی یا صادق تهرانی 10 سال در حبس بودند. شما تصور کنید که این نحوه برخورد با مراجع از طریق نهاد های حاکمیت و در دستگاه های تصمیم گیری بودند و یا در دادگاه های انقلاب بودند یا در دادگاه های نظامی بودند تحت این عنوان که آقای شریعتمداری با کودتا چیان همکاری کرده و تهمت های اینچینی درست کردند. بعدها اگر می خواستند حمله کنند به مرجعی سعی کنند ایشان را مسبوق به سابقه کنند که این را رویه قبلی عنوان کنند .
بعضی از دوستان ما که امروز نگران هستند و از آنچه که امروز اتفاق می افتد تبری می جویند باید از خیلی رفتارهای پیشین هم تبری جو.یند . سکوت هایی که آن زمان کردند. این سکوت ها می توانسته تایید تلقی شود . در سال 75 با رسانه های اصلاح طلب من در مصاحبه ها می گفتم و بعد برادر من را در در دادگاه روحانیت زده بودند که شما این حرفها را زده اید و از آقای شریعتمداری حمایت کردید. ما باید برخی از تاریخ انقلابمان را بازنگری کنیم که کجا باید اقدام می کردیم ولی نکردیم. اگر شما بگویید کار درآن زمان درست بوده ولی حالا اشکال دارد می توانند به راحتی ادعا کنند که همان که آقای شریعتمداری را داشته همان را می توان به آقای صانعی منتسب کرد. برفرض که اینها تمکین نکنند. مگر مراجع باید در برابر هر تصمیم حاکمیت تمکین کنند؟! حتی مردم هم حق اعتراض دارند. چه برسد به مراجع که حق جداگانه ای هم دارند چون طبق قانون اساسی موضوع اجتهاد مستمر مبنای حرکت نظام عنوان شده و لذا مراجع حتی حق اعتراض اضافی هم دارند. حق نقد و امر به معروف و نهی از نمکر که همه افراد دارند . مجتهدین موظفند که چون قدرت تشخیص بیشتری دارند باید امر به معروف و نهی از منکر در اموری بشوند که شاید مردم عادی نتوانند آن را تشخیص دهند.
البته من نمی خواهم حق خاصی برای فقها در نظر بگیریم اما طبق قانون اساسی مبتنی بر ولایت فقیه چنین چیزی نوشته شده است. ما عقاید خودمان را که فعلا نمی خواهیم صحبت کنیم. اگر این برخورد ها هست ، ما باید خطاهایی که در مباحثات سیاسی مان داشتیم را بگوییم اشتباه کردیم. آن زمان که آقای شریعتمداری اعتراض کرد و ما خیال کردیم که حق اعتراض ندارد و اگر کسی از ما از برخورد با آقای شریعتمداری حمایت کردیم الان بگوییم آن کار اشتباه بوده و یا حمله به بیت آیت الله منتظری از سال 70 به این سو چند بار حمله شده اگر می خواسته محکوم شود باید از همان زمان محکوم کنیم . حتی در سال 76 که حمله شد با اینکه در حمایت اصلاح طلبان هم این حرفها را زده بود نتوانستند در برابر موجی که جناح رقیب علیه آیت الله منتظری به راه انداخت که منجر به حصر ناجوانمردانه ایشان در طول پنج سال شد، نتوانستند اقدامی فوق العاده انجام دهند یا جلو ایشان را بگیرند .
نهایت توجیه شان این بود که قرار بود حملات شدیدتری علیه آیت الله منتظری صورت بگیرد اما ما در جلسات شورای عالی امنیت ملی با تصمیماتی جلوی آن اقدامات را گرفتیم و از جان ایشان محافظت کردیم. به هرحال مجموعه ی آنچه که اتفاق افتاد از دید من یکی است. منتها ممکن است بگوییم بعضی از رهبران کشور در آن سالهای آغاز انقلاب خودشان تصمیم گیرنده نبودند بلکه بدنه تصمیم می گرفت و کار اشتباهی را انجام می داد و مسوولان حاکمیت در برابر کار انجام شده قرار می گرفت و بعد دولت هم چون اقدام برای مجازات یا تنبیه این افراد نمی کرد، شریک آنها می شد.اما در سال 76 تصمیم برخورد با آیت الله منتظری بعد از تحریک و تهییج و بعد از صحبت های تند و تحریک مردم ( طرفداران حاکمیت ) به حمله به بیت آیت الله بود. پس از اینکه آن موضع گیری های تند شد این امر صورت گرفت و عاملش خود آقایان بودند و نمی توانند بگویند مردم خودشان تصمیم گرفتند . شاید این دو مسئله را بتوان تا حدی تفکیک کرد اما در کل همه در اتفاقی که می افتد مقصرند از آن کسی که امر می کند تا آنکه تحریک می کند تا کسی که مباشر است و اقدام می کند . متاسفانه این روندی سی ساله دارد و اینگونه نیست که مربوط به چند سال اخیر بوده باشد.
اکنون در برابر توهین به مراجع چه باید کرد؟ آقای سروش در نامه ای پیشنهاد داده بودند تا روحانیت معترض، هجرت کنند و برخی راهکارها مثل تحصن در اماکن مقدس را طرح کردند. نظر شما چیست؟ آیا این راهکارها عملی است یا استقبالی می شود؟
پیشنهاد که پیشنهاد بدی نیست . اما اینکه عملی نمی شود ، علتش هم این است که کسی اگر کار روانکاوی درباره روحیات علما و مراجع و آشنا به تیپولوژِی آقایان باشد، می داند که اینها اهل چنین ریسک هایی نیستند. شاید به این دلیل که اتمام حجتی با آقایان کرده باشد. من نقد نمی کنم ولی اینکه به عنوان خبر از واقع اگر بخواهم بگویم که چنین اتفاقی می افتد یا این پیشنهاد موثر واقع می شود، من باورم این است که رفتار و سلوک آقایان تا جایی که اطلاع دارم بعید می دانم کسی اقدام کند و اگر کسانی اقدام کنند از آن رده تاثیرگذار که مورد نظر آقای سروش هست نخواهد بو د ولی شاید در رده میانی کسانی تصمیم بگیرند و بخواهند بروند . ولی از رده های بالا فکر نمی کنم کسی بخواهد هجرت کند یا بست بنشیند . البته اگر شرایط جامعه بگونه ای پیش رود که هر روز بخواهند حملات به مراجع را گسترش دهند، کمااینکه برخی حدس شان این است که فرستادن پیغام به سایر مراجع است . در گروه پیغام فرست ممکن است آدم هایی باشند که بخواهند اقدام عملی هم بکنند .
در برابر منزل مرجع دیگر هم داد و فریاد بکنند. اگر تعمیم یاید از سوی مهاجمان ممکن است از سوی آقایان واکنشی صورت گیرد اما قابل پیش بینی نیست. به هرحال من ندیدم فرد عاقلی حتی در جناح مقابل که از هجوم ها دفاع کند و بعضی از این مهاجمان چهره های شناخته شده ای هستند که به شرارت در شهر شهره هستند، مثلا یکی از ماموران نیروی انتظامی به یکی از همین مهاجمان به بیت آیت الله صانعی گفته که از اینجا دور بشو وگرنه من می گویم که چه شرارت ها و دزدی ها و سوابق بدی را داشتی. به هرحال بعضی از این مهاجمان چهر های شناخته شده ای هستند که سوابق دزدی و شرارت داشته اند. من واقعا نگران هستم که اینگونه ماموران با این سوابق ناشایست که در چنین ماموریت هایی آدم هایی نیستند که به قاعده حرف آمر را گوش کنند و ممکن است این تیپ افراد بنا بر هوا و هوس شان حملاتی انجام دهند که بعد خیلی کارها را خرابتر می کنند و این به صلاح آقایان نیست. بروند لااقل آدم های مناسب تری پیدا کنند ...
در 13 رجب هستیم. آیا بنا بر روایات تاریخی، امام علی حکومت را امری آسمانی می دانستند یا آنرا با مقبولیت مردمی، مشروع تلقی می کردند؟
دو دیدگاه در بین علمای شیعه وجود دارد . یک دیدگاه مبحث امامت به معنای حکومت است و حکومت هم مخصوص خداست و در مورد ائمه اطهار وجود دارد. آیت الله منتظری می پذیرند که تا زمانی که در دست معصوم است صبغه ی الهی دارد ولی تشریح همین صبغه ی الهی بر خی مسئله ی بیعت را به عنوان مقوم عملی و مقبولیت عامه را برای اصل اساسی از سوی ائمه برای رسیدن به حق الهی به رسمیت می شناسند و عده ای هم این را قبول ندارند. اعتقاد شخصی من این است که مقوله حکومت منوط به اراده مردم است و خدای سبحان هم این حق را به مردم داده است . در قانون اساسی هم حاکمیت مطلق از آن خداست و هم او انسان را بر سرنوشت اجتماعی خویش حاکم ساخته است . لذا کسی حق ندارد این حق را از انسان سلب و در اختیار گروهی قرار دهد. سلوک حضرت علی به گونه ایست که خود حکومت ارزشی از نظر وی نداشته بلکه نتیجه ای که از آن به دست می دهد برای ایشان مهم است . امام علی (ع) می گویند که مجموعه ی حکومت برای من از آب عطسه یک بز بی ارزش تر است .
یا یک پر کاهی که می خواهد به ظلم و جور از دهان مورچه گرفته شود کم ارزش تر است ، مگر اینکه این سبب شود که برای احقاق حقی و رساندن حقی به یک مظلوم . اگر حاکمیت کارکرد مثبت برای مردم داشته باشد آن زمان ارزش می یابد . این دید الهی است ولی اگر بنا باشد که ابزار حاکمیت منجر به سلب حقوق مردم شود بلکه حقوق دیگران هم ضایع شود مطمئنا در دیدگاه حضرت علی، پشیزی ارزش ندارد. این دیدگاهی است که ایشان ارائه می کند . پس طبیعتش به احقاق حقوق مردم بر می گردد . هر حاکمیتی که در آن حقوق مردم و عدالت بیشتری رعایت شود این حکومت نزدیک تر به دیدگاه الهی است و هر چه ظلم بیشتر باشد دورتر است . حکومت در مسئله امامت یا شریعت مقدس اسلام موضوعیت ندارد. آنچه موضوعیت دارد این است که حکومت به عنوان یک ابزار، چگونگی حاکمیت به گونه ای است که منجر به احقاق حق می شود یا به ظلم می شود . اگر منجر به حق و عدل شود ارزش می یابد.
امروز شخص رهبری صراحتا حکومتشان را با دوران پیامبر و حضرت علی مقایسه می کنند و با همین قیاس مخالفان را کافران و منافقین نامگذاری می کنند. این شبیه سازی را ناشی از چه می دانید و چنین قیاسی چه تبعاتی می تواند داشته باشد؟
مرحوم مولوی در مثنوی د استانی را نقل می کند و می گوید از قیاسش خنده آمد خلق را، وقتی فرق آنقدر بسیار است که فرق میان عدالت و ظلم است چگونه می شود که بین یک حکومت سراسر عدل با یک حکومتی که جا به جا می توان ظلم و ستمش را نشان داد و در آغاز بحث نمونه ای از مظالمش را بررسی می کردیم، چطور می شود که چنین حکومت ظلم و جوری را با حکومت سراسر عدل مقایسه کرد . خودشان را می خواهند با ائمه و پیامبران مقایسه کنند حقیقتا این قیاسی مع الفارق و غیر منطقی است من در جلسه دادگاه خودم خطاب به قاضی گفتم وقتی که من می بینم که در خطبه های نماز جمعه صحبت می کنند و رهبری کشور جا به جا ، مکرر در مکرر با حکومت سراسر عدل علی ع مقایسه می کنند دلم می گیرد .
مگر من غیرت دینی نداشته باشم که از ساحت امیر المومنین دفاع نکنم. گفتم چطور شما از ساحت رهبرتان دفاع می کنید اما به ما اجازه نمی دهید که از ساحت امیر الومنین دفاع کنیم و بگوییم که این مقایسه های باطل را نکنید و آبروی امیر المونین را نبرید. امیرالمونین اختصاص به شما ندارد. او به همه شیعیان و مسلمین اختصاص دارد . آبروی اسلام را نبرید. آبروی رسول الله را نبرید . من قسم یاد کردم و گفتم والله در مقابل این چنین مقایسه های باطلی خواهم ایستاد حتی اگر یک روز از عمرم باقی مانده باشد و حتی اگر به قیمت از دست دادن جانم باشد برنخواهم گشت. این اعتقاد ماست و اگر اهانتی خدا ی نخواسته به ساحت امیرالمونین شود آن هم به گونه ای که هیچ منطقی ندارد و با وجود اینهمه تذکری که داده می شود. تنها چیزی که برای ما باقی می ماند این است که فریاد بکشیم و بگوییم این مقایسه ی باطلی است و فکر می کنم برای دفاع از عقیده، اگر انسان جانش را در برابر دفاع قانونی از عقیده اش نیز بدهد هیچ کس در این دنیا و در پیشگاه خدای سبحان ملامتش نخواهد کرد.
به عنوان آخرین سوال، شما فکر می کنید جمهوری اسلامی آیا به استقرار دین و ارزش های اسلامی کمکی کرده است و آیا شما فکر می کنید روحانیت صدمه دیده از استبداد دینی چگونه می تواند حیثیت تاریخی از دست رفته خود را اعاده کند؟
نه روحانیت همه هستی اش عبارت است از حکومتی به نام جمهوری اسلامی و نه اینکه نبود این حکومت به معنای بود و نبود اسلام تلقی می شود. و نه جمهوری اسلامی همه دیدگاه دین را در خود دارد که اگر صدمه ای به حکومت بخورد به کل دین خدا از بین رفته است. نمی خواهم منکر این بشوم که رفتاری که به نام دین صورت گرفته ضرری به دین نزده ولی ما معتقدیم به این بیان خداوند سبحان است که فرمود : خداوند نور خودش را به اتمام خواهد رساند و هیچ سر و صدا و نوساناتی که دیگران ایجاد می کنند و بدخواهی بدخواهان و جهالت جاهلان نمی تواند اصل نور خدا رو خاموش کند . و اگر دین و شریعت همان نور خدا باشد این صدمه ای نخواهد خورد. هر چند که ممکن است عده ای متالم شوند و بخشی دین گریز و برخی دین ستیز شوند ولی این گناهش به گردن آقایانی است که با رفتار بد خودشان باعث این دین گریزی و دین ستیزی شدند و بخشی از این هم به قصور خود این انسان ها باز می گردد که نتوانستند بین رفتار بد انسانهای مدعی با حقیقتی که در ورای این رفتارها به عنوان حقیقت اسلام وجود داشته است تفکیک کنند .علارغم رفتار صلیبیون ، قیصرهای رم و کشیشیان فبل از رنسانس و اربابان کلیسا، مسیحیت صدماتی متحمل شد اما باقی ماند. رفتارهای که در ایران انجام می گیرد آسیب زننده است اما اساس اسلام باقی خواهد ماند و دیدگاه های عقلانی و رحمانی اسلام مورد استقبال انسان های که اهل منطق هستند باقی خواهد ماند.
درباره روحانیت و استبداد دینی چطور؟
همانطور که رفتار روحانیون قبل از رنسانس به علما صدمه زد ولی همچنان می بینیم که احترام آنها در بسیاری از جوامع مراعات می شود. اگر آنها که در مسیر دین رحمانی قدم برمی دارند توقع اضافی نداشته باشند و بتوانند درک کنند که این رفتارهای ناشایست که به نام دین شده در بخش عمومی مردم اگر اتفاق می افتد قدری از آن حق مردم است . با توجه به رفتارهای بدی که دیده اند، اگر این روحانیون تساهل و مدارا داشته باشند و با مردم معترض در محیطی دوستانه و ازاد گفتگو کنند، این تیپ از روحانیون می توانند در جامعه محترم باقی بمانند علییرغم سوءظن های که مردم به آنها دارند احترام شان حفظ خواهد شد. مردم به کسانی که احترام شان را حفظ می کنند، و عقاید خرافی را نقد می کنند و بر عقاید محکم پای می فشارند، از جان و دل احترام می گذارند. فکر نمی کنم که جریان آیت الله منتظری دلیل کمی باشد برای ادعای من، احترامی که نسبت به آقای منتظری در میان بسیاری از مردم و حتی غیر مسلمانان وجود داشت ناشی از این بود که می دیدند تاکید ایشان بر دین رحمانی است. آیت الله منتظری فرصت نکرده بنا بر محضوراتی بسیاری از نکات را بگوید ولی مطمئنم که در آینده این موضوعات مطرح خواهد شد و افراد منطقی را به خود جلب خواهد کرد.
منبع:جرس/فرزانه بذرپور
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر