-----------------------------
همه خبرها و ديدگاهاي سانسور شده و پشت فيلتر جمهوري اسلامي مانده را يكجا و بي درد سر در "هستي نيوز" بخوانيد... http://groups.google.com/group/hasti-news/
این روزها در میانه دو مناسبت فرنگی و وطنی «روز پدر» بدنیست توصیههایی داشته باشیم برای همه پدرهایی که پیش از پدر بودن یک همسر هستند. توصیههایی ساده اما عملی که میتواند هر مرد خانواده را مبدل به بهترین شوهر دنیا کند.
تنها کافی است لحظاتی از دنیای کار و مشکلات روزانه خارج شده و راه را برای برداشتن این ده گام ساده هموار کنید:
گام نخست. به یاد داشته باشید که خانمها مقدماند
بهتر است گاهی اوقات هم دنیا را از چشم همسرتان ببینید. ممکن است علایق و خواستههای بانوی خانه شما با علایق شما کاملن متفاوت باشد! اما حالا وقتش شده که به قول معروف، چشمهایتان را بشویید و جور دیگر ببینید. توجه به سلیقه و دل سپردن به انتخاب او گاهی از گرانبهاترین هدایای دنیا هم با ارزشتر است.
گام ۲٫ خواباندن بچهها هم لذتی دارد، امتحان کنید
هفتهای یکبار به همسرتان مرخصی بدهید و وظیفه خواباندن بچهها را شما به عهده بگیرید، تا حداقل خانمتان یک ساعت سرو صدای بچهها را فراموش کرده و با خیال راحت این وقت را برای خواندن کتاب، انجام کارهای شخصی عقبافتاده و یا حتی برای گشت زدن در اینترنت اختصاص دهد. مطمئن باشید با این کار جایگاه خود را به عنوان یک شوهر خوب ماندگار خواهید کرد.
گام ۳٫ «عذرخواهی» این عبارت مفید
البته میدانم که به همان اندازه که عذرخواهی از طرف مقابل ساده به نظر میآید، احتمالن به همان اندازه هم سختترین کار روی زمین خواهدبود.
اما میدانید،ازدواج شباهت زیادی به مسابقه دوی ماراتن دارد، چرا؟
از این جهت که هر چقدر در بگومگوهای خانوادگی زود از کوره در بروید، زودتر از پا میافتید و ادامه زندگی زناشویی برای شما سختتر و خستهکنندهتر میشود.
کافیاست یکبار هم که شده با قضیه جور دیگری برخورد کنید، رفتار آرام و متانتآمیز بهترین مسکن برای آرام کردن موقتی تنشهای رفتاری است، اما اگر احیانن شما مقصر بودید، میتوانید تنها با به زبان آوردن یک عذرخواهی ساده پرچم صلح را به همسرتان نشان داده و اجازه ندهید دلخوری پیش آمده بزرگ و بزرگتر شود.
گام ۴٫ تشکر از همسرتان برای اینکه شما را تحمل میکند
(هرچند که میدانم برای آقایان که ازدواج با همسرشان را بزرگترین سعادت و خوشبختی و افتخاری برای او میدانند، عبارت «تحمل کردن» اصلن پذیرفتنی نیست اما این گام را توصیه میکنم شدیدن)
البته منظور این نیست که در مقابل همسرتان بنشینید و در حالی که لیستی از اشتباهات خود تهیه کردهاید، مورد به مورد را شرح داده و بهخاطر آنها عذرخواهی کنید.
خیر! مسلمن برای هر مردی پیش آمده که قول و قرارهایش را فراموش نماید یا با دیدن دوستان خود آنچنان زمان و مکان را گم کند که ساعتها همسرش را چشم انتظار نگه دارد. اما همین اندازه که به او بگویید زندگی کردن با شما چندان هم کار سادهای نیست و بهخاطر صبر و تحمل همسرتان از او تشکر کنید، کفایت میکند.
گام ۵٫ کمی و فقط کمی از ریخت و پاشهای خودتان را جمع کنید
باور کنید آسمان به زمین نمیآید اگر استکان چای قند پهلوی آخر شب، یا لیوان چایی صبحانه خود را از کف اتاق و یا از روی میز صبحانه به سینک ظرفشویی انتقال دهید. از ما به شما نصیحت، تحقیقات نشان داده استکان چای یکی از معضلات زندگی مشترک و عامل بسیاری از جداییها بوده!!
گام ۶٫ برای با هم بودن زمان بگذارید
شما هم از آن دسته افرادی هستید که با شنیدن نام دوران نامزدی به یاد شامهای خاطره انگیزی میافتید که در یک رستوران دنج خوردهاید؟ چه اشکالی دارد اگر حتی با وجود داشتن دو فرزند برای گذاشتن قرارمدارهای اینچنینی باز هم زمانی را معین کنید؟! میتوانید بچهها را نزد یکی از دوستان خود بگذارید و مثل آن روزها فقط برای با هم بودن شام را بیرون از خانه صرف کنید.
گام ۷٫ آراسته و خوش تیپ باشید
سعی کنید همیشه به آراستگی و مرتب بودن ظاهر خود اهمیت دهید. این برای خانمها نکته مهمی است.
گام ۸٫ شما هم به تمدد اعصاب نیاز دارید
گاهی وقتها شرایطی را ایجاد کنید که برای چند ساعتی کمی از محیط خانواده و مسوولیتهای خود فاصله بگیرید. با دوستانتان به کوه بروید و یا به ورزشهای مورد علاقهتان بپردازید تا شادی و نشاط و آرامش باعث تجدید نیروی از دست رفتهتان شده و وقتی به خانه برمیگردید، به مردی ایدهآل برای زندگی تبدیل شده باشید.
گام ۹٫ مسوولیت تصمیمات خود را شخصن به عهده بگیرید
هیچ وقت و در هیچ شرایطی از پذیرش عواقب تصمیمات خود شانه خالی نکنید. اگر شما به هر دلیلی نمیتوانید دعوت پدر و مادرتان را برای مهمانی شب جمعه قبول کنید، خودتان گوشی تلفن را برداشته و به آنها اطلاع دهید. هیچ وقت مسوولیت چنین کاری را به گردن همسرتان نیندازید.
گام ۱۰٫ فراموش نکنید روزی شما هم فرهاد کوهکن بودید
یادتان میآید قبل از ازدواج چقدر به رفتارها و حرکات خود توجه داشتید و چقدر سعی میکردید با پرستیژ و تاثیرگذار باشید؟! اما احتمالن دیگر مدتهاست که خبری از آن فرهاد کوهکن نیست و او هم در میان روزمرهگی هر روزهتان گم شده.
اما هنوز هم دیر نشده از همین امروز هر کاری که میتوانید برای گرمکردن آتش زندگیتان انجام دهید، کاری کنید تا مثل گذشته همسرتان را تحت تاثیر قرار دهید و از بودن در کنار یکدیگر راضی باشید.
«عصمت باقرپور» با نام هنری«دلکش» در سال ۱۳۰۴ در بابل زاده شد. هنوز نوجوان بود که نزد خواهرش به تهران آمد و در مدرسهای که درس میخواند، توجه آموزگار موسیقی«ظهیرالدینی» را به سوی خود جلب کرد که صدای او را پر رنگ و شایسته پرورش تشخیص داده بود.
دلکش در مصاحبهای با شاهرخ گلستان در سال ۱۳۷۷ ش در لندن گفت: «من در ۱۲ سالگی پدرم را از دست دادم و مادرم به تنهایی قادر به نگهداری اعضای خانواده بزرگ ما نبود؛ بنابراین قرار شد مرا به نزد یکی از خواهرانم که در تهران زندگی میکرد، بفرستد. روزی مادرم مختصر غذایی مرکب از مقداری نان و هلو و انجیر در بقچهای پیچید و به من داد و مرا به دست یکی از رانندگان آشنا که با کامیون خود عازم تهران بود، سپرد. خواهرم در سرچشمه زندگی میکرد؛ در آن زمان (۱۳۱۵ شمسی) من سواد نداشتم، خواهرم مرا به دبستانی که در خیابان ناصر خسرو بود، برد و ثبت نام کرد، من مسنترین دانشآموز کلاس بودم.
تا کلاس پنجم ابتدایی درس خود را ادامه دادم؛ در این کلاس بود که سرنوشت زندگی من رقم خورد: روزی معلم موسیقی نام مرا صدا کرد و به من گفت: «باقرپور تو صدای بسیار زیبا و رسایی داری، و سرودها را یک نت بالاتر از بقیه شاگردها میخوانی؛ دوست داری ترا به رادیو ببرم تا در آن جا آواز بخوانی؟» من نمیدانستم رادیو چیست و کجا است. بالاخره روزی مرا به اداره موسیقی کشور که در میدان بهارستان بود، برد و مرا به «روحاله خالقی» معرفی کرد و توضیح داد که این دختر صدای خوبی دارد.
استاد خالقی از من خواست که آوازی برای او بخوانم، و من هم یکی از سرودهایی که در کلاس آموخته بودم. خواندم که مورد قبول و توجه قرار گرفت و قرار شد که در آن مدرسه، تحت نظر یکی از معلمان به یادگیری موسیقی بپردازم.» نام معلم دلکش، »عبدالعلی وزیری» پسر عم استاد «کلنل علینقی وزیری» بود که آوازی بسیار دلنشین داشت و تار را به استادی مینواخت.
دلکش میگوید: «اولین دستگاهی را که استاد به من آموخت، سه گاه بود که من در عرض چند ماه توانستم همه گوشههای این دستگاه را به خوبی و به طور کامل فراگیرم و آنگاه به بقیه دستگاهها و ردیفها پرداختم و موفق شدم همه ردیفهای موسیقی ایرانی را طی دو سه سال به اتمام برسانم.» و حالا دلکش با صدای زیبا و دلنشین و تعلیم یافته، قادر بود در رادیو آواز بخواند و برنامه اجرا کند.
وی اولین برنامه رادیویی خود را در سال ۱۳۲۳ شمسی اجرا کرد که موجب اعجاب و تحسین فراوان شد. استاد خالقی نام هنری «دلکش» را برای این دختر جوان انتخاب کرد؛ دلکش نام «گوشه بسیار دلآویزی است در دستگاه ماهور»؛ نامی که از هر جهت برازنده این هنرمند بود، نامی بسیار زیبا و بامسما. دلکش با صدای زیبا و استعداد فراوانی که داشت، به زودی جای خود را بین استادان موسیقی باز کرد و هنوز ۲۱ ساله نشده بود که به جرگه استادان پیوست و با آنها، ترانههای دو صدایی اجرا کرد و شهرت و موفقیت او پهن دشت ایران را درنوردید.
در آغاز کار، دلکش آهنگهای محلی را که در کودکی آموخته بود، در برنامههای رادیویی خود اجرا میکرد؛ آثاری چون: «ربابه جان»، و «رعنا جان»، که اتفاقن این آهنگهای بکرو بدیع به سرعت مورد توجه جامعه قرار گرفتند. علت استقبال مردم از نغمههای مزبور، این بود که دلکش میتوانست بار فرهنگی و زیباییها و حال و هوای محلی این آثار را به سادگی به شنوندگان انتقال دهد.
مردم در آثار او به راحتی، رنگ و بوی روستا و طراوت جنگل و مرغزار و پاکی هیجانات و عشقهای جوانی را حس میکردند و در هر موقعیتی، تصنیفهای او را زمزمه میکردند. دلکش میگوید: «در سالهای همکاری با «خالدی» تا اوایل سالهای دهه سی ( ۱۳۳۰ شمسی) موفق شده حرف اول و آخر را در موسیقی ایرانی بزنم، تا آن جا که هر کس را با هر ته صدایی، میخواستند به مردم معرفی کنند، میگفتند و مینوشتند: صدایی نظیر دلکش دارد؛ و فروش هر فیلمی را که میخواستند تضمین کنند، ترانه یا ترانههایی با صدای من چاشنی آن میکردند.» دلکش با وجود این که بیش از ۵ سال درس (دبستان) نخوانده بود، نحوه اجرای آوازها و تصنیفهای او و کیفیت ادای کلمات، به حدی زیبا و استادانه بود که عمیقن بر دل مینشست.
او به درستی میدانست که در کجا و روی چه کلماتی باید بیشتر تکیه کند و لغات را چگونه ادا کند که آهنگ، دلنشینتر شود. ظرایف و لطالیف صدای دلکش به نحو عجیبی با نوای ساز خالدی به هم شبیه و نزدیک بود؛ آن چنان بود که «ابومنصور ثعالبی» مورخ بزرگ قرن پنجم قمری نوشته است: «بهترین نواها آن است که نوای ساز به آواز ماند؛ و آوازی که نوایی چون ساز داشته باشد.» در هر حال، همکاری این دو هنرمند(دلکش و خالدی) موجب خلق آثاربدیع و جاودانهای شد که همواره بر تارک موسیقی ایران خواهند درخشید. از جمله این آهنگها، میتوان از «امیری» یاد کرد.
به نوشته «حسینعلی ملاح»: «امیری قطعهای است در مایه دشتی و از ترانههای بسیار زیبا و بلیغ محلی که استاد «ابوالحسن صبا» آن را جمعآوری کرده و مهدی خالدی به وجه دلپذیری، آن را به ارکستر نهاده و دلکش آن را اجرا کرده است.» (یادنامه ابوالحسن صبا). به تحقیق، هیچ خوانندهای نمیتوانست «امیری» را مانند دلکش اجرا کند؛ چون وی هم اهل بابل است و هم در دوران کودکی و نوجوانی، جان و گوش او با این نغمه آشنا بود، یا آن را زمزمه میکرد یا در ترنم دیگران میشونید.
دلکش موفق شد این ترانه را با همان عمق و اصالت و مفهومی که در گذشته داشته است، با شور و حال بسیار بخواند و یکی از جاودانهترین آهنگها را به یادگار بگذارد.
یکی از ویژگیهای قابل توجه دلکش، استعداد فراونی است که در ساختن آهنگ و ملودی زیبا و دلانگیز دارد: او بدون آن که نت بداند یا دوره آهنگسازی را طی کرده باشد، یا به کنسرواتوآر موسیقی برود،صرفن به سبب ذوق هنری و قدرت تخیل والا، موفق شد که آهنگها وملودیهای دلنشینی به وجود بیاورد که از آثار ماندنی هنر معاصر ایران به شمار میروند، مانند: «ساز شکسته»، و «بردی از یادم».
این بانوی افتخارآفرین شهر بابل، با حنجره طلایی خود، از بزرگترین هنرمندان آواز عصر ما است؛ کلمه بانو را از این جهت عنوان تفخیمی او قرار دادهایم که «بانو» در لغت فارسی، لقب «خورشید» هم آمده است و در مقام تشبیه، هنرآفرین بلند آوازه شهر ما، به حق خورشید درخشان آسمان موسیقی ایران است و صدایی دارد هم رنگ آفتاب، طنینانداز، برگرفته از نسیم صبحگاهی و خلوت شب؛ صدای او درخشندگی خاص دارد و چهچههای او هوش ربا است.
بلبل از رشک تو این گونه گلو پاره کند ورنه از بهر چه است این همه فریاد او را (نویسنده) از نسلی است که زندگی اجتماعی را هنگامی شروع کرد که هنوز ماشین کاملن بر انسان چیره نشده بود؛ هنوز موسیقی ایرانی تبدیل به صدای مکرر چرخ ماشین صنعتی نشده بود؛ هنوز روستا به شهرک، به برکت برنامه «خودکفایی» به شهر غولآسا تبدیل نشده بود و هنوز میشد در خانهها نفسی به راحتی کشید.
«نویسنده» از نسلی است که هنگام جوانی، صبحگاهان که چشم از خواب میگشود، فضای عطرآگین و دلانگیز استشمام میکرد؛ چه در روستاها و چه در شهرها، فضا پر از چهچهه پرندگان بود توام با صدای رسا و دلنواز خوانندهای که نه تنها هنرمندی بود استثنایی، بلکه صدایی سالاروار داشت، صدایی جادویی که انسان را اسیر میکرد، صدایی که انسان را بر بال خیال مینشاند و به آسمانها میبرد، صدایی رسا که در عین پرقدرت بودن، دلنشین و دلنواز و دلکش بود.
«نویسنده» از نسلی است که از جوانی با این صدای روحپرور خو گرفته است و به سروده علی اشتری: «امشب خوش است عالم و از باده سرخوشم ساقی بریز باده دیگر که درکشم دلکش بخوان، کز آن لب شیرین نوای شور شور دگر برآورد از جان ناخوشم فرهاد اگر به دیدن شیرین خوش است، من سرمست از ترانه شیرین دلکشم «نویسنده» در دوره پختگی هنر دلکش نیز، از نزدیک شاهد آواز خواندن او بود. او به هنگام اجرای آواز، متین و آرام بود؛ صدای آهنگین او در اوج، در گوشههای آوازی مانند عشاق (دشتی اصفهان)، حجاز یا خسرو شیرین (ابوعطا)، بر شنونده تاثیر جادویی داشت.
محدوده صدای او وسیع، با حال، توانا، و دارای تحریرهای تزیینی متنوع و بلیغ بود. «دلکش به یقین از چهرههای ماندگار در تاریخ آواز ایران به شمار میرود. درباره او هر چه نوشته شود کم است، و هر چه به زبان آید اندک. صد قرن هزار ساله باید تا یک بانو «دلکش» بزاید. … وقتی به دعوت «رویال فستیوال هال لندن» با قامتی خمیده، عصا به دست و روسری بر سر، در صحنه ظاهر شد، اشک شادی بر گونه حاضران غلطید. هیچ کس گمان نمیکرد از حنجرهای که روزگاری طلایی لقب گرفته بود، اصلن صدایی برخیزد.
ولی در میان شگفتی همه، آوای گرم و دلنشین دلکش که نشانهایی از روزهای طلایی او را با خود داشت، در فضای «فستیوال هال» پیچیده و با امواج رودخانه تیمس درهم آمیخت: بردی ازیادم\ دادی بر بادم\ در دام افتادم\ دل به تو دادم\ از غم آزادم\ با یادت شادم… با هر ترانه و آوازی که سر میداد، احساسات و هیجان حاضران به اوج میرسید، خاطرهها زنده میشد و روزهای خوش به یاد میآمد. دلکش به حاضران گفت: «امشب احساسات پرشور شما مرا تکان داده است ولی یادتان باشد که از ناراحتی دیسک کمر رنج میبرم و ماشااله هم سنم بالا است.» آن گاه طنین صدای او بار دیگر در تالار پیچید: امید جانم ز سفر بازآمد شکردهانم ز سفر بازآمد عزیز آن که بیخبر به ناگهان رود سفر…
ما با هم دوست نیستیم. حرف همدیگر را نمیفهمیم. ما روی همدیگر رنگ و آبمیوه میپاشیم. امروز ایران درگیر جنگ نظامی نیست، اما به اندازه مردم یک کشور جنگزده، درگیر بحران و افسردگی هستیم. توهین میکنیم و فحش میدهیم. این روزها همه با هم دعوا دارند. پس چرا کسی به فکر مردم نیست؟ تکلیف مردمی که نه رنگی هستند و نه دنبال آبمیوه مجانی هستند، چیست؟ ایران قرار است در آینده به کجا برسد که باید این چنین از اعصاب و مال و آینده مردم مایه گذاشت؟
دهها هزار نفر از معترضان به سیاستهای دولتهای برتر دنیا، همزمان با برگزاری نشست گروه ۸ و ۲۰ در کانادا، شنبه ۲۶ ژوئن در مرکز شهر تورنتو تظاهرات کردند که پس از مدتی به خشونت گرایید.
تظاهرات معترضات در حالی به درگیری و خشونت کشیده شد که شهر از چند روز قبل تحت تدابیر شدید امنیتی قرار دارد و دولت کانادا بیش از ۱۳ هزار پلیس را مامور حفاظت از محل برگزاری نشستها و مناطق اطراف آنها کرده است.
گروه مستان و همای از ایران در آخرین اجرای تور اروپا شب گذشته ۲۶ ژوئن در شهر روتردام بهروی صحنه رفت.
برنامه شنبه شب که در ۲ قسمت اجرا شد با اجرای قطعات «می بده»، «بگویم یا نگویم» و «بس کن ای زاهد» در قسمت اول و «عجب آب گلآلودی»، «من خدا را دیدم» و «مرغ سحر» در قسمت دوم به همراه تکنوازی در میان قطعات برگزار شد.
لازم به ذکر است این برنامه با استقبال ایرانیان مقیم هلند روبهرو شده بود.
امروز یکشنبه اکبر هاشمی رفسنجانی همزمان با سالگرد حادثه هفتم تیر با «آشفتهبازار» توصیف کردن وضعیت کنونی کشور گفت که مسوولان جمهوری اسلامی «دروغ را درایت» و «شعار را بصیرت» میدانند.
آقای هاشمی گفته که با گذشت ۲۹ سال از عمر انقلاب، دشمنان «رنگ عوض» کردهاند و «هنوز در کیش و کمان دشمنی خویش تیرهای توهین و تهمت و دروغ را دارند که هر از چند گاهی چشم بسته و چشم باز میاندازند.»
رییس مجلس خبرگان رهبری، وضعیت موجود را «آشفته بازاری» دانسته که «مشفقانهترین انتقادها را برنمیتابیم و نقشههای شوم دشمنان دوستنما را درنمییابیم. نفاق را صداقت، توهین را صراحت، دروغ را درایت، تهمت را شجاعت و شعار را بصیرت میدانیم.»
به گفته رییس مجمع تشخیص مصلحت نظام «دشمنان ما وسیعتر شدهاند، اما دایره دشمنشناسی ما محدود شده است. دشمنان دوستنما در ما رخنه کردهاند و بر پنجره نگاه ما برای رویت دوردستها گل گرفتهاند، روزمرگی ما را به اضطراب واداشته است.»
وی افزوده که «امروز مطهریها، بهشتیها، باهنرها و رجاییها فراوانند و حتا اگر تیر تهمتها برای ترور شخصیتها زهرآگین شود، پادزهر داوری مردم نمیگذارد انقلاب اسلامی خشک و حتا شاخ و برگهایش پژمرده گردد.»
اظهارات آقای هاشمی یکی از صریحترین انتقادهای وی به وضعیت موجود طی یکسال گذشته است.
لازم به ذکر است اکبر هاشمی رفسنجانی که در یکسال گذشته بارها از سوی محافظهکاران با انتقادهای تندی مواجه شده است، بارها به طور تلویحی به وضعیت کنونی ایران پس از انتخابات ۲۲ خرداد سال گذشته اعتراض کرده است.
محافظهکاران میگویند که هاشمی رفسنجانی از جنبش سبز حمایت میکند. آنها تلاش میکنند حملات سازماندهی شده خود که از سال گذشته علیه وی و خانوادهاش آغاز کردهاند را گسترش بدهند.
اظهارت امروز یکشنبه هاشمی که همزمان با سالگرد حادثه هفتم تیر در وبسایت شخصی وی منتشر شده است نشان میدهد که وی در بیان اعتراضها به وضعیت موجود کمی شفافتر از گذشته عمل میکند.
پس از حذف تیم ملی فرانسه از رقابتهای جام جهانی ۲۰۱۰، نیکلا سارکوزی رییس جمهوری این کشور بازیکنان و اعضای کادرفنی این تیم را برای ادای توضیحات به کاخ الیزه فراخواند.
بسیاری از سیاستمدران این کشور از جمله وزیر ورزش فرانسه از رییس فدراسیون فوتبال فرانسه خواستهاند که استعفا دهد و از نگاه او استعفای رییس فدراسیون فوتبال فرانسه دراین شرایط غیرقابل اجتناب است. این در حالی است که همین واکنشها با پاسخ تهدید آمیز فیفا همراه شد.
فدراسیون جهانی فوتبال به دولت فرانسه یادآور شد که این دخالتها مشکلات زیادی را برای فدراسیون این کشور ایجاد خواهد کرد. جرومی والکه دبیرکل فیفا در این باره گفت: «هیچ فردی نمیتواند کسی را مجبور به استعفا کند و ما نمیخواهیم (با تعلیق فوتبال فرانسه) مشکلاتی ایجاد شود. ما به تمامی وزرای ورزش کشورها درباره سیستم کاری و اداره فوتبال توضیح دادهایم و فرانسه هم یکی از اعضای فیفاست. ما نگرانی دراینباره نداریم اما به دقت شرایط را زیرنظر گرفتهایم.»
گفتنی است تیم فرانسه بدون کسب پیروزی و در مرحله نخست جامجهانی ۲۰۱۰ آفریقای جنوبی از دور این رقابتها حذف شد.
در حالی که میزان صادرات نفت ایران در سال ۱۳۵۷ معادل چهار میلیون و ۶۵۶ هزار بشکه بوده، این میزان در سال ۱۳۸۷ یعنی ۳۰ سال بعد به دو میلیون و ۳۵۷ هزار بشکه کاهش یافته است.
براساس گزارشی که معاونت برنامهریزی و نظارت راهبردی ریاست جمهوری منتشر کرده، میزان درآمد حاصل از صادرات نفت در سال ۱۳۵۷ معادل ۲۳ میلیارد و ۸۰۰ میلیون دلار و در سال ۱۳۸۷ معادل ۷۳ میلیارد دلار برآورد شده است.
بر اساس این گزارش ظرفیت تولید نفت خام در ایران در سالهای پیش از انقلاب، حدود شش میلیون بشکه در روز بوده است.
این گزارش میافزاید که در سال ۱۳۸۷ ظرفیت تولید نفت، روزانه چهار میلیون ۳۸۷ هزار بشکه بوده است و بر اساس برنامه پنجم توسعه قرار است تا سال ۱۳۹۳ ظرفیت تولید نفت روزانه به پنج میلیون و ۱۵۰ هزار بشکه برسد.
بر اساس این گزارش، گذشته از کاهش تولید و به تبع آن کاهش صادرات، افزایش میزان مصرف داخلی نیز بر نصف شدن میزان صادرات نفت تاثیرگذار بوده است.
لازم به یادآوری است بر اساس آمارهای ارایه شده، ایران در سال ۱۳۵۷ فاصلهای ۵۸۵ هزار بشکهای میان تولید و صادرات خود داشت. این در حالی است که در سال ۱۳۸۷ این رقم به یک میلیون و ۶۵۹ هزار بشکه رسیده است.
دهها هزار نفر ناراضی سیاستهای دولتهای برتر دنیا، همزمان با برگزاری نشست ۸ و ۲۰ در کانادا، شنبه ۲۶ ژوئن در مرکز شهر تورنتو تظاهرات کردند که پس از مدتی به خشونت گرایید.
اعتراضات از ساعتهای اولیه روز شنبه ۲۶ ژوئن در برابر پارلمان استان انتاریو در مرکز شهر تورنتو آغاز شد و تا شامگاه این روز ادامه داشت. گروههای مختلف از جمله اتحادیههای کارگری که در سازماندهی این تظاهرات نقش مهمی داشتند و توانستند تعدادی را به خیابانها بیاورند، برنامه خود را ظهر شنبه در برابر پارلمان آغاز کردند و پس از سخنرانی، به دو ساعت راهپیمایی در مرکز شهر پرداختند.
از آنجاییکه کانادا به کشور ملیتها معروف است، در این تظاهرات مردم از ملیتهای مختلف از جمله خاورمیانه و عدهای از سوی جامعه ایرانی حاضر در کانادا نیز حضور داشتند.
حسن زارع زاده اردشیر، دبیر کل کمیته دانشجویی دفاع از زندانیان سیاسی از جمله کسانی بود که در این برنامه حضور داشت. او به رادیو کوچه گفت: «ما تعدادی از مدافعان حقوق بشر و دانشجویان ایرانی بودیم که در مراسم شرکت کردیم چرا که نشست سران ۲۰ را فرصت مناسبی برای رساندن صدای آزادیخواهان ایران به آنها دانستیم و خواستیم فریاد بزنیم که امروز نقض حقوق بشر در ایران مهمترین دغدغه ماست و قدرتهای برتر باید به آن توجه کنند.»
همچنین مهدی کوهستانینژاد نماینده کنگره کار کانادا که از جمله سازماندهندگان این تظاهرات بزرگ است، به رادیو کوچه گفت: «ما با حضور دهها هزار کانادایی از شهرهای مختلف روبهرو شدیم که نشان میدهد آنها چه میزان به سرنوشت خود و مشکلات اقتصادی و سیاسی اهمیت میدهند.»
تظاهرات معترضات در حالی به درگیری و خشونت کشیده شد که شهر از چند روز قبل تحت تدابیر شدید امنیتی قرار دارد و دولت کانادا بیش از ۱۳ هزار پلیس را مامور حفاظت از محل برگزاری نشستها و مناطق اطراف آنها کرده است.
ده ها تن از معترضان شیشههای تعدادی از ماشینهای پلیس، قهوهخانهها و مراکز خرید در مرکز شهر را شکستند و تعدادی خودروی پلیس را به آتش کشیدند.
کانادا به پرخرجترین اقدام امنیتی دست زد تا امنیت اجلاس را تامین کند. دولت کانادا هزینه تامین امنیت نشست ۲۰ و نشست ۸ را نزدیک به یک میلیارد دلار برآورد کرده است که صرف این بودجه برای تامین امنیت اجلا س با انتقادهایی در کانادا همراه بوده است.
رییس جمهوری افغانستان که به مناسبت روز جهانی مبارزه با مواد مخدر در کابل سخن میگفت، تاکید کرد که مواد مخدر تولید شده در افغانستان به کشورهای همسایه و از آن طریق به سایر نقاط جهان قاچاق میشود و سود اصلی نصیب قاچاقبران میشود.
آقای کرزی گفته است که افغانستان تقصیر خود را میپذیرد و تلاش میکند کشت و تولید مواد مخدر را روز به روز کاهش دهد، اما کشورهای همسایه که به گفته آقای کرزی برمرزهای خود کنترل کامل دارند، باید به قاچاق بران اجازه فعالیت ندهند.
آقای کرزی خطاب به کشورهای همسایه با لحنی انتقادآمیز و تند عنوان کرد: «کشورهای همسایه ما که بدون اجازه آنها پشه هم نمیتواند از مرزهایشان بگذرد، چرا جلو قاچاق مواد مخدر را نمیگیرند».
اما رییس جمهوری افغانستان مشخص نکرد که منظورش کدام یک از کشورهای همسایه افغانستان است.
اشاره میشود اخیرن سازمان ملل متحد گزارشی را منتشر کرده است که براساس آن بیش تر مواد مخدر تولید شده در افغانستان، در ایران و روسیه به دست نیروهای امنیتی و پلیس افتاده است.
بهگزارش کرمانشاه پست «قدرتاله محمدی» روز جمعه با سپردن قرار وثیقه آزاد شد. دبیر شورای تامین شهرستان قصرشیرین ۲۲ خرداد در منزل مسکونی خویش در آن شهر توسط یکی از مراکز امنیتی بازداشت و بهکرمانشاه منتقل که این مدت را در سلول انفرادی سپری کرده است.
بنابراین گزارش اتهام محمدی سیاسی و حمایت و هواداری از جریان اصلاحات و میرحسین موسوی از عمدهترین علل بازداشت وی بوده است. قدرتاله محمدی شهردار اسبق قصرشیرین، معاون شورای شهر و منتخب نخست دور اول انتخابات شوراهای اسلامی است.
گفتنی است محمدی کارشناس ارشد معاونت سیاسی فرمانداری قصرشیرین، دبیر شورای تامین شهرستان را نیز برعهده دارد. هنوز از زمان برگزاری دادگاه یا وضعیت پرونده ایشان خبری از سوی مقامات مسوول منتشر نشده است.
در نشست روز گذشته گروه ۸ که با حضور کشورهای تراز اول دنیا همراه بود در مورد بحرانهای اقتصادی و دیگر مسایل مذاکره کردند.
به گزارش سی.ان.ان در این نشست که روز شنبه ۲۶ ژوئن برگزار شده بود کشورهای عضو گروه هشت در مورد مسایل اقتصادی و بحران آن در دنیا و تاثیرات آن بر صنایع مختلف گفتوگو کردند. در کنار مسایل روز دنیا بهبررسی وقایع و حوادث اخیر در جهان بهخصوص دو کشور ایران و کره شمالی نیز به بحث و تبادل نظر پرداختند و با صدور بیانیهای از این دو کشور خواستند به حاکمیت قانون و آزادی بیان احترام بگذارند.
همچنین در این بیانیه به نامعلوم و نامفهوم بودن طرحهای ایران در رابطه با برنامهها و مسایل هستهای و نگرانیهای جوامع بینالمللی از آینده ایران اشاره کردهاند.
گفتنی است اعضای گروه هشت که متشکل از آمریکا، کانادا، فرانسه، آلمان، انگلیس، ایتالیا، ژاپن و روسیه است طی ۲ روز نشست در رابطه با مسایل روز در کانادا بهبحث و گفتگو پرداختهاند.
این خبر در بخش شایعه رادیو کوچه قرار دارد و رادیو کوچه صحت و سقم آن را تایید نمیکند.
یک خواننده موسیقی پاپ مقیم لسآنجلس در گفتوگویی ابراز داشت علاقهمند سفر به ایران و اجرای برنامه است.
در گزارش ها آمده است: «ستار خواننده موسیقی پاپ مقیم لسآنجلس که طی روزهای اخیر برای اجرای کنسرت بهاسراییل سفر کرده است در گفتوگویی ابراز داشت علاقهمند سفر بهایران است.»
وی افزود: «همانطور که هنرمندان داخل کشور بهخارج سفر میکنند و برنامه اجرا میکنند، ما چرا نباید بهداخل برویم؟ من هم متعلق بهآن مملکت و آن فرهنگم و در آنجا بزرگ شدهام. صحیح است که این حکومت را قبول ندارم، اما چنین چیزی بهحقیقت خواهد پیوست.»
آنچه در این بخش میآید فقط انتخابی از رادیو کوچه در بین رسانهها است و این رادیو دخل و تصرفی در آن ندارد.
سایت جرسکه رسانههای اصولگرای حامی دولت، آنرا وابسته به «عطااله مهاجرانی» و طرفدار «میرحسین موسوی» معرفی میکنند در مقالهای نوشت: «احمدینژاد» بهدنبال جذب سبزهاست.
در بخشهایی از این مقاله آمده است: «آقای احمدینژاد در تلاش است که نیروهای جوان و متجدد جامعه که بدنه اصلی حمایتکنندگان «جنبش سبز» را تشکیل میدهند جذب کند. بهبرداشت او (احمدینژاد) عمده جمعیتی که در «جنبش سبز» جمع شدهاند نه از سر علاقه به «جنبش سبز» که از سر نارضایتی از وضع موجود بهآن پیوستهاند.»
آقای احمدینژاد اکنون بر آن است که با ارایه برنامههایی رضایت خاطر ناراضیان را تا حد ممکن فراهم آورد و این ناراضیان را بهسوی جبهه خود بکشد. در این راستا است که او و یارانش، از جمله آقای مشایی یا کلهر، چنین تلاشهایی میکنند. سایت مذکور موارد زیر را بهعنوان نشانههای ادعای خود ذکر کرده است: ۱- صحبت از آسانگیری در مورد حجاب، آزاد کردن و بلکه تشویق خوانندگان معروف لوسآنجلسی بهرفتن بهایران، آسانگیری در مورد حضور جوانان در میدانهای ورزشی برای تماشای مسابقات و حتا فوتبال بازی کردن، آسانگیری در مورد پوشش و یا روابط جوانان در خیابانها و پارکهای عمومی ۲ ـ برپایی کنفرانس کوروش و مطرح کردن این نکته که این پادشاه صاحب نام ایرانی چنان مهم بوده است که در قرآن هم بهعنوان ذوالقرنین از او یاد شده و بعد هم در سخنرانیها مرتب از ایرانی و غرور ایرانی و ملت ایرانی گفتن بهجای ملت یا امت اسلام حتا گاه تا مرز شوونیستی و تعصب ایرانیت رفتن.
روز پنجشنبه یک نوجوان کرد بهنام «زانیار ابراهیمی» بهدست نیروی انتظامی در منطقه مرزی «درمان آوای»، کشته شد.
بنا بهاطلاع گزارشگران هرانا، پنجشنبه شب، مورخ ۴ تیرماه در منطقه مرزی «درمان آوای» نیروهای انتظامی بهسوی تعدادی از مرزنشینان تیراندازی کردهاند که بهدنبال آن یک شهروند بهنام زانیار ابراهیمی بر اثر اصابت گلوله نیروهای انتظامی کشته شده است. زانیار ابراهیمی در سنین نوجوانی و از اهالی شهر سردشت بود.
گفتنی است نظارتی که بر مرزهای غربی کشور صورت میگیرد بههیچ عنوان در شرق کشور با توجه بهاینکه عمده ورود مواد مخدر بهکشور نیز از طریق این منطقه است، وجود ندارد.
«احمد کریمی» از زندانیان محبوس در بند ۳۵۰ زندان اوین به مدت دو ماه از دیدن خانوادهی خود محروم است.
بنا بهاطلاع گزارشگران هرانا، احمد کریمی که بهاتهام ارتباط و همکاری با یک گروه معاند نظام ابتدا بهاعدام و سپس به ۱۵ سال حبس توام با تبعید به «گنبدکاووس» محکوم شده است، هم اکنون بیش از دو ماه است که بهدلایل غیرقانونی از ملاقات با خانواده خود ممنوع است.
یکی از اعضای خانواده وی اظهار کرده است که به علت اینکه ملاقاتهای عادی زندانیان سیاسی چندی است قطع شده، تنها بسته به ضوابط خاصی صورت میگیرد و برهمین اساس مادر آقای کریمی بایستی با مراجعه بهدادستانی و شخص «جعفریدولتآبادی» اجازهی ملاقات با فرزند خود را اخذ کند، اما بهدلیل عدم شرایط مراجعهی این چنینی برای مادر این زندانی سیاسی، وی عملن ممنوعالملاقات شده است. وی همچنین افزود: «مدتی است که زندانیان این بند مانند گذشته از حق تماس تلفنی نیز بهرهمند نیستند. وی را چند روز یکبار بهمحلی دیگر منتقل کرده و تنها حق دارند با برقراری تماسی کوتاهی خبر سلامتی خود را به خانوادهشان بدهند.»
شایان ذکر است، در هفته گذشته اخباری مبنی بر بیگاری زندانیان محبوس در بند ۳۵۰، بهدلیل ساختوساز در درون زندان از سوی خبرگزاریهای مختلف منتشر شده است.
امام جمعه موقت تهران در جمع معتکفان مسجد جامع اردبیل روز گذشته شنبه در مورد مسئله بیحجابی سخنرانی کرد.
بهنقل از ایرنا سیداحمد خاتمی در این سخنرانی به ریشه ۴۹ درصد از طلاقها در بدحجابی و بیحجابی، اشاره کرده است و خاطر نشان کرد که وقتی از مفاسد صحبت میشود منظور بیحجابی، بدحجابی، مفسده اقتصادی و فساد سیاسی و اخلاقی است.
وی در ادامه با انتقاد از برخی مسوولان ابراز کرد: «متاسفانه برخی از مسوولان کشور بهبهانه کار فرهنگی اجرای برخی از وظایف خود را در زمینه حجاب متوقف کردهاند. شورای عالی انقلاب فرهنگی وظایف و تکالیف اجرایی روشن برای ۲۵ نهاد و سازمان کشور در در خصوص حجاب، تعیین کرده ولی متاسفانه در این پنج سال اخیر اجرای همین قانون متوقف بوده است.»
این در حالی است که چندی پیش محمود احمدینژاد در صدا و سیمای ایران به نوع برخود با مسئله بدحجابی اعتراض کرده بود.
«محسن مخملباف» نویسنده و کارگردان سینما، دکترای ادبیات افتخاری سال ٢۰١۰ دانشگاه «سنت آندرو» در اسکاتلند را دریافت کرد. دانشگاه سنتآندرو در اسکاتلند از معتبرترین و قدیمیترین دانشگاههای این کشور بهشمار میآید.
این مدرک افتخاری، روز چهارشنبه دوم تیرماه (٢٣ ژوئن) بهدلیل «دستآوردهای یک عمر فعالیت ادبی و هنری» محسن مخملباف، از طرف اعضای هیت علمی دانشگاه سنتآندرو بهوی اهدا شد. محسن مخملباف، علاوه بر کارگردانی بالغ بر ٢٣ فیلم و دریافت ٣٣ جایزه از جشنوارههای ایرانی و خارجی، مقالات، کتابها و فیلمنامههایی را نیز بهرشته تحریر درآورده است.
گفته میشود مخملباف از حامیان جنبش سبز بهشمار میرود و بارها با سخنرانی در مجامع اروپایی، توجه افکار عمومی جهان بهویژه اروپا را بهمسایل حقوق بشری ایران جلب کرده است.
یک نماینده مجلس میگوید وزارت اطلاعات خواستار کاهش روابط ایران با روسیه است و نمایندگان مجلس نیز موضوع کاهش روابط تهران با پکن و مسکو را دنبال میکنند.
«حسین ابراهیمی» نایب رییس کمیسیون امنیت ملی و سیاست خارجی گفته که کشورهای روسیه و چین منافعشان را بر روابطی که با ایران داشتند ترجیح دادهاند، بنابراین تغییر مناسبات ایران با این کشورها حتمی است. آقای ابراهمی افزوده که نمایندگان وزارت اطلاعات نیز با حضور در نشست کمیسیون امنیت ملی و سیاست خارجی مجلس، تحلیل جامعی از لزوم کاهش رابطه با روسیه مطرح کردهاند.
این نماینده مجلس توافق اخیر میان آمریکا و روسیه برای اعمال تحریمهای شدیدتر علیه ایران را یکی از مهمترین دلایل کاهش روابط تهران و مسکو اعلام کرد.
لازم به یادآوری است روسیه و چین که از متحدان استراتژیک ایران بهشمار میآیند، بهچهارمین قطعنامه تحریمی شورای امنیت علیه تهران رای موافق دادهاند. این اقدام پکن و مسکو با اعتراض مقامهای تهران مواجه شده است.
فعالیت تالار مولوی دانشگاه تهران که سهشنبه گذشته پلمب شده بود با تعیین مدیریت جدید از سر گرفته شد.
تالار تاتر مولوی سهشنبه گذشته بهدلیل «بدحجابی» گروههای تاتری و تماشاگران آن پلمب شده بود. «مجید مطهرینژاد» مدیر کل امورفرهنگی دانشگاه تهران، بهطور موقت مدیریت این تالار را برعهده گرفته است.
تالار مولوی یکی از سالنهای تاتر تهران است که در خیابان ۱۶ آذر و نزدیک میدان انقلاب قرار دارد.
گفتنی است مسوولیت اداره این تالار پیشتر برعهده جهاد دانشگاهی دانشگاه تهران بود. تعیین مدیریت جدید این تالار، با تصمیم مسوولان ارشد این دانشگاه صورت گرفته است.
شانزدهمین روز مسابقات جامجهانی با دو پیروزی دنبال شد و تیمهای اروگوئه و غنا توانستند حریفانشان را شکست دهند.
تیمهای اروگوئه و کرهجنوبی نخستین دیدار مرحله یکهشتم نهایی جامجهانی ۲۰۱۰ آفریقایجنوبی را در ورزشگاه «نلسون ماندلای» «بندر الیزابت» برگزار کردند. در پایان این دیدار حساس تیمملی اروگوئه با نتیجه دو بر یک کرهجنوبی نماینده قاره آسیا را شکست داد تا بهعنوان نخستین تیم، جواز حضور در مرحله یکچهارم نهایی را کسب کند.
هر دو تیم کار را با حملات متعدد بر روی دروازههم آغاز کردند بهطوریکه در دقیقه ششم ضربه ایستگاهی «پارک چو یونگ» مهاجم کرهجنوبی بهتیرک دروزاه اروگوئه برخورد کرد. سه دقیقه بعد توپ ارسالی «دیهگوفورلان» با اشتباه مدافعان و دروازهبان کرهجنوبی به «لویس سوارز» رسید تا این مهاجم ۲۲ ساله نخستین گل این دیدار را برای اروگوئه بهارمغان بیاورد.
در نیمه دوم کرهجنوبی بازی را هجومی آغاز کرد تا در دقیقه ۶۸ «لی چون یونگ» هافبک کرهجنوبی توپ ارسالی از جناح چپ را با اشتباه مدافعان و دروازهبان اروگوئه تبدیل بهگل مساوی کند.
درحالی که بارش شدید باران در نیمه دوم کار را برای هر دو تیم سخت کرده بود «لوییس سوارز» در دقیقه ۸۰ با یک ضربه زیبا و مهار نشدنی برای دومین مرتبه اروگوئه را در این بازی پیش انداخت.
درنهایت دارنده دو عنوان قهرمانی جهان، دقایق پایانی بازی را بهخوبی کنترل کرد تا با عبور از کرهجنوبی بهمرحله یکچهارم نهایی رقابتهای جامجهانی ۲۰۱۰ صعود کند.
اما دیدار دو تیم آمریکا و غنا که از دور یکهشتم نهایی جامجهانی در ورزشگاه «رویال بافوکنگ» شهر «روستنبرگ» و با قضاوت «ویکتور کاسای» از مجارستان برگزار میشد، در پایان وقت قانونی با تساوی یک بر یک بهپایان رسید. «کوین پرینس بوآتنگ» در دقیقه پنج غنا را از حریف پیش انداخت. اما در ادامه و در دقیقه ۶۲ «لاندون دانوان» از روی نقطه پنالتی بازی را بهتساوی کشاند. این نتیجه تا پایان نود دقیقه تغییری نکرد و بازی بهوقت اضافه کشیده شد.
در دقیقه سوم نیمه نخست وقتهای اضافی «ژیان» بار دیگر غنا را از آمریکا پیش انداخت. آفریقاییها این بار از برتری خود بهخوبی دفاع کردند و با حذف آمریکا راهی جمع هشت تیم پایانی شدند و حریف اروگوئه در دور یکچهارم نهایی رقابتهای جامجهانی ۲۰۱۰ شدند.
مطلبهایی که در این بخش تارنمای رادیو کوچه منتشر میشود یا بر اساس تقاضای مدیر وبلاگ و یا انتخاب دبیر روز است و نگاهی بیطرفانه در آن حاکم است که میتواند از هر گروه یا دسته و یا مرامی باشد. این رادیو باز نشر وبلاگستان را فرصتی برای نقد و بررسی آن میداند. این بخش با هدف ایجاد فرصت نقد و بررسی در فضای رسانهای وب منتشر میشود و بیشک نظر نویسندگان آن است و نه رادیو کوچه. کوچه خود را موظف به انتشار عمده نظرهایی میداند که در وبلاگستان منتشر میشود و از آن مطلع میشود.
صفورا مشایخی
یک سال پیش در چنین ایامی ما شاهد بروز پدیده نوظهوری در جامعه خود بودیم پدیدهای که در ۳۰ سال گذشته و برای نسل جوان بعد از انقلاب بیسابقه بود. جنبش سبز ملت ایران که ریشه در باورها و آرمانهای تاریخی این مرز و بوم دارد اکنون پس از گذراندن یک سال سخت و سرشار از حوادث ناگوار و مقاومت در برابر تهدیدات و سرکوبهای و حشیانه توانسته است واقعیت وجودی خود را در حوزه داخلی و بینالمللی به اثبات رساند و امروز آگاهانهتر، مدبرانهتر و مقاومتر از قبل در راستای تحقق مطالبات خود گام بر میدارد. در این مجال کوتاه بر آنم تا به بررسی ریشههای شکلگیری این جنبش، ماهیت و نحوه عملکرد آن بپردازم.
به گمان نگارنده یکی از نظریههایی که در حوزه جامعهشناسی سیاسی در تبیین ریشههای شکلگیری جنبش سبز در ایران میتواند مورد استفاده قرار گیرد نظریه «محرومیت نسبی» است. بر اساس این نظریه جنبشهای اجتماعی نتیجه رشد سریع انتظارات مردم نسبت به فرصتهای واقعی است. ناتوانی دستگاه حاکمیت در پاسخگویی به مطالبات و نیازهای اساسی مردم، این احساس را در بین افراد پدید میآورد که از لحاظ کیفیت زندگی فردی و جمعی و داشتن موقعیت مطلوب در سطح داخلی و بینالمللی، در جایگاه مناسب و شایسته، آنگونه که خود را لایق آن میدانند، قرار ندارند. این احساس نارضایتی همیشه در جوامع وجود داشته است اما در مقاطعی خاص پدید آمدن شرایطی عینی در جامعه و ظهور مولفههای محرک میتواند به تبدیل شدن این احساس به منبعی برای شکلگیری کنشها و اقدامات جمعی کمک کند. در جامعه ما برخی از این عوامل تا قبل از انتخابات دوره دهم ریاست جمهوری عبارتند از: کاهش اعتماد و امید جامعه نسبت به اقدامات و کوششهای انجام شده و حتا تردید نسبت به تمایل و اراده مسوولان در جهت تامین مطالبات مردم، عدم تحقق آرمانهای انقلاب و ضعف دستگاه حاکمه در اجرای اصول مصرح در قانون اساسی، افزایش فشارهای اقتصادی، کاهش پرستیژ بینالمللی و عدم توانایی دولت در دفاع از منافع ملی در سطح جهانی، برخورد غیرعلمی و به دور از آینده نگری با مسایل کلان و استراتژیک کشور، سرکوب اصحاب قلم، رسانه، و اندیشمندان به بهانههای پوچ و غیرعقلانی، برخورد ناشایست با صاحبان فکر و اندیشه، نابرابری جنسیتی و عدم توجه به مطالبات نوین زنان، عدم وجود روند سالم و قابل اعتماد تظلم و دادخواهی برای عموم مردم، عدم رعایت مساوات در پاسخگویی در برابر قانون، فرا قانونی عمل کردن مسوولان بلندپایه در فقدان نهادهای نظارتی مستقل و متعهد، معطل ماندن اصولی در قانون اساسی که از حقوق مردم در برابر تعرض دولت دفاع میکند (به طور مثال عدم تعریف جرم سیاسی ، معطل ماندن قانون اصلاح مطبوعات در مجلس ششم با حکم حکومتی) که این موضوع توان دخالت دولت را در حوزه خصوصی افراد و سرکوب مخالفان و رفتارهای فراقانونی بیشتر میسازد و مسایلی از این دست و افزون بر این، آگاهی فزاینده مردم نسبت به حقوق مسلم خود در پرتو رشد جمعیت جوان تحصیلکرده و پرسشگر، رشد ارتباطات فراملی با استفاده از امکانات تکنولوژی اطلاعات و ارتباطات که به افزایش سطح آگاهی مردم نسبت به دیگر فرهنگها وسبکهای زندگی کمک نمود و….. منجر به گسترش نارضایتیها از سطح مادی به سطوح حقوقی، فرهنگی، سیاسی و به تبع آن سرایت نارضایتی به قشر وسیعتری از جامعه و تقریبن پدید آمدن احساس عمومی و فراگیر ناکامی و نارضایتی گردید. به طور کلی فاصلهای که بین شرایط عینی و محقق سیاسی، اقتصادی، فرهنگی و اجتماعی جامعه و آرمانها و مطالبات به حق مردم وجود داشت، در نهایت با پدید آمدن یک فرصت در ساختار سیاسی در حوزه انتخابات، که از قدرت انگیزشگری بالایی برخوردار بود، مبنی بر باور اکثریت مردم به اینکه نتایج اعلام شده در انتخابات خرداد ۸۸ تجلی اراده و خواست عمومی مردم ایران نبود و اهانتی که مردم ایران به ساحت شعور، غرور ملی و سرمایه معنوی خود احساس کردند، صحنه را برای حضور فیزیکی و همصدایی آشکار و اعترضآمیز مردم فراهم نمود و نارضایتیها و سرخوردگیهایی که طی سالها تعمیق یافته و مسکوت مانده بود پوسته به ظاهر آرام جامعه را شکافت و صدای خفته اعتراض ملت را بیدار نمود. این اعتراض در ابتدا با شعار محوری «رای من کو؟» آغاز شد و مردم در چارچوب قانون اساسی خواهان پاسخگویی شفاف مسوولان به مطالبات خود بودند اما پس از واکنشهای نامعقول، فرا قانونی، توهینآمیز و سرکوبگرانه دستگاه حاکمه به این مطالبات، اعتراضات مردم به سرعت به سطح وسیعتری گسترش یافت تا جایی که امروز مردم به این نتیحه رسیدهاند که تحقق خواستههای آنها جز با تغییر در قانون اساسی و کل سیستم قدرت مسلط میسر نیست.
بررسی ماهیت و چگونگی تاثیرگذاری این جنبش در ساختار سیاسی و اجتماعی جامعه، هم مجالی فراختر میطلبد و هم بسیار در این زمینه سخن رانده شده است. اما آنچه که به اختصار میتوان گفت این است که این جنبش از ماهیتی یگانه برخوردار نیست و طیف وسیعی از انتظارات، تفکرات و مطالبات سیاسی، اقتصادی و فرهنگی جامعه را نمایندگی میکند که این خود گرچه میتواند مزیت آن محسوب شود اما به پیچیدگی و پیشبینی ناپذیری و تعریفناپذیر بودن آن نیز کمک میکند. این جنبش در حال حاضر نماینده جنبش دانشجویی، جنبش زنان، جنبش روشنفکران دینی، جنبش کارگری و جنبش آزادیخواهی و دموکراسی طلبی و …. است به تعبیری میتوان گفت جنبش سبز جنبش جنبشها در ایران است به همین دلیل هم تعریف هویت واحد و مرکزی برای آن دشوار است. اما آنچه مسلم است این است که امروز بدنه وسیعی از جامعه اعتماد خود را نسبت به شایستگی ساختار حکومت درتامین نیازها و مطالبات فردی و ملی خود از دست داده اند. گسترش این روحیه بی اعتمادی باعث دوری هر چه بیشتر مردم از ایدئولوژی حاکمیت میگردد و در حقیقت دستگاه حاکمه با بحران مشروعیت روبهرو خواهد شد. علاوه بر عوامل ناکامی و نارضایتی موجود قبل از انتخابات، پس از رویدادهای رخ داده پس از انتخابات خرداد ۸۸: بر خورد و سرکوب وحشیانه اعتراضات مسالمتآمیز مردم، به خاک و خون کشیدن زنان و مردان جوان در خیابانها و شکنجه، تحقیر تجاوز و حتا قتل جوانان معترض در زندانها، خانهنشینکردن، تهدید و حتا حمله مسلحانه به اساتید دانشگاه و روشنفکران و به طور کلی اعمال سیاسیتهای امنیتی، فرهنگی، سیاسی و خصوصن اقتصادی نامعقول و به دور از درک واقعیتهای جامعه که تشدید چرخه اعتراضات قبلی را به دنبال داشت و بازتاب جهانی این مسایل در کنار بحران مربوط به پرونده هستهای ایران که منجر به افزایش تنش در روابط ایران با کشورهای منطقه و جهان گردید تا جایی که نه تنها تحریمهای بینالمللی را علیه ما سختتر کرد که حتا سخن از حمله نظامی و تهدید تمامیت ارضی و امنیت ملی ایران به میان آمده است و نهایتن کاهش مشروعیت بینالمللی دولت حاکمه و جدایی جایگاه ملت و دولت ایران در افکار عمومی جهان، دامنه بحران مشروعیت بیش از پیش گسترش داد.
دامنه و عمق این بحران هنگامی بیشتر نمایان میشود که ۲ عامل دیگر را نیز مورد توجه قرار دهیم: ۱) منبع مشروعیت این حکومت، دینی است و بخش اعظمی از سامان هویتی مردم ایران از زمان هخامنشیان تا کنون مبتنی بر مولفههای دینی بوده است. ضربه به مشروعیت دینی حکومت در حقیقت ضربه به اصلیترین و محوریترین مولفه مقوم هویت در ایران است که فروپاشی عظیم هویتی را در پی خواهد داشت و کنشها و تعاملات اجتماعی را در عمیقترین لایههای جامعه حتا خانواده و روابط دوستی تحتتاثیر قرار خواهد داد. ۲) پس از خرداد ۸۸ تعارضات درونی ساختار سیاسی حکومت، شکل آشکارتر و خشنتری را به خود گرفته است تا حدی که بسیاری از نیروهایی که در وقوع انقلاب نقش کلیدی داشتند و از نزدیکان و معتمدان امام محسوب میشدند و تاکنون نیز نقشهای کلیدی در مناصب مختلف حکومتی داشتهاند، امروز به عنوان فریبخوردگان و عاملان فتنه در جامعه معرفی میشوند و سخنانی مبنی بر استعفا و یا مهجور کردن و حتا محاکمه و مجازات آنها به میان آمده است علاوه بر این خارج شدن بعضی مسوولان از جمله اعضای شورای نگهبان و حتا رهبری از نقش فراجناحی و فرا گروهی خود و حمایت آشکار از جریان حاکم، نشاندهنده ایجاد انشقاق و شکاف در هیت حاکمه و بحران اقتدار و حفظ یکپارچگی سیاسی است. در صورت تشدید عوامل محرک داخلی و خارجی میتواند فروپاشی سیاسی را به دنبال داشته باشد که بحرانهای عظیمی را در همه ابعاد زندگی فردی و اجتماعی در پی خواهد داشت.
علیرغم ادعای برخی که سر در برف فرو بردهاند و با حذف کردن صورت مسئله گمان میکنند مسئله را حل کردهاند، در این وانفسای آشفته و چشمانداز مبهم و پیچیده پیش روی جامعه ما، خیزش آگاهی و شعور سبز ملت ایران تنها روزنه امید برون رفت از این وضعیت است. به خوبی هویداست که وظیفهای خطیر، حساس و تاریخی بر دوش جنبش سبز و کارگزاران آن که عمدتن دانشجویان و قشر تحصیلکرده هستند قرار داده شده است. این سخن به این معنا نیست که دیگر اقشار جامعه در این جنبش سهیم نیستند، دانشجویان و جنبش دانشجویی همواره در همه جوامع به دلیل خصلت آوانگاردیسم و قدرت گریزی، پیشتاز همه تحولات در جوامع بودهاند و در حقیقت این وظیفه دانشجویان و روشنفکران است که با آگاهی بخشی به دیگر اقشار جامعه، دامنه حامیان جنبش و وسعت تاثیرگذاری آن را افزایش دهند. این که چگونه این مهم باید اتفاق بیفتد به میزان توجه نظریهپردازان و فعالان جنبش به وجه ایجابی عملکرد جنبش مربوط میشود امری که به گمان من تاکنون مورد اغفال قرار گرفته است و بیشتر به وجه سلبی آن و پر رنگ کردن آنچه که نمیخواهیم پرداخته شده است نه تبیین آنچه که میخواهیم. من در اینجا قصد دارم با استفاده از مفهوم قدرت از دیدگاه فوکو و با توجه به تمامی مطالب عرض شده، نظر خود را راجع به راهکار و تاکتیکهای آینده جنبش به صورت مختصر مطرح نمایم.
از منظر فوکو، قدرت یک مفهوم رابطهای است که در کوچکترین روابط اجتماعی از روابط دوستی و خانوادگی تا روابط کلان سیاسی اجتماعی نمایان میشود (مفاهیمی که فوکو تحت عنوان میکروفیزیک و ماکرو فیزیک از آنها نام میبرد) قدرت و اعمال آن به معنای سنتی در انحصار کامل یک طبقه خاص نیست و در روابط تنشآمیز من – دیگری بروز میکند. فوکو ماهیتی ۳ بعدی برای قدرت قایل است به این معنا که گرچه قدرت همیشه در یک رابطه دو وجهی نمود پیدا میکند اما همواره در این رابطه عامل سومی نیز به صورت محسوس یا نامحسوس وجود دارد که دارای هژمونی یا استیلا بر آن است و کیفیت و چگونگی آن را تعریف میکند. این هژمونی و استیلا در یک بستر سیاسی و در مبارزات دست یابی به قدرت شکل میگیرد. تصور فوکو از قدرت، مبتنی بر پنج ایده اصلی است: اول میکروفیزیک قدرت به معنای روابط ریز انسانی که در کردارهای روزمره افراد نمایان است، دوم فاقد سوژه بودن آن، به این معنا که در انحصار کامل حاکمیت نیست و دولت تنها سوژه تعریف و اعمال قدرت نیست، سوم فراگیر بودن قدرت، چهارم قدرت از پایین به بالا اعمال میشود (دولت به عنوان نماد قدرت مسلط تنها بر اساس مناسبات قدرت از قبل موجود عمل میکند و روبنایی است بر شبکههای اجتماعی قدرت که در جنسیت، خانواده، شیوههای رفتاری، دانایی، تکنیکها و حتا بدن افراد رخنه میکند). و پنجم عدم امکان تفکیک قدرت از معرفت یا حقیقت (هیچ دانشی بیرون از قدرت وجود ندارد و هر قدرتی، دانش متناسب با خود را در هر دوره از تاریخ شکل می دهد.) قدرت مسلط یا گفتمان هژمون با استفاده از تاکتیک غیریت سازی به معنای جداسازی خودی و غیرخودی سعی در به حاشیه راندن و سلب مشروعیت از گفتمانهایی دارد که در تقابل با قدرت مسلط هستند و به این صورت آن را به یک امر سیاسی که افتراق علایق سوژهها را به دنبال دارد تبدیل میسازد.
درواقع، قدرت صرفن در جریان مبارزهها، واکنشها و مقاومتهایی جریان مییابد که سوژهها در جهت بههمریختن مناسبات مسلط قدرت صورت دادهاند. به بیان دیگر، تنها در عمل مقاومت برای کسب قدرت و در یک بستر مبارزه سیاسی است که سوژهها خود را آن گونه که هستند ( به منزلهی کنشگر فعال) کشف میکنند. به همین دلیل هم اشکال مقاومت صورتگرفته در برابر قدرت مسلط که در قالب جنبشهای اجتماعی نمود پیدا میکنند ضرورتن در تبیین مناسبات قدرت باید مورد توجه قرار گیرند. در این میان با توجه به ویژگی چهارم وپنجم قدرت از نظر فوکو مشخص میشود که قدرت، رابطه نزدیکی با هویت مسلط در جامعه دارد. قدرت هم بر ساخته هویت مسلط است و هم خود در بازتولید هویت نقش دارد. در بستر مبارزات قدرت، گروههای اجتماعی از طریق ارتباطات زبانی وگفتمانی، با ایجاد هویتهای مستقلی که در تقابل با هویت مسلط در جامعه است ، سعی در تضعیف این رابطه مسلط دارند. اینجاست که میزان اهمیت شبکههای اجتماعی (هم به صورت فیزیکی به معنای شبکههای اجتماعی دوستی و گروههای اجتماعی و هم به صورت مجازی به معنای جامعههای اینترنتی و کانالهای اطلاعرسانی مجازی) مشخص میشود.
کارکرد شبکههای اجتماعی این است که با ارایه مدلها و تعاریف جدید از سبک زندگی و ارایه هویتهای بدیل در برابر هویت غالب و مسلط، جایگاه خود را در رورابط ریز انسانی اجتماعی گسترش دهند و بستر را برای تبدیل هویت مطلوب خود به هویت مسلط آماده سازند. و به طور اخص در این موقعیت حساس تاریخی در مورد جنبش سبز باید گفت وظیفه شبکههای اجتماعی این است که به جای تاکید بر روش سلبی به وجه ایجابی وظیفه خود بیشتر توجه نمایند و با دیدی آینده نگرانه با عنایت به بحرانهای پیش رو (مطرح شده در مباحث قبلی) با مفهومسازی مشخص و جز به جز هویت مطلوب خود، آن را با ادبیاتی ساده و قابل فهم برای عموم مردم، بازتعریف نمایند. این امر در تبیین ویژگیهای جنبشهای نوین اجتماعی به عنوان چارچوب سازی، تقویت و گسترش چارچوب شناخته میشود و هدف نهایی آن این است که فرضن اگر یکی از مولفههای هویت مورد نظر جنبش، آزادی است مفهومی که قشر متوسط و عامی جامعه از آزادی دریافت میکنند دقیقن همان مفهومی باشد که سران جنبش از آزادی در نظر دارند.
اگر با این دید به دستاوردهای یک ساله جنبش بنگریم به نظر من جنبش تا حد زیادی در دستیابی به اهداف خود موفق بوده است و با توجه به مطالب عرض شده روشن میشود که جنبش برای پیشبرد اهداف خود نیاز مبرمی به حضور فیزیکی در خیابان ندارد. سال گذشته، جنبش برای اثبات وجود خود چه در داخل و چه در سطح جهانی میبایست در خیابانها به صورت علنی حضور میافت و هزینه آن را پرداخت میکرد. این امر اتفاق افتاد و نتیجه مطلوب نیزحاصل شد. امروز ماهیت جنبش سبز به خوبی در سطح ملی و جهانی شناخته شده است. اما با یک تغییر تاکتیکی، این جنبش امروز یک جنبش فکری است که میبایست حضور خود را در بافت فکری و زندگی روزمره مردم تثبیت نماید. امری که راهکارهای آن میبایست توسط فعالین جنبش تئوریزه گردد و مکانیسمهای اجرایی آن تعیین شود.
امروز بیست و هفتم ژوین برابر با زادروز «هلن آدامز کلر» است او که نویسنده نابینا و ناشنوا و فعال سوسیالیست آمریکایی بود، هلن در ژوین سال ۱۸۸۰ میلادی زاده شد و در یکم ژوین سال ۱۹۶۸ درگذشت. او اولین فرد نابینا، ناشنوایی بود که از دانشگاه فارغ التحصیل شد.
«هلن آدامز کلر»، در ۲۷ ژوین سال ۱۸۸۰ میلادی در «توسکامبیا»، در ایالت آلاباما، متولد شد. در نوزده ماهگی، در اثر ابتلا به یک نوع بیماری که شاید تب سرخ یا تب مخملک، بود، بینایی و شنوایی خود را از دست داد و ارتباطش با دنیای بیرون قطع شد.
هنگامی که کلر شش سال داشت، او را به «الکساندر گراهام بل» نشان دادند و بل پس از معاینه، یک معلم ۲۰ ساله به نام «آن سالیوان» را که در موسسه آموزش نابینایان در بوستون فعالیت میکرد را برای آموزش او فرستاد.
به گفته و نوشتههای خود کلر، زندگی واقعی او در یک روز از ماه مارس سال ۱۸۸۷ وقتی که نزدیک به هفت سال داشت، با ورود معلمش به زندگی او آغاز شد. او از این روز به عنوان مهمترین روزی که در زندگی به خاطر دارد، یاد میکند. سالیوان معلمی سخت کوش و فوقالعاده بود که از مارس ۱۸۸۷ تا پایان عمر خود یعنی اکتبر ۱۹۳۶، در کنار کلر ماند.
این معلم با فشار دادن علاماتی توسط انگشتان خود، به عنوان حروف، بر کف دست هلن با او ارتباط برقرار میکرد و از این راه برای آموزش کلمات به او استفاده میکرد. در عرض چند ماه کلر فرا گرفت که چگونه اشیایی را که لمس میکند، به آن حروف ربط دهد و آنها را هجی کند. او همچنین، موفق شد تا به وسیله لمس کارتهایی که حروف برجسته بر آنها نوشته شده بود، جملههایی را بخواند و با کنار هم چیدن حروف در یک لوح، خود جمله بسازد.
هلن حتا وقتی که دخترک کوچکی بود بسیار مشتاق ورود به دانشگاه بود. در سن ۱۴ سالگی، وی را در یک مدرسه ناشنوایان در «نیویورک» ثبت نام کردند و در ۱۶ سالگی به «مدرسه کمبریج بانوان جوان» در «ماساچوست» راه یافت.
«گرامیترین و زیباترینها، در جهان نه دیده میشوند و نه حتا لمس میشوند، آنها را تنها باید در دل حس کرد»
کلر در بیست سالگی توسط کالج «رادکلیف» پذیرفته شد و ۴ سال پس از آن، به کمک سالیوان معلم خود، که سخنرانیها را در کف دست او مینوشت، از آنجا فارغ التحصیل شد. در این مدت او توانست با فشار دادن انگشت بر گلوی آنی و تقلید ارتعاشات صوتی او صحبت کردن را بیاموزد. او اولین فرد نابینا، ناشنوایی بود که از دانشگاه فارغ التحصیل شد.
هلن کلر از زمانی که در دانشگاه دانشجو بود، نگارش را آغاز کرد و این حرفه را پنجاه سال ادامه داد. علاوه بر کتاب «زندگی من»، او یازده کتاب و مقالههای بیشماری در زمینه نابینایی، ناشنوایی، مسایل اجتماعی و حقوق زنان به رشته تحریر در آورده است.
هلن کلر هرگز نیاز نابینایان و ناشنوایان دیگر را از نظر دور نمیکرد. او از دوستان دکتر «پیتر سالمون»، مدیر اجرایی خدمات هلن کلر برای نابینایان بود و او را در تاسیس مرکزی یاری کرد که به عنوان مرکز «ملی هلن کلر برای جوانان و بزرگسالان نابینا و ناشنوا» نام گرفت.
هلن عضو حزب سوسیالیست آمریکا بود و در چندین انتخابات پیاپی از نامزدی به نام «یوجین دبس»، چهره معروف کمونیست و سوسیالیست، حمایت میکرد. او در زمینه حقوق زنان نیز فعال بود و از کنترل بارداری و حق رای برای زنان حمایت میکرد. همچنین عضو اتحادیه کارگری چپ «کارگران صنعتی جهان» بود.
هلن کلر از طرفداران انقلاب روسیه بود و در مطالبی چون «به روسیه شوروی کمک کنید» و «روح لنین» به این قضیه میپردازد.
در سال ۱۹۳۶، هلن کلر به «وستپورت» رفت و تا پایان عمر در آنجا ساکن بود. و سرانجام در یکم ژوین ۱۹۶۸ در سن ۸۸ سالگی درگذشت.
در مراسم تدفین او سناتور «لیستر هیل» درباره او چنین گفت: «هلن زنده خواهد ماند و یکی از چند نام جاویدانی است که متولد شدهاند اما نه برای مردن، روح او برای همیشه باقی میماند و نسلهای زیادی میتوانند داستانهای بسیاری را از زنی روایت کنند و بخوانند که به جهانیان نشان داد هیچ مرزی برای شجاعت و ایمان وجود ندارد.»
967 میلادی – ایالت کرمان به متصرفات «فناخسرو دیلمی» پیوست. فناخسرو معروف به «عضدالدوله» پسر رکنالدوله در اصفهان بهدنیا آمده بود. در آن زمان ایالت کرمان که جنوب آنرا خلیجفارس و دریای عمان تشکیل میداد بهمراتب وسیعتر از امروز بود. با پیوستن کرمان به قلمرو عضدالدوله، سراسر ایران دارای حکومتهای ایرانی شد که سامانیان و آلبویه سهم بیشتری داشتند. قلمرو عضدالدوله پس از پیوستن کرمان، شامل سراسر جنوب و مرکز ایران بود.
۱۹۴۲ میلادی – بهخواست متفقین که ایران را اشغال نظامی کرده بودند و نمیخواستند که ایران بعدها هم یک نیرویی دفاعی چشمگیر داشته باشد ۲۷ ژوئن دستور داده شد که دبیرستانهای نظام که برای دانشکده افسری ارتش ایران دانشجو آماده میساختند منحل شوند. دانشآموزان این دبیرستانها از آغاز سال تحصیلی بعد بهدبیرستانهای معمولی انتقال یافتند. از طریق دبیرستانهای نظام، جوانان مستعد حرفههای سپاهیگری، جذب ارتش میشدند.
۱۶۹۳ میلادی – ۲۷ ژوئن سالروز انتشار نخستین مجله بانوان جهان بهنام (Ladies' Mercury) در لندن است. مدیر آن مردی بهنام «جان دانتون» بود. این مجله بعدن یک صفحه هم تحت عنوان «صفحه مسایل» دایر کرد که در آن بهپرسشهای عمومی مربوط بهمسایل خانوادگی و زناشویی خوانندگان پاسخ داده میشد. ۳۷۰ سال پس از انتشار این مجله، ایران دارای یک مجله بانوان شد که ابتدا در مشهد انتشار مییافت. دختر ناشر این مجله در دهه ۱۹۶۰ وزیر آموزش و پرورش ایران شد.
۱۲۱۴ خورشیدی – قتل «قائممقام فراهانی» از رجال نامدار دوره قاجار و صدراعظم «محمدشاه قاجار». محمدشاه قاجار چون بهپادشاهی رسید، وزارت خود را بهپیشکارش میرزاابوالقاسم فراهانی داد. او وزیری با تدبیر و با نفوذ بود. اما چون محمدشاه مرد ضعیفالنفسی بود در اداره امور مملکت بهرای او کمتر توجه داشت. وی در مقام صدارتاعظمی، شاهزادگان خودسر قاجار را با خشونت و قساوت رام ساخت. قائممقام با همه هوش و کفایت، کاردانی، درایت در امور اجتماعی و سیاسی و احاطه عجیب بر ادب فارسی و عربی، مردی خودپسند و مغرور بود که در پیشبرد مقاصد خود از کشتن و کورکردن مخالفان و دروغ و نیرنگ خودداری نمیکرد و در این راه، دوست و دشمن نمیشناخت. این هیبت و صلابت که خواهناخواه با سنگدلی و حقناشناسی و استبداد رای همراه بود موجب شد قائممقام در بین طبقات مردم، محبوبیتی در خور نداشته بلکه همواره مورد حسد درباریان و بدگمانی شاه قاجار باشد. حسودان و دشمنان قائممقام، سرانجام محمدشاه را بهاعدام او موافق کردند و با کمک «حاج میرزا آقاسی» فرمان قتل قائممقام را از شاه گرفتند. او را در شب آخر ماه صفر ۱۲۵۱ قمری برابر با ششم تیرماه ۱۲۱۴ خورشیدی با دستمالی خفه کرده و جسدش را در حرم عبدالعظیم دفن کردند.
۱۳۶۰ خورشیدی – «علی خامنهای» امامجمعه وقت تهران در مسجد ابوذر، در نزدیکی میدان راهآهن تهران، بر اثر انفجار بمبی که در یک دستگاه ضبط صوت قرار داده شده بود، مجروح شد.
۱۸۸۰ میلادی – «هلن آدامز کلر» نویسنده نابینا و ناشنوا و فعال سوسیالیست آمریکایی در «توسکامبیا» در ایالت آلاباما، متولد شد. او هنگامیکه ۱۹ ماه بیشتر از زندگیاش نمیگذشت، در اثر ابتلا بهیک نوع بیماری، بینایی و شنوایی خود را از دست داد و ارتباطش با دنیای بیرون قطع شد. هنگامیکه کلر شش سال داشت، او را به «الکساندر گراهامبل» نشان دادند و گراهامبل یک معلم ۲۰ ساله را که در موسسه آموزش نابینایان پرکینز در بوستون فعالیت میکرد، برای آموزش او فرستاد. چنانکه کلر بعدها درباره خود مینویسد، زندگی واقعی او در یک روز از ماه مارس سال ۱۸۸۷ وقتی که تقریبن ۷ ساله بود، با ورود معلمش بهزندگی او آغاز شد. هلنکلر از زمانیکه در دانشگاه «رادکلیف» دانشجو بود، نگارش را آغاز کرد و این حرفه را ۵۰ سال ادامه داد. علاوه بر «زندگی من»، ۱۱ کتاب و مقالات بیشماری در زمینه نابینایی، ناشنوایی، مسایل اجتماعی و حقوق زنان بهرشته تحریر در آورده است.
The 2010 People's Summit is civil society's alternative «counter Summit» happening the week before the G8 and G20 Summits in Huntsville and Toronto this June 25th – ۲۷th. Together we will create a space where diverse local and international movements can democratically organize to advocate and educate for global justice.
Community organizers, activists, non-governmental organizations, independent media, workers, impacted communities, artists – the people – converge this June to work together to educate, empower and ignite the positive change we would like to see in our world.
The 2010 People's Summit: Building a Movement for a Just World
June 18th, 19th and 20th
Ryerson University, with Allied Events at the University of Toronto.
Friday June 18:
Stories and Solutions from North and South
Doors at 6:30pm
Pay What You Can
At The Carlu 444 Yonge Street (at College)
Saturday June 19th and Sunday June 20th:
Building a Movement for a Just World
Ryerson University – check-in in the Hub Cafeteria, 350 Victoria Street, and the Student Campus Centre, 55 Gould Street. SEE HERE FOR MAPS!
Over 100 civil society groups from around Canada and the world will offer workshops, skill shares, panels, strategy sessions, art, performance, and plenty more.
We'll tackle major social and environmental justice issues in five thematic streams – Global Justice; the Environment and Climate Change; Human Rights and Civil Liberties; Economic Justice; and Building the Movement.
Following the 2010 People’s Summit, a week of events and actions is being coordinated by the Toronto Community Mobilization Network. June 21st – ۲۷th around Toronto and the World.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر