-----------------------------
همه خبرها و ديدگاهاي سانسور شده و پشت فيلتر جمهوري اسلامي مانده را يكجا و بي درد سر در "هستي نيوز" بخوانيد... http://groups.google.com/group/hasti-news/
در چند سال اخیر با توجه به گزارشهای ارسالی از مراکز مختلف در مالزی خبر از رشد روابط جنسی در بین نوجوانان زیر ۱۸ سال و قبل از ازدواج میدهد که این امر مسوولان مالزی را نگران کرده است. در خیلی از موارد گزارش شده این روابط به بارداز شدن دختران ختم میشود که از لحاظ روحی و جسمی اثرگذار است.
خانم داتوک چیام هنگکنگ روانشناس کودک در این رابطه گفت: «نوجوانان که زیر ۱۶ سال سن دارند از نظر فیزیکی، ذهنی واحساسی نابالغ هستند.»
«دختری که در دوران نوجوانانی باردار میشود دیگر موقعیتی برای پیشرفت شخصیاش ندارد و باید تمام سعی خود را جهت نگهداری از فرزندش معطوف سازد».
دکتر چیام ابراز داشت: «تحقیقات و شواهد نشانگر این است که اغلب این افراد که باردار شدهاند از این که دوران کودکی و زندگی خود را از دست دادهاند متاسف هستند زمانی که بارداری اتفاق میافتد بسیاری از نوجوانان آمادگی مادرشدن را ندارند و اغلب آنها احساس ناامیدی و ناراحتی میکنند.»
دکتر چیام اظهار داشت: «حتا اگر آنها تصمیم به ازدواج با یکدیگر را بگیرند، تعداد کمی از آنها زندگی خوب و شادی را دارند و زمانی که والدین هنوز آمادگی شروع نمودن زندگی را ندارند، آنها قادر نخواهند بود که محیطی امن و باثبات برای کودک فراهم آورند.»
دکتر چیام در پایان اضافه کرد که دلیل اصلی برای بارداریهای زیر ۱۶ سال، والدینی هستند که به کودکان خود آموزش درست نمیدهند و اگر آموزش صحیحی ببینند ارزشها و معیارهایشان آنها را از داشتن رابطهی جنسی قبل از ازدواج منع میدارد.
مثل یک پروانه در هوا شناور است، مانند یک زنبور به جاسوسی میپردازد – روباتهای ناظر و تجسسگر به اندازهای کوچک و باهوش هستند که بتوانند حریفان خود را در طبیعت گول بزنند.
در پنج سال گذشته تیم «دلفلای» از دانشگاه تکنولوژی دلفت، روباتهای مینیاتوری حشره مانندی طراحی کردند که میتوانند همه جا پرواز کند و تمام فیلمها را به صورت زنده به پایگاه کنترل کننده خود می فرستد . هدف این تیم تحقیقاتی این است که کارکرد ایرودینامیکی این حشره را به حداکثر برسانند تا روبات حشرهای بتواند با سرعت و دقت و مانور بیشتری پرواز کند و همچنین لوازم نیاز آن را تا جایی که امکان دارد مینیاتوریزه و کوچک کنند
این روبات حشره جاسوس دو سال پیش یک فرصت به دست آورد تا عملکرد خود را به نمایش بگذارد و این اتفاق در زمانی رخ داد که ساختمان دانشگاه معماری در آتش سوخت. ۱۴ طبقه از این ساختمان به گونهای سوخت که دیگر قابل تعمیر نبود، گرچه بسیاری از کتابهای ارزشمند و مجموعهای از وسایل و اثاثه آن از سوختن نجات پیدا کردند. در واقع این فیلمهای ویدئویی روبات حشره بود که نشان میداد آیا نجات دادن کتابها و وسایل دانشگاه به خطری که دارد میارزد یا نه و اینکه چگونه میتوان در وسط آن همه آتش از مسیرهای امن برای این کار استفاده کرد. یک هفته بعد از آتش سوزی رهبر تیم به اسم بارت رمز روبات شماره دو به اسم دل فلای ۲ را به پرواز درآورد. این روبات یک وسیله ۱۷ گرمی با بالهایی به طول ۲۸ سانتیمتری بود که در تمام طول ساختمان به پرواز درآمد.
مسابقه اکنون بر سر توسعه هواپیماهای بدون سرنشین کوچکتر ، سریعتر، بیصداتر و هوشمندتر است.
در هر طبقه بارت آن را متوقف میکرد تا بتواند خرابیهای هر طبقه را از درون پنجرههای شکسته آن طبقه مشاهده کند. وقتی که دل فلای به طبقه هشتم رسید، یک کلاغ از سقف ناگهان شیرجه زد و به آن حمله کرد و فیلمهای میلاری که روی بالهای آن بود را از هم شکافت و روبات حشرهای به سمت پایین و روی زمین سقوط کرد. در ابتدا «رمز» به خاطر حمله کلاغ شکه شد، اما بلافاصله متوجه شد که کلاغ در واقع مهر تصویب نهایی این روبات را به آنها داده است، چرا که کلاغ آن را به عنوان یک حشره واقعی درنظر گرفته بود. رمز در اینباره میگوید: «این اتفاق کاملن برانگیزاننده بود، از این جهت که ببینیم طبیعت فکر میکند این روبات بخشی از طبیعت است.»
تیم دل فلای در تمام دنیا تنها تیمی است که در حال کار کردن برای تهیه روباتهای حشرهای کوچک و مینیاتوری با وسیلههای هوایی بدون سرنشین ( یو ای وی ) هستند. در بین حشراتی که این تیم تولید میکند میتوان به حشرات مشابه سازی شدهای اشاره کرد که مانند هواپیما پرواز میکنند و حشراتی که مانند هلیکوپتر هستند. آنها ساخته شدند تا مکانهای خطرناکی را که انسانها نمیتوانند به آنجا بروند، بازرسی کنند. مانند ساختمانهای سوخته، معادن فرو ریخته و نشت کردن مواد شیمیایی. این حشرات جاسوس اطلاعات با ارزشی را از اینگونه مکانهای خطرناک برای ما فراهم میکنند.
اما هنوز برای طراحی این وسیله پرنده چالشهای بزرگی وجود دارد. تیم دل فلای تا کنون پیشرفت جزیی برای هدفشان داشتند. هدف آنها این است که یک پرنده تمام اتوماتیک بسازند که خودش بتواند داخل ساختمانهای ناشناس را بررسی و جستجو کند. استفاده کردن از دو دوربین مینیاتوری که یکی از آنها پرنده را به جلو هدایت میکند و دیگری رو به پایین است، موجب میشود دل فلای ۲ به موانع برخورد نکند. این کار از این طریق انجام میشود که دوربینها مقدار فاصله تا موانع را نشان میدهند و همچنین خصوصیات زمین را دنبال میکنند. اما با این حال هنوز به هدایت انسانی با کنترل از راه دور نیازمند است.
دوربینها همچنین کمک میکنند تا هنگام دور زدن این پرنده تعادل خود را از دست ندهد، بدون اینکه نیاز باشد از ژیروسکوپ استفاده کند. پابگته کنترل کننده تمامی تصاویر را به نمایش در میآورد. «ریک ریچسینگ» یکی از طراحان دل فلای میگوید: «ما تلاش داریم تا قطعات اضافی دیگری به این پرنده اضافه نکنیم، چون منجر به افزایش وزن و افزایش مصرف انرژی این پرنده شده و موجب پیچیدهتر شدن سیستم میشود.
هر چه کوچکتر، بهتر
کوچکتر از دل فلای ۲، میکرو دل فلای است که فقط ۳ گرم وزن دارد که شامل یک دوربین و طول بالی به اندازه ۱۰ سانتیمتر است. هر چهقدر این وسیله پرنده کوچکتر شود، به حداکثر رساندن کارایی آن سختتر و بحرانیتر و ساختن آن مشکلتر میشود. شکل دادن جریان هوا در اطراف بالها هم به عنوان یک چالش باقی مانده است. در حرکت بال و پر زدن دل فلای، بالها هنگام بالا آمدن به هم برخورد میکنند و سپس به سمت پایین از هم جدا میشوند. این کار که تقلیدی از شیوه پرواز حشرات است، شکل دادن آن در عمل بسیار مشکل است. تا اینجای کار میکرو دل فلای میتواند به سمت جلو حرکت کند، اما برخلاف دل فلای ۲ درجا پرواز کردن و یا ثابت بودن روی هوا و پرواز به سمت عقب نیاز به فرماندهی دارد. ریچسینگ در اینباره میگوید: «امیدواریم امسال بتوانیم مشکل فرماندهی این سیستم برای حرکت به عقب و همینطور پرواز در حالت ثابت را حل کنیم.»
حشرات تمام اتوماتیکی که خودشان به تنهایی قادر به پرواز باشند میتوانند تا سال ۲۰۱۸ گسترش یابند و به بهرهبرداری برسند.
اما شکارچیانی که دل فلای را به عنوان یک مزاحم میبینند، احتمالن از پرنده ساخته شده توسط تیم تحقیقاتی دانشگاه مریلند آمریکا کمتر خشمکین و تحریک شوند. مدل سازی این ربات پرنده پس از زمانی نهایی شد که در یک آزمایش طراحان دانه درخت افرا را روی یکی از بالهای آن الصاق کردند و گذاشتند تا در هوا شروع به چرخیدن کند، در حالی که هیچ پرنده برای خوردن آن اقدام نکرد. پس از آن محققان این دانشگاه برای الهام گرفتن از طبیعت به آن نگاه کردند و به همین خاطر متوجه شدند، تلاشی که برای تولید این یو ای وی کردند و آن را بر اساس مدل هلیکوپتر طراحی کردند ، موجب شده طراحی آنان زیادی پیچیده شده موثر نباشد.
«اوان آر اورلیچ» فارغالتحصیل رشته هوافضا و یکی از همکاران مخترع روبات پرنده نیز میگوید: «چیز منحصر به فردی که در مورد دانههای درخت افرا وجود دارد این است که هیچ قسمتی از جسم آنها مخصوص پرواز نیست ولی آنها به راحتی در هوا پرواز میکنند. در حالی که سایر حشرات در طبیعت مکانیزم خیلی خیلی پیچیدهای دارند که هنوز ما کاملن از آن سر در نیاوردیم.»
لئوناردو داوینچی که در سال ۱۵۰۰ میلادی بال پرنده خود را طراحی کرده بود، میتوانست با دیدن میکرو خفاش پرندهای که در عکس میبینید به هیجان در بیاید. اولین هواپیمایى که در آن بالها حول محورى نوسان میکنند ولى دوران نمیکنند با نام «ارنیتوپتر» که به اندازه یک دست است در جهان ساخته شده که همین میکرو خفاشی است که در عکس میبینید. اگر همه چیز در طول تستهای پروازی خوب پیش برود، ممکن است این وسیله پرنده کوچک تنها منهدم کننده بمب باشد که ما به آن احتیاج داریم.
سیستم مبارزه یک پیاده نظام شامل لباس، اسلحه، تجهیزات و یک یو ای وی یا همان روبات پرنده مینیاتوری است که به آن «اودین» گفته میشود که بر اساس افسانههای اسکاندیناوی اودین نام خدای خدایان بوده است (در عکس بالایی این پرنده را میبینید که در حالت ثابت و بدون حرکت در هوا پرواز میکند). ایستادن در هوا یک چالش مهم برای دل فلای کوچک است. (عکس دل فلای در بالا سمت چپ زیر عکس اصلی قرار دارد) . اما اینگونه ثابت ماندن در هوا برای «روبوسید» که شبیه دانه درخت افرا ساخته شده مشکلی نیست. ( که عکس آن را در بالا سمت راست میبینید ). اما علیرغم محدودیتهایی که دارند هنوز هم برای جاسوسی کردن مفید هستند
پروفسور «روبرت میچلسون» که مهندس تحقیقات عمده است و به صورت افتخاری در موسسه تکنولوژیکی جرجیا فعالیت میکند، معتقد است: «این حشرات کامپیوتری موانع قابل توجهی دارند.» پروفسور روبرت نتایج تحقیقات «برنامههای ممز» را برای آژانس تحقیقاتی دارپا وابسته به وزارت دفاع به نمایش درآورد. مشکل کلیدی این بود باید نسل هر حشرهای که قرار بود مورد استفاده قرار گیرد با تجهیزات الکترونیکی متناسب میشد تا مطمئن شویم همیشه تعدادی از آنها هنگام نیاز در دسترس هستند. پروفسور روبرت میچلسون میگوید: «تصویر بزرگی که ما در ذهنمان داریم ساخت حشرات تمام روباتیک است.»
اولریچ و همکارانش در مرحله اول به مطالعه نحوه پرواز دانه درخت افرا پرداختند. آنها از دوربینهایی با سرعت بالا استفاده کردند و از پرواز دانه افرا در هوا فیلم گرفتند، تا بتوانند نمونه مصنوعی بسازند که درست مثل نمونه واقعی است و همان خصوصیات ایرودینامیکی را دارد. پس از ساخت این پرنده، یک دم به همراه یک ملخ کوچک به آن اضافه کردند تا این پرنده بتواند در هوا به راحتی بچرخد. در واقع با وجود این دم و ملخ نصب شده روی آن وسلیه پرنده میتواند هم ثابت روی هوا قرار بگیرد و هم کار ارتفاع گرفتن و کاهش ارتفاع و فرود را بر طبق دستوارتی که به آن داده میشود، انجام دهد. در نهایت هم برای اینکه پرنده بتواند افقی حرکت کند، یک محور زاویهدار با قابلیت تنظیم را روی بال آن نصب کردند.
حرکت این پرنده به سمت زمین بستگی به این مسئله دارد که زاویه اهرمی که روی بال آن نصب شده در چه وضعیتی باشد. این حرکت یا به صورت سقوط مستقیم به سمت پایین و یا به صورت چرخش مارپیچی است . در عین حال قطر و مدار حرکت چرخشی این پرنده به وسیله زاویه روی بال آن قابل کنترل است و همچنین اجازه میدهد تا این پرنده در هر مسیری بتواند حرکت کند. مهندس اورلیچ اینگونه توضیح میدهد: « اگر بخواهم که روبات پرنده به صورت مستقیم حرکت کند، من زوایه مناسب را به بالهای آن میدهم. در این حالت وسیله پرنده یک قوس تشکیل میدهد و بدین صورت میتواند تقریبن به شکل مستقیم در مسیرهای کوتاه حرکت کند. اما برای اینکه این روبات پرنده که به شکل دانه درخت افرا ساخته شده بتواند در مسیر طولانیتری به شکل مستقیم پرواز کند، مسیر آن باید لحظه به لحظه بازنشانی شود تا حرکت قوسدار آن تصحیح شود.»
همچنانکه پرندههای بدون سرنشین کوچکتری در دسترس قرار میگیرند، نیروهای ارتش بیشتر تمایل پیدا میکنند که از این پرندهها در محیطهای شهری و داخل خانهها استفاده کنند.
مهندس اورلیچ این روبوسید یا همان روبات پرنده که مانند دانه درخت افرا است را در اندازههای مختلفی ساخته است که کوچکترین آن ۹٫۵ سانتیمتر طول و ۸٫۵ گرم وزن دارد که نیمی از وزن آن به خاطر باطری لیتیومی است که انرژی پرنده را تامین میکند. با وجودی که حتا این روباتهای پرنده را میتوان کوچکتر از این نیز ساخت، اما وزن باطریهای مینیاتوری یک چالش فزاینده برای این کار محسوب میشود. چالش دیگر همین روبوسید ( روبات پرندهای که شکل دانه افرا ساخته شده)، فیلمبرداری آن است که باید همزمان با حرکت دایمی چرخشی آن باشد. برای این کار نیاز به دوربینهایی است که بتوانند با نسبت و سرعت چرخش پرنده خود را هماهنگ کنند.
جهت اینکه بتوانیم توسعه اینگونه هواپیماهای کنترل از راه دور را به سمت هر چه کوچکتر شدن پیش ببریم، هیچکسی بهتر از پروفسور «روبرت وود» استاد دانشگاه هاروارد را نمیتوانیم پیدا کنیم که به دنبال کوچکترین انواع این پرندههاست. وی سرپرستی یک تیم تحقیقاتی را در آزمایشگاه میکرو روباتها در دانشگاه به عهده دارد. هدف این تیم طراحی یک هواپیمای روباتیک مینیاتوری تمام اتوماتیک است. آن روبات بر اساس آرایش و شکل حشرات دو بال مدل سازی شده است. در واقع این پرنده روباتیک از روی مگس معمولی و مگس میوه مدلسازی شده است. مدل فعلی ۶۰ میلیگرم وزن دارد و همچنین یک جفت بال به طول ۱۵ میلیمتر دارد که از فیبر کربن ساخته شده است که ۱۲۰ بار در ثانیه این دو بال به هم برخورد میکنند. در ماه مارس ۲۰۰۷ ، این پرنده برای اولینبار پرواز کرد .
این پروژه هنوز مسیر طولانی برای پیمودن دارد. جهت دستیابی به هواپیمای بدون سرنشین تمام اتوماتیک، باید آن را مجهز به دستگاههای کنترل مسیر کرد. همچنین نیاز به منبع انرژی سبک و قابل حمل و حسگرایی است که بتواند ثبات آن را حفظ کند و در هدایت آن موثر باشد. اضافه کردن یک باطری با اندازه مناسب به سادگی وزن چنین پرندهای را دو برابر میکند. با این حال پروفسور وود پیشبینی میکند که حشرات روباتیک تمام اوتوماتیک تا سال ۲۰۱۸ آماده اعزام به ماموریت خواهند شد. اما تا آن موقع حشرات در دور و اطراف ما تنها به وز وز کردن مشغولند و فقط مزاحم سالاد میوه ما میشوند، اما به گفتوگوهای خصوصی ما کاری ندارند.
توانایی ارتش
بهترین یو ای وی یا همان هواپیماهای بدون سرنشین شناخته شده که توسط ارتش به کار برده میشوند، مانند نوعی از آن که به شکارچی معروف است میتواند صدها کیلومتر پرواز کند. این پرنده میتواند اطلاعاتی از موقعیت دشمن و نیروهای متخاصم برای ارتش گردآوری کند و میتواند اهداف مورد نظر را موشک باران کند. اما برای نیروهای پیاده نظام کار زیادی نمیتواند انجام دهد.
اما کمک رسانی به نیروهای پیاده نظام دقیقن همان چیزی است که پرنده کنترل از راه دور با نام وسپ ۳ انجام میدهد. این پرنده به طور خاص ۴۳۰ گرم وزن و ۷۲ سانتیمتر طول بالهای آن است. با این حال این پرنده نه چندان کوچک، کوچکترین نوعی است که توسط ارتش مورد استفاده قرار میگیرد . این هواپیما به یک دوربین رنگی مخصوص روز و یک دوربین مادون قرمز مخصوص دید در شب مجهز است. دوربینهای این هواپیما به نیروهای زمینی کمک میکند تا بتوانند اتفاقاتی که در جلوی آنها میافتد را ببینند. «استیون گیتلین» که سمت معاونت بازاریابی استراتژیک و ارتباطات شرکت ایرو وایرومنت (سازنده هواپیمای وسپ ۳) را دارد میگوید: «این هواپیمای جاسوسی شخصی هر گروه نیروی زمینی محسوب میشود.»
شکل باریک و الکترو موتور بیصدای آن موجب میشود تا دیده بانی و جاسوسی آن به شدت بیصدا باشد. اما صدای مدلی که با گاز کار میکند بیشتر است و موجب میشود به دشمن هشدا دهد و حضور آنها برای دشمن آشکار شود. دکتر «گابریل توررز» رهبر تیم وسپ ۳ در شرکت ایرو وایرومنت میگوید: «اینکه بتوانیم همه چیز را ببینیم بدون اینکه حضور ما دیده شود و صدای ما شنیده شود از هر چیز دیگری مهمتر و با ارزشتر است.»
وسپ ۳ به چهار قطعه تقسیم میشود و میتوان آن را در یک جعبه جا داد و همچنین به آسانی میتوان آنها را دوباره به هم وصل کرد. شرکت ایرو وایرومنت یک پرنده بزرگتر ساخته که نام آن راون یا شکارچی سیاه است. این پرنده ۱٫۴ متر طول بال و ۱٫۹ کیلوگرم وزن دارد. این پرنده پرکارترین پرنده جهان است و ۷۰۰۰ عدد از این نوع توسط ارتش آمریکا مورد استفاده قرار میگیرد و سایر ارتشهای جهان نیز از این نوع استفاده میکنند.
دستگاه کنترل از راه دور هر دو نوع پرنده یعنی وسپ ۳ و شکارچی سیاه به یک شکل است. هر دو یک جوی استیک یا دسته فرمان دارند که برای تغییر مسیر پرنده به کار میرود و یک صفحه ۱۸ سانتیمتری دارد که تصاویر ویدئویی دوربین هواپیما را به نمایش میگذارد. همچنین میتوان مسیر حرکت این پرنده را با دستگاه جی پی اس دوباره برنامهریزی کرد. این هواپیما طوری طراحی شده است که با کمترین آموزش بتوان آن را به پرواز درآورد. دکتر «تورر» رهبر تیم طراحی هواپیما میگوید: «این هواپیما تمامی کارهای سخت را انجام میدهد و اپراتور میتواند هواپیما را به هر سمتی که میخواهد هدایت کند، بدون اینکه نگران سرعت باد باشد یا اینکه نگران از حرکت ایستادن و یا دور زدن آن در هوا باشد.»
مصارف ابداعی از هواپیما
هر چه تعداد و تنوع این هواپیماهای بدون سرنشین بیشتر میشود، نیروهای نظامی راههای متنوع بیشتری برای استفاده از آن پیدا میکنند. پروانههای هواپیمای شکارچی سیاه که در پشت بالهای آن قرار دارد موجب شده تا این پرنده از مدل وسپ ۳ پر سر و صداتر باشد. اما در صورتی که در ارتفاع مناسب قرار بگیرد میتواند به شکل ناشناس باقی بماند. با این حال گاهی اوقات اپراتور مجبور میشود شکارچی سیاه را در ارتفاع پایین در شبها پرواز دهد تا بتواند به سمت دشمن شلیک کند و از این طریق موقعیت دشمن نیز برای سربازان آشکار میشود. «گیتلین» معاون شرکت ایرو وایرومنت نیز میگوید: «وقتی چنین ظرفیتی را در اختیار انسان قرار میدهیم، آنها به شکل باورنکردنی جهت استفاده از هواپیما خلاق میشوند. البته هیچ کدام از یو ای ویهای مینیاتوری در دسترس مسلح نیستند. با این وجود شرکت ایرو وایرومنت یکی از آنها را تهیه کرده که معروف به نوع ضامندار آن است. این هواپیما هم اندازه وسپ ۳ است که علت آن این است که به عنوان موشک از آن استفاده میشود. وقتی اپراتور یک هدف را نشانه میرود این سوئیچ یا ضامن مسیر خود را به سمت هدف تغییر داده و به سمت آن پرواز میکند و هنگام برخورد به هدف منفجر میشود.
یو ای ویهای مینیاتوری که در حال حاضر توسط ارتش مورد استفاده قرار میگیرند برای بررسی و جستجوهای داخلی زیادی بزرگ هستند. اما به محض اینکه مدلهای کوچکتر آماده استفاده شوند، ارتش مایل به به کار بردن آنها در عملیات نظامی است. بن کریستی متصدی موزه هوایی که بخش از موزه مربوط به نیروی ویژه تکاوران دریایی آمریکا در ایالت ویرجینیا است میگوید: «برخی از خطرناکترین ماموریتهای نظامی مربوط به موقعیتهای مسطح شهری و منازل مسکونی است. این نوع عملیات در شهر مورد علاقه پدافندها است که میتوانند محل دقیق آدم بدها رو ببینند بدون اینکه مجبور باشند از در اصلی یا ورودی محل اختفای آنها رد بشوند … این نوع یو ای ویهای مینیاتوری که در آینده در دسترس قرار می گیرند برای چنین عملیاتهای شهری میتوانند خیلی مفید باشند.»
این روزها تتو یا همان خالکوبی مدرن، در میان جوانان بسیار پر طرفدار شده است. شاخصترین مورد استفاده از تتو در آرایشگاههای ایرانی، برای ابرو است اما به تازگی، همین خالکوبی بر روی بدن هم انجام میشود. البته خالکوبی روی بدن، تاریخچهی بسیار دوری دارد. تاریخ شناسان، با بررسی تندیسهای دورهی هخامنشی در منطقهی لرستان، متوجه خالکوبی روی بدن ایرانیان آن زمان شدند.
اصطلاحی که در قدیم برای این کار بکار برده میشده، «کبودی زدن» بوده است. داستان معروف و تاریخی پهلوان قزوینی یا شیر بییال و دم که در مثنوی معنوی مولوی آمده است، درباره خالکوبی یک پهلوان است که در آنجا هم از عنوان «کبودی زدن» برای خالکوبی استفاده شده است.
در تاریخ معاصر ایران، خالکوبی برای مردان نماد لوطیگری و شجاعت بوده است و زنان هم به دلایل متفاوتی از جمله زیبایی، افزایش محبت شوهر، سپید بختی و دور کردن چشم بد از خال زدن بر روی بدنشان استفاده میکردند.
در برنامهی امروز نظرات موافق، مخالف، نظر یک خانم آرایشگر که کار تتو انجام میدهد و در نهایت نظر یک پزشک متخصص داخلی راجع به این کار را خواهیم شنید.
یکی از هنرهای معماری در پارسه این است که نسبت ارتفاع سر درها به عرض آنها و همینطور نسبت ارتفاع ستونها به فاصلهی بین دو ستون «نسبت طلایی» است. نسبت طلایی نسبت مهمی در هندسه است که در طبیعت وجود دارد. این نشانگر هنر ایرانیان باستان در معماری است نسبت طلایی یا Golden Ratio عدد طلایی عددی است، تقریبن مساوی ۱٫۶۱۸ ، که خواص جالب بسیاری دارد، و به علت تکرار زیاد آن در هندسه، توسط ریاضیدانان کهن مطالعه شده است. اشکال تعریف شده با نسبت طلایی، از نظر زیبایی شناسی در فرهنگهای غربی دلپذیر شناخته شده، چون بازتابنده خاصیتی بین تقارن و عدم تقارن است.
تخت جمشید دارای سیستم حرارتی و تهویه بوده، که فضاهای داخل آن را در زمستان گرم و در تابستان خنک و معتدل میکرده است. سقفهای بسیار بلند و فضاهای وسیع، درهای گشاده و پنجرههای متعدد هوای تخت جمشید را در تابستان معتدل و خنک میساخته و در زمستان دیوارهای خشتی و لایههای گچ که یک عایق حرارتی تشکیل میداده، پردههای ارغوانی بلند و ضخیم که مانع نفوذ سرما به درون فضاها و تالارها میشده، پوشش سقف نیز چوبی بوده که این امر در گرم شدن محیط تاثیر به سزایی داشته است. روی درها با قطعات زر وسیم آراسته شده بود. پردههای بزرگ رنگی بر زیبایی درون و برون کاخها میافزود. فرشهای نفیس کف اتاقها چشمان را خیره میکرد.
به تازگی موجودی در سواحل آمریکا پیدا کردند که دانشمندان را بسیار متعجب کرده است اگر کمی به این جانور دقت کنید میبینید که این جانور شباهت زیادی به سر ستون تخت جمشید دارد. پس میفهمیم در آن زمان در خلیج همیشه فارس این موجود زندگی میکرده که پس از مرور زمان نسل وی منقرض شده است. از دندانهای این موجود عجیب و غریب معلوم است که او هم میتواند یکی از سلطان بزرگ دریا باشد ولی اندازهی او بسیار کوچکتر از نهنگ و یا کوسه است. این موجود به احتمالن در آبهای خلیج فارس هم زندگی میکرده و حتمن هم حیوانی درنده و قوی بوده است. زیرا هخامنشیان در سنگ تراشیهای خود همیشه نماد قدرت را کشیدهاند.
از نقوش به کار رفته در این دوره میتوان به نقوش گیاهی مانند گل لوتوس نیلوفر آبی نام برد. زیرا آنها میدانستند که چاکراهای انسان به شکل آن است و سلامت انسان وابسته به آن است. آنها با به کار بردن سخن زرتشت که میگوید: «پندارنیک، گفتارنیک، رفتار نیک» سلامت روان و در نتیجه سلامت چاکراهای خود راتضمین میکردند. این سمبل برای آنان نماد و مظهر پاکی در آیین باستان است.
تخت جمشید نیز دارای سیستم آب و فاضلاب بوده، در تخت جمشید مجاری زیرزمینی آبرسانی، ذخیره سازی، ایجاد شبکه مختلط جمع آوری آبهای سطحی و فاضلاب پیچ در پیچی کشف شده که به طول بیش از ۲ کیلومتر میرسد.
پلکانهای ورودی تخت جمشید از هر طرف ۱۱۱ پلهی پهن و کوتاه(به ارتفاع۱۰ سانتیمتر) دارند پلهها را کوتاهتر از معمول ساختهاند تا راحتی و ابهت میهمانان که تصاویرشان با لباسهای فاخر و بلند بر دیوارهای پارسه نقش بسته هنگام بالا رفتن حفظ شود. ولی این موضوع بیانگر استفاده از علم ارگونومی در ساخت، بنا در ایران در ۲۵۰۰ سال پیش است.
هدف از علم بهینهسازی کاهش خستگی و تنش، افزایش راحتی، شرایط زندگی و کاری او بر میگردد که درست استفاده از امکانات زندگی برای سلامتی جسمی و روانی است.
محققین به این نکتهی مهم رسیدهاند که اگر نقشهی امپراطوری هخامنشی را بنگریم و یک خط از شمال شرقیترین نقطه (سغد) تا جنوب غربیترین نقطه (حبشه) بکشیم و یک خط از شمال غربیترین نقطه (یونان) تا جنوب شرقیترین نقطه (هند) به صورت ضربدر بکشیم مرکز تقاطع این دو خط محل ساخت تخت جمشید میشود، که این خود جای تامل و اندیشیدن دارد.
مهندسان هخامنشی راز استفاده از عدد پی (۳/۱۴) را در ساخت سازههای سنگی و ستونهای مجموعه تخت جمشید که دارای اشکال مخروطی است، از این عدد استفاده میکردند. بررسیهای کارشناسی که روی سازههای تخت جمشید به ویژه روی ستونهای تخت جمشید و اشکال مخروطی انجام گرفته، نشان میدهد که دانشمندان ایران به خوبی با ریاضیات محض و مهندسی آشنا بودند. آنان برای ساخت حجمهای مخروطی راز عدد پی را شناسایی کرده بودند.
دقت و ظرافت در ساخت ستونهای دایرهای تخت جمشید نشان میدهد که مهندسان این سازه عدد پی را تا چندین رقم اعشار محاسبه کرده بودند. مهندسان هخامنشی ابتدا مقاطع دایرهای را به چندین بخش مساوی تقسیم میکردند. سپس در داخل هر قسمت تقسیم شده، هلالی معکوس را رسم میکردند. این کار آنها را قادر میساخت که مقاطع بسیار دقیق ستونهای دایرهای را به دست بیاورند.
محاسبات اخیر، مهندسان سازه تخت جمشید را در محاسبه ارتفاع ستونها، نحوه ساخت آنها، فشاری که باید ستونها تحمل کنند و توزیع تنش در مقاطع ستونها یاری میکرد. این مهندسان برای به دست آوردن مقاطع دقیق ستونها مجبور بودند عدد پی را تا چند رقم اعشار محاسبه کنند. که در بخشهای مختلف سازه تخت جمشید، دیده میشود، به دست آوردن مساحت، محیط و ساخت سازههایی با این اشکال هندسی بدون شناسایی راز عدد پی و طرز استفاده از آن غیرممکن است.
منابع:
رضایی، دکتر عبدالعظیم، تاریخ ده هزار ساله ایران، جلداول، چاپ ۱۶. تهران: اقبال، ۱۳۸۴
زرین کوب، عبدالحسین تاریخ مردم ایران تهران: انتشارات امیر کبیر، ۱۳۶۴
پیرنیا، حسن (مشیرالدوله)،ایران باستان. تهران: انتشارات دنیای کتاب، ۱۳۶۲
فره وشی، بهرام. ایرانویچ. تهران: انتشارات دانشگاه تهران، سال ۱۳۶۸
کتاب از زبان داریوش کبیر
داریوش بزرگ کخ، هاید ماری، از زبان داریوش، مترجم پرویز رجبی، نشر کارنگ، تهران ۱۳۷۹.
توانگر زمین، محمد کاظم، ترجمه کتیبههای هخامنشی. ناشر: فاتحان راه دانش مرو دشت.۱۳۸۵
بار دیگر، تاریخ تکرار شد و تیمملی آلمان توانست، انگلیس را در مرحله یکهشتم نهایی جامجهانی ۲۰۱۰ افریقایجنوبی شکست دهد و بهیکچهارم نهایی برسد. ۴۴ سال پیش در فینال جامجهانی، انگلیس میزبان، توسط «هرست» بهگلی رسید که هنوز هم سر گذشتن یا نگذشتن از خط آن توپ بحث و جدل شدیدی وجود دارد. هرچند جدیدترین تکنولوژیهای تصویری نشان داد آن توپ از خط نگذشته بود و انگلیس بهناحق با پیروزی بر آلمان بهقهرمانی جهان رسید. دیروز هم درست چنین اتفاقی افتاد با این تفاوت که شوت زیبای «فرانک لمپارد» کاملن از خط گذشت اما داور و کمک داور آن را مردود دانستند.
دیدار تیمهای فوتبال آلمان و انگلیس بدون شک یکی از بازیهای زیبا در دور یکهشتم نهایی مسابقات جامجهانی ۲۰۱۰ بود که با برتری ژرمنها بهپایان رسید.
یاران «یوآخیم لو» در این دیدار حساس و پرهیجان موفق شدند تیم فوتبال انگلیس را بههمراه سرمربی آن یعنی «فابیو کاپلو» تحقیر کنند و بهیک پیروزی قاطعانه دست یابند.
سرمربی تیمملی فوتبال انگلیس پساز شکست مقابل تیم فوتبال آلمان گفت: متاسفانه گل «لمپارد» که مهمترین قسمت این بازی بود از دید داور پنهان ماند.
بهنقل از «اسوشیتدپرس» «فابیو کاپلو» پساز تحقیر تیمش مقابل ژمنها افزود: «اشتباهات زیادی را مرتکب شدیم و مستحق پیروزی نبودیم اما اگر داور گل لمپارد را میدید و آن اشتباه را نمیکرد شاید خیلی چیزها تغییر میکرد و حتا احتمال پیروزی ما نیز وجود داشت.»
وی در خاتمه اضافه کرد: «آلمان خیلی خوب بازی کرد، آنقدر خوب که بهانهای برای من باقی نگذاشت و این پیروزی را بهاین تیم تبریک میگویم، اما همچنان دلم میخواهد بهآن گل اشاره کنم که اگر نادیده گرفته نمیشد اوضاع بهکلی برای ما فرق میکرد. کاپلو تلاش میکرد در پایان هر صحبتش بهگل نادیده گرفته شده، توسط داور اروگوئهای اشاره کند.
او در مورد ادامه کارش بهعنوان سرمربی تیمملی انگلیس گفت: «باید بهلندن بروم و با روسای اتحادیه فوتبال انگلیس صحبت کنم و ببینم آیا آنها اصلن بهمن اعتماد دارند یا نه. اما من نمیخواهم استعفا دهم.»
«استفن جرارد» کاپیتان تیمملی انگلیس، پساز شکست تیمش مقابل آلمان، داوری را عامل اصلی شکست انگلیس ندانست و اعلام کرد که آنها بهخاطر اشتباهات خودشان بازی را واگذار کردند. کاپیتان انگلیس بهخبرنگاران گفت: «در بازی تصمیمات بزرگی گرفته شد. وقتی بازی دو بر یک در جریان بود، ما یک گل زدیم که مردود اعلام شد، ما آنها را تحت فشار قرار دادیم و هنوز از شانس پیروزی برخوردار بودیم. فکر می کنم آن گل مردود، روی جریان بازی و نتیجه تاثیرگذار بود اما ما نمیخواهیم از آن بهعنوان یک بهانه برای توجیه شکست چهار بر یک استفاده کنیم. آن گل میتوانست برای ما بسیار باارزش باشد، اما آلمان نیز تیم بزرگی است و آنها شایسته پیروزی بودند. ما حذف شدیم و اکنون باید روی این مسئله فکر کنیم که چه عاملی موجب شکست ما شد و چرا نتوانستیم در جام بیش از این صعود کنیم. بهعنوان یک تیم ما امروز اشتباهات زیادی مرتکب شدیم و در مقابل یک تیم خوب شکست خوردیم. آنها در مقابل دروازه موقعیتهای بهتری بهدست آوردند و اشتباهات کمتری نسبت بهما مرتکب شدند. ما امروز بهخاطر اشتباهاتمان تنبیه شدیم.»
سرمربی تیمملی فوتبال آلمان هم پساز شکست انگلیس گفت: «امشب را هرگز فراموش نمیکنم.» «یواخیم لوو» در پایان بازی زیبای تیمش برابر انگلیس بهشبکه ملی آلمان گفت: «مردان من بازی بسیار خوبی را ارایه کردند و از آنها کاملن راضی هستم، همه منتقدان من و تیمم نتیجه جوانگرایی منطقی فدراسیون فوتبال آلمان را دیدند و گمان نمیکنم که دیگر مشکلی با جوانگرایی بسیار حساب شده ما داشته باشند.»
وی افزود: «انگلیس هم، خوب بازی کرد اما هرگز در سطح فوتبال احیا شده ما نبود و این پیروزی کاملن حق مردان من بود.»
«یواخیم» در مورد گل مشکوک انگلیس که از دید داور مردود اعلام شد گفت: «من در مورد داوری اظهار نظر نمیکنم اما فوتبال پراست از این حوادث کوچک و بزرگ و تابلوی نتایج را هیچ چیزی تغییر نمیدهد، اما لمپارد در این بازی شایسته زدن گل بود.»
«فیلیپ لام» کاپیتان آلمان هم پساز پیروزی مقابل انگلیس گفت:« دلیل این پیروزی پرگل این بود که حریف آنها را دست کم گرفته بود، شاید انگلیسیها آنطور که باید برای این دیدار آماده نشده بودند، شاید ما را کوچک انگاشته بودند چون بازیکنان ما بهشهرت بازیکنان آنها نیستند. میدانستیم اگر اجازه حمله بهانگلیس بدهیم میتوانیم در ضد حملات موقعیت ایجاد کنیم، برای ما خیلی مهم بود که از نظر دفاعی قوی باشیم، چون همیشه با بازیکنانی مانند «پودولسکی»، «مولر» و «کلوزه» کیفیت بالایی در حمله داریم، دلیل این که دفاع انگلیس نمیتوانست ما را کنترل کند این بود که مهاجمان بسیار خوبی داریم.»
همچنین «مولر» زننده دو گل از چهار گل آلمان بهعنوان بهترین بازیکن میدان انتخاب شد،گفتنی است «مولر» جدا از دو گل بهثمر رسانده خود در دو گل دیگر نیز نقش کلیدی داشت و در طول بازی مقابل انگلیس نیز بارها دروازه یاران کاپلو را لرزاند.
از سوی دیگر، «فرانسبکن باوئر» که در زمان برگزاری این تورنمنت بهانتقاد از عملکرد سهشیرها پرداخته بود، پس از پیروز آلمان مقابل انگلیس اعلام کرد که تیم کشورش برتر از انگلیس بوده.
او در این رابطه گفت:« انگلسیها نتوانستند مقابل سبک بازی آلمان ایستادگی کنند، ما انگلیس را در هم شکستیم و آلمان از هر نظر برتر از حریف بود، آلمانیها بسیار هوشمندانه و با اعتماد بهنفس بالا بازی کردند. آنها عالی جنگیدند و در لحظات هجوم هم کیفیت بالایشان را بهرخ کشیدند.»
«بکن باور» در مورد گلی که کمک داور بازی آن را ندید گفت: «گل واضحی بود که خط نگهدار آن را ندید، خوشبختانه ما بهدو گل دیگر رسیدیم، در غیر اینصورت بحث و جنجال فراوانی در مورد گل نادیده گرفته شده انگلیس ایجاد میشد.»
چهارشنبه دوم تیرماه وقتی شهروندان بهایی مازندرانی از گوشه و کنار شنیدند که منازل گروهی از بهاییان در روستای «ایول» در بخش کیاسر مازندران مورد هجوم قرار گرفته است، به سراغ این خانهها رفتند. به قول یک شهروند بهایی ساکن ساری: «بیشتر به نظرمان یک شایعه و تهدید میآمد تا حقیقت، اما وقتی به روستای ایول رسیدیم با دیدن چهار بلدوزر و خاک باور کردیم که دارند منازل بهاییها را تخریب می کنند…»
شهروند دیگر بهایی ساکن مازنداران میگوید: «چند روز قبل، از جمع کردن استشهاد توسط اهالی روستا خبردار شده بودیم که میخواستند برای تخریب منازل بهاییها اقدام کنند و ما این را به فرمانداری و استانداری هم اعلام کردیم. حتا به بخشدار کیاسر هم گفتیم. اما آنها ضمن اظهار این که بدون حکم قانونی کسی کاری نمیتواند بکند، از احتمال وقوع این موضوع اظهار بیاطلاعی کردند.»
اما علیرغم این اظهارات در روز دوم تیرماه بیش از ۵۰ منزل از شهروندان بهایی که پیشتر در سال ۱۳۶۲ با یورش هم روستاییهای مسلمان خود مجبور به ترک خانه شده بودند، تخریب و با خاک یکسان میشود. نکتهای دیگر این است که هنوز در اطراف منازل تخریب شده گروهی حاضرند که اجازه عکس و فیلمبرداری نمیدهند و در صورت ورود کسی با خشونت نسبت به راندن افراد اقدام میکنند.
تا زمان ارایه این گزارش علیرغم مراجعه شهروندان بهایی به بخشداری و نیروی انتظامی، با طرح اشکال در نحوه طرح شکایت از سوی شاکیان که بهاییان هستند، اقدامی جهت جلوگیری از این تخریب صورت نگرفته است. راههای این روستا بسته شده و بهاییان حق ورود ندارند و در عمل اگر بروند با تهدید جانی روبرو خواهند شد.
با یکی از شاهدان این تخریب «ناتولی درخشان» شهروند بهایی ساکن ساری صحبت کردم و از او خواستم در این مورد بیشتر توضیح بدهد. آنچه در پی میآید گفتوگویی با این شهروند بهایی در خصوص جزئیات این حادثه است.
مطلبهایی که در این بخش تارنمای رادیو کوچه منتشر میشود یا بر اساس تقاضای مدیر وبلاگ و یا انتخاب دبیر روز است و نگاهی بیطرفانه در آن حاکم است که میتواند از هر گروه یا دسته و یا مرامی باشد. این رادیو باز نشر وبلاگستان را فرصتی برای نقد و بررسی آن میداند. این بخش با هدف ایجاد فرصت نقد و بررسی در فضای رسانهای وب منتشر میشود و بیشک نظر نویسندگان آن است و نه رادیو کوچه. کوچه خود را موظف به انتشار عمده نظرهایی میداند که در وبلاگستان منتشر میشود و از آن مطلع میشود.
مقاله پایین نوشته بزرگمهر شرفالدین است. انتشار یافته به شماره ١٧٧ مجله چلچراغ سال ١٣٨۴
استنلی میلگرم در سال ۱۹۶۳ یک آگهی در روزنامههای آمریکا به چاپ رساند و از داوطلبانی که میخواستند قدرت حافظه خود را آزمایش کنند، خواست تا آخر هفته به آزمایشگاه او بیایند.در این آگهی آمده بود که این آزمایش بیشتر از یک ساعت وقت آنها را نمیگیرد و به هر داوطلب ۵ دلار دستمزد داده میشود. روز مقرر نزدیک به صد نفر مقابل آزمایشگاه میلگرم صف کشیدند. دکتر میلگرم نگاهی به جمعیت انبوه انداخت. آدمها از بیست تا پنجاه ساله خودشان را به آنجا رسانده بودند. قسمت اول نقشهاش درست از آب در آمده بود.
بعد دکتر، آنها را یکییکی به اتاق آزمایش برد. به آنها گفت که برنامه آزمایش کمی تغییر کرده و آنها میخواهند میزان تاثیر تنبیه بر یادگیری را اندازهگیری کنند. خودش پشت میزی نشست و از داوطلب (الف) خواست پشت دستگاهی شوک الکتریکی بنشیند. آن دو از پشت دیوار شیشهای، شخص سومی را میدیدند که در اتاق مجاور روی یک صندلی شکنجه نشسته بود و دستها و پاهایش را بسته بودند. دکتر از شخص سوم سوال میکرد و هر بار که او اشتباه جواب میداد، از داوطلب (الف) میخواست دکمه شوک را فشار دهد. بعد فریادهای مرد بیچاره اتاق را پر میکرد.
دکتر برگه سوالها را کنار میگذاشت و دستور میداد که شوک دوباره تکرار شود. شرکتکننده (الف) که حسابی از ماجرا خوشش آمده بود، باز دکمه را فشار میداد و بار دیگر فریادهای طرف سوم بلند میکرد. دکتر میدانست که دستگاه شوک خراب است. شرکتکننده (ب) هم که به صندلی بسته شده بود، یک بازیگر حرفهای بود و وظیفه داشت بعد از فشار هر دکمه، نقش یک انسان شکنجه شده را بازی کند؛ فریاد بکشد،گریه کند و ملتمسانه از آنها بخواهد که او را رها کنند. اما هیچ کدام از فریادهای او، داوطلب (الف) را از فشار دکمهها باز نمیداشت. دکتر دستور میداد و داوطلب با هیجان دکمه را فشار میداد. بعضی وقتها،داوطلب(الف) خودش وارد عمل میشد، سوال میپرسید، وقتی جواب اشتباه میشنید، ولتاژ را بالا میبرد و دکمه را فشار میداد.
آزمایشهای میلگرم واقعن بیرحمانه بود، اما بیرحمی انسانها را هم بر ملا میکرد.
او با این آزمایش ساده نشان میداد، انسانها بیشتر از آنکه به حال زیردستان خود دل بسوزانند، نگران اطاعت از دستورات ما فوق هستند. آدمها بیشتر از آنکه به وجدان خود فکر کنند، تحتتاثیر موقعیتی قرار میگیرند که در آن قرار گرفتهاند.
پیش از آزمایش میلگرم، آدمها هنوز در این فکر بودند که چگونه سربازهای نازی حاضر شده بودند روزانه پنج هزار نفر را در کورههای آدمسوزی بیندازند و عین خیالشان هم نباشد،آیا آنها تحت تاثیر مواد مخدر و یا هیپنوتیزم بودند؟
آزمایشهای میلگرم جوابی برای این سوال پیدا کرد.
سربازها اگر چه مجبور به کاری غیرانسانی شده بودند، پیش از هر چیز به اطاعت و تبعیت میاندیشیدند. آنها هنگامی که با شلیک گلوله دیگران را از پا در میآوردند و میلیونها نفر را در گورهای دسته جمعی میریختند، حتا لحظهای هم به وجدان خود رجوع نمیکردند. پشت دستگاه شکنجه نشسته بودند و بعد از شنیدن هر فرمان دکمه را فشار داده بودند.
دکتر میلگرم در مقالهای با عنوان ((خطرات سر سپاری)) نوشت
من در آزمایشهای خود نشان دادم که که یک انسان عادی حاضر است صرفن بهخاطر دستور یک دانشمند پیش پا افتاده، انسان دیگری را تا حد مرگ عذاب دهد. جیغهای مرد شکنجهشونده هیچ تاثیری بر وجدان او ندارد. انسانها دوست دارند وقتی دستوری به آنها داده میشود تا آخر آن را عملی کنند.
در همان سالها بود که گروه (پینک فلوید) در آلبوم دیوار خود سرود: ((وقتی بزرگ شدیم و به مدرسه رفتیم/معلمهایی بودند که هر طور میتوانستند/بچهها را آزار میدادند/با طعنهزدن/و افشا کردن هر نقطه ضعفی که آنها با وسواس پنهان کرده بودند/اما در شهر همه خوب میدانستند/وقتی معلمها شب به خانه برمیگردند/زنان چاق و روانیشان/آنها را میان انگشتشان فشار میدهند/تا جانشان در آید.))
شش سال بعد، در اوج جنگ ویتنام، میلگرم نامهای از یک سرباز آمریکایی دریافت کرد که در سال ۱۹۶۳ در آزمایش او شرکت کرده بود. سرباز نوشته بود:((من نمیدانستم چرا در آن لحظه باید کسی را عذاب دهم. اما حالا که در جنگ هستم میفهمم که تنها عده معدودی از آدمها وقتی کاری خلاف وجدانشان انجام دهند، متوجه اشتباهشان میشوند. در جنگ هر روز و هر ساعت تجربه اتاق شکنجه تکرار میشود. ما تحتتاثیر دستور ما فوق دست به کارهای میزنیم که با اعتقاداتمان تضاد کامل دارد)).
میلگرم مدتها درباره آزمایشش در روزنامهها حرف زد و مصاحبه کرد.
او میگفت: «قدرت مطلق، فساد مطلق میآورد. انسانهایی که ناگهان در جایگاه قدرت قرار گرفتهاند، طبیعت حیوانی خود را بر ملا میکنند و از آزار دادن دیگران لذت میبرند. اما آیا قدرت ذاتن فسادآور است؟
در سال ۱۹۷۱ دکتر زیمباردو در دانشگاه استنفورد آزمایشی انجام داد که بار دیگر جهان را لرزاند.
گویی این دو دوست کمر بسته بودند تا هویت انسان را لگد مال کنند و به بشریت بفهمانند که انسانها، انسان نیستند که گرگ یکدیگرند. آزمایش فیلیپ زیمباردو که به ((زندان استنفورد)) مشهور شد آنقدر برای جهان تلخ و تکاندهنده بود که میتوانید صدها مقاله پیرامون آن در سایتهای اینترنتی پیدا کنید.
زیمباردو از طریق یک آگهی در یک روزنامه افراد داوطلب را جمع کرد. به داوطلبان گفته شد که آنها قرار است دو هفته نقش زندانی و زندانبان را بازی کنند و به ازای هر روز ۱۵ دلار خواهند گرفت. پنجرههای آزمایشگاه دانشگاه استنفورد را پوشاندند و آنجا را تبدیل به زندان کردند. داوطلبان هر کدام در نقش خود (زندانبان و یا زندانی) وارد آزمایشگاه زندان شدند. دوربینهای مدار بسته،مستقیمن رفتار آنها را برای گروه آزمایشکننده پخش میکرد. بعد گذشت چند روز خشونت آنچنان بالا گرفت که کنترل داوطلبان از دست خارج شد و دکتر زیمباردو آزمایش را نیمهکاره پایان داد.
واقعن عجیب بود. زیمباردو و گروه او از میان هفتاد نفر داوطلبی که به دانشگاه آمده بودند، ۲۴ نفری را انتخاب کرده بود که از نظر روانی سالمتر بهنظر میرسیدند. اما همه آنها در روزهای پایانی رفتاری کاملن سادیستی از خود نشان میدادند. زندانبانها حتا رفتن به دستشویی را هم موکول به اجازه کرده بودند و به هیچ کس اجازه نمیدادند که به دستشویی برود. بعد زندانیها را به دستشویی بردند و آنها را مجبور کردند که با دستهای خالی توالتها را تمیز کنند، بعضی را مجبور کردند بدون لباس روی زمین سفت بخوابند، در پایان، کار به شکنجههای جسمی و جنسی هم کشیده شد.
زیمباردو کاملن اتفاقی (با انداختن سکه) افراد را به دو گزوه زندانیان و نگهبانان تقسیم کرده بود، اما بعد از آزمایش زندانیها آنقدر ترسیده بودند که فکر میکردند زندانبانها به خاطر جثه بزرگترشان انتخاب شدهاند. حقیقت این بود که هیکل زندانیان و زندانبانها با یکدیگر زیاد تفاوت نداشت. آنچه باعث شده بود زندانیان اینقدر احساس حقارت کنند لباس آنها بود. زندانبانها یونیفرمهای تمیز و اتو کشیده به تن داشتند، در صورتی که لباس زندانیان کرباس بود، آنها حتا لباس زیر هم نداشتند. نگهبانها باتومهای چوبی نیز داشتند و مهمتر اینکه عینکهای آفتابی که با زندانیها چشم در چشم نشوند.
روز قبل از آزمایش، زندانبانها را در یک سالن جمع کردند. به آنها هیچ دستورالعمل خاصی داده نشد. جز اینکه حق ندارند از خشونت جسمانی استفاده کنند. ((شما مسوول کنترل و اداره زندان هستید. به هر شیوه که میخواهید)).
اما تنها بعد از گذشت چند روز زندانبانها چنان خشن شده بودند که زیمباردو هم از آنها میترسید. زندانبانها بر عکس زندانیها میتوانستند در ساعات خاصی به مرخصی و خانه بروند آنها آنقدر از این این قدرت سادیستی خوششان آمده بود که در ساعتهای اضافه کاری هم آنجا میماندند بدون اینکه توقع افزایش حقوق داشته باشند.
زندانیها دمپایی پلاستیکی به پا داشتند و به جای اسم با شماره آنها را صدا میزدند. یک زنجیر هم به دور پای آنها بسته بودند تا مدام به آنها یاد آوری کنند که زندانی هستند، نه موجودات آزمایشی. برای اینکه موقعیت طبیعیتر جلوه کند پیش از آزمایش به زندانیان گفته شد که در خانه بمانند و منتظر تماس آنها باشند. بعد پلیسها را به در خانه آنها فرستادند تا آنها را به جرم حمل اسلحه دستگیر کنند. پلیسها هنگام دستگیری حقوقشان را به آنها متذکر شدند. در اداره پلیس از آنها انگشتنگاری شد و بعد با ماشین حمل زندانی به ((آزمایشگاه زندان)) منتقل شدند.
رفتار زندانبانها آنقدر بد بود که روز دوم شورشی در زندان آغاز شد. نگهبانان با مهارت ((و البته با خشونت)) شورش را مهار کردند. بعد زندانیان را به دو گروه تقسیم کردند. بعضیها را سلول خوب اسکان دادند و بقیه را در سلولهای بد. به این ترتیب آنها در بین زندانیان این تصور را به وجود آوردند که بین آنها خبرچین وجود دارد. این شیوه به قدری موثر بود که دیگر شورش کلانی در زندان صورت نگرفت. جالبتر از همه اینکه در همان زمان این شیوه عینن در زندانهای آمریکا صورت میگرفت.
آیا ریشههای خشونتطلبی انسانها در اعماق وجودشان، ریشهها و سر چشمههای مشترکی دارد؟
زیمباردو خودش شخصن اعتراف کرد که آنقدر جذب آزمایش شده بود که از روز سوم خودش هم به عنوان رییس زندان وارد عمل شد. روز چهارم خبر رسید که زندانیها نقشه فرار دارند. زندانبانها تصمیم گرفتند که زندانیان را به یک زندان متروک که دیگر پلیس از ان استفاده نمیکرد ،منتقل کنند. خوشبختانه پلیس به آنها اجازه استفاده نداد. ((به خاطر مسایل بیمه)). و این عصبانیت زندانبانها را بر انگیخت. در روزهای بعد سختگیری به اوج خود رسید. آنها زندانیان را مجبور میکردند ساعتها شنا بروند و یا برایشان آواز بخوانند. آنها را برهنه میکردند و به تحقیرشان میپرداختند. بعد برای شکنجه، غذای آنها را به حداقل رساندند.
شبها وقتی گمان میشد دوربینها خاموش است و گروه آزمایشکننده دانشگاه را ترک میکردند، رفتارهای سادیستی زندانبانها به اوج میرسید. گروه آزمایش با دیدن صحنههای خشونت در نیمه شب به راستی شوکه شدند. بسیاری از شرکتکنندهها تا مدتها از فشار روانی رنج میبردند. آزمایش در روز ششم تمام شده اعلام کردند. تقریبن تمام زندانبانها از پایان زود هنگام آزمایش ناراحت بودند.
تجربه زندان استنفورد در رسانهها بازتاب گستردهای داشت. این آزمایش ((به پیروی از آزمایش میلگرم)) به آدمها فهماند خیلی هم به مهربانی هم امید نبندند. شهروندان بیآزارند چون دست و پایشان بسته است. کافی است کمی به آنها مجال بدهی تا وحشیانگی درون خود را آشکار کنند.
دو زندانی استنفورد در روزهای اول آنچنان تحت فشار عصبی قرار گرفتند که زیمباردو بلافاصله آنها را با دو نفر دیگر جایگزین کرد. یکی از زندانیها خود زنی کرد. یکی از شدت ترس لال شده بود ((البته معلوم شد او خودش را به مریضیزده تا از آن زندان لعنتی خلاص شود. زیمباردو او را معالجه کرد و به زندان بر گرداند.)) زندانی شماره ۴۱۶ آنقدر از رفتار زندانبانها آزرده بود که دست به اعتصاب غذا زد. او را به سلول انفرادی انداختند. بعد زندانبانها به زندانیان گفتند اگر میخواهند زندانی شماره ۴۱۶ از انفرادی آزاد شود باید همه پتو های خود را تحویل دهند. زندانیان ترجیح دادند همه پتوهای خودشان را داشته باشند و زندانی شماره ۴۱۶ تا صبح از سرما بلرزد. زیمباردو از این رفتار آنقدر شوکه شده بود که شخصن وارد عمل شد و به زندانبانها گفتند زندانی انفرادی را آزاد کنند.
بعد زیمباردو به زندانیان گفت که اگر تمام در آمد خود را ((روزی ۱۵دلار)) به زندانبانها ببخشند، همان روز آزاد میشوند. بیشترشان بلافاصله قبول کردند. زیمباردو نوارهای زندان را برای پنجاه نفر از دوستانش نمایش داد. تنها یک نفر از آنان– یک زن – گفت که این آزمایش غیراخلاقی بوده است. ۴٩نفر دیگر یا خندیدند و یا آرزو داشتند کاش جای زندانبانها بودند.
دو ماه بعد از آزمایش، مجری برنامه تلویزیونی توانست زندانی شماره ۴۱۶ (که بیش از دیگران مورد شکنجه و آزار قرار گرفته بود) و خشنترین زندانبان (که خود را جان وین مینامید) روبهروی هم قرار دهد. آنها گفتند رفتارشان آن طور بوده چون فکر میکردند از آنها چنین انتظاری میرود و قرار است کلیشه زندانیان و زندانبانها را در سینما بازی کنند. با این حال هر دو اعتراف کردند ماجرا در ابتدا با بازی کردن شروع شده و بعد این نقش انقدر درونی شده که کنترل از دستشان خارج شده است. پس از آن اریک فروم نقد تندی بر آزمایش زندان استنفورد نوشت. او گفت نتیجه زیمباردو از این آزمایش بسیار ساده انگارانه بوده است و نتایج حاصل از این زندان آزمایشگاهی را نمیتوان به جامعه واقعی تعمیم داد. زیمباردو به این انتقادها جوابی نداد، چرا که شانس با او یار بود. چند ماه بعد از پایان آزمایش او، رسواییهای زندانهای سن کوئنتین و اتیکا در آمریکا بر ملا شد.
زندانیان اتیکا در سال ۱۹۷۱ شورشی عظیم به راه انداختند. آنها خواستار امکانات رفاهی، حمام و امکان ادامه تحصیل بودند. شورش با حمله پلیس و کشته شدن ۴۰ نفر پایان یافت. رسانهها نوشتند زندانیها در هنگام حمله گلوی گروگانها را بریدهاند. اما بعد خبر رسید بیشتر گروگانها با گلولههای پلیس از پای در آمدهاند. تجربه زندان اتیکا نتایج آزمایش زیمباردو را به کلی تایید کرد.
آدمها وقتی اجازه بیابند هر کاری را که بخواهند انجام میدهند. یک افسر پلیس وقتی به این مقام میرسد، ممکن است به راحتی سواستفاده از دیگران را آغاز کند. در واقع موقیعت است که رفتار آدمها را شکل میدهد و نه باورهای شخصی آنها.
تجربه زندان استنفورد و اتیکا و سن کوئنتین در هزاره سوم هم تکرار شد. زندان ابوغریب که در زمان رژیم صدام به زندان شکنجه مشهور بود، بعد از حمله آمریکا و سقوط صدام باز هم شکنجهگاه باقی ماند. عکسهایی که از زندانیان برهنه ابوغریب به بیرون نشت کرد، اگر چه برای روزنامهها بسیار جنجالآفرین بود، اما خبر تازهای در بر نداشت. سربازان آمریکایی و انگلیسی این بار در عراق به مدل میلگرم و زیمباردو تجسم بخشیده بودند.
در سال ۱۹۸۴ تنها ۴۰۰۰هزار زندانی سیاسی در این زندان کشته شده بودند و اجسادشان تحویل کارخانههای صابونسازی شده بود. اما در سال ٢٠٠٣ و ٢٠٠۴ وحشیگری تفاوتی با رژیم بعثی سابق نداشت. زندانبانها سگها را به جان زندانیان برهنه میانداختند. آنها را با صندلی کتک میزدند و با پوتین بر روی پاهای برهنهشان میپریدند. مردها را مجبور میکردند لباس زنانه بپوشند و از زندانیان برهنه زن و مرد فیلمبرداری میکردند. یک بار یک زندانی را روی جعبهای قرار دادند و کیسههای ماسه روی سرش گذاشتند و به اعضای بدنش سیم وصل کردند تا ادای شوک الکتریکی را درآورد. (تکرار عینی آزمایش میلگرم در دنیای واقعی). زندانبانهای زندان ابوغریب روی بدن زندانیان دشنام مینوشتند، به گردن آنها قلاده میبستند، لامپهای شیمیایی را میشکستند و روی بدن زندانیان مایع فسفری میریختند، روی آنها ادرار میکردند، اسلحه خود را روی شقیقهشان فشار میدادند، به آنها تجاوز جنسی میکردند. یک بار صورت یک زندانی را به دیوار کوبیدند و بعد خودشان بخیه زدند. عکسهای بعدی از این هم تکاندهندهتر بود. زنها و مردهایی که کنار اجساد ایستاده بودند و عکس یادگاری انداخته بودند.
زیمباردو گفت بار دیگر کسالت زندانبانها و احساس قدرت، آنها را به سوی سواستفادههای غیرانسانی و رفتار پورنو گرافیک سوق داده است. زندان ذاتن یک تجربه غیرانسانی است و در هر دولتی نمود پیدا کند (رژیم صدام و یا آمریکا) به سواستفاده خواهد انجامید.سربازان آمریکایی در موقعیتی مشابه زندان استنفورد قرار گرفته بودند و طبیعی بود که دست به چنین کاری بزنند. بعد گفته شد سربازان تحت تاثیر مافوقهای خود در پنتاگون بودهاند و از دونالد رامسفلد مجوز رسمی داشتهاند. تفاوتی نداشت. این مدل هم تجربه تلختر از میلگرم را اثبات میکرد.
زندانبانهای ابوغریب با پوشاندن سر زندانیان در یک گونی، بیش از هر چیز انسان بودن آنها را انکار کرده بودند.
اگر شما بر انسانی قدرت بیابید که به خاطر لباس و یا طرز زندگیاش در زندان، شباهتی به انسان ندارد، راحتتر به رفتارهای غیرانسانی روی میآورید.
شیفتگان نازی آنچنان شیفته خون آریایی خود بودند که به راحتی یهودیان را در کوره ها می انداختند. با این همه یک سوال هنوز ذهن را میآزارد.
اگر قدرت ذاتن فسادآور است، آیا همه ما مشغول سواستفاده از زیردستان خود نیستیم؟
نمایشگاه حلال در مالزی از روز ۲۳ تا ۲۷ ژوئن در سالن Matrade برگزار شد.
در این نمایشگاه کشورهای شرکتکننده به ارایه محصولات حلال خود ائم از انواع نوشیدنی ها ، خشکبار و فراوردههای گوشتی پرداختند. در کنار محصولات حلال چند شرکت محصولات غیر حلال نیز عرضه کردند.
دو کشور فرانسه و ژاپن حضور فعالتری در صنایع حلال داشتند.
این خبر در بخش شایعه رادیو کوچه قرار دارد و رادیو کوچه صحت و سقم آن را تایید نمیکند.
موضوع از آنجایی آغاز شد کهmega magazine های ترکیه چند وقت پیش، قبل از این ماجراها از «رضا ضراب» و «ابرو گوندش» تصاویری پخش کرد که تاریخ آن بر میگردد به حدود ۳ ماه پیش که اصلن توجهی به آن نشد. کانال استار که با صراحت کامل و زیرنویس زرد رنگ رضا ضراب را تاجر ایرانی خطاب کرد نیز در مورد ارتباط دوستانه او با ابرو پرداخت. نکته حائز اهمیت این است که تا به حال دیده نشده رضا ضراب به صورت مجزا با خبرنگاران صحبتی کند و در مورد درستی یا نادرستی این خبرها نیز مطلبی را عنوان کند اما چیزی که به خوبی مشخص است این است که این دو بارها و بارها با یکدیگر در مراسمهای رسمی و غیررسمی همراه یکدیگر بودهاند.
بعد از شنیده شدن خبر اینکه «امراه» از یک دختر ایرانی به نام «شادی سهند» خوشش آمده و میخواهد با او ازدواج کند این بار ابرو دیگر رسمن با یک پسر ایرانی ازدواج کرد و مراسم عقدکنان به صورت علنی به دور از چشم رسانهها برگزار کرد و تمام خوانندگان را دعوت کرد.
بعد از چند وقت دوباره طبق خبری که چند شب پیش در برنامه mega magazin از کانال star پخش شد، عنوان شد که رضا ضراب همان آقایی است که نامش جدیدن با ابرو گوندش گفته میشود که دوست ایرانی ابرو گوندش است که با وی ازدواج کرده است.
ابرو گوندش که بالاخره در سال ۲۰۱۰ با دوست پسر ایرانیاش که از سال ۲۰۰۹ با او آشنا شده بود یعنی رضا ضراب، تاجر ثروتمند تبریزی مقیم استانبول، ازدواج کرد. این ازدواج طی یک مراسم پنهانی و تنها با حضور نزدیکان در استانبول صورت گرفت. ابرو گوندش در این مدت طولانی که با رضا ضراب بود بالاخره اعتراف کرد و خبر ازدواجش با رضا ضراب را شرح داد و گفت من با رضا ضراب یک ساله که هستم و همچنین در بین خانوادهمان به رسمیت ازدواج کردیم و از کسانی که در کنار ما بودند تشکر میکنم. طبق گفتههای ابرو او به صورت علنی عقد کرده و در روز کنسرتش این خبر را به خبرنگاران اعلام کرده و گفته شاهدین ازدواجشان خانوادهشان بودهاند.
در خبر آمده که ابرو در خانه و تنها با تعداد ۶ نفر از آشنایان نزدیک ازدواج کرد. ابرو به جای لباس عروس یک لباس سفید رو ترجیح داده بود و آخر هفته ۳ روز با رضا به تعطیلات رفت. ابرو سومین بار ازدواج میکند. اولین ازدواج در سن ۱۶ سالگی بوده بعد دومین بار با وکیل ازدواج کرد و این برای سومین بار است که ازدواج میکند و به همین راحتی ابرو عروس ایرانیها شد.
حالا کل این مسایل یک طرف، بحثهای پیرامون رضا ضراب از طرف دیگر توجه مردم به خصوص ایران را به خود توجه کرده است و در آینده پس از انتشار این خبرها نیز بیشتر به خود جلب خواهد کر. آن هم این است که مردم ترکیه به رضا ضراب حساسیت زیادی پیدا کردهاند و به دلیل اهمیت موضوع و ازدواج یک پسر ایرانی با ابرو، نیز مردم ترکیه به نوعی نسبت به این عمل واکنش نشان داده و به اصطلاح حسودی میکنند به این صورت که آنها معتقدند که رضا ضراب ایرانی نیست بلکه به عقیده آنها رضا ضراب آذربایجانی هست و دلیل آن را مشهور بودن رضا ضراب در باکو و تهیه شعرهای آلبوم جدید گونل (گونل که اصالتن آذربایجانی است) میدانند.
رضا ضراب ایرانی و متولد تبریز است و آقا رضا متولد سال ۱۳۶۲ است و هم اکنون ۲۷ سال دارد و در زمان جنگ خانواده ضراب به دوبی رفته و رضا پسر کوچک خانواده در ترکیه مانده و آنجا به فعالیت میپردازد که پس از چند سال پدر رضا ضراب پس از بازگشت به ایران نیز کارخانه فولاد سازی تاسیس میکند. این کارخانه هم اکنون به نام حسین ضراب، پدر رضا ضراب است و همچنان به فعالیت خود ادامه میدهد. مدیر عامل این کارخانه حسین ضراب و رییس هیت مدیره کارخانه نیز رضا ضراب است.
آگهی تاسیس کارخانه به نام خانواده ضراب است. خانواده رضا ضراب یک خانواده کاملن مذهبی و مومن هستند و کل اعضای خانواده پیرامون شغل تجارت کم و بیش فعالیت داشتهاند که از جمله فعالیتهای پدر رضا ضراب را میتوان: شرکت بینالمللی واردات و صادرات، کشتیرانی (در استانبول ترکیه)، کارخانه فولاد سازی (در تیکمه داش آذربایجان شرقی)، صرافی (در دبی) و خلاصه تجارت بین کشور ایران با کشورهای همسایه دانست که همین امر باعث میشود که از رضا ضراب هم یک تاجر ساخته شود. لازم به ذکر است که خود رضا ضراب هم اکنون، یک شرکت تجاری بزرگ با عنوان کارخانه کشتی سازی رویال در استانبول ترکیه دارد که در اصل متعلق به پدرش است و چند سالی است که در ترکیه و در استانبول زندگی میکند به عنوان تاجر ایرانی در ترکیه فعالیت میکند.
پدر رضا ضراب که پدر یک خانواده اصیل ایرانی است، به نوعی ازدواج پسرش با ابرو را مناسب نمیدید و به دلیل مسایل عرفی ابرو را عروس مناسبی برای خانواده نمیدانست اما مادر رضا ضراب در تماس تلفنی با ابرو رضایت خودش را اعلام کرد و برای ابرو و پسرش آرزوی خوشبختی کرد و به دنبال آن پدر رضا ضراب هم موافت خود را اعلام کرد و بدین ترتیب در مراسم عقد ابرو و پسرشان شرکت کردند. در این بین سیبل جان هم ازدواج ابرو را با رضا ضراب تبریک گفت و برای ابرو آروزوی بچهدار شدن کرد و به او هدایایی هم داد. قرار است ابرو و رضا در خانهای که در Kemerburgaz قرار دارد با هم زندگی کنند.
طبق تحقیقاتی که انجام شد این اطمینان حاصل شد که شعرهای آلبوم جدید گونل را همین رضا ضراب ایرانی ساخته است اما ساخت آهنگهای گونل و یا شعرهای آلبوم جدید او دلیل بر این نمیشود که وی ایرانی نیست و آذربایجانی است. البته مسایل حاشیهای زیادی هم در مورد رضا ضراب به وجود آمده که رضا ضراب از ۱۷ سالگی با گونل دوست بوده که صحت آن را تایید نمیکنیم به این دلیل که با این احتساب یعنی گونل ۱۳ ساله بوده که با رضا ضراب دوست بوده که از نظر ما توجیه منطقی ندارد. در تحلیلهای خود سایتهای مختلف ترکیه آمده است که رضا ضراب ایرانی است. اما برای علاقهمندان به ابرو شاید جالب باشه که چرا خود رضا ضراب صراحتن اعلام نمیکند اهل کجاست؟ چرا نمیگوید که ایرانی است تا ایرانیها هم در خوشحالی او سهیم باشند؟ علت اصلی که رضا خودش را از خبرنگارها مخفی میکند این است که به خاطر اینکه مشکلی برایش در ایران به وجود نیاد خودش را از خبرنگاران و دوربینهای خبری دور میکند.
در جدیدترین گزارش mega magzin آمده است که ابرو در ایران طرفدارهای زیادی دارد و رضا هم یکی از طرفدارهای ایرانی ابرو بوده است، به نظر میرسد این عامل باعث شده که مدیر سایت فارسی ابروگوندش از وی دلخور شود . «علی علیپور» که مدیریت سایت فارسی ابرو گوندش را در ایران بر عهده دارد و تا کنون فعالیتهای موثری برای وی در ایران انجام داده است و نیز بارها و بارها با ابرو گوندش ملاقات حضوری داشته است و با وی گفتوگوهایی داشته و عکس شخصی هم داشته است نیز به نظر میرسد از ابرو گوندش دلخور شده است.
علی علیپور بار پیش به دلیل برخی مسایل که نیاز به بازگو کردن نیست نیز از زمان ازدواج ابرو گوندش با «عثمان تارکر» نیز شدیدن از وی انتقاد کرده و عنوان کرده بود که دیگر برای وی فعالیت انجام نخواهد داد و ناراحتی خود را در قالب نامه به صدف، منیجر و یا همان مدیر برنامههای ابرو فرستاده بود و ابروگوندش رسمن بابت دلخوری پیش آمده عذرخواهی کرده بود و نامهای را با دست خط خود برای علی علیپور فرستاد و به نوعی این دلخوری را از بین برد. باید دید اینبار چه اتفاقی خواهد افتاد؟
آقای «پنتا» از عملکرد «سیا» درباره استفاده از هواپیماهای بدون سرنشین علیه رهبران القائده و طالبان در منطقه دفاع کرد.
لئون پانتا، رییس سازمان مرکزی اطلاعات آمریکا (سیا) اذعان کرده است که جنگ در افغانستان از آنچه انتظار آن میرفته است دشوارتر و طولانی مدتتر بوده است. آقای پنتا که در گفتوگو با یک شبکه تلویزیونی آمریکا سخن میگفت افزود: «که اگرچه پیشرفتهایی در افغانستان بهدست آمده است اما مشکلات جدی در امر دولتداری، فساد و معضل طالبان هنوز بهجای خود باقی است.»
او در سخنان خود در شبکه ایبیسی آمریکا گفت: «با خروج نظامیان خارجی از افغانستان کلید اصلی (حل مشکل افغانستان) این است که آیا افغانها حاضر بهقبول مسوولیت برای مقابله با نیروهای ستیزهجو هستند یا نه.»
لازم به یادآوری است اظهارات رییس سیا چند روز پس از آن عنوان میشود که ژنرال «دیوید پترویوس» بهدنبال کنار گذاشتهشدن ژنرال «استنلی مککریستال» سکان فرماندهی نیروهای آمریکا و ناتو در افغانستان را برعهده گرفته است.
بهدنبال زلزله شدید فروردین سال گذشته در «الآکویلا»ی ایتالیا که ۳۰۸ کشته، ۱۶۰۰ زخمی و ۶۵هزار بیخانمان برجای گذاشت.
به گزارش خبرآنلاین، دادستانی این شهر، شش زلزلهشناس را بهدلیل عدم هشدار بهموقع در اعلام زلزله بهقتل غیرعمد متهم کرده است. این اتهام با اعتراض شدید و جهانی زمینشناسان روبهرو شده است.
زلزله مرگباری که در تاریخ ۶ آوریل۲۰۰۹ (۱۷فروردین ۱۳۸۸) شهر الآکویلا در مرکز ایتالیا را لرزاند، پسلرزه عجیب و غریبی داشته است. برخی از بزرگترین زلزلهشناسان ایتالیا به دلیل عدم اعلام خطر قبل از رخدادن این بلای طبیعی، با اتهام قتل غیرعمد مواجه شدهاند.
کیفرخواست صادره باعث خشم زلزلهشناسان سراسر دنیا شده است. آنها تاکید میکنند که زلزلهها هنوز قابل پیشبینی نیستند و البته برخی هم میگویند که دولت ایتالیا در خصوص استانداردهای اجباری ساختمانسازی که میتوانست باعث کاهش خسارات این حادثه شود، اهمال کرده است.
در کیفرخواستهایی که از سوی دادستان الآکویلا در تاریخ ۳ ژوئن (۱۳ خرداد) منتشر شد، نام شش دانشمند بهعنوان متهمان مرتبط با این زلزله ذکر شده است. در ایتالیا معمولن صدور کیفرخواست پیش از برپایی دادگاه صادر میشود و بنابراین بهمتهمان زمان لازم برای آمادهکردن دفاعیاتشان داده میشود.
«لئون پنتا» رییس سازمان اطلاعات مرکزی آمریکا گفته است: «ایران هماکنون دارای اورانیم کافی برای تولید دو بمب اتمی است و تحریمهای اقتصادی احتمالن این کشور را از تلاش برای دستیابی بهتوانایی هستهای باز نخواهد داشت.»
وی روز یکشنبه در گفتوگو با شبکه تلویزیونی ایبیسی گفت: «تحریمهای جهانی ممکن است تاثیراتی داشته باشد و مشکلات اقتصادی جدی برای ایران ایجاد و حکومت این کشور را تضعیف کند.» اما او افزود: «آیا این ایران را از مقاصد خود برای رسیدن بهتوانایی هستهای باز خواهد داشت؟ احتمالن نه.»
این اظهارات در حالی مطرح میشود که رابرت گیتس وزیر دفاع آمریکا هفته پیش گفت: «تحریمهای دیپلماتیک و اقتصادی اخیر علیه ایران شانس خوبی برای توقف برنامه اتمی ایران دارد.» وی در ادامه اظهار داشت: «این فشارهای اقتصادی و سیاسی از ظرفیت بالایی برای تاثیرگذاری بر محاسبات اتمی ایران برخوردار است.»
گفتنی است شورای امنیت سازمان ملل متحد اخیرن تحریمهای جدیدی علیه ایران اعمال کرده است. آمریکا و اروپا نیز گامهایی برای فشارهای یکجانبه بر ایران برداشتهاند. اما ایران تاکنون حاضر بهتوقف غنیسازی نشده است.
مقامات ارشد کرهشمالی از انتقال سلاحهای سنگین نظامی توسط آمریکا بهمنطقهای غیرنظامی نزدیک کره انتقاد کردند.
مقامات محلی در روستایی مرزی در منطقه غیرنظامی بین دو شبهجزیره کره روز شنبه از انتقال سلاحهای سنگین نظامی توسط ارتش آمریکا بهاین منطقه خبر دادند.
بهگزارش خبرگزاری ملی کره مقامات ارشد این کشور انتقال این سلاحها را بهمحل تجمع نیروهای دو کشور کرهشمالی و جنوبی بهانهای برای تحریک منطقه و شروع یک جنگ احتمالی دانستند.
همچنین این مقامات از عکسالعمل قاطع و صریح و حتا نظامی با خارجنکردن نیروهای آمریکایی از آن منطقه خبر دادند.
لازم بهیادآوری است تنشها در منطقه شبهجزیره کره از زمان غرقشدن یک ناو جنگی کرهجنوبی در ماه مارس بیشتر شده است.
در نشست روز یکشنبه رهبران گروه بیست در پایان هفته «باراک اوباما» با عنوان این مطلب که برای از بینبردن بدترین بحران اقتصادی در دنیا بههمکاری همه کشورها نیازمند است گفت: «با نزدیکشدن و ایجاد ارتباط بیشتر بین کشورها میتوان بر این مشکل بینالمللی فایق آمد.»
طبق توافق رهبران گروه بیست بر مرتفعکردن بحران اقتصادی بینالمللی تا سال ۲۰۱۳ این نشست بهپایان رسید.
اوباما در این نشست سه راهحل «حصول اطمینان از بهبود اوضاع اقتصادی جهان، اصلاحات نظام مالی جهانی و اصلاحات نظام مالی هر کشور» را برای از بین بردن بحران اقتصادی در جهان و کشورها عنوان کرد.
گفتنی است نشست گروه بیست برای از بینبردن مشکلات اقتصادی بینالمللی و داخلی کشورها تشکیل شد.
وبسایت روزنامه فایننشال تایمز روز گذشته یکشنبه اعلام کرد: «شرکت توتال فرانسه فروش بنزین بهایران را متوقف کرده است.»
این روزنامه روز یکشنبه در وبسایت خود نوشته که شرکت توتال بیش از یکماه است محموله بنزین بهایران صادر نمیکند.
در این گزارش آمده که توتال تصمیم بهتوقف فروش بنزین را همزمان با مطرح شدن دور جدید تحریمهای شورای امنیت و نیز تحریمهای یکجانبه آمریکا و اتحادیه اروپا علیه تهران اتخاذ کرده است. «کریستوفر دومارژی» مدیرعامل شرکت توتال ششم اردیبهشت امسال گفته بود این شرکت در صورت تصویب تحریمهای ایالاتمتحده علیه ایران، فروش بنزین بهجمهوری اسلامی را متوقف خواهد کرد.
دو مارژی تیرماه سال گذشته نیز اظهار داشت که توتال بهسبب تنشهای سیاسی، فعلن در طرحهای گازی ایران سرمایهگذاری نمیکند. چندی پیش نیز سه شرکت بزرگ ویتول، گلنکور و ترافیگورا به علت افزایش ریسک سیاسی، از فروش بنزین به ایران خودداری کردند. پیش از تصویب تحریمهای جدید، «رلیانس» بزرگترین شرکت هندی وارد کننده نفتخام از ایران، خرید نفت از این کشور را قطع کرد و شرکت نفتی «لوک اویل»، بزرگترین شرکت نفتی (خصوصی) روسیه هم فعالیت خود در جمهوری اسلامی را متوقف کرده بود.
درپی وضعیت نامشخص تالار مولوی هنرمندان تاتر امروز دوشنبه ساعت ۱۵ مقابل تالار مولوی تحصن میکنند.
بهگزارش خبرآنلاین، بر اساس اعلام هنرمندان عرصه تاتر این تحصن با دو موضوع برگزار میشود: «چرا تالار مولوی در اقدامی غیرفرهنگی و غیرقانونی پلمب و فعالیتهای نمایشی آن متوقف شد؟ چرا وضعیت این تالار مشخص نمیشود تا بلاتکلیفی گروهها پایان یابد؟»
تحصنکنندگان با اعلام اینکه چند روز از رفتار غیرفرهنگی که با این تالار و از آن مهمتر هنرمندان تاتر شده میگذرد ولی متاسفانه هیچ بارقهای از بهبود اوضاع و رفع مظلومیت هنرمندان تاتر دیده نمیشود، اعلام کردهاند: «با تصمیم جمعی قرار بر این شد ارایه پاسخ به دو سوال یادشده همگی در مقابل تالار مولوی تحصن کنیم.»
لازم به ذکر است تالار مولوی با وجود میزبانی از چند نمایش، سهشنبه اول تیرماه با دستور انتظامات دانشگاه تهران پلمب شد و در ادامه مشخص شد این موصوع بهاختلاف درونی دانشگاه تهران و جهاددانشگاهی مرتبط است. حتا با انتخاب «مهدی مکاری» به عنوان مدیر آن تالار وضعیت این تالار مشخص نیست. تالار مولوی در خیابان ۱۶ آذر واقع شده و مرکز اجرای نمایشهای دانشجویان است.
سومین و آخرین روز از رقابتهای دوچرخهسواری کاپ آسیایی مالزی با کسب دو نشان دیگر برای رکابزنان ایران روز گذشته بهپایان رسید تا این تیم صاحب ۷ نشان شود.
بهگزارش خبرنگار مهر، رقابتهای کاپ آسیایی دوچرخه سواری مالزی در کوالالامپور از روز جمعه چهارم تیرماه در بخش پیست و در دو رده سنی جوانان و بزرگسالان برگزار شد که عصر امروز – یکشنبه ششم تیرماه و در آخرین روز از این مسابقات نمایندگان ایران موفق شدند در ماده کایرین صاحب مدال نقره و برنز شوند. در رده سنی جوانان «رضا جبرییلی» و در رده سنی بزرگسالان «محمود پراش» موفق بهکسب مدال برنز و نقره این مسابقات شدند.
تیم ملی دوچرخهسواری ایران با کسب این دونشان، در مجموع با کسب ۷ مدال نقره و برنز بهکار خود در این مسابقات پایان داد.
سازمان عفو بینالملل در بیاینهای با تاکید بر فعالیتهای مسالمتآمیز «جعفر پناهی و محمد علی شیرزادی» دو فیلمساز ایرانی که در آستانه محاکمه قرار دارند، از مسوولان جمهوری اسلامی خواست تا آنها را از اتهامات وارده تبرئه کنند.
بر اساس این گزارش قرار است محمدعلی شیرزادی به اتهام فیلمبرداری و مصاحبهای که حدود دو سال قبل با «عمادالدین باقی و آیتاله منتظری» داشته محاکمه شود. عفو بینالملل اعلام کرده که در صورتی محکومیت و زندانیشدن وی، او را بهعنوان یک زندانی عقیدتی تلقی خواهد کرد.
این گزارش در ادامه بهمرور سوابق شیرزادی و نحوه بازداشت وی پرداخته و نوشته است که «این فیلمساز ایرانی، روز دوشنبه ۱۴ دی ماه ۱۳۸۸ توسط ۵ مرد ناشناس بازداشت شده در حالیکه بهمدت ۴۰ روز خانوادهی وی از محل و وضعیت نگهداری او بیاطلاع بودند.»
اتهام جعفر پناهی نیز آنگونه که وزارت ارشاد اعلام کرده است «تدارک برای تهیه فیلمی علیه حکومت» است که پناهی آن را رد کرده است.
گفتنی است جعفر پناهی روز سهشنبه، چهارم خردادماه با تودیع وثیقه ۲۰۰ میلیون تومانی و محمدعلی شیرزادی نیز روز چهارشنبه دوم تیرماه از زندان آزاد شده است.
«میرحسین موسوی» و «زهرا رهنورد» عصر دیروز یکشنبه با حضور در منزل «بدرالسادات مفیدی» دبیر انجمن صنفی روزنامهنگاران با وی و خانوادهاش دیدار کردند.
بدرالسادات مفیدی که از هشتم دیماه سال گذشته در زندان بود در تاریخ هفدهم خردادماه با تودیع وثیقه یکصد میلیون تومانی از زندان اوین آزاد شد. در این دیدار میرحسین موسوی ضمن دلجویی از خانم مفیدی و خانوادهاش از مشقاتی که روزنامهنگارانی همچون وی تنها بهجرم انجام رسالت حرفهایشان با آن مواجه شدهاند، ابراز تاسف کرد.
زهرا رهنورد نیز با ابراز شادمانی از آزادی دبیر انجمن صنفی روزنامهنگاران بر نقش زنان در روند رو بهرشد جامعه تاکید و از مقاومت و صبر خانم مفیدی در دوران بازداشتش تقدیر کرد. پیشتر عزتالسادات میری، مادر بدرالسادات مفیدی در رنجنامهای بهدادستان تهران از ادامه بازداشت فرزندش در زندان انتقاد کرده و خواستار آزادی وی شده بود.
لازم به یادآوری است بدرالسادات مفیدی روزنامهنگار و دبیر انجمن صنفی روزنامهنگاران ایران است که پس از تظاهرات عاشورا در روز ۷ دی ۱۳۸۸ با حکم عمومی دادستان تهران، که برای بازداشت فعالان سیاسی حاضر در مراسم تشیع آیتاله منتظری ارایه کردند، بازداشت شد. همسر وی مسعود آقایی نیز همزمان با او بازداشت و ۵۲ روز بعد با سپردن وثیقه آزاد شد.
«حسین ساجدینیا» فرمانده انتظامی استان تهران گفت که روزانه سههزار کیلو موادمخدر در ایران کشف میشود و در سال گذشته میزان کشف مواد مخدر صنعتی نظیر کراک و شیشه بهشدت افزایش یافته است.
وی که امروز دوشنبه در جمع خبرنگاران سخن میگفت، افزود: «۵۶ درصد از هزار تن مواد مخدری که سال گذشته در کشور کشف شده، مربوط به استان تهران است.»
بهگفته آقای ساجدینیا، در استان تهران ۶۵ نقطه مشهور بهتوزیع و تهیه موادمخدر وجود دارد که نیروی انتظامی قرار است برای پاکسازی این مناطق اقدام کند. فرمانده انتظامی تهران در بخش دیگری از سخنان خود با «اظهار بیاطلاعی» درباره آمار دقیق معتادان به موادمخدر ابراز گفت: «۴۲ درصد از زندانیان استان تهران، زندانیان مواد مخدر هستند.» آقای ساجدینیا افزود که این آمار نشاندهنده «ضریب نفوذ بالای موادمخدر در تهران» است و پس از تهران، بیشترین موادمخدر در استانهای سیستان و بلوچستان، کرمان و هرمزگان کشف شده است. بنابر گفته فرمانده انتظامی تهران سال گذشته نزدیک به ۲۱۴ هزار نفر قاچاقچی دستگیر شدهاند که این رقم نسبت بهسال ۸۷ کاهش پیدا کرده است.
لازم به یادآوری است در سال ۸۷ پلیس حدود ۲۵۰ هزار نفر را دستگیر کرده بود.
در آستانه سالگرد هفتم تیرماه، اعضای خانواده آیتاله بهشتی با انتشار اطلاعیهای اعلام کردهاند، امسال مراسم بزرگداشت کشتهشدگان حادثه انفجار در مقر حزب جمهوری اسلامی در سال ۱۳۶۰ برگزار نخواهد شد.
در این اطلاعیه بدون اشاره مستقیم بهدلیل لغو این مراسم که هر ساله از سوی خانواده آیتاله بهشتی برگزار میشد، آمده است: «به آگاهی میرسانیم که با توجه بهجوانب گوناگون، بهویژه ضرورت پاسداشت حریم این شهیدان، این مجلس در سال جاری برگزار نخواهد شد.»
ده روز قبل نیز بهدنبال هشدار ماموران امنیتی مراسم بزرگداشت علی شریعتی در منزل حبیباله پیمان لغو شده بود و خانواده شریعتی در بیانیهای بهصادر نشدن مجوز برای برگزاری این مراسم در حسینیه ارشاد اعتراض کرده بودند.
لازم به ذکر است طی دوسال گذشته مقامهای دولت جمهوری اسلامی با برگزاری مراسم بزرگداشت مهدی بازرگان، آیتاله محمود طالقانی و یداله سحابی در حسینیه ارشاد مخالفت کردهاند.
نامهای که در پی میخوانید فاطمه شمس صبح امروز دوشنبه در حمایت از عبداله یوسفزادگان به حداد عادل در وبلاگ خود منتشر کرده است:
آقای حداد عادل
سلام
اگر راقم این سطور بیمهابا آنچه که در این صد روز بر ذهن و ضمیرش گذشته است را برای شما مینویسد به دلیل خستگی و عصبانیت ناشی از بلاتکلیفی و بیعدالتی محضی است که بر یکی از عزیزترین دوستاناش رفته است. این روزها کلمات تنها ابزار اعمال قدرت ما محرومانند و زجردیدهگانند و در همان مدارس خودتان معلم ادبیات آزادهای بود که به ما یاد داد با کلمات روراست باشیم. لذا بیپرده شرح آنچه رفته است را به شما مینویسم:
آقای حداد!
لطفن خوب به تصویر بالا نگاه کنید. این عکس در تابستان سال هزار و سیصد و هشتاد گرفته شده است. نفر کنار دستیتان را حتمن میشناسید. آقای حاجی وزیر وقت آموزش و پرورش. نفر سوم را هم اگر خوب به چهرهاش نگاه کنید قاعدتن باید بشناسید. نام او عبداله یوسفزادگان است. از فارغالتحصیلان ممتاز مدرسه خودتان که اسماش را روزی «فرهنگ» گذاشته بودید. مدال طلای دور گردناش را هم ببینید. عبداله یوسفزادگان، فارغالتحصیل مدرسه فرهنگ، برنده مدال طلای المپیاد ادبی سال ۸۰.
آقای حداد!
میدانید امشب که دارم اینها را خطاب به شما مینویسم عبداله کجاست؟ او صد روز است که در سلولهای انفرادی تهران و مشهد زندانی است. میدانید جرم او چیست؟ «اقدام علیه امنیت ملی» از طریق «اندیشیدن و فکر نوشتن و نوشتن و نقد کردن» آن هم نه به عنوان یک فعال سیاسی که به عنوان یک دانشجوی کارشناسی ارشد حقوق که هیچگاه کار تشکیلاتی سیاسی برایش جذاب نبوده است و همواره از آن کناره گرفته است. برنده مدال طلای المپیاد مملکت را سه ماه است که گرفتهاند و او را بین مشهد و تهران و از یک سلول انفرادی به سلول انفرادی دیگر پاسکاری میکنند. خانواده مظلوماش را هم ماههاست که بین تهران و مشهد سرگردان نگه داشتهاند و مدام وعده دروغ به آنها میدهند. تاکنون بیش از بیست بار گفتهاند آزادش میکنیم و نکرده اند.
آقای حداد!
بعید میدانم روزی که او مدال طلایش را از دست رییس مدارس «فرهنگ» کشور میگرفت و در کنارش عکس یادگاری میانداخت حتا به ذهناش هم خطور کرده باشد که نه سال بعد به جرمی ناکرده بیش از صد روز از عمرش را در سلولهای انفرادی حکومتی که شما یکی از مدافعان سرسختاش هستید و آمران آن را عادل میدانید بگذراند و توسط بازجویان بیسواد و بینزاکت و متوهم بارها و بارها بازجویی شود و برای اعترافات دروغ تحت فشار قرار گیرد. من یکی مدتهاست که در فرهنگهای لغت دنبال معنای جدیدی برای «عدالت» و «عادل» میگردم. راستی شما در فرهنگستانتان از خرداد سال پیش تاکنون معنای جدیدی برای این کلمه «ابداع» نکردهاید؟
رییس محترم مدارس فرهنگ کشور
تا جایی که گفتهاند و شما هم تایید کردهاید، ظاهرن مدرسه فرهنگ را زمانی راه انداخته بودید تا در آن زبان و ادبیات و فرهنگ فارسی را به دانشآموزان ممتاز و نخبه یاد بدهید و به اصطلاح سطح علوم انسانی کشور را ارتقا ببخشید. اگر به واقع اینچنین بود که میگفتیم: «کثراله امثالکم، اما خود خوب میدانید در عمل تا چه اندازه این آرزوی شما به منجلاب سیاست و پارتیبازیها و رانتخواریهای سیاسی آلوده شده است.» قبلن محض یادآوری برایتان نوشته بودم که چگونه همسرم محمدرضا جلاییپور که اتفاقن دوباره این روزها بعد از یک سال گرفتار سلولهای انفرادی شده است را به مدرسه فرهنگتان راه ندادید و سالها بعد برای جبران آن اشتباه در کانون توحید لندن به صورت او لبخند زدید. امروز اما دوباره محض یادآوری برایتان مینویسم که عبداله یوسفزادگان دانشآموز ممتاز مدرسه فرهنگ خودتان بوده است. او را -سهون یا عمدن- اما به هر حال به مدرسهتان راه داده بودید و سوابقاش را که مرور کنید خواهید دید که همواره یکی از دانشآموزان نخبه شما در آن سالها بوده است. این عکس هم موید همین ادعاست. از دست خود شما مدالش را گرفته است. حالا چه؟ هر دوی اینهایی که نام بردم در زندان انفرادیاند. یکی در تهران، دیگری در مشهد.
آیا هنوز با این ظلم آشکاری که به عبداله و امثال عبداله میرود سکوت و مصلحتاندیشی را جایز میدانید؟
آقای حداد عادل
من اگر جای شما بودم یک بعدازظهرم را خالی میکردم و سری به این وبلاگ میزدم تا کمی بیشتر با یکی از دانشآموزان سابق خودم آشنا شوم. هر کس رفاقتی هر چند اندک با او داشته اعتراف میکند که دوستی با عبداله سواد و شعورش را زیاد کرده است. شما که بحمدله دنیا دیدهاید و بارها به کشورهایی که خود شما در کتابهای درسی دوران دبیرستان آنها را مسوول اشاعه «فرهنگ برهنگی و برهنگی فرهنگی» میدانستید، سفر کردهاید. مثلن همین انگلیس. آیا همین کشورهای به زعم شما «مهاجم فرهنگی» با جوان نخبه بیست و پنج سالهشان چنین میکنند که همکاران شما در سپاه و اطلاعات و قوه قضاییه با آن همکاری چشمگیر و صمیمانهای که دارند، کردند؟ مثال دیگری برایتان میزنم: همین سیستم آموزشی انگلیس وقتی محمدرضا دوازده سالش بود و بعد از اتمام تحصیل پدرش میخواست به ایران برگردد، صرفن به خاطر موفقیتهای تحصیلی که کسب کرده بود پیشنهاد بورس مادامالعمر تحصیلی به او داد. معلمانش به پدر او اصرار کردند که محمدرضا را راضی کند که همانجا درساش را ادامه بدهد. پدرش او را در ماندن و برگشتن مخیر گذاشت. ولی او گفت دوست دارد به کشور خودش برگردد و همانجا درس بخواند و کنکور بدهد و دانشگاه برود. همین کار را هم کرد. اما وقتی برگشت درهای مدرسه شما را به رویش بستند و راهش ندادند. الان هم که یک سال است عوض اینکه درساش را بخواند، یا در سلولهای انفرادی جابهجا میشود و یا در راهروهای دادگاه آن هم در حالی که از تمامی اتهامات در دادگاه تبرئه شده است و حکم منع تعقیب برایش صادر کردهاند. خودتان رفتار این دو سیستم آموزشی را با هم مقایسه و قضاوت کنید. کدام یک نخبهکشتر است؟
رییس محترم فرهنگستان زبان و ادب فارسی:
عبداله یوسفزادگان طلای المپیاد زبان و ادب فارسی را دارد. اما این فقط بخش کوچکی از استعداد و هوش خارقالعاده ادبی او را نشان میدهد. اگر وقت کردید دستنوشتههای عبداله را بخوانید. سری به کتابخانه بینظیرش در خانه کوچک پدریاش در ستارخان بزنید و نگاهی به کتابها و دستنوشتههایش بیندازید. تیزبینی و خلاقیت او در گفتار و نوشتار را کمتر کسی است که دیده و شنیده باشد و لب به تحسین نگشوده باشد. احاطه کمنظیر او بر متون ادبی کلاسیک و رمان و مهارت او در کتابشناسی و مرجعشناسی زبانزد رفقای اوست. معادل حبس چنین کسی در سلولهای نمور انفرادی را چه میشود گذاشت؟ این را هم در دستور کار فرهنگستان قرار دهید شاید کلمه جدیدی کشف کردید چون من جز «بلاهت» معادل دیگری برای این کار نیافتم.
آقای حداد عادل
روزنامه کیهان که حسین صفار هرندی سالها پای ثابت آن بود از بارزترین نشانههای قهقرای فرهنگی و فکری این کشور است. عبداله یوسفزادگان و محمدسجاد صفار هرندی، فرزند آقای صفار هم اتفاقن هر دو از دانشآموزان مدرسه شما بودند. امروز عبداله یوسفزادگان به جرمی ناکرده ۱۰۰ روز است که در سلولهای انفرادی حبس است و همکلاسیاش سجاد صفار هرندی در امنیت و آزادی کامل به نفع دولت فعلی و در توجیه قانونشکنیها و خشونتهای یکسالهی اخیر قلم میزند. این است آن چیزی که شما سالها در مدارس فرهنگ به دنبال بازتولیدش بودید؟ حبس نخبگان و به قدرت رسیدن میانمایهگان؟ اگر چنین است که چه بسا بهتر باشد به جای واژه نامانوس و بیگانه «فرهنگ» برای چنان مدرسهای از واژه قریب و مانوس «نیرنگ» استفاده کنید. چراکه آنچه امروز شاهد آنیم حبس فرهنگسازان و تکثیر تاسفبرانگیز و به مسند نشستن نیرنگبازان است.
راستی رنجنامه مادر عبداله یوسفزادگان را خواندهاید؟ اگر نخواندهاید حتمن بخوانید تا کمی بیشتر متوجه شوید عبداله در چه خانوادهای و با چه طرز فکری بزرگ شده است.
آقای حداد عادل
کمتر از یک سال پیش برایتان نوشته بودم که ظاهرن راه مدرسه فرهنگ شما از سلولهای انفرادی اوین میگذرد. فکرش را هم نمیکردم که یک سال بعد علاوه بر محمدرضا، عبداله هم به مصداق این حرف تبدیل شده باشد و راه مدرسه فرهنگ علاوه بر سلولهای انفرادی اوین از سلولهای انفرادی زندانهای مشهد هم بگذرد، البته مشهد هم مدرسه فرهنگ دارد، راقم این سطور فارغالتحصیل همان مدرسه است و شبیه دو نامبرده المپیادی و محض اطلاع شما یک سال گذشته را در تبعیدی ناخواسته و به دور از همسر گذرانده و اخیرن توسط بازجویان جمهوری اسلامی به ابزار حبس و شکنجه همسر دربندش تبدیل شده است. خواهر بیست و یک سالهام زهرا هم از فارغالتحصیلان همین مدرسه است که کمتر از دو ماه قبل بیست و پنج روز در انفرادی حبساش کردند.
آقای حداد
یک سال از جنایت مخوف کهریزک گذشته است. جایی که یک مشت آدمکش متجاوز که بویی از فرهنگ و شعور و آدمیت نبرده بودند جمعی از جوانان بیگناه وطن را به وحشیانهترین شکل کشتند و به جای عاملان آن فاجعه نخبگان فرهنگی این مملکت مثل احمد زیدآبادی، دانشآموخته ممتاز دکتری مملکت را روی صندلیهای دادگاه علنی نشاندند. وقتی امثال او را میبینم که برای دغدغهای انسانی به غیرانسانیترین وجه مجازات میشوند، فکر میکنم کهریزک مدام در حال تولد دوباره است. کهریزکی که در آن شعبان بیمخها، شب و روز به فکر و شعور و اندیشه و شخصیت «آدم»ها توهین میکنند و اسم خودشان را هم کارشناس و دکتر میگذارند. این کهریزک از آن کهریزک اول هزاربار مخوفتر است.
آقای حداد عادل
اینها را برای شما نوشتم اولن به این دلیل که فکر کردم شاید از وضعیت اسفبار عبداله یوسفزادگان مطلع نشده باشید و ثانین چون فکر میکردم لازم است رییس مدارس فرهنگ کشور بداند که سرنوشت فارغالتحصیلان مدرسهاش بعد از یک دهه به کجا کشیده شده است: حبس، انفرادی، تبعید.
آقای حداد عادل:
بیتعارف خدمتتان مینویسم که دو راه چاره بیشتر وجود ندارد: یا اینکه شما به عنوان کسی که رییس مدارس فرهنگ و فرهنگستان زبان و ادب فارسی است این قهقرای فکری و فرهنگی را جدی بگیرید و تا نخبگان فرهنگی مملکت در سلولهای انفرادی از افسردگی از بین نرفتهاند فکری به حال اینها بکنید. لازمه این کار هم این است که ابتدا از خودتان شروع کنید و میان فرهنگدوستی و بازیهای سیاسی پشت پرده برای ماندن در مسند قدرت یکی را انتخاب کنید. یا هم اینکه از این به بعد در هنگام ثبتنام نخبگان فرهنگی آینده کشور در مدارستان همان روشی را پیاده کنید که در قبال افرادی مثل محمدرضا پیاده کردید. نخبگانی چون عبداله را از همان ابتدا اخراج کنید و به صفارهای هرندی اکتفا کنید تا لااقل به لحاظ اخلاقی در قبال سرنوشت آنان مسوولیتان دوچندان نباشد و چند سال بعد یکی از فارغالتحصیلان همان مدرسه به ناچار و احیانن به اشتباه گریبان شما را از سر بلاتکلیفی و نگرانی نگیرد.
«محمد تقی بطحایی» رییس دانشگاه خواجهنصیر در خبری از انتقال دانشگاه خواجه نصیر به حومهی تهران خبر داد.
وی گفت: «در جلساتی که با وزارت علوم داشته، مقرر شده تا این دانشگاه بهمنطقهای در حاشیهی شهر تهران، منتقل شود.»
وی با تکذیب خبر انتقال این دانشگاه به «مراغه» گفت که «طرحی برای خروج دانشگاه خواجه نصیر از تهران به شهرستان وجود ندارد بلکه این دانشگاه بهحاشیه شهر تهران منتقل میشود.»
رییس دانشگاه خواجهنصیر همچنین با بیان اینکه بحث انتقال دانشگاه خواجه نصیرالدین طوسی بر اساس «سیاست تمرکززدایی» مطرح است گفت: «در حال حاضر وزارت علوم با ما در ارتباط است که مکانی مناسب را با کمک شهرداری در حاشیه تهران به دانشگاه خواجه نصیر اختصاص دهد.»
اشاره میشود پیشتر محمود احمدینژاد از انتقال دانشگاه خواجهنصیر به شهرستان مراغه خبر داده بوده است.
هفدهمین روز مسابقات جامجهانی با دو پیروزی دنبال شد و تیمهای آلمان و آرژانتین توانستند با اقتدار حریفانشان را شکست دهند.
تیمملی فوتبال آلمان با پیروزی پرگل برابر تیم انگلیس، مقتدرانه بهمرحله یکچهارم نهایی رقابتهای جامجهانی ۲۰۱۰ صعود کرد. در این دیدار حساس که در ورزشگاه «فری استیت» شهر «بلمفونتین» آفریقایجنوبی برگزار شد، تیم جوانشده آلمان با نتیجه چهار بر یک حریف دیرینه خود را شکست داد و بهمرحله یکچهارم پایانی گام گذاشت. «میروسلاو کلوزه» در دقیقه ۲۰ «لوکاس پودولسکی» در دقیقه ۳۲ و «توماس مولر» در دقایق ۶۷ و ۷۰ برای تیم آلمان و «متئو اپسون» در دقیقه ۳۷ برای تیم انگلیس گلزنی کردند. در ابتدای این دیدار بازیکنان دو تیم محتاطانه وارد زمین شدند بهطوریکه ترس از حذف زود هنگام از جامجهانی باعث شد تا آنان در ۱۰ دقیقه نخست دچار اشتباهات فردی بسیاری شوند.
در ادامه این نیمه، بازیکنان تیم آلمان با انسجام و هماهنگی لازم موفق شدند، خط دفاع متزلزل انگلیسیها را بارها باز کرده و حملاتی را از عمق خط دفاع این تیم طراحی کنند که درنهایت توانستند دو گل وارد دروازه «دیوید جیمز» دروازهبان انگلیس کنند. پس از این دو گل، انگلیسیها که چیزی برای از دستدادن نداشتند، حملات گستردهای را بر روی دروازه تیم آلمان تدارک دیدند که «اپسون» در دقیقه ۳۷ دروازه حریف را باز کرد تا نتیجه بازی بهحداقل برسد. در اواخر نیمه نخست، شوت سنگین «فرانک لمپارد» هافبک انگلیس پس از برخورد بهدیرک افقی، وارد دروازه «مانوئل نوئر» دروازهبان جوان تیم آلمان شد، اما «جورج لاروندا» داور اروگوئهای دستور بهادامه بازی داد تا انگلیسیها با شکست بهرختکن بروند.
بازیکنان انگلیس نیمهدوم را با تفکرات کاملن تهاجمی آغاز کردند بهطوریکه آنان با دوندگی بسیار کنترل زمین را در اختیار گرفته و حملاتی را بر روی دروازه آلمان ایجاد کردند، اما دفاع منطقی ژرمنها مانع از گلزنی آنان شد. در دقیقه ۵۲ بازی، شوت سنگین ایستگاهی «فرانک لمپارد» از فاصله ۲۵ متری بهدیرک افقی دروازه آلمانها اصابت کرد اما وارد دروازه نشد. آلمانیها که در نیمهدوم چشم بهضدحملات سرعتی خود دوخته بودند با استفاده از غفلت مدافعان انگلیس دو گل وارد دروازه «جیمز» کردند تا یکیدیگر از شگفتیهای جام نوزدهم رقم بخورد. انگلیسیها که در این دوره از رقابتها با هدایت «فابیو کاپلو» ایتالیایی و امیدهای فراوان گام بهآفریقایجنوبی گذاشته بودند درنهایت با ارایه یک نمایش ضعیف و دور از انتظار، وداع زودهنگامی از این دوره از مسابقهها داشتند تا نتوانند طلسم ناکامیهای ۴۴ ساله خود را در کسب عنوان قهرمانی جامجهانی بشکنند.
اما در دیگر دیدار اینروز از مرحله یکهشتم نهایی جامجهانی ۲۰۱۰ که در ورزشگاه «ساکر سیتی» شهر «ژوهانسبورگ» برگزار شد، تیم آرژانتین موفق شد با حساب سه بر یک حریف خود را شکست دهد. مکزیک شروع خوبی داشت اما رفتهرفته آرژانتین نبض بازی را در دست گرفت و توانست دوبار پیاپی بهگل برسد. در دقیقه ۲۵ «کارلوس ته وز» در موقعیتی مشکوک بهآفساید دروازه مکزیک را باز کرد و در دقیقه ۳۳ «کونزالو هیگواین» مهاجم فرصتطلب آرژانتین گل دوم را رقم زد.
وی از اشتباه محرز «ریکاردو اوسوریو» مدافع مکزیک سود برد و گل دوم تیمش و چهارمین گل خود را بهثمر رساند. در نیمهدوم، «ته وز» بار دیگر هنر گلزنی خود را بهرخ کشید و با شلیکی غیرقابل مهار دروازه مکزیک را فتح کرد. این گل تماشایی در دقیقه ۵۲ بهثمر رسید.
پس از این گل، تیم مکزیک برای جبران مافات چندینبار دروازه آرژانتین را با خطر مواجه کرد تا اینکه در دقیقه ۷۱ با شوت جالب «خاویر هرناندز» بهگل رسید. آرژانتین با این برد دلچسب بهیکچهارم نهایی راه یافت تا در این مرحله با آلمان پیکار کند.
هفتم تیر مصادف با سالروز کشته شدن «سید محمدحسینیبهشتی» ،سیاستمدار و فقیه ایرانی و اولین رییس دیوان عالی کشور پس از انقلاب ایران در سال ۱۳۵۷، اولین دبیرکل حزب جمهوری اسلامی و نایب رییس مجلس خبرگان قانون اساسی بود. او سال۱۳۶۰ و در پی انفجار در دفتر حزب جمهوری اسلامی کشته شد.
«سیدمحمد حسینیبهشتی» در سال ۱۳۰۷ خورشیدی در «اصفهان» زاده شد. پدرش «سید فضلاله»، مردی روحانی و از مدرسین حوزه علمیه اصفهان بود. در چهارسالگی به مکتب رفت. سپس به دبستان دولتی «ثروت» رفت و در امتحان ورودی دبستان در کلاس ششم قبول شد ولی با توجه به سن کمی که داشت در کلاس چهارم نشست. در امتحانات پایان دوره دبستان در شهر دوم شد و دردبیرستان «سعدی» مشغول به تحصیل شد.
پس از شهریور ۱۳۲۰، در سال دوم دبیرستان، ارتباطش با شاگردان مدارس دینی بیشتر شد و به طلبهشدن علاقه پیدا کرد و در چهارده سالگی دبیرستان را رها کرد و به مدرسه «صدر» رفت.
سیدمحمد پس از تحصیل ادبیات عرب، منطق، کلام و سطوح فقه و اصول، در هجده سالگی راهی قم شد و به مدرسه «حجتیه» رفت. در آنجا خارج فقه و اصول را نزد «سید محمد محقق داماد» و «آیتاله خمینی» فراگرفت و در درس «بروجردی»، «سید محمدتقی خوانساری» و «حجت کوهکمری» نیز حاضر میشد.
در کنار تحصیلش در قم، همانند اصفهان، تدریس نیز میکرد و مخارج زندگیش را از این راه تامین میکرد.
در سال ۱۳۲۷ دیپلم ادبی را با شرکت در امتحان متفرقه اخذ کرد و به دانشکده علوم «معقول و منقول» دانشگاه تهران وارد شد. مدرک کارشناسی رشته معقول (فلسفه و حکمت اسلامی) را در سال ۱۳۳۰ از دانشگاه تهران دریافت کرد. عنوان پایاننامه او «بساطت یا ترکب جسم» بود که آن را زیر نظر «محمود شهابی» با درجه عالی به پایان رساند.
محمد بهشتی پس از گرفتن لیسانس تصمیم داشت برای مطالعه فلسفه غرب با بورس تحصیلیای که در آن پذیرفته شده بود به خارج از کشور سفر کند، اما شرکت او در کلاس درس «محمد حسین طباطبایی» او را از تحصیل در خارج از کشور منصرف کرد.
در این دوره بخشی از وقتش را به تدریس درس زبان انگلیسی در دبیرستانهای قم اختصاص میداد. بهشتی در سال ۱۳۳۳ دبیرستان «دین و دانش» را در قم تاسیس کرد.
در سال ۱۳۳۵ دوره دکترا خود را در رشته «فلسفه» آغاز کرد. اما با توجه به فعالیت در قم و مبارزات و سفر به آلمان نتوانست به موقع دوره را به پایان برساند و سرانجام در سال ۱۳۵۳ از پایاننامه دکتری خود تحت عنوان «مسایل ما بعدالطبیعه در قرآن» دفاع کرد.
هر چند که بهشتی در سالهای ۱۳۲۹ و ۱۳۳۰ و ۱۳۳۱ در اعتصابات، اجتماعات و نشستهای سیاسی «نهضت ملی شدن صنعت نفت» در تهران و اصفهان شرکت میکرد، اما به طور جدی اقدامات خود به رهبری آیتاله خمینی را در سال ۱۳۴۱ و با تشکیل کانون دانشآموزان قم، با همراهی «محمد مفتح»، آغاز کرد.
بعد از سخنرانی، او در جشن روز مبعث در دانشگاه تهران، هستهای تحقیقاتی برای پژوهش پیرامون «حکومت اسلامی» تشکیل شد. با پیشنهاد شورای مرکزی موتلفه، خمینی برای این جمعیت شورای روحانیت و فقاهت تعیین کرد که محمد بهشتی به همراه مرتضی مطهری، محیالدین انواری و مهدی مولایی تشکیل دهنده آن بودند.
و اما در سال ۱۳۴۳ کار ساختمانی مسجدی در هامبورگ که ساخت آن با حمایت بروجردی آغاز شده بود، رو به اتمام بود. مسلمانان هامبورگ از مراجع قم برای مسجد درخواست امام کردند، و بهشتی را برای این کار انتخاب شد.
او به آلمان رفت و در شکلگیری مرکز اسلامی هامبورگ و اتحادیه انجمن اسلامی دانشآموزان مسلمان، گروه فارسی زبانان ایفای نقش کرد. در این مدت به سفر حج رفت و نیز سفرهایی به ترکیه، سوریه، لبنان و عراق برای آشنایی با فعالیتهای اسلامی و دیدار با «موسی صدر» و آیتالهخمینی» انجام داد. در ۱۳۴۹ بر حسب ضرورت سفری به ایران داشت که در آن سفر توسط ساواک ممنوع الخروج شد و اقامت ۵ ساله او در آلمان پایان یافت.
پس از بازگشت به ایران، در آموزش و پرورش مشغول به کار شد و سپس به عنوان کارشناس ارشد در کتابهای علوم دینی در سازمان تدوین کتابهای درسی ایران اشتغال داشت و به هم راه «محمدجواد باهنر» به تالیف کتب درسی برای مدارس پرداخت.
علاوه بر آن در کنار کارهای علمی و تکمیل کتابهای در دست تالیفش و امور مربوط به حوزه، جلسات تفسیر قرآن را در «مکتب قرآن» برگزار میکرد که دختران و پسران جوان در آن شرکت میکردند.
در فروردین ۱۳۵۴ به اتهام اقدام علیه امنیت ملی بازداشت شد و چند روزی را در زندان کمیته مشترک ضدخرابکاری گذراند. از سال ۱۳۵۵ در تلاشهایی برای ایجاد هستههای تشکیلاتی شرکت داشت که به ایجاد جامعه روحانیت مبارز انجامید.
از سال ۱۳۵۶ با اوجگیری انقلاب بر دامنه فعالیتهایش افزود. در بهار ۱۳۵۷ سفری به اروپا و آمریکا داشت، هدف او در این سفر دیدار با دانشجویان و اساتید دانشگاه و هماهنگی حرکتهای سیاسی گروههای معتقد به رهبری خمینی بود.
بهشتی دبیر شورای انقلاب بود، او در ۲۹ اسفند ۱۳۵۷ حزب جمهوری اسلامی را به همراه «سیدعبدالکریم موسویاردبیلی»، «اکبرهاشمی رفسنجانی»، «سیدعلی خامنهای» و «محمدجواد باهنر» تاسیس کرد. سپس توسط مردم برای عضویت در مجلس «خبرگان قانون اساسی» انتخاب شد. در چهارم اسفند ۱۳۵۸ در حکمی از سوی خمینی ریاست دیوان عالی کشور را بر عهده گرفت او دردوم تیر ماه ۱۳۶۰، پس از برکناری «بنیصدر» به همراه «محمدعلی رجایی» و هاشمی رفسنجانی در شورای موقت ریاست جمهوری عضویت داشت.
وی دارای چهار فرزند (دو پسر و دو دختر) بوده و هر دو پسر او، یعنی «محمدرضا» و «علیرضا» دارای مدرک دکترا از دانشگاههای اروپا هستند.
و اما سرانجام در ساعت ۷ و ۲۱ دقیقه هفت تیر سال ۱۳۶۰، محمد بهشتی همراه با بیش از ۷۲ تن از شخصیتهای برجسته کشور، از جمله نمایندگان مجلس و اعضای هیت دولت در انفجاری در دفتر حزب جمهوری اسلامی کشته شدند.
1540 میلادی – بهدربار قزوین پایتخت آن زمان ایران خبر رسید که «همایون شاه» امپراتور هند قصد پناهنده شدن بهایران را دارد. همایون شاه در جنگ هفدهم ماه می همان سال از یک خان افغان شکست خورده بود و چون در دهلی هم معارضان و مخالفان فراوان داشت ترجیح داده بود که به ایران بیاید و پناهنده شود. شاه طهماسب قصد دیدار از زنجان را داشت که این خبر را دریافت کرد. شاه طهماسب یکم پس از ورود همایونشاه بهقزوین، سپاهی در اختیار او قرار داد و همایون شاه با کمک این سپاه، تاج و تخت خود را بازیافت و این امر بهبسط نفوذ فرهنگی ایران در هند انجامید که بیش از دو قرن ادامه داشت.
۱۰۰۶ قمری – انتخاب اصفهان بهپایتختی دولت پادشاهی صفوی توسط «شاهعباساول» .قزوین پایتخت حکومت صفویه بود ولی در اینروز شاه عباس صفوی، اصفهان را مرکز حکومت خود قرار داد و تلاش فراوانی در آبادسازی این شهر صورت داد. اصفهان تا پایان حکومت صفوی جزو آبادترین شهرهای ایران بود.
۱۷۱۲ میلادی – امروز زادروز «ژان ژاکروسو» اندیشمند بزرگ است که در فرانسه بهدنیا آمد و ۷۹ سال عمر کرد. فرضیههای متعدد دارد که اشاره بهیکی از نکات او، مشکلات انسان را روشن میسازد. وی گفته است: «انسانها آزاد و برابر بهدنیا میآیند، ولی میبینیم که در این دنیا در همهجا در زنجیر هستند و از رنج و ستم، تبعیض و از جداییها ناله میکنند و این ناله گاهی بهفریاد مبدل میشود.
۱۹۱۹ میلادی – نمایندگان آلمان زیرفشار شدید و ترس از خطر اشغال نظامی وطنشان قرارداد «ورسای» را امضا کردند و «ماکس وبر» نخستین اندیشمندی بود که اعلام کرد: این قرارداد که باعث تحقیر مردم آلمان میشود، زاینده جنگ دیگری خواهد بود. تاریخ نشان داد که چنین شد.
۱۸۶۷ میلادی – زادروز «لویجی پیراندلو» نمایشنامهنویس ایتالیایی و برنده جایزه نوبل ادبیات.
۱۹۱۴ میلادی – ترور «آرشیدوک فرانتس فردیناند» در «سارایوو» که باعث اعلام جنگ اتریش به صربستان و آغاز جنگ جهانی اول شد.
۱۹۴۴ میلادی – زادروز «سهراب شهید ثالث» کارگردان و نمایشنامهنویس مشهور ایرانی.
۱۲۸۷ خورشیدی – قیام ستارخان سردار ملی علیه استبداد محمد علیشاه و خاندان سلطنتی آغاز شد. ستارخان همچنین رهبری مجاهدینی را بهعهده داشت که با عینالدوله بهمبارزه برخاسته بودند.
۱۳۶۰ خورشیدی – در چنین روزی جلسهای در سالن اجتماعات دفتر مرکزی حزب جمهوری اسلامی واقع در سرچشمه تهران برگزار شد. در حین سخنرانی، ناگهان انفجاری مهیب روی داد و در کمتر از ثانیهای، از سالن اجتماعات حزب جمهوری اسلامی جز تلی از خاک، چیزی نماند. بر اثر این انفجار «سیدمحمد حسینیبهشتی» و ۷۲ تن از مقامات حزب جمهوری اسلامی کشته شدند.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر