-----------------------------
همه خبرها و ديدگاهاي سانسور شده و پشت فيلتر جمهوري اسلامي مانده را يكجا و بي درد سر در "هستي نيوز" بخوانيد... http://groups.google.com/group/hasti-news/

--------------------------------------------







Google Groups
Subscribe to Hasti News
Email:
Visit this group

۱۳۸۹ تیر ۸, سه‌شنبه

Latest Posts from Iran Dar Jahan for 06/29/2010

Email not displaying correctly? View it in your browser.
این خبرنامه حاوی عکس است. لطفا گزینه دیدن عکس را در ایمیل خود فعال کنید.



فرید زکریا، روز ۲۱ ژوئن (۳۱ خرداد) در ستون شخصی خود در همین روزنامه با نوشته سنگدلانه و نادرست خود به نام «خیالبافی انقلاب در ایران» (که ترجمه و در همین سایت منتشر شد) دوباره ثابت کرد که زبان ملایم مادیتِ لیبرالیسم و سخنگوی تمام عیارِ شیوه های مرسوم کاخ سفید است و در برخورد با مسائل مربوط به دموکراسی و حقوق بشر به بی صبریِ سیاست خارجی مان عمل می کند؛ همان سیاستی که تفکر پیشرفته لیبرال را با نقش امریکا در جهان توصیف می کند.

زکریا هشدار می دهد که نگرانی بیش از اندازه امریکا درباره پایداری مردم ایران، ما را به سوی جنگ می برد. می گوید که در سخنان سناتور جان مک کین (از آریزونا) درباره «ارتباط ایالات متحده و پایداری مردم ایران» که این ماه در وب سایت نیو رپابلیک منتشر شد شواهد خطرناکی می بیند (وه! که چه شرارتی در ما نهفته است). با تکیه بر عبارت مک کین- «اقتدار معنوی بی حد و مرز امریکا»- زکریا می خواهد اثبات کند که اگر مک کین (در انتخابات، رقیبش اوباما را شکست می داد و) رییس جمهور می شد «نهایت تلاش خود را برای براندازی دولت ایران به خرج می داد». شرم آور است.

وی تنها در سخنانش از ایالات متحده برای «پشتیبانی از مردم ایران در تغییر سیاستمدارانه و صلح آمیزِ منش حکومتشان به شیوه خودشان و با شرایط خودشان» درخواست یاری کرده است. آیا چنین چیزی کجروی و بدعت لیبرال است؟ مک کین درخواست تحریم های هدفدار را مطرح می کند، تحریم های خشن در برابر سوء استفاده کنندگانِ حقوق بشر در ایران. آیا سخت گرفتن حتا بر چنین جنایتکارانی زیاده خواهی است؟ بی تعهدی و ناهمدلی است؟ دقیقا چه کسی برنامه آزادی ایران را طراحی می کند؟ بن بست تناقض ذهنی ذکریا ناشی از اشتباه گرفتن «اقتدار معنوی با قدرت نظامی» است و به خاطر مخلوط کردن روند دموکراسی سازی با تشنج و هراس. او لیبرالی است که به نظر می رسد برای همیشه به جرج بوش گره خورده باشد.

به گمانم زکریا در ستونش شوخی می کند که خود را «نمونهء ستودهء پشتیبانی از جنبش سبز» می داند. ولی این شوخی اصلا خنده دار نیست. یادآور می شود که در کمیته ای که به اکبر گنجی هدیه داد شرکت داشته است. خوش به حال شما و خوش به حال گنجی. ولی کمی که در جمله باریک می شویم می بینیم که وی در این جمله گهربار (از پشتیبانی خود از جنبش سبز) تلویحا پوزش خواسته؛ وی می گوید: «شاید محمود احمدی نژاد در واقع در انتخابات سال پیش شکست خورده باشد ولی این یک رقابت تنگاتنگ بود که در طی آن وی میلیون ها رای به دست آورد.»

البته که احمدی نژاد پشتیبانی می شود وگرنه مبارزه در برابر او دیگر مفهوم مبارزه نداشت. اما ادعای زکریا گفته ای از بنیاد نادرست است اگر بخواهیم بگوییم که «این تنها حکومت است که اقتدار دوگانه مذهب و ملیت را با هم دراختیار دارد.» ستیزه میان دیکتاتورها و دموکرات ها در واقع کشمکش میان تفسیرهای های متفاوت از روایت ملت ایران است. در پی پاسخ کینه توزانه حکومت به قیام پس از انتخابات سال گذشته، بنیاد مذهب در ایران، ترَک های برگشت ناپذیری برداشته است. مذهب متداولِ یکپارچه ای که زکریا ترسیم می کند اصلاً وجود خارجی ندارد.

نخستین بار نیست که ذکریا چهره نظام ایران را می آراید و از سر تقصیراتش درمی گذرد. در ستونی فراموش نشدنی از نیوزویک، درست چند هفته پیش از دزدی انتخاباتی احمدی نژاد در ژوئن (خرداد) سال پیش که خشم شورشیان را نیز بر انگیخت، ذکریا اعلام کرد که «هر چه که درباره ایران می دانید نادرست است»- می دانید، او بهتر می دانست. می دانست که «حکومت می خواهد به قدرت اتمی تبدیل شود و البته با برنامه های صلح آمیزِ غیر نظامی احساس رضایت خواهد کرد.» همان زمان هم این گفته خنده آور و چرند بود ولی امروز حتا خنده دار تر به نظر می رسد.

به همین شیوه، زکریا می دانست که «حکومت ایران خودکامه نیست.» ظواهر فریب می دهند. در ایران عده معدودی ذخایر و حکومت را در اختیار گرفته اند. ایران کشوری است با بحث های قابل توجه و دگراندیشی در درون نخبگانش. چه آسودگی دلپسندی است برای این دگراندیشان! وعده ما کافه های نخبه پرورِ دهکدهء داوس در سوییس!

نظام تک قطبیِ خامنه ای-احمدی نژاد، سرکوب و زندانی می کند و از شکنجه و تجاوز و قتل شهروندان خود نیز دریغی ندارد. همچنین این نظام، حکومت دینی و تروریسم را در منطقه و فراتر از آن گسترش می دهد. تمام این ماجرا آشکار است. چرا زکریا این همه هراس دارد که سیاست خارجی امریکا از چنین دولتی ابراز بیزاری کند و به آن پاسخی سخت گیرانه بدهد؟

شاید گمان می کند سیاستِ سازش و احترامِ رییس جمهور اوباما مسئله اتمی را حل می کند و مقداری محبوبیت یا شایستگی برای حاکمان ایران به ارمغان می آورد؟ ولی تجربه، پایه های این گمان را باورپذیر نمی داند. چنین گمانی به شدت خیال بافانه تر از «پندار انقلاب»ی است که ذکریا به خیال خود بر آن می تازد. واقع گراییِ واقعی، به رسمیت شناختن صلح هسته ای و صلح اجتماعی ایران است که تنها با ظهور دموکراسی دست یافتنی است و ظهور دموکراسی ایرانی از ۱۲ژوئن ۲۰۰۹ (۲۲ خرداد سال پیش) دیگر آرزویی بی اساس شمرده نمی شود. از لحاظ اخلاقی و رزم آرایی (استراتژیکی) این سرگردانی با حسن تصادف سازگار است. این که رییس جمهور اوباما از پایداری ایرانیان در برابر ستم پشتیبانی موثر نمی کند شیوه ای محتاطانه نیست، گمراهانه است. ولی وقتی مردم سالاری در ایران پدیدار شود، فرید ذکریا ادعای خوش مزه ای خواهد کرد که تمام مدت چنین آرزویی داشته است.

* نویسنده این مطلب، ویراستار ادبی نیو رپابلیک است.

عکس از: AP / سناتور مک کین


 


اینجا درکویر، پشت سامانه های دفاع موشکی و سیم های خاردار، مگو ترین راز ایران پنهان است – و درعین حال بخشی از کشور که دنیا بیشتر از جاهای دیگر می شناسد. رئیس جمهور محمود احمدی نژاد با روپوش سفید و عینک حفاظتی از کنار میله های سوخت اتمی می گذرد. این تصویرهای تلویزیونی در سراسر دنیا نشان داده می شوند آن گاه که حکومت ایران بخواهد به رخ بکشد که گامی دیگر به ساخت نیروگاه های اتمی نزدیک شده است. و به ساخت بمب اتمی آن طور که سازمان ملل گمان می برد.

یکی از مشکوک ترین مکان های دنیا، اما من در این سفر بعد دیگری را از ایران می جویم. در اصفهانم، پایتخت اتمی ایران – و باشکوه ترین شهر ایران قدیم که تا امروز برای بازدید کنندگان یکی از جذاب ترین جاهای شرق مانده است. حدود ۲۰ کیلومتری جنوب رآکتور تحقیقاتیِ مخفی، تاکسی در کوچه های تنگ پیش می راند، نور چراغ های خیابان دیگر به این کوچه ها نمی رسد. معلوم است که رانندۀ تاکسی راه را بلد نیست.

دنبال مجیدم، مشت زن سابق که دوبار دماغش شکسته است، مردی قوی و چهارشانه، با یک مشت می تواند روی زمین درازت کند. ناگهان تاکسی می ایستد، راه را اشتباه آمده ایم. چه خبر است؟ بعنوان روزنامه نگار باید حواست جمع باشد. مواظب باشی کار غلطی انجام ندهی. اما جهانگرد که باشی اینجا دوستت می دارند.

برای همۀ جهانگردان که مقررات سخت پوشش را رعایت می کنند و باسن را می پوشانند و روسری دارند و – مرد و زن – پاهای خود را بیرون نمی اندازند، ایران یکی از خوشایندترین گوشه های خاورمیانه است. مردم با مهمان خوشرویند و گوشت برۀ خوابانده در ماست بسیار خوشمزه، قوطی و شیشه های نوشابه و پلاستیک در خیابان ولو نمی ماند و رانندگان به ندرت بوق می زنند.

اصفهان در تمام دنیا بعلت تأسیسات اتمی واقع در آن سرزبان هاست – معلوم است که شهر را بدنام می کند. اصفهان چیزهای دیگری هم برای عرضه دارد: میدان امام که نیم کیلومتری طول آن است. فوارۀ پرصدایی در وسط آن واقع شده است. بچه ها در امتدادِ گل کاری هایی که دور میدان را گرفته اند بازی می کنند. در بازار که در شمال قرار گرفته دکان داران حلوای شیرین و ادویه های خوش رنگ و یا روسری برای فروش دارند، این آخری فقط در رنگ های تیره. شاه عباس اول داد اینجا برایش قصری ساختند و امروز یونسکو این بزرگ ترین میدان در نوع خود را در زمرۀ میراث فرهنگی جهان آورده است.

در مسجد امام، مسجد شاه که در جنوب میدان امام قرار گرفته، یک روحانی، نامش یوسف، به عبادت مشغول است. دیوارها را موزائیک پوشانده حتی منارۀ ۲۸ متری را.

روحانی یوسف ۲۹ سال دارد. در زیرعمامۀ سفیدش سرِ باهوشی وجود دارد، نه تنها دربارۀ اسلام که دربارۀ دیگر دین های جهانی هم مطالعه کرده است. در خدمت مسافران است که بیشترشان زائرانی هستند از کشورهای همسایه یا ایرانیانی از جاهای دیگر کشور که به بزرگی اروپای مرکزی است.

یوسف کمک می کند به سؤال های سخت و مهمی جواب داده شود که مؤمنان نمی خواهند در مسجدهای محل سکونت شان مطرح کنند، مسئله های خانوادگی، اینکه آیا خویشاوندان می توانند با هم ازداوج کنند یا زن چگونه می تواند تقاضای طلاق کند. بعد یوسف ایمیلش را روی تکه کاغذی می نویسد و از مردم می خواهد از این راه دغدغه های خود را با او مطرح کنند.

اروپایی ها تقریباً هیچگاه سراغ او نمی روند. یوسف اما دقیقاً دنبال چنین صحبت هایی است. می خواهد بداند اروپایی ها در مورد ایران چه می اندیشند. حرفش به همۀ کسانی که از ایران حذر دارند: «از ما نترسید.»

یوسف و هم لباسی هایش بوده اند که از زمان پیروزی انقلاب در بیش از ۳۰ سال پیش باعث شدند مقررات شریعت در قوانین ایران راه یابد، که شیشه ای شراب در چمدان جرم باشد، که زنان پیوسته مجبور به داشتن حجاب باشند. اگر چنین نکنند باید جریمۀ مالی بپردازند، برای بار دوم زندان است.

لوسین ۲۵ ساله نیز باید باید موهای بلند خرمائیش را زیر روسری پنهان دارد، اما برای او بویژه ناخوشایند است. لوسین از یکی از اقلیت هاست: مسیحی. ارمنی است. نه ماه است که بدون حتی یک روز تعطیلی در کلیسای وانک کار می کند. بزرگترین و مهم ترین کلیسای اصفهان با نقاشی های دیواری خوش آب و رنگی از قرن ۱۸ زینت شده است که بسیاری از مسافران آنها را دیده اند. زندگی عیسی مسیح را در این نقاشی ها می تواند دید با جزئیات شکنجه هایی که شهیدان می بایست تحمل می کردند.

در سال های بعد از انقلاب اسلامی هزاران مسیحی ایرانی تصمیم گرفتند به آمریکا و کانادا و اروپای غربی مهاجرت کنند. لوسین و دیگر ارمنی هایی که در ایران مانده اند یک امتیاز را حفظ کردند: اجازه دارند برای مناسبت های مذهبی از شراب قرمز استفاده کنند – و برای مناسبت های دیگر نیز.

ساعت ها قبل از تاکسی سواری شبانۀ من صدها جوان در سبزه زارهای پرآب کنار زاینده رود جا خوش کرده اند. روی چمن ها نشسته اند با لپ تاپ و قلیان. دیگرانی کباب پز براه انداخته اند، بوی کباب و توتون با عطر سیب فضا را پر کرده است. مجید و همسرش نیز روی زیرانداز رنگینی در چمن ها نشسته اند، روی سفرۀ خود برنج زعفرانی و جوجه کباب هم در ظرف های تاپروردارند: ایرانی ها عاشق این هستند که نهار را در طبیعت بخورند. مجید فوری می فهمد که من خارجیم و به انگلیسی فصیحی سر حرف را باز می کند – بعد از دوران مشت زنی معلم انگلیسی شده است.

مرا به خانه اش دعوت می کند. شب، مقصد من در کوچه های تنگ اصفهان آپارتمان مدرنی است، در اتاق نشیمن ۴۰ متری تلویزیون صفحه پلاسمایی وجود دارد، روی قالی بژرنگ سه مبل قرمز قرار دارد که مجید حسابی به آنها می بالد. شیرینی و قلیان و چای و پولکی هم روی میز کناری هست. مجید می گوید: «به خانه ات که برگشتی برای دوستانت از امشب بگو.» می داند که ایران امروز در جهان خوشنام نیست – این مطلب غرور ایرانیش را جریحه دار می کند.

غروری که یکی از قدیمی ترین قدرت های بزرگ در تاریخ بشریت از گذشتۀ طولانی خود می گیرد. برای نمونه در وزارت خارجه در تهران ستون هایی وجود دارد که به تقلید از تخت جمشید ساخته شده اند. تخت جمشید، در ۴۰۰کیلومتری اصفهان، شهری است که داریوش ۵۰۰ سال قبل از میلاد در اوج قدرتش بنا کرد. از تمامی بخش های امپراتوری ایران کارگران برای کار آمدند، از بابل و مصر و عیلام و آشور. همراه با قصرها میدانی را ساختند به بزرگی ۱۵ زمین فوتبال. فقط امسال بیش از دو میلیون ایرانی در عید به تخت جمشید آمدند. در روزهای عادی توقف گاه ها پر از اتوبوس و ماشین و چادرِ سفری است.

تصویری باورناپذیر. همانند اینجا که چادرها دو طرف خیابان های سرسبز و پارک های اصفهان را پرکرده اند. چادر را می توان به ۲۰ یورو اجاره کرد، نیروی انتظامی به کارها سامان می دهد، دستشویی ها آماده می شود و گاهی حتی سنگ های مرمر بزرگ می آورند.

چادرها را روی آنها برپا می دارند. تمام خانواده در کنار هم بسر می برند و گاهی حتی پنهان در زیر پوشش های پلاستیکی قرمز رنگ چادرها زوج های جوانِ ازدواج نکرده. در هتل چنین چیزی ممنوع است.

خارجی ها که حلقۀ ازدواج به دست داشته باشند این مشکل ها را ندارند. جهانگردها بیشتر چهرۀ وصف ناپذیرِ مهمان نواز ایران را می بینند. زنی در خیابان پر رفت وآمدِ مدنی در اصفهان ایستاده است. زیرچادرش نمی توان پی برد که باردار است. اما عکس های سونوگرافیش را در دست دارد و با غرور به هرکس که می خواهد ببیند، چه بسا غریبه، نشان می دهد.

همانطور که این زن رازش را آشکار می کند ایرانی ها به غریبه ها روی خوش نشان می دهند. موقع خرید در فروشگاه کمک می کنند، توضیح می دهند و ترجمه می کنند، حتی می خواهند پول صورتحساب غریبه را بدهند.

در فرودگاه ریال کافی ندارم تا قهوه سفارش بدهم، به چای می رسد. خانم پیشخدمت می پرسد: «قهوه، با شیر میل دارید یا بدون شیر؟» در جواب می گویم: «متشکرم، چای می خواهم.» تکرار می کند: «قهوه، با شیر میل دارید یا بدون شیر؟» تازه می فهمم. در رستورانِ فرودگاه نمی خواهد پول قهوه را بگیرد.

سال گذشته ۱/۵ میلیون خارجی به ایران آمدند – بیشترشان عرب و افغانیِ زائر، از آلمان تنها ۵۰۰۰ نفر بودند.

مسعود عبدالهی که از ۱۶ سال پیش راهنمای تور است می گوید:«آلمانی ها از همه جرأت بیشتری دارند. بیشتر می مانند و در گروه های بزرگ می آیند.» عبدالهی زبان و ادبیات آلمانی خوانده و در آرایشگاه پدرش هم کار کرده است. در حال حاضر گروه های آلمانی را برای شرکت مسافرتی گِبِکو به این سو و آن سوی ایران می برد.

در آوریل و مه و نیز در سپتامبر و اکتبر بهترین زمان برای مسافرت به ایران است. تهران و اصفهان و شیراز بیش از ۱۲۰۰ متر بالاتر از سطح دریا قرار دارند، هوا در این زمان گرم و خشک است. زیر روسری و چادر کسی عرق نمی کند. می گویند هتل ها پرند. اما در ژوئن ۲۰۰۹ که ایرانی ها رئیس جمهور خود را برگزیدند صدها هزار نفر احساس کردند به آنها خیانت شده است چرا که احمدی نژاد بعنوان پیروز قاطع مطرح شد. مردم در خیابان های تهران اعتراض کردند. روی پارچه های بزرگ نوشته بودند: «رأی من کجاست؟» به گفتۀ مخالفان در جریان ناآرامی ها ۷۲ نفرجان باختند. حکومت در ماه های بعد ده نفر از مخالفان را به مرگ محکوم کرد، دو نفر در ژانویه به دارآویخته شدند.

از آن به بعد هتل ها خالی مانده اند. ۷۰ درصد جهانگردان مسافرت خود را لغو کردند. در سال آینده هم صنعت جهانگردی ایران به همین وضع خواهد ماند.

ایران این توان را دارد که به مهد جهانگردی تبدیل شود، اما در چشم انداز دولت گسترش جهانگردی جایگاه مهمی ندارد. این کشور وابسته به درآمد از راه جهانگردی نیست، داشتن سومین ذخیرۀ نفتی جهان به اندازۀ کافی پول به کشور سرازیر می کند – و نیز در جیب حسن. وی با شرکت های آلمانی معامله می کند.

شب کنار پل خواجو ایستاده، یکی از محل های ملاقات شبانه. شاه عباس دوم در حدود سال ۱۶۵۰ دستور ساخت آن را داد. دو طبقه طاق های سنگی به طول ۱۵۰ متر بر روی زاینده رود کشیده شده است. هزاران نفر آمده اند، ماه کامل در آسمان می درخشد. مردان زیر طاق ها ایستاده اند، و حسن با آنها می خواند، اشعاری از حافظ و سعدی، شاعران محبوب ایران:

بنی آدم اعضای یک پیکرند که در آفرینش ز یک گوهرند

چو عضوی بدرد آورد روزگار دگر عضوها را نماند قرار

توکز محنت دیگران بی غمی نشاید که نامت دهند آدمی

این بیت ها را سعدی ۸۰۰ سال پیش سرود. ایرانی ها تا امروز به آرامگاه او می روند، در هر خانه و در بسیاری از مهمان پذیرها آثار او وجود دارد. گوته اگر می بود غبطه می خورد که ایرانی ها چگونه شاعران کهن خود را پاس می دارند.

سرانجام، بعد از نیم ساعتی که در کوچه های تاریک اصفهان دنبال نشانی گشتیم، رانندۀ تاکسی خانۀ مجید را پیدا می کند.

فکر می کنم با توجه به زمان زیادی که در راه بودیم راننده حسابی از من پول بگیرد، اما اصلاً پول قبول نمی کند. موقعیت خجالت آوری برای من، خجالت آورتر برای راننده که می خواهم با اصرار چند اسکناس به او بدهم.

از: فلوریان مولر در: هامبورگر آبِند بِلات

عکس از:dpa


 
شما این خبرنامه را به این دلیل دریافت می کنید که ایمیل شما پس از تایید وارد لیست دریافت کنندگان شده است. برای لغو عضویت از این خبرنامه به این لینک مراجعه کنید یا به irandarjahan-unsubscribe@sabznameh.com ایمیل بزنید. با فرستادن این خبرنامه به دوستان خود آنها را تشویق کنید که عضو این خبرنامه شوند. برای عضویت در این خبرنامه کافی است که به irandarjahan@sabznameh.com ایمیل بزنید. برای دریافت لیست کامل خبرنامه های سبزنامه به help@sabznameh.com ایمیل بزنید.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

خبرهاي گذشته