-----------------------------
همه خبرها و ديدگاهاي سانسور شده و پشت فيلتر جمهوري اسلامي مانده را يكجا و بي درد سر در "هستي نيوز" بخوانيد... http://groups.google.com/group/hasti-news/

--------------------------------------------







Google Groups
Subscribe to Hasti News
Email:
Visit this group

۱۳۸۹ تیر ۴, جمعه

Latest News from Iran Green Voice for 06/25/2010

Email not displaying correctly? View it in your browser.
این خبرنامه حاوی عکس است. لطفا امکان دیدن عکس را در ایمیل خود فعال کنید.



حسام حنیفه، جوان 19 ساله ای بود که روز 25 خرداد و در مقابل پایگاه بسیج مقداد، بر اثر اصابت گلوله جان باخت.حسام را شاید بتوان از گمنام ترین شهدای اخیر دانست که تاکنون حتی عکس او نیز منتشر نشده و خانواده داغدیده او، در حالیکه برای اولین بار بعد از یکسال، سکوت خود را شکسته اند، اما امکان ارسال عکس فرزند شهیدشان از طریق اینترنت را هم ندارند.

خانواده حنیفه در گفتگو با فرشته قاضی خبرنگار روز از عدم رسیدگی به شکایات و معرفی قاتل فرزندشان میگویند:

نادر حنیفه، پدر حسام حنیفه که هنگام شهادت فرزندش در شهرستان میانه بوده و تلفنی از شهادت او باخبر شده است، در آغاز مصاحبه به "روز" می گوید: فرزند من در راه وطنم رفت در راه عدالت و آزادی و من سرم را بالا می گیرم و به او افتخار میکنم.

خانواده حسام حنیفه در حالی با روز مصاحبه کرده اند که پیش از این خبرگزاری فارس مدعی شده بود خانواده حسام به اتفاق خانواده داوود صدری از میرحسین موسوی شکایت کرده اند؛ ادعایی که خانواده حسام رد و تاکید می کنند که آنها خواهان معرفی قاتل فرزندشان هستند و اجازه نمی دهند از خون فرزند شهیدشان، سوءاستفاده سیاسی شود.

مادر داوود صدری نیز روز گذشته به "روز" گفته بود "مقصر کسانی هستند که مردم را به بازی گرفتند و اگر نمیخواستند مردم رای بدهند، بهتر بود از اول اعلام میکردند فلانی رئیس جمهور است و مردم را بازی نمیدادند".

گفتگوی "روز" با خانم حنیفه، مادر حسام حنیفه را در ذیل بخوانید.

سالگرد شهادت فرزندتان تازه گذشته، آیا شما مراسمی برای سالگرد گرفتید؟

بله، البته ما روز 25 خرداد مراسم نگرفتیم اما چند روز بعد که آخر هفته هم بود مراسم گرفتیم و خوشبختانه مشکلی هم پیش نیامد. بعد هم که رفتیم سر خاک داوود در امامزاده عبدالله.

یک سال از شهادت فرزند شما گذشته در این مدت آیا کسی به شما سر زده؟

نه همان اوایل فقط از تلویزیون آمدند و مصاحبه کردند اما پخش نکردند. شاید برای اینکه ما آدم های سیاسی نیستیم و حرف سیاسی نمی زنیم و کاری هم به سیاست نداریم.

مگر چه چیزی از شما می خواستند بگویید که نگفتید؟

ما گفتیم که قاتل فرزند ما را بیاورند و معرفی کنند. بگویند چه کسی بچه مارا زده؛اما آنها می گفتند مقصر آقای موسوی است. ما هم گفتیم که مشکل شما با آقای موسوی ربطی به بچه ما ندارد و بگذارید ما به درد خودمان بسوزیم.

شما شکایت کرده اید. پرونده تان در چه مرحله ای است؟

بله شکایت کردیم. اما تا به حال هیچ جوابی به ما نداده اند. یک سال است فقط می گویند پیگیری میکنیم اما هنوز معلوم نیست این پیگیری به کجا رسیده چون به ما که چیزی نمی گویند.

از تعدادی از خانواده های شهدا خواسته شده دیه بگیرند؛ به شما هم چنین چیزی گفته شده ؟

نه تاکنون که حرفی نزده اند. من هم با اینکه همسرم کارگر است و زندگی خیلی سختی داریم اما به هیچ عنوان خون بچه ام را با پول معامله نمی کنم. من فقط میخواهم بدانم چی به سر بچه ام آورده اند. فقط بگویند چه کسی بچه مرا زد. بچه من که کاره ای نبود. 4 ماه بود در یک شرکت نقشه کشی استخدام شده بود. سرش به کار خودش بود. خودشان می گویند پسرتان اتفاقی تیر خورده و کاره ای نبوده. خب بیایند بگویند چه کسی اتفاقی پسر مرا کشت.

چه کسی به شما گفته که پسرتان اتفاقی تیر خورده؟

از بنیاد شهید آمدند گفتند که این بنیاد حسام را به عنوان شهید پذیرفته و برای حسام کارت صادر میکنند و گفتند که حسام اتفاقی گلوله خورده و در راهپیمایی نبوده است.

ولی حسام در مقابل پایگاه بسیج مقداد و در میان مردم بوده که گلوله خورده است.

من آدم سیاسی نیستم نمیخواهم حرفی بزنم که مشکلی برایمان به وجود بیاورند. همین که میگویند اتفاقی تیر خورده خب ما هم می گوییم بیاورید و قاتلی که گلوله اش اتفاقی به حسام ما خورده را معرفی کنید.

خانم حنیفه، خبرگزاری فارس مدعی شده شما از مسببین ماجرا و بخصوص میرحسین موسوی شکایت کرده اید. این ادعا صحت دارد؟

ما شکایت کردیم و گفتیم قاتل بچه ما را معرفی کنند. ما از آقای موسوی و هیچ کس دیگر شکایت نکرده ایم. حتی قاتل را هم نمیدانیم کیست که مشخصا از او شکایت کنیم. ما در دادسرای جنایی شکایت کردیم و گفتیم قاتل بچه مان را معرفی کنند. بگویند چه کسی او را با گلوله زده است.

شما چگونه از شهادت فرزندتان مطلع شدید؟

حسام با دوستانش بود. آنها به ما زنگ زدند و گفتند یکی از دوستانش وقتی حسام تیر خورده با او بوده و همه چیز را دیده است.

خانم حنیفه ممکن است برگردیم به یکسال قبل و از آن روزها از شما بپرسم؟

متاسفانه نمی توانم. بگذارید در قلب من بماند. تنها می گویم قسمت حسام این بوده که در راه آزادی و مملکتش شهید شود. من واقعا به قسمت اعتقاد دارم. شکایتم را هم پیش خدا می برم خدا قضاوت خواهد کرد.

در صحبت هایی که قبل از سالگرد با همسرتان داشتم ایشان می گفتند مزار حسام، هنوز سنگ قبر ندارد و....

بله تا سالگرد حسام نتوانسته بودیم برای مزار او سنگ قبری بگذاریم. وضع مالی چندانی نداریم که، حسام در اصل کار میکرد و کمک خانواده بود که پر کشید. بعد از بنیاد شهید آمدند و گفتند آنها سنگ قبر را می گذارند و رفتند. اما خب هر طور بود خودمان در سالگرد حسام، با هزینه خودمان سنگ قبر را گذاشتیم.

خانم حنییفه اگر در پایان صحبت خاصی و یا درخواستی دارید که میخواهید به گوش مسئولان هم برسد بفرمایید.

حرف خاصی ندارم چه درخواستی می توانم داشته باشم، وقتی بعد از یک سال، قاتل بچه ام را معرفی نکرده اند؟ من دردهایم را با خدای خودم قسمت میکنم و به او پناه می برم. خدا قاضی عادلی است.


 


محمود احمدی نژاد ضمن "مضحک" خواندن قطعنامه اخیر شورای امنیت سازمان ملل علیه برنامه هسته ای جمهوری اسلامی و استقبال از آن، اظهار عقیده کرد "آنها با صدور قطعنامه حركت خود را انجام دادند و الان نوبت ما است که به گونه ای با آنها گفتگو کنیم که از عمل خود پشیمان شوند و از این غلط ها نکنند."

وی تاکید کرد که هفته آینده شرایط جمهوری اسلامی برای گفتگوی هسته ای با غرب اعلام خواهد شد.

به گزارش مهر، احمدی نژاد امروز پنجشنبه، سوم تیر ۱۳۸۹ در همایش ائمه جماعات و فعالان مساجد که در آستانه اعتکاف در تالار وزارت کشور برگزار شد، به صادر کنندگان قطعنامه علیه جمهوری اسلامی حمله و خاطرنشان کرد "ما از صدور این قطعنامه ها خوشحالیم چرا که جمهوری اسلامی برای تغییر نظام جهانی و رسیدن به دنیای عادلانه اندیشه ها و نقشه ها در سر دارد و معتقدیم شورای امنیت سازمان ملل متحد بر محور استکبار می چرخد، ناعادلانه تصمیم می گیرد و شورایی استکباری است و باید تغییر کند".

وی با "خنده دار" دانستن قطعنامه اخیر شورای امنیت سازمان ملل علیه برنامه هسته ای ایران گفت: "جمهوری اسلامی ایران با منطق خود به گونه ای با آنها گفتگو می کند که از کرده خود پشیمان شوند".

رئیس دولت با تاکید بر اینکه سفرش به چین بویژه بعد از صدور قطعنامه شورای امنیت علیه ایران لازم بود، به بانیان صدور قطعنامه علیه ایران اشاره کرد و گفت: "با این افکار کوتاه و فکرهای پست چماق بلند می‌کنند و ما اطمینان می‌دهیم با یک نگاه چماق‌ها و خودشان منهدم می شوند."

محمود احمدی نژاد همچنین به صحبت های کاترین اشتون، مسئول سیاست خارجی اتحادیه اروپا و دیگر مقامات غربی که پس از وضع تحریم های جدید علیه ایران از این کشور خواسته بودند که برای حل و فصل بحران هسته ای خود با غرب وارد گفتگو شود، اشاره کرد و گفت "آنها که علیه ایران قطعنامه داده اند، در واقع خودشان می ترسند چرا که بلافاصله بیانیه دادند که می خواهند با ایران گفتگو کنند".

وی تاکید کرد "رژیم ستمگر آمریکا بزرگترین مانع در برابر تحقق اهداف انبیای الهی است. ملت ما چون نگاهش یک نگاه الهی است اعتباری برای آنها قایل نیست اما آنها براساس ظاهر خیلی قوی هستند و پنجاه سال از همه کشورها جلوتر هستند، اما علیه ما دستهایشان بسته است. خیلی آرزو دارند اما نمی‌دانند ما چه چیزی داریم. نمی دانند اگر دست به اسلحه ببرند چه سیلی‌ای به صورت آنها زده خواهد شد. آنها وحشت دارند."

احمدی نژاد با اشاره مجدد به صدور قطعنامه اخیر شورای امنیت سازمان ملل علیه برنامه اتمی تهران، خطاب به حضار گفت: "خاطرتان هست که قبلاً به آنها گفتم آنقدر قطعنامه دهید قطعنامه‌دان‌تان پاره شود، این بیچاره ها سه قطعنامه داده بودند مانده بودند، چه کنند؟ چطور از زیر بار این قطعنامه‌ها بیرون آیند؟ به فضل الهی شیطان آنها را به سمت قطعنامه چهارم برد. اینکه همه با هم جمع شوند و از مقابله با ایران عاجز شوند کجایش نشانه ضعف ماست؟"

رئیس دولت دهم تنها ماموریت جمهوری اسلامی در عرصه جهان را "ایستادگی در مقابل استکبار و انتشار ولایت" ذکر کرد.


 


"من خطبه‌ای در نماز جمعه خواندم و توضیح دادم که چه اتفاقی می‌افتد که بچه‌هایمان الان در حد دیپلم بیرون می‌آیند و بعد هم بیکار می‌مانند و استعدادها زنده به گور می‌شود! گفتم این جریان فقری که در جامعه وجود دارد و تبعیضی که هست، هر سال عمیق‌تر می‌‌شود، چون یک عده‌ ممتاز - چه در داخل و چه در خارج- تحصیل می‌کنند و بعد هم کارهای اساسی اجتماعی، سیاسی و اقتصادی را به‌دست می‌گیرند و خانواده‌های مردم عادی هم باید در حد عملگی، یا کارمند و یا کاسب بمانند. این تبعیض را هیچ ‌وقت نمی‌توانیم به هم بزنیم، مگر اینکه به بچه‌ها میدان بدهیم که درس بخوانند و این بچه‌ها بعداً در قشر بالای کشور حضور داشته باشند. این موضوع و تبعات آن را از لحاظ سیاسی، اقتصادی، اجتماعی، پیشرفت و ظلمی که به این‌ها می‌شود، فشار روحی که به جوان‌ها می‌آمد، هزینه‌ای که برای اعزام به خارج می‌شد و پولدارها به خارج می‌رفتند و غیره را توضیح دادم. این خطبه را امام هم گوش داده ‌بودند. بعد که امام را دیدم، به من گفتند حرف‌های هشداردهنده‌ای زدید. می‌خواهید چه کار کنید؟ گفتم: می‌خواهیم یک دانشگاه غیردولتی درست کنیم تا از امکاناتی که الان هست، استفاده کنیم. می‌توانیم کلاس‌های درس‌ را در حسینیه‌ها، مساجد، در اوقات فراغت دانشگا‌ه‌ها یا مدرسه‌ها و جاهایی که مردم هدیه می‌کنند، بگذاریم و از نیروهایی هم که در جامعه وجود دارند و آدم‌های باسوادی هستند - استاد دانشگاه نیستند، ولی باسواد هستند- استفاده کنیم. مردم هم خودشان خرج تحصیل‌شان را بدهند و به خارج نروند. ایشان گفتند محاسبه‌ات درست است، اقدام کنید. گفتم مخالفند. می‌گویند این کار باید دولتی باشد، خصوصی نمی‌شود. ایشان گفتند: من این موضوع را حل می‌کنم و حل کردند..........."
خاطره‌ای که می‌توانم به عنوان نمونه اشاره کنم این است که اوایل انقلاب، یکی دو سال که گذشت، مشکل پشت کنکوری‌ها را داشتیم. بزرگ‌ترین مشکل این بود که میلیون‌ها نفر مایل‌ بودند در کنکور شرکت کنند و دانشگاه‌ها فقط چند هزار نفر می‌گرفتند، مثلاً ۳۰ تا ۵۰ هزار نفر. ما هم بین مردم بودیم و در فامیل می‌دیدیم که بچه‌ها می‌رفتند کنکور می‌دادند و ندرتاً قبول می‌شدند، افراد خاصی قبول می‌شدند؛ یا سفارشی بودند یا این‌ که امکانات درس ‌خواندن و استعداد ممتاز داشتند و در کنکور موفق می‌شدند. بقیه می‌ماندند.
این کار برای کشور خیلی ضربه بود. انقلاب فرهنگی هم که راه افتاد، همین دانشگاه‌ها هم تعطیل شدند. دانشگاه‌ها ۲ سالی تعطیل بود و دانشجو نمی‌گرفتند. دیدیم این وضع یک فاجعه برای کشور است.
من خطبه‌ای در نماز جمعه خواندم و توضیح دادم که چه اتفاقی می‌افتد که بچه‌هایمان الان در حد دیپلم بیرون می‌آیند و بعد هم بیکار می‌مانند و استعدادها زنده به گور می‌شود! گفتم این جریان فقری که در جامعه وجود دارد و تبعیضی که هست، هر سال عمیق‌تر می‌‌شود، چون یک عده‌ ممتاز - چه در داخل و چه در خارج- تحصیل می‌کنند و بعد هم کارهای اساسی اجتماعی، سیاسی و اقتصادی را به‌دست می‌گیرند و خانواده‌های مردم عادی هم باید در حد عملگی، یا کارمند و یا کاسب بمانند. این تبعیض را هیچ ‌وقت نمی‌توانیم به هم بزنیم، مگر اینکه به بچه‌ها میدان بدهیم که درس بخوانند و این بچه‌ها بعداً در قشر بالای کشور حضور داشته باشند. این موضوع و تبعات آن را از لحاظ سیاسی، اقتصادی، اجتماعی، پیشرفت و ظلمی که به این‌ها می‌شود، فشار روحی که به جوان‌ها می‌آمد، هزینه‌ای که برای اعزام به خارج می‌شد و پولدارها به خارج می‌رفتند و غیره را توضیح دادم. این خطبه را امام هم گوش داده ‌بودند. بعد که امام را دیدم، به من گفتند حرف‌های هشداردهنده‌ای زدید. می‌خواهید چه کار کنید؟ گفتم: می‌خواهیم یک دانشگاه غیردولتی درست کنیم تا از امکاناتی که الان هست، استفاده کنیم. می‌توانیم کلاس‌های درس‌ را در حسینیه‌ها، مساجد، در اوقات فراغت دانشگا‌ه‌ها یا مدرسه‌ها و جاهایی که مردم هدیه می‌کنند، بگذاریم و از نیروهایی هم که در جامعه وجود دارند و آدم‌های باسوادی هستند - استاد دانشگاه نیستند، ولی باسواد هستند- استفاده کنیم. مردم هم خودشان خرج تحصیل‌شان را بدهند و به خارج نروند. ایشان گفتند محاسبه‌ات درست است، اقدام کنید. گفتم مخالفند. می‌گویند این کار باید دولتی باشد، خصوصی نمی‌شود. ایشان گفتند: من این موضوع را حل می‌کنم و حل کردند.
امام یک میلیون تومان پول دادند و گفتند: من این را به این کار هدیه می‌کنم. در صحبتی هم اعلام کردند که این کار خیلی خوبی است که فلانی پیشنهاد کرده ‌است. دیگر این تندروها نتوانستند مخالفت کنند.

 

منبع : پایگاه اطلاع رسانی آیت الله هاشمی رفسنجانی


 


دختران آیت الله منتظری با صدور بیانیه ای با ابراز تاسف شدید از تعرض به ساحت مرجعیت، به توصیه آیت الله خمینی در رابطه با پدرشان پرداخته و نوشته اند: اگر قرار است گفته ها و نوشته ها و خط امام محور کارها باشد پس چرا به آن بزرگوار نیز جفا می شود و «نؤمن ببعض و نکفر ببعض» عمل می گردد؟ و چرا از ایشان استفاده ابزاری می شود؟! تاریخ و وجدان بیدار مردم باید قضاوت نمایند.

در این بیانیه که در آستانه هفتم تیرماه با امضای چهار دختر آیت الله منتظری منتشر شد، آورده است: در رژیم گذشته بیوت و دفاتر مراجع تقلید حتی بیت مرحوم امام خمینی با این که در رأس مبارزه با آن رژیم بودند مصونیت داشت و هیچگاه مورد تعرض و حمله قرار نگرفتند.

این بیانیه که با عنوان از انفجار دفتر مرکزی حزب جمهوری اسلامی تا پلمب کردن دفتر آیت الله العظمی منتظری، به بررسی وجوه مشترک این دو حادثه پرداخته و ویژگی انفجار دفتر مرکزی حزب در سال 60 این است که در آن اشخاصی ارزشمند و تأثیرگذار در مسیر انقلاب به شهادت رسیدند، ولی در حمله به دفاتر این دو مرجع تقلید هرچند شخصی کشته نشد اما شخصیت حقوقی و حرمت فقاهت و مرجعیت به دست عده ای قلیل و سازمان یافته کشته شد. و مگر نه این است که حرمت یک انسان مانند خون او باید احترام داشته باشد؟!
متن کامل این بیانیه که در وبلاگ سعیده منتظری دختر آیت الله منتظری منتشر شد، بشرح زیر است:

بسم الله الرحمن الرحیم
« إنّا لله و إنّا إلیه راجعون »

در آستانه بیست و نهمین سالگرد حادثه دلخراش انفجار دفتر مرکزی حزب جمهوری اسلامی قرار داریم.

حادثه ای که در آن عده زیادی از بهترین فرزندان مردم و انقلاب و شخصیتهای محبوب و انقلابی همچون شهید آیت الله دکتر بهشتی و شهید حجةالاسلام والمسلمین محمد منتظری توسط گروهی که به منافقین معروفند و راه و روش آنها خشونت و ترور بود شهید شدند.

سالگرد این حادثه امسال مصادف است با حادثه مولمۀ حمله به بیوت و دفاتر مرحوم آیت الله العظمی منتظری (رضوان الله تعالی علیه) و آیت الله العظمی صانعی، و تخریب آنها و پلمب نمودن دفتر آیت الله العظمی منتظری، پس از نابود کردن وسائل آن و غارت شهریه طلاب.

این دو حادثه هرچند هر کدام دارای ویژگی های تلخ و مصیبت بار است، ولی وجوه نسبتاً مشترکی را می توان در آنها جستجو نمود. ویژگی انفجار دفتر مرکزی حزب در سال 60 این است که در آن اشخاصی ارزشمند و تأثیرگذار در مسیر انقلاب به شهادت رسیدند، ولی در حمله به دفاتر این دو مرجع تقلید هرچند شخصی کشته نشد اما شخصیت حقوقی و حرمت فقاهت و مرجعیت به دست عده ای قلیل و سازمان یافته کشته شد. و مگر نه این است که حرمت یک انسان مانند خون او باید احترام داشته باشد؟!

امام صادق (ع) فرمودند: «هر کس به مؤمنی توهین نماید و شخصیت او را در بین مردم ضایع کند خداوند او را از ولایت خود خارج کرده و به سوی ولایت شیطان سوق می دهد و شیطان نیز او را قبول نمی کند.» (وسائل الشیعة، ج12، ص 294).

آیا اهانت ها و توهین هایی که در حمله سازمان داده شده به دفاتر دو مرجع تقلید انجام گرفت و شعارهایی که داده شد مصداق بارز روایت ذکر شده نمی باشد؟!

از نظر مذهب مقدس شیعه نهاد مرجعیت چون از فلسفۀ نیابت عامّۀ امام زمان (عج) برگرفته شده است از قداست و حرمت بالایی برخوردار است و شکستن چنین حرمتی خود گناه بزرگی خواهد بود.

همه می دانیم که در رژیم گذشته بیوت و دفاتر مراجع تقلید حتی بیت مرحوم امام خمینی با این که در رأس مبارزه با آن رژیم بودند مصونیت داشت و هیچگاه مورد تعرض و حمله قرار نگرفتند.

این در حالی است که دفتر آیت الله العظمی منتظری تاکنون چندین مرتبه مورد هجوم و تخریب قرار گرفته و اموال آن به غارت رفته است.

جالب توجه این است که مهاجمین نیز گروهی خشن و افراطی و احیاناً فریب خورده و مزدور بودند که خود را طرفدار ولایت فقیه معرفی می کردند. تقدیس خشونت و افراطی گری و نفاق و انحراف و فتنه گری، وجوه مشترک بین مهاجمین به دفتر این دو مرجع عالیقدر و مسببین انفجار دفتر مرکزی حزب جمهوری اسلامی است.

در حادثۀ امسال، دفتر مرجع تقلیدی برای چندمین بار مورد حمله و تخریب و غارت قرار گرفت که شخصیت دوم انقلاب بود و بسیاری از شخصیتها و مسئولین بالای نظام و نیز بسیاری از علماء و فضلاء و حتی چندین مرجع تقلید نزد او درس خوانده و استادی او را از افتخارات خود نام برده اند.

نقش کلیدی و اساسی پدر بزرگوار ما در اصل پیروزی انقلاب و تأسیس و تقویت نظام جمهوری اسلامی بر کسی پوشیده نیست. آن بزرگمرد در آن شرایط خفقان رژیم پهلوی که اکثر اقران او یا ساکت و یا مخالف بودند بر مرجعیت و رهبری مرحوم امام خمینی و گسترش انقلاب با تمام قدرت و توان پافشاری نمود و به خاطر آن، متحمل زندانها و تبعیدها و شکنجه های روحی و جسمی فراوان شد. و پس از پیروزی انقلاب همواره در راه تحقق اهداف انقلاب کوشا و مدافع حقوق مظلومین و اقشار ضعیف و محروم بود و پس از بروز مشکلاتی به خاطر اعتقاد راسخ به راه و رسم خود که همان راه و رسم امامان شیعه (ع) می باشد خود را عملاً از قدرت و حاکمیت کنار کشید.

اکنون سؤال اصلی این است که آیا همین است معنای قدردانی و ارج نهادن به این همه خدمات ایشان به انقلاب و نظام؟! و این است قدردانی شاگردان نسبت به استاد خود و ادا نمودن حق استادی؟! که با حمله های مکرر به دفتر و بیت آن مرجع فقید قداست فقاهت و مرجعیت مستقل و حرمت آن فقیه مظلوم هتک گردد و پول شهریۀ طلاب در حملۀ اخیر غارت شود؟! جریان خشن و افراطی که امروز همه چیز را ملعبۀ خود و در مسیر سیاستهای ضد اسلام و ضد مصالح ملی و براندازانۀ نظام قرار داده است چه پاسخی در دادگاه عدل الهی و در مقابل مردم خواهد داشت؟!

حملۀ اخیر در زمانی صورت گرفت که ما و همۀ خانواده و علاقه مندان و مقلدان هنوز عزادار پدر عزیز و مادر صبور و فداکارمان هستیم. و هنوز چند ماهی از رحلت آنان نگذشته است و هنوز افراد زیادی برای تسلیت به بیت والد مرحوم مراجعه می کنند. و آیا این چنین است معنای عمل کردن به توصیۀ مرحوم امام خمینی که در آخرین نامۀ خود به آیت الله العظمی منتظری فرمودند: «من صلاح شما و انقلاب را در این می بینم که شما فقیهی باشید که نظام و مردم از نظرات شما استفاده کنند.» قابل انکار نیست که نظرات مرحوم آیت الله منتظری در سالهای کناره گیری از قدرت که در نوشته ها و بیانات ایشان منعکس است با هدف خیرخواهی و نصیحت و در راستای اصلاح نظام از انحرافات و آفتهای ویران کننده آن و احیاء اهداف اصلی انقلاب و دفاع از آزادی بیان و قلم و احزاب مردمی و حقوق مردم بوده است. مردمی که صاحبان اصلی انقلاب می باشند. اگر قرار است گفته ها و نوشته ها و خط امام محور کارها باشد پس چرا به آن بزرگوار نیز جفا می شود و «نؤمن ببعض و نکفر ببعض» عمل می گردد؟ و چرا از ایشان استفاده ابزاری می شود؟! تاریخ و وجدان بیدار مردم باید قضاوت نمایند.
«اللّهمّ إنا نشکوا إلیک فقد نبیّنا و غیبة ولیّنا و تظاهر الزمان علینا».
والسلام علی عباد الله الصالحین.
3 تیر ماه 1389
عصمت منتظری، اشرف منتظری، طاهره منتظری و سعیده منتظری


 


فرمانده سپاه حضرت ولیعصر(عج) استان خوزستان در نامه‌ای به دبیر مجمع نمایندگان استان خوزستان با انتقاد از موافقت نمایندگان ملت با وقف دانشگاه آزاد، تاکید کرد که این مصوبه موجب نگرانی شدید امت حزب‌الله و بخصوص بسیجیان شده است.

به گزارش پایگاه خبری فراکسیون خط امام(ره)مجلس«پارلمان‌نیوز»، سرتیب دوم پاسدار حسن شاهوارپور در این نامه نوشته است:«احتراما همانطور که استحضار دارید انقلاب اسلامی به برکت عنایت خداوند متعال، پشتوانه عظیم امت حزب الله و رهبری امام خمینی(ره) با شهادت عزیزان این مرز و بوم محقق گردید.لذا اولویت حرکت انقلاب اسلامی مبارزه با زیاده خواهی و فرصت طلبان و عوامل استکبار جهانی بود که همه آن آثار شوم با هزینه بسیار سنگین از صحنه مملکت محو گردد و مردم ما خوشحال و امیدوار از اینکه مسئولین نظام از قشر محروم و جنس این امت بوده و هرگز فضا را برای توسعه طلبی فرصت طلبان فراهم نمی‌کنند.»

این فرمانده سپاه ادامه داد:« اما به مرور زمان عده‌ای خود را میراث دار و میراث خوار این مردم زجر کشیده دانسته و از هر تلاش برای تعدی به اموال مردم فروگذار نیستند؛ اکنون که شما عزیزان به عنوان نمایندگان مردم خوزستان مورد اعتماد اکثریت مردم قرار گرفته و در نمایندگی مجلس قرار دارید به عنوان وکیل الرعایا در دفاع از حق مظلومین در مملکت امام زمان دریغ ننموده و مدافع حقوق مردم باشید.»

سردار شاهوارپور خاطر نشان کرد:«از آنجا که اکثریت قریب به اتفاق شما عزیزان از دلسوزان و بسیجیان بی‌نام نشان بوده‌اید انتظار می‌ر فت در خصوص وقف دانشگاه آزاد به عده‌ای خاص از حق مردم دفاع می‌شد و اینگونه مصوبه‌ای پیش نمی‌آمد، وقف دانشگاه آزاد به زیاده خواهان که نسل اندرنسل از منافع آن متنعم می‌شود احجاف نابخشودنی در حق شهدایی است که هنوز پیکر آنها در میادین مین باقی مانده و چشم مادران داغدار در انتظار دیدار همچنان منتظر است و بعضا در فراق انتظار مرده‌اند به هر حال محوریت بعضی از نمایندگان استان در خصوص طرح این مصوبه موجب نگرانی شدید امت حزب الله و بخصوص بسیجیان شده و انتظار می‌رود نسبت به بازپس گیری آن اقدام شود.»


 


روشن نیوز پایگاه خبری روشنفکران ایران فعالیت های خود را از سر گرفت

www.roshannews.com/


 


در واکنش به انتشار نامه سرگشاده بسیج دانشجویی دانشگاه امام صادق، خطاب به مراجع ، آيت الله مهدوي کني، با اظهار ناراحتی از نگارش اين نامه، این کار را افراطي‌گري دانست.

نزدیک به یک هفته پیش بسیج دانشجویی دانشگاه امام صادق، در نامه‌ای سرگشاده که در خبرگزاری فارس منتشر شد، با انتقاد از موضع‌گیری‌های مراجع تقلید پس از جریان 14 خرداد نوشته بود: فتنه 88 فتنه‌اي بود نه براي انتخابات و رياست‌جمهوري، بلكه آتشي بود كه خرمن انقلاب را نابود كند. جنگي بود عليه اسلام؛ اي كاش اين چنين حضور و پيامي را از برخي شما بزرگواران در آن ايام فتنه‌گون مي‌ديديم.

در ادامه این نامه آورده شده بود: اي كاش پس از چهارده خرداد پيام پدرانه شما به يادگار امام(ره) را مي‌شنيديم كه چندبار به ديدار خانواده شهداي جريان فتنه رفته‌ايد؟ چندبار چون امام عزيز كه تسلي بخش خانواده‌هاي شهيد بود، از آنان دلجويي كرده‌اي؟ همراهي تو با فتنه‌گراني كه از نفس قدسي امام(ره) به تشخصي رسيده‌اند و اكنون تيشه بر قامت انقلاب مي‌زنند چيست؟ معني اين ديدارها و ملاقات‌ها چه مي‌تواند باشد؟ عكس يادگاريت با متهم‌كنندگان نظام اسلامي چه تفسيري دارد؟

با انتشار این نامه، روابط عمومي دانشگاه امام صادق اعلام کرد که آيت الله مهدوي کني، رئيس این دانشگاه، نسبت به صدور نامه سرگشاده بسيج دانشجويي خطاب به مراجع تقليد اظهار ناراحتي نموده و اينگونه نامه پراکني به مراجع بزرگوار را افراطي‌گري دانست.

رئيس دانشگاه امام صادق عليه‌السلام افزود: جوانان بايد حريم مرجعيت را حفظ کرده و شؤون و حدود بزرگان را رعايت کنند.


 


فاطمه آدینه وند، همسر عبدالله مومنی، عضو زندانی شورای مرکزی و سخنگوی سازمان دانش آموختگان ایران(ادوار تحکیم)در مصاحبه با روز از روزهایی که بر او می رود گفته است واینکه ظلمی که حکومت به او می کند تکرار همان ظلمی است که صدام به خانواده وی روا داشت.این مصاحبه، با گفتگوهای معمول در عرصه سیاست اما متفاوت است. به زوایای زندگی خانواده ای سرک می کشد که از یکسو رنج کشیده جنگ ایران و عراق اند و از سوی دیگر ملتزم به همه آداب یک زندگی دینی؛ با کمترین زمینه بهانه جویی برای حاکمان این روزها.

عبدالله مومنی، با همسر برادر شهیدش ازدواج کرده و پس از سالها فعالیت سیاسی در جنبش دانشجویی، دوباره در بندست و سالی از زندانی بودنش می گذرد؛زندانی سخت که همسرش با دیدن آثار شکنجه در چهره او، گفت: "باور نمی کردم با او چنین کرده باشند... فکر می کردم حکومت دارد ظلمی را که صدام به من کرده تکرار می کند".

این مصاحبه در پی می آید.

 

شاید بهترین مساله برای شروع بحث، جریان ازدواج شما با آقای مومنی باشد. ازدواجی که چندان معمولی نبوده است. کمی در این باره توضیح می دهید ؟

بعد از اینکه برادر عبدالله در عملیات عاشورای 2 مفقودالاثرشد، من که در آن دوران یک دختر داشتم، رفتم خانه پدرم. من و برادر عبدالله دو سال با هم بودیم. بعد از مفقودالاثر شدن او هفت سال در خانه پدری بودم. زمانی که من با برادر عبدالله زندگی می کردم، شبی خواب دیدم او زخمی شده و از خرمشهر برگشته است. توی خواب اشاره ای کرد به عبدالله و گفت:"این کوچیکه سهم توست." آن موقع عبدالله کم سن وسال بود. عبدالله متولد 1355 است و برادرش سال 1364 مفقودالاثر شد؛ بعد از 13 سال هم جنازه اش را آوردند. قبل از آخرین رفتنش به جبهه در خرمشهر زخمی شده بود. یک ماه به او مرخصی دادند. خوب که شد گفت عملیات است وباید بروم و احتمال برگشتن کم است. من خوابی را که دیده بودم برایش تعریف کردم. او در جواب فقط گفت پدرم خیلی تو را دوست دارد و با اینکه می دانم سن و سالی نداری ولی می خواهم دخترم را رها نکنی. من هم قول دادم که بچه را خودم نگه می دارم. همان عملیات رفت و برنگشت.

 

یعنی برای همان خواب صبر کردید تا عبدالله مومنی به سن ازدواج برسد و با او ازدواج کنید؟

نه. من وقتی بحث ازدواج با عبدالله مطرح شد دو دل بودم. خانواده مومنی خیلی خانواده مذهبی بودند. برادرانش تقریبا همگی جبهه بودند و پدرش هم انقلابی بود و کدخدای پدری طایفه پدری خودم بود. من هم با خانواده پدر مومنی در تمام هفت سالی که خانه پدرم بودم ارتباط خوبی داشتم. مهمان که داشتند من هم حتما باید می رفتم. سال 1371 این پیشنهاد را به عبدالله داده بودند و او هم قبول کرده بود. بعد به من پیشنهاد دادند که چنین چیزی هست. اول به من بر خورد و گفتم یعنی چه و نمی توانم این کار را بکنم. چونکه چند سالی از عبدالله بزرگتر بودم و تناسب سنی نداشتیم. آنها هم گفتند اتفاقی نمی افتد، چون عبدالله آدم پخته ای است. البته واقعا هم همینطور بود. اما من یک مادر بودم ویک دختر داشتم با تفاوت سنی 8 سال نسبت به عبدالله. با این وجود قبول کردم ودر آذر 1371 ازدواج کردیم.

 

ابتدای ازدواج شما، آقای مومنی بسیار جوان بودند. ممر درآمدی او در این ایام چه بود؟

سال اول زندگی با عبدالله را در اصفهان گذراندیم؛ در کنار خانواده برادر عبدالله. به خاطر اینکه آنها ما را در زندگی کمک کنند و واقعا هم این کار را کردند. موقعی که من با عبدالله ازدواج کردم، عبدالله محصل بود و در آمدی نداشت. تنها چیزی که بود حقوق بنیاد شهید من بود با کمکی که خانواده عبدالله می کردند. برادر و پدر مومنی واقعا کمک می کردند. در منطقه ما، پدر عبدالله کشاورز بود و کشاورزی خوبی هم داشت و نسبتا وضع اش خوب بود. سال اول زندگی که رفتیم اصفهان، عبدالله سال سوم دبیرستانم بود. بعد از یک سال، دوران دانشجویی برادرش تمام شد و ما برگشتیم گوهردشت. همان سال خدا یک پسر به ما داد. سال 73 بود. سال بعد عبدالله دانشگاه قبول نشد. این البته به نظر من خوب بود. ولی سال 75 دانشگاه تربیت معلم تهران قبول شد.

 

وقتی زندگی خود را با آقای مومنی شروع کردید، از آینده این زندگی، با کسی که 8 سال از شما کوچکتر بود و تازه 17 سال داشت چه تصوری داشتید؟

عبدالله در خانواده ای اجتماعی بزرگ شده بود. پدرش آدمی اجتماعی و مردم دار بود. من هم می دانستم عبدالله، علیرغم سن وسال کمش آدم منطقی و پخته ای است. درسش هم خوب بود و حس می کردم اگر کمکش کنم به جایی می رسد. در این راه هم تمام تلاش خودم را می کردم. مثلا حتی یک بار صبح بیدارش نکردم که برود نان بخرد. می خواستم او درسش را بخواند. حتی پیش آمده بود وقتی بچه داشتیم، شب هایی که بچه ام تب می کرد، بچه را توی حیاط لای پتو می گرفتم تا عبدالله از صدای گریه او بیدار نشود.

 

شما تا زمان ورود آقای مومنی به دانشگاه هنوز به تهران نقل مکان نکرده بودید. زندگی سیاسی آقای مومنی که اساساً با ورود اوبه دانشکاه شکل گرفت چگونه شروع شد و شما در این بین چگونه زندگی می کردید؟

سال اول که عبدالله وارد دانشگاه شد دو ترم اول تنها بود و در ترم دوم دانشگاه او، پسر دوم هم گیرمان آمد ومن دیگر نتوانستم تنها باشم و عبدالله خوابگاه متاهلی گرفت تا ما هم به تهران بیاییم. چهار سال را آنجا گذراندیم. خوابگاه خیابان شهید نادری در بلوار کشاورز. همان سال اول، ترم دوم وارد انجمن اسلامی شده بود. خانواده مومنی کلا گرایش سیاسی دارند و آدم های اجتماعی هستند.

 

چه طور شد عبدالله برای فعالیت سیاسی، انجمن اسلامی را انتخاب کرد؟ آیا یک انتخاب فکر شده بود یا اتفاقی؟

خودش دوست داشت برود انجمن اسلامی و می فهمید چه کار دارد می کند. بیشتر خانواده من ومومنی بسیجی و جنگ رفته بودند. ولی خودم این را می دانستم که انجمن اسلامی جای خوبی است و مناسب عبدالله. عبدالله خیلی در آن دوران تلاش می کرد. یکبار در نماز جمعه سال 76 عکس آقای خاتمی را پخش کرده بود که بسیجی ها تا در خوابگاه دنبال او آمده بودند. می گفتند چرا این عکس ها را پخش می کنی؟ آن سال در خوابگاه تقریبا 60 نفر بودیم که از این میان فقط یکی مخالف آقای خاتمی بود. این یک نفر مرتب عبدالله را تهدید می کرد و یک بار هم او را زده بودند. حتی به من خبر دادند که من را هم می خواستند بزنند. بعد از مدتی عبدالله بین بچه های انجمن شناخته شد. خیلی هم روی اطرافیان تاثیر می گذاشت.

 

زندگی خوابگاهی برای شما با وجود سه فرزند چگونه بود؟

خب، امکانات محدود بود.اتاق ما تقریبا 40متری بود که بین آن را پرده کشیده بودیم. یک طرف برای خودمان و یک طرف برای مهمان. تا سالی که عبدالله درسش تمام شد، راه درآمدمان همان حقوق بنیاد شهید من و کمک های پدرش بود. ولی وقتی درسش تمام شد یک تعهد داد و دبیر شد. بعد از آن، یکی دو سال خانه کرایه کردیم تا اینکه عبدالله دوباره فوق لیسانس قبول شد و رفت دانشگاه علامه برای ادامه تحصیل. این شد که دوباره گذر ما به خوابگاه دانشجویی افتاد و دوباره دو سال در خوابگاه دانشجویی بودیم. عبدالله در این دوران حقوق معلمی را داشت و حقوق من هم بود. علاوه بر این کرایه هم نمی بایست می دادیم. جای ما کوچک بود. مثلا وقتی دخترم کنکوری بود، من کلید مسجد خوابگاه را گرفته بودم تا دخترم آنجا درس بخواند. با امکانات کمی که داشتیم سخت بود، ولی دوران پر خاطره ای بود. در آن محیط همه مثل هم بودند. وقتی درسش تمام شد ما آمدیم دوباره کرایه نشین شدیم و او معلم بود تا همین سال قبل. از وقتی عبدالله را دستگیر کردند، حقوقش قطع شده و وقتی آمده بود مرخصی، رفت آموزش و پرورش، گفته بودند به شما دیگر نیاز نداریم.

 

رابطه دختر شما با آقای مومنی چگونه است؟ رابطه دوستانه است یا پدر فرزندی و یا عمو و برادرزادگی؟

دختر من با عبدالله 7 ـ 8 سال اختلاف سنی دارند. رابطه آنها خیلی خوب بود. خیلی به او امید می داد. هم برای ادامه تحصیل و هم در همه موارد زندگی. بیشتر رابطه عمو وعموزادگی داشتند. هنوز یک بار هم دخترم به او نگفته پدر. به اسم عمو هم کم او را صدا می زند.

 

اگر به گذشته بر می گشتید آیا باز قبول می کردید با عبدالله مومنی ازدواج کنید؟

برای قبول کردن راحت تر بودم. آن موقع سن عبدالله بسیار کم بود و من نمی دانستم که آینده چه می شود. الان می دانم عبدالله چی شده و ازاو راضیم. آن موقع با ترس و دلهره قبول کردم با او ازدواج کنم.

 

نقش شما در این راه چه بوده است؟

من همیشه نیروی کمکی عبدالله بودم. این را خودم می خواستم. چون کارش را دوست داشت. مثلا اگر جلسه ای در دانشگاه داشت و بچه من نیز مریض بود قبول می کردم خودم او را ببرم بیمارستان. این اتفاق بارها افتاده. می دانستم نه خلاف شرع می کند و نه خلاف قانون. کار سالمی راهم داشت انجام می داد. من هم به کارهای سیاسی بی علاقه نبودم. شاید دوست داشتم مثل زن های دیگر وقتی مهمان داشتم یا کاری بیرون داشتم شوهرم هم باشد، ولی مانع او نمی شدم. چون که فکر می کردم راه روشنی را می‏رود. سعی من این بود که سد راه او نشوم. من بیشتر توی خانه هستم. یعنی پشت صحنه را دارم. یک بار که آقای عبدالله نوری آمده بودند اینجا، خاطره ای برایشان گفتم. وقتی عبدالله در دانشگاه تربیت معلم دانشجو بود آقای نوری را دستگیر کردند. عبدالله هم جلوی در خوابگاه تعداد زیادی عکس از آقای نوری چسباند. در خیابان خوابگاه هر جمعه نماز جمعه می خواندند. آنجا عبدالله داشت عکس آقای نوری را پخش می کرد که یک سری حمله کردند و او را زدند. او هم فریاد می زد و می خواست از چنگ آنها در برود. من هم از پشت، دیگر محرم ونامحرم حالی ام نبود، دستم را کردم توی چادرم که به نامحرم نخورد، تلاش می کردم که عبدالله را نجات دهم. من یک زن خانه دار هستم. ولی می خواهم همه جا پشتیبان عبدالله باشم. چون به راه او ایمان دارم.

 

این یک برداشت عقلی بود یا حسی؟

هم عقلم به من این را می گفت وهم حس خوبی نسبت به او و کارش داشتم. سعی می کردم به خاطر کار خودم مانع او نشوم.

 

تاثیر وجود عبدالله مومنی در زندگی شما روی فرزندانتان چگونه بوده است؟

من فکر می کنم عبدالله تاثیری خیلی عالی روی بچه ها داشته و مخصوصا روی دخترم. زندگی دخترم را از عبدالله می بینم. اینکه عبدالله هم تحصیل و هم سیاست را کنار هم داشت برای بچه ها نوعی تشویق بود.

 

آنها به کار سیاسی هم علاقه مند هستند؟

دخترم که آدم آرامی است. نسبت به مسایل سیاسی هم آگاه است ولی کمتر داخل می شود. پسرها هم الان دوران راهنمایی و دبیرستان هستند. معلوم نیست چه کاره بشوند. ولی با پدرشان هم بحث می کنند و هم می پرسند. نسبت به سن و سالشان فکر می کنم از عالم سیاست خوب سر در می آورند و می دانند چی به چی است.

 

بدترین خاطره دوران بازداشت آقای مومنی طی یک سال گذشته برای شما چه بوده است؟

همان لحظه که عبدالله را برای اولین بار بعد از بازداشت، در حیاط اوین دیدم و آن دفعه ای که اعترافات او را از تلویزیون نشان دادند. واقعا سخت بود. نمی دانم چه طور طاقت آوردم. جلوی بچه ها عکس العمل نشان ندادم و مثلا در جریان پخش صحبت های او از تلویزیون فقط گفتم بیایید بابایتان را ببینید. البته بچه ها هم خیلی ناراحت شدند.

 

صحنه ای که شما از اولین دیدارتان بعد از بازداشت آقای مومنی، در مصاحبه ها بازگو کردید بسیار تاسف بار بود. آن لحظات بر خود شما چگونه گذشت و چه حسی داشتید؟

من توی زندگی خیلی سختی کشیده ام، ولی شاید آن لحظه سخت ترین لحظات بود. وقتی عبدالله از ماشین پیاده شد چهره اش زرد و پف کرده بود؛ شده بود پوست و استخوان. حتی نمی توانست خودش از ماشین پیاده شود. من اگر می دانستم عبدالله آن وضعیت را دارد اصلا بچه ها را نمی بردم. باور نمی کردم با او چنین کرده باشند. انگار تمام زندگی ام جلوی چشمم خلاصه شد. فکر می کردم حکومت دارد ظلمی را که صدام به من کرده تکرار می کند و دوباره دارند زندگی من را تباه می کنند. عبدالله فقط گریه می کرد. فقط به من فهماند که وضعیتش را بیرون فاش کنم. نمی توانستیم درست صحبت کنیم. نه عبدالله توانش را داشت و نه شرایط آن بود. یک نفر هم صدای ما را ضبط می کرد.

 

این روزها با نبودن ایشان چگونه کنار می آیید؟

اولین بار که او دستگیر شد، آمادگی نداشتم که عبدالله به خاطر کار سیاسی بازداشت شود. سال 84 هم عبدالله چهل و پنج روز بازداشت بود واین واقعا برای من سخت گذشت. سال 86 که سی وپنج روز او را گرفتند به خودم قبولاندم که باید با این موضوع کنار بیایم و به نحوی به آن عادت کنم. بالاخره منطقی کنار آمدن بهتر ازخود خوری است. حداقل این طور آدم بر خودش مسلط است و در مواقع ضروری بهتر تصمیم می گیرد.

 

برای نبودن آقای مومنی زیاد گریه می کنید؟

خیلی زیاد. ولی نمی گذارم بچه ها متوجه شوند. حداقل هفته ای دو یا سه بار برایش گریه می کنم. از اینکه کنار من و بچه ها نیست ناراحتم. عبدالله شخصیت عاطفی دارد. خیلی هم خانواده دوست است. خودش هم سریع گریه می کند. این را دوستانش می فهمند. من وقتی از چیزی ناراحت بودم، او کنار من می نشست و خیلی مواقع گریه می کرد.

 

دیدتان نسبت به آینده چگونه است؟

حس خوبی دارم. فکر می کنم عبدالله در زندان نمی ماند و می آید بیرون و کار سیاسی اش را هم ادامه می دهد. روزی که عبدالله وارد انتخابات شد من چنین چیزی را پیش بینی نمی کردم. اصلا شرایط طور دیگری بود. فکر می کردیم همه چیز دارد خوب می شود.

 

در زندگی اختلافی هم با عبدالله مومنی داشته اید؟

اختلافات ما خیلی کم و جزیی بود. خیلی مهم نبودند. مهم ترین آنها زیاده روی عبدالله در استفاده از کامپیوتر بود و تلفن های نصف شب. شب ها تا دیر وقت کارش گشتن توی اینترنت بود. من می گفتم آدم باید ساعت 11 شب بخوابد تا صبح بتواند بیدار شود. عبدالله این را رعایت نمی کرد.

 

از ازدواج با آدمی مثل او با این همه دردسر پشیمان نیستید؟

نه هیچوقت این اتفاق نیفتاده. درد سرها تقصیر او نیست. تقصیر کسانی است که او را به این روز انداخته اند. ولی من می گویم کار خدا بود و نتیجه خوبی هم خواهد داشت. من و عبدالله اول توی یک روستای دور افتاده بودیم والان عبدالله در راهی که دوست داشته برای خودش کسی شده است. مشکلات مالی دوران دانشجویی عبدالله را با زندگی در خوابگاه و سه بچه گذراندیم. فشار در زندگی ما بود ولی هیچ وقت احساس کمبود و حقارت نکردم. این همان تصور و رویای من از زندگی آینده ام بود. بچه که بودیم در بازی با هم سن وسالان خودم همیشه احساس می کردم من باید طور دیگری باشم. توی بازی ها می گفتم من از تهران آمدم و نقش آدم هایی را داشتم که زندگی آنها با بقیه متفاوت بود.فکر می کنم خیلی خوشبختم و از خدا به این خاطر متشکرم.

 

بعد از عبدالله مومنی، بیشتر برای کدام یک از زندانیان سیاسی ناراحتید؟

برای زیدآبادی خیلی دعا می کنم. برای امویی و میردامادی و ملیحی و بقیه زندانیان سیاسی هم همینطور. امروز من با خانواده همه این آدم ها همدرد هستم. وقتی به عبدالله فکر می کنم نمی توانم در فکر بقیه نباشم.

منبع: روز
 


 


فرزند هفت ساله محمد اولیایی‌فرد، وکیل دادگستری که از اردیبهشت ماه در بازداشت به سر می‌برد، نامه‌ای خطاب به پدرش نوشته و در آن روز پدر را به وی تبریک گفته است.

به گزارش کمیته گزارشگران حقوق بشر، محمد اولیایی فرد در اسفند ماه گذشته نیز به بهانه ‌بررسی پرونده‌ چند تن از موکلانش به دادگاه فراخوانده شده بود، توسط مدیر دفتر شعبه 26 به اجرای احکام معرفی و بازداشت شد.

متن نامه پارسا اولیایی فرد به این شرح است:

بابای خوبم سلام، دلم برات خیلی تنگ شده

کاشکی من سوپر من بودم می آمدم از زندان شما را نجات می دادم بعد به خانه میآمدی تا با هم مثل قبلن ها سی دی مرد عنکبوتی و بی باک را نگاه می کردیم. بعد با هم، من و شما و مامان باهم مسافرت می رفتیم. بابا جون اگر اینجا بودی سفت بوست می کردم. بعد می خواهم برایت روز پدر یک ساعت خوشگل بخرم. ولی زندان اوین اجازه نمی دهد کادو برات بیارم. حالا به مامان گفتم به جای شما به من روز پدر کادو بده.

بابا اگر زود به خانه برگردی دیگه غر نمی زنم که اخبار نگاه نکن هر چقدر می خواهی اخبار ببین.

 

بابا تو قهرمان هستی، ما به تو افتخار می کنیم.

 

دلم برات تنگ شده جونم

می خوام ببینمت نمی تونم بین ما دیوار های سنگی

حاصل یک عمر می دونم

 

باباجون غصه نخور من مواظب مامانم هستم.

باباجون روزت مبارک

پارسا


 


« شش مرد شبانه، به خانه یک فعال حقوق بشر می روند و با یک حکم کلی به خود اجازه می دهند که یک مادر را در مقابل دو فرزند خردسالش بازداشت کنند. حکمی که در اختیارشان بود به آنها اجازه بازداشت هر کسی را می دهد، اگر کسی چنین حکم کلی را در اختیار داشته باشد و خلاف نکند، بی شک قدیس است. کهریزک را هم همین کسانی می سازند که شبانه برای دستگیری یک مادر وارد منزل شخصی شهروندان می شوند.»

 

این سخنان تقی رحمانی، همسر نرگس محمدی است که نسبت به روند دستگیری و شیوه بازداشت ماموران امنیتی معترض است.

 

ساعت ۱۰:۳۰ شب پنجشنبه ۲۰ خرداد کسانی که خود را مامور نیروی انتظامی معرفی میکردند وارد منزل مسکونی نرگس محمدی و تقی رحمانی شدند و پس از دو ساعت تفتیش منزل، خانم محمدی را بازداشت کردند، تقی رحمانی و شیرین عبادی، دستگیری نرگس محمدی را در رابطه با فشارهای وارده بر کانون مدافعان حقوق بشر عنوان کرده اند.

 

گفتگوی جرس با تقی رحمانی را بخوانید:

آقای رحمانی، همسر شما، پیش از دستگیری، از کار برکنار شده بود، یک بار هم احضار و بازجویی و چندین بار هم مورد تهدید شد، این فشارها برای چیست ؟

 

 

درست است، بازداشت نرگس یک زمینه چندین ماهه داشت. بعد از بستن کانون مدافعان حقوق بشر یک سری فشارهای جدی به کانون وارد کردند، رییس شورای ملی صلح در کانون تاسیس شده بود، اکثر زنان اصلاح طلب و اپوزیسیون داخل و خارج که مخالف جنگ بودند با این شورا همکاری می کردند، نرگس مسوول هیات اجرایی این شورا بود، همزمان با بسته شدن کانون مدافعان حقوق بشر نرگس چندین بار احضار و بازجویی و تهدید به بازداشت شد و حتی از کار نیز برکنار شد و در نهایت بازداشت او بعد از همه این فشارها به کانون مدافعان حقوق بشر صورت گرفت .

 

مشخصا چه تهدید های پیش از بازداشت صورت گرفت و چه درخواست هایی مطرح می شد؟

 

 

چنیدن بار تهدید کردند که اگر نرگس فعالیت خود با کانون مدافعان را متوقف نکند، بازداشت خواهد شد. دو سال است که استرس این بازداشت را ما داشته ایم. هم من و هم همسرم. خانم محمدی در مورد کلیه مصاحبه هایش و فعالیت هایش برای کانون پنج جلسه بازجویی شد و در نهایت بازپرس پرونده به او گفته بود چون بچه های خردسال دارید شما را بازداشت نمی کنیم و او با قید کفیل آزاد بود. جالب اینجاست که بازپرس به همسرم گفته بود کسانی هستند که می خواهند تو را دستگیر کنند و من هم زورم به آنها نمی رسد.

 

پس کسانی که برای دستگیری خانم محمدی شبانه به منزل مسکونی شما آمدند همان ها بودند که بازپرس پرونده، اشاره کرده بود؟

 

 

شش مرد بودند که خودشان را مامور نیروی انتظاامی معرفی کرده بودند. آمدند به منزل مسکونی ما تا یک زن را بازداشت کنند. ما داشتیم بچه های دوقولوی سه ساله نیمه مان را برای خواب آماده می کردیم، برخورد یکی از آنها خوب بود اما برخورد دیگران و هیمن حکم شبانه سوال برتنگیز است که باید پاسخگو باشند. درست شبی که از تلویزیون جمهوی اسلامی مصاحبه همسر خانم عبادی را پخش کردند، بعدش به خانه ما آمدند و همان شب هم به آقای تاجیک عضو دیگر کانون مدافعان حقوق بشر زنگ زدند و بعد هم که بازداشتش کردند.

 

یعنی این دستگیری ها و تخریب چهره خانم شیرین عبادی از طریق رسانه ملی را در یک راستا و برای پیشبرد یک هدف ارزیابی می کنید؟

 

 

همه این رفتار ها به نوعی فشار به کانون مدافعان حقوق بشر است. جالب است که حتی خانم عبادی هم هرگز سعی نکرد با قدرت طرف شود و مواضع تند علیه حاکمیت نگرفته است و به کرات شاهد بودیم که ایشان با مواضع حقوقی به نقد برخی رفتارها می پردازد اما فشارها نشان می دهد که حاکمیت می خواهد همین اندک منفذهای نقد به عدم رعایت حقوق بشر در ایران را ببندد.

 

با توجه به اینکه ایران خودش را در عرصه های جهانی به عنوان تنها کشور خاور میانه که بیشترین احترام را به رعایت حقوق بشر در چهارچوب قوانین اسلامی می گذارد،معرفی می کند، بستن کانون مدافعان حقوق بشر و فشار بر اعضای این کانون که دیدگاه مذهبی هم دارند را چگونه ارزیابی می کنید؟

 

 

آقای لاریجانی که چنین ادعایی را در نشست های بین المللی عنوان می کند بهتر است بداند که ایشان ادعایش را مطرح می کند. اما خانم نرگس محمدی و کانون مدافعان حقوق بشر عمل کرده اند. آقای لاریجانی مدعی است که باید مبانی حقوق بشر را از از سکولاریسم جدا کرد ، یکی از کارهایی که کانون مدافعان انجام داد دعوت از روشنفکران و اندیشمندان سکولار و مسلمان بود و در این جلسات نسبت اسلام با حقوق بشر را به گفتگو نشسته اند . جناب آقای لاریجانی باید بداند، قبل از مبانی سازی، رفتار حقوق بشردوستانه یک فرد می تواند او را خوش نام کند نه اینکه شبانه شش مرد را بفرستند تا یک مادر را بازداشت کنند و دو کودک او هم در طول دوران انفرادی از شنیدن صدای مادر خود محروم باشند. اگر مدعی است که می خواهد دین اسلام را با حقوق بشر آشتی دهد، باید خودش رفتار حقوق بشری داشته باشد. به دیدار شیراک می روند از حقوق زنان مسلمان فرانسه و کشورهای دیگر دفاع می کنند اما در کشور خودمان بلایی که بر سر زنان مسلمان و نهادهای حقوق بشری مستقل می آورند، دنیا را متعجب می کند.

 

رفتار نهادهای مسوول پس از بازداشت همسر شما چگونه بوده است؟

 

 

خیلی اصرار دارند که روابط فامیلی را هم برهم بزنند. به جای اینکه به من زنگ بزنند و در مورد همسرم پیگیر موضوع بشوند، با همسر خواهر نرگس تماس می گیرند، با مادر نرگس صحبت می کنند و فرصتی فراهم نکردند که نرگس صدای بچه هایش را بشنود، این یک شکنجه برای مادر نیست؟ همسرم در دوران بارداری، با یک بیماری ریوی مواجه شد و در اثر این بیماری گاهی دچار تنگی نفس می شود حالا نمی دانم در چه شراطی است و چه کسانی باید جوابگو باشند. یک مسئله حقوقی که وجود دارد و آقای دادستان باید پاسخ دهند این است که نرگس بازجویی شده بود و بر این اساس شعبه مربوطه حکم دستگیری نداده است. شبانه وقتی برای دستگیری او آمدند و همسرم را بردند، ما شنیدیم ، تا مدت سه روز هیچ شعبه ای حاضر نشد او را بازداشت کند تا اینکه در نهایت یک شعبه حاضر شد حکم بازداشت را امضا کند. این گونه مدیریت کردن ها و اینگونه با حکم های کلی اقدام به بازداشت کردن هاست که کهریزک را به وجود می آورد.


 


شیوا نظر آهاری سال پیش در روز پدر در بند 209 اوین زندانی بود و توانست با مداد و کاغذی که بازجو در اختیارش گذاشته بود نامه ای خطاب به پدرش بنویسد .وقتی چند ماه بعد به طور موقت از زندان آزاد شد ،این نامه را که از زندان با خودش بیرون آورده بود ، به پدرش داد ."تا آزادی روزنامه نگاران زندانی" به مناسبت فرارسیدن روز پدر نامه شیوا نظر آهاری به پدرش را در حالی منتشر می کند که وی همچنان در زندان است:

روز مادر که نبودم تا دستان مادرم را بوسه زنم و اینک در روز تو هم نیستم پدر.

یک روز در تمام طول سال برای تو پدر!.گریه کن! اشکهایت تمام غمهای این روزگار را با خود خواهد برد!گریه کن بیقرارم باش....بگذار گریه هایت در حجم تنهایی های من فرو بریزد و غوطه ور کند در میان تمام جرم های ناکرده ام.

گریه کن پدر!دردها را بیرون بریز حق داری.آخر چند ماه است که می دانی من نخوابیده ام در اتاق کناری.

چند ماه است که بی خبری از سرنوشت دردانه دخترت حالا نوبت توست و من نیستم دوباره...اما بگذار بگویم پدر در میان تمام این مقاومت ها هنوز دستهایم دستهای تو را کم دارد.هنوز شانه هایم شانه هایت را می خواهد پدر.هرچند که بزرگ شده باشم هرچند حالا در زندانی به نام اوین مشق مقاومت کنم.هرچند محکم شده باشم اما هنوز هم وقتی نیستی شانه هایم انگار چیزی کم دارد.

پدر هنوز وقتی از خیابان رد می شوم دستهایم دستهای تو را طلب می کند تا نکند که ناگهان ماشینی برزمینم زند.

تو نیستی پدر تا تکیه کنم برتو! تو نیستی تا دستم را بگیری و من دستم را هر روز صبح به دیوار می گریم و به اراده ام تکیه می زنم .

تو یادم دادی که نشکنم،تو ایستادگی را در حرف ها و قصه هایت برایم معنا کردی. تو گفتی پدر که ظلم رفتنی است و آنچه می ماند حدیث آدم های خوب است.

من نخواستم که اینجا باشم ، تو یادم دادی پدر و حالا من هر روز کلامت را مرور می کنم تا نکند اینهمه تنهایی و سکوت از پا درم بیاورد.

گریه کن پدر نه برای من برای سرزمینی که بهترین فرزندانش را روانه زندان می کند اما استوار بمان پدر شانه های من ستبری شانه هایت را می خواهد مبادا کمرت خم شود که آنوقت چیزی ندارم تا بر آن تکیه کنم.استوار بمان پدر.


 


ندای سبز آزادی: حوري دانايي همسر حمزه كرمي به مناسبت سالگرد دستگیری وی در یادداشتی به شرح ماجرای دستگیری و خاطراتی از این زندانی سیاسی پرداخته است.

متن کامل این دلنوشته که در اختیار ندای سبز آزادی قرار گرفته است به شرح زیر است:

به نام خدا
یک سال گذشت ؛ یک سال از آن شب هولناک گذشت .
آن شب در خانه دخترمان مهمان بودیم ؛ ناگهان زنگ در به صدا درآمد . در نیمه شب مهمانان ناخوانده با دروغ از میزبان می خواستند که در را بگشاید ، آن شب افراد ناشناس بدون داشتن هیچ حکمی درب خانه را شکستند و با بی حرمتی وارد شدند . در مقابل اعتراض ما عربده کشی کردند و در برابر چشمان بهت زده ما تو را مظلومانه با خود بردند . . . و رسالت ما آغاز شد .
آن شب به یاد روزهایی که باهم گذراندیم افتادم و یک به یک آنها را مرور کردم از آن روزی که بر فراز مزار شهیدان سوگند یاد کردیم پاسدار خون شان باشیم ، یاد آن شبی که در جمع رزمندگان عازم به جبهه ،خطبه عقدمان جاری شد و من همسفرت شدم تا لحظه به لحظه از خود گذشتنت را برای اعتلاي میهن و آرمان های امام و شهدا شاهد باشم.
آری لحظه به لحظه زندگی من با تو گواه بر پایبندی ات به عهدی است که با دوستان و همرزمان شهیدت بسته بودی و هر دم خود را در برابر آن عهد و پیمان مسئول می دیدی.
یاد ان روزها افتادم که بعد از انفجار 7 تیر و 8 شهریور ، به عنوان مسئول حفاظت شخصیت ها و مقرهای استراتژیك انتخاب شدی ؛ چه شبها را تا به صبح چشم به راهت نشستم تا سربلند و پیروز از عملیات ها و ماموریت ها برگردی . یاد آن شبی افتادم که اولین فرزندمان به دنیا آمد تو او را بوسیدی و به من سپردی و راهی جبهه شدی تو مرا با فرزند یک روزه ام تنها گذاشتی و گذشتی تا به عهدت وفا کنی ؛ لحظه ای از ایستادگی در آن راه درنگ نکرده باشی ، حتی اگر در آن روز بزرگ پدر شده باشی .
تو قبل از اینکه مسئول فرزند خودت باشی مسئولیت امنیت و آرامش فرزندان این آب و خاک را بر دوش گرفته بودی و ماندنت کنار من انتظار زیادی بود.
در زمانی که رئیس ستاد سپاه منطقه 10 تهران بودی فراموش نکردم خدمات بی شائبه ای را که برای جنگ و دفاع مقدس ارائه می کردی و در این تلاش خستگی ناپذیر از هیچ کوششی فرو گذار نبودی و تو و همرزمان و دوستان شهیدت جان برکف برای دفاع از اسلام و انقلاب جنگيديد و افتخار آفریدید و این گونه بود که جاودانه شدید .

سالها گذشت جنگ تمام شد و کشور وارد عرصه دیگر که سازندگی میهن بود شد و توباز در این عرصه پیشتاز بودی . از یاد نخواهم برد زمانی که فرماندار شهرستان ورامین شدی ، شبانه روز در خدمت مردم آن خطه بودی و گره از مشکلاتشان می گشودی . فرمانداری که در خدمتگزاری به مردم آن شهرستان زبانزد شد . جهادگری که با حضورش احداث جاده روستایی ، آبرسانی به روستاها ، شبکه آب شهری ، لوله کشی گاز ، ایجاد امنیت در شهرستان و ایجاد وحدت میان مسئولین و احترام به مردم را ارمغان آورد و در تاریخ آن شهرستان ماندگار شد .
سالهایی که در نهاد ریاست جمهوری مدیر کل و مشاور سیاسی دفتر رئیس جمهور بودی ، برای پیشرفت کشور و رفع مشکلات مثل همیشه با ایده ها و نظرات خود راه گشا بودی ، در عین همکاری صمیمانه انتقادات منصفانه نسبت به همه جناح ها داشتی ، از تملق و چاپلوسی به دور بودی و آن را سم مهلک برای نهال انقلاب می دانستی . از هرگونه خط بازی و باندبازی در تمامی این عرصه ها بری بودی و همگان را دعوت به وحدت و اعتدال می کردی و تندروی ها را مانع از بالندگی قانون و اجرای آن می دانستی . همواره پیرو حق و حقیقت بودی و مادامی که حضورت ، اندیشه ات ، سخنت و قلمت توان داشت از حرف حق دفاع می کردی و افق های روشنی به سوی حقیقت می گشودی .
و به راستی در مسیر خدمت به کشور و اعتلای اندیشه های ناب انقلاب اسلامی و ادای دین به راه امام و شهدا سرآمد بودی . و هیچ مانعی در حضور پر رنگت کوچکترین خللی ایجاد نمی کرد.
اما از آن شب که به دست نااهلان ، غریبانه به اوین کوچ کردی ، رسالتی دیگر در سابقه خدمتت به میهن و انقلاب رقم خورد . رسالتی که در آن به اسارت رفتی و در مقابل هجمه ای از تهمت ها ، فشارها ، بی قانونی ها و بی عدالتی ها و کینه ورزی ها قرار گرفتی ، تا پرده از چهره ریا و تزویر برداری و آزاده شوی .
و رسالت ما در این عرصه رسالت زینبی بود ؛ صبر بود در برابر فاصله ها ، تهدیدها ، دورغ ها ، فشارها و نامردی ها . و افشاگری و پرده برداری بود از حقایق و واقعیت ها و مظلومیت ها .
آری عزیزم آنها به گمان خود یک سال است که جسم تو را به بند کشیده اند ؛ اما نمی دانند که روح بلندت آزاد است ، قلمت را شکسته اند اما نمی دانند که اندیشه ات پویا و پایدار است ، شخصیت و آبرویت را به نوک نیزه زدند ، غافل از آنکه تو در پیشگاه خدا و خلق سرفراز و سربلندی و این خداست که به هرکس بخواهد عزت می دهد و آن را عزیز می گرداند و هرکه را بخواهد خوار و ذلیل می کند و چه ذلتی بدتر از اینکه برای مطامع دنیوی تقوایشان را حراج کردند و آتش جهنم را به جان خود خریدند.
آیا اندکی در این آیات تامل و اندیشه کرده اند؟
يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُواْ كُونُواْ قَوَّامِينَ لِلّهِ شُهَدَاء بِالْقِسْطِ وَلاَ يَجْرِمَنَّكُمْ شَنَآنُ قَوْمٍ عَلَى أَلاَّ تَعْدِلُواْ اعْدِلُواْ هُوَ أَقْرَبُ لِلتَّقْوَى وَاتَّقُواْ اللّهَ إِنَّ اللّهَ خَبِيرٌ بِمَا تَعْمَلُونَ «8»(مائده)
اى اهل ايمان ! همواره [ در همه امور ] قيام كننده براى خدا و گواهان به عدل و داد باشيد . و نبايد دشمنى با گروهى شما را بر آن دارد كه عدالت نورزيد ; عدالت كنيد كه آن به پرهيزكارى نزديك تر است . و از خدا پروا كنيد ; زيرا خدا به آنچه انجام مي دهيد آگاه است . « 8»
إِنَّ أَكْرَمَكُمْ عِندَ اللَّهِ أَتْقَاكُمْ إِنَّ اللَّهَ عَلِيمٌ خَبِيرٌ «13»حجرات
بى ترديد گرامي ترين شما نزد خدا پرهيزكارترين شماست . يقيناً خدا دانا و آگاه است . « 13»
قُلِ اللَّهُمَّ مَالِكَ الْمُلْكِ تُؤْتِي الْمُلْكَ مَن تَشَاء وَتَنزِعُ الْمُلْكَ مِمَّن تَشَاء وَتُعِزُّ مَن تَشَاء وَتُذِلُّ مَن تَشَاء بِيَدِكَ الْخَيْرُ إِنَّكَ عَلَىَ كُلِّ شَيْءٍ قَدِيرٌ «26»آل عمران
بگو : خدايا ! اى مالك همه موجودات ! به هر كه خواهى حكومت مي دهى و از هر كه خواهى حكومت را مي ستانى ، و هر كه را خواهى عزت مي بخشى و هر كه را خواهى خوار و بى مقدار مي كنى ، هر خيرى به دست توست ، يقيناً تو بر هر كارى توانايى . « 26»
فَلَوْلا إِذْ جَاءهُمْ بَأْسُنَا تَضَرَّعُواْ وَلَـكِن قَسَتْ قُلُوبُهُمْ وَزَيَّنَ لَهُمُ الشَّيْطَانُ مَا كَانُواْ يَعْمَلُونَ «43»(انعام)
پس چرا هنگامي كه عذاب ما به آنان رسيد ، فروتنى و زارى نكردند ؟ بلكه دل هايشان سخت شد و شيطان ، اعمال ناپسندى كه همواره مرتكب مي شدند در نظرشان آراست. « 43»

وای برآخرت فروشان ، کسانی که هدف وسیله را برایشان توجیه می کند و برای رسیدن به مقاصد دنیوی و سیاسی از هر ابزاری بهره می گیرند ولو آنکه آن وسیله آبروی یک فرد ، یک انسان و یک مومن باشد .
وای بر آخرت فروشان ، کسانی که به خاطر دشمنی با عده ای از عدالت به دورند و در حق دیگری ظلم و ستم می کنند .
وای بر آخرت فروشان ، کسانی که به نام دین پرده حیا و اخلاق می درند و خدا را بر اعمال خود ناظر نمی بینند .
وای بر آخرت فروشان ، کسانی که روز حساب را فراموش کرده اند و اینگونه بر حق الناس می تازند .
وای بر آنان . . .
سپاس خداي را كه در هجوم تاريك گون نوميديها آيه هاي ايمان و اميد را در برابرمان گشود و از پرتوان نورانيش بر دلمان تاباند و در اين آزمون سخت الهي ما را ياري كرد و عزتمان بخشيد .
آری ای همسفر؛ در برابر این آزمون الهی تو به شب زنده داری و شکیبایی و ما به دعا و نماز سپری کردیم هیچ ندیدیم جز زیبایی ! زیبایی غلبه حق بر باطل .
امروز یک سال از آغاز این راه پر نشیب و فراز گذشت ، اما بدان آینده روشن در انتظار ماست، آینده ای که ثمره شیرین صبر را برداشت خواهیم کرد و از آن بهره مند خواهیم شد.
و این پیام الهی است که خداوند با صابران است و خداوند پناه بی پناهان است و خداوند بهترین قضاوت کنندگان است. و اینک رسالت تو استقامت و ایستادگی در راه حق و حقیقت است. باشد که خداوند تو را یاری دهد.
همسرت ـ حوري دانايي ـ بامداد 29/03/1389
 


 


روزنامه‌‌ها آن روز طوفانی به راه انداخته‌بودند و واقعاً وقتی آدم صبح از خواب بیدار می‌شد و روزنامه‌ها را می‌گرفت، می‌دید که چقدر خطوط در این صفحه اول روزنامه‌ها دارد مردم را گمراه می‌کند –سرمقاله‌ها و چیزهایی که گفته می‌شد- آن موقع این روزنامه حزب جمهوری با آن همه فشارهایی که رویش می‌آمد، بالاخره یک خطی ارائه می‌داد و روی آن خط کار می‌کرد.
انتخابات؛ اگر ما آن تشکیلات را نداشتیم –حال فصل دوم خطر اینجاست. ببینید، اینها را به عنوان نمونه عرض می‌کنم و الّا اینها در تاریخ هست و می‌دانید، می‌خواهیم بدانید که تطبیق بکنید- ما در انتخابات ریاست جمهوری شکست خوردیم، و عوامل شکست را هم جداگانه باید بررسی کرد، یک مرکزی لازم بود که در مقابل این شکست فکری بکند و بلافاصله مجلس مطرح شد و انتخابات مجلس مطرح شد، آنها هم خیلی حساب شده کا رخودشان را کردند، کنگره عظیمی را که دفتر هماهنگی درست کرد، و آن شکلی که راه انداختند دیدید.
آن روز مجلس شورای ملی هم در جهت انتخابات ریاست جمهوری پیش رفته بود، البته، خداوند همه چیز را می‌تواند تغییر بدهد، اما نه، بلای خداوند این است. خداوند یک برنامه ریزیهایی کرده و این مردم هستند که باید راهشان را پیدا کنند و درست عمل کنند.
در زمان پیامبر (ص) هم نبوده و در زمان علی(ع) هم نبوده و هیچ وقت این جور برنامه‌های اجباری نبوده‌است، خوب! وقتی که ما [حزب جمهوری اسلامی] دیدیم در آن یک جریان و در یک اشتباه شکست خورده‌بودیم و یا در چند اشتباه، آمدیم برنامه‌ریزی کردیم که مجلس را نجات بدهیم، اگر همان موقع این جریان وجود نداشت و این حرکت نمی‌شد، هماهنگ می‌شدند و در عمل از دفتر هماهنگی می‌آمدند، دیگر فاتحه همه چیز خوانده شده ‌بود و یک دولت آن جوری درست می‌شد و یک رئیس‌جمهوری هم که داشتند و مجلس هم که داشتند و دیگر خدا می‌داند که قدم بعدی آن چه چیزی از آب در می‌آمد.
ولی یک جریان وجود داشت که نیم بند و حتی مظلوم و تحت فشار [بود] که تلاش وسیعی شد و ما یک وقتی از خودمان برای انتخابات گذاشتیم و در گذشته مشغول کار بودیم و بنی‌صدر دنبال انتخابات ریاست جمهوری رفته بود؛ این دفعه معکوس شد، ما این دفعه رفتیم به دنبال انتخابات و برای هر شهری یک نماینده تعیین کردیم و به وسیله انتخابات شدنشان فکر کردیم، و کار کردیم، و جریان جمهوری و انقلاب و مجلس را نجات دادیم و مجلس آمد و انصافاً نقطه عظیمی شد و توانست جلوی انحراف را که خوب هم پیشرفت کرده‌بود، بگیرد، که آنها به فکر به هم زدن این جریان افتادند و باز هم خود مجلس یک تشکل بود و توانست مقاومت کند، یعنی یکی از چیزهای مهم این بود که، مجلس هم یک نوع هدایت و راهنمایی وجود داشت.
این طور بود که در مجلس نمایندگانی که همفکر و همراه بودند، در مقابل مسائل انحرافی حساس شده‌بودند و کوچکترین چیزی که اینجا مطرح می‌شد، نبضها با سرعت می‌زد و تشخیص داده می‌شد و تصمیم‌گیری می‌شد. اینها از آثار هماهنگی است. بنابراین، در جامعه اسلامی یک شبه ممکن است به وجود بیاید و بگوید که در جامعه اسلامی که رهبرهست و فتوا هست و رساله هست، وجود یک حزب چه معنایی دارد؟ و اگر حزب بخواهد روی رساله اثر و فتوا اثر بگذارد و بخواهد روی اصول دین اثر بگذارد، چگونه است؟
منبع سخنرانی: سخنرانی‌های هاشمی‌رفسنجانی – سال ۱۳۶۱ / انتشارات دفتر نشر معارف انقلاب


 


جمعیتی که در روز سه شنبه در برابر ساختمان مجلس شورای اسلامی جمع شده بودند و شعار های رنگارنگی علیه مجلس و رییس مجلس و نمایندگان دادند، دست آخرتهدید کردند که مجلس را به توپ می بندند!

 

از همین تهدید نمادین آشکارست که سر حقیقی و البته پنهان این جماعت به جایی متصل است که توپ آنجاست!

 

اتفاقا این دومین بارست که مجلس در ایران به توپ بسته می شود. یک بار لیاخوف روسی به دستور محمد علی شاه مجلس را به توپ بست

 

لياخوف افسر ارتش روسيه از طرف دربار تزار به ايران اعزام شده بود ؛ در زمان سلطنت محمدعلي شاه فرماندهي بريگاد مركزي قواي قزاق را عهده‌دار شد. لياخوف در مقابل وزير جنگ و هيچ يك از مقامات وقت ايران براي خود مسئوليتي قائل نبود و مستقيماً از پطرزبورگ كسب تكليف مي‌كرد. وي در 22 جمادي‌الاولي سال 1326ق از طرف محمدعلي شاه به سمت فرماندار نظامي تهران منصوب شد و در 23 جمادي‌الاولي به دستور شاه و توصيه «سرگي شابشال» روسي كه در خدمت محمدعلي شاه بود و «گارتويك» وزيرمختار روسيه در ايران، مجلس شوراي ملي را به توپ بست. بر اثر اين واقعه جمعي از نمايندگان مجلس را متفرق ساخت و عده‌اي را كشت و قواي قزاق وارد مجلس شدند و دست به تخريب و غارت زدند و محمدعلي شاه از لیاخوف قدرداني کرد.

 

اکنون صد سال پس از به توپ بستن مجلس و استبداد صغیر محمد علی شاه بار دیگر سخن از به توپ بستن محلس به میان آمده است.

 

وقتی سه میلیون نفر در ۲۵ خرداد از میدان امام حسین تا میدان آزادی راهپیمایی کردند مقام رهبری فرمودند اردوکشی خیابانی فایده ای ندارد...اما ظاهرا اردو کشی خیابانی دویست سیصد نفر فایده داشت دستگاه قضایی و مجلس در برابر اردوکشان تسلیم شدند.

 

چگونه است اگر میلیون ها نفر به خیابان بیایند و آرام راهپیمایی کنند اردو کشی خیابانی است ولی اگر چند صد نفر در قم و تهران نهاد مرجعیت و مجلس را هتک کنند، جوانان پر شور انقلابی اند؟

 

اگر نمایندگان مجلس در برابر هتک مراجع سکوت نمی کردند، اگر اردو کشی خیابانی و میدانی در قم و در مرقد امام خمینی محکوم می شد، به این زودی نوبت مجلس نمی رسید تا اینگونه بی اعتبار شود.

 

بی اعتباری بیشتر، سخن رییس محلس بود که برای همیشه در ذهن تاریخ مجلس و نمایندگان و مردم باقی می ماند. رییس مجلس به جای دفاع از مجلس و حقوق نمایندگان و انحصار قانون گذاری توسط مجلس می گوید:

 

" این مجلس خامنه ای است"

 

گمان نمی کنم خود آیه الله خامنه ای هم تا این حد راضی بوده باشند که گفته شود مجلس ایشان ؛ قوه قضاییه که در بست از آن ایشان است . رادیو و تلویزیون هم که مال ایشان است . شورای نگهبان و نیرو های مسلح و امامان جمعه هم که مال ایشانند. تنها مجلس مانده بود که گمان می کردیم از مردم است و مطابق قانون اساسی ایشان هم در برابر قانون با بقیه مردم مساوی هستند.

 

اگر آن جماعت که توسط سپاه و بسیج سازمان داده شدند،و خودرو های بی شماره نشانه ای بود که آن ها از یک نهاد نظامی دستور می گیرند که برای خود رو هایش خودش شماره می زند یا شماره ها را می کند،سخن رییس مجلس هم به توپ بستن مجلس بود با ادبیاتی دیگر.

 

و اما... دیری نخواهد گذشت که همین جمعیت و البته بسی بیشتر از این ، در برابرمجلس خبرگان رهبری اجتماع می کنند. همین شعار ها را خواهند داد. همین کیف انگلیسی و این که خبرگان ننگ ما هستند...تا رهبر مورد نظر یک نهاد نظامی بر ملت ایران تحمیل شود
منبع: جرس


 


در ادامه واکنش ها به مصاحبه تلویزیونی اخیر محمود احمدی نژاد و ادعای وی مبنی بر "عدم رضایت و مداخلۀ دولت در امر مبارزه با بدحجابی و ارتباط جوانان با یکدیگر"، فرمانده کل نیروی انتظامی معتقد است پاسخ رییس دولت در مصاحبه مذکور، "به دلیل کج سلیقگی مجری در طرح سوال پیرامون برخوردهای نیروی انتظامی بود" و "برخی آتش بیاران معرکه نیز بر آن دامن زدند و فوری مطالب را خلاف واقع منتشر نمودند. "

 

وی همچنین تاکید کرد یگان‌های مربوط که آموزش های لازم را دیده اند همانند قبل روند برنامه های نیروی انتظامی را ادامه می دهند.

محمود احمدی‌نژاد در مصاحبه تلویزیونی اخیر خود (٢٣ خرداد ۸۹) که به مناسبت سالگرد انتخابات ریاست جمهوری ایراد کرد، همچنان مانند پنج سال پیش، مدعی "لزوم دادن آزادی اجتماعی به جوانان" و "نارضایتی دولت" از نحوه "مبارزه با بدحجابی" شد و ادعا نمود که "این برخوردها و مسائل پیش آمده، هیچ ربطی به دولت ندارد و در شان جامعه نیز نمی باشد."

این مسئله با واکنش بسیار تندی از سوی برخی مقامات سیاسی و مذهبی روبرو شد.

به گزارش ایسنا سردار اسماعیل احمدی مقدم در مراسم تودیع و معارفه فرمانده نیروی انتظامی استان اصفهان، با بیان اینکه "نیروی انتظامی در طول یک سال گذشته فراز و نشیب‌های سیاسی بسیاری را پشت سر گذاشت و به طور معمول ماموریت ما در سال گذشته به خنثی کردن و مهار عوامل این فتنه اختصاص یافت"، گفت "برخی این موضوع را تعطیلی ماموریت نیروی انتظامی برای مبارزه با فساد اجتماعی دانستند در حالی که تغییر ماموریت نیروی انتظامی به معنی تقسیم اولویت ها در زمان خاص است.

وی همچنین مدعی شد "تاکنون نیروی انتظامی پیرامون طرح عفاف و حجاب به غیر از تعداد کمی موارد خاص نه جریمه کرده و نه برخورد بدی داشته، چرا که نیروی انتظامی همواره مبنای کار خود را بر اساس تذکر، اصلاح و ارشاد قرار داده است."

وی ادامه داد: یگان‌های مربوط که آموزش های لازم را دیده اند همانند قبل روند برنامه های نیروی انتظامی را ادامه می دهند.

احمدی مقدم با بیان اینکه پاسخ رییس دولت در مصاحبه مطبوعاتی به دلیل کج سلیقگی مجری در طرح سوال پیرامون برخوردهای نیروی انتظامی بود گفت: این سوال توسط مجری در مصاحبه تلویزیونی طرح شد و برخی آتش بیاران معرکه نیز بر آن دامن زدند و فوری مطالب را خلاف واقع منتشر نمودند.

وی به ابلاغیۀ رئیس دولت در سال ۸۵ و اوایل بهار امسال برای طرحهای مختلفی چون عفاف و حجاب اشاره ای نکرد.


 


290 مسافر پرواز ایران ایر، از ساعت 16 چهارشنبه دوم تیر ماه تا ساعت شش صبح پنج شنبه، در فرودگاه امام، بدون دریافت پاسخ مشخص با تاخیر در پرواز روبه‌ رو شدند.

به گزارش خبر آنلاین از فرودگاه امام، ساعت 16 دوم تیر ماه به 290 نفر مسافران پرواز شماره 800 ایران ایر به مقصد پکن- توکیو که قرار بود ساعت 17.50 حرکت کند اعلام شد، این پرواز ساعت یک و 50 دقیقه بامداد حرکت خواهد کرد. تا آن ساعت هیچ تسهیلاتی برای رفاه حال مسافران فراهم نشد و مسافران بی پاسخ و معطل بودند.

ساعت 1 نیمه شب دوباره به مسافران اعلام شد که این پرواز احتمالا ساعت شش صبح پنج‌شنبه حرکت خواهد کرد.

290 نفر مسافر خارجی و داخلی در حالی که نه از آنها پذیرایی شده بود و نه جایی برای استراحت داشتند مجبور شدند 14 ساعت تاخیر را تا صبح پنج‌شنبه تحمل کنند.

حمید رضا فرخ نژاد مسئول شیفت شب پروازهای ایران ایر در حالی که هیچ پاسخ قانع کننده‌ای برای مسافران عصبی و ناراحت فرودگاه نداشت، تنها راه پیش روی آنها را تحمل کردن و یا کنسل کردن پرواز دانست.

مسافران عصبانی که به شدت به وضعیت نامناسب سیستم فرودگاه اعتراض داشتند یک روز از سفر خود را از دست دادند بی‌آن که کسی مسئولیت خسارات تاخیر سفر آنها را بر عهده گیرد.


 


آرش صادقی در شعبه ۲۶ دادگاه انقلاب با حکم قاضی پیرعباس به اتهام اجتماع و تبانی علیه نظام و تبلیغ علیه نظام به ۶ سال حبس تعزیری و ۷۴ ضربه شلاق محکوم شده است.

لازم به ذکر است که آرش صادقی در پرونده قبلی خود محکومیت ۳ سال حبس تعلیقی را دارد که حکم جدید صادره از شعبه ۲۶ مربوط به پرونده جدید وی است که پس از دستگیری وی در اردیبهشت ماه صادر گردیده است.


 


محمد نوری زاد ، نویسنده و کارگردان دربند به مرخصی آمد.

به گزارش کلمه محمد نوری زاد که نزدیک به شش ماه زندان که بخش زیادی از آن را در انفرادی گذرانده است از زندان آزاد شد.

این آزاده دربند به دلیل چند نامه انتفادی به زندان افتاده بود. بازجوها بارها تلاش کرده بودند از وی توبه نامه بگیرند که در این زمینه ناکام بودند.

دادگاه برای مرخصی نوری زاد ۳۰۰ میلیون وثیقه تعیین کرده است.


 


متن ذیل، بیانیه صد و یک تن از فعالین دانشجویی دانشگاه مازندران در اولین سالگرد حمله ی وحشیانه به پردیس این دانشگاه در 26 خرداد 88 می باشد، که به دلیل فضای ملتهب و ایجاد رعب و وحشت توسط مسئولین دانشگاه در اولین سالگرد این رویداد، با یک هفته تاخیر توسط امضاکنندگان منتشر می شود.

متن بیانیه به شرح زیر است:

یکسال از حمله ی وحشیانه ی ایادی حکومت به دانشگاه مازندران می گذرد. حمله ای که در 26 خرداد 88 بر دانشگاه ما رفت، فراموش نشدنی است. نه از آن جهت که جماعتی شمشیر و چماق به دست بر دختر و پسر دانشجو حمله بردند و یک ماه فضای ارعاب و وحشت را نه تنها در خانواده های این دانشجویان، که در کل پهنه سبز استان مازندران گستراندند؛ بلکه از آن جهت که دانشجویان مظلومی که آن روز کتک خوردند، زخمی شدند، و به مرگ تهدید شدند، هنوز درگیر تاوان آزادیخواهی شان هستند. از آن روز تاکنون، بیش از صد نفر از دانشجویان آسیب دیده ی آن روز به زندان دستگاه سرکوب افتاده اند، بیش از بیست تن از آنان در راهروهای دادگستری مازندران، سرگردان حکم زندان، و شلاق و محرومیت از تحصیل اند و بیش از پنجاه تن از همین دانشجویان آسیب دیده، پشت درب کمیته انضباطی دانشگاه مازندران و رییس این دانشگاه، حکم انضباطی می گیرند. و ما در عجبیم از این وقاحت سیستماتیک! از این جنایتی که بر دو هزار دانشجوی متحصن در آن روز رفت و از صدر تا ذیل این قوم ظالم ِحاکم نه تنها آن را محکوم نکردند که در حمایت از آن، تمام دانشجویان مضروب آن روز را به اخلال در نظم عمومی یا اقدام علیه امنیت ملی متهم کردند. امنیت ملی ای که با تجمع دو هزار نفر در پردیس دانشگاه مازندران در شهرستان بابلسر به خطر افتاد!
فراموش نمی کنیم که در تجمع آن روز که برای فریاد زدن «رای مان را پس خواهیم گرفت» و اعتراض به بازداشت همکلاسی مان بود، ما دانشجویان هیچ خشونتی اعمال نکردیم. ما در آن دو روز به سازوکاری اعتراض کردیم که در بالادست رای ملت را می دزدد و در پایین دست به مامور حراست یک دانشگاه اجازه ی توهین و حمله به دانشجوی آزادیخواه را می دهد. به سیستمی معترض بودیم که نه فقط استبداد را تئوریزه می کند که وقاحت را به رکوردی تاریخی می رساند؛ دختران ایران زمین را مقابل دوربین جهان می زند و می کشد. ما در همان 26 خرداد دانشگاه مازندران کم ندیدیم که در آرامش ما دانشجویان چه تعداد از دخترانی که حتی در اعتراض ما شرکت هم نداشتند، هنگام خروج از دانشگاه مورد هجوم قوم سفله ی شمشیر و چماق به دست افتادند. ما خوب و به صرافت می دانیم، هنگامی که حکومتی برای حفظ خود، چوب و چماق به دست عمالش داد تا بر سر زنان و مردان ملتی بکوبند، باید آماده شد؛ باید آماده شد که اینان به آخر خط رسیده اند و آماده باشیم و هوشیار که ناکسانی دیگر بر ملتی پرتاریخ و شکوه حاکم نشوند.
ما امضاکنندگان این بیانیه، که فعالین دانشجویی دانشگاه مازندران در حداقل دو سال اخیر بوده ایم، در این بیانیه ضمن محکوم کردن و اعلام انزجار نسبت به جنایتی که در 26خرداد 88 بر دانشجویان دانشگاه مازندران رفت، و در کوران خبری خرداد 88 در میان بسیاری جنایات دیگر حکومت گم شد، خواستار محاکمه ی تمامی مسئولین این جنایت سیستماتیک علیه گروهی از فعالین سیاسی یک کشور هستیم. از آنجا که اعتقاد واثق داریم که به زودی این بلبشوی ظالمان بر میهن مان رفتنی است، اسامی آن دسته از مسئولینی را که در جنایت 26خرداد دانشگاه مازندران نقش داشتند اعلام می کنیم تا با ثبت در تاریخ به زودی مورد استفاده ی محاکم قضایی عادلانه و ملت-نهاد قرار گیرند:
ما اعلام می کنیم که رییس نیروی انتظامی استان و رییس این نیرو در شهرستان، رییس سپاه در شهرستان بابلسر، سرهنگ عباسی رییس بسیج دانشجویی ، ابوالقاسم علیزاده ریاست دانشگاه مازندران ، حلیمی رییس وقت حراست کل دانشگاه مازندران ، مرتضی علویان معاون دانشجویی و رییس کمیته انضباطی دانشگاه ، حسین مولایی رییس حراست پردیس دانشگاه، و مهدی جلودار رییس وقت انتظامات دانشگاه کسانی بودند که تحت حمایت کامل مسئولین و نیروهای امنیتی اطلاعاتی استان در آن روز با پشتیبانی از چماق به دستان و فراهم کردن زمینه ضرب و شتم دانشجویان باعث رخداد جنایتی علیه دانشگاه شدند. حمایت مسئولین امنیتی و اطلاعاتی تا بدانجا رسید که حدود صد نفر از دانشجویان همان شب را در بازداشت و شکنجه مضاعف گذراندند. علاوه بر مسئولین فوق، قاضی سیفی دادستان بابلسر، معاون وی قاضی عمونیا، و قاضی رضانیا رییس شعبه 101 دادگاه عمومی شهرستان بابلسر با محکوم کردن دانشجویان مضروب و بازداشت شده به اخلال در نظم عمومی، تمام سعی شان را کردند تا این جنایت سیستماتیک فراموش شود و نیروهای وظیفه شناس حکومت که خوب می دانند چه گونه چماق بر سر جوانان بکوبند از پرونده دادخواهی حذف شوند.
ما امضاکنندگان این بیانیه، با معرفی افراد مذکور سعی در اعلام این نکته داریم که جنایتی که بر دانشگاه مان رفت، در اثر یک اشتباه نبود؛ برنامه ای بود برای سرکوب که هنوز فاز سومش توسط دادگستری استان در حال پیگیری است.
ما، مطمئنیم که جنبش سبز ملت ایران به زودی پیروز خواهد شد و نه تنها این آقایان (با ذکر تمامی جنایاتی که مرتکب شده اند) که تمامی آنهایی که در این حکومت اسلامی، چشم بر انسانیت فروبستند و به انسان ها ظلم کردند، به طور عادلانه و انسانی محاکمه خواهند شد.
پیشاپیش هرگونه سو استفاده از این بیانیه ی مدنی توسط سازمان ها و گروه های سیاسی داخل و خارج از کشور و به ویژه استفاده از آن علیه مصالح ملی را محکوم کرده و از آن برائت می جوییم.

فعالین دانشجویی دانشگاه مازندران
امضاکنندگان بیانیه (به ترتیب حروف الفبا):
علی آدینه وند – مصطفی آرمان فر – آرنوش ازرحیمی – احسان احسانی – پویان احمدی – - محمد اصغریان – ایراندخت اکبرزاده - منا الهی – سیاوش امجدی - کاوه بابایی – عبدالله بابلی نیا - دانیال بارز نیا – محمود بالا بندی – حسین باقری – رحیم بهادری - یاسمن پاشا زانوسی – مهدی پیغان – مازیار پاینده پور – فاطمه تاری - جمال توت آغاجی – رقیه توحیدیان - مریم توکلی- صابر تیموری – یوسف جعفری – یونس جهانشیر- زینب حسن پور – مینا حسن پور- حسین حسن تبار- زهرا حسینی - محسن حسینی – میلاد حسینی کشتان – روشنک خرمرودی - صادق حکیم زاده - شاهین داداش پور – لیلی دانشور- مهدی داودیان – کامبیز دل آویز- مرتضی دهباشی – حمید دهقان - اشکان ذهابیان – پروانه رحمانی – فرشته رحمتی – هنگامه رضایی – سیاوش رضائیان – محمد رمضانی - شهاب رئیسی- مهناز روشن زاده – امیرزهرابی – میلاد سالاری – عارف سلیمانی – سودابه سعیدی – وحید شاهینی – میلاد شعبانی – رسول شیری – سیاوش صفوی – کبریا طاهری – فاطمه عالی شوندی - علی عباسی – رضا عرب – حمید عزیزی – مهدیه علیجانی – امیر حسین علی نژاد – فرشته عمران زاده– بهنام فرازمند – نیلوفر فرمانلو – ایمان قریب - امیر حسین قضوهی – لیلا کفاشیان - علیرضا کیانی – مهرک کیائیان – محمد گرجی – دانیال گلچهره – عزیز ماراماهی - منا مجیدی پور – نرگس محمدپور- سعید محمدنژاد - مجید محمدی – مرتضی محمدی – مهرداد محمدی – میثم محمدی – مهدی محمدی تکدام – سعید محمود ثانی – محمد محمودی – صفورا مشایخی - مریم مطهری – شهاب الدین معافی مدنی – مهدی منیرنژاد – رضوان مهدویان – جواد میر آقا زاده – کمیل میزاآقاپور – فریبا میری - علیرضا نجف آبادی – مختار نجفی – محسن نجفی خواه – علی نظری – هومن نعمتی – مصطفی هدایت نژاد - حسن همتی - علی اکبر یاغی تبار- رحمان یعقوبی .

 


 


شورای فعالان ملی مذهبی در اعتراض به شرایط و حکم صادر شده برای احمد زیدآبادی، بیانیه‌ای با عنوان "احمد زيد آبادي را از ستم نجات دهيد" صادر کرده‌اند.
به گزارش ندای سبز آزادی، در بخشی از این بیانیه آمده است: صدور حکم بي سابقه "پنج سال حبس و شش سال تبعيد در گناباد و محروميت دائم از فعاليت‌هاي سياسي و مطبوعاتي و حتي تحليل شفاهي"، حقوق دانان، فعالان عرصه رسانه اي و تلاش گران حوزه سياسي و همه انسان‌های آزاده طرفدار حقوق بشر را با شگفتی تأسف باري روبه‌رو کرد و تأسف بارتر اين که اين حکم در دادگاه تجديد نظر هم به تایيد رسيد.

متن کامل این بیانیه که نسخه آن در اختیار جرس قرار گرفت، به شرح زیر است:

دکتر احمد زيد آبادي روزنامه نگار برجسته و فعال سياسي ملي- مذهبي در بيست و سوم خرداد ماه سال گذشته و در اولين روز پس از انتخابات رياست جمهوري، به گونه اي غير متعارف و خشن از جلوي در خانه اش دستگير و روانه زندان شد. اين نحوه دستگيري، فرزندان خردسالش که از آيفون خانه با هراس و دلهره به تماشا نشسته بودند را مدت ها در آزار روحي و رواني شديدي قرار داد.

بازداشت در سلول انفرادي به مدت 141 روز با اعتصاب غذاي 17 روزه او همراه بود. چهره تکيده اما سربلند او در نمايش شبه دادگاهي که از تلويزيون سراسري در تابستان گذشته پخش شد، بر وضعيت دشوار روزگار سپري شده زيدآبادي در زندان گواهي مي داد. انتقال او به زندان رجايي شهر و هم بند کردنش با زندانيان عادي و مجرماني که هيچ سنخيت روحي و رفتاري با وي ندارند، بخش ديگري از فشارهاي دو چنداني بود که به وي اعمال شده است. اين اعمال خلاف قانون نه تنها زنداني را زير فشار مي گذارد بلکه گستردگي آن وابستگان و به ويژه خانواده اش را هم در بر مي گيرد.

صدور حکم بي سابقه "پنج سال حبس و شش سال تبعيد در گناباد و محروميت دائم از فعاليت‌هاي سياسي و مطبوعاتي و حتي تحليل شفاهي"، حقوق دانان، فعالان عرصه رسانه اي و تلاش گران حوزه سياسي و همه انسان هاي آزاده طرفدار حقوق بشر را با شگفتي تأسف باري روبرو کرد و تأسف بارتر اين که اين حکم در دادگاه تجديد نظر هم به تائيد رسيد.

اينک اين پرسش اساسي مطرح است که آيا بين مجازاتي اين چنين سخت و فعاليت روزنامه نگاري و نيز چند سخنراني در چهار چوب فعاليت هاي سياسي مسالمت آميز در عرصه انتخابات کمترين تناسب و توازني برقرار است؟

آيا تصريحات و تاکيدات قانون اساسي به ويژه اصل مرتبط با حقوق ملت مندرج در فصل سوم، در بازداشت و ادامه حبس و محکوميت آقاي زيدآبادي مورد اعتنا قرار گرفته است؟

آيا آموزه کاربردي آيه شريفه "اذا حکمتم بين الناس ان تحکموا بالعدل" (هنگامي که بين مردم حکم مي کنيد همانا به عدالت حکم کنيد) مبني بر رعايت عدالت در هنگام صدور حکم، درباره اين روزنامه‌نگار و کنشگر سياسي، رعايت و مورد توجه صاحبان قدرت، واقع شده است؟

آيا سزاوار و قابل دفاع است که زيد آبادي به جرم داشتن نگاهي انتقادي به عملکرد حاکميت و ابراز آن به صورت شفاف در روزنامه ها و هم چنين اعتقاد به مشي مسالمت آميز درچالش هاي سياسي و هم چنين مقاومت و صبوري در زندان ، با چنان برخوردها و صدور احکامي اين چنين روبرو و حتي از حق استفاده از مرخصي نيز محروم شود؟

آيا مفهوم عدالت گستري اسلام در دستگاه قضاي اين کشور بايد چنين تفسير و کارکردي داشته باشد؟ صادرکنندگان چنين احکامي در پيشگاه خدا و مردم انسان دوست و فهيم ايران و آيندگان چه پاسخي خواهند داشت؟

پس از گذشت يک سال و پس از مجموعه ظلم هايي که به دکتر احمد زيد آبادي تحميل شده بار ديگر از دست اندرکاران پرونده هاي فعالان سياسي مي خواهيم از رويکرد ضد قانون اساسي و مغاير با حقوق بشر که در عمل نيز بارها در تاريخ ايران به شکست و بن بست رسيده، دست بردارند و احمد زيد آبادي و همه زندانيان سياسي را آزاد کنند. هم چنين از دست اندرکاران قوه قضاييه مي خواهيم بيش از اين زير نفوذ فشارهاي سياسي و امنيتي قرار نگيرند و تنها بر اساس قانون و رعايت بي طرفي کامل و عدالت حکم کنند، زيرا خداوند آگاه به اعمال ماست.

شوراي فعالان ملي مذهبي

1/4/89

 


 


خانواده های گروهی از زندانیان سیاسی تبعیدی به زندان گوهردشت کرج، با ارسال نامه ای سرگشاده به دادستان تهران، در آستانه فرا رسیدن ولادت امام اول شیعیان و روز پدر، از رنجی که در این مدت (بعد از انتخابات ریاست جمهوری) متحمل شده سخن گفته و از وی تقاضا کرده اند که با توجه به نزدیک شدن به این روز بزرگ، شرایطی را فراهم کنند تا زندانیان سیاسی این زندان به نزد خانواده هایشان برگردند و حداقل در روز ولادت حضرت علی، پس از یک سال حبس ناعادلانه نزد خانواده هایشان برگردند .

به گزارش سامانه خبری – تحلیلی «کلمه»، متن این نامه که توسط خانواده های مسعود باستانی، احمد زیدآبادی، عیسی سحرخیز، داود سلیمانی، رسول بداغی، مهدی محمودیان، حشمت طبرزدی، رضا رفیعی فروشانی، نگاشته و منتشر شده، به شرح زیر است :

دادستان محترم تهران
جناب آقای جعفری دولت آبادی

با سلام
یک سال از بازداشت ناعادلانه و فله ای تعداد زیادی از خدمت گزاران و فرزندان این مرز و بوم می گذرد. یک سالی که برای ما خانواده های مظلوم زندانیان سیاسی پر از رنج و غم اما همراه با هم دلی و هم زبانی بود.
اکنون در آستانه ۱۳ رجب، ولادت امیر مومنان حضرت علی (ع) که عدل و داد ایشان، نه تنها برای هر مسلمان با ایمان که الگویی برای تمامی بشر و انسان های آزادی خواه است، هستیم . آرزو می کردیم که ای کاش ما هم که مسلمان شیعه هستیم، می توانستیم تنها ذره ای از این عدل علی را بچشیم .

در تمامی این مدت همواره به این اندیشیده ایم که کاش این زندانیان هم می توانستند از عدالت و حقوق مصرح در قانون اساسی و آن چه رافت اسلامی می خوانند، برخوردار شوند . هر روز امید داشتیم که بی گناهی و خیرخواهی آن ها به اثبات برسد و به خانه و نزد خانواده شان بازگردند. اما متاسفانه هر روز فشار تازه ای بر پیکرمجروح و سخت آزرده خانواده بزرگ زندانیان سیاسی وارد شد .

اکنون به جای آن که زندانیان بی گناه ما را آزاد کنند، شاهدیم که در شرایطی ویژه احکام سنگین آنها را یک به یک و حتی به صورت کاملا ناعادلانه و غیرقانونی تعدادی را به زندان رجایی شهر منتقل می کنند . انتقال این عزیزان درحالی رخ داده است که برخی از آن ها حتی بدون برگزاری دادگاه، یک سال است که در بازداشت موقتی که بی پایان به نظر می رسد به سر می برند .

دوری عزیزان و رنج پی گیری های شبانه روزی قضایی از یک سو و برخوردهای بسیار ناشایست برخی از قضات و رییس دفترهای آنان از سویی دیگرو سایر بی عدالتی های درد و آلام ما را افزایش داده است.

جناب آقای دولت آبادی
چنان که می دانید، چندی است تعدادی از زندانیان پس از انتخابات ریاست جمهوری را به جرم های ناکرده و کاملا غیر قانونی به زندان هایی خارج از تهران انتقال داده و در کنار مجرمان عادی قرار داده اند.بدون اینکه محل سکونت آنان در این شهرها باشد .

همان طور که خود بهتر از ما می دانید تفکیک جرایم و تحمل حبس در شهر و محل وقوع جرم، از اصول آیین نامه زندان هاست اما ما شاهدیم که زندانیان سیاسی که در واقع بی گناه و مظلومانه در زندان هستند،این گونه غیر قانونی به زندانی هایی خارج از شهر برده شده اند .

جناب آقای دادستان
احکام سنگین عزیزان ما که هیچ تناسبی با عملکرد آنان ندارد کم بود، اینک باید رنج دوری مسافت را هم تحمل کنیم و از تهران و محل سکونتمان هر دوهفته یک بار به کرج و زندان رجایی شهر برویم.

ما باید ساعت ها وقت صرف کنیم تا بتوانیم برای چند دقیقه عزیزانمان را ببینیم. نمی دانیم تا چه حد از شرایط زندان رجایی شهر مطلع هستید اما باید برایتان بگوییم که ملاقات های ما باید هر دوهفته یک بار باشد، به این معنا که یک هفته مردان می توانند به ملاقات زندانی شان بروند و یک هفته زنان. زنان باید از صبح زود راه بیافتند و در جاده تهران تا کرج چندین خط مترو و تاکسی را پشت سر بگذارند تا بتوانند چند دقیقه همسر یا فرزند خود را ببینند. در صورتی که طبق گفته های رییس سازمان زندان ها هر زندانی باید هفته ای یک بار حق ملاقات داشته باشد.
از طرف دیگر مدت کم ملاقات ها و رفتارهای نامناسب برخی از کارمندان این زندان، به همراه سختی و دوری راه تاب و توان را از ما گرفته و هربار باید با چشمانی پر از اشک رجایی شهر را ترک کنیم.

آقای دادستان
در هفته اخیر در کنار این فشارها و سختی های طاقت فرسا که تعدادی از آنها را برشمردیم ظلم مضاعفی نیز بر ما رفته است که ، وظیفه خود می دانیم که شما را در جریان قرار دهیم.

ایجاد محدودیت در تلفن های زندانیان سیاسی زندان رجایی شهر، ظلم و تبعیض جدیدی است که به فشارهای وارده بر ما افزوده است. ما که مجبوریم در ماه تنها دو بار عزیز خود را ملاقات کنیم، تماس های تلفنی آنان اندک دل خوشی برای ما بود که از طریق آن می توانستیم از سلامت عزیزانمان مطلع شویم که این اندک دلخوشی را هم تاب نیاوردند و از ما گرفتند. در صورتی که سایر زندانیان این زندان که جرایمی از قبیل قتل و قاچاق مواد مخدر دارند ، به راحتی می توانند به هر میزان که دوست دارند از تلفن استفاده کنند اما زندانیان مظلوم ما که تنها به دلیل عقیده شان در محبس گرفتار شده اند، این امکان را ندارند و تنها چند دقیقه در روز می توانند با خانواده خود صحبت کنند و شرایطشان از زندانیان عادی بدتر است.

آقای جعفری دولت آبادی
در آستانه ولادت پرسعادت حضرت علی از شما که دادستان هستید، تقاضای داد داریم. تا به این وضعیت رسیدگی کنید و اجازه ندهید که بیش از این در حق ما و عزیزان دربندمان ظلم و جفا شود.

به یاد داشته باشیم همه آنچه انجام می دهیم در پیشگاه خداوند ثبت می شود: “انا کنا نستنسخ ما کنتم تعلمون”(جاثیه-۲۹)
اگر ایمان به خدا و روز اخرت در قلوب ما نفوذ کرده باشد و تنها به زبان اسلام نیاورده باشیم” قولوا اسلمنا و لما یدخل الایمان فی قلوبکم…”(حجرات ۱۴)، چگونه می توانیم بنشینیم و این بی عدالتی ها را ببینیم . در حالیکه حضرت علی حتی دزدیده شدن خلخال پای زن یهودی را تاب نیاورد.

ما تعدادی از خانواده های زندانیان سیاسی زندان رجایی شهر ضمن اینکه خواستار رفع محدودیت های ایجاد شده برای عزیزان دربند مان هستیم، از شما می خواهیم، آن دسته از زندانیانی که بازجویی های آنان پایان یافته و در بلاتکلیفی به سر می برند، بتوانند از آزادی برخوردار شوند تا در محکمه ای صالح به اتهامات آنان رسیدگی شود.

همچنین از جنابعالی تقاضا داریم زندانیانی که حکم شان صادر شده اما هنوز مورد تجدیدنظر قرار نگرفته است، تبرئه شوند و کسانی که حکمشان در دادگاه تجدیدظر تایید شده و در حال اجرای حکم هستند، بتوانند حتی الامکان با استناد به بندهایی از ماده ۲۷۲ آیین دادرسی کیفری از اعاده دادرسی برخوردار شوند، در غیر این صورت از حق مرخصی استفاده کنند و بتوانند دراین روز بزرگ کنار خانواده هایشان باشند.
خانواده های باستانی، زیدآبادی، سحرخیز، سلیمانی، بداغی، محمودیان، طبرزدی، رفیعی فروشانی
والسلام

لازم به ذکر است بعد از اعتراضات صورت گرفته در بند ٣۵۰ زندان اوین توسط گروهی از زندانیان سیاسی و اقداماتی چون روزه های سیاسی زنجیره ای، ارسال نامه های سرگشاده در مورد وضعیت زندان و بازجویی ها، اعتراض به اجرای احکام اعدام پنج زندانی سیاسی در اواسط بهار امسال و همچنین اعتصاب غذاهای متناوب، مسئولان زندان اوین، به فشار بر زندانیان و تبعید آنان به بخشها و زندان های دیگر دست زدند.


 


روزنامه جمهوری اسلامی با انتقاد شدید از «کوچه بازاری» کردن مخالفت‌ها با وقف دانشگاه آزاد، تاکید کرد:« این افراد بدانند كه سوءاستفاده از افكار عمومی برای به كرسی نشاندن مقاصد سیاسی تابحال هیچكس را به ساحل آرامش نرسانده است.»

به گزارش پایگاه خبری فراکسیون خط امام(ره)مجلس«پارلمان‌نیوز»، روزنامه جمهوری اسلامی در بخشی از سرمقاله امروز خود که طبق معمول، تحلیل سیاسی هفته است، نوشت:« موضوع وقف اموال دانشگاه آزاد در این هفته به سوژه‌ای سیاسی و كشمكشی غوغاسالارانه در كشور تبدیل شد. مجلس شورای اسلامی در راستای وظیفه قانونگذاری و نظارتی خود مصوبه‌ای ارائه كرد كه وقف اموال مراكز آموزش عالی غیردولتی بلامانع باشد اما گروهی كه به دنبال تسخیر سنگر به سنگر مراكز قدرت و نهادهای علمی و اقتصادی كشور هستند، با برخوردهای خشن و اهانت‌آمیز نسبت به نهادها و قوای كشور، زمینه را برای دامن زدن به اختلافات و خارج كردن نبض تصمیم‌گیریها از كنترل مراكز قانونی فراهم كرده و تلاش نمودند اراده خود را از مجاری غیرقانونی و از مسیر شعارهای كف خیابانی به كرسی بنشانند.»

این روزنامه اصولگرا تاکید کرد:«صرفنظر از اینكه سرانجام موضوع دانشگاه آزاد - كه اكنون به یك مسأله ملی تبدیل شده - چگونه و در كجا حل و فصل شود، این نكته اساسی باید مورد توجه مسئولین نظام و دلسوزان انقلاب قرار گیرد كه اختلافات را از مسیر قانونی مورد رسیدگی قرار دهند و از كشاندن آن به سطح افكار عمومی و كوچه‌بازاری كردن آن خودداری كنند و بدانند كه سوءاستفاده از افكار عمومی برای به كرسی نشاندن مقاصد سیاسی تابحال هیچكس را به ساحل آرامش نرسانده است. پرواضح است كه دامن زدن به كشمكش‌های سیاسی داخلی و دمیدن در آتش‌افروزیهای جناحی برنده‌ای نخواهد داشت و دود آن قطعا به چشم مردمی خواهد رفت كه اكنون در سطح جهانی با دشمنان دندان تیز كرده و تجهیز شده‌ای مواجه است كه برای ضربه زدن به اساس انقلاب و موجودیت نظام از هیچ توطئه و ترفندی غافل نیستند.»

جمهوری اسلامی که نزدیک به مقام معظم رهبری است، خاطر نشان کرد:« بر همین اساس و با توجه به اوضاع خطیر كنونی كشور و دشمنی‌های بین‌المللی علیه نظام، رهبر معظم انقلاب در دیدار دیروز با اساتید بسیجی با تأكید بر نیاز مبرم به حفظ وحدت عمومی در سطوح مختلف جامعه فرمودند: "من با سخن، حركت و نوشتاری كه موجب انشقاق و شكاف می‌شود موافق نیستم، حتی اگر با انگیزه صادقانه باشد." ایشان مردم و مسئولین را به اتحاد كلمه فراخوانده و تفرقه‌افكنی را سم مهلكی برای انقلاب دانستند.»


 


فرمانده سپاه حضرت ولیعصر(عج) استان خوزستان در نامه‌ای به دبیر مجمع نمایندگان استان خوزستان با انتقاد از موافقت نمایندگان ملت با وقف دانشگاه آزاد، تاکید کرد که این مصوبه موجب نگرانی شدید امت حزب‌الله و بخصوص بسیجیان شده است.

به گزارش پایگاه خبری فراکسیون خط امام(ره)مجلس«پارلمان‌نیوز»، سرتیب دوم پاسدار حسن شاهوارپور در این نامه نوشته است:«احتراما همانطور که استحضار دارید انقلاب اسلامی به برکت عنایت خداوند متعال، پشتوانه عظیم امت حزب الله و رهبری امام خمینی(ره) با شهادت عزیزان این مرز و بوم محقق گردید.لذا اولویت حرکت انقلاب اسلامی مبارزه با زیاده خواهی و فرصت طلبان و عوامل استکبار جهانی بود که همه آن آثار شوم با هزینه بسیار سنگین از صحنه مملکت محو گردد و مردم ما خوشحال و امیدوار از اینکه مسئولین نظام از قشر محروم و جنس این امت بوده و هرگز فضا را برای توسعه طلبی فرصت طلبان فراهم نمی‌کنند.»

این فرمانده سپاه ادامه داد:« اما به مرور زمان عده‌ای خود را میراث دار و میراث خوار این مردم زجر کشیده دانسته و از هر تلاش برای تعدی به اموال مردم فروگذار نیستند؛ اکنون که شما عزیزان به عنوان نمایندگان مردم خوزستان مورد اعتماد اکثریت مردم قرار گرفته و در نمایندگی مجلس قرار دارید به عنوان وکیل الرعایا در دفاع از حق مظلومین در مملکت امام زمان دریغ ننموده و مدافع حقوق مردم باشید.»

سردار شاهوارپور خاطر نشان کرد:«از آنجا که اکثریت قریب به اتفاق شما عزیزان از دلسوزان و بسیجیان بی‌نام نشان بوده‌اید انتظار می‌ر فت در خصوص وقف دانشگاه آزاد به عده‌ای خاص از حق مردم دفاع می‌شد و اینگونه مصوبه‌ای پیش نمی‌آمد، وقف دانشگاه آزاد به زیاده خواهان که نسل اندرنسل از منافع آن متنعم می‌شود احجاف نابخشودنی در حق شهدایی است که هنوز پیکر آنها در میادین مین باقی مانده و چشم مادران داغدار در انتظار دیدار همچنان منتظر است و بعضا در فراق انتظار مرده‌اند به هر حال محوریت بعضی از نمایندگان استان در خصوص طرح این مصوبه موجب نگرانی شدید امت حزب الله و بخصوص بسیجیان شده و انتظار می‌رود نسبت به بازپس گیری آن اقدام شود.»


 


بنابر گزارش‌های دریافتی، ۳۵ دانشجوی دیگر دانشگاه بین‌المللی قزوین نیز با احکام سنگین از سوی کمیته انضباطی دانشگاه مواجه شده‌اند.

به گزارش کمیته گزارشگران حقوق بشر، هنوز از جزییات این احکام اطلاعی در دست نیست. این احکام در حالی صادر شده که از خرداد ماه سال گذشته تعداد زیادی از دانشجویان این دانشگاه، با احکام محرومیت از تحصیل مواجه شده و تعدادی دیگر بازداشت و با حکم‌های سنگین حبس روبه‌رو شده‌اند.

پس از خرداد سال گذشته، چهار تن از اساتید و پنج تن از دانشجویان این دانشگاه بازداشت شدند. به نظر می‌رسد این بازداشت‌ها به دلیل تجمع‌های اعتراضی دانشجویان در پی انتخابات ریاست جمهوری سال گذشته و کشته‌شدن معترضین صورت گرفته باشد.

ارسلان ابدی، دانشجوی رشته عمران این دانشگاه که از عاشورای سال ۸۸ تا کنون در زندان اوین به سر می‌برد نیز پس از برائت از اتهام محاربه در دادگاه بدوی به ریاست قاضی صلواتی به ۹ سال و نیم حبس تعزیری محکوم شد. فرهاد فتحی، دبیر تشکل اصلاح‌طلب این دانشگاه نیز در آستانه ۲۲ خرداد بازداشت و با قرار کفالت آزاد شد. لازم به ذکر است پیش‌تر، با تشکل اصلاح‌طلب این دانشگاه برخورد شده بود.

۳۵ حکم انضباطی جدید برای دانشجویان این دانشگاه، در حالی صادر شده که به تازگی ۳۴ تن از دانشجویان به کمیته انضباطی احضار شده بودند. اسامی برخی از دانشجویان این دانشگاه که در یک سال گذشته، با حکم کمیته انضباطی روبرو و از تحصیل محروم شده‌اند به این شرح است: حامد هنرخواه، پیام حیدر قزوینی، فرزام معینی، فرشید آذرنیوش، سعید سکاکیان، فرهاد کیاشمشکی، محمدرضا آقایاری، دانیال کرانیان و سید روح‌الله ترابی.

 


 
شما این خبرنامه را به این دلیل دریافت می کنید که ایمیل شما پس از تایید وارد لیست دریافت کنندگان شده است. برای لغو عضویت از این خبرنامه به این لینک مراجعه کنید یا به irangreenvoice-unsubscribe@sabznameh.com ایمیل بزنید. با فرستادن این خبرنامه به دوستان خود آنها را تشویق کنید که عضو این خبرنامه شوند. برای عضویت در این خبرنامه کافی است که به irangreenvoice@sabznameh.com ایمیل بزنید. برای دریافت لیست کامل خبرنامه های سبزنامه به help@sabznameh.com ایمیل بزنید.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

خبرهاي گذشته