زهرا ربانی املشی: در بیست و چهارم خرداد 89 دفتر آیت الله العظمی منتظری تخریب وغارت و سپس پلمب شد. این واقعه نه اولین بار و نه شدیدترین حمله به بیت مراجع بودو کسانی که چنین برداشتی دارند از تاریخ معاصر اطلاع کافی ندارند. به غیر از این بار، چندین بار دیگر به دفتر وبیت وحسینیه آیت الله العظمی منتظری حمله و یورش ودستبرد زده شده است که به طور خلاصه از زبان خودشان به نقل از خاطرات معظم له ذکر میشود:
1- بعد از موضعگيري درباره استقراض خارجي
« در اواخر سال 1368 پس از سخنراني پيرامون استقراض، نه تنها مسئولان به تذكرات من توجهي نكردند بلكه يك عده را تحريك كردند تا در نماز جمعه و مدرسه فيضيه و مقابل بيت من بيايند و شعارهاي تهديدآميز بدهند و فحاشي كنند. در مدرسه فيضيه تجمع به راه انداختند، فرزندان مرحوم شهيد سعيدي را تحريك كردند و آنان عليه من سخنراني كردند، آقاي حائري شيرازي در نماز جمعه شيراز و آقاي ري شهري در اصفهان سخنان تندي عليه من گفتند و به دنبال آن هم روزنامه ها و مطبوعات وابسته شروع كردند به جنجال و اهانت، و گفتند فلاني دارد چوب لاي چرخ دولت ميگذارد و ساده انديش است و از اين حرفها! خلاصه با اين كارها خواستند مساله را تحت الشعاع قرار دهند; و من روز شنبه قبل از شروع درس مجددا در اين باره صحبت كردم و گفتم شما حالا گوش نمي دهيد ده سال ديگر معلوم ميشود كه حرف من درست بوده و اين استقراض به ضرر مملكت بوده است اتفاقا به ده سال هم نكشيد، چهارپنج سال بعد همه فهميدند ضرر اين كار بيشتر از منفعتش بوده و هنوز هم دولت نتوانسته از زير بار اين بدهيها بيرون بيايد. (خاطرات معظم له، جلد اول، صص 127 تا 130)
2- بعد از سخنراني بهمن 71
« در 21 بهمن سال 71 به مناسبت سالگرد پيروزي انقلاب در آن شرايط من احساس كردم كه لازم است سكوت را بشكنم و در حد توان از حقوق بچه هاي مخلص انقلاب دفاع كنم . صحبتهاي من در آن روز شايد كمتر از ربع ساعت بود، دو روز پس از اين صحبتها يك عده را از نماز جمعه تحريك كردند و مقابل خانه ما تجمع كرده و با شعارهاي زننده و پرتاب سنگ اقدام به تهديد نمودند. روز سوم هم تعدادي از آنان به طور هماهنگ به محل درس آمدند تا درس را به هم بزنند; شروع كرده بودند به شعار دادن و ضرب و شتم بعضي از شاگردان، و اطلاعات هم كه در صحنه حضور داشت علنا از آنها حمايت كرده و بعضي از شاگردان مضروب را دستگير كرده بود! خلاصه جو رعب و وحشت شديدي درست كردند و اين ادامه داشت تا اينكه در همان شب حدود ساعت ده به همراه حدود هزار نيروي نظامي به فرماندهي آقاي روح الله حسينيان و با قطع برق و تلفن، منطقه را محاصره كرده و با جرثقيل و دستگاه و... اقدام به كندن درها و شكستن شيشه ها نمودند و وارد دفتر و حسينيه و تلفنخانه و خانه پاسدارها شدند و اموال شخصي از جمله اموال مربوط به مرحوم محمد و نيز آرشيو چهارده ساله ما را كه مجموعه ارزشمندي بود - به گفته آقايان با چند وانت - بردند. خلاصه اين تهاجم تا حدود ساعت سه بعد از نيمه شب ادامه داشت و همسايه ها و اهل محل را دچار وحشت و اضطراب نمود. متاسفانه در بعضي روزنامه ها اخبار و حوادث را به صورت وارونه منعكس كردند و هرچه خواستند نوشتند و اين درحالي بود كه ما حق يك كلمه تكذيب و دفاع نداشتيم.» (خاطرات معظم له، جلد اول، صص 733 تا 736)
3- بعد از درگذشت آيت الله اراكي
« پس از در گذشت مرحوم آيت الله اراكي و بحران مرجعيت از همان اوايل رهبري آقاي خامنه اي به بهانه هاي مختلف به من و بيت من حمله ميكردند و در جامعه به صورت يك سويه تبليغات و جوسازي به راه انداختند; آنها معمولا براي حملات خودشان بعضي صحبتهاي مرا بهانه ميكردند ولي بعد از فوت مرحوم آيت الله اراكي من صحبتي نكرده بودم و بهانه اي در دست آنان نبود، اين بود كه مطالب راديوهاي خارجي از جمله راديو بي بي سي را بهانه كردند كه بله اين راديوها دارند بر روي مرجعيت فلاني تبليغ ميكنند و معلوم ميشود مثلا برنامه اي و توطئه اي در كار است ! درحالي كه راديوهاي خارجي به ارائه تحليل و گزارش از وضعيت مرجعيت ميپرداختند اما يك وقت ديدم آقاي خامنه اي درباره مساله مرجعيت سخنراني كرد و به طور كنايه كالصريح عليه من موضعگيري نمود و حتي تعابير تندي مثل " خيانت " را به من نسبت داد، پس از اين سخنراني بود كه در سطح شهر قم اطلاعيه هاي مختلفي پخش شد كه افراد را تحريك ميكرد تا به بيت من حمله كنند، و بعد از نماز جمعه مجددا گروههاي فشار را مقابل منزل ما جمع كردند و عليه من شعار دادند; فرداي آن روز هم به محل درس آمدند و من با وجود همه خطرات در محل درس حاضر شدم و درسم را گفتم ولي آنان پس از پايان درس شروع كردند به شعار و اينكه فلاني مرجع بي بي سي است و اعدام بايد گردد و...! بعد هم تريبون و لوازم حسينيه را شكستند و شاگردان را تهديد كردند كه اگر فردا به درس بياييد با شما معامله ضد انقلاب ميكنيم . » (خاطرات معظم له، جلد اول، صص 750 تا 752)
4- بعد از سخنرانی 13 رجب
« پس از سخنراني 13 رجب که من احساس تكليف كرده وگفتم : "حق را بايد گفت.ازناحيه شوراي مديريت، حوزه تعطيل و راهپيمايي اعلام شد، عناصري مشغول توطئه شدند و گروههاي متشكل از بچه هاي هتاك و بي باك و خرابكار را از اصفهان و تهران و جاهاي ديگر جمع آوري كردند و به زور و تهديد برخي محصلين و شاگردان بيگناه مدارس را نيز اغفال كردند و يك راهپيمايي از طلاب جوان و محصلين و گروههاي فشار به راه انداختند و به بازار هم فشار آوردند تعطيل شود، و پس از سخنراني تحريك آميز جمعيت را به طرف حسينيه شهدا و دفتر و بيت من سرازير كردند، و تعدادي از آنان كه كاملا سازماندهي شده بودند با شكستن دربها و قفلها حسينيه را اشغال كردند و هرچه توانستند از اشياي حسينيه و دفتر شكستند و پاره كردند و غارت نمودند و حتي قرآنها و كتب ادعيه و كتب علمي را نيز پاره كردند و حدود سه هزار عدد نوار كاست و ويدئويي از فقه و نهج البلاغه و اصول كافي را با خود بردند و جمعي از فضلا و طلاب را كه در دفتر مشغول نماز جماعت ظهر و عصر بودند پس از كتك زدن و هتاكي بازداشت نمودند.
در اين ميان تلفنها را نيز قطع كردند، و همكاري افراد اطلاعات و سپاه با مهاجمين محسوس بود; و از قراري كه معلوم شد با بي سيم از طرف سرتيپ فرمانده لشكر قم به آنان دستور داده ميشد و اصرار داشتند -به بهانه محافظت از من - مرا از اطاق و كتابخانه و منزل خارج نمايند و با خود ببرند و منزل مرا در اختيار غارتگران قرار دهند، و بر حسب آنچه نقل شد وزير سابق اطلاعات و يكي از فرماندهان عالي سپاه از دور مهاجمين را رهبري ميكردند.
من به اشخاصي كه اصرار داشتند اينجانب از منزل بيرون بروم با ناراحتي گفتم : "دفعه اول نيست كه به من و هستي من حمله شده، بيايند در همين اطاق و كتابخانه مرا بكشند تا خيالشان براي هميشه راحت شود، من با پاي خود از منزلم خارج نمي شوم "; من مبادرت به اقامه نماز ظهر كردم و يكي از دوستان صادق گفت : "من شنيدم كه به آنان دستور داده شد طناب به گردنش بيندازيد و او را بكشيد و بياوريد. به آنان دستور داده شده بود از درب اندرون وارد شوند و درحالي كه با ديلم مشغول كندن درب اندرون بودند شنيده شد از ناحيه بعضي از آقايان مجاورين با تندي با آنان برخورد شده بود; ولي مهاجمين مشغول شكستن درب و شيشه هاي خانه شدند، و در اين ميان بلندگوهاي حسينيه را در اختيار گرفتند و مانند لشكر مهاجم پيروزمند با شعارهاي انحرافي و اهانت آميز در چندين روز متوالي هرچه خواستند گفتند و پخش كردند و شعارهاي ركيك و اهانت آميز نوشتند، و مرتبا اعلاميه هاي فحاشي و تهديد آميز تنظيم و پخش ميشد و ناراحتي همه همسايگان را فراهم نمودند; و به خيال خودشان با اين غارتگريها و فحاشيها و هتاكيها ميخواستند از ولايت فقيه حمايت كنند.
بلندگوهاي حسينيه تا چند روز در اختيار مهاجمين بود تا اينكه از قرار منقول جامعه مدرسين جلسه ميگيرند و دادستان كل كشور از ناحيه آنان به سراغ مهاجمين ميآيد قانون شكنيها، خرابكاريها و غارتگريها را تاييد ميكند. او خواسته هاي آنان را جويا ميشود، و آنان حصر در خانه و ممنوع الملاقات بودن و تعطيل درس و شهريه و پس ندادن حسينيه و دفتر و تهيه زمينه محاكمه مرا مطالبه ميكنند، و تقريبا همين خواسته ها در شوراي عالي امنيت ملي مطرح و تصويب ميشود. پس در حقيقت تصميم گيرنده در مسائل كشور خرابكاران و مهاجمين بي باك و محركين آنان هستند و شوراي عالي امنيت ملي مجري تصميمات آنان ميباشد. » (خاطرات معظم له، جلد اول، صص 773 تا 780)
5- در زمان حصر:
در حالیکه آیت الله منتظری در زندان خانگی به سر میبردند و دفتر و حسینیه ایشان پلمب و در دست دادگاه ویژه روحانیت بود،از منزل پسر ایشان به عنوان مرکز مراجعات استفاده می شد، در سال 1380 در دو مرحله ابتدا اموال مربوط به دفتر ضبط وپلمب شد و در مرحله دوم درب های اتاقهای خانه جوشکاری و غیر قابل استفاده شد.
نکته آخر: تفاوتهای حمله اخیر با حملات سالهای قبل عبارتند از:
1- در تمامی موارد فوق حضرت آیت الله منتظری حاضر بودند و اغلب یک سخنرانی انتقادی ایراد فرموده و آنان به جای توجه به نصایح مشفقانه و پدرانه، در صدد انتقام گیری بر می آمدند. ولی این بار ایشان در قید حیات نبودند و هیچگاه در تاریخ سابقه نداشته که با دفاتر مرجع متوفی چنین عمل کنند. این نشان دهنده این است که علمای واقعی در حیات و ممات برای نامردمان قابل تحمل نیستند.و به این مطلب واقفند که منتظری زنده است و زنده خواهد ماند، وحضور فیزیکی او برای مردم حقشناس و فهیم حجت نیست چرا که آنها در زمان حیات هم در سالهای حصراین مسئله را آزموده بودند،آنچه که منتظری را در قلوب مردم جا داده حق گویی، دفاع از حق در هر شرایطی، دفاع از مظلوم، گذشت از خود و از مناصب دنیایی بوده است.
2- در تمام موارد بالا با جراَت میتوان گفت دیگران نه تنها تنهایشان گذاشتند بلکه به طرق مختلف اعم از سخنرانی، نماز جمعه، روزنامه و جراید و تلویزیون... با مهاجمین همصدایی کردند. (شاید اگر آنموقع نه تنها حرمت مرجعیت، که حرمت ناصح دلسوز، که حرمت شاگرد و استادی، که حرمت دومین معمار انقلاب بودن را پاس داشته بودند، امروز شاهد این کارهای ناشایست و ضد فرهنگی نبودیم.)
اما این بار بسیاری از گروهها و افراد با اعلامیه و تلفن وحضوری و ... این کار را تقبیح نمودند، که خدا را بر این شاکریم چون این نشانه رشد سیاسی جامعه است.
3- در تمام موارد بالا هیچگاه آثار جرم توسط عاملین و یا آمرین جرم پاک نمیشد ولی این بار سعی کردند شیشه و دیگراشیا شکسته شده را جمع آوری کرده و دیوار نوشته ها را با رنگ پاک کنند، غافل از اینکه ننگ را با رنگ نمیتوان پاک کرد. این نشان میدهد که آنان نه تنها به این اعمال افتخار نمیکنند بلکه آن را موجب سرافکندگی خود می دانند.
4- در بیشترموارد بالا اعمال زشت خود را در روز انجام دادند ولی گویا آنها هم به قباحت عمل خود پی برده بودند و در تاریکی شب، عملیات را انجام دادند.
5- مسئله قابل تأمل اینست که تاریخ حکم پلمب از طرف دادگاه ویژه روحانیت 19/3/89 بود ولی حمله و پلمب در تاریخ 23/3/89 انجام گرفت . ظاهراً برای انجام عملیات دنبال بهانهای مثل آمدن حجه الاسلام و المسلمین کروبی به قم بودند، در صورتی که دفعات قبل به طور سازماندهی شده تر و با آمادگی بیشتر عملیات انجام می شد.
در پایان با یاد آوری آیه "و تلک الایام نداولها بین الناس" به آنهایی که برای تداوم پست و مقام خود، دست به انجام هر کاری می زنند، یاد آور می شوم که پس از این چند صباح ریاست، اگر برای دنیای دیگران آخرت خود را خراب کرده باشند که بدبخت ترین مردم هستند و اگر برای دنیای خودشان باشد که به فرموده قرآن مجید زیانکارترینند." قل هل ننبئکم بالاخسرین اعمالا الذین ضل سعیهم فی الحیوه الدنیا و هم یحسبون انهم یحسنون صنعا."
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر