-----------------------------
همه خبرها و ديدگاهاي سانسور شده و پشت فيلتر جمهوري اسلامي مانده را يكجا و بي درد سر در "هستي نيوز" بخوانيد... http://groups.google.com/group/hasti-news/

--------------------------------------------







Google Groups
Subscribe to Hasti News
Email:
Visit this group

۱۳۸۹ مرداد ۱۳, چهارشنبه

Latest Posts from Tehran Review for 08/04/2010

Email not displaying correctly? View it in your browser.
این خبرنامه حاوی عکس است. لطفا گزینه دیدن عکس را در ایمیل خود فعال کنید.



The United States on Tuesday imposed sanctions on 21 firms it believes are front companies for the Iranian government, stepping up pressure on the Islamic Republic over its nuclear program.

Accusing Tehran of trying to dodge sanctions by setting up opaque trading companies, the Treasury Department named a host of banking, mining and other companies spread throughout Europe and Japan as government-backed.

“As its isolation from the international financial and commercial systems increases, the government of Iran will continue efforts to evade sanctions,” said Treasury undersecretary Stuart Levey. Those moves, he said, included “using government-owned entities around the world that are not easily identifiable as Iranian to facilitate transactions in support of their illicit activities.”

The firms included two Belarus-based banks, two Germany-based investment firms, and mining and engineering companies in Japan, Germany, Luxembourg, Italy and Iran.

American citizens and businesses will now be barred from doing business with the proscribed companies. It is the latest of a series of US moves to force a halt to Iran’s nuclear program, which Western governments say is a cover for a nuclear weapons drive.

source: AFP, Iran Focus


 


شناخت یک جامعه پیچیده ضرورتا شناختی است پیچیده. شناخت ساده از یک جامعه پیچیده برآیند گونه‌ای ساده‌نگری است و از این منظر ره به کژفهمی می‌برد. انقلاب اسلامی ایران، دولت نامتعارف برآمده از آن، جامعه‌ای که افراد زیرمجموعه‌اش در نهان و آشکار دو چهره متفاوت دارند و جنبش اعتراضی که سرانش نه فرزندان انقلاب اسلامی که پدران آن انقلاب بوده‌اند، همه شاهدان این پیچیدگی ذاتی‌اند. هر گوشه‌ای از این مناسبات پیچیده دولت و جامعه در ایران چالشی است نظری که با آموزه‌های متعارف ناهمخوان و ناهمساز است. این چنین ما به نخستین درس از انقلاب اسلامی دست می‌یابیم: شناخت یک پدیده نامتعارف، نگاهی نامتعارف را طلب می‌کند.

نگاهی به پژوهش‌های صورت گرفته پیرامون انقلاب اسلامی، دولت برآمده از آن و جنبش اعتراضی‌اش نشان از آن دارد که بسیاری از پژوهشگران با کارگرفت تجربه تدوین شده غرب و سامانه‌های نظری موجود اقدام به تحلیل این پدیده‌های پیچیده نموده‌اند و از همین رو نیز ناموفق در توضیح علت‌ها و ریشه‌های آن بوده‌اند.

تردیدی نیست که شناخت دقیق این انقلاب نیاز به افزار دقیق شناخت دارد. از این رو، بازخوانی انقلاب اسلامی تنها زمانی قادر است که پاسخ‌هایی قانع کننده برای خرد پرسشگر بیابد که از منظری علمی و بر پایه مفهوم‌ها و نظریه‌های دقیق، ریشه‌ها، علت‌ها و پی‌آمدهای آن انقلاب را بررسد. نگاه نامتعارف به این پدیده نامتعارف، نگاهی غیرعلمی نیست. تحلیلی است از این رویداد عظیم اجتماعی با عزیمت از نظریه‌های تدوین شده و توجه به همه آن ویژگی‌هایی که از این انقلاب، دولت برآمده‌اش، پی‌آمدهایش و مناسبات بغرنج اجتماعی‌اش، یک پدیده استثنایی می‌سازد.

انقلاب اسلامی نیز هم‌چون همه انقلاب‌های دیگر یک پدیده استثنایی است. بسیاری از پژوهشگران کوشیده‌اند انقلاب اسلامی را بفهمند و آن‌گاه آن را توضیح دهند. حال آن‌که انقلاب به‌مثابه یک پدیده استثنایی قابل فهم نیست. ایران‌شناس برجسته آمریکایی، نیکی کدی، به دو پرسش مهم در ارتباط با انقلاب‌ها پرداخته است. نخست این پرسش که آیا می‌توان انقلاب‌ها را پیش‌بینی کرد و دوم این که آیا ریشه‌ها و علت‌های انقلاب‌ها قابل فهمند؟ (1)

در گفتار پیشین به این نکته اشاره شد که بین انقلاب و تاریخ انقلاب تفاوت وجود دارد و فراتر از آن تصریح شد که انقلاب به‌مثابه پدیده‌ای مرکب، تک علتی نیست و از این رو هیچ انقلابی تنها یک تاریخ ندارد. حال با عزیمت از دو پرسشی که نیکی کدی مطرح کرده است، می‌بایست بین “فهم یک انقلاب” و “فهم ریشه‌ها و علت‌های یک انقلاب” تمایز قائل شد.

شناخت دقیق انقلاب نیاز به افزار دقیق شناخت دارد. از این رو، بازخوانی انقلاب اسلامی تنها زمانی قادر است که پاسخ‌هایی قانع کننده برای خرد پرسشگر بیابد که از منظری علمی و بر پایه مفهوم‌ها و نظریه‌های دقیق، ریشه‌ها، علت‌ها و پی‌آمدهای آن انقلاب را بررسد

از منظر علمی و بر بستر جمع‌بست تجربه‌ ناشی از انقلاب‌های مدرن می‌توان به این نتیجه دست یافت که فهم یک انقلاب ممکن نیست. علت این‌که چرا انقلاب‌ها قابل پیش‌بینی نیستند را نیز می‌بایست در همین استثنایی بودن آن‌ها جست. برخلاف خود انقلاب، ریشه‌ها، علت‌ها و نشانه‌های انقلاب فهمیدنی هستند. اما فهم علت‌ها و نشانه‌های انقلاب و تلاش برای تدوین تاریخ آن بدون کارگرفت مفاهیمی دقیق ممکن نیست.

علت‌ها و نشانه‌های انقلاب را می‌توان پیش از وقوع انقلاب متوجه شد و به بررسی آن‌ها پرداخت. اما، این که آیا این علت‌ها و نشانه‌ها لزوما به انقلاب فرا می‌رویند، پیش از وقوع انقلاب روشن نبوده و می‌توان گفت که در آن هنگام، چنین پیش‌گویی‌هایی از جنس گمانه‌زنی هستند.

مقایسه شرایط اجتماعی ایران پیش از انقلاب با شرایط اجتماعی کشورهای نظیر، حکایت از آن دارد که بسیاری از نارسایی‌های اجتماعی واپسین سال‌های حکومت پهلوی، با سایه روشن‌هایی متفاوت، در دیگر کشورها نیز وجود داشته است. اما، انقلاب در ایران روی می‌دهد و نه در ترکیه یا الجزایر. بنابراین نارسایی‌های اجتماعی، بحران‌های سیاسی و از آن جمله بحران مشروعیت، رشد تدریجی جسارت مدنی و مقاومت پنهان و آشکار، قانون‌گریزی و هنجارشکنی از جمله نمودهای دشوار شدن حکومت به شمار می‌آیند. این نشانه‌ها را می‌توان در رفتار، گفتار و فرهنگ و روانشناسی اجتماعی مشاهده کرد و به بررسی آن‌ها پرداخت. اما صرف وجود این نشانه‌ها برای پیش‌بینی یک انقلاب کفایت نمی‌کند.

کارگرفت دقیق مفهوم‌ها، کارگرفت مفهوم‌های دقیق

یکی از بزرگ‌ترین موانع موجود بر سر راه تبیین و تشریح انقلاب اسلامی، همانا فقدان یک دستگاه مفهومی روشن است. بسیاری از پژوهشگران انقلاب اسلامی از مفهوم‌های کلیدی که در کار خود استفاده کرده‌اند تعریفی عرضه نکرده‌ و حتی سامانه نظری و راهکار تحلیل و پژوهش خود را توضیح نداده‌اند. این امر نارسایی‌های بسیاری را در پژوهش‌های انقلاب اسلامی ایجاد کرده و از کارآمدی تحلیل این تحول اجتماعی‌ کاسته است. از آن گذشته، تحلیل بسیاری از پژوهشگران از جامعه ایران پس از انقلاب و ظرف ماه‌های گذشته از جنبش سبز نیز از همان کاستی‌ها برخوردار است. در بسیاری از این پژوهش‌ها یا استفاده نادقیق از مفهوم‌ها به چشم می‌خورد یا استفاده از مفهوم‌های نادقیق. نتیجه یکی است: مفهوم‌های نامفهوم.

اشاره‌وار می‌توان به برخی از این نارسایی‌های نظری اشاره کرد:

1. واردات “کلان‌مفهوم‌ها” بدون توجه به شناسه‌ها و تاریخ کارگرفت آن‌ها در سامانه‌های نظری: از آن جمله‌اند مفهوم‌هایی هم‌چون شهروند، دولت-ملت، دولت مدرن، فمینیسم، مدرنیسم، طبقه، حزب و…

2. کارگرفت نظریه‌هایی نظیر “رشد ناموزون”، “استبداد شرقی”، “حکومت سلطانی”، “فاشیسم” و… در توضیح تحولات سیاسی و اجتماعی ناشی از انقلاب اسلامی بدون ارائه تعریفی دقیق از آن‌ها

3. درک و برداشت غلط از پاره‌ای از مفهوم‌های کلیدی هم‌چون مشروعیت و کارآیی

4. مشابه‌سازی‌های ناهمساز بین تاریخ ایران و تاریخ کشورهای دیگر، هم‌چون تاریخ روسیه و بهره‌ گرفتن غیرانتقادی و نادقیق از مفهوم‌هایی هم‌چون “کاست حکومتی” و تلاش برای توضیح انقلاب اسلامی با اتکا بر چنین مفاهیمی

5. الگوبرداری غیرانتقادی از تجربه نظری غرب و بهره گرفتن از این الگوها برای توضیح انقلاب ایران. از آن جمله است کارگرفت الگوهای تصریح شده در “جامعه‌شناسی مدرنیزاسیون” و “راه رشد غیرسرمایه‌داری”

6. توضیح موازی و مستقل از یک‌دیگر انقلاب اسلامی بدون تلاقی نظرها و نگاه انتقادی به دیگر آثار عرضه شده.

نگاهی به پژوهش‌های صورت گرفته پیرامون انقلاب اسلامی، تاریخ این انقلاب، دولت اسلامی، ساختار قدرت در ایران، جنبش اصلاحات و جنبش اعتراضی پس از دهمین دوره انتخابات ریاست جمهوری، حکایت از آن دارد که این پژوهش‌ها بی آن‌که به بحثی دامن بزنند، مستقل از هم عرضه می‌شوند.

این‌گونه است که این نارسایی‌ها مانع از درگرفتن بحثی جدی و آکادمیک پیرامون انقلاب اسلامی و پی‌آمدهای سیاسی، اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی ناشی از این انقلاب شده است و هر پژوهشگری روایت خود را از این مسائل دارد و این پژوهش‌های موازی زمینه‌های نقد و بررسی را ایجاد نمی‌کنند.

اسلام سیاسی و بحران مشروعیت

انقلاب اسلامى ایران، یکى از بارزترین رویدادهاى سیاسى قرن بیستم است. اهمیت این رویداد سیاسی را می‌توان در تاثیرات و پی‌آمدهای منطقه‌ای و جهانی آن دریافت. پیرامون علل و ریشه‌هاى وقوع این انقلاب و همچنین پیآمدهاى سیاسى منطقه‌اى و بین‌المللى آن کم نوشته نشده است. نگاهی به زوال و فروپاشی حکومت پهلوی در واپسین سال‌های حیاتش، از منظری فرادیدی و کلی، حکایت از دو موضوع مهم دارد: یکی بی‌ثباتی عارض شده بر این حکومت و دیگری مسیر جنبش سیاسی از اعتراض به حکومت محمدرضا شاه تا برپایی دولتی نامتعارف به پشتوانه انقلابی نامتعارف‌تر، یعنی انقلاب اسلامی.

تحلیل بسیاری از پژوهشگران از جامعه ایران پس از انقلاب و ظرف ماه‌های گذشته از جنبش سبز از کاستی‌هایی برخوردار است. در بسیاری از این پژوهش‌ها یا استفاده نادقیق از مفهوم‌ها به چشم می‌خورد یا استفاده از مفهوم‌های نادقیق. نتیجه یکی است: مفهوم‌های نامفهوم

از این رو دو مفهوم در توضیح فروپاشی حکومت پهلوی و استقرار دولتی اسلامی نقشی کلیدی ایفا می‌کنند: یکی مفهوم بحران مشروعیت است و دیگری مفهوم اسلام سیاسی. در گفتار حاضر مکث کوتاهی بر روی این دو مفهوم خواهیم داشت و توضیح عمیق‌تر آن‌ها را به گفتارهای بعدی وا می‌نهیم.

روند سرنگونى حکومت پهلوى در برهه‌ای از زمان شکل گرفت که بسیارى از تحلیلگران و استراتژهاى سیاسى با قاطعیت از ثبات حکومت وقت سخن می‌راندند و ایران را جزیره ثبات و آرامش در منطقه بحران‌زده و پر تنش خاورمیانه ارزیابی می‌کردند. حال آن‌که بحران مشروعیت یکى از عوامل تعیین کننده در ایجاد بى‌ثباتى سیاسى رژیم پهلوى بود. عاملى که پس از کودتای ۲۸ مرداد، بگونه‌اى بطئى اما مداوم، بنیانهاى حکومت پهلوى را متزلزل ساخت و در فرجامین نگاه زمینه‌هاى سقوط آن را فراهم آورد. هم از این روست که به گمان من تحلیل و فهم بحران مشروعیت براى توضیح سقوط دولت پهلوی و چگونگى رویداد انقلاب اسلامى ایران از اهمیتى تعیین کننده برخوردار است.

نگاهى به کتاب‌ها و پژوهشهاى منتشر شده پیرامون انقلاب اسلامى ایران به روشنى نشان مى‌دهد که محققین بر سر اهمیت نقش بحران مشروعیت در بى‌ثباتى رژیم پهلوى و فروپاشى آن اتفاق نظر ندارند. این چنین است که ما با دیدگاهها و تفسیرهاى بس متنوعى در این زمینه روبرو هستیم. پرداختن به موضوع بحران مشروعیت نه‌ تنها برای شناخت و فهم علت‌ها و ریشه‌های انقلاب اسلامی از اهمیت بسیاری برخوردار است، بلکه حتی می‌تواند در فهم بحران مشروعیت حکومت ولایی در ایران، سی و یک سال پس از فروپاشی حکومت پهلوی و پیروزی انقلاب اسلامی نیز، موثر واقع شود.

به انقلاب اسلامی بازگردیم. همان‌گونه که پیش‌تر به آن اشاره رفت، پژوهشگران بر سر نقش بحران مشروعیت در فروپاشى حکومت پهلوى در ایران اتفاق نظر ندارند. ما می‌توانیم پژوهشگرانی که به موضوع انقلاب اسلامى پرداخته و پدیده فروپاشى حکومت پهلوى را مورد تحلیل قرار داده‌اند، به دو دسته کلان تقسیم کنیم.

دسته نخست پژوهشگرانی هستند که در تحلیل‌های خود به بحران مشروعیت نپرداخته و همچون میثاق پارسا، بر این باورند که سقوط رژیم پهلوى را نمی‌توان بر بستر مفهوم‌هایی چون بحران مشروعیت و یا “نابودى و زوال مشروعیت حکومت سلطنتى” توضیح داد. (2)  حال آنکه دسته دیگرى از پژوهشگران کوشیده‌اند تا با بهره گرفتن از مفهوم بحران مشروعیت تزلزل و فروپاشى نظام سلطنت در ایران را تحلیل کنند.

در بین پژوهشگرانی که در تحلیل‌های خود از مفهوم ماکس وبری مشروعیت بهره‌ گرفته‌اند نیز ما شاهد درکی واحد و روشن از این مفهوم نیستیم. در این رابطه اما باید به این نکته توجه داشت که توضیح پدیده بى ثباتى سیاسى در دوران پهلوى بر بستر مفهوم بحران مشروعیت تنها زمانى ممکن است که ما تعریفى کارآمد از مفهوم مشروعیت در اختیار داشته باشیم.

به سخن دیگر، بسیاری از تحلیلگران از مفهوم نامفهوم مشروعیت در کار خود بهره‌ گرفته‌اند و تمایزی بین سه مفهوم سیاسی “بحران مشروعیت” (3)، “زوال مشروعیت” (4) و “فقدان مشروعیت” (5) قائل نشده‌اند.

خطاهای ناشی از کارگرفت مفهوم نامفهوم مشروعیت دو گونه‌اند: خطاهای نظری و خطاهای مفهومی و معناشناسانه. (6)

خطاهای نظری ریشه در برداشت و فهم غلط مفهوم مشروعیت دارند. به عنوان نمونه علی رهنما و فرهاد نعمانی بر این باورند که مشروعیت دولت شاهپور بختیار، به‌مثابه واپسین نخست وزیر محمدرضا شاه بر دو رکن استوار بوده است: یکی بر رای اعتماد مجلس شورای ملی و دیگری بر حمایت ارتشی که تا آن هنگام وفادار مانده بود. (7)

این خطای نظری در پژوهش علی فرازمند آشکارتر به چشم می‌آید. وی در کتاب خود: “دولت، بوروکراسی و انقلاب در ایران مدرن”، سازمان‌های امنیتی-نظامی و بوروکراسی فاسد را پایه‌ها و بنیان‌های اصلی مشروعیت سیستم پهلوی اعلام می‌کند. (8)

روشن است که از منظر تئوریک، پژوهشگرانی که بوروکراسی، ارتش و ساواک را در شمار پایه‌های مشروعیت دولت پهلوی دانسته‌اند، عملا تفاوتی بین دو مفهوم مشروعیت و کارآیی قائل نشده و آن‌چه را که دولت را در برابر جامعه کارآمد می‌کرده به حساب مشروعیت آن دولت نهاده‌اند. بدیهی است که کارگرفت ارتش و ساواک در مقابله با اعتراض‌های سیاسی عملا منجر به زدایش تدریجی مشروعیت و در ادامه به بحران مشروعیت می‌گردد.

از جانب دیگر، خطای مفهومی و معناشناسانه مشروعیت نیز عملا مانع از کارگرفت دقیق این مفهوم در تحلیل بحران سیاسی چه در واپسین سال‌های حکومت پهلوی و چه در دو دهه پس از درگذشت آیت‌الله خمینی گشته است. واژه عربی “مشروعیت” به خودی خود رنگی دینی به این مفهوم جامعه‌شناسانه می‌زند. قرائت دینی از این مفهوم و خویشاوندی آن با “شریعت” و “شرع” عملا مانع از فهم و کارگرفت دقیق آن شده است. علما و شماری از روشنفکران دینی در سال‌های پس از انقلاب با اساس قرار دادن شریعت، دولت مشروع را دولتی مبتنی بر شرع و شریعت اسلامی دانسته و از این منظر همه دولت‌های سکولار را نامشروع خوانده‌اند.

مفهوم کلیدی دیگر، آن چنان‌که پیش‌تر ذکر شد، مفهوم “اسلام سیاسی” است. “مادى وایتزمن” و “افریم اینبار” در مقدمه خود بر کتاب “رادیکالیسم مذهبى در خاورمیانه بزرگ” به اهمیت انقلاب اسلامى ایران در پیوست با پدیده سیاسى شدن اسلام اشاره داشته‌اند. (9)  در این رابطه باید به این نکته پرداخت که آیا “اسلام سیاسی” مبنای وقوع انقلاب اسلامی بوده است، یا “سیاسی شدن اسلام”. گزینش هر یک از این دو، می‌تواند مسیر نگاه به انقلاب اسلامی را تعیین کند.

تخیل‌ورزی در تاریخ

تردیدی نیست که بسیاری از لحظه‌های تاریخی بر پژوهشگران پوشیده است و از این منظر بسیاری از پرسش‌ها بی‌ پاسخ مانده‌اند. اکثر اسناد تاریخی مربوط به این دوره هنوز برای امور پژوهشی آزاد نشده‌اند و همین امر، نگاه دقیق و عینی به رویدادهای تاریخی را با دشواری‌های عدیده‌ای روبه‌رو می‌سازد. اما موضوع کار تاریخ‌نویسی، واقعیت‌هاست و نه فرض و گمان‌ها.

بر نارسایی‌های نظری و کارگرفت مفهوم‌های نادقیق در توضیح علت‌های سقوط حکومت پهلوی و پیروزی انقلاب اسلامی باید پدیده تخیل‌ورزی در تاریخ را نیز افزود. بسیاری از پژوهشگران در تحلیل‌های خود از تخیل برای توضیح گره‌های کور تاریخی بهره گرفته‌اند. و بدیهی است که چنین امری از شفافیت عینی پژوهش‌هایشان کاسته است.

به عنوان نمونه یرواند آبراهامیان، ایرانشناس صاحبنام در کتاب معروف خود “ایران بین دو انقلاب” تلاش می‌کند با بهره گرفتن از قوه تخیل خود برای این پرسش که چرا پس از کودتای ۲۸ مرداد، شمار اعتصاب‌های کارگری کاهش یافت، پاسخی بیابد.

آبراهامیان علت کاهش اعتصاب‌ها را نفوذ ساواک در اتحادیه‌های کارگری، دانشگا‌ه‌ها و بخش خدمات اجتماعی معرفی می‌کند و مدعی می‌شود که به علت نفوذ ساواک، تعداد اعتصاب‌ها در مراکز بزرگ صنعتی از ۷۹ مورد در سال ۱۳۳۲ به ۷ مورد در سال ۱۳۳۳ و به ۳ مورد در فاصله سال‌های ۱۳۳۴ تا ۱۳۳۶ کاهش یافته است. (10)

حال آن‌که رجوع ساده به اسناد نشان می‌دهد که ساواک در اواخر سال ۱۳۳۵ ایجاد می‌شود و از این رو نمی‌توانسته در سه سال‌ پس از کودتای ۲۸ مرداد در اتحادیه‌های کارگری و یا دانشگاه‌ها نفوذ کرده باشد. لنچوفسکی نیز در کتاب خود “ایران در عهد پهلوی” دچار خطای مشابهی می‌شود و مدعی می‌گردد که تیمور بختیار، رئیس سازمان امنیت در سال ۱۹۵۴ موفق به کشف حلقه‌ای از جاسوسان وابسته به اتحاد شوروی در ارتش ایران می‌گردد. (11) حال آن‌که سرلشگر تیمور بختیار در آن هنگام فرماندار نظامی تهران بود و نمی‌توانست ریاست نهادی را برعهده داشته باشد که هنوز تاسیس نشده است. متاسفانه شمار چنین لغزش‌هایی در پژوهش‌های مربوط به این دوره کم نیست و همین موضوع نیز بر نارسایی‌های نظری پیش‌تر یاد شده می‌افزاید.

———————-

پانویس‌ها:

1ـ Keddie, Nikki: "Can Revolutions be Predicted; Can Their Causes be Understood?", in: Debating Revolutions, edited by Nikki R. Keddie, (London, New York 1995).

2ـ M. Parsa, Social Origins of the Iranian Revolution, (New Brunswick, London 1989), p. 302.

3ـ Legitimacy crisis

4ـ Loss of legitimacy

5ـ Lack of legitimacy

6ـ Semantic-conecptual

7ـ Ali Rahnema and Farhad Nomani, The Secular Miracle, Religion, Politics and Economic Policy in Iran, (London, N. J. 1990), p. 96.

8ـ Ali Farazmand, The State, Bureaucracy and Revolution in Modern Iran, Agrarian Reforms and Regime Politics, (New York, London 1989), p. 168. See also the same book pages: 4, 9, 45, and 107.

9ـ Bruce Maddy-Weitzman and Efraim Inbar, "Introduction", in: Religious Radicalism in the Greater Middle East, edited by Bruce Maddy-Weitzman and Efraim Inbar, (London-Portland, Or. 1997), p. 1.

10ـ E. Abrahamian, Iran, Between Two Revolutions, p. 420.

11ـ G. Lenczowski, "Political Process and Institutions in Iran", In: Iran Under the Pahlavis, edited by George Lenczowski, (California 1978), p. 451.)

——————

* رییس بخش فارسی رادیو دویچه‌وله آلمان


 


رازناکی سیاست و پرده‌پوشی اهلش در تمام حکومت‌ها و تا بیرون مرزهای تعدی به حقوق شهروندان امری معمول و گریزناپذیر است؛ اما در جوامعی که حیات اجتماعی و فرهنگی مردم بر بنیان استبدادی دیرسال می‌بالد، فاش گفتن و دلخوش داشتن تنها، ویژگی قلندران است و پوشیده داشتن و در سایه نقاب‌های لایه لایه نشستن و نامحرم شمردن مردم، به یگانه منش اهل سیاست بدل می‌شود؛ تا آنجا که باور به پوشیده داشتن حقیقت حتی بر باور فاش گفتن و دلخوش داشتن چیره می‌شود.

اگر حلاج حقیقتی را فریاد می‌کرد، لاجرم بر دار شد و اگر حافظ در سرمستی می‌سرود «فاش می‌گویم و از گفته خود دلشادم» جایی دیگر سرخورده به کنجی می‌نالید که «حافظ اسرار الهی کس نمی‌داند، خموش!» و سعدی «دامن از گفته‌های پریشان» فرو می‌شست. خلاصه آنکه در سرزمین ما پنهان‌کاری‌های مصلحت‌اندیشانه و خاموشی گزیدن‌های عافیت‌طلبانه منش قاهر اهل سیاست است و شاید عادت ثانویه همگان؛ و از آن سو جزیه فاش گفتن، دار است و اگر نباشد تهمت خیانت و لاف و دروغ‌گویی.

بی‌دلیل نیست ما با تاریخی سر و کار داریم که زوایای پنهان آن بیش از واضحات است. حتی در مقام تاباندن نوری به این زاویه‌های تاریک، همواره از پشت پرده‌ها حرف می‌زنیم بی آنکه بدانیم در حرف‌هایمان پشت پرده‌های بسیاری طرح می‌کنیم؛ با استعاره رمز می‌گشاییم و با کنایه به معماها پاسخ می‌دهیم و هر کس که می‌میرد زندگان می‌گویند: «دریغ! چه حرف‌های ناگفته که با خود به گور می‌برد!»

هدفم از طرح این موضوع آن است تا شاید نگاه به سخنان اخیر میرحسین موسوی و اشاره او به بازگویی وقایع جنگ و دلایل استعفایش از مقام نخست وزیری را تا آنجا که می‌شود از جنجال بی‌حاصل میان نگاه‌های سیاه و سفید، آزاد و در زمینه‌ای خاکستری طرح کنم. نگاه آنها که به دلیل شکیبایی بسیار در رازداری تاریخ سیاسی دهه اول انقلاب بر او می‌تازند و آنها که متعصبانه و محافظه‌کارانه سکوت و خویشتن‌داری او را به درایت و انتظار دمیدن فرصتی مناسب تعبیر می‌کنند و منتظرند تا روزی آتشفشان خاموش او بساط استبداد را در هم پیچد.

وزنه افشاگری و انتظارهای برنیامده

گویا گروه نخست فراموش کرده‌اند 4 سال پیش و در شرایطی که جامعه تا این اندازه گرفتار تنش و تشتت نبود، انتشار نامه آیت‌الله خمینی درباره پذیرش قطعنامه 598 از سوی هاشمی رفسنجانی چه تبعاتی به دنبال داشت (1) تا جریان حاکم نشان دهد سخن گفتن از واقعیت‌های تاریخی در سیطره حکومتی که در باب قانون انتشار و دسترسی آزاد به اطلاعات حتی به لحاظ صورت و شکل از حکومت‌های مترقی دنیا 200 سال عقب مانده است، هزینه‌های بسیار خواهد داشت. (2)

ما در جامعه‌ای زندگی می‌کنیم که حتی قانون انتشار و دسترسی آزاد به اطلاعات با تعابیر خاص و محدودکننده جمهوری اسلامی و نه شکل مترقی آن به یک سالگی هم نرسیده است. (3) در چنین جامعه‌ای با آن زیربنای فرهنگی و این شرایط پیچیده، انتظار گفتن هر سخنی از سوی سیاستمداران، انتظار درآمدن آنها از جامه رهبری سیاسی و پوشیدن خرقه قلندران و برآوردن عربده بر سر کوچه و بازار است. از این منظر میرحسین موسوی نمی‌تواند و نباید دست به افشاگری بزند و با این کار جریان اعتراضی را با دست خود به لبه پرتگاهی ببرد که ماشین قدرت نظامی و تبلیغاتی جمهوری اسلامی تیغه روبنده خود را بر زمینش استوار کرده است و می‌غرد.

گروه دوم نیز گویا نمی‌دانند فرصت فرارسیده و دیریست که فرا رسیده است. آنچه تمام ساختارهای سیاسی مردم سالار در دنیا درباره انتشار اخبار و حقایق و افشای پشت پرده‌ها بر آن اتفاق نظر دارند این اصل است: «هرگاه درخواست عمومی برای آزادسازی اطلاعات ارجحیت یابد، شکل‌های دیگری از اطلاعات نیز آزاد خواهند شد.» (4) زنگ درخواست عمومی در ایران برای گفتن حقایقی که 30 سال مردم در آگاهی بر آن نامحرم انگاشته شده‌اند، دیریست به صدا درآمده و امروز بسیاری به دلیل طرح گوشه‌ای از این حقیقت‌ها اعدام شده‌اند؛ در زندانند یا در جایی از جهان آواره‌اند. میرحسین موسوی با داعیه مردم سالاری حالا باید به این درخواست عمومی تن دهد؛ پیش از آنکه فرصت تاریخی‌ای که با نثار خون معترضان پدید آمده، چون ابری در برابر باد، پاره پاره و مضمحل شود.

اکنون بر سر دوراهه‌ایم. میرحسین موسوی می‌تواند و باید سخن بگوید یا همچنان باید مخاطبان خود را در انتظار و مخالفانش را در خوف و رجا نگهدارد؟ و با کارت‌های برنده‌ای که نمی‌دانیم چیست بازی کند؟

خستگی تماشاگران از تماشای یک بازی درازدامن

بازی با کارت افشاگری در سی سال گذشته، بازی درازدامنی‌ست. هرچه حاکمیت، رسانه‌های عمومی را محدودتر سازد، مردم را نامحرم‌تر بداند و خود را در حصار امنی قرار دهد که در پس آن نیازمند پاسخگویی به مردمان خود نباشد، ناخواسته امتیازهای افشاگری را در میان حلقه وابستگان خود ـ که درون همین حصار امنیتی زیسته و حکم رانده‌اند ـ بیشتر توزیع می‌کند.

بی‌جهت نیست که سال‌هاست در ایران همه لاف افشاگری می‌زنند؛ از ورزش گرفته تا سیاست، فرقی نمی‌کند. آنها در واقع از بار مسئولیت‌های انباشت شده رسانه‌های مستقلِ ناموجود و مردم پرسش‌گرِ دست و دهان بسته، چیزی برمی‌دارند و برای عرضه‌اش بازارگرمی می‌کنند و سر آخر نیز این کالای مرموز سیاسی باز تا اطلاع ثانوی به فروش نمی‌رسد و دست ناخورده به انبار جنگ سرد سیاستمداران بازمی‌گردد.

قصد ندارم این داستان را از ابتدا روایت کنم. از آنجا شروع می‌کنم که تهدید به افشاگری در انتخابات دهم ریاست جمهوری شکلی دیگر پیدا کرد.

اگرچه هشدار میرحسین موسوی درباره اعلام دلایل استعفایش از مقام نخست وزیری در سال 1367 نخستین تهدید رسمی به افشاگری در روزهای مبارزه انتخاباتی بود و او در جمع دانشجویان دانشگاه گیلان (27 اردیبهشت 1388) و در پاسخ به سوالی در این باره گفت: «امیدوارم دوستانی که با هم ارتباط دارند، دیگر این سوال را نپرسند؛ زیرا مجبور خواهم شد ابعاد دیگری از این استعفا را بشکافم که به نفع این دوستان نخواهد بود.» (5) اما این محمود احمدی‌نژاد بود که در فاصله کمتر از دو هفته تهدید خود را عملی کرد.

او در یکم خرداد 1388 و در جمع هوادارانش که در ورزشگاه شهدای هفتم تیر گردآمده بودند، تهدید کرد: «ناگفته‌های چهار سال گذشته را در مناظره‌های انتخاباتی می‌گویم تا بسیاری از مسائل برای مردم روشن شود.» (6) او این تهدید خود را در مناظره‌های انتخاباتی عملی کرد و بیش از آن حتی درباره نزدیکان شخصیت‌های سیاسی حامی موسوی نیز مسائلی را مطرح کرد که نشان داد او و جریان سیاسی همراهش در عمل به این تهدیدها نه تنها مصونیت دارند که مورد تشویق نیز قرار می‌گیرند.

خواست عمومی جامعه برای روشن شدن تاریخ پرابهام جمهوری اسلامی از سوی دست‌اندرکاران امروز و دیروز حکومت، خواستی دست چندمی‌ست و وزنه افشاگری برای شفاف شدن میدان دید مردم به کار گرفته نشده؛ بلکه ابزاری در تک و پاتک‌های سیاسی دو جناح درگیر در درون حاکمیت است

این نکته مهمی‌ست که در طول 14 ماه گذشته همواره حامیان حاکمیت در افشاگری‌های خود حتی آشکارا به ورطه افسانه‌سرایی درافتاده‌اند؛ اما جریان سیاسی معترض پا از اقامه تهدید به افشاگری فراتر نگذاشته است. در طول 14 ماه گذشته منتقدان حاکمیت، وزنه افشاگری را بسیار دست به دست کرده‌اند. نگاهی به این تهدیدها کافی‌ست تا از حجم ناگفته‌های اهالی سیاست ایران تخمینی به دست آید. کمتر از 4 ماه پیش مهدی هاشمی، فرزند رئیس مجلس خبرگان رهبری پس از اوج‌گیری تهدیدهای قضایی در بیانیه‌ای خطاب به قوه قضاییه و دولت جمهوری اسلامی به آنها توصیه کرد: «به فکر روزی هم باشند که صبر اینجانب به سرآید و مطالبی را که از عقبه این سناریوسازی‌ها می‌دانم و مایل نیستم برملا شود، برملا گردد.»(7)

مهدی کروبی یکی از رهبران جریان اعتراضی به دفعات اعلام کرده است در صورت تداوم فشارهای سیاسی ناگفته‌های خود را به زبان خواهد آورد. آخرین بار این تهدید را در نامه‌ای به احمد جنتی و در پاسخ به ادعاهای او به کار برد.(8) او حتی پس از ماجرای 14 خرداد 1389 و ممانعت هواداران حاکمیت از سخنرانی نوه آیت‌الله خمینی در مراسم یادبود او، در نامه‌ای به سیدحسن خمینی نوشت: «چنانچه نیروهای خبیث پشت پرده از تکرار این گستاخی‌ها پرهیز و خودداری نکنند، جفاها، ستم‌ها و فشارهایی را که به مرحوم حاج سید احمد آقا وارد کردند، همچنین افراد و اشخاصی که برای تحقیر و توهین به فرزندان آن عزیز سفر کرده وصیت دست کاری شده منتشر می‌کنند از حوادثی که بر او رفت برای ملت شریف ایران و همچنین آیندگان روشنگری خواهیم کرد.» (9)

همچنین در جریان حمله سازمان‌یافته گروهی از هواداران حاکمیت به خانه مهدی کروبی در اسفند 1388، همسر او در مصاحبه‌ای به عقلای حکومت توصیه کرد: «دست از این روش‌های بدوی برداشته و اوضاع را از اینکه هست وخیم‌تر نکنند و مطمئن باشند در صورت تداوم این امور جاهلانه، نکات گفتنی بیشماری برای محرمان اصلی انقلاب که مردم هستند خواهم داشت.»(10) او و مهدی کروبی این نوع تهدیدها را به دفعات طرح کرده‌اند. یک ماه پیش نیز الیاس نادران، نماینده اصول‌گرای منتقد دولت و یکی از اعضای کمیته حقیقت‌یاب وقایع کوی دانشگاه و مجتمع سبحان، اعلام کرد: «واقعاً جای تأسف و گلایه دارد که ابعاد این پرونده پس از ماه‌ها گذشت از حادثه صورت گرفته، هنوز برای مردم باز نشده است. اگر مسئولین در رابطه با آن حادثه اظهار نظر نکنند، اسناد و مدارک خود را شخصا در اختیار رسانه‌ها قرار خواهم داد.»(11) و ده ها مورد دیگر که ذکر تمام آنها حرف را به درازا می کشاند تا اینکه میرحسین موسوی چندی پیش در جریان یک سخنرانی پس از 14 ماه، این دور تهدید را کامل و بار دیگر اعلام کرد: «بنده هنوز لب به سخن درباره دهه اول انقلاب باز نکرده‌ام و هیچ گاه هم میل نداشته‌ام در این باره صحبت کنم؛ ولی ظاهرا مجبورم در صورت ادامه این تحریف‌ها برای دفاع از رزمندگان سلحشور و مدیران برجسته‌ای که در این میان سهم عمده داشتند، ناگفته‌های خود را بگویم و نیز بگویم که استعفای سال ۶۷ بر سر چه بود.» (12)

خواست عمومی بیرون از میز بازی

چنانکه گذشت، تمامی تهدیدهای معترضان حکومت به افشاگری، تهدیدهایی مشروط است. طرح شرط‌هایی از این دست و استفاده بازدارنده از حقایق ناگفته برای دفع فشارهای سیاسی از سوی مهدی هاشمی، مهدی و فاطمه کروبی و نیز دلایل میرحسین موسوی، این گمان را تقویت می‌کند که همچنان خواست عمومی جامعه برای روشن شدن تاریخ پرابهام جمهوری اسلامی از سوی دست‌اندرکاران امروز و دیروز حکومت، خواستی دست چندمی‌ست و وزنه افشاگری برای شفاف شدن میدان دید مردم به کار گرفته نشده؛ بلکه ابزاری در تک و پاتک‌های سیاسی دو جناح درگیر در درون حاکمیت است.

پرتاب‌کنندگان وزنه افشاگری گویا اصلا به این موضوع اهمیتی نمی‌دهند که طرح کنایه‌آمیز گوشه‌ای از حقیقت، تا چه اندازه فضا را برای حدس و گمان باز می‌کند و چقدر می‌تواند بر شکل‌گیری برداشت‌های غیرواقعی از حقیقت مکتوم، موثر باشد. تنها توجه به تهدید درباره افشای آنچه بر سیداحمد خمینی رفته، کافی‌ست تا روایت‌های ساختگی و داستان‌های عجیب و غریب درباره مرگ پرابهام او در ذهن جامعه‌ای شکل گیرد که همواره از دانستن حقیقت محروم بوده و به همین دلیل قصه‌پرداز شده است و کم کم راه رسیدن به روایت‌های درست تاریخی را مسدود کند.

بازانتشار متن دلایل استعفای میرحسین موسوی از مقام نخست‌وزیری در سایت رسمی ابوالحسن بنی‌صدر، اگر اقدامی هماهنگ با رهبران جنبش در داخل ایران بود یا اقدامی کاملا مستقل، نشان داد نه تنها سیاست‌مداران جمهوری اسلامی در گفتن حقایق به مردم تعلل می‌کنند؛ بلکه فرهنگ مسلط بر پژوهشگران و تحلیل‌گران ما نیز باعث شده تا از حداقل ظرفیت‌ها و امکانات موجود در این فضای بسته بهره‌برداری نکنند

اینها همه در ضرورت بازگویی حقیقت است؛ اما در این تحلیل‌ها نباید موقعیت خاص سرزمینمان را فراموش کنیم. در سرزمینی که نماینده مجلس آن بر اساس اصل هشتاد و چهارم قانون اساسی «در برابر تمام ملت مسئول است و حق دارد در همه مسایل داخلی و خارجی کشور اظهار نظر نماید» و بر اساس اصل هشتاد و ششم قانون اساسی «در مقام ایفای وظایف نمایندگی در اظهار نظر و رأی خود کاملاً آزادند و نمی‌توان آنها را به سبب نظراتی که در مجلس اظهار کرده‏اند یا آرایی که در مقام ایفای وظایف نمایندگی خود داده‏اند، تعقیب یا توقیف کرد‏» به رغم هشدارهایش نسبت به ارائه اسناد و مدارک خود درباره فاجعه‌ای ملی تعلل می‌کند، پیداست که منتقد خارج از حیطه قدرت برای طرح ناگفته‌ها تا چه اندازه در تنگناست و حکم زبان گشودنش، انداختن جرقه آتش در انبار باروتی‌ست که سی سال در انتظار انفجاری بزرگ خود را گرم کرده است و معلوم نیست میدان انفجارش تا کجا گسترده خواهد بود.

اما در یک بازی سیاسی باید به امتیازهایی که کاربست وزنه افشاگری از حریف می‌گیرد نیز توجه کرد و از این منظر اجازه داد تا کارت‌های افشاگری در فضایی سیاست‌ورزانه، نه هیجان‌آلود، دست به دست شوند. تهدیدهای جناح منتقد به شکل بی‌سابقه‌ای حاکمیت را وادار به کاربست متقابل این وزنه کرده است. اگر چه حاکمیت در 30 سال گذشته با تهمت و افترا و دروغ بستن به مخالفان بیرون از قدرت خود به نام افشاگری، به هتک حرمت و حیثیت افراد و جریان‌های سیاسی پرداخته است که نمونه روشن آن را می‌توان در صفحات «نیمه پنهان سیاستگذاران فرهنگ و هنر» روزنامه کیهان و برنامه «هویت» صدا و سیما دید؛ اما در یک سال گذشته این ترفند را برای عناصری به کار بسته است که تا 23 خرداد سال پیش مورد تایید شورای نگهبان بوده‌اند. هر چه جناح منتقد در کشیدن پرده‌ها و نمایاندن پشت آن تعلل کرده است، حاکمیت تمام توان خود را بر افشای پشت پرده منتقدان صرف کرده و در آن هیچ ملاحظه‌ای را که قواعد بازی سیاسی را محترم بشمارد، لحاظ نکرده است.

این واکنش‌های عصبی نظیر دادگاه‌های فرمایشی و اعترافات تلویزیونی، انتشار مشکوک فایل صوتی سخنرانی معاون وزارت اطلاعات برای نمایندگان استانی وزارتخانه و افشاگری درباره فعالیت احزاب اصلا‌‌ح‌طلب و شخص موسوی خوئینی‌ها، برنامه‌های تلویزیونی نظیر «دیروز، امروز، فردا» و در آخرین مورد ادعای عجیب و غریب احمد جنتی در افشای پرداخت یک میلیارد دلار به رهبران جنبش سبز و قول پرداخت 50 میلیارد دلار دیگر از سوی کشورهای غربی، فرصت‌های برد یگانه‌ای را برای منتقدان فراهم می‌کند.

غفلت تماشاگران از پیشنهاد بازیگر اصلی

اما بحث بر سر افشا یا مکتوم داشتن وقایع تاریخ سیاسی دهه اول انقلاب با سخنرانی میرحسین موسوی در جمع گروهی از فعالان سیاسی در شهرستان کرج دوباره طرح شده است. ما عموما تنها به عنصر تهدید در این سخنان توجه کرده‌ایم و عناصر پیشنهادی آن برای بازخوانی تاریخ در هیاهوی رسانه‌ای مغفول مانده است.

به گزارش سایت کلمه، «نخست‌وزیر دفاع مقدس سخنان خود را درباره تحریف تاریخ انقلاب اسلامی به ضمیمه‌های حجیم روزنامه‌های دولتی در آستانه ۲۲ خرداد مستند کرد و گفت: ضمیمه‌هایی که در این باره منتشر شدند بهانه خوبی‌ست که جنبش سبز یک بار در کنار همه فعالیت‌های خود به صورت واقع‌بینانه‌ای با تاریخ سی سال گذشته رو به رو شود و با تحقیقات مستقل به این مساله بپردازد.»(13) این نکته‌ای بود که در سایه تهدید به افشاگری از دیدها پنهان ماند.

بازانتشار متن دلایل استعفای میرحسین موسوی از مقام نخست‌وزیری(14)، چند روز پس از این سخنرانی در سایت رسمی ابوالحسن بنی‌صدر، اگر اقدامی هماهنگ با رهبران جنبش در داخل ایران بود یا اقدامی کاملا مستقل، نشان داد نه تنها سیاست‌مداران جمهوری اسلامی در گفتن حقایق به مردم تعلل می‌کنند؛ بلکه فرهنگ مسلط بر پژوهشگران و تحلیل‌گران ما نیز باعث شده تا از حداقل ظرفیت‌ها و امکانات موجود در این فضای بسته بهره‌برداری نکنند. ما برای درخواست انتشار متنی پیش منتشرشده، این همه نیروی تبلیغاتی خود را در فضای مجازی بسیج کردیم حال آنکه با تحقیقی مستقل، امکان دسترسی به این نامه فراهم می‌شد.

تردیدی نیست اگر دلایل این استعفا در هنگام ارائه آن مورد تحلیل قرار می‌گرفت، قطعا امروز ما مسیر متفاوتی را در طول دو دهه طی کرده بودیم؛ اما امروز نیز فرصت تازه‌ای پدید آمده است. اگرچه ابوالحسن بنی‌صدر با بازانتشار این نامه، بار انتشار آن را از دوش میرحسین موسوی برداشته، اما بار سنگین‌تری بر دوش او و تحلیل‌گران و نظریه‌پردازان جریان اعتراضی نهاده است.

امروز دیگر میرحسین موسوی در برابر پرسش از دلایل استعفای خود نیست تا پاسخ به آن را چون وزنه افشاگری دست به دست کند؛ او حالا در برابر پرسش‌های دقیق‌تر و عمیق‌تری قرار دارد که انتشار این نامه به وجود آورده است. او به سنگینی این بار، از پیش آگاه بوده و جنبش اعتراضی را به کمک خود فراخوانده است. تمام اتفاقات یک سال گذشته به قول او «بهانه خوبی‌ست که جنبش سبز یک بار در کنار همه فعالیت‌های خود به صورت واقع بینانه‌ای با تاریخ سی سال گذشته رو به رو شود و با تحقیقات مستقل به این مساله بپردازد.» ضرورتی که بیش از مرافعه اهل نظر بر سر بازی‌ای با کارت‌های افشاگری، که اهالی سیاست آن را پیش می‌برند، اهمیت دارد.

ما نباید فراموش کنیم در بازی دیگری نقش آفرینیم؛ بازی با کارت‌هایی که اهل سیاست آنها را کنار گذاشته‌اند. ما باید این کارت‌ها را پیدا کنیم و آنها را واداریم تا کارت‌های ما را نیز روی میز بازی بگذارند. همچنان که نباید این سخن «نیچه» را نیز فراموش کنیم: «در حقیقت و جست وجوی حقیقت، نکته‌ای نهفته است و اگر انسان در این کار، حقیقت را برای نیکوکاری نخواهد، شرط می‌بندم که هیچ نخواهد یافت!»

———————-

پانویس‌ها:

1- گزارش جامعی از واکنش‌ها به انتشار نامه خمینی از سوی هاشمی را اینجا بخوانید.

2- +

3- ابلاغ تصویب این قانون در بهمن ماه گذشته اینجا و متن کامل این قانون را اینجا ببینید.

4- همان 2

5- +

6- +

7- +

8- + و +

9- +

10- +

11- +

12- +

13- همان 12

14- +


 


The United States urged Iran Monday to accept an asylum offer from Brazil for a Iranian woman sentenced to death by stoning for adultery.

“If Brazil is willing to accept… this woman, we would hope that Iran would consider that as a humanitarian gesture,” State Department spokesman Philip Crowley said. “And the fact that Brazil has stepped up and indicated a willingness to resolve it, we hope Iran will listen.”

The comments came after Brazilian President Luiz Inacio Lula da Silva on Saturday offered asylum to Sakineh Mohammadi-Ashtiani, a 43-year-old Iranian mother of two. She was sentenced to death by stoning after being convicted in 2006 of having an extramarital affair during the trial of her husband’s alleged murderer.

Lula appealed to Iranian authorities and Iran’s President Mahmoud Ahmadinejad, a close ally of Brazil. Mohammadi-Ashtiani’s sentence sparked an outcry in Western countries, and was temporarily suspended earlier this month by Iranian judiciary chief Sadeq Larijani.

source: AFP, Iran Focus


 


میرحسین موسوی، از رهبران اصبلاح‌طلب در ایران با تقبیح سخنان تازه احمد جنتی، وی را به دروغگویی متهم کرده و گفته است، فاجعه‌ای که در زندان‌های جمهوری اسلامی روی می‌دهد، ادامه اندیشه دبیر شورای نگهبان است.

به گزارش سایت اینترنتی کلمه، میرحسین موسوی در واکنش به ادعای احمد جنتی، در باره پرداخت یک میلیارد دلار از سوی آمریکا به «سران فتنه»، با دروغ خواندن این سخنان، دبیرشورای نگهبان را به شدت نکوهش کرد.

آقای موسوی که در دیدار با شماری از «ایثارگران» سخن می‌گفت، با بیان این که دروغگویی ظلمی است که همواره بد است، اظهار داشت: « مخصوصاً اگر این دروغ از دهان دبیرشورای نگهبان قانون اساسی و امام جمعه پایتخت باشد. کسی که باید امانتدار آرای مردم و پاسدار اصول قانون اساسی و میثاق ملی باشد. آیا برهانی روشن‌تر از دروغ بزرگ اخیر این آقا برای تقلب در انتخابات می‌توان آورد؟ مخصوصاً اگر در نظر بیاوریم که این اولین خلاف‌گویی ایشان نیست.»

دبیر شورای نگهبان چند روز پیش در سخنانی در قم با استناد به «اسنادی که وی به آن دست یافته است»، گفته بود: « آمریکایی‌ها یک میلیارد دلار از طریق افراد سعودی که هم اکنون عامل آمریکا در کشورهای منطقه هستند، به سران فتنه دادند و همین سعودی‌ها که به نمایندگی آمریکا صحبت می‌کردند، گفتند، اگر توانستید نظام را منقرض کنید، تا پنجاه میلیارد دلار دیگر را هم می‌دهیم، اما خداوند این فتنه را به دست بندگان صالحش خاموش کرد.»

در این میان میرحسین موسوی، از نامزدهای معترض به نتایج انتخابات با اشاره به این ادعاها خطاب به روحانیون و مراجع تقلید گفته است: «ما انتظار داریم همه ملت به ویژه روحانیت و مراجع عظام خواستار رویت و بررسی اسناد ادعایی ایشان باشند و همچنین از سخنران دیگر نمازجمعه که دوست دیگر ایشان هستند و ادعا کردند که شورای نگهبان به عنوان صافی مورد تایید امام زمان هستند، دلایل و مدارک خود را با رضایت و هدف صاحب‌الزمان از خود و دوستانشان در شورای نگهبان با تفاصیل ارایه دهند.»

آخرین نخست وزیر ایران در ادامه انتقادهای خود از احمد جنتی، یکی از حامیان محمود احمدی‌نژاد، افزوده است: «فاجعه‌ای که اکنون در زندان‌ها رخ می‌دهد ادامه اندیشه دبیرشورای نگهبان و شاگردان این چنینی اوست. فاجعه کهریزک و حمله به کوی دانشگاه و حمله به مردم نتیجه چنین نگاهی است که به خوبی درآن سبعیت و زشتی همه گرایش‌های اقتدارگرایانه و فرعونیت را می‌توان دید.»

آقای موسوی همچنین با اشاره به سخنان پیشین احمد جنتی که از قوه قضاییه به خاطر اعدام دو تن از متهمان رویدادهای پس از انتخابات تشکر کرده و خواستار اعدام‌های بیشتر شده بود، گفته است: « واقعاً نمی‌شود سخنان ایشان را که در جایگاه مقدس نمازجمعه به محاکم قضایی برای اعدام زندانیان دست مریزاد می‌گفت و هل من یزید می‌طلبید که عده بیشتری اعدام شوند، فراموش کرد.»

این رهبر اصلاح‌طلب در بخش دیگری از سخنان خود با بیان این که ظلم و جور در جامعه گسترش یافته است، اظهار داشت: «ظلم و جور در هر شرایطی و هر دوره‌ای بد است، چه در دوران پهلوی و چه در دوران جمهوری اسلامی. ظلم در جمهوری اسلامی اتفاقاً بدتر است چراکه به نام اسلام صورت می‌گیرد. آیا اسلام قبول می‌کند که از یک انسان هتک حرمت شود، یا با فروکردن سر یک زندانی در توالت از او اعتراف گرفته شود؟»

وی همچنین با استناد دیدگاه علامه نایینی، از بزرگان صدر مشروطیت، از استبداد دینی به عنوان بدترین نوع استبداد یاد کرده و افزود: «ما وقتی از سویی به بازداشت‌ها و شیوه‌های محاکمه، شکنجه‌ها و قلع و قمع دانشگاه‌ها و اخراج و ستاره‌دار کردن دانشجویان نظر می‌کنیم و از سوی دیگر با ایستادگی زندانیان و مردم بر تحقق مطالباتشان روبرو می‌شویم، یاد آیات سوره قصص و دیگر آیات کریمه مشابه می‌افتیم که در آنها هم مواجهه فرعونیت و مستضعفین مطرح است و هم بشارت پیروزی برای ستمدیدگان.»

آقای موسوی با تاکید بر این که سرانجام «مبارزه با تفرعن» پیروزی مردم است، در عین حال خاطرنشان کرده است: «تا هنگامی که فرصت داده‌ایم که عده‌ای بر حکومت و مناصب و منزلتی هم سوار باشند و مردم را گوساله و بزغاله و خس و خاشاک بنامند، این فرعونیت ادامه خواهد یافت و از دروغ سازمان‌یافته و تحریف اسلام استفاده خواهد شد.»

میرحسین موسوی در پایان سخنان خود با اشاره به ترکیب اعضای شورای نگهبان اظهار داشت: «امروز روشن شدن هر چه بیشتر تفکر حداقلی بعضی از اعضای شورای نگهبان به ملت نشان می‌دهد که استنباط ظرفیت این شورای کلیدی و انحراف آن از وظایف اصلی و تبدیل شدن آن به یک صافی آرای ملت تا چه حد برای آتیه مملکت مهلک است و چگونه تکیه اقتدارگرایان در حفظ شورای نگهبان با همین جهت گیری کشور را به فاجعه انتخاب اول که اشاره شد سوق خواهد داد.»


 


در حالیکه گمانه زنی ها پیرامون زمان انجام مذاکرات اتمی ایران کماکان ادامه دارد، مدیرکل آژانس بین‌المللی انرژی اتمی روز دوشنبه یازدهم امردادماه اظهار داشت که “مذاکرات مبادله سوخت اتمی با ایران می‌تواند به زودی انجام شود، به ویژه این که نشانه‌های خوبی از سوی کشورهای دخیل در این مسئله، دیده شده است.”

به گزارش رویترز، یوکیا آمانو که در سنگاپور به سر می‌برد، خاطرنشان کرد “گروه وین، متشکل از روسیه، فرانسه، آمریکا و آژانس بین‌المللی انرژی اتمی نشانه‌های مثبتی برای برگزاری گفت‌وگوهای مبادله سوخت اتمی داده‌اند.”

وی در پاسخ به این پرسش که آیا وی قصد دارد کشورهای دخیل را برای آغاز مذاکرات در ماه سپتامبر ترغیب کند، گفت: “من در حال فعالیت بر روی همین موضوع هستم و از کشورهای عضو نیز، نشانه‌های مثبتی دریافت کردم.”

وی همزمان تاکید کرد “اینکه نتیجه چه باشد، من نمی دانم؛ شاید هم بی‌نتیجه باشد؛ اما به هر حال شروع گفت‌وگو، خود پیشرفت مثبتی است.”

گفتنی است نماینده ایران در آژانس، روز دوشنبه، چهارم مرداد ماه، در نامه‌ای به آژانس بین‌المللی انرژی اتمی، ضمن پاسخ به سؤالات گروه وین در مورد مبادله سوخت، اعلام کرده بود که محور اصلی پاسخ ایران به گروه وین، “آغاز گفت‌وگوهای سریع و بدون پیش‌شرط پیرامون تامین سوخت رآکتور تهران است.”


 


سید محمد خاتمی با اشاره به چشم انداز بیست ساله، خطاب به دولت محمود احمدی نژاد پرسید: چرا رشد 8% جای خود را به رشدی بسیار کمتر بلکه رشد منفی داد؟ این در حالیست که در این چند سال بیش از 400 میلیارد دلار درآمد نفتی داشته‌ایم در این پنچ سال با این پولهای چه کردید؟

رئیس‌جمهور سابق ایران با بیان اینکه “استقلال، وحدت و تمامیِّت ارضی از مظاهر مهم عدالت اجتماعی است”، گفت: هیچکس به بهانه استقلال و تمامیت ارضی حق ندارد آزادی‌های مشروع را حتی با وضع قوانین از بین ببرد؛ چه رسد به اینکه با بی‌قانونی و تجاوز از حدود قانونی آزادی را سرکوب کنند.

به گزارش روابط عمومی دفتر سید محمد خاتمی، وی در دیدار با دانشجویان عضو انجمن فرهنگ و سیاست شیراز گفت: امیدوارم باز شاهد فضاهای باز و با نشاط به خصوص در دانشگاه ها باشیم تا دانشجویان با آزادی کامل بتوانند بحث و صحبت کنند و ادامه فضای کنونی رابه زیان همه می‌دانیم.

وی افزود: بر این باوریم که مسیر درستی انتخاب نشده است که بعد ا زیک سال که مردم و به خصوص اصلاح‌طلبان و نخبگان جامعه هزینه‌های فراوانی پرداخته‌اند و با مشکلات فراوانی روبرو بوده‌اند، باید همه دریافته باشند که تمام جامعه و نظام و حاکمیت زیان کرده‌اند و مردم از حکومت دورتر شده‌اند.

رئیس بنیاد باران تاکید کرد: اگر حکومتی پایگاه مردمی‌اش را از دست بدهد ولو اینکه ابزار و امکانات قدرتمندی هم در اختیار داشته باشد آینده خوبی ندارد.

سید محمد خاتمی با بیان اینکه “می‌بینیم که در مقابل برای توجیه سیاست‌ها و رفتارهای غلط و حتی سرکوب به دروغ و تهمت و ناسزا گوئی متوسل می‌شوند”، گفت: به جای رسیدگی به واقعیت‌ها و جلوگیری از سقوط کشور و لطمه دیدن انقلاب ادعا می‌کنند که میلیاردها دلار از خارج در اختیار کسانی قرار گرفته است برای ضربه زدن به انقلاب.

وی تصریح کرد: چرا همین امر پیگیری نمی شود تا اگر واقعیت دارد (که از همین گفته معلوم است که دروغ پردازی ناشایسته است) تکلیف روشن شود و اگر دروغ است با دروغ‌پردازی‌هایی که مصداق بارز تشویش اذهان عمومی است برخورد شود.

رئیس دولت اصلاحات تاکید کرد: این تهمت‌ها وقتی از سوی کسانی مطرح می شود که موقعیت حساس را در نظام و جامعه اشغال کرده‌اند و ایجاب می‌کند که عادل باشند و دقیق حرف بزنند و مدافع حق و حقیقت باشند؛ تاسف بارتر است.

وی تاکید کرد: باید به قانون بازگشت و همگان به خصوص حاکمان باید قانون اساسی را مبنای عمل و وجهه همت خود قرار دهند و توهم‌هایی که با روح انقلاب و با وجدان جامعه ناسازگار است و به زور دورغ و تهمت باید جا بیافتد و مبنای عمل قرار گیرد، کنار گذاشته شود.


 
شما این خبرنامه را به این دلیل دریافت می کنید که ایمیل شما پس از تایید وارد لیست دریافت کنندگان شده است. برای لغو عضویت از این خبرنامه به این لینک مراجعه کنید یا به tehranreview-unsubscribe@sabznameh.com ایمیل بزنید. با فرستادن این خبرنامه به دوستان خود آنها را تشویق کنید که عضو این خبرنامه شوند. برای عضویت در این خبرنامه کافی است که به tehranreview@sabznameh.com ایمیل بزنید. برای دریافت لیست کامل خبرنامه های سبزنامه به help@sabznameh.com ایمیل بزنید.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

خبرهاي گذشته