-----------------------------
همه خبرها و ديدگاهاي سانسور شده و پشت فيلتر جمهوري اسلامي مانده را يكجا و بي درد سر در "هستي نيوز" بخوانيد... http://groups.google.com/group/hasti-news/

--------------------------------------------







Google Groups
Subscribe to Hasti News
Email:
Visit this group

۱۳۸۹ شهریور ۵, جمعه

Latest news from Radio Zamaneh for 08/27/2010

Email not displaying correctly? View it in your browser.
این خبرنامه حاوی عکس است. لطفا گزینه دیدن عکس را در ایمیل خود فعال کنید.

 

کارزار جهانی علیه حکم سنگسار خانم سکینه محمدی آشتیانی به وسیله‌ای برای توجه جهانیان به زندان‌های امروز ایران در جمهوری اسلامی، شکنجه و اعدام‌های گسترده در این کشور مبدل شده است. خانم کالا برونی سارکوزی، همسر رئیس جمهوری فرانسه، در سخنانی دیروز در پاریس اطمینان داد که آقای نیکلای سارکوزی با جدیت مسأله‌ی حکم سنگسار خانم سکینه محمدی آشتیانی را دنبال می‌کند.

Download it Here!

در فراخوانی که از سوی هفده تن از روشنفکران، سیاست‌مداران و هنرمندان فرانسه منتشر شده است، آقایان ژاک شیراک و والری ژیسکاردستن، رؤسای جمهوری پیشین فرانسه نیز، آن را امضاء کرده‌اند.

روزنامه‌های مهم و سراسری فرانسه توجه ویژه‌ای به احتمال سنگسار یک زن در ایران، مسأله‌ی زندانیان، اعدام‌ها در ایران نشان داده‌اند. روزنامه‌های فیگارو، لیبراسیون، لوموند مطالب بسیاری به آنچه امروز در زندان‌های ایران می‌گذرد و ماشین اعدامی، که سی سال است متوقف نمی‌شود، منتشر کرده‌اند.

ازجمله روزنامه‌ی سراسری ژورنال دودیمانش یک صفحه‌ی کامل خود را به گفت‌وگو با خانم شهناز غلامی اختصاص داده است، روزنامه‌نگار و وبلاگ نویس که حکم شانزده سال و نیم زندان برای او صادر شده بود. دو سال را نیز در سلول شماره‌ی چهار زندان زنان تبریز با سکینه محمدی آشتیانی و چند زن دیگر که محکوم به مرگ شده بودند، هم‌بند بوده است. خانم شهناز غلامی سرانجام موفق شده از ایران فرار کرده، از طریق ترکیه به فرانسه بیاید و تقاضای پناهندگی سیاسی کند.

در گفت‌وگوی ویژه با زمانه خانم شهناز غلامی از اتهام‌هایی می‌گوید که به او وارد کرده بودند:

من شهناز غلامی هستم. من در دهه‌های مختلف در زندان بودم. یعنی از حدود ۲۲ سال قبل، از سال ۱۳۶۸ من اولین حکمم را از دادگاه انقلاب اسلامی، که یک حکم هشت‌ ساله بود، گرفتم. بعد به جرم این که می‌خواستم با پنج نفر از دوستانم از کشور خارج شوم، به هشت سال حبس تعزیری محکوم شدم و از این هشت سال پنج سالش را در زندان تبریز بودم، با دوستانم.


شهناز غلامی، روزنامه‌نگار و وبلاگ نویس که حکم شانزده سال و نیم زندان برای او صادر شده بود و دو سال را نیز در سلول شماره‌ی چهار زندان زنان تبریز با سکینه محمدی آشتیانی و چند زن دیگر که محکوم به مرگ شده بودند، هم‌بند بوده است

دوباره در سه سال قبل من به زندان رفتم، به اتهام تبلیغ علیه نظام و بعد دو سال قبل هم که دوباره به زندان رفتم که به من سه اتهام تازه زدند. یکی نشر اکاذیب بود که فرمانده‌ی کل نیروی نظامی آذربایجان شرقی از من شکایت کرده بود.

دیگری ارسال خبر به خبرگزاری‌های خارج از کشور بود که باز به خاطر همین ارسال خبر به خبرگزاری‌های خارج از کشور دادگاه انقلاب اسلامی تبریز برای من یک حکم هشت ساله صادر کرد. یعنی من تا حالا، که دارم با شما صحبت می‌کنم، ۱۶ سال و ۶ ماه از دادگاه انقلاب اسلامی حکم گرفته‌ام و تا به حال سه بار دستگیر شده‌ام، به اداره‌ی اطلاعات رفتم، زندان رفتم و ماجراهای زیادی داشتم.

تمام این‌ها به اتهام این بود که شما روزنامه‌نگار بودید و می‌خواستید خبررسانی کنید؟

دقیقاً همین طور است. من ۲۲ سال است که دارم کار مطبوعاتی می‌کنم. در نشریات مختلف مقاله نوشتم. خودم هم سایت داشتم که سایت من را هک کردند و مقالات مختلفی در رابطه با مسائل زنان، کودکان و مسائل مربوط به آذربایجان و همین طور مسائل مربوط به شکنجه، زندان و تجاوز و اعدام زندانیان سیاسی و غیرسیاسی نوشته‌ام که هر کسی که مایل باشد می‌تواند اسم من را به زبان فارسی و یا به انگلیسی سرچ کند و مقاله‌هایم را در آنجا بخواند.


یک مقاله هم نوشته‌ام (درباره‌ی) زندان زنان تبریز که عنوانش «نیمه‌ی پنهان» است. این مقاله را در سال ۱۳۸۶ یعنی سه سال قبل نوشتم که همان سال من و سکینه در یک زندان بودیم. یعنی من و سکینه دو سال باهم در زندان بودیم.

یکبار در سال ۱۳۸۶ که من از مرداد تا شهریور همان سال، یعنی به مدت یکماه در زندان بودم. و بار دیگر یکسال بعدش بود که من دوباره دستگیر شدم. یعنی دو سال قبل که من ۶۹ روز در زندان بودم، با سکینه در یک بند و در یک سلول، سلول شماره‌ی چهار که سلول قاتلین بود،هم‌بند و هم اتاق بودیم.

در این سلول شماره‌ چهار زندان زنان تبریز، شما با خانم سکینه محمدی آشتیانی هم‌بند بودید. او را چه طور دیدید؟ خانم سکینه را چه طور دیدید؟

کلاً کسانی که دستگیر و زندانی می‌شوند، قبل از این که پرونده‌ی‌شان تکمیل شود، این‌ها را می‌فرستند اداره‌ی آگاهی و این‌ها خیلی مورد ضرب و شتم مأموران اداره‌ی آگاهی قرار می‌گیرند و بعد پرونده‌ی این‌ها تکمیل و حکم برایشان صادر می‌شود که سکینه را هم فرستاده بودند همان محلی که این‌ها شکنجه می‌شوند.

با زور از سکینه اعتراف گرفته بودند و ۹۹ ضربه‌ شلاق خورده بود. در سال ۱۳۸۷، آذرماه، که ما باهم رفتیم دادگاه، من به خاطر احکامی که قرار بود برایم صادر شود و او هم به خاطر احکامی که می‌خواستند برایش صادر کنند، باهم دادگاه رفتیم و باهم نیز از دادگاه آمدیم که سه هفته بعد من به خاطر یک مرخصی یکهفته‌ای، که دوستانم جور کرده بودند، از زندان آزاد شدم که از آن مرخصی یکهفته‌ای استفاده کردم و از تبریز قاچاقی آمدم ترکیه و از ترکیه هم آمدم فرانسه.

خانم غلامی می‌دانیم که خانم سکینه محمدی که الان کارزار جهانی به‌راه افتاده است برای جلوگیری از حکم سنگسارش، یکبار در مورد حکم قتل شوهرش تبرئه شد و بعد او را محکوم کردند به زنا و سنگسار. چرا این طور شد؟

این به خاطر این بود که خانم سکینه محمدی وقتی که شوهرش کشته شد، در آن خانه بود و از این نظر برای این‌ها این شبهه پیش آمده بود که لابد سکینه هم شریک جرم بوده. بعد هم شکایتی که صورت گرفته بود، توسط فرزندان و سایر خانواده‌ی مقتول، که شوهر سکینه بود، پس گرفته شد که دیگر شکایتی به خاطر این قتل از خانم سکینه و دیگر هم پرونده‌هایش، که دو نفر مرد هستند، ندارند.


ولی دادگاه عمومی تبریز گفته که ایشان با یکی از این مردها، که در واقع از بستگان شوهر خانم سکینه بوده، رابطه جنسی داشته است و می‌دانیم که اگر کسی شوهر داشته باشد و با مرد دیگری هم رابطه داشته باشد، از نظر فقه اسلامی حکمش هم سنگسار یا رجم است، و این‌ها هم درست بر مبنای فقه اسلامی دارند عمل می‌کنند. پنج‌تا قاضی نظر داده‌اند که حکمش این طوری است که البته سه قاضی دیگر بعداً نظرشان را پس گرفته‌اند و حالا مانده دو قاضی که بر این موضوع اصرار می‌کنند.

خانم غلامی با سکینه هم‌بند بودید. خود او درباره‌ی این اتهام‌ها چه می‌گفت؟

خودش به هیچ عنوان این اتهام را، تا زمانی که من آنجا بودم، اصلاً قبول نمی‌کرد. سکینه می‌گفت حکم دروغ نوشته شده است. همان طور که گفتم، کسانی که وارد زندان تبریز می‌شوند، به‌خصوص کسانی که جرمشان جرم سنگینی است، مثل قتل، این‌ها قبل ازاین که پرونده‌ی‌شان تکمیل شود، فرستاده می‌شوند به اداره‌ی آگاهی که در خیابان دانشسرای تبریز است.

آنجا خیلی وحشتناک این‌ها را می‌زنند. وحشتناک لت و پارشان می‌کنند و چون می‌دانند چنین مسائلی در رابطه با زندانیان رسانه‌ای نمی‌شود و در هیچ سایت و خبرگزاری پخش نمی‌گردد، از این نظر واقعاً به این‌ها خیلی سخت‌گیری می‌کنند تا جایی که این زندانیان به آن موضوعی که مورد نظر قضات یا بازجوها هست، اعتراف کنند، و گاهی مجبور می‌شوند که اعتراف کنند.

و بعد هم، امکان دسترسی به وکیل مناسب را هم ندارند. فکرش را بکنید، قبل از این که سکینه وکیل مناسبی داشته باشد، این موضوع اصلاً رسانه‌ای نشده بود. (همان زمانی که من در زندان تبریز بودم)، قبل از این که سکینه حکم رجم بگیرد، دو نفر دیگر هم حکم رجم گرفته بودند. وکلای‌ این دو از وکلای تسخیری بودند که دادگاه به این‌ها داده بود. این وکلا اصلاً علاقه‌ای نداشتند که روی پرونده‌ی موکلین‌شان کار کنند.

چون وکلای تسخیری وکلایی هستند که دادگاه تعیین می‌کند و پول هم نمی‌گیرند. برای همین اگر موضوع سکینه رسانه‌ای نمی‌شد، هیچ کسی در جریان این مسائل قرار نمی‌گرفت. از این نظر سکینه بالاخره شانسی آورده است که این موضوع را آقای مصطفایی با زحمت و تلاش خود وسایر دوستانی که به‌عنوان فعالین حقوق بشر چه در داخل و چه در خارج فعالیت می‌کنند و یا کسانی که حتی ایرانی هم نیستند، ولی علاقه‌مند هستند به رعایت حقوق انسانی، این موضوع را منتشر و پخش می‌کنند این کارزار جهانی را به‌وجود آورده‌اند. به همین دلیل است که جمهوری اسلامی مجبور می‌شود مسائلی را پنهان کند و یا طور دیگری وانمود کند.

شما گفتید آقای مصطفایی این مسأله‌ی سنگسار سکینه را جهانی کرد و به همه جا اطلاع داد و خودش هم در اثر فشارهای مختلف به نروژ گریخت و آنجا پناهنده شد. اگر این کار نمی‌شد، فکر می‌کنید که سکینه ممکن بود سنگسار شود؟

سکینه حتماً سنگسار می‌شد. یعنی اگر این کارزار جهانی، که واقعاً در نوع خودش خیلی مهم است، علیه سنگسار صورت نمی‌گرفت. نه تنها سکینه که هزاران سکینه هستند که حکم سنگسار و اعدام گرفته‌اند و دارند در زندان‌های رژیم مورد تجاوز و شکنجه‌های وحشتناک قرار می‌گیرند. چه زندانیان سیاسی باشند، چه زندانیان عادی که به جرائم عادی دستگیر شده‌اند.... خیلی‌ها را همین طوری اعدام کرده‌اند، بدون این که صدا یا حرفشان به جایی برسد. این‌ یک واقعیت است که اگر این کارزار به‌وجود نمی‌آمد، سکینه هم به نظر من تا حالا سنگسار شده بود.

حالا خودتان که الان بیرون آمده‌اید، آیا خود شما هم در زندان مورد شکنجه و آزار قرار گرفتید؟

بله. من خودم دهه‌ی شصت که زندان بودم، قبل از این که به زندان بروم، شش ماه در اداره‌ی اطلاعات سپاه تبریز واقع در خیابان ارتش جنوبی و شمالی و میدان ساعت، آنجا در زیرزمین‌هایش خیلی شکنجه شدم. یعنی من در اتاق‌های بازجویی توسط بازجوها خیلی کتک می‌خوردم، خیلی فحش و توهین می‌شنیدم.

در عرض آن شش‌ ماه که من در اداره‌ی اطلاعات بودم، آن قدر شکنجه شده بودم که حتی برای مدت چند ماه لال شده بودم و همه‌ی بدنم فلج شده بود. چند سال طول کشید در زندان تا حالم بهتر شد. یعنی زندانیانی که همفکرانم بودند یا هم سلولی‌هایم بودند به من کمک کردند تا این که حالم بهتر شد. وگرنه اگر کمک این دوستان در زندان نبود، فکر نمی‌کنم تا حالا زنده مانده بودم.

Share/Save/Bookmark

 
 

بلبشویی که این روزها در سینمای ایران برقرار است در هیچ مقطع دیگری نظیر ندارد. جالب اینجاست که هنوز هم فیلمسازانی مثل مسعود ده‌نمکی که این اعتبار را از تک فیلم دو قسمتی‌اش «اخراجی‌ها» کسب کرده و بر سر همان فروش ناجوانمردانه‌ای که در یک رقابت نابرابر داشته، حالا مدعی فیلمساز بودن است و نسخه‌های نو به نو برای سینمای ایران می‌پیچد.

اعتقاد دارند سینمای ایران باید در مسیر اهداف انقلاب اسلامی حرکت کند (کدام هدف؟!)، گو اینکه اصلاً این نظام سینما را نمی‌خواهد از زاویه‌ی درستش ببیند و قصد دارد آن را از نو اختراع کند، با نگاه بیمار خودش.بر پایه‌ی این نگاه است که فیلمی مثل «افراطی‌ها» می‌خواهد ادای «اخراجی‌ها» را دربیاورد، اما به مضحکه‌ای تبدیل می‌شود دیدنی. تماشاگر هم نمی‌داند به ساز اخراجی‌ها برقصد یا افراطی‌ها. بعضی از خبرهای هفته‌ی گذشته‌ی سینمای ایران را بخوانید تا اوضاع این سینما بیشتر دستتان بیاید.

یک: شمقدری معاونت سینمایی را به یک اتاق تقلیل بدهد!

از وقتی به یاد داریم او کارگردانی جنجالی بوده، چه زمانی که تصمیم گرفت برای اولین اثر مستقل خود پروژه‌ی نیمه‌تمام کارگردانِی چون ناصر تقوایی را به پایان برساند، چه زمانی که تصمیم گرفت در دولت اصلاحات طبع سیاسی خود را امتحان کند و نماینده‌ی مجلس شود و چه حالا که پروژه‌ی «سن پترزبورگ» او تبدیل به یکی از بحث برانگیزترین موضوعات ژورنالیستی و خبری شده است.

بهروز افخمی پس از هشت ماه سکوت خود را شکست و به موارد اتهامی تهیه‌کننده و تدوینگر «سن پترزبورگ» پاسخ داد. بهروز افخمی که حدود هفت ماه است در تورنتو کانادا سکونت دارد، گفت ترجیح می‌دهد جنجال‌های فیلم تازه‌اش «سن پترزبورگ» به شکل صنفی حل شود: «من این اختلاف را یک اختلاف صنفی می‌دانم و حاضر نیستم به خاطر آن به وزارت ارشاد یا مقامات مسئول شکایت کنم.


بهروز افخمی

یعنی به این معتقد هستم که باید این اختلاف درون خود صنف و اصناف تابع خانه‌ی سینما حل و فصل شود و به هیچ وجه حاضر نیستم به مراکز دولتی شکایت کنم. زیرا اساساً معتقدم که وزارت ارشاد نباید در این مسائل دخالت داشته باشد. در واقع، آقای شمقدری اگر شجاعتی به خرج دهد و معاونت سینمایی را به یک اتاق تقلیل دهد، به نظرم کار درستی کرده.

در تاریخ سینمای ایران نام او تا ابد باقی خواهد ماند و معتقد هستم که اگر امور سینما به خود اهالی سینما محول شود خیلی از مسائل حل خواهد شد. در نتیجه معتقدم که اختلاف من با آقای اعتباریان هم باید در همین صنوف بررسی شود. حتی اگر آقای اعتباریان بتواند فیلم را همان‌گونه که خود دوست دارد در عید فطر اکران کند.»

دو: با صدای ربنای شجریان در موبایلمان، منتظر افطار می‌شویم.

حامد بهداد، بازیگر متفاوت سینمای ایران، در یادداشتی که در یکی از هفته‌نامه‌ها منتشر کرده، به تمجید از ربنای استاد شجریان پرداخته است. این یادداشت در پی ممنوع کردن صدای محمدرضا شجریان و نوای ربنای ماه رمضانش از تلویزیون ایران تحریر شده است. حامد بهداد در یادداشت خود نوشته است: «امروز به این فکر می‌کردم که چرا خاطره‌های ما از رمضان مدام کم می‌شود.


حامد بهداد

مگر می‌شود ماه رمضان را بدون صدای ربنا سر کرد. چه طور دلشان می‌آید که چنین کاری را انجام دهند؟ خیلی دلم می‌خواهد بدانم که آیا این افطار به دل خودشان می چسبد وقتی تلویزیون یا رادیو را روشن می‌کنند و صدای ربنا از آن نمی‌آید. مگر آنها که پخش ربنا را ممنوع کرده‌اند خودشان غیر از ما هستند که می‌توانند ماه رمضانِ بدون ربنا داشته باشند؟! آیا آن روزه، روزه می‌شود که با دل خوش و رغبت و رضایت نباشد؟ مگر آن ضیافت الهی که می‌گویند چگونه تدارک دیده می‌شود؟

ما با همین صدای اذان موذن‌زاده اردبیلی، صدای ربنای شجریان و خاطرات شیرینی که داریم، با میل روزه می‌گیریم و با میل سر سفره‌ی افطار می‌نشینیم.» بهداد درادامه‌ی یادداشت خود به حرکت جالبی اشاره کرده است که در این ماه اغلب کسانی که به شعائر مذهبی اعتقاد دارند آن را انجام دادند: «حالا دل تک تک ما پر است از این اتفاق.


استاد محمد رضا شجریان

کدام مصلحت مهم‌تر است از دل مومنانی که خوش‌اند به این خاطرات و این نغمه‌های روحانی، و جوانانی که با این صداهای دلنشین و جاودانه جذب می‌شوند. ما صدای ربنا را در موبایل‌هایمان داریم. وقت افطار که می‌شود پای سفره می‌نشینیم، صدای تلویزیون را می‌بندیم و با صدای ربنا صبر می‌کنیم تا وقت افطار برسد.»

سه: چند کلیپ پیوسته‌ی رقص و دیگر هیچ!

مخاطبان فیلم «افراطی‏ها» که برای دیدن این فیلم به سینما آفریقا آمده بودند، دلیل دیدن این اثر سینمایی را تبلیغات و حضور بازیگران «اخراجی‌ها» در این فیلم عنوان کردند. فیلم سینمایی «افراطی‌ها» به‌رغم فروش خوبی که داشته، از مخاطبان نمره‌ی قبولی نگرفته است. برخی تماشاگران این اثر سینمایی پس از دیدن آن، ضمن انتقاد از سازندگان فیلم، زمانی را که برای دیدن این فیلم صرف کردند «تلف‌شده» خواندند.


اکبر عبدی در افراطیها

یک دانشجوی رشته‌ی کامپیوتر که برای دیدن این فیلم به سینما آمده بود گفت: «‌تصور من از این فیلم چیز دیگری بود و فکر نمی‌کردم چنین اثری را در سینما ببینم. من برای تفریح و سرگرمی به سینما آمده بودم و گمان می‌کردم با دیدن این فیلم می‌توانم برای مدتی شاد باشم اما تنها چیزی که در این فیلم دیدم لودگی بود. واقعاً نفهمیدم که داستان فیلم چه حرفی برای گفتن داشت.

فقط چند کلیپ رقص و شوخی‌های نه چندان خنده‌آور را در کنار هم دیدم.» مخاطب دیگری خاطر نشان کرد: «برای دیدن این فیلم به همراه همسرم شش هزار تومان پرداختیم اما واقعاً از پرداخت این پول راضی نیستیم چون ما با تصور دیگری به تماشای این فیلم آمده بودیم و فقط بازیگرانی را دیدیم که می‌رقصند و از خودشان لوده‌بازی در‌می‌آورند. اشتباه کردم این فیلم را برای دیدن انتخاب کردم و شاید دیگر دیدن فیلم‌های طنز را از برنامه‌ی تفریحی خود حذف کنم.»

چهار: راز سکوت مهران مدیری

به تازگی وقتی خبرنگار یکی از هفته‌نامه‌های معتبر به پشت صحنه‌ی سریال مدیری رفته و نتوانسته با او گفت‌وگو بگیرد، مدیری او را صدا زده و گفته: «دلگیر نباشید از من، من این روزها خوب نیستم. مدت‌هاست غمگینم. در یک فرصت مناسب با هم پنجاه صفحه گپ می‌زنیم.»


مهران مدیری

بهاره رهنما نیز پیش از این در گفت‌وگوی جالبی درباره‌ی مهران مدیری گفته بود: «مهران مدیری یکی از تلخ‌ترین آدم‌هایی است که در عمرم دیده‌ام، اما بسیار خوب و شخصیت ویژه‌ای است.» حامد بهداد که از دوستان نزدیک مدیری است، سال گذشته در گفت‌وگویی درباره‌ی مهران مدیری گفته بود: «مثل مهران مدیری هرگز نمی‌توان پیدا کرد. مهران یک آدم خجالتی، ماخوذ به حیا وکم‌حرف است.

من نمی‌فهمم آن مهران مدیری جلوی دوربین کیست؟ این مهران کیست؟ و آن مهران کیست؟ می‌شود؟! چند وقت پیش مهران را دیدم. فهمیدم که مهران سه سال در جبهه جنگیده. من این را نمی‌دانستم. سکوتی در مردهای جنگ هست که وقار خاصی دارد. همین سکوت کشمکش بین مرگ و زندگی را بی‌ارزش می‌کند و فاصله‌ی بین بودن و نبودن را کم می‌کند.

هیجان زندگی به خاطر ترسی که از مرگ داری کم می‌شود. همیشه می‌توانی بدون هیاهو از زندگی لذت ببری. مهران این را خوب فهمیده. همه‌ی کسانی که جنگیده‌اند این را می‌فهمند. من عاشق کسانی هستم که برای این مملکت جنگیده‌اند. این مملکت در هر وضعیتی که باشد چه بهتر از این و چه بدتر از این، باید برای آن با دشمن‌اش جنگید. نباید گذاشت بد از بدتر شود. این آرامش نسبی به سختی به دست آمده است.»

پنج: تلویزیون ایران، فارسی ۱ ثانی!

این مجید مجیدی هم به سبب اعتباری که از نامزدی اسکار با فیلم «بچه‌های آسمان» کسب کرده است، بعضی وقت‌ها حرف‌های خارج از قاعده‌ای می‌زند که اگر کمی دقت شود از خیلی حرف‌های آن طرف مرزی‌ها تندتر است.


مجید مجیدی

او در تازه‌ترین اظهار نظرش گفته است: «مدیران فرهنگی زیادی در كشور داریم كه كار‎های زیادی هم كرده‌اند؛ مثلاً در همین تلویزیون، كار‎های زیادی به‎لحاظ كمی انجام می‌شود، ولی واقعاً چه تأثیری در جامعه دارد؟ ما می‌خواهیم در مقابل «فارسی‎وان» فیلم بسازیم، اما خودمان در دام آن افتاده‌ایم. به‎نظر من، تلویزیون ما شده «فارسی‎وان2»! این در جهت همان دامی است كه اسیرش شده. ممكن است كار‎های كمی زیادی صورت بگیرد، اما عمق و تأثیرگذاری مطلوبی ندارد.»

شش: بیضایی هم رفت؛ آیا برای همیشه؟!

بهرام بیضایی، نمایشنامه‌نویس و کارگردان مطرح تئاتر و سینما، روز پنج شنبه ۲۸ مرداد، ایران را به مقصد آلمان و پس از آن آمریکا، ترک کرده است. نیاسان بیضایی، پسر بهرام بیضایی به برخی سایت‌های خبری گفته است مدت سفر پدرش دو ماه خواهد بود و او پس از دیدار با اعضای خانواده‌اش به ایران باز خواهد گشت. نیاسان بیضایی همچنین شایعه‌ها درباره‌ی مهاجرت بهرام بیضایی به خارج از کشور را تکذیب کرده و گفته پدرش بعد از این سفر به ایران باز خواهد گشت.


بهرام بيضايي

یکی از فیلمسازان نزدیک بهرام بیضایی نیز با تایید مسافرت او به خارج از کشور، عنوان می‌کند که بیضایی به او گفته است حتماً به ایران باز می‌گردد. بااین حال، برخی از دوستان و علاقه‌مندان این کارگردان مطرح سینما و تئاتر نگران‌اند که شاید آقای بیضایی به ایران برنگردد. آنها معتقدند برخوردهای نامناسبی که به خصوص در چند سال اخیر با آقای بیضایی شد ممکن است در ماندن او در خارج از کشور تاثیر داشته باشد.

هفت:درباره‌ی الی، دوباره پیشتاز

نامزدهای دریافت تندیس شایستگی چهاردهمین جشن سینمای ایران در بخش‌های مختلف اعلام شدند. بر همین اساس، فیلم «درباره‌ی الی» ساخته‌ی اصغر فرهادی با نه نامزدی رکورددار جشن چهاردهم خانه‌ی سینما است. «درباره‌ی الی» پیش از این خرس نقره‌ای بهترین کارگردانی فستیوال برلین را از آن خود کرده بود.


درباره الی،رکورددار جشن چهاردهم خانه سینما

فرهاد توحیدی، دبیر جشن سینمای ایران، ضمن تشکر از داوران برای قبول دشواری تماشای یک دوره‌ی فشرده‌ی داوری اعلام کرد: «پس از ۴۷ روز داوری فشرده و تماشای ۱۳۲ فیلم بلند داستانی توسط ۶۰ نفر داور تخصصی و با پایان یافتن مهلت تکمیل نمونه‌برگ‌های داوری اولیه، دیروز پاکت‌های اعلام رای داوران توسط شورای صیانت از آرا (ژیلا ایپکچی، علی دهکردی و سیروس الوند) و با ‌حضور سید محسن هاشمی دبیر اجرایی جشن سینمای ایران، گشوده و نامزدهای دریافت تندیس شایستگی سینمای ایران معرفی شدند.» بر همین اساس، نامزدهای دو رشته‌ی اصلی جشن چهاردهم از این قرارند:

نامزدهای تندیس بهترین کارگردانی: واروژ کریم مسیحی برای فیلم «تردید»، اصغر فرهادی برای فیلم «درباره‌ی الی»، جلیل سامان برای فیلم «وقت بودن» (زندگی)، داریوش مهرجویی برای فیلم «سنتوری»، بهرام بیضایی برای فیلم «وقتی همه خوابیم».

نامزدهای تندیس بهترین فیلمنامه‌نویس: محسن امیر یوسفی برای فیلم «آتشکار»، حامد محمدی برای فیلم «طلا و مس»، جلیل سامان برای فیلم «وقت بودن» (زندگی)، اصغر فرهادی برای فیلم «درباره‌ی الی»، محسن عبدالوهاب برای فیلم «لطفاً مزاحم نشوید».

فرهاد توحیدی همچنین عنوان کرد: «حجم بالای فیلم‌هایی که امسال داوری شدند بیانگر رقابت بسیار تنگاتنگ فیلم‌هاست و همه‌ی نامزدهای اعلام‌شده صلاحیت دریافت عنوان بهترین را دارند و البته بر اساس آیین‌نامه یک تندیس شایستگی برای هر بخش اهدا می‌شود که قطعاً برآیند نظر داوران نهایی خواهد بود.

داوری نهایی آثار از روز چهارشنبه سوم شهریورماه آغاز خواهد شد که علاوه بر داوران تخصصی مرحله‌ی اول، ۱۸نفر از روسای سایر اصناف عضو خانه‌ی سینما، پنج نفر از داوران نماینده‌ی تهیه‌کنندگی و پنج نفر از داوران منتخب هیات‌مدیره شامل آیدین آغداشلو، ‌گلی امامی، دکتر مهدی حجت، فرشته طائرپور و کیوان کثیریان مجموعه آثار نامزدشده را تا ۱۵شهریورماه داوری خواهند کرد.»

Share/Save/Bookmark

 
 

یکی از بحث‏های دایمی در محافل اقتصادی ایران، افزایش یا واردات بی‏رویه‏ی کالا به ایران است؛ تا جایی که آیت‏الله خامنه‏ای، رهبر جمهوری اسلامی نیز در هفته‏ی گذشته در دیدار با مقامات دولتی، نارضایتی خود را از وضعیت واردات در کشور اعلام کرد.او گفت: «من در مورد مسئله‏ی مدیریت واردات، به دولتی‏ها سفارش کرده‏ام … من نمی‏گویم واردات متوقف شود، بلکه باید مدیریت شود.»

Download it Here!

این در حالی است که بند «ز» ماده‏ی ۳۳ قانون چهارم توسعه، دولت را از ایجاد هرگونه موانع غیر تعرفه‏ای برای واردات کالا به کشور منع می‏کند.آقای خامنه‏ای با اشاره به این‏که مقامات دولتی به وی گفته‏اند، قوانینی که مجلس تصویب کرده، به آنها اجازه‌ی جلوگیری از واردات را نمی‌دهند گفت: «من خواهش می‏کنم این مسئله را حل کنند. اگر واقعاً قانونی وجود دارد که دولت را از جلوگیری از واردات منع می‏کند، این قانون را اصلاح کنند.»

برپایه‌ی این گزارش، روز گذشته، سازمان توسعه‏ی تجارت با هماهنگی مؤسسه‏ی استاندارد، فهرست ۱۷۰ کالای وارداتی را اعلام کرد که کیفیت لازم را برای ورود به کشور ندارند.از این ۱۷۰ مورد، ۱۴۹تای آن که بیش‌تر کالاهای صنعتی و فنی سبک هستند، از کشور چین و تنها ۳۱ قلم آن از ۱۵ کشور دیگر جهان وارد می‏شوند.

پرسش‏ها و ابهام‌هایی زیادی می‏تواند پیرامون این مسئله مطرح باشد؛ از میزان التزام بازرگانان به رعایت این موارد تا اهداف و نتایج احتمالی از این تصمیم. برخی از این پرسش‌ها را با دکتر کمال اطهاری، استاد اقتصاد دانشگاه علامه‏ی طباطبایی در تهران، در میان گذاشته‌ام.


دکتر کمال اطهاری، استاد اقتصاد دانشگاه علامه‏ی طباطبایی

برخی مخالفت‏ها با ایجاد محدودیت‏ در زمینه‌ی واردات، بر این پایه است که این ممنوعیت‏ها،روند پیوستن ایران به اقتصاد جهانی را کند خواهد کرد. ارزیابی شما چیست؟

در وجهی از جهانی شدن که دوران جدیدی در روابط اقتصادی بین دول محسوب می‏شود، معادلات به این ترتیب عوض شده که اجبارهای سرمایه‏داری برای بیرون فرستادن مازاد مالی و مسائلی مانند اشباع بازار داخلی و ... جریان سرمایه‏گذاری مستقیم بین‏المللی و به همراه آن، صدور فن‏آوری‏های مربوطه را به‏وجود آورده است که این فرصتی برای کشورهای توسعه‏یابنده یا جهان سومی محسوب می‏شود.

اگر به فهرست ده صادرکننده‏ی اول بزرگ جهان در دهه‏ی هشتاد نگاه کنید، تقریباً نام هیچ کشور جهان سومی در میان حداقل هفت کشور اول دیده نمی‏شود. در صورتی که در سال دوهزار به این سو، در میان نام بزرگ‏ترین صادرکننده‏‏ها و البته واردکننده‌های جهان- چون یک روند متقابل است- نام کشورهایی مانند چین، کره‏ی جنوبی، مکزیک و ... آمده است.

به هر صورت هیچ بازی‏ای بدون برنده و بازنده نیست، ولی اگر کشوری با پختگی وارد ماجرا بشود، این امکان را به‏وجود می‏آورد که با جذب سرمایه‏‏گذاری‏های مستقیم این کشورها و همراه آن فن‏آوری‏ها، بتواند در بازار کالا در سطح جهان حضور پیدا کنند.کشورهای توسعه‏یابنده‏ای مانند چین، هند، برزیل، کره و ... جزو برنده‏‏های این روند محسوب می‏شوند.

ایران در این روند چه جایی دارد؟ آیا ممنوعیت واردات بی‏رویه می‏تواند مانع از پیوستگی ایران با این روند باشد؟

نصیب ما از این روند این بوده که به واردکننده‏ی بزرگ‏تری از سابق تبدیل شده‏ایم. اگر میزان واردات ما تا پیش از دولت نهم و دهم، حدود بیست تا سی میلیارد دلار بوده، الان به‏طور متوسط به شصت میلیارد دلار رسیده است؛ حتی در شرایطی که درآمد نفت هم کاهش پیدا کرده است.ما واردکننده‏ی کالاهای گاه بسیار بنجل و حتی در تقابل با عمق جامعه، یعنی با سنت و فرهنگ بوده‏ایم.

به این معنا که اگر به میدان نقش جهان بروید، می‏بینید که حتی نوع چینی صنایع دستی ایران هم تولید شده و به‏فروش می‏رسد. یعنی تا عمق جامعه این اتفاق افتاده است و نه تنها تولیدکنندگان صنایع ما سی،چهل درصد کم‏تر از ظرفیت‏شان کار می‏کنند، بلکه حتی به صنایع دستی، یعنی سرمایه‏ی اجتماعی و فرهنگی ما هم ضربه خورده است.

مسئله‏ی کنترل واردات یا ممنوعیت ورود برخی کالاها، چه ارتباطی می‏تواند با مسئله‏ی تحریم‏ها داشته باشد؟ بهمنی، رییس کل بانک مرکزی، روز دوشنبه گفت برای مقابله با تاثیر تحریم‏ها، دولت باید واردات را کاهش بدهد.

گفته‏ می‏شود که ما از تحریم‏ها هیچ باکی نداریم و ضرری نمی‏بینیم، اما تحریم‏ها مانند یک توده‌ی گل به پای اقتصاد ایران چسبیده و حرکت آن را کند کرده است. در شرایطی که بقیه‏ی کشورها با تمهیداتی، از قبیل ایجاد مناطق آزاد و به انحای مختلف، با زبده‌گی‏های خاص خودشان، محدودیت‏های داخلی و دولت ملی را از مقابل پای‏شان برمی‏دارند تا حرکت کنند - که کرده‏اند - شعار مسئولان کشور ایران، تنها این است که ما هیچ آسیبی ندیده‏ایم. چه آسیبی بیش‌تر از این؟!

قبلاً می‏گفتند امپریالیست‏ها هم ثروت و هم فرهنگ ما را غارت می‏کنند، اما امروز کشوری مانند چین، هم ثروت و هم فرهنگ ملی ما را دارد غارت می‏کند. وقتی صنایع دستی کشوری نابود شود، فرهنگ آن جامعه نابود می‏شود. من به خود آن کشور البته کاری ندارم. آن جامعه می‏تواند خیلی هم به خودش مفتخر باشد که این توان‏مندی را در سطح بین‏المللی پیدا کرده که قدرت‏های امپریالیستی یا آن‏چه را امپریالیست نامیده می‏شود، از نظر اقتصادی به‏زانو دربیاورد.

به این ترتیب، می‏توان امیدوار بود که ممنوعیت ورود کالاهای بی‏کیفیت، شاید همان کالاهایی که شما آنها را بنجل اعلام کردید، کمکی به مسئله‏ی حمایت از تولید داخلی باشد؟

به هر صورت این اقدامی است، اما قاعدتاً باید در بسته یا روندی قرار بگیرد که هم برنامه‏ی پنجم و هم مسائل دیگر از آن تبعیت کند؛ آن هم این که از تولیدکننده‏ها در ایران حمایت شود.ممنوعیت ورود چنین کالاهایی فقط جنبه‏ی سلبی قضیه است. بد هم نیست. برای این‏که آن‏‏قدر بی‏ضابطه است که همه را کلافه می‏کند. خانوارهای ایرانی وقتی می‏روند مثلاً سیر بخرند، می‏گویند سیر چینی نمی‏خواهند.

فروشنده می‏گوید: خیر این سیر از بروجرد یا همدان آمده است، اما مارک آن چینی است. یعنی واکنش خانوارهای ایرانی به این شکل است و کالاها هم واقعاً بی‏کیفیت هستند. من فقط خواستم مثال ساده‏‏ای از واکنش جامعه نسبت به این کالاها زده باشم، اما مسئله این است که دولت هیچ اراده‏ی پیوسته و مشخصی در این زمینه ندارد.

در ادامه‏ی این ممنوعیت‏ها، سیاست تکمیلی دولت برای این که از تولیدکننده حمایت بشود، چه باید باشد؟

برای توسعه‏ی صنعت کشور، مانند همه‏ی کشورهای دیگر هم باید از آن حمایت شود و هم باید از مالیات معاف باشد. با وجود چنین ضرورتی در کشور ما در عوض وام‏های زودبازده به خواص داده شده و برباد رفته است. در حالی که این وام‏ها می‏توانست در اختیار صنایع گذاشته شود. نمونه‏های دیگر آن را هم داریم؛ از جمله خط اعتباری مسکن مهر می‏توانست بسیار در خدمت تولید صنعتی و فن‏آوری بهتر و شرکت‏های دانش‏محور قرار بگیرد. الان شرکت‏های دانش‏محوری مانند شرکت‏های مشاور در حال ورشکستگی هستند.

به‏خاطر این‏که حمایتی از آنان نمی‏شود.همه‏ی اعتبارات برای وام‏های زودبازده، به جای این‏ که در خدمت صنایع موجود ایران قرار بگیرند و آنها را تقویت کنند (که راه توسعه‏ی پایدار در ایران هستند)، از بین رفته‌اند. یعنی از تولیدکننده‏هایی که زیر ضرب همه‏ی این مصائب توانسته‏اند دوام بیاورند، چه کسی مطمئن‏تر برای این‏که به آنها وام داده شود؟ به جای این‏که به چندتن از خواص خودشان وام بدهند که معلوم نیست صرف چه می‌شود، باید از این تولیدکننده‌ها حمایت شود. خبرهای وحشتناکی در این زمینه شنیده می‏شود که الان جای گفت‏وگو درباره‌ی آنها نیست. روشن است در چنین شرایطی، صنعت نمی‏تواند دوام بیاورد.

به نظر شما راه پیشرفت تولید در کشور چیست؟

تقویت تولید، توانایی ورود فن‏آوری پیشرفته و سرمایه و به این ترتیب حضور در بازار جهانی، برای این‏که بشود واردات را نه با بستن راه آن، بلکه با صادرات بیش‌تر جبران کرد. در جهان امروز، راه پیشرفت تولید بستن واردات نیست، بلکه ترازی است با صادرات بیش‌تر و حضور موفق در بازار جهانی. یعنی هیچ چاره‏ای جز این نیست که وارد جریان جهانی اقتصاد شویم.

Share/Save/Bookmark

 
 

رضا ولی‌زاده و لیلا ملک‌محمدی، دو روزنامه‌نگاری كه پس از دهمین دوره انتخابات بحث‌برانگیز ریاست‌جمهوری ایران از این كشور خارج شده‌اند، امروز با انتشار بیانیه‌ای تأیید كردند كه خبر كشته شدن «ترانه موسوی» را نخستین بار آن‌ها منتشر كرده‌اند.

این دو روزنامه‌نگار در این بیانیه مشترك تاكید كرده‌اند كه ماجرای كشته شدن ترانه موسوی در جریان اعتراض‌های پس از انتخابات سال گذشته، صحت دارد.


آن‌ها در این بیانیه نوشته‌اند: «ما در این نوشته بار دیگر تأکید می‌کنیم با شواهد و مستنداتی که این خبر را با تکیه بر آن منتشر کردیم و شواهدی که طی یک سال گذشته به دست آمده، متأسفانه کوچک‌ترین تردیدی نسبت به وقوع تراژدی مرگ ترانه در زمان بازداشت نداریم.»

این بیانیه می‌افزاید: « اگر روزی به ضرورت لیلا ملک‌محمدی پشت وبلاگ زیرزمین به انتشار خبر دستگیری و کشته‌شدن ترانه موسوی و رضا ولی‌زاده پشت وبلاگ چریک آن‌لاین به انتشار خبر دستگیری، کشته‌شدن و طرح احتمال تجاوز به ترانه موسوی در زمان بازداشت اقدام کردند امروز این پنهان‌کاری تا حدودی ضرورت خود را از دست داده است؛ هرچند هم‌چنان برخی در ایران و در ارتباط با این ماجرا با مشکلات امنیتی مواجه‌اند و قطعاً ما هم‌چنان نمی‌توانیم بی‌هیچ بیش و کم از ترانه موسوی و شاهدان بازداشت او و راویان ماجرایش سخن بگوییم.»

این دو روزنامه‌نگار در این بیانیه مشترك تاكید كرده‌اند كه ماجرای كشته شدن ترانه موسوی در جریان اعتراض‌های پس از انتخابات سال گذشته، صحت دارد

آن‌ها در این بیانیه از وجود سه گروهی كه ماجرای ترانه موسوی را تكذیب می‌كنند، خبر دادند و از اين سه گروه به عنوان «كسانی كه فضای امنیتی ایران را درك نكرده‌اند، كسانی كه خبرها را کالبدشکافی و اجزای آن‌را تحلیل می‌کنند و میراث‌خواران پشت جبهه‌ها» ياد كرده‌اند.

این بیانیه افزوده است: «اکنون که ۱۰ ماه است از ایران خارج شده‌ایم، پیوسته برای کسب شواهد و مستندات بیش‌تر تلاش می‌کنیم؛ تا آن‌جا که بتوان ماجرای ترانه موسوی را به پرونده‌ای حقوقی علیه ماشین سرکوب و جنایت جمهوری اسلامی تبدیل کرد و از تردیدهایی که نسبت به اصالت این خبر طرح می‌شود، ناامید نمی‌شویم. اگر اثبات شود ماجرای ترانه واقعیت نداشته است کابوس‌های یک‌ساله‌ ما و تمام کسانی که با نام ترانه خون گریسته‌اند، پایان می‌یابد. ما در کمال خرسندی حیثیت حرفه‌ای خود و هستی‌مان را بر سر یافتن نشانی از ترانه موسوی یا اثبات ساختگی بودن ماجرای او معامله خواهیم‌کرد.»

ترانه موسوی نام شخصی است که به گفته اين دو روزنامه‌نگار در حوادث پس از انتخابات ریاست جمهوری دهم ایران دستگیر شده و مورد تجاوز قرار گرفته و کشته شده‌ است.

مرتضی الویری از اعضای ستاد مهدی كروبی مدتی قبل بر صحت دستگیری ترانه موسوی تاکید كرد اما گفت قادر به ارائه اطلاعات بیش‌تر نیست.

خبر دستگیری و كشته شدن ترانه موسوی نخستين بار ٢٤ تیر ۱۳۸۸ در وبلاگ «ایرانیان چپ» منتشر شد.

اميد حبيیی‌نيا، روزنامه‌نگار ايرانی كه سال گذشته خبر كشته‌شدن ترانه موسوی را در سايت «آزادی بيان» منتشر كرده بود، هفته گذشته اعلام كرد كه خبر كشته شدن ترانه موسوی صحت ندارد و او «فريب منابع‌اش» را كه دو روزنامه‌نگار هستند، خورده است.

اما او به نام اين دو روزنامه‌نگار اشاره‌ای نكرد.

Share/Save/Bookmark

 
 

به گفته‌ی دبیرکل سازمان ملل متحد، سیل بی‌سابقه در پاکستان مانند یک سونامی است که به مرور زمان قدرت تخریب و ویرانگری آن بیشتر می شود. اکنون میلیون‌ها نفر سیل‌زده و بی‌خانمان با خطر عدم دسترسی به آب سالم و گسترش بیماری‌های عفونی رو به رو هستند

همسایگان پاکستان از جمله ایران در مرزهای خود در آماده باش کامل برای مقابله با ورود بیماری‌ها واگیردار به سر می‌برند. به گفته‌ی اقلیم شناسان با تغیرات گسترده آب و هوایی و عوض شدن الگوی بارش در پاکستان و هند، باید انتظار فجایع بیشتری از این دست را در آینده داشت.

با گذشت چند هفته از سیل بزرگ در پاکستان ابعاد فاجعه‌آمیز آن بیشتر مشخص شده است. بان‌کی‌مون دبیرکل سازمان ملل متحد این واقعه را یک فاجعه بین المللی و چالشی بزرگ برای کل جامعه بشری توصیف کرد. به گفته‌ی دبیرکل سازمان ملل، پاکستان در حقیقت با یک سونامی روبه‌روست که با سرعت کم حرکت می‌کند اما قدرت تخریب و ویرانگری آن در طول زمان اضافه می‌شود.


هر روز ابعاد بیشتری از خسارات در پاکستان مشخص می شود

سیل پاکستان در حدود هفتاد درصد از کل کشور را تحت تاثیر قرار داده و زندگی بیش از بیست میلیون نفر را با خطرات گوناگونی رو به رو کرده است. مطابق پیش بینی‌های هواشناسی، پاکستان با چهار هفته بارش مستمر و سیل آسای دیگر رو به رو خواهد بود و این به معنای افزایش وسعت مناطق سیل زده است.

روز گذشته خبرگزاری‌های مختلف از پاکستان گزارش دادند حداقل دویست هزار نفر دیگر از ساکنان ایالت سند روستاهای خود را ترک کرده‌اند و از مقابل سیل گریخته‌اند. سیلاب اکنون از مناطق شمالی به سمت جنوب سرازیر شده است.


سازمان ملل اعلام کرده است به هلیکوپترهای بیشتری نیاز دارد

دسترسی سازمان‌های امدادرسان به حدود هشتصد هزار نفر از مردم سیل زده تنها از طریق هلیکوپتر میسر است زیر تمام جاده‌های منتهی به این مناطق زیر آب فرو رفته اند. به همین دلیل سازمان ملل متحد روز سه شنبه گذشته برابر با بیست و چهارم آگوست، از کشورها و سازمان‌های امداد رسان خواست تعداد بیشتری هلیکوپتر برای عملیات نجات به پاکستان اعزام کنند.

چنان‌چه هلیکوپترها به موقع به محل نرسند، مردم گرفتار در میان سیل با خطرات مختلفی از جمله بیماری، تشنگی و گرسنگی تهدید خواهند شد. سیل بی سابقه در پاکستان عملاوه بر تمام خسارات و مشکلاتی که به بار آورده، امدادرسانان را با معضلی بزرگ در ترابری و وسایل کمک رسانی رو به رو کرده است؛ معضلی که به گفته‌ی مدیر بخش هماهنگی در امور امدادرسانی سازمان ملل، نسبت به فجایع مشابه قبلی بسیار حادتر است.

به گفته‌ی مقامات سازمان ملل اکنون نحوه تامین آب آشامیدنی، غذا و پناهگاه از مهمترین الویت‌های امدادرسانان است. کمبود آب آشامیدنی به نگرانی جدید امدادگران تبدیل شده است. بر اثر کشته شدن صدها هزار حیوان اهلی و زیر گل و لای ماندن آنها، بیماری‌های واگیردار در منطقه شایع شده و نجات یافتگان از سیل در برابر خطر ابتلای گسترده به آنها قرار دارند.نبودن منابع کافی آب سالم و بهداشتی نیز باعث شده است تا نوشیدن از آب‌های آلوده به گسترش و همه‌گیر شدن بیماری‌های عفونی از قبیل اسهال و وبا کمک کند.


دسترسی به آب سالم با دشواری رو به روست.

سازمان ملل می‌گوید هم اکنون یک میلیون و ششصد هزار نفر به این بیماری‌ها مبتلا شده‌اند. کشورهای همسایه‌ی پاکستان، از جمله ایران در حالت آماده باش به سر می‌برند تا با سرایت هرگونه بیماری واگیردار از سوی مناطق سیل‌زده مقابله کنند. رئيس مرکز مديريت مبارزه با بيماری‌ها در وزارت بهداشت ایران گفته است از هفته گذشته نيروهای بهداشتی مرزی در حال آماده‌باش کامل هستند.

سرعت گسترش مناطق سیل زده و تعداد بی خانمان‌ها اکنون چندان زیاد شده است که دولت پاکستان و سازمان‌های جهانی قادر نیستند سرپناه کافی و خانه‌های موقت برای تمام سیل زدگان فراهم کنند. حداقل پنج میلیون نفر بدون هرگونه سرپناه و حتا چادر موقت و پلاستیکی به سر می‌برند.با نزدیک شدن پاییز، نگرانی بی‌خانمان‌ها و سیل‌زدگان دو چندان خواهد شد.

یوسف رضا گیلانی، نخست وزیر پاکستان، اثرات سیل اخیر را با وقایع خونبار سال ۱۹۴۷ زمان جدا شدن پاکستان از هند مقایسه کرده است که در جریان آن صدها هزار نفر کشته شدند. همچنین به گفته‌ی آصف علی زرداری، رییس جمهوری پاکستان، حداقل سه سال زمان نیاز است تا این کشور بتواند از زیر بار خسارات وارد شده خارج شود و برای مقابله با سیل‌ها و طوفان‌های بعدی آمادگی لازم را پیدا کند.


گسترش بیماری‌های عفونی میلیون‌ها نفر را تهدید می‌کند

اشاره آقای زرداری به لزوم آمادگی در برابر بحران‌های بعدی به این معنی است که سیل اخیر در پاکستان با تغییرات عمده‌ی آب و هوایی و گرم شدن زمین در ارتباط است و بنابراین باید باز هم انتظار رخ دادن چنین حوادثی را در آینده داشت. مطابق بررسی‌های اقلیم شناسان، پاکستان و به طور کلی شبه قاره هند در کانون بلاهایی قرار دارند که مرتبط با تغییرات گسترده‌ی آب و هوایی است.

در سال‌های اخیر شدت بارش‌های موسمی به طرز محسوسی در پاکستان و غرب هند افزایش یافته است. در ماه جولای سال ۲۰۰۵ میلادی شهر مومبای (بمبئی) در هندوستان در عرض یک روز گرفتار بارش به میزان ۹۵۰ میلیمتر شد که خسارات فراوانی به بار آورد. سال گذشته نیز شمال شمال غربی پاکستان و کراچی دچار سیل شدند. بررسی‌های بیشتر توسط اقلیم شناسان نشان داده است گرم شدن آب و هوا، کم شدن میزان برف و یخ در کوهستان‌های فلات تبت و تغییر الگوی بارش همگی در وقوع چنین رویدادهای فاجعه باری موثر بوده‌اند.

Share/Save/Bookmark

 
 

به‌گفته‌ی دانشمندان، پس از نزدیک به یک دهه، طرح مکش حجم مرگبار دی‌اکسیدکربن تولیدی از بستر دریاچه‌ی «نیوس» کامرون، در آخرین مراحلش است، اما دو دریاچه‌ی آفریقایی دیگر نیز هم‌چنان میزبان تهدیداتی جدی‌اند؛ تهدیداتی برای حال، یا آینده‌‌ی ساکنان پیرامون‌شان.

دریاچه‌ی نیوس (Nyos)، خفته بر بلندای آتشفشانی دورافتاده‌ در کامرون، نگاه جهانیان را در سال ۱۹۸۶ معطوف به خود ساخت. به‌موجب خروج انفجارگونه‌ی حجم گسترده‌ی گاز مهلک دی‌اکسیک کربن از بستر دریاچه، ۱۷۰۰ تَن از ساکنین روستاهای مجاور، در دم دچار خفگی شدند.

طی چندین دهه یا شاید حتی چندین قرن، این گاز آرام‌آرام از گدازه‌های بی‌تحرک خفته در بستر دریاچه، به بالا تراوش کرده بود. آب چگال و گازگرفته‌ی دریاچه هم به‌شکل لایه‌ای مجزا در نزدیکی کف دریاچه لنگر انداخته بود، تا وقوع یک حادثه، شاید زمین‌لغزش و شاید ریزش بارانی شدید، این دریاچه را تکانی داد و موجب خروج نابه‌هنگام این حجم گاز شد؛ یک انفجار دریاچه‌ای. ولی این مرگ گسترده‌ی اهالی آن نزدیکی بود که توجهات عموم را به خطری نادر، اما مهلک از سوی طبیعت سوق داد و دانشمندان را به تفکر در راه‌هایی برای کاهش احتمال تکرار آن، واداشت.


نمایی از فوران آب از سیفون غول‌پیکر دریاچه‌ی نیوس – کامرون / دانشگاه ایالتی آریزونا

در سال ۲۰۰۱، گروهی به سرپرستی «میشل هالبکز» Michel Halbwacks مهندس و فیزیکدانی از دانشگاه ساوا در چامبری فرانسه، لوله‌ای دراز را هم‌چون سیفون در میانه‌ی دریاچه‌ی نیوس نصب کردند تا بدین‌واسطه گاز آب چگال اعماق نیوس، تخلیه شود. آب خروجی، مادامی‌که همچون نوشابه از فراز لوله به بیرون فواره می‌زند، با تخلیه‌ی گاز، دوباره به دریاچه بازمی‌گردد. این‌چنین، ابعاد لایه‌های آبی گاز آلوده‌ی بستر دریاچه و خطر آن، آرام و پیوسته رو به کاهش می‌گذارند.

به‌گفته‌ی هالبکز که هم‌اکنون سرپرستی کمپانی تخلیه‌ی گاز «Data Environment» را بر عهده دارد، با وجود مشکلات پیش‌رو، راهبرد بنیادین این روش، عملی است، اما خروج انبوه آب گازدار دریاچه از دریچه‌ی یک لوله هم چندان کافی نیست. چراکه هم‌چنان خطرهای در کمین روستاییان، دست‌نخورده باقی می‌ماند.

این پروژه، درخواست لوله‌های بیش‌تری کرده، اما موانع مالی، پیش روی مسئولین است. به‌گفته‌ی هالبکز، پس از تشکیل پویشی به مدت ده‌ سال، کمکی ۱.۴ میلیون یورویی از «برنامه‌ی توسعه‌ی سازمان ملل متحد»، آن‌هم برای تهیه فقط دو لوله‌ی بیش‌تر، جمع آورده‌اند که وی امیدوار است آن‌‌دو را مابین نوامبر سال ۲۰۱۰ تا فوریه‌ی ۲۰۱۱ در میانه‌ی دریاچه‌ی نیوس مستقر کند.

او در ادامه می‌گوید: «این تأخیر طولانی، در خصوص اعطاکنندگان بی‌المللی‌مان طبیعی است.» وی تخمین زده که لوله‌های جدید، به‌مدت پنج سال این دریاچه را از خطر انفجار احتمالی آن، مصون نگه دارند.


نیروگاه برق، با سوخت متان بر روی دریاچه‌ی کیوو / File Photo

«جورج کلینگ» George Kling، ژئوشیمیدانی از دانشگاه میشیگان که برای چندین دهه این دریاچه را تحت بررسی قرار داده، می‌گوید: «این، داستانِ موفقیتی بزرگ است»، اما نگران زمین‌گیر شدن مجدد برنامه‌هاست: «پیش‌تر از این، بارها شنیده بودم که چه زمانی این لوله‌ها را مستقر می‌کنند. برای خاطر مردم هم که شده امیدوارم این کار به‌جای تأخیر، زودتر از موعد انجام شود.»

کلینگ به تهدیدات موجود در خصوص دیگر دریاچه‌ها نیز اشاره می‌کند: «ما همه‌ی مشکلات را هم حل نکرده‌ایم. بایستی به دولتمردان گوشزد کنیم که دانشمندان هنوز نگرانند.»

دریاچه‌ی مونون (Monoun) طی انفجاری مشابه در سال ۱۹۸۴، ۳۷ نفر را به کام مرگ کشاند. لوله‌ای که هالبکز از سال ۲۰۰۳ در این دریاچه‌ی مستقر کرده و دو لوله‌ی دیگری که در سال ۲۰۰۶ به آن اضافه شدند، در تخلیه‌ی گاز بستر آن، موفق عمل کرده‌اند.

هالبکز نیز این دریاچه را ایمن اعلام کرده است، اما کلینگ اعتقاد دارد که شاید مشکلات جدیدی پیش رو باشد. حالا که پس از سال‌ها عملیات تخلیه، از لایه‌بندی آب بستر دریاچه ممانعت به عمل آمده، گاز جدید تراوش شده از ماگما، با حجم گسترده‌تری در آب مخلوط می‌شود.

به‌گفته‌ی وی، از آنجاکه گاز بیش‌تر اما با غلظت کمتر، به‌قدر کافی برای تخلیه‌ از دریچه‌ی لوله‌ها فشار ندارد، سر و کله زدن با این مورد از گذشته سخت‌تر خواهد بود.

«تاکشی اوهبا» Takeshi Ohba، ژئوشیمیدانی از دانشگاه توکای در هیراتسوکای ژاپن، مشغول تأمین بودجه‌ای به‌میزان چهار میلیون دلار (نیمی از سوی آژانس علم و فن‌آوری ژاپن و نیمی نیز از سوی آژانس بین‌المللی تعاون ژاپن)، به‌منظور ایجاد راه‌حلی پایدارتر برای حل مشکل دریاچه‌ی مونون است. گروه وی بنا دارد که به‌منظور کارآموزی دانشمندان بومی و احداث تلمبه‌ای برای استخراج آب گازدار دریاچه، بازدیدی را در فوریه‌ی ۲۰۱۱ از آن‌جا به‌عمل آورد.

مشکلات اما در خصوص دریاچه‌ی «کیوو» Kivu، واقع در مرز روآندا و جمهوری دموکراتیک کنگو، متفاوت‌ است. آب‌های ژرفای این دریاچه حاوی دی‌اکسید کربن و متا‌ن هستند. چندین پروژه‌ی تجاری به‌منظور استخراج این متان و تبدیل آن به انرژی در دستور کار قرار گرفته است. هم‌اکنون نیروگاهی چهار مگاواتی در همان حوالی در دست احداث است.

طرح نیروگاهی ۳.۶ مگاواتی نیز که هالبکز آن را به پیش می‌برد، پس از آن که سکوی پیشین آن در سال ۲۰۰۸، غرق شد، بار دیگر از سر گرفته شده است. این نیروگاه، در ژوئیه‌ی سال جاری با موفقیت آزمایش شد، اما هنوز عملیاتی نشده است. هر دوی این طرح‌ها در برابر آن‌چه در راه است، کوچک هستند و گویی فقط قصد نمایشی بیش ندارند: برنامه‌ی نیروگاه‌هایی چندصدمگاواتی هم‌اکنون در دست بررسی است.

بخشی وسیعی از دریاچه‌ی کیوو که آب‌های گازدار آن در عمق بیش از ۳۳۰ متری از سطح دریاچه لنگر انداخته‌، بالنسبه پایدار است، اما به‌گفته‌ی کلینگ، تمکین به قوانین محلی، جهت حصول اطمینان از این امر که بازگشت آب‌ پاک‌سازی شده از گاز، توسط نیروگاه‌های تمام‌قدرت آینده، لایه‌های زیرین را تحریک نخواهد کرد و بدین واسطه، خود موجب بروز انفجار نخواهد شد، ضروری است. ضمناً باید مواظب بود که نه‌تنها به ماهیان ساکن در کیوو – که منبع غذایی مهمی به حساب می‌آیند – آسیب وارد نشود که سطح مواد مغذی و اکسیژن آب نیز دچار هیچ‌گونه نوسان ناخواسته‌ای نشود.

تهدیدی به‌مراتب وسیع‌تر اما در خلیج کابونو Kabuno Gulf که از طریق تنگه‌ای باریک، به دریاچه‌ی کیوو وصل است و مقادیر مرگباری از گاز را تنها در عمق ۱۲ متری از سطح‌ آن نگه داشته؛ بیش‌تر است. بانک جهانی، وامی سه میلیون دلاری را برای تخلیه‌ی گاز این خلیج اختصاص داده است، اما به‌گفته‌ی هالبکز، کمپانی او تا پیش از آغاز کار، شاید به دو میلیون دلار دیگر نیز نیاز خواهد داشت.

وی می‌گوید: «این [خلیج]، ده برابر بیش‌تر از نیوس در خود دی‌اکسید کربن جای داده و در مکانی شلوغ‌تر نیز واقع شده است.»

منبع: nature

Share/Save/Bookmark

 
 

ایرانیان که بودند؟ خرد ایرانیان چه بود؟ خاستگاه این خرد کجا بود و چه بود؟ ایرانیان چه گونه از یک جامعه‌ی چند فرهنگی و چند عقیدتی به یک جامعه‌ی تک فرهنگی و تک عقیدتی رسیدند؟ خاستگاه اهورا و اهریمن کجا ست؟ دیوها چه کسانی بودند؟ ایزدهای ایرانی که بودند، چه می‌خواستند و چه شدند؟ زرتشت که بود، چه می‌خواست و چه کرد؟ محمد که بود، چه می‌خواست و چه کرد؟ فراز و فرودهای تمدن ایرانیان کی بود، چه بود و چه شد؟ و ...

جستارهایی که از این پس در زیر عنوان جست و جوی خرد ایرانی، منتشر می‌شود، بر آن است تا در گذر از متن‌های کهن ایرانی - آیینی و ادبی - و متن‌های معتبر تاریخی، پرسش‌های بالا و ده‌ها پرسش دیگر را به چالش بگیرد و نشان بدهد که چرا و چه گونه خردزمینی، تأمل‌پذیر و مستقل ایرانی ضعیف و محو می‌شود، چه گونه عقیده‌ی تک‌خدایی، آسمانی و وابسته جایگزین آن می‌شود و به دنبال خود نظام‌های خودکامه و سرانجام حکومت اسلامی را بر ایران و ایرانی حاکم می‌کند.

پالودگی‌ِ خرد و فرهنگ ایرانی

از دوره‌ی شاهنشاهی اشکانیان نیز، کم‌تر متن‌هایی، هم‌چون شیی‌های زینتی، ظرف‌ها‌ی سفالی، سکه‌ها و نگاره‌ها بازمی‌ماند. آگاهی‌های پژوهشگران از این دوره هم اکثر بر مبنای روایت‌های بیگانگان، به‌ویژه یونانی‌ها و رومی‌ها است که ترکیبی است از واقعیت‌های تاریخی و افسانه‌های واهی.

صد و پنجاه سال بعد از مرگ اسکندر (٣٢٣ پیش از میلاد)، در پادشاهی‌ِ دیوتودوس، پارت‌ها به رهبری‌ِ اشک اول، نخستین تیره‌ی ایرانی‌اند که به اتحاد و قدرت می‌رسند و غرب ایران را تحت تسلط خود درمی‌آورند. اشک‌ها سرانجام پس از این که اشک اول سلوکوس دوم را شکست می‌دهد و اشک دوم بر آنتیخوس سوم پیروز می‌شود، با‌‌‌‌‌‌‌ شاهنشاهی‌ مهرداد اول (١٣٨-١٧ پیش از میلاد)، بنیاد دودمان اشکانیان را می‌گذارند.

آن چه از این دوره با روایت تاریخ‌نویسان به دست می‌آید، هم‌زیستی‌ِ فرهنگ‌های گوناگون به رغم جنگ‌های نظامی و سیاسی است. در تیسفون، پایتخت اشکانیان، در کنار آیین‌های ایرانی و حضور ایزدهای مهر، اَناهیتا، زروان و مزدااهوره، آیین‌ها یا دین‌های گوناگونی رواج دارد. چنان که عنصرهای بسیاری از فرهنگ‌های آن زمان، چون عنصر فرهنگ یونانی، هندی و سامی هم زمان با هم، در فرهنگ ایرانی‌ِ دوره‌ی سلوکیان نمود می‌یابد.

در این زمان فرهنگ‌های ایرانی، یونانی و هندی با حفظ هویت و استقلال خود یا بدون آمیختگی‌ِ بسیار با هم در شرق ایران، (سیستان و بلوچستان، اسکان سکاها- تورانیان، محل یونانی شده‌ی دوره‌ی اسکندر و جانشینانش)، زنده و فعالند و فرهنگ سامی در شهرهای بین‌النهرین، محل اسکان پارت‌ها.

در واقع آیین‌های آریایی (ایرانی – هندی) که در دوران اسکندری و سلوکیان به دلیل فرهنگ یونانی‌گری ناپیدا و کم‌بنیه می‌شود، ابتدا به کمک شاهنشاهی‌ِ بزرگ و درخشان کوشانیان و بعد با فرمان پادشاهان اشکانی، بار دیگر حضور فعال و چشم‌گیر می‌یابد و هم‌زمان با وجود نقش ایزدها و نمادهای ایرانی برسکه‌های دودمان کوشانیان و حاکمیت آن‌ها بر هندوستان، دو فرهنگ ایرانی و هندی متأثر از یک دیگر تداوم می‌یابند. هندیان آیین‌های نو ایرانی را می‌پذیرند و ایرانی‌ها آیین بودا را به شرق ایران (بامیان- افغنستان) می‌آورند.

آن چه از تأثیر خرد و فرهنگ یونانی بر فرهنگ ایرانی در شاهنشاهی‌ِ اشکانیان تا مدتی نمود می‌یابد، کردار چند پادشاه این دوره است. بر سکه‌های بازمانده از پادشاهی‌ِ فرهادها نقش‌هایی حک شده است که بعضی از آن‌ها استوره‌ها، ایزدها و شخصیت‌های یونانی را تداعی می‌کنند. چنان که تصویر فرهاد اول (٧٤– ١٨١میلادی) بر سکه‌ی دوره‌ی او برداشتی از تصویر هراکلس (هرکول) است که نماد قهرمانی‌ِ دوران اسکندر و سلوکیان بود.

در نگاره‌ها و کاخ‌ها نیز اثرهایی بازمانده است که حاکی از تأثیر فرهنگ یونانی از دوره‌ی گذشته است. مانند زبان یونانی‌ِ در نگاره‌های شوش، نقش دیانا، خدای رب‌النوع یونانی در معبد کنگاور، سبک معماری‌ رومی در ستون‌های معبد اَناهیتا در همدان. این تأثیر در سکه‌های فرهاد دوم (١٢٧– ١٣٨میلادی)، فرهاد سوم (٥٧– ٧٠میلادی)، فرهاد چهارم (٠٢– ٣٧میلادی) و گودرز اشکانی (٤٠– ٥٠میلادی) نیز دیده می‌شود.1

این تأثیر که میان دو فرهنگ ایرانی و یونانی متقابل بوده است، با تشکیل شاهنشاهی‌ِ مهرداد اول کم کم رنگ می‌بازد و در میانه‌ی قرن یکم میلادی بار دیگر ایزدهای ایرانی بر سکه‌ها و مُهرها و شیی‌ها نقش می‌یابند. به طوری که حتا از نام پادشاهانی چون مهردادها، تیردادها و اردوان‌ها نیز آشکار است، دوران آن‌ها همراه است با جلوه‌های درخشانی از مهر و اَناهیتا که از بزرگ‌ترین و پر پرستارترین ایزدهای دودمان اشکانیان هستند.

بازگشت به خرد و فرهنگ ایرانی

در واقع ایرانی‌گرایی بار دیگر از دوره‌ی مهرداد اول آغاز می‌شود و یونانی‌زدایی از پادشاهی بلاش اول (٥١– ٥٨) به طور جدی همه‌گیر می‌گردد. بلاش اول با حک کردن خط پهلوی بر سکه‌اش، بازگشت به خرد و ‌فرهنگ ایرانی و گرایش به یونانی‌زدایی را گسترش می‌دهد. در تداوم همین احیای خرد و فرهنگ ایرانی است که در روی سکه‌ی بلاش چهارم (١٤٧– ١٩١میلادی) منسک آتش حک می‌شود و در تداوم آن آیین‌های مزدیسنی (مهری، اندروای، زروانی، زرتشتی) گسترش می‌یابند.

اندروای، که در متن‌های فارسی به نام دروای، وای، وای درنگ‌خدای و وَیو نیز از آن یاد می‌کنند، یکی از کهن‌ترین ایزدهای تاریح ایران است. حضور آن در اوستا و متن‌های دیگری چون بندهش، و صفت‌ها و کارکردهایش، به گونه‌ای است که قدمت وجودش را کهن‌تر از ‌ایزد زروان نیز نشان می‌دهد.

اگر چه به درستی نمی‌توان از منبع‌های موجود دریافت که کدام یک از این دو ایزد بزرگ، از پیشینه‌ی کهن‌تری برخوردار است، اما با توجه به حضور فعال زروان و تداوم پیروان آن تا دوره‌ی پیش از تجاوز عرب‌‌ها، و اهمیت ایزد اندروای نزد قهرمان‌های استوره‌ای‌ِ ایران، می‌توان با احتیاط به این نتیجه رسید که وجود ایزد اندروای کهن‌تر از وجود ایزد زروان است و بعید نیست که به وجود آورندگان و پیروان زروان، بخش‌هایی از صفت‌ها و کارکردهای آن را از ایزد اندروای گرفته باشند.

اندروای، ایزد یگانه‌ی زمانه‌ی خود است. جایگاه و شوکت آن، آن‌چنان نزد پیروانش بزرگ و درخشان است که اوستا از آن به نام «اندروای زبردست» و سلحشور نیز یاد می‌کند. صفتی که با توجه به نماد هرکول در دوره‌ی سلوکیان و تاخت و تاز مدام آن‌ها پیش از سامان گرفتن مهرداد اول و بنیاد اشکانی، به نظر می‌رسد ضرورت زمانه است:

«ای زرتشت!
این نام‌های مرا هنگامی که در میان سپاه دشمن تشنه به خون و در میان رزم‌آوران رده برکشیده و در میان کشور درگیر در جنگ جای داشته باشی، برخوان2

در گیهان‌شناسی‌ِ اندروای‌گرایان، ایزد اندروای، در پیش از زمان ایستاده است. در فضای بی‌کران، در آن هنگام بی‌هنگام که هنوز نه نور هست و نه تاریکی. پس از وجود روشنایی و ظلمت نیز، اندروای در میان این دو فضا ایستاده است، در خلأ. در میان این جهان و آن جهان، در میان جهان مادی و جهان مینوی. در جهان تهیگی. بر میان سپندمینو و انگرَ‌مینو یا در میان مزدا و اهریمن.

جایگاه ایزد اندروای تا زمان زرتشت و حتا بعد از او به قدری مهم است که گردآورندگان و تدوین‌کنندگان اوستا، حتا در عهد ساسانیان، نه تنها نمی‌توانند وجودش را نادیده بگیرند و بارها ستوده می‌شود که مورد ستایش و یاری‌دهنده‌ی مزدااهوره نیز قرار می‌گیرد:

«آفریدگار اهوره‌مزدا در ایران‌ویچ بر کرانه‌ی [رود] دایتیای نیک بر تخت زرین، بر بالش زرین، بر فرش زرین، در برابر برسم گسترده، با دستان سرشار او را بستود....
و از وی خواستار شد:
ای اندروای زبردست!
مرا این کامیابی ارزانی‌دار که آفرینش انگرَمینو را درهم شکنم و آفرینش سپندمینو را پاس بدارم3

ایزد اندروای، کهن‌ترین ایزد پویا

ویژگی‌ِ بارز و مرتبه و قدرت ایزد اندروای، برتری‌اش بر مزدااهوره، بسیاری از نویسندگان و مفسران آیین زرتشتی را به توجیه وجود آن به گونه‌های متفاوت وامی‌دارد. به طوری که ناگزیر به تقسیم شخصیت آن بر اساس دوگانگی‌ِ آیین به‌دینی می‌شوند. به روایت دیگر، ایزد اندروای که یگانه است و بر فراز کل هستی، در دوره‌ی ساسانیان و بعد ار آن، ایزدی ثنوی می‌گردد. اندروای سپندمینویی و اندروای انگرَ‌مینویی. چنان که نویسنده‌ی مینو خرد ایزد اندروای را دوگانه می‌شناساند. اندروای را، هم ایزد هوای اهورایی یا خوب و هم ایزد هوای اهریمنی یا بد می‌نامد. نویسنده‌ی بندهش نیز معتقد است:

«در بخش زبرین این جو، فروغ جاودانی فرمانروا است و آن جای‌گاه اهوره‌مزدا است و بخش زیرین آن که تیرگی‌ِ ابدی آن را فراگرفته، جای‌گاه اهریمن است. ویو (هوا) در میان این دو بخش پر فروغ و تیره جای گرفته و آوردگاه دو مینوی نیکی و بدی است. بهشت در بخش پر فروغ و دوزخ در بخش تیره و همیستگان (برزخ) در بخش میانی (هوا) جای دارد4

جای‌گاه فرادستی و قدرت بی‌نهایت یا سریر عظیم ایزد اندروای بر کل هستی، آن را ایزد مهربانی و زیبایی و ایزد سلحشوران نیز می‌گرداند. چنان که تنها ایزد یاری‌دهنده و امیددهنده‌ی شخصیت‌های پهلوانی‌ِ استوره‌ها و تاریخ ایران است. هوشنگ پیشدادی، تهمورث زیناوند، جمشید خوب‌رمه، اَژی‌دهاک سه‌پوزه، فریدون آبتین، گرشاسپ دلیر، اَورسارَی بزرگ، هوتَوسا خاندان نوذر و سلحشوران دیگر ایرانی به هنگام نیاز و نبرد رو به سوی ایزد اندروای خواسته‌هایشان را می‌طلبند. هم‌چنان که تمام دوشیزگان برای دست‌یابی به ازدواجی پیروزمند در آستانه‌ی ایزد اندروای می‌ایستند:

«دوشیزگان شوی ناگزیده، بر تخت زرین، بر بالش زرین، بر فرش زرین، در برابر بِرَسم گسترده با دستان سرشار او را بستودند ...
و از وی خواستار شدند:
ای اندروای زبردست!
ما را این کامیابی ارزانی‌دار که شوهرانی بُرزمند و جوان یابیم که در همه‌ی روزگار زندگی با ما خوش‌رفتار باشند و فرزندانی دانا و هوشیار و خوش سخن از ما پدید آیند.
اندروای زبردست، این کامیابی را بدانان ارزانی داشت و آن دوشیزگان کامروا شدند5

نشانه‌های بازمانده از این دوره‌ی اشکانیان، هم‌چنین نمایان‌گر در انزوا بودن آیین زرتشتی است. به اعتبار نام پادشاهان اشکانی و نگاره‌های رجب در نزدیکی‌ِ تخت جمشید که نگاره‌ی اردشیر بابکان و کرتیر نیز در میان آن‌ها است، آیین زرتشتی در برابر آیین‌های دیگر مزدیسنی از رونق چندانی برخوردار نیست یا دست‌کم دین و آیین رسمی‌ شاهنشاهی‌ اشکانیان نگشته است. چرا که در نگاره‌ی اردشیر ساسانی می‌آید:

«آیین زرتشت از بین رفته بود. من که شاهنشاهم آن را از نو برقرار نمودم».

به روایت دیگر آن جایگاه و جلوه‌ای که مزدااهوره، به ویژه در نیمه‌ی دوم شاهنشاهی‌ِ هخامنشیان می‌یابد و در بسیاری از نگاره‌ها دیده می‌شود، در دوران اشکانیان کم‌تر می‌شود و به جای آن آیین کهن مهر رشد می‌کند و ایزدهای کوچک و بزرگ قوم‌هایی که در قلمرو اشکانیان جای می‌گیرند. حضور نام‌های مهر و تیر و نام چهار پادشاه مهرداد بودن، آشکارترین جلوه‌ی این حادثه است.

این واقعیت را به جز نقش قهرمان و مبارزه‌ی او بر سکه‌ها، حماسه‌های پهلوانی‌ِ شاه‌نامه‌ی ابوالقاسم فردوسی نیز که خود برگرفته از متن‌هایی چون خدای نامک است، نشان می‌دهد. در واقع نبودن عبادت و آیین‌های مزدیسنی بسیار، نقش و حضور کم‌تر مغان در دربار و جشن‌های بزرگی چون تاج‌گذاری‌ها، زمینه را برای رشد حماسه‌های پهلوانی آماده می‌کند. حماسه‌هایی که بنیاد اندیشه‌ی آن‌ها بیش‌تر از آیین‌های مهر، اندروای و زروان برمی‌آید تا آیین به‌دینی.

نقش نمادهای فره، نبرد و تقدیر

عنصر فره، عنصر نبرد و عنصر تقدیر، در ریخت‌شناسی‌ِ شخصیت‌ها و ساختار داستان‌های شاه‌نامه‌ی ابوالقاسم فردوسی از همان اهمیتی برخوردار است که در آیین‌های مهر، اندروای و زروان. در صورتی که آیین به‌دینی، فره و نبرد و تقدیر کامل را برنمی‌تابد و مبنای هر حادثه در زندگی را بر اساس اندیشه و کردار و گفتار می‌نامد.

از گرایش ژرف مردم به بخت‌پذیری، به دلیل مصیبت‌های بسیاری که بعد از شکست شاهنشاهی‌ِ هخامنشیان به وجود می‌آید، از یک سو توجه به ایزدهای گذشته، مهر – میترا، اندروای، زروان و به ویژه اناهیتا بسیار می‌شود که بالطبع از پیروان مزدااهوره‌ی به‌دینی می‌کاهد. از سوی دیگر چون آموخته‌ها، شنیده‌ها و به طورکلی وردها و دعاهای به‌دینی مردم را از تقدیرپذیری‌ِ گذشته تا حدودی می‌رهاند و به آن‌ها هم‌نشینی‌ِ قلمرو «شهریاری مینوی» (ملکوت – بهشت) را نوید می‌دهد، زرتشتیان منتظر ظهور نخستین نجات‌دهنده، اوشیدر می‌شوند.

مجموعه‌ی نابه‌هنگامی‌هایی که با پیروزی‌ِ اسکندر مقدونی بر ایران و ایرانی فرود می‌آید، دو راه بیش‌تر پیش روی مردم نمی‌گذارد. راه نخست گریز از ناراستی‌های به‌دینی است که به دنبال خود گرایش به ایزدهای تقدیرگرای گذشته را می‌آورد. چنان که از نشانه‌ها و نمادهای بازمانده از دوران اسکندر تا اشکانیان آشکار است. راه دوم که راه به‌دینی یا ایمان ژرف‌تر است، پذیرفتن همه‌ی مصیبت‌ها به عنوان نشانه‌های پایان نخستین هزاره‌ از سه هزاره است.

چرا که کل آموزش به‌دینی در سال‌های گذشته، بر اساس بخش‌های مختلف اوستا و به ویژه اصل‌هایی که مغان تعلیم می‌دهند و از آن سرانجام کتاب‌هایی چون وندیداد تدوین می‌شود، همه بر آن است که پس از نابودی‌ِ فر و شوکت ایرانی (اشون‌های به‌دینِ ایرا‌ن‌ویچ)، نابود شدن امنیت ملی و آیینی، نابود شدن معبدها و آتشکده‌ها، سوختن کتابخانه‌ها و به ویژه اوستا، حاکمیت ظلم و بی‌خردی‌ِ اهریمنی‌ها، بی‌توجه بودن به شأن و جایگاه‌‌، فرو ریختن ساختار جامعه و در نتیجه سلسله مراتب شاه، درباریان، مغان، لشکریان، پیشه‌وران و نهایت تاخت و تازهای بسیار که به دنبال خود هزاران ویرانی و هزاران مرگ و مصیبت به همراه می‌آورد، همه نشانه‌هایی از دوران پایان هزاره یا آخرالزمان بودن است و آمدن یکی از سه فرزندی که زرتشت نوید داده است:

اوشیدر، اوشیدرماه و سوشیانت، که هر کدام در پایان هزاره‌ای، از نطفه‌ی سپیتمان زرتشت در دریای کیانسه و آبستن شدن به وقت تن‌شویی‌ِ دوشیزه‌های سروتَت فِدری (نامی‌بد)، وَنگهو فدری (وه‌بد) و اِرِدَت فدری (ویسپَ تَور وَیری - ارددبد)، متولد می‌شوند:

«زرتشت به اهریمن پاسخ داد:
ای اهریمن تباه‌کار!
من آفرینش دیو را فرومی‌کوبم.
من «نسو»ی دیو را فرومی‌کوبم.
من پری‌ِ «خنَثَی تیِ»‌ دیوآفریده را فرومی‌کوبم.
تا بدان هنگام که سوشیانت پیروز و دیوافگن از دریای «کیانسیه»، از سرزمین نیمروز، از سرزمین‌های نیمروز پا به‌پهنه‌ی زندگی بگذارد6

اوشیدر، اوشیدرماه و سوشیانس، سه نجات‌دهنده‌ی آرمانی

نویسنده‌ی متن روایت پهلوی، در بخش نوزدهم، «هزاره‌ی اوشیدر و اوشیدرماه و سوشیانت»، وضعیت و چه‌گونگی‌ِ آمدن سه پسر زرتشت یا ظهور سه نجات‌دهنده در هر هزاره را شرح می‌دهد:

«پس از آن که زرتشت به دیدار هرمزد آمد و از زرتشت، از هزاره‌ی دینی، یک هزار و پانصد سال بگذرد، اوشیدر به سی سالگی بدیدار هرمزد رسد. همان روز، مهرایزد و خورشید به نیمروز بایستند. ده ‌شبانه روز به بالاترین [جای] آسمان ایستند. سه سال گیاه، هر آن چه نباید، آن گاه نخشکد.

[اوشیدر] دین را پاک بکند، هادمانسری را اندر کار گیرد و کار از هادمانسر کند. نوع گرگ همه به یک جای شوند و اندر یک جای بر هم آمیزند و گرگی که پهنایش چهار صد و پانزده گام، درازا[یش] چهار صد و سی و سه گام است پدیدار شود. [به‌] دستوری‌ِ اوشیدر، [مردم] سپاه آرایند و به کارزار آن گرگ شوند.

نخست یَزِش کنند و ایشان به یزش، بازداشتن [آن گرگ] نتوانند. پس، اوشیدر گوید که «بدان تیزترین و پهن‌ترین تیغ آن دروج را پاره سازید». پس مردمان آن دروج را به اَشتَؤ و کارد و گرز و شمشیر و نیزه و تیر و دیگر ابزارها بکشند. یک فرسنگ پیرامون زمین و گیاه از زهری که از آن دروج آید، بسوزد.

جُهی از آن دروج فراز دَوَد، به تن مگس سیاه، و به دروج مار شود و او را مسکن اندر او بود و بدان روز ستمگرتر نشود.

...

به پایان هزاره، اوشیدر ماه، به سی سالگی به دیدار هرمزد رسد. ...

...

پس از آن، به پایان هزاره‌ی اوشیدرماه، سوشیانس، به سی سالگی، به دیدار هرمزد رسد7

این چنین پیش‌گویی و این چنین امید بخشیدن به مردم است که سرانجام مغان یا به طور مشخص، آن «سه مجوس پیش‌گو» و ناراضی از وضعیت را، که هم‌چنان وفادار به‌اندیشه‌های سپیتمان زرتشت و روایت‌های گذشته مانده‌اند، وادار به تأیید پایان هزاره و ‌آمدن اوشیدر می‌کند. حادثه‌ای که دگرگونی‌ِ کاملی در نام و جایگاه و تاریخ ایزد مهر – میترا ایجاد می‌کند و بنیاد استوره‌ی مسیحیت را می‌سازد8.

نگاره‌ی کرتیر در نقش رجب، یکی از ده‌ها سندی است که نشان می‌دهد مردم بسیاری در دوره‌ی اشکانیان از به‌دینی روی برمی‌گردانند:

«... به یاری ایزدان و شاه شاهان، تعدادی آتش ورهران [بهرام] در ایران بنیان نهادم و ازدواج‌های خویشی‌ِ بسیاری را ترتیب دادم، بسیاری از افرادی که (از ایمان خود) روی بازگردانیده بودند، آشتی نمودند و بسیاری از افراد که پیرو تعالیم اهریمنان گشته بودند توسط من به پرستش ایزدان خوانده شدند9

پی‌نوشت فصل پالودگی‌ِ خرد و فرهنگ ایرانی:

۱ - سر فرهاد دوم (١٢٧– ١٣٨میلادی) به‌شکل سر دیو سکوری آرایش شده، فرهاد سوم (٥٧– ٧٠میلادی) با گرز و عقاب حک گشته. همین شباهت‌ها در مورد فرهاد چهارم (٢– ٣٧پیش از میلاد). و گودرز (٤٠– ٥٠میلاد) نیز دیده می‌شود.

۲ - بند ٤٩، کرده‌ی یازدهم، رام یشت، یشت‌ها، اوستا، گزارش و پژوهش جلیل دوست‌خواه، انتشارات مروارید، چاپ چهارم، ١٣٧٧، ص ٤٥٧

۳ - همان. بند ٢ و ٣، کرده‌ی یکم، رام یشت، یشت‌ها، ص ٤٤٨

۴ - همان. پیوست، ص ٩٢٦

۵ - همان. بند ٣٩، ٤٠ و ٤١، کرده‌ی دهم، رام یشت، یشت‌ها

۶ - همان. بند ٥، بخش یکم، فرگرد نوزدهم، وندیداد، ص٨٦٣

۷ - بخش نوزدهم، روایت پهلوی از ص ١٤١تا ١٥٩، پژوهشی در اساطیر ایران، مهرداد بهار، مؤسسه نشر آگه، چاپ چهارم، ١٣٨١، ص ٢٧٨، ٢٧٩و ٢٨٠

۸- در فصل نخست همین کتاب به‌این ‌بحث بیش‌تر پرداخته می‌شود.

۹ - دین ایران باستان، دوشمن گیمن، ترجمه‌ی رویا منجم، انتشارات روز، تهران، صفحه‌ی ٣٤١

Share/Save/Bookmark

بخش‌های پیشین
زمینه‌های رشد خرد و فرهنگ ایرانی، بخش یازدهم
زمینه‌های رشد خرد و فرهنگ ایرانی، بخش دهم
زمینه‌های رشد خرد و فرهنگ ایرانی، بخش نهم
زمینه‌های رشد خرد و فرهنگ ایرانی، بخش هشتم

 
 

نخستین دوره‌ی جشنواره‌ی فیلم‌های ایرانی در لندن در ماه نوامبر امسال با هدف شناسایی سینمای ایران به مخاطبان انگلیسی برگزار خواهد شد.

این جشنواره که به نمایش فیلم‌های ایرانی ساخته‌شده در ایران و یا فیلم‌های ساخته‌شده توسط ایرانی‌ها در سراسر جهان اختصاص دارد، قصد دارد هر ساله گزیده‌ای از بهترین‌های سینمای ایران را یکجا گردآورد و در مرکز لندن به نمایش بگذارد.

این جشنواره از ۱۹ تا ۲۶ نوامبر در لندن برگزار می‌شود، اما جشنواره در همین جا خاتمه نمی‌یابد و پس از نمایش فیلم‌ها در مرکز بریتانیا، مشابه همین جشنواره در شهرهای دیگر این کشور برگزار خواهد شد.

برای دوره‌ی اول شهر منچستر نیز در نظر گرفته شده که پس از لندن میزبان این جشنواره خواهد بود، اما برای سال آینده شهرهای لیدز، کاردیف، ناتینگهام و برمینگام نیز به این مجموعه اضافه خواهند شد.


هدف از برگزاری این جشنواره نگاه هنری به سینمای ایران و حمایت از فیلمسازان مستقل و بااستعداد ایرانی در داخل و خارج از ایران است تا بتوانند تولیدات خود را سالانه در بریتانیا و بخصوص در مرکز لندن که قطب مهمی در اتفاقات هنری دنیا محسوب می‌شود به نمایش بگذارند.

پژمان دانایی، مدیر برگزاری جشنواره، به رادیو زمانه می‌گوید: «این جشنواره کاملاً مستقل است و بدون هیچ وابستگی مالی یا جناحی به سازمان دیگری، با هدف فرهنگی و هنری به نمایش فیلم خواهد پرداخت. جرقه‌ی شروع این جشنواره زده شده و امیدوارم این جشنواره در سال اول باشکوه برگزار شود.»

دانایی درباره‌ی این جشنواره اضافه می‌کند: «ما از همکاری آدم های اهل هنر استقبال می‌کنیم.... همین الان تعدادی بسیار زیادی با ملیت‌های مختلف به صورت کار داوطلبانه عضو تیم برگزاری این جشنواره شده‌اند و در کارهای مختلف همکاری مستمر دارند...»

اهداف جشنواره معرفی هنر و فرهنگ ایران و افزودن به مخاطبان سینمای ایران در هر دو حیطه‌ی سرگرمی و هنری عنوان شده است. این جشنواره قصد دارد بهترین فیلم‌های ایرانی را در بریتانیا به نمایش بگذارد و تا جای ممکن تماشاگران انگلیسی را به تماشای فیلم‌های ایرانی ترغیب کند.

روز نوزدهم نوامبر مراسم افتتاحیه‌ی این جشنواره با حضور اهالی سینمای ایران و بریتانیا برگزار خواهد شد که شامل اجرای یک کنسرت موسیقی ایرانی هم خواهد بود.

پس از نمایش برخی فیلم‌ها جلسه‌ی پرسش و پاسخ با فیلمساز هم تدارک دیده شده که قصد دارد رابطه‌ی مخاطبان فرنگی با سینمای ایران را صمیمی‌تر کند.

دانایی می گوید: «این جشنواره هم از فیلمسازان تجربی و هم حرفه‌ای، حمایت می‌کند و در عین حال که تصویری از سینمای امروز ایران را به مخاطبان بریتانیایی عرضه می‌کند، به فیلمسازان جوان هم این فرصت را می‌دهد تا آثارشان در شهر باشکوهی چون لندن به نمایش گذاشته شود.»


جشنواره در سه بخش مختلف برگزار می‌شود: فیلم‌های بلند (بیش از شصت دقیقه)، فیلم‌های مستند (کمتر از سه ساعت) و فیلم‌های کوتاه (کمتر از سی دقیقه).

ثبت نام برای فیلم‌ها آغاز شده و تاکنون هفتاد و نه فیلم از داخل و خارج ایران برای شرکت در این جشنواره ثبت نام کرده‌اند.

جشنواره‌ی فیلم‌های ایرانی در لندن تا روز هفدهم سپتامبر به پذیرش فیلم ادامه خواهد داد و پس از آن کمیته‌ای متشکل از دست‌اندرکاران سینما، فیلم‌های منتخب را اعلام خواهند کرد. یکی از شرایط پذیرش فیلم‌ها داشتن زیرنویس انگلیسی است.

فیلم‌هایی که از سال ۲۰۰۰ به بعد ساخته شده‌اند، حق شرکت در اولین دوره‌ی جشنواره را دارند و حضور آنها در جشنواره‌های دیگر، مانع از پذیرش فیلم در این جشنواره نیست.

دانایی درباره‌ی مسابقه‌ای بودن یا نبودن جشنواره می‌گوید: «از آنجا که هدف جشنواره بر مهیا کردن زمینه و فرصتی برای فیلمسازان ایرانی است تا فیلم‌های خود را برای مخاطبان ایرانی و غیر ایرانی در شهر لندن نمایش دهند، تمامی انرژی ما صرف فراهم کردن زمینه‌ی این ماجرا شده، بجای آن که کوشش خود را صرف انتخاب یک یا چند فیلم به عنوان فیلم برگزیده‌ی جشنواره بکنیم.... اما در دوره‌های بعدی جشنواره را به صورت مسابقه‌ای برگزار خواهیم کرد.»

سالن سینمایی در پیکادلی لندن که معروف‌ترین محله‌ی توریستی این شهر محسوب می‌شود میزبان این جشنواره است، همچنین یکی از سینماهای هنری معروف لندن.


در کنار بخش فیلم، بخشی هم به عکس اختصاص داده شده که در آن نمایشگاه بزرگی با حضور عکاسان ایرانی در دو بخش سینمای ایران و فرهنگ ایران برگزار خواهد شد.

پذیرش عکس در این بخش هم آغاز شده و تا پانزدهم سپتامبر ادامه دارد. هر عکاس مجاز است با سه عکس در این بخش ثبت نام کند.

سایت اینترنتی جشنواره هم قرار است به تدریج به یک منبع انگلیسی‌زبان درباره‌ی سینمای ایران بدل شود.

Share/Save/Bookmark

 
 

یکم شهریور مصادف بود با سالمرگ دکتر پرویز ناتل خانلری. یعنی روزی که سراینده‌ی «شعر عقاب» و مدیر مجله‌ی «سخن»، برای همیشه لب از سخن فروبست. امسال درست بیست سال از مرگ مردی می‌گذرد که با انتشار «سخن» در سال ١٣٢٢، صدها قلم‌به‌دست تازه‌کار و نوپا را به نویسندگانی چیره‌دست و شاعرانی پایدار در گستره‌ی سخن فارسی مبدل ساخت.

برخی گمان می‌کنند که خانلری «شعر عقاب» را خطاب به صادق هدایت سروده است، حال‌آنکه چنین نیست. او «شعر عقاب» را یک سال پیش از انتشار «سخن» سرود و آن را به هدایت تقدیم کرد، نه اینکه خطاب به او سروده شده باشد. خانلری در «شعر عقاب» به کسانی اشاره دارد که جمالزاده در کتاب «دارالمجانین»، از آن‌ها چنین یاد می‌کند:

«در طی تجربیات زندگی به این مطلب بر خورده ام که چه ورطه‌ی هولناکی میان من و دیگران وجود دارد. من هنوز به این دنیایی که در ان زندگی می‌کنم انس نگرفته‌ام و حس می‌کنم که دنیا برای من نیست، بلکه برای یک دسته آدم‌های بی‌حیا، پر رو، گدامنش، معلومات‌فروش، چهارپادار و چشم و دل گرسنه است ... که مثل سگ گرسنه جلو دکان قَصّابی برای یک تکه لثه دُم می‌جنبانند و گدایی می‌کنند و تَمَلُّق می‌گویند.»


پرویز ناتل خانلری

به خاطر سابقه‌ی دوستی میان آن دو، خانلری شعر عقاب را پس از سرودن و یک سال پیش از آغاز انتشار سخن به هدایت تقدیم کرد.

زبان گفتار و زبان شعر

هرچند خانلری با نیما یوشیج نسبت خانوادگی داشت، در عوض میانه‌ی چندان خوبی با شعر نیمائی نداشت، بلکه شعر به شیوه‌ی کلاسیک و سنتی را بیشتر ارج می‌نهاد.

ولی سلیقه‌ی شخصی خانلری در شعر، نمی‌توانست دلیلی باشد تا او از چاپ و انتشار آثار شاعران نوپرداز در مجله‌ی سخن خودداری کند. خود او درباره‌ی زبان شعر و ویژگی‌های آن عقیده داشت که:

«زبان گفتار، ابزاری است برای ایجاد رابطه میان افراد یک جامعه. به وسیله‌ی کلمه و جمله است که یک فرد می‌تواند اندیشه‌ها و معانی گوناگونی را که در ذهن دارد به ذهن دیگری منتقل کند. زبان نوشتن نیز، با همه‌ی اختلافاتی که با زبان گفتار دارد، جز ثبت همین زبان گفتار، یا به عبارت دیگر، تبدیل نشانه‌های شنیدنی به نشانه‌های دیدنی، چیزی نیست.

اما زبان یک مورد استعمال دیگری نیز دارد و آن در مقام مادّه‌ی یکی از انواع هنر، یعنی شاعری است. در هنر شاعری کلمات همان وظیفه را دارند که اصوات در موسیقی، خطّ و رنگ در نقاشی، و جسم در پیکرسازی و معماری.»

و در جای دیگر می‌افزاید:

«زبان گفتار، زبان عقل و منطق است، وسیله‌ی رفع احتیاج اجتماعی است، ابزار کار است برای فایده‌آنی معیّن. خود ابزار در این جا شأنی ندارد، جز اینکه غرض و فایده‌ی منظور را بهتر حاصل کند.

اما شعر هنر است. غرض رفع احتیاج‌های نخستین و آنی نیست؛ بلکه این‌جا حاجات ثانوی، حاجات عالی‌تر و لطیف‌تر در کار است. انسان، به بیان عواطف، یعنی حالات نفسانی خود، نیز حاجت دارد. و همچنین حاجت دارد که این عواطف را با دیگران نیز در میان بگذارد، و ایشان را در این حالات با خود شریک کند. اصل و منشاء همه‌ی انواع هنر همین حاجت است.

شاعری نیز دارای چنین غرضی است. پس زبان شعر تنها وسیله و ابزار انتقال معانی نیست، بلکه وسیله‌ی القای حالات نفسانی است و هنر شاعری عبارت از آن است که از همه‌ی خواص کلمه، چه لفظی و چه معنوی، برانگیختن خیال، یعنی ایجاد حالتی نفسانی در ذهن شنونده استفاده شود.

نخستین نکته‌ای که در مقایسه ی زبان گفتار یا زبان نثر، با زبان شعر از ذهن ما می‌گذرد، قید و تکلّفی است که در زبان شعر می‌بینیم. همه جا شاعر در مرحله‌ی اوّل گرفتار این قیدهاست: تساوی مصراع‌ها، نظم معیّن هجاهای کوتاه و بلند، یا شدید و خفیف، قافیه با مشکلات متعدد آن، مراعات روابط صوتی الفاظ، و انواع دقایقی که در ادبیّات ما به آن‌ها عنوان "صنایع بدیعی" داده‌اند و خود این اصطلاح از قید و تَکَلُّف و تصنع حکایت می‌کند. حتی آنچه شعر آزاد خوانده می‌شود، تابع قواعد و قیودی بسیار بیش از نثر است.»

آنگاه خانلری به سخنی از تی.اس.الیوت استناد می کند؛ آن جا که این شاعر و منتقد ادبی انگلیسی می‌گوید: «برای شاعری که می‌خواهد کار درست و دقیقی انجام بدهد، شعر هرگز آزاد نیست.» «عجب آنکه خود شاعران غالباً این قید و تَکَلُّف را به جان می‌پذیرند و این محدودیّت آزادی، به جای آنکه موجب زحمت شود، خود مایه‌ی قدرت ایشان است.»

از زبان دنیس هالیکارناسی (Dionisio De Halicarnaso) هم – که یک قرن پیش از میلاد مسیح بیان کرده است - نقل می‌کند: «کلمات شعر تنها برای اشاره به اشیاء و امور به کار نمی‌روند، بلکه باید حالت‌ها و خیال‌هایی را به ذهن القاء کنند.»

خانلری ادامه می‌دهد:

«تفاوت مهّم دیگر میان شعر با زبان نثر، در ایجاز است. کسانی که ذوق شعر ندارند و هنر شاعری را منکرند، غالباً در عیب‌جویی از شعر می‌گویند که ضرورت وزن و قافیه و قالب، شاعر را ناگزیر می‌کند که کلمات زایدی به کار ببرد. این نکته گاهی درست است. در بعضی از انواع شعر گاهی کلماتی به حکم ضرورت می‌آید که اگر مقصود به نثر بیان می‌شد، ذکر آن کلمات و حتی جمله‌ها لازم نبود.

... اما در شعر فصیح، مطلب درست خلاف این است، کمتر می‌توان شعر فصیح و زیبایی یافت که اگر بخواهیم عین معنی و مضمون آن را به نثر بیان کنیم، محتاج به افزودن کلمات متعدد نباشیم. علّت آن است که در ادراک شعر میان گوینده و شنونده رابطه‌ی قوی‌تری برقرار می‌شود. شنونده اینجا دیگر تنها پذیرای پیام نیست، بلکه خود در ساختن پیام شریک است. برای ادراک شعر تنها همزبانی میان گوینده و شنونده کافی نیست، بلکه وجود همدلی میان دو طرف ضرورت دارد. این جا ذهن شنونده باید درست همان عمل را انجام بدهد که ذهن گوینده انجام داده است ...»

شعر عقاب

شعر «عقاب» نمونه‌ی بارزی است از همان «شعر فصیح» مورد نظر خانلری که برای ادراک آن، همزبانی با سراینده‌ی آن کافی نیست، بلکه باید با او همدل نیز بود.

در سرایش «عقاب» الهام‌بخش خانلری، حکایت بسیار کوتاهی است (که از یک پاراگراف چندسطری هم تجاوز نمی‌کند)، در کتاب «دختر سروان» اثر الکساندر پوشکین. خود خانلری آن کتاب را در هیجده سالگی از فرانسوی به فارسی برگردانده که به چاپ‌های متعدد رسیده است.


پوشکین در آن حکایت به نقل از زبان بوگاچف (Pugatchov) (قهرمان داستان)؛ می‌گوید که روزی عقابی، جوانی از سر گذرانده و پا به شامگاه زندگی نهاده به یاد اندرزی از پدرش در اشاره به طولانی بودن عمر کلاغ می‌افتد. در «خواص الحیوان» هم آمده است: «گویند زاغ سیصد سال بزید و گاه سال عمرش ازین نیز در گذرد ... عقاب را سی سال عمر بیش نباشد».

پوشکین، در کتاب دختر سروان، از زبان بوگاچف می‌نویسد که آن عقاب پیر، کلاغی می‌یابد و از او می‌پرسد: «ای کلاغ، چه سرّی است که عمر تو به سیصد سال می‌رسد ولی عمر من از سی و سه سال در نمی‌گذرد؟» کلاغ برای دادن پاسخ به عقاب، او را به مهمانی می‌خواند. آن دو بر لاشه‌ی گندیده‌ی اسبی مرده فرود می‌ایند. کلاغ در آن جا به عقاب می‌گوید: «راز دیر زیستن در مردارخواری است.»

عقاب چون آن مردار بدید و آن سخن بشنید، گفت: «عمر سیصد‌ساله ترا ارزانی باد!» شاهپر برگشاد و بر فراز آسمان‌ها شد. رفت و رفت و آنقدر بالاتر رفت تا به نقطه‌ی سیاه مُبدّل گردید و آنگاه در اوج فلک به ابدیت پیوست.

خانلری در آغاز «شعر عقاب» نوشته است: «به دوستم صادق هدایت، تهران ٢٤ مرداد ماه ١٣٢١ »

یک سال پس از سرودن «عقاب» یعنی در سال ١٣٢٢ دکتر پرویز خانلری مجلّه‌ی «سخن» را بنیان نهاد. صادق هدایت هم از همان آغاز انتشار مجله از جمله کسانی بود که به همکاری با آن پرداخت. از طریق صفحات «سخن» بود که ادب‌دوستان با بسیاری از آثار اوّلیه‌ی هدایت (اعم از تألیف و ترجمه) برای نخستین بار آشنا شدند. برای دیدن فهرست آن آثار می‌توانید اینجا (سایت رسمی صادق هدایت) را کلیک کنید.

به خاطر طولانی بودن «شعر عقاب» و وجود محدودیت در اینترنت برای درج مصراع اشعار فارسی، من عمداً متن آن شعر را در این یادداشت قرار نداده‌ام. علاقه‌مندان می‌توانند متن کامل آن را در فرمت پی دی اف (با اعراب‌گذاری و توضیح واژه‌های دشوار) از سایت من در بخش «مرگ بر اوج فلک» دانلود کنند. منابع این گفتار نیز با ذکر شماره صفحه، نام ناشر و سال انتشار در همان متن قید شده است.

خانلری روز اوّل شهریور ١٣٦٩ عقاب‌وار به اوج فلک پرکشید و شش ماه بعد نیز همسرش زهرا کیا به او پیوست.

و خوشا آنان که عقاب‌وار زیستند و بر اوج فلک مردند ولی بر خوان زاغان و کلاغان فرو ننشستند. عباس اقبال لاهوری هم در بیتی می‌گوید:

«سینه‌ای داری اگر در خورد تیر
در جهان، شاهین بزی، شاهین بمیر»

Share/Save/Bookmark

 
 

علی‌اکبر صالحی، رييس سازمان انرژی اتمی ايران از پيشنهاد اين کشور به روسيه مبنی بر ايجاد کنسرسيوم سوخت هسته‌ای برای تامين سوخت نيروگاه بوشهر و نيروگاه‌های آينده خبر داد.


به گزارش خبرگزاری جمهوری اسلامی ايران (ايرنا)، آقای صالحی در يک گفت‌وگوی تلويزيونی گفت: «ما به روسيه پيشنهاد ايجاد کنسرسيومی، تحت ليسانس اين کشور را داده‌ايم تا بخشی از کارها در روسيه و بخشی از کارها در ايران انجام شود.» او اعلام کرد که مسکو در حال بررسی اين پيشنهاد است.


نيروگاه اتمی بوشهر

صالحی در باره «ضرورت غنی‌سازی در ايران» گفت: «ما بايد به دنيا توانمندی‌های بالقوه و بالفعل خود در توليد اورانيوم و تبديل آن به مجتمع سوخت هسته‌ای را نشان دهيم. آن وقت، در بحث تجارت بين‌المللی، مساله تامين سوخت راحت می‌شود.»


وی تاکيد کرد ايران «قصد ندارد سوخت تمام نيروگاه‌های‌اش را در داخل توليد کند.»

صالحی در مورد «جاسوسی» حسين موسويان گفت: «خيلی در جزئيات قضيه نيستم»

علی‌اکبر صالحی در رابطه با تامين سوخت راکتور تحقيقاتی تهران با بيان اين‌که «ما تاکنون حدود ۲۵ کيلوگرم اورانيوم با غنای ۲۰ درصد توليد کرده‌ايم» افزود: «در تلاش هستيم اولين مجتمع صفحه سوخت هسته‌ای را شهريورماه سال ۱۳۹۰ توليد کنيم.»


معاون رييس جمهوری اظهار اميدواری کرد که «اواخر شهريور ماه جاری، تزريق سوخت به قلب راکتور نيروگاه بوشهر، آغاز و اواخر مهرماه سر راکتور بسته شود.»

مرحله مقدماتی راه‌اندازی نيروگاه بوشهر ۳۰ مرداد ماه گذشته با حضور هيئت روسی به سرپرستی سرگئی کريينکو، مدير کل «روس اتم»، سازمان انرژی اتمی دولت روسيه و مجری طرح نيروگاه بوشهر و علی‌اکبر صالحی آغاز شد.

اين مرحله شامل انتقال سوخت هسته‌ای مورد نياز به استخر هم‌جوار رآکتور است تا پس از مدتی از استخر به قلب رآکتور منتقل شده و نيروگاه شروع به توليد برق کند.

معاون رييس جمهوری درباره پرونده حسين موسويان و مسائل پيرامون آن نيز اظهارنظر کرد.

وی در اين باره گفت: «خيلی در جزئيات قضيه نيستم. اين‌ها مسايلی است که اظهارنظر درباره آن نياز به اطلاعات کافی و وافی دارد تا صحبت بر مبنای حق و مستندات باشد.»

صالحی افزود: «زمانی انسان نظرات شخصی دارد که محترم نيز هست اما وقتی مراجع ذی‌صلاح ورود می‌کنند، ابراز نظرات شخصی جايی ندارد و ممکن است اشکال ايجاد کند.»

علی‌اکبر صالحی چندی پيش در باره «جاسوس بودن» تيم هسته‌ای دوران رياست جمهوری محمد خاتمی و به‌ويژه حسين موسويان از اعضای اين تيم، گفته بود: «من چنين چيزی را قبول ندارم که آن‌ها جاسوس بودند. بنده از همان ابتدا در اين پرونده بوده‌ام و تا جايی که اطلاع دارم در تيم مذاکره‌کننده ما جاسوسی وجود نداشته است.»

روز ۳۱ مردادماه وزارت اطلاعات جمهوری اسلامی ايران با انتشار اطلاعيه‌ای در واکنش به اظهارات وی، جرم «جاسوسی» حسين موسويان را «قطعی» خواند.

اين اطلاعيه با مخالفت هوشنگ پوربابايی، وکيل مدافع حسين موسويان روبه‌رو گرديد. وی اعلام کرد که موکل‌اش به لحاظ قانونی از اتهام جاسوسی تبرئه شده است.

پس از آن بود که روز گذشته حجت‌الاسلام حيدر مصلحی، وزير اطلاعات ايران اعلام کرد که علی‌رغم حکم دستگاه قضايی در مورد موسويان، بر اساس اسناد وزارت اطلاعات «اين فرد جاسوس است.»

Share/Save/Bookmark

 
 

خوردن، نیایش، عشق (Eat Pray Love ) عنوان فیلمی است برگرفته از کتابی به همین نام که هم اکنون در سینماهای آمریکا در حال اکران است. کتاب «خوردن، نیایش، عشق» را خانم «الیزابت گیلبرت» در سال ۲۰۰۶ بر اساس روایتی واقعی از تجربیات شخصی‌اش در سفر به دور دنیا نوشت. کتاب حاضر از سوی روزنامه‌ی نیویورک‌تایمز عنوان پرفروش‌ترین کتاب را برای ۱۵۸ هفته‌ی متوالی از آن خود کرد.

و اما فیلم Eat Pray Love روایت دلزدگی و سرخوردگی دنیای غرب است از زندگی ماشینی، سعادت و بهره‌مندی بر اساس فرمول‌های زندگی در غرب. سال‌هاست که بسیاری از انسان‌های غربی در جستجوی معنایی ورای کار، پول، منزلت اجتماعی و خلاصه دنیای مادی، به سوی آیین‌ها و مذاهب و مکاتب شرقی روی می‌آورند. اما اینکه آیا حقیقتاً در فرهنگ‌ها و آیین‌های شرقی معنایی والا برای «زندگی» و «بودن» یافت می‌شود یا نه، بحث دیگری‌ست.


البته این رویکرد، منتقدان و مخالفان زیادی هم در غرب دارد. برای مثال، «مارین کالاهان»، نویسنده‌ی معروف نیویورک‌پست، فضای به‌اصطلاح روحانی داستان خصوصاً در مورد مذاهب شرقی را سرزنش می‌کند و می‌گوید: «این داستان گونه‌ای نارسیستیک از روایتی است که فتیشیزم غربی را در مقابل تفکر و فرهنگ والای شرق قرار می‌دهد و وانمود می‌کند که شرق پاسخ همه‌ی سوالات را درباره‌ی فلسفه‌ی آفرینش و معضل وجودی می‌داند در حالی‌که غرب در گیجی و گنگی به سر می برد.»

وی همچنین از اینکه خانم «اپرا وینفری» دو قسمت از برنامه‌اش را به این کتاب اختصاص می‌دهد و طرفداران خانم اپرا با اشتیاق تمام خواننده‌ی این کتاب می‌شوند، اظهار تاسف می‌کند و آن را حماقتی بزرگ می‌خواند. اما واقعیت این است که بخش عمده‌ی ساکنان معابد و آشرام‌های هند، مراکز آموزش یوگا و سایر کانون‌های آموزشی که مکاتب و معارف شرقی را آموزش می‌دهند، اغلب متشکل از غربی‌هایی است که به دنبال یافتن معنایی ماورایی به سوی شرق روان شده‌اند.


فیلم با کارگردانی رایان مورفی Ryan Murphy)) و بازی «جولیا رابرتز» در نقش «لیز گیلبرت» روایتی است از زندگی زنی ۳۲ ساله که به ظاهر سعادتمند است و تمام مشخصه‌های یک زندگی خوشبخت را که بسیاری از زنان در آرزویش هستند، دارد. زنی تحصیلکرده که صاحب خانه، همسر و شغلی مناسب است. با این حال، در زندگی‌اش احساس رضایت نمی‌کند. درست هنگامی‌که بر اساس فرمول‌های یک زندگی زناشویی موفق، لیز و همسرش تصمیم می‌گیرند که صاحب فرزند شوند، نشانه‌های ناخشنودی را در زندگی زن می‌بینیم. لیز تمام شب را در حمام خانه می‌ماند و غرق در تفکرات غم‌آلودش گریه می‌کند. گمگشتگی، از دست رفتن و گم کردن معنای حقیقی زندگی، احساساتی است که لیز با آنها دست به گریبان است.


پس از کشمکش درونی و تردیدهای بسیار، لیز تصمیم به متارکه می‌گیرد، مدتی تنها زندگی می‌کند اما این هم چاره و دوای تلخی‌های زندگی او و احساس سرگشتگی نیست. لیز که نویسنده‌ای ماهر است، تصمیم می‌گیرد درباره‌ی یوگا و اثرات روحی و روانی آن مقاله‌ای بنویسد. برای این منظور به بالی (جزیره‌ای در اندونزی) سفر می‌کند. در آنجا تصادفاً با شخصی آشنا می‌شود که در کار طب سنتی و داروهای گیاهی است. اجداد این شخص از ۹ نسل قبل در این زمینه و در علم پیشگویی متبحر بوده‌اند. استاد درمانگر آینده‌ی لیز را پیش‌بینی می‌کند: «تو روزی نه چندان دور دوباره به اینجا بازمی‌گردی و از من می‌آموزی»

لیز به کشور خود بازمی‌گردد و پس از نهایی کردن طلاق خود، یک سال را به منظور خودشناسی در سفر به دور دنیا می‌گذراند. ۴ ماه به ایتالیا می‌رود و در طول این مدت اسرار خوراکی‌ها را کشف می‌کند ( Eat). لیز تجربه می‌کند که درست خوردن و لذت بردن از غذایی سالم و دلچسب اولین گام در راه ورود به سفری معنوی در جهت ارتقاء فکر و روح است. سپس به هندوستان می‌رود و ۴ ماه بعد را در یکی از آشرام‌های هند سپری می‌کند.


الیزابت گیلبرت نویسنده‌ی کتاب خوردن، نیایش، عشق در کنار استاد درمانگر بالیایی

در آنجا جنبه‌های روحانی زندگی و لذت عبادت را کشف می‌کند (Pray) و در نهایت این سفر روحانی در بالی، همان جایی که سال گذشته پیشگویی را ملاقات کرده بود، ادامه می یابد. در آنجا لیز نحوه‌ی ایجاد تعادل بین عنصر مردانه و زنانه‌ی وجود خود را می‌آموزد و به عشق و صلح درونی می‌رسد (Love)، عشقی که طبق مکاتب و عرفان شرقی چیزی نیست جز برقراری تعادل میان دو نیروی حیاتی «یین/یانگ» در اساطیر چینی یا اتحاد «شیوا/شاکتی» در عرفان هندی. چیزی که «کارل گوستاو یونگ»، روانکاو سوئیسی، آن را برقراری تعادل میان کهن‌الگوهای «آنیما» و «آنیموس» می‌داند.

علی‌رغم این‌که برخی از نویسندگان و متفکران غربی که مخالف یا منتقد مکاتب و مذاهب شرقی هستند، این فیلم را زیر سوال برده‌اند، کتاب و فیلم حاضر تلاش چندانی برای بزرگنمایی در خصوص فرهنگ و مکاتب شرقی ندارد. سفر به ایتالیا و دریافتن بعدی از ابعاد وجودی انسان توسط گرایش به لذت خوردن و اعجاز خوراکی‌ها نمایانگر این واقعیت است.


در جامعه‌ی شتابزده‌ای چون آمریکا که پدیده‌ای بنام فست‌فود جهت سرعت بخشیدن به عمل خوردن و صرفه‌جویی در زمان برای کار کردن بیشتر و بیشتر، از اختراعات آن است، پرداختن به مقوله‌ای بنام «لذت خوردن» و «جادوی خوراکی‌ها» در این کتاب بیشتر تلنگری است به شتاب موجود در جامعه‌ی سرمایه‌داری.

برخی اندیشه‌های شرقی به این مقوله توجه کرده‌اند، اما بحث مفصل در این باره و بازبینی تمام نیازهای فیزیکی انسان، بیشتر در مباحث روانشناسی غربی خصوصاً در «هرم مازلو» بررسی شده است. آبراهام مازلو روانشناس انسان‌گرای آمریکایی است که بیشتر برای نظریه‌ی «سلسله مراتب نیازهای انسانی» اش که به نام هرم مازلو شناخته شده است، شهرت دارد.


نظریه‌ی سلسله مراتب نیازهای انسانی مازلو معمولاً به شکل یک هرم متشکل از ۵ یا ۷ طبقه ترسیم می‌شود. این سلسله مراتب از نیازهای ابتدایی و فیزیکی در طبقه‌ی پایینی شروع می‌شود و هرچه بالاتر می‌رود نیازهای پیچیده‌تر انسانی را معرفی می‌کند که به ترتیب عبارت‌اند از: نیازهای فیزیولوژیک (مثل خوردن یا نیاز جنسی)، نیازهای امنیتی، نیازهای عاطفی، نیازهای اجتماعی/احترامی و نیازهای خودشکوفایی یا خودسازی. طبق این نظریه بدون ارضای نیازهای هر طبقه نمی‌توان به طبقه‌ی بالاتر دست یافت.

از این روست که آغاز سفر را در کشور ایتالیا می‌بینیم که غذاهایش محبوبیت جهانی دارد. سفر با پرداختن به ابتدایی‌ترین نیاز انسان یعنی «خوردن» آغاز می‌شود. در مراحل بعدی سفر به‌تدریج ایجاد رشد مباحثی چون «عبادت» و «عشق» مطرح می‌شود. مفاهیمی که جهان امروز به هزاران دلیل از آن دور افتاده و به نظر می‌رسد انسان عصر حاضر در طبقات پایینی هرم مازلو گیر افتاده است.


داستان زندگی «لیز گیلبرت» شاید به نوعی داستان زندگی همه‌ی ماست و شاید حاوی این پیام که گاهی برای رسیدن باید گذاشت و گذشت. فروش ۲۳ میلیون دلاری فیلم در هفته‌ی اول اکران، شاید به نوعی مؤید این نظریه باشد که انسان امروزی از دنیای مدرن دلزده و دلگیر است و تنهاتر از همیشه.

تریلر فیلم در یوتیوب:

Share/Save/Bookmark

 
 

لطف‌الله فروزنده، معاون توسعه مديريت و سرمايه انسانی رييس‌جمهوری ايران از انتقال قطعی شش هزار کارمند و ۱۱۷ دستگاه دولتی يا دفتر اجرايی وابسته به آن‌ها از تهران خبر داد.


به گزارش خبرگزاری جمهوری اسلامی ايران ( ايرنا) لطف‌الله فروزنده در اين باره گفت: «از ۱۸هزار متقاضی خروج از تهران، تاکنون ۶ هزار نفر از تهران خارج شده‌اند و انتقال بقيه افراد نيز ادامه دارد.»


لطف‌الله فروزنده

وی افزود: «با انتقال دفاتر و شرکت‌های دولتی که در تهران هستند، حساب‌های آن‌ها نيز انتقال خواهد يافت.»

فروزنده همچنين گفت دولت در حال برنامه‌ريزی برای انتقال ۱۵۰ موسسه تحقيقاتی و پژوهشی از تهران است.

وی اعلام کرد: «دستگاه‌ها موظف شده‌اند ۴۰ درصد از بخش‌های ستادی و نيروی انسانی خود را از تهران خارج کنند.

هفته گذشته اعلام شد که تاکنون ۱۰۰۰ کارمند دولت از تهران خارج شده‌اند

خبرگزاری مهر روز يکشنبه گذشته به نقل از نعمت‌الله ترکی، معاونت پشتيبانی و منابع انسانی استانداری تهران نوشته بود: «با پايان مهلت يک ماهه دولت برای خروج ۲۰۰ هزار کارمند دولتی همراه با خانواده‌های‌شان از تهران، تاکنون ۱۰۰۰ کارمند دولت از تهران خارج شده‌اند.»

نعمت‌الله ترکی تعداد شرکت‌های منتقل شده را ۱۰۶ شرکت اعلام کرد و افزود که ۳۸ شرکت نيز تا پايان مردادماه منتقل خواهند شد.

عبدالعلی تاجی، معاون حقوقی معاونت توسعه مديريت رياست جمهوری حدود ۱۰ روز پيش از اين اظهارنظر اعلام کرده بود که ۵ هزار نفر تا کنون به صورت قطعی از تهران منتقل شده‌اند و انتقال ۱۱ هزار نفر ديگر در دست انجام است.

روز گذشته نيز اعلام شد که دولت برای انتقال کارمندان از تهران تسهيلات تازه‌ای را قائل شده است.

بر اساس مصوبه جديد کارمندان انتقال يافته، ضمن عقد قرارداد با دستگاه اجرايی (مقصد) بر اساس شرح وظايف محول شده، انجام وظيفه می‌کنند و در صورتی که برای اين افراد پست سازمانی وجود نداشته باشد، برای آنان پست سازمانی با نام ايجاد می‌شود.

همچنين کارمندان رسمی و پيمانی انتقال يافته از شمول محدوديت سقف ۵۰ درصد اضافه کار قانون مديريت خدمات کشوری در دستگاه مقصد معاف می‌شوند و برای ساير کارکنان انتقال يافته تا سقف ۱۰۰ ساعت اضافه کار قابل پرداخت خواهد بود.

طبق اين مصوبه، معاونت توسعه مديريت و سرمايه انسانی رئيس جمهور حق شاغل کارمندان رسمی و پيمانی انتقال يافته را تا سقف ۷۵ درصد حق شغل که داوطلب انتقال از آن برخوردار می شود، افزايش خواهد داد.

همچنين حقوق و مزايای ساير کارمندان انتقال يافته به ميزان ۲۰ درصد به مبلغ قرارداد در دستگاه اجرايی (مقصد) اضافه خواهد شد.

لطف‌الله فروزنده امروز اعلام کرد که طبق آخرين مصوبه دولت «‌افرادی که در تهران شاغل هستند در صورتی که به محل سکونت‌شان در يکی از شهرهای استان تهران منتقل شوند، بخشی از مزايايی را که در طرح مشخص شده است را دريافت خواهند کرد.»

به دنبال ابلاغ طرح انتقال کارمندان دولت در ارديبهشت ماه سال جاری، فهرست ۱۶۳ شرکت و دستگاه‌ دولتی که موظف به ترک تهران شده بودند منتشر شد.

اين طرح انتقال زمانی در دولت مطرح شد که محمود احمدی‌نژاد، رئيس جمهوری ايران در اواخر فروردين‌ماه سال جاری از برنامه دولت برای کاهش جمعيت به دليل آسيب‌هايی نظير زلزله خبر داد.

به دنبال ابلاغ اين مصوبه و اعلام سازمان ميراث فرهنگی مبنی‌بر انتقال کمتر از ۱۰۰۰ نفر از کارمندان اين سازمان به خارج از تهران، برخی از کارمندان اين سازمان مزبور در اعتراض به اين انتقال در مقابل مجلس شورای اسلامی تجمع کردند.

Share/Save/Bookmark

 
 

زنان هفت فعال سياسی اصلاح‌طلب با ارسال نامه‌ای به آيت‌الله صادق لاريجانی، رئيس قوه قضاييه ايران، اعلام کردند که شکايت همسران خود عليه «دخالت‌های غير قانونی» در انتخابات رياست جمهوری را پی‌گيری خواهند کرد.

به گزارش تارنمای نوروز، مهناز اصغرزاده، عفت خطيبی، هنگامه رضوی، مريم شربت‌دار قدس، سکينه کريم‌زاده، زهرا مجردی و فخرالسادات محتشمی‌پور، زنان هفت نفر از رهبران احزاب اصلاح‌طلب ايران در نامه خود به رئيس قوه قضائيه، شکايت همسران خود را «کاملا قانونی و منطقی» دانسته و نوشته‌اند شکايت آن‌ها را تا دستيابی به نتيجه نهايی پی‌ خواهند گرفت.


صحنه‌ای از اعتراضات خيابانی پس از انتخابات

هفت عضو شورای مرکزی جبهه مشارکت ايران اسلامی و سازمان مجاهدين انقلاب اسلامی ۱۷ مرداد ماه گذشته با ارسال نامه‌ای به آيت‌الله لاريجانی و محمدکاظم بهرامی، رئيس سازمان قضايی نيروهای مسلح ايران، نسبت به «دخالت غير قانونی» يک گروه نظامی و اطلاعاتی در انتخابات رياست جمهوری سال ۸۸ اعلام جرم کرده بودند.

محسن امين‌زاده، بهزاد نبوی، مصطفی تاج‌زاده، عبدالله رمضان‌زاده، فيض‌الله عرب‌سرخی، محسن صفايی‌فراهانی و محسن ميردامادی هفت نفری بودند که اين شکايت را امضا کردند.

«به جای پی‌گيری شکايت شاکيان را به زندان بازمی‌گردانند»

شکايت آن‌ها عليه اظهارات «سردار مشفق»، يکی از فرماندهان ارشد قرارگاه ثارالله بود که ظاهرا در يک نشست امنيتی به تشريح چگونگی شناسايی مخالفان و برخورد با آن‌ها در انتخابات پرداخته بود.

زنان اين هفت مخالف دولت کنونی در نامه خود ضمن تشريح شرايط پس از انتخابات سال گذشته در ايران و دستگيری‌ها و محاکمات معترضين به نتايج انتخابات، شکايت همسران خود را آزمونی دانستند که «دستگاه قضا و مسئولين نظام بتوانند به جای موضع‌گيری‌های کاملأ جهت‌دار، صداقت گفته‌های خود را به نمايش گذارند.»

آن‌ها در ادامه نوشتند: «با کمال تأسف، به جای پی‌گيری موارد مطروحه در شکايت مذکور، اقدام به بازگرداندن برخی شاکيان و تهديد به بازگرداندن برخی ديگر به زندان نمودند.»

پس از انتشار شکايت هفت نفر از اصلاح‌طلبان، مرخصی محسن صفايی‌فراهانی و مصطفی تاج‌زاده از امضاکنندگان شکايت لغو شد و به زندان فراخوانده شدند.

زنان نويسنده نامه اين نوع برخورد و عدم تکذيب سخنان «سردار مشفق» از سوی «مراجع مسئول و غير مسئول» را «تأييدی بر حقانيت شکايت اين هفت قربانی پرونده‌سازی‌های پس از انتخابات» دانستند.

آن‌ها نوشتند مسئولان به‌جای برخورد با «مجريان واقعی، يعنی معدود مسئولان و فرماندهان يک نهاد نظامی ... شاکيان را تهديد به برخورد مجدد می‌کنند و برخی از آنان را به زندان برمی‌گرداند.»

اين زنان در پايان نامه خود اعلام کردند که «شکايت به‌حق» همسران خود و «ديگر قربانيان» را «تا حصول نتيجۀ نهائی» ادامه می‌دهند.

ميرحسين موسوی، از رهبران مخالفان دولت ايران نيز چند روز پيش خواهان رسيدگی قوه قضاييه به شکايت هفت اصلاح‌طلب عليه مقام‌های امنيتی در دادگاهی «مستقل و علنی» شده بود.

وی گفت: «وقتی هفت چهره شاخص و با سابقه روشن، ادعانامه‌ای عليه افسانه‌سازی به قوه قضائيه تحويل می‌دهند، خودشان به زندان اوين برگردانده می‌شوند. آيا در اسلامی که حضرت علی آن را معرفی می‌کنند امکان دارد به جای متهمان، شاکيان را زندانی کنند؟»

سرتیپ یدالله جوانی، رئیس اداره سیاسی سپاه پاسداران انقلاب اسلامی ایران نيز اخیرا در واکنش به شکايت هفت اصلاح‌طلب از «سردار مشفق» و همفکران‌اش گفت: «آن افراد حضور پیدا خواهند کرد و نتیجه نهایی افشای بسیاری از مسائل دیگر خواهد بود و مشخص خواهد شد که چه کسانی در این فتنه ضربه‌هایی را به نظام اسلامی و وحدت و امنیت ملی وارد کردند.»

Share/Save/Bookmark

 
 

علی لاريجانی، رئيس مجلس شورای اسلامی ايران از طرح صلح خاورميانه به‌عنوان « گفت‌وگوهای سازش» ياد کرد و آن را تنها به منظور «ايجاد فضای تنفسی» برای اسرائيل دانست.

به گزارش خبرگزاری کار ايران (ايلنا)، رئيس مجلس ايران امروز در باره آغاز از سرگيری مذاکرات صلح اسرائيل و فلسطين اظهار نظر کرد.


وی در سخنان خود ضمن تاکيد بر اين‌ که «مسئله فلسطين يک موضوع حاشيه‌ای نيست»، اين مذاکرات را «کمک به اسرائيل» و «هموار کننده مسير آمريکا» خواند.

علی لاريجانی با طرح اين سئوال که «چگونه موضوع فلسطين... در دامان طرح‌های مختلف صلح و مذاکرات متنوع هيچ وقت سامان و آرامش پيدا نمی‌کند؟» ادامه داد: «مسئله اصلی برای غرب هرگز سرنوشت مردم فلسطين نبوده و نيست.»


رئيس مجلس ايران زمينه‌های آغاز مذاکرات صلح خاورميانه را چنين تحليل کرد که از سويی «آمريکايی‌ها با توجه به در پيش بودن انتخابات در سال آينده، صحبت از صلح در خاورميانه به ميان می‌آورند» و از سوی ديگر پس از جنگ غزه و حمله اسرائيل به کشتی‌های امدادرسانی در اين منطقه، «فضای بد» عليه اسرائيل «بايد به‌گونه‌ای مديريت شود»؛ بنابراين آن‌ها با صدور قطع‌نامه عليه ايران و متهم ساختن حزب‌الله لبنان «به يک نوع سرگرمی‌سازی در منطقه دامن زدند.»

«اوباما حتی يک اپسيلون هم در حق مردم فلسطين حرکتی نکرده است»

وی در مخالفت با سياست‌های آمريکا در منطقه تاکيد کرد که باراک اوباما، رئيس جمهوری آمريکا با وجود سخنان خود «حتی يک اپسيلون هم در حق مردم فلسطين حرکتی نکرده است.»

وی گفت: «اگر آمريکايی‌ها فکر می‌کنند با اين‌گونه اقدامات می‌توانند مجالی در منطقه پيدا کنند تا مذاکرات کودکانه خود را شروع و از درون آن يک حيثيت برای خودشان دست و پا کنند، در اشتباه هستند زيرا خيلی زود پوچ بودن هدفشان مشخص می‌شود.»

رئيس مجلس ايران با بيان اينکه «اين مذاکرات قبل از تولد محکوم به نابودی است»، «حمايت دينی» جمهوری اسلامی ايران از فلسطين را يک «وظيفه اسلامی» خواند.

آمريکا و گروه چهار جانبه متشکل از آمريکا، روسيه، اروپا و سازمان ملل متحد، دولت‌های اسرائيل و فلسطين را دعوت کرده‌اند که روز دوم سپتامبر در واشنگتن مذاکرات مستقيم صلح را از سر گيرند.

اين دور از مذاکرات قرار است ابتدا در روز اول سپتامبر با ديدارهای جداگانه باراک اوباما با محمود عباس، رئيس دولت فلسطين و بنيامين نتانياهو، نخست وزير اسرائيل آغاز شود و سپس در شامگاه همان روز ضيافت شام مشترکی برپا گردد.

بان کی ‌مون، دبيرکل سازمان ملل متحد هشدار داد که نبايد مذاکرات مستقيم خاورميانه را به هدر داد.


اين مذاکرات با استقبال کشورهای جهان روبه‌رو گرديد اما جهان عرب با شک و ترديد با آن برخورد کرد.

گروه فلسطينی حماس، از نيروهای نزديک به ايران، از جمله مخالفان سرسخت ادامه مذاکرات با اسرائيل است.

دولت ايران در طول سال‌ها همواره با مذاکرات فلسطين و اسرائيل مخالفت کرده است. مقامات ايرانی، از جمله محمود احمدی‌نژاد، رئيس جمهوری ايران بارها از «نابودی اسرائيل» سخن گفته‌اند.

Share/Save/Bookmark

 
 

استرات‍ژی نظامی ایران
سرمقاله امروز روزنامه ابتكار با عنوان «استراتژی بازدارندگی ایران» در خصوص استراتژی نظامی ايران است.

نویسنده این روزنامه می‌نویسد: «روز یکشنبه ایران اولین هواپیمای بدون سرنشین جت را رونمایی کرد. تداوم پرواز در ارتفاع زیاد و مسافت‌های دوردست، سرعت بالا، توان انجام دادن ماموریت‌های مختلف با اهداف گوناگون از قابلیت‌های این جت بمب افکن عنوان شده است. با توجه به این اقدام استراتژی نظامی ایران چیست و آیا این استراتژی ارتباطی به رقابت تسلیحاتی در خاورمیانه دارد؟»

نویسنده سرمقاله افزوده: «استراتژی نظامی ایران مبتنی بر بازدارندگی دفاعی همه جانبه است. منظور از بازدارندگی همه جانبه هم بازدارندگی متقارن است هم بازدارندگی غیرمتقارن. دلیل این که جمهوری اسلامی ایران این نوع استراتژی را انتخاب کرده است، این است که نوع تهدیداتی که جمهوری اسلامی در محیط پیرامونی خودش و در سطح بین‌المللی با آن‌ها مواجه است از هر دو جنس است. یعنی بخشی از این تهدیدات، تهدیدات سنتی متقارن است نظیر تهدیداتی که از جانب اسرائیل یا آمریکا وجود دارد.»

در ادامه سرمقاله می‌خوانیم: «از نظر سیاسی هم به طورطبیعی رونمایی از سلاح‌های جدید، انجام مانورهای نظامی و اقدامات دیگر خصلت بازدارندی دارند و در معنای سیاسی به نوعی ارسال پیام به طرف مقابل است، مبنی بر این که ایران آمادگی نظامی لازم را دارد تا طرف مقابل را از انجام هرگونه ماجراجویی در مورد ایران منصرف سازد.»

متن کامل سرمقاله

قیمت‌گذاری دستوری
سرمقاله امروز روزنامه دنیای اقتصاد با عنوان «تناقض آزادسازی و قیمت دستوری» در خصوص سياست‌های قيمت‌گذاری و هدفمندی يارانه‌ها است.

در این سرمقاله می‌خوانیم: «شهروندان ایرانی بیش از دو سال است كه هر چند روز یك بار خبری درباره هدفمند كردن یارانه‌ها از زبان مسوولان می‌شنوند و با نوعی نگرانی از خود می‌پرسند، سرانجام چه خواهد شد. بیش‌ترین ابهامی كه مردم دارند این است كه پس از اجرای قانون هدفمند كردن یارانه‌ها، دخل و خرج آن‌ها چه تغییری می‌كند و آیا آن‌ها را در موقعیت بهتر قرار می‌دهد یا بدتر؟ مدیران مرتبط با هدفمند كردن یارانه‌ها نیز شاید به دلایلی كه خود بر آن‌ها آگاه هستند، در دادن اطلاعات بیشتر نوعی امساک به خرج داده و بر میزان سردرگمی‌ها می‌افزایند.»

در بخش دیگری از سرمقاله آمده است: «تازه‌ترین رویدادها درباره اجرای این قانون سرنوشت‌ساز، نگرانی روزافزون آن‌ها درباره افزایش قیمت كالاها و خدمات است. سخنگوی كارگروه طرح تحول اقتصادی روز دوشنبه در توضیح نگرانی دولت از افزایش قیمت كالاها و خدمات به ویژه آن دسته از كالاهایی كه توسط شركت‌های دولتی تولید و عرضه می‌شوند، نكاتی را مطرح كرده و هشدار داده است كه دستگاه‌های دولتی نمی‌توانند خودسری كرده و قیمت تولیدات خود را افزایش دهند.»

سرمقاله ادامه می‌دهد: «خودسرانه یعنی چه؟ فرض كنید كه شركت‌های دولتی در وضعیت جدیدی قرار گرفته و به این نتیجه برسند كه باید قیمت فروش خود را در جهت ایجاد تعادل با هزینه‌ها افزایش دهند و این خواسته خود را به كارگروه اصلی طرح تحول ارائه كنند. كارگروه اصلی طرح تحول چه خواهد كرد؟ آیا اعضای این كارگروه اصلی تجربه، تخصص و آشنایی كافی با فرآیند بازرگانی و تولید همه كالاها را دارند كه بخواهند اظهارنظر كرده و داوری كنند؟ اگر این گونه نیست، آیا كارگروه اصلی قصد دارد زیرمجموعه‌های متعددی تاسیس كند و از این زیرمجموعه‌ها بخواهد نظر كارشناسی ارائه كنند؟ در چنین وضعیتی آیا این كارگروه اصلی یک سازمان جدید نخواهد شد؟ این تناقض‌های فنی- تكنیكی است كه در ظاهر و در نگاه اول به چشم می‌آید و تناقض اصلی تداوم قیمت‌گذاری دستوری و اداری در عین آزادسازی است كه قانون هدفمند كردن یارانه‌ها دنبال آن است. مگر اینكه دولت نگاه دیگری داشته باشد كه هنوز آشكار نكرده است.»

متن كامل سرمقاله

تعطيلات و انزوای ايران
سرمقاله امروز روزنامه مردم‌سالاری با عنوان «استقبال دولت‌مردان از تعطیلی سه روزه» در خصوص احتمال افزايش تعطيلات عيدفطر و تاثيرات آن است.

در این سرمقاله آمده است: «در جلسه علنی روز سه شنبه مجلس شورای اسلامی یک باره طرحی از سوی برخی نمایندگان مطرح شد که در شرایط اقتصادی فعلی جای سوال و تعجب داشت. تعدادی از نمایندگان طرحی را امضا کرده بودند که تعطیلات عید فطر به سه روز افزایش یابد و دولت نیز مجاز شود همه ساله هر جور که دلش خواست ساعات کار ادارات دولتی را در ماه رمضان کاهش دهد. البته این طرح را آن‌چنان با دو فوریت تهیه کرده بودند که بتوان در عید فطر همین سال به فیض اکمل تعطیلات نایل شد اما فراموش نکنیم که تصمیمات احساسی و مقطعی تاثیرات جبران ناپذیری دارد. البته دولت‌مردان هم با این طرح موافق‌اند و معاون پارلمانی رئیس جمهور هم اعلام کرده که دولت با طرح سه روزه موافق است.»

سرمقاله‌نویس می‌نویسد: ‌«البته اگر میزان تعطیلات در کشور ما پایین بود، افزودن دو روز به تعطیلات کشور توجیه داشت اما در کشوری که بالاترین روزهای تعطیلی را در جهان دارد و به دلیل همین تعطیلات در معاملات جهانی حضورش کاهش یافتن دو روز تعطیلی دیگر به معنای در انزوا قرار گرفتن بیش‌تر است به ویژه آن‌که تعطیلات جهانی روزهای شنبه و یک‌شنبه و تعطیلات ایرانی روزهای پنج‌شنبه و جمعه است که در عمل ایران با جهان چهار روز قطع رابطه دارد.»

این سرمقاله افزوده: «در حالی که دولت به تذکرات مکرر مجلس توجه نمی‌کند و همواره آن‌چه را خودش تصمیم می‌گیرد، اجرایی می‌کند و مدتهاست نمایندگان از قانون‌گریزی دولت فریادشان به آسمان بلند است، چرا مجلس به جای آن‌که از دولت بخواهد برای تعیین ساعات کار لایحه بیاورد، پیش قدم شده و قانونی را مصوب می‌کند که در آن به دولت اختیار می‌دهد هرکاری که می‌خواهی انجام بده و هر جور که دلت می‌خواهد ساعت کار ماه رمضان را تعیین کن. البته شاید این نیز نوع دیگری از تعامل با رنگ و بویی تازه باشد که درعرصه سیاست کشور جاری شده است.»

متن كامل سرمقاله

سایر مطبوعات
سرمقاله امروز روزنامه تهران امروزبا عنوان «جداسازی ری و شمیران خطر پیش‌روی تهران»

سرمقاله امروز روزنامه رسالت با عنوان «وحدت در حرف یا عمل؟»

سرمقاله امروز روزنامه کیهان با عنوان «دایره قرمز»

Share/Save/Bookmark

 
 


ایران
● رئیس‌جمهور: اصولگرایی حزبی در برابر اصلاح‌طلبی نیست
● جریمه ٤٠ میلیون تومانی علی كریمی
● وزیر اطلاعات: برای دستگیری مهدی هاشمی نیاز به اینترپل نیست
● شرایط صدور مجوز خروج از كشور برای مشمولان

بانی فیلم
● ابلاغیه وزارت ارشاد به معاونت سینمایی برای رعایت پوشش مناسب اسلامی در فیلم‌ها
● يک زن مدیر تئاتر شهر می‌شود
● برگزاری جشن روز ملی سینما در ایوان شمس
● دعوت «شكارچی» به جشنواره فیلم تورنتو

تهران امروز
● خبرهای جدید بنزینی
● شكست مسكن مهر و كاهش جمعیت تهران
● مهرتایید مصلحی بر اظهارات آیت‌الله‌جنتی
● ثبت ازدواج موقت بدجوری رای‌ نیاورد

جام جم
● بحث جنجالی ازدواج موقت در مجلس
● تسهیلات جدید دولت برای خروج كارمندان از تهران
● احمدی‌نژاد: برای ضربه زدن به هدفمند كردن یارانه‌ها ستاد تشكیل داده‌اند
● كریم باقری؛ بااخلاق‌ترین بازیكن فوتبال

جمهوری اسلامی
● اعلام موافقت دولت با افزایش تعطیلات عیدفطر
● وزیر دفاع اعلام كرد: نسل سوم موشك فاتح ١١٠با موفقیت آزمایش شد
● حیدر مصلحی: دستگاه اطلاعاتی كشور در وضع هماهنگ و منسجمی قرار دارد
● مخالفت مجلس با الزامی شدن ثبت نكاح موقت

دنیای اقتصاد
● ضرب‌الاجل برای فیلتر واردات
● مقاومت بورس در برابر عرضه‌ها
● پیشنهاد بنگاه‌ها برای مهار اجاره‌‌بهای مسكن
● وزیر بازرگانی در مجلس مطرح كرد: درخواست دو مجوز قانونی برای سخت‌گیری وارداتی

رسالت
● وزیر اطلاعات تاكید كرد: كمك يک میلیارد دلاری برخی كشورها به سران فتنه
● وزیر اقتصاد: برداشت از حساب بانکی یارانه‌ها، زمان اصلاح قیمت‌ها
● ثبت نکاح دائم، فسخ و انفساخ آن الزامی شد
● حزب‌الله بزرگ‌ترین سیستم ضدجاسوسی جهان را در اختیار دارد

کیهان
● وزیر اطلاعات: یك میلیارد دلار بخشی از كمك غرب به سران فتنه است
● روح سرگردان ترانه موسوی دوباره به سراغ كروبی و موسوی رفت
● ایران در تحریم‌ها ترک انداخت و ضعف آمریكا را به رخ كشید
● زوال اندیشه در مركز دایره‌المعارف كذایی

مردم‌سالاری
● مهدی کلهر: احمدی‌نژاد گفت خوشم نمی‌آید به مجمع تشخیص بروم
● وزیر دفاع: نسل سوم موشک فاتح ١١٠با موفقیت آزمایش شد
● محسن رضايی: موج جديد تهديدات، حداقل سه تا پنج سال ادامه دارد
● وزیراطلاعات بازهم بر جاسوس بودن موسویان تاکید کرد

گفت‌وگوی‌های روز:
روزنامه مردم سالاری در شماره امروز خود گفت‌وگویی با مهدی كلهر منتشر کرده است.

Share/Save/Bookmark

 
شما این خبرنامه را به این دلیل دریافت می کنید که ایمیل شما پس از تایید وارد لیست دریافت کنندگان شده است. برای لغو عضویت از این خبرنامه به این لینک مراجعه کنید یا به zamaneh-unsubscribe@sabznameh.com ایمیل بزنید. با فرستادن این خبرنامه به دوستان خود آنها را تشویق کنید که عضو این خبرنامه شوند. برای عضویت در این خبرنامه کافی است که به zamaneh@sabznameh.com ایمیل بزنید. برای دریافت لیست کامل خبرنامه های سبزنامه به help@sabznameh.com ایمیل بزنید.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

خبرهاي گذشته