-----------------------------
همه خبرها و ديدگاهاي سانسور شده و پشت فيلتر جمهوري اسلامي مانده را يكجا و بي درد سر در "هستي نيوز" بخوانيد... http://groups.google.com/group/hasti-news/

--------------------------------------------







Google Groups
Subscribe to Hasti News
Email:
Visit this group

۱۳۸۹ شهریور ۹, سه‌شنبه

Latest news from Jaras for 08/31/2010

Email not displaying correctly? View it in your browser.
این خبرنامه حاوی عکس است. لطفا گزینه دیدن عکس را در ایمیل خود فعال کنید.




جرس: سردار فضلي از حوادث و اعتراضات مردمی سال گذشته به عنوان حادثه تاريخ انقلاب ياد كرد و گفت: اين فتنه با تدبير رهبر معظم انقلاب جمع شد. وي تاكيد كرد: اين فتنه آتش زير خاكستر است كه اگر آن را رها كنيم بار ديگر شروع خواهد شد.


جانشين سازمان بسيج مستضعفين تاكيد كرد كه براي مقابله با تهديد فرهنگي و نرم دشمن عليه نظام جمهوري اسلامي بايد آماده باشيم.
سردار سرتيپ پاسدار 'علي فضلي' عصر دوشنبه در نشست هم انديشي مديران خبرگزاري‌هاي كشور كه به ميزباني خبرگزاري جمهوري اسلامي (ايرنا) در محل اين سازمان برگزار شد، اظهار داشت: در عرصه تهديد نظامي، دشمن از تهديد سخت به تهديد نرم روي آورده است. 
جانشين سازمان بسيج مستضعفين با بيان اينكه در مقابله با تهديد و جنگ نرم كارهاي فراواني را شروع كرده ايم، تصريح كرد: نقش رسانه ها در مقابله با اين گونه تهديدها بي بديل است و گزينه جايگزيني ندارد.


به گزارش ایرنا، جانشين سازمان بسيج مستضعفين با اشاره به تاکید رهبری بر نقش بسیج تصريح كرد:بر اين اساس بسيج اساتيد، حوزه هاي علميه، دانشجويي، طلاب، دانش آموزي و جامعه پزشكي بايد احيا شوند. 


وی از راهيان نور به عنوان يك پازل اثر گذار در كار فرهنگي ياد كرد و اظهار داشت: بسيج براي اين كار عنايت ويژه اي قائل است و براي احيا و تقويت فرهنگ راهيان نور تلاش مي كند.
سردار فضلي از فتنه سال گذشته به عنوان حادثه تاريخ انقلاب ياد كرد و گفت: اين فتنه با تدبير رهبر معظم انقلاب جمع شد.
وي تاكيد كرد: اين فتنه آتش زير خاكستر است كه اگر آن را رها كنيم بار ديگر شروع خواهد شد.
جانشين سازمان بسيج مستضعفين حضور مردم در مراسم 9 دي و 22 بهمن سال گذشته را بي نظير خواند و خاطرنشان كرد: حضور دو و نيم ميليون نفر زائر در حرم امام (ره) قابل پيش بيني نبود. 


 


 


روزنامه جمهوری اسلامی



بسم الله الرحمن الرحيم 


كميسيون فرهنگي مجلس شوراي اسلامي در جلسه روز يكشنبه خود با توجه به اعتراضاتي كه به حذف تعطيلي روز 15 خرداد در طرح افزايش تعطيلي عيد فطر صورت گرفت، ضمن عقب نشيني از حذف 15 خرداد، به جاي آن تصميم گرفت 12 فروردين را قرباني كند و تعطيلي روز جمهوري اسلامي را حذف نمايد!
اصل طرح، كه هفته گذشته يك فوريت آن با آراء 145 نفر از نمايندگان مجلس به تصويب رسيد، اين بود كه تعطيلي عيد فطر از يك روز به سه روز افزايش يابد و به جاي دو روزي كه به تعطيلات افزوده مي‌شود، تعطيلي روزهاي 15 خرداد و 29 اسفند حذف شود. اين طرح با اعتراض مطبوعات و مردم مواجه شد و معترضان از يكطرف به اصل افزايش تعطيلات با توجه به كثرت تعطيلات در كشور ما اعتراض كردند و از طرف ديگر حذف 15 خرداد و 29 اسفند، كه اولي از حساس‌ترين روزهاي انقلابي و دومي از بهترين روزهاي ملي و يادآور مبارزه عليه استعمار انگليس است، را خلاف مصالح ملي دانستند. در اين طرح، اختيار دادن به دولت براي كاهش ساعات كار ادارات در ماه مبارك رمضان نيز پيش بيني شده بود كه معترضان با اين اقدام نيز مخالفت نموده و تأكيد كردند شأن مجلس نظارت بر قوانين و جلوگيري از تخلفات ا ست و اكنون كه دولت برخلاف قانون، ساعات كار ادارات را در ماه مبارك رمضان كاهش داده مجلس نبايد به جاي برخورد قانوني با آن، درصدد قانوني كردن اين تخلف برآيد. 


اكنون كه كميسيون فرهنگي مجلس شوراي اسلامي متوجه زشتي حذف 15 خرداد شده حق اين بود كه يا از افزايش تعطيلات عيد فطر صرفنظر مي‌كرد و يا اگر بر اين كار اصرار دارد به سراغ موردي ميرفت كه با مشكل مهمتري مواجه نباشد. قرباني كردن 12 فروردين كه روز جمهوري اسلامي است و در نظام جمهوري اسلامي مهمترين روز ملي محسوب مي‌گردد، خطاي بزرگي است كه معلوم نيست چرا اعضاي كميسيون فرهنگي مجلس به آن تن داده اند!
پس گرفتن خطاي حذف 15 خرداد و مرتكب شدن خطاي حذف 12 فروردين، مثل خروج از چاله و افتادن به چاه است. مردم حق دارند بپرسند طراحان اين قبيل پيشنهادها را چه مي‌شود كه مرتكب چنين خطاهاي بزرگ و در عين حال آشكار مي‌شوند؟ حذف تعطيلي روز جمهوري اسلامي، مساوي است با پاك كردن خاطره حضور پرشكوه مردم در پاي صندوق‌هاي رأي در اولين همه پرسي واقعي تاريخ اين كشور كه به حذف رژيم منحط و فاسد شاهنشاهي و تأسيس نظام جمهوري اسلامي منجر شد. اين حضور پرشكوه مردمي كه در تاريخ ايران براي اولين بار اتفاق افتاد و تا آن زمان هرگز به مردم ايران اجازه اظهارنظر درباره نظام حكومتي دلخواهشان داده نشده بود، بقدري اهميت دارد كه نه فقط سالي يكبار بلكه بطور مستمر بايد به دوستان اين نظام يادآوري و به رخ دشمنان اين نظام كشيده شود. آنهمه شهيد كه در جريان انقلاب و نهضت اسلامي داده شد، آنهمه زندان رفتن ها، شكنجه ها، تبعيدها و رنج‌ها و ستم‌ها كه در مبارزه با رژيم ستم شاهي تحمل شد براي اين بود كه نظام جمهوري اسلامي تأسيس شود و مردم بتوانند نظر خود را آزادانه در زمينه نظام حكومتي مورد نظر خود و تعيين سرنوشت خود ابراز نمايند. حذف تعطيلي روز 12 فروردين، راه را براي به فراموشي سپرده شدن اين واقعه بسيار مهم و فاصله گرفتن نسل‌هاي آينده از آن هموار مي‌نمايد و به زودي شرايط بگونه‌اي خواهد شد كه براي جوانان اين كشور اين سئوال پيش خواهد آمد كه ميان نظام جمهوري اسلامي و آراء مردم چه رابطه‌اي وجود دارد؟ و آيا اصولاً اين نظام با آراء مردم تأسيس شده يا هيچ ربطي به رأي و نظر مردم نداشته ا ست؟ 


همين حالا كه افرادي از نسل اول انقلاب هنوز حضور دارند و بسياري از مسئوليت‌هاي مهم برعهده آنهاست، روز 12 فروردين به دليل مقارن بودن با تعطيلات نوروز به ويژه موج دوم اين تعطيلات، در نهايت غربت و مظلوميت قرار دارد و تلاش قابل ملاحظه‌اي براي زنده نگهداشتن آن صورت نمي‌گيرد و اگر مقداري تبليغات انجام مي‌شود در ميان هياهوهاي تعطيلات نوروز گم مي‌شود. تصور كنيد اگر تعطيلي اين روز از تقويم رسمي كشور حذف شود، چه مظلوميت مضاعفي به سراغ آن خواهد آمد.
چنين ظلمي به روز جمهوري اسلامي اگر از دشمنان اين نظام صورت مي‌گرفت امري طبيعي بود، اما معلوم نيست چرا نمايندگان مجلس شوراي اسلامي كه دوستان اين نظام هستند، آنهم اعضاي كميسيون فرهنگي كه بايد به اين قبيل نكات توجه عميق داشته باشند، مرتكب چنين خطاي بزرگي شده‌اند.
راه چاره را اكنون كه كميسيون فرهنگي مجلس به سوي تعطيلات نوروز رفته است، مي‌توان در همان تعطيلات جستجو كرد. اعضاي كميسيون فرهنگي كه به خود جرأت داده‌اند به حذف روز جمهوري اسلامي بيانديشند، چرا شهامت حذف تعطيلي روز 13 فروردين را، كه هيچ ريشه‌اي ندارد و صرفاً يك پندار خرافي است، ندارند؟ مي‌گوئيد حذف 13 فروردين موجب سروصدا و تبليغات دشمنان نظام جمهوري اسلامي و تحريك احساسات ملي گرائي ميشود و به اين جهت با خسارت همراه است؟ بسيار خوب، نمايندگان مجلس كه نبايد تصور كنند فقط بايد در راه‌هاي هموار برانند. هنر شما اينست كه راه‌هاي ناهموار را هموار كنيد و با تدبير صحيح به پيش برويد و پندارهاي خرافي و بي پايه را از فرهنگ مردم بزدائيد، نه آنكه به جاي حذف خرافات و به جاي سروسامان دادن به تعطيلات بي رويه نوروز به سراغ قرباني كردن 12 فروردين برويد. 


اصولاً چرا طراحان افزايش تعطيلات عيد فطر، به فكر سروسامان دادن به تعطيلات نوروز كه رسماً دو هفته و بطور غيررسمي يكماه كشور را فلج مي‌كند نمي‌افتند؟ اصل تعطيلات نوروز را قبول داريم، اما ترتيبي بدهيد كه به همان 5 روز (يك روز 29 اسفند و 4 روز اول فروردين) اكتفا شود و از روز پنجم فروردين همه چيز به حال عادي برگردد آنگاه با تدابير صحيح درصدد متعادل ساختن ساير تعطيلات برآئيد. اينكه با عجله درصدد افزودن به تعطيلات عيد فطر بر ميآئيد و ابتدا پيشنهاد دو فوريت مي‌كنيد و سپس بر يك فوريت آن پاي مي‌فشاريد و آنگاه در كميسيون فرهنگي آنرا با سرعت بي‌سابقه پي گيري مي‌كنيد تا حتماً قبل از عيد فطر آنرا به نتيجه برسانيد، چه دليلي دارد؟ آيا مشكل مردم اين كشور همين است و ديگر هيچ كار زمين مانده‌اي وجود ندارد؟ مشكل بيكاري وتورم و فقر و هزاران درد بي درمان موكلان خود در گوشه و كنار كشور را حل كرده ايد و فقط مانده است همين افزايش تعطيلات عيد فطر كه اينگونه شتابان به دنبال تصويب آن هستيد؟! مسأله ميزان تعطيلات كشور را كه نمي‌توان با اين عجله حل كرد. چنين موضوع مهمي با ابعاد گسترده‌اي كه دارد بايد مورد مطالعه و نظرخواهي قرار گيرد و بعد از طي مراحل زياد و با صرف وقت كافي درباره آن تصميم گيري شود، نه آنكه مثل كلاف نخي كه قرار است رنگ شود وارد خمره رنگ رزي گردد و اندكي بعد از خمره خارج شود و كار تمام شده تلقي گردد. 


پيشنهاد روشن اينست كه هيأت رئيسه مجلس شوراي اسلامي بررسي اين طرح را به تأخير بياندازد و در فرصتي مناسب با دريافت نظرات همه‌ي صاحبنظران و انجام مطالعات كافي به مطالعه همه جانبه آن پرداخته شود و سپس به صحن علني مجلس راه يابد. در اين فرصت، از عموم مردم نيز خواسته شود نقطه نظرهاي خود را به كميسيون بررسي كننده ارسال دارند و در همين فرصت، بحث‌هاي كارشناسي مستمري در رسانه ملي و ساير رسانه‌ها صورت بگيرد تا طرحي جامع و مانع تهيه و به صحن علني عرضه شود. البته نمايندگان مجلس نيز بايد با مطالعه دقيق و گسترده و اطلاع كافي از نقطه نظرات مردم و چگونگي تعطيلات در ساير كشورها و بدون آنكه تحت تأثير فضاسازي‌ها قرار گيرند، براساس مصالح عمومي درباره چنين طرحي نظر بدهند تا به يك قانون منطقي و قابل اجرا تبديل شود و هر روز به تجديدنظر و دستكاري نياز نداشته باشد. چنين طرحي، محدود به بخشي از تعطيلات نخواهد بود، بلكه به عنوان طرحي جامع در برگيرنده همه نكات و مسائل مربوط به تعطيلات و ساعات كار اداري خواهد بود و طبعاً اگر با فرصت و مطالعه و بررسي كامل به نتيجه برسد كليه دغدغه‌هاي موجود را نيز از بين خواهد برد. آنچه در شأن مجلس و قوه مقننه در نظام جمهوري اسلامي است، اينست نه تصويب يك طرح كارشناسي نشده و مقطعي و داراي اشكالات گوناگون. 


روزنامه جمهوری اسلامی
 


 


جرس: تن از مدافعان حقوق زنان و حقوق بشر و ديگر فعالان اجتماعی، با امضای بيانيه ای خواستار آزادی مدافعان حقوق مدنی و فرهنگی آذربايجانی در ايران شدند.
 

 

در اين بيانيه با اشاره به بازداشت ده ها تن از مدافعين حقوق مدنی و فرهنگی آذربايجانی در چند شهرايران، مانند تبريز، تهران، کرج، اورميه، اردبيل، مشکين شهر و خوی آمده است که هنوز بيش از ۲۰ نفر، از جمله حميده و زهرا فرجزاده، آيدين خواجه ای و سعيد متين پور در بازداشت به سر می برند.

به گزارش فردا، امضاکنندگان بيانيه با تاييد آنچه حقانيت فعالان آذربايجانی در طرح مطالبات فرهنگی، زبانی، اجتماعی، اقتصادی و سياسی ناميدند، گفتند که مبارزه برای تامين دموکراسی از مبارزه برای تامين حقوق اوليه اقوام ايران جدا نيست.

امضاکنندگان بياينه همچنين گفتند که سياست های حکومت های مرکزی ايران موجب عقب ماندگی نسبی مناطق مختلف و ايجاد شکاف قومی در جامعه ايران شده است و آن را محکوم کردند.


 


محسن کدیور



 

در چهار دهه اخیر در ایران، اسلام با پسوندهای مختلفی استفاده می شود. اسلام انقلابی، اسلام التقاطی، اسلام رساله ای، اسلام فقاهتی، اسلام عرفانی، اسلام سیاسی، اسلام سنتی، اسلام نواندیشانه، اسلام روشنفکرانه، اسلام بنیادگرایانه، اسلام سکولار، اسلام متحجرانه، اسلام مدرن، اسلام ارتجاعی، اسلام مترقی، اسلام لیبرال، اسلام آمریکائی، اسلام ناب محمدی، اسلام نبوی، اسلام اهل بیت، اسلام اموی، اسلام طالبانی، اسلام فاشیستی، اسلام سیاه، اسلام سرخ، اسلام سبز و بالاخره اسلام رحمانی. 

هر کدام از این ترکیبات تاریخچه ای دارد و بخشی از تاریخ اندیشه معاصر ایران را رقم می زند. رواج این پسوندها و تمایل به تمایز از دیگر تلقی ها نشانگر یک نیاز است، از سوئی تکثر و تنوع میان مسلمانان را نشان داده، خبر از تعدد قرائات و برداشتها از اسلام می دهد، از سوی دیگر مشخص می کند که بدون استعمال این پسوندها نیاز هویتی گرایشهای مختلف مسلمانان سیراب نمی شود. از جانب سوم این تنوع برداشتها نشان از سرزندگی و شادابی اسلام دارد. 

بیشک همه این برداشتها از اعتبار یکسانی برخوردار نیستند و برخی از جانب قاطبه مسلمانان نادرست و انحرافی محسوب می شوند. امام علی (ع) خبر از زمانی می دهد که اسلام همچون پوستین وارونه پوشیده شده باشد: "و لبس الاسلام لبس الفرو مقلوبا" (نهج البلاغه، خطبه 107). برخی از تعابیر فوق توسط قائلانش استفاده می شود، برخی نیز تعابیری است که منتقدان ساخته و استعمال می کنند و چه بسا مطلوب پیروان آن گرایش نباشد.

اصطلاح اسم رحمانی مدتی است از اقبال برخوردار شده است.نگارنده این اصطلاح را سالها قبل برای تمایز قرائات مختلف اسلامی بکار برده است. در یک سال اخیر این ترکیب در میان حامیان و رهبران و همراهان جنبش سبز به وفور به چشم می خورد. به نظرمی رسد تحلیل مفهومی "اسلام رحمانی" لازم باشد. واضح است که این تحلیل مفهومی برداشت شخصی من است و در این بحث همچون مباحث گذشته ام هیچکس را نمایندگی نمی کنم. پیشاپیش از انتقاد و پیشنهاد اهل نظر تشکر می کنم.   

اسلام رحمانی در مقابل اسلام فاشیستی، اسلام طالبانی، اسلام اموی، اسلام سیاه و اسلام متحجرانه است. در این قرائت از اسلام چیزی از تعالیم اسلامی حذف نمی شود، تنها برخی از احکام و شعائر که در خارج از زمینه خود و مجزا از شرائط زمانی مکانی عصر نزول درک شده اند و در نتیجه ی این سوء فهم از جوهره رحمانی خود فاصله گرفته اند تصحیح می شوند و برخی احکام عقلائی که ناسازگار با تعالیم اسلامی نیستند، مورد پذیرش قرار می گیرند.  

اسلام در بدو نزول جز همین اسلام رحمانی نبود و نیازی به قید احترازی نداشت، اما با دور شدن از عصر نزول و رسوب عادات و سنن خشن جاهلی و عدم توجه به روح قرآن و اهداف متعالی دین از ابعاد رحمانی اسلام دور شدیم. یکی از نخستین متفکرانی که به لزوم توجه به روح قرآن و اهداف اسلام در فهم یکایک احکام شرعی و علوم اسلامی تأکید کرد، پرفسور فضل الرحمن اسلام شناس فقید پاکستانی آمریکائی بود.

متون اسلامی اگر بدون توجه به اهداف دین و روح قرآن و تفکیک محکم و متشابه، ناسخ و منسوخ، مجمل و مبین، عام و خاص، مطلق و مقید مراجعه شوند هر دو قرائت رحمانی و قرائت خشن استبدادی مستنداتی برای خود می یابند. واضح است که بدون دانش کافی برداشتهای خلاف قرآن و ضد اسلامی دور از انتظار نیست. به همین دلیل است که بسیاری از این قرائات ناقص و نادرست زائیده جهل به علوم اسلامی و روش صحیح استنباط از آنهاست. اگر مطالعه عمیق کتاب تکوین یعنی طبیعت بدون اطلاع تخصصی از علوم تجربی ممکن نیست، درک صحیح کتاب هدایت و دین رحمت چگونه بدون دانشهای لازم میسر است؟ 

در این مجال می کوشم به ده مولفه اصلی اسلام رحمانی به اختصار اشاره کنم. این مولفه ها مهمترین علائم برای شناخت اسلام رحمانی است. این نوشتار ویرایشهای بعدی نیز خواهد داشت و چه بسا با تامل و تدبر بیشتر به این مولفه ها افزوده گردد.      
اول. رضایت خداوند
  برای یک مسلمان مؤمن رضایت خداوند مهمترین مسئله است. راضی بودن خداوند یعنی رستگاری، یعنی خیر مطلق، یعنی زیبائی، یعنی عشق. مومن رضایت خدا را با هیچ چیز عوض نمی کند. کسب رضایت خداوند بالاترین آرزوی مومن است. خدا محور دین و رضایت او معیار دینداری است. خداوند در قرآن کریم بعد از وعده بهشت به زنان و مردان مومن می فرماید: "وَرِضْوَانٌ مِّنَ اللَّـهِ أَكْبَرُ ذَٰلِكَ هُوَ الْفَوْزُ الْعَظِيمُ" ﴿التوبة: ٧٢﴾ و رضایت خداوند بزرگتر[از بهشت] است، این رستگاری عظیم است. سودای بهشت یا ترس از دوزخ سقف مطالبات متوسطین است. خشنودی خداوند مقوله ای فراتر از این دو است. رابطه مومن و خداوند طرفینی است. "رَّضِيَ اللَّـهُ عَنْهُمْ وَرَضُوا عَنْهُ" ﴿التوبة: ١٠٠﴾ خداوند از ایشان راضی است، ایشان هم از خدا راضیند. بالاترین صفت بندگان مقرب خداوند که به نفس مطمئنه دست یافته اند بازگشت رضایت مندانه و مورد رضایت واقع شده به محضر خداوند است: "يَا أَيَّتُهَا النَّفْسُ الْمُطْمَئِنَّةُ ارْجِعِي إِلَىٰ رَبِّكِ رَاضِيَةً مَّرْضِيَّةً"﴿الفجر: 28-27﴾ ای صاحب روح به آرامش رسیده، به سوی پروردگارت بازآ در حالی که تو از او خشنودی و او نیز از تو خشنود است.  

اما از کجا بدانیم خداوند از چیزی راضی یا ناراضی است؟ از سه طریق می توان به این مهم دست یافت: یکی از راه دل است و کشف و شهود که منحصر به اولیاء الله و عارفان واصل است. دیگر راه عقل و استدلال و رسول باطنی است که به بخشی از امور مورد رضایت خداوند می توان دست یافت و در مولفه سوم به آن اشاره خواهد شد. سوم راه وحی است که برای اکثر قریب به اتفاق مردم مطمئن ترین راه تحصیل مُنجِیات و مُهلِکات – به گفته غزالی در احیاء علوم الدین – یا بدست آوردن اسباب رهائی یا عوامل سقوط است.
قرآن کریم و سنت معتبر پیامبر خدا (ص) و سیره اهل بیتش (ع) منبع اصیل راه سوم تحصیل رضایت خداوند هستند. اگر اطمینان یافتیم که امری برای همیشه و همه جا مورد رضایت خداوند است، برای مسلمان تردیدی در تقدم این مولفه بر تمام مولفه های بعدی نمی ماند و یقینا آنرا رعایت خواهد نمود. و اگر دانست که چیزی برای همیشه و همه جا مورد غضب و کراهت الهی است یقینا از آن اجتناب خواهد کرد. تشخیص اینکه امری در کتاب و سنت در زمره امور موقت و مربوط به عصر نزول بوده است، کاری تخصصی است و تسلط بر قرآن و سنت و سیره می طلبد. 

اسلام با تسلیم پروردگار بودن آغاز می شود. پیامبر حامل پیام الهی به ماست. "قُلْ إِن كُنتُمْ تُحِبُّونَ اللَّـهَ فَاتَّبِعُونِي يُحْبِبْكُمُ اللَّـهُ" (آل عمران: 31) "بگو اگر خدا را دوست می دارید، از من (پیامبر) پیروی کنید تا خدا هم شما را دوست بدارد." اسلام رحمانی یعنی عمل دقیق و موبمو به ضوابط و معیارها و روش قرآن کریم و سنت نبوی. تمام مولفه های بعدی طریقی برای تحصیل مولفه اول است. رضایت او همه چیز است و غضب او مجمع همه شرور و بدیهاست. پیروان اسلام رحمانی در کسب رضایت الهی و رعایت قرآن کریم و سنت نبوی – به معنای پیامهای ثابت فرازمانی و فرامکانی – "نُؤمِنُ بِبَعض و نَکفُرُبِبَعض" (به برخی ایمان می آوریم و به برخی کفر می ورزیم) نمی کنند، همه آیات الهی و تعالیم نبوی و اهل بیتش را همانگونه که هستند می پذیرند، ثابتاتش را و متغیراتش را بر سر می نهند. البته با ثابتات معامله موقت و با متغیرات و موقتات معامله ثابت نمی کنند. پیروان اسلام رحمانی اهل تدبر در آیات قرآن و درایت در روایات هستند. اما زمانی که دانستند آیه ای یا روایت معتبری حامل گزاره ای فرازمانی و فرامکانی است در راه تحصیل رضای او پیشقدمند.  
دوم. عدالت
  عدالت رکن رکین اسلام رحمانی است. بیشک هیچکس مخالف عدالت نیست، بحث در این است که آیا عدالت توسط نوع انسانی قابل درک است یا نه؟ و اگر به یقین و با عقل جمعی دانستیم چیزی عادلانه است، آیا امکان دارد یک فهم یا گزاره دینی مخالف آن امر عادلانه باشد؟ هکذا اگر به یقین و با خرد جمعی دریافتیم که کاری ظالمانه است، آیا ممکن است دین به آن امر کرده باشد یا آنرا مجاز شمرده باشد؟ یکی از نخستین مباحثی که در میان مسلمانان در قرون اولیه بروز کرد این پرسش مبارک بود که آیا عدالت دینی است یا دین باید عادلانه باشد؟ به عبارت دیگر آیا خارج از دین و بدون مراجعه به ضوابط دینی امکان درک عدالت هست یا نه؟ و بالاخره آیا عدالت امری ماقبل دینی و مقدم بر دین است یا نه؟ مسلمانان از همان ایام نخستین دو گروه شدند، برخی درک عدالت را تنها از مجرای دین ممکن دانستند و اینکه خدا باید عادل باشد را گزاره ای بوالفضول اعلام کرده گفتند هر چه آن خسرو کند شیرین بود. انسانی که "ما اوتیتم من العلم الا قلیلا" (شما را جز اندکی از دانش داده نشده است) است چه رسد برای خدا تعیین تکلیف کردن؟ این تلقی اشاعره است. 

دسته دوم از مسلمانان به این تیجه رسیدند که عقل انسانی توان درک فی الجمله عدالت را دارد. ما بدون ایمان به خدا و دین هم عدالت را درک می کنیم. عدالت امری ماقبل دینی است و خداوند رعایت قسط و عدالت را بر خود واجب کرده است. خدا عادل است و می توان از او انتظار کردار عادلانه داشت. او هرگز به ظلم فرمان نمی دهد. به دلیل اهمیت این صفت خداوند قائلان این تلقی "عدلیه" نام گرفتند. معتزله از اهل سنت و شیعه در زمره عدلیه هستند. 

اسلام رحمانی در تقسیم فوق در زمره عدلیه است. دادگری و عمل به مقتضای عدالت وظیفه مسلمان است: "اعْدِلُوا هُوَ أَقْرَبُ لِلتَّقْوَىٰ" ﴿المائدة: ٨﴾ دادگر باشید، دادگری به تقوی نزدیکتر است. بالاتر از آن اقامه قسط ، قوّام به قسط بودن انتظار الهی از مومنان است. به این معنی که دادگری و بسط و اشاعه آن ممیزه اصلی مومن است. "يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا كُونُوا قَوَّامِينَ بِالْقِسْطِ شُهَدَاءَ لِلَّـهِ وَلَوْ عَلَىٰ أَنفُسِكُمْ أَوِ الْوَالِدَيْنِ وَالْأَقْرَبِينَ" ﴿النساء: ١٣٥﴾ ای مومنان برپادارندگان عدالت و شاهدان خداوند باشید، حتی اگر بر علیه خودتان یا پدر و مادرتان یا خویشاوندانتان باشد. مسلمانی که در مقابل ظلم بی تفاوت است و برای عادلانه شدن مناسبات فردی و اجتماعیش کوشش نمی کند به این دستور الهی بی اعتنائی کرده است. خداوند دوستدار دادگران است "إِنَّ اللَّـهَ يُحِبُّ الْمُقْسِطِينَ" ﴿الممتحنة: ٨﴾ و از ظالمان بیزار است.

از اهداف نبوت برپائی عدالت است: "لَقَدْ أَرْسَلْنَا رُسُلَنَا بِالْبَيِّنَاتِ وَأَنزَلْنَا مَعَهُمُ الْكِتَابَ وَالْمِيزَانَ لِيَقُومَ النَّاسُ بِالْقِسْطِ" ﴿الحديد: ٢٥﴾ ما پیامبرانمان را با ادله روشن فرستادیم و همراه با ایشان کتاب و میزان نازل کردیم تا مردم عدالت را برپا دارند. کتاب خدا و وجدان انسانی بزرگترین مشوقهای آدمی به اقامه عدالت است. این خود مردمند که می باید براساس تعالیم انبیاء الهی عدالت را در جان و جامعه و جهان برپا کنند. 
لازم ترین ضابطه حکومت عدالت است. پیامبر خدا (ص) به ما تعلیم داده است که "الملک یبقی مع الکفر ولا یبقی مع الظلم". زمامداری با کفر می پاید اما با بیدادگری نمی پاید. این هم دلیل دیگری بر تقدم عدالت بر دین است. آنان که بدون رعایت عدالت دم از دین و حکومت دینی می زنند دروغ می گویند.

از منظر اسلام رحمانی عدالت ضابطه فهم اسلام است. مجتهدی که در استنباط خود به مقتضای عدالت بی توجه بوده است، فتوایش قابل اعتنا نیست. امر ظالمانه هیچ قداستی ندارد. اگر به یقین خرد جمعی انسانی امری را ظالمانه می داند، و آن امر به دین نسبت داده شده است، این قرینه قطعیه است بر این که در آن مورد در فهم دین خطا رخ داده است. بر همین منوال اگر به یقین خرد جمعی انسانی امری را عادلانه می داند، و جمعی بنام دین با آن مخالفت می کنند، بدون تردید خطا می کنند. اسلام رحمانی مدافع عدالت اجتماعی است و ظلم را بزرگترین جرم یک نظام سیاسی می داند.اسلام رحمانی عدالت خواه است و سکوت در برابر بیدادگری را مجاز نمی داند.    

سوم. عقلانیت   عقلانیت یا خردمندی از مولفه ای اساسی اسلام رحمانی است. این تلقی از رویکرد "علیکم بدین العجائز" پشتیبانی نمی کند و حق خرد را پاس می دارد. اندیشه بهترین راه خداشناسی و شناخت حقیقت است. قرآن کریم خردمندی را تشویق و خردستیزی را مذمت کرده است. اولوا الالباب عزیزترین مخاطبان الهی اند و در مقابل آنها که نمی اندیشند فروترین مخلوقات محسوب می شوند. "إِنَّ شَرَّ الدَّوَابِّ عِندَ اللَّـهِ الصُّمُّ الْبُكْمُ الَّذِينَ لَا يَعْقِلُونَ" ﴿الأنفال: ٢٢﴾ بدترین جنبندگان نزد خداوند ناشنواین گنگ هستند که نمی ندیشند. پدیده های طبیعی آیات الهی برای آنها که می انیشند معرفی شده اند: "إِنَّ فِي خَلْقِ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَاخْتِلَافِ اللَّيْلِ وَالنَّهَارِ وَالْفُلْكِ الَّتِي تَجْرِي فِي الْبَحْرِ بِمَا يَنفَعُ النَّاسَ وَمَا أَنزَلَ اللَّـهُ مِنَ السَّمَاءِ مِن مَّاءٍ فَأَحْيَا بِهِ الْأَرْضَ بَعْدَ مَوْتِهَا وَبَثَّ فِيهَا مِن كُلِّ دَابَّةٍ وَتَصْرِيفِ الرِّيَاحِ وَالسَّحَابِ الْمُسَخَّرِ بَيْنَ السَّمَاءِ وَالْأَرْضِ لَآيَاتٍ لِّقَوْمٍ يَعْقِلُونَ ﴿البقرة: ١٦٤﴾ "براستی در آفرینش آسمانها و زمین و آمد و شد شب و روز و کشتی که در دریا به آنچه به مردم سود می رساند حرکت می کند، و بارانی که از آسمان می بارد و زمین را بعد از موت و بی حاصلیش زنده می کند و بر آن از هر جنبنده ای را پراکنده است، و وزیدن باد و ابر مسخر بین آسمان و زمین آیاتی برای گروهی است که می اندیشند."  اگر مقتضای خرد و اندیشه در حوزه علوم طبیعی متبع است، بیشک مقتضای خرد و اندیشه در حوزه علوم انسانی نیز بر همین منوال متبع و معتبر خواهد بود. 

در تعبیر فاخر امام علی (ع) در نهج البلاغه یکی از اهداف نبوت شکوفا شدن خرد انسانی ذکر شده است: "و يثيروا لهم دفائن العقول" (خطبه 1). این خرد مدفون که پیامبران موظف به استخراج و غنی سازی و استخراج و شکوفائی آن هستند، ارتباط وثیق عقلانیت و دینداری یا خردمندی و دین ورزی را نشان می دهد. ثقة الاسلام کلینی کتاب باارزشش کافی را بجای اینکه با توحید یا ایمان یا علم آغاز کند با عقل و جهل شروع کرده است. فردوسی نیز به تبعیت از همین قرائت اهل بیت از اسلام شاهنامه اش را با این بیت آغاز کرده است: "بنام خداوند جان و خرد / کزین برتر اندیشه در نگذرد". نخستین حدیث باب عقل و جهل روایت نمادین عمیقی است که محمد بن مسلم از امام باقر(ع) روایت کرده است: آنگاه که خداوند عقل را آفرید، او را به سخن درآورد. به او گفت: رو کن و جلو بیا، چنین کرد، سپس گفت: پشت کن، و عقل چنین کرد. آنگاه خداوند فرمود: به عزت و جلالم قسم من هرگز مخلوقی محبوب تر از تو نزد خودم نیافریدم و ترا کامل نکردم جز نزد آنان که دوستشان دارم. آگاه باش که ترا امر می کنم، ترا نهی می کنم، ترا مجازات می کنم و ترا پاداش می دهم. (کافی، کتاب العقل و الجهل، ح 1)

از این روایت عمیق این نکات بدست می آید: اول، عقل محبوب ترین مخلوق الهی است. دوم، خداوند عقل مخلوفات محبوبش را کامل کرده است. خرد با محبوب خداوند بودن نسبت مستقیم دارد. سوم، مخاطب اوامر و نواهی الهی عقل است. چهارم، انسان به سبب عقلش مستوجب ثواب و عقاب می شود. اصبغ بن نباته از امام علي (ع) روایت زیبائی با زمان سمبلیک و نمادین نقل می کند. جبرئیل بر جناب آدم فرود آمد و به او گفت: ای آدم، من از جانب خداوند مأمورم که ترا در انتخاب یکی از سه امر مخیر کنم، یکی از آن سه را اختیار کن و دو امر دیگر را فروگذار. آدم از جبرئیل پرسید: آن سه امر کدام است؟ جبرئیل پاسخ داد: عقل و حیاء و دین. آدم گفت: من عقل را اختیار کردم. جبرئیل به دین و حیاء گفت: برگردید و عقل را با آدم تنها بگذارید. آن دو (دین و حیاء) گفتند: ای جبرئیل ما امر شده ایم که با عقل هر جا که باشد همراه باشیم. جبرئیل گفت: آنچانکه شأنتان است عمل کنید و عروج کرد.  (کافی، کتاب العقل و الجهل، ح 2) شأن و سرشت دین همراهی و همنشینی با عقل است. لذا در همین باب آمده است آنکه عقل ندارد دین ندارد. به عبارت دیگر بدون عقلانیت دین داری میسر نیست.

هر آنچه فراچنگ خرد انسانی در آید و عقل آدمی درک کند، پذیرفته است. مراد آن نیست که همه امور توسط عقل انسانی دست یافتنی است. در حوزه عرفان پای استدلالیان چوبین بود. در حوزه دین نیز امور فراتر از خرد انسانی یافت می شود. از منظر اسلام جهان به دو قلمرو غیب و شهادت تقسیم می شود. در قلمرو شهادت یا جهان مشهود و آشکار خرد انسانی فرمانروایی مقتدر است. در قلمرو غیب که بر خرد انسانی مخفی است تنها با اخبار پیامبران یا شهود عارفان واصل می توان دست یافت. قلمرو غیب از قبیل جزئیات آخرت خرد گریز است. و ادعای معقولیت در چنین حوزه ای نامعقول است. اما اسلام رحمانی بر این باور است که هیچ گزاره خرد ستیزی نمی تواند معتبر تلقی شود. خرد ستیز یعنی آنچه عقل نوع انسانی به بطلانش حکم می کند و آنرا باطل اعلام می کند. امر نامعقول نمی تواند توسط دین تاسیس یا امضا شود. اگر کسی امری خرد ستیز را به دین و شرع نسبت می دهد، در فهم و استنباط خود خطا کرده است. اسلام رحمانی امور دینی را از دو حال خارج نمی داند: خردپذیر و خرد گریز. تعالیم اسلامی یا معقولند یا فراتر از طور عقل اما هرگز ضدعقل نیستند. توجیه عقلانی بخش خردپذیر تعالیم اسلامی مهمترین رسالت عالمان دینی است. 

رجوع غیرمتخصص به متخصص که امری عقلائی است، هرگز مجوز نفی تحقیق و بی نیازی از توجیه عقلانی گزاره های دینی در حوزه احکام عملی فرعی نیست. حوزه اعتقادات بدون تحقیق دست یافتنی نیست. این توصیه سرآمد حکیمان مسلمان ابن سینا در سفارشهای انتهای اشاراتش یادکردنی است بی دلیل چیزی نپذیر و بی دلیل چیزی را رد نکن. این ساده ترین مرحله عقلانیت است. درباره عقلانیت دیدگاههای متفاوتی قابل عرضه است. اسلام رحمانی با پذیرش اصل عقلانیت عرصه را برای پذیرش موجه ترین، سازگارترین و کارآمدترین نظریه های عقلانیت باز می داند. بحث جزئی درباره نظریه های مختلف عقلانیت مجال و مقال دیگری می طلبد.  
چهارم. رحمت
  در میان این ده مولفه رحمت به میزانی از اهمیت است که عنوان اسلام با آن معنون شده است: اسلام رحمانی. این انتخاب بی وجه نیست. در تعالیم اسلامی رحمت به همین میزان حائز اهمیت است. رحمت مرادف مهربانی، رأفت و شفقت است. خداوند از میان صفات متعددش که اسماء حسنی خوانده می شود، دو صفت رحمان و رحیم را برای خود برگزیده است و سوره های قرآن با نام خداوند که متصف به این دو صفت است آغاز می شود: بسم الله الرحمن الرحیم. خداوند نه تنها رحمان و رحیم است بلکه او بهترین رحم کنندگان است: وَقُل رَّبِّ اغْفِرْ وَارْحَمْ وَأَنتَ خَيْرُ الرَّاحِمِينَ ﴿المؤمنون: ١١٨﴾.

این خداوند رحمان و رحیم پیامبرش را مایه رحمت جهانیان اعلام کرده است. وَمَا أَرْسَلْنَاكَ إِلَّا رَحْمَةً لِّلْعَالَمِينَ ﴿الأنبياء: ١٠٧﴾ ما ترا جز رحمت برای جهانیان نفرستادیم. قرآن نرمخوئی پیامبر و جذب مردم به او را از نتایج رحمت الهی اعلام می کند: فَبِمَا رَحْمَةٍ مِّنَ اللَّـهِ لِنتَ لَهُمْ ﴿آل عمران: ١٥٩﴾. خداوند قرآن کریم را نیز کتاب رحمت معرفی می کند: وَنَزَّلْنَا عَلَيْكَ الْكِتَابَ تِبْيَانًا لِّكُلِّ شَيْءٍ وَهُدًى وَرَحْمَةً وَبُشْرَىٰ لِلْمُسْلِمِينَ ﴿النحل: ٨٩﴾ قرآن کتاب تبیان و هدایت و رحمت و بشارت است. وَنُنَزِّلُ مِنَ الْقُرْآنِ مَا هُوَ شِفَاءٌ وَرَحْمَةٌ لِّلْمُؤْمِنِينَ وَلَا يَزِيدُ الظَّالِمِينَ إِلَّا خَسَارًا ﴿الإسراء: ٨٢﴾ قرآن مایه شفا و رحمت مومنان است و ستمکاران را جز خسارت نمی افزاید. 

قرآن در باب رحمت قاعده گرانبهائی را معرفی کرده است: قُل كَتَبَ عَلَىٰ نَفْسِهِ الرَّحْمَةَ ﴿الأنعام: ١٢﴾ خداوند رحمت را بر خود الزامی کرده است. وَإِذَا جَاءَكَ الَّذِينَ يُؤْمِنُونَ بِآيَاتِنَا فَقُلْ سَلَامٌ عَلَيْكُمْ كَتَبَ رَبُّكُمْ عَلَىٰ نَفْسِهِ الرَّحْمَةَ أَنَّهُ مَنْ عَمِلَ مِنكُمْ سُوءًا بِجَهَالَةٍ ثُمَّ تَابَ مِن بَعْدِهِ وَأَصْلَحَ فَأَنَّهُ غَفُورٌ رَّحِيمٌ ﴿الأنعام: ٥٤﴾ آنگاه که آنان که به آیات ما ایمان آورده اند، نزد تو آمدند به ایشان بگو سلام بر شما خداوند بر خود رحمت را واجب کرده است، آنکه از شما ندانسته بد کند، آنگاه توبه کند و اصلاح نماید، خداوند بسیار پوشاننده و مهربان است.  

رحمت از سنن الهی است. از قواعدی است که به آدمی قدرت پیش بینی و احتجاج می دهد و خبر از سرشت دستگاه آفرینش می دهد. به تعبیر بشری، استراتژی خداوند استراتژی رحمت است. دینی که خدایش رحمان و رحیم است، پیامبرش رحمة للعالمین است، ، رحمت از سنن الهی آن است، طبیعی است که دینش دین رحمت باشد، نه دین قساوت و خشونت و انتقام. قاعده رحمت از قواعد آمره و از اصول بنیادی اسلام است. معنای اصل بنیادی حکومت آن بر کلیه اجتهادات کلامی و فقهی و اخلاقی است. امام علی (ع) رحمت را سرلوحه برنامه های حکومت اعلام می کند و در عهدنامه مالک اشتر که غنی ترین منبع اخلاق سیاسی در اسلام است، تصریح می کند: "و أشعر قلبك الرّحمة للرّعيّة ، و المحبّة لهم ، و اللّطف بهم ، و لا تكوننّ عليهم سبعا ضاريا تغتنم أكلهم فإنّهم صنفان : إمّا أخ لك فى الدّين ، أو نظير لك فى الخلق ، يفرط منهم الزّلل ، و تعرض لهم العلل ، و يؤتى على أيديهم فى العمد و الخطأ . فأعطهم من عفوك و صفحك مثل الّذى تحبّ أن يعطيك اللّه من عفوه و صفحه" (نهج البلاغه، نامه 53). "قلب تو را پوششى بايد كه تار و پودش مهر مردم و دوستى و لطف به آنان باشد، و مباد كه مردم را درنده‏اى خون آشام باشى كه خوردنشان را غنيمت بشمارى ، چرا كه مردم به تمام دو گروه‏اند : يا در دين برادران تواند ، يا در آفرينش همنوعانت ، از راه مى‏لغزند ، به آفتها دچار مى‏شوند و دانسته يا ندانسته به كارهايى دست مى‏يازند ، و تو بايد از گذشت و چشم پوشى چندان بهره‏مندشان كنى كه چشم پوشى و گذشت خدا را در مورد خود چشم دارى" .

اینکه این قرائت از اسلام عنوان "اسلام رحمانی" به خود گرفته علاوه بر تاکید بر آموزه های رحمت در متن دین - که بخشی از آن گذشت - مرزبندی و تمایز با قرائتی دیگر از اسلام است که مولفه رحمت را کلا زیر پا نهاده پنداشته با خشونت و قساوت و شقاوت می تواند به حاکمیت دین خدا مدد رساند. این قرائت سبعانه که چند صباحی است در ایران فرمان می راند بزرگترین صدمات را به اسلام وارد کرده، و بنام اسلام و بر علیه اسلام حکم می راند. اسلام رحمانی مرزبندی مشخص با قرائت رسمی اسلام در ایران است.    


پنجم، اخلاق

در اسلام رحمانی، اخلاق برجستگی ویژه ای دارد. اسلام رحمانی قرائتی اخلاق از تعالیم اسلامی است. خدای اسلام خدائی اخلاقی است، به شرّ فرمان نمی دهد، سراسر افعالش خیر است. فعل غیر اخلاقی را نمی توان به خداوند نسبت داد. اعتقادات اسلامی یا شریعت اسلامی نمی تواند حاوی گزاره های غیراخلاقی باشد. اگر در مجموعه استنباطات عالمان مسلمان اخلاق از ضوابط اجتهاد نباشد، نتیجه این فرآیند را نمی توان لزوما اسلامی ارزیابی کرد. به عبارت ساده تر امر غیراخلاقی نمی تواند اسلامی و الهی باشد. اخلاق همانند عدالت و عقلانیت امری فرادینی است. اسلام را از آنرو انتخاب کرده ایم که با ضوابط اخلاقی سازگار است. خدائی که راستگوترین راستگویان است "و من اصدق من الله قیلا" (النساء 122) یا "و من اصدق من الله حدیثا" (النساء 87) و صداقت معیار بیان اوست، پیامبری که شاخص ترین صفتش امانتداری اوست: محمد امین، و و آنگاه خداوند توصیفش می کند از اخلاقش می گوید: وَإِنَّكَ لَعَلَىٰ خُلُقٍ عَظِيمٍ ﴿القلم: ٤﴾ "و تو اخلاق عظیم و برجسته ای داری." و آنگاه که محمد (ص) هدف از رسالتش را تشریح می کند، باز اخلاق در صدر است: "بُعِثتُ لِأُتَمِمَ مَکارمَ الأخلاقِ". مبعوث شدم تا نیکوئی های اخلاق را تمام کنم. پیامبر آمده است تا جامعه اخلاقی بنا کند. آنکه به خداوند فعل غیراخلاقی نسبت می دهد، یا بنام شریعت فتوای غیراخلاقی صادر می کند، بر خطاست. حیله شرعی پذیرفتنی نیست. 

در اسلام رحمانی هدف وسیله را توجیه نمی کند. "ما خير خير لا ينال إلاّ بشرّ"(نهج البلاغه، نامه 31) "خیر خیر نیست اگر جز به شر بدست نیاید." از راه غیراخلاقی و حرام و نامشروع نمی توان به هدف متعالی و مشروع و مقدس دست یافت. با شیوه های جهنمی و شیطانی نمی توان بهشت و خدای رحمان را اراده کرد. حکومتی که استبداد و ظلم و خفقان را پیشه کرده مجاز نیست نامش را اسلامی بگذارد. یکی از موازین اسلام رحمانی قاعده طلائی اخلاق است. آنچه را برای خودت می خواهی برای دیگران هم بخواه و آنچه برای خودن نمی پسندی بر دیگران هم نپسند. این قاعده اختصاصی به اسلام ندارد، در دیگر ادیان هم یافت می شود.
 
امام علی (ع) در وصایایش به فرزندش امام حسن به همین قاعده تاکید می کند: يا بنىّ ، اجعل نفسك ميزانا فيما بينك و بين غيرك ، فأحبب لغيرك ما تحبّ لنفسك ، و اكره له ما تكره لها ، و لا تظلم كما لا تحبّ أن تظلم ، و أحسن كما تحبّ أن يحسن إليك ، و استقبح من نفسك ما تستقبح من غيرك ، و ارض من النّاس بما ترضاه لهم من نفسك (نهج البلاغه، نامه 31)
"اى فرزند ، خود را در آنچه ميان تو و ديگران است ، ترازويى پندار . پس براى ديگران دوست بدار آنچه براى خود دوست مى‏دارى و براى ديگران مخواه آنچه براى خود نمى‏خواهى و به كس ستم مكن همانگونه كه نخواهى كه بر تو ستم كنند. به ديگران نيكى كن ، همانگونه كه خواهى كه به تو نيكى كنند. آنچه از ديگران زشت مى‏دارى از خود نيز زشت بدار. آنچه از مردم به تو مى‏رسد و خشنودت مى‏سازد، سزاوار است كه از تو نيز به مردم همان رسد. " اگر موازین اخلاقی نقض می شود، اگر قاعده طلائی اخلاق زیر پا گذاشته می شود، معنایش نقض اسلام است. اسلام و اخلاق لازم و ملزوم یکدیگرند.


ششم،  کرامت و حقوق انسان
  انسان شناسی اسلام رحمانی مبتنی بر کرامت نوع بشر است. این نگرش بنیادی به انسان ریشه در عمیق ترین منابع قرآنی دارد، به عنوان نمونه به سه مورد آن اجمالا اشاره می شود: اول، وَلَقَدْ كَرَّمْنَا بَنِي آدَمَ وَحَمَلْنَاهُمْ فِي الْبَرِّ وَالْبَحْرِ وَرَزَقْنَاهُم مِّنَ الطَّيِّبَاتِ وَفَضَّلْنَاهُمْ عَلَىٰ كَثِيرٍ مِّمَّنْ خَلَقْنَا تَفْضِيلًا ﴿الإسراء: ٧٠﴾ "ما آدمیان را گرامی داشتیم و آنها را در خشکی و دریا حمل کردیم، و از انواع روزیهای پاکیزه ایشان را روزی دادیم، و آنها را بر بسیاری از موجوداتی که خلق کردیم برتری بخشیدیم". کرامت انسان به عقل و قدرت اختیار اوست. خداوند به دلیل این خصیصه نوع انسان (و نه فقط مؤمنان) را تکریم کرده است، چرا که نوع بشر از این نعمتهای خداداد برخوردار است.

دوم، لَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنسَانَ فِي أَحْسَنِ تَقْوِيمٍ ﴿التين: ٤﴾ "که ما انسان را در بهترین صورت و نظام آفریدیم." این آیه بار دیگر به امتیاز نوع انسان اشاره دارد. قوام انسان به نیکوترین وجهی سرشته شده است. به قرینه مقابله با سقوط به اسفل سافلین در آیه بعد (ثُمَّ رَدَدْنَاهُ أَسْفَلَ سَافِلِينَ إِلَّا الَّذِينَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ فَلَهُمْ أَجْرٌ غَيْرُ مَمْنُونٍ)ٍ صلاحیت عروج به أعلی علیّین معنای احسن تقویم است. دو بال این عروج ایمان و عمل صالح است. إِلَيْهِ يَصْعَدُ الْكَلِمُ الطَّيِّبُ وَالْعَمَلُ الصَّالِحُ یَرْفَعُهُ  (الفاطر/ 10) "سخنان پاکیزه به سوی او صعود می‌کند، و عمل صالح آنرا بالا می‌برد". کلام طیب همان باور حق است که با کردار پسندیده سبب فلاح انسان شمرده می شود. هر انسانی چنین قابلیتی دارد.  سوم، وَإِذْ قَالَ رَبُّكَ لِلْمَلَائِكَةِ إِنِّي جَاعِلٌ فِي الْأَرْضِ خَلِيفَةً قَالُوا أَتَجْعَلُ فِيهَا مَن يُفْسِدُ فِيهَا وَيَسْفِكُ الدِّمَاءَ وَنَحْنُ نُسَبِّحُ بِحَمْدِكَ وَنُقَدِّسُ لَكَ قَالَ إِنِّي أَعْلَمُ مَا لَا تَعْلَمُونَ ﴿البقرة: ٣٠﴾ " هنگامی را که پروردگارت به فرشتگان گفت: من در روی زمین، جانشینی قرار خواهم داد. فرشتگان گفتند: پروردگارا آیا کسی را در آن قرار می‌دهی که فساد و خونریزی کند؟ ما تسبیح و حمد تو را بجا می‌آوریم، و تو را تقدیس می‌کنیم. پروردگار فرمود: من حقایقی را می‌دانم که شما نمی‌دانید." انسان جانشین خداوند در زمین است. جانشینی خداوند بزرگترین کرامتی است که نصیب انسان شده است.

انسان به دلیل این کرامت ذاتی صاحب حقوقی است. این حقوق در هیچ شرائطی از انسان سلب نمی شود. حقوق پایه بشر مقتضای عدالت است. در جوامع انسانی این حقوق بین آحاد انسانی متقابل است، هیچ انسانی خارج از دائره این حقوق یافت نمی شود. " لا يجرى لأحد إلاّ جرى عليه و لا يجرى عليه إلاّ جرى له" (نهج البلاغه، خطبه 216) "حق بر له کسی جاری نمی شود، مگر اینکه بر علیه او نیز به جریان افتد، و بر علیه کسی به جریان نمی افتد، مگر اینکه بر له او نیز کاری شود". در کتاب حقّ الناس به تفصیل در زمینه حقوق بشر در اسلام بحث کرده ام. اسلام رحمانی حقوق بشر را به رسمیت می شناسد و آنرا سازگار با روح قرآن و مقاصد شریعت و اهداف دین ارزیابی می کند.  
هفتم،  آزادی و اختیار
  از مهمترین مولفه های اسلام رحمانی پاسداشت آزادی و اختیار انسان است. از این منظر راز کرامت انسان در اختیار اوست و اختیار بدون آزادی مقدور نیست. ارزش ایمان در انتخاب آزادانه آن است. این آزادی در انتخاب ابتدائی و یک بار برای همیشه نیست، استمراری و دائمی است. مفاد این آیه شریفه قاعده است: "لَا إِكْرَاهَ فِي الدِّينِ قَد تَّبَيَّنَ الرُّشْدُ مِنَ الْغَيِّ" ﴿البقرة: ٢٥٦﴾ "در دین اکراه نیست، راه درست از راه انحرافی مشخص شده است". قاعده آزادی ایمان و تدین، قاعده ممنوعیت اکراه و فشار و زور در حوزه دین و ایمان. این آیه از محکمات و غرر آیات قرآنی است و متشابهات را با ارجاع به آن باید فهمید.  

خداوند مبنای آزادی در دین را با صریح ترین وجه ممکن در قرآن تشریح کرده است. اگر قرار بود مردم با زور و خفقان و فشار ایمان بیاورند، خدا خود بر هر کسی در این زمینه احق و اولی بود، می توانست همکان را تکوینا مؤمن بیافریند، حال آنکه چنین نکرده است. "وَلَوْ شَاءَ رَبُّكَ لَآمَنَ مَن فِي الْأَرْضِ كُلُّهُمْ جَمِيعًا أَفَأَنتَ تُكْرِهُ النَّاسَ حَتَّىٰ يَكُونُوا مُؤْمِنِينَ" ﴿يونس: ٩٩﴾ و اگر پروردگار تو می‌خواست، تمام کسانی که روی زمین هستند، همگی به (اجبار) ایمان می‌آوردند؛ آیا تو می‌خواهی مردم را مجبور سازی که ایمان بیاورند؟!" ارزش ایمان به انتخاب آزادانه و آگاهانه آن است. آنها که مردم را به لطایف الحیل به تظاهر به دین مجبور می کنند، به عمق پیام قرآن دست نیافته اند. آنچه با زور و فشار حاصل می شود، هرگز ایمان نیست، ریاکاری و تظاهر به تدین است. ریا و دو روئی خوره ایمان است.


اسلام به متانت و صحت پیام خود اطمینان دارد، مردم در انتخاب آن آزادند، و نتیجه انتخاب خود را در سرای دیگر مشاهده خواهند کرد. :وَقُلِ الْحَقُّ مِن رَّبِّكُمْ فَمَن شَاءَ فَلْيُؤْمِن وَمَن شَاءَ فَلْيَكْفُرْ" ﴿الكهف: ٢٩﴾ "بگو حق از جانب پروردگارتان (نازل شده) است، هر که می خواهد ایمان بیاورد، و هر که می خواهد کافر شود". اگر ایمان و کفر در این دنیا آزاد است، سلب یا محدود کردن این آزادی تحت هر عنوانی ناصواب ومردود است. برپائی بساط استبداد و فاشیزم بنام اسلام، مردم را با زنجیر به بهشت بردن، محدود کردن آزادی مردم با وضع قوانین به ظاهر شرعی جفا به آئین آزادی قرآنی است.

قرآن از جمله اهداف بعثت را برداشتن غل و زنجیر از دست و پای مردم اعلام کرده است: :الَّذِينَ يَتَّبِعُونَ الرَّسُولَ النَّبِيَّ الْأُمِّيَّ الَّذِي يَجِدُونَهُ مَكْتُوبًا عِندَهُمْ فِي التَّوْرَاةِ وَالْإِنجِيلِ يَأْمُرُهُم بِالْمَعْرُوفِ وَيَنْهَاهُمْ عَنِ الْمُنكَرِ وَيُحِلُّ لَهُمُ الطَّيِّبَاتِ وَيُحَرِّمُ عَلَيْهِمُ الْخَبَائِثَ وَيَضَعُ عَنْهُمْ إِصْرَهُمْ وَالْأَغْلَالَ الَّتِي كَانَتْ عَلَيْهِمْ فَالَّذِينَ آمَنُوا بِهِ وَعَزَّرُوهُ وَنَصَرُوهُ وَاتَّبَعُوا النُّورَ الَّذِي أُنزِلَ مَعَهُ أُولَـٰئِكَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ ﴿اعراف: ١٥٧﴾ "همانها که از فرستاده (خدا)، پیامبر امّی پیروی می‌کنند؛ پیامبری که صفاتش را، در تورات و انجیلی که نزدشان است، می‌یابند؛ آنها را به معروف دستور می‌دهد، و از منکر باز میدارد؛ اشیار پاکیزه را برای آنها حلال می‌شمرد، و ناپاکیها را تحریم می کند؛ و بارهای سنگین، و زنجیرهایی را که بر آنها بود، (از دوش و گردنشان) بر می‌دارد، پس کسانی که به او ایمان آوردند، و حمایت و یاریش کردند، و از نوری که با او نازل شده پیروی نمودند، آنان رستگارانند." کسانی که به تأسی به پیامبر نه تنها از غل و زنجیر مردم نمی کاهند، بلکه بر خلاف راه و روش وی آزادی های مشروع مردم را سلب یا محدود می کنند و شریعت سهله سمحه را در جامه استبداد و فاشیزم بر مردم تحمیل می کنند، چقدر از رسالت نبوی بدورند.    
اسلام رحمانی را با محک آزادی و اختیار بشناسید. اسلام رحمانی باطل السحر استبداد دینی است.  
هشتم، علم و کارشناسی
  درباره مقام علم در اسلام نیازی به سخن سرائی نیست. قُلْ هَلْ يَسْتَوِي الَّذِينَ يَعْلَمُونَ وَالَّذِينَ لَا يَعْلَمُونَ إِنَّمَا يَتَذَكَّرُ أُولُو الْأَلْبَابِ ﴿الزمر: ٩﴾ "بگو آیا آنها که می دانند با آنها که نمی دانند مساویند؟ تنها خردمندانند که متذکر می شوند." اما این علم فقط علم دین نیست، هر علم نافعی است. اسلام به هر دانش سودمندی بها می دهد. سپردن امور به دست کسانی که از حداقل لازم دانش و تجربه برخوردار نیستند پذیرفته نیست. از پیامبر نقل شده است:"من عمل على غير علم كان ما يفسد أكثر مما يصلح" (کافی، ج 1، ص 44). "کسی که بدون دانش به کاری دست یازد، آنچه را فاسد می کند، بیش از اصلاحش است." رعایت کارشناسی و صلاحیت علمی شرط لازم پذیرش مسئولیت در میان مسلمانان است. فقدان تخصص را هرگز نمی توان با دین و ایمان جبران کرد. تعهد جای تخصص را نمی گیرد. فقاهت توانائی نمایندگی دیگر علوم اسلامی را ندارد، همچنانکه صلاحیت جانشینی علوم انسانی را فاقد است. 

آنچه در اداره جامعه بیشترین نقش را دارد، علوم انسانی است. مدیران و برنامه ریزان کشور می باید متخصصان این علوم باشند، از جامعه شناسی، حقوق، اقتصاد، آمار، علوم سیاسی، روابط بین الملل، روانشناسی و ... اسلام رحمانی علوم انسانی را دستاورد خرد جمعی انسانها در طول تاریخ می داند، و معتقد است با کمک این علوم می توان به ارتقای جوامع انسانی کمک کرد. مخالفت با علوم انسانی به بهانه غربی بودن آنها مخالفتی جاهلانه است. علوم انسانی همانند دیگر امور بشری عاری از خطا نیستند، اما برای نقدشان باید بر آنها مسلط بود. پیروان اهل بیت حق را از هر کسی ولو کافر و منافق و مشرک می پذیرند. "الحکمة ضالة المؤمن". راز پیشرفت علوم عقلی در میان این دسته از مسلمانان توجه به این اصل اصیل اسلامی است: أنظر الی ما قال و لاتنظر الی من قال. (بنگر که چه می گوید، ننگر که چه کسی می گوید.) گفتار نه گوینده. دانش جغرافیا ندارد. دانش صحیح و باطل دارد اما غربی و شرقی ندارد. 

بر اساس قاعده الناس أعداء ما جهلوا (مردم دشمن چیزی هستند که نمی دانند) مخالفت اولیاء جمهوری اسلامی با علوم انسانی مخالفتی جاهلانه و غیراسلامی است. کسانی که از بدیهی ترین قواعد حقوق، اقتصاد، جامعه شناسی، علوم سیاسی و روابط بین الملل بی اطلاعند، طبیعی است کشور را بر خلاف اینگونه ضوابط علمی و اولیات کارشناسی اینگونه غیرمدبرانه اداره کنند. حاکمان جاهل جمهوری اسلامی بزرگترین دشمنان خود را دانشگاه و استاد و دانشجو و علوم انسانی یافته اند. اگر استالین در ایدئولوژیک کردن علوم در شوروی سابق راه بجائی برد، زمامداران کم دانش جمهوری اسلامی نیز در طرح خام اسلامی کردن علوم توفیق خواهند یافت. سودای علوم انسانی اسلامی سودائی بی فرجام و جاهلانه است. اسلام رحمانی استفاده از دستاوردهای علوم انسانی را در کنار نقادی عالمانه آنها فریضه دینی می ئاند.  
نهم، دموکراسی
  اسلام رحمانی بر این باور است که امور مردم می باید با مشورت با خود مردم اداره شود. "وَشَاوِرْهُمْ فِي الْأَمْرِ"﴿آل عمران: ١٥٩﴾ "با ایشان (مردم) در کارها(یشان) مشورت کن." الامر مورد بحث آیه مسائل حوزه عمومی است که توسط خداوند حکما یا موضوعا در آن تشریعی صورت نگرفته است. پیامبر موظف نبوده است در امور عبادی یا دیگر احکام شرعی با مردم مشورت کند. اما شرعا موظف بوده در جزئیات احکام شرعی عمومی از قبیل جهاد یا احکام غیر شرعی از قبیل شکل و صورت و شیوه اداره جامعه با مردم مشورت کند. قرآن کریم مشورت را از جمله صفات مؤمنان برشمرده است: "وَأَمْرُهُمْ شُورَىٰ بَيْنَهُمْ" ﴿الشورى: ٣٨﴾ "امور فیمابین مؤمنان بر اساس شورا است". شوری مراجعه به نظر افراد ذوی الحقوق و ترتیب اثر دادن به آن است. 

تأمین رضایت عمومی از جمله شرائط زمامداری سالم است. بدون رضایت عمومی زور حکومت خواهد کرد. با حکومت زور اختیار و آزادی مردم نقض خواهد شد. امام علی (ع) در عهدنامه مالک اشتر وی را در زمامداری به سه امر توصیه می کند: رعایت حق، شمول عدالت و جامع ترین راه برای تامین رضایت عمومی. "و ليكن أحبّ الأمور إليك أوسطها فى الحقّ ، و أعمّها فى العدل و أجمعها لرضا الرّعيّة" (نهج البلاغه، نامه 53) "می باید محبوب ترین امور نزد تو نزدیک ترینشان در حق، شامل ترنینشان در دادگری، و جامع ترنینشان در رضایت مردم باشد." 
بر اساس قاعده فقهی ابن فهد حلی "لایجوز التأمر علی جماعة بغیر رضاهم" "جایز نیست إمارت بر جماعتی بدون رضایت ایشان". وقتی اقامه جماعة بدون رضایت مأمومان کراهت دارد، چگونه زمامداری با کراهت و ادبار مردم مجاز است؟

مطابق قاعده سلطنت، مردم بر اموالشان مسلطتند و احدی بدون اجازه آنها حق تصرف در اموالشان را ندارد. "الناس مسلطون علی اموالهم". هر سرزمینی ملک مشاع ساکنان آن است. هر کسی می خواهد در آن سرزمین حکومت کند، باید از شهروندان آن سرزمین اجازه بگیرد و به عنوان وکیل مردم و بر اساس نظر آنها کشورشان را اداره کند. زمامدار وکیل مردم است نه ولیّ بر مردم. مردم محجور نیستند تا ولیّ و قیّم بخواهند. این زمامدار است که موظف است به نظر مردم عمل کند. مردم موظف نیستند خود را با امیال و سلائق زمامدار تطبیق دهند. عقل جمعی مردم بیش از درک متوسط زمامدار است. خدا احدی را از میان آدمیان جائزالخطا به ولایت بر مردم آن هم از نوع مطلقه اش منصوب نکرده است. 

دموکراسی کم خطاترین شیوه زمامداری است. دموکراسی نزدیکترین شیوه زمامداری به ارزشهای اسلامی است. از این منظر قیدی به دموکراسی نمی خورد تا از مردمسالاری دینی یا دموکراسی اسلامی سخنی به میان آید. اسلام رحمانی در حوزه عمومی دموکراتیک است. بر این باور نیستم که دموکراسی از متون اسلامی استخراج می شود، بلکه معتقدم می توان از تعالیم اسلامی قرائتی دموکراتیک داشت. می توان عمیقا مسلمان و در عین حال دموکرات بود. می توان را رعایت تمامی ضوابط دینی رأی و رضایت مردم را پاس داشت. اسلام رحمانی دموکراسی را بهترین شیوه اداره جامعه می داند.       
دهم، سکولاریسم عینی
  از منظر اسلام رحمانی حکومتها و دولتها حق دخالت در نهادهای دینی از قبیل مرجعیت تقلید، حوزه های علمیه، مساجد، مراکز آموزش و تبلیغ دینی و مراکز امور خیریه دینی را ندارد. اسلام رحمانی در تقابل با دین دولتی است و با دولتی شدن روحانیت، مسجد، مدارس علوم دینی و مرجعیت بشدت مخالف است. بنابراین استقلال نهادهای دینی از نهاد سیاست یعنی دولت از ارکان اسلام رحمانی است.
 
آیا دولت نیز از نهاد دین مستقل است؟ در تمایز کارکرد این دو نهاد تردیدی نیست. کارکرد مسجد و حوزه و مرجعیت و عالمان اسلام با کارکرد دولت متفاوت است. مسلمانان، شیعیان و فقیهان هیچ امتیاز یا حق ویژه ای در حوزه عمومی ندارند. آنان مساوی با دیگر شهروندان مجازند در حوزه عمومی نقشی به عهده گیرند. 
قوانین کشور توسط نمایندگان مردم وضع می شود، تفسیر می شود و تغییر می کند. قانون می تواند متخذ از احکام شرع یا غیر آن باشد. تا زمانی که اکثریت شهروندان از قانونی دفاع می کنند، می ماند، و هر زمان اراده کردند، آنرا تغییر می دهند. هیچ قوه قاهره ای بالاتر از افکار عمومی به رسمیت شناخته نمی شود تا با زور مانع از تقنین براساس اراده ملی شود. 

عالمان دین برای تأمین عدم تعارض قوانین با موازین اسلامی راهی جز اقناع افکار عمومی ندارند. دست یازیدن به زور و حق وتو استبداد است. اقتدار دینداران به جامعه مدنی است نه قدرت اختصاصی دولتی، حق ویژه وتو و آپارتاید تقینینی. اعتبار هر حکمی در حوزه عمومی صحت آن است و برخورداری از اقبال ملی. انتساب به دین اگر چه مؤمنان را بکار می آید اما به مثابه شهروند باید اعتبار حکم را مستقل از انتسابش به منبع دینی اثبات کنند. پذیرش استقلال دولت از نهاد دین باعث می شود که به کارشناسی تصمیات متخذه عنایت کافی صورت گیرد و از دین برای جبران ضعفهای کارشناسی استفاده ابزاری نشود. 
اسلام رحمانی سکولاریسم ذهنی (آنگونه زندگی کن که خدا مرده است یا نیست) یا الحاد را مردود می داند و معتقد است خدا معنای زندگی است. بر عکس آنگونه زندگی می کنیم که جهان آکنده از خدا و ایمان به اوست.

اسلام رحمانی اسلام را امری خصوصی نمی داند، بلکه اسلام تعالیم متعددی در حوزه عمومی دارد. خصوصی سازی اسلام قلب اسلام است. با خصوصی سازی اسلام ستم ستیزی اجتماعی- سیاسی آن مرتفع می شود. با پروژه خصوصی سازی اسلام شیوه حکومت محمدی، اخلاق سیاسی علوی و قیام حسینی منتفی می شود. اسلام رحمانی دین زدائی از سیاست را نه ممکن می داند نه مطلوب. ممکن نمی داند چرا که در همه جوامعی که نهاد دین در آنها پرقدرت است، ارزشهای دینی خودبخود در احکام و تصمیمات سیاسی تاثیر می گذارند. میزان نفوذ دین در حکوتهای سکولار آمریکا قابل مثال است. مطلوب نمی داند چرا که این تأثیر در میان مسلمانان بسیار مثبت بوده و مانع تجاوز و استیلای خارجی و استبداد داخلی بوده و هست. انتقادهای مؤثر فقیه عالیقدر مرحوم آیت الله منتظری از منظر دینی قابل ذکر است. 

اسلام رحمانی به استقلال دولت از دین یا استقلال سیاست از دین قائل نیست، بلکه به استقلال نهاد دین از نهاد سیاست یعنی دولت و استقلال دولت از نهاد دین قائل است. بر این اساس دینداران از جمله مسلمانان با حفظ هویت دینیشان مجازند علاوه بر حوزه خصوصی، در جامعه مدنی فعالیت کنند، حزب سیاسی تأسیس کنند، و در صورت برخورداری از رأی اکثریت دولت تشکیل دهند، همچنانکه دین ناباوران هم محقّند در تمامی این عرصه ها آزادانه فعالیت کنند. بر این اساس نظام سیاسی می باید تاب پذیرش فعالیت هر دو گروه را داشته باشد، یعنی نسبت به دین باوری و دین ناباوری لابشرط باشد. 

اسلام رحمانی لائیسیته مدل فرانسوی - که به دین داران در حوزه عمومی اجازه استفاده از ظواهر دینیشان را نمی دهد - غیرعادلانه می داند. نوعی سکولاریسم عینی معتدل - نزدیک به تجربه آمریکا- امری قابل دفاع است و اسلام رحمانی با چنین سکولاریسمی مشکلی ندارد.  
نتیجه
  اکنون می توان اسلام رحمانی را بر اساس مؤلفه هایش تعریف کرد. اسلام رحمانی برداشتی از اسلام است که در آن مؤلفه های ده گانه ذیل شاکله اصلی آنرا تشکیل می دهد: رضایت خداوند، عدالت، عقلانیت، رحمت، اخلاق، کرامت و حقوق انسان، آزادی و اختیار، علم و کارشناسی، دموکراسی و سکولاریسم عینی. ارائه این ده مؤلفه شناخت اسلام رحمانی را دقیق تر و قبول یا رد آنرا روان تر می سازد.
 
نگارنده پیشاپیش به نقد دیدگاههای ارائه شده در این مقال خوش آمد می گوید و آنرا گامی در تعمیق این برداشت می داند. والسلام 

    تحریر سخنرانی جشن نیمه شعبان در مرکز فرهنگی اسلامی ایرانیان اوکلند، شمال کالیفرنیا، 2 مرداد 1389    

*نظرات وارده در یادداشت ها لزوما دیدگاه جرس نیست


 


 

This text will be replaced var so = new SWFObject('http://www.rahesabz.net/picstories/media/Mousavi/player-viral.swf','mpl','470','24','9'); so.addParam('allowfullscreen','true'); so.addParam('allowscriptaccess','always'); so.addParam('wmode','opaque'); so.addVariable('file','http://www.rahesabz.net/picstories/media/88/shahrivar/Karoubi2.mp3'); so.addVariable('skin','http://www.longtailvideo.com/jw/upload/stylish.swf'); so.write('mediaspace');

 

 

لینک دانلود

 


 



ابوالفضل فاتح

 

بازتاب نوشته ی اجمالی اخیر تحت عنوان “گذرگاه خطیر و روزنه های عبور” مرا بر آن داشت اندکی به بسط مطالب مطروحه در این مقاله بپردازم.

 

مقاله سه محور عمده را شامل می شد: ۱) ضرورت نفی تهدید خارجی ۲) تاکید بر کنترل سطح مناقشات داخلی ۳) پیشنهاد باز کردن باب های گفت و گوی ملی

 

۱) نفی تهدید خارجی از جمله موضوعات مورد اتفاق همه ی حریانات سیاسی علاقمند به دین و میهن در کشور بوده است. ایرانی هر که باشد نمی تواند با مداخله ی خارجی در امور داخلی خود موافق باشد، چه رسد به تهدید و تحریم. استدلال اینکه تحریمها و تهدیدها متوجه دولت است نه ملت نیز استدل نادرستی است، چرا که نهایتا ره آورد آن موجب عقب ماندگی کشور خواهد بود. به یاد می آورم که در تابستان ۱۳۸۲ خدمت مرجع عالیقدر حضرت آیت الله سیستانی رسیدم. آن ایام رسانه های خارجی تبلیغ توسعه ی دموکراسی با کمک سیاست جنگی آمریکا در منطقه را می کردند. ایشان در کنار تبیینی عمیق از تحولات سیاسی جهان فرمودند: ” نکند یک وقتی به سوی اجنبی و خارج کسی چشم داشته باشد یا متوسل شود. اگر آنچه در عراق اتفاق افتاد در جاهای دیگر اتفاق بیافتد؛ بیرون آمدن از آن ممکن نیست. البته دیگران هم توجه کنند به خواسته‌های مردم. باید بین مردم و مسوولین و روشنفکران همدلی و همفکری باشد.”.

 

در شرایطی که بنا بر اکثر تحلیل ها، تحریم سیاست قطعی و تهدید خارجی یک احتمال جدی علیه کشورمان تلقی می شود و به ویژه در روزهای منتهی به سوخت گذاری تاسیسات بوشهر که تهدید در بالاترین سطح خود قرار داشت، تنها اقدام ممکن از سوی جنبش اصیل سبز برای انصراف تهدید خارجی از خشونت نظامی، ابراز مخالفت جدی،علنی و بدون قید و شرط بود. این به مفهوم نادیده گرفتن اقدامات و سیاست های ماجراجویانه ی برخی دست اندرکاران امور که هم ردیف با برخی دول خارجی موجب تقویت ایران هراسی و تصویر کردن چهره ی ایران به عنوان یک تهدید جهانی گردیده و یا فراموشی مافیای نوظهور ثروت و قدرت که جنگ یا پیشامدی نظیر آن را امکانی برای تصفیه حساب داخلی و خیمه زدن بیشتر بر منابع کشور می داند نیست. آن را باید متذکر شد و مورد نقد جدی قرار داد، اما مگر می شود به این دلیل، نسبت به دولت هایی که تاریخ خود را با جنگ و خشونت در منطقه آمیخته اند مظنون نبود و در برابر تهدید مستقیمشان سکوت اختیار کرد؟ ما که سر جنگ با کسی نداریم، طبیعی است که خواهان روابط بهتری با جهان باشیم و از زیاده گویی مشکوک ماجراجویان و فرصت سوزی برخی دست اندرکاران ناخرسند،اما کیست که بر ایمانیت و ایرانیت خود بنازد و بی استثنا مداخله یا فرصت طلبی دول خارجی در مناقشات داخلی را مردود نداند؟ مگر همین چند ماه پیش بسیاری بر امتیاز گیری یک طرفه ی چین و روسیه (صرف نظر از شعار نامریوط و دست ساخت مرگ بر روسیه) معترض نبودند؟ آیا میان امتیازگیری اروپاییان و امریکا با دول قدرتمند شرقی تفاوت ماهوی وجود دارد؟ هر دو مردود است و منطقا موضع گیری بی چون و چرا و البته سنجیده در برابر هر دو الزامی است. در چنین صورتی است که انتقاد به سیاست ضعیف یا غلط خارجی و مواضع نادرست و بی مبنای برخی دست اندرکاران حجیت واقعی پیدا کرده و مفهوم ملی می یابد.

 

۲) تاکید بر کنترل سطح مناقشات داخلی: این گزینه هم در شرایط تهدید گزینه ای معقول است و هم از منظر اصلاحات داخلی. این نه سخنی بدیع است نه بی مبنا. حتی دول متخاصم در شرایط جنگ عندالزوم نسبت به کنترل سطح منازعه اقدام می کنند. ایران و آمریکا چند دهه است که در شرایط مخاصمه اند. آیا با همه ی ابزارها، روشها و در بالاترین سطح به منازعه وارد می شوند؟ حتی در موارد برخورد نظامی چه در شرایط جنگ ایران و عراق و چه پس از آن، هر دو کشور از بالا گرفتن شعله ی برخورد فی مابین و گسترش آن به مرزهای بی کنترل پرهیز کردند. کیست که تهدید اخیر اتمی آمریکا علیه کشورمان را در ردیف افراطی گری و ناپختگی های سیاسی نشمارد. در تمام شرایط جنگ تلاش ها متوجه آن بود که صدام از موشک پراکنی و بمباران شیمیایی و حمله به مردم بی دفاع پرهیز داده شود، نه آنکه مقابله به مثل شود. جنگ تمام عیار آخرین و البته سیاهترین مرحله مناقشات جهانی است که حتی همان هنگام نیز بسیاری از دولتها به کنترل آن همت می گزینند. بدون آنکه در مثل مناقشه ای باشد جایگاه این قاعده ی معقول در شکاف های داخلی دو صد چندان و بی نیاز از توضیح است. نمی دانم چرا عده ای از این پیشنهاد بر آشفتند، البته برآشفتن همزمان مطرودان بیرونی و افول گرایان داخلی که نان خود را در تنور افراطی گری می پزند مفهوم است.

 

یکی از بزرگترین اعتراضاتی که به دست اندرکاران وقایع روزهای پس از انتخابات وجود دارد، همین بی قاعده بودن مواجهه با مردمی است که فریادشان سکوت بوده است. چرا اسلحه، چرا خشونت؟ چرا زندان؟ چرا اتهام؟ چرا تهدید؟ چرا تحقیر؟ چرا خفقان؟ چرا تغییر رادیکال فاز سیاسی به امنیتی؟ چرا حصر خبری، تهدید و توهین به رهبران سبز آن هم رهبرانی که در ایمانشان به انقلاب، اسلام و ایران از بسیاری از مدعیان نوظهور پیشتازترند؟ متقابلا، انتظار می رود همین نکته نیز در رویکرد معترضان و منتقدان مورد توجه باشد. نمی توان به کسانی که ناگهان در میان معرکه ی علاقمندان به اجرای درست و همه جانبه ی قانون اساسی، سخن از تغییر بنیادی نظام می گویند، کسانی که نوای ضدیت با دین سر می دهند، و کسانی که توهین را شعار می کنند خوشبینانه نگریست. کیست که نداند بسیاری از این رخدادها، دست ساخت قدرت طلبان نوکیسه یا فرصت طلبان برای بدنام کردن معترضان بود. آنها می خواستند مناقشه را از قاعده بیرون برده و مردم به ویژه جوانان را به واکنش غیر حساب شده وادارند تا دستشان برای هر اقدام کور و ناصواب و اهداف پنهان باز شود. کیست که نداند مردم معترض انگیزه ای برای بالا بردن سطح مطالبات نداشتند و دیگران با برخوردها و مواضعشان سطح مطالبات را افزون نمودند. مرحبا به مردمی که با هوشیاری و بینش مثال زدنی با آنکه دلهایشان مالامال از نقد و نظر بوده و است، با بردباری و ذکاوت مانع بهانه جویی ها بوده اند.

 

با آن که عمق و سطح نارضایتی در بخش معنی داری از جامعه وجود دارد، اما نباید آن را به مفهوم رسیدن مردم به آستانه ی تقاضای تغییر رادیکال تفسیر کرد که راهبردی بس خظرناک و بی فرجام است. بر این باورم که ایده هایی که تغییر نظام را دنبال می کند، اقدامات و شعارهایی که سطح و مرز ندارد و حتی بسیاری از فاش گویی ها و نامه های سرگشاده موضوعیت نمی یابد. آنها که معتقدند باید مناقشه را به بالا ترین سطح کشاند، باید پاسخ دهند که چنین راهبردی به کجا ختم خواهد شد؟

 

باید انتظار از خود را منطقی کنیم. ملت ما در بسیاری از شئون از تراز بالایی برخوردار است، اما نباید کاستی های خود به ویژه در تجربه ی کشور داری و مردمسالاری، اخلاق حکمرانی، دانش مدیریت به ویژه مدیریت منابع، حقوق اساسی، تفاهم داخلی و تعامل با جهان را فراموش کنیم. با همه ی تفاوت هایی که بین اصول گرایان و اصلاح طلبان وجود دارد، اما کسی نسخه ای برای اصلاح یک شبه ی کشور ندارد. بیماری های کشور گام به گام بهبود می یابد. مشکل اصلی آن جریان منحرف است. باید همگان را از جریان منحرفی که چون ویروسی خطرناک به جان مملکت افتاده و بر مراکز کلیدی تکیه زده است آگاه ساخت و راه را بر آن بست، اما این با تغییر و جهت گیری رادیکال متفاوت است. در شرایط فعلی هر اقدام رادیکال که منجر به بالاتر رفتن سطح مناقشه شود تنها به نفع جریان نفوذی منحرف متحجری است که می خواهد سرنوشت خود و نظام را به هم پیوند بزند. به سرمقاله ها و رسانه هایشان نگاه کنید، حتی تغییر لحن امام جمعه ای را هم بر نمی تابند. چرا با هرگونه تلطیفی مخالفند؟ این لزوما دلیل تامی نیست، اما نشانه ی مهمی برای شناخت کسانی است که از کنترل سطح منازعه بیمناکند؟

 

همچنان بر نقش رهبران عالی در سیاست کنترل سطح منازعه پای می فشارم و خواهان تعمیق و گسترش آن هستم. به صراحت عرض می کنم نادیده گرفتن ایمان و باورهای دینی مردم، رویکردهای بی تفکیک و شعار های بدون مرز ریختن آب به آسیاب جریان منحرفی است که توانسته تا خلوتگاهها نفوذ کند. کسانی که نظام و حاکمیت رایکپارچه خطاب می کنند به خطا رفته اند. باید تمرکز بر هسته ها و حوزه های تولید ظلم و فساد باشد نه کلیت و ارکان نظام. آقای مهندس موسوی به درستی بیان داشته اند که باید با حفظ مرزبندی با اقتدارگرایان در برابر تهدید و تعدی خارجی ایستاد. همین سخن از سوی دیگر نیز مصداق دارد. یعنی با حفظ مرزبندی با مخالفان اساس انقلاب و نظام، باید در برابر مراکز تولید فساد و ظلم داخلی ایستاد. تمایز هر اقدامی فراتر از این با رادیکالیسم دشوار است. اصلاحات رادیکال که دیگر اصلاحات نیست.

 

چند ماه پیش عرض شد که آقایان موسوی، خاتمی و کروبی متشکلتر شوند و از نخبگان داخلی هر دو جناح کمک بگیرند. امروز این امر ضرورتی عینی تر است تا هم از آنارشی و مرزشکنی و رادیکالیسم پیشگیری شود و هم تصویر و راهبرد روشنتری از مسیر ارائه گردد. مردم شریفی که آن صحنه های به یاد ماندنی را در انتخابات آفریده اند،امروز چشم به گام های نخبگانشان دوخته اند که چگونه راه احقاق حقوق مردم و ارتقاء کشور را می گشایند. مردم آگاه ایران به مراکز تولید ظلم پشت و آنان را به خود واگذار کرده اند. روزنه ها را بسته اند و گرنه نگاهی به خلوت مردم فاصله ی عمیق با جلوت را آشکار می سازد. نگرانی ها ی جریان منحرف از آینده ی خود آشکار است و از این رو هر آینه محتمل است تا به یهانه ی پیشامدی رفتاری رادیکال بروز دهد. باید در برابر رادیکالیسم از هر نوع و در هر جبهه ای هشیار بود.

 

۳) پیشنهاد باز کردن باب های گفت و گوی داخلی: تجربه می گوید و بسیاری معترفند که هیچ یک از دو جریان اصلی کشور قابل حذف از جامعه نیستند. ممکن است بتوان بخشی را برای مدتی از قدرت حذف کرد، اما حذف از جامعه خیال پردازی است. باید هویت ها را به رسمیت شناخت و راه اداره ی بهتر کشور را باز کرد. متاسفانه جماعتی بزرگ از اصولگرایان قدرت طلبی کرده اند و به مدد افول گرایان راه های گردش قدرت در جامعه را به نفع خود بسته اند. آنان خواسته یا ناخواسته کشور را به گرداب فرصت سوزی و سرمایه سوزی کشانده اند. این قدرت طلبان جماعت بزرگی از مردم را کنار گذاشته و تلاش دارند بخش دیگر را در برابر آنان قرار دهند و خود سهم عظیمی از سرمایه و فرصت کشور را یا به کنترل بخش کنار گذاشته معطوف کرده اند و یا با سیاست ها و مدیریت غلط بر باد می دهند. نتیجه آن می شود که با همه ی استخراج بی رویه ای که از منابع مادی و معنوی کشور شده است در داخل با مشکلات عدیده ی مدیریتی و توسعه ای مواجهیم و در خارج با تهدید و تحریم و واگذاری امتیازهای بی حساب. نهایتا به عنوان نمونه ترکیه و برزیل که سی سال پیش از مقروض ترین کشورهای دنیا بوده اند اینک از ما پیش افتاده اند در حالی که هیچ یک از هزینه های ملت ما را نیز نپرداخته اند. نه صدها هزار شهید و نه آبروی اسلام و ایران.

 

باید راهی برای تصحیح امور پیدا کرد. وقتی سخن از باز کردن راه های گفت و گو به میان می آید، به معنی معامله یا عبور و عدول از حقوق مردم نیست که کسی حق ندارد و نمی تواند چنان بگوید، به معنی پیدا کردن راهی معقول و پایدار برای ایفای حقوق امروز و آتی مردم است، وگرنه معلوم است که در نزد وجدان و دادگاه جامعه و در پیشگاه تاریخ نام چه کسانی به تباهی و چه کسانی به حق طلبی و آزادگی درج خواهد شد. اینکه به لحاظ فرهنگی و تاریخی، خوانش از گفت و گو گفت و گو بده بستان، سازش و خیانت است و اینکه پیشقدمی در گفت و گو به مفهوم ضعف و عقب نشینی ترجمه می شود موضوع مطلقی نیست و اینجا مصداق ندارد. این همان تلقی است که سالهاست تعمیم پیدا کرده و هم موجب عدم مفاهمه ی داخلی و هم مانع مراوده بهتر ما با جهان شده است و بسیاری از ما به آن معترضیم.

 

روشن است که چه کسانی به دور خود و کشور دیوار برلین کشیده و مانع مفاهمه و بهره گیری از روش های مردمسالارانه در اصلاح امورند، اما باید دعوتشان کرد و پیشقدم شد. طرفداران مردمسالاری بر گفت و گو غیرت نمی کنند. این شیوه ی تمامت خواهان است که از گفت و گو می هراسند و اتکا به اقتدار را مکفی میدانند. پیشقدمی در گفت و گوی ملی نشان دهنده ی خیرخواهی و بلند نظری است و مستوجب تقدیر است نه تحقیر. باز کردن فضای گفت و گو یعنی به رسمیت شناختن تفاوت های مردم و خروج از فاز امنیتی به فاز سیاسی. گفت و گو یعنی باز شدن راهی برای تمرکز بر اصلاح سیاست ها و روشها به جای تمرکز بر افراد. گفت و گو یعنی باز کردن فضای عمومی برای طرح و فهم ایده ها در همه ی سطوح. طبیعتا باز شدن فضای رسانه ای، آزادی زندانیان، آزادی احزاب و گروه های سیاسی، رسیدگی به مظالم رفته، حق تعیین سرنوشت، مفاهمه ی نخبگان جناح های سیاسی، گفت و گوی نخبگان و حاکمان و در یک کلام خروج از فاز ناموجه امنیتی و ورود به فاز سیاسی نیز در همین چارچوب قابل تعریف است. باز کردن باب گفت و گو به مفهوم بسته شدن باب خشونت از هر نوعش و از جانب هر کس است و طبیعی است که تنها خشونت طلبان می توانند مخالف گفت و گوی ملی باشند. باز کردن باب گفت و گو و مفاهمه ی ملی رسالتی همگانی است که حاکمان و نخبگان بر آن مسئولترند.

 

گرچه معدودی در نقد مقاله ی پیشین جانب انصاف و آداب نقد نگاه نداشتند و نشان دادند که تنوع آرا در نزدشان شعاری بیش نیست، اما خدا را شاکرم که دیدگاه های ارزنده ای مطرح و باب این بحث گشوده شد. می دانم که در فضای فعلی برای بسیاری اینگونه سخنان خوشایند نیست و نقد و افشاگری و فریاد خریدار بیشتری دارد، اما به اصول این دیدگاه باور دارم و بر اساس مکاتبات فراوانی که از افراد بسیار موثر دریافت کرده ام، می دانم این دیدگاه از طرفداران جدی در جریان داخلی سبز و نخبگان جریانات دیگر برخوردار است، لذا هم طرح و پیگیری و هم نقد و موشکافی آن را ضروری می دانم.

 

می دانم که بسیاری از کسانی که بر سریر قدرت نشسته اند تمایلی به رسمیت شناختن طیف وسیع منتقدان خود ندارند و این دیدگاه از قبل با چالش جدی مواجه است، و چه بسا همین روزها پیشامدها و تندروی هایی را مخالفان این دیدگاه به ویژه همان جریان منحرف شکل دهند تا به مدد آن، زمزمه های این چنینی را در نطفه خفه کنند، کما اینکه به جای آنکه زندانیان را آزاد و فشارها را کم کنند، آزاد شدگان را به زندان فرا خوانده و به عنوان نمونه برای رییس ستاد آقای مهندس موسوی آقای دکتر بهزادیان که شرافت ذاتی و سلامت نفسش زبانزد است، حکم پنج ساله می نویسند.

 

همینجا لازم است تصریح شود که ایده ی گفت و گو دشوارتر از هر ایده و مسیر دیگری است. عادت تاریخی نخبگان و حکام ما اتکا به شیوه های دیگر است. باید مفهوم و ارزش گفت و گو و فرهنگ آن را در همه ی سطوح و عرصه ها بازشناسی کنیم. دشوار است که تندروها فرصت دهتد که گفت و گویی از هر نوع و در هر سطحی شکل بگیرد، دشوار است که با گفت و گو تندروی های ریشه دار و عمیق، شکاف های سنتی و تاریخی، خلق و خوهای نا صواب و بی قانونی های بی حد و حصر کنترل شده یا انعطاف و اصلاحی معنی دار صورت پذیرد. حتی محتمل است برخی مدت کوتاهی نرمش و روی خوش نشان دهند و دوباره به خصلت مالوف برگردند، اما نباید مایوس شد و در چنبره ی این عادت تاریخی زمینگیر ماند. بالاخره باید روزی بر این قرار متقاعد شد. راه های دیگر شاید برای ما آسانتر بنماید چرا که به آن خو گرفته ایم، اما تعمقی بر آن نشان می دهد که بس خسارت بار و کم فایده است. دشوار است از هزینه های آن برای دین و میهن خوف نکنیم. شاید نادیده گرفتن این اصل بوده است که با یک تاریخ مملو از قهرمانان ملی هنوز به جایگاه مطلوب خود نرسیده ایم؟ اگر فرجی باشد و بخواهیم قله های بلوغ ملی را فتح کنیم، همین راه گفت و گوی داخلی با تکیه بر بدنه ی اجتماعی، به رسمیت شناختن متقابل و تفاهم ملی برای پیشرفت کشور، اصلاح روشها و اتفاق برای جراحی غده ی سرطانی منحرفین است. سخن از گفت و گوی ملی نیازمند به جان خریدن طعن و زخم رفیق و رقیب است، لکن بی شک کسانی که قدم در این مسیر پر مرارت اما فرهنگساز و راه گشا برای کشورمان بگذارند، در پیشگاه تاریخ سربلندتر خواهند بود، حتی اگر در کوتاه مدت در قاب قهرمانان ملی و تاریخی ننشینند.

 

آینده قضاوت خواهد کرد که هر فرد و گروه کدام مسیر را برگزیده است و نتیجه ی عمل کدامیک موجب عبرت یا مایه ی مباهات فرزندانمان خواهد بود؟

 

منبع: کلمه

 


 


مقصود فراستخواه

 

«وضعیت آموزش علوم در ایران»

 

گفتگوی خبرگزاری مهر با مقصود فراستخواه:

 

از آن جایی که وقتی از «آموزش» سخن می گوییم هم زمان مسأله انسان نیز مطرح می شود بنابراین ما از همان ابتدا با مسأله‏ای از پیش تعریف شده مواجهیم یعنی با ساختارهای مفهومی و زبانی و زمینه های تاریخی، فرهنگی و اجتماعی‏ای که نمی توان به سادگی از آن ها چشم پوشید؟

 

آموزش علم مدرن در ایران از ابتدا بحث انگیز بود. علم مدرن حاصل « نظام نوینی از دانایی بشر »  ومبتنی بر سوژگی بشر و عقل خود بنیاد  او بود  ، اما  ساختارهای مفهومی  متداول و متعارف ما با این نظام جدید دانایی فاصله وبلکه  مشکل داشت.  در علم مدرن شکاکیت سازمان یافته بود  در حالی که ساختار های مفهومی ما بر روی یقین های سادۀ جازم قرار داشت. علم مدرن بر وفاداری به نتیجۀ نا متعین تفحص  آزاد بشری در باب امور عالم وآدم  بدون جانبداری تأکید می کرد  ولی در ساخت باورهای ما امکان ومجوزی برای عبور از  مسلمات و مقبولات  وخط قرمز هاوجود نداشت. البته منظور بنده این نیست که علم مدرن در غرب به طرز ناب وخالصی وجود  داشت ، رهیافتهای نوین فلسفۀ علم و جامعه شناسی معرفت و جامعه شناسی علم ومطالعات علم  نشان می دهد که علم نیز  از یکسو با  متافیزیک  و پارادایمها  و از سوی دیگر با ساخت اجتماعی و علایق گروه ها نسبت دارد  ودر خلأ  صورت نمی گیرد اما با همۀ این اوصاف، علم مدرن وپسامدرن  مبتنی بر خود اندیشی و خود گردانی بشری و خرد انتقادی و خطا پذیری و چند گرایی است اما بخش بزرگی از ساختارهای مفهومی ما از اینها گریز و استنکاف دارد.

 

 البته من قائل به این نیستم که سنتهای مفهومی ما برای همیشه و به طور مطلق نسبت به علم آموزیِ مدرن انسداد وامتناع دارند چون به نظر من، سنتهای فکری ما همانطور که محدودیت هایی دارد، امکاناتی هم  هر چند نهفته در او هست ، از سوی دیگر  ، ساختارهای مفهومی ، اموری نیستند که یکباره آمده  اند وبرای همیشه هستند ، بلکه  در معرض تحول و  تعارض و تکثر  هستند ، به تعبیر گیدنزیِ کلمه ما نباید به  «بودن ساختار» بلکه به«شدن  ساختار »( structuration) بیندیشیم. ساختار مفهومی می تواند از بیرون نقد بشود و حتی مضامین مضمری از  درون او به میان بیاید ، تعارضهایی به وجود بیاوردونظم موجود ساختار را برهم بزند. فکر اعتزالی و  نیز پدیده هایی همچون خیام و زکریای رازی و بیرونی و ابن مسکویه شواهدی تاریخی از  امکانات  بالقوه موجود در اقلیم وآب وهوای مفهومی ما بودند. در حال حاضر نیز شاهد تحولاتی در جهان زندگی ایرانی هستیم وگروه های جدید اجتماعی ما ،  با هنجار ها وشیوه های جهانشمول  علم و دنیای ارتباطات واطلاعات  محشور هستند اما سیستم های رسمی و ساخت مسلط مفهومی ما همچنان   با نظام نوین دانایی و علم مدرن مشکل دارد. در همین جا نتیجه می گیرم که نظامهای رسمی آموزشی ما تنها از طریق  تعامل با همین جهان زندگی نوپدید ایرانی و سازگاری فعال با تحولات جهانی است که می توانند توسعه  یابند و مشروعیت و کارایی پیدا بکنند.

 

  ‏با این اوصاف شما نسبت نظام‏های آموزشی را با عوامل و زمینه های معرفتی، ساختاری و فرهنگی چگونه می بینید؟

 

من بدون اینکه وارد سطح تجویزی بشوم در سطح تحلیلی چند نکته را یاداوری می کنم. نخست اینکه علم  ،  مِلک ِ مشاع جهانی است پس نمی توان در ایران از علوم و آموزش علوم سخن گفت مگر آنکه فکری جهانی داشت. یعنی در سطح تحلیلی نمی توان دنیا را دنیای کفر و استکبار  و سر به سر محیط تهدید علیه خود و باورهای خود  تلقی کرد  و در عین حال با  علم  جدید  جهانی ،  همراه و از آن برخوردار شد. علم ورزی و علم آموزی ، دیسیپلینهای جهانشمولی  دارد ،  جامعۀ ایرانی به دلیل جزمیات نهادینه شده در آن  از جهان پیشرو معاصر  منزوی شده و عقب افتاده است و این به آموزش  آزاد  علوم لطمه می زند .

 

نکتۀ دوم این است که علم ورزی  و علم آموزی اصولا عملی  عقلانی و انتقادی  است ، ذهن علمی ذهنی پرسشگر و شواهد جو و تأمل ورز و  آزمونگرا ست، در علم هیچ خاتمیتی وجود ندارد، در عین حال که از رهیافتهای پیشین استفاده نقادانه به عمل می آید  ، مفهومها ونظریات تازه ای نیز با استدلالها و شواهد کافی برساخته می شود، ذهن علمی اساسا تک ذهنی نیست بلکه میان ذهنی است ،  در او حدس ها و ابطالهای مدام است ، نظریه آزمایی  ونوآوری است، علم پیوسته به داده ها وشواهد نوپدید  و آزمایش ها و پردازشهای جدید  گشوده است.  بنابراین  ترجمۀ محصولات علمی و تکرار  وانتقال سطحی آنها در کلاسهای درس  نه  علم آموزی  است ونه به طریق اولی علم ورزی. بلکه تفوّه به علم و تشبه به علم وتقلید  طوطی وار  و سرسری از علم جهانی  است. علم ورزی ما وقتی آغاز می شود که  بتوانیم آزادانه به سر وقت مسأله های جدید ایرانی برویم و به آنها از منظر دانش موجود جهانی بنگریم ، حداکثر استفاده را از ظرفیتهای نظری جهانشمول برای توضیح وتحلیل مسأله های ملی و محلی  به عمل بیاوریم ولی چون گفتیم علم بنا به سرشت خود نسبت به شواهد جدید حسّاس وآزمون پذیر و ابطال پذیر است در نتیجه می توانیم  با تأمل در شواهد و داده های متفاوت ایرانی که  بدون جانبداری گرداورده ایم، تبصره های تازه ای به علم جهانی بزنیم و مفهوم  سازیها ونظریه پردازیهای تازه ای را  با  رعایت هنجارهای جهانشمول علم ورزی و وفاداری به حقیقت علمی  داشته باشیم وبه نوبۀ خودمان به  ذخائر دانش بشری بیفزاییم وکران علم جهانی را بگسترانیم.

 

خوب لازمۀ اینکار چیست؟آشکارا  این است که نهادهای علمی  ودانشگاهی ما استقلال آکادمیک داشته باشند، آزادی علمی در پژوهش وآموزش علوم وجود داشته باشد، چرخش آزاد اطلاعات در کار باشد، دسترسی  آزاد وآسان به منابع و پایگاه های اطلاعات و دانش جهانی امکانپذیر باشد، نشریات فکری وعلمی آزاد ومستقلی وجود داشته باشد، متفکران بتوانند آزادانه اندیشه ورزی  متفاوت و متکثر بکنند ، نقد وآزمون به رسمیت شناخته بشود، آموزشها با بحث وگفتگو و پرسش افکنی ونقادی همراه باشند، مسأله های ایرانی در حوزۀ عمومی علم به میان بیایند ، از آنها آزادانه بحث بشود و...  

 

 توجه به این مسایل را تا چه حد در طراحی نظام های آموزشی و سیاستگذاری های این حوزه مؤثر و مهم تلقی می کنید؟

 

آموزش علوم در ایران وقتی به سامان می آید که  نظام های رسمی آموزش و علم در ایران به سوی جهان زندگی واقعی علم ورزی و علم آموزی  در این سرزمین گشوده بشوند . نظام های رسمی آموزشی ما از آمادگی تا آموزش عالی ، با زیست جهان ِ جامعۀ ایرانی نا همزمانی دارد، زیست جهان ما ،  مایل و معطوف به زمان مدرن  واحیانا مابعد مدرن است ولی   نظامهای رسمی از خیلی جهات با زمان پیشامدرن کوک شده اند. نسل جدید دانش آموز ایرانی با اینترنت و ماهواره و مسائل ومباحث زندگی روزمره در کوچه وبازار  درگیر است و  به رغم تمام محدودیتها در عصراطلاعات و ارتباطات  زندگی می کند ولی وقتی به نظام های رسمی  آموزشی وارد می شود با جزمیات کهنه و نگاه های سنتی و شیوه های ناکارامد و کلیشه های خشک ایدئولوژیک وسیاسی مواجه می شود، در آنجا کمتر می تواند خود اظهاری بکند، پرسش بیفکند ، مشارکت بورزد،  در آنجا هنوز به شیوه های علمی مدیریت نمی شود ، شایسته گرایی  نیست ، کلاسها خشک وخالی است، برنامه ها وکتابها متناسب با آفاق متحول جهانی و زیست جهان متنوع ایرانی  نیست،   شرایط برای روش تدریس مشارکتی و توأم با جرّ و بحث وباز اندیشی و شک وانتقاد  مساعد نیست، به سادگی نمی توان یاد دهی  و یادگیری را بر مسأله های واقعی این سرزمین  مبتنی ساخت.

 

از سوی دیگر می توان گفت که آموزش امری معطوف به آینده است و از آن جایی که قرار است بروندادهای یک نظام آموزشی دست اندرکار ساختن و سامان بخشی به آینده‏ی یک جامعه باشند بنابراین امر آموزش مسأله ای سیاسی نیز خواهد بود و در همین جاست که باید به نقش حکومت در این عرصه توجه نمود.‏ به نظر شما حدود و ثغور دخالت حکومت در امر آموزش با توجه به خطراتی چون سیاسی شدن صرف، ایدئولوژیک شدن و یا ابزاری انگاشتن امر آموزش تا به کجاست؟

 

علم آموزی در این سرزمین به اصلاحات نهادی نیاز دارد.  نگاه سیستمی و  رهیافت نهاد گرایی نوین به ما می گوید که علم  در خلأ روی نمی دهد، مقتضیات نهادی  دارد، علم مدرن مستلزم  نهادهای مدرن است، به شیوه های مدرن حکمرانی خوب ( Good Governance  ) نیاز دارد، آموزش علوم بدون پرورش ذهن علمی  میسر نمی شود  ، بدون پذیرش فرهنگ علمی که هویتی جهانی دارد  نمی توان انتظار بسط وشکوفایی آموزش علوم در این سرزمین  داشت، اینها نیز خود مستلزم آن اند که  ساختار خط مشی گذاری  در نظام علمی کشور اصلاح بشود . بیست وچند میلیون نفر مستقیما در محل های آموزشی  رسمی این سرزمین تحصیل می کنند که اگر محیط های یادگیری مجازی و نیز محلهای غیر رسمی آموزشی را نیز به حساب بیاوریم شاید این تعداد از سی میلیون شهروند تجاوز بکند .در واقع  نیمی از جمعیت ایران به طور مستقیم مخاطب نظام آموزشی کشور است ونیمی دیگر نیز به دلایل نسبت خانوادگی وغیر آن ، ذی نفعان نظام آموزشی هستند ، پس اینجا حیاط خلوت سیاستگذاران نیست و باید درک بکنند  که دارند برای سرنوشت عمومی مردم ایران خط مشی تعیین می کنند بنابراین تنها راه عقلانی واخلاقی این است که خط مشی ها با مشارکت منصفانۀ عمومی  و گفت وشنود آزاد و رضایتبخش در  حوزۀ عمومی همراه باشد ونه در چارچوبهای ایدئولوژیک –سیاسی  بخشی ازگروه های حاکم. وانگهی آنچه از حکومت انتظار می رود که با همۀ این مشارکتها انجام بدهد  خط مشی های کلی وسپس حمایت وسیع  از نظام آموزشی است نه قیمومت برآن.

 

 نظام آموزشی باید از وزارت مداری به مدرسه محوری و استقلال دانشگاهی جابه جا بشود، مدرسه باید با مشارکت  معلمان و دانش آموزان و خانواده های آنان مدیریت بشود، به جای دستور العملهای  محدود کننده  وآزار دهندۀ ایدئولوژیک وسیاسی،  در سایۀ   اجتماعات محلی و امنای مردمی رشد بکند.  بخشی از (ونه البته همۀ )صاحبنظرترین وداناترین مردمان این سرزمین در  دانشگاه ها  زندگی می کنند پس آنها سزاوارترین کسان برای ادارۀ خود، برای تنظیم برنامه های آموزشی ودرسی، برای تدوین کتابهای درسی و برای ایجاد کرسیهای نظریه پردازی هستند و نه اینکه نهادهای دولتی بخواهند این امور را با مداخلات مستقیم وغیر مستقیم خود رفع ورجوع بکنند. اینکار نه مطلوب به معنای عقلانی واخلاقی است ونه البته  در  مقیاس میان مدت ودراز مدت امکان پذیر  و شدنی است و نمی تواند قرین  پایداری واثر بخشی باشد.

 

علم، خود مسؤول اکتشاف و  آزمون  و پی جویی حقیقت است و نه اینکه ارباب قدرت وثروت ومنزلت به او  بگویند که حقیقت چیست؟ علم نقاد ایدئولوژی است و نه اینکه  تا حد ابزار ایدئولوژی تقلیل داده بشود، اگر کسانی خود را مسؤول ادارۀ امور کشور می دانند دانشمندان مسؤول تبیین وتوضیح و تحلیل این امور و نقد روشها وفرایندها وبرایندهای رتق وفتق امور     هستند ، چگونه می شود که بیرون از قواعد وهنجارهای علم ،  به معلمی گفته شود که چه تعلیم دهد و چگونه  تعلیم دهد و به  استادی ابلاغ شود که حقیقت چیست و چگونه است که فرزندان خود را به مدرسه ودانشگاه بسپاریم ولی از آنها بخواهیم که به جای حقیقت علمی و نتایج پسینی ِ آزمونهای علمی ، چیزی را بیاموزند که  کسانی از پیش برایشان تعیین کرده اند؟     

 

منبع: مهر


 


سارا زرتشت

 

نه هر كه طرف كله كج نهاد و تند نشست

كلاهداري و آئين سروري داند

( حافظ )

 

پيروزي احمدي نژاد در انتخابات 84 ، محصول يك تقابل سياسي بود . احمدي نژاد هويت سياسي خود را با نفي گفتمان هاي سياسي و الگوهاي اقتصادي هاشمي رفسنجاني  تعريف كرد و به كمك اين هويت مبهم ، توانست در انتخابات 84  ، بر هاشمي رفسنجاني فائق آيد . مقايسه ي آراء احمدي نژاد با آراء او در انتخابات مجلس ششم  اين ادعا را تقويت مي كند . مدلي كه احمدي نژاد از آن بهره برد ، همان مدلي بود كه اصلاح طلبان را در انتخابات دوم خرداد 76 به پيروز رساند ، با اين تفاوت كه مدل احمدي نژاد  صريح تر    و البته بسيار مبتذل تر از مدلي بود كه در دوم خرداد  بر قدرت غالب شد ؛ اگرچه نمي توان به رفتار سياسي احمدي نژاد در آن دوره و حتي به غير اخلاقي بودن آن ايراد گرفت كه غيبت اخلاق در سياست ايراني يك غيبت سيتماتيك و نهادينه است و اغلب سياستمداران پيشين هم ، كم و بيش  از اين آئين سياسي برخوردار بوده اند و كمتر مي توان  نمونه هاي پاك و سره اي چون مهدي بازرگان  را در آن يافت .

 

اين بار ، اسفنديار رحيم مشايي - هم -  به دنبال يك تقابل است تا به كمك آن ، خواسته هاي خود را پيش ببرد . اسفنديار معتقد است كه اغلب شركت كنندگان در انتخابات ، براي نه گفتن به  پاي صندوق راي مي آيند و اين نه گفتن مستلزم ايجاد يك تقابل است . اما ؛ تعريف يك تقابل سياسي و حتي اقتصادي براي اسفنديار ممكن نيست كه خود جزئي از سياست فعلي  است . اما ، ايجاد يك تقابل مذهبي و يا مكتبي براي تقابل با نهاد روحانيت و گفتمان مذهبي حاكميت  ، ممكن مي نمايد .

 

اسفنديار به يك تقابل مذهبي - مكتبي مي انديشد . مدلي از تقابل دين فقيهانه و دين عارفانه . نمونه اي از تقابل دين فقه انديش و دين تجربت انديش . الگويي  از تقابل ايران و اسلام يا  فارس و عرب و به عبارت دقيق تر مدلي فانتزي و كاريكاتوريك  از قرائت اصلاح طلبان در خصوص دين  .

 

اسفنديار - لابد - سري به بازار نشر مي زند و حجم كتاب هاي فانتزي و كتابچه هاي عرفاني را كه  اغلب به عرفان دئيستي پرداخته اند مي بيند و با ديدن تيراژ و چاپ چندم آنها دل خوش مي كند كه جامعه ي هدف را خوب انتخاب كرده است  . ديدار با هنرپيشه هاو هنرمنداني كه به اين آئين ها تعلق خاطر دارند و ايرانيان خارج نشيني كه با نوستالژي وطن گذران مي كنند  آغاز پروژه ي اسفنديار است . آغازي براي تقابل مكتب فقه گريز و ايراني اسفنديار و مكتب فقه پرور و اسلامي روحانيت .

 

اسفنديار ، خود را به آب و آتش مي زند تا هويت خود را بيابد و آن را فرياد بزند . دشمنان مذهبي و روحاني براي آن لازم اند و اين دشمنان هويت او را تقويت مي كنند و چه دشمني بهتر از مصباح و سليمي نمين و شريعتمداري و مكارم شيرازي !

 

اسفنديار ابايي ندارد كه خود را حلاج  بخواند ، تا جامعه ي هدف ، او را  بر سر دار ببينند و او همان قهرمان مظلومي باشد كه جامعه ي ايراني تشنه ي آن است . قهرماني كه نقد آن روا نيست و افتاده اي  كه ديگر  زدن ندارد .

 

اسفنديار - شايد -  ، از دو نكته غافل است . اول اينكه اين بازي  دير شده است و ديگر آن كه اين  تقابل هم خطرناك تر از آن است كه « حلقه ي اروميه » بتواند آن را پيش ببرد . بگذريم كه اساساً ظرفيت وجود اين تقابل در چهره و شخصيت و توان فرهنگي و علمي اسفنديار نيست . اگر قيافه ي احمدي نژاد به درد نوكري مردم مي خورد  ، « ته چهره » ي اسفنديار نه نشاني از عرفان دارد و نه اخلاق عرفاني . راز نهفته در شخصيت مبهم اسفنديار ،اگر چه  استعداد آن را دارد كه به ابهام عرفان بيالايد اما ، اين ابهام ، استعداد ديگري را هم در خود به همراه دارد . « استعدادي كه داود احمدي نژاد هم بتواند آن را كشف كند »

 

اسفنديار خان اشتباه هم دارد . چند اشتباه بنيادي  ! به همان اندازه كه تقابل سياسي زود جواب مي دهد و مي تواند بر موج افكار عمومي و هيجانات انتخاباتي سوار شود ، تقابل مكتبي و مذهبي دير ياب و دير كوش است  . غفلت اصلي اسفنديار - اگر اساسا غفلت باشد !؟ -  غفلت از جامعه ي مذهبي و ديني ايران است . به همان اندازه كه سياستمداران ايراني در سياست ورزي خود ناتوان و كم تجربه و جوان رفتارند ، روحانيان و انديشمندان ديني ، توانمند و پرتجربه و پيركردارند . از سنت حوزوي گرفته كه به نام بزرگاني چون  علامه طباطبايي و مرتضي مطهري آراسته است تا سنت روشنفكري ديني كه بر شانه ي غول هايي چون عبدالكريم سروش و اقبال لاهوري ايستاده است .

 

سخن كوتاه ، اگرچه قطار خالي سياست ، بليط ورود كساني چون محمود را هم دارد اما  قطار سنگين فقه ، مجال عرض اندام به قرائت فانتزي و كمدي اسفنديار را نخواهد داد  . اگرچه جوي  آب سياست بد جوري در ايران سر بالا مي رود و مجال خواندن براي محمود و اسفنديار هم فراهم شده است ؛ اما  درياي سنتِ ديني  تنها به نهنگاني چون مولوي و غزالي مجال شنا مي دهد .به قول حافظ

 

هزار نكته ي باريك تر ز مو اينجاست

نه هر كه سر بتراشد،  قلندري داند

 

  *نظرات وارده در یادداشت ها لزوما دیدگاه جرس نیست.

 


 
شما این خبرنامه را به این دلیل دریافت می کنید که ایمیل شما پس از تایید وارد لیست دریافت کنندگان شده است. برای لغو عضویت از این خبرنامه به این لینک مراجعه کنید یا به jaras-unsubscribe@sabznameh.com ایمیل بزنید. با فرستادن این خبرنامه به دوستان خود آنها را تشویق کنید که عضو این خبرنامه شوند. برای عضویت در این خبرنامه کافی است که به jaras@sabznameh.com ایمیل بزنید. برای دریافت لیست کامل خبرنامه های سبزنامه به help@sabznameh.com ایمیل بزنید.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

خبرهاي گذشته