انجمن معماران و شهرسازان ایرانی که بیش از ۱۵ سال، معرفی و ستایش معماران و شهرسازان ایرانی را در کارنامه خود دارد، امسال به مناسبت نودمین سالروز تولد استاد سیحون مراسم بزرگداشتی را با حضور وی برگزار کرد که همراه بود با ویدیویهای مستند معماری استاد سیحون، گفت و شنید با وی، شاگردان، همکاران و خانواده مهندس سیحون و همچننین خاطرات، ستایش و نقد و نظر سخنرانان از او و اجرای موسیقی زنده توسط هنرمندان ایرانی ساکن لسآنجلس.
در ابتدا خانم گلی ثابت به نمایندگی از انجمن معماران و شهرسازان ایرانی ضمن معرفی این نهاد، به خوشآمدگویی از حاضران پرداخت و سپس مدیر برنامه های بزرگداشت استاد سیحون، مریم سیحون با معرفی برنامهها ادامه این مراسم را پی گرفت. مریم سیحون، دختر مهندس هوشنگ سیحون چند سال است که گالری سیحون در لسآنجلس را تاسیس و به نمایش آثار نقاشان بزرگ در لسآنجلس میپردازد.
خانم رکسانا راستگر نیز مجری و مترجم برنامهها برای عدهای از شرکت کنندگان غیرفارسی زبان بود.
پس از نمایش فیلم مستندی از آثار به جامانده از مهندس سیحون در ایران که توسط مجله معمار در سال ۱۳۸۶ ساخته شده بود، نوبت به اجرای برنامهی خانم سوسن دیهیم هنرمند پرآوازه جهانی ایرانیتبار، خواننده و آهنگساز رسید که سابقه اجرای برنامه با بزرگانی همچون پیتر گابریل، بابی مک فرین، موریس بژار و شیرین نشاط را داشته و هم چنین همکاری درازمدتی را با ریچارد هاروویتز در کارنامه هنری خود دارد. خانم دیهیم قطعه آوازی زیبایی را اجرا کرد که مورد تشویق شرکت کنندگان واقع شد.
مهندس حسین امانت یکی از دانشجویان استاد هوشنگ سیحون که طراحی و معماری میدان شهیاد در تهران از اوست و عضو انجمن معماران و شهرسازان ایرانی نیز میباشد، به بررسی آثار معماری مهندس هوشنگ سیحون پرداخت. میدان شهیاد که پس از انقلاب ۱۳۵۷ به میدان آزادی نام گرفت و چنانچه هر نام دیگری مردم کشورمان بر آن بگذارند، بدون شک یکی از آثار به جا ماندنی و تاریخی کشورمان محسوب میشود و به عنوان میراث فرهنگی ما ماندگار خواهد بود و نام مهندس امانتها و مهندس سیحونها از دفتر تاریخ ایران زوده نخواهد شد. چه موافق آنها باشیم و چه مورد تائید ما نباشند. تاریخ بهیاد میآورد آنچه که بر پهنه سرزمین ما بنا شده و میشود و به عنوان میراث فرهنگی ایران بهجا خواهد ماند.
مهندس امانت از خاطرات خوب دانشجویی خود صحبت کرد و از سفرهایی که با مهندس سیحون به سراسر ایران داشت و از روزهای فراموش نشدنی دوران دانشجویی و بودن در کنار مهندس سیحون هنگام تهیه کروکی از در و دیوار اطراف تهران و... صحبت به میان آورد. او ضمن نشان دادن تشابه آرامگاه بوعلی در همدان با گنبد قابوس یادآور شد که مهندس سیحون اولین کسی است که اشاره به سنت غنی دارد و در عین حال پیامی را از آن زمان نه به صورت کپی بلکه به صورت مدرن منتقل میکند. عیناً بازسازی نمی کند بلکه به صورت مدرن ارایه میدهد و با این کار یک راه جدیدی را به معماران ایرانی نشان میدهد. و آن این است که میگوید شما این سنت را دارید و این یک گنجینهای است که می توانید از آن بهره بگیرید.
اجرای قطعات موسیقی توسط استاد منوچهر صادقی نوازنده سنتور و از شاگردان استاد ابوالحسن صبا و استاد دانشگاه کالفرنیا به مدت ۳۰ سال به همراه پژمان حدادی استاد سازهای کوبهای از دیگر بخشهای این برنامه بزرگداشت بود.
خانم تالین گریگور نویسنده کتاب «ایران را ساختن» سخنران بعدی بود که در این کتاب پیرامون معماری ایران در دوره حکومت پهلوی و چهره شاخص آن مهندس سیحون سخن رفته است و دستمایه تز دکترای وی بودهاست.
اجرای تکنوازی تنبک توسط هنرمند سازهای کوبهای پژمان حدادی بخش دیگری از برنامههای این شب بود.
مهندس ایرج امین اسفندیاری یکی دیگر از شاگردان مهندس سیحون و عضو انجمن معماران و شهرسازان ایرانی به خاطرات خود از استاد سیحون در دوران دانشجویی در دانشکده هنرهای زیبای دانشگاه تهران پرداخت و با بیان خاطرات خود از نافرمانیهای بازیگوشانه و تعبیر موش و گربهای خود با مهندس سیحون، شرکت کنندگان را به وجد آورد.
فیلم دیگری ساخته یکی از شاگردان استاد سیحون عباس حجت پناه، به نمایش در آمد. در این فیلم مهندس سیحون از بازیگوشیهایش و علاقهاش به نقاشی و از خط خطی کردن در و دیوار و حیاط خانهشان در ۲ سالگی که با این کار همه را به ستوه آوردهبود تا عشقاش به مناظر و طبیعت صحبت میکند. او از رشد و نمو خود در خانوادهای هنرمند حرف می زند.
اجرای تک نوازی ویولن توسط نوجوان ۱۳ ساله ادامه برنامه بزرگداشت بود که قطعاتی از برامس، مانته و... را به زیبایی نواخت. این نوجوان که مهندس سیحون را پدرخواندهی هنری خود می نامد، فراز سلطانی نام دارد. او که آموزش ویلون را از ۲ سالگی شروع کرده، برنده چندین جایزه هنری است و یکی از امیدهای آینده در نواختن این ساز به شمار میرود. فراز سلطانی قبل از نواختن ساز خود گفت: من افتخار میکنم که در بزرگداشت یکی از بهترین معمارهای ایران مهندس سیحون شرکت کنم و قطعاتی را اجرا کنم.
فیلم دیگری که توسط سعید طیبی در اروپا، علی زارع در ایران و آرش اختری در لسآنجلس تهیه و ساخته شده بود به نمایش گذاشته شد که در این فیلم چند تن از شاگردان برجسته استاد سیحون به خاطرات خود با مهندس سیحون پرداختند. در بخش دیگری از این فیلم زنده یاد معصومه سیحون همسر مهندس سیحون از مهندس سیحون میگوید و از متارکهاش با او. معصومه سیحون به خاطرهای از سیحون و آشناییاش با او که در نهایت منجر به ازدواجش میشود، صحبت میکند و یادآور میشود: من برای مهندس سیحون بیشترین احترامی را که برای هر کسی در دنیا داشته باشم، قائلم. با اینکه من با ایشان متارکه کردم، باید بگویم که ایشان استادم بودند و پدر بچههایم بودند و از ایشان یاد گرفتم...». یادآور میشویم که معصومه سیحون، همسر سابق مهندس سیحون چندماه پیش در تهران زندگی را وداع گفت.
در پایان برنامه مهندس عزیز بنایان از اعضای انجمن معماران و شهرسازان ایرانی و کورش بهزادی از دفتر سناتور پرایس، برای اهدای لوح تقدیر به مهندس سیحون به روی صحنه رفتند و از مهندس سیحون درخواست کردند تا برای اهدای لوح تقدیر به وی، به روی صحنه بیاید. مهندس سیحون همراه پسرش نادر و نوههایش به روی صحنه رفت و لوح تقدیر را از مهندس عزیز بنایان دریافت کرد.
مهندس سیحون سپس به ایراد سخنانی کوتاهی پرداخت و از حضار تشکر به عمل آورد و از برنامهگذاران، مجریان و مهمانی که از راه دور و نزدیک به این مراسم آمدهبودند سپاسگزاری کرد و نام برد. از جمله از مهندس حسین امانت و دوست صمیمی اش بابک آقاخانی و همچنین از مجید ماهیچی، شراره سلطانی، سیامک سعادتمند و هادی ابراهیمی که برای حضور در این مراسم از ونکوور به لسآنجلس سفر کرده بودند، نام برد.
این برنامه توسط چندین کانال تلویزیونی در آمریکا از جمله صدای آمریکا، کانال یک، اندیشه و پرواز فیلم در ونکوور ضبط و زیر پوشش خبری قرار گرفت.
پیش گفتار آنتونی آرنو در باره این کتاب:
آنتونی آرنو (Anthony Arnove)، نویسنده کتابهای: "The logic of withdrawal" و "Editor of Iraq under siege: the deadly impact of sanctions and war"
است.
«برای امریکا همه ما تروریست محسوب میشویم. امریکائیها هیچ گونه تفاوتی بین تروریست که دست به کشتار مردم غیرنظامی میزند و مبارزین صادق جنبش مقاومت که برای آزاد نمودن کشورشان میجنگند قائل نیستند. آنها هیچ گونه تصوری از آرمانهای ما یا از درد و مصیبتهای ما ندارند، همه ما برای آنها بیارزش محسوب میشویم. (زئید، مبارز زیرزمینی جنبش مقاومت عراق)
تمام ادعاهای امریکا در مورد «آزاد نمودن عراق» کاملا بیاساس بوده است. دولت امریکا در عمل به مردم عراق نشان داده است که تا چه حد به ایدهها، ارزشها، احساسات و حقوق این مردم بیاعتنا بوده است. همیشه آنها را تحقیر کرده است.
Jurgen Todenhofer همانند یک نویسنده مستقل برای دستیابی به حقایق دست به ریسک خطرناکی میزند. او جاناش را به خطر میاندازد تا واقعیتها و حقایق را از دهان کسانی که سران غرب و رسانههای وابسته به آنها، از حق حضور و بیان کاملا محروم نمودهاند به ما برساند، نه تنها لازم است که صدای آنها را بدقت شنید، بلکه مستلزم میباشد که از آنها بیاموزیم.
George orwell نویسنده مشهور انگلیس، در اثر معروفاش به نام «۱۹۸۴» اوضاع کنونی جهان را چنین توصیف مینماید. «در جهانی که ما به سر میبریم کلمات مفهوم واقعیشان را با کلمات بدلشان جانشین نمودهاند». در همین راستا از مضمون کتاب ۱۹۸۴ این برداشت به همه ارائه داده شده است که اورول نقائص و بیعدالتیهای سیستم جامعه شوروی را برای خوانندگاناش ترسیم مینماید. در حالی که توصیف منتقدانه او فقط شامل جامعه شوروی نمیشد. بلکه او جوامع سرمایهداری غرب را متهم به اتکاء به تبلیغات و کنترل رساندن اطلاعات واقعی به مردم و خفه نمودن دموکراسی مینماید. از لحظه آغاز گفتگوی ما درباره عراق، خود را ناگزیر در دنیای اورول مشاهده مینمائیم.
بدون استثناء تمام رسانههای و البته به سرمایهداری در غرب بحث از «برقراری دموکراسی» در عراق را مینمایند. برخی از مفسرین ایده انتقال دموکراسی به عراق را یک امر مثبت ارزیابی نمودهاند. اما به شیوه اجراء آن تا حدودی انتقاد دارند. بعضیها با ماهیت و یا نفس این اقدام موافقند اما آن را یک سیاست بیش از اندازه بلندپرواز قلمداد کردهاند. (به نظر یکی از این مفسرین طرفدار جنگ، علت عدم موفقیت ما در عراق، دست کم گرفتن ما از «آلوده بودن به فساد، انحطاط» مردم عراق بوده است. برخی دیگر به ایده حمله به عراق انتقاد دارند چون معتقدند علیرغم نیت بسیار خوب ما درباره آنها، اما باید قبول کنیم که اعراب و مسلمانان آماده پذیرفتن دموکراسی نمیباشند.
واقعیت چنین است که کشور عراق در حساسترین تقاطع منطقه تولید نفت و گاز طبیعی در جهان واقع شده است، واشنگتن با استقرار پایگاههای نظامی در عراق و کنترل نفت عراق، قادر خواهد بود، که نفوذ و برنامههایش را در این منطقه ژئواستراتژیک حیاتی در نهایت در جهان مستقر کند.
راستی این چه نوع دموکراسی است که قصد پیاده نمودن آن را در عراق دارند؟. براساس ادعاهای ساختگی و دروغ به تمامیت ارضی کشوری مستقل تجاوز نمودن، سالها مردم را زیر سلطه اشغال استعماری قرار دادن، و به خواست اکثریت وسیع مردم کمترین توجه ننمودن؟
نظرسنجی مؤسسات سنجش افکار عمومی که شامل نهادهای نظرسنجی دولت امریکا، ارتش، دولتهای خارجی متحدین امریکا، مانند انگلستان... به طور واضع نشان میدهد، که مردم عراق خواستار خروج فوری تمام نیروهای امریکا از عراق میباشند. در میان گزینش، خروج فوری - تعیین وقت، یا تحت شرائطی – اکثریت وسیع مردم در همهپرسی به خروج فوری پاسخ دادند.
اگر ما دروغ و فریب را بهانه نمودیم تا تجاوز خود را به کشور عراق توجیه نمائیم، اگر مردم عراق خودشان را تحت اشغال یک کشور کاملا بیگانه احساس مینمایند، اگر آنها با حضور ما در عراق مخالف میباشند، در آن صورت آیا مقاومت مردم عراق بر علیه اشغال یک مقاومت مشروع تلقی نمیشود؟ اگر به تمامیت ارضی امریکا و یا یکی از کشورهای متحدش تجاوز بشود، ما مخالفین و مبارزین ضد اشغال و تجاوز را «مبارزین راه آزادی» قلمداد مینمائیم، اما مردمی که در مقابل تجاوز و اشغال دوستهای متحد ما و یا مهمتر از همه در مقابل تجاوزات آمریکا ایستادهگی مینمایند را تروریست مینامیم.
رسانههای وابسته به منافع سرمایهداران غرب سعی مینمایند که وقایع زننده و خشن جنگ را در عراق به اختلافات به اصطلاح «قومی دیرینه» بین شیعیان و سنیها و نقش القاعده ارتباط دهند، در واقع این نوع رسانهها هدفشان منحرف نمودن توجه مردم از عوامل ریشهای این جنگ میباشد.
هنوز بیش از یک ماه از اشغال عراق نگذشته بود. که سربازان امریکائی به یک راهپیمائی آرام خیابانی مردم شهر فلوجه آتش گشودند. در طی این حمله بیرحمانه ۱۵ نفر کشته و ۶۵ نفر مجروح شدند. این راهپیمائی صرفا در اعتراض به بستن و اشغال مدرسه شهر به وسیله سربازان آمریکائی بود. احمدحسین که فرزندش در این راهپیمائی بر اثر اصابت گلوله مجروح شده بود، اظهار داشت. «ما هرگز آرام نخواهیم شد. اگر اشغالگران امریکائی شهر فلوجه را ترک نکند ما آنها را وادار به ترک نمودن مینمائیم.»
امریکا به مقاومتهای غیرمسلحانه مردم عراق با گلوله پاسخ میدهد. سپس آنها را محکوم مینماید که چرا برای رسیدن به اهدافشان از شیوههای «خشونت» استفاده مینمایند. آمریکائیها برای گسترش جنگ داخلی جنایتبار به آتش دامن میزنند و بذر سیاست کلاسیک و تفرقه و نفاق را در میان مردم عراق میکارند تا به سلطه خود ادامه دهند. سپس ادعا مینمایند که ترک نمودن ما از عراق موجب هم پاشیدگی جامعه عراق میشود.
امروز، دیگر، اخبار رسانههای وابسته درباره عراق کاهش یافته است. شبکههای تلویزیونی مهم، مراکز خبری خود را در عراق بستهاند. هر روز «خبرهای خوب» درباره عراق پخش میشود. میگویند که در عراق امنیت برقرار شده است و سربازان امریکائی در حال برگشت به آمریکا هستند.
اما واقعیتها با اطلاعاتی که رسانهها به مردم میفروشند متفاوت است. درست است که گراف برخوردهای نظامی از حالت بدتریناش تا حدودی کاهش نموده است، اما به اعتقاد اقتصاددانان، شرائط ناشی از جنگ جامعه را در حال فروپاشی و غیرقابل برگشت نموده است.
تصفیههای خونین قومی، مذهبی، کشتار و خرابیها چنان شدید میباشد، که ادامه کشتار به روال معمول سابق دیگر امکان ندارد، به جایش جامعه در حال رکود وحشتناک فرو رفته است. ضربههای همه جانبه بر مردم عراق چنان زیاد و سنگین بوده است، که حرکت به سوی جلو را تا حدی غیرممکن نموده است.
تصفیههای خونین قومی، جا به جا شدن بیش از دو میلیون از مردم از یک نقطه به نقطه دیگر در داخل عراق، مهاجرت بیش از دو میلیون به خارج از کشور علاوه بر این مصایب، مشکل کمبود آب مصرفی سالم، مواد غذائی و احتیاجات اولیه روزانه، الکتریسته، امکانات درمانی...
طرح برنامه «خروج» اوباما از عراق در واقع جابهجا نمودن یا آرایش مجدد قوای نظامی امریکا در عراق میباشد. اوباما میگوید که تصمیمات او براساس مشاوره با مشاورین نظامیاش خواهد بود. این تصمیم دهها هزار سرباز، پیمانکار خصوصی و مزدوران نظامی را تا پایان سال ۲۰۱۰ و به احتمالی خیلی قوی تا یک زمان نامعلوم باقی خواهد گذاشت. طبق موافقت نامه جدید بر سر موقعیت قوای امریکا در عراق بین دو دولت امریکا و عراق، تأکید شده است. که تعداد زیادی از افراد ارتش امریکا تحت عنوان «مربیهای نظامی» در عراق برای مدت نامعلوم باقی خواهند ماند، دولت امریکا هم چنین برای دفاع از حضور خود در عراق حق دخالت نظامی به خود داده است.
ساختمان سفارت جدید واشنگتن در عراق از بزرگترین و پرهزینهترین ساختمانهای سفارت در جهان میباشد.
تاریخ معاصر عراق شاهد فجایع بسیاری بوده است. اما فجایع دوران اشغال در طول تاریخ معاصر عراق بیسابقه بوده است. اوضاع آینده عراق بستگی به اقدامات ما دارد، ما با عملکردهای خود واشنگتن را باید وادار به تخلیه کامل و بدون قید و شرط از عراق نمائیم.
تاثیرات مخرب تجاوز ما بر مردم عراق بسیار وسیع و سنگین بوده است. آیا این همه خسارتهائی که ما بر این مردم وارد نمودیم قادر به جبران آن خواهیم بود؟
همان طور که Jurgen Todenhofer به طور شجاعانه در کتاباش بیان نموده است. سرنوشت مردم عراق بستگی به حرکتهای مردم امریکا و مردم جهان دارد.»
در جستجوی حقیقت
قصهگوی سالخورده کوچک اندام، برای دعوت به سکوت نمودن جمعیت داخل قهوهخانه Nafurah که برای شنیدن قصههایش جمع شدهاند، شمشیرش را با ضربه محکم به چهارپایهای که رویش نشسته است میکوبد. برخی از حاضرین از صدای ضربه ناگهانی یکه میخوردند، اما اکثریت جمعیت با خنده و خوشروئی بروی صندلیهائی که نشسته بودند خود را جمع و جور مینمایند. وقت غروب است. تمام شهر دمشق با روشنائی برق منور شده است. چای خانه Nafurah در جوار مسجد باستانی ۱۳۰۰ ساله اومایاد که در کنار مقبره صلاحالدین Saladin که یکی از مهمترین قهرمانان اسلام میباشد واقع شده است.
تمام صندلیهای داخل چایخانه اشغال شده است. در میان جمعیت مردم از هر سنی دیده میشوند، تعدادی توریست انگلیسی و فرانسوی در میانشان میباشد، همه مشغول به نوشیدن چای سیاه که با برگهای نعنا طعم داده شده است در استکانهای کوچک ظریف میباشند در جلو جدار چوبی که در جهت مخالف در ورودی واقع شده، ابوشادی Abu Shadi قصهگوی معروف شهر دمشق بر روی صندلی چوبی که با رنگهای سبز، قرمز، طلائی رنگآمیزی شده نشسته است، ادعا میشود که ابو شادی آخرین حکایتگوی واقعی دنیای عرب میباشد. همانند البسههای سنتی، قبای درازی که به رنگ خاکستری روشن میباشد و تنبان کتانی گشادی به تن داشت. شالی عریض منقوش از رنگ قرمز، نقره بدور کمرش پیچیده است، فینهای به رنگ قرمز به سر دارد.
یک بار دیگر با صدای بلند مردم را دعوت به سکوت مینماید. سپس از کتاب بزرگ سیاه که در دست دارد شروع به خواندن اسطوره برده عنتر بن شاداد Antar Bin Shadad برای جمعیت مینماید، طنین تن صدای بلند و خوش آهنگاش در اطاق میپیچید. حاضرین بدقت تمام به قصهگو گوش میدادند، او با حرکات دست و انداماش مضمون قصهاش را برای جمعیت هرچه بیشتر مهیج و جالب مینمود، هرازگاهی لحظهای کوتاه مکث مینمود، هنگام مکث همیشه با یک تبسم خاص به یکی از حاضرین در جمعیت خیره میشد. در این حالت عینک بزرگ با طوقه فلزیاش با یک حرکت سریع بروی نوک بینیاش قرار میگرفت.
در طی مکالمهام با او، به من گفت، که ایده استفاده از لطیفههای بامزه را هنگام قصهگوئی از خروشچف دبیرکل حزب کمونیست شوروی آموخته است. خروشچف عادت داشت که در طول سخنرانیهای طولانی حاضرین را هرازگاهی با تعریف لطیفههائی بخنداند. ابوشادی به محض آن که متوجه میشد که برخی از حاضرین بدقت کافی به داستانسرائی او گوش فرا نمیدهند، با زدن یک ضربه شدید با لبه کند شمشیرش به چهارپایهاش چشم و گوش آنها را به سوی خود جلب مینمود. حاضرین از مضمون حماسههای او که آنها را به دنیای خیالی زیبای گذشته میبرد به شدت لذت میبردند. گوئی او آنها را با قالیچه سحرآمیز به سرزمینهای دور دست عجائب به سفر میبرد، اما صدای ناگهان زنگ تلفن موبایل ابوشادی در جیب قبایش ناگهان همه را به دنیای واقعیتها برمیگرداند. تلفن را بلافاصله از جیب قبایش در میآورد به تلفن کنندهی مزاحم میگوید که بهتر است بعدا با او تماسی برقرار نماید چون او با تعدادی در حال یک سفر طولانی و بسیار مهم به نقطه دوردستی میباشد. پاسخ او جمعیت را به شدت میخنداند. ابوشادی برای برقرار نمودن سکوت و جلب توجه حضار به ادامه سخناناش لبه شمشیرش را یک بار دیگر محکم به پایه چهارپایهاش میکوبد. به مابقی داستان عنتر برده که طی یک جنگ قهرمانانه که به آزادیاش نائل میشود ادامه میدهد. آیا ابوشادی با این داستان میخواهد اوضاع کنونی مردم جوامع عربی را به طور تلویحی به جمعیت برساند؟
در مقابل من روی میز کتابی که چند روز قبل نوشتناش را تمام کردم قرار دارد، این کتاب شرح واقعی زندگی یک مرد جوان عراقی به نام زئید (Zaid) میباشد که برای آزاد نمودن خود و مردم عراق میجنگد. اما مطمئن نیستم که سرانجام زئید به خوبی عنتر برده قهرمان افسانه ابوشادی خاتمه پیدا کند.
مطمئن نیستم. چرا احساس ضرورت نمودم که قبل از تحویل دستنویس کتاب به مؤسسه انتشارات، ملاقاتی از نزدیک با قصهگوی دمشق داشته باشم. یک حس سحرآمیزی بعد از دو سال مرا یک بار دیگر به درون فضای کمنور چایخانه Nafurah میکشاند. میخواستم یک بار دیگر هنگام توصیف ابوشادی از عملیات قهرمانانه شخصیتهای افسانهایاش درخشش چشمان و هیجان سیمای جمعیت را از نزدیک مشاهده نمایم.
من این پیرمرد قصهگو را دوست دارم. پدرش اغلب او را در دوران کودکی و نوجوانی به چایخانه Al-Nafurah برای شنیدن قصهای سحرآمیز میآورد. آرزو مینمود در آینده که بزرگ شد خود را برای قصهگوئی بروی چهارپایه قصهگویان مشاهده کند. میگوید، بالاخره رویای دوران بچهگیاش به واقعیت تبدیل شد. او اکنون مردم را با تن صدای خوش آهنگاش مجذوب قصههایش مینماید. حتی مرا که قادر به تکلم یک کلمه زبان عربی نمیباشم. حال یک بار دیگر خود را در این جا میبینم. یک بار دیگر در گوشه دنجی از محیط چایخانه النافوراه مشغول به کشیدن قلیان هستم، اما فکرم به جاهای دور دست متمرکز شده است، به زئید و دوستاناش فکر میکنم.
تاریخ اعراب عبارت از پیروزیهای بزرگ و شکستهای جدی میباشد. اما متأسفانه در طول تاریخ دویست سال گذشته این مردم نمونه افتخارآمیزی وجود ندارد تا مردم به پاس احترام و بزرگداشت آن جشن بگیرند. پیدایش و ورود کلنیالیسم غرب بدرون جوامع عربی ضربه بسیار بزرگی برای جهان عرب و کل تمدن اسلامی بوده است.
در سن ۲۰ سالگی وقتی که دانشجو بودم، در سال ۱۹۶۰ در اوج جنگ استقلال الجزیره به کشورهای منطقه مغرب که شامل شمال و شمال غربی افریقا میباشد سفر نمودم. من در این سفر از نزدیک شاهد پارهای از صحنههای دردناک مردم عرب بودم. در حدود ده روز در یک خانواده عرب الجزایری زندگی نمودم، از هنگام غروب هرشب مردم از ترس آن که مبادا به حریم خانهشان به وسیله گروه زیرزمینی تروریست فرانسوی (OAS) تجاوز شود احساس ناامنی و ترس مینمودند. پس از ده روز اقامت در پایتخت الجزیره به سمت شهر کنستانتیو که در شرق الجزیره واقع شده است حرکت نمودم. در طول سفرم، ساعتها لژیونهای مست خارجی انگلیسی و آلمان از «ماجراجوئیهای قهرمانانه» خود برایم تعریف مینمودند. من هرگز وقوع یک صحنه خاص را هنگام سفرم با قطار فراموش نخواهم نمود. وقتی که ترن حرکتاش را از ایستگاه قطار الجیرز پایتخت الجزیره به طور آهسته آغاز نمود، یک لژیونر آلمانی با خم کردن خود از درون پنجره کوپه قطار جعبه کامل حامل بطریهای نوشابه لیموناد را از شانه پسربچهای که برای فروش به مسافرین در سکوی ایستگاه قطار حمل مینمود میقاپد. پسرک فروشنده که شاید بیش از هفت سال نداشت به خیال آن که تمام بطرهای لیموناد درون جعبه را یک جا فروخته است، لبخند دلنشینی از رضایت بر چهرهاش نمایان میشود. لژیونر آلمانی کوشش مینمود تا با یک دست ثبات جعبه لیموناد را که روی لبه پنجره قطار قرار داده بود، حفظ کند و همزمان با دست دیگرش خیلی آهسته و بیخیال، در درون جیبهایش به ظاهر در جستجوی سکههای پول بود، تا به سوی پسرک که در سکوی ایستگاه قطار با هیجان میدوید پرتاب نماید. پسرک در حالی که بموازات حرکت قطار میدوید، به لژیونر التماس مینمود تا پول لیمونادها را هرچه زودتر بسویش پرتاب نماید. لژیونر آلمانی با نگاهی مخلوط از نفرت و تمسخر به پسرک که در حال دویدن بود خیره شده بود، وقتی با افزوده شدن سرعت قطار پسرک امید کامل خود را از دریافت پول از دست داد، شروع به گریستن نمود. مرد آلمانی در حالی که به پسرک میخندید جعبه پر از بطریهای لیموناد را با دو دستاش بلند میکند، و با دور تمام از درون پنجره کوپه قطار به طرف پسرک در سکوی قطار که هنوز در حال دویدن بود پرت مینماید، سپس بر سرش داد میزند «پولت را بردار!». بطریهای لیموناد پس از اصابت به سطح بتونی سکوی قطار به صورت هزاران قطعه شیشههای خرد شده در اطراف پراکنده میگردد. صدای هقهق گریه پسرک در میان داد و قال و صدای خندههای بلند سربازان مست خارجی کاملا گم میشود.
یک سال بعد در ماه جولای سال ۱۹۶۱ در شهر بیزرت Bizerte تونس بودم، سفرم همزمان با بحران و شورش مردم این شهر بر علیه فرانسویها بود. بیزرت یکی از پایگاههای مهم نظامی فرانسه در تونس به شمار میرفت، این پایگاه نقش مهمی در جنگ فرانسه بر علیه مردم الجزیره داشت. از زمان استقلال تونس در سال ۱۹۵۶ تونس به طور مکرر اما بدون نتیجه از دولت فرانسه خواستار ترک این پایگاه را نموده است. عدم اعتناء دولت فرانسه به درخواست مشروع دولت تونس باعث شد که در نهایت دولت تونس خود را موظف میبیند تا راههای خروج و ورود به پایگاه را محدود و مسدود نماید. در پاسخ به اقدام دولت تونس، نیروی هوائی ارتش فرانسه شهر بیزرت را بمباران مینماید. درگیری شدیدی بین مردم و قوای نظامی فرانسه در میگیرد. ارتش فرانسه تمام مردم شهر را مجبور مینماید تا شهر بیزرت را تخلیه نمایند. در این قیام و شورش مردم بر علیه فرانسه ۶۷۰ نفر از مردم شهر کشته و ۱۵۰۰ نفر مجروح شدند. از آن پس هر کس برای ورود به شهر بیزرت باید ورقه خاص اجازه ورود از ارتش فرانسه را در دست داشته باشد. من ورقه اجازه ورود به شهر را نداشتم، اما دوستان تونسیام به من کمک نمودند تا به طور مخفیانه وارد شهر شوم، هدفام از ورود به شهر تهیه عکس از نقاط متروکه و ویران شده شهر بود. اما زود بوسیله پلیس گشتی ارتش فرانسه بازداشت شدم بلافاصله مرا با یک جیپ نظامی و با رفتار خشونتآمیز به مرکز ستاد فرماندهی ارتش بردند. در تمام طول مسیرم تا ستاد فرماندهی سر لوله مسلسل را در پشت خود لمس مینمودم. بعد از چندین ساعت بازجوئی شدید مرا آزاد نمودند. اما از من خواستند که شهر را بلافاصله ترک نمایم، علت آزاد شدن فوری من، آشنائیام با چند نفر از اقوام فرمانده کل قوای نظامی فرانسه در شهر بیزرت هنگام دوران تحصیلم در پاریس بود. کافی بود کسی دانسته یا ندانسته قوانین حکومت نظامی را رعایت ننموده باشد سرنوشتاش تحمل زندانهای فرانسه برای مدتهای نامعلوم و طولانی خواهد بود، زندانهای مستعمراتی فرانسه از شهرت خوبی برخوردار نیستند! بهرحال من موفق شدم که عکسهایم را از شهر بیزرت به طور قاچاقی به خارج بفرستم.
پس از گذشت سالهای طولانی، در سال ۱۹۸۰ به عنوان نماینده پارلمان آلمان، با گروهی از مجاهدین افغان در پاکستان از طریق کوههای هندوکش hindu kushوارد افغانستان شدم، در این زمان شش ماه از ورود ارتش شوروی به افغانستان گذشته بود، هدف من از این سفر دست یافتن به اطلاعات دست اول از موقعیت مردم افغانستان و مجاهدین افغانی بود. متأسفانه خبر سفر مخفیانه من در همه جا پخش شده بود، مقامات دولتی مسکو از خبر سفر مخفیانه من به افغانستان بشدت خشمگین بودند. بعد از این سفر من دوبار دیگر به افغانستان سفر نمودم. یک بار در سال ۱۹۸۴ و بار آخر در سال ۱۹۸۹، گزارشاتم از اوضاع اسفبار مردم افغانستان موجب شد در حدود ۱۵ میلیون دلار مردم معمولی به صندوق تعاونی افغانستان کمک نمایند. قرار شد تمام کمکهای دریافتی به مصرف پناهندگان افغانی به خصوص کودکان آواره و پناهنده اختصاص داده شود.
قبل از سفر اخیرم در تابستان سال ۲۰۰۷ سه بار قبلا به عراق سفر نموده بودم. دوبار قبل از جنگ اخیر به همراه فرزندانم Frederic & Nathalia، یک بار هم با یک دوست افغانیام، در ارتباط با سفرهای گذشتهام دو کتاب نوشتهام، یکی تحت عنوان «چه کسی برای عبدل و تانایا خواهد گریست؟». عنوان کتاب دوم Andy and Marwa میباشد. بعد از دو سفرم خود را صرفا موظف به نوشتن کتابهایم نمودم. درست نیست که فقط به شوروی برای اشغال افغانستان اعتراض نمائیم مادامی که در مقابل تجاوزات امریکا به افغانستان و عراق سکوت نمائیم.
در طی دو سال گذشته من هم چنین دوبار به ایران سفر نمودم. کشوری که سیاستاش موجب بگومگو در محافل دولتی غرب شده است، امیدوارم که هرگز خود را موظف به نوشتن کتاب در مورد ایران نبینم. دوست ندارم که متعصبین در ایران یا جنگطلبان در امریکا به سیاست خود ادامه دهند. اما شرائط خاص و خطرناکی که ایجاد شده است مرا موظف مینماید که برخی از برداشتهای خصوصیام را درباره ایران توضیح دهم.
اولین بار در سال ۲۰۰۵ با Valeri دختر بزرگم که بیستوسه سال داشت به ایران سفر نمودم. جوانان ایرانی بارها با خنده و کنایه از ما سئوال مینمودند که تاکنون چند نفر تروریست در شهر دیدهام. اتهامات و برچسبهای تروریسم به ایران از جانب دولت بوش، و توصیف او درباره جهان به دو قطب خوب و شریر او را به یک شخصیت مضحکه برای جوانان تبدیل نموده است. گرچه این جوانان از دولت خود ناراضی هستند و دیدگاه اغلبشان به غرب سمپاتیک میباشد.
من شهر رمانتیک اصفهان را خیلی دوست دارم. اصفهان روزگاری مکان دودمان بزرگ پارس بوده است. به آثار تاریخی این شهر مانند مساجد قدیمی، قصرها، میادین زیبا و بازارش مباهات میشود، من شخصا مبهوت و مجذوب بنای سیوسه پل که از ۳۳ پل به شکل قوس بروی رودخانه زیبای زایندهرود بنا شده است و هم چنین پارک وسیعی که در جوار ساحل رودخانه زایندهرود واقع شده است، شدم. در بعدازظهر روزهای آفتابی یا هنگام روزهای تعطیلی پارک زانیدهرود همانند پارک مرکزی نیویورک Central Park هزاران نفر از مردم به صورت گروههای چند نفری در ساحل رودخانه یا پارک در حال قدم زدن یا پیکنیک نمودن میباشند، بعضی اوقات زوجهای جوان دختر و پسر با هم دیده میشوند، به فاصلهی نه خیلی دور از ساحل رودخانه زایندهرود، در میدان زیبای نقش جهان مانند پارک مرکزی نیویورک صف طولانی درشکههای توریستی دیده میشود.
بارها مردم از من و دخترم سئوال مینمودند که از چه کشوری میآئیم. در یک نشست کوتاه با یک گروه از مردم معمولی در خیابان، ما را برای صرف شام به منزلشان در روز بعد دعوت نمودند.
بارها به خود گفتم که جای تأسف است که تعداد کمی امریکائی از سواحل رودخانه زایندهرود هر سال دیدن مینمایند و همچنین تعداد کمی از ایرانیان از پارک مرکزی نیویورک دیدن میکنند.
زیرپلهای زایندهرود محل راندهووی جوانان اصفهان میباشد، این پل که چهارصد سال قبل از سنگ ساخته شده است، فضای زیربنایش دارای کیفیت پخش امواج صدا در فضا میباشد. جوانانی که به قصد خواندن اشعار و آوازهای کلاسیک در زیر پل جمع میشوند، صدای آوازشان به سراسر فضای تحتانی سیوسه پل طنین میاندازد، در یکی از روزهای بسیار زیبای فصل بهار من و دخترم Valeri در زیر پل سراپا جذب صدای خواندن ترانههای دو پسر جوان شده بودیم. در آن حالت من خیلی دوست داشتم که با صدای خود به صدای آواز آنها بپیوندم. اما دخترم به من اخطار داد که اگر چنین قصدی دارم او در سفرهای آینده هرگز مرا همراهی نخواهد کرد.
شاید به خاطر دیدار مجدد اصفهان یک سال بعد دوباره به ایران سفر نمودم، سفر دوم من سال ۲۰۰۶ بود. هم زمان با مسابقات قهرمانی کاپ جهانی فوتبال بود. پس از ورود به اصفهان به همان نقطهای در زیر سیوسه پل که جوانان آوازهای دلنشین میخواندند رفتم. همان طور که انتظار میرفت عدهای از جوانان را مشاهده نمودم که در حال خواندن آواز میباشند، مرد مسنی هم آنها را همراهی مینمود. این بار به خود جرأت دادم که با صدای خود به آنها بپیوندم. شروع به سرودن آواز Volga اثر اپرائی Czarevich به زبان آلمانی برایشان نمودم. اغلب آنها با زمزمههایشان مرا هنگام خواندن همراهی نمودند. پس از خاتمه آوازم به نشانه خوش آمدن از آوازم و هم چنین به نشانه قدردانی از پیوستن من به آنها با شوق و حرارت برایم به شدت دست میزدند. احتمالا اجراء من در آن روز از بهترین اجراء موسیقی در زندگیام به حساب نمیآید. اما من هرگز خاطره زیبا بعدازظهر آن روز در اصفهان را فراموش نخواهم نمود.
اجراء آواز اپرا در سرزمین «Axis of Evil» آن هم خواننده آواز یک سرهنگ افتخاری ارتش امریکا!. راستی چه کسی تاکنون چنین چیزی را تجربه نموده است؟
در طول سفر دومین همانند سفر اول با مهماننوازیهای خالصانه و شدید مردم هر روز روبرو بودم. مسابقات قهرمانی کاپ جهانی فوتبال در آلمان سوژه داغ صحبتهای روزانه مردم را تشکیل میداد، بر سر دعوت من به منزلشان برای تماشای مسابقه فوتبال ایران – مکزیک بین راهنمای من و راننده تاکسیمان کلنجار در گرفته بود. در نهایت این کلنجار دو ساعت قبل از آغاز مسابقه به نفع راهنمای من خاتمه پیدا کرد. من آن شب را مهمان خانواده راهنمایم بودم. هنگام صرف شام از همسر راهنمایم پرسیدم آیا در چهارچوب خانه در مقابل همسرت احساس برابری و استقلال میکنی؟ او با یک خنده به من پاسخ داد: این نوع مسائل در همه جا شبیه هم است و کنترل امور معمولا به عهده شخص قویتر میباشد. در بعضی از روابط زناشوئی، مرد و در برخی زن نقش عمده را در امور خانه به عهده دارد. برایش مهم نیست که ملاها در این مورد چه دستوری صادر کردهاند. اما وقتی که از طرز نگاهم متوجه شد که از گفتههایش قانع نشدم، پس از دادن یک تکان متفکرانه به سرش اضافه نمود؛ موقعیت زنان در نواحی روستا هنوز خیلی بد است. و بد بودن، ارتباط کمی به اندیشههای اسلام در ایران دارد. ریشههای مسائل و مشکلات زنان به رسوم دوران سیستم پدرشاهی قبل از اسلام برمیگردد. جای تأسف است که خیلی از سیاستمداران، از برخورد صحیح به مسائل زنان میترسند.
ادامه دارد. . .
هر که هر چه می خواهد بگوید زبان نوشتن شفاف است خواه از عشق بنویسی خواه از عدالت. این زبان آنقدر روشن است که اگر ابله ۱۰۰ بار هم بخواند باز چیزی دستگیرش نخواهد شد. این حس در گوشه وجودم ماند تا امروز در سالروز پیوندمان بهانه ای برای گفتنش یافتم.
عزیزم با خاطره ۲۰۹ ما قادریم بگوییم توانستیم یکدیگر را در بزرگترین جولانگاه دشمن دوست داشته باشیم و می توانیم بگوییم زنده بودیم. حالا نیز بیش از ۳ ماه از آخرین بار که بدون این شیشه های زنگ آلود نازیبا دیدمت می گذرد و این هم سندیست دیگر بر اثبات عدالت و مهرورزی. اما همانقدر که تیغه بی عدالتی برای ما برنده بوده است تیغه عدالت نیز روزی برهنه خود را نشان خواهد داد. و این نتیجه تلاش نسل ما خواهد بود که در سالهای سیاه جنگ به دنیا آمدیم و در سالهای بعد عاشق شدیم. عشقی که به ما می گوید مایوس نباش چون سالهای خوب در انتظار ماست. اما از ۹ ماهی که بی تو سپری شد عزیزترینم. زندگی ما را به آزمون کشید و نغمه هایم را به لابه لای نرده ها و دیوارها آورد.
اینجا به هر سو بنگری جداییست. روزهای ۲۵ سالگی در گوشه محبس می گذرد. روزها گم می شوند و تلخی بر زبانم جوانه می زند. آزادی ام محو شده و بسیار از دست داده ام و اندکی حتی نصیبم نشده و در این نداشتن ها قربانی شده ام. می گویند در زندان غروب اندوه زاید و شب روح را می فشارد. اگر غمی در چشمانم دیدی از آن من نیست اندوه من بیش از بیرون این دیوارها نیست که غم بی عدالتی و حق کشی اندوه را به نهایت رسانده بود و اینجا غم دوری توست که کارد را به استخوان می رساند. اینجا هیچ کس آنقدر که آزادی را دوست دارد نمی تواند کسی را دوست داشته باشد اما من …
بر تو تردیدها آوار خواهند شد و امیدت به شکست بدل می شود اما در همین لحظه است که باید به یاد آوری تلاش برای بهتر زیستن را زنده گی کردن و نه زندگی کردن را. اگر خودت را از روزمرگی نجات نمی دادی و اگر خودت را پرت نمی کردی اکنون چشمه ای بودی در کوهستان که جز گوسفندی و چوپانی کسی به تماشایت نمی آمد چشمه ای بودی در کوهستان که جز گرگ پیری تو را نمی دید. اما اینک زندگی ما دریاییست که هیچ گاه بوی تعفن آب راکد را نمی گیرد. اینک بین ما فاصله هاست و می ترسم گمان کنی حقم را بر عشقم ترجیح داده ام اما عشقت نیز حق من بود که در کنار دیگر حقوقم غصب شد. و اینک سرشار از حسرت توام و آبستن تغییرات بزرگ.
اندکی صبر سحر نزدیک است.
منبع: خبرگزاری هرانا
فعالان محترم حوزهی رسانه، اهالی فکر و نظر و مردم شریف ایران
و شما سربازان پیدا و پنهان نظام اطلاعاتی و امنیتی جمهوری اسلامی
ما (لیلا ملکمحمدی و رضا ولیزاده) امروز به ضرورتی روی سخن با تمام شما داریم؛ شما که زخمخورده و زخمزننده، به میدان درآمده و هستی خود را برای رسوایی ستمکاریِ دشمنان خانگی، عیارانه به میدان آورده یا گوشهی عافیت اختیار کرده یا دست و زبان خود را به کام دشمن، تازیانهی مردم کردهاید. چه بسیار اتفاق نادرهایست که بیانهای خطاب به جمعی بدین پایه ناهمگون و ناهمبسته نوشته شود؛ اما کدام شماست که نام «ترانه موسوی» را نشنیده باشد و خود را بازجویانه به قضاوت چیستی ماجرایش ننشانده باشد. این خود نقطهی اشتراک همهی ماست. این نوشته خطاب به همهی شماست که یا تنها گوشی برای شنیدن ماجرا بودهاید یا دلآشوبههای هولناکیاش را یک سال تحمل کرده یا با خلوص نیت در واقعیت آن تردید کردهاید یا به دستور، آنرا دروغ و دغل خواندهاید.
ما نویسندگان این نوشته رسماً اعلام میکنیم برای نخستینبار خبر بازداشت، احتمال تجاوز به عنف و یافتن جسد ترانه موسوی - کسی که در 7 تیر 1388 بازداشت و در بازداشتگاهی غیر رسمی با تعدادی همبند بازجویی شد؛ آسیب جسمی فراوان دید و به گفتهی خانوادهاش سوزانده شد – را در وبلاگهامان منتشر کردیم. ما که سالها با عناوین مختلف در تحریریهی خبرگزاریها و روزنامههای ایران فعالیت کردهایم به مسوولیت خطیر خود آگاه بوده و مسوولانه نسبت به انتشار خبری اقدام کردیم که منابع مختلف آنرا تأیید کرده و شواهد و مستنداتی امکان چون و چرا در راستی آنرا رد میکرد. ما اکنون نیز پس از 14 ماه همچنان بر این عقیده استواریم و کوچکترین تردیدی در وقوع این جنایت نداریم؛ زیرا در روزهایی که سرنوشت ترانه در پردهی ابهام قرار داشت و پس از آنکه جنازه ی او پیدا شد نزدیکترین نمایندگان افکار عمومی به خانوادهی ترانه بودیم واز اضطراب و دلهرهای آگاهی داشتیم که پس از چند روز بیخبری از ترانه با تماسهای تلفنی مشکوک بر سر خانوادهی او آوار میشد.
اگر روزی به ضرورت لیلا ملکمحمدی پشت وبلاگ «زیرزمین» به انتشار خبر دستگیری و کشتهشدن ترانه موسوی و رضا ولیزاده پشت وبلاگ «چریک آنلاین» به انتشار خبر دستگیری، کشتهشدن و طرح احتمال تجاوز به ترانه موسوی در زمان بازداشت اقدام کردند امروز این پنهانکاری - تا آنجا که به امنیت این اشخاص مربوط میشود- تا حدودی ضرورت خود را از دست داده است؛ هرچند همچنان برخی در ایران و در ارتباط با این ماجرا با مشکلات امنیتی مواجهاند و قطعاً ما همچنان نمیتوانیم بیهیچ بیش و کم از ترانه موسوی و شاهدان بازداشت او و راویان ماجرایش سخن بگوییم.
ما در این نوشته بار دیگر تأکید میکنیم با شواهد و مستنداتی که این خبر را با تکیه بر آن منتشر کردیم و شواهدی که طی یک سال گذشته به دست آمده، متأسفانه کوچکترین تردیدی نسبت به وقوع تراژدی مرگ ترانه در زمان بازداشت نداریم و روزی را انتظار میکشیم که پرتو شهادت شاهدان عینی در دادگاهی صالح، ابعاد دردناک این فاجعه را روشن کند و آمران، عاملان و زمینهسازان آن را به سزایی برابر و به بزرگی این عمل وحشیانه برساند.
و نیز لازم میدانیم تأکید کنیم به هیچوجه انتقادها و شبهههایی را که به راستی و اصالت این خبر وارد میشود، مخدوشکنندهی پایگاه و ارزش فعالیت حرفهایمان در حوزهی رسانه نمیدانیم و از آن گذشته همچنان که امنیت و آرامش زندگیمان را بر سر آن بذل کردیم خود را پذیرای انتقاد حرفهای منتقدان بیغرض خبر و آسیب غرضورزی دیگران میدانیم؛ در عین آنکه بازیگر بازی خطرناکی که برخی با اغراض سیاسی و عقدههای شخصی تدارک دیدهاند نخواهیم شد. ما مفتش نیستیم تا اغراض دیگران را کشف کنیم و نه دیکتاتور-خبرنگار تا باور به خبری را به مخاطب حقنه کنیم.
طی یک سال گذشته کسانی که در راستی این خبر تردید کردهاند به 3 گروه تقسیم میشوند؛
آنها که فضای امنیتی روزهای پس از انتخابات 88 را درک نکردهاند و گمان میکنند تولید خبری از این دست در آن روزها و حتی پیش از آن در فضایی که امنیت خبرنگار و منابع خبر در آن تأمین بوده است اتفاق میافتاد؛ حال آنکه چه بسیار حقایقی که به دلیل حاکمیت فضای رعب و وحشت روزهای پس از انتخابات و تسلط دستگاههای امنیتی بر اتفاقات پیدا و پنهان، از دید کنجکاوترین و بیپرواترین خبرنگاران پوشیده مانده و در آینده باید منتظر انفجار خبریای باشیم که چه بسا ترکشهای آن هر کدام ترانهای باشد در گوش ما بیخبران؛ چراکه به قول شاعر آزادی «مادران سیاهپوش/ داغداران زیباترین فرزندان آفتاب و باد/ هنوز/ از سجادهها سر برنگرفتهاند»
گروه دیگر آنهایی هستند که مسوولانه خبر را کالبدشکافی و اجزاء آنرا تحلیل میکنند؛ اما چنان به تئوریهای تولید و انتشار خبر متکی هستند که نمیتوانند واقعیت را ببینند و فرایند تولید یک خبر را در شرایط خاص، نظیر آنچه پس از انتخابات بر فضای رسانهای حاکم بود، از تئوریهای خبر که غالباً در دانشکدههای خبر گفته میشود جدا کنند و تولید خبر در این شرایط را تابع فروبستگی همین شرایط بدانند و به داوری بنشینند.
اما گروه سوم میراثخواران پشت جبههها هستند. آنها میتوانند در عین آنکه خود را قهرمان انتشار خبری میدانند عندالاقتضا قهرمان تکذیب همان خبر شوند. این گروه چه بسا در هر اقدام خود تابع اغراض سیاسی و حزبی یا شخصی باشند و در کسب منفعت از هر راه و بیراه چناناند که به قیمت مطرحشدن و بر سر زبانها ماندن و به انگیزهی پیروزی در جدالهای شخصی و جناحی بیاساس، دروغ میسازند و با قلب واقعیت، در صف متجاوزان به ترانهها میایستند. از تلاش صدا و سیمای جمهوری اسلامی و نهادهای امنیتی و رسانههای حکومتی در دروغپراکنی برای تکذیب این ماجرا که بگذریم، طرفه تلاش کسانیست که با ژستهای حرفهای در بازیای مشکوک و هوچیگرانه با ادعای دروغین روشنگری به طور مستقیم به بازجویان و مأموران دستگاه امنیتی جمهوری اسلامی، برای دستگیری و فشارهای تازهتر بر شاهدان این ماجرا، خط میدهند.
گرچه سخن به درازا میکشد لازم است موجزانه بگوییم ماجرای بازداشت و وضعیت نامعلوم «ترانه موسوی» را نخستینبار و مستقیماً یکی از همبندان او برای ما روایت کرد و این خبر به شهادت شاهد دیگری نیز مؤکد شد. پس از آن برای اطمینان از راستی خبر، ما با خانوادهی ترانه موسوی تماس گرفتیم. روزی قطعاً نگرانی پدر بیمار و مادر سال خورده ی او روایت خواهدشد. کامپیوتر ترانه پر بود از عکسهایی که او از تجمعات انتخاباتی و راهپیماییهای اعتراضی پس از انتخابات گرفته بود یا گویای حضور او در این راهپیماییها بود؛ خانوادهی ترانه هیچیک از این عکسها را، با وجود پافشاری ما، در اختیارمان قرار ندادند؛ جز عکسی که همه ترانه را با آن میشناسند. انگیزهی اولیهی ما برای انتشار این عکس، که مورد موافقت خانوادهی ترانه نیز قرار گرفت، آن بود که شاید بتوان با انتشار آن، نشانی از او به دست آورد. آن روزها هنوز نه فعالان رسانهای، نه فعالان حقوق بشر و نه رهبران فکری و سیاسی، عمق فاجعهای را که در مخوفترین زندانهای نامدار و بینام میگذشت نمیدانستند و هیچکدام از ما در خیال نیز آن را نمیپروراندیم.
انتشار عکس ترانه موسوی با کسب اطلاعات نگرانکنندهای از وضعیت او مصادفشد. بخشی از این اطلاعات را یکی از نزدیکان خانوادهی ترانه موسوی منتقل میکرد و نیز اطلاعاتی که بعدها در مورد احتمال تجاوز به او، کشتهشدن، یافتن جنازه و دفن او منتشرشد. پس از آنکه این خبر توجه افکار عمومی را جلب کرد و بسیاری در بازانتشار آن مؤثر واقع شدند ارتباط ما با خانوادهی ترانه موسوی قطع شد. از خانوادهی سه نفرهی ترانه تنها مادری سالخورده مانده بود؛ چراکه پدرش پس از دو هفته از کشتهشدن ترانه، درگذشت. تماسهای تلفنی ما با یکی از نزدیکان این خانواده کم کم از صراحت گفتار تهی شد و به کلمات رمز و معماگوییهای به ترس و دلهره آمیخته، گرایید تا آن که کاملاً و به صورت یکطرفه قطع شد؛ اما راههای ارتباطی دیگر را کم و بیش حفظ کردیم. هرچند تلاش ما در واداشتن خانوادهی ترانه برای دادخواهی، به علتهایی که روشن است، ناکام ماند هماکنون شاهدیم خانوادههایی پس از یکسال زبان گشودهاند و از مصیبتهایی که بر آنها و عزیزانشان رفته سخن میگویند. از نظر ما به سخن درآمدن نزدیکان ترانه در آینده، دور از ذهن نیست. در شرایطی چنین فروبسته ما از انجام حداقلهای ممکن و درآویختن به هر امکانی که بتواند داد ترانه را بستاند کوتاهی نکردیم. همزمان مجموعهای از مستندات خبر را در حضور یکی از شاهدان عینی بازداشت ترانه و چند تن از فعالان رسانهای - که نامشان محفوظ خواهدماند- به کمیتهی رسیدگی به وضعیت آسیبدیدگان حوادث پس از انتخابات سپردیم و از آنجا که بعدها تأیید راستی ماجرای ترانه موسوی مورد تأکید سرشناسترین معترضان حاکمیت قرار گرفت، به نظر میرسد کمیته نیز تحقیقات مستقلی دربارهی این ماجرا انجام داده و شواهد دیگری نیز به دست آورده است.
نزدیک به 4 ماه از انتشار این خبر گذشت تا دستگیری اعضای کمیته و کسانی که ما در ارتباطی مستقیم، ماجرا را برای آنها توضیح داده بودیم و اشارات محسنی اژهای در یک برنامهی تلویزیونی، دست خطر را گرفت و پشت در خانههای ما آورد و اگر به زعم نهادهای امنیتی و اطلاعاتی جمهوری اسلامی انتشار اخبار حوادث پس از انتخابات جرم تلقی میشود که میشود، ما جرایم دیگری از قبیل انتشار عکسها، ویدئوها و اخبار اعتراضات پس از انتخابات در رسانههای خارج از ایران مرتکب شده بودیم. تکرار این نکته را مهم میدانیم که 4 ماه پس از انتشار خبر ما همچنان در ایران بودیم؛ بنای ماندن داشتیم و برای کسب شواهد و مستندات بیشتر از ماجرای ترانه تلاش میکردیم. در کدام ذهن معلول و ناقصی چنین میگنجد که فاجعهای چون قتل ترانه تنها برای اخذ پناهندگی ساخته و پرداخته شده باشد؟ آیا گرفتن پناهندگی برای دو روزنامهنگاری که یکی از آنها با صدور قرار آزاد بود و دیگری هم پس از انتخابات دهها خبر، عکس و فیلم از سرکوبها به رسانههای خارجی ارسال کرده بود تا بدین پایه دشوار است که چنین داستانی خلق کنند؟ تاکنون هزاران نفر از ایران گریختهاند و به پناهندگی تن دادهاند؛ آیا همگی باید داستانی میداشتند تا این حد خونین و تمام حیثیت و آبرویشان را به تأیید یا تکذیب آن گره میزدند؟
اکنون که 10 ماه است از ایران خارج شدهایم پیوسته به لحاظ انسانی و حرفهای خود را مسوول پیگیری این ماجرای دردناک میدانیم و برای کسب شواهد و مستندات بیشتر تلاش میکنیم؛ تا آنجا که بتوان ماجرای ترانه موسوی را به پروندهای حقوقی علیه ماشین سرکوب و جنایت جمهوری اسلامی تبدیل کرد و در این راه دست کمک به سوی تمامی کسانی دراز میکنیم که در هر نقطهی جهان دل در گرو حقیقت و آزادی دارند؛ از تردیدهایی که نسبت به اصالت این خبر طرح میشود ناامید نمیشویم و از کسانیکه با انگیزههای مختلف در رد این خبر میکوشند میخواهیم تنها به گمان خویش و تهییج مخاطبان بسنده نکنند؛ صاحب عکس را بیابند؛ ترانه موسوی را زنده و سالم به جهانی نشان دهند که او را نماد جنایت جمهوری اسلامی علیه معترضان به نتیجهی انتخابات میداند؛ شواهد خود را به سخن وادارند و مستنداتی ارایه دهند که محکم و قانعکننده باشد. این کار برای آنها سادهتر خواهدبود؛ چراکه تکذیب این خبر نه تنها تهدیدی به دنبال ندارد بلکه یک حکومت سراپا امکانات، تمامی توان خود را برای انجام آن در اختیار تکذیبکنندگان قرار میدهد. اگر اثبات شود ماجرای ترانه واقعیت نداشته است کابوسهای یکسالهی ما و تمام کسانی که با نام ترانه خون گریستهاند پایان مییابد. ما در کمال خرسندی حیثیت حرفهای خود و هستیمان را بر سر یافتن نشانی از ترانه موسوی یا اثبات ساختگی بودن ماجرای او معامله خواهیمکرد. کاش ترانه موسوی وجود خارجی نداشت و دنیا تا این اندازه محل توحش نبود؛ آنوقت ما نیز رستگار بودیم و سری به سامان داشتیم و چشمهامان را به لبخندی بر این شب کشنده و کشدار میبستیم. تحقیق دربارهی ماجرای ترانه موسوی حق و برتر از آن مسوولیت همهی کسانیست که حقیقت را ارج مینهند. ما نیزهمچنان مستقل دربارهی آن، با وجود موانع بسیار، تحقیق میکنیم؛ اما نه برای اثبات آن بلکه برای کشف چگونگی رخدادش. با این همه در این کار به گودال جنجال و هوچیگری نخواهیم افتاد و در بازی مشکوک دیگران حتی در مقام تماشاچی خردی نیز حاضر نخواهیمشد.
لیلا ملکمحمدی- رضا ولیزاده
4/شهریور/1389
این درگیری به بسیاری از کارشناسان که مدت ها بود دورنمای جنگ جدیدی را در خاور نزدیک اجتناب ناپذیر می شمردند، بهانه ای داد تا از به حقیقت پیوستن نظریه خود اطمینان حاصل کنند. "یوگنی ساتانوفسکی" مدیر انستیتوی مطالعات خاور نزدیک و "حید جمال" رییس کمیته اسلامی روسیه دو تن از کارشناسان روسیه هستند که نظرات مخالفی در خصوص ماهیت مناقشه خاور نزدیک دارند، اما هر دوی آنها در خصوص ناگزیر بودن جنگ جدید اتفاق نظر دارند.
به اعتقاد جمال، این مناقشه را اسرائیل تحریک می کند و از پاییز امسال آغاز خواهد شد. وی در میز گردی که در خصوص بررسی حاد شدن تنش ها در خاور نزدیک در خبرگزاری «ریانووستی» برگزار شد، تاکید کرد: "بعد از حمله به ناو گروه "آزادی" اسرائیل به سختی می تواند رل محرک مناقشه رابازی کند. فکر می کنم که جنگ توسط آنها از طریق کشوری ثالث رخ خواهد داد، طرفین سومی که بدون تلفات و لطمه به وجهه خود شرایط لازم را مهیا خواهد کرد".
به اعتقاد ساتانوفسکی که مستقیما اشاره نکرد کدام طرف مناقشه را آغاز خواهد نمود، بی ثباتی در روابط اسرائیل و لبنان، عدم توانایی پاسداران صلح در کنترل مناطق مرزی و خرید موشک توسط جنبش "حزب الله" لبنان به بروز جنگ احتمالی کمک می کند.
ساتانوفسکی معتقد است: "ارتش لبنان "حزب اللهی" شده است. این سازمان (حزب الله) امروز به نیروی اصلی نظامی و سیاسی لبنان مبدل شده و این بدان معناست که امروز جنگ اجتناب ناپذیر است...همه چیز به راحتی و اتفاقی رخ خواهد داد و کسی در این میان پیدا خواهد شد که بیش از حد مته به خشخاش گذارد...".
اما به اعتقاد وی، جنگ اسرائیل با کشورهای عربی همسایه را دیگر نمی توان فقط جنگ اعراب-اسرائیل نامید. وی معتقد است که این جنگی بین اسرائیل و ایران خواهد بود که از طریق واسطه ها انجام می شود. وی تاکید کرد: "مسئله آنست که آیا جنگ با لبنان خواهد بود و یا با سوریه. این سئوال به ایران باز می گردد...جنگ ایران-اسرائیل و یا جنگ وکالتنامه ای. این جنگی است با تلفات اندک و در سرزمینی غریب. اعراب به جای ایران خواهند جنگید. پیش از این مناقشاتی مانند "سرب ریخته" و جنگ دوم لبنان را شاهد بودیم".
منبع: خبرگزاری «ریانووستی»
این سوالها را با دکتر هوشنگ حسنیاری استاد کالج نظامی کینگستون کانادا در میان گذاشتهایم
دویچهوله: سخنگوی رزمایش دریایی موسوم به «ولایت۸۹» گفته که در این مانور اهداف فرضی دشمن منهدم شدهاند. این عملیات فرضی در چه شرایطی میتواند به یک عملیات واقعی تبدیل شود؟
هوشنگ حسنیاری: بعضی وقتها خیلی ساده است. کافی است تصادفی پیش بیاید و به یک جنگ واقعی ختم شود. آنچه معمولا کشورها در رزمایشها یا مانورهای نظامی خود انجام میدهند، ایجاد آمادگی برای نیروهای خود در برابر موقعیتهایی است که قابل پیشبینی نیستند. در نتیجه، به خصوص در منطقهی حساس خلیج فارس و تنگهی هرمز ایجاد چنین برخوردهایی دور از انتظار نیست.
وزیر خارجهی امریکا گفته است که ایران خطری جدی در آبهای خلیج فارس بهشمار میآید. بعداز چنین اظهارنظرهایی، این مانورها چه تاثیری میتوانند بگذارند؟
یکی از پیامهای خیلی روشن، بهخصوص در رزمایش اخیر سپاه پاسداران جمهوری اسلامی ایران، این بود که به امریکاییها و دیگر دشمنان ایران اعلام کنند که سپاه این توانایی را دارد که در منطقهی خلیج فارس با این نیروها برخورد کند و آنطوری که ادعا داشت، برای ایران و کشورهای منطقه، ایجاد امنیت کند.
منظورتان از دشمن کیست؟
کلمهی دشمن را من از قول رهبران جمهوری اسلامی ایران بهکار میبرم.
چنین مانورهایی چه تاثیری میگذارد؟ آیا کشورهای حاشیهی خلیج فارس را از ترس بهخطر افتادن منطقه به امریکا نزدیکتر نمیکند؟
هرچه بحث در مورد پروندهی هستهای ایران بالا بگیرد و بهخصوص رزمایشهایی که به وسیلهی نیروهای ایرانی در منطقه صورت میگیرد، کشورهای عربی را بیشتر به سوی امریکا سوق میدهد.
این واقعیتی است که میتوان هرلحظه شاهد آن بود؛ چه در ارتباط با خرید تسلیحاتی این کشورها از امریکا و اروپا و چه مانورهای متعددی که کشورهای کوچک خلیج فارس با امریکا، انگلستان، فرانسه و دیگران در منطقه برپا میکنند.
در نتیجه به قول ایرانیها، نوعی «ایرانهراسی» حال یا به طور واقعی و یا تصنعی وجود دارد که کشورهای عربی را هرچه بیشتر به سوی امریکا و غرب میکشاند و بالطبع از ایران دورتر میکند.
آقای حسنیاری، توان واقعی نظامی ایران چقدر است؟ آیا آنطور که خود جمهوری اسلامی ایران ادعا میکند، میتواند در مقابل امریکا بایستد و اسراییل را منهدم کند و… یا این که اینها بیشتر تبلیغات است تا واقعیت؟
کافی است یکی از این قایقهای تندرو به یکی از کشتیهای نظامی و یا حتی تجاری کشورهای غربی یا کشورهای خارجی در منطقه اصابت کند و مشکل بزرگی بهوجود بیاید. به اعتقاد من، آنچه برای ایجاد یک برخورد و یا ایجاد اختلال در ترافیک دریایی در منطقهی خلیج فارس و تنگهی هرمز بایسته است، نیازمند توان دریایی بسیار بالایی نیست.
بین ایران و امریکا و یا ایران و مجموعهی کشورهای غربی، از نظر سطح توانایی نظامی اقیانوسی وجود دارد. منتها در جنگهایی که احتمالا در آینده با آنها روبرو خواهیم بود، کمتر با وجود دو ارتش منظم در مقابل یکدیگر و شروع یک جنگ کلاسیک، آنطور که در گذشته دیده میشد، مواجه خواهیم شد. امروز جنگها بیشتر در شکل عملیات جنگ و گریز و چریکی خواهند بود.
یعنی آنچه جمهوری اسلامی به عنوان توان نظامی از آن صحبت میکند و خیلی هم روی آن تبلیغ میکند، از نظر شما، فقط توان خرابکاری است؟
به نظر من، بیشتر توان انسانی آنها است. همانطور که نهایت کاری که گروه حماس در مقابل اسراییل انجام میدهد، شلیک موشکهایی بسیار ناکارآمد به سمت اسراییل است. منتها وقتی از بالا و در سطح کلانتری نگاه کنیم، میبینیم اسراییل چند سالی است نوار غزه را کاملا در محاصره گرفته است و مهم این است. یعنی اسراییل این توانایی را دارد که نوار غزه را بهنوعی خفه کند (اصطلاحی که برخی بهکار میبرند).
در نتیجه، ایجاد ایذاء برای نیروهای بزرگتر میتواند مشکلزا باشد، منتها نمیتواند کشور غالب را شکست بدهد و یا این که به طور خیلی جدی در کار نظامی این کشور اختلال بهوجود بیاورد. اختلالی که بهوجود میآید، مقطعی و گذرا خواهد بود. آنچه خواهد ماند، توان نظامی کشورها، به خصوص کشورهای عمده و قدرتمند جهان است که قادرند ضعفی را که از نظر نیروی انسانی دارند، به راحتی با توانهای دیگری جبران کنند.
مصاحبه: نیلوفر خسروی
تحریریه: مصطفی ملکان
همسر این زندانی عقیدتی ادامه داد: «ما (خانواده مسعود باستانی) می خواستیم اعاده دادرسی کنیم اما واقعیت این است که امیدی به موافقت قاضی با آن نداشتیم.»
وی از تبعیض در پرونده همسرش صحبت کرد و گفت: «مسعود را به دلیل همکاری با سایت جمهوریت بازداشت کرده اند که در دوران انتخابات ریاست جمهوری به طور علنی از مهندس میرحسین موسوی حمایت کرده بود. مسعود سردبیر بعدازظهر سایت بود که می شود مسوول رده چهارم. الان خوشبختانه مسوولان ارشد سایت با قرار وثیقه آزاد هستند اما مسعود حتی از مرخصی استعلاجی برای دندان دردش که حق طبیعی یک زندانی است، محروم است. این تبعیض ها خیلی ما را اذیت می کند.»
وی افزود: «مسعود یک روزنامه نگار است و هیچوقت خواهان پول و قدرت نبوده است. تنها چیزی که می خواست یک تحریریه بود با یک حقوق منظم و ثابت اما متاسفانه آقایان این را درک نمی کنند و با روزنامه نگاران مثل دبیران کل چندین حزب برخورد می کنند. در نهایت واقعیت این است که در انتخابات از کسی حمایت شده که شورای نگهبان او را تایید صلاحیت کرده است.»
وی در پایان گفت: «مسعود را پس از سه ماه انفرادی و بعد از بازجویی به یک دادگاه نمایشی آوردند که نه تنها دسترسی به وکیل نداشته بلکه حتی تفهیم اتهام هم نشده بوده است. »
منبع: کمپین بین المللی حقوق بشر
سرگی کیرنکوف مسئول روسی شرکت کننده در مراسم افتتاحیه در جمع خبرنگاران گفت روسیه در سالهایی که در حال ساخت این نیروگاه بوده است همه موارد مورد نظر آژانس انرژی اتمی دنیا را رعایت کرده است. وی همچنین افزود هیچ گروه مستقل در زمینه انرژی اتمی در دنیا وجود ندارد که ادعا داشته باشد که این بوشهر قابلیت تولید بمب اتمی را دارد.
بر پایه تفاهم نامه ای که در روز افتتاح بین ایران و روسیه امضا گردید در عرض دو تا سه سال کلیه فعالیتهای کنترلی این نیروگاه به ایرانیان منتقل خواهد شد.
این مقام روسی همچنین تاکید داشته که روسیه نیازهای اتمی راکتورهای تحقیقاتی تهران که کاربرد پزشکی دارند را فراهم خواهد آورد.
منبع: پارسی تایمز
مسواک خورشیدی Soladey-J3X دارای یک پنل خورشیدی در قسمت انتهایی است که الکترون ها را با یک سیم سربی به سوی قسمت فوقانی مسواک می فرستد . این الکترون ها با اسید بزاق دهن واکنش داده و زمینه یک واکنش شیمیایی را فراهم می آورد که پلاک ها را از بین برده و باکتری ها را می کشد .
این مسواک به هیچ گونه خمیر دندان نیاز ندارد و به انرژی خورشید هم به همان میزانی نیاز دارد که یک ماشین حساب خورشیدی نیازمند است .
طبق گفته کونیو کومی یاما متخصص ارشد دانشگاه "ساکاتچوان" در کانادا ، بررسی ها نشان می دهد که این مسواک می تواند تمامی سلول های باکتری را تخریب کرده و از بسیاری بیماری های شایع دهان و دندان جلوگیری کند.
منبع: ICTPRESS
در این رابطه ۲ نفر بازداشت شدند. به گفته پلیس به این خرسها ظاهراً غذای سگ داده میشده تا در اطراف زمینها باقی بمانند.
چندی پیش نیز پلیس ایتالیا از استفاده قاچاقچیان مواد مخدر از یک مار پیتون برای حفاظت از محموله کوکائین خبر داده بود.
منبع: خبرآنلاین
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر