در نهمین روز اعتصاب، وضعیت سلامتی گروهی از زندانیان اعتصاب کننده به وخامت گراییده است.
به گفته یک منبع آگاه از درون زندان اوین، امروز گروهی از زندانیان اعتصاب کننده به بهداری اندرزگاه هفت زندان اوین منتقل شدند.
به گفته ی این منبع آگاه، عبدالله مومنی یکی از این زندانیان بوده است.
همچنین مسئولین به خانواده های این زندانیان سیاسی در مذاکرات دیروز قول داده اند که این زندانیان امروز با منزل خود تماس می گیرند تا سلامتی شان برای خانواده ها محرز شود که تا کنون تماسی حاصل نشده است
بنا به گزارشهای رسیده در صورت تماس نگرفتن این زندانیان تا آخر امشب، این خانواده ها از فردا تحصن خود را از سر می گیرند
گفتنی است 17 تن از زندانیان سیاسی بند 350 اوین در اعتراض به شرایط بد زندان و بدرفتاری مامورین از دوشنبه گذشته دست به اعتصاب غذا زده اند و در سلولهای انفرادی بند 240 به سر می برند.
منبع: میزان خبر
پس از بیان اتهامات جدید از سوی احمد جنتی نسبت به بعضی از فعالان سیاسی که آنها را با نام سران فتنه نام برده است برخی چهره ها و گروه های سیاسی در صدد پاسخگویی و اعتراض نسبت به سخنان دبیر شورای نگهبان و امام جمعه موقت تهران بر آمدند. جنتی در مراسم جشن میلاد حضرت ولی عصر(عج) در مسجد مقام جمکران،گفت: "من سندهایی بدست آورده ام که آمریکاییها یک میلیارد دلار از طریق افراد سعودی که هم اکنون عامل آمریکا در کشورهای منطقه هستند، به سران فتنه دادند و همین سعودیها که به نمایندگی آمریکا صحبت میکردند،گفتند، اگر توانستید نظام را منقرض کنید، تا ۵۰ میلیارد دلار دیگر را هم میدهیم، اما خداوند این فتنه را به دست بندگان صالحش خاموش کرد."
در همین راستا حجت الاسلام رسول منتجب نیا قائم مقام حزب اعتماد ملی در یادداشتی نسبت به دروغ گویی ها و تهمت زنی ها واکنش نشان داده است. متن این یادداشت که در اختیار "کلمه" قرار گرفته است به شرح زیر است:
از آنجا که بعضی از بزرگان کشور با بحران شدید اجتماعی و عدم همراهی مردم مواجه شده اند هرروز تلاش می کنند تا با دست زدن به اقداماتی خاص برای خود آبرو و حیثیت کسب کنند و رقبا و مخالفین خود را بی حیثیت و آبرو کنند. اما این چه فکر بچه گانه و اشتباه بزرگی است که انسان بخواهد مشکلات بوجود آمده به دست خود را با مشکل و معضلات دیگران حل کند. آیت الله جنتی ادعا می کند که سندی در اختیار دارد که آمریکایی ها به سران فتنه ۱میلیارد دلار داده اند و مرحله بعدی نیز می خواهند ۵۰ میلیارد دیگر از طریق سعودی ها به آنها بدهد. ایشان به عنوان دبیر شورای نگهبان این موضع را اعلام کرده او تا کنون نیز آن را تکذیب نکرده اند.
اکنون دوحالت متصور است، نخست آنکه این اسناد و مدارک باید ارائه شود و در اختیار دادگاه قرار گیرد تا مقامات جمهوری اسلامی بتوانند به این اتهامات رسیدگی کنند و دست فتنه گران برای همیشه برای مردم رو شود تا بفهمند آنها جیره خوار و حقوق بگیر کدام کشور خارجی هستند و همچنین همه متوجه شوند که این موج مردمی که پس از انتخابات بوجود آمد با دلارهای آمریکایی بوده است. به این ترتیب دست اصلاح طلبان برای همیشه برای مردم رو خواهد شد اما اگر اسناد و مدارک ایشان جعلی و دروغین باشد باید برای نخستین بار با دبیر شورای نگهبان باید برخورد کرد چرا که ایشان در جایگاه مهمی قرار گرفته اند، تطبیق قوانین مجلس با شرع و قانون اساسی توسط ایشان صورت می گیرد، رد یا تایید صلاحیت داوطلبین انتخابات به عهده ایشان است و مهمتر آنکه هر از چند هفته عده ای بسیاری از مردم پشت سر ایشان نماز می خوانند و ایشان در خطبه های نماز جمعه از رعایت تقوی و عدل سخن می گویند، پس چنین فردی نمی تواند به راحتی به هرکس هر اتهامی را خواست وارد کند.
از این رو باید مشخص شود که ادعاهای ایشان بر چه اساس و مبنایی است." قائم مقام حزب اعتماد ملی در ادامه با اشاره به اینکه اگر آیت الله جنتی خود دروغ گفته باشد گناهی بزرگ مرتکب شده و باید به عنوان یک جعال بزرگ در تاریخ شناسانده شود و اگر هم کسی این اسناد قلابی را در اختیارشان قرار داده باشد باید پیگیری شود که چه کسی و به چه نیتی این کار را کرده نوشت:" تکیه زدن بر اسناد قلابی و دروغین و آبروی افراد را در جامعه بردن تفاوتی با اینکه کسی خود جعل دروغ کند ندارد و هر در دوحالت باید با چنین فرد جعال و کذابی برخورد قانونی صورت گیرد. هم کسی که شایعه می سازد و هم کسی که پخش می کند هر دو به یک میزان گناه کار هستند.
من به عنوان یک شهروند و کسی که ۵۰ سال در انقلاب نقش داشته و همیشه در کنار امام (ره) بوده است از شخص مقام معظم رهبری می خواهم که با صراحت، شفافیت و قاطعیت موضوع را روشن کنند تا همه متوجه شوند که آیا چنین اتهامی راست است یا دروغ؟ مطمئنا محاکمه پیرمردی ۸۳ ساله در دادگاه جمهوری اسلامی به عنوان کذاب و یا جعال می تواند آزمایش بزرگی برای نظام باشد چرا که اینجا بحث بر سر اقایان موسوی، کروبی و خاتمی نیست بلکه بحث بر سر حیثیت نظام است. مطمئنا رسیدگی به این مساله می تواند یک نوع آزمایش برای نظام جمهوری اسلامی باشد و آبرو حیثیت نظام را بیش ازگذشته بالا برد از این رو در حال حاضر نظام و حتی شخص مقام معظم رهبری در معرض یک آزمایش بزرگ قرار گرفته اند. این پرونده جای هیچ گونه اغماض و لاپوشانی نیست و باید مشخص شود که چرا یک فرد به راحتی تهمت میزند و حیثیت و آبروی افراد را زیر سوال می برد. اکنون مساله حیثیت نظام و افرادی که سال ها نخست وزیر، رییس مجلس و رییس جمهور بوده اند و در انقلاب سابقه خدمت طولانی دارند مطرح است. البته این موضوع فقط یک مساله داخلی نیست و کشوری چون عربستان سعودی نیز که مورد اتهام قرار گرفته است می تواند از ما شکایت کرده و اعاده حیثیت کند. مشخص است که آقایان از عربستان نیز دل خوشی ندارند که البته می تواند به دلیل احترام فوق العاده عربستان به آیت الله هاشمی نیز باشد که باعث شده کینه این کشور را نیز به دل بگیرند و به این ترتیب با آیت الله هاشمی نیز تصفیه حساب کنند. در حال حاضر نه تنها اصلاح طلبان و سران اصلاح طلب که تک تک مردم ایران می توانند از آیت الله جنتی شکایت کرده و اعلام جرم کنند.
امروز:به گزارش دیلی تلگراف، رئیس ستاد مشترک ارتش آمریکا، در مصاحبه خود با شبکۀ تلویزیون آمریکایی ان بی سی، اطمینان خاطر داد که "نقشۀ حملۀ آمریکا به ایران آماده است و در صورتی که جمهوری اسلامی خود را به سلاح اتمی تجهیز کند، قابل اجرا نیز می باشد." وی در عین حال نگرانی شدید خود را از نتایج چنین حمله ای پنهان نکرد و گفت "اقدام و حمله نظامی علیه ایران می تواند نتایجی ناخواسته و غیر قابل پیش بینی در پی داشته باشد، آن هم در منطقه ای که اکنون به طرز باورنکردنی و عجیبی بی ثبات است."
اقدام نظامی؛ گزینه ای بد، اما روی میز
بر اساس این گزارش، رئیس ستاد مشترک ارتش آمریکا تصریح کرد که کشور متبوعش نمی تواند بگذارد ایران به سلاح اتمی مجهز شود و گفت "صادقانه می گویم هر کدام از این دو مورد- دستیابی ایران به سلاح اتمی یا حملۀ نظامی به این کشور- مرا بسیار نگران می کند".
مولن همچنین ابراز خوش بینی و امیدواری کرد که تحریمهای جهانی و تلاش های دیپلماتیک جامعۀ بین المللی و همچنین مجازات هایی که علیه ایران اعمال می شود، بتواند مقامات جمهوری اسلامی را به چشم پوشی از برنامۀ اتمی شان وادار سازند.
رئیس ستاد مشترک ارتش آمریکا در سخنان خود چندین بار تأکید کرد که "گزینه های نظامی بر روی میز قرار دارد"، هر چند امیدوار است که دولت آمریکا ناچار نشود از آنها استفاده کند. رئیس ستاد مشترک ارتش آمریکا با اشاره به این گزینه ها، آنها را بسیارمهم و شناخته شده توصیف کرد.
ایران مجهز به سلاح اتمی را نخواهیم پذیرفت
هفته گذشته، ژنرال میتس، رئیس جدید ستاد هماهنگی نظامی- اطلاعاتی آمریکا نیز خاطرنشان کرده بود "ما اجازه تولید سلاح اتمی به ایران را نخواهیم داد."
بلافاصله پس از وی، رئیس پیشین سازمان مرکزی اطلاعات آمریکا - سیا - در مصاحبه ای با شبکه تلویزیونی سی ان ان اظهار داشت که ایران بدون توجه به هشدارهای بین المللی، به برنامه های اتمی خود ادامه می دهد و به این ترتیب، احتمال عملیات نظامی علیه تاسیسات هسته ای این کشور افزایش یافته است.
سپاه: امنیت کل خلیج فارس را به خطر خواهیم انداخت
روز یکشنبه دهم امرداد ماه نیز، سردار یدالله جوانی، معاون سیاسی سپاه پاسداران، صریحاً تهدید کرد که در صورت حملۀ نظامی آمریکا یا اسرائیل به ایران، یگان های نظامی جمهوری اسلامی، امنیت کل منطقۀ خلیج فارس را به خطر خواهد انداخت.
این مقام ارشد سپاه، واکنش ایران به هرگونه اقدام نظامی را، "اخلال در امنیت خلیج فارس" و "امنیت خلیج فارس یا برای همه، و یا برای هیچکس"، ذکر کرد.
سردار نقدی، فرمانده کل بسیج نیز هفته گذشته هشدار داد "اگر آمریکاییها بخواهند حمله نظامی داشته باشند، باید ناوهای خود را تا هشت هزار کیلومتر آن طرفتر ببرند؛ چراکه بدون شک هیچکدام از آنها سالم از خلیج فارس بیرون نخواهد رفت."
چند روز پیش نیز، سردار سرتیپ پاسدار سیدمسعود جزایری، معاون فرهنگی و تبلیغات دفاعی ستاد كل نیروهای مسلح جمهوری اسلامی، با بیان اینکه "دوران آمریكا و اسراییلی ها رو به زوال است"، در مورد هرگونه اقدام نظامی علیه ایران هشدار داده بود.
گفتنی است بعد از پیش بینی های هفته گذشته رئیس دولت مبنی بر "قریب الوقوع بودن جنگ آمریکا علیه دو کشور منطقه"، فرمانده نیروی زمینی ارتش جمهوری اسلامی نیز، به فرماندهان و تحلیلگران نظامی آمریکا، انگلیس و اسراییل اعلام کرد "در صورت هر گونه اقدامی، هزینه سنگینی پرداخت خواهند کرد."
محمود احمدی نژاد، طی چند روز گذشته و در مصاحبه ای با شبکه برون مرزی صدا وسیمای جمهوری اسلامی (پرس تی وی)، ادعا کرده بود که اطلاعاتی در دست دارد که بر اساس آنها آمریکا قصد دارد - طی سه ماه آینده- حداقل علیه دو کشور خاور نزدیک جنگ بر پا کند.
از سویی دیگر، بیش از ۴۰ عضو مجلس نمایندگان آمریکا، اواخر هفته گذشته پیش نویس قطعنامه ای را امضا کردند که از حمله نظامی اسرائیل به ایران، در صورت عدم تغییر موضع اتمی تهران، حمایت می کند.
بر اساس این پیش نویس، اگر هیچ راه صلح آمیزی "در طی مدت زمانی قابل قبول" برای مقابله خطر "فوری" ایران علیه موجودیت اسرائیل پیدا نشود، اسرائیل می تواند از هر وسیله ای حتی نیروی نظامی علیه ایران استفاده کند.
گفتنی است در این پیش نویس، به موارد متعددی از "تهدیدهای" لفظی مقامات ایران علیه اسرائیل صریحا اشاره شده است؛ که برای نمونه محمود احمدی نژاد، در کنفرانس "جهان بدون صهیونیسم" گفته بود: "انشا الله و کمک خدا بزودی شاهد جهانی بدون آمریکا و صهیونیسم خواهیم بود" و "رژیم اشغالگر قدس از نقشه جهان محو می شود."
لازم به ذکر است در پیش نویس این قطعنامه به نقل از رئیس جمهور آمریکا نوشته شده است که روابط واشنگتن و تل آویو "بیش از یک اتحاد استراتژیک" است.
کنگره آمریکا تاکید کرده است "آمریکا بدنبال جنگ با ایران نیست اما همه گزینه ها را برای خود برای جلوگیری از دستیابی ایران به سلاح اتمی محفوظ می دارد."
در حال حاضر، نیروی دریایی ایالات متحده و شمار دیگری از کشورهای غربی در خلیج فارس، دریای عمان و اقیانوس هند حضور دارند و واحدهای نیروی هوایی و زمینی آنها در برخی از کشورهای منطقه مستقر می باشند.
قابل ذکر است پس از صدور قطعنامه ١۹٢۹ شورای امنیت سازمان ملل، مجلسین و دولت آمریکا، استرالیا، کانادا و اتحادیه اروپا علیه ایران و "بلا اثر" و "جنگ روانی" خواندن آن از سوی مقامات جمهوری اسلامی از سویی و موضع گیری های متفاوت رئیس دولت و نماینده ایران در آژانس پیرامون مذاکره با جامعه جهانی از سویی دیگر، سنگینی وزنۀ اظهار نظرها را به سمت مقامات نظامی سوق داده است.
یک روز پس از تصویب و اجرایی شدن تحریم های فراگیر و مضاعف اتحادیه اروپا و کانادا، علیه جمهوری اسلامی و برخلاف ادعای نماینده ایران در آژانس بین المللی انرژی اتمی، پیرامون "آمادگی ایران برای آغاز بدون شرط مذاکرات هسته ای"، محمود احمدی نژاد، آغاز دوباره مذاکرات با کشورهای غربی بر سر برنامه هسته ای ایران را، کاملا "مشروط" به شروط ماه گذشته ذکر کرد. این سخنان احمدی نژاد تنها یک روز پس از تسلیم نامه ایران به مدیرکل سازمان بین المللی انرژی اتمی، توسط علی اصغر سلطانیه، سفیر و نماینده دائم ایران در آژانس صورت گرفت که طی آن، جمهوری اسلامی آمادگی خود را برای از سرگیری مذاکرات هسته ای بدون هیچ پیش شرطی اعلام کرده بود.
امروز: رئیس دولت گفت: اخیرا دولت آمریكا گفته كه ما میخواهیم گفتوگو كنیم. در سطح بالاتر میخواهیم گفتوگو كنیم. ما نیز اهل گفتوگو هستیم و حاضر به گفتوگو در سطح بالاتر برپایه عزت و احترام هستیم.
به گزارش ایسنا، محمود احمدینژاد صبح دوشنبه در "همایش ایرانیان خارج از كشور" افزود: در زمانی كه آقای بوش بود ما اعلام كردیم كه حاضریم با آقای بوش در برابر رسانهها صحبت كنیم؛ گفتند كه وی واهمه دارد. من گفتم اشكالی ندارد. ایشان مشاوران خود را نیز با خودش بیاورد. سال گذشته نیز كه به نیویورك رفتیم قبل از آن گفتم كه آماده گفتوگو با آقای اوباما هستیم و اواخر شهریور امسال نیز قرار است برای شركت در نشست مجمع عمومی سازمان ملل متحد به نیویورك برویم و این بار نیز آماده هستیم كه با آقای اوباما رو در رو، مردانه و آزاد در برابر رسانهها مسایل جهان را روی میز بگذاریم و ببینیم كه راه حل چه كسی بهتر است.
وی با بیان این كه اوباما صحبت از تغییر كرد، گفت: ما نیز در آن موقع گفتیم كه از تغییرات واقعی استقبال میكنیم ولی اكنون نمیخواهم بگویم كه مایوس شدیم، ولی مایوس هستیم. ایشان از فرصت تاریخی كه وجود داشت استفاده نكردند. ایشان در محاسبات خودشان بیش از اندازه به صهیونیستها بها دادند و میدهند. در حالی كه صهیونیستها یك حزب سیاسی هستند و رسانهها و پول را در اختیار گرفتهاند، در حالی كه ملتها مهم هستند و باید به ملتها چسبید. آنها باید به این سوالها جواب دهند كه آیا دولت آمریكا تحت سیطره صهیونیستهاست یا صهیونیستها تحت سیطره آمریكا.
رییسجمهور ادامه داد: صهیونیستها به ارزشهای انسانی اعتقادی ندارند؛ آنها میگویند به قوم یهود ظلم شده است ولی هیچ ظلمی بزرگتر به قوم یهود نیست كه صهیونیست ها بگویند ما یهودی هستیم.
او گفت: اگر آقای اوباما حریف گروههای فشار نیست حداقلش آن است كه بیاید و جلوی تلویزیون بگوید كه اینها به او فشار میآورند و ما مطمئن هستیم كه ملت آمریكا در این صورت حساب آنها (صهیونیستها) را میرسد. آنها آبروی ملت آمریكا را خرج گندكاریهای خود میكنند.
رییسجمهور اظهار كرد: علت ناراحتی دشمنان از ملت ایران این است كه میدانند روح تمدنساز و فرهنگ آفرین ایران بیدار شده است.
او با بیان این كه آنها باید بدانند كه با یكی دو نفر طرف نیستند، گفت: صهیونیستهای احمق آدم اجیر كردند كه مرا ترور كنند، این همه از ملت ایران ترور كردید چه شد؟ تك تك ایرانیها یك رستم، سیاوش و یك رزمنده دلاور هستند.
وی خطاب به ایرانیان شركت كننده در این همایش گفت: شما امروز در یك مقطع سرنوشتساز تاریخی قرار دارید. یك دوران جدید آغاز میشود و شما در این دوران هستید. خود را مجهز و آماده كنید كه آینده درخشان، متعلق به شماست.
وی ادامه داد: آیا واقعا ایران میخواهد بمب اتم بسازد؟ با سناریوهای تبلیغاتی و طراحیهای پیچیده میخواهند بگویند كه ایران بمب اتم میسازد. آیا دعوا سر این است كه ایران میخواهد یك بمب بسازد. فرض محال، فرض محال بگیرید كه ایران یك بمب ساخت، شما چند تا بمب دارید؟ یك دانه، 100 تا، هزار تا، دولت آمریكا اعلام كرده كه بیش از 5 هزار بمب اتم در اختیار دارد. البته كسی ندیده و نشمرده، خود آنها می گوید این مقدار دارند. مجموعه كسانی كه با ایران بداخلاقی میكنند حدود 20 هزار بمب اتم دارند. آنها از یك بمب اتم ایران نگرانند كه به فرض محال ایران آن را بسازد. وضعیت آنها از سه حالت خارج نیست یا دروغ میگویند یا میترسند یا دروغگو و ترسو هستند. معلوم است كه دعوا سر بمب نیست یا برخی از مسایل دیگر كه مطرح میكنند.
وی خاطرنشان كرد: مثلا این كه یك مامور با یك نفر در خیابان بداخلاقی كرده است. به نحوی در این مورد تبلیغ میكنند كه گویی 75 میلیون مردم ایران بداخلاق و خشونت طلب هستند. خبرنگاری مثلا در مورد مجازات اعدام در ایران از من پرسید و این كه چرا در ایران اعدام صورت میگیرد؟ من گفتم كه ما از اعدام خوشمان نمیآید. خیلی بد است ولی آیا اطلاع دارید كه در آمریكا چند هزار نفر سالانه اعدام میشوند و دهها برابر ایران در آنجا آدم اعدام میشود؟ مطالب این چنینی كه مطرح میكنند مشكل واقعی نیست. مشكل شما آزادی و دموكراسی نیز نیست چرا كه شما با دیكتاتورترین دیكتاتورهای عالم رفیق و صمیمی هستید. یك دیكتاتور در آمریكای جنوبی، آفریقا و آسیا نشان دهید كه مورد حمایت شما نبوده باشد. شما با كشورهایی كه اصلا در آن انتخابات برگزار ندارند نیز رابطه صمیمانهای دارید. صدام در طول 8 سال مورد حمایت شما بود پس معلوم است كه آزادی و دموكراسی و حقوق بشر نیز برای شما بهانه است. پس مشكل كجاست؟
او با اشاره به فشارهای غربیها از جمله صدور قطعنامه علیه ایران و تحریم خاطرنشان كرد: چه چیزی را شما تحریم میكنید؟ پیامی كه امروز از ملت ایران منتشر میشود پیام انسانی و نسیم است و آیا كسی توانسته است در دنیا جلوی نسیم را بگیرد. شما میخواهید پیام ملت ایران را با تحریم متوقف كنید، اگر شما میخواهید پیام ملت ایران را با تحریم متوقف كنید اشتباه میكنید. نمیتوانید.
رییسجمهور با بیان این كه آنها در تمام عرصهها به بنبست رسیدهاند گفت: آنها در عرصه مدیریت و اقتصاد و... به بنبست رسیدهاند. میبینید كه قادر نیستند مسایل را حل كنند، دوره تاریخی آنها به پایان رسیده است.
وی خاطرنشان كرد: اگر یك نظامی در محیط بینالملل كارش به جایی رسیدكه بخواهد كوچكترین مساله خودش را با توسل به تهدید و سلاح حل كند معلوم است كه كارش تمام شده است. مسایل جهانی را باید با روش انسانی حل كرد. اگر نظامی جاذبه خود را از دست بدهد و برای هر مسالهای دست به اسلحه ببرد كارش تمام است و باید دست و پای خودش را جمع كند و تشریف ببرد بیرون و اگر نرود حركت عمومی ملتها تشریف آنها را خواهد برد. از طرف دیگر یك موج جدیدی میآید كه این موج جدید مبتنی بر انسانیت، یگانهپرستی، عشق و برادری است و این موج اكنون ایجاد شده است و مثل یك رودخانه زلال در حال حركت است.
رییسجمهور با اشاره به تهدیدات غربیها مبنی بر این كه قطعنامه صادر میكنند گفت: آنها دایم میگویند قطعنامه بدهید، چند تا قطعنامه تا اكنون دادهاید؟ 4 تا؟ آنقدر قطعنامه بدهید كه بشود چهار هزار تا.
وی ادامه داد: متوجه نیستند هر یك از قطعنامههایی كه آنها میدهند سند رسوایی خودشان است و در واقع آبروی خودشان را زیر سوال میبرند.
احمدینژاد با بیان این كه خبرنگاری به من گفت كه رژیم صهیونیستی امكان دارد به شما حمله كند، خاطرنشان كرد: من خطاب به این خبرنگار گفتم كه این رژیم در معادلات ما قرار ندارد، حضور ندارد و كوچكتر از آن است كه بخواهد این كار را انجام دهد. آقای مشایی نیز تعبیر جالبی در این مورد به كار بردند. داستان این رژیم داستان یك ماشین اوراق شده است كه غربیها آورند كه از آن جهت حفظ منافعشان استفاده كنند و با آن منافع خود را در منطقه حفظ كنند ولی اكنون كار به جایی رسیده كه آنها باید از این ماشین حفاظت كنند و در واقع صاحب ماشین باید ماشین را در خیابانها هل دهد كه حركت كند.
وی گفت: من به آن خبرنگار گفتم كه آن رژیم عددی نیست و گندهتر از آن هم عددی نیست كه بخواهد علیه ایران اقدامی انجام دهد.
در این مراسم با حضور رییسجمهور، بانك اطلاعاتی ایرانیان خارج از كشور، سامانه ارتباط تصویری مركز شبانهروزی رسیدگی به امور ایرانیان خارج از كشور و صندوق سرمایهگذاری ارز ایرانیان خارج از كشور، افتتاح شد و تمبر یادبود این گردهمایی با حضور رییسجمهور ابطال شد.
امروز: به دنبال شرکت جمعی از دانشجویان سبز دانشگاه علم و صنعت در مراسم اولین سالگرد شهادت مهندس کیانوش آسا در تاریخ ۱۱ خرداد ۱۳۸۹ کمیته انضباطی این دانشگاه پس از احضار بیش از ۳۰ نفر از این دانشجویان اخیراً برای ۱۸ نفر از آن ها جمعاً حداقل ۲۵ ترم محرومیت از تحصیل صادر کرده است. سایر دانشجویان هم تهدید شده اند تا اطلاعات پرونده خود را مخفی نگه دارند. همچنین جمعی از دانشجویان سبز دانشگاه علم و صنعت در روزهای گذشته به دفتر پیگیری وزارت اطلاعات احضار شده و به دنبال شرکت در تجمع دانشجویی ۱۱ خرداد، مورد بازجویی قرار گرفتند.
به گزارش دانشجونیوز، پیش از این مسئولان کمیته انضباطی دانشگاه علم و صنعت با همکاری کامل نیروهای حراست دانشگاه با تماس با منزل این دانشجویان به تهدید آن ها و خانواده هایشان پرداخته بودند و آن ها در ایام امتحانات پایان ترم از اسکان در خوابگاه و تا پایان دوران تحصیل از تسهیلات رفاهی محروم کرده بودند.
پس از برگزاری مراسم سالگرد شهید کیانوش آسا با حضور بیش از ۵۰۰ نفر از دانشجویان سبز و با وجود تمهیدات امنیتی بسیار گسترده و حضور پرتعداد نیروهای لباس شخصی که اقدام به فیلم برداری از دانشجویان می کردند و شکست پروژه سرکوب این تجمع و عدم شکل گیری آن توسط مسئولان دانشگاه علم و صنعت، در اقدامی تلافی جویانه کمیته انضباطی دانشگاه با همکاری کامل مأمورین حراست و حفاظت فیزیکی دانشگاه و همچنین بسیج دانشجویی اقدام به احضار حداقل ۳۱ نفر از دانشجویان (۱۵ دختر و ۱۶ پسر) در تاریخ ۱۹ خرداد ۱۳۸۹ کرد. جالب توجه است که جلسۀ تفهیم اتهام این دانشجویان همگی به صورت جمعی و در جلساتی با حضور دبیر کمیتۀ انضباطی و گروه های ۱۰ نفری دانشجویان برگزار شد و به دانشجویان اجازه دفاع از خود به صورت شفاهی داده نشده بود و در این جلسه آقای محمدی فقط به سخنرانی و نصیحت و تهدید دانشجویان پرداخته بودند.
اخیراً برای این دانشجویان احکام انضباطی سنگینی صادر شده که طی این روند، هر یک از آن ها به ۱ یا ۲ ترم محرومیت از تحصیل محکوم شده اند و برای حداقل ۱۸ نفر از این تعداد حدود ۲۵ ترم محرومیت از تحصیل صادر شده است.
شایان توجه است قطعا تعداد افراد احضار شده و نیز میزان احکام صادر شده برای این گروه از دانشجویان، بیشتر از مقدار ذکر شده است و تعطیلات تابستانی و عدم دسترسی به تمامی و نیز تهدید دانشجویان برای عدم اطلاع رسانی بابت وضعیت پرونده انضباطی شان باعث شده تنها آمار این تعداد از دانشجویان مشخص شود.
در ضمن مأمورین وزارت اطلاعات نیز در روزهای گذشته اقدام به احضار جمعی از دانشجویان سبز دانشگاه علم و صنعت شرکت کننده در مراسم سالگرد شهادت مهندس کیانوش آسا، کرده و طی جلسات چند ساعته از آن ها پیرامون این مراسم بازجویی کرده بودند.
امروز :در خواست ۱۷ زندانی سیاسی بند ۳۵۰ زندان اوین که از دوشنبه گذشته در اعتصاب غذا به سر می برند اعلام شد . آنها با اعلام این درخواست ها به مقامات زندان اوین و نمایندگان دادستان تهران گفته اند که تا تحقق این خواسته ها دست از اعتصاب غذا بر نخواهند داشت .
براساس گزارش های رسیده از اوین به کلمه ، این زندانیان خواسته های قانونی خود را در پنج بند به معاون دادستان تهران که به تازگی با این هفده زندانی ،در بند ۲۴۰ زندان اوین دیدار داشته ، ارائه کرده اند.
این هفده زندانی در پی اعتراض به رفتارهای توهین آمیز ماموران زندان و تحقیرهای آنان دوشنبه گذشته به سلول انفرادی منتقل شده و تاکنون نیز در اعتصاب غذا در همین سلول ها باقی مانده اند .این زندانیان برای دسترسی به حداقل حقوق انسانی خود مجبور به اعتصاب غذا شده اند.
آنها نخست خواستار رعایت کامل حقوق زندانیان که در آیین نامه سازمان زندانها مندرج است ،شده اند ، از جمله این حقوق توهین نکردن و خفیف نشمردن زندانی ها و رعایت حق استفاده از نشریه و کتاب است
آنها همچنین در بند دوم خواسته هایشان تاکید کرده اند : مسولان قضایی با زندانبانانی که به حقوق زندانی ها تجاوز کرده اند برخورد قانونی و حقوق زندانی های فرستاده شده به انفرادی و خسارات وارده به آنها راجبران کنند و همگی آنها هر چه زودتر به بند عمومی بازگردانده شوند .
بند سوم به آزادی سریع و بدون قید شرط بابک بردبار،عکاس خبری دربند اختصاص یافته است .چرا که آزادی وی در روز نیمه شعبان علیرغم صدور حکم آزادی، به خاطر مسایل اخیر و انتقال وی به سلول انفرادی به تعویق افتاده است .
بند چهارم شامل افزایش فضای سرانه ،زمان تلفن ، امکانات بهداشتی و درمانی برای هر زندانی است . در حال حاضر فضای سرانه برای زندانیان سیاسی بند ۳۵۰ کمتر از یک متر برای هر زندانی است. تلفن و امکانات بهداشتی و درمانی نیز در این بند ناچیز است .تا پیش از این زندانیان این بند فقط روزانه می توانستند یک یا دو دقیقه از تلفن استفاده کنند که همین امکان ناچیز نیز در حال حاضز ملغی شده است. همچنین این بند زندان اوین فاقد هر گونه امکانات بهداشتی و رفاهی است تا جایی که تنها کتابخانه این بند نیز مدتی پیش تعطیل شد .
این زندانیان دربند همچنین ،پنجمین و آخرین خواسته خود را نیز این طور اعلام کرده اند :اجرای فوری و کامل قوانین و موارد مصوب مرتبط با زندانیان به مثابه حق آنها و نه امتیازی که در مواقع خاص سلب شود .
یکی از مصادیق این بند از خواسته های زندانیان سیاسی قطع شدن تلفن های بند ۳۵۰ است که با اینکه از حقوق قانونی زندانیان محسوب می شود به هر بهانه ای قطع می شود. اکنون بیش ازیک هفته است که زندانیان این بند از حق داشتن تماس تلفنی محرومند .
علی ملیحی فعال دانشجویی و عضو ادوار تحکیم وحدت، بهمن احمدی امویی روزنامه نگار، حسین نورانی نژاد روزنامه نگار و عضو جبهه مشارکت، عبدالله مومنی فعال دانشجویی و سخنگوی ادوار تجکیم، علی پرویز فعال دانشجویی، حمیدرضا محمدی فعال سیاسی، جعفراقدامی فعال مدنی، بابک بردبار عکاس خبری، ضیا نبوی دانشجوی محروم از تحصیل، ابراهیم (نادر) بابایی فعال مدنی و از جانبازان جنگ ایران و عراق، کوهیار گودرزی فعال حقوق بشر و وب نگار، مجید دری فعال دانشجویی، مجید توکلی فعال دانشجویی، کیوان صمیمی روزنامه نگار، غلامحسین عرشی و محمد حسین سهرابی راد از جمله زندانیان منتقل شده به سلول انفرادی هستند که در اعتصاب غذا به سر می برند.
امروز:پرستو سرمدی روزنامه نگار و همسر حسین نورانی نژاد، روزنامه نگار دربند در نامه ای خطاب به همسر دربندش از آغاز اعتصاب غذای خود خبر داده است.
یک سال از زندانی بودن حسین نورانی نژاد روزنامه نگار و رییس کمیته اطلاع رسانی جبهه مشارکت می گذرد. او در دادگاه به یک سال حبس تعزیری محکوم شده است. این روزنامه نگار دوشنبه هفته گذشته در پی اعتراض به وضعیت غیر انسانی و شرایط نامناسب بند ۳۵۰ زندان اوین، به انفرادی منتقل شد و از همان روز اعتصاب غذا کرده است.
متن نامه پرستو سرمدی به همسرش به این شرح است:
تمامی مسیرها را پیموده ای ، گنجشگکان روی سیم های خاردار اوین گواهی می دهند.
تمامی فشارها را تحمل کرده ای، سلول های انفرادی اوین گواهی می دهند.
به هر کور سوی امیدی که بود دل بستی ، روزنه های دیوارهای بلند اوین بر تو گواه اند.
لحظه لحظه های اسارت برتو گواهند که هرگز بار امانت را از دوش وانگذاشتی. امانت ملتی که یک قرن است آزادی را فریاد می کنند.
ملتی که فریاد می کند برای انسان حرمتی است تنها از آن رو که انسان آفریده شده و برای انسان کرامتی است ورای مذهب، جنسیت و اعتقادات سیاسی اش. و انسان باید آزاد باشد حتی اگر گفته باشد نتیجه انتخابات را نمی پذیرد. و انسان باید آزاد باشد حتی اگر اعتراض کرده باشد به خشونت.
تمامی راهها را پیموده ای و حالا باز هم رسیده ای به این چهار دیواری . بازهم این چهار دیواری مانده است و تو، و گرسنگی که آخرین حربه توست برای به مقصد رساندن امانتت.
گرسنگی مواهبی هم دارد لحظاتی که بدن کرخت می شود ، حالتی است میان خواب وبیداری در آن لحظات می مانی که آنچه می بینی رویا است یا واقعیت، در همان لحظه من را درون سلولت ببین که دست هایم را به سویت دراز کرده ام .شاید بعد از این یک سال دست هایمان بهم برسند در آن خلوت و مستی گرسنگی.
من هم در این یک سال تمامی مسیرها را پیموده ام جا به جای سرزمینم شهادت می دهند. و همه کوچه های بن بست را دیده ام و می دانم فرصت ها اندکند. می ترسم فرصت دیگری نباشد برای با هم ماندن، پس اعتصاب می کنم تا شاید در آن مستی گرسنگی کنج آن سلول کوچک بهم برسیم و با هم بمانیم.
در آن مستی گرسنگی شاید ببینیم آن سرزمین رویایی را که سبز است و انسان در آن حرمتی دارد، همان سرزمین سبزی که در چشمان ندا جریان داشت.
پرستو سرمدی
امروز:خانواده های زندانیان سیاسی بند ۳۵۰ زندان اوین امروز دوشنبه، پس از لغو ملاقات با عزیزان شان در همبستگی با این هفده نفر که هشت روز از اعتصاب غذای شان در سلول انفرادی می گذرد اعتصاب غذای خود را آغاز کردند .
به گزارش کلمه ، این خانواده ها پیش از این اعلام کرده بودند که خواهان ملاقات هرچه سریعتر با عزیزان شان هستند تا از سلامت آنها مطمئن شوند .هفده نفری که هشت روز است از سلامت آنها بی خبرند . آنها پیش از این در بیانیه ای اعلام کرده بودند در صورت خارج نشدن عزیران شان از سلول انفرادی به اعتصاب غذای آنها خواهند پیوست .
خانواده این هفده زندانی امروز پس از مراجعه به زندان اوین برای ملاقات با عزیزان شان پاسخ شنیدند که این زندانی ها حق ملاقات ندارند . همچنین ماموران زندان از آنها خواستند هر چه زودتر سالن ملاقات را ترک کنند . آنها همچنین از قول مقامات بالاتر زندان به خانواده زندانیان گفتند که احتمالا زندانیان معترض به زندان رجایی شهر فرستاده خواهند شد و یا با اضافه کردن حبس و جریمه نقدی این زندانیان تنبیه می شوند.
خانواده ها که از این برخورد ماموران زندان تعجب کرده بودند گفتند :« به جای حل مساله و خارج کردن هفده زندانی که هشت روز است در اعتصاب غذا به سر می برند چرا خانواده هایشان را تهدید می کنید . آنها به ماموران زندان اعلام کردند که آنها نیز اعتصاب غذای خود را از همین لحظه آغاز می کنند .»
خانواده این هفده زندانی پس از شنیدن این سخنان به در اصلی زندان اوین مراجعه کرده و اعتصاب غذای خود را همراه با تحصن در سکوت آغاز کردند . آنها به ماموران زندان هم گفتند که خواهان رسیدگی هر چه زودتر به وضعیت عزیزان شان هستند . زندانیان دربندی که هم اکنون جان شان در خطر است .
ماموران زندان اوین به خانواده ها اعلام کردند که باید برای پی گیری این موضوع به" سلیمانی"، مسوول سازمان زندانهای استان تهران مراجعه کنند .
پس از این خانواده ها به مقابل دفتر امور کل زندان های استان تهران در کوی فراز رفتند و ساعتها در انتظار ملاقات با این مقام مسوول منتظر ماندند . اما در نهایت جانشین وی "درویشی" به میان خانواده ها آمد و دقایقی با آنها گفت گو کرد .
خانواده های زندانیان اعلام کردند که به شدت نگران حال عزیزان شان هستند زندانیانی که بعد از هشت روز اعتصاب غذا اکنون ممنوع الملاقات هم شده اند اما این مقام اعلام کرد :« آقای سلیمانی در محل کارش حضور ندارد و این دفتر نیز فقط مسوولیت نگهداری زندانیان را بر عهده دارد و نمی تواند درباره انفرادی رفتن این افراد و اعتصاب غذایشان نظری بدهد .»
درویشی در عین حال به خانواده های هفده زندانی قول مساعد داد که موضوع زندانیان اعتصاب کننده را از طریق سلیمانی و دیگر مسوولان پیگیری کند.وی اظهار امیدواری کرد که با حل هرچه سریع تر مشکلات ،این خانواده ها از نگرانی خارج شوند.
خانواده ها توضیح دادند :" عزیزان شان در اعتراض به وضعیت نامناسب بهداشتی ، رفاهی و برخوردهای نامناسب زندانیان به سلول انفرادی فرستاده شده اند و جوابی که در پاسخ به اعتراض های خود گرفته اند کهریزکی شدن بوده است ."
خانواده زندانیان سیاسی دربند همچنین گفتند :«تاکنون به همه مقامهای قضایی از جمله دادستانی و ستاد حقوق بشر اسلامی و... هم برای پی گیری وضعیت عزیزان شان مراجعه کرده اند. اما پاسخی دریافت نکرده اند .»
آنها طبق معمول این روزها در خواستهای خود را به صورت کتبی به دفتر امور کل زندان های استان تهران تحویل دادند و ساعتهای طولانی نیز در مقابل این محل به اعتصاب و تجمع خود ادامه دادند .
در زمان تنظیم این گزارش دوباره خانواده این هفده زندانی که جان عزیزان شان در خطر است به در اصلی زندان اوین مراجعه کرده اند و با تحصن در آنجا خواستار رسیدگی هر چه سریع تر مسوولان به وضعیت این هفده زندانی هستند.
علی ملیحی فعال دانشجویی و عضو ادوار تحکیم وحدت، بهمن احمدی امویی روزنامه نگار، حسین نورانی نژاد روزنامه نگار و عضو جبهه مشارکت، عبدالله مومنی فعال دانشجویی و سخنگوی ادوار تجکیم، علی پرویز فعال دانشجویی، حمیدرضا محمدی فعال سیاسی، جعفراقدامی فعال مدنی، بابک بردبار عکاس خبری، ضیا نبوی دانشجوی محروم از تحصیل، ابراهیم (نادر) بابایی فعال مدنی و از جانبازان جنگ ایران و عراق، کوهیار گودرزی فعال حقوق بشر و وب نگار، مجید دری فعال دانشجویی، مجید توکلی فعال دانشجویی، کیوان صمیمی روزنامه نگار، غلامحسین عرشی و محمد حسین سهرابی راد از جمله زندانیان منتقل شده به سلول انفرادی هستند که از هشت روز گذشته در اعتصاب غذا به سر می برند.
همچنین پیمان کریمی آزاد از بازداشت شدگان حوادث عاشورا که به بیماری دیابت مبتلا است پس از دو روز اعتصاب غذا به بیمارستان منتقل شده و از حال وی تاکنون خبری در دست نیست.
انقلاب مشروطیت هم نشان ظهور هویت اجتماعی جدید ملت ایران و هم منشأ تقویت این هویت بوده است/ مشروطیت یک تجربه ایرانی و حاصل یک کار ملی است و باید با این نگاه به آن بنگریم.
مشروطیت یک واقعه مهم در تاریخ ما است. البته تاریخ هر ملتی از جمله تاریخ ما سرشار از حوادث و رویدادهای تلخ و شیرین فراوان بوده است. وقتی میگویم واقعه مهم، مراد من رویدادی است که مظهر یک تحول عمیق یا منشأ آن در جامعه بوده است. مشروطیت هم مظهر یک تحول بزرگ بوده است و هم منشأ تقویت و قوام تحولی که در جان و جهان ایرانی رخ داد. به عبارت خلاصهتر، انقلاب مشروطیت هم نشان ظهور هویت اجتماعی جدید ملت ایران و هم منشأ تقویت این هویت بوده است.
هویت اجتماعی امری ذاتی نیست، بلکه امری تاریخی است. درست است که زبان، قومیت، نژاد، موقعیت جغرافیایی و صدها عامل دیگر در شکلگیری هویت اجتماعی و جهتدهی آن مؤثر است، اما هویت اجتماعی -که متعلق به انسان است که موجودی است اندیشمند و صاحب اراده- تحت تأثیر جبر عوامل غیرانسانی قرار نمیگیرد، هرچند از آنها متأثر میشود و همانطور که شخصیت انسان در طول زمان تحول پیدا میکند، هویت اجتماعی نیز امری تاریخی است و متأثر از عوامل گوناگون و البته آگاهی و انتخاب خود انسان.
تجربههای مختلفی در شکلگیری و تحول هویت اجتماعی ایران اثرگذار بودهاند. از مهمترین این رویدادها ورود اسلام به ایران است که منشأ پایهگذاری هویت تازه مردم ایران شد. انقلاب مشروطیت نیز یکی از این حوادث بزرگ است که در پویش تاریخی ملت ایران و در شخصیت اجتماعی آن اثر فراوان داشته است و بالاخره انقلاب اسلامی ایران که در شکلدهی و قوامدهی و تحول شخصیت متکامل اجتماعی و هویت اجتماعی ایران اثر گذاشته است. مشروطیت از حوادث مهمی است که به نوبه خود هم مظهر و هم منشأ این تحول است.
بهرغم دخالت همه عوامل گوناگون داخلی و خارجی هیچ تردیدی نباید داشته باشیم که مشروطیت یک تجربه ایرانی و حاصل یک کار ملی است و باید با این نگاه به آن بنگریم.
مشروطیت ویژگیهای مختلفی داشت که من به اجمال به بعضی از آنها که به نظرم مهمتر از همه است، اشاره میکنم:
اول، مهار استبداد لجامگسیخته حاکم بر جان و جهان ایرانی و به تعبیر نظریهپرداز بزرگ مشروطیت و به تعبیر خود من، طراح اولین اساسنامه جامعه مدنی سازگار با هویت فرهنگی و ملی ایران، آیتالله العظمی نائینی، صاحب تنبیهالامة، مشروطیت به معنی نفی فرمانروایی اعتسافیه، استرقاقیه، استعبادیه و نفی فرمانروایی ما یرید و مالکیت مایشاء است. این اولین خصوصیت مشروطه بود در تاریخ ما.
دوم، در فرآیند مشروطیت، عنوان «رعیت» به «ملت» تبدیل شد و این حادثه مهمی است که مردم به عنوان مملوکان پادشاه صاحبقران به صاحبان کشور و حکومت تبدیل شدند. نیز همه اهالی ایران فرزندان مادری به نام ایران نامیده شدند که سوابق تاریخی، نژادی، زبانی و قومی در تقدم و تأخر آنها تأثیر ندارد و این به معنی ظهور و زایش ملت در تاریخ ما است.
سوم، تکوین قانون اساسی به عنوان مبنای نظم و اساسنامه اعمال حاکمیت در کشور و تعیینکننده نسبت میان مردم و حکومت.
چهارم، گزینش دولت به وسیله ملت و در واقع تغییر نسبت ارباب و رعیت که ارباب حاکم بود و مردم رعیت به این موضوع که دولت ناشی از ملت و ملت ارباب اصلی کشور و حکومت و دولت کارگزار این ملت است. همچنین به رسمیتشناختن آزادی مردم در نقد سیاست و قدرت و برنامههای دولت و مشارکت در بنای کشور.
پنجم، تأسیس مجلس با عنوان خانه ملت و کانون نظارت بر قدرت.
ششم، پیدایش و گسترش مطبوعات در آن روز -و وسائط ارتباط جمعی بهطور عام در امروز- به عنوان رکن چهارم مشروطیت به جای کاغذ خبری که فقط تفرج و سیر و سیاحت درباریان را درج میکرد.
اینها از جمله اموری بود که در مشروطیت مطرح شد و مورد تأیید قرار گرفت. به عبارت دیگر، انقلاب مشروطیت اولین حرکت دموکراتیک در ایران و خاورمیانه بود و نقطه عطف ورود ایران به مناسبات جدید سیاست در دوران جدید. توجه بفرمایید. اولین انقلاب دموکراتیک مردم ایران در ایران و در خاورمیانه و به یک معنا در شرق و نقطه ورود ایران به مناسبات جدید سیاست و قدرت در دنیای امروز. من در این زمینه کمی توضیح خواهم داد.
اولا انقلاب مشروطیت، همانطور که گفتم، اولین جنبش فراگیر و مردمی مردمسالاری بود، منتها برای استقرار الگویی از مردمسالاری بومی که امروز مردمسالاری دینی تعبیر میشود.
انقلاب مشروطیت یک انقلاب دموکراتیک بود، اما ملت ایران صورت و نسخهای از دموکراسی سازگار با هویت دینی و ملی خود را میخواست و این مساله نشانه خلاقیت این ملت و منفعل نبودن او صرفا در برابر حوادث و زرق و برقها است. از مطالعه حوادث مشروطیت، ]زندگی[ رهبران مؤثر در مشروطیت و نیز بررسی مفاد قانون اساسی به عنوان بزرگترین دستاورد مشروطیت و میثاق ملی، تردید نمیکنیم که آنچه در تجربه مشروطیت رخ داد، پیگیری و تلاش برای استقرار نوعی از دموکراسی سازگار با دین بوده است. بنابراین، انقلاب دموکراتیک ملت ایران برای استقرار الگویی بومی از امر دموکراسی و مردمسالاری به عنوان خواست عمومی دوران جدید بود.
اما در مورد ورود ایران به دوران جدید سیاست و قدرت باید ببینیم که در دوران جدید قدرت سیاسی یعنی چه؟ ماهیت قدرت در دوران مدرن و جدید با آنچه در گذشته بوده، فرق کرده است و ورود به دوران جدید یعنی پذیرش قدرت مدرن و سیاست جدید در ایران. خصوصیت قدرت و مناسبات جدید قدرت و سیاست در دوران امروز این است که حضور و مشارکت مردم در عرصه قدرت نقش ممتاز و بیبدیلی دارد. سیاست جدید را فقط به میزان حضور و اراده و قدرت و مشارکت مردم شناسایی و تعریف میکنیم که این مناسبات جدید هر گام بر قدرت مردم میافزاید. مقوله امنیت در مناسبات جدید به کلی و ماهیتا با مقوله امنیت در دوران قدیم فرق کرده است.
در دوران جدید، مشروعیت یک نظام به میزان اتکای او به اراده مردم و مقبولیت او در میان مردم بستگی دارد؛ یعنی امروز و در دنیای جدید قدرتی که متکی به مردم و رأی مردم و تحت نظارت آنان نباشد، مشروع نیست. مرادم از مشروع legitimacyاست که با شرعی بودن فرق دارد. به میزانی که حکومتی وابسته به مردم و برآمده از مردم و تحت نظارت آنان باشد، مشروعیت و مقبولیت دارد و در واقع پیوند میان مردم و حکومت است که در مشروعیت نظام نقش تعیینکنندهای دارد. این، خصوصیات قدرت در دوران جدید است و من ادعا کردهام که با مشروطیت، ملت ایران وارد مرحله جدید مناسبات قدرت مدرن در دنیای امروز شد. بعد از مشروطیت همه حکومتها کوشیدهاند تا مشروعیت خود را در سایه دموکراسی و قانون توجیه کنند، حتی حکومتهایی که به شدت در واقع غیردموکراتیک بودند. این مسالهای است که آن را در دوران قدیم و پیش از مشروطیت نمیدیدیم؛ یعنی حکومت مجبور نبود که خودش را توجیه قانونی بکند و از مردم دم بزند و به نام خدمت به مردم و برای مردم کار بکند. نیازی به این نمیدید. اما مناسبات جدید قدرت مدرن در دنیای امروز و ورود ایران به این عرصه مناسبات که در مشروطیت تجلی پیدا کرد، طوری شد که از آن پس هر حکومتی ولو دیکتاتور و ناسازگار با منافع ملی خودش را با دموکراسی و قانونگرایی توجیه میکند. ما به وضوح این تحولات را در سراسر زندگی اجتماعی ملت از ۱۵۰سال پیش، که اوجش نیز در یکصد سال پیش با صدور فرمان مشروطه بود، مشاهده میکنیم.
حوادث بزرگی رخ داده است. این قدرت جدید خودش را نمایانده و هنوز هم هست. حکومت قاجار این قدرت را نپذیرفت، اما قدرت ظهوریافته با انقلاب مشروطیت خودش را به قاجار دیکته کرد. حکومت قاجار در برابر این قدرت ایستاد و مجلس را که مظهر قدرت مردم است، به توپ بست، اما قدرت جدید با فتح تهران، خود را بر حکومت جبار تحمیل کرد.
آشفتگیهای بعد از مشروطیت، به استقرار یکی از نفسگیرترین دیکتاتوریهای دوران تاریخ ایران در زمان رضاشاه منجر شد، اما هنگامی که قوای بیگانه برای روی کار آوردن یک حکومت وابسته تازه نفس و جوانتر، رضاخان را از مملکت بیرون کردند، او چشم امید به همراهی مردم داشت، اما قدرت جدید با سکوت توأم با نفرت خویش شاه جبار را بدرقه کرد و او در عین ذلت و خفت معنای قدرت جدید را در ایران دید و بالاخره این قدرت جدید با اتکا بر ایمان و باور مردم در انقلاب اسلامی نقطه پایان بر شاهنشاهی ۲۵۰۰ ساله گذاشت و آن قدرتی را که بارها قدرت مردم را نادیده انگاشته بود، از گردونه خارج کرد. به هر حال، انقلاب مشروطیت نخستین فصل قدرتنمایی عینی مردم و اولین تجربه ما برای جدی گرفتن قدرت جدید یعنی قدرت مردم بود.
پس انقلاب مشروطیت نخستین انقلاب دموکراتیک مردم ماست و نیز تجربهای بود برای تحقق الگویی از مردمسالاری سازگار با دین و فرهنگ کشور که امروز به مردمسالاری دینی تعبیر میشود.
یکی از مناقشات جدی جامعه امروز ما، که مبارک هم هست، {درباره} نسبت میان اسلامیت و جمهوریت است. این معنا به تعبیری از چالشهای مهم دوران مشروطیت هم بود. مشروطیت و مشروعیت و اسلام و دموکراسی در آن زمان هم مطرح بود. با کمال تأسف این چالش و نزاع در دوران مشروطیت به نفع جمهوریت و مردمسالاری حل نشد، بلکه سبب شد که مردم نه جمهوریت داشته باشند، نه مردمسالاری و نه یک نظام دینی. حاصل این چالش روی کار آمدن یکی از نفسگیرترین دیکتاتوریهای دوران تاریخ بود.
یک نکته، بلکه دو نکته مورد غفلت دیروزیان بود که امروز نباید از آن غفلت کنیم؛ یعنی در واقع دو نکته که اول هم گفتم در انقلاب مشروطیت و انقلاب اسلامی هم این مساله تجلی داشت و ما ادامهدهندگان راه باید از آنچه بعد از مشروطیت هم رخ داد، درس بگیریم و پیش برویم: یکی اینکه نباید قدرت جدید را نادیده گرفت. در دنیای امروز هیچ کاری بدون مردم و بدون خواست آنان نمیشود انجام داد. منظورم این نیست که نمیشود مردم را سرکوب کرد، نمیشود یک نظام را که مورد خواست مردم نیست، بر مردم تحمیل کرد، اما این دوام نمیآورد و نمیتواند مثل گذشته که قرنها چنین سیستمهایی بر جامعه حاکم بود، حاکم باشد.
دوم، اینکه ما قطعا باید الگوی متناسب با فرهنگ خودمان را برای تحقق این قدرت جدید و مردمسالاری داشته باشیم. نکتهای که در گذشته مورد غفلت قرار گرفت و امروز هم گاهی در بخشهایی از جامعه مورد غفلت قرار میگیرد، یکی این بود که برخی از خواستاران دموکراسی چنین میپنداشتند که دموکراسی فقط به مدد تئوریها و نظریههای خاستگاه دموکراسی در غرب قابل توجیه است. غافل از اینکه دموکراسی یک جوهر دارد و صورتهایی که باید متناسب با وضعیت فرهنگی و تاریخی و هویت اجتماعی جامعه باشد والا پایدار نخواهد شد و میپنداشتند که با نقشه و تئوریای که از هر جا بگیریم، میتوانیم نظامی مردمسالار و دموکراتیک داشته باشیم. این یعنی غفلت از واقعیتهای تاریخی و اجتماعی. در گذشته هم برخی از کسانی که قدرت را برپایه مشروعیت دینی با ذهنیت سنتی میخواستند، غافل از مقتضیات قدرت سیاسی جدید و نقش مردم رشد یافته بودند و میپنداشتند که گویا میتوان سنت و سامان قدیم را که در دنیای مسلمانان هم تجربه شده بود بر جامعه تحمیل کرد، در حالی که هویت جامعه عوض شده بود و دیگر آن وضع را نمیپذیرفت. قدرت سیاسی جدید در عین حالی که بر مردم متکی است، پیوند استواری با ویژگیهای فرهنگی و هویت اجتماعی یک جامعه دارد.
غفلت از این دو {نکته} در دوران مشروطیت سبب شد که با آن همه فداکاریای که مردم کرده بودند، استبداد و خودکامگی رضاخانی با کمک بیگانه روی کار بیاید و در آغاز هم رضاخان با شعارهای طرفداری از دین سعی کرد که استبداد مطلق خودش را توجیه کند و نیز غفلت از این دو پایه سبب شد که بعضی از رهبران مشروطیت در کنار عاملان و مباشران استبداد قرار بگیرند. در حالی که نه رضاخان دیندار بود و نه آن رهبران در آغاز طرفدار استبداد بودند. غفلت از این مساله حساس تاریخی ما را به این مشکل دچار کرد. ما امروز باید از این حادثه درس بگیریم و بر ضرورتهایی که ثبات و پویایی سیاسی را در دنیای امروز و در نظام اقتصادی و سیاسی بینالمللی تأمین میکند و اثرگذار است، پافشاری کنیم.
من معتقدم که اگر بخواهیم هم از انقلاب اسلامیمان که در ادامه انقلاب مشروطیت در سطحی بسیار عمیقتر و وسیعتر تحقق پیدا کرد، و هم از دستاوردهای محتوایی مشروطیت که متأسفانه در عمل با مشکلات و موانع روبهرو شد، پاسداری کنیم، باید بر چند نکته پافشاری کنیم.
نخست اینکه بپذیریم و همه بپذیرند نه در شعار، که در واقعیت باید بپذیریم که در قدرت سیاسی و مناسبات جدید قدرت، مردم اصیل و اصلاند و یک نظام سیاسی در صورتی که بر خواست و اراده و رأی مردم متکی باشد، ثبات پیدا میکند.
دوم، این نکته را بپذیریم که اکثریت قاطع ما مسلمانیم و اسلام برخلاف بسیاری از دینهای دیگر، دینی است که به حوزه فردی و خصوصی منحصر نمیشود. اسلام علاوه بر حوزه فردی و اخلاقی در حوزه اجتماعی و سپهر سیاسی جامعه و اجتماع صاحبنظر و جهتگیری است و نمیتوان اسلام را از عرصه حیات اجتماعی دور کرد.
سوم، این اصل را بپذیریم که اصل اجتهاد پویای اسلامی همواره میتواند با روشمندی درست، اسلام را به صورتی که جوابگوی نیازهای فزاینده متناسب با زمان و مکان انسان و جامعه متحول است، برآورده سازد. ما نباید برداشتهای کارساز و همهجانبه از اسلام را با عادتها و سنتهای فسیلشده و ذهنیتهای رنگ تقدس گرفته اشتباه کنیم. اینها دو چیزند. اسلام جوهری دارد که اندیشه و اجتهاد پویا همواره میتواند از این دریای جوشان گوهرهای تازه صید کند. اسلام فرا زمانی و فرامکانی است، در حالی که برداشتهای انسان محدود به زمان و مکان است. مبادا که برداشتهایی را که پشینیان ما با توجه به شرایط خود داشتند، عین اسلام بدانیم و به تعبیر حضرت امام(ره) اسلام را در حل مسائل و مشکلات اقتصادی و اجتماعی دنیای امروز ناتوان نشان بدهیم.
در این سه نکتهای که عرض کردم، با ذهنیتی که بنده دارم، میتوان کمی دقیقتر درباره این عنوان مردمسالاری سازگار با دین برداشت کرد. اگر ما این سه نکته را رعایت کنیم، هم زمان خودمان را بشناسیم، هم مقتضیات قدرت را در روزگار خودمان بشناسیم و هم بپذیریم که دموکراسی با اینکه جوهر خاص خودش را دارد، باید با معیارهای فرهنگی و دینی سازگار باشد و نیز اگر بخواهیم یک حکومت سازگار با دین داشته باشیم، باید اجتهاد پویا و تحولآفرین داشته باشیم، همچنانکه حضرت امام داشت -میتوانیم راهمان را بهتر و مطمئنتر ادامه بدهیم، به شرط اینکه باز چند واقعیت را قبول کنیم.
یک، وقتی که میگوییم قدرت جدید -دموکراسی- را بپذیریم، باید فقط نام دموکراسی را نپذیریم. دموکراسی، شرایط، مقومات و جوهری دارد که اگر نباشد، هر عنوانی هم روی آن بگذاریم، مردمسالاری نیست. قوام دموکراسی به این نکات است. اصالت قدرت مردم، ابتنای قدرت سیاسی بر رأی مردم، تحت نظارت مردم بودن قدرت سیاسی، امکان جابهجایی قدرت به دست مردم بدون توسل به زور، اینها مقومات دموکراسی است؛ چه دینی و چه غیردینیاش. این جوهر دموکراسی اگر حضور داشته باشد، دموکراسی هست. در عین حال این شرایط میتواند و باید منطبق با معیارهای ارزشی و فرهنگی جامعه باشد.
دوم، پذیرش تفاوت اسلام با عادتهای ذهنی غافل از زمان و مکان. در اینجا بهطور خاص من بر دغدغههایی تکیه میکنم که بهخصوص حضرت امام در سالهای آخر عمرشان داشتند که زمان و مکان دو عنصر مهم و تعیینکننده در اجتهاد اسلامی است. باید این دو چیز را از هم جدا کنیم. در این صورت است که راه درست را میتوان مطمئنتر ادامه داد.
در این دوران پیچیده و سخت و سرشار از فرصت از یک سو و تهدید از سوی دیگر همه باید با بعضی از راویان مشروطه در دیروز و دموکراسی در امروز که مردمسالاری را بدون دین میخواستند و هم بعضی از ارباب دین و مدعیان طرفداری از انقلاب اسلامی، که اسلام را بدون دموکراسی میخواهند، عبرت بگیریم و باور کنیم که قدرت سیاسی دوران مدرن تنها مشروط به تدوین و تقویت این دو پایه است؛ امری که اصلاحات واقعی متکفل آن بوده و هست. مردم اگر قدرت عاری از ارزشهای دینی را نمیپذیرند، که نمیپذیرند، مطمئنا این مردم قدرت متمرکز و متمایز از خواست مردم را هم ولو اینکه متمسک به دین باشد، نخواهند پذیرفت.
تحولات بینالمللی نیز ضرورت فهم درست این دو پایه و عمل به آن را بر ما تحمیل میکند. امروز از کلمه دموکراسی سوءاستفاده میشود و تحت آن از سوی قدرتهای بزرگ که دارای منافع نامشروع هستند، نظامهای مخالف با منافع آنان مورد هجمه قرار میگیرند و به نام دموکراسی در واقع خواستار استیلای بر این نظامها و کشورها هستند. این یک مساله. از سوی دیگر خاصیت همین ظهور قدرت جدید در کل دنیا -فقط در ایران نیست- این است که افکار عمومی در دنیای ما نقش بسیار مهمی دارد. امروز تقریبا هیچ قدرتی نیست که بدون اتکا به افکار عمومی بتواند به اهداف مشروع یا نامشروع خود برسد و این امر مهم و درخور توجه و مبارکی است، حتی سوءاستفادهکنندگان از دموکراسی و حقوق بشر نیز سعی میکنند که افکار عمومی را با تبلیغات و روشهایی که دارند، با خود همراه کنند تا زمینهساز توجیه تجاوزات خودشان به کشورهای دیگر باشند.
این دو را در کنار هم بگذارید. ما باید در این موقعیت حساس و پر از فرصت و تهدید، هوشیار باشیم.
در عین بیداری نسبت به این توطئه و این سوءاستفاده و این فشارهایی که بر ما وارد میشود و مقاومت در برابر آنها باید تلاش کنیم. اگر خواستار این کشوریم، اگر دوستدار انقلاب اسلامی هستیم، اگر به مشروطیت احترام میگذاریم، همه باید تلاش کنیم تا بهتان غیردموکراتیک بودن جمهوری اسلامی را از دست دشمن بگیریم تا زمینه تجاوز او به ما فراهم نیاید و این کار میسر نیست جز با گسترش حق آزاد انتخاب کردن و انتخاب شدن ملت، آزادی بیان و به رسمیت شناختن نقد قدرت و سیاست در همه وجوه و مراتب آن، پایبندی به قانون و قانونمندی بهخصوص رعایت قانون از سوی قدرتمندان جامعه و طرح و استحکام حقوق شهروندی و رعایت موازین و حقوق و کرامت بشری در روزگار ما. مگر اینها آرمانهای انقلاب ما نبوده و مگر بسیاری از زمینههای تجاوز و فشاری که بر ایران وارد میشود، از طریق اغفال عمومی و تشویش اذهان عمومی و برانگیختن افکار عمومی علیه این کشور نیست؟
ما هرچه از این موازین دورتر بشویم، زمینه این را برای دشمن فراهم میکنیم که از افکار عمومی جهانی به ضرر ما استفاده کند و هرچه به این موازین نزدیک شویم، در واقع پایههای نظام، اسلام، تمامیت ارضی، قدرت و قوت و زمینه توسعه و پیشرفت را در جامعهمان بیشتر فراهم کردهایم. باید با اهتمام جدی همه ارکان قدرت و همه جامعه بکوشیم تا این معیارها را به دقت رعایت کنیم.
و اما چند نکته دیگر درباره انقلاب مشروطیت. انقلاب مشروطیت با رهبری ممتاز روحانیت و بهخصوص مراجع سهگانه نجف، آیات عظام، آخوند ملامحمدکاظم خراسانی، شیخعبدالله مازندرانی و حاجمیرزاخلیل تهرانی این گسترش و عمق را پیدا کرد و با همراهی بازرگانان و اصنافی که نگران از بین رفتن استقلال اقتصادی کشور بودند و نیز روشنفکران آزادیطلبی که از تنگنای استبداد و سلطه استعمار به تنگ آمده بودند پیروز شد، اما متأسفانه به خاطر جوان بودن جامعه ما در ورود به مرحله جدید مناسبات سیاسی که هنوز هم با کمال تأسف این جوانی وجود دارد و خیلی از انرژیها را مصرف میکند، انقلاب مشروطیت با چالشهای بزرگی روبهرو شد. من چند نمونه را که سبب این چالش شد، میگویم که خودش سبب شکست انقلاب مشروطیت هم شد:
یک، اختلاف میان رهبران روحانی. دو دسته شدن رهبران روحانی -طرفداران مشروطه و مخالفان مشروطه.
دوم، اختلاف میان تندروها و محافظهکاران و در نتیجه تشخیص ندادن اولویتها و درگیریها و صرف انرژیها و میدان را خالی کردن برای کسی که نه آزادی و نه دین را میخواست.
تندروی انجمنهایی که مثل مور و ملخ از زمین میروییدند و سعی میکردند که خواستها و اهوای خودشان را و اگر هم وابسته به بیگانه بودند، در واقع خواستهای بیگانه را بر جامعه تحمیل کنند و نگذارند که دلسوزان سر فرصت و با اعتدال تصمیمگیری کنند و نیز سوءاستفاده برخی از مطبوعات از آزادی و در ورای همه اینها تزویرها و توطئههای قدرتهای بیگانه بهخصوص روس و انگلیس.
اینها از عواملی بود که انقلاب مشروطیت را با شکست روبهرو کرد، اما گفتم، ایران وارد مرحله جدیدی شده بود. به همین دلیل این شکست با اینکه رخ داد، ولی آن روح و حرکت ملت شکست نخورد. باز مراجع سهگانه به صحنه آمدند، باز رهبران آزادیخواه قیام کردند و در شکست اولیه که مجلس به توپ بسته شد، با فتح تهران به قدرت جواب دادند و متأسفانه، تبریز توسط قوای دولتی و همراهی قوای روس محاصره شد. این محاصره یک سال طول کشید. به رهبری دوتن از افتخارات ملی ما ستارخان و باقرخان مقاومت جانانهای شد و بالاخره با تحمل قحطیها، گلولهبارانها و سختیها، زنان و مردان با رهبری این دو انسان بزرگ مقاومت کردند و دشمن را شکستند و بالاخره هم تهران را فتح کردند. هرچند که بعد از فتح تهران هم کشتار مردم و رهبران مشروطیتطلب تبریز ادامه یافت و نمادهای حماسه مقاومت -باقرخان و ستارخان- نیز تبعید شدند، ولی هویت تازه ایرانی و جوهر آزادیطلبی و استقلالخواهی ملت ما کار خودش را کرد و با همه فراز و نشیبها به انقلاب اسلامی منجر شد.
در پایان باید چند کلمه هم درباره آذربایجان نوشت. آذربایجان رکن رکین ایران و دارای نقش ممتاز و پایهگذاری تجربه ممتاز تاریخی ملت ایران است. مشروطیت ایران در سطحی بسیار وسیع و عمیق مرهون تلاش، فداکاری و کوشش آذربایجانیهاست و آذربایجان در ساختن هویت جدید ملت ایران نقش اساسی دارد. پیام ایران و ملت آن به پاره تن، سینه ستبر و گردن افراشته خود، آذربایجان، این است که «یاشاسین آذربایجان». و پیام مردم تبریز و پیام آذربایجان غیور به مام وطن که برای تمامیت و استقلال آن فداکاری کرده است، این است که «زنده باد ایران».
بازار گوشت قرمز همچنان خبرساز است و در آستانه فرارسیدن ماه رمضان نگرانیها از این بازار با افزایش قیمت گوشت مرغ دو چندان شده است.
درشرایطی که برنامهریزان اقتصادی از کاهش قیمت گوشت قرمز خبر میدهند، گوشت مرغ نیز با رشد قیمت مواجه شده است.
به گزارش ایلنا، حال باید مصرفکنندگان که اغلب آنها گوشت مرغ را به علت ارزانی آن نسبت به گوشت قرمز در سبد کالایی خود قرار داده بودند نگران تأمین آن برای ماه رمضان باشند.
ماشین جنگی گوشت قرمز همچنان قربانی میگیرد
انگار بازار گوشت قرمز در ایران همانند بازار طلا، دیگر بازارها را تحت تأثیر قرار میدهد .
در حال حاضر بازارگوشت قرمز بازار هایی نظیر مرغ، برنج و حبوبات و میوه را نیز به گونهای تحت تأثیر خود قرار داده است.
گزارشها حاکی از عدم کشتار دام زنده و عدم عرضه آن به بازار است و آنچه که در حال حاضر در بازار مشاهده میشود واردات این ماده پروتئینی و کشتارهای محدود است.
قیمت گوشت قرمز که از چند سال گذشته به یک معضل برای برنامهریزان اقتصاد کشور تبدیل شده است کماکان بیاعتنا به تمامی برنامهها به رشد صعودی خود ادامه میدهد و حال بازار شهرستانها را نیز در برگرفته است.
این در حالی است که مسئولین بارها از کشتار دام زنده در استانها و عرضه آن به مراکز مختلف خبر داده بودند، اما قصابهای ساکن شهرستانها با اظهار بیاطلاعی از کشتار میگویند که ماههاست که کشتار نکردهاند.
البته معاون امور دام وزارت امور جهاد کشاورزی که به تازگی بر مسند این پست تکیه زده است مانند خلف خود از افزایش تولید گوشت قرمز و سفید خبر داده است.
این درحالی است که حتی واردات نیز تاکنون نتوانسته است جوابگویی برای نیاز بازار و کاهش قیمت گوشت قرمز داشته باشد.
اخیرا رئیس سازمان بازرگانی استان تهران اعلام کرده است: کاهش مولد دام و خشکسالی چند سال گذشته عامل اصلی بحران در بازار گوشت قرمز است اما اعتقاد کارشناسان بر این است که این موضوع میتواند جوابی برای معادلات چند مجهولی بازار گوشت قرمز باشد.
کارشناسان اعتقاد دارند که دو سال است که فراوانی آب و پایان خشکسالی در ایران روی داده است ولی همچنان دولتمردان بر این امر اصرار دارند که خشکسالی تداوم دارد.
مرغ رقیب تازه وارد گوشت قرمز در جنگ گلادیتوری قیمتها
در حال حاضر قیمتها گلادیتور شدهاند و رو در روی همدیگر ایستادهاند. اما این که در نهایت کدام کالا میتواند با کاهش قیمتها پیروز شود و در سبد مصرفی مشتریان قرار بگیرد، پرسشی است که فعلا نمیتوان پاسخی برای آن ارایه داد.
گوشت مرغ که ماهها بود با کاهش به بازار عرضه میشد اما این بار با فاصله چند روزه به آغاز ماه رمضان ناگهان با افزایش قیمت مواجه شده است. کارشناسان آن را به وجود دلالان و واسطهها مربوط میدانند.
سوالی که وجود دارد این است که آیا واقعا مافیا تمامی ارکان بازار ایران را تسخیر کرده است، مافیایی که همچنین از سوی دولت انکار میشود.
به اعتقادکارشناسان باید ما شاهد بحران بیش از پیش در این دو بازار و در آغاز ماه رمضان باشیم.
در حال حاضر قیمت گوشت قرمز در بازار بین ۱۶تا ۲۲ هزار تومان به ازای هر کیلو به فروش میرسد.
گوشت مرغ نیز به ازای هر کیلو بین ۳ هزار و ۲۰۰ تا ۳ هزار و ۶۰۰ تومان عرضه میشود.
عماد افروغ به عنوان یک جامعه شناس که تجربه نمایندگی اش مردم تهران در مجلس هفتم را داردهمواره نسبت به گسترش فضای تهمت و افترا در عرصه سیاسی هشدار داده است.
به گزارش خبرآنلاین، وی بر این باور است که فضای آکنده از تهمت و افترا در جامعه، فاصله زیادی با آرمان های انقلاب و اصول انقلاب اسلامی دارد اما این بار هشدارهای این استاد دانشگاه از جنس دیگری است. وی بر این مساله پافشاری می کند که اگر تهمت و افترا و به طور کلی بد اخلاقی در عرصه سیاست گریبان اصحاب سیاست را بگیرد این مساله چندان مهم نیست اما وضعیت زمانی نگران کننده می شود که مردم این رفتارها را پای اصل انقلاب بنویسند و همین موجب شود که با انقلاب فاصله بگیرند.
این استاد دانشگاه در عین حال به نخبگان و مسئولان انذار می دهد که باید از این روند پیش گیری کنند و به مردم گوشزد نمایند که نباید عملکرد برخی را پای انقلاب بنویسند. وی که جامعه شناسی را دغدغه خود می داند بر این اعتقاد است که تداوم این وضعیت به فاجعه ای منجر می شود که دیگر نمی توان جلوی آن را گرفت. عماد افروغ به عنوان کسی که به گفه خودش از مدتها پیش ناقوس هشدار آمیز بداخلاقی در جامعه را به صدا در آورده است بر ضرورت وجود مدعی العموم اخلاقی برای برون رفت از این مشکل تاکید می کند. گفت و گوی خبر با عماد افروغ را در ادامه بخوانید....
گسترش تهمت و افترا در عرصه سیاسی کشور موجب نگرانی گسترده دلسوزان نظام شده است؛ بخصوص اینکه هر روز بیشتر از روز قبل رعایت اصول اخلاقی در عرصه سیاسی رنگ می بازد. تبعات تداوم این وضعیت را در عرصه سیاسی و اجتماعی چگونه ارزیابی می کنید کما اینکه پیش از این شما بارها نسبت به این وضعیت هشدار داده بودید؟
بنده بر حسب شناختی که از انقلاب اسلامی و مبانی اخلاقی، دینی و سیاسی نظام داشتم جز اولین کسانی بودم که ناقوس بی اخلاقی در سیاست که در رفتارها و رویکردها مشهود بود را به صدا در آوردم و در این خصوص مطالب زیادی را به نگارش در آوردم و مصاحبه های زیادی را انجام دادم و حتی پروژه ای تحت عنوان اخلاق و سیاست را تعریف کرده و اولین مقاله آن تحت عنوان مبانی و چالش های اساسی رابطه اخلاق و سیاست را ارائه کردم که هم اکنون هم این مقاله در دست چاپ است. بنابراین گسترش بی اخلاقی در عرصه سیاست به عنوان یک پدیده مذموم مورد پیش بینی اینجانب قرار گرفته بود.
وضعیت موجود با وضعیتی که شما پیش از این نسبت به آن هشدار داده بودید چه تفاوت هایی حاصل کرده است ؟ زیرا جنس هشدارهای شما در این زمینه تغییر کرده است به ترتیبی که روزگاری توصیه می کردید اما در حال حاضر هشدار می دهید که کار از کار گذشته است؟
زمانی که این هشدار ها داده شد علایم و شاخص هایی دال ب ررواج بی اعتمادی در کشور وجود داشت همان زمان به محض مشاهده این وضعیت ما فریاد زدیم و نسبت به این پدیده هشدار دادیم با این وجود در آن مقطع این پدیده آنچنان گسترش نیافته بود اما در حال حاضر با وجود عدم توجه به این هشدار ها این مساله به اپیدمی تبدیل شده و اگر جلوی آن گرفته نشود به یک فاجعه تبدیل می شود .
تبعات این فاجعه چیست و چگونه می توان مانع آن شد؟
اگر این فاجعه گریبان مردان سیاست را بگیرد جای نگرانی وجود ندارد، نگرانی آن زمانی قوت می گیرد که این فاجعه گریبان نظام جمهوری اسلامی را در وهله اول و گفتمان ارشمند انقلاب اسلامی را در وهله دوم بگیرد. بیشتر نگرانی ما معطوف به این است که تاثیرات سوء این بی اخلاقی در عرصه سیاست متوجه نظام جمهوری اسلامی شود و در این راستا باید روشنفکران و نخبگان و دانشمندان به مردم این "تنبه " و آگاهی را بدهند که این قبیل رفتارها و کردارها که در جامعه مشاهده می شود هیچ ربطی به اصل نظام و انقلاب اسلامی ندارد و باید حساب این رفتار ها را از اصل انقلاب و جمهوری اسلامی جدا کنند.
با تداوم این رویکرد اعتماد مردم نسبت به سیاستمداران چه سرنوشتی پیدا می کند؟
پیش گیری نکردن از این پدیده که در مقطع فعلی بسیاراوج گرفته است به زودی به فاجعه ای منجر خواهد شد که باید خود را آماده عواقب مخرب آن بکنیم. این پدیده بر وحدت جامعه و اعتماد مردم نسبت به دولتمردان و مقاومت مردم در شرایط بحرانی اثر سو خواهد گذاشت بنابراین اگر امروز جلوی آن گرفته شود بهتر است تا فردا به این کار مبادرت کنیم .
به نظر می رسد که در این زمینه نهادهای مسئول کوتاهی کردند و برخورد قاطعی با هتاکان انجام ندادند در این راستا نقش نهادهایی همچون قوه قضائیه چیست و چگونه می توانند این روند را کند کنند؟
نقش قوه قضائیه و مدعی العموم همچنانکه بارها از سوی اینجانب مورد تاکید قرار گرفته است بسیار مهم است بخصوص اینکه بسیاری از افراد با انگیزه جلوگیری از هتک حرمت بیشتر و بی اعتمادی به مراجع قضائی از حق خود برای تنظیم شکایت نامه صرفنظر می کنند از همین رو بهتر است که مدعی العموم در این زمینه وارد عمل شود بنابراین من بار دیگر حرف خود را تکرار می کنم که ما نیاز به مدعی العموم اخلاقی داریم و اتفاقا فلسفه وجودی انقلاب اسلامی بسط و گسترش اخلاقیات در جامعه است و هدف غائی تاسیس نظام جمهوری اسلامی گسترش معنویات و معرفت در بطن جامعه است حال اگر مدعی العموم اخلاقی وجود نداشته باشد باید این سوال پرسیده شود که پس چه باید داشته باشیم ؟
ویژگی بارز انقلاب اسلامی محور قرار گرفتن معنویت بود اما در حال حاضر به نظر می رسد که این مساله کمرنگ شده است رنگ باختن این اصل در جامعه ای که بر ارزش های علوی بنا شده است آیا تبعات سنگین تری را بدنبال ندارد؟
وجه ممیزه جامعه و نظام سیاسی ما از سایر نظام های سیاسی توجه به دین مداری و محور قرار گرفتن اخلاقیات در امر سیاست و نحوه اداره کشور است اما متاسفانه کار به جایی رسیده است که اگر روزی می بایست به دین مداران خود هشدار می دادیم که به سیاست هم باید توجه کرد امروز باید به مردان سیاست هشدار بدهیم که بایستی به اخلاق و دین هم توجه کنند.
حضرت امام (ره ) به عنوان بنیانگذار انقلاب اسلامی از پیشگامان پیوند دین با سیاست بوده و همواره این اصل را مورد توجه قرار می دادند. در این مورد چه ارزیابی دارید آیا توانستیم اهداف مد نظر ایشان را محقق کنیم؟
امام خمینی به عنوان پیشتاز توجه دین به سیاست هیچگاه سیاست را منهای دین ودیانت موجه نمی دانستند و آن را به رسمیت نمی شناختند و همواره تصریح می کردند که باید معنویت در راس امور قرار بگیرد و حتی تراز سیاست را معنویت می دانستند این مساله بارها توسط امام هشدار داده می شد. حال باید واقعیت جامعه سیاسی فعلی ما را با آرمان ها و اندیشه های امام مقایسه کرد و به این سوال پاسخ داد که جامعه فعلی ما کجا ست و اندیشه ها و آرمان های امام خمینی کجا قرار دارد ؟
آموزه های دینی ما در این مورد چه توصیه های کرده که مورد غفلت قرار گرفته است؟
یکی از ملاک های توجه به اخلاق در سیاست رعایت عدالت و انصاف در مواجهات و رقابت های سیاسی است همچنانکه این مساله در دین مبین اسلام به کرات مورد تاکید قرار گرفته است حضرت امام علی (ع ) فرموده اند فرزندم در ارتباط میان خود و دیگران خویش را میزان قرار بده پس برای دیگران دوست بدار آنچه برای خود دوست داری و آنچه برای خویشتن نمی خواهی برای دیگران مخواه و ستم مکن چناچه دوست نداری بر تو ستم کنند و نیکی کن چناچه دوست داری بر تو نیکی کنند. با توجه به این تصریحات دینی ما باید این نکات را در رفتار سیاسی خود مورد توجه قرار دهیم و این مساله را مورد ارزیابی قرار بدهیم که تا چه حد توصیه این بزرگان را مد نظر قرار داده ایم به عبارت بهتر آیا دین و اخلاق را هدف قرار داده ایم و سیاست را ابزار یا بالعکس سیاست برای ما هدف شده است و دین و اخلاقیات، ابزار.
روز یکشنبه پروین تاجیک، خواهر عبدالرضا تاجیک، با این روزنامهنگار زندانی ملاقات کرد.
به گزارش بامداد خبر، پروین تاجیک روز گذشته در حالی در دادسرای اوین موفق به ملاقات برادرش شد که تاکنون دادستان تهران و مقامات مسئول، هیچ پاسخ و توضیحی درباره "هتک حرمت" این روزنامهنگار که به گفته خانوادهاش در حضور نماینده دادستان و بازپرس پرونده صورت گرفته بود ندادهاند. آقای منصوری، همسر پروین تاجیک روز گذشته در گفتگو با "روز" در خصوص احضار همسرش به دادسرای اوین گفت: خوشبختانه مورد خاصی نبود و دادیار شعبه اوین به ایشان گفته است که شما نامهای نوشته بودید و ما در حال بررسی این نامه هستیم.
همسر خانم تاجیک افزود: دیروز، عبدالرضا را نیز آورده بودند دادسرای اوین و همسرم موفق شد با ایشان به صورت حضوری ملاقات کند. خوشبختانه حال ایشان هم خوب بود و گفتهاند که با کفالت ایشان را آزاد خواهند کرد و ما منتظر هستیم تا در روزهای آینده خبرهای بهتری بشنویم و امروز نیز برای پیگیری قضیه کفالت به دادسرا مراجعه خواهیم کرد.
وی در پاسخ به این سئوال که آیا درباره "هتک حرمت" توضیحی داده شد یا خود آقای تاجیک حرفی زدند؟ گفت: نه در این خصوص هیچ توضیحی ندادهاند و ملاقات هم چندان آزادانه نبوده و عبدالرضا هم در این زمینه حرفی نزده است.
یک عضو فراکسیون خط امام(ره)مجلس سکوت اصلاح طلبان را به علت وضعیت موجود دانست و تاکید کرد که حضور اصلاحطلبان در انتخابات آینده حتمی است.
به گزارش ایلنا، سیدفاضل موسوی نماینده خدابنده در تشریح وضعیت فعلی جریان اصلاحطلبی و سکوت آنان اظهار داشت: جوی در کشور ایجاد شده است که اگر بنا باشد از سر دلسوزی صحبت و یا اظهارنظری صورت گیرد با حرکات ناصوابی مواجه میشویم. در نتیجه آن اصلاحطلبان ترجیح دادند که به شکل آشکار اظهار نظر نکنند و در قالب اظهار نظر درباره طرح یا لایحهای دلسوزی خود را برای جامعه نشان دهند.
این عضو فراکسیون خط امام(ره) مجلس با تاکید بر اینکه از وضعیت فعلی جامعه نگران است، خاطرنشان کرد: این توجیه غیرقابل پذیرش است که حرکات نادرستی را در جامعه مشاهده کنیم اما در مقابل آن سکوت پیشه کنیم. چراکه به ما اجازه صحبت و اظهارنظر داده نمیشود.
به گفته وی، کشور در شرایطی به سر میبرد که هر فرد باید به بهبود و ارتقاء آن کمک کند. اما همانطور که مشاهده کردیم، اظهار نظر کردن اصلاحطلبان منجر به آتش زدن دفاتر آنان و تهدید شده است اما مگر شهید مدرس تهدید نشد؟
این عضو کمیسیون اصل ۹۰ قانون اساسی تاکید کرد: هر انسانی در جامعه با هر گرایش سیاسی وظیفه خود را دارد و باید نظام را متعلق به همگان بداند. اما یکسری انسانهای کجفهم مانع از ورود ایدههای خوب به میدان میشود که نباید در مقابل آن کوتاه آمد.
موسوی معتقد است که جامعه از جریان صادق، صالح و فهیم این انتظار منطقی را دارد که در بحرانها وارد شوند و به بهبود وضعیت کشور کمک کنند. اما سکوت اصلاحطلبان در شرایط فعلی به ضرر کشور است. این در حالی است که مسائل جدیدی در کشور مطرح شده که نباید در مقابل آن سکوت کرد.
این نماینده مجلس افزود: در حال حاضر اتهاماتی همچون اینکه یک میلیارد دلار به اصلاحطلبان در جریان انتخابات داده شده است، مطرح است. این در حالی است که سیستم قضایی در مقابل چنین ادعایی سکوت کرده است.
به گفته وی شرایط جامعه در حال حاضر ملتهب است و سیستم قضایی موظف به پیگیری این موضوع است که در صورت صحت، با افراد گیرنده این وجه، برخورد کند و در صورتی که این موضوع صحت ندارد، منبع درج چنین شایعاتی مشخص شود.
موسوی در ادامه با رد اینکه در جریان انتخابات آینده تنها جریان اصولگرا در عرصه رقابتهای اصولگرایی حضور دارد اظهار داشت: دو جریان اصولگرا و اصلاحطلب از جریانات ریشهدار در کشور هستند. اینکه گفته میشود انتخابات آینده در انحصار اصولگرایان است، صحیح نیست. اگر اصولگرایان نیز خواهان آمدن مردم پای صندوقهای رای هستند، باید شرایطی را ایجاد کنند که هر دو جریان در انتخابات حضور داشته باشند. هر جریانی که قصد داشته باشد طرف مقابل را نادیده بگیرد، پیروز نخواهد شد مگر پیروزیای که با یکسوم مشارکت مردمی حاصل شود.
به گفته وی، اصلاحطلبان به دنبال این هستند که مشکلات بیشتری برای جامعه ایجاد نکنند. اما در هر حال دلسوزی خود را برای جامعه نشان میدهند که نیازی به رسانهای شدن این دلسوزیها نیست. اما مردم معتقدند که نظرات اصلاحطلبان باید در جامعه مشاهده شود. چراکه دقیقترین و صحیحترین اطلاعات را اصلاحطلبان به جامعه میدهند.
فاطمه طباطبایی مادر سید حسن با نگارش نامه ای به فرزندش، ضمن تقدير و سپاس از همة بزرگاني كه از سید حسن خمینی پشتيباني كردند، می نویسد: تلاش كن همواره در راه راست، ثابت قدم بماني و حقيقت را فداي مصلحت نكني؛ زيرا كه هيچ مصلحتي با حق و حقيقت همسنگ نيست.
به گزارش سایت سیاست روز، وی در بخشی از نامه اش آورده است: از حضور هماهنگشده كساني در حرم آگاه شده بودم. كساني كه جز شعار دادن در مواقع مشخص و در حضور سخنرانان خاص رسالت ديگري ندارند. در آن لحظات از روح پدرم و امام خواستم تا از خدا بخواهند، قلب اين خفتگان را بيدار سازد، مگر نه آنكه او مقلبالقلوب است، اما هنوز درخواستم را بر زبان جاري نساخته بودم، كه خاطرة ادبورزي امام چون صاعقهاي قلب و ضميرم را درهم كوبيد. ازآنرو گفتم: خدايا تو خود هرچه صلاح ميداني، همان كن. فرزندم با اخلاص در پي نشر آثار جدش است. پس تو او را يار باش.
طباطبایی همچنین در پایان نامه اش می نویسد: ضمن تقدير و سپاس از همة بزرگاني كه از تو پشتيباني كردند به تو ميگويم - اگرچه نيك ميداني - اين راستي و پايداري و شكيبايي تو بود كه همه آن را ستودند. پس تلاش كن همواره در راه راست، ثابت قدم بماني و حقيقت را فداي مصلحت نكني؛ زيرا كه هيچ مصلحتي با حق و حقيقت همسنگ نيست.
متن کامل این نامه به شرح زیر است:
براي پسرم حسن
پسرم؛
سلام گرم مادرانهام را پذيرا باش. سلامي كه افزون بر گرماي عشق مادري، دربردارنده نكاتي است كه خوش دارم آن را با تو درميان بگذارم و خاطراتي را برايت بازگو كنم.
از جدت شنيدم كه «انتظار فرج از نيمة خرداد» ميكشد بهراستي ماه خرداد ماه عجيب و بزرگي است و نيمة آن نيز به همينسان.
در سالروز رحلت امام عزيز با احساساتي عجيب و گوناگون در مرقد آن پير سفركرده حاضر شديم. آرامگاهي كه براي من آرامجاي است. با اشتياق به انتظار ديدارت بودم، شنيدههايم از مسئولان حرم، مضطربم ساخته بود. از حضور هماهنگشدة كساني در حرم آگاه شده بودم. كساني كه جز شعار دادن در مواقع مشخص و در حضور سخنرانان خاص رسالت ديگري ندارند. در آن لحظات از روح پدرم و امام خواستم تا از خدا بخواهند، قلب اين خفتگان را بيدار سازد، مگر نه آنكه او مقلبالقلوب است، اما هنوز درخواستم را بر زبان جاري نساخته بودم، كه خاطرة ادبورزي امام چون صاعقهاي قلب و ضميرم را درهم كوبيد. ازآنرو گفتم: خدايا تو خود هرچه صلاح ميداني، همان كن. فرزندم با اخلاص در پي نشر آثار جدش است. پس تو او را يار باش.
آري عزيزم، لحظههاي انتظار ديدنت سخت و دشوار سپري ميشد. احساس ميكردم در آن فضاي گسترده هوايي براي تنفس وجود ندارد.
بر خلاف سالهاي گذشته شمار اندكي از دوستانمان در جايگاه حاضر شده بودند. برخي از آنان نيز به «مصلحت» واژهاي كه هيچگاه نفهميدم طول و عرضش چقدر است، ميانديشيدند.
در لحظهاي كه در جايگاه قرار گرفتي، بياختيار همه برخاستيم و ايستاده ترا نگريستيم. گروه اندكي نيز برخاستند و هياهويي بهپا كردند، ميدانستم كه اينگونه بادها ترا نخواهد لرزاند؛ زيرا كه من مادرم و دل مهربانت را بهخوبي ميشناسم، كوچه باغهاي وجودت را بارها و بارها پيمودهام و به تأثير آموزههاي پدرم كه در نوجواني منطق گفتوگو را به تو آموخت، ايمان دارم. ديدم كه چه با وقار و باشكوه درخشيدي.
شعاع طلايي و گرمابخش نور خورشيد نيز بر زيباييت افزوده بود. كريمانه در برابر شماري خفته ايستادي. احساس كردم، در سكوت برايشان دعا ميكني. آري، احساسم به باور تبديل شد و تو آنها را نيز به دعا و ثنا و صلوات فراخواندي، اما در گوشهاي بسته و چشمان خفته تأثيري حاصل نميشود. تو باز هم سكوت كردي و فقط لبانت را گزيدي.آري، از تو كه بر دست و روي عاشق به «معشوق» رسيده؛ عارف به منزل «اطمينان» قدم گذاشته، بوسهزدهاي جز اين انتظاري نداشتم.
عزيزم سكوت تو زيبا بود و ژرف. تو با جملهاي كوتاه اما پرمعنا - كه دل هر بيداري را به درد آورد - هجرت بيست سالة مرادت را يادآور شدي. نامهرباني روزگار را گوشزد كردي و با وقار «مكان»ات را ترك كردي، اما «مكانت» تو ظهور يافت.
در آن لحظه به ياد نامة جدت حضرت روحالله افتادم كه ترا «حسن» نام نهاد و خُلق حَسَن، نام حسن و خَلق حسن را برايت آرزو كرد. آن روز ديدم كه چهسان دعاي آن پير فرزانه در حق تو مستجاب گشته است. تو با خُلقي حسن و خَلقي حسن درحاليكه بغضت را از نامهرباني دوستان خفته، فرو ميبردي به خير و صلاح دعوتشان كردي، احساس كردم تو با اشكهايي كه از سر مهر و آشتي و نه از سر كين و قهر در درونت جاري شد، عطرآگين شدي و من آن عطر را استشمام كردم و آرزو كردم هرگز چشمة اشك مهرت خشك مباد.
پسرم حسن!
من نيز گريستم. از غم و اندوه اينكه پس از سيسال از گذشت انقلاب شكوهمند منطق عليه زور، هنوز شماري، ياراي بيان اعتراض خود را ندارند؛ از مفاهمه و گفتوگو ناتوانند و همچون كودكان خواستة خود را ابراز ميكنند و از اينكه چهسان گروهي عزت و كرامت نفس افراد را به قربانگاه ميكشانند، اشك حسرت ريختم.
تماشاي قامت كشيده و سرافراز تو روزهايي را به يادم آورد كه با كمك پدر نازنين و جدت حضرت روحالله روي پاي خود ايستادي و با كمك و تشويق آنها شيوه راهرفتنآموختي. هرگز خندة شيرين و نمكين و نيز نشاط آنان را از اينكه روي پايت ايستادي و با اتكا به زانوان خود گامهاي لرزانت را ثبات و اقتدار بخشيدي، آنها را فراموش نميكنم.
آري عزيزم در يك سالگي با دستگيري «روح خدا» گامهايت را محكم كردي و در نوجواني نيز مخاطب توصيههاي آن پير رهيافته بودي كه تو را به اتكا و اتكال به خدا دعوت ميكرد و از تو ميخواست خدا را در لحظه لحظه زندگيت حاضر و ناظر ببيني.
بهراستي عزيزم، در پيشگاه خدا همه عزيزند، همه مخلوق اويند و حقتعالي نسبت به مخلوقات خود غيور است. پس همچنان شكيبا باش و حرمت همة مردم را از آنرو كه مخلوق معبودند، پاس بدار. مبادا حق را در امور به ظاهر كوچك، به بهانة اينكه بيبهايند، ناديده انگاري و خدا را در دوردستها و امور به ظاهر بزرگ جستوجو كني. خدا در همين نزديكي است و من شكوه و عظمت او را در آن روز بهخوبي حس كردم.
فرزندم!
تو با شعر و شور و شعور پرورش يافتهاي؛ شير عشق در رگهاي تو به خون تبديل شده و زندگانيت را عاشقانه ساخته است. پس مهربانيت را همچون آفتاب بر همه بتابان. مباد آن روز كه دل دريائيت كدر شود. پسرم از تو ميخواهم شكيبا باشي، عاشق باشي و پرفروغ بماني و از اينكه رخدادها، شكيبايي و راستي تو را ظهور و بروز بخشيد، شكرگزار باش.
شنيدم گفتهاي دائم نفس خود را در ترازوي رضاي الهي ميسنجي و مدام انگيزة كارهايت را رصد ميكني كه مبادا از رضاي محبوبت فاصله بگيرد. هميشه همينطور باش؛ زيرا در دام نام و ترس و طمع، نه خدا را ميتوان ديد و نه مردم را. در اين دام تنگ و تاريك جز خواهشهاي نفس چيزي ديده نميشود. ترس و طمع شجاعت و عشق را ميميراند و چراغ روشن آگاهي را خاموش ميكند. آنكه ميترسد و طمع ميورزد، سنگواره ميشود. سنگوارگي براي انسان، دوزخ است و خدا كسي را به چنين دوزخي دچار نكند. پس همچنان تهي باش از خود و سرشار باش از خدا كه در اين حال هرگز مردم را از ياد نخواهي برد. شاديهايت را با آنان تقسيم كن و درد و غمهايشان را متحمل شو، سزا و ناسزا را در راه حقيقت بشنو، روا و ناروا را اگر رضايت محبوب است به جان بخر، تا خورشيد حقيقت بر جان و قلبت بتابد و «ارض وجودت» به «ارض بيضاء» مبدل گردد.
عزيزم!
آشيان ساختن در بلنداي فراغت و استغنا را از امام بياموز همانگونه كه پدرت نيز بهخوبي آموخت. جوانمردانه زيست و در اوج عزت و سربلندي بر دستان كه نه بر قلبهاي عاشقان و راستقامتان تاريخ كشورمان بدرقه شد.
دلبندم!
بهخاطر آوردم كه گهگاه با هم به حسينيه جماران ميرفتيم و با شنيدن سخنان دلنشين پدربزرگ مسرور ميشديم و تماشاي شور و عشق و شيدايي مردم، طراوتبخش روح و دلمان ميگشت. يك روز كه هشت، نه ساله بودي از امام شنيدم كه شخصي به خواجه نصيرالدين طوسي نامه نوشت و ضمن بيان اشكالاتي به او جسارت كرد و او را «كلب» ناميد اما خواجه حكيمانه اشكالات او را پاسخ داد و در پايان افزود: و اما اينكه شما مرا «كلب» خوانديد متذكر ميشوم كه من سگ نيستم؛ زيرا اوصاف و خواص من با سگ متفاوت است. و همچنين داستان ديگري نقل كردند كه شخصي ناآگانه به مالك اشتر اهانت كرد و پس از آنكه او را شناخت در پي او به مسجد براي طلب بخشايش رفت، ولي او بزرگوارانه گفته بود: من در اينجا براي تو دعا ميكردم.
پسرم حسن!
مباد ذرهاي از مهرت نسبت به مردم حتي خفتگاني كه به تو ناسزا گفتند خرداد كم شود. مباد از دعاي خير برايشان غفلت كني، از غفلت مردم نيز لحظهاي رنجيده مشو كه در فرهنگ پدر و پدربزرگت گناهي ناپسند است.
از پدربزرگت شنيدم كه ميگفت: «من اكثر اوقات براي مردم دعا ميكنم» پس با دل و جان در هر حال و گام براي آنان خير بخواه و در خدمت به آنها بكوش و تا ميتواني گره از رشتهها بگشا و از اينكه فرصتي براي خدمتگزاري به آنان پيدا ميكني منتپذير باش.
فرزندم!
ضمن تقدير و سپاس از همة بزرگاني كه از تو پشتيباني كردند به تو ميگويم - اگرچه نيك ميداني - اين راستي و پايداري و شكيبايي تو بود كه همه آن را ستودند. پس تلاش كن همواره در راه راست، ثابت قدم بماني و حقيقت را فداي مصلحت نكني؛ زيرا كه هيچ مصلحتي با حق و حقيقت همسنگ نيست.
پسرم!
تو از تبار مردي هستي كه ذهني صاف، سينهاي پيراسته، قلبي مطمئن و روحي زكي داشت. تو نيز بايد اينچنين باشي كه خداوند لياقت آن را در تو نيز نهاده است.
حسن عزيزم!
از پير و مرادمان آموختيم كه عالم محضر خداست. پس در پيشگاه معبود و معشوق بايد سراپا چشم شد تا زيباييهاي او را ديد. چرا كه جز زيباييديدن خسارت است. اتصال به حقيقت و ناظر و حاضردانستن خدا، -حتي در كوران حوادث - انسان را ثابت و استوار و مقتدر دارد و دوري از حقيقت و نديدن خدا - حتي در اوج قدرت و دولت - انسان را متزلزل و مضطرب ميگرداند.
عزيزم!
اين دلنوشته مرا در آستانه تولدت بپذير و همچنان خالي باش از هوي و در هواي خدايي تنفس كن و جز رنگ خدا، رنگي را مپسند كه رنگ خدا در بيرنگي است.
همچنان خوش بدرخش
مادرت فاطمه - تيرماه 1389
سیاست > چهره ها - خبرگزاری فارس گزارش داددر پی انتشار اخباری مبنی بر احتمال حضور مهدی کروبی و برخی دیگر از سران فتنه در مراسم ختم مرحوم ططری، جمعی از جوانان حزبالهی و گروههای مردم با حضور در مسجد آیت الله بروجردی از برگزاری مراسم ختم مرحوم ططری جلوگیری کردند.
بر اساس همین گزارش، گروه حزبالله کرمانشاه نیز در محل مسجد و اطراف آن حضور داشت و در جلوگیری از برگزاری این مراسم نقش اصلی و محوری را ایفا کرد.
برگزار کنندگان مراسم به ناچار با اعلام انجام مراسم ختم مردانه و زنانه در منزل، مراسم ختم مرحوم ططری را در منزل وی برگزار کردند.
همین گزارش حاکیست در این مراسم تعدادی از چهرههای سیاسی، مسئولان ستادهای انتخاباتی کروبی و موسوی و نمایندگان سابق و فعلی مجلس حضور داشتند.
1.مقاله "چرا نبايد لائيك بود؟-1" نوشته آقاي محمد قوچاني سردبير محترم ماهنامه مهرنامه در شماره دوم مهرنامه واكنشها و انتقاداتي چند را در پي داشت. ايشان در مقالات "چرا نبايد لائيك بود؟ ـ2 "، "سكولارها چگونه سكولار شدند؟" و "عرفي شدن يا عرفي كردن؟" در شماره سوم مهرنامه، مدعيات خويش را روشنتر و منقحتر صورتبندي كرده، به برخي از انتقادات پاسخ گفته است. در اين نوشته ميكوشم با مدنظر قرار دادن دو مقاله "عرفي شدن يا عرفي كردن" و "چرا نبايد لائيك بود؟ ـ2" از برخي از مدعيات ايشان رفع ابهام كرده، استدلالهاي ايشان را نقد كنم. در عين حال بنا را بر اين ميگذارم كه قوچاني انتقادات موجهي را كه به برخي از مدعيات او در مقاله "چرا نبايد لائيك بود؟-1" که تا حدودي مبهم و آشفته مي نمود، وارد شده و پاسخ نگفته، پذيرفته و به همين سبب بدانها نميپردازم[1].
2.عنوان مقاله قوچاني چنين است: "چرا نبايد لائيك بود؟". واژگان "بايد" و "نبايد" در مكالمات روزمره و نوشتههاي ما، اولاً و بالذات در سياقهاي اخلاقي بكار ميرود: "بايد امشب ساعت هشت كتابي را كه از او قرض گرفتهام پس بدهم"، "نبايد به فرزند خود دروغ گفت "، "نبايد انسانهاي بيگناه را شكنجه كرد". اگر گزارههايي نظير گزارههاي اخلاقي فوق را موجه بينگاريم، لازمه اين سخن اين است كه تخطي از آنها اخلاقاً ناروا و درخور مذمت است. درست است كه عليالاصول، علاوه بر "بايد اخلاقي"، ميتوان از "بايد معرفتشناختي" كه قوامبخش صدق و كذب و حجيت معرفتشناختي گزارههاست نيز ياد كرد، اما اگر نويسندهاي در متون فارسي از واژه "بايد" استفاده كند و تصريح نكند كه آنرا در معناي معرفتشناختي ـ منطقي بكار مي برد، عموماً اينگونه به ذهن متبادر ميشود كه "بايد" در معناي اخلاقي بكار برده شده و متضمن امر و نهي و نشان دادن راه از چاه و خبط و خطاي كسي و يا قوم و گروهي است. اگر مراد نويسنده مقاله اين است كه با توجه به پيشينه تاريخي ـ مذهبي ما، حكومت لائيك در ميان ما نخواهد پاييد و داشتن چنين تلقياي از رابطه ميان ديانت و سياست ناموجه است؛ عناويني نظير "لائيك بودن موجه نيست" و يا "چرا نميتوان لائيك بود؟" مي توانست متناسب با مضمون و محتواي مقاله باشد. اما "چرا نبايد لائيك بود؟" اين مطلب را القاء ميكند كه اگر كسي لائيك باشد، دچار خطاي عظيمي شده و بايد او را متوجه خطايش كرد. به نظر ميرسد تجويز اينكه "نبايد لائيك بود" توام با نوعي تحذير و تحکم و انذار است و مخاطب را از اين امر برحذر ميدارد؛ امري كه زيبنده كسي كه به نحوي از انحاء از ساز و كار دموكراتيك دفاع ميكند، نيست. فرض كنيم كسانيكه از لائيك بودن دفاع ميكنند، برخطا باشند و موضع ناموجهي را اختيار کرده باشند؛ مگر نه اين است كه "حقِ ناحق بودن" و محق بودن در خطا كردن از مقومات ساز و كار دموكراتيك است؟ هر كسي ميتواند و حق دارد در باب رابطه دين و سياست چنين بپندارد و تأملات خويش را پيش چشم ديگران قرار دهد. نبايد بگونهاي سخن گفت كه گويي قائلين به لائيك بودن مرتكب ذنب لايغفري شدهاند. چراكه ايشان به فرض موجه بودن مدعيات و استدلالهاي رقيب، خطاي معرفتي كردهاند؛ همين و نه بيشتر. مدعا را متوضعانه تر و حداقلي تر مطرح کردن هم انساني تر و اخلاقيتر است و هم به پيگيري معرفتي بحث بيشتر كمك ميكند. چنانكه آمد، عنواني نظير "چرا نميتوان لائيك بود؟" رهگشاتر و موجهتر است.
3.در مقاله "عرفي شدن يا عرفي كردن؟" آمده است: "برخلاف روشنفكران مذهبي ما از «اسلام حقيقت» سخن نميگوييم و «اسلام هويت» را فروتر از آن نمي نشانيم. از نگاه رئاليستي (واقعگرايانه) و پراگماتيستي (كاركردگرايانه) آنچه وجود دارد «اسلام واقعي» است و هرگونه تلاش براي دستيابي به «اسلام حقيقي» گرچه در سطح نخبگان علمي سازنده و پروژهاي محققانه است، در عرصه سياسي و اجتماعي به نوعي نابگرايي و بنيادگرايي ختم ميشود. از همين رو چهرهاي كه روشنفكران ديني از آن به پوسته دين ياد ميكنند يعني اسلام فقهي نه تنها در اين نظر مطعون نيست بلكه قويترين صورتبندي موجود از اسلام است كه در اختيار ماست و دستيابي به اسلام معرفتي... در صورت تبديل شدن به پروژهاي سياسي نقطه عزيمت بنيادگرايي يا ايدئولوژيسازي خواهد بود."
تصور نميكنم روشنفكران ديني منكر اين امر باشند كه آنچه وجود دارد اسلام واقعي است؛ اسلامي كه در عمل و در ميان مسلمانان محقق شده است. به نظر مي رسد تفكيك ميان "اسلام حقيقت" و "اسلام هويت" نزد قوچاني به درستي صورتبندي نشده است. اگر اسلام را به مثابه مكتب و نظامي كه متشكل از مدعياتي چند در جهانشناسي، متافيزيک، اخلاق، فقه.... بدانيم؛ نظامي كه به تعبير جان هيك، فيلسوف دين معاصر، تجارب ديني متدينان قوامبخش و موجه كننده آن مدعياتند؛ اسلام را به مثابه يك امر حقيقي انگاشتهايم. ميتوان در باب صدق و كذب و معرفتبخشي اين مدعيات تا قيامت بحث كرد؛ كاري كه متكلمان و فلاسفه بدان مشغولند. اما، از سوي ديگر ميتوان از اسلام به مثابه امري هويت بخش ياد كرد. در اينجا نه صدق و كذب مدعيات كه نقش و سهمي كه اسلام در شكلگيري هويت انسانها ايفا ميكند به بحث گذاشته ميشود. اگر ايراني بودن قوامبخش هويت ماست، مسلمان بودن نيز قوامبخش هويت ما است؛ همچنانكه اسپانيايي و انگليسي و مسيحي بودن نيز قوامبخش هويت ديگران است. پس نه اسلام هويت فروتر از اسلام حقيقت است و نه اسلام حقيقت فروتر از اسلام هويت؛ بلكه هر دو امر، پديدهاي به نام اسلام را از دو ساحت گوناگون بررسي ميكنند. تفكيك حيثيات ياد شده به شناخت عميقتر و جامعالاطرافتر پديده اسلام مدد ميرساند. علاوه بر اين روشن نيست كه چرا دسترسي به اسلام حقيقت كه مقولهاي معرفتبخش است، سر از نابگرايي و بنيادگرايي درميآورد؟ از قضا بيتوجهي به دستاوردهاي معرفتي جهان جديد (فلسفه، تاريخ، هرمنوتيك...) و در پي معناي تحتالفظي متون ديني برآمدن و سوداي احياء گذشته از دست رفته را در سر پروراندن همعنان با بنيادگرايي است. اعضاء گروه القاعده كه در عربستان و پاكستان سربرآورد، اينگونه ميانديشيدند. نميخواهم بروز و ظهور پديده پيچيدهاي چون بنيادگرايي اسلامي را تحليل تك عاملي كرده و صرفاً سويه انديشگي و معرفتي آنرا پررنگ كرده، مؤلفههاي معيشتي ـ فرهنگي ـ اقليمي ـ روانشناختي ـ جامعهشناختي آنرا ناديده بگيرم. اما تا آنجاييکه به مؤلفه معرفتي مربوط ميشود، به نظر ميرسد مبدأ عزيمت بنيادگرايي ديني بياعتنايي و رويگرداني از اسلام حقيقت بوده است. از اين حيث، روشنفكران ديني با جدي گرفتن مؤلفههاي معرفتي جهان جديد و بدست دادن قرائتي انساني از دين، به قدر طاقت بشري و به سهم خويش نقش مهمي در جلوگيري از نضجگيري بنيادگرايي در اين ديار ايفا كردهاند. دقيقاً روشن نيست که مراد قوچاني از اين مدعا كه اسلام حقيقت در عرصه سياسي و اجتماعي به نوعي بنيادگرايي ختم ميشود، چيست؟ اگر مراد اين است كه مباحث حقيقتمحورانه در عرصه اجتماع و سياست به بنيادگرايي ديني دامن ميزند كه مدعايي غيرموجه است؛ چرا كه دست كم مباحث روشنفكرانه در باب دين فتواي قطعي بر ناموجه بودن بنيادگرايي ديني داده است. اگر مراد اين است که تدين بروز و ظهور عيني دارد و فقه بيرونيترين لايه دين است، به نظر نميرسد اين امر منكري داشته باشد. از سوي ديگر، اگر مدعا اين است كه حكومتهاي سكولار در جوامع ديني كه به سنت ستبر ديني تكيه دادهاند، راهي به جايي نميبرند و بدل به عكس خويش ميشوند و سلسلهجنبان بنيادگرايي ديني ميشوند، كه مدعايي تجربي ـ تاريخي است، آنگاه بايد توضيح داده شود كه برخلاف افغانستان و پاكستان و مصر، چرا در كشورهاي مسلماني چون تركيه و مالزي و اندونزي كه حكومتهاي سكولار دارند، با پديده بنيادگرايي مواجه نيستيم؟ مادامي كه رابطه ميان سياست و ديانت در اين مصاديق تبيين نشود، نميتوان مدعا را به صورت كلي پذيرفت.
4.در ادامه آمده است: "برخلاف افرادي كه گمان ميكنند تنها راه دموكراسي سازي، سكولاريزه كردن دولت است، پروژه دموكراسي در واقع از ليبراليزه كردن دولت آغاز ميشود و ليبراليزه كردن دولت به معناي كاستن از نقش آن در اقتصاد، فرهنگ، اجتماع و سياست است... مطالبه اصلي علماي دين همواره نه جدايي دين از دولت و نه جدايي دين از سياست كه استقلال نهاد دين از نهاد دولت و نهاد سياست بوده است... اما اين استدلال به معنايي جدايي دين و دولت يا دين و سياست نبوده است".
نويسنده محترم ميكوشد تا با تفكيك سكولاريسم از سكولاريزاسيون و ليبراليزاسيون، از ليبراليزه كردن دولت دفاع كند؛ ليبراليزه كردني كه همعنان با استقلال نهاد دين از نهاد دولت است. ميتوان با قوچاني همدل بود و تفكيك ميان سكولاريسم و سكولاريزاسيون را براي ايضاح رابطه ميان ديانت و سياست رهگشا دانست؛ اما تفكيك ميان سكولاريزاسيون و ليبراليزاسيون در بحث ايشان چندان وجهي ندارد و غير رهگشاست. اگر قرار است جهت نهادينهسازي ساز و كار دموكراتيك، نقش دولت در نهادهاي اقتصاد، فرهنگ، اجتماع و سياست حداقلي شود و نهاد ديانت از نهاد سياست و نهاد دولت مستقل شود، مگر سكولاريزاسيون و سکولاريسم سياسي متضمن مؤلفهاي بيش از اين است؟ بپرسيم سكولاريزه كردن دولت متضمن چه مؤلفههايي است كه در ليبراليزه كردن و دموكراتيزه كردن آن يافت نميشود؟ حداقلي شدن نقش دولت در نهادهاي اقتصاد، فرهنگ و سياست از اقتضائات سكولاريزاسيون در جوامع جديد است. براي درک روشنتر از سکولاريزاسيون و رابطه ميان دين و دولت و سياست و در هم تنيدگي و يا جدايي ميان آنها در جوامع اسلامي بايد ميان" رابطه حقيقي دين و سياست و "رابطه حقوقي دين و سياست" تفكيك كرد. رابطه حقيقي دين و سياست متضمن اين مطلب است كه در كشوري مثل تركيه كه ساز و كار دموكراتيك برقرار است و اكثر ساكنين آن مسلمان هستند، به نحو غيرمتکلفانه عموم كنشگران سياسي مسلمان هستند؛ به تعبير دقيقتر عموم كنشگران سياسياي كه انتخاب ميشوند متديناند. نمايندگاني كه در پارلمان فعاليت ميكنند، هنگام تقنين دلمشغول آموزههاي اسلامي هستند و ميكوشند تا قوانين مصوبه منافات قطعي با سنت قطعي و اجماعي اسلامي نداشته باشد. در عين حال همانطور كه جان استوارت ميل ميگفت به وادي ديكتاتوري اكثريت در نميغلتند و حقوق اقليت را پاس ميدارند. چنين رابطهاي حاكي از رابطه ارگانيك و حقيقي بين سياست و ديانت است؛ رابطهاي كه در چنين جوامعي امحاء نشدني است. ماداميكه متدينان بيش از نيمي از يك جامعه را پر كرده باشند، پاسداشت آموزه هاي ديني بدون تكلف و تصنع در تمام شئون ساكنان آن جامعه ريزش مي کند، از جمله سياستورزي ايشان. روشنفكران ديني معاصر از بازرگان تا سروش نيز برخلاف رأي جناب قوچاني در "چرا نبايد لائيك بود؟-1" هيچگاه منكر چنين رابطهاي نبودند و بر آن انگشت تأكيد نهادهاند. علاوه بر اين ميتوان از رابطه حقوقي ميان دين و سياست نيز ياد كرد. در اين رابطه سخن بر سر اين است كه دين براي سياستورزي و حكومت كردن تئوري دارد و حكمراني متوقف بر بكار بستن نظريات دين درباره حدود و ثغور حكومت كردن است. در واقع، مطابق با اين نظريه اينكه چه كسي بايد حكومت كند و چگونگي حكومت كردن وي نيز در دلآموزههاي ديني به وديعت نهاده شده و براي احراز آن بايد به سنت ديني مراجعه كرد. قائلين به حكومت ديني از رابطه حقوقي ميان "دين و سياست" و يا "دين و دولت" دفاع ميكنند و آنرا موجه ميانگارند. در نوشته قوچاني روشن نيست تأكيد بر دموكراتيزاسيون و ليبراليزاسيون چه نسبتي با رابطه حقيقي دين و دولت از يكسو و رابطه حقوقي دين و دولت از سويي ديگر دارد. اگر مراد از دموكراتيزاسيوني كه با ليبراليزه کردن همراه است، تأكيد صرف بر روي رابطه حقيقي ميان دين و دولت است، قائلين به سكولاريزاسيون نيز بر همين نهج سير ميكنند و از اين حيث تفاوتي با دموكراتها و ليبرالها ندارند؟ اگر چنين باشد، چرا نتوان از سكولاريزه كردن دولت و سکولاريسم سياسي نيز سخن به ميان آورد و آنرا موجه انگاشت؟ از سوي ديگر، اگر نويسنده ميكوشد تا از رابطه حقوقي ميان دين و دولت دفاع كند و آنرا از مقومات سياستورزي ديني قلمداد كند، اولاً بايد آنرا به تصريح بيان كند و به اجمال و ابهام از آن در نگذرد. ثانياً بايد نشان دهد كه به چه معنا ميتوان قائل به رابطة حقوقي ميان دين و دولت بود و در عين حال اين نگرش به دولت و سياست را نوعي ليبراليزه كردن دولت انگاشت؟ آيا مطابق با اين تلقي، همگان واجد حق پيشيني براي حکومت کردنند؟ اگر پاسخ منفي است، چگونه ميتوان چنين تلقياي از رابطه ميان ديانت و سياست را نوعي رابطه ليبرال ميان دولت و سياست انگاشت؟ صرف تأكيد بر استقلال نهاد دين از نهاد سياست از عهد شيخ مرتضي انصاري و ميرزاي شيرازي و آخوند خراساني تا کنون كفايت نميكند. براي رفع ابهام و ايضاح رابطه ميان نهاد دين و نهاد دولت، نسبت حقوقي ميان دولت و ديانت نيز بايد شكافته شود. آنوقت است كه ميتوان قضاوت کرد موضع پيشنهادي تا چه ميزان ليبراليستي و دموكراتيك و سكولاريستي است. تصور ميكنم اگر كسي رابطه حقوقي ميان ديانت و سياست را منتفي بداند، تفاوت معتنابهي ميان سكولاريزه كردن سياست از يكسو و ليبراليزه كردن و دموكراتيزه كردن آن از سوي ديگر نخواهد ديد. امري كه قوچاني آنرا نميپسندد؛ اما ماداميكه وي موضع خويش را در اين باب منقح نكرده باشد، مدل پيشنهادي وي در هالهاي از ابهام خواهد بود.
5.در ادامه آمده است: "عرفي شدن قضاوت (اعم از دموكراتيك شدن آن با هئيت منصفه يا تبديل قاضي از حاكم به تشخيص دهنده حكم) تنها با مشاركت فقهاست كه اين امكان بوجود ميآيد. در غير اينصورت كنار گذاشتن شريعت به تداوم دوگانه شرعي / عرفي منتهي خواهد شد و برخلاف تصور نه تنها فقه نميميرد، بلكه در قالب بنيادگرايي احيا ميشود. اما تنها راه عرفي ساختن فقه در عرصه قضاوت پرورش قضاتي است كه فقه و حقوق را توأمان بياموزند و به يك دانش منسجم تبديل كنند يا قانون چنان فقه و حقوق را در هم آميزد كه همچون شير و شكر امكان جدايي آنها نباشد."
درست است كه نميتوان و نبايد از سنت فقهي پسِ پشت چشم پوشيد، اما همانطور كه جان راولز فيلسوف سياست و اخلاق معاصر ميگويد، تنها مدد گرفتن از شيوه موازنه متاملانه[2] در عرصه معرفت رهگشا و خرد نواز است. همانگونه كه در حل جدول، ستونهاي افقي و عمودي در تناسب و تلائم با يكديگرند و همديگر را مي خوانند، بخشهاي مختلف منظومه معرفتي ما نيز بايد با يكديگر در توازن باشند. فقه و فلسفه و كلام و سياست و تاريخ و فيزيک و رياضيات که بخشهاي مختلف منظومه معرفتي ما را ميسازند، نبايد منافات و ناسازگارياي با يكديگر داشته باشند. يافته هاي ما در فقه و کلام و فلسفه و حقوق چونان جزيره هايي دور افتاده نيستند که ربط و نسبتي با يکديگر نداشته باشند. نمي توان در فلسفه درک و تلقي اي از انسان داشت و در فقه و کلام آنرا بالمره کنار نهاد و از انساني ديگر سخن به ميان آورد. مبادي و مباني وجودشناختي، انسانشناختي، معرفتشناختي ... فقه و حقوق با يكديگر متفاوت است؛ فقه متكفل تبيين تكاليف و وظائف انسان مكلف است، حال آنكه حقوق درباره تمشيت امور شهرونداني سخن ميگويد كه ملت را مي سازند. سياست جديد و حقوق متناسب با آن مبتني بردوگانه ملت / دولت است؛ حال آنكه فقه از مبادي و مباني ديگري آغاز مي کند. پس براحتي نميتوان فقه و حقوق را چون شير و شكر در هم آميخت. عقلانيت اقتضا ميكند تا مبادي و مباني وجودشناختي، انسانشناختي... دو ديسيپلين فقه و حقوق را بشناسيم و با توجه به تشابهات و تفاوتها و محک زدن حجيت معرفت شناختي آنها، مفروضات و ايده هاي ناموجه را كنار بنهيم. اينچنين است كه ميتوان هم حق عقلانيت را ادا كرد و ميان بخشهاي مختلف جدول حقيقت تناسب و تلائم برقرار كرد و هم تلقي موجهي از عرفي شدن و تقنين و قضاوت بدست داد. اگر اين تفاوتها را جدي نگيريم و به صورتي بسنده كنيم، اسمي از عرفي شدن تقنين و قضاوت مطرح شده ، بدون اينكه مسما و ما به ازايي داشته باشد. كار اصيل و جدي و ماندگار كردن محتاج شناخت دقيق مبادي و مباني مولفه هاي ديسيپلين هاي گوناگون و جسارت در جراحي کردن منطقي است؛ امري كه ميتوان از آن تحت عنوان اجتهاد در اصول ياد كرد. همانطور كه قوچاني ميگويد براي رسيدن به غايت مطلوب، ايجاد نهادهاي مدرني چون دانشگاه هايي كه ذوحياتين اند و دستي در سنت و تجدد دارند واجب است؛ اما فراموش نكينم كه بكارگيري شيوههاي درست تحقيقي-پژوهشي در اين ميان از نان شب واجبتر است. به ظواهر بسنده كردن و در پي بدست آوردن دل عمرو و زيد بودن و سخن مطابق پسند و ناپسند اين و آن گفتن بار ما را بار نخواهد كرد. مسيح (ع) ميگفت كه حقيقت شما را آزاد خواهد كرد. امري والاتر از بكاربستن روشهاي درست عقلاني براي فراچنگ آوردن حقيقت وجود ندارد؛ حقيقتي که توبرتوست و براحتي رخ نمي نماياند. شرط لازم عرفي شدن قضاوت اين است که انبان معرفتي فقها از آموزه ها و ديسيپلين هايي که نسبت وثيقي با فعاليت معرفتي ايشان دارند، پر شود. ديالوگ و سراغ گرفتن از ربط و نسبت و تفاوت ها و تشابهات اين آموزه هاي گوناگون با يکديگر قوام بخش تقنين و قضاوت عرفي است و در دراز مدت راه را بر بنياد گرايي مي بندد. به ياد داشته باشيم که بحث ما در اين جا صبغه منطقي-معرفت شناختي دارد و نه تاريخي- جامعه شناختي. اينکه تقنين سکولار در جوامع مغرب زمين برآمده از سنت مدرسي بوده يا نه و اينکه آيا مي توان از اين الگو در جهان اسلام مدد گرفت و احياناً تقنين سکولار از دل آموزه هاي مدرسي اسلامي استخراج مي شود يا نه، محل کلام نيست؛ هرچند انطباع اوليه من چنين است که با توجه به تفاوت هاي مهم نهاد کليسا و آموزه هاي مسيحي از يک سو و نهاد روحانيت و آموزه هاي اسلامي از سوي ديگر، تناظرسازي ميان اين دو به سهولت امکان پذير نيست.
6. جريان روشنفکري در اين کشور (اعم از ديني و عرفي) با همه نقاظ ضعف بالقوه و بالفعلش خدمت فرهنگي بديل ناپذير، رهگشا و ماندگاري کرده است.
روشنفکران به سهم خويش کوشيده اند تا ما را با مولفه هاي گوناگون جهان جديد آشنا سازند؛ آشنايي ايکه شرط لازم ادا کردن سهم عقل است و ما را در برقرار سازي موازنه متاملانه ميان يافته هاي عقلاني گوناگون بشري ياري مي کند. روشنفکران ديني در گسست معرفتي ميان سنت و مدرنيته به ديده عنايت نگريسته اند و با واکاوي مجدانه و صادقانه (و نه از سر تحقير و تخفيف) مولفه هاي مختلف سنت، از ربط و نسبت آنها با دستاوردهاي معرفتي جديد سراغ گرفته اند و تاملات خويش در اين باب را در مرئاي اهل نظر قرار داده اند. بسنده کردن صرف به سنت و به رفوگري هاي موضعي پرداختن و توهم استغنا داشتن و چشم پوشيدن از بصيرت هايي که در آموزه هاي جهان جديد يافت مي شود، در تنافي با اخلاق باور و وظايف عقلاني ماست. به جاي تخفيف روشنفکران و از موضع بالا از سياست و تاريخ نداني ايشان پرس و جو کردن، خوبست نگرش ايشان براي صورت بندي و حل مسائل و معضلات پيش رو را علي الاصول موجه انگاشته و کند و کاوهاي معرفتي ايشان را ارج نهاده و در دل پارادايم ايشان به حک و اصلاح و رفع ابهام بپردازيم. اين چنين است که به بيراهه نخواهيم رفت و به سرمنزل مقصود نزديک خواهيم شد.
1. نگاه كنيد به: جلال توكليان، "درباب وارونه خواني تاريخ"، مهرنامه، شماره 3، صفحات 9 ـ 8.
2. reflective equilibrium
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر