ندای سبز آزادی: سید مصطفی تاجزاده که پس از چهارده روز از بازداشت مجددش به دلیل شکایت او و شش تن دیگر از دوستانش از کودتاگران بالاخره موفق به دیدار با همسرش شده بود، پس از اطلاع یافتن از پخش فیلمی از او توسط رسانه های دولتی که نشان از تأکید بر عدم تقلب در انتخابات داشت، گفت:
نمی دانم چرا همه گفتار ها و نوشتارهای مربوط به انتخابات در زمان حضور من در زندان منتشر میشود و وقتی بیرون زندان بودم خبری از آن نبود! وی گفت: من حدود 7 صفحه در مورد تقلب در انتخابات در بازجویی ها نوشته ام که خوب است برای روشنگری متن کامل و بدون تصرف آن را منتشر کنند. وی تأکید کرد که کودتاگران با طرح موضوع تقلب و موارد حاشیه ای می خواهند حواس مردم را از کودتا منحرف و ما را از شکایت منصرف کنند. در حالی که رسیدگی به این شکایت مایه حیات نظام خواهد بود و اگر به شکایت من از جنتی در ده سال پیش رسیدگی می شد، کار به «کودتا» کشیده نمی شد و اگر به این شکایت هم رسیدگی نشود باید فاتحه «انتخابات آزاد» را خواند.
تاجزاده افزود: همه این شلوغ کاری ها و تبلیغات رسانه های دولتی برای این است که کسی سؤال نکند که چرا به اعتراضات رسیدگی نشد بلکه با منتقدین سرکوبگرایانه برخورد شد. چرا روز عاشورا با ماشین از روی پیکر عزاداران رد شدند و آنان را از روی پل به زمین پرتاب کردند و خواهر زاده کاندیدای اصلاح طلبان را به شهادت رساندند. حوادثی که در هیچ کشور دموکراتیکی روی نمی دهد. اگر جناح پیروز خود را برحق می داند پس چرا با تشکیل هیأت بی طرف مورد قبول نامزدهای ریاست جمهوری، نه آقای جنتی و مرتضوی، به همه شکایت ها رسیدگی نشد.
رئیس ستاد انتخابات دولت اصلاحات تأکید داشت، نوار مشفق مشخص کرد که چرا هرگز چنین هیأتی تشکیل نشد. بی شک تشکیل هیأتی بی طرف منجر به زیر سؤال رفتن انتخابات گذشته می شد و همه جنجال ها برای ریشه کنی انتخابات آزاد در آینده است در حالی که «راستی آزمایی» حزب پادگانی انجا انتخابات آزاد است اما چون خود خوب می دانند که اقلیتی کودتاچی هستند، اجازه انتخابات آزاد را نمی دهند و این رابطه برای این اقلیت شکننده چون رابطه جن و بسم الله است.
عضو شورای مرکزی حزب مشارکت و سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی، همچنین در این دیدار کوتاه کابینی مجدانه آمادگی خود را برای مناظره با نمایندگان اقتدارگراها و کودتاگران اعلام کرد و گفت اگر راست می گویند و اعتماد به نفس دارند، همه شان جمع شوند و همه اسناد و مدارک یک ساله شان را بیاورند و مرا نیز از همین زندان بدون هیچ سندی تحت الحفظ به صدا و سیما ببرند تا با آنان مناظره کنم یا این که برای مناظره به اوین بیایند تا ثابت شود چه کسی در این انتخابات و در انتخابات پیشین (مجلس) کودتا کرده و برای انتخابات آتی هم برنامه دارد.
این شاکی از کودتاگران در پایان گفت: در مقالاتم به طور پراکنده در مورد اعترافات مشفق به نمایندگی از تیم کودتا مطالبی نوشته ام که به تناوب منتشر خواهد شد. البته چون این مطالب قبل از انتشار اعترافات بوده بعضی از آن ها نیاز به تغیبر و تکمیل دارد. با این حال امیدوارم توانسته باشم به طور مستند نشان دهم که اقلیتی استبدادطلب در جامعه ما به جنگ رأی و حق مردم رفته اند.
همسر تاجزاده با اظهار تأسف از این که پس از سیزده روز بی خبری روز شنبه موفق به ملاقات حضوری با همسرش نشده، روحیه ایشان را مثل همیشه عالی توصیف کرد ولی گفت نگرانی هایش برای وضعیت جسمی او باقی است و عدم حضور وی و آقای نوری زاد را در بند عمومی، غیر طبیعی و مشکوک دانست. وی گفت ایشان باید هر روز تماس تلفنی داشته باشند و ملاقات هایشان منظم باشد. هرچند که اعتراض اصلی به زندانی بودن آنان است و این قضیه تا آزادی بدون قید و شرطشان قابل پیگیری است.
منبع: وبلاگ فخرالسادات محتشمی پور
ندای سبز آزادی: برخي از استادان دانشگاه صنعتی شریف هنگام سخنرانی خودخواسته غلامعلی حدادعادل در مراسم تودیع و معارفه رئيس دانشگاه شريف، محل برگزاری مراسم را ترک کردند
مراسم توديع سعید سهرابپور و معارفه روستا آزاد به عنوان روساي قديم و جديد دانشگاه صنعتی شریف يكشنبه هفته جاری برگزار شد كه حاشيه هايي را به دنبال داشت.
در اين مراسم غلامعلی حدادعادل رییس کمیسیون فرهنگی مجلس شورای اسلامی به درخواست خود خواستار ايراد سخنراني شد ولي هنگامی که مجری برنامه از وي برای سخنرانی دعوت کرد، حدود 50 نفر از حاضران در مراسم که بیشتر اعضای هیات علمی دانشگاه بودند، سالن را ترک کردند و تا پایان برنامه به محل برگزاری مراسم بازنگشتند.
اين در شرایطی بود كه نام حدادعادل در فهرست سخنرانان از پیش تعیین شده مراسم تودیع و معارفه روسای سابق و جدید دانشگاه صنعتی شریف نبود.
شایان ذکر است كامران دانشجو وزیرعلوم، تحقیقات و فناوری نیز در این مراسم حضور نداشت که محمد مهدینژاد نوری معاون پژوهشی و فناوری اين وزارتخانه علت این امر را همزمانی دیدار دانشجویان با مقام معظم رهبری و برنامه تودیع و معارفه ریاست دانشگاه صنعتی شریف عنوان کرد و معاونان آموزشی، دانشجویی و پژوهشی و فناوری وزارت علوم به نمایندگی از طرف کامران دانشجو در این مراسم حضور یافتند.
گفتنیست سعید سهراب پور پس از 13 سال ریاست دانشگاه صنعتی شریف به سبب کهولت سن و بیماری، هفته جاری از مسوولیت خود استعفا کرد و رضا روستا آزاد معاون پژوهشی و فناوری این دانشگاه، جایگزین وی شد
ندای سبز آزادی: بر اساس اخبار رسیده از منابع آگاه دانشجویی بابل، صبح امروز نیما نحوی دانشجوی دربند زندان متی کلای بابل پس از حصول اطمینان از موافقت مسئولین دادگستری و دادستانی زندان متی کلای شهرستان بابل به اعتصاب غذای خود پایان داد.
به گزارش منابع آگاه دانشجوئی صبح شنبه دادگستری و دادستانی شهرستان بابل با درخواست انتقالی نیما نحوی فعال دانشجویی دانشگاه صنعتی نوشیروانی بابل موافقت کردند.
نیما نحوی دانشجوی دربند دانشگاه صنعتی نوشیروانی بابل در حوادث پس از انتخابات ریاست جمهوری به اتهام اقدام علیه امنیت ملی و تبلیغ علیه نظام دستگیر شد و از سوی دادگاه انقلاب شهرستان بابل به 10 ماه حبس تعزیری و 1 سال محرومیت از تحصیل محکوم گشت. این فعال دانشجوئی دانشگاه صنعتی نوشیروانی بابل که بیش از نیمی از دوران محکومیت خود را سپری کرده است، به دلیل عدم موافقت با درخواست انتقالی وی به یکی از زندان های شهر محل سکونت خود واقع در تهران از روز دوشنبه هفته قبل دست به اعتصاب غذا زد.
وی که پیش از این از بند ویژه زندان متی کلا به بند قاتلین و مجرمین خطرناک منتقل شده بود، به دلیل عدم موافقت با درخواست عفو مشروط خود ، در خواست انتقال به یکی از زندان های محل سکونت خود کرده بود که دادگستری شهرستان بابل تحت فشار نیروهای امنیتی و اطلاعتی این استان با این درخواست مخالفت کردند.
دکتر علی شکوری راد با ارسال یادداشتی به "ندای سبز آزادی" دیدگاه های خود درباره مراسم افطار بیت رهبری و حضور انجمن اسلامی دانشگاه تهران در مراسم را بیان کرد.
متن این یادداشت بدین شرح است:
دوشنبه هفته پیش مراسم افطار دوستان انجمن اسلامی دانشجویان دانشگاه تهران و علوم پزشکی برگزار شد در این مراسم ادوار عضو شورای مرکزی انجمن از جمله بنده دعوت بودیم. در آنجا با دوست دانشجویی که چند شب پیش در ضیافت افطار بیت رهبری و در حضور رهبر مطالبی را در دفاع از دانشگاه و دانشجویان خوانده بود، آشنا شدم. از صحبت ایشان و دیگر دوستان دانشجو معلوم بود در بین خود بچه ها بحث اینکه آیا شرکت در آن مراسم کار درستی بوده است یا نه مطرح است ولی طبیعتا نظر غالب موافق بوده است که در آن برنامه شرکت کرده بودند. من گزارش آن دیدار را از صدا و سیما ندیده بودم ولی وصفش را شنیده بودم که چگونه بوده است. متن سخنان نماینده انجمن را هم ندیده بودم که یکی از دوستان دانشجو آن را بر روی موبایلش نشانم داد که البته چون ریز بود کامل نخواندم ولی برخی عباراتش را از نظر گذراندم. به من گفتند ما در معرض انتقادیم که چرا در آن مراسم شرکت کرده ایم نظر شما چیست؟
من این بچه ها را اجمالا و برخی را از نزدیک می شناسم و با نظراتشان آشنایم و آنها را از پر شور ترین و وفادارترین مجموعه ها به اصلاحات و جنبش سبز می دانم که در عین حال وفاداری خود را به آرمانهای اصیل انقلاب اسلامی و خط امام حفظ کرده اند. آنها به همین دلیل وزن و اعتبار خاص خودشان را نگه داشته و علی رغم نقش آفرینی های اثر گذار در جریان اصلاحات و اکنون جنبش سبز پایگاه قانونی خود را حفظ کرده و احترام رسمی خود را در مجموعه دانشجویی، علمی و اداری دانشگاه اقتضا کرده اند بطوری که در کنار حضور بسیاری از دوستان قدیمی اصلاح طلب، رئیس دانشگاه نیز خود را موظف دانسته بود در مراسم افطار آنها حضور یابد. رابطه این انجمن با مهندس موسوی رابطه وثیق دو طرفه و دیرینه ای است که بدون پرده پوشی و با قوت، آشکار و پا برجاست. مشی این انجمن از دیرباز که بنده نیز عضوی از آن بودم همین مشیی است که اکنون دارد البته با کمی بالا و پائین در دوره های مختلف. بسیاری از منتقدان این مشی دوستان جوان بسیار خوب من بوده و هستند که من با نظراتشان آشنا بوده و برای آن نظرات هم احترام قائلم. این اختلاف مشی، اگر چه گاهی بوده است ولی روشن است که نباید موجب نفی یکدیگر باشد. ما به همه ظرفیت ها در جنبش سبز نیاز مندیم و دایره جنبش سبز آن قدر گسترده است که حتی بسیاری از اصولگرایان سنتی را نیز در بر گرفته است. در این حال، چه جای تنگ نظریست و چه جای صدور بیانیه در نفی بهترین، قدیمی ترین و وفادارترین یاران جوان مهندس موسوی.
پاسخ من به سوال آن دوستان تأیید تصمیمشان برای شرکت در آن برنامه و بیان نقطه نظراتشان در آن موقعیت بود.البته بعد که متن نطق را خواندم به منتقدین حق دادم که به برخی نکات آن انتقاد داشته باشند ولی متن نطق در آن مجلس انصافا خوب و حق طلبانه بود و در کنار رعایت ادب از بیان حقیقت و خواسته های بحق باز نمانده بود. برنامه های افطار بیت رهبری که در گذشته و در زمان مجلس ششم بنده نیز گاهی در آنها شرکت می کردم هرگز دلنشین نبودند و من این نظر را بارها با مسئول نهاد رهبری در دانشگاهها و برخی از اعضای بیت رهبری مطرح می کردم. ترکیب شرکت کنندگان و فضای برنامه هرگز اقتضای اظهار نظر آزاد را نمی کرد و در پایان جلسه همیشه احساس ناخوشایندی برای انسان باقی می ماند که ناشی از عدم طرح اصلی ترین مسائل بود. در برنامه اخیر دانشجویان اگر چه متن سخنان نماینده انجمن از قبل توسط برگزارکنندگان بازبینی شده بود ولی سخنان مهم و اصلی ولو با صراحت کمتر و یا با تلویح بیان شده اند. از آنجا که سایت های سبز بیانیه انتقاد از آن حضور و نسبت به سخنان نماینده انجمن را منتشر کرده اند لازم می دانم متن کامل آن را جهت اطلاع خوانندگان اصلاح طلب و سبز که مایلند با اطلاع کامل از هر موضوع، در مورد آن داوری کنند در پیش رویشان قرار دهم. بدیهیست کسانی همچنان مخالف خواهند بود ولی آن دلیل نمی شود که مخالفت خود را مبنای نفی دیگران قرار دهند.
بسم الله الرحمن الرحیم
لاحول و لا قوه الا بالله العلی العظیم
وصیت پیر روشن ضمیر جماران جان مطلب است، هر آنچه که میخواهیم، میدانیم و میگوییم "ما مفتخریم و ملت عزیر سر تا پا متعهد به اسلام و قرآن مفتخر است که پیرو مذهبی است که می خواهد حقایق قرآنی، که سراسر آن از وحدت بین مسلمین بلکه بشریت دم می زند، از مقبره ها و گورستان ها نجات داده و به عنوان بزرگترین نسخه نجات دهنده بشر از جمع قیودی که بر پای و دست و قلب و عقل او پیچیده است و او را به سوی فنا و نیستی و بردگی و بندگی طاغوتیان می کشاند نجات دهد."
و ما باید آگاه باشیم میراث سترگ امام، یعنی جمهوری اسلامی ایران، ضمانت این افتخار و دینمداری است.
ما فرزندان نسل سوم انقلاب اسلامی در مجموعه انجمن اسلامی دانشجویان دانشگاه تهران و علوم پزشکی تهران که قدیمی ترین تشکل اسلامی دانشگاه های ایران است بر خود فرض دانسته و می دانیم تا در پناه این میراث عظیم و با استعانت از پروردگار، در حیطه برنامه و زندگانی عظیمی که با رسالت رسول الله به بشر آموخته شد که همانا کشتی نجات انسان هاست و در پرتو قانون اساسی و سه کلمه استقلال، آزادی و جمهوری اسلامی – نه یک کلمه کم، نه یک کلمه زیاد- که میثاق ملت ایران در پناه رهبری امام راحل بود و با یاریگیری هدایتهای روشنگرانه حضرتعالی در عصر حاضر بتوانیم در دل دانشگاه مادر ایران همواره منادی اساسی ترین اصول و ارزش های نظام اسلامی باشیم.
انجمن اسلامی دانشجویان دانشگاه تهران و علوم پزشکی تهران چه در سال های دورتر که با وقوع انقلاب اسلامی اولین موج تشکیل دهنده دفتر تحکیم وحدت را رهبری نمود و چه در سال های نزدیک تر با شناخت دقیق توطئه ها و تکیه بر اعتدال و دین باوری و عقلانیت به عنوان چشم نگران نظام، با یاری خداوند همواره سعی نموده است تا بزرگترین دانشگاه کشور را از انحرافات و تندروی ها مصون داشته و بر مبنای شعار اصولی خود، یعنی عدالت طلبی، آزادی خواهی و مردم سالاری دینی گام نهاده و ذره ای از این خط راستین عدول ننموده است.
ما بنا به فرموده حضرتعالی که اصلاح طلبی را یک تکلیف و مجاهدت دانستید که دولت و ملت موظف به آن هستند اصلاح طلبیم و اصولگرایی و ایستادگی بر سر ارزش های انقلاب اسلامی را از مکتب امام، بدون هیچ گزینشی وام گرفته ایم و با بر چشم گذاشتن این دو گانه حیات بخش انقلاب اسلامی در تمام لحظات و بر مبنای قانون اساسی، جمهوریت و اسلامیت که میراث خون پاک شهدایمان است، ذره ای در استیفای حقوق قانونی مردم عدول ننموده ایم، بنا به فرموده حضرتعالی، "بر هر کار دولت و مسئولین ایراد نگرفته ایم، اما بر هر کاری نیز صحه نگذاشته ایم" در میان هیاهوی گروهها و جریانات سیاسی، استقلال خود را حفظ کرده ایم و همانطور که از جوانان فعال در عرصه روشنفکری خواستید، تمام قد در صحنه روشنفکری مذهبی و بر مبنای اصول برگرفته از مطهری ها و شریعتی ها ایستاده ایم، تا اینک، امروز در هنگامه ابتلا و امتحان ، متصل به مبدا هویتی خویش یعنی انقلاب اسلامی و اندیشه بزرگ جمهوری اسلامی، در دانشگاه تهران جانانه فریاد سربلندی این مرز و بوم را سر دهیم ........
سخن کوتاه، مغتنم فرصتیست تا از نظرات راهگشای حضرتعالی در باب چند موضوع بهره مند گردیم:
یکم. کوی دانشگاه تهران: سحرگاه 25 خرداد 88 خانه امن دانشجویان مورد هجوم قرار گرفت و بر دردانه های ملت ظلمی رفت که شرحش جز غم و اندوه حاصلی ندارد ظلمی که دل رهبری را خون کرد تا از آن تعبیر به جنایت کنند. اینک که بیش از یک سال از آن حادثه گذشته، نه تنها با متهمین اصلی آن برخورد نشده، بلکه انگشت اتهام به سمت دانشجویان نشانه رفته و کینه توزانه آنان را در جایگاه متهم می نشاند. از محضر شما تقاضا داریم، بار دیگر بر پیگیری و مجازات عاملان آن واقعه دستور اکید فرمایید تا هیچگاه شاهد تکرار چنین ظلمی در حق دانشجویان نباشیم.
دوم. برخوردهای انضباطی و امنیتی: در طول سال گذشته در دانشگاه های کشور شاهد برخوردهای شدید انضباطی در درون دانشگاه و احضارهای مکرر امنیتی در خارج از آن بوده است. به اعتقاد ما آنچه زمینه تولید علم و پویایی دانشگاه را فراهم می کند در وهله اول ثبات، امنیت و عقلانیت است و برخوردهای اینچنینی با دانشجویان متعهد مانع نیل به تعالی در فضای دانشگاهی می شود.
سوم. لزوم اقناع نخبگان: حضرتعالی مستحضر هستید که هر رویداد و تصمیمی نیاز به توضیح و تبیین برای آحاد مردم، خاصه نخبگان علمی و فکری دارد. اقناع منتقدین نقش به سزایی در حفظ وحدت و انسجام اجتماعی و بازگشت آرامش دارد. اما ضعف در اقناع نخبگان و یکطرفه کردن فضای رسمی بحث نگرانی ما را در این حوزه موجب گردیده است.
چهارم. پیش زمینه های آزاد اندیشی: علی رغم ظرافت و دقت نظر حضرتعالی در مطرح نمودن مباحثی چون آزاد اندیشی، نکات و موانعی در تحقق این موضوع به نظر می آید. آنگونه که شما نیز بیان نمودید لازمه تحقق آزاد اندیشی مطرح شدن نظرات متفاوت است تا سخن حق، خود را پدیدار نماید. لذا واضح است که آفت آزاداندیشی معضل خود حق پنداری است. از سویی اعمال سلیقه دولت ها و فضای ممیزی و هزینه های ناشی از آن نیز مانعی دیگر بر تحقق واقعی این مهم به نظر می رسد. لذا اعمال سلیقه دولت ها و دستوری شدن علم و اندیشه چه در دانشگاه و چه در حوزه های علمیه، آفتی دیگر بر نهال نوپای آزاداندیشی است.
پنجم. لزوم تقویت انسجام اجتماعی: امروز نگرانیم از کلید خوردن توطئه ی بسیار خطرناک مردم علیه مردم. نگرانیم از ایجاد اختلافاتی که دست در روابط بین مردم برده است تا وحدت کلمه را خدشه دار نماید. باید دید که چه جریان ها و گروه هایی در داخل و یا خارج از این راهبرد بهره می برند و در آن نقش آفرینی می کنند. متاسفانه بر خلاف نظر حضرتعالی مبنی بر جذب حداکثری و دفع حداقلی، شاهد آن هستیم که عده ای به عمد، در داخل کشور بر طبل اختلاف می کوبند و با سو استفاده از احساسات مذهبی مردم، می کوشند با تثبیت شکاف بین بزرگان نظام، ملت را بسوی چند دستگی سوق دهند.
ششم. اخلاقیات در جامعه: بی شک آرمان جمهوری اسلامی ساختن جامعه ای اخلاقی بر مبنای آموزه های قرآنی، رفتار و سیره پیامبر اکرم و ائمه اطهار است و دور شدن از این شاخص، بزرگترین آسیب بر رسالت چنین جامعه ای خواهد بود. این روزها، رواج ادبیات مبتذل و بداخلاقی های سیاسی و زبان های بی تقوا عزت و اخلاق جامعه را مورد هدف قرار داده است. گسترش این ادبیات در بین مردم زنگ خطری برای جامعه خواهد بود و از این رهگذر بیشترین آسیب را خواهد دید. این روزها در برخی رسانه های رسمی و غیر رسمی کشور و به دلایلی مذموم چون حذف رقبای سیاسی شاهد رواج دروغ، نفاق، ریا و تهمت هستیم. از این رهگذر مردمان از آسیب های ناشی از عملکرد چنین رسانه هایی مصون نخواهند بود.
و اما سخن آخر:
رهبری معظم، نگرانی اصلی ما امروز از آنانی است که دانسته یا نادانسته دین را نردبان اهداف دنیوی خود قرار می دهند که بی شک نتیجه ای جز تزلزل میانی و اصول در اذهان آحاد ملت نخواهد داشت.
ما نگرانیم از نورسیدگانی که خود را مفسر بی بدیل انقلاب، امام و رهبری می دانند. کسانی که کلام رهبری را تا حد منافع سیاسی-باندی خود پایین می آورند و اتهامات خودساخته را نثار هر آن که غیر ایشان است می نمایند. بذر نفاق در جامعه می پراکنند. نگرانیم از آنانی که خود را مجاز به تعدی به حقوق مردم می دانند و آنچنان با شمشیر زبان بر صاحبان فضیلت و دلسوزان انقلاب می تازند تا ایشان را عزلت نشین روزگار ابتلاء نمایند.
بی پرده بگوییم؛ ما رهبری را سنگ صبور امت و چراغ فروزان وحدت می دانیم. ما شما را از آن همه آحاد ملت می دانیم و سایه سار عنایتتان را گسترده بر سر همه دلسوزان ملت می خواهیم. بی شک ره توشه ی ما از این محفل کلام پدرانه تان بر همگان است.
بنده ی پیر مغانم که ز جهلم برهاند
پیر ما هر چه کند عین عنایت باشد
والحمدلله و صلی الله علی محمد و آله الطاهرین
ندای سبز آزادی: محمد نوری زاد پس از گذشت ده روز از بازگشت دوباره به زندان با خانواده خود ملاقات کابینی انجام داد.
به گزارش کلمه خانم فاطمه ملکی ؛ همسر محمد نوری زاد در گفتگو با خبرنگار کلمه گفت: “پس از ۱۰ روز بی خبری از وضعیت همسرم امروز موفق شدیم تا با او ملاقات کابینی داشته باشیم.” او در خصوص وضعیت روحی و جسمی نوری زاد نیز گفت: ” روحیه او بسیار خوب و همچون همیشه مقاوم بود وضعیت جسمی او نیز در ظاهر خوب بود و به نظر نمی آمد که دچار مشکلی شده باشد. “ بنا به گفته خانم ملکی در حال حاضر مصطفی تاج زاده و محمد نوری زاد در یک سلول بسر می برند ولی از نحوه نگه داری و محل آن اطلاعی درد دست نیست . همچنین از روندپرونده آقای نوری زاد اطلاع دقیقی نداریم.
گفتنی است که پس از بازگشت محمد نوری زاد در ۲۷ مرداد ماه به زندان اوین خانواده او تا کنون خبری از وی نداشتند و فقط در طی تماس تلفنی مصطفی تاج زاده با خانواده خود متوجه شدند که این دو اسیر سبز در یک سلول قرار گرفته اند.
محمد نوریزاد به خاطر انتقاد از رویدادهای پس از انتخابات ریاست جمهوری سال ۸۸ در آغاز زمستان سال ۱۳۸۸ بازداشت شد و شش ماه را در زندان اوین گذراند. او در سوم تیرماه امسال با سپردن یک وثیقه ۳۰۰ میلیون تومانی موقتا از زندان آزاد شد. بازجویان و مقامهای امنیتی از وی خواسته بودند پس از آزادی نوشتن مطالب انتقادی را متوقف کند، اما این درخواست با مخالفت آقای نوریزاد مواجه شده بود.
ندای سبز آزادی: رئیس بنیاد باران با بیان این که “دولت آن است که حق انحصاری حمل سلاح را دارد” گفت: از مهمترین مسئولیت های ناشی از این حق، حق انحصاری دفاع از آزادی و امنیت شهروندان است. یعنی یک حکومت عادل نمی تواند این حق و امکان را علیه شهروندان، برای سرکوب و تحمیل خواسته های خود به کار ببرد. بلکه باید از آن در مسیر حراست از آزادی و امنیت شهروندان استفاده کند و این مساله یک معیار برای شناخت یک حکومت عادل است.
به گزارش روابط عمومی بنیاد باران، سید محمد خاتمی طی سخنانی در سی و هشتمین نشست ماهانه باران، با اشاره به اینکه در فرهنگ اسلامی ، رمضان “ماه خدا” نام گرفته است ، اظهار داشت: این تعبیر صحیح است و اگر در این موضوع عمق پیدا کنیم، باید بگوییم رمضان ماه انسان نیز هست، زیرا اگر معیار انسانیت آگاهی، تقوا، تسلط بر خویشتن، تقویت اراده استوار، نیکخواهی و نیکبختی است، ماه رمضان زمینه ساز رسیدن به این اهداف و بطور اخص “تقویت اراده مبتنی بر ایمان پاک” است.
وی با توجه به ولادت امام حسن مجتبی و شهادت امیرالمونین در ماه رمضان به عنوان دو الگوی بزرگ انسانیت و نمونه های انسان کامل، موضوع “انسان” را مورد بحث قرار داد و آن را تداوم تبیین مبانی اصلاحات در گذشته دانست.
خاتمی گفت: وقتی به عالم نگاه می کنیم، جهان های متعددی در آن به چشم می خورد که در مخلوق خداوند بودن مشترک هستند. گرچه هستی حقیقی یکی بیش نیست که در آیه مشهور “هو الاول و الاخر والظاهر و الباطن” به خوبی به آن اشاره شده است، آنچه هست، همگی تجلیات فیض الهی و اسماء و صفات خداوند است.
رئیس بنیاد باران با بیان اینکه یک جهان، جهان “طبیعت” است که آدمی از درون آن بر می آید، تصریح کرد: البته انسان از این جهان بزرگ تر است و طبیعت که در قرآن تاکید بسیاری بر آن شده است، جهانی است سرشار از زیبایی، نظم، انسجام، اندازه و موزون بودن که از گل و گیاه و ترنم آبشار و زندگی و مهر و ماه و کهکشان ها همه جا زیبایی و حساب و سنجیدگی است و بر آفرینش؛ چنان نظم دقیقی حاکم است که سامان علم را توجیه می کند. قرآن نیز می گوید که تمام این اجزاء و موجودات تسبیح گوی خدایند و نوعی شعور بر آنها حاکم است و مجموعه ای بی روح نیستند که تصادفی بوجود آمده باشند.
وی گفت: جهان بالاتر، جهان “ملکوت” است و خداوند در هنگام خلق این جهان به خودش آفرین گفته است “فتبارک الذی بیده ملکوت کل شی ء” جهان طبیعت مستقیم یا غیر مستقیم از راه حس و خرد مبتنی بر تجربه قابل درک و دریافت است و جهان بالاتر را از راه معرفتی عمیق تر و از راه عرفان می توان دریافت.
خاتمی جهان سوم را جهان “انسان” دانست و ادامه داد: این جهان، جهان علی حده ای است و اولین آیاتی که به پیامبر نازل می شود(سوره علق) مربوط به این جهان است. خداوند در آغاز نزول وحی بر قلب پیامبر، افقی را باز می کند و خبر از خلق جهان می دهد و آنگاه به آفرینش دیگر یعنی خلق انسان اشاره می کند. گویی ملک و ملکوت در یک کفه ترازو هستند و انسان در کفه دیگر؛ واقعا انسان شناسی قرآن شگفت انگیز است.
وی افزود: در جای دیگر به صراحت از این خلق و خلقت ممتاز خبر می دهد، یعنی بعد از اینکه از آفرینش انسان از نطفه و گوشت و پوست و استخوان و در یک کلام طبیعت؛خبر می دهد، می افزاید “ثم انشاناه خلقا آخر فتبارک الله احسن الخالقین”. خداوند به خاطر این آفریده ممتاز به خود آفرین می گوید، آفرینی برجسته تر از آفرین به هنگام اشاره به ملکوت، زیرا اینجا سخن از بهترین آفریننده است یعنی صفت احسن الخالقین را به هنگام آفرینش انسان به خود نسبت می دهد.
رئیس موسسه بین المللی گفت و گوی فرهنگ ها و تمدن ها یادآور شد: فیلسوفان و عارفان عالم را به “صغیر” و “کبیر” تقسیم می کنند و بر اساس آن کل آفرینش را عالم کبیر و انسان را عالم صغیر می گویند. ولی امیرالمومنین تعریف شگفت انگیز دیگری از انسان دارد “اتزعم انک جرم صغیر و فیک انطوی العالم الاکبر”؛ یعنی ایشان جان انسان را “عالم اکبر” می داند.
خاتمی با بیان اینکه عدل و اعتدال اساس آفرینش است، گفت: قرآن بر این اعتدال و اینکه هر چیز دارای اندازه ای سنجیده و برخوردار از اعتدال است اشارات فراوان دارد و در حدیث هم آمده است که “و با العدل قامت السموات و الارض”؛ یعنی عدالت ملاط هستی است که از جمله چرخ طبیعت بر پایه آن می چرخد و تاکیدات مکرر قرآن بر اعتدال در آفرینش انسان نیز درخور توجه است؛ ” فاذا سویته و نفخت فیه من روحی” یعنی وقتی اعتدال ایجاد شد، روح خدایی در انسان دمیده شد.
وی ادامه داد: عدل در آفرینش انسان نیز جایگاه ممتاز دارد؛ آیاتی چون “الذی خلقک فسواک فعدلک”، “الذی خلق فسوی” و نظایر آن همگی بر عدل و اعتدالی که بر وجود آدمی حاکم است حکایت دارد و نیز آنجا که خداوند به جان انسان قسم یاد می کند که “و نفس و ما سواها فالهمها فجورها و تقویها ، قدافلح من زکیها، و قد خاب من دسیها” به جان آدمی و آنچه آن را استواری وراستی و اعتدال بخشیده است وسوگند یاد می کند همان پدیده ارجمند است که الهام بخش فجور و تقوی است.
خاتمی گفت: آن مایه اعتدال بخش چیست؟ عقل است؟ عشق است؟ نیک خواهی است؟ یا همه اینها؟ با توجه به سیاق آیات به نظر می رسد، مراد “وجدان اخلاقی” آدمی و فطرت پاک اوست که الهام بخش زیبایی و زشتی و نیکی و بدی است. یعنی انسان با وجدان پاک اخلاقی خود زیبایی و زشتی و خوبی و بدی را در می یابد و آنگاه سخن از تزکیه و پالایش جان (از زشتی و پلیدی و پلشتی) و آرایش و پرورش آن با زیبایی و نیکی است که اینها همگی با وجدان اخلاقی انسان سازگار است.
خاتمی در ادامه افزود: جهان انسانی منحصر به جهان فردی او نیست بلکه جهان دیگر، جهان “اجتماعی” است.
وی در تشریح این جهان، اظهار داشت: انسان علاوه بر جهان فردی، در متن جامعه نیز زندگی می کند و جامعه مطلوب انسانی و الهی نیز جامعه ایست که برخوردار از عدالت باشد.
خاتمی با اشاره به اینکه در آیات فراوانی هم ذکر شده است که عدل و قسط اساس نظم مطلوب است، جمله آیه مبارکه “لقد أرسلنا رسلنا بالبینات وأنزلنا معهم الکتاب والمیزان لیقوم الناس بالقسط” گفت: این آیه دو نکته مهم دارد؛ اول اینکه خداوند می خواهد که جامعه مبتنی بر عدل باشد و عامل استقرار و تداوم عدل را نیز “انسان آزاد و آگاه: می داند و پیامبران را نیز فرستاده است که انسانها را به رشد برسانند تا قائم به قسط و عدل شوند. در واقع پیامبران آمده اند تا زمینه ساز ایجاد جامعه انسانی مبتنی بر عدل و قسط باشند. در آیات دیگربه طور خاص مومنان مخاطب هستند: ” کونوا قوامین لله شهداء بالقسط” و نیز “کونوا قوامین بالقسط شهداء لله”؛ جامعه مطلوب ایمانی جامعه ایست استوار، بر پایه قسط و تحت شهادت و مراقبت مومنان برای تداوم و تقویت این قسط.
رئیس بنیاد باران با قرائت آیه شریفه “إِنَّ اللَّهَ یَأْمُرُ بِالْعَدْلِ وَ الْإِحْسانِ وَ إیتاءِ ذِی الْقُرْبى وَ یَنْهى عَنِ الْفَحْشاءِ وَ الْمُنْکَرِ وَ الْبَغْیِ یَعِظُکُمْ لَعَلَّکُمْ تَذَکَّرُونَ”، تصریح کرد: خداوند به آنچه عدل و عادلانه است و به آنچه احسان و نیکی است، امر می کند. یعنی عدل (که اساس جامعه مطلوب است) و خیر (که اساس هویت اخلاقی فرد و جامعه است) متعلق امر الهی است و به نظر می رسد که آیه اشعار به این دارد که آدمی عدل و خیر اخلاقی را – دست کم ضابطه های کلی عدل و اخلاق را- می تواند با خرد خویش دریابد.
وی با تاکید بر اینکه در حیات اجتماعی مطلوب هم عدل باید وجود داشته باشد، یادآور شد: پیامبر هم تعبیر مهمی دارند که “الملک یبقی مع الکفر و لا یبقی مع الظلم”. البته منظور از “ملک” در اینجا اعم از حکومت به معنی خاص آن است و مراد نظم عام و شاملی است که در متن آن مراوده انسانی میسر می شود. این تعبیر نقل شده از پیامبر نشان می دهد که نظام حق و نظام عادلانه است و اگر نظمی عادلانه نبود الهی هم نیست و برقرار هم نخواهد ماند.
رئیس دولت اصلاحات گفت: نمی توان گفت که نظامی منتسب به خدا پیامبر است، اما در آن ظلم وجود دارد. باری در جهان اجتماعی انسان باید عدل و نظم عادلانه حاکم باشد که از بارزترین مصادیق عدل در زندگی اجتماعی، به رسمیت شناختن حق حاکمیت انسان بر سرنوشت خود و حرمت نهادن به اوست.
وی ادامه داد: در دل همین مساله “آزادی” هم نهفته است. ولی به طور ویژه باید گفت که نظم مطلوب اجتماعی از دید خدا، پیامبر و مصلحان اجتماعی نظمی است که در آن آزادی و عدالت وجود داشته باشد.
خاتمی در ادامه سخنان خود اظهار داشت: جا دارد اشاره ای هم به نسبت میان عدالت و آزادی شود؛ آنچه در دوران متاخر تاریخ از تعارض میان عدالت و آزادی سخن گفته شده است نشان این است که نه آزادی درست شناخته شده است و نه عدالت؛ زیرا عدالت و آزادی گرچه به لحاظ مفهومی متغایرند ولی در عمل و واقع امکان تفکیک یکی از دیگری نیست بلکه این دو در کنار هم و توام با یکدیگرند.
رئیس دولت اصلاحات با بیان اینکه بحث تعارض عدالت و آزادی و تقدم یکی بر دیگری از اساس غلط است، گفت: اگر عدالت همانگونه که در نهج البلاغه آمده است، عبارت باشد از “قرار دادن هر چیز در جای خودش”، یا آن تعبیر حقوقی که “هرکس حقی دارد به او عطا شود”، باید بپذیریم که سپردن حق اشخاص به آنها عین عدالت است. آیا تامین آزادگی انسان و برسمیت شناختن حقوق او از جمله آزادی و تامین این حق مصداق بزرگ عدالت نیست؟ آیا غصب آزادی ناعادلانه ترین کاری نیست که یک حکومت می تواند انجام دهد؟ خداوند انسان را آزاد آفریده است.
رئیس جمهور سابق کشور یادآور شد: در تعبیری خداوند راجع به پیامبر می فرماید “یَضَعُ عَنْهُمْ إِصْرَهُمْ وَ الْأَغْلالَ الَّتی کانَتْ عَلَیْهِمْ ” (پیامبر بندها و زنجیر های اسیر کننده را از دست و پای جان آدمیان بر می گیرد)، از جمله رسالت پیامبر برگرفتن غل ها و زنجیرهایی است که ناشی از نظامات غلط اجتماعی و تاریخی است و در یک کلمه رسالت بزرگ پیامبر آزاد کردن انسانها و پاسداشت آزادی های اساسی ان هاست و در جای دیگر می فرماید ” لکم فی رسول الله اسوة حسنة”؛ یعنی پیامبر برای مومنان الگوست و با کنار هم قرار دادن این دو آیه در می یابیم که خداوند فرمان برگرفتن غل ها و زنجیر ها را از مردم و جوامع و آزاد کردن انسانها و تامین آزادی های آنان را برای مومنان صادر کرده است و مومن راستین منادی آزادی انسانها و مدافع حق و حرمت آنان است.
وی تصریح کرد: فکر می کنیم تفاوت برداشت انقلاب اسلامی با بسیاری از جنبش های اجتماعی همین نکته بود که در عین تکیه بر معیارهای اصیل الهی به نیازهای امروز انسان از جمله تامین آزادی جامعه و استقلال آن نیز تاکید داشت.
خاتمی در نتیجه گیری از سخنان خود اظهار داشت: عدالت شان انسان آزاد است و ادعای عدالت در میان بندگان، اسیران و تحقیرشدگان یک دروغ بزرگ است. همانطور که ادعای آزادی در میان گرسنگان و محرومان یک دروغ آشکار است.
رئیس بنیاد باران در بخش پایانی سخنانش به یکی از تعاریف موجود از دولت پرداخت و گفت: یکی از این تعاریف این است که “دولت آن است که حق انحصاری حمل سلاح را دارد” و می دانم که هر جا حقی باشد، تکلیف هم وجود دارد و هرچقدر حق سنگین تر باشد، تکلیف هم سنگین تر است. یک فرد عادی مسئولیت هایی در قبال قانون دارد، اما یک وزیر یا وکیل وظایف و تکالیف بیشتری دارد.
وی با طرح این سوال که آیا دولت هرگونه که بخواهد می تواند سلاح را بکار ببرد یا در جهت هدف خاصی می تواند این کار را انجام دهد، تصریح کرد: طبیعی است در جهت حفظ تمامیت ارضی، امنیت جامعه و منافع ملی اگر لازم باشد باید سلاح را بکار ببرد، اما از مهمترین مسئولیت های ناشی از این حق، حق انحصاری دفاع از آزادی و امنیت شهروندان است. یعنی یک حکومت عادل نمی تواند این حق و امکان را علیه شهروندان، برای سرکوب و تحمیل خواسته های خود به کار ببرد. بلکه باید از آن در مسیر حراست از آزادی و امنیت شهروندان استفاده کند و این مساله یک معیار برای شناخت یک حکومت عادل است.
خاتمی در ابتدای سخنان خود ضمن تبریک ماه مبارک رمضان و آرزوی برخورداری از برکات آن و میلاد امام مجتبی(ع) اسوه صبوری، مقاومت، آگاهی و پایداری در مقابل حق و حرمت انسان، این امام بزرگوار را الگویی برای انسانها دانست و گفت امام مجتبی؛ مظلوم ترین امامها نیز هست و ابراز امیدواری کرد که خداوند توفیق شناخت راه و رسم این بزرگوار و دیگر پیشوایانمان را به ما عنایت فرماید.
ندای سبز آزادی: فخر السادات محتشمی پور همسر سید مصطفی تاج زاده در صفحه فیس بوک خود از ملاقات حضوری با این آزاده در بند خبر داد.
این ملاقات پس از دو هفته از بازگشت تاج زاده به زندان صورت می گیرد.
پیش از این بی خبری مطلق از تاج زاده نگرانی هایی را ایجاد کرده بود اما خانم محتشمی پور پس از این ملاقات حال همسرش را خوب گزارش کرده است و در عین حال نسبت به عدم اطلاع از محل نگهداری همسر دربندش گلایه کرده است.
مصطفی تاج زاده، یکی از هفت امضا کنندۀ شکایت علیه کودتاگران و نظامیان مداخله کننده در انتخابات است که بدلیل افشاگری و عدم تمکین از خواست حکومت برای پس گیری شکایت خود روانه زندان اوین شد. محسن امین زاده و محسن صفایی فراهانی نیز پیش از این به زندان بازگردانده شدند.
عریضه سیزدهم : آقای دادستان، محل نگهداری همسر من کجاست؟
فخرالسادات محتشمی پور در عریضه سیزدهم خود به دادستان تهران از نسبت به عدم اطلاع از محل نگهداری همسرش دربندش گلایه کرده است:
بسم الله الرحمن الرحیم
اللّهم اهدنی فیه لصالح الاعمال و اقض لی فیه الحوائج و الامال یا من لا یحتاج الی التّفسیر و السّؤال یا عالماً بما فی صدور العالمین صلّ علی محمدٍ و آله الطّاهرین
عریضه سیزدهم در هفدهم رمضان المبارک
از: همسر سید مصطفی تاجزاده یکی از امضاء کنندگان شکایت نامه از کودتاگران نظامی
به: دادستان تهران
سلام آقای دادستان
من دارم از ملاقات یار برمی گردم. از اوین خوشبخت. از آن سالن ملاقات کابینی که برای اولین بار در عمرم پایم را به آن جا گذاشتم و دگرگون شدم. شب عید همسرجان از همه جا بی خبر به من گفت شنبه ساعت ده بیا جلوی همان در اصلی. فکر می کرد این ملاقات هم مثل ملاقات های دوره قبل است. همان پژوی یشمی. همان راننده عبوس که حق ندارد لب به سخن باز کند لابد برای این که توبیخ نشود. همان پله های تیز و همان نگهبان و همان بازرس و همان اتاق با دوربین های مخفی که گوش ها و چشم هایی منتظر صید مکالمات ویژه ما بودند. منتظر شکار لحظه ها!!! من خودم را با آن بالش طبی و کمی خوراکی و یکی دو مجله نفس نفس زنان رساندم آن بالا ولی مأموری که دیگر نام تاجزاده برایش غریبه نیست گفت باید بروید در پایین. گفتم ولی اینجا نشانی داده اند. رفت داخل و سوال کرد و گفت نه باید بروید سالن ملاقات عمومی. به خانواده نوری زاد هم بگویید. ما رفتیم در پایین .
این جا درکه، پارکینگ کوچک و ظرفیت تکمیل زندان. صبر می کنیم تا جایی باز شود. خانم نوری زاد می گوید: اینجا هیچ وسیله ای تحویل نمی گیرند. می گویم ولی بالش را باید حتما برسانم لازم است. می گوید باشد سوال می کنیم. داخل می شویم شناسنامه می خواهند که من برای احتیاط همراه آورده ام. می پرسم آقا ما کجا باید آقای تاجزاده را ببینیم؟ می گوید در سالن ملاقات کابینی! ناگهان مثل فنر از جا می پرم. کابینی؟ خجالت نمی کشید تاجزاده را بنشانید پشت شیشه که تلفنی با هم حرف بزنیم؟ می گوید این را باید از آقای صداقت بپرسید.
آقای صداقت نمی شناسم من. خانم نوری زاد می خندد و می گوید: عادت می کنید. عادت می کنم؟ به چه چیزی عادت می کنم این که از پشت شیشه دوجداره کدر گوشی کثیف و آلوده را دستم بگیرم و منتظر بمانم که صدای گرم همسرجان برسد به من؟ می خواهم هزار سال عادت نکنم. به همسرجان گفته بودم من هرگز به ملاقات کابینی نمی آیم و او گفته بود من هرگز راضی به زحمت تو نیستم عزیزم. ولی سیزده روز بی خبری اراده و اختیار را از من سلب کرده قرارها را فراموش می کنم و حدود یک ساعت و نیم کنار ملاقات کننده های دیگر منتظر می شوم. می پرسم زندانیان شما هم سیاسی هستند؟ پاسخشان منفی است. پس چرا برای ما امروز قرار گذاشته اند؟ عزیزان ما در کدام بند هستند؟ مأمور زن می گوید 350هستند. می گویم نیستند 350. شما جستجو کنید در کامپیوتر ببینید کجا هستند؟ می گوید اسمشان اینجا نیست! من نمی توانم بنشینم. قدم می زنم و بی صبرانه منتظر رسیدن لحظه دیدار هستم. خانواده هایی که به این گونه ملاقات ها عادت دارند، آرام نشسته اند. آرام. من اما قرار و آرام ندارم. تا این که بالاخره صدا می زنند: خانواده محمد نوری زاده. مصطفی تاجزاده. می گویم: آقای سید مصطفی تاجزاده. باز هم شناسنامه ها را می بینند و ما وارد راهرویی می شویم که پلکانی در آن هست و بالا می رویم.
آقای دادستان شما از این پله ها بالا رفته اید تاکنون؟ من حالم هیچ خوب نیست. بدنم می لرزد. قلبم تپش دارد و خانم نوری زاد می خواهد تکرار کند: عادت می کنید. می گویم چه خوب که شما هستید وگرنه نمی دانم چطور می توانستم امروز بالاخره همسرم را ملاقات کنم. می رسیم به یک سالن ملاقات بزرگ. حالا یادم می آید که این صحنه ها را در فیلم ها دیده ام. فیلم هایی که زنان مضطرب و درمانده به مردان بزهکارشان گله می کنند که آخر چرا مرا با این بچه های قد و نیم قد تنها گذاشتی با این همه بدهکاری و بدبختی و صاحبخانه طلبکار و ... من ولی تا حالا زندانی سیاسی پشت این کابین ها ندیده بودم در تلویزیون جمهوری اسلامی. ناممان را صدا می زنند و ما می توانیم کابین مورد نظرمان را انتخاب کنیم. می نشینم و چشم می دوزم به میز جلوی و دیواره های پر از یادگاری نبشته های کابین.
مصطفای من و محمد خانم نوری زاد با هم می رسند ما از پشت شیشه دست تکان می دهیم برای هم و من اصلا یادم می رود که این نوع ملاقات را تحریم کرده بودم. تشنه شنیدن صدای همسرجان سلامش می گویم و ...هیچ نگهبانی بالای سر همسرم نیست من می توانم با آرامش حرف هایش را بشنوم نه با تمام وجود ببلعم و او مثل همیشه با آرامش آن چه طی این سیزده روز لابد بارها مرور کرده برایم می گوید و سراغ مقاله هایش را می گیرد. لابلای حرف هایش می پرم: شما را کجا برده اند؟ محل نگهداری تان؟ نمی داند. غذایتان؟ بهداشتتان؟ می گوید خوب است نگران نباش. می دانم که هرگز گله از خورد و خوراک و پوشاک و کلا امور مادی را از او نخواهم شنید ولی باز می پرسم و تکرار می کنم سوالاتم را. عزیزم کمرت؟ گردنت؟ هیچ مشکلی نداری؟ ولی پزشک می گوید باید فیزیوتراپی شوی دوره درمانی ات تمام نشده و بالش طبی را تحویل نگرفتند. می گوید باشد باشد وقتی ما را ببرند عمومی درست می شود. او کجاست من کجایم. خانه از پای بست ویران است و او نگران کودتا و لرزش های بیشترو ریزش ها و من ... حرف هایش را تند تند می زند.
دو رو بر ما خالی است. می گویم برای ما قرق کرده اند انگار عزیزم. ولی بالاخره سالن پر می شود و وقت ما تمام. آقای نوری زاد گوشی را می گیرد و می گوید من مواظب عزیزدل شما هستم نگران نباشید. آن ها را به هم و هردویشان را به خدا می سپاریم و بیرون می آییم. شما با این لحظات وداع آشنایی دارید آقای دادستان؟ حالا طبق فرمایش ماموران آمده ام جلو درب اصلی. می گویند باید بروی از آقای پاداشی یا داداشی نمی دانم، سوال کنی. می روم آن سو و جمعیت روزه داری که در گرمای داغ تابستان پرسشگرانه با نگاه هایی مستأصل در انتظار جوابند، کنار می زنم. آقا شما پاسخگویید؟ با تمسخر توأم با عصبانیت می پرسد شما وکیلید؟! نه من همسر یک زندانی سیاسی ام می خواهم بدانم وسیله طبی که آورده ام باید به کجا تحویل دهم؟ می گوید بهداری باید تأیید کند. می گویم تأیید بگیرید و خبر دهید به من و خلاصه دردسرتان ندهم جناب دادستان این چند کلمه که حوصله شما را سر می برد، ساعتی از ما وقت گرفت به گمانم زیر آفتاب داغ. سرم را نزدیک دریچه ای که لابد به منظور تکریم ارباب رجوع هر روز تنگ تر می شود، می برم. به خانمی که دست بر قضا حجاب برتر ندارد می گویم: شما که خانمید لابد بهتر از این آقا می دانید چادر سیاه زیر آفتاب سوزان و زبان روزه چه رابطه معنا داری با هم دارند. لطفا ببینید اگر بهداری جوابش منفی است من بروم و گزارش را به مردم بدهم به جای بالش به همسرجان. نگاهم می کند و سکوت. راه می افتم به سمت ماشین. تلفن همراه هنوز روشن نشده باید پیام ها را جواب دهم و سوالات را و ... یک شماره ناآشنا. همسرجان می گوید اگر دور نشده ای جلوی درب اصلی وسیله ها را تحویل می گیرند هماهنگی کرده اند ظاهرا. از میدان گل ها دور می زنم به سمت اوین. من حاضرم همه شبانه روز را دور بزنم و بروم به سمت مقصدی که به وجود عزیز همسرجان منتهی می شود ولی از دور باطل پرهیز دارم آقای دادستان!
دورباطل؟ نه دیگر از ما سن و سالی گذشته قدرت و توانمان محدود است و عقل سالم هم مانع عمل عبث است. حالا باز هم این محموله را می کشم تا آن بالا. می گویند: باید بدهید آقا پاداشی یا داداشی نمی دانم. تقریبا داد می زنم پسرم آقای تاجزاده گفت که با حفاظت اطلاعات هماهنگ شده بالاغیرتا تحویل بگیر و بگذار برویم به کارمان برسیم. می گوید فقط بالش. ومن 4 عدد موز و 4 عدد سیب و 4 عدد خیار و 3 عدد آلو و 1عدد شلیل و 1 عدد هلو و 3 عدد هویج و چند عدد لیموترش را که چپانده ام در کیسه نایلون و همه آن شیرینی های رمضانی را که شهدش عشق خودم و محبت دوستان و دوست داران همسرجان است به بغل می گیرم و سلانه سلانه به سمت ماشین حرکت می کنم و با خودم تکرار می کنم حفاظت اطلاعات!!!
آقای دادستان
این حفاظت اطلاعات که می گویند یک سوئیت دارد مثل دو الف دیگر چه جور جایی است؟ همسرجان ما در کدام یک از این سوئیت ها یا سلول های دونفرادی یا چنفرادی( پدیده های جدید و نوظهور زندان های کشور اسلامی ما) محبوس است؟ چه کسی یا کسانی می توانند او را ببینند و گزارش واقعی وضعیتش را برای ما بیاورند. از خودش که اطلاعاتی نصیبمان نشد.
آقای دادستان
من امروز همسرم را دیدم. رنگ رخسار را از پشت شیشه ها تشخیص ندادم ولی لبخندها پوشش خوبی بود برای پرت کردن حواس من. همسرم را خوب می شناسم. گفته من با زندان مشکلی ندارم و می خواهد ثابت کند که مشکلی ندارد تا مبادا نقطه ضعفی به دست کودتاچیان بدهد.اما من که همسرش هستم ابایی ندارم که نقطه ضعف نشان دهم: وای به روز و زمانی که مشکلی داشته باشد و بی توجهی شود به آن. همسرم نمی داند کجا نگهداری می شود. می گوید انگار سربازخانه است؟ او و آقای نوری زاد باید در بند عمومی باشند ولی نیستند. تلفن های مرتب ندارند و ملاقات ها یک جور غریب است. نکند قرار بوده با یک تلفن و یک ملاقات عجیب ما را به سکوت وادارند؟
آقای دادستان
محل نگهداری همسر من کجاست؟ بند 350 که نیست. بند 209؟ 240؟ دو الف؟ ندانستند و نفهمیدیم. راستی شما می دانید چرا آقای نبوی که ربطی به سازمان زندان ها ندارد خبر تماس تلفنی همسرم و ملاقات را داده است؟ شما می دانید بازداشت دوباره همسرم چه ربطی به سپاه دارد که آن ها پیگیر امورش هستند؟ اگر می دانید لطفا به ما هم بگویید. برای ما مهم است که بدانیم عزیزدلمان دست چه کسانی اسیر است. برای ما هر لحظه زندگی قهرمان دلاورمان دربند ظالمین مهم است اگر برای مسئولین قضا مهم نیست.
یا عالماً بما فی صدور العالمین صلّ علی محمدٍ و آله الطّاهرین
ندای سبز آزادی: مصطفی تاج زاده یکی از امضا کنندگان نامه هفت امضایی به رییس قوه قضاییه برای رسیدگی به پرونده کودتای انتخاباتی است که اخیرا به دلیل پافشاری بر مواضع خود در این نامه دوباره به زندان بی عدالتی گرفتار آمده است.
تاج زاده پیش از بازداشت مجددش در مجموعه ای از یاداشتها به سوالات اساسی مخاطبینش درباره یادداشت “پدر، مادر، ما بازهم متهمیم!” پاسخ داده است که این مجموعه یادداشتها به مرور زمان منتشر خواهد شد.
سید مصطفی تاجزاده، عضو شورای مرکزی جبهه مشارکت ایران اسلامی و سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی ایران است. او در دولت محمد خاتمی معاون وزیر کشور (عبدالله نوری) و سرپرست این وزارتخانه پس از استیضاح عبدالله نوری بود. او در دولت میرحسین موسوی (۱۳۶۳ تا ۱۳۶۷) معاون امور بینالملل وزیر ارشاد (محمد خاتمی) بود.
این یاداشت را تاجزاده به شهدا و آسیب دیدگان گمنام جنبش سبز تقدیم کرده است.
متن کامل این نوشته به گزارش سایت سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی ” امروز ” به شرح زیر میباشد
ویرایش۲۳/۰۵/۸۹
تقدیم به شهدا و آسیب دیدگان گمنام جنبش سبز
مقدمه:
در پی انتشار ” پدر، مادر، ما بازهم متهمیم!” بعضی مخاطبان اصلی من یعنی نسل جدید و نیز قربانیان خشونتها و خطاهای دوران کودکی نسل انقلاب، مطالبی در تحلیل و تجلیل، نقد و انتقاد نوشتند که برایم آموزنده بود. تجربه عصر اصلاحات و عصر نوظهور جنبش سبز به من آموخته است که صحنههای وفاق و آشتی را در پس زمینه همین فضاهای انتقادی و به ظاهر پرتنش بجویم. هنگامی که یک ستمدیده لب به سخن می گشاید و دلش میخواهد انگیزه من از نوشتن آن نامه ناشی از مشاهده دیوار نوشته های سراسر درد زندانیان باشد، در واقع از ورود به یک فضای جدید خبر میدهد که در تلاقی نگاه ها و گفتمان ها در چنین شرایطی می توان وارد آن شد.
من به یاری خداوند کوشش خواهم کرد در حد توان درباره موضوعاتی که در “پدر، مادر، ما بازهم متهمیم!” آوردم، سخن بگویم . بحث درباره انقلاب مخملی که علت اصلی بازداشت من و دوستانم اعلام شد، یکی از آن موضوعات است.تشریح این موضوع به ویژه با پخش نوار سخنرانی آقای مشفق یکی از مقامات اطلاعاتی قرارگاه ثارالله سپاه پاسداران ضروری تر از گذشته به نظر میرسد. زیرا سخنان مذکور بیش و پیش از آن که “انقلاب مخملی” را ثابت کند، افشاگر “کودتای انتخاباتی” و درواقع “نظامی” بخشی از حاکمیت به سود آقای احمدی نژاد و علیه نامزدهای اصلاح طلب وحتی علیه نامزدهای اصولگرا است.نوار مزبور سخنان مرا پیش از انتخابات تایید می کند که هشدار می دادم عده ای به نام “انقلاب مخملی” درصدد انجام “کودتای انتخاباتی” هستند ؛کودتایی که به علت هوشیاری مردم و حضور آگاهانه آنان در ۲۵ خرداد ۸۸ افشا و با سخنان آقای مشفق مستند شد. من ودوستانم درباره شکل گیری مافیای قدرت و ثروت جدید و نیز”اهانت ها،تهمت ها ودروغ های سردار مشفق” سخنان زیادی داریم که به استحضار ملت شریف ایران خواهیم رساند. شکایتی هم علیه “کودتاچیان”تسلیم مقامات قضایی کرده ایم تا استحاله ” نظام جمهوری اسلامی ایران”به”نظامی”روشن شود که درآن نامزدهای تایید صلاحیت شده “دشمن”، ستادهای انتخاباتی آنان”ستاد جنگ” و تشکیل جلسات احزاب قانونی حامی نامزد ها برای پیروزی در انتخابات و برکناری قانونی مقامات کنونی”توطئه” و”براندازی”خوانده می شود. در عین حال دخالت نظامیان درانتخابات به سود یک نامزد خاص عین قانون گرایی و دفاع ازآرمان های انقلاب و جمهوری اسلامی نامیده میشود.(۱)
اول. تشابه اسمی و پیامد های مخرب آن
من در زندان از نزدیک شاهد مراحل نهایی عملیات نظامی و روانی به منظور «انقلاب مخملی» نمایاندن جنبش سبز اکثریت ملت ایران بودم. همان اتهامی که آقای احمدینژاد ده روز پیش از بازداشت فعالان انتخاباتی، در مناظره با مهندس موسوی در ۱۳ خرداد ۸۸ متوجه اصلاحطلبان کرد و بازجوها تلاش فراوانی کردند به نوعی آن را «مستند» و به زعم خود واقعی جلوه دهند. این در حالی بود که جنبش سبز مردمی در جامعه و خارج از اراده حزب پادگانی شکل گرفته بود و آنان نمیتوانستند این پدیده شگرف ملی را به نام واقعی خود بخوانند. بازجوها در مراحل نخست تا زمانی که نوبت دادگاهی کردن فعالان انتخاباتی منتقد فرا برسد، از تعبیر «انقلاب مخملی» استفاده میکردند، اما وقتی دیدند واژه «انقلاب» نمیتواند بار منفی داشته باشد، نام افسانه حزب پادگانی ساخته را به «پروژه کودتای مخملی» تغییر دادند. تردید و تزلزل درباره نامگذاری ناصواب «جنبش سبز» چنان ناشیانه بود که کیفرخواست نویسان خود را تا مرحله مدعیالعموم رژیم های کمونیست سرنگون شده توسط انقلابهای مخملی تنزل دادند و صریحاً نوشتند: «تاکنون پروژه کودتای مخملی در چند کشور به مورد اجرا گذارده شده که اکثراً با موفقیت انجام شده، اما در مواردی هم ناکام مانده است»(۲). به این ترتیب کیهاننویسان و از پی آنها کیفرخواستنویسان به منظور القای اینکه جنبش سبز ایرانیان را بنیادهای امریکایی راه انداخته اند، تا آنجا پیش رفتند که ردای قضایی در جمهوی اسلامی ایران را با پرچم سرخ کمونیستهای سرنگون شده توسط انقلابهای مخملی درآمیختند و به زبان ورشکستگان سیاسی آن کشورها، قیام مردم علیه “میلوسویچ” قصاب مسلمانان بوسنی را «پروژه کودتای مخملی» نامیدند! افسانه «انقلاب مخملی» یا «پروژه کودتای مخملی» نامیدن جنبش سبز در همین جا متوقف نشد و کار به جایی رسید که کیفرخواستنویسان سوگواری برای سرنگونی «میلوسویچ» را با رجزخوانی علیه جنبش سبز درآمیختند و در برابر دیدگان حیرتزده میلیونها ایرانی از قول “یک جاسوس بازداشت شده” (که او را معرفی نمیکنند و هنوز هویتش بر مردم معلوم نیست) اعلام کردند: «کودتای مخملی ایران خیلی شبیه به انقلاب مخملی صربستان است. در آن کشور گروهی به نام «اُت پور» که گروهی دانشجو بودند ابتدا شروع به عضوگیری کردند که شباهت زیادی به موج سبز در ایران داشت»(۳).
پاسخ این سوال که چرا کیفرخواستنویسان از میان همه کشورهایی که به قول خودشان در آن ها «کودتای مخملی» صورت گرفته است، تمرکز ویژهای بر سرنگونی” میلوسویچ” توسط انقلاب مخملی «اُت پور» کردند و آن را «خیلی شبیه» جنبش سبز خواندند، زمانی برای من روشن شد که از زندان خارج شدم. تشابه فوق بر پایه تشابه اسمی دونفر که تاکنون از چشمان سازمانهای اطلاعاتی کشور و در نتیجه از دید بازجوها و کیفرخواست نویسان پنهان مانده، خلق شده و بنیادش بر آب است.(۴) در هر حال تا آنجا که از بازجوییهای دوران انفرادی به خاطر میآورم، میتوانم اشارهای به بحث خودم علیه آن افسانه ابداعی داشته باشم. من در پاسخ به شبیهسازی جنبش سبز با انقلابهای مخملی استدلال کردم که:
اولاً جایگاه انتخابات ریاست جمهوری در کشورهایی که به سرنگونی امثال “میلوسویچ” انجامید با جایگاه و حدود اختیارات رییسجمهور در کشور ما تفاوت اساسی دارد؛ یعنی رقابت بر سر مقام ریاست جمهوری در ایران به مفهوم رقابت در مورد عالیترین مقام کشور نیست که آن اندازه اختیار داشته باشد تا بتواند جهتگیری کلان کشور را تغییر دهد. در کشورهایی که بقایای کمونیسم روسی توسط انقلابهای مخملی مورد حمایت امریکا سرنگون شدهاند، رقابت در انتخابات ریاست جمهوری، رقابت برای کسب عالیترین مقام کشور است که می تواند سیاستهای داخلی و خارجی آن را ۱۸۰ درجه تغییر دهد و مثلاً کشور را از اردوگاه روسیه به حوزه غرب و آمریکا ببرد یا بر عکس.
ثانیاً در این کشورها هر دو جناح در انتخابات از اینکه طرفدار روسیه یا آمریکا خوانده شوند، نه تنها پرهیز ندارند، بلکه همه رأیدهندگان و نیز جهانیان، از جمله ایرانیان، میدانند که پیروزی هر نامزد کفه سیاستهای کشور را به سوی کدام قدرت (آمریکا یا روسیه) سنگین خواهد کرد. به عنوان مثال دانشجویان دانشگاه بلگراد و سازمان «اُت پور» که کمپین انتخاباتی علیه “میلوسویچ” را رهبری میکردند ، هیچ ابایی نداشتند که متهم به حمایت از جانب آمریکا شوند. زیرا جنگی که “میلوسویچ” و سایر قصابان بالکان طی سالهای ۱۹۹۱ تا ۱۹۹۵ علیه مسلمانان بوسنی و دیگر اقلیتهای بالکان به راه انداخته بودند، چنان نفرتی در مردم آن سرزمین و حتی در میان صربها پدید آورده بود که دیگر از پس کشتار هزاران نفر، نه تنها مخالفان قباحتی برای دریافت کمک مالی از بنیادهای آمریکایی نمی دیدند، بلکه در نظر اکثر رأیدهندگان آن دیار، آمریکا به شکل ناجی مردم از دست جنایتکاران جنگی جلوه کرد(۵).
اگر کیفرخواستنویسان به جای آنکه ریشههای نفوذ آمریکا و اسرائیل در ایران را به استناد اعترافات «یک جاسوس بازداشت شده» تا زمان امام و نخستوزیر امام و به تعبیر متن کیفرخواست تا «اواسط جنگ» عقب ببرند، زحمت مطالعه پیام رهبر فقید انقلاب به آقای گورباچف را به خود میدادند، جمهوری اسلامی ایران را به همسویی با “میلوسویچ” و دیگر بازماندگان سرنگون شده توسط انقلابهای مخملی مفتخر نمیکردند. امام خمینی در آن پیام تاریخی ابراز امیدواری کرده بود که آقای گورباچف خود به عنوان رهبر شوروی «آخرین لایههای پوسیده هفتاد سال کژی جهان کمونیست را از چهره تاریخی کشور خود بزداید.» چنانچه کیفرخواستنویسان به اندیشه امام وفادار بودند، دلیلی نداشت به نام دستگاه قضایی جمهوری اسلامی ایران، سرنگونی مخملی بقایای همان «لایههای پوسیده» را «پروژه کودتای مخملی» بخوانند و آن را محکوم کنند. در هر حال مردمی که به” میلوسویچ”
یا رقبای مخملی او رأی میدادند میدانستند که به حزب و کاندیدای طرفدار روسیه رأی میدهند یا به کاندیدای حامی آمریکا و اروپا. اما اگر به کشور خودمان بازگردیم به وضوح خواهیم دید هرگز چنین صفبندی آمریکایی- روسی در جریان انتخابات ریاست جمهوری وجود نداشت. مهندس موسوی چنان مواضع شفاف و روشنی بر ضرورت امتیاز ندادن به دولت آمریکا داشت که بعضی اصلاحطلبان که از روحیه و مشی استقلالخواهی وی و بویژه ضرورت حمایت از حق انرژی هستهای از نظر او آگاه بودند، با این استدلال که آمریکاییها راحتتر میتوانند با آقای احمدینژاد کنار بیایند و حاکمیت هم بر سر مذاکرهجویی او، ولو از موضع پایین با مقامات آمریکایی سنگاندازی نخواهد کرد (همچنان که در جریان توافق سه جانبه اخیر ایران، ترکیه و برزیل مشاهده شد)، از نامزدی وی حمایت نمیکردند.
در همان ایام، برخی مراکز صهیونیستی درباره عواقب روی کار آمدن موسوی هشدار کارشناسی میدادند و محافل جنگطلب آمریکا نیز استدلال میکردند که چگونه و به چه دلیل پیروزی مهندس موسوی، منزوی ساختن ایران را برای اسرائیل و آمریکا دشوار خواهد کرد(۶). مقامات امنیتی اسرائیل و چهرههای شناخته شده جنگطلب در آمریکا استدلال میکردند که آقای احمدینژاد به دلیل ناشی گری در سیاست خارجی و بویژه انکار هولوکاست «دشمن بهتری» در مقایسه با آقای موسوی برای آنان به شمار میرود. از دید آن ها مهندس موسوی به دلیل اینکه «پوشش کاذبی» از «میانهروی» و «دموکراسی» به وجهه جمهوری اسلامی ایران میبخشید و آن را نزد افکار عمومی جهان موجه جلوه می داد، «دشمن بدتری» به حساب میآمد. به این ترتیب تفاوت روشنی بین تحلیل مقامات امنیتی موساد و محافل جنگطلب و افراطی آمریکا درباره مزایای حکومت آقای احمدینژاد در پیشبرد اهداف صهیونیستی و تحلیل آن دسته از مقامات آمریکایی که به مبارزه با جنگطلبی بوش شهره هستند، دیده می شود(۷). واضح است که چنین صفبندیهایی در جریان مبارزات انتخاباتی مخملیهای بلوک شرق با رقبای روسی آنها نمیتوانست وجود داشته باشد(۸).
ثالثاً توضیح دادم انقلاب مخملی در کشورهایی رخ میدهد که حکومت در برابر بسیج تظاهرات مردمی که احساس میکنند تقلب صورت گرفته و نامزد مورد حمایتشان به ناحق از ورود به عرصه حکومت محروم شده است، نتواند دست به مانور قدرت بزند و جمعیت زیادی را گرد آورد. پس اگر در کشوری هر دو طرف رقابتهای انتخاباتی بتوانند مردم را بسیج کنند، وقوع انقلاب مخملی منتفی است و برای نمونه لبنان را مثال زدم که هرگز در این کشور انقلاب مخملی رخ نخواهد داد. این کشور یا شاهد جنگ داخلی خواهد بود یا استقرار دموکراسی و همکاری مسالمتآمیز همه جناحها از حزبالله تا احزاب راستی طرفدار فرانسه و آمریکا. از آنجا که در ایران، حزب پادگانی نیز مانند جنبش سبز در حال حاضر قدرت بسیج گروههایی از مردم را دارد، انقلاب مخملی رخ نخواهد داد، اگرچه وقوع تحولات دیگر محتمل است.
دوم.سوء ظن به مردم یا حاکمان؟
رهبر فقید انقلاب نگرانی خود را از شاهنشاهی شدن انتخابات نه پنهان میکرد و نه آنرا به دوردستها یا صربستان و گرجستان فرافکنی میکرد: «این تلخی مطالب و بیبند و باری انتخابات و مجلس و امثال ذلک شاید یک وقت اسباب این شود که بعضی ها گمان کنند که خوب حالا هم مثل آن وقت. به اصطلاح آدم مارگزیده از ریسمان خط وخال دار هم میترسد و ملت ما مارگزیده است. استعمار گزیده است. خان گزیده است و محمدرضا و رضاخان گزیده است. از این جهت یک وقت میبینی که در ذهنشان میآید که خوب این مجلس هم مثل آن مجلسها»(۹). جملات فوق به معنای به رسمیت شناختن حساسیت مردم و ترس آنها از “ارتجاع پهلویستی” است که بیش از هر چیز دیگر در قضیه انتخابات متجلی می شود. یعنی اگر میخواهید منشاء نگرانی ملت را در یابید، به حافظه تاریخی آنان مراجعه کنید و ببینید چه چیزی محتوای حافظه نزدیک آنان را تشکیل می دهد. انتخابات صربستان و گرجستان و قرقیزستان و اسامی ناشناس و عجیب و غریبی از قبیل «اُت پور»، «جین شارپ» و… که در متن کیفرخواست فعالان ستادهای انتخاباتی رقبای نامزد استبدادطلبان آمد، در حافظه ملی ما جایی ندارند. به جای همه این ها ملت ما در حافظه روشن خود تجربه تلخی از انتخابات نمایشی و مجالس فرمایشی عهد پهلوی ها دارند که در وصیتنامه رهبر فقید انقلابشان نیز نفی و محکوم شد. بنابراین طبیعی است به محض مشاهده کمترین مورد و نشانه از تخلف انتخاباتی، ذهنشان به همان سابقه منفور تاریخی معطوف می شود، نه به صربستان و گرجستان و قرقیزستان. آیا واقعاً اقتدارگراها نمیدانند چه چیزی ذهن مردم را مشوش میکند و خاطره تعیین نمایندگان مجلس در دربار قبل از برگزاری انتخابات را زنده کرده و شبح رژه چکمه پوشان رضاخانی و قداره بندان محمدرضا شاهی را بر فراز انتخابات پدیدار میکند؟ درهرحال پاسخ قانعکننده به نگرانی ازتخلف و تقلب در انتخابات را امام خمینی میدهد، نه نظامیان مداخله گر در امر انتخابات؛ کسانی که می کوشند” نظارت مقامات بر ملت” را جایگزین “نظارت ملی بر حکومت و ارکان آن” کنند؛(۱۰) «در حکومت اسلامی وضع این است که شما ها الآن در انتخابات بیش از حق نظارت و فراهم کردن وسائل به آن قدری که باید حکومتها فراهم کنند، بیش از این حق ندارید که خدای ناخواسته یک وقتی نسبت بدهند به اینکه برای خاطر طرفداری از یک نفر آدم- فرض کنید یک کاری کردند- صندوق عوض شده. این را باید خیلی توجه به آن داشته باشید. هم آزادی ملت را- راه دادن ملت را در آنجایی که میخواهند رأی بدهند- و هم امانت در حفظ [آرای صندوقها] که تحت مراقبت یک عده اشخاص امین از دولت و از ملت، اشخاصی امین تحت نظرشان باشد که بعد صحبت نشود که خوب، این هم این رژیم و این هم این انتخابات و انتخابات اینجا هم مثل آنجا [رژیم شاه]» (۱۱).
در حقیقت تغییر جهت و هدف نظارت، دخالت وسیع نظامیان در فرآیند انتخابات، جانبداری آشکار صدا و سیما و نیز برگزار کنندگان و ناظران انتخابات از یک نامزد معین و صرف میلیاردها تومان به سود کاندیدایی خاص به طور طبیعی و خود انگیخته اذهان را متوجه انتخابات محمدرضا شاهی میکند. رهبر فقید انقلاب با در نظر گرفتن حافظه تاریخی ملت، به جای اینکه سوءظن خود را متوجه ملت کند، بدگمانی مردم را نسبت به احتمال بازگشت رفتار رضاخانی و محمدرضا شاهی در اشکال نوین تخلف و تقلب انتخاباتی به رسمیت میشناخت و علیه «ناظران» و نه ملت هشدار میداد(۱۲). به این ترتیب آنجا که هشت نفر از دوازده عضو شورای نگهبان از جمله آقایان جنتی، یزدی، کعبی، الهام، عزیزی صریحاً در جانبداری از آقای احمدی نژاد سخن می گویند، به شبیه سازی جنبش سبز با انقلاب مخملی صربستان و گرجستان و قرقیزستان چه نیاز است؟ مردم ما با اسامی آقایان جنتی و مصباح و مرتضوی و با مواضع حذفی- نظامی آنان آشنایی دارند و نه با اسامی و اصطلاحات ناآشنایی چون «هابرماس» و «جین شارپ» و «سورُس» که در متن کیفرخواست آمد(۱۳). نگرانی مردم از رفتار آقای جنتی است که تخلف های آشکار وی را در جریان برپایی انتخابات گذشته دیدهاند یا شنیدهاند(۱۴) ونیز از عملکرد شاگردان آقای مصباح است که صریحاً می گویند برای مصالح اسلام یا مردم میتوان سخنانی برزبان آورد که دردل به آنها اعتقاد نداشت و از وسائلی بهره برد که در شرایط عادی مجاز وشرعی نیست. بنابراین نمی توانند صندوق بانانی امین برای ملت باشند(۱۵). در هر حال ترس ملت ما یک ترس کاملاً آشنا با جان مجروح تاریخی آنها است که استبداد و انتخابات نمایشی نام دارد. تصادفی نیست که مرزبندی با همه اشکال دیکتاتوری «چه شاه باشه چه دکتر» یکی از شعارهای رایج شب انتخابات و بعد از انتخابات بود. تمسک به سیره خمینی ایجاب میکرد به محض مطرح شدن نگرانی تقلب، تکیه و تأکید اصلی بر صیانت آرای ملت باشد، نه اینکه از همان ابتدا و حتی قبل ازگرم شدن تنور انتخابات با «پیشبینیهای» آن چنانی (از قبیل «پیش بینیهای» مشهور کیهان که همواره حکم پیش گویی و خط راهنمای برخوردهای امنیتی- قضایی را دارد) چماق سوءظن علیه بدگمانی ملت، که امام خمینی این بدگمانی را مشروع میدانست، در آسمان سیاست کشور به گردش درآید و در عین حال کلامی درباره عدم دخالت نیروهای مسلح در انتخابات بر زبان جاری نشود.
سوم. “کناره گیری” یا” مشروطه بیشتر”؟
تجربه ۳۰ ساله نشان میدهد حساسیت ملت به انتخابات و سوءظن موجه آنان علیه رفتار شاهانه ،یک امر مفید برای انتخابات است و باعث مشارکت بیشتر شهروندان میشود. در انتخابات ۸۸ نیز ترس ملت از رفتار شاهانه و نگرانی از تبدیل «نظارت مردمی بر حکومت و انتخابات» به «نظارت استصوابی- نظامی حاکمان بر عرصه سیاست و انتخابات»، «اسم رمز» مشارکت هر چه گستردهتر ملت در انتخابات بود(۱۶). به علاوه نسل ما از رهبر فقید انقلاب آموخت که پادزهر «پهلوی گزیدگی» چیزی جز مشارکت بیشتر مردم در انتخابات نیست. همچنان که امام خمینی بر خلاف فرقه مصباحیه که اصل مشروطه را ارمغان غرب و فراماسونری و انگلیسی میدانند، «کنار رفتن از مشروطه» را باعث و بانی بدبختیهای ملی میدانست و به جای اینکه از «تکرار مشروطه» بترسد، همواره نگران تکرار تجربه تلخ «کناره گیری ملت از مشروطه» بود و عدم مشارکت همهجانبه و گسترده در ادوار نخستین مجلس مشروطیت را باعث نابودی عزت ملی میخواند و می گفت: «اگر در صدر مشروطه علما آمده بودند در میدان، مؤمنین آمده بودند، روشنفکرهای معتمد آمده بودند و قبضه کرده بودند مجلس را، و نگذاشته بودند که دیگران بیایند مجلس را بگیرند، ما به این روزگار نمی رسیدیم. مملکتمان خراب نمی شد. ما عزتمان از بین نمی رفت» (۱۷). رهبر فقید انقلاب به جای “ملت ترسی” و سوءظن به جامعه، همواره لبه تیز بدگمانی خود را متوجه رفتار شاهانه حاکمان میکرد که نقطه کانونی آن مداخله مقامات و مخدوش کردن مرزهای «نظارت بر انتخابات» و «دخالت در انتخابات» بود(۱۸). این همان سوءظن به حق و تاریخی است که افزون بر ۲۲ خرداد ۸۸ موجب حضور گسترده شهروندان و به ویژه جوانان در روز ۲۵ خرداد در سراسر میهن شد و بار دیگر ایران را در جهان سربلند کرد؛ سوءظنی که سخنان آقای مشفق به حق بودن آن را تایید کرد. چنانچه این مرز مخدوش شود، مناسبات ارتجاعی- شاهنشاهی که با رای مردم جارو شده بود، دوباره سر بر خواهد آورد.
چهارم.”آرامش بخشی” یا” التهاب آفرینی” ؟
فرض کنیم حق با آقای احمدینژاد بود و اصلاحطلبان در صدد بر پایی انقلاب مخملی بودند و یک هسته مافیایی که سردار مشفق آنان را لو داد، درصدد “کودتای انتخاباتی” نبود. در این صورت رفتار رئیس دولت و دیگر برگزارکنندگان انتخابات و مقامات حکومتی چه بود و چه میبایست باشد؟ آیا جز این است که لازم بود جناح حاکم به سرعت به سمت آرام سازی فضای کشور و شفافسازی روند برگزاری انتخابات پیش رود و هر گونه شبهه و شائبه تخلف و تقلب در انتخابات را پیش، حین و پس از آن برطرف کند؟ بر این مبنا قبل از انتخابات، نمایندگان نامزدهای رقیب رییس دولت را که خود هم زمان نامزد و برگزار کننده انتخابات بود، دعوت کنند و موارد اعتراضی یا ابهامی آنان را بشنوند و اقدام لازم یا توجیه کافی برای رفع نگرانی آنان و نیز افکار عمومی ارائه کنند. به علاوه نمایندگانی از آنان را به عضویت در هیأتهای اجرایی و نظارت در آورند و حداکثر تسهیلات را برای نظارت نمایندگان نامزدها در حوزههای اخذ رأی ستاد انتخابات فراهم کنند تا معلوم شود که قرار نیست اتفاق ویژهای بیفتد. به رغم نکات بدیهی فوق، اقتدارگراها نه تنها قبل از انتخابات هیچ اقدام اعتماد سازی نکردند، بر عکس آقای احمدینژاد با مناظره زنده و از قبل طراحی شده خود و با دروغ ها وتهمتهای متعددی که در مناظره با مهندس موسوی متوجه اشخاص زیادی کرد، فضای سیاسی و انتخاباتی کشور را برای جلب آرا چنان ملتهب و دو قطبی کرد که به راحتی قابل مهار نبود (۱۹). وی این روند را در مناظره با آقای کروبی نیز پی گرفت. از سوی دیگر اقتدارگراها به جای تلاش برای برطرف کردن شبهات مردم و نامزدهای رقیب، احکام دستگیری فعالان انتخاباتی منتقد یکه سالاری را سه روز قبل از برگزاری انتخابات صادر کردند. یعنی حتی ظاهر قضیه را نیز رعایت نکردند که وانمود کنند نتیجه انتخابات در روز ۱۹ خرداد ۱۳۸۸ معلوم نیست و ممکن است مهندس موسوی رأی بیاورد. بنابراین صدور حکم بازداشت فعالان ستاد انتخاباتی حامی وی قبل از انتخابات، دهنکجی به رأی ملت محسوب میشود. بازداشت این اشخاص روز بعد از انتخابات نیز فاقد وجاهت قانونی و سیاسی بود و بر التهاب ها افزود(۲۰).
اقدامهای حزب حاکم در روز انتخابات نیز رفتار یک جناح شکست خورده و کودتاگر را به نمایش گذاشت؛ قطع تمام خطوط ثابت تلفن کمیته صیانت آرای مهندس موسوی، قطع کامل سیستم پیامک تلفن های همراه تا سیستم نظارتی کمیته صیانت آرای مهندس موسوی فلج شود، فیلترینگ تمام سایتهای اینترنتی حامی آقای موسوی از عصر روز جمعه، حمله تعدادی مأمور اطلاعاتی سپاه با لباس شخصی و با حکم آقای مرتضوی به ستاد انتخاباتی قیطریه (ستاد مرکزی حامیان اصلاحطلب مهندس موسوی) در ساعت ۶ عصر جمعه که منجر به تشکیل اولین اجتماع خیابانی اعتراضی در روز انتخابات در میدان قیطریه تهران شد و خوشبختانه با وساطت و تدبیر مسئولان ستاد موسوی با آرامش به پایان رسید، اعلام خبر کذب بازداشت آقای امینزاده مسئول ستاد قیطریه و من در ساعت ۱۸ روز جمعه توسط خبرگزاری رسمی دولت (ایرنا)، حمله شبانه به ستاد مرکزی مهندس موسوی در میدان فاطمی، اعلام پیروزی ۲۵ میلیون بر ۱۳ میلیون نفری احمدینژاد بر موسوی در ساعت ۲۳:۳۰ بین خواص و در شرایطی که شمارش آرای بسیاری از صندوقها ادامه داشت و نیز درج خبر کذب بازداشت آقای رمضانزاده و من در روزنامه ایران، ارگان رسمی دولت در صبح شنبه ۲۳ خردادماه ۱۳۸۸ (۲۱). موارد فوق به غیر از اتفاقاتی است که در حوزههای اخذ رأی و ستاد انتخابات کشور رخ داد. سؤال این است چنانچه مقامات مسئول اطلاع داشتند که اصلاحطلبان قصد برپایی انقلاب مخملی دارند، آیا اقدامهای فوق در جهت خنثیسازی حرکت مزبور و توجیه و آرام کردن شهروندانی انجام شد که بسیاری از آنان، بویژه در شهرهای بزرگی مانند تهران، شاهد خیل عظیم رأی دادن خود و هموطنانشان به مهندس موسوی بودند و ناگهان با اعلام آرای ۳ به ۱ به سود آقای احمدینژاد در ساعت ۱ بامداد ۲۳ خرداد شوکه شدند؟ یا بر عکس، اقدام های پیشگفته بر ابهام ها افزود و فضا را ملتهبتر کرد؟
شاهکار حزب پادگانی در مواجهه با موضوع تخلف و تقلب پس از انتخابات بودکه به جای تلاش برای جلب اعتماد افکار عمومی و تشکیل هیأتی مورد توافق همه نامزدها و قول رسیدگی دقیق به همه شکایات، تعدادی از فعالان انتخاباتی مهندس موسوی را دستگیر کردند و انتخابات را نیز عملا تمام شده خواندند(۲۲). آقای احمدینژاد نیز در روز یکشنبه ۲۴/۳/۸۸ جشن پیروزی گرفت و با «خس و خاشاک» خواندن معترضان بر زخم مناظرهها و تخلفهای وسیع مجریان و ناظران نمک پاشید و فضا را ملتهب تر کرد. سرکوب خونین هر صدای اعتراضی به راستی شاهکار جناح حاکم در روزها، هفتهها و ماههای بعد بود. به این ترتیب میتوان گفت ارادهای برای شفافسازی و اقناع افکار عمومی وجود نداشت. بر عکس، آنچه رخ داد عبارت بودبی اعتنایی حزب پادگانی به شکایات مردم معترض از یک سو و تلاش برای تسویه حساب با منتقدان یکه سالاری و تمرکز مطلق قدرت و سرکوب هر صدای منتقد و مخالف ،با این هدف که پس از انتخاب دور اول آقای احمدینژاد که حکومت تکصدا شده بود، این بار جامعه نیز تکصدا شود و نفس کسی در نیاید.به این ترتیب بتوانند”احزاب را از دخالت در امور حکومت منع”کنند، “نظام ولایی” را “تک حزبی” بخوانند، “جناح بندی” یعنی رقابت های انتخاباتی را حتی میان اصول گراها”نابود کننده آرمان ها” بنامند، از ضرورت تحقق مدل “اداره انقلابی جامعه” به جای “دموکراسی” سخن بگویند و تیر خلاص را به مغز دموکراسی و ایران شلیک کنند که البته با محکومیت قاطع افکار عمومی مواجه شد.
پنجم.علت شبیه سازی
درست است که شبیهسازی جنبش سبز با انقلابهای مخملی کشورهای بلوک شرق سابق به لحاظ سیاسی و اخلاقی نادرست و تداعیگر شباهتهای ناروا بین جمهوری اسلامی ایران و بقایای پوسیده کمونیسم ضد دموکراتیک روسی است و واقعیتی در دنیای خارج به صدق آن گواهی نمی دهد(۲۳)، با وجود این یک اتهام ناگزیر برای شبیهسازان به شمار میآید و نشان می دهد که از سر ناچاری به این حربه ناکارآمد روانی پناه آوردهاند. علت واقعی این شبیه سازی آن است که کودتاگران شهامت پذیرش واقعیات جامعه کنونی را ندارند و نمیخواهند بپذیرند اکثریت ایرانیان مخالف وضع موجودند. به همین دلیل چارهای جز آمریکایی نمایاندن انبوه میلیونی معترضان نمیبینند(۲۴). از آن وحشتناکتر اینکه در آینده هم نمیخواهند انتخابات آزاد و پرشوری برگزار کنند تا مبادا از دل صندوقها، حماسه دوم خرداد یا جنبش سبز دیگری شکل بگیرد. به همین دلیل میکوشند نه فقط نامزدهای منتقد را حذف کنند، بلکه در صددند نفس انتخابات آزاد و حتی سیاست ورزی قانونی را منتفی کنند. اگر در تبلیغات و تهاجمهای روانی حزب پادگانی دقت کنیم، به وضوح درخواهیم یافت که ظرف ماههای پس از انتخابات، آنان هرگز کوچکترین نشانه ای از خیز برداشتن به سوی رعایت حقوق منتقدان و انتخابات آزاد از خود نشان ندادهاند. برگزاری انتخابات شوراها در سال جاری نیز منتفی شد و به بهانه تجمیع انتخابات امسال انتخاباتی برگزار نخواهد شد. در این مدت حتی یک نفر از مدعیان صحت انتخابات ۲۲ خرداد اعلام نکرده است که در آینده انتخابات را چنان آزاد و شفاف برگزار خواهیم کرد که همه مدعیان دروغین رأی اکثریت و همه سبزها شرمنده شوند. یعنی همچنان که حاضر نیستند حتی در کویر لوت نیز اصل ۲۷ قانون اساسی و آزادی اجتماع مردمی را اجرا کنند تا سبزها حمایت گسترده مردمی خود را به نمایش بگذارند، در عرصه انتخابات نیز خواهند کوشید افسانه شباهت جنبش سبز و انقلاب (اخیراً کودتای) مخملی را همچنان به صورت یک ورد سحرآمیز تکرار کنند تا برگزاری انتخابات آزاد و قانونی به طور کامل منتفی شود و رابطه اقتدارگراها با انتخابات آزاد، همچنان مانند رابطه جن و بسمالله باقی بماند.
ششم. نظامی گری یا انتخابات آزاد؟
اگر حزب پادگانی واقعاً به مدعای پیروزی ۲۴ میلیونی خود باور داشت و رفتار خود را متناسب با همین مدعا تنظیم میکرد، اکنون جمهوری اسلامی ایران یکی از دموکراتیکترین کشورهای جهان محسوب می شد و هیچ ترسی از هیچ روزنامهای و هیچ تظاهراتی و هیچ حزب قانونگرا و هیچ مناظره آزادی از یک طرف و هیچ تحریم و تهدید بین المللی ازطرف دیگر نداشت. چنانچه نامزدی در یک انتخابات آزاد و رقابت برابر و منصفانه واقعاً ۲۴ میلیون و رقیب وی ۱۳ میلیون رأی آورده باشد، این همه بگیر و ببند و این همه محدودسازی آزادی ها و این همه صندوق ترسی و جامعه ترسی نیاز نبود(۲۵). دولت آمریکا نیز قادر نبود تمام قدرت های بزرگ را علیه جمهوری اسلامی ایران بسیج و قطعنامه تحریم جدیدی به ما تحمیل کند.به علاوه اگر اقتدارگراها ادعای پیروزی ۲۴ میلیونی خود را باور داشته باشند و مطابق همین باور حرکت کنند، نباید از انقلاب مخملی کوچکترین ترسی داشته باشند. کما اینکه جناح روسی اوکراین با اینکه فاصله چندانی با رقیب مخملی- نارنجی خود نداشت و حتی از آن عقب مانده بود، به جای نشان دادن «اقتدار انتظامی- امنیتی» یعنی سرکوب خونین منتقدان، با اعتماد به نفس وارد نوبت بعدی انتخابات شد و شکست دوره قبل راجبران کرد. به این دلیل روشن که به جای مدعای گزاف داشتن پشتوانه۶۳ درصدی حد واقعی خود را دانست و پردهپوشی نکرد و با تکیه بر سرمایه واقعی مقبولیت خود نزد افکار عمومی وارد انتخابات آزاد بعدی شد و پیروز از میدان خارج گردید(۲۶). آیا استبدادطلبان میتوانند کشوری را در دنیا نشان دهند که در آن حزب و جناحی نسبت به پایگاه مردمی خود مطمئن است، در عین حال از انتخابات آزاد، ولو با شرکت مخملیها هراس به خود راه میدهد؟(۲۷) عقل سلیم حکم می کند فرد، حزب یا جناحی که واقعاً حلاوت پیروزی در یک انتخابات آزاد را چشیده باشد، باید بیش از هر نیروی دیگر برطبل انتخابات آزاد آتی بکوبد، نه اینکه به طور مستمر دایره انتخاب ملّت را به بهانه کودتای مخملی محدود و محدود تر کند. بنابراین حتی اگر چیزی به نام انقلاب یا کودتای مخملی وجود داشته باشد، باز هم” باطل السّحر” آن انتخابات آزاد است و نه افسانه سازی پیرامون قدرت آشوبگر انقلاب مخملی(۲۸).
جمعبندی
عملکرد سرکوبگر- اقلیتی حزب پادگانی موجب شده است بسیاری از مردم “کودتای مخملی” را اسم مستعار کودتای واقعی انتخاباتی، نه فقط در خرداد ۸۸ بلکه در انتخابات آتی بدانند که میهن را چه به لحاظ مدیریت ناکارآمد و فساد گسترده و چه از نظر ماجراجویی بین المللی و ایجاد مخاطرات خارجی در لبه پرتگاه قرار داده است.بنابراین تا زمانی که فشار افکار عمومی ملی و جهانی از یک سو و آشکار شدن نتایج عملکرد فاجعهبار مدیریت کنونی کشور از سوی دیگر، جناح حاکم را به برگزاری انتخابات آزاد مجبور کند، اکثریت ایرانیان هر انتخاباتی را “مهندسی شده” ارزیابی و آن را “کودتای انتخاباتی”خواهند خواند و در آن مشارکت نخواهند کرد. جبران ضررها و آسیب های کودتای انتخاباتی ۸۸ صرفا با برگزاری انتخابات کاملاً آزاد و شفاف ممکن است نه با استصواب و سرکوب بیشتر.
———————–
پانوشت ها:
(۱) آقای مشفق در سخنرانی خودبااذعان به اینکه تنها کارکرد سیستم نظارتی و sms ستادانتخاباتی مهندس موسوی رصد کردن فرایند انتخاباتی بود و ضمن تصریح به اینکه «اینها می توانستند با اس ام اس سنتر رصد بکنند ساعت به ساعت انتخابات کشور را» مختل سازی سیستم نظارتی ستاد نامزد رقیب آقای احمدی نژاد را جزو دستاوردهای گروه نظامی-امنیتی مداخلهگر در انتخابات به حساب می آورد. این خود اعترافی است بر اینکه مجریان واقعی انتخابات، انتخابات را در پس دیوار آهنین گروه خودی و دور از دسترس ورصد نامزد رقیب برگزار کردند. به علاوه در سخنرانی آقای مشفق نفس رای آوردن جریان اصلاحات به عنوان یک “توطئه” تلقی می شود نه به عنوان یک واقعه طبیعی که در هر انتخاباتی جزو لاینفک رقابت های انتخاباتی است. این اعترافات نشان می دهد که هسته ی کودتایی-مافیایی قدرت از مدت ها قبل از آغاز رقابت های انتخاباتی ،رأی آوردن هر کس غیر از آقای احمدی نژاد را به عنوان “توطئه” و بخشی از “پروژه براندازی دشمن” تلقی می کرد و همه کوشش های خود را به منظور مختل سازی ستاد انتخاباتی رقبا با سوء استفاده از امکانات نظامی و امنیتی به کار گرفته بود. ریشه های حادثه آفرینی،بازداشت، سرکوب و ترور معترضان انتخاباتی را نیز باید در همان نگاه و عملکرد نظامی-امنیتی دید که جایگاه مستقلی جز”دشمن”برای سیاستورزان مستقل و منتقد و رقبای انتخاباتی نمی دید و نمیبیند. این سخنرانی گواه روشن ادعای اصلاح طلبان است که از سالها قبل میگفتند یک هسته ی ضد اصلاحاتی تشکیل شده است که متأسفانه به نام کل نظام سخن می گوید وعملیات نظامی،اطلاعاتی ،امنیتی علیه پاک ترین و خدوم ترین فرزندان ایران و اسلام را به نام «دفاع ازجمهوری اسلامی»توجیه می کند.همین گروه کودتاگر با استفاده از روش “فرار به جلو” ادعا می کرد که “کمیته ایکس”موهومی در درون اصلاح طلبان وجود دارد که منشأ “فتنه” در کشوراست. بازجو ها نیز برای اثبات چنین گروهی تلاش زیادی کردند اما به طورکامل ناکام ماندند. با اعترافات آقای مشفق معلوم شد “کمیته x ” را جناح حاکم تشکیل داده است.
بازگشت
(۲) نقل از متن کیفرخواست متهمان فعالان انتخاباتی منتقد یکه سالاری.
بازگشت
(۳)نقل از متن کیفرخواست.
بازگشت
(۴) متن کیفرخواستی که زیر نظر آقای مرتضوی تهیه شد، پس از این که اعلام میکند «پروژه شکست خورده کودتای مخملی ایران» با «هوشیاری مردم بیدار و همیشه در صحنه و برخورد قاطع و به موقع دستگاههای انتظامی و امنیتی کشورمان سرکوب گردید»، از قول “یک جاسوس بازداشت شده” میآورد: «نکته قابل توجه اینکه همان متون آموزشی که در صربستان مورد استفاده قرار گرفته، به فارسی ترجمه شده و با تغییرات کمی در ایران مورد استفاده قرار گرفته است». سپس از قول دادستان تهران میافزاید: «لازم است در این جا به نکته مهمی در محضر دادگاه اشاره نمایم و آن این است که فیلم آموزشی کودتای مخملی صربستان که به فارسی ترجمه گردید، توسط فردی به نام نادر صدیقی ویراستاری و با صدای وی روایت شده است. این فرد کسی است که اولین بار آقای کیان تاجبخش را به آقایان حجاریان و تاجزاده معرفی مینماید.» تارنمای «رجانیوز» نیز در یادداشتی تحت عنوان «نادر صدیقی کیست»، اعلام کرد: «نکته مهم در ارتباط نزدیک وی با بنیاد سوروس (osi) آنجاست که در فیلمی با عنوان آموزش کودتای مخملی صربستان که به فارسی برای آموزش ترجمه گردیده، نادر صدیقی علاوه بر نوشتن متن و ویراستاری، تهیه کنندگی و گویندگی آن را به عهده داشته است… به نظر میرسد وی عامل اصلی بنیاد سوروس در ایران باشد.» بنیان کشف بزرگ تاریخی حزب پادگانی که نظام جمهوری اسلامی ایران را تا حد رژیم “میلوسویچ” جلاد مسلمانان بالکان تنزل داد، هنگامی فرو میریزد که توجه کنیم آقای نادر صدیقی دوست آقای حجاریان و من با آقای نادر صدیقی ویراستار و گوینده و تهیه کننده آن فیلم دو نفر هستند و هیچ ارتباطی با یکدیگر ندارند. آقای نادر صدیقی اول از نویسندگان و روزنامه نگاران فاضلی است که من در سالیان گذشته چند مقاله مشترک با وی نوشته و منتشر کردهام. آقای نادر صدیقی دوم مستندسازی است که از سالیان پیش در آمریکا به سر می برد و با صدای آمریکا (VOA) همکاری می کند و هیچ ارتباطی با آقای حجاریان و من ندارد. به این ترتیب تشابه اسمی دو نفر موجب شد کیفرخواست نویسان تشابه بسیار زیاد انقلاب مخملی صربستان را با جنبش سبز ایران نتیجه بگیرند! البته آنچه تعجب مرا بیشتر برمیانگیزد، دفاع غیر مستقیم آقای احمدی نژاد و حزب پادگانی از “هیتلر” و “میلوسویچ” است که اولی “هولوکاست” را در نیمه اول قرن بیستم آفرید و دومی بزرگترین نسل کشی در اروپا را در نیمه دوم آن قرن مرتکب شد.نمی دانم آیا در پس دفاع از این “نسل کشیها” فکر شومی برای آینده ایران وجود دارد به ویژه آنکه آقای پناهیان در نیمه شعبان امسال درسیمای جمهوری اسلامی ایران به صراحت اعلام کرد که می توان برای حفظ نظام ،نیمی از مردم را کشت؟در هر حال حزب پادگانی و سخنگویش باید به صورت شفاف پاسخ دهد که چرا از همه رهبران اروپا فقط از دو نسلکش دفاع می کند؟
بازگشت
(۵) نفرت مردم از “میلوسویچ” به حدی بود که وقتی او به دادگاه جنایات جنگی لاهه سپرده شد و در مارس ۲۰۰۶ در زندان جان سپرد، هیچ یک از مسلمانان بوسنی و شبه جزیره بالکان برای او اشکی نریختند و بر گور او فاتحهای نخواندند.
بازگشت
(۶) هنگامی که آقای کروبی در مناظره خود به نمونه کوچکی از اظهارات کارشناس امنیتی اسرائیلی درباره علل رجحان رییس دولت نهم برای پیشبرد منافع جنگطلبان صهیونیست اشاره کرد، آقای احمدی نژاد نتوانست پاسخی بدهد و تنها به گفتن اینکه امام خمینی اسرائیل را نجس میدانست، اکتفا کرد.
بازگشت
(۷) اکثر بیانیههایی که با لحن هوادارانه از جنبش سبز از جانب بعضی مقامات غربی صادر شد، مربوط به وقایع بعد از انتخابات بود و تنها پس از آنکه جنبش سبز توانست افکار عمومی داخلی و بینالمللی را به تسخیر خود درآورد، همان مقامات کشورهای غربی که روزگاری همتایانشان در مقطع انقلاب اسلامی، امام خمینی را «گاندی قرن بیستم» و «مدافع حقوق بشر» خوانده بودند، تحت فشار یا برای همسویی با افکار عمومی ملتهای خود چندکلامی در تأیید جنبش سبز به زبان آورند. یعنی اگر «آندریویانگ»، رییس وقت هیئت نمایندگی آمریکا در سازمان ملل متحد میگفت: «نهضت خمینی، آرمانهای انقلاب ایران همان آرمانهای نهضتهای جهانی حقوق بشر است» و اگر «ویلیام سالیوان» سفیر آمریکا در ایران میگفت: «آیتالله خمینی ایفای نقشی را همانند گاندی بر عهده خواهد گرفت» و اگر «جیمی کارتر» در نامه محرمانه به وزیر خارجه خود از رهبر فقید انقلاب تجلیل کرد (مجلدات هشتم تا دهم اسناد لانه جاسوسی، چاپ جدید) جای تعجب ندارد که جنبش سبز مردمی نیز در ادامه آرمانهای آزادی خواهانه انقلاب اسلامی، همان محبوبیتی را در افکار عمومی غرب کسب کند که روزگاری نه چندان دور، یعنی در آن ایامی که واژگان دموکراسی، حقوق بشر، حقوق اقلیتها، آزادی مطبوعات، انتخابات آزاد، حق تعیین سرنوشت نسل جدید به دست همان نسل و آزادی احزاب گفتمان اصلی بنیانگذار جمهوری اسلامی بود، افتخار آن نصیب انقلاب اسلامی شده بود.
بازگشت
(۸) تفاوت زیادی بین سخنان «ریچارد فالک» استاد دانشگاه وکارشناس مسائل خاورمیانه که روزگاری در «نیویورک تایمز» به دفاع از انقلاب اسلامی و امام خمینی مینوشت: «بسیارند کسانی که از این انقلاب به عنوان زیباترین لحظه تاریخ اسلام نام میبرند، زیرا این انقلابی است که توانسته است سرمشق تازهای از یک انقلاب صلحجویانه و بی خونریزی ارائه کند و درآینده نیز مسلماً خواهد توانست نمونه ای از یک حکومت کاملا انسانی که خود ما هم بدان احتیاج مبرم داریم، به کشورهای جهان سوم عرضه کند»و اظهار نظرکارشناس امروزی خاورمیانه «دانیل پایپ» از ستون نگاران روزنامه افراطی «جروزالم پست» اسرائیل و رییس اتاق فکر خاورمیانه در آمریکا وجود داردکه میگوید: «اگر در انتخابات ریاست جمهوری حق رأی داشتم به احمدی نژاد رأی میدادم». وی در سخنرانی خود در بنیاد «هریتیج» استدلال میکند که از نظر او آقای احمدی نژاد دشمنی است که به کمک بیانات عجیب و غریب او به راحتی میتوان افکار عمومی غرب را علیه ایران بسیج کرد و جمهوری اسلامی ایران را شیطان جلوه داد.
بازگشت
(۹) صحیفه نور، جلد ۱۲، ص ۱۸۱٫
بازگشت
(۱۰) نوار سخنرانی توجیهی آقای مشفق درباره اقدامهای بخش اطلاعات سپاه در انتخابات ریاست جمهوری دهم نامه های شکایت آمیز مهندس موسوی و آقای کروبی و دیگر اصلاحطلبان را ثابت میکند که بیش از برگزاری انتخابات هشدار میدادند “نظامیان” به صورت گسترده و موثری در انتخابات دخالت میکنند. جالب آنکه سردار مشفق گناه نابخشودنی احزاب اصلاحطلب را این میداند که از دو سال پیش برای انتخابات برنامه ریختند تا آقای احمدینژاد را شکست دهند. در عین حال با افتخار از اقدامهای “ما” یعنی هسته ی “مافیایی-کودتایی” قدرت در انتخابات سخن میگوید که چگونه کوشیدندآقای احمدینژاد را باردیگربه ریاست جمهوری برسانند و رقبای او را یکی پس از دیگری حذف کنند. نظامیان مداخلهکننده در امر انتخابات تلاش احزاب قانونی برای پیروزی در انتخابات و کنار زدن رقیب “توطئه”، “براندازی” و “انقلاب مخملی” و در نهایت “کودتای مخملی” می خوانند ولی اقدامهای غیر قانونی حزب پادگانی را که فقط ریاست جمهوری را نشانه نگرفته است بلکه از هم اکنون به فکر تعیین رهبر آینده کشور نیز هست عین قانونگرایی و مصلحتاندیشی می نامند و “کودتا “نمی خوانند!به نظرمن هیچ سند دیگری نمی تواند روشنتر از سخنان آقای مشفق دخالت یک هسته کودتایی-مافیایی را در انتخابات نشان دهد. وقتی تلاش احزاب قانونی برای پیروزی در انتخابات “براندازی” و “توطئه” تلقی میشود، طبیعی است که از سه روز قبل از انتخابات احکام دستگیری فعالان انتخاباتی منتقد یکه سالاری صادر شود. جالب آن که پس از سرکوب خونین اجتماعات مردمی، توجیه روحانیون و دیگر نخبگان جامعه درباره سلامت و قانونی بودن انتخابات و عملکرد سرکوبگران و نیز نقد و نفی عملکرد اصلاح طلبان و تحلیل حوادث قبل و بعد ازآن به عهده صاحب منصبان نظامی و اطلاعاتی گذاشته شده است!؟
بازگشت
(۱۱) صحیفه نور، جلد ۹، ص ۱۲۱٫
بازگشت
(۱۲) حسن ظن رهبر فقید انقلاب به مردم و سوء ظن وی را به دخالت نظامیان مشاهده فرمایید:« برنامه ما این است که رجوع کنیم به آراى عمومى، به آراى مردم. قواى انتظامى را کنار بگذاریم؛ خود مردم را، محول کنیم تنظیم انتخابات را به دست خود جوانهاى مردم. در هر شهرى جوانها خودشان؛ که قواى انتظامى، شهربانى، شهردارى همه کنار بروند. آن کسى که دخالت مىخواهد بکند براى حفظ صندوق آرا و امثال ذلک، خود ملت باشد. در هر شهرى به حَسَب اقتضاى آن شهر عدهاى را معتمدین آن شهر، مطلعین و دلسوزهاى براى مملکت، عدهاى را تعیین کنند که نظارت کنند در این. حفاظت کنند این صندوقها را و نظارت کنند آرا را. » (صحیفه نور ،جلد۵ ،ص ۳۲۲).
بازگشت
(۱۳) بعضی بازجوها در مراحل اولیه بازداشت فعالان انتخاباتی، تصور چندان روشنی از آنچه ابتدا «انقلاب مخملی» و سپس «کودتای مخملی» نامیدند نداشتند و از متهمان میخواستند مشخصات آن را تعریف کنند.
بازگشت
(۱۴) مدتی پس از آن که در جواب سؤال بازجوی سوم خود، هفت صفحه درباره تخلف ها و تقلب های آقای جنتی و حامیانش در انتخابات گوناگون، از ریاست جمهوری هفتم در دوم خرداد ۷۶ تا ریاست جمهوری دهم نوشتم، بازجوی ششم در نقد سخنانم و از قول مقام رهبری گفت: ” آقای جنتی دین خود را به دنیای دیگران نمی فروشد”. به او توضیح دادم که اتفاقاً من از چنین آدمی بیشتر میترسم تا کسی که مثلاً به خاطر پول تخلف یا تقلب کند. علت نگرانی من آن است که “دین آقای جنتی به او حکم میکند که به هر قیمت از ورود مخالفان خود که آنان را مخالف اسلام و انقلاب ونظام میداند جلوگیری کند. کما اینکه در جریان انتخابات مجلس ششم،” من خود به چشم خویشتن دیدم تخلف میکند!” بنابراین من هم قبول دارم که آقای جنتی آن هم در این سن و سال دین خود را به دنیای دیگران نمی فروشد اما چه کنم که طبق دین او منتقدان و مخالفان یکه سالاری نه تنها صلاحیت ورود به حکومت را ندارند ، بلکه باید مجازات شوند.” چندی بعد شنیدم که آقای جنتی در خطبه های نماز جمعه آذرماه۸۸، البته بدون اینکه اسم ببرد، خواهان محاکمه و اعدام من شد! سپس توضیح دادم عقل سلیم و تجربه بشری حکم میکند برای پرهیز از مقام تهمت، ناظران و مجریان انتخابات یا کاملاً بیطرف انتخاب شوند، چون نقش داوری در انتخابات را ایفا می کنند یا هیات های اجرایی و نظارتی با حضور نمایندگان همه نامزدها و گرایش ها تشکیل شوند تا هیچ کس نتواند – چه از روی اعتقاد و چه غیر آن- در انتخابات تخلف و تقلب کند. اصرار استبدادطلبان برای یکدست کردن ناظران و مجریان انتخابات که همگی خواهان جلوگیری از پیروزی منتقدان وضع موجود و تک صدا شدن حکومت و جامعه هستند ودلایل آن را سردار مشفق بیان کرده، موضع تهمت آلودی است که طبق آموزههای اسلامی باید از آن دوری جست مگر آنکه قصد دیگری جز بر پایی انتخابات سالم درکار باشدکه اعترافات آقای مشفق نشان داد که قصد دیگری در کار بوده است!
بازگشت
(۱۵) ریشه وقایع پس از انتخابات را باید در بی اعتقادی یکهسالارانه به حقوق و آزادی شهروندان و رأی و انتخابات آزاد مردم جستجو کرد و در این حقیقت آشکار دید که اقتدارگرایان به جای توسل به شیوه سخنگویی امام با مردم، از سبک آقایان جنتی و مصباح بهره بردند. یعنی به جای تشکر زبانی و عملی از اکثریت و اقلیت رأی دهنده و تلاش برای رسیدگی بی طرفانه به شکایات طرفین، کوشیدند رأی یک طرف را رأی به اسلام و انقلاب و نظام و امام بخوانند و رأی طرف دیگر را به بلندگوهای امریکایی و صهیونیستی نسبت دهند تا همان رفتار دولت های امریکا و اسرائیل با مردم منطقه را اینان با ملت خود انجام دهند و عدم رسیدگی به شکایات نامزدها و سرکوب خونین هر اعتراض مردمی توجیه اسلامی و انقلابی پیدا کند.رفتار حزب حاکم در یک سال گذشته نشان می دهد که نام”مخملی” و”رنگی”(چه انقلاب و چه کودتای آن) و دیگر عناوینی مانند”براندازی نرم”یا”براندازی قانونی” اسم رمز تلاش برای تحقق تک صدایی و نقض حقوق شهروندی است. به باور من هرگاه در تبلیغات رسمی از این عناوین استفاده شود باید منتظر بود آزادی مطبوعات ،احزاب ،تجمعات ،انتخابات و … محدود تر شود. بارها گفته ام که هدف اصلی حزب پادگانی از شعارهای رادیکال علیه امریکا و اسرائیل آن است که منتقدان و مخالفان تک صدایی را در ایران به همسویی امریکا و حتی اسرائیل متهم کند تا سرکوب و نقض حقوقشان توجیه “انقلابی” و “اسلامی” بیابد. به بیان روشن هدف اسرائیل ستیزی احمدی نژاد، درحقیقت اسرائیلی نمایی منتقدان است تا علیه آنان همانگونه رفتار کند که دولت اسرائیل با اعراب عمل میکند.
بازگشت
(۱۶) معنای دقیق دو اتهام “اجتماع و تبانی جهت اقدام علیه امنیت داخلی کشور از طریق شرکت در جلسات حزبی و صدور بیانیههای تحریکآمیز” و “فعالیت تبلیغی علیه نظام جمهوری اسلامی” را که به علت مرتکب شدن آنها به شش سال زندان و ده سال محرومیت از فعالیت های حزبی و مطبوعاتی محکوم شده ام، زمانی به طور کامل درک کردم که اولین بازجویم مرا مورد سؤال و شماتت قرار داد که “تو چرا دفتر تحکیم وحدت را به انتخابات وارد کردی؟” وقتی جواب دادم فکر میکردم به علت اینکه آن تشکل مؤثر دانشجویی را به تغییر مشی سالیان اخیر خود در زمینه تحریم انتخابات تشویق کردهام، شایسته تقدیرم. نمیدانستم اقدام فوق جرم است، به ویژه آنکه سیاستهای اعلامی نظام همواره افزایش مشارکت مردمی در انتخابات بوده است و تلاشهای من باید در آن جهت ارزیابی شود، اگرچه ما هم مانند سایر فعالان انتخاباتی در پی پیروزی نامزد خود بودیم. وی با لحن خشنی گفت خیر! همان سیاست تحریم به سود نظام است. زیرا در آن صورت یک بار اطلاعیه میدهند که ما در انتخابات شرکت نمیکنیم و مسأله تمام میشود. اما آنان را وارد انتخابات کردید تا پس از برگزاری انتخابات، عقبه خوبی برای برپایی اجتماعات اعتراضی و در واقع تحقق انقلاب مخملی داشته باشید. وی سپس صریحاً گفت عدم شرکت خود شما نیز در انتخابات برای “نظام” بهتر است تا اینکه مشارکت کنید و سپس بلوا راه بیندازید. منظور او را وقتی فهمیدم که از انفرادی خارج شدم. “بلوا” نام اجتماع آرام و تاریخ ساز مردم در ۲۵ خرداد ۸۸ بود. جالب آن که سنگینترین احکام قضایی علیه اعضای دفتر تحکیم وحدت و سازمان ادوار تحکیم زمانی صادر شد که آنان تصمیم گرفتند در انتخابات شرکت کنند. در دوره های قبل که دفتر تحکیم وحدت انتخابات را تحریم می کرد، حکم سنگینی علیه هیچ یک از اعضای آنان صادر نشد!
بازگشت
(۱۷) صحیفه نور، جلد۱۲، ص ۱۸۳٫
بازگشت
(۱۸) تجربه نشان داده بدترین حالت در برگزاری یک انتخابات آن است که مجریان یا ناظران نه فقط تخلف و تقلب را “حق” خود بدانند، بلکه بر اساس اعتقاداتشان آن را “تکلیف” خود بدانند که به هر شکل ممکن از راهیابی مخالفان که آنان را مخالفان اسلام می خوانند به نهادهای انتخابی، مانند مجلس یا ریاست جمهوری جلوگیری کنند. به همین دلیل میپرسم آیا برگزاری انتخابات با مجریان و ناظرانی با چنین اعتقادی برانگیزنده نگرانی به حق رأی دهندگان درباره سلامت انتخابات نیست؟
بازگشت
(۱۹) رفتار و سخنان آقای احمدی نژاد در مناظره با مهندس موسوی آنقدر دور از انتظار،سخیف و التهاب آور بود که با اعتراض بسیاری از اصولگراها مواجه شد. دو نمونه آشکار آن انتقادهای صریح آقایان اکبر پرورش و علی مطهری از سخنان رییس دولت نهم در مناظره مذکور است (وِیژه نامه همشهری، گذر از فتنه، خرداد ۸۹) . شعار”دزدگیر ۸۸″ و سخنان تحریک کننده امثال آقای حسین شریعتمدار به این التهاب دامن زد. اگر واقعاً اصلاح طلبان قصد داشتند انقلاب مخملی راه بیندازند،این نحو سخن گفتن چه توجیهی داشت جز تلاش برنامه ریزی شده برای برپایی چند تظاهرات پراکنده و درگیری محدود پس از انتخابات تا حزب پادگانی بهانه سرکوب همه منتقدان و مخالفان یکصدا شدن حکومت و جامعه را به دست آورد. خوشبختانه راهپیمایی تاریخی مردم در ۲۵ خرداد ۸۸ طرح های حزب پادگانی را به هم زد.
بازگشت
(۲۰) برای این که سستی “اسناد و اطلاعات”مورد ادعای مداخله گران غیرقانونی در امر انتخابات روشن شود و این که آنان براساس چه مستندات و تحلیل های موهوم و بعضا مضحک به مقامات عالی نظام گزارش دادند که “از این به بعد کشور درگیر یک موضوعات امنیتی خواهد شد”و حکم بازداشت فعالان ستاد های انتخاباتی آقایان موسوی و کروبی را سه روز قبل از انتخابات دریافت کردند و پس از ۲۲ خرداد نیز برپایه همان اسناد و اطلاعات بی پایه اجتماعات آرام و مسالمت آمیز مردم معترض را سرکوب کردند و کهریزکی کردن دانشجویان را به جمهوری اسلامی تحمیل کردند و آن همه فاجعه آفریدند،عبارات آقای مشفق را عیناً می آورم”]وقتی قرار شد[ گروه ها و احزاب سیاسی]اصلاح طلب[ زیر لوای آقای موسوی خوئینی ها اداره کار را دردستشان بگیرند تا در انتخابات موفق شوند… خدمت بعضی مسئولین اعلام کردیم که از این به بعد کشور درگیر یک سری موضوعات امنیتی خواهد شد به دلیل عقبه ای که ما از آقای موسوی خوئینی ها خبر داریم. چون آقای موسوی خوئینی ها اساساً از ابتدای انقلاب تا به امروز تمام اقدامات و عملکردش مشکوک است…براساس اسناد و اطلاعاتی که در اختیار ماست،ایشان بی شک مرتبط با سرویس های جاسوسی بیگانه است.”برای استحضار خوانندگان عرض می کنم که آیت الله موسوی خوئینی نایب رئیس مجلس،دادستان کل کشور و نماینده رهبری در امور حج و زیارت در دهه اول انقلاب بود و از اعضای بیت امام به شمار می رفت. اکنون دبیر مجمع روحانیون مبارز تهران است.
بازگشت
(۲۱) خبر کذب بازداشت آقای رمضانزاده و من در شرایطی در روزنامه ایران ۲۳ خردادماه درج شد که شب قبل آن، مطبوعات مستقل یا حامی نامزدهای رقیب رییس دولت با تدابیر شدید امنیتی و حساسیتهای فوقالعاده روبرو و از چاپ تیترها و اخباری که حکایت از پیروزی نامزدشان داشت، منع شدند.به نظر من خبر کذب فوق برای ملتهب کردن فضا وزمینه سازی برای بازداشت فعالان انتخاباتی در روزنامه ایران درج شد.
بازگشت
(۲۲) بازداشت فعالان انتخاباتی منتقد در روز ۲۳ خرداد چنان ناموجه بود که مجبور شدند اکثر بازداشتشدگان را روز یکشنبه ۲۴ خرداد آزاد کنند .البته پس از چند روز آنان را دوباره دستگیر کردند تا سناریوی سرکوب کامل شود.
بازگشت
(۲۳) با اینکه یکسال از بازداشت فلهای و غیرقانونی بسیاری از فعالان انتخاباتی اصلاح طلب میگذرد، هنوز حتی یک سند محکمه پسند (به استثنای دریافت مبلغ ۵۱ میلیارد دلاری ادعای آقای جنتی) برای اثبات اینکه ستاد مرکزی مهندس موسوی یا ستادهای حامی او چنین پروژهای را در دستور کار خود داشتند، به دست نیامده است و هرگز نیز به دست نخواهد آمد، زیرا پروژه” کودتای مخملی” افسانه ای است که انسدادطلبان برای پوشاندن کودتای واقعی انتخاباتی ساخته و پرداختهاند. سخنان آقای مشفق نشان میدهد که دست حزب پادگانی هنوز هم کاملاً خالی است.
بازگشت
(۲۴) با وجود تلاش تبلیغاتی گسترده اقتدارگراها، افسانه انقلاب یا کودتای مخملی، افشاگر عجز آنان در ارائه اطلاعات صحیح و توجیهات معقول درباره سلامت و قانونی بودن انتخابات است. زیرا «حقّ دانستن مردم» که خواهان شفافیت و علنی شدن روند انتخابات به دور از نظارت استصوابی- نظامی هستند، به کمک یک افسانه موهوم نقض میشود و هر چه مردم بر حق مسلم خود بیشتر پافشاری کنند، پناهجویی استبدادطلبان به نیروی موهوم آن افسانه بیشتر میشود. روش غلط فوق زمینهساز تحقق اهداف کسانی شده است که چشم به یک انقلاب مخملی طرفدار آمریکا دوختهاند و در این جهت بر جهل و ناشیگری اقتدارگراها حساب ویژهای بازکردهاند. متأسفانه آرزوی آنان تاکنون بینتیجه نمانده و اقبال قشرهایی از معترضان را به رسانههای فارسی زبان خارج از کشور در پی داشته است. اقبالی که محصول نیندیشیده (شاید هم اندیشیده!) سرکوبها، فشارها و بگیر و ببندهای یکهسالاری و محدودیتهای روزافزون آنان علیه احزاب و مطبوعات و انتخابات آزاد است.
بازگشت
(۲۵) رفتار سخنگوی حزب پادگانی را با اصلاحطلبان پس از دوم خرداد ۷۶ مقایسه کنید. آقای خاتمی پرچمدار جنبش اصلاحی شعار مرسوم “مخالفت با رییسجمهور، دشمنی با پیغمبر است” را به شعار “زنده باد مخالف من” تبدیل کرد و یکی از آزادترین دوره های مطبوعاتی، حزبی و انتخاباتی را در هشت سال ریاست جمهوری خود به نمایش گذاشت. او به پایگاه مردمی خود واقف بود، به دموکراسی و حقوق رقبا باور داشت و میدانست پیشرفت کشور منوط به تأمین حقوق شهروندان و آزادی منتقدان و مخالفان است. در مقابل آقای احمدینژاد پس از انتخابات نه تنها رقبا را تحقیر کرد، بلکه دولت او به محدود سازی آزادیها و توقیف مطبوعات منتقد و انحلال احزاب مستقل و دستگیری وسیع معترضان پرداخت و سرکوب خونین شهروندان را عملاً تأیید کرد.اخیراً نیز خود او از “نفی جناح بندی”وضرورت “نظام تک حزبی”سخن می گوید تا شباهت کامل”نظام ولایی”مورد نظر او با رژیم های کمونیستی غیر دموکراتیک و ضد حقوق بشر کاملاً روشن شود.
بازگشت
(۲۶) در شفافترین انتخابات تاریخ فلسطین که زیر فشار و نظارت بینالمللی برگزار شد، گروهی مانند حماس از دل صندوقها برآمد و به این نگرانی محافل افراطی آمریکا دامن زد که اگر در خاورمیانه انتخابات آزاد برگزار شود و دیکتاتورها تن به انتخابات شفاف و رقابت منصفانه دهند، از دل صندوقها معمولا اسامی نامزدهای جنبشهای اسلامگرا (دموکرات یا تمامیتخواه) بیرون خواهند آمد. به بیان دیگر حتی در صورت ورود مخملیها به عرصه رقابت و در صورت نظارت بینالمللی و شفافیت و آزادی کامل انتخابات نیز، باز هم جنبشهای اسلامی به دلیل نفوذی که بر قشرهای مختلف جامعه دارند، از شانس بالای انتخاب شدن برخوردارند. به رغم روند فوق حزب پادگانی باید توضیح دهد که چرا در این توهم به سر می برد که نتیجه انتخابات آزاد در ایران شکست جریان اسلامی است؛ اگر حق با اقتدارگراها باشد و انتخابات کاملاً آزاد به شکست نامزدهای مسلمان می انجامد، آیا خود همین مسأله بیانگرآن نیست که عملکرد سی ساله جمهوری اسلامی آن قدر اشتباه بوده است که بر خلاف اکثر قریب به اتفاق کشورهای جهان مسلمانان در صورت برپایی انتخابات آزاد،جریان اسلامی از رقبای خود شکست خواهدخورد. ترس فوق اثبات میکند که سوءاستفاده از دین درسه دهه گذشته چه آثار ناگواری بر جا گذاشته است. چنانچه ادعا و نگرانی فوق دروغ باشد، باید گفت در انتخابات آزاد نامزدهای “طالبانی- پادگانی” شکست خواهند خورد، اما طرف پیروز یک جریان اسلامی اصلاح گرا و دموکرات خواهد بود. ولی به علت آنکه اقتداگراها خود را معادل اسلام و همه منتقدان خود را “برانداز” و”محارب” می خوانند ، نتیجه انتخابات آزاد را شکست نظام و رهبری می نامند. به همین دلیل از انتخابات آزاد گریزانند. در عین حال آن را برای فلسطین، لبنان، عراق و افغانستان توصیه می کنند!
بازگشت
(۲۷) هنوز از انتخابات ریاست جمهوری دهم فاصله چندانی نگرفتهایم که حزب پادگانی خط و نشانهای غلیظتری نسبت به گذشته درباره انتخابات آتی ترسیم میکند و ترس واقعی خود را ازاین که در انتخابات قانونی و آزاد شکست خواهند خورد، به نمایش می گذارد. به همین دلیل به قابل قبول نبودن ادعای انقلاب مخملی نزد افکار عمومی کار ندارد. به بدنام شدن جمهوری اسلامی نیز نمیاندیشد و برای حفظ قدرت حاضر است تمام خطوط قرمز اعلامی خود را در مقابل دولت آمریکا نقض کند، اما حاضر نیست در برابر مردم و خواسته های به حق آنان دری بگشاید! نظرسنجی ایسپا در خرداد ماه ۱۳۸۹ می دهد که ۲/۶۵ درصد مردم معتقد به ادامه اعتراضات به نتایج انتخابات به صورت پنهانی هستند(سایت کلمه ، ۲/۵/۱۳۸۹)
بازگشت
(۲۸) طبق اعتراف آقای مرتضی نبوی در مصاحبه با روزنامه جوان، اکثریت اصولگراها رفتار خشونتآمیز و سرکوبگر یکسال اخیر را تأیید نمی کنند.
برای دیدن بخش اول اینجا
و برای دیدن بخش دوم اینجا را کلیک کنید
" تفرقه بیانداز و حکومت کن! " به همین سادگی. رهگذر سیاست داخلی " آقا "به همین سادگی است. به سادگی همین ضرب المثل قدیمی که سندش را به نام انگلیسی ها زده اند: " تفرقه انداختن و حکومت کردن! " در این رهگذر سیاسی مهره ها نقش چرخ دنده هایی را بازی می کنند که عمل و عکس العملشان به پیشبرد منافع سیاسی " حضرت آقا " ختم می شود. به همین سادگی. از سرهمین سادگی است که برادران لاریجانی می شوند " هوو "ی احمدی نژاد و احمدی نژاد می شود " هوو "ی هاشمی و هاشمی می شود " هوو "ی یزدی. از سر همین سادگی است که شهرداری تهران می شود " چماق " دولت و دولت می شود " چماق" مجلس و مجلس می شود " چماق " سپاه و سپاه می شود " چماق " ملت. این وسط تا حرف از اتحاد و وحدت می شود همگی البته فیلشان یاد " سران فتنه " می کند و سران فتنه می شوند " لولوی " داخلی و آمریکا و صهیونیست هم می شوند " لولو " ی خارجی! با این همه " آقا " آنقدر اوتوریته و کاریزما و اعتبار ندارد که تا حضرتش توپ و تشری رفت همه سرشان را به کار خودشان جمع کنند آنقدر مدیر فرو مایه و تمامیت خواه دور و بر " آقا " جمع شده اند که بیشترشان جنبه ندارند و وسط دعوا دائماً نرخ تعیین می کنند.
همه مزایای تفرقه افکنی
در سالهای اخیر و خصوصا یک سال گذشته اخبار بسیاری درباره اختلاف مسئولان اصولگرای کشور در قوای سه گانه، سپاه پاسداران، شورای عالی امنیت ملی و صدا و سیما منتشر می شود که جملگی مورد توجه رسانه های مخالف و منتقد دولت و حاکمیت قرار می گیرند و بسیاری از مفسرین را عقیده بر این است که این اختلافات حکایت از عمیق تر شدن شکافهای سیاسی موجود در عرصه قدرت در ایران دارد. گرچه اینگونه تحلیلها را باید به عنوان بخشی از واقعیات پشت پرده منازعات سیاسی در ایران قلمداد کرد، اما آنچه از دید اغلب رسانه ها پنهان می ماند، نقش شخص آقای خامنه ای در بروز و ظهور این اختلافات است. سئوال اصلی اینجاست که آیا این اختلافات به ضرر رهبر است؟ آیا این اختلافات به تقویت جایگاه رهبر در میان طیفها و گروههایی که هر یک به دلائل مختلف سعی در اثبات وفاداری خود به " آقا " دارند، کمک نمی کند؟ آیا این اختلافات سرپوشی مناسب برای پنهان کردن ضعف مدیریت و ناتوانی رهبر در اداره امور محول به او نیست؟
برخی از تحلیلگران امور سیاسی در ایران معتقدند که برخلاف تصوری که در مورد اختلافات موجود در صحنه سیاست در ایران وجود دارد، نه تنها بروز و گسترش این اختلافات به ضرر شخص رهبر نیست بلکه در اغلب موارد تعمیق این اختلافات به تثبیت جایگاه آقای خامنه ای در عرصه قدرت کمک می کند و از آنجائیکه اغلب اشخاص و گروهها و احزاب باقی مانده در رده های عالی نظام فاقد مشروعیت مردمی و مقبولیت عمومی هستند و قدرت خود را از عنایات و توجهات ویژه شخص رهبر کسب می کنند، راز ماندگاری درعرصه قدرت را در اثبات هر چه بیشتر وفاداری خود به " آقا " می بینند.
این امر باعث می شود تا مهره های درجه دو و سه شطرنج سیاست در ایران به منظور کسب هر چه بیشتر منافع سیاسی و اقتصادی خواسته یا ناخواسته گرفتار رقابتی نفس گیر برای اثبات کفایت خود به " آقا " و بی کفایتی گروه و شخص رقیب به " ایشان " شوند و چون اغلب مهره های برکشیده شده توسط رهبری، فاقد توانائیها و شایستگی های لازم برای اداره امور محوله هستند، عملاً چاره ای جز اطاعت کورکورانه و مزورانه از " ولی امر مسلمین " ندارند. بدین ترتیب " حضرت آقا " دیگر گرفتار مدیران و مجریان باکفایتی نظیر میرحسین موسوی، هاشمی رفسنجانی ، خاتمی و کروبی و اعوان و انصار آنها نمی شود که فرمایشات آقا را با ملاک و معیار " مصلحت ملت و مملکت " سبک سنگین می کردند و از اجرای منویات بی فایده و مضر " ایشان " که به صلاح مملکت نبود سرباز می زدند و حاضر نبودند نقش یک " تدارکاتچی " را برای " ایشان " بازی کنند.
ضمن آنکه بروز اینگونه دعواها و اختلافات باعث می شود تا همه نگاهها معطوف بازیگران صحنه تنازعات سیاسی شود و ناکارآمدی و بی کفایتی و بی تدبیری اصلی ترین صحنه گردان امور سیاسی، اقتصادی و اجتماعی فراموش شود و اذهان عمومی و رسانه ها یادشان برود که بحرانهای سیاسی، اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی که تمام آحاد مردم ایران، مبتلابه آن هستند ناشی از عنایات و افاضات و مداخلات بی جای مقام معظم رهبری است.
دردسرهای یک رهبر بی کفایت
با این همه در شرایطی که قریب به اتفاق بازیگران سیاسی در ایران ملتزم عملی به فرمایشات و منویات رهبر فرزانه انقلاب هستند، آتش اختلافات سر خاموشی ندارد. یک روز طرفداران دولت رئیس مجلس را تهدید به توپ و تانک می کنند و روز دیگر برادر رئیس مجلس ادبیات رئیس دولت کودتا را به لجن می کشد و فردایش صحبت از شکایت داماد رئیس مجلس می شود و پس فردایش رئیس دفتر دولت، رئیس ستاد کل نیروهای مسلح را به فحش می بندد و فردایش مصباح یزدی، رئیس دفتر رییس دولت را به توپ انتقاد می بندد و پس فردایش نماینده مجلس به دادگاه احضار می شود سه روز بعد معاون اول رئیس جمهور به عنوان سردسته دزدها لو می رود و این وسط هر چه " آقا " کارگزاران نظام را به وحدت دعوت می کند بی فایده می ماند و یاران و وفاداران دوباره بر طبل اختلاف می کوبند و قبیله به همان راه می رود که نباید برود. چرا؟
اغلب کارشناسان سیاسی معتقدند که پاسخ به این سئوال را باید در نقاط ضعف رهبر فعلی جمهوری اسلامی جستجو کرد که جانشین مناسبی برای امام خمینی نیست. بسیاری از منتقدین خامنه ای معتقدند که رهبر فعلی ایران نه جایگاه علمی امام خمینی را در نزد روحانیون سرآمد ایران دارد و نه چون او شخصیتی " کاریزماتیک " دارد. از نظر آنها خامنه ای حتی یک صدم مشروعیت و محبوبیت امام خمینی را در میان آحاد ملت ایران ندارد و این موضوع هم در انتخابات ریاست جمهوری سال گذشته و هم در انتخابات ریاست جمهوری سال 1376 و 1380 تبلور پیدا کرد و در هر سه این انتخابات اکثریت مردم ایران به کاندیدای مخالف خامنه ای رای دادند و گرچه او در انتخابات ریاست جمهوری سال گذشته تلاش کرد تا با نادیده گرفتن تقلب گسترده انتخاباتی و کودتای مخملین صورت گرفته توسط سرداران و فرماندهان نظامی امنیتی، آراء میرحسین موسوی و مهدی کروبی را به نفع خودش مصادره کند. سحری که البته با گسترش اعتراضات خیابانی و فجایع رخ داده پس از آن توسط سینه چاکان رهبری باطل شد.
یارانی که قربانی می شوند
یکی از عواملی که موجب کاهش شدید اقتدار خامنه ای در میان مدیران و مریدانش شده است، قربانی کردن وفادارترین یارانش برای گریز از قبول مسئولیت شکست برنامه ها و پروژه هایی است که مستقیماً تحت فرمان او اجرا شده اند.
نمونه آخر این ماجرا انفصال دادستان سابق تهران از مقام قضاوت است. سعید مرتضوی که به لقب " ذوالفقار آقا " مفتخر شده بود و افتخار توقیف صدها روزنامه و نشریه را در فرمانبرداری از " آقا " به جان خریده بود و صدها و بلکه هزاران دانشجو و روزنامه نگار و فعال مدنی و سیاسی به فرمان مستقیم او راهی زندانها و شکنجه گاهها شده بودند به طرفه العینی از چشم " آقا " افتاد و برای همیشه به تاریخ پیوست.
مردی که نقش او در ماجرای قتل زهرا کاظمی عیان تر از روز است، حالا باید منتظر اجرای حکم دادگاهی باشد که در صورت افزایش اعتراضات مخالفان به نتایج انتخابات برگزاری آن حتمی است و به عقیده بسیاری از صاحبنظران سیاسی، خامنه ای برای گریز از مسئولیت شکنجه و شهادت جوانان بی گناه در کشتارگاه کهریزک، قطعاً او را قربانی خواهد کرد.
از دیگر دلایلی که به عقیده ناظرین سیاسی موجب عمیق تر شدن دامنه اختلافات در میان بازیگران طراز اول سیاست در ایران شده است، " تمامیت خواهی "، " اقتدار طلبی " و " ثروت اندوزی " احمدی نژاد و اعوان و انصارش است. این ویژگی او و یارانش از یک سو و فرو مایگی دیگر نقش آفرینان اصلی جناح حاکم از سوی دیگر باعث بروز اپیدمی دروغگویی، عوامفریبی، و در یک کلام خشونت کلامی در گفتار و رفتار صاحب منصبان سیاسی شده است. امری که موجب پرده دریها و لاابالی گریهای آشکار بازیگران اصلی صحنه قدرت در جمهوری اسلامی شده است و نصایح و اوامر و منویات " حضرت آقا " هم دیگر در پنهان سازی این دشمنی ها و اختلافات کارساز نیست.
به این ترتیب دیوی که روزگاری به رهبر ایران کمک کرد تا مخالفان و منتقدانش را از صحنه قدرت دور کند، آنقدر بدخیم و پر زور شده است که دیگر سر فرمانبرداری از مالک و صاحبش را ندارد. این واقعیت را حتی نزدیکترین و خشن ترین یاران " آقا " هم حس کرده اند. به همین خاطر هم هست شاید که دبیر سیاسی روزنامه کیهان در 31 تیر ماه 1389 در سرمقاله این روزنامه می نویسد: " در کشور جريانی در حال ظهور است که میخواهد بگويد من از رهبری انقلابیتر هستم. جريانی که در صدد است طيف حزباللهی جامعه را مقابل آقا قرار دهد و نسبت به ايشان مسألهدار کند. اين جريانی است که نمیخواهد کشور روی آرامش به خود ببيند و حتیالمقدور میخواهد دور آقا را خلوت کند و فقط خودش بماند و زمانی که چنين شد بگويد حالا که من فقط ماندهام، بايد اختيارات را تفويض کنيد. چرا که من ۲۵ ميليون رأی دارم."
ندای سبز آزادی: مدیر کل ستاد مدیریت بحران استان تهران از کشته و زخمی شدن ۲۲ نفر از شهروندان سمنانی در زلزله ۹/۵ ریشتری شب گذشته خبر داد و افزود: این زلزله هیچ فشاری به گسلهای تهران وارد نکرده است.
به گزارش کلمه محمد رضا محمودی در گفتگو با مهر از کشته شدن سه شهروند سمنانی در زلزله ۹/۵ ریشتری شب گذشته این استان خبر داد و افزود: در این حادثه ۱۹ نفر از شهروندان مجروح شدند. همچنین بر اساس گزارش مرکز ژئوفیزیک دانشگاه تهران تا کنون ۳۰ پس لرزه در سمنان به وقوع پیوسته که بیشترین آن ۹/۴ ریشتر بوده است.
وی افزود: پس از اعلام وقوع زلزله در استان سمنان ساعت سه بامداد روز “شنبه” اتاق مدیریت بحران استان تهران با حضور استاندار تهران تشکیل جلسه داد.
محمودی اظهار داشت: پس از اعلام تشکیل اتاق مدیریت بحران تمامی مسئولان و مدیران دستگاههای دولتی استان تهران در محل جلسه حاضر شده و تمامی شریانهای حیاتی استان اعم از آب، برق، گاز، مخابرات و راهها را ارزیابی کردند.
وی گفت: با وجود اینکه تیمهای امدادی در تهران آماده ارائه خدمات امداد و نجات به زلزله زدگان سمنان بودند ولی مسئولان استان اعلام کردند وضعیت عادی و قابل کنترل است و نیاز به کمک نداریم.
مدیر کل مدیریت بحران استان تهران اعلام کرد: بر اساس گزارش مرکز ژئوفیزیک دانشگاه تهران این زلزله به گسلهای تهران هیچگونه فشاری وارد نکرده است.
ندای سبز آزادی: سال گذشته در این روزها، تمام دستگاه تبلیغی کشور بسیج شده بودند تا افکار عمومی را قانع کنند که دستگیرشدگان پس از انتخابات، فعالیتهای مهمی بر علیه مردم و کشور انجام می داده اند و در همان راستا، نمایشهای تلویزیونی تحت عنوان دادگاه اجرا و پوشش داده شد که عمدتاً حاوی ابراز پشیمانی برخی چهره های منسوب به طیف اصلاح طلب بود. در این دادگاههای به اصطلاح علنی که با سیاهی لشکر از پیش دستچین شده پر می شدند، حتی وکلای متهمان نیز به سختی می توانستند وارد دادگاه شوند و در روزهای بعد مشخص شد چهره های معترف، پیش از آن، در فضایی مشابه، اعترافات خود را مرور و تمرین کرده اند و ترجیع بند همه آنها، حادث نشدن تقلب در انتخابات بود.
متهمان در کیفرخواستهای عمومی که توسط دستگاههای تبلیغاتی پوشش داده می شد و تلویزیون دولتی در بخشهای مهم خبری و پربیننده ترین ساعات به پخش آن مبادرت می کرد، به انواع اتهامات متهم می شدند و بسیاری از آنان نیز پس از آن، در دادگاههای غیرعلنی و بر اساس یک کیفرخواست اختصاصی مورد محاکمه قرار می گرفتند؛ اما نکته مشترک در تمام این موارد، عدم امکان دفاع متهمان از خود در برابر تخریبهای صورت گرفته بود؛ چراکه تنها سخنانی از دفاعیات متهمان اسیر انتشار عمومی می یافت که بر اساس سلیقه گردانندگان این نمایشها باشد.
یکی از این اسرا دکتر محسن میردامادی دبیرکل جبهه مشارکت بود که علیرغم اینکه در کیفرخواستهای دسته جمعی نمایش دادگاه مورد اتهام قرار گرفته بود - هرچند این اتهام توسط نماینده دادگاه در جلسه قرائت نشد و تنها در متن منتشر شده کیفرخواست دسته جمعی توسط خبرگزاریهای وابسته به محافل گرداننده این سناریوها آمده است - هیچگاه امکان دفاع عمومی از اتهامات وارده را نیافت و بعد از آن نیز بر اساس یک کیفرخواست مجزا مورد محاکمه قرار گرفت و مانند سایر چهره های سرشناس اصلاح طلب، برایش بر اساس بخشنامه های از قبل صادرشده و نه بر اساس دفاعیات در دادگاه حکم صادر شد.
از اینرو برای روشنتر شدن افکار عمومی در این مورد و یادآوری آنچه در سال گذشته در میان بهت و ناباوری عمومی در فضای سیاسی کشور رخ داد، دروغهای عنوان شده توسط دستگاه قضای کشور مورد بررسی دقیقتر قرار می گیردتا افکار عمومی و آیندگان راحت تر بتوانند درخصوص آن و استقلال روندهای در قضائی روزگار ما قضاوت کنند.
در اولین جستار، به اتهامات وارده به محسن میردامادی در کیفرخواستهای دسته جمعی می پردازیم، که مربوط به زمانی است که هنوز چهره های اسیر توسط سپاه پاسداران، در انفرادیهای طویل المدت به سر می بردند و همین عدم امکان دفاع باعث شد تا درخصوص آتهامات وارده، سایرین به روشنگری و بیان برخی حقایقی که وارونه جلوه داده می شد بپردازند.
{جستار اول}
اکاذیب کیفرخواست عمومی درخصوص محسن میردامادی
آقاي محمد علي ابطحي در اين نوشته مي افزايد:
"آقاي احمد عزيزی سفير ايران در آلمان مي گفت در سفر رسمي برخي اعضاء پارلمان ايران كه آقاي ميردامادی رئيس آن بود به قدری ذليلانه و طوری عليه مسئولان كشور مثل رهبری حرف مي زدند و بحث انتخابی و انتصابی را مطرح مي كردند كه من در نوشتن گزارش جلسه دچار مشكل شده بودم".
----------------------------------------------------------------------------------------------------
مطالب فوق هرچند توسط بنگاههای خبرپراکنی معلوم الحال در متن کیفرخواست منتشره آمده بودند، اما در دادگاه قرائت نشدند تا محسن میردامادی از وجود آنها در کیفرخواست آگاهی پیدا نکرده و فرصت دفاع در همان جلسه را پیدا نکند. اما بخشی از واکنشهای بوجود آمده در شرایطی که محسن میردامادی بدون تماس با دنیای خارج در انفرادی به سر می برد به این شرح بود:
تکذیب موضوع توسط احمد عزیزی سفیر وقت ایران در آلمان؛ در پی استعلام خانواده دکتر میردامادی
واکنش احمد عزیزی سفیر وقت ایران در آلمان که نقل قول مطرح شده با دو واسطه از وی انجام شده بود به اینصورت بود:
با آرزوی صبر برای شما و خانواده محترم،
از طرح چنین نقل قولی از آقای ابطحی متعجب و متأسف شدم. چگونه ممکن است اینجانب چنین مطلبی اظهار کرده باشم و اصولاً چگونه ممکن است هیأت پارلمانی ایران و جناب میردامادی چنین برخوردی در برابر طرف خارجی داشته باشند. حتی چنانچه اینجانب و جناب آقای ابطحی، شاید حدود هشت سال پیش که حقیر به یاد ندارم، بحثی نیز درباره مذاکرات هیإت در برلین کرده باشیم، قطعا نحوه انعکاس آن یا توسط ایشان یا دادستان بر اساس برداشت نادرست صورت گرفته است.
منبع
یادداشت محسن آرمین درخصوص موفقیت آمیز بودن سفر و دستاوردهای ارزشمند آن برای کشور
محسن آرمین که خود در کسوت نایب رئیسی کمیسیون امنیت ملی و سیاست خارجی مجلس ششم به ریاست محسن میردامادی داشت نیز در این خصوص یادداشتی منتشر کرد و در آن نوشت:
به عنوان نماینده مردم و نایب رئیس کمیسیون امنیت ملی در مجلس ششم لازم دیدم در باره این نقل قول سخیف توضیحی عرض کنم.
یکی از نقاط درخشان در کارنامه مجلس ششم عملکرد این مجلس در عرصه سیاست خارجی است. مروری گذرا بر تحرکات و فعالیت های مجلس ششم در عرصه سیاست خارجی اعم از مصوبات و سخنرانی ها و سفرهای خارجی و دیدارهای دیپلماتیک کافی است تا روشن شود مجس ششم در مقایسه با مجالس پیش و پس از خود در این زمینه سرآمد بوده است.
یکی از دلایل عصبانیت برخی از مجلس ششم که هنوز همچون یک تکابوس آرام و قرار از ایشان ربوده است همین تحرکات و به اصطلاح بوالفضولی های مجلس ششم در عرصه سیاست خارجی بود. چرا که تا آن زمان نقش مجلس در این حوزه تنها تأیید سیاست های دولت بود و مجلس و نمایندگان آن به عنوان مجلس و نماینده نقشی در تصمیم سازی و تصمیم گیری نظام در این حوزه ایفا نمی کردند. این نقطه قوت محلس ششم بیش از هر چیز ناشی از تحرکات و فعالیت های کمیسیون امنیت ملی و سیاست خارجی آن مجلس به ریاست دکتر میردامادی بود.
حضور نمایندگانی نظیر مرحوم احمد بورقانی که به علت سال ها فعالیت در نمایندگی ایران در سازمان ملل آگاهی ها و تجارب ارزشمندی اندوخته بو د، برغنا و کارآمدی این کمیسیون می افزود. در این میان دکتر میردامادی هم به تناسب رشته تحصیلی و هم به دلیل شناخت و آگاهی از مناسبات بین المللی به ویژه کشورهای اروپایی و هم به علت ویژگیهای شخصیتی خود در این نقطه قوت نقشی مهم داشت. مجموعه مصوبات و نطق های نمایندگان مجلس ششم در حوزه سیاست خارجی و به ویژه تحرکات و فعالیت های کمیسیون امنیت ملی و سیاست خارجی در این عرصه سند افتخار ی در تاریخ ادوار مجالس بعد از انقلاب به شمار می آید.
این ویژگی مجلس ششم چنان بدیهی و درخشان است که وارونه نمایی و تبلیغ آن به عنوان نقطه منفی و نقطه ضعف تنها از تردستان و شعبده بازان حرفه ای ساخته است. تکذیب این نقطه قوت و درخشان در حالی که مشروح مصوبات و نطق ها و نامه ها و سفرها و مذاکرات و دیدارهای دیپلماتیک مجلس ششم موجود و قابل مراجعه است، تنها از حامیان و طرفداران کسانی ساخته است که دراین کشور به دروغ گویی شهره ملت شده است و در این صفت زشت چنان افراط می کنند که پایه گذار امپراطوری دروغ لقب گرفته است.
ایکاش تهیه کنندگان بیانیه سیاسی که عنوان ادعانامه دادستان برآن نهاده اند این شهامت را می داشتند که به جای ادعاهای بی پایه متن مذاکرات و سخنرانی های آقای میردامادی و دیگر اعضای کمیسیون امنیت ملی و سیاست خارجی را در ملاقت ها و مجامع بین المللی که در مجلس موجود است ضمیمه ادعانامه خود می کردند.
آن ها چنین شهامتی ندارند زیرا دروغگو یان از رسوایی می ترسند.
متن کامل
یادداشت محمود اخون بارزاده درخصوص عزّتمندانه بودن سفر و نتایج بسیار مثبت آن
محمود اخوان بازارده نیز یکی از اعضای همان هیأت در سفر مزبور به کشور آلمان بود، که در همین رابطه طی یادداشتی به روشنگری پرداخت. در یادداشت محمود اخوان می خوانیم:
به گفته ناظران سیاسی، استقبالی که آلمانیها از هیئت ایرانی کردند، کم سابقه و در حد رؤسای کشورها بود. چون فکر میکردند برای اولین بار یک هیئت سیاسی اصلاح طلب از مجلس مستقل اصلاحات وارد کشورشان شده است. انصافا آقای دکتر میردمادی در تمام ملاقاتها با شایستگی تمام از مصالح و منافع کشورمان در چارچوب قانون اساسی سخن گفتند.من که در تمام مذاکرات حضور داشتم، به یاد ندارم که طرفهای آلمانی از موضوعات انتخابی و انتصابی بودن مسئولین ایران حرفی زده باشند، برعکس، این هیئت ما بود که به دلیل رفتار نامناسب آشوبگران در جلسه روشنفکران ایرانی که به دعوت بنیادی وابسته به حزب سبزها به آلمان رفته بودند، به آنها انتقاد کردیم.
و ادامه می دهد:
همهی دنیا و همه ایرانیان آزاداندیش میدانند که تاکنون مجلسی به سرافرازی و آزادگی مجلس ششم نیامده است و جناب آقای دکتر میردامادی، سیاستمداری وارسته و مدافع آزادی و اصلاحات در چارچوب قانون اساسی بوده و همواره خواهد بود.
متن کامل
گزارش پایگاه اینترنتی پارلمان آلمان از خلاصه مذاکرات دکتر میردامادی و روشن بودن دفاع وی از منافع ملی
اما جالب اینجاست که هرچند فعلاً اسناد رسمی مجلس و وزارت خارجه درخصوص این سفر درحال حاضر در اختیار مدعیان دروغگو است، اما خلاصه خبری که روی پایگاه اینترنتی پارلمان آلمان در این رابطه منتشر شده در اختیار عموم است و می تواند ناظر بیطرف را از موضع مقتدرانه هیأت ایرانی در مذاکرات آگاه کند.
در این خلاصه گزارش از اعتراض هیأت ایرانی به نحوه اداره کنفرانس برلین و همچنین تأکید بر استقلال قوه قضائیه ایران در بررسی پرونده های تشکیل شده برای شرکت کنندگان در آن کنفرانس سخن به میان آمده؛ مطلبی که البته خصوصاً امروز با رفتارها و واکنشهای دوگانه قضات دادگاههای سیاسی، در افکار عمومی به شدت مخدوش است.
برگردان فارسی متن این خلاصه گزارش و منبع اصلی آن در اینجا قابل دسترسی است:
گزارش روزنامه آلمانی «ولت» از این سفر و تشریفات فوق العاده و غیرعادی آن که موجب زحمت برای ساکنان محل اقامت هیأت ایرانی شد
اما یکی از نکات جالب درخصوص این سفر، تشریفات کم سابقه پیش بینی شده توسط دولت آلمان برای هیأت ایرانی بود. این تشریفات در حدی بود که موانع ترافیکی پیش بینی شده در اطراف هتل محل اقامت و پرواز هلیکوپتر امنیتی در آسمان آن محله، موجبات زحمت برای ساکنان محل شده بود و روزنامه «ولت» در گزارشی این نوید را به ساکنان داده بود که با اتمام سفر هیأت ایرانی به ریاست محسن میردامادی، این تدابیر امنیتی برچیده خواهند شد و آسایش قبلی به محل باز خواهد گشت (!):
محله "ژاندارمن ماركت" در روزهای اخير شبيه يک منطقه امنيتی بود: موانع برای ماشينها و عابران پياده، گشتهاي امنيتی پليس در هر گوشه، و يك هلی كوپتر در آسمان كه مدام درحال گشت زنی بود، و حتی در رستورانها نيز بمنظور مقابله با بمبگذاری، پليس مستقر شده بود. علت اين اقدامات تأمينی فوق العاده، اقامت محسن ميردامادی رئيس شورای روابط خارجی ايران، و هيأت همراه در هتل هيلتون ژاندارمن ماركت است، كه به دعوت پارلمان در پايتخت به سر می برند.
این گزارش ادامه می دهد:
ز آنجا كه درحال حاضر اقدامات تأمينی براي اين بازديدكنندگان در جريان است، پليس برلين اطلاعات بيشتری درخصوص برنامه اين هيأت ارائه نداد.
امروز محسن ميردامادی از وايمار بازديد كرد، فردا به هامبورگ پرواز می كند، و از آنجا راهی تهران می شود. لذا از آن پس - با برچيده شدن ملاحظات فوق العاده امنيتی - ژاندارمن ماركت مجدداً مثل قبل، آزادانه در دسترس عموم خواهد بود.
برگردان فارسی متن این گزارش و منبع اصلی آن اینجا قابل دسترسی است:
در این بیانیه سیاسی که رسانه ضدملی ضرغامی بارها به آن پوشش داد، و به اصطلاح آنرا کیفرخواست می نامید، افتراهای بسیار دیگری هم قابل مشاهده است که درخصوص محسن میردامادی، می توان به این نمونه نیز اشاره کرد:
مواضع ضد ملی و ضد مردمی اين حزب در مسئله انرژی هسته ای تا جايی بالا مي گيرد كه دبير كل آن آقاي محسن ميردامادی كه رئيس وقت كميسيون امنيت ملی و سياست خارجی مجلس ششم نيز بوده خواستار تسليم سريع ايران در مقابل غرب می شود و در سخنانی كه در مطبوعات مهرماه 82 درج شد ابراز می دارد: "شرايط بين المللی در حال حاضربه بگونه ای است كه اگر ما آن را نپذيريم فشارهای بين المللی بر ما بطور جدی افزايش می يابد ".
و امروز دیگر کیست که نداند محکمه ای که در کیفرخواست آن، یک مسئول سیاست خارجی کشور به خاطر یک اظهار نظر کاملاً عادی، قبل از برگزاری محکمه «ضد ملی» و «ضد مردمی» خوانده می شود در موضوع مورد ادعا صلاحیت رسیدگی بیطرفانه را از خود سلب کرده است.
جالبتر آنکه نگارنده کم اطلاع و ناآگاه این بیانیه سیاسی آنچنان مقدم و تالی را آورده که هیچ ارتباطی با هم ندارند؛ و از اظهار نظر مورد اشاره هم به هیچ وجه نمی توان ادعای «تسلیم ایران در برابر غرب» را از آن استخراج کرد؛ و نقل قول ناقص نیز درخصوص پروتکل الحاقی است که موضوع «پذیرفتن» آن مطرح است و محسن میردامادی در موضع یک کارشناس سیاست خارجی هشدار می دهد که زمان پذیرفتن این پروتکل با هزینه کم، امروز است.
یادآوری این نکته خالی از لطف نیست که دولت پرطمطراق نهم ماهها قبل از نگارش این کیفرخواست و بعد از هزینه تراشیهای گزاف برای کشور در زمینه انرژی هسته ای، عملاً امتیازات زیادی را از دست داد و نهایتاً هم پروتکل الحاقی را پذیرفت؛ و امروز هم کشور را در آستانه ماجراجوئیهای خطرناک بین المللی قرار داده است، اما به لطف مددهای غیبی، کوچکترین نگرانی برای این فرصت سوزی ها و هدررفت سرمایه ها ندارد.
این بیانیه کینه توزانه سیاسی همچنین در جای دیگری درخصوص کمیسیون امنیت ملی و سیاست خارجی مجلس ششم چنین نوشته است:
بي هويتي اصلاح طلبان در سياست خارجي شاخص ترين وجه و بارزترين خصوصيت آنها بود. از هيچ دريوزگي براي جا انداختن خود در برابر غرب فروگذار نمي كردند. غربيها اگر ظالمانه ترين تقاضاها را هم داشتند حاضر به انجام آن بودند و بدتر اينكه در مواردي پيش بيني مي كردند كه غرب چه خواسته اي مي طلبد پيشاپيش آنها خود را هماهنگ نشان مي دادند. اوج اين قضايا در مجلس ششم بود.
كميسيون سياست خارجي گويا جزئي از وزرات خارجه غرب بود كه يكسره وزارتخارجه بيبند و بار آن روز را هم مورد ملامت قرار مي داد و بقول آقاي كروبي كه يكبار مي گفت كه اعضاي كميسيون خارجي مجلس با هر هيئتي كه صحبت مي كنند در مورد خوبي روابط با آمريكا حرف مي زنند، حتي اگر آن كشور خودش ضد آمريكايي باشد.
از دیگر اتهامات محسن میردامادی در این عریضه، طراحی سازمانی به نام «سازمان رأی» است که با اندکی تغییر، در نیروی مقاومت بسیج اجرا می شود و هدف آن استفاده غیرقانونی از تشکیلات نظامی بسیج، برای هدایت و سازماندهی آرا است؛ حال آنکه درخصوص یک حزب سیاسی، انجام این کار فعالیتی کاملاً مشروع و قانونی است.
به دلیل جلوگیری از اطاله کلام، این متن غیرحقوقی و غیرقانونی (کیفرخواست عمومی) در اینجا بیش از این مورد مداقه قرار نمی گیرد. خوانندگان علاقه مند و جویای حقیقت می توانند به پاسخ مبسوط جبهه مشارکت به اتهامات رجوع کنند:
بیانیه تفصیلی جبهه مشارکت در پاسخ به کیفرخواست دادستان معزول تهران در چهارمین دادگاه نمایشی
بخش اول: اینجا
بخش دوم: اینجا
بخش سوم: اینجا
بخش پایانی: اینجا
----------------------------------------------------------------------------------------------------
ادامه دارد...
جستار دوم (به زودی): خلاصه اتهامات و لایحه دفاعیه محسن میردامادی + متن بیانیه های مورد استناد
منبع: نوروز
ندای سبز آزادی - جمعی از فعالان سیاسی که در زمان جنگ حضور سطح بالایی در دفاع مقدس و دولت مهندس موسوی داشتند و پس از آن نیز در مناصب حساس امنیتی و سیاسی به خدمت پرداختند، خرداد ماه گذشته اقدام به انتشار متنی با عنوان "دهه چهارم انقلاب اسلامی و گفتمان تعالیِ حکومت کودتا" کردند.
این متن حاوی اطلاعات پر اهمیتی درباره مراودات پشت پرده سیاسی در ایران، نقش برجسته اطرافیان رهبر جمهوری اسلامی در به انحراف کشاندن کشور، و تحلیل "روندی" که در نهایت منجر به وقوع کودتای سال گذشته در کشور شد، است
.
با وجود اهمیت زیاد و تحلیل جامعی که در متن ارایه شده است، به دلیل التهابات سیاسی و خبری خرداد ماه، این متن در زمان انتشار به خوبی دیده نشد و تعداد محدودی از کارشناسان و شاید شهروندان عادی در جریان آن قرار گرفتند. لذا "ندای سبز آزادی" به انتشار متن کامل آن در قسمت های مختلف می پردازد. اولین، دومین و سومین قسمت آن در روزهای گذشته منتشر شد و اینک قسمت پایانی آن پیش روی مخاطبان است.
امید است انتشار این متن تحلیلی – خبری، همانگونه که در مقدمه آن نیز آمده، گفت و گو هایی را در عرصه عمومی به وجود آورد.
برای مشاهده قسمت اول اینجا را کلیک کنید
برای مشاهده قسمت دوم اینجا را کلیک کنید
برای مشاهده قسمت سوم اینجا را کلیک کنید
قسمت پایانی:
مروری بر اتفاقات کودتا
۱- طرح ارتقای امنيت پايدار با هماهنگی ناجا و قوه قضاييه و به مسئوليت بسيج (يک سال قبل از انتخابات)
۲- برگزاری رزمايش "امنيت تهران" توسط گردان های بسيج (عاشورا، الزهرا) و سپاه محمد با فرماندهی قرارگاه ثارالله به مدت دو روز در تهران (۹ ماه پيش از انتخابات)
۳- برگزاری مانور بزرگ امنيت و آرامش توسط ناجا با حضور سی هزار مأمور ناجا در سراسر کشور و تهران با هدف جا به جايی نيروهای ضد شورش بين شهرهای بزرگ (۸ ماه قبل از انتخابات)
۴- مخالفت صريح و تهديد سيد محمد خاتمی نسبت به حضور در انتخابات (حتی تلويحاً و علناً او به ترور تهيديد شد.) (۵ ماه قبل از انتخابات)
۵- شروع عمليات روانی عليه کميته صيانت از آرای ستاد موسوی (يک ماه قبل از انتخابات)
۶- تهاجم همه جانبه ستاد احمدی نژاد عليه هاشمی که با سخنان او در مناظره ميرحسين به اوج رسيد. (کمتر از ۳ هفته قبل از انتخابات)
۷- انتشار ميليونها تعرفه مازاد و افزايش بی سابقه صندوقهای سيار (که معمولاً ناظران کانديدها بر آنها نظارت نمی کنند، آرای احمدی نژاد در اين صندوقها بسيار بيشتر بود.) (دو هفته قبل از انتخابات)
۸- هجمه شدی احمدی نژاد به هاشمی در مناظره تلويزونی با موسوی (۱۰ روز قبل از انتخابات)
۹- عدم پذيرش تعداد قابل توجهی از نمايندگان موسوی و کروبی برای حضور در پای صندوق رأی از سوی شورای نگهبان (۱ هفته مانده به انتخابات)
۱۰- نهايی شدن فهرست بازداشتی ها در حلقه ذی نفوذ و صدور حکم بازداشت آنها (۴ روز مانده به انتخابات)
۱۱- استقرار کارشناسان مورد اعتماد حلقه در اتاق تجميع آرا وزارت کشور (۳ روز مانده به انتخابات)
۱۲- ستاد انتخاباتی احمدی نژاد بخشنامه داخلی صادر می کند و اعلام می کند که پيروزی او صد در صد حتمی است و فعالان ستادها منتظر طنين الله اکبر بعد از شمارش آرا باشند. (۳ روز مانده به انتخابات)
۱۳- ميرحسين موسوی در نامه ای سرگشاده به رهبری از تخلفات گسترده حزب پادگانی و لشکر ناظران و کارشکنی وزارت کشور در عدم پذيرش نمايندگان او برای حضور و نظارت بر صندوق ها، ابراز نگرانی می کند. (۳ روز مانده به انتخابات)
۱۴- حجة الاسلام سالک نماينده سابق رهبر در سپاه قدس و حفاظت اطلاعات سپاه، که دبير هیأت عالی گزينش است و يکی از اعضای هیأت نظارت شورای نگهبان بود (از نيروهای پيرامونی حلقه ذی نفوذ) اعلام کرد: آشوبگران خيابانی با به خدمت گرفتن اراذل و اوباش می خواهند اتفاقاتی را که در راستای انقلاب های مخملی در آسيای ميانه رخ داد در ايران تکرار کنند (۳ روز مانده به انتخابات)
۱۵- نظرسنجی وزارت کشور، وزارت اطلاعات و صدا و سيما و جمع بندی شورای عالی امنيت ملی حاکی از دو مرحله ای شدن انتخابات و تفوق نسبی ميرحسين است.
۱۶- تلويزون اختصاصاً به احمدی نژاد نيم ساعت وقت اضافه ويژه می دهد تا در آخرين ساعات تبليغات از آن بهره جويد (دو روز قبل از انتخابات)
۱۷- برگزاری "مانور اقتدار" در تهران توسط ناجا (يک روز قبل از انتخابات)
۱۸- مختل کردن سيستم ارتباطی کميته صيانت از آرا با قطع کردن پيامک (SMS) ها (يک روز قبل از انتخابات)
۱۹- فيلترينگ گسترده سايت های اصلاح طلب و اختلال در اينترنت (شب قبل از انتخابات)
۲۰- عدم صدور کار و جا به جايی ناظران به شعبی با فاصله های زياد به گونه ای که ناظران موسوی نتوانند در صندوق ها حاضر شوند. (صبح انتخابات)
۲۱- حمله به ستادهای موسوی در تهران و چند شهر ديگر، اين حمله در تهران (ستاد قيطريه) توسط نيروهای پليس امنيت (لباس شخصی هايی که سابقاً عضو نوپو بوده اند) صورت گرفت. (عصر روز انتخابات)
۲۲- تماس افراد مختلف سياسی(رئيس مجلس و ...) با موسوی و تبريک به موسوی (عصر روز انتخابات)
۲۳- قطع تلفن های شهری کميته صيانت از آرا، فيلترينگ سايت های اصلاح طلب ) ساعت۵ بعد از ظهر)
۲۴- تشکيل جلسه شورای عالی امنيت ملی و تصميم به اعلام پيروزی احمدی نژاد، تهيه ابلاغيه ها و ابلاغ به دستگاه های ذيربط بين ساعت ۴ تا ۵ بعد از ظهر
۲۵- اطلاع ميرحسين از برنامه حلقه ذی نفوذ برای اعلام نتيجه ۲۴-۱۳ به نفع احمدی نژاد؛ او اين اطلاع را از منابع موثق اطلاعاتی دريافت کرد. ) ساعت۵ بعد از ظهر)
۲۶- مراجعه عوامل دادستانی به چاپخانه هايی که روزنامه ها را چاپ می کردند (اعم از دولتی و غير دولتی) در حدود ساعت ۶ بعد از ظهر روز جمعه و تهديد به تعطيلی آن ها در صورت چاپ هر چيزی در مورد پيروزی نامزدی در انتخابات.
۲۵- نامه نگاری ميرحسين با رهبری (۴ نامه در روز انتخابات)
۲۷- حضور سردبير روزنامه ايران در تحريريه روزنامه، اعلام پيروزی ۲۳ ميليونی به عوامل تحريريه (عصر روز جمعه) و چاپ ويژه نامه پيروزی احمدی نژاد در چاپخانه بانک ملی قبل از اتمام شمارش آرا. اين ويژه نامه البته همان شب جمع آوری و از توزيع آن جلوگيری شد.
۲۸- جمع بندی گزارشهای ۲۵ هزار نماينده موسوی از صندوق ها (عليرغم همه کارشکنی ها در ۶۰ درصد صندوق ها حاضر بودند)، حکايت از پيروزی قطعی او داشت.
۲۹- مذاکره نماينده ميرحسين با بيت رهبری و مطلع شدن از اعتقاد آن مجموعه به پيروزی احمدی نژاد (قبل از نيمه شب جمعه)
۳۰- پايان يافتن تعرفه در عصر روز انتخابات در پاره ای از صندوق ها (با وجود انتشار ۵۶ ميليون تعرفه)
۳۱- عدم تمديد مجدد ساعات رأی با وجود حضور مردم (طرفداران موسوی) در بسياری از حوزه ها
۳۲- شروع پروژه رسانه ای: اعلام رأی ۲۴ ميليونی توسط خبرگزاری فارس و اعلام پيروزی احمدی نژاد در کيهان و ساير سايت های خبری قبل از شمارش آرا در صندوق ها
۳۳- تهديد روزنامه های اصلاح طلب (با حضور در چاپخانه)، توقيق روزنامه کلمه سبز و چند نشريه ديگر
۳۴- اعلام سريع مليونی آرا تنها دو ساعت پس از پايان رأی گيری
۳۶- ثابت ماندن نسبت آراء دو کانديدا در تمام مراحل اعلام تعداد رای از اول تا آخر (صرف نظر از تنوع الگوهای رفتار انتخاباتی در شهرها، مناطق روستايی و مناطق قومی ايران)
۳۵- اعلام رأی ۲۴ ميليونی احمدی نژاددر کمتر از ۱۲ ساعت بعد از رای گيری
۳۶- بيانيه رهبری در تأييد انتخابات و تبريک رأی بالای احمدی نژاد۱۶ ساعت بعد از رای گيری و پيش از تأييد شورای نگهبان
۳۷- دستگيری گسترده فعالان اصلاح طلب (روز بعد از انتخابات)
۳۸- حمله به کوی دانشگاه تهران و شيراز (دو روز بعد از انتخابات)
۳۹- حمله به راهپيمايی چند ميليونی طرفداران موسوی توسط بسيج و کشته و مجروح شدن تعدادی از راهپيمايان (دو روز بعد از انتخابات)
فرمانده عملياتی – اجرايی کودتا بر عهده طائب بود. (پانويس ۹) او که پس از سالها عضويت در حلقه اول امنيتی بيت رهبری، بسيار مورد اعتماد رهبر و فرزند اوست، کل عمليات را مديريت کرد. البته پس از راهپيمايی ۲۵ خرداد در تهران کميته ويژه ای تشکيل شد که به کميته ويژه بحران شهرت يافت، که در اين کميته نيز او مسئول بود. اين کميته ظاهراً زير نظر شورای عالی امنيت ملی بود، اما در حقيقت او اختيار تام داشت. زيرا جليلی دبير شورای امنيت ملی خود از نيروهای حلقه ذی نفوذ و از کارمندان رسمی بيت رهبری بود که دو سال پيش جايگزين علی لاريجانی شد، و لاريجانی نيز کمی بزرگتر از آن بود که به عنوان نيروی کاملاً هماهنگ حلقه ذی نفوذ عمل کند. به هر ترتيب، کميته ويژه بحران کنترل تهران را با مصوبه شورای عالی امنيت ملی از انتهای خردادماه به قرارگاه ثار الله سپرد تا تهران تابستانی کاملاً امنيتی را تجربه نمايد. اعضای اين کميته ويژه همگی از اعضا ( طائب، نقدی، رمضانی) و يا عوامل حلقه ذی نفوذ بودند (عراقی و ...).
پس از انتخابات يکی از اهداف (انتخاب مجدد احمدی نژاد) محقق شد، اما دو هدف ديگر نيز به قوت پی گيری شد. مواضع و عملکرد هاشمی به ويژه نامه صريحی که قبل از انتخابات به رهبری نوشت و مواضع و عملکرد دو تن از فرزاندان او (فائزه و مهدی) محملی برای هجمه های شديد و بی سابقه عليه او شد. رهبری در خطبه های نماز جمعه صراحتاً بين او و احمدی نژاد، احمدی نژاد را انتخاب کرد و از لزوم رسيدگی به پرونده بستگانش در قوه قضاييه سخن گفت. در سخنرانی های ديگر نيز تلويحاً از او به دليل عدم مواضع شفاف در تقابل با سبزها انتقاد کرد. پروژه حذف اصلاح طلبان نيز از بازداشت گسترده افراد شروع شد، با دادگاه نمايشی و اعترافات تلويزونی به اوج رسيد، سپس با صدور احکام سنگين برای افراد و لغو مجوز فعاليت احزاب اصلاح طلب به مرحله جديد وارد شد. در اين ميان اتفاق مهم ديگری که افتاد، انتصاب يکی از مهره های کاملاً هماهنگ با حلقه در پست وزارت اطلاعات بود. با وزارت مصلحی، موجی گسترده از تصفيه وزارت اطلاعات را در بر گرفت. اين تصفيه شامل حال معاونان، مديران ارشد، مديران بخشی، کارشناسان و ... شد. بدين ترتيب، پروژه حذف اصلاح طلبان، که به دستور حلقه ذی نفوذ توسط سپاه آغاز شده بود پس از جابجايی های گسترده در وزارت اطلاعات، به اين وزارتخانه سپرده شد (تعويض بازجويان و بازجويی های جديد). سپس نوبت بخش قضايی بود و دادگاه های فرمايشی که جلسات آن بعضاً چند بار فيلمبرداری می شود (چون بخش تبليغاتی اين پروژه بسيار مهم است) و قاضی ها هيچ اختياری در برابر بازجويان، که خود عوامل حلقه ذی نفوذ هستند، ندارند. نهايتاً بخش تبليغاتی کودتا است که توسط معاونت سياسی سيما، خبرگزاری فارس، روزنامه جوان و روزنامه کيهان به طور اخص و انبوهی از رسانه های دولت کودتا اجرا می شود.
همزمان بخش های ديگر طرح "دهه چهارم انقلاب ..." در حال اجراست (به ويژه در بخش های اقتصادی)، حذف کامل اصلاح طلبان،تلاش برای دستگيری فرزند هاشمی و تخريب جايگاه او (زمزمه های عزل او از رياست خبرگان و مجمع تشخيص) نيز به جديت دنبال می شود، به گونه ای که وزير اطلاعات به شدت به شخص او حمله می کند، فشار بر بيت آيت الله خمينی و "يافتن علاجی" برای سيد حسن و برادرانش يافتن به قوت پيگيری می شود و ... .
اما در زمينه نحوه رويارويی با انتخابات شوراها اختلاف نظر وجود دارد. زيرا عده ای از اعضای حلقه گمان می برند که فضای انتخاباتی فرصتی برای ابراز وجود مجدد به سبزها خواهد داد و ...
راهکارهای عمومی
راهکارهای عمومی در حقيقت سياست های عمومی است که در طرح "دهه چهارم انقلاب ..."، پايين ترين سطح ساختار پيرامونی طرح يعنی "توده مردم" را شامل می شود. سرمشق اصلی اين راهکارها که در تلازم و تلفيقی از راهکارهای سطوح بالاتر، عملياتی می شود معطوف به کنترل حوزه عمومی از طرق گوناگون است. استراتژی بلند پروازانه کودتاچيان در حوزه اجتماعی جنبه های مختلفی دارد که به چند مورد آن اشاره می کنيم:
• فضای اجتماعی
سازمانها و گروه های متعددی سياست های کنترل فضای اجتماعی را اجرا می کنند. پر سر وصدا ترين اين برنامه ها، برنامه "طرح امنيت اجتماعی" توسط گشت های ارشاد است که مجری آن نيز نيروی انتظامی و پليس امنيت است. علاوه بر طرح امنيت اجتماعی که مجری آن ناجاست، بسيج نيز طرح گسترده ای به نام "طرح امنيت پايدار" دارد که شامل گشت زنی نيروهای بسيج در خيابان ها و محلات، ايست و بازرسی و جمع آوری اطلاعات است. اما علاوه بر نيروی انتظامی و بسيج، ستاد حفاظت اجتماعی قوه قضاييه که اخيراً درشکل معاونت تمرکز يافته و سردار ذوالقدر به اين معاونت منصوب شده است، نيز سازمان عريض و طويلی است که با همين هدف طراحی شده است و راس شورای مرکزی آن، دادستان کل کشور، محسنی اژه ای است. علاوه بر آن، حداقل ۳ دستگاه سراسری نيز مأمور اجرای امر به معروف و نهی از منکر در فضای اجتماعی هستند:
الف) ستاد احيای امر به معروف و نهی از منکر: اين ساختار که رئيس آن احمد جنتی است در سراسر کشور و سازمانها شعبه و دفتر دارد.
ب) بسيج ناصحان: اين ساختار فی الواقع معاونت امر به معروف در سازمان بسيج است که در مقاومت بسيج سراسر کشور حضور دارند. قتل دکتر زهرا بنی يعقوب توسط يکی از اين شاخه ها در همدان صورت گرفت.
ج) شورای امر به معروف: که در ساختار دولت (ادارات، سازمانها و ...) حضور دارد.
زمزمه تشکيل "وزارت امر به معروف" که در سالهای اخير به تکرار شنيده شده است، تلاش ديگری است برای تشکيل يک ساختار کشوری ديگر وبرخوردار از بودجه رسمی.
اين طرح ها در بخش های امنيتی در فاز نخست به صورت عامه پسند عملياتی می شوند. همان طور که پروژه انسداد فضای مجازی با برخورد با سايت های پورنوگرافيک شروع شد، وجه امنيتی پروژه امنيت اجتماعی نيز با برخورد با اراذل و اوباش آغاز شد، و بازداشتگاه کهريزک نيز برای آنان ساخته شد،و يا پروژه خطرناک ديگری که به بهانه برخورد با شرکت های هرمی آغاز شده و حريم خانه ها را به کل نا امن کرده است. تيم های ترور وزارت اطلاعات در دوره سياست تعديل کار خود را ابتدا ازترور "اوباش محلات" آغاز کردند تا بعد ها به روشنفکران و مخالفان سياسی بپردازند.
مرور زمان نشان داد ه که اين فازهای نخست بهانه ای برای فازهای سياسی-امنيتی بعدی است. فارغ از ابعاد امنيتی – سياسی، رويکرد پايگاه محوری در بسيج با انواع تشکل های ديگر مانند "هیأت پيروان ولايت" در حقيقت کنترل محله ای فضای اجتماعی- سياسی کشور است.
از طرحهای ديگر که در سال های اخير مورد توجه قرار گرفته احيای هسته های گزينش کارمندان دولت است. ساختار کنترلی جديدی که مسئول آن سالک روحانی امنيتی نزديک به حلقه است.
• فضای آموزشی
دانشگاه ها:
فضای دانشگاه در پس زمينه ای بايد بررسی شود که:
۱- جامعه جوان ايران با معضل بيکاری گسترده روبروست
۲ بخش خصوصی اقتصادی به طور کاملاً برنامه ريزی شده در حال نابودی است
۳- کنترل منابع کشور به طور کامل در اختيار حکومت خواهد بود
۴- گزينش فارغ التحصيلان دانشگاه ها برای جذب در بازار دولتی و رقابتی اشتغال بر اساس استعلامات نهادهای کنترلی خواهد بود.
در فضای دانشگاه ها سرمشق های کنترلی را می توان چنين برشمرد:
- مشکل بنيادين با نهاد دانشگاه به عنوان نهادی "غربگرا" که توليدات آن در خدمت "نظام سلطه" است (نهادی که در مقابل حوزه علميه است)
- تقسيم علوم به انسانی و پايه و لزوم تحول کامل علوم انسانی و تربيت نخبگان در علوم پايه (راهکار گلخانه ای پروش نخبگان که الگويی روسی است.)
- رد رويکرد توسعه همه جانبه علمی و اعتقاد به خريدن محصولات علم (راه های ميان بر) به جای سرمايه گذاری طولانی مدت در دانشگاه و صنعت و ...
- تضعيف نهادهای دانشگاهی خارج از کنترل (برخی از دانشگاه های غيردولتی)
- بی اعتبار خواندن و کاهش منزلت فارغ التحصيلان دانشگاهی
- نفی استقلال دانشگاه ها و انتصاب افراد کاملاً هماهنگ در سمت های مختلف مديريتی، اجرايی در دانشگاه ها، دانشکده ها و ...
- تقويت نهادهای کنترلی در دانشگاه نظير: حراست، نهاد نمايندگی ولی فقيه، کميته انضباطی، نيروهای بورسيه وزارت اطلاعات و نهادهای نظامی، تشکل های نظامی نظير بسيج دانشجويی، بسيج اساتيد، بسيج کارکنان، سازمان بسيج توسعه علمی و ... و تشکل های همسوی داشنجويی
- ارائه انواع رانت ها و امتيازات برای حضور دانشجويان، اساتيد و کارکنان در تشکل نظامی دانشگاه (بسيج)
- موج بازنشسته کردن، اخراج و تصفيه اساتيد، احيای گزينش اساتيد، استخدام تعداد گسترده ای از اعضای بسيج در هیأت های علمی دانشگاه ها، احضار، بازداشت و اخراج اساتيد مخالف
- احضار، بازداشت، اخراج و ستاره دار کردن دانشجويان. احيای گزينش برای ورود به دانشگاه و ...
- تفکيک جنسيتی فضای دانشگاه حتی محتويات آموزشی
- ...
اين همه در خدمت اضمحلال نهاد دانشگاه و تبديل محصولات آن به افراد هماهنگ؛ فارغ التحصيلان بيکار و خلاص شدن از علوم انسانی و جنبش مزاحم دانشجويی است.
• مدارس
در فضای آموزشی مدارس کما بيش سرمشق کنترلی با همان رويکرد جاری است:
- لزوم تحول در نظام آموزش و پرورش
- اصلاح محتويات آموزشی: تغيير محتوی کتاب های تاريخ، اسلامی کردن محتويات آموزشی و..
- کنترل مراکز تربيت معلم و تربيت دبير برای استخدام معلمان بر اساس گزينش های سياسی- ايدئولوژيک
- اضمحلال بخش خصوصی آموزش در اثر مشکلات عام بخش خصوصی و پايين آمدن توان مالی مشتريان (اضمحلال طبقه متوسط)
- تاسيس و تقويت نهاد های کنترلی: حراست ادارات آموزش و پرورش، معلمان همکار با وزارت اطلاعات، هاديان سياسی مدارس، احيای امور تربيتی، احيای گزينش معلمان، روحانی مدرسه (روحانيون تربيت يافته در موسسه مصباح يزدی، تيپ امام صادق و ...)
- تشکل های نظامی در آموزش و پرورش: بسيج دانش آموزی، بسيج معلمان، بسيج کارکنان
• ورزش
نگاه حلقه فرماندهان دستگاههای نظامی-امنيتی و اطلاعاتی به ورزش کاملاً تبليغاتی است. از يک سو کسب مقبوليت از محبوبيت بالقوه و بالفعل ورزش در جامعه جوان ايرانی که مبنا ی رويکرد "بسيج ورزش" است و از سوی ديگر تبليغات بين المللی نظام با بهره گيری از مدال آوری قهرمانان گلخانه ای. در اين ميان تملک باشگاه های بزرگ و محبوب توسط بسيج يک برنامه کوتاه مدت است، اگرچه هم اکنون نيز نگاهی به مديريت فدراسيون های مختلف ورزشی از حضور گسترده نظاميان در ورزش حکايت دارد. در اين ميان تنها در فدراسيون فوتبال: تاج، عزيز محمدی، شريفی و ... همه از اعضای مؤثر در مديريت فوتبال هستند. در مديريت باشگاه های ليگ برتر، واعظ آشتيانی در استقلال، کاشانی در پرسپوليس، شفق در تراکتورسازی، ملاحی در پاس همدان، سردار بنی اسد در ابومسلم، ساکت در سپاهان و ... همه سابقه سپاهی دارند. در اين ميان مقاومت سپاسی شيراز و صباباطری و ملوان نيز رسماً به نيروهای نظامی تعلق دارند. اين حضور با دردست گرفتن شرکت های بزرگ دولتی که صاحب امتياز بسياری از باشگاه های ورزش ايران هستند (سهم بخش خصوصی در ورزش ايران کمتر از ۵ درصد است) پررنگ تر خواهد شد. ايجاد و تقويت نهادهای کنترلی برای پاک سازی محيط های ورزشی از ديگر اقدامات است. نهادهايی چون حراست، بسيج، کميته انضباطی، هیأت ويژه (مثلاً در مورد فوتبال منشور اخلاقی) و ...
***
به اين ترتيب نظام سياسی که مشروعيت خود را در لايه های مختلف اجتماعی از دست داده راه حل بحران مشروعيت خود را در سازماندهی شبه فاشيستی يافثه است، به اين معنی که می خواهد با سازماندهی عمودی طرفداران خود که در بهترين حالت از ده درصد مردم تجاوز نمی کند، تشکيلاتی سراسری برای توزيع پول و امتيازات ديگر در ازای وفاداری به نظام و مشارکت در سرکوب و کنترل بسازد که شاخک های خود را در دستگاه های اداری دولت، نهادهای آموزشی، اصناف و موسسات اقتصادی، نهادهای سنتی دينی، و حتی عرصه های تفريح و ورزش و ... می گستراند. به عبارت ساده تر سياست حاکمان جديد محکم کردن چفت و بست های تشکيلات توزيع تبعيض آلود امتيازات (پاتروناژ) و دستگاه های سرکوب از بالا به پايين، و جلوگيری از سازمان يابی و شکل گيری همبستگی اجتماعی در پايين (جامعه) است: دولتِ اقليتِ سرکوبگر متشکل در برابر جامعۀ بی سازمان و از هم پاشيده. گفتمان "تعالی" و طرح های همراه با آن نسخه فروپاشی اجتماعی و مافيايی کردن کامل دولت در ايران است.
بگذاريد نگاهی به اين جملات بياندازيم:
- آيا مردم ايران حق ندارند سؤال کنند چه کسی پشت اين افراد است که نه تنها وقتی دادگاه آنها را احضار می کند، تمکين نمی کنند...
- طرح اوليه اين بود که هيچ گاه نقش برخی پرسنل A در B برملا نشود.
- کسانی پس از فاش شدن نقش برخی از پرسنل A سعی داشتند تا مسأله در سطح چند تن از پرسنل عادی محدود بماند.
- تمام کوشش برخی افراد و جريان ها بر آن است که مسأله از X بالاترنرود و پيگيری B محدود به چند مورد محدود بماند.
- چرا تمام B ها با سکوت مسئولين به عنوان "B مشکوک" ناديده گرفته شده است و هيچ اراده ای برای تعقيب عاملان و محفل نشينان وجود نداشت؟
اين ها فرازهايی از سخنان عبدالله نوری در دادگاه، درباره قتل های زنجيره است. به جای A می توان وزارت اطلاعات، نيروی انتظامی، بسيج، سپاه، دادستانی، حفاظت اطلاعات ناجا، اطلاعات ناجا، پليس امنيت و اداره اماکن ناجا را گذاشت و به جای B می توان قتلهای زنجيره ای، ترور حجاريان، حمله به کوی دانشگاه تهران (۱۳۸۷)، حادثه خرم آباد، دستگيری و شکنجه وبلاگ نويسان، احضار و دستگيری هنرمندان، بازداشت و شکنجه ملی مذهبی ها و فعالان دانشجويی (۱۳۷۹)، دستگيری اعضای مؤسسه آينده، جنايات کهريزک و حمله به کوی دانشگاه تهران و شيراز (۱۳۸۸)، شکنجه بازداشت شدگان پس از انتخابات جهت اخذ اعترافات، قتل سهراب، اشکان، سيد علی موسوی و ... در حوادث پس از انتخابات، زير گرفتن عباس (شهرام) فرجی تارانی توسط نيروی انتظامی در روز عاشورا (۱۳۸۸)، ضرب و شتم شديد تظاهر کنندگان، جنايت های طبقه منفی چهار وزارت کشور، تجاوز به زندانيان در قرارگاه بسيج، ترور دکتر عليمحمدی، ترور دکتر معتمدی وزير اصلاح طلب، به جای X می توان سعيد امامی، سعيد عسکر، سردار نظری، قاضی مرتضوی، سردار رادان، حسن طائب، رمضانی و ... گذاشت.
عجب شباهتی است ميان قربانيانی چون عزت ابراهيم نژاد ، زهرا کاظمی، زهرا بنی يعقوب و ... . عجب شباهتی است ميان شيوه کارد آجين کردن قربانيان ترور سياسی، انفجار اماکن مذهبی، حمله به کوی دانشگاه. اين نشان از ماهيت يکسان کليه پروژه های امنيتی – اطلاعاتی حلقه حاکم بر دستگاه های امنيتی-اطلاعاتی موازی در سالهای اخير دارد و حمايت همه جانبه حلقه از عوامل اجرايی خود (سعيد امامی تنها استثنايی بود که به دليل قدرت دوم خرداد از نجات او ناکام ماندند).
جالب آنکه اين فضای ناشفاف و جنايتکارانه در حوزه اقتصاد نيز عينا" بازتوليد شده است. هيچ کس مسووليت اتلاف ميلياردها دلار درآمدنفتی را درسالهای اخير نمی پذيرد، همانگونه که هيچ کس مسووليت هيچيک از ابعاد فاجعه در ايران کنونی را نمی پذيرد. از فرار مغزها و سرمايه ها گرفته تا نتايج تيم ملی فوتبال، از فساد گسترده در بالاترين سطح دولت (معاون اول و نزديکان) تا پايين سطح ليگهای فوتبال، از ناکارآمدی دولت در تکميل پروژه های بزرگ عمرانی و توسعه ای همچون عسلويه تا ناتمام ماندن ورزشگاههای نمايشی در دولت احمدی نژاد و ...
همانطور که ديده شد، حلقه ذی نفوذ در برهه ای با دريافت "قدرت حقيقی خويش" محافظه کاران را از شرکت در قدرت محروم ساخت. حالا در شرايط پس از کودتا که بقای رهبری کاملا" به نظاميان متکی شده است، آيا باز هم می توان از ولايت فقها در ايران سخن گفت؟ به اين جمله کليدی فرمانده سپاه خوب بينديشيم:
"با حضور بسيجيان پشت سر رهبری تمام توطئه های اخير خنثی شد، اما اگر بسيج نبود، معلوم نبود چه وضعی داشتيم و شايد فتنه گران به اهداف خود می رسيدند." اين واقعيتِ "قدرت"ِ رهبر معظمی است که بدون پشتيبانی اصحاب اسلحه هيچ است و پارانويای مزمن اش دائم او را وا می دارد که اين اصحاب را جا به جا کند تا امکان نهادیِ هماهنگی و برنامه ريزی های "خطرناک" را از آنان بگيرد. اما اصحاب (اعم از نظاميان، مديران امنيتی متخصص در توطئه گری و بحران سازی، "خواص بی بصيرت" امروز، سوداگران تملق گوی موتلفه ای و ... ) نيز اين را می دانند و اين دقيقا تناقض اصلی پروژه يکدست سازی قدرت از نوع اقتدارگرايانۀ آن است: همه طرفهای بازی می دانند که قاعده اصلی، پنهان نگهداشتن عقايد و نيات واقعی، جمع آوری اطلاعات پنهان از رقبا و حذف آ نها در فرصت مناسب است. اين قاعدۀ اصلی بازی قدرت در جمهوری اسلامی و نظام ولايی است و چنين ساختار قدرتی بر خلاف آرزوها و توهم های رهبر و گردانندگان کودتای اخير، به طور منظم ميل به چند گانگی، حذف و اشتقاق دارد. جا به جايی مکرر فرمانده هان و صاحب منصبان درمان معضلِ ميلِ منظم به چندگانگی نيست، قاعده های بازی قدرت بايد تغيير کند. جنبش سبز جنبش تغيير دمکراتيک قاعده هاست.
نتيجه گيری
مطالب اين نوشته را می توان در چند پاراگراف خلاصه کرد. کودتای ۲۲ خرداد نقطه عطف در روندی است که بعد از پايان جنگ تحميلی فعال شد و در دوره دوم رياست جمهوری هاشمی رفسنجانی شدت گرفت. دوگانگی قدرت و انشقاق دستگاه های دولت محصول بی اعتمادی حاکمان سياسی پس از انقلاب به دستگاه های دولت به جا مانده از دوره پهلوی و تاسيس نهادهای موازی برای کنترل آن ها و به پيش بردن پروژه های سياسی حاکمان جديد بود. گردانندگان دستگاه های موازی هم از اعتماد رئوس قدرت در سلسله مراتب نظام برخوردار بودند و هم به ضوابط و قيود قانون و مقررات پايبند نبودند. در دهه اول پس از انقلاب، اين نيروها به طور عمده درگير جنگ تحميلی و مقابله با گروه های برانداز در کردستان و ساير مناطق کشور بودند. اين درگيری ها که به کشته شدن چند صد هزار نفر، وارد آمدن صد ها ميليارد دلار خسارت مادی و قربانی شدن چند نسل از ميان همه طرف های درگير منجر شد، موجب شکل گيری خاطره های تاريخی، زخم ها، کينه ها و نفرت های ماندگار، هويت های گروهی خاص و مهمتر از همه قوام يافتن هسته سخت دستگاه های قدرت و تبديل شدن آنان به نيروهای تعيين کننده درمجموعه دستگاه های حکومت در ايران شد. مشخصه اصلی اين نيروها، علی رغم تنوع گسترده علائق و سليقه های آنها و علی رغم حضور افراد سالم و سخت کوش در صفوف آنها، آشنايی بلاواسطه شان با واقعيت های قدرت و اخلاق مقامات در جمهوری اسلامی بود.
فقدان اصول خدشه ناپذير قانونی در نظارت بر کار اين نيروها از همان ماه های اول انقلاب، توسل به شيوه های پنهان کارانه و غير اخلاقی در حذف سليقه ها و گرايش های "غير خودی" (که هر روزگروه های بيشتری را شامل شده و امروز حتی فغان توطئه گرترين "خواص"ِ متخصص بحران سازی را هم درآورده است که "همه تصميم ها را پنج-شش نفر نظامی می گيرند")، معيارهای دوگانه و توجيه شرعی رياکاری و سفله پروری، علی رغم وجود استثناهای قابل ملاحظه در مواردی معدود، قواعد کلی بازی سياسی در سی و يک سال گذشته بوده است. سياست خارجی ايالات متحده آمريکا، برتری طلبی منطقه ای اسرائيل بر مبنای معيارهای دوگانه و اقداماتی که به طور منظم موجب تضعيف نيروهای دمکرات و (خواسته يا نا خواسته) تقويتِ نيروهای انحصار طلب افراطی در ايران شده است نيز به طور منظم موجب بازتوليد و توجيه "ضرورت" اين نوع قواعد بازی سياسی شده است.
به هر حال، "نخبگان" امنيتی-نظامی و اطلاعاتی اين نظام در مورد ماهيت قدرت، شيوه های کسب و حفظ آن و عادات و اخلاقيات صاحبان قدرت در جمهوری اسلامی توهمی ندارند و اين قواعد را به خوبی می شناسند. هنوز بخش بزرگی ازواقعيت های با اهميت جنگ تحميلی منتشر نشده است و فرماندهان سپاه جزئيات آن واقعيت ها را می دانند.
گردانندگان مافيای حکومتی امروزسالها مسئولان شنود مکالمات مقامات جمهوری و ناظر بر زندگی خصوصی آنان و خانواده هايشان بوده اند. آنان به خوبی می دانند که بسياری از محدوديت های تحميل شده به مردم ايران در زندگی روزمره، درفعاليت اقتصادی و در کار سياسی در مورد خواص کاربرد نداشته است. آنان از رواج گسترده فساد سياسی و اقتصادی و ... ، رانت خواری و قانون گريزی در دستگاه های حکومتی به خوبی و بهتر از هر کس ديگر اطلاع داشته اند و در عين حال مسئولان اصلی تبليغ "تقدس" اين نظام و اتصال آن به منابع الاهی بوده اند! اين نيروها به خوبی از ناکارآمدی دستگاه های حکومت، از اتلاف عظيم منابع و از ناممکن بودن ادامه مسير سی و يک سال گذشته در عرصه های اقتصادی، سياست خارجی و ادارۀ جامعه آگاهند و راه حل را در يکپارچه ساختن قدرت و تضمين بازدارندگی دوگانه (بلا موضوع کردن تغيير رژيم از خارج و تحول دمکراتيک در داخل) يافته اند. بنا بر اين از نظر آنان "طبيعی" است که سازمان يافه ترين بوروکراسیِ جمهوری اسلامی که سلسله مراتب فرمانبری نظامی و معيارهای حرفه ای بر آن حاکم است کنترل کل حکومت، درآمد نفت و منابع اقتصادی (شرکت های دولتی، انحصارات اقتصادی، بانک ها و... ) را در دست گيرد و با جراحی های بزرگ جامعه را به "تعالی" برساند. در چنين چشم اندازی است که امکان تکرار يک دوم خرداد ديگر و ادامه حاکميت دوگانه (پيروزی مير حسين موسوی) منتفی فرض شد و البته به مفتضحانه ترين شکل ممکن و به دست عوامل ناکارآمد دست چندمی از قبيل احمدی نژاد، محصولی، کامران دانشجو و ... عملياتی شد.
تاريخ دو دهه بعد از جنگ، تاريخ جنگ قدرت ميان مجموعه اين دستگاه های موازی بوده است که از دهه دوم عمر جمهوری اسلامی در مرکزيتی به نام بيت رهبری هماهنگ شده اند با ساير دستگاه های حاکميت، يعنی دستگاه های مختلف قوه مجريه و مجلس (در دوره هايی که استقلال بيشتری داشته است)، در متنی از نارضايتی اجتماعی گسترده، بحران مشروعيت و محيطِ سياستِ خارجی خصمانه. ترکيب عوامل اخير (بحران مشروعيت، اعتراض اجتماعی و تهديد خارجی) و شدت و حدت آ نها در دوره های مختلف، مهمترين عوامل تاثير گذار در موازنه قوا در جنگ قدرت در بالا و نيز موازنه قدرت بين حکومت و جامعه بوده است. مشخصۀ دورۀ قبل از ۲۲ خرداد ۱۳۸۸ آن بود که بخش بزرگی از اين زدو خورد سياسی در سايه و پنهان از چشم مردم انجام می شد (به استثنای مواردی در دورۀ اصلاحات و البته به قيمت آسيب هايی که بر فعالان سياسی و مدنی پيگير در آن دوره وارد شد). اينک اين جنگ به خيابان ها و عرصۀ عمومی کشيده شده است و مافيای پنهان به دولت مافيايی تبديل شده است. ادامه راهی که رهبر معظم و خواص با بصيرت می روند نه راه چين که راه روسیۀ دورۀ يلتسين و تجزیۀ بيشتر قدرت ملی در ايران است.
کارگردانان اصلی نمايش مسخرۀ احمدی نژاد رويای "دولت عمودی" پوتين و ادغام در اقتصاد جهانی و نظام بين المللی به شکل چين را در سر می پرورانند، اما در غيابِ حزبی که صدها هزار کادر درچهل سال راه پيمايی طولانی تربيت کرده و لااقل در صفوف خودش به شايسته سالاری و در عرصه بين المللی به اولويت منافع ملی بر تنگ نظری های ايدئولوژيک اعتقاد داشته است؛ در غياب دستگاه قضايی که معيارهای واحدی در برخورد با فساد و قانونگذاری داشته باشد (و سه رئيس اش در دو دهۀ گذسته يکی پس از ديگری اعلام کرده اند که در موارد مهم "کاره ای نيستند")؛ در غياب مکانيسم های شفاف انتقال اطلاعات، رسانه های مستقل و مجراهای شکل گيری و تبلور يافتن تقاضاهای اجتماعی؛ و با کارگزارانی که سی سال است با منتفی کردن حداقلی از رقابت منصفانۀ سياسی و اقتصادی با شرکت در مسابقه های تک شرکت کننده، دائما جام قهرمانی برده اند؛ در نظامی که قادر و در موارد زيادی حتی مايل به اجرای قوانين مصوب مجلس خودش هم نيست؛ و در نظامی که بر هيچ کس از جمله بر نزديک ترين "خواص" اش معلوم نيست که ديگر به چه دليل "مقدس" است و مقد س ترين مفاهيم وآرمانها را به گونه ای که هيچ آتاتورک، استالين يا ناپلئونی قادر به انجام آن نبود، زمينی کرده و به سخره گرفته است، حتی راه سازش و معامله های نسبتا منصفانه با قدرت های جهانی هم کم و بيش بسته است.
راهی که طراحان جراحی های "دهۀ چهارم انقلاب" و "گفتمان تعالی"ِ رهبر معظم و خواصِ هنوز صاحبِ بصيرت می روند، راه تمرکز روز افزون و کوچک تر شدن حلقۀ قدرت، بی رحمانه تر شدن دائمی رقابت و حذف مستمر رقبای باقی مانده (خواص سابق) به کثيف ترين و بی رحمانه ترين شيوه ها در بالا، و تلاش برای اتميزه کردن جامعه، نابودی بيش از پيش سرمايه اجتماعی، ارعاب و جلوگيری از شکل گيری همبستگی اجتماعی در پايين است. اما همان طور که پيشتر گفتيم سابقه و "سنت" شکل گرفته در رقابت سياسی در دستگاه هايی که امروز بر جمهوری اسلامی حاکمند، نوع قواعد بازیِ قدرت و بی اعتمادی و سو ظن گسترده و اجتناب ناپذير انواع "خواص" به يکديگر، و عاملانی که به بازی در زمين سرشار از دلار های ارزان نفتی، رانت خواری گسترده، اکثرا در پشت پرده و مصون از پاسخگويی و بدون حضور رقيب جدی عادت کرده اند، هر گونه انسجام درازمدت و يکپارچگی را ناممکن کرده است.
اعتراض اجتماعی که امروز تا اعماق جامعه گسترش يافته و بروز و ظهور آن نيز با افت و خيز های دوره ای اجتناب ناپذير است، تلاش برای يکپارچه سازی حکومت را بيش از گذشته ناممکن خواهد کرد. در سطح جامعه هم مردم بيش از پيش در می يابند که بقای جامعه ايرانی- صرف نظر از حکومتی که امروز يا فردا بر ايران حاکم است- در گرو گسترش پيوندهای همبستگی اجتماعی- دوستی، کمک متقابل، تبادل اطلاعات و تجربه ها و حفظپيوندها و اقدام های هماهنگ (در حد امکان)- در تمام سطوح جامعه، از محله و روابط خانوادگی و محل تحصيل گرفته تا محل تحصيل و خيابان و روستا و شهر است.
چشم اندازهای جنبش سبز اين هاست:تلاش برای پديد آوردن شبکه های گسترده همبستگی و قدرت اجتماعی برای دستيابی به موازنه قوا با حکومت و پاسخگو کردن آن. جنبش سبز، جنبش کلی و فراگيرِ حقوق و آزادی های مدنی و سياسی است؛ وحدت آن در کثرت گرايش ها، علائق و سليقه های اقشار، طبقات و گروه های بسيار متنوع موجود در جامعه ايران است اما قابل تجزيه به خرده جنبش هايی که خواست های خود را مستقل از خواست عمومی دمکراسی و حقوق شهروندی برابر برای همه ايرانيان دنبال می کنند نيست.
جمعی از فعالان سياسی ايران
خرداد ۱۳۸۹
پانويس ها
پانويس ۱ - داستان سرايان گاه ناخودآگاه (و يا هماهنگ) در دام تاکتيک های عمليات روانی "حلقه ذی نفوذ" قرار می گيرند. به دو نمونه قديمی و اخير آن در اينجا اشاره می کنيم:
۱- در جريان تعويض مسئولان رسيدگی به پرونده قتل های زنجيره ای و کنار رفتن نمايندگان خاتمی و مسئوليت يافتن افراد مرتبط با حلقه ذی نفوذ (تيم جواد آزاده)، محور بازجويی ها، شکنجه متهمان جهت اخذ اعترافات جنسی و جاسوسی بود. در اين راستا داستان سرايان نيز در اين دام افتادند. عمده کردن موضوعاتی چون "ارتباط نامشروع خانم مهماندار شرکت هواپيمايی آسمان که در سال ۱۳۷۶ به قتل رسيد با برخی از متهمان" و يا "ارتباط سيامک سنجری (نمايشگاه دار ماشين که در سال ۱۳۷۵ به قتل رسيد) با برخی متهمين و منسوبين آنها" و يا " داستان دختر جوانی به نام سحر که گفته شده با اکثر متهمان ارتباط داشته" و يا "ارتباط متهمان با يکديگر" و ... ، نقل محافل داستانسرايان و رسانه های خارجی و برخی محافل سياسی داخل شد. و اين دقيقاً در چارچوب رويکرد حلقه ذی نفوذ بود، تحريف پرونده به سمت: "عمل خودسرانه عده ای فاسد که از دشمن خط گرفته اند".
۲- يکی ديگر از شيوه های ساده عمليات روانی برای بی اثر ساختن يک افشاگری مهم، آميختن آن با حواشی ساده انديشانه و غيرمنطقی است. حواشی که ناممکن بودن آن اظهر من الشمس است و می تواند اصل مطلب را نيز تحت الشعاع وجه غيرمنطقی خود، بی اثر کند. نمونه مهم آن را می توان در قضيه انتقال ۱۸ ميليارد دلار به ترکيه جست، درحاليکه يک مقام عاليرتبه ترک در جلسه رسمی حزبی خود اين مطلب را بيان کرده بود و سه تن از صادق ترين فعالان سياسی ايران (که به تقوای سياسی و صداقت اخلاقی شهره اند) در نامه ای رسمی آنرا مطرح کردند، افزودن حواشی غيرمنطقی چون انتقال به صورت "کاميون طلا و ارز" اصل آن را نيز زير تحت الشعاع قرار داد، به گونه ای که احمدی نژاد نيز در برابر پرسش خبرنگاری در ترکيه اين جنبه را عمده کرد: "۱۸ ميليارد دلار چند کاميون می شود؟" و از اين موضع اصل آنرا مخدوش دانست و کسی نپرسيد پس اظهارات مقامات ترک و استنادات ديگر چه می شود؟ ساير اطلاعاتی که در دست بود نيز تحت الشعاع اين عمليات روانی، مطرح نشد. بدين ترتيب جايی که تکذيب يک افشاگری، کارآمد نيست، افسانه سازی و شاخ و برگ های نسنجيده در کنار ساير شيوه ها به بی اثر سازی حقايق افشا شده کمک می کند.
پانويس ۲ - انصار حزب الله در سال ۱۳۷۲ با هدايت مستقيم سردار ذوالقدر يکی از اعضای " حلقه ذی نفوذ" تشکيل و با انتشار نشريه "يا لثارات الحسين" اعلام موجوديت کرد. اعضای اين تشکل عمدتاً از افراد "هیأت رزمندگان تهران" بودند که در سال ۱۳۶۷ تأسيس شده بود. انصار حزب الله دو سال پس از تشکيل در سال ۱۳۷۴ منشعب شد و گروه "اتحاديه دانشجويان و فارغ التحصيلان حزب الله" (الله کرم، حاجی بخشی و ده نمکی) جهت انجام پروژه های شهری (تجمعات و ...) از آن جدا شد. اين مجموعه با دفتر رهبری ارتباط بسيار نزديک داشت و ملاقات های خصوصی با رهبری هم به راحتی برايشان ميسر بود. گفته می شود الله کرم توسط شخص رهبری به مسئوليت انصار حزب الله گمارده شد. اطلاع نيروی نظامی و انتظامی از اين ارتباطات نزديک نوعی مصونيت برای اعضا به وجود آورده بود. حتی در تجمعات کوی دانشگاه تهران در تيرماه ۷۸، آنها به نيروی انتظامی امر و نهی می کردند. تنها موردی که آنها به دادگاه فراخوانده شدند، در جريان ضرب و شتم وزرای خاتمی در نماز جمعه بود (نوری و مهاجرانی)، که ضاربين در دادگاه محکوم شدند، البته حکم هيچ گاه اجرا نشد.
برخی از اين "کبوتران ولايت" بعدها در تشکيلات "نوپو" که به دستور رهبری توسط مسعود صدرالاسلام، يکی از عوامل اجرايی مهم حلقه ذی نفوذ، تشکيل شده بود، سازمان دهی شدند (۱۳۷۷). نوپو تحت امر اطلاعات ناجا نيروی اصلی حمله کننده به کوی دانشگاه تهران در تيرماه ۷۸ بود، که هيچ يک حتی مورد پرس و جو هم قرار نگرفتند. در حوادث پس از انتخابات ۸۸ نيز نوپو نقش ويژه ای در حمله به کوی دانشگاه تهران، مجتمع سبحان، و ... داشت.
پانويس ۳ - فرايند تصميم سازی " حلقه گردانندگان دستگاه های موازی" ساز و کاری پيچيده و دقيق و مبتنی بر شناخت دقيق و عميق آنها از شخصيت و ذهنيت رهبری نظام است. اين مبنای روانشناسانه به آنان اجازه داده است تا با فضاسازی ها و ... عاليترين تصميمات سياست ايران را مديريت کنند. بيت رهبری که در زمان رهبری اول انقلاب ساختار و گرايشی روحانی- سياسی داشت و با حضور روحانيونی چون توسلی، موسوی خوئينی ها، کروبی، محلاتی و ... توسط سيد احمد خمينی و هاشمی رفسنجانی مديريت می شد، در دوران بيست ساله رهبری دوم دچار تحولات دوره ای شده است. اين ساختار در ابتدا با گرايشی امنيتی– روحانی تأسيس شد و اصغر حجازی، روحانی امنيتی با سابقه معاونت وزارت اطلاعات، در آن نقش محوری داشت. با آغاز دوران اصلاحات، برخی از فرماندهان سپاه پاسداران نيز به افراد تأثير گذار بيت رهبری پيوستند، بنابراين افراد سپاه پاسداران از سطح اداری بيت رهبری به حلقه های تصميم سازی و تصميم گيری نيز راه يافتند و گرايش بيت رهبری روحانی- امنيتی – نظامی شد. با آغاز رياست جمهوری احمدی نژاد و اتفاقات انتاخابات رياست جمهوری دهم، ساختار و گرايش بيت رهبری با کمرنگ شدن نقش روحانيون، به سوی نظامی – امنيتی شدن پيش می رود. اگرچه اين ساختار امنيتی – نظامی با ساختار سياسی – روحانی رهبری اول تفاوت های فاحش دارد، اما نقطه اشتراک مهمی يافته است و آن انتقال مديريت بيت رهبری دوم به فرزند ايشان است.
اين مجموعه در طول اين بيست سال پروژه های متنوعی را اجرا کرده است:
- تشکيل دروس خارج برای رهبری انقلاب جهت تثبيت جايگاه مرجعيت او و تربيت پاره ای از طلاب جوان برای آينده
- پروژه "ولی امر مسلمين جهان" که شامل توسعه مقلدان خارجی رهبر انقلاب و علاقه مندان ايشان در سراسر جهان و برنامه هايی رسانه ای در اين چارچوب است.
- طراحی سفرهای با شکوه با حضور انبوهی از مردم از شهر ها و استان های مجاور و جلسات سخنرانی از پيش مديريت شده در تهران و شهرستان ها
- بازسازی چهره رهبر انقلاب به عنوان فرمانده اصلی جنگ، اين پروژه در هفته دفاع مقدس و در تلويزون ايران مشهود است.
- بازسازی چهره رهبر انقلاب به عنوان مهمترين فرد در پيروزی انقلاب بعد از امام خمينی، اين پروژه هم به طور ويژه در دهه فجر و در برنامه های تلويزون ايران مشهود است.
- بازسازی چهره جامع الاطراف و متخصص در همه امور از طريق نمايش جلسات متنوعی چون شعر و ادبا، قاريان و قرآن پژوهان، هنرمندان، فيلمسازان، مورخان، اساتيد دانشگاه، برنامه سازان فرهنگی، مديران حوزه های مختلف اجرايی (کشاورزی، صنعت، انرژی و ...)
و در کنار اين پروژه های رسمی، ده ها برنامه غيرعلنی چون جلسات ذکر و اوراد با پيشگويان و اهل معرفت و سير و سلوک و ... که ايشان شديداً به آن اعتقاد دارند و ...
به هر ترتيب آنها می دانند که رهبری دوم جمهوری اسلامی ايران در ميان روحانيون سرشناس و رده اول حاضر در انقلاب جايی ندارد، آنجا که چهره هايی چون آيت الله خمينی، شريعتمداری، منتظری، مطهری، طالقانی مفتح، بهشتی، رفسنجانی و باهنر ديده می شوند، ايشان در ميان اعضای اوليه و اصلی شورای انقلاب نبود و بنا به توصيه برخی حاضران در مرحله بعد که اين شورا اعضايش را افزايش داد به جمع آنان افزوده شد. بعدها به سفارش آيت الله منتظری به عنوان امام جمعه موقت تهران منصوب شد. در جريان رياست جمهوری او، منازعات دامنه دار با نخست وزير تحميلی اش، ميرحسين موسوی، در تمام موارد به زيان او به پايان رسيد و در تمام اين اختلافات، آيت الله خمينی طرف نخست وزير را گرفت. نام او هيچ گاه به عنوان نظريه پرداز مطرح نبوده است (ايشان مترجم آثار سيد قطب بودند) و تنها موردی که تفسيرش از "ولايت فقيه" را در نماز جمعه تهران بيان کرد، با واکنش شديد و علنی آيت الله خمينی رو به رو شد. در دوران جنگ نيز رهبر انقلاب، نمايندگی خود در شورای عالی دفاع را از او گرفت و به هاشمی داد، علاوه بر آن فرماندهی جنگ را نيز به هاشمی تفويض کرد. او رهبری خود را نيز در اذهان سياسی مديون تلاش هاشمی رفسنجانی در خبرگان رهبری است، پس از آن نيز صلاحيت دينی و مرجعيت ايشان همواره توسط مراجع مستقل به ويژه آيت الله منتظری زير سؤال بوده است.
اين همه شخصيتی از رهبری دوم انقلاب ساخته است که "حلقه ذی نفوذ" به خوبی به اعماق و ابعاد آن آگاه است و اين آگاهی ، به اين حلقه، امکان و قدرت مديريت مستقيم و غيرمستقيم را از طريق طراحی مجموعه ای از برنامه های تشويقی (از لحاظ ذهنی) ممکن نموده است.
پانويس ۴ - به دنبال اين فضاسازی ها بود که رهبری به برداشتی قطعی و خلل ناپذير درباره اصلاح طلبان رسيد:
چهره های فرهنگی آنها به شدت غربگرا هستند، سياسيون آنها يا وابسته اند يا مرعوب و مديران آنها اکثراً نا سالم. بنيان های اعتقادی و دينی آنها بسيار ضعيف شده است، عقلا و رهبران آنها نيز عملاً توسط نيروهای تندرو و مشکوک (نفوذی) مديريت می شوند، اکثريت مطلق آنها اعتقادی به او و جايگاه رهبری ولی فقيه ندارند و از همه مهم تر مترصد فرصتی برای تضعيف و حذف رهبری هستند، در سياست خارجی نيز معتقد به هضم در الگوی نظم نوين جهانی (نظام سلطه) و دوستی با دشمنان انقلاب هستند و ... . نتيچه چنين نگاهی به "انقلابيون پشيمان" و يا "نفوذی ها"، خانه دشمن خواندن مطبوعات، و سخنرانی شديد الحنی عليه آن (که توقيف فله ای مطبوعات را در پس داشت)، مرعوب خواندن مجلس ششم در برابر آمريکا و فاسد خواندن آنها در جريان پرونده جزايری (دستمال آلوده نمی تواند شيشه را تميز کند و ...)، حکم حکومتی برای قانون مطبوعات، سفر به سيستان در روز انتخابات شوراها و اعلام اينکه حتی اگر برخی تأييد صلاحيت شدگان (که مورد تأييد ايشان نبودند) رأی بياورند او دخالت خواهد کرد، سخنرانی عليه مراسم تحويل سال در تخت جمشيد و ... همه گوشه هايی از موفقيت تصميم سازان در القای تصوير دلخواهشان از اصلاح طلبان نزد رهبری بود. البته در طول اين سالها شالوده فکری ايشان به طور عميق به ابتکار عمل قدرت های استعمارگر در تاريخ سده های اخير ايران به صورت مستقيم يا توسط "ايادی داخلی" ("بابی ها، بهايی ها، فراماسون ها، روشنفکران، سياستمداران و تکنوکرات های غربزده و ...") باور دارد. اين رويکرد با تلاش برخی تاريخ دانان برای ايشان مستند سازی شده تا ذهنيت "دشمن انگار" از برخی مستندات (جزء) به يک استنتاج کلی (کل) برسد و سپس اين روايت کلی مبنای تحليل هر جزء ديگر نيز بشود. در حال حاضر مهمترين نقش را در اين بخش علی اکبر ولايتی ايفا می کند ،او به عنوان چهره ای آگاه به تحولات بين الملل و تاريخ دان ,روايتی "دشمن محور "و نفوذی مدار " از تاريخ سده های اخير ايران را با نگاهی آرمانی و نوستالژيک به دوران صفويه به رهبری ارايه می کند که ملهم از نکات مهم برای امروز است و ظرفيت مناسبی برای مشابه سازی های تاريخی و ارضا کننده دارد .علاوه بر مورد فوق جمعی از اقتصاد دانان و يکی دو جامعه شناس ، از چند سال پيش در پی مستند سازی و نظريه پردازی اين تئوری هستند :"توسعه اسم رمز استعمار جديد است ".اينان با صرف هزينه های کلان و مسافرت های مکرر (به ويژه به چين) در پی کشف الگو های آلترناتيو پيشرفت و تحول اند .البته طنز تاريخ اينجاست که اخيرا می گويند اين الگو های متفاوت نيز خود نسخه ای ديگر ازهمان الگو های نظام سلطه است و بايد به کلی چرخ را از نو (و البته توسط آنها) اختراع کرد .در اين بخش "فرامرز رفيع پور" نويسنده کتاب" تضاد و توسعه "نقش محوری داشته است .اين تلاش ها با رمز گشايی از "حربه دموکراسی "به عنوان راهکار استعمار جديد در جهان تکميل شده است.منحصر کردن ادبيات دموکراتيزاسيون به افرادی از قبيل تافلر ، هانتينگتون و فوکوياما توسط چند تن از اساتيد دانشگاه امام حسين به همراه گزارش های آخر الزمانی از وضعيت وخيم اجتماعی،فرهنگی،اقتصادی امريکا ، بخش تکميلی "باز شناسی ابعاد نظام سلطه" است .
در اين فرايند مدام به روز شونده ،ذهنيتی انباشته از سو ظن و تو طئه شکل گرفته است که به گونه ای دگم و بنيادی ،دموکراسی،توسعه و حقوق بشر را اسم رمز های دشمن برای نابودی انقلاب (به عنوان مهمترين هسته مقاومت عليه نظام سلطه در جهان ) می داند. اطلاعات کاناليزه شده توسط بولتن سازان و مشاوران خاص (کار شناسان حلقه )نيز متناسب با ان ذهنيت تدوين می گردد و نتايجی کاملا مشخص و قابل مديريت را در پی خواهد دشت. نتايجی که ضمن تاييد ذهنيت توطئه ای فوق ،تبعات عملی نيز دارد.
پانويس ۵ - اين کشمکش ميان وزارت اطلاعات و سازمان اطلاعات موازی در سال ۱۳۸۸ با روی کار آمدن مصلحی که يکی از مهره های حلقه ذی نفوذ بود با تصفيه گسترده وزارت اطلاعات در تمام سطوح به نفع سازمان اطلاعات موازی خاتمه يافت. جالب آنکه درصد زيادی از اعضای وزارت اطلاعات در انتخابات به ميرحسين موسوی رأی داده بودند و کارشناسان اين وزارت خانه برمبنای نظر سنجی های خود در سراسر کشور، شب قبل از انتخابات در گزارشی به رؤسای قوا و رهبری، انتخابات را دو مرحله ای پيش بينی کردند (گويا آخرين گزارش وزارت کشور احمدی نژاد و مرکز نظر سنجی صدا و سيما نيز به نتايج مشابهی رسيده بوده است ). در ايام انتخابات نيز وقتی حجة الاسلام سعيدی نماينده رهبری و سپاه، در حمايت از احمدی نژاد در وزارت اطلاعات سخنرانی کرد با اعتراضات گسترده مستمعين که همگی از اعضای وزارت خانه و دانشجويان دانشگاه وزارت اطلاعات بودند روبه رو شد، به گونه ای که با گلايه و اعتراض گفت: " مثل اينکه بايد اول فکری به حال اينجا کرد." به هر ترتيب پس از انتخابات اين فکر شد و تصفيه گسترده اتفاق افتاد. حتی پس از آن نيز يکی از محافل نزديک به حلقه ذی نفوذ، از "ديدار يکی از معاونين سابق وزارت اطلاعات با جان کری" خبر داد و ديگری از حضور نيروهای اطلاعات در ميان اغتشاشگران پرده برداشت و ...
پانويس ۶ - البته پس از دوم خرداد، محافظه کاران در چند کانون سياسی به فکر بازسازی خود بودند، اما اين کانون ها با دو شکست پی در پی ديگر کاملاً منفعل و بی تأثير شدند و محافظه کاران بازسازی مجدد خود را تماماً مديون حلقه ذی نفوذ هستند. اگر چه آن بازسازی ديری نيانجاميد و تنها صورتی از آنها باقی مانده است. از مهمترين کانون های سياسی فعال آن زمان يکی حلقه جهرمی در شورای نگهبان بود که بخشی از نيروهای جناح راست را در بخش های اداری اين شورا سازماندهی کرده بود، به عنوان مثال شيخ عطار به عنوان عضوی از اين جمع مأمور بازشماری پاره ای صندوق های رأی انتخابات مجلس ششم در تهران و ابطال ۷۰۰.۰۰۰ رأی تهران و ورود غيرقانونی حداد عادل به آن مجلس شد و يا احمدی نژاد همين مأموريت را در آذربايجان غربی انجام داد و آرای خوی و اروميه را تغيير داد و يا محمد زاده (استاندار متقلب لرستان ) که آرای ناطق نوری را در خرداد ۷۶، ۱۰۳ درصد واجدين آرای استاد اعلام کرده بود) و يا کردان و ...
کانون ديگر با محوريت تشکيلاتی کردان در صدا و سيما تشکيل شده بود. او يازده سال معاون مالی- اداری صدا و سيما بود و در گزارش تحقيق و تفحص مجلس ششم ميلياردها تومان تخلفش علنی شد. خود در مصاحبه ای اعلام کرد "جلساتی ۶-۷ نفره داشتيم برای دفاع از انقلاب، کار پشت صحنه صدا و سيما مهمتر از کار آنتنی بود". او در اين دوران به عنوان يکی از هاديان سپاه، سخنرانی های متعددی در حفاظت اطلاعات سپاه استانها داشت. کار پشت صحنه صدا و سيما بعلاوه سازماندهی و استخدام صدها نيروی سازمانی در صدا و سيما (با معرفی نامه بسيج) و تر و خشک کردن نيروهای خودی با پول تبليغات صدا و سيما از جمله افتحارات او بود. او اگر چه از نيروهای درجه سه و چهار حلقه ذی نفوذ است اما خوانندگان می توانند برای شناسايی کارکرد مطلوب عواملی اداری اين حلقه به آن مراجعه کنند. او در انقلاب ۲۰ ساله بوده و هيچ سابقه ای از مبارزات در دوران شاه نداشت. اما پس از پيروزی انقلاب به شدت فعال می شود، به سپاه و کميته می پيوندد، مسئول اطلاعات و تحقيقات سپاه آمل می شود و همان زمان فرمانده سپاه را شنود می کرده است و از آنجا که سپاه آمل را تحت نفوذ منافقين می دانست، نوعی "سيستم موازی" راه اندازی می کند، سپس به دادستانی انقلاب در آمل، نور و محمود آباد می رود و در آنجا سيستم خاصی برای برخورد با مخالفان سياسی دارد: بردن به مقری که در اطراف شهر درست کرده است برای اعتراف و ... سپس به فرمانداری گنبد می رسد که از آنجا عزل می شود (خود دليل اين عزل را ميزبانی گرمش از آيت الله خامنه ای عنوان می کند.) پس به سفارش رئيس جمهور وقت (خامنه ای) به ستاد اجرايی فرمان امام می رود و بعدها که به سازمان ثبت اسناد می رود از افتخاراتش به تأسيس يک سيستم نظارتی غيرعلنی در سازمان اشاره می کند و ... حتی زمانی که به دليل رسوايی مدرک تقلبی اش از اکسفورد توسط مجلش هشتم استيضاح می شود ۱۲۰ پرونده عليه نمايندگان مجلس (دوستان ديروزش) جمع می کند و ...
به اين کلمات کليدی توجه کنيد:
اطلاعات سپاه، شنود، سيستم موازی، دادستان انقلاب، مقر اعتراف گيری بيرون شهر، ستاد اجرايی، سيستم نظارتی مخفی، مدرک تقلبی، پرونده نمايندگان، و رصد فعاليت های براندازانه عليه جمهوری اسلامی، استخدام ۳-۵ هزار نيروی هم خط با معرفی بسيج در صدا و سيما، سوء استفاده از ميلياردها تومان از درآمدهای تبليغاتی صدا و سيما، ... اين همه بخش هايی از جغرافيای مشترک همه اعضا و عوامل "دستگاه های امنيتی موازی" است.
پانويس ۷ - در دور اول انتخابات رياست جمهوری سال ۱۳۸۴، علاوه بر نامه مفصل و مستند هاشمی درباره دخالت پاره ای از فرماندهان سپاه و بسيج و نيروهای انتظامی (با ذکر اسامی و مورد)، سه وزير دولت در نامه هايی به رهبری دخالت گسترده سپاه و بسيج را به او اطلاع دادند. اين همه قبل از برگزاری انتخابات بود، اما کمترين تأثيری نداشت. حلقه ذی نفوذ پس از فاز دوم (تقلب و تخلف گسترده حزب پادگانی و لشکر نظارتی) مراحل بعد را نيز بدون کمترين دغدغه ای انجام داد:
• رزونامه حلقه ذی نفوذ، کيهان و خبرگزاری فارس، عصر روز انتخابات تيتر فردای خود را برگزيدند (راه يابی احمدی نژاد به دور بعد)
• اول صبح روز شنبه، برخلاف قانون، سخنگوی شورای نگهبان نتيجه انتخابات را به نفع "احمدی نژاد و هاشمی" اعلام کرد، حال آنکه آمار وزارت کشور چيز ديگری بود (کروبی و هاشمی)
• تلويزون و راديو به صورت مکرر نتيجه ارائه شده توسط شورای نگهبان را اعلام کرد و وزارت کشور خاتمی نيز منفعل شد و تنها اين گفته مدير کل آن به يادها ماند که "سازمان و فکر قتل های زنجيره ای در يک دستگاه نظامی رشد کرده است."
• اينگونه بود که مهدی کروبی، گلايه مند از انفعال وزارت کشور خاتمی، مصاحبه ای ترتيب داد و از رهبر خواست "در مقابل باند مشخصی از نظاميان بايستد و دخالت کند" و پس از آنکه با پاسخ شفاهی و تند رهبری رو به رو شد، نامه ای تاريخی نوشت و در آن به دخالت مجتبی خامنه ای در انتخابات اشاره کرد و گلايه ناطق نوری از رهبری درباره حمايت آقازاده (مجتبی) از يک کانديدای خاص و پاسخ تاريخی رهبر مبنی بر اينکه "ايشان (مجتبی خامنه ای) آقا زاده نيست، آقاست" را افشا کرد.
پانويس ۸ - محمد باقر قاليباف نامزد اصلی ( يا بر اساس روايت سردار ذوالقدر نامزد "لايه اول") در انتخابات رياست جمهوری ۱۳۸۸ بود، اما بازخوردهای ارائه شده از بدنه حزب پادگانی و لشکر نظارتی مؤيد اين بود که رويکرد تبليغاتی او، برخی از نيروها را مسأله دار کرده است و در عوض محمود احمدی نژاد امکان اجماع بالاتری نسبت به او در ميان بنده بسيج دارد. لذا چند روز مانده به انتخابات دور اول، مهره خود را عوض کردند و البته قاليباف برعکس محسن رضايی ماند تا آرای طبقه متوسط، آرای اصلاح طلبان و هاشمی را کاهش دهد. پس از آن نيز قاليباف هميشه فضای بازی به عنوان چهره ای متفاوت داشته است، چهره ای که گروه هدف اصلی اش طبقه متوسط است؛ اقدامات او در اين سالها نيز همه در چنين چارچوب صورت گرفته است:
- اقدامات مدرن و توسعه گرا در نيروی انتظامی از ماشين های مرسدس بنز گرفته تا پليس ۱۱۰ و ارتباطات مردمی ۱۳۷ و ...
- رويکرد تبليغاتی کاملاً مدرن (حتی مدرن تر از اصلاح طلبان) در انتخابات رياست جمهوری ۱۳۸۴
- سياست های مدرن رسانه ای در انتشار وبسايتهای مختلف اينترنتی، ادامه رويکرد روزنامه همشهری (در مقايسه با روزنامه ايران که توسط احمدی نژاد به يک کيهان رنگی تبديل شد)، انتشار روزنامه تهران امروز ( که پای ثابت مرور روزنامه ای بی بی سی فارسی است) هفته نامه پنجره و ... که همه متناسب با طبقه متوسط منتشر می شود.
- حضور بين المللی در چارچوب ارزش های طبقه متوسط تحصيلکرده ايران به عنوان مثال در اجلاس سالانه داووس يا اجلاس بين المللی کپنهاگ (۲۰۰۹)
- ارائه تصويری مدرن (مثلاً مصاحبه ای که در آن از ديدن سريال ۲۴ و يا Lost صحبت می کند و ...)
- و از همه مهمتر اقدامات توسعه گرايانه با تبليغات مدرن در شهرداری تهران در زمينه زيرساخت های شهری (تونل رسالت و توحيد، بزرگراه ها و پل ها ...) و فعاليت های فرهنگی اجتماعی ( سازمان فرهنگی هنری شهرداری و معاونت های فرهنگی اجتماعی)
- تمايز گزاری دائم با احمدی نژاد و انتقادات صريح از دولت از موضع يک تکنوکرات تخصص گرا
اما از ديگر سو ميتوان شواهد و نمونه هايی از هماهنگی او با "حلقه گردانندگان دستگاه های امنيتی موازی" نيز ارائه داد:
- سخنرانی خصوصی او که در تابستان ۱۳۸۸ در فضای مجازی منتشر شده، در کنار انتقادات بسيار شديدی که از احمدی نژاد و همکارانش داشت، نظرات بسيار افراطی در زمينه "اطاعت مطلق و چشم بسته از رهبری"، بی دين و ايمان خواندن اصلاح طلبان و منتقدان سياسی
- پرونده وبلاگ نويسان که در زمان تصدی او بر نيروی انتظامی، توسط محفل ذی نفوذ طراحی شده بود به عامليت اداره اماکن و حفاظت اطلاعات ناجا انجام شد (بازوهای عملياتی انتظامی حلقه). اما او نيز در جريان شکنجه های زنجيره ای وبلاگ نويسان بود و لب به اعتراض يا انتقاد نگشود
- پرونده احضار هنرمندان و سينما گران، دستگيری پاره ای از آنان (از جمله سيامک پورزند) توسط اداره اماکن و حفاظت اطلاعات ناجا در زمان تصدی او بر ناجا انجام شد
- بعضی از عوامل اجرايی حلقه (که لا اقل در گذشته چنين نقشی ايفا کرده اند) پس از جابه جايی به شهرداری تهران منتقل شدند، از جمله سردار آقامير قائم مقام اسبق بسيج که در انتخابات رياست جمهوری ۱۳۸۴، متهم به تخريب گسترده هاشمی و توزيع مليون ها CD عليه هاشمی بود. او پس از رفتن طائب به بسيج، مسئول ورزش بسيج شدو در ماههای اخير به شهرداری تهران منتقل شد. قاليباف هم اکنون به عنوان نماد تغيير و يکی از دو گرايش مجاز سياسی است
پانويس ۹ - حسين طائب که هم اکنون رئيس سازمان اطلاعات سپاه پاسداران انقلاب اسلامی است، نقشی محوری در رخدادهای اخير داشته و از اعضای اصلی و مؤثر حلقه گردانندگان دستگاه های امنيتی موازی است. نگاهی به سوابق و جايگاه وی به دليل اهميتی که او در تحولات اخير و به ويژه آينده ايران دارد ضروری است. به ويژه آنکه او چهره نيمه آشکار بخش اصلی و هسته قدرت ايران است:
- او رابطه بسيار نزديکی با مجتبی خامنه ای دارد. اين رابطه به سابقه حضور هر دوی آنها در "گردان حبيب" در سالهای آخر جنگ ايران و عراق، باز می گردد. هم اکنون بخش قابل توجهی از افراد مورد اعتماد حلقه ذی نفوذ از دوستان اين دو نفر هستند که بعضاً سابقه حضور در گردان حبيب را دارند، مانند سردار محقق که در نيروی مقاومت بسيج مسئوليت دارد و ...
- طائب همکار سعيد امامی بوده و همزمان که امامی معاونت اصلی وزارت اطلاعات را بر عهده داشت او نيز معاونت ضد جاسوسی آن وزارتخانه را بر عهده داشت و با توصيه مجتبی خامنه ای که خود ارتباط و دوستی بسيار نزديکی با امامی داشت، از ابتدا عضو حلقه ذی نفوذ بوده است.
- پس از قتل سعيد امامی، طائب و رمضانی در يک پروسه چند ساله جای او را اشغال کردند. اين دو طراحی و مديريت سازمان اطلاعات موازی را بر عهده داشتند. البته طائب علاوه بر چهره امنيتی، به عنوان تصميم ساز سياسی نيز در بسياری اوقات نقش مهم دارد.
- هم اکنون پس از مجتبی خامنه ای او ذی نفوذ ترين عنصر قدرت در ايران پس از رهبری است.
- پس از انتخابات مجلس هفتم، او به همراه مجتبی خامنه ای در رقابت های درونی بيت رهبری کاملاً دست بالا را پيدا کردند و هر روز به قدرت متمرکزشان افزوده شده است.
- طراح پروژه انتخابات رياست جمهوری ۱۳۸۸ با سه هدف (انتخاب مجدد دولت هماهنگ، حذف اصلاح طلبان و تضعيف هرچه بيشتر هاشمی) و فرمانده عملياتی کودتا بر عهده او بود. او به طور غيررسمی فرمانده اجرايی (به جای دولت)، قضايی (به جای قوه قضاييه)، و امنيتی (به جای شورای عالی امنيت ملی) بود.
- او پس از انتخابات، در مصاحبه ای مطبوعاتی از جايگاه واقعی خويش صحبت می کند، نگاهی به برخی ازاين سخنان نشان از جايگاه او دارد،
o آمريکايی ها پيش از انتخابات خواهان مذاکره بودند. "ما" گفتيم بايد بعد از انتخابات مذاکره کنيم تا از موضع بالاتر صحبت کنيم.
o "ما" پيامک (SMS) ها را قطع کرديم چون معترضان می خواستند در مقابل وزارت کشور تجمع کنند و راه پيام رسانی را "ما" قطع کرديم.
o "ما" به معترضان اجازه ميتينگ نمی دهيم.
o بديهی است که "ما" به نمايندگان معترضان پس از انتخابات اجازه حضور در صدا و سيما نمی دهيم، "ما" نمی توانيم رسانه را در اختيار آنها بگذاريم.
o تحليل های "محسن رضايی را انتخاباتی" می دانيم، او می خواهد خودش را در عرصه سياسی نگهدارد.
o سران فتنه موضوع حکميت را از طريق لاريجانی پيگيری می کردند، چگونه ممکن است در کشوری که هر ساله يک انتخابات برگزار می شود، شورای حکميت تشکيل داد، بنابراين شورای نگهبان آنرا نپذيرفت.
o خواص مردود شدند و کسانی که سنگ اين انقلاب را به سينه می زدند و خودشان را بانيان انقلاب می دانستند، با دشمنان هم صدا شدند.
o ريزش نيروهای انقلاب طبيعی است، دهه چهارم انقلاب دهه ريزش است.
اين سخنان در روزهای پس از انتخابات در جمع خبرنگاران توسط طائب مطرح شده است. به وضوح مشخص است که او از موضع رهبری با مسئوليت تام امنيتی- سياسی- قضايی صحبت می کند، از همين موضع است که او کمسيون امنيت ملی مجلس هشتم را که با تشکيل کميته حقيقت ياب، خواهان شناسايی عوامل حمله به کوی دانشگاه تهران بود، به صراحت از اين کار منع می کند و موضوع را "به آنها مربوط نمی داند".
او تا خرداد ماه ۸۷ که هنوز "گفتمان جنگ نرم" توسط کارشناسان مورد اعتماد صورت بندی نشده بود، در چارچوب گفتمان "تهاجم و شبيخون فرهنگی" صحبت می کند و در ابراز نظری در اين ماه تهديد نرم را به بازی های رايانه ای و انيميشن مربوط می داند(۱/۳/۸۷) اما به مرور که "طرح دهه چهارم و ..." و "جنگ نرم" تئوريزه می شود او ابراز می کند:
- تهديدات منطقه ای وجود ندارد، اما بايد برای تهديدات قدرت های فرامنطقه ای آماده بود و بخش رزمی بسيج بايد برای جنگ نامتقارن آموزش ببيند، لذا تقويت گردان های رزمی کربلا برای عمليات ويژه جنگ های نامتقارن و تشکيل "هسته های مقاومت" برای تهديد منافع آمريکا در سراسر جهان الزامی است." البته همزمان به دليل چالشهای اجتماعی – اقتصادی جامعه آمريکا از "جهان پس از آمريکا" نيز سخن می راند.
- تهديد اصلی دشمن در دهه چهارم، مهار انقلاب توسط نيروهای انقلاب است.
- برای نابودی صهيونيزم و ليبراليزم اول بايد نظام های آن را از بين برد و بعد ريشه ها را
- علوم انسانی بايد متحول شود و نسبت به علوم پايه به ويژه فيزيک، شيمی و رياضی اهميت چندانی ندارد
- بايد در حوزه ورزش و علم افراد با استعداد را شناسايی کنيم و آن ها را به طور ويژه برای رقابت های جهانی پرورش دهيم (رويکرد بلوک شرقی، قهرمان پروری گلخانه ای)
- الزامات دهه چهارم انقلاب، بازنشستگی نسل اولی های انقلاب است، بايد "انسانهای همطراز با انقلاب" و با کارآيی بالا تربيت کنيم تا نظام اسلامی در دهه چهارم به عنوان الگوی پيشرفت برای ديگر ملت ها معرفی شود.
- نگذاريم دشمن ما را از تحقق الزامات دهه چهارم انقلاب غافل کند.
پایان
برای مشاهده قسمت اول اینجا را کلیک کنید
HTTP://WWW.IRANGREENVOICE.COM/ARTICLE/2010/AUG/18/6463
برای مشاهده قسمت دوم اینجا را کلیک کنید
HTTP://WWW.IRANGREENVOICE.COM/ARTICLE/2010/AUG/19/6529
برای مشاهده قسمت سوم اینجا را کلیک کنید
HTTP://WWW.IRANGREENVOICE.COM/ARTICLE/2010/AUG/22/6601
ندای سبز آزادی: رئیس اداره سیاسی سپاه، با ادعای اینکه "جریان فتنه گروهی معدود و اندك هستند که ممكن است در میانشان از دانه درشتها نیز حضور داشته باشد"، هشدار داد "عناصر سیاسی كه به مبانی و اركان نظام اعتقاد دارند باید با آشكار شدن وابستگی سران فتنه به بیگانگان و دشمنان، موضع خود را روشن و تعیین تكلیف كنند؛ چراكه اگر اینكار را نكنند، با كسی تعارف وجود ندارد و قطعا شورای نگهبان در احراز صلاحیتها به وظیفه قانونی خود عمل خواهد كرد."
به گزارش فارس، سردار پاسدار یدالله جوانی، که خبرگزاری مزبور وی را "کارشناس مسائل سیاسی" معرفی می کند، معتقد است "تصور و تلقی فتنه گران این بود كه به هر حال با سیاهنمایی از وضع موجود و نوعی عوامفریبی میتوانند در انتخابات رأی بیاورند و اگر رأی هم نیاوردند با ادعای تقلب در انتخابات و به خیابان آوردن هواداران خود، نظام را تحت فشار قرار دهند. "
جوانی می گوید "هدف آنها از ادعای تقلب، تحت تاثیر قرار دادن وضعیت موجود و به دست گرفتن مدیریت جریان حاكم بر كشور بود، که به فضل الهی و با هوشیاری رهبری و بصیرت و آگاهی مردم، دست آنها رو شد و مشخص شد این جریان، علیرغم داشتن سابقه انقلابی و حضور در بدنه حكومت در سالهای گذشته، به یك توطئه كثیف و نوعی عوام فریبی دست زد، كه از آن به عنوان نفاق جدید یا جریان فتنه یاد میشود. "
این مقام ارشد سپاه همچنین ادعا می کند "وقتی این جریان در سناریوی خود با شكست مواجه شد، دو راه پیشروی خود دید؛ اول اینكه رسما اعلام كند شكست خورده و از صحنه سیاست كنارهگیری كند و یا به بازسازی خود پرداخته و در كمین فرصتها بنشیند. "
جوانی ادامه داد: این جریان شكست خورده راه دوم را انتخاب كرد؛ چراكه به این نتیجه رسیدند كه تقابل خیابانی با نظام اسلامی هیچ نتیجهای بجز منفور شدن برای آنها نداشته است و نمیتوان با جنجالهای تبلیغاتی و شانتاژ و جنگ روانی عوامفریبی كرد.
رئیس اداره سیاسی سپاه گفت "فتنهگران با ادعای صداقت، رقیب خود را متهم به دروغگویی میكردند ولی با گذر زمان مشخص شد كه دروغگویی واقعی چه كسانی بودند." .
جوانی در ادامه مدعی "سناریوی جدید جریان فتنه" شد و گفت "در حال حاضر این جریان شكست خورده برای اینكه بقای خود را تضمین كند، با بازسازی چهره منافقانه خود و تبرئه خود با ترفندهای گوناگون، در تلاش است از اتهام براندازی نظام اسلامی شانه خالی كند و آن را یك تحلیل غلط و خود را معتقد به قانون اساسی و وفادار به نظام معرفی كند. "
وی در ادامه با ادعای "قطعی بودن وابستگی این جریان به بیگانگان" مدعی شد "آنها قطعا با شواهد و قرائن موجود به دنبال براندازی بودند و مجموع جریانهای موجود كشور باید مواضع خود را در قبال جریان فتنه به روشنی مشخص كنند، چرا كه نظام اسلامی و مردم از اقدامات شوم فتنهانگیزان خسارتهای جبرانناپذیری متحمل شد. "
رئیس اداره سیاسی سپاه همچنین ادعا کرد "جریان فتنه معدود و اندك هستند"، "هر چند ممكن است در میان فتنهگران از دانه درشتها نیز حضور داشته باشد. "
وی با هشدار نسبت به انتخابات آتی در کشور، ادعا کرد "عناصر سیاسی كه به مبانی و اركان نظام اعتقاد دارند باید با آشكار شدن وابستگی سران فتنه به بیگانگان و دشمنام این مردم، موضع خود را روشن و تعیین تكلیف كنند؛ چراكه اگر اینكار را نكنند مردم و نظام با كسی تعارف ندارد و قطعا سوژهای نگهبان در احراز صلاحیتها به وظیفه قانونی خود عمل خواهد كرد.
رئیس اداره سیاسی سپاه، با ادعای "آتشافروزی سیاسی فتنهگران" اظهار عقیده کرد "همواره بعد از انقلاب، جریانی به دنبال اختلاف و رودرو قرار دادن نیروهای اصیل انقلاب بوده كه در همین زمینه در دوران حضرت امام حركت جریانهای نفاق و جریانهای لیبرال و امروز نیز فتنهانگیزی جریانهای نفاق جدید قابل مشاهده است. "
این مقام ارشد سپاه، چندی پیش نامه شکایت آمیز هفت تن از اعضای مجاهدین انقلاب و جبهه مشارکت، از نهادهای امنیتی- اطلاعاتی و همچنین دخالت نهادهای نظامی در روند و نتیجه انتخابات ریاست جمهوری را مورد حمله قرار داده بود. و گفته بود "با توجه به اینکه جمعی از نیروهای برجسته و سرداران و فرماندهان بسیج و سپاه، نقش مهمی را در نورافشانی به تاریکخانه و سردمداران آن داشتند، باعث شد که جریان فتنه به شدت از دست سپاه و بسیج و افراد خاصی که در این عرصه ایفای نقش کردند، ناراحت و عصبانی شوند و به دنبال نوعی انتقامگیری برآیند. "
نکته ای که در این میان قابل تامل است فرمایشات امام (ره) در باب دخالت نظامیان در سیاست است که گویا از سوی این مدعیان انقلاب به هیچ انگاشته میشود.
ندای سبز آزادی: سید علیرضا حسینی بهشتی ادعاهای اخیر مشاور احمدی نژاد را تکذیب کرد و با ارائهی توضیحاتی مشخص کرد که مهدی کلهر واقعیتهای جلسهی خود با مشاور مهندس موسوی را به کلی تحریف کرده است. آقای کلهر دو روز قبل در گفتوگو با خبرگزاری مهر ادعا کرد که با آقای حسینی بهشتی به عنوان نمایندهی میرحسین موسوی مذاکره کرده و ایشان نیز مرتبا مباحث را به مهندس موسوی گزارش میداده است!
به گزارش کلمه، متن کامل توضیحات سیدعلیرضا حسینی بهشتی در این باره به شرح زیر است:
در جراید روز پنجشنبه ۴/۶/۸۹ به نقل از خبرگزاری مهر در مصاحبهای از آقای مهدی کلهر مطالبی به اینجانب نسبت داده شده که با حقیقت فاصلهای بسیار دارد و لازم میدانم روایت واقعی آن را به آگاهی برسانم:
در آذرماه ۱۳۸۸ (نزدیک به سه هفته پیش از بازداشت من)، یکی از بازداشت شدگان حوادث پس از انتخابات به نام آقای سعید صادقی که پس از آزادیاش سعی فراوان در تماس با مسئولین نظام و انتقال اخبار مربوط به رفتار غیرانسانی که به او روا داشته شده بود داشت، با من تماس گرفت و از تمایل آقای کلهر برای دیدار با من خبر داد. من تا آن زمان ایشان را ندیده بودم و به دو دلیل تمایلی برای این ملاقات نداشتم: نخست به خاطر سمت رسمی که ایشان داشتند، و دیگر به خاطر وضعیت خود آقای کلهر که در آن زمان دستخوش بحران خانوادگی بودند و علیالقاعده در وضعیت مناسبی نبودند. از همین رو به آقای صادقی گفتم اگر آقای کلهر مطلبی دارند، به شما بگویند تا منتقل کنید. اما اصرار برای ملاقات به طور پیگیر مطرح می شد. پرسیدم آیا از طرف کسی نمایندگی دارند؟ پاسخ این بود که انگیزة ملاقات، علاقة شخصی است. بالاخره گفته شد که ایشان به دفتر بنیاد نشر آثار و اندیشههای شهید آیتالله دکتر بهشتی خواهند آمد. هنگامی که ایشان به دفتر آمدند، نزدیک به دو ساعت از خاطراتشان با شهید بهشتی، سوابق کاری خود و مسائل خانوادگی که اخیراً برایشان اتفاق افتاده بود، سخن گفتند و در آخر، نظراتشان را دربارة حوادث پس از انتخابات مطرح کردند. من در پاسخ گفتم که هیچگونه نمایندگی از کسی برای صحبت در این باره ندارم و ایشان را هم به نمایندگی از کسی به رسمیت نمیشناسم. بعد از آن ملاقات هم، علیرغم تماسهای مکرر ایشان، ضرورتی برای تجدید دیدار ندیدم.
بنابراین، ادعاهای ایشان دربارة اینکه برادرم با ایشان تماس گرفته، اینکه گفتهام من تنها ایشان را قبول دارم، اینکه هر ۴۰ دقیقه به آقای مهندس موسوی گزارش میدادم و ایشان هم میگفتند ادامه بده، و اینکه برادرم محمدرضا در آن جلسه حضور داشته و صحبتی دربارة بازدید به میان آمده، سراپا کذب بوده و ساختة قوة تخیل آقای کلهر است. اینکه انتشار اینگونه اخبار با چه اهدافی صورت میگیرد، از چشمان تیزبین مردم ما پنهان نیست. اما با این همه، در صورت اقتضا، تمامی آنچه را که در آن جلسه گفته شده، گرچه حائز اهمیت چندانی هم نیست، به اطلاع خواهم رساند.
سید علیرضا حسینی بهشتی
۴/۶/۸۹
ندای سبز آزادی: طبق آخرین اخبار و گزارش ها، میزان تلفات زمین لرزۀ بامداد شنبه ششم شهریورماه استان سمنان، سه کشته و 40 زخمی اعلام گردیده، که حال عمومی ده تن از مصدومان وخیم گزارش شده است. در این رابطه، چهار روستای استان سمنان نیز بطور کامل تخریب شده اند.
به گزارش جرس زمین لرزه ای متوسط به بزرگی ۵.۹ در مقیاس ریشتر، در ساعات اولیه بامداد شنبه (به وقت محلی)، به مدت کمتر از یک دقیقه بخش هایی از استان سمنان را لرزاند، که بدنبال آن بخش هایی از شهر تهران نیز دچار لرزش خفیف شد.
فرماندار شهرستان دامغان، كانون دقیق زمین لرزه را حوالی منطقه طرود دامغان اعلام كرده است.
به گزارش واحد مرکزی خبر، دبیر کل جمعیت هلال احمر گفت: این زمین لرزه به 6 روستای منطقه کدو ، طرود ، بیدستان ، فتوح کوه زر آسیب رسانده است.
فرماندار دامغان گفت : مرکز این زمین لرزه در منطقه کوه زر در 100 کیلومتری جنوب دامغان بود و به واحدهای مسکونی روستاییان از 20 تا 100 درصد خسارت وارد کرد .
علی آبادی افزود : در این زمین لرزه تاکنون 2 کودک و یک زن جان باخته اند و 40 نفر نیز زخمی شده اند که20 نفر از زخمی ها در محل و به صورت سرپایی مداوا و 20 نفر هم به بیمارستان های سمنان و دامغان منتقل شدند.
براساس این گزارش ، این زمین لرزه حدود 15 روستای منطقه را تخریب کرد و 15 پس لرزه داشت .
گفتنی است مرکز زمین لرزه بامداد شنبه، ٢۸۵ کیلومتری شرق تهران، ١۰۵ کیلومتری شرق سمنان و ١۵۵ کیلومتری جنوب گرگان، به ثبت رسیده است.
بنا به گزارش شاهدان عینی، شدت این زمین لرزه را تهرانی های ساکن شرق و جنوب شرقی بیشتر احساس کرده اند.
ندای سبز آزادی: جمعي از جوانان و دانشجويان سبزانديش مشهد عصر ٥شنبه چهارم شهريورماه ١٣٨٩ بر سر مزار مهندس شهيد،مصطفي غنيان واقع در قطعه ١٥٧ صحن قدس حرم مطهر رضوي گرد آمدند.
گفتنیست شهيد مصطفي غنيان سال گذشته در دوران پس از كودتاي انتخاباتي كه بانگ "الله اكبر" در دل ظلمت ،شبهاي تهران را روشن ميكرد، بر پشت بام منزلش با شليك گلوله اي به دست نيروهاي كودتاچيان به شهادت رسيد
جوانان مشهدي در شرایط سکوت و خفقان موجود با حضور بر سر مزار "شهيد الله اكبر" ياد و خاطره وي و ساير شهيدان جنبش سبز را گرامي داشتند و بر ادامه مسير اين عزيزان تا رسيدن به خواسته هاي بر حقشان تأكيد كردند.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر