قفل شدن منابع بانکی به روی کشاورزان، عدم افزایش خرید تضمینی محصولات کشاورزی متناسب با افزایش نرخ تورم؛ ارزانخری تولیدات کشاورزی همچون برنج و گندم و سایر محصولات از کشاورزان به دلایل واهی؛ واردات بیرویه و افسارگسیخته محصولات کشاورزی خصوصا میوه؛ برنج و شکر و سایر عوامل از جمله
مکانیزاسیون مزارع باعث گریز کشاورزان کشورمان از کشتوکار و کاهش ۷۳۰ هزار نفری اشتغال طی ۵ سال اخیر شده است.
آخرین گزارشها و آمارهای مرکز آمار نشان میدهد بخش کشاورزی در حوزه اشتغالزایی به تدریج پا پس میگذارد و روز به روز این بخش استراتژیک کشور نحیف و لاغرتر میشود. بهطوری که شاغلین بخش کشاورزی از حدود ۵ میلیون و ۱۰۰ هزار نفر در سال ۸۴ به ۴ میلیون و ۳۷۰ هزار نفر در تابستان ۸۹ رسیده است و در ۵ سال گذشته ۷۳۰ هزار کشاورز ایرانی بیکار شدهاند در حالیکه به استناد آمارهای بانک مرکزی؛ دولت در ۵ سال گذشته بیش از ۳۰۰ هزار میلیارد تومان هزینه کرده و حدود ۱۴۰ هزار میلیارد تومان بدهی داخلی و خارجی ایجاد نموده است.
کاهش سهم کشاورزی از تسهیلات بانکی
در حالی که باید بر اساس سیاستهای پولی هر ساله حداقل یک سوم تسهیلات و وامهای بانکی باید به بخش کشاورزی اختصاص یابد؛ بانکها کمتر از یکپنجم معادل ۲۰ درصد تسهیلات بانکی را به کشاورزان میدهند و بخش واردات و بازرگانی و مسکن حدود ۷۰درصد وامهای بانکی را تصاحب میکنند که همین امر باعث کاهش قدرت اشتغالزایی بخش کشاورزی شده است.
چالش کشاورزان و واردکنندهها در فصل برداشت
مافیای واردات هر ساله در فصل برداشت دست به کار میشود و با حربههای مختلف قیمت محصولات کشاورزی را پایین میآورد و کشاورزان مجبور به ارزانفروشی محصولات خود میشوند. نمونه این رفتارهای مافیا در حال حاضر در محصول برنج دنبال میشود به نحوی که طی یک ماه گذشته نرخ برنج در شمال کشور حدود ۳۰درصد کاهش یافته است.
طی روزهای گذشته تحرکات مافیای واردات باعث بیاثر شدن ممنوعیت واردات و از سرگیری مجدد واردات برنج شد. در حالی محمد حسین انصاریفرد، سخنگوی سابق وزارت جهاد کشاورزی در آخرین روز مرداد با اشاره به توافق دو وزارتخانه جهادکشاورزی و بازرگانی گفته بود، ممنوعیت واردات برنج از نیمهمرداد آغاز شده و هرگونه ثبت سفارش به مدت ۴ ماه ممنوع است اما معاون وزیر بازرگانی در تاریخ ۶ شهریور و کمتر از گذشت یک هفته از اظهارات سخنگوی وزارت جهاد کشاورزی در گفتو گو با خبرگزرایها گفت: واردات برنج متوقف شده بود اما به دلیل شرایط خاص و برای حفظ بازار و جلوگیری از افزایش قیمت برنج توقف واردات برنج حذف شد
رئیس کل سازمان توسعه تجارت با بیان اینکه واردات با دستگاههای تخصصی است در واکنش به اینکه پیش از این اعلام شده بود که واردات برنج متوقف شده است اما چندی پیش اعلام شده که هیچ تواقفی صورت نگرفته است، گفت: در زمانی که من با شما صحبت کردم واردات برنج متوقف شده بود اما به دلیل شرایط خاصی و برای حفظ بازار و جلوگیری از افزایش قیمت برنج توقف واردات برنج حذف شد.
کاهش ۷۳۰ هزار شغل کشاورزی در ۵ سال گذشته
به استناد آمارهای مرکز آمار ایران؛ در سال ۱۳۸۴ حدود ۵ میلیون و ۹۹ هزار و ۹۶۶ نفر در بخش کشاورزی کشور مشغول به کار بودند که این جمعیت معادل ۲۴٫۷ درصد از کل نیروی شغلی، ۲۱٫۴۴ درصد از کل جمعیت فعال و حدود ۹ درصد از جمعیت ۵۶ میلیون و ۸۱۳ هزار نفری بالاتر از ۱۰ سال کشور را به خود اختصاص داده بود.
به گزارش ایلنا، در سال ۱۳۸۵ روند عقبنشینی بخش کشاورزی آغاز شد. در این سال شاغلان بخش کشاورزی با ریزش ۲۷۲ هزار و ۷۸۱ نفری به ۴ میلیون و ۸۲۷ هزار و ۱۸۵ نفر برسد که ۲۳٫۲ درصد از کل شاغلان کشور، ۲۰٫۵۶ درصد از جمعیت فعال و حدود ۸٫۳ درصد از جمعیت بالاتر از ۱۰ سال ایران رسید.
در سال ۱۳۸۶ و همزمان با دومین سال از اجرای طرح بنگاههای زودبازده به عنوان بزرگترین طرح اشتغالزایی دولت نهم، بهبودی نسبی در شرایط شاغلان بخش کشاورزی ایجاد شد به این معنا که روند ریزش نیروهای این بخش کمی کندتر شد. در این سال شاغلان بخش کشاورزی با ریزش ۱۷ هزار و ۶۳۳ نفری به ۴ میلیون و ۸۰۹ هزار و ۵۵۲ نفر رسید که ۲۲٫۸ درصد از کل نیروی شغلی، ۲۰٫۴ درصد از جمعیت فعال و حدود ۸٫۱۲ درصد از جمعیت ۵۹ میلیون و ۲۴۳ هزار نفری بالای ۱۰ سال ایران را تشکیل میدادند.
بیشترین کاهش اشتغال کشاورزی در سال ۸۷
شاید بتوان سال ۱۳۸۷ را فاجعهای برای نیروی کار کشاورزی خواند چرا که در این سال آمار فعالان این رشته حکایت از کاهش ۴۶۵ هزار و ۱۷۲ نفری داشت که معادل ۹٫۷ درصد از نیروی کار این بخش در سال ۱۳۸۶ داشت. در این سال ۴۶۵ هزار و ۱۷۲ نفر دیگر از فعالان این بخش از جرگه کشاورزی خارج شدند تا سهم شاغلان بخش کشاورزی از کل نیروی شغلی کشور به ۲۱٫۲ درصد، از جمعیت فعال به ۱۸٫۹۸ درصد و از کل جمعیت بالاتر از ۱۰ سال کشور به ۷٫۲۱ درصد برسد.
افزایش ۳۵ هزار شغل کشاورزی در سال ۸۸
سال ۱۳۸۸ را شاید بتوان نقطه عطفی در روند اشتغال بخش کشاورزی در ۵ سال گذشته دید؛ چرا که در این سال نه فقط نیروهای شاغل در بخش کشاورزی تعدیل نشدند بلکه تا حدودی در این بخش اشتغالزایی صورت گرفت. در این سال جمعیت کشاورزان و فعالان این بخش به ۴ میلیون و ۳۸۰ هزار و ۱۱۲ نفر رسید که نشانگر افزوده شدن ۳۵ هزار و ۳۷۲ نفر به جرگه شاغلان این بخش داشت. با این حال به دلیل افزایش نرخ جمعیت فعال کشور در محاسبات مرکز آمار، سهم بخش کشاورزی از تعداد شاغلان به ۲۰٫۹ درصد، از کل جمعیت فعال به ۱۸٫۳۷ و از جمعیت بالای ۱۰ سال ایران به ۷٫۱۵ درصد رسید.
این روند با تغییراتی در فصل بهار ۱۳۸۹ روبهرو شد و روند ریزش نیروی کار بخش کشاورزی با سرعت کمتر پیگیری شد به گونهای که تعداد نیروی کار بخش کشاورزی در پایان ۳ ماه نخست سال ۱۳۸۹ با ۱۰ هزار و ۵۴۴ نفر به ۴ میلیون و ۳۶۹ هزار و ۵۶۸ نفر رسید که ۲۱٫۱ درصد از شاغلان کشور، ۱۸٫۰۵ درصد از جمعیت فعال و ۷٫۰۴ درصد از جمعیت آماده به کار ایران رسید.
بیکاری ۷۳۰ هزارکشاورز در ۵ سال ۸۴ تا ۸۹
آمارهای مرکز آمار وضع چندان مناسبی برای بخش کشاورزی ترسیم نمیکنند. با وجود افتتاح هزاران واحد تولیدی در بخش کشاورزی طی سالهای اجرای طرح بنگاههای زودبازده از پایان سال ۱۳۸۴ تا روزهای آغازین تابستان ۱۳۸۹، بخش کشاورزی شاهد تراز منفی معادل ۷۳۰ هزار و ۳۹۸ نفر در این بخش بوده است، ضمن اینکه در همین سالها جمعیت بالاتر از ۱۰ سال ایران حدود ۵ میلیون و ۲۵۰ هزار نفر افزوده شده است و سهم شاغلان این بخش از جمعیت آماده به کار کشور از حدود ۹ درصد به تقریبا ۷ درصد کاهش یافته است.
ترجمان آمار مرکز آمار و سخنان وزیر کشاورزی بهصورت توامان تنها یک فرضیه را به ذهن متبادر میکند که طی سالهای اخیر، روند مکانیزاسیون در بخش کشاورزی سرعت و شتاب فوقالعادهای پیدا کرده است که ضمن کاهش مداوم نیروهای شاغل در بخش کشاورزی، به تولید انبوهتر محصولات این بخش دست پیدا کرده است، امری که گذری به مزارع کشاورزی، واحدهای دامداری و دامپروری و طیور و نیز بخش شیلات و آبزیپروری، سوالات و تردیدهای جدی درباره آن پیشروی مسئولان باقی میگذارد
منبع: آفتاب
محمد نوری زاد پس از گذشت ده روز از بازگشت دوباره به زندان با خانواده خود ملاقات کابینی انجام داد.
خانم فاطمه ملکی ؛ همسر محمد نوری زاد در گفتگو با خبرنگار کلمه گفت: “پس از ۱۰ روز بی خبری از وضعیت همسرم امروز موفق شدیم تا با او ملاقات کابینی داشته باشیم.” او در خصوص وضعیت روحی و جسمی نوری زاد نیز گفت: ” روحیه او بسیار خوب و همچون همیشه مقاوم بود وضعیت جسمی او نیز در ظاهر خوب بود و به نظر نمی آمد که دچار مشکلی شده باشد. “ بنا به گفته خانم ملکی در حال حاضر مصطفی تاج زاده و محمد نوری زاد در یک سلول بسر می برند ولی از نحوه نگه داری و محل آن اطلاعی درد دست نیست . همچنین از روندپرونده آقای نوری زاد اطلاع دقیقی نداریم.
گفتنی است که پس از بازگشت محمد نوری زاد در ۲۷ مرداد ماه به زندان اوین خانواده او تا کنون خبری از وی نداشتند و فقط در طی تماس تلفنی مصطفی تاج زاده با خانواده خود متوجه شدند که این دو اسیر سبز در یک سلول قرار گرفته اند.
محمد نوریزاد به خاطر انتقاد از رویدادهای پس از انتخابات ریاست جمهوری سال ۸۸ در آغاز زمستان سال ۱۳۸۸ بازداشت شد و شش ماه را در زندان اوین گذراند. او در سوم تیرماه امسال با سپردن یک وثیقه ۳۰۰ میلیون تومانی موقتا از زندان آزاد شد. بازجویان و مقامهای امنیتی از وی خواسته بودند پس از آزادی نوشتن مطالب انتقادی را متوقف کند، اما این درخواست با مخالفت آقای نوریزاد مواجه شده بود.
عیسی سحرخیز در پاسخ به ادعاهای روزنامه رسالت با نگارش نامه ای، با بیان ظلمی که بر وی می رود، فهرستی از بیماری ها و داورهایی را که مصرف می کند ذکر کرده و خواستار درج این نامه در جریده مذکور شده است.
در بخشی از این نامه آمده است: من اکنون پس از چهارده ماه بازداشت غیرقانونی و رفتارهای غیرشرعی و غیرانسانی که حتی تا عدم صدور حکم دادگاه پیش رفته و درعمل مرا به گروگان گرفته اند به تایید پژشکان بند امنیتی ۲۰۹، بند ۳۵۰ و بهداری زندان اوین، زندان پردیس و اکنون زندان رجایی شهر از بیماریهای مزمن و متعدد که سابقه ای پیش از دستگیری و زندان نداشته ام، در رنجم که مشتی را نمونه خروار بیان می کنم و داروهایی را که مصرف کرده و می نمایم جهت انتشار بیان می دارم که امید دارم بر اساس قانون منتشر نمایید تا نیازی به اقدام های قانونی نباشد.
متن کامل این نامه که در اختیار جرس قرار گرفت به این شرح است:
جناب آقای مهندس مرتضی نبوی
مدیر مسوول محترم روزنامه رسالت
با اهداء سلام و احترام
من شما را فارغ از خط و خطوط سیاسی و رفتار حزبی تان، فردی مسلمان و خداترسی می انگاشتم و گمان می بردم حساب شما از امثال افرادی چون انبارلوئی و … که نان به نرخ روز می خورند و برای یک تکه نان گرم و جرعه ای آب سرد خدا را فراموش کرده و دین خدا را برای دنیایی می فروشند، جداست.
اما بعد؛
من، در تبعیدگاهم و در زندان رجایی شهر دسترسی به روزنامه هایی چون رسالت ندارم و از این رو نمی دانم علیه اصلاح طلبان و تحول خواهان و طرفداران جنبش سبز چه راست و دروغی را سر هم کنند و چه اتهام های واهی بر ما می زنند.
شنیده ام در یکی از آخرین شماره های خود من و پسرم مهدی سحرخیز را به دروغ گویی متهم کرده اید و بیماری های متعددم را که آخرین مورد آن مرا به تجویز پزشکان متخصص به دلیل ضرورت استراحت مطلق بر روی صندلی چرخ دار نشانده است، کذب خوانده اید.
با توجه به قانون مطبوعات از شما می خواهم که آنچه را به دلیل عدم دسترسی به شما منتشر می کنم در اولین شماره خود درج کنید و توضیحاتم را جهت تنویر افکار عمومی بنویسید.
من اکنون پس از چهارده ماه بازداشت غیرقانونی و رفتارهای غیرشرعی و غیرانسانی که حتی تا عدم صدور حکم دادگاه پیش رفته و درعمل مرا به گروگان گرفته اند به تایید پژشکان بند امنیتی ۲۰۹، بند ۳۵۰ و بهداری زندان اوین، زندان پردیس و اکنون زندان رجایی شهر از بیماریهای مزمن و متعدد که سابقه ای پیش از دستگیری و زندان نداشته ام، در رنجم که مشتی را نمونه خروار بیان می کنم و داروهایی را که مصرف کرده و می نمایم جهت انتشار بیان می دارم که امید دارم بر اساس قانون منتشر نمایید تا نیازی به اقدام های قانونی نباشد.
۱- شکستگی قفسه سینه از قسمت چپ به دلیل ضرب و جرح و شکنجه زمان دستگیری. محل شکستگی الان به صورت نامناسب جوش خورده و برجستگی محل جوش خوردگی خواب راحت را از من ربوده است.
۲- پارگی تاندون شانه سمت چپ در اثر ضرب و جرح زمان دستگیری فوق الذکر
۳- کم خونی ناشی از نگهداری در محیط نا مناسب بازداشتگاه ها و ماه ها ندیدن نور آفتاب و …
۴- پروستات ناشی از تغذیه نامناسب و عدم دسترسی به مواد غذایی لازم
۵- بیماری قلبی و فشارخون مزمن که نیاز به تست ورزش دارد و بیش از دو ماه است که با وجود درخواست متعدد پزشک متخصص اقدامی صورت نگرفته است.
۶- ضرورت دسترسی به پزشکی قانونی که با وجود وعده های متعدد دادستان محترم تهران چهارده ماه است به حالت تعلیق در آمده است.
۷- عوارض ناشی از فعالیت نامناسب غدد تیروئید و پارا تیروئید که هنوز پس از گذشت یک ماه از انجام آزمایش خون، پاسخ آن ارائه نشده است.
۸- و بالاخره درد طاقت فرسای ناشی از دیسک و سیاتیک که امکان راه رفتن طبیعی را از من گرفته و با وجود مصرف داروهای متعدد، به علت درد شدید شب تا صبح خواب را از چشمم ربوده و بسیاری اوقات مجبورم نیمه شب به صورت اورژانس به بهداری زندان بروم و آمپول مسکن و … بزنم.
جهت اطلاع بخشی از کلکسیون داروهای ریزو و درشت و رنگارنگی را که مصرف می کنم نیز تقدیم می دارم:
• آمپول های مسکن جورواجور
• قرص دیازپام
• قرص متاکاربامول ۵۰۰
• تیاماکس ۳۰۰
• شیاف دیکوفناک ۱۰۰
• پیروکسی کام ۱۰ میلی گرم
• گاباپانتینن ۴۰۰
• ژریاتریک نارماتون
• لوزار ۲۵
• قرص دیکلوفناک ۲۵
• کلیاکس
• امنیک
• تریامترین – اچ
• قرص آی ۴۰۰
• انواع قرص مسکن و آهن
• پمادهای متیل سالسیلات، متاگاربامول
عیسی سحرخیز
همسر مصطفی تاجزاده در عریضه سیزدهم خود به دادستان تهران از نسبت به عدم اطلاع از محل نگهداری همسرش دربندش گلایه کرده است. محمد نوری زاد و تاجزاده با هم در یک سلول و دور از سایر زندانیان نگهداری می شوند.
فخرالسادات محتشمی پور در این خطاب به دادستان آورده است: محل نگهداری همسر من کجاست؟ بند ۳۵۰ که نیست. بند ۲۰۹؟ ۲۴۰؟ دو الف؟ ندانستند و نفهمیدیم. راستی شما می دانید چرا آقای نبوی که ربطی به سازمان زندان ها ندارد خبر تماس تلفنی همسرم و ملاقات را داده است؟ شما می دانید بازداشت دوباره همسرم چه ربطی به سپاه دارد که آن ها پیگیر امورش هستند؟ اگر می دانید لطفا به ما هم بگویید. برای ما مهم است که بدانیم عزیزدلمان دست چه کسانی اسیر است. برای ما هر لحظه زندگی قهرمان دلاورمان دربند ظالمین مهم است اگر برای مسئولین قضا مهم نیست.
متن عریضه ی سیزدهم خطاب به دادستان به شرح زیر است:
بسم الله الرحمن الرحیم
اللّهم اهدنی فیه لصالح الاعمال و اقض لی فیه الحوائج و الامال یا من لا یحتاج الی التّفسیر و السّؤال یا عالماً بما فی صدور العالمین صلّ علی محمدٍ و آله الطّاهرین
عریضه سیزدهم در هفدهم رمضان المبارک
از: همسر سید مصطفی تاجزاده یکی از امضاء کنندگان شکایت نامه از کودتاگران نظامی
به: دادستان تهران
سلام آقای دادستان
من دارم از ملاقات یار برمی گردم. از اوین خوشبخت. از آن سالن ملاقات کابینی که برای اولین بار در عمرم پایم را به آن جا گذاشتم و دگرگون شدم. شب عید همسرجان از همه جا بی خبر به من گفت شنبه ساعت ده بیا جلوی همان در اصلی. فکر می کرد این ملاقات هم مثل ملاقات های دوره قبل است. همان پژوی یشمی. همان راننده عبوس که حق ندارد لب به سخن باز کند لابد برای این که توبیخ نشود. همان پله های تیز و همان نگهبان و همان بازرس و همان اتاق با دوربین های مخفی که گوش ها و چشم هایی منتظر صید مکالمات ویژه ما بودند. منتظر شکار لحظه ها!!! من خودم را با آن بالش طبی و کمی خوراکی و یکی دو مجله نفس نفس زنان رساندم آن بالا ولی مأموری که دیگر نام تاجزاده برایش غریبه نیست گفت باید بروید در پایین. گفتم ولی اینجا نشانی داده اند. رفت داخل و سوال کرد و گفت نه باید بروید سالن ملاقات عمومی. به خانواده نوری زاد هم بگویید. ما رفتیم در پایین .
این جا درکه، پارکینگ کوچک و ظرفیت تکمیل زندان. صبر می کنیم تا جایی باز شود. خانم نوری زاد می گوید: اینجا هیچ وسیله ای تحویل نمی گیرند. می گویم ولی بالش را باید حتما برسانم لازم است. می گوید باشد سوال می کنیم. داخل می شویم شناسنامه می خواهند که من برای احتیاط همراه آورده ام. می پرسم آقا ما کجا باید آقای تاجزاده را ببینیم؟ می گوید در سالن ملاقات کابینی! ناگهان مثل فنر از جا می پرم. کابینی؟ خجالت نمی کشید تاجزاده را بنشانید پشت شیشه که تلفنی با هم حرف بزنیم؟ می گوید این را باید از آقای صداقت بپرسید.
آقای صداقت نمی شناسم من. خانم نوری زاد می خندد و می گوید: عادت می کنید. عادت می کنم؟ به چه چیزی عادت می کنم این که از پشت شیشه دوجداره کدر گوشی کثیف و آلوده را دستم بگیرم و منتظر بمانم که صدای گرم همسرجان برسد به من؟ می خواهم هزار سال عادت نکنم. به همسرجان گفته بودم من هرگز به ملاقات کابینی نمی آیم و او گفته بود من هرگز راضی به زحمت تو نیستم عزیزم. ولی سیزده روز بی خبری اراده و اختیار را از من سلب کرده قرارها را فراموش می کنم و حدود یک ساعت و نیم کنار ملاقات کننده های دیگر منتظر می شوم. می پرسم زندانیان شما هم سیاسی هستند؟ پاسخشان منفی است. پس چرا برای ما امروز قرار گذاشته اند؟ عزیزان ما در کدام بند هستند؟ مأمور زن می گوید ۳۵۰هستند. می گویم نیستند ۳۵۰٫ شما جستجو کنید در کامپیوتر ببینید کجا هستند؟ می گوید اسمشان اینجا نیست! من نمی توانم بنشینم. قدم می زنم و بی صبرانه منتظر رسیدن لحظه دیدار هستم. خانواده هایی که به این گونه ملاقات ها عادت دارند، آرام نشسته اند. آرام. من اما قرار و آرام ندارم. تا این که بالاخره صدا می زنند: خانواده محمد نوری زاده. مصطفی تاجزاده. می گویم: آقای سید مصطفی تاجزاده. باز هم شناسنامه ها را می بینند و ما وارد راهرویی می شویم که پلکانی در آن هست و بالا می رویم.
آقای دادستان شما از این پله ها بالا رفته اید تاکنون؟ من حالم هیچ خوب نیست. بدنم می لرزد. قلبم تپش دارد و خانم نوری زاد می خواهد تکرار کند: عادت می کنید. می گویم چه خوب که شما هستید وگرنه نمی دانم چطور می توانستم امروز بالاخره همسرم را ملاقات کنم. می رسیم به یک سالن ملاقات بزرگ. حالا یادم می آید که این صحنه ها را در فیلم ها دیده ام. فیلم هایی که زنان مضطرب و درمانده به مردان بزهکارشان گله می کنند که آخر چرا مرا با این بچه های قد و نیم قد تنها گذاشتی با این همه بدهکاری و بدبختی و صاحبخانه طلبکار و … من ولی تا حالا زندانی سیاسی پشت این کابین ها ندیده بودم در تلویزیون جمهوری اسلامی. ناممان را صدا می زنند و ما می توانیم کابین مورد نظرمان را انتخاب کنیم. می نشینم و چشم می دوزم به میز جلوی و دیواره های پر از یادگاری نبشته های کابین.
مصطفای من و محمد خانم نوری زاد با هم می رسند ما از پشت شیشه دست تکان می دهیم برای هم و من اصلا یادم می رود که این نوع ملاقات را تحریم کرده بودم. تشنه شنیدن صدای همسرجان سلامش می گویم و …هیچ نگهبانی بالای سر همسرم نیست من می توانم با آرامش حرف هایش را بشنوم نه با تمام وجود ببلعم و او مثل همیشه با آرامش آن چه طی این سیزده روز لابد بارها مرور کرده برایم می گوید و سراغ مقاله هایش را می گیرد. لابلای حرف هایش می پرم: شما را کجا برده اند؟ محل نگهداری تان؟ نمی داند. غذایتان؟ بهداشتتان؟ می گوید خوب است نگران نباش. می دانم که هرگز گله از خورد و خوراک و پوشاک و کلا امور مادی را از او نخواهم شنید ولی باز می پرسم و تکرار می کنم سوالاتم را. عزیزم کمرت؟ گردنت؟ هیچ مشکلی نداری؟ ولی پزشک می گوید باید فیزیوتراپی شوی دوره درمانی ات تمام نشده و بالش طبی را تحویل نگرفتند. می گوید باشد باشد وقتی ما را ببرند عمومی درست می شود. او کجاست من کجایم. خانه از پای بست ویران است و او نگران کودتا و لرزش های بیشترو ریزش ها و من … حرف هایش را تند تند می زند.
دو رو بر ما خالی است. می گویم برای ما قرق کرده اند انگار عزیزم. ولی بالاخره سالن پر می شود و وقت ما تمام. آقای نوری زاد گوشی را می گیرد و می گوید من مواظب عزیزدل شما هستم نگران نباشید. آن ها را به هم و هردویشان را به خدا می سپاریم و بیرون می آییم. شما با این لحظات وداع آشنایی دارید آقای دادستان؟ حالا طبق فرمایش ماموران آمده ام جلو درب اصلی. می گویند باید بروی از آقای پاداشی یا داداشی نمی دانم، سوال کنی. می روم آن سو و جمعیت روزه داری که در گرمای داغ تابستان پرسشگرانه با نگاه هایی مستأصل در انتظار جوابند، کنار می زنم. آقا شما پاسخگویید؟ با تمسخر توأم با عصبانیت می پرسد شما وکیلید؟! نه من همسر یک زندانی سیاسی ام می خواهم بدانم وسیله طبی که آورده ام باید به کجا تحویل دهم؟ می گوید بهداری باید تأیید کند. می گویم تأیید بگیرید و خبر دهید به من و خلاصه دردسرتان ندهم جناب دادستان این چند کلمه که حوصله شما را سر می برد، ساعتی از ما وقت گرفت به گمانم زیر آفتاب داغ. سرم را نزدیک دریچه ای که لابد به منظور تکریم ارباب رجوع هر روز تنگ تر می شود، می برم. به خانمی که دست بر قضا حجاب برتر ندارد می گویم: شما که خانمید لابد بهتر از این آقا می دانید چادر سیاه زیر آفتاب سوزان و زبان روزه چه رابطه معنا داری با هم دارند. لطفا ببینید اگر بهداری جوابش منفی است من بروم و گزارش را به مردم بدهم به جای بالش به همسرجان. نگاهم می کند و سکوت. راه می افتم به سمت ماشین. تلفن همراه هنوز روشن نشده باید پیام ها را جواب دهم و سوالات را و … یک شماره ناآشنا. همسرجان می گوید اگر دور نشده ای جلوی درب اصلی وسیله ها را تحویل می گیرند هماهنگی کرده اند ظاهرا. از میدان گل ها دور می زنم به سمت اوین. من حاضرم همه شبانه روز را دور بزنم و بروم به سمت مقصدی که به وجود عزیز همسرجان منتهی می شود ولی از دور باطل پرهیز دارم آقای دادستان!
دورباطل؟ نه دیگر از ما سن و سالی گذشته قدرت و توانمان محدود است و عقل سالم هم مانع عمل عبث است. حالا باز هم این محموله را می کشم تا آن بالا. می گویند: باید بدهید آقا پاداشی یا داداشی نمی دانم. تقریبا داد می زنم پسرم آقای تاجزاده گفت که با حفاظت اطلاعات هماهنگ شده بالاغیرتا تحویل بگیر و بگذار برویم به کارمان برسیم. می گوید فقط بالش. ومن ۴ عدد موز و ۴ عدد سیب و ۴ عدد خیار و ۳ عدد آلو و ۱عدد شلیل و ۱ عدد هلو و ۳ عدد هویج و چند عدد لیموترش را که چپانده ام در کیسه نایلون و همه آن شیرینی های رمضانی را که شهدش عشق خودم و محبت دوستان و دوست داران همسرجان است به بغل می گیرم و سلانه سلانه به سمت ماشین حرکت می کنم و با خودم تکرار می کنم حفاظت اطلاعات!!!
آقای دادستان
این حفاظت اطلاعات که می گویند یک سوئیت دارد مثل دو الف دیگر چه جور جایی است؟ همسرجان ما در کدام یک از این سوئیت ها یا سلول های دونفرادی یا چنفرادی( پدیده های جدید و نوظهور زندان های کشور اسلامی ما) محبوس است؟ چه کسی یا کسانی می توانند او را ببینند و گزارش واقعی وضعیتش را برای ما بیاورند. از خودش که اطلاعاتی نصیبمان نشد.
آقای دادستان
من امروز همسرم را دیدم. رنگ رخسار را از پشت شیشه ها تشخیص ندادم ولی لبخندها پوشش خوبی بود برای پرت کردن حواس من. همسرم را خوب می شناسم. گفته من با زندان مشکلی ندارم و می خواهد ثابت کند که مشکلی ندارد تا مبادا نقطه ضعفی به دست کودتاچیان بدهد.اما من که همسرش هستم ابایی ندارم که نقطه ضعف نشان دهم: وای به روز و زمانی که مشکلی داشته باشد و بی توجهی شود به آن. همسرم نمی داند کجا نگهداری می شود. می گوید انگار سربازخانه است؟ او و آقای نوری زاد باید در بند عمومی باشند ولی نیستند. تلفن های مرتب ندارند و ملاقات ها یک جور غریب است. نکند قرار بوده با یک تلفن و یک ملاقات عجیب ما را به سکوت وادارند؟
آقای دادستان
محل نگهداری همسر من کجاست؟ بند ۳۵۰ که نیست. بند ۲۰۹؟ ۲۴۰؟ دو الف؟ ندانستند و نفهمیدیم. راستی شما می دانید چرا آقای نبوی که ربطی به سازمان زندان ها ندارد خبر تماس تلفنی همسرم و ملاقات را داده است؟ شما می دانید بازداشت دوباره همسرم چه ربطی به سپاه دارد که آن ها پیگیر امورش هستند؟ اگر می دانید لطفا به ما هم بگویید. برای ما مهم است که بدانیم عزیزدلمان دست چه کسانی اسیر است. برای ما هر لحظه زندگی قهرمان دلاورمان دربند ظالمین مهم است اگر برای مسئولین قضا مهم نیست.
یا عالماً بما فی صدور العالمین صلّ علی محمدٍ و آله الطّاهرین
دبیر کل سابق «کمیته حمایت از انتفاضه فلسطین» در مجلس شورای اسلامی، معتقد است “در صورت برگزاری مذاکرات صلح فلسطین و اسرائیل، جز خسارت چیزی برای مردم فلسطین باقی نمیماند. ” وی همچنین تاکید کرد “سردادن شعارهای تند و بدون پشتوانه در زمینه فلسطین هم فایدهای ندارد چراکه پس از بیان آنها مجبور میشویم سکوت کنیم یا از آنها عقب بنشینیم.”
به گزارش ایلنا، علی اکبر محتشمی پور در جمع شماری از دانشجویان فعال در زمینه مسائل فلسطین، با انتقاد از فراموش شدن وضعیت مردم فلسطین اظهار داشت: استکبار جهانی کاری کرده است که حتی مسلمانان و اعراب این مردم را فراموش کرده و موضوع فلسطین به امری روزمره تبدیل شده است.
محتشمی پور ادامه داد: معنای حدیث "حب الوطن من الایمان" نیز عشق و علاقه به سرزمین اسلامی است و در غیر این صورت اگر مسائل ناسیونالیستی مطرح شود، شرک است.لذا اگرعشق به وطن اسلامی را – که از آفریقا تا چین را در برمیگیرد – پایه گذاری کنیم فلسطین وطن همه ما خواهد بود.
عضو مجمع روحانیون مبارز در ادامه در خصوص طرح مذاکره دولت خود گردان فلسطین با اسرائیل زیر نظر آمریکا اظهار داشت: مذاکره در صورتی میتواند عادلانه باشد که دو طرف هم وزن و متعادل باشند و در غیر این صورت گفتوگو معنایی ندارد.
وی افزود: یک طرف این مذاکرات دولت خودگران است که فاقد مشروعیت مردمی است که اگر هم این مساله نبود، مردم فلسطین حاضر نیستند بر سر موضوعات اصلی خود با کسی مذاکره کنند.
محتشمی پور با تبیین اهداف مذاکرات مزبور گفت: هدف اول ، موضوع قدس است. در حالی که این شهر اولین عبادتگاه مسلمانان بوده و جهان اسلام از دست دادن آن را قبول نمیکند، لذا قابل سازش نیست. همچنین اسرائیل میخواهد مانع عملی شدن بازگشت آوارگان فلسطینی به سرزمین خودشان شود که این مساله هم قابل قبول نیست و این درحالی است که همین دو موضوع جزو امتیازات باقی مانده برای فلسطینیان است و آنان سرزمینهای ۱۹۴۸ قدس غربی و… را قبلا از دست دادهاند و همچنین جلوی شهرکسازیها در کرانه غربی را نیز نمیتوانند بگیرند.
محتشمی پور تصریح کرد: مذاکرات صلح به این خاطر انجام میشود که از مذاکرهکنندگان فلسطین امضاء گرفته شود تا بحث قدس و آوارگان مسکوت بماند و در مقابل چیزی به آنها تعلق نگرفته و فقط محمود عباس بر سر کار بماند. لذا در صورت برقراری مذاکرات صلح جز خسارت چیزی برای فلسطینیان باقی نمیماند.
وی با بیان اینکه مردم فلسطین به نمایندگی از جهان اسلام به اهداف خود عمل میکنند و اجازه نمیدهند اسرائیل وارد قدس شود، گفت: متاسفانه ملتهای مسلمان زیر سلطه هستند و پادشاهانشان نیز به دامن آمریکا رفتهاند. لذا موضوع فلسطین در جهان اسلام در کمال غربت قرار دارد که این موضوع وظیفه مسلمانان را بیشتر میکند.
دبیر کل سابقه کمیته دفاع از انتفاضه فلسطین مجلس همچنین گفت: سردادن شعارهای تند و بدون پشتوانه در زمینه فلسطین هم فایدهای ندارد چراکه پس از بیان آنها مجبور میشویم سکوت کنیم یا از آنها عقب بنشینیم که در نتیجه تمام امت اسلام دچار آسیب میشود. بلکه باید راهکارهای اصولی پیدا کرد.
وی با اشاره به اینکه امام خمینی کار سازمان یافته را ترویج میکردند و تشکیل حزبالله لبنان که هر روز بر قدرت آن افزوده میشود در پرتو آموزههای ایشان بود گفت: امام گفت که در برابر قدرتها باید حزب مستعضفان تشکیل داد و در همین راستا در زمان مجلس سوم برگزاری کنفرانس قدس شریف به تصویب رسید که در دوره بعدی مجلس تعطیل شد و در زمان مجلس ششم مجددا فعال شد و دفاتری در داخل و خارج کشور تاسیس کرد.
محتشمی پور با تاکید بر اینکه در راستای ترویج فرهنگ دفاع از فلسطین کمیتههای مختلفی در زمینه دانش آموزی، دانشجویی، NGOها و… تاسیس شده است، اظهارداشت: در کمیته دفاع از انتفاضه فلسطین، مجمع نمایندگان پارلمانی کشورهای اسلامی تاسیس شد که از چنین کارهایی باید دفاع کرد و مهم نیست که چه کسی روی کار باشد.همچنین نباید کارهای گذشته را خراب کرد بلکه باید به رسالت خود عمل کنیم.
وی در پایان سخنانش یادآور شد: اگر کاروان شکستن حصر غزه از قلب اروپا براه افتاد، به خاطر دفاتر این کمیته در کشورهای اروپایی بود که به همین خاطر باید آنها را تقویت کرد و تدارک یک سازمان جهانی برای حمایت از فلسطین را دید.
کلمه :تبعید زندانی های سیاسی اوین به دیگر زندان های کشور ، فشار بر زندانیان سیاسی را وارد فاز تازه ای کرده است .
به گزارش خبرنگار کلمه ، در دو هفته اخیر حداقل شش زندانی سیاسی از بند ۳۵۰ اوین به زندان های رجایی شهر، گنبدکاووس و زنجان منتقل شده اند . مجید توکلی، احمد کریمی و حامد روحی نژاد از جمله این زندانیان هستند. زندانیان بدون اطلاع خانواده و وکلای مدافع خود به زندان های دیگر انتقال پیدا کرده اند.تعدادی دیگر از خانواده های زندانیان این بند نیز در هراس تبعید عزیزان شان به سر می برند .تداوم قطع تلفن های بند ۳۵۰ به این نگرانی ها افزوده است .
به گفته شماری از زندانی های بند ۳۵۰ اوین مسوولان این بند به آنها گفته اند که روند این تبعیدها همچنان ادامه خواهد شد ، موضوعی که فشار روحی و روانی زیادی را برای زندانیان بند ۳۵۰ اوین بوجود آورده است.
رنج های مضاعف زندان در تبعید
زندان توام با تبعید رنج مضاعفی را بر زندانی و خانواده اش وارد می کند.زندانی فشار مضاعفی را تحمل می کند چرا که از دوستان و یارانی که همچون خودش زندانی سیاسی و عقیده هستند ،دور می شود و از سوی دیگر به میان زندانیانی نا آشنا با جرائم عادی منتقل می شود.
تبعید زندانیان سیاسی برای گذراندن دوران محکومیت به شهرهای دور از محل زندگی شان همچنین دشواری های زیادی را برای خانواده ها بوجود می آورد.خانواده ها به دلیل دوری راه ناگزیز از ملاقات هفتگی با عزیزان شان صرف نظر می کنند و با فاصله زمانی بیشتری فرزندان خود را ملاقات خواهند کرد که این اتفاق هم بر زندانی فشار روحی وارد می کند و هم بر خانواده ها.
تبعید زندانی علاوه بر فشارهای روحی مضاعف برای زندانی و خانواده اش آثار دیگری نیز برای خانواده زندانیان دارد ،تحمیل هزینه های سنگین مادی برای انجام سفرهای مکرر به شهری که زندانی برای گذراندن دوران محکومیتش به آن منتقل شده ،از جمله این آثار منفی است.
انتقال زندانیان سیاسی برای هم بندانشان نیز فشار روحی و روانی مضاعف را به همراه می آورد ،از یکسو آنها را از زندانیانی که پس از ماهها هم بند بودن ، به یکدیگر انس گرفته اند ،دور می کنند و از دیگرسو دل نگرانی برای زندانیان تبعید شده، آنها را دچار فشار روحی می کند.
نقل و انتقال زندانی های همچنین به عنوان یک اهرم فشار همیشه بالای سر زندانی است که هرلحظه ممکن است چنین سرنوشتی نیز در انتظار دیگر زندانیان باشد و این تهدید مداوم ، دوران حبس را برای آنها و خانواده هایشان با اضطراب و دلهره همراه می کند.
ژیلا بنی یعقوب ،روزنامه نگار و همسر بهمن احمدی امویی (یکی از زندانیان سیاسی محبوس در بند ۳۵۰) در تازه ترین یادداشت وبلاگی اش به توصیف آثار روحی انتقال زندانیان پرداخته و در بخشی از یادداشت خود نوشته است :
«تلفن های بند ۳۵۰هنوز قطع است اما من می توانم تصور کنم الان بهمن و بقیه زندانی های این بند چه حسی دارند ،می دانم که چقدر به خاطر تبعید دوستان شان غمگین اند. بهمن قبلا تعریف کرده بود وقتی یکی از زندانی ها را بردند چقدر همه غمگین شده و تا روزها فضای بند خیلی بهت زده و پر ازغم بوده است .»
چه کسانی تبعید شده اند؟
مجید توکلی ،فعال دانشجویی یکی از زندانیان تبعید شده است .وی در ۳۰ دی ماه ۱۳۸۸ از سوی شعبه ۱۵ دادگاه انقلاب اسلامی به جرم اجتماع و تبانی علیه نظام، تبلیغ علیه نظام، توهین به رهبری و توهین به ریاست جمهوری به هشت سال و شش ماه حبس تعزیری، ۵ سال محرومیت از فعالیت سیاسی و ۵ سال ممنوعیت از خروج از کشور محکوم شده است .وی یکی از هفده زندانی بند ۳۵۰ بود که در اعتراض به شرایط نامناسب بند ۳۵۰ دست به اعتصاب غذای دو هفته ای زد .وی پس از پایان اعتصاب غذا به زندان رجایی شهر منتقل شد.چند روز پیش او فرزاد مدد زاده ،یکی دیگر از زندانیان این بند به رجایی شهر منتقل شده بود.
.
احمد کریمی، یکی از زندانیان سیاسی بند ۳۵۰ یکی دیگر ازافرادی است که به زندان گنبدکاووس منتقل شده و باید دوران محکومیتش را در زندانی در این شهر و دور از خانواده اش بگذاراند.خانواده کریمی از نظرمالی در سطح پایینی قرار دارند و در یکی از مناطق محروم جنوب شهر تهران زندگی می کنند .رفت و آمد برای مادر سالخورده اش به شهری دور از محل زندگی شان از نظر روحی و جسمی بسیار طاقت فرسا ست.
حامد روحی نژاد نیز برای گذراندن دوران محکومیتش به زندان زنجان منتقل شده است .خانواده روحی نژاد در شرایطی مشابه از نظرمالی با همان مشکلات خانواده کریمی مواجه هستند .با این تفاوت که شرایط برای این زندانی و خانواده اش به خاطر ابتلا به بیماری ام .اس به مراتب سخت تر و نگران کننده تر است.
حامد روحی نژاد دانشجوی رشته فلسفه، از یکسال بیش تاکنون به اتهام اقدام علیه امنیت ملی در زندان اوین نگهداری می شود و از حق داشتن حتی یک روز مرخصی استعلاجی نیز محروم بوده است
وی در دادگاه های نمایشی حوادث پس از انتخابات محاکمه و به اعدام محکوم شده بود که نهایتاْ این حکم در دادگاه تجدید نظر به ۱۰ سال حبس و تبعید به زنجان تقلیل یافت.
روحی نژاد مبتلا به بیماری ام اس است و به گفته خانواده اش بخشی از اندام های عصبی بدنش نیز به خاطرعدم رسیدگی پزشکی طی این مدت در زندان فلج شده ، وضعیت جسمانی اش روز به روز وخیم تر می شودد تا جایی که وی درصد بالایی از بینایی چشمانش را از دست داده و یکی از دستانش نیز از کار افتاده است.
رضاخادمی نیز از نظر شرایط خانوادگی تفاوت چندانی با کریمی و روحی نژاد ندارد.وی به تازگی از بند ۳۵۰ به زندان رجایی شهر منتقل شده است
جمشید صادق حسینی از کارمندان سازمان تولید انرژی هسته ای جمهوری اسلامی ایران یکی دیگر از زندانیانی است که به اتهام جاسوسی بازداشت و به حبس ابد محکوم شده بود، نامبرده از بند امنیتی ۳۵۰ زندان اوین به اندرزگاه ۲ زندان رجایی شهر منتقل شد. وی و وکلای مدافعش این اتهام را رد کرده اند.
بند ۲ زندان رجایی شهر مخصوص زندانیان با جرایم قتل و سرقت های مسلحانه است.
مجید دری و ضیا نبوی در انتظار تبعید
مجید دری ،فعال دانشجویی دربند که هم اکنون در بند ۳۵۰ زندان اوین به سر می برد به شش سال حبس قطعی محکوم شده است. حبسی که قرار است پنج سال از آن ر ا مجید در تبعد بگذراند. تبعید در زندان ایذه .
وی یکی از هفده زندانی اعتصاب کننده بند ۳۵۰ اوین است که در اعتراض به رفتار توهین آمیز ماموران زندان و شرایط نامناسب بند ۳۵۰ برای دو هفته است به اعتصاب غذا زد.
این دانشجوی دربند در سال ۸۶ و در اعتراض به سوء مدیریت و فضای امنیتی دانشگاه علامه ابتدا چندین ترم از تحصیل تعلیق و سپس نیز از ادامه تحصیل محروم شد.
وی در سال ۸۷ و با همراهی سایر دانشجویان محروم ازتحصیل که به دانشجویان ستاره دار معروف شده اند . شورای دفاع از حق تحصیل را تشکیل دادند.
.
در جریان مناظره کاندیداهای ریاست جمهوری و پس ازآنکه رئیس جمهوری وقت، محمود احمدی نژاد وجود دانشجویان ستاره دار را انکار کرد و گفت که چنین دانشجویانی وجود خارجی ندارند، مجید دری نیز به همراه سایر اعضای شورا در تجمع های اعتراض آمیزی که به منظور آگاهی افکار عمومی برگزار شد شرکت کرد تا نشان دهد که این دانشجویان وجود خارجی دارند. دانشجویانی که بیهوده از حق تحصیل محروم شده اند.
دادگاه بدوی رسیدگی به اتهامات وی در حالی در سوم آذر ماه سال ۸۸ برگزار شد که این دانشجو با اتهام هایی از جمله محاربه، اقدام علیه امنیت ملی و بر هم زدن نظم عمومی به یازده سال زندان محکوم شد .که این حکم در دادگاه تجدید نظر به شش سال حبس کاهش پیدا کرد . اما حکم تبعید وی به زندان ایذه همچنان باقی مانده است.
وی در طول ۱۳ ماه بازداشت خود نامه ها و درخواست ها ی متعددی را برای مراجع قضایی از طریق خانواده خود ارسال کرده است اما تاکنون پاسخی از طرف مسولان به آنها داده نشده است..
این روزها و پس از اجرای حکم زندان توام با تبعید چند زندانی سیاسی بند۳۵۰ ، نگرانی خانواده اش در این زمینه افزایش یافته است .
خانواده مجید دری خواستار رسیدگی و تجدید نظر در این حکم هستند و از دادستان تهران می خواهند که تقاضای آنها را برای عدم انتقال فرزندشان به زندان ایذه بپذیرد.
خانواده دری در کرج زندگی می کنند و انتقال وی به زندان ایذه ،دشواری های زیاد روحی و مالی را برای آنها در باره ملاقات با فرزندشان ایجاد خواهد کرد.
ضیا نبوی یکی دیگر از فعالان دانشجویی است که حکم زندان توام با تبعید در زندان ایذه برایش صادر شده است
وی فارغ التحصیل فلسفه از دانشگاه نوشیروان بابل، دانشجوی ستاره دار و عضو شورای دفاع از حق تحصیل است که در تابستان سال گذشته و پس از حوادث انتخابات دهم بازداشت و روانه زندان اوین شد . این دانشجو که بیشتر به خاطر دفاع از حق تحصیلش و به دلیل شرکت در تجمع های اعتراضی که در زمان انتخابات به این منظور تدارک دیده شده بود بازداشت شده بود ،به یازده سال حبس قطعی در ایذه محکوم شده است .
او در دادگاه بدوی به ریاست قاضی پیر عباسی با حکم عجیب پانزده سال حبس روبروشد که این حکم در دادگاه تجدید نظر به یازده سال کاهش یافت . هر چند اجرای بخشی از حکم این دانشجو به زندان ایذه موکول شده است . حکمی که ضیا و خانواده اش به شدت به آن اعتراض دارند و از دادستان تهران می خواهند که نگذارد چنین حکمی اجرا شود چرا که خانواده او در شمال کشور زندگی می کنند و زندان ایذه در جنوب کشور قرار دارد و رفت و آمد به آن برای ملاقات فرزندشان تقریبا .محال است
نبوی نیز یکی از هفده زندانی اعتصاب کننده بند ۳۵۰ بود که در اعتراض به رفتار توهین آمیز ماموران زندان و شرایط نامناسب بند ۳۵۰ برای دو هفته است به اعتصاب غذا زد.
معصومه ابتکار در یادداشتی که در وبلاگ جدید خود نوشته است با اشاره به پدیده قانون گریزی در سطح عالی قوه ی مجریه این پرسش را مطرح کرده است که وقتی فرار از قانون در این سطوح مشهود است، چگونه می توان بر اجرای قانون در سطوح پایین تر و میان عامه مردم اصرار کرد.
متن یادداشت دکتر معصومه ابتکار به شرح زیر است:
قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران ویژگی های قابل توجهی دارد که در صورت به اجرا در آمدن سبب استقلال قوا و تنظیم روابط بین سه قوه شده، به نحوی که البته مجلس در راس امور قرار می گیرد.
از این دیدگاه می توان به حکمرانی مطلوب امید داشت، لیکن اخیرا شاهد پدیده هایی هستیم که عملا نوعی گریز یا انحراف از قانون اساسی را نمایان می سازد. پدیده ای که به کرات تکرار می شود و آن عدم ابلاغ مصوبات مجلس پس از تایید شورای نگهبان توسط قوه مجریه است. در واقع اینکه دولت قانون را ابلاغ نمی کند، پدیده ای نوین و بی سابقه در نظامات سیاسی کشور است.
همچنین برخی قوانین مورد ارجاع مجلس که توسط مجمع تشخیص مصلحت نظام به تصویب می رسد نیز از سوی رییس دولت ابلاغ نشده و علنا اعلام می شود که قانون از طرف رییس دولت مورد قبول نیست. این روزها حتی نقل قول جالبی شنیده شده که رییس دولت از حضور در جلسات مجمع تشخیص خوشش نمی آید!
پدیده قانون گریزی البته فقط مختص مصوبات قوه مقننه و مجمع تشخیص نبوده، بلکه اخیرا مقامی به نمایندگی از قوه مجریه حکم تبرئه ای را که قوه قضایی صادر کرده زیر سوال برده و مجددا اتهامات قبلی آقای حسین موسویان را تکرار کرده است. این چنین برخوردی نیز کمتر مسبوق به سابقه در روابط بین قوا بوده است.
بی شک تنظیم روابط و احترام به قانون به ویژه قانون اساسی از شالوده های اصلی حکمرانی مطلوب محسوب می شود و عدم توجه به آن روند نابسامانی ها در اداره امور کشور را تشدید و تسریع می کند. این وضعیت اذهان را به خود مشغول کرده و این سوال را مطرح می سازد که وقتی فرار از قانون در این سطوح مشهود است، چگونه می توان بر اجرای قانون در سطوح پایین تر و میان عامه مردم اصرار کرد.
در این باره مواد مرتبط قانون اساسی و تاکید ویژه امام خمینی که مجلس در راس امور است می بایست مد نظر مجلسیان قرار گرفته و بدانند که مسئولیت رسیدگی به نابسامانی ها به حکم امانت سپرده شده از سوی مردم بر شانه های ایشان است. ولی اینکه آیا اراده و درایتی نیز در این زمینه وجود دارد یا نه، مطلب دیگریست.
مصطفی تاج زاده یکی از امضا کنندگان نامه هفت امضایی به رییس قوه قضاییه برای رسیدگی به پرونده کودتای انتخاباتی است که اخیرا به دلیل پافشاری بر مواضع خود در این نامه دوباره به زندان گرفتار آمده است. تاج زاده پیش از بازداشت مجددش در مجموعه ای از یاداشتها به سوالات اساسی مخاطبینش درباره یادداشت “پدر، مادر، ما بازهم متهمیم!” پاسخ داده است که این مجموعه یادداشتها به مرور زمان منتشر خواهد شد.
یادداشتی که در پی می آید توسط این دلیر آزاده به شهدا و آسیب دیدگان گمنام جنبش سبز تقدیم شده است.
مقدمه:
در پی انتشار ” پدر، مادر، ما بازهم متهمیم!” بعضی مخاطبان اصلی من یعنی نسل جدید و نیز قربانیان خشونتها و خطاهای دوران کودکی نسل انقلاب، مطالبی در تحلیل و تجلیل، نقد و انتقاد نوشتند که برایم آموزنده بود. تجربه عصر اصلاحات و عصر نوظهور جنبش سبز به من آموخته است که صحنههای وفاق و آشتی را در پس زمینه همین فضاهای انتقادی و به ظاهر پرتنش بجویم. هنگامی که یک ستمدیده لب به سخن می گشاید و دلش میخواهد انگیزه من از نوشتن آن نامه ناشی از مشاهده دیوار نوشته های سراسر درد زندانیان باشد، در واقع از ورود به یک فضای جدید خبر میدهد که در تلاقی نگاه ها و گفتمان ها در چنین شرایطی می توان وارد آن شد.
من به یاری خداوند کوشش خواهم کرد در حد توان درباره موضوعاتی که در “پدر، مادر، ما بازهم متهمیم!” آوردم، سخن بگویم . بحث درباره انقلاب مخملی که علت اصلی بازداشت من و دوستانم اعلام شد، یکی از آن موضوعات است.تشریح این موضوع به ویژه با پخش نوار سخنرانی آقای مشفق یکی از مقامات اطلاعاتی قرارگاه ثارالله سپاه پاسداران ضروری تر از گذشته به نظر میرسد. زیرا سخنان مذکور بیش و پیش از آن که “انقلاب مخملی” را ثابت کند، افشاگر “کودتای انتخاباتی” و درواقع “نظامی” بخشی از حاکمیت به سود آقای احمدی نژاد و علیه نامزدهای اصلاح طلب وحتی علیه نامزدهای اصولگرا است.نوار مزبور سخنان مرا پیش از انتخابات تایید می کند که هشدار می دادم عده ای به نام “انقلاب مخملی” درصدد انجام “کودتای انتخاباتی” هستند ؛کودتایی که به علت هوشیاری مردم و حضور آگاهانه آنان در ۲۵ خرداد ۸۸ افشا و با سخنان آقای مشفق مستند شد. من ودوستانم درباره شکل گیری مافیای قدرت و ثروت جدید و نیز”اهانت ها،تهمت ها ودروغ های سردار مشفق” سخنان زیادی داریم که به استحضار ملت شریف ایران خواهیم رساند. شکایتی هم علیه “کودتاچیان”تسلیم مقامات قضایی کرده ایم تا استحاله ” نظام جمهوری اسلامی ایران”به”نظامی”روشن شود که درآن نامزدهای تایید صلاحیت شده “دشمن”، ستادهای انتخاباتی آنان”ستاد جنگ” و تشکیل جلسات احزاب قانونی حامی نامزد ها برای پیروزی در انتخابات و برکناری قانونی مقامات کنونی”توطئه” و”براندازی”خوانده می شود. در عین حال دخالت نظامیان درانتخابات به سود یک نامزد خاص عین قانون گرایی و دفاع ازآرمان های انقلاب و جمهوری اسلامی نامیده میشود.(۱)
اول. تشابه اسمی و پیامد های مخرب آن
من در زندان از نزدیک شاهد مراحل نهایی عملیات نظامی و روانی به منظور «انقلاب مخملی» نمایاندن جنبش سبز اکثریت ملت ایران بودم. همان اتهامی که آقای احمدینژاد ده روز پیش از بازداشت فعالان انتخاباتی، در مناظره با مهندس موسوی در ۱۳ خرداد ۸۸ متوجه اصلاحطلبان کرد و بازجوها تلاش فراوانی کردند به نوعی آن را «مستند» و به زعم خود واقعی جلوه دهند. این در حالی بود که جنبش سبز مردمی در جامعه و خارج از اراده حزب پادگانی شکل گرفته بود و آنان نمیتوانستند این پدیده شگرف ملی را به نام واقعی خود بخوانند. بازجوها در مراحل نخست تا زمانی که نوبت دادگاهی کردن فعالان انتخاباتی منتقد فرا برسد، از تعبیر «انقلاب مخملی» استفاده میکردند، اما وقتی دیدند واژه «انقلاب» نمیتواند بار منفی داشته باشد، نام افسانه حزب پادگانی ساخته را به «پروژه کودتای مخملی» تغییر دادند. تردید و تزلزل درباره نامگذاری ناصواب «جنبش سبز» چنان ناشیانه بود که کیفرخواست نویسان خود را تا مرحله مدعیالعموم رژیم های کمونیست سرنگون شده توسط انقلابهای مخملی تنزل دادند و صریحاً نوشتند: «تاکنون پروژه کودتای مخملی در چند کشور به مورد اجرا گذارده شده که اکثراً با موفقیت انجام شده، اما در مواردی هم ناکام مانده است»(۲). به این ترتیب کیهاننویسان و از پی آنها کیفرخواستنویسان به منظور القای اینکه جنبش سبز ایرانیان را بنیادهای امریکایی راه انداخته اند، تا آنجا پیش رفتند که ردای قضایی در جمهوی اسلامی ایران را با پرچم سرخ کمونیستهای سرنگون شده توسط انقلابهای مخملی درآمیختند و به زبان ورشکستگان سیاسی آن کشورها، قیام مردم علیه “میلوسویچ” قصاب مسلمانان بوسنی را «پروژه کودتای مخملی» نامیدند! افسانه «انقلاب مخملی» یا «پروژه کودتای مخملی» نامیدن جنبش سبز در همین جا متوقف نشد و کار به جایی رسید که کیفرخواستنویسان سوگواری برای سرنگونی «میلوسویچ» را با رجزخوانی علیه جنبش سبز درآمیختند و در برابر دیدگان حیرتزده میلیونها ایرانی از قول “یک جاسوس بازداشت شده” (که او را معرفی نمیکنند و هنوز هویتش بر مردم معلوم نیست) اعلام کردند: «کودتای مخملی ایران خیلی شبیه به انقلاب مخملی صربستان است. در آن کشور گروهی به نام «اُت پور» که گروهی دانشجو بودند ابتدا شروع به عضوگیری کردند که شباهت زیادی به موج سبز در ایران داشت»(۳).
پاسخ این سوال که چرا کیفرخواستنویسان از میان همه کشورهایی که به قول خودشان در آن ها «کودتای مخملی» صورت گرفته است، تمرکز ویژهای بر سرنگونی” میلوسویچ” توسط انقلاب مخملی «اُت پور» کردند و آن را «خیلی شبیه» جنبش سبز خواندند، زمانی برای من روشن شد که از زندان خارج شدم. تشابه فوق بر پایه تشابه اسمی دونفر که تاکنون از چشمان سازمانهای اطلاعاتی کشور و در نتیجه از دید بازجوها و کیفرخواست نویسان پنهان مانده، خلق شده و بنیادش بر آب است.(۴) در هر حال تا آنجا که از بازجوییهای دوران انفرادی به خاطر میآورم، میتوانم اشارهای به بحث خودم علیه آن افسانه ابداعی داشته باشم. من در پاسخ به شبیهسازی جنبش سبز با انقلابهای مخملی استدلال کردم که:
اولاً جایگاه انتخابات ریاست جمهوری در کشورهایی که به سرنگونی امثال “میلوسویچ” انجامید با جایگاه و حدود اختیارات رییسجمهور در کشور ما تفاوت اساسی دارد؛ یعنی رقابت بر سر مقام ریاست جمهوری در ایران به مفهوم رقابت در مورد عالیترین مقام کشور نیست که آن اندازه اختیار داشته باشد تا بتواند جهتگیری کلان کشور را تغییر دهد. در کشورهایی که بقایای کمونیسم روسی توسط انقلابهای مخملی مورد حمایت امریکا سرنگون شدهاند، رقابت در انتخابات ریاست جمهوری، رقابت برای کسب عالیترین مقام کشور است که می تواند سیاستهای داخلی و خارجی آن را ۱۸۰ درجه تغییر دهد و مثلاً کشور را از اردوگاه روسیه به حوزه غرب و آمریکا ببرد یا بر عکس.
ثانیاً در این کشورها هر دو جناح در انتخابات از اینکه طرفدار روسیه یا آمریکا خوانده شوند، نه تنها پرهیز ندارند، بلکه همه رأیدهندگان و نیز جهانیان، از جمله ایرانیان، میدانند که پیروزی هر نامزد کفه سیاستهای کشور را به سوی کدام قدرت (آمریکا یا روسیه) سنگین خواهد کرد. به عنوان مثال دانشجویان دانشگاه بلگراد و سازمان «اُت پور» که کمپین انتخاباتی علیه “میلوسویچ” را رهبری میکردند ، هیچ ابایی نداشتند که متهم به حمایت از جانب آمریکا شوند. زیرا جنگی که “میلوسویچ” و سایر قصابان بالکان طی سالهای ۱۹۹۱ تا ۱۹۹۵ علیه مسلمانان بوسنی و دیگر اقلیتهای بالکان به راه انداخته بودند، چنان نفرتی در مردم آن سرزمین و حتی در میان صربها پدید آورده بود که دیگر از پس کشتار هزاران نفر، نه تنها مخالفان قباحتی برای دریافت کمک مالی از بنیادهای آمریکایی نمی دیدند، بلکه در نظر اکثر رأیدهندگان آن دیار، آمریکا به شکل ناجی مردم از دست جنایتکاران جنگی جلوه کرد(۵).
اگر کیفرخواستنویسان به جای آنکه ریشههای نفوذ آمریکا و اسرائیل در ایران را به استناد اعترافات «یک جاسوس بازداشت شده» تا زمان امام و نخستوزیر امام و به تعبیر متن کیفرخواست تا «اواسط جنگ» عقب ببرند، زحمت مطالعه پیام رهبر فقید انقلاب به آقای گورباچف را به خود میدادند، جمهوری اسلامی ایران را به همسویی با “میلوسویچ” و دیگر بازماندگان سرنگون شده توسط انقلابهای مخملی مفتخر نمیکردند. امام خمینی در آن پیام تاریخی ابراز امیدواری کرده بود که آقای گورباچف خود به عنوان رهبر شوروی «آخرین لایههای پوسیده هفتاد سال کژی جهان کمونیست را از چهره تاریخی کشور خود بزداید.» چنانچه کیفرخواستنویسان به اندیشه امام وفادار بودند، دلیلی نداشت به نام دستگاه قضایی جمهوری اسلامی ایران، سرنگونی مخملی بقایای همان «لایههای پوسیده» را «پروژه کودتای مخملی» بخوانند و آن را محکوم کنند. در هر حال مردمی که به” میلوسویچ”
یا رقبای مخملی او رأی میدادند میدانستند که به حزب و کاندیدای طرفدار روسیه رأی میدهند یا به کاندیدای حامی آمریکا و اروپا. اما اگر به کشور خودمان بازگردیم به وضوح خواهیم دید هرگز چنین صفبندی آمریکایی- روسی در جریان انتخابات ریاست جمهوری وجود نداشت. مهندس موسوی چنان مواضع شفاف و روشنی بر ضرورت امتیاز ندادن به دولت آمریکا داشت که بعضی اصلاحطلبان که از روحیه و مشی استقلالخواهی وی و بویژه ضرورت حمایت از حق انرژی هستهای از نظر او آگاه بودند، با این استدلال که آمریکاییها راحتتر میتوانند با آقای احمدینژاد کنار بیایند و حاکمیت هم بر سر مذاکرهجویی او، ولو از موضع پایین با مقامات آمریکایی سنگاندازی نخواهد کرد (همچنان که در جریان توافق سه جانبه اخیر ایران، ترکیه و برزیل مشاهده شد)، از نامزدی وی حمایت نمیکردند.
در همان ایام، برخی مراکز صهیونیستی درباره عواقب روی کار آمدن موسوی هشدار کارشناسی میدادند و محافل جنگطلب آمریکا نیز استدلال میکردند که چگونه و به چه دلیل پیروزی مهندس موسوی، منزوی ساختن ایران را برای اسرائیل و آمریکا دشوار خواهد کرد(۶). مقامات امنیتی اسرائیل و چهرههای شناخته شده جنگطلب در آمریکا استدلال میکردند که آقای احمدینژاد به دلیل ناشی گری در سیاست خارجی و بویژه انکار هولوکاست «دشمن بهتری» در مقایسه با آقای موسوی برای آنان به شمار میرود. از دید آن ها مهندس موسوی به دلیل اینکه «پوشش کاذبی» از «میانهروی» و «دموکراسی» به وجهه جمهوری اسلامی ایران میبخشید و آن را نزد افکار عمومی جهان موجه جلوه می داد، «دشمن بدتری» به حساب میآمد. به این ترتیب تفاوت روشنی بین تحلیل مقامات امنیتی موساد و محافل جنگطلب و افراطی آمریکا درباره مزایای حکومت آقای احمدینژاد در پیشبرد اهداف صهیونیستی و تحلیل آن دسته از مقامات آمریکایی که به مبارزه با جنگطلبی بوش شهره هستند، دیده می شود(۷). واضح است که چنین صفبندیهایی در جریان مبارزات انتخاباتی مخملیهای بلوک شرق با رقبای روسی آنها نمیتوانست وجود داشته باشد(۸).
ثالثاً توضیح دادم انقلاب مخملی در کشورهایی رخ میدهد که حکومت در برابر بسیج تظاهرات مردمی که احساس میکنند تقلب صورت گرفته و نامزد مورد حمایتشان به ناحق از ورود به عرصه حکومت محروم شده است، نتواند دست به مانور قدرت بزند و جمعیت زیادی را گرد آورد. پس اگر در کشوری هر دو طرف رقابتهای انتخاباتی بتوانند مردم را بسیج کنند، وقوع انقلاب مخملی منتفی است و برای نمونه لبنان را مثال زدم که هرگز در این کشور انقلاب مخملی رخ نخواهد داد. این کشور یا شاهد جنگ داخلی خواهد بود یا استقرار دموکراسی و همکاری مسالمتآمیز همه جناحها از حزبالله تا احزاب راستی طرفدار فرانسه و آمریکا. از آنجا که در ایران، حزب پادگانی نیز مانند جنبش سبز در حال حاضر قدرت بسیج گروههایی از مردم را دارد، انقلاب مخملی رخ نخواهد داد، اگرچه وقوع تحولات دیگر محتمل است.
دوم.سوء ظن به مردم یا حاکمان؟
رهبر فقید انقلاب نگرانی خود را از شاهنشاهی شدن انتخابات نه پنهان میکرد و نه آنرا به دوردستها یا صربستان و گرجستان فرافکنی میکرد: «این تلخی مطالب و بیبند و باری انتخابات و مجلس و امثال ذلک شاید یک وقت اسباب این شود که بعضی ها گمان کنند که خوب حالا هم مثل آن وقت. به اصطلاح آدم مارگزیده از ریسمان خط وخال دار هم میترسد و ملت ما مارگزیده است. استعمار گزیده است. خان گزیده است و محمدرضا و رضاخان گزیده است. از این جهت یک وقت میبینی که در ذهنشان میآید که خوب این مجلس هم مثل آن مجلسها»(۹). جملات فوق به معنای به رسمیت شناختن حساسیت مردم و ترس آنها از “ارتجاع پهلویستی” است که بیش از هر چیز دیگر در قضیه انتخابات متجلی می شود. یعنی اگر میخواهید منشاء نگرانی ملت را در یابید، به حافظه تاریخی آنان مراجعه کنید و ببینید چه چیزی محتوای حافظه نزدیک آنان را تشکیل می دهد. انتخابات صربستان و گرجستان و قرقیزستان و اسامی ناشناس و عجیب و غریبی از قبیل «اُت پور»، «جین شارپ» و… که در متن کیفرخواست فعالان ستادهای انتخاباتی رقبای نامزد استبدادطلبان آمد، در حافظه ملی ما جایی ندارند. به جای همه این ها ملت ما در حافظه روشن خود تجربه تلخی از انتخابات نمایشی و مجالس فرمایشی عهد پهلوی ها دارند که در وصیتنامه رهبر فقید انقلابشان نیز نفی و محکوم شد. بنابراین طبیعی است به محض مشاهده کمترین مورد و نشانه از تخلف انتخاباتی، ذهنشان به همان سابقه منفور تاریخی معطوف می شود، نه به صربستان و گرجستان و قرقیزستان. آیا واقعاً اقتدارگراها نمیدانند چه چیزی ذهن مردم را مشوش میکند و خاطره تعیین نمایندگان مجلس در دربار قبل از برگزاری انتخابات را زنده کرده و شبح رژه چکمه پوشان رضاخانی و قداره بندان محمدرضا شاهی را بر فراز انتخابات پدیدار میکند؟ درهرحال پاسخ قانعکننده به نگرانی ازتخلف و تقلب در انتخابات را امام خمینی میدهد، نه نظامیان مداخله گر در امر انتخابات؛ کسانی که می کوشند” نظارت مقامات بر ملت” را جایگزین “نظارت ملی بر حکومت و ارکان آن” کنند؛(۱۰) «در حکومت اسلامی وضع این است که شما ها الآن در انتخابات بیش از حق نظارت و فراهم کردن وسائل به آن قدری که باید حکومتها فراهم کنند، بیش از این حق ندارید که خدای ناخواسته یک وقتی نسبت بدهند به اینکه برای خاطر طرفداری از یک نفر آدم- فرض کنید یک کاری کردند- صندوق عوض شده. این را باید خیلی توجه به آن داشته باشید. هم آزادی ملت را- راه دادن ملت را در آنجایی که میخواهند رأی بدهند- و هم امانت در حفظ [آرای صندوقها] که تحت مراقبت یک عده اشخاص امین از دولت و از ملت، اشخاصی امین تحت نظرشان باشد که بعد صحبت نشود که خوب، این هم این رژیم و این هم این انتخابات و انتخابات اینجا هم مثل آنجا [رژیم شاه]» (۱۱).
در حقیقت تغییر جهت و هدف نظارت، دخالت وسیع نظامیان در فرآیند انتخابات، جانبداری آشکار صدا و سیما و نیز برگزار کنندگان و ناظران انتخابات از یک نامزد معین و صرف میلیاردها تومان به سود کاندیدایی خاص به طور طبیعی و خود انگیخته اذهان را متوجه انتخابات محمدرضا شاهی میکند. رهبر فقید انقلاب با در نظر گرفتن حافظه تاریخی ملت، به جای اینکه سوءظن خود را متوجه ملت کند، بدگمانی مردم را نسبت به احتمال بازگشت رفتار رضاخانی و محمدرضا شاهی در اشکال نوین تخلف و تقلب انتخاباتی به رسمیت میشناخت و علیه «ناظران» و نه ملت هشدار میداد(۱۲). به این ترتیب آنجا که هشت نفر از دوازده عضو شورای نگهبان از جمله آقایان جنتی، یزدی، کعبی، الهام، عزیزی صریحاً در جانبداری از آقای احمدی نژاد سخن می گویند، به شبیه سازی جنبش سبز با انقلاب مخملی صربستان و گرجستان و قرقیزستان چه نیاز است؟ مردم ما با اسامی آقایان جنتی و مصباح و مرتضوی و با مواضع حذفی- نظامی آنان آشنایی دارند و نه با اسامی و اصطلاحات ناآشنایی چون «هابرماس» و «جین شارپ» و «سورُس» که در متن کیفرخواست آمد(۱۳). نگرانی مردم از رفتار آقای جنتی است که تخلف های آشکار وی را در جریان برپایی انتخابات گذشته دیدهاند یا شنیدهاند(۱۴) ونیز از عملکرد شاگردان آقای مصباح است که صریحاً می گویند برای مصالح اسلام یا مردم میتوان سخنانی برزبان آورد که دردل به آنها اعتقاد نداشت و از وسائلی بهره برد که در شرایط عادی مجاز وشرعی نیست. بنابراین نمی توانند صندوق بانانی امین برای ملت باشند(۱۵). در هر حال ترس ملت ما یک ترس کاملاً آشنا با جان مجروح تاریخی آنها است که استبداد و انتخابات نمایشی نام دارد. تصادفی نیست که مرزبندی با همه اشکال دیکتاتوری «چه شاه باشه چه دکتر» یکی از شعارهای رایج شب انتخابات و بعد از انتخابات بود. تمسک به سیره خمینی ایجاب میکرد به محض مطرح شدن نگرانی تقلب، تکیه و تأکید اصلی بر صیانت آرای ملت باشد، نه اینکه از همان ابتدا و حتی قبل ازگرم شدن تنور انتخابات با «پیشبینیهای» آن چنانی (از قبیل «پیش بینیهای» مشهور کیهان که همواره حکم پیش گویی و خط راهنمای برخوردهای امنیتی- قضایی را دارد) چماق سوءظن علیه بدگمانی ملت، که امام خمینی این بدگمانی را مشروع میدانست، در آسمان سیاست کشور به گردش درآید و در عین حال کلامی درباره عدم دخالت نیروهای مسلح در انتخابات بر زبان جاری نشود.
سوم. “کناره گیری” یا” مشروطه بیشتر”؟
تجربه ۳۰ ساله نشان میدهد حساسیت ملت به انتخابات و سوءظن موجه آنان علیه رفتار شاهانه ،یک امر مفید برای انتخابات است و باعث مشارکت بیشتر شهروندان میشود. در انتخابات ۸۸ نیز ترس ملت از رفتار شاهانه و نگرانی از تبدیل «نظارت مردمی بر حکومت و انتخابات» به «نظارت استصوابی- نظامی حاکمان بر عرصه سیاست و انتخابات»، «اسم رمز» مشارکت هر چه گستردهتر ملت در انتخابات بود(۱۶). به علاوه نسل ما از رهبر فقید انقلاب آموخت که پادزهر «پهلوی گزیدگی» چیزی جز مشارکت بیشتر مردم در انتخابات نیست. همچنان که امام خمینی بر خلاف فرقه مصباحیه که اصل مشروطه را ارمغان غرب و فراماسونری و انگلیسی میدانند، «کنار رفتن از مشروطه» را باعث و بانی بدبختیهای ملی میدانست و به جای اینکه از «تکرار مشروطه» بترسد، همواره نگران تکرار تجربه تلخ «کناره گیری ملت از مشروطه» بود و عدم مشارکت همهجانبه و گسترده در ادوار نخستین مجلس مشروطیت را باعث نابودی عزت ملی میخواند و می گفت: «اگر در صدر مشروطه علما آمده بودند در میدان، مؤمنین آمده بودند، روشنفکرهای معتمد آمده بودند و قبضه کرده بودند مجلس را، و نگذاشته بودند که دیگران بیایند مجلس را بگیرند، ما به این روزگار نمی رسیدیم. مملکتمان خراب نمی شد. ما عزتمان از بین نمی رفت» (۱۷). رهبر فقید انقلاب به جای “ملت ترسی” و سوءظن به جامعه، همواره لبه تیز بدگمانی خود را متوجه رفتار شاهانه حاکمان میکرد که نقطه کانونی آن مداخله مقامات و مخدوش کردن مرزهای «نظارت بر انتخابات» و «دخالت در انتخابات» بود(۱۸). این همان سوءظن به حق و تاریخی است که افزون بر ۲۲ خرداد ۸۸ موجب حضور گسترده شهروندان و به ویژه جوانان در روز ۲۵ خرداد در سراسر میهن شد و بار دیگر ایران را در جهان سربلند کرد؛ سوءظنی که سخنان آقای مشفق به حق بودن آن را تایید کرد. چنانچه این مرز مخدوش شود، مناسبات ارتجاعی- شاهنشاهی که با رای مردم جارو شده بود، دوباره سر بر خواهد آورد.
چهارم.”آرامش بخشی” یا” التهاب آفرینی” ؟
فرض کنیم حق با آقای احمدینژاد بود و اصلاحطلبان در صدد بر پایی انقلاب مخملی بودند و یک هسته مافیایی که سردار مشفق آنان را لو داد، درصدد “کودتای انتخاباتی” نبود. در این صورت رفتار رئیس دولت و دیگر برگزارکنندگان انتخابات و مقامات حکومتی چه بود و چه میبایست باشد؟ آیا جز این است که لازم بود جناح حاکم به سرعت به سمت آرام سازی فضای کشور و شفافسازی روند برگزاری انتخابات پیش رود و هر گونه شبهه و شائبه تخلف و تقلب در انتخابات را پیش، حین و پس از آن برطرف کند؟ بر این مبنا قبل از انتخابات، نمایندگان نامزدهای رقیب رییس دولت را که خود هم زمان نامزد و برگزار کننده انتخابات بود، دعوت کنند و موارد اعتراضی یا ابهامی آنان را بشنوند و اقدام لازم یا توجیه کافی برای رفع نگرانی آنان و نیز افکار عمومی ارائه کنند. به علاوه نمایندگانی از آنان را به عضویت در هیأتهای اجرایی و نظارت در آورند و حداکثر تسهیلات را برای نظارت نمایندگان نامزدها در حوزههای اخذ رأی ستاد انتخابات فراهم کنند تا معلوم شود که قرار نیست اتفاق ویژهای بیفتد. به رغم نکات بدیهی فوق، اقتدارگراها نه تنها قبل از انتخابات هیچ اقدام اعتماد سازی نکردند، بر عکس آقای احمدینژاد با مناظره زنده و از قبل طراحی شده خود و با دروغ ها وتهمتهای متعددی که در مناظره با مهندس موسوی متوجه اشخاص زیادی کرد، فضای سیاسی و انتخاباتی کشور را برای جلب آرا چنان ملتهب و دو قطبی کرد که به راحتی قابل مهار نبود (۱۹). وی این روند را در مناظره با آقای کروبی نیز پی گرفت. از سوی دیگر اقتدارگراها به جای تلاش برای برطرف کردن شبهات مردم و نامزدهای رقیب، احکام دستگیری فعالان انتخاباتی منتقد یکه سالاری را سه روز قبل از برگزاری انتخابات صادر کردند. یعنی حتی ظاهر قضیه را نیز رعایت نکردند که وانمود کنند نتیجه انتخابات در روز ۱۹ خرداد ۱۳۸۸ معلوم نیست و ممکن است مهندس موسوی رأی بیاورد. بنابراین صدور حکم بازداشت فعالان ستاد انتخاباتی حامی وی قبل از انتخابات، دهنکجی به رأی ملت محسوب میشود. بازداشت این اشخاص روز بعد از انتخابات نیز فاقد وجاهت قانونی و سیاسی بود و بر التهاب ها افزود(۲۰).
اقدامهای حزب حاکم در روز انتخابات نیز رفتار یک جناح شکست خورده و کودتاگر را به نمایش گذاشت؛ قطع تمام خطوط ثابت تلفن کمیته صیانت آرای مهندس موسوی، قطع کامل سیستم پیامک تلفن های همراه تا سیستم نظارتی کمیته صیانت آرای مهندس موسوی فلج شود، فیلترینگ تمام سایتهای اینترنتی حامی آقای موسوی از عصر روز جمعه، حمله تعدادی مأمور اطلاعاتی سپاه با لباس شخصی و با حکم آقای مرتضوی به ستاد انتخاباتی قیطریه (ستاد مرکزی حامیان اصلاحطلب مهندس موسوی) در ساعت ۶ عصر جمعه که منجر به تشکیل اولین اجتماع خیابانی اعتراضی در روز انتخابات در میدان قیطریه تهران شد و خوشبختانه با وساطت و تدبیر مسئولان ستاد موسوی با آرامش به پایان رسید، اعلام خبر کذب بازداشت آقای امینزاده مسئول ستاد قیطریه و من در ساعت ۱۸ روز جمعه توسط خبرگزاری رسمی دولت (ایرنا)، حمله شبانه به ستاد مرکزی مهندس موسوی در میدان فاطمی، اعلام پیروزی ۲۵ میلیون بر ۱۳ میلیون نفری احمدینژاد بر موسوی در ساعت ۲۳:۳۰ بین خواص و در شرایطی که شمارش آرای بسیاری از صندوقها ادامه داشت و نیز درج خبر کذب بازداشت آقای رمضانزاده و من در روزنامه ایران، ارگان رسمی دولت در صبح شنبه ۲۳ خردادماه ۱۳۸۸ (۲۱). موارد فوق به غیر از اتفاقاتی است که در حوزههای اخذ رأی و ستاد انتخابات کشور رخ داد. سؤال این است چنانچه مقامات مسئول اطلاع داشتند که اصلاحطلبان قصد برپایی انقلاب مخملی دارند، آیا اقدامهای فوق در جهت خنثیسازی حرکت مزبور و توجیه و آرام کردن شهروندانی انجام شد که بسیاری از آنان، بویژه در شهرهای بزرگی مانند تهران، شاهد خیل عظیم رأی دادن خود و هموطنانشان به مهندس موسوی بودند و ناگهان با اعلام آرای ۳ به ۱ به سود آقای احمدینژاد در ساعت ۱ بامداد ۲۳ خرداد شوکه شدند؟ یا بر عکس، اقدام های پیشگفته بر ابهام ها افزود و فضا را ملتهبتر کرد؟
شاهکار حزب پادگانی در مواجهه با موضوع تخلف و تقلب پس از انتخابات بودکه به جای تلاش برای جلب اعتماد افکار عمومی و تشکیل هیأتی مورد توافق همه نامزدها و قول رسیدگی دقیق به همه شکایات، تعدادی از فعالان انتخاباتی مهندس موسوی را دستگیر کردند و انتخابات را نیز عملا تمام شده خواندند(۲۲). آقای احمدینژاد نیز در روز یکشنبه ۲۴/۳/۸۸ جشن پیروزی گرفت و با «خس و خاشاک» خواندن معترضان بر زخم مناظرهها و تخلفهای وسیع مجریان و ناظران نمک پاشید و فضا را ملتهب تر کرد. سرکوب خونین هر صدای اعتراضی به راستی شاهکار جناح حاکم در روزها، هفتهها و ماههای بعد بود. به این ترتیب میتوان گفت ارادهای برای شفافسازی و اقناع افکار عمومی وجود نداشت. بر عکس، آنچه رخ داد عبارت بودبی اعتنایی حزب پادگانی به شکایات مردم معترض از یک سو و تلاش برای تسویه حساب با منتقدان یکه سالاری و تمرکز مطلق قدرت و سرکوب هر صدای منتقد و مخالف ،با این هدف که پس از انتخاب دور اول آقای احمدینژاد که حکومت تکصدا شده بود، این بار جامعه نیز تکصدا شود و نفس کسی در نیاید.به این ترتیب بتوانند”احزاب را از دخالت در امور حکومت منع”کنند، “نظام ولایی” را “تک حزبی” بخوانند، “جناح بندی” یعنی رقابت های انتخاباتی را حتی میان اصول گراها”نابود کننده آرمان ها” بنامند، از ضرورت تحقق مدل “اداره انقلابی جامعه” به جای “دموکراسی” سخن بگویند و تیر خلاص را به مغز دموکراسی و ایران شلیک کنند که البته با محکومیت قاطع افکار عمومی مواجه شد.
پنجم.علت شبیه سازی
درست است که شبیهسازی جنبش سبز با انقلابهای مخملی کشورهای بلوک شرق سابق به لحاظ سیاسی و اخلاقی نادرست و تداعیگر شباهتهای ناروا بین جمهوری اسلامی ایران و بقایای پوسیده کمونیسم ضد دموکراتیک روسی است و واقعیتی در دنیای خارج به صدق آن گواهی نمی دهد(۲۳)، با وجود این یک اتهام ناگزیر برای شبیهسازان به شمار میآید و نشان می دهد که از سر ناچاری به این حربه ناکارآمد روانی پناه آوردهاند. علت واقعی این شبیه سازی آن است که کودتاگران شهامت پذیرش واقعیات جامعه کنونی را ندارند و نمیخواهند بپذیرند اکثریت ایرانیان مخالف وضع موجودند. به همین دلیل چارهای جز آمریکایی نمایاندن انبوه میلیونی معترضان نمیبینند(۲۴). از آن وحشتناکتر اینکه در آینده هم نمیخواهند انتخابات آزاد و پرشوری برگزار کنند تا مبادا از دل صندوقها، حماسه دوم خرداد یا جنبش سبز دیگری شکل بگیرد. به همین دلیل میکوشند نه فقط نامزدهای منتقد را حذف کنند، بلکه در صددند نفس انتخابات آزاد و حتی سیاست ورزی قانونی را منتفی کنند. اگر در تبلیغات و تهاجمهای روانی حزب پادگانی دقت کنیم، به وضوح درخواهیم یافت که ظرف ماههای پس از انتخابات، آنان هرگز کوچکترین نشانه ای از خیز برداشتن به سوی رعایت حقوق منتقدان و انتخابات آزاد از خود نشان ندادهاند. برگزاری انتخابات شوراها در سال جاری نیز منتفی شد و به بهانه تجمیع انتخابات امسال انتخاباتی برگزار نخواهد شد. در این مدت حتی یک نفر از مدعیان صحت انتخابات ۲۲ خرداد اعلام نکرده است که در آینده انتخابات را چنان آزاد و شفاف برگزار خواهیم کرد که همه مدعیان دروغین رأی اکثریت و همه سبزها شرمنده شوند. یعنی همچنان که حاضر نیستند حتی در کویر لوت نیز اصل ۲۷ قانون اساسی و آزادی اجتماع مردمی را اجرا کنند تا سبزها حمایت گسترده مردمی خود را به نمایش بگذارند، در عرصه انتخابات نیز خواهند کوشید افسانه شباهت جنبش سبز و انقلاب (اخیراً کودتای) مخملی را همچنان به صورت یک ورد سحرآمیز تکرار کنند تا برگزاری انتخابات آزاد و قانونی به طور کامل منتفی شود و رابطه اقتدارگراها با انتخابات آزاد، همچنان مانند رابطه جن و بسمالله باقی بماند.
ششم. نظامی گری یا انتخابات آزاد؟
اگر حزب پادگانی واقعاً به مدعای پیروزی ۲۴ میلیونی خود باور داشت و رفتار خود را متناسب با همین مدعا تنظیم میکرد، اکنون جمهوری اسلامی ایران یکی از دموکراتیکترین کشورهای جهان محسوب می شد و هیچ ترسی از هیچ روزنامهای و هیچ تظاهراتی و هیچ حزب قانونگرا و هیچ مناظره آزادی از یک طرف و هیچ تحریم و تهدید بین المللی ازطرف دیگر نداشت. چنانچه نامزدی در یک انتخابات آزاد و رقابت برابر و منصفانه واقعاً ۲۴ میلیون و رقیب وی ۱۳ میلیون رأی آورده باشد، این همه بگیر و ببند و این همه محدودسازی آزادی ها و این همه صندوق ترسی و جامعه ترسی نیاز نبود(۲۵). دولت آمریکا نیز قادر نبود تمام قدرت های بزرگ را علیه جمهوری اسلامی ایران بسیج و قطعنامه تحریم جدیدی به ما تحمیل کند.به علاوه اگر اقتدارگراها ادعای پیروزی ۲۴ میلیونی خود را باور داشته باشند و مطابق همین باور حرکت کنند، نباید از انقلاب مخملی کوچکترین ترسی داشته باشند. کما اینکه جناح روسی اوکراین با اینکه فاصله چندانی با رقیب مخملی- نارنجی خود نداشت و حتی از آن عقب مانده بود، به جای نشان دادن «اقتدار انتظامی- امنیتی» یعنی سرکوب خونین منتقدان، با اعتماد به نفس وارد نوبت بعدی انتخابات شد و شکست دوره قبل راجبران کرد. به این دلیل روشن که به جای مدعای گزاف داشتن پشتوانه۶۳ درصدی حد واقعی خود را دانست و پردهپوشی نکرد و با تکیه بر سرمایه واقعی مقبولیت خود نزد افکار عمومی وارد انتخابات آزاد بعدی شد و پیروز از میدان خارج گردید(۲۶). آیا استبدادطلبان میتوانند کشوری را در دنیا نشان دهند که در آن حزب و جناحی نسبت به پایگاه مردمی خود مطمئن است، در عین حال از انتخابات آزاد، ولو با شرکت مخملیها هراس به خود راه میدهد؟(۲۷) عقل سلیم حکم می کند فرد، حزب یا جناحی که واقعاً حلاوت پیروزی در یک انتخابات آزاد را چشیده باشد، باید بیش از هر نیروی دیگر برطبل انتخابات آزاد آتی بکوبد، نه اینکه به طور مستمر دایره انتخاب ملّت را به بهانه کودتای مخملی محدود و محدود تر کند. بنابراین حتی اگر چیزی به نام انقلاب یا کودتای مخملی وجود داشته باشد، باز هم” باطل السّحر” آن انتخابات آزاد است و نه افسانه سازی پیرامون قدرت آشوبگر انقلاب مخملی(۲۸).
جمعبندی
عملکرد سرکوبگر- اقلیتی حزب پادگانی موجب شده است بسیاری از مردم “کودتای مخملی” را اسم مستعار کودتای واقعی انتخاباتی، نه فقط در خرداد ۸۸ بلکه در انتخابات آتی بدانند که میهن را چه به لحاظ مدیریت ناکارآمد و فساد گسترده و چه از نظر ماجراجویی بین المللی و ایجاد مخاطرات خارجی در لبه پرتگاه قرار داده است.بنابراین تا زمانی که فشار افکار عمومی ملی و جهانی از یک سو و آشکار شدن نتایج عملکرد فاجعهبار مدیریت کنونی کشور از سوی دیگر، جناح حاکم را به برگزاری انتخابات آزاد مجبور کند، اکثریت ایرانیان هر انتخاباتی را “مهندسی شده” ارزیابی و آن را “کودتای انتخاباتی”خواهند خواند و در آن مشارکت نخواهند کرد. جبران ضررها و آسیب های کودتای انتخاباتی ۸۸ صرفا با برگزاری انتخابات کاملاً آزاد و شفاف ممکن است نه با استصواب و سرکوب بیشتر.
———————–
پانوشت ها:
(۱) آقای مشفق در سخنرانی خودبااذعان به اینکه تنها کارکرد سیستم نظارتی و sms ستادانتخاباتی مهندس موسوی رصد کردن فرایند انتخاباتی بود و ضمن تصریح به اینکه «اینها می توانستند با اس ام اس سنتر رصد بکنند ساعت به ساعت انتخابات کشور را» مختل سازی سیستم نظارتی ستاد نامزد رقیب آقای احمدی نژاد را جزو دستاوردهای گروه نظامی-امنیتی مداخلهگر در انتخابات به حساب می آورد. این خود اعترافی است بر اینکه مجریان واقعی انتخابات، انتخابات را در پس دیوار آهنین گروه خودی و دور از دسترس ورصد نامزد رقیب برگزار کردند. به علاوه در سخنرانی آقای مشفق نفس رای آوردن جریان اصلاحات به عنوان یک “توطئه” تلقی می شود نه به عنوان یک واقعه طبیعی که در هر انتخاباتی جزو لاینفک رقابت های انتخاباتی است. این اعترافات نشان می دهد که هسته ی کودتایی-مافیایی قدرت از مدت ها قبل از آغاز رقابت های انتخاباتی ،رأی آوردن هر کس غیر از آقای احمدی نژاد را به عنوان “توطئه” و بخشی از “پروژه براندازی دشمن” تلقی می کرد و همه کوشش های خود را به منظور مختل سازی ستاد انتخاباتی رقبا با سوء استفاده از امکانات نظامی و امنیتی به کار گرفته بود. ریشه های حادثه آفرینی،بازداشت، سرکوب و ترور معترضان انتخاباتی را نیز باید در همان نگاه و عملکرد نظامی-امنیتی دید که جایگاه مستقلی جز”دشمن”برای سیاستورزان مستقل و منتقد و رقبای انتخاباتی نمی دید و نمیبیند. این سخنرانی گواه روشن ادعای اصلاح طلبان است که از سالها قبل میگفتند یک هسته ی ضد اصلاحاتی تشکیل شده است که متأسفانه به نام کل نظام سخن می گوید وعملیات نظامی،اطلاعاتی ،امنیتی علیه پاک ترین و خدوم ترین فرزندان ایران و اسلام را به نام «دفاع ازجمهوری اسلامی»توجیه می کند.همین گروه کودتاگر با استفاده از روش “فرار به جلو” ادعا می کرد که “کمیته ایکس”موهومی در درون اصلاح طلبان وجود دارد که منشأ “فتنه” در کشوراست. بازجو ها نیز برای اثبات چنین گروهی تلاش زیادی کردند اما به طورکامل ناکام ماندند. با اعترافات آقای مشفق معلوم شد “کمیته x ” را جناح حاکم تشکیل داده است.
بازگشت
(۲) نقل از متن کیفرخواست متهمان فعالان انتخاباتی منتقد یکه سالاری.
بازگشت
(۳)نقل از متن کیفرخواست.
بازگشت
(۴) متن کیفرخواستی که زیر نظر آقای مرتضوی تهیه شد، پس از این که اعلام میکند «پروژه شکست خورده کودتای مخملی ایران» با «هوشیاری مردم بیدار و همیشه در صحنه و برخورد قاطع و به موقع دستگاههای انتظامی و امنیتی کشورمان سرکوب گردید»، از قول “یک جاسوس بازداشت شده” میآورد: «نکته قابل توجه اینکه همان متون آموزشی که در صربستان مورد استفاده قرار گرفته، به فارسی ترجمه شده و با تغییرات کمی در ایران مورد استفاده قرار گرفته است». سپس از قول دادستان تهران میافزاید: «لازم است در این جا به نکته مهمی در محضر دادگاه اشاره نمایم و آن این است که فیلم آموزشی کودتای مخملی صربستان که به فارسی ترجمه گردید، توسط فردی به نام نادر صدیقی ویراستاری و با صدای وی روایت شده است. این فرد کسی است که اولین بار آقای کیان تاجبخش را به آقایان حجاریان و تاجزاده معرفی مینماید.» تارنمای «رجانیوز» نیز در یادداشتی تحت عنوان «نادر صدیقی کیست»، اعلام کرد: «نکته مهم در ارتباط نزدیک وی با بنیاد سوروس (osi) آنجاست که در فیلمی با عنوان آموزش کودتای مخملی صربستان که به فارسی برای آموزش ترجمه گردیده، نادر صدیقی علاوه بر نوشتن متن و ویراستاری، تهیه کنندگی و گویندگی آن را به عهده داشته است… به نظر میرسد وی عامل اصلی بنیاد سوروس در ایران باشد.» بنیان کشف بزرگ تاریخی حزب پادگانی که نظام جمهوری اسلامی ایران را تا حد رژیم “میلوسویچ” جلاد مسلمانان بالکان تنزل داد، هنگامی فرو میریزد که توجه کنیم آقای نادر صدیقی دوست آقای حجاریان و من با آقای نادر صدیقی ویراستار و گوینده و تهیه کننده آن فیلم دو نفر هستند و هیچ ارتباطی با یکدیگر ندارند. آقای نادر صدیقی اول از نویسندگان و روزنامه نگاران فاضلی است که من در سالیان گذشته چند مقاله مشترک با وی نوشته و منتشر کردهام. آقای نادر صدیقی دوم مستندسازی است که از سالیان پیش در آمریکا به سر می برد و با صدای آمریکا (VOA) همکاری می کند و هیچ ارتباطی با آقای حجاریان و من ندارد. به این ترتیب تشابه اسمی دو نفر موجب شد کیفرخواست نویسان تشابه بسیار زیاد انقلاب مخملی صربستان را با جنبش سبز ایران نتیجه بگیرند! البته آنچه تعجب مرا بیشتر برمیانگیزد، دفاع غیر مستقیم آقای احمدی نژاد و حزب پادگانی از “هیتلر” و “میلوسویچ” است که اولی “هولوکاست” را در نیمه اول قرن بیستم آفرید و دومی بزرگترین نسل کشی در اروپا را در نیمه دوم آن قرن مرتکب شد.نمی دانم آیا در پس دفاع از این “نسل کشیها” فکر شومی برای آینده ایران وجود دارد به ویژه آنکه آقای پناهیان در نیمه شعبان امسال درسیمای جمهوری اسلامی ایران به صراحت اعلام کرد که می توان برای حفظ نظام ،نیمی از مردم را کشت؟در هر حال حزب پادگانی و سخنگویش باید به صورت شفاف پاسخ دهد که چرا از همه رهبران اروپا فقط از دو نسلکش دفاع می کند؟
بازگشت
(۵) نفرت مردم از “میلوسویچ” به حدی بود که وقتی او به دادگاه جنایات جنگی لاهه سپرده شد و در مارس ۲۰۰۶ در زندان جان سپرد، هیچ یک از مسلمانان بوسنی و شبه جزیره بالکان برای او اشکی نریختند و بر گور او فاتحهای نخواندند.
بازگشت
(۶) هنگامی که آقای کروبی در مناظره خود به نمونه کوچکی از اظهارات کارشناس امنیتی اسرائیلی درباره علل رجحان رییس دولت نهم برای پیشبرد منافع جنگطلبان صهیونیست اشاره کرد، آقای احمدی نژاد نتوانست پاسخی بدهد و تنها به گفتن اینکه امام خمینی اسرائیل را نجس میدانست، اکتفا کرد.
بازگشت
(۷) اکثر بیانیههایی که با لحن هوادارانه از جنبش سبز از جانب بعضی مقامات غربی صادر شد، مربوط به وقایع بعد از انتخابات بود و تنها پس از آنکه جنبش سبز توانست افکار عمومی داخلی و بینالمللی را به تسخیر خود درآورد، همان مقامات کشورهای غربی که روزگاری همتایانشان در مقطع انقلاب اسلامی، امام خمینی را «گاندی قرن بیستم» و «مدافع حقوق بشر» خوانده بودند، تحت فشار یا برای همسویی با افکار عمومی ملتهای خود چندکلامی در تأیید جنبش سبز به زبان آورند. یعنی اگر «آندریویانگ»، رییس وقت هیئت نمایندگی آمریکا در سازمان ملل متحد میگفت: «نهضت خمینی، آرمانهای انقلاب ایران همان آرمانهای نهضتهای جهانی حقوق بشر است» و اگر «ویلیام سالیوان» سفیر آمریکا در ایران میگفت: «آیتالله خمینی ایفای نقشی را همانند گاندی بر عهده خواهد گرفت» و اگر «جیمی کارتر» در نامه محرمانه به وزیر خارجه خود از رهبر فقید انقلاب تجلیل کرد (مجلدات هشتم تا دهم اسناد لانه جاسوسی، چاپ جدید) جای تعجب ندارد که جنبش سبز مردمی نیز در ادامه آرمانهای آزادی خواهانه انقلاب اسلامی، همان محبوبیتی را در افکار عمومی غرب کسب کند که روزگاری نه چندان دور، یعنی در آن ایامی که واژگان دموکراسی، حقوق بشر، حقوق اقلیتها، آزادی مطبوعات، انتخابات آزاد، حق تعیین سرنوشت نسل جدید به دست همان نسل و آزادی احزاب گفتمان اصلی بنیانگذار جمهوری اسلامی بود، افتخار آن نصیب انقلاب اسلامی شده بود.
بازگشت
(۸) تفاوت زیادی بین سخنان «ریچارد فالک» استاد دانشگاه وکارشناس مسائل خاورمیانه که روزگاری در «نیویورک تایمز» به دفاع از انقلاب اسلامی و امام خمینی مینوشت: «بسیارند کسانی که از این انقلاب به عنوان زیباترین لحظه تاریخ اسلام نام میبرند، زیرا این انقلابی است که توانسته است سرمشق تازهای از یک انقلاب صلحجویانه و بی خونریزی ارائه کند و درآینده نیز مسلماً خواهد توانست نمونه ای از یک حکومت کاملا انسانی که خود ما هم بدان احتیاج مبرم داریم، به کشورهای جهان سوم عرضه کند»و اظهار نظرکارشناس امروزی خاورمیانه «دانیل پایپ» از ستون نگاران روزنامه افراطی «جروزالم پست» اسرائیل و رییس اتاق فکر خاورمیانه در آمریکا وجود داردکه میگوید: «اگر در انتخابات ریاست جمهوری حق رأی داشتم به احمدی نژاد رأی میدادم». وی در سخنرانی خود در بنیاد «هریتیج» استدلال میکند که از نظر او آقای احمدی نژاد دشمنی است که به کمک بیانات عجیب و غریب او به راحتی میتوان افکار عمومی غرب را علیه ایران بسیج کرد و جمهوری اسلامی ایران را شیطان جلوه داد.
بازگشت
(۹) صحیفه نور، جلد ۱۲، ص ۱۸۱٫
بازگشت
(۱۰) نوار سخنرانی توجیهی آقای مشفق درباره اقدامهای بخش اطلاعات سپاه در انتخابات ریاست جمهوری دهم نامه های شکایت آمیز مهندس موسوی و آقای کروبی و دیگر اصلاحطلبان را ثابت میکند که بیش از برگزاری انتخابات هشدار میدادند “نظامیان” به صورت گسترده و موثری در انتخابات دخالت میکنند. جالب آنکه سردار مشفق گناه نابخشودنی احزاب اصلاحطلب را این میداند که از دو سال پیش برای انتخابات برنامه ریختند تا آقای احمدینژاد را شکست دهند. در عین حال با افتخار از اقدامهای “ما” یعنی هسته ی “مافیایی-کودتایی” قدرت در انتخابات سخن میگوید که چگونه کوشیدندآقای احمدینژاد را باردیگربه ریاست جمهوری برسانند و رقبای او را یکی پس از دیگری حذف کنند. نظامیان مداخلهکننده در امر انتخابات تلاش احزاب قانونی برای پیروزی در انتخابات و کنار زدن رقیب “توطئه”، “براندازی” و “انقلاب مخملی” و در نهایت “کودتای مخملی” می خوانند ولی اقدامهای غیر قانونی حزب پادگانی را که فقط ریاست جمهوری را نشانه نگرفته است بلکه از هم اکنون به فکر تعیین رهبر آینده کشور نیز هست عین قانونگرایی و مصلحتاندیشی می نامند و “کودتا “نمی خوانند!به نظرمن هیچ سند دیگری نمی تواند روشنتر از سخنان آقای مشفق دخالت یک هسته کودتایی-مافیایی را در انتخابات نشان دهد. وقتی تلاش احزاب قانونی برای پیروزی در انتخابات “براندازی” و “توطئه” تلقی میشود، طبیعی است که از سه روز قبل از انتخابات احکام دستگیری فعالان انتخاباتی منتقد یکه سالاری صادر شود. جالب آن که پس از سرکوب خونین اجتماعات مردمی، توجیه روحانیون و دیگر نخبگان جامعه درباره سلامت و قانونی بودن انتخابات و عملکرد سرکوبگران و نیز نقد و نفی عملکرد اصلاح طلبان و تحلیل حوادث قبل و بعد ازآن به عهده صاحب منصبان نظامی و اطلاعاتی گذاشته شده است!؟
بازگشت
(۱۱) صحیفه نور، جلد ۹، ص ۱۲۱٫
بازگشت
(۱۲) حسن ظن رهبر فقید انقلاب به مردم و سوء ظن وی را به دخالت نظامیان مشاهده فرمایید:« برنامه ما این است که رجوع کنیم به آراى عمومى، به آراى مردم. قواى انتظامى را کنار بگذاریم؛ خود مردم را، محول کنیم تنظیم انتخابات را به دست خود جوانهاى مردم. در هر شهرى جوانها خودشان؛ که قواى انتظامى، شهربانى، شهردارى همه کنار بروند. آن کسى که دخالت مىخواهد بکند براى حفظ صندوق آرا و امثال ذلک، خود ملت باشد. در هر شهرى به حَسَب اقتضاى آن شهر عدهاى را معتمدین آن شهر، مطلعین و دلسوزهاى براى مملکت، عدهاى را تعیین کنند که نظارت کنند در این. حفاظت کنند این صندوقها را و نظارت کنند آرا را. » (صحیفه نور ،جلد۵ ،ص ۳۲۲).
بازگشت
(۱۳) بعضی بازجوها در مراحل اولیه بازداشت فعالان انتخاباتی، تصور چندان روشنی از آنچه ابتدا «انقلاب مخملی» و سپس «کودتای مخملی» نامیدند نداشتند و از متهمان میخواستند مشخصات آن را تعریف کنند.
بازگشت
(۱۴) مدتی پس از آن که در جواب سؤال بازجوی سوم خود، هفت صفحه درباره تخلف ها و تقلب های آقای جنتی و حامیانش در انتخابات گوناگون، از ریاست جمهوری هفتم در دوم خرداد ۷۶ تا ریاست جمهوری دهم نوشتم، بازجوی ششم در نقد سخنانم و از قول مقام رهبری گفت: ” آقای جنتی دین خود را به دنیای دیگران نمی فروشد”. به او توضیح دادم که اتفاقاً من از چنین آدمی بیشتر میترسم تا کسی که مثلاً به خاطر پول تخلف یا تقلب کند. علت نگرانی من آن است که “دین آقای جنتی به او حکم میکند که به هر قیمت از ورود مخالفان خود که آنان را مخالف اسلام و انقلاب ونظام میداند جلوگیری کند. کما اینکه در جریان انتخابات مجلس ششم،” من خود به چشم خویشتن دیدم تخلف میکند!” بنابراین من هم قبول دارم که آقای جنتی آن هم در این سن و سال دین خود را به دنیای دیگران نمی فروشد اما چه کنم که طبق دین او منتقدان و مخالفان یکه سالاری نه تنها صلاحیت ورود به حکومت را ندارند ، بلکه باید مجازات شوند.” چندی بعد شنیدم که آقای جنتی در خطبه های نماز جمعه آذرماه۸۸، البته بدون اینکه اسم ببرد، خواهان محاکمه و اعدام من شد! سپس توضیح دادم عقل سلیم و تجربه بشری حکم میکند برای پرهیز از مقام تهمت، ناظران و مجریان انتخابات یا کاملاً بیطرف انتخاب شوند، چون نقش داوری در انتخابات را ایفا می کنند یا هیات های اجرایی و نظارتی با حضور نمایندگان همه نامزدها و گرایش ها تشکیل شوند تا هیچ کس نتواند – چه از روی اعتقاد و چه غیر آن- در انتخابات تخلف و تقلب کند. اصرار استبدادطلبان برای یکدست کردن ناظران و مجریان انتخابات که همگی خواهان جلوگیری از پیروزی منتقدان وضع موجود و تک صدا شدن حکومت و جامعه هستند ودلایل آن را سردار مشفق بیان کرده، موضع تهمت آلودی است که طبق آموزههای اسلامی باید از آن دوری جست مگر آنکه قصد دیگری جز بر پایی انتخابات سالم درکار باشدکه اعترافات آقای مشفق نشان داد که قصد دیگری در کار بوده است!
بازگشت
(۱۵) ریشه وقایع پس از انتخابات را باید در بی اعتقادی یکهسالارانه به حقوق و آزادی شهروندان و رأی و انتخابات آزاد مردم جستجو کرد و در این حقیقت آشکار دید که اقتدارگرایان به جای توسل به شیوه سخنگویی امام با مردم، از سبک آقایان جنتی و مصباح بهره بردند. یعنی به جای تشکر زبانی و عملی از اکثریت و اقلیت رأی دهنده و تلاش برای رسیدگی بی طرفانه به شکایات طرفین، کوشیدند رأی یک طرف را رأی به اسلام و انقلاب و نظام و امام بخوانند و رأی طرف دیگر را به بلندگوهای امریکایی و صهیونیستی نسبت دهند تا همان رفتار دولت های امریکا و اسرائیل با مردم منطقه را اینان با ملت خود انجام دهند و عدم رسیدگی به شکایات نامزدها و سرکوب خونین هر اعتراض مردمی توجیه اسلامی و انقلابی پیدا کند.رفتار حزب حاکم در یک سال گذشته نشان می دهد که نام”مخملی” و”رنگی”(چه انقلاب و چه کودتای آن) و دیگر عناوینی مانند”براندازی نرم”یا”براندازی قانونی” اسم رمز تلاش برای تحقق تک صدایی و نقض حقوق شهروندی است. به باور من هرگاه در تبلیغات رسمی از این عناوین استفاده شود باید منتظر بود آزادی مطبوعات ،احزاب ،تجمعات ،انتخابات و … محدود تر شود. بارها گفته ام که هدف اصلی حزب پادگانی از شعارهای رادیکال علیه امریکا و اسرائیل آن است که منتقدان و مخالفان تک صدایی را در ایران به همسویی امریکا و حتی اسرائیل متهم کند تا سرکوب و نقض حقوقشان توجیه “انقلابی” و “اسلامی” بیابد. به بیان روشن هدف اسرائیل ستیزی احمدی نژاد، درحقیقت اسرائیلی نمایی منتقدان است تا علیه آنان همانگونه رفتار کند که دولت اسرائیل با اعراب عمل میکند.
بازگشت
(۱۶) معنای دقیق دو اتهام “اجتماع و تبانی جهت اقدام علیه امنیت داخلی کشور از طریق شرکت در جلسات حزبی و صدور بیانیههای تحریکآمیز” و “فعالیت تبلیغی علیه نظام جمهوری اسلامی” را که به علت مرتکب شدن آنها به شش سال زندان و ده سال محرومیت از فعالیت های حزبی و مطبوعاتی محکوم شده ام، زمانی به طور کامل درک کردم که اولین بازجویم مرا مورد سؤال و شماتت قرار داد که “تو چرا دفتر تحکیم وحدت را به انتخابات وارد کردی؟” وقتی جواب دادم فکر میکردم به علت اینکه آن تشکل مؤثر دانشجویی را به تغییر مشی سالیان اخیر خود در زمینه تحریم انتخابات تشویق کردهام، شایسته تقدیرم. نمیدانستم اقدام فوق جرم است، به ویژه آنکه سیاستهای اعلامی نظام همواره افزایش مشارکت مردمی در انتخابات بوده است و تلاشهای من باید در آن جهت ارزیابی شود، اگرچه ما هم مانند سایر فعالان انتخاباتی در پی پیروزی نامزد خود بودیم. وی با لحن خشنی گفت خیر! همان سیاست تحریم به سود نظام است. زیرا در آن صورت یک بار اطلاعیه میدهند که ما در انتخابات شرکت نمیکنیم و مسأله تمام میشود. اما آنان را وارد انتخابات کردید تا پس از برگزاری انتخابات، عقبه خوبی برای برپایی اجتماعات اعتراضی و در واقع تحقق انقلاب مخملی داشته باشید. وی سپس صریحاً گفت عدم شرکت خود شما نیز در انتخابات برای “نظام” بهتر است تا اینکه مشارکت کنید و سپس بلوا راه بیندازید. منظور او را وقتی فهمیدم که از انفرادی خارج شدم. “بلوا” نام اجتماع آرام و تاریخ ساز مردم در ۲۵ خرداد ۸۸ بود. جالب آن که سنگینترین احکام قضایی علیه اعضای دفتر تحکیم وحدت و سازمان ادوار تحکیم زمانی صادر شد که آنان تصمیم گرفتند در انتخابات شرکت کنند. در دوره های قبل که دفتر تحکیم وحدت انتخابات را تحریم می کرد، حکم سنگینی علیه هیچ یک از اعضای آنان صادر نشد!
بازگشت
(۱۷) صحیفه نور، جلد۱۲، ص ۱۸۳٫
بازگشت
(۱۸) تجربه نشان داده بدترین حالت در برگزاری یک انتخابات آن است که مجریان یا ناظران نه فقط تخلف و تقلب را “حق” خود بدانند، بلکه بر اساس اعتقاداتشان آن را “تکلیف” خود بدانند که به هر شکل ممکن از راهیابی مخالفان که آنان را مخالفان اسلام می خوانند به نهادهای انتخابی، مانند مجلس یا ریاست جمهوری جلوگیری کنند. به همین دلیل میپرسم آیا برگزاری انتخابات با مجریان و ناظرانی با چنین اعتقادی برانگیزنده نگرانی به حق رأی دهندگان درباره سلامت انتخابات نیست؟
بازگشت
(۱۹) رفتار و سخنان آقای احمدی نژاد در مناظره با مهندس موسوی آنقدر دور از انتظار،سخیف و التهاب آور بود که با اعتراض بسیاری از اصولگراها مواجه شد. دو نمونه آشکار آن انتقادهای صریح آقایان اکبر پرورش و علی مطهری از سخنان رییس دولت نهم در مناظره مذکور است (وِیژه نامه همشهری، گذر از فتنه، خرداد ۸۹) . شعار”دزدگیر ۸۸″ و سخنان تحریک کننده امثال آقای حسین شریعتمدار به این التهاب دامن زد. اگر واقعاً اصلاح طلبان قصد داشتند انقلاب مخملی راه بیندازند،این نحو سخن گفتن چه توجیهی داشت جز تلاش برنامه ریزی شده برای برپایی چند تظاهرات پراکنده و درگیری محدود پس از انتخابات تا حزب پادگانی بهانه سرکوب همه منتقدان و مخالفان یکصدا شدن حکومت و جامعه را به دست آورد. خوشبختانه راهپیمایی تاریخی مردم در ۲۵ خرداد ۸۸ طرح های حزب پادگانی را به هم زد.
بازگشت
(۲۰) برای این که سستی “اسناد و اطلاعات”مورد ادعای مداخله گران غیرقانونی در امر انتخابات روشن شود و این که آنان براساس چه مستندات و تحلیل های موهوم و بعضا مضحک به مقامات عالی نظام گزارش دادند که “از این به بعد کشور درگیر یک موضوعات امنیتی خواهد شد”و حکم بازداشت فعالان ستاد های انتخاباتی آقایان موسوی و کروبی را سه روز قبل از انتخابات دریافت کردند و پس از ۲۲ خرداد نیز برپایه همان اسناد و اطلاعات بی پایه اجتماعات آرام و مسالمت آمیز مردم معترض را سرکوب کردند و کهریزکی کردن دانشجویان را به جمهوری اسلامی تحمیل کردند و آن همه فاجعه آفریدند،عبارات آقای مشفق را عیناً می آورم”]وقتی قرار شد[ گروه ها و احزاب سیاسی]اصلاح طلب[ زیر لوای آقای موسوی خوئینی ها اداره کار را دردستشان بگیرند تا در انتخابات موفق شوند… خدمت بعضی مسئولین اعلام کردیم که از این به بعد کشور درگیر یک سری موضوعات امنیتی خواهد شد به دلیل عقبه ای که ما از آقای موسوی خوئینی ها خبر داریم. چون آقای موسوی خوئینی ها اساساً از ابتدای انقلاب تا به امروز تمام اقدامات و عملکردش مشکوک است…براساس اسناد و اطلاعاتی که در اختیار ماست،ایشان بی شک مرتبط با سرویس های جاسوسی بیگانه است.”برای استحضار خوانندگان عرض می کنم که آیت الله موسوی خوئینی نایب رئیس مجلس،دادستان کل کشور و نماینده رهبری در امور حج و زیارت در دهه اول انقلاب بود و از اعضای بیت امام به شمار می رفت. اکنون دبیر مجمع روحانیون مبارز تهران است.
بازگشت
(۲۱) خبر کذب بازداشت آقای رمضانزاده و من در شرایطی در روزنامه ایران ۲۳ خردادماه درج شد که شب قبل آن، مطبوعات مستقل یا حامی نامزدهای رقیب رییس دولت با تدابیر شدید امنیتی و حساسیتهای فوقالعاده روبرو و از چاپ تیترها و اخباری که حکایت از پیروزی نامزدشان داشت، منع شدند.به نظر من خبر کذب فوق برای ملتهب کردن فضا وزمینه سازی برای بازداشت فعالان انتخاباتی در روزنامه ایران درج شد.
بازگشت
(۲۲) بازداشت فعالان انتخاباتی منتقد در روز ۲۳ خرداد چنان ناموجه بود که مجبور شدند اکثر بازداشتشدگان را روز یکشنبه ۲۴ خرداد آزاد کنند .البته پس از چند روز آنان را دوباره دستگیر کردند تا سناریوی سرکوب کامل شود.
بازگشت
(۲۳) با اینکه یکسال از بازداشت فلهای و غیرقانونی بسیاری از فعالان انتخاباتی اصلاح طلب میگذرد، هنوز حتی یک سند محکمه پسند (به استثنای دریافت مبلغ ۵۱ میلیارد دلاری ادعای آقای جنتی) برای اثبات اینکه ستاد مرکزی مهندس موسوی یا ستادهای حامی او چنین پروژهای را در دستور کار خود داشتند، به دست نیامده است و هرگز نیز به دست نخواهد آمد، زیرا پروژه” کودتای مخملی” افسانه ای است که انسدادطلبان برای پوشاندن کودتای واقعی انتخاباتی ساخته و پرداختهاند. سخنان آقای مشفق نشان میدهد که دست حزب پادگانی هنوز هم کاملاً خالی است.
بازگشت
(۲۴) با وجود تلاش تبلیغاتی گسترده اقتدارگراها، افسانه انقلاب یا کودتای مخملی، افشاگر عجز آنان در ارائه اطلاعات صحیح و توجیهات معقول درباره سلامت و قانونی بودن انتخابات است. زیرا «حقّ دانستن مردم» که خواهان شفافیت و علنی شدن روند انتخابات به دور از نظارت استصوابی- نظامی هستند، به کمک یک افسانه موهوم نقض میشود و هر چه مردم بر حق مسلم خود بیشتر پافشاری کنند، پناهجویی استبدادطلبان به نیروی موهوم آن افسانه بیشتر میشود. روش غلط فوق زمینهساز تحقق اهداف کسانی شده است که چشم به یک انقلاب مخملی طرفدار آمریکا دوختهاند و در این جهت بر جهل و ناشیگری اقتدارگراها حساب ویژهای بازکردهاند. متأسفانه آرزوی آنان تاکنون بینتیجه نمانده و اقبال قشرهایی از معترضان را به رسانههای فارسی زبان خارج از کشور در پی داشته است. اقبالی که محصول نیندیشیده (شاید هم اندیشیده!) سرکوبها، فشارها و بگیر و ببندهای یکهسالاری و محدودیتهای روزافزون آنان علیه احزاب و مطبوعات و انتخابات آزاد است.
بازگشت
(۲۵) رفتار سخنگوی حزب پادگانی را با اصلاحطلبان پس از دوم خرداد ۷۶ مقایسه کنید. آقای خاتمی پرچمدار جنبش اصلاحی شعار مرسوم “مخالفت با رییسجمهور، دشمنی با پیغمبر است” را به شعار “زنده باد مخالف من” تبدیل کرد و یکی از آزادترین دوره های مطبوعاتی، حزبی و انتخاباتی را در هشت سال ریاست جمهوری خود به نمایش گذاشت. او به پایگاه مردمی خود واقف بود، به دموکراسی و حقوق رقبا باور داشت و میدانست پیشرفت کشور منوط به تأمین حقوق شهروندان و آزادی منتقدان و مخالفان است. در مقابل آقای احمدینژاد پس از انتخابات نه تنها رقبا را تحقیر کرد، بلکه دولت او به محدود سازی آزادیها و توقیف مطبوعات منتقد و انحلال احزاب مستقل و دستگیری وسیع معترضان پرداخت و سرکوب خونین شهروندان را عملاً تأیید کرد.اخیراً نیز خود او از “نفی جناح بندی”وضرورت “نظام تک حزبی”سخن می گوید تا شباهت کامل”نظام ولایی”مورد نظر او با رژیم های کمونیستی غیر دموکراتیک و ضد حقوق بشر کاملاً روشن شود.
بازگشت
(۲۶) در شفافترین انتخابات تاریخ فلسطین که زیر فشار و نظارت بینالمللی برگزار شد، گروهی مانند حماس از دل صندوقها برآمد و به این نگرانی محافل افراطی آمریکا دامن زد که اگر در خاورمیانه انتخابات آزاد برگزار شود و دیکتاتورها تن به انتخابات شفاف و رقابت منصفانه دهند، از دل صندوقها معمولا اسامی نامزدهای جنبشهای اسلامگرا (دموکرات یا تمامیتخواه) بیرون خواهند آمد. به بیان دیگر حتی در صورت ورود مخملیها به عرصه رقابت و در صورت نظارت بینالمللی و شفافیت و آزادی کامل انتخابات نیز، باز هم جنبشهای اسلامی به دلیل نفوذی که بر قشرهای مختلف جامعه دارند، از شانس بالای انتخاب شدن برخوردارند. به رغم روند فوق حزب پادگانی باید توضیح دهد که چرا در این توهم به سر می برد که نتیجه انتخابات آزاد در ایران شکست جریان اسلامی است؛ اگر حق با اقتدارگراها باشد و انتخابات کاملاً آزاد به شکست نامزدهای مسلمان می انجامد، آیا خود همین مسأله بیانگرآن نیست که عملکرد سی ساله جمهوری اسلامی آن قدر اشتباه بوده است که بر خلاف اکثر قریب به اتفاق کشورهای جهان مسلمانان در صورت برپایی انتخابات آزاد،جریان اسلامی از رقبای خود شکست خواهدخورد. ترس فوق اثبات میکند که سوءاستفاده از دین درسه دهه گذشته چه آثار ناگواری بر جا گذاشته است. چنانچه ادعا و نگرانی فوق دروغ باشد، باید گفت در انتخابات آزاد نامزدهای “طالبانی- پادگانی” شکست خواهند خورد، اما طرف پیروز یک جریان اسلامی اصلاح گرا و دموکرات خواهد بود. ولی به علت آنکه اقتداگراها خود را معادل اسلام و همه منتقدان خود را “برانداز” و”محارب” می خوانند ، نتیجه انتخابات آزاد را شکست نظام و رهبری می نامند. به همین دلیل از انتخابات آزاد گریزانند. در عین حال آن را برای فلسطین، لبنان، عراق و افغانستان توصیه می کنند!
بازگشت
(۲۷) هنوز از انتخابات ریاست جمهوری دهم فاصله چندانی نگرفتهایم که حزب پادگانی خط و نشانهای غلیظتری نسبت به گذشته درباره انتخابات آتی ترسیم میکند و ترس واقعی خود را ازاین که در انتخابات قانونی و آزاد شکست خواهند خورد، به نمایش می گذارد. به همین دلیل به قابل قبول نبودن ادعای انقلاب مخملی نزد افکار عمومی کار ندارد. به بدنام شدن جمهوری اسلامی نیز نمیاندیشد و برای حفظ قدرت حاضر است تمام خطوط قرمز اعلامی خود را در مقابل دولت آمریکا نقض کند، اما حاضر نیست در برابر مردم و خواسته های به حق آنان دری بگشاید! نظرسنجی ایسپا در خرداد ماه ۱۳۸۹ می دهد که ۲/۶۵ درصد مردم معتقد به ادامه اعتراضات به نتایج انتخابات به صورت پنهانی هستند(سایت کلمه ، ۲/۵/۱۳۸۹)
بازگشت
(۲۸) طبق اعتراف آقای مرتضی نبوی در مصاحبه با روزنامه جوان، اکثریت اصولگراها رفتار خشونتآمیز و سرکوبگر یکسال اخیر را تأیید نمی کنند.
بازگشت
منبع:امروز
مدیرکل تحقیق و توسعه شرکت فناوری اطلاعات ایران از آغاز فاز مطالعاتی پروژه موتور جستجوگر ملی خبر داد و ضمن تشریح جزئیات آن گفت: «طبق اظهارات وزیر ارتباطات و فناوری اطلاعات به نظر می رسد این موتور جستجوگر با نام “یا حق ” فعالیت خود را آغاز کند.»
هادی ملک پرست در تشریح جزئیات موتور جستجوگر ملی با تاکید بر اینکه این پروژه جهت فراهم کردن نیازهای داخل کشور کاربران ایرانی تعریف شده است گفت: «موتورهای جستجوی بین الملل گوگل و یاهو در استفاده از نیاز داخلی و خارجی کاربران کاربرد دارد اما موتور جستجوگر ملی صرفا در مورد کاربران ایرانی داخل کشور و فقط برای ارائه خدمات دستگاههای دولتی و اجرایی به کار می رود.»
موتور جستجوگر ملی روی شبکه اینترانت کشوری
وی با بیان اینکه پروژه موتور جستجوگر ملی روی شبکه اینترانت کشوری که از آن به عنوان شبکه ملی اینترنت نیز یاد می شود پیاده سازی خواهد شد ادامه داد، موتور جستجوگر ملی به عنوان اولین اولویت برای ارائه خدمات دستگاههای دولتی و غیردولتی با هدف تسهیل در ارائه اطلاعات سریع به مردم پیاده سازی خواهد شد اما اطلاعات تمامی سرورهای داخل کشور نیز از طریق این موتور جستجو قابل جستجو و دریافت خواهد بود.
ملک پرست با اشاره به کاربردها و مزیتهای این موتور جستجو نسبت به دیگر موتورهای جستجوی بین المللی گفت، دسترسی به سایتهای جستجوی گوگل و یاهو و امثال آن تنها از طریق اینترنت ممکن است اما برای دسترسی به موتور جستجوگر ملی باید به اینترانت کشوری متصل شد که هزینه ای به مراتب کمتر از دسترسی به اینترنت دارد.
وی یکی از خصوصیات مهم اینترانت کشوری (شبکه ملی اینترنت) را هزینه دسترسی ارزان به آن عنوان کرد و خاطرنشان کرد:«یکی از مباحث مطرح در طرح موتور جستجوی بومی کاهش هزینه ها است.»
دسترسی سریع به اطلاعات در حداقل زمان ممکن
مدیرکل تحقیق و توسعه شرکت فناوری اطلاعات با بیان اینکه نحوه چگونگی ارائه سرویس موتور جستجوگر ملی در دست بررسی است به گفت: «در استفاده از موتورهای جستجوی بین المللی کاربر برای جستجوی اطلاعات خود با چندین هزار صفحه مواجه می شود که دسترسی به گزینه مورد نظر خود دراین تعداد اطلاعات بسیار زمان بر است اما در سرویس دهنده کشوری کاربر حداکثر از میان ۴۰ آیتم موضوع مورد نظر خود را پیدا می کند.»
ملک پرست با تاکید بر اینکه موتور جستجوگر ملی دسترسی سریع تر اطلاعات را در حداقل زمان ممکن برای کاربران ایرانی نسبت به دیگر موتورهای جستجو فراهم می کند گفت، معمولا دیگر کشورها نیز موتور جستجوگر کشوری دارند اما منطبق بر موتورهای جستجوگر گوگل و یاهو است و مواردی از آن را با توجه به نیاز خود تغییر داده و به کاربر ارائه می دهند.
وی یکی دیگر از ویژگی های مهم موتور جستجوگر ملی را بحث امنیتی آن عنوان کرد و گفت،با استفاده از این موتور جستجو اطلاعات کاربران برای جستجوی موضوعات به خارج از کشور منتقل نخواهد شد.
عملیاتی شدن موتور جستجوگر ملی تا پایان سال ۹۰
مدیرکل تحقیق توسعه شرکت فناوری اطلاعات با بیان اینکه پروژه موتور جستجوگر ملی در فاز پژوهشی و مطالعاتی قرار دارد و گفت: «نحوه پیاده سازی این پروژه برای اینکه مشخص شود این سرویس دهنده به صورت منطقه ای و یا متمرکز در کل کشور اجرایی شود در حال بررسی است.»
وی اضافه کرد،این پروژه بعد از فاز مطالعاتی وارد فاز پیاده سازی می شود که منجر به خرید سخت افزار و نرم افزار خواهد شد.
ملک پرست تصریح کرد: «در فاز پژوهشی طرح موتور جستجوگر ملی از توان بخش خصوصی در کشور استفاده خواهد شد و پیشنهاد برخی دانشگاهها نیز در این زمینه دریافت شده که در مرحله تعیین برنده قرار دارد. در پیاده سازی آن نیز از توان پیمانکاران داخلی کمک گرفته می شود.»
وی گفت، فاز مطالعاتی این طرح حداقل حدود چهار ماه به طول می انجامد و عملیاتی کردن آن نیز بعد از انجام مناقصه انتخاب پیمانکار تا انتهای سال ۹۰ ممکن خواهد شد.
موتور جستجوگر ملی با نام ” یاحق دات آی آر”
مدیرکل تحقیق و توسعه شرکت فناوری اطلاعات ایران در خصوص نام موتور جستجوگر ملی گفت،پیشنهاداتی در مورد نام این طرح ارائه شده است اما وزیر ارتباطات از “یا حق” برای نام این موتور جستجوگر یاد کرده اند. البته این امر هنوز از سوی وزارت ارتباطات به صورت قطعی اعلام رسمی نشده است.
وی گفت،بدون شک موتور جستجوی ملی با دامنه های مختلف داخل کشور قابل دسترسی خواهد بود.
چندی پیش رضا تقی پور وزیر ارتباطات و فناوری اطلاعات با بیان اینکه بسیاری از کشورها دارای موتور جستجوگر بومی هستند،اعلام کرد: «ایران برای جوابگویی به نیازهای داخلی در نظر دارد موتور جستجوگر ملی راه اندازی کند، به همین منظور راه اندازی “موتور جستجوگر ملی” در برنامه پنجم توسعه اقتصادی،اجتماعی و فرهنگی کشور پیش بینی شده است.»
ادعای عدالت در میان اسیران و تحقیرشدگان یک دروغ بزرگ است
رئیس بنیاد باران با بیان این که “دولت آن است که حق انحصاری حمل سلاح را دارد” گفت: از مهمترین مسئولیت های ناشی از این حق، حق انحصاری دفاع از آزادی و امنیت شهروندان است. یعنی یک حکومت عادل نمی تواند این حق و امکان را علیه شهروندان، برای سرکوب و تحمیل خواسته های خود به کار ببرد. بلکه باید از آن در مسیر حراست از آزادی و امنیت شهروندان استفاده کند و این مساله یک معیار برای شناخت یک حکومت عادل است.
به گزارش روابط عمومی بنیاد باران، سید محمد خاتمی طی سخنانی در سی و هشتمین نشست ماهانه باران، با اشاره به اینکه در فرهنگ اسلامی ، رمضان “ماه خدا” نام گرفته است ، اظهار داشت: این تعبیر صحیح است و اگر در این موضوع عمق پیدا کنیم، باید بگوییم رمضان ماه انسان نیز هست، زیرا اگر معیار انسانیت آگاهی، تقوا، تسلط بر خویشتن، تقویت اراده استوار، نیکخواهی و نیکبختی است، ماه رمضان زمینه ساز رسیدن به این اهداف و بطور اخص “تقویت اراده مبتنی بر ایمان پاک” است.
وی با توجه به ولادت امام حسن مجتبی و شهادت امیرالمونین در ماه رمضان به عنوان دو الگوی بزرگ انسانیت و نمونه های انسان کامل، موضوع “انسان” را مورد بحث قرار داد و آن را تداوم تبیین مبانی اصلاحات در گذشته دانست.
خاتمی گفت: وقتی به عالم نگاه می کنیم، جهان های متعددی در آن به چشم می خورد که در مخلوق خداوند بودن مشترک هستند. گرچه هستی حقیقی یکی بیش نیست که در آیه مشهور “هو الاول و الاخر والظاهر و الباطن” به خوبی به آن اشاره شده است، آنچه هست، همگی تجلیات فیض الهی و اسماء و صفات خداوند است.
رئیس بنیاد باران با بیان اینکه یک جهان، جهان “طبیعت” است که آدمی از درون آن بر می آید، تصریح کرد: البته انسان از این جهان بزرگ تر است و طبیعت که در قرآن تاکید بسیاری بر آن شده است، جهانی است سرشار از زیبایی، نظم، انسجام، اندازه و موزون بودن که از گل و گیاه و ترنم آبشار و زندگی و مهر و ماه و کهکشان ها همه جا زیبایی و حساب و سنجیدگی است و بر آفرینش؛ چنان نظم دقیقی حاکم است که سامان علم را توجیه می کند. قرآن نیز می گوید که تمام این اجزاء و موجودات تسبیح گوی خدایند و نوعی شعور بر آنها حاکم است و مجموعه ای بی روح نیستند که تصادفی بوجود آمده باشند.
وی گفت: جهان بالاتر، جهان “ملکوت” است و خداوند در هنگام خلق این جهان به خودش آفرین گفته است “فتبارک الذی بیده ملکوت کل شی ء” جهان طبیعت مستقیم یا غیر مستقیم از راه حس و خرد مبتنی بر تجربه قابل درک و دریافت است و جهان بالاتر را از راه معرفتی عمیق تر و از راه عرفان می توان دریافت.
خاتمی جهان سوم را جهان “انسان” دانست و ادامه داد: این جهان، جهان علی حده ای است و اولین آیاتی که به پیامبر نازل می شود(سوره علق) مربوط به این جهان است. خداوند در آغاز نزول وحی بر قلب پیامبر، افقی را باز می کند و خبر از خلق جهان می دهد و آنگاه به آفرینش دیگر یعنی خلق انسان اشاره می کند. گویی ملک و ملکوت در یک کفه ترازو هستند و انسان در کفه دیگر؛ واقعا انسان شناسی قرآن شگفت انگیز است.
وی افزود: در جای دیگر به صراحت از این خلق و خلقت ممتاز خبر می دهد، یعنی بعد از اینکه از آفرینش انسان از نطفه و گوشت و پوست و استخوان و در یک کلام طبیعت؛خبر می دهد، می افزاید “ثم انشاناه خلقا آخر فتبارک الله احسن الخالقین”. خداوند به خاطر این آفریده ممتاز به خود آفرین می گوید، آفرینی برجسته تر از آفرین به هنگام اشاره به ملکوت، زیرا اینجا سخن از بهترین آفریننده است یعنی صفت احسن الخالقین را به هنگام آفرینش انسان به خود نسبت می دهد.
رئیس موسسه بین المللی گفت و گوی فرهنگ ها و تمدن ها یادآور شد: فیلسوفان و عارفان عالم را به “صغیر” و “کبیر” تقسیم می کنند و بر اساس آن کل آفرینش را عالم کبیر و انسان را عالم صغیر می گویند. ولی امیرالمومنین تعریف شگفت انگیز دیگری از انسان دارد “اتزعم انک جرم صغیر و فیک انطوی العالم الاکبر”؛ یعنی ایشان جان انسان را “عالم اکبر” می داند.
خاتمی با بیان اینکه عدل و اعتدال اساس آفرینش است، گفت: قرآن بر این اعتدال و اینکه هر چیز دارای اندازه ای سنجیده و برخوردار از اعتدال است اشارات فراوان دارد و در حدیث هم آمده است که “و با العدل قامت السموات و الارض”؛ یعنی عدالت ملاط هستی است که از جمله چرخ طبیعت بر پایه آن می چرخد و تاکیدات مکرر قرآن بر اعتدال در آفرینش انسان نیز درخور توجه است؛ ” فاذا سویته و نفخت فیه من روحی” یعنی وقتی اعتدال ایجاد شد، روح خدایی در انسان دمیده شد.
وی ادامه داد: عدل در آفرینش انسان نیز جایگاه ممتاز دارد؛ آیاتی چون “الذی خلقک فسواک فعدلک”، “الذی خلق فسوی” و نظایر آن همگی بر عدل و اعتدالی که بر وجود آدمی حاکم است حکایت دارد و نیز آنجا که خداوند به جان انسان قسم یاد می کند که “و نفس و ما سواها فالهمها فجورها و تقویها ، قدافلح من زکیها، و قد خاب من دسیها” به جان آدمی و آنچه آن را استواری وراستی و اعتدال بخشیده است وسوگند یاد می کند همان پدیده ارجمند است که الهام بخش فجور و تقوی است.
خاتمی گفت: آن مایه اعتدال بخش چیست؟ عقل است؟ عشق است؟ نیک خواهی است؟ یا همه اینها؟ با توجه به سیاق آیات به نظر می رسد، مراد “وجدان اخلاقی” آدمی و فطرت پاک اوست که الهام بخش زیبایی و زشتی و نیکی و بدی است. یعنی انسان با وجدان پاک اخلاقی خود زیبایی و زشتی و خوبی و بدی را در می یابد و آنگاه سخن از تزکیه و پالایش جان (از زشتی و پلیدی و پلشتی) و آرایش و پرورش آن با زیبایی و نیکی است که اینها همگی با وجدان اخلاقی انسان سازگار است.
خاتمی در ادامه افزود: جهان انسانی منحصر به جهان فردی او نیست بلکه جهان دیگر، جهان “اجتماعی” است.
وی در تشریح این جهان، اظهار داشت: انسان علاوه بر جهان فردی، در متن جامعه نیز زندگی می کند و جامعه مطلوب انسانی و الهی نیز جامعه ایست که برخوردار از عدالت باشد.
خاتمی با اشاره به اینکه در آیات فراوانی هم ذکر شده است که عدل و قسط اساس نظم مطلوب است، جمله آیه مبارکه “لقد أرسلنا رسلنا بالبینات وأنزلنا معهم الکتاب والمیزان لیقوم الناس بالقسط” گفت: این آیه دو نکته مهم دارد؛ اول اینکه خداوند می خواهد که جامعه مبتنی بر عدل باشد و عامل استقرار و تداوم عدل را نیز “انسان آزاد و آگاه: می داند و پیامبران را نیز فرستاده است که انسانها را به رشد برسانند تا قائم به قسط و عدل شوند. در واقع پیامبران آمده اند تا زمینه ساز ایجاد جامعه انسانی مبتنی بر عدل و قسط باشند. در آیات دیگربه طور خاص مومنان مخاطب هستند: ” کونوا قوامین لله شهداء بالقسط” و نیز “کونوا قوامین بالقسط شهداء لله”؛ جامعه مطلوب ایمانی جامعه ایست استوار، بر پایه قسط و تحت شهادت و مراقبت مومنان برای تداوم و تقویت این قسط.
رئیس بنیاد باران با قرائت آیه شریفه “إِنَّ اللَّهَ یَأْمُرُ بِالْعَدْلِ وَ الْإِحْسانِ وَ إیتاءِ ذِی الْقُرْبى وَ یَنْهى عَنِ الْفَحْشاءِ وَ الْمُنْکَرِ وَ الْبَغْیِ یَعِظُکُمْ لَعَلَّکُمْ تَذَکَّرُونَ”، تصریح کرد: خداوند به آنچه عدل و عادلانه است و به آنچه احسان و نیکی است، امر می کند. یعنی عدل (که اساس جامعه مطلوب است) و خیر (که اساس هویت اخلاقی فرد و جامعه است) متعلق امر الهی است و به نظر می رسد که آیه اشعار به این دارد که آدمی عدل و خیر اخلاقی را – دست کم ضابطه های کلی عدل و اخلاق را- می تواند با خرد خویش دریابد.
وی با تاکید بر اینکه در حیات اجتماعی مطلوب هم عدل باید وجود داشته باشد، یادآور شد: پیامبر هم تعبیر مهمی دارند که “الملک یبقی مع الکفر و لا یبقی مع الظلم”. البته منظور از “ملک” در اینجا اعم از حکومت به معنی خاص آن است و مراد نظم عام و شاملی است که در متن آن مراوده انسانی میسر می شود. این تعبیر نقل شده از پیامبر نشان می دهد که نظام حق و نظام عادلانه است و اگر نظمی عادلانه نبود الهی هم نیست و برقرار هم نخواهد ماند.
رئیس دولت اصلاحات گفت: نمی توان گفت که نظامی منتسب به خدا پیامبر است، اما در آن ظلم وجود دارد. باری در جهان اجتماعی انسان باید عدل و نظم عادلانه حاکم باشد که از بارزترین مصادیق عدل در زندگی اجتماعی، به رسمیت شناختن حق حاکمیت انسان بر سرنوشت خود و حرمت نهادن به اوست.
وی ادامه داد: در دل همین مساله “آزادی” هم نهفته است. ولی به طور ویژه باید گفت که نظم مطلوب اجتماعی از دید خدا، پیامبر و مصلحان اجتماعی نظمی است که در آن آزادی و عدالت وجود داشته باشد.
خاتمی در ادامه سخنان خود اظهار داشت: جا دارد اشاره ای هم به نسبت میان عدالت و آزادی شود؛ آنچه در دوران متاخر تاریخ از تعارض میان عدالت و آزادی سخن گفته شده است نشان این است که نه آزادی درست شناخته شده است و نه عدالت؛ زیرا عدالت و آزادی گرچه به لحاظ مفهومی متغایرند ولی در عمل و واقع امکان تفکیک یکی از دیگری نیست بلکه این دو در کنار هم و توام با یکدیگرند.
رئیس دولت اصلاحات با بیان اینکه بحث تعارض عدالت و آزادی و تقدم یکی بر دیگری از اساس غلط است، گفت: اگر عدالت همانگونه که در نهج البلاغه آمده است، عبارت باشد از “قرار دادن هر چیز در جای خودش”، یا آن تعبیر حقوقی که “هرکس حقی دارد به او عطا شود”، باید بپذیریم که سپردن حق اشخاص به آنها عین عدالت است. آیا تامین آزادگی انسان و برسمیت شناختن حقوق او از جمله آزادی و تامین این حق مصداق بزرگ عدالت نیست؟ آیا غصب آزادی ناعادلانه ترین کاری نیست که یک حکومت می تواند انجام دهد؟ خداوند انسان را آزاد آفریده است.
رئیس جمهور سابق کشور یادآور شد: در تعبیری خداوند راجع به پیامبر می فرماید “یَضَعُ عَنْهُمْ إِصْرَهُمْ وَ الْأَغْلالَ الَّتی کانَتْ عَلَیْهِمْ ” (پیامبر بندها و زنجیر های اسیر کننده را از دست و پای جان آدمیان بر می گیرد)، از جمله رسالت پیامبر برگرفتن غل ها و زنجیرهایی است که ناشی از نظامات غلط اجتماعی و تاریخی است و در یک کلمه رسالت بزرگ پیامبر آزاد کردن انسانها و پاسداشت آزادی های اساسی ان هاست و در جای دیگر می فرماید ” لکم فی رسول الله اسوة حسنة”؛ یعنی پیامبر برای مومنان الگوست و با کنار هم قرار دادن این دو آیه در می یابیم که خداوند فرمان برگرفتن غل ها و زنجیر ها را از مردم و جوامع و آزاد کردن انسانها و تامین آزادی های آنان را برای مومنان صادر کرده است و مومن راستین منادی آزادی انسانها و مدافع حق و حرمت آنان است.
وی تصریح کرد: فکر می کنیم تفاوت برداشت انقلاب اسلامی با بسیاری از جنبش های اجتماعی همین نکته بود که در عین تکیه بر معیارهای اصیل الهی به نیازهای امروز انسان از جمله تامین آزادی جامعه و استقلال آن نیز تاکید داشت.
خاتمی در نتیجه گیری از سخنان خود اظهار داشت: عدالت شان انسان آزاد است و ادعای عدالت در میان بندگان، اسیران و تحقیرشدگان یک دروغ بزرگ است. همانطور که ادعای آزادی در میان گرسنگان و محرومان یک دروغ آشکار است.
رئیس بنیاد باران در بخش پایانی سخنانش به یکی از تعاریف موجود از دولت پرداخت و گفت: یکی از این تعاریف این است که “دولت آن است که حق انحصاری حمل سلاح را دارد” و می دانم که هر جا حقی باشد، تکلیف هم وجود دارد و هرچقدر حق سنگین تر باشد، تکلیف هم سنگین تر است. یک فرد عادی مسئولیت هایی در قبال قانون دارد، اما یک وزیر یا وکیل وظایف و تکالیف بیشتری دارد.
وی با طرح این سوال که آیا دولت هرگونه که بخواهد می تواند سلاح را بکار ببرد یا در جهت هدف خاصی می تواند این کار را انجام دهد، تصریح کرد: طبیعی است در جهت حفظ تمامیت ارضی، امنیت جامعه و منافع ملی اگر لازم باشد باید سلاح را بکار ببرد، اما از مهمترین مسئولیت های ناشی از این حق، حق انحصاری دفاع از آزادی و امنیت شهروندان است. یعنی یک حکومت عادل نمی تواند این حق و امکان را علیه شهروندان، برای سرکوب و تحمیل خواسته های خود به کار ببرد. بلکه باید از آن در مسیر حراست از آزادی و امنیت شهروندان استفاده کند و این مساله یک معیار برای شناخت یک حکومت عادل است.
خاتمی در ابتدای سخنان خود ضمن تبریک ماه مبارک رمضان و آرزوی برخورداری از برکات آن و میلاد امام مجتبی(ع) اسوه صبوری، مقاومت، آگاهی و پایداری در مقابل حق و حرمت انسان، این امام بزرگوار را الگویی برای انسانها دانست و گفت امام مجتبی؛ مظلوم ترین امامها نیز هست و ابراز امیدواری کرد که خداوند توفیق شناخت راه و رسم این بزرگوار و دیگر پیشوایانمان را به ما عنایت فرماید.
فخرالسادات محتشمی پور، همسر مصطفی تاجزاده از اولین ملاقات کابینی امروزش با وی پس از دو هفته بازداشت، خبر داد.
بنا به گزارش های رسیده به جرس، محشتمی پور، پس از این دیدار حال همسرش را خوب توصیف کرد.
مصطفی تاج زاده، بعد از محسن صفایی فراهانی، دومین نفر از هفت امضا کنندۀ شکایت علیه گروه نظامی– اطلاعاتی و آمران و مباشران تقلب در انتخابات به رئیس قوه قضاییه و سازمان قضایی نیروهای مسلح بود، که بدلیل عدم تمکین از خواست وزارت اطلاعات “جهت پس گیری شکایت خود”، روز یکشنبه ٢۴ مرداد ماه، روانه زندان اوین شد. محسن امین زاده پیش از این به زندان بازگردانده شده بود.
علی لاریجانی با بیان اینکه صلح در منطقه رخ نمیدهد، مگر با توجه به حقوق آوارگان فلسطینی، خطاب به آمریکا تاکید کرد: نمیتوانید با یک معامله صوری حقوق فلسطین را زیر پا گذاشته و تمام بهره آن را در جیب رژیم صهیونیستی قرار دهید.
رئیس مجلس شورای اسلامی در کنفرانس بینالمللی "قدس، قبله اول" که ظهر امروز در محل تالار ایوان شمس برگزار شد، اظهار داشت: باید از این فرصت برای تبدیل کردن قدس به یک نقطه مهم که نوعی بیداری برای جهان اسلام و مبارزه با رژیم صهیونیستی است، استفاده کنیم.
به گفت وی، رژیم صهیونیستی زمانی دارای بهترین شرایط قدرت بود. به گونهای که در همه جنگها دست برتر بود و از آنجایی که به اسلوب تکنولوژی و کار نظامی تسلط داشت، صحرای سینا، غزه و کرانه باختری را گرفته بود.
لاریجانی ادامه داد: این وضعیت، استواری برای رژیم صهیونیستی و بیحالی و سهلانگاری در منطقه را نسبت به مبارزه با رژیم صهیونیستی در پی داشت. سالها بود که تصور میشد از مسأله امنیت اسرائیل عبور کردهاند و تنها باید یک شرایط استوار برای این رژیم ترسیم شود. به گونهای که با یک تئوری صلح، موضوع امنیت تثبیت شود که نمونه آن موضوع کمپ دیوید بود. در حالیکه این موارد، نه تنها یک طرح صلح نبود بلکه طرحی برای تثبیت اسراییل بود.
وی ادامه داد: محدود کردن موضوع در درون دنیای اسلام و اینکه مسأله فلسطین در نهایت تبدیل به یک نظام منطقهای بشود، از دیگر اهداف آنان بود. اما امام خمینی اصل امنیت اسرائیل را هدف گرفت و گفت که این یک غده سرطانی است و باید از سر راه برداشته شود.
رئیس قوه مقننه خاطرنشان کرد: آنها به دنبال آن بودند که مساله فلسطین را محدود کنند. اما امام آن را تبدیل به یک انفجار در تودههای مسلمانان کرد. قدس هدف مهمی را دنبال میکند و روز قدس قصد دارد امنیت اسراییل را هدف قرار داده و آن محدودسازی را باز کند.
به گفته وی، آنان قصد داشتند عناصر درگیر با فلسطین را محدود کنند. اما امام(ره) بازیگران را افزایش داد. این بازیگران از سنخ کسانی بودند که در میدان عمل دست داشتند. پس از انتفاضه اول، رژیم صهیونیستی بسیار خشن برخورد کرد. این برخورد به گونهای بود که حتی مقامات حقوق بشر که در صحنه بینالمللی درست شده بودند نسبت به این موضوع اعتراض کردند. اما یک نیروی جهادی که مبارز بود و روی فکر مقاومت اصرار داشت، به وجود آمد که این نیرو همان حماس بود. در این جا رژیم صهیونیستی و آمریکا اشتباه کرد و تصور کرد سرکوب شدید انتفاضه، صحیح است.
رئیس فراکسیون اصولگرایان معتقد است: در فکری که امام خمینی(ره) به راه انداخت، مداوما بازیگران جدید در درون آن خلق میشدند. هر کدام از این بازیگران خود را در میدان عمل نشان میدادند و حماس هم در جنگ ۲۲ روزه قدرت خود را نشان داد.
به گفته وی، امام با نامگذاری روز قدس، شرایط منطقه را نسبت به فلسطین تغییر داد و موضوع فلسطین در یک متن اسلامی با فراگیری کامل قرار گرفت که امنیت اسراییل را مورد هدف قرار داد.
به گفته وی، هر چند وقت یک بار مخالفین قصد داشتند این جریان را ضعیف کنند و آمریکا و رسانههای غربی در این راستا تلاش میکردند که به موضوع سازش دامن بزنند. نمیتوانیم بگوییم که این طرحها کاملاً موفق نبودند اما این طرحها نتوانستند سد راه شوند.
رئیس قوه مقننه یادآور شد: امروز آقای اوباما بسیار تعجیل دارد که نظریه صلح را سامان دهد. قدری تعجب آور است که چطور ممکن است با این شرایط حرف از صلح بزنند. چرا که اوباما بارها گفته است که رابطه آمریکا با اسراییل رابطه فوق یک پیمان استراتژیک است.
لاریجانی با اشاره به طرحی که چندی پیش برای آوارگان فلسطینی مطرح شده بود، گفت: در این طرح قصد داشتند هر فلسطینی در هر کشوری که حضور دارد، شهروند همان کشور محسوب شود که این امر موفق نخواهد شد.
رئیس قوه مقننه با اشاره به انتخابات پیش روی آمریکا، ادامه داد: شاید قصد دارند بگویند که آنها نیز کار مفیدی انجام دادند و طرحی ارائه کردهاند. از این رو هر چند که این طرح بینفس باشد، مهم نیست.
وی افزود: آنها نگرانند که این موج مردمی بتواند فضا را تخریب کند و استراقی در درون اسراییل است که باید حریصان خود را در منطقه خنثی کنند.
وی با اشاره به برخی اظهار نظرها در مورد حمله اسرائیل به ایران، ادامه داد: شواهد نشان میدهد که آنها نه قصد حمله به ایران و نه قصد حمله به لبنان را دارد و تنها به دنبال آن هستند که نوعی سرگرمسازی ایجاد کنند.
لاریجانی معتقد است که طرحهای سازش تنها بیانگر مذاکره است، اما مذاکره زمانی که برای آوارگان هیچ چاره اندیشی نمیکند، چه سودی دارد؟ این درحالی است که برخی کشورهای منطقه که انتظار میرفت غیرت خود را نشان دهند، در کنار این افراد قرار گرفتهاند و به فلسطین سخت میگیرند. آنها تصور میکنند اگر نوعی سرگرمسازی در منطقه ایجاد کنند و یک طرح بیخاصیت را دنبال کنند، میتوانند مذاکرات را کلید بزنند.
وی خطاب به آنان گفت: دورهای که بخواهیم با چهار مفلوک در منطقه به فلسطین ستم کنید، به پایان رسیده است. قدسی که امام پایهگذاری کرد، این بود که باید به حقوق مردم فلسطین احترام گذاشت.
لاریجانی ادامه داد: صلح در منطقه رخ نمیدهد، مگر با توجه به حقوق آوارگان فلسطین. نمیتوانید با یک معامله صوری حقوق فلسطین را زیر پا گذاشته و تمام بهره آن را در جیب رژیم صهیونیستی قرار دهید.
رئیس مجلس معتقد است که مسأله مذاکره از ابتدای ورودش به افتضاح ختم شده است و این نشست را باید برای زنده نگاه داشتن جوهره فکری قدس ادامه داد که در آن مولفههای فکری امام فربهتر شود!»
مدیر کل ستاد مدیریت بحران استان تهران از کشته و زخمی شدن ۲۲ نفر از شهروندان سمنانی در زلزله ۹/۵ ریشتری شب گذشته خبر داد و افزود: این زلزله هیچ فشاری به گسلهای تهران وارد نکرده است.
محمد رضا محمودی در گفتگو با مهر از کشته شدن سه شهروند سمنانی در زلزله ۹/۵ ریشتری شب گذشته این استان خبر داد و افزود: در این حادثه ۱۹ نفر از شهروندان مجروح شدند. همچنین بر اساس گزارش مرکز ژئوفیزیک دانشگاه تهران تا کنون ۳۰ پس لرزه در سمنان به وقوع پیوسته که بیشترین آن ۹/۴ ریشتر بوده است.
وی افزود: پس از اعلام وقوع زلزله در استان سمنان ساعت سه بامداد روز “شنبه” اتاق مدیریت بحران استان تهران با حضور استاندار تهران تشکیل جلسه داد.
محمودی اظهار داشت: پس از اعلام تشکیل اتاق مدیریت بحران تمامی مسئولان و مدیران دستگاههای دولتی استان تهران در محل جلسه حاضر شده و تمامی شریانهای حیاتی استان اعم از آب، برق، گاز، مخابرات و راهها را ارزیابی کردند.
وی گفت: با وجود اینکه تیمهای امدادی در تهران آماده ارائه خدمات امداد و نجات به زلزله زدگان سمنان بودند ولی مسئولان استان اعلام کردند وضعیت عادی و قابل کنترل است و نیاز به کمک نداریم.
مدیر کل مدیریت بحران استان تهران اعلام کرد: بر اساس گزارش مرکز ژئوفیزیک دانشگاه تهران این زلزله به گسلهای تهران هیچگونه فشاری وارد نکرده است.
اقدام وزارت ارشاد برای اکران فیلمهای سینماها در فواصل اذان مغرب تا اذان صبح که به طرح از اذان تا اذان معروف شده است و همچنین حذف نوای ربنای شجریان از صداوسیما، مهمترین موضوعات مورد بررسی کمیسیون فرهنگی مجلس در ایام ماه مبارک رمضان بوده است.
به گزارش ایلنا سید جلال یحییزاده نماینده تفتومیبد، با بیان اینکه حذف نوای ربنای شجریان از صداوسیما در حد یک خبر در کمیسیون فرهنگی مطرح شده است، اظهار داشت: برخی اعضای کمیسیون با بررسی مواضع شجریان و برخوردی که صداوسیما با وی کرده است، توضیحاتی ارائه دادهاند.
به گفته وی، در کل نظر کمیسیون فرهنگی با حذف صدای شجریان مثبت بوده و نظر منفیای اعلام نشده است.
گفتنی است که استاد محمدرضا شجریان در جریان حوادث بعد از انتخابات نسبت به رفتار برخی از مسئولان انتقاد کرده بود.
عضو کمیسیون فرهنگی مجلس در خصوص بررسی طرح اذان تا اذان نیز با اشاره به اینکه سال گذشته نیز وزارت ارشاد در ماه مبارک رمضان چنین سیاستی را اتخاذ کرده بود، اظهار داشت: امسال نیز کمیسیون فرهنگی با این اقدام وزارت ارشاد مخالفت کرد.
یحییزاده با اشاره به اینکه توجیه وزارت ارشاد، افزایش درآمد سینماها در ماه رمضان با استفاده از فضای معنوی این ماه است، ادامه داد: اینکه معنویت این ماه هزینه مسائل مادی و اقتصادی شود، پذیرفتنی نیست. مضاف بر اینکه ممکن است حاشیههای ناهنجاری نیز در این سانسهای سینمایی به وقوع پیوندد که نگاه منفی کمیسیون را تشدید میکند.
وی از حضور وزیر ارشاد در جلسه کمیسیون فرهنگی برای بررسی این مساله خبر داد و افزود: در این جلسه به نظر میرسید که ایشان نظر کمیسیون راپذیرفتند و اعلام کردند که اکران فیلمهای سینما در این ساعات هنوز جدی نیست.
نماینده تفت و میبد در واکنش به اینکه هنوز اکران فیلمهای سینما در این ساعت ادامه دارد، گفت: به نظر میرسد که باید بار دیگر از وزیر ارشاد توضیح بخواهیم.
عضو کمیسیون فرهنگی مجلس همچنین با انتقاد از برخی سریالهای تلویزیونی در ماه مبارک رمضان، خاطرنشان کرد: پس از آنکه گزارشی راجع به کیفیت این سریالها به کمیسیون فرهنگی ارائه شود در مورد آن موضعگیری رسمی خواهیم داشت.
فضای فیزیکی زندانها متناسب با تعداد زندانیان نیست به گونهای که این فضای فیزیکی کمتر از یک دوم ظرفیت زندانیان را جوابگو است.
غلامحسین اسماعیلی در حاشیه سومین سالانه شورای هماهنگی پیشگیری از وقوع جرم مشهد در جمع خبرنگاران با بیان اینکه ما در زندانها صنفی طبقهبندی نمیکنیم، اظهار کرد: طبقهبندی ما بر اساس نوع جرم است.
وی در خصوص علت افزایش ورودی زندانها گفت: در دوره جدید قوه قضائیه همکاران قضایی احساس میکنند باید با مسائل با جدیت بیشتری برخورد کنند و این در حالی است که طرحهای مختلف و متعددی از سوی ناجا اجرا میشود که آن نیز منتهی به دستگیری و صدور حکم میشود.
اسماعیلی خاطرنشان کرد: البته به طور طبیعی در هر سال نسبت به سال گذشته آمار جرایم افزایش یافته است.
وی در ادامه با اشاره به اینکه مجازاتها باید برای فرد مرتکب بازدارنده و برای دیگران عبرت آموز باشد، افزود: ما در اجرای مجازات حبس ۳ موضوع عبرتآموزی برای دیگران، بازدارندگی و اصلاح و تربیت برای شخص مرتکب را به طور ویژه مدنظر قرار دادهایم.
رییس سازمان زندانها و اقدامات تامینی و تربیتی کشور همچنین به اصلاح آییننامه مرخصی زندانیان اشاره کرد و گفت: در آییننامه جدید برای اعطای مرخصی معیار و هدف گذاشتیم تا حبس اثر بازدارندگی داشته باشد.
وی در پاسخ به سوالی پیرامون تراکم جمعیت در زندانها عنوان کرد: فضای فیزیکی زندانها متناسب با تعداد زندانیان نیست.
اسماعیلی با اشاره به این که در زندانها با تراکم شدید زندانی مواجه هستیم، افزود: در سالهای بعد از پیروزی انقلاب به دنبال زندانسازی برای نگهداری زندانیان نبودیم.
وی عمر زندانها را ۵۰ سال دانست و اظهار کرد: در قبل از انقلاب درصد زندانیان جرایم مواد با کل زندانیان حدود ۵ درصد بود در حالی که اکنون حدود ۵۰ درصد زندانیان را زندانیان جرایم مواد مخدر تشکیل میدهد.
رییس سازمان زندانها و اقدامات تامینی و تربیتی کشور گفت: اگر جرایم مواد مخدر در کشور نبود، نیازی به زندان جدید نداشتیم.
وی ایجاد اردوگاهها را از جمله تدابیر برای مقابله با کمبود فضا در زندانها دانست و افزود: بر اساس قانون برای ایجاد اردوگاهها و نگهداری محکومان مواد مخدر، دولت و ستاد مبارزه با مواد مخدر باید اعتبارات لازم را در اختیار قوه قضائیه قرار میدادند اما این امر از سال ۸۰ به بعد متوقف شد و اردوگاهها نیمه تمام ماند.
اسماعیلی خاطرنشان کرد: اگر اردوگاههایی که در قانون دیده شده بود فعال میشدند، دیگر گرفتار این موضوع نبودیم.
کلمه- مهستی شیرازی:
یک:
زنجیره ی انسانی از میدان تجریش تا راه آهن ، مشهور تر از آن است که نیازی به معرفی داشته باشد. تجریش و راه آهن، در شمال و جنوب تهران قرار دارند و تضاد شمال و جنوب بر کسی پوشیده نیست . در این زنجیره ی انسانی ، به یمن رنگ سبز، انسانهایی دست به دست هم دادند و با هم آشنا شدند و به هم رسیدند که چه بسا شباهت آنان کمتر از شباهت شمال و جنوب بود .
میر حسین موسوی در دیدار با جمعی از فرزندان خانواده های ایثارگران از این زنجیره به یک راهبرد نام می برد و اعلام می کند که این راهبرد هم چنان دنبال می شود . راهبردی که به یمن آن لکنت زبانمان را از دست داده ایم و می توانیم راحت تر با هم صحبت کنیم .»
این راهبرد ادامه دارد . زنجیره ی انسانی راه آهن تا تجریش ، زنجیره انسانی کسانی بود که به امید انتخاب میرحسین و تلاش برای آزادی و عدالت به تفاهم رسیده بودند . این راهبرد اکنون به تشکل های سیاسی و فرهنگ های گوناگون و قومیت ها و مذاهب مختلف تسری یافته است . تشکل های سیاسی که با سیاست های غلط از هم جدا شده بودند به تدریج نزدیکتر شده اند و با هم مذاکره می کنند. مرزهای خودی و ناخودی به تدریج کمرنگ شده و به جای آن تعامل گفت و گو می نشیند.
دو :
اگر ۲۵ خرداد ، نمادی برای کثرت همراهان جنبش سبز است، زنجیره ی میدان تجریش به میدان راه آهن نماد کثرت اندیشه های جنبش سبز است؛ اگر راهپیمایی ۲۵ خرداد عظمت جنبش سبز را فریاد می زند، زنجیره راه آهن به تجریش از غنای جنبش می گویدو اگر نگذاشتند آیین و راهبرد ۲۵ خرداد تکرار شود، آیین و راهبرد زنجیره ی سبز را نتوانستند خاموش کنند و نگه دارند.
بی دلیل نیست که میر حسین این زنجیره را و تداوم راهبرد را یادآوری کرده است. این راهبرد در سطح ملی می تواند آشتی ملی باشد که تفاوت و تضاد هیچ گروه و دسته ای در ایران، بیشتر از تفاوت و تضاد شمال و جنوب نیست و این راهبرد در سطح فرهنگی می تواند تعامل فرهنگ های ایران زمین و قومیت های این سرزمین کهن سال باشد که تفاوت هیچ فرهنگ و زبانی در ایران ، بیشتر از تفاوت شمال و جنوب نبوده است.
سه :
زنجیره راه آهن به تجریش ، همان زنجیره ی تجریش به راه آهن است. زنجیره ای که از هر سر که بشمری یکی است. در این زنجیره همه به هم رسیده اند اما نه آسمان به زمین رسیده است و نه زمین به آسمان بر شده است. در زنجیره ی راه آهن تجریش ، نه شمال جنوب است و نه جنوب شمال . نه کسی جای را بر کسی دیگر تنگ کرده است.
اگر میر حسین از این زنجیره به یک راهبرد یاد کرده است ، شمال و جنوب این این زنجیره گواه است که این تنها یک راهبرد سیاسی برای وحدت و آشتی و انتخاب کردن نیست، بلکه یک راهبرد فرهنگی است. راهبرد همراه بودن و بودن در همراه.
در حالی بین آمار رسمی و غیررسمی تعداد بیکاران ۱٫۵ میلیون نفر اختلاف است که فعالان بازار اشتغال، اخراج از کار را در ۴ ماهه ابتدای سالجاری نسبت به مدت مشابه سال گذشته ۲ برابر میدانند.
در حالی نرخ بیکاری کشور در بهار ۸۹ به ۱۴٫۶ درصد و تعداد بیکاران نیز به بیش از ۳٫۵ میلیون نفر رسیده که از وضعیت اشتغالزایی بنگاههای زودبازده به عنوان بزرگترین طرح اشتغالی و ابتکار سالهای گذشته دولت نیز آمار درستی در دست نیست.
بر اساس این گزارش، همانگونه که در زمینه انحراف زودبازده ها آمار مختلفی از ۴ تا ۴۰ درصد توسط دستگاههای مختلف ارائه شده؛ در مورد وضعیت اشتغالزایی این طرحها نیز حرف و حدیثهای فراوانی بهوجود آمده است.
خود مسئولان ارشد وزارت کار از دوره جهرمی (وزیر سابق) تاکنون بر این موضوع اصرار دارند که زودبازده ها فقط ۸ درصد از کل تسهیلات بانکی را به خود اختصاص دادهاند که از این طریق نیز بیش از ۹۰۰ هزار شغل نیز ایجاد کردهاند، ضمن اینکه انحراف آنها به ۴ درصد نیز نمی رسد.
واقعیت این است، حال که زودبازدهها دوران اوج تسهیلات گیری خود از بانکها را سپری کردهاند هنوز به نقطه روشنی از نظر میزان دقیق اشتغالزایی، تاثیر در کاهش نرخ بیکاری و همچنین میزان انحراف واقعی نرسیده است، هرچند که نباید تلاش زودبازدهها در اشتغالزایی و کاهش نرخ بیکاری نادیده گرفت و باید به این موضوع اذعان داشت که در هر حال در گوشه و کنار کشور، طرحهای زودبازده توانستهاند به اشتغالزایی نیز برسند.
جهرمی که در دوران ریاست خود در وزارت کار، بزرگترین مدافع گسترش زودبازدهها بوده است هنوز هم که دیگر در این وزارتخانه حضور ندارد اصرار به ادامه زودبازدهها به عنوان تنها راهکار کاهش معضل بیکاری دارد و بارها بر این موضوع پافشاری کرد که اگر زودبازده ها اجرا نمیشد نرخ بیکاری به مراتب از وضعیت حال فراتر نیز میرفت.
از دیدگاه مردم و کارجویان نیز نه تنها موضوع مربوط به بالا رفتن نرخ بیکاری به میزان بیشترین درصد چند سال گذشته در تمام فصول سال (۱۴٫۶ درصد)، خوشایند نیست بلکه آنها همواره به دنبال راهی برای پذیرش در بازار کار هستند و به دلیل کم بودن فرصتهای شغلی و بالا بودن تعداد متقاضیان، برای آنها فرقی هم ندارد که آیا به کار پیشنهاد شده علاقمند هستند و توان انجام آن را دارند یا خیر؟
در عین حال، شیخ الاسلامی وزیر کار نیز اخیرا در مورد نرخ بیکاری بهار ۸۹ با تردید نسبت به محاسبه آن، گفته است: نمی توان افزایش یک میلیون نفری بیکاران در بهار سالجاری را نسبت به مدت مشابه سال قبل پذیرفت، چون اگر اینگونه بود حتما آمار بیمه بیکاری بالا میرفت.
در واقع استدلال آقای وزیر در مورد افرادی میتواند درست باشد که مشغول کار بودهاند و در بهار سالجاری به هر دلیلی از کار خود دست کشیدهاند که میتواند به معنی اخراج و یا دلایل دیگر باشد؛ ولی نکته مهم این است که درصد بالایی از نرخ بیکاری فصول مختلف سال به افرادی بر میگردد که تاکنون فرصت حضور در بازار کار را پیدا نکردهاند و به اصطلاح بیکار هستند.
اینکه بخواهیم به دلیل بالا نرفتن مقرری بگیران بیمه بیکاری افزایش یک میلیون نفری تعداد بیکاران را نپذیریم، استدلال درستی نیست، چون بخش اعظمی از نرخ بیکاری را کارجویانی تشکیل میدهند که به دنبال یک فرصت شغلی هستند، ضمن اینکه هنوز در قانون برای این افراد امکان دریافت مقرری بیمه بیکاری فرهم نشده است تا بتوان آنها را در آمار وارد کرد.
علی دهقانکیا عضو کانون شوراهای اسلامی کار استان تهران، در خصوص نرخ بیکاری ۱۴٫۶ درصدی بهار سالجاری، گفت: علاوه بر اینکه تعداد بیکارانی که هنوز وارد بازار کار نشده اند نسبت به سال گذشته بیشتر شده است؛ بلکه آمارها نشان میدهد که تعداد اخراجیها از کار نیز در ۴ ماهه سالجاری در مقایسه با سال گذشته ۲ برابر شده است.
وی با تاکید بر اینکه رشد بیمه بیکاری نیز در حال حاضر وجود دارد، اظهار داشت: با توجه به اینکه مرکز آمار ایران رسما تعداد بیکاران را بیش از ۳٫۵ میلیون نفر اعلام کرده است ولی باید گفت این تعداد تا ۵ میلیون نفر نیز میرسد.
دهقان کیا ضمن اشاره به افزایش آمارها نسبت به گذشته، ادامه داد: اینکه در گوشه و کنار مسئولان و فعالان بازار کار و اشتغال افزایش نرخ بیکاری را بپذیرند یا نه، تاثیری در کاهش تعداد بیکاران نخواهد داشت.
وی گران شدن مواد اولیه مورد نیاز کارخانجات و اجرای طرح هدفمند کردن یارانه ها را از نگرانیهای بنگاهها دانست و بیان داشت: هرگونه تغییر در وضعیت تولید کارخانجات میتواند به نیروی انسانی شاغل در آن لطمه وارد کند. این مقوله نیاز به توجه ویژه دولت دارد چون باید بتواند از کاهش فرصتهای شغلی جلوگیری کند.
این زلزله با قدرت ۵٫۹ ریشتر در شهرستان دامغان از توابع استان سمنان واقع شد و موجب وارد آمدن خسارت به روستاهای این شهرستان، جان باختن سه تن و مجروح شدن ۱۹ تن دیگر شد. این زلزله در مناطق شمالی تهران احساس شد.
به گزارش فرارو؛ اگر اهل استفاده از شبکههای اجتماعی باشید، احتمالاً دم سحر که به اینترنت مراجعه کرده اید، پیامهای ترسان و لرزان بعضی کاربران تهرانی را دیده اید که اینجا زلزله آمد. این زلزله را کاربران مناطق شمالی تهران گزارش کرده بودند و زمان زیادی لازم نبود تا مرکز زلزله مشخص شود. دامغان با قدرت ۵٫۹ ریشتر لرزیده بود تا تهرانیها به خود بلرزند.
طبق اطلاعات موسسه ژئوفیزیک دانشگاه تهران مرکز این زلزله که در ساعت ۲۳:۵۳ جمعهشب رخ داده، در ۲۷۸ کیلومتری شرق تهران و ۹۸ کیلومتری شرق سمنان در محلی موسوم به «بارانداز میانه» از توابع استان سمنان بوده است. بر اثر این زمینلرزه به روستاهای کدو ، طرود ، بیدستان ، فتوح، کوهزر خساراتی وارد شده است.
بر اساس گزارشهای واصله تا کنون دو کودک و یک تن سالخورده بر اثر زلزله دیشب جان خود را از دست داده اند و ۱۹ نفر دیگر نیز دچار آسیبدیدگی شده اند. ساعاتی پس از وقوع این زلزله رئیس جمعیت هلال احمر ایران با بالگرد عازم منطقه شد و تیمهای امدادی ستاد مدیریت بحران استان تهران به حالت آمادهباش درآمدند که البته مسئولین استان سمنان وضعیت را قابل کنترل اعلام کردند.
پس از وقوع این زلزله بیش از هشت پسلرزه اتفاق افتاد که قدرتمندترین آنها ۲٫۶ریشتر گزارش شده است. مردم روستاهای زلزلهدیده سمنان شب گذشته را بیرون از منازل خویش به سر بردند. وزیر کشور نیز صبح امروز عازم منطقه زلزلهدیده شده است. بنا به اعلام موسسه ژئوفیزیک زلزله شب گذشته هیچگونه فشاری به گسلهای تهران وارد نکرده است.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر