-----------------------------
همه خبرها و ديدگاهاي سانسور شده و پشت فيلتر جمهوري اسلامي مانده را يكجا و بي درد سر در "هستي نيوز" بخوانيد... http://groups.google.com/group/hasti-news/

--------------------------------------------







Google Groups
Subscribe to Hasti News
Email:
Visit this group

۱۳۸۹ شهریور ۹, سه‌شنبه

Latest news from Radio Zamaneh for 08/31/2010

Email not displaying correctly? View it in your browser.
این خبرنامه حاوی عکس است. لطفا گزینه دیدن عکس را در ایمیل خود فعال کنید.

 

در مرداد ۱۳۸۹ / ژوییه ۲۰۰۹، سه کوهنورد آمریکایی در منطقه مرزی ایران و عراق دستگیر شدند. این قضیه، مورد مناقشه‌برانگیز دیگری را به روابط ایران و ایالات متحده افزود.

Download it Here!

سارا شورد، شین باوئر و جاشا فاتال، کوهنوردانی بودند که به گفته مقام‌های ایرانی به شکلی «غیرقانونی» و برای «جاسوسی» وارد ایران شده‌اند اما خانواده‌‌ی آنها از «ورود اشتباهی» سخن می‌گویند و یکی از خود کوهنوردان، اساساً منکر ورود به خاک ایران شده است.

در آذر ماه ۱۳۸۸ حدود هشتاد شخصیت جهانی و نهاد حقوق بشر، در نامه‌ای به رییس جمهور ایران، خواستار آزادی این کوهنوردان شدند. از سویی دیگر، برخی از مقام‌های ایالات متحده، اقدام جمهوری اسلامی را با گروگانگیری در سفارت آمریکا در تهران در سال ۱۳۵۸ مقایسه کرده‌اند.

حدود یک سال پس از دستگیری کوهنوردان، شان مکفسل، یکی از دوستان و همراهان آنها که در آن زمان به دلیل سرماخوردگی به متطقه مرزی سفر نکرده بود، تلاشی گسترده را آغاز کرده است. شان یک تور برای حضور در سه شهر دنیا برنامه‌ریزی کرده برای ایجاد آگاهی بیشتر و جلب پشتیبانی از دوستانش. او به ایجاد یک تارنما به نشانی FreeOurFriends.com نیز اقدام کرده و اخبار مربوط به موضوع و برنامه‌ها را در آن منتشر می‌کند.


شان مکسفل چند روز پیش در آمستردام بود و به دفتر «رادیو زمانه» نیز آمد. او به‌ویژه بسیار نگران وضعیت سارا است که با وجود بیماری، در سلول انفرادی نگهداری می‌شود. شان در یک گفتگوی مفصل، اطلاعات بسیاری از آنچه از آغاز تا کنون گذشته را در اختیار ما گذاشت:

شان مکفسل: «ما ابتدا به دمشق رفتیم، به کمپ پناهجویان فلسطینی. سارا و شین، یک سالی بود که به فعالیت‌های انسان‌دوستانه و روزنامه‌نگارانه‌شان مشغول بودند. جاشا هم تازه رسیده بود. در آنجا بچه‌ها را با مسایل زیست‌محیطی آشنا می‌کرد. قبلاً در چین، هند و جنوب آفریقا فعالیت کرده بود. به سوریه آمده بود تا با خاورمیانه هم آشنا شود. به کلاس عربی می‌رفت.»

خود شان هم سالها زبان عربی را مطالعه کرده و اکنون در حال نوشتن پایان‌نامه‌ای در دانشگاه واشینگتن در سیاتل است؛ پایان‌نامه‌ای درباره تنش‌های میان اسراییل و فلسطین. اما چه شد که از دمشق راه آنها به مرز ایران و عرق رسید؟

شان: از زبان چند دوست از کردستان عراق درباره سلیمانیه شنیدیم. از اینکه منطقه‌‌ای زیبا و امن است. اگر در اینترنت هم جستجو کنید اطلاعات فراوانی درباره گردشگری در این منطقه می‌یابید. ما اینطور شنیده بودیم که هیچ خارجی در آنجا آسیب ندیده، در نتیجه گزینه خوبی برای سفر به نظر رسید. ما کاملاً از آنچه در عراق می‌گذشت آگاه بودیم در نتیجه به جنوب یا مرکز عراق نرفتیم. زمانی که از جنوب شرقی ترکیه وارد کردستان عراق شدیم، گارد مرزی بسیار از ما استقبال کرد. برایمان چای آوردند و بروشورهای گردشگری در اختیارمان گذاشتند.


گروه چهار نفره کوهنوردان از مرز راهی اربیل شد. در آنجا گردش کردند و برای رفتن به سلیمانیه برنامه‌ریزی کردند. اتوبوس برای رفتن به سلیمانیه از کرکوک نیز می‌گذشت؛ شهری که علیرغم حضور بسیار از کردها در آن، رسماً جزو کردستان عراق محسوب نمی‌شود.

شان: اتوبوس در آنجا برای استراحت کوتاهی توقف کرد ولی ما ترجیح دادیم داخل اتوبوس بمانیم. عکسی را هم که در آن لحظه گرفته‌ایم نشان می‌دهد که تا چه اندازه نگران و محتاط بودیم. نمی خواستیم در انظار ظاهر شویم و ریسک کنیم.

شان و دوستانش در نهایت به سلیمانیه رسیدند. هتلی پیدا کردند ولی صحبت از طبیعت و کوه‌های پیرامون شهر آنها را وسوسه کرد.

شان: یکی از دوستان به ما گفته بود که مناظر طبیعی سلیمانیه زیباترین مناظری است که به عمرش دیده است. در شهر هم بسیاری از مردم به ما می‌گفتند که برای تفریح، همراه با خانواده‌هایشان به آن مناطق می‌روند. ویدئوهای گردشگری کردستان عراق هم تبلیغ این مناظر را پخش می‌کرد. هیچکس اما از مرز ایران حرفی نمی‌زد. راه کاملا مشخص بود. مطمئن هستم هیچ علامتی هم بر سر راه دوستانم نبوده؛ آنها گردشگران باتجربه‌ای هستند. شان پس از دستگیری‌اش توسط مقام‎های ایرانی به من تلفن کرد. همین تلفن بود که باعث شد ما الان بدانیم آنها کجا هستند.

چند نفر از اعضای گروه کاوشگری مجله "Nation" چندین ماه به بررسی منطقه بازداشت کوهنوردان آمریکایی مشغول بود. آنها در گزارش خود این موضوع را مطرح کرده‌اند که به شاهدان عینی دست پیدا کرده‌اند که می‌گویند، کوهنوردان در داخل خاک عراق بازداشت شده‌اند. شان می‌گوید: در تهران یک روزنامه‌نگار از شین پرسیده است: "آیا پیشمان هستید که وارد خاک ایران شدید؟" و او پاسخ داده: "من هیچگاه وارد ایران نشدم."

شان مکفسل می‌گوید: «بر پایه آنچه روزنامه Nation منتشر کرده و همچنین صحبت‌های شین، من فکر نمی‌کنم که بچه‌ها اصلاً وارد خاک ایران شده باشند. به نظر من آنها بی گناه هستند. سوابقی جنایت‌کارانه از یکی از مقام‌های ایرانی وجود دارد که سالها غیرنظامیانی را می‌کُشته و اونیفورم‌های پژاک را به تن آنها می‌کرده تا وانمود کند در درگیری‌ها کشته شده‌اند.


خود این فرد به دلیل جنایت‌هایش در ایران دستگیر شده است. به نظر من، مقام‌های ایرانی، زمانی که بچه‌ها را با لباس غربی در نزدیکی مرز دیده‌اند آنها را دستگیر کرده‌اند به فکر اینکه شاید به درد بخورند، بعداً متوجه شده‌اند چه کسانی را گرفته‌اند ولی نمی‌دانسته‌اند باید با آنها چه کنند. فکر می‌کردند اگر بخواهند آنها را به راحتی آزاد کنند، کوچک می‌شوند.

ایران پیش‌تر آمریکایی‌های ایرانی‌تبار را دستگیر کرده بود که رفتار مناسبی هم با برخی از آنها نداشت ولی در نهایت پس از چند ماه آنها را آزاد کرده بود. آنچه مایه شگفتی من است این موضوع است که بازداشت دوستان من حدود یک سال به طول انجامیده؛ هیچ نشانه‌ای هم از بابت آزادی آنها دیده نمی‌شود.

با دوستان من برخورد فیزیکی نامناسبی صورت نگرفته ولی سارا ۲۳ ساعت از شبانه روز را در انفرادی است. او شخصی است بسیار حساس و در عین حال در شرایط مساعد برای ابتلا به سرطان. او مراقبت‌های مناسب پزشکی را دریافت نمی‌کند و وضعیت‌اش شدیداَ مایه نگرانی ماست.

در تمام این یک سال، بچه‌ها فقط توانسته‌اند یکبار تماس تلفنی با خانواه داشته باشند و تنها سه بار به نماینده سفارت سوییس اجازه داده شده تا با آنها دیدار داشته باشد. هر بار حدود نیم ساعت.»

اما نظر تحلیلگران سیاسی درباره دلیل بازداشت طولانی مدت کوهنوردان آمریکایی در ایران چیست؟ منصور فرهنگ، تحلیل‌گر سیاسی و سفیر پیشین ایران در سازمان ملل معتقد است:

«زندانی کردن این سه کوهنورد آمریکایی هیچ دلیل منطقی و عقلانی ندارد. اگر انها جرمی مرتکب شده‌اند به این معنا که وارد خاک ایران شده‌اند این جرم، تنبیهی دارد که نیازی به یک سال زندانی کردن آنها ندارد. یک سال گذشته و اتهام آنها هنوز معلوم نیست چیست به جز وارد شدن به ایران. ما نمی‌توانیم پاسخ منطقی و حقوقی به این مسئله بدهیم.

دو تفسیر می‌توانیم داشته باشیم در این زمینه: یکی اینکه بودن این سه آمریکایی در زندان ایران می‌تواند مانعی برای تهدید حمله به ایران باشد. تفسیر دوم اینکه: تعدادی از ایرانیان در سال‌های اخیر در آمریکا متهم و دستگیر شده‌اند که برخی قوانین مربوط به تحریم اقتصادی ایران را نقض کرده‌اند. خریدهای تکنولوژیکی در آمریکا انجام داده‌اند که می‌خواسته‌اند آنها را غیرقانونی به ایران منتقل کنند. بعید نیست که انگیزه ایران، مبادله کردن این زندانیان با آن سه آمریکایی باشد.»

کوهنوردان بازداشت شده در منطقه مرزی ایران و عراق دارای مواضع انتقادی نسبت به سیاست‌های دولت آمریکا هستند. شین باوئر، در عراق فعالیت‌های گسترده‌ای در زمینه روزنامه نگاری داشته و دست کم پانزده مقاله درباره خشونت‌های آمریکا در خاورمیانه و همچنین‌های رفتارهای خشونت‌آمیز اسراییل در رابطه با فلسطین منتشر کرده است. آیا این موضوع موجب شده تا سیاستمداران آمریکایی مواضع محکمی برای آزادی کوهنوردان پیش نگیرند؟

منصور فرهنگ:

«این ایده کاملا اشتباه است. وزیر امور خارجه آمریکا، شخصیت‌های آمریکایی و همچنین رسانه‌های این کشور در هر موقعیتی از ایران خواسته‌اند که در اسرع وقت به این موضوع رسیدگی کند و دست‌کم اینها را محاکمه کند. رژیم ایران می‌گوید اینها به‌طور غیرقانونی وارد خاک ایران شده‌اند. اگر تا کنون بر مبنای مواضع رسمی ایران ادعای ورود این سه نفر به خاک کشور است چرا یک سال طول کشیده تا محاکمه‌ای برای اینها ترتیب بدهند؟ فشار بین‌المللی تنها راه این است که بتوان تاثیری روی رفتار دولت ایران با زندانیان - چه ایرانی و چه خارجی - گذاشت.»

شان آمستردام را ترک می‌کند تا به سفر خود به دیگر شهرها و آگاه کردن افکار عمومی نسبت به ماجرا ادامه دهد. او به «زمانه» می‌گوید:

«از هر راهی که بشود می‌خواهم دولت ایران را مخاطب قرار بدهم و بگویم: تا آنجا که من فهمیده‌ام در اسلام، شفقت نشانه قدرت است. من بر پایه همین اصل از آنها می‌خواهم که دوستانم را فوراً آزاد کنند.»

Share/Save/Bookmark

 
 

در شرایط کمبود نسبی منابع، شرایطی کمابیش همیشگی برای جوامع انسانی، آن چه ما را قادر می‌سازد تا بین رنج طبیعی و رنج انسانی تمایز بگذاریم، امکان تحول سیاسی در این جوامع است.

تحولی به سمت توزیع منابع عادلانه‌تر و کاستن از دشواری‌های زندگی. رنج و سختی ناشی از فقر و کمبود منابع، زمانی رنجی انسانی تلقی می‌شود که بر اساس همان توانایی‌های تکنولوژیکی که در اختیار جامعه‌ی انسانی به خصوص قرار دارد، یا با اعمال اصلاحات جزئی تکنولوژیکی که به هر حال دور از دسترس نیست، بتوان با ایجاد تغییرات در نظام سیاسی اوضاع افراد جامعه را بهتر کرد.

رنج حاصل از توزیع منابع هنگامی رنجی انسان آفریده می‌شود که بتوان با اتکا به چشم‌انداز تحول سیاسی، غیرعقلانی بودن نظام توزیعی را نشان داد. به این معنی، «فقر» به شکل محرومیتی بروز می‌کند که اساسا سیاسی است، توسط انسان‌های دیگر تحمیل شده و در نتیجه از مصادیق کاربرد زور است.

این نوع غیرعقلانیت توزیعی، به دو شکل عمده پدیدار می‌شود که یکی مربوط به کشور‌های صنعتی و تولیدکننده و دیگری بیشتر مربوط به کشور‌های تامین‌کننده‌ی ماده‌ی خام و نیروی کار و فاقد صنایع توسعه یافته، یا به اصطلاح جهان سوم است.


از ال لیسیتزکی

در جوامع صاحب صنعت، نابرابری توزیعی عمدتا ناشی از منطق بیشینه کردن سود است: منطق سرمایه‌داری نئولیبرال معاصر، و اساسا تمام انواع تاریخی سرمایه‌داری، به این سمت حرکت می‌کند تا نظام تولید و نظام توزیع، که در این مورد به معنی تعیین دست‌مزد‌ها و نوسانات بازار است، را طوری سازماندهی کند که سود سهامداران صنایع بزرگتر بیشینه شود.

هنگامی که منطق سازمان‌دهنده‌ی تولید، منطق سود باشد، علی‌الاصول هیچ لزومی ندارد که مسئله‌ی فقر و رنج انسانی هم در آن گنجانده شود.

چنین نظامی هدفی ذاتا متفاوت را دنبال می‌کند، هدفی که دست‌کم در بسیاری دوره‌های تاریخی هم به بهای گسترش فقر و بدبختی مردمان تمام شده است.

این فرایند اعمال زور به ویژه در دوران‌هایی بهتر پدیدار می‌شود که سرمایه‌داری در مقابل اشکلال قدیمی‌تر تولید قرار می‌گیرد.

در چنین شرایطی معمولا کاربرد زور فیزیکی هم برای مجبور کردن افرادی که به شرایط زندگی متفاوتی خو کرده‌اند به داخل شدن به مدار نظام سرمایه مدار،ضروری می‌شود (نمونه‌ی بارز چنین دوران‌هایی، دوران‌هایی است که پس از اصلاحات عرضی فرا می‌رسد.)

بر پایه‌ی چنین مشاهداتی است که مارکس در گروندریسه، و یا بخش مربوط به انباشت اولیه در سرمایه، مدعی می‌شود که هدف انتزاعی بیشینه کردن سود در نظام سرمایه‌داری، در عمل به معنی بیشینه کردن بدبختی مردمان است.


هنگامی که منطق سازمان‌دهنده‌ی تولید، منطق سود باشد، علی‌الاصول هیچ لزومی ندارد که مسئله‌ی فقر و رنج انسانی هم در آن گنجانده شود.

با این حال بررسی تاریخی حدود دو قرنی که از خیز نخستین نظام سرمایه‌داری می‌گذرد، ما را بر آن می‌دارد (و خود مارکس را حتی قبل‌تر از آن بر آن داشت، باز هم در گروندریسه) که به نوآوری‌های تکنولوژیک بی‌سابقه و خارق‌العاده‌ای که در این دوران پیش آمده است اذعان کنیم.

بدین سان ممکن است در برابر این ادعا صدای اعتراضی قابل تامل بلند شود: چگونه است که مارکس نوآوردی تکنولوژیک و کاسته شدن از رنج طبیعی حاصل از آن را به پای سرمایه‌داری نمی‌گذارد و انگار به شیوه‌ای قدری آن را به پیشرفت خودبه خودی تاریخی مربوط می‌سازد، در حالی که نابرابری توزیعی و رنج انسانی حاصل از آن را، نتیجه‌ی نظام سرمایه‌داری می‌داند؟

به همراه این اعتراض، حتی ممکن است این گمان نیز مطرح شود که در نهایت، مزیت کاهش رنج طبیعی ناشی از سرمایه‌داری به اندازه‌ای است که بر رنج انسانی ناشی از نابرابری توزیعی می‌چربد.

به نظر نگارنده، این که شما این گمان معادل حقیقت بگیرید یا نه، تا حدود زیاد مربوط به این می‌شود که در کجای جهان زندگی می‌کنید، و جایگاه جامعه‌ی شما در فرایند‌های جهانی سرمایه چیست، در نهایت راه قطعی‌ای برای رد یا قبول آن وجود ندارد.

اما باید توجه داشت که پاسخ اعتراضی را که به تفکر مارکسیستی می‌شود، به گونه‌ی دیگری می‌توان داد، پاسخی که در همراهی با مجموعه‌ی بدنی نظری‌ای است که مارکس آفریده است: آن چه باعث می‌شود مارکس رنج مردمان فرودست نظام سرمایه‌داری را رنجی انسانی بداند، باور او به امکان تحول است.

مارکس عمیقا و صمیمانه اعتقاد دارد که با حفظ توانایی‌های تکنولوژیک و دانش علمی موجود، جهان دیگری ممکن است که در آن توزیعی عادلانه‌تر صورت بگیرد، و در نتیجه راه برای شکوفایی استعداد‌های بالقوه‌ی انسان‌ها هموار‌تر گردد.

نقد مارکس از جامعه‌ی سرمایه‌داری و امکان انقلاب اجتماعی (مارکس با نگاهی به وضعیت پرولتاریا آن را پشت در می‌بیند) که به تحول ماهوی در نظام تولید و توزیع بیانجامد، از یکدیگر جدایی‌ناپذیرند.

نقد مارکسیستی از طریق انگاره‌ی انقلاب سیاسی عمل می‌کند، و این همان عنصر مرموز سیاست مارکس است که بسیاری روشنفکران (مورد وطنی‌اش بابک احمدی در کتاب سیاست مارکس) چراغ به دست به دنبال آن می‌گردند، و معلوم نیست که چرا نمی‌یابند (یا به خوبی معلوم است چرا.) از این جهت، درس اساسی سیاست مارکسیستی این است که نمی‌توان با تفکری قدری و یا محافظه‌کارانه، که وضع موجود را وضعی طبیعی و غیر قابل تغییر می‌داند، به نقد شرایط موجود پرداخت.

Share/Save/Bookmark

مطالب مربوط:
«زور» چگونه کار می کند؟
کار تصویر و اعمال «زور»
دو فرم خشونت ناب - چیستی کاربرد زور - بخش دوم

 
 

مهدی اخوان ثالث با تخلص م. امید از بزرگترین شاعران معاصر ایران پس از نیماست. مهدی اخوان توانست با اشعاری مانند «زمستان» و «باغ بی‌برگی» یأسی که جامعه‌ی ایران را بعد از کودتای ۲۸ مرداد و سرکوب نهضت ملی دربرگرفته بود، به بهترین وجهی بیان کند.

Download it Here!

البته این به آن معنی نیست که اشعار اخوان همه اشعار سیاسی و اجتماعی اند. اخوان غزلیات شخصی و بسیار شخصی و گاهی طنزآمیز نیز سروده است. این غزلیات در مجموعه‌ی «ارغنون» منتشر شده و پاره‌ای از آنها در کتابچه‌ای به یادماندنی که گزیده‌‌ای از بهترین اشعار او را دربردارد، چاپ شده است.

چهارم شهریور ماه بیستمین سالگرد درگذشت مهدی اخوان ثالث بود. به این مناسبت برنامه‌ی رادیویی این هفته به اخوان و شعر زمستان او اختصاص دارد.


در دوران استبداد نظامی پس از کودتا شاعران ما به نمادگرایی روی آوردند. در شعر آنها مفاهیمی مانند «شب» و «سرما»، «روشنی» و «گرما» در یک معنای کنایی و سیاسی به کار گرفته شد. این گروه از شاعران از یک طرف بعد از سرخوردگی از کودتا، ناامید بودند و از طرف دیگر می‌بایست به آینده‌ای روشن‌تر امیدوار باشند. امید و نومیدی از مهم‌ترین مشخصات اشعاری است که در آن فضای یأس و سرخوردگی سروده شده است.

اصولاً در فرهنگ ایران نگرش دوبنی، یعنی تقابل اهورا و اهریمن، روشنی و تاریکی، خوب و بد ریشه‌ی طولانی دارد. در شعر اخوان هم شبِ سرمازده به شکل هراس‌انگیزی تصویر می‌شود و در برابر روشنایی قرار می‌گیرد. در «سگ‌ها و گرگ‌ها» شعر دیگری از اخوان که در سال ۱۳۳۰ یعنی دو سال پیش از کودتا سروده شده، «شب»، توفانی و سرد و زمستانی است و برف می‌بارد و «زمستان» یادآور مرگ و نیستی و بدبختی و بی‌پناهی است. از آن طرف، در چنین طبیعت ستمگری، سگ‌ها و گرگ‌های گرسنه قصد جان آدمیان را کرده‌اند و این جدال تا دم مرگ ادامه پیدا می‌کند.

زمستان فقط در فرهنگ ماست که تا این حد سیاه جلوه می‌کند. زمستان فقط در ناخودآگاه جمعی ماست که نمایانگر بی‌پناهی و انجماد و مرگ است. در فرهنگ مسیحی زمستان یعنی جشن کریسمس. یعنی هنگامی که اعضاء خانواده دور هم جمع می‌شوند. زمستان در فرهنگ مسیحی رمانتیک و شاعرانه و دلگرم‌کننده است. مفهوم زمستان در فرهنگ مسیحی را برای مثال می‌شود در نقاشی‌های به یادماندنی پیر بروژل دید. در حالی که در شعر اخوان، برف و شب نماد خاموشی و تاریکی و بی‌پناهی انسان است.


در سال ۱۳۶۸ اخوان یادداشتی در یکی از شماره‌های ماهنامه‌ی آدینه منتشر کرد و در آن یادداشت نوشت که حتی پول ندارد یک خودکار بیک بخرد. برای همین هم کم‌کار است. در آن روزها اخوان را به دلایل سیاسی، بدون حقوق بازنشستگی از کار بیکار کرده بودند.

اخوان به دعوت علاقمندانش به خارج از ایران آمد. در شهر کلن شعرخوانی داشت. آن شب بیش از هزار نفر در شعرخوانی او شرکت کردند. مدتی هم مهمان ِ دوست دیرینه‌اش، ابراهیم گلستان بود. بعد از بازگشت به ایران، در چنین روزی، پیش از فرارسیدن پاییز درگذشت.


مرگ همیشه در زمستان فرانمی‌رسد.

Share/Save/Bookmark

 
 

۷۰ نفر از زندانیان مشهد در روز ۲۳ مرداد ماه سال جاری به صورت ناگهانی اعدام شدند.

Download it Here!

به گزارش خبرگزاری حقوق بشر، بعضی از این افراد گویا در رابطه با مواد مخدر دستگیر شده بودند و حکم‌های قضایی خود را پیش‌ از این دریافت کرده بودند.

طبق احکام یاد شده، مجازات اعدام شامل حال آنها نمی‌شد و حتی به پرداخت جریمه‌های نقدی نیز کفایت شده بود، اما به صورت ناگهانی، دستور قضایی دیگری مبنی بر اعدام این افراد صادر شده است.

در‌باره‌ی زمان، نحوه و علت دستگیری اعدام‌شدگان و هم‌چنین شیوه‌ی دادرسی و محاکمه‌ و مرجعی که آنها را محاکمه کرده است، هیچ اطلاعاتی در دست نیست. این وضعیت، فعالان حقوق بشر را بسیار نگران کرده است.
به گزارش ندای سبز آزادی، هنوز دلیل صدور این احکام از سوی مرجع قضایی مشخص نیست.

این گزارش می‌افزاید پیش از نیز در پرونده‌ای مشابه در مشهد در اوایل روی کار آمدن دولت نهم، هنگامی که رابطه‌ی یکی از مامورین رده بالای انتظامی و امنیتی با گروه‌های مواد مخدر روشن شد، ناگهان بیش از شصت نفر از افراد مربوط به آن پرونده که اغلب از اهالی تربت جام و تایباد بوده‌اند، اعدام شدتد.

در بین آنها چند نفر از بستگان مامورین نیروی انتظامی نیز وجود داشتند. در بین افراد اعدام شده‌ی اخیر نیز، نام چند فرد زیر هجده سال نیز مشاهده شده است.

اعدام‌های مربوط به مناطق شرقی کشور اما به این ۷۰ نفر ختم نمی‌شوند.

به گزارش پایگاه اطلاع‌رسانی پلیس، حکم اعدام هشت نفر که به تایید دیوان عالی کشور رسیده، ۱۲ اردیبهشت ماه در محوطه‌ی زندان شهرستان تایباد با حضور مسئولان قضایی و انتظامی به اجرا درآمد.

علاوه بر آن در ۲۱ فروردین‌ماه سال جاری، پنج نفر دیگر به دلیل قاچاق مواد مخدر از نوع تریاک و هرویین دستگیر شدند و اعدام آنها در محل زندان مرکزی مشهد به مرحله اجرا درآمد.

بسیاری از کارشناسان بر این باورند که نهادهای قدرت و قضایی در کشور به علل جرم نمی‌پردازند و تنها با اعدام افراد، درصدد پاک کردن صورت مسئله هستند.

نهادهای قضایی در ایران استدلال می‌کنند که ترس باعث کاهش جرم می‌شود، اما آمارها نشان می‌دهد با وجود اعدام‌های وسیع در ایران، میزان جرم و جنایت کاهش نیافته است و علاوه بر آن به علل جرم‌هایی مثل بی‌کاری و فقر پرداخته نمی‌شود که گریبان بسیاری از افراد آلوده به مواد مخدر را گرفته است.

بازتولید خشونت برای ارعاب

بسیاری از روان‌شناسان معتقدند که مشاهده‌ی خشونت در جامعه، خشونت را بازتولید می‌کند و تمهیدی برای توقف آن به شمار نمی‌رود.

بیژن افتخاری، تحلیل‌گر سیاسی، هدف حکومت را از اعدام‌های دسته‌جمعی در ملاءعام، تولید ترس می‌داند و می‌افزاید:

اعدام‌های انجام شده در مرزهای شرقی، هم تعدادش بیش‌تر وهم نحوه‌ی اجرای آن متفاوت بوده است. اعدام‌های دسته‌جمعی تحت عنوان مواد مخدر و یا افراد شرور در این منطقه زیاد صورت گرفته است. هدف حکومت از اعدام‌های دسته‌جمعی و در ملاءعام، تنها به خاطر مواد مخدر نیست.

به طور کلی رژیم‌هایی که از مشروعیت در داخل کشور برخوردار نیستند و توانسته‌اند سال‌ها با روش سرکوب، جای پای خود را حفظ کنند، به محض آن که با نارضایتی و اعتراض عمومی روبه‌رو می‌شوند، به سراغ عملی می‌روند که فکر می‌کنند باعث نجات‌شان می‌شود و آن خشونت‌ورزی با مردم معترض است و برای آن که آن را به رخ بکشند ترجیح می‌دهند این خشونت را به وحشیانه‌ترین شکل آن نشان دهند؛ از جمله آوردن منظره‌ی اعدام در فضای عمومی و ایجاد فضای رعب و وحشت.

این موضوعی است که حکومت‌های استبدادی از آن استفاده‌ی دوگانه می‌کنند. اولاً دست به ارعاب می‌زنند و بعد تلاش دارند با نشان دادن قدرت خود افرادی را که معترض هستند بترسانند و مرعوب کنند.

این اما چیز جدیدی نیست. در سیستم‌های استبدادی درست در همان موقعی که دیکتاتور فکر می‌کند در بالاترین حد قدرت است، به ناگاه فریادهای اعتراضی شروع می‌شود. تاریخ نشان می‌دهد همواره این حرکت‌های اعتراضی در ابتدا با خشونت‌های شدید مواجه می‌شوند، اما درطول مدت این فریادها ساکت نمی‌شوند.

ما اکنون داریم روزهای تاریخی را تجربه می‌کنیم؛ روزهایی که حکومت سعی می‌کند با اعمال بسیار وحشیانه و خشونت‌آمیز مردم را بترساند تا دست از اعتراض بردارند و یا هزینه‌ی اعتراض را بسیار بالا ببینند.

اعدام قاچاقچیان مواد مخدر اما در همه‌ی این سی‌سال وجود داشته و هرگز حاکمیت دست از آن نکشیده است.

درست است که حاکمیت، قاچاقچیان مواد مخدر را همواره در این سی سال اعدام کرده ولی پیش از این هرگز ۷۰ نفر را باهم اعدام نکرده بود. تعداد زیادی از آنها را در حضور مردم اعدام کردند. اصولاً هر نوع اعدامی در ملاءعام نوعی خشونت‌ورزی و اشاعه‌ی خشونت و ترساندن مردم است.

این که ۷۰ نفر را باهم اعدام کنند چیزی جز تصفیه حساب‌های درونی و سعی در ازبین بردن شواهد و مدارک نیست. هرگز چنین موردی اعلام نشده که یک گروه ۷۰ نفره را دستگیر کرده باشند و همه هم به اعدام محکوم شده باشند.

طبق روال گذشته ممکن است افراد مبارزی را که مخالف بودند و معروف و مشهور نبودند، در میان آنها اعدام کنند. بنابراین کسانی که در کار خبری هستند بهتر است تک تک افراد مبارز را که در زندان‌ها هستند شناسایی و اسم‌شان را مطرح کنند تا آوازه‌شان به گوش همه برسد. این باعث می‌شود که رژیم در اعدام آنها خیلی احتیاط کند. چه می‌داند هزینه‌اش بالاست ولی افرادی که ناشناس و گمنام بمانند حکومت هرکاری بخواهد با آنها می‌کند.

آیا در مورد این ۷۰ نفر، مدارکی وجود دارد که نشان دهند همگی آنها آلوده به مواد مخدر بوده‌اند یا خیر؟

سازمان یا اداره‌ی کل میارزه با مواد مخدر که معاونتی در وزارت کشور جمهوری اسلامی است، یکی از مخوف‌ترین سازمان‌های پلیسی در کشور است که کم‌تر اسم آن برده می‌شود، ولی با سیستم پلیسی و امنیتی کشور پیوند خورده است. کار اداره‌ی کل میارزه با مواد مخدر این است که از سیستم قاچاق سپاه به خوبی مراقبت کند و افرادی را که لازم است در این مجموعه قرار بگیرند پیدا کند؛ در عین حال هرجا نیز لازم باشد تا افرادی دستگیر شوند، این کار را انجام دهد و آنها را برای اعدام تحویل دادگاه‌ها دهد.

بنابراین چنین سیستم مخوف پلیسی، هرگز مدارکی را در انظار عمومی قرار نمی‌دهد. ما فقط می‌شنویم و در رسانه‌ها می‌خوانیم که مثلاً ۲۵ نفرقاچاقچی مواد مخدر اعدام شده‌اند.

فراموش نکنیم کسی دست به خشونت می‌زند که خودش ترسیده باشد. یعنی رژیم آن‌چنان به وحشت افتاده که از شدت وحشت به گونه‌ای عمل می‌کند که طرف مقابل بترسد. این می‌تواند در کوتاه مدت عمل کند و نتیجه دهد، ولی در درازمدت به بن‌بست می‌رسد.

Share/Save/Bookmark

 
 

سایت‏های نزدیک به مهدی کروبی می‏‏گویند تعدادی از افراد لباس شخصی در برابر منزل شخصی وی تجمع کرده و برتعداد آن‌ها افزوده می‌شود.

به گزارش سحام نیوز، بیش از ۵۰ نفر از نیروهای لباس شخصی هم اکنون در برابر منزل وی حضور دارند، همچنین شب گذشته نیز افرادی با تجمع در برابر منزل وی مانع از خروج وی برای شرکت در مراسم مذهبی شب احیاء شدند.


سحام نیوز گزارش داده است که این افراد دارای شوکر، باتوم و گاز اشک‌آور بوده و سوار برموتورهای غول‌پیکر و خودروهای مختلف به محل آمده‏اند.

حمله‌کنندگان دارای شوکر، باتوم و گاز اشک‌آور بوده و سوار برموتورهای غول‌پیکر و خودروهای مختلف به محل آمده‏اند

این خبر توسط منابع دیگر تائید نشده است، اما پیش از این نیز حضور و حمله به منزل دبیرکل حزب اعتماد ملی توسط افراد لباس شخصی سابقه داشته است.

مهدی کروبی روز گذشته از اعلام دادخواست گروهی از اصلاح طلبان علیه یکی از مقامات ارشد سپاه که تحت نام سردار مشفق شناخته می‌شود، حمایت کرده بود.

ستاد انتخابات کشور در انتخابات ریاست جمهوری سال گذشته، مهدی کروبی نامزد ریاست جمهوری را پس از آرای باطله پنجم اعلام کرد.

Share/Save/Bookmark

 
 

بيش از سه هفته است که کارگران يک معدن طلا در شيلی در عمق ۷۰۰ متری محبوس شده‌اند، اما امروز با شروع طرح عمليات حفاری و ارسال غذا به آن‌ها وضعيت روانی آن‌ها بهتر گزارش شد.

به گزارش سی‌ان‌ان، امروز مقامات شيليائی موفق به ارسال مواد غذايی به ۳۳ معدنچی اسير در يکی از معدن‌های طلا شدند.


اين کارگران از سه هفته پيش با ريزش معدن به يک اتاقک پناه بردند و از آن زمان در عمق ۷۰۰ متری اسير شده و مبارزه برای زنده ماندن را آغاز کرده‌اند.

عملیات نجات این معدنچیان ممکن است تا چهار ماه به طول بینجامد

هفته پيش مقامات، موفق به ارسال يک دوربين مداربسته به درون اين اتاقک شدند و دريافتند که همه معدنچيان زنده و سالم هستند اما در شرايط روانی مساعدی به سر نمی‌برند. مقامات دولتی تخمين می‌زنند که حفر يک تونل برای نجات اين معدنچيان تا چهار ماه به طول بينجامد ولی برخی تمهيدات ممکن است اين زمان را کاهش دهد.

در حالی که مردم در سراسر جهان با نگرانی اخبار اين معدنچيان را دنبال می‌کنند، پاپ بنديکت شانزدهم، رهبر مسيحيان جهان، روز گذشته برای آن‌ها دست به دعا برداشت و ناسا نيز يک گروه ويژه پزشکی شامل روانشناس بالينی برای کمک به تيم‌های امداد شيليايی را به اين منطقه اعزام کرده است، اين گروه پزشکی تجارب مربوط به حفظ بقای فضانوردان در فضاهای بسته را در اختيار مقامات شيليايی قرار می‌دهد.

تاکنون معدنچيان تنها با کنسرو و آب خود را زنده نگه داشته بودند اما امروز که مواد غذايی و دارويی به آن‌ها رسيده از وضعيت روانی بهتری برخوردار هستند، خانواده‌های معدنچيان که بالای سر آن‌ها چادر زده‌اند از طريق دوربين مداربسته می توانند آن‌ها را ببينند.

مقامات شيليايی همچنين قصد دارند از طريق هواکش به معدنچيان پخش‌کننده موسيقی، فيلم و مسابقات ضبط شده فوتبال و ويدئوپروجکشن برسانند تا آن‌ها بتوانند خود را سرگرم کنند.

Share/Save/Bookmark

 
 

بولیوی، با قله‌های بلند آند و جنگل گرمسیری مرطوب‌اش؛ کشور «ترین‌»های اکولوژیکی‌ست. اما طی همین زمستان اخیر نیمکره‌ی جنوبی؛ سرمای نامتعارف جزئی از نواحی استوایی این کشور، جمعیت ماهیان آب شیرین‌اش را به‌شدت مورد هدف قرار داد و بالغ بر ۶ میلیون ماهی و هزاران تمساح، لاک‌پشت آبی و «دلفین رودخانه‌ای» را به کام نابودی کشاند.

به‌گفته‌ی دانشمندانی که از این رودهای آسیب‌دیده دیدن کرده‌اند؛ حادثه‌ی مزبور، بزرگ‌ترین فاجعه‌ی بوم‌شناختی شناخته‌شده در بولیوی بوده و به‌عنوان تمثیلی از ویرانی‌های حیات وحش حاصله از دگرگونی ناگهانی اقلیم؛ در تاریخ بی‌سابقه است.

دکتر «میشل ژیگو» (Michel Jégu)؛ پژوهشگری از انیستیتو مطالعات توسعه‌ی مارسی در فرانسه که هم‌اکنون در موزه‌ی تاریخ طبیعی «Noel Kempff Mercado» شهر سانتاکروز بولیوی مشغول به‌ کار است؛ در این‌باره می‌گوید: «شمار عظیمی از ماهیان مرده‌‌اند. در رودهای نزدیک به سانتاکروز، حدوداً یک‌هزار ماهی، در هر صد متر از رودخانه مرده‌اند».

نظر به اینکه وقوع این نوع از وقایع ناگوار اقلیمی، به‌واسطه‌ی دگرگونی اقلیم، اخیراً شایع‌تر شده؛ دانشمندان جهت هماهنگی پژوهشی در باب این واقعه و سرعت بازیابی اکوسیستم منطقه، شتاب می‌ورزند.


انبوهی از ماهیان مرده در ساحل یکی از رودهای بولیوی

حجم عظیم گوشت گندیده‌ی ماهی، چنان آب‌ رودهای Grande، Pirai و Ichilo را آلوده کرده که مقامات محلی ‌بایستی‌که به فکر منابع دیگری جهت تأمین آب آشامیدنی شهرک‌های واقع در سواحل‌شان باشند. ماهیگیران بسیاری هم که منبع اصلی درآمدشان را حال از دست رفته می‌بینند؛ از هرگونه صید از بین جمعیت‌های در معرض بازیابی، منع شده‌اند.

مقصر دست‌کم غیرمستقیم این حادثه، وسعت هوای سرد قطبی‌ای‌ بود که طی ماه ژوئیه بر فراز منطقه‌ی «مخروط جنوبی»1 آمریکای جنوبی مستقر گردید. این وقفه‌ی ممتد سرما را همچنین می‌توان هم‌پیوند با مرگ‌ومیر دست‌کم ۵۵۰ پنگوئن در طول سواحل برزیل، و هزاران رأس از احشام پاراگوئه و برزیل و نیز صدها تَن در همان مناطق دانست.

دمای رودهای بولیوی که معمولاً ۱۵ درجه‌ی سلسیوس بوده؛ در آن روزها به ۴ درجه افت کرد. «هوگو مامانی» (Hugo Mamani)، سرپرست سازمان SENAMHI (مرکز ملی پیش‌بینی آب و هوای بولیوی)، نیز تأیید می‌کند که دمای هوای شهر سانتاکروز طی ژوئیه‌ی سال جاری، به ۴ درجه افت کرد؛ یعنی کمی بالاتر از رکورد ۲.۵ درجه در سال ۱۹۵۵.

ولی اینکه چگونه سرمای هوا چنین فاجعه‌ای را به باور آورده، در هاله‌ای از ابهام است. تاکنون هیچ‌گونه بررسی سفت و سخت و گسترده‌ای از وسعت آسیب‌های بوم‌شناختی منطه صورت نپذیرفته و تنها به مشاهدات روایی بسنده شده است.

دکتر «فونس اسمولدرز» (Fons Smolders)؛ دانشمند شیلات، از دانشگاه Radbound هلند، از متخصصینی‌ست که منطقه را مورد بازدید قرار داده و مشتاق انجام پژوهشی درخور، از ابعاد این حادثه است؛ چراکه چنین رخدادهای اقلیمی نامنظمی شاید در آینده شایع‌تر شود.

اغلب، وقتی‌که سرما موجب مرگ ماهیان دریاچه‌ها می‌شود؛ مرگ‌ومیرها مستقیماً به‌واسطه‌ی «هایپوکسی»‌ست (Hypoxia)؛ عارضه‌ای که با افت بیش از حد سطح اکسیژن خون، و ناتوانی‌اش از تأمین نیازهای بافتی و سلولی بدن جانور رخ می‌دهد. علت‌اش این است که دماهای سطحی سردتر، نسبت آمیزش هوا با آب را دچار کاهش می‌کند.

از آنجایی‌که مرگ‌ومیر اساساً در رودها رخ می‌دهد؛ اسمولدرز گمان می‌برد که ارتباطاتی با امراض مسری نیز وجود داشته باشد. او در این‌باره می‌گوید: «برخی از ماهیانی که دیدم، خال‌های سفیدرنگی داشتند که شاید این از وجود نوعی بیماری خبر می‌دهد. احتمالاً سرما آنان را مستعد ابتلا به هر عفونتی کرده بود».

«زمانی‌که ماهی می‌میرد؛ معمولاً یک عامل آن را موجب نشده؛ بلکه عوامل متعددی در آن دخیل‌اند». این را دکتر «استیون کوک» (Steven Cooke)؛ یک بوم‌شناس آبزیان از دانشگاه Carleton، در اتاوای کانادا می‌گوید که سال گذشته نقدی بر شوک سرمایی در ماهیان نوشته بود. او در ادامه می‌گوید: «اگر شوک سرمایی یا دماهای سردتر، در مرگ‌ومیرها دخالتی داشته باشند؛ احتمالاً عاملی دیگر هم در جریان است».

اکثریت پژوهش‌های صورت‌پذیرفته در حوزه‌ی شوک سرمایی ماهیان؛ به‌جای رودخانه‌های حوزه‌های حارّه‌ای، در رودخانه‌هایی با دماهای معتدل انجام گرفته است. مثلاً ماهیان آب‌های معتدل، اغلب به‌واسطه‌ی قطع نابه‌هنگام آب گرم پمپ‌شده از نیروگاه‌های ساحلی می‌میرند.

ژیگو اما فرضیه‌ی دیگری دارد. او معتقد است سوزاندن کشتزارهای حومه‌ی سانتاکروز که جزئی معین از چرخه‌ی زراعت منطقه به‌شمار می‌رود؛ امسال با نرخ بیشتری صورت گرفته که همین ممکن است با افزودن دود به آلودگی‌های رودخانه، عاملی پیش‌راننده در مرگ ماهی‌ها بوده باشد. او می‌گوید: «ما به سرمایه‌گذاری مناسبی برای انجام این پژوهش‌ها امید بسته‌ایم تا که بفهمیم چرا ماهیان می‌میرند». خوشبختانه با تأمین بودجه‌‌ در اکتبر سال جاری، این فرآیند آغاز خواهد شد.

منبع: nature

پانوشت:
۱. منطقه‌ای جغرافیایی در آمریکای جنوبی؛ زیر مدار رأس‌الجدی، که مشتمل بر کشورهای آرژانتین، شیلی، اروگوئه و گاهاً پاراگوئه و برزیل می‌شود.

Share/Save/Bookmark

 
 

برآوردهای اخیر کارشناسان اقتصادی نشان می‏دهد که از هر پنج نفر در جمعیت فعال کشور، یک نفر بیکار است.

به گزارش خبرگزاری کار ایران (ایلنا)، در حالی که مرکز آمار ایران جمعیت فعال کشور در بهار گذشته را بیش از بیست و چهار میلیون نفر اعلام کرده است، هم اکنون از این میزان، نزدیک به پنج میلیون نفر رسما «بیکار» محسوب می‏شوند.


به این ترتیب نرخ بیکاری در کشور به بالاترین میزان خود در سال‌های اخیر یعنی ١٨ درصد رسیده است. این برآوردها نشان دهنده افزایش نرخ بیکاری در کشور، در چهار سال گذشته بوده که هم به میزان جمعیت فعال کشور افزوده شده و هم تعداد مشاغل ایجاد شده کم‌تر بوده است.

جمعیت فعال به جمعیتی گفته می‌شود که به صورت بالقوه توانایی کار کردن را دارند. در سال‌های اخیر این جمعیت در ایران معمولا به جمعیت بالاتر از ده سال تا سن بازنشستگی اطلاق میی‌شود.

براساس تعاریف مرکز آمار ایران چنانچه فردی حتی یک ساعت در روز کار کند نیز شاغل به شمار می‌رود، اعم از این که درآمد حاصل از آن سبب تامین زندگی وی بشود یا خیر.

نرخ بیکاری زنان حداقل دو برابر مردان است

از سوی دیگر مرکز آمار ایران میانگین بیکاری جمعیت فعال جوان کشور را نزدیک به سی درصد اعلام کرده است، به عبارت دیگر تقریبا از هر سه نفر جوان، یک نفر بیکار محسوب می‏شود.

این آمار در حالی ارائه شده است که براساس برآوردها ایران با هفتاد و پنج درصد جمعیت جوان زیر سی و پنج سال جوان‌ترین ترکیب جمعیتی جهان را داراست.

خبرگزاری کار ایران در این گزارش همچنین از قول کارشناسان اقتصادی نوشته است که غلبه بر مشکل بیکاری نیازمند رشد اقتصادی بالاتر از هشت درصد است اما شاخص رشد اقتصادی کشور در سال‌های اخیر هیچگاه از مرز پنج درصد بالاتر نرفته است و این میزان را نیز مرهون افزایش قیمت نفت بوده است.

در همین حال به نوشته روزنامه همشهری، نرخ بیکاری برای زنان حداقل دو برابر مردان است یعنی در حالی که میانگین نرخ بیکاری برای زنان بالای پانزده سال بیش از ٢۵ درصد است این میزان برای مردان حدود یازده درصد است که تبعیض جنسی در زمینه اشتغال را برملا می‏سازد.

Share/Save/Bookmark

 
 

روزنامه کیهان، کارلا برونی، بانوی اول فرانسه را به دلیل حمایت از سکینه محمدی آشتیانی «فاحشه» خطاب کرد.


این روزنامه که زیر نظر رهبر جمهوری اسلامی و به مدیر مسئولی حسین شریعتمداری منتشر می شود روز شنبه در مطلبی تحت عنوان «فواحش فرانسه هم وارد داد و قال حقوق بشر شدند!» از کارلا برونی با عنوان «همسر بدنام نیکلا سارکوزی» یاد کرد و نوشت: «برونی هنرپيشه و خواننده فاسدالاخلاق ايتاليايی اگرچه توانست خانواده ساركوزی را از هم بپاشد و همسر رئيس جمهور فرانسه شود اما به تازگی اخبار جديدی از ارتباطات وی با يك خواننده منتشر شد. وی در دفاع از «س-م» گفته است: حكم صادره ناعادلانه است. من واقعاً از اين كه او به خاطر دوست داشتن يك نفر محكوم به مرگ شده، واقعاً متعجب شدم. خانم ... از همان جا در قعر سلول‌تان بدانيد كه همسر من آزادی شما را دنبال می‌كند و هرگز شما را فراموش نخواهد كرد.»

رسانه‏های فرانسوی و بریتانیایی امروز بطرزی وسیع این خبر را پوشش دادند

رسانه‌های فرانسوی و بریتانیایی امروز با ذکر این خبر، شگفتی خود را از این که این روزنامه حکومتی در ایران، همسر رئیس جمهور فرانسه را «فاحشه» و «بدنام» خوانده است ابراز داشته اند.

از جمله روزنامه دیلی‌تلگراف در این مورد نوشت علاوه بر روزنامه کیهان که برونی را به دلیل حمایت از سکینه محمدی آشتیانی «فاحشه» خوانده است، تلویزیون دولتی ایران نیز برونی را « خیانتکار» قلمداد کرده است.

در فرانسه نیز رسانه‏های این کشور از جمله «فرانس ۲۴» به این موضوع پرداخته‏اند.

روزنامه کیهان همچنین به ایزابل آجانی، بازیگر سرشناس فرانسوی نیز به همین دلیل لقب مشابهی داده است.

هفته پیش کارلا برونی در نامه سرگشاده‏ای خطاب به سکینه محمدی آشتیانی که در انتظار اجرای حکم سنگسار به سر می برد نوشت: «چرا آن‌ها می خواهند خون تو را بریزند و کودکان‌ات را یتیم کنند؟ چون تو حق زندگی داری؟ چون تو عاشق شده بودی؟ چون تو یک زنی؟ و چون تو یک ایرانی هستی؟ همه این‌ها سبب می‌شود که من این حکم ناعادلانه را نپذیرم.»

Share/Save/Bookmark

 
 

مقامات دولت احمدی‌نژاد بار دیگر مطرح کرده‌اند که نه‌تنها تحریم‌های سازمان ملل بلکه تحریم‌های یک‌جانبه اقتصادی آمریکا و اتحادیه اروپا هیچ تاثیری بر اقتصاد ایران نخواهد داشت. از جمله رییس کل بانک مرکزی گفته است که ایران برای مقابله با تحریم‌های اتحادیه اروپا، قبلا منابع بانکی خود را از این کشورها منتقل کرده‌ و علاوه بر آن، سیاست کنترل و کاهش واردات کالاهای مصرفی را برای بی‌اثرکردن تحریم‌ها به اجرا خواهد گذاشت.

Download it Here!

این درحالی است که برخی کارشناسان اقتصاد چنین اظهار نظرهایی را غیرکارشناسانه و در رابطه با اقتصاد ایران بی معنا می دانند. دکتر حسن منصور کارشناس اقتصاد درباره مفهوم اقتصادی انتقال منابع بانکی به زمانه می گوید:

بانک‌ها نزد همدیگر منابعی را به صورت موجودی‌های حساب نگه می‌دارند تا بتوانند برای تجارت‌هایی که می‌کنند، از آن محل تنخواه‌گردان نیز داشته باشند و بپردازند و هم‌چنین از اعتباراتی هم که نزد دیگر بانک‌ها دارند استفاده و اینها را عملی کنند.

بردن موجودی یک بانک به بانک دیگر، این است که مثلا اگر ایران در فلان حساب، چندصد میلیون دلار یا یورو دارد، آن را بردارد و در بانک دیگری بگذارد. طبیعی است که هیچ بانکی علاقه‌مند نیست که مشتری‌هایش موجودی‌های‌شان را از آن بیرون بکشند و نزد بانک دیگری بگذارند، ولی در مورد ایران منافعی که از این رهگذر برای بانک های اروپایی- امریکایی مطرح است، بسیار کم‌تر از زیان‌های احتمالی است.

به این ترتیب که در مسئله تحریم ها اینها ناگزیرند مواظب این باشند که ایران با استفاده از این مکانیزم‌های مالی دست به تحریم‌شکنی نمی‌زند و با استفاده از جعل در اسناد اعتباری، تقلب نمی‌کند. چون اگر چنین اتفاقی بیافتد، برای این بانک‌ها خیلی گران تمام می‌شود. در همین دو سال گذشته، بانک‌ها متجاوز از چند میلیارد دلار جریمه پرداخته‌اند. به این ترتیب اینها آماده نیستند که در جایی گیر بیافتند و بعد معلوم شود که در انجام یک معامله‌ی تقلبی، خلاف مصوبه‌ی شورای امنیت، دخالت داشته‌اند.

پیش از این مسئولان اقتصاد ایران مطرح کرده بودند که ارزهای مورد معامله در بازرگانی خارجی به ویژه یورو را به ارزهای دیگر تغییر خواهند داد. ولی اکنون آقای بهمنی رییس بانک مرکزی گفته است که اگر چنین ضرورتی باشد، در زمان مناسب اقدام خواهد شد. این نشان می‌دهد که هم‌چنان یورو و دلار ارزهای اصلی مورد معامله ایران هستند. در این صورت انتقال منابع بانکی ایران از اروپا به بانک‌های دیگر چه تاثیری خواهد داشت؟

در این‌جا در اقتصاد، معیاری وجود دارد و آن این است که ترکیب ارزهای خارجی شما باید تناسب داشته باشد با ترکیب هزینه‌های وارداتی‌ای که انجام می‌دهید. وانگهی وقتی پول به صورت راکد در انتظار معامله می‌نشیند، با استفاده از مدیریت سهام، آن را با بیش‌ترین اندازه‌ی بازدهی و با بیش‌ترین اندازه‌ی بهره‌ای که پول باید کسب کند، نگه می‌دارند.


دکتر حسن منصور، کارشناس اقتصاد مقیم لندن

به این ترتیب عوض کردن پول از واحدی به واحد دیگر، همین‌طوری نیست که ما برداریم پول‌های‌مان را تبدیل کنیم به یورو، بعد متوجه شویم که نخیر ما به دلار احتیاج داشتیم و دوباره تبدیل کنیم به دلار و عکس قضیه. این درواقع همان کاری است که ایران در مورد تبدیل دلار به یورو انجام داد و صدها میلیون دلار را به یورو تبدیل کرد و مجبور شد بعد با نرخ بدتری به زیان ایران، آنها را تبدیل به دلار کند.

به این ترتیب با این چیزها هوس‌بازی نمی‌شود کرد؛ با شعارهم نمی‌شود برخورد کرد. امروز مدیریت سهام و اداره‌ی بانک‌ها به ویژه، مدیریت بانک مرکزی به علم و فن بسیار پیشرفته نیازمند است که ما نه در گفتار و نه در کردار این آقایان شاهد این قضیه هستیم و این جای تعجب دارد.

سیاست دیگری که مسئولان اقتصادی ایران اعلام کرده‌اند برای مقابله با تحریم به اجرا خواهند گذاشت، مسئله‌ی کاهش واردات است. اگرچه هرگاه صحبت از کاهش واردات می‌شود، بیش‌تر کالاهای مصرفی مد نظر است، در حالی که در برخورد با ایران، کالاهایی مورد تحریم قرار گرفته‌اند که مصارف مربوط به تکنولوژی‌های هسته‌ای و موشکی و صنایع نظامی دارند. در اساس چنین سیاستی چقدر می‌تواند در مقابله با تحریم‌ها موثر باشد؟

قضیه در اینجا روشن است. ما اگر می‌توانستیم جلوی واردات غیر ضروری را بگیریم، چرا قبلا نمی‌گرفتیم؟ و برعکس اگر ضرورتی داشته و دارد این واردات، امروز چگونه می‌خواهیم بدون زیان جلویش را بگیریم؟ یا اینها موارد مصرفی هستند که اگر وارد نکنیم دچار کمبود و گرانی می‌شویم؟ به هر حال یا اینها مواد سرمایه‌ای هستند که اگر وارد نکنیم، سرمایه‌گذاری دچار اختلال می‌شود و یا این که می‌خواهیم واقعاً جلوی واردات بی‌رویه‌ را بگیریم؟ یعنی وارداتی که با انجام آن طی سال‌ها سبب ورشکستگی صنایع داخلی شده ایم.

اگر چنین تصمیمی باشد، تصمیم مبارکی‌ است، ولی متاسفانه در این دولت نه چنین سیاستی، نه چنین درایت و اراده‌ای را می‌بینیم. به خاطر این که واردات در ایران تحت فشار گروه‌های مافیایی صاحب‌ امتیاز دارد انجام می‌گیرد.

بدین‌ترتیب اینها توجه نمی‌کنند که این‌ قدر واردات کالاهای مصرفی اعم از کفش و لباس و شکر و موارد دیگر ضرورت جامعه است، بلکه واردات تحت فشار این گروه‌هاست که می‌خواهند از قبل آن سودهای نامتناسب را به جیب بزنند. به این ترتیب اگر در این زمینه دولت سیاست درستی را اعمال و ارائه کند، باید تبریک گفت. کار درستی هم انجام می دهند.

اگر بخواهیم از زیان‌هایی که ایران به خاطر تحریم‌های اقتصادی اتحادیه‌ی اروپا متحمل خواهد شد یک ارزیابی مشخص داشته باشیم، اینها به طور عمده چه زیان‌هایی هستند؟ به‌ویژه تحریم‌های بانکی چه زیان‌هایی را در حال حاضر متوجه ایران می‌کند؟

این تحریم‌های دور اخیر، هم از شورای امنیت و هم از طرف کنگره‌ی آمریکا و اتحادیه اروپا و به تبع آن در استرالیا، کانادا و احیاناً ژاپن و دیگر کشورها، تحریم‌های هدف‌مندی هستند که در واقع یکی دو نقطه بسیار کلیدی اقتصاد ایران را زیر ضربه می‌گیرند و علی‌رغم تمام انکارهای مسئولان، تأثیرات بسیار سنگینی روی اقتصاد ایران خواهند داشت.

در موردی که تحریم روی بانک‌ها هست، در واقع و متاسفانه تمامی بازرگانی و مراودات خارجی ایران را تحت تأثیر قرار می‌دهد. اروپا وزن مخصوص بسیار قابل توجهی در تجارت خارجی با ایران دارد. تحریم کردن اتحادیه‌ی اروپا در این زمینه بسیار سنگین خواهد بود. ایران تا جایی که می‌توانسته اینها را جایگزین کند، انجام داده است و در این زمینه تلاش بیش‌تر هم خواهد کرد، ولی در خیلی از این زمینه‌ها، نظیر مثلاً سرمایه‌گذاری روی نفت و گاز و به‌ویژه صنایع نفت در فلات قاره، زیر اقیانوس‌ها یا زیر خلیج فارس، شرایط اصلاً مناسب نیست.

در نتیجه اگر این سرمایه‌گذاری قطع شود، ایران دچار زیان‌های بسیار دوربرد و استراتژیک خواهد شد. اما متاسفانه می‌بینیم که دولت ایران طبق سیاست سابق خود، اعلام می‌کند که در این زمینه اصلاً زیان نخواهیم کرد، بلکه تقویت هم خواهیم شد! این حرف‌ها برای اقلیت بسیار محدودی است که یا از قبل سوءاستفاده‌ از این تحریم ها خود پول به جیب می‌زنند و یا فوق‌العاده بی‌خبرند.

چنین مردمی هم در ایران واقعاً زیر یکی دو درصد هستند. یکی دو درصد بیش‌تر نیستند که بتوانند این حرف‌های اینها را باور کنند. بقیه‌ی مردم این مشکلات را هم می‌بینند، هم می‌فهمند و هم لمس و تجربه می‌کنند.

Share/Save/Bookmark

 
 

شماری از فعالان و مدافعان حقوق بشر، در حالی که اعلام شده شیوا نظرآهاری به اتهام محاربه به دادگاه فرستاده خواهد شد، کمپینی در دفاع از او راه‌اندازی کرده‌اند.

این کمپین از همه‌ی ایرانیان خواسته است تا در روزهای دوم و سوم سپتامبر (۱۱ و ۱۲ شهریور)، در سراسر جهان گرد هم جمع بشوند. تا این لحظه، این گردهمایی در شهرهای واشنگتن دی‌سی، تورنتو، برلین، لندن و پاریس قطعی شده است.

شیوا نظرآهاری، سال گذشته متهم به محاربه بود، اما وکیل مدافع و خانواده‌ی او با تصور این که این اتهام از پرونده‌ی او پاک شده است دیگر آن را پی‌گیری نکردند تا این که هفته‌ی گذشته، محمد شریف پس از مطالعه‌ی پرونده‌ی او، دریافت که این فعال حقوق بشر، هم‌چنان به اتهام محاربه، اجتماع و تبلیغ علیه نظام در روز شنبه سیزدهم شهریورماه محاکمه خواهد شد.

شیوا نظرآهاری، دبیر سابق کمیته‌ی دانشجویی دفاع از زندانیان سیاسی و دبیر فعلی کمیته‌ی گزارشگران حقوق بشر است که سال گذشته به فاصله‌ی اندکی از روز انتخابات ریاست جمهوری به دلیل فعالیت در زمینه‌ی انتشار اخبار حقوق بشری و دفاع از زندانیان سیاسی دستگیر شد. وی اگرچه پس از چندماه، به مدت کوتاهی آزاد شد اما آزادی او که با تداوم فعالیت‌هایش همراه بود چندان دوام نیاورد و بار دیگر در آذرماه دستگیر شد.

به دنبال اعلام اتهام سنگین محاربه برای شیوا نظرآهاری، نهادها و شخصیت‌های بین‌المللی نیز به دفاع و حمایت از او برخاستند. ازجمله، سازمان عفو بین‌الملل روز دوشنبه طی بیانیه‌ای، از مقامات جمهوری اسلامی خواستار آزادی فوری و بی قید و شرط، و رفع تمامی اتهامات از این روزنامه‌نگار و فعال حقوق بشر شد.


شیوا نظرآهاری به اتهام محاربه، اجتماع و تبلیغ علیه نظام در روز شنبه سیزدهم شهریورماه محاکمه خواهد شد.

به گفته‌ی سازمان عفو بین‌الملل، وی زندانی عقیدتی‌ای است که تنها به خاطر فعالیت‌های مسالمت‌آمیز حقوق بشری‌اش زندانی است.

این سازمان ضمن ابراز نگرانی از اتهامات نسبت داده شده به شیوانظرآهاری گفت: «چنين اتهامات مبهمی نمي‌تواند براي اثبات يك جرم كافي باشد.»

هم‌چنین در اقدامی مشابه، سناتور آمریکایی، جان مک کین با صدور بیانیه‌ای نسبت به نقض حقوق این فعال حقوق بشر اعتراض کرد.

در این بیانیه آمده است: «من عمیقاً نگران گزارش‌های ناراحت‌کننده درباره‌ی شیوا نظرآهاری به‌عنوان یک مدافع حقوق بشر و طرفدارصلح هستم که به ناحق توسط حکومت ایران در زندان است و به زودی قرار است برای اتهامات بی‌اساسی که می‌تواند به مجازات اعدام منتهی شود، محاکمه شود.»

بسیاری از کوشندگان سیاسی و حقوق بشری ایرانی و غیر ایرانی در بیانیه‌ها و مقالاتی خواستار آزادی شیوا شده‌اند.

هم‌زمان با طرح اتهام محاربه برای شیوا، موضوع تعلیق سه قاضی بلندپایه‌ی تهران نیز در خبرها آمده است. یکی از آنها یعنی قاضی حداد، مسئول پرونده‌ی شیوا در سال‌های گذشته بود. زمانی که شیوا نظرآهاری در جبهه‌ی متحد دانشجویی و کمیته‌ی دانشجویی دفاع از زندانیان سیاسی مشغول فعالیت بود، پرونده‌های او را قاضی حداد مورد رسیدگی قرار می‌داد.

تعلیق حسن حداد، سعید مرتضوی دادستان سابق تهران و علی‌اکبر حیدری‌فر رییس شعبه‌ی اول دادیاری تهران، که البته در ارتباط با پرونده‌ی زندان کهریزک صورت گرفته، این ذهنیت را به وجود آورده که سه قاضی ارشد دادستانی تهران که مسئولیت رسیدگی به پرونده‌های دستگیری‌های پس از انتخابات را برعهده داشتند چگونه می‌توانسته‌اند عدالت در قضا را رعایت کنند.

شیوا نظرآهاری و حشمت‌الله طبرزدی اولین کسانی بودند که در مورد سوله‌ی کهریزک افشاگری کردند.

بر اساس کیفرخواستی که پیش‌تر توسط دادسرای انتظامی قضات صادر شده بود، شعبه‌ی یک دادگاه انتظامی قضات پس از بررسی مسئولیت این سه مسئول ارشد دادستانی تهران در پرونده‌ی حوادث سال گذشته بازداشتگاه کهریزک، حکم تعلیق قضایی آنها را صادر کرد.

بر اساس این حکم، این سه باید از سمت‌های‌شان عزل و در خصوص اتهامات مطرح شده در پرونده، مسئولیت خود را بپذیرند و خارج از مصونیت قضایی مانند شهروندان عادی پاسخگو باشند.

در حالی که هنوز مدافعان حقوق بشر، نسبت به نتیجه‌ی تعلیق این سه قاضی و مجازات آنها اطمینان کافی ندارند، برادر امیر جوادی‌فر، یکی از قربانیان زندان کهریزک با تاکید بر این که پیش‌تر شکایت خود را از عاملین کهریزک به طور عمومی و قاضی مرتضوی به طور مشخص اعلام کرده‌اند خواستار محاکمه‌ی قضات خاطی شد.

بابک جوادی‌فر، درباره‌ی نقش موثر قاضی مرتضوی در مورد فجایع رخ داده با اشاره به گزارش منتشر شده از سوی مجلس شورای اسلامی و پرونده‌ی سه هزار صفحه‌ای که در دادگاه انتظامی بررسی شد، گفت: «نقش قاضی مرتضوی در رابطه با انتقال بازداشت‌شدگان به کهریزک محرز شده و ما نیز شکایت خود را از وی به صورت رسمی اعلام کرده‌ایم.»

از سوی دیگر تعلیق سه قاضی ارشد در تهران، هم‌زمان با افشاگری یک زندانی سیاسی در ارتباط با رفتارهای غیر انسانی با او در سال گذشته شده است.

حمزه کرمی، فرماندار سابق ورامین و مدیر سیاسی دفتر ریاست جمهوری در زمان هاشمی و خاتمی، که به ۱۱ سال حبس محکوم شده، در رنج نامه‌ای از زندان به بیان شکنجه‌های روحی و جسمی در زندان پرداخته و خواستار تشکیل یک دادگاه غیر سیاسی برای رسیدگی به اتهاماتش شده است.

کرمی در قسمتی از این رنج‌نامه می‌نویسد: «ازجمله فشارهای روحی، تهدید بنده به اعدام و مرگ بود که هر روز بازجوی بنده مرا بخاطر همکاری با هاشمی‌ها مستحق مرگ می‌دانست و نوید آن را می‌داد. مسئله‌ی دیگر تهدید به تجاوز و هم‌چنین تهدید به استعمال بطری توسط بازجوها بود. اصرار بازجویم با فحش و کتک کاری مخصوص خود مبنی بر این بود که اعتراف کنم با کلیه‌ی خانم‌هایی که ایام انتخابات با بنده تماس داشته‌اند رابطه داشته‌ام.»

در اقدامی دیگر از درون زندان، پنج زندانی سیاسی در نامه‌ای خطاب به رییس‌جمهوری برزیل، خواستار تلاش وی برای آزادی زندانیان اتحادیه‌ای، کارگری، سیاسی و عقیدتی در ایران شده‌اند.

منصور اسانلو، حشمت‌‌الله طبرزدی، رسول بداغی، رضا رفیعی و عیسی سحرخیز، نویسندگان این نامه، با مرور سوابق سندیکایی و مبارزاتی رییس‌جمهور برزیل، دفاع او از حقوق انسانی سکینه آشتیانی را ستوده و تاکید کرده‌اند که با دیدن برخورد بشردوستانه‌ی داسیلوا با وضعیت سکینه محمدی آشتیانی، تصمیم گرفته‌اند تا از او بخواهند آزادی زندانیان سیاسی و صنفی در ایران را پی‌گیری کند.

امروز اگرچه وضعیت زندانیان سیاسی و عقیدتی رو به وخامت است و فعالان سیاسی، مدنی و دانشجویی روزبه‌روز با حکم‌های سنگین روبه‌رو می‌شوند، اما فشارها به دلیل نقض گسترده‌ی حقوق بشر روی شانه‌های مقامات جمهوری اسلامی هم‌چنان سنگین است. شاید به همین دلیل است که عده‌ای معتقدند تعلیق سه مقام ارشد دستگاه قضایی تهران مصلحتی و برای کاستن حجم این فشارها انجام گرفته تا رسیدگی عادلانه به جنایت‌ها و شکنجه‌های کهریزک چرا که روند برخوردها در یک سال گذشته چنان فاجعه‌بار است و نقض حقوق بشر چنان بیداد می‌کند که با تعلیق سه نفر نمی‌توان پاسخگوی آنها بود.

Share/Save/Bookmark

 
 

به تصميم مجلس شورای اسلامی ايران و با مشورت قوه قضائيه مواد ۲۲، ۲۳ و ۲۴ لايحه حمايت از خانواده برای بررسی‌های بيش‌تر به کميسيون حقوقی و قضايی رفت.


به گزارش خبرگزاری کار ايران (ايلنا)، پس از گذشت يک هفته از آغاز بررسی دوباره مجلس در مورد لايحه حمايت از خانواده، تصميم‌گيری در باره سه ماده جنجالی اين لايحه به بعد موکول شد.


بنا بر اين گزارش، در ابتدای جلسه علنی عصر امروز مجلس، علی لاريجانی، رئيس مجلس شورای اسلامی گفت: «براساس تذکرات و اخطارهای نمايندگان و مشورتی که با قوه قضائيه صورت گرفته، ظاهرا مواد ۲۲، ۲۳ و ۲۴ دارای برخی اشکالات شرعی است.»

علی لاريجانی افزود: «بنابراين اين مواد به کميسيون حقوقی و قضايی ارجاع می‌شود تا تکميل شده و مشکلات شرعی آن برطرف شود.»

يکی از آخرين اعتراضات به لايحه حمايت از خانواده، نامه امروز ائتلاف اسلامی زنان به نمایندگان مجلس شورای اسلامی بود

ماده ۲۲ اين لايحه در ارتباط با ثبت ازدواج موقت در صورت بارداری زن، ماده ۲۳ در ارتباط با شرايط ازدواج مجدد مردان و ماده ۲۴ در ارتباط با ميزان مهريه است.


در حال حاضر مجلس در حال بررسی ماده ۲۵ اين لايحه است.

در اين دوره از بررسی‌های لايحه حمايت از خانواده، هفته گذشته در جلسه سوم شهريورماه مجلس، ثبت ازدواج موقت در ماده ۲۱ اين لايحه تنها ۴۵ رای موافق آورد و به تصويب نرسيد.

روز گذشته نمايندگان با ۹۷ رای موافق، ۸۱ رای مخالف و ۸ رای ممتنع با ارجاع ماده ۲۲ به کميسيون قضايی مخالفت کردند.

از زمان ارائه لايحه حمايت از خانواده از سوی دولت و قوه قضاييه به مجلس، فعالان حقوق زنان بارها مخالفت خود را با برخی مواد اين لايحه اعلام کرده و خواستار بازنگری در آن شده‌اند، برخی نمايندگان زن دوره‌های گذشته مجلس نيز در جلساتی که به بررسی اين لايحه اختصاص دارد با حضور در جايگاه مهمانان مجلس شورای اسلامی، مباحث مربوط به لايحه را پيگيری می‌کنند.

يکی از آخرين اعتراضات به لايحه حمايت از خانواده، نامه امروز ائتلاف اسلامی زنان به نمایندگان مجلس شورای اسلامی بود که با انتقاد از اين لايحه خواستار حذف ماده ۲۳ در مورد ازدواج مجدد مردان شدند.

آن‌ها در نامه خود نوشته‌اند: «در جامعه‌ای که به فرم جمهوری اداره می‌شود و زنان در تعیین سرنوشت و مسیر جامعه نقش دارند چگونه می‌توان قانونی نوشت که در آن نگاه به زن ابزاری باشد و آن هم ابزاری جنسی در خدمت مرد و دیگر هیچ؟»

لايحه حمايت از خانواده، تيرماه ١٣٨٦ به پيشنهاد قوه قضائيه در دولت پيشين ايران تصويب و به مجلس ارسال شد. اين لايحه که سه سال پيش در مجلس هفتم مطرح شده بود، به دليل اعتراض فعالان حقوق زنان مسکوت گذاشته شد.

Share/Save/Bookmark

 
 

سيد محمد پهلوان فرماندار شهرک لعل‌پور ولايت ننگرهار در شرق افغانستان بر اثر انفجار بمب کارگذاری شده در خودروی حامل‌اش، جان باخت و چهار نگهبان وی مجروح شدند.

احمد ضياء عبدل زی سخنگوی والی ننگرهار گفت اين انفجار صبح امروز دوشنبه در جاده مقابل قصر شاهی جلال‌آباد مرکز ولايت ننگرهار رخ داد.


ذبيح‌الله مجاهد از سخنگويان طالبان گفته است که اين انفجار از سوی طالبان برنامه‌ريزی شده بود.

همزمان با اين، ۷ نگهبان يک شرکت خصوصی امنيتی بر اثر انفجار بمب کنار جاده‌ای در ولايت ميدان وردک در جنوب کابل جان باختند.

ذبيح‌الله مجاهد از سخنگويان طالبان گفته است که اين انفجار از سوی طالبان برنامه‌ريزی شده بود

در اين روزها ولايت‌های مختلف افغانستان شاهد مبارزات انتخابات پارلمانی است که قرار است ۲۷ شهريورماه برگزار شود.

در اين انتخابات حدود ۲۵۰۰ تن، از جمله زنان، نامزد شده‌اند اما از هم‌اکنون افزايش تحرکات شورشيان و گستردگی دامنه ناامنی شرايط را برای ادامه مبارزات انتخاباتی دشوار کرده است.

Share/Save/Bookmark

 
 

شصت و دومين دوره اهدای جوايز تلويزيونی «امی» شب گذشته در لس آنجلس برگزار شد. در اين دوره سريال «مردان ديوانه» جايزه بهترين سريال درام تلويزيونی را از آن خود کرد.

بنا به گزارش خبرگزاری آلمان، سريال «مردان ديوانه» که از ماه ژوئيه ۲۰۰۷ ميلادی از شبکه ای‌ام‌سی آمريکا پخش می‌شود برای سومين بار پياپی اين جايزه را دريافت کرد. «مردان ديوانه» داستان «دون دراپرز»، ستاره يک آژانس تبليغاتی نيويورکی در دهه ۶۰ ميلادی است.


ال پاچينو پس از دريافت جايزه امی

در بخش کمدی، سريال‌هايی چون «30 Rock» و «دفتر» که در دوره‌های گذشته موفق به دريافت جايزه شده بودند در اين دوره کنار گذاشته شدند و جايزه اصلی را برای نخستين بار سريال «خانواده امروزی» دريافت کرد.

«خانواده امروزی» در باره سه خانواده با سه روش زندگی متفاوت است. اريک استون‌ستريت، بازيگر نقش پدر همجنس‌گرا در اين سريال برنده جايزه بهترين بازيگر مرد نقش جنبی شد و فيلم‌نامه آن نيز جايزه بهترين فيلم‌نامه را دريافت کرد.

ال پاچينو، ستاره ۷۰ ساله هاليوود با بازی در نقش اصلی سريال «جک را نمی‌شناسی؟» دومين جايزه امی خود را دريافت کرد

در بخش برنامه «واقعيت ـ مسابقه»، «رئيس برتر» برنده اصلی شد و جف پرابست، گوينده و شومن ۴۸ ساله برنامه «بازمانده»، برای سومين سال پياپی جايزه بهترين مجری را از آن خود کرد.

سريال تلويزيونی «The Pacific» که در ده قسمت، داستانی از جنگ دوم جهانی را نقل می‌کند، برنده جايزه سريال‌های کوتاه شد. تهيه‌کنندگان اين سريال تام هنکس و استيون اسپيلبرگ، دو ستاره نامی هاليوود هستند.

پنج جايزه اين دوره به فيلم تلويزيونی «تمپل گرندين» تعلق گرفت. کلير دينس، کارگردان فيلم و بازيگران آن جوليا اورمند و ديويد استرادهين، از جمله برندگان اين جوايز بودند. اين فيلم در باره زندگی زن اوتيستی به نام تمپل گرندين است که يکی از حيوان‌شناسان با استعداد آمريکاست.

ال پاچينو، ستاره ۷۰ ساله هاليوود با بازی در نقش اصلی سريال «جک را نمی‌شناسی؟» دومين جايزه امی خود را دريافت کرد. در اين فيلم به کارگردانی بری لوينسون، از فيلم‌سازان نامی هاليوود، پاچينو در نقش پزشکی بازی می‌کند که در راه مردن بيماران متقاضی مرگ کمک می‌کند. اين پزشک که نام او جک کورکيان است در دهه ۷۰ ميلادی در آمريکا به «دکتر مرگ» معروف گرديد و پس از ۸ سال زندان آزاد شد. جک کورکيان در مراسم شب گذشته امی نيز حضور داشت.

در بخش جايزه بهترين بازيگر زن نقش کمدی، ادی فالکو، بازيگر زنی که پيش از اين سه جايزه امی دريافت کرده بود اين بار نيز چهارمين موفقيت خود را با بازی در «پرستار جکی» جشن گرفت. او در نقش کمدی جکی پيتون، پرستاری در بخش اورژانس يک بيمارستان بازی می‌کند.

جيم پارسونز با بازی در سريال «نظريه انفجار بزرگ» توانست برنده جايزه بهترين بازيگر نقش کمدی شود. او در رقابت شب گذشته دو نامزد ديگر اين جايزه، آلک بالدوين، برنده چندين جايزه امی و استيو کارل را پشت سر گذاشت.

جين لينچ و ريان مارفی، بازيگر نقش جنبی و کارگردان کمدی دبيرستانی «Glee» جوايز ديگر اين دوره را از آن خود کردند.

جرج کلونی، بازيگر و فيلم‌ساز مشهور هاليوود و برنده جايزه اسکار نيز جايزه انسان‌دوستانه باب هوپ را به‌خاطر کمک‌های انسانی خود به فجايع طبيعی کره زمين در چند سال گذشته، دريافت کرد.

جايزه امی در ۱۰۴ بخش تلويزيونی آمريکا، شصت و دومين دوره خود را پشت سر گذاشت. در طول سه ساعت مراسم امسال ۲۶ جايزه اصلی به برندگان اهدا گرديد.

Share/Save/Bookmark

 
 

یکی از راهبردی‌ترین سیاست‌های رسانه‌ای زمانه، مشارکت شهروندان ِ روزنامه‌نگار در تولید رسانه‌ای است. در چهار ماه گذشته تلاش ما در زمانه این بود که راهکارهایی تعیین کنیم تا به رغم مشارکت همگانی، گزارش‌ها و مقالات و مصاحبه‌هایی که در سایت منتشر می‌شوند از استانداردهایی مشخص و قابل سنجش پیروی کنند. در وهله‌ی نخست ما به دستور خط فارسی فکر کردیم و در سرمقاله‌ای که به این موضوع اختصاص دادیم، دستور خط فارسی و پیشنهادهای گوناگونی را که در این زمینه وجود دارد به بحث گذاشتیم. همزمان یک گروه کاری تشکیل دادیم. وظیفه‌ی این گروه این بود که با توجه به عادت‌های نویسندگان، مشکلات انتشار فارسی در اینترنت و پیشنهادهایی که درباره‌ی دستور خط وجود دارد، یک دستور خط تلفیقی که مورد توافق همکاران باشد تدوین کند. اکنون این کار به انجام رسیده است.

دستور خط زمانه را ما به بحث گذاشتیم و پیشنهادهای همکاران را حتی‌المقدور در نظر گرفتیم. برخی پیشنهادها بسیار منطقی بود، ولی با این حال در عمل متوجه شدیم مشکلات ما را کاهش نمی‌دهد و برعکس بر احتمال خطا اضافه می‌کند.

یکی از مهم‌ترین چالش‌ها جدانویسی کلمات مرکب است. کلماتی مانند عملکرد، گزارشگر، روشنفکر و امثال آن که اتفاقاً در نوشته‌ها و گزارش‌های همکاران ما زیاد به کار می‌رود.

یکی دیگر از چالش‌ها مسأله‌ی پساوندهایی مثل «مند» در کلماتی مانند روشمند و مسأله‌ی استفاده از همزه بود که همواره بین همکاران محل اختلاف بود.

گروه کاری زمانه دستور خطی را که امروز از این مراحل گذشته بر اساس پیشنهادهای فرهنگستان تدوین کرده است.

پیشنهادهای فرهنگستان، درست یا نادرست در ایران عمومیت دارد و کتاب‌های درسی را بر اساس دستور خط مصوبه‌ی فرهنگستان تألیف می‌کنند. با این‌حال مصوبه‌ی فرهنگستان هم در بسیاری از موارد در دستور خط حاضر تغییر کرد و با عادت‌های نویسندگان زمانه و انتشار فارسی در اینترنت تطبیق داده شد.

باید در نظر داشت که هدف ما به هیچ‌وجه اصلاح خط فارسی نیست. ما می‌خواهیم فقط خط رسانه را یکدست کنیم و احتمال خطا را در انتشار اینترنتی کاهش دهیم. برای همین یکی از معیارهایی که گروه کاری برای خودش تعیین کرد، کاهش نیم‌فاصله بود. یکی از مهم ترین مشکلاتی که ما در انتشار چاپی و اینترنتی متون فارسی داریم، مسأله‌ی نیم‌فاصله است. گروه کاری متوجه شد که هر چه بر جدانویسی کلمات مرکب بیشتر تأکید کنیم، بر تعداد نیم‌فاصله‌ها هم افزوده می‌شود و احتمال خطا هم به همان نسبت بالا می‌رود.

دستور خط زمانه، نخستین گام در تدوین استانداردهایی برای تولید رسانه‌ای است. در گام‌های بعدی ما در گزارش‌هایی که جداگانه منتشر خواهند شد، به خوانندگانی که مایل به همکاری با ما هستند، اطلاع خواهیم داد که مقالاتی که برای ما می‌فرستند در نظر ما، چه ویژگی‌هایی می‌بایست داشته باشد.

ما استانداردهای خبرنویسی را در یک گروه کاری جداگانه تألیف کردیم و به بخش خبر ابلاغ کردیم. در نوشتن گزارش‌ها، نقدها و مقالات اما دست نویسندگان بازتر است.

تعیین استانداردهایی برای رسانه مطلقاً به این معنا نیست که فردیت نویسندگان را در نظر نداشته باشیم. در نوشته‌های خلاق مانند داستان و شعر مطلقاً در نثر نویسندگان دست نمی‌بریم. علاوه بر این در زبان‌های لاتین در اغلب مواقع دستور خط مشخصی وجود دارد که مورد توافق همگان است و با این حال نویسندگان غربی دارای نگاه و بینش فردی هستند.

به هر حال، هدف ما این است که با چنین اقداماتی نه تنها بر بهبود کیفی زمانه بیفزاییم، بلکه بتوانیم مشارکت شهروندان در تولید رسانه‌ای را در چارچوب‌های مشخص مطبوعاتی تضمین کنیم.

در آینده شاهد دگرگونی‌های گسترده‌تری در سایت زمانه خواهید بود. این دگرگونی‌ها در این جهت است که شهروندان علاقمند بتوانند در یک فضای حرفه‌ای اندیشه و عقاید و نظرات خود را بیان کنند.

اگر درباره‌ی دستور خط حاضر نظری دارید، با ما در میان بگذارید. نظر شما را به بحث می‌گذاریم و نظرات سازنده را در نگارش‌های بعدی دستور خط زمانه به کار خواهیم برد.

دستور خط یک زمانه را از این‌جا دریافت کنید.

Share/Save/Bookmark

 
 

این اواخر صدها نفر از فعالان ِحمایت از آزادی‌های اجتماعی در اعتراض به محدود کردن حق تظاهرات عمومی در میدان مسکو گرد هم آمده بودند و با حمل پلاکاردهایی که رقم ۳۱ بر آن نوشته شده بود قصد داشتند بند 31 در قانون اساسی روسیه را یادآوری کنند که آزادی تجمعات را به رسمیت می‌شناسد.

پلیس ضد شورش ضمن محاصره‌ی تظاهرکنندگان، تلاش داشت جمعیت را به هر شکل ممکن از هم بپاشد. در این میان پلیس امنیتی، رهبران معترض و منتقد دولت را از جمعیت جدا می‌کرد و به درون ماشین‌های پلیس می‌کشاند و آنها را از محوطه‌ی تظاهرات دور می‌کرد.

تظاهرات یادشده نمودی بود از اتفاقات و اعتراضاتی که به شکل مداوم و تقریباً هر روزه در روسیه رخ می‌دهد، سرزمینی که ولادیمیر پوتین با مشت آهنین تلاش دارد تا با زندانی کردن مخالفان حکومت، با به زیر پا گذاشتن حقوق بشر و سوءاستفاده از قدرت قانونی‌اش حکمرانی کند.


در زمانه‌ای که دموکراسی و حقوق بشر به یک حق شناخته‌شده‌ی جهانی تبدیل شده است، تلاش‌های دیکتاتور‌ مأبانه‌ی حکومت روسیه بیشترین آسیب را به منزلت جهانی این کشور وارد خواهد کرد. رهبران زورگویی چون پوتین به خوبی به این مسئله واقف هستند ولی به نظر‌ می‌آید رهبران سیاسی نظیر او معتقدند «استبداد» بهایی است که جامعه‌ی تحت حکومت‌شان باید بپردازد تا به ادعای آنها از مسیر «درست» خارج نشود.

مسئله‌ی اساسی که زمامدارانی چون پوتین کمتر درک می‌کنند این است که که خط مشی سلطه‌جویانه‌ی سیاسی‌شان به تضعیف آینده‌ی اقتصادی کشور منجر می‌شود. رابطه‌ی بسیار تنگاتنگ بین قابلیت سیاسی و توانمندی‌های اقتصادی جامعه، بی‌تردید یکی از آشکارترین بحث‌هایی است که در علم جامعه‌شناسی به وفور در‌باره‌ی آن تحقیق و بررسی شده است.

کدام شیوه‌ی هدایت جامعه کاربرد بهتری دارد؟ حکومت و روش سیاسی‌ای که با مدیریت انحصار‌طلبانه راه را بر رقابت سیاسی در جامعه می‌بندد یا شیوه‌ی پذیرش چند‌صدایی سیاسی که زمینه‌ساز جامعه‌ای باز، انتقاد‌پذیر و مشوق ایده‌های جدید و بهتر است. مگر جهان معاصر عملاً شاهد این پدیده نیست که همه‌ی کشورهای ثروتمند (به جز آنهایی که به برکت فروش منابع طبیعی ثروتمند شده‌اند) جامعه‌ی سیاسی منطبق بر دموکراسی را سرمشق خود قرار داده اند.


اگر به شواهد منظم و تعریف‌شده‌ی تاریخی رجوع کنیم و اگر موارد استثنایی برای ما ملاک نباشد پی می‌بریم که شیوه‌ی حکومت‌ استبدادی از نظر اقتصادی موفقیت کمی نصیب ملت‌ها کرده است. در مقابل هر کشوری که با استبداد به رشد اقتصادی دست یافته است باید به گروه بزرگی از کشورها اشاره کرد که محدودیت، در جا زدن و بحران را نصیب ملت‌ها کرده‌اند.


حکومت‌های منطبق با دموکراسی هم در زمینه‌ی رشد اقتصادی طولانی‌مدت از حکومت‌هایی‌که به روش کنترل انحصار‌طلبانه‌ی مرکزی اداره می‌شوند پیشی گرفته‌اند و هم در سایر زمینه‌های اجتماعی سبب خیر جوامع مربوطه نیز شده‌اند. جوامعی که به مشی باز و غیر انحصاری برای فعالیت‌های انسانی اعتقاد دارند از پایداری و آرامش اقتصادی بیشتر برخوردار هستند، در این گونه جوامع، حمایت بیشتری از سرمایه‌ی انسانی آن هم از طریق توسعه‌ی بهداشت و آموزش عمومی در جامعه صورت می‌پذیرد.

مهم‌تر از همه این است که وقتی اطلاعات و فرصت‌های اقتصادی بدون کنترل و زد و بند در بدنه‌ی سیستم اجتماعی جریان دارد عملاً ثابت شده است که فاصله‌های طبقاتی به شکل دره‌ای عمیق در بین آحاد ملت به وجود نخواهد آورد. موقعیت معتدل‌تری از تعادل ثروت در کشور ایجاد می‌شود، تا آنجا که می‌توان بر اساس تجربه‌های موجود شاهد بود که اکثر جوامع منطبق بر دموکراسی توانسته‌اند چترِ حمایت از رفاه نسبی را برای بخش وسیع‌تری از مردم تدارک ببینند.

رژیم‌های استبدادی به همان اندازه که از شکنندگی و عدم ثبات در رنج هستند از بی‌ثباتی اقتصادی نیز صدمه می‌بینند. اقتصاد جوامع بسته معمولاً به قابلیتِ رهبران منحصر به فرد خود وابسته است و توانایی رشد پیگیر و رقابت موفق درازمدت در عرصه‌ی جهانی را ندارند.

در این میان، البته به نظر می‌آید چین استثنایی است که نمی‌توان به عنوان الگوی موفق اقتصاد کاملاً کنترل‌شده‌ی استبدادی آن را نادیده ‌گرفت. چین بعد از ضعیف شدن استبداد انحصارطلبانه و بسیار تخریبی مائو و به مدد بازگشایی نسبی اقتصاد آزاد و جذب سرمایه‌های غربی، توانست بویژه در سه دهه‌ی گذشته از رشد اقتصادی مداوم و بالایی برخوردار شود.

با این همه، چین دیر یا زود باید از کنترل خدشه‌ناپذیر حزب کمونیست و سیستم بسته‌ی اقتصاد متمرکز و انحصاری فاصله بگیرد. چین برای ادامه‌ی رشد اقتصادی خود و در ادامه‌ی افزایش و انباشت ثروت در دست افراد، چاره‌ای ندارد جز اینکه به تدریج به نمایندگان جدید و به قدرت‌رسیده در خارج از مدار انحصاری حزبی اجازه‌ی ابراز وجود بدهد.
چین جدید، چاره‌ای جز پذیرفتن خواسته‌های جمعیتِ صدها میلیونی شهرها و جوانان ندارد. جمعیت بسیار پر‌تلاشی که جذابیت‌های سیستم‌های دموکراسی را باب طبع خود یافته‌اند و خواهان آزادی‌های فردی و حتی سیاسی مشابه در کشور خود هستند.

چین و حتی روسیه اگر در ادامه‌ی توسعه‌ی تدریجی اقتصاد آزاد به نمایندگان جدید اقتصادی که در بیرون از سلطه‌ی انحصار دولتی در درون کشورهای‌شان تشکیل شده ‌است حق نظر دادن در تصمیم‌گیری‌های اقتصادی و سیاسی ندهند دچار بحرانی می‌شوند که بر رشد و ثبات اقتصادی آنها تاثیر مخرب خواهد گذاشت.

در این میان، حکومت‌های استبدادی جهان سوم که از الگوی ‌قدرت استبدادی چین و روسیه برای کنترل مردم استفاده می‌کنند به شیوه‌های انحصارطلبانه‌ی این دو کشور چشم‌ دوخته‌اند که از طرفی به اقتصاد آزاد میدان داده‌اند و از طرف دیگر بر قدرت و کنترل سیاسی‌شان در جامعه افزوده‌اند.

ترکیه نمونه‌ی بارزی بود از چرخش چشمگیر به سمت دموکراسی و دور شدن از زمامداری ژنرال‌ها. «اردغان»، رهبر سیاسی ترکیه، در دور اول ریاست جمهوری‌اش به اقلیت کُرد مجال بیشتری داد و ضمن تابعیت از تکنیک‌های بازگشایی و توسعه‌ی اقتصادی به‌ویژه در ارتباط با اتحادیه‌ی اروپا، توانست به قدرت بزرگ اقتصادی در منطقه تبدیل شود.

اما این اواخر، ترکیه خود را به سیستم استبدادی چین و روسیه نزدیک کرده است و به تبعیت از آنها به کنترل، انحصار و استبداد پناه برده است. صدها منتقد دولت به بهانه‌های واهی به زندان افتادند، تور امنیتی و ضبط گفت‌وگوهای مخالفان به شدت اعمال شده است و بعد از مدت‌ها، بار دیگر مخالفان حکومت ترکیه را «جمهوری ترس» می‌نامند.

ترکیه بی‌تردید از بازگشت به استبدادِ تقلید شده از روسیه و چین ضربه خواهد خورد و با وجود پایه‌های سالم و قدرتمند اقتصادی به خاطر بستن مباحثه و رقابت در بین ایده‌های مختلف، برنامه‌ریزی‌ اقتصادی آینده‌اش به ناچار از هوشمندی و کیفیت سابق برخوردار نخواهد بود و راه رشد و توسعه‌ی خود را محدود خواهد کرد.

قدرت‌های بزرگ منطقه‌ایی نظیر هند، برزیل و افریقای جنوبی که توانستند دموکراسی را در جامعه‌ی خود نهادینه کنند و از مزایای رقابت و انتقال آزاد ایده‌ها در سیستم حکومتی برخوردار شوند با وجود مشکلات اقتصادی که گریبان‌گیر آنهاست، آینده‌ی روشنی را پیش رو دارند.

هند، برزیل و افریقای جنوبی که امکان بازگشت ارتجاعی آنها به حکومت استبدادی دیگر وجود ندارد نمونه‌های موفق قدرت‌های بسیار بزرگ دنیای آینده خواهند بود. شگفت‌زده نشوید اگر برزیل در همهمه‌ی رشد سریع خود، ترکیه را از تک و تاب اقتصادی‌اش بیاندازد، یا قدرت اقتصادی افریقای جنوبی روسیه را پشت سر بگذارد و هند رشد بیشتری از چین داشته باشد.

Dani Rodrik, The Myth of Authoritarian Growth, Project Syndicate

Share/Save/Bookmark

Dani Rodrik, Professor of Political Economy at Harvard University's John F. Kennedy School of Government, is the first recipient of the Social Science Research Council's Albert O. Hirschman Prize. His latest book is One Economics, Many Recipes: Globalization, Institutions, and Economic Growth

 
 

هاجر رستمی، مادر ندا آقاسلطان، خواستار پيداکردن قاتل دخترش توسط مجامع بين‌المللی از جمله دادگاه لاهه و سازمان های حقوق بشری شد.

به گزارش تارنمای کمپين بين‌المللی حقوق بشر در ايران، مادر ندا آقاسلطان، دختر جوانی که در جريان يکی از تجمعات پس از انتخابات رياست جمهوری سال گذشته به ضرب گلوله کشته شد؛ اعلام کرد که از پی‌گيری‌های خانواده برای يافتن قاتل دخترش به نتيجه‌ای نرسيده است.


ندا آقاسلطان ـ عکس از کمپين بين‌المللی حقوق بشر در ايران

هاجر رستمی گفت: «هيچ حرفی ندارم به دولت بزنم، تمام اين مدت سکوت کردم، فقط از دنيا می‌خواهم به داد من برسند و قاتل ندا را پيدا کنند.»

مادر ندا آقاسلطان از «رفتار توام با احترام» مسئولان سخن گفت و در همين حال از «تلاش گسترده برای تحريف واقعيت مرگ دخترش» گلايه کرد.

«هيچ حرفی ندارم به دولت بزنم، تمام اين مدت سکوت کردم، فقط از دنيا می‌خواهم به داد من برسند و قاتل ندا را پيدا کنند»

وی فيلم‌های پخش شده از صدا و سيمای جمهوری اسلامی ايران، اظهارات برخی مقامات مسئول، همچون امام جمعه‌ها و عزت‌الله ضرغامی، رئيس صدا و سيما را از جمله اين تلاش‌ها دانست.

هاجر رستمی در اين باره گفت: «تا به حال سه بار فيلم درست کردند، هر بار حرف قبلی خودشان را نقض کردند، ولی تا آن جايی که من مادر ندا هستم، می‌دانم، او برای تظاهرات بيرون رفته بود و به دست نيروهای خودشان کشته شده است، غير از اين چيز ديگری نمی‌تواند باشد.»

وی با تاکيد بر اين که چنين برنامه‌هايی برای آن است که «بگويند مملکت آزادی داريم... در صورتی که اصلا چنين چيزی نيست»، افزود: «هيچ کس اين دروغ‌ها را باور نکرده، نه مردم ايران نه مردم جهان.»

مادر ندا آقاسلطان در باره شکايت قانونی از اين برنامه‌ها گفت: «‌وقتی در روز روشن ندا را زدند کشتند من شکايت کردم به هيچ جايی هم تا حالا نرسيدم، بيايم در مورد فيلم شکايت کنم؟ به کی شکايت کنم؟»

هاجر رستمی اعلام کرد که مسئولان حکومتی ايران از ساختن فيلمی در مورد قتل ندا آقاسلطان به وی خبر داده و گفته بودند که «ندا را ما نکشتيم و در اين فيلم می‌خواهيم بگوييم ندا را چه کسی کشته است.»

به گفته وی آن‌ها گفته‌اند فيلم خودکشی ندا که از تلويزيون ايران پخش شد را «ما نساخته‌ايم» و می‌خواهيم اين بار در فيلمی قاتل ندا را که «يک خانم است» معرفی کنيم.

هاجر رستمی در ادامه افزود: «با ساختن اين فيلم ها آبروی خودشان را بيش‌تر بردند.»

مادر ندا آقاسلطان از «فشار ماموران امنيتی» برای ضبط مصاحبه تلويزيونی با خانواده آقاسلطان سخن گفت و اضافه کرد: «گفتم من قاتل ندا را می‌شناسم و به همين دليل در صدا و سيمای شما هيچ وقت نمی‌آيم... صدا و سيمايی که رئيس‌اش آقای ضرغامی باشد که گفته است؛ ندا هنرپيشه بوده، فيلم بازی کرده و چشم‌هايش را به آن حالت در آورده، من در چنين صدا و سيمايی نمی‌آيم.»

هاجر رستمی تماس با کمپين بين‌المللی حقوق بشر در ايران را موقعيتی دانست تا از اين طريق درخواست خود از سازمان‌های جهانی و دادگاه لاهه را برای شناسايی قاتل فرزندش اعلام کند.

ندا آقاسلطان متولد ۳ بهمن۱۳۶۱، يکی از کشته شدگان وقايع پس از انتخابات بحث‌برانگيز رياست جمهوری ايران، روز شنبه ۳۰ خرداد ۱۳۸۸ در محله اميرآباد به ضرب گلوله کشته شد و تاکنون هيچ کس مسئوليت قتل وی را بر عهده نگرفته است.

طی ماه‌های پس از قتل وی، صدا و سيمای جمهوری اسلامی ايران و برخی مقامات دولتی در چندين نوبت، روايت های مختلفی از مرگ وی ارائه داده‌اند.

Share/Save/Bookmark

 
 

مهدی کروبی، از رهبران مخالفان دولت ايران در اظهارات اخير خود ضمن تاکيد بر «تقلب فراگير» در آخرين انتخابات رياست جمهوری در ايران، از شکايت ۷ نفر از اصلاح‌طلبان پشتيبانی کرد.

به گزارش تارنمای سحام‌نيوز، مهدی کروبی در ديدار با جوانان اصلاح‌طلب بار ديگر به موضوع دهمين دوره انتخابات رياست جمهوری در ايران پرداخت.


وی گفت: «اتهامی که به ما نسبت می‌دهند اين است که شکست خورده‌ايد و ماجراجويی می‌کنيد اما مطالبی وجود دارد که می‌گوييم حق با ماست.»

مهدی کروبی بار ديگر بر «ناعادلانه بودن انتخابات» تاکيد کرد و افزود: «ما می‌گوييم نه تنها تقلب شده و در حد يکی دوميليون نبوده که فراگير بوده و از قبل، سرنوشت انتخابات تعيين شده بود.»

وی گفت: «برای اين مساله ادله کافی داريم و در همان مناظره‌ای که درخواست‌اش را داريم بيان خواهيم کرد و همه مسائل روشن خواهد شد.»

وی نظارت شورای نگهبان در انتخابات و هيات نظارت بر انتخابات را «بی‌طرفانه» ندانست و دست شورای نگهبان را «آلوده خيانت به رای مردم» خواند.

مهدی کروبی در حال تهيه و تدوين مجموعه‌ای است که در آن به تجزيه و تحليل انتخابات برگزار شده در طی ۲۰ سال گذشته می‌پردازد

کروبی در اين رابطه افزود: «در صورتی که شورای نگهبان بی‌طرف است چرا يک جلسه يا مناظره رودررو برگزار نمی‌کنند. من درخواست می‌کنم يک جلسه بگذراند؛ هر کجا که می‌خواهند دانشگاه ، مسجد ، صدا و سيما و در اين جلسه نمايندگانی از حاکميت (هم نظارت و هم اجرا) حاضر باشند تا در اين جلسه ثابت کنيم که نه تنها تقلب شده که کاملا مهندسی شده و سرنوشت‌اش از قبل تعيين شده بوده است.»

وی درخواست حضور «خبرنگاران مستقل» برای انتشار گزارش اين مناظره را نيز مطرح کرد.

کروبی با اشاره به شکايت‌نامه ۷ تن از اصلاح‌طلبان از مقامات نظامی کشور به دليل «دخالت در انتخابات»، از آن‌ها پشتيبانی کرد و خواستار رسيدگی به آن شد و در همين حال پرسيد: «آيا با بگير و ببند و بازگرداندن آن‌ها به زندان مساله حل می‌شود؟ همين بازگرداندن به زندان خود يک عکس‌العمل است.»

۷ عضو شورای مرکزی جبهه مشارکت ايران اسلامی و سازمان مجاهدين انقلاب اسلامی، ۱۷ مرداد ماه گذشته با ارسال نامه‌ای به آيت‌الله صادق لاريجانی، رئيس قوه قضاييه ايران و محمدکاظم بهرامی، رئيس سازمان قضايی نيروهای مسلح، نسبت به «دخالت غيرقانونی» يک گروه نظامی و اطلاعاتی در انتخابات رياست جمهوری سال ۸۸ اعلام جرم کرده بودند.

پس از اين شکايت چند تن از آنان که تازه از زندان به مرخصی آمده بودند بار ديگر به زندان فراخوانده شدند.

کروبی در پايان سخنان خود از تهيه و تدوين مجموعه‌ای که به تجزيه و تحليل انتخابات برگزار شده در طی ۲۰ سال گذشته می‌پردازد خبر داد.

در مورد اين مجموعه، مهدی کروبی گفت: «نشان خواهم داد که چگونه از ۲۰ سال گذشته و بعد از فوت حضرت امام تحرکاتی شروع شد برای سرکوب جريانی خاص که امروز به اين‌جا کشيده شده و به اوج خود رسيده است.»

وی افزود: «بحثی که من در آينده مطرح خواهم کرد فقط برای نقد طرف مقابل نيست که چه بسا اشکالاتی در بعضی انتخابات به حوزه اصلاح‌طلبان هم باشد.»

اين نخستين بار نيست که مهدی کروبی در باره «تقلب» در دهمين دوره انتخابات رياست جمهوری سخن می‌گويد. اين سخنان در حالی بيان می‌شود که آيت‌الله خامنه‌ای، رهبر جمهوری اسلامی ايران در نماز جمعه ۲۹ خرداد ماه ۱۳۸۸ «تقلب در انتخابات» را ادعای «دشمنان» حکومت ايران خواند.

Share/Save/Bookmark

 
 


بارها شنیده‌اید که از تهاجم فرهنگی، خاکریز فرهنگی، افسران در جنگ نرم فرهنگی و دیده‌بان و مرزبانان فرهنگی حرف زده‌اند. اگر فرهنگ پیش از این در شنیدن یک موسیقی خوب، پختن یک غذای خوشمزه، خواندن یک کتاب سرگرم‌کننده یا بامعنا و پوشیدن لباس به مد روز بود، این روزها کار بالا گرفته، طوری که هر انسان بافرهنگی ممکن است خیال کند اگر لای کتابی را بازکند، اگر یک سایت فیل‌+ تر شده مثل زمانه را ببیند، اگر یک فیلم غیرمجاز را تماشا کند یا موسیقی غیرمجاز بشنود، ممکن است به زودی از زمین و آسمان ترکش و خمپاره نثارش شود. برای همین از امروز در رادیو زمانه ما سعی می‌کنیم هفته‌ای یک بار رویدادهای فرهنگی و ضدفرهنگی را به این شکل و در همین صفحه پوشش دهیم تا شما هم از میدان این نبرد و از صدای انفجارهای فرهنگی و ضدفرهنگی در جبهه‌ی جنگ نرم بی‌نصیب نمانید.

قرآن‌خوانی معمر قذافی در جمع زیبارویان

دیدار معمر قذافی، رهبر لیبی از ایتالیا خبرساز شد. قذافی در رم، پایتخت ایتالیا برای جمعی از زنان زیبارو قرآن خواند. در خبرها آمده است که بعد از این مراسم قرآن‌خوانی سه تن از زن‌هایی که در این جلسه شرکت کردند، اسلام آوردند. در پایان این جلسه، قذافی به خانم‌های شرکت‌کننده در این جلسه یک جلد قرآن هدیه داد.

خانم‌ها با ۱۰ اتوبوس خودشان را به محل اقامت رهبر لیبی رساندند. قذافی در جلسه‌ای صمیمانه و دوستانه مسیحیت را یک دین بی‌اهمیت خواند.

عده‌ی زیادی از این خانم‌ها، مانکن‌های حرفه‌ای بودند. شایعاتی هست مبنی بر اینکه این مانکن‌ها برای شرکت در این جلسه پول گرفته‌اند.

لیبی به مدت ۳۰ سال مستعمره‌ی ایتالیا بود. دو سال پیش معاهده‌ی دوستی بین این دو کشور امضا شد و ایتالیا متعهد شد مبلغ پنج میلیارد دلار به عنوان غرامت به لیبی بپردازد. قذافی به مناسبت دومین سالگرد این معاهده‌ی دوستی به ایتالیا سفر کرد.


قرآن‌خوانی معمر قذافی در جمع زیبارویان

حیف می‌شد اگر شعر نمی‌خواندید

اگر یادتان باشد، همین چند وقت پیش بود که عده‌ای از شاعرهای مکتبی باز رفتند پیش آقا، شعر خواندند. در کشوری که حتی یک خط بدون اجازه منتشر نمی‌شود، معلوم است که عده‌ای این شاعرها را انتخاب می‌کنند. مسئول این کار شخصی است به نام علیرضا قزوه. این شخص در سایت آقای خامنه‌ای یادداشتی منتشر کرد و تعریفی از شعر و شاعری به دست داد که واقعاً تازگی دارد. علیرضا قزوه نوشته بود:

«باید گفت که شعر مانند پیاده‌نظام یک لشگر است. کار ویژه‌ی پیاده‌نظام‌ها این است که همیشه در خط مقدم هستند، خط‌شکن هستند، روی مین می‌روند، سختی می‌کشند و فتح می‌کنند. شعر نیز همین خاصیت را دارد. حتی در اتفاقات سریع و زودگذر نیز شعر در خط مقدم قرار دارد. بعضی هنرهای دیگر تا می‌خواهند وارد واقعه‌ای شوند، کلی به زمان و هزینه نیاز دارند. مثلاً ساختن یک تئاتر، فیلم سینمایی و یا یک قطعه موسیقی هم هزینه‌بر و هم زمان‌بر است. اما شعر، همه‌ جا حاضر است و همیشه با کمترین هزینه و با بیشترین نیرو و اثرگذاری در صحنه است.»

فاطمه نانی‌زاد یکی از این خانم‌های شاعره‌ی پیاده‌نظام است که در دیدار شاعران با رهبری شعری خواند که با این بیت شروع می‌شد:

همچون نسيم صبح و سحرگاه می‌رود
هر كس ميان صحن حرم راه می‌رود

به گزارش خبرگزاری فارس آقا هم گفتند: حیف می‌شد اگر شما این شعر را نمی‌خواندید.

علیرضا قزوه در نوشته‌اش ادعا کرد که در این نشست‌ها اشعار اجتماعی و اعتراضی هم خوانده می‌شود. او گفت: «حتی در این محفل، فضایی برای شاعران فراهم شده که شاید برخی شعرهایی را که اجازه ندارند در محافل خصوصی‌تر بخوانند، در این محفل، به راحتی آن را عرضه می‌کنند. به همین دلیل است که همه‌ نوع سلیقه در این دیدار دیده می‌شود.»

نمونه‌ای از این اشعار اعتراضی و اجتماعی شعر مادرزن است سروده‌ی سعید سلیمانپور. شاعر که به گفته‌ی آقا خیلی سفت و سخت درگیر جدال خانوادگی است، یک شعر حماسی سروده درباره‌ی مردانی که از زنان‌شان حرف‌شنوی دارند. این شعر را گوش بدهید:

خاطرات جاستین بیبر

در آن طرف خاکریز فرهنگی یک پسر شانزده ساله به نام جاستین بیبر قصد دارد خاطراتش را منتشر کند.

آقازاده‌ای که عکسش را می‌بیند، جاستر بیبر، خواننده‌ی مشهور کانادایی‌ست. او فقط شانزده سال دارد و قصد دارد خاطراتش را منتشر کند.

اگر شما جاستین را نمی‌شناسید، احتمالاً جزو طرفدارانش نبوده‌اید. نه از دوستان و هواخواهان او در فیس بوک بوده‌اید و نه در کنسرت‌هایش شرکت کرده‌اید. باید صبر کنید تا خاطرات او منتشر شود و اگر خیال کرده‌اید رجال تاریخی و سیاسی و اجتماعی، کسانی مانند علم، شاه فقید ایران، رفسنجانی و چرچیل حق دارند خاطرات‌شان را بنویسند و منتشر کنند، اشتباه می‌کنید و هنوز متوجه نشده‌اید که در زمانه‌ی ما بچه‌های شانزده ساله به اندازه‌ی مردان و زنان شصت هفتاد ساله تجربه دارند.


جاستین بیبر، خواننده‌ی شانزده ساله‌ی کانادایی که می‌خواهد خاطراتش را منتشر کند

خاطرات، یک نوع ادبی است. اگر در زندگی‌نامه‌ی خودنوشته (یا اتوبیوگرافی) نویسنده مراحل مختلف خودیابی‌اش را شرح می‌دهد، در خاطراتش، از حرفه و دستاوردهایش برای انسان‌ها حرف می‌زند.


در قرن هفدهم اشراف‌زاده‌های اروپایی در خاطرات‌شان، دسیسه‌چینی‌های درباری‌ها و پشت‌هم‌اندازی‌های آنها را افشا می‌کردند و خوانندگان زیادی داشتند. خاطرات کازانوا هم در تاریخ ادبیات جهان ماندگار شد.

خاطرات چرچیل آن قدر اهمیت داشت که بعد از جنگ جهانی دوم نوبل ادبی را نصیب خود کرد.

اما جاستین بیبر هم با چرچیل فرق دارد و هم با کازانوا. جاستین کسی بود که در یوتیوب ویدیوی ترانه‌هایش را منتشر می‌کرد تا این‌که یک آدم حرفه‌ای به اسم اسکوتی براون او را کشف کرد و از او یک ستاره ساخت. صفحه‌ی فیس بوک جاستر بیبر چهار میلیون بیننده دارد.


اگر فکر می‌کنید جاستین باید صبر کند و بعداً سر فرصت خاطراتش را بنویسد، معلوم است که شما از تجربه‌های یک نوجوان شانزده ساله در فیس‌بوک هیچ اطلاعی ندارید.

به یکی از ترانه‌های جاستین بیبر، این سردار شانزده‌ساله در جنگ نرم گوش می‌دهیم:

زنده‌یاد!

و اگر بیننده‌ی یک کار هنری درجه یک هستید، می‌توانید فیلم کوتاه «زنده‌یاد» کارِ مریم فخیمی را تماشا کنید. مریم فخیمی از ده سال پیش عکاسی حرفه‌ای را شروع کرده، تا امروز بیش از ۱۷نمایشگاه عکاسی برگزار کرده و مدیر هنری نمایشگاه‌های مختلف بوده است.

در فیلم کوتاه «زنده‌یاد» این عکاس و فیلم‌ساز در درآوردن فضای مرگ موفق است. اگر بپرسید که ربط این فیلم با موضوع گزارش ما چیست، باید بگوییم که به هر حال یک طرف جنگ و جدال فرهنگی همین موضوع مرگ و زندگی است. کمتر هنرمند و نویسنده‌ی بزرگی هست که به موضوع مرگ فکر نکرده باشد. زنده‌یاد، کار مریم فخیمی را نگاه می‌کنیم:

ZendeYaad from MamaliO on Vimeo.

خیسی چمدانی که عازم سفر است

سید مهدی موسوی، غزل‌سرای مشهور در وبلاگش خبر انتشار یک موزیک ویدیو از شاهین نجفی را منتشر کرد. مهدی موسوی نوشته بود:
اما از همه مهم‌تر خبری است که احتمالاً دوستان فیس‌بوکی از دیشب شنیده‌اند و دیده‌اند.

به لطف گروه fingerprint کلیپی زیبا برای موزیک «شاعر تمام شده» ساخته شده. این موزیک که به زودی احتمالاً از چند شبکه نیز پخش شود هدیه‌ی چند تن از بچه‌های خوب هنرمند داخل ایران است به طرفداران «شاهین نجفی» عزیز و این موزیک دوست‌داشتنی که خودم به تنهایی اشک خیلی‌ها را با آن دیده‌ام؛ و خودم قبل از همه ساعت‌ها با آن گریسته‌ام.

کلیپ «شاعر تمام شده» کاری از گروه «فینگرپرینت»:

غزلی که روی آن تصویر و موزیک گذاشته‌اند سروده‌ی سید مهدی موسوی است. چند بیت اول «شاعر تمام‌شده» را در اینجا می‌آوریم و می‌رویم پشت خاکریزها پناه می‌گیریم تا هفته‌ی بعد که دوباره به خط مقدم اعزام بشویم.


نگاه می‌کنم از غم به غم که بیشتر است
به خیسی چمدانی که عازم سفر است
من از نگاه کلاغی که رفت فهمیدم
که سرنوشت درختان باغ‌مان تبر است
به کودکانه‌ترین خواب‌های توی تنت
به عشقبازی من با ادامه‌ی بدنت
به هر رگی که زدی و زدم
به حسّ جنون به بچّه‌ای که توام!
در میان جاری خون به آخرین فریاد

Share/Save/Bookmark

 
 

نرخ ارز ابزاری برای کنترل تورم؟

سرمقاله امروز روزنامه دنيای اقتصاد با عنوان «نرخ ارز ابزاری برای کنترل تورم؟» در باره مسائل تثبيت نرخ ارز در ايران است.

در اين سرمقاله می‌خوانيم: «شايد جای بسی شگفتی باشد وقتی بانک مرکزی ابزار نرخ ارز را برای تاثيرگذاری بر تجارت خارجی در دست دارد به دولت توصيه کند که حجم وارداتش را کاهش دهد.»

اين سرمقاله می‌افزايد: « پرسش ‌اينجا است که وقتی خود بانک مرکزی می‌داند و دريافته است که اقتصاد‌ ايران امروز به جای آنکه درآمد نفتی را تبديل به سرمايه کند آن را مبدل به کالای نهايی مصرفی کرده و انجام ‌اين فرآيند نه نياز به اقتصاد خواندن دارد و نه برنامه‌ريزی، چرا وارد گود نمی‌شود و حداقل اگر ارزش پول ملی را به عنوان يک سياست راهبردی برای توسعه کاهش نمی‌دهد، ارزش واقعی آن را حفظ کند. آخر کجای متون اقتصادی توصيه شده و کجای دنيا ارزش اسمی ‌ارز را تثبيت می‌کنند؟»

سرمقاله می‌افزايد: «وقتی يک سياست‌گذار سخن از تثبيت نرخ ارز می‌زند، منظور نرخ واقعی ارز است و البته برای فلان کشوری که تورمش در حد و مرز تورم جهانی است دو مفهوم نرخ ارز اسمی ‌و واقعی يکی است و نياز به اشاره نيست؛ اما در ‌ايران اگر به هر دليلی سياست‌گذاران ما به دنبال تثبيت نرخ ارز هستند بايد در هر دوره، نرخ اسمی‌ ارز را نسبت به تورم داخلی و خارجی تعديل کنند.»

سرمقاله نويس دنيای اقتصاد می‌نويسد: «در واقع بحث ما ‌اينجا ‌اين است که حتی اگر نظر سياست‌گذاران را مبنی بر تثبيت نرخ ارز بپذيريم، آن‌ها خود بايد به نظر خويش متعهد باشند و نرخ ارز را نسبت به تورم تعديل کنند. تثبيت اسمی ‌ارز هر چه باشد، نامش سياست اقتصادی نيست؛ اما چرا ‌اين تعهد وجود ندارد؟»

متن کامل سرمقاله

کارآمدی و اقتدار نظام

سرمقاله روزنامه رسالت با عنوان «کارآمدی و اقتدار نظام» نوشته است: «دولت نهم و دهم از دل يک رقابت جدی و نفس‌گير که نوعی تحکيم جمهوريت بود پديد آمد. رئيس جمهور در هر دو انتخابات با آرايی چشمگير و قابل قبول انتخاب شد. اين در حالی بود که رئيس جمهور خود را پايبندترين فرد به اصول و به ارزش های انقلاب، امام و رهبری معرفی کرده بود. فاصله دولت و ملت در دولت‌های نهم و دهم به حداقل کاهش يافت لذا دولت توانست گام‌های بلندی در تثبيت اقتدار ملی بر دارد.»

سرمقاله‌نويس رسالت می‌نويسد: «در گونه‌شناسی آرای رئيس دولت در انتخابات دهم به يک شگفتی می رسيم و آن اينکه هر چه از شهرهای بزرگ به شهرهای کوچک و محروم می‌رويم رای رئيس دولت ملموس‌تر و بيش‌تر است دولت نهم و دهم در پاسخ به اخم و تهديد آمريکا و قدرت‌های جهانی ذره‌ای کوتاه نيامد و ديپلماسی تهاجمی را در دستور کار خود قرار داد.»

سرمقاله ادامه می‌دهد: « امروز رئيس دولت ايران يک چهره برجسته و مورد احترام در نگاه ملت‌های جهان است و هر جا که می‌رود مورد استقبال قرار می‌گيرد. او به‌حق شجاعت و جسارت ملت ايران را در مجامع جهانی نمايندگی کرد و ثمرات آن را امروز در عقب‌نشينی قدرت‌های جهانی در برابر انقلاب لمس می‌کنيم.»

در بخش ديگری از اين سرمقاله می‌خوانيم: «نظام و دولت هيچ‌گاه طی سه دهه گذشته به اين درجه از کارآمدی و اقتدار نبوده است بدخواهان با سياه‌نمايی می‌خواهند کارآمدی نظام را ضعيف جلوه دهند. اما اين نيرنگ و فريب هيچ‌گاه نتوانسته است برحقيقت کارآمدی و اقتدار نظام، دولت و مردم سرپوش بگذارد. »

متن کامل سرمقاله

ساير مطبوعات:
سرمقاله امروز روزنامه تهران امروز با عنوان «فرار به جلو راه‌ حل نيست»

سرمقاله امروز کيهان با عنوان «وحدت به روايت علی (ع)»

سرمقاله امروز خراسان با عنوان «مسلمانيم آيا؟»

Share/Save/Bookmark

 
 

پنج، شش ماه تو زندان ملایر بودم. تو انفرادی. انفرادی که چه عرض کنم. آنجا سه تا کلاس بود که تبدیلش کرده بودند به زندان. تو یک اتاق، دوتا توّاب بودند، تو اتاق دیگر هم ما ده دوازده تا. من و یک رزمندگانی از بچه‌های چپ بودیم، بقیه هم از بچه‌های مجاهد. تو این اتاق، گاهی وقتها والیبال بازی می‌کردیم، ورزش می‌کردیم. هواخوری نداشتیم. حمّام نداشتیم. خیلی جای مزخرفی بود. اکثر بچه‌ها گال گرفته بودند.

بعد از پنج، شش ماه، دوباره برم گرداندند همدان. نمی‌دانم چرا هی ما را جابه‌جا می‌کردند. آن روزها جو زندان هنوز چپ بود. البته توّاب داشتیم، اما نه توّابی که کابل بزند یا شکنجه کند. ولی به هرجهت دگوری بودند، گاهی راجع به کسی اطلاعاتی می‌دادند که موجب اعدامش می‌شد. اما در هر صورت فضای اینجا مثل تهران نبود.

ما را انداختند تو بند. گفتند بروید بپوسید. آنجا چندتا از بچه‌های اقلیّت بودند که زیر حکم بودند و ما که محاکمه شده بودیم. من مسئلۀ قلبم را عمده کرده بودم. یک روز، ساعت پنج صبح آمدند که وسایلت را جمع کن باید بروی اوین. گفتم تمام شد، اگر هفت تا جان داشته باشم یکیش را هم از اوین در نمی‌برم. فقط بسته سیگارم را برداشتم. نه لباسی، نه چیزی. راه افتادیم به طرف اوین. آقا، با چنان عملیات پلیسی ما را از شهر خارج کردند که چیزی نمانده بود خودمان را خراب کنیم. گفتم من چه ربطی به اوین دارم؟
دوتا پاسدار تو ماشین بودند که مرا بیشتر از خودم می‌شناختند. یکی‌شان گفت منو می‌‌شناسی؟ گفتم نه. گفت من تو پیشونی تو می‌دیدم که کارت به اینجا بکشه. گفتم چرا؟ گفت یادته از همون روزهای اول انقلاب، ضد مردم بودی؟ یادته هی شعار می‌دادی، ایران را سراسر سیاهکل می‌کنیم؟ همون جا من گفتم تو به این روز می‌افتی.

آقا، برق از من پرید. من گفته بودم از سال 60 سیاسی شده ام. خُب این نکته تو محاکمه خیلی مهم بود. چون جمهوری اسلامی با آدمهای سابقه دار، با سیاسی‌های سابق، به این راحتی کنار نمی آمد. اینها برنامه‌شان این جوری بود که اگر می‌دیدند از دوران شاه سیاسی بوده‌ای، می‌گفتنند این ساخته شده. نمی‌شود کاریش کرد. مثلاً اگر از دورۀ شاه مجاهد بودی، می‌گفتند این مرتدِ ذاتی است، ترتیبت را می‌دادند. حسابی لت و پارت می‌کردند یا کاری می‌کردند که هر طور شده ببِرُ ّی. اما اگر بعد از انقلاب سیاسی شده بودی، می‌گفتند تحت تاثیر جو قرار گرفته است.

مثلاً وقتی از من پرسیدند چرا با این گروهها همکاری کرده‌ای؟ گفتم شما با دولت لیبرال بازرگان همکاری می‌کردین، منم از شما زده شدم، رفتم با این سازمان. این چیزی بود که اکثراً بهش اشاره می‌کردند. خُب، من این حرفها را زده بودم و حالا می‌دیدم این پاسداره دارد از قبل انقلاب حرف می‌زند. آقا، من مانده بودم این مردک این حرفها را علیه من زده یا نه. که بعدها فهمیدم چیزی نگفته و خیلی تعجب کردم.

سر راه، ما را بردند تو یک تاکستان ناهار خوردیم. یکی دو ساعتی با پاسدارهای آنجا ما را مسخره کردند، بعد راه افتادیم به طرف اوین.

وارد شدن به اوین به این سادگیها نبود. اول ما را بردند دادستانی تهران، از صانعی اجازۀ ورود به زندان اوین را گرفتند، بعد از دو سه ساعت ما را برداشتند که برویم قزل‌حصار. گفتم خدایا، این جاکشها چرا این جوری می‌کنند؟ خلاصه ما را بردند زندان قزل‌حصار. من همه‌اش یک بسته سیگار داشتم. دو سه تاش را دود کرده بودم. می‌دانستم قزل‌حصار سیگار نمی‌دهند. ما این سیگار را یک جوری تو لباسمان قایم کردیم. بعد بردندم واحد 3 قزل‌حصار.

قزل‌حصار شکل مزخرفی دارد. درش هم که باز باشد نمی‌توانی فرار کنی. چون دور و برش مسطح است، پستی و بلندی ندارد. چهارتا برج بلند هم دارد با نورافکن. یعنی از هر جایی که بخواهی بگذری، به راحتی می‌توانند بزنندت. ولی زندان شیکی است.
حدود ساعت ده شب رسیدیم. من را انداختند زیر هشت. بعد، یکی آمد که پشتت را بکن به دیوار و وایسا. بعدها فهمیدم حاج داوود رحمانی جاکش بوده است. ما هم سیگار نکشیده و خمار. فکر کردم چند سال به اینها دروغ گفته‌ام، حالا اگر اینجا پته‌ام روی آب بیفتد، چکار کنم؟ آقا، دو سه ساعت همان جا سرپا وایسادم. بعد بالاخره یکی آمد من را برد تو یک سلول کثیف.

فقط یک تکه پتو داشت. من سیگاری را که توی کاپشنم جاسازی کرده بودم، بیروم آوردم. آمدم سیگار را روشن کنم، چشمم افتاد به دیوار. دیدم نوشته لشکر 12 توّابین. گفتم یا امام زمان! اینجا دیگر کجاست که لشکر توابین دارد؟ گفتم اگه فقط همین 12 لشکر را هم داشته باشد، کار من زار است.

سیگاری کشیدم و بالاخره خوابیدم که ناگهان لگدی خورد تو پهلوم و از جا پریدم، دیدم یک آدمی با یک قیافۀ وحشتناکی که خدا نصیب گرگ بیابان نکند، وایساده بالا سرم. آقا، من اصلاً نمی‌توانم باور کنم که این آدم توی شهر قدم بزند و مردم از دیدنش وحشت نکنند. چشمهای لوچ، موهای سفید، این ریش کثافتش را هم دو شاخ کرده بود، گفت مال کدام گروهکی؟ گفتم پیکار. گفت پس چرا نماز نمی‌خونی؟ گفتم خُب بیدار نشده بودم. ما را برداشت برد دستشویی. وضو گرفته نگرفته آمدیم الکی نمازی خواندم، گرفتم خوابیدم.

وقتی بیدار شدم، دیدم از صبحانه خبری نیست. اما از ترس این یارو، جرأت نمی‌کردم بروم بیرون. هی نگاه کردم، دیدم آقا، کسی برام صبحانه نمی آورد. سیگارها هم که تمام شده بود. بعد، دیدم یک سری آدم می‌آیند، می‌روند. من آمدم تو حیاط که از یکی سیگاری یگیرم، که دیدم چند نفر مثل مغولها حمله کردند. آقا، از ترسم دویدم تو اتاق. گفتم این جاکشها عجب جایی آورده‌اند ما را!

ساعت یازده این طورها آمدند، مرا بردند بیمارستان قزل‌حصار. تازه فهمیدم چرا مرا آورده اند اینجا.

آنجا که من بودم، هشت تا تخت داشت. کارکن‌هاش از رادیولژیست تا دکتر، همه زندانی بودند. چندتا دختر راه کارگری بود، چند تا مجاهد. رادیولژیستش اقلیّتی بود. جالب این است که طرف هشت تا زبان بلد بود، آنجا شده بود نسخه پیچ. دارو می‌پیچید. می‌گفت یک زمانی مسئول خرید نیروی هوایی بوده. یک سرهنگ بود همین طور. دندانسازش یک بازجوی ساواک بود. یک دکتر دیگر بود طرفدار مجاهدین که ده سال گرفته بود.

من را بردند آنجا. حالا نگو این حاج داوود جاکش، قبل از اینکه من بیایم اینجا، با اینها صحبت کرده که این پسره از شهر دیگری آمده و تا روزی که توی این اتاق است هیچ کس حق ندارد باهاش کلمه‌ای حرف بزند.

ما از در رفتیم تو، گفتیم سلام، دیدیم هیچ کس جواب نمی‌دهد. یکی خوابیده بود. بعدها فهمیدم از بچه‌های آرمان مستضعفین است، پیرو دکتر شریعتی. جوان سرحال خوبی بود. بلند شد، سلام کرد. یکی که بعدا فهمیدم از آن توّابهای کثیف قزل‌حصار است، گفت چرا با این حرف می‌زنی؟ مگه حاج داوود منع نکرده؟ گفت سلام کردم. خلاصه آنجا فهمیدم قضیه از چه قرار است. گفتم ما حرفی نداریم که بزنیم، صحبت سیگار است. من سیگاری هستم، سیگار ندارم، پول هم ندارم که سیگار بخرم. گفت اینجا فقط هفته‌ای دو بسته سیگار می‌دن. اینها یک بیضی را نصف می‌کردند با هم می‌کشیدند.

آدمهای این زندان همیشه در حال تغییر بودند. یک عده می‌آمدند. یک عده می‌رفتند.
یکی بود، از بچه‌های پیکار مسجد سلیمان. اردیبهشت 60، شش ماه حبس گرفته بود، بعد، حالا که اسفند ۶۱بود، حبسش شده بود ۲۵سال. یعنی هی توّابهای مختلف راجع بهش اطلاعات داده بودند و چون با سازمانهای مختلفی کار کرده بود، هی جرمش رفته بود بالا، تا حبسش شده بود ۲۵ سال. آدم جالبی بود. من با این راجع به وضعیّت همدان صحبت کردم و وضعیّت کتاب و این چیزها. گفتم ما آنجا توّاب به این معنا نداریم. گفت اینجا توّابها سازماندهی دارن، گروه کُر دارن، از اینها گذشته، اینجا توّابها قدرت دارن.

آن روزها، تشکیلات زندان را گرفته بودند. مجاهدین یک تشکیلات ۷۵۰ نفری داشتند. البته تشکیلات که می‌گویم، به این معنا نیست که فعالیّت آنچنانی داشته باشند، اما مثلاً می‌توانست به بچه‌ها روحیه بدهد، جلسات بحث بگذارد که به راحتی اطلاعات ندهند و به راحتی نبرند. اما آن روزها حتی تشکیلات بیمارستان هم لو رفته بود و خیلیهاشان اعدام شده بودند و خیلیها هم حبسهای طولانی گرفته بودند. مثلاً پیکار قبل اینکه از هم بپاشد، تو قزل‌حصار تشکیلات وسیعی داشت. یا همین جا، یک مدت کوتاهی که حاجی رحمانی رفته بوده مکه، بچه‌ها تشکیلات درست کرده بودند. توّابها را توی تاریکی گیر می‌آوردند، به قصد کُشت می‌زدند. بعد که حاجی برگشته، آمده چند تاشان را گرفته. یک سری تفسیر که حاشیۀ قرآن نوشته بودند لو رفته بود. چندتاشان را زده بود، دیگران را لو داده بودند.

چندتایی اعدام شده بودند. حاجی گفته بود ما شما را آوردیم اینجا ارشاد کنیم، اون وقت شما تشکیلات درست می‌کنین؟

آنجا آدمهای عجیبی بودند. یک پسر چهارده ساله بود از بچه‌های مجاهدین نمی‌دانم رهبر بچه‌ها بوده، چی بوده. این فقط یک مینی‌بوس خانوادۀ خودش را آورده بود زندان. یعنی مادر و خواهر و برادر و عمو و هرکسی را که فکر می‌کرده یک کمی به مجاهدین سمپاتی دارد، لو داده بود. خودش هم ۲۵ سال حبس گرفته بود. این بیچاره همه‌اش ۳۲ کیلو وزن داشت. بچه بود. زخم اثنی‌عشر گرفته بود. آورده بودند عملش کنند، باید روغن کرچک می‌خورد که بتوانند عکس بگیرند، ولی به خاطر بوی روغن کوچک حاضر نشد عمل کند. یعنی آدمی بود با این حد شعور.

قربانی، شوهر گوگوش هم آنجا بود. یک بند مخصوص سلطنت‌طلب‌ها بود و کودتاچی‌ها و بازجوها و گردن کلفت‌ها. می‌گفتند اینها همه جور امکاناتی دارند. از مجلۀ جدول بگیر تا امکانات کارهای دستی و رمان خواندن و چیزهایی که تو زندان می‌شود باهاش وقت کشی کرد. اما برای بقیه نبود، خود حاج داوود رحمانی بارها می‌گفت خرج شما رو این سلطنت‌طلبا می‌دن. اینها ارج و قربی داشتند که نگو! تیمسار باقری که زمانی معلم نیم پهلوی بوده، آنجا بود. راست یا دروغ، می‌گفتند خرج ماهیانه هر کدام از اینها ۱۵۰۰۰تومن است. اصلاً نظافت نمی‌کردند. یک مرد چهل چهل و پنجساله بود، نمی‌دانم اهل سقز بود، سردشت بود. این را گرفته بودند که با حزب دمکرات رابطه داری. می‌گفت الان پنج سال است که دارم حبس می‌کشم. یک بار گفته بودند ده سال حبس داری، یک بار گفته بودند ۱۵ سال. چندتا بچه داشت. آدم فقیر بیچاره‌ای بود. زیر شکنجه، کاسۀ زانوش را خُرد کرده بودند. این شده بود نظافتچی سلطنت‌طلب‌ها. هر اتاقی ده بیست تومن بهش می‌دادند نظافت می‌کرد.


تو هر اتاقی یک تلویزیون بود که توّابها را نشان می‌داد. من که وارد شدم، دیدم آقا، شروع شد. از هشت صبح تا ظهر، توّابها صحبت می‌کردند. یارو می‌آمد که من اول طرفدار این گروه بودم و بعد آن گروه و حالا توبه می‌کنم و از این حرفها. ناهار که تمام می‌شد، دو ساعت استراحت بود، باز دوباره این شر و ورها توّابها شروع می‌شد تا نماز مغرب. حالا من مثلاً بیمار بودم. یک دفعه تلویزیون را خاموش کردم. ولی این مادر سگها مگر می‌گذاشتند. یک روز، یک دختر توّاب بود که گفت هوادار اقلیت هستم. شروع کرد که خط ما با سلطنت‌طلب‌ها و بختیار و اسرائیل یکی است. می‌گفت هر وقت از سازمان سؤالی کردم، به من جوابی ندادند و گفتند فعلاً دشمن اصلی‌مان جمهوری اسلامی است. من این مطلب را تو صفحۀ سیاسی جمهوری اسلامی خوانده بودم. یعنی یک مقاله بود که درمورد اقلیّت این را گفته بود، بعد، این دختره برداشته بود این را به خودش نسبت می‌داد که من با اقلیّت و رهبری اقلیّت بوده‌ام. من نتوانستم این دروغ گنده را تحمل کنم. گفتم ننه جنده اینجا دیگه چرا دروغ می‌گی؟ آنجا سه چهارتا توّاب هم بود. یکی‌شان گفت چرا توهین می‌کنی برادر؟ گفتم توهین چیه، این داره دروغ می‌گه، آخه کسی که یه سال حبس گرفته، با رهبری فدایی‌یا ارتباط داره؟

یعنی این توّابها یک چرندیاتی می‌گفتند که اصلاً آدم جدیشان نمی‌گرفت. معلوم بود بیشترش ساختگی است. خایه‌مالی رژیم است. یعنی برای خودشان هم شخصیت باقی نمی‌گذاشتند. خُب، اینکه تو یک شب با فلان آدم توی سازمانت خوابیده‌ای، چه ربطی دارد به قضیۀ سازمانی. یک دختر معمولی هم ممکن است گاهی این طرف آن طرف با کسی بخوابد، این که توضیح دادن ندارد. البته خیلیها را مجبور می‌کردند که از این حرفها بزنند، ولی طرف می‌توانست از زیرش در برود.

یک روز گفتند برنامۀ جدید داریم. یک برنامه‌ای بود که ما بهش می‌گفتیم رد دینگلتیک با دینگلتیک. یک مردیکۀ جفنگی بود که بهش می‌گفتند موسوی. نمی‌دانم اسمش همین بود یا نه. ویدئو را روشن کردند، این توضیح داد که من طی دویست جلسه، در مورد مارکسیسم صحبت می‌کنم. می‌گفت من دویست تا تناقض تو مارکسیسم پیدا کرده‌ام که هر کسی بتواند یکی از این تناقضها را جواب بدهد، من مارکسیست می‌شوم. یک هفت، هشت تا آدم بدبخت را هم مجبور کرده بودند، بروند بنشینند پای سخنرانی این و گوش بدهند و یادداشت بردارند. یک نمونه می‌گفت که مثلاً مارکس راجع به آزادی این را گفته، لنین این را، گرامشی این را، خُب کدام اینها درست است؟ بعد هم دوربین می‌رفت روی چهرۀ حضار بیچاره که مثل گاو نگاهش می‌کردند. خلاصه کی حالا جرأت می‌کرد برود با این بحث کند؟ فقط یک دختر سهندی جرأت کرده بود با این بحث کند. که آقا کم آورده بود، گفته بود حیف که ضعیفه‌ای وگرنه همین الان می‌دادم بکُشندت. عابدینی هم با اینکه بُریده بود بهش گفته بود این چیزها که می‌گویی چرند است. گفته بود با این به اصطلاح دویست تا تناقضی که تو پیدا کرده‌ای، نمی‌توانی زندانی بِبُرّانی.

بعد، هفته‌ای یک فیلم تلویزیونی نشان می‌دادند. یعنی همان برنامه‌هایی را که تلویزیون نشان می‌داد ضبط می‌کردند، نشان می‌دادند. یک بار من اعتراض کردم. یکی نمی‌دانم جوشکار بود، بقال بود، چی بود. این مسئول ویدئو بود. گفتم من چندین بار برنج خونین را دیده‌ام، یا این جنگ تونل را. گفتم من مجبورم روزی ده ساعت، دوازده ساعت ویدئو ببینم، چشمهام کور بشه، بعد یک روزم که فیلم داریم، این فیلمای عهد بوقی رو می‌ذاری. گفت تو انتظار داری فیلمای سکسی نشون بدیم؟ گفتم اگه مسئلۀ من دیدن فیلم سکسی بود که سر از اینجا در نمی‌آوردم.

یک بار دعای کمیل را انداخته بودند توی حسینیۀ زندان. توّابها را واداشتند که بیایند و توبه نامه بخوانند. هر کس می‌آمد یک صفحه‌ای می‌خواند که من با فلان سازمان کار می‌کردم و مثلاً از این به بعد نمی‌کنم. یکی خیلی جالب بود. آمد گفت من کتاب بیست و سه سال را فروخته‌ام و دیگر یک چنین کتابی را نمی‌فروشم.

وقتی که مجاهدین تو زندان تشکیلات داشتند، گاهی بچه‌ها خودشان را به مریضی می‌زدند، می‌آمدند تو بیمارستان، خط می‌گرفتند، می‌رفتند. بعد که تشکیلات مجاهدین لو رفت، هرکسی را که از بیمارستان می‌بردند تو بند، جیبهاش را می‌گشتند.

من بیماری گال هم داشتم. دلیلش این بود که تو ملایر آفتاب نمی‌دیدیم. وضع حمّام هم خراب بود. دو تا تشت گذاشته بودند تو یک سلول. با آب سرد حمّام می‌کردیم. ۱۵ نفر باید در طول یک ساعت خودمان را می‌شستیم. لباسهامان را هم همان جا می‌شستیم.

یک روز بچه‌ها گفتند بیا ورزش کنیم. صبح که نماز می‌خواندند، بعدش ورزش می‌کردند. من هم رفتم ورزش. بعد از ورزش همۀ زیر پیرهنی‌ها و شورتها را ریختم توی یک تشت، شستیم. من دیدم اینها هی خودشان را می‌خارانند. گفتم چرا هی خودتونو می‌خارونین؟ گفتند نمی‌دونیم.

آنجا یک دکتر گاوی بود که برای هر بیماری‌ای چندتا قرص می‌داد. پول قرصها را هم باید خودت می‌دادی. من فقط یک روز با اینها ورزش کردم. چون آنجا نماز نمی‌خواندم که صبح زود بلند شوم. همان یک روز که شورتم را تو آن تشت مشترک شستم، کارم را ساخت. بعد از یک مدتی که برگشتم همدان، این تازه اثر کرد. خارش شروع شد. لامذهب بد دردی است. هی باید دستت میان کشالۀ رانت باشد.

آقا، یک دکتری آنجا بود. اسم کثافتش را یادم رفته است. می‌گفتی کش شلوارم شل شده، بهت آنتی‌بیوتیک می‌داد. می‌گفتی بند کفشم باز شده، بهت آنتی‌بیوتیک می‌داد. حالا حساب کن، من هی آنتی بیوتیک می‌خوردم ولی تأثیری نداشت. هیچ کس هم آنجا راجع به این بیماری پوستی اطلاعی نداشت. قزل‌حصار که رفتم، روز اول دوم به دکتر پوست گفتم من بیچاره شدم از بس خودم را خاراندم. گفت شلوارتو بکش پایین. کشیدم. گفت، گاله. گفتم گال دیگه چیه؟ گفت یک مرض مزخرفه. یا باید همۀ لباساتو بریزی دور، یا اینکه بجوشونی.

خلاصه یکی یک شورت به ما داد، یکی زیر پیرهنی. یک پسر مجاهدی هم بود به اسم موسوی. پرستار بود. واقعا انسان شریفی بود. این هر روز صبح، لباسهای من را می‌برد، می‌گذاشت توی دیگ، می‌جوشاند، برام می‌آورد.

دکتر مایعی داده بود، هر روز صبح می‌مالیدم به بدنم. یک صابونی هم داده بود که با آن خودم را می‌شستم. خلاصه، بعد از یک ماه از شر این گال راحت شدم.

آقا، من پول نداشتم. سیگار هم نداشتم. به این موسوی پرستار گفتم تو اینجا همدانی نمی‌شناسی؟ گفت چرا، یکی هست.

حالا نگو این توّاب است. گفتم بگو فلانی اینجاست. نیاز به پول دارد. یک روز گفتند لوله‌کش آمده. گفتم اینجا لوله‌کشی می‌خواد چکار؟ بعد دیدم یک پسری آمد، سلام کرد. من هر چی فکر کردم، دیدم نمی‌شناسمش. ۱۸سالی داشت. دیدم در آورد ۳۰۰ تومن داد به من. گفت به بهانۀ لوله‌کشی اومدم اینو بهت بدم. یک باکس سیگار هم بهم داد. گفتم منو از کجا می‌شناسی؟ دیدم نه تنها من را، که تمام رفقام را هم می‌شناسد. آقا، بعدا خبر دار شدم که این جزو گروه کُر لشگر دوازده توّابین است.

خلاصه توّاب این جوری هم بود.

آقا، من این صحنه را هیچ وقت یادم نمی‌رود. آن روزها تو قزل‌حصار به زیر ۳۵ سال ملاقاتی نمی‌دادند. اگر برادر یا خواهرت هم بود راه نمی‌دادند. بعد من یک روز ساعت پنج شش بعدازظهر، از پنجره دیدم دو نفر زیر بغل یک پیرزن شصت، هفتاد ساله را گرفته‌اند و دارند می‌آورند ملاقات پسرش.

همان روز آمدند که ملاقاتی داری. گفتم خدایا، تو قزل‌حصار و ملاقاتی؟ من که اینجا کسی را ندارم. خلاصه رفتم. دیدم این ننه بابای من ایستاده اند آنجا. گوشی تلفن را برداشتم، گفتم نمی‌شه دست از سر من بردارین؟ هرجا که می‌رفتم، پیداشان می‌شد. گفت ننه جون بچه‌مونی، نمی‌تونیم که به امان خدا ولت کنیم. بعد گفت تازه ما تنها نیستیم. یک لشکر فک و فامیل پشت درن. دایی‌ام نزدیک کرج زندگی می‌کرد. مادرم رفته بود تمام خانوادۀ آنها را هم آورده بود. بدبختها از صبح گرسنه و تشنه جلو قزل‌حصار ایساده بودند. راهشان نداده بودند، گفته بودند فقط پدر مادرش می‌توانند بروند تو.

خلاصه، مادره ۴۰۰ تومن پول داده بود نگهبان بیاورد. وقتی یارو گفت وقت ملاقات تمام شد. مادرم گفت ننه جون همین جا بمون، اینجا زندونش خیلی قشنگه. گفتم آره، ولی اینجا یه ماهه، سرم به باد می‌ره.

Share/Save/Bookmark

بخش پیشین
روایت شفق - ۶

 
 


ایران
● تعيين ماليات واقعی اصناف با طرح صندوق فروش
●مخالفت مجلس با الزام به ثبت ازدواج موقت
● انتساب ادعاهای ناروا به دولت از تريبون مجلس
●پرداخت ۴۰ درصد يارانه بليت مترو به شهرداری تهران

ابتکار
● قطبی: ديگر هيچ قولی نمی‌دهم
● جاسوسی در دانشگاه‌ها
● مهرماه، اجرای طرح جديد تغييرساعت کاری
● رونمايی از تابلوی «تخت جمشيد»

تهران امروز
● توصيه‌های رهبری و كارنامه دولت
● وضعيت فرهنگی دانشگاه‌ها به روايت دانشجو
● يك قدم تا تصويب لايحه جنجالی
● انتقاد شديد نادران، سكوت متكی

جام جم
● ادامه بحث بر سر ازدواج موقت در مجلس
● دولت در ترازوی نقد مجلس
● تصويب افزايش تعطيلات عيد فطر
●سرگردانی کودکان خيابانی ادامه دارد

دنیای اقتصاد
● ۱۱ ايراد طرح حمايت از نوسازی بافت‌های فرسوده
● بورس تهران همچنان ركورد می‌شكند
● گام رو به جلو برای افزايش تعطيلی عيد فطر
● صلاحيت ۱۶ تن از مديران عامل بانک‌ها در پرده ابهام

رسالت
● بيش از۴۰۷۰ طرح مخابراتی و پستی افتتاح شد
●ايران رکورددار مصرف انرژی در جهان است
●دستگاه‌های جاسوسی دشمن برای تاثيرگذاری در دانشگاه‌های کشور فعالند
●با وجود منابع فراوان نيازی به واردات نداريم

کیهان
● پيشنهاد تحقيق و تفحص مجلس درباره همايش ايرانيان
●تظاهرات ۵۰۰ هزار آمريکايی عليه سياست های اوباما
●همكاری دادگاه ترور رفيق حريری با سازمان «سيا»
●آغاز انگشت‌نگاری از اتباع انگليسی در ايران

مردم‌سالاری
● رويکرد جديد وزارت اطلاعات حالت تهاجمی است
●بخشنامه عفاف و حجاب وجود ندارد
● حفظ وحدت با انتقادات دلسوزانه منافات ندارد
● پايين آمدن سطح زندگی کارمندان

گفت‌وگوی‌های روز:
● روزنامه مردم‌سالاری در شماره امروز خود گفت‌وگویی با علی‌اکبر هاشمی رفسنجانی، رئیس مجلس خبرگان رهبری و مجمع تشخیص مصلحت نظام ایران، منتشر کرده‌است.

Share/Save/Bookmark

 
شما این خبرنامه را به این دلیل دریافت می کنید که ایمیل شما پس از تایید وارد لیست دریافت کنندگان شده است. برای لغو عضویت از این خبرنامه به این لینک مراجعه کنید یا به zamaneh-unsubscribe@sabznameh.com ایمیل بزنید. با فرستادن این خبرنامه به دوستان خود آنها را تشویق کنید که عضو این خبرنامه شوند. برای عضویت در این خبرنامه کافی است که به zamaneh@sabznameh.com ایمیل بزنید. برای دریافت لیست کامل خبرنامه های سبزنامه به help@sabznameh.com ایمیل بزنید.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

خبرهاي گذشته