-----------------------------
همه خبرها و ديدگاهاي سانسور شده و پشت فيلتر جمهوري اسلامي مانده را يكجا و بي درد سر در "هستي نيوز" بخوانيد... http://groups.google.com/group/hasti-news/

--------------------------------------------







Google Groups
Subscribe to Hasti News
Email:
Visit this group

۱۳۸۹ شهریور ۵, جمعه

Latest News from Iran Green Voice for 08/27/2010

Email not displaying correctly? View it in your browser.
این خبرنامه حاوی عکس است. لطفا امکان دیدن عکس را در ایمیل خود فعال کنید.



ندای سبز آزادی: آیت الله دستغیب در درس تفسیر قرآن که به مناسبت ماه مبارک رمضان برگزار می شود با اشاره به آیه 36 سوره ابراهیم گفتند« راه حضرت ابراهیم (ع) خط بطلان کشیدن بر همه بت هاست.» ایشان در قسمت دیگری از سخنانشان با اشاره به خطرات نفس و هوی پرستی فرمودند «ممکن است انسان ظاهری دیندار هم داشته باشد اما خود را محور عالم و موثر در امور می پندارد.»

 

 

گزیده ای از این سخنرانی را میتوانید در ذیل بخوانید :

بسم الله الرحمن الرحیم

فَمَن تَبعنی فَانَّه مِنِّی : تبعیت از حضرت ابراهیم یعنی پیگیری روش ، سیره و عقاید حضرت ابراهیم که اولی از همه در این باره پیامبر گرامی اسلام و امت او هستند. در روایت است از امام صادق ع که فرمودند: ما و شیعیان ، تابعان حضرت ابراهیم هستیم. راه ابراهیم خط بطلان کشیدن بر همه بتهاست. از بت های ظاهری که سنگ و چوب و ماه و ستاره و انسان گرفته تا بت های داخلی، که نفس و شیطانند. مخصوصا بت های داخلی دائما در حال اغوا کردن انسان و خارج نمودن او از راه توحید و کشیدن به راه کفر و شرک می باشند.

گاه با تحریک شیطان و هوای نفس، انسان را با وجود آنکه ظاهری مقدس و دیندار دارد گمان می کند مومن است، در پی مطرح کردن و نشان دادن خویش بر می آید و خود را محور عالم و موثر در امور می پندارد به عنوان مثال پدر خانواده خود را رازق اهل و عیال خود می بیند و می گوید: اگر من نبودم شما از گرسنگی می مردید.

در احوالات عبد الملک بن مروان آمده است که وی قبل از رسیدن به خلافت، همه روزها معتکف مسجد بود و قرآن تلاوت می کرد. وقتی به مقام خلافت رسید قرآن را بوسید و گفت " هذا فراق بینی وبینک": اکنون لحظه جدایی میان من وتوست. و آنقدر از قرآن فاصله گرفت واز او فارغ شد که روزی تفالی به قرآن زد تا حال و روز خود را جویا شود، در جوابش آیه عذاب آمد. او نیز خشمناک قرآن را به سویی پرتاب کرد و آن را هدف تیر قرار داد و فریاد زد: مرا می ترسانی؟!

اگر همه تقاضای نفس برآورده شود و تمام آرزوهایش جامه عمل پوشند و وسایل و امکانات برایش فراهم شود، دیگر جز خود کسی را نمی شناسد. این خاصیت نفس است و فرقی میان من و شما و عبدالملک بن مروان نیست. لذا راه حضرت ابراهیم و راه پیامبر مکرم اسلام ص این است که خط بطلان بر همه بتها و از جمله "بت نفس " کشند.
هر کس در این راه بیفتد او نیز دنباله رو ابراهیم می شود و همه با هم به سوی خدایتعالی می روند.

انبیای الهی آمدند تا مردم را با خالق و پروردگار خویش آشتی دهند و خواصی از آنان را که طالب مقامات خاصند، تربیت و هدایت خاص نمایند و آنها را به کمال نهایی نزدیک کنند. خدایتعالی به حضرت داوود فرمود : ای داوود گناهکاران را بشارت ده و راستگویان و اهل خیر را بترسان. داوود ع با تعجب عرض کرد: چگونه بشارت دهم گناهکاران را و بترسانم راستگویان را؟ خداوند فرمود: ای داوود بشارت ده گناهکاران را که من قبول می کنم توبه را و عفو و گذشت می کنم از گناه و راستگویان را بترسان که به عبادتشان مغرور و خود بین نشوند زیرا بنده ای نیست که او را در معرض حساب آورم مگر آنکه هلاک شود.

حضرت موسی ع به مناجات پروردگار می رفت. جوانی به او رسید و گفت : ای موسی، پیغامی دارم آن را به خدا برسان. به او بگو من دیگر تو را به خدایی قبول ندارم، رزق و روزیت را نمی خواهم و عار دارم از اینکه بگویم بنده تو هستم. بعد از آنکه مناجات موسی تمام شد و تصمیم بازگشت گرفت، خداوند فرمود: چرا پیغام بنده ما را نمی رسانی؟ عرض کرد: خدایا تو خود از این امر آگاهی و من شرم دارم که سخن او را در محضرت بازگو کنم. خداوند فرمود: به او بگو: اگر تو ما را به ربوبیّت قبول نداری، ما تو را به بندگی قبول داریم، ما رزق تو را می دهیم حتی اگر خودت نخواهی و اگر تو عار داری از اینکه بنده ما باشی، ما عار نداریم از اینکه چون تو مخلوقی داریم؟ و بدان که من، منم و تو، تویی. بین ما و تو تفاوت است. وقتی کلیم خدا پیام خدا را به جوان رساند، جوان تعجب کرد، ایمان آورد و از شدت شرم جان سپرد.

 


 


ندای سبز آزادی: پس از نزدیک به دوهفته از بازگشت مصطفی تاجزاده به عزتکده اوین و بی خبری کامل از او، ساعاتی پیش وی با همسرش تماس گرفت.

به گزارش تحول سبز، سید مصطفی تاجزاده طی تماس تلفنی کوتاهی از اوین ، شرایط روحی خود را مساعد اعلام نموده و همچنین از هم سلول بودن خود با محمد نوری زاد خبر داده است.

لازم به ذکر است سید مصطفی تاجزاده دومین نفر از هفت امضا کننده شکایت علیه گروه نظامی– اطلاعاتی و آمران و مباشران تقلب در انتخابات به رئیس قوه قضاییه و سازمان قضایی نیروهای مسلح، بدلیل پافشاری بر شکایت خود، روز یکشنبه ٢۴ امرداد ماه، روانه زندان اوین شد.


 


ندای سبز آزادی

دانلود بخش اول
دانلود بخش دوم

یک سند مهم راوی آنچه در زندانها می‌گذرد...
• چهار ماه و نیم انفرادی
• شکنجه جهت اعتراف به ارتباط با زنان نزدیک به سران جنبش
• پانزده بار بیهوشی زیر شکنجه
• فحاشی و تهدید به تجاوز و مرگ
• فرو بردن سر در چاه توالت
• و ...

آن‌ها نیروهای خودسری بودند، بنده را تهدید به مرگ می‌کردند حتی اگر دادگاه در مورد من حکم اعدام صادر نکند! اعلام میدارم خود و خانواده‌ام امنیت نداریم، آن‌ها اعلام کردند اگر روزی آزاد شوی ما تو را از بین می بریم!
آن‌ها در برابر فشارهایشان با قسم دادن به خدا و پیامبر از سوی این‌جانب روبرو میشدند ولی در کمال تعجب آن‌ها مقدسات را مسخره میکردند.


 


ندای سبز آزادی: منتشر کنندگان خبر شهادت ترانه موسوی و نحوه شهادت وی که چهارده ماه پیش پرده از جنایات حکومت برداشتند ، با انتشار بیانیه ای بار دیگر بر صداقت و حقیقت گویی هر آنچه بر ترانه موسوی گذشت صحه گذاشته و در بیانیه خود اینگونه نوشتند « ما اکنون نیز پس از 14 ماه هم‌چنان بر این عقیده استواریم و کوچک‌ترین تردیدی در وقوع این جنایت نداریم؛ زیرا در روزهایی که سرنوشت ترانه در پرده‌ی ابهام قرار داشت و پس از آن‌که جنازه ی او پیدا شد نزدیک‌ترین نمایندگان افکار عمومی به خانواده‌ی ترانه بودیم واز اضطراب و دلهره‌ای آگاهی داشتیم که پس از چند روز بی‌خبری از ترانه با تماس‌های تلفنی مشکوک بر سر خانواده‌ی او آوار می‌شد. »

متن کامل این بیانیه به شرح ذیل است :

فعالان محترم حوزه‌ی رسانه، اهالی فکر و نظر و مردم شریف ایران
و شما سربازان پیدا و پنهان نظام اطلاعاتی و امنیتی جمهوری اسلامی
ما (لیلا ملک‌محمدی و رضا ولی‌زاده) امروز به ضرورتی روی سخن با تمام شما داریم؛ شما که زخم‌خورده و زخم‌زننده، به میدان درآمده و هستی خود را برای رسوایی ستم‌کاریِ دشمنان خانگی، عیارانه به میدان آورده یا گوشه‌ی عافیت اختیار کرده یا دست و زبان خود را به کام دشمن، تازیانه‌ی مردم کرده‌اید. چه بسیار اتفاق نادره‌ای‌ست که بیانه‌ای خطاب به جمعی بدین پایه ناهم‌گون و ناهم‌بسته نوشته شود؛ اما کدام شماست که نام «ترانه موسوی» را نشنیده باشد و خود را بازجویانه به قضاوت چیستی ماجرایش ننشانده باشد. این خود نقطه‌ی اشتراک همه‌ی ماست. این نوشته خطاب به همه‌ی شماست که یا تنها گوشی برای شنیدن ماجرا بوده‌اید یا دل‌آشوبه‌های هولناکی‌اش را یک سال تحمل کرده یا با خلوص نیت در واقعیت آن تردید کرده‌اید یا به دستور، آن‌را دروغ و دغل خوانده‌اید.
ما نویسندگان این نوشته رسماً اعلام می‌کنیم برای نخستین‌بار خبر بازداشت، احتمال تجاوز به عنف و یافتن جسد ترانه‌ موسوی - کسی که در 7 تیر 1388 بازداشت و در بازداشتگاهی غیر رسمی با تعدادی هم‌بند بازجویی شد؛ آسیب جسمی فراوان دید و به گفته‌ی خانواده‌اش سوزانده شد – را در وبلاگ‌هامان منتشر کردیم. ما که سال‌ها با عناوین مختلف در تحریریه‌ی خبرگزاری‌ها و روزنامه‌های ایران فعالیت کرده‌ایم به مسوولیت خطیر خود آگاه بوده و مسوولانه نسبت به انتشار خبری اقدام کردیم که منابع مختلف آن‌را تأیید کرده و شواهد و مستنداتی امکان چون و چرا در راستی آن‌را رد می‌کرد. ما اکنون نیز پس از 14 ماه هم‌چنان بر این عقیده استواریم و کوچک‌ترین تردیدی در وقوع این جنایت نداریم؛ زیرا در روزهایی که سرنوشت ترانه در پرده‌ی ابهام قرار داشت و پس از آن‌که جنازه ی او پیدا شد نزدیک‌ترین نمایندگان افکار عمومی به خانواده‌ی ترانه بودیم واز اضطراب و دلهره‌ای آگاهی داشتیم که پس از چند روز بی‌خبری از ترانه با تماس‌های تلفنی مشکوک بر سر خانواده‌ی او آوار می‌شد.
اگر روزی به ضرورت لیلا ملک‌محمدی پشت وبلاگ «زیرزمین» به انتشار خبر دستگیری و کشته‌شدن ترانه موسوی و رضا ولی‌زاده پشت وبلاگ «چریک آن‌لاین» به انتشار خبر دستگیری، کشته‌شدن و طرح احتمال تجاوز به ترانه موسوی در زمان بازداشت اقدام کردند امروز این پنهان‌کاری - تا آن‌جا که به امنیت این اشخاص مربوط می‌شود- تا حدودی ضرورت خود را از دست داده است؛ هرچند هم‌چنان برخی در ایران و در ارتباط با این ماجرا با مشکلات امنیتی مواجه‌اند و قطعاً ما هم‌چنان نمی‌توانیم بی‌هیچ بیش و کم از ترانه موسوی و شاهدان بازداشت او و راویان ماجرایش سخن بگوییم.
ما در این نوشته بار دیگر تأکید می‌کنیم با شواهد و مستنداتی که این خبر را با تکیه بر آن منتشر کردیم و شواهدی که طی یک سال گذشته به دست آمده، متأسفانه کوچک‌ترین تردیدی نسبت به وقوع تراژدی مرگ ترانه در زمان بازداشت نداریم و روزی را انتظار می‌کشیم که پرتو شهادت شاهدان عینی در دادگاهی صالح، ابعاد دردناک این فاجعه را روشن کند و آمران، عاملان و زمینه‌سازان آن را به سزایی برابر و به بزرگی این عمل وحشیانه برساند.
و نیز لازم می‌دانیم تأکید کنیم به هیچ‌وجه انتقادها و شبهه‌هایی را که به راستی و اصالت این خبر وارد می‌شود، مخدوش‌کننده‌ی پایگاه و ارزش فعالیت حرفه‌ای‌مان در حوزه‌ی رسانه نمی‌دانیم و از آن گذشته هم‌چنان که امنیت و آرامش زندگی‌مان را بر سر آن بذل کردیم خود را پذیرای انتقاد حرفه‌ای منتقدان بی‌غرض خبر و آسیب غرض‌ورزی دیگران می‌دانیم؛ در عین آن‌که بازیگر بازی خطرناکی که برخی با اغراض سیاسی و عقده‌های شخصی تدارک دیده‌اند نخواهیم شد. ما مفتش نیستیم تا اغراض دیگران را کشف کنیم و نه دیکتاتور-خبرنگار تا باور به خبری را به مخاطب حقنه کنیم.
طی یک سال گذشته کسانی که در راستی این خبر تردید کرده‌اند به 3 گروه تقسیم می‌شوند؛
آن‌ها که فضای امنیتی روزهای پس از انتخابات 88 را درک نکرده‌اند و گمان می‌کنند تولید خبری از این دست در آن روزها و حتی پیش از آن در فضایی که امنیت خبرنگار و منابع خبر در آن تأمین بوده است اتفاق می‌افتاد؛ حال آن‌که چه بسیار حقایقی که به دلیل حاکمیت فضای رعب و وحشت روزهای پس از انتخابات و تسلط دستگاه‌های امنیتی بر اتفاقات پیدا و پنهان، از دید کنجکاوترین و بی‌پرواترین خبرنگاران پوشیده مانده و در آینده باید منتظر انفجار خبری‌ای باشیم که چه بسا ترکش‌های آن هر کدام ترانه‌ای باشد در گوش ما بی‌خبران؛ چراکه به قول شاعر آزادی «مادران سیاه‌پوش/ داغ‌داران زیباترین فرزندان آفتاب و باد/ هنوز/ از سجاده‌ها سر برنگرفته‌اند»
گروه دیگر آن‌هایی هستند که مسوولانه خبر را کالبدشکافی و اجزاء آن‌را تحلیل می‌کنند؛ اما چنان به تئوری‌های تولید و انتشار خبر متکی هستند که نمی‌توانند واقعیت را ببینند و فرایند تولید یک خبر را در شرایط خاص، نظیر آن‌چه پس از انتخابات بر فضای رسانه‌ای حاکم بود، از تئوری‌های خبر که غالباً در دانشکده‌های خبر گفته می‌شود جدا کنند و تولید خبر در این شرایط را تابع فروبستگی همین شرایط بدانند و به داوری بنشینند.
اما گروه سوم میراث‌خواران پشت جبهه‌ها هستند. آن‌ها می‌توانند در عین آن‌که خود را قهرمان انتشار خبری می‌دانند عندالاقتضا قهرمان تکذیب همان خبر شوند. این گروه چه‌ بسا در هر اقدام خود تابع اغراض سیاسی و حزبی یا شخصی باشند و در کسب منفعت از هر راه و بی‌راه چنان‌اند که به قیمت مطرح‌شدن و بر سر زبان‌ها ماندن و به انگیزه‌ی پیروزی در جدال‌های شخصی و جناحی بی‌اساس، دروغ می‌سازند و با قلب واقعیت، در صف متجاوزان به ترانه‌ها می‌ایستند. از تلاش صدا و سیمای جمهوری اسلامی و نهادهای امنیتی و رسانه‌های حکومتی در دروغ‌پراکنی برای تکذیب این ماجرا که بگذریم، طرفه تلاش کسانی‌ست که با ژست‌های حرفه‌ای در بازی‌ای مشکوک و هوچی‌گرانه با ادعای دروغین روشنگری به طور مستقیم به بازجویان و مأموران دستگاه امنیتی جمهوری اسلامی، برای دستگیری‌ و فشارهای تازه‌تر بر شاهدان این ماجرا، خط می‌دهند.
گرچه سخن به درازا می‌کشد لازم است موجزانه بگوییم ماجرای بازداشت و وضعیت نامعلوم «ترانه موسوی» را نخستین‌بار و مستقیماً یکی از هم‌بندان او برای ما روایت کرد و این خبر به شهادت شاهد دیگری نیز مؤکد شد. پس از آن برای اطمینان از راستی خبر، ما با خانواده‌ی ترانه موسوی تماس گرفتیم. روزی قطعاً نگرانی پدر بیمار و مادر سال خورده ی او روایت خواهدشد. کامپیوتر ترانه پر بود از عکس‌هایی که او از تجمعات انتخاباتی و راهپیمایی‌های اعتراضی پس از انتخابات گرفته بود یا گویای حضور او در این راهپیمایی‌ها بود؛ خانواده‌ی ترانه هیچ‌یک از این عکس‌ها را، با وجود پافشاری ما، در اختیارمان قرار ندادند؛ جز عکسی که همه ترانه را با آن می‌شناسند. انگیزه‌ی اولیه‌ی ما برای انتشار این عکس، که مورد موافقت خانواده‌ی ترانه نیز قرار گرفت، آن بود که شاید بتوان با انتشار آن، نشانی از او به دست آورد. آن روزها هنوز نه فعالان رسانه‌ای، نه فعالان حقوق بشر و نه رهبران فکری و سیاسی، عمق فاجعه‌ای را که در مخوف‌ترین زندان‌های نام‌دار و بی‌نام می‌گذشت نمی‌دانستند و هیچ‌کدام از ما در خیال نیز آن را نمی‌پروراندیم. انتشار عکس ترانه موسوی با کسب اطلاعات نگران‌کننده‌ای از وضعیت او مصادف‌شد. بخشی از این اطلاعات را یکی از نزدیکان خانواده‌ی ترانه موسوی منتقل می‌کرد و نیز اطلاعاتی که بعدها در مورد احتمال تجاوز به او، کشته‌شدن، یافتن جنازه و دفن او منتشرشد. پس از آن‌که این خبر توجه افکار عمومی را جلب کرد و بسیاری در بازانتشار آن مؤثر واقع شدند ارتباط ما با خانواده‌ی ترانه موسوی قطع شد. از خانواده‌ی سه نفره‌ی ترانه تنها مادری سال‌خورده مانده بود؛ چراکه پدرش پس از دو هفته از کشته‌شدن ترانه، درگذشت. تماس‌های تلفنی ما با یکی از نزدیکان این خانواده کم کم از صراحت گفتار تهی شد و به کلمات رمز و معماگویی‌های به ترس و دلهره آمیخته، گرایید تا آن که کاملاً و به صورت یک‌طرفه قطع شد؛ اما راه‌های ارتباطی دیگر را کم و بیش حفظ کردیم. هرچند تلاش ما در واداشتن خانواده‌ی ترانه برای دادخواهی، به علت‌هایی که روشن است، ناکام ماند هم‌اکنون شاهدیم خانواده‌هایی پس از یک‌سال زبان گشوده‌اند و از مصیبت‌هایی که بر آن‌ها و عزیزانشان رفته سخن می‌گویند. از نظر ما به سخن درآمدن نزدیکان ترانه در آینده،‌ دور از ذهن نیست. در شرایطی چنین فروبسته ما از انجام حداقل‌های ممکن و درآویختن به هر امکانی که بتواند داد ترانه را بستاند کوتاهی نکردیم. هم‌زمان مجموعه‌ای از مستندات خبر را در حضور یکی از شاهدان عینی بازداشت ترانه و چند تن از فعالان رسانه‌ای - که نامشان محفوظ خواهدماند- به کمیته‌ی رسیدگی به وضعیت آسیب‌دیدگان حوادث پس از انتخابات سپردیم و از آن‌جا که بعدها تأیید راستی ماجرای ترانه موسوی مورد تأکید سرشناس‌ترین معترضان حاکمیت قرار گرفت، به نظر می‌رسد کمیته نیز تحقیقات مستقلی درباره‌ی این ماجرا انجام داده و شواهد دیگری نیز به دست آورده است.
نزدیک به 4 ماه از انتشار این خبر گذشت تا دستگیری اعضای کمیته و کسانی که ما در ارتباطی مستقیم، ماجرا را برای آن‌ها توضیح داده بودیم و اشارات محسنی اژه‌ای در یک برنامه‌ی تلویزیونی، دست خطر را گرفت و پشت در خانه‌های ما آورد و اگر به زعم نهادهای امنیتی و اطلاعاتی جمهوری اسلامی انتشار اخبار حوادث پس از انتخابات جرم تلقی می‌شود که می‌شود، ما جرایم دیگری از قبیل انتشار عکس‌ها، ویدئوها و اخبار اعتراضات پس از انتخابات در رسانه‌های خارج از ایران مرتکب شده بودیم. تکرار این نکته را مهم می‌دانیم که 4 ماه پس از انتشار خبر ما هم‌چنان در ایران بودیم؛ بنای ماندن داشتیم و برای کسب شواهد و مستندات بیشتر از ماجرای ترانه تلاش می‌کردیم. در کدام ذهن معلول و ناقصی چنین می‌گنجد که فاجعه‌ا‌ی چون قتل ترانه تنها برای اخذ پناهندگی ساخته و پرداخته شده باشد؟ آیا گرفتن پناهندگی برای دو روزنامه‌نگاری که یکی از آن‌ها با صدور قرار آزاد بود و دیگری هم پس از انتخابات ده‌ها خبر، عکس و فیلم از سرکوب‌ها به رسانه‌های خارجی ارسال کرده بود تا بدین پایه دشوار است که چنین داستانی خلق کنند؟ تاکنون هزاران نفر از ایران گریخته‌‌اند و به پناهندگی تن داده‌اند؛ آیا همگی باید داستانی می‌داشتند تا این حد خونین و تمام حیثیت و آبروی‌شان را به تأیید یا تکذیب آن گره می‌زدند؟
اکنون که 10 ماه است از ایران خارج شده‌ایم پیوسته به لحاظ انسانی و حرفه‌ای خود را مسوول پیگیری این ماجرای دردناک می‌دانیم و برای کسب شواهد و مستندات بیشتر تلاش می‌کنیم؛ تا آن‌جا که بتوان ماجرای ترانه موسوی را به پرونده‌ای حقوقی علیه ماشین سرکوب و جنایت جمهوری اسلامی تبدیل کرد و در این راه دست کمک به سوی تمامی کسانی دراز می‌کنیم که در هر نقطه‌ی جهان دل در گرو حقیقت و آزادی دارند؛ از تردیدهایی که نسبت به اصالت این خبر طرح می‌شود ناامید نمی‌شویم و از کسانی‌که با انگیزه‌های مختلف در رد این خبر می‌کوشند می‌خواهیم تنها به گمان خویش و تهییج مخاطبان بسنده نکنند؛ صاحب عکس را بیابند؛ ترانه موسوی را زنده و سالم به جهانی نشان دهند که او را نماد جنایت جمهوری اسلامی علیه معترضان به نتیجه‌ی انتخابات می‌داند؛ شواهد خود را به سخن وادارند و مستنداتی ارایه دهند که محکم و قانع‌کننده باشد. این کار برای آن‌ها ساده‌تر خواهدبود؛ چراکه تکذیب این خبر نه تنها تهدیدی به دنبال ندارد بلکه یک حکومت سراپا امکانات، تمامی توان خود را برای انجام آن در اختیار تکذیب‌کنندگان قرار می‌دهد. اگر اثبات شود ماجرای ترانه واقعیت نداشته است کابوس‌های یک‌ساله‌ی ما و تمام کسانی که با نام ترانه خون گریسته‌اند پایان می‌یابد. ما در کمال خرسندی حیثیت حرفه‌ای خود و هستی‌مان را بر سر یافتن نشانی از ترانه موسوی یا اثبات ساختگی بودن ماجرای او معامله خواهیم‌کرد. کاش ترانه موسوی وجود خارجی نداشت و دنیا تا این اندازه محل توحش نبود؛ آن‌وقت ما نیز رستگار بودیم و سری به سامان داشتیم و چشم‌هامان را به لبخندی بر این شب کشنده و کشدار می‌بستیم. تحقیق درباره‌ی ماجرای ترانه موسوی حق و برتر از آن مسوولیت همه‌ی کسانی‌ست که حقیقت را ارج می‌نهند. ما نیزهمچنان مستقل درباره‌ی آن، با وجود موانع بسیار، تحقیق می‌کنیم؛ اما نه برای اثبات آن بلکه برای کشف چگونگی رخدادش. با این همه در این کار به گودال جنجال و هوچی‌گری نخواهیم افتاد و در بازی مشکوک دیگران حتی در مقام تماشاچی خردی نیز حاضر نخواهیم‌شد.
لیلا ملک‌محمدی- رضا ولی‌زاده
4/شهریور/1389

 


 


ندای سبز آزادی: مراسم تولد شهرام فرج زاده از شهدای جنبش سبز با حضور خانواده و جمعی از مادران عزادار جنبش سبز روز دوشنبه هم زمان با افطار بر سر مزار این شهید در بهشت زهرای تهران برگزار شد
به گزارش خبرنگار کلمه، در این مراسم تعدادی از مادران شهدای جنبش سبز از جمله مادر ندا آقاسلطان و مادر رامین رمضانی نیز حضور داشتند.
شهرام ، جوان ۳۵ ساله به همراه امیرارسلان تاجمیر در تجمع مسالمت آمیز مردم در روز عاشورای تهران (یکشنبه ۶ دیماه۸۸ ) در میدان ولىعصر به شهادت رسید.
.
شهید عباس(شهرام )فرج زاده طارانى ، ۳۵ ساله ، متاهل و داراى یک دختر ۵ ساله به نام آوا بود که نیروهای امنیتی و نظامی روز یک شنبه ۶ دى ماه ۱۳۸۸ ظهر عاشورا به میان مردم در میدان ولیعصر تهران هجوم اوردند و وى را به شهادت رساندند. مزار وى در قطعه ۳۰۴ بهشت زهرا واقع است.


 


میثم محمدی - ماه پیش که یکی از آزادگان مظلوم سبز، به سان پدر شهید مظلومش در صدر انقلاب ایران، از حبسی انتقام جویانه رها شده بود جمله ای به من گفت که تا مغز استخوان ایمانم تیر کشید. در سلولش، از او – که برای مسئولان امنیتی شخصیت مهمی بود – پرسیده بودند اکنون که شما اینجایی از خدا راضی هستی؟ پاسخ داده بود کاری که ما کردیم برای نفع شخصی و سود حزبی نبود. دیدیم حقی ناحق شده و برای احقاق حق جهادی کردیم. خدا این را از ما خواسته است. آموزه های دینی ما این را به ما آموخته است. آری من به هرچه پیش آید راضی ام.
پرسش دوم: آیا فکر می کنی خدا هم از شما راضی است؟ گفته بود من از اراده و حس و قضاوت خدا بی خبرم. من جای خدا نیستم که پاسخ شما را بدهم. پاسخ شنیده بود: اما من می دانم و به شما می گویم که خدا از شما راضی نیست! او هم پاسخ داده بود البته من به درجات متعالی شما نرسیده ام که از فعل و خواست و اراده و مشیت الهی باخبر باشم! این پرسش و پاسخ را یکبار دیگر مرور کنید. یک مقام امنیتی سراپا اشتباه و خطا، یک آدم، به خود حق می دهد که از جای خدا و از نگاه خدا به انسان دیگری نظر کند و او را محکوم کند و نظر خود را نظر خالق خود بداند و از نگاه الله به آدمیان خطاب کند.

تمام استدلال حکم او هم اینست که: آنچه شما کردید خلاف خواست و رضایت رهبری بوده است. سخن محبوس در سلول از حق خداست و سخن قاضی سلول از حق حاکم.

این ادبیات رایج در زندان های جمهوری اسلامی، بویژه نسبت به زندانیان سیاسی است. اینجا فاجعه ای به نام مرگ اصول دین و سنگسار توحید در عمل قائلان به سنگسار انسان برای اجرای حکم خدا رخ داده است.

دیگر آیا آسان نیست که کسی هم خود را علی بپندارد و مخالفان خود را طلحه و زبیر بینگارد و خود را مصون از هر خطا و اشتباه و مخالفان خود را تا سر در لجن ببیند؟ فاتحه دین دولتی آنجایی خوانده می شود که مخلوقان خطاکار خدا، خود را در جای خدا می بینند و خدایگان زمینی متولد می شود. این نتیجه کار حکومتی است که باید به راه خدا می رفت اما به جای خدا نشست.

باید پای در راه علی می گذاشت اما گام در جای علی گذاشت. جایی از علی بن ابیطالب که البته خود برساخته بود و روح علی بزرگ و انسان ساز تاریخ از آن به همان اندازه دور و منفور بود که روان معاویه بن ابی سفیان به آن مشتاق و مفتون.

***

اینک که این نوشته از سر شرمساری تمام نوشته می شود، نیمی از ماه رمضان سال 1389 شمسی گذشته است. هفته ای همچون تمام هفته ها و روزهای پیشین. تنها با این تفاوت که ما در رمضان قرار گرفته ایم؛ رمضان ماه قرآن، ماه میهمانی خدا، ماه شرمساری از گناهان، ماه امید به رستگاری و فلاح، ماه و راه صلاح، ماه آزادی از قیود ایمان سوز و سدود آرمان سوز. بک یا الله...

و اما شباهت این هفته رمضانی با دیگر هفته های ما در جامعه ماست و در محبس های ما و محبوسان مان. محبوسان به جرم آزادی؛ که دیگر فریاد آزادی در ایران زمین جرم است و شعار ما شادی از اسرای بیشتر. دیگر عدالت خواهی در سرزمین ما گناه است و رسم ما ترویج و تعمیق ستم بیشتر. دیگر اصالت خواهی ها در این سرزمین خنده دار است و سنت ما، لیسیدگی قدرت و اصالت نوکیسه ها و تازه به دوران رسیده هایی است که عامدانه باید از هرآنچه انقلاب آزادیخواهانه مردم ایران و اهداف اصیل آن بر سر آن شکل گرفته بود، مطمئنا بی خبر و موکدا بی اعتقاد باشند.

و از این مهم تر به اندازه توجه پوسته ای به احکام دین و کر کردن گوش خلایق نسبت به اجرای آن، به اهداف دین و روح دین و عمل بدان و زندگی بر معیار آن و مدیریت بر منوال آن بی اعتنا و بی ایمان باشند. آری بی اعتنا و بی ایمان. این روالی است که اینک حکومت دینی ظاهری در راه عرفی شدن هرچه بیشتر و معامله بر سر آرمان های مذهب با مردم مذهبی در پیش گرفته است. معامله ای میان ایمان محکومان و ایمن حاکمان که آنچه آزادی و ایمان ملتی است؛ ترس و ناامنی حکومتی شده است.

سخن به درازا نگویم که سخت است شنیدن. به نظر، چندی است که ما با حکومت دینی یا حکومتی بر معیار ایدئولوژی دینی سر و کاری نداریم. البته صدا و سیمای حکومتی می کوشد بانگ اذان را بر خروجی های های خود بنوازد، هر چند بانگ اذان های ساده و صمیمی محلی از مساجد مستقل و آزاده از مدیریت دوستان بسیج و سپاه، در نطفه خفه شود و به جای آن بانگ و آوای کرکننده مداحان و منبریان و خطبه خوانان سلطنت دینی بر گوش مردمان آوار شود.

بانگ اذانی که آوای توحید را فریاد می زند و این ایمان بر قلب ما نشانده است که الله اکبر... اشهد ان لااله الاالله... خدا یکی است و جز او معبودی نیست، زیر ستور چهارپایانی لگدمال می شود که چاپلوسانه نام خدا را بر زبان می رانند و برای نان بنده خدا، بندگی او می کنند. بنده خدا را به جای خدا می نشانند و آنچه در توان دارند، در ذهن و زبان و تخیل و جسمشان به حراج می گذارند تا مگر اندکی از تملق بنده خدا کم نگذارند. بنده خدایی که حاکم بندگان خدا شده است. کافی است نگاهی به ادبیات جریان حاکم و شکاف های بین ایشان بیندازید؛ اصلا گویا در این مملکت هیچ بیگناهی در زندان نیست. هیچ آزاده ای به جرم ادبیاتی متفاوت با حاکمیت در زندان نیست. هیچ جوانی به اتهام اثبات نشده و فقط برای تنبیه و تهدید دیگر مخالفان، اعدام نشده و دست از زندگی نشسته است. هیچ کدام از مفاخر و اساتید و متفکران و مدیران درست کار ملت به گروگان در زندان نیستند. ادبیات این آقایان در این خلاصه شده است که چرا شما در کوبیدن جریان فتنه و سران فتنه شلید و ما سفتیم! چرا شما اینگونه از رهبری دفاع می کنید و آنگونه نه؟ چرا از رهبری دفاع نمی کنید آنگونه که باید از معصوم دفاع کنید؟ چرا می گویید می توان در برابر حکم ولی فقیه جور دیگری هم فکر کرد؟

اینک پرسش اینست: خدا بین ما و شما حاکم است اگر هنوز اعتقادتان به «الله صمد» است؛ آیا مردم ایران برای این آرزوهای شما جان خود را بر کف دست گرفتند و انقلاب کردند؟ آیا جوانان برومند این ملت برای اینکه شما نظامی اینچنین و خلافتی بدینسان را در ایران دهه هشتاد شمسی بر سر کار بیاورید و منتظر بمانید تا یک فرد چیزی بگوید و به دنبال آن دهان و دندان هر سخنگو و متفکر دیگری را خرد کنید، خانه مرجعیت حاضر و غایب را در هم بکوبید و هر ناسزایی که فرا گرفته بودید نثارشان کنید، هشت سال در جبهه ها جنگیدند و بدن خود را بر روی مین های عراقیان متلاشی کردند و آگاهانه ریه ها و گوشت و استخوان سالم خود را به کف درنده گاز خردل ها و شیمیایی ها سپردند تا همه فکرها و خلاقیت ها و آزادی ها و شور و شوق ها و علم و ادبیات و هنر و عشق در انتظار تایید یک فکر و سلیقه و رای بماند و همه جهت ها و جاری اندیشه ها یکی شود و آن یکی هم فکر حاکم باشد که هر نوع آزادی را بلای جان حاکمیت اسلامی می داند؟! آیا این همان کاری نیست که حجاج یوسف برای خلیفه الله خودش و امیرالمؤمنین خودش؛ یزید بن معاویه کرد و حرمت مدینه و مکه را که خدا نهاده بود به حکم یزید، به زیر سم ستورانش گرفت و در واقعه حره با دختران باکره مدینه آن کرد که تا سالها مردم از پاکی نژادگان خود بیم داشتند. مگرنه اینکه استدلال او در این کار، حکم حکومتی خلیفه الله بود. همچنان که استدلال شریح قاضی منصوب علی و متداوم بر معاویه و یزید، بر خروج حسین بن علی پسر رسول الله از دین رسول الله همین بود؛ عدم اطاعت از خلیفه مسلمین.

چه کسی را این باور در خیال می گنجید که در ایران ما که برای آزادی و عدالت، نظامی نو درافکند و پوستین شاهنشاهی خود را به خیال دفع ظلم و تبعیض از تن برکند، زمانی فرا برسد که معیار ایمان به حاکمیت اسلام، عمل و باور به حکم حکومتی ولی فقیه باشد و این از تریبون رسمی اعلام شود و خود در قالب حکم دینی امضا شود. آیا اکنون جز پوسته ای خشن بر تن نحیف اسلام چیزی قابل رویت است؟ چنانکه علی در توصیف اسلام معاویه فرمود: لبس الاسلام لبس الفرو مقلوبه. اسلام را چون پوستین وارونه پوشیده اند. و همچنان که جرم امروز آزادیخواهان و شجاعان ایران، یاران سید سبزپوش روزگار ما نهایتا همین است که چرا گوش جان به کلام جانان نمی دهید. همچنان که استدلال آنانی که 1300 سال پس از آن واقعه در ایران امروز ما، کهریزک افریدند و ناموس ملت را پرده دریدند و به حکم بنده خدا آن کردند که در حکم خدای خود از نهی شده بودند، جز این نبود: چرا حرف گوش نمی کنید؟!

می دانم باور همه ما همین است که چهارچوب مسئله ما، اصلا اخلاق و اعتقادات اسلامی نیست. گذشت آن زمان که بسربن ارطاه سردار معاویه در مرز عراق جولان می داد و جان اهالی آن حوالی را به لب رسانده بود، خبر به گوش مولا علی رسید که حقوق پیروان دیگر ادیان نیز در این هجوم های ستمگرانه سلب و پایمال شده است. پس به منبر رفت و در حالی که از غم و رنج می لرزید و رنگ به رخسار مبارک نداشت، فرمود: اگر مومنی از این غم که خلخالی را به زور از پای زنی یهودی بیرون کشیده اند، بمیرد شایسته است و سزاوار سرزنش نیست. آن علی رفت، شما علی دیگری را برساختید که نتواند در برابر مخالف سکوت کند و حق او را از بیت المال نبرد. علی دیگری که در پاسخ به سربازش در میدان جنگ به جای پاسخ مشت بر دهانش بکوبد، علی دیگری که کنار چادر هریک از خوارج سربازی از یاران وفادار خود را بگمارد تا نتوانند حتی حرف خود بزنند و فتنه شان را در نطفه خفه کند. علی دیگری که از اعدام و کشتار مخالفین خود خوشحال شود. علی دیگری که برای ترور معاویه و عمروعاص از فدائیان خودش استخدام کند.

علی دیگری که جامعه را به نفاق و دورویی بکشاند و مردمان را دو دسته گرداند و هر حرکتی و هر رای و نظر مخالف یا حتی متفاوتی را توطئه بداند و علی دیگری که در میان مردم نباشد و تمام آنچه مردمش می گویند را از کانال خاص و گروه خاص و یاران مشفق و حجاز و طائب بشنود... آری اما آوای او در هزارنای تاریخ گم نشد. برای ما ماند تا این قدرت را داشته باشیم و از یاد مبریم که مارا هم امامی بوده است. سوز دل خود همچنان برای او بگوییم و خطبه های او همچنان برای شما بازگوییم. تا نه گمان خام برید که این قافله بی کاروان مانده است.


***

هذا اول الکلام: در اصول دین ما مواردی مشخص شده که در چهارچوب ذهنی و ایدئولوژی خالقان و مدافعان نظام به ظاهر اسلامی از پیش به فنا رفته است. در چهارچوب ذهنی آن فرد غول پیکری که با باتوم برقی زنی را چنان می زند، بر سر پیرمردی چنان می کوبد، دست بر پشت و بازوی ناموس ملت چنان می برد و دخترک نحیف را بر زمین می کوبد که عینکش بر صورتش خرد می شود و چشمش بر سر غیرت ولایی همین غول دو متری کور می شود، مروت پوریای ولی و روح تختی که سهل است، «اصول دین» از پیش مرده است. جلوی چشم آن بسیجی ظاهری که نام ملی بسیج را به تاراج برده و شبانه به خانه خلق خدا می ریزد و راه به بستر خواب شهروندانی می برد و فحش و ناسزاهای هولناک بر سر و روی کسانی می ریزد که فقط بر خلاف تصور چاکرمنشانه او نخواسته اند مطیع باشند و غیرت دینی را از قضا در مخالفت با ظلم و فریاد بر سر ظالم دیده اند، «اصول دین» را بر تابوت پوسیده ای می برند که نمی گذارد او آنگونه که می خواهد مدیریت کند. آنگونه که باید مخالفان را تادیب کند. آنگونه که باید از خجالت دانشجویان درآید. در ادبیات آقایان احمد خاتمی، احمد جنتی و پناهیان و حسینیان آنچنان از اطاعت از ولی فقیه سخن می رود که از اطاعت خدا و پیغمبر و امام شیعه هرگز نمی رود. در سخن اینان ملاک حق و باطل اطاعت از رهبر است. ملاک دوری و نزدیکی به امام زمان، اطاعت از رهبر است. در این ادبیات؛ آنگاه که خون جوانی به گناه ناکرده و بی هیچ ملاکی بر زمین ریخته مباح شمرده می شود و اعدام مخالفان خیابانی یا حبس های طویل المدت برای سیاستمدارانی که تنها جرمشان مخالفت با روند مدیریت کشور و انتقاد از به هدر دادن سرمایه های ملی ملت بوده است، عین عدالت تلقی می شود، این سه اصل دین به تابوت سپرده شده است: توحید، عدل و امامت.

اصول دین ما مبنای زندگی و روح و هدف حیات یک مومن است. توحید یعنی برای خدا شریکی قائل نشدن و جز او را با صفت مطلق و عبودیت و بندگی و بی چون و چرا بودن معنا نکردن و یاد ننمودن. عدل یعنی احساس مردم از برابر زیستن در برابر قانون و نسبت به یکدیگر و نسبت به حاکم و امامت یعنی نماد قرار دادن و پیروی کردن از شخصیت بزرگی که عالم است، مهذب به اخلاق و فضائل روحی و معنوی است و برای اصلاح امت(دین) و سنت جامعه اش تلاش می کند و با ظالم می ستیزد. در حاکمیت ما اما با این اصول مقدس که مبنای آزادانه زیستن و اختیار انسان و رشد و شکوفایی او را پی می ریزد، معامله ای نامقدس شده است. شرط توحید به شرط اطاعت محض و کورکورانه از حاکمیت تنزل یافته و این آیا تعطیل توحید نیست؟ صفات امامت به انسانی سوق داده شده و این آیا معصوم انگاشتن و بری از خطا دانستن و عقل کل پنداشتن دیگری جز امام شیعه نیست؟ جوانانی کشته شده اند، بی گناهی، و به خون به ناحق ریخته شده آنان وقعی نهاده نمی شود. زندانیانی برخلاف سنت امام ما علی، بیش از سالی است که در حبس موقت اند و اعتراف گیری می شوند، از بام تا شام در رسانه های عزیزکرده حکومتی هر نوع ناسزا و تهمت و افترا به انسان های شریفی که دیگر مادر تاریخ چون آنان را نخواهد زاد، نثار می شود؛ در روز عاشورا و در ماه محرم خون جوانانی جلوی چشم هزاران شاهد، به ضرب گلوله یا عبور ماشین زمین را رنگین می کند، خانواده های عزیز از دست داده و مجروح داده و مفقودالاثر و محبوسان در غم پاره های تن خود سوگوارانند... اما دریغ که کسی از مسئولان قضای مملکت را رگی برجهد و آب از آب آقایان تکان خورد. آیا عدالتی باقی مانده تا به آن عمل شود؟

در برابر دیدگان این دوستان، چنان که آوردم، این اصول بنا به مصلحت حکومت اسلامی به خاک سپرده شده است. تمام سخن در این است و پاسخ از وجدان مجریان می خواهد که با این ایمان چه کرده اید؟ آیا راهی جز این باور مانده که حکم سنگسار شما اینک بر سر اصول دین ما باریدن گرفته است؟ می توان با بازگشت از این راه نادرست و آغوش گشودن به روی ملت و پذیرفتن خطاها و جبران آن، راه توبه را در پیش گرفت و به تمام ما نیز نشان داد که این اصول هنوز در ضمیر شما زنده است که «انک لبالمرصاد».

 


 


ندای سبز آزادی: در واکنش به تخریب کامل منزل شهید آیت الله دستغیب، فرماندار شیراز با حضور در آن محل، از این اقدام شدیدا انتقاد کرد.

اعتراض این مقام اجرایی در حالیست که چندی پیش برخی دستگاههای دولتی از جمله سازمان میراث فرهنگی و گردشگری فارس و شرکت عمران و بهسازی استان، به بهانه احیای بافت قدیم شیراز منزل آن شهید را که می توانست به محلی تاریخی و فرهنگی تبدیل شود، به طور کامل تخریب کردند.

به گزارش خبرآنلاین، حسین قاسمی با حضور در محل شهادت و منزل شهید آیت الله دستغیب، امام جمعه فقید شیراز، بر آغاز هر چه زودتر عملیات ساخت یادمان آن شهید تاکید کرد.

وی گفت: مسئولان باید توضیح دهند که بر چه مبنا و منطقی خانه این شهید بزرگوار را ویران کرده اند و چرا در این شهر صدای کسی درنیامده است تا جلوی این اقدام ناشایست گرفته شود.

وی اظهار داشت: ملاک تخریب چه بوده که ساختمان های اطراف حفظ و ثبت تاریخی شده اند اما منزل شهید دستغیب تخریب شده و ثبت تاریخی و فرهنگی نیز نشده است.

وی افزود: تخریب منزل شهید دستغیب با هیچ توجیهی قابل قبول نیست و کسی نباید به خودش اجازه می داد که این خانه را ویران کند.

وی ضمن انتقاد از عملکرد مسئولان بنیاد شهید گفت: عملیات اجرایی ساخت یادمان شهید دستغیب باید هر چه زودتر آغاز شود، زیرا شیراز شهر شهید دستغیب است و جای تاسف است که هیچ یادمان و نشانی از خانه و محل شهادت ایشان در اختیار نیست.
وی اظهار داشت: دستگاههای مربوطه باید به سرعت محل شهادت آیت الله دستغیب را که محلی برای تجمع زباله و نخاله های ساختمانی شده است پاکسازی کنند.
 


 


ندای سبز آزادی: همسر مصطفی تاج زاده در یازدهمین عریضه خود به دادستان تهران از او خواست که پس از روز ها سرگردانی و بی خبری اجازه دهد با همسرش تماس تلفنی برقرار کند تا از سلامت وی اطمینان حاصل کند. فخرالسادات محتشمی پور در این نامه به دادستان تهران نوشته است: « آقای دادستان باور کنید من به عنوان یک انسان آزاده رسم ضعیف کشی نداشته و ندارم و اگر برایم محرز شود که شما نیز ناخواسته در معرض بهره برداری و سوء استفاده کودتاچیان قرار گرفته اید و در صورت رضایت خودتان تمام قدرتم را در دفاع از شما به کار خواهم گرفت اما این احراز موقعیت با اظهارات خود شما ممکن است نه با قرینه ها و شواهد و نشانه هایی که ما می بینیم. اینک ما مجبوریم شما را مقام مسئول بدانیم و برای همین این عریضه ها خطاب به شماست. من که مطئنم شما خواننده روزانه آن ها هستید پس لطفا اگر باید مخاطب تغییر کند به من اطلاع دهید و اگر دوست ندارید علنی باشد، به نوعی پیغام بدهید مثل پارسال که تازه رخت دادستانی پوشیده بودید و به ما اطمینان می دادید که همه موارد تخلفات غیرقانونی کودتاچیان را رسیدگی خواهید کرد به شرط این که شما آرام باشید، ننویسید، مصاحبه نکنید و ناگهان ما دیدیم در شب قدر یکی از خدمتگزاران انقلاب با سابقه ای طولانی در خدمت با حکم شما باز داشت شد و این طلیعه بازداشت های بعدی بود و یورش های بعدی و … مهم نیست گذشته ها را می شود جبران کرد.»

متن کامل این عریضه که در اختیار ندای سبز آزادی قرار گرفته است به شرح ذیل است:
 

بسم الله الرحمن الرحیم
اللهم ارزقنی فیه طاعة الخاشعین واشرح فیه صدری بانابة المخبتین بامانک یا امان الخائفین
عریضه یازدهم در پانزدهم رمضان المبارک
از : همسر سید مصطفی تاجزاده یکی از امضاء کنندگان شکایت نامه از کودتاگران نظامی
به : دادستان تهران
سلام آقای دادستان
دیشب، ماه شب چهاردهم را در وسط آسمان شهرمان دیدید؟ چقدر درخشان بود و چقدر زیبا. اما من در آسمان دلم تنها یک ماه دیدم یک ماه منور آن هم در شب ولادت یکی از عزیزترین و کریم ترین بندگان خدا، فرزند زهرا(س) و علی (ع) و نواده پیامبر رحمت(ص) یکی از دو سید و شباب اهل جنت، حسن مجتبی(ع) هم او که زندگیش و منش و سلوک سیاسی اش برطبق خواست و اراده مردم شکل گرفت و آن گاه که حتی نزدیکانش و فرماندهان سپاهش به او پشت کردند، عطای فرمانروایی را بر لقایش بخشید و به کار فرهنگی روی آور شد و بدین سان صلح حسنی به میزان قیام حسینی موجب دوام و بقای اسلام شد اما عجبا که وجودش را تاب نیاوردند و با خدعه جام مرگ را به او نوشاندند!
آری دیشب در شب سرور عالمیان در چنین مناسبت فرخنده ای ما، من و فرزندانم و خانواده مصطفای سلاله فاطمه(س) و فرزندان صالحش و دیگر خانواده های مظلوم زندانیان سیاسی چه شکوه ها که نکردیم با مولایمان با سرور جوانان اهل بهشت و چه ندبه ها که نکردیم در بارگاه لطف خدای حسن و خدای حسین و خدای فاطمه و خدای علی و خدای محمد صلوات الله علیهم اجمعین. و ناگاه در ژرفای وجودمان نفرت از ظلم پذیری به قلیان درآمد و باز یک پارچه فریاد شدیم. فریاد. خدایا تو را سپاس که قدرت فریاد و اعتراض و نفی و انکار ستم را در ما قرار دادی و تو را سپاس که به ما شعور زندگی انسانی را و تن ندادن به شهوات حیوانی را برای ادامه دو روز عمر بی حاصل عطا فرمودی. و سپاس که ما را قرائت و کتابت و خطابت و بلاغت آموختی تا در چنین روزی که در بارگاه ظلم شمشیرهای آخته نیرنگ و فریب و دروغ و دغل و داغ و درفش و زنجیر ستم ما را تهدید می کند، سلاح انسانی زبان و قلم به کارمان آید. سپاس تو را که بهترین و محبوب ترین معبودی و قادرترین پروردگار.
دیشب شبی جاودانه بود برای ما که بدر منیر خانه مان در گوشه ای به عبادت مشغول بود و ما نام زیباش را برای اهل حق تکرار کردیم، همانطور که روزانه برای شما تکرار می کنیم تا یادتان بماند که خدای مظلومان خود طریق صلاح را پیش پای آنان خواهد گذاشت و حتی در معرکه خناسان دغل متاع گرانبهای حقیقت مشتری خود را خواهد داشت. بگذار رسانه های ارگان کودتا بر طبل خشونت خویش محکم تر بکوبند. چه باک! ما گوش هایمان به شنیدن آیات رحمانی عادت دارد و مناجات عرفانی. بدر منیر خانه ما؟ پشت کدام پرده کثیف مستوری به بندش کشیده اید آقای دادستان؟ برای جرم ناکرده؟ آه نه یادم نبود برای جرم خدمت، صداقت، همت، غیرت، حمیّت، عزّت و همه صفات و خصلت های خدادادی و اکتسابی که به ندرت در یک مرد در یک انسان متجلی می شود. گناه بزرگی است درافتادن با باطل با ظلم با نامردمی! گناه بزرگی است تلاش مضاعف برای حفظ دستاردهای انقلابی مردمی، گناه بزرگی است ایستادن در برابر خواسته های نامشروع و غیر قانونی، گناه بزرگی است نه گفتن به مصلحت جویان دین فروش. آری همسر من گناهکار است و من به این گناهان بزرگ او افتخار می کنم. حالا شما بفرمایید این فرد خاطی و گناهکار را چرا از یک ملت پنهان کرده اید؟ زندانی که دیگر مخفی کردن ندارد. خوب اگر قرار بود ما همه بمانیم در بی خبری از او پس چرا احضارش کردید چرا زندان تحویلش گرفت تا این بدنامی آشکار ثبت شود به نام دادستان که مسئولیت زندانی را دارد در زمان اجرای حکم؟ خوب می گذاشتید آن از ما بهتران خودشان بیایند مثل فردای کودتا بگیرند و ببندند و ببرندش. می گذاشتید جرأت و اعتماد به نفسشان را یک بار دیگر امتحان کنند.
آقای دادستان باور کنید من به عنوان یک انسان آزاده رسم ضعیف کشی نداشته و ندارم و اگر برایم محرز شود که شما نیز ناخواسته در معرض بهره برداری و سوء استفاده کودتاچیان قرار گرفته اید و در صورت رضایت خودتان تمام قدرتم را در دفاع از شما به کار خواهم گرفت اما این احراز موقعیت با اظهارات خود شما ممکن است نه با قرینه ها و شواهد و نشانه هایی که ما می بینیم. اینک ما مجبوریم شما را مقام مسئول بدانیم و برای همین این عریضه ها خطاب به شماست. من که مطئنم شما خواننده روزانه آن ها هستید پس لطفا اگر باید مخاطب تغییر کند به من اطلاع دهید و اگر دوست ندارید علنی باشد، به نوعی پیغام بدهید مثل پارسال که تازه رخت دادستانی پوشیده بودید و به ما اطمینان می دادید که همه موارد تخلفات غیرقانونی کودتاچیان را رسیدگی خواهید کرد به شرط این که شما آرام باشید، ننویسید، مصاحبه نکنید و ناگهان ما دیدیم در شب قدر یکی از خدمتگزاران انقلاب با سابقه ای طولانی در خدمت با حکم شما باز داشت شد و این طلیعه بازداشت های بعدی بود و یورش های بعدی و … مهم نیست گذشته ها را می شود جبران کرد. شما بیایید از فشارها بگویید و فشارآورند گان و بقیه اش را بسپارید به خدا. بسپارید به دست ما. خداوند هرجا صلاح باشد از ما انسان های ضعیف، ابزار کارآمد و قدرتمندی می سازد برای به هوش آوردن بندگان غفلت زده اش. ما قدرتمند می شویم به خواست خدا و ناتوان می شویم به خواست خدا و عزیز می شویم به خواست خدا و ذلیل می شویم به خواست او. شما که خدای ناکرده ضعف و ذلت نمی خواهید با آن همه سوابق نیکوی قبل ترهایتان؟ برای رسیدن به عزت باید ذره ای شجاعت داشت و توکل بسیار.
آقای دادستان
امروز باز هم برای اتمام حجت با دفتر شما تماس گرفتم. خودم را معرفی کردم. گفتند دادستان نیست! نگذاشتند با شما صحبت کنم. گفتم چه کسی باید جوابگوی من باشد؟ گفتند نمی دانم. گفتم اسم شما چست؟ گفتند نمی دانم!!! گفتم شما که نام خودتان را نمی دانید در دفتر دادستان چه می کنید؟ گفتم شما از حقوق چیزی می دانید گفتند خیر. گفتم به آنان که حقوق می دانند بگویید مرا طبق قانون و حقوق شرعی و انسانی از احوال همسرم باخبر کنند و بیش از این در ماه رمضان بر میهمانان ضیافت الهی ظلم روا ندارند که عاقبت خوشی ندارد. گوشی را نگذاشت. خداوند رخصت قطع تماس را به تلفن چی شما نداد و گفت شنبه بیایید ایشان را ببینید. ملاقات حضوری؟ این ملاقات با شما اگر ممکن است بفرمایید زنگ بزنند به من و زمانش را اعلام کنند وگرنه عزت نفس من اجازه نمی دهد برای کار عبث وقت تلف کنم. در احکام شرعی هم آمده است که از هرکاری که امکان بطلان روزه را در ماه رمضان فراهم کند خودداری شود و من نگران سلامت روزه ام و سلامت جسمم هستم و قصد انجام کارهای بی حاصل را در این ماه ندارم. اگر قرار است خبری بدهید، زودتر بدهید و اگر قرار است موجب وهن و بی حرمتی و هتک آبروی یک مسلمان روزه دار را فراهم کنید زهی خیال باطل. اما آقای دادستان این هشدار را از من داشته باشید که اگر قرار باشد مراجعه حضوری داشته باشم و همان داستان های سابق تکرار شود، من در جلوی دفتر شما خیمه خواهم زد تا رسیدن به پاسخ. خیمه ای زینبی.
اللهم اسئلک الامان یوم لاینفع الظالمین معذرتهم و لهم لعنة و لهم سوء الدار


 


ندای سبز آزادی: میرحسین موسوی و زهرا رهنورد با محمدرضا جلائی‌پور، مدیر پویش موج سوم که به تازگی از زندان آزاد شده است، دیدار و گفت وگو کردند.
در این دیدار مهندس میرحسین موسوی ضمن ابراز تاسف از ۵ ماه بازداشت انفرادی محمدرضا جلائی‌پور در طول سال گذشته، گفت : یکی از نشانه های ملموس، مرئی و رو به رشدی که زیر پوست جامعه در جریان است روند ریزش تدریجی حامیان دولت و رویش بدنه جنبش سبز است . اتفاقاتی از جنس چنین برخوردهای ناعادلانه و تاسف‌باری با جوانان نخبه، افتخارآفرین، قانون‌گرا، اخلاقی و متدین از جمله عواملی است که توجه وجدان‌های بیدار را بیشترجلب می‌کند، سرعت این ریزش و رویش را افزایش می‌دهد و در نظام باور و مواضع مخالفان جنبش سبز ترک‌های بیشتری ایجاد می‌کند که پس از مدتی آثار خود را در رفتار افرادی که به واسطه چنین برخوردهای کوری دچار تردید و سپس تغییر می‌شوند ، نشان می‌دهد.

دکتر زهرا رهنورد نیز ضمن ابراز خرسندی از آزادی محمدرضا جلائی‌پور، گفت : متاسفانه بسیاری ازاین برخوردها بر اساس تصمیم‌گیری‌های روزمره انجام می شود و عاملان چنین برخوردهایی در عمل طرحی منسجم و کلی ندارند که در چارچوب آن تصمیم بگیرند و آثار مخرب و هزینه‌های رفتارهای خود را بسنجند.
محمدرضا جلائی‌پور، دارنده مدال طلای المپیاد ادبی و رتبه یک کنکور سراسری سال ۸۰ و دانشجوی ممتاز دانشگاه های تهران، لندن و آکسفورد تابستان سال گذشته نیز ۸۸ روز را در سلول‌های انفرادی زندان اوین گذرانده بود و بعد از آن یک بار دیگر نیز در مراسم دعای کمیل معروف بازداشت شده بود.
جلایی پور برای بار سوم نیز شصت و شش روز در انفرادی نگهداری شد.


 


ندای سبز آزادی: آیت‌الله موسوی اردبیلی، تظاهر به دینداری را مطلوب ندانست و گفت: تدین باید در عمل هم اثبات شود.
به گزارش مرکز خبر حوزه، این مرجع تقلید شب گذشته در جلسه تفسیر سوره دهر، با اشاره به آیاتی از این سوره، اظهار کرد: قضاوت در خصوص دینداری افراد با عنایت به ظاهر آنان اشتباه است؛ چراکه عده‌ای هستند که ظاهری دیندار دارند، اما در عمل این گونه نیستند.
وی افزود: عده‌ای در جامعه تظاهر به دینداری کرده و فکر می‌کنند از همه بالاترند، در صورتی که این گونه نبوده و برتری انسان‌ها به تقوی است، نه به ظاهر.
آیت الله موسوی اردبیلی با بیان این‌که انسان‌های خوب‌وبد با هم یکسان نیستند، گفت: خداوند انسان‌ها را یک‌سان آفریده و آنها را به حال خود وا نمی‌گذارد، بلکه آنان را راهنمایی کرده و مسیر خوب و بد را به آنان نشان می‌دهد و این خود انسان است که در ادامه زندگی مسیرش را انتخاب می‌کند.
وی با تاکید بر این‌که در این دنیا باید توشه آخرت خود را جمع آوری کنیم، گفت: انسان‌ها پوچ وبی هدف آفریده نشده‌اند، بلکه زندگی جاودانی در جهان آخرت در انتظار آنان است؛ بنابراین باید هم اکنون مکان خود درآخرت با اعمال خود در این این دنیا معیین کنند.
آیت الله موسوی اردبیلی یادآور شد: انسان باید در این دنیا فکری به حال خود کند؛ چرا که در آن دنیا کاری از دستش بر نمی‌آید و در قیامت وقتی اهل دوزخ از اهل ابرار و صالحین مدد می‌جویند، گفته می‌شود اکنون دیگر نمی‌شود کاری انجام داد و این عذاب نتیجه اعمال شما بر روی زمین است.
وی، ماه مبارک رمضان را فرصت خوبی جهت استغفار دانست و از همگان خواست تادر این ماه توجه جدی به خودسازی داشته باشند.


 
شما این خبرنامه را به این دلیل دریافت می کنید که ایمیل شما پس از تایید وارد لیست دریافت کنندگان شده است. برای لغو عضویت از این خبرنامه به این لینک مراجعه کنید یا به irangreenvoice-unsubscribe@sabznameh.com ایمیل بزنید. با فرستادن این خبرنامه به دوستان خود آنها را تشویق کنید که عضو این خبرنامه شوند. برای عضویت در این خبرنامه کافی است که به irangreenvoice@sabznameh.com ایمیل بزنید. برای دریافت لیست کامل خبرنامه های سبزنامه به help@sabznameh.com ایمیل بزنید.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

خبرهاي گذشته