-----------------------------
همه خبرها و ديدگاهاي سانسور شده و پشت فيلتر جمهوري اسلامي مانده را يكجا و بي درد سر در "هستي نيوز" بخوانيد... http://groups.google.com/group/hasti-news/

--------------------------------------------







Google Groups
Subscribe to Hasti News
Email:
Visit this group

۱۳۸۹ شهریور ۴, پنجشنبه

Latest news from Jaras for 08/26/2010

Email not displaying correctly? View it in your browser.
این خبرنامه حاوی عکس است. لطفا گزینه دیدن عکس را در ایمیل خود فعال کنید.



 

 



فتح الله مجتبایی در کنار محمد مجتهد شبستری.



حسن خمینی در کنار موسوی بجنوردی و کاظم بجنوردی.



خیر مقدم کاظم بجنوردی به حسن خمینی.



اعضا دایره المعارف اسلامی.



دکتر سید محمد کاظم موسوی بجنوردی آيت الله سید حسن خمینی و  آیت الله سید محمد موسوی بجنوردی در جلسه شورای عالی علمی مرکز دائره المعارف بزرگ اسلامی.



حضور داریوش شایگان در جلسه اعضا دایره المعارف با حسن خمینی.



حضور سید جواد طباطبائی در کنار غلامرضا اعوانی در جلسه با حسن خمینی.



آیت الله دکتر مصطفی محقق داماد، دکتر سید محمد کاظم موسوی بجنوردی و آیت الله سید حسن خمینی در جلسه شورای عالی علمی مرکز دائره المعارف بزرگ اسلامی.



دکتر غلامحسین ابراهیمی دینانی و آیت الله سید حسن خمینی در جلسه شورای عالی علمی مرکز دائره المعارف بزرگ اسلامی.



گفتگو یادگار امام با اعضا دایره المعارف.



گفتگو یادگار امام با اعضا دایره المعارف.



دکتر مهدی محقق و آیت الله سید حسن خمینی در جلسه شورای عالی علمی مرکز دائره المعارف بزرگ اسلامی.



حسن خمینی در جمع اعضای دایره المعارف اسلامی روزه خود را باز کرد.



گفتگو حسن خمینی با عضو مرکز دایره المعارف اسلامی.



گفتگوی حسن خمینی و سید جواد طباطبائی.



گفتگوی حسن خمینی با یکی از اعضای مرکز دائره المعارف بزرگ اسلامی.



دکتر غلامرضا اعوانی و آیت الله سید حسن خمینی در جلسه شورای عالی علمی مرکز دائره المعارف بزرگ اسلامی.


 


حسن محدثی

    

 

تقدیم به بندگانی که بندگی کردن را از خدایی کردن بازمی‌شناسند.

 

 

"كليسا با زنداني‌كردن‌خدا صورتي‌بت‌‌پرستانه‌و شيئي‌شده‌از دين‌عرضه‌كرد، در حالي‌كه‌از منظر ديني بديل، لطف‌خدا از طريق‌آحاد انساني‌در نظم ‌اجتماعي‌ـ سياسي‌منتشر مي‌شود. جامعه‌ي‌قدسي‌واكنشي‌نيز نظم‌اجتماعي‌و سياسي‌را بر اساس‌دركي ‌خاص‌از دين‌در انحصار خدا درمي‌آورد و يا به‌عبارت‌دقيق‌تر، خداوند به‌دست‌نهادهاي‌ديني‌خاص‌به‌بند كشيده‌مي‌شود تا نظم‌اجتماعي‌و سياسي‌معيني‌را مقدس‌سازد.
 
چنين‌نظمي‌به‌مقابله‌با عقلانيت‌و آزادي‌مي‌پردازد و نبرد با خداوند براي‌تصرف‌مجدد عقلانيت‌و آزادي‌آغاز مي‌شود. سكولارها و كساني ‌كه‌خدا را به‌بند كشيده‌اند از دو سو، چنين‌نبردي‌را آغاز مي‌كنند. روشن‌است‌كه‌بر مبناي اين بررسي، روند مدرنيزاسيون‌به‌نفع‌سكولارها خواهد بود. وظيفه‌‌ي نخستين‌دين‌داران‌در چنين‌وضعي‌اين‌است‌كه‌ابتدا خداوند را آزاد كنند و او را در جبهه‌ي‌عقلانيت‌و آزادي‌قرار دهند و بدين‌ترتيب‌، مانع‌الوهيت‌زدايي‌از نظم‌اجتماعي‌ـ سياسي‌شوند. ترجمه‌ي‌سياسي‌اين‌مدعيات‌همانا جامعه‌ي‌كثرت‌گرا است" (محدثی 1386: 106-105)‌.

 

مقدمه

جنگ با خدا اگر چه ممکن است به اندازه‌ی پرستش خدا قدمت نداشته باشد، اما فکری کهن است و انواع و اقسامی دارد. یک شکلِ بیش‌تر شناخته شده‌ی آن کوشش مداوم ملحدان در نفی وجود خدا و زیر سؤال بردن اعتقاد به خدا است. اما یکی از اشکال دیگر و جذاب‌ترِ آن، جنگ با خدایی است که به استخدام نظامی سیاسی درآمده است تا وضع موجود را تثبیت و توجیه کند و مقدس سازد. از ره‌گذرِ جنگ با چنین خدایی، وضع موجود به پرسش کشیده می‌شود و مشروعیت نظام سیاسیِ مربوطه به چالش کشیده می‌شود و نظام الاهیاتی توجیه‌گرش خنثا یا کم اثر می‌گردد.

     نمادها (symbol) برخلاف نشانه‌ها (sign) تفسیربردار اند و معانی‌شان در طی زمان و در فهم مردمان دگرگون می‌شود. نماد خدا نیز همواره بازتفسیر شده است و معنا و هویت تازه‌ای یافته است. عرضه‌ی تصاویر چندگانه و گاه متضاد از یک خدای معین، امری است که از اعصار کهن تا به امروز دیده شده است. کرن آرمسترانگ در کتاب ارزش‌مند تاریخ خدا در این باره می‌گوید: "از مفهوم خدا نیز مثل هر ایده‌ی بشری دیگری می‌شود بهره‌برداری ناپسند و ناجور کرد. از زمانِ نوشته‌شدن سفرِ تثنیه تا انواع بنیادگرایی که متأسفانه سکه‌یِ رایجِ زمانه‌یِ ماست، اسطوره‌یِ قومِ برگزیده و گُلِ سرسبدِ خدابودن همواره الهام‌بخشِ تئولوژی‌ای تنگ‌نظر و قبیله‌ای بوده است. در عینِ حال، سفرِ تثنیه تفسیر دیگری از اسطوره‌ی خروج را در خود دارد که به‌موازات، تاثیری مثبت در تاریخ تک‌خداباوری داشته است و آن سخن گفتن از خدایی است که یار و یاورِ ناتوانان و مظلومان است" (آرمسترانگ 1384: 29).

     آرمسترانگ بر آن است که این خدای یار و یاور مظلومان، خدای رهایی‌بخش است که بعدها در دست یهودیان، مسیحیان، و مسلمانان به خدای وضع موجود بدل شده است: "این خدا که شاید برانگیزنده‌یِ نخستین خیزش پیروزمند دهقانی بوده، خدایِ انقلاب است. در هر سه دین، او الهام‌بخشِ ایده‌یِ عدالتِ اجتماعی بوده است، گرچه، گفتنی است، که یهودیان، مسیحیان و مسلمانان در دست‌یابی به این آرمان شکست خورده‌اند و او را به خدایِ وضعیتِ موجود بدل کرده‌اند" (همان:29). به‌نظر می‌رسد دقیقا همین اتفاق در انقلاب ما نیز رخ داده است. خدای رهایی‌بخش و خدای عدالت اجتماعی، یک‌بار دیگر به خدای وضع موجود بدل شده است. پس تبدیل خدای عدالت و رهایی به خدای نابرابری و انقیاد فقط به عصر ما اختصاص ندارد بل‌که ماجرایی قدیمی و تکراری است.

     وقتی که خدا به خدای توجیه‌گرِ وضع موجود بدل می‌شود، آن‌گاه به‌تدریج مشروعیت خود را از دست می‌دهد. به‌لحاظ جامعه‌شناختی، می‌توان گفت که فکر نبرد با خدا در دوره‌هایی نضج می‌یابد که عده‌ای به نام خدا در طی سالیان طولانی، سیطره می‌یابند و زنده‌گی مردمان را تباه و سیاه می‌کنند. آنان تصویر مطلوب خود را از خدا عرضه می‌کنند و خود را عهده‌دار رسالتی الهی معرفی می‌نمایند و در نتیجه، به نام اجرای طرح و رسالت الهی حق و امکان کنش‌گری مردمان را از آنان می‌ستانند. زنده‌گی طولانی مردم در شرایط فقر و فساد و تبعیض، آنان را از دین مسلط روی‌گردان می‌کند و در میان اهل اندیشه نیز فکر نبرد با خدا نظریه‌پردازی می‌شود. در این‌جا برخی از نمودهای چنین نبردی را و امکانات نظری اهل نبرد با خدا را مورد بررسی قرار خواهم داد. 

 

گنجی و "خدای جبار فقها"

زمان زیادی از این پیش‌بینی که با پیش چشم داشتن مسیحیت قرون وسطائی مطرح شد، نگذشته بود که نبرد با خدا و در واقع، نبرد با تصورات موجود در جمهوری اسلامی از خدا آغاز شد. برخی اما به‌تلویح یا به‌تصریح، تبار خدای معرفی شده در جمهوری اسلامی را به خدای قرآن رساندند. اکبر گنجی طی مقاله‌ی "خدای نقشه‌کش و هندسه‌ساز" (راديو زمانه، ۸ اسفند ۱۳۸۸) بدون کاوش چندانی و با یکی دو ارجاع به یک فقیه (امام محمد غزالی) و یک عارف (مولوی) نوعی مثالی (تیپ ایده‌آل) از خدای فقیهان ساخت و به نبرد با "خدای جبار فقها" رفت و نوشت: " آری خدای ... همان کسی است که نقشه‌ی کهریزک را کشید، او طراح هندسه‌ی بند «۲ الف» سپاه پاسداران در زندان اوین است، اوست که خط خود را از طریق روزنامه‌ی کیهان و صدا و سیما تعقیب می‌کند، همین خداست که دادگاه‌های فرمایشی ساخته و بهترین جوانان ایران زمین را به سال‌ها زندان و اسارت محکوم می‌کند، وقتی ندا آقاسلطان تیر خورد و زمین افتاد، در لحظات آخر چشم به همین خدای نقشه‌کش دوخته بود" (گنجی 1388، رادیو زمانه).       او در توصیف خدای فقیهان نوشت:‌ "خدای فقیهان، خدای متشخص انسان‌وار اعتبارساز ... پادشاه جهان است که آسمان جای اوست (ملک، ۱۶) و تنبیه و تشویق کار او" (همان 1388). چنان‌که از ارجاع گنجی به قرآن پیدا است، خدای فقیهان ظاهرا همان خدای قرآن است. گنجی که بیش‌تر سیاسی‌نویس زیرک و خلاق و شجاع است تا محقق اهل تأمل و تدقیق -و در کار یک سیاسی‌نویس، تامل و تدقیق محققانه چندان به‌کار نمی‌آید- نیازی به وارسی خدای قرآن و تبارشناسی الله و توصیف همه‌جانبه‌ی شخصیت او نمی‌بیند. گنجی البته در فرهنگ اسلامی بدیلی برای "خدای فقیهان" می‌جوید و در آثار عرفا و فلاسفه آن را می‌یابد و سپاس‌گزارانه به خدای عارفان مسلمان روی می‌آورد: "باید شاکر بود که سنت عرفانی مسلمین خدای دیگری را به ما معرفی کرده است" (گنجی 1388). "دان کیوپیت گفته است: «چیزی که تاکنون توانسته است اسلام و مسیحیت را حفظ کند سنت عرفانی آن‌هاست. البته سنت عرفانی هیچ‌گاه سلطه و سیطره نیافت، بل‌که همیشه عاملی بود برای تعدیل، اعتراض و اصلاح» (گنجی 1388). پس می‌بایست میان خدای فقیهان (که مطابق معرفی گنجی ظاهرا شبیه الله در قرآن است؛ گنجی البته در این مورد صراحت ندارد) و خدای عارفان (که ظاهرا نسخه‌ای به‌داشتی از خدا است)، خدای عارفان را برگزینیم:‌"خدای فقیهان درست همانند پادشاهان خودکامه‌ی دنیوی رفتار می‌کند. وداع با اسلام فقاهتی، وداع با خدایی است که فقها برساخته‌اند. اما وداع با خدای فقیهان، وداع با دین‌داری نیست. عارفان، خدای دیگری را به دین‌داران معرفی کرده‌اند. اگر خدایی وجود داشته باشد، که دارد، آن خدا موجودی متشخص، انسان‌وار و پادشاه جهان نیست که نه‌تنها خود جبار است، بل‌که جباران را هم بر مومنان مسلط کرده باشد. خدای فقیهان، برساخته‌ای است سازگار با استبداد دینی، و موجه‌ساز نظام سلطانی خودکامه. به‌سرعت عصبانی و خشمگین می‌شود. رفیق‌باز و پارتی‌باز است. حیله‌گر و مکار است" (گنجی 1388).      گنجی البته با ذکر نکات زیر، نوعی خاصی از اسلام ساخته شده در جمهوری اسلامی را متهم می‌کند و نه کل اسلام و یا همه‌ی انواع اسلام را: "استبداد دینی، برای موجه‌سازی خود، الهیات سازگار با دیکتاتوری برمی‌سازد. خدایی که در شکنجه‌گاه‌ها، تیراندازی‌ها، اعدام‌کردن‌ها، دروغ‌بافی‌ها، اتهام‌زنی‌ها، سنگ‌سارها، قطع دست‌ها، تازیانه‌زدن‌ها؛ حاضر و ناظر است و همه‌ی این افعال، نقشه و فعل خود اوست" (همان 1388) و "هر حکم سرکوبی (زندان، شکنجه، ترور، اعدام، و ...) برساخته‌ای انسانی است، نه محصول تجربه‌ی عارفانه (یا هر تجربه‌ی دیگری). درست است که تجربه‌ی تفسیرناشده وجود دارد، اما تجربه‌ی آشکارگی خداوند را نمی‌توان، قتل و شکنجه «تعبیر» کرد. نه تجربه‌ی خداوند، تجربه‌ی میدان جنگ است، و نه جمهوری اسلامی، نقشه و هندسه‌ی خداوند" (گنجی 1388).   تصویر نیکفر از الله: گاو نر خون‌خواره 
اما اگر گنجی به‌تلویح، تبار خدای جمهوری اسلامی را به خدای قرآن می‌رساند، محمدرضا نیکفر در مقاله‌ی "الهیات شکنجه" با یک‌سان تلقی کردن خدای جمهوری اسلامی و خدای قرآن، آشکارا به نبرد با الله (خدای قرآن) می‌رود. نیکفر با اتخاذ ژست یک پدیدارشناس، به جای توصیف تجربه‌ی شکنجه‌گری و شکنجه‌شده‌گی، میان شخصیت انسان شکنجه‌گر و شخصیت خدا توازی‌ای ذهنی برقرار می‌کند. او به جای این‌که پدیدار را به سخن درآورد یا سخن پدیدار را بشنود، با فهم ویژه‌ی خود از دین آن را تفسیر می‌کند. 1. بازجو آفرینش‌گری می‌کند و با شکنجه، جهان جدید را برای شکنجه شده می‌سازد و غشا را از گوش و چشم او برمی‌دارد و او را به‌نحوی بازجویانه بینا می‌سازد؛ 2. خدا آفریننده است و بصیرت می‌دهد؛ 3. بازجو نماینده‌ی خدا است. لاجرم، بازجو خداگونه است و "آن غشائی که در قرآن (بقره ۷) از آن سخن می‌رود و همانی است که چشم و گوش و دل فرد را به روی حقیقت می‌بندد، در زندان پاره می‌شود" (نیکفر 1388).      در طی آفرینش‌گری بازجو، شکنجه‌شده باید از جهان پیشین خویش منقطع شود و مرحله‌ی برزخی‌ای را طی کند که لازمه‌ی هر نوع آفرینش‌گری است و در چنین مرحله‌ای، اخلاق تعلیق می‌شود، چون‌که قاعدتا اخلاق پس از آفرینش معنا می‌یابد نه پیش از آن. چون انسان بازجو مثل هر انسان دیگری بر صورت خدا آفریده شده است (بنا بر تفسیر دینی)، پس می‌توان برای آفرینش‌گری بازجویانه منشئی الاهیاتی جست! این پدیدارشناسی درخشان نیکفر که یحتمل در خاکِ وجودِ هوسرل (بنیان‌گذار پدیدارشناسی) آشوب به‌پا می‌کند، بدین‌نحوِ شعبده‌بازانه، میان الاهیات و شکنجه پیوند برقرار می‌کند: "آن دنیای برزخی، یک مرحله‌ی عدمی است، مرحله‌ی معدوم شدن و از نو آفریده شدن است. دنیای واقعی و هنجارهای آن به دنبال این مرحله شکل می‌گیرند. در این مرحله‌ی انهدام و خلق دوباره، اخلاق وجود ندارد. ابعاد این مرحله‌ی نیستی را بزرگ می‌کنیم، چنان بزرگ که به دنیاهای سیستم‌های بزرگ مابعدالطبیعی و الاهیاتی در مرحله‌ی خلق جهان برسیم. این کار موجه است، زیرا انسان‌ها خدایان را به صورت خود می‌سازند و آن خدایان چون ساخته شدند، آنگاه که در مرحله‌ی چیرگی دینهای منسجم نوبت به آنان رسد، انسان‌هایی را می‌سازند به صورت خود. بنابراین حق داریم از منشاء الاهیاتی آفرینش‌گری بازجویان در حکومت الاهی بپرسیم و بر این قرار حق داریم، برای فهم دنیای برزخی شکنجه، به کاوش در سیستم‌های بزرگ مابعدالطبیعی و الاهیاتی بپردازیم. با زندان‌شناسی خداشناسی می‌کنیم و با خداشناسی زندان‌شناسی" (نیکفر 1388).      بعد از این جهش به‌اصطلاح "پدیدارشناختی" از شکنجه به الاهیات، نیکفر به فرآیند بربریت‌زدایی از خدا می‌رسد که در طی آن خدای وحشی ادیان ابراهیمی – از ره‌گذر فلسفه- با فرهنگ و فرهیخته می‌شود اما البته هم‌چنان، مستعد و در معرض عود کردن بربریت نهفته و ریشه‌دار در وجودش است: "آن dēmiurgós یعنی جهان‌آفرینی که افلاطون در همپرسه‌ی "تیمائوس" مسئول خلق جهانش می‌داند، کار خود را در یک خلاء مطلق هنجاری پیش نمی‌برد. ایده‌ی نیکی، به عنوان اَبـَرایده، وجود دارد و جهان‌آفرین جهان را همخوان با این ایده و معماری دنیای ایده‌ها می‌آفریند. هلنیسم، یعنی یونانی‌مآبی عصر باستان در مرحله‌ی پایانی آن، فکر این گونه جهان‌آفرینیِ همخوان با نیکی را به مسیحیت انتقال داد. ایده‌ای وارد یک مذهب سامی شد که با اصل آن، بدان گونه که در کتاب آفرینش "عهد عتیق" می‌بینیم، همخوانی ندارد. در "عهد عتیق"، جهان از هیچ آفریده می‌شود، هیچ مطلق. در آن هیچی نه باشنده‌ای وجود دارد نه هنجاری. تنها اراده به آفرینش‌گری وجود دارد که بعدتر در قرآن تبیینی می‌آمد به صورت "کُن فَیَکون" (باش پس باشنده می‌شود). خدا در "سفر پیدایش" روشنایی را به‌عنوان چیزی نیکو نمی‌آفریند: «و خدا روشنایی را دید که نیکوست و خدا روشنایی را از تاریکی جدا ساخت.» معماری زمین هم برپایه‌ی یک ایده‌ی نیک صورت نمی‌گیرد، بر عکس، ایده‌ی نیک از مشاهده‌ی معماری انجام شده، حاصل می‌شود: «و خدا خشکی را زمین نامید و اجتماع آبها را دریا نامید و خدا دید که نیکوست.» و همه چیز این گونه پیش می‌رود، خدا کاری می‌کند و پس از آن است که درمی‌یابد «نیکوست». پروتستانتیسم، در شکل آغازین و در بنیادگرایی‌ای که همیشه با خود داشته، به این اراده‌ی فراسوی نیک و بد، باز می‌گردد. جریان قوی تعیین‌کننده‌ی سرنوشت آن، یعنی پروتستانتیسم فرهنگی، با دور کردن خدا از زمین، انسان را صاحب اراده می‌کند و این اوست که می‌آفریند و درمی‌یابد نیکوست، یا نیکو نیست. آن اراده‌ی کور با تبعید شدنِ محترمانه‌اش زیر عنوان‌هایی چون اعتلا، بی‌خطر می‌شود و جهان انسانی را به حال خود می‌گذارد. جهان هست و سازندگی‌ای که صورت می‌گیرد، در همین جهان از پیش‌ساخته است. بمب پروتستانتیسم را فرهنگ خنثی می‌کند. "دین، تنها در محدوده‌ی عقل" را کانت نوشته، فیلسوفی پروتستان. او اراده‌ی فراسوی عقل را به بند عقل کشیده است.گذاشتن بند عقل بر پای خدای تورات را به نام متأله یهودی، فیلوی اسکندرانی ثبت کرده‌اند. او تفسیر استعاری تورات را باب کرد. فیلو این نحوه‌ی تفسیر را از یونانیان آموخته بود، از نحوه‌ی برداشت آنان از داستان‌های هومر. او میان خدا و جهان جدایی مطلق افکند و نیروی تأثیر گذار خدا بر جهان را آن گونه‌ای معرفی کرد که یونانیان لوگوس را می‌فهمیدند، نطق و منطق و خرد نافذ در منطق هستی و سخن‌گویی در باب آن را. فیلوی یهودی نام شاخصی است برای مشخص کردن آن جریانی که مسیحیت را یونانی‌مآب می‌کند. اراده‌ی خدا با یونانی‌مآبی فیلو عقلانی می‌شود" (نیکفر 1388).      بدین ترتیب، دو خدا در ادیان ابراهیمی وجود دارد: یکی خدای وحشی اصلی و دیگری، خدای رام‌شده. این دو در مجال‌های مقتضی به هم تبدیل می‌گردند: "مسیحیت همواره دو نوع خدا داشته است. هر چه جامعه بافرهنگ‌تر می‌شود، خدا عقلانی‌تر و متعالی‌تر می‌گردد. آن جایی که خشم و انتقام‌گیری و اعمال اراده‌ای توفنده ضرورت می‌یابد، خدا با آن چهره‌ی دیگرش ظاهر می‌شود. در عصر ما خدای مسیحیت در مجموع رام و عاقل شده است. دیگر نمی‌توان به نام او بساط انکیزیسیون برپا کرد و کسی را به کام آتش انداخت. اسلام نیز دو خدای خود را دارد. خدای مقید شده به فرهنگ، خدای فرهنگی‌ای است که خودانگیختگی خود را از دست داده و در چارچوب خرد و هنجارهای متعارف عمل می‌کند. خلق چنین خدایی برای جامعه‌های اسلامی کار پرزحمت طولانی‌ای بوده است. ابن‌سیناها، سعدی‌ها، مولوی‌ها و حافظ‌ها خدا را وارسته، بزرگ‌منش و تا حدی نرم‌خو و مداراجو کرده‌اند. کل دستاورد فرهنگ اسلامی را می‌توانیم در رحیم کردن الله بدانیم. بحران‌های فرهنگی و تمدنی باعث می‌شوند، در نزد گروه‌های اجتماعی‌ای که یک نمود بحران جنب و جوش ویرانگر آنهاست، خدا فرهیختگی خود را از دست بدهد و به صورتی نابهنجار جلوه کند. خدا قهار، جبار و مکار می‌شود و انگار به اصل خویش بازمی‌گردد" (نیکفر 1388).      این پدیدارشناسی شعبده‌بازانه، آن‌هم در تحلیلی که تجربه‌ی زیسته را به کل وانهاده است و به تحلیل تاریخی و مفهومی هگل‌مآبانه، روآورده است، طول تاریخ خدا را در جهان یهودیت، مسیحیت، و اسلام در یک چشم به‌هم زدن درمی‌نوردد و عصاره‌ی سرنوشت مشترک تاریخی خدا را در این سه دین استخراج می‌کند. از نظر نیکفر الله همانا گاوِ نرِ خون‌خواره‌ای است، که فرهنگ مفتولی به دماغش کرده و موقتا مهارش کرده است: "زمانی که از دل جنبش دینی اسلامی امپراتوری سر برآورد و آن امپراتوری دفتر و دیوان و احکام خود را یافت، کار مهار خدا نیز به یک نقطه‌ی کیفی رسید. از نقش قهر کاسته شد و بر وزن عقل در ترکیب تصور از خدا افزوده شد. بر کتاب خدا تفسیر نوشته شد و همین خود به معنای مهار کردن بود. برای مهار کردن خدا میان هستی او و صفاتش فرق گذاشتند و سپس با آن صفات، او را به بند کشیدند. با ذاتی کردن برخی صفات، خدا را ذاتا مقید کردند. طبعا یکی از صفات خوبی بود. فرهنگ عصاره‌ی هر چه را که خوب می‌دانست، گرفت و در صفت متعالی شایسته‌ی اسم الله تعالی ریخت. روشن است که انسان فرهیخته‌ی امروزی همان درکی را از خوبی ندارد که یک اعتزالی قرن چهارم هجری داشته است. اما به هر حال آن خوبی آغازین هم تا آن حد خوب بود، که از آن خدا هر کاری سر نزند" (نیکفر 1388).      اما نیکفر آرای متفکران مسلمان در باب ذات و صفات خدا را به‌نحوی ژورنالیستی تأویل می‌کند تا آن‌چه می‌پسندد، از آن استخراج کند. دغدغه‌ی متفکران معتزلی در قرن دوم هجری در باب خدا و صفات‌اش از یک‌سو، مبارزه با هر نوع فکر مشرکانه و تجسیم و تشبیه خدا بود که در فرهنگ کمابیش اسطوره‌ای زمانه، گرایش‌هایی جدی در درک و تصور خدا بودند، نه مهار کردن خدا. مهار کردن تصورات مردم و افکار مردم در باب خدا بیش‌تر مد نظر بود تا مهار کردن خدا. از سوی دیگر، دغدغه‌ی دیگر معتزله مبارزه با الاهیاتی بود که امویان تبلیغ و ترویج می‌کردند و اعمال نیک و بد انسان را به تقدیر خداوندی نسبت می‌دادند و معیارهای داوری مسلمانان را در باب اعمال این‌جهانی‌شان که قرآن به دست می‌داد خنثا و بی‌وجه می‌ساختند. پس، معتزله نیز در پروژه‌ی خداشناسی‌شان، به نبرد با خدای امویان پرداختند نه مهار خدای اسلام.      اما اگر نیکفر، نتیجه‌ی ناخواسته‌ی کار متفکران مسلمان را مهار کردن خدا بداند، باید گفت که در واقع، نتیجه‌ی نهایی روند تغییر شخصیت خدا در کار فیلسوفان مسلمان در قرون بعدی نه مهار کردن خدا که بی‌خاصیت کردن خدا در فکر فلسفی بوده است. این نکته را در ادامه توضیح خواهم داد. معتزله اما سه اصل از پنج اصل فکری‌شان به بحث از خدا مربوط است: توحید، عدل، وعد و وعید (در کنار دو اصل دیگر منزله بین المنزلتین، و امر به معروف و نهی از منکر) که اصل وعده و وعید فرع بر اصل عدالت خداوندی است (فاخوری و جر 1386: 124-118). در صورت‌بندی این سه اصل نیز آنان هم به قرآن و هم به اندیشه‌های فلسفی اتکا داشتند؛ در اصل توحید تشبیه و تجسیم و تصورات انسانی نسبت به خدا در قالب نفی صفات از خدا نفی می‌شود و بحث قدیم بودن خدا در میان می‌آید. نگرانی آنان در نسبت دادن صفات به خدا نیز اجتناب در نسبت دادن اَعراض به ذات خدا است و از این طریق ممکن است "در او ترکیب و تجسیم و انقسام حاصل شود" (همان:119). در اصل عدالت، هر کسی مسؤول اعما‌ل‌اش دانسته می‌شود و خداوند بر همین اساس داوری می‌کند و در اصل وعد و وعید، این موضوع مطرح می‌شود که چون عدل بر خدا واجب است "این وجوب عدل، موجب آن می‌شود که خدا وعد و وعید خود را عملی سازد" (همان:123).      باری، برخلاف گنجی مسلمان که به‌طور مستقیم با الله مواجه نشد و در مقابل "خدای جبار فقیهان" به خدای عارفان مسلمان پناه برد، نیکفر سکولاریست بی‌نیاز به خدا، در انتخاب میان خدایان، خدای فلاسفه را ترجیح داد: "اسلام، با تعلیمات شاخصی که دارد، هیچگاه به یک آموزه‌ی لوگوس نگروید، یعنی به آن عقلی که مشیت و به تبع آن شریعت را مهار کند. تنها طرح مابعدالطبیعی‌‌ای که شایسته است خردگرا نامیده شود، طرح ابن‌سیناست که فاصله‌ی هستی‌شناختی ژرفی را میان خدا و جهان برقرار کرده و این فاصله را با مراتبی از هستی که "عقل" نامیده می‌شود، پر می‌کند. این فاصله آنچنان ژرف است که هیچ سلطانی نمی‌تواند اراده‌ی خود را اراده‌ی خدایی بنماید و به هیچ فقیه و مفتی‌ای امکان آن را نمی‌دهد که مدعی شود که می‌داند اراده‌ی الاهی بر چه قرار می‌گیرد. آن ویرگول را ابن‌سینا به صورت فیض در نظر گرفت و این فیض طبعا در نظر او نیک بود. خدای وی در بخشندگی نمود دارد، نه در محروم‌سازی. خدای او، اگر جدی گرفته شود، نمی‌تواند حقیقتش را در زندان و با شکنجه آشکار کند. فیلسوفان، خدا را درگیر گفت‌وگویی تعهدآور کردند. این تز مشهور است که می‌توانیم همه‌ی نظام‌های الاهیاتی را به صورت گفت‌وگویی میان پردازندگان آنها و خدا تصور کنیم. مثلاً می‌توان الاهیات ابن‌سینا را به صورت مصاحبه‌ای‌با خدا به صورت زیر بازنمایی کنیم:
لطفا بفرمایید چگونه جهان را آفریدید.
− از من عقل اول برون تراوید.
پس از آن؟
− از عقل اول عقل دوم صادر شد.
بعد چه شد؟
− از عقل دوم، عقل سوم پدید آمد.
و داستان همین گونه ادامه یافت؟
− آری، تا رسیدیم به مرحله‌ی عقل دهم.
و از این جا به بعد جهان حاصل ‌شد؟
− آری، جهانی که زیر ماه قرار دارد.
طی این مراحل برای چه بود؟
− برای اینکه گذار از وحدت به کثرت معقول جلوه کند!" (نیکفر 1388).      بگذریم از این‌که نیکفرِ فلسفه‌خوانده که از یک‌سو، پروژه‌ی معتزلی را تحریف می‌کند و از سو دیگر، نمی‌داند که جهان‌شناسی و خداشناسی ابن‌سینا کم‌وبیش برگرفته از جهان‌شناسی و خداشناسی فارابی است و جهان‌شناسی و خداشناسی فارابی نیز عمدتا مأخوذ از ارسطو و افلاطون است (الفاخوری و جر 1386: 414-413) و اگر قرار باشد در این باب به فیلسوف مسلمانی ارجاع دهیم، بی‌شک آن فارابی است نه ابن سینا! چون‌که به‌هر حال فلسفه‌ی ابن سینا در نهایت، با نوعی عرفان آمیخته شد و این چنین ترکیبی بود که بعدها بر کسانی چون سهروردی و ملاصدرا تأثیر نهاد. وانگهی، "آراء فارابی دربارة ذات و صفات خدا، اساس فلسفة ابن سینا و ابن رشد است و در فلسفة اسلامی تأثیر عمیق داشته است"‌(همان:414). اما خداشناسی نیکفر بسی اسف‌بارتر از فلسفه‌دانی او است.      نیکفر که گویا توضیح‌اش را در باب مهار و فرهیخته شدن الله کافی نمی‌داند، مجددا از نقش معتزله سخن می‌گوید که البته قاعدتا پیش از ابن سینا می‌زیسته‌اند: " خدای اسلامی در مرحله‌ی ورود به تمدن اسلامی ذات نیکی یافت. نیک کردن ذات او با عقل اعتزالی صورت گرفت. در امپراتوری‌ای که در قلمرو آن تعلیم‌های زرتشتی، مانوی، یهودی و مسیحی پیشاپیش در مورد خدا تصورها و انتظارهای خاصی ایجاد کرده بودند، نمی‌شد کیش خدایی را رواج داد که فرمان نخستینش به باشیدن ("کُن"!)، ملتزم به خیر نباشد. عقلانیت دولتی هم ایجاب می‌کرد، خدا حسابگر شود، زود خشم نگیرد و از امور جاری دور نگه داشته شود، تا هر کسی او را در کارها دخالت ندهد. معتزله، که نخستین نظام الاهیاتی رام‌کننده‌ی خدای اسلامی را عرضه کردند، ایده‌ی خود در باب نیکی ذاتی را از الاهیات مسیحی برگرفته‌اند. ثبت است که آنان نظر خود در این مورد را که خدا نیک است، سرچشمه‌ی هر گونه نیکی است، بد نیست و کسی را به بدکاری نمی‌کشاند، از یوحنای دمشقی گرفته‌اند. بحث آنان درباره‌ی صفات خدا متأثر از دیدگاه این قدیس مسیحی است. آنان با الاهی کردن نیکی، با توجه به اینکه قرآن و به تبع آن شریعت را مخلوق می‌دانستند، نیک بودن نیک را به قراری شرعی برنمی‌گرداندند. نیک به خاطر نفس نیکی نیک است و بد به خاطر نفس بدی بد است" (نیکفر 1388).      چنان‌که پیش‌تر گفتم، خدای معتزله خدایی مقید به عدل است، از این رو، خدای بالهوس و بی‌اصول اخلاقی نیست. اما کیست که نداند معتزلیان این اصل را از خود قرآن و از ویژه‌گی‌های که قرآن برای خدا بر می‌شمارد، أخذ کرده‌اند. جالب این است که بدانیم اساس فلسفه‌ی اخلاقی معتزله همین است که "ذات باری، حکیم و عادل است و جایز نیست شر و ظلم بدو نسبت داده شود" (فاخوری و جر 1386 :134). چنان‌که گفتم، صورت‌بندی چنین فلسفه‌ی اخلاقی‌ای در آن زمان، از آن‌رو ضرورت یافت که امویان، اعمال ناپسند و نامشروع آدمی را خواست خدا معرفی می‌کردند و معتزلیان با این تقدیرگرایی و جبری‌گری مخالفت کردند و خدا را چنان تصویر کردند که نتوان اعمال غیراخلاقی آدمی را توجیه کرد:‌"گروهی بدین دلیل که اثبات قَدَر شرکت دادن خداست در اعمال زشتی که از انسان سر می‌زند، با آن به مبارزه برخاستند" (همان:122). معتزله از این گروه تأثیر پذیرفتند و مبارزه‌ای اخلاقی-الاهیاتی را علیه جبری‌گری غیراخلاقی عصر اموی راه انداختند (همان:122). تأکید مداوم قرآن بر این‌که خداوند ستم‌کار نیست و بر کسی ستم نمی‌کند، بی‌شک الهام‌بخش معتزلیان در بنا نهادن چنین فلسفه‌ی اخلاقی بوده است. اما نیکفر که قصدش تبارشناسی خدای اسلام و عمل‌کرد تاریخی‌اش نیست، بل‌که مقصودی سیاسی را در منکوب و محکوم کردن حریف دنبال می‌کند، کاوش در این امور را وظیفه‌ی خود نمی‌داند.       نیکفر پس از طرح و توضیح فرآیند فرهیخته شدن الله، به توضیح فرآیند سبعیّت مجدد او می‌رسد: "اگر خدا در جریان فرهیخته ‌شدنش نیک شده است، پس چه چیزی باعث تقابل دین و اخلاق می‌شود؟ یک پاسخ خداشناسانه (تئولوژیک) به این پرسش می‌تواند این باشد: خدا سلطان کائنات است و هر چه ذاتش با قدرت و سلطه توضیح داده شود، در خطر ابتلا به بی‌اخلاقی قرار دارد. سلطان‌ها طرف سلطان‌ها را می‌گیرند. ممکن است سلطانی زمانی شورش رعایایی را علیه سلطان دیگری برانگیزد، قاعده اما این است که در نهایت همه‌ی سلاطین همنشین ‌شوند و علیه رعایا متحد ‌گردند. خدا مشوق شورش علیه شاه بود. خمینی که سلطان شد، پشت او را گرفت. خدا بی‌اخلاق می‌شود، زیرا سوژه‌ای است که سوژه بودنش به قدرتش برمی‌گردد، به فعال مایشا بودنش" (همان). پس در بحران‌ها خدای اسلام به اصل ذاتی خویش بازگشت می‌کند: "در تاریخ اسلام می‌بینیم که بارها و بارها خدای قهار جبار مکار طغیان کرده و به اصل خود بازگشته است. این گونه بازگشت‌ها شاخص‌های بحران‌های بزرگ فرهنگی و اجتماعی هستند. در دوره‌ی اخیر ما با طغیان تازه‌ای مواجه شده‌ایم که به غلط واکنش اعتراضی سنت به مدرنیت تلقی می‌شود" (همان 1388). اما مبارزه‌ی خدا با طاغوت‌ها در قرآن از ره‌گذر کنش بنده‌گان برگزیده‌و امت‌های‌شان آشکارا نافی هم‌نشینی سلطان آسمانی و سلطان زمینیِ موردِ بحث نیکفر است؛ اما نیکفر از این ادبیات به‌شدت ضدطاغوتی و ضدسلطه‌گری در ادیان ابراهیمی هم به‌آسانی عبور می‌کند!      نیکفر از بحثِ سبعیت ذاتی خدای اسلام فراتر می‌رود و از خاص‌گرایی او سخن می‌گوید: "اسلام، دینی جهانی است، خدای اسلام اما نتوانسته است خدای همه‌ی جهانیان باشد. این خدا، همواره خدای یک قبیله، یک قوم و یک سلسله بوده است. این قدرت به سادگی میان قبایل مختلف پاره پاره می‌شده و خود به روی خود شمشیر می‌کشیده است. تبعیض میان خودی و غیر خودی از احکام ثابت این خداست: با خود همبسته باشید و بر دیگران سخت گیرید. این خدا عجله دارد، بی‌قرار است، زیاده‌خواه است و سخت کینه‌توز است. او دلش برای "گنهکاران" نمی‌سوزد و گویا تصورش این است که نیرویی خارج از جهان زیر مسئولیت او آنان را به گناه گروانده است. بر کسی که خشم می‌گیرد، کر و کورش می‌نامد و هستی او را از جنسی ذاتا ناپاک می‌داند که معلوم نیست چگونه خلق شده. طبابت اجتماعی‌اش در تیغ جراحی خلاصه می‌شود" (همان 1386). باز هم علاوه بر این‌که "قل یعبادی الذین اسرفوا علی انفسهم لاتقنطوا من رحمه‌الله ان‌الله یغفر الذنوب جمیعا انَّه هوالغفور الرّحیم" (آیه‌ی 53 سوره‌ی زمر) و آیات دیگر در همین باب نادیده گرفته می‌شود، نیکفر عام‌گرایی اسلام را در تمدن بزرگ اسلامی که اغلب مستشرقین بر آن تأکدارند، وامی‌نهد و خاص‌گرایی عصر ماقبل مدرن موجود در جوامع پیشامدرن را به اسلام نسبت می‌دهد.      نیکفر سپس به تأسی از مارکس، منشأ اجتماعی خدا را هم توضیح می‌دهد. از نظر وی خدا زاده‌ی روابط ظالمانه است:‌"خدا وجود دارد زیرا ما به هم به اندازه‌ی لازم کمک نمی‌کنیم و در مواردی هم کاری از دستمان برنمی‌آید. به جای کمک کردن، همدیگر را محروم می‌کنیم، می‌زنیم و می‌کشیم. هم برای کشتن به یاری خدا نیاز داریم و هم برای دادخواهی. ظلم اگر نباشد، خدا وجود نخواهد داشت یا اگر وجود داشته باشد، آن چیزی نیست که تاکنون در تاریخ فرهنگ بدان برخورده‌ایم" (نیکفر 1388، تأکید از من است). در این‌جا، دیگر نیکفر فقط از خدای ادیان ابراهیمی سخن نمی‌گوید بل‌که با خدا در معنای عام در حال نبرد است و خطر همیشه‌گی بازگشت‌اش را گوش‌زد می‌کند و نبردی تراژیک را که از نظر او در تمام تاریخ وجود داشته است، را به تصویر می‌کشد: "‌‌بخش بزرگی از تلاش همه‌ی فرهنگ‌ها کنترل خدایان بوده است. این وحشت پایدار است که خدایان ممکن است به اصل خود بازگردند و همه‌ی آموزش‌های فرهنگی‌ای را که دیده‌اند، از یاد ببرند. نذر و نیاز، الاهیات، مابعدالطبیعه، عرفان و همچنین ظرافت‌بخشی هنری همه در خدمت آن‌اند که اقتدار خدایی مجرای مناسبی پیدا کند، فاجعه‌نیافریند و نظم جهانی را به شکل نامطلوبی بر هم نزند" (نیکفر 1388).      اما چنان‌که دیدیم، حتا کوشش معتزله در تصویر کردن خدا تلاشی بود در مقابل خدایی که امویان و دست‌گاه فرهنگی-سیاسی آن‌ها ساخته بودند. نیکفر برای مدعای مبالغه‌آمیز و کلی‌گویانه‌ی "تلاش همه‌ی فرهنگ‌ها در کنترل خدایان" هیچ شواهدی عرضه نمی‌کند. پالایش تصویر و تصور خدا در جریان فرآیند طولانی تاریخی و جامعه‌شناختی رخ داده است و این پالایش بیش از آن‌که مدیون فرهنگ باشد مدیون تحولات اجتماعی است. نیکفر برخلاف تفکر مارکسیستی مورد ارجاع و الهام‌‌اش، تاریخ را وارونه بازخوانی می‌کند. او واقعیت تاریخ خدا را تحریف می‌کند تا ایدئولوژیِ ضددینی تولید ‌کند. وانگهی، آن‌چه در بسیاری فرهنگ‌ها می‌توان برای آن شواهدی یافت، جنگ علیه خدای ستم‌گران است. بگذارید مثالی از الاهیات سیاه (black theology) ذکر کنم: "ممکن نیست که ستم‌دیده‌گان و ستم‌گران وقتی که از خدا سخن می‌گویند معنی واحدی را مراد کنند. خدای ستم‌دیده‌گان خدای انقلاب است که زنجیرهای برده‌گی را پاره می‌کند. خدای ستم‌گران خدای برده‌گی است و باید هم‌راه با ستم‌گران نابود شود. پس پرسش، چنان‌که الاهیات سیاه بدان می‌نگرد، این نیست که آیا سیاهان به خدا معتقد اند یا نه بل‌که پرسش این است که کدام خدا؟" (Cone 1990:58).      نیکفر به بهانه‌ی جمهوری اسلامی، مشروعیت گفتمان روشن‌فکری دینی را زیر سؤال می‌برد و دین را با دین سیاه موجود در جمهوری اسلامی یکی می‌گیرد. او با غفلتی تعمدی، امکانات عدیده و واقعا موجود و فعال و راه‌گشای زبان دینی را که مشروعیت دین رسمی را دائما در 30 سال اخیر زیر سؤال برده است و مولدان این گفتمان دینیِ رهایی‌بخش و انسانی از همان آغاز انقلاب تحت تعقیب و فشار بوده‌اند، به‌کل نادیده می‌گیرد. اما آن‌چه کون در باب الاهیات سیاه می‌گوید، در باب روشن‌فکری دینی نیز صادق است: "مشروعیت هر زبانی، دینی یا غیردینی، با فایده‌مندی‌اش برای رهایی تعیین می‌شود. از این حیث خدا-زبان (god-language) دین سفید برای خلق روحی مطیع در میان سیاهان مورد استفاده قرار گرفته است، به‌طوری‌که حمله‌ی پرخاش‌گرانه‌ی سفیدپوستان به سیاهان ورای پرسش‌گری قرار گرفته است. اما این به آن معنی نیست که ما نمی‌توانیم خدای سفیدپوستان را بِکُشیم؛ بدین ترتیب حضور خدای سیاه در مواجهه‌ی سیاه-سفید می‌تواند فهم شود. خدای سفید بتی است که نژادپرستان آفریده‌اند، و ما سیاهان باید وظیفه‌ی شمایل‌سازانه‌ی خرد کردنِ تصاویرِ کاذب را عملی کنیم" (Ibid:59). بنابراین، شمایل‌سازی و شمایل‌ستیزی که در "سده هشتم مایه‌ی کشاکش اصولی پرشوری در کلیسای یونانی" بود (آرمسترانگ 1384: 257)، به‌نحو الاهیاتی در جهان دینی همیشه جریان دارد. اما نیکفر بیش‌تر از الله‌اکبر گفتن سبزها بر پشت‌بام‌ها (یعنی کاربرد زبان دینی در جنبش سبز) نگران است زیرا این اقبال به زبان دینی و پتانسیل آن، یک‌بار دیگر زبان دینی را به زبان عمومی بدل خواهد ساخت و یک سکولاریست، خواهی‌نخواهی خواهان عمومی شدن زبان غیردینی است.      وانگهی، برخلاف مارکس که در دیدگاه او می‌توانستیم پایانی برای خدا متصور باشیم، مطابق تبیین نیکفر از خدا، نمی‌توان برای او پایانی متصور بود؛ چرا که به‌نظر نمی‌رسد در این دنیا ظلم روزی به پایان برسد و با توجه به این‌که هم ظالم و هم مظلوم به خدا نیازمند اند، به نظر می‌رسد که خدا ضرورتی تاریخی است: "هم برای کشتن به یاری خدا نیاز داریم و هم برای دادخواهی" (نیکفر 1388). بنابراین، مطابق نظر نیکفر می‌توان استنباط کرد که خدا یک ضرورت جامعه‌شناختی-تاریخی مضاعف است. بدین ترتیب، پروژه‌ی نیکفر در نفی و طرد خدا به عکس خود یعنی ضرورتِ خدا می‌انجامد! و اگر آن‌طور که از مدعیات نیکفر برمی‌آید، خدا ضرورتی تاریخی و جامعه‌شناختی باشد، نبرد نیکفر با خدا نبردی دون‌کیشوت‌وار خواهد بود؛ چون پیشاپیش خدا را به وجودی سرمدی بدل می‌سازد. مگر آن که نیکفر به اسطوره‌ی هزاره که همانا بازگشت به عصر طلاییِ فاقد ظلم است، باور داشته باشد! اما قبل از نتیجه‌گیری، خوب است به اجمال خدایان مطلوب گنجی و نیکفر را وارسی کنیم.   خدای غیرتاریخی عارفان
خدای عارفان در قیاس با خدای فیلسوفان، انسانی‌تر و مردمی‌تر است. از جمله دست‌آوردهای مثبت این خدا مداراگری، عام‌گرایی، و نسبی‌اندیشی (نفی تعصب و جزم‌اندیشی) است. اما خدای عارفان موجودیتی انفسی دارد و تنها در درون می‌توان او را جست: "خدای عارفان نه واقعیتی بیرونی، که عمیقا درونی است"‌(آرمسترانگ 1384: 264). محصول درونی تجربه‌ی خدا حیرت و جذبه است، اما در تجربه‌ی پیامبرانه‌ی خدا خشیت و تعهد قو‌ی‌تر است. در چنین تجربه‌ای آفاق و انفس هر دو آیات خدایند. پس سیر انفسی کافی نیست. سیر آفاقی مکمل آن است. این است که دین خشن‌تر از عرفان است زیرا دین بیش‌تر با واقعیت سروکار دارد تا عرفان. به همین دلیل دین‌این‌جهانی‌تر و در نتیجه، انسانْ‌آلوده‌تر و انسان‌ْآغشته‌تر از عرفان است: "عرفان، معنویت ملایمتری به دین‌های تک‌خدایی می‌بخشد. روشنگری به جای این‌که از برخورد عارف با واقعیت بیرونی پدید آید، از درون او برمی‌خیزد. امور واقع چیزی برای گفتن ندارند" (همان: 268-267). اما خدای دین، معنویت و مسؤولیت و مجاهدت را با هم پیوند می‌زند. در ادیان ابراهیمی "خدا چونان دعوتگر به عمل فهمیده می‌شود؛ او ما را به خود فرامی‌خواند؛ به ما اختیار می‌دهد تا عشق و دلبسته‌گی‌اش را بپذیریم یا نپذیریم. این خدا به جای مراقبه‌ی خاموشوار، با آدمی گفت‌وگو و از این رهگذر رابطه برقرار می‌کند" (همان:244).       بدین ترتیب، خدای عرفان تعهدی و رسالتی برای اقدام عملی در بیرون و تغییر در وضع اجتماعی و تاریخی برنمی‌انگیزد. چنین خدایی خدای انفراد است نه هم‌چون خدای شخص‌وار ادیان ابراهیمی، خدای اجتماع. خدای غیرشخص‌وار بیش‌تر به کار خودسازی می‌آید نه جامعه‌سازی و جهان‌سازی.      گنجی از یک سو (تحت تأثیر دین مسلط در جمهوری اسلامی و با تعمیم تلویحی خصوصیات خدای آن به خدای اسلام) بر خصلت‌های مخرب خدای شخص‌وار تکیه می‌کند و خصلت‌های سازنده‌ی خدای شخص‌وار را به‌کل نادیده می‌گیرد و از سوی دیگر، تنها بر ویژه‌گی‌های ممتاز خدای عرفان انگشت می‌نهد و نارسایی‌های چنین خدایی را وامی نهد.   خدای برج‌عاج‌نشین فیلسوفان اکنون وقت آن است ببینیم که خدای فرهیخته‌ای که نیکفر از آن سخن می‌گوید، چه‌گونه خدایی است. ذکر یکایک ویژه‌گی‌های خدای فیلسوفان بحث را به‌درازا خواهد کشید. اما به‌اجمال می‌توان گفت فیلسوفان مسلمان نظیر فارابی و ابن سینا خدایی برج‌عاج‌نشین را به‌تصویر می‌کشند که از مردمان دور است و هیچ نقش و حضور فعالی در تاریخ ندارد و حتا این خدا "به جزئیات خارج از ذات خود علم ندارد" (فاخوری و جر 1386: 414). این خدا عقل بالفعل است و در ذات خود عاقل و معقول و نیز در ذات خود علم و عالم و معلوم است. میان او و جهان، عقول ده‌گانه قرار گرفته‌اند که اولی آن‌ها محصول تعقل خدا به ذات خویش است. در این‌جا البته، تعقل و ابداع دو روی یک سکه‌اند. این خدا را با ماده سروکاری نیست چون خدا جوهر است و ماده عَرَض. او بسیط، تام، و عاری از صورت و نیز عاشق خویش است؛ و الخ. او در رأس سلسله‌مراتب هستی در خویش مستغرق است. بیش‌تر شبیه موجودی است که پس از تعقل آغازین (آن‌هم تعقل به ذات خویش!) به خواب رفته است. همین خدای خشک و بی‌روح و در خویش غنوده و بریده از تاریخ و بی‌خاصیت است که نیکفر می‌پسندد و آن را خدای فرهیخته و بافرهنگ می‌نامد.      اما خدای فیلسوفان مسلمان (عمدتا)، کاریکاتور مضحکی از خدای قرآن است: "خدای فارابی از مخلوقاتش فاصلة زیاد دارد و جز به تأمل و ریاضت صوفیانه بدان نتوان رسید. ... زیرا خدای قرآن، به مخلوقات خود نزدیک است و به همة اعمال آنها علم کامل دارد و اوصاف او با آنچه فلاسفه تصور کرده‌اند فرق دارد" (همان:414). خدای قرآن خدایی مسؤول و متعهد است و خدایی است انضمامی نه انتزاعی؛ و این همان نکته‌ی مهمی است که در مجال دیگری در بحث از خدای قرآن می‌بایست بدان بپردازم.‌بلز پاسکال در باب "تفاوت خدای فیلسوفان با خدای اهل ایمان گفته است خدایی که از طریق عقل فلسفی اثبات می‌شود خدای عظیم قادر مطلق و سرمدی است، ولی چنین خدایی غیر از خدای ابراهیم، خدای اسحق و خدای یعقوب است. خدای پیامبران خدایی انضمامی و عینی است نه خدایی انتزاعی و ذهنی"‌(رحمتی، به نقل از کُربَن 1387: 69). فرامانیِ (استعلای) خدای فیلسوفان چنان همه‌جانبه است که منتهی به نفی درون‌مانیِ (درون‌ماندگاری) آن می‌شود و خدای یک‌سره فرامان، با جهان انسانی بیگانه است.      اما همین خدای بیگانه با جهان انسانی است که مطلوب نیکفر است. او در پی تثبیت ایدئولوژی سکولاریستی خویش، خواهان الوهیت‌زدایی از نظم اجتماعی-سیاسی است: "همین مکانیسم، یعنی محدودیت عروج و گرایش به سقوط، یک مشکل اساسی اسلام با سکولاریزاسیون است. اگر اسلام دین عروج بود و خدایی از هر نظر تعالی‌جو داشت، با سکولاریزاسیون مشکلی بنیادی نداشت. اگر خدایش از عقلی ابن‌سینایی فرمان می‌گرفت و خود را مدام در گیر جزئیات کار دنیا نمی‌کرد، می‌توانست حق مردم را در ساماندهی به جامعه به رسمیت بشناسد" (همان 1386). بدین ترتیب، خدای جمهوری اسلامی و خدای طالبان از نظر وی همان خدای اسلام است و خدای اسلام، نقش عاملیت انسانی را در ساختن جامعه نفی می‌کند. او جامعه‌ی قدسی واکنشی را همان جامعه‌ی مطلوب اسلام تلقی می‌کند.      بدین ترتیب، ناتوانی تاریخی مسلمانان در بنیان‌گذاری سازوکارهای اجتماعی-سیاسیِ مهارکننده‌ی قدرتِ سیاسی و در نتیجه، مبسوط‌الید شدن نظام‌های سیاسی در جهان اسلام برای ابزاری کردن الاهیات اسلامی، به پای شخصیت خدای اسلام و مهارناپذیری او نهاده شده است. لاجرم در تحلیل نیکفر، ابتذال در زمین، ابتذالی در آسمان نمایانده می‌شود.        نتیجه‌گیری گنجی به تلویح و پرده‌پوشانه، نسبت خفیفی میان خدای قرآن و "خدای فقها" در جمهوری اسلامی برقرار می‌کند و نیکفر به‌تصریح، خدای جمهوری اسلامی و خدای قرآن را یکی می‌داند. گنجی خدای عارفان مسلمان را به‌منزله‌ی بدیل برمی‌گزیند. اما نیکفر فلسفه‌خوانده‌ی بی‌خدا، ذوق گنجی را هم ندارد و خدای خشک و بی‌روح فیلسوفان را ترجیح می‌دهد. هم خدای عارفان، (و به طریق اولی) هم خدای فیلسوفان در مقایسه با الله (خدای قرآن)، به‌درجات خدایان بی‌خاصیتی هستند و گرهی از کار فروبسته‌ی توده‌ی مردم نمی‌گشایند. پروژه‌ی نبرد گنجی با خدا مصلحانه است که در آن، خدای خشن و تمامیت‌خواهِ فقهای جمهوری اسلامی را هدف گرفته است تا خدای لطیف و گشاده‌نظر و مهربان عارفان را بر جای آن بنشاند. پروژه‌ی نبرد نیکفر با الله، براندازانه است اما به ضدخود می‌انجامد و خدا را به موجودی ضروری در جامعه و تاریخ بدل می‌سازد. نیکفر در مقابل گاو نر خون‌خواره‌ای که به تصویر می‌کشد، هم‌چون ماتادورهای از پیش شکست‌خورده به نظر می‌رسد.      با این همه، دست‌کم دو نکته‌ی مثبت در مقاله‌ی "الاهیات شکنجه"ی نیکفر هست. یکی آن‌که به‌درستی، عاملیت و تاریخ‌‌سازی دین‌داران را به‌پایان نرسیده می‌داند و این برخلاف نظر کسانی چون آرامش دوستدار است که دین را مصیبت تام و تمام و عاملیت دین‌داران را یک‌سره مخرب می‌داند و اعتقادی‌اندیشی و جزمی‌اندیشی غیردین‌داران را نیز تحت مفاهیم ایدئولوژیک و منفی "دین‌خویی" به پای دین می‌نویسند. نکته‌ی مهم دیگر، درانداختن این پرسش است که خدای اسلام چه‌کم‌بودی دارد؟ به‌عبارت دیگر، اللّه به چه صفتی می‌بایست آراسته شود تا خدای مطلوب‌تری باشد؟ طرح چنین پرسشی را یا دست‌کم امکان استنباط چنین پرسشی را ما مدیون مقاله‌ی "الاهیات شکنجه"‌ی نیکفر هستیم.      مجال دیگری لازم است تا به به‌طور مستقل به این پرسش و نیز نسبت خدای جمهوری اسلامی و خدای قرآن پرداخته شود و در آن به این پرسش پاسخ داده شود که آیا خدای جمهوری اسلامی همان خدای قرآن است؟     منابع آرمسترانگ، کَرِن (1384) خداشناسی از ابراهیم تاکنون. ترجمه‌ی محسن سپهر. تهران: نشر مرکز، چاپ دوم. ضمنا از همین کتاب ترجمه‌ی دیگری با نام اصلی آن "تاریخ خدا" به زبان فارسی منتشر شده است. فاخوری، حنا و جر، خلیل (1386) تاریخ فلسفه در جهان اسلامی. ترجمه‌ی عبدالمحمد آیتی. تهران:‌علمی و فرهنگی، چاپ کُربَن، هانری (1387) ابن سینا و تمثیل عرفانی. ترجمه‌ی انشاءالله رحمتی. تهران: نشر جامی، چاپ اول. گنجی، اکبر (1388) "تأملاتی پیرامون خدای آیت‌الله علی خامنه‌ای: بخش اول ـ خدای نقشه‌کش و هندسه‌ساز". راديو زمانه، ۸ اسفند ۱۳۸۸، چاپ اول. گنجی، اکبر (1388) "تأملاتی پیرامون خدای آیت‌الله علی خامنه‌ای: بخش دوم ـ وداع با اسلام فقاهتی".  راديو زمانه، ۸ اسفند ۱۳۸۸، چاپ اول. محدثی، حسن (1386) "آینده‌ی جامعه‌ی قدسی: امکانات و چشم‌انداز اجتماعی-سیاسی دین در ایران پساانقلابی". مجله‌ی انجمن جامعه‌شناسی ایران، بهار 1386. نیکفر، محمدرضا (1388) "الاهیات شکنجه" در سایت نیلگون.www.nilgoon.org.htm . ۱۰ شهریور ۱۳۸۸.

Cone, James H. (1990) A Black Theology of Liberation. Twentieth Anniversary Edition. Orbis Books.


* بخش نخست این مقاله: خدای رهایی بخش

نظرات وارده در یادداشت ها لزوما دیدگاه جرس نیست    


 


جـــرس: چهارم شهریور ماه، سالگرد انتشار پاسخ تاریخی و راهگشای مرحوم آیت الله منتظری به نامه ٢۹٣ نفر از روزنامه نگاران و فعالان سیاسی است، که سال گذشته در جریان اعتراضات بعد از انتخابات ریاست جمهوری، خطاب به مراجع تقلید، هاشمی رفسنجانی، محمد خاتمی، مهدی کروبی و میرحسین موسوی نگاشته بودند.


اول شهریور ماه ۸۸، و در پی سرکوب اعتراضات وارده به نتایج انتخابات ریاست جمهوری، صدها چهره سیاسی، فعال مدنی و روزنامه‌نگار، با ارسال نامه‌ای برای مراجع تقلید و شخصیت های فوق الذکر، از آنها خواستند در برابر آمران وعاملان "تقلب و دستکاری در روند و نتیجه انتخابات" مقاومت کرده و به اقدامات عملی رو بیاورند.


آیت الله العظمی منتظری نیز، بعنوان عالی رتبه ترین مرجع تقلید مخالف و منتقد حکومت، در پاسخ به نامه این کنشگران، اظهار امیدواری کرده بود "مسئولين کشور از راه انحرافى كه در پيش گرفته اند دست‏ ‏برداشته و حقوق از دست رفته مردم را استيفا نمايند، خسارات ها را جبران‏ ‏نموده و بى گناهان را بيش از اين در زندان نگه ندارند."


متن پاسخ تاریخی و ماندگار معظم له به شرح زیر است:


"حضور محترم برادران و خواهران عزيز، روشنفكران و نخبگان محترم

‏ ‏پس از سلام و تحيت؛ در رابطه با نامه ارسالى مورخ ‏یکم شهریور ماه آن عزيزان،‏ ‏ضمن قدردانى و ارج نهادن به ايثارگرى و شهامت و پايدارى شما و ملت‏ ‏بزرگوار و عزيز ايران، معروض مى ‎دارم كه اينجانب بارها تذكرات و‏ ‏پيشنهادهايى را براى بيرون رفتن از اين بحران ويرانگر ارائه نموده ام، ولى‏ ‏ظاهرا حضرات براى رسيدن به مقاصد دنيوى خويش چنان چشم و گوش و‏ ‏دل بر حقايق بسته اند كه نه مى ‎بينند و نه مى ‎شنوند، ولى از آنجا كه هنوز‏ ‏مبارزات با رژيم گذشته در اذهان بسيارى از افراد زنده است و در ميان‏ ‏سردمداران حكومتى بعضا كسانى هستند كه خود طعم شكنجه و زندان و...‏ ‏را چشيده اند، اينجانب هنوز نا اميد نيستم و اميدوارم تا كاملا دير نشده‏ ‏مسئولين امر به خود آيند و بيش از اين وجهه نظام جمهورى اسلامى را در‏ ‏بين توده هاى زجر كشيده و سيلى خورده ايران و در سطح جهانى خدشه دار‏ ‏نكنند و موجب سقوط خود و نظام نگردند.


‏ ‏دين اسلام، دين كامل الهى است و در آن آزادى عقيده و بيان چنان روشن‏ ‏و واضح است كه قرآن كريم در مورد اصل پذيرش دين مى ‎فرمايد: ( لا‏ ‏اكراه فى الدين) يعنى زور و اجبارى در پذيرش دين نيست؛ و بايد‏ ‏پذيرفتن اصول دين با استدلال و برهان باشد. و سيره و روش رسول‏ ‏خدا و ائمه معصومين نيز اين گونه بوده كه مردم در كمال آزادى و‏ ‏بدون لكنت زبان و بدون هيچگونه ترس و واهمه اى درباره مسائل انتقاد و‏ ‏اظهارنظر نمايند. بزرگترين ستم و ظلم به اسلام عزيز رفتار مستبدانه با‏ ‏مردم تحت عنوان حكومت دينى و اسلامى است .

‏ ‏اميدوارم مسئولين امر از اين راه انحرافى كه در پيش گرفته اند دست‏ ‏برداشته و حقوق از دست رفته مردم را استيفا نمايند، خسارات را جبران‏ ‏نموده و بى گناهان را بيش از اين در زندان نگه ندارند، و با پايان دادن به‏ ‏سناريوهاى نمايشى دادگاهها و پخش اعترافات آنچنانى بيش از اين قضاء‏ ‏اسلامى را مسخره نكنند; و يا لااقل شجاعت اين را داشته باشند كه اعلام‏ ‏كنند اين حكومت نه جمهورى است و نه اسلامى و هيچ كس هم حق‏ ‏اعتراض و اظهارنظر و انتقاد ندارد.


‏ ‏اميدوارم خداوند در اين ماه مبارك رمضان همه ما را از كجروى ها‏ ‏باز داشته و مشمول هدايت هاى مستمر خويش قرار دهد.

‏ ‏والسلام عليكم و رحمة الله و بركاته .
‏ چهارم شهریورماه ۸۸؛ ‏قم المقدسة - حسينعلى منتظرى




 


یلدا آراسته
جرس:نمایندگان مجلس ایران، به یک فوریت طرحی رای دادند که در صورت تصویب نهایی، تعطیلات عید فطر ۳ روز می شود و تعطیلی ۱۵ خرداد و ۲۹ اسفند لغو می شود. در طرح پیشنهادی نمایندگان مجلس، ایجاد فرصت برای بهره مندی کارکنان دولت از "فیوضات معنوی ماه مبارک رمضان" و "همگرایی بیشتر با کشورهای اسلامی" دلیل توجیهی آن عنوان شده است.

 

 

با این همه در بین نمایندگان، مخالفانی نیز وجود دارند که تصویب این طرح را در اصل کوتاه آمدن مجلس شورای اسلامی در برابر دولت می دانند.   به دنبال اختلافی که هر سال بر سر کم کردن ساعات کاری ادارات دولتی میان مجلس و دولت به وجود می آید ، امسال نیز دولت بدون جلب رضایت  مجلس شورای اسلامی ساعات اداری را کم کرد.   شاید بازهم توصیه آقای خامنه ای بود که باعث شد مجلس دنبال اثبات کردن این بی قانونی دولت را نگیرد.   ترس از تصمیم ناگهانی دولت دهم  برای تعطیلات عید فطر است که باعث شده تا مجلس شورای اسلامی پیشاپیش برای آن چاره ای قانونی بیندیشد.   احمد توکلی، رئیس مرکز پژوهش های مجلس در مخالفت با افزایش تعطیلی فطر گفت:"راه وحدت، بازگشت به قانون است نه این که تسلیم کار غیرقانونی دولت شویم".   او گفت: "اگر معنای وحدت این است که ما وظایف قانونی خود را زیر پا بگذاریم تا دولت راضی بشود، این بدترین نوع تفسیر از توصیه رهبر انقلاب به وحدت است".   این از معدود دفعاتی است که دولت آقای احمدی نژاد با مجلس موافق است. مجتبی ثمره هاشمی دستیار ارشد رئیس جمهور و سيد محمد رضا ميرتاج‌الديني معاون پارلماني رييس‌جمهور اعلام کردند که دولت از افزایش تعطیلات عید فطر استقبال می کند .       تعطیلات نا خوشایند         سال 1385 برای نخستین بار دولت محمود احمدی نژاد بدون هیچ اطلاع قبلی تعطیلات یک روزه عید فطر را تبدیل به چهار روز کرد.   چهار روزی که در آخر هفته آن سال تعطیل اعلام شد برای نخستین بار به کام ایرانیان خوش نبود. این اطلاع رسانی ناگهانی و تعطیلات بدون برنامه ریزی که عیدی دولت نهم برای مردم ایران بود ، باعث شد که بسیاری از شرکت ها که دارای مراودات تجاری با کشورهای خارجی بودند یک هفته تعطیل باشند.   بانکها در حالی تعطیل شد که تقریبا هیچ خانواده ای به اندازه تعطیلات چهار روز موجودی در خانه نداشت و تمام این مشکلات دست به دست هم داد تا مردم ایران به جای اینکه از این عیدی شادمان باشند بی برنامه و ناراضی روزها را در خانه هایشان سپری کنند.   کارشناسان با اشاره به بودجه 30هزار میلیاردی دولت، تعطیلی چند روزه عید فطر درآن سال  و کاهش ساعات کاری  را موجب زیان 100میلیارد تومانی برای دولت ارزیابی کرد‌ند، چراکه بودجه هر روز کاری، تقریبا100میلیارد تومان است که حدود نیمی از آن، مربوط به حقوق کارکنان دولت است و با احتساب فعالیت مدارس و بخش‌های دولتی ، به نظر می‌رسد این اقدام دست کم 100 میلیارد تومان زیان را متوجه دولت کرده است.   با این همه غلامحسين الهام سخنگوي دولت در جانبداری از این تعطیلات غیر منتظره گفت در ايران گرايش ملي براي اين که تعطيلي عيد فطر بيشتر باشد وجود دارد.       تعطیلی فقط برای مدارس       سال بعد از آن هر چند که غلامحسین الهام به عنوان سخنگوی دولت اعلام کرد که تعطیلات عید فطر تنها یک روز است اما وزیر آموزش و پرورش تعطیلات سه روزه کشور به مناسبت عید سعید فطر را تایید کرد.    محمود فرشیدی اعلام کرد که  در حال بررسی این هستیم که تعطیلات ، منتهی به عید باشد یا از عید شروع شود ولی به احتمال زیاد این تعطیلات دو روز پس از عید فطر خواهد بود که با خود عید فطر سه روز خواهد بود.   آن سال تنها مدارس بودند که به خاطر  عید فطر چند روز تعطیل شدند. با این همه از سال 85 به بعد با فرا رسیدن ماه رمضان مردم ایران منتظر بودند که تعداد روزهای تعطیل عید فطر اعلام بشود.   مردمی که پیش از روی کار آمدن دولت آقای احمدی نژاد همیشه یک روز را برای عید فطر جشن می گرفتند حالا منتظر بودند تا با اعلام دولت برای سفر دیگری که فرصتتش را دولت در اختیارشان گذاشته بود اقدام کنند.     ماه رکود اقتصادی     با این همه سال 1387 هم دولت هیچ روزی را به تعطیلات عید فطر اضافه نکرد. کار شناسان معتقد بودند کم شدن ساعات کار ادارات در ماه رمضان که بر خلاف قانون اساسی ایران است به اندازه کافی به اقتصاد کشور ضربه می زند.   ضمن اینکه در این ماه به خاطر وجود شب های قدر عملا سه روز در  ادارات از  همان حضور پنج ساعته اشان هم کم می شود و اگر قرار باشد چند روز هم برای عید فطر تعطیل باشند، عملا این ماه ، ماه رکود اقتصادی ایران می شود.   برخی از موافقان زیاد شدن تعطیلات عید فطر معتقد بودند که به ازای این افزایش باید از تعطیلات دیگر کاسته شود.     از تعطیلات نوروزی کم شود     جعفرزاده، رئيس كميسيون اجتماعي مجلس شورای اسلامی در سال 87 معتقد بود که باید از تعطیلات  برخي ايام چون" ايام عيد نوروز" كاسته شود تا بعد از آن فكري براي افزايش عيد مذهبي فطر كرد.   کم کردن تعطیلات نوروزی پیشنهادی است که از سال 1358 تا به حال نتوانسته است اجرایی بشود. در آن سال شورای انقلاب تصمیم گرفت تعطیلات نوروز را به پنج روز محدود کند. اما دانش آموزان با سر دادن شعار "تعطیلی پنج روزه، توطئه آمریکاست" 13 روز اول سال را در خانه ها ماندند و این طرح عملا ناکام ماند.     پیشنهاد برای کم کردن تعطیلات     مركز پژوهش هاي مجلس شوراي اسلامي در آبان سال 85 با ارائه گزارشي از تعطيلات رسمي در ايران، به مجلس پيشنهاد كرد تا برخي از تعطيلات ملي و از جمله 29 اسفند روز ملي شدن نفت و 13 فروردين را از تعطيلات رسمي حذف كنند.   سازمان میراث فرهنگی نیز پیشنهاد داده که تعطیلات رسمی کشور به سه دسته بهاره (29 اسفند تا 6 فروردین) پاییزه (28 آبان تا 2 آذر) و زمستانه (28 دی تا 2 بهمن) تقسیم شود. این سازمان علت طرح چنین پیشنهادی را ترغیب ایرانیان به گردشگری عنوان کرده است.   اما تا به حال هیچ کدام از این طرح ها اجرایی نشده است و با متفاوت بودن تعطیلات آخر هفته در ایران و جهان عملا روزهای کاری برای مراودات جهانی در ایران از دوشنبه تا چهارشنبه است.   ایران در زمره کشورهایی است که بیشترین تعطیلی سالانه را دارند.     همسو با کشورهای اسلامی     توجیهی که اکنون برای بیشتر کردن تعطیلات عید فطر وجود دارد این است که تعطیلات عید سعید فطر در کشورهای اسلامی بیشتر از  یک روز است .    در عربستان امسال  برای کارکنان دستگاه های دولتی این کشور ، تعطیلات  از 10 روز به 16 روز افزایش یافته است.   عید فطر در کشورهای اسلامی اصلی ترین و بزرگترین عید است و عملا برای آنها عید فطر یک جشن ملی محسوب می شود.این کشورها علاوه بر آنکه تعطیلات نوروزی ندارند بسیاری دیگر از جشن ها و تعطیلات مذهبی ایران را هم ندارند.   آیت الله خمینی 15 خرداد را مبدأ نهضت اسلامی دانسته و آن را برای همیشه عزای عمومی اعلام کرده است . 29 اسفند هم روز ملی شدن صنعت نفت در ایران است که یکبار دیگر هم به پیشنهاد مجلس تعطیلی آن برداشته شده است اما با اعتراض آقای خامنه ای دوباره جزئی از تعطیلات رسمی کشور شده است.   باید دید این بار آیا جامعه ایران رضایت می دهد که با حذف دو تعطیلی تاریخی و ملی  در کشور به تعطیلات یک عید مذهبی اضافه بشود؟                      

 


نامه همسران هفت فعال اصلاح طلب به رئیس قوه قضاییه
جرس: خانواده هفت فعال سیاسی اصلاح طلب با ارسال نامه ای به رئیس قوه قضاییه آورد ه اند که شکایت بحق آنان و دیگر قربانیان را تا حصول نتیجۀ نهائی ادامه داده و یادآور می شویم که سرکوب، خفقان و عدم امنیت عمومی منجر به تشدید بی اعتمادی در جامعه شده و ادامۀ این روند و پرورش ظلم و ستم ، علاوه بر عقوبت اخروی، در این دنیا نیز گریبان عاملین و مسببین خود را خواهد گرفت.

 

در این نامه تاکید شده است: جای بسی شگفتی است در نظامی که مدعی عدالت علوی است، به جای برخورد با مجریان واقعی، یعنی معدود مسئولان و فرماندهان یک نهاد نظامی که رسمأ و علنأ و بر خلاف قوانین موجود، در انتخابات دور دهم ریاست جمهوری به سود یک نامزد مداخله کرده و خود به این مداخلات، صریحأ اعتراف کرده اند، دادستان محترم تهران، شاکیان را تهدید به برخورد مجدد می کند و برخی از آنان را به زندان برمی گرداند.    متن این نامه که در اختیار جرس قرار گرفت به این شرح است: باسمه تعالی
من المؤمنین رجال صدقوا ما عاهدواالله علیه فمنهم من قضی نحبه و منهم من ینتظر و ما بدلوا تبدیلا رئیس محترم قوۀ قضائیه
با سلام و احترام ، پیرو شکایت نامۀ قانونی و حقوقی هفت نفر از قربانیان حوادث پس از انتخابات ریاست جمهوری دهم، که به استناد فایل صوتی اعترافات یکی از سرداران سپاه پاسداران مبنی بر طراحی برنامه هایی جهت مخدوش نمودن نتیجۀ انتخابات، صورت پذیرفت، متأسفانه به جای رسیدگی به شکایت مذکور، شاهد نامناسب ترین و سخیف ترین نوع برخورد با این حرکت کاملأ قانونی و منطقی که طبق اصل صریح قانون اساسی جمهوری اسلامی حق هر شهروندی می باشد، هستیم.
از 22 خرداد 88 تا کنون افراد بسیاری در اعتراض به نتایج انتخابات ، دستگیر و در دادگاه های غیرعلنی، نمایشی و فرمایشی، محاکمه و به حکم هایی ناعادلانه محکوم شده اند. در این جریانات، فجایع تأسف باری که رخ داد و خونهای بی گناهی که بر زمین ریخته شد، چهره ای بس ناخوشایند نه تنها از ایران، بلکه از اسلام عزیزمان به جهانیان معرفی نمود که متأسفانه تأثیراتش جبران ناپذیر است.
از آن هنگام، مخالفین و معترضین به نحوۀ اجرای انتخابات و اعلام نتایج غیر متعارف که امیدی به رسیدگی و پیگیری شکایت نداشتند، بارها با این سؤال از سوی برخی مسئولین نظام مواجه بوده اند که چرا شاکیان، مطالبات خود را کف خیابان ها تعقیب می کنند و اینک این شکایت که نه در کف خیابان، بلکه کاملأ حقوقی و از طریق مراجع قانونی ذیربط، مطرح شده ، آزمونی شد که دستگاه قضا و مسئولین نظام بتوانند به جای موضع گیری های کاملأ جهت دار، صداقت گفته های خود را به نمایش گذارند، لکن با کمال تأسف، به جای پیگیری موارد مطروحه در شکایت مذکور، اقدام به بازگرداندن برخی شاکیان و تهدید به بازگرداندن برخی دیگر به زندان نمودند.
اگر عاملین و برخوردکنندگان اندکی اندیشه و تأمل می کردند، درمی یافتند که این نوع برخورد که با عدم تکذیب سخنان سراسر کذب و افترا آمیز فردی موسوم به سردار مشفق از سوی مراجع مسئول و غیر مسئول همراه بود، خود تأییدی بر حقانیت شکایت این هفت قربانی پرونده سازی های پس از انتخابات می باشد.
صد البته شکایت این هفت نفر نمادی از فریاد اعتراض مردم و تمام قربانیان کودتای انتخاباتی سال گذشته می باشد و چه حسن تصادفی که عدد هفت همواره عددی مقدس و سمبل کثرت بوده است.
کثرت قربانیانی که حتی به فرض بعید اعتراض غیر قانونی، باز هم مستحق این تجاوزها و خشونت ها نبوده اند.
سردار مشفق در سخنان خود ضمن اعتراف صریح به مداخلات غیرقانونی یک نهاد نظامی اجماعی، که قانونأ باید بیطرف باشد، به سود یک نامزد و علیه نامزدهای دیگر در انتخابات دور دهم ریاست جمهوری، اتهامات و افترائات متعددی به افراد و احزاب مسلمان، طرفدار انقلاب و خط امامی زده است.
همسران ما ضمن اعلام شکایت نسبت به افترائات مزبور، اعلام جرم خود را صرفأ به مداخلۀ غیر قانونی برخی از مسئولان و فرماندهان قرارگاه ثارالله در انتخابات اختصاص داده اند. 
جای بسی شگفتی است در نظامی که مدعی عدالت علوی است، به جای برخورد با مجریان واقعی، یعنی معدود مسئولان و فرماندهان یک نهاد نظامی که رسمأ و علنأ و بر خلاف قوانین موجود، در انتخابات دور دهم ریاست جمهوری به سود یک نامزد مداخله کرده و خود به این مداخلات، صریحأ اعتراف کرده اند، دادستان محترم تهران، شاکیان را تهدید به برخورد مجدد می کند و برخی از آنان را به زندان برمی گرداند.
 لذا ما امضاکنندگان این نامه که خانواده های این هفت شاکی هستیم بر خود لازم می دانیم حال که تعدادی از آنان به جرم شکایت قانونی راهی محبس شده و تعدادی نیز در انتظلر احضار به سر می برند (به مصداق "...فمنهم من قضی نحبه و منهم من ینتظر" ) شکایت بحق آنان و دیگر قربانیان را تا حصول نتیجۀ نهائی ادامه داده و یادآور می شویم که سرکوب، خفقان و عدم امنیت عمومی منجر به تشدید بی اعتمادی در جامعه شده و ادامۀ این روند و پرورش ظلم و ستم ، علاوه بر عقوبت اخروی، در این دنیا نیز گریبان عاملین و مسببین خود را خواهد گرفت.
وَ اتّقوا یومأ لا تَجزی نفسٌ عَن نفسٍ شیئأ و لا یُقبَلُ منها عدلٌ و لا تَنفَعُها شَفاعَةٌ و لا هُم یُنصَرون   مهناز اصغرزاده (امین زاده) عفت خطیبی (صفائی فراهانی) هنگامه رضوی (نبوی) مریم شربت دار قدس (عرب سرخی) سکینه کریم زاده (رمضان زاده) زهرا مجردی (میردامادی) فخرالسادات محتشمی پور (تاجزاده)  

 


جـــرس: در پی برکناری پروفسور یوسف ثبوتی، چهره برجسته علمی کشور، از ریاست مرکز تحصیلات تکمیلی علوم‌پایه زنجان، مهدی کروبی با انتشار بیانیه‌ای این اقدام را محکوم کرد و آنرا "خسارت‌بار" و "مخالف منافع ملی" خواند.


پروفسور یوسف ثبوتی، فیزیکدان سرشناس ایرانی و مؤسس مرکز تحصیلات تکمیلی علوم پایه زنجان، در جریان انتخابات ریاست جمهوری سال گذشته، از مهدی کروبی حمایت کرده بود.


به ‌گزارش سحام نیوز، مهدی کروبی در بیانیه خود خاطرنشان کرده است :


"با کمال تأسف مطلع شدم که وزارت علوم، تحقیقات و فناوری در راستای تصفیه دانشگاه‌ها و مراکز علمی کشور از نخبگان و چهره‌های برجسته علمی مستقل، اقدام به‌برکناری دانشمند محترم آقای پروفسور یوسف ثبوتی کرده است.


تأسف‌بارتر این‌که این اقدام خسارت‌بار و مخالف منافع ملی در حالی انجام شده است که قاطبه دانشگاهیان اعم از اساتید، دانشجویان، کارکنان دانشگاه‌ها و مردم فهیم استان زنجان، نه ‌تنها مخالف این سوء‌تدبیر بوده‌اند، بلکه بسیاری از آن‌ها با انتشار بیانیه و اقدام به‌تجمع و تحصن نارضایتی خود را ابراز داشته‌اند، به‌طوری که علی‌رغم اعمال فشار از طرف نهادهای خاص و ایجاد جو امنیتی و بستن راه‌های منتهی به ‌دانشگاه و جلوگیری از ورود مردم و دانشگاهیان به‌دانشگاه، چندین‌بار برگزاری مراسم معارفه رئیس جدید این دانشگاه معتبر کشور به‌علت اعتراضات شدید مردمی و دانشجویی لغو و به‌زمان دیگری موکول شده است و در نهایت با کنترل و اداره دانشگاه توسط نیروهای خارج از دانشگاه، عده‌ای از مقامات استان همراه با تعدادی نیروی محافظ و … وارد سالن آمفی‌تئاتر شده و در غیاب پروفسور ثبوتی، دانشجویان، اساتید و کارکنان این دانشگاه اقدام به‌معرفی رئیس جدید کرده‌اند.

وبلافاصله بعد از این معارفه وارد دفتر کار پروفسور ثبوتی شده و کتاب‌ها، مقالات علمی ارائه شده در ژورنال‌ها و همایش‌های جهانی و مدال‌های افتخار آقای دکتر ثبوتی‌ را بیرون ریخته‌اند! و این در حالی بوده است که ایشان در تهران بوده‌‌اند!


این‌جانب از نزدیک این شخصیت علمی برجسته را می‌شناسم و با فضائل اخلاقی ایشان آشنا هستم و شاهد ایثار و فداکاری این دانشمند عزیز بوده‌ام و اطلاع دارم که چگونه علی‌رغم وجود زمینه برای حضور ایشان در بزرگ‌ترین و مهم‌ترین دانشگاه‌های جهان، این استاد فرهیخته به‌ تمامی مظاهر دنیوی پشت پا زد و با حضور در زادگاه خویش و با استفاده از علم و تجربه و نفوذ معنوی خود در طول بیست سال یکی از مهم‌ترین دانشگاه‌های علوم پایه کشور را پایه‌گذاری و مدیریت کرد.

از این‌رو ضمن ابراز اعتراض به‌این اقدام و محکوم‌ کردن آن تصریح کنم که یقینا امام راحل هرگز به دنبال چنین حاکمیتی نبوده ‌است."


پروفسور ثبوتی، همچنین استادیار بخش ریاضی دانشگاه نیوکاسل، دانشیار بخش فیزیک دانشگاه شیراز، ‏‏‏‎‏‎ْدانشیار مدعو بخش نجوم دانشگاه پنسیلوانیا، استاد فیزیک دانشگاه شیراز، محقق ارشد انستیتوی نجوم و اختر فیزیک دانشگاه آمستردام، هلند، محقق مدعو مرکز نجوم و اختر فیزیک دانشگاه شیکاگو، استاد مدعو بخش فیزیک دانشگاه نورث ایسترن بوستون امریکا، عضو وابسته مرکز بین‌المللی فیزیک نظری (تریست ایتالیا) می باشد.


طی سالهای اخیر، تعداد زیادی از استادان و اعضای هیئت علمی دانشگاههای سراسر کشور، بدلیل مخالفت با دولت، انتقاد، دگر اندیشی و موارد مشابه، مشمول بازنشستگی اجباری و اخراج از محیط آموزشی شده اند.



 


جـــرس: بنا به گزارش منابع حقوق بشری، بامداد چهارشنبه دوم شهریور ماه، جمشید صادق حسینی و رضا خادمی، دو زندانی سیاسی مبحوس در زندان اوین، به زندان گوهردشت کرج تبعید شدند.


بنا به گزارش هرانا، ارگان مجموعه فعالان حقوق بشر در ایران، جمشید صادق حسینی از کارمندان سازمان تولید انرژی هسته ای جمهوری اسلامی ایران است که به جرم جاسوسی بازداشت و به حبس ابد محکوم شده بود، نامبرده از بند امنیتی 350 زندان اوین به اندرزگاه 2 زندان رجایی شهر منتقل شد.


این در حالی است که بند 2 زندان گوهردشت، مخصوص زندانیان با جرایم قتل و سرقت های سنگین است و ضوابط خاصی از سوی مسئولین زندان برای تحت فشار قرار دادن زندانیان سیاسی اعمال می شود.

رضا خادمی، زندانی سیاسی محبوس در زندان اوین نیز، به اتهام رابطه با یک سازمان سیاسی مخالف نظام، به 12 سال حبس تعزیری محکوم شده بود و اکنون به بند 3 در زندان گوهردشت کرج تبعید شد.


گفتنی است طی ماههای اخیر، گروه زیادی از زندانیان سیاسی محبوس در زندان اوین، به زندان بد شرایط گوهردشت
کرج تبعید شده اند.



 


جـــرس: در اثر انفجاری که سه شنبه شب در جریان خط لوله انتقال گاز طبیعی ایران به ترکیه رخ داد، این جریان قطع شده و بنا به گزارش مقامات مسئول، از سرگیری آن ممکن است یک هفته طول بکشد.


به گزارش رویترز، یکی از مقامات شرکت بوتاس که کنترل کنندۀ این خط لوله انتقال گاز می باشد، در این زمینه خاطرنشان کرد: "آتش ناشی از انفجار مهار شده، و کار مرمت در جریان است."


یک مقام دیگر شرکت بوتاس نیز تصریح کرد "انفجار در ساعات پایانی روز سه شنبه روی داد و علت آن نیز مشخص نمی باشد.


همزمان و به گزارش خبرگزاری آناتولیای ترکیه، علی یرلیکایا فرماندار استان شرقی آگری که محل انفجار می باشد، در این زمینه می گوید احتمالا انفجار ناشی از "حمله یک سازمان تروریستی جدایی طلب" بوده است که اشاره ای به حزب ممنوعه کارگران کردستان (پ ک ک) است.


این خط لوله به طول بیش از ٢۵۰۰ کیلومتر می باشد، که به طور متوسط عامل انتقال روزانه ٢۴ میلیون متر مکعب گاز به ترکیه است.


ماه گذشته نیز، شورشیان کرد گروه مذکور، مسئولیت حمله به بخش دیگری از این خط لوله را به عهده گرفته بود.


شورشیان کرد مسلح ترکیه، بیش از بیست و پنج سال است که در حال جنگ با دولت می باشند و تا کنون چندین هزار کشته و زخمی از دو طرف بر جای گذاشته است.


با توجه به اعلام آتش بس هفته های اخیر پ ک ک، هنوز مشخص نیست انفجار اخیر در خط لوله انتقال گاز ایران به ترکیه با مسئولیت چه گروهی صورت پذیرفته است.



 


جـــرس: همزمان با خروج نیروهای آمریکایی از عراق،  ۱۴ بمب‌گذاری و عملیات تروریستی انتحاری که روز چهارشنبه (۲۵ اوت) در ده شهر عراق رخ داد، ۵۰ تا ۶۰ کشته و دست‌کم ۲۸۰ زخمی بر جای گذاشت، که بیشتر قربانیان حملات افراد پلیس بودند.


یگان‌های رزمی ایالات متحده، پنجشنبه هفته گذشته خاک عراق را ترک کردند، که از میان آن‌ها تنها ۶ هزار نفر تا ماه سپتامبر باقی خواهد ماند.


خروج سربازان آمریکائی
به گزارش دویچه وله، عملیات تروریستیِ روز چهارشنبه، یک هفته پس از خروج یگان‌های رزمی آمریکا از عراق انجام شده است. ۵۰ هزار سربازان آمریکائی که در عراق باقی می‌مانند، در پایگاه‌های خود مستقر هستند و در درگیری‌های مسلحانه شرکت نخواهند کرد. ماموریت آن‌ها، تنها بازسازی نیروهای انتظامی و امنیتی عراق و حفظ مراکز متعلق به آمریکا است.
خبرگزاری فرانسه به نقل از یک ژنرال آمریکائی نوشته است: "این ترورها، تلاش مذبوحانه شورشیان برای شکستن اعتماد نیروهای انتظامی و امنیتی عراق است." در غیاب ارتش آمریکا، قرار است اعضای شرکت‌های امنیتی خصوصی به کار خود در عراق ادامه دهند و این موضوع با اعتراض‌های گسترده روبرو شده است.


افزایش نگرانی‌ها
خبرگزاری فرانسه می‌نویسد که مردم عراق نگران افزایش ناامنی‌ها در غیاب نیروهای آمریکائی هستند. سنگین‌ترین حمله روز چهارشنبه متوجه یک مرکز پلیس در شهر کوت واقع در ۱۵۰ کیلومتری بغداد بود. یک داوطلب عملیات انتحاری خود را در داخل خودروئی که در برابر مقر پلیس پارک شده بود منفجر کرد. تعداد قربانیان این حمله تروریستی ۳۰ نفر اعلام شد. در بغداد نیز یک پایگاه پلیس مورد حمله قرار گرفت. در اینجا، انفجار یک کامیون دست کم ۱۵ نفر را به خاک و خون کشید و ۵۶ نفر دیگر را به سختی مجروح کرد.


شاهدان عینی از به قتل رسیدن تعدادی کودک بی‌گناه نیز خبر داده‌اند. عملیات تروریستی این بار موصل و کرکوک را نیز، که در حیطه اقتدار احزاب کردستان هستند، مصون نگذاشت.


خلاء قدرت سیاسی
ناظران، عدم موفقیت مجلس عراق در تشکیل دولت جدید را، در گسترش عملیات تروریستی موثر می‌دانند. با گذشت بیش از ۵ ماه از برگزاری انتخابات، نوری المالکی نخست وزیر فعلی و ایاد علاوی نخست‌وزیر پیشین عراق، هنوز  بر سر تشکیل یک دولت ائتلافی، که می‌تواند مورد حمایت اکثریت باشد، به توافق نرسیده‌اند.


بیشترین قربانیان عملیات تروریستی عراق را افراد پلیس، نظامیان و داوطلبان خدمت در ارتش و پلیس تشکیل می‌دهند. به گزارش خبرگزاری فرانسه، از زمان سقوط صدام حسین در سال ۲۰۰۳ تاکنون، ۱۰ هزار نظامی و پلیس در عراق کشته شده‌اند.



 


جرس: انتهای بلوار بعثت شهرک کوچکی به نام کیانشهر وجو د دارد . محل زندگی میثم عبادی ۱۶ ساله که به قول پدر و مادرش در عمر کوتاهش جایی جز این شهرک را ندید .میثم هم یکی از جان باختگان حوادث پس از انتخابات است . او روز ۲۴ خرداد ماه سال گذشته بر اثر اصابت گلوله به شکم جان باخت .
 

به گزارش وب سایت « رای ما کجاست » ، پدر و مادر میثم عبادی حالا در خانه کوچکشان پس از یک سال ، از دوری میثم سخن می گویند. از دوری آخرین فرزند و نان آور خانواده شان . خانه شان آنقدر کوچک است که تو سخت می توانی تصور کنی. میثم وخواهر و برادر و پدر و مادرش در آن زندگی می کرده اند . دو اتاق تو در تو تاریک تنها محل زندگی این خانواده است .می گویند پدر خانواده چند سالی است که از کار افتاده شده و کارش را رها کرده بود . شاید همین سختی ها بود که میثم نوجوان را به فکر اعتراض انداخت. او چاره ای نداشت جز اینکه در سن ۱۵ سالگی دست از تحصیل بکشد و شاگرد یک خیاطی شود.خیاطی یاد می گرفت و در کنارش تلاش می کرد تا کمک خرج مادرو پدرش باشد .
 

پدرمیثم با صدایی لرزان و گرفته از پسرش حرف می زند پسری که حالا باید کم کم برایش تبدیل به خاطره شود :« از ساعت هشت صبح تا هشت شب کار می کرد تا کمک خرجمان باشد .من راننده کامیون بودم اما چند سالی است که به دلیل بیماری گردن و کمر نمی توانم کار کنم. می بینید خانه مان چقدر کوچک است مجبور شدیم هر بار قسمتی از آن را جدا کنیم و بفروشیم و گرنه ملک مان انقدر کوچک نبود. میثم که همیشه پسر با غیرتی بود طاقت نیاورد ودرسش را رها کرد و کمک خرجمان شد .»

بغض درگلوی پدر می شکند . خواهر بزرگ میثم که بعد از مرگ برادر دلبندش و کوچکترین عضو خانواده شان بیشتر به همراه فرزندانش به پدر و مادرداغدارش سر می زند حرفهای پدر را کامل می کند :« روز مادر بود و عروسی برادر بزرگترمان هم نزدیک بود. می خواستیم همه دور هم باشیم. اما میثم گفت چند ساعتی با دوستان به میدان ولی عصر می رود. گفتم میثم نرو می گویند شهر شلوغ است . گفت من چکار به سیاست دارم فقط با دوستان می رویم ببینم احمدی نژاد در سخنرانی اش چه می گوید و در شهر هم گشتی می زنیم .»
 

خواهر با گوشه روسری اشک هایش را پاک می کند .در دو گوشه خانه کوچک عکس های بزرگی از میثم را بر دیوار خانه نصب کرده اند تنها تابلوهایی که در این خانه به چشم می خورد . جوانکی کم سن و سال.با دیدن این عکس ها تصور می کنی عکس هایی از دوران کودکی میثم را بر دیوار نصب کرده اند . می پرسم این عکس بچگی های میثم است ؟
 

خواهر میثم با بغض رو به پدرش می کند :« می بینید همه همین را می گویند نه این میثم است. میثم ما . زمانی که رفت فقط ۱۶ سال داشت. بعضی ها گفتند و نوشتند ۱۷ ساله بوده اما اشتباه کردند. او یک جوان ۱۶ ساله بود که نه از سیاست چیزی می دانست و نه حق رای دادن داشت .»

آن روز کسی از اعضای خانواده میثم که دور هم جمع شده بودند فکر نمی کرد که ساعت ده و نیم شب با زنگ تلفن چنین خبر دردناکی بشنوند .تصورش هم برای شان محال بود تلفن زنگ خورد بر صفحه آن شماره موبایل میثم افتاده بود خواهر با ذوق گوشی را برداشت اما غر یبه ای سخن گفت . صدای نا آشنا گفت پسری جوان در منطقه پارک وی از ناحیه شکم تیر خورده است و حالا در بیمارستانی در چهاراه قلهک بستری است . بیمارستانی که آنها هرگز نامش را از یاد نخواهند برد .بیمارستان جواهری .
 

پدر میثم آن قدر با شنیدن این خبر دستپاچه شد که نفهمید چطور هنگام رانندگی با ماشین یکی از همسایگان از جاده هراز سر در آوررده است .

خواهر میثم می گوید:« گفتم بابا داری به شمال می روی ؟ ما در جاجرود چه می کنیم پدرم حواسش پرت بود . وقتی رسیدیم شهید شده بود. باور کنید هنوز بدنش داغ بود گفتند تازه تمام کرده است . »
 

هق هق گریه مادر و پدر میثم بلند می شود «دیر رسیدیم و پسرمان را زنده ندیدیم ولی دستهایش هنوز گرم بود .»

میثم آن روز اما تنها نبود . او همراه دو نفر از دوستانش به قول خودشان به شهر رفته بودند . دوستانی که بعدا ماجرای کشته شدن او را برای خانواده اش شرح دادند .آنها برای پدر و مادر میثم از آن روز پر ازدرد گفتند روزی که دوستشان را برای همیشه از دست دادند . آنها تعریف کردند .روز ۲۴ میدان ولی عصر شلوغ بوده، شلوغ تر از آنچه در ذهن نوجوانانی مثل آنها می گذشته است همه جا پر از نیرو بوده است .نیروهای انتظامی و لباس شخصی . آنهامی گویند که با وجود اصرار فراوان نتوانسته اند به محل سخنرانی روز احمدی نژاد وارد شوند.انگار آدم ها از قبل انتخاب شده بودند. به آنها گفته بودند حق شرکت ندارید .
 

میثم و دوستانش اما پس از این ماجرا سوار بر اتوبوسی راهی چهار راه پارک وی می شوند جایی که زد و خوردهایی بین معترضان به نتایج انتخابات دهم و نیروهای بسیج و لباس شخصی در جریان بوده است . در آن محدوده یک نیروی لباس شخصی دختری را به شدت با باتوم کتک زده وبعد هم روی زمین می کشیده است . میثم که این صحنه را می بیند به شدت عصبانی می شود و اعتراض می کند و جواب اعتراضش هم گلوله ای بود که به شکمش اصابت می کند . دوستانش بعد همه چیز را برای خانواده می گویند :” میثم رو به آن شخص گفته است چرا با دختر مردم این طور می کنی مگر خودت ناموس نداری که بعد از آن صدایش برای همیشه خاموش می شود .”
 

پدر میثم می گوید : «همیشه نسبت به این برخوردها حساس بود اگر کسی در محله مان مزاحم دختری می شد میثم حتما با آن شخص برخورد می کرد او آن روز هم به گفته دوستانش از این برخوردهای تند خیلی تعجب کرده و رو به آن لباس شخصی گفته چرا دختر مردم را این طور در خیابان می زنی؟ اما می خواهم بپرسم جواب این سوال باید گلوله باشد ؟ آن هم گلوله به پسر ۱۶ ساله ای که هیچ چیز از سیاست نمی داند ؟ هرگز تصور نمی کردم پسرم را در روز روشن به دلیل یک اعتراض کوچک این طور قربانی کنند .»
 

یک سرباز وظیفه که میثم را در آن حال و روز می بیند به کمک دوستانش به بیمارستان می برد. البته بیمارستانی که مخصوص زنان باردار بوده و چون در آن جا تجهیزات کافی برای درمان یک زخمی وجود نداشته تیم پزشکی نمی توانند کمک زیادی به این جوان کند و او به دلیل خونریزی داخلی جان می بازد .
 

پدر میثم با اندوه سری تکان می دهد «: اگر به یک بیمارستان مجهز رفته بود و زودتر به او رسیدگی می کردند این بلا به سرمان نمی آمد و الان او را در کنار خودمان داشتیم آن از بچگی اش که در فقر و اندو ه گذشت این هم از اوج جوانی اش که برای همیشه رفت .»

مادر حالا گریه را سر می دهد . یک سال است که آنها حال و روز درستی ندارند و نمی توانند غم از دست دادن کوچکترین فرزندشان را از یاد ببرند .قطعه ۲۵۶ بهشت زهرا ردیف ۱۳۱ شماره ۳۱ تنها جایی است که به این مادر داغدار آرامش می دهد هر بار بی تابی می کند فرزندان اش او را به مزار میثم می برند .

پدر از روزهای سختی که گذرانده می گوید اینکه در این یک سال به دلیل فکر و خیال مدام دچار فراموشی های گاه و بیگاه شده است و با این وضع توان رسیدگی به اوضاع اقتصادی خانواده را هم ندارد . او حالا کمک خرجش را از دست داه است و بدون او بیشتر متاصل شده است .
 

پدر درباره میثم حرف می زند :« آنقدر عمرش کوتاه بود که حتی نمی توانم درباره اش زیاد حرف بزنم ولی پسر خوبی بود و همه ما از بودنش در خانه راضی و خوشحال بودیم .هیچ وقت از اینکه کار می کند گلایه نمی کرد و همیشه از همه چیز راضی بود و بعد فوری انگار چیزی یادش آمده باشد اضافه می کند.دستهای قوی ای داشت .و دوباره سربه زیر اشک می ریزد.»
 

پدر میثم که شکایتش را به همه نهادهای قانونی از جمله دادستانی ،دفتر ریاست جمهوری و دفتر رهبری برده است .تاکنون هیچ نتیجه ای نگرفته است. اما با قاطعیت می گوید :« دولت را در این کار مسوول می دانم آنها باید بگویند که چرا پسر بی گناه من را در روز روشن در خیابان کشته اند باید ضارب را دستگیر و زندانی کنند .»
 

او می گوید:« چند بار افرادی به نام بسیجی به خانه مان آمدند و گفتند از آقایان موسوی و کروبی شکایت کنید وبگویید آنها باعث کشته شدن فرزندتان بوده اند . بعد هم از قول ما خبرگزاری های دولت به دروغ حرفهایی را بازتاب داده اند .»
 

خواهر و پدر میثم هردو این نوشته های این خبرگزاری ها را تکذیب می کنند. پدرش می گوید:« به آنها هم گفتم که من از دولت شکایت دارم مگر هر کس از خیابان رد می شود باید تیر بخورد و کشته شود پسر من اصلا از سیاست سر در نمی آورد فقط برای کنجکاوی به خیابان رفته بود آیا این جرم است ؟»
 

خواهر میثم هم با اشاره به دروغ پرداری این افراد در برخی سایتهای خبری می گوید :«بار دوم که این بسیجی ها به منزل مان آمدند به آنها گفتم چرا از طرف ما دروغ می گویید ما کاری به سیاست نداریم و فقط می خواهیم بدانیم چه بلایی سر عزیزمان آمده حتی به آنها گفتم من از آقای احمدی نژآد سوال دارم یعنی کسی که برای شرکت در سخنرانی شما آمده باید کشته می شد مگر خودتان از صبح آن روز در تلویزیون تبلیغ نمی کردید که جوانان در آن سخنرانی شرکت کنند پس چرا برادر مرا این گونه کشتید ؟»
 

پدر میثم ادامه می دهد :« وقتی به این جا و آنجا مراجعه می کردم و پی گیرشکایت و چگونگی کشته شدن پسرم می شدم به من می گفتند پسرت اغتشاشگر بوده من همیشه به آنها می گفتم پسر ۱۶ ساله من اصلا نمی دانست سیاست چیست او حتی نتوانست رای بدهد حالا چطور اغتشاشگرشده است ؟ اما یک روز قاضی پرونده پسرم تکلیف را مشخص کرد رو به من گفت به نتیجه نمی رسی بی خود خودت را خسته نکن .او گفت من ده بار مامور فرستادم تا فرمانده بسیج را برای پی گیری وضعیت پرونده پسرت احضار کنم اما او نیامد از این حرفها فهمیدم که کسی پاسخگویمان نیست .پسر ۱۶ ساله ام را از من گرفتند و به جایش در آخر یک کارت خانواده شهید به ما دادند . نمی فهمم این کارت به چه درد ما می خورد . من به جای این کارت می خواهم قاتل پسرم را معرفی و محاکمه کنند .»


 
شما این خبرنامه را به این دلیل دریافت می کنید که ایمیل شما پس از تایید وارد لیست دریافت کنندگان شده است. برای لغو عضویت از این خبرنامه به این لینک مراجعه کنید یا به jaras-unsubscribe@sabznameh.com ایمیل بزنید. با فرستادن این خبرنامه به دوستان خود آنها را تشویق کنید که عضو این خبرنامه شوند. برای عضویت در این خبرنامه کافی است که به jaras@sabznameh.com ایمیل بزنید. برای دریافت لیست کامل خبرنامه های سبزنامه به help@sabznameh.com ایمیل بزنید.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

خبرهاي گذشته