در واکنش به اظهارات رئیس ستاد مشترک ارتش آمریکا مبنی بر "آماده بودن طرح و نقشۀ حمله به ایران"، برخی از مقامات جمهوری اسلامی هشدار دادند که این حمله و جنگ، "نشان از عجز آمریکا است" و "به زیان آن کشور خواهد بود."
دریادار مایکل مولن رئیس ستاد مشترک ارتش آمریکا، روز یکشنبه هفته اخیر، در مصاحبه خود با شبکۀ تلویزیون آمریکایی ان بی سی، اطمینان خاطر داد که "نقشۀ حملۀ آمریکا به ایران آماده است و در صورتی که جمهوری اسلامی خود را به سلاح اتمی تجهیز کند، قابل اجرا نیز می باشد." وی در عین حال نگرانی شدید خود را از نتایج چنین حمله ای پنهان نکرد و گفت "اقدام و حمله نظامی علیه ایران می تواند نتایجی ناخواسته و غیر قابل پیش بینی در پی داشته باشد، آن هم در منطقه ای که اکنون به طرز باورنکردنی و عجیبی بی ثبات است."
به گزارش ایرنا، منوچهر متکی، وزير خارجه جمهوری اسلامی در واکنش به اظهارات دریادار مولن خاطرنشان کرد "جنگ در خاورميانه به زيان آمريکا است چرا که اکنون شرايط کاملا متفاوت است."
متکی تصریح کرد "آمريکايی ها با تکبر برآمده از خودخواهی و خودبزرگ بينی تصورشان اين است که جهان در دوران هيتلر و جنگ جهانی به سر می برد و تصور می کنند هر کاری که بخواهند، می توانند تحميل کرده و انجام دهند. البته فرمانده آمريکايی و عناصری که او را هدايت می کنند حرفهايی از اين دست طی سالهای اخير بسيار گفته اند. مطالبی را که وزير دفاع وقت آمريکا بر روی عرشه ناو جنگی آمريکا در خليج فارس مطرح کرد، فراموش نمی کنيم."
به گزارش ایسنا، احمد وحيدی وزير دفاع جمهوری اسلامی نیز، روز سه شنبه و پيش از ترک ايران برای سفر به سلطان نشین عمان گفت "اظهارات مايک مولن با ادعاهای امريکا مبنی بر تغيير رويکرد، مذاکره و صلحطلبی مغايرت دارد."
وی افزوده که سخنان مولن نشان از "عجز و ناتوانی امريکا در برابر اراده مستحکم ملت ايران" است.
محمود احمدی نژاد، طی چند روز گذشته و در مصاحبه ای با شبکه برون مرزی صدا وسیمای جمهوری اسلامی (پرس تی وی)، ادعا کرده بود که اطلاعاتی در دست دارد که بر اساس آنها آمریکا قصد دارد - طی سه ماه آینده- حداقل علیه دو کشور خاور نزدیک جنگ بر پا کند.
غلامحسین عرشی ۳۰ ساله که در میان هفده اعتصاب کننده غذای زندان اوین اسمش به چشم می خورد، تاکنون از وضعیتش هیچ خبری در دست نبوده است و کسی نمی دانست او کی و کجا و به چه دلیلی بازداشت شده است .
وی ۱۷اسفند سال گذشته در خانه اش توسط نیروهای امنیتی بازداشت و به زندان اوین منتقل شد .او پس از چند ماه تحمل حبس در انفرادی های بند ۲۰۹ به بند ۳۵۰ زندان اوین منتقل شد و در دادگاهی که برایش تشکیل شد به یک سال حبس تعزیری محکوم شد .
خانواده وی می گویند که او به اتهام شرکت در تجمع روز عاشورا بازداشت شده است .ماموران با در دست داشتن عکس وی در تجمع روز عاشورا او را در منزل شان بازداشت کردند .عکسی که نشان می داد او نیز در جمع مردم معترض حضور داشته است .
او چند روز قبل هم به دلیل وخامت حالش به بهداری زندان اوین منتقل شد و پس از بازگشت دوباره به اعتصاب غذا در سلول انفرادی ادامه داد. خانواده این زندانی گمنام که روز گذشته به همراه دیگر خانواده ها در مقابل زندان اوین حاضر شده بودند نسبت به سلامتی او اظهار نگرانی می کنند و از دادستان تهران می خواهند که امکان ملاقات با وی را فراهم کنند .
پنج زندانی دیگر از هفده زندانی سیاسی بند ۳۵۰که از روز دوشنبه گذشته دست به اعتصاب غذا زده اند ،امروز (سه شنبه ) به بهداری اوین منتقل شدند .
آنها پس از دریافت خدمات اولیه پزشکی دوباره به سلول های انفرادی منتقل شدند و به اعتصاب غذای خود ادامه دادند.
طبق اخبار رسیده از زندان اوین به کلمه عبدالله مومنی ،فعال دانشجویی ،بهمن احمدی امویی ، روزنامه نگار ، جعفراقدامی فعال مدنی، ابراهیم (نادر) بابایی فعال مدنی و از جانبازان جنگ ایران و عراق و کیوان صمیمی ، روزنامه نگار از جمله این زندانیان بوده اند .
پیش از این نیز چهار زندانی دیگر به دلیل وخامت حال شان به بهداری اوین منتقل شده بودند .
خانواده این هفده زندانی از شنیدن این اخبار بسیار نگران شده اند و خواهان رسیدگی هر چه سریع تر مسولان زندان به خواسته های عزیزان شان شده اند آنها همچنین از دادستان تهران می خواهند که امکان ملاقات باآنها را برای شان فراهم آورد .
فاطمه آیینه وند همسر عبدالله مومنی که از شنیدن این خبرها نگران شده است گفت :« نمی دانم شوهرم در چه وضعی است و به شدت نگران هستم . اما با وجود وعده معاون دادستان آنها حتی تماس تلفنی هم با ما نداشته اند و این مرا به شدت نگران کرده است .»
بهرام احمدی ،برادر بهمن احمدی امویی هم گفت « از برادرم که از زمان آخرین ملاقاتش با همسرش بیش از دوهفته گذشته ، تاکنون خبری نداریم چرا که ملاقات هفتگی اش هم لغو شده است . هشت – نه روز اعتصاب غذا می تواند به اعضای داخلی بدن انسان از جمله کلیه و کبد آسیبهای جدی وارد کند . چرا مسوولان زندان پنج خواسته زندانیان را که کاملا معقول و قانونی است بر آورده نمی کنند تا هفده خانواده هر چه زودتر از این تشویش و نگرانی نجات یابند . شنیدن این اخبار واقعا ما را نگران و مضطرب کرده است .»
علی ملیحی فعال دانشجویی و عضو ادوار تحکیم وحدت، حسین نورانی نژاد روزنامه نگار و عضو جبهه مشارکت، ، علی پرویز فعال دانشجویی، حمیدرضا محمدی فعال سیاسی، جعفراقدامی فعال مدنی، بابک بردبار عکاس خبری، ضیا نبوی دانشجوی محروم از تحصیل، کوهیار گودرزی فعال حقوق بشر و وب نگار، مجید دری فعال دانشجویی، مجید توکلی فعال دانشجویی، کیوان صمیمی روزنامه نگار، غلامحسین عرشی و محمد حسین سهرابی راد از دیگر زندانیان منتقل شده به سلول انفرادی هستند که از نه روز گذشته در اعتصاب غذا به سر می برند.
همچنین پیمان کریمی آزاد از بازداشت شدگان حوادث عاشورا که به بیماری دیابت مبتلا است پس از دو روز اعتصاب غذا به بیمارستان منتقل شده و از حال وی تاکنون خبری در دست نیست
مجید توکلی دانشجوی دربند دانشگاه امیرکبیر در نوشته ای جدید نظرات خود را در مورد وضعیت فعلی ایران، جنبش سبز و دانشجویان ایران بیان کرده است.
به گزارش دانشجونیوز این متن در اوایل تیرماه و پیش از روز ١۸ تیرماه، سالروز حمله به کوی دانشگاه نوشته شده است اما به دلیل فشارها بر مجید توکلی تاکنون منتشر نشده بود. لازم به ذکر است مجید توکلی، بارها از سوی دادستان تهران به دلیل نوشته هایش مورد تهدید قرار گرفته و از وی خواسته شده است که نوشته ها و نظرات خود را تکذیب کند.
مجید توکلی عضو انجمن اسلامی دانشگاه امیرکبیر و عضو شورای عمومی دفتر تحکیم وحدت از ١۶ آذرماه گذشته در بازداشت در زندان اوین نگهداری می شود. وی هم اکنون به همراه ١۶ تن دیگر از زندانیان سیاسی در اعتصاب غذا به سر می برد. متن یادداشت اخیر وی در ذیل آمده است:
یادداشت های زندان ١
١- میگویند از ادبیات تند و زنندهای استفاده میکنم. شاید چنین باشد ولی آیا گفتن از تجاوز و قتل و کشتار و سرکوب مردم در کنار بیان اتفاقاتی چون کهریزک و شکنجههای قرون وسطایی و سلول انفرادی و دادگاههای فرمایشی و ... ، تند و زننده است ولی اتفاقات مؤید این عبارات گفته شده، تند و زننده نیست؟ میگویند از دوران سیاه استبداد و این همه بیداد با این عبارات سیاه نگویم ولی چه کنم که دوران غریبی از دود و خون و اشک بر سرزمینمان حاکم شده است که در جمع فقر و فحشاء، دروغ و خیانت و جنایت و داستان تلخ فروش سرمایههای ملی و بازی با عزت ایرانی و لگدمالی حیثیت انسانی و وجدان آدمی و هر آن چه از رذالت و پستی است، نمیتوان سکوت کرد و یا چشم بر حقیقت سیاه آن بست.
این روزها کثیری از نامهها و منشورها و مانیفستهایی که دربرگیرندهی معذرتهایی از گذشته و طلب بخشش و آمرزش و همچنین احساس خطر از نحوهی کنونی ادارهی کشور، اعلام اعتراض و انزجار نسبت به بیاخلاقیهای موجود در عرصهی حاکمیت و ارائه برنامهها و راهکارهای خروج از بنبست موجود و سرانجام بیانهایی «برای تغییر» و «مؤید امید» است، منتشر میگردد.
بیانیهها و نامه های رهبران سبز -به ویژه میرحسین موسوی- نیز که دربرگیرندهی فضایی سرشار از امید و پیامهایی مبنی بر آگاهی از شرایط روز و نوید و راهبردها و برنامههایی برای آینده است، بر اساس واقعبینیِ آرمانی جنبشهای برای تغییر همراه با خواست و مطالبات مردم و با درنظر گرفتن ظرفیتهای پویای جامعه منتشر میگردد و محور فعالیتهای آینده است.
حال که نهضت بیانیهها و نامهها جایگاه خود را در زمانه شدت یافتن سرکوب -در چالشآفرینی درونی جامعه و حاکمیت و در گذار مردمان همیشه در صحنهی حکومت شدهی نا آگاه به شهروندان حقمدار دنیای مدرن- یافته است، یادداشتهایی مرتبط با فضای کنونی کشور بیمخاطب و بیحاصل نمیماند و آن جایی که تغییر به سیلِ خروشانِ مردم و اندکی زمان نیاز دارد، چنین هوشیاری و ذکاوت تک تیراندازان -بر خال هدف زدن- میتواند بیش از سیلی فراگیر دشمن را از پای درآورد و مراد را به مقصود رساند.
نکتهی دیگر این که دیر زمانی است حسب رفتار کارگزاران و مدیران جمهوری اسلامی و عوامل امنیتی و قضایی و نظامی به این پندار رسیدهام که رهبری از مخاطب قرارگرفتن بسیار برآشفته و عصبانی میشوند تا همه بگویند ایشان تاب و توان شنیدن صدای منتقد و دیدن وجود انتقاد را ندارند و به تبع وی کارگزاران جمهوری اسلامی نیز چنیناند. اما چه کنیم که عرصه سیاست اگر از خون لبریز شود خالی از ایستادگی و انتقاد نمیشود.
٢- درسهایی از تاریخ فرامکانی و فرازمانی است. از سقوط دیکتاتورها و ناپایداری ظلم و رسوایی خشونت و زوال قدرت که فعلا نمیگویم. از چرخش دوستان و آشتی دشمنان و جنگها و صلحها هم باشد برای روزهای روشنی که فراخواهد رسید. حتما در گوشه گوشههای تاریخ، دوران گذار سرزمینها را دیدهاید. شرح شکلگیری ادیان خواندهاید که چگونه ارزشهای جدید که جامعهی سنتی آنها را ضدارزش میداند بر دین و نظام ارزشی مستقر شورش میکنند و در چشم برهم زدنی حاکم و مسلط میشوند و از فردای آن روز نیز داستان و نظام و دین جدیدی را پی میریزند.
امروز ما نیز؛ در سویی افتخاراتی است که مخالفانش رذالت میپندارند و خیانتهایی است که دشمنش خدمت میخواند و عملی را همزمان کسی مدح میگوید و دیگری ذم. ٢٢ خرداد را عدهای جشن بیداری میدانند و عدهای ناراحت از اینکه چرا این عدد ٢٢ است و چرا دوبار عدد ٢ دارد. ٢۵ خرداد اگر حماسهای است برای دیگری آغاز فتنه و شروع عزم تغییر و تسخیر. ٢٩ خرداد اگر نقطه عطف فصلالخطابی و اتمام حجت است برای عدهای روز ننگین خطبههای جمعه که ٣٠ خرداد را روز کشتار وسیع مردم به مجوز خطبه ٢٩ خرداد گردانید. روزهای موازی و مقابل ۶ و ٩ دی و ١۸ و ٢٣ تیر در تاریخ ما کم نیستند. اما درسهای تاریخ میگوید که ٢۵ خرداد و ۶ دی و ١۸ تیر میمانند و آن روزهای مقابل به تاریکیهای تاریخ میپیوندند. تاریخ پرسشهای فراوانی را پاسخ میدهد که چرا روزهای مردم روزهایی است که حاکمان در سوی آن قرار ندارند. چرا صاحبان قدرت نمیتوانند به تجمعات مردم دل خوش کنند در حالی که مخالفان به چند معترض نیز میتوانند مباهات نمایند و چرا جهالت و اغماض از درک مناسبت تاریخ در شکلگیری زوال زودتر اثر میبخشد.
حال چرا به این مسأله رجوع کردهام. میخواهم از ریشههای مشکلات جامعه بگویم که چنان با فرهنگ مسلط حاکمان عجین شده است که گاه جلب نظر هم نمیکند و در زمانی هم که میتواند انتقادی در پی داشته باشد با سکوت از سر ترس و مصلحت همراه میشود. بحران کنونی ایران بسته به دلایل متعددی که جدای از تنگ نظریها و جهالتهای پندارهای فاصله گرفته از دنیای امروز و مقتضیات زمانه، به ریشه دواندن خرافه و چاپلوسی و دروغ در کنار اشاعه و گسترش خشونت در ساختار حاکمیت برمیگردد. مسألهای که گاه به عنوان مباهات و افتخارات نظام ولایی از سوی حامیان مورد ستایش و تبلیغ قرار میگیرد و خرافه و پندار دروغین را اشاعه داده و واقعی میخوانند و سنگ بنای تقدسمآبی و سرکوبِ هر عقیده و نظر غیر و تنگ شدن حلقهی حضور افراد و تنگی عرصهسخن و انتقاد را فراهم میآورد.
خشونتطلبی، خرافهپرستی و تنگنظری در کنار انبوهی از مشکلات چون منفعتپرستی و خوی اشرافیگری و تحجر و عصبیتهای جاهلانه و رسوخ ناآگاهی در طبقات مختلف از مردم تا بزرگان جمهوری اسلامی و ماجراجویی این روزهای دولت ایران، کشور را به پرتگاه سقوط و تباهی کشانده است.
مواردی از این داستان بلند چنین است که؛ در مراسمهای دیدار با رهبری بشقاب غذای وی را بعد از خوردن چند قاشق و رفتن، هریک از آن جماعت حاضر دست به دست میچرخانند و دانهای برنج به تبرک از آن بشقاب میخورند. بر قندهایی دعا میخواند و فوت میکند و سردار و استاد و مدیر این مملکت یقه برای آن پاره میکنند. زنانی تبرک را در محضر ایشان به نیابت از همسر انجام میدهند. برحسب خواب و تعبیر خواب امورات مملکت چرخانده می شود. استخاره تعیین میکند با چه کسانی رابطه و مراوده سیاسی وجود داشته باشد، از چه کسانی حمایت شکل گیرد یا کدام قانونها تصویب شود.
ارادهها و تصمیمات به لحظهای تردید و کابوسی نامفهومتر تغییر میکند و خلاصه اینکه حکومت داری و تدبیر امور کشور را با استخاره و نگاه به قرآن و کتب خاص و ادعیهها گذراندن قابل پذیرش نیست. وای به خوابهای بد که خوابگزاران چاپلوس برای سرکوب مخالفان تعبیر چنان کنند و وای به رویاهای سیری و سرخوشی که همان تملقگویانِ سالوس، رهبر و مدیر را در ورطه توهم و اشتباه اندازند. البته سخت است پذیرش اینکه کشور با ماشاءالله و انشاءالله میچرخد. مگر تدبیر و مدیریت، مگر توسعه و پیشرفت، مگر انسانیت و اخلاق را میتوان به خیالپردازی محقق کرد؟ با نیت و پندار نمیتوان چرخ امور را چرخاند. مگر میشود در برابر همهی بستهها و توافقهای چندین صفحهای که بر اساس کار تخصصی و کارشناسی در کشورهای مختلف و در گیر و دار بحثهای طولانی حاصل شده از شروع تغییر جهانی به مدیریت امام زمان سخن گفت؟ یعنی پندارهای دینی و اصول اعتقادی یک مذهب چنین ساده و سطحیاند که ملعبهی ماجراجویی در عرصه سیاسی میشوند؟ مگر احترام و حرمت و اهل بیت -که شیعه به ایشان عشق میورزند- چنین ساده و بازیچه است که مدیران و ناظران و رهبرانی که نمیتوانند دلیل و توضیحی برای رفتارهای ناهنجارشان بیابند به یک خواب از ایشان همهی مسائل را توجیه می کنند.
در پایان همهی این کارها از ادبیاتی دینی و ارزشی استفاده می کنیم و نیت را نیک می نمائیم که ما دنبال چنین و چنان بودهایم و زیر سایهی این و آن در پی تحقق امری قدسی و دینی هستیم. بدانید که تاریخ و مردم کاری به نیت ندارند و ارزیابی را از رفتار و عملکرد به عمل میآورند. بدانید تاریخ نیتها را هم، گاه از سرانجام آنها به نقد مینشیند. مگر میشود این همه انزوا و تحقیر و فقر و عقبماندگی را به راحتی پذیرفت و همچنان صدایی فریادوار داشت و لبخندی منافقانه بر لب جاری کرد.
ای کاش اسبها و پیپها افزون میشدند. ای کاش صبحهای کوهپیمایی بیشتر میشدند. ای کاش مشکلات خانوادگی و بحرانهای گذشته خود را نشان نمیداد. ای کاش چلهنشینی شهر میعاد و پیر و موکل افزون میشدند. ای کاش دستمال و عبای عرفانی بسنده بود. ای کاش جلال معنوی را پی میگرفتید. ای کاش میپذیرفتید که همچنان دیگرانی هم هستند که از خوابیدن در کمپها و مقرهای بسیج و سپاه به هنگام جنگ متنفر باشند و هر غذایی را نخورند. ای کاش مطامع و منافع، موضع مخالفت با تشکیل و گسترش سپاه در دریا و هوا را تغییر نمیداد و ای کاش مدیران بولتنهای داخلی سپاه و حملهکننده به رفتارهای نخست دهه ۶٠ در بیت همه کاره نمیشدند و ما را بازجویی نمیکردند.
تصور اینکه جادوگران و طالعبینان و خوابگزاران دربار نمرود و فرعون و نرون به اینجا رسیده باشند، تصور گرانی است. فکر نمیکردیم چنین خرافات و حماقتهایی که بسیار کمرنگ در دربار شاهان صفوی و نالایقان دربار قاجار چون مظفرالدین شاه بود، هنوز باقی مانده باشد. اما گویا این حقیقت دارد که خرافات گریبانگیر جامعه ماست.
وقتی به جای عقلانیت و تدبیر، خرافه و استخاره به مسند امور بنشیند عجیب نیست چنین بر مردم خرده بگیرند و حکم دهند هر آنچه که در آن خواب پریشان آمده نیست و نابود گردد. کابوسی که هر روز در دانشگاهها میدیدند، امروز در خیابانها ببینند. اما میدانم آنهایی که تا دیروز از آمدن مردم میترسیدند اینک از نیامدن مردم نیز میترسند که کابوس حاکمان خیرهسر و مستبدین تاریخ زود تحقق مییابد. آنگاه که ترس و تردید در اساس حاکمیت رخنه کند کابوسها و خوابهای پریشان هر آمدن و نیامدن را توطئه میپندارند و از هر آنچه مردم انجام دهند هراس وجود دارد.
باید دانست مردم ماندهاند و با آزادی و دموکراسی زنده هستند و حقوق بشر، شادابتر و پرتوان تر از همیشه با انبوهی از حامیان باقیمانده، و کابوسها را تحقق خواهد بخشید. شاید اندکی دیگر طول بکشد تا جامعه خطر و اثراتِ سوءحاکمیتِ خرافه و استخاره را بر کشور بفهمد. در دوران تبلیغات انتخابات خرداد ٨٨ هم میرحسین موسوی و مهدی کروبی و اطرافیان این دو بارها و بارها هشدار دادند، اما در یک سال گذشته آثار سوء این نحوهی ادارهی کشور بر عدهای عیانتر شده است و امید است حجاب تقدسمآبی این بیتدبیری در عرصه سیاست نیز فروافتد و رسوایی خرافه را در کشور شاهد باشیم چنانچه رسوایی خشونت محصول نخست استقامت و ایستادگی مدنی مردم در سال ٨٨ بود.
مسأله دیگر تنگ شدن حلقه مدیران و تصمیمگیران و تصمیم سازان در کنار تنگ شدن مجرای آزادی بیان و اندیشه است که خطر آن به مراتب از رواج خشونت و رواج خرافه بیشتر بوده است. بودهاند نظامهای خرافهمحور و رهبران «خود خدا خوانی» که از خشونت دور بوده اند و یا از همهی افراد با توجه به استعدادهایشان استفاده بردهاند و بودهاند نظامهای خشونتطلب توسعهگرا و شایستهسالاری که آینده کشورشان را پس از دورهای خشونت با عبور از وضع پیشینِ خشونتبار به ثبات مدنی و انسانی یک جامعه مدرن و رو یه پیشرفت رساندهاند . اما آنجایی که حذف عقاید و تحدید مرز اندیشه و تهدید بیان انتقاد و ممانعت از سخن نو و جدید بروز مینماید، بدترین دشمن جامعه و وانسانها در شکلگیری مرز خودی و غیرخودی، مجموعهی بزرگی از بدبختیهای یک سرزمین را با خود به همراه میآورد.
تنگ شدن حلقه ی مدیران و مقدم بر آن نگاه ایدئولوژیک و همرنگ سازی عموم با خود و خاموشی و سانسور غیر و اصرار و فشار بر تکرار مونولوگ رسمی، اموری در هم تنیده و مرتبط است که آینده هر کشوری را می تواند به سمت نابودی ببرد. آنچه عواقب مرز بین خودی و غیر خودی در نظامی ایدئولوژیک در خشونت آفرینی، بیگانه سازی و دشمن تراشی های خودساخته و تحمیل اراده در ذیل قدرت قاهره حکومت است؛ در یک سو به رواج خشونت و گسترش آن و خشونتباوری مدیران و رهبران میانجامد و در دیگر سو در بیگانهستیزی و دشمنکشی غیرخودیها به حذف و سانسور هر سخن غیرخودی و کمکم به مقدسخوانی سخنِ خودی و هاله خرافه و وجهه جادویی میانجامد.
بنابراین میتوان نگاه انحصارطلبانه در عرصه حاکمیت را یکی از دو پایهی دیکتاتوری -که خشونت و اقتدارگرایی است- دانست و درام دیکتاتوری را در شکلدهی ایدههای مقدسمآب در تحمیق افراد جامعه و تعمیق خواست حاکم و اراده سلطانی دید و این همان درد مبتلا به جامعهی امروز ماست.
البته این تنگ شدن عرصه برای بروز سخن غیر و حضور مدیران غیر همسو با ارادهی اول حاکمیت از آن هنگام نهاد شد که سنگ بنای سیاسی کشور نه براساس احترام به اعتقادات افراد و آزادی وجدان بلکه مبتنی بر برتربینی اعتقادی و معرفی مکتبی نظام سیاسی شکل گرفت. تقابل با پلورالیسم و دشمنی با رواداری در عرصه سیاسی جز به چنین سرانجام استبدادی نخواهد انجامید. سرانجامی که اندک دهنکجیها و سختگیریها به آزادی اندیشه و آزادی عقیده و آزادی بیان و آزادی مطبوعات و دیگر آزادیهای فردی و اجتماعی و سیاسی در روز نخست به دشمنی تام و کامل با هرگونه آزادی منتهی گردید.
البته در این شرایط بحرانی کشور با انبوهی از آسیبها و مشکلات روبرو هستیم که حتی در ریشهیابی آن نیز درمانهای متعدد و گاه سردرگم در تعیین مقدمِ آسیبها را داریم. ولی با توجه به سه آفت حکومتداری در این شرایط -خشونتطلبی، خرافهپرستی و تنگنظری- که مورد بررسی قرار گرفت میتواند بسیاری از مشکلات کشور را حل نماید و انتقاد و پرداخت به این سه مسأله برای ایجاد تغییر از وظایف فعالان جنبش سبز است.
٣- ١٨ تیر نزدیک است. ١۸ تیری که یکی از بزرگترین روزهای دانشگاه است و نشانی دارد از مظلومیت و ایستادگی و آزادیخواهی دانشجویان. چه تلخ بود که در ١۶ آذر ٣٢ دستهی جانباز چنان یورش آوردند و کثیری را مجروح کردند و آن سه قطره خون را برای همیشهی تاریخ دانشگاه بر پیکر جنبش دانشجویی ماندگار ساختند و چه تلختر که در ١۸ تیر ۷٨ جماعت انصار و عده ای لباس شخصی در حمایت خودفروختگان انتظامی حریم دانشگاهها و خوابگاههای دانشجویی را شکستند و چنان فجایعی را به بار آوردند. درها را با لگد و تبر شکستند و چماق و دشنه را بر یاران دبستانیمان فرود آوردند و دوستانمان را از بام و پنجره به پائین پرت کردند.
١١ سال گذشت از آن روزهای تلخ و شبهای تلخ. ١١سال گذشت از درد بزرگ عصر ما. ١١سال گذشت و باز هم تکرار شد. بیش از یک سال میگذرد. دوستی میگفت که چگونه ساعت ٢ و ٣ بامداد به کوی حمله آوردند. در حالی که دانشجویان برای حفظ جانشان سنگرهایی آماده کرده بودند و از خود دفاع میکردند، شلیکهای متعدد تفنگهای ساچمهای سر و تن دوستمان را از ساچمه پر کرده بود. چگونه همان دوستانمان را یافتند و به جرم هدف ساچمه بودن در انفرادی میانداختند.
چگونه تمام تلاششان را کردند تا از شهدای کوی نامی برده نشود. یک سال گذشت تا بدانیم که ١١ سال قبل چه گذشته است. شاید میبایست ١٠ سال میگذشت تا تجربهی تلخ حملهی جماعت لباس شخصی به خوابگاهها را در دیگر شهرها چون شیراز و اصفهان هم میدیدیم.
بیبهانه هم میتوان از جنبش دانشجویی نوشت اما وقتی بهانهای هم باشد که چه نیکوتر است مروری بر شرایط و راهبردهای دانشجویان برای آینده و گذر از وضعیت بحرانی کنونی داشت.
از آنجایی که بسیاری از سخنها در این باره تکراری خواهد بود به برخی موارد اشاره خواهد شد؛ مکتوب کردن تجربیات و پذیرش واقعیتهایی چون غیرقانونی بودن بخشی از فعالیتها و تشکلهای موجود در دانشگاه، ضرورت برنامههای اعتراضی بزرگ یک یا چند بار در سال در هر دانشگاه، یافتن وارثان شایسته برای ادامهی جنبش در هر دانشگاه، یافتن تریبون مناسب و مشترک، ارتباط مناسب فعالان دانشگاههای مختلف با یکدیگر و صدور بیانیههای گوناگون و مشترک، ضرورت شبنامهها و جزوات، تشکیل گروههای فکری و مطالعاتی، تقویت نشریات رسمی و حفظ آنها، حضور در تشکلهای رسمی و تسلط بر آنها و بسیاری موارد دیگر که در این سالها چه در قالب مقالات جزوات دانشجویی و چه در قالب نوشتههای غیرایرانی ارائه شده و از باب پشتوانهی رجوع به منابع و پیشنهادات، جنبش دانشجویی را غنی ساخته است.
در فرصت این نوشته نیز فقط به ضرورت فعالیت تشکیلاتی میپردازم تا در یادمان یازدهمین ١۸ تیرمان سخنی با دانشجویان داشته باشم.
فعالیت تشکیلاتی علاوه بر نظم و مشورت و همکاری در بهره وری از تجربیات گذشته و شکل گیری ذهن قاعده مند و منظم -ذهن تشکیلاتی- حائز اهمیت است. در یک فعالیت تشکیلاتی، اهداف در مجموع شرایط کشور و در ارتباط با دیگر گروه های دانشجویی مدنظر قرار می گیرد و استراتژی بر اساس هدفمندی فعالیت و روشمندی حرکت در ادامه مسیر از ابتدا مشخص می گردد. پس از سیاست گذاری ها در تعیین خط مشی و روابط و ادبیات سیاسی و اجتماعی در رسیدن به هدف؛ خلاقیت و ابتکار دانشجویان در ارائه راه ها و نحوه های گوناگون عمل در قالب تاکتیک های مبارزه/فعالیت نمایان می گردد. در این گونه از فعالیت الگوبرداری و همراهی چند دانشگاه در موضوع واحد یا موضوعات متعدد، فشار رسانه ای بیشتر ایجاد می نماید و علاوه بر دلگرمی برای فعالین، نوید وجود پشتوانه ی حمایتی بیشتر در آینده را نیز می دهد. داشتن تریبون بیان نظرات و مواضع، ارگان رسمی انتشاراتی، سخنگو، اعتبار گذشته و تجربه ی اداره برنامه هایی چون اعتصابات و تریبون های آزاد و ... می تواند یاری رسان خوبی برای نحوه ی فعالیت تشکیلاتی در دانشگاه باشد. همچنین اعتبار پیشینی در جذب اعضا و نیروی فعال و مخفی نگه داشتن سازمان فعالیتی و نحوه ی عمل ِ اعتراضات پرهزینه بسیار موثر خواهد بود.
تشکل های ریشه داری چون انجمن اسلامی در دانشگاه ها در چرخش از مواضع دهه ی ۶٠ و ۷٠ خود و تبدیل شدن به کانون حضور نیروهای دگراندیش و منتقد وضع موجود با توجه به برخوردهای چند سال اخیر با دفتر تحکیم وحدت طیف علامه اگر چه جایگاه رسمی خود را از دست داده اند اما همچنان معتبرترین تشکل دانشجویی با فراگیری عمومی برای بسط آرایی در زمینه های آزادی، دموکراسی و حقوق بشر است. طیف مدرن دفتر تحکیم وحدت تنها جریان باقی مانده تا چند سال اخیر بوده است که با وجود تاثر از هجوم های حاکمیت و برنامه های امنیتی توانسته بود در جایگاه یک جنبش اعتراضی-دانشجویی بماند و به پشتوانه ی اعضای بیش از ۵۰ دانشگاه توانسته بود ارتباطات بین دانشگاهی را فراهم آورد و در همکاری با خبرنامه های نزدیک به انجمن اسلامی دانشگاه امیرکبیر - امیرکبیر و دانشجونیوز- بیان کننده ی نظرات طیف وسیعی از دانشجویان باشد. اگر چه پس از بر سر کار آمدن دولت نهم نیروهای چپ و سوسیال سعی بر تشکل سازی های متعدد و جدا شدن از این تنها باقی مانده سنت آزادی خواهی و استبداد ستیزی دانشگاه را داشته اند ولی علی رغم تلاش های نیروهای چپ و تضعیف جایگاه دفتر تحکیم وحدت در فرسایش در برابر سیل هجوم امنیتی و پلیسی، دفتر تحکیم وحدت همچنان به عنوان بزرگترین مجموعه ی نیروهای منتقد دانشجویی باقی مانده است. بازداشت های اخیر ضربه های بدی بر پیکره تحکیم وارد ساخت که با گروگان گیری عده ای و منفعل کردن جمعی دیگر عملاً این تشکل را به حالت کما برده است و بر خلاف تضمین های قبلی دبیران تحکیم مبنی بر وجود شورای انتقالی و تلاش برای برگزاری انتخابات مجازی و حتی مصاحبه های تصویری قبل از بازداشت برای پاسخ به برخی اظهارات و اعترافات ساختگی و کذب اتاق بازجویی هنوز صورت تحقق این مسائل را ندیده ایم.
از آنجایی که انجمن های اسلامی وجوب فعالیت در فضای مجازی را درک کرده اند و با برگزاری انتخابات مجازی و عضو گیری های متنوع خود استمرار حیاتشان را تضمین کرده اند و با بیانیه های مناسبت های مختلف و برگزاری برنامه های بزرگ تجمع و اعتصاب و تریبون آزاد و در اختیار گرفتن فضای دانشگاه در دانشکده ها و سلف سرویس ها و خوابگاه ها به مدیریت سیاسی فضای دانشجویی می پردازند و از طریق شبنامه ها و نشریات وابسته، اطلاعات و آگاهی لازم را به دانشجویان می دهند ولی دفتر تحکیم دچار انفعالی شده است که لازم است مطابق با نحوه ی عمل انجمن ها به سرعت برای عبور از بحران کنونی انفعال خویش اقدام نماید. اهمیت عبور دفتر تحکیم وحدت از شرایط کنونی و برگزاری انتخابات و واگذاری تدبیر امور به دست نسلی نو از فعالان دانشجویی در ادامه و استمرار فعالیت تشکیلاتی و هدفمند و عقبه دار و در آموزش نحوه ی عمل منظم و هدفمند برای انتقال به جامعه و در تبدیل خرده جنبش ها به جنبش های ملی بسیار حائز اهمیت است. در این دوره تشکل های دانشجویی -که جنبشی خاص با مخاطب عام و کارکرد جنبش های عام در شرایط خاص است- بهترین راهبرنده های جنبش مردمی در ایران هستند. تجربه، نیروی انسانی فعال، توجه به آگاهی و هدفمندی و دلیل مندی اقدامات از مهمترین وجوه امتیاز و برتری جنبش دانشجویی است. هر تشکل دانشجویی فراگیری می تواند حیات سیاسی جنبش سبز را تضمین نماید. آنچه که درباره این فعالیت های تشکیلاتی دارای اهمیت است هویت مندی (هویت داری) رهبران و قاعده مندی فعالان به مرامنامه ای منطبق بر رفتار مورد نظر از سوی مردم و در شرایط کنونی همراه با خواست های اصلی جنبش سبز است. استفاده از افراد شناخته شده در شورای مرکزی یا شوراهای مشورتی یا جایگاه های افتخاری می تواند یاری رسان بخشی از هویت مندی فعالیت فراگیر تشکیلاتی باشد. در ادامه نیز نحوه ی عمل شجاعانه و پیگیر و البته خوانش و بازتاب صحیح مواضع گروه در بیانیه ها و مصاحبه ها قالب مورد نظر را تکمیل می نماید.
۴- بیش از یک سال از شروع جنبش سبزی که عزم تغییر وضع موجود را دارد می گذرد. در این مدت اتفاقات فراوانی در کشور به وقوع پیوست که موید هدف این جنبش -تغییر وضع موجود- است. آنچه که ما را بیش از هر چیز نسبت به آینده امیدوار نگه داشته است آگاهی مردم و اهمیت یافتن آزادی وجدان و برتری اصول عام انسانیت است. توجه به اخلاق مداری و پرهیز از خشونت در یکسان دانستن حیثیت انسانی و لزوم پاسداشت کرامت انسان در طول ارائه و پیگیری مطالبات برای تغییر وضع موجود و پذیرش و استقبال مناسب تکیه گاه های امید برای پیروزی در این مدت بوده است. در کنار حضور و ایستادگی مردم و عملکردهای دایر بر صداقت و شجاعت رهبران سبز شرایط جامعه و حمایت های بین المللی نیز دلگرمی طی راهی بود که مردم آغاز کرده بودند. در این مدت رهبران کشورها و نهادهای بین المللی و عموم انسان های آزاد و آزادی خواه جهان نشان دادند که دستی که گلوی آزادی خواهان را بفشارد در مذاکرات در کسب امتیاز و اعتبار فشرده نمی شود و خطر جهانی حکومتی که از هیچ خشونت و سرکوبی علیه ی مردمش ابا ندارد را جدی می دانند و می دانند که حاکمانی که برای بقایشان انسانیت را در خیابان ها و زندان ها لگدمال کرده اند و سالی خونین برای مردم معترض سرزمینشان رقم زده اند اگر فرصت بیابند زیاده خواهی و بی منطقی خود را با سلاح های کشتار جمعی و عملیات های تروریستی در هر گوشه ای از دنیا به نمایش خواهند گذاشت. امروز ثابت گردیده که در تصمیم گیری های جهانی انسانیت مقدم بر منفعت است و این گزیده ی اتفاقات صورت گرفته در یک سال گذشته است. اما آنچه که بیشتر محل نظر و بررسی است وضعیت کنونی ایران در نگاهی از درون است. آنچه که در باب بررسی وضعیت اسفناک فرهنگی، اجتماعی، اقتصادی و سیاسی جامعه ایران چه در تحلیل و تحقیق درباره شکاف های ایجاد شده و چه در حکم دهی و نظریه پردازی فروپاشی های همبسته و تدریجی در جامعه ایران است در همین چهار بحران چنین خواهد بود:
الف) نسل نویی سر برآورده است که در ارزش ها و مبانی فکری در ستیز با مبانی رسمی و نسل گذشته قرار دارد. رویکردهای دینی و آسمانی- ماورایی را به راحتی نمی پذیرد. نقش های پیامبری را در طول تاریخ می بیند، عصمت و معجزه را در چالش بحث ها و نظریه ها می یابد، گذشته سرزمینش و نسبت شرق و غرب را به قرائت رسمی نمی پذیرد. خدا، انسان، طبیعت، تاریخ، آینده، عقل و ... را متفاوت می فهمد. گونه ی رفتار کشورها و سطح پیشرفت و توجه به انسانیت کشورهای مختلف را می یابد. در برابر عظمت سر به فلک برده و گوش فلک کر کرده ی تمدن اسلامی-ایرانی و تمدن ایرانی-باستانی بار گرانی را می بیند که نه توان بردنش را دارد و نه توان زمین گذاشتن آن را و سرانجام در برابر پوچی و عدم سودمندی این فرهنگ خود عظیم خوان، سرِ شورش برداشته و بهره ای از نیهیلیسم برده است. نیهیلیسمی که در شرایط پر آشوب و عدم آرامش جامعه در ابعاد مختلف -اقتصادی و سیاسی و اجتماعی- پهلو به تجربه آنارشیست های جوان قرن ٢٠ اروپا می زند. حال درک این شکاف عمیق جوانان و کثیری از جامعه با فرهنگ مسلط بر جامعه و مواجهه خواست عمومی با تحمیل اعتقادات و رویه ی جبر و زور در موضوع فرهنگ روز به روز عمق و شدت بیشتری می یابد. ادامه این تقابل فروپاشی فرهنگی و نوزایش فرهنگ جدید ایرانی متاثر از مولفه های جهانی و سنت عقلانی-علمی دنیای جدید را موجب می گردد. فرهنگی که در کنار باورمندی اخلاقی-انسانی جهان شمول انسان عصر جدید یک واقعیت و جزء اهداف امروز جنبش سبز در تغییر وضع موجود در مرحله فرهنگ سازی پیش ساختاری و فرمی خود می باشد.
اخراج اساتید و دانشجویان و تبعید و تحدید اندیشمندان و روشنفکران، گزینشی کردن دانشگاه ها و منابع آموزشی و تبلیغات یک سویه ی رسانه ای و واکنش جامعه از دیگر مقوم های این شکاف و فروپاشی فرهنگی است.
ب) دومین شکاف عمیق مشهود در جامعه ایران مربوط به بحران اقتصادی کشور است. وجود جمعیت فراوان زیر خط فقر در کشور، گسترش مسئله حاشیه نشینی و گدایان خیابانی، کاهش قدرت خرید مردم و سقوط احتمالی طبقه متوسط و بستری شدن این طبقه با توجه به سیاست های اقتصادی دولت، فرار شتابان سرمایه از کشور و لاغر شدن طبقه ثروتمند کشور و فربه شدن طبقه فقیر و پایین جامعه در اشاعه فرهنگ گدا پروری کنونی کشور، خطری بزرگ را متوجه کشور کرده است. خطری که در ابتدا بار روانی خویش را راهی خانواده ها کرد تا آثار سویی چون سقوط صنعت در دو سطح فرار مغز ها و متخصصان و بیکاری کارگران به بطن خانواده ها رسوخ کند و مشکلات عدیده فحشا و پدیده ی دختران و پسران خیابانی در کنار گسترش مسئله زنان خیابانی و کودکان خیابانی را به بحران های ازدواج و کاریابی جوانان و کودکان کار افزون گرداند. آثار دیگر این بحران در فقیر و کوچک شدن سبدِ -وسایل و خوراک ضرور- خانوارها خود را نشان داد تا نسل آینده را از هم اکنون در خطر بیماری ها و نارسایی هایی در سقوط شاخص های سلامت و بهبود نسل بیابیم. مسئله سوم کاهش سطح انتظارات اقتصادی و کاهش امکانات رفاهی برای جمع کثیری از طبقات متوسط و پایین جامعه در شدت گرفتن عقب ماندگی کشور و ایجاد سرخوردگی و احساس حقارت در برابر دیگر کشورها بود. بحران های اقتصادی با آثار سوء بر سلامت، بهداشت و پیشرفت، فرهنگ و نظام اجتماعی را با افزایش پدیده های بی خانمانی، حاشیه نشینی، مهاجرت، تکدی گری، کودکان کار، افزایش سطح تن فروشی و کارگران جنسی، افزایش سطح خیانت زناشویی و بی اعتباری پیوندهای زناشویی حتی تا بهره کشی شوهران از همسران به عنوان امکان بهره وری اقتصادی و درگیری فرزندان با والدین در مسائل مالی و اجتماعی و دیگر مسائل یک فروپاشی را آغاز نمود. همچنین فشارهای اقتصادی جهانی در شکل گیری رکودها و بحران ها- در زمانه رکودها و بحران های مالی جهانی- و مسئله خاص دولت های سرکش به عنوان تحریم های شدید اقتصادی در شدت گرفتن بحران اقتصادی موثر بوده است و شکاف اقتصادی را به صورت فاصله گیری اقتصاد کشور از اقتصاد جهان و عقب ماندگی کشور در موضوع توسعه و پیشرفت و یا به بیانی دیگر فاصله گیری واقعیت از ظرفیت و خواست جامعه به ویژه نسل جوان قرار داده است و شکاف را در آستانه یک فروپاشی کامل اقتصادی در کشور رسانده است. این موضوع نه فقط با افزایش تحریم به ورشکستگی نظام بانکی و فقر دامنه دار و فراگیر در کشور منجر می گردد که تاثیر گذاری شدید بر مردم در یک فروپاشی همبسته با دیگر ابعاد مقوم جامعه ی انسانی داشته و به یک فاجعه منتهی خواهد شد.
پ) سومین بعد فروپاشی در فاصله گیری مردم از حاکمیت است که می توان آن را شکاف اجتماعی یا فروپاشی اجتماعی دانست. آنچه که جوهر آن را می توان بی اعتمادی و بالا رفتن دیوار این بی اعتمادی بین مردم و حاکمیت دانست. توجه به رسانه های غیر رسمی، اعتراض به فضای سانسور و مونولوگ حاکمیت، شدت یافتن توجه به فضای مجازی مورد انتقاد حاکمیت، برجسته شدن فضاهای اعتراضی چون دانشگاه ها، احساس ناامنی و احتمال افزایش خبرچینی سیاسی به ویژه در شکل تشکیلاتی و به صورت برجسته مجموعه ای از فاصله گیری ها و اختلافات در پی شکاف فرهنگی و اختلافات ارزشی بین مردم و حاکمیت، در کنار بروز اتفاقات و حوادث سیاسی در تقویم بی اعتمادی مردم نسبت به حاکمیت این شکاف را شکل داده است. دروغ و تقلب که از ارکان اصلی بی اعتمادی است در یک سال گذشته اتهامی است که دولت و حاکمیت نتوانسته است پاسخ مناسبی به آن بدهد و مجموعه ی خیانت های روز اول با افزون شدن جنایات حمله های شبانه و بازداشت های دسته جمعی و خودسرانه و قتل مردم و سرکوب با سلاح گرم و سرد و قضایایی چون کهریزک و وضعیت خاص دادگاه های پس از انتخابات -که نمایشی و فرمایشی بودن و غیرعادلانه بودن روند دادرسی را بیان می کرد- این شکاف را عمیق تر کرده است.
اگر چه مسئله فرهنگ و اقتصاد، مشروعیت حاکمیت را هدف قرار داده است ولی شکاف مردم و حاکمیت در مسیر بحران های اجتماعی و افزایش بی اعتمادی، یک بحران مشروعیت را موجب شده است که در ادامه می تواند به مشروعیت زدایی از حاکمیت بیانجامد. بحرانی که در مسائل سیاسی ملموس تر و مشخص تر است.
مردم در طول یک سال گذشته به انتظار نشسته اند که از تهمت زنی ها، بازداشت ها و مونولوگ و تک صدایی حاکمیت در رسانه های رسمی کاسته شود. مردم انتظار دارند گزارشی عادلانه از وضعیت دادگاه ها ارائه شود، دادگاه هایی که بدون حضور وکلا و بدون اجازه دفاع به متهمان بوده است. مردم می خواهند زندانیان آزاد شوند و یا به مرخصی بیایند. از خانواده های کشته شدگان دلجویی شود. با عاملان و آمران کشتار و شکنجه مردم در خیابانها و بازداشتگاه های رسمی و غیر رسمی برخورد شود. مردم منتظر هستند که در جامعه فضای بیان حقیقت به وجود بیاید و هر انتقادی سرکوب نشود و اساساً خواست مردم پاسخگویی به تلخی ها و سختی های گذشته و به ویژه یک سال گذشته، برداشته شدن سد سانسور و تک صدایی و برداشته شدن حد و مرز خودی و غیرخودی امروز در همه مسائل و برطرف شدن مسائل متعاقب این مرزبندی بین افراد- از امتیازات تحصیلی و مالی و شغلی گرفته تا اجحاف ها و تضییع های نقطه مقابل آن- است.
مسائل فرهنگی و ارزشهای نوی جامعه و طرح تردید در ارزشهای گذشته در بروز اجتماعی خویش چون مسأله حجاب و برخورد پلیسی با آن و تفکیک و سهمیه بندی جنسیتی در مراکز آموزشی و اداری و کارگاه ها و برخورد تبعیض آمیز و گاه توهین آمیز در برابر مردان و زنان در محیط های کاری از دیگر مقوم های این شکاف در منتهی شدن به نقطه فروپاشی نظام اجتماعی مستقر در کشور و بحران مشروعیت در عرصه حکومت داری است.
ت) اما شکاف سیاسی که بروز و ظهور بیشتری در عرصه رسانه ها و جامعه دارد رویه ای کهنه است که وابسته سیستم بوروکراتیک و ایدئولوژیک جمهوری اسلامی در میراث بری از مطلقه ی سالهای سال سرزمین ایران در نظامهای سلطانی و پادشاهی است. این روند با دشمنی با شایسته سالاری و نشاندن تعهد و سرسپردگی به جای تخصص و بهره وری به گونه ایست که در شغلها و مناصب حساس و خاص این عدم شایسته سالاری برجسته تر است. مسأله خودی و غیرخودی و تبدیل مرزبندی به تقابل و تخاصم در فرهنگ بیگانه ستیزی خشونت بار از سوی حاکمیت و افزایش تلقی حضور بیگانه در کشور در دشمن سازی های دو سوی مرز-در رویکرد تقابل و تخاصم- از آثار سوء این شکاف سیاسی است. (چنانچه در تجربه دهه ۶٠ شاهد بودیم که جمهوری اسلامی سازمان مجاهدین خلق را با نام منافقین خواند و با عوامل بیگانه معرفی کردن آنها اجازه هر گونه برخورد با آنها را جایز دانست و در نقطه مقابل نیز مجاهدین با تکیه به دو مسأله کودتا علیه رییس جمهور وقت از سوی عده ای در حاکمیت و همچنین بیگانه خواندن حاکمیت با مردم و خواست مردم - بیگانه و خارجی بودن نگرش حکومت- مجوز مبارزه مسلحانه و حذف فیزیکی جمهوری اسلامی و رهبران آن را در جنگ بیگانه ستیزانه به خود داد) البته تجربه دهه های نخست جمهوری اسلامی در تعیین مرز خودی و غیرخودی و درگیری های خونین و بازداشتها و اعدامهای گسترده و شرایط این روزهای کشور وجود خواستی برای تکرار آن روزها را شاهد است.
حضور محمود احمدی نژاد در صندلی ریاست دولت در سال ٨۴ نشان داد که اتوبوسی آمدن و رفتن مدیران شدت یافته است. تصفیه ها افزایش یافت و تا پایین ترین سطح مدیران، تغییرات بر حسب ایدئولوژی و وفاداری و سرسپردگی صورت گرفت. این رفتار پس از انتخابات سال ۸۸ و با توجه به فضای ایجاد شده در رأس حاکمیت در نام گذاری انتقاد و اعتراض مردم به فتنه و رویکرد برخوردهای پلیسی و امنیتی افزایش یافت و در لوای آن برخوردها بحران حذف و مرزبندی تقابلی در عرصه مدیریت کشور بیشتر دیده شد. این اختلاف و شکاف سیاسی در بی اعتمادی نسبت به حامیان جنبش سبز از سوی حاکمیت در عدم احساس استقرار نظام موجود به مرور زمان به بیماری و ترسی مبدل شد که هیچگونه انتقاد و صدایی غیرهمسو را نپذیرفت و دامن خودی های منتقد را گرفت و حلقه مدیران و معتمدین نظام روز به روز تنگ تر شد. این شکاف نه تنها مدیران فعلی کشور بلکه پیرامون رهبران انقلابی سال۵٧، بزرگان جمهوری اسلامی در طول ٣٠ سال گذشته، مراجع قم و نیروهای ارزشی و حامیان جوان دو گروه نیز خودی نشان داد و مسأله شکاف را به بحرانی رو به شدت مبدل گردانید. بحرانی که سرانجام آن یک فروپاشی خواهد بود.
امروز علاوه بر رهبران و فعالان و حامیان جنبش سبز در تحلیل شکل گیری فضای پس از انتخابات چهره های خودی حاکمیت و بسته به ولایت فقیه آقای خامنه ای چون قالیباف، افروغ، رضایی، توکلی، مطهری و ناطق نوری و جمعی از حامیان دولت اصولگرای سال ۸۴ و مراجع قم نیروهای غیر قابل اعتماد و خطرناک برای نظام مستقر محسوب می شوند تا به انبوه نیروهای انقلابی چون هاشمی رفسنجانی و بیت آیت الله خمینی و مراجع منتقد قم -آقای منتظری و آقای صانعی و...- و مدیران بالایی سه دهه گذشته جمهوری اسلامی چون کروبی و خاتمی و موسوی -که پیشتر شکاف بین ایشان و نظام مستقر ولایی ایجاد شده بود- بپیوندند. این شکاف در عرصه مدیریت محصور نمانده و اختلاف را به رسانه و ساختار نظامی -ارتش و سپاه و نیروی انتظامی- هم کشاند و در نهادهای حساسی چون وزارت اطلاعات نیز شاهد تصفیه ها و جابجایی های فراوان بوده ایم.
این شکاف سیاسی ایجاد شده در بروز بیرونی خود چه در عرصه جهانی و چه درمسائل ایران و سطح جامعه مشروعیت را هدف قرار داده است و جمهوری اسلامی را به یک حکومت فاقد مشروعیت سیاسی مبدل گردانیده است. مشروعیت که پشتوانه حکمرانی هر حکومت است بر اساس مبانی، تاریخ، عملکرد و حمایت مردمی/استیلای بر مردم شکل می گیرد. شکاف سیاسی ایجاد شده در تقابل های نسل های انقلاب و فقیر شدن حکومت در زمینه مدیران و نیروی انسانی مبانی و تاریخ انقلاب را کاملاً دچار مشکل کرده است و در کنار دیگر مشکلات امروز و از دست دادن سرمایه های اجتماعی و سرمایه های معنوی و در ضعف عملکرد و نبود واقعیت قدرت و استیلا و از دست دادن حمایت مردم؛ بحران مشروعیت را به واقعیت امروز جمهوری اسلامی تبدیل کرده است.
البته بخشی از مشکلات حاکمیت در ایجاد شکاف های جدید در نیروهایی که 6-5 سال قبل در یک جبهه قرار داشتند به مسائل خاص اقتصادی و درگیری آنان در بلوک سازی های خصوصی مالی و پولی برای ایجاد پشتوانه برای حاکمیت برمی گردد. نوع و چگونگی توزیع و تقسیم ثروت انباشته برای روز مبادای جمهوری اسلامی و تقسیم و سهم بری افراد از گروه های خاص در این جبهه، امروز به بروز مشکلاتی منتهی شده است.
اما سرانجام این شکاف به کجا خواهد انجامید و آیا حاکمیت ولایت فقیه می تواند با تکیه بر نیروهای وفادار و دوری نیروهای متخصص با تکیه بر نیروی نظامی و سواری بر بسیجیان کم سن و سال و نوجوان و ناآگاه در کنار عده ای که اسیر منافع اند، به حیات خویش ادامه دهد؛ یا این شکاف ها در کنار فشارهای خارجی و ایستادگی مردم معترض در برابر حاکمیت به سرانجام تغییر می رسد. آنچه که مسلم است باید اندکی منتظر ماند.
۵- عبور از خرده جنبش ها به جنبش عام در فرآیندی چند ساله موفق بود. پس از پایان جنگ که به خیره سری و خیال باطل آزادی مرقد ائمه شیعه از دست حاکمان سنی مذهب، ۶ سال بی دلیل ادامه یافت -تا امروز نتوان در آن همه جنایت دیکتاتوری صدام سهمی برای این سوی میدان قائل بود- فرصتی مهیا شد تا به ضعف ها و فقرهای جامعه نگاه شود. اگرچه برخوردها و ترویج خشونت و نگاه های مکتبی و ایدئولوژیک و اعدام های گسترده، بسیاری از متخصصان را از کشور رانده بود و بسیاری از دلسوزان را خانه نشین و منزوی کرده بود، اما با همان اندک ظرفیت های باقی مانده، عزمی برای توسعه و پیشرفت و توجه به فرهنگ و اندیشه مدرن برای قرار گرفتن صحیح تر در مسیر مدرنیته و توسعه شتابان جهانی حاصل شد.
اساتید و روشنفکران خطر کردند و آهنگ تغییر و شجاعت در بیان و صداقت در داوری را پیش گرفتند و تقدم آزادی، دموکراسی، حقوق بشر، و عدالت را بازگو نمودند. فرهنگ سازی را همراه با توصیه تشکیل نهادهای منطبق بر خواست های نوین جامعه و سازنده آینده ای متعالی بیان کردند و در کنار جنبش ها و احزاب و نشریات ساخته و پرداخته ی توسعه سیاسی و اجتماعی جامعه ایستادند و صبورانه ایستادند تا برسد روزی که همه مردم متشکل و متحد با هم در این مسیر گام بردارند. ولی افسوس و صد افسوس که خشونت و تحجر بسیار عصبانی تر و بی حیاتر از آنچه تصور می رفت، قتل های زنجیره ای و حمله های تشکیلاتی به جلسات و به خون کشیدن دانشگاه ها و جمع های روشنفکری و تخریب و پلمب ساختمان های رسانه ها و تشکل ها و توقیف نشریات و روزنامه ها و تبعید اندیشمندان و بازداشت روزنامه نگاران و فعالان سیاسی و مدنی را در دستور قرار داد. افسوسی که نه به دلیل توقف اراده تغییر و ادامه توسعه و پیشرفت - که هرگز تعطیلی بردار نیست- که تنها در سوگ کند شدن این روند و افزایش هزینه های تلخ و فراوان این مسیر بود.
امروز فرهنگ آزادی خواهی به امری تثبیت شده تبدیل شده است و حتی با گذر از مرحله فرهنگ سازی در گیرودار نهاد سازی های دو دهه اخیر در بطن جامعه رسوخ کرده و شبکه های اجتماعی خود را برای رشد و گسترش، یافته است؛ و برای عموم مردم به ویژه نسل جوان بدیهی می نماید.
آنچه در یک نظام ایدئولوژیک موجب بقا می گردد، مخفی نگه داشتن حق افراد است. اما اگر حقوق افراد بر آنها روشن گردد سرکوب آن فقط موجب فاصله گیری بیشتر مردم از حاکمیت می گردد. این مسأله در حوزه فردی نمود و بروز بیشتری دارد. چنانچه در مسائلی چون آزادی عقیده، آزادی پوشش، آزادی ازدواج، آزادی تحصیل و تحقیق و دیگر آزادی های فردی شاهد اصرار مردم و غیربازگشت پذیری رویکرد مردم -به صورت عادی و اعتقادی- بوده ایم. باید توجه داشت که این رویکردِ توجه به آزادی های فردی پس از تثبیت، خودمحورانه به سوی اشاعه و گسترش به دیگر برخوردها حرکت می کند.
اگرچه در چند سال اخیر تلاش فراوانی در سخت گیری بر حوزه های فردی برای فراموشی و عقب نشینی جامعه از دستاورد های کسبِ آزادی و حقوقشان صورت گرفته است اما هوشیاری فعالان سیاسی و مدنی همچنان مانع از تحقق خواست وارثان ارتجاع و تحجر شده است. تلاش برای تحدید آزادی ها با شروع از موضوعاتی با مخالفان کمتر -چون برخورد با برخی پوشش ها یا ممنوعیت مصرف سیگار و قلیان با رویکرد امنیتی و نه ارتقای سلامت و برخوردهای امنیت اجتماعی در پناه مبارزه با اراذل و اوباش- از جمله ترفندهای حاکمیت در این سال ها بوده است. این مسائل متأسفانه گاهی همراهی عده ای از حامیان آزادی های فردی، اجتماعی و سیاسیِ در تجاهل و غفلت را در پی داشته است. این عده با حمایت از برخی تحدید ها در زمینه های آزادی استعمال دخانیات در مکان های خاص و آزادی پوشش زنان و با چشم پوشی از ضرورت حمایت از آزادی های فردی و احترام به حوزه خصوصی توانسته است زمینه ای را برای دیگر تحدید ها فراهم آورند که در این زمینه ها باید رویکرد تبلیغی برای فرهنگ مناسب را به جای تحدید فرهنگ غلط جایگزین کرده تا مبادا زمینه انحصارگرایی و دیکتاتوری فراهم آید.
اما آنچه درباره فرهنگ اهمیت دارد مطالعه و درک و شناخت مناسب از جامعه و فرهنگ جامعه در گروه های مختلف و طبقات مختلف است. اعم از شهری و روستایی، کلان شهرها و شهرهای کوچک، شمال و جنوب شهر، دارای تحصیلات عالیه و خیر و دیگر تفکیک های سیاسی و اجتماعی و فرهنگی.
از آنجایی که مسأله فرهنگ بستگی ویژه ای به موضوع هویت دارد می توان این مسأله را از این زاویه به بررسی نشست. پایگاه های هویت بخش در جامعه ما کدامند؟ این سئوالی است که برای رسیدن به نتیجه در این باره باید در اولویت بررسی قرار دهیم. خانواده، جمع دوستان، مدارس و دانشگاه، مساجد و تکایا، رسانه های تصویری، شبکه های رادیویی و رسانه های مجازی یک به یک و در مجوعه ای با لحاظ ارتباطات و همبستگی آن ها مورد هدف قرار خواهند گرفت. حال با توجه به میزان تأثیر پذیری افراد از پایگاه های هویت بخش باید به مدیریت فرهنگ سازی برای آینده و تثبیت گذارهای مورد نظر پرداخت. در موضوع خانواده، با لحاظ تغییر نسل پدران به افرادی که تحصیلات بیشتری دارند و بنا به درگیری با نظام نوین و مدرن دنیا از سنت فاصله گرفته اند، باید به خانواده ها نگریست. جمع دوستان و روابط اجتماعی در مدارس و دانشگاه با تکیه بر تربیت شجاعانه و صادقانه -اعتماد دوطرفه- می تواند صادر کننده فرهنگ مورد نظر باشد و بر واردات فرهنگی بر خانواده نیز تسلط و کنترل داشته باشد. محیط های آموزشی نیز به ویژه در رده آموزش عالی متأثر از فضای غیررسمی رسانه ای و در پی ماجراجویی و کنجکاوی است. رسانه رسمی در خدمت خواست نظام ایدئولوژیک است و روزنامه ها تأثیر از آن می پذیرند. تلاش فراوانی برای خودی پروری و ایدئولوژی باوری محیط های آموزشی در سال های گذشته شده که باید با آن مقابله اصولی صورت گیرد. نقش والدین در صداقت و شجاعت و انتقال آگاهی به فرزندان در مواجهه با این محیط ها بسیار پر اهمیت است. اما باید در نظر داشت که بخش قابل توجهی از جامعه روستایی و جنوب شهری و برخی استانها و شهرستانها همچنان هویت اجتماعی خود را نه در خانواده و مدارس و دانشگاه ها که در مساجد و تکایا به ویژه در ایام خاص سال -مناسبت های مذهبی- می یابند و نقش های اجتماعی را بطور جدی در چنین فضایی تجربه می کنند. اگرچه این هویت یک هویت واقعی و تثبیت شده نیست و برخلاف دیگر هویت ها (خانوادگی و دانشگاهی) از چالش پذیری و عدم ثبات زیادی برخوردار است ولی در صورت بسته شدن فضای جامعه و فقدان تابو شکنی و ساختارشکنی و عدم زمینه انتقال آگاهی و تشکیل هویت متأثر از مفاهیم و ارزش های جهان امروز –بر محور اخلاق انسانی و توجه به حیثیت و وجدان و شخصیت آدمی- باید منتظر به وجود آمدن نسلی پر جمعیت از افراد ایدئولوژی باور در ساختار مهندسی شده جامعه شد. مسأله ای گاه سایه آن با شعار افزایش جمعیت و تلاش برای دولتی کردن آموزش و نظارت بر فرزندان خانواده و تحدید فضای رسانه های آزاد، ترس و هراسی را بر جامعه می افکند. آنچه که از مسائل مهم در این دوره است فرهنگ سازی با توجه به پایگاه های شکل گیری هویت افراد و سمت و سو دادن به سوی رسانه های آزاد و تربیت شجاعت محور و صداقت محور به گردِ زیستِ آگاهانه ی حق مدارانه ی افراد است.
۶- آنچه که در ذیل هدف تغییر وضع موجود به عنوان هدف اصلی جنبش سبز قرار دارد، مجموعه ای از مبانی و رفتارها را در بر می گیرد. شجاعت یکی از مسائل اساسی و کلیدی پیرامون آینده جنبش است و در این باره نیز دانشجویان و رهبران سبز نقش کلیدی را ایفا خواهند کرد. صداقت نیز که بارها و بارها در مورد فعالیت اعتراضی در عرصه سیاست مورد تأکید است و یکی از شروط لازم در مبارزه سیاسی برای رهبران جنبش های اعتراضی "برای تغییر" است. صداقت باید به عنوان یک استراتژی از سوی جنبش سبز و به ویژه جنبش دانشجویی حمایت شده و همت و وقت فراوانی در این زمینه به کار برده شود. صداقت نه فقط در معنای راستی بلکه جمعی از معنای راستی و درستی است. یعنی معنای همدلی و همراهی با مردم با عدم پنهان سازی نیت و هدف و در کنار مؤید بودن فعل بر خواست مردم -اراده جمعی و عقلانیت- معنایی بالاتر و جامع تر از صداقت خواهد بود. صداقت مسأله اساسی در فعالیت های اعتراضی است. صداقت محور شکل دهی اعتماد است و اعتماد در یک فعالیت گروهی ضروری و لازم است. محو شدن صداقت در شکل دهی جریان مخالف در برابر انحصارگرایی و اقتدارگرایی معمولاً به راحتی شکل می گیرد. مردم تمایل دارند به دور افراد صادق و قابل اعتماد گرد آیند و به ویژه در شرایط سخت و در برابر کسانی که دارای رفتارهای نادرست هستند و در پیشبرد خواسته هایشان هم از قدرت استفاده می کنند. اما جدای از نقش ایجابی صداقت برای رهبران و فعالان جنبشها، نقش سلبی و منفی پیرامون صداقت به رعایت صداقت در تمام گفت و عمل فعالان بر می گردد. خبرسازی های دروغ، نبود صراحت، پنهان کردن بخشی از حقیقت، بزرگنمایی های بی مورد و پیوسته در دراز مدت هم اعتماد سوز است و هم اهمیت خبرهای راست و حقیقی را گاه از بین می برد. خودخواهی در استفاده شخصی از جریان خبری، اصرار بر مسائلی که اهمیت لازم را ندارند و تکرار مسأله ای که ضروری نیست از دیگر مواردی است که در مسیر جنبش سبز در پوشش برخی اخبار به ویژه حول برخی زندانیان سیاسی و برخی اخبار مربوط به حوادث زندان وجود داشته است و گاه به ایجاد دلخوری هایی در زندان نیز انجامیده است که در این باره دقت بیشتری لازم است و توصیه می شود حتی به صورت تاکتیکی برای برجسته کردن یک مسأله خاص یا شور آفرینی در آستانه یک مناسبت خاص نیز به کار نرود و به صورت ارزشی به این مسأله نگاه شود و پرهیز و اجتنابی اساسی از عدم صداقت شکل گیرد.
پرهیز از تاکتیک زدگی، عطف به شجاعت و صداقت و ادامه مسیر آگاهی بخشی و توجه به تعمق شکاف های معطوف به حاکمیت و استحکام و تقویت مبانی مبانی و مصادیق اعتراض در کنار حمایت و همراهی کامل رهبران و فعالان جنبش سبز از استراتژی های این روزها بود. پس از تعیین اهداف و کلیات که تا امروز بر همگان روشن شده است بسیار لازم می آید که تفکیک ضروری بین استراتژی و تاکتیک نیز صورت گیرد. عدم روشن سازی بین این دو مسأله گاه می تواند درگیر ساختن فعالان را در تاکتیک های اعتراض و فاقد استراتژی مشخص به سوی شکاف بین عمل و هدف حرکت دهد؛ تاکتیک زدگی و عمل در سطح، بدون نگاه به خواست و در نظر گرفتن همراهی و بازخورد مردم و تحلیل و محاسبه دستاوردها در برابر هزینه ها، می تواند ما را در مسیر حذف قرار دهد. این همان نکاتی است که در استراتژی بیش از دیگر امور مورد نظر است و لازم می آید که در همیشه ی ایام جنبش تکلیف و وضعیت را در نسبت با مردم و حاکمان مشخص نماید. اگرچه در مسیر استراتژی های سال های سال آزادیخواهی و استبداد ستیزی ایران با عبارات و پیشنهادها و اقدامات متعددی روبرو هستیم که توجه به همه آنها در ادامه مسیر آزادیخواهی و استبداد ستیزی مان ضروری به نظر می رسد ولی علاوه بر صداقت و شجاعت و عدم تاکتیک زدگی دراین روزهای جنبش، اولویت خاصی برای دیگر امور قائل نیستیم اگرچه یک سال قبل پس از تسلط استراتژی آگاهی بخشی حرکت به سمت تاکتیک حساسیت زدایی را در این استراتژی لازم می دانستم و همچنان بر آن معتقدم و در استراتژی آگاهی بخشی و فرهنگ سازی جدید نیز بر تاکتیک تابوشکنی و ساختار شکنی در مقابل نظام را همیشه مطلوب و مورد نظر دارم. آنچه از نزدیکی به جامعه مدنی، تشکیل احزاب و گروه های مستقل، حمایت از رسانه های مستقل و تلاش برای شکستن سد سانسور و فیلتر مدنظر است، در کنار نفی خشونت و شجاعت در بیان فعالان سیاسی می نشیند. اما چرا تأکید ویژه ای بر صداقت و شجاعت پس از تسلط مرحله آگاهی بخشی بر مردم می شود و بر استراتژی فراتر از تاکتیک اشاره می گردد؟
آنچه مسأله امروز است استقرار دیکتاتوری در کشور و آنچه مفهوم دیکتاتوری است، سرکوب شجاعت مخالفان، حذف و تبعید اندیشمندان و ترویج تملق و چاپلوسی و فرهنگ دروغ پردازی و ستایش خرافات است. یک حاکم دیکتاتور تنها احساس خطرش از شجاعان است که نافرمانی می کنند و شجاعانه می گویند، از صادقان است که رسوا می کنند و از آگاهان است که آگاهی و معرفت می بخشند. در باب شجاعت در بیان و صداقت بسیار گفته شده است. درباره شجاعت و یا آنچه در عصر نفی خشونت به عنوان ایستادگی کامل و عدم تسلیم است، بسیار گفته شده است. پیرامون آگاهی هم چنانچه بارها گفته شد در این دوره مسأله آگاهی افزایی فعالان اصلی در ارتقاء سطح فهم و تسلط بر تحلیل و در پردازش و انتقال معنا و تثبیت فهم در دیگران برای تبدیل شدن به فردی شایسته و آگاهی بخش اهمیت دارد. حال که سخن پیرامون استراتژی است و بر پرهیز از تاکتیک زدگی، اشاره ای شود که بسیاری از ضعف های اتاق بازجویی و روند دادرسی در تسلیم شدن ها و اعترافات کذب و سقوط و حاشیه نشینی احزاب و گروه ها و رسانه هایی که ایجاد می شوند که همه به این دلیل است که در مسیر تغییر، استراتژی مشخصی را در نظر نگرفته اند و با در نظرگیری مشی تخریب و تابوشکنی و اخبار رسانی و درج مقالات و تحلیل های گاه غیر همسو فقط بر رفتن تأکید دارند و حال به کجا برسند مشخص نیست. تکلیف خودشان را با مردم و نظرهای دیگر مشخص نکرده اند و در نحوه عمل خود هر اقدام و فعالیتی را روا می دارند. آنگاه ابزار و رفتار در مسیر هدف است و تغییر می تواند همبستگی و اتحادها و توافق ها و ابزارها و روشهای مختلف را در اختیار داشته باشد که مجموعه هدفمندی از نحوه حرکت و استفاده و چینش ها و رابطه ها و شدت ها و عبارت ها از قبل مشخص شده باشد و خود یا گروه و جمعیت را با حضورهای واقعی و اساسی چون مردم، ساختار حاکمیت، گروه های اصلی معترض...روشن کرده باشد.
تاکتیک زدگی گاه فضای بسته ای را ایجاد می کند که ناخواسته و نا آگاهانه فرد را در زنجیره ای از اشتباهات به هم پیوسته قرار می دهد. متأسفانه این اشتباهات چون در خلأ بصیرت و آگاهی است کاملاً از فرد مرتکب پوشیده می ماند. ادامه تاکتیک زدگی معمولاً به پشت پا زدن به ارزشها و پشت کردن به دوستان می انجامد. فرد در پنداره ی فریب حاکمیت ظاهر بازی خود را تغییر می دهد و همچنان می پندارد روح اعتراضی و انقلابی خود را در درون دارد ولی رفتارهای او پی در پی به ارزشها و برنامه های جنبش ضربه وارد می کند. سخنان آنها و حضور آنها به مدیریت دستگاه سرکوب در می آید و حرف های تحت تأثیر حاکمیت برجسته می شود. سخنان، اختلاف برانگیز و علیه دوستان خواهد بود. در این شرایط بهترین اقدام فرار از حضور در صحنه و اجتناب از هر تاکتیک است و گرنه بهتر است که مطابق با اعتقادات هزینه ها را پذیرفت. این اتفاق فراتر از فرد در سطح یک گروه و حزب می تواند فجایعی در سطح کشور به بار آورد و حرفهای غیر واقعی و غیر اعتقادی موجب دفع حداکثری گردد و در جنبش نیز اختلاف برانگیزد و مشکل بیافریند. فرد تاکتیک زده اسرار جمع دوستان را برملا می کند و موجب تخریب افراد می شود ولی تاکتیک زدگی جمعی در برابر مردم به بروز رفتارها و اقدامات غلط می انجامد. گاه در کنار دشمنان مردم قرار می گیرند و گاه زبان مردم را نمی فهمند و به عموم مردم بی حرمتی می کنند. این مسأله در رفتارهای غیرصادقانه و آنچه در بیانی تند و صریح بتوان رفتار منافقانه خواند دیده می شود.
آنچه به عنوان زنده ماندن جنبش سیاسی مورد نظر دانشجویان و رادیکال های جنبش سبز است نه یک حرکت افراطی و غیر عقلانی که مبین ضرورت و احساس خطری در جنبش است که باید به آن توجه داشت که حل آن اگر در پیروی از خواست این عده هم نباشد توجه به هشدارهای آنان در نحوه عمل آینده جنبش راه پیروزی و امیدواری را هموار خواهد ساخت.
پیوستگی اعتراضات نسل گذشته تا خرداد امسال و احتمال ادامه ی پیوسته آن در آینده تا تغییر وضع موجود و پیروزی خواست و اراده ی مردم، مسأله ایست که گاه به همان میزان تغییر وضع موجود اهمیت دارد. ثمربخشی فعالیت ها و هزینه های فراوان -جانی، معنوی و مادی مانند انفرادی های بلندمدت و شکنجه های سخت- گاه موجب می شود که انتظار نتیجه گیری سریع تر در جنبش داشته باشیم. این انتظار دوگونه ی خواست: حضور خود و سرعت در تحقق خواست را در بر دارد که می توان بخشی از این نوع انتظار را احساسی دانست. اما نگاهی دیگر هم می توان به این مسأله داشت که اگرچه جنبش اجتماعی و مردمی ایران در شکل گیری خواست تغییر به سوی نقطه مطلوب خویش سال های سال است ادامه یافته و در چند برهه تاریخی در قالب های انقلابی گذاری به گونه ای ای جدید از زیست سیاسی و اجتماعی را تجربه کرده است اما شکل سیاسی مقطعی آن در برهه های خاص تاریخی فرصتی ویژه است که عدم بهره برداری از آن می تواند نه فقط تأخیری تا محرومیت یک یا چند نسل از شرایط مساعد فراهم آورد بلکه هزینه های فراوانی از جمله جان انسانهای بی گناه را مصروف اهمال و حتی عدم همت ویژه گرداند.
جنبش خرداد سال گذشته نیز فرصتی ویژه را فراهم آورده است که به رکود کشیده شدن آن علاوه بر برخی سرخوردگی های مقطعی و فاصله اندازی تا تحقق خواسته ها درد بزرگ عدم پاسداشت خون های ریخته و قدردانی از هزینه های سنگین بازداشت و انفرادی و شکنجه را در پی دارد. در حادثه تیرماه ۷۸ بستر فراهم شده برای بازگشت عقلانیت و فرصت اصلاحات به عرصه حاکمیت از سوی دانشجویان فراهم شده بود. پس از یورش به جامانده های گروه های خودسر و خشونت طلب در شرایطی که حسب ظاهر وامدارانِ دانشجویان قوه ای را در دست داشتند و آهنگ تسلط بر دیگر قوا را هم داشتند، دانشجویان می توانستند به خواست تغییر خود صورت تحقق بخشند اما عدم حمایت مناسب و غیرمنتظره بودن سطح خشونت و سرکوب آن فرصت تاریخی را پس از مدتی به یادمانی برای دانشگاه تبدیل کرد و وجه سیاسی آن جنبش نتوانست حیات پیوسته داشته باشد و حتی در سالهای بعد بزرگداشت در خور شهدا و هزینه داده های آن روزهای پر خون و دود برگزار نگردید. حال در جنبش سبز نیز اگرچه ادامه مسیر خواست تغییر با توجه به افزایش و گسترش سطح اعتراضات در بررسی میزان نارضایتی مردم مبین استمرار رو به رشد جنبش اجتماعی ایران در فضایی پر امید است اما حیات جنبش سیاسی نیز برای عده ای از جمله دانشجویان و رادیکال های جنبش سبز که هزینه های گرانتری پرداخت کرده اند، اهمیت دارد. حال که بحث از فرصت های بزرگ تاریخی است باید گفت لزوم استفاده از فرصت ها و برخی از امور فرصت ساز حائز اهمیت است. افزایش فشار خارجی به خصوص در چندماه اخیر ناشی از مشاهده مقاومت مدنی مردم ایران در برابر خشونت غیرعادی حاکمیت از سویی -ترسی را در جهان ایجاد کرده است که حاکمیتی که با مردمش چنین می کند در برابر آنها چه خواهد کرد- و از دیگر سو ترس از افزایش شائبه بهره مندی ایران از توان کشتار جمعی موشکی و هسته ای است. حال که مردم چنین کشوری از حاکمیت آن جدا می باشند اقدام درست و اصولی حمایت از مردم و افزایش فشار فلج کننده بر چنین حاکمیتی است. این فشارها به خودی خود ایجاد کننده فرصت در ابعاد مختلف اقتصادی و اجتماعی و سیاسی است. از آنجا که هم مشروعیت نظام را زیر سئوال می برد و هم کارآمدی را دچار چالش بزرگ می گرداند. البته نحوه تعامل خاص ایران با جهان در افزایش بی اعتمادی و مانورهای متعدد و موضع گیری های خصمانه در این روزها با اطلاعات جدید به دست آمده از ایران، گزینه نظامی علیه ایران را پررنگ کرده است و در محافل و مجامع مختلف بین المللی و منطقه ای نگاه جدی تری به حمله نظامی میشود. اصرار اسرائیل، سیاست های خاص منطقه ای و جایگاه سیاست های راهبردی دولت اوباما نیز مقوم این مسأله بوده است. این در حالی است که بخشی از فضای عام جامعه و برخی از نخبگان نیز حامی دخالت مستقیم خارجی در تغییرات اساسی در ایران می باشد. گرچه این نوع تغییر سرعت و کیفیت مطلوبی در ایجاد تغییر خواهد داشت ولی آسیب های بلند مدت و فراوان به تأسیسات زیربنایی و بحران طولانی مدت پس از مداخله نظامی چنان است که اگر با دقت و درایت بیشتری به این مسأله نگریسته شود به راحتی می توان فهمید که انتخاب راههای مدنی هزینه دار در ایران و پذیرش اندکی قدرت سرکوب بیشتر و زندانیان بیشتر نیز می تواند در مدت کوتاهی و با هزینه های مادی و معنوی خیلی کمتر ما را به نتیجه برساند.
اما در جمع فرصت های مهیا شده باید به افزایش مانور برای تحقق خواست تغییر نیز توجه داشت. این مهم با افزایش خلاقیت و ارائه نقش های جدید برای فعالان جدید و رهبران و راههای جدید برای حفظ شرایط ادامه راه سبز است. جنبش سبز که مهمترین مقوم تا امروزش امید است توانسته با تکیه بر ایستادگی رهبران و حمایت بی نظیر مردم حیات خودش را به نحوی پیش رونده ادامه دهد. حال تنوع و تعدد نقش های رهبری از سوی فعالان و رهبران در یاری به یکدیگر می تواند کمکی باشد که ما در چند ماه اخیر با مشاهده فعالیت مادران و همسران زندانیان سیاسی با بخشی از ان آشنا شدیم. در این شرایط حضور فعال تر بخش معنوی تر جنبش و تکیه بر ارزشهای انسانی در حضور مادرانه و مهربانه در کنار رهبران و فعالان جنبش سبز در حقانیت بخشی به مسیر کارگر است. جلسات دسته جمعی، ارتباطات، مراجعات، مصاحبه ها و نامه های این گروه توانسته در دوران شدت گرفتن سرکوب بر پررنگی امید در جنبش سبز بیافزاید. همچنین نقش های مکمل و مجزای رهبران در داخل و بیانیه های به موقع مشترک برای دو خواست متفاوت فراگیری یک خواست در زمانی، و رهبری خواست ها و نحوه عمل متفاوت -از محافظه کار تا رادیکال- در جنبش و در زمان های مختلف توسط هر یک از رهبران متناسب با آن خواست از دیگر اقدامات مؤثر بوده است که این مسائل استحکام بخش جنبش سیاسی یک سال اخیر بوده است. در موضوع نقش های جدید و راههای جدید و به عبارتی افزایش دامنه تأثیرگذاری مؤثر و بهره گیری از امکانات و روشهای مناسب باید در ادامه مسیر دقت بیشتری شود. به طور کلی باید با کمترین امکانات و روشها بیشترین دستاوردها و پیروزی ها را به دست آوریم.
۷- یکی از موضوعات مهم این روزها دو گونه رفتار در ادامه نامه ها و سخنرانی و بیانیه ها و مشخص شدن جایگاه برخی فعالان سیاسی، مدنی و حتی فرهنگی و هنری و ورزشی در برابر مسائل روز است. این گونه های رفتار گروههای خاص خود را نیز شکل می دهد. گروه اول مورد بحث شامل اکثریتی است که عده ای از آنها در این برهه به صراحت موضع خود را مشخص کردند و گاه چرخشی کامل در برابر گذشته خود (١٨٠ درجه ای) داشته اند و عده ای نیز تصمیمشان را گرفته اند که در نقطه گذشته ی خود مصرانه تر بیاستند و باقی نیز در این میان با توجه به وضعیت گذشته و باورها و انتقادات امروز و مجموعه کامل آگاهی شان و اتفاقات روز قرار گرفته اند. اما اقلیتی نیز در این بحث وجود دارد که در قبال مسائل و اتفاقات یک سال گذشته دچار تردید و ابهام فراوانی شده اند و با توجه به عدم تغییر ظاهرشان دچار نوعی ادبیات دوگانه یکی به نعل و یکی به میخ شده اند تا نتوان در مورد آنها به صراحت قضاوت کرد و در مورد تغییر و عدم تغییر یا میزان تغییر و معیار ارزشها و باورهای جدیدشان حکم داد و داوری کرد. حال این نحوه عمل را به دلیل تعلق دانی به گذشته و میراث های برجا مانده از طفل به خون دل پرورانده بدانیم یا به سیاست های ویژه و زیرکانه در باز کردن جبهه ای جدید و ایجاد زمینه و بستر گونه ای دیگر از فعالیت و انتقاد باید منتظر گذر زمان بود. این اقلیت نیز به دو گروه تقسیم می شود که عده ای از سوی بخشی از حاکمیت در زمره مخالفان و معترضان قرار می گیرند و مردم نیز آنها را در جبهه خود می دانند ولی دلیل ادبیات دو پهلو را گوناگون تعبیر می نمایند و عده ای نیز در جبهه و در خدمت حاکمیت دارای پست ها و مصادری هستند و حسب ظاهر مغایر با خواست جنبش سبز خود را قرار داده اند. اگرچه نفاق و رفتار منافقانه جزئی از واقعیت تمامی کارگزاران دستگاه های دیکتاتوری است اما انتظار می رود که کسانی که به جنبش سبز نزدیک می باشند بپذیرند که گونه ای شفافتر از حمایت ها را پیش بگیرند و کجایی جایگاه خودشان را مشخص نمایند و ادبیات دوپهلو و تنگ خود را به نحوی به کار ببرند که هیچگاه اتهامی را متوجه رهبران سبز ننمایند. اگرچه تغییر و بیان تغییر به ویژه برای افرادی که در سطحی از سیاست زیست داشته اند که حیات اعتقادی شان در ویترین و در معرض دید دیگران بوده است، بسیار سخت است. اما باید دانست که با توجه به این که ملاک حال افراد است، تغییرات فردی می تواند به خودی خود پاسخ گوی گذشته و نحوه عمل گذشته باشد. حال باید برای عبور از سختی تغییر برای رسیدن به ثباتی پس از بیان تغییر شرایط را مهیا کنیم و دعوت به این تغییر بنماییم. تشویق و تبریکِ نامه های معذرت خواهی و تغییر رفتار و تغییر عقیده افراد مختلف از جمله وظایف حامیان و فعالان سبز است.
اما در مورد رفتارهای منافقانه ی عده ای در حاکمیت که یا دچار تغییرات شده اند و جرأت بیان ندارند یا اساس نظام استبدادی را نمی پذیرند و منافع و مطامع و یا تهدید و ترس از عواقب مانع از بیان صادقانه شان است، باید سعی در افزایش فاصله گیری و شفاف و روشن سازی بیان در رفع پوشش و حجاب کلام گردد و پنداره ی مخالفت ایشان با حاکمیت را جنبش باید دامن زده و به شکاف درون حاکمیت به عنوان مقومی برای پیروزی بپردازد. آنچه که مؤید نحوه سکوت سیاسی یا غیر معین بودن جایگاه سیاسی است، تنها زمانی از سوی حامیان اعتقادی و واقعی جنبش مورد پذیرش است که این رفتار ایشان برای حمایت از جنبش و باز گذاشتن چترهای حمایتی و راههای مذاکره و تکیه گاه های فشار سیاسی در تغییر مواضع حاکمیت یا حامیان حاکمیت اثر بخش باشد. این گونه رفتار علاوه بر افزایش شکاف در حاکمیت و ایجاد امنیت برای بخشی -یا همه ی- جنبش باید امید بخش و تقویت کننده روحیه در مسیر و فعالیت های آینده باشد.
از دیگر مسائلی که در یک سال اخیر بسیار مورد سئوال و بررسی از سوی جنبش سبز قرار گرفته مسأله ترس بوده است. ترس یکی از مسائل اساسی در اعتراضات مردمی و نحوه رفتار حاکمیت در برابر مردم و حضور و اعتراض مردم در برابر خواست خشونت بار حاکمیت استبدادی است. از آنجاییکه بزرگترین موانع پیشرفت جنبش و یا به بیانی دیگر از دلایل کاهش سرعت جنبش سبز ترس و سیاست ارعاب و تهدید حاکمیت است، لازم است به ریشه های ترس در فضای کنونی ایران و حل مسأله ترس پذیری مردم پرداخت. همچنین باید در نظر داشت که عامل و دلیل خشونت به مفهوم عام، ترس است و حاکمیت نیز در سوی مقابل ترس آفرینی به واسطه زیست در چنین شرایطی و فرار از خطرات دچار ترسی -در معنای وسیع- می گردد که عامل بروز خشونت وی است. پس پرداخت به مسأله ترس و پاسخ گویی به آن می تواند علاوه بر تقویم حضور مصمم و پابرجای مردم، درهم شکننده نوعی مقاومت غیر عقلانی از سوی حاکمیت هم باشد. گاه در معرفی ترس دسته بندی و تقسیم هایی صورت می گیرد و با نامگذاری های معادل و مشابه احساس خطر و پرهیز چون اضطراب، هراس، بیم، خوف و ترس سعی در تقسیم این مفهوم کلی -که ما همه را ترس می دانیم- می گردد. گاه این ترس، درونی است و بدون بروز هر گونه عامل بیرونی شکل می گیرد که می توان آن را اضطراب یا گونه ای ترس کاذب دانست. گاه عامل هم درونی و هم بیرونی است و متأثر از تجربه ای که در بیرون وجود داشته و موجب فرار و پرهیز می گردد شکل می گیرد. این گونه که ترس از وقوع امر ناخوشایند فارغ از تحقق آن است را اگر خوف یا هراس یا بیم بنامیم نوعی ترس روانی و درونی با منشأ بیرونی و احتمالی است. نوعی دیگر ترسی است که پرهیز و فرار از خشونت و امر نامطلوب به صورت عینی و منطبق بر واقعیتِ پذیرفته شده است. این رعب یا ترس همان مسأله اصلی امروز ماست که مثال گویای آن احتمال قرار گرفتن در قفس شیر گرسنه است و همان وجهی از ترس است که با توجه به سابقه سرکوب شدید مردم در خیابان ها و مواردی از قتل و بازداشت هایی که همراه با شکنجه بوده یک واقعیت است که افراد را از عواقب حضور پرهیز می دهد و می ترساند. آنچه که به عنوان لزوم عبور از فضای ترس موجود در کشور لازم به ذکر است در چند سطح مختلف و متناسب با تفکیکی که ارائه شد -یا هر تفکیک و بیان متناسب و منفک دیگر- چنین است، درباره اضطراب و بیم های غیرواقعی باید آگاهی را افزایش داد. آنچه که از وجود برخی شکنجه ها، آثار سوء بر خانواده و اطرافیان و همچنین کشتار هزارها نفر است، یک ترس دروغین است. غیرقابل تحمل بودن و منجر به مرگ شدن شکنجه ها نیز در موارد بسیار بسیار نادری (در سالهای اخیر) اتفاق افتاده است که آن نیز مانند جریان کهریزک هزینه های بسیاری برای نظام داشت. اگرچه آثار سوء شکنجه به ویژه در دراز مدت بر جسم و روح افراد اثر می گذارد و گاه به کاهش عمر و بروز بیماریهای سخت می انجامد. البته این مسأله (شکنجه) نیز در مورد همه افراد و با نهایت شدت نخواهد بود. آنچه که در اینگونه ترس بهترین درمان و عامل گذار از ترس است، افزایش آگاهی و علم بر نحوه برخوردهاست. مسأله ای که در سایر گونه های هراس آفرینی حاکمیت نیز با افزایش آگاهی می تواند یاری رسان جنبش باشد.
در مورد هراس از بازداشت و برخی اتفاقات دیگر نیز اگرچه واقعیت بیرونی در مورد آن هویداست ولی باید در نظر داشت قدرت سرکوب، محرومیت، بازداشت در یک نظام حد مشخصی دارد. ظرفیت جمهوری اسلامی برای زندانیان سیاسی در مواقع بحرانی بیش از چند هزار نفر نخواهد بود که در شرایط عادی نیز باید کمتر از هزار نفر باشد. میزان شکنجه ها در صورت حمایت رسانه ای و فشار بین المللی و حساسیت اذهان عمومی بسیار کم خواهد بود. نحوه رفتار معترضان در یک سال گذشته به نظارت پذیری بیشتر سلولهای بازداشتگاه و اتاق های بازجویی منجر شده است. در مورد ترس واقعی نیز باید دانست که هر امر وحشتناکی قدرت وحشت آفرینی و ترس زایی مشخصی دارد. حمله پلیس و لباس شخصی ها به جمع های اندک صورت می گیرد ولی همان پلیس از جمع های منسجم پر شمار گریزان خواهد بود. در بیان کلی مقابله با ترس باید دانست که شکستن فضای ترس با پذیرش برخی از هزینه ها و پیشه گرفتن شجاعت ضرورتی در پیشبرد جنبش است و ترس که به عنوان عاملی خشونت آمیز و نامطلوب از گونه های تهدید اطرافیان و خود فرد و تهدید جامعه و مردم می تواند مانع فعالیت باشد، هدف گرفتن خشونت و مواجهه خشونت زدایانه با ابزار ترس آفرین و برملا شدن غیرواقعی بودن بخش اعظمی از فضای ارعاب با عدم تحقق آن، می تواند یاری رسان جنبش باشد. باید دانست که بیان مکرر تحقق خشونت یا اصرار و تأکید بر خشونت می تواند کارکردی برای سرکوب جنبش در ترس آفرینی داشته باشد. مثلاً در مورد شکنجه باید دانست که هدف همیشه فرد شکنجه شده نیست و در برخی از موارد انتشار و انعکاس آثار آن در جامعه، هدف شکنجه گران است؛ و مسائل فراوانی از این دست که توجه بیشتر به مسأله ترس و مهار آن در جنبش را ایجاب می نماید.
در مورد مسأله اعدام نیز به عنوان یکی از ظرفیت های نهایی سرکوب و ارعاب در بروز علنی حذف فیزیکی در دستگاه خشونت نیز باید چند نکته را در نظر داشت. جهانی شدن ارزشهای انسانی و پیروی جهانی از منشور حقوق بشر در عدم اجرای احکام اعدام و خشونت پرهیزی در اجتناب از این حکم غیرانسانی توانسته نگاه به مسأله اعدام را تغییر دهد و اعدام کنندگان را در ردیف جنایتکاران قرار دهد. استفاده سیاسی و غیرعادلانه از اعدام در نظام های غیرمشروع استبدادی و مقاومت و اعتراض جهانی برای ممانعت از اعدامها با محوریت اعدامهای عقیدتی و سیاسی و چشم اسفندیاری مسائل سیاسی و اعتقادی در عرصه بین المللی در ضربه پذیری سیاست های ارعاب و تهدید از جمله پیشرفت های جریان های ضداعدام و غیرکارآمدی سیاست ارعاب های اعدام محور است. واکنش های داخلی نیز به اعدام های اخیر و ترس حاکمیت از عدم کنترل و مدیریت منطقه ای و ملی پس از اعدام فعالان سیاسی نیز در چندماه اخیر نشان داد که هزینه های اعدام سیاسی برای حاکمیت فراوان شده است.
اما در مورد ترس حاکم در دستگاه سرکوب نیز باید از دو جهت مختلف به مسأله نگاه کرد و در دو سوی تشدید و حذف اقدام نمود. افزایش ترس در میان عوامل سرکوب و مدیران و آمران دستگاه های نظارتی و پلیسی می تواند به افزایش خشونت در جامعه منجر گردد. چرا که ترس ریشه و عامل خشونت است و از سوی دیگر ایجاد ترس در میان این گروه گاه موجب عقب نشینی و انفعال یا تغییر می گردد. حال باید این فضا را به گونه ای مدیریت کرد که با کاهش خشونت به ریزش بدنه حاکمیت و دستگاه سرکوب و عقب نشینی آنها برسیم. امید دادن در مورد آینده به کارگزاران و عوامل حاکمیت در ایجاد شرایط عادی پس از تغییر، حکمفرمایی آرامش، پرهیز از انتقام و تنبیهات خشونت بار چون اعدام، شمول جامعه از عفو عمومی نسبت به فعالیت های گذشته، پذیرش مأموریت و معذوریت عمال حاکمیت و مواردی از این دست در یک سوی میدان در کنار اصرار بر نفی خشونت در اصول و پرهیز اخلاقی در مقاومت اصولی، غیر فاصله دار از مقاومت مدنی مطلوب همه و همه می تواند این نگرش را در دستگاه سرکوب برای کاهش ترسی مولد خشونت ایجاد نماید. باید تضمین هایی -حتی در قالب بیانیه ها و مانیفست های سران جنبش سبز- داده شود که حتی پس از تغییرات خبری از تسویه حساب نخواهد بود و افراد بر اساس شایستگی به کار خود ادامه خواهند داد و از گذشته ی غیرمسئولانه آنها گذشت خواهد شد. برای ایجاد ترس برای فضاسازی پایان وضع موجود و شکست تسلط کنونی حاکمیت و همچنین گونه ای از ترس که در پی دیده شدن خواست فراگیر تغییر در میان مردم و مقاومت و اصرار رهبران و فعالان و وجود برنامه ای برای پیروزی است نیز باید تشدید و تبلیغ بیشتر را پیش بگیریم بنابراین بیشماری معترضان، شکاف در حاکمیت و تزلزل اراده ی مدیران و فروپاشی های اقتصادی و فرهنگی و سیاسی و اجتماعی و دیگر مسائلی که مبین شرایط انقلابی است باید به کرات تکرار شود ولی این ترس معطوف به کل حاکمیت باشد و هرگز فرد را هدف قرار ندهد. البته منظور از فرد، رهبری و تصمیم گیران و تصمیم سازان حاکمیت نیست بلکه مراد در اینجا کارگزاران و عمال حاکمیت است که ما در پی آن هستیم که ترسی که ایجاد می کنیم آنها را به ضرورت تسلیم و عقب نشینی وا دارد و نه آنها را در کنج ناچاری از دفاع، جان بر کف قرار دهد. مهمترین توصیه، عمومی کردن مسئولیت و عواقب رفتار و پرهیز از ترس معطوف به فرد در تنبیهات آینده یا محدودیت ها و محرومیت های اقتصادی و اجتماعی در آینده به فرد است.
مجید توکلی
مهدیه گلرو فعال دانشجویی از تاریخ ١٢ آبان ماه ١٣٨٨ در زندان اوین زندانی است و طی این مدت به دو سال زندان محکوم شده است. گلرو با اطلاع از اعتضاب غذای ١٧ زندانی سیاسی بند ٣۵٠ زدان اوین که از هفته گذشته به سلولهای انفرادی منتقل شدهاند، از آنها خواسته است که به اعتصاب غذای خود پایان دهند.
به گزارش رهانا، گلرو در این نامه به این ١٧ زندانی گفته است که تنها حق «قابل انتخاب ما» زنده ماندن است و از آنان خواسته که از این حق نگذرند. متن این نامه که در اختیار خبرگزاری رهانا است، به شرح زیر است:
این اولین بار نخواهد بود که برای هر حقی از حقی دیگر میگذریم، ظلمی که قلبام را میفشارد و از چشم و قلمام گذر میکند، غم برادران در بندم که از تنها حق قابل انتخاب خود گذشتهاند تا ثابت کنند همیشه آدمی چیزی برای از دست دادن دارد و روزها را با سیاهی به شب گره میزنند بیآنکه مسبباناش بدانند، روزهای سیاه در انتظارشان خواهد بود.
اما تا کی با خود خواهیم کشید روزهای خاموش را؟…
آنها که با قامت خود شکستند صف سیاهی را، چون کشتی که به دل امواج میزنند. به خاطر کوچکترین حقتان در دل ستم (زندان) از اولین حق خود گذشتید. چرا که تنها چیزی که اینک در کف ما است، جان ما است.
عمرمان که در تلاش توصیف آفتاب، برای شب میگذرد، هر چند لحظهیی از این تلاش ناامید نمیشویم. اما آیا شب آفتاب را میفهمد؟ وقتی که سهم ما از آن، پاره پارههای پشت میلهها است. میتوان بیش از این تلاش کرد؟ وقتی روزها سهم شما یک دستمال آسمان از پهنای بیانتهای آسمان نیست.
نمیدانم از کدام عزیز بگویم؟ از کسانی که پیش از این برای حق تحصیل اعتصاب کردهاند؟ یا از او که برای آزادی بارها در حسرتاش مانده؟ از مرد محجبه بگویم؟ یا از صمیمیت صمیمی؟
چه بگویم از کسانی که زیستن چون آب گندیده را بر نمیتابند، بیتفاوتی در مرامشان نیست. این قصهی کسانی است که خسته شدند از ستایش، از بدگویی، محبت ظاهری، مهمانیهای باشکوه، خوشبختی کلیشهیی، جسارت فرمایشی و بلاغتهای پوسیده. از برابری خالی از عدالت، از قناعت لبالب از زیادهروی، از جهل پر از زرق و برق خسته شدند.
اما این شب دیوانه را چون تابوتی بر دوش میگیریم و در پای شهر دفن خواهیم کرد، حالا در حالی که من، تنها چند قدم از آنها فاصله دارم، دورترین و بیخبرترین هستم. از عزیزانی که خوب میدانم نای راه رفتن، گفتن و شنیدن ندارند و حالا جایی در کنار من، در پشت همین میلهها آزار میبینند. اما چه صبورانه ایستادهاند، و نه کلامی که سوختیم و نه التماسی که بس است؛ و حسرت این حرف مانده بر دلِ…
اما همهی آرزویام سلامت شما است و تنها تقاضایام احترام به تنها حق قابل انتخابمان، یعنی زنده بودن است. زنده بودن و دیدن روزهای سپیدی که در راه است و بیصبرانه در انتظار نتیجهی تلاش ما هستند.
و آخر سخن با صداقت بزرگنیا، چه کسانی در همین سالهای نه چندان دور چه سخت، چه ساده و چه بسیار در سلولهای اوین جان بر کف گرفته، برای هدفشان رفتند. اما تا کی نگین به دستهی شلاق خودکامگی نشاندن و دستهی شلاق دژخیمان را… عاقبت اندیشی، کار هر عاقل است.
زیستن و معجزه کردن
ور نه میلاد تو جز خاطره دردی بیهوده چیست؟
تنها دستمالی برابر ِ بینی نگیریم:
این پُرآزار
گند ِ جهان نیست
تعفن ِ بیداد است.
مهدیه گلرو
بند عمومی زنان زندان اوین
شعبهی پانزدهم دادگاه انقلاب به ریاست قاضی صلواتی، رسول بداقی، عضو هیات مدیرهی کانون صنفی معلمان ایران را به 6 سال زندان و 5 سال محرومیت از فعالیتهای اجتماعی محکوم کرد.
به گزارش بامدادخبر، یک سال از این حکم به اتهام "تبلیغ علیه نظام" و 5 سال دیگر به اتهام "تبانی و تجمع به قصد برهم زدن امنیت ملی" صادر شده است.
مسعود شفیعی، وکیل رسول بداقی، در گفتگویی کوتاه ضمن نامتناسب دانستن این حکم با اتهامات موکلش، اعلام کرد که در زمان قانونی نسبت به حکم صادره اعتراض خواهد کرد.
دادگاه این عضو دربند کانون صنفی معلمان ایران، روز چهاردهم تیرماه برگزار شده بود.
رسول بداقی از دهم شهریورماه سال گذشته در بازداشت به سر میبرد و از اردیبهشتماه سال جاری به زندان رجاییشهر در کرج تبعید شده است.
فخرالسادات محتشمی پور: ژیلا تو که می دانستی اینگونه قرار از کف داده و بی تابی چرا امروز مادر را همراه خود آوردی به جلسه قرآن؟ تو که می دانستی دل شوره هایت برای امساک بهمن از خوردن و آشامیدن به دلیل بی حرمتی های انباشته طی این مدت دیگر امانت را بریده و شاید نتوانی جلوی سرازیر شدن اشک هایت را بگیری. گیریم از مادر روی بپوشانی، لرزش صدا را چه می کنی دختر و اشک های جاری ما را که شنونده واژه واژه سرریزهای احساسات توأیم پس از ختم قرآن.
ژیلا دیگر بس است از روزهای ملاقات نگو. از بهترین روزهای یک زندانی که از صبح همه برنامه های روزانه اش را تعطیل می کند و خودش را برای آن چند دقیقه که جزء عمرش حساب نمی شود از بس شیرین است و زودگذر، آماده می کند. از روزهای ملاقات نگو که زندانی می گردد در همان محدوده کوچک زندگی ساده جمعی تا رختی نو بیابد و پوششی که با آن چشم و دل همسرش، مادرش، فرزندش را نخراشد. از روزهای ملاقات نگو که اینگونه ناجوانمردانه خط خورده از تقویم شعبانیه بهمن و هم بندی هایش که حالا باز میهمان سلول های تنگ انفرادی شده اند تا باز هم آن روزهای منحوس و هول انگیز تنهایی و بی خبری را به یادشان بیاورد.
ژیلا جان تو که خویشتن داریت شهره بود خانوم بگو چه کرده اند با دلت بانوی سبز روزگار ما؟ چه کرده اند که این گونه دل و دین از دست داده ضجه های دلت را تازه به شکل سانسور شده بیرون ریختی امروز. خدایشان نبخشاید خدایشان نبخشاید که راحت و فراغت از شما و ما گرفته اند. از شما که یار دربند دارید و ما که غصه روز و شب شما مجالمان را گرفته برای تدبیر امروز و فردایمان.
و تو پرستوجان که این گونه مغموم کز کرده ای یک گوشه و در دل ذکر حسین حسین داری برای شویت، عزیزت، مونس گرفتاربندت. کاش دیرتر آمده بودی تا وقتی مادرحسین شرح مصائب روزهای فراق را می گفت نباشی و نشنویشان. مادر حسین و مادر مجید و مادر علی و همسر عبدالله و ژیلا و تو و دیگر دل جاگذاشتگان در جنب سالن ملاقاتی که دیروز خالی بود از عطر حضور عزیزان شما و ما. و دیگرانی که دردهای بزرگتر شرمنده شان کرده از شرح دردهای خودشان.
من می دانم که با این حجب و مهربانی که ذاتی توست روی مرا زمین نمی گذاری عزیزم. بیا و بشکن این اعتصاب لعنتی را. بیا و در این خانه ای که بوی عشق و امید از در و دیوارش برخاسته افطار کن با لقمه ای شیرین به نیت شیرین شدن روزگارتان. روزگار تو و حسین و حسین ها. و تو ژیلا تو که اینقدر خیره سر نبودی دختر با این جثه کوچک و ضعیف می خواهی با خود چه کنی؟ و تو فاطمه جان و همه شما مادران و همسران و خواهران و فرزندان و ...
عادله هم از راه دور زنگ زده بود و بی تاب پدر بود. گفتمش صبور باش دخترم همه این غصه ها به آخر می رسد. می خواست همراهی کند با بقیه خانواده ها و من شرمگین از این همه ناخوشی که بر این نوعروسان سرزمینم می رود گفتم آرام باش شاید تمام شود این لحظات منحوس بی مروتی. شاید آخرین روزهای شعبان کاری کند و طلیعه رمضان. شاید...
حالا باید دست به دامان زهرای رهنورد شویم. شاید حرمت او را نگاه دارید و به احترام همه مصائبی که بر او و شویش رفته و به احترام همه همراهی هایش با خانواده های زندانیان سیاسی بشکنید این اعتصاب لعنتی را و عزیزانتان را نیز دعوت به جایگزینی روزه کنید برای رساندن اعتراضشان به گوش آنان که می خواهند بشنوند و برای بازگشتشان به بند عمومی تا اجرای عدالت تا حاکمیت عدل تا خروجشان از آن چاردیواری نکبتی که قرار بود گناه کاران را متنبه کند و حالا شده قرارگاه دل های بی قراری که وقتی در اتصال با معبود بال و پر می گشایند، زندانبانان از شدت شرم و حیا صحنه را ترک می کنند و گاهی یواشکی التماس دعا می گویند طفلکی هایی که از سر اضطرار این شغل را پیشه کرده اند.
حالا ما همه همزبان شده ایم تا به شما بگوییم: « عزیزان برای ادامه این راه که کوتاه نمی نماید، نیاز به صحت و سلامت دارید. شما را به خدا باز هم صبوری کنید و با توکل به خدا و با ذکر نامش که موجب آرامش دل هاست، عزیزانتان را نیز به او بسپارید. بیایید دست از اعتصاب غذا بکشید تا با تنی سالم پیگیر رهایی عزیزانتان که عزیزان مایند باشید. بیایید باز هم به خدا پناه ببریم و به آنان که با تفقه در کتاب خدا یاوری ما می کنند. بیایید باز هم راه هایی را با کمک یکدیگر جستجو کنیم که کمترین هزینه را داشته باشد و بیشترین بهره را.
می دانستم. می دانستم که اگر روی مرا هم زمین بگذارید، حرمت مادر سبزها، مادر خودتان، مادر همه جوانان سبز سروقامت زهرا رهنورد را زمین نخواهید گذاشت. سپاس سپاس.
ندای سبز آزادی : جمعی از خانواده های زندانیان سیاسی با در متنی از مراجع خواسته اند تا حامی فرزندانشان باشند و به این موضوع رسیدگی کنند ، در این متن آمده است : ما معتقدیم جای فرزندان و عزیزان مان که شعور بالا و درک عمیق و نبوغشان حتی بر دشمنان شان پوشیده نیست و اتفاقا همین مسئله جرمشان را سنگین تر کرده است، زندان نیست. اما متاسفانه فریادهایمان در این یک سال و اندی به جایی نرسیده و مراجع قضایی و قضاوتی که به اذعان خودشان مطیع اوامر مقامات امنیتی هستند، بنای شنیدن ندای حق ما و زندانیان بی گناه را ندارند.
متن کامل این نامه که به ندای سبز آزادی رسیده است بدین شرح است:
محضر مبارک علمای اعلام و مراجع عظام
با سلام و تبریک ایام مبارک شعبانیه
همان گونه که مستحضرید بیش از یک سال از انتخابات ریاست جمهوری دهم می گذرد. انتخاباتی که با حضور پرشور مردم آگاه ایران می توانست نقطه عطفی در تاریخ کشورمان باشد. اما متاسفانه نه فقط با بی تدبیری مسئولان بلکه بر اساس شواهد و قرائن که روز به روز آشکارتر می شود، با طراحی توطئه بزرگ علیه مردم حقیقت جو و آزادی طلب کشورمان، هیچ شیرینی بر کام ها ننشست و سروری لب ها را به خنده نگشود. ضربات باتوم در همان شب انتخابات بر سر و روی مردم معترض کوبیده شد و درد جسم و روح انسان هایی که رایشان را جستجو می کردند، در هم پیچید. خون ها به ناحق بر زمین ریخت و دستگاه تبلیغاتی همه تلاشش را برای نگاه داشتن ماه حقیقت بر پست ابرهای دسیسه و نیرنگ و فریب به کار برد.
بهترین و خدوم ترین و پاک ترین فرزندان این ملت به زندان های هول انگیز گرفتار آمدند و تنها پایمردی آنها، خانواده های رنج کشیده شان و مردم حاضر در صحنه توانست موجب روشنگری و افشای حقایق شود و جریان اقتدارگرا و خشونت طلب را تا حدی از شتاب فزاینده به سوی نابودی ایران و اسلام عزیز بازدارد.
اینک ما خانواده های زندانیان سیاسی با وقوف به شرایط بحرانی کشور که بر اثر بی تدبیری آنان که صالح نیستند و صلاح ملک و ملت را به اطاعت از هوای نفس برای لختی بیشتر ماندن بر مسند قدرت فورخته اند، به وجود آمده است، بیش از این نمی توانیم صحت و سلامت جسم و روح عزیزانمان را در بند ظلم تاب بیاوریم و سکوت کنیم.
ما معتقدیم جای فرزندان و عزیزان مان که شعور بالا و درک عمیق و نبوغشان حتی بر دشمنان شان پوشیده نیست و اتفاقا همین مسئله جرمشان را سنگین تر کرده است، زندان نیست. اما متاسفانه فریادهایمان در این یک سال و اندی به جایی نرسیده و مراجع قضایی و قضاوتی که به اذعان خودشان مطیع اوامر مقامات امنیتی هستند، بنای شنیدن ندای حق ما و زندانیان بی گناه را ندارند. ما طی این مدت طولانی، صبر و انتظار را برای به سامان آمدن اوضاع پیشه کردیم اما متاسفانه هم زمان با مناسبت میلاد فرخنده صاحب الامر و الزمان حضرت بقیه... که انتظار مهر و عطوفت بیشتری وجود داشت؛ در عوض مصائبی بر زندانیان سیاسی رفت که نه تنها روح آنان و ما خانواده های مضطربشان را آزرد، بلکه به زعم ما قلب مبارک آن حضرت را که غایبی حاضر و ناظر است به درد آورد.
رعایت نکردن حقوق اولیه انسان هایی مومن که به اقتضای جور زمان و زمامداران به بند کشیده شده اند، آن هم در شب میلاد مسعود دردانه زهرا(س) را چگونه می توان تاب آورد و چنین شد که فریاد اعتراض مظلومین دربند به ما رسید و صدای ضجه های ما را نیز در روز میلاد مهدی عدالت گستر به عرش اعلی رسانید.
حضرات علما و مراجع عالی قدر
اینک ما در نهایت استیصال از ظلمی که به عزیزانمان می رود مطلع شده ایم که آنان پس از بدرفتاری های مضاعف و تنبیه های غیرمنصفانه از جمله بازافکنده شدن به انفرادی، تصمیم به اعتصاب غذا گرفته اند. قطعا ایشان این تصمیم را با علم به به ضررش برای سلامتی خود گرفته اند و نیز با توجه به "شرایط مستحدثه" معتقدیم که اعتصاب غذای عزیزانمان از باب "اکل میته" برای گرسنگی در حال مرگ است و آنان این اقدام را برای جلوگیری از گناه بزرگ جری شدن ظلم و ادامه ظلم مرتکب شده اند. با این همه نگرانی های عمیق از سرنوشت فرزندانمان که فرزندان اسلام و فرزندان شما بزرگواران عالم دین و پاسدار حریم مسلمانی هستند، ما را بر آن داشت تا بار دیگر مصدع اوقات شریف شده و بر اساس وظیفه نسبت به خطراتی که جان و روح این پاکان دربند را تهدید می کند، هشدار دهیم و از محضر مبارکتان در این ماه معظم و در آستانه ماه مبارک رمضان تمنا کنیم، حالا که مسئولین و مراجع ذی ربط صدای اعتراض ما را نمی شنوند و اگر هم بشنوند به جای رسیدگی تهدید به شرایط و اوضاع بدتر می کنند، به داد ما برسید و به وضعیت زندانیان سیاسی بند 350 که در افرادی و اعتصاب غذا به سر می برند و نیز بند نسوان که طبق آخرین اخبار واصله شرایطی بس نامطلوب دارد، از طریق اعزام نماینده و یا هر طریقی که مصلحت می دانید، رسیدگی فرمایید.
چشم امید ما بعد از خدا به شماست که در طول تاریخ پشتیبان ایران و مردم بی پناه بوده اید.
والسلام علی من اتبع الهدی
جمعی از خانواده های زندانیان سیاسی
12 مرداد 1389
برابر با 22 شعبان المعظم 1431
چهار روز پس از آنکه سران عربستان سعودی و سوریه طی نشستی در بیروت اعلام کردند که در مقابل هرگونه تهدید خارجی علیه لبنان، در کنار این کشور خواهند بود، آتشباری بین ارتش اسراییل و لبنان رخ داد، که طی آن دست کم سه نظامی لبنانی و یک افسر اسرائیلی جان خود را از دست دادند و چهار نظامی لبنانی و دست کم یک نظامی اسرائیلی نیز زخمی شدند. در جریان تنش بین ارتش دو کشور که طی چهارسال اخیر بیسابقه بود، یک خبرنگار لبنانی جان باخت و یک گزارشگر دیگر مجروح شد.
به گزارش شبکه جهانی بی بی سی، درگیری ها هنگامی آغاز شد که یگان مهندسی ارتش اسرائیل در حال نصب دوربینهای مداربسته در نوار مرزی بود و با مخالفت لبنان روبرو شد.
بنابر گزارشها، ارتش اسرائیل از دو روز پیش، از طریق کلاه آبی های پاسدار صلح سازمان ملل متحد (یونیفیل) خواستار عبور نفرات مهندسی اش برای نصب دوربینهای مداربسته شده بود، که این امر با مخالفت ارتش لبنان روبرو گردید.
نفرات اسرائیلی نیز بدون توجه به مخالفت طرف لبنانی، روز سه شنبه ١٢ امرداد ماه (سوم اوت) از طریق جرثقیل از بالای حصار مرزی عبور و نصب دوربینها را آغاز کردند.
اسرائیلیها که برای باز کردن میدان دید یکی از دوربینها قصد داشتند درختی را قطع کنند، با مخالفت مردم محلی و نظامیان لبنانی مواجه شدند و بطور ناگهانی درگیری و شلیک آغاز شد.
بنا بر این گزارش، ارتش لبنان اعلام کرده که بنابر دستوری که از فرماندهی ارتش داشته، اقدام اسرائیلیها را تجاوز مرزی دانسته و بسوی آنان آتش گشوده است.
نیروهای اندونزیایی پاسدار صلح سازمان ملل بلافاصله در محل حاضر شدند و کوشیدند طرفین را به آرامش فرابخوانند اما تلاششان بی فایده بود، چرا که ناگهان یک فروند تانک اسرائیلی بسوی نظامیان لبنانی آتش گشود که گلوله های آن به خانه های روستای عدیسه اصابت کرد (این روستا در کنار نوار مرزی قرار دارد) و خساراتی وارد آورد.
همزمان هلیکوپترهای اسرائیلی نیز از بالا به مواضع ارتش لبنان شلیک کردند.
طبق آخرین گزارش ها، با اینکه تیراندازی از سوی دو طرف پایان یافته، اما فضای منطقه همچنان تنش آلود است و هلیکوپترها و هواپیماهای نظامی اسرائیلی در آسمان جنوب لبنان به گشت زنی مشغولند.
گفتنی است درگیری و تنش خونین میان ارتشهای اسرائیل و لبنان طی چهار سال اخیر بی سابقه بود.
این گزارش خاطرنشان می کند اسرائیلیها لبنان را آغاز کننده حمله قلمداد کرده و آویگدور لیبرمن، وزیرخارجه اسرائیل از سفیر آن کشور در سازمان ملل خواسته است شکوایه ای علیه لبنان تقدیم دبیرکل این سازمان کند.
در مقابل، میشل سلیمان، رئیس جمهور لبنان اقدام اسرائیلیها را نقض قطعنامه آتش بس میان اسرائیل و لبنان دانسته و قصد دارد از اسرائیل به نوبه خود به سازمان ملل شکایت کند.
لازم به ذکر است مصر و سوریه هم اسرائیل را در این ماجرا مقصر دانسته و محکوم کرده اند.
به گزارش خبرگزاری فرانسه، حزب الله لبنان تا کنون در مورد درگیری امروز موضعی اتخاذ نکرده، اما قرار است ساعت هشت و نیم امشب (شش و نیم به وقت گرینویچ) سید حسن نصرالله دبیرکل آن تشکل شیعه، برای هوادارانش که در استادیوم الرایه در حومه جنوبی بیروت، سخنرانی زنده تلویزیونی کند.
در این سخنرانی قرار بود موضع حزب الله در قبال دادگاه رسیدگی کننده به پرونده ترور رفیق حریری، نخست وزیر لبنان و امکان احضار افرادی از حزب الله به عنوان مظنون به این دادگاه مطرح شود.
دکتر مهدی خزعلی در یادداشتی که در وبسایت خود منتشر کرده است با اشاره به ادعای آقای جنتی درمورد پرداخت یک میلیارد دلار به آنجه که سران فتنه می نامد نوشت: (آقای جنتی) می خواستم از آن یک میلیارد مرحمتی حضرت اوباما، که با دست مبارک خادم الحرمین الشریفین الملک عبدالله به سران فتنه داده اند، سهمی هم برای ما در نظر بگیرید، ما که سر فتنه نیستیم، اما بقدر ته کیسه ای هم برای تهان فتنه ما را بس است، باور بفرمایید، پیامبر و اصحاب فقط سه سال در شعب ابیطالب بسر بردند، ما پنج سال است که در شعب ابیطالبیم، بسیار تحقیق کرده ام، فقط شما این اسناد را دیده اید و احتمالاً ملک فهد – اشتباه نکرده ام، ملک فهد بود یا ملک عبد العزیز که هم سن و سال حضرتعالی بود – حتی از شخص ملک عبدالله هم جویا شدم، اظهار بی اطلاعی می کرد. به حرمت همسایگی – که پیامبر آنقدر سفارش فرمود که اصحاب گمان کردند همسایه ارث می برد – یا به آن نان و نمکی که مرغ های ما با هم خوردند، ما را بی خبر نگذارید.
رییس ستاد موج سوم در استان فارس، که پس از انتخابات ، دوبار و مجموعا سه ماه را در بازداشت گذرانده بود، صبح امروز پس از برگزاری دادگاهش در شعبه ی دهم دادگاه انقلاب شیراز بلافاصله به زندان عادل آباد جهت گذراندن دوره ی محکومیتش، اعزام شد.
به گزارش خبرنگار کلمه اتهامات وی مواردی چون؛ اقدام علیه امنیت ملی و توهین به رهبری بوده است که به بهانه ی آنها، به ۱۲ ماه حبس تعزیری محکوم شده است. این فعال دانشجویی به رقم کسب رتبه ی خوب در کنکور کارشناسی ارشد، از ورود به مرحله کارشناسی ارشد بازمانده است.
قریب به 200 روز از بازداشت علی ملیحی روزنامه نگار و فعال سیاسی می گذرد. بازداشت این دانشآموخته دانشگاه ازاد همراه با ضرب و شتم خود و برخی اعضای خانواده اش بوده است همچنین وی در طول مدت بازداشت از حق دسترسی مستمر و موثر با وکیلش محروم و برای اعتراف به اتهامات واهی از سوی بازجویانش به شدت تحت فشار و شکنجه بوده است به طوری که این زندانی سیاسی در اعتراض به روند ضرب و شتم خویش در طول مدت بازجویی به مدت 4 روز اقدام به اعتصاب غذا نمود.
علی ملیحی قریب به 40 روز از مدت بازداشتش را در سلول انفرادی -که خود مصداق بارز شکنجه می باشد -به سر برد و مدتها در انتظار صدور حکم خویش، به طور غیرقانونی بازداشت و از حقوق انسانی اولیه خود محروم بوده است. سرانجام پس از ماهها بازداشت غیرقانونی به حکم بازجویانش به 4 سال حبس تعزیری محکوم و این حکم سنگین و غیرعادلانه به امضای قاضی مربوطه مزین شد.
امروز 9 روز از اعتصاب غذای علی ملیحی و جمعی دیگر از همبندانش در بند 350 زندان اوین (مجید دری، مجید توکلی، عبدالله مومنی، ضیاالدین نبوی، کیوان صمیمی، نادر(ابراهیم) بابایی، حمیدرضا محمدی، پیمان کریمی آزاد، بهمن احمدی امویی، بابک بردبار، جعفر اقدامی، علی پرویز، غلامحسین عرشی، حسین نورانینژاد و کوهیار گودرزی) در اعتراض به هتک حرمت انسانی، اعمال محدودیتهای فراقانونی بر زندانیان این بند میگذرد. در پی این اعتراض علی ملیحی به همراه چند تن دیگر به دلیل ضعف وخامت وضعیت سلامتیشان به بهداری زندان اوین منتقل شده اما از شکستن اعتصاب خود تا تحقق خواستههایشان امتناع نمودند.
ما جمعی از دانشجویان و دانشآموختگان دانشگاه آزاد، ضمن اعلام اعتراض شدید به حکم سنگین و غیرقانونی چهار سال حبس تعزیری و نگهداری این روزنامهنگار و زندانی عقیدتی در سلول انفرادی، نسبت به وضعیت سلامت روحی و جسمی ایشان هشدار و خواستار دلجویی و آزادی بی قید وشرط وی و تمامی زندانیان سیاسی و عقیدتی هستیم.
جمعی از دانشجویان و دانش آموختگان دانشگاه آزاد
دوازدهم مرداد یک هزار و سیصد و هشتاد و نه
اعداد و ارقام را نمیتوان با مصالح سیاسی مخلوط كرد
عضو ستاد مبارزه با مفاسد اقتصادی، ضمن بیان این نکته که "بانک مرکزی نمیتواند نسبت به همه بانكهای کشور مدیریت شایسته داشته باشد"، از شیوه مدیریت بانک مرکزی در ارائه اعداد و ارقام و محرومیت افرادی که پرداختهای معوقه بانکی دارند، انتقاد کرد.
به گزارش ایلنا، عزتالله یوسفیانملا عضو فراكسیون اصولگرایان مجلس شورای اسلامی، در مورد جلسه شب گذشته ستاد مبارزه با مفاسد اقتصادی با یادآوری مصوبه دوماه پیش این ستاد برای محرومیت كسانی كه معوقات بانكی كلان دارند و میلیاردها تومان از داراییهای مردم در دست آنهاست، گفت: "نظر ما این بود كه به سرعت به این مصوبه عمل شود. اما هیچ اتفاقی نیفتاده است و بانكها در این زمینه اقدامی نكردند. لذا این تصور در میان اكثر اعضای ستاد وجود دارد كه بدنه بانكها دغدغه چندانی برای حفظ بیت المال ندارد."
سه گروه مدیر بانکی داریم
این عضو ستاد مبارزه با مفاسد اقتصادی، اعضای هیات مدیرههای بانکها را – به زعم خود- به سه دسته تقسیم كرده و خاطرنشان کرد "دسته اول عدهای هستند كه علاقهمند به وصول معوقات هستند اما تعداد آنها كم است. تعداد دیگر مستقیما در خدمت افرادی هستند كه این معوقات كلان را دارند و این دسته مسوول تمام اتفاقات هستند. دسته سوم هم افراد عافیتطلب هستند كه فقط به فكر منافع شخصی و حقوق مزایای خودشان هستند. "
سلب مسئولیت از افراد در شُرُف بازنشستگی
این نماینده اصولگرای مجلس ادامه داد: به طور مثال یكی از مسوولان بانكی قبل از بازنشستگی، وام كلانی به فردی داد و بر همین اساس ستاد مبارزه با مفاسد اقتصادی تاكید كرد كسانی كه در شرف بازنشستگی هستند، تصمیمگیری در پروندههای مهم به آنها واگذار نشود. زیرا عمده پرونده معوقات پرداختهای بانكی مربوط به این افراد است.
یوسفیان ملا با بیان اینکه در قوه قضائیه نیز موردی وجود دارد که قاضی در آستانه بازنشستگی رای به ضرر دولت داده است، تصریح كرد: روسای قوا مصمم به استیفای حقوق ملت در این زمینه هستند، اما اگر قضات رای مناسبی ندهند این دغدغه فایدهای ندارد.
بخش عمده ای از مشکلات مربوط به بانک مرکزی است
عضو ستاد مبارزه با مفاسد اقتصادی تاكید كرد: برای این ستاد محرز شد که بخشی عمدهای از مشكلات در این زمینه مربوط به بانك مركزی است. زیرا قاطعیت كافی نسبت به زیر مجموعه خود ندارد و ستاد بعید است با این شرایط موفقیتی داشته باشد. در حالی كه افراد دلسوزی باید وارد كار شوند كه به بانك مركزی مركزیت دهند.
یوسفیان ملا همچنین گفت: در این جلسه در مورد نظارت بر بانك مركزی بحثهایی صورت گرفت و از مدیریت این بانك ابراز گله مندی شد. زیرا اعداد و ارقام را نمیتوان با مصالح سیاست مخلوط كرد که در برخی از گزارشات بانک مرکزی شائبه وقوع این مساله پیدا شده است.
گزارش بانک مرکزی قابل قبول نیست
وی افزود: گزارش شب گذشته رئیس بانک مرکزی در مورد محرومیت افرادی که پرداختهای معوقه بانکی دارند نیز اصلا قابل قبول نبود و قرار شد در جلسه آینده نقاط ضعف و قوت نظارت بر بانک مرکزی بررسی شود.
وی در پایان گفت: همچنین این بانک نمیتواند نسبت به همه بانكها مدیریت شایسته داشته باشد.
عضو ستاد مبارزه با مفاسد اقتصادی در ادامه در مورد پس گرفتن برخی اراضی توسط وزارت مسكن و شهرسازی، گفت: همه اعضا ستاد اتفاق نظر داشتند كه وی با شجاعت به سراغ اراضی دولتی كه در دست اشخاص است رفته است. زیرا به طور مثال برخی افراد به اسم عام المنفعه بودن زمین از بخش زیادی از آن استفاده شخصی میكنند.
باید مشخص شود
عضو ستاد مبارزه با مفاسد اقتصادی افزود: همچنین قرار شد در مورد كمكهای كمیسیون اصل 90 و قوه قضاییه در این مورد اقداماتی صورت گیرد .در این راستا وزیر مسكن موضوع را شفاف كرده و اسامی افراد زمین خوار را اعلام كند تا مشخص شود این افراد با حمایت چه كسانی زمینهای مردم را تصرف كردند تا مردم عادی مجبور شوند از طریق مسكن مهر و ... زمین به دست آورند.
این نماینده، سال گذشته با انتقاد از نپرداختن به بحث مفسدان کلان اقتصادی و دانه درشت ها گفته بود: "۸۴ نفر معادل ۸۵۰۰ میلیارد تومان به بانک های کشور بدهکارند. ۴٣ نفر، شش هزار و ۵۰۰ میلیارد تومان به یکی از بانک های دولتی و ۴١ نفر نیز دو هزار میلیارد تومان به بانک های دیگر بدهکارند."
یوسفیان ملا از بی توجهی بانک ها در دادن تسهیلات به مردم نیز انتقاد کرده و افزوده بود "در چند سال اخیر تغییر در روسای بانک مرکزی تحول اقتصادی زیادی ایجاد نکرد. از طرف دیگر در سیستم بانکی افرادی وجود دارند که بار مالی خود را بسته اند. بانک ها در مورد این ۸۴ نفر سخت نگرفتند ولی برای ارائه دو میلیون تومان وام جهیزیه، اشک مردم را درمی آورند."
این همه درحالیست که دبیر ستاد مبارزه با مفاسد اقتصادی، خود بعنوان یکی از متهمان پرونده های فساد اقتصادی، جعل و زد و بند، مورد ظن می باشد؛ اما بدلیل دستور نهادها و مقامات فراقانونی کشور، علیرغم وعده های رئیس قوه قضاییه و تاکید نمایندگان مجلس، اَحَدی پرونده وی را مورد رسیدگی قرار نداده است.
بیتا صمیمی زاد دانشجوی دانشگاه پلی تکنیک تهران و از فعالین چپ دانشجویی به ۵ سال حبس تعلیقی محکوم شد.
به گزارش دانشجونیوز، بیتا صمیمی زاد روز گذشته در شعبه ۱۵ دادگاه انقلاب به ۵ سال حبس تعلیقی محکوم شد.
این دانشجو در تیر ماه سال ۸۸ نیز به مدت ۲ هفته بازداشت شده بود که با قرار وثیقه آزاد شد.
پیش از آن نیز بیتا صمیمی زاد در دی ماه ۱۳۸۶ در هجمه سنگین نیروهای امنیتی به دانشجویان چپ بازداشت شده و حدود ۵۰ روز را در بند ۲۰۹ زندان اوین محبوس بوده و با وثیقه ی ۸۰ میلیون تومانی آزاد شده بود.
اگر بپذیریم روشنفکران نقش تعیینکننده اصلی را در آگاهیبخشی و مطالبات انقلاب مشروطه داشتهاند، باید باور کنیم که اشتباهات و قصورهای آنها نیز میتوانست اثرات مهلکی برای این جنبش در پی داشته باشد.
به گزارش ایلنا، احسان شریعتی با بیان این مطلب که مفاهیم روشنفکرانه همواره محدود و نقدپذیرند و نمیتوان آنها را بدل به اصول جزمی و مطلق ساخت، از نبود عمق کافی در درک رخدادهای مدرنیتهی غربی انتقاد میکند. بهگونهای که از دید او متفکران بزرگی در قد و قامت متفکران اروپایی بنیانگذار حتی در فلسفه سیاسی، همتراز مارسیل، بدن، ماکیاولی، مور، هابز، لاک، روسو، تا گروسیوس، پوفندرف و .. نداشتهایم تا باتوجه به دستآوردهای مدرن به استخراج و تصفیه منابع فرهنگی خودمان بنشینند و طرحی نو دراندازند.
احسان شریعتی در سال ۱۳۸۶ و به مناسبت سیامین سالگرد هجرت دکتر علی شریعتی رسما به ایران سفر کرد. در سال ۱۳۸۷ با تقاضای اقامت دائم و تدریس وی در دانشگاه موافقت شد تا در کرسی استادی فلسفه در دانشگاه تهران مشغول به کار شود. از آثار مکتوب او «دین و دولت» (پیرامون مناسبات دین و ایدئولوژی با دمکراسی و لائیسیته)، «فلسفه خودی در اندیشه اقبال لاهوری»، «نظریه نفس» (پیرامون اندیشه ابن سینا)، «فلسفه سیاسی فارابی» (شرح رساله سیاسة المدنیه و ترجمه آن به فرانسه)، «مبانی مردمسالاری در فلسفه سیاسی اسلام»، «در پی حریفی درست پیمان» (ملاحظاتی پیرامون جزوه مارکسیسم اسلامی و اسلام مارکسیستی نوشته بیژن جزنی)، «نیندیشیده ماندههای فلسفی اندیشه معلم شریعتی»، «فانون ایرانی: قرائتِ شریعتی، توابع سیاسی فلسفه هستی هایدگر و سنجش قرائت ایرانی آن نزد احمد فردید»، «در هویت ملی»، «وزنِ عشق و زمانِ اعتراف و پیش درآمدی بر فلسفه دین هگل» و «در موازنه منفی و مثبتِ دین و ایدئولوژی» را میتوان نام برد.
نقش روشنفکران در جریان شکلگیری انقلاب مشروطه و پیروزی آن ازجمله مواردی است که همواره محل مناقشه بسیاری از صاحبنظران علوم سیاسی و اجتماعی بوده است. برخی روشنفکران را نخستین گروهی دیدهاند که مفاهیمی چون «قانون و عدالتخانه» را در ایران جا انداختند و برخی دیگر غربزدگی این گروه مرجع را علت بنبست راه مشروطه خواندهاند. حتی برخی از مورخان عقیده دارند که گروهی از روشنفکران برای کسب حمایت تودههای مردم مفاهیم مشروطهخواهی را قلب کردند و همین موضوع را سبب ناکامیهای پیشروی مشروطه عنوان کردهاند. شما نقش روشنفکران را در پیشبرد نهضت چگونه ارزیابی میکنید و در ناکامیهایی که نهایتا منجر به ظهور دیکتاتوری رضاخانی شد، چه قصورهایی را از جانب جریان روشنفکری ارزیابی میکنید؟
نخست، باید دید که منظور از «روشنفکران» چه کسانیاند و صفت «روشنفکر» را بر چه طیفی از فعالان عرصه اجتماعی میتوان اطلاق کرد؟ در نگاه رایج، روشنفکران آن دسته از نیروهای فکری جدید و شخصیتهای تحصیلکرده غرب، به معنای کلی دانشآموختگان، معرّفان یا مبلّغان و مفسّران یا سخنگویان مکاتب و مفاهیم و دستآوردهای عصر جدید غرب، هستند. چهرههایی چون میرزافتحعلی آخوندزاده، میرزاعبدالرحیم طالبوف، میرزا ملکمخان، میرزا آقاخان کرمانی و..، که مرحوم آدمیت کوشید آنها را در یک طبقهبندی ایدئولوژیک قرار دهد (نگا. ایدئولوژی نهضت مشروطیت ایران، تهران: ا. پیام، ١٣۵۵). معیار این طرز تلقی محدود و ناقص، تعریف عامیانه روشنفکر یا «منوّرالفکر»، تشبّه به تجدّد غربی از سوی اهل فکر و فرهنگ است. ادوارد سعید روشنفکر بزرگ معاصر اما در مقایسه دو تعریف آرمانی و واقعبینانه روشنفکر بیشتر جانب دومی را میگیرد: ژولین بندا (روشنفکر چونان وجدان بیدار بشریت در خیانت ملایان) و آنتونیو گرامشی (هر طبقه روشنفکر خاص خود را میپرورد، اما به خلاف روشنفکر سنتی، طلایهدار مبارزه طبقاتی روشنفکران ارگانیکاند، در نامههای زندان). اما اگر از تعریف دکتر شریعتی از روشنفکر عزیمت کنیم که تلفیقی سومی است از آن دو نظریه (نوعی آگاهی جهتیاب، بهویژه در نزد روشنفکران همچون وارثین انبیاء در عصر مدرن)، در بازنگری به روشنفکران صدر مشروطه، چارچوب موسعتری رسم میشود که میتواند از مجتهدانی چون خراسانی و نائینی تا مجاهدانی چون ستار و باقر را در بر گیرد (با حذف صفت روشنفکر برای روشنفکران سنتی بهمعنای گرامشی).
نکته دوم، این که در صد و چهارمین سالگرد انقلاب مشروطه باید تحلیلی عام از ماهیت و سرنوشت آن داشته باشیم تا در آن میان و میدان بتوانیم نقش روشنفکران را بررسی کنیم: اهمیت مشروطه در تاریخ ایران چه بود؟ و آیا پیروزی و دستآوردهای بازگشتناپذیری داشت یا سرنوشتش یکسره ناکامی و شکست بود؟ بهطور کلی، عموم ما ایرانیان مشروطه را رخدادی بزرگ و سرآغاز تاریخ جدید ایران میدانیم که میهن ما با این واقعه پای به عرصه عصر جدید(مدرن) گذارده است. پیروزی این انقلاب را باید همین ورود و آشنایی با دوران جدید و معیارها و دستاوردهای او دانست. یعنی بهرغم همه فراز و نشیبها و پیش و پسرفتهای جنبش، این دگردیسی تاریخی و گسست معرفتشناختی حاصل شد و پس از مشروطه دیگر بازگشتناپذیر مینمود. با اینهمه، مشروطه همچون هر دوران آغازینی، در تأسیس مفاهیم و مؤسسات نوین ایرانزمین، زمینه و محل فهم بسا سوءتفاهمات و بدفهمیها و کژاندیشیها و .. خلاصه، ناکامی «تفهّم» (و مفاهمه) در مواجهه با تجدّد برآمده از اروپا هم بوده است. مهمترین کلید واژههای قاموس سیاست (و جامعه) در انتقال و برگردان و ترجمه دچار تحریفهایی میشدند، امری که در میان خود زبانهای اروپایی هم پیش میآید چه رسد میان دو زبان غربی و شرقی با دو فرهنگ مذهبی-ملی به شدت متفاوت. واژههایی چون خود «مشروطه» برای کنستیتوسیون، «ملت» برای ناسیون، حکومت/دولت برای استیت/گاورنمنت، و قس علی هذا، قیاس کن بر این..
مهمتر اما، مشکل ناهمزمانی تجدد نوجوان ایرانی با مدرنیته سالخورده اروپایی بود. مدرنیته «در حال تولد» و زیرسلطه سنت و قیمومت و استبداد و جزمیت قرون وسطایی، روحیهای انقلابی و آرمانخواه و مردمی و انسانگرا دارد. حال آن مدرنیته سالخورده مسلط قدرتهای استعمارگر و استثمارکننده طبعا محافظهکار و مصالحهگر و فرصتجو و منفعتطلب و به تعبیر نیچهای نماد تحققیافته «نیهیلیسم فعال» است (در هنگامی که باورهای دیروز در حال فروپاشیاند). موقعیت اعتقادی و سیاسی اروپا و غرب در آستانه دو جنگ بزرگ جهانی و پس از آن را نمیتوان با اروپای عصر رنسانس و رفرماسیون یکی انگاشت. آنچه روشنفکران را به ستایش و تخیل وامیداشت، در اصل، همان عصر و آرمانهای «مدرنیته در حال تولد» بود. بنابراین وقتی گفته میشود روشنفکران غربگرا بودند، انصاف حکم میکند که بلافاصله بیافزاییم «کدام غرب؟»
در نسل اول روشنفکران، البته نوعی شیفتگی ابتدایی نسبت به پیشرفتها و «پروگره» غربی مشهود است. مفاهیمی چون قانون(مداری) و عدالتخانه (که منظور اصلی نظام یا حکومت قانون بنیاد)، و ..، کمابیش و صحیح و سقیم توسط همین روشنفکران، به معنای عام، به جامعه معرفی شدند.
این شیفتگی و توهم اولیه هم به تدریج رخت بربست. پس از چرخش دول غربی و قطع حمایتشان از جنبش مشروطه در آستانه جنگ جهانی اول و اتحادشان با روسیه (علیه آلمان و عثمانی). به نحوی که چند سبک ادبیات انتقادی علیه استعمار غربی در نسل دوم روشنفکری پس از مشروطه به تدریج شکل میگیرد: یکی از موضع ناسیونالیستی و دیگر سوسیالیستی (برای نمونه در آثار چهرههایی چون کسروی و ارانی) و پیش از همه، روحانیون سنتگرا (مشروعهخوانی چون شیخ فضلالله از مکتب سامرا).
در یک جمعبندی کلی باید پذیرفت که روشنفکران (بهمعنای جامع کلمه) نقش تعیینکننده اصلی را در آگاهیبخشی، تبیین مطالبات اساسی راهبردی و ترسیم چشماندازهای انقلاب داشتهاند. بهدلیل همین نقش شبهات، اشتباهات و قصورهای آنها میتوانست اثرات نجاتبخش یا مهلکی داشته باشد. در واقع، کوشندگان سیاسی مجریان طرحها و ارزشها و مفهومها و ..، گفتار (یا گفتمان) روشنفکری دوران خود بودهاند. با این تفاوت که مسوولیت اهل اندیشه همیشه فلسفی و اخلاقی بوده است، حال آنکه مسوولیت اهل عمل، سیاسی و حقوقی است. مفاهیم روشنفکرانه همواره محدود و نقدپذیرند و نمیتوان و نباید آنها را بدل به اصول جزمی و مطلق ساخت. توماس هابس میگفت: «کلمات برای فرزانگان سکههایی اند که تنها به کار محاسبه میآیند، اما برای ابلهان حکم پول معتبر را دارند!»
در حوزه گفتمانی غلبه دو قطب تجددطلب و سنتگرای افراط و تفریطی و انزوای تدریجی محور تجدد بومی را میتوان زمینهساز آن بنبست عقیدتی دانست که ترجمانش در صحنه سیاسی به بحرانهای صدر مشروطه و توهم «استبداد منوّر» و برآمدن دیکتاتوری رضاخانی انجامید.
اگر وظیفه اصلی روشنفکر پرسشگری یا نقّادی باشد، کوتاهی یا قصور آنها در دوران اولیه این بوده است که نه نسبت به رخداد مدرنیته غربی و نه نسبت به سنت و فرهنگ دینی و ملی خود، به اندازه کافی عمیق و انتقادی یا سنجشگرانه نیاندیشیدهاند. به بیانی دیگر، از زمان ابنخلدون تا سیدجمال اسدآبادی و مشروطه (و حتی پس از آن)، متفکران بزرگی در قد و قامت متفکران اروپایی بنیانگذار حتی در فلسفه سیاسی، همتراز مارسیل، بدن، ماکیاولی، مور، هابز، لاک، روسو، تا گروسیوس، پوفندرف و .. نداشتهایم، تا با توجه به دستآوردهای مدرن، اما از درون به استخراج و تصفیه منابع فرهنگی خودمان بنشینند و طرحی نو دراندازند. اشتباهات تاکتیکی و افراط و تفریطهای سیاسی را باید فرع بر این ضعف ساختاری دانست.
با وجود آنکه آشنایی گروهی از روشنفکران و سیاستمداران با غرب موجب شد تا نهضت بیداری ایرانیان شکل گیرد، اما در ادامه همین ترویج اندیشههای غربی، اتهامی به روشنفکران در قالب غربزدگی را سبب شده که به نظر میرسد تا امروز هم بسیاری از روشنفکران ایرانی با این چوب رانده شدهاند. برخی عقیده دارند که این اتهام یعنی «از فرق سر تا نوک پا غربی شدن» به دلیل سیاستزدگی و حضور محسوس روشنفکر ایرانی در قدرت است که باعث شده تا گروههای رقیب برای حذف این جریان به انگزنی و ایراد اتهام علیه آن بپردازند. شما تا چه حد ورود روشنفکر ایرانی به عرصه سیاست را مثمر ثمر و تا چه حد زیانبار در ساحت اندیشهورزی ارزیابی میکنید؟
واژه و مفهوم «غربزدگی» هم که از انتقاد از خودهای خود روشنفکران محسوب میشود (خواه به معنای فردید و خواه آلاحمد و شریعتی)، در همه جا ناظر به یک موقعیت تاریخی است و نه ناشی از قصور این یا آن متفکر و روشنفکر. غربزدگی مثلا در نزد فردید، معادل نیهیلیسم نیچه و فراموشی هستی هایدگر، نوعی نسبت غرب با عالم و آدم است که در ادوار تاریخی صورتهای نوعی گوناگون به خود گرفته و «صدر تاریخ ما، مشروطیت را ذیل تاریخ غرب» قرار داده است. البته آلاحمد از موضع یک روشنفکر (و سرآمد روشنفکران) به بیماری غربزدگی و روشنفکران مقلّد میتازد و شریعتی بهرغم پذیرش دستآوردهای مثبت تجدد و غرب، «تشبّه» (آسیمیلاسیون) را مطرود میداند. پس از نقدهای روشنفکران به خودشان نمیتوان سلاحی علیه کلیّت روشنفکری ساخت، زیرا همه این نقدها، و بویژه نقد «غربزدگی»، نشانگر خودآگاهی و مقد و اصلاحپذیری این جریان است و نه «اتهام» معتبری برای حذف آنها! در فاز اول روشنفکری طبیعی بود که با مشاهده پیشرفتهای چندجانبه و چند سدهای غرب حالت خیرگی و شیفتگی بیمارگونهای بر بسیاری از روشنفکران مستولی شود.
اگر تقیزاده بهدنبال شعار «اخذ تمدن فرنگی بدون تصرف ایرانی» ملکمخان، زمانی فراخوان داده بود که: «ایران باید ظاهراً و باطناً، جسماً و روحاً فرنگی مآب شود و بس.»، در جمله پیش نوشته بود «با حفظ مزایای اخلاقی ذاتی ایران»، و بعدها هم حرف خود را پس گرفت، همانطور که ملکم قایل به حکومت روحانیون شد و اگر شریعتی بهصورتی بهظاهر غلوآمیز میگفت: «از دو «ت» متنفرم یکی تاریخ، و دیگر تقی زاده!» بههیچوجه جهت تخفیف تقیزاده نبود که بهعکس، در چهره او تاریخ همه ناکامیهای مشروطه (و سرنوشت تراژیک تمامی انقلابیونی که از چپروی به راستروی در غلتیدند) را میدید.
ایرانیان البته پیش از آشنایی با غرب نیز زمینههای بیداری و مبارزه علیه سلطه را مسلح به فکر بومی و فرهنگ ملی و مذهبی خود پرورانده بودند. وجود جنبشهای مردمی شیعی-عرفانی از عصر سربداران و حروفیه و ..صفویه تا انشعابات شیخیه و بابیه و ..، همگی نشان از دغدغه فکری و تلاطم سیاسی جامعه تحولخواه ایرانی داشت. مواجهه با غرب از زمان سیدجمالها به بعد، ساحت و بُعد معرفتی تازهای به لحاظ فلسفی و فنّی به جنبش عدالتخواهی بخشید؛ به این معنا که این بار دیگر به بازگویی آرمانهای کلی اخلاقی و امر و نهی به معروف و از منکر دینی بسنده نمیکردند، بلکه سخن از روشهای عملی و نظامات علمی-فنی و مؤسسات حقوقی-سیاسی مشخصی چون دمکراسی و موازین آن از تقسیم قوا و تناوب قدرت و تنوع احزاب و تساهل نسبت به اپوزیسیون و ..، «حقوق بشر و شهروند» به میان آمد.
و اما در باب «سیاستزدگی» یا عملگرایی مبارزاتی میتوان این نقد را کاملاً وارد دانست و دلیل آن هم حضور پر قدرت استبداد، بهعنوان مانع فعالیتهای حتی فرهنگی صرف، بوده است. منظور شما از «حضور محسوس روشنفکر ایرانی در قدرت» روشن نیست که کدام روشنفکراناند؟ و در کدام قدرت؟ در زمان مشروطه همچون زمان انقلاب بهمن طبیعی بود که روشنفکران که در مبارزات سیاسی-انقلابی نقش اساسی داشتند، دعوی استقرار قدرت مطلوب خویش را داشته باشند، اما به میزان قدرتگیری نیروهای مدافع سیادتهای سنتی بهتدریج کنار گذاشته شده یا کناره گرفتهاند. حتی در دوره و دهه دوم رضاخان وزرای فرهیخته (یا روشنفکران سنتی بهمعنای گرامشی) همچون فروغی، داور و تیمورتاش و ..، حذف و سرکوب شدند.
ورود روشنفکر به سپهر سیاست، به معنای عرصه امر سیاسی-مدنی (یا به تعبیر کلود لوفور، شکلهای سمبولیک تأسیسکننده جامعه le politique/the political و نه سیاستِ روز politics/la politique)، ذاتی تعهد روشنگرانه روشنفکر در اجتماع، بهعنوان عرصه اصلی کار اوست. اما ورود به سیاسیات روز، سیاستپیشگی و سیاسیکاری، و بهویژه حضور در قدرت، میتواند مانعی غفلتآور در راه انجام وظیفه اصلی وی باشد.
سیدجواد طباطبایی در بررسی دلایل امتناع اندیشه در ایران و ناکامی نهضت اصلاحی مشروطه عنوان میکند که «رویکرد ایدئولوژیک به تاریخ باعث شده که جلوی حرکت ترقیخواهانه مشروطیت گرفته شود، تاریخ به سمت دموکراسی پیش میرفته و شریعتی و نگاه ایدئولوژیکاش به تاریخ مانع از آن شده است». این اتهام را تا چه حد درست و مبتنی بر واقعیتها ارزیابی میکنید و اساسا آیا روشنفکرانی که خود بانی مشروطه بودند، در ادامه راه و با ظهور «روشنفکری دینی» در ایران به سد دموکراسیخواهی مردم بدل شدند.
اولا، معنای «رویکرد ایدئولوژیک» (به تعریف مارکس در ایدئولوژی آلمانی) همین اصل گرفتن «ایده»ها (و ایدئولوژیها و ایدئولوگها) به جای بررسی شرایط زیست و تولید و تلاش و تغییر تحولات اجتماعی، بهعنوان عوامل سازنده تاریخ است. چگونه یک نگاه ایدئولوژیک میتواند سمت حرکت تاریخ را عوض کند؟ انقلاب مشروطه و انقلاب اسلامی به دلیل پیدایش روشنفکران منتقد رخ نداد بلکه به عکس، توجه به اندیشههای متفکران و دعوت منتقدان ناشی از عواملی عینی همچون بیداد استعمار و استبداد و استثمار است و نقش متفکران همپای رشد اجتماعی-اقنصادی ارتقای فرهنگ و آگاهی بود. اما میتوان تاریخ را معکوس خواند که مارکس همین را کار «تاریکخانه ایدئولوژی» میخواند (برای یادآوری به مترجمان سابق آلتوسر!). ثانیاً، از زمان شکست مشروطه تا مطرح شدن نظریات شریعتی بیش از نیم قرن سلسله پهلویها را داشتهایم که باید نشان دهند چگونه «به سمت دموکراسی پیش میرفته» است؟ (برای یادآوری، در واپسین سالهای آن رژیم تازه به فکر برپایی نظام تک حزبی رستاخیز فراگیر افتادند!) ثالثاً، مگر روشنفکران مسلمان و علما و مجاهدان روشنفکر صدر مشروطه راهبران فکری و سیاسی آن انقلاب دموکراتیک نبودند؟ پس چرا همین نیروها را با همان مطالبات و آرمانهایی چون آزادی، استقلال و جمهوری متناسب با شروط و شرایط اسلام و ایران در انقلاب بهمن ۵۷، مانع ترقی و آزادیخواهی قلمداد میکنند؟ مگر آیةالله طالقانی شارح و معرف “تنبیه الامة و تنزیه الملة” نائینی نبود؟ مگر شریعتی تداومگر راه سید جمال و ستایشگر ستارها و ملکالمتکلمینها و آخوند خراسانیها و ..، همه مجاهدان و مجتهدان و روشنفکران اصیل عصر مشروطه نبود؟ و مگر نهضت ملیشدن صنعت نفت به رهبری دکتر مصدق تداوم راستین مشروطه نبود و نیروهای آن در انقلاب اسلامی شرکت نکردند؟
رابعاً، آمدهاند و فرمودهاند که شریعتی درباره مشروطه چیزی نگفته و ننوشته! تا آنجا که بنده به یاد دارم او درباره تک تک چهرهها و رخدادهای تاریخ ایران از مشروطه تا نهصت ملی، یادداشتنویسی منظم داشت؛ و مجموعه این یادداشتها را هم همسر او به دکتر حاجسیدجوادی داده بود تا مقدمهای بر آن بنویسد و منتشر شود که متاسفانه در حمله ارتش به منزل ایشان در آستانه انقلاب مصادره و مفقود شد. اما از همین اشارات و تحلیلهایی که در جایجای آثار او درباره مشروطه میخوانیم میتوانیم تحلیل جامعی از این سرفصل تاریخی و از منظر او ترسیم کنیم.
ماهیت آنچه ملت ایران در سده گذشته از انقلاب مشروطه تا انقلاب اسلامی (با گذر از نهضتهای منطقهای و ملی شدن صنعت نفت و ..) مطالبه میکردهاند و در راه آن رنج و شکنجها کشیدهاند، یک چیز بیش نیست: سعادت و بهروزی یا رشد و توسعهای آزاد و عادلانه و مستقل یعنی تجددی درونزا و بومی. رقابت عقاید و مکاتب و برخورد فرهنگهای دینی و ملی و جهانی، جملگی در راه تحقق همین دعوی بوده است. منتهای مراتب، سرنوشت بعدی انقلابها و نظامهای پساانقلابی الزاماَ ربط مستقیمی به آرمانها، خواستها و بازیگران اولیه آنها ندارد. به قول اقبال لاهوری: «ملتها در قلب شاعران زاده میشوند؛ شکوفا میشوند و آنگاه در دست سیاستمداران میمیرند!»
برخی اعتقاد دارند که باید جنبههای مادی پیشرفت جوامع غربی از قبیل وسایل ارتباط جمعی، تکنولوژی و ..، را از غرب اقتباس کرد ولی مانع حضور روح مدرنیزاسیون غربی در ایران شد؛ ولی عدهای در مقابل باور دارند که اقتباس جنبههای مادی جریان مدرنیزاسیون، با خود روح غربی را نیز به ایران وارد میکند. این مباحث با نگاهی به اسناد تاریخی در دوران مشروطه و در منازعات بین روشنفکران و صاحبان قدرت نیز دیده میشد. به نظر شما اساسا میتوان تفکیکی بین ساحتهای متفاوت مدرنیزاسیون قائل شد به گونهای که برخی از آنها را اقتباس کرده، برخی را بومیسازی کرده و عدهای را هم طرد کرد؟
از آنجا که تجدد امری انتزاعی نیست و هر سنتی تجدد خود را دارد، مدرنیته غربی هم بهلحاظ فرهنگی حامل باری از میراث فرهنگی-تمدنی اروپایی است که این فرهنگ نیز ساحتی فلسفی یا نگاهی هستیشناختی دارد. مدرنیته و فرهنگ اروپایی اما خود شامل روندهای متفاوت و گاه متناقضیاند که در یک مجموعه مجرد و انتزاعی بنام تجدد و غرب جمع نمیشوند مگر در تقابل با «دیگرانی» چون سنّت یا شرق و امثالهم، که بهنوبه خود مجموعهها و هویتهایی کلی و ذهنیاند.
مدرنیته در غرب به خلاف فراروایت «پیشرفت» که ترقی علوم و فنون و مدنیت و مدیریت را همهجانبه میدانست (برای نمونه در نگاه هگلی به تاریخ)، امروزه پس از جنگهای جهانی و نسلکشیهای پیشرفتهترین کشورها و قدرتها، دیگر چنین توهمی در میان متفکران یافت نمیشود. تجدد همزمان موجب پیشرفت و پسرفتها، راهحلها و بحرانها، در ابعاد جهانشمول و محیطزیستی و انسانی و اخلاقی و معنوی و معنایی شده است. پس نه تنها میشود که باید میان ساحتهای سازنده و مخرّب مدرنیته و مدرنیزاسیون در غرب و تبعات آن تفکیک قایل شد.
رویکرد ماست که میتواند از نوع طردی-تخریبی، تقلیدی-انطباقی، و یا بهصورتی متوازن تطبیقی-انتقادی باشد. راهسوم روشنفکران ایرانی و مسلمان جدید که حافظین منتقدِ سنت بومی و دینی خود و دستآوردهای جهانی بودهاند، از این مسیر میگذرد.
آیا دکتر شریعتی در ایدئولوژیک کردن دین، اقتباسی از عملکرد ایدئولوژیهای سیاسی جدید به خصوص مارکسیستها داشته است؟
پروژه نقد ایدئولوژیک سنت نزد شریعتی، چنانکه پیش از او توسط مهندس بازرگان در بعثت و ایدئولوژی و اسلام مکتب مبارز، در ادامه طرح نوسازی و احیاء، رنسانس و رفرماسیون (نوزایش و دینپپِرایش) باید تعریف و فهمیده شود. اگر در آغاز، ایدئولوگهای فرانسوی پدران فکری لیبرایسم پس از انقلاب کبیر فرانسه بودند، مارکسیستها، به خلاف مارکس که درکی منفی از مفهوم ایدئولوژی در ایدئولوژی آلمانی ارائه داده بود (اما به دلیل تأخیر در انتشار کتاب توسط بزرگان مارکسیسم دیر خوانده شده بود)، کوشیدند از اندیشه وی یک ایدئولوژی بسازند. شریعتی همواره با چنین رویکرد جزمی و نظامهای عقیدتی بسته و کمیسیونسازیهای تفیتیش عقایدی مخالف بود.
به دلیل همه چرخشهای معنایی مفهوم ایدئولوژی امروزه این واژه کاربرد درست علمی خود را، بهعنوان علم تکوین ایدهها یا علم مادر و گرامر علوم انسانی، از دست داده و مترادف نظام عقاید توجیهگر جبهه خودی در مبارزه سیاسی-طبقاتی فهمیده شده است. اما ایدئولوژیزاسیون در نزد شریعتی معادل نظریه انتقادی بود و حاوی روح تخیلی-انقلابی اتوپیایی در برابر ایدئولوژیهای طبقات حاکم. همچنانکه مذهب علیه مذهب داریم، ایدئولوژی علیه ایدئولوژی(ها) را داریم (برای نمونه نگا.: انسان، اسلام و مکتبهای مغربزمین).
برخی دکتر شریعتی و جلال آلآحمد را در زمینه نگرش ایدئولوژیک به دین در یک نحله قرار میدهند. ریشه ارتباط فکری آلاحمد و شریعتی از کجاست و از سوی دیگر این نحوه تفکر از کجا نشات میگیرد و اندیشه این دو را از حیث ایدئولوژیک کردن دین چگونه ارزیابی میکنید؟
رویکرد زندهیاد جلال ربطی به راهکار دکتر ندارد، زیرا جلال اصلاً روشنفکری مذهبی نبود. آلاحمد بیشتر جلال آل قلم و بنیانگذار و سخنگوی کانون نویسندگان و سمبل و گل سرسبد روشنفکری غیرمذهبی ایران بود که در واپسین دوران حیات فکریاش به دلیل رویکرد مثبت به روشنفکران مسلمانی چون شریعتی و علمای مبارز و سفرش به حج (نگا. خسی در میقات) و نیز نقدش از سنت روشنفکری وطنی در آثار معروفی چون غربزدگی و در خدمت و خیانت روشنفکران، و از همانزمان، از سوی بسیاری از روشنفکران غیرمذهبی دیگر متهم به مماشات با مذهبیها شد. حالآنکه پیشتر کوچکترین انتقادی را به وی برنمیتابیدند. یادم هست که زمانی به دکتر شریعتی در مجله فردوسی حمله شده بود که چرا با جلال شوخی کردهای! و دکتر پاسخی نوشته بود زیر عنوان: «سنگی از فلاخن دوست».
و اما تنها ارتباط جدی فکری بین این دو، به مبارزات دوران نهضت ملی برمیگردد که در نحله فکری خلیل ملکی و سوسیالیستهای ملی، اندیشه تجدد درونزای بومی مطرح بود و برخی از چهرههایی چون شهید شعائیان و ..، به روشنفکران و نیروهای انقلابی و نواندیش مسلمان رویکرد مثبتی داشتند. بنابراین عناصر مشترکی از ملیت و استقلال و عدالتطلبی و آزادیخواهی و ..، روش تازهای در برخورد با سنّت دینی و ملی را نزد هر دو نحله شاهدیم.
جواد طباطبایی عدم نگرش مبنایی به دین را عامل شکست مشروطهخواهی میداند. آبشخور شکست تجددطلبی در مشروطه و شکستهای پیاپی در پی آن کجاست؟ آیا مبنای آن را در آموزههای مبنایی دین مسیحیت و اسلام میتوان یافت؟
«آموزههای مبنایی دین مسیحیت و اسلام» را که متکلمان و متفکران جدید این ادیان در تاریخ نشان دادهاند نه تنها تباین و تنافری با فکر و آرمان مشروطه و جمهوری ندارد، که بهعکس، نزدیکترین نظام به ایدهآل قرآنی اسلام در عصر حاضر نوعی دموکراسی است که تفاوتش با دموکراسیهای رایج غربی لااقل در نگاه نواندیشان مسلمان از سنخ شریعتی و ..، اول اینکه دموکراتتر است و آخر آنکه معناگراست. از همان آغاز بنیانگذاری فلسفه در سرزمین اسلام هم فارابی دموکراسی را بهرغم همه انتقاداتش صالحترین نظام جاهلی و لذا، نزدیکترین به مدینه فاضله میدانست زیرا در او امکان یافت اشخاص و نیروهای سالم به دلیل آزادی فردی محتملتر مینمود تا سایر نظامات جهل و جور و جوع.
شکست تجددطلبی مشروطه نه ناشی از ناتوانی اسلام برای بروز شدن بود (آنهم در قیاس با مسیحیت که از اساس با دنیا و مافیها و بهویژه دولت سازگاری نداشت)، بلکه اول، ناشی از کمکاری فکری یا فقد عمق فلسفی روشنفکران مسلمان و مجتهدان نواندیش بود، و آخر، به دلیل مخاطب قرار ندادن تودههای مردم و اراده معطوف به تغییر قدرت از بالا بود، که موجب شد پیام نیروهای نوگرای ترقیخواه مسلمان در میان مردم شنیده نشود و در میدان به جز پژواک هیاهوی سنتگرایان محافظهکار و نوگرایان بیگانه با سنت انعکاس نیابد. دو نیرویی که بهرغم تضاد ماهویشان در این اصل توافق داشتند: اسلام و ایران ذوق و ذائقه تحول و تجدد ندارند!
منبع: کلمه
در آستانه ۱۷مرداد و روز خبرنگار جمعی از اصحاب رسانه و روزنامه نگاران کشور به همراه تعدادی از خانواده های روزنامه نگاران زندانی در دیداری صمیمانه با مهندس میرحسین موسوی و دکتر زهرا رهنورد به گفتگو پرداختند.
به گزارش خبرنگار کلمه، در ابتدای این دیدار تعدادی از مدیران مسئول روزنامه ها و همچنین روزنامه نگاران و خانواده روزنامه نگاران دربند به بیان دیدگاه های خود پیرامون برنامه های جنبش سبز، وضعیت آزادی مطبوعات در ایران و همچنین خطراتی که با حرکت های نسنجیده بعضی از مسئولین اجرایی امنیت ملی کشور را به خطر می اندازد پرداختند.
سپس میر حسین موسوی که خود سابقه فعالیت در روزنامه جمهوری اسلامی و همچنین صاحب امتیازی روزنامه کلمه سبز را به همراه دارد به بیان دیدگاه های خود پیرامون نقش مطبوعات و روزنامه نگاران در نهضت آگاهی بخشی به اقشار جامعه پرداختند و یکی از دلایل فشار به روزنامه نگاران و دربند کشیدن آنها را به منظور شکستن قلم،جلوگیری از همین نقش آگاهی رسانی آنان دانست.
وی ضمن همدردی با کلیه زندانیان جنبش سبز و روزنامه نگاران زندانی دربند سخنان مهمی پیرامون اهداف نهضت مشروطیت وحاکمیت قانون و لزوم مبارزه مسالمت آمیز و به دور از خشونت ارائه نمودند.
دکتر رهنورد نیز ضمن بیان دیدگاه های خود از دربند بودن قلم ها و روزنامه نگاران اظهار تاسف نمودند.
در پایان این نشست صمیمانه روزنامه نگاران لو حای یادبود جداگانه ای به رهنورد و موسوی اهدا کردند.ضمنا لوح ویژه ای نیز به میرحسین موسوی به پاسداشت فعالیت های مطبوعاتی وی از روزنامه های جمهوری اسلامی تا کلمه سبز اهدا شد.
در این لوح یادبود که با طراحی زیبایی همراه می باشد آمده است:
به یاد دیروز که در میان برگ های سپید و سیاه روزنامه،جمهوری اسلامی را به تصویر می کردی و به پاسداشت این روزها که با قلمت کلمه سبز را معنا می بخشی و چه ناجوانمردانه جایت در میان برگ های رنگی این روزها خالی ست.
در لوح تقدیر زهرا رهنورد که با طراحی زیبایی همراه می باشد آمده است:
بسم الله الرحمن الرحیم
سرکار خانم دکتر زهرا رهنورد
تو مادر ما باش ای بانو! این روزها کودک شده ایم، کودکانی که قلب های بزرگ خود را به نشانه پیروزی انسان روی سرگرفته اند وتند تند در کوچه های مهر پرسه می زنند.برای همین تو مادر ما باش ای بانو و اشک های گرممان را دانه دانه تسبیح کن و استخاره ای بگیر که به ما بگوید فردا خیلی دور نیست، فردایی که حتی دریا نیز در عشق قلم هایی که ستایش گر آزادی هستند سبز خواهد شد.
تو مادر ما باش ای بانو! این روزها زیاد کودک شده ایم و از بس که بزرگان چشم در ابرو گره زده اند و فریاد و تهمت و ناسزا و مشت و جرم های ناکرده میان ما تقسیم کرده اند، می خواهیم کنار تو بایستیم،تویی که یاور سید سبز ما هستی و بگوئیم از همه تبرهایی که سوی قلم ها پرتاب کرده اند. جرم ما این است، دل به سبزی سرزمین مادری داده ایم و می خواهیم برای بالندگی اش هوا را هم نثار کنیم. برای همین تو مادر ما باش. زانوهای ما خسته شده اند اما تو خوب می دانی که باید دل دل بی قرای را روی شانه خدای اسمان و زمین پهن کنیم. مادرانه دستمان را بگیر.
جنبش سبز روزنامه نگاران ایران
مشروح سخنان میرحسین موسوی و دکتر رهنورد به در آستانه روز خبرنگار به زودی منتشر خواهد شد.
ندای سبز آزادی: در نهمین روز اعتصاب، وضعیت سلامتی گروهی از زندانیان اعتصاب کننده به وخامت گراییده است.
به گفته یک منبع آگاه از درون زندان اوین، امروز گروهی از زندانیان اعتصاب کننده به بهداری اندرزگاه هفت زندان اوین منتقل شدند.
به گفته ی این منبع آگاه، عبدالله مومنی یکی از این زندانیان بوده است.
همچنین مسئولین به خانواده های این زندانیان سیاسی در مذاکرات دیروز قول داده اند که این زندانیان امروز با منزل خود تماس می گیرند تا سلامتی شان برای خانواده ها محرز شود که تا کنون تماسی حاصل نشده است
بنا به گزارشهای رسیده در صورت تماس نگرفتن این زندانیان تا آخر امشب، این خانواده ها از فردا تحصن خود را از سر می گیرند
گفتنی است 17 تن از زندانیان سیاسی بند 350 اوین در اعتراض به شرایط بد زندان و بدرفتاری مامورین از دوشنبه گذشته دست به اعتصاب غذا زده اند و در سلولهای انفرادی بند 240 به سر می برند
پس از بیان اتهامات جدید از سوی احمد جنتی نسبت به بعضی از فعالان سیاسی که آنها را با نام سران فتنه نام برده است برخی چهره ها و گروه های سیاسی در صدد پاسخگویی و اعتراض نسبت به سخنان دبیر شورای نگهبان و امام جمعه موقت تهران بر آمدند. جنتی در مراسم جشن میلاد حضرت ولی عصر(عج) در مسجد مقام جمکران،گفت: “من سندهایی بدست آورده ام که آمریکاییها یک میلیارد دلار از طریق افراد سعودی که هم اکنون عامل آمریکا در کشورهای منطقه هستند، به سران فتنه دادند و همین سعودیها که به نمایندگی آمریکا صحبت میکردند،گفتند، اگر توانستید نظام را منقرض کنید، تا ۵۰ میلیارد دلار دیگر را هم میدهیم، اما خداوند این فتنه را به دست بندگان صالحش خاموش کرد.”
در همین راستا حجت الاسلام رسول منتجب نیا قائم مقام حزب اعتماد ملی در یادداشتی نسبت به دروغ گویی ها و تهمت زنی ها واکنش نشان داده است. متن این یادداشت که در اختیار “کلمه” قرار گرفته است به شرح زیر است:
از آنجا که بعضی از بزرگان کشور با بحران شدید اجتماعی و عدم همراهی مردم مواجه شده اند هرروز تلاش می کنند تا با دست زدن به اقداماتی خاص برای خود آبرو و حیثیت کسب کنند و رقبا و مخالفین خود را بی حیثیت و آبرو کنند. اما این چه فکر بچه گانه و اشتباه بزرگی است که انسان بخواهد مشکلات بوجود آمده به دست خود را با مشکل و معضلات دیگران حل کند. آیت الله جنتی ادعا می کند که سندی در اختیار دارد که آمریکایی ها به سران فتنه ۱میلیارد دلار داده اند و مرحله بعدی نیز می خواهند ۵۰ میلیارد دیگر از طریق سعودی ها به آنها بدهد. ایشان به عنوان دبیر شورای نگهبان این موضع را اعلام کرده او تا کنون نیز آن را تکذیب نکرده اند.
اکنون دوحالت متصور است، نخست آنکه این اسناد و مدارک باید ارائه شود و در اختیار دادگاه قرار گیرد تا مقامات جمهوری اسلامی بتوانند به این اتهامات رسیدگی کنند و دست فتنه گران برای همیشه برای مردم رو شود تا بفهمند آنها جیره خوار و حقوق بگیر کدام کشور خارجی هستند و همچنین همه متوجه شوند که این موج مردمی که پس از انتخابات بوجود آمد با دلارهای آمریکایی بوده است. به این ترتیب دست اصلاح طلبان برای همیشه برای مردم رو خواهد شد اما اگر اسناد و مدارک ایشان جعلی و دروغین باشد باید برای نخستین بار با دبیر شورای نگهبان باید برخورد کرد چرا که ایشان در جایگاه مهمی قرار گرفته اند، تطبیق قوانین مجلس با شرع و قانون اساسی توسط ایشان صورت می گیرد، رد یا تایید صلاحیت داوطلبین انتخابات به عهده ایشان است و مهمتر آنکه هر از چند هفته عده ای بسیاری از مردم پشت سر ایشان نماز می خوانند و ایشان در خطبه های نماز جمعه از رعایت تقوی و عدل سخن می گویند، پس چنین فردی نمی تواند به راحتی به هرکس هر اتهامی را خواست وارد کند.
از این رو باید مشخص شود که ادعاهای ایشان بر چه اساس و مبنایی است.” قائم مقام حزب اعتماد ملی در ادامه با اشاره به اینکه اگر آیت الله جنتی خود دروغ گفته باشد گناهی بزرگ مرتکب شده و باید به عنوان یک جعال بزرگ در تاریخ شناسانده شود و اگر هم کسی این اسناد قلابی را در اختیارشان قرار داده باشد باید پیگیری شود که چه کسی و به چه نیتی این کار را کرده نوشت:” تکیه زدن بر اسناد قلابی و دروغین و آبروی افراد را در جامعه بردن تفاوتی با اینکه کسی خود جعل دروغ کند ندارد و هر در دوحالت باید با چنین فرد جعال و کذابی برخورد قانونی صورت گیرد. هم کسی که شایعه می سازد و هم کسی که پخش می کند هر دو به یک میزان گناه کار هستند.
من به عنوان یک شهروند و کسی که ۵۰ سال در انقلاب نقش داشته و همیشه در کنار امام (ره) بوده است از شخص مقام معظم رهبری می خواهم که با صراحت، شفافیت و قاطعیت موضوع را روشن کنند تا همه متوجه شوند که آیا چنین اتهامی راست است یا دروغ؟ مطمئنا محاکمه پیرمردی ۸۳ ساله در دادگاه جمهوری اسلامی به عنوان کذاب و یا جعال می تواند آزمایش بزرگی برای نظام باشد چرا که اینجا بحث بر سر اقایان موسوی، کروبی و خاتمی نیست بلکه بحث بر سر حیثیت نظام است. مطمئنا رسیدگی به این مساله می تواند یک نوع آزمایش برای نظام جمهوری اسلامی باشد و آبرو حیثیت نظام را بیش ازگذشته بالا برد از این رو در حال حاضر نظام و حتی شخص مقام معظم رهبری در معرض یک آزمایش بزرگ قرار گرفته اند. این پرونده جای هیچ گونه اغماض و لاپوشانی نیست و باید مشخص شود که چرا یک فرد به راحتی تهمت میزند و حیثیت و آبروی افراد را زیر سوال می برد. اکنون مساله حیثیت نظام و افرادی که سال ها نخست وزیر، رییس مجلس و رییس جمهور بوده اند و در انقلاب سابقه خدمت طولانی دارند مطرح است. البته این موضوع فقط یک مساله داخلی نیست و کشوری چون عربستان سعودی نیز که مورد اتهام قرار گرفته است می تواند از ما شکایت کرده و اعاده حیثیت کند. مشخص است که آقایان از عربستان نیز دل خوشی ندارند که البته می تواند به دلیل احترام فوق العاده عربستان به آیت الله هاشمی نیز باشد که باعث شده کینه این کشور را نیز به دل بگیرند و به این ترتیب با آیت الله هاشمی نیز تصفیه حساب کنند. در حال حاضر نه تنها اصلاح طلبان و سران اصلاح طلب که تک تک مردم ایران می توانند از آیت الله جنتی شکایت کرده و اعلام جرم کنند.
رئیس مجمع نمایندگان روحانی مجلس هشتم شورای اسلامی، با ادعای اینکه "فتنه سال گذشته با فتنههای دوران اصلاحات ارتباط ارگانیک داشت"، نهضت آزادی، جبهه مشارکت و سازمان مجاهدین انقلاب را، از عمده ترین ستون های "فتنه بعد از انتخابات" ذکر کرد.
به گزارش فارس، محمد تقی رهبر معتقد است "حزب مشارکت و مجاهدین و نقش آنها در کل دولت و دوران اصلاحات که در دورهای هشت ساله حاکم کشور بود، با وقوع فتنه سال گذشته ارتباط ارگانیک داشت."
وی همچنین مدعی شد که "فتنه سال گذشته، با فتنههای دوران اصلاحات ارتباط ارگانیک داشته، که آن دوران روش و راه فتنه به نوعی دنبال میشد، اما در فتنه اخیر به نوع دیگری فتنه را دنبال میکردند."
رئیس مجمع نمایندگان روحانی مجلس، در ادامه سخنان خود، بدون اشاره به رسالت مطبوعات بعنوان رکن چهارم دموکراسی و فضای ایجاد شده برای تبادل و تضارب آراء در دوران اصلاحات، اظهار عقیده کرد "در دوران اصلاحات همانطور که در بازبینی مطبوعات و رسانههای آن زمان، مشخص است که تا چه حد به مقدسات توهین شده و ارزشها زیر پا گذاشته شده است، اگر به مطبوعات دوران اصلاحات نگاه کنیم، به وضوح خواهیم دید که برخی نوشتهها و رسانهها کاملا در جهت معارضه با نظام و اسلام است."
رهبر ادامه داد "این اقدامات در سایه تفکر حاکم صورت میگرفت؛ وزارت ارشاد دوران اصلاحات تفکر تساهل و تسامح را حاکم و گسترش داده بود؛ این تفکر به معنای آسان گرفتن و باز بودن درها برای انجام هر اقدامی است."
این فعال اصولگرا همچنین مدعی شد "بخشی از کار هم طرح بحثها و جدالهای سیاسی برای حاکم کردن تفکرات بود؛ این اقدامات همه در دولت اصلاحات رخ داد و هر اتفاقی که در دولتی رخ میدهد آن دولت باید نسبت به آن پاسخگو باشد."
محمدتقی رهبر، جبهه مشارکت، سازمان مجاهدین انقلاب و همچنین نهضت آزادی را، جریانهایی دانست که "در دوران اصلاحات با نظام معارضه داشتند، و در فتنه اخیر نیز با جمع شدن پشت یک کاندیدا به همراه بیگانگان از وی بیدریغانه حمایت کردند."
وی بدون توجه به روند اجرا و نظارتی بر انتخابات ریاست جمهوری سال قبل، ادعا کرد "این جریان ها با تجمع پشت سر کاندیدایی که علیه نظام اقدام کرده بود، از وی حمایت کردند، لذا میتوان گفت که جریان عقب رانده شده در دولت نهم، حمله جدیدی را در جریان فتنه اخیر آغاز کرد."
احسان عبده تبریزی، روز شنبه ۹ مردادماه بعد از قریب به هفت ماه زندان در بندهای ۲۰۹ و ۲۴۰ به صورت انفرادی و چند نفره به بند ۳۵۰ عمومی منتفل شد.
به گزارش کلمه، این انتقال بعد از چهار روز اعتصاب غذای خشک احسان و ورود وضعیت جسمی وی به حالت بحرانی صورت گرفته است.
اعتصاب احسان عبده تبریزی بعد از آن صورت گرفت که حکم تبدیل قرار بازداشت وی به قرار وثیقه به مبلغ ۸۰میلیون تومان به وی ابلاغ می شود، و وی این حکم را در بند ۲۴۰ می پذیرد و انتظار می کشد که ۴۸ ساعته آزاد شود، اما پس از آن به مدت سه هفته اقدامی برای آزادیش صورت نمی گیرد.
سابقه اعتصاب غذای احسان به اسفند ۱۳۸۸ باز می گردد که وی در طول اسفند و فروردین به مدت ۴۴ روز برای آزادی خود اعتصاب غذا تر می کند و بدین ترتیب، این زندانی سیاسی دوبار برای آزادی، خود را در موقعیت مرگ قرار می دهد.
احسان عبده تبریزی دانشجوی دکترای دانشگاه دورهام انگلستان و محقق تاریخ است. چند کتاب پژوهشی وی تا به حال فرصت چاپ نیافته اما از وی چندین مقاله منتشر شده است. وی در دی ماه ۱۳۸۸ در زمان ورود به ایران مصادف با روزهای تعطیلات کریسمس دانشگاه دستگیر می شود و به بند انفرادی ۲۰۹ زندان اوین انتقال می یابد.
دانشجویان دانشگاه اسکس و دورهام انگلستان اعتراضات متعددی به این دستگیری کرده اند. پدر احسان دکتر حسین عبده تبریزی استاد دانشگاه و اقتصاددان منتقد به سیاست های محمود احمدی نژاد بوده و مدیرمسئولی روزنامه سرمایه را نیز برعهده داشته است. مادر احسان نیز دچار بیماری ام اس حاد است و هر سال به مدت چهار ماه در بیمارستان بستری می شود. طبعا دستگیری طولانی تک فرزند خانواده، آثار ویران کننده ای بر وضعیت جسمی بیمار باقی می گذارد.
معاون دادستان تهران دیروز در دیدار با خانواده هفده زندانی که در زندان اوین دست به اعتصاب غذا زده اند وعده داد که به این زندانیان اجازه می دهد که روزسه شنبه (امروز ) با خانواده های خود تماس بگیرند .این در حالی است که تا لجظه تنظیم این خبر (ساعت پانزده و سی دقیقه سه شنبه) هیچ یک از این هفده زندانی که هشت روز از اعتصاب غذای شان در سلول های انفرادی بند ۲۴۰ می گذرد با خانواده شان تماسی نگرفته اند و از وضعیت آنها خبری در دست نیست .
به گزارش کلمه به نقل از خانواده های تعدادی از این زندانیان ،همچنین نوروزی معاون دادستان تهران به خانواده این زندانیان که ساعتها در مقابل زندان اوین تجمع کرده و اعتصاب غذای حود را شروع کرده بودند ، وعده داد که موضوع اعتصاب غذای زندانیان تا روز پنج شنبه حل شود .وی از احتمال تحقق تعدادی از خواسته های زندانیان نیز خبر داد و اظهار امیدواری کرد که زندانیان اعتصاب کننده نیز در مقابل به اعتصاب غذای شان پایان دهند .
نوروزی ،معاون دادستان تهران در این دیدار به خانواده این هفده زندانی گفته است برخی خواسته های زندانیان برای پایان اعتصاب غذای شان نامعقول است .
به گفته خانواده های ۱۷ زندانی اعتصاب کننده ، خواسته های زندانیان سیاسی این بند مشخص می کند که آنها هیچگونه خواسته غیر معقولی از مسوولان زندان ندارند و تنها خواهان اجرای حقوق اولیه و انسانی شان هستند . آنها از ماموران زندان خواسته اند :به توهین و تحقیر زندانیان پایان دهند . شرایط بهداشتی و رفاهی بند ۳۵۰ بهبود یابد . با ماموران خاطی که رفتارهای توهین آمیز دارند برخورد شود . به بند عمومی منتقل شوند و همچنین ضوابط آیین نامه سازمان زندانها درباره زندانیان اجرا شود .آزادی بابک بردبار نیز که با وجود صدور حکم آزادی اش همچنان در سلول انفرادی و اعتصاب غذا به سر می برد از دیگر خواسته های این زندانیان عنوان شده است .
علی ملیحی فعال دانشجویی و عضو ادوار تحکیم وحدت، بهمن احمدی امویی روزنامه نگار، حسین نورانی نژاد روزنامه نگار و عضو جبهه مشارکت، عبدالله مومنی فعال دانشجویی و سخنگوی ادوار تجکیم، علی پرویز فعال دانشجویی، حمیدرضا محمدی فعال سیاسی، جعفراقدامی فعال مدنی، بابک بردبار عکاس خبری، ضیا نبوی دانشجوی محروم از تحصیل، ابراهیم (نادر) بابایی فعال مدنی و از جانبازان جنگ ایران و عراق، کوهیار گودرزی فعال حقوق بشر و وب نگار، مجید دری فعال دانشجویی، مجید توکلی فعال دانشجویی، کیوان صمیمی روزنامه نگار، غلامحسین عرشی و محمد حسین سهرابی راد از جمله زندانیان منتقل شده به سلول انفرادی هستند که از نه روز گذشته در اعتصاب غذا به سر می برند.
احمد میدری ، استاد دانشگاه و کارشناس مسایل اقتصادی در یادداشتی به تسخیر بازار ایران توسط چین و رشد صنعت زدایی از کشور اشره کرده است.
این یادداشت را که چندی پیش در روزنامه شرق منتشر شده، مرور می کنیم:
اقتصاد ایران در حال حاضر با پدیدهای مواجه است که به استثنای ابتدای انقلاب و زمان جنگ در هیچ دوره از تاریخ معاصر با آن دست به گریبان نبوده است؛ پدیدهای که از آن با عنوان «صنعتزدایی» میتوان یاد کرد. در اقتصاد ایران سهم بخش صنعت و معدن اعم از تولید، ارزشافزوده و اشتغال همواره افزایش داشته. رشد این بخش در دورانی که با رونق درآمدهای نفتی همراه میشد به شکل بارزی خود را نشان میداده است. اما در دوره اخیر بهرغم افزایش درآمدهای نفتی رشد بخشهای مختلف صنعتی روند نزولی داشته است.
در تبیین وقوع پدیده صنعتزدایی در اقتصاد ایران علاوه بر سیاستهای نادرست اقتصادی در چند سال گذشته، نباید از ورود چین به عنوان شریک تجاری- صنعتی بزرگ ایران غافل شد. در واقع ایده اصلی در این مطلب تمرکز بر نقش چین در پدیده صنعتزدایی از اقتصاد ایران است. تبدیل شدن چین به شریک اصلی ایران در تجارت کالاهای صنعتی به اشکال مختلف منجر به صنعتزدایی در اقتصاد ایران شده است اما قبل از بحث درباره این ایده باید منظور از صنعتزدایی و شواهد بروز آن در اقتصاد ایران را بیان کرد.
صنعتزدایی چیست
پدیده صنعتزدایی در اقتصاد را میتوان با چند شاخص اندازهگیری کرد. کاهش واحدهای تولیدی، کاهش شاغلان بخش صنعت و کاهش عمق صنعتی شدن سه شاخص است که برای نشان دادن پدیده صنعتزدایی در یک اقتصاد به کار گرفته میشود. این سه شاخص در دوره ۸۲ تا ۸۶ به اشکال مختلف خود را نشان داده است.
کاهش واحدهای تولیدی: در دوره ۸۲ تا ۸۶ اقتصاد ایران با کاهش واحدهای تولیدی روبهرو بوده است. در این دوره ۷۷۱ واحد صنعتی که بیش از ۱۰ کارمند داشته از مدار تولید کشور حذف شده است. این تعداد وقتی با تعداد کل واحدهای تولیدی بالای ۱۰ نفر که ۱۶ هزار واحد است، سنجیده شود نسبت بسیار بالایی را نشان میدهد. این در حالی است که اقتصاد ایران در گذشته هیچگاه با کاهش تعداد بنگاههای بزرگ روبهرو نبوده و روند تاسیس این واحدها افزایشی بوده است اما در دوره اخیر نهتنها این روند افزایشی نبوده بلکه از تعداد مطلق واحدهای تولید کاسته شده است.
کاهش تعداد شاغلان: این شاخص نیز علامتهای مناسبی به اقتصاد ایران نمیدهد. ظرف چهار سال مورد بررسی تنها ۲۰ هزار شغل در واحدهای صنعتی ایجاد شده است. این آمار با توجه به تاسیس واحدهای پتروشیمی درون خود نیازمند تفسیر است. با توجه به قیمت پایین انرژی نفت برای برخی واحدهای صنعتی، تاسیس واحدهای پتروشیمی در چند سال گذشته سرعت یافته است. تاسیس این واحدها نشان میدهد در این دوره میزان بیکاری در بخش صنعت به حدی بوده که تنها ۲۰ هزار شغل جدید ایجاد شده، بنابراین در بخش تعداد شاغلان نیز وضعیت برای اقتصاد ایران مناسب نیست.
کاهش عمق صنعتی شدن: این شاخص زمانی معنا مییابد که واحدهای تولیدی به جای تولید کالاهای تکنولوژیبر تنها به مونتاژ کردن کالاهای صنعتی بپردازند. ظهور و توسعه چنین پدیدهای در یک اقتصاد به نوعی صنعتیزدایی ترجمه میشود. در سالهای ۸۲ تا ۸۵ سهم آمار واردات مواد اولیه و کالاهای واسطهای به کل واردات به ۷۰ درصد افزایش پیدا کرده است. افزایش سهم مواد اولیه و کالاهای واسطهای این پیام را دارد که صنعت ایران به جای تولید کالاهای صنعتی به مونتاژ کردن روی آورده است. به طور مثال در بخش صنعت مواد غذایی رب گوجهفرنگی از خارج وارد و با بستهبندی ایران به بازار عرضه میشود. این روند زمانی وارد مرحله هشدار میشود که نسبت واردات سرمایه به کل واردات نیز محاسبه شود. آمارها حکایت از آن دارد که نسبت ارزش واردات سرمایهای به کل واردات کشور از ۳۵ به ۲۰ درصد کاهش پیدا کرده است. با این تصویر باید گفت صاحبان سرمایهها از سرمایهگذاری برای تولید در دورههای آتی صرفنظر کردهاند. برای ظهور این شرایط میتوان عوامل مختلفی ذکر کرد اما در شرایط مورد بررسی نقش چین به عنوان یک عامل مهم قابل بررسی است.
چین و صنعتزدایی
تبدیل شدن چین به شریک تجاری- صنعتی ایران و اتخاذ نکردن سیاستهای بازرگانی مناسب برای مقابله با تهدید چین شرایط را به مرحله هشدارآمیزی رسانده است. در دوره اخیر ایران به واسطه شوک نفتی با افزایش درآمدها روبهرو بود اما این دوره با دورههای گذشته یک تفاوت بزرگ دارد. در تمامی شوکهای نفتی ابتدای دهههای ۵۰، ۶۰ و ۷۰ شرکای صنعتی ایران کشورهای اروپایی بودند. کیفیت و قیمت کشورهای اروپایی با نوع ایرانی آن آنچنان متفاوت بود که واردات کالاهای صنعتی اروپایی تهدیدی برای صنایع ایران محسوب نمیشد. در شوکهای نفتی گذشته آنچه رخ داد کشاورزیزدایی در اقتصاد ایران بود که بازتاب آن مهاجرت روستاییان به شهرها بود. در شوک اخیر بخش صنعتی ایران آسیب جدی دید زیرا این بخش هیچگاه با رقابت قیمتی روبهرو نبوده است.
برای مثال کالاهای صنعتیای مثل خودرو پراید با ورود بنز آلمان دچار چالش نمیشود. واردات بنز برای این خودرو به دلیل آنکه با دو بازار متفاوت روبهرو است هیچگاه تهدیدی به حساب نمیآید اما اگر خودرویی در سطح پراید با قیمت پایینتر وارد شود این صنعت را به نابودی میکشاند. گرچه چنین تجربهای در حوزه خودرو هنوز رخ نداده اما صنعت مبل، نساجی، مواد خوراکی، کالاهای فلزی و… با این تهدید دست به گریبان هستند.
ورود چین به مرحله صنعتی شدن با تورم بالا در اقتصاد ایران و تثبیت نرخ ارز همراه بود، به همین دلیل این دو پدیده موجب کاهش قیمت واردات کالاهای چینی شدند. این دو پدیده به عنوان عوامل مخرب برای بخش صنعت عمل میکنند. با توجه به تمایل دولتمردان به افزایش مشارکت با چین این روند به معنای نابودی بخش بیشتری از صنایع کشور است زیرا روشهای تجربهشده با تهدید چین در اقتصاد جهانی با شرایط ایران همخوانی ندارد. کشورهای غربی وقتی با تهدید چین روبهرو شدند فرآیند تولید کالا را به این کشور انتقال دادند و در مقابل طراحی صنعتی را برای خود حفظ کردند. آنها از این طریق تهدید چین را به یک فرصت تبدیل کردند. اما اقتصاد ایران به دلیل ویژگیهای صنعتیای که دارد در این مرحله نمیتواند دست به چنین اقدامی بزند و باید طرح دیگری چاره کند.
حل این مشکل نیازمند تصمیمگیری سریع از سوی دولت است اما از تحرکات کنونی چنین انتظاری دور از ذهن به نظر میرسد. چین با ورود کالاهای کمکیفیت و ارزانقیمت بازار ایران را تسخیر کرده است. بر اساس آمار گمرک ایران سهم کالاهای چینی از کل واردات در پایان سال ۸۸ و در مقایسه با سال ۷۱ حدود ۹ برابر و در برخی کالاها ۱۷ برابر شده است. این افزایش به معنای آن است که چین تبدیل به شریک تجاری ایران شده آن هم در شرایطی که صنعت ایران با مشکلات عدیدهای روبهرو است.
در این شرایط پدیده صنعت زدایی از اقتصاد ایران به شدت در حال رشد است. تعداد واحدهای صنعتی در حال کاهش و بالطبع بیکاری این بخش در حال افزایش است. واحدهای تولیدی نیز به جای تولید رو به مونتاژ آوردهاند. به نظر میرسد دولت نیز التفاتی به این وضعیت ندارد زیرا در شرایطی که باید واردات کاهش و شرایط تورمی بهبود یابد آمارها نشان از افزایش واردات دارند و شواهد حکایت از سیاست تورمزای هدفمند کردن یارانهها. در این صورت بخش صنعت به حد بالایی تحت تاثیر این شرایط قرار خواهد گرفت و پدیده صنعتزدایی رشد خواهد کرد.
منبع: کلمه
در واکنش به اظهارات اخیر رئیس جمهور برزیل مبنی بر اعلام آمادگی کشورش برای اعطای پناهندگی به یک زن محکوم به سنگسار در ایران، سخنگوی وزارتخارجه جمهوری اسلامی، وی را آدمی “عاطفی” خواند که اطلاعات کافی در اختیار وی قرار نگرفته است. وی همزمان تاکید کرد “رئیسجمهور برزیل را در جریان جرائم فرد متخلف قرار دهیم.”
لولا دا سیلوا، روز شنبه نهم امرداد ماه، در یک کمپین انتخاباتی در جنوب برزیل گفته بود حاضر است سکینه محمدی،
زن ۴٣ ساله ای که توسط دادگاههای ایران به اتهام زنا به سنگسار محکوم شده است را “بعنوان پناهنده” در کشورش بپذیرد.
رئیس جمهور برزیل آدمی عاطفی است و …
به گزارش ایلنا، رامین مهمانپرست در نشست هفتگی خود، ضمن انتقاد از اینکه “بحث حقوق بشر به عنوان یک ابزار سیاسی علیه جمهوری اسلامی مورد استفاده قرار می گیرد”، در رابطه با اظهار تمایل رئیسجمهور برزیل برای اعطای پناهندگی به سکینه آشتیانی فردی که قرار بود در ایران سنگسار شود، متذکر شد: با توجه به شناختی که از رئیسجمهور برزیل داریم، وی یک شخصیت عاطفی و انسانی است که اطلاعات کافی در اختیار وی قرار نگرفته است.
سخنگوی دستگاه دیپلماسی دولت ایران تاکید کرد: پروندههای قضایی باید روند خود را طی کند و کاری که میتوان در این رابطه انجام داد آن است که رئیسجمهور برزیل را در جریان جرائم فرد متخلف قرار دهیم.
سخنگوی وزارت خارجه در ارتباط با برگزاری همایش حقوق بشر اسلامی که قرار است روز چهارشنبه از سوی آن وزارتخانه برگزار شود گفت “اهداف این همایش، در جهت نفی دروغپردازیهای رسانههای غربی مبنی بر نقض حقوق بشر در ایران است.”
ما منطق داریم، برای همین از اوباما دعوت به مذاکره کردیم
مهمانپرست درخصوص اظهارات روز گذشته احمدی نژاد، مبنی بر دعوت از رئیسجمهور آمریکا برای مذاکره با ایران و اینکه آیا این دعوت به گفتوگو در مورد بحرانهای جهانی است یا مسائل دوجانبه، گفت: در جریان همایش بزرگ ایرانیان خارج از کشور، وی مطالب مهمی را مطرح کرد، از جمله بحث نقد سیاستهای ناعادلانه و همچنین آینده جهان امروز، برخوردها و تهدیدهای امنیتی که منطقه ما را تحت تاثیر قرار داده و البته جنایتهای اسراییل.
وی افزود: در همین رابطه رئیسجمهور اشاره به این موضوع داشت که چون ما منطق قوی داریم حاضریم این منطق را در هر نقطه از جهان به اطلاع مردم دنیا برسانیم و مجمع عمومی سازمان ملل فرصتی خوبی است که اگر اوباما ابراز آمادگی کند، نشستی رودررو، صریح و شفاف با حضور رسانهها برگزار کنیم تا منطق هر یک در خصوص مسائل بینالمللی و بحرانهای موجود مطرح شود و مردم دنیا قضاوت کنند راهحلهای بحرانهای موجود و ریشهیابی آنها از کدامطرف مفیدتراست.
اظهارات مقامات آمریکایی چندان قابل استناد نیست
سخنگوی دستگاه دیپلماسی جمهوری اسلامی، در خصوص اظهارات اخیر مقامات نظامی آمریکا که برنامه حمله به ایران را در اختیار رئیسجمهور ایالات متحده قرار دادهاند، افزود: اظهارات مقامات آمریکایی چندان قابل استناد نیست .ما شاهد سخنان نسنجیده زیادی از سوی این افراد هستیم و فکر میکنیم که علت اصلی این اظهارات عصبانیت ناشی از شکستها و نتیجه آن چیزی جز ایجاد ناامنی بیشتر و تلفات بیشتر نبوده است. بنابراین اگر در فضاسازی و جنگهای روانی خود از اینگونه سخنان استفاده کنند کسی به آنها توجه نمیکند.
وی تاکید کرد “میزان آمادگی دفاعی کشور ما بازدارندگیای را ایجاد میکند و ما در حدی هستیم که چنین تصوری به ذهن کسی برای حمله خطور نکند. “
سخنگوی دولت افغانستان روز سه شنبه اعلام کرد: حامد کرزی رییس جمهوری این کشور بزودی برای دیدار رسمی از جمهوری اسلامی ایران به تهران سفر خواهد کرد.
سایت ایران دیپلماتیک نوشت ، وحید عمر هدف از سفر کرزی را دیدار و گفت و گو با مقام های ایرانی و شرکت در نشست سه جانبه روسای جمهور سه کشور فارسی زبان ایران، افغانستان و تاجیکستان ذکر کرد.
به گفته وی،کرزی در این سفر با “محمود احمدی نژاد” و “امام علی رحمان” همتایان ایرانی و تاجیکی خود بطور جداگانه نیز دیدار و گفت و گو خواهد کرد.
هرچند سخنگوی دولت افغانستان به تاریخ دقیق این سفر اشاره ای نکرد، اما گفته می شود، سفر کرزی اواخر هفته جاری به ایران انجام خواهد شد.
سخنگوی دولت افغانستان در ادامه با اشاره به روابط حسنه میان این دو کشور اظهار داشت: مناسبات افغانستان با آمریکا نمی تواند تاثیری بر روابط خوب و همه جانبه کابل و تهران داشته باشد.
گفتنی است حامد کرزی رییس جمهوری افغانستان آخرین بار در فروردین ماه امسال برای شرکت در مراسم باستانی نوروز به تهران سفر کرده بود.
وکیل جعفر پناهی از تجدید وقت جلسه دادگاه موکل خود به دلیل عدم حضور رییسشعبه و نماینده دادستان خبر داد.
به گزارش ایلنا، فریده غیرت با اعلام این مطلب اظهارداشت: قرار بود روز گذشته جلسه رسیدگی به اتهامات جعفر پناهی و محمد رسولاف در شعبه ۲۶ دادگاه انقلاب اسلامی به ریاست قاضی پیرعباسی برگزار شود که به دلیل عدم حضور وی و نماینده دادستان جلسه رسیدگی به ۶ مهرماه موکول شد.
وی، اتهامات موکل خود را اجتماع و تبانی به قصد ارتکاب جرم علیه امنیت کشور و فعالیت تبلیغی علیه نظام جمهوری اسلامی عنوان کرد.
غیرت که وکالت حسین نورانینژاد را هم برعهده دارد، از اتمام محکومیت وی در شهریورماه خبر داد و اظهارداشت: در حکم صادره علیه موکلم،وی به یکسال حبس تعزیری محکوم شده بود که با این اوصاف،در شهریورماه محکومیت وی به پایان خواهد رسید.
وکیل نورانینژاد خاطرنشان کرد: پس از گذشت نیمی از دوران محکومیت، از دادستان تهران تقاضای آزادی مشروط کردیم که این امر مورد موافقت مقامات قضایی قرار نگرفت.
غیرت همچنین از ارسال پروندههای ژیلا بنییعقوب و سارا توسلی به دادگاه تجدید نظر خبرداد و گفت: بنییعقوب در مرحله بدوی ازسوی شعبه ۲۶ دادگاه انقلاب به یک سال حبس و ۶ سال محرومیت از روزنامهنگاری محکوم شد و توسلی نیز به اتهام اجتماع و تبانی به قصد ارتکاب علیه امنیت کشور و تبلیغ علیه نظام به ۶سال حبس و ۷۴ ضربه شلاق محکوم شده است.
«سالگرد کشته شدن فرزندم پنجشنبه چهارده مرداد است، احمد من یک جوان ۲۲ ساله بود ما آرزو داشتیم برایش مراسم عروسی برگزار کنیم ولی هم بچه ام را کشتند، هم برایش در صدا و سیما فیلم دروغ ساختند و هم قاتلش را بعد از یک سال معرفی نکرده اند. حالا اگر چه در این یک سال داغ ما بیشتر شده است اما چاره ای نداریم جز آنکه یک مراسم خوب و آبرومندانه درست عین مراسم عروسی که آرزویش را داشتیم برای احمد برگزار کنیم».
مادر شهید احمد نجاتی کارگر در حالی از برگزاری اولین مراسم سالگرد فرزندش حرف می زند که بعد از گذشت یک سال هیچکدام از شکایت هایشان در دستگاه قضایی نه تنها به نتیجه نرسیده است بلکه مختومه اعلام شده است.
احمد نجاتی ۲۴ خرداد ماه سال گذشته در جریان اعتراضات پس از انتخابات ریاست جمهوری، دستگیر شده، سپس بر اثر ضرب و شتم در بیمارستان جان باخت و در قطعه ۲۱۳ ردیف ۱۵ شماره ۳۵ به خاک سپرده شد.
منزلت محمدی می گوید: برای برگزاری مراسم سالگرد فرزندم دلشوره دارم ، دلم نمی خواهد هیچ اتفاقی برای دوستان احمد بیافتند برای همین مراسم را یک روز زودتر از سالگرد کشته شدن فرزندم برگزار می کنیم و حتی به خیلی از آشنایان هم اصلا نگفته ایم تا خدای نکرده اتفاقی برایشان رخ ندهد اما مردم در تمام این یک سال آنقدر به ما محبت کرده اند که خدا می داند چقدر تسلای دل داغ دیده ما بود.
گفتگوی جرس با مادر احمد نجاتی کارگر پیرامون رنج یک ساله این خانواده و برگزاری اولین مراسم گرامیداشت این شهید در پی می آید:
خانم محمدی، دقیقا یک سال از کشته شدن فرزندتان می گذرد، خودتان این یک سال را چگونه تعریف می کنید؟
همیشه فکر می کردم وقتی زمان بگذرد، ما آرام تر می شویم. اما باور کنید یک سال گذشت ولی این زخم ما انگار صد ساله شد، داغ ما بیشتر شد. ظلمی که بعد از کشته شدن احمد به ما کردند شکسته ترمان کرد، داغدیده ترمان کرده است، احمد خیلی جوان بود و ما برایش آرزوها داشتیم. می خواستیم برایش عروسی بگیریم، حالا باید برای سالگرد مرگ او مراسم برگزار کنیم ولی همان را هم طوری برگزار می کنیم که آرزو داشتیم برای عروسی اش یک مراسم آبرومندانه و خوب برگزار کنیم .
آیا از مردم درخواستی هم دارید که در سالگرد احمد کاری انجام دهند؟
نه باور کنید همیشه نگرانم مبادا بلایی که سر احمد من آمد بر سر بچه های دیگر بیاید. من هم مثل مادران دیگر که عزیز از دست داده اند و با نگرانی برای شهیدان خود مراسم برگزار کرده اند، دلهره دارم و فقط راضی هستم به اینکه هر کسی که احمد را می شناسد در مراسم سالگردش به یاد او باشد و شمعی برایش روشن کند. همین برای ما ارزشمند است.
از طرف نهادهای امنیتی تذکری برای نحوه برگزاری مراسم به شما داده اند؟
به صورت رسمی چیزی نگفته اند ولی من نگرانم. به دخترهایم می گویم نمی دانم چرا انقدر دلشوره دارم. شنیده ام مراسم سالگرد بعضی از شهدا را به هم زده اند، می ترسم برای دوستان احمد اتفاقی بیفتند برای همین خیلی از آشنایان را هم دعوت نکرده ام اما خودشان گفته اند که به بهشت زهرا خواهند آمد. مراسم را روز پنجشنبه چهارده مرداد و حتی یک روز زودتر برگزار می کنیم تا مشکلی انشالله برای دوستانش پیش نیاید.
در این یک سال بیشتر از چه کسانی زخم دیده اید و چه کسانی به شما ظلم کرده اند؟
چه بگویم؟ وقتی عزیزی را از دست می دهی این خود به تنهایی درد کمی نیست اما تصور کنید که در تمام این یک سال مرگ عزیزت را انکار کنند و شما دست تان از همه جا کوتاه باشد و نه تنها در دستگاه قضایی به شکایت ها جواب نمی دهند بلکه فیلم هم بسازند و بگویند اصلا خانواده ما دروغ می گویند. من هنوز نمی توانم فراموش کنم شبی را که تمام فامیل به ما زنگ می زدند تا برنامه بیست و سی را ببینیم . این ظلم کمی نیست که فرزند شما زیر خاک باشد هنوز خاکش هم خشک نشده باشد آنوقت کسانی که اهل همین خاک و همین کشور هستند بروند بالای سر جنازه ای که به تازگی دفن شده است، فیلم دروغ بسازند. یعنی از یک قبر دو طبقه طوری فیلم بگیرند که سنگ قبر مهدی برادر احمد که هشت سال پیش فوت کرده بود را نشان بدهند و به مردم بگویند ببینید احمد نجاتی کارگر کشته نشده است. حتی همان تابلویی که بهشت زهرا خودش نام کسانی که دفن می شوند را روی آن حک می کند هم در فیلم نشان داده شد ولی گفتند این را ما به دروغ ساخته ایم. نمی توانم ببخشم کسانی که با آبرو و احساسات ما یکجا بازی کرده اند.
قصه انکار کشته شدن فرزندتان را خیلی ها در صدا و سیما دیده اند، ولی بعدها یک وبلاگ نویسی که همنام فرزند شما بود هم اعلام کرده است که اساسا مرگ احمد نجاتی کارگر دروغ است؟ کدام یک بیشتر شما را ناراحت کرد؟
من از صدا و سیما که دروغ گفته بود ناراحت شدم ، دلم شکست که آبروی ما را بردند، ولی همیشه دلم می خواست آن جوانی که همنام پسرم بود را ببینم و بگویم، چطور توانستی با قلب های سوخته پدر، مادر و خواهران یک جوانی که کشته شد بازی کنی؟ من فقط دلم می خواهد ببینمش و با او حرف بزنم. ببینم آیا خودش هم خانواده ای دارد و بعد راضی شد اینگونه با احساسات یک خانواده داغدیده بازی کند. از بس کار این آقا رذیلانه و پست بود گاهی وقت ها فکر می کنم ممکن نیست چنین آدمی وجود داشته باشد که چون همنام پسرم بود، پا روی جنازه یک انسان بگذارد و به دنیا بگوید چون من زنده هستم پس هیچ احمد نجاتی دیگری را در ایران نکشته اند.
گفته اید آرزو داشتید برای فرزندتان مراسم عروسی برگزار کنید و حالا مایلم یک سوال کاملا خصوصی بپرسم آیا فرزند جوان شما کسی را هم در زندگی اش دوست داشت؟
بله دختر جوانی که در تمام این یک سال هرگز ما را تنها نگذاشت. احمد او را دوست داشت و حالا ما او را مثل احمد دوست داریم . چون خوب می دانم که در این یک سال هر آنچه به من، به پدر احمد و به خواهرانش گذشت بر او هم گذشته است. دانشجویی که در روزهای اول که احمد رفت، او اصلا نمی توانست تمرکز کند، اما بعدها به من می گفت؛ « مامان من سر هر جلسه امتحانم، می گفتم احمد جان خودت کمکم کن تا از پس دلتنگی ها بر آیم و در این امتحان هم موفق شوم.» همین که او به یاد ما و احمد هست برای ما ارزشمند است.
بر اساس گفته های کسانی که از کهریزک آزاد شده اند، ظاهرا احمد نجاتی هم در کهریزک نگهداری می شد آیا توانسته اید اطلاعات بیشتری در این زمینه کسب کنید؟
متاسفانه اطلاعات ما هم در هیمن حد است چون وقتی احمد در کما بود نمی توانست چیزی به ما بگوید. پسرم را آنقدر مورد ضرب و شتم قرار داده بودند که کلیه ها و ریه هایش بیمار شده بود و باید دیالیز می شد. اما وقتی برگه پزشکی قانونی را بعد از هفت ماه با آن همه تاخیر به ما تحویل دادند در آن نوشته بودند که به علت مسمومیت کشته شده است در حالی که پزشکان معالج احمد در بیمارستان به ما گفتند اصلا چنین چیزی صحت ندارد.
وقتی پزشکان به شما گفتند شما از طریق آنها نتوانستید پیگیری کنید؟
نه متاسفانه ، آنها گفتند کاری از دست شان بر نمی آید اما از ما می خواستند تا مصرانه پیگیر باشیم. در ضمن همسر من هم آن زمان می ترسید اگر سر و صدا کند جنازه بچه ام را به ما تحویل ندهند، بعدش هم که صدا و سما آن دروغ ها را گفت همیشه می ترسید که برای اثبات دروغ های خودشان شبانه بروند بهشت زهرا جنازه را از قبر بدزدند قادر نیستم بگویم بر ما چه گذشت. خواب و قرار نداشتیم . خواهران احمد از همان روزهایی که احمد در کما بود شکستند. مثل پروانه بالای سر برادر بودند، مردند و زنده شدند تا برادرشان از کما خارج شد ولی احمد فقط چند روز بعد از کما توانست دوام بیاورد…بچه ام را، جوان ۲۲ ساله را له کرده بودند، یعنی صدای ما را کسی می شنود؟ کسی نیست که به داد یک خانواده برسد و بگوید درد شما چیست…روزهای تلخی بر ما گذشت و اگر همدلی های مردم و کسانی که سراغ ما می آیند نبود این دردها ما را هم دق داده بود. ما سوختیم در این یک سال مثل همه خانواده های دیگری که جوان از دست داده اند و هیچ کسی هم به دادشان نرسید.
یعنی در این یک سال از مقام های مسوول کسی سراغ شما نیامد و یا شما سراغ هیچ یک از مسوولان نرفتید؟
نه خیر. یک بار یک آقایی به همسرم گفت، بیایید شما را ببرم خدمت رهبری و با آقای خامنه ای درددل کنید، همسرم گفت، اصلا این حرف را دیگر تکرار هم نکنید. مگر رهبری خودش نمی داند که چه بلایی بر سر جوان ها در کهریزک آمد . در تلویزیون مرگ بچه ام را انکار کردند. ولی بگذارید بچه ما را مردم خودشان به عنوان شهید پذیرفته اند، ما هم با دردهای خودمان بسوزیم . آن آقا هم دیگر سراغ همسرم نیامد، اما در عوض مردم معمولی وقتی همسر من که دیگر بعد از احمد واقعا ضعیف و بیمار شده است را می بینند به او می گویند که از مظلومیت احمد ناراحت شده اند. همین همدلی های مردم واقعا برای ما ارزش بیشتری دارد . شاید من یک مادر هستم و نمی توانم بگویم احمد چه خصوصیت های انسانی خوبی داشت اما هیچ کدام از همسایه ها، دوستان و آشنایان از احمد بدی ندیده بودند و همیشه از او به خوبی یاد می کنند. که همین برای ما تسلای خاطر است.
یعنی الان هیچ حرفی با مسوولانی که در این یک سال پاسخگو بوده اند ندارید که بزنید؟
ما از آقای ضرغامی به خاطر دروغی که صدا و سیما گفته بود شکایت کردیم ولی آنها اصلا به روی خودشان هم نیاورده اند، وکیل ما هم خیلی زحمت کشیده است ولی کسی در دستگاه قضایی پاسخگو نیست. به خدا سپرده ام و بارها سر خاک احمد به او گفته ام، تو خودت آنقدر خوب بودی که نخواهی گذاشت خونت پایمال شود. با هرکسی اینجا حرف می زنیم، حرف های ما را می اندازند در چاله و رویش گل می ریزند. . همسرم همیشه می گوید خدا خودش انتقام همه این جوانان را می گیرد. در خواست ما فقط معرفی قاتل بچه های ما بود که هیمن را هم دریغ کردند.
حرف آخرتان؟
گاهی وقت های می گویم اصلا فرض می کردند بچه من اشتباه کرد و نباید می رفت در خیابان، جوان بود و می خواست ببیند چه دارد بر سر مملکتش می آید، مثل خیلی از جوان های دیگر رفت خیابان، ولی واقعا جوابش این بود که آنقدر این بچه را بزنند تا کلیه هایش از کار بیفتند و برای همیشه تمام کند؟ یعنی نمی توانستند یک تعهد از او بگیرند؟ آرزو می کنم خدا هیمن بلایی که آنها سر عزیزان ما آورده اند را سر خودشان بیاورد تا بفهمند خانواده هایی که بچه های بیگناهشان را کشتند چه کشیدند.
سخنگوی فراکسیون خط امام(ره)مجلس معتقد است که دولت به جای برگزاری همایشهای ایرانیان خارج از کشور باید به فکر افرادی باشد که در حال مهاجرت از کشور هستند.
به گزارش ایلنا، داریوش قنبری در انتقاد از همایش ایرانیان مقیم خارج از کشور اظهار داشت: چندی پیش نیز با پرداخت هزینههایی گزاف تلاش شد ایرانیان خارج از کشور برای برگزاری همایش جذب شوند. اما اطلاعات رسیده حاکی از آن است که بسیاری از آن افراد به معنای واقعی سرمایهگذار نبودهاند.
سخنگوی فراکسیون خط امام (ره) مجلس ادامه داد: در حالی که دولت با سیاستهای نادرست خود سرمایهگذاران داخلی را از کشور فراری داده است، برگزاری همایشی تحت عنوان ایرانیان مقیم خارج از کشور با هدف جذب سرمایهگذار، در تناقض آشکار با سیاستهای دولت است. هرچند که این تناقض درکنار دیگر تناقضهای کثیر دولت جای میگیرد.
وی ادامه داد: احمدینژاد باید پاسخ دهد در شرایطی که به دلیل سیاستهای اشتباهش سرمایهگذاران کشور به خارج مهاجرت کرده و وضعیت برای سرمایهگذاری در کشور مناسب نیست، این همایش چه پیامی دارد؟
قنبری با انتقاد از هزینههای گزاف برای برگزاری این همایش خاطرنشان کرد: بعید به نظر میرسد که با برگزاری این همایش سرمایهگذاران خارجی به داخل کشور هدایت شوند و در کشور ما سرمایهگذاری کنند.
این نماینده مجلس با بیان اینکه هدف این همایش کاملاً مبهم بوده است، تصریح کرد: اخیرا شورای عالی ایرانیان فعال شده و تبدیل به یک وزارت خارجه دیگر شده است که کارهای زیادی را انجام میدهد و به نوعی موازی کاری با وزارت امور خارجه را در دستور کار خود دارد.
وی همچنین با انتقاد از برخورد دولت با رسانهها و مطبوعات، تصریح کرد: مطبوعات زیادی در سال گذشته به تعطیلی کشانده شده و برخوردهایی که با اصحاب رسانه صورت گرفته بسیاری از آنان را وادار به مهاجرت به خارج از کشور کرده است. در کنار این موضوع نخبگان علمی نیز با توجه به برخوردهایی که با آنان صورت گرفته است، به خارج از کشور مهاجرت کرده است. آمارها حاکی از آن است که بسیاری از متخصصان ما در سال گذشته از کشور خارج شدهاند.
قنبری گفت که سیاستهای دولت روز به روز جاذبه ماندن در کشور را کاهش میدهد. از این رو در شرایط کنونی احمدینژاد به جای آنکه دغدغه جذب ایرانیان خارج ازکشور را داشته باشد، بهتر است دغدغه فراریان و از کشور خارج شدگان را در سر داشته باشد.
نایب رئیس کمیسیون اجتماعی مجلس با انتقاد از سیاست دولت در افزایش جمعیت از سویی و ارائه مدل هایی از خانه ها کوچک گفت: این دو سیاست کاملا در تضاد با هم و مغایر قانون هستند و موجب هنجارشکنی هایی در سطح روابط اعضای خانواده خواهند شد .
به گزارش مهر، مجید نصیرپوردرخصوص تصمیم دولت برای پرداخت یک میلیون تومان به نوزادان اظهارداشت: اصل حمایت مالی از عموم مردم در شرایط نامناسب اقتصادی که ما داریم می تواند مسکنی برای مردم باشد اما قطعا تزریق پول نقد به این شکل برای قشر خاصی از جامعه احساس تبعیض را هم به دنبال دارد.
عضو فراکسیون خط امام(ره)مجلس ادامه داد: این درحالی است که مشکلات فراوانی در کشور داریم و اجرای این گونه طرح ها به هیچ وجه متناسب با معضلات اجتماعی و رفاهی در کشور نیست. چنین طرحی زمانی می تواند به خوبی اجرا شود و نتیجه بخش باشد که دیگر مولفه ها نیز در کشور در سطح خوبی باشد.
نماینده سراب گفت: در سالهای گذشته نظام جمهوری اسلامی سیاست جلوگیری از افزایش بی رویه جمعیت را به دلایلی از جمله منابع کشور و مسائل بهداشتی و اقتصادی در نظر گرفت و با هزینه های زیاد در تبلیغات این کار اجرایی شد. در زمان کنونی شرایطی که موجب شد این تصمیم در سالهای گذشته عملی شود، هنوز پابرجاست و هنوز از بین نرفته است.
نایب رئیس کمیسیون اجتماعی مجلس یادآور شد: دولت با اجرای این قانون، سایر قوانین را زیر پا می گذارد و مردم را تشویق به افزایش جمعیت می کند که این در دراز مدت تبعات منفی برای کشور خواهد داشت.
نصیرپور گفت: اگر با روند کنونی افزایش جمعیت پیش برویم در سال ۱۴۰۴ پیش بینی می شود که بالغ بر ۹۵ میلیون نفر جمعیت خواهیم داشت، اما با روشی که دولت در پیش گرفته این رقم به ۱۲۰ میلیون نفر می رسد که مطمئنا ما برای تامین نیازهای فرهنگی و اجتماعی و اقتصادی این تعداد با مشکلات و چالش جدی مواجه خواهیم شد.
وی خاطرنشان کرد: معتقدم در این سیاست دولت باید تجدید نظر داشته باشد و اقداماتی نکند که موجب وهن مدیریت کشور در این سالها شود.
نصیرپور گفت: قطعا مجلس شورای اسلامی در مورد اجرای قوانین پافشاری دارد و با هر اقدام خلاف قانونی برخورد می کند .
نماینده سراب یادآور شد: یکی از دستاوردهای این قانون دولت افزایش جمعیت است و اساسا نظر و میل و علاقه رئیس جمهور همانطور که بارها در سخنرانی ها و اظهار نظرات خود تاکید کرده است و پنهان کاری نیز وجود ندارد، افزایش جمعیت کشور است اما این سیاست باید براساس استراتژی نظام پیش رود نه سلیقه.
نصیرپور ادامه داد: این سیاست دولت با سیاست مسکن که ارائه خانه های کوچک است در تضاد است دولت از سویی مردم را به سمت قانع شدن با خانه هایی با مساحت کم تشویق می کند و سپس همین مردم برای افزایش فرزند مورد حمایت قرار می گیرند هرچند این حمایت ها هم نمی تواند گره ای از مشکلات مردم باز کند، اما این دو سیاست کاملا در تضاد با هم هستند و موجب هنجارشکنی هایی در سطح روابط اعضای خانواده پیش خواهد آورد که با قالب فرهنگی ما در تضاد است.
کمتر از یک هفته پس از اظهارات وزیر دفاع جمهوری اسلامی مبنی بر "قریب الوقوع" بودن افتتاح پروژه های مهم و خیره كنندۀ دفاعی، فرمانده كل ارتش ایران نیز، ضمن اعلام آمادگی قوای ارتش، از به آب اندازی یک فروند زیر دریایی ارتش طی ده روز آینده خبر داد.
به گزارش ایسنا، امیر سرلشكر عطاءالله صالحی در حاشیه بازدید از منطقه یکم نداجا در بندرعباس، مهمترین هدف این سفر را، بازدید از آخرین پیشرفت تعمیرات و بازسازی شناورهای سطحی و زیرسطحی و همچنین بازدید از زیردریایی خواند كه ظرف ده روز آینده به آب انداخته میشود.
این مقام ارشد نظامی، ضمن اشاره به قطعنامه ها و مصوبات بین المللی و منطقه ای علیه جمهوری اسلامی، تاکید کرد "تحریمهای اعمال شده که در قالب بازرسی از شناورها مطرح گردیده، قطعا مورد قبول جمهوری اسلامی نیست و و از نظر ما، دزدان دریای سومالی با دزدان دریایی آمریکایی تفاوتی ندارند."
فرمانده کل ارتش ایران همچنین خبر داد "اكنون بیش از یك سال است كه در مناطق و آبهای دوردست، دریانوردی میكنیم بنابراین باید توان كنترل، اداره و فرماندهی در مناطق دوردست داشته باشیم. "
صالحی خاطرنشان كرد: ایجاد توانمندی در تجهیزات داخلی شناورها كه بومی و به روز شده است، ما را امیدوار كرده كه بتوانیم میزان ماندگاری خود را در آبهای دوردست افزایش دهیم.
وی با اشاره به اینكه نیروهای سه گانه ارتش در برابر تهدیدات آمادگی كامل دارند، گفت: نیروهای ارتش طی سه سال گذشته ارتقاء قابل توجهی یافتهاند و ماموریت آنها از آبهای ساحلی گرفته تا آبهای دوردست خلیج عدن و اقیانوس هند انجام میشود.
گفتنی است در واکنش به تحریم های اتخاذ شده علیه جمهوری اسلامی - بویژه در زمینه تسلیحات- وزیر دفاع جمهوری اسلامی اواخر هفته گذشته هشدار داد "پاسخ عملی به تحریمهای دشمنان را با افتتاح پروژه های مهم و خیره كنندۀ دفاعی خواهیم داد و خاطرنشان کرد "از آنجا كه امروز صنایع دفاعی در حوزههای هوافضا، هوایی، دریایی، موشكی، الكترونیك و اپتیك، زرهی، مهندسی و عمرانی، تحقیقاتی و پژوهشی در مجموعه وزارت دفاع متمركز شده و نقش اصلی را در این زمینه ایفا میكنند، پاسخ عملی به تحریمهای دشمنان را بزودی با افتتاح دهها پروژه مهم و خیرهكننده دفاعی خواهیم داد."
عضو فراکسیون خط امام(ره)مجلس معتقد است باید پرسید همایشی که دیروز برای ایرانیان خارج از کشور برگزار شد، غیر از سخنرانیهای احساسی و کفزدنهای مداوم حضار چه نتیجهای داشته است.
انوشیروان محسنیبندپی نایب رئیس كمیسیون بهداشت و درمان، در گفتگو با ایلنا، درباره همایش ایرانیان مقیم خارج از كشور كه روز گذشته با حضور رئیسجمهور برگزار شد، گفت: همه میدانند كه در آن همایش یكسری از افراد را انتخاب كرده بودند كه لزوما سرمایه دار و صاحب صنایع نبودند. در واقع یك عده آدم را یكجا جمع كرده بودند تا برایشان سخنرانیهای احساسی بكنند و آنها هم مدام برای سخنران كف بزنند.
وی ادامه داد: در شرایطی كه مشكلات عدیدهای از جمله اشتغال، هزینههای درمانی و... در زندگی آحاد افراد جامعه وجود دارد، باید پرسید این همایشها و جایزه دادنها چه مشكلی را حل میكند؟
عضو فراكسیون خط امام(ره) با اشاره به مشكلات تولیدكنندگان در بخش كشاورزی و صنایع افزود: الان بسیاری از صنایع كشور با ظرفیت حداقلی مشغول به كار هستند. به این خاطر كه از تولیدكنندگان حمایت عملی نمیشود. برنجكاران و باغداران ما به دلیل همین عدم حمایتهای دولت زمینگیر شدهاند.
محسنی ادامه داد: در چنین شرایطی اگر میخواهیم همایش برگزار كنیم و جایزه بدهیم برای كسانی برگزار كنیم كه همین جامعه را با همه مشكلات موجودش پذیرفتهاند، برای پیشرفت كشور زحمت میكشند و در مواقع نیاز هم در صحنه حضور پیدا میكنند.
نایبرئیس كمیسیون بهداشت با بیان اینكه این همایش با موضع عدالتمحوری دولت مغایرت دارد، تصریح كرد: عدالتمحوری یعنی اینكه بنشینیم حرف همین مردم را بشنویم. ضمن اینكه باید پرسید این افرادی كه دعوت شده بودند، اصلا چه کسانی بودند و در مدت این دو سال كه این شورای ایرانیان خارج از كشور تشكیل شده، چه مشكلاتی را حل كرده است؟
نقدینگی در گردش كشور از مرز 250 هزار میلیاردتومان گذشت.
به گزارش ایلنا، درحالی كه آمار رشد نقدینگی در 12ماه سال گذشته رشد معادل 8.2 درصد را به ثبت رسانده، آخرین گزارشها حاكی است حجم نقدینگی در گردش كشور از 234 هزار میلیارد تومان نقدینگی در گردش تا پایان سال 88 به 250هزار میلیارد تومان تا پایان تیرماه امسال رسیده است.
افزایش حجم نقدینگی در گردش اقتصاد ایران در حالی صورت میگیرد كه حجم نقدینگی در پایان سال 88 به میزان 234 هزار میلیارد تومان گزارش شد. میزان نقدینگی كشور در پایان سال 87 به میزان190هزار میلیارد تومان بوده و درپایان سال 86 این رقم164هزار میلیارد تومان به ثبت رسیده است.
مقایسه رشد نقدینگی در سالهای 86 تا خرداد 89 نشان میدهد آهنگ رشد نقدینگی فزاینده بود به طوری كه مقایسه این آمار از افزایش سه برابری تنها در سه سال گذشته خبر میدهد.
پس از آنكه رشد نقدینگی در فاصله سالهای 84 تا 86 به بیش از دو برابر رسید، طهماسب مظاهری رییس كل پیشین بانك مركزی با اعلام اینكه خزانه بانك مركزی را شش قفله كرده است، مدعی شد كه مانع از رشد نقدینگی در یكسال مدیریتش بر بانك مركزی شد. اما درمدتی كه وی سكان اداره بانك مركزی را برعهده داشت، اگر چه رشد نقدینگی تا حدودی كنترل شد اما حجم نقدینگی در گردش كشور به از164 هزار میلیارد تومان رسیده این درحالی است كه رشد نقدینگی در پایان سال 86 معادل 164هزار میلیارد تومان به ثبت رسید. با این حال بعد از انتصاب محمود بهمنی به ریاست كل بانك مركزی اگرچه وی اعلام كرد كه سیاستهای انقباضی را در بانكمركزی پیگیری خواهد كرد اما در مدت مدیریت وی حجم نقدینگی در گردش كشور از 190هزار میلیارد تومان به 250هزار میلیارد تومان رسیده است كه این عدد با افزایش حجم نقدینگی با زمان مدیریت ابراهیم شیبانی رییس اسبق بانك مركزی برابری میكند.
براساس این گزارش، نقدینگی در گردش كشور در پایان شهریور سال84 به میزان 64 هزار میلیارد تومان به ثبت رسید كه این رقم در پایان سال 86 به 164 هزار میلیارد تومان افزایش یافت.
اگرچه رشد 17.9 درصد نقدینگی سال 88 به 8.2 درصد در سال جاری( استناد به گزارش اخیر بانك مركزی) رسیده اما این افزایش حجم نقدینگی در گردش موجب نگرانی كارشناسان و تحلیلگران اقتصاد ایران شده است. به گفته آنان این میزان حجم نقدنیگی در شرایطی رخ داده كه اقتصاد ایران درگیر ركود است و علی رغم تزریقهایی كه صورت گرفته همچنان ركود براقتصاد ایران حاكم است. از سویی اقتصاد ایران با جراحی بزرگ هدفمندی یارانهها نیز بزودی مواجه میشود كه این طرح نیز به نوبه خود اثرات منفی براقتصاد ایران خواهد گذاشت.
مسیح علی نژاد
ژیلا بنی یعقوب را ببیند در این عکس. همان روزنامه نگاری که سی سال محرومیت از روزنامه نگاری، جواب صدها بار تن لرزه های کسانی است که او با قلم نصیب شان کرده است و آنها نیز حکم به خانه نشینی اش دادند. حالا او در امتداد اعتصاب همسرروزنامه نگارش، خانه ننشست به میدان اعتراض آمد.
تن خسته به دیوار تکیه داده است. پرستو سرمدی را نگاه کنید. زانوی خسته از یک سال دویدن برای همسری که از یک روز مرخصی هم بهره مند نبوده است را به دست های خودش تکیه داده است. جرم همسر روزنامه نگارش، اعتقاد و ایمان به باور همان حزبی است که حزب گریزان را واداشت تا در دادگاه نمایشی انتخابات، استعفای اجباری حجاریان و دیگران از همان حزب را جار زنند. اینجا اداره کل سازمان زندان هاست در کشوری که مدعی اداره جهان را دارد.
حضور خانواده های اعتصاب کنندگان در میدان درست در روزهایی که خیابان دیگر خیابان خرداد و حماسه نیست، هم ستودنی است و هم کمی تلخ.
ستودنی از آن رو که با این همه سرکوب و سختی، هنوز از اعتراض باز نایستادند و تلخ از آن رو که انگار همراهی های ما آنگونه که باید موج نمی آفریند.
ایرانیان مهاجر هر یک به سهم خود سعی بر امتداد این اعتصاب کردند، جمعی در کمپ های پناهندگی لب از غذا باز داشتند و جمعی بار دیگر نشستن روبروی سفارتخانه ها را انتخاب کردند و جمعی دیگر در فضای مجازی همدل شدند اما باز هم انگار در این عکس نوعی تنهایی، رخ می نماید و می آزارد. سال گذشته در چنین روزهایی دادگاه نمایشی برپا بود و هر عکسی که می رسید ما محکم تر بر طبل رسوایی حاکمیت می کوبیدیم. دنیا را پر کرده بودیم از متن اعترافات ساختگی آنان که تحت شکنجه اقرار کردند بر آنچه که میل و باورشان نبود.
یادتان هست به هر صفحه و شبکه ای که می رفتیم همدلی های ما بود با ابطحی و عطریانفر؟ یادتان هست چقدر همدل و همراه بودیم با آنان که به میل ما هم سخن نگفتند؟ این که می خواهم بگویم قضاوت نیست یک پرسش ساده است. آیا همدلی های ما با آنان که زیر فشار اعتراف کرده بودند برابری می کند با آنان که زیر فشار، اعتصاب کرده اند؟ آیا ما به همان اندازه که عکس ها و تصاویر و خبرهای مربوط به شکسته شدن غیرعادلانه زندانیان را فریاد زدیم، نشکستن این شانزده زندانی در اعتصاب را هم فریاد زدیم؟ پس چرا در این عکس غربتی هست که در عکس های نشان پیروزی عطریانفر نبود؟ ما با عکس های دادگاه نمایشی که کودتا چی برپا کرده بود هم حماسه آفریدیم و دنیا را تکان دادیم. حالا چه شد این عکس هایی که مقاوم های زندان و خانواده های مقاوم ترشان از اعتراض تصویر کرده اند، به آن اندازه دنیا را تکان نمی دهد؟
چرا تن بر دار فرزاد کمانگر دنیا را تکان می دهد اما فریادهای ما برای تن آماده به دار شدنِ جعفر کاظمی دنیا را تکان نمی دهد؟
چرا مرگ ما صدایش بیشتر از تلاش مان برای زنده مانندن دنیا را تکان می دهد؟ ما کم گذاشتیم یا دنیا سرش گرم داد و ستدهای بزرگتر است؟
ما که در امتداد صدای اعتصاب کنندگان و بازتاب التهاب خانواده هایشان سعی مان بر این است تا کم نگذاریم اما یک جای کار می لنگد.
کاش سران جنبش سبز هم پیش از آنکه فاجعه اتفاق افتد، کاری بکنند...
عیسی سحر خیز، رفیعی، مهدی محمودیان، مسعود باستانی و طبرزدی
پنچ روزنامه نگار زندانی در رجایی شهر از احمدی نژاد خواستند به سوالات آنان در خصوص عملکرد دولت خود پاسخ دهد.
به گزارش منابع خبری جرس به نقل از زندان رجایی شهر، بدنبال اعلام آمادگی احمدی نژاد برای انجام مناظره با اوباما، عیسی سحر خیز، رفیعی، مهدی محمودیان، مسعود باستانی و طبرزدی پنچ روزنامه نگار در بند از وی درخواست کردند تا در یک نشست خبری به سوالات این روزنامه نگاران در خصوص عملکرد دولت خود پاسخ دهد.
احمدی نژاد روز گذشته در همایش ایرانیان مقیم خارج اعلام کرد: طی چند سال گذشته، هر سال اعلام می کردیم حاضریم هنگامی که برای شرکت در مجمع عمومی سازمان ملل به نیویورک می آییم، با جورج بوش در برابر رسانه ها گفت و گو کنیم. بعد گفتند که بوش از گفت و گو واهمه دارد؛ ما هم گفتیم اشکال ندارد برای گفت و گو مشاورانش را هم بیاورد.
وی با دعوت از آقای اوباما برای شرکت در گفت و گوی زنده تلویزیونی گفت: در این گفت و گو آماده ایم تا راه حل مسائل جهان را روی میز بگذاریم تا ببینیم روش چه کسی بهتر است.
احمدی نژاد در حالی این ادعا را مطرح می کند که از مناظره و هر گونه گفت و گویی با سیاستمداران داخلی سربار زده و حتی حاضر نیست در راستای عمل به وظایف قانونی خود به مصوبات مجلس را انجام دهد. این در حالی است که وی از حضور در مجمع تشخیص مصلحت نظام نیز سر بار می زند.
هر چند احمدی نژاد تمایل زیادی برای مصاحبه با رسانه های خارجی دارد ولی تاکنون حاضر نشده در یک جلسه پرسش و پاسخ صریح با حضور خبرنگاران و رسانه های مستقل داخلی شرکت کند. عمده مصاحبه های وی با سیمای جمهوری اسلامی است که به تنهایی به تشریح نظرات خود می پردازد.
زندان رجایی شهر که به محلی برای تبعید زندانیان سیاسی تبدیل شده، در حال حاضر میزبان تعدادی از روزنامه نگاران اصلاح طلب است. این روزنامه نگاران که یکی از جرایم آنها اهانت به احمدی نژاد است، از وی درخواست کرده اند در یک مناظره مستقیم به سوالات آنان در خصوص عملکرد پنچ ساله دولت نهم و دهم پاسخ دهد.
زندانیان سیاسی زندان گوهردشت با انتشار بیانیه ای ضمن اعلام حمایت از خواسته های بحق اعتصاب کنندگان بند ۳۵۰، از آنان درخواست کردند که هر چه سریعتر به اعتصاب غذای خویش پایان دهند.
در این بیانیه آمده است: ما امضا کنندگان این بیانیه، زندانیان سبز در زندان رجایی شهر، در وهله نخست از مقامهای سیاسی،قضایی و مسوولان زندان اوین می خواهیم تا ضمن توجه به درخواست ها، نیازها و مطالبات قانونی، شرعی و صنفی زندانیان بند ۳۵۰ اوین هر چه سریعتر نسبت به بازگرداندن آن دسته از زندانیان سیاسی که در سلول انفرادی نگهداری می شوند به بند عمومی اقدام کنند.
به گزارش جرس، در حال حاضر تعدادی از زندانیان پس از انتخابات ریاست جمهوری سال پیش در زندان رجایی شهر بسر می برند. در این میان می توان به احمد زیدآبادی، عیسی سحرخیز، مسعود باستانی، داوودسلیمانی، بداغی، مهدی محمودیان، طبرزدی، رفیعی و فروشانی اشاره کرد. امکانات رفاهی این زندان در حد بسیار پایینی است و از این زندان بعنوان تبعید گاه زندانیان سیاسی استفاده می شود.
متن کامل این نامه به این شرح است: طی هفته ای که گذشت حوادث و رویداد های ناگواری باعث شد تادوستان و یاران ما در جنبش سبز اعم از فعالان سیاسی، روزنامه نگاران و دانشجویان دربند ۳۵۰ زندان اوین در اعتراض به شرایط نامناسب خود دست به اعتصاب غذا بزنند و پس از آن در پی اقدامات تنبیهی به سلول های انفرادی منتقل شوند.
بدون شک بی توجهی به شان و کرامت انسانی زندانیان سیاسی بند ۳۵۰ و عدم رعایت قوانین موجبات نارضایتیزندانیان این بند شده است. قطع تماس های تلفنی روزانه زندانیان با خانواده هایشان،اعمال محدودیت در ملاقات با آنان و سختگیریهای گسترده ای که براین زندانیان در طول دوران بازداشت اعمال شده است،از عوامل اصلی چنین اقداماتی است.
ما امضا کنندگان این بیانیه، زندانیان سبز در زندان رجایی شهر، در وهله نخست از مقامهای سیاسی،قضایی و مسوولان زندان اوین می خواهیم تا ضمن توجه به درخواست ها، نیازها و مطالبات قانونی، شرعی و صنفی زندانیان بند ۳۵۰ اوین هر چه سریعتر نسبت به بازگرداندن آندسته از زندانیان سیاسی که در سلول انفرادی نگهداری می شوند به بند عمومی اقدام کنند.
از سوی دیگر خطاب به هم فکران و دوستان سبزاندیش خود که در حال اعتصاب غذاهستند اعلام می کنیم که به اعتقاد ما زندانیان سیاسی جنبش سبز در زندان رجایی شهرجنبش سبز دموکراسی خواهی، برای ساختن ایرانی آزاد به وجود نیروهایی توانمند وجوانان برومندی همچون شما نیاز دارد.
لذا ضمن حمایت از زندانیان بند ۳۵۰ و ابرازهمدردی با خانواده های دردمندشان که چند روز است نگران سلامتی عزیزانشان هستند ازایشان می خواهیم که هر چه سریعتر به اعتصاب غذای خویش پایان داده تا بیش از این موجبات صدمه دیدن جان و روح خود و تشدید نگرانی خانواده های خود نشوند.
زندانیان سیاسی زندان رجایی شهر
۱۲ مرداد ۱۳۸۹
محمد رضا خاتمی به جریمه ۳۰۰ هزار تومانی محکوم شد.
به نوشته «شرق»، در پی شکایت اسفندیار رحیممشایی از محمدرضا خاتمی به دلیل یک سخنرانی، وی در دادگاه به جریمه نقدی ۳۰۰ هزار تومانی محکوم شد.
مدیر کل دفتر آموزشهای آزاد و غیرانتفاعی وزارت علوم، تحقیقات و فناوری از راه اندازی دو دانشگاه تک جنسیتی دخترانه با نامهای “رفاه” و “ابرار” در تهران خبر داد و گفت: «پنج درخواست موسسه آموزش عالی غیرانتفاعی دیگر نیز در دست بررسی است.»
به گزارش مهر، غلامعلی نادری با بیان اینکه این موسسات بیشتر در رشته های علوم انسانی و فنی دانشجو می پذیرند، گفت:«مجوز ایجاد سه رشته کارشناسی ناپیوسته برای این موسسات از سوی شورای گسترش آموزش عالی ارائه شده است.»
وی گفت: «همچنین یک موسسه غیرانتفاعی پسرانه نیز از قم درخواست تأسیس کرده است که باید شرایط این موسسات مورد بررسی قرار گیرد که در صورت داشتن شرایط به آنها مجوز داده می شود.»
نادری گفت: «با کسب مجوز این موسسات می توانند از سال ۹۰ دانشجو بپذیرند.»
دولت ژاپن در تبعیت از واشنگتن از اعمال تحریم بیشتر علیه ایران از اواخر آگوست بدلیل پافشاری این کشور بر حق هسته ای خود خبر داد.
به گزارش مهر به نقل از خبرگزاری فرانسه، همزمان با سفر “رابرت اینهورن” مشاور ویژه وزارت خارجه آمریکا در امور منع گسترش تسلیحات کشتار جمعی و کنترل تسلیحات به توکیو، کابینه “نائوتو کان” نخست وزیر ژاپن امروز سه شنبه از اعمال تحریم های بیشتر علیه ایران خبر داد.
دولت ژاپن ادعا کرده است که این اقدامات را به منظور مسدود کردن دارایی ۴۰ شرکت ایرانی و در جهت توقف فعالیتهای موشکی و هسته ای تهران اعمال می کند.
در همین حال “یوشیتو سنگوکو” سخنگوی ارشد دولت ژاپن امروز سه شنبه در یک کنفرانس خبری گفت: ژاپن تحریم های خاص خود را علیه ایران در نظر گرفته است.
دولت ژاپن اعمال تحریم های بیشتر علیه ایران را با هدف نشان دادن پیروی خود از تحریمهای یکجانبه اتحادیه اروپا و آمریکا علیه این کشور و همسویی و تبعیت توکیو از واشنگتن اعلام کرده است.
فرشته قاضی
خانواده های 17 زندانی سیاسی که از هفته پیش و در پی انتقال به سلول انفرادی، دست به اعتصاب غذا زده اند، از دیروز به اعتصاب آنان پیوستند. پروین مخترع، مادر کوهیار گودرزی در مصاحبه با "روز" ضمن اعلام این خبر گفت این اعتصاب در همبستگی با زندانیان انجام شده است. مجتبی دری، برادر مجید دری نیز به "روز" گفت تاکنون هیچ یک از مسئولان پاسخگو نبوده اند و خانواده ها به شدت نگران وضعیت روحی و جسمی عزیزان دربندشان هستند.
17 زندانی سیاسی که در اعتصاب غذا به سر می برند ضمن اعلام خواسته های خود تاکید کرده اند تا تحقق این خواسته ها به اعتصاب غذای خود ادامه خواهند داد، در برابر مسئولان زندانهم تهدید کرده اند در صورت ادامه اعتصاب غذا، این زندانیان ضمن انتقال به زندان رجایی شهر، جریمه نقدی خواهند شد و یا به مدت حبس آنها اضافه خواهد شد.
مادر کوهیار گودرزی: به اعتصاب غذا ادامه می دهیم
کوهیار گودرزی، عضو کمیته گزارشگران حقوق بشر یکی از 17 زندانی سیاسی بند 350 است که پس از انتقال به سلول انفرادی، دست به اعتصاب غذا زده است. خانواده او نیز همچون خانواده سایر زندانیان از دیروز اعتصاب غذای خود را آغاز کرده اند.
پروین مخترع، مادر کوهیار گودرزی که روز گذشته در تجمع سایر خانواده ها در مقابل زندان اوین حضور یافت به "روز" می گوید: از دوشنبه هفته گذشته هیچ خبری از کوهیار و سایر بچه ها نداریم و به شدت نگران وضعیت روحی و جسمی آنها هستیم و خواسته های ما برای ملاقات یا تماس تلفنی و گرفتن خبری کوچک از فرزندانمان تاکنون بی پاسخ مانده است. ما پس از تجمع در مقابل دادستانی و دیدار سه تن از خانم ها با آقای آوایی، دیروز در مقابل زندان اوین تجمع کردیم تا شاید اجازه ملاقات با بچه هایمان را بدهند اما نه تنها اجازه ای ندادند بلکه شنیدیم که تهدید کرده اند در صورت ادامه اعتصاب غذای بچه ها، آنها را به زندان رجایی شهر خواهند فرستاد و یا مدت حبس آنها را اضافه و جریمه مالی خواهند کرد.
خانم مخترع می افزاید: دیروز به ما گفتند هیچ ملاقاتی ندارید؛ برخی خانواده ها را هم که به اشتباه به داخل راه داده بودند، بیرون کرده و گفته بودند هیچ ملاقاتی نیست. همه خانواده ها هم از دیروز دست به اعتصاب غذا زدند و جز آب چیزی نمی خوریم. هر چنداعتصاب غذای ما از 3 – 4 روز پیشتر شروع شده و اصلا نمی توانستیم لب به غذا بزنیم؛ وقتی بچه ها ما چیزی نمی خورند ما چگونه می توانیم بخوریم؟
مادر کوهیار گودرزی که آخرین بار فرزندش را روز دوشنبه هفته قبل ملاقات کرده و از آن تاریخ از او بی خبر است می گوید: فقط ده دقیقه ملاقات داشتیم اما سه ربع ساعت برای همین ملاقات، همه را معطل و از همان روز هم تلفن ها را قطع کردند، نمیدانستیم چه خبر است. حق مرخصی از بچه ها سلب شده، وثیقه ها بسیار سنگین است و خانواده هایی هم که توانسته اند وثیقه ها را تامین کنند بچه هایشان را آزاد نکرده اند؛هفته پیش هم که پلیس ضد شورش آورده و بچه ها را به انفرادی برده اند. نیمه شعبان بوده و یکی از زندانیان داشته آزاد می شده که بچه ها با هم سرود یار دبستانی من را می خوانند، بعد اول می آیند و تذکر میدهند و بعد زنگ میزنند که بیایید اینها اغتشاش کرده اند و پلیس ضد شورش می آید و بچه ها را به انفرادی منتقل میکنند و از همان موقع بچه ها دست به اعتصاب غذا می زنند.
خانم مخترع می افزاید: تا زمانی که بچه های ما را از سلول انفرادی خارج کنند و به خواسته های آنها توجه کنند ما نیز به اعتصاب غذا ادامه خواهیم داد. ما واقعا اعتراض داریم چرا با اتهامات واهی بچه ها را بازداشت کردند و حالا هم این وضعیت را پیش آورده اند؟ ما حرفمان را به چه کسی باید بزنیم؟ این جوانان جزو بهترین های این مملکت هستند هر جای دنیا بروند با این مغز و ضریب هوشی که دارند همه به آنها افتخار می کنند، بهترین دانشگاهها از سوربن و هاروارد و... می توانند بروند اما در اینجا فقط توهین و تحقیر است و باید تو سری بخورند چرا؟ نه کتاب می توانیم به عزیزانمان بدهیم، نه بهداشتی است در زندان و...
مادر کوهیار گودرزی سپس از مراجعه خانواده ها به دفتر امور کل زندان های استان تهران خبر می دهد و توضیح میدهد: گفتند که رئیس این دفتر حضور ندارد. نامه ای نوشتیم و خواسته هایمان را توضیح داده و به دفتر ایشان دادیم. بعد از ظهر نماینده ای از طرف معاون دادستان آمد و حرف هایمان را زدیم. گفت که قبل از ما با بچه ها در داخل زندان هم حرف زده و به نتیجه ای نرسیده است. یکی از کارکنان زندان اوین هم گفت مااصلا سلول انفرادی نداریم که ما اعتراض کردیم و گفتیم شما اصلا زندان هم ندارید! این چه وضعی است؟ نه تنها رسیدگی نمی کنند بلکه بچه ها را تهدید هم می کنند. شما بیایید در سالن ملاقات زندان بچه های 3 ساله، 5 ساله، 7 ساله را من می بینم دلم می سوزد که از این سن با چه صحنه هایی آشنا می شوند و برای ملاقات با پدر یا مادرشان باید کجا بیایند؟ این چه وضعیتی است درست کرده اند؟ فکر میکنند چه نتیجه ای دارد؟ یک بچه 6 ساله از آشنایان هست که از او پرسیدند بزرگ شدی می خواهی چکاره شوی ؟ جواب داد میخواهم فعال سیاسی شوم. این نتیجه ین کارهاست و خیلی حرفها در خود دارد.
خانم مخترع در پایان با قطعه شعری مصاحبه را به پایان می برد و می گوید: گیرم که پرواز را ممنوع می کنید، با جوجه های نشسته در آشیانه چه می کنید؟ با رویش جوانه ها چه می کنید؟
برادر مجید دری: هیچ کسی پاسخگو نیست
مجتبی دری، برادر مجید دری نیز در گفتگو با "روز" ضمن ابراز نگرانی از وضعیت روحی و جسمی برادرش و سایر زندانیانی که اعتصاب غذا کرده اند می گوید: از روز دوشنبه هیچ خبری از بچه ها نداریم و به شدت نگران ایم چند نفر از بچه ها حالشان خوب نیست و هیچ کسی تا به حال به ما و سایر خانواده ها پاسخگو نبوده است.
آقای دری می افزاید: ما هم مثل سایر خانواده ها، موضوع را پی گیری خواهیم کرد و نه فقط در این مورد، بلکه خواسته های دیگری هم داریم. ما به شدت به حکم مجید اعتراض داریم و این حکم را به هیچ عنوان قبول نداریم. اتهامی که به مجید زده اند اتهامی واهی بود. 13 ماه است مجید در بازداشت به سر می برد بدون اینکه حق مرخصی داشته باشد. قبلا ماهی یکبار ملاقات داشتیم اما بعد از عید نوروز، فقط یکبار آن هم با حضور دادستان ملاقات کرده ایم. در حالیکه بند های مالی و سایر بندها از تلفن آزادانه بهره مند هستند بچه های ما روزی فقط دو دقیقه زنگ میزدند که آن هم از روز دوشنبه هفته پیش قطع شده است.
برادر مجید دری سپس با اشاره به ضعف شدید برادر دربندش می گوید: مجید دچار ضعف شدید است بارها درخواست کردیم مرخصی بدهند تا او را نزد پزشک متخصص ببریم اما قبول نمی کنند. چندین کتاب خریدیم؛ کتاب هایی که زیر نظر وزارت ارشاد منتشر شده و برخی از این کتاب ها هم کتاب درسی بوده و به زندان اوین تحویل دادیم اما بعد زنگ زدند که بیایید کتاب هایتان را ببرید این کتاب ها مورد تایید نیست و نمی توانیم به زندانی بدهیم! یعنی چی که مورد تایید نیست؟ چرا چاپ میکنید کتاب هایی که مورد تایید خودتان نیست؟
وی سپس محاربه و ارتباط با گروهک ها را به عنوان اتهام برادرش ذکر می کند و می گوید: به تمام مسئولان از دادستان تا قاضی و... گفته ایم که مجید و خانواده ما هیچ وابستگی به هیچ حزب و دار و دسته ای علی الخصوص منافقین نداریم و این اتهام ناروایی است که به مجید زده اند اما اعتراض ما به جایی نرسیده است؛ در حالیکه وکلای مجید پرونده را خوانده اند و می گویند که در پرونده هیچ دلیل قانع کننده ای برای چنین اتهامی وجود ندارد و حتی قاضی هم در دادگاه اقرار کرد که داخل پرونده هیچ دلیلی برای محاربه نیست اما در کمال تعجب 11 سال حبس به مجید دادند که 5 سال تبعید به ایذه است. دردادگاه تجدید نظر 5 سال از این حکم کم شد اما تبعید همچنان است. ما میخواهیم تمامی موارد غیر قانونی پی گیری شود. دانشجویی که جزو نخبگان دانشگاه علامه و دانشجوی ممتاز بوده ابتدا 3 – 4 ترم تعلیق میدهند و سپس پاپوش درست کرده و چنین اتهامی میزنند.
آقای دری سپس با تاکید بر اطلاع رسانی درباره وضعیت برادرش می گوید: از هر دری وارد می شویم حاضر نیستند با ما سخن بگویند و به حرف ما گوش کنند؛ ماهم ناچاریم اطلاع رسانی کنیم تا شاید این گونه حرف ما به گوش مسئولان برسد.
مادر علی ملیحی: علی را سالم بردید، سالم به ما تحویل دهید
همزمان فاطمه افتخاری روزبهانی، مادر علی ملیحی نیز به شدت نسبت به وضعیت سلامتی فرزندش ابراز نگرانی می کند. او با اشاره به اخبار منتشره در خصوص انتقال فرزندش به بهداری اوین در پی ضعف عمومی بر اثر اعتصاب غذا، بی اطلاعی محض از سلامت او را غیرقابل تحمل و دردناک می خواند.
مادر علی ملیحی گفته است: قریب به شش ماه است که فرزندم بنا به فعالیت های مطبوعاتی اش در زندان و حبس بوده؛ اخیرا هم دادگاه انقلاب حکم چهار سال حبس او را صادر کرده است. من گرچه به این قضایا اعتراض دارم و فکر می کنم که علی بی گناه است اما می خواهم به مسئولان قوه قضاییه و زندان اوین بگویم روزی که برای بازداشت علی او را صحیح و سالم با خود بردند و حالا به عنوان یک مادر از آنها می خواهم که حداقل مراقب سلامتی و جان علی باشند و او را سالم به ما تحویل دهند.
براساس گزارش ادوار نیوز، خانم روزبهانی با اشاره به اینکه "به هیچ وجه متوجه نمی شوم چرا فرزند من که در حال طی دوران محکومیت خود است و پرونده اش در مرحله تجدید نظر است را باز به سلول انفرادی برده اند" پرسیده: آیا از نظر مسئولان حبس مجازاتی کافی برای فرزندان ما نیست و حتما باید در شرایطی به این سختی دوران حبس خود را بگذرانند؟
وی افزوده: فرزندم به جز انگیزه اصلاح امور کشور و جامعه هیچ نیت دیگری نداشته است و به مسئولان می گویم که او یک خلافکار، دزد و یا قاتل نیست که این چنین با او و خانواده اش رفتار می کنند. این مصائب و رنج ها حق خانواده ای فرهنگی که یک عمر برای این جامعه زحمت کشیده اند نیست؛ آیا حق نداریم بدانیم فرزندمان سالم است یا نه؟ آیا حق نداریم بدانیم فرزندمان از فرط گرسنگی به زیر سرم رفته و در بیمارستان بستری شده است؟
مادر علی ملیحی در پایان "اطلاع فوری از وضعیت سلامتی فرزندش و همچنین ملاقات با دادستان تهران و مداخله وی برای بازگشت شرایط زندانیان به وضع سابق" را مهمترین خواسته خود از مسئولان مربوطه عنوان کرده است.
خواسته های زندانیان
علی ملیحی فعال دانشجویی و عضو ادوار تحکیم وحدت، بهمن احمدی امویی روزنامه نگار، حسین نورانی نژاد روزنامه نگار و عضو جبهه مشارکت، عبدالله مومنی فعال دانشجویی و سخنگوی ادوار تجکیم، علی پرویز فعال دانشجویی، حمیدرضا محمدی فعال سیاسی، جعفراقدامی فعال مدنی، بابک بردبار عکاس خبری، ضیا نبوی دانشجوی محروم از تحصیل، ابراهیم(نادر)بابایی فعال مدنی و از جانبازان جنگ ایران و عراق، کوهیار گودرزی، عضو کمیته گزارشگران حقوق بشر، مجید دری فعال دانشجویی، مجید توکلی فعال دانشجویی، کیوان صمیمی روزنامه نگار، غلامحسین عرشی، پیمان کریمی آزاد از بازداشت شدگان حوادث عاشورا و محمد حسین سهرابی راد، از روز دوشنبه گذشته در اعتراض به رفتارهای توهین آمیز ماموران و مسئولان زندان اوین و بند ۳۵۰ به سلول انفرادی منتقل شده و دست به اعتصاب غذا زده اند. پیمان کریمی آزاد از بازداشت شدگان حوادث عاشورا که به بیماری دیابت مبتلا است پس از دو روز اعتصاب غذا به بیمارستان منتقل شده و از حال وی خبری در دست نیست.
وب سایت کلمه گزارش داده است که این زندانیان سیاسی خواسته های خود را در پنج بند به معاون دادستان تهران که به تازگی با این هفده زندانی، در بند ۲۴۰ زندان اوین دیدار داشته، ارائه کرده و گفته اند که تا تحقق این خواسته ها دست از اعتصاب غذا بر نخواهند داشت.
براساس این گزارش، این زندانیان نخست خواستار رعایت کامل حقوق زندانیان که در آیین نامه سازمان زندانها مندرج است، شده اند که از جمله این حقوق توهین نکردن و خفیف نشمردن زندانی ها و رعایت حق استفاده از نشریه و کتاب است.
آنها همچنین در بند دوم خواسته هایشان تاکید کرده اند : مسئولان قضایی با زندانبانانی که به حقوق زندانی ها تجاوز کرده اند برخورد قانونی و حقوق زندانی های فرستاده شده به انفرادی و خسارات وارده به آنها راجبران کنند و همگی آنها هر چه زودتر به بند عمومی بازگردانده شوند.
بند سوم به آزادی سریع و بدون قید شرط بابک بردبار، عکاس خبری دربند اختصاص یافته است؛چرا که آزادی وی در روز نیمه شعبان علیرغم صدور حکم آزادی، به خاطر مسایل اخیر و انتقال وی به سلول انفرادی به تعویق افتاده است.
بند چهارم شامل افزایش فضای سرانه، زمان تلفن، امکانات بهداشتی و درمانی برای هر زندانی است. در حال حاضر فضای سرانه برای زندانیان سیاسی بند ۳۵۰ کمتر از یک متر برای هر زندانی است. تلفن و امکانات بهداشتی و درمانی نیز در این بند ناچیز است. تا پیش از این زندانیان این بند فقط روزانه می توانستند یک یا دو دقیقه از تلفن استفاده کنند که همین امکان ناچیز نیز ملغی شده است. همچنین این بند زندان اوین فاقد هر گونه امکانات بهداشتی و رفاهی است تا جایی که تنها کتابخانه این بند نیز مدتی پیش تعطیل شد.
این زندانیان دربند همچنین، پنجمین و آخرین خواسته خود را این طور اعلام کرده اند: اجرای فوری و کامل قوانین و موارد مصوب مرتبط با زندانیان به مثابه حق آنها و نه امتیازی که در مواقع خاص سلب شود.
یکی از مصادیق این بند از خواسته های زندانیان سیاسی وصل تلفن های بند ۳۵۰ است که با اینکه از حقوق قانونی زندانیان محسوب می شود به هر بهانه ای قطع می شود. اکنون بیش ازیک هفته است که زندانیان این بند از حق داشتن تماس تلفنی محرومند.
منبع: روز آنلابن
محمدعلیدادخواه وکیل دادگستری درخصوص صدور حکم چهار سال حبس تعزیزی برای موکلش علی ملیحی روزنامه نگارو فعال دانشجویی گفت: « موکل ام را به چهار سال زندان محکوم کردند، اما مبادی استدلالی دادگاه از موضع موازین نظام حقوق ما مخدوش است؛ اشکالات عدیده شکلی و ماهوی بر این حکم وارد و این حکم فاقد پشتوانه استدلال و استنتاج است.»
علی ملیحی، روزنامه نگار، عضو شورای سیاستگذاری و مسئول روابط عمومی سازمان دانش آموختگان ایران (ادوار تحکیم وحدت) طبق ماده ۶۰۹ و ۶۱۰ قانون مجازات اسلامی در شعبه ۲۸ دادگاه انقلاب تهران به ریاست قاضی مقیسه به ۴ سال حبس تعزیری به اتهام اقدام علیه امنیت ملی و پرداخت مبلغ ۱۰۰ هزارتومان جزای نقدی به دلیل توهین به رییس جمهوری محکوم شد.
آقای دادخواه درخصوص توجیه حکم یاد شده گفت که به موکلش گفته اند که «چرا در تظاهرات و تجمعات حضور داشته» است. او در نقد چنین اتهامی گفت: « مثل این که رئیس دادگاه توجه نکرده، ایشان یک خبرنگار است. خبرنگار تکلیف اش این است که راوی صادق وقایع باشد. چگونه می تواند در محل اجتماعات حضور نداشته باشد؟ مگر علم غیب دارد که در خانه خود بنشیند و مواردی را اعلام کند؟ لذا با این که در پیشینه تاریخی نظام فرهنگی ما آن است که از شیر حمله خوش بود و از غزال، رم خبرنگار باید در دل حوادث باشد، اگر این را توسعه بدهیم، باید به بازپرس هم بگوییم خجالت نمی کشی در محل جرم حضور داشتی؟»
این وکیل دادگستری در ادامه استدلال رئیس دادگاه را درمتهم کردن موکلش فاقد پشتوانه منطقی دانست و افزود: «ایشان یک خبر نگار بوده و اخبار را عین آن چه واقع شده، گزارش کرده، حال افاده دادگاه این است که ایشان تبلیغ علیه نظام کرده، اگر آن موارد خلاف بوده که ایشان امر به معروف و نهی از منکر کرده، موارد خلاف را متذکر شده تا کسانی که داعیه اصلاح جامعه را دارند، به خود آیند و نسبت به این موارد، منجزاً اقدام کنند که مجدداً اتفاق نیفتد.»
وی در ارتباط با قانونی بودن اجتماعات مسالمت آمیز گفت: «به صراحت قانون اساسی، همه اجتماعات آزاد است، مگر این که افراد، دارای سلاح باشند یا این که بر خلاف مسلمات اسلام اقدام کنند که موکل ام واجد هیچ یک از این شرایط نبوده است.» وی تصریح کرد:« امیدورام دادگاه تجدید نظر در موضع یک رسیدگی عادلانه و منصفانه این موازین غیرقابل انکار حقوق شهروندی که باید حقوق شهروندی را تفسیر کنیم به حقوق بشر منطقه ای و محلی، یک بار دیگر در این پرونده که فاقد وجاهت لازم است و در موضع استنتاج منطقی نیست، تجدید نظر کند و حکم بدوی را بشکند و به برائت این جوان اندیشمند نظر دهد.»
دادخواه در مورد اتهام عضویت علی ملیحی در دفتر ادوار تحکیم وحدت چنین گفت: «عضویت در تشکیلات ادوار تحکیم وحدت، جرم نیست و اگر هم خلافی رخ داده باشد، به استناد ماده ۱۶۸ باید در دادگاه عمومی با حضور هیئت منصفه و به طورعلنی به این اتهام رسیدگی شود نه در دادگاه انقلابی که به طور غیرعلنی و در مرجع اختصاصی و بدون هیئت منصفه تشکیل شده است؛ لذا از اصل این دادگاه، فاقد صلاحیت ذاتی برای رسیدگی به این موارد است.»
وکیل علی ملیحی اضافه کرد: « در حالی یکی دیگر از اتهامات موکلم توهین اعلام شده که اساسا توهین وجه اعلام نظرش باید با سوء نیت همراه باشد، ایشان اصلا سوء نیتی نداشته و استنباط دادسرا و دادگاه به نظر من، فاقد پشتوانه محکم حقوقی است و آن موارد، توهین محسوب نمی شود.»
وی در پاسخ به این پرسش که آیا موکل ایشان اتهاماتی که متوجه اش بوده را پذیرفته یا نه پاسخ داد: « ایشان عضویت در تشکیلات ادوار تحکیم وحدت و روزنامه نگار بودن خود را پذیرفته، اما این ها جرم محسوب نمی شود که آن ها اطلاق جرم کرده اند، این نوعی جرم انگاری است. مثل این است که من بپذیرم وکیل دادگستری هستم؛عضویت در تشکیلات اجتماعی جرم نیست، این جا از وزارت ارشاد مجوز دارد. بر این مبادی یک خلط مبحث پیش می آید که مواردی را که موکل ام پذیرفته، فکر می کنند جرم است.» آقای دادخواه در پایان یاد آور شد که بر خلاف قانون جز در دادگاه، هیچ گاه موکل شان را ندیده اند و این حکم،از طریق خانواده ملیحی به ایشان اطلاع داده شده است. او همچنین از «روحیه بسیار قوی، استوار و مطمئن» علی ملیحی خبر داد و از دادگاه در خواست کرد به موارد مطرح شده توسط وی «التفات شایسته» کند.
محمدعلی همایون كاتوزیان كه در مجامع علمی به نام هما كاتوزیان شناخته میشود، با وجود آنكه آسیبهای وارده به جامعه از پس هرج و مرج سالهای پس از مشروطه را به خوبی بازمیشمارد و این عامل را سبب بازتولید استبداد تاریخی در ایران میداند، اما با این حال ما را از سیاه و سفید دیدن مطلق پدیدهها منع كرده و تاكید میكند كه مشروطیت دستاوردهای خود را نیز به همراه داشت. وی ظهور استبداد از پس آن همه شور و فداكاری برای مشروطه را نتیجه هرج و مرجی میداند كه رهبران مشروطه نخواستند یا نتوانستند نسخهای برای حل آن ارائه كنند. در همین حال وی تاكید دارد كه با وجود گذشت 104 سال از آن اتفاق تاریخی، جامعه ایران هنوز شكل جامعهای منظم را هم نیافته است تا چه رسد به یك جامعه مدرن و مدنی.
خبرگزاری ایلنا: نهضت مشروطه بدون تردید آغازی برای استقرار مردمسالاری در ایران معاصر بوده است. به نظر شما چه وجوهی بر این نظر مترتب است؟
اجازه فرمائید بدوا عرض كنم كه اگر خوانندگان تحلیلی مفصل و دقیق اینجانب را از استبداد و مشروطه و آنچه در پاسخ به این مصاحبه میآید خواسته باشند، میتوانند به ویژه به سه عنوان زیر از كتابهای بنده رجوع فرمایند: تضاد دولت و ملت، نظریه تاریخ و سیاست در ایران، ترجمه علیرضا طیب، نشر نی. دولت و جامعه در ایران، انقراض قاجار و استقرار پهلوی، ترجمه حسن افشار، نشر مركز، اقتصاد سیاسی ایران، ترجمه محمدرضا نفیس و كامبیز عزیزی، نشر مركز.
نهضت مشروطه نهضتی بود بر ضد استبداد تاریخی ایران، یعنی بر ضد حكومت خودسرانه، برای استقرار حكومتی كه منوط و «مشروط» به قانون باشد. استبداد با حكومتهای مطلقه اروپایی ـ كه فقط چهار قرن دوام آوردند و نیز رژیمهای دیكتاتوری اروپایی (از ژولسزار گرفته تا ژنرال فرانكو) یكسان نیست. همه نظامهای گوناگون اروپایی ـ از جمله دو نظام نامبرده ـ كم یا بیش مشروط به قوانینی بودند كه قدرت دولت را به حدودی محدود میكرد. حال آنكه رژیم استبدادی ـ چنانكه از نامش برمیآید ـ خودسرانه و در نتیجه به هیچ قانونی كه خارج از اراده خودش باشد محدود نبود. در نتیجه همه مردم از صدراعظم گرفته تا روستایی رعیت شاه بودند و در تحلیل نهایی شاه میتوانست جان و مال آنها را فقط به اراده خود و بدون هیچگونه تشریفات قانونی بگیرد. به عنوان یك مثال ساده، در اروپا، حتی در دوره كوتاه Despotism دپوتیسم یا سلطنت مطلقه، شاه نمیتوانست دستش را بر هم زند و فرمان دهد كه سر پسرش را ببرند یا وزیرش را با خانوادهاش نیست و نابود كنند، یا اموال یك زمیندار یا تاجر را ضبط كند یا به دیگری بدهد. در حالی كه در ایران قدرت پادشاه نه محدود به قانون بلكه فقط به میزان قدرت فیزیكی او محدود میشد؛ یعنی مثلا اگر شاهی نمیتوانست ایل و عشیرهای را در هم بكوبد نه بر اثر محدودیتهای قانونی بلكه به این دلیل بود كه زورش نمیرسید.
از اواسط قرن نوزدهم میلادی روشنفكران ایرانی در مقایسه با رژیمهای ایرانی و اروپایی دریافتند كه تفاوت اساسی و بنیادی بین این دو این بود كه در ایران قدرت دولت به قانونی خارج از اراده خود محدود نمیشد. به همین دلیل بود كه میرزا ملكمخان نام روزنامهای را كه در لندن منتشر میكرد و مخفیانه به ایران میفرستاد قانون گذاشت و میرزا یوسفخان مستشارالدوله كتاب یك كلمه را (كه مراد از آن همان قانون بود) در ذم حكومت خودسرانه و ستایش حكومت مبتنی بر قانون ـ كه نامش را «مشروطه» گذاشتند ـ منتشر كرد.
شما اگر به ادبیات دوره مشروطه یعنی به مقالات، اشعار، سخنرانیها و كتابهای مشروطهخواهان رجوع كنید خواهید دید كه آنان از قانون به عنوان رمز خوشبختی و كلید نجات یاد میكردند و قانون را برابر با آزادی میپنداشتند. حتی در سال 1303 (1924) كه اكثریت مردم به كلی از مشروطه بری شده بودند فرخی یزدی در یك دوبیتی گفت: «چون ضامن آزادی ما قانون است / ما نیست نمیشویم تا قانون است». در انقلاب مشروطه ـ مانند هر انقلاب دیگری ـ گروههای گوناگون هدفهای متفاوتی داشتند و از آن جمله روشنفكران متجدد كه امیدوار بودند استقرار حكومت قانون سبب تجدد شود. ولی آنچه همه آنها را متحد میكرد «كلمه مقدس قانون» و اتحاد برای از میان برداشتن استبداد تاریخی ایران، یعنی استقرار حكومت قانون (= مشروطه) بود. دموكراسی نیز كه به آن «حكومت ملی» میگفتند بخشی از برنامه وسیعتر روشنفكران مدرن بود كه شكلی از آن در قانون اساسی مشروطه تثبیت شد.
بسیاری از مورخان و پژوهشگران، روند مردمسالاری در مشروطیت را فرآیندی ابتر ذكر كردهاند، چه اینكه نتیجه مشروطیت، حاكمیت رضاخانی و محمدرضا بود. بهزعم شما، آیا ضرورت تاریخی مشروطیت دیكتاتوری بود؟ اگر نه، پس چه عواملی باعث شد تا مشروطیت به استقرار دموكراسی منجر نشود؟
باز هم باید به ادبیات آن دوره (به معنای وسیع كلمه) رجوع كرد. یعنی با رجوع به ادبیات (مثلا) دوازده سال پس از پیروزی مشروطهخواهان (1300ـ1288) درخواهید یافت كه تقریبا بلافاصله پس از خلع محمدعلیشاه آنچه پیش آمد، دموكراسی كه سهل است، حتی حكومت مشروطه و قانون به معنای اعم كلمه نبود، بلكه هرج و مرج فزایندهای بود كه نزدیك بود منجر به از هم پاشیدن مملكت شود. منظورم فقط طغیان و یاغیگری در ایلات و ایالات و مرزها نیست، بلكه به ویژه هرج و مرجی است كه در مركز بر اثر لجام گسیختگی (به نام آزادی!) مردم، سیاستمداران، نمایندگان مجلس، روزنامهنگاران، روشنفكران، شاعران و جز آن پدید آمد. در واقع اگر در مركز چنان هرج و مرجی نبود یاغیگری در ایلات و ایالات نیز پیش نمیآمد یا در مدت كوتاهی فرو نشانده میشد. چنانچه مثلا در سال 1299 (1921) هرج و مرج دوازده ساله چنان شدید بود كه نزدیك بود مملكت از دست برود، ولی در عرض دو سه سال اول حكومت رضاخان به كلی از بین رفت. دلایل مفصل این حقیقت را بنده در كتابهای نامبرده بالا، خاصه تضاد دولت و ملت و دولت و جامعه در ایران شرح دادهام.
و باز هم اگر به ادبیات اوایل دهه 1300 (1920) رجوع فرمائید خواهید دید كه نه تنها لفظ مشروطه تبدیل به ناسزا شده بود بلكه شماری فزاینده از اهل سیاست، و به ویژه آنها كه خواهان تجدد و توسعه بودند علنا و رسما به ستایش و هواداری از دیكتاتوری برخاسته بودند (و باز هم تاكید میكنم كه دیكتاتوری به عنوان یك نظام اروپایی با استبداد تفاوتهای اساسیای دارد كه شرح آن به تفصیل در كتابهای نامبرده بالا آمده است).
پس این مشروطه نبود بلكه هرج و مرج به نام مشروطه بود كه مردم را از آن بری و خواهان دیكتاتوری كرد، غافل از آنكه در تجربه طولانی تاریخ ایران، همانسان كه سقوط دولت استبدادی سبب هرج و مرج میشد، فرو نشاندن هرج و مرج نیز نه به دیكتاتوری به معنای دقیق فرنگی آن، بلكه بدل به استبداد یعنی حكومت خودسرانه میشد. حكومت رضاخان/ رضاشاه فقط در حدود دهه اول دیكتاتوری فزایندهای بود كه در دهه دوم به استبداد مطلقه ایرانی در جامه یك حكومت ظاهرا مدرن تبدیل شد. محمدرضا شاه هم از 1332 تا 1342 دیكتاتور بود، اما پس از آن تاریخ به پادشاهی مستبد بدل شد.
جنابعالی در نظریه «استبداد نفتی» فربه شدن دولت، ناشی از كسب درآمدهای نفتی را از جمله عوامل استبداد سیاسی دانستهاید. آیا بهزعم حضرتعالی، مشروطیت به عنوان یك پارادایم دموكراتیك نمیتوانست آموزههای دموكراسی را در یك كشور نفتی مستقر سازد، به نوعی كه به دیكتاتوری و استبداد نیانجامد؟
نفت یك سال پیش از خلع محمدعلیشاه یعنی در سال 1908 كشف شد و تا دهها سال بعد درآمد آن ـ اگرچه اهمیت داشت ـ چنان مقداری نبود كه سبب ایجاد استبداد نفتی شود. این در دهه 1960 (1340) و به ویژه 1970 (1350) پدید آمد، اما تاكید میكنم كه در این سالها هم درآمد سرشار نفت سبب بروز حكومت استبدادی نبود بلكه تسهیلكننده و تحكیمكننده آن بود. استبداد دوره آخر محمدرضاشاه اساسا بر اثر آن پدید آمد كه او حتی هیات حاكمه سیاسی ـ اقتصادی و هیات حاكمه مذهبی را از حوزه قدرت به كلی حذف كرد، بدون آنكه به جای آنها پایگاه دیگری در میان طبقات دیگر ـ مثلا سرمایهداران شهری و روستایی ـ برای حكومتش ایجاد كند، چون او میخواست فاعل مایشاء و حاكم مایرید باشد. به همین دلیل هم بود كه در بزنگاه 1357 ـ برخلاف انقلابهای اروپایی ـ حتی یك طبقه اجتماعی هم نبود كه گام پیش نهد و از رژیم او دفاع كند، یعنی انقلاب بهمن 1357 نتیجه قیام كل اجتماع بر ضد دولت بود.
در حوزه اقتصادی، پس از مشروطه، متاسفانه استقرار دوباره «سرمایهداری تجاری و غیرمولد» در ایران را كه در دوره ناصری آغاز شده بود، شاهد هستیم كه این وضعیت تا امروز هم ادامه دارد، به نوعی كه ما هیچگاه به طور كامل وارد فاز توسعهیافتگی اقتصادی و صنعتیسازی نشدهایم. اگر این نظر صحیح است چرا اینگونه شد؟
در ارائه پاسخ به این سئوال میباید به اندازه یك كتاب حرف زد كه البته در اینجا مقدور نیست.
بازرگانی داخلی و خارجی از روزگار باستان یكی از مهمترین بخشهای اقتصاد ایران بوده است. صنعتی شدن به شكلی كه در جوامع غربی پدید آمد و توسعه یافت نیازمند به چندین عامل اساسی، از جمله انباشت سرمایه یا سرمایهگذاری درازمدت است و سرمایهگذاری درازمدت نیاز به این دارد كه چشمانداز آینده تا اندازهای قابل پیشبینی باشد تا سرمایهداران حاضر باشند سرمایه خود را در صنایع بلندمدت خطر كنند. اما جامعه كوتاهمدت ایران جامعهای است كه اساسا در آن نظم، ضابطه و قانون حاكم نیست و در نتیجه سرعت تغییر بینظم و ترتیب همه چیز چنان است كه نمیتوان اوضاع آینده ـ حتی پنج سال دیگر ـ را پیشبینی كرد. من در جایی نوشتم كه در جامعه ایران یك نفر امسال تاجر است، سال دیگر وزیر میشود و سال بعد به زندان میافتد. البته این حرف مبالغهآمیزی است كه واقعیت را برساند.
همین صنایع هم كه وجود دارد مستقیم یا غیرمستقیم وابسته به درآمد نفت است. به زبان دیگر اگر بر فرض درآمد نفت قطع شود همه این صنایع ورشكست خواهند شد زیرا نخواهند توانست در بازار جهانی رقابت كنند، گذشته از این كه بیشتر بازار داخلی را نیز از دست خواهند داد. جامعه صنعتی فقط جامعهای نیست كه در آن مقداری كارخانه مدرن ـ آن هم با پول باد آورده ـ وجود داشته باشد، بلكه جامعه بلندمدتی است كه در آن پسانداز، سرمایهگذاری، بازاریابی، تغییرات تكنولوژیك و غیره دارای روندی متداوم است. از جمله، این میزان مصرف بیحساب كه پولداران ایران، هر یك در حدود خود میكنند و پولی كه برای خانه، اتومبیل و اثاثه جدید و جدیدتر و برای عروس و دامادی و چنین و چنان تلف مینمایند نشانهای از صنعتی شدن در آن نیست. هم ملت و هم دولت به دلایل متفاوت اسراف و تبذیر میکنند.
انقلاب مشروطه ایران در سال 1907 اتفاق افتاد و 10سال بعد از آن انقلاب روسیه روی داد. پس چرا تاثیر روسیه بر مدرنیسم روسی بیش از تاثیر مشروطه در ایران بوده است؟
از میان انقلابهای روسیه در قرن بیستم انقلاب 1905 آن كشور بیشتر به انقلاب مشروطه كه تقریبا همزمان با آن پدید آمد، شباهت داشت نه انقلابهای بعدی. از این گذشته باید توجه داشت كه تزاریسم یا حكومت مطلقه روس اگرچه به هیچ وجه دموكراتیك نبود، اما برخلاف حكومتهای استبدادی ایران ـ یا در واقع جامعه استبدادی ایران ـ متكی به قانون بود و مبتنی بر طبقات اریستوكراتیك آن كشور و به همین دلیل نیز اگرچه روسیه به نسبت اروپای غربی و آمریكای شمالی كمتوسعه بود اما تقریبا همه مورخان روسیه و شوروی بر سر این قولند كه تا سال 1913 (سال پیش از آغاز جنگ جهانی اول) روسیه اساسا به كشوری صنعتی تبدیل شده بود.
آیا روند اجتماعی شدن دین در جامعه ایران و تلفیق دین و سیاست از مشروطه آغاز شد، چرا كه علمای دینی در مشروطیت نقش موثری داشتند؟ پس چرا جامعه پس از مشروطه میل به سكولاریسم داشت؟ اساسا به چه دلایلی جامعه سیاسی دینی بر كشیده شده از مشروطیت تا انقلاب اسلامی به ظهور نرسید؟
چنانكه از پاسخ به پرسشهای بالا برمیآید انقلاب مشروطه نیز ـ مانند سایر انقلابهای ایرانی دیگر ـ در وهله نخست انقلاب كل جامعه بر ضد دولت بود، اگرچه از این هدف مشترك اگر بگذریم جناحهای گوناگون آن انقلاب ضمنا هدفها و برنامه و آرزوهای گوناگونی داشتند. در آن انقلاب از نظر اندیشه سیاسی، روشنفكران (یا به اصطلاح آن زمان منورالفكرها) نقش بیشتری داشتند، اما بدون شركت تاجران و كاسبان و زمینداران و ایلات و پشتیبانی عموم روحانیان ـ به ویژه مراجع تقلید نجف ـ به سامان نمیرسید. هدف بعدی روشنفكران و تجددخواهان ایجاد جامعهای مدرن ـ آنچنان كه میپنداشتند ـ بود و چون مشروطه هرج و مرج شد پس از كودتای رضاخان امید بستند كه یك دیكتاتوری مدرن به رهبری او با سرعت ایران را مدرن و صنعتی كند (چیزی كه بنده آن را شبه مدرنیسم نامیدهام) اما نه استبداد رضاشاه و نه ـ در نتیجه ـ حذف كامل دین و علما موردپسند جامعه نبود و در نتیجه پس از استعفا رضاشاه، در واقع از 1320 تا 1342، علما نیز ـ تقریبا مانند گذشته ـ در قدرت و سیاست سهمی داشتند، بدون اینكه ـ درست مانند گذشته ـ خواهان شركت در حكومت باشند. ارتباط دین با سیاست امری و حكومت علما امر دیگری است كه تازگی دارد.
انقلاب مشروطه سبب شد تا گروهی از صاحبنظران از «گره فرهنگی» در ایران سخن میگویند. بدین مفهوم كه بین گروهی از شهروندان كه منادی روشنگری و مفاهیم نهفته در انقلاب مشروطه بودند با سطح فرهنگی كه بر ارگانیسم كل جامعه حاكم بود فاصله زیادی وجود داشت و همین عامل را در واقع علت اصلی شكست مشروطه میدانند. تحلیل شما از موقعیت فرهنگی جامعه ایران و نقشی كه در شكست نهضت مشروطه ایفا كرد، چیست؟
بیشتر پاسخ به این سئوالها را در سئوالهای پیشین دادهام. علت اصلی شكست انقلاب مشروطه عقبماندگی عمیق و شدید سیاسی جامعه بود كه منجر به هرج و مرج و سپس بازگشت استبداد در قالبهای مدرن شد. در این عقبماندگی سیاسی روشنفكران و نخبگان و تجددخواهان نیز سهیم بودند و در واقع ثمرات عقبماندگی سیاسی آن را ـ چه خود را آزادیخواه، تجددخواه یا ماركسیست-لنینیست، یا هر چیز دیگری مینامیدند ـ در افكار و رفتارشان در كل قرن بیستم میتوان به خوبی مشاهده كرد. البته مسائل و مشكلات فرهنگی دیگری هم وجود داشت، اما عقبماندگی شدید سیاسی كل جامعه ـ كه سبب تجدید هرج و مرج و استبداد میشد ـ از همه موثرتر بود.
به نظر شما آیا نهضت مشروطه در دستیابی به اهداف سیاسی، اقتصادی و اجتماعی خود ناكام بود و اگر نبود، تاثیر این نهضت را در كدامیك از این جنبهها، عمیقتر و ماندگارتر ارزیابی میكنید؟
باز هم عرض میكنم كه بیشتر پاسخ به این سئوال را پیشتر دادهام. البته نتیجه نهضت و انقلاب مشروطه ـ اگرچه منجر به مشروطه و دموكراسی و جامعه بلندمدت نشد ـ به كلی منفی نبود. همین كه قانون اساسی مدرنی نوشته شد که تعیینکننده میزان مشروعیت حكومت (یا عدم آن) بود؛ سنتهای جدیدی مانند مجلس شورا (با همه نقصهای بزرگ آن) شكل گرفت؛ جامعه بازتر شد و اندیشه و فنون و هنر و آموزش و پرورش و .... جدید پدید آمد، اینها دستاوردهای مثبتی بود كه رفته رفته بر بیشتر جامعه و از جمله جامعه مذهبی ـ تاثیر گذاشتند.
اما جامعه ایران هنوز جامعه منظم، بلندمدت و قانونمند (چه رسد به مدرن) نیست.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر