علی مهدی
سلام نوریزاد عزیز، من جزو اون دست از آدمایی نیستم که دعوتشون کردی به نامه نوشتن؛ ولی گفتم شاید بتونم یه دردنامه بنویسم و بعدش با قلمت بهش بگی...
پدر به خاطر گرفتاریهای خدمت به نظام! سعی کرد که خلأ نبودنش رو حداقل با انتخاب یه محل خوب از دید خودش جبران بکنه، خانهای کنار مسجد، و من هر روز برای نماز مغرب و عشا آنجا میرفتم و کم کم شدم همون کسی که بابا میخواست: یه بچهبسیجی مخلص با دلی پاک و بدون هیچ آلایشی، آماده برقراری عدالت و محو نمودن ظلم. حتی ظاهرم هم شبیه قهرمانهام شده بود: یه شلوار بسیجی با یه پیرهن سفید روش. یادش به خیر، یه روز تو مسیرم تو خیابون اصلی شهر از حجاب دخترا گریهام گرفت و احساس کردم چقدر گناه تو جامعه زیاد شده! پناه بردم به گلزار شهدا و با فاتحه خواندن سعی کردم آرامش بگیرم، رو به سنگ قبرها کردم و گفتم ای کاش من هم شهید میشدم.
حالا من عشق شهادت کمی بزرگ شدم و یه عشق زمینی هم پیدا کردم و اون «سید علی» بود. اون موقع کسی به اون «رهبرم» نمیگفت، چون احساس بر این بود که تو قلبها جا داره و نیازی به این صفتا نداره. من خیلی باورش کرده بودم تا جایی که عکس سیدعلی رو با لباس سفید روحانیت، سیدعلی رو با لباس بسیجی، سیدعلی رو با چهره روحانی! خریدم و تو اتاقم زدم و روزها غرق چهرش میشدم و از حرفهایی که میزد آرزوهایی برا خودم میساختم: این همونه که میتونه عدالت بیاره، جنگ فقر و غنا را رهبری کنه، این همونه که ما را به سر منزل مقصود! میرسونه به مدینه فاضله. تا کم کم بزرگتر شدم و به دانشگاه رفتم و با کمی مطالعه علوم انسانی! معنی عدالت، جنگ فقر و غنا و ابزارهای لازم برای به دست اوردنشون را فهمیدم؛ و اینجا بود که شروع کردم به انتقاد از «سیدعلی» البته با ترس و لرز، نه از اطرافیانم یا حکومتش، بلکه ترس از اینکه نکنه یه جایی من اشتباه میکنم. حتی کار به جایی کشید که وقتی تو جمع دوستان انتقاد میکردم شب خواب میدیدم با «سیدعلی» کنار هم نشستیم و داریم حرف میزنیم و یا غذا میخوریم؛ و به همین دلیل فرداش توبه میکردم، ولی نمیدونم که چرا زود توبهام رو میشکستم و روز از نو روزی از نو.
بعدها فهمیدم که «سید علی» با حرفش، با کارهاش داره قلبم رو میشکنه، داره اون رو خرد میکنه تا رسید به جایی که بعد از هر انتقادی اگر شبش خوابشو میدیدم در حال جنگ بودم باهاش و فرداش میدیدم که خیلیها سر جنگ دارن باهاش؛ و حالا با گذشت سالها دل شکستن اطرافیانش، همه آماده جنگ هستند حتی اونایی که دوش به دوشش تو یه مسیر و هدف جنگیده بودند! و حالا راهشون رو از اون جدا کرده بودند.
نوریزاد عزیز، مهدی خزعلی عزیز، میخوام با قلمتون بهش بگید دل خیلیها را شکستهای، دل خیلیها که با پاکی و صداقت تمام خوبیها رو تو تو میدیدند. همشون را به بازی گرفتی و از تو دور شدند که دیگه تو رو نمیبینند و آرزو دارند هیچ وقت تو رو نبینند، آدمهایی که حتی دوست ندارند خواب جنگیدن با تو رو ببینند.
با قلمتون بهش بگید فقط یه راهی هست که میتونی دلهای شکسته رو به دست بیاری و اون اینکه دست از تمام مناصب دنیا بکشی و گوشه عزلت اختیار کنی و از خدا طلب بخشش کنی؛ و چون هنوز ایمان دارم خدا بخشنده است تو را خواهد بخشید و ما هم بنده همان خداییم و تو را میبخشیم؛ و اون وقت دوباره میشی «سیدعلی»؛ و باز هم ایمان دارم اگر با تمام وجود طلب عفو و بخشش کرده باشی، گوشه عزلت خودت خواهی ماند تا دیگه قلب کسی رو نشکنی.
با قلمتون بهش بگید اگر این مسیر را نرفتی، بالاخره دادگاه عدل خدا تو این دنیا برگزار میشه. نترس با تو مثل خلفت «قذافی» رفتار نمیکنیم؛ بلکه یه قفس شیشهای میسازیم از اشک تمام مادرها و پدرها وسط میدان انقلاب و تو رو داخلش میگذاریم و یه راهپیمایی سکوت از جنس بعد از انتخابات برگزار میکنیم و با سکوت از کنارت رد میشیم و اون وقت هر نگاه یه شکنجه میشه برات، هر نگاه یه بازجویی میشه برات و هر نگاه یه مرگ میشه برات و این کار رو تو تمام میدانهای انقلاب شهرها انجام میدیم تا وزن خودت را دریابی و اون وقت قلبت میشکنه و خودت از خدا طلب مرگ میکنی ...
با قلمتون بهش بگید ...
اعضای شورای شهر تهران نسبت به اجرایي شدن تصمیم شهرداری درباره قیمت قبور در بهشت زهرا پيش از تصویب آن در صحن علنی شورا اعتراض کردند.
به گزارش ایلنا، "حبیب کاشانی" عضو شورای شهر تهران در جلسه امروز سهشنبه شورای شهر ضمن انتقاد از نحوه برخورد مسوولان بهشت زهرا(س) با مراجعه کنندگان اظهار داشت: « افرادی که به بهشت زهرا مراجعه میکنند داغ دیدهاند و نباید با آنها برخوردهای غلط شود تا غم آنها پیش از بیش شود.»
او ادامه داد: « در هیچ دوره مدیریتی شهرداری مردم این گونه از برخوردهای مدیران بهشت زهرا ناراضی نبودند.»
کاشانی تاکید کرد: « گزارشهایی به شورا رسیده که نرخهای جدید قبور پيش از تصویب آنها در شورای شهر در حال اجرایی شدن است.»
"محمد علی نجفی" دیگر عضو شورای شهر نیز با بیان اینکه « آقایان توضیح دهند چرا لایحه قیمتگذاری جدید قبور از دستور جلسه شورا خارج شده است »، افزود: «مردم را از بلاتکلیفی خارج کنید.»
"خسرو دانشجو" سخنگوی شورای شهر نیز با بیان اینکه قیمتهای پیشنهاد شده بسیار بالا بود اظهار داشت: « کمیسیون عمران باید در این قیمت ها بازنگری میکرد.»
"حمزه شکیب"، رییس کمیسیون عمران نیز اظهار داشت: « نرخهای مطرح شده در لایحه قیمتگذاری جدید قبور بهشت زهرا نجومی است و متاسفانه برخی مدیران شهرداری گمان میکنند زمانی لایحه به شورا ارسال شد اجرایی شده و میتوانند اعمال کنند.»
به گفته وی هزینههای برآورد شده برای بهشت زهرا (س) سرسام آور است و مسوولان میخواهند برای این هزینهها درآمدزایی کنند.
او خاطرنشان کرد: « افزایش قیمت قبور خانوادگی به اندازهای زیاد است که آنها برای خانههای خود در زمانی که زنده بودند نیز چنین پولهایی پرداخت نکردهاند.»
مرورى كوتاه بر نظريات فلسفی انقلاب – بخش اول
امین بزرگیان
از منظر هانا آرنت از شب چهاردهم ژوئيه ۱۷۸۹ كلمه «انقلاب» دلالت سياسى تازه اى پيدا كرد. يعنى زمانى كه كيانكور در پاسخ به فرياد هاى شاه مبنى بر اينكه «اين طغيان است» جواب مى دهد كه "نه اعليحضرت، اين انقلاب است."
همواره براى نشان دادن رشته متغيرى از دگرگونى ها از واژه «انقلاب» بهره مى بريم. اما به تعبير «كرين برينتون» هميشه در كنار اين تلقى كلى ما با شنيدن واژه انقلاب به واژگونى هاى بزرگ گذشته در جوامع سياسى كه پيش از اين رخداد پابرجا بوده اند، مى انديشيم. به اعمال زور و ارعاب و تصفيه ها و اعدام ها و گيوتين ها مى انديشيم. اما آنچه كه در كانون توجه ما جاى دارد جانشينى ناگهانى و شديد گروهى است كه تاكنون حكومت را در دست نداشته اند به جاى گروه ديگرى كه تا پيش از اين متصدى اداره دستگاه سياسى كشور بوده اند.
آرنت اين گونه تلقى ها را از «انقلاب» به چالش مى كشد. از نظر او فقط در جايى كه احساس نوآورى وجود داشته باشد و نوآورى نيز با مفهوم آزادى پيوند بخورد، حق داريم از انقلاب صحبت كنيم.وى تلقى هاى سنتى از انقلاب را نه نوعى نوآورى بلكه در واقع بازگشت به يك وضعيت تاريخى مشخص مى دانست.
آرنت انقلاب را پديده اى پيش بينى ناپذير، تابع آزادى و نوآورانه مى فهميد و با اين رويكرد دامنه دارترين پيامد نظرى انقلاب فرانسه را ظهور مفهوم جديد تاريخ در فلسفه هگل مى دانست. از نظر وى فلسفه تاريخ هگل كه بعد ها به نوعى در ماركسيسم نيز تداوم يافت يك مغالطه برجسته داشت؛ در اين فلسفه به جاى اينكه قلمرو عمل انسانى برحسب ديدگاه كنشگر مورد تحليل و بررسى قرار گيرد از دريچه سوژه ناظرى كه شاهد وقايع است به جهان نگريسته مى شود؛ و به اين شكل در اين فلسفه ضرورت و جبر تاريخ به جاى آزادى مى نشيند.
آرنت معتقد بود آزادى ارتباط وثيقى با كنش دارد و هر كنشى نوعى آغازگرى آزادانه است. از نظر وى انقلابيون در جريان انقلاب در واقع به اين مى انديشند كه وضعيت آرمانى گذشته را احيا نمايند ولى به گونه اى ناخودآگاه در حين انجام كنش انقلابى دست به نوآورى مى زنند.
آزادى و نوآورى موجود در انقلابها كه سوژه اى ندارد - يعنى بدون نقشه و تصميم قبلى شكل مى گيرد- انقلاب را تبديل به امرى خودانگيخته مى كند كه چنانچه خشونت، جبر تاريخى و مسئله اجتماعى بر آنها چيره گردد، همچون انقلاب فرانسه و روسيه، غيرواقعى و چنانچه به ايجاد حوزه عمومى كمك نمايند همچون انقلاب آمريكا واقعى هستند. منظور از حوزه عمومى، فضاى مكانى و زمانى براى ظهور آزادى است. فضايى كه به بالاترين هدف انقلاب ها يعنى تاسيس جمهورى كمك مى نمايد.با اين چارچوبه فكرى كه از آرنت بيان شد مى توان فهميد كه برخلاف بيشتر نظريات جامعه شناختى در باب انقلاب، وى «خشونت» را نه ذاتى انقلاب بلكه محصول واگشت و انحراف انقلاب ها مى داند.
از نظر آرنت يكى از تفاوت هاى اساسى انقلاب واقعى و انقلاب غيرواقعى مسئله توده هاست. انقلاب آمريكا هرگز در دام بدبختى توده گرفتار نشد و اصولاً آنان مشكلى به نام فقر و بيكارى نداشتند. در عوض انقلابيون فرانسه با مشاهده فقر موجود سعى مى كردند، نوعى احساس همدردى را تقويت نمايند. آنان چون ديده بودند كه چگونه لذت پرستى جنايت به همراه مى آورد دليل مى آوردند كه بنابراين زجر بينوايى بايد موجد خوبى و نيك نهادى شود. از نظر آنها قدرت همدردى در اين بود كه پيوندى طبيعى ميان مردم استوار مى كند.
آرنت برخلاف اين رويكرد براى رد هرگونه احساس همدردى مى گويد كه خطر "خير مطلق" چيزى كمتر از "شر مطلق" نيست. خير مطلق براى آنكه در جامعه پياده شود ناگزير از توسل به خشونت است. از نظر آرنت انقلاب فرانسه گرفتار احساس همدردى شديد و در فكر يك امر مطلق سراسر خوب بود؛ تلقى اى كه زاينده خشونت است.
" كارل پوپر" نيز در جايى ديگر خطرناك ترين انديشه سياسى را آرزوى كامل كردن و خوشبخت ساختن انسان مى داند. از نظر او كوشش براى پديد آوردن بهشت در زمين، همواره دوزخ ساخته است.از نظر آرنت، انقلاب فرانسه با پروژه همدردى، سياست را به دست تهيدستان داد، و خواست با خشونت به حل نگرانى ها و معضلاتى بپردازد كه مى بايست در حوزه خصوصى و به تعبير خود او در چهارديواری خانه محدود گردد و در اينجا بود كه حوزه عمومى اساساً شكل نگرفت و خواست ها و دغدغه هاى حوزه خصوصى به عرصه عمومى سرايت كرد و سياست انقلابى حافظ آن گرديد. از نظر آرنت انقلاب در فرانسه و در شرايطى همچون موقعيت فرانسه به دام توده هاى تيره بختى مى افتد كه مى خواهند با يك راه حل سياسى مشكلات اقتصادى و معيشتى خويش را حل نمايند. از نظر وى مسائل اجتماعى راه حل سياسى ندارند و وقتى كه از طريق سياست بخواهيم مشكلات اجتماعى را حل كنيم در دام خشونت و تناقض گرفتار مى شويم.برينتون نام اين وضعيت را «مردن انقلاب» مى گذارد. از نظر او از فرداى روزى كه انقلاب پيروز مى شود و رژيم نو استقرار مى يابد، دلالت هاى عاطفى واژه «انقلاب» در نظر جامعه دگرگون مى شود. انقلاب اصل و بخشى از تاريخ مى شود، يا به گفته «كروچه» جنبه اى محترمانه به خود مى گيرد، و مى ميرد.
در دوره هاى بعد حتى روشنفكران چپ و راديكالى همچون هربرت ماركوزه تحت تاثير ايده هايى همچون نظريه انقلاب آرنت، از اين باور دفاع كردند كه احتمالاً سرشت تعيين كننده انقلاب قرن بيستم يا بيست و يكم بدين وسيله معلوم مى شود كه در وهله نخست از تنگدستى زاده نمى شود. بلكه بايد گفت كه از نامردمى، از بيزارى، از اسراف و فراوانى جامعه مصرفى، زاده مى شود. نوعى انقلاب به سبب بيزارى از يك سيستم كه همان سيستم سرمايه دارى است، و يافتن هستى اى كه به راستى در خور انسان باشد؛ به تعبير آرنت نوآورانه باشد.
هر چند ماركوزه اين نوع صورت بندى را با صورت بندى ماركسيستى از انقلاب در تخالف نمى بيند، اما بى شك تلقى ماركوزه از انقلاب كه نوعى واكنش محض نسبت به وضعيت مستقر است با ايده ماركس كه انقلاب را گونه اى كنش براى برقرارى وضعيت جديد مى داند، بسيار متفاوت است.
ماركوزه همچون آرنت انقلاب را پديده اى پيش بينى ناپذير مى داند و اساساً پيش بينى وضعيت انقلابى را بيهوده مى داند. از نظر وى چون ما امروز آدم هايى آزاد نيستيم، بى شك نمى توانيم از پيش تعيين كنيم كه انسان هاى آزاد چگونه زندگى و جامعه خود را ترتیب مى دهند.
البته با وجود اين گونه شباهت هاى نظرى وجوه تفاوت ديدگاه چپ جديد با آرنت بسيار است كه مهم ترين آن پاسخ به «انقلاب براى چيست؟» از سوى اين دوپارادايم نظرى است.
از ديد ماركوزه انقلاب راهى است براى برهم زدن نظم نظام سرمايه دارى، جلوگيرى از مصرف زدگى و شكاف طبقاتى، اما آرنت گسترش حوزه عمومى و آزادى را ارزش يك انقلاب مى داند. شايد همين رويكرد است كه آرنت را به ليبرال هايى همچون پوپر نزديك مى كند. از نظر پوپر هر چند كه فقر ناخوشى بزرگ است و هنگامى بدتر مى شود كه با ثروت بزرگ همزمان افتد، ليكن ناخوشى بدتر از تضاد ميان فقر و ثروت، تضاد ميان آزادى و سركوب ،و تضاد ميان ديكتاتورى حاكم و شهروندان تحت سلطه است. وى همان كاربستى كه آرنت براى انقلاب در نظر مى گيرد را در دموكراسى مى بيند و معتقد است كه بزرگ ترين ارزش دموكراسى در ايجاد امكان بحث آزاد عقلانى و تاثير اين فضاى گفت وگويى و انتقادى در سياست است و همچون آرنت به شدت هرگونه خشونت را رد مى كند، كارى كه ماركوزه به اين راحتى ها حاضر نبود آن را انجام دهد. از نظر ماركوزه نمى توان حكم كلى و غيرانضمامى در باب بهره گيرى از زور و خشونت در مواجهه با نظام مسلط صادر كرد و همواره مى بايد به اين نكته توجه كرد كه خشونت نخست از چه كسى سر مى زند. از نظر ماركوزه ذات نظام سرمايه دارى خشونت آميز است.
به نظر مى رسد محورى ترين ايده بزرگ ترين فيلسوف ليبرال معاصر در باب «انقلاب» اين باشد كه انقلاب خشونت آميز، انقلابى ها را مى كشد و آرمان هايشان را تباه مى سازد. از نظر پوپر آنچه انقلابى چپ بى شك به بار خواهد آورد، از دست رفتن آزادى انتقاد و حقوق مخالف است. او ماركسيست هاى انقلابى را متهم مى كند كه گزافه و دشوار مى گويند و مى كوشند با انديشه هاى اندك و سخنان بسيار، بر ما تاثير بگذارند.
ماركوزه نيز در مواجهه با آراى پوپر معتقد به اين است كه حاصل انقلاب خشونت آميز، اغلب ديكتاتورى است اما سعى مى كند ميان انقلاب عليه دموكراسى و انقلاب عليه ديكتاتورى تمايز قايل شود.
از نظر وى انقلاب مى تواند هم يك دگرگونى خشونت آميز باشد و هم يك دگرگونى مسالمت آميز. انقلاب هاى مسالمت آميز بسيار متفاوتند و براى انقلابيون اين امكان را فراهم مى كنند كه مراقب عواقب ناخواسته و غيرقابل پيش بينى كنش هاى شان باشند.
شايد در اين بحث نزديكى فكرى ماركوزه با آرنت بيش از پوپر باشد. پوپر برخلاف آرنت و ماركوزه به نظر مى رسد «خشونت و زور» را ذاتى انقلاب ها مى داند، اما ماركوزه با تفكيك دو نوع انقلاب (شبيه تفكيكى كه آرنت انجام داد: انقلاب واقعى و انقلاب غيرواقعى) خشونت را ویژگی هر نوع انقلابى نمى داند.
کاخ سفید در واکنش به تهدید ایران علیه یک ناو هواپیمابر آمریکایی اعلام کرد که هشدار جمهوری اسلامی نشانه ضعف است.
جی کارنی، سخنگوی کاخ سفید به خبرنگاران گفت: "این هشدار نمایانگر این واقعیت است که ایران در موضع ضعف قرار دارد."
او افزود که تهدیدهای اخیر ایران نشان می دهد که تحریمها تاثیرگذار بوده است.
ساعاتی پیشتر، وزارت دفاع آمریکا در واکنش به هشدار سرلشکر عطاءالله صالحی، فرمانده کل ارتش ایران درباره بازگشت ناو هواپیمابر "جان سی استنیس" به خلیج فارس اعلام کرد که استقرار یگانهای نظامی این کشور در منطقه خلیج فارس به روال دهههای گذشته ادامه خواهد داشت.
رسانه های داخلی ایران روز سه شنبه ۱۳ دی (۳ ژانویه) اظهارات سرلشکر صالحی را منتشر کردند که با اشاره به خروج یک ناو هواپیمابر آمریکایی از منطقه خلیج فارس گفته بود: "به آنها توصیه، هشدار و تذکر می دهیم که این ناو به منطقه سابق خود در خلیج فارس برنگردد چرا که ما عادت نداریم تذکر را تکرار کنیم و فقط یک بار تذکر می دهیم."
یکی از سخنگویان وزیر دفاع آمریکا در پاسخ به سوال بیبیسی فارسی در این باره گفت: "رفت و آمد برنامه ریزی شده عادی ناوگان دریایی آمریکا بر اساس تعهد بلندمدت این کشور به امنیت و ثبات منطقه ادامه خواهد داشت."
او افزود که رفت و آمد این ناوگان از تنگه هرمز بر اساس قوانین بین المللی که تضمین کننده حق عبور است، ادامه دارد.
ناو هواپیمابر آمریکایی "جان سی استنیس" هفته گذشته با عبور از تنگه هرمز، محل ماموریت خود در خلیج فارس را ترک کرد و مقامات آمریکایی دلیل جابجایی آن را انجام ماموریت حمایت از عملیات نظامی در افغانستان اعلام کردند.
سخنگوی وزیر دفاع آمریکا به بیبیسی گفته است که ناو هواپیمابر یو اس اس استنیس همچنان در اختیار قرارگاه مرکزی آمریکا، سنتکام است.
قرارگاه سنتکام مسوول فرماندهی ارتش آمریکا در خاورمیانه، شمال افریقا و آسیای میانه را برعهده دارد.
منابع آمریکایی پیشتر گزارش داده بودند که این ماموریت حدود سه ماه ادامه دارد و ناو هواپیمابر استنیس در ماه مارس به محل ماموریت کنونی خود در خلیج فارس باز می گردد.
ناوهای هواپیمابر نیروی دریایی ایالات متحده مستقر در خلیج فارس و یا مناطق اطراف در طول حضور نظامی آمریکا در عراق، از عملیات نظامیان آمریکایی در عراق حمایت می کردند.
اگرچه وزارت دفاع آمریکا گفته است که حرکت ناو هواپیمابر استنیس به سوی محل جدید ماموریت اقدامی "عادی" بوده است، اما برخی گمانه زنیها حاکی از آن بود که ممکن است دلیل ورود این ناو آمریکایی به منطقه شرق تنگه هرمز، زیر نظر گرفتن نیروی دریایی ارتش ایران بوده باشد.
ناوگان پنجم نیروی دریایی ایالات متحده در خلیج فارس، که مرکز فرماندهی آن در بحرین است، همواره دست کم یک ناو هواپیمابر را برای ماموریت های چند ماهه در منطقه مستقر می کند.
ناو هواپیمابر استنیس در ماه ژوئیه سال گذشته برای یک ماموریت هفت ماهه عازم خلیج فارس شده بود.
این ناو هواپیمابر از جمله شناورهای بسیار بزرگ نیروی دریایی آمریکاست و هواپیماهای مستقر بر آن قادر به انجام عملیات رزمی در شعاع چند صد کیلومتری هستند.
حرکت ناو هواپیما استنیس با آغاز رزمایش نیروی دریایی ارتش ایران در شرق تنگه هرمز و همچنین هشدار معاون رئیس جمهوری ایران در مورد اقدام احتمالی در بستن تنگه هرمز در صورت تحریم نفتی ایران همزمان بود.
.
ندای سبز آزادی - مصطفی خلجی
در حکومت دیکتاتوری، نهادهای صنفی و مدنی بزرگترین مانع برای استبداد مطلقه به شمار میآیند و حذف این نهادها مهمترین هدف تلاشهای حکومت است.
دیکتاتور به خوبی میداند که نهادهای مدنی و صنفی، مرکز تجمع آرا و سلایق مردمی است و در بسیاری موارد فعالیت این نهادها، علیرغم محدودیتهای مالی و اداری، بهتر و دلچسبتر از نهادها و سازمانهای دولتی و حکومتی است که بر اساس سلیقه دیکتاتور رفتار میکنند.
به همین دلیل، حکومت استبدادی به خوبی میداند برای اینکه جایگزین و رقیبی برایش نماند، باید تمامی احزاب، نهادهای صنفی و سازمانهای غیردولتی را ویران و نابود کند.
انحلال خانه سینما؛ یک مشت نمونه از خروار
اکنون نیز، موضوع تلاش دولت برای انحلال نهاد صنفی خانه سینما، در همین چارچوب قابل تعریف و تحلیل است.
مورد خانه سینما که مدتی است به خبر اول عرصه فرهنگ ایران تبدیل شده به خوبی رفتار مستبدانه حکومتی را نشان میدهد که تاب رای، سلیقه و صدای «متفاوت» و نه لزوما «مخالف» را ندارد.
همه چیز نهاد صنفی خانه سینما برای دولت غیرقابل تحمل است؛ از برنامههایی که اجرا میکند مثل جشن خانه سینمای ایران، تا مهمانهایی که دعوت میکند مثل سینماگران خارجی و حتی تعداد انبوه اعضایی که دارد، یعنی پنج هزار نفر.
دشمنی دولت با خانه سینما از کجا شروع شد؟
سابقه دشمنی دولت با خانه سینما به آغاز به قدرت رسیدن محمود احمدینژاد به عنوان رییسجمهور باز میگردد.
تأسیس خانه سینما ریشه در وزارت ارشاد زمان محمد خاتمی دارد.
سال ۱۳۶۸ ضرورت تاسیس این نهاد صنفی از سوی مدیران وقت وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی تشخیص داده و بر همین اساس مسئولیت فراخوان صنوف سینمایی، تدوین اساسنامه و آئیننامههای داخلی بر عهده تعدادی از هنرمندان به عنوان هیئت مدیره اولیه گذاشته شد.
طی قریب چهار سال فعالیت غیررسمی خانه سینما که به جذب و فراخوان اصناف سینمایی گذشت، مکان مشخصی برای فعالیت خانه سینما وجود نداشت و بسیاری از جلسات هیئت مدیره انتصابی در محل بنیاد سینمایی فارابی تشکیل و تدوین و تنظیم اساسنامه به گروهی کارشناس واگذار شد.
سرانجام پس از راهاندازی و عضویت نزدیک به بیست انجمن و کانون در خانه سینما، مقدمات آغاز فعالیت رسمی آن فراهم و بر همین اساس در مهرماه ۱۳۷۲ فعالیت رسمی خانه سینما با ثبت آن در ادارۀ ثبت شرکتها و مؤسسات غیرتجاری تهران شروع شد.
طی ده دوره فعالیت هیئت مدیرههای انتخابی، اساسنامه خانه سینما به فراخور نیازهای صنفی دستخوش تغییرات ساختاری شد اما به لحاظ ماهیت، اساسنامه نسبت به اهداف اولیه وفادار ماند.
آنچه در اساسنامه خانه سینما به عنوان اهداف اصلی جامعه اصناف سینمای ایران آمده است به این شرح است: حفظ و صیانت از حقوق مادی و معنوی دستاندرکاران سینما، ایجاد امنیت شغلی و تامین اجتماعی، ارتقای سطح آموزشی و مهارت حرفهای دست اندرکاران سینمای جمهوری اسلامی ایران.
فعالیت این انجمن که روز به روز بر اعضای آن افزوده میشد با استقبال اهالی سینما و رسانههای فرهنگی مواجه میشد. به گونهای که بزرگترین «جشن سینمای ایران» که توسط این خانه برگزار میشود، به بزرگترین رویداد فرهنگی هنری غیردولتی تبدیل شده است.
اما دولت محمود احمدینژاد از همان روزهای اول روی خوشی به این نهاد صنفی نشان نداد و طبیعی بود که روحیه دیکتاتوری دولتمردان احمدینژاد با رفتار باز و نسبتا آزادمنشانه خانه سینما نسازد.
اما تا قبل از انتخابات ریاستجمهوری سال ۸۸ تهدیدهایی که متوجه خانه سینما بود، آنچنان خطرناک حس نمیشد. ولی حمایت قاطه هنرمندان به ویژه هنرمندان سینما از کاندیداتوری میرحسین موسوی زنگ خطر را برای حکومت به صدا در آورد.
پس از انتخابات نیز، علیرضا سجادپور دبیر هیات اسلامی هنرمندان از خانه سینما به دلیل سکوت درباره حوادث پس از انتخابات در نامهای شدیداللحن انتقاد کرد.
در این شرایط، علاوه بر دولت، دیگر مقامات حاکم هم متوجه شدند که نه تنها زمام امور هنرمندان را در اختیار ندارند، بلکه هیچ جایگاهی هم نزد آنان ندارند.
کم کم ایده از بین بردن خانه سینما پررنگ شد، اما طبیعی بود که حکومت با تمامی قدرت خود و در اختیار داشتم ابزارهای مختلف نمیتوانست این نهاد صنفی و مردمی و محبوب را یک شبه نابود کند.
بنابراین اولین گامها را با انداختن آدمهای نزدیک به خود به جان خانه سینما آغاز کرد.
حکم ۴ هزار تومانی سلحشور؛ آغاز راه پرخطر خانه سینما
شاید بیادبانه تلقی شود، اما شاید تمثیل بهتری در این زمینه نتوان مطرح کرد: در زمینه به دام انداختن خانه سینما، فرجالله سلحشور، بدون پروا از بیآبرو شدن، به خانه سینما حمله کرد و «پاچه» آن را گرفت.
حکومت نیز از خداخواسته، به جای اینکه در دادگاهش عدالت را رعایت کند، با حکمی نمادین نشان داد که از سلحشور در مقابل خانه سینما حمایت میکند.
داستان از اینجا آغاز شد که در پی سفر اعضای آکادمی اسکار به ایران، سلحشور گفت: «به اعتقاد من دستهای پشت پرده در سینما با دعوت از هیات هالیوودی قصد دارند، زمینه آشتی جمهوری اسلامی با غرب را فراهم و آن را در کشور پیاده کنند.»
این کارگردان نزدیک به رهبر جمهوری اسلامی که دوستی دیرینهای نیز با جواد شمقدری معاون سینمایی وزیر ارشاد دارد، با متهم کردن اعضای خانه سینما به ارتباط با آمریکا، گفت: «در حقیقت سینماگرانی که در دعوت از هیات هالیوودی به ایران نقش داشتهاند میخواستند به همه اعلام کنند که از خارج از کشور نیز حمایت میشوند.»
سلحشور ادامه داد: «من به نوع حرکتهای خانه سینما ایرادهایی دارم و این حرکتها را در جهت انقلاب و اسلام نمیدانم. خانه سینما از کسانی دعوت میکند که دشمنیشان را با ساختن فیلمهایی نشان داده و به اثبات رساندهاند. این گروه از طرف خانه سینما دعوت و تکریم میشوند.»
کارگردان «یوسف پیامبر» در بخش دیگری از حرفهایش گفت: «نوع رویکرد سینمایی خانه سینما به گونهای است که انگار خانه سینما متعلق به این مملکت نیست. اینها ایرادهایی است که من به این نهاد دارم و به امید خدا، سند و مدرک را در دادگاه ارائه میکنیم.»
فرجالله سلحشور پایش را از گلیمش درازتر کرد و گفت: «بخش اعظم خانه سینما به دنبال بی بند و باری هستند.»
«جانماز آبکشیدن» سلحشور در حالی بود که درباره او یک پرونده قضایی جریان داشت؛ شهابالدین طاهری به عنوان شاکی گفته بود که سلحشور بخشی از فیلمنامه «یوسف پیامبر» را از روی کتاب او کپی کرده است.
اما خانه سینما جداگانه سلحشور را بابت صحبتهایش علیه این خانه و برای اعاده حیثیت اعضایش دادگاهی کرد.
با این حال شکایت خانه سینما باعث نشد که سلحشور دست از فحاشیهایش نسبت به سینماگران مستقل ایران به ویژه زنان بازیگر بردارد. او چندی پیش نیز بازیگران سینمای ایران را «فاحشه» خواند که با واکنش گسترده اهالی سینما مواجه شد.
اما آن زمان، محمدمهدی عسگرپور مدیرعامل خانه سینما در واکنش به توهین فرجالله سلحشور گفت: «در گذشته افراد بسیاری درباره اهالی سینما و خانه سینما اظهارنظر کردند که به دلیل آنکه به نوعی با ما همکار بودند یا دلیل دیگر ترجیح داده شد پاسخی داده نشود. اما اظهارات اخیر آقای سلحشور این بار متفاوت از گذشته بود و سخنان ایشان بار حقوقی ایجاد کرده است.»
عسگرپور اظهار داشت: «حال آقای سلحشور باید ثابت کند که این بخش اعظم چه افرادی هستند که به دنبال بی بندوباری هستند.»
او در ادامه حرفهایش به قسمت دیگری از حرف های سلحشور اشاره کرد و گفت: «سلحشور در جایی دیگر میگوید اگر سفارت انگلیس آنان را به ضیافت دعوت کند میپذیرند. یا گفته است بسیاری از سینماگران در ضیافتی که توسط بنیاد سروس در امریکا برگزار شده است، حضور یافتهاند. سلحشور باید ثابت کند از بین چهار هزار و ۵۰۰ نفر عضو خانه سینما اکثریت آنان که بیش از سه هزار نفر میشوند چه کسانی هستند که در این مجلس شرکت کردهاند.»
از سوی دیگر از سوی دیگر جمال خندان وکیل مدافع خانه سینما درباره اظهارات سلحشور گفت: «ایشان در اظهاراتش گفته مسیر سینما و سینماگران از ابتدای انقلاب مسیر مفسده آمیزی بوده است و اینکه اکثریت اعضای خانه سینما با این انقلاب موافق نیستند. پس این همه فیلم هایی که در تایید انقلاب ساخته شده و فیلم های سینمایی دفاع مقدس چه هستند؟»
اما در نهایت دادگاه جمهوری اسلامی حکم «۴ هزار تومانی» برای سلحشور صادر کرد. این حکم به خوبی نظر حکومت را درباره ادامه فعالیت خانه سینما نشان میداد.
اعلان جنگ رسمی دولت به خانه سینما
اما روزهای آخر سال گذشته، روزهای تلخی برای سینمای ایران به ویژه خانه سینما بود.
دولت که بیش از گذشته خود را در تحقق برنامههایش ناکام میدید، سعی کرد با فشار بیشتر بر اهالی سینما عقدهگشایی کند.
در این زمان، جواد شمقدری، معاون سینمایی وزیر ارشاد، اظهارات تندی را علیه سینماگران مستقل و به ویژه خانهی سینما بیان کرد و گفت: «از دید معاونت سینمایی، امروز خانه سینما جایگاه قانونی ندارد. امروز خانه سینما تبدیل به یک مؤسسه خصوصی شده که در اختیار چند نفر است. سال آینده یک دفتر ویژه برای ارتباط با صنوف سینمایی تعریف خواهیم کرد.»
او رسما گفت: «مسئول اول و آخر سینما من هستم».
با این اظهارات که رسما اعلان جنگ به شمار میآمد، مشخص شد که دولت خوابهای تازهای برای سینمای ایران دیده است و میخواهد خانه سینما را منحل کند.
برخی گفتند که دولت چون نتوانسته خانه سینما را مطیع سیاستهای اقتدارگرایانه خود کند، تصمیم به انحلال آن گرفته است. سیاستهایی که باعث شده است میلیاردها تومان پول صرف فیلمهایی چون «پایاننامه» شود که با هو کردن تماشاگران مواجه شد. این فیلم به دلیل آنچه دروغ آشکار درباره قتل نداآقاسلطان خوانده شد از سوی تماشاگران هو شد.
همچنین عبدالحسین برزیده، کارگردان سینما، که به عنوان نماینده خانه سینما در شورای صدور پروانه ساخت بود، از این شورا کنارهگیری کرد. وی دلیل خود را تزیینی بودن رای اعضای شورا دانست و گفت: «حضور ما دیگر در آن شورا بی معنا بود؛ چون تصمیمات قبلا در معاونت سینمایی گرفته می شود و تعدادی از افراد امروز در آنجا حضور دارند که به نوعی ارباب رعیتی با اهالی سینما برخورد میکنند.»
از سوی دیگر، خانه سینما با بررسی و ارزیابی عملکرد معاونت سینمایی به اعلان جنگ دولت پاسخ داده است.
به گفته خانه سینما، قطع بودجه این نهاد صنفی، حذف نمایندگان این نهاد از شورای صدور مجوز ساخت فیلم و دیگر حوزههای سینمایی، پروندهسازی برای اعضای خانه سینما، از جمله اقدامات دولت علیه این نهاد صنفی خانواده سینما است.
شمقدری به این حرکت خانه سینما واکنش نشان داد و باز بر تصمیم خود مبنی بر تأسیس نهادهای موازی با خانه سینما تأکید کرد و در گفتوگو با خبرگزاری فارس با بیان اینکه «مدیریت جدید سینمایی یکی از حیاتیترین مأموریتهای خودش را بهخوبی انجام داده است»، گفت: «در آینده که سندیکاهای مستقل راهاندازی شوند، حمایتهای مالی دولت از صنوف همسان بااهداف هدفمندی یارانهها تنظیم و مدیریت خواهد شد.»
در این شرایط روز به روز دیوار اعتمادی که پیشتر بین دولت محمد خاتمی و سینماگران وجود داشت ویرانتر میشد.
همایون اسعدیان که بهعنوان کارگردان برتر در سال ۸۹ برای کارگردانی فیلم طلا و مس انتخاب شده بود گفت: «بیاعتمادی، ترس، نگرانی، و عدم باور به سیاستهای سینمایی در نزد بسیاری از سینماگران امروز وجود دارد.»
بازداشت مستندسازان و فشار بیشتر بر خانه سینما
با بازداشت تعدادی از مستندسازان سینمای ایران به اتهام همکاری با شبکه تلویزیونی بیبیسی فارسی، بهانه برای فشار بیشتر بر خانه سینما از سوی دولت فراهم شد.
داستان از این قرار بود که مقامات ایران برای فرونشاندن خشم خود از پخش مستند شبکه تلویزیونی بیبیسی فارسی درباره آیتالله خامنهای، و همچنین نمایش اقتدار حکومت، شش مستندساز ایرانی را بازداشت کرد.
اما قربانیان این اتفاق به همین شش نفر ختم نشد و طولی نکشید که آتش خشم محافظهکاران و هیأت حاکم، تشکل اصلی سینمای مستقل ایران یعنی خانه سینما را فراگرفت.
حملات به خانه سینما به این بهانه بود که این نهاد صنفی در دو بیانیه جداگانه از برخورد امنیتی با مستندسازان انتقاد کرده بود.
برای حکومت، این بهترین فرصت بود. و چه زمانی بهتر از این زمان که به جنگ نهاد صنفی سینماگران برود و آتش این جنگ را شعلهورتر کند؟
حبیبالله بهمنی از کارگردانهای نزدیک به حکومت گفت: «وقت برخورد با خانه سینما فرا رسیده است».
حمیدرضا ترقی، عضو شورای مرکزی حزب مؤتلفه اسلامی نیز گفت: «حمایت خانه سینما از مرتبطان با رسانه بیگانه بیبیسی فارسی سند محکمی بر لزوم ابطال پروانه این خانه و ایجاد یک تغییر و تحول اساسی در عوامل خانه سینما است.»
به نظر میرسید آخرین پرده از سناریو حکومت برای فروپاشی خانه سینما در حال اجرا بود؛ همان آرزویی که فرجالله سلحشور در سر میپروراند.
روزهای اخیر، روزهای مرگ و زندگی برای خانه سینما
اما خانه سینما در روزهای اخیر، روزهای پرتنشی برای خانه سینما بوده است؛ روزهای سرنوشتساز که مرگ و زندگی خانه سینما را تعیین میکند.
به نظر میرسد این بار موضوع بسیار جدیتر از اختلافات گذشته است.
داستان از این قرار است که دولت از خانه سینما شکایت کرده و قصد دارد آن را منحل کند، اما با این حال منتظر رای دادگاه هم نمانده و خود راسا اقداماتی را برای از بین بردن آن در پیش گرفته است.
قبل از آغاز تنش اخیر بین دولت و خانه سینما، قرار بود اعضای صنوف با پیشنهاد محمد خزاعی برای معرفی نامزدهای هیاتهای انتخاب و داوری در سیامین جشنواره فیلم فجر دیدار کنند، اما پشت پرده مسایل دیگری در جریان بود.
وزارت ارشاد که با نظرات اعضای خانه سینما مشکل پیدا کرده بود، ثبت خانه سینما را بهانه کرد و به شرکت ثبت اسناد شکایت برد. اما این شکایت به جایی نرسیده است و آنان همانطور که وظیفه بررسی قانونی بودن یا غیرقانونی بودن تمام نهادها را برعهده دارند، به معاونت سینمایی پیشنهاد دادهاند هرگونه شکایت را میتوانند از طریق قضایی پیگیری کنند.
وزارت ارشاد خواستار صدور دستور موقت مبنی بر جلوگیری از فعالیت موسسه خانه سینما به خاطر اساسنامه غیرقانونی شد. همچنین خواستار ابطال اساسنامه مصوب مجمع عمومی فوقالعاده مورخ ۲۰خرداد۸۷ هم شد. مسوولان وزارت ارشاد از محاکم قضایی هم خواستهاند، اداره کل ثبت شرکتها را موظف کند تا نسبت به ابطال اساسنامه فعلی خانه سینما اقدام کنند. هرچند وزارت ارشاد از اداره کل ثبت شرکتها هم که بدون مجوز شورای فرهنگ عمومی، اساسنامه خانه سینما را ثبت کرده، شکایت کرد.
پس از شکایت وزارت ارشاد، جمال خندان کوچکی، وکیل دادگستری و مشاور حقوقی خانه سینما گفت: ادعای وزارت ارشاد مبنی بر اعتراض به ثبت اساسنامه جدید خانه سینما بلاوجه است. زیرا خانه سینما یک موسسه غیردولتی و مستقل است که اساسنامه آن مطابق قانون در اداره کل ثبت شرکتهای قوه قضاییه بررسی شده و به ثبت رسیده و متعاقبا در روزنامه رسمی کشور نیز منتشر شده است؛ بنابراین صرف نظر از عدم صلاحیت قانونی شورای فرهنگ عمومی جهت اظهارنظر یا اتخاذ تصمیم در اینگونه موارد، غیرقانونی خواندن این موسسه از سوی دبیر این شورا مانند این است که یک مرجعی ولو دولتی بگوید قوانین مصوب مجلس که در روزنامه رسمی کشور منتشر میشود و برای همگان لازمالاتباع بوده، غیرقانونی است.
اما بالاخره قرار شد ۲۱ دی دادگاه خانه سینما تشکیل شود؛ دادگاهی که ابتدا قرار بود قانونی بودن و نبودن این نهاد صنفی را مورد بررسی قرار دهد اما در روزهای اخیر مسیرش عوض شده و قرار است بحث بر سر انحلال و عدم انحلال آن باشد. انحلالی که از سوی شورای فرهنگ عمومی مطرح شده است.
واکنش سینماگران به شکایت وزارت ارشاد
در پی شکایت وزارت ارشاد از خانه سینما مبنی بر غیرقانونی بودن این نهاد صنفی سینمایی، چهار صنف جامعه اصناف سینمایی ایران، مشارکت اهالی سینما در هیأتهای انتخاب و داوری جشنواره فیلم فجر را مشروط به «رفع مشکلات پیشآمده قضایی از سوی معاونت سینمایی وزارت ارشاد» دانستند.
کانون تدوینگران سینمای ایران، انجمن تهیهکنندگان سینمای مستند ایران، انجمن فیلمبرداران سینمای ایران و کانون آهنگسازان سینمای ایران در این بیانیه مشترک نوشته اند که محمد خزاعی، دبیر جشنواره سیام فجر در حالی از اصناف سینمایی برای مشارکت در برگزاری این جشنواره درخواست کمک کرده است که «مقامات بالاتر» از دبیر جشنواره، برای تعطیل کردن خانه سینما شکایت کردهاند و شکایت آنها مراحل خود را طی میکند.
در بخش دیگری از این بیانیه آمده بود: «با این دورنما به نظر میرسد که نمایش صداقت و وفاق برای برگزاری بهتر جشنواره چندان توفیقی نداشته است، از همین رو اصناف زیر مشارکت در جشنواره را منوط به رفع مشکلات پیش آمده قضایی از سوی معاونت سینمایی برای خانهشان یعنی خانه سینما میدانند.»
اما رسانههای حکومتی در برابر این اقدام اصناف سینمایی ایران ساکت ننشتند.
روزنامه کیهان در یادداشتی نوشت: «اخیرا تعدادی از اصناف خانه سینما با مدیریت طیف سیاسی کار حاکم بر این مجموعه به ظاهر صنفی، بحث تحریم جشنواره فیلم فجر را مطرح کردهاند؛ بحثی که به نظر میرسد بیش از آنکه نشأت گرفته از یک خواست حقیقی و عقیده باطنی باشد، آبشخورش یک مانور تبلیغاتی و یک بلوف سیاسی است!»
این روزنامه نزدیک به رهبر جمهوری اسلامی ادامه داد: «قضیه از این قرار است که دوستان ما در خانه سینما اساسا سوراخ دعا را گم کردهاند، گرچه وردی به دست آوردهاند! اینها همان کسانی هستند که همقطارانشان طی سالهای گذشته بحثهای مشابهی همچون تحریم نمایشگاه کتاب و سایر تحریمها را مطرح کردهاند و میکنند، اما در کمال تعجب، خودشان اولین کسانی هستند که در همین برنامهها حضور همه جانبه و یکپارچه دارند! مدیران خانه سینما در پی تحریم و احیانا و مسلما تعطیلی جشنواره فیلم فجر هستند؟! خدا را شکر که دم خروس از حواشی قضیه آشکار شد و مدیریت خانه سینما با این رفتارش نشان داد برای سینمای ایران و البته نماد و جشن یگانه و خاطرهانگیزش که همان جشنواره فیلم فجر شد هیچ ارزشی قائل نیست و حتی میتواند به خود این اجازه را بدهد که جشنواره فیلم فجر را با همه بار تاریخی، تجربی و هنریش به پای مقاصد و اغراض سیاسی و شخصی خود قربانی کند!»
خبرگزاری فارس هم گزارشها و خبرهای زیادی را علیه خانه سینما و اصناف سینمایی منتشر کرد. همچنین یادداشتی را با عنوان «اینجا خانه سینماست، صدای بیبیسی فارسی!» روی خروجی خود قرار داد و توهینهای بسیاری را نثار سینماگران مستقل ایران کرد.
اما حامیان خانه سینما نیز ساکت ننشتند.
احمد مسجدجامعی، وزیر اسبق فرهنگ و ارشاد اسلامی در سرمقاله روزنامه شرق نوشت: «خانه سینما نهادی قانونی است که قریب ربع قرن سابقه دارد و زمینهساز شکلگیری سایر تشکلهای فرهنگی و هنری از جمله خانه هنرمندان، خانه تئاتر، خانه موسیقی، خانه شاعران، انجمن هنرمندان نقاشی، انجمن هنرمندان گرافیک و نظایر آن بوده است.»
وی تأکید کرد: «خانهسینما» از جنس «اداره کل» نیست که مدیر آن منصوب شود و اعضای آن گوش به فرمان مدیران بالادستی باشند. اگر مجریان انتظاری چنین از نهادهای صنفی فراگیر داشته باشند، خطاست. واقعیت آن است که اینگونه نهادها ارزیابیکننده و نشاندهنده توان و ظرفیت مدیران اجرایی هم هستند و عملکردهای اشتباه آنان را گوشزد و اصلاح میکنند. این اتفاق تازهای نیست؛ «خانه سینما» در همه دورهها با چنین رویکردی فعالیت کرده است و انتقادهایی به مدیریتهای فرهنگی و سینمایی کشور داشته است.
اما شاید بهترین دفاعیه را کیوان کثیریان نوشت. این منتقد سینما و تلویزیون در دفاع از خانه سینما یادداشتی را منتشر کرد و بضاعت هنری اندک مدیران سینمایی را همچون نشانهای برای اضمحلال مدیریت دولتی در زمینه سینما در نظر گرفت.
کثیریان نوشت: «از حق نمیشود گذشت که در دوساله اخیر، بعضی مدیران سینما، به هر صورت و با هرکیفیت، عکس با دوربین فیلمبرداری داشتهاند. اما در این دو سال کسانی در سینما منصب گرفتند که در عرصه تولید سینما کمترین استعداد را از خود بروز دادهاند و کمترین موفقیت را در کارنامه داشتهاند. انگار که دوستان لیست موفقهای سینما را از ته مرور کردند و چند مدیر سینمایی برگزیدهاند. حالا اگر فیلمسازان خوبی نیستند و از ساختن یک فیلم متوسط عاجزند، کاش لااقل مدیران خوبی بودند که متاسفانه نیستند، به تبع آن اظهار نظرهایشان هم از حداقل منطق و اعتدال عاری است.»
وی درباره ادعای غیرقانونی بودن خانه سینما که دولت آن را مطرح میکند نوشت: «نمیدانم حضرتشان که دستی هم در مباحث حقوقی دارند، چرا توجه نمیفرمایند و به دوستان تذکر نمیدهند که با فرض غیر قانونی بودن خانه سینما، تمامی صنوف زیر مجموعه آن هم غیر قانونی محسوب میشوند و مذاکره با آنان چه از سوی دبیر جشنواره و چه از سوی شخص معاونت سینمایی کاری غیر قانونی است. چطور میشود خانه سینما که نهادی ثبت شده است، غیر قانونی باشد ولی زیر مجموعههای ثبت نشدهاش قانونی باشند؟ مگر میشود؟ چرا جناب بابویهی که ظاهرا قانون میفهمند، چشمشان را بر این تناقض آشکار بستهاند؟ چرا به روسایشان تذکر نمیدهند که اساسنامهای که مدعی غیر قانونی بودن آن هستند، توسط همین صنوف به تصویب رسیده است؟ اگر مشکل، شخصی نیست، چرا برخی از اعضایی که همین اساسنامه را بارها اصلاح کردهاند، حالا جزو هیات انتخاب جشنوارهاند و احتمالا برخی از آنها درهیات داوری هم حضور خواهند داشت؟»
کثیریان تأکید میکند: «راستی شما که قانون حالیتان است و وصله سیاسی کاری هم اصلا بهتان نمیچسبد، چرا از سال ۷۲ که خانه سینما تاسیس شد و با اساسنامه غیرمصوب در شورای فرهنگ عمومی، به ثبت قوه قضاییه رسید، تاکنون ساکت ماندید؟ خانه سینما یکهو که غیر قانونی نشد، با ادعای شما ۱۸ سال است که غیر قانونی است. حالا شورای فرهنگ عمومی ۱۸ سال در خواب غفلت بود، شما چرا؟ شما چرا طی این مدت به هیات مدیرهها تذکر ندادید؟ چرا در این ۱۸ سال به صنوف رهنمود ندادید؟ چرا ما را از علم و فضل خودتان محروم کردید؟ چطور ۱۸ سال سکوت کردید برادر؟ چه کشیدید شما در این ۱۸ سال سکوت؟»
سیاست «تفرقه بنداز و حکومت کن» این بار درباره سینما
اما در نهایت به نظر میرسد دولت با انحلال خانه سینما تلاش میکند بین اهالی سینما نیز تفرقه بیندازد تا شاید به این شیوه اتحاد و همبستگی آنان را از بین ببرد.
اساسا در شرایطی که خانه سینما وجود دارد، تشکیل سازمان سینمایی از سوی دولت به همین منظور است.
احمد نجفی، یکی از سینماگران حامی حکومت که عضو شورای عالی سینما است که زیر نظر دولت فعالیت میکند، گفت: «پس از اعلام رسمی غیرقانونی بودن خانه سینما بلافاصله دست بکار شدیم تا صنوف سینمایی را زیر حمایت قرار داده و با جدا کردن آنان از خانه سینما، مانع از ضایعات بیشتر شویم.»
به نظر میرسد دولت بعد از تحقق آرزوی انحلال خانه سینما، رؤیای جدای اصناف سینمایی از هم را در سر میپروراند.
اینجاست که کیوان کثیریان به درستی تمثیل «سه گاو» را طرح میکند؛ داستان شیری که برای خوردن سه گاو بین آنها تفرقه میاندازد و در نهایت هر سه آنها را میدرد.
آیت الله صانعی در دیدار جمعی از دانشجویان، با بیان اینکه "سکوت و رضایت در برابر ظلم و ستم، سبب شراکت انسان در ظلم می شود"، تاکید کرد این سنت الهی و سنت تاریخ است که نه ظلم میماند و نه ظالم، و ان شاء الله روزی فرا خواهد رسید که اسلام راستین حاکم خواهد شد.
به گزارش پایگاه اطلاع رسانی آیت الله صانعی، این مرجع تقلید مقیم قم، در جمع دانشجویان دانشگاه های تهران و کرج، تاکید کرد: "در آن روز لرزه بر اندام ستمگران خواهد افتاد و آنها هیچ راه چارهای در مقابل اراده ملتها نخواهند داشت و روشن است که ملتها با آنها چه خواهند کرد."
آیت الله صانعی تنفر ملتها از ظلم ظالمان را نشانه آگاهی و بیداری آنها توصیف کرد و افزود: "خدا را شاکریم که اعتقاد ما و شما عزیزان هنوز که هنوز است، با این همه ظلمی که به نام اسلام به ملت ها میشود، پابرجاست."
آقای صانعی، سکوت و رضایت در برابر ظلم و ستم را سبب شراکت انسان در ظلم خواند و گفت: " کسی که مستقیماً به ظلم و ظالم کمک میکند، در گناه آن شریک است و همچنین فرد سومی که در مقابل ظلمی که به دیگران میشود، سکوت کند، و راضی به آن باشد هر سه به طور مساوی در ظلم و عقاب آن شریکند. از امام سجادروایت شده که می فرمایند: اگر در مشرق عالم، کسی را بکشند و در مغرب، کسی به آن قتل راضی باشد، مثل آن قاتل در گناه قتل شریک است."
این مرجع تقلید منتقد، مخالفت با اعمال و کردار ظالمان و کسانی که حقوق ملت ها و حقوق اسلام را پایمال میکنند یک وظیفه خواند و افزود: "دیگران و کسانی را هم که از اوضاع و احول اطلاع ندارند، باید آگاه کرد و حتی اگر کسی از دوستان و منسوبین یا هر کس دیگری با ستمگران همراهی میکند، باید با زبان نرم او را از عقوبت کارش آگاه کرد. به آنها بگوییم که این سنت الهی و سنت تاریخ است که روزگاری نه ظلم میماند و نه ظالم و ستمگر.
آیت الله صانعی در ادامه با بیان اقسام ظلم، ظلم به اسلام، علم و دانش و فضیلت و تقوا را بزرگترین ظلمها عنوان کرد و افزود: "ظلم به مراکز علمی ازجمله حوزه ها و دانشگاه ها این است که عشق به تحصیل و تحقیق در این مراکز کم شود، حوزه های علمیه ای را که روزگاری دارای قدرت علمی زیادی بودند، اگر با برخی دخالتها دچار سطحی نگری و ظاهرگرایی گردند، این ظلم به حوزه است.
آقای صانعی ضمن انتقاد از اخراج استادان دانشگاه گفت: اخراج اساتید دانشگاهها و ایجاد مانع برای تحصیل دانشجویان، ظلم به دانشگاه است همانگونه که عدم استفاده از اساتید بزرگ دانشگاه هم ظلم و ستم به دانشگاه است."
این مرجع تقلید افزود: "متأسفانه روز به روز شاهد افزایش روحیه تملق، تهمت، دورغ و... هستیم که منشاء زیاد شدن مفاسد اخلاقی و ناهنجاریهای اجتماعی در جامعه بوده و هست."
آقای صانعی تصریح کرد: "بسیاری از جنایتکاران، متملقان و دروغگویان علناً از جنایت و دروغ بدگویی میکنند و دیگران را به خوبی و فاصله گرفتن از بدیها سفارش میکنند، اما مقصودشان این است و اینگونه القا میکنند که فقط ما خوبیم و شما همگی بد هستید و در شرق و غرب عالم که بگردید، همگی جنایتکارند جز ما!"
آیت الله صانعی در پایان خاطرنشان ساخت: "در حال حاضر، افراد دلسوز و معتقدی هستند که از راههای مختلف مطالبی را متذکر میشوند؛ آنها نه غرضی دارند و نه دنبال پست و مقام هستند، لذا مسئولان هم باید به خیرخواهی این عده برای پیشرفت کشور توجه داشته باشند."
عضو انجمن "نظام صنفی رايانهای" ايران گفت: با راهاندازی شبکه ملی اينترنت در اين کشور، ارتباطات اينترنتی ايران از اينترنت جهانی جدا میشود.
پيام کرباسی، سخنگوی انجمن نظام صنفی رايانهای، در توضيح جداسازی اينترنت ايران از اينترنت جهانی به روزنامه روزگار گفته است: "همان طور که شما در روزنامهتان شبکه داريد و ديگران نمیتوانند وارد آن شوند و يا اگر شبکه خودتان محدوديتی ايجاد کند، امکان دسترسی به برخی سايتها را نخواهيد داشت."
پیش از این گفته شده بود که "تلاش برای راهاندازی اينترنت ملی عامل کندی سرعت و اختلال در اينترنت در چند هفته اخير است."
به گفته فعالان حوزه اينترنت در ايران، تا دو هفته ديگر اينترنت ملی در ايران راهاندازی میشود. مسئولان دولتی نيز گفتهاند اينترنت ملی حداکثر تا ۲۲ بهمن سال جاری راهاندازی میشود.
به گزارش رادیو زمانه، يکی از مديران ارائه دهنده اينترنت در تهران نیز گفته است، در صورت آغاز به کار شبکه ملی اينترنت، "کل محدوده ايران به شکل يک شبکه در میآيد که متوليان آن اجازه میدهند کاربران به کدام سايتها سر بزنند يا کدام سايتها با کمترين سرعت ممکن در دسترس باشند."
وی که نامش فاش نشده، گفته است: "ما در منحنیها مشاهده میکنيم که در طول روز بارها مسير خروج اطلاعات از کشور عوض میشود. در ساعاتی از روز میينيم که اطلاعات کشور از کانال ترکيه خارج میشود اما چند ساعت بعد متوجه میشويم کانلها عوض شده و اطلاعات مسير جنوب کشور را در پيش گرفته است. ظاهراً اين آزمون و خطاها برای راهاندازی اينترنت ملی تا کمتر از دو هفته ديگر است."
در چند هفته اخير که سرعت اينترنت در ايران به شدت کاهش يافته است، دسترسی به سايتهای دولتی و سايتهای فيلترنشده با مشکل کمتری روبرو است اما استفاده از ویپیان برای مراجعه به سايتهای فيلتر شده، سرعت اينترنت را به طرز محسوسی کاهش میدهد. اين کاهش شديد سرعت امکان دسترسی به سايتهای فيلترشده را در اغلب موارد ناممکن میکند.
پيام کرباسی در همين باره به روزگار گفته است: "تصور کنيد سيستم پايشی وجود دارد که تک تک بستههای ارسالی از طريق اينترنت را چک میکند و اجازه تردد به آنها را میدهد يا آن را غيرتميز تشخيص میدهد در اين شرايط به خاطر حجم بالای بستههای اطلاعات، برخی از آنها در نوبت چک میمانند و همين مسأله باعث کاهش سرعت میشود."
رضا تقیپور، وزير ارتباطات و فناوری اطلاعات ايران اسفند ۱۳۸۹ از تشکيل هستههای اوليه ايده "اينترنت پاک" در ايران خبر داد و ابراز اميداوری کرده بود پس از شروع اين طرح در ايران، اينترنت پاک در اختيار تمام بشريت قرار گيرد.
چند ماه پيش نيز علی آقامحمدی، معاون نظارت و هماهنگی در سياستهای اقتصادی معاون اول رئيس دولت ايران، گفت نخستين شبکه اينترنت "حلال" که از سايتهای غيراخلاقی پاک شده است، در ايران راهاندازی میشود.
به گزارش رادیو زمانه، سازمان گزارشگران بدون مرز که انجمنی غيردولتی در دفاع از آزادی اطلاعرسلانی است، اينترنت ملی ايران را "طرحی عليه آزادی بيان و اينترنت جهانی" توصيف کرده و آن را در خدمت "تشديد سانسور و کنترل گسترده شهروند وبنگاران" ناميده است.
دولت برای کنترل بازار ارز بار دیگر به روشهای امنیتی روی آورده و ضمن نسبت دادن وضعیت پیش امده به افراد سوجود اعلام کرده که مسئولین امنیتی با این افراد برخورد می کنند.
ابراهیم درویشی، معاون نظارتی بانک مرکزی به مهر گفت: در حال حاضر یک جو روانی در بازار ایجاد شده است که عده ای دلال انگشت شمار آن را بوجود آورده اند، اما مسئولان امنیتی با آنها برخورد می کنند و به زودی جلوی سودجویان گرفته می شود.
افزایش شدید قیمت ارز پس از آن صورت گرفت که باراک اوباما رئیس جمهور آمریکا قانون جدید بودجه دفاعی آن کشور را امضا کرد که در آن تحریم هایی نیز علیه ایران در نظر گرفته شده بود اما مسئولین دولتی این موضوع را به افراد سودجو نسبت می دهند.
معاون نظارتی بانک مرکزی با بیان اینکه عدهای از سودجویان در بازار ارز به راه افتادهاند و پولهای مردم را میگیرند، از اعزام بازرسان بانک مرکزی به سطح بازار ارز خبرداد و گفت: در یکی، دو روز آینده بازار ارز به ثبات خواهد رسید، ضمن اینکه نرخ فعلی ارز حبابی است.
وی با تاکید بر اینکه به مردم هشدار می دهیم که هیچ عجله ای نداشته باشند، زیرا بازار ارز به زودی ثبات خود را باز خواهد یافت، خطاب به افرادی که به این بازار هجوم می برند، تاکید کرد: بازار در حال حاضر حبابی شکل است و عده ای از دلالان و سوء استفاده کنندگان به اسامی مختلف که حتی ممکن است نام برخی از ارگانها را نیز ببرند، وارد بازار شده اند.
صرافان بازار ارز نرخ دلار را 1720 تومان اعلام کردند، این در حالی است که نرخ دلار در پایان روز گذشته به قیمت 1780 تومان هم رسیده بود.
.
یک روز پس از بازداشت و بازجوییِ چند ساعته از مادر مهدی محمودیان، منابع حقوق بشری اعلام کرده اند که مهدی محمودیان نیز از یک روز قبل تر، از بند چهار زندان گوهردشت به نقطه ای نا معلوم منتقل شده است.
آقای محمودیان فعال حقوق بشر و عضو کمیته اطلاع رسانی جبهه مشارکت است که افشای جنایت کهریزک را در کارنامه خود دارد.
تارنمای «فعالین حقوق بشر و دمکراسی در ایران» نوشته است، روز یکشنبه این زندانی سیاسی از سالن ایزوله شده بند چهار زندان گوهردشت کرج تحت عنوان انتقال به دادگاه فرا خوانده شد و از آن روز تا به حال هنوز به بند چهار زندانیان سیاسی بازنگشته است.
بر اساس این گزارش، از محل نگهداری، وضعیت، شرایط و سرنوشت این افشاگر بازداشتگاه کهریزک و علت انتقال وی، هنوز خبری در دست نیست.
این پایگاه حقوق بشری می افزاید معمولا در اکثر مواقع زندانیان سیاسی به بندهای وزارت اطلاعات جهت تحت فشار قرار دادن آنها برده می شوند.
این در حالی است که روز دوشنبه دوازدهم دی ماه نیز فاطمه الوندی مادر مهدی محمودیان با حکم دادستانی برای چند ساعتی بازداشت و مورد بازجویی قرار گرفت. خانم الوندی تهدید شده است که اطلاع رسانی در مورد فرزندش را متوقف کند و با رسانه ها مصاحبه نکند.
طی ماههای گذشته مسئولین به محمودیان و خانواده اش وعده داده بودند که اگر مصاحبه نکنند و از وضعیت خود اطلاع رسانی نکنند محمودیان را به اوین منتقل کرده و به او مرخصی می دهند اما با گذشت ماهها از وعده مسئولین و سکوت اجباری خانواده محمودیان، این وعده تحقق نیافت.
ندای سبز آزادی- مصطفی خسروی: نرخ برابری دلار و یورو با ریال به شکل روزافزونی بالا می رود. حالا هر دلار به ۱۸۰۰ تومان رسیده و یورو از ۲۲۰۰ تومان هم عبور کرده است. این وضع همزمان با خبر اعلام تحریم بانک مرکزی جمهوری اسلامی توسط آمریکا، به نابسامانی ها و بحران اقتصادی در ایران دامن زده است.
دکتر فریبزز رییس دانا، استاد اقتصاد سیاسی در گفتوگو با ندای سبز آزادی، ارزیابی های خود را از این وضع بیان کرده است. وی که آذرماه ۱۳۸۹ پس از مصاحبه ای انتقادی در مورد طرح هدفمندی یارانه ها، بازداشت شد، اینک با حکم یک سال حبس صادره توسط قاضی مقیسه، به تبیین ارزیابی های خود مشغول است.
دکتر رییس دانا هرچند نقش تحریم ها و تهدیدهای خارجی در افزایش نرخ ارز را رد نمی کند و موثر می داند، اما در تحلیل نهایی، تاکید می کند که این «نارسایی های ساختاری اقتصادی دولت» است که مسبب اصلی و زمینه ساز بحران اقتصادی کنونی و تورم و افزایش غریب نرخ ارز در ایران است.
متن کامل مصاحبه با این دانش آموختهی دکترای اقتصاد از لندن، و عضو کانون نویسندگان ایران را در پی می خوانید.
آقای دکتر رئیس دانا روز گذشته بازار ارز در تهران با افزایش ناگهانی قیمت دلار و یورو همراه بود تا جایی که قیمت دلار به مرز ۱۸۰۰ تومان هم رسید، به نظر شما دلیل رشد ناگهانی قیمت دلار در روز های اخیر چه می تواند باشد؟
بیایید یک وضع اقتصادی را در نظر بگیرید، البته اقتصادی که با ویژگیهای عمومی نظام بازار سرمایه دارانه کار میکند. در این اقتصاد، دلار یک کالاست؛ پول اساسا یک کالاست؛ در همه ی جهان سرمایه داری، پول یک کالا شده است؛ اسناد بدهی یک کالا شده و خرید و فروش آن انجام می شود؛ اوراق قرضه و سهام هم همین طور؛ دلار و ارزهای خارجی و طلا هم دیگر آن نقش کلاسیک خود را انجام نمی دهند بلکه ذخیره ساز ارزش ها شده اند و برای بالا و پایین رفتن قیمتها و پرداختهای معوقه به کار می روند و کالا میشوند. مثل هر چیز دیگر در نظام های سرمایه داری، اهمیت انسانها هم کالا شده است. شما پول داشته باشید می توانید پلیس رسمی استخدام کنید تا از جان شما و خانواده تان محافظت کند و اگر نداشته باشید در معرض غارت و نابودی هستید. این گونه، دلار هم یک کالاست. حالا اگر دلار یک کالاست، در اقتصاد ایران که به تأیید همگان در یکی دو ساله گذشته و به ویژه در یک ساله گذشته به دلیل سیاست یارانه ها و به دلیل ابعاد مختلف سیاست هدفمند سازی یارانه ها، تورم ۳۵-۴۰ درصدی داشته ایم، ارزش پول ملی پایین آمده است؛ یعنی همه قیمتها بالا رفته و قیمت دلار هم باید بالا می رفت. بنابراین یک روند عمومی بالا رفتن قیمت دلار به مثابه یک کالا در نظام مبتنی بر بازار وجود دارد که متاسفانه حالا این بالا رفتن دلار، دارد دخل اقتصاد را در می آورد.
اینجاست که طرفداران نظام بازار آزاد و نئولیبرالها و آن کسانی که با کمال تاسف و تاثر چون گفته می شود بازار آزاد، کلمه آزاد همه آنها را به اشتباه می اندازد (همچون واژه توتالیتر) خیال میکنند این بازار آزاد لازمه ی آزادی است؛ نه، این ضد آزادی است. نظامی که اینگونه عمل میکند در واقع تودههای مردم را در بند می گذارد، چرا ؟ برای اینکه با آن چندرغاز دریافتی که مردم دارند، قیمتها بالا رفته، و مرتب در محدودیت های مصرفی قرار میگیرند و حتی در تامین نیازهای شب و روز خود می مانند و تمام همت و نیروی شان صرف آن نواله ناگزیر میشود.
بنابراین روند افزایش قیمت دلار روندی است که در ساخت بازار وجود داشته و دارد. اما گاهی در این روند افزایش، شوکهای بزرگی می بینیم؛ شوکی که که گاه قیمت دلار را بالاتر از روند صعودی می برد و گاه پایین تر. این شوکها مربوط می شود به سیاستهای دولت یا جدالهایی که در داخل اقتصاد بین اصحاب قدرت برای تصاحب ارزش ها وجود دارد. وقتی که اوضاع جهانی دگرگون میشود، وقتی که بانک مرکزی تحریم میشود، وقتی که تحریمهای نفتی مطرح میشود و خطر جنگ پیش می آید بر بنیاد همان روال فزاینده قیمت دلار، یک دفعه ناامنیهایی ایجاد می شود؛ بخشی از جامعه که از بخشهای ثروتمند و توانمند هستند و دلالان مالی و سوداگران هستند به خرید دلار تمایل پیدا میکنند. حالا هرچه که دلار گران و گران تر شود آنها میخرند، چرا که پول ریالی که می پردازند برایش «بیل»ی نزده اند. اینها ریال هایی است که در «هوا» پیدا کرده اند. مگر امیر منصور خسروی از کجا ۳۰۰۰ میلیارد تومان به دست آورده است؟ با این پولها زمانی که اوضاع ناامن میشود به بازار هجوم می آورند و دلار می خرند. گران تر هم شود، باز هم می خرند. دولت هم در این زمان برای کنترل اوضاع، دلار به بازار واریز می کند اما «کفاف کی دهد این بادهها به مستی ما»؟!...
این دلارها از همان جایی که می آیند توسط بسیاری از نزدیکان به دستگاه ها خریداری شده و گران تر فروخته می شوند و خیلیها هم با همان ریالهای بادآورده که پیدا کرده اند، دلارها را میخرند و از سیستم اقتصادی کشور خارج میکنند. بیهوده نبود که من پیش تر گفتم که سالانه چیزی حدود ۱۷، ۱۸ میلیارد دلار از ایران فرار میکند که امسال هم در این ۳،۴ ماه آخر سال بیشتر شده است.
تاثیر تحریم های اخیر آمریکا بر نوسانات بازار ارز در تهران را چگونه ارزیابی می کنید؟ در حالی که رئیس کل بانک مرکزی اشاره کرده است که این تحریمها بیشتر خنده دار است تا اثرگذار، شما اثر این تحریم ها را مشاهده کردید؟
نه، من خنده دار نمیبینم؛ حرف های آقای بهمنی خنده دار است. همین دو سه ماه پیش بود که گفت اصلا تحریم بانک مرکزی موضوعیت ندارد و وجود خارجی ندارد و اصلا همچین چیزی نمیشود و در دنیا سابقه نداشته است. ایشان وارد نیستند. ایشان در مورد این مسائل دهها جور حرف زده اند و به این کار وارد نیستند. بیشتر این حرف ها سیاسی است.
اما در مورد تحریمها و سیاستهای تحریک آمیز ایالات متحده و اسرائیل، حالا ما در داخل، هر ایرادی که داریم و من هم اعتقاد دارم که داریم، این ربطی به جنگ افروزیهای ایالات متحده ندارد. هر دولتی هم جای جمهوری اسلامی بود و در مقابل آمریکا میخواست استقلال عمل نشان بدهد، آنها همین کار را می کردند. آن سیاستهای جنگ افروزی و بعد شرایط داخلی ایجاد شده، به آنها این بهانه را داده است. و همهٔ اینهاست که آن شوک بزرگ را به این روند افزایش قیمت دلار وارد می کند. بنابراین زمینهٔ افزایش بهای دلار به دلیل تورم و کاهش ارزش پول داخلی وجود داشته اما به آن شوکی وارد شده، شوکی که همان تحریم ها و تهدیدهای جنگی است.
همهٔ تقصیر را هم گردن دولت جمهوری اسلامی نمیشود انداخت؛ من میدانم که سیاستهای غلط این ها، بهانه را برای تحریک داده، ولی فرض بگیریم که این دولت این ایرادات را نداشت و خیلی دموکرات بود، باز هم این وضع به شکل دیگری رخ می داد. مگر دولت هوگو چاوز با انتخابات واقعی به میدان نیامد؟ اما آمریکا کماکان از آنها هم بهانه می گیرد. بنابراین اگر این دولت نبود، دولتهای اصلاح طلب و سبزها -اگر همانطوری که شماری از آنها ادعا میکنند و بر سر ادعای خود هم هستند و واقعا هم نشانه های زیادی وجود دارد که ادعایشان از بسیاری جهات درست است و می خواهند یک حکومت مستقل و ملی را مستقر بکنند- در یک جایی که سر شاخ می شدند با منافع ایالات متحده، آن تهدیدها شروع می شد. منتها ببینید، در ونزوئلا نمی توانند این بلا را بر سر اقتصاد بیاورند اما اینجا می توانند؛ پس نارسائیها و غلط بودنهای سیاست های داخلی، جدای از عملکردهای آمریکا مطرح است.
تئوری دیگری وجود دارد مبنی بر اینکه دولت از این وضع (افزایش نرخ ارز خارجی) استقبال می کند و خود در آن موثر است، و به دلیل نزدیکی به پایان سال و کسری بودجه و عدم توان پرداخت یارانهها و عیدی به مردم و حقوق بگیران، می خواهند درآمدی برای دولت از جیب مردم تهیه کنند، نظر شما در این مورد چیست؟
من اصلا دولت را تبرئه نمی کنم، کاملا سیستم کاری اش را غلط میدانم؛ ولی اینطور دنبال توطئه دویدن از تئوری اقتصاد برنمی آید؛ یعنی چه؟ دولت قیمت دلار را افزایش می دهد؟ ببینید این اقتصاددان های راست گرای افراطی و بازار گرا چه قدر حرفهایشان تناقض دارد؟ می گویند دولت قیمت دلار را بالا می برد تا بتواند در بازار آب شان کند که دو کار انجام دهد، از یک سو ریالها را بیرون بکشد و قیمت را کنترل کند و سوی دیگر هم درآمدی ایجاد کند برای کسری بودجه. بحث اول اینکه ما در اقتصاد مبحثی داریم به نام «همسنجی ریکاردوئی». خوب دولت این ریال ها را که بگیرد بلافاصله برای کسری بودجه اش خرج میکند. پس این که نشد بهانه، این قبول نیست. نکتهٔ دوم اینکه دولت برای تبدیل دلار به ریال برای اینکه مسائل اش را حل کند باید دلار به بازار بریزد. عاشقان و شیفتگان عرضه و تقاضا باید این را بگویند که وقتی دلارها عرضه می شوند قیمت دلار می بایست کاهش یابد. نه، این ها می خواهند از بحث ساختار سیاسی فرار کنند.
داستان این است که جناحهای قدرتی در همین دولت و در اطراف این دولت وجود دارند که این جناحهای قدرت سیاست یارانه ها را تحمیل کردند. البته این سیاست را آقای خاتمی هم تایید کرد. همین آقای خاتمی گفته بود که ای کاش من بودم که افتخار اجرای این سیاست را می داشتم. ببینید وقتی که دنباله رو سیاست های تعدیل ساختاری و... باشید و آزادی سیاسی را با آزادی اقتصادی اشتباه بگیرید و نامش را بگذارید آزادی، همین میشود. این سیاست ها، روند صعودی برای قیمت دلار ایجاد کرده اند ولی در کنارش همین دولت جناحهایی را دارد که به محض اینکه دلار به بازار عرضه می کنند خودشان خریداری و از چرخه خارج میکنند. هر چه قدر هم مقدار ریال اش بود می پردازند چون ریال باد آورده در اختیار دارند.
اینگونه که بحث بکنیم خیلی ها خوش شان نمی آید؛ می گویند که این حرف ها، بوی چپ و سوسیالیسم می دهد، پس بیاییم دائی جان ناپلونی نگاه بکنیم! ولی من آنگونه نگاه نمی کنم. نارسایی سیاست های اقتصادی دولت ساختاری تر از این حرف هاست که بخواهیم با این بحث ها و دعواهای ساده سیاسی مساله را حل کنیم.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر