-----------------------------
همه خبرها و ديدگاهاي سانسور شده و پشت فيلتر جمهوري اسلامي مانده را يكجا و بي درد سر در "هستي نيوز" بخوانيد... http://groups.google.com/group/hasti-news/

--------------------------------------------







Google Groups
Subscribe to Hasti News
Email:
Visit this group

۱۳۸۹ شهریور ۴, پنجشنبه

Posts from Khodnevis for 08/26/2010

Email not displaying correctly? View it in your browser.
این خبرنامه حاوی عکس است. لطفا امکان دیدن عکس را در ایمیل خود فعال کنید.



نرسد روزی که ، در سوگ « شیوا» قلمها یمان را بگریانیم! ( ۳ پیشنهاد )


 از تمامی محیط‌هاا عم از سای‌تها، فیس‌بوک، یاهو ، تيوتر، ارتباط با رسانه‌ها و .... پیشنهاد دوم (برای عزیزان داخل ایران): از همین امروز دست به کار می‌شویم و با شعار ( هر نفر ۳ اسکناس برای شیوا) فریاد آزادی شيوارا بر روی اسکناس‌ها و دیوارها و هر جا که ممکن است جاودان کنیم . و از رهبران سبز بخواهیم که برای شیوا نظر آهاری موضع کاملا قاطع گرفته شود . پیشنهاد سوم ( همگانی ) : اگر در خارج از ایران هستیم از خانواده‌ها‌یمان میخواهیم که به جا ی ما اسکناسی برای شيوا شعار نویسی کنند، و به عنوان هدیه به افرادی نیازمند دهند.

به خاطر تسهیل در روند کار از همین امروز با ایران تماس بگیریم . در هر اجتماعی چه در داخل و چه در خارج از ایران با به همراه داشتن عکس‌های شیوا نظر آهاری شرکت کنیم و این مهم را در اولویت قرار دهیم. به عنوان مثال: در اجتماعات پیش رو در روز ایران ( قدس سابق ) شيوا را فراموش نکنیم. اگر در ایرانیم در خیابان‌ها، و اگر در خارجيم در جلو سفارت خانه‌ها. یادمان باشد شیوا وظیفه اش را نسبت به این آب و خاک انجام داده و حالا نوبت ماست. که اگر امثال شیوا ها نباشند حاکمان بی کفایت، ایران را به ثمن بخس به اجانب و اجامر خواهند فروخت . وقت بسیار اندک است . از همین امروز دست به کار می‌شویم .


 


چرا سكولاريزم لرزه بر اندام كيهان شريعت‌مدار مي‌اندازد؟

دوستي تعريف مي‌كرد كه در اواخر دهه شصت خورشيدي پدرش - كه كشاورزي بود ساده و اهل شهري كوچك در كردستان و از قضا هم‌دلي هم داشت با حكومت جمهوري اسلامي ومعتقد بود «اينها بد مردم را نمی‌خواهند»-  جمعه روزي با اصرار دوستم را همراه  می‌كند با خودش براي نماز جمعه. بعد از نماز، به مناسبتی راه پيمايی‌ای می‌شود و در ميان مرگ باران‌هاي معمول از قضا شعار «مرگ بر سكولار» هم داده مي‌شود، كه پدر دوستم و خود دوستم هم آن شعار را با هيجان مي‌دهند. بعد از بازگشت به خانه پدر مي‌پرسد: «پسر! حالا ما اون شعار رو داديم. ولي حالا خودمونيم، سكولار اصلا يعني چي؟».

دوستم براي پدرش سكولار را توضيح مي‌دهد و مي‌گويد: «پدرم چند دقيقه‌اي به فكر فرو رفت و بعد گفت: "اين كه چيز خوبيه!" وبعد ساكت شد.» دوستم تعريف مي‌كند كه از آن به بعد پدرش هيچ گاه از جمهوري اسلامي تعريف نكرد و ديگر هيچ وقت به نماز جمعه نرفت...   

 

خب به نظر مي‌رسد  سوال از نفاق اصلاحات  در سايت ضد انقلاب و خارج نشين خودنويس چنان آبي از لب و لوچه كيهان شريعت مدار به راه انداخت كه به اين فكر افتاد به تلافي عرق خوري  ما به سبك كيهاني، يك نفاق‌شناسي خودنويسي بكند.

اما از آنجا كه شاگرد- حتي اگر بر مدار شريعت هم چرخ بزند- چاره‌اي ندارد مگر سياه مشق ازروي دست استاد، كيهان هم نه گذاشت و نه برداشت و مقاله  زيباي «سايت ضد انقلاب خارج نشين خودنويس» را بدون حتي يك واو پس و پيش جا كرد در خبر ويژه اش. و رفت و رفت تا رسيد به كليد همه آن نفاق و ديد كه پر وبال كيهاني بريزد اگر «تك جمله آخر» هم از روي دست استاد مشق بشود.

 

و چنين است كه كيهان اگر بر مدار شريعت هم بچرخد و عربده نفاق‌شناسي به سبك خودنويس را هم واو به واو  ِبكِشد، به صدق و صفاي دل ميليون‌ها ميليون ايراني امثال آن پدر دوست ما، جرات و جُربُزه اش را- از فرط نفاق- تا هزار سال ديگر هم نداشته، ندارد و نخواهد داشت كه  «تك جمله آخر»ِ رسواگرِ منافقِ بي‌اعتقاد را هم  همان طور هم پاي استادِ «ضد انقلابِ خارج نشينِ خودنويسْ» واو به واو به پيش بيايد كه:

 

« بر عکس اصلاح طلب‌ها فکر می‌کنم مردم خیلی‌ خوب هم می‌‌فهمند. و اتفاقا مردم آنها را که خوب و درست و واضح و از سر «اعتقاد» به یک ایده صحبت می‌‌کنند، دوست دارند.»


 


ظرفیت مجلس و نمایندگان مرد آن

در مجلس هشتم؛ ۵ نفر از نماينده‌ها زن هستند و ۲۸۵ نفر هم مرد تشريف دارند. در اين مجلس مردانه! «لايحه دفاع از حقوق خانواده» در دست بررسي است. لايحه‌اي كه در صورت تصويب، به مردها اجازه مي‌دهم بدون اجازه و يا اطلاع همسر خود، مجدداً ازداوج كنند و براي اين ازدواج مجدد تنها كافي است كه «مرد» خانواده، «توانايي مالي»  خود را براي داشتن همسر دوم به دادگاه ثابت كند. در اين مجلس كه  ۹۸ درصد آن را مردها تشكيل مي‌دهند، امكان تصويب اين قانون و همراهي! نمايندگان مجلس با آن وجود دارد و البته اين همراهي صرفاً به خاطر جنسيت آنها نيست بلكه  پيش از هر چيز، به خاطر «بي ظرفيتي نمايندگان مرد در مجلس هشتم» است.

«بي ظرفيت بودن نمايندگان مرد در مجلس هشتم»  نه تعبير بنده است و نه غرض از اداي آن توهين به  اين مجلس مردانه است. اين تعبير را يكي از نمايندگان زن در مجلس هشتم به كار برده است* و  به نظرم  اگر تنها يك سخن حق در مجلس هشتم  از نمايندگان آن شنيده شده باشد، همين يكي است. فاطمه رهبر، اين تعبير را هنگامي به كاربرد كه مجلس در حال تصويب قانوني براي ازدواج موقت بود و او پيشنهادي براي اصلاح اين ماده داشت. پس از آن كه  شهاب‌الدين  صدر كه آثار مردي بر چهره‌اش به خوبي پيداست، اين ايراد را وارد ندانست و در رد آن اقامه‌ي دليل كرد، لاريجاني  از پشت تريبون مجلس  خطاب به خانم فاطمه رهبر گفت: «با اين توضيحِِ صدر، مشكل شما  هم  حل شد ». اين شوخي ديپلماتيك! لاريجاني، با خنده‌ي  نمايندگان مجلس همراه شد و همين قضيه سبب شد تا خانم  رهبر به لاريجاني اعتراض كند و با دلخوري  بگويد: « ظرفیت مجلس و نمایندگان مرد تا آن حدی نیست که رییس مجلس بخواهد چنین شوخی را با من داشته باشد.»

من از توضيح  اين نكته مي‌گذرم كه همين خنده‌ي دسته جمعي تا چه اندازه «ميزان ظرفيت» نمايندگان مجلس و پاي بندي آنها را به «حقوق خانواده»  نشان مي‌دهد . تنها براي اثبات نظر خودم مي خواهم آقايان نماينده،  لحظه‌اي را تصور كنند كه اكثر نمايندگان مجلس شوراي اسلامي و مجلس تشخيص مصلحت نظام  زن باشند و البته مشابه آنها بي‌ظرفيت! در آن صورت قانوني در مجلس شوراي اسلامي تصويب خواهد شد كه بر مبناي آن زن‌ها مي‌توانند بدون اذن و اختيار و اطلاع شوهرشان، ازدواج‌هاي مجدد داشته باشند. مردان مجلس! براي آن كه به ميزان ظرفيت خود پي ببرند بهتر است هنگام انديشيدن به اين لايحه بر سفره ي افطار بي‌ربنا و در حضور خانواده باشند تا با يك حساب سرانگشتي، به ميزان  ظرفيت خود و  آثار اجتماعي « لايحه دفاع از حقوق خانواده » پي ببرند.

 

* منبع اين خبر سايت يكي از مردان مرد مجلس  آقاي عليرضا  زاكاني است .


 


علی کریمی ۲ – آجرلو و صدا وسیما صفر

 

در رختکن: بعد از بازی استیل آذین و نفت تهران در هفته چهارم، علی کریمی از نوع مدیریت باشگاه و بدون نام بردن از آجرلو که البته روی سخن او بود، انتقاد می‌کند. در ان روز استیل آذین با نفت ضعیف بازی کرد و با اقبال توانست از باخت بیرون رود.

 

دقیقه اول: در تمرین پیش از بازی استقلال و استیل آذین، آن دسته از بازیکنان استیل آذین که روزه نبودند بنا به گفته مهدوی‌کیا و معدنچی، ناهار خود را می‌خورند و به تمرین می‌روند. در تمرین کریمی درخواست آب خوردن می‌کند. امتناع می‌شود و او هم به مسئولان فدراسیون بد و بیراه می‌گوید (به گفته برخی وگرنه خود او تأیید نمی‌کند) روزنامه استقلال جوان و خبرنگارش در جلسه تمرین حاضر بودند و موضوع رسانه‌ای می‌شود.

 

دقیقه پانزدهم: بازی استقلال و استیل آذین با تساوی به پایان می‌رسد. علی کریمی همراه تیم است و بازی می‌کند.

 

دقیقه بیستم: بعد از بازی، آجورلو مدیر باشگاه استیل آذین که خود را «پاسدار ارزش ها و اسلام» می‌داند و وظیفه‌اش را در این تیم هم در همین راستا توصیف کرده است، علی کریمی را به جرم «روزه خواری» از تیم اخراج می‌کند! او همچنین ادعا می‌کند که علی کریمی مهمترین عامل ناکامی فصل گذشته تیم استیل آذین بوده است. با این اخراج او نه تنها از «اسلام» به تعبیر خودش حراست و حفاظت می کند، بلکه عامل ناکامی را هم از تیم می زداید تا استیل آذین، قوی‌تر حضور پیدا کند.

 

دقیقه سی‌ام: عوامل صدا و سیما که ظاهراً منتظر یک حادثه بر ضد «اسلام» هستند در تمام بخش‌های خبری آنقدر سروصدا کردند که حتی نماینده‌های اصولگرای دو آتشه‌ی کمیسیون فرهنگی نیز این اقدام را تقبیح کردند. علی کریمی به شمال رفت و برنگشت ولی معتقد است که اخراج او هیچ ربطی به «روزه خواری» نداشته است.

 

دقیقه چهلم: تقریباً تمام فوتبالیست‌ها به این اقدام اعتراض کردند. حتی علی دایی که در زمان مربیگری تیم ملی سابقه درگیری لفظی نیز با علی کریمی داشت در مطبوعات و تلویزیون از هم بازی خود دفاع کرد و گفت که او بهترین بازیکن ایران است. تماشاگران تیم های دیگر هم در بازی‌های خود که در مقابل استیل آذین نبود، از او حمایت کردند. دادکان در صحبتی این مضمون را رساند که یک سوزن به خودت، یک جوالدوز به دیگران!

 

دقیقه پنجاه: دو نفر که یکی از آنها مدیر عامل سابق باشگاه استقلال است (واعظی آشتیانی) با حکم هدایتی مدیر عامل باشگاه، به جمع هیات مدیره باشگاه اضافه می‌شوند. شایعات مبنی بر تعویض آجورلو به گوش می‌خورد.

 

دقیقه شصت: تیم استیل آذین با نفرات کامل منهای کریمی، دریک دیدار جالب، ۳ بر یک به پیکانی می‌بازد که تا بحال رنگ برد را ندیده بود. آجورلو در حالیکه عصبانی بود و زمین مسابقه را در دقیقه ۸۵ ترک می‌کرد گفت آقایان کار خودشان را کردند!

 

دقیقه شصت و پنجم: کمیته انضباطی تیم استیل آذین تشکیل می‌شود، او به ۴۰۰ میلیون ریال جریمه و دو جلسه محرومیت از همراهی تیم محکوم می‌شود اما به او دستور بازگشت به تمرینات داده می‌شود.

 

دقیقه هفتاد: علی کریمی دیروز تمرین کرد و با بازیکنان تیم خود خوش و بش بیشتری کرد. از طرف دیگر با هیچ خبرنگاری نیز مصاحبه نکرد. از او سئوال شد از تو خواسته شده که مصاحبه نکنی؟ پاسخ داد هیچ کس نمی‌تواند مرا از مصاحبه منع کند، خودم نمی‌خواهم.

 

دقیقه هشتاد: خبرنگاری از هدایتی می‌پرسد که چرا آقای آجورلو دو روز است که سرکار نمی‌آیند؟! او می گوید آجورلو ابقاء شده است و با قدرت ادامه همکاری خواهد داد.


دقیقه نود: در حالیکه آجورلو و صدا وسیما تلاش می‌کنند که خودشان را جمع و جور کنند و گافی که داده‌اند را اصلاح کنند، شاید معقول‌ترین راه این باشد که صدا و سیمای ضرغامی خودش را مانند ۵-۶ سال پیش به «کوچه چپ» راهنما بزند و احتمالاً یکی از خبرنگاران زبده‌اش را که ید طویلی در این گاف داشته است به واحد «پاریس» بفرستد. اما آجورلو هم بهتر است بهانه‌ای برای استعفا پیدا کند که اگر نکند حداقل بی‌آبرویی را نه برای خود، که برای آن مدل «اسلامی» که برای حفاظتش آمده بود خریده است. با این حساب، علی کریمی در یک بازی دو تیم را برد.

 


 


نوشته شدید‌اللحن خاتمی علیه بازرگان در سال ۱۳۶۰



خاتمی سه دهه پیش به تاریخ شانزده تا نوزده مهر ماه ۱۳۶۰ سه سرمقاله در روزنامه کیهان می‌نویسد،سرمقاله خاتمی پاسخ سخنان بازرگان در نطق پیش از دستور است که بازرگان در مذمت تندروی و آمریکا ستیزی گفته بود اما ببینید پاسخ خاتمی را، همان مردی را که سه دهه پیش چنان رادیکال بوده که باورش سخت است سه دهه بعد او را چنین میانه رو بینیم. همچنین می‌توانید در جلد پنجم،بیست و پنج سال در انقلاب چه گذشت اصل نوشته را بخوانید.


ملاک حال افراد است:

این روزها که خواص را بی‌بصیرت می‌دانند و ملاک را نه سابقه که حال افراد قلمداد می‌کنند نه ریشه در کلام آیت‌الله خامنه‌ای دارد نه داستان امروز است سه دهه پیش خاتمی علمدار این گفتمان بوده و اینگونه بر بازرگان می‌تازد: «همواره و در هر لحظه  باید شخصیت هر انسانی را با توجه به موضع‌گیری فعلی و انتخاب آخرش مورد ارزیابی قرار داد. درست است که سابقه عقیدتی و مبارزاتی را به کلی نمی‌توان نادیده گرفت ولی همه بها را به سابقه دادن،خود گمراهی بزرگ و گمراه کننده است»


مقایسه بازرگان با انور سادات:


خاتمی انور سادات را با بازرگان مقایسه می‌کند و مدعی می‌شود همانگونه که نام منفوری از سادات باقی مانده است بازرگان هم به سرنوشت مشابهی دچار خواهد شد اما سه دهه از آن روزگار گذشته است و آیت الله خامنه‌ای خواص را با طلحه و زبیر مقایسه می‌کند اما نه بازرگان سادات شد و نه خواص طلحه و زبیر. خاتمی می‌گوید: «اگر سادات در همان سال های اول دهه هفتاد یا پیش از آن می مرد به صورت یک شخصیت محبوب و احیانا یک قهرمان از جهان می رفت اما امروز آنچه نثار او می‌گردد نفرت همه مسلمانان بیدار است. سادات سابقه خوبی داشت ولی قضاوت درباره هر انسانی را باید موکول به آخرین انتخاب او نمود و یا کسی چه می‌داند شاید سادات هم از آغاز سرسپرده ابرقدرتان سلطه گر بود» خاتمی که ترمز رادیکال بودنش در این قسمت بریده شده است حتی بازرگان را محکوم می‌کند که از ابتدا مهره آمریکا بوده تهمتی که هیچگاه نه هاشمی و بهشتی به بازرگان زدند و نه خامنه‌ای.


محکوم کردن دولت موقت به آمریکایی بودن:


در حالی که دولت اصلاحات محکوم به سازش با آمریکا بود و اصول‌گرایان آنرا اصلاحات آمریکایی می‌دانستند خاتمی سه دهه پیش دولت بازرگان را چنین محکوم به آمریکایی بودن می‌کند:«وقتی که دولت موقت در اثر بینش ناسازگارش با محتوای انقلاب اسلامی و با سوء استفاده از نام و اعتباری که به برکت اسلام و عنوانی که از رهبر انقلاب گرفته بود، راه آشتی دادن انقلاب سازش ناپذیر اسلامی با آمریکا را برگزید،وقتی طعن ها و لعن ها به جای اینکه متوجه آمریکا شود،نهادهای انقلابی و جوانان پرشور و دلسوزان به حال مستضعفان را هدف قرار داد...» ودر جای دیگر:«طنز آقای بازرگان، آنجا که از انتساب آشوبگران به آمریکا برمی‌آشوبند خود حکایت گر نوعی نگرش آمریکایی به مسائل است.» و در ادامه با مثال زدن امیر انتظام در آمریکایی بودن بازرگان شک به خود راه نمی‌دهد: «چه نقصی در کار شماست که فردی چون امیر انتظام،جاسوس و مزدور آمریکا تا سطح معاونت نخست وزیر و سخنگوی دولت موقت بالا می آید_لابد امیرانتظام هم آمریکایی نیست_والا کسی نمی گوید که شخص شما با آمریکا سر و سری دارید». حواسمان هست که سه دهه بعد که آبی بر آتش انقلابی بودن یاران خاتمی ریخته شده بود اصلاح طلبان امیرانتظام را بی گناه می‌دانستند.


تمسخر سابقه مبارازاتی بازرگان:


در حالی که بازرگان و اعضای نهضت آزادی سال‌ها در زندان پهلوی دوم بوده‌اند و بازرگان ید طولایی در مبارزات داشته است خاتمی با تمسخر اندیشه‌های بازرگان می‌گوید:«[بازرگان] برای آزادی و دموکراسی و دست یابی به فضای باز سیاسی! جهت راهیابی به پارلمان حتی در زمان شاه مبارزه کرده اند و بالاخره در این اواخر با کمال شهادت گفته اند که: "شاه باید برود"...عظمت این گستاخی و شهامت!هنگامی معلوم می شود که بدانیم ماه ها پیش از اعلام این مواضع،همین مردم مکتبی ....آمریکا را دچار سرسام کرده‌اند».


نتیجه: خاتمی در جایی از همین نوشته می گوید :«حقیقت همچنان زنده و سرشار از توان است» ما هم به مدد این جمله خاتمی و زنده بودن حقیقت برگی از تاریخ گشودیم که نکند حقیقت برای لحظه ای به فنا رود. هدف گشودن حال افراد و پس زدن خاتمی نیست که اگر چنین نتیجه‌ای از این نوشتار گرفته شود به خطا رفتن است و تنها قصد این بود که بگوییم رادیکالیسم و تند روی در هر حالی مذموم است چه آن رادیکال اصلاح طلبی چون خاتمی باشد چه جوان بی پروایی چون محمود احمدی نژاد.

 

نقل از کتاب بیست و پنجسال در ایران چه گذشت به قلم داوود علی بابایی - صفحه ۲۹۱ تا ۳۰۲


 


آقای خودنویس! بشنو فریاد ملت سبز ایران را!

 آقای خودنویس! از روزی که به وجود آمده‌ای فقط و فقط به مدد برخی نویسندگان کم سواد و بی تجربه‌ات ماننده همین دارا ایرانی که فقط خدا می‌داند چند کلاس سواد خواندن و نوشتن دارد و یا اصلا به اندازه ملت سبز ایران فهم و شعور دارد یا نه در صفوف به هم فشرده سبزها تفرقه ایجاد کرده‌ای.

آن قدر سم‌پاشی کردی و تخم نفاق پاشیدی که صدای میرحسین عزیز ملت سبز ایران هم درآمد و گفت برخی فضای مجازی را با توهین به مقدسات آلوده می‌کنند! خودت که آن کاریکاتور جنجالی از موسوی و بیانیه‌هایش را کشیدی و قلب میلیون‌ها سبز متحد و یکپارچه را که گوش به فرمان «آکسیون نهایی» عمو محسن در یوتیوب هستند جریحه‌دار کردی. این نویسندگان بی‌سواد و دون پایه‌ات هم باتوهین‌هایی که به میرحسین عزیز ما و شیخ شجاع ما که الهی قربان هردویشان برویم و لینک‌هایشان پرامتیازتر باد! موجبات تفرقه درجنبش سبز را پدید آورده‌اند. مطالب نویسندگان کم سواد و دون پایه‌ات هم که شده است پای ثابت خبر ویژه کیهان! آخر تا به کجا؟ تا به کی؟ چه موقع می‌خواهی این ژورنالیست بازی‌ها را کنار بگذاری و مثل بچه آدم به سبزها بپیوندی و به این تفرقه خاتمه دهی؟ شهروند روزنامه‌نگار می‌خواهیم چه کار؟ جانم فدای میرحسین و شیخ شجاع و زهرا رهنورد و سایر اصلاح طلبان!

بقیه هم که اصلا آدم به حساب نمی‌آیند! آیا نمی‌دانی که هر اتفاق ناگواری که در جنبش سبز افتاد فقط و فقط به خاطر مطالب تو و به خصوص آن مردک ملعون دارا ایرانی بود؟ آخر وی را می‌خواهی چه کار؟ دوبار که مطالبش را منتشر نکنی دمش را روی کولش می‌گذارد و می‌رود. او عددی نیست که بخواهد با صفوف به هم فشرده سبزها دربیافتد! هرچه زودتر دکش کن برود و سایر نویسندگان دون پایه و کم سواد خودنویس را هم مرخص کن بروند و از بام تا شام مدح میرحسین و شیخ شجاع را بگو تا دیگر خاطر میرعزیز ما از توهین به مقدسات در فضای مجازی آزرده نشود. هرچه زودتر از خر شیطان پیاده شو و به «صفوف متحد و به هم فشرده سبزها» بپیوند که فردا خیلی دیر است.

آقای خودنویس !بشنو فریاد ملت سبز ایران را!


 


شکوه‌های یک مدیر سابق که قربانی شکنجه شد

حمزه کرمی که از مسوولان ستاد انتخاباتی هاشمی رفسنجانی در انتخابات سال ۱۳۸۴ بود، در انتخابات سال ۱۳۸۸ سایت جمهوریت را راه اندازی کرد و زیر نظر مهدی هاشمی، به تبلیغ برای میرحسین موسوی پرداخت. پس از انتخابات به واسطه ارتباط نزدیکش با مهدی هاشمی بازداشت و تحت فشار زیادی قرار گرفت تا علیه مدیر سابقش اقرار کند. گفته می‌شود شکنجه حمزه کرمی از سوی بازجویان برای پرونده‌سازی علیه مهدی هاشمی و در نهایت تضعیف هاشمی رفسنجانی انجام گرفته است.

کرمی متهم بود که زیر نظر مهدی هاشمی، میلیاردها تومان از بودجه سازمان بهینه‌سازی را صرف هزینه‌های تبلیغاتی در سال ۸۴ کرده است.

چندی پیش رئیس مجلس خبرگان در دیدار با رهبر جمهوری اسلامی نامه چند مسوول سابق که توسط بازجویان شکنجه شده بودند را قرائت کرد که منتهی به تشکیل کمیته‌ای متشکل از مقام‌های سابق و فعلی امنیتی و قضایی شد.

نامه حمزه کرمی به دادستان کل کشور در همین راستا نوشته شده است، اما انتظار نمی‌رفت علنی شود.

متن کامل این نامه به شرح زیر است:

 

بسمه تعالی

حضرت حجت الاسلام و المسلمین جناب آقای محسنی اژه‌ای

دادستان محترم کل کشور

با سلام و احترام و آرزوی توفیقات الهی ، پیور مذاکرات حضوری بدین وسیله توضیحاتی را در مورد نحوه بازداشت و بازجویی‌ها و سایر مسائل مربوط به پرونده‌ام به استحضار می‌رساند:

اینجانب در تاریخ ۸۸/۰۳/۲۷ در حالیکه در منزل دخترم در حال استراحت بوده نزدیک ساعت یک نصف شب بطور فجیعی با محاصره کل منطقه از سوی نیروهای امنیتی و شکستن درورودی ساختمان و وارد شدن به آپارتمان دخترم با کفش و بدون ارائه حکم و بد اخلاقی و فحاشی به دختر و داماد و همسرم دستگیر نموده و به بند ۲۰۹ و سپس به بند ۲۴۰ زندان اوین منتقل نمودند.

۱۳۸ روز یعنی چهارماه و نیم در انفرادی بسر بردم . بازجویی ها از همان ابتدا با کتک و سیلی و مشت و لگد آغاز شد. از ابتدا ۷ نفر بازجوی من بودند. چهار نفر از آنان پس از یکی دوماه دیگر نیامدند، اما دو یا سه نفر از آن‌ها تا مراحل پایانی پرونده این‌جانب بازجویی می نمودند.

در طول مدت بازجویی پانزده بار در حین بازجویی یا پس از آن بیهوش شدم. بازجویی ها همرا با فشار های روحی و جسمی بود که بخشی از آن به شرح زیر به استحضار میرساند:

- از جمله فشارهای روحی تهدید بنده به اعدام و مرگ بود که هر روز بازجوی بنده مرا بخاطر همکاری با هاشمی ها مستحق مرگ می‌دانست و نوید آنرا می داد. مسأله دیگر تهدید به تجاوز و همچنین تهدید به استعمال بطری توسط بازجو ها بود. یا تهدید به ارسال و اعزام بنده به بندهای عمومی مخوف که افراد خلاف در آن سپری میکنند و ظاهراً حسب گفته بازجوها در آن بند ها به افراد جدید الورود تجاوز جنسی می نمایند.

- تهدید به اینکه همسر و دختر و دامادم را به دلیل پیگیری مسائل مزبور به بازداشت و زندانی شدن بنده دستگیر می نمایند. یک روز صدای خانمی از فاصله چند سلول آن طرف تر حین بازجویی می‌آمد که در حال گریه و زاری بود و بازجویم اعلام کرد که این صدای دختر شما زینب است که دارد شکنجه می‌شود و من با شنیدن این خبر دنیا بر سرم خراب شد. زیرا دخترم فرزندی خردسال دارد و تا یکماه به لحاظ روحی و روانی به هم ریخته بودم. زیرا وقتی بنده را تهدید به تجاوز و … می نمودند با دختری جوان چه می‌کردند!؟ از طرفی نگران فرزند دخترم بودم که بدون مادر چگونه سپری می نماید. تا این‌ها پس از یک ماه تماس تلفنی با منزلم داشتم و متوجه شدم بازجویم دروغ می گفته و دخترم دستگیر نشده است.

- اصرار بازجویم با فحش و کتک کاری مخصوص خود مبنی بر اینکه اعتراف کنم با کلیه خانم‌هایی که ایام انتخابات با بنده تماس داشته‌اند رابطه داشته‌ام ، از جمله خانم ……. که بابت پیگیری صحت مدرک……. با من تماس داشت و یا خانم‌ها فائزه و فاطمه هاشمی و ..

- تفتیش مسائل شخصی و خصوصی همراه با فشار و شکنجه، آن‌ها هر از گاهی اعلام میکردند فلان خانم خبرنگار که دستگیر شده است اعتراف کرده که با تو رابطه داشته است و بدین صورت مرا شکنجه روحی میکردند. از نظر بازجو ها بنده با زمین و زمان رابطه داشته‌ام مگر خلاف آن ثابت شود.

- آن‌ها اعلام کردند اگر روز دادگاه من متن مورد نظر بازجوها را نخوانم خانمی در جلسه علنی دادگاه بلند خواهد شد و علیه تو در دادگاه افشاگری خواهد کرد که تو با او رابطه داشته‌ای و غیره !! بدین صورت آن‌ها مرا مجبور کردند بخاطر حفظ آبروی خانوادگی ام متن مورد نظرشان را در دادگاه بخوانم و بلافاصله آنرا که علیه مهدی هاشمی و خودم تنظیم شده بود، از تلویزیون پخش کردند. در حالیکه بعد ها شنیدم که مقام معظم رهبری با پخش دادگاه ها از صدا و سیما موافق نبودند.

- ……………. متن مورد اشاره حاوی مشکلات زیادی بود زیرا در آن علیه دیگران اقاریری وجود داشت که بعد ها فهمیدم مقام معظم رهبری در خطبه عید فطر اعلام کرده‌اند پخش اعترافات علیه دیگران در دادگاه غیر شرعی و عیر نافذ است. در حالیکه اعترافات علیه دیگران بر اساس اصرار بازجویان صورت می‌گرفت. حداقل در مورد خود بنده این مطالب کاملاً صادق است.

- اصرار بازجوها به تک نویسی علیه دیگران. آن‌ها از این‌جانب علیه دیگران تک نویس می خواستند و وقتی من نمینوشتم کتکم می زدند. می نوشتم باز هم کتکم می‌زدند که تو نوشته‌ای ولی همه‌اش را ننوشته ای! و با اعصاب و روان من بازی می کردند.

- از جمله کارهایی که بازجوها می‌کردند نگهداری این‌جانب در کنار دیوار بصورت ایستاده تا ساعت‌های متمادی بود. کتک کاری ، زدن با سیلی، پس گردنی، لگد و مشت به شکم و سایر اعضای بدنم به طوری که بنده در دو مرحله دچار خون ریزی شدم و چندین روز خون ریزی ادامه داشت. در آن ایام هر چه اصرار می‌کردم مرا به پزشک و دکتر نشان بدهند تا معاینه کنند آن‌ها به بهانه اینکه بند ۲۴۰ پزشک ندارد ( آنموقع بند ۲۴۰ فاقد پزشک و بهداری بود و بیماران را برای معاینه به یند ۲۰۹ می بردند) از رسیدگی پزشکی طفره می رفتند.

- بازجوها سناریویی نوشته بودند و حسب سناریوی آن‌ها بنده باید در مورد مسائل بهینه سازی مصرف سوخت علیه هاشمی و خودم اقرار می نمودم و این کار را با شکنجه از من طلب می‌کردند. یکی از بازجویان بارها گلوی مرا می فشرد، در حدی که بیهوش میشدم و با کتک و لگد مرا شکنجه می نمود.

- فرو کردن سرم در چاه توالت و آزار جنسی و روحی در این زمینه.
- محروم کردن بنده از داشتن وکیل و سایر حقوق قانونی در مرحله اول دادگاه و تجدید نظر و دخالت آن‌ها در متن ها و پاسخ‌ها یی که به دادگاه می نوشتم. زیرا در موقع صدور حکم بنده هنوز در ۲۴۰ زندانی بودم. اتهام داشتن انحرافات اخلاقی توسط وکیلم آقای علیزاده طباطبایی مبنی بر اینکه وی دچار انحرافات اخلاقی است! و اعلام اینکه او دچار انحرافات جنسی و مانع شدن از پذیرش وکالت بنده توسط نامبرده و هر وکیل دیگر.

- جلوگیری از کارشناسی شدن ادعاهای مالی علیه بنده و مهدی هاشمی توسط دادگاه اولیه و تجدید نظر و صدور حکم ناروا در این زمینه.

- جنگ روانی با بنده و اعزام افراد متفاوت به درب سلول من و سئوال اینکه بازجوی شما کیست؟ که نقش همه آن‌ها ترساندن بنده از بازجوی وحشی و بیرحمی که دارم بود که مسائل از این بخش بسیار مفصل است.

- توهین و تحقیر بنده نزد همبندان و دوستانم که در سلولهای دیگر بودند و توهین و تحقیر آن‌ها نزد بنده و شکستن و خرد کردن شخصیت و غرور بنده و سایرین.

- توهین و تحقیر و اتهام بستن به همسرم و دخترانم که بسیار مرا عذاب می‌داد و شرح مفصلی دارد که در این نامه نمی گنجد.

- کتک کاری بنده در نزد دیگران و کتک کاری دیگران در نزد من.

- دادن فحش های رکیک و ناموسی و عدم توجه آن‌ها به سوابق و شخصیت این‌جانب ، به هر حال بنده شش سال از فرماندهان دفاع مقدس و جنگ بوده‌ام و رئیس ستاد سپاه پاسداران انقلاب اسلامی استان تهران (‌منطقه ۱۰ ) و همچنین حدود شش سال فرماندار شهرستان ورامین و هفت سال مدیر کل سیاسی دفتر رئیس جمهوری در زمان آقایان هاشمی و خاتمی بودم . مدتی نیز مشاور سیاسی نهاد ریاست جمهوری را بر عهده داشتم. آن‌ها بدون توجه به سوابق و خدمات بنده بسیار سخیف و بی ادبانه و رفتار می کردند.

- نگهداری طولانی مدت بنده در انفرادی ۱۳۸ روز در ۲۴۰ و در مرحله دوم نگهداری بنده به مدت ۱۰۰ روز به اتفاق یکی دیگر از متهمان بدون هر گرونه بازجویی. در مجموع ۸ ماه از دوران بنده در ۲۴۰ بوده‌ام که چهار ماه نیم آن انفرادی بود.

- تحقیر نمودن بنده در نزد فرزندان و همسرم و طرح اینکه اگر شما بدانید چه پدر و یا همسر فاسدی دارید ، یک روز هم با او زندگی نمی کنید! به هر روش در جهت ایجاد اختلاف و بدبینی خانوادگی که کاری غیر شرعی و انسانی است.

- اتهام بستن و دروغ گفتن در مورد خانواده‌ام و اینکه ما می‌خواهیم تو را آزاد کنیم آما آن‌ها با بی بی سی مصاحبه کرده‌اند و نمی‌گذارند تو را آزاد کنیم، این در حالی است که تا کنون خانواده بنده حتی با رسانه‌های داخلی هم مصاحبه نکرده اند چه رسد به رسانه‌های خارجی و بی بی سی.
 
- شکنجه روحی من از طریق بردن بنده به سلول دیگران و افرادی که در حال بازجویی بودند، از جمله آقای سید علیرضا بهشتی فرزند شهید بهشتی، الویری ، ابو طالبی، هدایت الله آقایی، محمد رضا نوربخش و … که باعث آزار روحی و روانی من می‌شد.

- تحقیر بنده از طریق تراشیدن ریشم و نگهداری سیبیل هایم و تشبیه کردن بنده به هنرپیشه های فیلم‌های سینمایی خارجی و خندیدن و تحقیر کردن دسته‌جمعی.

- تهدید کردن خانواده‌ام در حین مکالمه با خانوده ام و دخالت هایی که در حین تماسها و تهدید آن‌ها به دستگیری و غیره.

- قطع کردن مکرر تلفن هایم در حین تماس با خانواده و شکنجه روحی به خودم و خانواده‌ام.

- فحاشی های بسیاری که از بیان آن‌ها شرم دارم.

- اعلام اینکه هاشمی منتظری دوم است و تو هم سید مهدی هاشمی هستی و باید اعدام شوی و وعده اعدام هاشمی به دستور مقام معظم رهبری !!

- ایراد تهمت بر انداز و ضد انقلاب به بنده در حالیکه از همه آن‌ها، سابقه حضورم در جبهه و دفاع مقدس و صحنه‌های انقلاب اسلامی بیشتر بوده ولی آن‌ها میراث خواران خود را محرم انقلاب کرده بودند و دیگران و بنده را نامحرم و ضد انقلاب می نامیدند.

- آن‌ها نیروهای خودسری بودند، بنده را تهدید به مرگ می کردند حتی اگر دادگاه در مورد من حکم اعدام صادر نکند! اعلام میدارم خود و خانواده‌ام از دست آن‌ها امنیت نداریم ، آن‌ها اعلام کردند اگر روزی آزاد شوی ما تو را از بین می بریم ! زیرا از نظر آن‌ها بنده مفسد فی الارض هستم.

- و اما داستان بازجویی ها هم تاثر برانگیز است، که در این مجال نمی گنجد، آن‌ها در برابر فشارهایشان با قسم دادن به خدا و پیامبر از سوی این‌جانب رو برو میشدند ولی در کمال تعجب آن‌ها مقدسات را مسخره میکردند و از توهین به مقدسات ابایی نداشتند.

- موضوع مهم بعدی اعترافات بنده بود که آن‌ها با زور اعتراف میگرفتند و با کتک و فخاشی، اعترافات چندین مرحله بود، همراه با نوشتن اقاریر و تهیه فیلم.

- توهین های آن‌ها به خانواده بسیار تاثربرانگیز بود، زیرا وقتی همسر آقای هاشمی به همسر و دخترانم تعارف کرده بودند که به اتفاق آن‌ها برای نیمه شعبان به مشهد بروند، بازجوها توهین می‌کردند که پسران هاشمی …. قصد سوء به خانواده‌ات دارند!

- در تمام دورانی که بنده در ۲۴۰ بودم در انفرادی که چهار ماه نیم طول کشید، آن‌ها مرا از دیدن پزشک محروم کردند، در حالیکه بنده بیماری قلبی دارم و از گذشته تحت نظر پزشک بودم ، بیش از پانزده بار در مدت زندان در حین بازجویی ها و پس از آن بی‌هوش شدم که محل تأمل جدی است.

در خصوص اثبات ادعاهای خودم برای رسیدن به حقیقت می‌توانیم مطالب ذکر شده را با بازجوهایم رو در رو کنم و یا از سایر متهمان که بعضا مثل من اذیت و آزار دیده‌اند کمک بگیرم و آن‌ها را معرفی کنم که رویه بازجوها مشخص شود. هر چند معتقدم هیچ‌کس را به اندازه بنده مورد فشار قرار ندادند، زیرا آن‌ها با آقای هاشمی رفسنحانی عداوت داشتند و بنده بدلیل ارتباطم با آقای هاشمی مورد فشار و شکنجه شدید آقایان بودم .

در مورد اتهامات خود، پیشنهاد دارم ، کار کارشناسی صورت پذیرد.

بخش مالی که ده سال حکم برایم صادر کرده‌اند فاقد کارشناسی رسمی است و هیچ کارشناسی مالی آنرا تائید نکرده مگر با فشار و تهدید از افراد اقرار گرفته‌اند و اقاریری که زیر فشار و شکنجه بدست بیاید ارزشی ندارد!

تشکیل یک دادگاه غیر سیاسی و اعمال ماده ۱۸ در مورد بنده و سایر متهمین مرتبط با پرونده بنده تقاضای اصلی حقیر است که امیدوارم با آن موافقت فرموده و در محیطی حقوقی و قانونی به پرونده بنده رسیدگی شوند و نه در محیطی سیاسی و با پیش‌داوری‌های آنچنانی.

اینک که این نامه را بحضور عالی مرقوم می دارم ، چند روزی است که از سی سی یو خارج شده‌ام و هنوز معالجاتم به پایان نرسیده ، گاهی بیهوش می شوم، بدلیل کابوس های شبانه!

پزشکان به لحاظ روحی نگران وضعیت حقیر هستند لذا خواهشمند است دستور فرمائید تا بهبودی کامل با مرخصی این‌جانب موافقت گردد، زیرا محیط زندان برایم نگران کننده و استرس آور است.

ضمناً مدارک پزشکی که اخیراً در سی سی یو و بیمارستان بودم و نظرات پزشکان و همچنین لایجه دفاعیه وکیلم که برای تجدید نظر نوشته و هیچ گاه مطالعه نشد، به ضمیمه تقدیم می گردد.

 

 

حمزه کرمی

۸۹/۵/۱۱


 


آقای افتخاری! آدرس‌تان در فرانسه را می‌خواستم

سلام آقای افتخاری!

 

ببخشید که مزاحم اوقات شریفتان شدم. حقیر از همان اهالی هجمه هستم که فرمودید دچار سوء تفاهم شده‌اند و خلق مبارک را تنگ کرده‌اند. البته هجمه من در حد یک مقاله کوتاه بود که نوشتم و بس. دچار سوء تفاهم هم نشده‌ام بحمدالله والمنه. نمی‌دانم سایر هموطنان چطور از خجالت‌تان در آمده‌اند، اما به شما تبریک می‌گویم. باور کنید باید از آنچه وادار به مهاجرتتان کرده خوشحال باشید. این نشان می‌دهد که شما به عنوان یک هنرمند در ذهن و زندگی مردم جایگاهی داشتید. شاید به همین دلیل بوده که از شما انتظار چنان حرکت ناشایستی را نداشتند. اینکه تا این حد در جامعه ملامت شده‌اید، نشان از آن دارد که لااقل تا همین اواخر، پیش از آن که هنرتان را به پای یک کودتاچی بریزید، علاقه مندان فراوانی داشتید. چرا کسی مثلا احمد خاتمی را ملامت نمی‌کند؟ چون همه می‌دانند که از مانند اویی چشم‌داشت مردم دوستی و پاس‌داشت ارزش‌های انسانی بیهوده است. اما هنرمند چه؟ آیا مردم یک جامعه حق ندارند از هنرمندانشان انتظار داشته باشند که در هنگامه هایی اینچنین، اگر باری از دوش غم‌هایشان بر نمی‌دارند، دست کم چیزی بر آن نیافزایند؟ آیا هرگز کسی از شما و امثال شما درخواست کرد که در خیابان همراه‌شان تظاهرات کنید و سینه سپر گلولۀ سربازان امام زمان کنید؟ آیا از شما خواستند که جلوی زندان اوین همراه خانوادۀ اسرا فریاد دادخواهی بکشید؟ آیا وادارتان کردند که به رهبر نامه بنویسید و پشت بندش به سیاه‌چال بیافتید؟ 

 

همۀ آنچه به حق، مردم از هنرمندانشان می‌خواستند این بود که دعوت یک مشت جانی را نپذیرند. اگر پذیرفتند، در آغوش نکشندشان؛ اگر کشیدند، حداقل ابراز عشق و محبت نکنند. آیا این خواستۀ زیادی است؟ یاد آن جوک می‌افتم که طرف به زنش گفت: «دزدان وادارت کردند برقصی و رقصیدی به درک، اما آنهمه قِر و عشوۀ اضافه چه بود؟»

 

آقای خواننده!  باور کنید خیلی از شما محبوب‌تر هم در آن مملکت هستند که حتما به این گونه مراسم دعوت شده‌اند و نیامده‌اند. شما فکر می‌کنید دولت کودتایی که در به در گدایی مشروعیت می‌کند، سعی در جذب سایر هنرمندان صاحب نام نکرده است؟ به نظر شما تلاش نکرده‌اند پیشکسوتانی مثل انتظامی و نصیریان، شجریان و ناظری، بیضایی و مهرجویی، سیمین بهبهانی و صدها چهرۀ شناخته شده را جلوی دوربین بیاورند و برای خودشان کسب مقبولیت اجتماعی کنند؟ من شک ندارم که همه جامعه هنری و حتی ورزشی زیر چنین فشارهایی قرار داشته و دارند و هزینه اش را هم مثل سایر هموطنانشان می‌پردازند.

 

راستش با دیدن صحنه‌های کریه خاکساری و دریوزگی افراد صاحب نام، از موسیقیدان گرفته تا ورزشکار، و ابراز ارادت و جان نثاریشان در برابر ارباب قدرت به فکر فرو می‌روم. می‌اندیشم که آیا ما همان ملتی نیستیم که شاعر بزرگمان سعدی فرزانه گفت:

به دست آهن تفته کردن خمیر                        به از دست بر سینه پیش امیر

یا ناصرخسرو که سرود:

 من آنم که در پای خوکان نریزم          مر این  قیمتی  دُر لفظ  دری  را

 

و هزاران مورد دیگر که به نیکی نشان می‌دهد که چاپلوسی و زبان‌بازی در نزد قدرتمداران تا چه مایه در فرهنگ ما زشت و ناپسند است. حال چه رسد که آن قدرتمند، رذل تمام عیاری باشد که هنوز اثر  لکه‌های خون فرزندان بی گناه آن سرزمین بر پیراهنش عیان باشد. چه بر ما رفته که همۀ بزرگواری‌ها و سربلندی‌های فرهنگی‌مان را فراموش کرده‌ایم؟ تا جایی که هزینۀ مزدوری نکردن برای بعضی از ما گران به نظر می‌رسد.

از خودم سوال می‌کنم که آیا می‌شود پنداشت که آقایان افتخاری و شریفی‌نیا و نجفی و سایر سرشناس‌های از این قماش فیلم جان دادن دختر جوان هموطن‌شان بر سنگفرش داغ خیابان را ندیده باشند؟ آیا امکان دارد که هرگز، دست‌کم در یک سال گذشته، صدای الله اکبر پشت‌بام‌ها، گلوله‌ها و فریادها را نشنیده باشند؟ دیوارنویسی‌ها را چطور؟ اتفاق نیافتاده که تصادفا شعار سبزی را بر دیوار کوچه یا روی اسکناس‌شان دیده باشند؟ شاید هم دیده‌اند و شنیده‌اند اما کار از جای دیگر خراب است.

آقای افتخاری! بعد از آنکه ماله‌کشان سعی بلیغی در رفع و رجوع عمل ناپسندتان کردند، حالا خود آب پاکی را روی دست همه ریختید. خواندم که گله کرده‌اید که بعد از این همه – به قول خودتان- هجمه، احمدی‌نژاد حال و احوالی از شما نپرسیده است. گفته‌اید نامه‌ای برایش خواهید نوشت و از او خواهید خواست تا جواب مردم را خودش بدهد. کم حافظه که نشده‌اید ان شاء‌الله!

جواب مردم را یک سال پیش داد این کسی که در آغوش کشیدیدش و همچنان چشم انتظار احوال پرسیش هستید. لطفا آدرس محل اقامتتان در فرانسه را برای حقیر بفرستید تا یکی از آن پاسخ‌هایی که مردم از آنکه رئیس جمهور می خوانیدش دریافت کردند، برایتان پست کنم. نترسید، بمب ساعتی نیست، فقط یک عکس ساده است، یک عکس خیلی ساده از پسری با سربند سبز که قرار بود چندروز دیگر کنکور بدهد اما نشد. نتوانست در کنکور شرکت کند چون جسدش در سردخانه بود. اسمش سهراب اعرابی بود اگر احیانا به گوشتان خورده باشد!

آقای افتخاری! چقدر جای خوشنودی است که نبض آزادی خواهی جامعه همچنان می‌زند. کاش دیگر هنرمندانی هم که تصور می‌کنند از مردم چک سفید گرفته‌اند و فارغ از آنکه چه بکنند و چه نکنند همواره بر دل‌ها جا دارند، عبرتی بگیرند؛ پیش از آن که دیر بشود. خیلی دیر!

 


 


هفته ششم با صدرنشینی پرسپولیس تمام شد

 

در ادامه بازی های هفته ششم، دوشنبه اول شهریور ماه تراکتورسازی در مقابل تماشاچیان پرشور خود ۲ بر صفر ملوان را شکست داد و سایپا با مربیگری مایلی کهن (که این هفته تمام هم و غم خود را مصروف مزدک میرزائی کرده بود تا او را تخریب کند و باز هم به جای تمرین تیم خود به حاشیه بیشتر توجه کرده بود) در زمین خود به تنها تیمی که در لیگ بردی نداشت، یعنی راه آهن باخت تا از میانه جدول کمی به پایین برود (می‌دانم که اصولاً نباید در حین خبر دادن اظهار نظر شخصی کنم، اما امیدوارم که عمق خوشنودی من را از باخت‌های مکرر مایلی کهن که امیدوارم سریعتر خانه نشین شود، درک کنید!)

 

صبای قم و شهرداری تبریز نیز جشنواره گل به راه انداختند و تقریباً در هر ۱۰ دقیقه یک گل به یکدیگر زدند تا بازی آنها ۴ بر ۴ مساوی تمام شود.

 

صنعت نفت، نوار باخت‌های خود را پاره کرد و این بار در آبادان توانست صدرنشین هفته پیش یعنی ذوب آهن را با نتیجه ۲ بر یک از پیش رو بردارد تا به پرسپولیس فرصت صدرنشینی دهد. پرسپولیس نیز از این فرصت استفاده کرد تا شاهین را با نتیجه مشابه ۲ بر یک از پیش رو بردارد و بالاخره پس از حدود سه سال برای اولین بار به صدر جدول لیگ برتر فوتبال برسد. البته نباید از حق گذشت که گل شاهین، گل زیبایی بود.


به هرحال در پایان این هفته پرسپولیس با ۱۵، ذوب آهن ۱۳ و صنعت نفت با ۱۲ امتیاز در مکان های اول تا سوم قرار دارند. پس از بازی‌های هفته آینده، لیگ فوتبال تا بازگشت تیم ملی تعطیل خواهد بود.

 


 


دو خبر کوتاه از فوتبال

 

اول اینکه: کریم باقری به عنوان با اخلاق‌ترین بازیکن دهه اخیر فوتبال ایران شناخته شد.


دوم اینکه: تیم فوتبال دختران ایران به مقام چهارم المپیک نوجوانان رسید. این تیم ۴ بر ۲ به ترکیه باخت و ۱ بر صفر گینه نو را برد و به مرحله بعدی راه افتاد. در مرحله دوم بازی‌ها، این تیم از گینه استوایی ۴ بر ۱ باخت و به بازی رده بندی رفت و مجدداً در مقابل ترکیه قرار گرفت که در این مرحله نیز با نتیجه ۳ بر صفر مغلوب ترکیه شد و در نهایت به مقام چهارم رسید. بنابراین در این دوره از مسابقات، تیم ایران از بین شش تیم، با یک برد و ۱۱ گل خورده و ۴ گل زده به این مقام رسید و شیلی نیز در ضربات پنالتی موفق شد گینه استوایی را شکست دهد و به مقام قهرمانی برسد.

 


 
شما این خبرنامه را به این دلیل دریافت می کنید که ایمیل شما پس از تایید وارد لیست دریافت کنندگان شده است. برای لغو عضویت از این خبرنامه به این لینک مراجعه کنید یا به khodnevis-unsubscribe@sabznameh.com ایمیل بزنید. با فرستادن این خبرنامه به دوستان خود آنها را تشویق کنید که عضو این خبرنامه شوند. برای عضویت در این خبرنامه کافی است که به khodnevis@sabznameh.com ایمیل بزنید. برای دریافت لیست کامل خبرنامه های سبزنامه به help@sabznameh.com ایمیل بزنید.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

خبرهاي گذشته