گروه اجتماعی کلمه- مهستی شیرازی: تعطیل شدن مناجاتِ ربنا در صدا و سیما ، نه از عظمت ربنا می کاهد و نه شرحی بر منادی ربنا می خواهد. تعطیل شدن ربنا، تنها نشان آن است که صدا و سیما ترجیح می دهد همه چیزش به هم بیاید .
اما ؛ اعتراض به این خواسته ی صداو سیما، سبب شد این جریان همه چیز خواه، در یک گزارش تحلیلی در رسانه های خود به «واکاوی دلایل پخش نشدن ربنای شجریان از صدا و سیما» بپردازد و به زعم خود استاد شجریان را در اردوگاه دشمنان تابلو دار جای دهد و او را از مخالفان سرسخت نظام بخواند و لایه های انحراف فکری او را آشکار سازد . در هسته ی اصلی این تحلیل آمده است:
«تناقض گویی های فراوانی هم در نظرات شجریان در این برنامه وجود دارد. محمدرضا شجریان در گفتوگو با بیبیسی توضیح میدهد که در زندگیاش هیچگاه گرایش سیاسی خاصی نداشته ولی میگوید که همیشه با خواستههای مردم برای آزادی و دموکراسی همسو بوده است، یعنی از یک طرف خود را خارج از چارچوبهای تعریف شده سیاسی به حساب میآورد و از طرف دیگر تندترین انتقادات خود را به رئیس جمهور و نظام جمهوری اسلامی بیان میکند.»
من به محتویات این مدعا کاری ندارم. درست و نادرست بودنش با مردم . من با همان واژه ی آغازین جمله مشکل دارم . همان « تناقضی » که نویسنده هم از آن «رنج» برده است و در آن « اشکال » کرده است و بر بنیاد آن استاد شجریان و هوادارانش را ضد انقلاب و ضد نظام خوانده است .
مسئله ی اصلی این است که ، این « تناقض » اصالتاً وجود ندارد و نکته این است که ریشه ی این تناقض موهوم ، « یکی دانستنِ دولت و ملت» است و جالب آن جاست که تاریخ قرن بیستم راوی دولتمردان و حکمرانانی است که به این « تناقض موهوم » گرفتار بوده اند .
این «یکی دانستن و یکی خواستن و یکی کردنِ مردم و دولت »، در واقع نتایج عجیبی دارد. مثلاً : خواننده ای که برای ملت بخواند و دولت را قبول نداشته باشد، مردمی نیست که هیچ ؛ سیاستمداری است که به مخالفت با نظام و حکومت مشغول است . هنرمندی که گرایشات سیاسی نداشته باشد ، مردمی نیست و اگر همراه مردم بود ، باید گرایش سیاسی موافق دولت داشته باشد . نتیجه ی عجیب تر آن که ، اگر «دولت را همان ملت بخواهیم» ، آن گاه همه ی ملت باید به رنگ دولت درآیند و حتی « ربنــا» یشان را به اذن دولت بگویند و به اذن دولت بشنوند و بهترین آن است که صدا ی مردم و سیمای ملت با صدا و سیمای دولت یکی شود !
اما؛ داستان به همین جا ختم نمی شود و گرفتاری وقتی آغاز می شود که « یک هنرمند بزرگ و مردمی » با این «پیش فرض» در افتد . آن وقت است که باید زمین و زمان را بهم دوخت و مفاهیم را عوض کرد و تاریخ را جابجا کرد تا به نحوی این تناقض، موجه بیاید که مثلاً به « واکاوی دلایل » مشغول ایم ! اگر هم در این میان میلیون ها هوادار این هنرمند بزرگ و مردمی به هوادران یک جریان سیاسی و «دشمنان تابلو دار » تبدیل شدند ، چه باک ! مهم آن است که مجبور نشویم در آن پیش فرضِ جادویی تجدید نظر کنیم . استالین هم برای آنکه در این پیش فرض ، تجدید نظر نکند ، دستور داد تا در تاریخ شوروی بنویسند « نسخه ی اصلی خمسه ی نظامی ، به زبان ترکی است و پارسیان برای آن که نظامی را از آنِ خود کنند ، آن را به پارسی برگردانده اند و نسخه اصلی را نابود کرده اند ! »
باری ؛ پخش نشدن ربنـا ی استاد شجریان در صدا و سیما، چندان دلایل پیچیده و عجیبی ندارد. علت همان «یکی نبودن دولت و ملت » است و سخن همان تفاوتی است که استاد گفته است « آنها کار خودشان را میکنند و “مـا ” هم کار خودمان را میکنیم.»
مهسا امرآبادی، روزنامه نگار و همسر مسعود باستانی روزنامه نگار دربند، از عفونت فک و دهان باستانی در زندان رجایی شهر خبر داد.
امرآبادی در گفت و گو با «تا آزادی روزنامه نگاران زندانی» به شدت نسبت به وضعیت همسرش اظهار نگرانی کرد و گفت: متاسفانه بدون اینکه حتی یک دلیل بیاورند، همچنان با درخواست مرخصی استعلاجی مسعود مخالفت می شود.
وی ادامه داد: دیگر نمی دانم داد خود را به کجا ببرم، هیچ یک از مسئولین قضایی پاسخ شفاف و روشنی به ما نمی دهند و عفونت دهان همسرم به شدت ما را نگران کرده است. جالب است که ما هیچ گاه رافت و عطوفت اسلامی که آقایان مدام از آن دم می زنند را ندیده ایم، گویا این رافت اسلامی تنها شامل زندانیان فرانسوی و انگلیسی می شود و ما که بچه همین مملکت هستیم باید با این ظلم ها بسازیم و از طرف دیگر توقع دارند ما دم بر نیاوریم و ساکت باشیم که مبادا دشمنان و بیگانگان سوءاستفاده کنند!
امرآبادی همچنین وضعیت روحی مسعود باستانی را بسیار خوب توصیف کرد و افزود: مسعود در زندان رجایی شهر با انسان های بزرگی هم بند است و از این فرصت ها برای مطالعه و خودسازی و عبادت، حداکثر استفاده را می کند اما به هر حال دردی که می کشد بسیار طاقت فرسا است، از طرف دیگر ما از تبعیضی که تا کنون بر ما روا داشته شده است، گله مندیم زیرا حتی در عید نوروز نیز به مسعود مرخصی ندادند و اکنون که بیمار است و نیاز به معالجه فوری خارج از زندان دارد، با تقاضای ما جهت مرخصی استعلاجی مخالفت می شود.
وی گفت: بارها به دادستانی مراجعه کرده ام اما دادستان هیچ گاه به تقاضای ملاقات من با ایشان پاسخ مثبت نداده است و من از ایشان سوال می کنم که چرا علی رغم درخواست های مکرر من برای دیدار با وی، حاضر نیست صحبت های من را بشنود؟
خانواده های پانزده زندانی اعتصاب کننده بند ۳۵۰ اوین که بیش از دو هفته در اعتصاب غذا ،سه تا چهار هفته در انفرادی و یکماه ممنوع الملاقات بودند ،امروز با خانواده های خود ملاقات کردند.
براساس گزارش های رسیده به کلمه، خانواده های زندانیان اعتصاب کننده روحیه این زندانیان را خوب توصیف کرده اما گفته اند همگی به شدت وزن کم کرده اند.
خانواده ها به نقل از زندانیان گفتند که درشب انتقال هفده زندانی به سلول های انفرادی دهها پلیس ضد شورش در برابر بند۳۵۰ اوین صف آرایی کرده بود ،تمامی پلیس های ضد شورش مسلح به گازهای آشک آور و باتوم بوده اند.
این موضوع امروز بیش از هرچیز موجب حیرت خانواده های زندانیان بند۳۵۰ شده بودند و می پرسیدند چرا برای انتقال ۱۷ زندانی بدون دفاع مسوولان این زندان اقدام به چنین صف آرایی بزرگی کرده بودند.
زندانیان همچنین به خانواده های خود در این ملاقات خبر های مربوط به تهدید زندانیان را از سوی مسوولان زندان اوین بویژه بزرگ نیا و صداقت تایید کردند.
اغلب زندانیان در ملاقات با خانواده های خود از پشتیبانی اقشار مختلف مردم در داخل و خارج ازکشور و همچنین پیام های همراهان جنبش سبز بویژه میرحسین موسوی و مهدی کروبی تشکر کردند و گفتند که بازتاب گسترده اعتراض شان در جامعه موجب دلگرمی آنها شده است.
علی ملیحی فعال دانشجویی و عضو ادوار تحکیم وحدت، حسین نورانی نژاد روزنامه نگار و عضو جبهه مشارکت، ، علی پرویز فعال دانشجویی، حمیدرضا محمدی فعال سیاسی، جعفراقدامی فعال مدنی، بابک بردبار عکاس خبری، ضیا نبوی دانشجوی محروم از تحصیل، کوهیار گودرزی فعال حقوق بشر و وب نگار، مجید دری فعال دانشجویی،بهمن احمدی امویی روزنامه نگار ،کیوان صمیمی روزنامه نگار ، مجید توکلی فعال دانشجویی ، غلامحسین عرشی ، محمد حسین سهرابی راد و پیمان کریمی آزاد ازجمله زندانیان منتقل شده به سلول انفرادی بودند که بیش از دوهفته اعتصاب غذا کردند.
فخرالسادات محتشمی پور در نامه ی هشتم خود به دادستان تهران به او یادآوری کرد خدا فریاد خانواده شهدا را شنید و یک دادستان که مظهر زشتی و بداخلاقی و بدسیرتی و بدکرداری بود قرار است به سزای اعمال کثیف و ضد بشری و ضد اسلامی اش برسد. وی از دادستان درخواست کرد او صدای مردم زجر کشیده را بشنود و داد آنها را بستاند.
به گزارش کلمه متن عریضه ی هشتم محتشمی پور به دادستان تهران به شرح زیر است:
بسم الله الرحمن الرحیم
اللهم زینی فیه بالسّتر والعفاف واسترنی فیه بلباس القنوع والکفاف واحملنی فیه علی العدل والانصاف و امنّی فیه من کلّ مااخاف بعصمتک یا عصمة الخائفین.
عریضه هشتم در دوازدهم رمضان المبارک :
از : همسر سید مصطفی تاجزاده یکی از امضاء کنندگان شکایت نامه از کودتاگران نظامی
به : دادستان تهران
سلام آقای دادستان
امروز چطورید؟ سلامتید انشاء الله ؟ در روز هشتم ماه نزول قرآن فرصت عبادت برایتان فراهم است؟ این پیگیری های ما خانواده های زندانیان سیاسی خدای نکرده مانع علو روحتان نمی شود؟ البته برای من امروز مبرهن شد که نه تنها شما بلکه مجموعه همکارانتان سخت مشغول عبادتید چون به جز چند تلفن چی، هیچ کس حتی مسئول دفتر هم زحمت پاسخگویی را به خود نداد. من خیلی سعی کردم نام ها را بپرسم و برای تاریخ نقل کنم ولی جز به نام یک خانم اشاره ای نشد و من هم چون فکر کردم توطئه ای برای تخریب زنان و خدشه دار کردن مسئولیت پذیری شان در کار باشد، در این عریضه نامی نمی آورم! یادش به خیر زمان اصلاحات که طرح تکریم ارباب رجوع پیاده می شد و حق با مشتری بود و ارباب رجوعی که مورد بی کرامتی و بی اعتنایی قرار می گرفت، می توانست شکایت کند. راستی ما باید به کجا شکایت کنیم از این عدم احساس مسئولیت شما؟ و عدم پاسخگویی تان و بی توجهی به سلامت عزیز دربند ما و حال و روز خانواده مضطربش؟ از شما می پرسم که داشتید پایان نامه تان را آماده دفاع می کردید پارسال این موقع ها. شما که دانشجوی حقوقید. آیا برای مظلومین بی پناه جایی برای شکایت از مسئولین پیش بینی شده است این که به شکایت رسیدگی شود یا خیر امر دیگری است. اگر ما از خود شما آقای دادستان شهرمان شاکی باشیم باید جز به خدا و مردم شکایتمان را به کجا ببریم آقای دادستان؟ آری از شما که در سال گذشته بالاخره پس از تهیه گزارش شناخت از حوزه مسئولیت دادستان معزول، در اولین ملاقات با ما صراحتا گفتید من باید داد «دیگری» را هم بستانم و فقط شما نیستید که دادخواهی می کنید و ما دلمان برای شما سوخت که چه مسئولیت بزرگی دارید و حالا دیگر دلمان نمی سوزد چون می بینیم داد ما که ستانده نشد هیچ، بی دادهایی بر عزیزانمان رفت و می رود که نه تنها نامه عمل اصحاب عدالتخانه را سنگین و سنگین تر می کند بلکه موجب شرمساری مسلمانان به دلیل انجام این بی عدالتی ها در کشوری به نام اسلام می شود. نکند این هزینه های گزاف تاوان دادستانی از آن «دیگری» باشد؟؟؟!!!مبادا
امروز وقتی که دوستانی که به ملاقات عزیزانشان رفته بودند به من که علیرغم میلم داشتم آماده ملاقات کابینی می شدم، خبر دادند که نام شریف همسرم در میان سایر نام های شریف آن بند سیاسیون زندانی نیست و خبر آمد که این دلاور مومن هنوز در قرنطینه (بخوانید انفرادی) به سر می برد، آه از نهادم برآمد. با وکیل همسرم تماس گرفتم و از غیرقانونی بودن این اقدام اطمینان حاصل کردم و بعد زنگ زدم به معاون شما که از دیروز موفق به گفتگو با خودشان نشده ام. پاسخ این بود: از خود دادستان باید بپرسید. چه پاسخ آسانی است این از خودشان بپرسید! خودشان را حالا از کجا گیر بیاوریم. گرفتاری دارند ایشان باید احکام جدید بازداشت صادر کنند. بروند بیایند بخوانند بنویسند جلسه بگذارند برخیزند و بنشینند و … در روز دوازدهم به عبادتشان بپردازند در سر و ته و وسط ساعت اداری لابد. کجا وقت پاسخگویی به این سوالات دون و خرد ما را دارند حضرات؟ پیش خود گفتم لابد دست دو الفی هاست دوباره همسرجانم. پریشان خاطر زنگ زدم به آقای کارشناس ششم ایشان گفتند بله شنیده ام که برشان گردانده اند و دیگر دست ما نیست! خوب پس باید دوباره با شما تماس می گرفتم. آقایی گفت: گوشی! و وصل کرد به یک جایی و ما چه فیض عظمایی بردیم از موزیک متن سریال امام علی(ع) در ماه شهادت مولایمان و چقدر دلمان می خواست دوره حکومت داریش را و خصوصا سفارش ها به کارگزارانش را مرور کنیم در همان مدت طولانی انتظار برای پاسخگویی ولی خوب مشغول کار دیگری بودیم و نشد. آقای دادستان من امروز پشت خط شما نصف بیشتر مقاله ام را ویراستاری کردم و کسی آن سوی خط کلامی نگفت. مقاله من مدت ها بود که زمین مانده بود و چون به همسرجان قول داده بودم در نبودنش و در اسارتش زندگی را عادی سازی کنم باید تمامش می کردم. امروز تقریبا تمام شد. نمی دانم شاید آخرین مرحله بماند برای ساعات دیگری که پشت خط تماس دادستان شهرم می مانم برای دادستانی که نه، تنها گرفتن یک پاسخ. همسرم کجاست؟؟؟ مصطفی تاجزاده که من خوشحال بودم در زندان از دست خشونت طلبان کینه توز خودسر خیابانی در امان است، همسرم نازنین و شجاعم کجاست آقای دادستان؟ می دانید که من تا پاسخم را نگیرم آرام نخواهم نشست. اگر دست سپاه نیست، دست کیست. اگر برای اجرای حکم به زندان بازخوانده شده شما باید پاسخگو باشید. پزشک معالج همسرم به شدت نگران وضعیت کمر و گردن اوست. من برای جزء جزء اعضاء و جوارحش نگرانم و نگرانی ام را به همه دنیا اعلام می کنم. و فریاد وااسلاما سر خواهم داد تا فردا روز شرمنده یار عزیز و مردم مهربان وطنم نباشم.
من همه کارهای غیرمجاز از نظر شما را برای حفظ جان همسرم و ایجاد شرایط مناسب برای او انجام خواهم داد. کارهای غیرمجاز؟! بله همه آن کارهایی که شما و بازپرس و بازجوها مستقیم و غیرمستقیم از آن منعمان می کردند. خنده دار نیست آقای دادستان که جرایم ما از نظر شما و دوستان تان مصاحبه، مکاتبه، وبلاگ نویسی و هرگونه ملاقات و گفتگو با مقامات مسئول برای اطلاع رسانی شرایط دهشتناک همسرم بود و برای وادار کردن آدم های دارای تعهد برای به کار گرفتن این تعهد و مسئولیت. ما فریاد ها زدیم آقای دادستان و خدا فریادمان را شنید و خدا فریاد خانواده شهدا را هم شنید و یک دادستان که مظهر زشتی و بداخلاقی و بدسیرتی و بدکرداری بود و دیگر مجرمان قرار است به سزای اعمال کثیف و ضد بشری و ضد اسلامی شان برسند. ما باز هم فریاد می زنیم و اقدامات غیرقانونی و غیر حقوقی و غیر شرعی و غیرانسانی و غیراخلاقی را افشا می کنیم و خدا صدایمان را می شنود. آقای دادستان بیایید شما هم در میان عبادت های ماه خدای عدل و انصاف، صدای دادخواهی بندگان خدا را هم بشنوید. تصور نمی کنم صدای ما چندان ضعیف باشد؟ وکیل من و همسرم برای من و آن عزیز دربند ستم، درخواست ملاقات کرده پاسخش را فوری می خواهیم.
اللهم اصلح کل فاسد من امورالمسلمین
یارانه نقدى براساس تعهدنامه کتبى که در سامانه وزارت رفاه آمده و داراى ابهامات بسیارى است تنها به کسانى تعلق مى گیرد که گزینه «قبول دارم» را انتخاب کنند وگرنه اسامى آنان از فهرست دریافت یارانه نقدى حذف مى شود، در حالیکه به نظر مى رسد این «تعهدنامه» مغایر قانون هدفمندى یارانه ها، سایر قوانین و حتى حقوق شهروندى است.
به گزارش مهر، با مراجعه به سامانه اعلام حساب خانوار براى دریافت یارانه پس از وارد کردن کد ملى، تعهد نامه اى در مقابل شما قرار مى گیرد که یا باید آن را قبول کنید و منتظر دریافت یارانه نقدى باشد یا قید دریافت یارانه نقدى را بزنید.
در این تعهد نامه آمده است: به سازمان هدفمندى یارانه ها اجازه مى دهم: در صورت احراز عدم صحت اطلاعات ارائه شده در فرم اطلاعات اقتصادى خانوار یا به هر دلیل دیگر یا اشتباه واریزى به حسابم، معادل کلیه وجوهى که به ناحق و بر خلاف مفاد قانون هدفمند کردن یارانه ها و مقررات و ضوابط اجرایى آن واریز شده است از حسابهاى اینجانب برداشت نماید و بانک هاى مربوطه با اعلام سازمان، مکلف به انجام آن مى باشند.
در واقع، با قبول این تعهد نامه شما علاوه بر اینکه به دستگاههاى ذیربط اجازه داده اید با چک کردن حسابهایتان از آن برداشت کنند، تا حدودى نیز باید از دریافت یارانه نقدى ناامید شوید چرا که ممکن است سازمان هدفمندى یارانه ها به این نتیجه برسد که اطلاعات ارائه شده شما با هر ضریب اهمیت صحت ندارد و شما را از دریافت این یارانه که براساس قانون، حق تمام شهروندان ایرانى است، محروم کند.این در حالى است که اطلاعات خانوار ثابت نبوده و این امکان وجود دارد فرداى ارائه این اطلاعات، اطلاعات خانواده تغییر کند و بسیارى موردهاى دیگر که مى تواند دلیلى براى تغییر اطلاعات خانوار باشد و شما با امضاى این تعهد نامه عملا حق اصلاح اطلاعات را نیز از خود سلب خواهید کرد؛ هر چند چاره اى ندارید و در صورت قبول نکردن آن به کل از دریافت یارانه محروم خواهید شد.بر خلاف آنچه در این تعهد آمده است، بر اساس بند الف ماده ۷ قانون هدفمندى یارانه ها دولت موظف به پرداخت این یارانه در قالب پرداخت نقدى و غیر نقدى با لحاظ میزان درآمد خانوار نسبت به کلیه خانوارهاى کشور به سرپرست خانوار است.از طرفى، تبصره ۲ این قانون مى گوید دولت مى تواند حساب هدفمندسازى یارانه ها را بنام سرپرست خانواده هاى مشمول یا فرد واجد شرایط دیگرى که توسط دولت تعیین مى شود افتتاح نماید. اعمال مدیریت دولت در نحوه هزینه کرد وجوه موضوع این حساب از جمله زمان مجاز، نوع برداشت هزینه ها و برگشت وجوهى که به اشتباه واریز شده اند مجاز است.بر اساس این تبصره قانونى دولت تنها مجاز به برگشت وجوهى است که به اشتباه واریز شده اند نه برداشت از حسابهاى فرد به هر دلیلى.
گفته مى شود این موضوع قرار است توسط نمایندگان مجلس بررسى شده و تذکرهاى لازم به دولت داده شود تا نسبت به اصلاح این تعهد کتبى که داراى ایرادات اساسى است، اقدام شود.
عضو شورای مرکزی حزب موتلفه اسلامی معتقد است: دلایل عدم حمایت احمدی نژاد از فعالیت حزبی در کشور ازآن جهت است که ایشان اعتقادی به تحزب ندارد و متقابلا از فعالیت حزبی نیز در کشور حمایت نمی کند.
حسن غفوری فرد ،عضو فراکسیون اصولگرایان مجلس شورای اسلامی ، درباره نگاه دولت به احزاب به خبرگزاری مهر گفته است: احمدی نژاد علاقه ای به احزاب ندارد و از فعالیت حزبی نیز در کشور حمایت نکرده است.
وی گفت: احمدی نژاد مخالفت خود درباره فعالیتهای حزبی را اعلام نکرده است. وی با اینکه مخالفت خود را اعلام نکرده اما هیچ وقت روی خوش نیز نسبت به احزاب نشان نداده است.
غفوری فرد با اشاره به منفعل بودن خانه احزاب گفت: احزاب بدون توجه به این تفکرات فعالیت خود را در کشور ادامه می دهند و تشکیلاتی به نام خانه احزاب نیز در کشور تشکیل شده است که هم اکنون فعالیت می کند.
وی گفت: خانه احزاب در دوره های پیشین حمایت می شد و فعالیت بیشتری انجام می داد اما در سالهای اخیر به دو دلیل منفعل شده است، اول به دلیل اینکه از سوی دولت حمایت نمی شود و دوم به دلیل اختلافات داخلی در خانه احزاب.
مؤمنان با صبر و استقامت به اصلاح امور میپردازند و منتظر نصر الهی باقی میمانند
آیتالله هاشمی رفسنجانی، رئیس مجمع تشخیص مصلحت نظام در دیدار جمعی از علما، روحانیون و ائمه جماعات استان تهران و قم، گفت: در شرایط کنونی مردم، مسئولان و اقشار گوناگون در این کشور و نظام الهی امتحانات سخت و دشواری را میگذرانند و همه باید با صبر و تلاش و نیز تهذیب نفس از این امتحانات و مقطع کنونی با سربلندی بیرون بیاییم.
به گزارش آفتاب، رئیس مجلس خبرگان رهبری در بخش دیگری از سخنانش با مقایسه شرایط سخت و بحرانی کشور در مقطع منتهی به پایان جنگ تحمیلی و تهدیدهای شیمیایی عراق علیه شهرهای بزرگ کشور و ورود مستقیم آمریکا و برخی کشورهای غربی در جنگ علیه ایران و انهدام هواپیمای مسافربری ایران و اسکلههای نفتی توسط آنان با شرایط کنونی گفت: اوضاع داخلی و خارجی و نیز فشارهای روزافزون استکبار جهانی بر جمهوری اسلامی در شرایط حاضر حادتر از آن سالها نیست و تصریح کرد: مهمترین پیروزی نظام، انقلاب و مردم ایران در مقطع کنونی، سربلند بیرون آمدن از آزمون وحدت، همبستگی و انسجام همه اقشار جامعه و نیز اتخاذ تدابیر عاقلانه برای مواجه با شیطنتهای داخلی و خارجی علیه ایران اسلامی است. چون تهدیدهای خارجی همواره وجود داشته و خواهد داشت و باید از داخل با همدلی و اتّحاد انقلاب اسلامی را حفظ کنیم.
رئیس مجمع تشخیص مصلحت نظام، نقدپذیری، شنیدن سخنان مخالف و تحمل عقاید گوناگون را از عناصر برجسته اعتقادات اسلامی خواند و تأکید کرد: یکی از مزایای اسلام و قرآن نسبت به سایر مکاتب و ادیان دیگر در طول تاریخ این بوده است که دیدگاهها و عقاید گوناگون شنیده و تحمل شده و از تعاطی افکار مختلف رشد جامعه اسلامی تضمین شده است.
ایشان با تأکید بر اینکه فریاد مظلومان در تاریخ همواره از گلوی روحانیت و مراجع خارج شده است تصریح کرد: مسئولیت کسانی که لباس پیامبر اکرم(ص) را بر تن دارند همیشه ایجاب کرده است استقلال خود را حفظ کرده و حامی و یاور مردم و مظلومان باشند.
آیتالله هاشمی رفسنجانی یأس و ناامیدی نسبت به وعدههای الهی را نتیجه غلبه شیطان بر نفس خواند و گفت: مؤمنان و اهل ایمان هیچگاه نسبت به وعدههای قطعی و خللناپذیر الهی و پیروزی حق بر باطل مأیوس نمیشوند و با صبر و استقامت به اصلاح امور میپردازند و منتظر نصر الهی باقی میمانند.
ایشان ماه مبارک رمضان را ماه نزول رحمت و برکت خواند و گفت: ماه رمضان هر ساله امکان پالایش روح و زدودن زنگارها از دل و ایمان بندگان خدا را فراهم میکند و مریدان اهل بیت(ع) باید بیش از بقیه از نعمات و برکات این ماه عزیز بهرهمند شوند.
آیتالله هاشمی رفسنجانی امتحان را یکی از سنتهای قطعی و دائمی خداوند برای بندگانش خواند و گفت: انسانها و جوامع همواره در مقاطعی از تاریخ خود امتحانات سختی را پشت سر میگذارند.
در ابتدای این دیدار حجتالاسلام رستگاری و آیتالله مرتضوی به نمایندگی از جمع حاضر با تبریک حلول ماه رحمت و برکت به طرح دیدگاههای خود در خصوص مواهب این ماه عزیز و نیز لزوم بهرهمندی معنوی از این ایام پربرکت برای تهذیب و پاکسازی نفس، راهکارها جهت اصلاح امور جامعه نکاتی را بیان کردند.
به گزارش ندای سبز آزادی، از آنجا که وزارت ارشاد راساً و به صورت سرخود طبق قانون اجازه ندارد مطبوعات را به چاپ یا عدم چاپ مطلبی مجبور کند وقتی مستند قانونی این درخواست مورد سئوال قرار می گیرد وزارت ارشاد شفاهاً و به دروغ این مطلب را به مصوبه شورای عالی امنیت ملی ارجاع می دهد. هرچند در نامه هم از ملاحظه “مراجع ذی صلاح امنیتی” گفته می شود و اینکه بازتاب خبر این افراد دارای آثار منفی است.
گفتنی است محمود احمدی نژاد هفته گذشته در مصاحبه با شبکه خبری پرس تی وی، مدعی شده بود “فتنه ۸۸ با کمترین هزینه جمع شده است” و منتقدان دولت او چندان محبوبیتی ندارند.
با این حال وی در آخرین درخواستی که به شورای امنیت ملی ارائه می دهد از این شورا می خواهد مصوبه ای مبنی بر عدم انعکاس اخبار میرحسین موسوی، مهدی کروبی و خاتمی در مطبوعات به تصویب برسانند. امری که هرچند با مخالفت اکثریت اعضای شورا مواجه می شود اما این امر مانع از این نیست که وزارت ارشاد دولت احمدی نژاد نامه ای در ابتدا خطاب به روزنامه های کشور و سپس خبرگزاری صادر کند و شخصا آنان را از این عمل بازدارد.
بیست و هشت سال از ترور مرحوم آیت الله بهشتی می گذرد. امروز تنها تصویر آیت ا… شهید «سید محمد بهشتی» را هر سال در روز هفتم تیر ماه، سالگرد انفجار دفتر حزب جمهوری اسلامی، از صدا و سیما می بینیم و چند جمله ای با صدای او یا در مورد او می شنویم. اطلاعات بسیاری از ما درباره بهشتی به همین چند جمله، یا آگاهی از عنوان ها و مسئولیت هایی که بعد از انقلاب از طرف امام خمینی به او واگذار شده خلاصه می شود.
سی سال پیش نیز هشتم تیرماه ۱۳۶۰، مردم ایران سیاه پوش سیدالشهدای انقلاب نوپایشان بودند و «شهید مظلوم» از زبان ها نمی افتاد، اما تا چند روز قبل از شهادت، او را خوب نمی شناختند به صورتی که عده ای بهشتی را به انحصارطلبی و باج گیری و زیاده خواهی متهم می کردند. شاید شهادت سیدمحمد حسینی بهشتی، تنها راه برای اثبات مظلومیت او بود و شاید بی تعارف آن تشییع باشکوه و تلخ، نشانه بیداری وجدان هایی بود که ناخواسته با رجوی همصدا شده بودند. هرچه که بود، این ترور زمینه سازی شده بود. فقدان آیت الله بهشتی، ضربه سنگینی به پیکره نظام وارد کرد.
مجله نسیم بیداری با فرزند شهید بهشتی درباره مختصات فکری او و زمینه هایی که منجر به ترور وی شد، گفت وگو کرده که در ادامه می خوانید:
*شهیدبهشتی به جمهوریت و اسلامیت چگونه نگاه و آن را چطور تحلیل میکرد؟
مرحوم شهیدبهشتی هم در نوشته ها و هم در گفته های متعدد، جمهوریت و اسلامیت را دو عنصر مقوم، نه بنیادین و غیرقابل صرفنظر، در برپایی حکومتی مبتنی بر ارزشهای دینی و اسلامی می دانستند. ایشان گفتار بسیار مهمی در اینباره دارد که بهجاست به صورت مستقل به آن پرداخته شود، به خصوص با پرسشهایی که ممکن است در جامعه ما درحال حاضر به طور جدی مطرح باشد. در حالی که ابعاد مختلف این مسأله الان بیشتر هم آشکار شده، به نظر من رجوع به این گفتار خیلی راهگشاست. در این گفتار، شهید بهشتی انواع حکومتها را برمیشمارد و ویژگیهای حکومتها را ذکر میکند و بعد در جریان تحلیل انواع حکومتها، میرسد به جمهوریت بهعنوان حضور آزادانه وآگاهانه مردم در تصمیم گیری ها و نظارت و مهار قدرت برآمده از این حضور؛ بهعنوان بهترین گزینهای که میتواند نزدیکترین شکل به سامان حکومتی برمبنای ارزشهای اسلامی و دینی باشد.
ایشان به علاوه این توجه را به خوبی داشت که هیچ نظام اجتماعی و سیاسی نیست که بدون یک نگرش به جهان و انسان شکل بگیرد. این یکی از اشتباهاتیست که ممکن است در نگاه سطحی به برخی از اشکال حکومتی افراد به آن دچار شوند و فکر کنند که ما نظامهای حکومتی ای داریم که نسبت به ارزشها «لاالیترجیح»اند و بی تفاوت، یعنی در قبال ارزشها بدون ترجیح هستند. به هیچ وجه نمی توانیم با نظامی روبه رو شویم که در قبال یک سلسله ارزشها، ولو دایره ارزشهای متفاوت، لاالی ترجیح باشد. در این صورت انتخاب بهترین گزینه از بین اشکال مختلف حکومت، که هرکدام بر پایه یک نگرش خاص نسبت به انسان و جهان استوارند، مهم می شود. به هیچوجه اینطور نیست که این مسأله بی ترجیح باشد، نه این اندیشه ها و نه نظام های استوار بر این اندیشه ها، دارای اعتبار مساوی و ارزش مساوی نیستند. شاید بتوان گفت که اندیشههای مختلف، می توانند حقوق برابر برای عرضه خود داشته باشند و گرنه اعتبار آنها یکی نیست. ارزشهای مثبت و منفی که در یک جامعه در پای گیری یک حکومت با هم دخیل میشوند، بر اساس نگرشهای ما نسبت به انسان و جهان است. اگر پرسش های فلسفی به نگرش انسان و جهان را دنبال کنید، به مبحثی برمی خورید از کانت که پرسشهایی را مطرح می کند و می گوید من چه می توانم بدانم؟ چه باید بکنم؟ به چه می توانم امید داشته باشم و… برای هرکدام از این پرسش ها، دانشی مطرح میکند. در آخر میپرسد انسان چیست و بعد می گوید پاسخ به پرسش اول، وابسته به پرسش آخر است، فارغ از اینکه شما کدام اندیشه را دنبال میکنید. بعد از این جواب به دنبال نظام موردنظر میروید. پس مسأله، مسألۀ تعیینکننده و مهمیست.
*اینجا تعریف ایشان از دین اهمیت پیدا میکند.
مرحوم آیت الله شهیدبهشتی دین را یک منبع با ارزش برای استخراج ارزش های زندگی و یک موهبت علاوه از جانب خدا میدانست، یعنی فراتر از آنچه که ما با ذهن و دانش و فکر خود می توانیم به آن دست پیدا کنیم، دین موهبتی است که اضافه بر آن به انسان داده شده. او این جایگاه را به خوبی درمییافت که این موهبت، نه فقط برای اعتقاد دارندگان به این دین، که موهبتی همگانیست.
*با این نگاه، پیوند اسلامیت و جمهوریت یا دین و سیاست چهطور ممکن بود؟
ایشان معتقد بود که دین یک تکیه گاه همگانی است، بنابراین معتقد بود که تکیه دین در سیاست، بر اسلامیت به همان اندازه مهم است که بر جمهوریت. پس معتقد بود که پیوند این دو نگاه است که دریچه ای روشن برای مسیر ما در زندگی فردی و اجتماعی باز میکند و میدانی برای چنین حرکتی فراهم میکند.
* مختصات نظامی که بر پایه اسلامیت و جمهوریت بنا شده، چیست؟
بر اساس نگاه ایشان، نحوه مواجهه جمهوریتی که بر پایه اسلام است با مسائل جامعه اش باید به گونه ای باشد که مردم به نحو ملموسی متوجه شوند که این نظام، مسائل مربوط به آنها را می فهمد و با تمام قوا تلاش میکند که راه حل مشکلات را پیدا کند. راهحلهایی هم که این نظام پیدا میکند، باید طوری باشد که افراد احساس کنند در زندگیشان کارایی دارد. دکتر بهشتی درباره پیدایش محیط اسلام، سلسله گفتارهایی دارد که در جمع بندی آن، درباره آغاز تاریخ اسلام و صدر اسلام میگوید عوامل موفقیت در صدر اسلام؛ برخی برمی گردد به ویژگیهای این مکتب و برخی هم به ویژگیهای شخص پیامبر(ص)، به عنوان کسی که این حرکت را راهبری میکند. یکی از نکاتی که با تیزبینی و هوشیاری به آن پرداخته شده، این است که مردم احساس کردند در یک مقطع زمانی، یک جهانبینی و دین و مکتبی آمده است که مسائل را بهخوبی درک میکند و راهحلهایی که برای مشکلات و مسائل از سوی این مکتب ارائه میشود، به خوبی در زندگی و جامعه راهگشاست.
شهید آیت الله بهشتی معتقد بود چنین چیزی برای قوام و بقای یک نظام ضروری است و اگر یک مجموعه نتواند این شرایط را فراهم کند، طبیعیست جامعه بعد از مدتی به این سؤال برسد که اندیشه های که نظام بر پایه آن شکل گرفته، اساسا با اهدافی که برای خودش، فرد یا جامعه تعریف کرده، تطابق دارد یا نه. این سؤالاتیست که این چنین نظامی بهصورت جدی با آنها روبهرو خواهد شد.
*مفهومی که شهید بهشتی از این دو واژه تلقی میکرد، چه بود؟
مفهوم اسلامیت و جمهوریت را همپا و همعرض با هم می دید. بهعنوان ۲ عنصر تفکیکناپذیر از آنها نام می برد و در آثارشان هم به این مسأله بهطور کامل پرداخته است. من از همه علاقهمندان به این مباحث دعوت میکنم با توجه به زمانی که گذشته و تجربه هایی که اندوخته ایم؛ یکبار دیگر به این آثار رجوع کنند، زیرا با تجربه هایی که به دست آورده ایم، می توانیم نکات ارزشمندی در این گفتارها پیدا کنیم.
*از زندگی علمی شهید بهشتی بگویید.
شهید بهشتی، بعد از دبیرستان بهدلیل علاقه ای که به علوم اسلامی پیدا کرده بود و با استعداد و هوشمندی که داشت، به سراغ این علوم رفت. در یک مدت کوتاه، ایشان با عمق قابل ملاحظه ای توانست دستاورد خوبی از آنچه که در حیطه علوم اسلامی میشود به دست آورد، برای خودش فراهم کند. مرحوم آیت الله شهید بهشتی در ۲۴ سالگی در مرحله ای بود که اکنون از آن بهعنوان مرتبه اجتهاد و استنباط نام می برند. این، نشان می دهد که فردی با هوشمندی، تمرکز و استعداد خوبی به سراغ این علوم رفته است. به گواه کسانی که ایشان را می شناسند یا با او همدوره بوده اند و از تحصیلاتشان خبر داشته اند، دکتر بهشتی فردی بود که در زمینه تحصیل بسیار جدی و منظم و در علومی که دنبال میکرد، از زمینه های کم نظیری برخوردار بود.
بعدها ایشان به سراغ علوم جدید هم رفت و مسیر معمول دانشگاهی را پیش گرفت. به سراغ رشته الهیات رفت و در شاخه فلسفه، مشغول شد و تحقیقات علوم جدید را تا مرحله دکترا دنبال کرد. شهید بهشتی نسبت به علوم جدید، علاقهمند بود و علاقه خاصی به ریاضیات و فیزیک داشت و برخی از علوم را با توجه خاصی دنبال میکرد. خاطرم هست که وقتی سال ۴۹ از آلمان برگشتیم، چون ما در این مدت در یک نظام تحصیلی دیگر درس خوانده و به ایران آمده بودیم و با یک نظام تحصیلی دیگر روبرو بودیم و باید خود را با این نظام جدید تطبیق میدادیم، شهید آیت الله بهشتی وقت زیادی صرف کرد تا ما بتوانیم این مسأله را جبران کنیم. آنجا دیدیم که ایشان معلم بسیار خوبی هم هست، حتی در زمینه هایی که بیرون از دایره معمول و متعارف رشته خودشان بود. از دوره جوانی به زبان خارجی علاقه مند و زبان انگلیسی خوانده بود. ایشان معلم زبان انگلیسی هم بود و یک چنین چیزی برای یک روحانی در آن زمان غیرمتعارف بود. علاوه بر این، غیرمتعارف بودن، ملامت خیلی ها را هم برمی انگیخت. یکی از دوستان که در حال حاضر در عرصه سیاسی کشور است، نقل میکند که یک روز سر کلاس بودم و دیدم یک روحانی آمده است و می گویند این روحانی معلم زبان انگلیسی شماست و بعد هم ایشان شروع کرد با یک روش کاملا حسابشده به تدریس زبان و این برای ما بسیار عجیب بود. اولین بار بود که چنین چیزی می دیدم، آنهم در سالهای حدود دهه ۳۰ و این خیلی غیرمتعارف بود.
*گرچه خیلی کم، اما گاه از نوآوریهای ایشان در حوزه سخن رفته است. این نوآوری ها چه بود؟
یکی از مسائلی که شهید بهشتی به آن روی آورد، آموزش حوزه است. دکتر بهشتی معتقد بود که در حوزههای ما باید اصلاح نظام آموزشی صورت بگیرد و آموزش انطباق پیدا کند با نیازهای زمانه. کسانی که در این حیطه تحصیل میکنند، گذشته از آن که با علوم سنتی و دینی آشنا میشوند باید با علوم زمان خود هم آشنا باشند و حتی سایر فرهنگها و ادیان را هم بشناسند. چون یک چنین کاری در حوزه در آن زمان معمول و امکان آن هم فراهم نبود، چند نفری که باهم، همفکرتر بودند، از یک گوشه شروع کردند به برنامهریزی برای حرکت جدی و آموزش نوین به طلاب در مدرسه منتظریه. این کار قبل از رفتن ایشان به آلمان آغاز شد، زمانی هم که آنجا بودند کار توسط دوستان تا حدی پیگیری شد. پس از بازگشت در سال ۴۹، این مسأله بهصورت منسجم تری دنبال شد. نکات جالبی در زمینه این برنامه ریزی وجود دارد که چه مسائلی به عنوان اموزش و چه مسائلی به لحاظ تربیتی در این برنامه دنبال شده بود. دست نوشته های ایشان درباره این مسائل به سبب اینکه فرد بسیار منظمی هم بودند و همه این مسائل را یادداشت میکردند، بسیار خواندنیست. جلساتی که با طلاب داشتند، با نظم خاصی برگزار میشد و همین پیگیری و جدیت ایشان سبب شد افراد از یک فردیت بیجهت و بیسامان تحصیلی به سمت یک تحصیلات جهتدار حرکت کنند.
*شهید بهشتی در تدریس علوم حوزوی چه ویژگی خاصی داشت؟
از ویژگیهای شهید بهشتی این بود که علیرغم مسائل سنتی حوزههای ما، ذهنش استدلالی بود و بهشدت از برخوردهای جدلی پرهیز میکرد و بهتدریج در خودش این روحیه را بهوجود آورده بود که حتی به بحثهای جدلی وگزنده هم با یک آرامش درونی پاسخ دهد. مجال بدهد این نقد به ذهن بنشیند و درصدد تدافع برنیاید تا اگر نکته مثبتی در این نقد بود، بتواند آن را بیرون بکشد. ایشان به راحتی می توانست جنبههای تلخ و گزنده را هم در حاشیه بگذارد و فراموش کند. به این ترتیب مواجهه تحقیقی علمی و مثبت نسبت به اندیشه ها و افراد داشت. این در افرادی که با ایشان مرتبط بودند نیز بسیار تاثیر میگذاشت.
در علوم حوزوی، یکی از شاخه هایی که ایشان آشنایی خوبی با آن داشت و در آن عمیق شده بود، مبحث فقه اسلامی بود. گرچه در عرصه کلام و فلسفه و در عرصه اخلاق اسلامی که هرکدام شاخه های مجزایی اند، هم تسلط داشت، اما بههرحال یکی از زمینه هایی که توانسته بود دانش و مهارت خوبی به دست بیاورد، فقه اسلامی بود. در اینجا، باز این تفکر که فقهی میتواند برای زندگی فردی و اجتماعی نقش ایفا کند که نیازهای زمانش را پاسخ دهد، برای ایشان بهعنوان عنصری تعیینکننده مطرح بود. این را هم عرض کنم که در عین التزام به سنن فقهی، نوآوری داشت و من معتقدم که نوآوری در بستر یک سنت مقدور است والا بدون وجود یک سنت شما نمیتوانید نوآوری کنید. کسانی که فکر میکنند رها شده از همه سنتها میتوانند از نقطه صفر آغاز کنند، در یک توهم هستند و این توهم را الان با گذشت سدهها در عرصه فلسفه و عرصه علوم میبینیم. به خوبی می بینیم که امکان حرکت در صفر داخل دو گیومه، یعنی صفر مطلق وجود ندارد. کسی می تواند در مسیر نوآوری قدم بردارد که در یک بستر حرکت و در آن نوآوری کند و مرحوم بهشتی در عین التزامات سنتی در مسائل فقه دینی بود که خودش را ملتزم می دید و من هیچگونه سطحینگری و یا تساهل بی جا نسبت به مبانی ارزشها و در مسیر فکری ایشان ندیدم، در حالیکه ذهنی باز داشت و کوشش میکرد مسائل جامعه را بهدرستی تحلیل کند و بگوید با توجه به سنت آیا چنین باوری میتواند همانگونه که هست، بدون نفی و تغییر شکل بماند یا باید تلاش کنیم که نوآوری داشته باشیم. من این روال را در اندیشه شهید بهشتی همیشه میدیدم.
*از مشخصه های شهید بهشتی، روحیه کار جمعی ایشان است. در این باره چگونه فکر می کرد؟
مرحوم شهید بهشتی نه تنها در عرصه نظر، که تقریبا این بخش از شخصیت ایشان مغفول مانده، بلکه در عرصه عمل هم فردی بود که با یک دید روشن و آینده نگرانه به مسائل نگاه میکرد و معتقد بود که محققساختن ایده ها نیاز به این دارد که فراتر از داشتن پایه نظری، امکان تحقق عملی را بتوانید فراهم کنید وگرنه بهترین ایده ها نمیتواند به عرصه عمل برسد. از طرف دیگر لازمه عملیکردن ایدهها این است که شما بتوانید نیروهای کارآمد پرورش دهید که هم به این ایدهها معتقدند و دارای بنیه نظری خوبی هستند و هم در عرصه عمل این نیروها بتوانند زمینه عملیکردن این ایده ها باشند؛ این یکی از کاستی های جدی ای بود که مرحوم شهید بهشتی زود هم متوجه آن شده بودند. بههرحال، اگر نخواهیم ایده ها فقط در حیطه آرزو باقی بماند و محقق شود، لازمه اش این است که بتوانیم اینها را در عرصه کار به ویژه کارهای دسته جمعی ظهور بدهیم. بهعلاوه توانمندی هایی که در جهت عملیکردن ایده ها لازم است به دست بیاید. اینطور نیست که صرفا با تحقیق و مطالعه و در گوشه حجره و کتابخانه امکان کسب داشته باشد. اخلاق و کار اجتماعی چیزیست که در میدان عمل بهدست میآید. شناختی که افراد از خودشان دارند، شناختیست در حیطه کار فردی. اگر در یک جمع قرار گرفتند، چه وضعیتی خواهند داشت؟ در واقع ما خودمان را چقدر میشناسیم؟ آستانه تحمل نقد ما تا کجاست؟ این چیزی نیست که من از پیش بهطور نظری بتوانم به آن برسم یا در یک درونکاوی عملی به آن دست پیدا کنم. در میدان عمل مشخص میشود که ما تا چه اندازه در مواجهه با فکر و عمل دیگران امکان تحمل داریم. شهید بهشتی معتقد بود حرکتهای جمعی پایدارترند و حرکت جمعی کندتر را بر تکتازیهای فردی ترجیح میداد که از یک طرف بدون پشتوانه اند و از طرف دیگر، دنباله و بقایی بعد از فرد ندارند. بهعلاوه این فقط اعتقاد نبود، بلکه یک التزام بود. گاهی ممکن است که فردی بگوید من اعتقاد دارم به یک موضوع اما در مقام عمل، به آن التزام نداشته باشد، اما دکتر بهشتی در جریان کار جمعی معتقد بود افراد یاد میگیرند اولا اندیشههایشان در تقابل با دیگران بارور میشود و نه تنها تحمل دیگران را یاد میگیرند، بلکه تقاطع اندیشه ها را بهعنوان یک فرصت می بینند؛ فرصتی برای دیدن وجوهی از مسائل که ممکن است هرکدام از ما بنا بهدلایلی ندیده باشیم. در کار جمعی و هم اندیشی جمعی، بسیاری از این مباحث برای آدم آشکار می شود که در حیطه فردی شاید هیچ وقت برایش مشخص و آشکار نشود. ثانیا این که یاد می گیرد چگونه عمل خود را با دیگران وفق دهد.
*تفاوتها چه می شود؟
از نظر مرحوم بهشتی، هر فرد میتواند با درصد پایینی از مشترکات در یک حرکت جمعی شرکت کند. یک روحیه عجیبی که برمی گردد به نوع نگرش فرهنگی ما به جهان، این است که فکر میکنیم باید افراد تکتک رفتارهایشان باهم منطبق باشد تا بتوانند هماندیشی، فعالیت، همفکری و تبادل نظر کنند و یک حرکت مشترک را سامان دهند وگرنه نمیتوان حرکت کرد. مرحوم بهشتی به هیچوجه چنین روحیه ای نداشت و معتقد بود که با ۸۰ درصد اشتراک یا ۵۰ درصد یا در برخی حوزهها با ۳۰ درصد مشترکات، افراد میتوانند با هم در یک حیطه مشخص هماندیشی و حرکت کنند و اینطور نیست که همه افراد باید برای هم اندیشی یا حرکت، ۱۰۰ درصد منطبق باشند و این هم تجربهایست که آسان به دست نمیآید. از آنجایی که زیربنای فرهنگی در جامعه ما به بن و ریشه فرهنگ ما برمیگردد، تا بیاییم این موضوع را برای اشتراکات و هماندیشی فرا بگیریم و عملی کنیم، مدتها طول میکشد. با دشواری و به سختی از پس عادات و طرز فکری که به آن انس گرفته ایم برمی آییم. شهید بهشتی معتقد بود که پیشتازانی که آنقدر پیش میروند که وقتی به پشت سرخود نگاه میکنند، کسی را نمیبینند، میتوانستند در یک حرکت گروهی آهسته به نتیجه برسند، اما با تکتازی و یکه تازی نتوانسته اند حرکتی را به ثمر برسانند.
*پدر در ذهن فرزند شهید بهشتی چگونه نقش بسته؟
اگر بخواهم ۲ ویژگی را برجسته کنم، یکی تعادل و یکی انصاف بود و این در طرز فکر و طرز عمل ایشان بهوضوح پیدا بود. وحی را بهعنوان منبع مستقل و فراتر از کوششهای عقلی می شناختند؛ چیزی که برای من به خصوص جالب بود، نحوه مواجه ایشان با قرآن بود. اگر بخواهیم به ویژگیهای شهید بهشتی بهعنوان یک عالم و محقق نگاه کنیم، شاید برجستهترین آنها، قرآن پژوهی باشد. اگر فقه و منطق خوانده بود و با عرفان و علوم آشنا شدهبود، در مواجهه با قرآن یک قرآنپژوه جدی بود و وحی را بهعنوان یک منبع مستقل برای زندگی ما میدید و درون متن آن حرکت میکرد.
مواجهه ایشان با مسائل دقیق بود و در طرح واقعبینانه آنچه روبروی ماست، من دیدم کاهلی و سستی ندارد. با دقت و تیزبینی مسائل را میدید و واقعبینانه به آن نگاه و تلاش میکرد در بستر اندیشه فقه اسلامی، راهی بیابد که مسائل واقعی فرد و جامعه حل شود. یک چیز دیگر هم به این خصوصیات اضافه میشد؛ اینکه تجربه ملل دیگر هم برایش مهم بود و آنرا مد نظر قرار میداد. شهید بهشتی قبل از انقلاب جاهای زیادی را دیده و شاید بیشتر از ۲۰ کشور دنیا را با خانواده گشته بود. خیلیها را هم با ماشین رفتهبود و هم خودش رانندگی کردهبود، بهعنوان یک گردشگر صرف هم نرفته بود. یعنی وقتی به سراغ جوامع دیگر میرفت که دغدغه و سؤال یا یک تجربه قبلی در جامعه خودمان را ارزیابی و تحلیل کند. چیزهای را میدید که شاید یک گردشگر ساده، با کم اعتنایی از روی آن عبور کند، ولی ایشان دقیق بود و این افق بلند و نگاه گسترده، بسیار کمک می کرد که وقتی به مسائل می اندیشد، از یک حوزه کوچک به آن نگاه نکند. من هیچ وقت ندیدم که ایشان با مسأله ای مواجه شوند و فقط در دایره بسیار تنگ زندگی فردی یا یک منطقه خاص یا شهر خاص یا کشور و فرهنگ خاصی بخواهد خودش را محصور کند.
وقتی به موضوعی نگاه میکرد، بلند و عمیق نگاه میکرد و این مهم است که شما چگونه با موضوعات مواجه شوید. حتی در نحوه مواجهه سایر ادیان با مسائلی که جامعه با آنها روبه رو بود، کنجکاو بود و اعتقاد داشت ما در این مواقع چیزهای زیادی را از تجربه دیگران میآموزیم. ببینیم دیگران چگونه برخورد کردهاند، این به معنی این نیست که آدم فاقد مبنا باشد؛ کسی که مبنا نداشته باشد نمیتواند نواندیش باشد. در عین مبناداری، باید نواندیش باشید و تلاش کنید از تجربه دیگران بیاموزید و ببینید آن تجربه، یا تفکر یا روش، کجای محور مختصات فکری شما قرار میگیرد و جای او را پیدا کنید. این کار دشوار عالم زمان آگاه آشنا به جامعه خودش و دنیای کنونی است و به نظر من از این جهت ما با فردی روبهرو بودیم که از این جهت تواناییهای خوبی را بهدست آورد.
شهید بهشتی قائل به این بود که در عرصه فقه اسلامی قطعا افرادی با تخصصهای خاص پرورش پیدا میکنند. نمیشود در همه عرصهها متخصص بود و با عمق لازم حرکت کرد و فکر کرد در همه موضوعات احاطه کامل داریم. این هم نگاه واقعبینانهای بود. امروزه در دنیایی زندگی میکنیم که یک مسأله حضانت فرزند، اینقدر ابعاد پیچیده و جالب به لحاظ حقوقی، اجتماعی و اقتصادی دارد که من معتقدم که یک عمر علمی نمیتواند بر همه اینها احاطه پیدا کند. از یک دایره سخن میگوییم و یک مسأله که حضانت است. اگر فقیهی بخواهد با عمق کافی نگاه کند و مسائل را بنگرد، لازم است که در حیطههای معینی تخصص پیدا کند و از اینکه در همه علوم و عرصهها جامع شود، چشمپوشی کند. اینها به نظر میرسد جزو رؤیاهای دستنیافتنی باشد در دنیایی که در آن زندگی میکنیم؛ بنابراین ایشان قائل به کار مطالعاتی و تحقیقاتی و دستهجمعی بود. دکتر بهشتی برخلاف بسیاری که در همین حیطه کار میکنند، باور داشت که میشود بهصورت مشترک در یک کار تحقیقی دستهجمعی به یک رأی مشترک رسید و این رأی باید با واقعیت زندگی افراد تطابق داشته باشد.
*ایشان چرا و با چه تفکری به دستگاه قضائی رفت؟
مرحوم آیتالله شهید دکتر بهشتی پس از انحلال شورای انقلاب و بهدنبال شکلگیری نهادهای قانوناساسی، قصد داشت از عرصه مستقیم مسائل اجرایی برگردد به سمت میدانی که عقیده داشت میدان اصلی کارش بود. برود به سمت کارهای مطالعاتی و تحقیقاتی از یکسو و از سوی دیگر، مواجهه با مسائل جامعه به لحاظ فکری و فرهنگی. از دیگر کارهایی که به آن تأکید داشت هم حزب بود. او احزاب را بهعنوان یک حرکت پیوسته دستهجمعی میدید و نه یک حرکت مقطعی برای رسیدن به یک هدف خاص و رسیدن به قدرت و بعد هم فراموش شدن؛ یکی از مشکلاتی که ما در تاریخ احزاب با آن مواجهایم. بنابراین با این نیت برنامهریزی کرده بود، اما بهدنبال انتصابشان از جانب امامخمینی(ره) بهعنوان رئیس دیوانعالیکشور، شهید بهشتی زیر بار سنگین شکلدهی به یک قوه در کشور رفت که بسیار هم قوه مهم و تعیینکنندهایست. در طول مدت نهچندان طولانی پیش از شهادت، به اذعان دوستانی که در دستگاه قضایی اشتغال داشتند پایهگذاریهای خوبی انجام شد. نگاه ایشان، نگاهی آیندهنگرانه و دراز مدت به دستگاه قضایی بود و استقلال این دستگاه برایشان فوقالعاده مهم. معتقد بود که مجریان و ضابطان دستگاه قضایی باید از خود دستگاه قضایی باشند. طرح پلیس قضایی که در دوره ایشان مطرح شد و بعدها پیگیری نشد، این بود که ضابطین دستگاه قضایی، مجریان و ضابطان غیرنظامی و انتظامی باشند، مهارتهای خاصی داشته و دوره دیده باشند. به نظرم این یک پدیده جالب بود که عنوان شد و در سطح بسیار مختصری طراحی و هدفگذاریهای اولیه هم برایش انجام شد. اهمیت به حقوق مردم و التزام هم دستگاه قضایی و هم مسئولان قضایی به قانونمندی برای شهید بهشتی بسیار تعیینکننده بود. شهید بهشتی هم در زندگی فردی و هم در زندگی اجتماعی و چه قبل و چه بعد از پیروزی انقلاب اسلامی، اصل التزام به قانون را بهعنوان یک اصل غیرقابل تخلف میدانست. من خاطرم هست که یکی از دوستان، تازه از زندان آزادشدهبود. سوار ماشین ایشان بودیم و مرحوم بهشتی هم جلوی ماشین در کنار ایشان نشسته بود. این دوست ما از مسائل زندان حرف میزد، درهمینحال، یکبار چراغ قرمز را رد کرد. پشت چراغ قرمز دوم که رسیدیم ایشان نگه داشت و شهید بهشتی به او گفت آقای فلانی اگر شما این چراغ را هم رد کرده بودی، من پشت سر شما نماز نمیخواندم، برای اینکه معلوم میشود شما اصرار به تخلف دارید. آن دوست با تعجب گفت این ربطی ندارد، اینها قوانین راهنمایی و رانندگی است و شهید بهشتی پاسخ داد قوانین راهنمایی و رانندگی از انسانیترین قوانین دنیاست و اگر کسی اینها را زیر بار نرود، مشخص است نمیخواهد زیر بار قانونمندی برود.
خاطره دیگری هم دارم. ما مسیری را هر روز طی میکردیم؛ من همان ایام در یکی از دبیرستانهای تهران معلم بودم و درس میدادم و بخشی از مسیر را صبحها با شهید بهشتی همراه بودم و بعد بقیه مسیر را با وسیله نقلیه عمومی میرفتم. یک بخش از مسیر خیابان سعدی بود تا برسیم به میدان امامخمینی و دادگستری، در فاصله چند ماه من چند باری توجه کردم که وقتی به چهارراه مخبرالدوله میرسیم، همیشه چراغ سبز است. پدر همیشه در راه مشغول مطالعه بود و از این فرصت استفاده میکرد. یک روز من پرسیدم حاجآقا حواستان هست ما هر وقت میرسیم اینجا چراغ سبز است؟ ایشان گفت نه، من حواسم نبود. من گفتم آقای افسری هست اینجا و چون میداند که شما فردی منظمید و هر روز رأس ساعت از اینجا عبور میکنید، چراغ را سبز نگه میدارد. پدرم ایشان را صدا زد و تشکر کرد و با مهربانی گفت میدانم نیت شما خیر است، اما قرار نیست ما قانون را با خودمان وفق دهیم، قرار است ما خودمان را با قانون وفق دهیم و این، برایش اصل بود.
*گفتید شهید بهشتی به التزام مسئولین قضایی به قانون حساسیت داشت. کجا چنین حساسیتی بروز میکرد؟
یک نمونه که نشان میدهد در مجموع ایشان چه اعتقاد و باوری داشت و چگونه با مسائل مواجه میشد، داستان دستگیری خانم بنیصدر و سودابه سدیفی بود. در حوادث ۲۶ تا ۳۰ خرداد سال ۶۰ که مجلس رأی عدم کفایت به بنیصدر داد، گروههایی از منافقین حرکتهای تندی را آغاز کرده بودند، بهویژه روز ۳۰ خرداد که بسیار بحرانی بود. آقای موسویاردبیلی که در آن زمان دادستان کشور بودند، نقل میکنند که ما شنیدیم دستگاه انتظامی که کمیته انقلاباسلامی بود، خانم بنیصدر و سودابه سدیفی که در دفتر هماهنگیهای رئیسجمهور بود را در یک ماشین دستگیر کردهاند و این زمانی بود که بنیصدر هم مخفی و متواری بود. من رفتم به آیتالله بهشتی این خبر را دادم و ایشان خیلی تعجب کرد و گفت به چه دلیلی این کار را انجام دادهاند؟ گفتم بهدلیل همین اوضاع و احوالی که پیش آمده است. شهیدبهشتی گفتند آقای بنیصدر رئیسجمهور بوده و از مجلس رأی عدم کفایت گرفته است، پس دیگر رئیسجمهور نیست و ایشان بهغیر از پرونده ۱۴ اسفند که هنوز حکمی هم برایش صادر نشده، پرونده دیگری در دادسرا ندارند. پس برای چه همسرش را دستگیر کردهاند یا خانم سدیفی را؟ مگر اینها جرمی دارند یا اتهامی متوجه آنان است؟ من از شما میخواهیم دستور بدهید این دو نفر را آزاد کنند. آقای اردبیلی میگوید من جوانب کار را در نظر گرفتم و احتمال میدادم عدهای من را ملامت کنند برای این حکم آزادی. پس گفتم اجازه بدهید من فکر کنم. آقای بهشتی پاسخ دادند من نگفتم فکر کنید، گفتم این دو نفر را آزاد کنید. من دودل بودم که آقای بهشتی گفتند این دو را آزاد کنید به مسئولیت من، اگر در این قضیه اشکالی باشد، مسئولیت آن متوجه من است.
جمله آخر ایشان قابل تأمل است. مرحوم بهشتی گفتند که ما تلاشهای بسیاری کردیم و زحمتهای زیادی متقبل شدیم. سالها مبارزه با رژیمی که بدون ضابطه هرکاری که میخواست انجام میداد، برای همین لحظه بود که اگر الان کسانی که ولو در مسائلی تفاوت روشن در دیدگاه و عمل و اندیشه داریم، این تفاوت اجازه ندهد حقی از این افراد ضایع شود. آقای اردبیلی میگویند ما این افراد را آزاد کردیم که بعدا از ایران هم خارج شدند. شهید بهشتی حاضر بود خسارت را بر خودش متحمل شود، ولی حقی از کسی ضایع نشود. این تفکر و عمل ایشان بود، نه فقط در این یک مورد خاص، بلکه در کل سالهای زندگی به این اصل توجه کردند. این نشاندهنده افکار فردیست که مبنا دارد و به اصولش پایبند است. شهید مظلوم بهشتی هرچه داشت را برای اصولش گذاشت، حتی زندگیاش را برای مبنا و اصولش داد. گرچه همانطور که امامخمینی(ره) در صحبتهای پس از شهادت مرحوم بهشتی فرمودند، این شهادت دور از انتظار نبود و انتظار این مسأله را داشتیم. کسانی که برای خودشان در زندگی مشی و اصول دارند و در جهت اصولشان حرکت میکنند، طبعا کسانی همراهشان میشوند و کسانی هم مقابله میکنند. بستگی به این دارد که در چه عرصه و میدانی باشند؛ ممکن است این مقابله تا جایی پیش برود که حتی فرد را به لحاظ فیزیکی تحمل نکنند و شهید بهشتی مدتها قبل از اینکه ترور فیزیکی شود، با تبلیغات مسموم در سطح گسترده اجتماع در واقع ترور شخصیتی شده بود که برای ایشان و خانواده، بسیار سخت بود.
*این ترور شخصیت از کجا شروع شد و چرا؟
در همان موقعیت که بنیصدر، رئیسجمهور بود. اتهامات زیادی متوجه علما و بزرگانی چون شهیدرجایی و شهیدبهشتی شد، اما دکتر بهشتی بهرغم تمامی این اتهامات، هیچگاه از سیاست اخلاقی خود خارج نشد و حتی در سخنرانیهایش هیچگاه سعی نکرد طرفهای مقابل خود را بکوبد یا تخریب کند. همان سیاست اخلاقی خود را دنبال کرد و از مرز اخلاق و اصول، عدول نکرد و برای منافع خود حرف نامطلوبی نزد. حتی نسبت به منافقین یا مجاهدین که بیشترین اخبار و اتهامات را نسبت به ایشان منتشر میکردند، هیچگاه حرف غیراخلاقی و تند نگفت.
اوایل پیروزی انقلاب، مخالفان انقلاب و نظام، اقدام به ترور شخصیتهای برجستۀ اطراف امام کردند و بزرگانی چون شهید مطهری و مفتح را ترور فیزیکی کردند. در کنار این ترور فیزیکی، ترور شخصیتی نیز وجود داشت. ترور شخصیتی آنان اینگونه بود که شایعاتی برای شخصیتهای برجسته نظام درست میکردند. هر شخصیتی که مقامش والاتر بود، این شایعات در موردش نیز بیشتر بود. یکی از این شخصیتها دکتر بهشتی بود که بهخاطر شخصیت برجستهای که داشت، شایعه دربارهاش زیاد بود؛ مخصوصا در دولت کوتاه بنیصدر که یکی از بحرانهای اوایل انقلاب بهشمار میرود، شخصیت ایشان را زیر سؤال بردند و شایعاتی مبنی بر اموال زیاد ایشان و یا مسائل دیگر درست کردند. این شایعات تأثیرگذار بود و ما بهعنوان خانواده ایشان در شرایط خاص و عجیبی بودیم. از یک طرف، شهید بهشتی متهم میشد به چیزهایی که اصلا نبود؛ به ثروتمند بودن در حالیکه زندگی معمولی فردی را داشت که کار میکرد، متهم شد به انحصارطلبی در حالی که بینی و بین الله، من بهعنوان شاهد عرض میکنم که چیزی که در آقای بهشتی نبود، انحصارطلبی بود. امثال این رفتارها و آزارها و تهمت ها زیاد بود. گاهی هم این صحبتها از جانب دوستان گفته میشد که تحملش را سختتر میکرد؛ تا رسید به جایی که روی دیوارهای شهر تهران و شهرهای دیگر شعار مینوشتند. از جمله این شعارها، «بهشتی، طالقانی را تو کشتی» بود. خدا رحمت کند مرحوم طالقانی را که از دوستان نزدیک قبل از انقلاب پدر بودند و مرحوم بهشتی به ایشان خیلی علاقه مند بود و سالهای طولانی مراوده داشتند. گاهی وقتها تحمل این شعارها بسیار سخت بود تا جایی که من در خانه سپرده بودم اجازه دهند تلفن را من جواب دهم، چون شماره ما در اختیار همه بود و وقتی اشخاص زنگ میزدند، تحمل چند دقیقه اول کار سختی بود تا وقتی که فرد آرام میشد و بعد صحبت می کردم و غالبا منتهی میشد به اینکه برداشت اشتباه و داوری عجولانه و نادرست بوده است. بعد از شهادت ایشان عجیبترین تجربه خانواده این بود که افراد زیادی از اقشار مختلف و دیدگاههای مختلف می آمدند و میگفتند ما احساس می کنیم ظلم کردیم و حلالیت میخواهیم، چه کنیم؟ و ما هم جواب خود شهید بهشتی را می دادیم که آنچه از روی داوری نادرست و ناآگاهی مربوط به شخص من است به دل نگرفتم که از آن بگذرم.
همینطور هم بود. سعه صدر ایشان در سطح بالایی بود و تا مواجه نشوید نمی توانید درک کنید فردی چهطور این چنین آزمایشاتی را پشت سر میگذارد.
*گلایه ای میکردند از این رفتارها؟
گلایه ای که من تقریبا هیچگاه از ایشان ندیدم، ولی یکبار در حالی که سابقه نداشت ایشان شعری را بلند و با صدا بخواند، در ماشین بودیم که دیدم میخواند: شب تاریک و بیم موج و گردابی چنین هایل؛ کجا دانند حال ما سبکباران ساحلها.
*شناخت جامعه از شهید بهشتی را چهطور ارزیابی میکنید ؟
درباره شهید بهشتی شاید از افراد گوناگون گفته های متفاوتی شنیده باشید. اشخاصی که چند بعدی هستند، هر فردی به زاویهای از ابعاد شخصیت آنها نزدیک میشود. میخواهم بگویم در مواردی درباره ایشان، این شعر صادق است که «هر کسی از ظن خود شد یار من، از درون من نجست اسرار من.» همان نگاه فرد و زاویه خاص فرد است که موجب یک داوری درباره شهید بهشتی شده است. در موارد نهچندان کمی با این مواجهایم که این مجموعه که نامش بهشتی است، در عین شهرت این نام، به لحاظ اینکه کیست و چگونه فردیست، کمتر شناخته است. من بهویژه با اسطوره سازی از چهره ها مخالفم، چون اسطوره سازی از چهره ها باعث می شود که مجال دیدن درست آنها را از دست بدهیم؛ در نتیجه اگر نکات آموختنی در زندگی آنها وجود داشته باشد، خودمان را از یادگیری محروم خواهیم کرد. به جای اینکه از ارتباط با فردی که میتواند در زندگی ما هم نقش ایفا کند، بهره بگیریم، فاصله مان با اسطوره سازی ها دور می شود و در نتیجه آنها را تافته های جدابافته می بینیم که به ما ارتباطی ندارند؛ گرچه برای خودشان یک ارزشهایی داشته باشند، اما پیوند و گره ای با زندگی ما ندارند. در حالیکه ارزش آشنایی با افراد به همین است که ببینیم کسانی که در میدانهایی توفیقاتی بدست آوردهاند، چگونه این کار را کردهاند. من امیدوارم به این سمت برویم. بههرحال در زندگی شهید بهشتی نکات فراورانی هست و فارغ از انتصاب خودم، عرض میکنم که ما میتوانیم بیش از اینها از شخصیت ایشان بهره ببریم.
*کدام آموزه از پدرتان میتواند مسائل امروز را حل کند؟
در جامعه ای هستیم که طی ۲ نسل گذشته، مباحثات فراوانی در عرصه علمی و اجتماعی صورت گرفته و درباره موضوعات مختلفی گفت وگو شده است که باید ثمرات فراوانی را از آن میگرفتیم. این نکته قابل تأمل است که نتیجه ای که از این گفتگوها باید حاصل میشده، نتیجه مطلوبی نیست. در بعضی مواقع، نگاهمان به افکار و اشخاص، نگاهی منفیست و در مواجه با اندیشه ها، گرایش ما بیشتر به نقاط ضعف و منفی گراییست. شهید بهشتی در مواجهه با افراد و اندیشه ها، جنبه های مثبت افراد را می دید. آنقدر هوشمند بود که نقاط ضعف و کاستی را ببیند، اما مجال اینکه عرصه ذهن او را اشغال کند، نبود. آیت الله بهشتی معتقد بود اگر کسانی هستند که میخواهند محور جریانات علمی و کانون مباحث اجتماعی قرار بگیرند، کشف نقاط مثبت و قوت در اندیشه ها باید صورت گیرد. شهید بهشتی در مواجه با سخن گزنده و تلخ دیگران، آرام بود، اول می شنید بعد پاسخ می داد و از روحیه جدلی به دور بود. به نظرم، این حلقه مفقوده رفتارهای امروز است.
عضو کمیسیون اجتماعی مجلس شورای اسلامی گفت: سازمان ثبت احوال آمار طلاق و ازدواج را دستکاری نکند تا برنامهریزان به آمار و اطلاعات درست دسترسی داشته باشند.
داریوش قنبری در گفتوگو با خبرنگار ایلنا تاکید کرد: متاسفانه بخش نامهای از سوی ثبت احوال به زیر مجموعه برخی از سازمانها مشاهده شده که در آن اعلام کردهاند که آمارهای طلاق را کمتر نشان داده و آمار ازدواج را بالا نشان دهند.
او با اعلام اینکه این کار در شان یک دستگاه نیست افزود: معکوس نشان دادن آمارهای مهم از سوی برخی از مدیران که به آمارها دسترسی دارند خیانت به مسئولان بالاتر و عالیرتبه نظام است.
عضو کمیسیون اجتماعی مجلس با اشاره به اینکه چندی قبل رهبری فرموده، آمارهای رسمی نباید مورد چالش باشد، اما افرادی که آمارها را معکوس نشان میدهند، با این اقدام آمارها را با چالش مواجه میکنند.
او با تاکید بر لزوم شفافسازی آمارهای رسمی در کشور خاطر نشان کرد: باید با این قبیل دستگاهها برخورد قانونی صورت گیرد تا آمارهای رسمی شفاف شده و مورد چون و چرا قرار نگیرد.
به گفته قنبری زمانی تصمیمات مناسب در کشور گرفته میشود که آمارهای دقیق در اختیار تصمیمگیران قرار گیرد اما متاسفانه سازمان ثبت احوال با دستکاری بر آمار و ارقام اطلاعات نادرستی را در اختیار تصمیمگیران قرار میدهند.
نماینده مردم ایلام در مجلس گفت: از دستگاهها به خصوص ثبت احوال انتظار داریم که اطلاعات به صورت شفاف از طریق مراجع رسمی در اختیار مجلس قرار گیرد
روزنامه مردمسالاری در سر مقاله امروز خود با اشاره به خداحافظی دکتر غلا مرضا کرد زنگنه از سازمان خصوصی سازی کشور نوشت: این خبر به خودی خود شاید آنچنان حساس نباشد، اما با بررسی رفتارها و اظهار نظرهای این مدیر با سابقه طی هفته های اخیر شاید خداحافظی ناگهانی او کمی قابل توجیه به نظر برسد.
روند خصوصی سازی یا به عبارتی اختصاصی سازی در کشور به گونه ای است که غیر از دولتی ها نظر هیچ یک از طیف های بخش غیردولتی و کارشناسان را تامین نکرده است.
اگر چه طی یک سال اخیر واگذاری های خرد و کلا ن بسیاری از اموال دولتی در قالب خصوصی سازی رخ داده است اما سهم عمده آنان یا دوباره به شبه دولتی ها سپرده شده یا این که حتی پس از واگذاری مدیریت آن واحدها در اختیار دولتی ها قرار گرفته است و به عنوان رد دیون یا سهام عدالت واگذار شده است.
شبه دولتی ها در اقتصاد ایران چنان رخنه کرده اند که علیرغم مخالفت نهادهای نظارتی ، اما یک سوی خرید و فروش طی ماه های اخیر آنها هستند.
مخالفت با این پدیده غیر سودمند برای منافع کشور و اقتصاد، در روزهای اخیر حتی صدای رئیس شورای رقابت و همچنین نفر نخست سازمان متولی امر خصوصی سازی در کشور را درآورد و آنها علی الخصوص دکتر کرد زنگنه رئیس مستعفی سازمان خصوصی سازی در اظهار نظرهای پراکنده انتقاداتی جدی بر چنین روند حاکم بر واگذاری شرکت های دولتی مطرح کردند.
کلمه- علی درویش: ارائه و پخش سخنرانی شخصی موسوم به مشفق آن هم به این اندازه وسیع قاعدتا با اهداف خاصی صورت گرفت و طراحان آن دستیابی به نتایج مشخصی را دنبال می کردند. اما اینک نه تنها هیچ یک از اهداف متحقق نشده است بلکه نتایجی کاملاً معکوس حاصل گردیده است. برای روشن تر شدن این ادعا نگاهی به اهداف مورد نظر از پخش این سخنرانی می کنیم. سخنرانی مشفق چند هدف را دنبال می کرد. نخستین هدف آن بزرگنمایی قدرت دستگاه امنیتی بود که به موازات وزارت اطلاعات و برای تحقق اهداف خاص ساخته شده بود. در همه جای دنیا ماموران و مسئولان امنیتی می کوشند تا توانایی های خود را بیش از آنچه که واقعیت دارد نشان دهند. این بزرگنمایی ها دو مخاطب اصلی دارد. اولین مخاطب آن نیروهای مخالف و منتقد اند. ماموران امنیتی می کوشند تا آنها را مرعوب قدرت خود کرده و به آنها بباورانند که همه چیز را تحت کنترل دارند و هیچ اقدامی بدون نظارت و مهار آنها رخ نمی دهد. آنها هر وقت که اراده کنند می توانند همه چیز را به جای خود برگردانند و هر صدایی را که بخواهند خاموش کنند! مخاطب دوم آنها صاحبان قدرت یا کارفرمایانشان هستند. آنها باید دائماً وجود خود را توجیه کنند و دلایل لازم برای گرفتن بودجه و اعتبار را فراهم سازند. به همین دلیل دائماً توطئه کشف می کنند و گروه های مخفی خطرناک را دستگیر کرده و تهدید ها را از میان برمی دارند! آنها خودشان را چون قهرمان هایی همیشه بیدارجلوه می دهند که اگر حمایت ها از آنها ادامه یابد به خوبی نقش و وظیفه خود را ایفاء می کنند. هدف نخست این بود که از یک تشکیلات نامنسجم که فاقد نیروی انسانی آموزش دیده بوده و مسوولان آن اغلب در توهم اند، سازمانی قدرتمند، آینده بین و متخصص به نمایش بگذارد.
دومین هدف آن تهیه خوراک برای تبلیغات و پاسخگویی به مدعیات جنبش سبز بود. اگرچه در رسانه های رسمی و حکومتی مجالی برای طرح دعاوی طرفداران و رهبران جنبش سبز وجود ندارد اما گفتگو در جامعه جریان دارد و هیچکس از چالش حاصل از این گفتگوها بیرون نیست. به ویژه عملکرد ناموفق دولت در اداره امور عمومی و گسترش نارضایتی به درون جریانهای محافظه کار دعاوی جنبش سبز را بیش از پیش اهمیت بخشیده و نسبت به خود حساسیت ایجاد کرده است. پس از مدتها تأمل گمان می شد که سخنان آقای مشفق می تواند ادله ای فراهم سازد تا در بحث های جاری در جامعه طرفدارن دولت کودتا بتوانند از آن دفاع کنند و تا حدودی سرکوب حرکت های مسالمت آمیز و قانونگرایانه جنبش سبز را توجیه نمایند. به ویژه آنکه تلاش شده بود تا از موضع دانای مطلق سخن گفته شود و با طرح ناقص برخی قصه ها نوعی تشنگی برای پیگیری و گاه تعجب در افراد شنونده ایجاد نمایند.
سومین هدف آن تاکید بر یک خط قرمز بود. سخنران می کوشید تا بگوید که حساسیت اصلی دستگاه متبوع او مقام رهبری است. او می خواست القاء و وانمود کند که آنها هر انتقادی را تحمل می کنند مگر آنکه به نوعی رهبری را مخاطب قرار داده و یا اقتدار او را هدف گرفته باشد. در واقع می خواست بگوید که اگر هم می خواهید نقد کنید به این محدوده وارد نشوید وگرنه نابودی و سرکوبتان حتمی است. به علاوه می خواست با ایجاد نوعی مظلومیت به ترسیم آثار ضربه ای بپردازد که به مشروعیت رهبری وارد شده بود.
چهارمین هدف نیز بسترسازی برای اقدامات بعدی تیم کودتاگر بود. نامهایی طرح می شد و پیشاپیش اتهام هایی به آنها وارد می گردید با این هدف که در مرحله بعد آنها آماج حمله و اقدام باشند. البته این هدف در مقایسه با سه هدف نخست فرعی می نمود.
خوب این اهداف طراحان این بازی بود اما نتیجه چه شد؟
نکته مهم اینست که اصلاح طلبان و جنبش سبز کنترل های امنیتی را بلاموضوع کرده اند. دستگاه امنیتی وقتی کارآمد و موفق است که شما چیزی برای پنهان کردن و مخفی کاری داشته باشید. اعلام اهداف با صدای رسا، تأکید بر تحقق ظرفیت های قانون اساسی موجود به عنوان راهبرد و بهره گیری از روش های مسالمت آمیز و فرصت های عمومی، جایی برای کار امنیتی نمی گذارد! دستگاه امنیتی کودتا بر خلاف نیروهای امنیتی سال های نخست انقلاب، با گروه های مخفی و مسلحانه مواجه نیست، تا بخواهد بمب گذاری یا برنامه ترور آنها را کشف و خنثی کند. رهبران جنبش از هر فرصتی برای اعلام دیدگاه های خود استفاده می کنند و حضور در رسانه های عمومی را مغتنم می دانند. اما سخنان مشفق نشان داد که این نیروی امنیتی رانتی حتی در فهم و تفسیر اقداماتی تا این حد علنی و آشکار ناتوان است. بنابراین چه جایی برای ژست گرفتن و خودنمایی و بزرگ نمایی می ماند؟ مجموعه دستگیری ها و بازجویی های انجام گرفته نیز بی اطلاعی و نا آشنایی با بدیهیات سیاسی در این جریان اطلاعاتی را برای اسرای جنبش سبز آشکار ساخت. در میان صاحبان قدرت (کارفرمایان این تشکیلات) نیز این پرسش به جد مطرح است: اگر واقعاً آنطور که مدعی اند مسلط بر اوضاع بوده اند پس چطور با این همه هزینه مادی و ریزش نیرو هنوز جنبش سبز زنده است و باید دائماً آماده باش بود؟ دیر یا زود آنها متوجه می شوند که آنهمه بودجه و امکانات به هدر رفته است و تنها در میان هواداران خودشان ریزش ایجاد کرده است.
شکایت چند تن از چهره های برجسته اصلاح طلب و دادخواستی که به دستگاه قضایی و جامعه ارائه کردند، هدف دوم را نقش بر آب کرد. اقدام جبهه مشارکت برای درخواست رسیدگی به صلاحیت رئیس جمهور مساله را کاملاً تغییر داد. آنچه قرار بود ابزاری برای توجیه سرکوب اقدامات پیش و پس از انتخابات ریاست جمهوری باشد به ابزاری برای اعتبار بخشیدن به مدعیات مخالفان ومنتقدان تبدیل گشت. دستگاه تبلیغاتی کودتا دلایل روشنی در اختیار منتقدان قرار داد تا ثابت کنند که واقعاً با دخالت غیرقانونی نیروهای امنیتی و نظامی کودتایی رخ داده است.
سومین هدف نیز تأمین نشد. متاسفانه مشفق مسئولیت تمامی اقدامات را بر عهده رهبری گذاشت. از نظر مشفق دخالت گسترده و پر هزینه نظامیان در جریان انتخابات نمی توانست دور از چشم رهبری صورت گیرد. از اینرو (شاید مانند سایر سخنان خود به دروغ) صراحتا اعلام کرد که رهبری در جریان اقدامات آنها بوده است، اقداماتی که خلاف قانون و خلاف عرف رقابتهای انتخاباتی بوده است (مانند قطع کردن امکان ارسال پیامک توسط ناظران صندوق ها).
در مورد چهارمین هدف نیز نتیجه جالب است. برخی از چهره های اصلاح طلب که در انقلاب نقش ایفاء کرده بودند، برای نسل جدید چندان شناخته شده نبودند. حملات مشفق نوعی همدلی و همراهی با آنها را در میان نسل جدید دامن زد و حتی برخی کدورت ها را که ناشی از حضور کم آنها در عرصه عمومی بود زدود. کودتاگران می خواستند با زمینه سازی هزینه اقدامات آتی خود را کاهش دهند، برعکس با افزایش همدلی و همراهی با برخی از شخصیت ها هم اثرگذاری آنها را افزایش دادند و هم هزینه هر گونه اقدام علیه آنها را بالا بردند.
به هر حال بازی گروهی متوهم و کج فهم به عکس خویش تبدیل گردید. هر چقدر به این بازی دامن زده شود نتایج منفی اش برای کودتاگران افزون خواهد شد. باید از تکرار چنین سخنرانی هایی استقبال کرد!
یک فعال کارفرمایی معتقد است درخوش بنیانهترین حالت نرخ بیکاری ظرف یک سال گذشته ۲ برابر شده است.
محمد عطاردیان دبیرکانون عالی انجمنهای صنفی کارفرمایی ایران، گفت: به دلیل رکود فعالیتهای عمرانی بیشتر پیمانکاران بزرگ اقدام به تعدیل نیروی انسانی کردهاند.
وی با بیان اینکه علت اصلی این تعدیل گسترده نیروی انسانی به بدهی معوقه دولت بازمیگردد؛ گفت: شنیده ما حاکی از آن است که پیمانکاران پروژههای عمرانی بابت مطالبات معوقه خود از دولت ۵ تا ۸ هزار میلیارد تومان طلب دارند.
وی تصریح در شرایط عادی اقتصادی صنعت ساختمان که از صنایع مرتبط با عمران و توسعه است به تنهایی ۱۵ تا ۱۷ درصد اشتغال کشور را به طور مستقیم و غیر مستقیم تعیین میکند.
این فعال بخش خصوصی با بیان اینکه متاسفانه افزایش نرخ بیکاری قابل مشاهده است؛ گفت: با وضع پیش آمده هم در کارگاههای ساختمانی و هم در کارخانههای سازنده مصالح و ابزار آلات ساختمانی تعدیل نیروی انسانی صورت گرفته و سهم اشتغال تا حداقل ۱۰ درصد کاهش یافته است.
به گفته عطاردیان صرفه نظر از این موضوع در بخشهای دیگر صنعت نیز به دلیل تاخیر دولت در عمل به تعهدات مالی رکود ایجاد شده است.
وی از صنعت قطعهسازی بهعنوان یکی دیگر از صنایع مبتلا به رکود نامبرد و افزود: تمامی قطعهسازانی که مانند پیمانکاران عمرانی برای دولت کار کردهاند به دلیل دریافت نکردن مطالبات خود با رکود مواجه شدهاند.
این مقام کارفرمایی با بیان اینکه در این شرایط دانش آموختگان مراکز دانشگاهی نیز برای یافتن شغل دچار مشکل شدهاند؛ گفت: بیکاری کنونی هیچ ارتباطی به نداشتن مهارت و تخصص ندارد.
گروه اقتصادی کلمه- روزبه رستگار: ۱۴ هزار میلیارد تومان دیگر برای بنگاههای زود بازده تخصیص می یابد. این در حالی است که اکثر کارشناسان اقتصادی این طرح را میراث شکست خورده دولت قبلی می دانند. یانک مرکزی در گزارشی انحراف این طرح را ۴۰ درصد بر شمرد وسازمان بازرسی ۳۰ درصد ولی دولت با اصرار از آن دفاع کرد که انحراف را فقط ۴ درصد عنوان کرد. این اصرار عجیب دولت این شائبه را تقویت کرده است که این طرح در واقع نوعی پوشش برای پرداخت تسهیلات ارزان به هواخواهان. چندی پیش هم جرس خبری منتشر کرد که در آن آمده بود در ترکیب همه هیات مدیره های بانک ها یک نفر از سپاه قرار گرفته است تا پرداخت تسهیلات را هدایت کند .
این طرح در زمان آغاز در برابر خود سه و نیم میلیون بیکار را داشت که در شرایط ایده آل سالانه ۸۰۰ هزار نفر جویای کار نیز به آن اضافه می شد.دولتی ها اعلام کرده بودند که با اجرای طرح بنگاه های زودبازده تا پایان برنامه چهارم توسعه نرخ بیکاری تک رقمی خواهد شد و سالانه ۵/۱ میلیون شغل ایجاد خواهد شد. پنج سال از آن زمان گذشت اما نه تنها نرخ بیکاری تک رقمی نشد،که بر جمعیت بیکار کشور روزبه روز اضافه شد.
طرح بنگاه های زود بازده از ابتدا مخالفانی داشت که معتقد بودند طرح بنگاه های کوچک زود بازده به اشتغال مولد و دائم منجر نخواهد شد و بهتر است دولت بانک ها را در اجرای چنین طرحی تحت فشار قرار ندهد. نزدیک به ۹۸ درصد واحدهای تولیدی ایران، بنگاه های کوچک است اما برخی کارشناسان، کوچک بودن بنگاه ها راه حل مشکل اشتغال نمی دانند.
به عقیده مخالفان، توزیع گسترده تسهیلات ارزان به تنهایی نمی تواند به ایجاد فرصت های پایدار اشتغال منجر شود چون اغلب طرح ها توجیهی اقتصادی نداشته و کسانی هم که از آن استفاده می کنند، سابقه اداره چنین بنگاه هایی را ندارند.
در سالهای ۸۵ و ۸۶ میانگین اشتغال پیشبینی شده در طرحهایی که به بانک ها معرفی شد ۹۹/۲ نفر بود. این میانگین در عمل به حدود دو نفر تقلیل یافت. همچنین برای ایجاد هر شغل جدید ۱۲ میلیون تومان اعتبار در نظر گرفته شده بود.
مطابق اطلاعاتی که وزارت کار منتشر کرده تا پایان سال ۸۷ در ازای ایجاد دو شغل به طور متوسط بیش از ۴۳ میلیون تومان تسهیلات پرداخت شده که نزدیک به دو برابر میزان پیش بینی های قبلی است. حدود ۴۳ درصد از شغل های ایجاد شده از طریق بنگاه های زودبازده در پنج سال گذشته به بخش خدمات و طرحهای خوداشتغالی مربوط بوده است. صنعت با ۳۰ و کشاورزی با ۲۶ درصد بیشترین سهم از اشتغال را به خود اختصاص داده اند.
در نظر کارشناسان، اقتصادی بودن طرح ها، وجود بازار واقعی و رقابتی داخلی یا صادراتی برای تولیدات بنگاه های زودبازده و امکان بازپرداخت وام ها مهمترین شرط حمایت از این بنگاه ها به شمار می رود.
منتقدان می گویند، افرادی که بدون داشتن مهارت و با سرمایه ی کم اقدام به راه اندازی بنگاه های کوچک تولیدی می کنند توان رقابت با کالاهای مشابه خارجی را ندارند و با کوچکترین بحرانی به ورشکستگی کشیده می شوند. همچنین به اعتقاد منتقدان دولت، پرداخت تسهیلات به بنگاه های کوچک، در مواردی به بهای عدم حمایت از طرح ها و موسسه های بزرگ اقتصادی انجام شده که بالقوه از توان بیشتری برای ایجاد اشتغال پایدار برخوردارند.
نرخ بیکاری طبق آمار رسمی در ایران حدود ۱۴/۵ درصد است و آمار رسمی بیکاران حدود چهار میلیون نفر برآورد شده است.در برنامه چهارم توسعه که به دوره آن به پایان رسید پیش بینی شده بود نرخ بیکاری به حدود هشت و نیم درصد برسد.این پیش بینی در صورتی رنگ واقعیت به خود میگرفت که از ابتدای دولت نهم سالانه بیشتر از ۹۰۰ هزار شغل ایجاد میشد .
ولی بیش از ۵ سال از فعالیت بنگاه های زودبازده در کشور می گذرد و هنوز گزارشی از سوی دولت از روند رشد این بنگاه ها به مجلس ارائه نشده است. دولت هم در این خصوص پاسخگو نیست .ولی طبق تحقیق که بانک مرکزی در سال ۸۷ انجام داد معلوم شد بنگاههای زود بازده ۴۰ درصد انحراف داشته اند. وزارت کار این آمار را ۴ درصد اعلام می کرد.این رقم از سوی سازمان بازرسی در اردیبهشت ۸۹، ۳۰ درصد اعلام شد. گزارش سازمان بازرسی کل کشور در حالی از انحراف حدود ۳۰ درصدی بنگاههای زودبازده حکایت دارد که این موضوع در دولت نهم به چالش اساسی میان طهماسب مظاهری رئیس کل وقت بانک مرکزی و محمد جهرمی وزیر وقت کار تبدیل شده بود.
گفتنی است به گزارش، آفتاب تاکنون ۲۲۱ هزار میلیارد ریال تسهیلات توسط سیستم بانکی به بنگاههای زودبازده اقتصادی پرداخت شده است.
به گزارش خبر آن لاین ،«مدتی پیش یکی از مدیران وزارت کار آماری ارائه کرده بود مبنی بر ورشکستگی ۳۰۰ هزار بنگاه زودبازده و شاید پس از این بود که هم معاون توسعه اشتغال وزیر کار و هم خود وزیر کار مجبور به توضیحاتی در این مورد شد و البته نمایندگان مجلس نیز در طرح سوال از وزیر کار این آمار را مدنظر خود قرار داده بودند. اما جدای از این، ارائه این آمار مزیتی برای بنگاه های زودبازده داشت که باعث شد میزان یارانه درنظر گرفته شده برای آن ها افزایش چشم گیری داشته باشد. محمد رضا گلرو، رییس مرکز نوسازی، تحول اداری و بودجه وزارت کار همان مسئولی است که از این آمار خبر داده بود وی از آخرین آمار بنگاه های زودبازده گرفته تا آخرین اخبار در مورد میزان یارانه های درنظر گرفته شده برای این بنگاه ها سخن می گوید و اینکه ۹۰۰ هزار فرصت شغلی ایجاد شده در بنگاه های زودبازده در صورت حمایت نشدن از بین خواهند رفت.»
بنا بر این گزارش ،«طبق آمارهای گلرو، تاکنون یک میلیون و ۱۰۰ هزار طرح بنگاه های زودبازده به بانک ها ارائه شده که ۴۵۰ هزار طرح تایید و از این تعداد ۳۰۰ هزار طرح قراردادش منعقد شده و از این میزان نیز حدود ۱۸۰ هزار طرح موفق به دریافت تسهیلات و ایجاد ۹۵۴ هزار شغل شده اند. همچنین هرچند ۱۸۰ هزار واحد تسهیلات از بانک ها دریافت کرده اند اما اکنون نزدیک به ۳۰۰ هزار بنگاه زودبازده فعال هستند.»
و در ادامه :«در مورد یارانه بنگاه های زودبازده نیز به گفته او، در سال ۸۷ از ۷۶۰ میلیارد تومان در نظر گرفته شده ۳۰۰ میلیارد تومان تخصیص یافت و در سال ۸۸ از ۱۲۰ میلیارد تومان مدنظر میزانی جذب نشد. برای امسال هم ۳۶۰ میلیارد تومان در نظر گرفته شده است که گلرو پیش بینی می کند حدود ۲۸۰ میلیارد تومان آن تخصیص یابد.»
همچنین:«رییس اداره بودجه وزارت کار پس از اینکه پرداخت تسهیلات به بنگاه های زودبازده را تکلیفی برای بانک ها عنوان می کند، متذکر می شود که اگر آن ۱۴ هزار میلیارد تومان تصویب شده در شورای عالی اشتغال به بنگاه های زودبازده داده شود دیگر خطری آن بنگاه های در معرض ورشکستگی را تهدید نمی کند اما اگر این حمایت صورت نگیرد ۹۰۰ هزار فرصت شغلی در خطر از بین رفتن خواهند بود.»
در این میان شرایط دادن طرح های خود اشتغالی، وام و اعتبارات هنوز خوب معلوم هست. این شائبه به شدت وجود دارد که بیشترین گیرندگان این وام ها و اعتبارات در دایره هواداران دولت، وابستگان قدرتمند اقتصادی وابسته به سپاه و بسیج، شهرداریهای شهرهای بزرگ، اعضا و وابستگان به ارگانها و نهادهای مورد تائید دولت باشند .
همچنین روزنامه جهان صنعت روز ۱۲ مرداد در گزارشی در خصوص طرح بنگاه های زود بازده نوشت «قبلا اعلام شده بود براى ایجاد هر شغل بین یک تا دو میلیون تومان نیاز است، این گفته به این معناست که امروز نباید هیچ بیکارى در کشور داشته باشیم و این درحالى است که به گزارش خبرگزاری مهر، ۲۱ استان در ایران نرخ بیکارى دو رقمى دارند و نرخ بیکارى نیز هر ماه در حال افزایش است.بر اساس طرح مذکور که در دولت نهم به اجرا در آمد، پیش بینی شده بود که بنگاههای زود بازده سالانه ۶۰۰ هزار فرصت شغلی ایجاد کنند.اما به اعتراف عبدالرضا شیخ الاسلامی، وزیر کار و امور اجتماعی کنونی احمدی نژاد با صرف ۱۵ هزار میلیارد تومان، حدود ۵۴۵ هزار شغل ایجاد شده است. محمدرضا رحیمی، معاون اول احمدی نژاد، نیز در همان زمان گفت: بنگاه های زودبازده، نیم میلیون شغل در کشور ایجاد کرده اند.به این ترتیب، در مدت بیش از پنج سالی که از ریاست جمهوری احمدی نژاد می گذرد، سه میلیون شغل پیش بینی شده جای خود را به بیش از نیم میلیون شغل ایجاد شده، داده است. این بدان معناست که دولت احمدی نژاد حدود دو و نیم میلیون شغل از برنامه خود هم عقب تر است.اما برخلاف این آمار روشن، رییس دولت ومعاون اول و وزیر کار و امور اجتماعی اش بارها بر موفق بودن طرح بنگاه های زودبازده در کاهش نرخ بیکاری تاکید کرده واز آن دفاع کرده اند.شیخ الاسلامی در اسفند سال گذشته با موفق ارزیابی کردن آن گفت که در این طرح، «به جهت تعداد، کمتر از دو درصد و در خصوص تعداد اشتغال ایجاد شده، کمتر از چهار درصد انحراف داشته است.
علی شکوریراد: از لحن و مطالب آقای صدیقی در نماز جمعه اخیرتهران و لحن آقای جنتی در نماز جمعه هفته پیش و نیز برخی گفتارهای دیگر که بر خلاف یک سال گذشته فاقد رجزخوانی برای سبزها، بخصوص بزرگان جنبش سبز، و تهدید آنها بود می توان پی برد که دستورالعمل جدیدی تدوین و به ائمه جمعه داده شده است و آن اینکه باید در صفوف متحد جنبش سبز که به رغم همه فشارها و تهدید ها روز به روز مستحکم تر شده است رسوخ کرد و فاصله انداخت.
حقیقت این است که گستردگی و انسجام جنبش سبز حاصل برخورد رادیکال حاکمان با معترضان به نتیجه انتخابات از یک سو و پایداری و ایستادگی سران جنبش بر مواضع حق طلبانه و پیوستگی وثیق آنان با مردم بوده است. آنها همه گونه فشاری را بر رهبران جنبش وارد آورده اند ولی نتیجه ای نگرفته اند. همه گونه رفتار خشنی را با مردم انجام داده اند ولی نتیجه نگرفته اند. جنبش سبز روز به روز عمیق تر و منسجم تر شده و امیدش به پیروزی بیشتر. سخنرانی سردار مشفق را گوش بدهید. انگار دارد به تعدادی از نیروها گزارش پیروزی داده و به آنها برای ادامه حرکت بصیرت می دهد. آن سخنان مربوط به پائیز گذشته است. زمانی که آنها کار را تمام شده می دانستند. ولی اکنون می بینند نه تنها کار جنبش سبز تمام نشده است بلکه بنظرشان می آید که کار خودشان ساخته است. طرح بحث مکتب ایران و مکتب اسلام که مهندس موسوی هشیارانه آن را جنگ زرگری نامید و افشا کرد نیز این هشدار را به ما می دهد که با ترفند جدیدی روبرو هستیم و باید مراقب باشیم. آنها صفوف متحد ما را هدف قرار داده اند.
جنبش سبز یک سازمان، حزب یا تشکیلات نیست که عضوگیری کند و یا کسی برای عضویت دیگری در آن تصمیم گیری کند. هر کس که بخواهد، هر آن می تواند عضوی از جنبش سبز باشد کافیست باور داشته باشد نتایج اعلام شده برای انتخابات سال گذشته ریاست جمهوری واقعی نبوده است و فرد اعلام شده به عنوان رئیس جمهور، منتخب مردم نیست، و بر این اساس با سایر مردم در اعتراض قانونی و مسالمت جویانه به آن نتیجه و تبعات آن همراه و یا حد اقل همدل بوده باشد و یا بشود و یا اینکه اکنون حقوق شهروندی و اجرای بدون تنازل قانون اساسی را مطالبه کند. بنابراین عضویت و همراهی با جنبش سبز به دیدگاه و خواست خود هر فرد بستگی دارد و نه دیگری ، و نیز کسی نمی تواند دیگری را از همراهی با جنبش منع کند و یا حضورش را در جنبش نفی نماید.
جنبش سبز بیشمار است. این جنبش در عین حالی که متنوع و متکثر است باید از هر گونه انقسام در حرکت بپرهیزد. چه بسا آنها بخواهند با نرمش خود ما را قسمت کنند. باید مراقب آن باشیم و از آن بپرهیزیم. این کار جز با هماهنگی امکان پذیر نیست. شاخص هماهنگی نیز جز رهبران جنبش بخصوص مهندس میر حسین موسوی نمی تواند باشد.
منبع: نوروز
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر