-----------------------------
همه خبرها و ديدگاهاي سانسور شده و پشت فيلتر جمهوري اسلامي مانده را يكجا و بي درد سر در "هستي نيوز" بخوانيد... http://groups.google.com/group/hasti-news/

--------------------------------------------







Google Groups
Subscribe to Hasti News
Email:
Visit this group

۱۳۸۹ اسفند ۱۳, جمعه

Posts from Khodnevis for 03/04/2011

Email not displaying correctly? View it in your browser.
این خبرنامه حاوی عکس است. لطفا امکان دیدن عکس را در ایمیل خود فعال کنید.



وقتی محافظان خامنه‌ای از سربازان گمنام امام زمان هم می‌ترسند

آقای خامنه‌ای پنجشنبه برای دیدار از وزارت اطلاعات راهی این وزارتخانه شد. بعضی ها علت دیدار شش ساعته «آقا» از «وزارت» را قوت قلب دادن به سربازان گمنام پس از پخش مصاحبه سوال برانگیز حیدر مصلحی، وزیر اطلاعات از شبکه ۳ عنوان کرده‌اند.

این دیدار می‌تواند علت های مختلف داشته باشد اما نکته حاشیه جالب تر از متن، مربوط به سخنرانی آقا برای سربازان گمنام است. طبق معمول همه عکس های منتشر شده از دیدار رهبری از وزارت اطلاعات به گونه‌ای گرفته شده که تنها چهره خامنه‌ای، اطرافیان او و وزیر اطلاعات دیده می‌شود.

اما به این دو عکس و حضور واضح سه محافظ در ردیف جلو توجه کنید. علت هراس از نیروهای «خدوم» سرویس اطلاعاتی چیست که این سه نفر این طور واضح و آشکار در کنار سایر محافظان نامرئی مشغول پاسداری از جان خامنه‌ای هستند؟ مگر سربازان گمنام امنای نظام و حافظان زعمای آن بنیستند؟ سربازان گمنام هم بله؟

 

 


 


معادله درجه دوم
 


کنگره‌ای که جانشين مجلس مؤسسان نمی‌شود

مانع اش غلغل چنگ است و شکرخواب صبوح
ورنه، گر بشنود آه ســحرم، باز آيــد... (حافظ)

 اين نکته ظاهراً سخت بديهی ست که: «اختلاف مانع اتحاد است!» ـ چيزی در حدود اين ضرب المثل که: «از کرامات شيخ ما چه عجب / شيره را خورد و گفت شيرين است!» اما می‌توان، در عين حال، پرسيد که اگر، در برهه‌ای از زمان، برای نجات کشور از سقوط به اعماق هرج و مرج، «اتحاد» تبديل به يک «ضرورت ملی» شده باشد، و همگان اذعان کنند که در اين لحظات خطير تاريخی بايد به تحقق آن انديشيد، آنگاه آيا نبايد به اين امر نيز انديشه کرد که چگونه می‌توان اختلافات عايق اتحاد را حل و فصل نمود؟ بخصوص که شايد بتوان به اين نتيجه رسيد که اختلافات ـ بر خلاف ظاهر سنگوار خود ـ چندان هم جدی نيستند و يا می‌توان مطرح کردن آنها را به زمان غير اضطراری ديگری موکول کرد؟

من فکر می‌کنم که، برای اين کار، توجه به ماهيت «نظری» و «عملی ِ» اختلاف بسيار اهميت دارد؛ چرا که در عالم نظر می‌توان اختلاف را در همهء زمان ها و مکان ها مطرح کرد اما، هنگامی که پا به عرصهء عمل بگذاريم، می‌بينيم که برای طرح هر اختلافی توجه به ابعاد زمانی و مکانی مسئله نيز مهم است. يعنی ممکن است دريابيم که «جا»ی طرح خيلی از اختلاف ها، يا «زمان» طرح‌شان، می‌تواند «اکنون و اينجا» نباشد و، لذا، عدم توجه به اين «نابهنگامی و بی وقتی» می‌تواند ما را در گير جدل‌هائی کند که اساساً نمی‌توانند در «اکنون و اينجا» حل و فصل شوند يا جنبهء عملی پيدا کنند.

مثلاً، بيائيد تصور کنيم که «پادشاهی خواهان مشروطه طلب» و «جمهوری خواهان دموکرات» را در مکانی ـ بگيريم پاريس ـ جمع کنيم و از آنها بخواهيم که عليه حکومت اسلامی با هم اتحاد کنند. حال اگر آنها روزهای متمادی نيز مشغول بحث در اين مورد شوند که برای کشور ما پادشاهی مشروطه مطلوب‌تر است يا جمهوری دموکرات، کارشان حاصلی عملی نخواهد داشت. چرا که هیچ کدام از  آن ها قادر نیستند خواست خود را در اکنون و این زمان عملی کنند ـ حتی اگر معجزه‌ای صورت گرفته و يکی از طرفين ديگری را قانع کرده باشد! «جا»ی طرح اين مسئله ايران و پای صندوق رأی ِ «رفراندوم تعيين نوع حکومت»، و «زمان» آن هم بعد از انحلال حکومت اسلامی و فراهم آمدن زمينهء انجام چنين رفراندومی است.

پس، هر پادشاهی‌خواه و هر جمهوری‌طلبی که اتحاد نيروهای مخالف حکومت اسلامی را به تعيين نوع حکومت در «اکنون و اينجا» موکول کند، در واقع، هم وقت خود را تلف کرده است و هم فرصتی را که برای اتحاد نيروهای اپوزيسيون عليه حکومت اسلامی پيش آمده باشد سوزانده است.

يا بگيريم موردی را که سراغ يکی از تشکلات مربوط به اقوام ايرانی (که اين روزها عده ای معتقدند بجای «اقوام ايرانی» بايد گفت «مليت های ايرانی») برويم و از آنها بخواهيم که، در يک روند اتحاد عمل عليه حکومت اسلامی، با ديگران مذاکره کنند. اغلب اولين سئوالی که از جانب اين تشکلات مطرح خواهد شد آن است که «آيا شما موافق فدراليسم هستيد يا خواهان يک حکومت متمرکزيد؟» اما وقتی همين عده را با تشکلات سراسری و فراگير موجود گرد هم آوريم تا امکانات اتحاد عمل خود با يکديگر را بسنجند، بلافاصله در می‌يابيم که جا و مکان پاسخ دادن به اين پرسش «اکنون و اينجا» نيست. گيرم که همه توافق کرديم که حکومت آيندهء ايران يک حکومت فدرال باشد؛ اما مگر ما (و آنها) از جانب ملت ايران نمايندگی داريم که نوع حکومت آينده را از لحاظ مسئلهء تمرکر / عدم تمرکز تعيين کنيم؟ و آيا مگر نه اين است که اين مورد نيز تنها وقتی قابل پاسخ‌گوئی می‌شود که حکومت اسلامی نباشد، قانون اساسی‌اش لغو گشته و قرار هم آن شده باشد که نمايندگان مجلس مؤسسان برگزيدهء مردم داخل کشور به مباحثه در مورد ساختار حکومت ايران بنشينند و در اين راستا به پرسش اين دوستان نيز پاسخ دهند و عاقبت هم قانون اساسی جديد کشور را به رأی عمومی بگذارند؟ يعنی بحث کردن در اين مورد نيز در «اينجا و اکنون» حاصلی جز وقت تلف کردن و فرصت سوزی نخواهد داشت و اختلاف با چيرگی يافتن بر خرد و منطق اتحاد را ناممکن می‌سازد.

مورد سومی را هم شرح دهم. به‌نظر من، ديگر همهء نيروهای اپوزيسيون «حکومت اسلامی» (و نه «دولت  اسلامیِ») قبول کرده‌اند که جايگزين حکومت مذهبی در ايران بايد يک حکومت غير مذهبی (و نه لامذهب) باشد که در آن مذهب و حکومت از هم جدا شده باشند و حکومتی سکولار در کشور برقرار گردد. اما می‌دانيم که برای يک «حکومت سکولار» مدل های مختلفی وجود دارد؛ مثلاً:

- مدلی که در آن حکومت حق دخالت در مذهب را ندارد، اما مذهب می‌تواند در حکومت دخالت کند (نظر اغلب اصلاح‌طلبانی که از «استقلال مذهب از حکومت» سخن می گويند چنين است).

- مدلی که در آن مذاهب آزادند اما حق دخالت در حکومت را ندارد (مدل امريکائی؛ نظر اغلب سکولارهائی که به آزادی مذاهب اعتقاد دارند اما نفوذ آن در قوای سه گانه را بر نمی‌تابند).

- مذهب حق دخالت در حکومت را ندارد اما حکومت می‌تواند در مذهب دخالت کند (مدل حکومت ترکيهء آتاتورکی)

- و...

در واقع می‌توان گفت که سکولاريسم در هر کشوری، بنا بر مقتضيات خاص آن کشور، مدل خاصی را ايجاد کرده است. حال اگر شما به سراغ گروهی سکولار برويد و بگوئيد که «ما می‌خواهيم اتحادی از نيروهای سکولار ايجاد کنيم و آيا شما هم در اين اتحاد شرکت می‌کنيد؟» آنها ممکن است به شما بگويند که: «لطفاً مشخص کنيد در ايران آينده کدام مدل از حکومت های سکولار پياده خواهد شد؛ چرا که ما فقط به اتحادی رأی می‌دهيم که، مثلاً، سکولاريسم نوع امريکا را بخواهد».

حال شما خود قضاوت کنيد که آيا اين پرسش نوعی وقت کشی و فرصت سوزی نيست؟ ما چگونه می‌توانيم در يک اتحاد وسيع، که در «اينجا و اکنون» صورت می‌پذيرد، در مورد برقراری يک حکومت سکولار نوع امريکائی در «ايران فردا» اقدام کنيم و موفق شويم؟ ما، چه بصورت انفرادی و چه به شکل گروهی می‌توانيم صاحب عقيده و سليقهء ويژهء خود باشيم؛ اما روشن است که جای طرح اينکه کشورمان به چگونه حکومت سکولاری نيازمند است نه اکنون است و نه اينجا؛ و بايد منتظر سقوط حکومت اسلامی، برقراری يک دولت دوران گذار و تشکيل مجلس مؤسسان باشيم تا آنگاه، با توجه به نيازهای خاص کشورمان، بهترين و مناست ترين نوع حکومت سکولار برای ايران بوسيلهء نمايندگان مردم در مجلس مؤسسان انتخاب شود.

همين گونه است مطالبی همچون تصميم گيری برای تعيين يا عدم تعيين زبان رسمی اداری و آموزشی و رسانه ای، يا مسائل مربوط به سياست خارجی کشور در پی سقوط حکومت اسلامی و...

    به‌نظر من، هرکس که، در دعوت به اتحاد عمل عليه حکومت اسلامی، اينگونه مطالب را مطرح کرده و حضور خود در اتحاد عمل را منوط به حل و فصل اينگونه «اختلافات نظری» کند، اساساً قصد پيوستن به چنين اتحادی را ندارد و سرگرم بهانه تراشی است تا از گرفتار شدن در قيود الزام آور و متعهد کنندهء چنين اتحادی پرهيز کند.
    بنابراين، منصفانه خواهد بود که ما، در خارج کشور، و ديگران در اپوزيسيون سکولار داخل کشور، نخست دست به تقسيم بندی خواست ها و توقعات مان بزنيم و آنچه را که به دوران پس از سقوط حکومت اسلامی و تشکيل مجلس مؤسسان آينده مربوط است به همان «زمان و مکان» واگذاريم و بکوشيم تا نيروهای خود را در راستای رسيدن به آن «زمان و مکان» تنظيم و آماده کنيم.

اين عمل به معنای آن است که فهرستی از «وظايف» يک مجلس مؤسسان ِ تشکيل شده در دوران پس از حکومت اسلامی را تهيه کنيم و ببينيم که اجزاء اين فهرست چيست. يقيناً بزودی در خواهيم يافت که رسيدگی و تصميم گيری در مورد مسئلهء تعيين نوع حکومت، نوع سکولاريسم، نوع اداره کشور، سياست خارجی کشور و نظاير اينها همگی تنها و تنها بوسيلهء يک مجلس مؤسسان منتخب عموم ملت ايران انجام پذير است و لاغير؛ و ما اگر در «اکنون و اينجا» قصد بررسی امکانات اتحاد عمل را داريم نمی‌توانيم شرکت در اين اتحاد را منوط به حل و فصل آن اختلافات کنيم.

    آنگاه، بنا بر برهان خلف، در اين سوی لحظهء سقوط حکومت اسلامی که ما در آن ايستاده ايم، هدف اصلی نيروهای سياسی اپوزيسيون خارج کشور بايد آن باشد که به آنچه به مجلس مؤسسان آينده مربوط است نپردازند و بر وظايفی تمرکز کنند که در «اينجا و اکنون» قابل تحقق اند. چرا که اگر اين تمرکز صورت نپذيرد و اختلافات فرامکانی و فرازمانی سد راه اتحاد شوند آنگاه هيچ نيروئی نخواهد توانست به رسيدن آن لحظهء دلکش که پايه های حکومت اسلامی فرو می‌ريزد دل‌خوش باشد.

    توجه کنيم که اين سخنان به معنی دعوت به فراموش کردن هويت های سياسی فردی و گروهی و عدول از عقايد و نظرات نيست. اما همين «هويت ها» نيز نه در اينجا و اکنون، که در آنجا و آن هنگام، معنا خواهند داشت.
در «اينجا»، احزاب و گروه ها و دسته ها بيشتر حکم اطاق های فکر را دارند که اشخاص همعقيده را گرد هم می‌آورند. اما در فردای ايران همهء اين هويت ها بايد توان تبديل شدن به «برنامه‌های حزبی» را داشته باشند؛ برنامه هائی که به مردم ارائه می‌شوند و اين مردم هستند که، با رأيی که در جيب دارند، ميان آنها ـ آن هم برای دوره‌ای معين ـ دست به انتخاب می‌زنند. ما، با گروه ها و حزب هامان، تا در «اينجا و اکنون» هستيم هيچ وظيفه ای بالاتر از شرکت در «اتحادی که نمی‌خواهد جانشين مجلس مؤسسان شود» نداريم.

    اما من همهء اين سخنان را بدان خاطر طرح کردم که بتوانم چند نکته ای را به طرح «انتخابات آزاد در خارج کشور» برای «تشکيل کنگرهء ملی ايرانيان» و انتخاب يک «دولت موقت در تبعيد» بيافزايم. به‌نظر من، اين طرح و روند تکوينی آن نيز زمانی اجرائی و ممکن و پيروزمندانه متحقق می‌شود که در همهء سطوح کاری‌اش همين پرهيز و اجتناب لازم الاجرا از دخالت در کار مجلس مؤسسان آينده باشد. در اين مورد هم توضيح مختصری بدهم و تمامش کنم:

    چنين «طرح» دارای سه سطح تشکيلاتی است:

- نخست آفرينش يک «کميتهء تدارکات» از اتفاق و همکاری گروه های فراحزبی و فراايدئولوژيک که هم از  آغاز، با اجتناب از ورود به آنگونه بحث‌های سياسی که بر شمردم، کار خود را در راستای فراهم آوردن امکانات برگزاری يک انتخابات آزاد وسيع در خارج کشور دنبال می‌کند و انتخابات آزاد را انجام می‌دهد.

- در پی آن، نوبت تشکيل «کنگرهء ملی ايرانيان» می‌رسد که حکم «پارلمان در تبعيد» را دارد؛ اما پارلمانی که بر خلاف مدل های مشابه اش در گذشته خودانگيخته نيست و بوسيلهء مردم انتخاب می‌شود. با افتتاح اين کنگره کار آن کميتهء  تدارکات به پايان می‌رسد و از آن پس کنگره، برای ادارهء امور خود، از سازمان های عاملهء داوطلب، و از جمله سازمان های در گير در کميتهء تدارکات، کمک می‌گيرد.

- سطح تشکيلاتی ِ نهائی به «دولت موقت در تبعيد»برآمده از «پارلمان در تبعید» مربوط می‌شود که از آن پس ادارهء امور اپوزيسيونی را که در روند انتخابات شراکت داشته بر عهده می‌گيرد.

    در همهء اين سه سطح توجه به اين نکته ضرورت حياتی دارد که از کوشش برای قرار دادن اين سه تشکل به جای مجلس مؤسسان خود داری شود و هر سهء اين ارکان حد و حدود خود را رعايت کند.

اين سخن البته بدان معنا است که نه کميتهء تدارکات، نه کنگرهء ملی، و نه دولت موقت در تبعيد، هيچ کدام نمی‌توانند در مورد نوع حکومت آيندهء ايران به شور و تصميم گيری بپردازند، يا در مورد فدراليسم موضع گيری نمايند.

    به‌نظر من، تنها با اين اجتناب و پرهيز و «دم فروبستن از طرح بی مورد اختلافات» است که گروه های مختلف العقيده خواهند توانست، در راستای هدفی مشترک، که همانا انحلال حکومت اسلامی و برقراری حکومتی سکولار ـ دموکرات و بر پايهء اعلاميهء جهانی حقوق بشر باشد، با يکديگر اتحاد عمل و همکاری داشته باشند و هيچ کدام از اختلافات عقيدتی و نظری شان (که سازندهء ايران فردا است) در «اکنون و اينجا» نتواند سد راه شان شود.

  بقول سعدی شيراز: «دو چيز طيره (*) ی عقل است: دم فرو بستن / به وقت گفتن و، گفتن به وقت خاموشی!»

 

------

 

*  «طيره» يعنی پرواز دهنده و رماننده (طياره نيز با همين واژهء عربی همريشه است).


 


شورای هماهنگی راه سبز امید، اصرار به ادامه راه غلط و درس نگرفتن از تجربه‌ها

اخیرا در فضای مجازی بیانه‌هایی بنام شورای هماهنگی راه سبز امید صادر می شود. این شورا عمری کمتر از سه هفته دارد و اعلام وجودش با حمایت از فراخوان آقایان موسوی و کروبی به راهپیمایی ۲۵ بهمن و هم‌چنین دعوت از مردم برای گرامیداشت یاد شهدای ۲۵ بهمن در یکم اسفند صورت گرفت. از زمانی که آقایان موسوی و کروبی و همسرانشان زندانی شده‌اند این شورا برای خود نقش خاصی را قائل است. بخشی از رهروان جنبش سبز از این شورا بعنوان مرجع هماهنگی یاد می‌کنند. بعنوان مثال در مقاله‌ای تحت عنوان «قطب نمای جنبش سبز» در سایت جرس آقای علی حسین قاضی زاده می‌نویسد:


«شورای هماهنگی راه سبز امید که پیش از این هم مورد تأیید آقایان موسوی و کروبی قرار گرفتند، در شرایط کنونی، بهترین مرجع هماهنگی به شمار می‌روند. نزدیکی اعضای این شورا با رهبران جنبش، ارتباط فراوان و موثر این شورا با فعالین داخل کشور، این شورا را حائز شرایط سکان‌داری جنبش سبز، در فضای پر خطر امروزی ساخته است. بدیهی است همهء گروه‌ها و سازمانهایی که دارای نقشی در این جنبش می‌باشند، می‌توانند در ارتباطی مستمر و هماهنگ با این شورا، در پیشبرد اهداف این جنبش، ایفای نقش نمایند. به دست گیری سکان رهبری جنبش، آن هم از سوی گروه‌های بی نام و نشان و یا یک صفحه فیس‌بوکی، نه تنها هیچ کمکی به پیش‌برد اهداف جنبش نخواهد نمود، بلکه به دلیل عدم قدرت فراگیری آن، به دلیل ذات مجازی رهبران آن، می تواند لطمات جبران ناپذیری را در ادامهء مسیر این جنبش وارد آورد.»


مجتبی واحدی که از مشاورین ارشد مهدی کروبی است و هم اکنون در آمریکا به سر می‌برد «شورای هماهنگی راه سبز امید» را «گروهی از مشاوران و هم فکران نزدیک آقایان مهدی کروبی و میرحسین موسوی می‌داند که از این پس و با محدودیت‌هایی که برای رهبران جنبش سبز پیش آمده فعال‌تر از گذشته در صحنه حاضر خواهد شد.» درسومین بیانیه این شورا نیز آمده است که آنها با «اعتقاد به خرد جمعی ملت رشید ایران، و به اتکای مشاوره و مشارکت شبکه‌های سبز برنامه راه سبز امید را ترسیم می‌کند.» و اهم این مطالبات را نیز این شورا نکات زیر دانسته است:

  • رفع حصر خانگی رهبران جنبش سبز
  • تضمین حق شهروندان بر تجمعات و راهپیمایی
  • آزادی زندانیان سیاسی
  • آزادی مطبوعات و رفع سانسور
  • خاتمه دادن به شرایط امنیتی حاکم بر کشور
  • برگزاری انتخابات آزاد، غیرگزینشی و سالم از طریق لغو نظارت استصوابی


در همان بیانه سوم آمده است که «شورای هماهنگی راه سبز امید، مردم شریف و پایدار را به توجه ویژه به اصول و موازین منشور جنبش (ویرایش جدید) فرا می‌خواند و در اطلاعیه ها و بیانیه‌های بعدی، گام‌های آتی جنبش را به اطلاع همگان خواهد رساند.»



با توجه به مسائل یاد شده برای اینکه چنین شورایی در صحنه مبارزاتی مردم ایران جدی گرفته شود و بتواند موثر باشد سه نکته زیر مطرح هستند و امید است در باره آنها تامل شود:
 

۱ ـ شفافیت شورا: یکی از ایراداتی که به شورای انقلاب سال ۵۷، که آقای خمینی در پاریس تشکیل داد گرفته می‌شد، این بود که چرا اعضای شورا انقلاب برای مردم مشخص نیستند؟


با توجه به خوانده ها و نوشته ها حدس زده می‌شود که در شورای هماهنگی موج سبز شامل دوستان آقایان کروبی و موسوی هستند. اما معلوم نیست که اعضای این شورا از چه کسانی تشکیل شده است. آیا همه آنها در خارج از کشورند و یا برخی در داخل هستند؟ اما از آنجا که از آقایان  ارجمند و واحدی سخن زیاد به میان است و ازآنها بعنوان مشاور ارشد موسوی و کروبی نام برده می‌شود، میتوان حدس زد که ایندو جزو شورای هماهنگی باشند. حال سئوال اینجاست که چرا اعضای این شورای هماهنگی نباید برای مردم شناخته شده باشند؟ چرا همان راه غلط عدم شفافیت شورای انقلاب ۵۷ پیش برده می‌شود؟


برخی علت این امر را امنیتی دانسته و مسئله حفظ جان اعضا را برای پاسخ مطرح میکنند. اما در اینصورت هم حداقل میشد نام افراد خارج از کشور شورا را با شفافیت عنوان کرد. اگر سی وسه سال پیش عدم شفافیت یکی از ضعفهای شورای انقلاب بهمن ۵۷ بود اکنون این عدم شفافیت ضعفی مفرط محسوب می‌شود. زیرا دنیا نسبت به سی و سه سال پیش تغییر شگرف کرده است و نیاز به اطلاعات و شفافیت بسیار بیش از آنزمان است.
 

۲ـ ترکیب شورا: از آنجا که اسامی اعضا این شورا شناخته شده نیستند مشکل بتوان از ترکیب این شورا سخن گفت. اما با توجه ادبیات و مطالبات آمده در بیانیه‌های مختلف میتوان حدس زد که ترکیب اعضای این شورا با ترکیب شرکت کنندگان در جنبش یکسان نیست و تنها بخشی از جنبش مردم در این شورا  سخنگویان خود را دارند.

 
یکی دیگر از ضعف‌های شورای انقلاب سال۵۷ این بود که ترکیب آن اعضای شورای انقلاب با ترکیب خواسته‌های مردمی که در انقلاب شرکت کرده بودند هماهنگی نداشت. اعضای شورای انقلاب هر چند کسانی بودند که اغلب سال‌های دراز در صحنه سیاست فعالیت داشتند محدود به روحانیت طرفدار خمینی و اعضای نهضت آزادی بود. در صورتی‌که در انقلاب گروه‌های بسیاری مانند ملیون و گروه‌های چپ شرکت داشتند اما هژمونی طلبی مانع از آن شد که شورای انقلاب آینه رنگ‌های مختلف جامعه شود.

 
شورای هماهنگی راه سبز امید از این ضعف بیشتر آسیب می‌بیند زیرا در انقلاب اکثریت قاطعی از مردم رهبری آقای خمینی را پذیرفته بودند و افرادی مانند بازرگان و طالقانی و منتظری نیز که در شورا بودند از اقبال بالایی در بین مردم برخودار بودند. اما در شرایط فعلی نه تنها آن مقبولیت عمومی برای آقایان موسوی و کروبی وجود ندارد بلکه مشاوران ارشد آنها شناخته شده نیز نیستند و بالاخره اینکه نیاز به همبستگی و تصحیح خطاهای گذشته به یک خواست همگانی تبدیل شده است. در نتیجه بسیار مهم است که در شورایی برای هماهنگی، افکار مختلف وجود داشته باشند. اصولا شورا وقتی مفهوم دارد که در بردارنده افکار و نگاه‌های مختلف باشد و گر نه نیازی بوجود شورا نمی‌باشد. اگر بخواهیم حرکت مردم معترض برای احقاق حقوق خود بهم پیوسته گردد باید خواست متنوع آنها در نظر گرفته شود. اما متاسفانه علائمی از این نوع در شورای هماهنگی راه سبز امید وجود ندارد.



۳ـ کیفیت بیانیه های شورا: نگاهی به ۴ بیانه شورای هماهنگی راه سبز امید نشان از بالا بودن کیفیت مطالب ندارد. عنوان کردن ۶ مورد بالا بعنوان مطالبات این شورا نشان از چشم پوشیدن از شعارهای مردم طی یکسال اخیر و بخصوص در ۲۵ بهمن ماه دارد. چگونه است که این شورا حتی یکی از شعارهای مردم در ۲۵بهمن را نشنید، شعارهایی که نه تنها حاشیه ای نبودند بلکه خواست تغییر رژیم و نبود سیستم ولایت فقیه را آشکارا اظهار میکردند. این نوع سلیقه ای عمل کردن نشان میدهد که بر خلاف نوشته، اعضای شورا اعتقادی به «خرد جمعی ملت رشید ایران» ندارند.  

مورد دوم مربوط به سطح بیانه‌ها و مطرح کردن مسائل جانبی و در سطح پایین است. بعنوان نمونه شورا در بیانه خود از مردم میخواهد: «سه شنبه ۱۰ اسفند، که مصادف با شب تولد میر بزرگوار جنبش است، از ساعت ۵ بعد از ظهر دست به تجمع و راهپیمایی از میدان امام حسین بسوی میدان آزادی با شعارهای "یا حسین ، میرحسین" و " یا مهدی ، شیخ مهدی" بزنید.»

شعار پیشنهادی شورای هماهنگی راه سبز یعنی «یا مهدی، شیخ مهدی» احتمالا برای عقب نماندن از شعار «یا حسین میر حسین» است و نشان از قصد اعضای شورا در تقسیم شعار دارد بیشتر در بیانه جای آن بود که از مردم میخواستند از حقوق آن دو نفر و حقوق کلیه قربانیان نظام دفاع کنند. پیش کشیدن سالروز تولد آقای میرحسین موسوی برای تاکید بر انتخاب روز اعتراض نیز بیشترخبر از سطح نازل بیانه میدهد. تعیین تکلیف کردن حتی نوع شعارها برای یک شورای هماهنگی که به خرد جمعی باور دارد میزانی غریب می‌نماید. البته هر شورای هماهنگی باید توان جهت دهی و راهبردی را داشته باشد اما نه در اینحد که حتی نوع شعارها هم برای مردم تعیین کند.

 البته موارد دیگری هم هستند که  می‌توانند مورد تامل واقع شوند اما هنوز با توجه به ابهامات و کوتاه بودن عمر این شورا زود است در باره آنها قضاوتی صورت گیرد. در پایان لازم است دو نکته یادآوری شود. اول اینکه این درست است که هر جنبشی نیاز به هماهنگی دارد و این نیاز باید در برهمکنش بین نظرها در جریان جنبش ایران بوجود آید. اما شورایی میتواند نقش هماهنگی در جنبش را پیدا کند که شفاف باشد، یعنی اعضای‌اش‌ برای جامعه شناخته شده باشند، مرام‌نامه و اساسنامه و اهداف آن مشخص باشد و بالاخره اینکه ترکیب اعضای‌اش بیان‌گر رنگین کمان نحله های مختلف فکری در جنبش مردم باشد. بالاخره بازهم لازم است تکرار کنم که با وجود نقش مهم افراد، مسئله نگارنده در این یادداشت افراد شورا نیستند، بلکه ضابطه‌ها و ارزش‌ها و نگرش‌ها را باید در نظر گرفت و نقادی کرد. اگر هدف پیروزی جنبش مردم ایران برای دمکراسی باشد بحث انتقادی در باره اینگونه امور تنها می تواند نتیجه مثبت داشته باشد.

 


خامنه‌ای به مرکز سربازان گمنام رفت؛ شاید برای رد شایعه سکته قلبی

به گزارش فارس، آیت‌الله خامنه‌ای در این دیدار با دستاوردهای وزارت اطلاعات آشنا شد. رهبر جمهوری اسلامی، «بيداري اسلامي كنوني در منطقه را الهام گرفته از انقلاب اسلامي ايران و نتيجه ايستادگي ملت ايران دانست». آیت‌الله خامنه‌ای تاکید کرد: «جبهه استكبار و در رأس آن آمريكا به خوبي مي دانند كه الگوي اين حركت هاي مردمي، انقلاب اسلامي ايران است بنابراين تلاش دارند تا اين الگو را تجربه اي ناموفق و شكست خورده جلوه دهند در حالي كه در مقابل عظمت جمعيت ميليوني مردم در ۲۲ بهمن درمانده‏اند.»

اما بازدید رهبر جمهوری اسلامی از وزارت اطلاعات و انتشار گزارش این بازدید درست یک روز بعد از انتشار شایعه سکته قلبی او می‌تواند اولین واکنش به رقبای سیاسی نیز باشد.

برخی معتقدند که به دنبال فعل و انفعالات اخیر در مجلس خبرگان و احتمال کنار گذاشته شدن هاشمی رفسنجانی از ریاست مجلس خبرگان، خبرهایی همچون سکته آیت‌الله خامنه‌ای و یا عود بیماری او ممکن است از این به بعد بیشتر و بیشتر در سطح جامعه و رسانه‌های خارج از کشور منتشر شود.

چندی پیش، بعد از انتشار برخی مدارک از طریق «ویکی‌لیکس» نشان داد که برخی منابع نزدیک به هاشمی رفسنجانی به دیپلمات‌های آمریکایی گفته بودند که آیت الله خامنه‌ای به خاطر بیماری سرطان مدت زمان زیادی زنده نخواهد بود.


 


بابام نخست وزیر مملکته

 

دختران میر حسین موسوی این روزها بیش از همیشه نگران پدر و مادر خود هستند. آنها شاید این روزها خاطره روزهای دهه شصت  مردم سرزمین خود را درمی‌یابند. دختران میرحسین موسوی و زهرا رهنورد در محیط هنری و بدور از خشونت و تعصب‌های جاری بزرگ شده‌اند. این دختران دوران دبستان خود را در مدرسه «رفاه» ، محل تحصیل دختران خامنه‌ای، عسگراولادی، ناطق نوری و بسیاری از مسئولین نظام درس خوانده‌اند. یکی از همکلاسی‌های دختر بزرگ رهنورد که در سال‌های اول  دهه شصت بغل دستی او در مدرسه رفاه بوده خاطراتش را اینچنین تعریف می‌کند:

«مدرسه ما پر بود از بچه‌های مسئولین. هر کدام هم با یک تویوتای سفید و یا یک ماشین آخرین مدل به مدرسه می‌آمدند و همه هم راننده داشتند. بچه‌های میرحسین که آن روزها نخست وزیر مملکت بودند اما هرگز  اینگونه نبودند و به قدری ساده لباس می‌پوشیدند و هرگز از منصب پدر خود نمی‌گفتند که در کلاس هیچ کس نمی‌دانست  دختر نخست وزیر مملکت همکلاس‌اش هست.»

او ادامه می‌دهد:«‌رسم بود که اول سال تحصیلی بچه‌ها کتاب‌ها و دفترهای خود را کاغذ کادو کنند و جلد پلاستیکی رویش بکشند. در مدرسه ما قانون این بود که همه کتاب‌ها و دفترچه‌ها باید جلد می‌شد. بعد از یک هفته معلم کلاس که خانم نقاشیان نام داشت از همه خواست تا دفتر و کتاب‌ها را بیاورند تا جلد آن، برچسب نام و نام خانوادگی را ببیند و نمره انضباط بدهد. هفته اول بغل دستی من از معلم عذر خواست و گفت بابام وقت نداشت برایم پلاستیک بخرد. هفته دوم دوباره خانم نقاشیان بالای سر میز ما آمد و باز بغل دستی ساده و آرام من گفت ببخشید به خدا پدرم خیلی سرش شلوغه و مادرهم  کار می‌کنه. هفته سوم معلم  بالای سر میز ما آمد و با دیدن کتاب‌های بی جلد او فریاد زد :«جلد کتاب‌هایت کو؟چرا اینها جلد ندارند؟»

بغل دستی من که رنگ به صورتش نبود دوباره با شرم گفت:«‌ببخشید پدرم واقعا وقت نداشت اما امشب مجبورش می‌کنم برود برایم جلد کتاب بگیرد.» معلم داد کشید: «آخه چطور می‌شه پدرت وقت نداشته باشه؟ مگه بابای تو چیکار باشیه مملکته؟»

بغل دستی من آرام سرش را بلند کرد و با حالتی درمانده گفت:«‌بابام نخست وزیر مملکته.»

کلاس در سکوت فرو رفت. معلم به صورت بغل دستی من زل زد و در حالی که کتابش را روی میز گذاشت گفت: «به آقای نخست وزیر سلام برسانید و بگویید کتابچه‌های بچه‌شان هم نیاز به توجه دارند.»

مریم که خودش را از حامیان جنبش سبز و شخص میرحسین موسوی می‌داند می‌گوید: «من به خاطر مدرسه‌هایی که رفتم  بسیاری از  فرزندان مسئولین را دیدم و شناختم. هیچ کدامشان ساده‌تر از خانواده میرحسین نبودند. در حالی که در مدرسه وقتی دختر خامنه‌ای میشدی همیشه بین تو و دیگران تفرقه حکم می‌کرد و او با یک تویوتا سفید و دو تا اسکورت و یک خانم محافظ به مدرسه می‌آمد دختران میرحسین موسوی هرگز از بقیه متمایز نشدند.»

مریم که برادرش در دهه شصت در زندان اعدام شده‌است می‌گوید: «دل خوشی از این رژیم ندارم اما الان حس می‌کنم میرحسین موسوی اگر در آن سالها خطایی هم کرد و به دلیل باور زیادش به نظام اسلامی بعضی چیزها را ندید ، در دو سال گذشته جبران بسیاری از خطاها را کرده‌است.» دلم می‌خواهد دختران موسوی را پیدا کنم و به آنها بگویم همیشه کنارشان هستیم و نمی‌گذاریم حس کنند که تنها هستند

مریم می‌گوید: «هنوز صدای بغل دستی ساده ‌ام در گوشم هست....الان هم می‌خواهم به او بگویم بابات رئیس جمهور مملکته دوست خوبم یک دنیا اینو باور دارن جز اون دروغگوها»


 


با بازداشتی‌های ۲۵ بهمن چه کردند؟

 

او اگرچه یکی از فعّالان دانش‌جویی یکی از دانش‌گاه‌های برجسته‌ی کشور است، امّا در سال جاری فعّالیت سیاسی چندانی نداشته است، با این حال سال گذشته را با عضویت در انجمن اسلامی این دانش‌گاه و هم‌چنین یک ترم تعلیق از تحصیل هم‌راه با درج در پرونده، گذراند و البته هیچ‌گاه بازداشت نشد.

 

روز ۲۵ بهمن قصد ورود به دانش‌گاه را داشت که توسّط نیروهای یگان ویژه بازداشت شد. نکته‌ی جالب این‌جاست که او پس از ماجراهای سال گذشته قصد کناره‌گیری از فعّالیت‌های سیاسی را داشته و روز ۲۵ بهمن برای تحویل پروژه‌ای دانش‌جویی قصد ورود به دانش‌گاه را داشته است. او پس از بازداشت و آگاهی از بازرسی گوشی‌ها، گوشی‌اش را به دیوار می‌کوبد. می‌گوید نام افرادی را که در دفترچه‌ی تله‌فون گوشی‌اش بوده ممکن بوده دست‌آویزی برای بازداشت آنان شود. بنا به گفته‌ی او، او و چند تن دیگر را تا پایان شلوغی‌ها در مدرسه‌ای نزدیک دانش‌گاه نگه داشته‌اند و در ادامه به ونی با شیشه‌های سیاه انتقال می‌دهند که به بازداشت‌گاه منتقل شوند.

 

او می‌گوید به چند محل سرزده‌اند، از جمله مقرّ فرمان‌دهی راه‌نمایی و راننده‌گی تهران -در تقاطع خیابان‌های آزادی و رودکی که وجود ۷۰۰ نفر بازداشتی اجازه‌ی پذیرش تعداد بیش‌تر را نمی‌داده و با اعتراض مسئولان آن‌جا و اعلام این آمار، مجبور به انتقال بازداشتی‌ها به مکان دیگری شده‌اند- امّا همه‌جا پُر بوده و در نهایت خانم‌های بازداشتی را به مدرسه‌ای که او نمی‌داند کجا بوده  منتقل می‌کنند و آن‌ها شب را در این مدرسه سپری می‌کنند.

 

در این‌جاست که فاجعه رخ می‌دهد. او تعریف می‌کند از این‌جا به بعد، مسئولیت نگه‌داری آن‌ها به عهده‌ی مأموران لباس‌شخصی گذاشته می‌شود، هرچند سربازانی هم در میان مراقبان حاضر بوده‌اند. لباس‌شخصی‌ها در آن‌جا علاوه بر این‌که برای گشتن بازداشتی‌ها [...] لباس‌های زیرشان را نیز از ایشان گرفته‌اند، در مواردی برای «گشتن» دختران، [...].

 

در این میان گویا مادر شهیدی نیز در میان بازداشت‌شده‌گان حضور داشته که با مشاهده‌ی این صحنه فریاد می‌کشد که: «خون فرزندانش را حلال این نظام نمی‌کند». او می‌گوید فرمان‌ده این گروه پس از این‌که با فریاد و اعتراض بازداشت‌شده‌گان متوجّه نارضایتی و مقاومت آنان می‌شود به مأمورانش دستور می‌دهد بقیه را «رد کنند». هرچند در مدّتی که در آن مدرسه حاضر بوده‌اند به بازداشت‌شده‌گان هیچ غذایی داده نشده امّا بدرفتاری دیگری با آن‌ها صورت نگرفته است و او وقتی از سرباز وظیفه‌ی حاضر در محل خواسته که به خانواده‌اش خبر دهد بازداشت شده است، او این کار را انجام داده است. او هم‌چنین تعریف می‌کند در میان بازداشتی‌ها افرادی که اصلا ربطی به مسائل سیاسی نداشته‌اند هم زیاد بوده‌اند؛ می‌گوید زنی هم در میان بازداشتی‌ها بوده که با چادر رنگی برای خرید تخم‌مرغ به خیابان آمده و اثر رنده‌های سیب‌زمینی هنوز در دستانش معلوم بوده است. زن بی‌تاب بوده که فرزند شیرخواره‌اش در خانه تنهاست و هم‌سرش به دلیل شغلش شاید شب به منزل بازنگردد. همان سرباز وظیفه خانواده‌ی این زن را نیز باخبر می‌کند.

 

صبح روز بعد آن‌ها به زندان اوین منتقل می‌شوند. بنا به گفته‌ی او در بدو ورود به زندان اوین تمام مشخّصات وی را ثبت کرده و حتّا مواردی آسیب جسمی را که پیش‌تر وجود داشته نیز ثبت کرده‌اند. او می‌گوید بند بانوان ۳ طبقه دارد، طبقه‌ی زیرزمین ویژه‌ی زندانیان گلدکوئستی‌ست که آن‌طور که او تعریف می‌کند وضعیت نگه‌داری زندانیان در آن بسیار اسف‌بار است. او را در طبقه‌ی هم‌کف حبس کرده‌اند، در حالی که تهدید می‌کرده‌اند طبقه‌ی بالا مخصوص نگه‌داری زنان روسپی و معتاد است که مأموران زندان هیچ نظارتی بر آن ندارند.

 

او می‌گوید در مدّتی که در زندان اوین بوده وضعیت نامناسبی نداشته و در مجموع ۴ روز بازداشت و بازجویی را از سر گذرانده که چندان نامناسب نبوده است، هرچند اقوام وی که برای ملاقاتش به زندان آمده بودند با ضرب و شتم مأموران زندان اوین روبه‌رو می‌شوند.

 

وی در نهایت با وثیقه‌ی نسبتن سنگین یک میلیارد ریالی آزاد می‌شود. نخستین اتّهامی که به وی تفهیم شده، «شرکت در راه‌پیمایی» بوده امّا در نهایت فهرستی از اتّهامات را به دلیل تهدید به عدم پذیرش وثیقه، خوانده و امضا کرده است. اتّهامات او آشنا هستند: تبلیغ علیه نظام و اقدام علیه امنیت ملّی؛ هرچند مدرکی وجود ندارد که بر مبنای آن بتوان این اتّهامات را وارد ساخت.

* برخی بخش‌ها به‌دلیل حساسیت بسیار زیاد و عدم امکان بررسی از سوی منابع غیر رسمی یا مستقل حذف شده‌اند

او اکنون در انتظار تشکیل دادگاه است تا میزان محکومیتش مشخّص شود. می‌گوید هنگام تعیین زمان دادگاه او را تهدید کرده‌اند به هیچ وجه حکمش کم‌تر از ۸ سال نخواهد بود.

 

 


 


بسیجی مهاجم به فائزه هاشمی لو رفت

 

سایت تازه تاسیس «دیگربان» که نظارت بر رسانه‌های جناح راست را آغاز کرده، به بررسی پست خیر وبلاگ حسین قدیانی پرداخته است.

قدیانی در وبلاگ خود، از «سعید تاجیک» دفاع کرده است: «در مرام حزب الله، عالم بی عمل یعنی همان که قرآن گفت، “خر” و در مرام حزب الله، آنکه علی، “زنازاده” اش خواند، قطعا زنازاده است. در مرام حزب الله، “ف. ه” فاحشه ای سیاسی-اجتماعی است که سزایش همان ناسزاهایی بود که سعید تاجیک از زبان ما بارش کرد. کسی در فاحشه بودن “ف. ه” شک دارد؟! در بسیجی بودن سعید تاجیک همین بس که یاسر هاشمی از ترس، اینکه فرزند آقای هاشمی است را کتمان می کرد! در بسیجی بودن سعید تاجیک همین بس که عده ای هالو به او بی ادبی می کنند. در بسیجی بودن سعید تاجیک همین بس که خوب می‌داند فرق باادبی و هالو بودن چیست.»

قدیانی، نهایتا سعید تاجیک را مظلوم خوانده است: «فائزه هاشمی آنقدر قدرتش را دارد که از خودش دفاع کند. آنکه بی دفاع است و مظلوم، سعید تاجیک دوست داشتنی ماست. آنانکه از نزدیک دریده بودن آقازاده اهل خرید را دیده اند، هر جا آقاسعید را ببینند می گویند؛ دمت گرم پهلوان!»

خواندن این پست وبلاگ قدیانی و کامنت‌هایش می‌تواند خواننده را با ذهن نویسنده و مخاطبانش بیشتر آشنا سازد.


 


ضرورت شکل‌گیری شورای راهبری جنبش

با دستگیری آقایان موسوی و کروبی به همراه همسران‌شان، خواست جنبش به ناگزیر از «تغییر در چارچوب قانون اساسی» به «تغییر از طریق براندازی» به سرعت تغییر ماهیت داده یا به‌زودی خواهد داد. در واقع اگر تاکنون تصور غالب این بوده که هنوز اندک بارقه امیدی از سربه‌راه شدن حکومت هست و خواست عمومی بدنه جنبش نیز همان است که موسوی و کروبی می‌خواسته‌اند ولی شعارها و مطالب تولیدی چند روز اخیر حاکی از آن است که مطالبات افزایش پیدا کرده و چون حکومت گوش شنوایی ندارد، بنابراین تغییر در چارچوب قانون اساسی دیگر خواست عمومی نیست و فقط گروه کوچکی هستند که همچنان بر این فرمول پافشاری می‌کنند.


اگر در اعتراضات خیابانی بعد از انتخابات «یاحسین، میرحسین» و «الله‌اکبر» شعارهای فراگیری بود و «استقلال، آزادی، جمهوری ایرانی» بسیار کم شنیده می‌شد، این روزها و به ویژه از ۲۵ بهمن به این سو اما، وزنه نه تنها به سمت این شعار چرخیده بلکه با خود سیلی از شعارهای براندازانه را نیز به همراه آورده است که به یمن تغییرات بی‌وقفه در شمال آفریقا «مبارک، بن علی، نوبت سیدعلی» یکی از رایج‌ترین شعارها شده است. با ورود این شعارهای فراگیر، شعارهایی که رنگ و بوی مذهبی دارد کم‌کم به حاشیه رانده می‌شود. شاید به همین دلیل هم باشد که پیشنهاد سر دادن شعارهای شبانه «الله اکبر» و«یا حسین، میرحسین» چندان مورد استقبال قرار نمی‌گیرد و کسانی هم که وظیفه خود می‌دانند تا به پشت بام بروند و علیه حاکمیت شعار سر بدهند ترجیح می‌دهند بیشتر از «مرگ بر دیکتاتور» استفاده کنند و کمتر از شعارهای مذهبی.


در چنین وضعیتی طبیعتاً دیگر یک یا دو گروه مخالف آن‌هم با ویژگی کاملاً مذهبی نمی‌تواند هدایت این جنبش رنگارنگ را به تنهایی بر عهده بگیرد. این جنبش ماهیتاً یک جنبش غیرمذهبی و سکولار است (اگر نگوییم ضدمذهبی)، بنابراین نمی‌توان از آن انتظار رفتار مذهبی داشت. اگر هم تاکنون چنین بوده، یا به احترام موسوی و کروبی بوده یا متعلق به گروه‌های مذهبی درون جنبش. باید جنبش را از این تشتت و سردرگمی بیرون آورد.


برای خروج از این وضعیت و انسجام بخشیدن به اعتراضات خیابانی، این جنبش نیاز به شورای راهبری دارد، شورایی متشکل از نمایندگان همه گروه‌های مخالف نه فقط نمایندگان موسوی و کروبی. اعضای شورای هماهنگی راه سبز امید علیرغم همه زحماتی که تابه‌حال متقبل شدند و همه تلاشی که برای سامان دادن اعتراضات کرده‌اند، برای بسیاری از معترضین شناخته شده نیستند و این دو فردی (آقایان واحدی و امیرارجمند) هم که رسانه‌ای شده‌اند سابقه فعالیت تشکیلاتی روشنی ندارند. بسیاری از معترضین چندان اعتنایی به فراخوان شورای هماهنگی ره سبز امید ندارند و برای خود گام برمی‌دارند، بنابراین اعتراضات اخیر تا به‌حال دستاورد قابل قبولی نداشته است.


به گمان من، دیگر باید ملاحظات و محذورات را کنار گذاشت و همه گروه‌های اپوزیسیون داخلی و خارجی، بدون خودی و غیرخودی کردن، اختلافات را فعلاً به حالت تعلیق دربیاورند و با توافق بر سر یکی دو موضوع مشخص (مثلاً حذف ولایت فقیه، پایین کشیدن مذهب از تخت قانون اساسی و انتخابات آزاد با حضور همه ایرانیان، تحت نظارت سازمان‌های بین‌المللی) شورایی را برای برنامه‌ریزی و هدایت جنبش تشکیل دهند. بعد از پیروزی جنبش گروه‌ها دوباره می‌توانند به عنوان رقیب همدیگر پیگیر اختلافات خود باشند.


اگر شب و روز جنبش به همین منوال ادامه یابد و دچار روزمرگی شود و هفته‌ای دو ساعت هم به خیابان بیاییم و کتکی بخوریم و زندانی و کشته‌ای هم بدهیم و بعد برگردیم سر خانه و زندگی‌مان، ای بسا این وضعیت کج‌دار و مریز تا سال‌ها طول بکشد و موجب دلسردی مردم از نتیجه‌گیری شود. در نتیجه ممکن است این جمعیت انبوه که با هزینه سنگینی سر برکشید، دوباره در لاک خود بخزد. در آن صورت احتمالاً یک یا دو دهه دیگر باید منتظر بمانیم تا چنین انرژی اجتماعی عظیمی مجدداً به‌وجود بیاید.


 


فرزندان موسوی: پدر و مادرمان کجا هستند؟

به گزارش سایت کلمه، متن این نامه به شرح زیر است:


دوستان و یاران مهربان ما

این روزها

ما نگرانیم، مانند هر فرزند دیگری که به ناگهان همه‌ی ارتباطاتش با خانواده‌ی خود قطع شده و در بی‌خبری مطلق از عزیزترین‌های زندگی‌اش به سر می‌برد.

عزیزترین هایی که بر همه روشن است در بند کسانی هستند که جز تنفر و کینه به خاطر آرمانهایشان از ایشان به دل ندارند.

ما نگرانیم که در روزنامه‌ها می خوانیم: پدر و مادر ما زندانی نیستند، در حصر هم نیستند. در خبر ها می‌خوانیم آنان اسکورت هم می‌شوند! و ما یعنی فرزندان می‌توانیم آنها را ببینیم.

اما هرگز چنین نبوده است. ما پدر و مادرمان را ندیده‌ایم، صدایشان را نشنیده‌ایم. و آنچه هر لحظه بر نگرانی‌هایمان می‌افزاید همین تناقض گویی هاست.

برایتان بگوییم که ما برای اتمام حجت و روشن شدن واقعیت، که این روزها کمیاب شده، پس از این همه خبر بی اساس، همگی در شب پنجشنبه بازهم به در خانه مراجعه کردیم و از نیروهای درون کوچه، از پشت آن در آهنی که از پس آن کوچه و خانه و پدر و مادر باهم گم شده‌اند، پرسیدیم اگر پدر و مادر ما اینجا هستند، آیا می‌توانیم آنها را ببینیم؟ گفتند چه کسی گفته؟ گفتیم کیهان، دادستان، وزیر امور خارجه. و ما فکر می‌کردیم برخی از این مراجع خبر، قاعدتا باید آنقدر محکم باشند که بشود باورشان کرد که دیدار میسر گردد و این نگرانی ها رفع گردد.

گفتیم شاید واقعا می شود ببینیمشان و ما نمی دانستیم. بی خبر بودیم!

جواب سوال ما باز هم نه بود. نه! نمی‌توانید. خبرها اشتباه بوده است! هرکسی گفته اشتباه گفته است. بروید دادگاه انقلاب. بروید پیش قاضی.

اما پدر و مادر ما که مجرم نیستند و آنها گم شده‌اند. ما پیش قاضی خواهیم رفت. اما قاضی واقعی، قاضی عادل دنیای این روزهای ما خداست. ما از او می‌خواهیم حکم کند.

ما فرزندان پدر و مادری که بیش از دوهفته است که چنان در اسارت‌اند و ربوده شده اند، که گویی نیستند و نبوده‌اند، به حکم فرزندی نگرانیم. اما صبر می کنیم که خودش گفته است: وَاصْبِرْ نَفْسَکَ مَعَ الَّذِینَ یَدْعُونَ رَبَّهُم بِالْغَدَاةِ وَالْعَشِیِّ یُرِیدُونَ وَجْهَهُ

ما صبر می‌کنیم هم چون دو عزیز گم شده‌مان که تا کنون بر این همه جفا، راست قامت، صبر کرده‌اند و خدا را خوانده اند و به او پناه آورده‌اند و ایمان داریم اکنون نیز به یقین صبر می‌کنند.

ما هم یارشانیم و یاورشان در این راه حق که سختی آن از ابتدا بر همه روشن بود.

برای شما که در این روزهای تلخ بی‌خبری از والدین و دل نگرانی از گم شدن عجیبشان و حصر و زندان و هرچه که هست یا بگویند، از سر محبت مرهم دردهای جانمان بودید و هستید، می‌نویسیم که با اطمینان به استقامت و همت و مهرورزی مردم بود که والدینمان خرداد ۸۸ دل و جان به راهی دادند که ناهمواری و تلخیش از پیش حدس زدنی بود آنها چنان که می بایست و سزاوار راستگویان بود بر عهد دیرین خود با خدای خود و شما باقی مانده اند .

اگر از آن روزها می‌گوییم تنها درددلی است دوستانه با شما درد آشنایان. به همین دلیل بود که در تمام این روزها نه شکوه‌ای از آنها شنیدیم و نه واگویه ی دردی و نه حدیث ستم ها و تلخی هایی که بر آنان رفت و شما خود بیش از ما می دانید.

به یاد می آوریم شب ۲۲ خرداد پس از آن حمله‌هایی که مدام تکرار می‌شد، دل نگران از پدر پرسیدیم که فردا چه خواهد شد؟ او با همان آرامش و شرافت و صلابت دوست داشتنی پاسخمان داد که آنچه بیش از نتیجه مهم است سربلندی نزد خدا و مردم و تاریخ است. فردا آمد، روزهای سخت و سخت‌تر هم از پس آمدند. باران رنج و تهمت و افترا بر جان‌شان نشست. اما آن دو، هم چون شما یارانشان، ایستادند تا سربلند نزد خدا، مردم و تاریخ خود باشند. و این امید و آرزوی ماست.


 
شما این خبرنامه را به این دلیل دریافت می کنید که ایمیل شما پس از تایید وارد لیست دریافت کنندگان شده است. برای لغو عضویت از این خبرنامه به این لینک مراجعه کنید یا به khodnevis-unsubscribe@sabznameh.com ایمیل بزنید. با فرستادن این خبرنامه به دوستان خود آنها را تشویق کنید که عضو این خبرنامه شوند. برای عضویت در این خبرنامه کافی است که به khodnevis@sabznameh.com ایمیل بزنید. برای دریافت لیست کامل خبرنامه های سبزنامه به help@sabznameh.com ایمیل بزنید.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

خبرهاي گذشته