-----------------------------
همه خبرها و ديدگاهاي سانسور شده و پشت فيلتر جمهوري اسلامي مانده را يكجا و بي درد سر در "هستي نيوز" بخوانيد... http://groups.google.com/group/hasti-news/

--------------------------------------------







Google Groups
Subscribe to Hasti News
Email:
Visit this group

۱۳۹۰ فروردین ۱۰, چهارشنبه

Latest Posts from Tehran Review for 03/30/2011

Email not displaying correctly? View it in your browser.
این خبرنامه حاوی عکس است. لطفا گزینه دیدن عکس را در ایمیل خود فعال کنید.



Click here to view the embedded video.


رقصِ تلخ. رقصنده‌ی تلخ. آن‌ها که با شاهرخ مشکین‌قلم از نزدیک گپ و گفتی داشته‌اند لابد از ورای تمام شوخ و شنگی‌ها و سرخوشی‌های ناپایدارش، خیلی زود با بخشی کاملا متفاوت از ظاهرش آشنا می‌شوند: انسانی تلخ، غمگین و اگرچه سرسخت و مقاوم، اما گاه به‌غایت شکننده.
شاید همین تلخی و اندوه، بخشی از راز گره خوردن ساختار رقص او به رقص ژاپنیِ «بُوتو» یا دیگر رقص‌های شرق دور باشد. مشکین‌قلم که در طراحی رقص‌های خود در جست‌وجوی بکرترین و اصیل‌ترین رقص‌های انسانِ بدوی تا انسانِ معاصر است می‌خواهد خلاف جریان آب شنا کند. می‌خواهد جلوی سرعتِ دنیای امروز و شتاب دیوانه‌وارش بایستد و در پیچش اندام‌اش حکایتِ انسان امروز و دیروز را در حرکتی آهسته زیر ذره‌بین بگذارد.
این تلاش شاید همان مبارزه‌ای است که او با فرم‌های رقص در دنیای امروز آغاز کرده است. رقص‌هایی که به گفته‌ی او دارند شبیه مک‌دونالد و غذاهای فست‌فوود می‌شوند.
در بخش پایانی گفت‌و‌گوی مجله‌ی تصویری «دیدگاه» شاهرخ مشکین‌قلم که بازیگر تئاتر ملی فرانسه، طراح باله‌ی ایرانی، رقص‌نگار و پایه‌گذار گروه رقص نکیسا در پاریس است به پرسش‌های از این دست پاسخ داده است: مرز بین تئاتر و هنر رقص کجاست؟ فرم‌های رقص در دنیای امروز به چه سمتی می‌روند؟ بیش‌ترین اعتراض در رقص کدام ملت‌های دنیا و اقوام ایرانی دیده می‌شود؟
و در پایان این رقصنده‌ی ایرانی از رابطه‌ی شخصی خودش و هنر رقص می‌گوید.

شاهرخ رقص در ذهن تو چه مفهومی دارد؟

رقص برای من بازتاب یک ذهنیت است. یعنی آن‌چه که در درونت هست و می‌خواهی بدون کلام بیرون بریزی. کلامِ جسم است.

چرا رقص‌هایی که در یکی دو سال اخیر طراحی کردی عموما فضای سیاه و تاریکی داشته است؟

همیشه این فضا را داشته، اما در این یکی دو سال اخیر بیشتر شده است. به خاطر این که این سیاهی همان فضایی است که ما الان داریم با آن دست و پنجه نرم می‌کنیم؛ در برزخی هستیم که نمی‌دانیم داریم به کجا می‌رویم، چه اتفاقی می‌افتد؟ آیا دوباره همان منجلاب را زندگی خواهیم کرد؟ این فضای درون من است. برای همین وقتی روی رقص کار می‌کنم همان فضا را در آن دنبال می‌کنم.

آیا همین فضای سیاهی که می‌گویی در رقص‌های تو وجود دارد یکی از دلایلی است که باعث شد سراغ رقص بوتو و فضای رقص‌های ژاپنی بروی؟

‌‌دقیقا. شاید به همین دلیل که من خودم سیاه هستم سراغ رقص «بوتو» رفتم. همان‌طور که می‌دانی «بوتو» به ژاپنی یعنی: «فریاد جامعه». این مدرن‌ترین و معاصرترین رقصِ ژاپنی است. در درون این رقص آرامشی وجود دارد و حرکاتی وجود دارد که کُند شده‌اند و به وسیله‎‌ی آن می‌توانی ذهن بیننده را به میزان زیادی برای خیال‌پردازی آماده کنی و این درد که در این حرکتِ کُند-شده وجود دارد مثل این است که انگار بخواهیم صحنه‌ی یک انفجار را به صورت آرام نمایش دهیم تا تمام جزئیات این انفجار را ببینند. در چند سال اخیر فضای ذهنم خیلی خیلی کُند و شبیه رقص «بوتو» شده است.

رقص «بوتو» در مقطعی علیه رقص سنتی ژاپن و برای رها شدن از زندانِ عضلات در رقص‌های قدیمی ژاپن، خودش را مطرح کرد، تو چه پیوندی بین رقص ایرانی و رقص «بوتو» احساس کردی؟ چه وجه مشترکی برای تلفیق بین این دو دیدی؟

بیش‌تر بین رقص خودم و رقص «بوتو» این وجه اشتراک را دیدم. نه رقص ایرانی. به خاطر این که باز برمی‌گردیم به بحث قدیم‌مان که رقص ایرانی اگر فولکلور است که هیچ؛ اما اگر رقصی است که من نامش را رقص ایرانی می گذارم یعنی: اعتراض. یعنی: فریاد. یعنی: ضدیت با یک سنتی که برای من بیشتر خرافات است تا سنت. به خاطر این که سنت هم دو وجه دارد. یکی وجه آن مثبت است که تمام اصالت و هویت تو را در بر می‌گیرد و یک وجه دیگر هم هست که می‌تواند به تخریب‌گر و زندان تو تبدیل شود. من در مقابل این بخش از ماهیتِ سنت، سُنت‌زُدا هستم. و می خواهم این سنت‌ها را از سر راهم بردارم. اینجا فریاد من فریادِ اعتراض است.
مثلا اگر در عادت‌های شنیداریِ عمومی، اذان زیباست؛ به خاطر این است که ما به آن عادت کرده‌ایم، به خاطر این که تداعیِ خاطرات خوش ما از دوران سحری خوردن و… است؛ اما برای پدر من و کسی که به زندان رفته و با همین صدای اذان شکنجه شده تداعی کننده‌ی آن خاطرات خوش نیست. من می‌خواهم اینجا سنت‌زدایی کنم. می‌خواهم به بیننده‌‌ام بگویم آن چه مورد پسند توست مورد انزجار همسایه‌ی توست. و این فضای تضادگونه است که برای من سازنده است.

و به این ترتیب تو رقص را از رقص دور نمی‌کنی؟ فکر نمی‌کنی داری به جای این که به سمت باز کردن مرزهای ساختار رقص بروی داری آن را به سمت تئاتر می‌بری؟

کاش می‌توانستیم از این جا شروع کنیم که فرق تئاتر و رقص چیست. در تئاتر به هنرپیشه می‌گویند: «Acteur» یعنی کسی که حرکت می‌کند. نمی‌گویند: «parleur» یعنی گوینده یا سراینده.

من از مدرسه‌ی «آرین موشکین» می‌آیم. آرین موشکین یکی از بزرگ‌ترین کارگردانان تئاتر فرانسه است. برای آرین موشکین، هنرپیشه اول جسمیت اوست، بعد شیوه‌ی حرف زدنش. این یکی از ویژگی‌های هنرپیشه‌ی خوب است که بدون کلام، حرف‌هایش را با جسم و حرکتش منتقل کند. یک رقصنده‌ی خوب هم کسی است که حرفش را با حرکت جسمش به خوبی ادا کند. بنابر این من این فاصله‌ای که می‌خواهم از میان رقص و تئاتر بردارم فاصله‌ای‌ست که باید برداشته شود. وگرنه من هیچ چیز جدیدی نساخته‌ام.

چرا باید این مرزها برداشته شود؟

برای این که این مرزها وجود ندارند. این فاصله‌ها و مرزها را ما گذاشتیم. بعد از این همه مرزگذاری و فاصله‌گذاری و جنگ در اروپا و کشمکش‌هایی که باعث شده این همه آدم به خاطر آن بمیرند به خاطر این که این مرزها را بگذاریم. بعد می‌بینیم اروپاییِ روشنفکرِ امروز تصمیم می‌گیرد مرزها را دوباره بردارد و من می‌خواهم مرزهایم را از ذهنم بردارم. فکر می‌کنم شاید به یک درجه‌ای از شعور رسیده‌ام که دلم می‌خواهد این مرزها برداشته شود؛ مرز بین تئاتر و رقص، مرز بین زن و مرد، بین گرایش‌های جنسی، بین دیدگاه‌های متفاوت، برای این که بتوانیم در نهایت آرامش با یک دیگر گفت‌و‌گو کنیم و یک‌دیگر را پذیرا باشیم.

به نظرت فرم‌های رقص در دنیا بیشتر دارد به چه سمتی می‌رود؟ جنسی؟ اعتراضی؟

دارد مثل مکدونالد می‌شود. اگرچه برخی از آدم‌ها دارند تمام‌-مدت با فرهنگ فست فوود و سریع غذا خوردن که دارد مثل سرطان در دنیا رشد می‌کند مبارزه می‌کنند؛ اما همین موارد هم زیر سایه فرهنگِ فست فوود هستند. مثلا می‌بینیم به صورت اعتراضی رستورانی ساخته می‌شود با نام «وَ پیانو». به زبان ایتالیایی یعنی: آهسته برو. بعد خود «وَ پیانو» بازیچه‌ی دست همین فرهنگ قرار می‌گیرد و اصلا ایده‌ی «وَ پیانو» که می‌توانستی بروی با خیال راحت و سر فرصت غذا انتخاب کنی و بخوری به چیز دیگری تبدیل می‌شود. می‌بینی هُلت می‌دهند، از تو می‌خواهند غذایت را با شتاب انتخاب کنی، سفارش بدهی، بخوری و بروی. جامعه دارد به سمت این مصرف تند و سریع می‌رود.
و متاسفانه در زمینه‌ی رقص هم همین اتفاق دارد می‌افتد. یعنی همه داریم شبیه مک دونالد می‌شویم.

یعنی فرم‌های رقص دارد چه شکلی پیدا می‌کند؟

فرم‌های رقص دارد به آن چیزی تبدیل می‌شود که جامعه می‌طلبد. مثلا وقتی می‌روی فیلم «قوی سیاه» را می‌بینی همه‌ی مردم متعجب و حیرت‌زده‌اند از چنین فیلمی اما برای من هیچ چیز عجیب و قابل توجهی نبود. من در دو اپرای درجه یک دریاچه‌ی قو تنشی فراتر از آن‌چه این فیلم می‌خواست به نمایش بگذارد حس ‌کردم و لذت بیش‌تری بردم. معلوم می‌شود مردمی که از این فیلم لذت می‌برند هیچ‌گونه آگاهی‌ای از صنعت رقص و این سبک ندارند از بس که بِریک دَنس (رقص شکسته) و هیپ هاپ در این چند سال به خوردشان رفته است. انگار هیچ کس با صنعت رقص کلاسیک آشنایی ندارد یا یادشان رفته اصلا چنین چیزی وجود دارد.

به نظر تو در حال حاضر ذائقه‌ی مخاطب و رسانه‌ها به فرم‌های جنسی رقص چه‌قدر تمایل نشان می‌دهند؟

عجیب است مثلا در جایی مثل آلمان کُرِئوگراف‌هایی (رقص‌نگارهایی) مثل پینا بوش که سعی می‌کنند جنسیت را بردارند تا زن‌ها خیلی آزاد باشند، بعد دوباره فاصله زن و مرد را با دامن پوشاندن به زن‌ها ایجاد می‌کنند. یا کسی مثل موریس بژار دامن به مردها می‌پوشاند. این‌ها چیزهایی نیست که بتواند جنست را از رقص و هنر بردارد. در واقع برعکس تو با این کار داری یک نوع استروتیپ درست می‌کنی تا مردها را زنانه کنی یا زن‌ها را شبیه مردها. برداشتن جنسیت از هنر این نیست که زن‌ها را شبیه مردها کنیم و مردها را شبیه زن‌ها. همه را باید خنثی کنی. اصلا بایدی در این‌جا وجود ندارد.

در مطالعه‌هایی که روی رقص ملیت‌های مختلف دنیا داری بیشترین رقص‌های اعتراضی را متعلق به کدام یک از ملت‌ها می‌بینی؟

در جامعه سیاه‌پوستانِ تمام دنیا. به خاطر این که فکر می کنم سیاه‌پوست‌ها بیشترین اجحاف را در تمام دنیا متحمل شده‌اند. حتی سیاه‌پوست آمریکایی که به مقام رییس جمهوری می‌رسد هر گوشه‌ای از صحبت‌هایش اعتراض‌های درونی اوست به آن چه که قرن‌ها و قرن‌ها به عنوان یک سیاه پوست متحمل شده است. و هنوز هم بیشترین حرکت‌های اعتراضی را در جامعه‌ی سیاه‌ها می‌بینیم. این تصور ماست که فکر می‌کنیم نژادپرسی دیگر وجود ندارد ولی متاسفانه بسیار بسیار پررنگ است.

در مورد ایران چطور؟

تمام اقلیت‌ها و اقوام ما در ایران بیش‌ترین حرکت‎های اعتراضی را دارند. اگر می‌بینید کُردها، تُرک‌ها، بلوچ‌ها و دیگر اقوام ما می‌خواهند از ایران جدا شوند به این دلیل است که هیچ وقت احساس نکرده‌اند ایران مال آن‌هاست. آن‌ها دلشان می‌خواهد فضای آزاد ذهن خودشان را داشته باشند و من کاملا تجزیه‌طلبی اقوام ایرانی را می‌فهمم.

در رقص‌هایشان چطور؟

رقص‌هایشان هم اعتراضی است. مثلا وقتی رقص قوم کُرد را نگاه می‌کنی تمام حرکت‌هایش اعتراضی است و ریتم، ریتم درد است. این پایکوبی فقط می‌تواند اعتراض باشد اگر چه برای ما این‌گونه می‌نماید که در آن نشاطی هست‎؛ اما اگر واقعا از درون خلق کُرد وارد رقصشان بشوی می‌بینی حرکت‌های آن‌ها حرکت‌هایی نیست که بتواند در تو شادی ایجاد کند.

و تلخی و سیاهی را بیشتر در رقص کدام یک از قومیت‌های ایران می‌بینی؟

در میان اقوام ایرانی تلخی و سیاهی را بیشتر در رقص کُردها می‌بینم. فکر می‌کنم بیش‌ترین اجحاف به حقوق یک قوم در ایران به کُرد‌ها شده است. بیش‌تر از جاهای دیگر.

آیا در مورد رقص جمله‌ای یا حرفی هست که تا به حال به زبان نیاورده باشی؟ چیزی که به رابطه‌ی شخصی تو و رقص مربوط باشد و تا به حال نتوانسته باشی به آن اعتراف کنی؟

نمی‌دانم اصلا چیزی هست که نگفته باشم و هر دفعه دلم بخواهد بگویم و خودم را سانسور کرده باشم؟ آیا من اصلا تا به حال خودم را در مورد چیزی سانسور کرده‌ام؟

ولی… بودن. بودن. رقص یعنی بودن، بدون هیچ پیش‌ذهنیت و فکری. یعنی برخلافِ این که من همیشه فکر می‌کنم هیچ حرکتی بدون اندیشه حرکت نیست و یک پارازیت است و منی که دلم می‌خواهد همیشه پشت هر حرکت اندیشه‌ای باشد، دلم می‌خواهد یک روز بتوانم بدون این که اندیشه‌ای پشت حرکت‌هایم باشد برقصم. بدون این که مجبور باشم و بخواهم چیزی را در ذهن بیننده‌ام تداعی کنم. خودم برای خودم برقصم. بدون این که حرفی داشته باشم. فکر می‌کنم متاسفانه این باز همان اتوپیا یا ناکجاآباد و آرمان‌شهری است که برای من دست نیافتنی است؛ لحظه‌ای که من آن چه را برقصم که در لحظه نیازمندم؛ نه آن چه را که اندیشه‌ی من است در درازمدت، که از گذشته‌ها می‌آید و بی‌نهایت تا آینده می‌رود.

مرتبط:

ـ گفتگو با شاهرخ مشکین‌قلم ـ بخش اول: چرا مردهای ایرانی، زنانه می‌رقصند؟


 


جنبش سبز بعد از بیست و پنجم بهمن وارد فاز جدیدی شد. طبق شواهد و بررسی حرکتهای اعتراضی جنبش سبز و نحوه کنش و واکنش رهبران نمادین جنبش و مشاوران آنها، جنبش از فاز «اعتراض قانونی» و «بدفرمانی مدنی» به فاز «نافرمانی مدنی» گام برداشت. تا قبل از 25 بهمن، روزهای دیگری هم مردم بدون درخواست و صدور مجوز برای اعتراض به خیابانها آمدند و اگر چه بزرگان جنبش سبز (موسوی و کروبی) معترضان را منع نمیکردند و با آنها همدلی نشان میدادند، اما آنها دعوت کننده اصلی نبودند. در اصل این اقدام آنها در نشان دادن همدلی و پشتیبانی بدون دعوت علنی، نوعی از «بدفرمانی مدنی» بود و به همین دلیل دست حکومت را در برخورد با آنها تا حدی بسته بود. اما در پی اعلام علنی فراخوان برای راهپیمایی 25 بهمن از طرف آقایان موسوی و کروبی و پافشاری بر انجام آن حتی بدون صدور مجوز، چرخشی در شیوه اعتراض مدنی رخ داد و بدین ترتیب رهبران نمادین جنبش سبز، «نافرمانی مدنی» را پیش گرفتند. این مساله در کنار استقبال و حضور چشمگیر معترضان در خیابان باعث شد که حکومت این بار به برخورد مستقیم با موسوی و کروبی اقدام کند و آنها را تحت حصر قرار دهد.

بعد از حصر موسوی و کروبی، فاز اعتراضات مدنی در شکل نافرمانی مدنی ادامه یافت و توسط مشاوران آنها با اعلان راهپیمایی یکم اسفند و سپس طرح سه شنبه های اعتراض مطرح شد. بدین ترتیب بزرگان جنبش سبز و همراهان آن، بیش از پیش به شیوه «مبارزه مدنی فراقانونی» (یعنی شیوه ای از مبارزه مدنی که دیگر خود را به چهارچوب ظاهری قانون و آنچه که حاکمیت از قانون تفسیر میکند محدود نمیکند) در تقابل با حاکمیت روی آوردند [1].

اما در همین حال تمامی کسانی که منتقد وضع موجود و مخالف دولت بوده و به جنبش سبز نزدیک هستند، معتقد به این شیوه اعتراض نبوده و تعدادی از افراد سرشناس و حتی کسانیکه در پی حوادث بعد از انتخابات زندانی هم شده بودند، با این وضعیت جدید مرزبندی کرده و از این شیوه مبارزه مدنی فاصله گرفتند. این افراد، شیوه مبارزات مدنی که به خیابانها کشیده شود و تقابل مستقیمی با ارکان نظام بروز دهد را رد کرده و مبارزه مدنی فراقانونی را نادرست میدانستند. بعضی از این افراد به طور علنی انتقاد خود را از 25 بهمن و حضور اعتراضی در خیابان ابراز داشتند (ابطحی، عطریانفر، رضوی فقیه، هاشمی، نمایندگان اقلیت اصلاح طلب مجلس [2]) و بعضی شخصیتها در برابر آن سکوت کردند (خاتمی).

از این رو آنچه که به شکل ملموسی مشاهده میشود، پتانسیل شکل گیری دو گروه در میان مخالفان و منتقدان حاکمیت است که نگاهی متفاوت به شیوه اعتراضات مدنی دارند. یک دسته که بخش بزرگی از جنبش سبز و همراهانش را شامل میشود و موسوی و کروبی را نیز با خود همراه دارد، به استمرار مبارزه و اعتراض مدنی معتقد است تا حکومت نهایتا مجبور شود به مطالبات معترضان و برگزاری «انتخابات آزاد» تن دهد. دسته دوم اما کسانی هستند که قصد بازگشت به روش اصلاح طلبی به شیوه پیش از انتخابات 88 را دارند و معتقد به اصلاحات از طریق حضور در «شبه انتخابات رقابتی» هستند؛ انتخاباتی که بتواند حداقلی از رقابت میان دسته بندیهای سیاسی را به نمایش بگذارد. نمونه های بسیار مطلوب آن برای حکومت، انتخابات مجالس هفتم و هشتم است.
از نظر این دسته از اصلاح طلبان، در پی تندتر شدن اعتراضات و تقابل معترضان جنبش سبز با ارکان بالای حکومت و همچنین با توجه به تحولات اعتراضی منطقه، بازسازی و طرح مجدد نوعی از گفتمان «اصلاح طلبی انتخابات محور» که بدنبال حوادث پس از انتخابات 88 به محاق رفته بود، ضرورت دوباره یافته است.

کسانیکه دغدغه احقاق حقوق مدنی و برگزاری انتخابات آزاد را دارند باید در اندیشه برنامه و راهکارهای موثری باشند تا وسوسه حضور دوباره در «شبه انتخابات رقابتی»، نتواند بر اراده ایستادگی مدنی برای رسیدن به «انتخابات آزاد» ضربه ای وارد کند

اما نکته مهم این است که در آرایش نیروهای طرفدار و منتقد این گفتمان از اصلاح طلبی، یک تفاوت اساسی نسبت به گذشته قابل مشاهده است. بازسازی گفتمان اصلاح طلبی که در سالهای قبل مغضوب تفکر بخش اقتدارگرای حکومت و نیروهای محافظه کار بود، این بار شاید با استقبال و حتی به تشویق آنها شکل بگیرد چرا که میپندارند این جریان جدید اصلاح طلبی، میتواند بدیلی در برابر جنبش سبز و یا حتی منجر به انشقاقی در آن گردد.

از اینرو بنا به شواهد بسیاری بنظر میرسد که پروژه جدیدی برای سال نود و انتخابات مجلس نهم در حال شکل گیری است. در این پروژه، مقامات ارشد حاکمیت با چراغ سبز نشان دادن و زمزمه تاییدصلاحیت قصد دارند تا به بازسازی جریانی با برچسب «اصلاح طلبان معتدل» – یعنی اصلاح طلبان دارای مرزبندی با جنبش سبز – یاری رسانند[3] .

این پروژه دو هدف اصلی را دنبال خواهد کرد: یکی ایجاد اختلاف در نیروها و فعالان سیاسی نزدیک به جنبش سبز که خودبخود میتواند این شکاف را به همراهان و بدنه حامی جنبش سبز هم منتقل کند. هدف دیگر آن، مشروعیت دادن به انتخابات مجلس نهم با ایجاد ظاهری «رقابتی» با حضور گروهی با نام اصلاح طلبان در برابر محافظه کاران (یا اصولگرایان) خواهد بود. در نظر حاکمیت، اگر چه در انتخابات مجلس، رقابت اصلی بین گروههای مختلف محافظه کاران خواهد بود، اما آنچه که برای مشروعیت بخشی به یک انتخابات رقابتی اهمیت دارد، حضور لیستی با برچسب مشخص اصلاح طلبان است (همانند انتخابات مجلس هشتم).

از نظر نگارنده یکی از مسائل اصلی جنبش سبز در سال آینده، چگونگی مواجهه با این مساله یا پروژه است. بسیاری از شواهد نشان میدهد که بخشی از اصلاح طلبان نزدیک به جنبش سبز بدلایلی که در بالا ذکر شد، قصد دارند با بخش تحولخواه جنبش سبز و شیوه مبارزه مدنی فرا قانونی مرزبندی کرده و درنتیجه این مساله آنها را بیشتر متمایل به بازگشت به همان شیوه اصلاح طلبی انتخابات محور میکند. از سوی دیگر حاکمیت نیز سعی دارد با ایجاد فضا برای به بازی گرفتن این افراد در انتخابات پیش رو، بتواند ضربه دیگری به انسجام شکننده جنبش سبز بزند. البته بدیهی است که در این پروژه، حاکمیت قصد دارد تنها به کسانی چراغ سبز کاندیداتوری در انتخابات مجلس نهم را نشان دهد که پیش تر به طور علنی بزرگان جنبش سبز و اقدامات اعتراضی آنها را محکوم کرده و یا حداقل از آنها حمایت علنی نکرده باشند. در این میان احتمالا بخشی از جناح راست در این اندیشه است که چگونه میتواند چهره های شاخص متمایل به جنبش سبز را راضی (یا وادار) کرده تا مردم را به حضور در انتخابات تشویق کنند و بدین ترتیب مطالبه انتخابات آزاد را در سایه قرار دهند. شاید طبق شواهد بتوان گفت که بخشی از حاکمیت حتی در تلاش است تا مشخصا شخصیتهایی مانند خاتمی را بدین منظور همراه سازد[4]. تحقق این امر، پیروزی مهمی در ایجاد شکاف در جنبش سبز و حامیان آن خواهد بود.

اما چرا این مساله اهمیت دارد و باید درباره آن تحلیل مشخص داشت و سناریوهای مختلف پیرامون آن را بررسی کرد؟ بنظر نگارنده، حاکمیت بیش از هر چیز میخواهد از شیوه مرسوم انتخابات رقابتی در جمهوری اسلامی اعاده حیثیت کند، چرا که با وجود اتفاقات پیش آمده در پی انتخابات ریاست جمهوری 88، اقشار مختلف مردم درباره سلامت انتخابات دچار تردید جدی هستند. با وجود آنکه تقلب در انتخابات ایران امر غیر قابل انتظاری نبوده، اما حوادث پس از انتخابات و اعتراض و تقابل کسانی که پیشتر از مقامات عالی جمهوری اسلامی بودند، باعث یک صدمه بسیار شدید به اعتبار و سلامت انتخابات در میان عموم مردم و حتی بین طرفداران نظام گردید. حال اگر گروهی از شخصیتهای سیاسی که مخالف دولت و نزدیک به اصلاح طلبان شناخته میشوند و در پی حوادث پس از انتخابات نیز درون (یا نزدیک) اردوگاه مخالفان و معترضان قرار داشتند، را بتوان در انتخابات مجلس وارد کرد، بدنبال آن بخشی از بدنه معترضان را نیز میتوان به بازگشت به شیوه «اصلاح طلبی انتخابات محور» مجاب کرد و بدین وسیله شاید بتوان شیوه اعتراضات و مخالفت ها را تا حدی به دوران پیش از شکل گیری «جنبش مدنی سبز» برگرداند.
در اصل آنچه برای حاکمیت اهمیت دارد، تضعیف و در حالت ایده آل به نقطه صفر رساندن جنبش اعتراضی است. بدین منظور در درجه اول باید یک شبه جایگزین برای آن ساخته شود و سپس با جذب بعضی افراد موثر، بخشی از بدنه جنبش سبز را با گفتمان جدید اصلاح طلبی (یا در اصل گفتمان قدیمی بازسازی شده) درگیر کرد و آنها را در برابر دوراهی «حضور در انتخابات» یا «حضور در جنبش مدنی سبز» قرار داد.

شاید این دوگانه در نگاه بعضی همراهان جنبش سبز کاذب بنظر آید و استدلال کنند که جنبش مدنی برای برگزاری انتخابات مبارزه میکند، اما مساله اصلی این است که آنچه در این دوگانه بعنوان انتخابات معرفی میشود، در اصل نسخه بدلی از آن چیزی است که جنبش مدنی بدنبال آن است و به همین دلیل این احتمال وجود دارد که بسیاری این نسخه بدلی (شبه انتخابات رقابتی) را همان خواسته اصلی (انتخابات آزاد) قلمداد کنند و درنتیجه زمین جنبش مدنی سبز را بخاطر شرکت در انتخابات ترک کنند.

در پایان لازم به ذکر است که توجه به این تحلیل، اصلا به این معنا نیست که از هم اکنون انتخابات مجلس نهم را تحریم کرد و یا آنرا نادیده گرفت. اتفاقا بررسی دقیق حرکتهای شکل گرفته از طرف حاکمیت و بخشی از نیروهای اصلاح طلب، برای اتخاذ استراتژی درست و هوشمندانه در استفاده از فرصت انتخابات مجلس نهم بسیار اهمیت دارد. نگارنده بر این باور است که انتخابات مجلس نهم فرصتی است که هم میتواند موجب کمک به جنبش دموکراسی خواهی در ایران گردد و بعنوان اهرم فشاری برای برگزاری انتخابات آزاد از آن استفاده شود و هم آنکه با ساده انگاری و تقلیل اهداف، میتواند باعث صدمه به جنبش مدنی گردد. مهم آن است که از این فرصت به چه نحوی استفاده گردد و نیروهای دموکراسی خواه چگونه کنشگرانه – و نه واکنشگرانه – در برابر مدیریت طرف مقابل عمل کنند و اجازه ندهند که یکبار دیگر همچون انتخاباتهای پیشین مجلس، چیدمان زمین بازی را تنها اقتدارگرایان انجام دهند.

درباره چگونگی مواجهه جنبش سبز با انتخابات مجلس نهم سناریوهای مختلفی را میتوان در نظر گرفت که در آینده باید به آن پرداخت. اما آنچه در اولین گام نیاز به هوشیاری دارد، توجه به پتانسیل شکل گیری شکاف در میان همراهان جنبش سبز بر سر مساله حضور دوباره در یک شبه انتخابات رقابتی است. شکافی که یقینا برای ایجاد آن اقدامات نظری و عملی بسیاری تدارک دیده خواهد شد و دموکراسی خواهان و فعالان جنبش سبز باید با برخوردی هوشمندانه بتوانند آنرا مهار کنند. کسانیکه دغدغه احقاق حقوق مدنی و برگزاری انتخابات آزاد را دارند باید در اندیشه برنامه و راهکارهای موثری باشند تا وسوسه حضور دوباره در «شبه انتخابات رقابتی»، نتواند بر اراده ایستادگی مدنی برای رسیدن به «انتخابات آزاد» ضربه ای وارد کند.

————————

پانویس‌ها:

[1] اردشیر امیر ارجمند: جنبش سبز دیگر به دنبال کسب اجازه برای راهپیمایی نبوده و نیست و آن را به هر شکلی برگزار کرده و می‌کند (23/12/89)
[2] ابطحی: خاتمی وروحانیون مبارز از 25بهمن حمایت نکردند (28/11/89)
محمد عطریان‏فر: 25 بهمن بستر پیمان شکنی، خودخواهی و نفاق (1/12/89)
هاشمی: 25 بهمن کار دشمنان انقلاب بود (8/12/89)
اعلام برائت فراکسیون اصلاح طلب مجلس از اقدامات غیرقانونی فتنه‌گران (26/11/89)
رضوی فقیه در مصاحبه با تلویزیون بی بی سی: حرکت 25 بهمن، حداقل در نحوۀ شعارها و بروز اعتراضات یک حرکت تند و رادیکال و خارج از چارچوب های قانون اساسی و حرکتهای مسالمت جویانه بود و با آنچه رهبران جنبش سبز در دو سال گذشته بیان می کردند در تعارض بود. (29/11/89)

[3] عسگراولادی به نقل از شخصی گفت: مقام معظم رهبری در مورد اصلاح طلبان گفته اند که نمی شود به آنها گفت بیایید یا نیایید و استنباط در آن جلسه این بود که اصلاح طلبان در انتخابات شرکت می کنند. (20/12/89)
اسدالله بادامچیان تاکید کرد: با آزادی که در انتخابات ما وجود دارد همه گروه‌ها ممکن است در این انتخابات شرکت کنند اما باید مراقب بود از سویی محدودیت‌های غیرقانونی پدید نیاید و از سوی دیگر جلوی تندروی‌ها و محافظه‌کاری‌های بلاجهت گرفته شود تا کار با تدبیر، خرد و عقل سیاسی پیش برود. (26/12/89)
[4] محمدرضا باهنر گفته است که خاتمی بایستی تکلیف خود را با سران فتنه مشخص کنند آن بخش از اصلاح طلبانی که معتقد باشند رهبری و مشی شان مسیر و راهبرد موسوی و کروبی است، تمام شده هستند اما کسانی که تکلیف خود را روشن و از اینها اعلام برائت کرده و اصلاح طلبی را تعریف کنند، استقبال می کنیم که فعالیت کنند. (27/12/89)


 


به دنبال گزارش روزنامه گاردین درباره پرونده تحصیلی مهدی هاشمی و متهم کردن وی به کمک گرفتن از دیگران برای دریافت پذیرش از دانشگاه آکسفورد در مقطع دکتری، فرزند اکبر هاشمی‌رفسنجانی با صدور بیانیه‌ای این اتهام‌ را رد کرده و گفته است، روند پذیرش وی «بر اساس استانداردهای معمول» طی شده است.

روزنامه گاردین نوشته بود: مهدی هاشمی اکتبر سال گذشته در دانشکده مطالعات شرقی در دانشگاه آکسفورد پذیرفته شده است و موضوع پیشنهادی وی برای رساله دکترا، قانون اساسی ایران است.

به گزارش رادیو فردا، کاوه موسوی، پژوهشگر مرکز حقوق اجتماعی دانشگاه آکسفورد، و رئیس برنامه حقوق مدنی این دانشگاه، آقای هاشمی را متهم کرده است که شرایط لازم برای اخذ پذیرش از دانشگاه آکسفورد را نداشته و پروپوزال دکترا (طرح رساله دکترا) پیشنهادی او برای ورود به دانشگاه، توسط افراد دیگری نوشته شده است.

مهدی هاشمی با رد این اتهامات در بیانیه ای که در اختیار سرویس جهانی بی بی سی قرار داده، می گوید که تمامی مراحل آزمون، بر اساس استانداردهای معمول طی شده، و اتهامات اخیر را توهینی به دانشگاه آکسفورد دانسته است.

کاوه موسوی در گفت وگو با رادیو فردا در خصوص پیگیرهایش درباره وضعیت تحصیلی مهدی هاشمی گفته است:«وقتی در نوامبر سال گذشته خبر پذیرفته شدن مهدی هاشمی در دانشگاه اکسفورد را شیندم برای من خیلی تعجب آور بود، به عنوان یکی از اعضای این دانشگاه در این خصوص تحقیقاتی انجام دادم که برایم باور کردنی نبود.»

کاوه موسوی می گوید پس از آن در نامه ای به رییس دانشگاه خواستار تحقیق در خصوص نادیده گرفته شدن شرایط پذیرش برای مهدی هاشمی شده است.

کاوه موسوی یکی از دلایل خود دراین خصوص را ناکافی دانستن سطح زبان انگلیسی مهدی هاشمی بیان می کند.

به گزارش روزنامه گاردین یکی دیگر از اتهامات در خصوص ادعاهای مطرح شده درباره مهدی هاشمی این است که وی در شعاع ۲۰ کیلومتری دانشگاه زندگی نمی کند.

کاوه موسوی می گوید: پس از اصرار او برای بررسی وضعیت پرونده تحصیلی مهدی هاشمی، کمیته تحقیقی زیر نظر سر پیتر نورث، یکی از روسای قبلی دانشگاه آکسفورد، تشکیل شده است و وی در حال حاضر در این زمینه، تحقیقاتی انجام می دهد.

به گزارش روزنامه گاردین پیتر نورث با مقامات اداری و اعضای هیات علمی در جریان تحقیقات ده هفته‌ای خود مصاحبه و گفت و گو کرده است.

طبق این گزارش طرح رساله دکترای مهدی هاشمی در ژانویه سال ۲۰۱۰ توسط توسط ادموند هرتزیگ و هما کاتوزیان، از اعضای هیات علمی دانشکده مطالعات شرقی مورد ارزیابی قرار گرفته است.

دکتر همایون کاتوزیان، استاد تاریخ معاصر ایران، در این خصوص به روزنامه گاردین گفته است: که به هنگام ارزیابی این طرح رساله دکترا، وی از نام خانوادگی بهرمانی استفاده کرده است، به همین دلیل متوجه نسبت فامیلی نویسنده طرح با اکبر هاشمی رفسنجانی نشده است.

پرفسور ادموند هرزیگ از پاسخ به پرسش های روزنامه گاردین خودداری کرده است.

در همین حال، مهدی هاشمی در بیانیه خود به شبکه بی بی سی تصریح کرده است که دانشگاه آکسفورد برای پذیرش دانشجوی دکترا تنها به بررسی پروپوزال دکترا (طرح رساله دکترا ) اکتفا نکرده و با متقاضی نیز مصاحبه می کند.

مهدی هاشمی همچنین تصریح کرده است: دانشگاه آکسفورد با بررسی لیسانس از دانشگاه تهران و فوق الیسانس از دانشگاه صنعتی شریف به این نتیجه رسیده بود که وی واجد شرایط برای این مرحله تحصیلی است.


 


آیت الله وحید خراسانی، از مراجع تقلید ساکن قم، با دفاع از انتقادات قبلی خود مبنی بر نحوه تشخیص و صدور حکم زندان، گفته است که “حرف های اساسی تری دارم که در آینده به تدریج مطرح خواهم کرد.”

کلمه، از وبسایت های نزدیک به مخالفان دولت ایران، روز دوشنبه، هشتم فروردین (۲۸ مارس) نوشته است که آیت الله وحید خراسانی، این سخنان را در جمعی از اعضای جامعه مدرسین حوزه علمیه قم، مطرح کرده که به تازگی به دیدارش رفته اند.

بنابر گزارش کلمه، اعضای جامعه مدرسین حوزه علمیه قم که در این دیدار حضور داشتند، با توجه به لحن انتقادی سخنان اخیر او در ارتباط با کسانی که بدون داشتن تشخیص درست از شرایط صدور احکام حبس، اقدام به زندانی کردن افراد می‌کنند، از آیت الله وحید خراسانی خواسته اند که اظهارت خود را “تصحیح یا تعدیل” کند اما این مرجع تقلید شیعه با این خواسته مخالفت کرده است.

آقای خراسانی در پاسخ به خواسته اعضای مدرسین حوزه علمیه قم گفته است: “تمام چیزهایی که من گفتم، اندیشه بوده، فکر کردم و با اعتقاد بیان داشته ام و برگشتی هم وجود ندارد و به امواج سیاسی هم ربطی ندارد و فقط از باب حق گویی و حق طلبی بوده است.”

آیت الله وحید خراسانی که جلسات درس خارج فقه از پرطرفدارترین دروس فقهی در میان طلاب قم است، در ادامه تاکید کرده است که “حرف های بسیار اساس تری دارم که در آینده به تدریج مطرح خواهم کرد و ممکن است نظرات من به هرکس که شما فکر می کنید هم بر بخورد.”

اشخاص مهم ترند یا اسلام؟ بنیانگذار جمهوری اسلامی الان کجا هستند؟ آقای خامنه ای و من تا کی خواهیم ماند؟

آقای خراسانی، همچنین در پاسخ به عباس کعبی، از اعضای جامعه مدرسین حوزه علمیه قم پرسیده است: “اشخاص مهم ترند یا اسلام؟ بنیانگذار جمهوری اسلامی الان کجا هستند؟ آقای خامنه ای و من تا کی خواهیم ماند؟”

آیت الله وحید خراسانی در سخنان اسفند ماه سال گذشته خود از حبس به عنوان حکمی ‘شدید’ یاد کرده بود که در شریعت، تشخیص لزوم چنین حکمی تنها در توان فقیهی است که به عمق فقه شیعه رسیده باشد.

در بخشی از این سخنان آمده بود، فقیهی که به عمق فقه رسیده باشد ‘می‌داند حبس در چه مواردی است و چقدر امر حبس شدید است. اساس دین بر حریت بشر است و حبس و زندانی کردن او و حرمان او از جامعه و خانواده در چه حد از شدت است و موارد حبس در شریعت در چه مواردی و با چه دقتی مطرح شده است’.

با توجه به صدور احکام سنگین زندان برای عده‌ای از فعالان سیاسی، روزنامه نگاران و دانشجویان که عمدتا پس از اعتراضات به نتایج انتخابات ریاست جمهوری سال ۸۸ در ایران اوج گرفت، مخالفان دولت، سخنان ماه گذشته آیت الله وحید خراسانی را به عنوان انتقاد از دستگاه قضایی کشور تعبیر کردند.

در همین حال، خانواده بعضی از زندانیان سیاسی که نسبت به برخورد حاکمیت با اعضای خانواده‌شان، شرایط زندان، ندادن مرخصی و محروم کردن زندانیان سیاسی از انجام ملاقات در زندان شکایت دارند، طی ماههای گذشته، با مراجعه به بعضی از مراجع تقلید از جمله آیت الله وحید خراسانی، به طرح نارضایتی‌هایشان پرداخته‌اند.

آیت الله وحید خراسانی که محمد صادق لاریجانی، رییس قوه قضاییه داماد اوست، پیش تر در یکی از جلسات درس خارج فقه خود، اعتراف زندانیان و کسانی که تحت فشار مجبور به اقرار می شوند را فاقد اعتبار دانسته بود.


 


رویدادهای پس از انتخابات جنجالی سال 88 فضای سیاسی و اجتماعی ایران و نوع کنش های اعتراضی را تحت الشعاع قرار داده و تغییرات وسیعی را بوجود آورده است. خلق بزرگترین بحران سیاسی در طول عمر جمهوری اسلامی بعد از خیزش مردم ایران در جنبش سبز، این تصور را ایجاد کرد که امکان راه انداختن یک جنبش فراگیر و کلان سیاسی بوجود آمده است. برای برخی سقف این جنبش تغییر دولت احمدی نژاد و بازگشت اصلاح طلبان به قدرت بود و برخی دیگر تصویر انقلاب و تغییر نظام سیاسی را در آینه تحولات می دیدند.

راه پیمایی ملیونی 25 خرداد این تصور را تقویت بخشید و به الگوی مورد انتظار از هر عمل اعتراضی تبدیل کرد. گسترش پیدا کردن اختناق و بسط و تعمیق فضای پلیسی عرصه عمومی را با تنگناها و تضییقات بیشتری مواجه ساخت. بگونه ای که امکان فعالیت های تحول خواهانه، انتقادی و مستقل به مراتب نسبت به ایام پیش از انتخابات ریاست جمهوری دهم دشوارتر شد. بدین ترتیب ناخواسته اکثر فعالیت گروه‌ها، جنبش های اجتماعی، نهادهای صنفی، احزاب سیاسی، مجموعه های حقوق بشری و سازمان های مردم‌نهاد به تعلیق در آمد و یا با سرنوشت جنبش سبز پیوند خورد.

در تمام فراز و نشیب این موج بیست ماهه، توقع نیروهای سیاسی و اجتماعی هوادار تغییرات از هر راهپیمایی و تجمعی، تکرار حضور خیابانی 25 خرداد بود. دور جدید اعتراضات نیز بر پا کردن میدان تحریری دیگر (مشابه تحولات مصر) در تهران را انتظار می کشید. حال که اعتراضات خیابانی فروکش کرده است فرصت نیکویی است تا به بحث در خصوص مدل مطلوب فعالیت در شرایط کنونی پرداخت.

بررسی همه جانبه شرایط کنونی جامعه و توازن قوای مادی بین حکومت و مردم نشان می دهد که انتظار شکل گیری یک جنبش اجتماعی پر دامنه و نیرومند که بتواند آرایش نیروها در عرصه سیاسی را به نفع نیروهای خواهان تغییر مثبت و دموکراسی بر هم زند و یا منجر به دگرگونی های عمیق در نظام سیاسی درکوتاه مدت شود، منطقی و واقع بینانه نیست. همچنین در چشم انداز ماه های پیش رو نیز چنین ظرفیتی برای راه افتادن یک گردهمایی بزرگ مشاهده نمی شود. البته این تصور یک پیش فرض دارد و آنهم در نظر گرفتن ماهیت پیش بینی ناپذیر و بالقوه انفجاری جامعه ایران است که هر تحلیل و ارزیابی را تا اطلاع ثانوی معتبر می سازد.
اما در تحلیل، گریزی از در نظر گرفتن واقعیت ها و گمانه های مستند نیست و بر اساس حدس، پیشگویی و آرزو نمی توان ادعایی را مطرح ساخت.

به نظر می رسد موکول کردن همه اقدامات به جنبش فراگیر سیاسی و در نظرگرفتن جنبش سبز به عنوان بستر تمامی فعالیت ها در شرایط کنونی خود به عاملی بازدارنده تبدیل شده است.

تصور غالب این است که جنبش سبز در آستانه پیروزی است و برخی منتظرند تا توده های ملیونی در پی فراخوان رهبران سمبلیک جنبش سبز خیابان ها را فتح کنند. وقتی تجمع ها چنین فرجامی پیدا نمی کنند، بلافاصله رکود شروع می شود و تا حدودی جو یاس و سرخوردگی در جامعه دامن گستر می گردد.

قطعا ایران در حال حاضر به گونه ای نیست که از قبل یک تجمع بتوان کار را تمام کرد و یا حکومت را در سراشیبی فروپاشی انداخت. قدرت حکومت در شرایط فعلی به گونه ای است که در برابر اعتراضات مقاومت می کند و هیچ انعطافی نشان نمی دهد. توان بالفعل کنونی مردم و موازنه قوا در آن سطح نیست که قدرت ماشین سرکوب حاکمیت را فلج سازد.

به جای آنکه در هر حرکت اعتراضی، انتظار توده های ملیونی را داشت و در همان ساعات اول که هنوز معلوم نیست چقدر در خیابان ها آمده اند، حضور ملیونی را جشن گرفت، باید با در نظر گرفتن تمامی جوانب، دستیابی به این هدف را در قالب یک فرایند چند مرحله‌ای و فعالیت همزمان خرده جنبش ها و حرکت کلان دنبال کرد

حال باید چه کرد؟ نمی توان منتظر ماند تا خود بخود و یا بر اثر یک اتفاق جرقه مانند محتمل که حتمیت آن مشخص نیست، آتشفشان اراده ملت فعال گردد. تصور اینکه حکومت رفتارش در زمینه سخت گیری و برخوردهای انقباضی را داوطلبانه طی زمان تغییر خواهد داد، سرابی بیش نیست. همچنین نمی توان بخاطر سرکوب و اجتناب از افتادن در دام خشونت، انفعال و بی عملی پیشه ساخت.

سرنوشت جنبش دموکراسی خواهی ملت ایران در کف خیابان ها مشخص می شود لذا هیچ راه حلی بدیل و جایگزین اعتراضات خیابانی نیست. آگاهی بخشی، فعالیت های فکری، کارهای تشکیلاتی همه و همه مکمل و تقویت کننده فرایند متبلور کردن خواست و اراده عمومی است نه راهی موازی آن.

بنابراین ادعای برخی که بگاه سخت شدن کار برای تحرکات خیابانی دم از ضرورت تغییر روش ها و پیدا کردن مسیر هایی متفاوت با حضور در خیابان ها می زنند بیش از آنکه ضرورت ابتکار در پیدا کردن اشکال جدید مبارزه را نشان دهد، از تلاش آنها برای مخفی کردن عجز و گرفتار شدن در بن بست پرده برداری می کند.

با این توضیحات دو مسیر کلی برای آماده سازی فضا برای روز موعود مناسب به نظر می رسد. نخست فعال شدن مجدد خرده جنبش های اجتماعی و فعالیت متمایز گروه ها و علائق سیاسی و اجتماعی گوناگون است. اگرچه شرایط فعالیت برای این نیروها سخت تر از قبل شده است اما امکان فعالیت انفرادی و مستقل آنها وجود دارد.
ادغام با حنبش سبز و یا تعطیل کردن فعالیت آنها امر صحیحی نیست. فعالیت مستقل این گروه ها ابر جنبش کلان دموکراسی خواهی را در ایران فربه می سازد. هر کدام از این حرکت ها می تواند بخشی از جامعه را به تحرک وا دارد و چالشی برای اقتدارگرایان فراهم کند. امروزه جمهوری اسلامی و به خصوص حاکمیت پادگانی جلوی رشد و فعالیت بخش های زیادی از جامعه را گرفته است. تعارض و تنش در لایه های مختلف جامعه وجود دارد. از امور قومیت ها گرفته تا دراویش، زنان، کارگران، روزنامه نگاران، هنرمندان، نویسندگان و اهالی نشر، دانشجویان و اساتید، اقلیت های مذهبی، سازمان های مردم‌نهاد، روحانیت مستقل و … همه و همه زیر تیغ سرکوب حکومت هستند. نباید همه این حرکت را به داخل یک جنبش سوق داد. راه حل بهتر آن است که هر کدام از این جریان ها، فضای فعالیت خاص خودشان را داشته باشد و در عین حال جایگاه مناسبی برای خود در ابر جنبش دموکراسی خواهی تعریف کنند و به حمایت موثر از آن بپردازند.

چنین فعالیت هایی نیاز به مرکز هماهنگ کننده و ساختار متمرکز ندارد. فعالیت خودجوش و خود بنیاد آنها به شرط آنکه تصور جزیره گونه از خود نداشته باشند، به هم افزایی و تقویت متقابل می انجامد و گفتمان مخالفت و مقاومت در برابر ساختار سلطه را تقویت می کند. این فعالیت ها شبکه های اجتماعی واقعی را شکل داده و موجب گسترش و رشد آنها می شود. اتصال این شبکه ها و تعامل بین آنها راه سازمان دهی و سامان‌یابی جنبش کلان را هموار می کند.

همچنین این فعالیت ها دامنه تنوع و تکثر نیروهای درگیر را افزایش می دهد و ماشین سرکوب حکومت را در حوزه های مختلفی مشغول می سازد. بدین ترتیب قدرت مانور آن محدود شده و باید با فشار بیشتری دست و پنجه نرم کند. این فعالیت ها همچنین می تواند دامنه جغرافیایی و طبقاتی حرکت های اعتراضی را توسعه دهد.

مسیر دیگر استفاده از تجمع ها و برنامه های خرد و کلان موردی است تا فرصت برای گام آخر مهیا شود. این فعالیت ها می تواند طیفی از اقدامات نمادین، کارهای اعتراضی کم هزینه، تجمع های کوچک و راه پیمایی ها در مناسبت ها را شامل شود.

این آکسیون ها امید و طراوت را در رگ های جامعه جاری می سازد و به مانند شارژر به تکاپوهای اعتراضی نیرو می بخشد. لازمه موفقیت این برنامه ها تعیین سطح توقعات و انتظارات از قبل است. هر آکسیونی باعث کسب تجربه توسط حاملان گشته و فرصتی برای افزایش توانایی خلق می کند. میزان موفقیت هر حرکت باید متناسب با واقعیت ها تعریف شده و طرح مناسبی برای دستیابی به آن تدوین گردد.

نیروهای حاضر در این برنامه می توانند ارزیابی درستی از تلاش خود داشته باشند و نقاط قوت و ضعف را دریابند. در این فعالیت ها که نیازی نیست همه عناصر جنبش در آنها فعال شوند، نیروها کسب تجربه می کنند و بدین ترتیب پخته تر می شوند. همچنین این فعالیت ها استعداد تقویت و توانمندسازی شبکه های اجتماعی را دارد و میتواند بستری برای پرورش رهبران میانی باشد. سازماندهی و سامان دهی حرکت نیازمند زمان و تلاش تدریجی و مستمر است.

این فعالیت های پراکنده، قدرت سرکوب حکومت را نیز به تحلیل می برد و آنها را خسته می کند. حرکت های موردی حتی اگر در اندازه بزرگ نباشند، مانع از تثبیت اقتدار و همه گیر شدن فضای ارعاب و وحشت می شوند. حکومت مجبور می گردد نیروهای سرکوبش را در خیابان ها نگه دارد و آنها به پادگان ها بر نگردند. تداوم این روند فرسایش قوای سرکوب و زایل شدن بیشتر مشروعیت حکومت را در بر دارد.

بنا بر این جان گرفتن و رشد جنبش و رهایی آن از خطر رکود نیازمند تغییر مدل فعالیت است تا از زیر بار امید شکل گیری راه پیمایی ملیونی کوتاه مدت بیرون در آید و به جای یک نقطه، سلسله ای از برنامه های مستمر و متوالی را در نظر بگیرد که در حالتی غیر متمرکز، فضا را برای خلق یک جنبش پر توان چند میلیونی هموار نماید. جویبارهای پراکنده فعالیت های موردی و مستمر و در هم تنیدگی آنها در یکدیگر دریای مواجی را پدید می آورد که امواج خروشان آن، فرعون زمانه و عمله استبداد دینی را مضمحل خواهد ساخت.

در این حالت هر برنامه ای، اثری امید بخش داشته و باعث افزایش انگیزه ها و تشویق به کنشگری می شود.
به جای آنکه در هر حرکت اعتراضی، انتظار توده های ملیونی را داشت و در همان ساعات اول که هنوز معلوم نیست چقدر در خیابان ها آمده اند، حضور ملیونی را جشن گرفت، باید با در نظر گرفتن تمامی جوانب، دستیابی به این هدف را در قالب یک فرایند چند مرحله‌ای و فعالیت همزمان خرده جنبش ها و حرکت کلان دنبال کرد. حال در این میانه ممکن است عواملی شتاب بخش این پروسه را تسریع کرده و مسیر ایجاد یک میدان تحریر در قلب کلان شهر تهران را کوتاه تر نماید.


 
شما این خبرنامه را به این دلیل دریافت می کنید که ایمیل شما پس از تایید وارد لیست دریافت کنندگان شده است. برای لغو عضویت از این خبرنامه به این لینک مراجعه کنید یا به tehranreview-unsubscribe@sabznameh.com ایمیل بزنید. با فرستادن این خبرنامه به دوستان خود آنها را تشویق کنید که عضو این خبرنامه شوند. برای عضویت در این خبرنامه کافی است که به tehranreview@sabznameh.com ایمیل بزنید. برای دریافت لیست کامل خبرنامه های سبزنامه به help@sabznameh.com ایمیل بزنید.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

خبرهاي گذشته