بدنبال قتل مشکوک یک جوان کورد در اعتراضات ۲۵ بهمن ماه در تهران و متعاقب آن جنگ تبلیغاتی صورت گرفته از سوی حکومت برای تصاحب هویت وی، جنب وجوشی در فضای مجازی و میان برخی از فعالان کرد در فیس بوک ایجاد شد.
عده ای با تاسی از رویدادهای مصر و تونس و تاثیر انکار ناپذیر فیس بوک بر این رویدادها بر آن شدند که این فضای مجازی را به وسیله ای برای اطلاع رسانی و درخواست از مردم کوردستان برای شرکت در اعتراض به مرگ صانع ژاله تبدیل نمایند. بدین منظور کمیته ای مجازی با هویتی پنهان ( البته ناموفق در این امر) میان برخی افراد کورد در نقاط مختلف دنیا ایجاد شد و اعضای این کمیته سراسر صفحات فیس بوک را مملو از بیانیه هایی با امضای “کمیته پیگیری اعتراضات به قتل شهید صانع ژاله” نمودند.
درخواست شفافیت و احراز هویت دست کم اعضای خارج نشین این کمیته( چرا که کتمان هویت داخلیها- اگر حضوری داشته اند- امری منطقی مینماید) با واکنش نسبتا تند و بعضا توهین آمیز بیشتر اعضای خارج نشین مواجه شد، بطوریکه بجز دو نفر از آنان بقیه متاسفانه عملا تلاش بر ایجاد توهم توطئه و ایراد واکنشهایی پرخاشگرانه نمودند. در مدت زمان کوتاهی که در فیس بوک عملا تظاهراتی فیس بوکی بپا شده بود،
در ساعات اولیه اخباری کذب از سوی شاهدان عینی بی نام و نشان، سر تیتر شبکه های خبری معتبر فارسی و نیز سایتهای اینترنتی شد.
اعضای کورد این شبکه اجتماعی بر دوراهی رسوایی یا همرنگی جماعت قرار گرفته بودند. جمعی عزیزانه همراه شدند، جمعی سکوت کردند و آنکه سوال کرد زیر بار پرخاش تنی چند از کمیته ایها قرار گرفت. در هر صورت احزاب و گروههای کورد نیز با بیانیه هایی از انجام اعتراض پشتیبانی کردند اما گاها به خوبی میشد دودلی و ابهام در چگونگی اعلام این پشتیبانی را دید.
با وجود تلاش ستودنی و سماجت فراوانی که بخرج داده شد در روز موعود، اول اسفند ماه ۱۳۸۹، در حالیکه همه چشمها به مشارکت کوردستان در جنبش سبز دوخته شده بود، عملا هیچ اتفاقی نیفتاد. تظاهرات و تحصن که سهل است اعتصاب محدودی هم برگزار نشد. البته انصافا کمیته مجازی شیوه اعتراض را فقط به صورت دعوت به اعتصاب در نظر گرفته بود.
در ساعات اولیه اخباری کذب از سوی شاهدان عینی بی نام و نشان، سر تیتر شبکه های خبری معتبر فارسی و نیز سایتهای اینترنتی شد. بعضا ادعا شد که مردم در مهاباد و مریوان آتش روشن کرده و درگیر شده اند، سقز و کجا و کجا تعطیلند اما حتی یک فیلم و مدرک کوچک هم از این اعتراضات تاکنون بر اینترنت قرار نگرفته است. دوستان فیس بوکی شناخته شده و قابل اطمینان از داخل که از جمله فعالان شناخته شده فرهنگی هستند
در پاسخ به سوالات خارج نشینان گفتند که تمامی این اخبار کذب محض است. نیروی انتظامی فراوانی در سطح شهرها حضور داشتند اما از هیچ تجمع و درگیری و حتی بستن مغازه ها خبری نبود. با گذشت ساعاتی از این ناکامی، دو عضو شفاف کمیته در پستهای خود در فیس بوک صادقانه از کذب بودن شایعات فوق گفتند.
از آنجا که شکست میتواند درس پیروزی باشد تجزیه و تحلیل این ناکامی از دیدگاههای مختلف، کمک بزرگی به کامیابی حرکات آینده خواهد کرد. امید آنکه فعالان این عرصه با گوشی شنوا ، قلبی بزرگ و بدور از تعصبات مرد سالارانه و نیز دوری جستن از سلاح از کار افتاده اتهام زنی( که خود آنها بارها قربانی اش بوده اند) و خدای نکرده توهین که نشان از ضعف فردی خواهد داشت، به صدای منتقدین گوش فرا داده و اشتباهات امروز را چراغی فرا راه آینده قرار دهند. آینده ای که با توجه به حوادث خاور میانه چندان دوردست به نظر نمیرسد.
به نظر من تلاش برای انجام اعتراضات مدنی در کردستان اینبار بر عکس اردیبهشت ماه ، به چند دلیل ناموفق ماند:
۱- هیجان زدگی مجازی متاثر از شتاب تحولات اخیر مصر و تونس و همسان پنداری تاثیر فیس بوک در جامعه کردستان و جوامع این دوکشور، در حالیکه فیلترینگ و کمبود اینترنت پرسرعت یکی از معضلات دسترسی آزاد اهالی کوردستان به اینترنت است.
۲- فراگیر نبودن شبکه های اجتماعی همچون فیس بوک و تویتر در میان جامعه کوردستان
۳- ضعف، چند گانگی و تناقض در میان فعالان مدنی بطوریکه دستجات مختلف و نا متحدی را در میان آنان میشود دید، از فعالان مدنی شناخته شده ( که بعلت کوچک بودن شهرهای کوردستان و شناخت مردم از هم همدیگر، شناخته شدن امری عادیست) گرفته تا حاملین عنوان بی عمل و از همه مهمتر ” فعالان یکشبه” که تا در داخل کوردستانند هیچگونه فعالیت مدنی از آنها دیده نمیشود اما به محض خروج از ایران (چه در عراق و چه اروپا و آمریکا) ناگهان در هیبت فعال مدنی و یا روزنامه نگار ظاهر میشوند. به این سه دسته باید سه دسته دیگر خارج از مرزهای ایران نیز افزود. یکی فعالین سیاسی و اعضای احزاب کورد که در کنار فعالیت سیاسی ردای فعالیت مدنی و روزنامه نگاری نیز بر تن میکنند( و اشکالی هم ندارد) و و دیگری برخی کوردهای ساکن بیست و سی ساله اروپا و آمریکا که به دلایلی از احزاب مادر بریده و اکنون مایلند به عنوان فعال مدنی مستقل شناخته شوند و در نهایت فعالان مدنی مستقل تبعیدی که چندیست بعلت مشکلات قضایی و امنیتی از ایران گریخته اند. همچنانکه اشاره شد اتحاد این طیف ناهمگون کار آسانی نمی نماید.
۴- تمایل شدید به رقابت و خود نمایی در میان برخی فعالان ( بویژه در خارج از ایران ) بطوریکه آنها را دچار نخوت کاذب و محاسبه اشتباه و توهم از جایگاه واقعی اجتماعی خود میکند.
۵- جا نیفتادن و ضعف کلی جامعه مدنی و نهادهای مدنی در داخل کردستان بویژه که اکثرا در حال حاضر به علت انحلال یا دستگیری یا فرار اعضا خود عملا در کما بسر میبرند.
۶- نسخه نویسی و توصیه های مبارزه جویانه ی انواع فعالان مدنی خارج نشین برای مردم داخل به گونه ای که همان چالش دائمی داخل- خارج نشین و گزافی هزینه مردم داخل و بیزاری از راحت طلبی خارج نشین را تقویت میکند.
۷- عدم حضور احزاب شناسنامه دار کردی در بطن جامعه به علت تبعید سی ساله آنها به عراق و در نتیجه نبود تشکیلات سیاسی منسجم علنی که با کمک جامعەای مدنی قادر به سازماندهی اعتراضات و انسجام مردم از داخل بوده و در نهایت مسئول نتایج مناسب و یا عواقب سؤ و پاسخگویی به مردم باشد. تلویزیونهای این احزاب در خارج اگرچه میتوانند در امر اطلاع رسانی مفید باشند،اما اطلاع رسانی تنها یکی از عناصر “لازم” در این حوزه می باشد و نمی توان کارکرد احزاب سیاسی را به این امر تقلیل داد.
۸- تعدد فراوان، اختلاف، مسابقه و عدم اتحاد و همسویی احزاب کوردی (بجز در موارد معدودی همچون اعدام فرزاد کمانگر و یارانش) باعث پراکندگی و هرز رفتن نیروهای سیاسی-مدنی جامعه و بسط نا امیدی گشته است. به اینمورد باید ناتوانی از تحلیل مناسب سیاسی را نیز افزود که در قالب انفعال یا اشتیاق زیاده از حد برخی سران احزاب سیاسی خود را نشان میدهد. گروهی به شدت کناره گیر و گروهی هم از هول حلیم در دیگ افتاده اند.
۹- رویش قارچ گونه اسامی نهادهای مدنی گوناگون که بیشتر مجازی بوده و در جامعه نمود عملی ندارند. صدور بیانیه های حمایتی این نوع نهادهای مجازی نیز فقط آرایشی اینرنتی ست تا نشانەای از حضور مردمی. در مواردی حتی از قول نهادهایی با نام زنان که اکنون فعالیت داخلی چندانی ندارند، بیانیه هایی توسط مردان فامیل برخی اعضا نوشته میشود!!!!
۱۰- عدم شفافیت کمیته موسوم به “پیگیری اعتراضات به قتل صانع ژاله” موجب ابهام و شک فراوان شد. ما در دوره ای زندگی میکنیم که حتی مکالمات سران دنیا توسط ویکی لیکس به طور مستند در اختیار عموم قرار میگیرد. دوره ای که پنهان کاری نتیجه ای جز بی اعتمادی نخواهد داشت و دانستن حق مسلم مردم است. اما این عزیزان بویژه خارج نشینها (چرا که اختفا از داخل نشینان موجه تر و قابل پذیرش تر است) به دلایلی از معرفی خود به مردم واهمه یا امتناع داشتند. برخی این امتناع را حمل بر واهمه این افراد از انتساب به اصلاح طلبان فاقد پایگاه مردمی در کوردستان نموده و برخی دامنه توهم توطئه را حتی گسترده تر هم کردند. اگر این افراد شناخته شده بودند صد البته شدت این اتهامات کمتر میشد.
تجربه نشان داده است که جوانان با درخواستهای رادیکال از جان و خون خود مایه میگذارند اما قدرت را سازمان یافتگان به چنگ میاورند. برای موفق شدن و شاهد مقصود را به آغوش کشیدن که همانا ایجاد دمکراسی و آزادی و نظامی غیر ایدئولوژیک است باید خود جوانان در داخل سازماندهی شده و رهبران جوان، شجاع، شفاف و صریح خود را از میان خود برگزینند.
۱۱- شفافیت با خود مسئولیت پذیری را به همراه خواهد آورد. اگر گروهی، از مردم دعوت به انجام یک عمل اعتراضی بنماید بدون شک باید برای بعد از آن اعتراض، باز هم برنامه داشته باشد. از سوی دیگر در مقابل عواقب سؤ همچون کشته شدن جوانان در صورت بروز بحران و ناآرامی احتمالی، دستگیری و شکنجه افراد، لغو پروانه کسب مغازه داران و غیره و غیره اخلاقا و وجدانا به نحوی مسئولند، همچنانکه مدال شادی و غرور حاصل از موفقیت را نیز بر سینه خواهند زد. نمیتوان صرف اینکه حکومت سرکوبگر مسئول کشتار است شانه از زیر بار مسئولیت خالی کرد بویژه که در خارج از کشور نشست و از مردم داخل انتظار هزینه داشت. چنانچه خود در میان مردم و حاضر در صحنه اعتراض باشند شاید مسئولیت کمتری متوجهشان باشد چون خود به همان نسبت ریسک کرده و از جان و مال خود مایه خواهند گذاشت.
۱۲- فاکتورهایی چون کمبود وقت، حجم تبلیغات منفی حکومتی با استفاده از سلطه صدا و سیما و شبهه پراکنی در مورد شهید ژاله و پروژه شهید دزدی را نیز میتوان به دلایل فوق افزود اما با اهمیت کمتر.
۱۳- مقایسه عجولانه شهید فرزاد کمانگر و شهید صانع ژاله نیز عاملی منفی بود چراکه دانشجوی مظلوم و ناکام شهید صانع ژاله مانند بسیاری از جانباختگان کورد دیگر در عمر ۳۲ ساله جمهوری اسلامی، بعد از مرگش شناخته شد و حتی مسابقه طرفهای درگیر قضیه برای اتهام زنی به همدیگر و تصاحب شهید نتوانست موجی چون تونس ایجاد کند.
این در حالیست که فرزاد کمانگر و یارانش در یک پروسه چهار ساله، خود را به مردم شناساندند و حتی فرزاد خود منشائی برای یک جنبش شد. جنبشی که همه احزاب متفرق را هم خواسته یا ناخواسته بدنبال خود کشید. پیداست که مظلومیت هر جانباخته قلب هر انسانی را بدرد خواهد آورد اما درد این بار بنحوی بیشتر تحمل شد.
۱۴-از آنجا که سران رسمی یا غیر رسمی جنبش سبز هنوز هم از انقیاد به قانون اساسی و مواردی از این قبیل حرف میزنند و هیچ اقدام جدی در گفتگو و مذاکره با اقلیتهای ملی و برسمیت شناختن صریح تمامی حقوق آنها نداشته اند، از جلب اعتماد آنان عاجز مانده اند. با احساسات شهید دوستانه نیز نمیتوان مردم را به دنبال اهدافی مبهم کشید. کوردهای ساکن عراق به فدرالیسم دست یافته اند و بعید است که کوردهای ایران را بتوان به کمتر از آن راضی کرد.
۱۵- از سویی مردم ایران و مردم کورد تحولات و شفافیت درخواستها و موفقیت مردم مصر و تونس را دیدند و شاهد مبارزه بی امان در لیبی و یمن و بحرین و غیره هستند. اصلاح طلبی نیز هیچگاه واجد پایگاه مردمی در میان کوردها نشد که نشد. انتظار پشتیبانی از حاملان ایده های اصلاح طلبانه توسط این مردم، آب در هاون کوبیدن است.
در انتها برای آندسته از فعالان جنبش سبز که به حق میگویند که درخواستهای جوانان در خیابانها بسیار فراتر از رهبران مجازی جنبش است نیز باید گفت که تجربه نشان داده است که جوانان با درخواستهای رادیکال از جان و خون خود مایه میگذارند اما قدرت را سازمان یافتگان به چنگ میاورند. از سایه سر سعید امامیها فعلا نظام با فقدان رهبران کاملا مخالف و متحول کننده، بیمه ای نسبی شده است. برای موفق شدن و شاهد مقصود را به آغوش کشیدن که همانا ایجاد دمکراسی و آزادی و نظامی غیر ایدئولوژیک است باید خود جوانان در داخل سازماندهی شده و رهبران جوان، شجاع، شفاف و صریح خود را از میان خود برگزینند. بهر حال بعید است که جمهوری اسلامی ایران از تحولات خاور میانه جان سالم بدر ببرد.
دکتر رویا طلوعی
آمریکا- ۲۴ فوریه ۲۰۱۱
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر