-----------------------------
همه خبرها و ديدگاهاي سانسور شده و پشت فيلتر جمهوري اسلامي مانده را يكجا و بي درد سر در "هستي نيوز" بخوانيد... http://groups.google.com/group/hasti-news/

--------------------------------------------







Google Groups
Subscribe to Hasti News
Email:
Visit this group

۱۳۸۹ شهریور ۳, چهارشنبه

Posts from Khodnevis for 08/25/2010

Email not displaying correctly? View it in your browser.
این خبرنامه حاوی عکس است. لطفا امکان دیدن عکس را در ایمیل خود فعال کنید.



تصاویری از مکه و مدینه

 

مسجد الحرام

 

 

 

مسجد النبی

 

قبرستان بقیع


 


کدام بهتر است؟ جنگ یا سازش با آمریکا




جنگ با آمریکا و اسراییل گزینه ناگزیری است چون سران ایران و اسراییل با تفکر آخرالزمانی خود می‌خواهند زمینه ساز آرماگدون شوند. آمریکا ایران اتمی را نمی‌تواند تحمل کند و ایران هم برای تکمیل شدن قدرتش ناگزیر از اتمی شدن است حال به هر قیمتی.


چیزی که در سخنان سرداران سپاه زیاد به چشم می‌خورد گسترده شدن آتش جنگ در صورت حمله آمریکا به ایران است که مشخصا منظور اسراییل است حال که این سرداران احمق نیستند و می‌دانند که اسراییل در صورت به خطر افتادن موجودیت به راحتی می‌تواند به ایران حمله اتمی کند و آنوقت از ایران چیزی باقی نمی‌ماند نه من نه شما نه برادران ساندیس خور.


اینکه اسراییل مشتاق حمله به ایران در این برهه از زمان است اینست که مطمئن است ایران هنوز بمب اتم ندارد و نهایتا بتواند به اسراییل حمله موشکی کند که با سپر ضد موشک پاتریوت تقریبا صدمه خاصی نمی‌بیند از طرفی ناوگان هوایی ایران هم به قدری فرسوده است که توان مقابله به مثل با هواپیماهای جدید آمریکا را ندارند و از طرفی تعداد هواپیماهای ناوهای جنگی آمریکا بیش از تعداد کل هواپیماهای آماده خدمت ایران است.


گزینه ضعیف سازش سران آمریکا و ایران است سازشی که زمان زیادی طول نخواهد کشید چون تنها باعث خریدن زمان توسط کودتاگران و ساخت بمب اتمی یا تهیه آن از پاکستان خواهد شد با سازش آمریکا و ایران باز هم تنها قربانیان این گزینه مردم هستند. حکومتی که از پشتوانه مردمی بهره‌مند نباشد ناگزیر است به کشورهای قدرتمند امتیاز بدهد و در طرف مقابل مردم را سرکوب کند. مطمئنا این نیمچه آزادی هایی هم که در ایران هنوز وجود دارد در آن زمان دیگر نیازی به وجود ندارد، در عوض تمام درآمد کشور صرف تهیه سلاح اتمی خواهد شد تا روزی که جنون افراطی اینها باعث استفاده از آن بمب اتمی شود و ادامه ماجرا هم مانند بالا.


به هر حال با توجه به انزوای ایران در مجامع بین‌المللی، کم و بیش اجماع جامعه جهانی بر توقف حکومت ایران است توقفی که با تحریم‌های گسترده فعلا کند شده است اما هنوز و به لطف پول سرشار نفت ادامه دارد.


تنها نکته‌ای که در این معادلات گنجانده نمی‌شود قدرت مردم ایران و در واقع جنبش سبز است. اینکه جنبش سبز تا چه حد می‌تواند حکومت قعلی را کنترل و از صحنه روزگار محو کرده و حکومتی دموکراتیک با سیاستی عاقلانه را بر سر کار بیاورد و افکار پلید انجمن حجتیه را به طور کامل حذف کند.


به نظر من نه جنگ به نفع مردم است نه سازش و تنها ابزار برای حفظ ایران و ایرانی حذف حکومت نظامی اسلامی ایران است و بس.


 


جنبش سبز و نیاز به اتحاد

 

بی شک در میان توده‌های مردم ایران از روشن‌فکر، دانشجو، فعال سیاسی و روزنامه‌نگار گرفته تا کاسب و بازاری و مردم عادی کوچه و خیابان، طرفداران براندازی در اقلیت هستند. توده مردم پیش و بیش از آنکه دغدغه آزادی و جامعه مدنی داشته باشند، دغدغه نان و اقتصاد دارند. همین جماعتی که اکنون دم از مخالفت با جمهوری اسلامی می‌زنند، در دوران ریاست جمهوری خاتمی که کمی وضع اقتصاد و کسب و کار رونق گرفت، خاموش شدند و تنها فعالیت سیاسی‌شان شده بود نگاه کردن به صدای آمریکا. در همین وضعیت فعلی هم چنانچه دولت احمدی‌نژاد کمی از سیاست‌های ویران‌گر اقتصادی و سیاسی‌اش عقب نشینی کند و سر و سامانی به وضع معیشت و رونق اقتصادی دهد (که البته بسیار بعید است) توده بزرگی از مردم حاضرند کودتا را به کل فراموش کنند و سر در زندگی خود فرو کنند. هیات‌ها و مساجد را رونق ببخشند، در محرم عزاداری کنند و سالگرد ارتحال را به شمال بروند. برای خیلی از این مردم و جوانان، آزادی تا جایی معنا دارد که بتوانند کنار دریا والیبال بازی کنند یا در تندیس با دوست دخترشان قدم بزنند. من با گوش‌های خودم شنیدم که دغدغه بعضی در روزهای بعد از انتخابات ایست‌های بازرسی جاده شمال بود نه به خاک و خون کشیده شدن جوانان کف خیابان آزادی.

 

بی‌شک برای مردم خسته از سی سال بگیر و ببند و جنگ و تحریم و اقتصاد ویران، براندازی راه حلی نیست که بتوان به آن دل بست. یک بار در سی سال گذشته این تجربه تلخ تکرار شده و هیچ تضمینی نیست که در صورت وقوع دوباره آن، نتیجه حاصله واقعا دموکراسی باشد. ولی هنگامی که صحبت از اصلاح‌طلبی می‌شود همان جماعت خاموش و همان جماعت ترسیده از انقلابی دیگر، تبدیل به نیروهای قابل حساب می‌شوند.

 

اصلاحات در وضعیت فعلی پر طرفدارترین گزینه در میان گزینه‌های پیش رو برای حل بحران‌های بزرگ ایران امروز است. چه در میان فعالان سیاسی و چه در میان توده مردم. اما به راستی این اصلاحات چیست؟ در چه قالبی قرار دارد؟ و شامل چه مواردی است؟

 

طرفداران اصلاحات خود شامل چند گروه هستند. گروهی اصلاح‌طلبان حکومتی هستند، امثال محتشمی‌پور، تابش، کرباسچی، ابطحی و خاتمی. این گروه تنها نام اصلاح‌طلبان را یدک می‌کشند. تجربه حکومتی اینان ثابت کرده که در واقع تفاوت چندانی با اصولگرایان متعادلی مانند رضایی، توکلی و مطهری ندارند. تنها قشنگ تر حرف می‌زنند، به جای ولایت فقیه از قانون صحبت می‌کنند و نهایتا در مواقع ضروری دست از دست مردم بیرون کشیده و در آغوش نظام خواهند خزید. همان طور که اکنون این کار را کرده‌اند.

 

دسته دیگر گروهی هستند که در واقع تا پیش از انتخابات جزو همان دسته اول بودند. افرادی مانند موسوی، کروبی، مهاجرانی و کدیور.  اینان از فرصتی که جامعه در اختیارشان قرار داد استفاده کرده و حالا به گروهی پیشرو تر تبدیل شده‌اند. این دسته به وضوح بر رهبری می‌تازند، از قابل تغییر بودن قانون اساسی سخن می‌گویند. حق برابری زن و مرد را محترم می‌شمارند و با زندانیان سیاسی هم دردی می‌کنند. کار تشکیلاتی برای مقابله با کودتا می‌کنند و فعالیت سیاسی خود را کنار نگذشته‌اند. اما این گروه درعین حال به جمهوری اسلامی اعتقاد کامل دارند، از سال‌های اول انقلاب به عنوان دوران طلایی حضرت امام یاد می‌کنند و هنوز در مورد وقایع دهه ۶۰ شفاف نیستند. هر چند به نظر من همین گروه که انعطاف بیشتری نسبت به باقی اصلاح‌طلبان حکومتی نشان داده‌اند، در آینده ناچار خواهند شد برای ماندن با مردم اسراری را فاش کنند که دوران طلایی را زیر سوال ببرد.

 

دسته سوم گروهی بزرگ را شامل می‌شوند از فعالان سیاسی، روزنامه نگاران، هنرمندان، دانشجویان و .... این دسته که در حال حاضر پیشرو ترین گروه اجتماعی جنبش سبز هستند، به علت گستردگی، بیشترین تاثیر را در حرکت جنبش خواهند داشت. از مشخصات این گروه میت‌وان به عدم وابستگی به حاکمیت در مقاطع مختلف، نقد پذیری، آزاد دانستن نقد برای هر کس و هر چیز، داشتن تجربه سرکوب‌های سه دهه گذشته، قدسی زدائی از تمام آرمان‌ها، افراد و اتفاقات تاریخ گذشته و حال ایران و ... اشاره کرد. این گروه معتقدند قانون اساسی فعلی ظرفیت ساخت بنیان‌های دموکراتیک را در ایران نخواهد داشت. زیرا علاوه بر اصل ولایت فقیه، بسیاری از اصول اولیه حقوق بشری مانند آزادی دین و برابری زن و مرد در آن نادیده گرفته شده. همچنین ساز و کارهای نظارتی برای جلوگیری از دیکتاتوری در آن به خوبی لحاظ نشده است.

 

با وجود اینکه گروه‌های دوم و سوم تفاوت‌های بنیادینی در شیوه نگاه به جنبش دارند، اما دربعضی موارد با هم نقاط اشتراکی دارند. هر دو گروه، حاکمیت فعلی را نامشروع می‌دانند و آن را برگرفته از یک کودتای نظامی می‌دانند. معتقدند تا زمان نداشتن قانونی جامع و دموکراتیک می‌توان از ظرفیت‌های ناچیز همین قانون اساسی فعلی استفاده کرد. هر دو گروه نگران از بین رفتن سرمایه‌های ملی در دوران حکومت دولت کودتا هستند و هر دو گروه در نقد حاکمان فعلی هم داستانند. به نظر من همین نکات اشتراک برای هماهنگی این دو گروه و اتحاد در زمان فعلی کافی است. بی شک در زمانی که ایران به دموکراسی دست یابد، و احزاب آزاد اجازه فعالیت داشت باشند از دل این گروه‌ها احزاب متعددی با روش و طرز فکر متفاوت بیرون خواهد آمد. حتی در آن زمان جمع شدن موسوی و کروبی در زیر یک سقف نیز محال به نظر می‌رسد. با شفاف شدن فضا هر کس می‌تواند آزادانه اندیشه‌های خود را مطرح کند و آن را به قضاوت رای مردم بگذارد. اما تا آن زمان باید از پتانسیل‌های موجود در راستای یک هدف بزرگ  استفاده کرد.

 

جوَی که هم اکنون راه افتاده، به نظر من بیشتر از آنکه به یاری جنبش بیاید، موجب هدر رفتن انرژی‌ها می‌شود. هیچ ذهن آزاد اندیشی مخالف نقد منصفانه و آگاهانه نیست. هر کس هم در هر سن و سال و طبقه اجتماعی و سطح سوادی اجازه دارد نقد کند و نظر دهد. اما نقد با تخریب مرزهای باریکی دارد که بی‌شک سیاسیون از آن آگاه‌ترند. ضمن اینکه ما در حال یک نبرد هستیم و در هر نبردی نیروهایی از جناح مقابل آماده نفوذ به اردوگاه طرف دیگر هستند. چند نمونه از همین «نفوذی‌»ها در بالاترین و همین سایت خودنویس گاهی دست به قلم می‌شوند. شناسائی این افراد البته سخت است، اما از تحلیل‌های سطحی و آغشته کردن فضا به یاس و نومیدی می‌توان پی به هویت بعضی از آنها برد.

 

شاید میر حسین موسوی یا کروبی شخصیت ایده آل بسیاری از ما نباشند، اما دوستانی که تنها تخریب می‌کنند آیا به این نکته ساده فکر کرده‌اند که در صورت جدا کردن این افراد یا افراد مشابه از جنبش، خلا به وجود آمده تنها موجب قدرت گرفتن طرف مقابل خواهد شد؟ هر فردی برای جنبش اهمیت دارد. یک دانشجوی ساده تا یک روزنامه‌نگار معروف و یک فعال سیاسی قدیمی همه برای پیش‌برد جنبش مهم‌اند. این حرکت جوان دموکراسی خواهی هنوز آنقدر قوام نیافته که شروع به خود زنی کند. جنبش جوان دموکراسی خواهی باید آگاهانه از تمام ظرفیت‌ها و نیروهای فعال استفاده کند، پرسش‌گری و نقد درست را اصل قرار دهد، جو نومیدی و یاس را نپراکند و مراقب نفوذی‌هایی باشد که در پشت پرده به توهین‌های رودرروی ما می‌خندند. 

 

 


 


چرا «اسلام رحمانی» مطرح می‌شود؟

من هم اگر سیاست‌مدار بودم ترجیح می‌دادم از ابزاری برای دست یابی به قدرت استفاده کنم که کمترین هزینه را برایم داشته باشد. و چه چیزی بهتر از دین مردم برای دست یابی به قدرت؟


اصولا در جوامع مختلف این عقیده و طرز تفکر قالب مردم است که در جریان انتخابات و انقلاب و ... به سیاست‌مداران و چهره‌های شاخص اجازه می‌دهد به قدرت برسند. اما در جوامع دموکرات و پیشرفته این طرز تفکر جنبه خردگرایی دارد و به نسبت آرمان‌های انسانی تنظیم می‌شود، به همین دلیل هر سیاست‌مداری که بیشتر نیازهای مردم را بشناسد به قدرت می‌رسد (این نیازها به نسبت شرایط تغییر می‌کند). اما در جامعه ما اصل دین به عنوان عقیده قالب پذیرفته می‌شود و این فرصت گران‌بهایی برای سیاست‌مدار است تا از نردبان دین بالا رود (البته در جامعه ما که خود دین سیاست را بر عهده گرفته برای سیاستمدار راه دیگری هم باقی نیست).


اما وقتی به ریشه این مشکلات نگاه می‌کنیم آن را در مردم کشور می‌یابیم. مردمی که اکثریت مسلمانی دارد که بیشترشان اسلام را نمی‌شناسند و کورکورانه از آن پیروی می‌کنند (بنا به تجربه شخصی عرض می‌کنم)، و این مردم راحت‌ترین راه را در اختیار سیاست‌مدار برای موج سواری قرار می‌دهند. نمونه بارز آن هم خمینی که مردم نه حرف درستی از او شنیدند نه کار درستی دیدند، اما به دلیل فقیه دین بودن او را به عنوان امام خود انتخاب کردند.


از این رو وقتی به شرایط کنونی ایران که بخشی از مردم سی و یک سال طعم دین را در راس حکومت چشیده‌اند و دهان به اعتراض گشوده‌اند می‌نگریم، دلیل مطرح کردن «اسلام رحمانی» از طرف برخی چهره‌ها را درک می‌کنیم.


 


هزینه موروثی شدن ولایت در خاندان خامنه‌ای

 انا المسموم ما عندی بتریاق و لا راقی

ادر کاسا و ناولها الا یا ایها الساقی


تنها شخصیت قابل تحمل در برهوت صدر اسلام امیرالمومنین یزید است. می‌توان نسبت او با زمانه‌اش را با نسبت حافظ شیراز با زمانه سراسر ریا و دروغ و قدرت طلبی‌اش یکی دانست. تز من این است: یزید حافظ زمانه خویش است. چرا حافظ در میان این همه شخصیت به ظاهر بزرگ که گوش ما را از کودکی تا حال از فضائل‌شان؟! پر کرده‌اند در آغاز دیوان‌اش به استقبال یزید می‌رود؟ آیا این هم‌ذات پنداری نه به خاطر آن است که یزید در واقع حافظ زمانه خویش است؟


برخلاف افسانه‌سرائی‌های شیعه غالی(که ازهمان اول به توحید سوء قصد کردند و می‌خواستند تعطیل‌اش کنند) سیاست یزید سیاست مشت آهنین نبود. یزید تنها شخصیت اهل راستی و درستی و مداراجو در دوره فتنه‌گری‌های صدر اسلام بود وبه قول حافظ قائل به سیاست «با دوستان مروت با دشمنان مدارا» بود(به بیان علی خامنه‌ای «سیاست جذب حداکثری و دفع حداقلی»). با اینکه حسین برخلیفه مسلمین و امیر مومنان خروج کرده بود و مطابق شریعت جدش محارب با خدا و مفسد فی الارض محسوب می‌شد و حکم‌اش اعدام فوری و بدون محاکمه بود اما یزید با ایشان مدارا کرد و در اجرای حدود شرعی تولرانس نشان داد. او دستور داد تنها مانع از پیوستن سران فتنه به بقیه فتنه گران در کوفه شوند و حداکثر رافت اسلامی را در حق ایشان به کار برند. فرمانده لشکر یزید تمام مراتب امر به معروف و نهی از منکر را به جا آورد و ده روز تمام لسانا از منکری به این عظمت(خروج بر ولی فقیه زمان) بازش داشت اما حسین دست بردار نبود. او به هیچ وجه اهل مدارا نبود و می‌خواست به هر قیمتی خود را به شورشیان کوفه برساند و...


 

به هزار شیوه دلالتش کردند بی‌فایده بود. ریزش‌ها از اطرافش شروع شد و تا زمانی که آن انگشت شمار شورشی باقی مانده دست به شمشیر نبردند لشکر مقتدر و متشرع یزید آزادی بیان و حق حیات آنها را سلب نکردند(هنوز بعد از هزار و چهارصد سال یک مورد خلاف این از دوست و دشمن گزارش نشده است). بعداز خواباندن فتنه، زنان و کودکان محاربین را به شام بردند. تمام زخم زبان‌های زینب را بنابه سفارش یزید تحمل کردند تا به شام و دستگاه نسبتا محقر خلافت اسلامی رسیدند. یزید برخلاف بقیه خاندان بنی امیه که نسل اندر نسل پرده دار کعبه بودند و اهل زهد ریائی اهل راستی بود و اگر زهدی داشت زهد واقعی. او بر سرنوشت سران فتنه که سرشان اکنون بر نیزه شده بود افسوس خورد و با لحنی زاهدانه شعری سرود:


لعب الهاشم بالملک...

فرزندان هاشم با ملک و مملکت بازی کردند و با وسوسه یک بیگانه(سلمان فارسی) علیه حکومت محقر پرده‌داران کعبه کودتا کردند. با وجود روشدن دست محمد در«قضیه غرانیق» باز فتنه‌گری را ادامه دادند تا بالاخره حکومت بنی‌امیه را برانداختند. با این‌حال مرد ساده دل و بی‌ریائی مثل ابوسفیان پیامبری محمد را باور کرد و حتی پسرش معاویه سرباز جان برکف این دین بدعت گذار شد. معاویه پسر زیرک ابوسفیان به جهت شجاعت، شایستگی و لیاقتی که از خود نشان داد استاندار شام شد و علی که همیشه در توهم توطئه به سر می‌برد این را از چشم بی‌طرفی خلیفه دید. او به شکلی زیرکانه و بدون پذیرش مسئولیت کار فرمان ترور خلیفه را صادر کرد( به صحبت‌های استاد مصباح در این خصوص و اجتهاد به آن برای توجیه ترور مخالفان رجوع کنید). علی با هر توطئه‌ای نتوانست معاویه را شکست دهد و پسر ارشدش هم مجبور به عقد پیمان صلح شد. حالا نوبت حسین فرا رسیده است. رسوایی به تمامی پدیدار شده ودر این نیمروز بزرگ دیگر جای انکار و تردید نیست....


یزید بر این واقعه افسوس می‌خورد و شعرش را تکرار می‌کند در حالی که کل داستان یکجا جلوی چشم زینب مجسم شده است. زینب نمی‌خواهد باور کند و ناباورانه اشک می‌ریزد. سرانجام رسوائی برادر را تاب نمی‌آورد و با نیش کلام سردش به امیرمومنان حمله می‌کند. یزید مرد کوچکی نیست. وضع و حال زینب را درک می‌کند. دستور می‌دهد تا با رعایت احترام کاروان را به مکه بر گرداند...


این سرنوشت کسانی ست که می‌خواستند خلافت الهی را تا ابد در خاندان‌شان باقی نگه دارند هرچند که در قرآن آمده باشد که «ولا ینال عهدی الظالمین». یزید مدت زمان زیادی نتوانست زمانه کثیف‌اش را تاب بیاورد. هیچ شخصیت والایی نمی‌تواند افول معنوی زمانه‌اش را تاب بیاورد. او بعد از چهار سال دق کرد و مرد.


قصه امروز علی خامنه‌ای و پسرش بی‌شباهت به داستان امام اول و سوم شیعیان غالی نیست. با این تفاوت و چرخش که این بار علی پیش دستی می‌کند و بی‌صبرانه می‌خواهد نگذارد قصه کربلا تکرار شود.آیا فانتزی بنیادین بنی هاشم از روز پیروزی محمد تا روز عاشورا همین داستان سرایی و پیش گوئی درباره قصه کربلا نیست؟ علی ما می‌خواهد معاویه را قصاص قبل از جنایت کند و بلکه با او بجنگد به جهت اینکه ممکن است پسرش که به حدود شرعی محمد با وجود آنکه به آنها باور ندارد بر اثر اجبار زمانه و انتظار مسلمین از او دررابطه با فرزندان علی عمل کند. بنابراین باید قاعده بازی را عوض کرد و شریعت رابه گونه ای تغییر داد تا فرزندعلی از چنگ قانون بگریزد. این است که علی قرآن ناطق می‌شود. راستی آیا یک استان کوچک مثل شام ارزش ایجاد تفرقه و شکاف میان امت نوپای اسلامی را داشت؟ یا اینکه توتالیتاریسم علی ریشه در توهم توطئه و پیش اندیشی برخی اطرافیان درباره رقیب خانوادگی او دارد و یزید، این کودک بازیگوش، این موجود معصوم بی‌خبر از همه چیز و همه جا، در واقع به دام رویه برساختن دشمن می‌افتد، رویه‌ای که در خون خانواده علی است و رویه خانوادگی‌شان. ابولحسن، این مظهر توهم توطئه، با انقلاب اسلامی و جامعه نوپای مسلمین همان کاری را کرد که پدر مجتبی با جامعه مابعد انقلابی ِ اسلامی ایران. میل به استبداد و موروثی کردن قدرت هر انقلابی را به زمین گرم می‌کوبد و انقلاب ما استثناء نیست.


 


طرح افزايش سه روزه تعطيلات عيد فطر

خبرآنلاین نوشت: از آنجا که این طرح در راستای منویات دولت بود، انتظار می‌رفت که طراحان نیز از حامیان دولت باشند. اما محمدرضا تابش دبیرکل فراکسیون اقلیت به عنوان طراح آن سخن گفت.

این نماینده مجلس در گفت‌وگو با پارلمان‌نیوز اظهار داشت: «اینکه تعطیلات عید فطر افزایش یابد به این معنا نیست که دو روز دیگر به تعطیلات رسمی کشور اضافه شود، بلکه پیشنهاد بنده این است که دو تعطیلات دیگر حذف و این دو روز تعطیلی جایگزین آن‌ها شود.»

تابش افزود: «به عنوان مثال روز ۱۵ خرداد که به گفته امام راحل عزای عمومی است باید گرامی داشته شود و مراسم‌های مربوط به آن با شکوه هرچه بیشتر انجام شود ولی می‌تواند تعطیل نباشد، همچنین روز ۲۹ اسفند، روز ملی شدن صنعت نفت که با توجه به اینکه در آخرین روز سال است نیازی به تعطیل بودن آن روز نیست ضمن آنکه باید احترام این روزها را هم حفظ کرد.»

به اعتقاد وی در سال همت مضاعف نمی‌توان به شمار روزهای تعطیل كشور افزود.

تابش در بخش دیگری از سخنان خود عید فطر را عیدی بزرگ عنوان كرد وگفت: «متاسفانه تعطیلات عید فطر با توجه به عظمت آن، تناسبی ندارد و این درحالی است كه بسیاری از كشورهای اسلامی تعطیلات عید فطر را تا ۱۶ روز افزایش داده‌اند.»

وی همچنین  با اشاره به این كه كاهش ساعت كاری در ماه رمضان همه‌ساله از سوی دولت انجام می‌شود، گفت: «جامعه باید واقع‌بین باشد. اقدام دولت در كاهش ساعت كار در ماه رمضان پسندیده بوده است اما از سویی مغایر قوانین موضوعه است كه از سوی هیات تطبیق مصوبات دولت با قانون اعلام شده است. اما طرح حاضر این مشكلات قانونی را رفع می‌كند.»

كاظم جلالی و هادی مقدسی از نمایندگان اصولگرا با این طرح موافق بوده‌اند اما در هر دو جناح نیز مخالفینی داشته است. مصطفی كواكبیان نماینده اقلیت مجلس و احمد توكلی نماینده شاخص جناح محافظه‌كار با این طرح مخالفت كرده‌اند.


 


استعدادهای درخشان


عقاید و ایدئولوژی ها هم مثل میوه جات تاریخ مصرف دارند. صرف نظر از اصراری که بر درست و برحق بودن یک نگرش می‌شود، همیشه باید انتظار بایگانی شدن یک طرز فکر را  داشت.  از فریاد اسلام‌خواهی میلیونی مردم ایران در بهمن ۵۷ تا خروش میلیونی همان مردم در تیرماه ۸۸ برای نفی تسلط دین بر امورات مردم تنها سی سال فاصله بوده است. بی‌تعارف قاطبه اهل علم  و دانشگاه می‌بایست بپذیرند که در صورتی که حکومت پهلوی میلی به زدایش گرایشات مذهبی از میان مردم داشت - که نداشت - و در صورتی که حکومت یک نفر بر یک کشور با مدرن شدن همزمان آن کشور می‌پایید - که نپایید - بسیار دور از ذهن است که با گسترش علم و آگاهی می‌توانستند در دوره‌ای سی ساله، «دست آورد»های یک حکومت اسلامی را در «مذهب زدایی» از امورات جمعی را به چنگ بیاورند.

از این جهت به نظر می‌رسد طایفه‌ای که سی سال اخیر بر سیاست ایران مسلط بوده‌اند خبره‌ترین در دست مالی کردن سوژه‌اند. با این حساب، نگارنده امیدوار است که با توجه به  این تبحر و چیره دستی ایشان در «ترین» شدن در هر سوژه‌ای، و نشان دادن تمامی ظرفیت‌های عملی هر ایدئولوژی، پیله کردن نوفاشیست‌های اسلامی به «روح ایرانی» و ماتیکی کردن ژست‌هایی چون پرچم بوسی و «ای ایران»خوانی، به خوبی بتواند ضعف‌های تئوری ناسیونالیسم منهای دموکراسی فدرال را برابر چشمان جامعه ایرانی بگذارد. نگاهی به سابقه ایشان در سه دهه گذشته و توان آزمایی ایشان با وطن پرستی، ولایت پرستی و ... نشان از استعدادی درخشان دارد تنها نگرانی این است که ساعت واشنگتن و تل آویو با سرعتی متفاوت از سرعت ساعت اتمی تهران بگردد و فرصتی دیگر از این پدیده «ایرانی» سلب شود.





 


در باره جمعه‌گردی اخیر اسماعيل نوری‌علا

نوشته کوتاه زیر الهام گرفته از مقاله خوب اخیر آقای اسماعيل نوری ‌علا است، مقاله‌ای که باید به آدرس ایمیل هر یک از رهبران اپوزیسیون خارج از کشور فرستاده شود.


هر کدام از رهبران اپوزیسیون را به تنهایی که می‌بینی دم از آزادی‌خواهی می‌زند و ملت ایران را بزرگ و دانا و آزادی‌خواه و چه و چه می‌نامد. اما آیا خود او اینقدر بزرگی دارد که گفتگو با دیگر رهبران اپوزیسیون را کسر شان خود نداند؟ آیا او اینقدر داناست که بداند این درد مشترک هرگز جدا جدا درمان نمی‌شود؟ آیا او به راستی به آزادی ملت در بند و به جان آمده مان می‌اندیشد یا در اندیشه گرفتار کردن آنها به بند خود است؟

 اگر رویای مشترک شما
رهبران اپوزیسیون، آنگونه که مدعی هستید، دیدن روزی است که شر حکومت منحوس اسلامی از سر ایران کم شود و مردم بتوانند آزادانه و آگاهانه نظام سیاسی دلخواه خود را انتخاب کنند، پس دیگر چه چیزی مانع گرد هم آمدن شما است؟ بگذارید حدس بزنم: شاید گذشته او و  شاید آینده تو؟ با این وصف، چگونه به خود جرات می‌دهید که به من بگویید که دغدغه‌ای به جز آینده ایران عزیزمان را ندارید؟ چرا اصلا من هوادار، رهبر خود را تحت فشار قرار نمی‌دهم تا دست از وراجی برداشته و با دست همکاری دراز کردن به سوی دیگر رهبران اپوزیسیون گامی عملی در جهت اثبات ادعاهای خود بردارد؟

به توی هوادار هم بگویم که اگر از رهبر خود چنین در خواستی کردی و او بهانه آورد که زمینه مشترک همکاری فراهم نیست، بدان که او نه تنها یک دروغگو است بلکه تو را هم نادان فرض کرده
است. روشن است که زمینه مشترک برای همکاری همه کسانی که مدعی مبارزه برای ایجاد ایرانی آزاد هستند طبیعتا ایجاد ایرانی آزاد است! 


سخن آخر با شما رهبران اپوزیسیون: دست از خودخواهی و [...] بر دارید و گرد هم آیید قبل از آنکه استیصال این ملت به آنجا برسد که دست به دامان امثال حسن خمینی شود!  



 


تاخیر در آغاز به کار رسا تی‌وی

در حالی که قرار بود شبکه تلویزیونی رسا در دهه اول ماه رمضان آغاز به کار کند هم اکنون با نزدیک شدن به نیمه این ماه؛ هم چنان بی‌هیچ توضیحی افتتاح نشده است. با توجه به حساسیت مقطع زمانی فعلی و نزدیک بودن روز قدس؛ شایسته است این امر هر چه سریع‌تر صورت گیرد و یا دست کم سایت جرس با یادداشتی آخرین وضعیت رسا را به بینندگان گزارش دهد. پخش اینترنتی رسا قابل مشاهده آن لاین برای سرعت ۲۵۶ هم نیست چه رسد به ۱۲۸ که غالب دارندگان اینترنت ADSL سرعت شان در آن حد و اندازه است. دست کم می‌توان تا آن موقع با کاستن از سایز و حجم تصویر؛ تعداد بیننده‌های بیشتری در اینترنت داشت. امید که این یادداشت به رویت بخش فنی جرس و رسا برسد.


 


پاسخ به مقاله «نقد آیات»

آقای مسعود موحد مطلب خود را با ارائه تعریف صحیح لغوی «معجزه» آغاز می‌کند یعنی «امر خارق العاده‌اي كه ديگران از آوردن مثل آن عاجز باشند». ما نیز بر همین اساس به انتقادات پاسخ می‌دهیم و نشان می‌دهیم که انسان از آوردن مثل آیات قرآن عاجز خواهد بود. در این راستا، انتقادات منتقد را با قلم خاکستری رنگ نشان خواهیم داد و پاسخهای خود را با قلم مشکی.

 

 

انتقاد نخست نویسنده این است که:

در وجهه ايهامي و كنايت‌هايي كه در قرآن وجود دارد و كلا در مورد آرايه‌هاي ادبي بكار رفته در اين كتاب بحث كارشناسي، با علماي ادبيات. اما آنچه در قدر فهم نگارنده است آنكه كتب و داستان‌هايي بس زيباتر و جذاب‌تر از قرآن را ديده و خوانده‌ام كه انسان را ياراي زمين گذاردنشان نبوده تا سطر آخر را نخوانده است.


پاسخ این است که بر خلاف پیش فرض ذهنی نگارنده، قرآن کتاب داستان نیست و در هیچ آیه‌ای گفته نشده که قرآن یک کتاب داستان جذاب می‌باشد. همانطور که در ابتدای قرآن، در آیه دوم سوره بقره آمده است قرآن (هُدًى لِلْمُتَّقِينَ) یعنی «برای متقیان هدایت است» و با مطالعه سایر آیات قرآنی در می‌یابیم که قرآن نه کتاب داستان بلکه کتاب «نجات انسان از گمراهی» و «هدایت او به سمت نور و سعادت ابدی» است و در آن حقائق گوناگون مرتبط با زندگی دنیوی و اخروی انسان بیان شده است و وقایع تاریخی بازگو شده در آن در بر گیرنده عبرت‌هایی است که در راستای هدایت انسان و به فکر واداشتن او هست و نه داستان سرگرم کننده و همچنین هدف از نزول قرآن توسط خالق انسان‌ها با هدف از نگارش رمان‌های تخیلی هری پاتر آسمان تا زمین تفاوت دارد. بنابر این نمی‌توان یک کتاب داستان را با کتاب هدایت مقایسه کرد زیرا در غیر این صورت قیاس مع الفارق صورت گرفته است.


دومین نظر شخصی نویسنده چنین است:

بعضي شايد بگويند كه قرآن به زبان عربي نازل شده و چون ما فارسي زبانان ترجمه اين كتاب را مي‌خوانيم از زيبايي بي‌بديل آن نا آگاهيم.


در مورد عربی بودن قرآن باید به این نکته توجه داشت که جوینده حقیقت هر زبانی را که در این راه مورد نیاز داشته باشد یاد می‌گیرد و در این راستا تلاش می‌کند و در مورد زیبایی‌های موجود در قرآن بیان این نکته ضروری است که اسلوب ادبی بکار رفته در آن قبل از نزول قرآن در هیچ کتاب عربی قبل از قرآن سابقه نداشته است و ادبیات منحصر بفرد موجود در آن بر افرادی که حتی از زبان‌ها و نژادهای دیگر، جوینده حقیقت بوده‌اند و در تحقیقات خود به اسلام و نهایتا به کلام خالق انسان رسیده‌ اند پوشیده نبوده و البته آنرا بسیار ساده و قابل فهم یافته‌اند و در این راستا می‌توانید تجارب شخصی بزرگان ادبیات ایران زمین در کتابهایشان و یا زندگینامه تعدادی از محققین معاصر را بخوانید تا با عزم جزم شده و روحیه محکم حقیقت جویی و تجارب شخصی این افراد در این زمینه آشنا شوید:

۱- به سوی نور جلد اول، دوم و سوم
۲- توبه کنندگان - داستان توبه تعدادی از بانوان عصر حاضر
۳- از آهنگ پاپ تا آهنگ ناب
۴- لیست ویکیپدیا از تعدادی از هدایت یافتگان شهیر
۵- قرآن کتابی شگفت انگیز


 

انتقاد بعدی نویسنده:

كافي است ليست بلندبالايي از شاهكاراي ادبي كه توسط مترجمان به زبان فارسي ترجمه شده‌اند را شاهد بياوريم كه با وجود ترجمه بودن متن، از زيبايي و كشش و ايجاز جملات و كليات اثر كاسته نشده است.


نکته مهمی که الهی بودن قرآن را اثبات می‌کند این است که سخنان پیامبر صلی الله علیه وسلم در کتب حدیث همگی ثبت هستند و سبک ادبی و اسلوب گفتاری در عبارات احادیث زمین تا آسمان با اسلوب قرآن متفاوت هست و هر زبان شناس عرب به راحتی این تفاوت‌های چشمگیر را مشاهده می‌کند و امکان ندارد که یک نفر در آن واحد بتواند با دو اسلوب کاملا متفاوت سخن بگوید و در سنت ثبت هست که پیامبر در آن واحد آیات نازل شده (قرآن) و تبیین‌ها و توضیح‌های خود (حدیث) را که هر دو جدید بودند و اسلوب گفتاری متفاوتی داشتند را برای یارانش بیان می‌نمود و هر انسانی از چنین کاری عاجز هست (آن هم کسی که سواد خواندن و نوشتن ندارد) پس بدون تردید قرآن معجزه هست. برای مثال شما می‌توانید به هر زبان شناس عرب عبارات حدیث و قرآن را نشان دهید تا تفاوت‌های زمین تا آسمان آنها را به شما بگوید. برای مثال در اینجا دو عبارت را یکی از حدیث و دیگری از قرآن می‌آورم: «من كذب علي متعمدا فليتبوا مقعده من النار» از صحیح بخاری و «ومن اظلم ممن افترى على الله كذبا ،او قال اوحي الي ولم يوح اليه شيء ،ومن قال سانزل مثل ما انزل الله، ولو ترى اذ الظالمون في غمرات الموت والملائكة باسطوا ايديهم ،اخرجوا انفسكم اليوم تجزون عذاب الهون بما كنتم تقولون على الله غير الحق وكنتم عن اياته تستكبرون» از قرآن هر دو عبارت در مورد دروغ بستن به وحی بود اما از لحاظ ادبی، به هیچ وجه همخوانی ندارند. همچنین زیبایی‌های خاصی که در قرائت قاریان قرآن دیده می‌شود هرگز برای تلفظ عبارات حدیث بکار نخواهد رفت چون تفاوت‌های آن ملموس شده و زیبایی آن از بین می‌رود و این ناشی از تفاوت ادبی آنها است.


یکی دیگر از تفاوت‌های بارز قرآن با آثار ادبی بشری این است که یادگیری و فهم آثار ادبی نگاشته شده توسط انسان غیر همزبان آسان نیست اما یادگیری قرآن آسان است و می‌بینیم که با وجود اینکه اسلوب ادبی قرآن در هیچ کتاب عربی سابقه نداشته و ادیبان قدیم و جدید عرب را متحیر کرده است، باز هم یادگیری آن توسط غیر عرب زبانان ساده است اما یادگیری مثنوی توسط یک عرب یا غیر فارس دیگر آسان نیست. به کتاب‌هایی که گذاشتم مراجعه کنید.


از دیگر نکاتی که آسمانی بودن قرآن را اثبات می‌کنند بیان دقیق و موجز مسائلی است که درستی و نادرستی آنها تا یک‌صد سال پیش بر غیر مسلمین مشخص نبوده و پس از پیشرفت‌های علمی حاصله درستی آنها مشخص شده‌اند که از آن دسته می‌توان به حالات تصویری مراحل خلقت جنین، محل قرارگیری سلول‌های تناسلی بنیادین، وضعیت کائنات قبل از شکل‌گیری آنها، بسط تدریجی کائنات، رخدادهای تاریخی پیش‌بینی شده فراوان و امثال آن اشاره کرد. اصولاً قرآن کریم کتاب هدایت و راهنمای بشر برای عبادت خالصانه خدا می‌باشد نه کتاب نظریات و یافته‌های علمی اما به منظور اثبات معجزه بودن آن همواره اشارات علمی در آن وجود دارد تا تائیدی بر الهی بودن قرآن و نبوت پیامبر اسلام صلی الله علیه و سلم باشد. در مورد خلقت جنین می‌توانید به ویدئوهای پروفسور کیت مور (Keith Moore) پدر جنین شناسی جهان و دانشمند مسلمان شده مراجعه کنید و برای محل قرارگیری سلول‌های تناسلی اولیه یعنی Primordial germ cells یا PGCs میتوانید به الطارق/7 و برای مهبانگ به النبیاء/۳۰ و توضیحات این لینک و در رابطه با بسط تدریجی کائنات به الذریات/۴۷ و برای مشاهده اعجازات علمی دیگر به بخش‌های انگلیسی و عربی وبسایت quran-m.com مراجعه کنید.


 

منتقد در ادامه انتقادات خود سوالی را بدین شکل مطرح نموده است:

آنگاه كه متوني زيباتر و شيواتر از قرآن وجود دارد و مهم‌تر از همه جنبه عملي آن است كه مغفول مانده. قرآن به عنوان معجزه بايد كه نمود بارز بيروني داشته باشد. از پس اين يك‌هزارو چهارصد سال اين كتاب بر چه كساني تاثير معجزه گونه‌ای گذارده است؟


پاسخ به این سوال برای ما بسیار ساده است چون کسانی که ما ایشان را بزرگان علم و دانش و ادبیات ایران می‌نامیم از تاثیر گذار بودن قرآن بر شخصیت و آثارشان سخن می‌گویند مثلاً طبری مورخ ایرانی قرن سوم هجری و یکی از نوابغ روزگارش کتاب معروف «تفسیر القرآن ومعانیه» را نگاشته است و سعدی نامدار می‌گوید «مراد از نزول قرآن تحصیل سیرت خوبست» و حافظ با افتخار تمام می‌گوید «هر چه کردم همه از دولت قرآن کردم» و ابن سینای دانشمند در مورد مسلمان بودنش ادعا می‌کند که «محکم‌تر از ايمان من ايمان نبود» و سایر ادیبان و فرهیختگان تاریخ ایران نیز از موثر بودن قرآن بر آثار ایشان سخن گفته‌اند که پاسخ سوال منتقد بدین شکل داده شد که البته چنین تاثری از قرآن طبیعی است زیرا قرآن انسان را به تعقل و تحقیق و پژوهش و اندیشیدن در درون خود (روم/۸) و همچنین اندیشیدن در آسمان‌ها و زمین (آل عمران/۱۹۱) دستور می‌دهد.


 

یکی دیگر از انتقادات چنین است:

خوارج، كه همگي از حافظان قرآن بودند؟
يا نسلهاي ماضي چون وهابيان، طرفداران القائده، جندالله و يا همين هموطنان شيعه خودمان، مسئولاني چون سردار زارعي‌ها، رفيق دوست‌ها سعيد امامي‌ها و....


عبارت وهابی برچسبی است که توسط حاکمان ایران و برخی فرقه‌های متصوفه ابداع شده است که هیچ تعریف خاصی برای آن ندارند و مشخص نیست که منظورشان از وهابی یعنی چه و شما فردی را نمی‌یابید که خود را وهابی بداند. در مورد فرقه های «منحرف» که برداشت‌های شخصی از آیات قرآن دارند بیان این نکته کافی است که خداوند در آیه هشتاد و دوم سوره اسراء به صراحت می‌فرماید: «وَنُنَزِّلُ مِنَ الْقُرْآنِ مَا هُوَ شِفَاءٌ وَرَحْمَةٌ لِلْمُؤْمِنِينَ وَلَا يَزِيدُ الظَّالِمِينَ إِلَّا خَسَارًا» یعنی «و از قرآن، آنچه شفا و رحمت است برای مؤمنان نازل می‌کنیم و ستمگران را جز خسران نمی‌افزاید» یعنی لزوما هرکس قرآن بخواند برحق نیست چون بسیاری گروه‌ها و افراد هستند که از ناب بودن یک حقیقت سوء استفاده می‌کنند و یا به‌دلیل مقلد بودن فریب این گروه‌ها را می‌خورند که دلیل آن استدلال فاسد به نصوص الهی بر اساس امیال درونی توسط انسان‌های گمراه است و در مورد اینکه چه کسانی با مطالعه قرآن گمراه می‌شوند خداوند در آیه بیست و ششم سوره بقره در رابطه با مثل قرآنی می‌فرماید: «يُضِلُّ بِهِ كَثِيرًا وَيَهْدِي بِهِ كَثِيرًا وَمَا يُضِلُّ بِهِ إِلاَّ الْفَاسِقِينَ» یعنی «خدا جمع زیادی را با آن گمراه و گروه بسیاری را هدایت می‌کند ولی تنها فاسقان را با آن گمراه می‌سازد» و پیامبر در توصیف خوارج می‌فرماید «يقرؤون القرآن لا يجاوز تراقيهم يمرقون من الإسلام» (صحیح بخاری/۶۹۳۴) یعنی «قرآن می‌خوانند اما از حنجره‌های‌شان تجاوز نمی‌کند و از اسلام مارق می‌شوند». برای توضیحات بیشتر در مورد خوارج به این کتاب مراجعه کنید که در حالت کلی در این زمینه روشن‌گرانه است.


 

آخرین انتقاد ایشان چنین است:

تاثير اين آيات كه معجزه خوانده مي‌شود بر سي ميليون دانش آموز نسل سوم كه هر روز و هر روز بر سر صف‌هاي مدرسه، اين آيات را نوش كرده‌اند چه بوده، كه امروز همين‌ها جزء سرسخت‌ترين ناقدان همان آياتند؟


قرآن برای عمل کردن به آن نازل شده است (اسراء/۹) ولی مدرسه‌ای که شما دانش آموز آنجا بوده‌اید اساسش بر پایه ولایت مطلقه فقیه که پدیده‌ای الحادی و معادل انکار قرآن هست بنا نهاده شده است. برای اثبات الحادی بودن ولایت مطلقه فقیه همین بس که در آیات العنكبوت/٢٢ و البقرة/١٠٧ و التوبة/١١٦ و هود/١١٣ و السجدة/٤ از قرآن صراحتا آمده است: «جز خدا هیچ ولی‌ای ندارید» اما طرفداران این نظام «شرک آلود» با افتخار تمام می‌گویند «ولی مطلق ما خامنه‌ای‌ست». پس در حقیقت خامنه‌ای را چون بت پرستش می‌کنند و نسبت به ایات صریح قرآن الحاد دارند. در آیات قرآن باید تفکر و تعقل کرد و به همین خاطر است که سعدی می‌گفت: «مراد از نزول قرآن تحصیل سیرت خوب است نه ترتیل سورت مکتوب». (سورت=سوره)


(هو الذي ينزل على عبده آيات بينات ليخرجكم من الظلمات إلى النور) حدید/9
«او کسی است كه آيه‌های واضح و روشن را بر بنده خود نازل می‌گرداند تا شما را از تاريكيها به نور برسان»


 
شما این خبرنامه را به این دلیل دریافت می کنید که ایمیل شما پس از تایید وارد لیست دریافت کنندگان شده است. برای لغو عضویت از این خبرنامه به این لینک مراجعه کنید یا به khodnevis-unsubscribe@sabznameh.com ایمیل بزنید. با فرستادن این خبرنامه به دوستان خود آنها را تشویق کنید که عضو این خبرنامه شوند. برای عضویت در این خبرنامه کافی است که به khodnevis@sabznameh.com ایمیل بزنید. برای دریافت لیست کامل خبرنامه های سبزنامه به help@sabznameh.com ایمیل بزنید.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

خبرهاي گذشته