-----------------------------
همه خبرها و ديدگاهاي سانسور شده و پشت فيلتر جمهوري اسلامي مانده را يكجا و بي درد سر در "هستي نيوز" بخوانيد... http://groups.google.com/group/hasti-news/

--------------------------------------------







Google Groups
Subscribe to Hasti News
Email:
Visit this group

۱۳۹۱ خرداد ۱۲, جمعه

Latest News from Norooz for 06/01/2012

Email not displaying correctly? View it in your browser.
این خبرنامه حاوی عکس است. لطفا امکان دیدن عکس را در ایمیل خود فعال کنید.



سلام عزیزتر از جان!

روزهای بهاری عمر ما تمامی ندارد می بینی؟؟؟ همه این زندگی مشترک انگار بهار بوده و خواهد ماند! همه این بیش از سه دهه را عطر بیدمشک و گل سرخ و یاس و اقاقیا معطر کرده است. حالا که به گذشته برمی گردیم می بینیم وه که چه روزگار سبزی داشته ایم با هم و همه دوری های کوچکمان به امید وصل مانند نقطه های ریز سیاه در دفتر خاطرات مانده وگرنه بقیه روزها ستاره های چشمک زن طناز و شکوفه های روشن نازی هستند که خودنمایی می کنند در صفحات خاطرمان.

عزیز مهربان!

یک هجران حاصل کینه توزی سپاه ابلیس دارد به سه سالگی می رسد برایمان و ما تازه داریم به دروازه های معرفت می رسیم با نوشیدن می ناب و تلخ فراق! و شیرینی معرفت را از تلخابه های سختی های دوران به دست آوردن نعمتی است که هر بنده ای را نشاید!

رجب آمده است مهربان یار روزه دار دربندم!

رجب که می آید مرغ سبکبار یادها پر می گیرد. تا اوج آسمان ها می رود تا علی (ع) را از اوج ببیند در زمین خدا. در نخلستان های مدینه. در خانه پیامبر، خانه خودش، خانه زهرا(س). می رود آن بالاها تا «علی» را هم زمان در مسجد و میدان کارزار با ناکثین و مارقین و قاسطین، ببیند. آن بالا از کعبه تا محراب را رصد می کند یاد پریشان ما از ولادت تا شهادت!

باری رجب آمده است و ما به سیزدهمین روزش نزدیک می شویم. تو در بند تنهایی ات که خدا را تنها هم نشین شب و روزت کرده و من این جا در خانه ای که هر زاویه اش تمام تو را برایم به نمایش گذاشته تو را و مردی هایت را که اعجاب آور زمانه شده مرد بی منتهای آرزوهای دراز زنانه من! روز مردانِ مرد که برسد باز هم تو در تنهایی غریبانه خویش خدا را می خوانی و او لبخندهایش را عطایت می کند و من می نشینم این جا در خانه ای که همه جایش به عطر محمدی تو فرزند زهرا آغشته است. می نشینم و چشم ها را می بندم تا تو به تمامی در گستره خاطر سپیدم ظاهر شوی سبزپوش، سبزاندیش، سبزمرام. رجب که بیاید، تو می آیی!

رجب که بیاید بچه ها بهانه تو را می گیرند. دل بهانه تو را می گیرد. پدر بهانه تو را می گیرد و … رجب آمده است! و چشمان من تر می شود با یاد چشمان تو که تار می بیند روزگار تیره و تارمان را به غلبه ستم و سالوس و فریب!

رجب آمده است نازنین! هان بیدارشو! ظهرگاه است و اذان سرداده اند نه به صوت بلال که مادرمان دوستش داشت. نه! اذانی سر داده اند که هشدار دهنده نیست انحراف از مرام محمدی (ص) را. اذانی که مساجد را پر نمی کند از نمازگزار واقعی که نمازش از فحشا و منکر بازدارد. نه این آوای معنوی دیگر فرزندان ما را به محراب نماز و دعا نمی کشاند از آن روز که معنویت را قربانی قدرت کردند. نه قدرت پرجلالت فرعونی بلکه قدرت چندروزه استیجاری که زود بازش خواستند صاحبان زور از داعیان زر به تزویر! و تاج سلطانی چه شیرین آمد کام شبان را و چه سخت است به در آوردن ردای سلطانی از تن او!

رجب آمده است ماه شب های تار من!

تو در نماز و روزه و عبادت خویش غرقه ای و من تو را تصویر می کنم این جا در گوشه تنهایی خود در شهر پر غبار وآلوده ای که می خواست پایتخت مسلمانان باشد و حالا از او پرهیز می کنند همه آنان که در جستجوی مدینه فاضله اند. من تو را در آئینه دل تصویر می کنم. چون همیشه نرم، مهربان، آرام با درونی غوغایی غوغایی! قرارگاه ما شب سیزدهم بند مصطفی! بندی که نام های پیشین را فراموش کرده است از روزی که تو بدان پای گذاشته ای.

قرارگاه ما همین خانه خودمان در منتهی الیه شمال شرقی پایتخت، کمی دورتر از آلودگی های شهرمان، تکیه زده به کوه، چشم گشوده به طبیعتی که دیگر بکر نیست. قرارگاه ما همین دل سودایی خودمان. دل من و تو. سیاهی ها را به آب روان می سپاریم و سپیدی را جستجو می کنیم در دل سیاه شب، در ستیغ کوه، در گستره دشت های سبز سرزمین راست کرداران راست گو، در کرانه نیلگون دریا، در آبی آسمان، آبی آسمانی، سبز سبزسبز، سپید!

مصطفای من! دستت را به من بده اصلا بیا طی الارض کنیم از همین زندان هایمان! من دلم برای سرزمین وحی تنگ شده است. دلم برای قدم گاه ابراهیم و سعی هاجر تنگ شده است. دلم برای بلال و سمیه و عمار و یاسر و ابوذر و سلمان پاک تنگ شده است. دلم برای محمد(ص)، مادرمان زهرا(س) برای مولایمان علی(ع) و برای فرزندانشان تنگ شده است. دلم برای تو برای خودمان تنگ شده است. لختی چشمانت را ببند عزیزم بگذار تاری چشم در وسعت سیاهی شب گم شود. فردا که چشم بگشایی هودجی از نور نام زیبای علی را بر فراز آسمان ها به تماشا خواهد گذاشت. باشد که در روضه رضوان چشمانمان به رؤیت جمال زیبایش منور شود. به جمال زیبای علی مرد لایتنهاهی که مدعیان پیروی اش بدترین و ناجوانمردانه ترین جفا را در حقش کردند و نام عزیز او را به بی عدالتی ها و جور و گزاف گویی ها و زیاده خواهی های خویش آلودند. غافل از آن که «چراغی را که ایزد برفروزد هرآن کس پف کند ریشش بسوزد»!


 


در پی درگذشت فریده ماشینی از اعضای ارشد جبهه مشارکت و فعال حقوق زنان، سید محمد خاتمی نیز، با صدور پیام تسلیتی، با بازماندگان این فعال سیاسی و مدنی اصلاح طلب، ابراز همدردی کرد.


به گزارش سایت محمد خاتمی، پیام رئیس جمهور سابق به شرح زیر است:


بسم الله الرحمن الرحیم
برادر گرانقدرم جناب آقای دکتر رحیم عبادی

خبر چنان تلخ و سنگین است که به دشواری به باور می نشیند! بانوی بزرگوار، آگاه، دین باور و دردآشنا سرکار خانم فریده ماشینی که همواره انسان و ایران را سرفراز و با عزت می خواست و دمی از تلاش برای بسط آگاهی و آزادی و اخلاق آرام نگرفت چشم از جهان فروبست و به دیدار معبود شتافت تا پاداش نیکی، پاکی و خیرخواهی خود را از حضرت حق دریافت کند.

من این ماتم بزرگ را به جناب عالی که همسر و همراه شایسته خود را از دست داده اید و به فرزندان خوب و مهربان و داغدارتان و به همه بستگان و دوستداران آن عزیز تسلیت عرض می کنم و از درگاه حضرت پروردگار برای آن فقیده سعیده علو درجات و برای بازماندگان معزز شکیبایی و تندرستی و پاداش نیکو مسألت می کنم.
ایام عزت مستدام
سید محمد خاتمی
۱۰/ ۳/ ۱۳۹۱


 


آیت الله شیخ احمد جنتی از مشاهیر روحانیت در جمهوری اسلامی ایران است. این روحانی زاده سال 1305دریکی از روستاهای اطراف اصفهان در همه سال های پس از انقلاب مسئولیت و مناصب عالی از ریاست سازمان تبلیغات اسلامی، دبیری شورای هماهنگی تبلیغات اسلامی، امامت جمعه، عضو مجلس خبرگان و مجمع تشخیص مصلحت نظام و شورایعالی انقلاب فرهنگی،...تا عضویت مادائم العمر در شورای نگهبان و دبیری این شورا را پس از سال68 بعهده داشته است، و امتیاز اختراع تکنولوژی " نظارت استصوابی " و اعمال آن از سوی شورای نگهبان را از سال 69 برای خالص سازی مجلس باید بنام او ثبت کرد.

آیت الله جنتی دو پسر به نام علی و محمدحسین داشته که محمدحسین جنتی پس از اعلام جنگ مسلحانهٔ مجاهدین خلق علیه جمهوری اسلامی ایران، به حمایت از سازمان مجاهدین برخاست و همراه با همسرش فاطمه سروری به زندگی مخفی روی آورد تا اینکه بالاخره در ۲۳ خرداد سال ۱۳۶۱ در حملۀ سپاه پاسداران کشته شد.

پسر دیگرش علی جنتی نیز از همراهان محمد منتظری در مبارزات مسلحانه در پیش از انقلاب ۱۳۵۷ ایران بوده است و پس از انقلاب در دوره های مختلف ریاست پستهایی نظیر صدا و سیمای استان خوزستان، استانداری خوزستان، استانداری خراسان، سفیر ایران در کویت، و درآخر معاونت سیاسی وزیر کشور و سفیر ایران در کویت در دوره احمدی نژاد را به عهده داشته که در سال ۱۳۸۹ از این مقام برکنار و خانه نشین شده است.

این زندگینامه مختصر نشان می دهد که آیت الله جنتی از معدود روحانیون بازمانده از دوران امام خمینی در حاکمیت جمهوری اسلامی و از پیگیرترین آنها در خلوص بخشی به کارگزاران نظام مستقر و پیاده کردن ارزشهای اسلامی در جامعه بوده است. اما آنچه جالب توجه می نماید این است :" دبير شوراي نگهبان طي سخناني در همايش مسئولان استاني دفاتر نظارت بر انتخابات با گراميداشت سالروز فتح خرمشهر نسبت به فاصله گرفتن برخي از افراد از ارزش هاي اسلامي هشدار داد و افزود: قدرت اسلام روز به روز بيشتر مي شود اما متاسفانه ارزش هاي اسلامي گسترش نمي يابد، اين امر نتيجه كم توجهي به عدالت است، در حالي كه اساس اسلام عدالت است."

اگر فرض را براین بگذاریم که قصد و نیت آیت الله جنتی در همه سال های عمرش و به ویژه در سال های پس از انقلاب خالص و برای خدا بوده و هیچ قصد و غرض دیگری نداشته است این گفته اورا باید نوعی راستگویی و « اعتراف به شکست » دانست که از ناخودآگاه او بیرون زده و از دهانش بیان شده است. برای اینکه عمق این گفته روشن شود ناچار به توضیحی در این باره هستم:

برپایه مباحث مرتبط مکتبی که می خواهد در جامعه ای حاکم شود باید در برگیرنده دوبخش باشد: ارزش ها و نظریه ساختار جامعه. مفهوم ارزشها به این معناست که کدامین ارزش ها باید سنگ بنای ساختار و توسعه جامعه باشد؟ مفهوم نظریه ساختار جامعه، پاسخ به این پرسش های اساسی است که کدامین سازوکارها هستند که توسعه جامعه را هدایت می کنند و در چه عرصه هایی باید تاثیر گذارند تا بتواند جامعه ای هماهنگ با ارزش های برآمده از مکتب بنا کند؟

آیت الله جنتی قطعا باور به اینکه اشکال در مکتب اسلام است، ندارد از اینرو می گوید:" قدرت اسلام روز به روز بيشتر مي شود " اما اینکه بدنبالش می افزاید :" اما متاسفانه ارزش هاي اسلامي گسترش نمي يابد " معنایش این است که نظام جمهوری اسلامی که ادعای مکتبی بودن دارد و سی و سه سال در اینراه گام زده، در برسازی مفهوم " ارزش ها " و " نظریه ساختار جامعه " ناتوان و عاجز بوده است، و از قضای روزگار ایشان دلیل این امر را هم بخوبی در این جمله بیان داشته است:" اين امر نتيجه كم توجهي به عدالت است، در حالي كه اساس اسلام عدالت است." بله اصل بنیادین مفهوم سازی " ارزش ها " و " نظریه ساختار جامعه " در نظام اسلامی برپایه " عدالت " باید انجام گیرد اما در گذر زمان جمهوری اسلامی از این اصل بنیادین بتدریج فاصله گرفته و امروزه به نظامی همانند نظام های استبدادی و ستمگر آنهم با عنوان دینی تبدیل شده است، و روشن است که به لحاظ محتوایی و رفتارهای درونی جامعه تفاوت چندانی با دیگر نظام های سیاسی غیردینی ندارد.

البته اینگونه اعترافات را در سخنان دیگر روحانیون مشهور و نظریه پرداز نظام سیاسی مستقر کنونی امثال آیت الله مصباح یزدی نیز می توان یافت اما آنچه این روحانیون از آن غافلند اینکه مسبب بوجود آمدن این وضعیت گفتار و رفتار خودشان بوده است. از زمانیکه که آیت الله جنتی با تمسک به نظریه " نظارت استصوابی " فاتحه انتخابات آزاد و رقابتی و منصفانه را در کشور خواند و مشارکت مردم را در انتخابات و تصمیم گیری مشروط به تایید شورای نگهبان کرد، و آیت الله مصباح رای مردم را زینتی و نه مشروعیت بخش به حاکمیت دانست، و مردم تقسیم به " خودی " و " غیرخودی " شدند، و گزینش مکتبی جایگزین صلاحیت های تخصصی و علمی شد، و حقوق شهروندی برهمین پایه تفسیر و اجرا شد، دیگر جایی برای " عدالت " و ارزش ها و نظریه ساختار جامعه برآمده از این اصل بنیادین باقی نماند، و روابط ستمگرانه و فساد و رشوه و دروغ و ریاو...در جامعه جاافتاد و در گفتار و رفتار عامه مردم نهادینه شد. بطور مثال آیا آیت الله جنتی انتظار دارد وقتی مردم می بینند که شورای نگهبان در رای مردم دست می برد و با جابجایی 700 هزار رای مردم تهران فردی مثل حداد عادل را بجای علیرضا رجایی به عنوان نماینده به مردم تحمیل و به مجلس می فرستد، و تاج زاده به عنوان مسئول برگزاری انتخابات علیه ایشان به عنوان دبیر شورای نگهبان شکایت می کند و قوه قضائیه جرئت اقدام به رسیدگی به این شکایت را نمی کند اما در عوض به شکایت شورای نگهبان علیه تاج زاده بلافاصله رسیدگی و حکم به انفصال از خدمات دولتی برای تاج زاده می دهد، دیگر جایی در چشم و دل مردم برای " عدالت " باقی می ماند؟ مردم وقتی می بینند امثال رجایی و تاج زاده و... را بجرم ناکرده به بند و زندان می کشند آیا دیگر " عدالت " ادعایی معنایی دارد؟ در این باره مثال های فراوان می توان زد اما از امثال آیت الله جنتی می توان پرسید آیا همین حمایت بی پون و چرای حاکمیت جمهوری اسلامی از رژیم آدم کش و ظالم سوریه دلیلی براینکه نظام موجود از مدار حق و عدل خارج شده است، نیست؟

آیت الله جنتی حاکمیت اسلامی می تواند با رای مردم یا زور و غلبه در جامعه ای برپا شود اما آنچه مهمتر از قدرت یابی اسلام است پیمودن راهی است که به پیاده شدن " ارزش ها " در جامعه منتهی شود که جوهره اش " عدالت " است. سوگمندانه باید گفت با قرائتی از اسلام که امثال شما و مصباح و...دارید نتیجه ای جز آنچه حاصل آمده و خود شما بدان اعتراف نموده اید، بدست نمی آید. این « اعتراف به شکست » وقتی مفید است که به لوازم و مقتضیاتش پایبند باشید، جناب جنتی فکر نمی کنید که این حاصل عملکرد خود شماست، و رهایی از این وضعیت در بازنشستگی امثال شما نهفته است؟ و اینکه قرائتی دیگر از اسلام شاید بتواند جامعه ما را از این وضعیت اسف بار نه تنها دوری از ارزش های اسلامی بلکه ارزش های انسانی و وجدانی نجات بخشد؟


 


در پی درگذشت عضو موسس و شورای مرکزی جبهه مشارکت سرکار خانم فریده ماشینی این تشکل با صدور اطلاعیه ای ضمن گرامیداشت یاد و نام ایشان از همه همفکران و همراهان خود خواست در مراسم ترجیم این یار سفر کرده شرکت نمایند.

متن این اطلاعیه به شرح زیر است :

انا لله و انا اليه راجعون
تقدير الهي چنين شد تا در ايامي كه هر لحظه آن براي ملت ما سرشار از خاطرات و عبرت‌ها بود، دوستي شفيق، ياري مهربان، همراهي خستگي‌ ناپذير و شخصيتي بزرگ را از دست بدهيم.
فريده ماشيني كه جان خود را در پرتو آئين جاودانه محمدي و علوي و فاطمي پر بار كرده بود و سرمايه وجود خود را در راه سعادت و نيك‌بختي بندگان خدا هزينه مي‌كرد پس از تحمل سال‌ها رنج جسماني و بيماري جانكاه و البته با روحي آزرده از ستم دوران و نابكاري دوست نمايان، جان به جان آفرين تسليم كرد و رحمت و غفران الهي و نعمت جاودان حيات طيبه اخروي را جاگزين اقامت پر درد اين دنياي مادي كرد.
او قرآن پژوهي با ايمان، روشن‌بين، تلاشگر خستگي ناپذير، انديشمندي دورانديش و درد كشيده‌اي راه‌شناس بود كه در تمام طول حيات پاك و پرثمر خود جز به رهايي انسان‌ها از بيداد و خودخواهي نمي‌انديشيد و تمام توان خود را به كار گرفته بود تا در دوران فريب و تزوير با عمل خود مبلغي بي‌توقع براي دين خدا و اسلام رحماني باشد و او كه يار تنهايي خانواده شهداي گران‌قدر انقلاب اسلامي و دفاع مقدس بود در دوران جديد جنبش سبز لحظه‌اي خانواده شهداي اين حركت اميدآفرين را تنها نگذاشت و همواره در كنار آن‌ها و آسيب‌ديدگان بيداد با استمداد از كلام وحي و آيات نور آن‌ها را تسلي مي‌بخشيد و در عمل خط فارقي مي‌كشيد بين اسلام محمدي و اسلام طالباني. او نه عضو شوراي مركزي جبهه مشاركت ايران اسلامي بلكه سرمايه پرافتخاري براي همه حركت‌هاي اصلاح‌طلبانه و بخصوص جنبش زنان بود و در اين راه با سرمايه دانش و ايمان خود، هويت بخش اين جريان‌ها به حساب مي‌آمد.
اينك ما با قلبي شكسته از فقدان او و نيز هجران ده‌ها همراه در بند ستم با چشمي اشكبار اما دلي پراميد به راهي كه او براي ما گشوده است، پيكر پاك او را نه در دل خاك كه به درياي بي‌كران رحمت الهي سپرديم و اميد آن داريم كه خداوند به ما نيرويي عطا كند تا با تحمل اين مصيبت كمرشكن، بيش از پيش به عهد خود با او پاي‌بند باشيم و در راه سعادت و بهروزي خلق او تمام توان خود را به كار گيريم كه مسلما آرامش روح اين بانوي هجرت كرده نيز در همين است.
جبهه مشاركت ايران اسلامي ضمن تسليت به همه خانواده‌هاي داغدار، مخصوصا همسر صبور و متعهد او جناب دكتر رحيم عبادي و فرزندان برومند و شايسته آن‌ها و همه اعضاي جبهه مشاركت ايران اسلامي از عموم دوست‌داران فضيلت و عدالت دعوت مي‌نمايد در مراسم بزرگداشت اين عزيز سفر كرده شركت كنند
جبهه مشاركت ايران اسلامي

مراسم ختم خانم فریده ماشینی، فعال زنان و عضو موسس و شورای مرکزی جبهه مشارکت روز شنبه 13 خرداد از ساعت 16 الی 17:30 در مسجد نور واقع در میدان فاطمی


 


 


زهرا ربانی املشی، عروس ارشد مرحوم آیت الله اعظمی منتظری در نامه ای به رهبری با بیان اینکه بسیار طبیعی است که دل امثال من و خانواده ام، همانند پدرم، از جفاهایی که بر این ملت و انقلابش وارد می‌آید به درد آید و گاهی ناله‌ای و حتی فریادی از سر دلسوزی بر آوریم، که متأسفانه به جای رسیدگی به آن‌ها با رفتارهای خشن مواجه می‌شویم؛ و حتَی به ضد انقلاب بودن متهم می‌گردیم، به طرح شش سوال درباره نسبت سیره علوی و عملکرد حاکمیت فعلی پرداخته است.

به گزارش جرس، این قرآن پژوه و فعال مدنی در نامه ی خود به قسمتی از مطالب مرحوم پدر خود به امام خمینی که در سال‌های اول دهه شصت نوشته شده، اشاره کرده و نوشته است: “کشور بر مبنای نظام تعیین شده در قانون اساسی اداره نمی‌شود. تمام قوا متمرکز در یک قسمت شده و چون دسترسی به آن قسمت برای کسی میسور نیست، همه قدرت در عمل در اختیار یکی دو نفر قرار گرفته و به هر صورت که دلخواه آنها است عمل می‌نمایند. و اگر وضع به این صورت باشد انتظار خوبی نباید داشت؛ چون اگر یکی دو نفر صالح هم باشند آنقدر اشتباه و خطا ممکن است از آنها سرزند که قصوراً نه تقصیراً کشور به انحطاط کشیده شود، چه رسد به اینکه مظنّه انحراف در بعضی از آنها که قدرت را به دست گرفته اند وجود دارد بلکه برای بعضی قطعی است”.

متن کامل این نامه به شرح زیر است:

باسمه تعالی

حضرت آیت الله خامنه ای رهبر جمهوری اسلامی ایران

پس از سلام و تحیت

چند روز قبل به نامه ای از مرحوم پدرم برخورد کردم که در آن خطاب به امام خمینی نوشته بودند: “به دلایل…. بنا نداشتم که نامه‌ای بنویسم و از مشکلات بگویم اما در نهایت، در جوار قبر پیغمبر(ص) و با تفأل به قرآن تصمیم به نوشتن کردم تا انجام وظیفه ای باشد از باب “النصیحة لائمة المسلمین” که بر همگان واجب است.” امروز من نیز پس از حدود سی سال، به تأسّی از ایشان و تفأل به قرآن و برای آرامش نسبی وجدان خود این مختصر را خدمت شما ارسال می کنم.

واضح و مبرهن است که افرادی که برای انقلاب زحمتی هر چند ناچیز را تحمل کرده باشند هرگز در صدد نابودی انقلاب نیستند بلکه از هر صدمه‌ای بر پیکر آن ناراحت شده و به فکر اصلاح آن هستند. بالعکس آنان که طعم تلخ زندان و شکنجه و تبعید را نچشیده‌اند، بسیار طبیعی است که به اندازه انقلابیون زجر کشیده قدر این انقلاب را ندانند و مصالح خود را بر مصالح انقلاب ترجیح دهند.

حضرت آیت الله خامنه ای

جنابعالی از معدود افرادی هستید که به دلیل هم خانه‌‌‌بودن چند ماهه با پدرم در جیرفت، از گوشه‌ای از سختی‌ها و مشکلاتی که خانواده‌ ما در مسیر به ثمر رسیدن انقلاب متحمل شدند آگاهید. و ناگوارتر اینکه از خون دل‌ها و ظلم‌هایی که در سال‌های اول پیروزی انقلاب، یعنی اوایل دهه ۶۰ بر ایشان رفت مطلعید.

مادرم در گرمای طاقت فرسای تابستان جیرفت در خانه‌ای کوچک و با امکانات بسیار کم، با روحیه‌ای خستگی ناپذیر، به تنهایی مسئولیت پذیرایی از ۱۲ – ۱۰ نفر تبعیدی و از جمله جنابعالی و میهمانانی که از راه دور و نزدیک برای دیدار آنها می‌آمدند را بر عهده داشت.

حتماً به خاطر دارید آنقدر روزه گرفتن برای روزه داران بخصوص خواهر کوچکم که تازه مکلف شده بود، طاقت‌فرسا بود که شما گاهی از سر دلسوزی او را به ۴ فرسخی شهر می بردید تا روزه‌اش را افطار کند.

که البته این فقط چند ماهی از سال‌های زندان و تبعید پدرم و سختی‌ها و آوارگی خانواده‌ام بود که شما شاهد آن بودید.

و امَا اکنون، بسیار طبیعی است که دل امثال من و خانواده ام، همانند پدرم، از جفاهایی که بر این ملت و انقلابش وارد می‌آید به درد آید و گاهی ناله‌ای و حتی فریادی از سر دلسوزی بر آوریم، که متأسفانه به جای رسیدگی به آن‌ها با رفتارهای خشن مواجه می‌شویم؛ و حتَی به ضد انقلاب بودن متهم می‌گردیم.

حضرت آیت الله خامنه ای

علت تصدیع، طرح چند پرسش است، البته با الهام از نامه ۵۳ نهج البلاغه، که حضرت علی(ع) خطاب به بنده ای از بندگان خاص خدا می‌نویسد و طبیعتاً در همه مکان‌ها و زمان‌ها قابل اجراست:

حضرت خطاب به مالک اشتر می‌فرماید:

۱ – “اى مالک قسمتى از وقتت را بدون حضور ‏لشکریان و یاران و محافظانت براى صاحبان حاجات قرار بده تا کسانى که کاری دارند به تو مراجعه کنند. و در چنین وقتى به‏خاطر خدائى که تو را خلق نمود تواضع کن و کارى نکن که زبان آنان به ‏لکنت بیفتد و نیز خشونت و بدزبانى و لکنت زبانشان را تحمل کن.”

- آیا افراد نهادهای تحت نفوذ شما و حتی دفتر حضرتعالی چنین می کنند؟ و یا اینکه غالب مردم از دسترسی و درد دل مستقیم با مسئولین محرومند و حتی اگر نامه‌ای هم به دفتر آنان ارسال شود به دلایل مختلف به دست آنان نمی رسد؟

۲ – ” خدا تو را به ‏واسطه این رعیت در معرض امتحان قرار داده است. تو خودت را در معرض جنگ با خدا قرار مده، چرا که اگر شما به‏ یک رعیت ظلم کنى، این جنگ با خداست. ظلم به بندگان خدا جنگ با خداست.” در حدیث قدسى آمده است: “من‏أهان لى ولیّا فقد بارزنى بالمحاربة” اگر کسى به‏یکى از دوستان من اذیت کند علناً با من اعلام جنگ کرده است. اگر زمانى گذشت کردى و بخشیدى نباید پشیمان شوى و از عقوبت‏کردن رعیت خوشحال مشو”.

- آیا افراد مسئول تحت نفوذ شما مطابق دستور حضرت امیر(ع) عمل می‌کنند و از ظلم مبرّا هستند؟

- و آیا زندانی کردن معترضین ظلم نیست؟

- جدا کردن مادر از فرزندان خردسال به جرم دگراندیشی و فعالیت حقوق بشری ظلم نیست؟

- قطع حقوق زن و بچه زندانی ظلم نیست؟

- مبتلا شدن زندانیان به بیماری های قلبی- عروقی- فلج عضلانی و یا بیماری‌های عصبی و فشار خون و… در زندان ظلم نیست؟

- تبعیض‌های اقتصادی، عقیدتی و طبقاتی ظلم نیست؟

محروم بودن خانواده‌های زندانیان سیاسی از حتی یک ملاقات حضوری آن‌ هم در ایام نوروز ظلم نیست؟ و این در حالی است که به زندانیان غیر سیاسی حتی عفو هم تعلق می‌گیرد.

۳ – “مگو من فرماندهى هستم که فرمان مى‏دهم و باید فرمان مرا ببرند؛ اگر چنین فکر کردى که من فرمانده‏ام، تو مشغول فاسدکردن قلب خود شده‏اى و دین خود را هم ضعیف مى‏کنى؛ اگر سلطنت و حکومت در نفس تو ابهت ایجاد کند، پس به ‏سلطنت خدا که بزرگتر و فوق توست توجه کن”.

- آیا این فرموده حضرت دلالت بر لزوم آزادی اندیشه و عمل افراد ندارد؟

- آیا این سفارشات به این معنی نیست که در امر حکومت نباید زور حاکم باشد؟ بلکه همگان باید در نهایت آزادی راه خود را انتخاب کنند. آیا چنین شیوه ای در کشور ما حاکم است؟

۴- ” به افرادى که اهل ورع و صدق و راستى هستند و از خدا مى‏ترسند نزدیک باش، و آن‌ها را عادت بده که خیلى از تو تعریف نکنند، و تو را به‏ چیزى که واقعیت ندارد و تو انجام نداده‏اى خوشحال نکنند، زیرا تعریف زیاد ایجاد عجب مى‏کند، و تو را به کبر و تکبر نزدیک مى‏کند. بزرگى شخص سبب نشود که کار کوچکش را خیلى بزرگ جلوه بدهى، و کوچکى شخص‏هم سبب نشود کار بزرگش را کوچک جلوه بدهى؛ و خیرخواهى رعیت براى رئیس کشور محقق و صحیح نمى‏شود مگر به‏ این‏که مردم برحاکمشان احاطه کنند”.

- در کشور ما کدام دسته آزادند؟ متملقین و چاپلوسان تا کار کوچک را بزرگ جلوه دهند، یا آن‌هایی‌که اهل صدق و راستی هستند و از سرخیرخواهی مشکلات را بازگو می‌کنند؟

۵- “ازامور کسانى را که به تو دسترسى ندارند تفقّد و جستجو کن. و باید براى این‏گونه اشخاص یک عده‏اى را که مورد وثوق تو هستند، از اهل خشیت و ترس از خدا، و اهل تواضع و فروتنى هستند مخصوص گردانى”.

- یعنی نه تنها باید دسترسی مردم به مسئولین آسان باشد بلکه اگر چنانچه بعضی افراد به هر دلیلی از رفتن نزد مسئولین امتناع دارند ، وظیفه حاکمیت است که از آنها دلجویی و رسیدگی کند.

- آیا یکی از جرایم سیاسی که بعضی به خاطر آن زندانی شده اند رسیدگی به امور معیشتی زندانیان سیاسی نیست؟

۶ – “کارى کن که از اول مردم نسبت به‏ تو کینه پیدا نکنند، تو باید ریشه و سبب هر کینه‏اى را از آنان قطع کنى”.

- آیا روش و سیره کارگزاران بخصوص کارگزاران قضایی ما در جهت زدودن کینه هاست یا ایجاد کینه؟

- و آیا زندان‌های طویل المدت، شکنجه‌ها، برخورد نامناسب با خانواده‌ها، و عدم مرخصی، ایجاد کینه در نسل‌های متمادی نمی‌کند؟

امیدوارم در سالروز تولد حضرت علی(ع)، فقط به جشن و سرور و دیدار و صرف ادعای پیروی بسنده نکنیم و با الهام و الگو برداری از سخنان گهربار و زندگی‌ساز ایشان، قبل از اینکه بیگانگان بخواهند برای ما تصمیم بگیرند، با درایت و مشارکت دادن همه آحاد ملت مشکلات به دست خودمان حل شود.

در پایان، به قسمتی از مطالب مرحوم پدرم به امام خمینی در نامه مذکور، که در سال‌های اول دهه شصت نوشته شده، اشاره می‌کنم:

“کشور بر مبنای نظام تعیین شده در قانون اساسی اداره نمی‌شود. تمام قوا متمرکز در یک قسمت شده و چون دسترسی به آن قسمت برای کسی میسور نیست، همه قدرت در عمل در اختیار یکی دو نفر قرار گرفته و به هر صورت که دلخواه آنها است عمل می‌نمایند. و اگر وضع به این صورت باشد انتظار خوبی نباید داشت؛ چون اگر یکی دو نفر صالح هم باشند آنقدر اشتباه و خطا ممکن است از آنها سرزند که قصوراً نه تقصیراً کشور به انحطاط کشیده شود، چه رسد به اینکه مظنّه انحراف در بعضی از آنها که قدرت را به دست گرفته اند وجود دارد بلکه برای بعضی قطعی است”.

والسلام علیکم و رحمة الله و برکاته.

۱۳۹۱/۰۳/۱۰

زهرا ربانی املشی


 



کاش دوربینی بود که حس ها را ثبت می کرد. سکوت ها را نشان می داد و بغض هایی که گاه گره می خورد و گاه روی گونه های فرزندان هاله سحابی جاری می شد. این گفت و گو بیشتر از آنکه از جنس حرف باشد؛ از جنس احساس است. از همان لحظه که وارد خانه می شوی،حضور هاله سحابی را حس می کنی .عکس هایش با تو حرف می زنند و نقاشی های به جامانده از او زندگی بخشند. تقی شامخی، همسر هاله به همراه یحیی و آسیه دو فرزند از سه فرزند آنها با رویی گشاده و آرامش همیشگی پذیرا می شوند. ترجیح می دهند خاطره بگویند.

از هاله ای حرف بزنند که به عنوان یک زن،یک مادر ، یک فعال اجتماعی، یک روزنامه نگار، یک قرآن پژوه و حتی یک زندانی سیاسی برای آنها خاطره هایی برجا گذاشته و رفته. رفتنی که به قول همسر و فرزندانش رفتن نیست چرا که هاله همیشه در آن خانه هست و حضور دارد.

اوایل یکی از روزهای خرداد خبر آوردند که مهندس عزت الله سحابی، رهبر شورای فعالان ملی مذهبی درگذشت. قرار بود پیکر او را در لواسان به خاک بسپارند. هاله که برای تشییع پیکر پدر از زندان به مرخصی آمده بود ؛ شب قبل از مراسم تدفین تا صبح با پدر خلوت می کند و برایش قرآن می خواند . صبح عکس پدر را در دست می گیرد و به همراه سایر تشییع کنندگان به راه می افتد. زمانی نمی گذرد که نیروهای امنیتی به سراغ هاله می روند؛ با خشونت عکس پدر را از دستانش خارج می کنند و با کوفتن بر تخت سینه هاله، او را پخش زمین می کنند. در میان جمعیت همهمه ای برپا می شود.بر سر و صورت هاله آب می پاشند؛ تنفس مصنوعی می دهند؛ اما هاله دیگر نفس نمی کشد. آسیه دختر کوچک هاله، سراسیمه خود را به محل حادثه می رساند:”هاله را دیدم که روی زمین افتاده ، روسری اش باز شده و فقط سفیدی چشمانش معلوم است .همان لحظه تصویر ندا آقا سلطان جلوی چشمانم آمد.” و تقی شامخی، همسر هاله نیز فوری به سوی هاله می دود. با کمک دیگران به اورژانس منتقل اش می کنند اما دیگر دیر شده بود.

هاله سحابی یازدهم خردادماه سال ۹۰ در روز مراسم تدفین مهندس سحابی جان می دهد و زمانی که روشنایی روز رنگ باخته درتاریکی شب، تن بی جان هاله را در جوار پدر به خاک می سپارند…

 

-چه تصویری به عنوان آخرین تصویر از هاله در ذهن همسر و فرزندان حک شده است؟

تقی شامخی که از اوایل دهه ۶۰ با هاله زیر یک سقف زندگی کرده، آخرین روز را به تصویر می کشد:” وقتی این اتفاق افتاد نزدیک هاله بودم. او را به اورژانس بردم.”

کمی مکث می کند و ادامه می دهد:” ولی تصویری که از او یادم است … ساعت از دو صبح گذشته بود که میخواستم بخوابم . به هاله گفتم خسته ای و بهتره که بخوابی. گفت باشه اما تازه رفت سراغ قرآن. من اون شب دو ساعت خوابیدم .صبح هم که بیدار شدم دیدم بیداره. صبح زود رفته بود نان گرفته بود. بهش گفتم خوابیدی و گفت آره خوابیدم. از همان صبح سرش شلوغ بود و مشغول سر و سامان دادن به کارها . جمعیت در کوچه به راه نیفتاده صدایی بلند شد که کسی حالش به هم خورده . فاصله من و هاله خیلی نزدیک بود منتهی من به او توجهی نداشتم و در دنیای خودم بودم. من کنار خیابان بودم و به فاصله چند قدمی ام، هاله با چند خانم دیگر وسط خیابان راه می رفتند.وقتی صدا بلند شد دیدم هاله است که وسط خیابان افتاده.”

 

آسیه ی ۲۴ ساله،دختر کوچک هاله سحابی در گوشه ی اتاق رو به پنجره نشسته است. با صدایی آرام و گرفته ،آخرین تصویر از مادر را به زبان می آورد:” در فامیلمان یک هاله داریم و یک لاله. آن موقع که گفتند هاله حالش بد شده است من فکر می کردم می گویند لاله حالش بد شده. اما به محض اینکه دیدم لاله گوشه ای ایستاده ؛ فوری خودم را به هاله رساندم. روی زمین افتاده بود و روسری اش باز شده بود.سفیدی چشمانش را که دیدم همان لحظه تصویر ندا آقا سلطان جلوی چشمم آمد….” و بقیه ی حرف هایش را فرو می خورد.

یحیی، فرزند ارشد هاله سحابی که فارغ اتحصیل رشته ام بی ای است ترجیح می دهد در این باره چیزی نگوید. سکوت می کند.

-می گویند یحیی شبیه مادر است. خودت چه فکر می کنی؟

آسیه فوری از ان طرف اتاق می گوید:” دقیقا عین هاله است.”

یحیی با خنده می گوید: ” والا نمی دونم چی بگم. آدم خودش متوجه نمی شه.”

تقی شامخی سخنان فرزندان را این گونه ادامه می دهد:” مرحوم مهندس سحابی با هاله شباهت هایی داشت. از نظر منش ها ، رفتارها و علائق . هاله هم با یحیی شباهت هایی داشت. یعنی تیپ رفتارهایشان با هم قرابت دارد . البته آدم ها متفاوت هستند و هر کدام هویتی جداگانه دارند. ”

-یحیی ! چقدر از این شباهت و ظرفیت استفاده می کنی؟ از هاله چه آموختی؟

یحیی با تن صدایی آرام که به سختی شنیده می شود می گوید:” گاهی که فکر می کنم از هاله تاثیراتی گرفتم.آن چیز هایی که الان برایم ارزش شده چیزهایی هستند که زمانی هاله روی آنها تاکیدهایی داشت.چیزهای خیلی ساده مثل چگونگی رفتار کردن با دیگران.”

-چرا هاله را با نام کوچک صدا می زنید و چرا مامان نمی گویید؟

آسیه جواب می دهد:” ما از همان اول عادت داشتیم هاله را با نام کوچک صدا بزنیم. یه جورایی ارثی است. هاله را خودمانی تر و نزدیک تر به خودمان می دانیم.”

و یحیی با تکان دادن سرش به علامت تایید ادامه می دهد:” از همان اول به ما یاد داده بودند که هاله بگوییم.”

 

تقی شامخی نیز در تایید حرف های فرزندانش می گوید: “بچه ها این را از خانواده مادری یاد گرفته اند. با خانواده مادری نزدیک تر بودند. در خانواده ی سحابی، هاله نیز مادرش را زری خطاب می کرد. بچه های ما هم همین فرهنگ را آموزش دیده اند. هاله ظرفیتی داشت که خود را همسطح بچه هایش قرار می داد. این جنبه های مثبتی داشت و تبادلش با بچه ها راحت تر می شد. البته ممکن بود اثر بدی هم داشته باشد که او را به عنوان مادر و بزرگ تر نبینند .از وقتی که یحیی و دخترها به دنیا آمدند خود را همسطح آنها قرار می داد.”

یحیی ضمن حرف های پدر انگار زمزمه می کند:” کلا هاله خود را همسطح و حتی پایین تر از دیگران می دانست . انگار در ذهنش جایگاه والدانه برای خودش تعریف نشده بود و خود را بالاتر نمی دید.”

و پدر دنباله حرف هایش را می گیرد: “بله در برخورد اجتماعی اش هم همین طور بود.اصلا از رفتارهای هاله نمی توانستی تشخیص دهی که چه جایگاه ، هویت و چارچوب های ذهنی ای دارد. شاید این کمک می کرد که منش و روش اصلی خودش را بهتر حفظ کند و مورد تعرض کمتری قرار بگیرد.”

یکی از دوستان قدیمی که مدتی بود هاله را ندیده بود ساعت پنج صبح همان روز- روز تدفین پدر و قبل از مرگ هاله- برای احوال پرسی سراغ هاله می رود. در همان لحظه خانمی می گوید:” خدا انتقام ما رو از اینها بگیره که اجازه نمی دن یک تشییع جنازه را درست انجام بدیم.” هاله با شنیدن این جمله رو به زن می گوید لازم نیست ما برای خدا تعیین تکلیف کنیم که حتما انتقام بگیرد. خدا خودش می داند چگونه رفتار کند.

شامخی با تعریف کردن این داستان نکته ای را یادآوری می کند:” هاله با انتقام گیری، از بین بردن، کشتن، مرگ گفتن، سخت برخورد می کرد. منش و رفتارش جوری بود که این وضعیت ها را تحمل نمی کرد. حتی در جریان اتفاقات بعد از سال ۸۸از برخوردهای خشن با نیروهای امنیتی نیز ناراحت می شد.انتقام را نمی پذیرفت . با نیروها حرف می زد. در همه ی تظاهرات بعد از انتخابات، وقتی به نیروها می رسید به آنها گل می داد. این جزو متن رفتارش بود و ظاهرسازی هم نمی کرد.”

در جریان اعتراضات پس از انتخابات سال ۸۸،هاله را ۱۴ مرداد در روز تحلیف احمدی نژاد در میدان بهارستان دستگیر کردند. او را به دو سال حبس محکوم کردند و به خاطر بیماری پدر به مرخصی آمده بود. زمانی که هاله به زندان برده شد؛ همه نگران سلامتی اش بودند به ویژه آنکه بیماری دیابت داشت. اما همسر و فرزندان هاله هر سه تایید می کنند که هاله در روزهای دربندش، آرامش بیشتری داشت.حالش خوب شده بود و خنده از لب هایش محو نمی شد.

تقی شامخی با لبخند می گوید:”هاله با زندان راحت کنار آمد. از هوا،غذای زندان و برخوردها گلایه ای نداشت.هاله می گفت غذای زندان خوب است ونگرانی اش این بود که چون بعضی از زندانی ها غذای زندان را نمی خورند، غذا حرام می شود. واقعا بیشتر درصحبت هایش بارها می گفت که این غذا ازبین می رود. ”

می گوید:” با سختی های زندان راحت کنار می آمد.اینکه در زندان حضور موثری داشت به او آرامش می داد. باوجود محدودیتها چندین نوع کلاس برگزارکرد. انگلیسی و عربی و فرانسه می دانست و فیزیک دانشگاه تهران خوانده بود. کلاس تاریخ تشکیل داد و درسه سطح مبتدی، متوسط و پیشرفته فرانسه درس می داد. در روزهایی که ملاقات کابینی داشتیم میگفت تا دیروقت بیدار مانده تا مطلب تهیه کند. نگران تمام شدن مداد و پاک کن بود و برای همین تقاضای مداد و پاک کن از مسئولان زندان کرده بود.

او زندگی جاری و روزمره را خوب تحمل نمی کرد.به همین دلیل حال وهوای زندان به او آرامش می داد. اینکه حس می کرد به خاطر انجام همین کارها ازعمرش استفاده مفیدی می کند. حس می کرد اشتغالات روزمره زندگی در زندان کمتراست. بعداز اینکه از زندان به مرخصی آمد ؛ نشان می داد که دلش می خواهد از زندگی جاری فاصله بگیرد.”

به گفته شامخی در زندان طرحهایی با خودکار ازهم بندانش کشیده است.

آسیه نیز روزهای دربند بودن مادر را این چنین بیان می کند: “روزهای ملاقات، هاله تمام کابین ها را می گشت و مشخص بود که شاد است. درآنجا به خودش خیلی می رسید. ورزش می کرد و کارهایی را که در بیرون زندان اصلا انجام نمی داد؛ دنبال می کرد ..درزندان می گفتندهاله چند دستگی های درون زندان را کمترکرده و حالت مادرانگی اش فضای بند را عوض کرده بود.”

شامخی به طنزهاله اشاره ای می کند:”وقتی درجمع بود طنز در او دیده می شد. در زندان هم این هنر را داشت که جمع را بخنداند. درخانه این طنز خیلی کمتربود و در جمع بیشتربود.”

او در ادامه می گوید:”یادم می آید زمان بستری شدن آقای مهندس دربیمارستان پارسیان، هاله اجازه داشت بالای سر پدرش که درکما بود برود. برایش شعر بخواند و با او صحبت کند. چون می گفتند این کارها امکان بازگشت از کما را بیشترمی کند. اما در بیمارستان مدرس محدودیت بیشتر بود و زمان کمتری به هاله اجازه می دادند بالای سر پدرش برود. روزی بیمارستان رفتم و از نگهبان پرسیدم که دختر آقای مهندس کجاست؟ نگهبان گفت برو بیرون حتما زیر یکی ازهمین درختان دارد کتاب می خواند. ماه خرداد بود.

زمانهای کوتاهی بالای سرمهندس می رفت و بقیه روز را که اجازه نداشت در محوطه بیمارستان می نشست و اصراری هم برای ملاقات نمی کرد. در گوشه ای مطالعه می کرد تا خود نگهبانان صدایش می زدند. روحیه خاصی داشت و تعلقاتش به اطراف کم بود. هاله به آقای خاتمی بسیارعلاقمند بود. روزی که آقای خاتمی قراربود به دیدار مهندس سحابی برود، خانوادگی آماده شدیم برای رفتن به بیمارستان. اما هاله آن روز به ملاقات نیامد. روحیه ی خاصی داشت. دوست نداشت درهمین حدهم تظاهر کند. آن روز دنبالش می گشتم ولی از هاله اثری نبود.”

 

یحیی هم می گوید:” جاهایی که همه حضور داشتند هاله نمی آمد ومی گفت وقتی همه هستند چه نیازی به حضور من است و جاهایی که هزینه داشت دوست داشت حضور داشته باشد.”

-یکی از جاهایی که حضور، هزینه دارد دیدار با خانواده زندانیان سیاسی و دیدارهای نوروزی است. هاله از این نوع دیدارها بسیار داشت.درست می گویم؟

همسر هاله سحابی می گوید:”هاله برای مراسم سال تحویل و گذاشتن سفره دم زندان ها فعال بود . یکی از پاهای ثابتی که به این مراسم می رفت هاله بود. و اگر ما هم با او می رفتیم مقداری به خاطر این بود که هوای هاله را داشته باشیم تا شلوغش نکند.”

-مگر عادت داشت شلوغ کند؟

شامخی:” هاله شلوغ نمی کرد اما در اقداماتش ملاحظه نمی کرد و بی پروا بود. اگر به نظرش می رسید که کاری خوب است آن کار را می کرد و به فکر هزینه و پیامدهایش نبود.”

-دیدارهای نوروزی چطور؟

شامخی:” دیدارها را به طور پیوسته داشت. هاله بیش از آنچه که فرد سیاسی باشد یک فرد اجتماعی بود. فعالیت ها و کارهایش بسیار متنوع بود. درست است که درگیر کار سیاسی بود اما هدفش اجتماعی بود. هاله بیشتر یک عنصر اجتماعی بود و این دیدارها را درطول سال داشت. آدمی که آسیبی دیده بود چه در اتفاقات ۸۸ و یا اتفاق های دیگر که فکر می کرد بازدید کمکی بکند دریغ نمی کرد . سعی می کرد با بعضی افراد هماهنگ باشد و این کارها را انجام دهد. در شب عید و به مناسبت سال نو این دید و بازدیدها بیشتر می شد.”

یحیی که این بار کمی تن صدایش بالاتر رفته است،خاطره ای به ذهنش می آید:”:پارسال هاله با چند تا از دوستاش پول جمع کردن برای خریدن هدیه برای خانواده های زندانیان سیاسی. تصمیم گرفتند سکه بخرند. چند ماه زودتر از عید سکه خریدند تا مبادا شب عید گران شود. در این مدت هاله مدام قیمت سکه را دنبال می کرد. گاهی با ناراحتی می گفت وای سکه پنج هزار تومان گران تر شده و یا از ارزان شدنش خوشحال می شد. اما نزدیک عید سکه ناگهان آنقدر گران شد که او خوشحال بود از اینکه سکه ها را زودتر خریده.”

-بعد از این بازدید ها وقتی به خانه می رسید چقدر در حال و هوای دیدارها بود و چقدر خانه را درگیر این مسائل می کرد؟

تقی شامخی می گوید: “کلا شخصیت هاله اینگونه بود که تظاهر کارهایش از آنچه که می کرد خیلی کمتر بود. با اینکه با هم زندگی می کردیم. البته من متوجه بودم و بعد از مرگش هم مطالبی که نوشته شد به این مسئله هم اشاره شد که سعی می کرد دیده نشود. اما خب مختصری صحبت می کرد که امروز کجا بوده. البته بعضی موارد به من هم می گفت با هم برویم . ولی تحمل و ظرفیت خوبی داشت برای چنین مواردی. روزی که چنین ملاقات هایی داشت و چنینی فعالیت هخایی می کرد روزی بود که آرامش بیشتری داشت . اینجاست که شخصیت اجتماعی اش با این جور فعالیت ها آرامش خوبی پیدا می کرد.

- یک سال از مرگ هاله گذشته است. روزگار بدون هاله چگونه می گذرد؟

سکوت می شود. چشم ها به زمین خیره مانده. یحیی شروع می کند:” من خیلی در خانه نبودم.نمی دانم چه بگویم؟”

اما تقی شامخی تعبیر دیگری از نبودن هاله دارد: “ما نبودن و تلخی را حس نمی کنیم.هاله حضور دارد. به ما می گویند عکس های هاله در خانه نباشد تا خاطراتش تکرار نشود اما هاله هست. در همه جای این خانه هست.ما قطع رابطه ای نمی بینیم. مرگ را انتها ترسیم نمی کنیم. هاله در کنار ماست منتهی به شکل دیگری حضور دارد. اثرهای وجودی اش انکارناپذیر است.”

بغضی در گلوی آسیه گره شده، اشک ها هم بی اختیار سرایزند:” حتی اگر عکس ها هم نباشد هاله در این خانه هست.”

و با انگشت اشاره یک نقاشی را نشان می دهد:” این نقاشی که هاله خیلی دوست داشت. دختر کوچکی که آب در دست دارد.من هم عاشق این نقاشی ام.”

یحیی می گوید: “بعضی ها وقتی هستند؛هستند. بعضی ها وقتی نیستند بیشتر هستند و هاله اینگونه است. الان حضورش قوی است. آثارش همه جا هست. خیلی از دوستی ها معاشرت های معمولی است اما هاله با هر کسی که دوست بود اثر ماندگاری از خود به جا گذاشت. تابلو زیاد دارد و هیچ وقت خوب هایش را برای خودش نگه نمی داشت. حتی بعضی وقت ها آدم لج اش می گرفت که چرا تابلویی را کمتر از یک هفته است کشیده؛ به دیگران می دهد.”

برای لحظاتی همسر هاله به اتاقی دیگر می رود. زمان برگشت دفتری در دست دارد :” ما نمی دانستیم که هاله اینقدر شعر گفته است. به تازگی اشعارش را جمع آوری کرده ایم. خیلی علائق خدایی اش جدی بود.” و یکی از شعرهای منتشر نشده هاله را آرام می خواند :” کاش می شد صبح زود به ندای آسمانی می پریدم از جا/کاش در ترافیک لابه لای این همه آهن و دود/ لا به لای این همه دنده و ترمز و گاز/ سجده و رکوع شکر نمایان می شد/ کاش در سر و کله زدن با دیگران/گوشی و ایمیل و چت/ دعوت و اجابت و ایمان بود/کاش می شد همه هستی را / به اسم رب می خواندم/ لیک اینگونه نشد/ چشم اینگونه خواندن را یاد نگرفت/ گوش هایم از میان چرخ دنده های زندگی /جز صدای خشک و بی روح آهنین نشد.”

گزارش از سایت کانون زنانی


 



مهدی اقبال، زندانی سیاسی و عضو جبهه مشارکت ایران اسلامی که در زندان مبتلا به بیماری ستون فقرات و آرتروز گردن شده و مدت ها از مرخصی درمانی محروم بود، به مرخصی آمده است.

به گزارش خبرنگار کلمه، مهدی اقبال، از زندانیان حامی جنبش سبز در بند ۳۵۰ اوین است که از سوی قاضی صلواتی به تحمل چهار سال حبس محکوم شده و از دو سال و پنچ ماه پیش در زندان به سر می برد و از هفت ماه پیش از حق استفاده از مرخصی محروم بوده است.

مهدی اقبال طی دوران حبس از درد شدید گردن و کمر رنج می کشید و به دلیل نبود متخصص ارتوپدی و مغز و اعصاب در اوین، پزشکان بهداری اوین قادر به درمان وی نبودند و تنها به تجویز چند قرص مسکن بسنده کرده بودند. این در حالی بود که طی ماه های اخیر رییس بهداری اوین مانع اعزام او به بیمارستان می شد.

او قاری قرآن است و به دلیل ذکر مصیبت اهل بیت در دارالزهرا بازداشت شد. که همین صدای زیبا و حزن برانگیزش در زندان طرفداران بسیاری دارد.


 



بعد از ظهر روز سه شنبه ٩ خردادماه ٩١ یگان ویژه زندان اوین با هجوم به بند ٣۵٠ اقدام به تفتیش و بازرسی وسایل زندانیان این بند کردند.

به گزارش کلمه، این حرکت با واکنش زندانیان سیاسی روبرو شد و آنان برای نشان دادن اعتراض خود به ماموران امنیتی و حفاظتی زندان در طول مدت بازرسی سرودهای ملی و حماسی جنبش سبز را می خواندند و شعار “یاحسین میرحسین” را سر دادند.

طی ماه های گذشته این چندمین بازرسی ناگهانی از بند ٣۵٠ است که ماموران حفاظت با ورود به حریم خصوصی و شخصی زندانیان سیاسی باعث بر هم زدن نظم و سلب آسایش آنان می شوند.


 


آیت‌الله موسوی اردبیلی دیروز در پایان درس خارج فقه طی سخنانی گفتند: اگر اشکالات و نارسائی‌هائی وجود دارد مسئولیت آن با ماست و ربطی به اسلام ندارد.

وی با اشاره به سنت معصومین در عذرخواهی از مردم اظهار داشت: همه می‌‌دانیم که به نص قرآن کریم، پیامبر و اهل بیت علیهم السّلام معصومند و از آن‌‌ها گناه یا خطایی سر نمی‌زند. این که آن حضرت چنین کاری کرده است، شاید می‌خواسته به ما یاد بدهد که در برابر مردم چگونه عمل کنیم.

به گزارش کلمه از به نقل از پایگاه اطلاع رسانی ایشان، این مرجع تقلید با اشاره به مبارزاتی که برای پیروزی انقلاب اسلامی انجام شده است، گفت: حالا بعضی کارها و نتایج را که می‌بینم، نگران می‌شوم که نکند ما در انجام وظایفمان قصور یا تقصیری داشته ایم. آن روز که دوستان ما مبارزه می‌کردند، آن روز که فداکاری می‌کردند، خیلی بهتر از این را توقع داشتند. نکند فردا در مقابل خدای تعالی، در مقابل صاحبان حق در این مسیر، در برابر این ملت، شرمنده باشیم. عمر دنیا زود می‌گذرد و من در سن و سال و وضع و حالی هستم که باید بیش از شما به فکر باشم.

وی در بخشی از سخنانش تصریح کرد: البته حق این است که عمل ما و قصور و تقصیر‌های ما ربطی به مکتب نورانی اسلام و تشیع ندارد، ولی مع الاسف مردم این طور قضاوت نمی‌کنند. اگر از ما بدی ببینند به پای دین می‌گذارند. واقع این است که با همه برکاتی که این انقلاب و نظام داشته و دارد و مرهون فداکاری‌ها و خون‌های پاک است، قصور و تقصیرها هم زیاد است. گاهی کارهایی می‌کنیم که موجب یأس و بدگمانی مردم شده است. امروز جوان‌های زیادی اعتماد و علاقه شان سست شده است.

این مرجع تقلید افزود: ایمان‌هایی در معرض خطر است. این‌ها تلفات سنگینی است که باید جدی گرفته شود. اگر رفتار من، گفتار من، اخلاق و منش من، کوتاهی من، تزلزلی در ایمان حتی یک نفر ایجاد کرده باشد، کافی است که خواب از چشمم ربوده شود.

وی در ادامه گفت: ما خیرخواهانه پا در راه انقلاب اسلامی گذاشته‌ایم اما شاید کوتاهی کرده باشیم و به خاطر کوتاهی‌ها از مردم عذر می‌خواهم و حلالیت می‌طلبم.

من از طرف خودم حرف می‌زنم، به دیگران کاری ندارم. من از کارهای کرده و نکرده خودم نگرانم. اگر همه ما درست عمل کرده بودیم وضع این نبود. ولی گمان می‌کنم همه ما، همه مسئولین، از سابق تاکنون، باید از مردم عذرخواهی کنیم. ضرورت این کار البته برای مسئولینی که در لباس روحانیتند بیشتر است.

وی با تأکید بر ضرورت تفکیک میان آزادی بیان و اهانت، گفتند اهانت به اعتقادات مردم مجاز نیست.

متن سخنان این مرجع تقلید به شرح زیر است:

بسم‌الله الرحمن الرحیم

امروز آخرین جلسه بحث ما در این سال تحصیلی است و آقایان فرصتی در پیش دارند تا سال آینده که معلوم نیست مقدرات الهی چه باشد و آیا بتوانیم باز هم به درس و بحث مشغول شویم یا نه؟ بنده می‌‎خواستم در این جلسه نکاتی را خدمت آقایان عرض کنم. البته مدتی است این مسائل ذهن مرا مشغول کرده است و این فرصت را برای طرح آن‌ها مناسب دیدم.

اولاً، می‌خواستم عرض کنم تعطیلی دروس حوزوی در گرمای تابستان به معنای تعطیل تحصیل و تحقیق نیست. به کار علمی نباید مثل کار اداری نگاه شود، باید مسائل علمی به دغدغه‌های ذهنی ما تبدیل شود تا بتوانیم آن‌ها را به خوبی پی ‎گیری کنیم و به جایی برسانیم. شاید فرصت تعطیل دروس معمول، فرصت خوبی باشد برای مطالعه در زمینه‌هایی که فهم ما از اسلام به آنها نیاز دارد، ولی در ضمن دروس مرسوم کمتر مطرح می‌شود: از تاریخ و سیر و عقاید و تفسیر و اخلاق گرفته تا معلوماتی که شاید علوم اسلامی و حوزوی به شمار نیاید، ولی یک عالم اسلامی باید آن‌ها را بداند؛ از مسائل روان شناسی و جامعه شناسی و اقتصاد و امثال این‌ها، البته هر کس به فراخور زمینه‌ای که در آن کار می‌کند و علایقی که تعقیب می‌کند.

بالاخره روزگار عوض شده، مخاطبان، آقایان مردمی هستند که غالباً تحصیل کرده‌اند و شاید تحصیلات عالیه دارند. نباید فکر کنند علمای دین از دنیا بی‌خبرند. مرادم فقط اطلاع از مسائل جاری و سیاسی دنیا نیست، بلکه مسائل عمیق تر، مسائل فکری مردم که از قضا در زندگی آن‌ها هم تأثیر دارد و در دیانت آن‌ها تاثیرگذار است.
مسأله دیگر این که اگر روحانیت اعتباری دارد، مقبولیتی دارد، این اعتبار اصیل نیست، مال خود ماها نیست، این از جای دیگری است. این اعتبار مال دین است، مال پیامبر خدا (ص) و اهل بیت (ع) اوست. اگر مردم به روحانیت ارادت می‌‎ورزند، به واسطه این است که ماها را شاگرد مکتب امام صادق (ع) می‌دانند.

ماها باید به لوازم این انتساب ملتزم باشیم. لازمه انتساب به اهل بیت عصمت و طهارت (ع) این است که خود را پاک گردانیم، خودخواهی و خودمحوری را کنار بگذاریم. اگر رفتار خارج از ضوابط تقوا و اصول مورد رضایت محمد و آل محمد (ص) از ما سر بزند، این می‌تواند در عقاید مردم، در اخلاق مردم اثر سوء بگذارد و مسئولیت آن بسیار سنگین است. مردم توقّع ندارند از من و شما رفتار خارج از حیطه تقوا و اخلاق اسلامی ببینند و حق هم دارند. توقع ندارند ببینند ما مبلّغ خودمان هستیم، اسلام را وسیله کرده‌ایم تا امور خودمان را پی بگیریم. اهل بیت (ع) هم استیکال به دین را مذمت کرده اند؛ استیکال به دین یعنی انسان دین را و ارادت مردم به دین را و اعتقادات مردم را نردبان ترقی خودش بکند.

این وجوه شرعیه‌ای که مردم در اختیار ما قرار می‌دهند، ارث پدری ما نیست. این را می‌دهند که به اسلام خدمت کنیم. صاحب حقیقی این مال(عجّل‌الله تعالی فرجه الشریف) وقتی که به اراده خداوند متعال تشریف بیاورند، این اموال را صرف تقویت اسلام می‌کنند، صرف اعتلای مسلمین می‌کنند. آقایان چنین تشخیص داده‌اند که اگر طلاب علوم دینی با این مال تقویت شوند که بتوانند وقت بیشتری را برای درس خواندن اختصاص دهند، به اسلام خدمت خواهند کرد. البته وجوه شرعیه‌ای که به طلاب می‌رسد ناچیز است ولی همین هم به اعتبار خدمت به اسلام توزیع می‌شود. لذا آقایان محترم باید توجه داشته باشند ما در مقابل ولی‌الله اعظم(عجّل‌الله تعالی فرجه الشریف) مسئول هستیم. اگر درس خواندن ما به درد تقویت اسلام نخورد، به درد دینداری مردم نخورد، معلوم نیست چه وجهی پیدا می‌کند. از این ناحیه واقعاً باید نگران بود. ما اگر در لباس روحانیت هم نبودیم در قبال دین خدا وظیفه داشتیم، در مقابل همین نعمت‌های الهی موظف و مسئول بودیم، تا چه رسد به این که زندگی ما و اعتبار ما با خدمت به دین عجین شده است.

البته روزگار ما هم روزگار دیگری شده است. در دوره طاغوت مسئولیت حوزه‌ها کمتر بود. امکانات در اختیار نبود. فشارها زیاد بود. زندگی طلاب در عسرت بود. صدای ما به مردم نمی‌رسید. در مقدرات زندگی مردم تأثیر چندانی نداشتیم. خون دل‌ها می‌خوردیم تا یک مجله راه بیفتد، تا یک کلاس در یک مسجد دائر شود، تا چهار تا جوان را بتوانیم جمع کنیم. به برکت انقلاب اسلامی فضا عوض شد. مردم به علما اقبال کردند، به حوزه‌ها اقبال کردند. مردم از مرحوم امام(اعلی‎الله‎مقامه) صداقت دیدند، دیدند برای دین کار می‎ کند، برای خدا کار می‌کند، لذا به او رو آوردند. جوان -هایشان را به میدان فرستادند. همه برکات این انقلاب هم مال آن صداقت‌ها و آن فداکاری هاست. خدا را هم شاکریم که این نعمت را به ما ارزانی داشته است. البته نگران هم هستیم نکند با سوء عمل خودمان این فرصت طلایی را از دست بدهیم. اگر این انقلاب ضایع شود، علاوه بر فرصت‌هایی که از یک ملت ضایع شده است، آبرو و اعتبار روحانیت شیعه هم مخدوش میشود.

امروز ما از میراث آبرو و اعتباری بهره می‌بریم که طی قرن‌ها و با خون دل‌ها و مرارت‌ها فراهم آمده و خودخواهی ما یا کوتاهی ما یا بدون تأمل و تدبیر عمل کردن ما خسارت‌های سنگینی به بار می‌آورد. البته سنگ‌اندازی دشمنان و بدخواهان این انقلاب را هم نباید نادیده گرفت، ولی اگر خود ما درست عمل کنیم، هیچ عامل خارجی نمی‌تواند رابطه ما را با خدای تعالی و با مردم مسلمان خراب کند. آن چه نگران‌کننده است کارهایی است که عنایت حق تعالی را از ما بر می‌گرداند. خدای سبحان می‌فرماید: “ذلک بأنّ‌الله لم یک مغیّراً نعمة أنعمها علی قوم حتّی یغیّروا ما بأنفسهم”. اگر عنایت خدا از ما برگشت، مردم هم از ما می‌برند. نه این که شخص من و جنابعالی مطرح باشیم، ممکن است مردم با رفتار من و شما از دین روی گردان شوند.

البته حق این است که عمل ما و قصور و تقصیر‌های ما ربطی به مکتب نورانی اسلام و تشیع ندارد، ولی مع الاسف مردم این طور قضاوت نمی‌کنند. اگر از ما بدی ببینند به پای دین می‌گذارند. واقع این است که با همه برکاتی که این انقلاب و نظام داشته و دارد و مرهون فداکاری‌ها و خون‌های پاک است، قصور و تقصیرها هم زیاد است. گاهی کارهایی می‌کنیم که موجب یأس و بدگمانی مردم شده است. امروز جوان‌های زیادی اعتماد و علاقه شان سست شده است. ایمان‌هایی در معرض خطر است. این‌ها تلفات سنگینی است که باید جدی گرفته شود. اگر رفتار من، گفتار من، اخلاق و منش من، کوتاهی من، تزلزلی در ایمان حتی یک نفر ایجاد کرده باشد، کافی است که خواب از چشمم ربوده شود.

بنده از اولی که با هزار سختی و مشقت، با هزار تهدید و فشار که در دوره رضاخان و پسرش وجود داشت، وارد عالم طلبگی شدم تا وقتی که فعالیت‌های اجتماعی و سیاسی را شروع کردم، بعد هم که انقلاب پیش آمد و خواسته یا ناخواسته زیر بار مسئولیت رفتم، بعد هم که ممحّض در بحوث علمی حوزه شدم، چه آن زمان که مدارس مفید را در تهران راه ‎اندازی کردم، چه کانون توحید را، چه دانشگاه مفید را در قم و کارهای دیگری که انجام شده است، چشمم و امیدم به فضل و عنایت الهی بوده است. خواسته‌ام به اسلام خدمتی کرده باشم. فعالیت‌های حوزوی به همین نیت بوده، کارهای اجتماعی و سیاسی به همین نیت بوده است، همراهی با مرحوم امام قدس سره و انقلاب به همین نیت بوده است. اما حالا بعضی کارها و نتایج را که می‌بینم، نگران می‌شوم که نکند ما در انجام وظایفمان قصور یا تقصیری داشته ایم. آن روز که دوستان ما مبارزه می‌کردند، آن روز که فداکاری می‌کردند، خیلی بهتر از این را توقع داشتند. نکند فردا در مقابل خدای تعالی، در مقابل صاحبان حق در این مسیر، در برابر این ملت، شرمنده باشیم. عمر دنیا زود می‌گذرد و من در سن و سال و وضع و حالی هستم که باید بیش از شما به فکر باشم.

می خواهم از این فرصت استفاده کنم و خطاب به ملت شریف ایران، به خانواده‌های شهدا، به جانبازان، به همه کسانی که زحمت کشیده‌اند، عرض کنم ما خیرخواهانه پا در این راه گذاشتیم، اما شاید کوتاهی کرده ‎ایم، شاید غفلت کرده ایم. اگر مشکلات و نارسایی‌هایی که هست به من مستند است، از همه عذر می‌‎خواهم. ما دلمان می‌خواست و می‌خواهد که ملت ما سربلند باشند، اخلاق و ایمان در میان جامعه ما رونق داشته باشد، ملت ما خوب زندگی کنند. اگر بنده کاری کرده‌ام که نباید می‌کردم یا ترک فعلی کرده‌ام که باید انجام می‌دادم، از همه عذر می‌خواهم، از همه حلالیت می‌طلبم. من از طرف خودم حرف می‌زنم، به دیگران کاری ندارم. من از کارهای کرده و نکرده خودم نگرانم. اگر همه ما درست عمل کرده بودیم وضع این نبود. ولی گمان می‌کنم همه ما، همه مسئولین، از سابق تاکنون، باید از مردم عذرخواهی کنیم. ضرورت این کار البته برای مسئولینی که در لباس روحانیتند بیشتر است.

عذرخواهی و حلالیت طلبی از ذوی الحقوق، سنت و سیره حسنه است. مردم ما می‌بینند ما خطاهای خودمان را، قصور و تقصیرهای سنگین خودمان را به روی خودمان نمی‌آوریم و حتی گاهی‌ اوقات طلبکار هم می‌‌شویم! اما رئیس فلان کشور یا وزیر بهمان مملکت به خاطر یک اشکال که ممکن است به نظر ما مهم هم نباشد، عذرخواهی میکند. وقتی‌ ما چنین عمل می‌کنیم، مردم از کجا بفهمند که این سنت حسنه، دستور اولیاء معصومین (ع) است. حضرت امیرالمؤمنین (ع) به حاکم منصوبش دستور می‌دهد که اگر مردم گمان خطا و اشتباه و ظلم بر تو داشتند به ایشان توضیح بده، عذر خود را برای آنان بیان کن. رسول خدا (ص) با آن عظمتش، بنا به نقل مشهور، از مردم حلالیت طلبید و در مقابل ادعای یک نفر آدم عادی برای قصاص آماده شد. همه می‌‌دانیم که به نص قرآن کریم، پیامبر و اهل بیت علیهم السّلام معصومند و از آن‌‌ها گناه یا خطایی سر نمی‌زند. این که آن حضرت چنین کاری کرده است، شاید می‌خواسته به ما یاد بدهد که در برابر مردم چگونه عمل کنیم.

بگذارید مردم این‌ها را از ما هم ببینند؛ در ما حس مسئولیت ببینند. ببینند که ما خود را در برابر آنان مسئول می‎ دانیم، آن‌ها را ولی نعمت خود می‌دانیم. مگر امام نمی‌فرمود این مردم ولی نعمت ما هستند. مگر ما از پیامبر خدا (ص) و ائمه (ع) بالاتریم؟. آن‌ها پاک و معصوم بودند و ما خطاکار و گنه کاریم. این چیزهایی که در سیره پیامبر (ص) و ائمه (ع) آمده، برای این نیست که آن‌‌ها را فقط در منابر یا سخنرانی‌ها برای مردم تعریف کنیم؛ بلکه باید پیش از همه خودمان به آن‌‌ها عمل کنیم. پس صادقانه به اشکالات اقرار کنیم و از خطاها عذرخواهی کنیم، تا صداقت ما دل مردم را گرم کند. از این نترسیم که ما را متهم به عوام فریبی کنند. مردم از کلام ما، لحن صداقت را می‌فهمند. اگر صادقانه عذرخواهی کنیم و درصدد تدارک ما فات باشیم، مردم می‌فهمند، خدای تعالی هم یاری می‌کند. نکند خدای ناکرده از این همه تلاش و فداکاری نتیجه مطلوب نگیریم. نکند فردای قیامت پشیمانی و شرمندگی بر ما عارض شود. نکند آیندگان از ما به بدی یاد کنند. ذکر خیر بندگان اماره صلاح و سداد حکمرانان است.

نکته‌ای نیز باید در این جا عرض کنم و آن این که متأسفانه برخی از افراد، کورکورانه با تقلید از برخی اعمالی که در کشورهای غربی مد شده، برای این که خود را متمدن و پیشرو نشان دهند، مرتکب رفتارهایی می‌شوند که هیچ -گونه توجیه عقلی و منطقی ندارد. اگر کسی اعتقادات ما را قبول ندارد، خوب نداشته باشد، ولی این مجوز اهانت و هتک حرمت نیست. آزادی بیان در هیچ منطق و فرهنگی به معنای آزادی اهانت نیست. در کشورهایی هم که خود را داعیه‌دار آزادی می‌دانند، گاهی اوقات برای اهانت به افراد مجازات‌هایی را در نظر می‌گیرند که شاید اگر فرد اهانت‌کننده به جای اهانت صدمه‌ای جسمی و جانی وارد کرده بود به آن مقدار مجازات نمی‌شد. مگر می‌توان گفت که اهانت به یک انسان مجاز نیست ولی اهانت به اعتقادات مبلیون‌ها انسان مجاز و بی‌اشکال است. کدام عقل و منطقی این را قبول می‌کند؟!

البته این به معنای مجاز نبودن نقد عقاید ما نیست. ما از این که کسی بیاید و با بیان منطقی بخواهد با ما در خصوص عقایدمان بحث و گفتگو نماید استقبال می‌کنیم و سیره ائمه اطهار (ع) و علمای امامیه همواره بر همین منوال بوده است، اما فاصله بین نقد علمی و اهانت زیاد است و مردم خود به راحتی می‌توانند فرق بین این دو را تشخیص دهند. به مردم عزیز هم عرض می‌کنم این اشکالات و نارسائی‌هایی که می‌بینند، این‌ها از ماست و مسئولیت آن هم با ماست. این‌ها ربطی به خدا و اسلام و تشیع و اهل بیت عصمت و طهارت علیهم السلام ندارد. اگر مردم به خاطر این مشکلات به من و امثال من تندی کردند، جای گله ندارد، اما اگر خدای ناکرده به دین و پیامبر (ص) و ائمه (ع) جسارت شد، باید متوجه بود عذری در این مورد پذیرفته نیست و باید پاسخ گوی آن در پیشگاه خدا و رسولش باشند.

انشاء‌الله که همه شما موفق باشید و اگر به فعالیت ترویجی و تبلیغی مشغول شدید با کلامتان و بخصوص با عملتان این مردم شریف را به دین و ایمان نزدیک‌تر کنید.
والسلام علیکم و رحمة‌الله و برکاته


 


مریم شربتدار قدس، همسر فیض الله عرب سرخی با ابراز نگرانی از وضعیت جسمی همسرش می گوید که مدتی طولانی است که با مشکلاتی در ناحیه زانوها و کتف چپشان مواجه شده اند و ناراحتی دندان هم شدیدأ آزار دهنده شده بگونه ای که قدرت ورزش و تحرک از ایشان گرفته شده که همین امر باعث بالا رفتن قند خون وی شده بود.

همسر عضو دربند سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی در گفتگو با کلمه خطاب به مسئولان قضایی تاکید می کند: اگر واقعأ به فکر مملکت هستند این افراد بی گناه و خدوم و صادق را که به بهانه های واهی زندانی کرده اند آزاد کرده و بروند سراغ خائنین واقعی که در کسوت خدمت به اسلام و مردم، تیشه برداشته و افتاده اند به جان همه سرمایه های مادی و معنوی و انسانی این کشور، و بدانند که اگر خدای ناکرده کشور با موقعیت بحرانی و خطرناکی روبرو شود دقیقأ افرادی که واقعأ فداکار و دلسوزند و کاری برای نجات برمی آید همانهایی هستند که الان در زندانند.

زمستان سال گذشته کلمه گزارش داده بود که هم بندی های فیض الله عرب سرخی می گویند که وی علاوه بر درد شدید ناشی از مفاصل و استخوانها از شدت دندان درد، شبها نمی تواند بخوابد.

بر اساس این گزارش بازجوهای سپاه و مسئولان زندان گفته بودند که به دلیل امضای بیانیه های منتشره از بند ۳۵۰ اوین نمی توانند برای مرخصی استعلاجی و یا حتی پیگیری درمان وی در زندان اقدام کنند.

معاون وزیر بازرگانی دولت سید محمد خاتمی که یکی از هفت چهره اصلاح طلب شاکی پرونده ی کودتا است، نخستین بار در جریان بازداشتهای پس از انتخابات دهم ریاست جمهوری در تیرماه ۱۳۸۸ بازداشت و به ۶ سال حبس تعزیری محکوم شد. اتهامات وی اقدام علیه امنیت کشور و تبلیغ علیه نظام عنوان شده است.

وی بیش از ۱۰ ماه در انفرادی ها و سلول های چند نفره ی دوالف تحت بازجویی های سپاه قرار داشت.

شهریور ماه جاری در یک اقدام غیرمنتظره عرب سرخی از زندان اوین آزاد شد که بعد از چند روز دوباره به زندان فرا خوانده شده و اعلام شد که برگه ی آزادی به اشتباه به وی ابلاغ شده است.

متن کامل گفتگوی کلمه با مریم شربتدار قدس، همسر فیض الله عرب سرخی را با هم میخوانیم:

شنیده شده که آقای عرب سرخی وضعیت جسمی نگران کننده ای دارند و دادستانی اجازه مرخصی نمیدهد، لطفا توضیح دهید که مشکل چیست؟

متأسفانه مدتی طولانی است که با مشکلاتی در ناحیه زانوها و کتف چپشان مواجه شده اند و ناراحتی دندان هم شدیدأ اذیتشان می کرد که بار قبل، حدود ۵ ماه پیش، با پیگیری ها و دردسرهای زیادی یک مرخصی دو روزه دادن برای درمان که دقیقأ با تعطیلی اربعین امام حسین(ع) مصادف بود، بهرحال با هر سختی بود توانستیم با دکترهای آشنا و واسطه تماس گرفته و خواهش کنیم روز تعطیلشان را در اختیار بگذارند و خیلی عجولانه کارهای دندانپزشکی که حداقل احتیاج به ۳ یا ۴ جلسه مفصل رسیدگی داشت در یک بعد از ظهر تعطیل انجام شود که متأسفانه به همین دلیل پس از مدتی همون دندان شکست و الان چند ماه است که داریم پیگیری می کنیم و حتی چند بار وقت دندانپزشک گرفتیم و قرار شد ایشان را بیاورند و ما ساعت ها در مطب منتظر ماندیم که نیاوردند و گفتند هماهنگ نشده و برای زانو و کتف هم در آن فرصت کوتاه و تعطیلی فقط توانستند ام آر آی بگیرن و متأسفانه چون مرخصی تمدید نمی شد پزشک معالج فقط توانست متوسل به فیزیوتراپی شود که داخل زندان بشود انجام داد اما با انجام ۳۰ جلسه فیزیوتراپی هم متأسفانه دردشان به همان شدت باقی است بگونه ای که قدرت ورزش و تحرک از ایشان گرفته شده که همین امر باعث بالا رفتن قند خون ایشون شده بود.

جواب مقامات قضایی برای این رفتار چیست؟

مدتها با افراد سپاه که پرونده همسرم دستشان بود تماس گرفتیم و آنها هم می گفتند داریم پیگیری می کنیم و نامه درخواست مرخصی رفته دفتر دادستان اما چند روزه که حتی آنها هم جواب تماسمان را نمی دهند گویا خودشان هم ناامید شده اند… بهر حال ما خیلی نگران سلامتی همسرم هستیم. همسر من قبل از دستگیری فردی سالم و اهل ورزش بود و متأسفانه روز به روز شاهد افت سلامت ایشان هستم و مثل خیلی از افراد دیگر در زندان دچار مشکلات و دردهایی شدند که اگر واقعآ مسئولین ادعای مسلمونی دارند بهتر است رسیدگی و پیگیری کنند که در زندان و ایام بازجویی و انفرادی های آنچنانی، چه اتفاقاتی برای آنها افتاده که امروز با انواع و اقسام بیماری ها مواجهند؟

فکر می کنید این فشارها با توجه به اینکه آقای عرب سرخی دوره ی محکومیتشان را میگذرانند چقدر به بیانیه ها و نامه هایی که از درون زندان بیرون می آید مربوط باشد؟

قطعأ بی ارتباط نیست، چون هم ایشان و هم تعدادی دیگر را چند بار برده اند و مجددأ مورد بازجویی و بازخواست و حتی تهدید قرار داده اند که آن نامه ها را تکذیب کنند

شما مستقل از پیگیری بازجوهای سپاه خودتان هم پیگیری قضایی داشته اید؟

راستش چون همسر من توسط سپاه دستگیر شده بود و مدتها در بند دو- الف نگهداری می شد هر بار که برای موردی به دادستانی مراجعه می کردیم با برخوردهایی مواجه می شدیم که مجبور بودیم همیشه درخواست هایمان را از طریق رابطین قضائی سپاه پیگیری کنیم مثلأ هرگز فراموش نمی کنم و نمی توانم ببخشم زمانی که پدرم سال گذشته به فاصله ۵ ماه از فوت مادرم به رحمت خدا رفت و یکی از بستگان نزدیک، نامه درخواستی برای شرکت همسرم در مراسم تشییع به دادستانی برد و آنجا با برخورد بسیار زشت یکی از مسئولین دفتر ایشان مواجه شده بود.

اگر بخواهید خطاب به مسئولان قضایی یا هر شخصی نکته ای بگویید، چه می فرمایید؟

بارها گفته ام اگر واقعأ به فکر مملکت هستند این افراد بی گناه و خدوم و صادق را که به بهانه های واهی زندانی کرده اند آزاد کرده و بروند سراغ خائنین واقعی که در کسوت خدمت به اسلام و مردم، تیشه برداشته و افتاده اند به جان همه سرمایه های مادی و معنوی و انسانی این کشور، و بدانند که اگر خدای ناکرده کشور با موقعیت بحرانی و خطرناکی روبرو شود دقیقأ افرادی که واقعأ فداکار و دلسوزند و کاری برای نجات برمی آید همانهایی هستند که الان در زندانند.

آخرین ملاقاتتان با آقای عرب سرخی چه زمانی بوده است؟

دوشنبه هشتم خرداد

به لحاظ روحی ایشان و همبندیانشان در چه شرایطی هستند؟

همسرم که مثل همیشه از روحیه بالا و خوبی برخوردارند و آن چیزی که ما در زمان بسیار کوتاه ملاقات و با امکانات محدود ملاقات های کابینی می بینیم نشان از روحیه خوب هم بندی های ایشان هم دارد اگرچه می دانیم که شرایط آنجا متأسفانه اصلا مناسب نیست یعنی چه از نظر بهداشتی و پزشکی و چه از لحاظ امکانات دیگر از قبیل تلفن، ملاقات حضوری مرخصی و حتی پیگیری های قانونی و قضایی، هم زندانیان سیاسی و هم خانواده های آنان در فشارها و تنگناهای زیادی قرار دارند.

با توجه به اینکه دختر شما هم در این دو سال با بازداشت و دادگاه روبرو بوده و خانواده تان هم قطعا مشکلات زیادی مانند خیلی از خانواده ها داشته است، شما خسته نشدید؟

از چه چیزی باید خسته بشم؟ از حق گفتن و حق خواستن؟ به هر حال شرایط سختی را برای همه فراهم کردن و ما هم چون کار خلاف و ناحقی مرتکب نشدیم بنابراین طبق آموزه های اسلامی و اخلاقی طبیعی است که روی خواسته های به حقمان تا جایی که می توانیم اصرار و پافشاری می کنیم.

همسران زندانیان سیاسی دیگر که در جلسات قرآن و سالن ملاقات می بینید چطور؟

ما همه مثل یک خانواده بزرگ هستیم که برای هر یک از اعضاء این خانواده این فشارها است و سعی می کنیم با توسل به قرآن و اتکاء به خدا و در کنار هم بودن، این شرایط سخت رو پشت سر بگذاریم.

فکر می کنید این بی قانونی ها از کجا صورت می گیرد؟

از سوی کسانی که نه حرمتی برای رأی مردم قائل شدند و نه خودشون پایبندی و التزامی به رعایت قانون و حقوق مدنی افراد دارند.

نکته ای از ملاقات یا بند ۳۵۰ وجود دارد که خوانندگان کلمه در جریان آن قرار بگیرند؟

در مورد زندانیان سیاسی خیلی اجحاف می شود و آنها از ابتدایی ترین حقوق اولیه محرومند که بارها و بارها هم گفته شده که مهم ترینشان همین عدم رسیدگی به وضعیت درمانی آنها، ندادن مرخصی، نداشتن ملاقات حضوری و تماس تلفنی و بعضأ برخوردهای بسیار نامناسب برخی افراد و مأمورین مستقر در سالن ملاقات است.

و سخنی خطاب به مردم و یا مسئولین؟

فکر می کنم نکات مهم بارها و بارها گفته شده و اگر کسی مسئول باشد و این ها را بداند و کاری نکند باید در پیشگاه خدا و مردم پاسخگو باشد و اگر هم خبر نداشته باشد که عذر بدتر از گناه بوده و باز هم تاوان سنگینی خواهد داد… و آخرین نکته ام اینکه آقایان مسئول! دنیا فقط گذرگاه است، بهرحال مدتی قدرت به شما رسیده به عنوان یک خواهر کوچکتر توصیه می کنم پل های پشت سر را خراب نکنید و آخرت ماندنی را به این گذرگاه موقت نفروشید که فردا شرمنده خدا و مردم و این همه خانواده های شهدا باشید.


 
شما این خبرنامه را به این دلیل دریافت می کنید که ایمیل شما پس از تایید وارد لیست دریافت کنندگان شده است. برای لغو عضویت از این خبرنامه به این لینک مراجعه کنید یا به norooz-unsubscribe@sabznameh.com ایمیل بزنید. با فرستادن این خبرنامه به دوستان خود آنها را تشویق کنید که عضو این خبرنامه شوند. برای عضویت در این خبرنامه کافی است که به norooz@sabznameh.com ایمیل بزنید. برای دریافت لیست کامل خبرنامه های سبزنامه به help@sabznameh.com ایمیل بزنید.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

خبرهاي گذشته