-----------------------------
همه خبرها و ديدگاهاي سانسور شده و پشت فيلتر جمهوري اسلامي مانده را يكجا و بي درد سر در "هستي نيوز" بخوانيد... http://groups.google.com/group/hasti-news/

--------------------------------------------







Google Groups
Subscribe to Hasti News
Email:
Visit this group

۱۳۹۱ تیر ۳, شنبه

Latest News from Norooz for 06/23/2012

Email not displaying correctly? View it in your browser.
این خبرنامه حاوی عکس است. لطفا امکان دیدن عکس را در ایمیل خود فعال کنید.



 

مصطفی تاجزاده در نامه ای که از زندان اوین و خطاب به آیت الله موسوی اردبیلی نگاشته، به بیان گوشه ای از نگرانی های خود درباره وضعیت کشور پرداخته و از این مرجع تقلید خواسته است تا با انجام رسالت تاریخی خود در مقابل استبداد دینی بایستد.

 

به گزارش نوروز در بخشی از نامه این زندانی سیاسی آمده است: " پرهیز اقتدارگرایان ایرانی از کاربرد واژه «بهار عربی» و اصرار بر «بیداری اسلامی» خواندن جنبش های اخیر، بیش و پیش از این که از اسلام خواهی اقتدارگرایان سرچشمه بگیرد، از ضدیتشان با دموکراسی ناشی می شود."

 

 

تاجزاده با اشاره به تجربه انقلاب اسلامی ایران، تقویت افکار فرقه گرا- حذفی، تکفیری در جوامع مسلمان را باعث وقوع هرج و مرج و جنگهای داخلی خوانده و می نویسد:"مگر انقلاب اسلامی هویتی انسانی و باز نداشت اما به دلایل گوناگون، اکنون شاهد حاکمیت تنگ نظرانه ترین و دشمن تراش ترین قرائت ها از اسلام، انقلاب، تشیع، جمهوی اسلامی و ولایت به طور عام و ولایت فقیه به طور خاص در آن هستیم؟"

 

عضو ارشد جبهه مشارکت با ابراز نگرانی از روند "لبنانیزه" شدن کشورهای خاورمیانه، نوشته است: " منظورم به طور مشخص این است که کشورهای منطقه، یکی از پی دیگری در حال گذار از دوگانه «استبداد – هرج و مرج» به سوی دوگانه «دموکراسی – جنگ داخلی» هستند. علت چنین ادعایی در یک جمله این است: در دنیای معاصر اعمال استبداد به سرعت ناممکن می شود اما دیکتاتوری دو جایگزین دارد؛ دموکراسی یا جنگ داخلی."

 

معاون سیاسی وزارت کشور دولت اصلاحات در پایان نامه خود از آیت الله موسوی اردبیلی پرسیده است: " چطور می توان در جهان معاصر این خفت را تحمل کرد که به نام اسلام و انقلاب اسلامی و در حقیقت برای حفظ قدرت مطلقه فردی، روحانیت شیعی که بزرگترین افتخارش حمایت از مردم در برابر زورگویی حاکمان در طول تاریخ بوده است، اکنون در آزادی کُشی از نظامیان حاکم بر «میان مار» (برمه) بسته تر و مستبدانه تر رفتار نماید. آنان به حبس خانگی رهبر مخالفان خود پایان دادند تا به همراه هم فکرانش در انتخابات شرکت و با کسب رأی اکثریت هم وطنانشان به مجلس راه یابند اما متأسفانه در نظام جمهوری اسلامی برآمده از مردمی ترین انقلاب بشر، انتقاد به رهبر با محروم شدن از حقوق اساسی همراه است! "

 

متن کامل این نامه که در اختیار سایت نوروز قرار گرفته است در پی می آید:

 

 

به نام خدا

حضرت آیة الله موسوی اردبیلی

مقام محترم مرجعیت

 

با سلام و احترام

مطالعه سخنان متین، دلسوزانه و متواضعانه جناب عالی د رپایان دروس سال جاری در روزنامه وزین اطلاعات (11 خرداد 1391) مرا بر آن داشت تا نگرانی های خود را درباره حال و آینده آئین و میهن و مردم عزیزمان با آن مرجع آزاده و فرهیخته درمیان بگذارم. بدان امید که این نامه با نقد و اصلاح علاقمندان به این مباحث مواجه شود و به این ترتیب خرد جمعی راهنمای ما در اوضاع و احوال پیچیده و سرنوشت ساز کنونی کشورمان گردد.

 

حضرت آیة الله موسوی اردبیلی

 

همان گونه که مستحضرید چندی پیش نمایش فیلم «جدایی نادر از سیمین» در دانشگاه قاهره به علت اعتراض و مخالفت گروهی از دانشجویان سلفی و به نام جلوگیری از تبلیغ تشیع منتفی شد. اخیرا نیز تعدادی از علمای الازهر مصر ضمن انتقاد به تهیه فیلم زندگی پیامبر اکرم (ص) توسط آقای مجید مجیدی خواستار متوقف یا تعطیل شدن آن پروژه گردیدند. آخرین اقدام ضدایرانی و ضد شیعی در آن دیار، جلوگیری از ساخت حسینیه در قاهره است. با این استدلال و در واقع بهانه که چنین کاری به وحدت ملت مصر آسیب می زند. زیرا که مساجد برای مسلمانان کافی هستند. رخ دادهای فوق می تواند بی ارتباط با یکدیگر، مقطعی و غیراستراتژیک تلقی شوند. اما به باور من، مظاهر روندی هستند که در صورت بی توجهی ما و تداوم سیاست های داخلی و خارجی کنونی، ممکن است توسعه یابد و تقویت شود و آثار شومی نه تنها در مصر و خاورمیانه بلکه حتی در جهان اسلام در پی داشته باشد. تأسف آور آن که اتفاقات مذکور در کشوری به وقوع می پیوندد که مفتی روشن اندیش الازهرش، مرحوم شیخ شلتوت در پاسخ به تلاش های هم دلانه مرجعیت آگاه تشیع، مرحوم آیة الله بروجردی گام بزرگی در جهت نزدیکی فرق اسلامی برداشت و تدریس فقه جعفری را مجاز شمرد. به علاوه مردم مصر دوستدار ایران و ایرانیان بوده و هستند و خود را طرفداران خندان اهل بیت پیامبر اکرم(ص) و ما را طرفداران گریان آن بزرگواران می دانند. در طرف مقابل نیز ایرانیان ذهنیت مثبتی به مصر و مصری ها دارند و در جریان بهار عربی، همه آنان با هر گرایشی از پیروزی مردم و سرنگونی فرعون جدید حسنی مبارک، خشنود شدند. پس این نامهربانی ها چرا؟!

 

جناب آقای موسوی اردبیلی

 

جناب عالی بهتر از من می دانید که اندیشه و گرایش سلفی – تکفیری همواره در اهل سنت طرفدارانی داشته است. هم چنان که تفکر و روحیه خوارجی- فرقه ای هرگز گریبان بخشی هایی از شیعیان رها نکرده است. اما در جهان جهانی شده کنونی و در عصر ارتباطات، این جریان می تواند لطمات زیادی به اسلام و مسلمانان و نیز به کل بشریت بزند. چرا که کاملا مستعد به راه انداختن نزاع های خونین فرقه ای (مذهبی و دینی) در درون جوامع مسلمان و نیز بین کشورهای مسلمان از یک طرف و با کشورهای غربی به نام تکرار جنگ های صلیبی از طرف دیگر است. نمونه آن عملکرد القاعده در به شهادت رساندن احمدشاه مسعود در افغانستان و حمله به برج های دوقلو مقر پنتاگون در آمریکا در کمتر از یک هفته است.

من در چند سال گذشته از خطر «لبنانیزه شدن» کشورهای خاورمیانه سخن گفته ام. منظورم به طور مشخص این است که کشورهای منطقه، یکی از پی دیگری در حال گذار از دوگانه «استبداد – هرج و مرج» به سوی دوگانه «دموکراسی – جنگ داخلی» هستند. علت چنین ادعایی در یک جمله این است: در دنیای معاصر اعمال استبداد به سرعت ناممکن می شود اما دیکتاتوری دو جایگزین دارد؛ دموکراسی یا جنگ داخلی. درباره قسمت اول گزاره فوق ظاهرا توافق نظر عامی وجود دارد. در حقیقت یکی از اصلی ترین پایه های هر نظام استبدادی و بسته، انحصار اطلاع رسانی است که با گسترش روزافزون و غیرقابل مهار اینترنت و شبکه های مجازی، ماهواره و تلفن همراه درهم شکسته یا در حال فروپاشی است. به علاوه افزایش آگاهی های عمومی و رشد طبقات متوسط شهرنشین تقاضای مشارکت اجتماعی -  سیاسی همه قشرها و طبقات را گسترش داده است. گسترش بخش خصوصی و تشکیل شبکه های اجتماعی مستقل از حکومت نیز پشتیبانی شهروندان از یکدیگر و تأثیرگذاری بیشتر و مؤثرتر آنان را بر رژیم حاکم ممکن کرده است. اکنون دموکراسی خواهی و حقوق بشرطلبی حرف نخست را در سراسر جهان می زند. مؤلفه فوق در کنار ضعف دیکتاتوری ها در ارضای نیازهای فردی و ملی و توسعه بی عدالتی، فساد و افزایش شکاف های طبقاتی، ادامه حیات رژیم های استبدادی را با موانع مرتفع نشدنی روبرو کرده است. بزرگترین شاهد این مدعا موج اصلاحاتی است که رژیم های تک صدا و بسته خاورمیانه برای آرام نگاه داشتن مردم و حفظ حاکمیت خود به راه انداخته اند. به بیان روشن، تک صدایی از بزرگ ترین واقعیات سیاسی کشورهای در حال توسعه به شمار می رفت که در حال تبدیل شدن به پدیده ای صرفا تاریخی و مربوط به گذشته است.

از سوی دیگر و با وجود رخداد خوشایند فوق، باید اعتراف کرد که جایگزین دیکتاتوری لزوما دموکراسی نخواهد بود. در این باره نیز توجه به این واقعیت بزرگ  می تواند راهگشا باشد که اکنون شبح جنگ داخلی برفراز سر مردم لیبی، یمن، افغانستان، پاکستان، عراق و سوریه به پرواز درآمده است. شبحی که در گذشته فقط در آسمان لبنان می چرخید! علت روشن است: مدعیان مدیریت و هدایت این کشورها، هرکدام طرفداران جدی و بعضاً سربازان آماده، منابع مالی مستقل، تشکل های مدنی و سیاسی و ویژه، پایگاه های اطلاع رسانی، ارگان و رسانه های گروهی اختصاصی با پشتوانه تعصب های قومی – مذهبی و بعضاً زبانی و سرانجام حمایت های منطقه ای و بین المللی خود را دارند. بنابراین حذف هیچ کدام از عرصه سیاست ورزی کشور ممکن نیست. به این ترتیب طرف های مدعی برای اداره کشور اگر نمی خواهند به ورطه نزاع های خونین، بی حاصل و گاه بی پایان داخلی بیفتند و در حقیقت گرفتار چرخه و بازی باخت – باخت شوند،  باید به سازوکارهای دموکراتیک و مسالمت آمیز و بازی برد – برد تن دهند.

 

حضرت آیة الله

 

واقعیت بزرگ دیگر آن که رفتار و گفتار جنگ طلبان و برتری جویان غربی در توهین و اهانت به مقدسات مسلمانان و تحقیر و نقض حقوق آنان در جوامع خود و نیز پشتیبانی همه جانبه از عملکرد غیرانسانی و نژادپرستانه دولت اسرائیل و سرانجام اشغال نظامی افغانستان و عراق و حمایت از برخی دیکتاتورها در کشورهای مسلمان، بستر مساعدی برای تقویت گرایش های افراطی و نگرش های انتقام جو در دنیای اسلام فراهم کرده است. شکست ایدئولوژی های ضداستعماری و عدالت طلبانه نیز فضای مناسبی برای پذیرش شعار «ضرورت تشکیل حکومت اسلامی» و «اجرای کامل شریعت» ایجاد کرده است. درست است که سلفی گری و فرقه گرایی سابقه ای به مراتب طولانی تر از تاریخ استعمار غربی دارد، هم چنان که در جانب مقابل و در غرب نیز تمامیت خواهی و سلطه جویی بر مسلمانان و شرق سابقه ای قدیمی تر از عصر استعمار جدید دارد. اما نباید از نظر دور داشت که ظهور و رشد هر گرایش «غیرستیز» در هر نقطه از جهان امروز درباره اسلام و مسلمانان به سرعت ضد خود را در سوی دیگر این کره مسکون و در قالب جریان «غرب ستیز» ایجاد یا تقویت می کند. به این ترتیب القاعده بهانه گوانتانامو می شود و اشغال سرزمین های اسلامی بهانه دمیدن بر تکرار جنگ های صلیبی و نیز مخالفت و نفی آن چه غربی است، از جمله دموکراسی و حقوق بشر می شود.

اما آن چه به جهان اسلام مربوط می شود، آن است که افکار و گرایش های سلفی – خوارجی – تکفیری، افزون بر آن که چهره ای خشن، غیرعقلانی و ضد کرامت انسانی و حقوق بشر به ویژه علیه زنان ترسیم می کند که «مدنیت» بشری را به طور کلی با مخاطره بزرگی مواجه می نماید، احتمال خونین کردن رقابت های دیرین در جهان اسلام، بین فرق مسلمان با خود و نیز با دیگران را (مانند قبطی های مسیحی در مصر) افزایش می دهد. روشن است که چنین روندی و تقابل بین شیعیان و اهل سنت به ضرر همه، به ویژه شیعیان است که در اکثر قریب به اتفاق کشورها در اقلیت به سر می برند. زیرا که هرچه پیروان اندیشه و روحیه خوارجی – طالبانی قدرت بیشتری کسب کنند، تمام گرایش های دیگر مسلمانی، به خصوص شیعیان با تنگناها و محدودیت های بیشتری مواجه می شوند. از آن جا که ایران بزرگترین پایگاه تشیع است، ضدیت با تشیع خود به خود به مخالفت با کشورمان منجر می شود. این موضوع موجب می شود که دولت هایی که با اقتدار ایران مخالف اند، به ویژه اگر اقتدارگراها در تهران قدرت را در دست داشته باشند، درصدد تقویت اندیشه و گرایش سلفی – طالبانی در جوامع مسلمان برمی آیند تا به این ترتیب هم با دموکراسی بجنگند و هم مسلمانان به ویژه اهل سنت را که اکثریت قاطع جهان اسلام را تشکیل می دهند، علیه ایران و تشیع بسیج کنند. و هم خود بتوانند با دیکتاتوری در کشور خویش حکم برانند. چنین راهبردی طرف داران جدی در محافل جنگ طلب در آمریکا، اروپا و اسرائیل دارد. تضعیف جمهوری اسلامی ایران، نه در حدی که آمریکا جانشین آن شود، مورد قبول روسیه و چین نیز هست. چرا که آنان نیز به دلایل گوناگون از این که ایران در منطقه خلیج فارس حرف اول را بزند و یکه تاز میدان شود، استقبال نمی کنند.

 

جناب آقای موسوی اردبیلی

 

«بهار عربی» تاکنون اهداف و رویکردی  باز و انسانی داشته و به همین دلیل با اقبال جهانیان حتی در غرب مواجه شده است. باوجود این تضمینی در کار نیست که به علت رشد و تقویت افکار فرقه گرا – حذفی و تکفیری، جوامع مسلمان را پس از سقوط دیکتاتورها، گرفتار هرج و مرج و جنگ های داخلی نکند.مگر انقلاب اسلامی هویتی انسانی و باز نداشت اما به دلایل گوناگون، اکنون شاهد حاکمیت تنگ نظرانه ترین و دشمن تراش ترین قرائت ها از اسلام، انقلاب، تشیع، جمهوی اسلامی و ولایت به طور عام و ولایت فقیه به طور خاص در آن هستیم؟ در هر حال نمی توان از اقتدارگراهای وطنی انتظار دیگری جز آن چه انجام می دهند، داشت. آنان با عملکرد خویش ایران و ایرانیان را و نیز شیعیان و در غایت اهل سنت و جهان اسلام را با مخاطرات جدی مواجه می کنند و خوراک و بهانه لازم را برای آن دسته از غربی ها که دغدغه ای جز غلبه بر مسلمانان عقب مانده و سرسخت ندارند، تهیه می نمایند. برای آنان اصل بزرگ و مهم، کسب قدرت و حفظ آن به هر قیمت و راهبردشان «النصر بالرعب» است. آنان برای توجیه «پلیسی – امنیتی » کردن ایران و سرکوب سازمان یافته و مستمر منتقدان سیاست ورزی یک نفره و عملکرد نادرست قوای سه گانه و نقض حقوق اساسی ایرانیان در بهره مندی از اطلاع رسانی آزاد و نیز انجمن ها، اتحادیه ها، احزاب، تجمعات مردمی و انتخابات آزاد و توجیه حکومت مطلقه فردی پرچم دار شعار « تشکیل حکومت اسلامی» و نه ایجاد جمهوری اسلامی، شده اند. زیرا می خواهند با بهانه اجرای احکام شرعی، دموکراسی و حقوق بشر را نفی کنند. به همین دلیل این جانب گفته ام و باز هم می گویم که پرهیز آنان از کاربرد واژه «بهار عربی» و اصرار بر «بیداری اسلامی» خواندن جنبش های اخیر، بیش و پیش از این که از اسلام خواهی اقتدارگرایان سرچشمه بگیرد، از ضدیتشان با دموکراسی ناشی می شود. غافل از آن که با این روش، هم طالبانی گری را در جهان اسلام تقویت می کنند و هم باز اشخاص و احزاب مسلمان دموکراسی خواهی که بیشترین قرابت سیاسی و به یک لحاظ فکری و اخلاقی را با انقلاب اسلامی و ایرانیان و تشیع دارند، از آنان فاصله می گیرند و به فرقه گرایی که اولین بازنده آن، نه تنها و نه آخرین بازنده، شیعیان خواهند بود، دامن می زنند.

 

جناب آقای موسوی اردبیلی

 

اجازه دهید صریح عرض کنم در خاورمیانه، جنگ طلبان اسرائیلی، حکومت هایی که به نام اسلام با دیکتاتوری کشورشان را اداره می کنند، سلفی – جهادی های تکفیری و ضد شیعی و اقتدارگراهای ایرانی در یک مسأله اشتراک نظر دارند که جهان اسلام نباید به سوی استقرار دموکراسی و حقوق بشر پیش رود.

نژادپرستان اسرائیلی نانشان در دیکتاتور بودن حکومت های عربی و عقب مانده بودن جوامع آنان است. آنان بیش از نیم قرن حمایت های بی دریغ اروپا و به ویژه آمریکا را با این شعار جلب کرده اند که رژیم اسرائیل تنها دموکراسی در اقیانوس دیکتاتوری های مسلمان منطقه است. چنان چه مصر برای همه مصریان شود و مردم سوریه و اردن و عربستان و تونس و دیگر کشورهای خاورمیانه بر سرنوشت خویش حاکم شوند و کشورشان در مسیر توسعه همه جانبه و پایدار حرکت کند و دموکراتیک اداره شود، رژیم اسرائیل چه حرفی برای زدن خواهد داشت و در چه موقعیتی قرار خواهد گرفت؟ از این رو، برنده ترین سلاح در برابر توسعه طلبی صهیونیسم بین الملل، استقرار دموکراسی و رعایت موازین حقوق بشر در جهان اسلام است.

استدلال فوق درباره حکومت های به ظاهر مسلمان و در هر حال مستبد و فاسد وبعضاً وابسته به بیگانگان صدق می کند. آل سعود از دموکراسی وحشت دارد زیرا می داند در آن صورت یک خاندان نمی تواند بر کشور بزرگ و ثروتمندی تمامت خواهانه حکومت کند و اساسا یک کشور را در قرن بیست و یکم به نام یک خانواده بخواند. در چنین فضایی تکیه بر دلارهای نفتی و ادعای خادم الحرمینی پاسخ گوی نیازمشارکت خواهی مردم عربستان نخواهد بود.

تکلیف جریان های فرقه گرا و تکفیری نیز روشن است. آنان نیز بزرگترین دشمن خود را در نهایت، دموکراسی و حقوق بشر می دانند. زیرا رعایت چنین موازینی نه تنها با اعتقادات تنگ نظرانه و تمامیت خواهشان در تعارض کامل قرار دارد، بلکه اجازه سروری یک طرفه و مستبدانه در کشور را به آن ها نمی دهد. آنان انتخابات را علناً بدعت می خوانند که جای بیعت اسلامی را گرفته است. رأی اکثریت را فاقد حجت و در برابر احکام شریعت می دانند. طرفدار وحدت امت اسلامی اند و راه آن را برقراری تک صدایی و سرکوب همه گرایش های انحرافی از دید خود، یعنی شیعیان، دموکرات مسلمانان سنی، طرفداران نحله های صوفی – عرفانی و نیز فلسفی می دانند و در یک کلام در پی تحقق شعار همه با من و ما و سرکوب منتقدان و مخالفان آن هم به خشن ترین شیوه های ممکن هستند.

اقتدارگراهای ایرانی نیز با همه ضدیتی که با سه گروه دیگر دارند، نگران گذار کشورهای همسایه و مسلمان منطقه به سوی دموکراسی هستند. علت روشن است: اگر این کشورها حقوق همه شهروندان قانون گرای خود، صرف نظر از اعتقادات و بینش سیاسی آنان، در زمینه انتشار روزنامه، تشکیل نهادهای مدنی، انجمن ها، اتحادیه ها و احزاب، راه اندازی شبکه های اختصاصی اینترنتی و رادیو – تلویزیونی مستقل از دولت، برپایی اجتماعات اعتراض آمیز علیه قوانین یک جانبه یا عملکرد نادرست قوای و نامزد شدن در انتخابات و ... را به رسمیت بشناسد و افراد، گروه ها و احزاب مسلمان ضمن دفاع و ترویج صحیح و اخلاقی اسلام و ارزش ها و هنجارهایش از تحمیل دیدگاه های خاص خود به دیگران خودداری کنند و با سبک های گوناگون زندگی در چارچوب عقل و عرف مدارا نمایند، در آن صورت در ایران نظارت نظامی – استصوابی بر انتخابات و منتقدان سیاست های کلان کشور جایی نخواهد داشت، هرگونه اجتماع اعتراضی هرچند مسالمت آمیز، توطئه و دشمن و در جهت تضعیف نظام ارزیابی نخواهد شد، احزاب و مطبوعات و سایت های اینترنتی و خانه های صنفی با کمترین بهانه تعطیل نخواهند شد، تمام شبکه های رادیو- تلویزیونی در خدمت تبلیغ برای یک نفر قرار نخواهد گرفت و به هتاکی و اهانت و دروغ پردازی علیه منتقدان حکومت تک صدا نخواهد پرداخت، نامزدهای انتخابات ریاست جمهوری را آن هم با آرای بالا و بدون تشکیل دادگاه، حتی از نوع فرمایشی آن، در حبس خانگی نگه داشتن ممکن نخواهد بود و بالاخره حمله به خواب گاه های دانشجویان و سرکوب آنان  برپایی شکنجه گاه های کهریزک و اوین ( به ویژه دوالف و بند 209) امکان نخواهد داشت.

 

حضرت آیة الله

 

اقتدارگراهای ایرانی انحراف بهار عربی را در استقرار دموکراسی کامل ارزیابی می کنند اما چون جرأت ابراز علنی آن را ندارند، اسلام خواهی و مبارزه با امریکا را بهانه کرده اند تا سلطه تمامت خواهانه خود را اعمال و با حقوق اساسی مردم مقابله کنند. جالب آن که آنان خود می دانند طالبانیسم و شاخه نظامی آن، القاعده، در هر دو زمینه خود را پیش تاز و اصیل تر از اینان می دانند.

چه کسی تردید دارد که خلف خوارج در جهان معاصر یعنی سلفی – طالبانی ها در اجرای احکام متفاوت و مشهور فقهی به نام شرع مقدس، بی محاباتر از اخباری – اقتدارگراهای ایرانی عمل می کنند؟ آیا آنان در عمل نشان ندادند که هنگام کسب قدرت در افغانستان، در پوشش و آرایش مرد و زن، بسیار سخت تر از هم تایان شیعی خود در ایران عمل کردند؟ آیا نابودی مجسمه های بودا را در عصر حاکمیت طالبان می توان فراموش کرد؟ تحریم کشت خشخاش و قاچاق مواد مخدر را در آن زمان چطور؟ آیا طالبان انتخابات را نفی و بیعت را احیا وجایگزین آن نکرد؟ ملاعمر برچه مبنایی حرف اول و آخر را می زد؟ احتمال اجرای احکام فقهی درباره ارتداد، سرقت، زنا و ... به شکل سنتی و معروف خود در افغانستان طالبان بیشتر بود و بر مبنای آن عمل شد یا در ایران حتی در عصر اقتدارگراها؟ در مورد مبارزه و خصومت با امریکا نیز تصور نمی کنم اکثریت جهانیان به خصوص مسلمانان به سود ایرانیان رای دهند. آیا «بن لادن» به سمبل مبارزه با «غربی های صلیبی» تبدیل  نشده است؟ این مسأله را از آن جهت طرح کردم تا معلوم شود اسلام خواهی (در قالب تشکیل حکومت اسلامی و اجرای احکام شریعت) و مبارزه با امریکا و استکبار اگر با دموکراسی خواهی و تأمین حقوق مدنی و سیاسی و فرهنگی و اجتماعی و اقتصادی مسلمانان توأم و همراه نشود، هم زیستی مسالمت آمیز مسلمانان، صلح منطقه ای و وحدت انسانی جای خود را به درگیریهای خونین خواهد داد. اصلاح طلبان شیعی و سنی که در مجموع مستظهر به افکار و آرای اکثریت مسلمانان هستند، میدان را در اختیار فرقه گراها – سلفی های سنی و اخباری های شیعه خواهند گذارد. چنین فرآیندی دنیای اسلام و به یک معنا جهان بشریت را با بحران های گوناگون مواجه خواهد ساخت.

به باور من اشتراک موضع طالبانیسم سنی و شیعی در نفی و مقابله با دموکراسی و حقوق بشر ریشه در اشتراک دیدگاه سلفی – تکفیری های سنی از یک طرف و نگرش اخباری – فرقه گرای شیعی از طرف دیگر به خداوند، انسان، هستی، جامعه و تاریخ دارد و نیز به اصالتی که هردو به حکومت و قدرت و اعمال زور برای تحقق دیدگاه خود می دهند. افزون بر آن که از آبشخور جاه طلبی و ریاست طلبی آنان سیراب می شود. با چنین نگاهی به مسأله اکنون می توان دریافت که چرا انقلاب اسلامی با اقبال همگانی در دوسوی مرکز خاکی مواجه شد اما اکثریت قریب به اتفاق متفکران و سیاست ورزان مسلمان مدل کنونی جمهوری اسلامی ایران را برای جامعه خود پیشنهاد نمی کنند و آن را مطلوب نمی خوانند و بعضا تنها مقاومتش را در برابر دولت های مقتدر غربی تحسین می کنند. حتی رهبر جمهوری اسلامی نیز اعتراف کرد که هرچند نهضت های اخیر را باید بیداری اسلامی خواند اما آنان خواستار استقرار مدل حکومتی ایران نیستند. در هر حال به نظر من، هم دلی جهانی با انقلاب اسلامی به علت ماهیت باز و روش انسانی اش در مبارزه با رژیم ستم شاهی و علت عدم اقبال عمومی به جمهوری اسلامی کنونی، بسته، تحمیل گر، انحصارطلبانه و فرقه گرا عمل کردن آن است.

 

جناب آقای موسوی اردبیلی

 

 زبان ما به دلیل رفتار و گفتار غیردموکراتیک، قبیله ای و غیرحقوقی اقتدارگراهای ایرانی، در دفاع از حقوق اقلیت شیعه در کشورهای مسلمان بسته است. حکومت جمهوری اسلامی ایران، از صدر تا ذیل نمی تواند به عدم صدور مجوز برای تأسیس حسینیه در قاهره اعتراض کند زیرا در تهران به اهل سنت ایرانی اجازه دراختیار داشتن مسجدی ویژه خود نمی دهند. حتی برپایی نمازجمعه مستقل برای آنان را در مرکز خود برنمی تابند در عین این که در شهرهایی که شیعیان اقلیت را تشکیل می دهند، اقامه دو نمازجمعه مجاز می شمرد!  حاکمیت معیارهای دوگانه دست کم در افکار عمومی جهان رنگ باخته است. به همین دلیل امروز رهبران حکومت در ایران نمی توانند با وجود کهریزک به گوانتانامو انتقاد کنند. آیا می توان با وجود نظارت استصوابی – نظامی در ایران، به حذف نامزدها در مصر اعتراض کرد؟

 

مرجع عالیقدر

 

منطق دوگانه اقتدارگراهای وطنی در باب بهار عربی نیز برای منافع و حتی امنیت ملی به تدریج مسأله ساز می شود. گذشته از آن که معلوم نیست با چه منطقی جمهوری اسلامی ایران به صف مخالفان قذافی پیوست و آن چه را در لیبی گذشت، انقلاب خواند و اکنون چرا تمام قد به دفاع از بشاراسد که استبداد سنتی (حکومت موروثی)  را با دیکتاتوری مدرن (حکومت تک حزبی) جمع کرده پرداخته است؟ باید با کمال تأسف عرض کنم که چنین پشتیبانی مطلق و همه جانبه ای می رود که ایرانیان و شیعیان را در مقابل اکثریت قاطع اهل سنت قرار دهد و به تقابل شیعی – سنی دامن زند و فجایع بزرگی را خلق کند. صریح عرض می کنم که مدافعان رژیم دمشق به تدریج به بخش قابل توجهی از شیعیان و علوی های سوریه، ترکیه، لبنان و عراق محدود می شوند. در عوض افکار عمومی در کشورهای مسلمان و البته همسو با افکار عمومی جهانی به ویژه کشورهایی که رهبر جمهوری اسلامی معتقد به بیداری اسلامی در آن هاست، علیه حکومت بشاراسد بسیج شده است و متأسفانه جنایات وحشیانه ارتش حزب بعث به دلیل حمایت های صورت گرفته به نام ما نیز ثبت می شود. البته توجه داریم که سرنگونی بشاراسد، حکومت ایران را از یکی از اهرم های بزرگ قدرت خود در منطقه محروم می کند اما چنین نتیجه ای موجب نمی شود که ما در لاک دفاع از جنایت فرو رویم و بی توجه به تبعات استراتژیک و در عین حال قریب الوقوع چنین سیاستی، نه تنها متحمل شکست اخلاقی شویم و به منازعات فرقه ای دامن زنیم بلکه این راهبرد به احتمال بسیار زیاد شرط بندی بر اسب بازنده است. حتی اگر بشاراسد بتواند به حکومت خود ادامه دهد، بیشترین هزینه را در کل، شیعیان در جهان در مرحله نخست و مسلمانان  در درجه بعدی خواهند پرداخت.

حضرت آیة الله

یکی دیگر از پیامدهای تک صدایی شدن حکومت و سیاست ورزی در ایران آن است که تلاش نهادهای مدنی و غیرحکومتی در جهت تبلیغ تشیع، رنگ و بوی کاملا دولتی به خود بگیرد و در نتیجه با عکس العمل های منفی گسترده مذهبی و سیاسی روبرو شود. چیزی شبیه اندیشه های مارکسیستی که تا قبل از تشکیل حکومت کمونیستی در شوروی حکمی مستقل داشت ولی پس از آن، ترویج چنین ایده ای به ویژه در کشورهای در حال رشد، به معنای اخذ دستور و فعالیت به سود یک دولت خارجی، یعنی اتحاد جماهیر شوروی و بسط قدرت آن محسوب می شد. بنابراین به طور مضاعف سرکوب می شد. اکنون نیز جمهوری اسلامی ایران علناً به تلاش برای شیعی کردن جوانان اهل سنت محکوم می شود. زیرا کمتر کسی می پذیرد در یک نظام بسته سیاسی، جز متأثر از خواست و اراده مسئولان و رهبرانش، کسی بتواند گام مستقلی بردارد مگر آن که علناً دست به مخالفت بزند و از رژیم انتقاد کند و جزئی از ادب و فرهنگ و هنر مقاومت شود. حکومت ایدئولوژیک تک صدا دولت ها و سیاست مدارانی را که صرفاً یا عمدتاً با قدرت مند شدن ایران مخالف اند، با اشخاص و گروه هایی که فقط با انگیزه مذهبی با تشیع و شیعه مخالف اند و برایشان ایران اصالتی ندارد، متحد می کند ولو هرگز رسما پیمانی منعقد نکنند ولی در هر حال مشترکا علیه ایران و شیعیان اقدام خواهند کرد. چنین وضعیتی باعث شده است که آن چه رنگ و بوی ایران را دارد، با سوء ظن زیادی مواجه شود. یعنی نه تنها آثار هنری به سود اسلام (نه تشیع) مانند فیلم زندگی نوجوانی پیامبر اکرم (ص) آن هم به کارگردانی چهره ای مستقل و شناخته شده تحریم شود، بلکه فیلم «جدایی نادر از سیمین» نیز که اساساً با دین و مذهب ارتباط مستقیم ندارد و یا دست کم به تبلیغ مذهب خاصی نمی پردازد، تحمل نشود.حتی این که آقای فرهادی هم چون آقای مجیدی از منتقدان شناخته شده سیاست های فرهنگی کشوربوده  و اعتراض خود را به انحلال خانه سینما علنا ابراز داشته است، نیز سبب نمی شود که با نظری مثبت به آثار ایشان نگاه کنند. در این میان تکلیف سلفی – تکفیری های مصری با ایران و شیعه مشخص است. آنان همان نگرش طالبان را به ما دارند. اما وقتی حکومت ایران عملا سرکوب اخوان المسلمین را در سوریه تأیید می کند، نمی تواند انتظار داشته باشد اخوان المسلمین مصر و تونس هم چنان هواخواه و هوادار جمهوری اسلامی ایران باقی بمانند و حمایت از رژیم اسد را دفاع از اقلیت علوی سوریه علیه اکثریت اهل سنت آن کشور تلقی نکنند و در مقابل تلاش های ضدایرانی و ضد شیعی فعالانه به میدان بیایند. در چنین شرایطی، دفاع ما از خواست های برحق مردم بحرین نیز انگ و رنگ مذهبی و فرقه ای به خود گرفته است و در نتیجه آن قیام  چنان که باید بازتاب مثبتی در افکار عمومی جهان اسلام نمی یابد. ما در این زمینه نیز مقصریم. اگرچه صبح تا شب از حقوق آنان دفاع می کنیم. این گونه دفاع ما مصداق دوستی نادانی شده است که دارد به ایران و تشیع و در مرحله بعدی اسلام، آسیب می رساند و هم زیستی مسالمت آمیز را در داخل منطقه و خارج آن ناممکن و بازی دو سر باختی را به همه تحمیل می کند. اگر مصلحان و اندیشمندان آگاه در حوزه و دانشگاه ساکت نشینند و حرکتی نکنند.

 

جناب آقای موسوی اردبیلی

 

گمان نمی کنم حتی یک نفر از منتقدان یا مخالفان مشی سیاسی مراجع ثلاث در نجف اشرف معتقد بودند که حضرات آیات خراسانی، مازندرانی و تهرانی خدای ناکرده خواهان سربلندی اسلام نیستند یا به احکام شریعت باور ندارند. اما نمی دانستند که چرا آن بزرگواران در برابر شعار «مشروعه خواهی» شیخ فضل الله نوری ایستادند و با تمام توان از مشروطه و مشروطه خواهان دفاع کردند؟ به باور من حوادث دهه های اخیر پاسخ قابل تأملی به این سؤال مهم و تاریخی می دهد به طوری که امروز با اطمینان بیشتری از عصر مشروطه می توان گفت شعار تشکیل حکومت اسلامی که در دموکراتیک ترین شکل خود، حکومت تحمیلی و دیکتاتوری اکثریت خواهد بود و اجرای اجباری و قهرآمیز احکام شریعت، به جای تبلیغ دین مبین و اقناع افکار عمومی، درنهایت به ضرر اسلام، مسلمانان و بشریت تمام خواهد شد. استقرار چنین حکومت هایی که سرانجام ماهیت متفاوتی با نحوه حکم رانی طالبان در افغانستان نخواهد داشت، نه تنها امید بزرگ مسلمانان را به یأس مبدل خواهد کرد، بلکه ضد خود را پرورش خواهد داد. به این معنا که فراگیرترین و تهاجمی ترین جریان ضد اسلامی را ایجاد خواهد کرد. هم چنان که دیکتاتوری کلیسا بزرگ ترین نقش را در ایجاد و گسترش الحاد دینی داشت. گذشته از آن، چنین حکومتی چهره ای عقب مانده، بسته، غیرانسانی و جنگ طلب را از اسلام و مسلمانان ارائه خواهد کرد و زمینه برای جنگ طلبان غربی به منظور تجاوز به سرزمین های اسلامی، بی حرمتی به اعتقادات مسلمانان و چپاول ثروتشان فراهم میکند. کما این که حکومت اسلامی طالبان چنین نقشی را ایفا کرد. قبل از آن نیز کمونیسم استبدادی و تحمیلی شوروی در خدمت توجیه نظام سرمایه داری از یک طرف و سرکوب تقریباً تمام حرکت های استقلال طلب و آزادی خواه طی نیم قرن به نام مقابله با خطر سرخ قرار گرفت.

 

حضرت آیة الله موسوی اردبیلی

 

بشر امروز تجربیات تلخ و گرانبهایی از حکومت های ایدئولوژیک وسرکوب گر در قرن بیستم (کمونیسم، نازیسم، فاشیسم، بعثیسم، طالبانیسم و ...) در اختیار دارد و به همین دلیل اکثریت قاطع جهانیان، از جمله در جهان اسلام، استقرار دموکراسی را البته متناسب با شرایط تاریخی، جغرافیایی، فرهنگی و مدنی هرکشور، راه نجات میهن خود و دیگر ملل می دانند با این تذکر که قیود یا صفاتی که در گزاره اخیر ذکر کردم، یعنی شرایط تاریخی و ...، نافی اصل اداره دموکراتیک جامعه و رعایت حقوق  آحاد مردم  و شهروندان نشود. در چنین اوضاع و احوالی، اقتدارگراهای ایرانی دموکراسی خواهی و حقوق بشر طلبی را توطئه ای غربی و طرح آن را بازی در میدان آن ها می خوانند که موجب فاصله گرفتن مسلمانان از اسلام و ارزش هایش می شود. حال آن که در دنیای معاصر، هیچ چیز به اندازه دموکراسی و رعایت حقوق همه شهروندان، در سراسر جهان، به سود اسلام و مسلمانان و البته در مجموع به نفع بشریت نیست.

در حقیقت آن چه به مسلمانان اجازه حاکمیت بر سرنوشت خویش، جبران عقب ماندگی چند قرنه و مقابله با آفت استبدادزدگی تاریخی می دهد و موجب عزت آنان و دینشان می شود، رعایت کامل حقوق دموکراتیک همه ساکنان شرق اسلامی است. در فضای باز و رقابتی، نه فقط احزاب و اشخاص مسلمان با اقبال بسیار خوبی توسط مردم مواجه می شوند، بلکه چنین روشی مانع حکومتی شدن دین و بروز تبعات سوء استبداد دینی می شود و اندیشه اسلامی را پرطراوت، چالشگر و به روز نگه می دارد. در هر حال بشر هنوز راهی نیافته است تا بتواند از بسته و سرکوب گر شدن هر ایدئولوژی که در رأس قدرت قرار گیرد و برای رقبای خود و پیروانشان حقوق مساوی قائل نباشند، جلوگیری کند. اسلام نیز با همه عظمت و حقانیتش از این حکم مستثناء نیست. شاید به همین دلیل باشد که رهبر فقید انقلاب، پس از تظاهرات تاریخی تاسوعا و عاشورای سال 1357 که سقوط رژیم ستم شاهی قطعی شد، شعار «حکومت اسلامی» را به «جمهوری اسلامی» تغییر داد تا آیندگان شاهد شکل گیری نوع جدیدی از «خلافت اسلامی» نشوند و تجربه استبداد کلیسا یک بار دیگر، آن هم به نام اسلام تکرار نشود.

 

جناب آقای موسوی اردبیلی

 

بهره مندی همگان از حقوق شهروندی در تمام جوامع، چه در کشورهایی که مسلمانان یا شیعیان در اقلیت به سر می برند و چه در آن جامعه ای که آنان اکثریت را تشکیل می دهند، بازی برد – برد به سود همگان(شیعیان، مسلمانان و دیگران) است. در نقطه مقابل استقرار هرنوع حکومت فرقه ای که حقوق شهروندی را نه براساس انسانیت افراد و کرامت ذاتی و الهی بشر، بلکه برپایه اعتقادات اشخاص تعیین کند، بازی باخت – باخت است که ضررش بیش و پیش از همه متوجه اقلیت ها خواهد شد. یعنی در جهان اسلام به شیعیان و در دنیای معاصر به مسلمانان برخواهد گشت. البته تنگ نظری یا جاه طلبی عده ای به نام اسلام، مانع بزرگی در این مسیر به شمار می رود. از مرجعیت آگاه شیعه انتظار می رود در چنین هنگامه ای رسالت تاریخی خود را یک بار دیگر به انجام رساند و با تنویر افکار عمومی مانع آن شود که خیزش بزرگ مسلمانان، با استبداد دینی، به ضد خودش تبدیل شود و حرکتی رهایی بخش، به حاکمیت ظاهرپرستان قدرت طلبی منجر شود که پس از مدت کوتاهی، بسیاری از مردم  ظلم امویان را بر عدل بنی عباس مرجح بشمارند و جهالت و جمود و انسداد یک بار دیگر کمر اسلام را بشکند و مسلمانان را در اختناق و عقب ماندگی و جهالت به بند کشد. چنین مباد!

 

جناب آقای موسوی اردبیلی

ما مفتخریم که مسلمانیم و قرائت اهل بیت پیامبر(ص) را از اسلام، عقلانی ترین، عادلانه ترین و عارفانه ترین تفسیر می دانیم که ترویج آن را حق خود و راه نجات بشریت ارزیابی می کنیم ولی اگر این حق را برای سایرین به رسمیت نشناسیم، قاعده زرین اخلاقی را نقض کرده ایم که «آن چه بر خود می پسندیم دیگران را از آن محروم نسازیم و حقی را که از سایرین سلب می کنیم برای خود مسلم نشماریم» به این ترتیب با اعمال معیارهای دوگانه و خود را انحصاراً واجد تمام حقوق خواندن، عملا توجیه گر عملکرد سلطه گران جهانی می شویم. افزون بر آن دعوت به تشکیل حکومت اسلامی بدون پذیرش حقوق اساسی و مدنی همه شهروندانی که در جوامع مسلمان زندگی و به قانون تمکین می کنند، معنایی  نخواهد داشت جز دعوت به استقرار استبداد دینی، نظامی که بشر هزینه سنگینی بابت نمونه مشابه آن، یعنی دیکتاتوری کلیسا در قرون وسطی پرداخته است.

مقام محترم مرجعیت

اسلامی که رهبر فقید انقلاب پیش از پیروزی به ایرانیان وعده داد، حامی حقوق مردم بود و جمهوری اسلامی اش تشکیل حزب کمونیست را آزاد می خواند. در گفتمان وی به ویژه در نوفل لوشاتو، استقلال همواره با آزادی همراه بود. و بیان صریح آن را در اصل نه (9) قانون اساسی می بینیم: « هیچ کس حق ندارد به بهانه استقلال، آزادی را به مسلخ ببرد یا برعکس» جمع استقلال و آزادی یعنی نفی تؤامان استبداد داخلی و سلطه خارجی یعنی همان هدفی که بهار عربی نیز آن را تعقیب می کند. با وجود این، اسلامی که اقتدارگراهای ایرانی منادی آن شده اند، حقوق اساسی بشر را نفی می کند و حکومت اسلامی مطلوب آن، در واقع همان استبداد دینی است که بیشترین ضدیت را با دموکراسی دارد.

حضرت آیة الله موسوی اردبیلی

چطور می توان در جهان معاصر این خفت را تحمل کرد که به نام اسلام و انقلاب اسلامی و در حقیقت برای حفظ قدرت مطلقه فردی، روحانیت شیعی که بزرگترین افتخارش حمایت از مردم در برابر زورگویی حاکمان در طول تاریخ بوده است، اکنون در آزادی کُشی از نظامیان حاکم بر «میان مار» (برمه) بسته تر و مستبدانه تر رفتار نماید. آنان به حبس خانگی رهبر مخالفان خود پایان دادند تا به همراه هم فکرانش در انتخابات شرکت و با کسب رأی اکثریت هم وطنانشان به مجلس راه یابند اما متأسفانه در نظام جمهوری اسلامی برآمده از مردمی ترین انقلاب بشر، انتقاد به رهبر با محروم شدن از حقوق اساسی همراه است! 

با آرزوی سلامتی و توفیق و با تجدید ارادت

سید مصطفی تاجزاده

زندان اوین

خرداد ماه 1391


 


آیت الله العظمی سید علی محمد دستغیب با تاکید بر اینکه اصلاح گر باید دو خصوصیت صدق و صفای درونی و دوم عمل کردن به آنچه مدعی آن است را داشته باشد؛ گفت: “یک فرد یا یک نظام یا یک جامعه، هنگامی می‌ تواند ادّعای اصلاح گری و نجات دیگران از ظلم و ستم ستمگران را داشته باشد که ابتدا خود به آنچه می‌ گوید عمل کند اما آیا در جامعه ی امروزی ما ظلم و ستم وجود ندارد؟ وقتی ما می‌ گوییم: آمده ایم مردم جهان را از استضعاف اقتصادی و سیاسی نجات دهیم، آیا توانسته ایم مردم خود را از فقر و فلاکت نجات دهیم؟ آیا مردم ما مستضغف سیاسی نیستند؟”

این مرجع تقلید در جلسه تفسیر قرآن خود که به تفسیر آیه ۷۵ سوره نساء اختصاص داشت، با طرح این پرسش که “وقتی مدّعی نجات جامعه ی جهانی از اخلاق ناپسند هستیم، آیا خود در حکومت خویش اخلاقیات را رعایت می‌ کنیم؟” تصریح کرد: “وقتی می‌ خواهیم مردم ستمدیده ی کشورهای مختلف را از ارعاب و وحشت حاکمان خود و از تهدیدات زرّادخانه های اتمی کشورهای سلطه گر رهایی بخشیم، آیا خاطر ملت خود را از این بابت آسوده کرده ایم؟”

ایشان همچنین از سران حاکمیت پرسید: “شما که می‌ گویید باید مردم دنیا از بند استضغاف و ظلم رها شوند، به نظر خودتان در این کشور چند نفر باید زندان سیاسی باشند و چرا باید خانواده های آنها از هم بپاشد یا در زحمت و سختی بسیاری قرار گیرند که حتی به نان شب هم محتاج باشند؟ این سوالی است که همه ی مردم عالم، حتی کسانی که ما مدعی نجات آنهاییم، از خود می‌ پرسند، چه پاسخی برای آن داریم.”

مشروح سخنان آیت الله دستغیب به نقل از وب سایت حدیث سرو به شرح زیر است:

وَ ما لَکُمْ لا تُقاتِلُونَ فی‏ سَبیلِ اللَّهِ وَ الْمُسْتَضْعَفینَ مِنَ الرِّجالِ وَ النِّساءِ وَ الْوِلْدانِ الَّذینَ یَقُولُونَ رَبَّنا أَخْرِجْنا مِنْ هذِهِ الْقَرْیَةِ الظَّالِمِ أَهْلُها وَ اجْعَلْ لَنا مِنْ لَدُنْکَ وَلِیًّا وَ اجْعَلْ لَنا مِنْ لَدُنْکَ نَصیراً

چرا در راه خدا پیکار نمی کنید و نیز در راه نجات مستضعفان از مردان و زنان و کودکانی که می‌ گویند: پروردگارا! ما را از این شهر که مردمانش همه ستمگرند بیرون بر و از جانب خود برای ما سرپرستی قرار ده و از سوی خود یار و یاوری برای ما روانه کن.مومنان در راه خدا پیکار می‌ کنند و کافران در راه طاغوت. پس با یاران شیطان بجنگید که نیرنگ شیطان ضعیف است.

شان نزول

منظور از مستضعفان در این آیه، مسلمانانی است که پس از هجرت پیامبر، در مکه باقی ماندند و به جهات مختلف قادر به هجرت نبودند و تحت فشار و آزار کفار قرار داشتند. آنها از خدا می‌ خواستند که از شرّ کفّار مکّه رهایشان گرداند و تحت ولایت کسی چون رسول الله قرارشان دهد و یاری کننده ای برایشان بفرستد تا بتوانند آزادانه احکام دین مبین اسلام را انجام دهند. سرانجام نیز خدای تعالی با فتح مکه، دعایشان را اجابت کرد و آنان را به خواسته شان رساند.

پس از آنکه اسلام در مدینه استقرار یافت و آوازه ی آن در سراسر جزیره العرب منتشر شد و خلق و خوی نیکوی پیامبر و کردار نیک مسلمین زبان به زبان در میان مردم گشت، افراد بسیاری شیفته ی این دین الاهی و رسول گرامی اسلام شدند و دوست می‌ داشتند خدمت پیامبر مشرف شوند و اسلام آورند لکن این کار آسان نبود و معمولا روسای قبایل و بزرگان اقوام مانع ایمان آوردن آنان می‌ شدند لذا آرزوی قلبی این افراد، نجات از یوغ ستم ستمگران و امکان انتخاب دین مبین اسلام بود. خدای تعالی طیّ این آیه مردم مسلمان را به منظور رهانیدن آن ستمدیدگان و مستضعفان دعوت به جهاد فی سبیل الله می‌ کند.

نکته ی ظریف و مهمی که می‌ توان از این آیه فهمید این است که قرآن کریم، هدف جهاد در راه خدا را نجات مردم مستضعف و مظلوم عنوان می‌ کند و نه به چنگ آوردن سرزمین ها و فرمان روایی بر مردم اقوام مختلف!

مصداق مستضعف

مستضعف؛ یعنی کسی که از یک یا چند جهت ضعیف و عقب مانده نگه داشته شده است و می‌ تواند شامل جهات مختلفی از جمله فکری، سیاسی، اقتصادی، اعتقادی و غیره باشد.

در تفسیر عیّاشی از امام صادق علیه السلام روایت شده که حضرت پس از قرائت این آیه فرمودند: «ما آن مستضعفان هستیم». (تفسیر عیّاشی ذیل همین آیه)

منظور از «ما» در این روایت، امام هر زمان و شیعیان ایشان است. در طول تاریخ همواره امامان گرانقدر ما و شیعیان آنان تحت ستم جبّاران بنی امیّه و بنی عبّاس بودند و در دوران غیبت کبری نیز علما و زعمای مذهب و طبقه ی عادی جامعه ی تشیع طی قرون متوالی و طولانی زیر یوغ ظلم حکام و علمای متعصب سنی مذهب قرار داشتند.

بنابراین این آیه به نوعی همه ی شیعیان و دوستان اهل بیت را دعوت به جهاد در راه خدا به منظور رهانیدن خود و هم مذهبانشان از استضعاف ستمگران می‌ کند لکن باید دانست که عنوان جهاد، عنوانی کلی و عام است و شامل انواع و اقسام مختلفی می‌ شود و منحصر به جنگ مسلحانه نیست. یکی از مصادیق قطعی جهاد فی سبیل الله، تبلیغ احکام اسلام و آشنا کردن مردم با اصول و فروع مذهب و شناساندن سنت پیامبر اکرم و سیره ی اهل بیت ایشان است.

نقش آیه در مبارزات ضدّ طاغوت

در دوران مبارزات پیش از انقلاب، از جمله صحبت هایی که برای مردم می‌ کردیم، تفسیر همین دو آیه بود. در آن زمان به مردم می‌ گفتیم که از مصادیق قطعی مستضغف، مردان و زنان و کودکان این سرزمینند که از سوی استکبار جهانی و از طریق حکومت پهلوی، اموالشان به تاراج می‌ رود و از جهات مختلف عقب مانده و ضعیف نگه داشته می‌ شوند. محمد رضا پهلوی در اواخر حکومت خود می‌ گفت: «مذهب در ایران نقشی ندارد»؛ یعنی به حدّی از خود مطمئن بودند که ایران را در زمره ی بلاد کفر برمی شمردند. اما از برکت دعای مومنین، اراده ی خداوند بر این تعلق گرفت که یاور و سرپرستی از شجره ی مرجعیت شیعه برای نجات آنان به پا خیزد و با همت خود مومنین بساط ظلم پهلوی را برچیند.

در مسیر مبارزه با رژیم طاغوت، روش ها و نگرش های مختلفی وجود داشت؛ گروه هایی همچون سازمان مجاهدین خلق، جنگ مسلحانه را برگزیده بودند و در این قالب با رژیم محمد رضا مبارزه می‌ کردند، اما آنچه مورد پذیرش اکثریت قریب به اتفاق مردم ایران قرار گرفت، روش حضرت امام خمینی رحمه الله بود و توده ی مردم در این قالب به جهاد پرداختند و در راه آن از جان و مال خود هزینه کردند تا سرانجام در مهمّ خویش پیروزی را چشیدند.

اولین شرط مصلح

شکی نیست که آنچه امروزه به عنوان آزادی و دموکراسی در کشورهای مختلف مشاهده می‌ شود، معنای واقعی و کامل آزادی فردی و اجتماعی نیست و ملت های مختلف جهان به گونه های مختلف تحت ظلم و استضعاف قدرت های استبدادی و استکباری و سرمایه داری قرار دارند. در این میان جمهوری اسلامی به عنوان حکومتی برآمده از احکام مترقّی دین و ولایت دین خدای تعالی، مطابق همین آیه ی کریمه وظیفه ی سنگینی در قبال نجات ملت ها، جوامع و افراد مستضغف در سراسر عالم بر عهده دارد و باید در این راه جد و جهد و جهاد فی سبیل الله نماید اما آیا این جهاد عظیم و این وظیفه ی الاهی و هدف آرمانی صرفا با تقویت بنیه ی نظامی و تولید و انباشت سلاح های مختلف تحقّق می‌ یابد؟! برای بررسی بیشتر این مساله و رسیدن به یک راهکار صحیح باید نکته ی مهمی را مدّ نظر قرار داد:

به طور کلی وقتی قرار است یک شخص با یک خانواده یا یک کشور یا یک حکومت، الگوی دیگران قرار گیرد و افراد و اقوام مختلف را به سوی هدف خود فرا بخواند و آنان را شیفته و تسلیم خود نماید ناگریز باید برخوردار از دو خصوصیت مهم باشد: اول صدق و صفای درونی و دوم عمل کردن به آنچه مدّعی آن است.

خصوصیت اول: منظور از صدق و صفای درونی، پرهیز از نیرنگ و سیاست بازی و دورویی است؛ یعنی کسی که دیگران را به اخلاقیات و عبادات دعوت می‌ کند، نمی خواهد او را به سوی خود بخواند و مرید خود سازد.

اگر حاکمیت ما – حاکمیت به معنای تمام ارکان و اجزای نظام و نه یک شخص یا یک دستگاه ¬– صدق و راستی و درستکاری را از خود ظاهر سازند، به طور قطع تمام مردم ایران نیز این گونه خواهند شد. وقتی که یک کشور بر مدار صدق قرار گرفت و قول و عملش مطابق هم شد، آوازه ی آن در تمام دنیا می‌ پیچد و تمام ملت ها را شیفته و مجذوب خود می‌ کند.

خصوصیت دوم: یک فرد یا یک نظام یا یک جامعه، هنگامی می‌ تواند ادّعای اصلاح گری و نجات دیگران از ظلم و ستم ستمگران را داشته باشد که ابتدا خود به آنچه می‌ گوید عمل کند اما آیا در جامعه ی امروزی ما ظلم و ستم وجود ندارد؟

وقتی ما می‌ گوییم: آمده ایم مردم جهان را از استضعاف اقتصادی و سیاسی نجات دهیم، آیا توانسته ایم مردم خود را از فقر و فلاکت نجات دهیم؟ آیا مردم ما مستضغف سیاسی نیستند؟ وقتی مدّعی نجات جامعه ی جهانی از اخلاق ناپسند هستیم، آیا خود در حکومت خویش اخلاقیات را رعایت می‌ کنیم؟ آیا ما از حسد و تکبر و جاه طلبی و سوء ظن پاک گشته ایم؟ آیا ما همدیگر را نمی خوریم؟

وقتی می‌ خواهیم مردم ستمدیده ی کشورهای مختلف را از ارعاب و وحشت حاکمان خود و از تهدیدات زرّادخانه های اتمی کشورهای سلطه گر رهایی بخشیم، آیا خاطر ملت خود را از این بابت آسوده کرده ایم؟

شما که می‌ گویید باید مردم دنیا از بند استضغاف و ظلم رها شوند، به نظر خودتان در این کشور چند نفر باید زندان سیاسی باشند و چرا باید خانواده های آنها از هم بپاشد یا در زحمت و سختی بسیاری قرار گیرند که حتی به نان شب هم محتاج باشند؟ این سوالی است که همه ی مردم عالم، حتی کسانی که ما مدعی نجات آنهاییم، از خود می‌ پرسند، چه پاسخی برای آن داریم.

بی هیچ تردیدی اگر مردم و مسوولین یک کشور به معنای واقعی دوست هم باشند و صادقانه دست در دست هم بگذارند و در یک راه؛ یعنی راه خدا، حرکت کنند و عملشان با ادّعایشان مطابق گردد، بهترین جهاد را در راه خدا انجام داده اند و می‌ توانند با استمرار این روش، مردم مظلوم و مستضعف جهان را از زیر یوغ هر ستمگری نجات دهند و به سوی رستگاری و سعادت رهنمون سازند.

مردم ایران برای به ثمر رسیدن انقلاب اسلامی زحمات بسیاری کشیدند و خون های عزیزی داده اند، چگونه ممکن است راضی شوند این کشور تحت سیطره ی خارجی ها قرار گیرد و حاصل زحماتشان بر باد رود، آن هم با قوانین خوب و کم نظیری که دارد لذا مردم همیشه آماده ی حفظ نظام و جهاد در راه خدا هستند لکن بشرطها و شروطها.


 


محمدصدیق کبودوند رییس سازمان دفاع از حقوق بشر کردستان در بیست و پنجمین روز اعتصاب غذای خود در زندان طی نامه ای خطاب به صادق لاریجانی خواستار استعفای وی شد.

به گزارش کلمه در بخشی از این نامه آمده است: از آنجا که امکان نوشتن و ارسال بیش از این چند جمله در زندان امکان پذیر نیست، لذا به همین بسنده نموده و توجه جنابعالی را به رفتارهای خلاف قانون، افزایش خشونت ها و شکنجه ها و افزایش بی دادگری ها و صدور بی رویه احکام غیر عادلانه در دوره چند ساله مدیریت شما بر دستگاه قضایی جلب می نمایم.

محمدصدیق کبودوند، فعال حقوق بشر دربند از روز شنبه ششم خرداد ماه دست به اعتصاب غذا زده است و صبح روز یکشنبه ١۴خردادماه به علت کاهش شدید فشار خون و وخیم شدن وضعیت جسمانی اش به بهداری زندان منتقل و مورد معاینه و درمان قرار گرفت.

کبودوند از بیماری پروستات رنج می برد و پزشکی قانونی برای وی عدم تحمل کیفر صادر کرد اما مانند بسیاری از موارد دیگر دستور پزشک نادیده گرفته شده است.

سردبیر نشریه پیام مردم، از دهم تیر ماه سال ۱۳۸۶ بازداشت شده‌ و در دادگاه انقلاب تهران به اتهام اقدام علیه امنیت ملی از طریق تشکیل و اداره سازمان دفاع از حقوق بشر کردستان به ده سال حبس و از بابت تبلیغ علیه نظام جمهوری اسلامی از طریق ارتباط و مراوده با سازمان‌های بین‌المللی حقوق بشر و ارتباط و مکاتبه با شخص کوفی عنان دبیرکل سازمان ملل متحد و گفتگو با رسانه‌های عمومی به یکسال حبس و جمعاً به یازده سال حبس محکوم شده که در شعبه ۵۶ دادگاه تجدیدنظر استان تهران ده سال حبس از بابت تاسیس سازمان، مورد تایید قرار گرفته و قطعی شده است.

به گفته خانواده کبودوند وی که تا پیش از بازداشت هیچگونه سابقه بیماری نداشته، در جریان نگهداری ۷ ماهه وی در شرایط سخت سلول انفرادی، به بیماریهای ریوی، ‏کلیوی و پوستی دچار شده و حتی سکته خفیف مغزی نیز داشته است.

متن کامل نامه این فعال حقوق بشر که در اختیار کلمه قرار گرفته به شرح زیر است:

جناب آیت الله صادق لاریجانی

رییس دستگاه قضایی جمهوری اسلامی

از سخنرانی ها و گفتگوهای چندساله اخیر شما پیداست که جنابعالی نه به عنوان یک قاضی القضات دادگر، عدالت پرور، قانون مدار و مستقل، بلکه به عنوان سیاستمداری طرفدار خشونت و سرکوب شناخته شده اید که حتی در برخی سخنرانی های عمومی تان نیز بدون آن که پرونده متهم و یا متهمان را مطالعه کرده باشید و بدون رعایت کمترین اصول و قواعد و استانداردهای قضایی و دادگری و دادخواهی، پیشاپیش حکم به محکومیت حتی در حد اعدام متهمان صادر و اعلام می دارید. و البته قضات زیر نظر جنابعالی کمابیش چنین رویه و رویکردی دارند. و این درحالی است که بخش عمده ای از دستگاه تحت مدیریت زیر نام دادگاه های انقلاب اسلامی، دربست در اختیار دستگاه امنیتی کشور قرار دارند وشنیده و دیده شده که این دسته از قضات بارها اقرار کرده اند که بدون اذن و اجازه بازجویان وزارت خانه امنیتی متصل به قوه اجرایی نمی توانند قلم بر روی کاغذ بیاورند. احکامی که توسط چنین دادگاه هایی به ویژه موارد مربوط به متهمان سیاسی موسوم به متهمان امنیتی ارایه می گردد از پیش توسط بازجویان و پلیس امنیتی و اطلاعاتی صادر شده و فقط امضای آن به قاضی های انقلابی واگذار می شود.

از سویی دادستان ها نیز هیچ گونه اداره و استقلالی از خود ندارند. آنها هم مجری اوامر ماموران وزارت اطلاعات اند آنها تنها قادر اند برخی از سلایق خود رابه جای قوانین که باید در تمامی زندان ها و برای تمامی زندانیان جاری و اجرا شود، اعمال کنند و بر اساس سلایق و امیال خود برخی از زندانیان را بر خلاف قانون رسم، عرف، دین و مذهب و انسانیت از ابتدایی ترین حقوق فردی و خانوادگی محروم کنند و اسم این اقدام غیر قانونی و غیر انسانی را تنبیه افراد، “ماندگار بر سر مواضع خود” بگذارند اگر چه انتظاری بیش از این از شما و دستگاه تحت مدیریت شما نیست، با این حال جنابعالی در حالی از برخورد دولت های دیگر با زندانیان و اعتصاب غذای آنها داد سخن سر می دهید که انگار توجهی خاص به خواسته های انسانی و عاطفی زندانیان سیاسی بیمار و دارای فرزند بیمار دارید!!

شما در حالی دولتی را ضد بشری می دانید که آن دولت بر خلاف رویه و عمل برخی دولت های مدعی رعایت کرامت انسانی و اسلامی انسان ها، زندانیانی که دست به اعتصاب غذا می زنند آزاد می کند، حتی اگر آن زندانی دست به اسلحه برده و بر علیه آن دولت جنگیده باشید.

در هر حال از آنجا که امکان نوشتن و ارسال بیش از این چند جمله در زندان امکان پذیر نیست، لذا به همین بسنده نموده و توجه جنابعالی را به رفتارهای خلاف قانون، افزایش خشونت ها و شکنجه ها و افزایش بی دادگری ها و صدور بی رویه احکام غیر عادلانه در دوره چند ساله مدیریت شما بر دستگاه قضایی جلب می نمایم و به عنوان یک شهروند این کشور جنابعالی را به استعفا و کناره گیری از این مقام دعوت و شما را به قبول امام جماعت و ایراد سخنرانی های آتشین سیاسی فرا می خوانم.

بی تردید استعفای جنابعالی از والا مقامی دستگاه قضایی کمک بزرگی به کاهش بی دادگری ها و بی عدالتی ها در کشور خواهد بود.

تهران زندان اوین

محمد صدیق کبودوند
 


 
شما این خبرنامه را به این دلیل دریافت می کنید که ایمیل شما پس از تایید وارد لیست دریافت کنندگان شده است. برای لغو عضویت از این خبرنامه به این لینک مراجعه کنید یا به norooz-unsubscribe@sabznameh.com ایمیل بزنید. با فرستادن این خبرنامه به دوستان خود آنها را تشویق کنید که عضو این خبرنامه شوند. برای عضویت در این خبرنامه کافی است که به norooz@sabznameh.com ایمیل بزنید. برای دریافت لیست کامل خبرنامه های سبزنامه به help@sabznameh.com ایمیل بزنید.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

خبرهاي گذشته