طاهره منتظری فرزند مرحوم آیت الله العظمی منتظری با فرزندان و خانواده نرگس محمدی دیدار و از این خانواده ابراز دلجویی کرد.
به گزارش کلمه، طاهره منتظری فرزند آیت الله منتظری در دیدار با فرزندان و خانواده نرگس محمدی ضمن ابراز نگرانی از وضعیت پیش آمده برای این فعال حقوق بشر محبوس در زندان زنجان ابراز امیدواری کرد که هر چه زودتر این ظلم ها به پایان برسد.
نرگس محمدی نایب رییس کانون مدافعان حقوق بشر که در شهریور ماه سال ۸۹ توسط دادگاه انقلاب به اتهام “اجتماع و تبانی علیه امنیت کشور، عضویت در کانون مدافعان حقوق بشر و فعالیت تبلیغی علیه نظام” به ۱۱ سال زندان محکوم شد. این حکم در اسفند سال ۹۰ به شش سال کاهش یافت و در دوم اردیبهشت ماه امسال پس از احضار به اداره اطلاعات زنجان برای بار دوم بازداشت شد.
وی مدت کوتاهی در زندان اوین بود و سپس به زندان زنجان منتقل شد که از لحاظ بهداشتی در وضعیت نامناسبی قرار دارد و امکانات ناچیزی در بند آنها است و حتی از داشتن یک یخچال محروم هستند وی در کنار زندانیان عادی در زندان به سر می برد.
این فعال حقوق بشر روز شنبه سیزدهم خرداد ماه در حالی توانست با خانوادهاش در زندان زنجان ملاقات کند که قادر به راه رفتن نبود و چهار نفر از همبندیهایش او را روی یک صندلی، حمل میکردند.
تقی رحمانی، همسر نرگس محمدی روز گذشته در گفتگو با رادیو فردا از وخامت بیماری و فلج عضلانی او خبر داده و از وضعیت رسیدگی مسئولان زندان به بیماری نرگس محمدی انتقاد کرد. تقی رحمانی همچنین انتقال همسرش از زندان تهران به زنجان را غیرقانونی دانست.
به گفته تقی رحمانی فرزندان خردسال خانم محمدی که در این ملاقات حضور داشتند، به شدت تحت تاثیر وخامت حال مادرشان و ناتوانی او در تکلم قرار گرفتهاند.
او درباره وضعیت جسمی همسرش میگوید: هر روز حالت فلج عضلانی به او دست میدهد و امکانات و دارو در اختیارش نیست و حتی برای انجام کارهای روزمره هم همبندیهایش به اون کمک میکنند. حال او مدام دارد بدتر میشود و فلج عضلانی هم طوری است که هر چقدر طولانیتر شود درمان سختتر میشود.
تقی رحمانی ادامه میدهد: خانواده بارها تقاضا کردهاند که نرگس برای مداوا به بیمارستان منتقل شود یا مرخصی استعلاجی بگیرد و یا دست کم به زندانی در تهران منتقل شود که امکانات بهداری بهتری داشته باشد اما تاکنون جوابی نگرفتهایم.
نرگس محمدی بعد از زندان خرداد ۸۹ به بیماری مرموزی مبتلا شد که حالت فلج عضلانی به او دست می دهد و در شرایط استرس زا این بیماری پیشرفت می کند و بدون اینکه خود بیمار متوجه شود باعث افتادن وی بر روی زمین می شود و ممکن است منجربه اصابت سر وی به دیوار یا زمین یا جسمی سخت شود. به رغم حق این زندانی سیاسی برای دسترسی هر چه سریعتر به امکانات درمانی مسئولان زندان از دسترسی ایشان به پزشک متخصص ممانعت به عمل آورده اند. هر بار که وضعیت او وخیم می شود به وی یک آمپول مسکن تزریق می شود که هیچ تاثیری در سلامتی وی ندارد. در آخرین ملاقاتی که خانم محمدی با خانواده خود داشته است در وضعیت جسمی نامناسبی به سر می برده و حتی توانایی ادای صحیح کلمات را نداشته است.
نرگس محمدی دارای دو فرزند دو قلوی چهار ساله است که تحمل این وضعیت برای آنها بسیار سخت و دشوار است و با مادر بزرگ پیرشان زندگی می کنند.
تا کنون نهادها و اشخاص مختلفی از جمله سازمان گزارشگران بدون مرز، صدها فعال ایرانی و ۱۰ برنده صلح نوبل خواستار آزادی نرگس محمدی شده اند. همچنین آیت الله موسوی اردبیلی و آیت الله صانعی در تماسهای جداگانه با خانواده اش نسبت به بازداشت نرگس محمدی ابراز تاسف کرده اند.
کلمه – زهرا امیری:
«در حوادث منطقه، مردم بحرین در مظلومیت مضاعف به سر میبرند، حقیقتا مظلوم هستند و به وسیله رژیم مستبد و دیکتاتوری بیجهت سرکوب میشوند، اعتراض آنها با خشنترین وضعیت پاسخ داده میشود. در حالی که چیز زیادی نمی خواهند، آنها ابتداییترین نیازهای انسانی یک کشور مردمسالار را طلب میکنند.»
جملات بالا، بخشی از سخنان رهبری در روز ۱۴ خرداد است، در مراسمی که به مناسبت سالگرد درگذشت امام خمینی (ره) در جوار مرقد ایشان برگزار شد. رهبری گفته است که نگاه ما به منطقه امیدوارانه است، اگرچه اشاره کرده که این جنبشها فرصتی برای برخی از کشورها به وجود آورده که وارد مسائل منطقه شوند و دخالتهای غرب پسند و آمریکا پسند کنند و به نیابت از آنها پول خرج کنند.
اتفاقاتی که در سه سال گذشته در جهان و به خصوص منطقه خاورمیانه افتاده است درست همانند اتفاقات یک نمایشنامه تاریخی است، نمایشنامه ای که در بزرگترین سالن تئاتر جهان و با حضور تمام مردم دنیا در حال اجرا است. مطمئنا چنین نمایش عظیمی، شاهدان و منتقدانی به وسعت دنیا خواهد داشت. شاید بد نباشد برشی کوتاه از دو پرده از این نمایش را بازخوانی کنیم تا جنبه های تازه ای از حقیقت و برداشت های متفاوتی که از این نمایش می شود، برایمان آشکار شود.
داستان یک زندانی سیاسی در بحرین
اعتراضات سیاسی در بحرین از فوریه سال گذشته (بهمن سال ۱۳۸۹) آغاز شد. معترضان با تجمع و تسخیر یکی از میدانهای شهر منامه (میدان لؤلؤ) از خاندان حکومتی آل خلیفه درخواست اصلاحات سیاسی و مبارزه با فساد داشتند. به دنبال تشدید ناآرامی ها، نیروهای امنیتی به سرکوب گسترده مخالفان روی آوردند و میدان لؤلؤ را تخریب کردند. در جریان نا آرامی ها دست کم ۶۰ نفر، از جمله پنج افسر پلیس، کشته و صدها تن بازداشت شدند و هزاران نفر هم به زندان افتادند.
عبدالهادی خواجه و دخترش، زینب الخواجه، دو تن از مشهورترین زندانیان سیاسی بحرین بوده اند. یکی از فعالان حقوق بشر بحرین که در آوریل ۲۰۱۱، بازداشت شد. او را در یورشی شبانه به خانه دخترش بازداشت کردند. پس از این اتفاقات، به دستور پادشاه بحرین اصلاحاتی در این کشور انجام شد، اصلاحاتی که هرگز مخالفان را راضی نکرد. خواجه و ۲۰ نفر دیگر از مخالفان در دادگاهی نظامی به اتهام تشکیل گروه تروریستی برای براندازی نظام سلطنت مشروطه محاکمه شدند و هفت تن از آنان، از جمله عبدالهادی خواجه، حبس ابد گرفتند.
اما نکته مهم آنکه به دستور پادشاه بحرین کمیسیونی برای تحقیقات در مورد اعراضات بحرین تشکیل شد تا موارد نقض حقوق بشر در جریان این اعتراضات را نیز گزارش کند و در گزارش این کمیسیون به ارعاب و شکنجه معترضان از جمله عبد الهادی خواجه به روشنی اشاره شده است.
کمی بعد، عبد الهادی خواجه به همراه ۱۳ تن دیگر از ۲۹ ژانویه ۲۰۱۲ اعتصاب غذایی را در اعتراض به حبس ابد خود آغاز کرد. اعتصاب غذایی که خواجه را تا پای مرگ برد. زینب خواجه، دختر عبدالهادی خواجه، از فعالان سیاسی مخالف حکومت بحرین است. او در طول مدت دستگیری پدرش هرگز ساکت نماند، بارها علنا در تجمعات اعتراضی شرکت کرد و چندین بار نیز به طور کوتاه مدت بازداشت شد. او اکنون به قید وثیقه آزاد است اما همچنان به اعتراضات خود ادامه می دهد.
داستان یک زندانی سیاسی در ایران
اعتراضات سیاسی مردم ایران پس از انتخابات ریاست جمهوری سال ۸۸ نقطه آغازی بود بر تحولات منطقه خاورمیانه و بهار عربی. این اعتراضات به آرام ترین و دموکراتیک ترین شیوه ممکن و با تظاهرات سکوت مردم در چند روز پی در پی انجام شد. در جریان این اعتراضات صد ها نفر کشته شدند و هزاران نفر دستگیر شدند. اما به دلیل انکار همه جانبه حکومت، هیچ آمار موثقی در مورد این افراد وجود ندارد. رهبران معترضان، مهندس میرحسین موسوی و حجه الاسلام مهدی کروبی، کمیته ای برای پیگیری وضعیت آسیب دیدگان پس از انتخابات تشکیل دادند که اعضای این کمیته نیز بازداشت شدند.
نرگس محمدی و همسرش، تقی رحمانی، دو تن از مشهورترین زندانیان سیاسی در ایران بوده اند. نرگس محمدی، فعال حقوق بشر و روزنامهنگار و نایب رئیس و سخنگوی کانون مدافعان حقوق بشر ایران است و همسرش تقی رحمانی نیز از فعالان سیاسی ایران که بارها به خاطر فعالیت هایش زندان افتاده است. خانم محمدی در اردیبهشتماه سال ۱۳۸۸ به اتهام عضویت در کانون مدافعان حقوق بشر به شعبه ۴ دادگاه انقلاب احضار و پس از چند جلسه دفاع برای او قرار ۵۰ میلیون تومان صادر شد. اما تنها چند روز بعد، توسط مأموران امنیتی، شبانه در منزل خود بازداشت شد و در تیرماه سال ۱۳۹۰ در شعبه ۲۶ دادگاه انقلاب محاکمه و به تحمل ۱۱ سال زندان به اتهام اجتماع و تبانی علیه امنیت کشور و فعالیت تبلیغی علیه نظام جمهوری اسلامی محکوم شد. این حکم در دادگاه تجدید نظر در اواخر سال ۹۰ به شش سال حبس تعزیری تبدیل شد.
پس از صدور حکم دادگاه تجدید نظر، ماموران امنیتی او را در خانه پدری اش در زنجان بازداشت و به زندان اوین تهران منتقل کردند. او پیش از این نیز بارها احضار و بازداشت شده بود که بر اثر آخرین دور بازداشت ها، دچار شوک عصبی شده و به فلج عضلانی مبتلا شده است. تقی رحمانی و نرگس محمدی دو فرزند خردسال دارند. آقای رحمانی که اکنون در پاریس زندگی میکند، پیشتر درباره وضعیت فرزندانش گفته بود که وضعیت آنها مناسب نیست و اعضای خانواده از آنها نگهداری میکنند.
نرگس محمدی در اواخر اردیبهشت ماه، در میان اعتراض و شگفتی معترضان و مدافعان حقوق بشر، به زندان زنجان منتقل شد. در حالی که حال جسمی او وخیم بود و در بهداری اوین بستری بود. بسیاری معتقدند با توجه به وضعیت اسفناک زندان های شهرستان ها این انتقال در ادامه روند اذیت و آزار نرگس محمدی صورت گرفته است.
وضعیت جسمی نرگس محمدی بر اثر فشارهای وارده در زندان، به شدت وخیم شده است. روز شنبه ۱۳ خرداد ۱۳۹۱ اعلام شد که او در آخرین ملاقات، در حالی که بر روی یک صندلی بود که توسط چهار نفر حمل میشد، به اتاق ملاقات آورده شد. این وضعیت باعث نگرانی شدید خانواده او شده است. او حتی توانایی ادای صحیح کلمات را نداشته است. وضعیت جسمی خانم محمدی به حدی نامناسب بوده است که این ملاقات بر روحیه فرزندان او به شدت تاثیرگذار بوده است. این در حالی است که به گفته تقی رحمانی، همسر او، پس از اعتراضات سال ۸۸ این خانواده به خاطر فرزندانشان و پیشگیری از حمله و اتهام مقامات امنیتی، مدام در سفر بودند و فعالیت سیاسی نداشتند.
مقایسه ای تلخ و ناگوار
در حالی که در دوره اعتصاب غذای عبدالهادی خواجه، در مواردی امکان ملاقات و مصاحبه چند خبرنگار با او فراهم شد، ماموران امنیتی در ایران حتی خانواده نرگس محمدی را هم تهدید کرده بودند که درباره او خبری به رسانه ها اعلام نکنند.
در بحرین به دستور پادشاه گزارشی تهیه شد که نام آقای خواجه در آن آمده بود، اما در ایران رسانه های رسمی حتی به خاطر انتشار نام سید محمد خاتمی رئیس جمهور سابق مورد توبیخ قرار می گیرند؛ چه برسد به نام زندانیان سیاسی همچون نرگس محمدی.
نهادهای بین المللی برای هر دو نفر بیانیه صادر کرده و به حکومت های دو کشور اعتراض کرده اند. بحرین با تعلل بسیار اما در نهایت به این بیانیه ها واکنش مثبت نشان داده؛ اما مقام های جمهوری اسلامی در واکنش، نهادهای حقوق بشری بین المللی را وابسته و مزدور کشورهای غربی خوانده اند.
نرگس محمدی در اثنای بازداشت و محاکمه خود هیچ فعالیت سیاسی نداشته است، حال آنکه زینب خواجه بارها به طور آشکار در تظاهرات خیابانی شرکت کرده، اما هر بار پس از مدت کوتاهی بازداشت، آزاد شده است.
و از همه واضح تر؛ مردم بحرین به اعتراف صدا و سیمای جمهوری اسلامی، در هفته ها و ماههای اخیر که نه انتخاباتی در کار است و نه کشتار و نه مسابقات فرمول یک و نه بهانه دیگری، بارها و بارها به مناسبت های مختلف دست به تظاهرات زده اند و باز به اعتراف چند ساعت قبل تلویزیون جمهوری اسلامی، پلیس وقتی به سرکوب آنها پرداخته که «جوانان انقلابی بحرین با کوکتل مولوتف به سمت خودروهای پلیس حمله» کرده اند. اما در جمهوری اسلامی ایران … اگر نگوییم بهتر است!
این مقایسه ها به معنای تطهیر حکومت بحرین نیست. بحرین در یک سال گذشته روزهای خون بار و تلخی را پشت سر گذاشته است. دیکتاتوری حاکم بر این کشور، حقوق اکثریت ملت را نقض می کند و حکومت در این کشور آشکارا در دست اقلیت است. ملت بحرین در انتخابات گذشته پارلمانی، مظلومیت خود را با تحریم انتخابات و رسوا کردن آن به خوبی نشان دادند و قبل و بعد از آن نیز بارها مقاومت دلیرانه ای را علیه رژیم خودکامه آل خلیفه در خیابان ها به نمایش گذاشته اند.
مقام رهبری به درستی فرموده اند که مردم بحرین مظلوم اند، سرکوب می شوند و حال آنکه چیز زیادی نمی خواهند و تنها نیازهای ابتدایی یک کشور مردمسالار را طلب می کنند. حقیقتا همین است و جز این نیست. اما ای کاش ایشان با همین نگاه لطیف و ظریفی که به خواست مردم بحرین و رفتار متقابل حکومت دارند، درباره خواست مردم ایران و رفتار متقابل حکومت در سه سال اخیر و به ویژه در سال ۸۸ نیز قضاوت و اعلام موضع کنند.
مگر مردم مظلوم ایران چه چیز زیادی می خواستند و می خواهند که حتی به اندازه مردم مظلوم بحرین حق تظاهرات، حق تجمع، حق فعالیت حزبی مخالفان حکومت، حق تحریم انتخابات، حق استعفای اعتراضی نمایندگان بدون اینکه از سوی نظامیان تهدید شوند، حق خبردار شدن از وضعیت زندانیان سیاسی، حق برگزاری علنی دادگاههای سیاسی، حتی امکان بهره مندی از عدالت ظاهرسازانه ی سلطان و یا حتی امکان تصویربرداری از صحنه های سرکوب مردم توسط پلیس را ندارند؟!
ادعای عدالت علوی، پیروی از شیوههای اموی
امروز، روز تولد امیرالمؤمنین علی (ع) است؛ امامی که به صفت عدالتش در میان شیعیان و بلکه مذاهب و ادیان دیگر معروف است. مقامات کشور ما نیز ادعا می کنند همانند علی (ع) حکومت می کنند، یا لااقل سعی دارند چنین کنند. امامی که فریاد «انصف الله و انصف الناس من نفسک …» او هنوز، و قبل از همه بر سر مدعیان، بلند است. آیا ادعای پیروی از علی، با این همه بی انصافی می خواند؟
ظاهرا در سیاست، معانی بسیاری از کلمات به منافع و سلایق بستگی دارد. یعنی اگر دیکتاتوری دوست ما باشد، دیکتاتور نیست حتی اگر شیوه و رفتاری اموی داشته باشد؛ و اگر کسی بر علیه ما یا دوستانمان اعتراضی کند و کشته شود یا به زندان بیفتد، نه معترض است و نه مظلوم، بلکه برانداز و دست نشانده بیگانگان است. بالطبع مردم سالاری هم معانی متفاوتی دارد.
یک کشور دیکتاتوری، چون به ظاهر متحد و دوست ما در منطقه است، مقامات و رسانه های داخلی نه تنها در مقابل جنایات حکومتش سکوت می کنند بلکه پرچم حمایت از او را نیز به زمین نمی گذارند؛ حتی اگر سازمان ملل گزارش دهد که تا کنون ده هزار نفر از مردم آن کشور، در مواردی به فجیع ترین شکل ممکن، کشته شده اند که بسیاری از آنها زنان و کودکان بوده اند. اما در کشوری دیگر، که آن هم دیکتاتوری است اما در بدترین روزهای کشتار هم ذره ای از سفاکی های دیکتاتور دوست و برادر در آن دیده نمی شد، مردم مظلوم اند و چیز زیادی نمی خواهند و حکومت سرکوبشان می کند.
در مملکت اسلامی ما اما نرگس محمدی و هزاران نفر از هموطنانمان که زندانی، مجروح و یا کشته شده اند، نه دیده می شوند و حرفی از آنها توسط مقامات و رسانه های رسمی گفته می شود و نه حقی برای بهره مندی از «ابتداییترین نیازهای انسانی یک کشور مردمسالار» دارند. اینجاست که می توان در معنای کلمات شک کرد و از شاهدان و منتقدان این نمایشنامه بزرگ، از همه پیروان علی و عدالتش گرفته تا همه مردم با انصاف و حق طلب با هر دین و مذهب و در هر کجای جهان، پرسید: چرا یک با یک برابر نیست؟!
سیدحسین رونقی، وبلاگ نویس زندانی محبوس در بند ۳۵۰ زندان اوین که از روز شنبه گذشته دست به اعتصاب غذا زده بود به بیمارستان هاشمی نژاد منتقل شد.
به گزارش خبرنگار کلمه، سیدحسین رونقی، وبلاگ نویس زندانی محبوس در بند ۳۵۰ زندان اوین که از روز شنبه گذشته با انتشار نامه ای خطاب به رهبری، دست به اعتصاب غذا زده بود یکشنبه شب به دلیل وخامت وضعیت جسمی به بیمارستان هاشمی نژاد منتقل شد.
بر اساس این گزارش این انتقال به دستور شخص دادستان صورت گرفته است.
مسولین زندان پیشتر اعلام کرده بودند که کلیه هزینه های درمانی را تقبل می کنند و برخلاف دفعات قبل بعد از انجام عمل جراحی تا هر زمان که پزشکان جراح تشخیص بدهند وی می تواند در بیمارستان بماند. همچنین به دلیل حساسیت بخشی که این زندانی بیمار در آن نگهداری می شود و خطر انتقال ویروس بسیار بالاست و بخش در حالت ایزوله نگهداری می شود مسولان زندان با حضور مامورین درخارج ازبخش موافقت کرده بودند.
اما چند روز پیش مسولان اعلام کردند که درصورت صلاحدید فقط مدت حضور در بیمارستان را تمدید می کنند و چون زندان با بیمارستان قرارداد ندارد نمی توانند هزینه ها را پرداخت کنند. همچنین به دلایل امنیتی هم ماموران باید تمام وقت در کنار تخت حاضر باشند.
این فعال حقوق بشر هم اعلام کرده با چنین شرایطی حاضر به انجام عمل جراحی نیست و خواهان اعطای مرخصی درمانی است.
روز شنبه نیز کلمه گزارش داده بود که مأموران امنیتی با رفتار اهانتآمیز و تهدیدهای مکرر موجب رنجش و آزار حسین رونقی و خانوادهاش شدند و علیرغم توصیه پزشکان که حسین رونقی از سه ماه پیش باید بستری شده و مراحل درمانیاش را طی کند، مأموران امنیتی اجازهی بستری شدن مجدد را به وی نداده و او را پس از دو ساعت به زندان بازگرداندند.
رونقی طی روزهای گذشته نیز به علت وضعیت بد جسمی شبانه به بیمارستان طالقانی تهران منتقل و پس از انجام آزمایشاتی به زندان بازگردانده شده بود.
وی شنبهی هفتهی گذشته با انتشار نامهای خطاب به رهبری از آغاز اعتصاب غذای خود خبر داده بود. رونقی در قسمتی از نامه نوشته بود: «اینجانب در اعتراض به این رویه های غیر قانونی از تاریخ ششم خرداد ۱۳۹۱ اعلام اعتصاب غذا می کنم و مسوولیت حفظ جان من بر عهده مسوولان جمهوری اسلامی است. این اعتصاب غذا در اعتراض به ناروایی ها و شکایت از دخالت های سازمان اطلاعات سپاه و وزارت اطلاعات در امور قضایی و سلب استقلال این قوه و تلاش برای احیای قانون اساسی، آیین دادرسی، استقلال قضایی و احیای حقوق زندانیان سیاسی و خانواده هایشان نظیر برخورداری از مرخصی، تلفن، ملاقات و غیره است.»
این وبلاگنویس و فعال حقوق بشر هم اکنون دو سال و نیم است که بدون مرخصی در زندان اوین به سر میبرد. وی در تاریخ ۲۲ آذر ماه ۱۳۸۸ در شهر ملکان در نزدیکی تبریز بازداشت و بلافاصله به بند ۲ الف زندان اوین منتقل شد. وی مدت ۱۰ ماه را در سلولهای انفرادی این بند زندان اوین تحت فشارهای روحی و جسمی برای اخذ مصاحبه و اعترافات تلویزیونی قرار گرفت و سرانجام از سوی شعبه ۲۶ دادگاه انقلاب اسلامی به ۱۵ سال حبس تعزیری محکوم شد.
روزشمار اعتصاب:
در پی وضعیت بد جسمی: انتقال دو ساعته سیدحسین رونقی ملکی به بیمارستانی خارج از زندان
نامه معتمدنیا به حسین رونقی: متاسفم از آنچه به نام اسلام بر تو رفته است
نامه حسین رونقی به آرش صادقی: برادری و آزادگیات بر من عیان شده است؛ به اعتصاب غذایت پایان بده
حمایت ۹۰۰ فعال مدنی از حسین رونقی، وبلاگ نویس زندانی
طرح سبز/ سیدحسین رونقی در اعتصاب غذا
نامه سیدحسین رونقی ملکی به آیتالله خامنهای: حکومت با کفر میماند ولی با ظلم دوامی نخواهد داشت
اعلام اعتصاب غذای اعتراضی حسین رونقی، وبلاگ نویس زندانی
شب گذشته، ۵ کارگری که برای رفع گرفتگی چاه فاضلاب به شهرک صنعتی نصیرشهر شهرستان رباط کریم رفته بودند حین کار، بر اثر گاز گرفتگی در داخل چاه فاضلاب جان باختند.
به گزارش ایسنا) روز گذشته حدود ساعت ۶ عصر،۵ کارگر به منظور رفع گرفتگی چاه فاضلاب به شهرک صنعتی نصیرشهر شهرستان رباط کریم رفته و مشغول کار میشوند که در ادامه کار هر ۵ نفر بر اثر گازگرفتگی در داخل چاه فاضلاب فوت میکنند.
این گزارش حاکیست، با تماس ساکنان این منطقه عوامل آتش نشانی در محل حادثه حضور پیدا کرده و با تلاش فراوان هر ۵ نفر را از داخل چاه به بیرون منتقل کردند.
با اطلاع عوامل آتش نشانی و ساکنان منطقه، ماموران انتظامی کلانتری ۱۲ نصیرشهر در محل وقوع حادثه حضور یافتند که در تحقیقات پلیس ۳ نفر از قربانیان این حادثه شناسایی و هویت دو نفر دیگر هنوز معلوم نیست و تحقیقات پلیس برای شناسائی هویت دو نفر دیگر ادامه دارد.
کلمه: پرونده ی دروغ ها وقتی گشوده شد فراوانی مثال و مصداق آنقدر می شود که ترس از شکستن قبح دروغ رعشه به تن می اندازد. ماجرای هاله نور احمدی نژاد خود به تنهایی یک دروغ بود، ذکر آن در حضور آیت الله جوادی آملی دروغ بعدی و تکذیب های رییس دولت و اعوان و انثار وی دروغ های بعدی بودند که یادآور همان ضرب المثل قدیمی است که وقتی دروغ اول را گفتی پشت سر باید دروغ های بعدی را هم بگویی.
محمود احمدی نژاد پس از اولین دیدار از نیویورک و شرکت در اجلاس عمومی سازمان ملل و در سفر خود به قم، در حضور آیتالله جوادی آملی از «هاله نوری» سخن گفت که در مدت سخنرانی دور وی را گرفته بود.
او می گوید: ما به نیویورک که رفته بودیم، قبل از آنکه برویم خیلی جوسازی بود، تهدید کرده بودند که اگر بیای، دستگیرت میکنیم. گفتم: من میآیم. گفتند: پس امنیت را برقرار نمیکنیم. گفتم: پس حتما آنجا خبری هست که مخالفت میکنند. من میآیم. خدمت آقا هم عرض کردم، همین را فرمودند، گفتند: حتما باید این سفر انجام شود، خودشان آنقدر علیه ما تبلیغ کرده بودند که همه گوشها و چشمها را به سمت ما متوجه کرده بودند که این هیأت کی هست.
وقتی در خیابانها راه میرفتیم، به هر ساختمانی میرفتیم، همه توجهات به سمت هیأت ایرانی بود، کأنه هیچ کس دیگری نبود. من روز آخری که سخنرانی کردم، تقریبا همه سران بودند یکی از همان جمع به من گفت: «وقتی تو شروع کردی «بسما..» و «اللهم» را گفتی، من دیدم یک نوری آمد، تو را احاطه کرد و تو تا آخر در یک حصن و حصاری رفتی»؛ این را من خودم هم احساس کردم که فضا یک دفعه عوض شد و همه حدود بیستوهفت، هشت دقیقه تمام، این سران مژه نزدند. اینکه میگم مژه نزدند، غلو نمیکنم. اغراق نیست، چون نگاه میکردم، همه سران مبهوت مانده بودند. انگار یک دستی همه آنان را گرفته بود، آنجا نشانده بود. چشمها و گوشهایشان را باز کرده بود که ببینید از جمهوری اسلامی پیام چیست..
فیلم
برای دریافت فایل اینجا کلیک کنید
آیت الله جوادی آملی پس از این اظهارات و در نقش معلمی خود با ذکر دو روایت از پیامبر در مذمت دروغ و فریب رییس دولت را نصیحت کرد که به مردم دروغ نگوییم و خلف وعده نکنیم.
برای دریافت فایل اینجا کلیک کنید
فیلم دیدار منتشر شد و انتشار خبر این گفتهها، چنان تاثیری در جامعه، اس ام اس ها، شوخی ها، یادداشت ها و حتی گفتگوهای خانوادگی گذاشته بود که دفتر رییس جمهوری بعد از مدت کوتاهی آن را تکذیب کرد و غلامحسین الهام، رییس دفتر وی که خود نیز در جلسه حضور داشت، اعلام کرد که چنین چیزی نشنیده و هاله نور و مسائلی شبیه به این ساختگی است.
اما تکذیب رسمی و غیر رسمی ذره ای نتوانست از تاثیر فیلمی که هر کس می توانست به چشم خود آن را ببیند کم نکرد و علی رغم اینکه از این جلسه فیلمبرداری شد و فیلم آن در دسترس عموم قرار گرفته بود، صدا و سیمای ضرغامی باز هم ناچار شد وارد میدان شده و از تنها رسانه بودنش استفاده کند و در نمایشی از رییس دولت بپرسد و او هم تکذیب کند تا بار دیگر چهره ی دروغگویی رییس دولت ضبط، ثبت و منتشر شود.
این درحالی بود که برخی دیگر از مدافعان، مانند سایت رجانیوز، فیلم را ساختگی ندانسته و اعلام کردند چنین تجربیات معنوی و عرفانی ای در طول زندگی هرشخصی ممکن است روی دهد.
برای دریافت فایل اینجا کلیک کنید
چند روز مانده به انتخابات ریاست جمهوری و مناظره های تاریخی که مهدی کروبی در مناظره اش با محمود احمدی نژاد به هاله نور وی اشاره و خاطرنشان کرد: وقتی من این مسئله را شنیدم اصلا باورم نمی شد. کسی که نمی خواهم اسم او را ببرم مسئله را گفت و من گفتم دیگر لازم نیست در انتخابات آدم دشمنی کند و هر چیزی را برای جلب رای بگوید و به طرف مقابل نسبت دهد اما تا من این فیلم را ندیدم و از قم تحقیق نکردم باورم نشد. اما دیدم در جلسه ای نشسته اند و برای آیت الله جوادی آملی صحبت می کند کسی که می دانید عالم و فیلسوف و فقیه است و من هم نزد ایشان رفته و یک بار صحبت کرده ام و خصوصیات ایشان را بیشتر از دیپلمات ها و انهایی که رفت و آمد داشتند می دانم.
دبیر کل حزب اعتماد ملی گفت: "در این فیلم دیدم ایشان به صراحت می گوید پس از پایان سخنانم در سازمان ملل به من گفتند که هاله ای از نور تو را فرا گرفته بود و وقتی صحبت می کردم آنان چنان میخکوب شده بودند که چشمان حرکت نمی کرد و همه به چشمان من نگاه می کردند و به حرفهای من گوش می کردند".
برای دریافت فایل اینجا کلیک کنید
روز بعد از این مناظره نیز، دفتر آیتالله جوادیآملی، سخنان کروبی در مناظره شنبهشب با احمدینژاد در خصوص هاله نور را تأیید کرد.
آفتاب همان روز گزارش داد که به دنبال طرح موضوع ادعای احمدی نژاد در مورد «هاله نور» از سوی حجتالاسلاموالمسلمین مهدی کروبی، و تکذیب این موضوع از سوی محمود احمدینژاد، خبرنگار آفتاب در تماس با دفتر حضرت آیتالله جوادی آملی صحت و سقم این موضوع و فیلم منتشر شده از دیدار موصوف را جویا شد که دفتر این مرجع صحت خبر را تأیید کرد.
تیم ملی فوتبال ایران ۹۳ دقیقه وقت میخواست تا تیر خلاص را بزند که زد.
به گزارش همشهری آن لاین، ایران در چارچوب رقابت های مقدماتی جام جهانی ۲۰۱۴ برزیل یکشنبه ۱۴ خرداد در تاشکند به دیدار ازبکستان رفت که در پایان دونیمه گلی رد وبدل نشد این دیدار اولین بازی تیم ملی برای صعود به جام جهانی بود.
کارلوس کیروش سرمربی ایران پیش از این دیدار در سالن کنفرانس ورزشگاه جار گفته بود: از وضعیت بازیکنان تیم ملی راضی هستم البته ما وارد مرحله سخت و حساسی شدهایم ولی به تاشکند آمدهایم تا بجنگیم و در اولین بازی سه امتیاز را کسب کنیم. در واقع آمدهایم تا پیروز شویم.
بازی دردقایق اولیه مساوی پیش رفت و ایران به تدریج به فشارهای خود افزود اما ازبکها نیز در نیمه اول در لاک دفاعی نرفته و با روحیه تهاجمی و ارسال توپهای بلند چندین بار بر روی دروازه ایران خطر آفرین شدند و یک گل نیز در موقعیت آفساید زدند.
خسرو حیدری در واپسین در دقایق نیمه اول به عنوان اولین یار تعویضی وارد زمین شد. دو دقیقه وقت تلف شده برای نیمه اول در نظر گرفته شد که گلی در بر نداشت.
نیمه دوم:
ازبکستان در نیمه دوم در دقیقه ۵۱ دست به یک تعویض زد. دقایقی بعد شوت سنگین نکونام از کنار دروازه حریف گذشت.
در دقیقه ۵۴ باپاس خوب کریمی و ارسال دقیق حیدری موقعیت مناسبی از سمت راست زمین ازبکستان نصیب ایران شد که از دست رفت. در همین حال در دقیقه ۶۱ ایمان حاج صفی از زمین خارج و خلعتبری بازیکن الوصل تیم ملی ایران به جایش به بازی آمد. در دقیقه ۶۷ بازیکن شماره ۶ ازبکستان به خاطر مصدومیت از بازی و بازیکن تازهای به جایش به بازی آمد.
در فاصله دقایق ۶۹ تا ۷۱ فشار ازبکستان روی دروازه ایران شدید شد به نحوی که منجر به دو کرنر پشت سر هم شد.
مهمترین موقعیت ازبکستان در دقیقه ۷۳ رخ داد که در شلوغی برابر دروازه به نظر میرسید توپ از خط دروازه گذشت اما کمک داور آن را مردود شمرد.
در دقیقه ۷۵ کریم انصاری فر به جای مجتبی جباری به زمین آمد تا موقعیت ایران هجومیتر شود.
در دقیقه ۸۳ یک ضد حمله برای ایران به دست آمد که انصاری فر آن را از دست داد. در مقابل ازبکستان هم دست به یک ضد حمله در دقیقه ۸۴ زد که با شوت کاپارادزه و واکنش خوب رحمتی به کرنر رفت. سپس جسور حسن اف از بازی خارج و فوروارد اصلیآنها در دقیقه ۸۶ به بازی آمد تا ازبکستان با چهار بازیکن خط حمله به بازی ادامه دهد. در دقیقه ۸۸ نخستین کرنر ایران شکل گرفت که نتیجهای نداشت
چهار دقیقه وقت اضافه در پایان نیمه دوم اعلام شد.
تیر خلاص
دقیقه ۹۳ با پاس عالی علی کریمی به انصاری فر و پاس رو به جلوی او به خلعتبری و ضربه بغل پای چپ به جا و دقیق این بازیکن گل پیروزی ایران وارد دروازه ازبکستان شد.
آیت الله محمود امجد در روز ۱۳ خرداد ماه ۱۳۹۱ در مسجد خاتم الانبیاء ص مسکو در جمع ایرانیان مقیم روسیه به مناسبت سالگرد رحلت امام خمینی درباره ی ایشان گفت: زمانی که در نوفلوشاتو فرمان اعتصاب نفت را داد، شنیدم ایشان در آن هوای سرد از وسائل و ابزار گرم کننده استفاده نمی کرده (ایشان فرموده بود:) “به این خاطر که ببینم خودم می توانم مقاومت کنم”.
به گزارش وب سایت اطلاع رسانی آیت الله امجد، وی در بخشی از سخنرانی خود خاطرنشان کرد: هدف اساسی امام اعتلای کلمه اسلام و نجات مردم در پناه اسلام بود که فرمود” جمهوری اسلامی”. لبّ همه مطالب اینجاست که اگر واقعا می خواهیم خدمت کنیم باید خودمان را بسازیم و برای مردم ارزش قائل شویم.نظریات سودمند افراد دلسوز و فهیم را بپذیریم. احترام به امام این است که اندیشه های ناب امام را سر لوحه برنامه های اصلاحی قرار دهیم.
متن کامل سخنرانی آیت الله امجد به شرح زیر است:
بسم الله الرحمن الرحیم و به نستعین
گر چه در ابعاد مختلف امام رضوان الله علیه سخنرانی ها و نوشته جات بسیار است، اما تعریف جامع الاطراف از شخصیت نورانی و معنوی و علمی و کمالات فراوانی که معظم له داشته از عهده امثال اینجانب میسر نیست. باید بگویم:
یک دهان خواهم به پهنای فلک تا بگویم شرح آن رَشک مَلَک
یا بقول آیت الله بهاءالدینی رضوان الله علیه: “امام در روحانیت شاخص است” و هم از ایشان شنیدم: “ائمه بوجود امام مبتهجند”
ابوالعلای مَعرّی که از اعجوبه ها و نوابغ روزگارست، بعد از چند ماه شرکت در درس سید مرتضی برادر سید رضی رضوان الله علیهما که بزادگاهش برمی گردد از او می پرسند که سید چگونه بود، جواب می دهد که:
یا سائلی عنه لما جئت اسئله اَلا هو الرجل العاری من العار
لو جئته لرایت الناس فی رجل و الدهر فی ساعة و الناس فی الدار
یعنی او مردی است بی عیب، اگر او را ببینی گویا همه مردم در یک نفر و دهر در یک ساعت و همه مردم در یک خانه گرد آمده اند.
مجله معتبر فرانسوی سابقه دار”اکسپرس” (L’Express ) نوشته بود: “مردی که جهان را تکان داد”.
لازم است اشاره مختصری به بعضی خصوصیات امام رضوان الله علیه بشود:
۱- لطف و محبت شدید و جدی ایشان به مردم.
بعد از تبعید اول از ایشان سوال شده بود سختترین حالات شما چه وقت بوده؟ (بقول مرحوم آیت الله حاج آخوند فرموده بود) “ناراحت بودم که از مردم خبر ندارم” .
زمانی که در نوفلوشاتو فرمان اعتصاب نفت را داد، شنیدم ایشان در آن هوای سرد از وسائل و ابزار گرم کننده استفاده نمی کرده (ایشان فرموده بود:) “به این خاطر که ببینم خودم می توانم مقاومت کنم”.
این شفقت و مهربانی بمردم ،مختص به انبیا و اولیاست.
در آن هوای گرم تابستانی نجف راضی نشد کولر استفاده کند ، منطقش این بود حالا که عده ای در اوین بسر می برند قبول نمی کنم.
آنقدر شریک غم مردم بودن ویژه اولیاست.
۲- روحیه لطیف الاهی
در داستان رحلت جانگداز آیت الله آقا مصطفی که بقول امام امید آینده اسلام بود و بقول آقای بهاءالدینی “هو الامام ” ، که همگان نگران بودند، بعضی از طلاب محترم از ناراحتی بدون عمامه سر برهنه پا برهنه راه می رفتند. وقتی کلام نورانی امام رسید که ” از الطاف خفیّه الاهی بود ” آرامشی در همه ایجاد کرد. شنیدم بعضی بزرگان برای تسلیت از روی محبت و دلسوزی با ایشان کلماتی رد و بدل می کنند ، امام می فرماید :” فکر می کردم نکند این واقعه استدراج باشد ” (خود این مطلب یک کتاب شرح لازم دارد) باین نتیجه می رسد که می فرماید” از الطاف خفیه الاهی بود”.
از برکت اخلاص و فداکاری امام و مردم ، بفضل خداوند مهربان ، یک حکومت ستم پیشه که قصد داشت همه مقدسات را از بین ببرد ، برافتاد البته ایشان تلاش می کردند تصحیح و رفع مشکلات شود نه تغییر که تغییر همیشه با مشکلات فراوان مواجه است.
اگر تدبیر و سیاست و درایت ایشان نبود در اثر انتقال قدرت و حکومت ممکن بود قحطی پیش آید ولی با همه مشکلات درونی و بیرونی و مسئله جنگ نرخ عمومی و مخصوصا نان که مورد نیاز حتمی مردم است ثابت بود.این نبود مگر از برکت اخلاص امام و امت .
وقتی حرکت برای خدا باشد و نفسانیت در کار نباشد البته باید چنین نتایجی را انتظار داشت.
۳- امضاء قرارداد که برای همگان بسیار تلخ و شکننده بود ، نمونه شجاعت کامل ایشان بود که اگر انجام نمی شد چه بلاهای سنگینی پیش می آمد.
۴- هدف اساسی امام اعتلای کلمه اسلام و نجات مردم در پناه اسلام بود که فرمود” جمهوری اسلامی”. لبّ همه مطالب اینجاست که اگر واقعا می خواهیم خدمت کنیم باید خودمان را بسازیم و برای مردم ارزش قائل شویم.نظریات سودمند افراد دلسوز و فهیم را بپذیریم. احترام به امام این است که اندیشه های ناب امام را سر لوحه برنامه های اصلاحی قرار دهیم.
اسلام بذات خود ندارد عیبی هر عیب که هست از مسلمانی ماست.
علامه طباطبایی رضوان الله علیه درجلد دوم المیزان می فرماید(به این مضمون ) اگر فقط ظواهر دینی باشد ،بدون محتوا و معنویت فساد جامعه بیشتر خواهد بود. تمام سخنرانیها و صحیفه امام از اول تا آخر بر یک محور می چرخد که خود بینی و بزرگ بینی و خودخواهی بزرگترین ووسیله هلاکت است.
بحمدلله امام وظیفه خود را انجام داد اما خداوند عالم می داند ما چه هستیم و چه می کنیم.
ختام کلام
یک دهان خواهم به پهنای فلک تا بگویم شرح آن رَشک مَلَک
والسلام
یکی از روزنامه نگاران دربند در آستانه روز رحلت امام خمینی در نامه ای به سیدحسن خمینی، نوه ی بنیانگذار انقلاب، با تشریح بخشی از اتفاقاتی که این روزها در حال وقوع است نوشته است: امروز بیش از ۳۳ سال از پیروزی این انقلاب می گذرد و مهمترین سوالی که در ذهنم به عنوان کسی که سنی برابر انقلاب دارد تداعی می شود این است که آیا انقلاب توانست با عهدی که با مردم بسته بود وفادار بماند؟ آیا این انقلاب از عهد خود با مردمی که جان خود را بر عهدشان گذاشتند باقی ماند؟
به گزارش کلمه، این روزنامه نگار دربند در بخشی از نامه ی خود آورده است: آیا حکومتی که بالاترین مقامات اجرایی آن در اختلاس های هزاران میلیاردی نقش دارند فاسد نیست؟ حکومتی که هر روز خبری از اختلاس و ارتشا در بیمه و تامین اجتماعی بانک ها و نهادهای دولتی اش می رسد فاسد نیست؟ حکومتی که تمام دست اندرکاران اسبق خود از جمله نخست وزیر، روسای مجلس، روسای جمهور، وزرا و صدها نماینده اسبق مجلس را به دزدی، خیانت، جاسوسی و ده ها اتهام اخلاقی و سیاسی دیگر متهم کرده است فاسد نیست؟ حکومتی که شاه بیت تهدید هر مسوولش رو کردن پرونده های دیگر مسوولین است فاسد نیست؟
وی در انتهای نامه خطاب به سیدحسن خمینی گفته است: این روزها که نام پدربزرگتان در رادیو و تلویزیون و مطبوعات بیشتر به گوش می رسد خوب است به مردم بگویید که قرار نبود این گونه شود…
متن این نامه که در اختیار کلمه قرار گرفته به شرح زیر است:
جناب آقای سیدحسن خمینی
این روزها مصادف است با رحلت پدربزرگ بزرگوارتان. سال ها پیش مردم ایران به اعتبار سخنان و شعارهای ایشان رهبری اش را پذیرفته و بدین ترتیب بزرگترین و با شکوه ترین انقلاب عصر خود را رقم زدند.
آن روزها مردم خسته از جور و ظلم و بی رمق از خفقان دیکتاتور قصرنشین فریادهای خفته ی دل های دردمندشان را از گلوی پیرمردی از تبار ائمه اطهار شنیدند و قبای رهبری بر تنش پوشاندند و با پوست و استخوان پای حرفشان ایستادند و با خونشان عهدنامه شان را امضا کرده و برگ های زرینی از ایثار و وفای به عهد را به تصویر کشیدند.
امروز بیش از ۳۳ سال از پیروزی این انقلاب می گذرد و مهمترین سوالی که در ذهنم به عنوان کسی که سنی برابر انقلاب دارد تداعی میشود این است که آیا انقلاب توانست با عهدی که با مردم بسته بود وفادار بماند؟ آیا این انقلاب از عهد خود با مردمی که جان خود را بر عهدشان گذاشتند باقی ماند؟ امام خمینی در ۱۷ بهمن ماه ۵۷ می گوید «هر ملتى باید خودش سرنوشت خودش را تعیین کند یعنى ما الآن خودمان باید سرنوشت خودمان را تعیین کنیم. ما حق نداریم سرنوشت اعقابمان را تعیین کنیم. اعقاب ما بعد مىآیند؛ خودشان سرنوشتى دارند، به دست خودشان باید باشد، نه به دست من و شما.»
و امروز اعقاب آن زمان ایران است. آیا ما سرنوشتمان را خودمان تعیین کرده ایم؟ آیا انقلابی که وعده داده بود مردم آینده ایران می توانند سرنوشت خود را تعیین کنند به عهد خود وفا کرده است و ما امروز می توانیم سرنوشت خود را تعیین کنیم؟ امام ۱۳ بهمن می گوید «رژیم سلطنتی خلاف حقوق بشر است لذا نباید باشد حالا فرضا که خیلی هم عادل باشد لاکن خلاف حقوق بشر است لذا باید برود» آیا امروز جمهوری اسلامی برآمده از آن انقلاب منطبق بر حقوق بشر است آیا انقلاب در تحقق یک حکومت مبتی بر حقوق بشر به عهد خود با مردم وفا کرده است؟ آیا نظامی که در قرن ۲۱ ام در زمان بازجویی بر کف پای زندانیان شلاق می زند، با کابل و باطوم زندانیش را نوازش می کند حکومتی مبتنی بر حقوق بشر است؟ حکومتی که صدها زندانی سیاسی را در شدیدترین شرایط زیستی در زندان های خود محبوس کرده است مبتنی بر حقوق بشر است؟ حکومتی که صدها روزنامه نگار و فعال سیاسی و حزبی، وکیل فعالان اجتماعی سیاسی مخالف و حتی منتقد خود را بدون هیچ دادرسی عادلانه ای به حبس های بلند مدت محکوم کرده و روانه زندان نموده است مبتنی بر حقوق بشر است؟ آیا حکومتی که مراجع تقلید، نخست وزیر، رییس چند دوره مجلس خود را بدون هیچ دادرسی قضایی ماه ها و سال ها در حبس نگاه می دارد مبتنی بر حقوق بشر است؟ آیا حکومتی که ده ها نماینده مجلس، معاونین رییس جمهور، وزرای دولت های خود را صرفا به خاطر انتقاد از یک بخش از حاکمیت با حبس های طولانی روانه زندان می کند مبتنی بر حقوق بشر است؟ حکومتی که در آن ده ها بازداشتگاه مخفی وجود دارد. حکومتی که کهریزک، پاسارگاد، ۲ الف، ۲۰۹، بند ۸ رجایی شهر، زندان ۵۹ و غیره دارد می تواند مبتنی بر حقوق بشر باشد؟
پدربزرگتان ۱۳ بهمن ۵۷ می گوید «نباید باشد، رژیم سلطنتی فاسد است» آیا حکومتی که بالاترین مقامات اجرایی آن در اختلاس های هزاران میلیاردی نقش دارند فاسد نیست؟ حکومتی که هر روز خبری از اختلاس و ارتشا در بیمه و تامین اجتماعی بانک ها و نهادهای دولتی اش می رسد فاسد نیست؟ حکومتی که تمام دست اندرکاران اسبق خود از جمله نخست وزیر، روسای مجلس، روسای جمهور، وزرا و صدها نماینده اسبق مجلس را به دزدی، خیانت، جاسوسی و ده ها اتهام اخلاقی و سیاسی دیگر متهم کرده است فاسد نیست؟ حکومتی که شاه بیت تهدید هر مسوولش رو کردن پرونده های دیگر مسوولین است فاسد نیست؟
امام در ۱۸ بهمن می گوید «۵۰ سال است که هیچ چیز آزاد نداشته ایم نه یک دادگستری داشته ایم نه یک کانون وکلای مستقل داشته داشته ایم ما می خواهیم آزاد باشیم این یکی از اصول حقوق بشر است که همه عالم این معنا را قائل است». حکومتی که تمام همت دستگاه قضایی و امنیتی خود را برای وابسته کردن کانون وکلا گذاشته است وعده امام بود به مردم ایران؟ آیا صدور حکم های سنگین، بازداشت و خانه نشینی وکلای مستقل وعده امام بود به مردم ایران؟ آیا حکومتی که دادسرایش به آلت دست نهادهای امنیتی تبدیل شده است وعده امام بود به مردم ایران؟ آیا برگزاری اعترافات اجباری، شکنجه های روحی و جسمی برای زندانیان حتی خانواده هایشان وعده امام بود به مردم ایران؟ آیا صدور احکام توسط دستگاه های امنیتی و نظامی و ابلاغ آن به دادگاه ها و تبدیل دادگاه ها به دفاتر تایپ عوامل نهادهای مذکور وعده امام بود به مردم ایران؟
امام خمینی ۱۴ بهمن ۵۷ می گوید «متاسفیم که شاه سابق و دولت های او با اقلیت ها بدرفتاری کردند ما همه آنها را دوست خواهیم داشت در جمهوری اسلامی حقوق اقلیت ها رعایت می شود» صدها زندانی اهل سنت آن هم تنها به خاطر اعتقادات مذهبی و انجام فرایض دینی در تهران و کرج و مشهد و سیستان و بلوچستان آذربایجان شرقی و غربی احترام به حقوق اقلیت های دینی است؟ زندان و شکنجه و شلاق و اعدام و ممنونعیت تحصیل و استخدام تخریب قبرستان ها و اماکن مذهبی بهاییان احترام به اقلیت هاست؟ تخریب و عدم اجازه حتی یک مسجد برای اهل سنت در تهران و بسیاری از شهرهای بزرگ ایران احترام به حقوق اقلیت هاست؟ تخریب اماکن مذهبی بازداشت و هزاران محدودیت دیگر برای دراویش احترام به اقلیت هاست؟ زندان و شکنجه و انفرادی و عدم اجازه برای انجام فرایض دینی برای برخی از مسیحیان احترام به اقلیت هاست؟
امام در جمع خبرنگاران رادیو تلویزیون و مطبوعات می گوید «دولت ها حق نظارت بررادیو و تلویزیون و مطبوعات ندارند تا کنون دولت و شاه سابق بر خلاف عمل کرده اند دولت حق نظارت ندارد و شما باید آزادانه کار کنید» آیا وعده امام به روزنامه های مستقل سانسور توقیف و تعطیلی بود؟ آیا وعده امام به روزنامه نگاران و خبرنگاران غیروابسته بیکاری حبس تبعید و آوارگی در غربت بود؟ آیا وعده امام به مطبوعات تیتر اجباری سرمقاله ها و حتی گزارش ها و اخبار سفارش شده و اجباری نهادهای امنیتی و نظامی بود؟ آیا تک صدایی و لجن پراکنی نسبت به مخالفان و منتقدان صدا و سیمای وعده داده شما توسط امام بود؟
جناب آقای سیدحسن خمینی
این روزها که نام پدربزرگتان در رادیو و تلویزیون و مطبوعات بیشتر به گوش می رسد خوب است به مردم بگویید که قرار نبود این گونه شود…
سخنرانى امام موسى صدر، در سال ۱۳۴۹ در شهر کاشان
* ای علی دوست، ای کسی که برای خاطر علی بر سر میزنی، به سوگ مینشینی، ای کسی که برای علی جمع میشوی و چراغ روشن میکنی، ای کسی که برای علی اشک میریزی، ای کسی که با شنیدن منقبت علی دلت شاد میشود، بشنو و بترس و بلرز از این حرف. علی را اگر امروز دنیا بخواهد بشناسد چطور میشناسد؟ دو راه دارد که دنیای امروز علی را بشناسد. یک راه از
تاریخ میرود و کتابها را میبیند و علی را از راه تاریخ میشناسد. یک راه دیگر هم امروز برای شناختن علی هست. اگر آمدند و گفتند علی را چطور میشود شناخت، میگویند میرویم از پیروانش میشناسیم. فرض کنیم یک نفر میخواهد علی را بشناسد. میخواهد پیروان علی مأمومین علی، دنبالهروهای علی، شیعیان علی را بشناسد، تا علی را بشناسد. چه میبیند؟ آیا علم را میبیند؟ آیا تقوا میبیند؟ آیا علاقه به یتیمی که در علی بود میبیند؟ آیا خدمت به مردم میبیند که در علی میدید؟ آیا شجاعت و صراحتی میبیند که در علی میدید؟ بهوش باش، چگونه میخواهی علی را بشناسی…؟
* حضرت صادق مىگوید. شخصى از حضرت صادق (ع) مى پرسد که ما نام شما را بر اولاد خود مىگذاریم، آیا این به کمک ما مى آید. حضرت مى فرماید: بله و هَل الدّین الَّا الحُبُّ آیا دین جز دوستى چیزى هست؟ بعد براى اینکه اشتباه نشود مى گوید: قُل اِن کُنتُم تُحِبُّونَ اللّه
فَاتّبِعُونى یُحبِبکُمُ اللّه. ۳۱: ۳) کسى که خدا را دوست دارد پیر و پیغمبر خداست. بنابراین، ایمان على و کمال ایمانش موجب مى شود که جزو
دین شود و پیامبرص بفرماید: لا اَسئَلُکُم عَلَیهِ اَجراً اِلَّا المَوَدَةَ فِى القُربى. (۲۳: ۴۲) آن ایمانش است. على چون ایمان کامل است، واکنشهاى متفاوتى در مقابل دنیا دارد. گاه به نظر مى رسد که براى دنیا حرص مى زند و دنبال خلافت مى رود. گاهى هم مى گوید اى دنیا غُرّى غَیرى. برو دور شو، من طلاقت دادم. براى چه؟ براى اینکه على (ع) دنیا را فقط براى اقامه حق و ابطال باطل مى خواهد. اگر در دنیا حقى اجرا نشود یا از باطلى جلوگیرى نشود، به درد علىع نمى خورد. پس دنیا را براى خدا مىخواهد.
*علی شجاعتش براى خداست و به امر خداست و به اتکاى خداست و ترسش در مقابل خداست. از فقر نمى ترسد. اعتماد به خدا دارد. کریم است. امساکش هم براى این است که نمى خواهد مال مسلمان را بگیرد و به برادرش بدهد. طلب دنیایش براى اقامه حق و ابطال باطل است. وقتى هم که این هدف حاصل نشود، همه چیز دنیا را رها مى کند. در این راه به ابوذر مى گوید: یا اَباذَرَ لا یُؤنِسَنَّکَ الَّا الحَقّ وَ لا یُوحِشَنَّکَ اِلَّا الباطِلُ. به همین دلیل در تمام زندگى على (ع) یک هماهنگى کامل دیده مى شود: وَ لَو کانَ مِن عِندِ غَیرِ اللّه لَوَجَدُوا فیهِ اِختِلافاً کَثیراً (۸۲: ۴) على (ع) با ایمانش بازى نمى کرد. در بازارش همانى بود که در خانه، در خانهاش همانى بود که در جنگ و در جنگش همانى بود که در مسجد مشاهده مىشد. یک ذات بود. اینجا و آنجا نمى شناخت. در تمام دنیاى خدا، على (ع) ولىّ خدا بود. در همه جا در مقابل خویش و بیگانه یکنواخت بود. قضیه عقیل را خواندیم. ملاحظه فرمودید که برایش برادر و خویش و بیگانه فرقى نمى کند. آنجا که رضاى خداست همه چیز هست و آنجا که نیست، هیچ چیز نیست. در روز مرگش و روز خلافتش حرفهایش یکى است.
*خطبه على در روز خلافتش، آن روز که دنیا با تمام زیباییهایش به على رو مى کند، مانند روزى است که مى خواهد بمیرد. براى اینکه دنیا براى او رسالت است، امانت است، دنیا براى على (ع) وسیله کار است. در حال غضب و آرامش هم یکنواخت است.
*ما مى گوییم على (ع) امام ماست. امام یعنى چه؟ امام یعنى پیشوا. نماز جماعت خوانده اید. نماز جماعت که مى خوانند، امام وقتى که مى گوید: اللّه اکبر، مأموم هم مى گوید: اللّه اکبر. رکوع که مى کند، مأمومین رکوع مى کنند. یعنى پیروى کردن. ولایت ما از على (ع) هم به همین معناست.
*خوب، على امام ماست. على (ع) چگونه بود؟ اینکه گفتیم قطرهاى از مظهر شخصیت على (ع) بود که به زبان بنده در این مکان مقدس جارى شد. آیا تاکنون امام را دیده اید که در قیام باشد و، مأمومین او در حال سجود؟ و یا امام در سجود باشد و مأمومین ایستاده باشند؟ آیا مى گویى این آقا امام اینهاست، مى گویى یا نمى گویى؟ البته نمى گویى. این مسخره است. باید بررسى کنیم که ما چگونه مأمومین این امامیم؟ على (ع) شجاع ما ترسو؛ على (ع) کریم، ما بخیل؛ على (ع) خوش اخلاق، ما بد اخلاق؛ على توانا، ما ترسو و طماع؛ على (ع) صادق و الى آخر. معناى امامت چیست؟ على (ع)، همان طور که گفتیم، سرّ کمالش ایمانش است. راهى است که براى ما هم باز است. این راهى است که على رفت. بفرمایید شما هم بروید. على صد درجهاش را رفت و آن شد، تو یک درجهاش را برو و یک صدم على بشو. راه باز است. براى همه. باز نیست؟
*ما کمال على را در ایمانش مى دانیم. با ایمان به خدا و ازدیاد این ایمان، مى توانیم راه على را برویم. اما ما چه کرده ایم؟ ما که شیعه على هستیم و باید از او پیروى کنیم، چه کردهایم؟ بعضیهایمان، نمىگویم همه مان، صادقانه پیروى نکرده ایم. خوب، حالا که نکردیم چه از دستمان رفته است؟ عزت و شرافت و هدایت و نجابتى که باید براى شیعه على (ع) باشد مهجور مانده است. حرفى ندارم، ولى مصیبت کجاست؟ اى على دوست، اى کسى که براى خاطر على (ع) بر سر مى زنى، به سوگ مى نشینى، اى کسى که براى على جمع مى شوى و چراغ روشن مى کنى، اى کسى که براى على اشک مى ریزى، اى کسى که با شنیدن منقبت علىع دلت شاد مى شود، بشنو و بترس و بلرز از این
حرف. على (ع) را اگر امروز دنیا بخواهد بشناسد چطور مى شناسد؟ دو راه دارد که دنیاى امروز على (ع) را بشناسد. یک راه از تاریخ مى رود و کتابها را مى بیند و على (ع) را از راه تاریخ مى شناسد. یک راه دیگر هم امروز براى شناختن على (ع) هست. اگر آمدند و گفتند على (ع) را چطور مىشود شناخت، مى گویند مى رویم از پیروانش مى شناسیم. فرض کنیم یک نفر مى خواهد على (ع) را بشناسد. مى خواهد پیروان على (ع)، مأمومین على (ع)، دنباله روهاى على (ع)، شیعیان على (ع) را بشناسد، تا على را بشناسد. چه مى بیند؟ آیا علم مى بیند؟ آیا تقوا مى بیند؟ آیا علاقه به یتیمى که در على (ع) بود مى بیند؟ آیا خدمت به مردم مى بیند که در على (ع) مى دید؟ آیا شجاعت و صراحتى مى بیند که در على (ع) مى دید؟ بهوش باش، چگونه مى خواهى على را بشناسانى..
کلمه – سید حامد آرین:
“امام آمد”. زمستان بی هیچ مقاومتی جایش را به بهار داد. ایران شکوفه کرد. ریشه ها که از بوران برف تا بی نهایت زمین دویده بودند، به یکباره شکفتند.
چه عاشقانه به دیدارت می آمدیم از هر دیاری، در ” ایران” ماوا گزیدی و “مدرسه علوی” شد محل وعده هایمان. از همان اقامتگاهت دانستیم که آمده ای نوید دهی به ” مرام علی ” و ” آگاهی” می خواستی مذهب را از قالب های تنگش بیرون کشی. تو بودی که خواستی” اسلام” را از این ” حسینیه ” هایی که به نام تو به پا کرده اند و در پناهش آرمیده اند، برهانی.
به ناگاه از پس صد ها سال خودکامگی، حاکمان را “خادمان” ملت خواندی و میزان شد رای مردم. یک رای؛ یک نظر. سلطنت؛ نه! جمهوری اسلامی؛ آری!
قم تاب تحمل ترا نداشت، هوایش برایت ” تنگ” بود. در ” جماران” جای گرفتی. آنجا شد مامن. خانه امید. از هر جا که رانده می شدیم به جماران می َآمدیم و سلام می دادیم. بوریای جماران را که می دیدیم. آن بالکن پر خاطره. همه خاطراتمان زنده می شد. رجایی را می دیدیم که آمده حکم ریاستش را از دست امامش بگیرد. میردربندمان که مهمان همیشگی آن خانه پرخاطره بود. نشسته بود و پندهایت را به گوش جان می شنید. تو را می دیدیم که نصیحتش می کردی که دنیا به کسی وفا نکرده و این منصب ها همه ” رفتنی” است.
آن روز که رفتی؛ نمی دانستیم که “امید” مان را بدرقه می کنیم. خرداد پرحادثه، چه خاطره ها در خود دارد. بر دست های ملتی می رفتی و نمی دانستیم ” آرمان”مان است که می رود. چه خاک نامهربان بود؛ در برابر آن همه ناله و فغان و چشمهای گریان ؛ ترا ربود.
هنوز در خاک نیارمیده بودی؛ سقیفه برپا کردند. گفتند به جای تو؛ “ولی” که نه ” جانشین پیغمبر” تعیین کردند و ردای خلافت به تنش پوشاندند.
سپاهی ، بسیجی همانها که امروز مرقدت را هم به یغما برده اند؛ به پابوسی هلی کوپتری آمده بودند که پیکر ترا دربر داشت. امان از کف برده بودند. دیدگانش پراشک. دلهایشان پر غم. خاک مزارت توتیای چشم می کردند. کجایند مردان بی ادعا؟ رخت عزا از تن به در نکردند و مویه کنان رفتند و گوشه انزوا گزیدند بعد از امامشان.
زمستانی که آمدی همه جای بوی بهار گرفت و لی در “بهار” که رفتی، یکبار ” زمستان” شد. توفان و بوران از همه جا وزیدن گرفت. تازیانه سرما چه بی رحمانه فرود می آمد.
سالها ست که ایران دیگر ” بهار” ندیده است. تا نشانه ای از بهار می آید، پاییز به استقبالش می رود. در خرداد باز همه جا سبز شده بود، اما تابش را نیاوردند. سال هاست که پاییز به زمستان جا می دهد و زمستان برای پاییز جا باز می کند. چه بی رحمانه شکوفه ها را می خشکاندند. غنچه ها از سرمای اوین یخ می زند. نهال ها از “سبزی” به ” زردی ” می رود. به نامت می تازند و امان از کف “مردمی” که افتخار خدمتگزاریشان داشتی، ربوده اند.
آن روز ها، دلمان که تنگ می شد، همان کانتینر وسط بیابان شده بود پناهمان. گاه همه شب به سراغش می رفتیم. گاه و بیگاه، چقدر بوی ترا می داد. درد دل هایمان را می آوردیم، تا اینکه ساختندش. خرابمان کردند!
باز به جماران آمدیم. گویی بیشتر شمیمی از تو داشت، بیش از آنجا که ” پیکر” ت بود. یادگاری ازتو هم آنجا بود. ولی تابش را نیاوردند. رفت در یک شب زمستانی. همه درد دل ها و رازهایش را هم با خود برد.
خانه ات که روزی ” سلام گاه “مان بود را حتی نگذاشتند؛ “بیت احزان “مان شود؛ هر چند ” در”ش به کین شکسته بودند. ” جماعتی اندک ” بیزاریمان را نمی دید از زمستان. با تازیانه ای که باتوم خوانده بودنش می راندمان از در خانه ات. بغض هایمان در گلو ماند. اشکها بر گونه مان خشکید.
گفته بودی ” به سوی دوست سفر باید کرد، از خویشتن خویش گذر باید کرد”. تو رفتی به سوی دوست. یک روز قبل از روز حادثه ۱۵ خرداد. همان که انتظار فرج می کشیدی از زمانش. هر چند سالها بود که سفر کرده بودی از خویشتن خویشت.
ما باز به برای مویه کردن در فراق ” امام ” مان به جماران می رویم. “مرقد” ت نشانی از تو ندارد. ” خانه دوست ” آنجاست. هر چند دوستانمان به گرو ستانده اند. با همان ” قلیلی ” که ” مقربین ” بیت تواند به سوگت می نشینیم. جماران هنوز بوی تو را می دهد. بیست و سه سال خیلی نیست که بوی اماممان ببرد.
در این شهر غبار آلود؛” جماران ” شاید تنها سرایی است که نشانی سبز از بهاران دارد.
محمد سروش محلاتی
نسل امروز جامعه، نسلی است که «شناخت مستقیم» از حضرت امام خمینی ندارد. این نسل که دهه دوم و سوم و چهارم زندگی خود را سپری می کند، می خواهد امام را از راه «شنیده ها» شناسائی کند و از «گفته های» دیگران، به شخصیت وی پی برد. و اگر این گفته ها، متفاوت و یا متناقض باشد، قهراً این نسل با «تحیّر» و سرگردانی مواجه می شود که کمترین اثر آن «بی اعتمادی» است. در این باره، اگر قضاوت های توأم با عناد و دشمنی را کنار بگذاریم و از داوری های کینه توزانه صرف نظر کنیم، باز هم با تفسیرهای مختلفی که توسط علاقه مندان به حضرت امام ارائه می شود، مواجه می شویم تا جایی که تصویری که توسط یک جریان سیاسی از چهره ی امام ارائه می شود، با تصویری که توسط جریان سیاسی دیگر ارائه می شود، کاملاً متفاوت است و حتی در آنجا که یک سخنرانی از ایشان پخش می شود، باز هم امکان داوری منصفانه بر مبنای «یک سخنرانی» وجود ندارد، چون درپخش آن سخنرانی هم «گزینشی» از سوی رسانه صورت گرفته و در این گزینش، گرایشات و تعلقات رسانه کاملاً تأثیرگذار است. بگونه ای که با تغییر گرایش رسانه، قطعاً سخنرانی دیگری «گزینش» می شود.
در میان همه ی تفسیرها و تحلیل های غیر واقعی که از شخصیت حضرت امام ارائه می شود، یک تفسیر «خطرناک تر» بوده و در ایجاد فاصله بین نسل امروز و حضرت امام، مؤثرتر است. این تفسیر که با عنوان «تفسیر قشری» معرفی می شود، با این ویژگی ها شناسائی می شود:
۱ـ حضرت امام یک مجتهد به معنای واقعی کلمه بود و اجتهاد در ذات خود، «تحول پذیری» را به همراه دارد و هرگز با «جمود» جمع نمی شود. در حقیقت کسی که یک «رأی» و نظر را می پذیرد و سپس حاضر به «تفکر» درباره ی آن نیست و آن را «وحی منزل» می شمارد، «مجتهد واقعی» نیست. ما در مبانی فقهی حضرت امام، تحولات اساسی و تغییرات مهمی سراغ داریم مثلاً در چاپ اول تحریر الوسیله ایشان، «حیله ربا» را تأیید کرده است و همان شیوه ی کلاه شرعی و اضافه کردن یک سیر نبات برای حلال کردن ربا را پذیرفته است، ولی در چاپ بعد، نظر امام کاملاً تغییر پیدا می کند و به تجدید نظر تصریح می کند:
«و قد جدّدت النظر فی المسألة فوجدت ان التخلص من الربا غیر جائز بوجه من الوجوه» (تحریر الوسیله، ج۱، ص۵۱۲)
آنچه در این تغییر فتوا از اهمیت برخوردار است این است که امام خود را در برابر یک «اشکال عقلی» می بیند و همان اشکال عقلی ، ایشان را ناچار می کند که بار دیگر به ادله و نصوص برگردد، و البته این بار ، به نتیجه ی متفاوتی می رسد! اشکال این است که حرمت ربا یک حکم تعبدی و دور از فهم و درک ما نیست، چگونه ممکن است از یک سو شرع آن را به شدت حرام کند و مفاسد فراوان اقتصادی و اجتماعی و سیاسی بر آن مترتب باشد، و از سوی دیگر، با حیله بتوان آن را تجویز کرد؟ مگر ظلم و فساد با حیله از بین می رود؟ (کتاب البیع، ج۲، ص۵۴۱)
اگر امام شخصیتی است که در برابر «عقل» تسلیم است و اگر امام فقیهی است که حتی در فتاوای خود به عوارض منفی و مخرب آن کاملا توجه دارد، پس چرا برای توجیه آراء و نظریاتی که فاقد توجیه عقلانی است، به امام پناه می بریم و با استناد به ایشان، پیامد های منفی هر تصمیم گیری را نادیده می انگاریم؟
۲ـ حضرت امام علاوه بر آن که یک «فقیه» صاحب معنا است، یک «رهبر» دارای «حسن تدبیر» نیز هست. از این رو هرگاه نظرات ایشان جنبه ی «فتوایی» دارد، باید بر اساس مبانی فقهی تفسیر شود و هرگاه نظر ایشان جنبه «اجرایی» دارد، در قلمرو تدبیر رهبری ایشان باید مورد تحلیل قرار گیرد.
این بخش دوم که نشان دهنده راهکارهای اجرایی است، کاملا «تغییر پذیر» بوده و تابع شرایط اجتماعی است. البته در همین بخش هم معیارها و ملاک هایی وجود دارد که در وراء شکل ها و شیوه ها، از ثبات برخوردار است. مثلا حضرت امام درباره شکل نظام و شیوه دخالت فقها در نظام، نظرات متفاوتی ارائه کرده اند. در دی ماه ۱۳۵۷ نظرشان این بود که کاندیدای خود را برای ریاست جمهوری معرفی کنند ولی مردم برای رأی دادن آزادند:
«مردم یکی را تعیین کنند برای این که رئیس جمهور باشد، ما هم رأیمان را علنا به مردم اظهار می کنیم که آقا آن که من می خواهم این است، شما میل دارید به این رأی بدهید.» (صحیفه امام، ج۵، ص۳۲۲)
پس از آن هم در مصاحبه با لوموند فرمودند:
«ما نامزدی برای ریاست جمهوری معرفی خواهیم کرد که باید به وسیله ی ملت انتخاب شود. وقتی او انتخاب شد، از او پشتیبانی و حمایت خواهیم کرد.» (صحیفه امام، ج۵، ص۱۴۴)
و در تیر ماه ۱۳۵۸و در حالی که هنوز قانون اساسی تدوین نشده بود، «رأی فقیه» را هم مانند نصب از طرف فقیه، برای مشروعیت رئیس جمهور کافی می دانستند، یعنی کاندیدایی که رأی اکثریت را داشت و قهرا برخی از فقها هم به او رأی می دادند، از اعتبار شرعی نیز برخوردار بود و دیگر نیاز به تنفیذ نداشت :
«اگر رئیس جمهور در مملکت اسلامی وجود پیدا کند، قانون او را رئیس جمهور می کند با رأی مردم، که در رأی عموم، «رأی فقیه» هم هست و یا نصب فقیه» (صحیفه امام، ج۸، ص۲۸۲)
کسانی که قشری فکر می کنند، هم بیانات حضرت امام را از یک سنخ می بینند و جملگی را در قالب «حکم ثابت شرعی» می ریزند، در حالی که «شیوه های اجرایی» که در بیانات ایشان وجود دارد، باید از دستورات کلی و مبنایی تفکیک شده، و انعطاف پذیری شیوه ها و روش ها با توجه به تغییر در شرایط فرهنگی و اجتماعی، مورد توجه قرار گیرد.
توقف در شیوه ها و جمود بر سبک ها و روش ها، حتی اگر آن ها را به حضرت امام منتسب کنیم، با روح رهبری به روز و زمان شناس حضرت امام در تضاد است.
۳ـ مواضع اجتماعی و سیاسی حضرت امام را به دو بخش کلی و جزئی می توان تقسیم کرد، بخش اول، مواضعی است که به شکل یک قاعده مطرح شده است و جنبه اصولی و مبنایی دارد و بارها در قلم و بیان امام مطرح شده است مثل استکبار ستیزی، مردم گرایی، و قانون مداری و بخش دوم مواضعی است که به «شکل موردی» و در جریان یک حادثه خاص، مطرح گردیده است. درباره شخصیت هایی که از فکری منسجم برخوردارند و بر اساس اصول و ضوابط خاصی، موضع گیری و اظهار نظر می کنند، قطعا باید اظهارات موردی و جزیی را بر مبنای اصول کلی مورد قبول خودشان تحلیل کرد و اگر اطلاعات کافی درباره برخی از این موارد جزئی نداریم و از پشتوانه منطقی و قاعدهمند انها بی خبریم، به حکم عقل نمی توانیم در آن موارد جزئی، داوری کنیم. چه این که حق نداریم به چنین مواردی استناد کرده و آن را مبنای تحلیل خود قرار دهیم .
حتی فقها با توجه به همین شیوه خردمندانه گاه نسبت به «رفتار های ائمه معصومین» نیز تعبیر «قضیه فی واقعه» به کار می برند و چون از درک قاعده مند آن بر طبق ضوابط مسلم ، عاجز می مانند، آن قضیه جزئی و موردی را کنار نهاده و بر طبق قواعد کلی مشی می کنند مثلاً در کتاب جواهر الکلام در حدود پنجاه مورد این تعبیر به کار رفته است. متأسفانه قشری گرایان نمی خواهند در برابر این شیوه تسلیم شده و در مواضع و برخورد های موردی امام که گاه جنبه استثنائی دارد و علل واقعی آن برای ما معلوم نیست، با منطق «قضیه فی واقعه» از آن عبور کنند. آنان در اثر سطحی نگری، از فهم اصول و مبانی عاجزند و با استناد به مواضعی که برای ما ابهام و اجمال دارد به “مشابه سازی” روی آورده و در صدد کپی برداری بر می آیند. نتیجه چنین برخوردی آن است که از یک شخصیت کاملا عقلانی و پای بند به اصول و مبانی، چهره ای عجیب و غریب با تصمیمات غیر معقول ترسیم می شود. در این چهره نگاری، قشری گرایان با بزرگ کردن استثناء ها و زوم کردن بر آن ها همان تصویری را ارائه می کنند که معاندان می خواهند و در حقیقت دوستان نادان در خدمت دشمنان دانا درآمده و ابزاری برای آنان می شوند.
۴ـ چون نگاه «جامع» و همه جانبه به شخصیت، اندیشه و رفتار امام، جائی برای قشری گری باقی نمی گذارد، از این رو آنان چاره ای جز آن ندارند با «برش» شخصیت و زندگی امام، “بخشی” از امام را که با قالب های ذهنی خود سازگار است، مبنای معرفی ایشان قرار دهند. آنچه را که آن ها نقل می کنند الزاما «دروغ» نیست، ولی واقعیت را به شکل کامل نشان نمی دهند. مثلا در تبیین مبانی حکومت دینی به سراغ کتاب «حکومت اسلامی» امام می روند و با استناد به آن نتیجه می گیرند که چنین حکومتی صرفا مستند به مبدء الهی است، ولی آن ها حاضر نیستند از ده ها مورد که حضرت امام در بیانات خود بر «حق مردم در تعیین سرنوشت خویش» تصریح کرده اند، نام ببرند! در نزد آنان فقه سیاسی حضرت امام در سال ۱۳۴۸ با همان کتاب به نقطه پایان رسید و پس از آن هیچ نوع تکمیل و تکاملی در تفکر فقهی امام رخ نداده است!
به همین دلیل است که فقه سیاسی امام در مقولاتی مانند «مصلحت» و یا فتاوائی از قبیل حکم شطرنج در سال های آخر عمر ایشان ابراز گردید، آنان را شگفت زده کرد، و چون امام را در چارچوب «کتاب الطهاره» و «کتاب البیع» ایشان شناخته بودند و فقط همان ها را قابل دفاع می دانستند، لذا حرف های جدید امام برایشان باور کردنی نبود و آن ها را «شوکه» می کرد و در نتیجه گاه به توجیه های نادرست روی می آوردند و گاه در محافل خصوصی امام را به عبور از اسلام و کنار گذاشتن احکام شرعی متهم می کردند.
۵ـ حضور حضرت امام در جایگاه رهبری نظام، دست آوردهای مهمی برای نزدیک شدن «آراء فقهی» با «واقعیت های اجتماعی» داشته و در نتیجه برخی از ذهنیت های فقهی را دستخوش تغییر نمود.
امام در این جایگاه، فرصت یافته بود تا آراء مکتوم خود را آشکار نموده و یا برای مشکلات جدید، راه حل دینی و مشروع ارائه کند ولی متأسفانه رسوبات قشری گری در میان متدینان که گاه حتی بر حلقه شاگردان ایشان هم اثر می گذاشت، یک مانع جدی برای ایشان بود. مثلا حضرت امام امکان حضور زنان در انتخابات را فراهم نموده بود ولی عده ای هنوز در همان فضای حُرمت بودند و لذا در شورای نگهبان که فقهای منتخب امام و از شاگردان ایشان بودند. این مسأله مطرح می شد که زنان را باید از این حق محروم کرد. آقای هاشمی رفسنجانی دریادداشت روزانه (۲۱/۱/۶۳) جریان ملاقات شورای نگهبان با حضرت امام را گزارش می کند که امام به تلاش های بعضی از جمله اعضای این شورا در مورد منع خانم ها از شرکت در انتخابات اشاره می کند و با انکار آن ها، امام می گوید: «از اعضای خودتان آمدند و گفتند که شورای نگهبان چنین تصمیمی دارد.» (به سوی سرنوشت، ص ۵۲) هم چنین یکی از شاگردان با سابقه امام و از مدرسین نامدار حوزه در دانشگاه تهران سخنرانی کرده بود که «انتخابات حق مجتهدین است» که با عکس العمل تند حضرت امام مواجه گردید. (صحیفه امام، ج۱۸، ص ۳۶۵)
به هر حال در شرایطی که امام درباره موضوعات اساسی مثل حق مردم در انتخابات و یا حضور سیاسی زنان، با شجاعت و درایت، فقه شیعه را به وادی های نو وارد می کردند، بسیاری از دوستان و نزدیکان ایشان، نه تنها در این مسیر همراهی نمی کردند، بلکه مانعی در برابر این تحول بودند، البته در آن دوره آنان در موقعیتی نبودند که بتوانند این حرکت را متوقف کرده و به صراحت در برابر آن بایستد ولی پس از رحلت امام در حالی که امکان تکذیب یا انکار آن موارد وجود نداشت و چاره ای جز تسلیم ـ در آن موارد ـ نمی دیدند، تلاش خود را برای کور کردن آن راه و متوقف کردن آن مسیر به کار گرفتند و در این شرایط «انسداد بر امام» جایگزین «تداوم اجتهاد امام» شد. این گروه که بر امام متوقف شده اند نمی تواند تصور درستی از تداوم پویایی تفکر امام داشته باشند از این رو به جای آنکه بر اساس آن اصول و با به کار گیری آن شیوه در مسائل جدید به «اجتهاد» روی آوردند، حداکثر هنرشان این است که در هر مسأله، «نص» گذشته امام را تکرار نموده و اخباری صف، حتی از درک رابطه نص با شرایط زمان و مکان صدور آن هم، غافل می مانند.
برای آنان امام «در گذشته» محصور است و آنان «امام امروز» را نمی شناسند، ای کاش به این سوال فکر می کردند: امام که در دهه اول جمهوری اسلامی، با آراء خاص خود، آنان را بهت زده کرد، اگر در دهه دوم و سوم حضور داشت، به همان آراء متوقف میشد و یا با تداوم اجتهاد، بر مبهوتان می افزود؟! انگار شرایط امروز ما مانند شرایط پس از شیخ طوسی است که عده ای از اتباع وی، به جای تداوم اجتهاد شیخ، بر آراء او متوقف مانده بودند و این کار را احترام به شیخ می پنداشتند!
۶ـ اگر نمی خواهیم یا نمی توانیم تفکر پویا و خلاق امام را تداوم بخشیم، ولی حداقل این انصاف را داشته باشیم که درباره هر موضوع، دیدگاه های ایشان را به صورت جامع مطرح کنیم و اگر به گمان ما این آراء و مواضع گاه با هم ناسازگار است، به جای آن که با تفسیر های خودمان، آن ها را تأویل نماییم، اجازه دهیم که مخاطبان امام، مستقیما در این باره داوری کنند، اگر به امام نسبت می دهیم که ایشان طرفدار تفکیک جنسیتی در محیط های آموزشی بوده اند، این را هم در کنارش نقل کنیم که: «امام از این که در یکی از کلاس های دانشگاه تهران توسط جهاد دانشگاهی مانع بین خانم ها و آقایان دانشجو نصب شد ناراحت شدند و دستور دادند برداشته شود و تعبیر «خشکه مقدس نادان» را در مورد آن ها نمودند.» (به سوی سرنوشت، ص۷۷) و اگر از اختیار مطلق حکومت برای فشار و تحمیل بر نخبگان سخن می گوییم و آن را به امام نسبت می دهیم، این سخن امام را هم در کنارش بیاوریم که مشخص فرموده اند «مورد تحمیل» کجاست؟ و این موارد هم توسط «چه کسی» باید تشخیص داده شود:
«در جمهوری اسلامی، جز در مواردی نادر که اسلام و حیثیت نظام در خطر باشد، آن هم با تشخیص موضوع از طرف کارشناسان دانا، هیچ کس نمی تواند رأی خود را بر دیگری تحمیل کند و خدا آن روز را هم نیاورد.» (صحیفه امام، ج۲۱، ص۱۴۲)
* * *
نگارنده که افتخار دارد سراسر عمر فرهنگی خود را در خدمت اندیشه های حضرت امام قرار داده است، همچنان بر این اعتقاد است که بنیاد های فکری امام از چنان اتقان و استحکامی برخوردار است که بر اساس آن می توان به پاسخ دین پسند و خرد پذیر برای مشکلات جامعه اسلامی رسید و نسل پرسشگر یا منتقد و یا معترض امروز را به «اقناع» و آرامش رسانده و آن ها را از نگرانی «عبور از امام» و پیامد های احتمالی آن در «عبور از فقه» و یا «عبور از اسلام» نجات داد، ولی به شرط آن که: تفکر امام خمینی در حصار قشری گری قرار نگیرد.
منبع: وبسایت نویسنده
سید جواد ورعی
مهم ترین دغدغه و نگرانی امام خمینی ، رهبر فقید انقلاب و بنیانگذار جمهوری اسلامی در اواخر عمر شریف شان «جوابگو نبودن اسلام به پرسش ها و نیازهای جدید بشر در ابعاد مختلف، و در رقابت با مکاتب شرقی و غربی» و «ناکارآمدی جمهوری اسلامی در اداره جامعه امروز بشری در مقایسه با نظام های سیاسی مبتنی بر لیبرالیسم و سوسیالیسم» بود.
دین به معنای عام و اسلام به معنای خاص قرن ها به عنوان مخدّر ملت ها معرفی شده بود، به گونه ای که توانایی حل مشکلات و مسائل بشر امروز را ندارد. چنان که دوران حکومت های مبتنی بر دین هم سپری شده است. سکولاریسم و لیبرالیسم سرنوشت محتوم بشر در عصر کنونی و تعیین کننده سرنوشت بشر است.
نهضت اسلامی ملت ایران به رهبری روحانیت و همراهی جدّی قشر جوان و تحصیل کرده دانشگاهی، در یکی از مهم ترین نقاط جهان و ساقط کردن نظام شاهنشاهی که در بعد داخلی استبداد را پیشه کرده و در بعد خارجی به شدت وابسته بود، معادلات جهانی را بر هم زد و تفکر مخدّر بودن دین و مذهب، و سکولاریسم را به چالش کشید. چنان که تأسیس حکومت جمهوری اسلامی تبلیغات گسترده صدها سال بر علیه حکومت های دینی را خنثی کرد و نشان داد که اسلام هم چنان فعال، محرّک و بالنده است و می تواند در نجات یک ملت از سلطه استبداد داخلی و یوغ استعمار خارجی کاملا مؤثر بوده و نقش اساسی ایفا نماید و بدیلی قوی برای نظام های سیاسی مبتنی بر تفکر لیبرالیسم و سوسیالیسم باشد.
از نظر امام همه دشمنی ها و توطئه ها بر علیه جمهوری اسلامی بدین خاطر بود که تفکر حاکم بر جهان را در نفی «دخالت دین در سیاست» و «حکومت دینی» به مبارزه فراخوانده و بار دیگر اسلام را به عنوان دینی توانا برای اداره بشر امروز مطرح کرده و توجه ملت ها را به خود جلب نموده است.
زمانی که نهضت اسلامی ملت ایران آغاز شد، شرق و غرب در نفی «نقش دین در جامعه و سیاست» هم داستان بودند. زیرا در غرب مکتب لیبرالیسم و حکومت های سکولاریستی یکه تاز بودند ، و در شرق مکتب الحادی مارکسیسم و حکومت های سوسیالیستی به عنوان ملجأ و پناهگاه توده های مردم شناخته می شدند. پیروزی یک «انقلاب دینی» و ظهور یک «حکومت دینی» در خاورمیانه تهدیدی جدی برای هر دو بلوک شرق و غرب، و خط بطلانی بر تفکر رایج بود. به خصوص اگر این انقلاب و نظام بتواند توجه ملت های دیگر را به خود جلب کرده و الگویی برای آنان شود.
این تفکر نو توانست چند مرحله مهم و نفس گیر را پشت سر بگذارد.
«دوران مبارزه تا پیروزی و سرنگونی نظام استبدادی شاهنشاهی» ،
«تأسیس جمهوری اسلامی» ،
«طراحی ساختار و نهادینه کردن نظام سیاسی و تثبیت نظام » ،
و «دوران دفاع از موجودیت نظام و مرزهای جغرافیای»
گذر از مراحل فوق برای اثبات کارآمدی حکومت دینی در برابر حکومت های دیگر لازم بود، هر چند برای اثبات کارآمدی آن در ادامه حیات خود کافی نیست، به ویژه برای نسل کنونی که مقاطع یاد شده را ندیده و لمس نکرده اند.
نسل امروز وابسته بودن یک حکومت و نوکر صفتی دولتمردان را در گذشته به چشم خود ندیده اند و عظمت استقلال سیاسی و تصمیم گیری در درون مرزهای کشورشان را به درستی درک نمی کنند.
نسلی که حکومت فاسد گذشته را ندیده که در سپردن منصب های اجتماعی و سیاسی اصل را بر فساد شخص نهاده بود، نه صلاح و وارستگی او ، نمی تواند اهمیت دورانی را که اصل در آن صلاح و وارستگی دولتمردان است، احساس کند.
اما این همه برای اثبات کارآمدی یک نظام سیاسی در مقایسه با نظام های دیگر کافی نیست. نسل امروز باید با تمام وجود کارآمدی این نظام را لمس کند تا شعارها و آرمان های انقلاب و نظام را بپذیرد. خلاصه، برای کارآمدی یک نظام سیاسی «دستیابی به استقلال سیاسی» کافی نیست، این مکتب و نظام می بایست افزون بر امتیازات مکاتب و نظام های سیاسی دیگر، فاقد نواقص و کمبود های آن ها و دارای نقاط مثبت دیگری باشد تا بتواند در هماوردی با آن ها مقاومت کند و باقی بماند و ملت های دیگر را هم به این راه و مرام سوق دهد.
ملت های مسلمان و غیر مسلمان جذب فضائل و امتیازات این مکتب و این نظام سیاسی شوند و خواهان حکومت دینی گردند. دشوارترین مقطع برای نشان دادن کارآمدی یک مکتب و یک حکومت همین است. باید بتواند علاوه بر تزریق معنویت به جامعه، دنیای مردم را هم مانند حکومت های غیر دینی، و بلکه بهتر از آنان اداره کرده و نیازهای روز آنان را تأمین کند.
اگر حکومت جمهوری اسلامی در ابعاد مختلف فرهنگی، اجتماعی، اقتصادی، دفاعی و مانند آن نتواند با حکومت های دیگر رقابت کند، جاذبه خود را از دست خواهد داد. مردم معمولا وضع زندگی خود را با ملت های دیگر مقایسه می کنند، پیشرفت یا پسرفت خود را با آنان می سنجند. به گمان نویسنده مهم ترین نگرانی امام این بود که عملکرد علما، قانونگذاران، دولتمردان و مسئولان و به طور کلی نهاد های قانونی کشور این ذهنیت را به وجود آورد که اسلام و حکومت دینی امروزه «پاسخگو و کارآمد» نیست و نمی تواند جوامع امروزی را به خوبی اداره کند. به دو فراز از نامه های ایشان به «مجمع تشخیص مصلت نظام» و «علما، روحانیت و حوزه های علمیه» توجه کنید :
«باید تمام سعى خودتان را بنمایید که خداى ناکرده اسلام در پیچ و خمهاى اقتصادى، نظامى، اجتماعى و سیاسى، متهم به عدم قدرت اداره جهان نگردد.» (صحیفه امام، ج۲۱، ص۲۱۸)
«همه توطئه هاى جهانخواران علیه ما از جنگ تحمیلى گرفته تا حصر اقتصادى و غیره براى این بوده است که ما نگوییم اسلام جوابگوى جامعه است و حتماً در مسائل و اقدامات خود از آنان مجوز بگیریم.» (صحیفه امام، ج۲۱، ص۲۹۰)
از این رو ، تأمل در این مقوله بسیار حائز اهمیت است. شاخص های زیر می تواند کارآمدی یا ناکارآمدی نظام جمهوری اسلامی را در دنیای امروز نشان دهد:
۱٫ وارستگی دولتمردان و سلامت حکومت
«وارستگی دولتمردان» و «سلامت حکومت» از مهم ترین شاخص هایی است که انقلاب اسلامی برای تحقق آن رخ داد. یکی از ایراد های بر حق به رژیم گذشته «فساد دولتمردان و حکومت» بود، انقلاب رخ داد تا منصب های اجتماعی به وارستگان سپرده شود. کسانی که منصب ها را امانت بدانند، نه فرصتی برای ارضای حس قدرت طلبی و ثروت اندوزی؛ کسانی که قصدشان خدمت به اسلام و مردم باشد، نه نام آوری و شهرت طلبی؛ کسانی که رعایت ارزش های اسلامی و انسانی را اصل بدانند، هر چند به خاطر آن حکومت و مقام و منصب خود را از کف بدهند، نه حفظ مقام و منصب ولو با زیر پا نهادن ارزش ها . انقلاب شد تا جهت گیری حکومت به سمت صلاح باشد و حکومتی سالم و عاری از فساد تشکیل شود.
بدون شک جمهوری اسلامی زمینه حاکمیت وارستگان را فراهم کرد و سالیان متمادی جو غالب همین بود. افراد را به زحمت برای قبول پست و مقام قانع می کردند، وقتی پیشنهاد مقام و منصبی می شد، دیگران را لایق تر از خود معرفی می کردند، برای رفتن به مجلس و وزارت خانه و سایر نهادها دست و پا نمی زدند، اگر از احساس تکلیف شرعی سخن می گفتند، صادق بودند، و آن را پوششی برای مخفی کردن حس قدرت طلبی خود قرار نمی دادند.
اما نسلی که امروز با انواع بد اخلاقی های سیاسی و اجتماعی، فساد مالی و اقتصادی در سطوح بالای مملکت روبروست، به گونه ای که افراد برای در امان ماندن خود را کنار می کشند، در مقایسه با نظام های دیگر چگونه می تواند برتری این نظام را با نظام های سیاسی دیگر باور کند؟
وقتی در نظام های دیگر «استقلال دستگاه قضایی» را در برابر عالی ترین مقامات سیاسی، و «ضعف دستگاه قضایی» خود را در برابر مقامات درجه چندم مشاهده می کند، چگونه می تواند کارآمدی این نظام را بپذیرد؟
هنگامی که «قدرت پارلمان» را در برابر دولت در کشورهای دیگر، و «ضعف و ناتوانی مجلس شورای اسلامی» را ـ که بنا بود در رأس امور باشد ـ در موضوعاتی مثل استیضاح یک وزیر یا مدیر منصوب وی مشاهده می کند، چگونه می تواند امتیاز این نظام را بر نظام های سیاسی دیگر قبول کند؟
وقتی اصرار دولتمردان بر اشتباهات خود را ـ ولو به قیمت زیر پا نهادن منافع ملی ـ می بیند؛ وقتی به حراج رفتن آبرو و حیثیت افراد، شخصیت ها و حتی علمای دینی را فقط به خاطر نقد و انتقاد از قدرت، و تهدید و آزار و اذیت شان را مشاهده می کند، هنگامی که استفاده ابزاری از دین و مقدسات را برای بیرون کردن رقبای سیاسی می بیند، در کارآمدی حکومت دینی دچار تردید می شود و این خسارت بزرگی است. به ویژه اگر احساس کند این ضعف و ناکارآمدی از دینی بودن حکومت و نهادهای دینی آن نشأت می گیرد.
۲٫ آزادی های اجتماعی و سیاسی
یکی دیگر از مهم ترین اهداف انقلاب «رهایی از استبداد» و «تأمین آزادی های اجتماعی و سیاسی» بود. جمهوری اسلامی در مقطعی از تاریخ خود کارنامه درخشانی در این زمینه از خود بجا گذاشت. قدر ناشناسی احزاب و جریانات سیاسی در سال های اول انقلاب، و طراحی توطئه های فراوان داخلی و خارجی، و مقطع هشت ساله دوران جنگ تحمیلی، نظام را به محدود کردن آزادی های اجتماعی و سیاسی وادار کرد.
ترس از توطئه های دشمنان قسم خورده انقلاب از یک سو، و قدری هم توهم توطئه، و خودسری و تندروی برخی از نیروهای انقلاب موجب شد که آزادی های اجتماعی و سیاسی محدود و محدود تر شود. غلبه نگاه امنیتی به همه مقولات از سوی طیفی از دولتمردان موجب شده که امروزه سایه رعب در میان مردم به ویژه نسل جوان حاکم شود. این وضع نمی تواند مورد رضایت مردمی باشد که «آزادی» از مهم تری شعارها و آرزوهای آنان در دوران مبارزه با رژیم ستمشاهی بود، به ویژه در دنیای امروز که محدود کردن آزادی ها در زمینه های مختلف اثر منفی دارد.
نسلی که امروز به راحتی جامعه خود را با جوامع دیگر مقایسه می کند، نمی تواند برتری این نظام را در این زمینه بر نظام های دیگر باور کند. در حالی که یکی از مهم ترین شاخصه های کارآمدی یک نظام سیاسی «تأمین آزادی های اجتماعی و سیاسی» است.
گرچه جامعه امروز ما با همه محدودیت ها قابل قیاس با رژیم گذشته نیست، اما وضع امروز دنیا در این زمینه به طور کلی تغییر کرده است. امروز ریز حوادثی که در یک کشور اتفاق می افتد، به سرعت در همه جا منعکس شده و تأثیر مثبت یا منفی خود را بجا می گذارد. مقایسه وضعیت آزادی های اجتماعی و سیاسی امروز با وضعیت آن در رژیم گذشته کافی نیست، بلکه باید با آن چه امروز در نظام های سیاسی مدّعی اسوه بودن برای ملت های دیگر جریان دارد، مقایسه شود و برتری جمهوری اسلامی بر آن ها اثبات گردد.
تأمین آزادی های اجتماعی و سیاسی در چهارچوب «قانون اساسی» یکی از تکالیف نظام های سیاسی است. مشکل آن است که عده ای در جامعه خود را آینه تمام نمای انقلاب و نظام می دانند، و هر که را از آنان انتقاد کند و آنان را صالح برای مقام و منصبی که در آن قرار دارند، نداند، ضد انقلاب و نظام قلمداد می کنند. در حالی که «قبول نداشتن اشخاص» غیر از «قبول نداشتن نظام» است. اگر کسی به هر دلیلی، به حق یا ناحق، در چهارچوب قانون به دولتمردان انتقاد و اعتراض داشته باشد، و حتی علیه آنان فعالیت کند، نمی توان او را ضد انقلاب و نظام دانست. تفکیک این مقولات یکی از ضروریات جامعه امروز ماست.
در حکومت علوی که الگوی جمهوری اسلامی است، منتقدان و حتی مخالفان و معترضان به شخص اول مملکت اسلامی، یعنی امیرمؤمنان علی (ع)، تا وقتی که دست به سلاح نبرده و بلوا و آشوب بپا نکردند، از مصونیت کامل برخوردار بوده، در مجالس مومنین شرکت کرده، و سهم خود را از بیت المال مسلمین دریافت می کردند. نسل امروز نمی تواند در جمهوری اسلامی رفتاری مغایر با رفتار علوی مشاهده کند، و هم چنان برتری حکومت دینی برحکومت هایی را بپذیرد که منتقدان و معترضان از آزادی های بیشتری برخوردارند و در این زمینه، در پیروی از رهبر شیعیان بر خود شیعیان پیشی می گیرند.
۳٫ رشد و پیشرفت اقتصادی
یکی دیگر از شاخصه های کارآمدی حکومت «رشد و پیشرفت اقتصادی» است. اگر حکومتی در زمینه های دیگر موفق شود، اما از نظر اقتصادی که بیشترین ارتباط را با زندگی مردم و رفاه اقتصادی آنان دارد، کارنامه ای ناموفق از خود ارائه دهد، مردم چنین حکومتی را کارآمد نخواهند شمرد. جمهوری اسلامی به رغم رشد و پیشرفت فراوان اقتصادی پس از پیروزی انقلاب، هنوز از مشکلات فراوان اقتصادی رنج می برد. این مشکل در سال های گذشته بیشتر و بیشتر شده، به طوری که مردم و کارشناسان در این زمینه اتفاق نظر دارند.
بی انضباطی مالی، عدم رعایت قوانین و مقررات مربوطه، عدم رعایت اولویت ها، خودرأیی و خودمحوری در مصرف بیت المال، بی اعتنایی به نظرات کارشناسان اقتصادی، فساد مالی در بخش هایی از فعالیت های اقتصادی، دور شدن از عدالت به رغم شعار عدالتخواهی، تصمیم های ناگهانی و بدون پشتوانه کارشناسی، وعده های غیر قابل تحقق و بالا بردن انتظارات غیر واقعی، از جمله مشکلات عرصه اقتصادی در سال های اخیر است.
مشاهده این وضعیت و مقایسه آن با رشد و پیشرفت اقتصادی کشورهای دیگر هر کسی را در کارآمدی این نظام دچار تردید می کند. اگر جوانان این مرز و بوم نظام جمهوری اسلامی را با نظام های دیگر مقایسه کرده، و در شاخص های یاد شده نمره قابل قبولی بدان ندهند، یک خسارت بزرگ است که مسئولیت آن بر عهده زمامداران جامعه است.
علاقه و اقبال نسل امروز در جوامع مختلف به «حکومت دینی»، به ویژه در کشورهای اسلامی و عربی که در حال تحول و دگرگونی در عرصه سیاسی است، در گرو موفقیت و کارآمدی جمهوری اسلامی در عرصه های یاد شده است. آیا امروز چنین علاقه و اقبالی به «حکومت دینی» در کشورهای اسلامی و عربی مشاهده می شود؟
منبع: وبسایت شخصی نویسنده
برگرفته از یک سخنرانی در نشست دانشجویی، به مناسبت سالگرد ارتحال امام خمینی(رض)
سیدحسن خمینی گفت: صالحان باید استضعاف را در جامعه ریشه کن کنند و اگر در جامعه اسلامی رنگ و بویی از استضعاف به چشم میخورد، این وظیفه صالحین است که آن را برطرف کنند.
به گزارش ایلنا، سید حسن خمینی در مراسم یادبود ارتحال امام خمینی که در حرم آن بزرگوار سخنرانی میکرد، با اشاره به اینکه روز سالگرد امام طبیعی است که باید در کنار مرقد امام (ره) از یاد و خاطره آن بزرگوار سخن گفت، افزود: حضرت ابراهیم بنا بر نص صحیح قرآن دعایی دارد که میفرماید خداوندا به من حکم عطا کن و مرا از صالحین قرار ده و برای من لسان صدقی در میان آیندگان قرار بده.
یادگار امام با اشاره به اینکه باید بدانیم مراد از لسان صدق در میان آیندگان چیست؟ تصریح کرد: برخی گفتهاند، مراد حضرت ابراهیم در این فراز این است که خداوند نام نیک من را در میان آیندگان برقرار بدارد.
وی افزود: برخی نیز گفتهاند آنچه که من به عنوان یکی از پیامبران تو مامور به آن شدهام آن را به صورت مستمر در میان نسلهای بعدی هم برقرار بدار.
سید حسن خمینی خاطرنشان کرد: طبیعی است که در میان همه امتها، پیامبر یکی از کسانی است که در میان انسانها همراه و همدوش در پیام الهی است.
یادگار امام افزود: کسی که همراه پیام بر ملتی نازل میشود از خداوند تقاضا میکند این پیام را میان آیندگان برقرار بدارد.
وی با اشاره به اینکه همه ما زندگی حضرت علی را به خاطر داریم، گفت: یکی از مطالع بزرگ این آیه حضرت علی است.
سید حسن خمینی افزود: در روزگار ما نیز وقتی امام بزرگوار خودمان را میبینیم، مشاهده میکنیم این بزرگوار نیز مصداق بزرگی ازاین آیه است.
یادگار امام تصریح کرد: امروز روز ارتحال امام (ره)، امام در میان ما نیست، اما بیشک دعای حضرت ابراهیم برای همه مردمان و کسانی است که در این مسند قرار میگیرند.
وی با اشاره به اینکه خداوند امام را به صالحین ملحق کرد و به او حکمت عطا کرد و نام او را در میان آیندگان رواج داد، افزود: پیام او و وصیت او وی را در کنار نسلهای بعدی باقی و مستمر قرار میدهد.
سیدحسن خمینی با تاکید براینکه از فراز دعای حضرت ابراهیم درس بزرگ دیگری نیز باید بگیریم، خاطرنشان کرد: کلمه حکم را برخی از مفسرین به معنای حکومت گرفتهاند و برخی به عنوان حکمت و در این فراز دو صفت همراه هم است اول ادای حکمت و دیگری الحاق به صالحین.
یادگار امام بیان داشت: حضرت ابراهیم میفرمایند حکم و حکمت باید در کنار الحاق به صالحین باشد و امام با وام گذاشتن در این مسیر توانست خط بطلانی بر اندیشههای نادرست بکشد و خواستار ظهور دین در عرصه حکومت بود.
وی افزود: اندیشه متعالی امام در آن دوره بر این بود که صالحین بر مسند حکم و حکومت قرار بگیرند، اگر صالحی بر مسند کار بیاید و همه دنیا دست به دست هم بدهد که او را ذلیل کند، اگر خدا نخواهد این اتفاق نمیافتد و مشاهده میکنیم که امام عزیز بود و عزیز ماند.
یادگار امام بیان داشت: این نکته بسیار مهمی است که چرا باید صالحین در مسند حکومت بنشینند.
وی افزود: ابتدای انقلاب واژه مستضعف یکی از واژههای پرمعنا در فرهنگ سیاسی امام بود و بار معنایی خود را داشت.
سید حسن خمینی خاطرنشان کرد: مستضعف در جامعه اسلامی یعنی کسی که جامعه باید همراه او باشد ولی نیست و اگر کسی به ضعف دچار شده چامعه موظف است او را بلند کند.
وی گفت: استضعاف تنها یک واژه در حوزه اقتصادی نیست و ممکن است یک جامعه مستضعف اجتماعی داشته باشد و آنها کسانی هستند که در حوزه خبر دستشان از آنچه که باید به آن دست پیدا کنند، کوتاه است.
وی در پایان تاکید کرد: صالحان باید استضعاف را در جامعه ریشه کن کنند و اگر در جامعه اسلامی رنگ و بویی از استضعاف به چشم میخورد، این وظیفه صالحین است که آن را برطرف کنند.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر