ندای سبز آزادی - شهاب عموپور: پلیس ایران به دنبال تامین امنیت اخلاقی و اجتماعی از طریق برخورد با بدحجابی در شهرهای بزرگ است. همزمان در خبری ناگوار و حیرت آفرین، می آید که مادری در کردستان، سر طفل 3 ساله ی خود را به خاطر ترس از آینده ی نامعلوم وی، با چاقو بریده است...
سردار "بهمن کارگر"، معاون اجتماعی نیروی انتظامی کشور، صبح دیروز در برنامه ای تلویزیونی با اشاره به "برخورد های شدت گرفته ی پلیس با دختران و زنان ایران در رابطه با حجاب"، می گوید: «زن زمانی می تواند به تعالی برسد که بر اساس ارزش ها حرکت کند؛ بنابراین ما به منظور راحتی و امنیت زنان، این اقدامات را انجام می دهیم».
این مقام ارشد پلیس جمهوری اسلامی در حالی از تلاش نیروهای انتظامی برای تعالی بانوان سخن می گوید که چند هزار کیلومتر دورتر از تهران، در کردستان، دیاری که از بی حجابی یا بدحجابی های مورد اشاره ی مقامات انتظامی ایران خبری نیست، فرماندهی نیروی انتظامی اش خبر می دهد: «مادری، سر دختر سه ساله اش را از بیم معلولیت برید».
توهین، باتوم، لگد و خشونت برای زنان
خردادماه، برای بسیاری از زنان ایرانی، یادآور خاطرات برخوردهای خشن پرسنل نیروی انتظامی با آنهاست؛ کم نبوده اند زنانی که در این چند ساله، از روزهای اوج حضور مردم در حرکت های اعتراضی خیابانی گرفته تا روزهای فروکش کردن راهپیمایی ها، مورد عتاب و خشونت قوای انتظامی کشور قرار داشته و عکس و فیلم های موجود در این زمینه، راهی برای انکار این قضیه باقی نگذاشته است. این آسیب ها از توهین گرفته تا کشاندن زنان و دختران به روی زمین و تا هجوم با باتوم و مشت و لگد و زخمی کردن و حتی کشتن آنها را شامل شده است.
کشمکش، تعدی، درگیری، دستگیری، واکسن
خرداد و ماه های پیش و پس از آن، علاوه بر رویدادهای معترضانه ی خیابانی، گاهی بهانه هایی دیگر برای برخورد با بانوان را نیز در خود داشته اند: مساله ی همیشگی بی حجابی یا بدحجابی. مرسوم است که آغاز فصل گرما، آغاز برخورد با زنان و تذکر و دستگیری و تعدی به آنهاست؛ پروژه ای که مدتی ست توسط "نیروی انتظامی کشور" تحت عنوان «طرح تامین امنیت اخلاقی» دنبال می شود و بعد از اشکال مختلف آن که در سالهای پیش صورت می گرفت و عموما در پهنه ی خیابان و برخی مراکز عمومی و کافی شاپ ها و مراکز آموزشی کشور بود، اکنون گسترده تر شده است. پلیس می کوشد تا با حضور در مکان ها و مناسبت های فرهنگی از کنسرت گرفته تا نمایش فیلم و نمایشگاه کتاب و پوشاک و غذا و ... تا درون اتومیبل ها و درون و برون آب دریا و ...، افرادی را که به نظر کارشناسان اش از پوشش مناسبی برخوردار نیستند شناسایی کند و برای تعزیر مورد نظر، به مراکز بازداشت موقت یا دائم انتقال دهد. این در حالی ست که هنوز مصادیق بدحجابی نیز محل اختلاف بسیاری از نهادهاست و شرح قانونی مناسبی بر این امر وجود ندارد؛ اما همین موارد انجام شده، از سوی "بهمن کارگر" به گونه ای دیگر قلمداد می شوند. معاون اجتماعی نیروی انتظامی کشور معتقد است: «در موضوع حجاب، پلیس سختگیرانه عمل نمی کند؛ بلکه برابر مقررات، حداقل مطالبات مردمی را پیگیر است» وی همچنین می گوید: «برای اینکه فردی دچار بیماری نشود، از واکسن استفاده می کند، هرچند تزریق واکسن برای فرد درد را به دنبال دارد اما از آنجا که به نفع اوست، این کار را انجام می دهد»
زنان ویژه و امرار معاش با ویژگی ها
در همان ساعاتی که "بهمن کارگر" از واکسینه کردن بانوان با "حجاب" برای "تعالی یافتن" سخن می گوید؛ "محمد علی عرفان منش"، مدیر کل امور اجتماعی استانداری تهران خبر می دهد که «این یک واقعیت در جامعه ی ماست که عده ای از زنان "روسپی" در ایران از این طریق "امرار معاش" می کنند».
"مدیر کل امور اجتماعی استانداری تهران" تایید کرده که «علاوه بر تهران، در بسیاری دیگر از شهرستان های کشور نیز پدیده ی روسپی گری وجود دارد.»
همانند نیروی انتظامی که برخورد سختگیرانه با بدحجابان را در دستور کار خود قرار داده، وی نیز اعلام می کند که «طرح برخورد با زنان روسپی در قالب طرح "زنان ویژه" توسط استانداری تهران تهیه شده است که در سال جاری اجرایی میشود».
"عرفان منش" از اجرایی شدن طرح برخورد با "زنان ویژه" تا پایان سال جاری سخن می گوید و می افزاید: «در قالب این طرح دستگاههای مسئول به تفکیک وظایفشان مشخص شده است؛ میخواهيم از تمام ظرفیتهای دستگاهها به ویژه دستگاههای فرهنگی، اجتماعی، انتظامی، قضایی و امنیتی که در این بخش مسئول هستند حتی قوه مجریه استفاده کنیم؛ اگرچه همه دستگاهها در این بخش مسئول اند».
فرار برای رهایی، یا تبدیل شدن به زن ویژه؟
استانداری تهران اشتغال زنان به روسپی گری برای امرار معاش را تایید می کند و از آن سو در همین روزها خبر می رسد که «سن فرار دختران از خانه، از 16 سال به 14 سال کاهش یافته است و پدیده ی فرار از خانه رو به افزایش است و هر سال به میزان 15 تا 20 درصد، به آن افزوده می شود». این امر تا بدان جا پیش رفته که از چند ماه پیش، سازمان بهزیستی ایران مجبور شده تا مراکز جدیدی را با عنوان "خانه سلامت" تاسیس کرده و در آن به نگهداری از دختران فراری ای که در خیابان دستگیر می شوند بپردازد. در حال حاضر و بر حسب جدیدترین آمار اعلام شده، «استان های تهران و خراسان رضوی، بیشترین آمار حضور دختران فراری را در بین استان های کشور به خود اختصاص داده اند.» به گفته ی "علی مصطفوی" روانشناس: «تحقیقات نشان می دهد که25 درصد دختران فراری هروئین، 28 در صد تریاک، 15 درصد حشیش و 31 درصد سیگار استفاده می کنند. آن چه مشخص است این که دختران پس از فرار برای تامین نیازهای خود اقدام به سرقت و خود فروشی می کنند، آنان در همین مرحله است که گرفتار باندهای فحشاء می شوند».
نیاز به مرگ متعالی برای امنیت جاودانه
معاون اجتماعی نیروی انتظامی ایران می گوید: «ما باید ببینیم خواسته ی زنان در جامعه چیست چراکه زنان زمانی می توانند در جامعه پیشرفت کنند که احساس امنیت داشته باشند و چرا نباید در این خصوص، دستورات الهی را رعایت کنیم؟». وی برخورد با بدحجابی را سبب ساز ایجاد امنیت در جامعه می داند و سایر مشکلات را انکار می کند؛ این مقام انتظامی جمهوری اسلامی می گوید: «ما سیاه نمایی هایی که بعضا از طرف برخی افراد صورت می گیرد که عنوان می کنند وضع جامعه خراب است را قبول نداریم؛ چرا که وضع امروز ما از دیروز ما خیلی بهتر است». این ادعا زمانی از سوی "بهمن کارگر" مطرح می شود که همزمان، "رییس پلیس آگاهی استان کردستان" خبر یکی از هولناک ترین فجایع رخ داده در این سالها را صبح دیروز تایید کرد. او به خبرگزاری ایسنا گفت: «در ساعت 11:10 روز 29 خردادماه سال جاری ماموران پليس آگاهي استان كردستان در جريان وقوع يك فقره قتل عمد در زيرزمين بيمارستان بعثت قرار گرفتند. ماموران با حضور در صحنه حادثه دريافتند مادری جوان با استفاده از چاقو سر دختر سه ساله خود را در زير زمين بيمارستان بريده است». علت این جنایت نیز آن بوده که «این دختر بچه از بالکن حیاط شان به زمین افتاده بود وپس از اطلاع مادر اين طفل از احتمال فلج شدن دخترش، وی به بهانه ای همسرش را به بيرون از بيمارستان فرستاده و با استفاده از چاقويی طفل خود را به زيرزمين برده و سر او را برید».
داستان طلاق و تجاوز و روسپی گری و فرار از خانه و روشن نبودن آینده ی کودکان و جوانان ایرانی به خصوص دختران، همچنان ادامه دارد و مادری از بیم آینده ی نامعلوم دختر 3 ساله اش، سر او را با چاقو می برد و در این سو در راستای تامین «امنیت اخلاقی و اجتماعی»، نیروی انتظامی جمهوری اسلامی ایران همچنان به دنبال متعالی کردن زندگی بانوان است و بی حجابی را از خیابان و سینما تا مدرسه و ساحل دریا دنبال کرده و با آن مقابله می کند و با گسترش حجاب «سعی در حفظ امنیت اخلاقی دارد». بهمن کارگر می گوید: «پلیس در خدمت مردم است و ما به این خدمتگزاری افتخار می کنیم».
حسین قاضیان، جامعهشناس و محقق دانشگاه سیراکیوز نیویورک در یک گفت و گوی تفضیلی به نقد جنبش سبز، تحلیل وضعیت اجتماعی و سیاسی ایران و فرصت ها و تهدیدهای پیش رو پرداخت.
آقای قاضیان این اظهارات را در برنامه "یک ربع" بیان کرده است که حاصل فعالیت جمعی از دانشجوهای سبز نیویورک است.
این دانشجویان فعال جنبش سبز، هر ماه به یک شهر سفر می کنند تا با یکی از اساتید دانشگاه، صاحب نظران یا فعالان اجتماعی به گفت و گو بنشینند. این گفت و گوها که به صورت برنامه تلویزیونی ضبط می شوند و در شبکه یوتیوب قرار می گیرند، درباره تحریم های بین المللی علیه ایران، جنبش سبز، خطر جنگ و مسئولیت فعالان در وضعیت فعلی انجام شده است.
پیش از این در برنامه "یک ربع"، دکتر آصف بیات، دکتر دباشی و دکتر میرسپاسی به بیان آرا و نظرات خود پرداخته اند. (اینجا) و (اینجا)
این برنامه در تازه ترین قسمت به سراغ حسین قاضیان، جامعهشناس و محقق دانشگاه سیراکیوز نیویورک رفته است:
یک ربع: آیا جنبش سبز وجود دارد؟
حسین قاضیان: یکی از مشکلاتی که در رابطه با این سؤال وجود دارد این است که ما اغلب از مفاهیم علمی به صورت تزیینی و یا تجلیلی اضافه میکنیم و نه به صورت تحلیلی. یعنی مفاهیم را برای بهتر فهمیدنِ چیزی که در پی بررسی آن هستیم استفاده نمیکنیم بلکه میخواهیم یک صفتِ مناسب به یک پدیده بدهیم و بعد آن را تجلیل کنیم.
مثلن دربارهی جنبش سبز این اتفاق افتادهست. به این معنی که اگر بگویید که جنبش سبز، «جنبش» نبود، انگار که دارید به خون شهدا خیانت می کنید یا کهریزک را نادیده می گیرید. اما اگر بخواهیم از این واژه ها به عنوان ابزار تحلیلی استفاده کنیم آن وقت ماجرا متفاوت است.
آن چیزی که به عنوان جنبش سبز معروف بود، یا معروف شد، عبارت است از یک اتفاق یا رویدادی که پس از انتخابات 88 رخ داد، و وقتی آن رویداد مثل هر رویداد دیگری خاتمه پیدا کرد، تمام شد و رفت. اما اگر چیزی که باعث آن رویداد شد را نارضایتیِ آنی و شخصی بدانیم که بعد باعث به یادآوردن نارضایتی های سی سال اخیر شد، می شود زمینه های یک جنبش را در آن دید. یعنی تقاضاها و نیازها و خواسته های انباشته شده که روی یک نارضایتی موردی و رویدادی سوار می شود و گسترش پیدا می کند و بعد به دلایلی متوقف می شود. متوقف شدنِ آن به این معنا نیست که آن نارضایتی ها خاتمه پیدا کرده. چرا که راه حلی برای اصلاح آن نارضایتی ها پیش نیامده و فقط قدرت سرکوب بوده که آن نارضایتی ها را توانسته از انظار بیرون کند و به خانه ها ببرد.
یک ربع: آقای دکتر! شما حدود دو سال پیش در مصاحبه با جرس به بعضی از نقاط ضعفِ حرکتِ مردمیِ پس از انتخابات اشاره کردید. آیا تحلیل تان نسبت به گذشته تغییری کرده است؟
حسین قاضیان: حقیقت اش را بخواهید نه. من تصورم از آن رویداد تغییری نکرده است و آن رویداد هم چندان ادامه پیدا نکرده که بتوانیم بگوییم که تحلیل ما را می تواند عوض کند. اما صرف نظر از چیزهایی که من در آن مصاحبه گفتم موارد دیگری را هم می توان به آن اشاره کرد. مثلن یکی از مواردی که من تنها با اشاره به آن رد شدم این است که رهبران از نقش رهبریِ خودشان نزول پیدا کردند و به رهروان تبدیل شدند و به دنبال رهروان حرکت کردند و نتوانستند آن ها را رهبری کنند. به این معنی که انگار خودشان هم باورشان شد که انگار کوچه پایینی آش می دهند و دنبال آشی که مردم دویده بودند رفتند کوچه ی پایینی! در حالی که آن ها باید مسیر حوادث را کنترل می کردند و اسیر حوادث نمی شدند.
دلیل ناتوانی شان البته مشخص بود. یکی این که آمادگی برای چنین وضعیتی نداشتند و بنابراین توانایی و مهارت هم نداشتند. به علاوه اگر قرار بود که آن اتفاق به سرانجامی در آن مقطع خاص برسد نیازمندِ استفاده از ابتکار عمل ها و مهارت های دموکراتیک بود. آن مسیرهای دموکراتیک مستلزم مذاکره بود. و مستلزم سازش بود. سازش و مذاکره از آن چیزهایی است که در فرهنگ سیاسی ما از فحش ناموسی بدتر است و بنابراین اگر کسی سراغ اش رود باید از سیاست خداحافظی کند. زیرا یک پتانسیل فرهنگ سیاسی در جامعه ی ما وجود دارد که رهبران را به سمت شیوه های رادیکال تر می راند و آن ها را از مذاکره و سازش که از ابزارهای سیاست دموکراتیک هست بازمی دارد.
این بازداشتن باعث شد که آن ها هم به دنبال تند کردنِ مسیری بیافتند که قابلیت های رهبریِ آن ها را نداشتند.
چون برای آن که شما بتوانید اوضاع را به طور جدی تغییر بدهید نیازمند وضعیتی هستید که بتوانید توازن قوا را تغییر بدهید که نیروی مقابل را به عقب برانید. اما وقتی شما از این موازنه ی قوا برخوردار نیستید و به پیش می روید مثل نیروی پیشتازی هستید که عقبه ی کافی در صحنه ی نبرد ندارید. بنابراین شما قیچی می شوید و از بین می روید. این اتفاقی بود که برای جنبش سبز رخ داد.
یک ربع: برویم سراغ تحریم ها … آیا تحریم ها می تواند به ما مردم ایران کمک کند تا تجربه ای مانند آفریقای جنوبی داشته باشیم و به دموکراسی برسیم؟
حسین قاضیان: در مورد آفریقای جنوبی اگر نگاه کنیم، تحریم ها باعث کاهش قدرت سرکوب حکومت شد. اما دلیل روشنی داشت که قدرت سرکوب حکومت کاهش پیدا کرد. برای این که دولت پول نداشت که به نیروی سرکوبگر بدهد و نیروی سرکوبگری که ناراضی است توان و انگیزه ی سرکوب هم ندارد. اگر دولت شما منابع مالی اش را از طریق مالیات به دست بیاورد، آن وقت ممکن است در اثر تحریم ها وضعِ دولت خراب شود چون کار و کاسبی مردم بد میشد. اما اگر دولت تا مدت قابل ملاحظه ای بتواند منابع مالی خود را بدون نیاز به مالیات مردم و از طریق نفت و منابع دیگر تأمین کند دیگر لزومی ندارد که تجربه ی آفریقای جنوبی در ایران اتفاق بیافتد. ممکن است تحریم هابه نارضایتی تبدیل شود اما این که این نارضایتی لزومن به شورش تبدیل شود جای بحث و تردید وجود دارد. ممکن است ما با شورش های موردی برخورد کنیم اما داریم از یک شورش عمومی صحبت می کنیم. به علاوه چه تضمینی وجود دارد که از دل یک شورش علیه وضعیت نامناسب اقتصادی، دموکراسی به دست بیاید؟
به نظر می رسد که وقتی از تحریم ها صحبت می شود دو سه هدف متفاوت بایکدیگر اشتباه شده است. هدف کسانی که تحریم می کنند این است که جمهوری اسلامی را از برنامه ی هسته ایِ خود منصرف کنند. در حالی که آن ها که خواستار تحریم هستند می خواهند دموکراسی در ایران برقرار شود. بعضی از آن ها هم دموکراسی نمی خواهند بلکه می خواهند از شر این رژیم خلاص شوند. و از شر این رژیم راحت شدن مصادف با آمدن دموکراسی نیست خصوصن اگر از دل یک شورش کور ناشی از وضعیت اقتصادی نابسمان به دست بیاید آن هم در جامعه ای که به کلی از نظر انسجام اجتماعی ازهم پاشیده است.
یک ربع: اما آیا تحریم نفت نمی تواند به کاهش درآمد دولت و در نتیجه کاهش قدرت سرکوب کمک کند؟
دراین جا هم اگر نگاه کنیم تجربه ی عراق را داریم که بالاخره حتی در شرایط تحریم موفق شدند نفت شان را بفروشند. دوم این که آن نوع از هماهنگیِ بین المللی که علیه رژیم آفریقای جنوبی وجود داشت امروزه علیه ایران وجود ندارد. شما چین و روسیه را از یک طرف می بینید و از طرف دیگر هند و کشورهای دیگر که نیاز به نفت ایران دارند و مفرگاه های دیگری که ایران را قادر می کند که نفت اش را به طریقی بفروشد. ممکن است که ایران نتواند به قیمت بازار نفت را بفروشد یا بلافاصله نتواند پول اش را نقد کند اما این بدان معنی نیست که درآمدی که قدرت سرکوب را ناتوان می کند محروم شود.
و مهم تر از آن، بسیار خب! فرض کنید که تحریم بتواند قدرت سرکوب را پایین بیاورد. اما از دل پایین آمدنِ قدرت سرکوب لزومن دموکراسی بیرون نمی آید. چون مهم آن است که آن پایین چه اتفاقی می افتد. حتی اگر فرض کنیم که رژیم سیاسی ناگزیر به کنار رفتن کند، باید توجه داشت که ما با جامعه ای مواجه هستیم که در اثر تحریم ها اولویت های متفاوتی پیدا کرده است. ملتی که از زور فقر در برابر یک وضعیت تسلیم می شوند دستور کار دموکراتیک در اولویت های شان نیست بلکه دموکراسی به یک خواست لوکس تبدیل می شود. وضعیت به مراتب بدتر را در یک حمله ی نظامی می توانید ببینید که اگر همه چیز در یک مملکت از بین برود، تا سال ها دموکراسی به عنوان یک خواسته ی درجه اول مطرح نیست بلکه مردم پیش از هر چیز به دنبال امنیت و آسایش و رفاهِ اقتصادی خواهند بود
یک ربع: به نظر شما به عنوان یک جامعه شناس، در این وضعیتی که ترسیم کردید، روشنفکرانِ ما چه نقشی می توانند بازی کنند؟
من این جا بیشتر مایل هستم به عنوان کسی که عضو این جامعه هست حرف بزنم که جامعه شناسی هم خوانده است. اگر خودم را در این موقعیت تصور کنم، فکر می کنم که ما در یک وضعیت اسفناک هستیم. به این معنا که ما با یک سری فرصت های سیاسی روبه رو هستیم و در آینده نیز روبه رو خواهیم شد که در عین حال که فرصت هستند، تهدید اجتماعی هم هستند. یعنی ممکن است فرصت هایی پدید بیاید که رژیم به طور کلی دگرگون شود، اما در عین حال این فرصت های سیاسی با یک تهدید اجتماعی همراه است چرا که جامعه ی ما در یک وضعیت اسفناک قرار دارد. یعنی میزان انسجام اجتماعی پایین است، و میزان گسستگی اجتماعی بسیار بالاست، و بخشی از این گسستگی، خود را در نفرت انباشته ی گروه های مختلف اجتماعی علیه یکدیگر متبلور کرده. چیزی که گروه های اجتماعی را فعلن مهار کرده است اتفاقن همین قدرت سرکوب دولت است که با نظم و قانون نگذاشته است که آن میزان نفرت اجتماعی که در جامعه ی ما انباشته شده عملی شود و گروه های مختلف حساب یکدیگر را برسند.
در چنین جامعه ای که ما زندگی می کنیم باید باید تولید گفتارهایی را تشویق کنیم که قدری از تحمل، مدارا، رعایت و رواداری را داراست. یعنی مراتب مختلفی از فرهنگ و ارزش های دموکراتیک را ترویج کند. ما اگر نتوانیم این فرهنگ و ارزش های دموکراتیک را ترویج کنیم مسلمن در به هم ریختگی های سیاسی با یک وضعیت بحرانی مواجه می شویم. چون ما می دانیم که نزاع های سیاسی از بین نمی رود و نمی تواند از بین برود، مهم آن است که به چه نحوی بتوانیم به شکل بهداشت تری این نزاع ها را به یک برآیند و سازمانی برسانیم که اسم اش دموکراسی است.
این کاری است که دموکراسی انجام می دهد. اما وقتی شما می توانید این کار را بکنید که هم تربیت دموکراتیک داشته باشید و هم ارزش های دموکراتیک مهم ترین ارزش ها باشد. نه ارزشِ بردن، بلکه ارزشِ حفظِ قواعدِ بازی. ما بیشتر در صدد این هستیم که بازی را ببریم. چه از رژیم و چه از رقبای مان. و تا وقتی که نتیجه ی بازی از قواعدِ بازی برای مان مهم تر است، هیچ تضمینی وجود ندارد که در آینده نیز این بازی دموکراتیک برقرار بماند. بلکه هر گروهی که بتواند به هر طریقی نتیجه ی بازی را به نفع خودش خاتمه دهد ممکن است بتواند دیگران را از میدان به در کند و اساسن ساز و کار دموکراتیک را از کار بیاندازد. ما در چنین وضعیتی قرار داریم و فکر می کنم که کاری که روشنفکران می توانند انجام دهند ترویج این نوع فرهنگ است که به شدت در جامعه ی ما ضعیف است و شما می توانید به نیروهایی که خارج از کشور هستند نگاه بکنید و ببینید که هنوز ارزش های دموکراتیک به عنوان ارزش های برتر خودنمایی نمی کند.
یک ربع: و سؤال پایانی. آقای دکتر! به نظر شما مردم برای تغییر وضعیت موجود چه می توانند انجام دهند؟
حسین قاضیان: برای مردم خط و نشان کشیدن و توصیه کردن دشوار است. اما در مورد مردم چیزی که به نظرم خیلی اهمیت دارد و وقتی من به خودم مراجعه می کنم می توانم آن را درباره ی خودم بگویم یا هر شخص دیگری می تواند به این فکر کند، این است که ما ببینیم که در این سی سال چه بلایی بر سر ما آمده است. چون این اتفاق ها ذره ذره برای ما رخ داده است، هی تکه پاره های بدنِ ما که این طرف و آن طرف افتاده و آش و لاش شده، هنوز دیده نمی شود. یعنی من هنوز متوجه نمی شوم که در چه وضعیت وخیمی دارم زندگی می کنم. چون در آب هستم و هنوز از آب بیرون نیامده ام و از وضعیت فاصله نگرفته ام متوجه نمی شوم که دقیقن چه قدر خیس شده ام. بنابراین باید فکر کنیم که این اوضاعی که داریم در آن زندگی می کنیم، مثلن این وضعیت تورمی، اخلاق عمومی که در جامعه هست، انتظاراتی که دولت از مردم می خواهد و غیره، چه بر سر من به عنوان یک انسان در این جامعه آورده است.
یکی از چیزهایی که می تواند بر سر منِ نوعی بیاورد این است که من آدمِ حقیری می شوم. و یکی از لوازم حقیر شدن این است که من از خصوصیت های ساده ی اخلاقی دست برمی دارم. یعنی اخلاق در من نم می کشد و من از نظر اخلاقی کاملن بی حال و کرخت می شوم. بنابراین هر اتفاقی که اطراف ام بیافتد یا برای من رخ دهد خیلی برای ام اهمیتی ندارد. چون دیگر چیزی از عزت نفس برای من نمانده است که بخواهم در برابر این اتفاق ها مقاومت کنم. من هم مانند بقیه در این جریان بُر می خورم و هر اتفاقی که بیافتد برایم عادی است.
من به عنوان نمونه به فیلم هتل رواندا اشاره می کنم که اگر این فیلم را دیده باشید خیلی روشن نشان می دهد که بسیاری از آدم هایی که دیروز همسایه ی یکدیگر بودند دیگر نمی توانند حرف همدیگر را بفهمند. چرا؟ چرا این آدم ها حاضرند همدیگر را به راحتی بکشند؟ چرا صدها هزار نفر کشته می شوند به این راحتی؟ آن هم در این فرصت کوتاه؟ مگر چه بر آن جامعه گذشته است؟ وقتی شما به آن مرحله می رسید که یکدیگر را می کشید دیگر نمی توانید به قبل از آن برگردید. وقتی ما با این فاجعه ها روبه رو می شویم دیگر نمی توانیم فکر کنیم. چرا که فاجعه به ما امکانِ فکر نمی دهد. ما در فاجعه هضم می شویم، و قسمتی از فاجعه می شویم، و خودمان به تداوم فاجعه کمک می کنیم. و دیگر قابلیت بیرون آمدن از فاجعه را نداریم. الآن است که باید به فاجعه فکر کنیم. و این وقتی است که از نظر اخلاقی وجدان ما قلقلک داده شود که ببینیم در چه وضعیتی داریم زندگی می کنیم. اگر این تنبه و بیداری در ما به عنوان آدم هایی که در این جامعه داریم زندگی می کنیم حاصل نشود هر اتفاقی از دل این جامعه می تواند بیرون بیاید و این واقعن وحشتناک است.
امین بزرگیان_ رادیو زمانه
سه سال از جنبش سبز گذشته است. خیابانها خالی شده و به گونهای پیش از جنبش باز پر شده است. جنبش سبز در آستانه تبدیل شدن به "خاطره" است. وقتی چیزی خاطره میشود و به موزه میرود، یعنی در واقع منقرض شده است.
سؤال تاریخی مهمی وجود دارد که همواره شنیده ایم: چه باید کرد؟
این سؤال را لنین در آستانه انقلاب پرسید. این سؤال را در آستانه فروکش کردن میپرسیم: چه باید کرد؟ پاسخ به این سؤال به راحتی ممکن نیست پس آنچه در پی میآید تنها بازکردن مسیرهایی است برای تأمل بیشتر.
پاسخ این نوشته به طور خلاصه این است: هیچ. در این وضعیت است که به واقع میتوان کاری کرد.
الف) تفاوت مهمی وجود دارد بین هیچ کاری کردن و هیچ کاری نکردن.
در شرایط کنونی که سیستم در حد اعلای خود برای تسویه حساب با هر نوع دیگری، قرار دارد دو مدل و برنامه در جنگ است:
− یک مدل هنوز به دنبال کاری کردن در وضعیت کنونی است. اینها در انتخابات به دنبال بازی سیاسی اند/فکر میکنند میتوانند امتیازی بگیرند/ منتظر نرمش حاکم یا اصلاح اویند....
− مدل دوم کسانیاند که معتقدند هیچ کاری نباید کرد. مبنای فکری آنها این است که: "نگاه کن! مگه مغز خر خوردم که بخواهم کاری کنم." این مدل صدای چندانی تولید نمیکند اما عملا بسیار فربه تر از گروه اول است ودر وضعیت کنونی حامیان بیشتری دارد.
یک مدل حاشیهای هم وجود دارد که متوهم هایند. میتوان نامشان را دون کیشوتها گذاشت. از نظر آنها فردا حکومت در ایران عوض خواهد شد. به این مدل چندان نمیتوان کاری داشت.
به طور خلاصه:
مدل اول قائلان به ایناند که باید کاری کرد.
مدل دوم کسانیاند که میگویند هیچ کاری نباید کرد.
ذهن ما عملا بین این دو روایت کلان منگنه شده است. میل تغییر مارا به سمت مدل اول و واقعیت انضمامی ما را به سمت مدل دومی میکشاند.
چه باید کرد؟
شاید بتوان به مدل دیگری اندیشید: هیچ کردن.
برای آنکه معلوم شود هیچ کردن به چه معناست بهتر است از معضلات دومدل بالا و بی حاصلی آنها سخن گفت.
مدل اول را − که معمولا پس از شکستهای سیاسی خود را نشان میدهد − به طور خلاصه میتوان "پوزه بند" نامگذاری کرد. تاکتیک حامیان این مدل این است که :"تند نروید تا ما بتوانیم مفری باز کنیم. غیر از این راهی نیست." وقتی هم میگویند تند نروید چون اساسا رفتنی ممکن نیست منظورشان بیشتر ناظر براین است که رادیکال فکر نکنید. در فکر وبیان افکار تند نروید. پوزه بند بزنید تا حاکم به سکوت شما غمزهای نشان دهد وبازی تان دهد. در اینجا برای جلوگیری از دعوای حیدری- نعمتی از نام تئوریسینهای پوزه بند نامی برده نمیشود.
این ایده عملا در وضعیتی که اکنون قرار دارد (فرودستی و سرکوب سیاسی شدید) نه کمکی به گسترش امیدهای ما برای تغییر میکند (چون نمیتواند چیزی را تغییر دهد/ چون دلیلی ندارد حاکم دوباره اورا که با زحمت از بازی بیرون انداخته دوباره بازی دهد/چون که همبستگی سالهای گذشته را بین نیروهایش از دست داده/ چون که اساسا کس قابل اعتنایی را بیرون از زندان و تبعید ندارد که بخواهد بوسیله آنها بازی کند/چون که....) و نه عملا میتواند کاری انجام دهد. درواقع نه انتقادی است نه پراتیک. هیچی نیست. به تنها ابزار قابل اعتنایش برای بازی سیاسی (یعنی مردم) هم اتکا نمیکند. چرا؟ چون "مردم" اساسا رادیکالاند وچنانچه سیاسی شوند ازدست و کنترل، در میروند. حتی پفیوزترین شان وقتی حرف سیاسی میزنند، چنان رادیکالاند که سایتهای خارج از کشور هم برای انتشار حرف هایشان دودل میشوند.
مدل دوم هم خطابش همه امیدهاست. او هم میگوید چون هیچ کاری ممکن نیست و همه کارها سرکوب میشود، زندگی خودتان را بکنید. درستان را بخوانید و برجتان را بسازید. تا میتوانید شمال بروید. ذهن و زبانتان را اخته کنید تا به سرتان کاری نیاید که دودمانتان را بر باد دهد.این مدل در نهایت چیزی جز امام زمان یا آمریکا را پیشنهاد نمیکند.
ب) مسئله پیدا کردن راهی جدید است.
هر موقعیتی چشم اندازهای خاص خودرا طلب میکند. چنانچه نظریه با موقعیت انضمامی همراه نشود عملا تفکر استراتژیک ناممکن میشود. گرامشی در یادداشتهای زندانش مینویسد:
"وضعیت انسدادسیاسی وجودندارد. انسداد از ماست."
بیاییم مدل دوم را بیشتر بشکافیم. واقعیتی را نمیتوان انکار کرد. سرکوب در حد اعلای خودش است.هرچند جنبش سبز ازدرون طبقه متوسط شهری بیرون زد وداشتههای فرهنگی واقتصادی این طبقه بود که به آن صدا داد، اما سویههای دیگری ازخصلتهای همین طبقه که درسبک زندگی اش تبلوریافته در این وضعیت تشدید شده سرکوب و خوف انگیزبا بازسازی اینکه "این مملکت درست بشو نیست" یا "دست همشون تویک کاسه است"، سبد خریدش را برمی دارد و خیابانها را دوباره به گونهای تام به منطق کالا ومعیشت تقدیم میکند. در واقع جنبش سبز مستعد این است که در نتیجه این فضا به دست خالقانش نابودشود. ساختار دوگانه طبقه متوسط به گونهای است که از یک سو به سبب برخورداری ازسرمایههای فرهنگی واقتصادی امکان کنش در میدان سیاسی را به مثابه سوژهای معترض میگشاید و ازسویی دیگرهمین سرمایهها سوژهها را به درون سبک زندگی ای راهنمایی میکنند که سیاست به عنوان کنشی برای تغییرات بنیادین، مخاطره آمیزمی شود. در وضعیت جدید که کنش در مخاطرهآمیزترین وضعیت خود قرار گرفته، تاجایی که حتی کمحجابی سوپراستارهای سینما تحمل نمیشود، بستر برای بازگشت تام به وضعیت قبلی و اغمای جنبش سبز مهیاست.
برای بازگشت سیاست به کما، پلیس و آرمان رفاه شخصی همکارند. پلیس، با همه ساختار، ابزار وتکنیکهای هژمونیک وعریانش از سیستم محافظت کرده ودراین راه به متعرضانش " آسیب" میزند، تهدید میکند ومی ترساند؛ ازسویی دیگر، سبک زندگی فتیشیستی به عنوان مأوایی امن که ازبدن دربرابر آسیبها مراقبت میکند، با آغوشی باز منتظربازگشت سوژههای خود نشسته است. این بازگشت – تبدیل تن سیاسی به تن رام – تنها با "ناامیدی" او ممکن است. هر چقدرهم نظام سرکوب منظم، دقیق وموثر باشد، لازمه نابود ساختن سوژه سیاسی، نابودی امید اوست. در واقع پلیس محلی، سوژهها را ازامکان سیاست درحوزه عمومی ناامید کرده، سپس سرمایه داری جهانی، چاله امید را با کالا ومنزلتهای نمادین پر میکند.
از سویی دیگر مدل اول یا همان پوزه بندها سیاست را تنها بازی در مدیریت سیاسی تعریف میکنند. این نگاه در وضعیت سرکوب عملا آب در هاون توهماتش میکوبد؛ چیزی شبیه همان دون کیشوتها به گونهای برعکس."هخا"های پوزیسیون، در وضعیت جدید تنها تکنیکهای پوزه بندی را ارتقا میدهند چونکه نتوانستند نظریه شان را همراستا با موقعیت موجود و فهم عمومی تغییر دهند.در واقع با نوعی تأخر سیاسی نسبت به جنبش سبز کورنگی دارند.
حالا مسئله سر این است چگونه میتوان دربرابر هجوم پلیس و ایدئولوژی تابعش - یعنی هیچ کاری نبایدکرد- همچنان سیاست ورزید (به معنای اینکه دغدغه جمعی داشت) ودرعین حال متوهم نبود.
هیچ کاری کردن اولا خطابش به قائلین هیچ کاری نکردن و حمله به آنها و نگه داشتن امید تغییر است. این مدل البته زیر چشمی به دون کیشوتها هم تلخند میزند. دوم اینکه هیچ کردن به برداشتن پوزه بندها فکر میکند درعین حال که زنجیرها بر پاها را میبیند.
خلاصه میکنیم :هیچ کردن به چه معناست؟ این مدل خطابش از یکسو به شبه کنش هاست. کسانی که فکر میکنند دارند کاری انجام میدهند، چه آنها که مقدمات انقلاب در هفته آینده را دارند تدارک میبینند و چه آنهایی که فرستادن علی مطهری و کواکبیان را به مجلس تضعیف قدرت حاکم ارزیابی میکنند.
از سویی دیگر خطاب این مدل به آنهایی است که میگویند هیچ کاری نباید کرد و عملا در فرورفتن جامعه به کثافت همه کار میکنند. زالوها. سواستفاده کنندگان از وضعیت استبداد. آنها که بلدند چگونه تمام امیدهای جمعی را به سمت منفعتهای شخصی رهنمون کنند.
جنبش سبز بیش از هرچیز به حفظ امیدواری ما برای تغییر واقعیت نیازمند است: حفظ آن حلاوت بیبدیل راهپیمایی ۲۵ خرداد.آن صفوف به هم فشرده وهمبستگی ، آن شبهایی که باچشمانی بازبه شوق فردا گذشت، اشکهایی که برای اولین بار ازباهم بودن جاری شدند.
نگه داشتن امید در واقع نگه داشتن سیاست است، هجمه پلیس وپول به یوتوپیاهای ماست. مقاومت، حفظ خواب دیدن دربیداری است: رویا پردازی دردرون مناسبات واقعیت. این توانایی به واسطه ساختن "زبان" برای جنبش سبزممکن است.
حفظ نمادهای جنبش وفربه ساختن سرمایه فرهنگی مهمترین اقدام است. اندیشیدن رادیکال به تمامی اشکال فاشیستی در دولت، قانون، فرهنگ و خود مردم. اندیشیدن به مردسالاری، اقلیت ستیزی و خشونت خود، جامعه و دولت؛ و صورتبندی مسئولیت هایمان نسبت به این وضعیت. اندیشیدن به اینکه فارغ از دولت، چه چیزهایی رای – یا زندگی همدلانه- ما را مدام میدزدند؟
هیچ کردن در زبان خانه میکند. گسترش دامنههای اندیشه رادیکال و انتقادی به تمام زوایایی که تا به حال مجال اندیشیده شدن نیافته است. نقد نقد نشده ها. نقد راسها (نقد حاکم بزرگ/قوانین بزرگ/و فرهنگ حاکم). خواندن دوباره تاریخ و اجازه سخن دادن به کشته شدگان و ستمدیدگان. سخن گفتن از حذفشدگان به گونهای دقیق و ریشه ای. در مجموع گسترش دامنههای اندیشه و افقهای فکری به جاهایی که برای پرداختن به آن مجالی نبوده است.نوعی اندیشیدن جمعی.
استبداد، فرصت خوبی است برای رادیکال کردن اندیشه. این تنها راه مقابله با خاطره شدن جنبش سبز و انقراض آن است......
کاری که ابوالفضل -های- قدیانی میکنند.
ندای سبز آزادی - سهسال میگذرد از رخدادهایی که تاریخ انقلاب اسلامی را به سمت و سویی دیگر هدایت کرد. امروز، گذشت سه سال از مرگ جمهوریت نظام و استیلای یکسونگری بر ذهنیت حاکمیت خودکامه، بازخوانی رخدادهای پس از انتخابات ۱۳۸۸ را بیشاز پیش غیرقابل اجتناب میسازد.
سالگرد انتخابات ۱۳۸۸ و وقایع پس از آن فرصتی را پیشروی ما گذاشت تا از دریچه دید یک روزنامهنگار و فعال رسانهای این رخدادها را بازخوانی کنیم تا مگر از این رهیافت تصویری فارغ از حب و بغض از تمامی آنچه بر این مردم رفت ارائه شده حقانیت اعتراضهای مردمی پس از کودتای خردادماه ۱۳۸۸ اثبات شود.
در این سلسله یادداشتها (که برای نخستینبار نشر مییابند) سیامک قادری که به اتهامات واهی هماکنون در زندان اوین بهسر میبرد سعی دارد تا تصویری واضح از تمامی رخدادهای پیش و پس از انتخابات پیشروی مخاطب قرار دهد.
سیامک قادری روزنامهنگار شاخص حوزه اجتماعی و سردبیر اسبق سایت کلمه که مردادماه سال ۱۳۸۹ پس از چند ماه شکنجههای طاقتسوز ازجمله ضرب و شتم و فروبردن سر در توالت و... به اتهامهای واهی دوسال است که در زندان اوین بهسر میبرد و دادستانی انقلاب تاکنون با مرخصی وی موافقت نکردهاست.
متن اولین قسمت از این یادداشت ها را اینجا و دومین قسمت را اینجا می توانید مشاهده کنید.
آنچه در پی می آید سومین قسمت از سلسله یادداشت های سیامک قادری است که نسخه ای از آن در اختیار ندای سبز آزادی قرار گرفته است:
خاطرات سبز/ روز اعلام رسمی جنبش سبز
امروز فراتر از یک روز عادی حداقل در ۳۰ سال گذشته است از صبح زود جوش و خروشی در همه بخشهای جامعه به چشم می خورد و شنیده می شد. چند تلفن کوتاه به دوستان در ادارات مختلف و دهها تلفن از دوستان از تهران و برخی از شهرهای دیگر نشان می داد همه به بعد از ظهر روز دوشنبه چشم دوخته اند و اینکه آیا رای دهندگان معترض به ندای نامزد مورد نظر خود پاسخی در خور خواهند داد؟
واقعیت این است که به عنوان خبرنگاری که در برهه های مختلف به عنوان خبرنگار حاضر بودم ، هرگز تصور نمی کردم جمعیتی که به ندای یک نامزد ریاست جمهوری بدون تریبون و بدون رسانه بیش از چند ده هزار نفر باشد و تا حدی هم دچار نگرانی و ترس شده بودم.
از صبح زود شایعاتی زیادی دهن به دهن می گشت . عده ای از تلفن های ناشناس و اتوماتیک می گفتند که به شهروندان هشدار می داد در راهپیمایی غیر قانونی شرکت نکنند. تلفن های همراه نیز مثل اس ام اس ها دچار اختلال است.
ارسال ای میل هم عیر ممکن شده است و شکه بی بی سی که این روزها مورد توجه مردم واقع شده است با امواج پارازیتی دولت از کار افتاده است.
ساعت ۱۰ یکی از همکاران خبرنگار از خوابگاه دختران دانشگاه تهران زنگ زد و از حمله شبانه به کوی دانشگاه گفت که منجر به کشته و زخمی شدن عده ای از دانشجویان شده است.
او با گریه و وحشت زده از ویرانی های زیاد در کوی دانشگاه می گفت و از صدور حکم تیر مستقیم برای مقابله با مردم در تظاهرات عصر امروز.
م.ی همچنین از این می گفت که قرار است مردم برای تجمع مسیر تعیین شده را به سوی کوی دانشگاه تغییر دهند و اینکه میرحسین به دلیل این حمله و احتمال خشونت تظاهرات امروز را منتفی کرده است.
سعی کردم با تشریح وقایع قبلی در کوی دانشگاه کمی آرام اش کنم . بهش تذکر دادم که به احتمال زیاد شایعه کشتار و تمام شایعاتی که امروز در شهر جریان دارد و تغییر مسیر و عدم حضور موسوی و حکم تیر را به عنوان پروژه جنگ روانی دولت برای جلوگیری از حضور گسترده مردم مطرح کنم.به نظر کمی آرام و متقاعد شد.
از ساعت ۳۰/۲ بعد از ظهر با تاکسی همکارم چند بار مسیر حرکت تظاهرکنندگان را رفتیم و برگشتیم. تاکسی را در کوچه ای نزدیم بزرگراه یادگار امام ، طوری ÷ارک کردیم که میانه مسیر باشد تا رد صورت نیاز بتوانیم زودتر از مهلکه فرار کنیم.
به سوی میدان انقلاب پیاده حرکت کردیم تا از ابتدای تظاهرات همراه با مردم باشیم.
مردم دسته دسته از کوچه ها و خیابانهای اطراف با نمادهای سبز رنگ به سوی کیدان انقلاب در حرکت بودند. در تمامی کوچه های منتهی به خیابان آزادی هزاران نیروی ضد شورش با خودروهای رعب آور و زندانهای سیار مسنقر بودند و نشان از آن داشت که دولت تصمیم به مقابله با این تظاهراتی که غیر قانونی خوانده می شد ، دارد.
با دیدن این نیروها کمی نگرانی در دلم ایجاد شد اما موج مردمی که به سوی میدان انقلاب رهسپار می شدند نگرانی را تا حد زیادی رفع کرد.
به انقلاب که نزدیک شدیم از دور صدای شعارها و همهمه جمعیت دلگرمی زیادی را با خود همراه داشت.
خبرنگار فرانس پرس را دیدم که لابلای جمعیت می گشت و به دنبال مصاحبه بود. حال و احوالی کردیم به شوخی گفت : " اینا همش نواره " .
جمعیت میدان انقلاب و تا سر خیابان ... را مملو کرده بود . پلیس آرام گوشه های خیابان نظاره گر بود و از خیابانهای منتهی به میدان انقلاب موج جمعیت چونان چشمه ای جوشان به ازادی سرازیر بود.
در چشم به هم زدنی فشار جمعیت حرکت را راس ساعت ۵ آغاز کرد. موچ جمعیت شعارهای ابداعی خود را اشکال مختلف فریاد می زد . از تقلب در انتخابات تا دروغ گویی و خرافه گرایی رییس جمهوری و نهایتا درخواست عاجزانه ملتی از نامزد مورد علاقه خود که رای آنها را پس بگیرد.
در ابتدای راه ، هنوز گوشه و کنار نیروهای یگان ویژه به چشم می خورد و مردم شاخه های گل را به سوی آنها پرتاب می کرد و برای انها علامت پیروزی می فرستادند . نیروهایی که تا دیروز صورت سیاه و تیره آنان پس پشت کلاه خودهای رعب آور هرگز به چشم نمی آمد، امروز لبخند می زدند ، گاهی اوقات هم بدون اینکه جلب توجه فرمانده خود راکنند ۲ انگشت را به نشانه پیروزی نشان می دادند.
جمعیت حالا مقابل وزارت کار بود ، یکصدا فریاد وزارت کار این همه بیکار به آسمان بلند شد. بدون هیچ خشونت یا شعار تندی جمعیت به میدان آزادی نزدیک می شد ، هر لحظه خیل جمعیت از خیابانهای اطراف به رود خروشان به سوی آزادی می پیوست .
جمعیت انبوه بالای پل های عابر در خیابان آزادی به مانعی بر وسوسه صعود و دیدن این رود خروشان تبدیل می شد اما گریزی از این میل سرکش نبود.
تا چشم کار می کرد جمعیت متراکم از انقلاب سرازیر بود و از جهت دیگر پل تا میدان آزادی امواج خروشان مردم عرصه را بر خیابان تنگ کرده بود.
تلفن زنگ می زند و دوستی از میدان فردوسی می گوید که پشت تقاطع خیابان فردوسی به سپهبد قرنی ساعتی است به انتظار گسست در صف جمعیت منتظر مانده است و امیدی هم به باز شدن ترافیک ندارد و این در حالی بود که ما در میدان آزادی بودیم.
نیم ساعتی در میدان آزادی در انتظار میر جنبش بودیم اما نیامدو از سمت محمد علی جناح و سمت مقابل آن جنوب و شهرک فکوری و اکباتان عده ای سسراسیمه خود را به میدان نزدییک می کردند.هوا گرم بود و نفس کشیدن مشکل.
تا این ساعت تصورم این بود که باید یک میلیون نفر در این نمایش اراده ملی شرکت کرده باشند و به نیت اینکه انتهای جمعیت را ببینیم عازم میدان انقلاب شدم.
به عنوان خبرنگار در هیچ مراسمی این همه جمعیت یکجا و یکدل جع نشده بودند . همه لبخند می زدند و ۲ انگشت را به نشانه پیروزی به رخ یکدیگر می کشیدند.
چیزی که خیلی روشن بود و در سیمای تک تک تظاهر کنندگان می شد دید ، بازسازی اعتماد به نفس یک ملت در جهت اراده تغییر بود.
به عنوان یک منتقد همواره دلم می خواست پاسخی به یک شبهه حکومتی که مردم شرکت کننده در جشن انقلاب را به رخ مخالفان می کشید با ما به ازای متقابل پاسخ دهم . و امروز این فرصت فراهم آمده بود که دهها برابر آن تجمع ناشی از تبلیغات مستمر رسانه ملی را که با هزاران وعده و وعید و جایزه و ... به میدان می کشیدند را یکجا ببینم که به حکومت به دلیل خیانت و تقلب در ارایشان معترض بود.
باری میدان انقلاب همچنان مملو از مردمی بود که می گفتند آغاز حرکتشان از خیابان تهران نو بوده است و این یعنی بیش از ۲ میلیون معترض که برای دفاع از حیثیت خود و رای خویش به میدان آمده بودند.
یکی از عجایب این تظاهرات پس از دو روز سرکوب و کتک و آتش سوزی این بود که در جریان تظاهرات خونی از دماغ کسی نریخت و جنبش سبز مردم ایران بدون خشونت متولد شده بود اگرچه در پایان این تظاهرات عده ای خائن به ملک ملت بر روی مردم آتش گشودند ولی جنبش همچنان بی خشونت باقی ماند.
میر جنبش در غیاب ما سخنانی ایراد کرده بود و مردم رای داو را باور کرده بودند که موسوی اهل مصالحه نخواهد بود.
در میانه راه بازگشت اما به یکباره جمعیت متراکمتر شد و در مقابل دانشگاه صنغتی شریف شیخ اصلاحات را دیدیم که بر روی خودرویی برای مردم سخن می گفت که البته فریادهایش به گوش کسی نرسید اما خضورش گرما بخش و دلگرم کننده بود.
جمعیت قرار فردا را با قطعه ای آهنگین فریاد می کرد که " فردا ۵ عصر، میدان ولی عصر " . آنها قصد داشتند صدای جنبش سبز خود را در زیر گوش صدا و سیما زمزمه کنند شاید که گوشهای ناشنوای این رسانه کمی باز شود و خروش ملت را ببیند.
در بعد از ظهر روز دوشنبه ۲۵ خرداد ۸ تن از کوشندگان آزادی و دموکراسی به تیغ حرامیان به شهادت رسیدند و توسط میر حسین موسوی شهدای راه دموکراسی نام گرفتند.
شهر آرام شده بود و از ÷لیس ضد شورش خبری نبود. قبل از ترک تظاهرات مشخص شده بود جمعیت به طور خودجوش فردا را اعتصاب اعلام کرده بود. بنا بر این فرصتی بود تا گشتی شبانه در خیابانهای تهران .
کوی دانشگاه سکوت حاکم بود و نشانه های یورش وحشیانه به این مکان مظلوم از بدو ورود به امیر آبد شمالی به چشم می خورد.
خیابانهای شهر نسبت به شبهای پیش آرام تر بود و نشان از آن داشت که ملت بغض فو خورده خود را به یکباره فریاد کرده بود و دیگر آرام گرفته بود.
صدای الله اکبر در سراسر شهر طنین انداز بود و سکوت خیابانهای شهر را گاه به گاه بوق های ممتد نشان پیروزی طرفداران موسوی می شکست.
امشب فرصتی دست داد تا تحولات چند روز گذشته را مرور کنم . با خودم فکر می کردم اگر جنبش امروز به پایان می رسید ، این حرکت سبز توام با آرامش نشانه پیروزی آن بود.
درست ۳ روز دیگر براورد شهردار تهران از جمعیتی که امروز به خیابان آمدند نشان داد خیابان انقلاب و آزادی پذیرای ۳ میلیون تهرانی بود که فقط با تلفن های همراه و بدون مدد اتوبوس های دولتی و هدایای بعدی و تبلیغات صد و سیما به بزم خود آمده بودند.
ندای سبز آزادی - در هفتهای که گذشت دولت برای جبران افتضاح ورزش ایران در المپیک پکن سر کیسه را شل کرد و از پرداخت پاداشهای چشمگیر به مدال آوران المپیک لندن خبر داد، دعوا در فدراسیون زورخانه ای بالا گرفت، ماموران سازمان بازرسی برای حسابرسی از قرارداد های فوتبال در فدراسیون مستقر شده و در نهایت سپاه پاسداران حضور خود در تیم های ورزشی کشور را پر رنگ تر از پیش دنبال کرد.
حضور پررنگ سپاه پاسداران در فوتبال
در حالی که در گوشه و کنار خبرهایی از در اختیار گرفتن تیم فوتبال تراکتور سازی تبریز از سوی سپاه پاسداران انقلاب اسلامی به گوش می رسید و گمانه زنی هایی در این باره مطرح شده بود روز گذشته سردار علیاکبر پورجمشیدیان فرمانده سپاه عاشورا به تایید این مطلب در گفتگو با خبرنگاران اعلام کرد که «یکی از شاخههای فعالیتهای سپاه پاسداران مسائل فرهنگی است و آنجا که احساس نیاز شود، سپاه وارد شده و تأثیرات مثبت خود را نمایانگر ساخته است که مصداق آن تیم تراکتورسازی تبریز بود».
او می گوید که «مردم منطقه نسبت به این تیم انتظارات بهحق داشته و تنها مجموعهای که میتوانست به این مسئله ورود پیدا کرده و مشکلات تیم را حل کند، سپاه بود که از تأثیرات توجه سپاه به این تیم میتوان به شادابی و نشاط مردم و جوانان در شمالغرب کشور و استان آذربایجانشرقی اشاره کرد».
فرمانده سپاه عاشورا صراحتاً اعلام کرد که «سپاه برای تیم تراکتورسازی اعتبار خوبی در نظر گرفته و امیدواریم سایر سهامداران باشگاه کمک کنند تا این تیم در باشگاههای آسیا نتیجه خوبی کسب کند».
طی سالهای گذشته شاهد دخالت این نهاد نظامی در عرصه ورزش و حضور رسمی سرداران سپاه در راس مدیریت تیم های مختلف ورزشی کشور بودیم.
به گفته بسیاری از صاحب نظران منتقد ورود این افراد به ورزش، این سرداران هیچگونه سابقه ای در زمینه مدیریت ورزشی نداشتند و تنها عامل سوق دادن این سرداران به عرصه ورزش، کنترل ورزش کشور به سلیقه نظام جمهوری اسلامی و منفعت اندوزی های مالی و شهرت طلبی های رایج در ورزش بوده است.
با این حال حضور افرادی از سیاسیون و سرداران سپاه و برخی از مقامات امنیتی و اطلاعاتی در امر ورزش باعث نگرانی شدید بسیاری از دلسوزان و کارشناسان ورزش کشور شده است و برخی از این دلسوزان گاها از سر دلسوزی هم نسبت به دخالت سیاست و سیاسیون و سرداران سپاه و مقامات امنیتی و اطلاعاتی اخطارهای داده اند و از سیاسی تر شدن ورزش کشور ابراز نگرانی کرده اند .
سردارانی چون اکبر غمخوار، مصطفی آجورلو، کریم ملاحی، علی صلاحی، هاشم غیاثی راد، ناصر شفق، شاکری ، شهریاری، پیمبری، عزیز محمدی، جعفری و از جمله افرادی هستند که تا کنون پست مدیر عاملی در تیم های مختلف فوتبال را در سطح لیگ برتر داشته و یا در راس مدیریت فدراسیون فوتبال بوده اند.
استقرار ماموران سازمان بازرسی در فدراسیون فوتبال
ظاهراً افزایش بی رویه دستمزد بازیکنان در فصل نقل و انتقالات که به معضل این روزهای فوتبال ایران بدل شده و بستن قرارداد های نجومی از سوی تیم های فوتبال صنعتی و خصوصی با بازیکنان منجر به جدال لفظی میان مدیران عامل تیم های مطرح فوتبال کشور شده تا بدانجا پیش رفته که پای ماموران سازمان بازرسی کل کشور را به سازمان لیگ و فدراسیون فوتبال ایران باز کرده است.
در روزهای گذشته برخی مدیران و مربیان باشگاهی به این افزایش بیرویه دستمزد بازیکنان در فصل نقل و انتقالات اعتراض داشتند و خواستار ورود سازمان بازرسی کل کشور به چنین پرداختهای هنگفتی شده بودند.
امری که به نظر میرسد با استقرار نمایندگان سازمان بازرسی کل کشور در فدراسیون فوتبال و سازمان لیگ به دلیل قراردادهایی که برخی باشگاهها بالاتر از سقف قرارداد و برخلاف عرف معمول با برخی بازیکنان بستهاند، جامه عمل پوشیده است.
پیش از این نیز مصطفی پورمحمدی رئیس سازمان بازرسی کل کشور که این روزها به شدت مشغول حسابرسی از مجموعه های تحت مدیریت دولت قرار دارد و بنا به گفته احمدی نژاد «همین طوری راه می رود و به دولت فحش می دهد» در گفت و گویی رادیویی اعلام کرده که «در فدراسیون فوتبال و لیگها برای قرادادهای تبلیغاتی بازرسی داریم و همین موضوع قرارداد بازیکنها را هم در بازرسی قرار خواهیم داد»
وزارت ورزش سرکیسه را شل کرد
در آستانه آغاز بزرگترین رویداد ورزشی سال جاری یعنی المپیک ۲۰۱۲ لندن، مسوولان ورزش کشور برای بالا بردن انگیزه ورزشکاران و جبران ناکامی های گذشته سر کیسه ها را شل کرده اند و از پرداخت جوایز و پاداش های مختلف به مدال آوران این تورنمنت معتبر ورزشی خبر می دهند.
محمد عباسی وزیر ورزش و جوانان در این باره در گفتگو با رسانه ها وعده داده که «ورزشکارانی که موفق به کسب مدال در بازیهای المپیک شوند، حقوق مادالعمر دریافت می کنند به طوری که حتی پس از درگذشت این ورزشکاران این حقوق به خانوادههای آنها نیز پرداخت خواهد شد».
لازم به ذکر است که بنا بر عرف رایج در جهان ورزش، محصول تلاش تیم های ورزشی کشورهای مختلف در مسابقات معتبر المپیک، معیاری برای موفقیت یا عدم موفقیت ورزش آن کشور محسوب می شود و بر این اساس با نگاهی به نتایج به جای مانده از تیم های ورزشی ایران در چهار سال قبل، در زمان ریاست محمد علی آبادی بر سازمان تربیت بدنی کشور، کاروان ورزشی جمهوری اسلامی ایران در المپیک ۲۰۰۸ بدترین نتایج طول تاریخ حضور در المپیک را به خود اختصاص داد.
در المپیک ۲۰۰۸ پکن از میان صدها مدال رنگارنگ سهم ورزش ایران تنها یک مدال طلا و یک برنز بود بود که آن هم بیشتر با سعی و تلاش فردی حاصل آمد و جمهوری اسلامی ایران میان ۸۷کشور حاضر در المپیک به رتبه ۵۱ رسید.
گفته می شد که رقمی بالغ بر چهل میلیارد تومان هزینه ویژه برای آمادهسازی تیمهای المپیك (بدون در نظر گرفتن دیگر اعتبارات میلیاردی سازمان تربیتبدنی) در سال ۲۰۰۸ صورت گرفته بود.
اشتباه «هفتسنگ» و «وسطی» را مرتکب نمیشویم
در هفته گذشته خبری تاسف بار در خصوص ثبت برخی از ورزش های باستانی که ریشه ای ایرانی دارند از سوی دیگر کشورها منتشر شد که نشان از ضعف و بی مسئولیتی مدیران ورزش کشور در قابل این رخداد است.
جالب است که حمید سجادی معاون توسعه ورزشهای قهرمانی وزارت ورزش و جوانان با اعتراف به غفلت و سهل انگاری سازمان های مربوطه گفته که «برخی ورزش هایی که امروز به نام کشورهای دیگر در سازمان یونسکو به ثبت رسیده است، در واقع ریشه ایرانی دارند اما به دلیل غفلت های سازمان های مسئول در دفاع از فرهنگ غنی و کهن ایران در طی سال های گذشته، اکنون این بازی ها به نام خارجی ها به ثبت رسیده است».
هفته قبل رئیس انجمن گردشگری ورزشی از ثبت بازی هفتسنگ ایرانی به نام کشور کرهجنوبی و تلاش آمریکا برای ثبت بازی ایرانی وسطی خبر داده بود و این امر با انتقادات شدیدی از سوی رسانه ها و مردم همراه شد.
با این حال سجادی وعده داده که «دیگر برای چوگان این اشتباه را تکرار نخواهیم کرد و با تشکیل کارگروهی در وزارت ورزش و جوانان و زیر نظر مستفیم خودم، بحث های کارشناسی به منظور دفاع از هویت ایرانی چوگان و با همکاری فدراسیون مربوطه در جهت تقویت بنیه علمی و کارشناسی به سازمان میراث فرهنگی، گردشگری و صنایع دستی اقدام خواهیم کرد.»
اختلاف و زورگویی میان مدیران ورزش زورخانهای
آن طور که از خبرها و مصاحبه های مسولان ورزش زورخانه ای پیدا است، اختلافات و جنگ قدرت میان مسئولان این رشته ورزشی بالا گرفته است و طرفین دعوا نیز هر کدام به سهم خود دیگری را محکوم به سهم خواهی و فرصت طلبی می کنند و هیچ كس هم حاضر نیست كوتاه بیاید.
یك بار هم كه دری به تخته خورده و به واسطه ایرانی بودن یك رشته، فدراسیون بین المللی اش به ایرانی ها سپرده شده دعوا میان مسئولان امر به چالشی برای این ورزش بدل شده است.
سید امیر حسینی رئیس فدراسیون بین المللی زورخانه ای می گوید که صفارزاده رئیس فدراسیون ملی زورخانه ای بدون شرکت در هیچ مجمع فدراسیون بینالمللی می خواهد که به ریاست کمیته فنی منصوب شود. در صورتی که این پست یک پست حقیقی است، نه حقوقی. این پست بر اساس شایستگیها، لیاقت و توانمندیهای فرد و بر اساس رأی مجمع داده میشود.
از سوی دیگر دبیرکل فدراسیون بینالمللی زورخانهای می گوید با وجود تذکرات مسئولان فدراسیون بینالمللی، ایران فقط در یک رشته تیمی و دو رشته انفرادی در بلاروس حضور یافت.
حسینی با اشاره به اینکه «مسئولان فدراسیون ملی ما را خائن شمردهاند»، معتقد است که «خیانت را کسانی میکنند که تصمیمیات غلط اتخاذ کردهاند؛ این افراد که خودشان را به جهالت زدهاند، اجازه ندادند ورزشکاران ایرانی در یازده رشته در مسابقات جهانی بلاروس حضور پیدا کنند و از درخشش ملیپوشان ایرانی جلوگیری کردند.»
وی به یکی دیگر از موارد اختلافات فدراسیون ملی و بینالمللی اشاره کرده و می گوید: «صفارزاده پیشنهادی مبنی بر لزوم انتقال فدراسیون بینالمللی بر اساس اساسنامه فدراسیون بینالمللی ارائه داد. ما هم برای رفع شبهه در کنگره جهانی بنگلادش این موضوع را مطرح کردیم که با موافقت اعضا محل دائمی فدراسیون بینالمللی به تهران منتقل شد.»
جالب است که حسینی گفته است «ورزش زورخانهای به ابتکار رهبری در جهت مشارکت ایرانیان در فرهنگ جهانی شکل گرفته و روند روبه رشد خود را دنبال میکند و با وجود این ناملایمتیها تمام تلاش خود را برای رسیدن به اهدافمان میکنیم.»
گزارش های رسیده به ندای سبز آزادی حاکی است، رضا شریفی بوکانی، زندانی سیاسی کرد در زندان رجایی شهر کرج تحت فشار قرار گرفته است.
بر اساس این گزارش آقای شریفی بوکانی علاوه بر اینکه ممنوع الملاقات شده و از امکان برقراری تماس تلفنی با خانواده خود محروم است، توسط نیروهای امنیتی زندان مورد ضرب و شتم قرار گرفته است.
گزارش رسیده حاکی است، این زندانی سیاسی کرد همچنین با شکایت مسوولان زندان باردیگر به دادگاه احضار شده است. مسوولان زندان به دلیل فعالیت های این زندانی در داخل زندان رجایی شهر و تماس او با خارج از زندان، علاوه بر اینکه امکان برقراری تماس تلفنی را از او سلب کرده اند، پرونده تازه ای علیه او در دادگاه به ثبت رسانده اند.
سیدابراهیم نبوی
یکی از رویاها و آرزوهای همیشگی ما آدمها، در طول تاریخ این بوده و هنوز هم هست که بتوانیم چند سال، چندماه، چند روز، چند ساعت، بابا چندثانیه بعد را ببینیم. ولی هنوز نتوانستیم و شاید هیچ وقت هم نتوانیم از این عقربکهای لاغر ساعت جلوبزنیم و ببینم چه قرار است به سرمان بیاید یا چه قرار است به سردیگران بیاوریم.
اماگاهی در زندگی برای هر کدام از ما این فرصت پیدا می شود که این کار را به صورت دیگری بکنیم. حتی برای ملت ها هم این فرصت پیدا می شود و اگرخوب به دور و برشان و اتفاقاتی که می افتد نگاه کنند، چند ثانیه و ساعت و روز و ماه که هیچ، شاید بتوانند چند سال بعدشان را هم ببینند. گرچه هیچ اتفاقی عینا ودقیقا نمی تواند برای دو نفر یا دو ملت بیافتد و از همه جهت به هم شبیه باشد، ولی می شود آخر خیلی از راه های نرفته را تا حدودی بدون رفتن و رسیدن و به دیوار خوردن، دید و بیخودی تکرارش نکرد.
یکی از این فرصت های ناب، همین حالا برای ملت ما به وجود آمده و اگر با چشم بازنگاهش کنیم، خیلی ازچیزها را برایمان روشن می کند. سه سال پیش که در همین روزها در انتخابات ریاست جمهوری تقلب شد و ایران قیامت شد، خیلی ها فکر می کردند کار رژیم تمام است و باید به فکر تشکیل دولت موقت باشند، حتی چمدانهایشان را هم بسته بودند. ولی خدا را شکر اشتباه می کردند. نه اینکه تمام شدن کار رژیم بد باشد، آرزوی روز و شب هر آدم عاقلی که به فکر مملکتش باشد همین است. ولی تمام شدن کار رژیم وقتی خوب است و به دل آدم می نشیند، که قرار نباشد همان بلایی سرش بیاید که سی سال قبل هم آمده. آن موقع هم همین طور ایران قیامت شد و شاه چمدانش را برداشت و رفت و مملکت را داد دست ... دست هر کس زود تر رسید و همین شد که می بینیم.
خیلی از آنهایی که آن روزها کف خیابان شعار " مرگ برشاه " می دانند، حرف امروزشان این است که ما نمی دانستیم چه بلایی قرار است سرمان بیاید. ولی از همان وقت خیلی های دیگر که دیدند چه بر سر ما آمد، حواسشان را جمع کردند که بیخودی به کسی که حرفش را سه بار در روز عوض می کند اعتماد نکنند و افسارشان را- مثلا عرض شد- دست هر کسی ندهند و...
حالا همین فرصت، برای ما هم پیش آمده. در طول این سه سال، چهار پنج کشور دیگر هم قیامت شده و کار رژیم هایشان را تمام کردند. اگر خوب نگاه کنیم، شاید بتوانیم خودمان را جای هر کدامشان بگذاریم و از عقربه های ساعت کمی جلوبزنیم و ببینم چه قرار بوده به سرمان بیاید و ما قرار بوده چه به سر دیگران بیاوریم. ببینیم فردا روزی که قرار است ما جای آنها باشیم، مثل کدامشان عمل کنیم برایمان بهتر است؟
گرچه این حرف ها و نوشته ها و تجربه ها، معمولا وقتی قراراست به کار بیاید، فراموش می شود و هرکس در آن شور و هیجانی که گرفتار می شود، کار خودش را می کند و می شود آن چه نباید بشود. اما باز هم گفتن و نوشتن و نشان دادنش بهتر است از اینکه نگوییم و ننویسیم و نشان ندهیم. دست کم فردا اگر بچه های بچه هایمان، از پدرانشان پرسیدند: چرا ؟ ...نمی توانند بگویند نمی دانستیم. این تاریخ هم دارد نوشته می شود. این یعنی خدمات متقابل ایران و اعراب. راهی راکه ایرانی ها نشان دادند، اعراب رفتند و به بهار عرب رسیدند، حالا آنها دارند جایی را که رسیده اند به ایرانی ها نشان می دهند.
از میان تمام اتفاقات مشابهی که برایشان افتاده و باز هم می افتد، بد نیست یکی را برای نمونه ببینیم. شاید توانستیم خودمان را جای آنها بگذاریم و از پیش برای تصمیمی که روزی باید بگیریم، آماده تر باشیم.
مردم لیبی بر سر قذافی چه آوردند و چه کردند ؟
مردم مصر بر سر حسنی مبارک چه آوردند و چه کردند؟
هردو نفر هم مردند.( حسنی مبارک، به کما رفته، او هم به زودی می میرد.)
مرگ با مرگ فرقی نمی کند، ولی زندگی ...
جذب حداکثری ، دفع حداقلی
از قرار معلوم به این رهنمود رهبر فرزانه، فقط همان سردارفیروزآبادی عمل کرده و در تمام ابعاد هم همچنان دارد پیش روی می کند. مجلس و دولت که یک زمانی روزشان بدون جذب حداکثری همدیگر شب نمی شد، این روزها برای رهنمود های رهبری تره هم خورد نمی کنند و دارد کارشان یواش یواش به شوخی دستی هم می رسد.
" رئیس مجلس در واکنش به سخنان رئیسجمهور محبوب که گفته بود: امسال به هر نماینده نفری 450 میلیون تومان داده شده»، گفته است:خوب است که ما هم بگويیم به هر وزیر ۱۰ هزار میلیارد داده اند؟ ( حالا 10 هزار که نه، ولی 3هزار را چرا... راستی مگر رهبر فرزانه نگفته بود کشششششش نیاورید؟) کارکنان مجلس مستحق این متلکگوییها نیستند، ( روزی که به ملت می گفت خس و خاشاک زبانتان را موش خورده بود؟ ... حالا بکشید) اگر شما دارای نبوغی (نبوغش که داره از مملکت سر می ره ...چشم ندارید، بویش را هم نمی فهمید؟) درکشور هستید، همانها را مطرح کنید."
محمود احمدینژاد در دیدار با منتخبان مجلس نهم گفته بود: میخواهم یک شوخی با شما بکنم، ای کاش مجلس همین جا (ساختمان قدیم مجلس) میماند. اینجا همه به هم نزدیکتر و صمیمیتر بودند. حالا همه رفتند زیر آن هرم بزرگ! و امسال200 میلیارد تومان بودجه برای کارعمرانی مجلس! و 135 میلیارد تومان هم برای دفاتر نمایندهها گذاشتید! نفری 450 میلیون تومان! خدا به داد همه ما برسد"
علی لاریجانی هم در دیدار با کارکنان مجلس، جواب داده:"30سال در کارهای مختلف اجرایی حضور داشتم و مظنه کار را میدانم. کدام یک ازدستگاههای دولتی امکانات تفریحی ندارند؟ چطور نسبت به کارکنان مجلس این سخنان رامطرح میکنید؟ مجلس از نظرامکانات رفاهی فقیر است، برخی سخنانی در کشور مطرح میکنند که برای هر نماینده 470 میلیون یا 740 میلیون تومان در قانون بودجه 91 پیشبینی شده است. چرا این سخنان را مطرح میکنید؟ نمایندگان مجلس طبق قانون مدیریت خدمات کشوری حقوق دریافت میکنند؛ این افراد کل بودجه جاری مجلس را به علاوه هزینههای عمرانی کرده و بر 290 نماینده تقسیم میکنند و رقم مذکور را به دست میآورند؛ اما آیا هیچ عاقلی چنین کاری انجام میدهد؟ اگر این طور باشد کل بودجه عمرانی کشور 150 هزار میلیارد تومان است که اگر بین 15 وزیرتقسیم شود، به هر وزیر 10 هزار میلیارد تومان میرسد؛ آیا میشود چنین سخنانی رامطرح کرد؟ آیا این سخن درست و عاقلانهای است؟
و همچنان ادامه داد:" این بداخلاقی ها در کشور ما درست و خوب نیست و در تراز و شان نظام مانیست. کارکنان مجلس مستحق متلکگوییها نیستند و این کار غیراخلاقی است و هم به افراد و هم به خود آنان لطمه میزند. نباید به این پردهدریهای دروغین توجه کنیم؛ چرا که این افراد در پیشگاه خدا و در نزد خلق خدا جایگاهی ندارند. نباید توجهی به این متلکگوییها داشته باشیم؛ البته گوشی هم به متلکسازان ندادیم."
با دستمال کثیف نمیشود شیشه را پاک کرد
چند روز پیش که پیشنهاد دادم " ستاد مردمی کشف و انهدام پرتقال فروش" را تشکیل بدهیم و مشکلات مملکت را که به هیچ کس مربوط نیست حل کنیم، اصلا فکر نمی کردم به این زودی تشکیل بشود و به نتیجه هم برسد.
" داوود احمدینژاد با بیان اینکه جریان انحرافی با دو هدف به گرانیهای اخیر دامن زده است، گفت: گرانیهای اخیر از اهداف جریان انحرافی برای بیاعتمادی مردم نسبت به نظام است."
داوود احمدی نژاد که آقای ج-الف ، از متهمان پرونده اختلاس بیمه، گفته است آقای م-ر ، اورا کنار زده است تا بهتر کارشان را انجام بدهند، برادر آقای رئیس جمهور است که زمانی رئیس بخش بازرسی دفتر ریاست جمهوری بوده است وهر چه به قول خودش امر به معروف و نهی از منکر کرده، آقایان با غرور کاذبی که داشته اند به حرفش گوش نداده اند.
" مقام معظم رهبری میفرماید: "با دستمال کثیف نمیشود شیشه را پاک کرد" و حالا شما انتظار دارید این آقایان شیشه راپاک کنند؟ اینها خودشان شیشه را کثیفتر میکنند... جریان انحرافی که در بدنه دولت نفوذ کرده، پیشینه روشنی دارند که همان منافقین گذشته هستند و با توبه تاکتیکی به عنوان نفوذی وارد دولت شدهاند... در واقع هدف آنها این نظام نیست، در حقیقت این نظام که ریشه در مکتب اسلام و مکتب حسینی دارد را نمیخواهند. به دنبال مکتب ایرانی هستند و از این رو به کوروش دامن زدهاند... آنها میخواهند با یک تک سیاسی و سپس با یک تک فرهنگی و درنهایت ایجاد فتنهای جدید بالاتر از همه این تکها به مانند گذشتگان خود در سال 61یعنی همان جریان نفاق و در سال 88 با جریان فتنه به مقاصد خود برسند...ما نابسامانی اقتصادی و گرانی را تجربه کردیم که به دست آنها رقم خورده، حال در فتنه پاییز91 باید آماده دفاع از ارزشهای خود یعنی انقلاب و رهبری باشیم... به اعتقاد من ریشه جریان انحرافی در کاخ سفید است و باید هوشیار باشیم که با چه کسانی طرف حساب هستیم و این شعر رو خطاب به جریان انحرافی میگم که؛
ای مگس عرصه سیمرغ نه جولانگه توست / عرض خود میبری و زحمت ما میداری"
این بزرگ مردان عرصه سیمرغ یکی از یکی ... ولش کن، صلوات بفرست
لینک خبر
پلیس خوب پلیس مرده است؟
احمدی مقدم، فرمانده نیروی انتظامی با انتقاد از برخی افراد که به مقابله نیروی انتظامی با بدحجابی ایراد می گیرند، گفت: "برخی افراد به ما می گویند شما به بدحجابی و افرادی که به ناموس مردم چپ نگاه می کنند، چه کار دارید و باید بروید دزدهای اموال مردم را بگیرید. این حرفها یعنی اینکه نیروی انتظامی باید دزد ناموس را رها کرده و تنها به دنبال دزد اموال باشد در حالی که وظیفه نیروی انتظامی هم گرفتن دزد اموال است و هم دزد ناموس. وظیفه نیروی انتظامی کوتاه کردن دست متجاوزان به جامعه است، در حالی که برخی افراد تنها دزدان اموال را متجاوز می دانند و افرادی را که فحشا و فساد را در جامعه اشاعه می دهند متجاوز به حساب نمی آورند. نیروی انتظامی تلاش می کند پلیس اسلامی و شایسته نظام تربیت کند و فضای مناسبی برای عبادت بندگان خدا در جامعه ایجاد کند "
در همین راستا سازمان پزشکی قانونی کشور اعلام کرد: "در فروردین امسال 51 هزار و 74 مورد معاینات نزاع در مراکز پزشکی قانونی کشور انجام شد که این آمار نسبت به مدت مشابه سال قبل که مراجعات نزاع 50 هزار و 724 مورد بود، هفت دهم درصد افزایش یافته است. بر اساس این گزارش از کل مراجعات نزاع در فروردین امسال 36 هزار و 385 نفر مرد و 14 هزار و 689 نفرزن بودند. در فروردین امسال استانهای تهران با هفت هزار و 429 نفر، خراسان رضوی با چهار هزار و 923 نفر و اصفهان با سه هزار و 117 نفر بیشترین و استانهای خراسان جنوبی با 229 نفر، ایلام 392 نفر و بوشهر 412 نفر کمترین مراجعات نزاع را داشته اند."
جشنواره بینالمللی فیلم شانگهای
پانزدهمین دورجشنواره فیلم شانگهای روز شنبه هفدهم ژوئن با حضور سینماگران و هنرپیشه های چین وکشورهای شرکت کننده در شانگهای، بزرگترین شهر چین برگزار شد.
دراین جشنواره ازمیان 1643 فیلم از آثار کارگردانان کشور چین و دیگر کشورها که برای به دست آوردن جام طلایی این فستیوال با یکدیگر به رقابت پرداختند، حدود 300فیلم در 28 سالن سینما در شهر شانگهای به روی پرده رفت و کشور ایران با یک فیلم در بخش مسابقه و چهار فیلم در بخش ویژه، در این جشنواره حضور داشت.
امیر نادری و رخشان بنیاعتماد دو کارگردان مطرح سینمای ایران نیز امسال در دو بخش مجزا به عنوان داور در جشنواره شانگهای حضور داشتند و 'شمقدری' معاون سینمایی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، 'بزرگ نیا ' كارگردان فیلم راه آبی ابریشم و'نقاش زاده' كارگردان فیلم كودك و فرشته میهمانان ویژه پانزدهمین جشنواره بین المللی فیلم شانگهای بودند.
فیلم خرس به کارگردانی خسرو معصومی و بازی پرویز پرستویی، فرهاد اصلانی و مریلا زارعی در بخش مسابقه شرکت داشت و فیلم «اینجا بدون من» ساخته بهرام توکلی توسط موسسه رسانههای تصویری در بخش «پانوراما » جشنواره بین المللی فیلم شانگهای چین به نمایش درآمد. این بخش شامل زیر مجموعه هایی همچون خیال، دهکده جهانی، مستند، سینمای چین و... است وفیلمهای راه آبی ابریشم ( محمد بزرگ نیا)، چهل سالگی (علیرضا رئیسیان)، کودک و فرشته (مسعودنقاش زاده) و ارتباط خانوادگی (نادر مقدس) در بخش ویژه به نمایش گذاشته شد و فیلم اکباتان (مهرشاد کارخانی) در بخش مسابقه فستیوال بینالمللی شانگهای برای دریافت جایزه مگنولیا شرکت کرد.
فیلم سینمایی «اینجابدون من» درنخستین حضور خود در بخش مسابقه سینمای جهان سی و پنجمین جشنواره مونترال کانادا توانست جایزه بهترین بازیگرزن را با نقشآفرینی فاطمه معتمدآریا دریافت کند و درسال جاری نیز تاکنون توانسته درجشنوارههایی مثل «کلیولند آمریکا»، «بیجینگ چین»، «جشنواره فیلم شیکاگو»،«موسسه فیلم وآرشیو UCLA آمریکا»، «موزه هنرهای معاصرهانولو آمریکا» و«تیبورون آمریکا» حضور چشمگیری داشته باشد.
فیلم اینجا بدون من
فیلم چهل سالگی
آنونس راه آبی ابریشم
محمد مرسی، نامزد اسلامگرایان اخوان المسلمین در انتخابات ریاست جمهوری مصر دیدار با کاردار ایران در این کشور را نپذیرفت.
آقای مرسی به روزنامه "الكويتيه" گفته است که در اعتراض به حمایت ایران از رژیم بشار اسد این دیدار را نپذیرفته و اولویت او در سیاست خارجی در صورت پیروزی در انتخابات عربستان سعودی خواهد بود.
این در حالی است که صداوسیمای دولتی ایران و رسانه های اصولگرا حمایت خود از مرسی را پنهان نکرده اند و پیروزی احتمالی او در انتخابات ریاست جمهوری مصر را در ادامه انقلاب اسلامی ایران ارزیابی کرده اند.
با این حال مرسی گفته است که [درصورت پیروزی] به قراردادهای گذشته مصر با اسراییل پایبند خواهد ماند.
وی افزود: "من ديدار با كاردار ايران در مصر را نپذيرفته ام، البته حداقل تا هنگامي كه موضع آنها در خصوص سوريه مشخص شود ."
مرسی همچنین گفته است: امنيت و ثبات منطقه عربی نيازمند وجود روابط مثبت بين مصر و منطقه است. بر این اساس رهبری بين الازهر و عربستان و بالهای آنها در كشورهاي عربي باقی می ماند و روابط ما با كشورهای منطقه ابدی، قوی و راهبردی است".
مرسی ضمن تاکید بر احترام به قراردادهای دوجانبه با اسراییل گفت: روابط ما با آمريكا نیز بر اصل برابری در تعامل استوار است و منافع مصر در اولويت قرار دارد.
وزیرامور خارجه انگلیس ضمن ابراز ناامیدی از نتایج مذاکرات مسکو، این مذاکرات را "فرصتی از دست رفته" خواند.
ویلیام هیگ، وزیر امور خارجه بریتانیا، در بیانیهای که در وبسایت این وزارتخانه منتشر شده، از رویکرد ایران در مذاکرات هستهای با گروه ۱+۵ انتقاد کرده است.
به گزارش بی بی سی، او اظهار تاسف کرده که "ایران برای مذاکره جدی بر سر نگرانیهای جامعه بینالمللی - به ویژه غنیسازی ۲۰ درصدر اورانیوم - آمادگی نداشته است."
هیگ مذاکرات مسکو را "فرصتی از دست رفته" میداند که دو طرف طی آن حتی نتوانستهاند بر سر دور بعدی گفتگوها به توافق برسند.
وزیر خارجه بریتانیا افزوده است: "البته کارشناسان هستهای دو طرف برای شفافسازی بیشتر مسائل فنی ملاقات خواهند کرد، و پس از آن تصمیم خواهیم گرفت که آیا مبنای لازم برای ادامه گفتگوهای سیاسی وجود دارد یا نه."
او گفته است که تحریم نفتی اتحادیه اروپا از اول ژوئیه اعمال خواهد شد و تهدید کرده است که "تا وقتی ایران مسیرش را عوض نکند با همکاری متحدان خود فشار بر آن را بیشتر خواهیم کرد."
کوی دانشگاه تهران در آستانه سالروز ۱۸ تیر تخلیه می شود.
پس از حمله پلیس و لباس شخصی های هوادار آیت الله خامنه ای به کوی دانشگاه تهران در ۱۸ تیر ماه سال ۱۳۷۸ و ضرب شتم شدید دانشجویان که بر اساس گزارش های رسمی به قتل یک دانشجو انجامید، مناسبت ۱۸ تیر همواره با حساسیت نیروهای امنیتی مواجه بوده است اما آن طور که خبرگزاری ایسنا گزارش داده هیات رییسه دانشگاه تهران تصمیم گرفته است امسال در آستانه این مناسبت به طور کلی کوی دانشگاه را تعطیل کند و به همین دلیل طی بخشنامه ای اعلام کرده است، کلیه خوابگاههای این دانشگاه از هفتم تا ۲۸ تیرماه تعطیل است و دانشجویان باید تا ششم تیرماه کلیه وسایل شخصی خود را از اتاقهای محل سکونت خود تخلیه کنند.
این در حالی است که حتی به دانشجویانی که شرایط موجه برای اسکان تابستانی در کوی دانشگاه دارند نیز گفته شده از تاریخ ۲۹ تیرماه میتوانند از خوابگاهها استفاده کنند و قبل از آن مجبور به تخلیه خوابگاه هستند.
کوی دانشگاه تهران علاوه بر این ۱۸ تیر، در ۲۵ خردادماه سال ۱۳۸۸ نیز مورد حمله پلیس قرار گرفت. با این حال در پی این حملات تاکنون هیچ دادگاهی در ایران تشکیل نشده و تنها در پی حمله خونین ۱۸ تیر، یک سرباز وظیفه به جرم سرقت ریش تراش محکوم شد.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر