“نماهنگی در حمایت از حسین رونقی ملکی” و بیشتر |
نماهنگی در حمایت از حسین رونقی ملکی Posted: 30 May 2012 11:11 PM PDT دلنوشته برای حسین رونقی ملکی بابک تنها چند روز دیگر مانده تا شمارش ایام به نهصد برسد… عمری است نهصد روز… نهصد روزی که هر دقیقهاش یک سال گذشته و شاید حتی بیش…! این روزها و دقیقهها سنگینتر هم میگذرند… در هر ثانیه هزاران بار درد به تمام وجودش میپیچد و در تمام استخوانهایش خودی نشان میدهد. شاید بارها و بارها سفیر مرگ را در جلوی دیدگانش دیده بود که دیگر تصمیمش را گرفت که دست رد به سینه این سفیر نزند و حتی قدمی استوارتر: برایش دعوتنامهای بفرستد و او را به سلول تاریک خویش در بند ۳۵۰ اوین فرا خواند. آری. تصمیمش را گرفت و اعتصاب غذا را آغاز کرد. اعتصابی که پزشکان آن را مرگ حتمی او اعلام کردند. میدانی از که سخن میگویم؟! این روزها زیاد اسمش را دیده و شنیدهای. از دیار ستارخان و باقرخان این بار رعنایی غیور مرد تیتر شده است: حسین رونقی ملکی وبلاگنویس و فعال حقوق بشر و مسئول کمیته مبارزه با سانسور و فیلترینگ در ایران پروکسی هشتصد و نود و اندی روز پیش زندان اوین گامهای استوار روح بزرگی را به خود دید که در قالب جوانی تنومند در سلامت کامل جسمی، استوار آمده بود تا تاوان بدهد: تاوان فهمیدن درد و تاوان روشن کردن چراغ آگاهی برای مبارزه با ظلمت جهل و استبداد و خودکامگی؛ زندگیاش یکپارچه فریاد شد برای آزادی ایران. بی هراس از کوتاه شدن سالهای عمر و از دست دادن طلوع خورشید روزهای پرشور جوانی. «از دست عدو ناله من از سر درد است اندیشه هر آن کس کند از مرگ، نه مرد است!» و آستین همت بالا زد. نه در انتظار کسی نشست و نه در انتظار روزی «جانبازی عشاق نه چون بازی نرد است مردی اگرت هست کنون وقت نبرد است!» برای نبرد با ظلمت جهلی که شالوده دوام حکومت استبدادی بر پایه آن بنا شده بود، چراغ برافروخت و سلاح آگاهی برگزید تا تیشهاش را به ریشه زده باشد. نبرد ناجوانمرادنه بود؛ زیرا دشمن با سلاح زور و تزویر به میدان آمد، او را به بند کشید و دردهای بسیار به جانش تحمیل کرد تا صدایش خاموش شود. امروز حسین عزیز ایران، یک کلیهاش را از دست داده و در شرایطی که وضعیت جسمی او بسیار وخیم گزارش شده، دستان سیاه استبداد او را از داشتن حقوق اولیه انسانی محروم کرده است. «شیونم را بشنوید ای از قفس آزادها بوی غربت میدهند این آخرین فریادها من به خود میپیچم اینجا و در آن سو جغدها جشن میگیرند در کنج خرابآبادها له شدن در زیر پای آهوان آسانتر است از چنین پرپر شدن در رهگذار بادها |
Posted: 30 May 2012 10:27 PM PDT دکلمه: محمد نوریزاد سروده مریم شربتدار قدس همسر فیض الله عرب سرخی، فعال سیاسی دربند غـــزلــم شـــــــور عاشـــقی دارد غزلی سرخوش از ترنم باران نـغـمـه هـاشـان چه سـوزهـا دارد عاشــــقان دلداده در هجـــران * دل مـریـم در این فضــای غریـب بی قــــــرار لحظـه هایی شـاد کـز ورای شــیــشـــه هـایی ســرد عشـق می بارد از نگاه عمـاد ۱ * عاطـفـه خود تجســمی پاک اسـت از طلوع مــــــــطلعی روشـن قلـب و روح و جسـم و هم جانـش شــده آمیختــــــه با نام حســن ۲ * نغمــۀ بلبـــلان چه غمگیـــن است از فراق دلدادگان در هجـران دل مهدیه به شــــوق اســـماعیـــل می طپد هر دوشنبه در زندان ۳ * از سـیــامــک تـــــرانــــه ها دارد عـنــــدلـیـب نگـــاه فــــرزانه کـــز حـدیث مهـــرشـان باقـیســت داســـتـان شــــمع و پـــروانه ۴ * آرش امـا صبـــور و پـا بـر جــــا نگــــران و غـــمین و دلــداده که چـه رنـج ها کشــیده دلبنـــدش همـــــــره و امینــــــش، آزاده ۵ * آریــا از نـــــــــوای زیبـــــــایـش سبـــزه های امیــــد می روید بـر دل عـــــادلــه بـه هــر نجــوا ضربه های غـــرور می کوبد ۶ * مـرغ دلـتـنــگ عشــــق فـــروغ بال و پـــر گشـــوده تا افـلاک خستــگی، خستـه از صبـوری او بابک از ظلمت ستـم، بی باک ۷ * به طپـش های قلب امیـن سـوگند در شبانگه که جـغــــد می نالد غصـه و هجـر و فـراق، خواهد شد و سحــــر با بهـــــــاره می آید ۸ * دلم غمیـن طفـل نگـار که هنــوز به این سـرا نیامده ظلم ها بیند گل محبت و مهــر نگاه بهمـن را از آنسوی دیوار و میله ها چیند ۹ * موج آرامش از صدای فــــــرید زده آســـایـش ستــــم بر هـــــم چه صبـــورانه می نهـــد ســارا به دلِ زخـم خوردگان، مـرهــم ۱۰ * آن دگـر ســو سـمیـــــــرا چـون مرغ عشقی بلا کشـــیده، ولی از قـفـس رهـیـــده بـا نیـــــکـان پر کشـیــــده تا نگــــاه عـــلی ۱۱ * پــونه بـا عــطـر یـاس بـارانــی دیده بر ره که کـی رسد یارش نـغـمــه خـوان نــویـد روزی که ز ره آید امیـد و غمخـــوار ۱۲ * مهــدیه خود، حکایتی دگر است از فــــراق و آوازۀ هـجـــران که بــه ســـوز خـوانـد و سـرود دل بیقــرار وحیــــد از زندان ۱۳ * بـس تـرانه ز فــائـزه می خواند به خــلوت خـود عـلیــرضا اما قصـه هایــش پـر از شـکیبـایی نغمـه هایش پر است از غوغا ۱۴ * و من اندوهگیـــن قلب پروینــم چون ستـاره در شبـی بس تار که فراق حمیدرضای صبورش به آسمـــان ستـم فکنده شـرار ۱۵ * لب نادیــا شکـفتــه با خـنـــــده دلــــش امـا دفینـــــــۀ محــنت که امیــــــر قلــــب او هـر دم می درخشـــد از دل ظـلمــــت ۱۶ * این بهــاران شکـوفه ها گـریند از فــــراق بهـمــــن و ژیــــلا ۱۷ و نسیـــم با ستــــاره ها گـــوید قصـۀ هجـــر مسعـود با مهسا ۱۸ * غــزلـم بـوی ســــبـزه را دارد سبزه هایی به بنـد و در زندان از حصارش چه باک، کروبی به رهش فاطمه است هم پیمان * از اسـارت، ســــرودهـا دارند پایـمــردی را تـرانه ها دارند قلب رهنـورد و میر مظلومش غــزل از عاشـــقانـه ها دارند * باز میـله ها کمیـن دیدار است باز عشق ها اسیر دیوار است که غــزلـواره های شیـــــدایی در فـراق یار چه غمبار است * ۱- مریم شفیعی، عماد بهاور ۲- عاطفه خلفی، حسن اسدی زیدآبادی ۳- مهدیه کبریایی، اسماعیل صحابه ۴ – فرزانه میرزاوند، سیامک قادری ۵- آزاده قرنچیک، آرش سقر ۶- عادله ضیائی، آریا آرام نژاد ۷- فروغ اکبری، بابک داشاب ۸- بهاره هدایت، امین احمدیان ۹- نگار شاه پری، بهمن صادقی نور ۱۰- سارا توسلی، فرید طاهری ۱۱- سمیرا صدری، علی جمالی، نیکان کوچولو ۱۲- پونه حسنی، امید نوروزیان ۱۳- مهدیه گلرو، وحید لعلی پور ۱۴- فائزه نیاز آذری، علیرضا فلاحتی ۱۵- پروین محمدی، حمید رضا ایزد یاری ۱۶- نادیا قاسم پور، امیر خرّم ۱۷- ژیلا بنی یعقوب، بهمن احمدی اموئی ۱۸- مهسا امر آبادی، مسعود باستانی |
You are subscribed to email updates from ویدیو بلاگ جنبش سبز ایران To stop receiving these emails, you may unsubscribe now. | Email delivery powered by Google |
Google Inc., 20 West Kinzie, Chicago IL USA 60610 |
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر