-----------------------------
همه خبرها و ديدگاهاي سانسور شده و پشت فيلتر جمهوري اسلامي مانده را يكجا و بي درد سر در "هستي نيوز" بخوانيد... http://groups.google.com/group/hasti-news/

--------------------------------------------







Google Groups
Subscribe to Hasti News
Email:
Visit this group

۱۳۹۱ فروردین ۱۶, چهارشنبه

Latest News from 30Mail for 04/04/2012

Latest News from 30Mail for 04/04/2012
این خبرنامه حاوی عکس است. لطفا امکان دیدن عکس را در ایمیل خود فعال کنید.

 

1391/1/16
  •  

    مخلوق

    مرا در یکی از روزهای اعتراضی بازداشت کردند، به درونِ وَن انداختند و با خودشان ُبردند (بله! در گزارشِ یکی از آن روزها دروغ گفتم که به خانه برگشتم). در این بخش به‌طبع برخی چیزها (از جمله روزِ بازداشت) را نمی‌توانم بگویم. اما کوشش می‌کنم پاره‌ای نکته‌های مهم یا خنده‌دار را بازگو کنم.

    تجربه‌ی اینجا به من آموخت که وقتی به خیابان می‌روید حتماً یک کارتِ شناساییِ عکس‌دار همراه داشته باشید. من خودم همیشه در روزهای اعتراض کیف‌م را از کارتِ هویت تهی می‌کردم. اما حقیقت آن است که اگر شما را بگیرند یا بخواهند بشناسند به‌آسودگی خواهند شناخت و شما هم در پاسخ به پرسش‌ها بهتر است دروغ نگویید چون بیش‌تر مشکوک می‌شوند و کار بدتر گره می‌خورد.

    وقتی هنوز داشتند وَن را پُر می‌کردند، همسرِ یکی از بازداشت‌شدگانِ میانسال آمد به لباس‌شخصیِ مربوطه گفت «آقا! اینها همان انقلابی‌های قدیمی هستندها... اینها همان‌ها هستند که دارید بازداشت‌ِشان می‌کنید» ولی با اینکه مامور دلداری می‌داد و می‌خواست خیالِ زن را آسوده کند، ناگهان او گُر گرفت و شروع کرد به فریاد‌کشیدن که «نمی‌گذارم ببریدش». به‌هرحال ماشین که دید هوا پس است و آن زن هم بی‌خیال نمی‌شود و به‌اندازه‌ی کافی هم دستگیر کرده‌اند، گازش را گرفت و رفت.

    در همان وَن پیش از حرکت، بازداشتی‌ها رفتارهای متفاوت و جالبی داشتند. یک نوجوان به‌شدت ترسیده بود تا جایی که وقتی یک جوانِ سبزپوش را در آن نزدیکی‌ها داشتند با خشونت دستگیر می‌کردند گفت «آفرین! حقشه... بزن پدرشو دربیار!» و گویا گمان می‌کرد با این کار اتهام را از خودش بر می‌دارد و رها می‌شود. اما تا این سخن را گفت مردِ میانسالی از همان جمعِ ما برگشت با حالتی از سرزنش و افسوس به او گفت «دستت درد نکنه!». وقتی که بحث بود بر سرِ راه‌پیمایی‌های آینده و اینکه ما دیگر نباید شرکت کنیم همین مردِ میانسال با شوخی و روحیه‌ای بسیار عالی پاسخ داد «بارِ بعد از مسیرِ دیگری راه‌پیمایی کن!».

    با رسیدنِ وَن به مقصد ما را به ساختمانی بردند و در حیاطِ کفِ آنجا نشاندند. بیش‌تر می‌پسندم که از حال و هوای لباس‌شخصی‌ها، بازجوی اطلاعات و نیروهای انتظامیِ بازداشتگاه بگویم. من از مجموعِ رفتارِ اینها دریافتم که در کل خسته شده‌اند. خودشان هم می‌خواستند هر چه زودتر از شرِ ما رها شوند. سراسیمه و گیج بودند. یکی ناگهان بر سرِ دیگری داد می‌کشید که «آقا! شما کی هستی که سرِتو انداختی پایین هی اینجا واسه خودت قدم می‌زنی؟» و او متکبرانه کارتی نشان می‌داد و مشخص می‌شد از خودشان هست.

    اعتراف می‌کنم که از ساعتِ نه تا یازدهِ شب از سرنوشتِ خودم هراسان شده بودم. یکی می‌گفت هیچ‌کدام امشب اینجا نمی‌مانید و دیگری می‌گفت دو سه ساعت به‌درازا می‌کشد تا استعلام کنیم و اگر بی‌پیشینه بودید آزاد می‌شوید و یکی هم می‌گفت دست‌ِکم تا صبح اینجا خواهید بود. به‌طبع برای هر کس فُرمی پُر کردند که مشخصاتِ خودش و دودمان‌ش را می‌پرسیدند و در آن می‌نوشتند. نکته‌ی سرنوشت‌سازِ این فراز آنکه در هنگامِ پُر کردنِ مشخصاتِ شما توسطِ لباس‌شخصیِ مربوطه هرگز نگویید که بیکار هستید چرا که همین می‌تواند به‌آسانی شما را در معرضِ اتهام قرار دهد. آدمی که شغل ندارد خیلی بی‌خیال‌تر به خیابان خواهد آمد. حتماً نامِ شرکت یا جایی را ببرید که سالیانِ پیش در آن کار می‌کرده‌اید. من که گفتم «بیکارم!» با چشم‌غره و سر تکان دادن‌های معنادارِ پُرسنده روبرو شدم. شامه‌ی من می‌گوید که درباره‌ی هیچ‌کس استعلامی صورت نگرفت. تنها همان بازجوی اطلاعات بود که با قیافه‌ای بسیار شیک و بی‌شباهت به مامورانِ رژیم (کت و شلوارِ کِرم‌رنگ و سبیلِ شبهِ پوآروئی) و تنها با نگاه به سر و وضع و چهره‌ی افراد آنها را انتخاب می‌کرد و به زیرزمین می‌برد. یکی که از آنجا آمد می‌گفت انگشت‌نگاری می‌کنند و سابقه‌ی اقدام علیهِ امنیتِ ملی برای افراد ثبت می‌کنند. یک دسته از جوان‌ها را هم با فرمانِ «دست‌ها روی سر!» به درونِ ساختمان بردند و تا زمانی که ما آزاد شدیم دیگر خبری ازِشان نشد و آنها را ندیدیم. برخی می‌گفتند اینا کسانی بودند که در راه‌پیمایی‌های پیشین هم بازداشت شده بودند و سرنوشتِ دشوارتری پیشِ روی‌ِشان هست.

    از بینِ همه‌ی کسانی که آنجا بودند دو نفر به‌راستی بیمار بودند و هر دو هم لباس‌شخصی. یکی مسوولِ گرفتنِ فیلم بود که در آن چهار/پنج ساعتی که آنجا بودیم ده بار از ما با فیگورهای گوناگون فیلم گرفت و دمادم هم داد می‌زد که «به دوربین نگاه کن!». دومی یک بسیجیِ هفده ساله که هنوز ریش در صورت درنیاورده بود اما کینه‌ی غریبی نسبت به ما داشت. از جمله همراه با توهین‌های آنچنانی یک لگد حواله‌ی من کرد چون کمی پای‌م را (از شدتِ خستگی) دراز کرده بودم. رفتارش با بازداشت‌شدگان (که از پیرمرد بین‌ِشان بود تا نوجوان) بسیار زشت و زننده بود. چند نفر از جوان‌ها همانجا به همدیگر قول دادند که اگر جایی ببینندش از خجالت‌ش در بیایند.

    در همان چند ساعت یکی دو مسوولِ کله‌گنده بدانجا قدم گذاشتند تا از فتح‌الفتوحِ آن روز دیدن کنند. از جمله یکی‌شان با چند خدم و حشم وارد شد که یک لباس‌شخصیِ حاضر در آنجا شانه‌اش را بوسید! طرف سری به ما زد و واردِ ساختمان شد و با همان پیرامونیان نیز پس از چندی رفت. یک نفر را آنجا دیدم که تردید ندارم در عکس‌های منتشرشده‌ی سالِ هشتاد و هشت از چهره‌ی سردسته‌های لباس‌شخصی‌ها او را دیده بودم.

    در همانجایی که نزدیک به سیصد نفر را بازداشت کرده بودند و کنارِ یکدیگر نشانده بودند، نوجوانی برای رفعِ اتهام از خودش به مردی پنجاه ساله می‌گفت «من را بی‌خودی گرفتند. اصلاً همه‌ی کسانی که اینجا هستند را الکی گرفتند. هیچ‌کدامِ ما جزءِ معترضانِ این روز نیستیم» اما آن مرد دانسته و دلیرانه پاسخ داد «اینگونه نیست. بسیاری از کسانی که اینجا هستند امروز به‌نیتِ اعتراض به خیابان آمده‌اند. چطور مردمِ بحرین که اعتراض می‌کنند این آقایان به‌به و چه‌چه می‌کنند اما نوبت به مردمِ ایران که رسید می‌شوند فتنه‌گر و عاملِ استکبار؟!». چنین گفتگویی در آن مکان و زمان برای من نشانه‌ی روشنی بود از عزمِ یک تیپِ مشخص از جامعه‌ی ما برای دگرگون‌کردنِ سازوکارِ ستمگرانه‌ی حکومت.

    یکبار جوانی به یکی از سردسته‌های امنیتی گفت «من کاری نکردم» و او هم سرزنشگرانه و تهدیدآمیز پاسخ داد «اگه کاری نکردی، پس توی خیابون چیکار می‌کردی؟ ها؟». اما مگر خیابان جای ما نیست؟ از اساس مگر خیابان جای شهروندان و مردمِ عادی نیست؟ خیابان مالِ ماست اما شما مامورانِ امنیتی درخیابان چه می‌کردید؟ شما چرا آمده بودید؟

    ساعتِ یازده قرار شد همه را آزاد کنند. زین‌پس آنجا هر چه بیش‌تر به سیرک و تماشاخانه شبیه شده بود. پشتِ سرِ هم اسم می‌خواندند، کارتِ شناسایی ضبط می‌کردند و با نوشتنِ دوباره‌ی همه‌ی مشخصات، فرد را آزاد می‌کردند. در این هنگام یک نفر گوشه‌ای برای خودش «یارِ دبستانی» می‌خواند. یکی دیگر با دوستش هر چه ناسزای آب‌دار بود نثارِ بسیجی‌ها و نیروهای حاضر در آنجا می‌کرد. حتی آنها را با دست به دیگری نشان می‌داد و می‌گفت «اون یکی رو! فلان‌فلان‌شده». در میانِ اسم‌هایی که خواندند ناگهان گفتند «اینجا کی افغانیه؟» و سپس اتفاقِ بسیار زشتی افتاد؛ اینجا هم سرکوبگران و هم بازداشت‌شدگان یکصدا هر هر خندیدند و این در حالی بود که از صفِ جلو چهار افغانی (که یکی‌شان بیچاره تیشرتِ سبزِ جیغ پوشیده بود) برخاسته بودند. من به‌راستی افسوس خوردم از این هم‌نواییِ دو دسته از آدم‌های مخالفِ هم بر سرِ ریشخندِ یک ملیتِ دیگر!

    در نهایت یک عدد کوتلت، یک نانِ لواش و یک آب‌معدنی هم به هر کدام از ما دادند که گمان کنم برای اثباتِ رافتِ اسلامی و امید به پیوستنِ معترضان به دامانِ پُر مهرِ رژیم بود!
    به‌فرجام واپسین چیزی که باید بگویم حسی بود که پس از آزادی و بیرون آمدن از بازداشتگاه در نیمه‌های شب داشتم؛ این‌سوی دیوار مُشتی عمله‌ی استبداد با پوشش‌هایی زشت و چهره‌هایی دُژم بودند که دمادم زبانِ‌شان به تهدید، زشتی و درشتی باز می‌شد و آن‌سوی دیوار خانواده‌هایی به‌غایت آرام و شهروندمنش و دختران/مادرانی بی‌نهایت زیبا و آراسته با لبخندهایی که دوست داشتی برای همیشه به آن خیره بمانی! این تضاد/دوگانگی میانِ دو سبکِ پوشش/پندار/گفتار/رفتار چنان برای من ژرف و حس‌پذیر شده بود که آن لحظه می‌خواستم برای همه‌ی آن چشم‌انتظاران فریاد سر دهم که «دوستِ‌تان دارم!».


     
     

    1391/1/16
  •  

    امیر
    پیپ، قهوه، شکلات

    در جوامعی که از لحاظ اجتماعی به ساختار جامعه ی مدنی رسیده اند، شکل اعتراضات و بیان مخالفت تغییر کرده است. با این وجود در جوامعی که از لحاظ سیاسی به این اندازه توسعه یافته نیستند، شکل اعتراضات همراه با رادیکالیسم بوده و همراه با خشونت به پروسه ی انقلاب یا جنگ داخلی می انجامد که معمولا در آن خواسته ها و مطالبات اولیه فراموش شده اند و هدف به تخریب و اسقاط نظام سیاسی تغییر پیدا می کند. در جوامع مدرن نمایندگان سیاسی وابستگی کاملی به احزاب دارند و رقابت احزاب در دعوای قدرت بر سر سهم بیشتری از "مردم" است. در این شکل از جامعه ی سیاسی، مشارکت اجتماعی به کامل ترین شکل خود می رسد و می تواند از هر طریقی به شرط آن که به شکل جمعی انجام شود به ثمر بنشیند. حضور خیابانی به شکل های تظاهرات، تحصن، اشغال، اخلال در نظم عمومی معابر و ... نافرمانی مدنی به شکل های اعتصاب، کم کاری یا بدکاری، نپرداختن وجوه دولتی، بی توجهی به قوانین حوزه عمومی مانند کثیف کردن عمدی معابر و یا حتی مشارکت انتخاباتی.

    پیگیری مطالبات اجتماعی به هر دو شکل متصور است. رادیکالیسم که قطعا به خشونت می انجامد و یا مبارزه ی مدنی خشونت پرهیز، هردو در طول تاریخ تجربه شده اند. سرمایه ی اجتماعی اصطلاحی است که از طرف فعالین سیاسی – اجتماعی به هوادارنشان به عنوان نیروی سیاسی آنان اطلاق می شود. هیتلر حامیانش را به مشارکت اجتماعی رادیکال همراه با خشونت فرا می خواند و در سوی مقابل شورای هماهنگی راه سبز آنها را به شرکت در تظاهرات سکوت می خواند.

    استفاده از هر کدام از نحوه های مشارکت اجتماعی به نظر من به دو عامل وابسته است. نحوه ی برخورد حکومت با مشارکت اجتماعی مخالفین و ظرفیت اجتماعی موجود برای تحقق بخشیدن به هرکدام از شکل های مشارکت اجتماعی چه در وجه رادیکال و چه در وجه غیر افراطی آن. انقلاب 57 بخاطر مشارکت اجتماعی رادیکال مردم رخ داد و دقیقا به شکل توضیح داده شده اتفاق افتاد. مشارکت اجتماعی ای که نهایتا منجر به انقلاب شد، ابتدا از مطالبات اولیه ی خود خالی شد و اسقاط نظام را در پیش گرفت که در آن موفق شد اما هیچگاه مطالبات اولیه ی آن به درستی پاسخ داده نشد.

    قصدم این نیست که انقلاب سال 57 را اشتباه تاکتیکی مردمی بدانم (این دقیقا کاری است که سلطنت طلب ها انجام می دهند و خودم آنها را به فریبکاری متهم می کنم). مهندس بازرگان جمله ی مشهوری خطاب به شخص شاه دارد. "ما آخرین گروهی هستیم که به زبان قانون با شما سخن می گوییم". مسئولیت انقلاب رادیکال سال 57 تماما بر عهده ی شخص محمد رضا پهلوی است اما توجه به این نکته ضروریست که اگر سر سوزنی عقلانیت در نظام سلطنتی متوجه ارزش گفته ی بازرگان می شد، شاید بدیلی دیگر برای وضعیت ما در امروز وجود می داشت. از میان دو عاملی که برای استفاده از شکل مشارکت اجتماعی نام بردم، برای مبارزه ی غیر رادیکال و خشونت پرهیز، شخص شاه هر دو عامل را به نفع مبارزه ی رادیکال تغییر داده بود.

    پیگیری مطالبات اجتماعی می تواند وجوه متفاوتی داشته باشد. در وجه مدنی و بدون خشونت آن، جین شارپ، 4 مکانیزم تغییر نگرش، پذیرش، واداشت و فروپاشی را بر می شمرد (جین شارپ - جامعه ی مدنی، مبارزه ی مدنی – 1386) و روش های کلی اعتراض و مخالفت بدون خشونت را نیز ارائه می کند که شامل اعتراض، برانگیختن (Persuasion)، پرهیز از همکاری و دخالت (Intervention) است. با فرض انتخاب کلی مسیر مبارزه ی بدون خشونت، به کارگیری هر کدام از مکانیزم ها و روش های این مسیر نیز وابسته به دو عامل ذکر شده است.

    بنابراین مهمترین نکته در انتخاب نحوه ی کلی و جزئی اعتراض به وضع موجود در ایران در گرو بررسی نحوه بر خورد حکومت با هر شکل از نمایش مخالفت و ظرفیت اجتماعی موجود برای تحقق بخشیدن به آن شکل با شرکت مردم است. پس پیش از تقبیح عملکرد های متفاوت (چه رادیکال و چه با مشی میانه روی) بهتر است به بررسی ابتدایی تری مشغول شویم. از آنجا که قصدم این نیست که نسخه ای درمانی برای وضعیت نمایش مخالفت در حال حاضر بپیچم، در نتیجه از بررسی عامل اول صرف نظر می کنم و فقط به عامل دوم می پردازم.

    بعد از انقلاب سال 57 مخالفت با حاکمیتِ در قدرت به شکل های محدودی انجام گرفته است. تظاهرات مخالفت با حجاب اجباری در سال 58 و تظاهرات 30 خرداد 60 در حمایت از بنی صدر گسترده ترین نمونه های تظاهرات خیابانی بوده اند. به غیر از این دو مورد شاخص اعتصاب ها و تجمع های کارگران صنعتی و تجمعات دانشجویی زیادی نیز در 33 سالی که از انقلاب می گذرد، تجربه شده است اما حتی در همان تعدد سال 60 یا سال 58 خود نیز مثمر ثمر نبوده است. حاکمیت تمامی این اعتراضات را سرکوب کرده و اجازه ی خود نمایی به سرمایه ی اجتماعی مخالفین خود نداده است.

    در مواجهه با چنین حاکمیتی، 2 خرداد 76 مشارکت مردمی در انتخابات و نتیجه ی آن که به نفع حضور مردم تغییر کرده بود، نشان داد که مردم شکل دیگری از حضور اجتماعی را تجربه می کنند. مشارکت اجتماعی انتخابات 76 که به لطف حضور اصلاح طلبان عملی شده بود نتوانست در دیگر اشکال خود ادامه یابد. پتک استفاده نکردن از سرمایه ی اجتماعی در این 14 سال بر سرِ خاتمی کوبیده شده است اما هرگز کسی از خود پرسیده است که آیا ظرفیتِ استفاده ی خیابانی (که فصل اشتراک تمام انتقادها از این نوع است) از رای دهندگان میلیونی وجود داشت یا خیر؟ و آیا می بایست شخص خود خاتمی – رییس جمهور قانونی مملکت – فراخوانِ تجمع را صادر می کرد؟ اتهام زدن به خاتمی در مورد خیانت به دانشجویان معترض آسان است اما فکر نمی کنم پاسخ این پرسش که تجمع اعتراضی و سرکوب وحشیانه ی آن تا چه حد در میان مردم ظرفیت تشکیل تجمعی گسترده را فراهم کرده بود چندان آسان باشد. سرمایه ی معترض اجتماعی که حتی در طول دوره نخست ریاست جمهوری افزایش نشان داد در هنگام رد طرح لوایح دوقلو کجا بود؟ به هنگام تحسن عمومی همین اصلاح طلبان میانه رو حامیان میلیونی مردمی کجا بودند؟

    4 سال بعد از دولت اصلاحات به نظر می رسید که شرایط متفاوت شده است. همان خاتمی که به ندانم کاری با سرمایه ی اجتماعی متهم بود به میدان آمد تا با مهندس موسوی مردم را بار دیگر به مشارکت اجتماعی از نوع انتخاباتی اش فرا بخواند. با اینحال مردم یک گام کوچک پیشتر رفته بودند. با اتکا به فضای باز انتخاباتی ناگهان خیابان ها شلوغ شد. مناظره های پیش از انتخابات نامزده ها تنها یکی از میلیونها مناظره ای بود که به واقع در خیابان های تهران رخ می داد. تجمع هایی که حامیان سبز موسوی پیش از انتخابات به راه می انداختند دست کمی از موارد بعدی آن نداشت. نتایج انتخابات که به کودتایی نرم می مانست همه را در بهت فرو برد. اعتراضات خیابانی پراکنده از صبح روز بعد از انتخابات شروع شد، با این وجود گسترده ترین حضور خیابانی معترضین به دعوت شخص موسوی و به شکل تظاهرات سکوت صورت گرفت و در آن مطالبه ای مشخص پیگیری می شد. "رای من کجاست؟" سرکوب مدنی ترین شکل ممکن اعتراض خیابانی مردم به دست حاکمیت کودتاچی باعث شد که تظاهرات بعدی خارج از کنترل سران جنبش سبز و احتمالا مخالف با ایدئولوژی آنها شکل رادیکال تری بگیرد، سرکوب خشن تری بشود و از حضور کمتر مردم زیان ببیند.

    دو سال بعد از انتخابات 88 تجربه های عملی انجام شده نشان داده است که هر روز از حامیان حضور خیابانی کاسته می شود. مردم به خانه های خود بازگشته اند یا از حضورهای مشروط به سکوت (که در نظر من ممکن ترین شکل حضور خیابانی در حال حاضر است) ناامیدند. ارزیابی از ظرفیت سرمایه ی اجتماعی در حال حاضر نزد خیلی ها متفاوت است. حدس من این است که خاتمی ظرفیت شکل گیری هر شکل از مشارکت اجتماعی در مقابله با مشارکت انتخاباتی در وضع موجود را بسیار کمتر می بیند و ازین رو به جای امید بستن به ظرفیت های اعتراضی جنبش سبز برای "تغییر نگرش" یا "پذیرش" یا "واداشت" و یا "فروپاشی"(که کاری است که بیشتر ما هم اکنون در حال انجام آن هستیم) یک ریسک بزرگ در انجام دادن امری کرده است که از نظر خودش بازنگه داشتن روزنه ای برای بازگرداندن امور به موقعیت اصلاح طلبی بود. ریسک بزرگی که هزینه اش مشخص نیست اما به نظر من برای با گذشت زمان کاهش می یابد.

    * تیتر از سی‌میل


     
     

    1391/1/16

     

    احسان رحیم‌زاده
    فیلم‌نگار

    كلاه‌قرمزي بيش از آن‌كه عروسك محبوب بچه‌ها باشد، در بين بزرگ‌ترها و پدر و مادرها طرفدار دارد. حالا ديگر از ديدن اين صحنه كه يك عده آدم جوان و نوجوان و پيرمرد و پيرزن پاي تلويزيون ميخكوب شده‌اند و دارند به شيرين‌كاري‌هاي كلاه‌قرمزي مي‌خندند تعجب نمي‌كنيم. بنده در مهماني‌هاي مختلف بارها و بارها ديده‌ام كه بزرگ‌ترها از بچه‌ها خواهش كرده‌اند كه كمي آرام‌تر باشند تا آنها بتوانند با خيال راحت كلاه قرمزي را تماشا كنند.

    الان كه دارم اين مطلب را مي‌نويسم صفحات فضاي مجازي پر شده است از ديالوگ‌هاي ماندگار كلاه‌قرمزي و رفقايش؛ ديالوگ‌هايي كه نشان مي‌دهد يك عده اين برنامه را با دقت رصد مي‌كنند و دوست دارند كه ديگران هم در درك جذابيت‌هاي پنهانش سهيم شوند.

    مطمئنا دست‌اندركاران اين مجموعه هم به اين نتيجه رسيده‌اند كه كارشان زير ذره‌بين قشر سني بزرگسال قرار گرفته است. به همين خاطر در نوشتن متن‌ها، پرداختن به مضامين و بيان ديالوگ‌ها به گونه‌اي عمل مي‌كنند كه همه بتوانند از برنامه بهره ببرند. «فاميل دور» آدمي است كه بشدت ما به ازاي بيروني دارد. يك مرد پا به سن گذاشته و محتاط و دل‌نگران كه مدام حرص مي‌خورد. شخصيتي كه بشدت نگران قضاوت‌هاي ديگران درباره خودش است و پشت سر هم مي‌پرسد:‌ «الان شما درباره من چي فكر مي‌كنين؟»

    «همساده» هم بيش از آن‌كه به دنياي كودكان تعلق داشته باشد برآمده از روابط و مناسبات زندگي بزرگسالان است. امسال اين شخصيت شاد و خوشگذران، ضيافت دوستان كلاه‌قرمزي را كامل كرد. آدمي كه در برابر همه مشكلات زندگي قهقهه مي‌زند و هيچ موضوع جدي برايش وجود ندارد. مخاطبي كه امسال در سريال «چك برگشتي» شبكه اول «لطيف» را ديده كه براي پرداخت مهريه خودش را به آب و آتش مي‌زند حالا در كلاه‌قرمزي با همساده‌اي مواجه مي‌شود كه چند سال است دارد در كمال رضايت به محضر مهريه مي‌دهد، در حالي كه خودش هم نمي‌داند چه كسي را طلاق داده است!

    علاقه قشر بزرگسال به اين مجموعه (جدا از وجه خاطره‌انگيزش) بي‌دليل نيست. «جيگر» شخصيت نماديني است كه رفتارهايش ريشه‌هاي عقلاني و منطقي ندارد و در عين حال خودش نمي‌خواهد اين مساله را قبول كند. به همين خاطر است كه مدام تكرار مي‌كند: «من خر نيستم.»

    فاميل دور اين نكته را دير مي‌فهمد و در طلايي‌ترين ديالوگش مي‌گويد: هيچ وقت با يك خر درد دل نكنيد! از آن طرف روايت داستاني كلاه‌قرمزي به مخاطب نشان مي‌دهد كه درد دل كردن با خر چه عواقب و تبعات سختي دارد. (اگر يادتان باشد اين ديالوگ مربوط مي‌شود به قسمتي كه جيگر ماشين پرايد را بار مي‌زند و به داخل اتاق مي‌آورد)‌

    اين مجموعه آن قدر شخصيت جذاب داشت كه مي‌توانست تا چندين قسمت ديگر هم ادامه پيدا كند. پسر عمه‌زا، پسرخاله، جيگر، فاميل دور، ببعي هر كدام براي خودشان هويت مستقلي پيدا كرده‌اند و مي‌توانند ماجراهاي جذابي را براي بچه‌ها روايت كنند.

    پيام مجموعه كلاه‌قرمزي ۹۱ مثل سري‌هاي قبلي‌اش اين بود كه بچه‌ها را دوست داشته باشيم و به بازيگوشي‌هايشان احترام بگذاريم.


     
     

    1391/1/15
  •  

    بامدادی

    دوست خوبم «خیزران» دعوت کرده که درباره نام‌گذاری سال ۱۳۹۱ توسط رهبر به عنوان «سال تولید ملی و حمایت از کار و سرمایه داخلی» بنویسیم و خودش هم به چند راه‌کار مختلف اشاره کرده. نوشتن کارشناسی درباره روش‌های افزایش تولید ملی بدون تردید نیازمند داشتن تخصص در زمینه‌هایی است که من از آن‌ها کم‌بهره‌ام. از طرفی پیشنهاد خیزران را به فال نیک می‌گیرم تا در مورد این موضوع مهم تعمق و مطالعه شخصی کنم. در نتیجه این نوشته را بیشتر به عنوان ادامه گفتگو و تبادل نظر می‌نویسم.

    بدون این‌که قصد وارد شدن به نقد نوشته خیزران را داشته باشم، باید بگویم که با کلیات مواردی که نوشته موافقم و چیزهایی نیستند که به سادگی بشود آن‌ها را رد کرد. اما ترجیح شخصی من این است که کمی انتزاعی‌تر به موضوع نگاه کنم و ارائه راه حل را به عهده کارشناسان امر بگذارم:

    ۱) به جای دادن پیشنهادهای مستقیم جهت افزایش تولید ملی، به زمینه‌هایی که می‌تواند منجر به عملی شدن چنین پیشنهادهایی شوند اشاره کنم

    ۲) میان نقش گروه‌های مختلف ذی‌نفع (stakeholder) و دامنه اختیارات و مسئولیت‌های آن‌ها تفکیک قايل شوم

    با توجه به دو نکته بالا، زمینه‌های لازم برای توسعه تولید داخلی را با در نظر گرفتن اختیارات و مسْولیت‌های گروه‌های ذی‌نفع به چهار دسته تقسیم می‌کنم (بدون اولیت معینی):

    دسته اول: مصرف کننده‌ها و عموم مردم چکار کنند تا تولید ملی تقویت شود؟

    مصرف کننده‌ها اگر چه از نظر کمی بخش قابل توجهی از جامعه را تشکیل می‌دهند، اما نقش کلیدی در شکل دادن الگوهای تولید یا مصرف (production or consumption patterns) جامعه ندارند. سیستم‌های اقتصادی-اجتماعی-سیاسی-صنعتی آن‌چنان ریشه‌دار و در هم تنیده هستند که فرد اغلب چاره‌ای ندارد جز آن‌که تابع شرایط حاکم بر آن‌ها باشد. این سیستم‌ها که بعضا به آن‌ها سیستم‌های سوشیوتکنیکال (socio-technical systems) می‌گویند، مجموعه درهم تنیده‌ای شامل فن‌آوری (technology)، بازار و رفتارهای کاربران (markets and users practices)، سیاست‌گذاری‌های عمومی و قوانین (public policies and regulations) و زیرساخت‌ها (infrastructures) است. هزینه‌ای که یک فرد باید برای ایجاد تغییری بسیار ناچیز در این سیستم‌ها بپردازد چنان گزاف است (گاه به قیمت طرد شدن او از سیستم و مختل شدن حیات اجتماعی وی) که معمولا افراد، حتی نخبه‌ترین و آگاه‌ترین آن‌ها ترجیح می‌دهند از قوانین کلی حاکم بر سیستم‌های موجود تبعیت کنند و به جز در مواردی محدود که بیشتر جنبه سمبولیک دارد تا تاثیرگذار خواست و اراده خود را در راستای تغییر سیستم نشان ندهند. با این‌حال نمی‌توان اهمیت خواست و اراده توده‌های مصرف کننده جامعه را نادیده گرفت. مهم‌ترین کاری که از دست یک فرد مصرف‌کننده بر می‌آید این است که با درک شرایط حاکم بر کشور و حفظ روحیه مثبت وظایفی را که در خانه یا محل کار به او محول شده با دقت و کیفیت انجام دهد و نسبت به محصولات تولید شده در ایران با ارفاق برخورد کند.

    دسته دوم: کارآفرین‌ها و سرمایه‌گذارها و صاحبان کسب و کار چگونه می‌توانند از تولید ملی حمایت کنند؟

    اگر بخواهیم از پند و اندرزهای حکیمانه‌ای مانند «سرمایه‌گذار باید غرور ملی داشته باشد و پولش را در داخل کشور سرمایه‌گذاری کند» پرهیز کنیم، متوجه می‌شویم که سرمایه‌گذار و کارآفرین هم لزوما امکان مانور زیادی ندارند. شکوفا شدن کسب و کار در بخش‌های مختلف صنعتی در درجه اول به همان چشم‌اندازهای سوشیوتکنیکال (socio-technical landscapes) مربوط می‌شود و تا وقتی آن چشم‌اندازها مناسب نباشند، بازارهای جاویژه (niche markets) و فرصت‌هایی که در زمینه‌های مختلف به وجود می‌آیند نمی‌توانند شکوفا شوند. از طرف دیگر، با توجه به دو نکته زیر، سرمایه‌گذاران و کارآفرین‌های داخلی به یک فرصت تاریخی برای راه‌اندازی یا توسعه کسب و کار در ایران مواجه هستند:

    ۱) ایران یک کشور در حال توسعه با جمعیتی بیش از ۷۰ میلیون نفر است که در زمینه‌های مختلف نیازمند خدمات و کالاهای صنعتی است.

    ۲) ایران هدف تحریم‌های فلج‌کننده مختلف قرار گرفته که واردات خدمات و کالا را دشوارتر کرده است.

    با توجه به دو نکته بالا، می‌توان حدس زد که خلاء ایجاد شده (کاهش عرضه خارجی، افزایش تقاضای داخلی) در بازارهای مختلف، منجر به ایجاد تعداد زیادی بازارهای جاویژه داخلی خواهد شد. این بازارهای جاویژه دقیقا همان منطقه‌هایی هستند که یک کارآفرین یا سرمایه‌گذار فرضی می‌تواند روی آن‌ها مانور دهد و کسب و کار خود را بر اساس نفوذ در آن‌ها شکل دهد. در نتیجه علی‌رغم وجود چشم‌اندازهای خطرناک و بحرانی موجود، نمی‌توان از این مساله غافل ماند که شرایط امروز ایران برای کارآفرین‌ها و سرمایه‌گذاران زیرک عاری از فرصت‌های طلایی نیست.

    دسته سوم: دست‌اندرکاران و سیاست‌گذاران چگونه می‌توانند از تولید ملی حمایت کنند؟

    به نوعی می‌توان گفت نقش جمعی این گروه بی‌واسطه‌تر و احتمالا تاثیرگذارتر از سایر گروه‌هاست. تصویب یک قانون جدید می‌تواند به نقطه عطفی در رشد یا رکود یک صنعت تبدیل شود. ساده است همه مشکلات ایران امروز را به گردن حاکمیت سیاسی انداختن و من نمی‌خواهم توی این چاله بیفتم. اما نمی‌توانیم چشم‌هایمان را به روی این واقعیت ببندیم که نظام سیاسی حاکم بر ایران با وجود همه دستاوردهایی که داشته، دارای مشکلات جدی‌ای مانند (۱) نخبه‌گریزی و جذب افراد بی‌کفایت و بی‌توجهی و حتی عناد با شایسته‌سالاری (۲) ضعف مدیریتی و فساد اداری در سطوح مختلف که برخورد جدی با این ضعف‌ها و فسادها را اگر نه غیرممکن که بسیار دشوار می‌کند، (۳) نداشتن نگاه بلندمدت و کلان به مفاهیمی مانند توسعه زیرساخت‌های ارتباط و تولید در کشور و اشتغال‌زایی پایا و تخصیص غیرمتناسب منابع در اموراتی که اولویت ملی پایینی دارند، (۴) نگاه تنگ‌نظرانه و بخش‌نامه‌ای به مقوله علم و دانش و تحقیقات که به علوم انسانی و اجتماعی نیز بهای اندکی می‌دهد و رشد علمی را منحصر به بخش‌های سخت مانند علوم تجربی یا فنی می‌کند، (۵) نگاه بیش از حد امنیتی و محدودکننده به شاه‌راه‌های تولید و دسترسی اطلاعات مانند انواع رسانه‌های سنتی، رسانه‌های الکترونیک و اینترنت و (۶)  محدودیت‌های اجتماعی غیرقابل توجیه و دخالت نهادهای مختلف رسمی و غیررسمی در حریم شخصی افراد که هم موجب نارضایتی داخلی می‌شود و هم جذب توریست را مشکل‌تر می‌کند و (۷) بی‌توجهی به شکاف‌های اجتماعی (قومی-نسلی-فرهنگی-اقتصادی) روزافزون موجود در کشور که بیم آن می‌رود جامعه ایرانی را چند پاره کند.

    طبعا هر حرکت جدی در راستای حمایت از تولید داخلی باید فکری هم به حال مشکلاتی که ذکر کردم بکند که کاری هم نیست که بشود توی یک‌سال انجام داد. یک ایده شاید این باشد که در سال ۱۳۹۱ اولا تلاش شود زمینه‌های اولیه برای شکل‌گیری یک نگاه دورنگر و عمیق‌تر فراهم شود. کارهایی که می‌توان انجام داد فرضا شامل: الف) ابقا یا استقرار مدیران عالی‌رتبه شایسته و قوی با اختیار عمل بالا و حمایت ویژه از سوی عالی‌ترین مقامات نظام در پست‌های کلیدی کشور و در عوض برکناری (و نه جا به جایی از پستی به مقامی دیگر!) مجموعه‌ای از مدیران ارشد فاسد و بی‌کفایت در سطوح مختلف مدیریت کلان کشور ب) آشتی با نخبگان دانشگاهی و فرهنگی در زمینه‌های مختلف علوم انسانی و مدیریت و بهره‌گیری روزافزون از نظرات این افراد در سیاست‌گذاری کلان کشور ج) تمرکز بر کمینه کردن فساد اداری و سازمانی (منظور خرده فساد نیست!) و برخورد قاطع و بی‌تبعیض با ریخت و پاش کنندگان، رانت‌خواران و قانون‌شکنان بزرگ د) بازگشایی سازمان برنامه و بودجه یا سازمانی مشابه آن با هدف سیاست‌گذاری کلان در عرصه تخصیص منابع و تدوین‌ چشم‌انداز بلند مدت و همین‌طور برنامه‌های ۵ ساله میان‌مدت در عرصه‌های مختلف اقتصادی کشور که با حمایت جدی و عزم ویژه نیز پی‌گیری و اجرا شود ه) تلاش برای کاستن شکاف‌های عمیق اجتماعی موجود که می‌تواند طیف‌های از هم فاصله گرفته اجتماعی را بیشتر به هم نزدیک کرده و انگیزه و اراده جمعی را برای تولید تقویت کند و … و … و …

    دسته چهارم: ناٰظران، تحلیل‌گران، کارشناس‌ها و الیت علمی و فرهنگی جامعه  چگونه می‌توانند از تولید ملی حمایت کنند؟

    نقش این دسته از افراد بیشتر غیرمستقیم است اما به هیچ عنوان کم اهمیت نیست. این افراد در درجه اول باید از داشتن رویکرد «اوضاع خراب است، کاری نمی‌شود کرد» پرهیز کنند و سعی کنند با حفظ روحیه مثبت به ترویج فرهنگ نخبه‌گرایی، کار درست و دقیق، نگاه بلندنظرانه و عمیق به مسايل و پرهیز از سطحی‌نگری و راه‌حل‌های کوتاه مدت در جامعه بپردازند.


     
     

    1391/1/15
  •  

    آرمان امیری
    مجمع دیوانگان

    آقای «مصطفی پورمحمدی»، رییس سازمان بازرسی کل کشور چند روز پیش در مورد پرونده اختلاس ۳ هزارمیلیارد تومانی اظهار نظر کردند: «ما هر کسی را هم بگیریم، حتی رییس‌جمهور مملکت را هم بگیریم، می‌گویید دانه درشت نیست، حتماً پشت سر این دانه درشت‌هایی باید پیدا شود». (از اینجا بخوانید) به نظر می‌رسد این اشاره به ظاهر طنز و کنایه‌آمیز ایشان حاکی از وجود نوعی «توهم» در میان مردم یا مخاطبان است که هیچ گاه نمی‌خواهند باور کنند واقعا دستگاه قضایی همتی در برپایی عدالت دارد. در واقع جناب پورمحمدی اعتقاد دارند مخاطبان دچار نوعی بیمار «دایی‌جان ناپلئونی» هستند و به هیچ وجه زیر بار نمی‌روند که بالاترین مقامات اجرایی کشور در بزرگترین پرونده فساد مالی تاریخ ایران دخالت نداشته باشند.

    در جریان همین گفت و گوی خبری، جناب پورمحمدی اظهارات دیگری هم بیان داشته‌اند. ایشان توضیح داده‌اند: «دولت کلی مقاومت می‌کرد برای اینکه اصلاً پرونده مطرح نشود»! و البته افزوده‌اند: «اینکه دولت از این گروه حمایت کرده هیچ تردیدی نیست؛ از آقای رییس‌جمهور، رییس دفترشان، وزرا و بانک‌ها»! با چنین اظهاراتی من دقیقا متوجه نمی‌شوم که انتقاد آقای پورمحمدی نسبت به «بی‌باوری» مردم به دستگاه قضایی از چه جنبه است؟ اما از شواهد برمی‌آید که شایعات و توهمات کوچه‌بازاری چندان هم بی‌راه نیست. دست کم به استناد اظهارات رییس سازمان بازرسی کل کشور در دخالت شخص محموداحمدی‌نژاد در پرونده اختلاس «هیچ تردیدی» وجود ندارد. حال آیا خیلی بی‌راه است اگر مردم گمان کنند وقتی کسی که «هیچ تردیدی» در نقش او در چنین فساد گسترده‌ای وجود ندارد، حتی برای ادای توضیح به دادگاه فراخوانده نمی‌شود، حتما «پشت سر او باید دانه‌درشت‌ترهایی» نهفته باشند؟


     
     

    1391/1/15

     

    علی لاریجانی، رئیس مجلس شورای اسلامی، پرداخت یارانه جدید از سوی دولت را «خلاف صریح قانون» دانست و ضمن هشدار نسبت به افزایش تورم بر اثر این اقدام، خبر داد که درباره اجرای گام دوم طرح هدفمندی یارانه‌ها به رهبر جمهوری اسلامی نامه نوشته‌است.
     
    به گزارش خبرگزاری‌های داخلی، رئیس مجلس که در آغاز نخستین جلسه علنی سال ۹۱ مجلس شورای اسلامی سخن می‌گفت درباره جزئیات نامه خود به آیت‌الله خامنه‌ای توضیحی ارائه نکرده‌است.
     
    دولت روز یکشنبه، ششم فروردین، اعلام کرد که مبلغ ۲۸ هزار تومان به حساب‌های مردم ریخته شده و این مبلغ «مابه‌التفاوت فاز اول و دوم» طرح هدفمندی یارانه‌ها است اما نمایندگان مجلس می‌گویند دولت با این عنوان عملا فاز دوم هدفمندی یارانه‌ها را کلید زده بدون اینکه مجلس آن را تصویب کرده باشد.
     
    رئیس مجلس امروز سه‌شنبه، ۱۵ فروردین‌ماه در اولین جلسه علنی مجلس در سال ۹۱، با انتقاد از اقدام دولت در افزایش یارانه‌ها گفت که این کار باعث ایجاد توفان تورم می‌شود.
     
    لاریجانی گفت که چنین اقدامی با شرایط کشور نیز متناسب نیست و کمکی به جلوگیری از گرانی نمی‌کند، بلکه آن را تشدید نیز می کند.
     
    به گفته آقای لاریجانی، مجلس نمی‌تواند با طرح‌های غیرکارشناسی که طوفان تورم ایجاد می‌کند، موافقت کند.
     
    این انتقادها از سوی رئیس مجلس در حالی است که محمود احمدی‌نژاد، روز ۲۴ اسفند گذشته در جلسه پاسخ به سؤالات نمایندگان مجلس اینگونه اظهار نظر کرد که «افزایش قیمت‌ها ارتباطی با اجرای طرح هدفمندی یارانه‌ها ندارد.»
     
    وی هم‌چنین در آن جلسه افزود که «به اعتراف دوست و دشمن ما در بحث هدفمندی یارانه‌ها عالی عمل کرده‌ایم.»
     
    فاز دوم هدفمند کردن یارانه‌ها که مجلس هشتم اجازه اجرای آن را به دولت نداده، به گفته وزیر نیرو احتمالا در مورد حامل‌های مختلف انرژی و آب و برق اجرا می‌شود، بدین معنی که بهای این حامل‌ها گرانتر شده و مبلغی به صورت نقدی به مردم پرداخت می‌شود.
     

     
     

    1391/1/15

    محمدرضا باهنر، نائب رئیس مجلس ایران، به حد نصاب رسیدن امضاهای طرح استیضاح وزیر تعاون، کار و رفاه اجتماعی را تایید کرد.

    به گزارش ایلنا، آقای باهنر افزوده که «اگر تا فردا توفیقی حاصل نشود، موضوع استیضاح وزیر کار را اعلام خواهیم کرد.» 

    قرار است امروز، سه شنبه، وزیر کار ایران برای پاسخگویی درباره انتصاب سعید مرتضوی به عنوان مدیرعامل صندوق تامین اجتماعی در مجلس حاضر شود.

    اگر وزیر تعاون نتواند نمایندگان را درباره این انتصاب قانع کند، طرح استیضاح او به جریان خواهد افتاد.

    نمایندگان مجلس پیشتر هشدار داده بودند که در صورت انتصاب سعید مرتضوی به عنوان مدیرعاملی صندوق تامین اجتماعی، وزیر کار را استیضاح خواهند کرد اما وزیر تعاون به این هشدارها توجهی نکرد.

    سعید مرتضوی، که یکی از افراد مرتبط با پرونده فاجعه کهریزک به شمار می رود، پس از انتخابات جنجال برانگیز ریاست جمهوری سال ۸۸ از سمت خود به عنوان دادستان تهران برکنار شد اما محمود احمدی نژاد او را به دولت خود برد.

    او پیش از انتصاب به عنوان مدیرعامل صندوق تامین اجتماعی، از سوی دولت ایران به ریاست ستاد مبارزه با قاچاق کالا منصوب شده بود.

    منبع: ایلنا

    مرتبط:

    "دولت، مرتضوی را مناسب تشخیص داده است"


     
     

    1391/1/15

    دبیر انجمن صنایع لبنی بار دیگر از احتمال افزایش قیمت محصولات لبنی تا پایان اردیبهشت ماه خبر داد.

    به گزارش ایلنا، رضا باکری دلیل این افزایش قیمت را فروش شیر با قیمت بالا‌تر از سوی دامداران عنوان کرده است.

    به گفته آقای باکری، پیش از این دامداران، هر لیتر شیر خود را با قیمت مصوب ۶۳۰ تومان به کارخانه‌های لبنی می‌فروختند اما در پایان سال گذشته این قیمت به ۷۳۰ تومان افزایش یافت و در سال جدید نیز دامداران گفته‌اند که هر لیتر شیر را به نرخ ۸۰۰ تومان خواهد فروخت.

    آقای باکری گفته است که با توجه به این افزایش قیمت، قیمت محصولات لبنی نیز تا اردیبهشت ماه، ۱۰ درصد دیگر افزایش می‌یابد. 

    قیمت محصولات لبنی در سال گذشته ۳ مرجله به صورت افزایش یافته بود: بار نخست تا ۲۸ درصد، بار دوم ۱۰ درصد و بار سوم نیز ۱۰ درصد.

    گزارش‌های عینی اما می‌گفتند که برخی از کارخانه‌های لبنی در‌‌ همان مرحله نخست تا ۷۰ درصد به قیمت بعضی از محصولات خود اضافه کرده بودند.

    منبع: ایلنا

    مرتبط:

    اعلام رسمی افزایش قیمت دوباره محصولات لبنی در ماه اخیر

    محصولات لبنی در هفته آینده دوباره گران می‌شوند


     
     

    1391/1/15

    منابع خبری در ایران گزارش دادند که سد خاتم الانبیاء در شهر راین استان کرمان به دلیل نقص فنی پیش از بهره برداری شکست.

    بر اساس این گزارش‌ها، این اتفاق در ساعت چهار صبح روز دوشنبه، ۱۴ فروردین ماه، رخ داد و سبب جاری شدن سیل در منطقه شد.

    سیدابراهیم پاریزی، بخشدار راین، گفته است که در اثر جاری شدن سیل، آب آشامیدنی و برق شش روستای در مسیر رودخانه قطع و به ۴۰ کیلومتر از راههای خاکی روستایی خسارت جدی وارد شد.

    به گفته آقای پاریزی، سیل همچنین سبب از بین رفتن ۵۰۰ اصله درخت گردو و ۲۰۰۰ اصله درخت سیاه شد و به ۵۰ هکتار اراضی زراعی نیز خسارت وارد کرد.

    آقای پاریزی ادامه داده که برآورد اولیه خسارت وارده، کمی بیش از ۱۷ میلیارد ریال بوده است.

    عملیات ساخت سد خانم الانبیاء راین از سال ۱۳۸۴ آغاز شده بود و اعتبار احداث این سد سه میلیارد و ۷۰۰ میلیون تومان بوده است.

    این سد قرار بود در سال جاری به بهره برداری برسد. 

    منبع: مهر (+ و +)


     
     

    1391/1/15

    صدای آلمان گزارش داد که گمرک این کشور در شهر بن، از ارسال محموله ۲/۵ کیلوگرمی داروی اعتراف‌گیری "تیوپنتال" به مقصد ایران جلوگیری کرده است.

    بر اساس این گزارش، اداره مرکزی گمرک آلمان اعلام کرد که این محموله درقالب پنج هزار شیشه کوچک دارویی آماده ارسال به ایران بوده است.

    اداره گمرک آلمان همچنین گفته که فروش این مادهٔ دارویی مشمول بخشنامه «مقابله با شکنجه» در آلمان می‌شود که بر اساس آن، فروش این ماده به کشورهای خارجی به مجوز ویژه اداره فدرال آلمان در امور اقتصاد و کنترل صادرات نیاز دارد.

    به گفته اداره گمرک آلمان، این مجوز برای محمولهٔ مورد نظر صادر نشده بوده است.

    بخشنامهٔ مقابله با شکنجه در آلمان، صادرات کالاهایی که برای اجرای حکم اعدام یا شکنجه مورد استفاده قرار می‌گیرند، را ممنوع یا مشروط به صدور مجوزهای ویژه می‌کند. 


    تیوپینتال یا سرم اعتراف گیری به ماده مخدری گفته می‌شود که به منظور اعتراف گرفتن از افراد به آن‌ها تزریق می‌شود.

    این ماده پس از تزریق به فرد قربانی، توان داوری و قدرت تمرکز او را تحت تاثیر قرار می‌دهد و قربانی را نسبت به تلقین‌هایی که به او می‌شود آسیب پذیر‌تر می کند.

    در بازداشت‌های گسترده پس از انتخابات جنجال برانگیز ریاست جمهوری ایران، خبرهایی در زمینه استفاده جمهوری اسلامی از داروهای اعتراف گیری منتشر شده بود.

    برخی از خانواده‌های بازداشت شدگان گفته بودند که حکومت ایران برای «درهم‌شکستن و اعتراف‌گیری از بازداشت‌شدگان» از دارو استفاده کرده است. 

    منبع: صدای آلمان


     
     

    1391/1/15

     

    حامد قدوسی
    یک لیوان چای داغ

    در جریان رکود بزرگ سال‌های ۲۰۰۷-۲۰۰۹ یکی از شاخص‌‌هایی که مردم، روزنامه‌ها، سیاست‌مداران و اقتصاددانان برای پایش وضعیت بحران استفاده می‌کردند نرخ بی‌کاری بود. یادم هست که در اوایل ۲۰۰۹ یکی از موضوعاتی که به شدت جلب توجه می‌کرد اعلان "استخدام نداریم" روی شیشه‌های یکی از بزرگ‌ترین کارفرمایان خصوصی آمریکا یعنی وال‌مارت بود. یک سال بعد شرایط عوض شده بود و اعلان "الان داریم استخدام می‌کنیم" جای‌گزین شده بود. مردم احتمالن از این مشاهدات عینی به عنوان شاخصی برای تحلیل وضعیت استفاده می‌کردند و بازتاب این تجربه روزمره را عینن در تحلیل‌ها و گزارش‌ها هم می‌دیدیم.

    نکته‌ای که این وسط قابل توجه بود عدم تطابق تحولات نرخ بی‌کاری با نرخ رشد اقتصاد بود. یعنی از سال ۲۰۱۰ به بعد بر اساس شاخص‌های رشد اقتصادی (که معیار مهم ورود وخروج از چرخه‌های تجاری است) اعلام می‌شد که کم‌کم در حال خروج از بحران هستیم ولی در همان زمان نرخ بی‌کاری هم‌چنان بالا بود و لذا می‌شد این عدم تطابق را به عنوان نشانه‌ای از خارج نشدن از بحران تلقی کرد. در این صفحه می‌توانید نمودار نرخ بی‌کاری آمریکا را ببینید. ملاحظه می‌کنید که درست قبل از رکود بزرگ نرخ بی‌‌کاری بسیار پایین و در حد نرخ طبیعی بود. درست بعد از بحران این نرخ به حدود ۱۰ درصد صعود می‌کند و کمابیش همان اطراف می‌ماند و حتی با گذشت سه سال هنوز به زیر هشت درصد نرسیده است.

    تازه این نکته را هم اضافه کنید که به اعتقاد برخی اقتصاددانان نرخ کل بی‌کاری عدد بی‌کاران را دست‌ پایین تخمین می‌زند و نمایان‌گر همه مساله نیست. بخشی از نیروی کار وقتی بی‌کار می‌شود و امیدی به بازگشت به بازار کار ندارد به کل از بازار کار خارج می‌شود و لذا جز نرخ بی‌کاری حساب نمی‌شود (چون این نرخ فقط کسانی را که فعالانه در جست و جوی کار هستند شامل می‌شود و نه کسانی که خانه‌نشین شده‌اند). مثلن کسی را فرض کنید که در مرکز آمریکا در شهر کوچکی در کارگاهی کار فنی می‌کرده و حالا کارگاه به علت واردات از چین ورشکست شده است. این فرد اگر در سن ۵۰ سالگی باشد، با تخصص فنی که بیش‌تر به کار آن کارگاه ورشکسته می‌آمد، در شرایطی که خانه‌ای هم دارد که فروشش چندان راحت نیست و هم‌سرش هم در همان منطقه کار دولتی دارد (مثال‌هایی از عواملی که جا به جایی نیروی کار به مناطق دیگر را پرهزینه می‌کند) ممکن است کلن قید جست و جو برای کار جدید را بزند و از بازار کار خارج شود.

    برگردیم به بحث اصلی. گفتیم که با برخی شاخص‌ها اقتصاد ظاهرن از بحران خارج شده ولی بی‌کاری هم‌چنان در سطح بحران باقی است. بلاخره آیا از بحران خارج شده‌ایم یا نه؟ این‌جا است که باید پیش‌فرض رشد هم‌زمان تولید ناخالص ملی و بی‌کاری را کمی عوض کرد. در شرایطی که فناوری ثابت است و نیروی کار کمابیش کیفیت یک‌سانی دارد این رابطه ممکن است برقرار باشد. مثلن شرکتی که ماشینی دارد و وقتی تقاضا بالا است دو نفر کارگر و وقتی تقاضا پایین است یک نفر کارگر در استخدام دارد چنین رفتاری را نشان می‌دهد. ولی اگر بحران هم‌زمان با تجدید ساختار و تغییرات فناوری هم‌راه باشد ممکن است فرض اولیه درست نباشد.

    حرفی که می‌زنیم تازه نیست و دو قرن قبل و از زمان ظهور ماشین نساجی گفته شده است. فناوری جدید که بیاید بهره‌وری بالا می‌رود بدون این‌که لزومن تقاضا برای نیروی کار بالا برود. این پدیده را در اقتصاد کلان Jobless Recovery می‌گویند که این‌جا می‌توانید بیش‌تر بخوانید. یک فرض (که البته یکی از فروض و توضیحات ممکن است) این است که شرکت‌ها در بحران اخیر - که فشار تولید پایین است و شرکت نیازی ندارد که از حداکثر نیروی کار موجود در بازار استفاده کند - برای این بازسازی ساختاری استفاده کرده و نیروی کار و دارایی‌های با بهره‌وری پایین‌تر را کاهش داده‌اند ولی در زمان خروج از بحران به سمت افزایش بهره‌وری نیروهای باقی‌مانده (به جای استخدام نیروی جدید) و سرمایه‌گذاری روی فناوری جدید روی آورده‌اند. لذا اقتصاد واقعن رشد تولید را تجربه کرده است بدون این‌که از عدد بی‌کاران چندان کاسته شود. طبعن این توضیحی که ازش صحبت می‌کنیم در بلندمدت صادق نیست و بلاخره در اقتصادی که موانع تولید پایین است نیروی کار مازاد فعلی با بازسازی تخصص یا جا‌به‌جایی جغرافیایی و امثال آن جذب خواهد شد ولی آن رابطه کوتاه‌مدت بین رونق و بی‌کاری برقرار نیست و نمی‌شود از روی نرخ بی‌کاری بالا لزومن نتیجه گرفت که بحران پایان نیافته است.

    البته می‌شود تعریف بحران را زیر سوال برد و گفت بی‌کاری جزوی از معیار بحران است. این نکته خارج از دامنه این نوشته است و فرض ما این بود که بحران با تغییرات تولید (و به تبع آن سرمایه‌گذاری و البته نه لزومن مصرف، چون مصرف کل در بحران‌های اخیر چندان افت نکرده است) سنجیده می‌شود.


     
     

    1391/1/15
  •  

    زن و رهایی

    برای بسیاری از ما که در ایران زندگی می کنیم شاید تنها برخوردمان با زنانی که فاحشه میخوانندشان نگاهی بوده است گذرا به او که کنار خیابان منتظر ماشین بوده است و سری به نشانه تاسف تکان دادن و رفتن، آخر در ایران نیز مانند بسیاری از کشورهای دیگر این کار غیر قانونی است و بدتر از بسیاری از کشورهای دیگر هیچ مکان مشخصی برای خریداران و فروشندگان این تجارت وجود ندارد .بانکوک اما مشهور است به تجارت سکس آن هم به قیمتی بسیار ارزان.شبها در شهر که قدم بزنی- به ویژه خیابانهای توریستی- به راحتی جلوه های این امر را می بینی.دکه هایی که در کنار خیابان بدون هیچ پوششی ابزار سکس می فروشند ؛مردانی که هم راننده تاکسی هستند و هم عکسهایی از زنان لخت در دست دارند تا به مشتریان معرفی کنند ،دختر بسیار جوانی که دست در دست پیرمردی اروپایی به سمت تاکسی می رود ...همه و همه اگر فقط بدانی که به کجا آمده ای به راحتی معروفیت بانکوک را به رخت می کشاند.
     
    در این میان اما وقتی به رستورانی میروی تا شام بخوری در یک نگاه گذرا میبنی که چند میز توسط زنانی اشغال شده است که در حال سیگار کشیدن و یا غذا خوردن و نوشیدن مشروب منتظر مشتری هستند و مردانی که در خیابان قدم میزنند و با نگاهی گرسنه به دنبال انتخاب هستند و در این میان گاهی بر سر میزی می نشیند و اگر تواق حاصل نشد به جای دیگری می روند.تشخیص این زنان خیلی سخت نیست ؛عمدتا آرایش به شدت غلیظی دارند که با لباسهای کوتاه و یا یقه های باز همراه است.
     
    در خیابانی که به خیابان عربی معروف است و پر از انواع رستورانهای عربی است زنانی را میبینی که با حجاب کامل عربی در حال کشیدن قلیان منتظر مشتریانشان هستند؛گویا مسلمانان حتی فاحشه با حجاب را بیشتر می پسندند.
     
    در این میان حتی از زنانی هم که کارشان چیز دیگری است گویی توقع میرود تا پاسخگو باشند ؛زنان این شهر را بسیاری فقط به دید فاحشه می نگرند.به ویژه اکثریت مردان ایرانی و عرب که اصولا هر زنی را فقط از دید جنسی می نگرند از تمییز میان این زنان و زنان دیگران ناتوانند و یا شاید ترجیح میدهند همه زنان را در خدمت خود ببینند.
    اما بودن در میان این زنان؛نشستن در کنارشان،اطلاع از قیمتهای بسیار اندکی که بابت خدماتشان می گیرند همه و همه برای من دردآور بود؛هوای شهر را برایم تنگ میکرد و بغض را مهمان گلویم.نگاه تمام این زنان سرشار از اندوه بود و نگاه مردان آنسوی خیابان همگی پر از هیجان و شادی. باید زن باشی تا این نگاه پر از درد را بشناسی و لمس کنی و از تمام مردمان دنیایت متنفر شوی.
     
     پی نوشت: سالی که گذشت سال سختی برای بسیاری از هموطنانم بود.برای من هم سال گذشته همراه بود با بسیاری اتفاقات غم انگیز و شادی آور که شاید هجوم تمام آنها در یکسال کمی زیادتر از توانم بود.اما گذشت و سال جدید پیش روی ماست.سالی که همه با امید به بهتر بودنش آغاز کردیم و من امیدوارم روزهای آینده بهترینها را برای همه مردم کشورم به ارمغان بیاورد.سال نو مبارک.
     
    * تیتر از سی‌میل

     


    شما این خبرنامه را به این دلیل دریافت می کنید که ایمیل شما پس از تایید وارد لیست دریافت کنندگان شده است. برای لغو عضویت از این خبرنامه به این لینک مراجعه کنید یا به 30mail-unsubscribe@sabznameh.com ایمیل بزنید. با فرستادن این خبرنامه به دوستان خود آنها را تشویق کنید که عضو این خبرنامه شوند. برای عضویت در این خبرنامه کافی است که به 30mail@sabznameh.com ایمیل بزنید. برای دریافت لیست کامل خبرنامه های سبزنامه به help@sabznameh.com ایمیل بزنید.

    هیچ نظری موجود نیست:

    ارسال یک نظر

    خبرهاي گذشته