خبر / رادیو کوچه
دفتر آیتاله هاشمی رفسنجانی، رییس مجمع تشخیص مصلحت نظام، روز پنجشنبه 5 ژانویه، با صدور بیانیهای وابستگی آیتاله هاشمی به احزاب و جناحهای سیاسی به خصوص در آستانه انتخابات مجلس شورای اسلامی، را القائات بیپایه و اساس خواند.
به گزارش منابع خبری ایران، دفتر آیتاله هاشمی رفسنجانی با صدور بیانیهای اخبار منتشره درباره دخالت رییس مجمع تشخیص مصلحت نظام در آرایش سیاسی گروهها و جناحهای سیاسی را رد کرد.
در این بیانیه آمده است: «در پی اشاعه القائات بیپایه و اساس در برخی رسانههای گروهی مبنی بر دخالت آیتاله هاشمی رفسنجانی در آرایش سیاسی گروهها و جناحهای مختلف در انتخابات از جمله انتخابات مجلس شورای اسلامی که عمدن و عمدتن با اغراض و اهداف سیاسی طیفی خاص دنبال میشود و نمونه اخیر آن را در بخش خبری 20:30 رسانه ملی شاهد بودیم، همانگونه که ایشان در سخنرانیها و اظهاراتشان بارها بیان کردهاند بدینوسیله، برای چندمین بار تاکید میگردد که ایشان شخصیتی فراجناحی داشته و به هیچ حزب و جناح سیاسی وابسته نبوده و نیستند و در انتخابات اخیر مجلس شورای اسلامی نیز نفین و اثباتن در مورد کاندیداهای هیچ حزب، گروه و جناح خاصی اظهارنظری نکرده و نخواهند کرد.»
دفتر رییس مجمع تشخیص مصلحت نظام در ادامه تاکید کرده است: «اینکه برخی رسانهها به رغم مخالفت ایشان، به عمد سعی و اصرار دارند ایشان را به حزب یا جناح خاصی در انتخابات منتسب کنند، ریشه در اهداف و اغراض سیاسی شناختهشده پشت پردهای دارد که قابل تامل و توجه است.»
این در حالی است که در روزهای اخیر فشار داخلی بر خانواده آیتاله هاشمی رفسنجانی، افزایش یافته است. روز سهشنبه، از سوی مراجع قضایی، فائزه هاشمی با صدور حکمی به 6 ماه حبس تعزیری و 5 سال محرومیت از فعالیتهای سیاسی و اجتماعی محکوم شده است.
همچنین گذرنامه مهدی هاشمی دیگر فرزند آیتاله هاشمی رفسنجانی، و خانواده همراه در فرودگاه امام خمینی از سوی ماموران توقیف شد.
بیشتر بخوانید:
«مصادره گذرنامه خانواده مهدی هاشمی در فرودگاه»
«اعلام حکم دادگاه فائزه هاشمی تا پایان هفته جاری» (اخبار مرتبط با انتخابات)
مهشب تاجیک/ رادیو کوچه
تاثیر چیست….نگاه، نوع نگاه و زاویهی دید…آیا این کلمات تاثیری در کل یک زندگی خواهند داشت؟…آیا تنها واژههایی هستند که برای بیان به کار میبریم و یا عمقی دارند که با هم یک کل را تشکیل دهند که نگاه و زاویه و تاثیر یک خوانش از یک زندگی را ارایه میدهند؟ بدون تردید همهی ما به این مسئله واقفیم که نوع نگاه هر انسانی به زندگی در شرایط متفاوت تغییر میکند و یا محیط و امکانات و قابلیتهای زندگیاش، یک زاویهی دید مختص به هر کس را بهوجود میآورد. برای این نوع نگاه به زندگی کلمات زیادی هم بهوجود آمده و کاربرد دارد. مانند عینک بدبینی، نگاه مثبت، دید خاکستری…پرسش اینجاست که افکار ماست که نگاه ما را بهوجود میآورد و یا بالعکس نگاه ماست که افکار ما را به یک سمت و سوی خاص هدایت میکند؟
رشد افکار هر قدر دشوارتر و طویلتر باشد، ریشه و عمق بیشتری در زندگی انسان پیدا میکند و مقاومت در برابرشان هرقدر شدیدتر باشد، آنها را مستحکمتر مینماید. سرنوشت و سرگذشت همهی افکار سرشتی یکسان دارد. برای افکار انسانی هرگز مرگ ناگهانی وجود ندارد، زیرا فکر بهطور طبیعی به وجود میآید و بهطور طبیعی نیز از میان میرود و هیچ نیروی فیزیکی یا غیرواقعی نمیتواند از طریق اعمال خشونت مانع رشد آن شود.
افراد در برخورد با تاثیرات زندگی و نوع نگاه دستههای مختلفی هستند. ممکن است حتا تعریف آنها از واقعیت متفاوت باشد و به دنبال ظهور شرایط تاثیر آن را مقدم بشمرند و مابقی مسایل را منحط تلقی نمایند و آن را فاقد اصالت بشمرند. ولی واقعیت این است که به جز مسایل فردی بسیاری دیگر از مسایل مانند، مسایل تاریخی و فرهنگی و دینی بر نوع نگاه ما در زندگی تاثیر میگذارند و خط مشی ما را در زندگی جهت میدهند. بسیاری از افراد در ذات خود به همه چیز خوشبین هستند، و معتقدند که همهچیز اگر که صلاح باشد، درست خواهد شد. این نوع نگرش با نگرش افراد مذهبی که گرایشاتشان آنها را به سمت تقدیر میبرد همسانی بیشتری دارد. افرادی ممکن است باورهای مذهبی نداشته باشند ولی به مسئله تقدیر معتقد باشند. شانش، بدشانسی، اقبال خوب و بد همه در زمرهی همین نگرشها قرار میگیرد. گروهی از افراد همه همهچیز را سیاه و ناشدنی میبینند و به این معتقدند که همه چیز در زندگی یک خرابکاری عظیم است و با اصل و بنیاد آن مشکل دارند.
واقعیت این است که با هر دیدگاهی که باشی، همه چیز پیوسته در تغییر است. هیچ چیز، حتا در عالم پدیدارها نیز، معین و ثابت نیست. بنابراین نوع نگاه ما به زندگی نیز شامل این تغییرات خواهد شد. نگاه و نگرش و تاثیر آن را بر زندگی میتوان با تربیت افکار هدایت کرد. ممکن است به دلیل شرایط خاص روحی، کاری، موقعیتی حتا یک دشت پر از شقایق هم به چشم زیبا نیاید، و در آن لحظههای خاص چنان افکار در احاطهی معضلی باشد که به هیچ عنوان دشت، غروب آفتاب و دریای آرام دیده نشود. ولی باید این واقعیت را پذیرفت که زندگی، در حرکت و جابهجایی است، میتوان غروب خورشید را ندید، ولی اگر ندیدی یک غروب زیبا را از دست دادی، و مشکلات نفسگیر همچنان پابرجا است و از همه مهمتر اینکه این روند همیشگی است، پس بنابراین شاید انسان فرصت زیادی برای لذت بردن نداشته باشد.
دلزدگی انسان ناخرسند که ناچار است از دستاوردهای فکری دیگران زندگی کند، چندان است که نگاه او را برابر زندگی با ناخوشایندی روحی همیشگی همراه میکند. ناخرسندی که سبب رخوت و دلزدگی میشود. حال آنکه آگاهی و خردورزی، تلاش، مبارزه، نواندیشی و خلاقیت به بار میآورد. انسان آگاه به لحظههای یک زندگی متوجه است که آنچه وی آنها حقایق جهانی بیچون و چرا پنداشته، در واقع برداشتهای شخصی او از اوضاع بوده است، پس وی مدام پیشفرضهای خود را بازنگری میکند تا به یک هماهنگی درونی و پویا برسد. او هرگز فراموش نمیکند که کیست و چه ارزشهایی ارزشهای واقعی اوست.
یادگیری مدیریت نگرش و نگاه و تربیت افکار، باعث افزایش اعتماد به نفس افراد خواهد شد. این درحالی است که این مسئله میتواند به عنوان یک مهارت در جامعهای که مشکلات عمدهای را داراست، آموزش داده شود. تفکر تربیت شده به زندگی، مسیرهای پذیرش را برای افراد مهیا میکند به نحوی که آنان همانند یک انسان سالم در جامعهای حتا پر تنش زندگی خواهند کرد. یعنی در واقع با تربیت نگاه به زندگی افراد یاد میگیرند چگونه تصمیمگیری کنند و تفکر خلاق و انتقادی داشته باشند، چگونه احساس خوشبختی را در خود افزایش دهند و از همه مهمتر چگونه این مسئله را بپذیرند که با نگاهی به آینده، حال را زندگی کنند. اگر در یک جامعهی ناسالم از نظر روابط اجتماعی، تا لایههای زیرین آن نهادهای مخرب زندگی کنی، هر روز منتظر یک روز خوب هستی، سالها میگذرد و روزهای واقعی و خوب در واقع از دست میرود و شاید آن روز خاص ایدهآل هرگز نیاید تا زندگی از آن لحظه شروع شود، در واقع آن شروع خاص نزدیکی به لحظههای پایان است.
شماره دوم مجله کوچه منتشر شد. این نشریه از طریق پیدیاف با دو کیفیت برای سرعت اینترنت پایین و بالا و همچنین کتابخانه الکترونیکی در دسترس کاربران قرار میگیرد.
فایل پیدیاف قابل دانلود برای سرعت بالا
فایل پیدیاف قابل دانلود برای سرعت پایین
لینک به کتابخانه نشریه یک
کمپین بینالمللی حقوق بشر در ایران، از طریق برخی منابع در دستگاه قضایی جمهوری اسلامی و همچنین فعالانی که در زندانهای ایران محبوس بوده و هستند اقدام به انتشار اسامی چند تن از زندانیانی کرده که با اتهامهای از جمله قاچاق مواد مخدر به اعدام محکوم و حکمشان اجرا شده است.
به گزارش کمپین بینالمللی حقوق بشر در ایران، این اعدامهای بهصورت «مخفیانه» در دو سال اخیر و بیشتر در زندان وکیلآباد مشهد صورت گرفته است. هر چند در گزارش کمپین به دیگر زندانها از جمله زندانهای بیرجند، قزلحصار کرج، کارون اهواز، تایباد، ارومیه و قم نیز اشاره شده است.
این گزارش که با تلاش کمپین بینالمللی حقوق بشر، شیرین عبادی فعال حقوق بشر و برنده جایزه صلح نوبل و برخی از فعالان سیاسی از جمله احمد قابل و هاشم خواستار تهیه شده است.
در بخشی از این گزارش آمده است: «نتیجه مشاهدات و بررسی شاهدان محلی و فعالان حقوق بشر در مشهد که در اختیار کمپین قرار داده شده نشان میدهد که از ابتدای تابستان سال ۱۳۸۸ تا پایان تابستان سال ۱۳۹۰، زندان وکیل آباد مشهد حداقل ۳۵ بار اقدام به اعدامهای دستهجمعی مخفیانهای کرده است که خبر اجرای احکام اعدام و نام و مشخصات این زندانیان که اکثر آنها دارای اتهامهای مربوط به مواد مخدر بودهاند، در گزارشهای رسمی زندان و دستگاه قضایی کشور اعلام نشده است. به جز زندان وکیل آباد مشهد، شواهدی دال بر وجود اعدامهای اعلام نشده مشابه در رابطه با متهمان مربوط به جرایم مواد مخدری در دیگر زندانهای ایران وجود دارد. محور اصلی این گزارش مربوط به اعدامهای مخفیانه در زندان وکیل آباد مشهد است، با این حال در انتهای گزارش شواهدی از وجود اعدامهای اعلام نشده در زندانهای بیرجند، قزلحصار کرج، کارون اهواز، تایباد، ارومیه و قم آورده شده است.»
همچنین در بخش دیگری اشاره شد: «منابع خبری موثق در سیستم قضایی استان خراسان رضوی و همچنین زندان وکیل آباد توانستهاند نام و مشخصات دستکم ۱۰۲ فرد اعدام شده را از طریق منابع موثق محلی در اختیار کمپین بینالمللی حقوق بشر در ایران قرار دادهاند.»
هاشم خواستار که نماینده معلمان در کانون صنفی فرهنگیان خراسان است، در نامهای گفته است که «در تاریخ ۱۹ مرداد ماه ۸۹، ۶۳ زندانی در این زندان (وکیل آباد مشهد) اعدام شدند.»
اگر چه در گزارشی که روز ۱۴ مارس توسط دبیر کل سازمان ملل در جریان اجلاس شورای حقوق بشر سازمان ملل مطرح شد، آمده بود که مقامات قوه قضاییه جمهوری اسلامی در پاسخ به سوال کارکنان کمیساریای عالی حقوق بشر انجام ۶۰ اعدام را در این زندان مورد تایید قرار دادهاند.
احمد قابل، مجتهد، پژوهشگر دینی و زندانی سیاسی که اول بار در ۲۹ آذرماه سال ۸۸ و باردیگر در ۲۳ شهریور ۸۹ بازداشت و مدت ۱۰۲ روز در زندان بود، در دادنامهای که پس از آزادی با عنوان «پس از هشت ماه» نوشت و منتشر کرد به شرح برخی از اعدامهای دستهجمعی در زندان وکیل آباد پرداخته است.
آقای قابل همچنین اضافه کرده است که «در طول سه ماه از زمان حضور ایشان در زندان وکیل آباد ۵۶ نفر اعدام شدند که بخشی از این اعدامها در روز اول ورود ایشان به زندان بود.» به گفته آقای قابل در مدت اقامت ایشان در این زندان هر دو هفته یک بار حداقل ده نفر اعدام میشدند.
بهنام / رادیو کوچه
behnam@koochehmail.com
«اعتراف به خیانت پس از 60 سال»
یک پیرمرد 99 ساله ایتالیایی پس از برملا شدن خیانت همسر 96 سالهاش تصمیم گرفت او را طلاق دهد و به زندگی مشترک خود پایان دهد.
به گزارش اوکی، «آنتونیو» به شکل تصادفی در حالی که مشغول خواندن نامههای قدیمی خود و همسرش بود ناگهان چشمش به نامهای افتاد که متعلق به 60 سال پیش بود.
پیرمرد ایتالیایی پس از خواندن این نامه قدیمی، دریافت همسر 96 سالهاش که «روسا» نام دارد، در دهه 1940 میلادی، با فردی دیگر در ارتباط بوده و برای او نامههای عاشقانه مینوشت.
پس از آن وی مسئله را با روسا همسر خود در میان گذاشت، روسا ضمن اعتراف به داشتن معشوق در دهه 1940 میلادی از آنتونیو خواست که این مسئله را فراموش کند.
بر اساس این گزارش و به نقل از وکیل آنتونیو، این مرد کهنسال پس از یقین پیدا کردن نسبت به خیانت همسرش، به دادگاه رفت و درخواست طلاق داد.
پیرمرد ایتالیایی دلیل درخواست جدایی از روسا را خیانت به وی در60 سال پیش دانسته است و قاضی نیز پس از شنیدن این توضیح، حکم جدایی را صادر کرد.
گفتنی است ثمره ازدواج 75 ساله این دو کهنسال ایتالیایی 5 فرزند و چندین نوه و نتیجه بوده است.
……………………………………………………….
«چه شود بار نوشیدنی اسلامی در سال جدید میلادی»
«فرانک ریبری» بازیکن فرانسوی و مسلمان بایرن مونیخ آلمان به همراه «وهیبه» همسر الجزایری خود یک بار بدون مشروبات الکلی افتتاح کردند.
ریبری در شهر محل تولدش «بولون» فرانسه این بار را افتتاح کرده است.
بر اساس این گزارش ریبری در این بار مشروباتی همچون آبجو گازدار و نوشیدنیهای بدون الکل تقدیم مشتریان خود میکند.
همچنین وی اعلام کرده است برای کمک به معتادان الکلی بار مشابهی برای ترک اعتیاد آنها باز خواهد کرد.
بازیکن مسلمان بایرن مونیخ آلمان همچنین در پی ایجاد فضایی مناسب برای مسلمانان شهر خود است تا با جمع شدن در آن مکان، خود را از مشروبات الکلی دور نگه دارند.
ریبری درباره طرح خود گفته است میخواهد مفهوم خاصی از «بار» ارایه کند.
وی برای طرح خود نام «O’Shahiz» انتخاب کرده است. این نام ترکیبی از نام دو دخترش «شاهیناز» و «حیزیه» است.
……………………………………………………….
«نامزدی جاستین تیمبرلیک و جسیکا بیل»
«جاستین تیمبرلیک» در آینده نزدیک با «جسیکا بیل» نامزد میکند.
جاستین تیمبرلیک برنده شش جایزه «گرمی» بلخره پس از هفتهها و ماهها با جسیکا بودن تصمیم گرفت که با وی نامزد کند.
این دو که پس از مدتی جدایی دوباره با هم در انظار عمومی حاضر شده بودند و پس از آن به یک کمپ زمستانی رفته و تعطیلات کریسمس را در آنجا گذراندند پس از سال نو میلادی اعلام کردند که میخواهند با هم نامزد کنند.
جسیکا در این مورد گفت: «من میخواهم که با جاستین باشم و دیگر نمیتوانم بدون او زندگی کنم.»
این در حالی است که جاستین هم چنین نظری دارد.
اما تاکنون زمان دقیقی برای برگزاری مراسم نامزدی اعلام نکردند.
……………………………………………………….
«سرقت همسران و دوستپسر دیگران، اتهام جدید کارداشیان»
«کیم کارداشیان» پس از اینکه به گول زدن «رگی بوش» خواننده آمریکایی متهم شد حالا «امبر رز» اعلام کرده که کیم کارش متهم به تخریب دوستان خوب و گول زدن دوستپسرها و یا همسران دیگران است.
امبر رز مدل آمریکایی اعلام کرد که وی چند وقت پیش نیز دوست پسر او را به نام «کنی وست» را نیز از راه به در کرده بود و برای اینکار چندین بار برای کنی عکسهای خودش را ارسال کرده و هر بار که امبر برای او پیام میفرستاده که از اینکار جلوگیری کند کیم به حرفهایش توجهی نداشته است.
امبر در ادامه اضافه کرد: «الان که من با کسی دیگر نامزد کردم بسیار از کیم ممنونم که از طریق او توانستم به درون پلید کنی پی ببرم و الان از زندگی خودم با نامزدم «ویز خلیفه» خواننده رپ خوشحالم.»
امبر در پایان گفت که «کریس همفریز» هم این مسایل را متوجه شد که خواست از کیم جدا شود.
……………………………………………………….
«جنیفر لوپز حالا سکسیتر شده است»
«جنیفر لوپز» و «کسپر اسمارت» اینبار در تعطیلات به «میامی» رفته و در یک شب که تا 3 صبح به یک کلوپ شبانه رفته بودند حسابی از خجالت خودشون و دیگران درآمدند و هر مدل رقص و دیدهبوسی که همه به ذهنشان خطور میکند انجام شد.
این دو که از چندی پیش شایعه باهم بودنشان در محافل عمومی پیچیده بود اینبار به صورت جدی و بدون هیچ واهمهای با هم در میامی یک هفته را گذراندند.
این در حالی است که «مارک آنتونی» که جیلو را تهدید کرده بود که در صورت ادامه رابطه با کسپر حضانت بچهها را از وی خواهد گرفت اما بهنظر میرسد که جیلو به هیچوجه به این تهدیدها اهمیتی نداده و حتا یکی از نزدیکان گفته که جیلو بیش از پیش سکسی شده است.
……………………………………………………….
«برتنی اسپیرز: عروسی باید ساده و کمجمعیت باشه»
پس از برگزاری نامزدی بریتنی اسپیرز و جیسون تراویک، یکی از نزدیکان این دو از برنامهریزی بریتنی برای مراسم ازدواج این دو خبر داده است.
وی در ادامه افزود: «نکته قابل توجه این است که هر دو موافقت کردند که یک مراسم ساده و بدون هیاهو را برنامهریزی کنند و مانند دو مراسم ازدواج پیشین این دو نباشد.»
یک منبع پاپاراتزی اعلام کرد که بریتنی تمایل دارد که لباس عروسی سنتی از جنوب آمریکا را امتحان کند با غذایی ساده در مراسم و حضور اقوام نزدیک و بچهها.
……………………………………………………….
خبر خطی:
1. «تیلور کینی» و «لیدی گاگا» رابطه خود را عمومی کردند.
2. «کیتی پری» و «راسل برند» پس از یک دعوای حسابی قصد دارند از یکدیگر جدا شوند.
3. «کیم کارداشیان» به عنوان چهره مشهور سال 2011 انتخاب شد.
4. «مایکل جردن»، بسکتبالیست معروف آمریکایی پس از سه سال اعلام کرد که میخواهد با «ایوتو پریتو» ازدواج کند.
5. «دیوید بکام»، بازیکن فوتبال بریتانیایی، در روزهای اخیر با لباس زیرمردانه «اچ اند ام» قرارداد بست و پس از آن نخستین تصویر خود را منتشر کرد.
خبر / رادیو کوچه
بر اثر وقوع چند انفجار در عراق در روز پنجشنبه، 5 ژانویه، دستکم 60 تن کشته و بیش از 100 نفر دیگر زخمی شدهاند.
به گزارش الجزیره، اکثر این انفجارها، توسط بمبهای کنار جادهای روی داده است.
در انفجاری که بعدازظهر پنجشنبه، در نصیریه روی داد 36 تن کشته و 72 نفر زخمی شدند.
در یکی از این انفجارهایی که صبح امروز نیز در شهرک صدر، از نقاط عمده شیعهنشین بغداد روی داد، 9 کارگر کشته و 25 نفر دیگر زخمی شدند.
در کاظمیه دیگر محله شیعهنشین بغداد نیز 15 تن کشته و بیش از 41 نفر زخمی شدند.
یک گروه شبهنظامی القاعده نیز مسوولیت این انفجارها را برعهده گرفته است.
این در حالی است که این انفجارها، پس از انفجارهای 22 دسامبر، بیشترین تعداد کشته و زخمی را برجای گذاشته است.
در انفجارهای 22 دسامبر دستکم 60 تن کشته شدند.
پس از خروج نظامیان آمریکایی از عراق در اواخر ماه دسامبر، این کشور شاهد بمبگذاریهای متعددی بوده که تلفات سنگینی هم برجای گذاشته است.
بیشتر بخوانید:
«کشتار غیرنظامیان در عراق کاهش نیافته است»
اکبر ترشیزاد/ رادیو کوچه
برنامه را با خبرهای کوتاه آغاز میکنیم. جریان پناهندگی جودوکار ملیپوش ایران دوباره بر سر زبانها افتاده است. «وحید سرلک» که دو سال قبل از کشور آلمان درخواست پناهندگی کرده است در واکنش به تقاضای برخی از مقامات ورزش ایران برای بازگشت او به کشور به خبرنگاران گفته است که «با توجه به شرایط موجود در ایران» به هیچ وجه قصد بازگشت ندارد.»
او هم اکنون در این کشور ضمن حضور در لیگ جودو، به مربیگری نیز میپردازد.
—————————————————————
پس از مثبت اعلام شدن آزمایش دوپینگ «محسن بیاتینیا» در شهر «کلن» آلمان، نتیجه آزمایش به ایران رسید و حالا او باید به مدت یکسال از میادین فوتبال به دور باشد. محرومیت این بازیکن از تاریخ هفتم دی ماه 1390 آغاز شده است. نکته مهم در محرومیت «بیاتینیا» این است که این بازیکن از مادههای مکملی استفاده کرده که طبق قوانین دوپینگ، فقط توبیخ کتبی دارد ولی چون او پیش از این هم در این مورد بیاحتیاطی کرده بود حالا محرومیت سنگینی برایش در نظر گرفته شده است.
—————————————————————
«محمدرضا خلعتبری» پس از پیوستن به تیم فوتبال «الوصل» بازی کردن زیر نظر «دیه گومارادونا» را افتخار بزرگی برشمرد. «خلعتبری» با انعقاد قراردادی شش ماهه از تیم فوتبال «الغرافه» به «الوصلامارات» پیوست.
—————————————————————
سایت «فوتسالپلانت» نامزدهای دریافت بهترین بازیکن سال 2011 را اعلام کرد که «محمد کشاورز» ملیپوش تیم فوتسال «گیتیپسند» اصفهان به عنوان یکی از بازیکنان برتر انتخاب شده است. در کنار «کشاورز»، «فالکائو» و «ویلده» بازیکنان برزیلی، «کوگوره» ژاپنی و «مارتینهو»ی ایتالیایی نیز در میان منتخبین هستند. گفتنی است که چندی پیش «کشاورز» به عنوان بهترین بازیکن سال 2011 آسیا انتخاب شد.
—————————————————————
مسوولان فدراسیون فوتبال «هند» در دعوتنامهاى از «على دایى» براى حضور در تیم منتخب ستارگان جهان دعوت به عمل آوردند. به مناسبت جشن صد سالگى فوتبال «هند»، فدراسیون فوتبال این کشور در نظر دارد در تاریخ سوم بهمن ماه سال جارى دیدارى بین منتخب ستارگان جهان و ستارگان «هند» برگزار کند. در این بازی «دایی» با ستارگانی همچون «پله»، «رونالدو» و «مالدینی» همبازی خواهد بود.
—————————————————————
و اما یک خبر دیگر دربارهی «علی دایی». در پی اظهارات مجدد «محمد مایلیکهن» دربارهی «دایی» وکیل «دایی» تاکید کرد که در هفته جاری از «مایلی کهن» به طور رسمی شکایت خواهد کرد و گفته است که این بار به هیچ وجه از شکایت خود منصرف نخواهد شد. گفتههای «مایلیکهن» این بار اما رنگ و بوی نژادپرستانه به خود گرفته بود. او در سخنانش به «دایی» طعنه زده بود که 30 سال پیشتر از او به شهر آمده است. «دایی» در واکنش به این اظهارات گفته است که «مایلیکهن» متاسفانه به شخصیت میلیونها نفر روستایی توهین کرده است و باید پاسخگوی حرفهایش باشد. با توجه به حمایت «مایلیکهن» از «محمود احمدینژاد» در انتخابات گذشته ریاست جمهوری، او تا چند ماه گذشته با حمایتهای مشهود تیم «احمدینژاد» میتوانست هرگونه تهمتی را میخواهد به دیگران بزند و از دست قانون بگریزد اما با توجه به کاهش حمایت کنونی رهبر و دیگر سران قوا از «محمود احمدینژاد» بعید است که این بار قوهی قضاییه به پشتیبانیاش از «مایلی» ادامه دهد.
—————————————————————
هفتهی گذشته و بر اساس دستورالعملی عجیب و غریب اعلام شد که از این پس هر گونه فعالیت بانوان در رشتههای رینگی از جمله «کیکبوکسینگ» و «مویتای» ممنوع است و فدراسیونهایی که این رشتهها را تحت پوشش دارند میبایست آنرا اجرا کنند. «مرضیه اکبرآبادی» معاونت ورزش بانوان در وزارت ورزش و جوانان با تایید این خبر گفته است که: «از میان رشتههای رینگی تنها این دو رشته در ایران فعال بودند که بر اساس بررسیهای انجام شده و به علت خشونتی که در این رشتههاست و خطری که برای سلامتی بانوان به جهت آن که مادران آینده خواهند بود ایجاد میشود و همچنین نحوهی برگزاری مسابقات، بافت رینگ و تماشاچیان، برنامههایی که قبل و بعد از مسابقات انجام میشود و در کل فرهنگ غالب بر این نوع رشتهها و مسابقات آنها که مغایر با فرهنگاسلامی است، باعث اتخاذ چنین تصمیمی شد.»
—————————————————————
بالاخره مسابقات فوتبال لیگ برتر باشگاههای کشور پس از پشت سرگذاشتن یک تعطیلات 17 روزه، نیمفصل دوم کار خود را از امروز آغاز میکند. بدون شک مهمترین دیدار امروز بازی «پرسپولیس» با سرمربیگری «مصطفی دنیزلی» در برابر «ملوان» بندرانزلی است. مهمترین اتفاق تعطیلات نیمفصل بدون شک بازگشت «دنیزلی» به فوتبال ایران است که وداع ناگهانی «فرهاد مجیدی» از «استقلال» را تحت تاثیر خود قرار داد. آبیپوشان در نیمفصل دوم بدون کاپیتان خود به میدان میروند و از سوی دیگر «پرسپولیسیها» خوشحال هستند که «مهدویکیا» را در اردوی خود دارند.
—————————————————————
در نیم فصلی که مشکلات و کاستیهای مالی حرف اول بود، جابهجاییهای خاصی در تیمها به وجود نیامد. «داماش» در نیم فصل فقط «مهدویکیا» را از دست نداد، بلکه «ابراهیم قاسمپور» نیز روی نیمکت سرمربیگری این تیم جای خود را به «مهدی تارتار» داد و با شهر باران وداع کرد، او که خود در نیمه راه نیمفصل اول جانشین «مهدی دینورزاده» در این تیم شده بود.
—————————————————————
«مجتبی محرمی» در مصاحبه با کانون هواداران «پرسپولیس» از مشکلات و هزینههای سرسامآور بیماریاش گفته است. ستارهی دهه 70 فوتبال ایران که چند سال پیش توانست از دام اعتیاد بگریزد متاسفانه اکنون وضعیت جسمی مناسبی ندارد. او میگوید: «حالم خوب نیست. همین حالا هم پنجرهها را باز گذاشتم تا شاید هوای تازه بخورم. آخه امروز بارون اومده و هوا کمی پاکه. چند هفتهست که حالم بد شده، رفتم بیمارستان، مدام سرفه میکردم. گفتن ریههات مشکل پیدا کرده اما الان اوضاع بدتر شده و زده به قلبم. کلی آزمایش انجام دادم. دکترا میگن هوای تهران آلودست، واست مثله سمه. فکر میکنم دیگه دارم میرم. خیلی طولانی نیست بودنم. ما دیگه داریم رفتنی میشیم.»
او سپس درباره تامین هزینههای درمانش گفته است که خیلی از قدیمیها و برخی بازیکنان کمکش کردهاند. او با وجود آنکه گفته است آنهایی که کمکش میکنند از او خواستهاند تا نامی از آنها به میان نیاید اما اضافه کرده است که «علی دایی» و «وحید هاشمیان» احوالپرس او هستند اما، تمام هزینههایش را «علی کریمی» پرداخته است.
—————————————————————
بالاخره جنجالها و افشاگریهای «عادل فردوسیپور» سبب شد که شماری از حکومتیها به بهانههای مختلف سراغ او بیایند. روزنامهی «وطنامروز» با نوشتن مقالهای تند و توهینآمیز دست به تخریب «فردوسیپور» زده و نوشته است که او به لحاظ عقیدتی آدم سالمی نیست و با تخریب مدیران نظام آب به آسیاب دشمن میریزد. «وطنامروز» «عادل» را یک دلال تمام عیار خوانده است که با برنامهاش به تیمها برای آوردن و بردن مربیان خط میدهد. این روزنامه نوشته است: «جوسازیهای مجری برنامهی نود و باند رسانهای وی در رسانههای ورزشی کشور سبب حمله به همه دستگاه ورزش و حتا دولت با انتشار دروغهای بزرگ شده است. نتیجهی این اقدام، سواستفاده ضدانقلاب از این جریان و ایجاد کمپینهایی در حمایت از «فردوسیپور» از سوی عوامل ضدانقلاب بود که البته با مدیریت خوب مسوولان صدا و سیما متوقف شد.» نویسندهی این مقاله البته کسی نیست به جز «محمد آخوندی» که در مقطعی عضو هیت مدیرهی «پرسپولیس» بود. «آخوندی» با وجود هزینههای فراوانی که در این تیم کرد، مفتضحانهترین نتایج ممکن را کسب کرد و بعد از فشار زیاد هواداران «پرسپولیس» و افشاگریهای «فردوسیپور» او و همکارانش از این تیم اخراج شدند.
خبر / رادیو کوچه
صبح روز پنجشنبه، رسانهها اعلام کردند طالبان پاکستانی پانزده نظامی این کشور را که حدود دو هفته پیش در حمله شبانه به یک پایگاه متعلق به واحد شبه نظامی پلیس مرزی در نزدیکی مرز با افغانستان ربوده بودند به قتل رساندهاند.
به گزارش الجزیره، مقامات محلی یافتن اجساد این پانزده نظامی را تایید کرده و گفتهاند که به نظر میرسد که آنان با شلیک گلوله از فاصله نزدیک کشته شده باشند.
سخنگوی طالبان پاکستانی ضمن برعهده گرفتن مسوولیت این اقدام، دلیل آن را انتقام گرفتن از ادامه عملیات نیزوهای امنیتی در منطقه توصیف کرده و گفته است که «این نیروها در واقع به نمایندگی از آمریکاییان جنگ میکنند.»
این کشتار در حالی صورت گرفته است که گروه طالبان افغانستان از توافق بر آغاز گفتوگوهای صلح با افغانستان و راهاندازی یک دفتر سیاسی در یکی از کشورهای ترکیه، عربستان و یا قطر خبر داده بود.
بیشتر بخوانید:
«پاکستان از طالبان حمایت کرده و به آنها آموزش میدهد»
«توافق طالبان با حضور در گفتوگوهای صلح»
پنجشنبه 15 دی 90/ 5 ژانویه 2012
اجرا: اعظم
استودیو: سیاوش
تقویم تاریخ
گزیده اخبار مطبوعات پنجشنبه ایران
شاد و تندرست-«مجتبی محرمی و هوای دلگیر خانه»- اکبر ترشیزاد
بخش اول خبرها
زمزمههایی از اینترنت ملی- «چه ضرورتی به بودن در ایران است»- اردوان روزبه
دایره شکسته- «نگاه به اکنون»- مهشب تاجیک
پاپاراتزی- «چه شود بار نوشیدنی اسلامی در سال جدید میلادی»- بهنام
گزارش روز تاجیکستان- «نامه امام علی رحمان به رییس جمهوری ازبکستان»- کیومرث
اینجا آسیا است- «نامزدی به سبک مالایی»- سحر بیاتی
بخش دوم خبرها
خبر / رادیو کوچه
احمد داوود اوغلو وزیر امور خارجه ترکیه برای یک سفر دو روزه وارد تهران شده است. وزارت خارجه ترکیه گفته آقای داوود اوغلو در این سفر درباره مسئله هستهای ایران و تحولات سوریه و عراق با مقامهای این کشور گفتوگو میکند.
به گزارش ایسنا، آقای داوود اوغلو پس از ورود به تهران به اتفاق علیاکبر صالحی وزیر امور خارجه جمهوری اسلامی به دیدار محمدرضا رحیمی معاون اول محمود احمدینژاد رییس جمهوری اسلامی رفته و قرار است پس از گفتوگو با او، مذاکراتی هم با وزیر خارجه جمهوری اسلامی داشته باشد.
سفر وزیر امور خارجه ترکیه به ایران در حالی انجام میشود که تحریمهای بینالمللی علیه ایران شدیدتر شده و از جمله آخرین خبرها حاکی است که دولتهای اروپایی در مورد منع واردات نفت خام ایران به اتحادیه اروپا به توافق اولیه دست یافتهاند، هر چند هنوز در مورد زمان اعمال چنین ممنوعیتی تصمیم نگرفتهاند.
با این حال وزیر انرژی ترکیه روز چهارشنبه گفت داد و ستد شرکت نفت این کشور با ایران ادامه پیدا میکند، مگر آنکه اتفاق تازهای بیفتد.
ترکیه سی درصد نفت مورد نیازش را که بالغ بر ۲۰۰ هزار بشکه در روز است از ایران وارد می کند.
ترکیه تاکید کرده که خود را ملزم به رعایت تحریمهای شورای امنیت سازمان ملل متحد علیه ایران میداند، ولی به رعایت تحریمهای یکجانبه ایالات متحده و اروپا پایبند نیست.
اما علارغم همکاریهای گسترده اقتصادی و امنیتی، ایران و ترکیه در مورد آنچه در سوریه میگذرد با هم اختلافات عمدهای دارند.
با ادامه سرکوب خونین مخالفان دولت سوریه، ترکیه در ماههای گذشته از حکومت بشار اسد فاصله گرفته است.
همچنین بعضی از مقامهای جمهوری اسلامی اخیرن موضع ترکیه در مورد سوریه و همینطور دعوت این کشور از اخوانالمسلمین مصر برای پیروی از الگوی اسلامی ترکیه را مورد انتقاد قرار دادند.
بیشتر بخوانید:
«توافق اولیه اتحادیه اروپا برای تحریم نفت ایران»
خبر / رادیو کوچه
به گزارش رسانههای خارجی، اعضای خانواده امیر میرزاییحکمتی، شهروند ایرانی--آمریکایی که به اتهام جاسوسی در ایران دستگیر شده، میگویند که تلاش آنها برای استخدام یک وکیل مدافع بینتیجه بوده است.
وزارت اطلاعات جمهوری اسلامی روز ۱۸ دسامبر گذشته خبر بازداشت یک ایرانیتبار آمریکایی متهم به جاسوسی را منتشر کرد و یک روز بعد هم تلویزیون دولتی این کشور آنچه «اعترافات» امیر حکمتی توصیف میکرد را پخش کرد.
به گزارش خبرگزاری آسوشیتدپرس، بهناز حکمتی، مادر امیر حکمتی، پیش از این گفته بود که فرزندش «زیر فشار» اعتراف کرده است.
دادستان برای آقای حکمتی که ۲۸ سال سن دارد از قاضی، اشد مجازات را درخواست کرده است.
خانواده حکمتی میگویند که دستکم با ۱۰ وکیل دادگستری در ایران تماس گرفته اما نتوانستهاند هیچ یک از آنها را به دفاع از فرزندشان ترغیب کنند.
بنا بر این گزارش، وکیل مدافعی که در جلسه غیرعلنی دادگاه متهم حاضر بود، توسط مقامهای جمهوری اسلامی منصوب شده و فقط در روز محاکمه با متهم دیدار داشته است.
این در حالی است که مسوولان قوه قضاییه به این اظهارات خانواده حکمتی واکنش نشان ندادهاند.
بیشتر بخوانید:
«امیر حکمتی، زیر فشار اعتراف کرده است»
کیومرث/ دفتر تاجیکستان/ رادیو کوچه
«امام علی رحمان» رییس جمهوری تاجیکستان در یک نامهای از همتای ازبک خود «اسلام کریماف» خواسته است تا در انتقال گاز به تاجیکستان مساعدت بکند. این نامه به سفیر ازبکستان در «دوشنبه» در وزارت امور خارجه تاجیکستان تسلیم شده است.
مقامهای تاجیک میگویند روز چهارم ژانویه، جانب ازبکستان بدون کدام آگاهی انتقال گاز به تاجیکستان را قطع کرد. به قول مقامات، انتقال گاز به تاجیکستان و آن هم در فصل سرما پیامد ناخوب داشته میتواند اقتصاد این کشور را به هم بزند.
زیرا گاز انتقالی ازبکستان بیشتر برای چرخاندن کار شرکت آلومینیوم تاجیک «تلکا» مهم است و در صورت دوباره ندادن گاز کار این شرکت صنعتی به مشکل خواهد پیچید. همچنین کارخانه سیمان تاجیکستان که از بزرگترین کارخانههای کشور است، سالها باز با گاز ازبکی کار میکند و قطع انتقال گاز به کار آنها نیز خلل وارد خواهد کرد.
اما قطع انتقال گاز ازبکی نه تنها کار شرکتهای مهم بلکه نظام کار مسافربرهای پایتخت تاجیکستان را که اکثر آنها با گاز طبیعی میگردند نیز به هم زده است. اخیرن شهرداری «دوشنبه» پایتخت تاجیکستان با پخش بیانیهای از احتمال پیش آمدن هرگونه مشکل در رفت و آمد مسافران هشدار داد. شهرداری در این اظهارات خود نوشت که «بنابر سبب از جانب ازبکستان قطع شدن انتقال گاز، حرکات نقلیات در قلمرو دوشنبه به مشکل مواجه شده است.» شهرداری از ساکنان خواست تا از این ناراحتی که به میان آمده است نگران نباشند و باید مقامات را درک بکنند.
با این حال روشن نیست که «اسلام کریماف» رییس جمهوری ازبکستان به نامه همتای تاجیک خود پاسخ خواهد گفت یا نه. در صورت پاسخ گفتن نیز دقیق نیست که در این پاسخش روی چه مسایلی اشاره خواهد کرد.
این در حالی است که «دولت نظری» مسوول دفتر مطبوعات وزارت خارجه تاجیکستان میگوید، پیش از این شرکت گاز ازبکستان به نامهی شرکت گاز تاجیکستان در مورد امضای قرارداد در سال نو ۲۰۱۲ میلادی پاسخ رد داده است. اینچنین «رستم عظیماف» معاون اول نخست وزیر ازبکستان در جواب به نامه معاون نخست وزیر تاجیکستان در اواخر سال ۲۰۱۱ میلادی نوشته است که «انتقال گاز ازبکستان به خریداران اصلی، یعنی چین و روسیه حل نشده است و از این رو امضای قرارداد میان ازبکستان و تاجکستان در این مورد، امکانناپذیر است.»
در آخر ماه نوامبر سال گذشته ۲۰۱۱ میلادی، ازبکستان قیمت گاز برای تاجیکستان را بالا برد و ارزش هر هزار متر مکعب آن را سیصدویازده دلار مقرر کرد.
کارشناسان تاجیک میگویند قطع انتقال گاز ازبکستان برای تاجیکستان، صحیفهی نویی را در مورد مخالفتهای این دو کشور همسایه باز کرده است. تاکنون تاشکند و دوشنبه در مورد راهآهن، نیروی برق، مرز، ساختمان نیروگاه برق آبی «راغون» و شرکت آلومینیوم تاجیکستان مخالفتها داشتند. اکنون مشکل گاز هم بر بالای این همه مشکلها افزوده و مردم تاجیکستان را در تنگنا قرار داده است.
خبر / رادیو کوچه
یکی از اعضای کمیسیون فرهنگی مجلس شورای اسلامی روز پنجشنبه، 5 ژانویه، در اظهارنظری در خصوص خانه سینما که از سوی وزارت ارشاد منحل اعلام شده عنوان کرد: «مجموع عملکرد خانه سینما بد و نامطلوب است.»
یه گزارش مهر، ستار هدایتخواه، نماینده اصولگرای مجلس در این اظهار نظر تاکید کرد: «این خانه مرکز اپوزوسیونی است که به برکت همین نظام فرصت فعالیت پیدا کرده و حالا ساز مخالفت میزند.»
نماینده بویراحمد و یکی از اعضای کمیسیون فرهنگی مجلس درباره انحلال خانه سینما گفت: «تصمیم که شورای فرهنگ عمومی گرفته است بر اساس ادله و مدارکی است. ما باید به این مدارک دست پیدا کنیم تا قضاوت درستی داشته باشیم.»
وی افزود: «هر شخصی که از عملکرد نهادی شکایت داشته باشد باید به قوه قضاییه مراجعه کند. اما موضوع انحلال خانه سینما از حیطه شورای فرهنگ خارج نیست.»
وی در ادامه بیان کرد: «آنها بندی از اساسنامه را تغییر دادند که مبنای ارزشی، دینی و انقلاب داشته است. آنها بیشتر یک موسسه سکولار هستند که در نظام جمهوری اسلامی فعالیت میکنند.»
این در حالی است که رییس هیت مدیره خانه سینمای ایران تاکید کرد حکم رسمی و قانونی در مورد جایگاه خانه سینما از سوی قوه قضاییه اعلام خواهد شد.
فرهاد توحیدی در گفتوگویی در مورد اظهارنظر دبیر شورای فرهنگ عمومی کشور در مورد جایگاه خانه سینما و غیرقانونی دانستن آن اظهار داشت: «موردی که درباره آن صحبت شده در اصل باید از سوی محاکم قانونی مورد قضاوت قرار گیرد و ما نیز در خانه سینما از روندی که به صورت قانونی طی شود استقبال میکنیم.»
بیشتر بخوانید:
«اعلام انحلال خانه سینما از سوی وزارت ارشاد»
سحر بیاتی/ رادیو کوچه
اینجا آسیاست، روی خط استوا با آفتاب سوزان و بارانهای تند و بیپایان. اینجا کوالالامپور است پایتخت چند ملیتی مالزی که با ورود سایر ملیتها و وصلت آنها با مردمان مالزی نژادهایی چون هندی- مالایی یا چینی – مالایی نیز به چشم میخورد.
همه ادیان در این کشور اسلامی آزادانه به عبادت و برگزاری مراسم خاص خود مشغول هستند تا روزی که قصد ازدواج با یک مالایی مسلمان را داشته باشند که در این صورت باید دین خود را عوض کرده و مسلمان شوند.
بنابراین ازدواج مالاییها چه با یک مالایی دیگر چه با یک چینی یا هندی یا هر نژاد دیگر یک رسم و رسوم خاص و ویژه دارد که بیشتر مراسمی مذهبی است تا یک مراسم جشن و پایکوبی.
سنت پرسوجو
همه چیز از پرسوجو آغاز میشود. زمانی که یک پسر مالایی آماده ازدواج است خانواده معمولن به دنبال یک دختر خودب میگردند. گاهی هم خانوادهها تا جایی پیش میروند که به قول خودمان «زاغ عروس خانم را چوب میزنند.»
دخترانی به داماد معرفی میشوند و بلاخره میان آنها یکی پسندیده میشود. تعدادی از افراد خانواده که کم هم نیستند و شامل عمو و عمه، خاله و دایی و … میشوند سرزده و بدون قرار قبلی به خانه عروس خانم میروند. هدف از این مهمانی کسب اطلاعات از عروس احتمالی است. فکرش را بکنید برای خواستگاری رسمی و بقیه مراسم چه جمعیتی در راه خانه عروس صف خواهند بست.
صحبتهایی که در این برخورد رد و بدل میشود اغلب بسیار لطیف و شاعرانه است.
در این مراسم البته مشخص هم میشود که آیا عروس خانم نشان کرده مرد دیگری هست یا نه چرا که در مالزی رسم نیست از دختری که مرد دیگری او را نشان کرده باشد خواستگاری کنند.
گاهی اوقات خانواده داماد حلقهای به اسم حلقه قول گرفتن را همراه میآورند و به عروس هدیه میکنند.
خواستگاری
اگر دختر نشان کرده کسی نباشد و با این وصلت موافق باشد، خانواده پسر وارد مرحله بعدی یعنی خواستگاری میشوند که در این مراسم رسمی تعداد بیشتری از اعضای فامیل داماد به منزل دختر میروند. این بار عروس خانم هدایای بسیاری دریافت میکند و هدایای زیادی را نیز برای همسر آینده خود آماده و پیشکش میکند.
این هدایا را «هانتاران» مینامند به معنای «تحویل دادن» که روی سینیهای مخصوص قرار میگیرد و با گل و سایر تزیینات آماده میشود. تعداد هدایایی که خانواده داماد پیشکش میکنند باید فرد باشد، بیشتر خانوادهها بین 3 تا 19 هدیه پیشکش میکنند. تعداد هدایای خانواده عروس معمولن دو عدد بیشتر از هدایای خانواده داماد است.
علاوه بر حلقه نامزدی، سایر هدایایی که داده میشود، ظروف مخصوص، کیک، لباس، لوازم آرایش، قرآن و سایر مواردی است که به کار عروس و یا داماد میآید.
از هدایای اجباری میتوان «سری جون جونگ» را نام برد که سینی است پر از گل و برگ، در جریان خواستگاری رسمی، دو خانواده یک بار دیگر قصد خود را برای ازدواج بیان میکنند و درباره تاریخ مناسب عروسی صحبت کرده و میزان مهریه را نیز مشخص میکنند.
به هنگام خواستگاری معمولن درخواست به صورت یک شعر بیان میشود که خانواده عروس آن را پاسخ میدهند. این روش سنتی خواستگاری در مالزی است و بسیاری از خانوادهها هنوز این مراسم را به جا میآورند.
وقتی که مذاکره صورت میگیرد عروس در اتاق منتظر میماند و بعد از پایان مذاکرات نمایندهای از طرف خانواده پسر به اتاق او میرود و حلقه نامزدی را از طرف پسر دست دختر میکند.
این یعنی آغاز نامزدی دو زوج، این روزها پسر و دختر معمولن همدیگر را دیدهاند و مدتی با هم دوست بودهاند. بنابراین مراسم پرسوجو فقط به صورت یک کار نمایشی صورت میگیرد تا اینکه فقط مشخص شود خانواده دختر به این وصلت تمایل دارند یا نه.
قبل از اتمام خواستگاری یک جشن کوچک برای همه میهمانان تدارک دیده میشود. غذایی که به سلیقه خانواده عروس بستگی دارد در این مراسم سرو میشود.
مدت زمان نامزدی پیش از ازدواج معمولن یک سال است که البته اجباری هم نیست. برخی از زوجها پس از چند ماه نامزدی مراسم عروسی را برپا میکنند این امر به خصوص در زمانی که عروس و داماد با هم آشنایی قبلی داشته باشند زودتر هم اتفاق میافتد.
رادیو کوچه
1938 میلادی- «خوآن کارلوس اول» (Juan Carlos I) پادشاه کنونی اسپانیا در این روز زاده شد. وی هماکنون پادشاه رسمی اسپانیا است. در بیستودوم نوامبر ۱۹۷۵، دو روز پس از درگذشت فرانسیسکو فرانکو، خوآن کارلوس، طبق قانونی که فرانکو وضع کرده بود، به پادشاهی رسید. در ۱۹۶۹ وقتی فرانکو، خوآن کارلوس را به عنوان فرمانروای بعدی اسپانیا معرفی کرد، تاج و تخت اسپانیا به مدت بیستودو سال اشغال نشده بود. قانون اساسی ۱۹۷۸ اسپانیا، نقش پادشاه را به عنوان تجسم و شخصیتبخشی به ملت اسپانیا، نمادی از یگانگی، دوام و پایداری ملت اسپانیا تایید میکند و به این ترتیب، پادشاه، رییس کشور و فرمانده کل قوای مسلح اسپانیا به شیوهای خاص است.
1969 میلادی- «برایان هیو وارنر» (Brian Hugh Warner) که بیشتر با نام «مریلین منسون» (Marilyn Manson) شناخته میشود، در چنین روزی متولد شد. این خوانندهی پرآوازهی آمریکایی، عمدهی شهرتش به خاطر تصویر نامتعارف، چهرهی عجیب و شخصیت نمایشی او به عنوان رهبر و خوانندهی گروه موسیقیای با نام مریلین منسون است. این نام ترکیبی از نامهای «مریلین مونرو» و «چارلز منسون» است که در دو سر طیف محبوبیت و نفرت آمریکاییها قرار دارند.
1972 میلادی- «ریچارد نیکسون»، سیوهفتمین رییس جمهوری ایالات متحده، دستور کار برنامهی شاتلهای فضایی را صادر کرد. برنامهی شاتلهای فضایی در واقع گام بزرگ ناسا پس از ماموریتهای موفق آپولو بود که با هدف اکتشاف در مدار زمین طراحی شد. دستور این برنامه در زمان نیکسون صادر شد و شاتلهای فضایی ساخته شدند. این ابزارهای مداری در حقیقت ابزارهای رفت و برگشت به مدار زمین بودند که قابلیت جابهجایی هفت خدمه و مقادیر انبوهی از تجهیزات را به مدار زمین داشتند.
به کمک این شاتلها بود که بخش عمدهای از ساختوساز ایستگاه فضایی بینالمللی صورت گرفت و از سوی دیگر بسیاری از ماهوارههای مهم تاریخ فضانوردی مانند تلسکوپ فضایی هابل با کمک این ابزارها به مدار زمین رفتند و همچنین عملیات پیچیدهای مانند تعمیر تلسکوپ فضایی هابل به وسیله این شاتلها صورت گرفت.
1290 خورشیدی- در پی اولتیماتوم دولت روسیه به دولت ایران مبنی بر عزل «مورگان شوستر» آمریکایی از سمت خزانهداری کل کشور و اخراج وی از ایران، دولت ایران در حالی که نیروهای روس در شهرهای آذربایجان ایران مستقر بودند، به ناچار در برابر خشونت دولت تزاری تسلیم شد و به خدمت مستشاران آمریکایی پایان داد. دولت روس که هنوز هم به این موفقیت قانع نبود، به زودی دولت را مجبور کرد که مجلس را منحل و اکثر مطبوعات را توقیف کند و رییس بلژیکی کل گمرک را، به جای شوستر آمریکایی، خزانهدار کل ایران کند. سرانجام ناصرالملک که در این زمان، نایبالسلطنه ایران بود «موسیو مرنارد» بلژیکی را به این سمت برگزید.
———————————————–
برخی از رویدادهای دیگر
1332 خورشیدی- خطوط اتوبوسرانی تهران تغییر قیافه دادند و دارای بلیت ژتونی (پولک فلزی)، باجه بلیتفروشی و اتوبوس مرسدسبنز شدند که دولت وقت، از آلمان وارد کرده بود. به علاوه، خطوط اتوبوسرانی تغییر شماره داده و بر حسب شمالی- جنوبی و شرقی- غربی بودن مسیر، ردیفبندی شده بودند. پیشتر هر اتوبوس و یا هر چند اتوبوس متعلق به یک فرد حقیقی بود و نظم و ترتیب وجود نداشت و طرز کار، انتخابی بود و از مسافران پول نقد (یک قران) دریافت میشد که خرد کردن پول، وقتگیر بود.
1642 میلادی- زادروز «شهابالدین محمد شاه جهان» است. فرزند «جهانگیر» و پنجمین امپراتور سلسله گورکانیان هند است که بین سالهای ۱۶۲۷ تا ۱۶۵۸ میلادی، بر بخش بزرگی از شبهقاره هند حکومت کرد. وی نیز مانند پدربزرگش «اکبر شاه» علاقه زیادی برای گسترش امپراتوری خود داشت و در دوران او دولتی باشکوه و با عظمت جلوهگر شد. وی در ژانویه 1666 میلادی درگذشت.
1951 میلادی- سالروز درگذشت «اندری پلاتونوف» روزنامهنگار و داستاننگار شوروی است. وی یک سوسیالیست بود ولی در 9 داستان خود کوشید که نشان دهد نظام شوروی از هدفهای اصلی (شعارهای انقلاب اکتبر 1917) دور شده و دارد انگیزه پیشرفت، تلاش و حتا وطندوستی را از مردم میگیرد و مثال آورده است که روسها که به سختکاری معروفیت جهانی داشتند در نظام جاری، تنبل شدهاند و تنها برای نشان دادن خود، سر کار حاضر میشوند که حقوق بگیرند.
1968 میلادی- شروع دوره «بهار پراگ»، دورهای از گسترش آزادیهای فردی و اجتماعی در چکسلواکی که تا بیستم اوت همان سال ادامه داشت. این دوره وقتی به پایان رسید که اتحاد جماهیر شوروی سوسیالیستی به همراه متحدیناش در پیمان «ورشو» (بهغیر از رومانی) به چکسلواکی حمله کردند.
منبعها:
ویکیپدیا (انگلیسی و فارسی)
راسخون
نیویورک تایمز
بیبیسی
مجتبی واحدی در نامهای خطاب به رهبر جمهوری اسلامی نوشت: «مدت زیادی اندیشیدم که برای شما چه عنوانی انتخاب کنم. آقا؟ سیدعلی خامنهای؟ علی خامنهای یا آیتاله سیدعلی خامنهای؟ به این نتیجه رسیدم همان عنوانی را به کار ببرم که شما تنها با استفاده از ابزارهای حکومتی ، آن را به دست آوردهاید و بسیاری از افراد به طمع لقمهای نان یا به امید رسیدن به مناصبی که لایق آن نیستند شما را با آن عنوان میخوانند.»
مشاور مهدی کروبی در نامه خود به آیتاله خامنهای، در خصوص نامهنگاریهای برخی افراد همچون نوریزاد به وی، نوشت: «بسیاری از کسانی که دل در گروی آبادانی ایران یا سربلندی اسلام دارند طی ماههای اخیر، در خطابهای کتبی و شفاهی، ازشما خواستهاند به برخی اقدامات پایان دهید که البته همه آنها میدانند خاتمه آن اقدامات و افتضاحات، جز با کوچ شما به دنیای دیگر یا به پایان رسیدن ریاست متزلزل شما بر کشور، میسر نخواهد بود من هم تا چندی پیش گمان میکردم باید دلسوزان این کشور، شما را به بازبینی اقداماتتان فرابخوانند.»
سردبیر سابق روزنامه آفتاب یزد در ادامه نامه خود مواردی را از رفتارها و برخوردهای چند سال اخیر رهبر جمهوری اسلامی را بر میشمرد و به وی نکاتی را یاد آوری میکند. وی در این نامه در خصوص اصلاح رفتار میگوید: «شما هیچگاه با اراده خود، تن به تغییر و اصلاح ندادهاید و هرگاه که فشارهای داخلی یا خارجی، تغییر و اصلاحی را بر شما تحمیل کرده، شما پس از پشت سر گذاشتن بحران، نه تنها به جایگاه پیشین بازگشتهاید بلکه تمام تلاش خود را به کار گرفتهاید تا احساس حقارت ناشی از تغییر تحمیلی را به نحوی، جبران نمایید.»
شما را آیتاله خطاب میکنم و از روحانیون والامقامی که به خاطر حفظ دنیای شما، آخرت خود را نفروختهاند تقاضا میکنم برای تمیز آخوندهای درباری از روحانیونی که دین ودنیای مردم را آباد میخواهند، تمهیدی بیندیشند.
متن این نامه که در اختیار سحام قرار گرفته بدین شرح است:
روی سخنم با شماست آیت اله خامنهای!
تعجب نکنید از اینکه شما را آیت اله خطاب کردم . مدت زیادی اندیشیدم که برای شما چه عنوانی انتخاب کنم.آقا؟ سید علی خامنه ای ؟ علی خامنه ای یا آیت اله سید علی خامنه ای ؟ به این نتیجه رسیدم همان عنوانی را به کار ببرم که شما تنها با استفاده از ابزار های حکومتی ، آن را به دست آورده اید و بسیاری از افراد به طمع لقمه ای نان یا به امید رسیدن به مناصبی که لایق آن نیستند شما را با آن عنوان می خوانند . از سوی دیگر یقین دارم به کارگیری عنوان «آیت اله » برای شما ، چیزی بر اعتبارتان نمی افزاید زیرا تکرار اعطای این لقب به شما و برخی مزد بگیران متملق ـ که آنها هم مانند خودتان ، ناگهان آیت اله شدند ـ شرایطی فراهم کرده که ملقب بودن به این عنوان آبرویی برای کسی ایجاد نمی کند و نداشتن این عنوان هم موجب « تحقیر » کسی نخواهد شد. . شما هرگاه اراده کنید کسی که تنها تخصص او « اجتهاد » در کشف راههای جدید برای تملق گویی از شماست توسط دستگاه تبلیغات رسمی کشور ، به درجه آیت الهی نائل می آیداما اگر کسی در مقام حق جویی ، انتقادی بر شما وارد کند در منابر و تریبونهای حقوق بگیر رهبر ، از منصب آ یت الهی ، خلع درجه می شود . شما را با عنوان « آیت اله » مورد خطاب قرار می دهم تا بار دیگر مردم به یاد بیاورند مرحوم منتظری تنها به خاطر تأکید بر عدم شایستگی شما برای استفاده از این عنوان ، با چه ظلم ها و آزارهایی در زمان حیات خود مواجه شد و تشییع و ترحیم او با چه محدودیت های عقده گشایانه ای روبرو گشت!
شما را آیت اله خطاب می کنم و از رو حانیون والامقامی که به خاطر حفظ دنیای شما ، آخرت خود را نفروخته اند تقاضا می کنم برای تمیز آخوند های درباری از روحانیونی که دین ودنیای مردم را آباد می خواهند ، تمهیدی بیندیشند . مگر شیخ کلینی که از او با عنوان « ثقه الاسلام » یاد می شد از آیت اله های دست ساز شما کمتر اعتبار و احترام داشت ؟ مگر از یکهزار واندی سال قبل تا دهه های اخیر برای بزرگانی همچون ابن سینا ، شیخ بهایی ، شیخ صدوق ، سهروردی و علمایی که در درشته های گوناگون علوم ، آثاری ماندگار از خود به جای گذاشتند چیزی بیش از عنوان « شیخ » استفاده شده است ؟ یکی از معتبر ترین افراد برای روحانیون سنتی در دهه های اخیر ، مرحوم شیخ عبدالکریم حائری یزدی ـ مؤسس حوزه علمیه قم ـ بوده است . آیا توصیف او با عنوان « حاج شیخ» از اعتبارش در حوزه های علمیه کاسته است؟ مگر بزرگانی چون مرحوم طالقانی ، به خاطر داشتن عنوان « آیت اله » محبوب خدا وخلق خدا شدند ؟مگر کروبی شجاع ،به خاطر ملقب بودن به لقب آیت الهی ، اینگونه به قلب میلیونها ایرانی راه یافته است؟ از همه بالاتر ، مگر رابطه عاشقانه بسیاری از ایرانیان با ائمه معصومین علیهم السلام بر اساس عناوین والقاب دهان پُر کنی که امثال شما به آن محتاج هستید تنظیم می شود ؟ پس بگذار عنوان آیت اله که شنیدن آن شما را ارضا می کند برای خودتان باقی بماند . لابد علمای بزرگ دینی هم برای خود تدابیری خواهند اندیشید تا بدنامی کارهایی که تحت لوای حکومت « آیت اله» انجام میشود به نام آنها ثبت نگردد. آنها شاید ناچار باشند از این به بعد عناوینی برای خویش برگزینند که شنیدن آن عناوین، مردم ایران را به یاد حمایت های بی منطق شما از دروغ پردازان دولت احمدی نژاد ، رانت خواران بزرگ ، سر کوبگران و شکنجه گران نیندازد و بالاتر از همه ، خاطره رفتار فرعونی حاکمان ایران را برای ایرانیان زنده نکند.
آیت اله خامنه ای !
بسیاری از کسانی که دل در گروی ابادانی ایران یا سربلندی اسلام دارند طی ماههای اخیر ، در خطاب های کتبی و شفاهی ، ازشما خواسته اند به برخی اقدامات پایان دهید که البته همه آنها می دانند خاتمه آن اقدامات و افتضاحات ، جز با کوچ شما به دنیای دیگر یا به پایان رسیدن ریاست متزلزل شما بر کشور ، میسر نخواهد بود من هم تا چندی پیش گمان می کردم باید دلسوزان این کشور، شما را به بازبینی اقداماتتان فرابخوانند. امابه یاد آوردم که شما هیچگاه با اراده خود ، تن به تغییر واصلاح نداده اید و هرگاه که فشارهای داخلی یا خارجی ، تغییر واصلاحی را بر شما تحمیل کرده ، شما پس از پشت سر گذاشتن بحران ، نه تنها به جایگاه پیشین بازگشته اید بلکه تمام تلاش خود را به کار گرفته اید تا احساس حقارت ناشی از تغییر تحمیلی را به نحوی ، جبران نمایید. فکر می کنم خودشما بهتر از هرکس منظور مرا می دانیداما برای کسانی که این نامه را می خوانند فقط چند نمونه از رفتار شما در سالهای گذشته را یادآوری می نمایم:
یک ـ در اواخر سال ۷۴ که وضعیت کشور ، از برخی جهات شبیه امروزبود وشما نیاز به حضور گسترده مردم در انتخابات ـ برای اثبات مشروعیت خود به ناظران داخلی و خارجی ـ داشتید در جمع دانشجویانی که به « نظارت استصوابی شورای نگهبان » معترض بودند آنها را به حضور گسترده در انتخابات فراخواندید و گفتید « نظارت استصوابی ، مصوبه مجلس است . نمایندگان مجلس می توانند قانون را اصلاح کنند» اما همین که به مقصود خود رسیدید ،همه سخنانِ اغواگرانه خویش را به دست فراموشی سپردید و نظارت استصوابی را از گذشته محکم تر بر سر کاندیداهای مجلس کوبیدید.
دو ـ هجدهم تیرماه سال هفتاد و هشت و روزهای پُر التهاب پس از آن را به یاد می آورید؟. بله درست فهمیدید. همان روزهایی که حتی یادآوری آن ، موجب شرمساری است . در آن روزها شما مطمئن بودید که خون به جوش آمده دانشجویان ، ممکن است بنیان حکومت ظلم در ایران را برچیند . لذا در برابر دوربین های تلویزیونی ، اشک ریختید و خواستار محاکمه و مجازات کسانی شُدید که در کوی دانشگاه تهران ، جنایت آفریده بودند . حتی گفتید که از شنیدن اخبار مربوط به کوی دانشگاه تهران ، قلبتان به درد آمده است . با همین حرف ها ، بسیاری از افراد را فریفتید و از همه سیاست مداران سرشناس دو جناح کمک گرفتید تا آرامش به شهر تهران بازگردد. اما همین که خیالتان آسوده شد در مقام مدعی نشستید و دستور دادید که شاکیان کوی دانشگاه را به زندان بیندازند . ظاهراً این حد از عقده گشایی هم ، آرامش برای شما به ارمغان نیاورد . پس ، اَمربَران شما موظف شدند قرباینان جنایت هجده تیر را به تمسخر بگیرند . آنها نیز با « صدور حکم محکومیت یک سرباز به خاطر دزدیدن یک ریش تراش از خوابگاه دانشجویان کوی دانشگاه » دستور ولی نعمت را اجابت کردند . جنایت کوی دانشگاه تهران پس از کودتای انتخاباتی سال ۸۸ هم تکرار شد اما در سال ۸۸ ، مقامات قضایی کشور که از مافی الضمیر شما آگاه بودند حتی به اندازه شناسایی « دزد ریش تراش» هم به خود زحمت ندادند در حالی که در ماههای اولیه پس از بیست ودوم خرداد ۸۸، رئیس مجلس شما بارها بر رسیدگی به جنایت کوی دانشگاه تأکید کرد.
ظاهراً این حد از عقده گشایی هم ، آرامش برای شما به ارمغان نیاورد . پس ، اَمربَران شما موظف شدند قرباینان جنایت هجده تیر را به تمسخر بگیرند . آنها نیز با « صدور حکم محکومیت یک سرباز به خاطر دزدیدن یک ریش تراش از خوابگاه دانشجویان کوی دانشگاه » دستور ولی نعمت را اجابت کردند . جنایت کوی دانشگاه تهران پس از کودتای انتخاباتی سال ۸۸ هم تکرار شد اما در سال ۸۸ ، مقامات قضایی کشور که از مافی الضمیر شما آگاه بودند حتی به اندازه شناسایی « دزد ریش تراش» هم به خود زحمت ندادند
سه ـ باز هم بگویم؟ ایا بحران هسته ای رابه یاد می آورید که چگونه شما را مستأصل کرده بود ؟ به یاد دارید که تا آخرین روزهایی که خاتمی بر سر کاربود برای سوءاستفاده از اعتبار جهانی او ، از عملکرد هسته ای دولت هشتم تجلیل می کردید ؟ به یاد دارید که عده ای از طرفداران دو آتشه شما ، مناقشات فراوانی بر سر مذاکرات پاریس به راه انداختند و شما شخصاً به دفاع از عملکرد خاتمی و تیم هسته ای او برخاستید؟ اگر فراموش کرده اید من عین جملات شما راکه هنوز در سایت دفتر خودتان موجود است یادآوری می نمایم :«دوستانى که مشغول فعالیت و مذاکره هستند، خوب مذاکره کردهاند. من همین مذاکرات پاریس را که همین اخیراً – یک ماه پیش تقریباً – انجام گرفت، نگاه کردم و خواندم؛ مواضع خوبى را اتخاذ کردند و خوب دفاع کردند و قوى و منطقى حرف زدند.»[ دیدار با سفرای ایران ـ بیست وپنجم مرداد ماه ۸۳] در این داستان هم پس از آن که احساس کردید نیازی به اعتماد سازی در خارج ندارید همه حرف ها و تأییدیه های قبلی خود را فراموش کردید و تیم هسته ای دولت قبلی را به ضعف و ناکارآمدی متهم نمودید تا جایی که همه تلاش های اعتماد ساز خاتمی و دولت او ، بی اثر شد و هزینه های فراوان خارجی بر کشور ، تحمیل گردید .
ایت اله خامنه ای !
نمونه هایی که ذکر شد فقط برای اثبات این نکته بود که شما ، اصولاً قائل به اصلاح گفتار و گفتمان خود نیستید و هرگاه هم که به ناچار ، تن به اصلاح داده اید تمکین شما کوتاه مدت وبرای « خریدن فرصت » بوده است . البته ، امروز که شرایط کشور از هر زمان دیگری بحرانی تر و عملکرد شما از هر دوره دیگری مناقشه بر انگیزتر است شما هیچ نشانه ای از تمایل به اصلاح از خود بروز نداده اید لذا نمی دانم دوستانم به کدام امید ، شمارا به اصلاح فرامی خوانند ؟ اما به فرض که مانند سالهای هفتاد و چهار ، هفتاد و هشت وهشتاد وهشت ، از مواضع خود عقب نشینی کنید یا ظاهراً با انجام اصلاحاتی موافقت نمایید یقین دارم پس از مدتی کوتاه ،اولاً اصلاحات موقت را متوقف خواهید نمود ثانیاً چون تن دادن به اصلاح را نوعی تحقیر برای خود بر می شمارید برای بازگشت به نقطه قبل از اصلاح ، هر کاری که لازم باشد انجام خواهید داد و کسانی که عامل وادارکردن شما به اصلاح بوده اند با بدترین عقده گشایی های شما مواجه خواهند شد.
ایت اله خامنه ای ! حتی اگر یک در صد احتمال اصلاح رفتار شماوجود داشت من هم همان چیزهایی را می نوشتم که دوستان دیگرم برای شما نوشتند . همچنین اگر روش هایی وجود داشته باشد که اصلاح امور بدون نیاز به اجازه شما ، امکان پذیر باشد از ان استقبال خواهم کرد اما « اصلاح » اگر مانند موارد پیشین ، با اجازه شما بیاید با دستور شما هم خواهد رفت و این ، دیگر اصلاح نخواهد بود . پس من بر خلاف دوستانم از شما می خواهم به کارهای خودتان ادامه دهید ، زیرا تنها با ادامه موقت حکومت شما ، آخرین حلقه ها از زنجیره آگاهی مردم ایران تکمیل خواهد شد. حکومتی که به نام شما ثبت شده ـ و من در تسلط واقعی شما بر آن تردید دارم ـ باید چندی دیگر ادامه یابد تا خوش بین ترین ایرانیان نیز بدانند که نام ایران واسلام ، ملعبه ای در دست مزدوران شماست تا همچون بنی عباس و بنی امیه . همه مخالفان خود را « خارج شده از دین »بخوانید و آنها را از بدیهی ترین حقوق انسانی ، محروم سازید .اگر شما چند صباح دیگر بر تخت لرزان خویش بنشینید ساده لوح ترین هموطنان من هم باور خواهند کرد که شما به چیزی جز بقای حکومت خویش نمی اندیشید وبرای آن حاضرید همه سرمایه های ملی ، عقیدتی و فرهنگی ملت ایران را به حراج بگذارید واگر لازم شد دربرابراهانت های واقعی به مظاهر اسلام وایران ، سکوت کنید . راستی اگر قبل از اقدام نابخردانه و مشکوک یک کشیش امریکایی در سوزاندن قرآن کریم ، حکومت شما ساقط شده بود ، ایا متدینان ایرانی می توانستند باور کنند که بی تفاوت ترین حکومت اسلامی در برابر این حرکت ، حکومتی است که پایتخت خود را ام القرای جهان اسلام می نامد؟آیا گمان می کنید مردم نمی دانند چرا در شهرهای ایران ،از آن تظاهرات سفارشی که عوامل شما آن را « خود جوش » می نامند برای اعتراض به قرآن سوزی به راه نیفتاد؟ خوب می دانیم و می دانید حکومت شما از هرتجمعی که امکان تبدیل آن به گردهمایی مردمی وجود داشته باشد می ترسد ، مگر آنکه مانند تظاهرات حکومتی بیست ودوم بهمن ، از ماهها قبل برای آن تدارک ببینید و نیروهایتان را از شهرهای کوچک به تهران وسایر بلاد کبیره بیاورید. به خوبی می دانید که به خدمت گرفتن همه عناوین مقدس برای حفظ حکومت نامقدس شما ،بسیاری از مردم را نسبت به مقدسات واقعی ، بی تفاوت کرده به طوری که ایران ، تنها کشور اسلامی بود که در آن حتی یک تجمع خود جوش مردمی برای اعتراض ـ حتی آرام وملایم ـ به قرآن سوزی انجام نشد . مردم این واقعیت را به چشم خود دیدند و این از ثمرات تداوم موقت حکومت شماست. بی عملی حکومتی و مردمی در برابر قرآن سوزی در حالی در برابر چشمان متحیر « قرآن دوستانِ» ایرانی صورت گرفت که کمتر از دوسال قبل ، عوامل شما، دروغی به نام سوزاندن تصویر آیت اله خمینی را منتشر کردند وبه بهانه آن ، چندین روز کشور را محل جولان وحشی های مدعی حمایت از ولایت نمودند.
آیت اله خامنه ای !
اگر شما به توصیه برخی از دوستان من ، آرزوی بسیاری از ایرانیان را با کناره گیری خود محقق می کردید آنگاه این شانس برای نسل امروز و نسل های اینده وجود نداشت که شاهد تمسخر عملی ادعاهای شما توسط کسانی باشند که ظاهرا « سینه چاک ولایت » هستند . شما از موفقیت های بزرگ اقتصادی به ویژه در زمینه طرح هدفمندی یارانه ها سخن می گویید و افراد ذوب شده در ولایت همچون احمد توکلی ، شبانه روز در حال افشای فریب کاری های احمدی نژاد در همین عرصه هستند، گروهی دیگر هم از آینده سیاه اقتصاد کشور ، سخن می گویند . شما علیرغم همه دلخوری های خویش از احمدی نژاد ، هنوز از پاکدستی و ساده زیستی او می گویید و طرفداران شما نام کسی را افشا می کنند که با توصیه نزدیک ترین یارِاحمدی نژاد ، یکهزار ودویست میلیارد تومان – تقریبا معادل سه روز از درآمد نفتی کشور- وام گرفته واز باز پس دادن آن خودداری می نماید. سینه چاکان دیروز شما ازسوءاستفاده سه هزار میلیاردتومانی در سیستم بانکی سخن می گویند و شما خواهان « کِش » ندادن موضوع می شوید! راستی اگر حکومت شما ، یکسال پیش سرنگون میشد آیا عده ای از متدینین که هنوز شما را باور داشتند به این حقیقت پی می بردند که « شمابرای قبیله سیاسی خویش ، بیش از منافع مردم و ثروت عمومی ملت ، اهمیت قائل می شوید »؟
لطفا در دوره کوتاه باقیمانده از حکومت ، به کارهای خود ادامه دهید زیرا تنها از این طریق ، مضحک بودن ادعای شما در خصوص نترسیدن از قدرت های بزرگ جهانی بر خالص ترین طرفداران شما هم آشکار می شود . امروز شما آنقدر ضعیف شده اید که حتی در برابر عروسک دست ساز خود یعنی محمود احمدی نژاد هم یارای ایستادن ندارید .
آیت اله خامنه ای!
لطفا در دوره کوتاه باقیمانده از حکومت ، به کارهای خود ادامه دهید زیرا تنها از این طریق ، مضحک بودن ادعای شما در خصوص نترسیدن از قدرت های بزرگ جهانی بر خالص ترین طرفداران شما هم آشکار می شود . امروز شما آنقدر ضعیف شده اید که حتی در برابر عروسک دست ساز خود یعنی محمود احمدی نژاد هم یارای ایستادن ندارید . اواز دو سال قبل با ابلاغ احکام متعدد به نام مشایی و نشاندن او بر صندلی کنار خود در جلسات هیئت دولت ، دستور شما برای برکناری او از سمت معاون اولی را به تمسخر گرفت و در موضوع نمایندگان ویژه و برکناری وزیر خارجه هم نشان داد ادعای شما در خصوص لزوم هماهنگی سیاست خارجی با رهبری را به هیچ می انگارد.البته اکنون کار به جایی رسیده که حتی به صورت ظاهری ، دستور شما برای ابقای وزیر اطلاعات را نمی پذیرد تا شما ناچار شوید شخصاً و علناً برای ابقای مصلحی وارد عمل شوید که این کار مفهمومی جز اعتراف کتبی شما به ناتوانی در برابر ایستادگی های احمدی نژاد ندارد. او همچنین سناریوهایی را به شما تحمیل می کند تا یک نماینده حامی شما ناچار شود « دسترسی احمدی نژاد به پرونده مفاسد زیردستان شما » را دلیل اصلیِ «کوتاه آمدن های شما و امربرانتان در برابر احمدی نژاد» بداند . در یک کلام ، اگر حکومت شما دوسال پیش سرنگون شده بود مردم ایران با چشم خود نمی دیدند که چگونه اتحاد نامقدستان با احمدی نژاد برای سرکوب مخالفان ومعترضان ، به افتراقی اینچنین رسوا تبدیل می شود . آری یکی از ثمرات تداوم کوتاه مدت حکومت شما آنست که مردم فهمیدند « جان …. و ….از هم جداست متحد جانهای مردان خداست» . با اطمینان می گویم که در آینده ایران ، حتی تصور ظهور فرعون صفتانی که تنها در برابر انسا نهای دست بسته و محبوس ، ادعای خدایی دارند به ذهن کسی خطورنخواهد کرد و این دستاوردی است که اگر شما چند صباحی دیگر به حکومتتان ادامه دهیدبه صورت کامل ، نصیب مردم ایران خواهد شد.
آیت اله خامنه ای !
با تداوم حکومت شما ، سایر ملت ها نیز خواهند فهمید که حمایت از مسلمانان جهان ، ادعای گزافی است که شما برای توجیه ماجرا جویی های خود در سایر کشورها مطرح می نمایید . زیرا اگر تا چندی قبل ، بی تفاوتی شمادر برابر کشتار مسلمانان چچن و ترکستان شرقی ، وحشت شما از دو قدرت کمونیستی جهان را آشکار می ساخت امروز سکوت حتی حمایت وقیحانه مزدورانتان از جنایاتِ« هم پیمان سوسیالیست – بعثی شما در سوریه » نشان می دهد هرکس به نحوی در تحکیم موقعیت شما کوشا باشد حمایت از او را بر خود واجب می دانید ؛ چه سعید مرتضوی عامل کشتار و شکنجه در کهریزک و چه بشار اسد دیکتاتور وقاتل در سوریه. برای شما هم مهم نیست قربانی جنایت چه کسی باشد؛ محسن روح الامینی که پدرش از وابستگان به نظام خودتان است یا مردم مظلوم وآزادیخواه سوریه. این رسوایی نیز از ثمرات تداوم حکومت شماست.
آیت اله خامنه ای !
شما باید مدتی دیگربه خیال خود بر کشور حکومت کنید تا سایت های خبری رسمی و غیر رسمی ، تحصیل کودکان مظلوم ایرانی در میان کوچه های خاکی به جای نشستن در کلاس ها را گزارش نمایند و رسوایی عوامل بزرگترین بیمارستان پایتخت در گذاشتن دو بیمار در کنار خیابان را افشا کنند در حالیکه شما در سالهای حاکمیت خود ، برای ارضای شهوات سیاسی و اقتصادی دوستانتان ، صدها مدرسه وبیمارستان در کشورهای دیگر احداث کرده اید. اگر شما چند سال پیش ، از حاکمیت کناره گیری کرده بودید شاید برای دنیا وآخرت خودتان مفید تر بود اما بسیاری از مردم که اکنون برای لقمه ای نان باید به سخت ترین کارها تن دهند نمی توانستند از نزدیک شاهد حیف ومیل دهها میلیارد تومانی در سفر شما به قم باشند که برای تهیه و نصب دهها هزار پلاکارد و تراکت بر در دیوار شهر وسر و روی مستقبلان ونیز اتلاف صدها هزار شاخه گل در برابر قدومِ « مینی بوس منور شما » هزینه شد . حکومت شما باید آنقدر طولانی میشد تا متدینانی که با نهج البلاغه اشنا هستند در شهر مذهبی قم شاهد نقض دستور امام علی ( ع ) توسط شما باشند که آنگونه مردم را به دنبال مرکب خود می کشاندید. راستی ایا خبرهای مندرج درسایت های گوناگون را خواندید تا بدانید درظل حکومت شما ، چه تعداد از مردم به امید دریافت وام ، یافتن شغلی برای فرزندان بیکار یا حل مشکل مسکن خود به دنبال قلعه متحرک شما می دویدند؟
آیت اله خامنه ای !
سقوط زودهنگام حکومت شما مردم را از شناسایی مواجب بگیرانی همچون امام جمعه بیسواد قم که برای جلب محبت شما به چنان دروغ پردازی هایی روی آورد محروم می ساخت. راستی شما که خود را حافظ مقدسات دینی می دانید برای برخورد با این جاعل ناشی که یک انسان معمولی و
گناهکار را تا حد عیسی مسیح ( ع ) بالابرد واز سخن گفتن او قبل از گهواره سخن گفت ، چه کردید؟ اگر شما پس از کودتای بیست ودوم خرداد هشتاد وهشت ، از شرمندگی کشتار بیگناهان و شکنجه مظلومان ، حکومت را واگذار می کردید مردم نمی توانستند شاهد گزافه گویی شیخ کریه المنظر ـ مصباح یزدی ـ باشند که « نعمت وجود شما را از مجموع همه نعمات خداوند ، بالاتر دانست »وبدین طریق نشان داد در حکومت مذهبی شما ، تملق گویی تا کجا رسیده است .
آیت اله خامنه ای!
لطفا چندوقت دیگر به حکومت با همین شیوه ادامه دهید زیرا اگر در نخستین روزهای پس از کودتای انتخاباتی ،از منصب مادام العمر خویش کناره گیری می نمودید مردم نمی توانستند شاهد ارتقای مقام « مرتضوی قاتل » توسط احمدی نژاد و سکوت رضایتمندانه شما در برابر آن باشند ، اما امروز تفاوت رفتار و ادعاهای کسی که خود را جانشین پیامبر (ص ) می نامد را دیدند و این تجربه ، به انها خواهد آموخت که « انسان » بودن و « انسان دوستی » به عمامه وتاج نیست بلکه هدیه ای است از طرف خداوند به همه آنها که می خواهند «آدم » باشند وبرای « آدم شدن » تلاش می کنند . این درس بزرگ ، به همه هموطنان رنج کشیده من آموخت که از این به بعد تنها کسانی را بر کشور حاکم کنند که با ادعایِ دروغین « نصب ولی فقیه توسط خداوند » ، از نظارت عمومی بر خویش نمی گریزند . اگر حکومت ایت اله ، دو سال پیش سرنگون می شد یا شما از قدرت کناره گیری می کردید رسانه های جهانی بازتاب دهنده اظهارات نابخردانه سید احمد خاتمی نبودند که از « لزوم خونریزی برای نهادینه کردن فرهنگ حجاب » سخن می گوید . او هم که مانند شما یک شبه « آیت اله » شده و کروبی به حق او را « قاضی شریح جمهوری اسلامی » نامید با سخنان خود اعتراف کرد که ثمره بیست ودوسال حاکمیت مطلق شما ، ایجاد شرایطی در کشور است که یکی از احکام اولیه مورد نظر شما ، جز با خونریزی قابل اجرا نیست . در حالی که تحت حاکمیت لائیک ها در ترکیه ، روز به روز گرایش به حجاب ، بیشتر می شود.
آیت اله خامنه ای !
دوستان شما سعی میکنند با مشابه سازی های تاریخی ، شما را در جایگاه پیامبر مکرم اسلام (ص ) و امام علی ( ع ) بنشانند . عده ای دیگر هم شما را در جایگاه امام حسین ( ع ) می نشانند و البته از عاشورای خامنه ای سخن می گویند که در آن ،امام حسین قلابی دوران به شهادت نمی رسد و به جای آن ، کسانی کشته می شوند که تملق گویان شما ، آنان را با یزید مقایسه می کنند . اما به نظر می رسد حکومت شما بیش از هر چیز به حکومت نمرودی شبیه است. زیرا قبل از شما تنها کسی که به صورت علنی ، ازتسلط خود بر جان ، مال وناموس مردم سخن می گفت ، نمرود بود . امروز ، هم رفتار شما به گونه ای است که نشان می دهد خود را حاکم مطلق العنان کشور می پندارید که حتی کسی حق سؤال از شما را ندارد و مزد بگیرانتان به صراحت می گویند که « کسی حق ندارد در مورد مبانی تصمیمات ولی فقیه سؤال کند». ظاهراً شما هم براین گمان باطل هستید که شعبه ای از حکومت خداوند بر جسم وروح انسان ها در اختیار شماست . راستی ایا می دانید غلو گویی های حقارت آمیز حامیان پولی شما ، کار را به جایی رسانده که عده ای از مردم می گویند « ولی فقیه ، خداوند را نماینده خود در آسمان ها می داند» ؟
همه اینها را گفتم تا بار دیگر خواهش کنم به کارهایتان ادامه دهید تا آنان که مبدأ هستی و دستِ منتقمِ او را باور دارند با مشاهده سرنوشت محتوم شما ، بر ایمانشان افزوده شود . ثبت حوادث این سالها و ماهها ، علاوه بر نسل امروز ، برای نسل های آینده نیز عبرتی خواهدبود تا بیاموزند که هیچکس را نمی توان با سخن وادعای او سنجید . بلکه تنها باید به انسان هایی اعتماد کرد که عملکرد ایشان بر اساس معیارهای مشخص و تجربه شده بشری ، قابل ارزیابی ودفاع است. مطالعه عملکرد شما ونتایج آن ، همچنین به نسل های آینده خواهد آموخت که نوع بشر حتی انان که تلاش می کنند خود را پیرو واقعی پیامبران علیهم السلام جلوه دهند اگر چشم ناظر بندگان خدا را مراقب اعمال خود ندانند به بدترین فرعون ها ی تاریخ تبدیل می شوند و روی نمرود را سفید می نمایند .
آیت اله خامنه ای !
من به فضل الهی و همت ملت بزرگ ایران ، ایمان دارم و مطمئنم که در آینده ای نزدیک ، به جای ادعاهای دروغین همچون « نصب ولی فقیه در آسمان ها» معیارهای تجربه شده زمینی ، بر ایران حاکم خواهد شد . در آن روز ، همه مسئولان ، منتخب واقعی مردم خواهند بود و مردم برای اجرای توصیه امام علی (ع) یعنی « سخن گفتن بدون لکنت با حاکمان » با زندان وشلاق مواجه نخواهند بود . در ایران آینده ، یاد آوری عملکرد شما ، به همگان خواهد آموخت که به هیچکس اجازه سوء استفاده از اعتقادات مذهبی یا احساسات ملی برای به دست گرفتن اختیار ملک وملت را ندهند . در آن روز هیچکس نمی تواند دور از چشم مردم ، منافع کشور را صرف بلندپروازی ها و شهوات سیر ناشدنی خود نماید یا اراده خویش را بر ملت بزرگ وتاریخ ساز ایران ، تحمیل کند. آن روز بسیار نزدیک تر از تصور شماست . پس تا آن روز به کارهایتان ادامه دهید.
———————————–
این مطلب به صورت مستقیم و بدون ویرایش رادیو کوچه منتشر شده است.
سیدابراهیم نبوی / طنزپرداز
نامه قدیانی ازاوین مرا بر سر شوق آورد و این می نویسم تا بر صفحات آخر کتاب ” ظهور و سقوط سید علی خامنه ای” چیزی افزوده شود.
می خواستم در میان این همه نامه که از برکت رفتار شما و خواست برادرم جناب نوری زاد برایتان می رسد، من به شعری بسنده کنم و گمان کردم چیزی اضافه بر دیگران ندارم که بگویم، اما نامه جناب قدیانی از زندان اوین مرا بر سر شوق آورد و این می نویسم تا بر صفحات آخر کتاب ” ظهور و سقوط سید علی خامنه ای” چیزی افزوده شود و کلماتی شایسته آن ولی خودخوانده بیافزایم.
در سخنرانی کرمانشاه تان پرسیده اید: ” آیا نظام روزی پیر و از کار افتاده خواهد شد؟ و آیا اگر این وضع پیش آمد راه علاجی وجود خواهد داشت؟” و من هنوز نمی دانم چرا برای پرسش از زمان حال و آینده استفاده کرده اید، در حالی که پاسخ این سووالات و همچنین خود این سووالات موضوعاتی قدیم اند و باید چنین پرسیده می شد که ” اکنون نظام پیر و از کارافتاده شده است، آیا برای جلوگیری از این پیری و از کارافتادگی راهی وجود داشت؟” لابد سووال خواهد شد که اگر این زمان گذشته است، پس چرا هنوز به آن پاسخ می دهیم؟ از نظر من زمان جلوگیری برای از کارافتادگی نظام گذشته است، اما شما هنوز زنده اید و هنوز وقت دارید که بروید.
آقای خامنه ای!
می گویند استبداد آدمها را ساده لوح می کند، چرا که هرگز ذهن شان جز سووالاتی آماده و پاسخ هایی معلوم با چیزی مواجه نیست. حق انتخاب محدود می شود و وقتی حق انتخاب محدود می شود چیزی برای فکر کردن نمی ماند. وقتی بناست به مصلحت کشوری فکر شود صدها معادله برای سنجیدن وجود دارد، ولی وقتی تنها یک شخص ملاک سنجش خوب و بد است، همه پاسخ ها معلوم است. کشور برای چه اداره می شود؟ برای حفظ رهبر. ارتش برای چیست؟ برای حفاظت از پیشوا. مجلس برای چیست؟ برای تصویب قوانین مورد نظر پیشوا. دولت برای چیست؟ برای اجرای دستورات رهبر. تاریخ برای چه نوشته می شود؟ برای نشان دادن نقش پیشوا. جهان برای چه خلق شده است؟ برای اینکه رهبر بیاید و حکومت کند. بزرگترین سیاستمدار قرن کیست؟ رهبر ما. هدف جنبش بیداری اسلامی چیست؟ اجرای الگوی مورد نظر رهبر ما. موتور تحرک جنبش اسلامی چیست؟ نظرات رهبر ما. متوجه هستید؟ می فهمید؟ این جمله ها را قبلا نشنیدید؟ وقتی مائو کتاب سرخ و قذافی کتاب سبز و استالین کتاب ماتریالیزم تاریخی و ماتریالیزم دیالکتیک را می نوشتند، همه سووالات و پاسخ ها ساده شد. آنقدر که هیچ سووالی برای کسی پیش نیاید. اصلا تبدیل حکومت پیچیده به دولت آسان برای همین است. برای اینکه دولتی بیاید که یک هدف روشن داشته باشد، همه مردم یک جور لباس بپوشند، همه مثل هم فکر کنند و همه به یک جهت حرکت کنند. این شیوه که نامش دیکتاتوری است تقریبا ساده ترین شیوه اداره یک کشور است. شیوه ای چنان ساده که بتواند مردمان را به سویی که رهبری می خواهد ببرد.
آقای خامنه ای!
آیا اصلا به این موضوع فکر کرده اید که چندین نفر، چندهزار نفر، چند میلیون نفر، فقط بخاطر اینکه شما بر سر کار بمانید، بیمار و افسرده و غمگین و نسبت به یک زندگی طبیعی و عادی نومیدند؟ چقدر مردم خودکشی می کنند، بخاطر اینکه شما زنده اید و حکومت می کنید؟ چقدر از مردم فرزندان شان را نمی بینند، چون شما می خواهید رهبر باشید؟ چقدر آدمها زندانی هستند و رشد فرزندان باهوش شان را نمی بینند، چون شما می خواهید از حکومت عقب ماندگان تاریخی حمایت کنید؟ چقدر از زنان از همسرشان جدا می شوند، چون شما حاکمید؟ چقدر مشت ها بر دهان کوفته می شود، چقدر سیلی بر صورت ها نواخته می شود، چقدر زنان مورد تجاوز به عنف قرار می گیرند، فقط چون شما حکومت را در دست دارید؟ می دانید چقدر از دختران این سرزمین فاحشه می شوند، چقدر پسران این سرزمین به تحقیر تن می دهند و چقدر پدران جلوی فرزندشان سرشکسته می شوند و… چون شما حاکم این کشورید؟ چون شما هر روز ورزش می کنید و سالم می مانید تا میلیونها نفر در سکوتی وحشتبار خفه شوند و بمیرند و آرزوی سعادت، خندیدن، شادمانی، شوق، نشاط، زندگی را به گور ببرند یا آنچنان نشاط و زندگی را در دوررس ببینند که انگار هرگز به آن نخواهند رسید؟
دلم می خواست می توانستم به آن جوان هجده ساله و آن گروه خشمگین جوانی که قذافی را روی زمین می کشیدند و خاک به دهانش می پاشیدند و گلوله به تنش می زدند، بگویم بس کنید این توحش را، اما لحظه ای فکر کردم که چه نفرتی است که مردم را دیوانه می کند؟ کدام بغض های در گلو خفه شده است که این چنین نعره می شود؟ کدام اشک های فرونریخته است که حالا سیلاب می شود؟ کدام انگشت های سووال بی جواب است که حالا مشت می شود؟ کدام پرسش مودبانه ای است که حالا لگدی می شود بر دهان قذافی، صدام، مبارک…. هرگز در دل خودم هم تائید نکردم که آن توحش مجاز است، اما چه کردند تا چنین کرده شد با آنان؟ که را کشتند تا این چنین زار کشته شدند؟
آقای خامنه ای!
دلم می خواست از این ولایتی که در آن به تبعید خودخواسته گرفتارم، بال در می آوردم، ابر به ابر و آسمان به آسمان، شهر به شهر و سرزمین به سرزمین می آمدم، تا در خلوتی آرام روبرویتان می نشستم، و برایتان می گفتم که به خودتان بیایید. هیچ دیکتاتوری جز در نهانگاهی یا زندانی یا گورستانی عاقبت گرفتار نشده است. و عاقبت آنقدر نزدیک است که حتی می تواند از چشم بر هم زدنی نیز ناگهانی تر باشد. کاش می توانستم دست تان را بگیرم و ببرم و نشان تان بدهم آنها که نفرین تان می کنند پاک ترین مردمان اند، آنان که آرزوی نبودن تان را می کنند، عاشقان خدای خویش اند و آنان که می خواهند زودتر و زودتر بروید شریف ترین آدمهای این سرزمین اند. روزی نشسته بودم با مردی، دفاع از ولایت کرده بود، گفتم توی بی دین که همه چیز را انکار می کنی چرا چنین خود را سگ آستان ولایت می خوانی؟ گفت: بدبخت! سه ورق کاغذ می نویسم خانه ای می گیرم. تو چرا چنین نمی کنی؟ می دانم که هرگز آرامش پیدا نمی کرد از اشباحی که همیشه دوروبر خود می دید. ای کاش می دیدید این سازندگان 9 دی تان را که پلیدترین مردمان این دیارند. ای کاش می دیدید آن سرداری که یک دست و یک پایش را در عملیات بیت المقدس داده بود و هیچ نگرفته بود، که می گفت: از این 29 نفری که نامه به خاتمی را برای 18 تیر امضا کردند حداقل 24 تای شان تاجران فاجرند و شغل اصلی شان تجارت قاچاق است، همین سرداران جنگ ندیده و گنج یافته از رنج ملت.
آقای خامنه ای!
مردم شما را نمی خواهند، دوستان سابق تان شما را نمی خواهند، هر که روزی با شما بود امروز از شما روگردانده، مردم حق حرف زدن ندارند، حتی آنها که روزی خودتان حمایت شان می کردید حق ندارند بدون پرده پوشی حرف بزنند، هیچ جمعی حق ندارد اگر شما اشتباه کردید برکنارتان کند. ولی خودتان که می دانید که در این سالهای سخت هر چه کردید اشتباه بود. اگر زبان به مزدی، مثل حداد عادل یا امام جمعه سفیه مشهد یا آن مدیحه سرایان بدنام و نشان جلسه شاعری تان، شما را با حرفی، کلمه ای، نصیحتی، شعری به مواجهه با خودتان نمی خوانند، خودتان که می دانید اشتباه می کنید. اگرچه هرکس بطریقی به شما این حقیقت را گفته است، شعر علی معلم و شعر حسین جعفریان اگر گوشی شنوا برایتان باقی مانده بود کافی بود که شما را به خود آورد. هزار درد و هزار افسوس که شما درهای اصلاح را به روی خودتان بستید و دهان و دندان مصلحین را شکستید، خوش تان آمد که یگانه دهر باشید و مصلحت و نیکبختی را به خودخواهی و خودپسندی معامله کردید. بد معامله ای کردید.
اگر خاتمی آمد و هشت سال آبروی حکومت شد، از خود گذشت و شما بدمعامله ای با او و ملتی که او را برگزید کردید. شما در مورد خاتمی اشتباه کردید، او می دانست که بنیاد این دینی که شما بخاطر نادانی تان و ناتوانی تان در درک جهان و مفهوم زندگی دارید، جز به فروپاشی این حکومت نمی انجامد. جوانی عوام وعوامفریب و دروغگوی را که سرمایه دین و دولت به باد داد، به هاشمی که خیرخواه شما بود، ترجیح دادید و این اشتباه بزرگ شما بود. هاشمی زودتر از همه فهمیده بود که نظام جمهوری اسلامی باید نظامی منطقی و عاقل باشد و راه را هم می دانست، می دانست که جز نظمی در اقتصاد و رابطه ای درست با جهان و ملایمت در برابر مردم اهل تسامح و تساهل ایران، راهی برای بقای کشور نیست. نشستید و از سر حسادت و تنگ نظری به او و خاتمی که می توانستند و شما نمی توانستید، شاهد شدید که مردانی که برای ساختن ایران تلاش کرده بودند، مخفی و علنی به سخره گرفته شوند و حتی هاشمی که سالها بار بی لیاقتی شما را به دوش کشیده بود چنان شود که دخترش را به دادگاه بکشند، پسرش را آواره کنند، عروس اش را بزنند و خودش را بدنام کنند و برای پنهان کردن ناتوانی تان در اداره مملکت ، عقده ای های مواجب بگیر را به جان شریف ترین و زحمتکش ترین مردمان این دیار انداختید. اشتباه دیگرتان همین بود. با این کار هم هاشمی را از دست دادید و هم خیل عظیم دوستداران او را در تمام ساختار بوروکراسی و تکنوکراسی کشور.
باز اشتباه کردید که یک مشت لجاره وطن فروش مثل نقدی و طائب و یک مشت دایناسور عصر یخبندان دوم زمین شناسی، مثل جنتی و نوری همدانی و خزعلی را با پول گماردید تا رای رجال هایی چون کروبی و هاشمی را به حساب احمدی نژاد بریزند و نودولتان بشوند رئیس دولت و مثلاً نماینده ی جمهورِ مردم. می دانستید این تهمتی است به میلیونها ایرانی که این مردک نماینده شان باشد. اشتباه بزرگتر و عظیم خود را وقتی کردید که پاک دست ترین مرد این سی سال را، داناترین و مومن ترین و هنرفهم ترین و مدیرترین کسی که از هراس حسادت و بخل شما گوشه ای نشسته بود و بیست سال هر چه دوستان خودتان خواستند او را نامزد انتخابات کنند، میرحسین موسوی عزیز تن نداده بود، با قصد قبلی، تقلب، کودتا، آگاهانه و عامدانه کنار زدید، فقط بخاطر اینکه فکر می کردید احمدی نژاد نوکر شما می ماند و نوکر شما نباید در مقابل کسی که سر در برابرتان خم نکرد، کم بیاورد. گفتید نوشتند که رئیس جمهور شود.
بهترین زنان و مردان این کشور را که برای حفظ مصلحت ایران پشت سر موسوی نشان سبز مقدس کشور را بر دست و بازو داشتند، زدید و کشتید و به محبس افکندید، و به دروغ یک ارتش را پول دادید تا تمام حکومت را تسخیر کند که همین جوانک نادان را بر کرسی ریاست نگه دارد. این اشتباه دیگر شما بود. در این اشتباه حتی خود احمدی نژاد هم از شما کمتر مقصر بود. هر چه بلا از او می کشید، ناشی از عمل خودکرده بی تدبیر شماست. همه این اشتباه ها را کردید و خود را بی آینده و مردمان را بی آبرو و دین را بی منزلت و جوانان را ناامید و ایران عزیز را روز به روز به پرتگاه سقوط نزدیک تر و نزدیک تر کردید. هیچ کس در تاریخ ایران این چنین که شما اشتباه کردید اشتباه نکرد. رضا شاه، که رحمت خدای براو باد، وقتی فهمید دیگر جای ماندن ندارد، رفت، با پای خودش رفت و در غربت مرد. محمدرضا شاه که خدایش بیامرزد، وقتی اشتباه کرد و به موقع به مردم آزادی نداد و در غرور خویش غرق شد، وقتی دانست که اشتباه کرده است، چمدانش را بست و رفت. رفت قبل از اینکه همه ارتش هزاران نفر را به خاک و خون بکشند چون می دانست کشوری که با خون حفظ شود، کشور نیست. آیت الله خمینی وقتی فهمید که اصرارش برای ادامه جنگ فقط به کشتن جوانان مردم منجر شده است، جام زهر را سرکشید و صلح کرد. اگرچه تمام آنان اشتباه کردند، اما وقتی فهمیدند اشتباه کرده اند، مردم و کشور را قربانی نکردند. شما چه اصراری دارید که ایران را از روی نقشه جهان محو کنید؟ چه دشمنی با این ملت دارید؟ آیا این ملت چون شما را دوست ندارد، باید حقیر و فقیر و معتاد و فاسد و بیمار و مسموم و بی منزلت شود؟ آیا این کشور چون اندازه اش از شما بزرگتر است، باید نابود شود چون شما نمی خواهید بروید؟
چند ماه قبل خاتمی عزیز آخرین فرصت را هم به شما پیشنهاد کرد، می دانم که نمی خواست و از سر خیرخواهی چنین کرد، از خود گذشت تا ایران بماند. موسوی آمده بود تا جلوی این حقارت و ذلت را بگیرد، کروبی عزیز آمده بود تا نگذارد ایران ویران تر از این که کردید شود. هاشمی در نماز جمعه مصلحت این نظام را و مصلحت ایران را گفت و نکردید. همه اینها اشتباهات تان را گفتند و خدای را شکر می گذارم که به دو سال نکشید که همین ” نزدیک ترین یار” تان خار چشم تان شد. مگر نمی گفتید این بهترین دولت تاریخ پس از انقلاب است؟ چه شد که این همه فساد و بی کفایتی در این دوره بروز کرد؟ مگر نمی گفتید این دولت محبوب همه جهان اسلام است؟ چه شد که همه جهان اسلام دشمن تان شد، هم مردم اش و هم دولتهایشان. یک دولت سراغ ندارید که بدون گرفتن مواجب و پول ملت از شما طرفداری کند. یک هنرمند و سیاستمدار و انسان شریف با نام و نشان سراغ ندارید که بدون جیره و مواجب و مقام و پست کلمه ای در نعت شما بگوید. نمی بینید که به محض اینکه برادرم نوری زاد اعلام کرد که برای شما نامه بنویسند، نامه ها نوشته شد که هر کدامش گوهری است از پختگی و مصلحت اندیشی و شهامت و درایت و دانایی. نادانان را بر کار گمارده اید و هر که اهل درک و فهم است یا به زندان انداختید یا در خانه حصر کردید. تاریخ جهان را مثال نمی زنم، تاریخ اسلام را بخوانید، ببینید که کار شما با دشمنان پیامبر و ائمه شبیه است یا به کار ائمه و پیامبر؟ حصر کردن مردمان مصلح را کدام امامی دستور داد؟ خودتان را در آئینه ببینید که گذشت زمان از اشتباهات بی پایان شما دیکتاتوری ساخته که حالا در جمع نزدیک ترین یارتان هم مردم شعار بت شکنی می دهند. حتما نمی خواهید بگوئید که بت زمانه هاشمی رفسنجانی است که دیگر حتی پایگاه مجازی اش را هم حکومت تان توقیف می کند، وجود حقیقی اش که مدتهاست انکار شده. و آخرین و بزرگترین اشتباه تان این بود که وقتی یقین کردید نزدیک ترین مرد سیاست امروز به شما یعنی محمود احمدی نژاد، عامل مهم فساد و تباهی است، او را برکنار نکردید. نه برای حفظ ایران، برای حفظ خودتان. رهبری که مصلحت خودش را هم تشخیص ندهد چه با مردمش خواهد کرد؟
جناب آقای خامنه ای!
می دانم که در خانه کاسه چه کنم در دست گرفتید و می دانید که خود کرده را تدبیر نیست و حتی دشمنی نمی یابید که به اشاره انگشت سگهای وحشی تان را به جانش بیاندازید. میر ما دو سال قبل گفته بود به ملتش که مراقب خود باشید که وقتی دیکتاتورها می خواهند بروند خانه و کاشانه شما را به آتش نکشند. مردم ما بارها شاهد این روزها بوده اند، تاریخ شان آموخته که دیکتاتور وقتی می رود، می خواهد همه جا را بسوزاند و برود. نهم دی تان هم آمد و حتی تلویزیون و رسانه های فرمایشی تان ده عکس و دو دقیقه تصویر نداشتند که مردمان طرفدار شما را نشان بدهند. این انتخابات، بدون مردم، در سکوت، تصویری از رفتن مردی است که نخواست شرافتمندانه برود. مثل بیماری سرطانی که همه خبر مرگ زودرس او را شنیده اند، مردم منتظر نشسته اند تا بروید. متاسفم که راهی برای بازگشت شرافتمندانه باقی نگذاشتید، حداقل زودتر بروید و بگذارید مردم بیش از این از حضورتان در رنج نیافتند.
دوازدهم دی ماه 1390
————————–
این مطلب به صورت مستقیم و بدون ویرایش رادیو کوچه منتشر شده است.
اردوان روزبه/ سرمقاله
ardavan@koochehmail.com
این روزها که کم کم زمزمههایی از «اینترنت ملی» شنیده میشود به نظر میرسد حاکمیت در ایران یکی از آرزوهای دیرینه خود را عملی خواهد کرد. شروع بحث اینترنت ملی یا در اصل به تعریف صحیحتر «اینترانتی به بزرگی ایران» نزدیک به دو دهه عمر دارد. از اولین روزهایی که در ایران موضوع اینترنت شکلی همگانیتر به خود گرفت، دسترسی به سرویسهای اطلاعات دهنده به صورت «جامعه باز» از نگرانیهای اصلی در این کشور بود.
اگر چه در ایران یکی از ابزارهای برنده استفاده از کلمات و واژهگان کلیدی است که میتوان با آن اقبال عمومی یک حرکت را افزایش داد اما در نهایت «اینترنت باعث گسترش بی بند و باری» و یا «ایجاد فساد در خانوادهها با اینترنت» و واژهگانی نظیر «تهاجم فرهنگی» که آن روزها به تعبیر رهبر جمهوری اسلامی «ناتوی فرهنگی» را بسط میداد، راه به جایی نبرد و نقطه پنهان ماجرا یعنی دسترسی به بزرگراههای اطلاعاتی و به طبع آن افزایش سطح دانستههای عمومی چیزی بود که در پس این قبیل کلمات که در ویترین ماجرا بود باقی نماند و در عمل از زمانی که از سال ۱۳۷۸ به طوری ضمنی و از ۱۳۸۱ به طور رسمیتر «فیلترینگ» در ایران آغاز شد، خیلی زود مشخص شد که بیش از تارنماهای مستهجن محتوای دارای اطلاعات در زمینههای مختلف مورد عنایت فیلترینگ قرار گرفتهاند.
اما این شروع یک نبرد برای ایرانیان بود چرا که در طی این سالها فیلترینگ علارغم تغییرات مداومی که در آن روی داد و از یک سرویس به طور کامل غیر فعال یا «پسیو» به سمت یک ربوت هوشمند حرکت کرد اما هر باره فنی در برابر آن از سوی مردم زده شد. به نوعی که به نظر برخی از کارشناسان داخلی نیز این روشها به رغم میلیونها دلار هزینهسازی «ناموفق» خوانده شد.
بحث اینترنت ملی در واقع تیر آخری بود که سالها پیشتر بر روی آن کار شده بود و اگر چه برای دوری از جنجال بر سر آن همواره با طرح موازی خواندن این سرویس با سرویسهای بینالمللی و عدم قطع اینترنت در ایران، سعی میشد حساسیتها نسبت به این موضوع افزایش نیابد، اما در نهایت با تغییراتی که در شرایط حاکمیت و کاهش اقبال عمومی آن رخ داد، این طرح پس از انتخابات ۸۸ شکل جدیتر گرفت و به نوعی روند کار تسریع شد. چرا که به ارزشهای رسانهای در اطلاعرسانی از درون ایران دو صد چندان افزوده شد و در عمل علارغم بسته شدن مطبوعات در ایران در بسیاری از موارد قدرت عمل از دست حاکمیت به یمن وجود سرویسهای اینترنتی گرفته شد.
این نکتهای نبود که بسیاری از کسانی که در داخل ایران قدرتمدارانه بدون توجه به انتقادهای وارده هرگونه رفتاری را که در راستای منافع گروهی و یا فردی خود میدیدند، فراموش کنند. از سویی هر کسی که در این مدت اعتراض داشته است درست به عکس روند تعطیلی رسانهها در داخل ایران، خود تبدیل به یک رسانه شد. این شرایط هیچکدام به نفع گردانندگان خود محوری نبود که بعد از عصبانیتهای خرداد ۸۸ حتا گوش شنیدن سادهترین نقدها را هم نداشتند.
اینترانت ایران در واقع تمهیدی بود برای بستن همین مسیر اطلاعرسانی. به طور کلی و دور از بحثهای فنی با این روش دستیابی به آی پیهای انترنتی استاندارد بینالمللی در داخل ایران محدود و یا بسته خواهد شد و امکان اتصال به سرویسهایی فقط مقدور خواهد بود که در ابتدا بر روی هاب داخلی وارد و توزیع میشود.
این بدان معنا است که مردم ایران به زودی در پس یک دیواره آهنین قرار خواهند گرفت و در واقع هر حرکت آنان بر روی این اینترانت قابل بررسی و دسترسی توسط افراد مشخصی خواهد بود و از طرفی کافی است که در صورت ضرورت به صورتی ساده ردههای مختلفی از آی پی بسته شود و یا اینکه به اساس دسترسی به آنها نباشد.
با این ترتیب ضرورت یافتن راهی برای ارتباط با داخل ایران و ایجاد لینکهای مستقیم و یا روشهای تازه اطلاعرسانی به داخل ایران و انتقال خبرها و گزارشهای داخل به بیرون یکی از مهمترین کارهایی است که باید به آن اندیشید.
فراموش نباید کرد مهمترین رخداد که موجبات نگرانی در داخل را برای حاکمیت همواره برانگیخته است همین امکان دسترسی مردم به ابزارهای انتقال دادهها و ارتباط با بیرون بوده است که موجب انعکاس موارد نقض حقوق انسانی و یا برخوردهای نابخردانه با معترضها شده و از سویی تبادل خبرهای داخل و خارج نیز هم خود باعث شده است ایران مورد توجه گروههای بینالمللی و سازمان و کشورهای دیگر قرار بگیرد.
راهکارهای فنی و پروتکلهای حقوقی و حرکتهای بینالمللی همه و همه امروز باید به این مدد بشتابند که این دیوار آهنین به دور ایران کشیده نشود.
مطلبهایی که در این بخش تارنمای رادیو کوچه منتشر میشود یا انتخاب دبیر روز سایت و یا پیشنهاد دوستان رادیو است که میتواند از هر گروه یا دسته و یا مرامی باشد. نظرهای مطرح شده در این بخش الزامن نظر رادیو کوچه نیست. اگر نقد و نظری بر نوشتههای این بخش دارید میتوانید برای ما ارسال کنید.
مهران مصطفوی، فعال سیاسی، در خصوص خشونتهای اعمال شده و نقض گستردهی حقوق بشر در سوریه با یکی از فعالان سوری در خارج از این کشور به گفتوگو پرداخته و نظرات وی را در مورد آینده سوریه و همچنین ایران خواستار شده است.
شما را چطور معرفی کنیم؟ به من گفتید که خانواده شما در سوریه هست و نمیخواهید که اسمتان مشخص شود.
ابونعیم: بله. اسم مستعار من ابونعیم است، من در پاریس نماینده گروه مقاومت دمشق و حومه دمشق هستم، عضو شورای عالی انقلاب سوریه نیز هستم. همانطور که میدانید رییس شورای ملی سوریه برهان غلیون است که استاد دانشگاه سوربن فرانسه است. 90 نفر در شورای ملی سوریه هستند. که حدودن 70 نفر از آنها در خارج از سوریه هستند و 20 نفر در سوریه بهسر میبرند که نامشان مخفی است.
ارگانهای مقاومت سوریه کدامها هستند؟
ابونعیم: شورای ملی سوریه از 4 جناح تشکیل شده است لیبرالها، اخوانالمسلمین، مستقلها و کردها. که از 4 تا دو تای اول قویتر هستند و طرفداران بیشتری دارند. این شورا در رهبری قرار دارد، اما شورای عالی انقلاب سوریه مستقیمن از طریق گروههای مختلف مقاومت بوجود آمده است و این شورای بهخصوص از سوی فعالین داخل تشکیل شده است. یکی دیگر از ارگانها اتحاد هماهنگی کمیتههای محلی است که بیشتر به کارهای اجرایی میپردازد.
نقش شما در مقاومت سوریه چیست؟
ابونعیم: قبل از اینکه به فرانسه بیایم، سه مسوولیت داشتم. اولی مرتبط کردن انقلابیون دمشق و اطراف دمشق با هم بود و اینکار از طریق درست کردن یک گروه مخفی در روی فیس بوک انجام میگرفت، از این طریق ما تظاهرات میکردیم. دومین مسوولیت من تسهیل کارها برای مسایل لجیستیک بود. در هر تظاهراتی امکانات مختلف نیاز داریم مانند دوربین فیلمبرداری، تکنیسین و اعلامیه و پلاکارت و تعیین محتوای اعلامیه. سومین مسوولیت من این بود که مطمئن شوم که همراهان ما دستگیر نشدهاند و بهمحض اینکه دستگیر میشدند باید به بقیه همراهان اطلاع میدادم. من ماه سپتامبر 2011 به فرانسه آمدم بدون اینکه مشکلی داشته باشم، چون طوری عمل کرده بودم که حکومت متوجه فعالیتهای من نشده بود و حالا در پاریس کار اصلی من تماس با روزنامهنگاران غربی و روزنامهنگاران مستقل است و در تظاهرات در پاریس شرکت میکنم و نقش برگزارکننده را هم دارم، مثلن دیروز در جلوی ساختمان لیگ عرب تظاهرات کردم. به دنبال کمکهای دارویی نیز هستم که از طریق دوستان به مقاومت سوریه برسانم. مقاومت سوریه اکنون نیاز زیادی به دارو و وسایل پزشکی دارد. خصوصن در شهرهای حمص و حماه.
آنطور که از اخبار مشهود است مردم سوریه خیلی فعال هستند و قربانیان زیادی دادهاند. چه چیزی کم است برای اینکه این تلاشها به نتیجه برسد؟
ابونعیم: ما سه مانع اصلی داریم. اول اینکه رژیم در سرکوب بسیار قوی است و دستههای بسیار مختلف و قوی برای سرکوب دارد. در 40 سال اخیر رژیم در همه جنبههای زندگی مردم دخالت کرده است. دومین مانع نتیجه اولی است و آن اینکه اکثریت مردم میترسند و در تظاهرات شرکت نمیکنند و سومین مانع حمایت بینالمللی از رژیم است، بعد از ده ماه مقاومت جامعه بینالمللی فشار لازم را به سوریه نمیآورد.
اما گمان من این است که باید علتهای دیگر جست؟ چرا اکثریت مردم سوریه در تظاهرات شرکت نمیکنند؟
ابونعیم: انقلاب در در واقع افراد مختلف را در بر میگیرد. سوریه 23میلیون جمعیت دارد. 60 درصد عرب سنی و 10 درصد علوی هستند. 15 درصد مسیحی هستند، 5 درصد کرد و 5 درصد غیره، مانند شیعه و ارمنی. اما سوریه تنوع جمعیتی خاص خود را دارد که در قسمتهای مختلف قرار گرفتهاند. اکثریت کمتر از یک میلیون کرد در شمال شرقی سوریه (شهرها الحسکه و قامشلی) زندگی میکنند، آنها هم همگی در تظاهرات شرکت نمیکنند. اکثریت انقلابیون و کسانی که در تظاهرات شرکت میکنند سنی هستند. میشود گفت 80 درصد شرکتکنندگان در تظاهرات سنیها هستند، علویها کم شرکت میکنند، مسیحیها بسیار کم شرکت میکنند، اما حتا اکثریت سنیها هم در تظاهرات شرکت نمیکنند. عربهای سنی در دمشق، درعا، خمص و حماه و دیرالزور زندگی میکنند، اما اگر بخواهیم به این سوال پاسخ دهیم که چرا در حمص و حماه مردم بیشتر شرکت میکنند، علتش این است که اکثریت مردم آنجا سنی هستند. در دمشق 4 میلیون از جمعیت سوریه زندگی میکنند. در حومه دمشق مردم در تظاهرات شرکت میکنند اما در داخل دمشق تظاهرات صورت نمیگیرد، زیرا به غیر از مسئله ترس از رژیم باید گفت که دمشق مرکز صنعت و توریسم و بازار سوریه است، ترس از دست دادن کار و یا منافع مانع میشود که مردم در تظاهرات شرکت کنند و بالاخره اینکه 60 درصد مردم فقیر هستند و آنها نمیخواهند حداقل معاش را از دست بدهند، فقر مانع میشود که آنها در تظاهرات شرکت کنند. علت دیگر هم این است که حتا اگر مردم مخالف باشند باید امید کامل به موفقیت آلترناتیو داشته باشند، مردم مطمئن نیستند که شورای ملی سوریه این توانایی را داشته باشد که رژیم را بیاندازد. در ضمن رژیم هم همه کارهای تبلیغاتی را میکند تا جلوی شرکت مردم را بگیرد، رادیو و تلویزیون سوریه همه کار میکنند که مردم از انقلاب پشیمان شوند.
اینها که گفتید درست، اما فکر کنم مسایل دیگری باشند که جلوی شرکت عموم مردم را میگیرند، ما در ایران از این نوع مسایل داریم، مثلن برخورد با اسلام یکی از این مسایل است، برخی از برخوردهای تند باعث نگرانی بخشی از جامعه میشود، یا اینکه برخی میترسند که اگر این رژیم برود ایران تکه تکه شود. ترسهایی هست و یا منتقل میشود که مانع عمل میشوند. در سوریه شما چنین مسایلی را ندارید؟
ابونعیم: مسایل بسیاری هستند که سالها مخفی بودند و الان همه سرباز زدهاند. ما باید به یک سوال اصلی جواب بدهیم: مردم درباره تعلقات مذهبی و قومی خود چه فکر میکنند. چیزی که تا بحال مهم نبود، الان مهم شده است. موضع مسیحیها بعد از انقلاب چه خواهد بود؟ آنها در انقلاب تاکنون شرکت نکردهاند و این ترس را دارند که اگر انقلاب بشود وضعشان بد شود، کردها در انقلاب شرکت میکنند و شعار اتحاد هم میدهیم، اما آنها در تظاهرات پرچم کردستان را در دست میگیرند، من شخصن نمیفهمم چرا آنها پرچم کردستان را در دست میگیرند. پیام آنها با اینکار چیست؟ مسئله دیگر رابطه سنیها و شیعههاست، شیعههای واقعی جمعیت بسیار کمی هستند اما در دمشق زندگی میکنند و ثروتمند هستند، آنها به رژیم و حزباله نزدیک هستند. شیعهها نه تنها در انقلاب شرکت نمیکنند بلکه ضد انقلاب سوریه هم هستند. سوال این است که بعدن چه میشود؟ این هم یک مسئله است. بالاخره مسئله دیگر در مورد علویها و موضوع انتقام است. در سوریه علویها مسوول سرکوب شمرده میشوند و 40 سال است قدرت را دارند، برخی از مردم میخواهند انتقام بگیرند. شورای ملی سوریه مخالف است و سعی میکنیم که به آنها بگوییم انتقامی در کار نخواهد بود، اما آنها باور نمیکنند. علویها علنا میگویند که علوی هستند و به سرکوب افتخار میکنند و بالاخره مسئله دیگر در مورد فلسطینیها است، فلسطینیهای سوریه اکثریت مهاجران فلسطینی را تشکیل میدهند، آنها حدود 1.3 میلیون نفر هستند. تاکنون رژیم از فلسطینیها دفاع میکرد. فلسطینیهای سوریه چون با حماس ارتباط دارند و رابطه حماس با رژیم خوب است بهعنوان مخالف انقلاب دیده میشوند، پس مسئله فلسطینیهای سوریه هم یکی دیگر از مسائل است.
در باره ایران و مردم ایران چه فکر میکنید؟ و اصولن مردم سوریه چه فکر میکنند؟
ابونعیم: برای انقلابیون سوریه رژیم ایران برابر است با رژیم سوریه. اما آنچه درباره مردم ایران فکر میکنیم، این است که متاسف هستیم، یعنی میدانیم که مردم ایران نیز مورد سرکوب هستند، اما بهشما بگویم، هنوز مردم سوریه نمیدانند که اکثریت مردم ایران مخالف رژیم ایران هستند و انقلابیون سوریه نیز حس نمیکنند که مردم ایران از انقلاب سوریه دفاع میکنند. ایران در نزد سوریها تنها به عنوان کشوری که منافع در سوریه دارد دیده میشود. در سوریه ماشینهای سایپا و سمند پر هستند و گاز ایران و نفت ایران برای دفاع به رژیم سوریه داده میشود و یا اینکه در نمایشگاههایی که برگزار میشود، ایران همیشه قسمت مهمی را در دست دارد، همه اینها دست بهدست هم داده است که مردم فکر کنند که رژیم ایران در مسایل داخلی سوریه دخالت مستقیم دارد، حضور مهم و مشهود دولت ایران در زندگی مردم سوریه باعث دلزدگی مردم از ایران شده است. در نتیجه انقلابیون فکر میکنند با دو رژیم در حال جنگ هستند، رژیم سوریه و رژیم ایران. انقلابیون سوریه انتظار یک علامت مثبت از سوی مردم ایران دارند، اما متاسفانه تاکنون چنین علامتی را ندیدهاند.
اما میدانید که در ایران برخی از مردم میگویند که اگر رژیم اسد بیافتد بعدش نوبت حکومت جمهوری اسلامی است، مردم مسایل سوریه را دنبال میکنند و خوشحال میشوند که حکومت بشار اسد سقوط کند. در ضمن مردم ایران هم نمیفهمند، چرا باید بهخاطر مسایل سیاسی نفت و گاز ایران ارزان در دسترس حکومت سوریه قرار گیرد.
ابونعیم: جدی میگویید؟ پس چرا ما علامتی از مردم ایران نمیبینیم؟
خب مردم که نمیتوانند تظاهرات کنند. اما در سایتهای مختلف ایرانی مسایل سوریه دنبال میشود.
موضع انقلابیون سوریه در قبال دخالت خارجیها چیست؟
ابونعیم: انقلابیون سوریه سعی میکنند که بدون دخالت بینالمللی کار خود را بکنند، اما با تحول فعلی، کشتار وسیع مردم این فکر در میان است که ما دیگر نمیتوانیم بدون خشونت علیه رژیم مبارزه کنیم. انقلابیون سوریه اکنون به این فکر میکنند که شاید از خارجیها کمک بگیرند، اولین خواسته این است که در شمال غربی سوریه یک منطقه ممنوعه برای پرواز بهوجود آید، این را شاید از ناتو بخواهیم. در این منطقه میتوان ارتش آزادیخواه را درست کرد.
یعنی چیزی مثل آنچه در لیبی گذشت؟
ابونعیم: بله تقریبن
اما میدانید در لیبی دخالت خارجی چه نتیجهای داد؟
ابونعیم: بله کشتهها بسیار شد.
اما تنها کشته نبود، الان تقریبن در لیبی جنگ داخلی هست و جامعه وحدت خود را ندارد و از دمکراسی هم خبری نیست.
ابونعیم: بله. ما میدانیم که اینکار درست نیست و میتواند نتایج بدی داشته باشد، اما ما شاید راه دیگری نداریم. ما مخالف دخالت خارجیها هستیم ولی باید واقعگرا باشیم، چگونه ما میتوانیم در مقابل این رژیم بایستیم؟ ایران برای ما یک نمونه خوب است و در ایران دو سال پیش مردم نتوانستند رژیم را تسلیم کنند!
من گمان میکنم که اگر شما این روش را پیش بگیرید، یا حکومت سوریه را تقویت میکند و یا باعث ویرانی و خرابیهای فراوان میشوید که راه به دمکراسی نخواهد برد. مگر تجربه عراق، افغانستان و لیبی در مقابل شما نیست؟
ابونعیم: ما اکنون با رژیم سوریه مخالفت میکنیم، تظاهرات میکنیم، عدهای از سربازان جدا شده داریم که مخالفان را کمک میکنند و از نظر سیاسی به رژیم فشار میآوریم، همه اینها بهصورت عدم خشونت انجام شده است. تاکنون ما موفق شدیم که در افکار عمومی دنیا مطرح شویم و رژیم ضعیف و منزوی شده است، اما 10 ماه گذشته است با این استراتژی چقدر طول خواهد کشید که رژیم را برداریم؟ آیا این کارها برای کنار زدن چنین رژیمی کافی است؟ شاید پاسخ منفی باشد. ما کمک همه را لازم داریم، معنی آن اینست که سازمان ملل رژیم را محکوم کند و حفاظت مردم را بهدست بگیرد و سازمان ملل رژیم را مجبور کند که پلیس مخفی و نظامیان را از شهرها بیرون کند و زندانیان را آزاد سازد و خبرنگاران دنیا بتوانند به سوریه برود. حال اگر بخواهیم دورتر برویم باید منطقه غیر نظامی را در شمال سوریه نیز درخواست کنیم.
شما در بالا مسایلی را شمردید که باید حل شوند مانند مسئله مسیحی غیر مسیحی، کردها، شیعهها، علویها و فلسطینیها. باید بدانید که دخالت خارجیها نه تنها این مسایل را حل نخواهند کرد، بلکه بر شدت آنها خواهند افزود و جامعه را تکهتکه خواهد کرد.
ابونعیم: آنچه شما میگویید درست است. باید بدانید که ما بر برخی مسایل تقدم میدهیم و باید بدانیم چه را میتوانیم مذاکره کنیم و چه را نمیتوانیم مذاکره کنیم. اکنون آنچه واجب و مهم است، جلوگیری از خونریزی است که هر روز در شهرها صورت میگیرد.
با خونریزی بزرگتر میخواهید اینکار را بکنید؟
ابونعیم: نه، بلکه انقلاب ادامه پیدا کند. من دوستان لیبیایی دارم که میگویند که ما با دخالت خارجیها 70000 کشته دادیم و اگر این کشته را به تعداد 40 سال حکومت قذافی تقسیم کنیم، 2000 کشته میشود، یعنی کمتر از تعداد کشتهها در تصادفات رانندگی در هر سال است. ما ممکن است به فشار بینالمللی نیاز پیدا کنیم و در بدترین حالت با بمباران مرکز پلیس مخفی و ارتش موافقت خواهیم کرد.
این مقایسهها منطقی نیست، حالا مگر در لیبی دمکراسی شده است؟
ابونعیم: ما باید منتظرم باشیم، در سه ماه نمیشود همه چیز را تغییر داد. باید صبر کرد در لیبی چه میشود.
اما چرا شما صبر نمیکنید؟ میگویید که 10 ماه است و به جایی نرسیدهایم، ولی 10 ماه چیزی نیست. چرا حرکت را تصحیح نمیکنید و ادامه نمیدهید؟
ابونعیم: این را باید مردم سوریه تصمیم بگیرند، قربانیان زیادی دادهایم، سوال این است تا کی میتوانیم اینهمه قربانی بدهیم؟ شما باید بدانید که هر روز که میگذرد، وضعیت بدتر میشود. حالا من از شما یک سوال دارم، چرا شما در ایران دو سال پیش موفق نشدید؟ مردم که توی خیابان آمدند ولی موفق نشدند.
سوال جالبی است. اما مردم ایران برای تغییر حکومت به خیابان نیامدند. بخشی از جامعه شهری به این نتیجه رسیده بود که با انتخاب موسوی میتواند تغییراتی در حکومت بهوجود آورد. من خودم موافق نبودم و در انتخابات نیز شرکت نکردم، زیرا نه باوری به اصلاح پذیر بودن این حکومت داشتم و نه امیدی به اینکه آرا را درست بخوانند. اما واقعیت این است که بخش مهمی از مردم این امید را داشتند و در انتخابات شرکت کردند و برایشان تقلب بزرگ شک بزرگی بود و در طی تظاهرات بعدی نیز رهبری در دست کسانی بود که هنوز در قلمرو این حکومت میخواستند عمل کنند و یکی از علتهای مهم شکست آن حرکت شد. سه موضع کلی در ایران وجود دارد یکی اینکه این حکومت را باید اصلاح کرد دومی اینکه این حکومت قابل اصلاح نیست و از آنجا که بسیار سرکوبگر است، توانایی تغییر آن را به تنهایی نداریم باید از خارجیها کمک بگیریم و سوم آنچه که ما اعتقاد داریم که این مردم ایران هستند که باید با حرکت جمعی خود این رژیم را کنار بزنند.
ابونعیم: شما منظور مرا بد فهمیدید، من گفتم دخالت خارجی برای ما آخرین راه حل است، ما هنوز این را نخواستهایم!
لطفن نگویید راه حل و یا آخرین راه حل! خطر همینجاست که شما دخالت خارجی را راه حل بدانید. اگر این را راه حل بدانید، اول اینکه چرا باید آن را به تاخیر انداخت؟ دوم اینکه مردم خود را کنار میکشند و دیگر علیه حکومت بسیج نمیشوند. دخالت خارجی راه حل نیست. من واضح بگویم حتا اگر فرض بر این هم باشد که دخالت خارجی در این حد بماند که شما منطقه امن در شمال سوریه داشته باشید و در آنجا بخواهید نیروی مسلح سوری مستقر کنید، این راه حل نیز مردم را از مشارکت باز میدارد و بر فرض هم بقدرت برسید دیکتاتور جدید خواهید شد. نه اینکه خواسته باشید اما مکانیسم استفاده از نیروی مسلح این کار را خواهد کرد.
ابونعیم: اما من چگونه میتوانم به مردم حمص که هر روز کشته میدهند، بگویم ادامه دهید؟
باید واقعیت را به مردم گفت، باید بدانند که راه مشارکت عمومی کمترین هزینه را دارد. اگر تاکنون مشارکت عمومی نشده است، بدین علت است که نتوانستهاید، بیانی به جامعه ارایه دهید که اکثریت را بهحرکت در آورد، این باید آنالیز شود، ما همین مشکل را در ایران داریم. برای آن مسایلی که گفتید، باید راه حل پیدا شود، ما هم هنوز در ایران موفق به اینکار نشدهایم اما باید تلاش را ادامه دهید.
ابونعیم: تلاش را ادامه خواهیم داد. من نگفتم که الان میخواهیم از خارجیها کمک بگیریم، گفتم این بحث شده است و عدهای این نظر را دارند، ولی اکنون بر این هستیم که تمام تلاش خود را انجام دهیم.
بله، شما تجارب خود و دادههای خود را دارید و ما هم تجارب و دادههای خود را. من هم برهمین نظر هستم و امیدوارم که هر چه زودتر با جنبش عمومی مردم در سوریه و ایران از دست این دو حکومت رها شویم.
این گفتوگو در 28 دسامبر 2011 صورت گرفته است.
رادیو کوچه
مهمترین عنوانهای مطبوعات امروز ایران:
خراسان
1) وزیر دفاع: آمریکاییها نباید در خلیج فارس حضور داشته باشند
http://www.khorasannews.com/News.aspx?type=1&year=1390&month=10&day=15&id=1344487
با آنکه در پی هشدار اخیر فرمانده کل ارتش جمهوری اسلامی ایران، وزارت دفاع آمریکا (پنتاگون) عنوان کرده بود که به حضور نظامی خود در خلیج فارس به روال گذشته ادامه میدهد، سردار احمد وحیدی، وزیر دفاع روز گذشته در حاشیه جلسه هیت دولت با تاکید بر اینکه حضور نیروهای فرامنطقهای در خلیج فارس حضوری غیرمفید و مضر است و حضور آنها جز ایجاد آشفتگی در منطقه نتیجه دیگری در پی ندارد، تصریح کرد: «ما همواره خواستار این بودهایم که آنها در خلیج فارس حضور نداشته باشند.»
2) چین: با تحریم بانک مرکزی ایران مخالفیم
http://www.khorasannews.com/News.aspx?type=1&year=1390&month=10&day=15&id=1344457
در پی امضای تحریم بانک مرکزی ایران از سوی باراک اوباما رییس جمهوری آمریکا که قرار است از 6 ماه آینده اجرایی شود سخنگوی وزارت خارجه چین در موضعگیری صریح مخالفت پکن را با این مصوبه کنگره آمریکا اعلام کرد.
آفرینش
1) احضار کاردار ایران به وزارت خارجه کویت درباره «آرش»
http://www.afarinesh-daily.com/afarinesh/Article.aspx?AID=16469#94359
به گزارش عصر ایران، وزارت امور خارجه کویت با انتشار بیانیهای اعلام کرد: «خالد سلیمان الجاراله معاون وزیر خارجه کویت ضمن احضار کاردار ایران، یادداشت اعتراضآمیزی را علیه اظهارات مدیر شرکت نفت فلات قاره ایران تسلیم وی کرد.»
محمود زیرکچیانزاده رییس نفت فلات قاره پیش از این گفته بود اگر کویت، پیشنهاد ایران برای تقسیم میدان نفتی آرش را نپذیرد، تهران خود به تنهایی به توسعه این میدان نفت دست خواهد.
2) واکنش رژیم صهیونیستی به آزمایش موشکی ایران در رزمایش ولایت 90
http://www.afarinesh-daily.com/afarinesh/Article.aspx?AID=16469#94356
وزیر جنگ رژیم صهیونیستی در اظهاراتی بیاساس در واکنش به آزمایش موشکی ایران در رزمایش ولایت 90 مدعی شد که این اقدام، منعکسکننده وضعیت دشوار ایران بر اثر تشدید تحریمها توسط جامعه بینالمللی است.
ابتکار
1) دیپلمات ترک ناگهان به تهران آمد
http://www.ebtekarnews.com/Ebtekar/News.aspx?NID=92799
روز گذشته ناگهان اعلام شد که احمد داوود اوغلو، رییس دستگاه دیپلماسی ترکیه، برای گفتوگو با همتای ایرانی خود درباره برنامه هستهای و تحولات در کشورهای همسایه از جمله عراق و سوریه به تهران سفر میکند.
2) وزیر ارشاد: انحلال خانه سینما قانونی است
http://www.ebtekarnews.com/Ebtekar/News.aspx?NID=92805
پس از گذشت یک روز از صدور نامه دستور انحلال وزارت ارشاد خطاب به خانه سینما، «محمدمهدی عسگرپور» و «فرهاد توحیدی» در نشستی با خبرنگاران به ارایه توضیحات خود درباره اتفاقات اخیر پرداختند.
در این نشست که در تالار سیفاله داد خانه سینما برگزار شد، «فرهاد توحیدی»، رییس هیت مدیره خانه سینما، با اظهار تاسف از شرایط بوجود آمده، گفت: «در زمانیکه آرامش مورد نیاز کشور است و جامعه سینما در آستانه جشنواره فیلم فجر برای هر چه باشکوهتر برگزار شدن این جشنواره به آرامش نیاز دارد، متاسفانه چنین بحثهایی مطرح میشود.» توحیدی با بیان اینکه نهایتن میگویند به اساسنامه قبلی برگردیم، گفت: «هیت مدیره فعلی هم حاضر است برود و مشکلی برای این قضیه نداریم. اما چرا قبل از اعمال قانون حکمی مبنی بر دستور انحلال میآید؟ این بسیار تعجببرانگیز است و از سویی یک اداره فرعی در وزارت ارشاد نمیتواند برای موسسهای که ثبت شده دستور انحلال بصورت سرخود صادر کند.»
در همین راستا؛ وزیر ارشاد نیز در حاشیه نشست هیت دولت، در رابطه با انحلال خانه سینما گفت: «ما براساس وظایف قانونی و چارچوب، اختیارات وزارت ارشاد، این اقدام را انجام دادهایم.»
کیهان
1) تهدید ایران برای بستن تنگه هرمز قیمت نفت را باز هم افزایش داد
http://www.kayhannews.ir/901015/4.htm#other407
همزمان با تهدید ایران مبنی بر بستن تنگه هرمز قیمت جهانی نفت با افزایش کم سابقهای مواجه شد. به گزارش رویترز، روز چهارشنبه به دنبال ایجاد نگرانیهای بینالمللی از قطع صادرات نفت ایران، قیمت طلای سیاه به بیش از 112 دلار در هر بشکه رسید.
2) دیدار رییس جمهوری با وزیر، معاونین و کارکنان وزارت اطلاعات
http://www.kayhannews.ir/901015/2.htm#other205
محمود احمدینژاد در جمع وزیر، معاونین و کارکنان وزارت اطلاعات، وجود سیستم منسجم و مقتدر اطلاعاتی را تضمین کننده امنیت و منافع ملی کشور دانست و تصریح کرد: «وزارت اطلاعات مهمترین رکن اطلاعاتی کشور و پشتیبان مردم است.»
رسالت
1) سید حسن موسوی رییس میراث فرهنگی شد
http://www.resalat-news.com/Fa/?code=88829
به گزارش ایسنا رییس جمهوری در حکمی سید حسن موسوی را به عنوان «معاون رییس جمهوری و رییس سازمان میراث فرهنگی، صنایع دستی و گردشگری» منصوب و در حکمی از خدمات و تلاشهای ارزنده روحاله احمدزاده کرمانی در سازمان میراث فرهنگی، صنایع دستی و گردشگری قدردانی کرد.
2) جزایری هشدار داد: ناو آمریکایی در صورت بازگشت به منطقه دچار مشکل خواهد شد
http://www.resalat-news.com/Fa/?code=88753
معاون فرهنگی و تبلیغات دفاعی ستاد کل نیروهای مسلح با بیان اینکه برای پرهیز از هر وضعیت ناخوشایند، آمریکاییها چارهای جز ترک منطقه ندارند، گفت: «به آمریکاییها میگوییم بهتر است حالا که رفتهاید دیگر بر نگردید و در صورت بازگشت مشکلات احتمالی آینده بر عهده شما خواهد بود.»
همشهری
1) ارز ارزان شد
http://www.hamshahrionline.ir/news-156123.aspx
بازار گیجکننده ارز آزاد روز گذشته پس از افت 200 تومانی قیمت در روز سهشنبه، با توقف فروش ارز توسط صرافها مواجه شد
یک روز پس از برخورد با برخی سوداگران بازار ارز، از صبح دیروز فعالیت برخی سایتهای فعال بازار ارز و طلا متوقف شد تا این بار شایعه و نقل قولهای شفاهی مبنای اعلام نرخ ارز در بازار آزاد باشد؛ اتفاقی که دیروز باعث شد قیمت فروش دلار از 1400 تومان اعلامی در صرافیها به نرخهای غیرقانونی1540 تومان در صبح به1610 تومان در ساعت 15برسد.
2) یک گروه ناشناس مسوولیت ربودن مهندسان ایرانی در سوریه را به عهده گرفت
http://www.hamshahrionline.ir/news-156059.aspx
یک گروه ناشناس در بیانیهای که در اختیار خبرگزاری فرانسه در نیکوزیا قرار گرفت، مسوولیت ربودن مهندسان ایرانی در ماه دسامبر در سوریه را به عهده گرفت.
دنیای اقتصاد
1) مصادره گذرنامه خانواده مهدی هاشمی
http://www.donya-e-eqtesad.com/Default_view.asp?@=285098
سایت خبری صراط نیوز نوشت: گذرنامههای خانواده مهدی هاشمی رفسنجانی و برخی دیگر از اعضای خاندان هاشمی پس از ورود به فرودگاه امام خمینی با حکم قاضی مصادره شد. این افراد از امارات متحده به سمت ایران پرواز کرده بودند که به محض ورود به فرودگاه گذرنامههایشان توسط مامورین ضبط شده است.
2) اتهام پلیس پاکستان به 3 مرزبان ایرانی
http://www.donya-e-eqtesad.com/Default_view.asp?@=284993
پلیس پاکستان سه مرزبان ایرانی را به قتل یک مرد پاکستانی در جریان درگیری مرزی میان دو کشور متهم کرد. به گزارش ایسنا، خبرگزاری فرانسه از کویته گزارش داد: عبدالمالک، مقام مسوول ناحیه «مزان سر» که سه مرزبان ایرانی در آنجا دستگیر شدهاند، گفت: «ما پرونده قتل را علیه این سه ایرانی ثبت کردهایم و آنها را به دادگاه تحویل خواهیم داد.»
Reza Kahlili
A serious split is developing within Iran's powerful Revolutionary Guard. The West must leverage that split in support of regime change before the Islamic Republic successfully tests nuclear weapons.
Members of Iran’s paramilitary Basij force, affiliated with the Revolutionary Guard, attend a rally in front of the former US Embassy in Tehran on Nov. 25, 2011.
A serious split is developing within Iran's powerful Revolutionary Guard, with one faction favoring the overthrow of the dictatorial regime. This presents a window of opportunity for the West to support regime change before the Islamic Republic successfully tests nuclear weapons. Once the regime has those nuclear bombs, that opening will be much narrower.
Iran has tried hard to show strength in the face of sanctions aimed at pressuring Tehran to quit its suspected nuclear-bomb and missile development programs. Iranian leaders are now flexing their military muscles in the strategic waterway, the Strait of Hormuz, threatening to shut it down and choking off a major part of the world's oil supply.
The regime has long tried to scare the West from taking any action against it, by threatening the world's security and stability. However, behind its mask of strength and unity, big cracks are beginning to show.
Ever since entering politics, the Iranian supreme leader, Ayatollah Ali Khamenei, has been a vengeful politician who rarely trusts anyone. Sources reveal that after the Nov. 12 explosions at the Guard’s base west of Tehran, many Guard members, including commanders and even officers at the supreme leader's office, have been arrested and are under investigation.
Members of Iran's paramilitary Basij force, affiliated with the Revolutionary Guard, attend a rally in front of the former US Embassy in Tehran on Nov. 25, 2011. AP Photo/Vahid Salemi
On that day, Mr. Khamenei, along with many other high-ranking Iranian officials, was supposed to be present at a ceremony at the explosion site. The massive blast not only rattled Tehran more than 20 miles away but shocked the regime's hierarchy, which saw it as a covert operation to take out the supreme leader and his cronies.
The regime now worries about the upcoming parliamentary elections scheduled for March 2. First, there is the possibility of President Mahmoud Ahmadinejad's faction taking control of parliament, creating problems for Khamenei and his allies, as a growing rift has appeared between Mr. Ahmadinejad and the supreme leader. But the regime also worries about the possibility of another uprising by the people of Iran, as the majority of Iranians resent the totalitarian regime.
Just days ago, Ahmadi Moghadam, the top police commander of the regime, announced the "readiness" of security forces to confront possible unrest on election day for the ninth Majlis (parliament.(
However, the mullahs' biggest worry is the Revolutionary Guard themselves, the very force that has been the regime's pillar of support ever since the Islamic Revolution in 1979. A letter written by one of its commanders to Mohammad Nourizad, a conservative journalist who himself continues to criticize Khamenei and the regime despite being jailed, beaten, and threatened, was recently published on Mr. Nourizad’s blog.
The commander, whose name was withheld for security purposes, states that, "Like many millions of suffering Iranians, myself and hundreds of freedom-loving and free-thinking commanders of the Revolutionary Guard do think about the devastation” that Khamenei has forced on the country.
The commander continues, "I can positively assure you and announce to the dear people of Iran that a collective majority of the Revolutionary Guard absolutely despise the regime leadership, but they are stuck in an exceedingly cruel and bloodthirsty system. This authority does not tolerate an alternative approach by the so-called insiders, and so they orchestrate military courts in order to label members of the Revolutionary Guard as traitors and send them to the gallows."
The Revolutionary Guard are human too, the commander says, and contrary to their military facade, they also have democratic views and are waiting on more favorable conditions so that they can join the people in opposing the regime. He assures the Iranians that the majority of the Guard forces will not participate in any suppression of the people, and the brutality that the people have witnessed is due to those vicious members who fall under the jurisdiction of the Basij auxiliary and security forces.
In criticizing the supreme leader, the commander says that Khamenei is behind the terror machine of the Quds Forces with their assassination and terrorist activities outside the country and the Basij forces as a military and oppressive force inside the country.
The commander brazenly declares, "Without a shadow of a doubt and based on documentation and proof, many of which will be produced and presented in time, the assassinations of Kazem Rajavi, Shahpour Bakhtiar, Dr. [Abdul Rahman] Ghassemlou and the heinous murders of Dariush and Parvaneh Forouhar and many other opposition figures inside and outside of Iran were carried out under the supervision of the Guard Corps and the Intelligence Ministry."
The commander says the nation is suffering from an epidemic of hopelessness and that the possibility of an uprising like the one of 2009 is not great. He believes that now the only possibility for regime change is an attack from outside, such as the one that toppled Saddam Hussein in Iraq, but it would be highly costly for Iran and Iranians.
In a stern warning to Iranians and the world, the commander states that if the regime is not overthrown, it will soon test its first nuclear bomb, becoming essentially untouchable. It will then suppress anyone opposing it just as Stalin did in the Soviet Union.
There are steps the West, particularly the US, can take to exploit this split in the Guard and encourage regime change. It must voice support for Iranians in their aspirations for freedom and democracy. It should condemn the Iranian leaders for crimes against humanity and move to arrest and try them in international courts. It must confront the Revolutionary Guard with its terrorist activities abroad. And the West must expand its economic sanctions to the Iranian Central Bank and Iranian oil immediately.
Today the West has many allies in Iran to help bring about regime change and save the world from a dark future, but it must be aware that the window is closing.
خبر / رادیو کوچه
بر اساس برخی گزارشها، روز سهشنبه مورخ 13 دیماه ساعت 8 شب دو نفر که چهر خود را پوشانده بودند، وارد ساختمان منزل فریبا داوودی مهاجر، روزنامهنگار و فعال حقوق زنان، در تهران شدهاند.
بر اساس همین گزارشها، مهاجمان حفاظ آهنی و درب طبقه مربوط به محل سکونت مادر وی را شکسته و پس از ورود به یکی از اطاقهای منزل تمام وسایل اعم از مدارک، کمدها، لباس و کاغذها را به هم ریختهاند.
شاهدان گفتهاند که علاوه بر جابهجایی وسایل و اسباب اتاق در چند جای منزل قطرات خون به نحو قابل مشاهدهای ریخته شده است. این منزل خالی از سکنه بوده و مادر ایشان به صورت موقت برای دیدار اعضا خانواده در آمریکا به سر میبرد.
گفته شده این ساختمان تاکنون چهار بار مورد تعرض واقع شده است.
این در حالی است که موردی از اموال خانه به سرقت نرفته است و تنها یکی از اطاقها مورد تعرض واقع شده است.
مامورین نیروی انتظامی نیز پس از اینکه در محل حاضر شدند از انجام آزمایش دیانای خونها و نمونهبرداری از آثار انگشتان مهاجمان خودداری کردند.
لازم به اشاره است تاکنون گزارشی از سوی نیروی انتظامی در این خصوص منتشر نشده است.
آنچه در این بخش میآید انتخابی از رادیو کوچه در بین رسانهها است.
فرامرز دادرس / کارشناس اطلاعاتی
منبع: اسراییل فلاش
فرهنگ ایران / برگردان
دکتر کاوه موسوی، پژوهشگر مرکز مطالعات حقوقی-اجتماعی دانشگاه آکسفورد و مدیر حقوق اجتماعی این دانشگاه، روز دوشنبه دوم ژانویه 2012 تهدید به مرگ شد. وی در پی یک گفتوگوی تلویزیونی با یکی از شبکههای تلویزیونی فارسی زبان کالیفرنیا، در صندوق پستی خود یک فشنگ کالیبر بالا پیدا کرد. چند ماه است که کاوه موسوی، تهدیدهای تلفنی دریافت میکند
کاوه موسوی، حقوقدان، و فعال حقوق بشر، در گفتوگوی تلویزیونی خود، از وجود یک لیست صد و پنجاه نفره از سران حکومت اسلامی که در جنایت علیه بشریت دست دارند پرده برداشت، وی شخص آیتاله خامنهای رهبر انقلاب اسلامی را مسوول اصلی این جنایات بر شمرد و راهکارهای تازهای برای به دادگاه کشیدن سران حکومت اسلامی ارایه داد که تاکنون کسی به آن فکر نکرده بود.
کاوه موسوی، شاکی پروندهای است که در آن مهدی هاشمی، پسر آیتاله علی اکبر هاشمی رفسنجانی رییس جمهوری پیشین حکومت اسلامی متهم است که با تقلب به مقطع دکترای دانشگاه آکسفورد راه یافته است.
کاوه موسوی میگوید؛ رابطه میان این تهدید تازه و پرونده مهدی هاشمی کم است، چون افکار عمومی ایرانیان و پلیس انگلستان در باره این مسئله حساس است.
مهدی هاشمی از سوی دادگاه عالی اونتاریو در کانادا، به جرم آدمربایی و شکنجه یک ایرانی – کانادایی به نام هوشنگ بوذری محکوم شده است.
از ماه اکتبر گذشته حکومت اسلامی کوشید تا با بهرهگیری از یک زن جوان ایرانی، چهره دکتر کاوه موسوی را لکه دار کند، این زن جوان خود دانشجوی دانشگاه آکسفورد میباشد و در انظار عمومی! حجاب اسلامی را رعایت میکند. این زن کوشید به بهانه دادن اطلاعاتی در باره مهدی هاشمی و دو ایرانی دیگر در آکسفورد که یکی از آنان استاد آکسفورد میباشد و در پرونده مهدی هاشمی نقشی ایفا نموده است به کاوه موسوی نزدیک شود.
زن ایرانی بهخاطر زندانی شدن شوهرش در ایران، مشکلاتی با رژیم اسلامی دارد، وی با فرستادن پیامکهای تلفنی به کاوه موسوی قصد آماده کردن توطئهای علیه وی بود، پیامکهای پرسش بر انگیز.
کاوه موسوی، با هوش و با شهامت، پلیس بریتانیا و چند تن از دوستان مورد اعتمادش را در جریان گذاشت. توطئه سازماندادهشده هنوز به نتیجه نرسیده بود که موسوی، یک فشنگ کالیبر بالا، به عنوان هدیه سال نو میلادی از، آیتاله پاپا نوئل، دریافت کرد.
از هر آیۀ مورد بحث، غضبی مسلح به سفسطه و خنجر بیرون آمد که انسان ها را ظالم و عقلشان را زایل ساخت.
ولتر، «در باب بردباری و مدارا» فصل بیست و یکم
لادن برومند / بنیاد عبدالرحمن برومند
روز ١٠ مارس ١٧۶٢ (١٩ اسفند ماه ١١۴٠ هجری شمسی) در شهر تولوز، در جنوب غربی فرانسه، مردی، به نام ژان کَلَس به دست جلاد به چرخ مجازات سپرده شد که یک روز قبل (٩ مارس) به اتهام واهی قتل فرزندش توسط مقامات قضایی شهر (پارلمان تولوز) به مرگ محکوم شده بود. در آن دوران مذهب رسمی در فرانسه کاتولیسیسم بود و فرقه ای دیگر ازپیروان دین مسیح، پروتستان ها، اگرچه حق سکونت و زندگی در فرانسه را داشتند، اما از حق اظهارعلنی دین، بیان اعتقادات دینی، انجام مناسک و آداب مذهبی در ملاء عام محروم بودند، و به دلیل اعتقادات دینی شان قربانی تبعیض قوانین کشور بودند.
در شهر پروتستان نشین ژنو اما روایتی دیگر از قضیۀ کلس رواج دارد که توجه ولتر نویسنده و فیلسوف معروف فرانسوی را جلب میکند. همزمان، یکی از آشنایانش، تاجری پروتستان، دومینیک اودیبر، که به تولوز مسافرت کرده بود و با خانوادۀ کلس آشنایی نزدیک داشت، اطلاعاتی در مورد ماجرای کلس به او می دهد که ظن خطای قضایی را در ذهن ولتر تقویت میکند. خطایی که مسبب اش تعصب دینی و عدم بردباری است، و نتیجه اش قتل یک بیگناه و ذلت و خواری بازماندگان او. از آن زمان به بعد، ولتر تمام نیروی خود را صرف تحقیق در ماجرای کلس میکند، با این هدف که چنانچه تعصب و پروتستان ستیزی مسبب حکم غیر عادلانه و قتل یک شهروند شده باشد این خطا را جبران کند و به کلس و خانوادهاش اعادۀ حیثیت شود. درگیر شدن ولتر در پروندۀ کلس نه تنها از این نظر اهمیت دارد که باعث تألیف یکی از آثار مهم او “رسالهای در باب بردباری و مدارا”، شده است، بلکه معرف اوست به عنوان نخستین متفکر متعهد و فعال مدرن حقوق بشر در جهان. از همین رو نه تنها شناخت و تأمل در بارۀ “رسالهای در باب بردباری و مدارا” برای آزادیخواهان و هواردان دموکراسی در ایران لازم است، بلکه آشنایی با کارزار(کمپین) تبلیغاتی ولتر در مورد کلس و آموزه های ارزشمند آن، به رغم گذشت ٢۴۶ سال از آن واقعه، برای فعالان حقوق بشر و به ویژه فعالان ایرانی حقوق بشر مفید و لازم است. چرا که آنان با مشکلاتی مواجه هستند که بی شباهت به مشکلات ولتر نیست و اقدامات او در این زمینه می تواند الهامبخش مدافعان ایرانی حقوق بشر باشد.
از قضیه کلس بیش از ٢۴۶ سال می گذرد، اما به یمن کار فکری که بنیاد نبرد ولتر برای عدالت بود، هنوز به دست فراموشی سپرده نشده و رسالۀ ولتر تا به امروز از جمله متونی است که به دانشجویان فلسفه و علوم سیاسی در دنیا آموخته می شود. و برگردان پانزده فصل مهم این رسالۀ ٢۵ فصلی است که بنیاد عبدالرحمن برومند برای بزرگداشت دو روز جهانی بردباری (١۶ نوامبر) و حقوق بشر (١٠ دسامبر) ، به فعالان ایرانی حقوق بشر و همۀ آزادیخواهان کشور تقدیم می کند (پی دی اف رساله ضمیمه شده است). برگردان فارسی نثر ولتر کار سادهای نیست. نثر قرن هجده فرانسه نثری است به نهایت آراسته و ظریف و ولتر شاعر و ادیب است. نیکی پارسا، مترجم این متن، نهایت کوشش خود را به کار برده تا نثری هماهنگ با روح نثر ولتر به کار برد. او ترجمه خود را با یادداشتهای تحقیقی فراوانی تکمیل کرده، که خواننده ایرانی را در درک متن، که آکنده از اشارات و استنادهای تاریخی، ادبی و مذهبی است، یاری کند. دقت به این یادداشت ها برای درک مطلب لازم است. بنیاد عبدالرحمن برومند از زحمات پرقدر نیکی پارسا سپاسگزار است.
بنیاد عبدالرحمن برومند
متن کامل پیشگفتارناشر
روز ١٠ مارس ١٧۶٢ (١٩ اسفند ماه ١١۴٠ هجری شمسی) در شهر تولوز، در جنوب غربی فرانسه، مردی، به نام ژان کَلَس به دست جلاد به چرخ مجازات سپرده شد که یک روز قبل (٩ مارس) به اتهام واهی قتل فرزندش توسط مقامات قضایی شهر (پارلمان تولوز) به مرگ محکوم شده بود. در آن دوران مذهب رسمی در فرانسه کاتولیسیسم بود و فرقه ای دیگر ازپیروان دین مسیح، پروتستان ها، اگرچه حق سکونت و زندگی در فرانسه را داشتند، اما از حق اظهارعلنی دین، بیان اعتقادات دینی، انجام مناسک و آداب مذهبی در ملاء عام محروم بودند، و به دلیل اعتقادات دینی شان قربانی تبعیض قوانین کشور بودند.
همۀ اعضای خانوادۀ ژان کلس، به اسثنای یکی از پسرانش، لویی، که پیشتر به کاتولیسیسم گرویده بود، پروتستان بودند. مارک آنتوان پسر ارشد ژان کلس که جسدش در سیزدهم ماه اکتبر سال ١٧۶١ با طناب داری به گردن یافته شد پروتستان بود. او تحصیلات خود را در رشتۀ حقوق به پایان برده بود، اما چون طبق قوانین تبعیض آمیز فرانسه، اخذ پروانۀ وکالت مشروط به کاتولیک بودن بود، مارک آنتوان از حق اشتغال به حرفۀ مورد نظر خود محروم بود و در پارچه فروشی پدر کار میکرد.
با کشف جسد مارک آنتوان، در میان مردم پروتستان ستیز تولوز شایع شد که او توسط پدر، برادر و دوستش به قتل رسیده است، حال آنکه او، که از افسردگی رنج میبرد، خود به زندگیاش پایان داده بود. بنا بر این شایعهها، انگیزۀ قتل تصمیم مارک آنتوان به تغییر مذهب و گرویدن به کاتولیسیسم بوده است. زیرا پنج سال قبل از خودکشی مارک آنتوان، برادر او، لویی، به کاتولیسیسم گرویده بود. اما واقعیت این بود که مارک آنتوان هرگز به تغییر مذهب اشتیاقی نشان نداده بود، ولی در مورد خودکشی تحقیق کرده بود و کتابهایی در این باره خوانده بود. علاوه بر این، تغییر مذهب لویی از طرف خانواده پذیرفته شده بود و پدرش حتی برای او مقرری نیز تعیین کرده بود.
تعذیب و اعدام کلس پایان کار نبود، و خانوادۀ او دچار مصیبت های دیگری نیز شد. دو دختر او به قهر از مادرشان جدا شده و هرکدام به یک دیر کاتولیک فرستاده می شوند تا تحت فشار به آیین کاتولیک ها بگروند. حکم تبعید یکی از پسران کلس، به نام پیِر، از شهر تولوز توسط پارلمان این شهر صادر میشود. اما هنگام خروج از شهر در راه توسط یک راهب دومینیکن به زور به دیر دومینیکن ها برده شده و در آنجا محبوس می شود تا برای تغییر مذهب تحت فشار قرار گیرد. همۀ اموال ژان کلس نیز مصادره میشود و بیوه بی بضاعتاش به عزای همسر و فرزندش می نشیند.
جوان ترین پسر ژان کلس، دونا (Donat ) که هنگام خودکشی برادر و بازداشت خانوادهاش در شهر نیم (Nîme) به کارآموزی مشغول بود، به شهر پروتستان نشین ژنو (سوئیس) می گریزد و و در شهرشاتلن (Châtelaine) در حومۀ شهر ژنو پناهنده می شود.
کلس زمانی در تولوز اعدام می شود که چهار سال از اقامت ولتر، فیلسوف و ادیب فرانسوی (١٧٧٨-١۶٩۴)، در مِلک خود، در نزدیکی مرز ژنو می گذرد. ولتر یکی از شخصیت های فکری و ادبی درخشان فرانسه و اروپا به شمار میرود. آثار ادبی-فلسفی او شهرت جهانی یافته اند و دوازده سال از گزینش پر افتخار وی به عضویت آکادمی فرانسه می گذرد (١٧۴۶). ولتر گرچه همنشین و دوست پادشاهان دوران خود است، با فردریک دوم پادشاه پروس دوستی دیرینه دارد، با کاترین کبیر، امپراتریس روسیه، نامه نگاری می کند، و مورخ رسمی لویی پانزدهم، پادشاه فرانسه، بوده، اما، به دلیل صراحت لهجه و افکار آزادیخواهانه اش و به ویژه به دلیل انتقاد تند و تیزش ازنابردباری و تعصب کلیسا، طعم ممیزی آثارش و همچنین بازداشت خودسرانه و زندان را چشیده است. و یکی از دلایل اینکه دوری از دربارهای اروپا را برگزیده و در نزدیکی شهر ژنو سکنی گزیده است، همانا واهمه از خودسری های کلیسا یا حکومت مستبد پادشاه است. سهولت گریز از فرنی و پناه بردن به شهر ژنو به او آرامش خاطر می دهد.
ولتر نزدیک به پنجاه سال قبل از قضیه کلس، در سال ١٧١٣، در نوزده سالگی، یک سال در شهر لاهه به عنوان منشی در سفارت فرانسه در هلند مشغول به کار شده بود و آنجا مدارا و بردباری حاکم بر این کشور را از نزدیک تجربه کرده بود. در آن سرزمین آزادی وجدان و دین محترم شمرده می شد و مورد حمایت حکومت بود. پس از بازگشت به پاریس، چون به عنوان یک جوان و نویسندۀ پراستعداد مورد توجه شخصیت های ادبی و علمی شهر قرار داشت، انتشار یک متن انتقادی در بارۀ لویی چهاردهم را که تازه چشم از جهان فروبسته بود، به دلیل یک جمله در این متن، که به اشتباه به او منسوب کرده بودند، و بدون هیچ دلیل و سند دیگری او را به مدت یازده ما به زندان باستیل انداختند. در آن جمله گفته میشد: “هنوز بیست ساله نشده بودم که این همه ظلم و بدی دیدم”. و بدین ترتیب ولتر در بیست سالگی شاهد و قربانی استبداد، نقض آزادی بیان و بی عدالتی نظام قضایی خودسرانه شد.
ولتر خود اعتقادی به دین نداشت و سخت با تعصب دینی و نابردباری مخالف بود، ولی با وجود این، برای جهان خالقی قائل بود ودین را برای جامعه لازم میدانست. هنگامی که در سال ١٧٣٠ یکی از هنرپیشگان تئاتر، مادموازل لُکورُر ( Mademoiselle Lecouvreur) فوت کرد چون هنرمندان تئاتر در سنت کاتولیسیسم فرانسه کافر محسوب میشدند، کلیسا مانع از دفن او در قبرستان شد. در واکنش به این تعصب بیجا، ولتر غزلی در مدح این هنرپیشه سرود و به دفن مخیفانۀ وی در خرابه ای در یکی از گذرگاههای پاریس کمک کرد.
طنز پر طعنه و انتقادهای ولتر تنها شامل حال کلیسای کاتولیک فرانسه نیست. او پروتستان های پیرو کالوَن در ژنو را نیز به سخره می گیرد. ژنو شهری است که نظام سیاسی آن جمهوری است و مردم خود حکومت می کنند. در این شهر تعصب و نابردباری تنها خصیصۀ دستگاه استبدادی پادشاهی یا کلیسای کاتولیک نیست. خرافات و تعصبات مذهبی مردم است که به مدت دو قرن تئاتر را به بهانۀ غیر اخلاقی بودن منع کرده است. ولتر نه تنها نمایشنامه نویس است بلکه خود در تئاتر نقش ایفا میکند، و پشتیبان و مشوق تئاتر است؛ او به رغم روابط حسنه با شهر ژنو، چندین تئاتر در مرز ژنو با فرانسه تأسیس می کند که با استقبال جوانان سوئیسی روبرو میشود که به دیدن نمایش ها هجوم میآورند.
بدین سان به نظر ولتر جهل و تعصب منحصر به کاتولیک ها نیست و پروتستان ها نیز در این زمینه دستکمی از کاتولیک ها ندارند. به همین دلیل هنگامی که برای اولین بار چند روز پس از اعدام کلس توسط مسافری که از دیژون به دیدنش آمده بود از قضیۀ خبردار میشود، از اینکه یک پروتستان متعصب ممکن است فرزندش را به قتل رسانده باشد تعجبی نمی کند. او در نامه (٢٢ مارس ١٧۶٢) به یکی از دوستانش، آنتوان لُبو (َAntoine Le Bault)، رئیس پارلمان دیژون، می نویسد: ” ما [کاتولیک ها]، پشیزی نمیارزیم اما اوگنوها [پروتستان های فرانسوی] از ما نیز بدتراند.”
در شهر پروتستان نشین ژنو اما روایتی دیگر از قضیۀ کلس رواج دارد که توجه ولتر را جلب میکند. همزمان، یکی از آشنایانش، تاجری پروتستان، دومینیک اودیبر (Dominique Audibert)، که به تولوز مسافرت کرده بود و با خانوادۀ کلس آشنایی نزدیک داشت، اطلاعاتی در مورد ماجرای کلس به او می دهد که ظن خطای قضایی را در ذهن ولتر تقویت میکند. خطایی که مسبب اش تعصب دینی و عدم بردباری است، و نتیجه اش قتل یک بیگناه و ذلت و خواری بازماندگان او. از آن زمان به بعد، ولتر تمام نیروی خود را صرف تحقیق در ماجرای کلس میکند، با این هدف که چنانچه تعصب و پروتستان ستیزی مسبب حکم غیر عادلانه و قتل یک شهروند شده باشد این خطا را جبران کند و به کلس و خانوادهاش اعادۀ حیثیت شود.
درگیر شدن ولتر در پروندۀ کلس نه تنها از این نظر اهمیت دارد که باعث تألیف یکی از آثار مهم او “رسالهای در باب بردباری و مدارا”، شده است، بلکه معرف اوست به عنوان نخستین متفکر متعهد و فعال مدرن حقوق بشر در جهان. از همین رو نه تنها شناخت و تأمل در بارۀ “رسالهای در باب بردباری و مدارا” برای آزادیخواهان و هواردان دموکراسی در ایران لازم است، بلکه آشنایی با کارزار(کمپین) تبلیغاتی ولتر در مورد کلس و آموزه های ارزشمند آن، به رغم گذشت ٢۴۶ سال از آن واقعه، برای فعالان حقوق بشر و به ویژه فعالان ایرانی حقوق بشر مفید و لازم است. چرا که آنان با مشکلاتی مواجه هستند که بی شباهت به مشکلات ولتر نیست و اقدامات او در این زمینه می تواند الهامبخش مدافعان ایرانی حقوق بشر باشد.
هنگامی که ولتر به حقانیت حکم اعدام کلس مشکوک شد (اواخر ماه مارس ١٧۶٢)، تصمیم گرفت که در مرحلۀ اول در مورد کلس و مرگ فرزندش اطلاعات دقیق به دست آورد. پس با آشنایان خود در تولوز و درولایت لانگدوک که تولوز مرکز آن است، به مکاتبه پرداخته و در مورد قضیه کلس پرسو جو کرد: “می خواهم بدانم اینتعصب فاجعه بار، از سوی کدام یک از طرفین است… از پدر که او را به حلق آویز کردن پسرش واداشته است یا از آن هشت مشاور پادشاه [هشت قاضی پارلمان تولوز] که به به چرخه بستن بی گناهی حکم داده اند.” ولتر، که از مشاهیر زمانه است، قلم به دست می گیرد و از مقامات دولتی و روحانی در این مورد سؤال می کند. او از کاردینان دوبرنیس سفیر فرانسه در دستگاه پاپ در مورد پرونده کلس و واقعیت امر جویا می شود. در همین زمان در نامۀ دیگری به یکی از دوستانش در پاریس می نویسد: “اتفاقی در پارلمان تولوز رخ داده که حکایتش مو بر تن آدمی راست می کند… این واقعه توجه مرا به عنوان یک انسان و تا حدودی به عنوان یک فیلسوف به خود جلب کرده است. استاندار لانگدوک در پاریس است. او از این قضیه باخبر است، از شما استدعا دارم که با او در این باره صحبت کنید، و به من بگویید که در این باره چگونه بیندیشم.” “.
او در مورد شهرت، رفتار و کردار خانوادۀ کلس به تحقیق پرداخت. از هرچه آشنا در مناطق جنوبی فرانسه داشت پرس و جو کرد و دونا کلس را به فرنی خواند و با او ملاقات کرد. و سپس با دو تاجر ژنوی خوشنام، که با کلس تجارت می کردند و در خانۀ او در تولوز منزل کرده بودند، گفتگو کرد و در مورد علایق و تعصبات دینی خانوادۀ کلس پرسید. سرانجام در نامۀ ۴ آوریل ١٧۶٢، کمتر از چهار هفته پس از اعدام ژان کلس، خطاب به آقای دامیلاویل (M. Damilaville)، یکی از دوستان خوبش در پاریس، ولتر به یقین از بیگناهی کلس سخن گفت و از ننگی که با کشتن او بر دامن بشریت نشسته است. “واضح است که آنها بیگناه ترین را به چرخ مجازات سپردهاند، اکثریت قریب به اتفاق مردمان لانگدوک، بیزار از آنچه گذشته است شکوه می کنند. ملل بیگانه، که از ما متنفرند و درجنگ شکستمان دادهاند، [از این حکم] ابراز انزجار میکنند. از قتل عام سَنت بارتلمی تا کنون چنین لکۀ ننگی بر دامن بشریت ننشسته بود. فریاد کنید و [و همگان را بگویید تا] لب به فریاد بگشایند.”
بدینسان با این دعوت عام برای دادخواهی می توان گفت که کمپین ولتر برای اعادۀ حیثیت به کلس و نجات بازماندگانش از اوایل ماه آوریل ١٧۶٢ شروع به کار می کند. از همان آغاز کار، ولتر به اهمیت نقش افکار عمومی جهانی و تبلیغات برای فشار بر نهادها و مقامات ذیربط و شفاف سازی روند قضایی که منجر به صدور حکم اعدام کلس شد، واقف است، و از آن استفاده می کند. اولین اقدام ولتر تماس با بیوۀ کلس از یک سو و تشکیل یک کمیتۀ حمایت از خانوادۀ کلس در ژنو از سوی دیگر است. اعضای این کمیته عبارت اند از یک بانکدار سوئیسی به نام هانری کاتالا (Henry Cathala)، و دوست دیگر ولتر، ژان-روبرت ترونشَن (Jean Robert Tronchin)، حقوقدان ژنوی که عضو شورای حکومتی ژنو نیز هست و به امور مالی ولتر در ژنو رسیدگی می کند، نیکولا دو وِگُبر (Nicolas de Vegobre) وکیل دعاوی، فیلیپ دُبرو (Philippe Debrus) بازرگان و یک کشیش پروتستان، به نام پل مولتو (Paul Moultou) از دوستان فیلسوف ژنوی، و مؤلف “قرارداد اجتماعی”، ژان ژاک روسو.
ولتر از همان آغاز فعالیت هایش در دفاع از خانوادۀ کلس، اهداف خود را به روشنی بیان می کند:
١- اخذ حکمی از شورای پادشاه در مقام یک مرجع قضایی عالیتر که از پارلمان تولوز پروندۀ تحقیقات و حکم محرمانه اش در مورد کلس را بخواهد. باید یادآوری کرد که بر اساس مادۀ ١۶٢ فرمان پادشاه فرانسه، فرانسوای اول، مورخ ششم ماه سپتامبر سال ١۵٣٩ میلادی، که آیین دادرسی کیفری را تنظیم کرده بود، حضور وکیل در روند تحقیقات ممنوع شده بود و تحقیقات محرمانه انجام می شد. این فرمان در واقع یک روند غیر شفاف را در نظام کیفری فرانسه معمول کرده بود، زیرا پیش از آن در عرف قضایی کشور، متهم و وکیلش به پروندۀ تحقیقات دسترسی داشتند و حق داشتند در مقابل یک قاضی، غیر از قاضی تحقیقات یا بازپرس، وارد بودن اتهامات را رد کنند. خانوادۀ کلس حتی حکم را به چشم ندیده بود، چه رسد به استدلال آن.
٢- خانوادۀ کلس با کمک وکیل و مشاوران حقوقی، دادخواستی به شورای پادشاه تقدیم کند و خواستار شکستن این حکم غیر قانونی شود.
٣- یک دادگاه عالیتر برای قضاوت در مورد اتهام وارده به کلس و خانوادهاش تشکیل شود.
۴- در این دادگاه بی گناهی آن ها ثابت شده و حکم برائت همگی از جمله مرحوم کلس صادر شود و به او رسماً اعادۀ حیثیت شود و به خانوادهاش غرامت پرداخته شود.
باید در نظر داشت که ولتر نهاد پر قدرتی چون پارلمان تولوز را به چالش کشیده بود، آن هم برای دفاع از یک پروتستان بی نام و نشان. در این رویارویی او نه تنها با مقاومت شدید این پارلمان روبرو بود که از حیثیت و نامش دفاع می کرد ، بلکه میبایست با پیشداوری های افکار عمومی علیه پروتستان ها از یک سو و از سوی دیگر با عدم تمایل حکومت، به بی آبرو کردن یک پارلمان و چندین قاضی در دفاع از یک شهروند درجه دو، دست و پنجه نرم کند. حکومت به طور کلی از بر ملا شدن کاستی ها و نادرستی های سازوکارهای قضایی اکراه داشت.
در این مقطع، ولتر فعال حقوق بشر رهنمودهای خود را از ولتر فیلسوف و مورخ می گیرد. او خود در باب تاریخ جنگ های مذهبی که در قرون شانزده و هفده میلادی اروپا را به خون کشیده است قلم زده و با آموزه های اندیشمندان غرب در مورد آزادی وجدان و اندیشه به خوبی آشناست و در دفاع از آن مقاله های متعددی نوشته و خود مدام به ترغیب بزرگان و حکام زمان به اشاعۀ آزادی اندیشه و تقویت بردباری و مبارزه با تعصب و خرافات پرداخته است. از نظر ولتر منشاء فساد در قضیۀ کلس تعصب دینی است که به طعنه آن را “رسوایی/ننگ” ( infame) می نامد و به مخاطبانش می گوید: باید این ننگ را نابود کرد. در نتیجه همراه با اقداماتش در رابطه با خانوادۀ کلس به جنگ تعصب دینی نیز می رود با این هدف که افکار عمومی کشورش و اروپا را بر علیه تعصب دینی بشوراند تا کشورش را به اصلاح نظام قضایی وادارد.
از همان آوریل ١٧۶٢ ولتر شروع به مکاتبه با دوستان خود و متنفذین اروپا و فرانسه می کند و در نامه های بیشمارش یک یک آن ها را از پروندۀ کلس مطلع ساخته و آنها را به دادخواهی برای این خانوادۀ مظلوم تشویق می کند. کافی است نگاهی شتابزده به این مراسلات بیندازیم تا ببینیم ولتر با چه تیزهوشی کارزار خود را به پیش میبرد. با دوستان نزدیکش که در میان آنها اشراف متنفذ بسیارند صریحاً از اهدافش سخن گفته و آنها را به یاری می طلبد. او از امکانات مالی خود استفاده کرده و با اصرار بیوۀ کلس را به رفتن و سکنی گزیدن در پاریس تشویق می کند؛ از دوستان نزدیکش در پاریس می خواهد که خانم کلس را در منزلی پناه دهند. از دوستان دیگر خود می خواهد که با بهترین وکلای پاریس تماس گرفته و از آنها بخواهد که دادخواستی به نام خانم کلس و و فرزندانش خطاب به شواری پادشاه بنویسند. ولتر همزمان دوست جوان مارک آنتوان، گُوبِر لَوِیس (Gaubert Lavaysse) را، که خود فرزند یکی از وکلای کاتولیک تولوزی است، به اصرار به آمدن به پاریس تشویق کرده و برایش مکانی در نظر گرفته و مخارج زندگی او را در پاریس تأمین می کند. گوبر در شب حادثه برای شام میهمان خانوادۀ کلس بوده و هم او بوده که همراه با پیر، برادر مارک آنتوان، جسد او را پیدا میکند. او نیز همراه با اعضای خانوادۀ کلس متهم به قتل دوستش میشود و سپس حکم برائت میگیرد. ولتر از دوستان متنفذ خود می خواهد که با بیوۀ کلس و لویس ملاقات کنند و قضیۀ مرگ مارک آنتوان و بازداشت و محاکمه و بالاخر اعدام ژان کلس را از زبان این دو شاهد بشنوند.
او همزمان به شهریاران و شاهزادگان و وزیران و سفیران و روشنفکران اروپا و فرانسه نامه مینویسد و با هرکدام به زبان و عرف خود سخن میگوید : آیا از قضیه کلس خبر دارید؟ نظرتان در این باره چیست؟ فکر نمی کنید باید برای این خانوادۀ بی گناه دادخواهی کرد؟ در میان مخاطبان ولتر در این نامهنگاریها، نام پادشاه سوئد، فردریک دوم پادشاه پروس، شهریاران ایالتهای آلمان، پادشاه سابق لهستان که پدر زن لویی پانزدهم پادشاه فرانسه نیز هست دیده می شود. ولتر نخبگان اروپا و فرانسه را از ماجرا آگاه می کند، و حتی مادام دو پومپادور، معشوقۀ پر قدرت لویی پانزدهم که از حامیان ولتر بود به او قول می دهد تا “قلب مهربان پادشاه” را از این مورد آگاه ساخته و نظرش را جویا شود (۶ مه ١٧۶٢).
ولتر اما می داند که موجی از افکار عمومی لازم است تا صاحبان قدرت و اشراف روشنبین و اندیشمندان دوران را به پیگیریاین پرونده ترغیب کند. به همین دلیل قلم پرتوان خود را در اختیار خانوادۀ کلس می گذارد و در ماه ژوئن ١٧۶٢جزوهای را تحت عنوان، “اسناد اصلی مربوط به مرگ آقایان کلس ها و حکمی که در تولوز صادر شد (Pièces originales concernant la mort des sieurs Calas et le jugement rendu à Toulouse) “، به خرج خود منتشر می کند. چاپ اول این جزوۀ بیست و دو صفحهای که در اواخر ماه ژوئن ١٧۶٢ پخش شد، حاوی دو نامه است. نامه اول به تاریخ ١۵ ژوئن ١٧۶٢ به امضای بیوۀ کلس است که در آن به مخاطب خود اعلام می کند که تصمیم گرفته است تمام نیروی خود را برای اثبات بی گناهی همسر مرحوم و اعادۀ حیثیت به خانواده اش به کار گیرد، و سپس به روایت وقایع رقتانگیزی که منجر به مرگ پسرش و سپس بازداشت و اعدام همسر و تبعید پسر دیگر و حبس دو دخترش در دیر کاتولیکها شد می پردازد. در پایان به خون خود سوگند می خورد که آنچه در نامه نوشته حقیقت است. نامه دوم به امضای دونا کلس جوان ترین فرزند کلس ها که در سوئیس زندگی می کند، به تاریخ ٢٢ ژوئن ١٧۶٢ ، در واکنش به نامۀ مادرش نوشته شدهاست: “مادر نگون بخت و محترم و عزیزم، نامۀ ١۵ ژوئن شما را در دست دوستی دیدم که می خواند و می گریست. نامه با اشک های من تر شد و من به زانو درآمدم.” و دونا در ادامه از انتقاداتی که در افکار عمومی جهان به حکم پارلمان تولوز وارد شده سخن میگوید و به مهربانی و دلرحمی پدر پیری شهادت می دهد که حتی اگر می خواست نیروی جسمی ارتکاب چنین قتلی را نداشت. دونا در این نامه به مادرش اطمینان می دهد که امروز که به دادخواهی به پایتخت پادشاه آمده است، اگر تظلمش به گوش پادشاه برسد، دادش را خواهد ستاند. در این نامه دو محور اصلی استدلال ولتر در رابطه با ماجرای کلس، نقص روند دادرسی از یک سو و تعصب و نابردباری از سوی دیگر است که با نثری شیوا و مؤثر و قابل درک برای همگان به خواننده منتقل می گردد. اگر فاز اول کارزار ولتر برای کلس را به قولی لابی کردن نزد صاحبان قدرت و متنفذین بینگاریم که از آوریل ١٧۶٢ آغاز شد، فاز دوم یعنی پوشش مطبوعاتی دادن به قضیه و تهییج افکار عمومی با انتشار دو نامه مادر و فرزند به قلم ولتر در اوایل ماه ژوئیه با چاپ اول “اسناد اصلی مربوط به مرگ کلس…” (از این پس “اسناد….”) شروع می شود.
استقبال از این جزوه، و فرار پیر کلس در ماه ژوئیه، از دیری که در آن محبوس بود، و مستقر شدن او در شاتلن نزد برادر کوچک خود دونا، و ملاقاتش با ولتر، باعث می شود که ولتر “اسناد…” را دوباره چاپ و منتشر کند. این بار این جزوه با شهادت پیر کلس، نامۀ دونا کلس به صدر اعظم فرانسه، و بالاخره دادخواست دونا کلس از شورای پادشاه تکمیل شده است. نامۀ دونا به صدراعظم البته به قلم ولتر است و دادخواستی که ضمیمۀ نامه است به توسط وکیلی به نام ماریت (Mariette) که در شورای پادشاه اقامۀ دعوا می کند، با راهنمایی های ولتر تنظیم شده است.
در نامه به صدر اعظم فرانسه، دونا کلس می نویسد که از دستگاه عدالت پادشاه استدعایی به غیر از روشن شدن حقیقت ندارد. “همۀ اروپا که از این فاجعه با خبر شدهاند با من در این درخواست همصدا شده اند… من از عدالت شما و شورای پادشاه درخواست می کنم که روند دادرسی که باعث شد من پدر، مادر، برادر و وطنم را از دست بدهم، به استحضار (آگاهی) شما برسد. دادخواست دونا به زبان حقوقی تدوین شده و با یادآوری تضادهای موجود در حکم، ظلمی که بر خانواده رفته است، و توقیف و بازداشت دختران کلس در دیرهای کاتولیک در حالی که هیچ اتهامی بر آنها وارد نبوده ، تعصب دینی و نه دادگستری را منشاء حکم پارلمان تولوز دانسته و از عدالت پادشاه می خواهد که درمورد این حکم تحقیق کند. این دادخواست روشن شدن حقیقت در مورد دادرسی در مرحلۀ اول و پس از آن اجرای عدالت را از پادشاه طلب می کند (نامه به صدراعظم و دادخواست به شورای پادشاه مورخ ٧ ژوئیه ١٧۶٢ و شهادت پیر کلس مورخ ٢٣ ژوئیه ١٧۶٢).
ولتر اما به انتشار “اسناد…” و پخش آن اکتفا نمی کند، او خود نیز “حکایت ژان کلس و الیزابت کَنینگ” را که مقایسه ای است بین دو پرونده، یا دو خطای قضایی، یکی در فرانسه و دیگری در انگلستان، تألیف و منتشر می کند.
الیزابت کنینگ، به مدت یک ماه ناپدید میشود و سپس با حالی نزار و و ژنده پوش به خانه باز میگردد. نزدیکانش بر پایۀ پیشداوری که بر ضد یک خانوادۀ کولی ساکن در همسایگی خود داشتند آنها را به ربودن الیزابت و تحت فشار قرار دادن او برای روسپیگری متهم کردند. ولی تحقیقات بی طرفانه انجام نشد، و با شهادت های دروغ چند تن از اهالی خانۀ کولی ها به اعدام محکوم شدند. ولتر با روایت قضیۀ کنینگ استدلال می کند که چون مراحل تحقیق، دادرسی و محاکمه همه در انگلستان علنی بود، شهروندان و مقامات قضایی با کسب اطلاعات لازم و تحقیقات توانستند شهادت دروغ کنینگ را کشف کنند، و با عقل و منطق اتهامات واهی را رد کنند و چند بیگناه را که تنها چون کولی بودند مورد سؤظن قرار گرفته بودند از مرگ نجات دهند. علاوه بر این در انگلستان حکم اعدام باید توسط یک مرجع عالی تر تأیید شود، و این خود به مدافعان حقیقت، وقت تحقیق و به چالش کشیدن حکم را می دهد. در حالیکه ژان کلس به دلیل غیرعلنی بودن تحقیقات و محاکمه شتابزده و اجرای فوری حکم از چنین فرصتی محروم شده است.
کارزار تبلیغاتی ولتر با انتشار این متون موفق می شود که قضیۀ کلس را در اروپا به طور کلی و به ویژه در پاریس تبدیل به موضوع روز کند. در هر جمعی سخن از خطای قضایی، بی گناهی کلسها و فجایعی است که تعصب دینی به بار می آورد. قضیۀ کلس شاهد یکی از اولین تجلیات افکار عمومی به عنوان یک نیروی کارساز مدرن در سیاست است. دوستان ولتر “اسناد…” و دیگر نوشتههای مربوط به این قضیه را در میان متنفذین پخش می کنند، و دوک دو لا ولیر (Duc De La Vallière) یکی از دوستان ولتر که از نزدیکان پادشاه نیز هست، خود “اسناد…” را به دست دوک دو شوازُل (Duc de Choiseul)، وزیر خارجه فرانسه و یکی از مهم ترین شخصیت های دولت، و همچنین موپِو (Maupeou) وزیر دادگستری، و مادام دو پمپادور می رساند.
اولین پیروزی کمپین ولتر، نظر مثبت وزیر دادگستری به لزوم تحقیق در این مورد است. شوازل بر این است که باید پرونده از پارلمان تولوز به شورای پادشاه فرستاده شود. در نامه ای به تاریخ ٢٠ اوت، ولتر از پیشرفت و موفقیت “کمپین ضد تعصب بربرانه” سخن می گوید. در همان زمان مادام دو پمپادور در یکی از نامه هایش می نویسد : “قضیۀ کلس بدبخت، لرزه بر اندام می اندازد. [...]غیر ممکن به نظر می رسد که او مرتکب جنایتی که بدان متهم شده است، شده باشد. معهذا او مرده است و خانواده اش بی آبرو شده اند، و قضاتی که محکومش کرده اند تمایلی به ابراز ندامت نشان نمی دهند. قلب مهربان پادشاه از این حکایت به درد آمده است. ماجرای عجیبی است و فریاد دادخواهی فرانسه بلند شده است. [...] این مردمان تولوز بیشتر از آنچه برای یک مسیحی خوب بودن لازم است دیندارند.” بدینسان تأثیر نوشته های ولتر و پیگیری خستگی ناپذیر او در نامۀ یکی از متنفد ترین زنان فرانسه به وضوح دیده می شود.
افکار عمومی فرانسه رأی به لزوم تجدید نظر در محاکمۀ کلس می دهد. ولتر بهترین وکلای پاریس را برای دفاع از کلس ها دعوت می کند، و آنها دادخواست و گزارشهای خود را برای تقدیم به شورای پادشاه به رایگان تدوین کرده و به خرج خود منتشر می کنند و درآمد فروش این متون را وقف خانوادۀ کلس برای تأمین مخارجشان در پاریس می کنند. به توصیه ولتر، گزارشی که الی دو بومون یکی از وکلای سرشناس خانوادۀ کلس تهیه کرده است به امضای پانزده وکیل پرآوازۀ دیگر کانون وکلای پاریس می رسد. بدینسان نیروی کانون وکلای پاریس به نفع کلس ها وارد عمل میشود.
با تکیه بر گزارش وکیل خانوادۀ کلس، دفتر وکلای شورای پادشاه شش نقص را، از جمله فرض برائت برای انجام تحقیقات، یا عدم تدوین صورت جلسه در محل کشف جسد، در رویه قضایی که به اعدام ژان کلس انجامیده مشخص می کنند.. در اول ماه مارس ١٧۶٣ دادخواست خانوادۀ کلس موجه اعلام می شود. و هفتم مارس شورای پادشاه پروندۀ کلس را مورد بررسی قرار می دهد و به اتفاق آراء به پارلمان تولوز دستور می دهد که تمام مدارک و اسناد مربوط به تحقیقات و دادرسی را در اختیار شورای پادشاه بگذارد و دادستان تولوز دلایل صدور چنین حکمی را به اطلاع شورا برساند. جلسه دادگاه سه ساعت به طول انجامید و هرچه شخصیت مهم در پاریس بود در گالری آیینه های کاخ ورسای در انتظار حکم و به حمایت از قربانیان حضور یافتند. پس از صدور حکم خانم کلس و دو دخترش به حضور ملکۀ فرانسه می رسند که از آنها دلجویی می کند.
اولین فعال مدرن حقوق بشر در جهان اما به این پیروزی اکتفا نکرد. باید یادآور شد که ولتر هنگامی که تصمیم به پیگیری قضیه کلس گرفت گفت که نه تنها به عنوان انسان که تا حدودی نیز به عنوان یک فیلسوف، ظلمی را که بر کلس ها رفته مورد توجه قرار می دهد. از نظر ولتر قضیه کلس معلول چند مفسدۀ فرهنگی و سیاسی بود، که مهم ترین آنها تعصب دینی و نابردباری، نظام قضایی استبدادی و عدم احترام به آزادی اندیشه و وجدان بود. از همین رو همزمان با حمایت از خانوادۀ کلس، علل اصلی ظلم را مورد حمله قرار داد. در هر نامه و مقالۀ او در مورد قضیه کلس افشای ظلم و دفاع از مظلوم همراه با استدلال محکمی در رد نابردباری و تعصب دینی، به عنوان علت اصلی این ظلم، صورت میگرفت. مدافع خانوادۀ کلس وقتی حمایت از مظلومین را به دست دستگاه پادشاهی، بزرگان فرانسه و وکلای زبردست سپرد می دانست که نجات خانوادۀ کلس علاج معلول است و نه حذف علت. در نتیجه از اوایل پائیز١٧۶٢ ، ولتر، کار رسالۀ معروفش “در باب بردباری و مدارا” را آغاز می کند. او میداند که کمپین فوقالعادهاش در دفاع از خانوادۀ کلس توجه افکار عمومی را به خود جلب کرده و موضوع بحث عام شده است، و با در نظر داشتن مراحل دادرسی که در پیش بود و مباحث حقوقی که لزوماً به دنبال داشت، بر آن می شود که از آمادگی اذهان عمومی استفاده کرده و بحثی جدی در مورد آزادی دین و وجدان و نهادینه کردن بردباری و مدارا در جامعه به راه اندازد و لزوم اصلاحات حقوقی و قانونی و اعادۀ حقوق شهروندی به اقلیت های دینی را به عموم و به ویژه به صاحبان قدرت یادآوری کند. ولتر از تأثر و رأفت عمومی، که خود برانگیخته است، برای کشت بذر اصلاحات و مدارا در جامعه استفاده می کند.
“رساله ای در باب بردباری و مدارا، به مناسبت مرگ ژان کلس” نزدیک به یک سال بعد، در نوامبر ١٧۶٣، منتشر می شود و در دسترس عموم قرار میگیرد. باید یادآوری کرد که ولتر از ترس سانسور رساله را امضاء نکرده، و خود به مزاح تألیف آن را به یک روحانی کاتولیک نسبت می دهد ولی برهمگان آشکار بود که قلم، قلم ولتر است. ولتر امیدوار است که رساله دچار ممیزی نشود، اما مقامات دولتی رسماً از قبول آن سر باز میزنند، اگرچه در خفا آن را میخوانند و میستایند. کمیسیون ممیزی پاپ رساله را ممنوعه اعلام میکند. به رغم سانسور، “رساله…” با استقبال شدید عموم نه تنها در فرانسه بلکه در سرتاسر اروپا روبرو می شود و افکار عمومی غرب را برای آزادی ادیان و آزادی وجدان و مبارزه با تعصب دینی آماده میسازد.
در این میان کارزار حقوقی خانوادۀ کلس ادامه دارد. پارلمان تولوز با کارشکنی تا یک سال تحویل پروندۀ دادرسی کلس ها را به شورای پادشاه به تعویق می اندازد تا بالاخره روز چهارم ژوئن ١٧۶۴ نزدیک به دو سال و سه ماه پس از اعدام ژان کلس، مجمعی متشکل از هشتاد قاضی شورای پادشاه به اتفاق آراء حکم پارلمان تولوز را شکسته و حکم می کند که تحقیقات و دادرسی در مورد مرگ مارک آنتوان کلس از نو توسط شورای پادشاه، یعنی عالی ترین مرجع قضایی کشور انجام شود. روز ٢۵ فوریه ١٧۶۵ قاضی تحقیقات تولوز که در انجام وظایفش، با پیشداوریهایی که علیه پروتستانها داشت، باعث مرگ کلس شده بود از کار برکنار میشود. بازجویی و تحقیقات در پاریس هفت ماه به طول می انجامد و پرونده به دادگاه ارجاع می شود. نهم ماه مارس ١٧۶۵ در سومین سالگرد صدور حکم اعدام کلس، قضات پاریس به اتفاق آراء حکم برائت ژان کلس و اعضای خانوادهاش را صادر کرده به همۀ آنها رسماً اعادۀ حیثیت می کنند. افزون بر این، شورا حکم پرداخت غرامت مالی نیز صادر می کند.
از قضیه کلس بیش از ٢۴۶ سال می گذرد، اما به یمن کار فکری که بنیاد نبرد ولتر برای عدالت بود، هنوز به دست فراموشی سپرده نشده و رسالۀ ولتر تا به امروز از جمله متونی است که به دانشجویان فلسفه و علوم سیاسی در دنیا آموخته می شود. و برگردان پانزده فصل مهم این رسالۀ ٢۵ فصلی است که بنیاد عبدالرحمن برومند برای بزرگداشت دو روز جهانی بردباری (١۶ نوامبر) و حقوق بشر (١٠ دسامبر) ، به فعالان ایرانی حقوق بشر و همۀ آزادیخواهان کشور تقدیم می کند. برگردان فارسی نثر ولتر کار سادهای نیست. نثر قرن هجده فرانسه نثری است به نهایت آراسته و ظریف و ولتر شاعر و ادیب است. نیکی پارسا، مترجم این متن، نهایت کوشش خود را به کار برده تا نثری هماهنگ با روح نثر ولتر به کار برد. او ترجمه خود را با یادداشتهای تحقیقی فراوانی تکمیل کرده، که خواننده ایرانی را در درک متن، که آکنده از اشارات و استنادهای تاریخی، ادبی و مذهبی است، یاری کند. دقت به این یادداشت ها برای درک مطلب لازم است. بنیاد عبدالرحمن برومند از زحمات پرقدر نیکی پارسا سپاسگزار است.
ولتر “رساله…” را با گزارشی از قضیه کلس آغاز می کند. یعنی از معلول شروع کرده و سپس از فصلی به فصل دیگر به علت ها می پردازد. با روایت سرگذشت کلس ولتر به نقش تعصب و پیشداوری علیه پروتستان ها در وقوع یک جنایت قضایی می پردازد. در فصل دوم به تحقیق در مورد پروتستان ها پرداخته و اینکه آنها چرا و علیه چه مظالمی به سوی نهضت اصلاحات در دین متمایل شدند. در این فصل سوء استفاده های کلیسای کاتولیک و نادرستی های متداول در آن را نیز بررسی می کند. سپس فصل به فصل دلایلی را که در طول قرون و اعصار بر له و علیه بردباری و آزادی وجدان و مذهب ارائه شده است تحلیل می کند و به وقایع تاریخی خونباری اشاره می کند که نتیجۀ حاکمیت تعصب دینی بودهاند. او در این رساله سعی می کند که بردباری را همچون یک تمایل طبیعی انسان معرفی کند، که در نظام های مختلف، دوران مختلف، و بسیاری از ادیان وجود داشته است، و مبتنی بر حق طبیعی آزادی وجدان است. خواندن این رساله نه تنها ما را با روش و ذهنیت یکی از اندیشمندان بزرگ غرب در قرن هجدهم و استفادۀ او از توانایی های ذهنی اش در مبارزه برای حقوق بشر آشنا می کند، بلکه با تاریخ نه چندان دور تعصب و خشونت دینی در اروپا نیز آشنا کرده، تعصب و خشونتی که با آنچه ما امروز در ایران با آن روبرو هستیم بی تشابه نیست.
نزدیک به یک سال پیش فعالان ایرانی حقوق بشر، آشفته از افزایش روز افزون اعدام های علنی و پنهانی در ایران، یکدل و یک صدا کمپین علیه مجازات اعدام را به راه انداختند. به جاست که با آشنایی با ولتر و خواندن “رساله…” از خود بپرسیم که پس از گذشت یک سال، کمپین بر علیه مجازات اعدام قوۀ قضایه جمهوری اسلامی ایران را به چه چالشی روبرو ساخته اشت، و مهم تر از آن دستاورد فکری این کمپین در مورد مجازات اعدام چه بوده است؟ کدام یک از متونی که به فارسی در مورد مجازات اعدام در دسترس قرار دارند به بحث عمومی گذاشته شدهاند، چه مجادله ای در باب مجازات مرگ در دین اسلام و فقه شیعه صورت گرفته است؟ و کدام مورد از صدها مورد شبیه ماجرای کلس که هر روز در ایران به وقوع می پیوندد در پیشگاه افکار عمومی با اصرار و پشتکار پیگیری شده است، و مردم کشور ما و مردمان دیگر کشورهای جهان را به چالش کشیده است؟ چه بسا ولتر با رندی افسانه ای اش به ما گوشزد کند که شریف ترین و والا ترین نیات بدون پشتوانۀ فکری قوی و استراتژی و تدبیر راه به جایی نمی برند.
……………………………….
فایل پیدیاف را از اینجا دانلود کنید.
—————————————
این مطلب به صورت مستقیم و بدون ویرایش رادیو کوچه منتشر شده است.
خبر / رادیو کوچه
بر اساس گزارشهای منتشر شده در رسانههای خارجی، کمیته هماهنگی انقلاب سوریه روز چهارشنبه، 4 ژانویه، اعلام کرد در تجمعهای اعتراضی و همچنین درگیری بین نیروهای جدا شده و نیروهای دولتی دستکم 47 تن کشته شدهاند.
بر اساس این گزارش 29 تن از کشتهشدگان از مخالفانی بودند که در تجمعها و تظاهرات مسالمتآمیز شرکت کرده بودند.
درحالی که ناظران اتحادیه عرب هنوز برای بررسی اوضاع و متوقف کردن خشونت به کار خود ادامه میدهند، منابع حقوقی از کشتهشدن 18 تن از نیروهای امنیتی رژیم بشار اسد به دست عناصر جدا شده از ارتش در منطقه درعا خبر دادند.
به گزارش کمیته هماهنگی انقلاب مردم سوریه 11 تن ازکشتهشدگان از شهر حما و 18 تن دیگر از شهرهای حمص، ادلب و ریف دمشق بودند.
فعالان سیاسی و حقوقی سوریه میگویند به رغم حضور ناظران اتحادیه عرب اعمال خشونت علیه تظاهرکنندگان از جانب نیروهای امنیتی سوریه همچنان ادامه دارد.
بیشتر بخوانید:
«جلسه اضطراری برای بررسی آینده اتحادیه عرب در سوریه»
خبر / رادیو کوچه
بر اساس گزارشهای منتشر شده از بروکسل، دیپلماتهای اروپایی در جریان مذاکرات خود اعلام کردند توافق اولیه برای اعمال تحریم نفت ایران به دست آمده و در حال حاضر بحث و بررسی برای این که از چه زمانی این تحریمها به اجرا گذاشته شود، در جریان است.
به گزارش خبرگزاری فرانسه، دیپلماتهای اگاه از این مذاکرات روز چهارشنبه، 4 ژانویه، گفتند: «توافق اولیه برای این کار به دست آمده ولی هنوز خیلی کارها مانده که انجام شود. از جمله این که از چه زمانی و با چه شکلی دستور اجرایی آن اعلام شود از این رو هنوز کارهای زیادی مانده و تلاش میکنیم تا آخر ماه ژانویه، ماه جاری میلادی که وزیران خارجه جلسه دارند، به طرح نهایی برسیم.»
از سویی دیگر، در واکنش به احتمال تحریم نفت ایران از سوی اتحادیه اروپا، بهای نفت در بازارهای جهانی افزایش داشته و بهای نفت برنت دو دلار در هر بشکه بالاتر رفت و به حدود ۱۱۳ دلار در هر بشکه رسید.
یک مقام جمهوری اسلامی در واکنش به این خبر اظهار داشت که ایران هیچ مشکلی ندارد و میتواند نفت خام خود را به دیگر کشورها از جمله چین بفروشد و از بابت تحریم اروپا ضرری متوجه ایران نخواهد شد.
یک کارشناس امور انرژی در همین رابطه اعلام کرد:«تحریم احتمالی نفت ایران از سوی اتحادیه اروپا برای هند، چین و دیگر کشورهای آسیایی که مشتری نفت ایران است پر سودتر میشود چرا که این کشورها میتوانند نفت ایران را با قیمت کمتری خریداری کنند.»
این در حالی است که در روزهای اخیر میزان فشار بینالمللی بر تحریمهای ایران افزایش یافته و این موضوع باعث واکنش مقامهای جمهوری اسلامی و تهدید به مسدود کردن تنگه هرمز شده که یک سوم نفت صادراتی به دنیا از این تنگه عبور میکند.
از سویی دیگر ناوگان پنجم دریایی ارتش آمریکا نیز اعلام کرد که رفتوآمد در این تنگه بدون مشکل ادامه خواهد داشت.
بیشتر بخوانید:
«ناو هواپیمابر آمریکا به خلیج پارس بازمیگردد»
«ادامه روند افزایش قیمت ارز و طلا در ایران»
خبر / رادیو کوچه
به گزارش رسانههای داخلی ایران، روز چهارنشبه، 4 ژانویه، گذرنامههای خانواده مهدی هاشمی فرزند آیتاله هاشمی رفسنجانی و برخی دیگر اعضای این خانواده پس از ورود به فرودگاه امام خمینی با حکم قاضی، مصادره شده است.
به گزارش الف، این افراد از امارات متحده به سمت ایران پرواز کرده بودند که به محض ورود به فرودگاه گذرنامههایشان توسط ماموران ضبط شد.
این در حالی است که تاکنون از علت توقیف گذرنامهها گزارشی منتشر نشده است اما به نظر میرسد ممنوع الخروج شدن خانواده مهدی هاشمی تا اطلاع ثانوی و در آستانه انتخابات مجلس شورای اسلامی ادامه داشته باشد.
لازم به یادآوری است مهدی هاشمی فرزند رییس مجمع تشخیص مصلحت نظام پس از انتخابات ریاست جمهوری از سوی مجلس شورای اسلامی به همکاری با مخالفان دولت جمهوری اسلامی متهم شده است.
لازم به اشاره است روز سهشنبه، نیز قاضی پرونده فائزه هاشمی، وی را به شش ماه حبس و 5 سال محرومیت از فعالیتهای سیاسی و اجتماعی محکوم کرده است.
بیشتر بخوانید:
«صدور حکم دادگاه فائزه هاشمی، فرزند آیتاله هاشمی»
«شکایت هاشمی از مدیر مسوول سابق روزنامه وطنامروز»
«ادعاها علیه مهدی هاشمی مبنایی ندارد»
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر