مطلبهایی که در این بخش تارنمای رادیو کوچه منتشر میشود یا انتخاب دبیر روز سایت و یا پیشنهاد دوستان رادیو است که میتواند از هر گروه یا دسته و یا مرامی باشد. نظرهای مطرح شده در این بخش الزامن نظر رادیو کوچه نیست. اگر نقد و نظری بر نوشتههای این بخش دارید میتوانید برای ما ارسال کنید.
مهرداد نصرتی (مهرشاعر)
در بخش اول این مبحث به بررسی صحت و سقم وجود شکاف و حداقل دو دستگی در میان مدعیان اصولگرایی پرداختیم و ضمن ارایه شواهدی چند (از میان مستندات وافی، کافی و صریح) اثبات کردیم که این شکاف نه توسط القای معترضان، بلکه بهشکل طبیعی وجود دارد و کاملن قطعی و غیرقابل انکار است. شکافی که موجب خواهد شد تا این گروهها بهزودی دست از ناله و نفرین نسبت به یکدیگر برداشته و صراحتن علیه دیگری به نبردی تمام عیار وارد شده، همت بر آن گمارند تا شرایطی ایجاد شود که تنها میزبان میزهای قدرت خودشان باشند و بس.
در این نوشتار سعی خواهیم کرد به صورتی بنیادین به بررسی زادگاه ساکنان این دو جبهه بپردازیم و انشااله در بخش سوم، به مهمترین نکته خواهیم پرداخت که عبارت است از «تلبس». به عبارتی دیگر در بخش آتی مویدات این مدعا را ارایه خواهیم کرد که نشان میدهد گروهی که اینک در غشایی چسبنده از فاناتیسم مذهبی هستند و پرچم فوندامنتالیسم در دست دارند، در عمل اثبات کردهاند، نزد آنان، استفاده از چسبنده بودن این غشا، کاربری ابزاری از این ظاهر و پوشش است و بدین جهت از آن استفاده شده تا مانع از لمس آن توسط رقیب باشد زیرا بهخوبی میداند خصوصیات ظاهری این پوشش بر لمسکننده نشانههایی باقی میگذارد که میتوان با سواستفاده از آن نشانهها، هجمهآوران را در مقابل عرق دینی عامه قرار داد.
(تذکر: بررسی صحت و سقم اینکه کاربری مدعیان فاناتیسم مذهبی از تلبس به ظواهر دینی آیا از همان ابتدا با نیت فریب عامه (ای که تعلق به دین دارند) بوده است یا پیشقراولان این جبهه از مدافعان واقعی دین بودند و این سنگرنشینان جدید هستند که از خلوص آنان کمال سواستفاده را میکنند، مد نظر این مبحث نیست و خود تحلیلی جداگانه میطلبد)
اما بیاییم نظری اجمالی داشته باشیم بر بخشی از نامه محرمانه آیتاله بهشتی به امام خمینی که اخیرن توسط یکی از تارنماهای حامی جریان قدرت (جوان آنلاین) بر روی شبکه جهانی قرار گرفته است. در این نامه شهید بهشتی (که نگارنده ارادت خاص به افکار و نگاه ایشان دارد)به عنوان یکی از فعالان جبهه بنیادگرایان اسلامی با صراحت و شفافیت سخن، اقدام به تفکیک میان دو گروه از کارگزاران نظام میکند و در پایان نیز با ادبیاتی حرفهای و نکتهسنج، در پی کسب مجوز از امام برای برخورد با گروه مقابل است:
«نظر ما این است که رشد کمی و کیفی دارندگان بینش اول به لطف الهی به آن درجه رسیده است که نهادهای لشکری و کشوری به وسیله صاحبان این نوع بینش اداره شوند و اداره جمهوری اسلامی بر پایه یک بینش استوار گردد.»
گذشته از آنکه ایشان در این نامه خصوصی آشکارا به قلت کمی سنگرنشینان جبهه خود اذعان دارد (که در اینصورت علت این درخواست بر نگارنده روشن نیست، زیرا با توجه به آموزههای دینی، این درخواست با آن آموزهها که تعیین روش حکومت را مشروط به خواست اکثریت میداند منافات دارد) اما آنچه در اینجا از آن مکتوبه استفاده میشود پییابی ریشه دو نگاه متعارض فعلی است که بهوضوح ملاحظه میفرمایید از ابتدای انقلاب نیز وجود داشته و تحت هیچ شرایطی نمیتواند مولود حوادث اخیر باشد.
«بسم الله الرحمن الرحیم
تهران-جمعه۲۲/۱۲/۵۹
استاد و رهبر بزرگوار
السلام علیکم و رحمهاله و برکاته
سنگینی وظیفه، فرزندتان را بر آن داشت که این نامه را به حضورتان بنویسد و حقایقی را به عرضتان برساند.
دوگانگی موجود میان مدیران کشور بیش از آن که جنبه شخصی داشته باشد، به اختلاف دو بینش مربوط میشود. یک بینش معتقد و ملتزم به فقاهت و اجتهاد، اجتهادی که در عین زنده بودن و پویا بودن باید سخت ملتزم به وحی و تعبد در برابر کتاب و سنت باشد.
بینش دیگر در پی اندیشهها و برداشتهای بینابین، که نه به کلی از وحی بریده است و نه آنچنان که باید و شاید در برابر آن متعبد و پای بند، و گفتهها و نوشتهها و کردهها بر این موضع بینابین گواه است.
بینش اول در برابر بیگانگان و هجوم تبلیغاتی و سیاسی و اقتصادی و نظامی آنها سخت به توکل بر خدا و اعتماد به نفس و تکیه بر توان امت اسلامی و پرهیز از گرفتار شدن در دام داوریها یا دلسوزیهای بیگانگان معتقد و ملتزم.
بینش دیگر، هر چند دلش همین را میخواهد و زبانش همین را میگوید و قلمش همین را مینویسد، اما چون همه مختصات لازم برای پیمودن این راه دشوار را ندارد در عمل لرزان و لغزان.
بینش اول به نظام و شیوه ای برای زندگی امت ما معتقد است که در عین گشودن راه به سوی همه نوع پیشرفت و ترقی، مانع حل شدن مسلمانها در دستآوردهای شرق یا غرب باشد و آنان را بر فرهنگ و نظام ارزشی اصیل و مستقل اسلام استوار دارد.
بینش دیگر با حفظ نام اسلام و بخشی از ارزشهای آن جامعه رابه راهی میکشاند که خود به خود درها را به روی ارزشهای بیگانه از اسلام و بلکه ضد اسلام میگشاید.
بینش اول روی شرایطی در گزینش مسوولان تکیه میکند که جامعه را به سوی امامت متقین و گسترش این امامت بر همه سطوح راه میبرد.
بینش دیگر بیشتر روی شرایطی تکیه میکند که خود به خود راه را برای نفوذ بیمبالاتها یا کممبالاتها در همه سطوح مدیریت امت اسلامی و حاکم شدن آنها بر سرنوشت انقلاب هموار میسازد….»
از زبان شهید بهشتی شرح اختلاف بین این دو گروه چنین ادامه مییابد :
«این اختلاف به خصوص در مورد رعایت یا عدم رعایت کامل معیارهای اسلامی در گزینش افراد برای کارها و در برخورد قاطع با جریانهای انحرافی است.»
به زبان بیتعصبتر و حداقل به حکم ظاهر در تفکیک این دو نگاه باید گفت: «برای یکی از این دو گروه، تنها و تنها معیارهای اسلامی مطابق آنچه از قرآن و سنت (دو منبع از چهار منبع قرآن سنت اجماع و عقل) به دست میآید شرط است و برای دیگری معیارهای روزجهان (سوال: آیا این مطالب شما را بیاد جدلهای سنت و مندرنیه نمیاندازد؟)»
خوشبختانه امروزه حتا اکثریت میکروالمانهای سیاسی نیز به خوبی میدانند هر دو این شعارها امکان آن را دارد تا به سادگی ابزار تعالی مدارج در نمودار قدرت باشد فلذا باید گفت آنچه از آن تعبیر به فتنه شده است تقابل بین دو نگاه ابزاری است که یکی در لوای اعتقادات و دیگری زیر پرچم توسعه قصد تحصیل کرسیهای قدرت را دارد (حال با هر نیتی، حتا نیتی خیر مثل استعلای اسلام بر جامعه)
یادآوری این نکته ضروری به نظر میرسد که برخی سیاسیون از اینچنین ساده و بیپیرایه سخن گفتن با مردم میپرهیزند و حتا نسبت به استفاده از این ادبیات توسط دیگران به جهت روشنگری در عامه گلهمندند اما نگارنده اعتقادی به پوشاندن حقیقت ندارد حال لفافه این پوشش هرچه میخواهد باشد باشد از جمله فخامت زبان یا غامض سازی مطلب با بهکارگیری ادبیاتی خاص بسته به مقصود.
یادآوری این نکته ضروری به نظر میرسد که برخی سیاسیون از اینچنین ساده و بیپیرایه سخن گفتن با مردم میپرهیزند و حتا نسبت به استفاده از این ادبیات توسط دیگران به جهت روشنگری در عامه گلهمندند اما نگارنده اعتقادی به پوشاندن حقیقت ندارد حال لفافه این پوشش هرچه میخواهد باشد باشد از جمله فخامت زبان یا غامض سازی مطلب با بهکارگیری ادبیاتی خاص بسته به مقصود.
حال که با این دو تکنیک آشنا شدیم بد نیست بدانیم حذف عملی اصلاحطلبان، ضایعهای در تقابل دایمی این دو گروه ایجاد نموده است و لذا باقی ماندگان در قدرت ناچار از آن هستند که خود این حفره را پر کنند. در چنین موقعیتی، آن دسته از کسانیکه همچنان امکان حضور در عرصه قدرت را دارند با توجه به گرایشات نفسانی خود ابزار متناسب خویش را برگزیده و با آن پوشش لازم جهت حضور خود، ایجاد فضای رقابتی و نیز جلب مشارکت عمومی را مهیا میسازند.
تناقضی که ظاهرن در بین دو بخش این یادداشت ملاحظه میفرمایید حاصل نگاه واقعی و به دور از مصلحتبینیهای سیاسی است. تناقضی که علیرغم وجود بلامنازع، هرگز مانع از عمل نشده است تا آنجا که بسیاری از کسانیکه پیشتر خود نقاب خویش را انتخاب کردهاند، چهره جدید خود را باور میکنند و چنان عمل میکنند که گویی ابدن نقابی در کار نبوده است. بدین صورت عدهای طرفدار ارتباط با دنیا، توسعه، گشودن دروازههای فرهنگی، تجاری، سیاسی و ….. میشوند و عدهای دیگر از سنن حرف میزنند، خطر نفوذ بیگانگان در عرصههای مختلف را هشدار میدهند و …..
از آن سو نیز میبینیم که مردم به سادگی چهره جدید را میپذیرند و با او آنچنان معامله میکنند که همانا گویی این چهره از ازل همین بوده است که اینک معرفی میشود.
این است که بنده اصلن تردید نمیکنم بهزودی بخشی از شبه اصولگرایان سابق نزد مردم به عنوان منادیان واقعی بخش به ظاهر در تقابل با آن، مقبول و به رقابت وارد شوند.
اگرچه واگشایی مطلب فوق نیاز به تشریح بیش از این مجمل دارد اما مجموع مطلب را میتوان طی چند جمله اینگونه خلاصه کرد: «فتنه جدید و قدیمی در کار نیست یا اگر هست جدید و قدیم ندارد این همان معرکهای است که در عرصه «نیاز به وجود رقیب» به همراه «حس قدرتطلبی و فزونخواهی» برقرار بوده و همواره تماشاگران و مشارکتکنندگان فراوان خود را نیز داشته و خواهد داشت. این همان فتنهای است که علیرغم نیاز به وجود اصولگرایی و اصلاحطلبی، در برههای به دنبال مجوز برای اغنای حس تمامیتخواهی و حذف رقیب برمیآید و در برههای دیگر خود دچار شکاف میشود تا رقابت را ایجاد کند.
نکته بسیار مهم این است که اصل این ماجرا اگرچه میتوانست نه تنها بدون آسیب، بلکه منشا خیرات باشد اما عدم توجه به نیازهای واقعی ماشین حاکمیت برای قطعات اصلی که به مرور زمان و در مسیر فرسودگی، نیاز به جایگزینی دارند و از سوی دیگر فرصتشناسی و قدرتطلبی، باعث میشود تا این ماشین به تدریج کارآیی خود را از دست بدهد و آن زمان است که نیاز به تعویض اصل ماشین با ماشینی جدید ایجاد میشود.
کمی انصاف حکم میکرد تا لااقل در میان این معرکه به نیازهای حکومت که همانا بهرهگیری از افراد کارآمد است نیز توجه شود. مسلم است که تنها راه برای نجات از این فتنهسازی و فتنهسوزیهای مکرر، ایمان آوردن به تکنوکراسی و شایستهسالاری است. راهی که هر جامعهای به آن وارد شد روی پیشرفت را دید. راهی که در آن، بدون توجه به نقاب افراد، موثرترینها و کارآمدترینها برگزیده میشوند.
بیشتر بخوانید:
بخش یک
شراره سعیدی/ رادیو کوچه
«آیتاله خامنهای» گرچه هرگز رهبری محبوب نبود، اما بهعلت سبک خویشتندارانهشان و سکوت رسانهای عجیب پیرامون زندگی خصوصی این آقا، رهبری منفور نیز نبود، او تا قبل از انتخابات ریاست جمهوری 88، مسوول بسیاری از بحرانها شناخته نمیشد، آنچنان رفتار میکرد که به سادگی در تمامی بحرانها، کمتر نامی از او برده میشد، شخصی که توسط توده جدی گرفته نمیشد، و تنها در مناسبات مهم ملی یا مذهبی دیده میشد، نوعی رهبر تشریفاتی.
او مانند خمینی نبود، پر از جنجال و کاریزماتیک، رهبری که خارج از تمامی قواعد رسمی و قانونی در تمامی مناسبات سیاسی کشور دخالتی عیان داشت و این را حق خود میپنداشت، اما آقای خامنهای برخوردی متفاوت با مقوله رهبری از خود نشان داد، او به خوبی به یاد داشت که خمینی کبیر نیست و نمیتواند ادعای بنیانگذاری حرکتی نوین را داشته باشد تا ادعای مالکیت صددرصدی آن را نماید.
او آهسته به زمان اجازه داد تا او را، موقعیتاش، دارائیاش و از همه مهمتر قداستی شایسته رهبری را برایاش به ارمغان بیاورد و تمامی آن را به یکباره و هوسبازانه در بازی انتخابات جنجالی خرج کرد، بازی زشتی که برایش پردهدری کرد .
پس از ماهها سکوت آزاردهنده و نارضایتی جوانان معترض آقایان «موسوی» و «کروبی» طی ارسال نامهای در تاریخ 16 بهمن 89 به وزارت کشور، مطابق اصل 27 قانون اساسی خواستار صدور مجوز برای انجام یک راهپیمایی مردمی به منظور حمایت از قیام مردم مصر و تونس شدند. در متن این نامه که خطاب به «مصطفا نجار» وزیر کشور نوشته شده بود، زمان و مکان برگزاری این راهپیمایی روز دوشنبه 25 بهمن ساعت 3 بعد از ظهر از میدان امام حسین تا آزادی اعلام شد.
آقای خامنهای گفت این حرکت مردم مسلمان مصر از نماز جمعه و مساجد شروع شد و شعارها، شعارهای الهاکبر است و مردم شعارهای دینی میدهند و قویترین جریان مبارز در آنجا جریان اسلامی است، که در پی این اظهارات گروه اخوان المسلمین مصر طی صدور اطلاعیهای کوتاه اعلام کرد که «قیام مردم مصر» شامل همه اقشار این کشور نظیر مسلمانان، مسیحیان و تمامی نگرشهای سیاسی موجود در مصر است و یک «انقلاب اسلامی» نیست و در واقع با این اطلاعیه پاسخ کوبندهای به رهبر جمهوری اسلامی ایران داد.
پس از شروع اعتراضات مردمی در «تونس» و سپس مصر و برخی کشورهای عربی و تشدید اعتراضات خیابانی که به درگیریهای خونینی منجر شد و سقوط دولت تونس، انحلال دولت اردن و ایجاد بحران جدی در مصر را در پی داشت، مقامات جمهوریاسلامی همزمان با دهه فجر در سخنرانیهای متعدد این قیامها را در ادامه راه انقلاباسلامی معرفی کردند که در همین راستا رهبر جمهوری اسلامی ایران از تریبون نماز با اشاره به تحولات سیاسی اخیر در برخی از کشورهای عربی گفت: «حوادث امروز شمال آفریقا برای ملت ایران معنی خاصی دارد.
این همان چیزی است که همیشه بهعنوان حدوث بیداری اسلامی به مناسبت پیروزی انقلاب اسلامی گفته میشود.» وی صراحتن «حسنی مبارک» را نوکر آمریکا نامید و گفت این که عنوان میشود مردم مصر در اعتراض به مشکلات اقتصادی به خیابانها آمدند اشتباه است و در اصل عامل اصلی این حرکت عظیم مردم در تونس و در اوج آن در مصر، احساس تحقیری است که در مردم بهخاطر وضعیت سرانشان و نوکری آنها نسبت به آمریکا به وجود آمد.
آقای خامنهای گفت این حرکت مردم مسلمان مصر از نماز جمعه و مساجد شروع شد و شعارها، شعارهای الهاکبر است و مردم شعارهای دینی میدهند و قویترین جریان مبارز در آنجا جریان اسلامی است، که در پی این اظهارات گروه اخوان المسلمین مصر طی صدور اطلاعیهای کوتاه اعلام کرد که «قیام مردم مصر» شامل همه اقشار این کشور نظیر مسلمانان، مسیحیان و تمامی نگرشهای سیاسی موجود در مصر است و یک «انقلاب اسلامی» نیست و در واقع با این اطلاعیه پاسخ کوبندهای به رهبر جمهوری اسلامی ایران داد.
مهندس موسوی و مهدی کروبی مطابق اصول قانوناساسی، در حمایت از قیامهایی که حاکمیت از آنها در تریبونهای رسمی دفاع کرد درخواست صدور مجوز برای انجام راهپیمایی کردند، که این فراخوان آغازگر مرحله جدیدی از اعتراضات خیابانی گشت و گزارشهای مختلف از تهران، اصفهان، شیراز، مشهد، رشت وکرمانشاه ازحضور مردم در خیابانها خبر میداد. در تهران و در ساعتهای اولیه تظاهرات بهصورت آرام و پراکنده و بدون ضدوخورد انجام میشد.
پس از آن با حمله نیروهای پلیس ضد شورش، لباس شخصیها و گارد ویژه به تظاهرکنندگان، این اعتراضات به خشونت کشیده شد، در این تظاهراتها 2 نفر کشته شدند، پس از آن اعتراضات جنبش سبز در 1 اسفند در شهرهای مختلف ایران شکل گرفت، معترضان برای گرامیداشت کشتهشدگان روز 25 بهمن، «محمد مختاری» و «صانع ژاله» و اعتراض به وضع موجود، در شهرهایی نظیر تهران، شیراز، اصفهان، رشت، مهاباد، زاهدان و کرمانشاه در تظاهرات شرکت کردند. در شهر تهران در بعضی از نقاط این اعتراضات با دخالت نیروهای امنیتی به ضربوشتم مردم شرکتکننده ختم شداین دومین تظاهرات جنبش سبز در سال 89 بود.
پس از این دو اعتراض خیابانی میر حسین موسوی و مهدی کروبی و همسرانشان پس از اعلام موضع دولت توسط خطیبان جمعه و مجلس شورای اسلامی ناپدید شدند، که پس از مدتها سکوت و با وجود انکار مقامات حکومتی مشخص شد که آنها در حبس خانگی قرار دارند، حصر خانگی یا حبس خانگی از منظر حقوقی بدین معناست که حوزه آزادی یک شخص توسط صاحبان قدرت محدود به خانه و یا محل سکونت او شود. معمولن در این شرایط هرگونه سفر، ملاقات با دیگران، ابراز عقیده یا ارتباط با دنیای خارج ممنوع و یا بسیار محدود است.
بازداشت خانگی به عبارتی جایگزین خفیفی برای بازداشت در زندان است. بازداشت خانگی در شرایطی مورد استفاده قرار میگیرد که مجازات زندان به دلایل مختلف مناسب به نظر نمیرسد و اغلب توسط دولتهای خودکامه و استبدادی بر علیه مخالفان سیاسی اعمال میشود، بهطور معمول شخصی که در بازداشت خانگی میباشد به ابزار ارتباطی دسترسی ندارد و اگر ارتباطات الکترونیکی مجاز باشد، یقینن مکالمات و ارتباطات کنترل و شنود میشود.
اعتراضات جنبش سبز در 10 اسفند 89 در شهرهای مختلف ایران ادامه یافت، این اعتراضات به دعوت شورای هماهنگی راه سبز امید برای حمایت از میرحسین موسوی و مهدی کروبی و ادامه حصرخانگی و بازداشت آنها صورت گرفت. این اعتراضات در شهرهای مختلف ایران نظیر تهران، شیراز، اصفهان، مشهد، کرج، سمنان، تبریز و کرمانشاه صورت گرفت که میان معترضان و ماموران امنیتی یا ماموران لباس شخصی زد و خوردهایی رخ داد، همچنین در روز 17 اسفند نیز اعتراضات خیابانی بهصورت محدودتر و در سکوت ادامه داشت، این اعتراضات مقارن با هشتم مارس روز جهانی زن به دعوت شورای هماهنگی راه سبز امید برای حمایت از میرحسین موسوی و مهدی کروبی و اعتراض به وضعیت نامعلوم آنها صورت گرفت، که با بازداشت جمعی از مردم از جمله زنان به پایان رسید.
در 24 اسفند همزمان با چهارشنبهسوری نیز اعتراضاتی انجام شد، این اعتراضات به دعوت شورای هماهنگی راه سبز امید برای حمایت از میرحسین موسوی و مهدی کروبی و اعتراض به ادامه وضعیت نامعلوم آنها صورت گرفت، این اعتراضات در شهرهای مختلف ایران صورت گرفت که میان معترضان و ماموران امنیتی مجددن زد و خوردهایی رخ داد.
دکتر آویده مطمئنفر/ رادیو کوچه
avideh@koochehmail.com
بنابر سازمان بهداشت جهانی، هر سال، در سراسر جهان، ۱۵ میلیون نفر دچار سکته مغزی میشوند. پنج میلیون نفر از آنها جان خود را از دست داده و پنج میلیون آنها با چندین ناتوانایی بعد از سکته درگیر هستند. فشار خون بالا، علت بیش از ۱۲ میلیون و هفت صد هزار سکته مغزی در سراسر جهان است. نزدیک به سه چهارم از همه سکتههای مغزی در افراد بالای ۶۵ سال رخ میدهد. خطر ابتلا به سکته مغزی پس از سن ۵۵ سالگی، در هر دهه، بیش از دو برابر میشود. سکته مغزی میتواند در هر سنی رخ دهد. نزدیک به یک چهارم از سکتههای مغزی در افراد زیر سن ۶۵ سال رخ میدهد.
در سال ۲۰۰۵، در میان بزرگسالان، یعنی بالاتر از ۲۰ سال، میزان شیوع سکته مغزی شش میلیون و پانصد هزار نفر، در حدود دو میلیون و شش صد هزار نفر مرد و سه میلیون و نه صد هزار زن بوده است. بهطور متوسط هر۴۰ ثانیه یک نفر در ایالات متحده دچارسکته مغزی میشود و هر هفت دقیقه، یک نفر در کانادا از سکته قلبی یا مغزی میمیرد. از همه سکتههای مغزی، ۸۷ درصد ایسکمیک، ۱۰ درصد خونریزی داخل مغزی، و سه درصد خونریزی بین مغز و جمجمه هستند. خطر ابتلا به سکته مغزی ایسکمیک در بین افراد سیگاری، پس از تعدیل عوامل خطر دیگر دو برابر دیگران است.
سکته مغزی که گاهی «حمله مغزی» نیز خوانده میشود وقتی اتفاق میافتد که بهدلیل پارهشدن یا مسدود شدن یک رگ خونی در مغز، جریان خون در بخشی از مغز قطع شود. دو نوع عمده سکته مغزی وجود دارد. سکته مغزی ایسکمیک یعنی با نارسایی خون و سکته مغزی به علت خونریزی مغزی. سکته مغزی ایسکمیک هنگامی رخ میدهد که یک رگ خونی که منبع خون رسانی به مغز است توسط لخته خون مسدود شده است. این ممکن است به دو صورت اتفاق افتد. ممکن است لخته خون در یک رگ بسیار باریک تشکیل شود که در این صورت «ترومبوز» نامیده میشود و اگر آن را بهطور کامل مسدود کند، این نوع سکته مغزی «ترومبوتیک» نامیده میشود. اگر لخته از جای دیگری در رگهای خونی از مغز، و یا از برخی از قسمتهای دیگر بدن جدا شده و با گردش خون به یکی از رگهای خونی مغز سفر و آن را مسدود کند، آمبولی نامیده و باعث سکته مغزی «آمبولیک» میشود.
فشارخون بالا عامل خطر شماره یک برای سکته مغزی است. خطر ابتلا به سکته مغزی «ایسکمیک» در بین افراد سیگاری، پس از تعدیل عوامل خطر دیگر دو برابر دیگران است. سکته مغزی یک مورد اورژانس پزشکی است و نیاز به درمان فوری دارد. درمان فوری میتواند زندگی فرد را نجات و ناتوانیهایی احتمالی سکته مغزی را کاهش دهد.
سکته ایسکمیک شریانها ممکن است از وضعیتی بهنام «اترواسکلروز» نتیجه گرفته باشد. اترواسکلروز میتواند در داخل عروق مغزی و عروق گردن که حمل خون به مغز را به عهده دارند وجود داشته باشد. چربی، کلسترول و مواد دیگر در دیواره شریانها جمعآوری میشوند و یک ماده چسبنده بهنام «پلاک» را تشکیل میدهند. با گذشت زمان، پلاک گستردهتر و جریان خون دشوارتر میشود، امری که میتواند یکی از دلایل لختهشدن خون باشد. بعضی از داروها و بیماریها احتمال لختهشدن خون را افزایش داده و باعث افزایش خطر ابتلا به سکته مغزی ایسکمیک میشوند.
یکی از شایعترین علل سکته مغزی در افراد زیر ۴۰ سال، شکاف و یا پارگی در دیواره «شریان کاروتید» است. شکاف در دیواره شریان کاروتید باعث میشود که خون در بین لایههایی از شریان کاروتید جریان پیدا کند، چیزی که باعث باریکشدن شریان کاروتید میشود و بنابراین، علت این سکته مغزی ایسکمیک، تجمع پلاک نیست. بعضی اوقات، برخی از سکتههای مغزی ایسکمیک بدون هیچ خونریزی شروع میشوند و خونریزی سپس در منطقه آسیب دیده ایجاد میشود.
سکته مغزی به علت خونریزی هنگامی رخ میدهد که یک رگ خونی در بخشی از مغز بهدلیل ضعف دیواره رگ، پاره شود و باعث نشت خون به مغز شود. برخی از افراد، که با نقصهای این چنین به دنیا میآیند و یا چنین نقصهایی در طول عمر بهدلایل گوناگون در رگهای خونی آنها به وجود میآید، احتمال بیشتری برای وقوع اینگونه تصادفات را دارند. فشارخون بالا عامل خطر شماره یک برای سکته مغزی است. استفاده بیش از حد الکل، اختلالات خونریزی، استفاده از «کوکائین»، و ضربه به سر، میتواند خطر ابتلا به خونریزی داخلی مغز و در نتیجه سکته مغزی را افزایش دهد.
اختلالات ریتمی قلب مانند «فیبریلاسیون دهلیزی»، «دیابت»، سابقه خانوادگی از سکته مغزی، بیماریهای قلبی، کلسترول بالا، سیگار و افزایش سن، خطر ابتلا به سکته مغزی را افزایش میدهد. برخی داروها احتمال لختهشدن خون و در نتیجه احتمال سکته مغزی را بیشتر میکنند. قرص ضدبارداری میتواند احتمال لختهشدن خون به خصوص در خانمهایی که سیگار میکشند و بیش از۳۵ سال دارند را افزایش دهد. سکته مغزی در مردان بیش تر از زنان است. با این حال، زنان در خطر سکته مغزی بالاتری در دوران بارداری و در هفتههای بلافاصله پس از زایمان میباشند.
علایم سکته مغزی به بخش آسیب دیده مغز بستگی دارد. در برخی موارد، فرد ممکن است حتا احساس نکند که سکته مغزی کرده است. علایم معمولن بهطور ناگهانی و بدون هشدار توسعه مییابند، و یا ممکن است در روز اول و دوم به شکلهای مختلف برای چند لحظه احساس شود و برای چند ساعت از بین برود و دوباره احساس شود. علایم معمولن زمانی که برای اولین بار سکته مغزی اتفاق میافتد شدیدتر هستند، ولی ممکن است که آنها به آرامی بدتر شوند. سردرد ممکن است بهطور ناگهانی شروع شود و شدید باشد. اگر وقتی که فرد خواب است سکته رخ دهد، سردرد فرد را بیدار میکند و با تغییر وضعیت بدن، با خمشدن و یا سرفهکردن شدیدتر میشود.
نشانههای دیگر، بهشدت سکته مغزی و بخش مغز که تحت تاثیر خونریزی یا نارسایی قرار دارد بستگی دارد. تغییر در هوش یاری، خواب آلودگی، بیهوشی، کما، تغییر در توانایی شنوایی، تغییردر توانایی چشایی، مشکلات بینایی، از جمله کاهش دید، دوبینی، یا از دست رفتن کل بینایی، گیجی یا از دست دادن حافظه، اشکال در بلعیدن، اشکال در نوشتن یا خواندن، سرگیجه یا احساس غیر طبیعی از حرکت، فقدان کنترل مثانه و یا رودهها، از دستدادن تعادل، از دستدادن هماهنگی، ضعف ماهیچهها در صورت، بازو و یا ساق پا معمولن فقط در یک طرف بدن، بیحسی یا سوزن سوزن شدن در یک طرف بدن، تغییرات احساسی شخصیت و یا خلق و خو، تغییردر حس لمس و توانایی احساس درد، فشار و درجه حرارتهای مختلف، مشکل صحبتکردن یا مشکل در درک دیگران و در راه رفتن، میتوانند علایم سکته مغزی باشند.
البته باید در نظر داشت که هر کدام از این علایم میتوانند توسط بیماریهای دیگر نیز به وجود بیایند و فقط یک امتحان پزشکی کامل و دقیق میتواند سکته مغزی را تایید کند. سکته مغزی یک مورد اورژانس پزشکی است و نیاز به درمان فوری دارد. درمان فوری میتواند زندگی فرد را نجات و ناتوانیهایی احتمالی سکته مغزی را کاهش دهد. بیماران باید ظرف سه ساعت پس از شروع علایم به بیمارستان برسند. اگر سکته مغزی توسط لخته خون ایجاد شده باشد، داروی ضد لخته ممکن است با حل کردن لخته و برقراری جریان خون به بیمار کمک کند.
این بسیار مهم است که بیمار این دارو را در کمتر از سه ساعت بعد از شروع علایم دریافت کند. ولی همه بیماران نمیتوانند این دارو را دریافت کنند. باید «سی تی اسکن» انجام شود تامعلوم شود که آیا سکته مغزی از لخته و یا از خونریزی ایجاد شده است. چرا که اگر سکته مغزی با خونریزی و نه از لختهشدن خون ایجاد شده است، داروی ضد لخته باعث خونریزی بیشتر خواهد شد. در بعضی موارد جراحی «شریان کاروتید» و جراحی برای حذف خون از بافتهای آسیب دیده مغز و ترمیم رگهای خونی آسیب دیده ممکن است مورد نیاز باشد و درموارد دیگر، یک تیم ویژه سکته مغزی و رادیولوژیست ماهر ممکن است بااستفاده از آنژیوگرافی عروق خون قادر به پیدا کردن گرفتگی و باز کردن آن باشد.
در هر حال، چشم انداز بستگی به نوع سکته، و وضعیت بافت های آسیب دیده مغز دارد. سکته مغزی ایسکمیک نسبت به سکته مغزی ناشی از خونریزی شانس بیش تری برای بهبود و ادامه زندگی اهدا میکند. تقریبن ۵۰ در صد بیمارانی که سکته مغزی کردهاند، نجات مییابند و میتوانند با برخورداری از درمانهای متفاوت گاهی اوقات حتا به تنهایی و با استقلال کامل به زندگی ادامه دهند.
خبر / رادیو کوچه
بر اساس برخی گزارشهای منتشر شده، در اعتراضهای روز جمعه در سوریه دستکم ۲۵ تن از تظاهرکنندگان به ضرب گلوله کشته شدهاند. سوریه برای ششمین هفته پیاپی شاهد ناآرامی در شهرهای این کشور است که طی آن دهها نفر جان خود را از دست دادهاند.
گزارشهای رسیده از شهرهای مختلف سوریه حاکی از آن است که مردم این کشور پس از برگزاری نماز جمعه، تظاهرات خود را که به نام «جمعه بزرگ» نام گزاری شده است را شروع کردهند.
به گزارش الجزیره، شاهدان عینی گزارش دادند تظاهرات مردم دمشق پایتخت این کشور از مسجد «توبه» شروع شد.
همچنین شهرهای حوران، درعا، خامورا، دیر الزور، قامشلی و راس العین پس از برگزاری نماز به تظاهرات پرداختند.
نیروهای امنیتی سوریه برای برخورد با معترضان در دمشق که در حال پیشروی به سوی میدان عباسیان بودند، برای متفرق کردن آنها از گاز اشک آور استفاده کردند.
همچنین سازمان عفو بینالملل و حقوق بشر گزارش دادند که تظاهرات امروز جمعه از نوع خود در سوریه بزرگترین خواهد بود
این درحالی است که شاهدان عینی از سوریه خبر دادند که نیروهای امنیتی این کشور برای جلوگیری از گسترش بیش از پیش اعتراضات در مناطق اصلی شهرهای بزرگ سوریه از جمله دمشق، حلب و حمص مستقر شدند.
از سویی دیگر وزارت کشور سوریه روز گذشته با انتشار بیانیهای از مردم خواست تا از انجام هرگونه برگزاری تجمع اعتراضی خوداری کنند.
تظاهرات امروز سوریها در حالی برگزار میشود که دولت سوریه در چارچوب اصلاحات سیاسی قانون وضعیت فوقالعاده را که نزدیک به پنجاه سال در این کشور اجرا میشد در تمام مناطق کشور لغو کرده است.
بیشتر بخوانید:
«لغو قانون وضعیت فوقالعاده تایید شد»
علی انجیدنی/ رادیو کوچه
به حوری گفتم: «گرفتی ما رو؟ این دیگه چه شوخی مسخرهایست؟ مگه میشه باریتعالی رو دید؟ اصلن مگه ایشان جسم هستند؟» با خودم فکر کردم که: «چه باکلاس در مورد باریتعالی صحبت کردم. ایشان ؟ تو اون عالم که بیچاره را پشیزی تحویل نمیگرفتم، اون اوایل که میگفتم برو بابا خدا کیلو چند؟ بعد هم که یه کم فلسفه به خوردمون دادند میگفتیم از کجا معلوم که خدا نمرده باشه.» اون اواخر هم میگفتم: «خدای من با بقیه فرق داره.
یه خدای جمع و جوره، دست و پا چلفتیه که ازش انتظار کارهای گنده مونده رو ندارم و زیاد هم اون بالا بالاها نیست و همین دوروبر خودمه.» تو این افکار بودم که حوری زد به پشتم و گفت: «با توام، حواست کجاست؟» گفتم: «ما جزو معدود افرادی هستیم که موفق میشیم باریتعالی رو ببینیم، البته فکر کنم نازنین جان شما این ملاقات را ترتیب دادهاند. فکرش رو بکن، من میتونم خدای خودم رو ببینم، میتنونم حضورن بهش تعظیم کنم.»
میتونم بگم: «خداجون، عاشقتم.» من نگاهی به ذوقکردنهای حوری انداختم و گفتم: «ببین خواهر، چون وقتی خدا شانس رو آفرید، من در حالت (invisible) بودم پس یا این خدایی که داریم میریم پیشش تقلبیه، یا اینکه اونجا یه اتفاقی میافته که کاسه کوزه خدا هم بهم میریزه یا ….» حرفم رو قطع کرد و گفت: «میشه اینقدر کفر نگی؟ میشه اینقدر نفوس بد نزنی؟»
ماشین از دروازه بهشت خارج شد. وارد یک جاده عجیب دور و دراز شد که انتهایی برایش متصور نبود. انگار که جاده تا انتهای عالم میرفت. به حوری گفتم: «فکر کنم این جاده سرکاری باشد چون ته ندارد.» حوری اخمهایش را در هم کرد و رویش را از من برگرداند. باز در فکر فرو رفتم: «حالا اومدیم و این ملاقات و این خدا واقعی بود، پیش خدا که نمیتونی معلق بزنی و فیلم بازی کنی، چه گوهی میخوای بخوری؟ دیگه الان ته قصه است و همه شخصیتها رودرو میشند تو میخوای چهکار کنی علی؟» ماشین به بالای یک سربالایی تند که رسید منظره جایی دیده شد که در خواب هم نمیتونستم تصورش رو بکنم.
دشت بسیار وسیع و زیبا با ساختمانهای بلند و شبیه کاخ که به تعداد زیاد در سرتاسر دشت پخش شده بودند. گفتم: اه، این خدا هم که جز کاخنشینان بوده، پس بگو چرا هوای ثروتمندها رو داشت، ببین، چه عمارتهایی برای خودش درست کرده، حالا چرا اینقدر زیاد؟ یه کاخ سفیدی، باکینگهامی درست میکرد براش کافی بود. راستی حوری جون، میدونی زن خدا، نه ببخشید، ملکه مادر کیه؟» حوری لبهایش رو گاز گرفت و گفت: «من متعجبم چرا خدا تو رو سنگ نمیکنه اینقدر که کفر میگی؟ مگه خدا زن داره آخه؟» جواب دادم: «پس این همه کاخ رو درست کرده که توشون چیکار کنه؟ حتمن زن و بچه داره بابام جان.»
یک دروازه ورودی بسیار زیبا در پایین سرازیری جاده وجود داشت که ماشین پشت اون نگه داشت و به ما گفتند که باید پیاده شویم. فهمیدیم که هیچ وسیله نقلیه ای حق تردد در اون منطقه رو نداره. گفتم: «نکنه میخوان ما رو تا کاخ اصلی پیاده ببرند؟ اینجوری که سه روز تو راهیم.» حوری گفت: «اینقدر غر نزن، دیونهام کردی؟» وارد اتاق کنترل کنار دروازه ورودی که شدیم با کمال تعجب دیدم که کاخ ها از شیشههای آنجا چهقدر نزدیک معلوم میشند.
بازرسی شدیم و وقتی از در دیگر اتاق کنترل وارد منطقه ویژه شدیم خودمون رو در محوطه کاخها دیدیم. داد زدم: «این دیگه چشمبندی بود، از تو جاده چند کیلومتر راه دیده میشد الان شد چند متر. جل الخالق.» راهنمایی همراه ما بود و مارو به سمت اولین کاخ برد. در طبقه همکف آدمهای زیادی در حال رفت و آمد بودند. قیافههاشون خیلی معمولی بود. هم خانم و هم آقا با رنگ پوست متقاوت در بینشون دیده میشد.
گفتم: «اینکه شد مثل ساختمون بورس لندن خودمون، پس فرشتهها کجان، اونایی که بال دارند؟ جبرییل؟ میکاییل؟ عزراییل؟ اسرافیل؟ البته اسرافیل رو قبلن دیدم و دیگه مصدعشون نمیشم، عزراییل هم که زحمت حملونقل ما به آخرت رو کشیدن و همون یه زیارت کافی بود، ولی جبرییل و میکاییل رو بدم نمیآد ببینم. راستی پیامبرها کجان؟ تو همین ساختمونها هستند و یا جاشون فرق میکنه؟ حالا فهمیدم چرا اینهمه کاخ ساختن آخه برای 124 هزار پیامبر جا کم میآد.»
راهنما به سمت من برگشت و گفت: «میشه لطفن خفهخون بگیرید.» من گفتم: «اه، آقا در محضر خدا معصیت نفرمایید، عفت کلام پس چی شد؟» طرف برگشت و زیر لب و با حرکت سر گفت: «بشین ببینیم بابا ، حال داری.» به حوری گفتم: «بابا ما فکر میکردیم وقتی میآیم عالم آخرت دیگه همه چیز با کلاس و جنتلمننانه است، تو بهشت که همه میخواستند سرمون بلا بیارند و هزار تا لیچار بار من کردند، اینجا هم، در محضر باریتعالی، انتظار داشتم همهچیز و همهکس خاص خاص باشند ولی مثل اینکه اشتباه فکر کردم، نکنه بریم پیش خدا ببینیم اونم دستمال دستاش گرفته و یقه پیرهنش بازه و داره تسبیح میچرخونه؟» یه دفعه نفسم گرفت و داشتم خفه میشدم. گفتم: اه «اه، غلط کردم خدا جون، شوخی کردم به جدت.»
وارد یک آسانسور شدیم. هیچ دکمهای در آسانسور وجود نداشت. به محض بستهشدن در نوری شدید دیده شد و بعد همهجا سفید شد. وقتی تونستم دوروبرم رو ببینم خودم رو در یک آپارتمان بسیار معمولی شبیه خونه مجردیام تو اون دنیا دیدم. حوری کنارم بود و راهنما هم غیبش زده بود. رسمن کف کرده بودم به حوری گفتم: «حالا مطمئن شدم خدا زن نداره و مجرده، آخه اینجا خیلی شبیه خونه مجردی خودمه.»
یه ردیف مبل معمولی با یه میز تلویزیون و چند تا میز عسلی و جلو مبلی با یه تابلو نقاشی که سرگذر میفروختند تمام وسایل هال و پذیرایی آپارتمان بود. گفتم: «به جون خودم حتمن با این خدا هم یه جورایی آشنا در میآم و …. در همین زمان نازنین از داخل یکی از اتاقها بیرون اومد. رگ غیرتم بالا زد و داد زدم: «تو اینجا چیکار میکنی؟ تو آپارتمان خدا؟ تو اتاق خواب خدا؟ تو، تو، باید برام توضیح بدی……» (ادامه دارد)
خبر / رادیو کوچه
در روزهای اخیر، با صدور حکمی برای محمدصابر عباسیان نایب رییس شاخه جوانان مشارکت شیراز و رییس ستاد ۸۸ در این استان از سوی دادگاه انقلاب، وی به ۵ سال حبس تعزیری محکوم شده است.
به گزارش تحول سبز، پس از تحمل نزدیک به یک سال و دوماه بازداشت موقت و برگزاری ۱۵ جلسه دادگاه، و تمدیدهای مکرر قرار بازداشت موقت آقای عباسیان از سوی مراجع قضایی روز چهارشنبه رای دادگاه وی صادر و ابلاغ شد.
لازم به ذکر است وی در تاریخ ۱۷ اسفند ماه ۱۳۸۸ بازداشت شده بود و تا کنون نیز در بازداشت موقت به سر میبرده است.
بیشتر بخوانید:
«بازداشت رییس ستاد جوانان موسوی»
سیمین/ رادیو کوچه
simin@koochehmail.com
دوستی دارم که استاد دانشگاه و در حال تحصیل در مقطع دکتراست. یک بانوی موفق که در زمینههای تحصیلی و کاری همینطور ورزش و حتا تجارت تجربههای موفق خوبی دارد. خدارا شکر از چهره خوبی هم برخوردار هست و از نعمت و مال و منال هم بینصیب نیست. اما هربار که با او روبرو میشوم نگرانی در صورتش موج میزند. شبها خوابش نمیبره و ساعتها به این که چرا نمیخوابه فکر میکنه. وقتی میخواد یک کار درسی رو تحویل بده دیگه تا چند روز از زندگی میافته، زمان دیدار با استادش از چند روز قبلش استرس داره تازه فقط میخواد استادش رو ببینه نه این که مثلن امتحانی چیزی … با وجود سلامت جسمی و جوونی یه دفعه دچار بیماریهای ستون فقرات شد و مدتی یک جا نشین و بستری شد. خلاصه به قول خودم از هر چیز بیربطی یه عامل استرس زا و نگرانکننده میسازه و البته در قبال ارتباطهای انسانیاش هم اینگونه عمل میکند…
و من میبینم که هر بار این طرز تفکر بر چهره و سلامتش هم اثرگذار هست.
حتمن شما هم با چنین افرادی برخورد کردید و البته امیدوارم شما جزو این گروه از افراد نباشید چراکه زندگی در این روزگار به اندازه کافی سخت و استرس زا هست که ما با افزودن استرس اضافه آن را به کام خود و دیگران تلخ کنیم.
در این برنامه مطلبی برای شما انتخاب کردم که به راههای مبارزه با استرس اشاره دارد آن هم راههایی بسیار ساده. با من همراه باشید.
این مطلب به نکات برگزیدهای از کتاب «راههای ساده برای مدیریت استرس» اشاره دارد. نویسنده این کتاب میگوید: «شما باید خیلی باهوش باشید که کارهای ساده انجام دهید.»
پرومود باترا (Promod Batra) در این کتاب چنین مینویسد: «من علاقهمند به پیدا کردن جواب مشکلات پیچیده نیستم. من یک فرد معمولی هستم با هوشی متوسط ؛ اما نه نامعقول، با یک آرزو و خواسته مهم برای خوشحال ساختن دقیقن خودم. چون وقتی من خودم خوشحال هستم، میتوانم دیگران را هم خوشحال کنم.»
او در این کتاب میخواهد ما را با تحقیقاتش آشنا کند که طی آن به تعاریف جدیدی از مدیریت رضایتمندی و خرسندی در زندگی رسیده و این معانی میتواند نقش مهمی برای کاهش استرس ایفا کند.
شما باید خیلی باهوش باشید که کارهای ساده انجام دهید
باترا میگوید: «من بالاخره به این نتیجه رسیدم که دو نوع رضایتمندی و خرسندی وجود دارد.خرسندیهای ساده و رضایتمندیهای غیرعاقلانه و به عبارت دقیقتر و خودمانیتر! رضایتمندیهای احمقانه.»
او میافزاید: «متاسفانه این طبیعت ماست که بیشتر جذب خرسندیهایی شویم که به طور ذاتی استرسآور و آسیبزاست. اما من تصمیم گرفتهام برای شاد کردن خودم،به جای رفتن به سوی خرسندیهاینابخردانه خود را محدود به کسب رضایتمندیهای ساده کنم.»
اما چه تعاریفی میتوان برای این دو نوع خرسندی بیان کرد؟ پرومود باترا معتقد است این تعاریف بستگی دارد به اینکه چگونه این خرسندیها را در ذهنتان نگاه کنید؛ چرا که بر همین مبنا، استرستان را کاهش یا افزایش میدهید.
او برای مثال، از بازی با نوههایش با عنوان یک رضایتمندی ساده خیلی خوب یاد میکند که فراوانی امکان ایجاد آن، بار این خرسندی را هرچه سنگینتر میکند.
باترا اشاره به این نکته میکند که نوهاش گاهی به یک دسته کلید بیشتر از او اهمیت داده اما سعی کرده با بکارگیری روشهایی از جمله ایجاد هماهنگی بیشتر با نوهاش به جای تلاش برای تغییر او، مجذوبیت بیشتری برایش بوجود آورد و یا از مثالهای دیگری گفته که اختلافات خانوادگی اجازه استفاده از چنین خرسندیهایی را نمیدهد و در واقع زمینهساز خرسندیهای نابخردانه و احمقانه است .
او همچنین مینویسدکه توانایی بشر در فکرکردن، او را از حیوانات متمایز میکند؛ همین تفکر و تعقل به او حکم میکند از خرسندیهای ساده زندگی لذت ببرد.
به هر روی این یک حقیقت ناگوار است که سبک و نحوه زندگی همه ما سبب میشود که خواه ناخواه به سمت داشتن استرس، تشویشها، نگرانیهای اجتماعی و بیحوصلگی و بیطاقتی ترغیب شویم. عدهای در این میان بنا به یک عادت ذاتی و فطری دارند که به هر طریقی عاداتی از قبیل داشتن نگرانیهای دایمی، اذیت و تحریک کردن خود را در وجودشان گسترش و پرورش میدهند و در برابر مسایل و موضوعات کم ارزش که شاید کمتر کسی به آن توجه داشته باشد، خونسردی خود را از دست میدهند. که یک دلیلش هم میتواند این باشد که مدام ذهن خود را در گیر تفکرات انتقادی از خود میکنند و در واقع راههای ذهن را مسدود میکنند.
در مجموع میتوان گفت که همان گونه که نویسنده این کتاب اشاره کرد، با یافتن رضایتمندیهای ساده که در اطرافمان بسیارند همچنین با گاهی با خود خلوت کردن در مکانی دلنشین یا رهاساختن ذهن و نظاره کردن آن، سخن گفتن با مشاور و یا پیروی از عادتهای خوب و شیوه زندگی مناسب و مدیریت کردن زندگی از طریق تنظیم کردن اولویت و حق تقدم و همچنین آموختن مبارزه با مشکلات بهصورت روزانه، میتوان استرس را کاهش داد و آرام بود.
برداشتی از همشهری آنلاین
جمعه 2 اردیبهشت 90 / 22 آوریل 2011
اجرا: دامون
استودیو: دامون
تقویم تاریخ
مجله جاماندگان – «دور دوم اعتراضات خیابانی» – شراره سعیدی
بخش اول خبرها
روزنگاشت – «خالق مشهور، تام بند انگشتی» – محبوبه شعاع
مهارتها – سیمین
گفتوگوی روز – «نصب دستگاه پارازیت در زندان رجاییشهر» – اردوان روزبه
بخش دوم خبرها
طنز در پزشکی – «سهشنبهها با حوری» - (قسمت چهلودوم)
کوچه سلامتی – « یک مورد اورژانس پزشکی» – آویده مطمئنفر
بخش سوم خبرها
اردوان روزبه / رادیو کوچه
ardavan@koochehmail.com
نزدیک به سهماه است که علاوه بر رفتارهای خشن و عدم رسیدگی به سلامت زندانیان رجاییشهر کرج، اینک مدتی است که رفتارهای خشونتآمیز نسبت به این زندانیان افزایش یافته است. انتقال این زندانیان به بند اختصاصی بدون دسترسی به برخی امکانات نظیر تلفن و غیره و اعلام خشونت بیشتر و توهین نسبت به این زندانیها از جمله این موارد است.
اما خبرهایی رسیده از این زندان اشاره به بررسی و تفتیش لوازم شخصی این زندانیان و هم چنین کاهش ملاقاتها و برخوردهای توهینآمیز دارد. همچنین مسوول حفاظت این زندان تعدادی از زندانیان را تهدید به مرگ کرده است. اینک سالن دوازده بند چهار این زندان به زندانیان سیاسی اختصاص یافته است. چندی است که تعدادی از زندانیان سیاسی دست به اعتصاب غذا می زنند و گفته میشود در صورت عدم بهبود شرایط بهطور نامحدود اعتصاب خواهند کرد.
این سالن در طول چند روز گذشته چند بار مورد تفتیش ماموران قرار گرفته است. خالد حردانی یکی از زندانیان سیاسی این سالن بهطور مستقیم مورد تهدید قرار گرفته است. حتا به تازگی مسوولان زندان با نصب دستگاههای پارازیت سعی در ایجاد خلل در احتمال وجود تلفن همراه برای انتقال اطلاعان به بیرون از زندان، کردهاند.
«اردشیر زارعزاده» سخنگوی کمیته دانشجویی دفاع از زندانیان سیاسی در خصوص این اعمال فشارهای تازه و جریان اعتصاب زندانیان سیاسی در این زندان به شنوندگان کوچه در گفتوگو با اردوان روزبه گزارش میدهد:
این روزها خبرهایی که در زندان «رجاییشهر کرج» منتشر میشود موجب نگرانی بسیاری از فعالان مدنی شده است. از جمله ایجاد بندهای جدید و یا فشارهایی که از گوشه و کنار وارد میشود. این فشارها و این شرایط تازه و بدی که در این زندان، که به نوعی تبعیدگاه زندانیان سیاسی شده است، از کی آغاز شده است؟
همانطور که به درستی اشاره کردید، زندان رجاییشهر به تبعیدگاه و به قول بعضی خانوادههای زندانیان و خود زندانیان، به قتلگاه معروف شده است. بهخاطر اینکه زندان رجاییشهر، در طبقهبندی زندانها به جرایم عمدی از قبیل قتل و شرارت تعلق پیدا میکند اما مقامات قضایی و امنیتی به عمد زندانیان سیاسی را به این زندان تبعید میکنند تا آنها را بیش از آنچه که در دیگر زندانهایی مثل اوین، زیر فشار هستند، مورد آزار قرار بدهند. از سوم بهمنماه گذشته دور جدیدی از فشارها بر زندانیان سیاسی زندان رجاییشهر شروع شده است و مقامات قضایی و امنیتی تصمیم گرفتند که یک بند ویژه امنیتی در داخل زندان رجایی شهر ایجاد کنند و از همان اوایل بهمنماه بیش از هفتاد نفر از زندانیان سیاسی را که بهصورت تقریبی میگویم، در این بند قرار دهند و تلفنها، ملاقاتهای حضوری و تمام راههای ارتباطی این زندانیان با بیرون را قطع و بعد مورد کنترل قرار دهند.
حتا در داخل بند ویژه امنیتی با تمام کنترلهایی که وجود دارد، دستگاههای الکترونیکی پارازیتانداز گذاشتند که احیانن اگر زندانیان سیاسی از تلفنهای همراه بهصورت قاچاقی استفاده میکنند، امکان آنتندهی بهخاطر این پارازیتها وجود نداشته باشد.
حتا در داخل بند ویژه امنیتی با تمام کنترلهایی که وجود دارد، دستگاههای الکترونیکی پارازیتانداز گذاشتند که احیانن اگر زندانیان سیاسی از تلفنهای همراه بهصورت قاچاقی استفاده میکنند، امکان آنتندهی بهخاطر این پارازیتها وجود نداشته باشد. البته ملاقاتهایی هم که صورت میگیرد، هفتهای یکبار یا دو هفتهای یکبار، آنهم نه برای همهی زندانیان سیاسی بلکه برای تعداد محدودی از آنها تحت کنترل انجام میگیرد و برای هر دو یا سه نفر زندانی یک مامور قرار دادهاند، و از قبل هم به خانوادههای زندانیان سیاسی گفته میشود که فقط باید که با آنها احوالپرسی کنند. این در حالی است که معمولن، این نوع کنترلها برای کسانی اعمال میشود که در دوره تحقیقات و بازجویی هستند و کسانی که در زندان بهسر میبرند، در واقع در حال گذراندن دوره محکومیتشان و یا دوره بعد از بازجویی هستند، این نوع برخوردها معمول نیست.
اگر ممکن است جزییات بیشتری در ارتباط با اعتراض زندانیان به ما بدهید. به هر حال شما با توجه به فعالیتهای کمیته دانشجویی دفاع از زندانیان سیاسی ارتباط نزدیکی با این زندانیان در زندان رجایی شهر کرج دارید. عکسالعمل زندانیان علاوه بر مسئله اعتصاب غذا چگونه بوده است؟
روز گذشته دادستان تهران در برابر پاسخ یکی از خبرنگاران در یکی از دادسراهای تهران در یک مراسم تودیع و معارفه ارتباط با این اعتصاب غذا گفته است که تا جایی که من اطلاع دارم، اعتصاب غذا وجود ندارد چون قضات و نمایندگان و ماموران ما مرتب به این زندان سر میزنند. او بهصورت مشخص و غیرمستقیم تایید کرده است. وقتی گفته است من فکر نمیکنم باشد، در واقع نشان میدهد که دادستان تهران نمیدانسته چگونه با این سوال رو در رو بشود و خود را درگیر کند. اخبار زندان نشان میدهد که اعتصاب غذا شروع شده است، ولی بسیار در درج آن احتیاط میکردیم. بعد از تحقیقات کامل مطمئن شدیم که چنین اعتصاب غذایی وجود دارد. این اعتصاب غذا روزهای یکشنبه بهصورت سمبولیک انجام میگیرد و بیش از ده زندانی سیاسی در این اعتصاب غذا شرکت دارند و تا روز اول خرداد ماه فکر میکنم هفتهای یکبار خواهد بود و از اول خرداد اگر به خواستههای زندانیان سیاسی توجه نشود، بهصورت یک اعتصاب غذای نامحدود تداوم خواهد داشت.
البته زندانیان سیاسی نامهای را هم منتشر و در این نامه تاکید کردهاند که در روزهای کارگر، روز معلم و روز جهای مطبوعات هم که روزهای شنبه، دوشنبه و سهشنبه، 11، 12 و 13 اردیبهشت است، همبستگی خود را با کارگران، معلمان و روزنامهنگاران در اعتراض به فشارها و ستمهای فراوانی که بر این سه قشر و صنف وجود دارد، از طریق اعتصاب غذا اعلام خواهند داشت. سپس در هفتههای بعدی که روزهای یکشنبه بهمدت چند روز این کار را انجام خواهند داد، از اول خردادماه بهصورت اعتصاب غذای نامحدود تداوم خواهد داشت. اعتراض زندانیان سیاسی به فشارهایی که به خود زندانیان سیاسی از قبیل مشکلات بهداشتی، نبود آب گرم، حمام و عذای مناسب، وجود انواع مریضیها و همچنین عدم توجه مقامات زندان به درمان زندانیان سیاسی که با مشکلات زیادی مواجه هستند، بر میگردد، و حتا بعضن از تحویل داروهایی که خانواده این زندانیان در روزهای ملاقات به آنجا میبرند، خودداری میکنند.
مثل آقای «مهدی محمودیان» که الان شدیدن دچار ناراحتیهایی است. آقای «خالد حردانی» که شدیدن مریض هستند و با تمام این مریضیها مجبور است که دست به اعتصاب غذا بزند. همینطور چند نفر دیگر از زندانیان سیاسی از جمله «منصور اوصانلو»، «رسول بوداغی»، «مجید توکلی»، «عیسا سحرخیز»، «کیوان صمیمی»، «حشمتاله تبرزدی»، «مهدی محمودیان»، «خالد حردانی» و چند نفر دیگر که میخواهند دست به اعتصاب غذا بزنند. یک موضوع هم بهخاطر پرونده خود این زندانیان سیاسی هست که معتقد هستند که ناعادلانه به بند کشیده شدند و احکام طولانیمدت دریافت کردند.
اخیرن شنیدیم که بعضی از فعالان سیاسی زندانی در زندان رجاییشهر، حتا تهدید به مرگ شدهاند. آیا شما این خبر را تایید میکنید؟
دوشنبه برابر با بیستو نهم فروردین، مقامات امنیتی زندان رجاییشهر و حراست به سرکردگی «فرجی»، مقامات حفاظت زندان، به بند چهار سالن دوازده که همان بند ویژه امنیتی زندان رجاییشهر است و تمامی زندانیان سیاسی در آنجا نگهداری میشوند، حمله کردهاند و از تمام اتاقهای این بند فیلمبرداری کردند و وقتی که با مقاومت و سوالهای زندانیان سیاسی روبهرو شدند، به آنها حمله و هتاکی کردند و آنها را مورد آزار و اذیت قرار دادند. از جمله آقای خالد حردانی را که در زندان بارها بهخاطر فعالیتهای انساندوستانه و حقوق بشری، کمک به دیگران، اطلاعرسانی به دیگران و همینطور مصاحبههایی که با بیرون از زندان داشت مجددن مورد تهدید و ضرب و شتم قرار گرفته است.
البته زندانیان سیاسی نامهای را هم منتشر و در این نامه تاکید کردهاند که در روزهای کارگر، روز معلم و روز جهای مطبوعات هم که روزهای شنبه، دوشنبه و سهشنبه، 11، 12 و 13 اردیبهشت است، همبستگی خود را با کارگران، معلمان و روزنامهنگاران در اعتراض به فشارها و ستمهای فراوانی که بر این سه قشر و صنف وجود دارد، از طریق اعتصاب غذا اعلام خواهند داشت.
خود آقای فرجی، به خالد حردانی گفته است که این تقصیر ما است که به تو اجازه دادهایم که زنده بمانی و اگر به فعالیتهای سیاسی خود در داخل زندان ادامه بدهی تو هم سرنوشتی مثل دیگر زندانیان سیاسی که کشته و یا اعدام شدند، دچار شده و جانت را از دست خواهی داد. چند زندانی سیاسی هم که میدانید در گذشته جان خود را از دست دادهاند و احتمالن این تهدید به قتل زندانیان سیاسی در واقع بیارتباط و بیربط با این مسایل گذشته هم نیست. چون از دستدادن جان زندانیان سیاسی، یک مستمسکی شده برای تهدیدکردن دیگر زندانیان سیاسی که بگویند شما هم چنین سرنوشتی را در پیش خواهید داشت.
بهطور مثال آقای «حسن ناهید» یکی از زندانیان سیاسی است که تقریبن دو هفته پیش در بیمارستان جان خود را از دست داد. ایشان یک زندانی سیاسی بود که در زندان «اوین» به سر میبرد. وی بیماری سرطان داشت که در طول شش سال گذشته تمام تلاش خود را کرد که به یک بیمارستانی بیرون از زندان منتقل بشود که این اجازه را به وی ندادند و زمانی که با مرگ دست و پنجه نرم میکرد، او را به بیمارستان بردند که بسیار دیرهنگام بود و او جانش را از دست داد.
یا چند وقت پیش آقای «محسن دگمهچی» در همین زندان رجاییشهر که داریم بحث آنرا میکنیم، بهطرز مشکوکی مثل آقای حسن ناهید که اشاره کردم، درگذشت. آقای محسن دگمهچی، بیماریهای متعددی را داشتند و مقامات زندان بهخاطر اینکه او را مورد آزار و اذیت قرار بدهند، از مداوای او خودداری کردند و حتا اجازه ندادند که او به بیمارستان منتقل شود. یا آقای «امیر ساران»، چند سال پیش به همین شکل مشکوک در زندان رجایی شهر درگذشت و از جمله زندانیان سیاسی دیگر مانند «اکبر محمدی»، «البرز قاسمی»، «امید میرسیاپی» که در زندانهای مختلف جان خود را ازدست دادند. اخیرن آقای «فرزاد مددزاده» که در همین بند ویژه امنیتی زندان رجایی شهر است و برادر «شبنم مددزاده» است، که شبنم مددزاده هم در زندان رجاییشهر در بند زنان در شرایط بسیار سختی روزگار میگذراند و از تلفن و حتا ملاقات هم محروم است، را به حفاظت زندان بردند،تهدید و توهین کردند و گفتند که شما با بیرون از زندان در تماس هستید و ما از این مسئله ارتباط شما آگاهی داریم و باید برای ما توضیح بدهید که این ارتباطات به چه شکلی است و از طرفی هم دست از این کار بکشید.
ایشان چندین ساعت در بازجویی و مورد آزار و اذیت قرار گرفته است و آخرین خبری هم که هنوز منتشر نشده ولی ما از طرف کمیته زندانیان سیاسی امروز منتشر خواهیم کرد، بیانیه آقای خالد حردانی از زندایان بند ویژه امنیتی در زندان رجاییشهر است که بیانیهای را منتشر و اعلام کرده است که در اعتصاب غذای زندانیان سیاسی با پیام «نه به دیکتاتور» شرکت میکند و این در حالی است که او به شدت از بیماریهای مختلف مثل خونریزی معده رنج میبرد. چون قبلن هم در سالهای گذشته در اعتصاب غذا بوده و دچار زخم معده و مشکلات دیگر شده است.
اما در اعتراض به سرکوب مردم اهواز، در اعتراض به بازداشت فعالان سیاسی و اجتماعی، در اعتراض به حمله زندانبانان و مقامات قضایی امنیتی به زندانیان سیاسی و همراهی با دیگر زندانیان سیاسی در «نه بزرگ به دیکتاتور» که البته این نه به دیکتاتور در نامه دیگر زندانیان سیاسی اعتصابی هم اعلام شده بود، همراهی و در این اعتصاب غذا شرکت خواهد کرد.
خبر / رادیو کوچه
به گزارش خبرگزاریها و رسانههای داخلی ایران، روز پنجشنبه، ۱ اردیبهشت، جانشین فرمانده نیروی انتظامی استان خوزستان از بازداشت هشت نفر به اتهام دست داشتن در حملات مسلحانه در اهواز خبر داده است.
وی در خصوص این خبر اعلام کرد که هشت نفر اعضای گروه خلق عرب در ارتباط با کشتن سه تن از شهروندان اهوازی، دستگیر شدهاند.
به گزارش رسانههای دولتی ایران، این مقام نیروی انتظامی گفته است که دستگیری این هشت نفر در ساعات اولیه بامداد پنجشنبه و در جریان «یک عملیات اطلاعاتی» با همکاری ماموران وزارت اطلاعات و یگان اطلاعاتی نیروی انتظامی اهواز صورت گرفت.
جانشین نیروی انتظامی خوزستان دستگیری این هشت نفر را با حادثه حمله به یک پاسگاه ایست و بازرسی نیروی انتظامی در منطقه ملاشیه اهواز مرتبط دانسته است.
به گفته او، روز ۲۶ فروردین ماه سال جاری، دو راکب یک دستگاه موتور سیکلت به این پاسگاه نزدیک شدند و به سوی ماموران تیراندازی کردند که در جریان آن، یک مامور نیروی انتظامی کشته و دو مامور دیگر زخمی شدند.
این مقام نیروی انتظامی خوزستان افزوده است که این حادثه به کشته شدن یک عابر غیرنظامی و زخمی شدن یک غیرنظامی دیگر هم منجر شد اما در مورد قربانی سوم این تیراندازی اطلاعی نداده است.
در مورد نحوه شناسایی این افراد و ارتباط آنان با دو موتور سیکلتسوار مسوول حادثه تیراندازی روز ۲۶ فروردین نیز جزییات بیشتری در دست نیست.
این نخستین بار است که رسانههای داخلی ایران به نقل از یک مقام رسمی استان خوزستان از وقوع حمله مسلحانه منجر به تلفات در روزهای اخیر خبر میدهد هر چند پیشتر، برخی گزارشها از ناآرامی در خوزستان حکایت داشته است.
بیشتر بخوانید:
«کشتار عربهای ایرانی محکوم و خواستار پیگیری هستیم»
خبر / رادیو کوچه
شامگاه پنجشنبه، رابرت گیتس وزیر دفاع آمریکا اعلام کرد که هواپیماهای مسلح بدون سرنشین آمریکایی قرار است در آسمان لیبی ماموریت انجام دهند. وی گفت این کار با تایید رییس جمهوری آمریکا صورت گرفته است.
آقای گیتس گفت که اجازه استفاده از این هواپیماها از سوی باراک اوباما رییس جمهوری آمریکا صادر شده است و به عملیات نظامی در آنجا «دقت نظامی» میبخشد.
آمریکا از هواپیماهای بدون سرنشین برای هدف گرفتن پیکارجویان در مناطق مرزی پاکستان و افغانستان استفاده میکند.
این در حالی است که مخالفان مسلح در لیبی از ماه فوریه با نیروهای سرهنگ قذافی درگیر بودهاند اما در هفتههای اخیر پیشرفت قابل توجهی نداشتهاند.
آقای گیتس روز پنجشنبه در یک کنفرانس خبری گفت: «پرزیدنت اوباما گفته است که در زمینههایی که ما در آنها تواناییهای منحصر به فرد داریم، مایل است از آنها استفاده کند.»
آقای گیتس تاکید کرد که آمریکا طرحی برای مستقر کردن سربازانش در خاک لیبی ندارد.
از سویی دیگر روز گذشته هیلاری کلینتون، وزیر امور خارجه آمریکا از کمک ۲۵ میلیون دلاری این کشور به مخالفان حکومت لیبی خبر داده بود. به گفته وی این کمک تسلیحاتی نیست و شامل کالاهایی مانند پوتین، لباس نظامی، تجهیزات مخابراتی، مواد دارویی و گوشت ذبح اسلامی خواهد بود.
بیشتر بخوانید:
«کمک ۲۵ میلیون دلاری آمریکا به مخالفان قذافی»
آنچه در این بخش میآید انتخابی از رادیو کوچه در بین رسانهها است.
منبع: خبرنگاران سبز
از بین فرزندان هاشمی رفسنجانی تنها دختر ایشان یعنی فائزه هاشمی بیپروا در باره امور سیاسی و اجتماعی مملکت اظهار نظر گرده است به همین دلیل نیروهای تندرو و لباس شخصی تمام عقدهها و ناراحتیهای سیاسی خود از خانواده هاشمی را بر سر فائزه هاشمی و مهدی هاشمی خالی میکنند. فائزه هاشمی در میان افکار عمومی به چهرهای اصلاحطلب محسوب میشود. او که در دوره پنجم مجلس شورای اسلامی با رای بالایی نماینده مردم تهران شده بود، از بعد از سرکار آمدن محمود احمدینژاد، یکی از مخالفین جدی رییس دولت کودتا بوده است.
فائزه هاشمی که در اعتراضات پس از انتخابات ریاستجمهوری ۱۳۸۸ حضور فعالی داشت و در تظاهرات روز ۳۰ خرداد و روز ۱ اسفند ۱۳۸۹، برای مدت کوتاهی شده بود، در ۳ اسفند ۱۳۸۹ وقتی برای تشییع جنازه یکی از بستگانش به حرم عبدالعظیم در شهر ری رفته بود، مورد حمله گروهی از طرفداران حکومت قرار گرفت. انتشار فیلمی از این ماجرا که در آن یک نویسنده شناختهشده لباس شخصی فائزه هاشمی را «فاحشه» میخواند جنجال زیادی برانگیخت. حتا احمد خاتمی در نماز جمعه تهران از طرفداران حکومت خواست از فحاشی و کاربرد کلماتی که مشمول حد قذف است خودداری کنند.
پس از این اتفاقات، فائزه هاشمی در مصاحبهای در مورد مسایل سیاسی کشور، وضعیت اقتصادی کشور با تعبیر همهچیز گل و بلبل و عالی است یاد کرده است.
یعنی همه چیز به همین خوبی و خوشی است؟
نه اینها رو که برای مسخره کردن وضعیت کشور گفتم. در واقعیت، شرایط سیاسی، آزادیها و حقوق بشر در ایران شرایط بسیار اسفناکی دارند. وضعیت اقتصادی هم چون طرح هدفمند کردن یارانهها بر اساس قانون انجام نمیشود بلکه به صورت سلیقهای و بدون توجه به نظرات کارشناسان اجرا میشود، تا الان نتایج خوبی نداشته. این طرح، طرح خوبی است و حیفه که اینجوری نابود بشه. در عرصه سیاست خارجی هم که روز به روز به شرایط بدتری میرسیم. اختلافات با کشورهای همسایه و با بیشتر کشورهای دنیا متاسفانه شرایط بدی رو هم برای کشورمان و هم برای ایرانیان ایجاد کرده. من چیزی نمیبینم که بخوام به عنوان نکته مثبت از آن یاد بکنم.
خود شما چطور؟ خانواده آقای هاشمی؟ پدر، مادر، برادران و خواهرتون. کلن خانواده آقای هاشمی روزها و ماههای اخیر رو چگونه میگذرونند؟
ما هم مثل همه ملت هستیم. حال خانواده ما هم شبیه حال همه مردم ایران است. متاسفانه شرایط برای ما هم همان شرایط پلیسی و امنیتی است و فشارهایی که بر روی تمام ملت وجود دارد بر روی ما هم وجود دارد. همین اخباری که میشنوید درباره این خانواده هم حقیقت دارد.
مگه با حادثه کهریزک با اون همه تبلیغات برخورد شد؟ مگه با آمران و عاملان حمله به کوی دانشگاه و مجتمع سبحان علیرغم آنهمه محکوم کردن ماجرا، برخوردی صورت گرفت؟ قضیه حمله به ما هم شبیه همینهاست.
به فشارها علیه خانواده خودتان اشاره کردید، منابع حکومتی که برخوردهای اخیر با شما از جمله آنچه در شاه عبدوالعظیم اتفاق افتاد را محکوم میکنند، میگویند این مسایل کار افراد خودسر است. شما فکر میکنید اینها خودسر هستند یا نیروهای سازماندهی شده از طرف ارگانها یا محافل خاصی؟
مشخص است که اینها خودسر نیستند. این مسایل نه تنها درباره ما بلکه درباره همه، کاملن با برنامهریزی انجام میشه و این تز رو دنبال میکنه که یا با ما باشید، یا ساکت باشید یا نباشید. این کاریه که دارند با همه مخالفان و منتقدان خودشون انجام میدهند، فرقی هم نمیکنه کی باشه.
این سازماندهی که شما میگویید توسط چه نهادها یا احیانا محافلی صورت میگیره؟
همان افرادی که دستور سرکوب مردم را میدهند این سازماندهیها رو هم انجام میدهند. یعنی بخشهای درون حاکمیت.
حادثهای که برای شما، برادر و برخی اعضای خانوادهتان در شاه عبدوالعظیم رخ داد واکنشهای زیادی رو در محکومیت برانگیخت که بخش عمده اون از طرف بلندپایهترین مسوولان حکومت و اصولگرایانی صورت گرفت که جناح حاکم در جمهوری اسلامی هستند. آیا شما در پس این مسئله، ارادهای هم برای برخورد با این قبیل رفتارها مشاهده کردید؟
نه مگه با حادثه کهریزک با اون همه تبلیغات برخورد شد؟ مگه با آمران و عاملان حمله به کوی دانشگاه و مجتمع سبحان علیرغم آنهمه محکوم کردن ماجرا، برخوردی صورت گرفت؟ قضیه حمله به ما هم شبیه همینهاست. به رغم این همه محکومیت از بالاترین مقام کشور تا افراد دیگر همه و همه در این باره صحبت کردند، باز میبینیم سعید تاجیک به این راحتی حرف میزند، همان حرفها و ادبیاتش رو تکرار میکنه. خودش هم گفته که زندان نیست. معلوم نیست اصلن جریان چیه… (خنده)
در زمان شاه این شعبان بیمخ و دار و دستش بودند که مثل همین اراذل و اوباش با رفتار وحشیانه و جمع کردن رجالهها و لاتها (البته نمیدونم کلمه لات برای این افراد مناسب هست یا نه؟) با مخالفان خودشون برخورد میکردند. حالا هم متاسفانه همون ادبیات و همون روش با نام اسلام، انقلاب، دفاع از ارزشها و این حرفها انجام میشه. اداره مملکت الان با همین رجالهها و اراذل و اوباش است. آدم چی میتونه به این جریان بگه و چه انتظاری میتونه داشته باشه؟ با این تفاوت که شعبون بیمخ یه نفر بود با یه دسته اراذل اما اینها الان شبکهای هستند و با تعداد زیاد در همه شهرها و گسترده عمل میکنند. چون من ابتدای سخنانم هم گفتم که این کارها همه سازماندهی شده هستند و خودسر نیستند. اختصاص به منم نداره، تو این چند سال با خیلیها از همین برخوردها صورت گرفته. حمله به من استثنا نبوده، این جریان حاکم است که به اعتقاد من سازماندهی شده است و محکومیت آن هم فیلم است.
ولی در هر صورت واکنشها به این اتفاق لااقل به صورت علنی خیلی زیاد بود. پدر شما هم همین دیروز از نامهای خبر دادند که رهبر جمهوری اسلامی به رییس قوه قضاییه نوشته و در آن خواستار پیگیری برخورد با بزرگان شده. شما این مسایل رو تا چه اندازه موثر میدونید؟
واقعیت اینه که فیلم فحاشی سعید تاحیک به من اینقدر قبیح بود که آقایون تشخیص دادند که باید لااقل به صورت ظاهری اتفاق رخ داده رو محکوم کنند. انتشار فیلم هم خیلی عجیب و غریب بود. نمیدونم از دستشون در رفته بود، نفوذیها پخشش کرده بودند، خودشون فکر میکردند سند افتخارشونه؟ نمیدونم… اما در هر صورت این فیلم اونقدر زشت و غیرقابل دفاع بود که مجبور شدند در برابر افکار عمومی عکسالعملی داشته باشند. به همین خاطر من این محکومیتها رو خیلی جدی نمیبینم. اصلن موضوعاتی خیلی بدتر و جدیتر از حمله به من؛ مثلن ماجرای کهریزک که آقایون اون رو محکوم کرده بودند، چی دیدید؟ چه اتفاقی افتاده؟ کی مجازات شد؟
بعد هم وقتی موقع محکوم کردن از ادبیاتی که استفاده میکنند امثال سعید تاجیک را به عنوان افراد مخلص و متعهد و نمیدونم جوانان دلسوز نام میبرند، خب اینها با هم در تناقض است. نمیشه محکوم کردن حمله رو باور کرد. بعد اصلن فقط همین یک مورد که نیست؛ حالا با این برخورد کردند بقیه موارد که گفتم چی؟
مقداری از ماجرای فیلم معروف سعید تاجیک بگویید. شما اون روز در شاه عبدوالعظیم چیکار میکردید؟
ما اون روز رفته بودیم مراسم تشییع جنازه زن عموی خودم که تو صحن شاه عبدوالعظیم دفن شده است. تعداد ما زیاد بود و اینها ما رو دیدند. من، یاسر، محسن، عموم، عمو محمد و… فهمیدند مراسم متعلق به خانواده هاشمیه…
یعنی از اول نمیدونستند که شما قراره به شاه عبدوالعظیم بیاید؟
نمیدونم ولی چیزی نشون نمیداد که خبر داشته باشن. بالاخره این لباس شخصیها قیافشون تابلوئه و ما میدیدیم که دارن همدیگرو خبر میکنند. برنامه که تموم شد، من صحن رو ترک کردم که اون آقا اومد دنبالم. تیکه اول البته اون فیلمی هست که اهانت به محسن در اون مشخصه.
کل ماجرا حدود ۲۰ دقیقه. تا پارکینگ دنبال ما اومدند و همون صحنهها و دشنامها که دیدید و شنیدید. بعد برمیگردند و به خانواده متوفی هم اهانت میکنند و آنها رو کتک میزنند. حتا دو روز بعد که خانواده عموم، برای فاتحه به اونجا رفته بودند دوباره بهشون حمله میکنند و پسرعمو، شوهر دخترعمو و… رو حسابی کتک میزنند و فحشهای بسیار رکیک و زشت میدن که در روزنامهها هم نوشته شد.
موقعی که به شما حمله شد ماموران هیچ کدام از نهادهای مسوول مثلن از پلیس یا وزارت اطلاعات در آنجا حضور نداشتند که مانع اونها بشوند؟
تا زمانی که ما بودیم هم ماموران اطلاعات بودند که میگفتند برای حفاظت هم اونجا هستند، هم پلیس بود هم حراست شاه عبدوالعظیم که دور ما پر بودند. میگم که اینها یک جریانی رو راه انداختند که خودشون هم نمیتونند بهشون بگن بالا چشمتون ابروئه. فیلم اول در صحن اتفاق افتاده و نیروهای انتظامی و امنیتی هم حتما میدیدند که چه اتفاقی داره میفته. چون موقعی که فحاشی و حمله شروع شد حال من طوری بود که دیگه متوجه نبودم چه افرادی دور و بر من هستند. اما اینها جرات ندارند چیزی به این جماعت بگن. نیروی انتظامی هم نمیتونه به وظیفش عمل کنه.
ممکنه درصد اندکی از این افراد واقعن این کارها رو اعتقادی انجام بدهند که اونها هم باید به اعتقاد خودشون شک بکنند. این چه اعتقادیه که به آدم اجازه میده کارهای خلاف اصول همون اعتقاد رو انجام بده؟ هدف که وسیله رو توجیه نمیکنه. نمیشه که من کار خلاف اسلام انجام بدم برای رسیدن به اسلام.
با عرض پوزش از شما، آقای تاجیک به خانم نوشابه امیری گفتند که اون فحش ناموسی انتهای فیلم رو ایشون بیان نکردند. شما متوجه شدید که چه کسی اون حرف رو زده؟
نه منم متوجه نشدم ولی به نظرم اصلن اهمیتی نداره که کی اون حرفو زده چون قبل از اینکه فیلم ضبط بشه حرفهایی مثل همون حرف و حتا زشتتر از اون رو هم زده بود.
خانم هاشمی، شما موقعی که در برابر اون دشنامها و حمله فیزیکی قرار گرفتید چه حسی داشتید؟ احساس درونیتان چه بود؟
(مکث) نمیدونم… آدم که اینجور مسایل رو میبینه فقط تاسف میخورم به حال جمهوری اسلامی که مثلن مدعیان دفاع از اسلام و انقلاب به چه کارهایی دست میزنند. در اون موقع تنها احساسم این بود که اینها مسلمان نیستند، چون نمیشه کسی مسلمان باشه و دست به چنین کارهایی بزنه.
و الان که به اون ۲۰ دقیقه فکر میکنید چه احساسی دارید؟
تنها چیزی که الان به ذهنم میرسه اینه که اینها چنان به بنبست خوردهاند و چنان تحت فشار افکار عمومی قرار دارند که به ناچار دست به این کارها میزنند.
شما اگر الان سعید تاجیک را ببینید بهش چی میگید؟
هیچی؛ به نظرم به این آدم زیاد بها داده شده. در حالت عادی هم حرفی برای گفتن به اینجور آدمها وجود ندارد.
ولی آقای تاجیک و همفکرانشون خود رو معتقد به جمهوری اسلامی و ولایت فقیه میبینند…
ممکنه درصد اندکی از این افراد واقعن این کارها رو اعتقادی انجام بدهند که اونها هم باید به اعتقاد خودشون شک بکنند. این چه اعتقادیه که به آدم اجازه میده کارهای خلاف اصول همون اعتقاد رو انجام بده؟ هدف که وسیله رو توجیه نمیکنه. نمیشه که من کار خلاف اسلام انجام بدم برای رسیدن به اسلام. این در هیچ کجای دین نیومده است. یک موقعی درباره مجاهدین میگفتند اینها التقاطی شدند به همین خاطر یعنی همچین ایرادی ازشون گرفته میشد. ولی از این درصد کم که ممکنه شستشوی مغزی شده باشند، یا واقعن به کارهایی که میکنند اعتقاد دارند، درصد عمده این جماعت تنها به خاطر منافع خودشون این کارها رو میکنند.
چهجوری شستشوی مغزی میدهند؟
مثلن سپاه کلاسهایی داره به نام دشمنشناسی که سپاهیها مجبورند در اونها شرکت کنند چون اگه شرکت نکنند خبری از درجه و رتبه نیست. تو این کلاسها فکر میکنید چه کسی به عنوان دشمن معرفی میشه؟ آقای هاشمی و خانوادهش. تو ادارات و ارگانها و آموزش و پرورش و خیلی جاها جلساتی میگذارند و یک مشت دروغ کلاسهای سپاه رو مدام تکرار میکنند. یا دفعه قبل که دستگیر شده بودم و دو سه ساعت تو خیابون چرخونده شدم، متاسفانه اون جوانهایی که با من بودند همین حرفها رو تکرار میکردند. کاملن میشه فهمید مغزشون رو با دروغ پر کردند. این دروغها رو با چنان خشم و کینه و عقدهای بیان میکردند که من هم تعجب میکردم. ولی عمده این برخوردها و رفتارها فقط برای حفظ منافع هست.
چه جور منافعی؟ بیشتر توضیح میدهید؟
الان چند ساله که اینجور آدمها رو با پول میخرند. یا با پست و مقام… مثل شرکتهای اقتصادی. اینها میدونند که اگر مردم پیروز بشوند منافع اینها هم نابود میشه بنابراین برای حفظ منافع این کارها رو میکنند نه به خاطر اعتقاداتشون. شما نگاه کنید الان مناصب مملکت همه دست این آدمهاست. اقتصاد هم همینطور. شرکتهای بزرگی که زیر سایه اصل ۴۴ واگذار شدند اکثرن به این آدمها واگذار شد نه به بخش خصوصی. پولهایی که بذل و بخشش میکنند تا این جماعت به خیابانها بیایند و مردم رو قلع و قمع کنند. امتیازات و مزایای فراون دیگه مثلن برای ورود به دانشگاه، تامین امورات زندگی. اگر پیروز نهایی روند موجود در کشور مردم باشند این رفتارها و آدمها دیگه جایگاهی نخواهند داشت و منافع خودشون رو از دست میدن. اگه اینطوره که به ولایت فقیه اعتقاد دارند مگه ولی فقیه محکوم نکرد؟ پس چرا دوباره حرفاشو تکرار کرد؟ اینا همه دروغ و بازی با اعتقادات مردمه.
به جز پدرتون که به گفته شما در سیبل این برخوردها قرار داره، آیا افراد بانفوذ دیگری در حکومت که سابقه سالها دوستی با پدرتون رو دارند و الان هم از نفوذ در قدرت برخوردارند، تلاشها و رایزنیهایی برای پایان دادن به این روند انجام دادند یا نه؟
فکر میکنم بله. از پارسال بعد از انتخابات تلاشها و رایزنیهای زیادی از جانب خیلیها انجام شد ولی نتیجهای نداشت. الان مسئله پول و قدرت و ثروت و اینجور چیزهاست وگرنه نمیشه من به اسم اسلام و قرآن و جمهوری اسلامی بیام تهمت بزنم، تخریب بکنم، کتک بزنم، آدم بکشم که بخوام اسلام رو حفظ کنم. شما خودتون اسلام رو نابود کردید.
خانم هاشمی، شما از حامیان جنبش اعتراضی پس از انتخابات بودید و چند باری هم به این خاطر دستگیر شدید (و البته فورن آزاد شدید) و مورد حمله قرار گرفتید و… آیا این رفتارها باعث شده که از حمایتی که از جنبش سبز داشتید پشیمون بشید؟
همانطور که گفتم تز الان آقایون اینه که یا با ما باشید، یا ساکت باشید یا اصلن نباشید. چون جنبش سبز، من و دیگران با آقایان همراه نیستیم بلکه منتقد و مخالف وضع موجودیم، این فشارها رو میآورند. شرایط کشور در همه زمینهها پلیسی و امنیتی است. در دانشگاهها، ادارات، رسانهها، همهجا همینجوریه.
و در مورد خود شما؟
این رفتارها نه تنها آدم رو در اعتقاداتش سست نمیکنه بلکه باعث میشه به راهی که رفتی ایمان بیاری و بدونی درست عمل کردی. هم اسلام، هم جامعه مدنی، هم حقوق بشر و هم ایران هم اکنون در معرض خطر هستند و همه باید بجنبند که ایران رو نجات بدهند.
چه اتفاقی باید بیفته که شما از این راه پشیمون بشید؟
پشیمان که نمیشم ولی برای کوتاه آمدن باید افکار عمومی را نسبت به اتفاقات ناصواب دو سال اخیر قانع و آنها را جبران کرد، تکلیف انتخابات معلوم بشه، کسی که به مردم ظلم کرده و متخلفان مجازات بشوند. و تمام اتفاقات لازم برای اینکه این احساس به وجود بیاد که جمهوری اسلامی به مسیر اصلی خود برگشته است.
به انتخابات اشاره کردید. آیا بعد از دو سال ابهامی که درباره نتایج انتخابات ۲۲ خرداد داشتید برطرف شده یا نه؟
مشخص است که نه.
به اعتقاد من جنبش سبز زنده و فعال به پیش میره و روشها و استراتژیهای خود را در مقاطع مختلف تغییر میده و این اتفاق هم باید بیفتد. ظلم پایدار نمیمونه شاید دیر و زود داشته باشه ولی سوخت و سوز نداره. فقط امیدوارم مردم با کمترین هزینه بتونند به آرمانهاشون برسند.
به نظر میاد این ابهام هنوز در بخش عمدهای از جامعه و نیروهای سیاسی و اجتماعی ایران وجود داره و بسیاری کماکان معتقدند که در آن انتخابات تقلب یا کودتا شده اما در هفتههای اخیر رفته رفته بحث انتخابات مجلس نهم که قرار است زمستان پیش رو برگزار شود. فکر میکنید نگاه جنبش سبز و اصلاحطلبان به این انتخابات باید چگونه باشه؟ آقای خاتمی هم شروطی را مطرح کردند. به نظر شما در شرایط کنونی آیا اساسن میتوان با باقی ماندن ابهامها درباره انتخابات گذشته، بحث انتخابات آینده رو مطرح کرد؟
من فکر میکنم با توجه به شرایط فعلی نه، نمیشه. به هر حال در آخرین انتخاباتی که برگزار شده افکار عمومی از سلامت اون قانع نشده و این احتمال وجود داره که در انتخاباتهای بعدی هم همان اتفاقات تلخ تکرار بشوند. تا زمانی که ابهامات و مشکلات اون انتخابات به صورت قانعکننده و مستدل برطرف نشوند، شرایطی برای فکر کردن به انتخابات آینده وجود ندارد. شروطی که آقای خاتمی گذاشتند شروط خوبی هستند البته باید اقناع افکار عمومی درباره انتخابات قبلی هم به آنها اضافه بشه. من فکر نمیکنم شرایط مناسبی برای حضور معترضان در انتخابات آینده و حتا فکر کردن به اون هم وجود داشته باشه. این کار یعنی تمام اتفاقات دو سال اخیر و مظالمی که به مردم رفته، بلاهایی که سرشون اومده، کشتهها و زندانیهایی که دادند، همه هیچ…
به نظر شما دولت و شورای نگهبان فعلی میتونند برگزار کننده یک انتخابات سالم در آینده باشند؟
با توجه به وقایع گذشته نمیتوان این مسئله رو باور کرد.
جنبش سبز این روزها به سومین سالگرد تولد خود نزدیک میشود و بعضیها این جنبش را یک جنبش مرده میدانند. دستگیری آقایان موسوی و کروبی هم به ابعاد این تحلیل اضافه کرده. شما دورنمای این جنبش را چگونه میبینید؟
من بسیار امیدوارم. به اعتقاد من جنبش سبز زنده و فعال به پیش میره و روشها و استراتژیهای خود را در مقاطع مختلف تغییر میده و این اتفاق هم باید بیفتد. ظلم پایدار نمیمونه شاید دیر و زود داشته باشه ولی سوخت و سوز نداره. فقط امیدوارم مردم با کمترین هزینه بتونند به آرمانهاشون برسند.
آقای هاشمی رفسنجانی به تازگی از ریاست مجلس خبرگان رهبری کنار گذاشته شدند یا کنار رفتند. الان هم زمزمههایی درباره برکناری ایشون از ریاست مجمع تشخیص مصلحت نظام وجود داره. فکر میکنید این اتفاق هم رخ خواهد داد؟
کاری که آقای هاشمی در ماجرای مجلس خبرگان انجام دادند، درس بزرگی برای خیلیها بود اما درباره مجمع تشخیص این مسئله باز هم به همون سیاست و تز مربوط میشه که گفتم. اینها با همه همین کار رو میکنند و هیچ فرقی هم نمیکنه که اون فرد چه جایگاه و سابقهای داره. سیاست آقایون حذف همه منتقدان است.
فکر می کنید آقای هاشمی کدوم راه رو انتخاب کنند؟
نمی دونم بزارید برای همون موقع (خنده)
خبر / رادیو کوچه
وزیر خارجه کویت روز پنجشنبه در مصاحبهای اظهار داشت که یک حلقه جاسوسی ایران که سال گذشته در کویت کشف شد برای بمبگذاری در تاسیسات «استراتژیک» کویت مواد منفجره حمل میکرده است. او همچنین ایران را متهم به تلاش برای ساقط کردن حکومت بحرین کرد.
به گزارش العربیه، شیخمحمد السالمالصباح اعلام کرد که این گروه نه تنها حضور نظامی آمریکا را زیر نظر داشت «بلکه از آن فراتر رفت.»
او گفت: «آنها مواد منفجره در اختیار داشتند و قصد داشتند تاسیسات حیاتی کویت را منفجر کنند. نام افسران را در اختیار داشتند و اطلاعات خیلی حساسی داشتند. این نشانه نیات بد برای آسیب زدن به امنیت کویت است.»
کویت میزبان اردوگاه اریفجان، یک پایگاه گسترده لژستیکی آمریکا در صحرای جنوب پایتخت است، که از عملیات نیروهای آمریکایی در عراق پشتیبانی میکند.
با این حال وزیر خارجه کویت گفت که کویت همچنان خواهان روابطی خوب با ایران است و تاکید کرد: «ما قطع رابطه با ایران را کاملن مردود میدانیم.»
او افزود: «به نظر میرسد که ایران به ما به عنوان کشورهای اقماری و نه کشورهای مستقل با حاکمیت ملی نگاه میکند. ما از ایران میخواهیم به حاکمیت ملی ما احترام بگذارد.»
روابط ایران و شش کشور عضو شورای همکاری خلیج پارس از زمان شروع ناآرامیهای بحرین به شدت متشنج شده است.
بیشتر بخوانید:
«مقابله به مثل، در صورت تعطیلی سفارت ایران در بحرین»
«سه دیپلمات کویتی باید ظرف ده روز ایران را ترک کنند»
محبوبه شعاع / رادیو کوچه
mahboobeh@koochehmail.com
بیستودوم آوریل برابر با زادروز «هنری فیلدینگ» داستانسرا، نمایشنامهنویس و روزنامهنگار برجسته بریتانیایی است که از او به عنوان «بنیانگذار سبک رئالیسم» در ادبیات انگلستان یاد میشود. وی زاده سال 1707 بود و در سن چهل و هفت سالگی در سال 1754 درگذشت. هنری در خلال سال های ۱۷۲۹ تا ۱۷۳۷ ، بیست و پنج نمایشنامه و چندین رمان به رشته تحریر درآورد که در میان آنها «تام جونز، کودکی سرراهی» و «ماجراهای جوزف اندروز» از شهرت بیشتری برخوردارند.
«هنری فیلدینگ» (Henry Fielding) در بیست و دوم آوریل سال ۱۷۰۷ در «سامرست،انگلستان» متولد شد. پدرش «ادموند فیلدینگ»، از مالکان سامرست بود و متعلق به خانوادهای اصیل که بعدها ثروت خود را از دست داد و با فقر، روزگار گذراند و مادرش «سارا گلد» زنی مهربان و از خانواده وکیلی نامدار بود.
هنری در یازده سالگی مادرش را از دست داد و به محض ازدواج مجدد پدرش، خانه را به قصد کالج و تحصیل در زمینه ادبیات روم و یونان باستان ترک کرد. هنری فرزند ارشد خانواده بود و نخستین آموزشها را در خانه و زیر نظر یک کشیش دیده بود. او در سال ۱۷۲۸ انگلستان را به قصد هلند ترک کرد.
در آنجا در دانشگاه در رشته حقوق شروع به تحصیل کرد. اما یک سال بعد تحصیل حقوق را رها کرد و در لندن اقامت گزید. او که از ابتدا صاحب قریحه نوشتن بود در همان سالها به اصرار دخترعمویش، نوشتن را آغاز کرد و توانست در نوزده سالگی دو نمایشنامه خلق کند، که نمایشنامه «عشق در چند پرده» او با موفقیت به روی صحنه رفت.
هنری سپس برای مطالعه در زمینه ادبیات کلاسیک به هند رفت و پس از بازگشت به انگلستان تمام وقت خود را وقف نوشتن کرد. او در سال ۱۷۳۰ چهار نمایشنامه دیگر خلق کرد که از میان آنها «تام بندانگشتی» به مشهورترین اثر او بدل شد. فیلدینگ همچنین در خلال سالهای ۱۷۲۹ تا ۱۷۳۷ بیست و پنج نمایشنامه و چندین رمان به رشته تحریر درآورد که در میان آنها «تام جونز، کودکی سرراهی» و «ماجراهای جوزف اندروز» از شهرت بیشتری برخوردار است.
گفته شده: شهرت فیلدینگ تا حد زیادی متکی به رمانهای اوست. نخستین رمان او به نام «ژوزف اندروز»، در ۱۷۴۲ منتشر شد. این اثر در حقیقت جوابیهای به رمان «پاملا» اثر نویسندهای به نام «ریچاردسون» بود، که در اندک زمانی با این رمان به شهرت و ثروت رسیده بود. اما فیلدینگ از آن گونه تزویر که در این اثر زیر نام پاکی و پاکدامنی دوشیزگان در برابر مردان تبلیغ میشد، به شدت رنجیده خاطر شد.
در سال ۱۷۴۹، شاهکارش به نام «تام جونز»، انتشار یافت و متعاقب آن، «املیا» به طبع رسید. از این زمان به بعد، به دلیل مطالعه و کار زیاد، وضعیت جسمانی هنری به سرعت رو به تحلیل رفت. در سال ۱۷۵۳ از مسند قضاوت استعفا کرد، و به توصیه پزشکان، برای بازیابی سلامت خود، در سال ۱۷۵۴ به همراه همسر و دخترش به «ایسبون،پرتغال» رفت.
و اما سرانجام هنری فیلدینگ در هشتم اکتبر ۱۷۵۴، در حالی که چهل و هفت سال بیشتر نداشت، در همانجا درگذشت و در گورستان انگلیسیان آنجا به خاک سپرده شد. آخرین اثر او، «سفرنامه لیسبون» است که در آن تلاشهای بیثمرش را در جستوجوی بازیافتن سلامتی، به شیوهای گیرا، بازگو کرده است. این اثر، پس از مرگش، به سال ۱۷۵۵ انتشار یافت.
از فیلدینگ به عنوان «بنیانگذار سبک رئالیسم» در ادبیات انگلستان یاد میشود. به رغم تواناییهای برجسته او در نمایشنامه نویسی وی بیشتر به عنوان یک رماننویس صاحب شهرت است. او در جایی مینویسد: «آن هنگام که از شما قدردانی نمیشود، بدانید که وظیفه خود را به بهترین صورت انجام دادهاید و کاری باقی نمانده است.»
منبعها:
ویکیپدیا
سایت چهره
خبر / رادیو کوچه
بر اساس گزارشهای منتشر شده در روزهای اخیر، وکیل مدافع محمد سیفزاده، وکیل دادگستری و عضو موسس کانون مدافعان حقوق بشر، در خبری عنوان کرد که آقای سیفزاده از دو هفته پیش ناپدید شده است و هیچ اطلاعی از وضعیت او در دست نیست.
به گزارش رادیو فردا، مرضیه نیکآرا، وکیل مدافع محمد سیفزاده، در مورد گزارشهای انتشار یافته در مورد او گفت: «تقریبن دو هفته میشود که ما از آقای سیفزاده خبری نداریم. خانواده ایشان فکر میکردند احتمال دارد حکم قطعی شده باشد و برای اجرای حکم برده باشند. اما تحقیق کردیم و متوجه شدیم این طور نیست و حکم هنوز قطعی نشده است.»
خانم نیکآرا در مورد اتهامات آقای سیفزاده عنوان کرد: «آقای سیفزاده دو اتهام داشت؛ اول، تشکیل گروهک غیرقانونی که مربوط به بحث کانون مدافعان حقوق بشر است و دوم، تبلیغ علیه نظام که به مصاحبههای ایشان با رادیوهای خارجی ارتباط دارد.»
وی در مورد وضعیت آقای سیف زاده اضافه کرد: «اگر آقای سیفزاده در ایران هستند که البته این مطلب هنوز تایید نشده است، باید وضعیت ایشان را به طور مشخص اعلام کنند. آقای سیفزاده ۶۳ ساله است و از نظر جسمی وضعیت مناسبی ندارد و ما نگران وضعیت جسمی ایشان هستیم. ما هیچ خبری از وضعیت آقای سیفزاده نداریم و نمیدانیم کجا هستند و این باعث نگرانی خانواده ایشان است و مستاصل شدهایم که کجا دنبال ایشان بگردیم.»
آقای سیفزاده پیشتر به اتهام اقدام علیه امنیت ملی به دلیل تاسیس کانون مدافعان حقوق بشر به ۹ سال حبس و ۱۰ سال محرومیت از وکالت محکوم شده بود اما وکیل وی میگوید که بر اساس پیگیریهای صورت گرفته این حکم هنوز قطعی نشده است.
بیشتر بخوانید:
«روند دادرسیام از اساس برخلاف قوانین ایران بود»
خبر / رادیو کوچه
یک نماینده مجلس شورای اسلامی روز پنجشنبه اظهار داشت که اگر بحرین سفارت جمهوری اسلامی را در این کشور تعطیل کند، دولت ایران دستکم مقابله به مثل خواهد کرد.
حسین سبحانینیا، یکی از نمایندگان مجلس، از بررسی تعطیلی سفارت بحرین در تهران در کمیسیون امنیت ملی و سیاست خارجی مجلس خبر داده و همزمان دانشجویان منسوب به بسیج در برابر سفارت عربستان در تهران از آمادگی برای حضور «استشهادی» در بحرین خبر دادهاند.
نمایندگان مجلس بحرین یک روز پیش از این طرحی را آماده کردند که بر اساس آن سفارت جمهوری اسلامی در بحرین مصادره خواهد شد و زمین آن در اختیار یکی از وزارتخانهها یا شورای حکومتی این کشور قرار خواهد گرفت.
قرار است نمایندگان مجلس بحرین برای تصویب این طرح، هفته آینده تصمیمگیری کنند.
تنش در روابط ایران و بحرین پس از آن آغاز شد که ایران سرکوب مردم معترض این کشور را محکوم کرد و با حضور نیروهای نظامی عربستان و امارات متحده عربی برای کمک به سرکوب معترضان، به سه مرجع بینالملی از جمله شورای امنیت سازمان ملل نامه نوشت.
احتمال مصادره ساختمان سفارت جمهوری اسلامی و زمین آن دور تازهای از تنشها را در روابط دو کشور به وجود آورده است.
مالکیت ساختمان سفارت فعلی ایران در بحرین در محله سیف در حومه غربی منامه در اختیار ایران قرار دارد.
خبرگزاریهای دولتی ایران سه سال پیش خبر داده بودند که امیر عبداللهیان سفیر جمهوری اسلامی در بحرین که اینک به تهران فراخوانده شده است، در دیدار با شیخ عبدالعزیز بن مبارک آلخلیفه، قائم مقام وزارت خارجه بحرین، اصل سند زمین سفارت ایران در بحرین را تحویل گرفته است.
مطابق کنوانسیونهای بینالمللی، زمین و ملک سفارتخانهها و سایر اماکن دیپلماتیک، متعلق به کشور صاحب نمایندگی محسوب میشود، اما در بعضی کشورهای عربی خلیج پارس، مالکیت زمین و املاک صرفن در اختیار شهروندان این کشورها است.
با این حال مالکیت ساختمان سفارت فعلی ایران در بحرین در محله سیف در حومه غربی منامه در اختیار ایران است.
بیشتر بخوانید:
«ایران در سیاستهای منطقهای تجدید نظر کند»
خبر / رادیو کوچه
روز پنجشنبه، مقامهای آمریکایی، رهبران ارشد گروه شبهنظامی «کنگرا- گل»(حزب کارگران کردستان) را در فهرست تحریمهای قاچاق مواد مخدر قرار داده است – و محدودیتها بر این سازمان را که هم اینک یک گروه تروریستی تلقی میشود، سختتر میکند.
به گزارش ایبیسینیوز، وزارت خزانهداری آمریکا اعلام کرد کنگرا – گل، از شبکه خود در اروپا برای تولید، انتقال و قاچاق مواد مخدر استفاده کرده است، و با منافع آن اقدام به خریداری سلاح کرده است.
جمیل بایک و دوران کالکان، بنیانگذاران، و رمزی کارتان، صبری بوتانی، و آدم اوزون، رهبران کنگرا – گل افرادی هستند که مورد تحریم قرار گرفتهاند.
بر اساس این تحریمها، هر دارایی و حسابی را که آنها در حوزه قضایی آمریکا داشته باشند مسدود و آمریکاییان را از معامله با هر پنج نفر ممنوع میکند.
کنگرا- گل از سال ۱۹۸۴ در مناطق جنوب شرقی ترکیه در جنگ بوده است.
این در حالی است که این گروه خود را یک سازمان تروریستی نمیداند.
وحید نیکگو
رادیو کوچه
1970 میلادی - امروز «روز زمین»، روزی برای افزایش آگاهی و قدردانی نسبت به محیط زیست کره زمین است. این روز دو بار در سال، یکبار در طول فصل بهار در «نیمکره شمالی» و در طول فصل پاییز در «نیمکره جنوبی» برگزار میشود. سازمان ملل متحد نیز هر سال در اعتدال بهاری، این روز را جشن میگیرد. این رسمی بود که توسط فعال صلح در سال ۱۹۶۹ در اجلاس «یونسکو» معرفی شد و توسط سناتور آمریکایی بهعنوان یک جلسه آموزشی در مورد محیط زیست بنیان گذاشته شد. در خیلی از کشورها اینروز، روز زمین است و جوامع بسیاری نیز هفته زمین را با آغاز روز زمین جشن میگیرند و تمام هفته را به فعالیتهای زیست محیطی اختصاص میدهند.
1281 خورشیدی - زادروز «سیدعبدالعلی علوی» که در شعر به «پرتو» تخلص داشت، است. او پس از پایان تحصیلات به دانشسرای عالی رفت و در علوم عقلی کارشناسی گرفت. در 1300 خورشیدی به عراق و از آنجا به مصر سفر کرد و مدت دو سال به تحصیل علوم نقلی پرداخت. او مدتی در اروپا نیز ساکن بود و سپس به ایران مراجعت کرد. پرتو چون با زبانهای عربی، آلمانی و انگلیسی آشنایی داشت بهعنوان مترجم رسمی وزارت دادگستری انجام وظیفه میکرد. تالیفاتی از پرتو به یادگار مانده است که: «زندگی علیبن ابیطالب»، «دستور زبان آلمانی» و «بانگ جرس» از جمله آنهاست. او در سالهای ملیشدن صنعت نفت به مبارزه علیه شرکتهای استعماری پیوست و در این راه به زندان افتاد. او در شعر بیشتر به مسایل اجتماعی روزگار خود میپرداخت.
1358 خورشیدی - روز تاسیس «سپاه پاسداران انقلاب اسلامی» در ایران است. سپاه پاسداران انقلاب اسلامی سازمانی نظامی است که در نخستین روزهای پس از انقلاب ایران در سال ۱۳۵۷ به فرمان سید روحاله خمینی (بنیانگذار انقلاب اسلامی) تشکیل شد. آیتاله خمینی در چنین روزی طی فرمانی به شورای انقلاب اسلامی رسمن تاسیس این نهاد را اعلام کرد.
1360 خورشیدی - سالروز درگذشت «سیدمحمود فرخ خراسانی» متخلص به فرخ، شاعر ایرانی است. وی از نوجوانی مقدمات فارسی و عربی را آموخت و در آنها مهارت یافت. در سالهای آخر عمر، در مشهد به تاسیس انجمن ادبی «فرخ» اقدام کرد. در سال 1353، دانشگاه مشهد به وی مقام استادی افتخاری دانشکده ادبیات و علوم انسانی آن دانشگاه را اعطا کرد. «سفینه نوح»، «دیوان اشعار»، و… از جمله آثار او هستند.
1899 میلادی - زادروز «ولادیمیر ولادیمیرویچ ناباکوف» (Vladimir Nabokov) نویسنده رمان، داستان کوتاه، مترجم و منتقد چندزبانه روسی،آمریکایی است. وی اولین شعرش را در سن ۱۵ سالگی نوشت و قبل از فارغالتحصیلی از مدرسه، ۲ جلد کتاب شعر چاپ کرده بود. وی با انتشار رمان «لولیتا» به اوج شهرت رسید. ناباکوف این رمان را در سال ۱۹۵۵ میلادی و به زبان انگلیسی نوشت و در پاریس منتشر کرد. تا زمان مرگش در سال ۱۹۷۷، ناباکوف ۱۸ رمان، ۸ مجموعه داستان کوتاه، ۷ کتاب شعر و ۹ نمایشنامه منتشر کرده بود.
—————————————————-
برخی از رویدادهای دیگر
1994 میلادی – سالروز درگذشت «ریچارد نیکسون» سیوهفتمین رییسجمهوری آمریکا است.
1993 میلادی - موزه یادبود «هولوکاست» در شهر واشنگتندیسی، با حضور ۸۵ نفر از سران کشورهای جهان، گشایش یافت.
1870 میلادی - زادروز «لنین» صاحب فرضیه لنینیسم، رهبر انقلاب بلشویکی سال 1917 و بنیانگذار روسیه شوروی است که نظام، 74 سال در امپراتوری سابق روسیه دوام آورد.
خبر / رادیو کوچه
غلامحسین محسنیاژهای، دادستان کل کشور جمهوری اسلامی و وزیر سابق اطلاعات، با اشاره به اینکه رهبر جمهوری اسلامی از برکناری آقای مصلحی اطلاعی نداشته است، در مورد عزل خودش از وزارت اطلاعات در دولت نهم گفت «ما خودمان هم نفهمیدیم چگونه و چرا ما را کنار گذاشتند.»
دادستان کل کشور، روز پنجشنبه در خرم آباد با روایت چگونگی برکناری خود از وزارت اطلاعات از اقدام دولت در برکناری مصلحی به عنوان اقدامی بدون توجیه یاد کرد.
به گزارش مهر، محسنیاژهای با اشاره به اینکه کنار گذاشتن وزرا جز اختیارات رییس جمهوری است، افزود: «ولی حقیقتن نحوه عملکرد در مورد برکناری وزیر اطلاعات توجیهپذیر نیست.»
آقای اژهای همچنین در مورد برکناریش در دولت نهم افزود: «اتفاقی که برای ما رخ داد مانند همین اتفاقی بود که برای مصلحی رخ داد.»
وی در ادامه سخنانش گفت: «من در نهایت به رییس دفتر رییس جمهوری گفتم خب ایرادی ندارد، ما به جلسه دولت میرویم تا حداقل با دوستانی که چهار سال با هم بودیم خداحافظی داشته باشیم که ایشان به ما گفتند شما نروید.»
وی افزود: «هرقدر اصرار کردیم اجازه خداحافظی به من ندادند.»
محسنی اژه ای ادامه داد: «اینقدر شتاب زده در مورد برکناری وزرا عمل شده بود که حتا به این موضوع هم فکر نکرده بودند که با عزل ما دولت از رسمیت میافتد و باید برای ادامه کار دوباره از مجلس رای اعتماد بگیرد.»
این در حالی است که پیش از اعلام پذیرش استعفای حید مصلحی در روزهای اخیر از سوی رییس جمهوری، در آذر ماه سال گذشته نیز، منوچهر متکی، وزیر امور خارجه پیشین در حالی که در سفر سنگال به سر میبرد به دستور محمود احمدینژاد از این سمت برکنار شد.
کناره گیری وزیر اطلاعات و سپس مخالفت آیتاله خامنهای، رهبر جمهوری اسلامی، با آن در روزهای اخیر به جنجالی در صحنه سیاسی ایران و میان هواداران دولت دهم و اصولگرایان منتقد محمود احمدینژاد تبدیل شده است.
بیشتر بخوانید:
«آقای مصلحی با حمایت دولت به کار خود ادامه دهد»
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر