ندای سبز آزادی: سال 1389 را بسیاری از کارشناسان ورزشی، سال مرگ فوتبال ایران نام گذاری کرده اند. آن هم در شرایطی که چهره ای چون محسن صفایی فراهانی، تنها عضو ایرانی کنفدراسیون فوتبال آسیا در گوشه ای از زندان اوین، اسیر دژخیمان ایران زمین بود. زندانی بودن صفایی فراهانی مرد سرشناس اصلاحات که مهندس فوتبال نوین ایران هم لقب گرفته بود در حالی اتفاق می افتاد که فرستاده دولت کودتا در رقابت برای کسب کرسی نائب رئیس کنفدراسیون آسیا، تنها 20 رأی آورد و حتی حریف نماینده کشور نپال هم نشد. آن هم در شرایطی که بسیاری از رسانه های غیر رسمی از پرداخت رشوه های کلان توسط وی برای گرفتن این کرسی به نماینده سایر ملتها خبر می دادند. رشوه هایی که البته از بیت المال ایران پرداخت شده بود.
سال 1389، سال مرگ فوتبال ایران بود و بی کفایتی های رخ داده در عرصه مدیریت ورزش کشور و بویژه نتایج ناامید کننده تیمهای ملی فوتبال ایران در همه رده ها، گل سر سبد افتضاحات ورزشی مدیران منتصب دولت کودتا در این باره بود.
فوتبال ایران سال گذشته را در حالی آغاز کرد که باید در پنج میدان رقابت حضور جدی پیدا می کرد. قهرمانی فوتسال آسیا، قهرمانی نوجوانان آسیا، قهرمانی جوانان آسیا، قهرمانی در بازیهای آسیایی گوانجو و جام ملتهای آسیا. به جز قهرمانی تیم ملی فوتسال ایران در ازبکستان که برای دهمین بار اتفاق می افتاد، در مابقی میدانهای رقابت، هیچ یک از تیمهای ملی فوتبال ایران نتیجه درخوری بدست نیاورند و قهرمانی تیم فوتسال ایران را هم البته کارشناسان ورزشی به حساب مدیریت خوب ورزش ایران در سال گذشته نمی گذارند. به عقیده اغلب آنان دلیل برتری و چیرگی فوتسال ایران در رقابتهای آسیایی بیشتر فاصله دیگر کشورهای آسیایی با تیم فوتبال ایران است که برای دهمین سال پیاپی این فاصله به کمک ایرانیان آمد تا در مسابقات قهرمانی فوتسال آسیا، جام قهرمانی را بالای سر تیم ملی فوتسالشان ببینند.
مدیران مفتضح
نمونه شاخصشان، علی سعیدلو است. کسی که علی رغم عقب گرد وحشتناک فوتبال ایران در تمام رقابتهای بین المللی در پایان سال 1389 به خودش نمره 20 داده است. نمره ای که البته تعداد آراء او در انتخابات نائب رئیسی کنفدراسیون فوتبال آسیا بود. این اتفاق در حالی رخ می داد که برای نخستین بار در تاریخ کنفدراسیون آسیا نه یک رئیس فدراسیون که رئیس سازمان تربیت بدنی ایران برای نایب رئیسی کنفدراسیون فوتبال نامزد می شد و در اثر فشار سعیدلو ، علی کفاشیان در لحظات آخر از نامزدی کمیته اجرایی استعفا داده بود. آنهم در شرایطی که بن همام در تهران علنن او را از این کار منع کرده بود. با این همه مدیر محبوب دولت کودتا از لجاجت کودکانه خود دست برنداشت تا در کنگره دوحه قبل از جام ملتها نه تنها انتخاب نشد ، بلکه ایران پس از سالها در کمیته اجرایی جایی نداشت و آبروی فوتبال ایران در فوتبال بین المللی به شدت آسیب دید.
با این همه اوج بی کفایتی و نادرایتی مدیران ورزش ایران در رقابتهای جام ملتهای آسیا رخ داد. جایی که ایران برای دومین دوره پیاپی در مرحله یک چهارم نهایی در برابر کره جنوبی بازی را باخت تا امید و آرزوی میلیونها هوادار خود را بر باد بدهد.
بسیاری از کارشناسان فوتبال معتقدند که ناکامی تیم ملی فوتبال ایران در جام ملتهای آسیا بیشتر از آن که محصول اتفافات داخل زمین باشد، محصول بی کفایتی های مدیران ورزش ایران است. در این باره علی پروین به خبرگزاریها گفته است: " وقتی تیم ملی مربی دارد و در قطر میجنگد تا به مراحل بالاتر صعود کند، آقایان به دنبال جایگزین سرمربی تیم ملی هستند. کاری کردند که قطبی قبل از جام ملتهای آسیا بگوید من بعد از جام ملتها نیستم. واقعا بازیکنان و سرمربی تیم با چه روحیهای باید می جنگیدند و چگونه باید شرایط آنها را در حالت عادی قرار داد؟ این سوال بیجواب من است. " محمد مایلی کهن هم با تایید نظرات علی پروین می گوید: "عدم شناخت مدیریت فوتبال ما و آماتور بودن آنها باعث شد که قبل از جام ملتها اعلام کنیم به دنبال سرمربی هستیم... شما بروید و ببینید که چند نفر به همراه تیم ملی به قطر رفتهاند. من مشکلی در تعداد افراد اعزامی ندارم، اما چرا نباید برای تعداد زیادی که به قطر رفتند، شرح وظایفی تعیین میکردیم."
از سوی دیگر بسیاری از کارشناسان اجتماعی عقیده دارند که نباید فوتبال و مدیریت ورزش ایران را جدای از سایر رئوس مدیریت کلان کشور بررسی کرد. چرا که فوتبال جزء کوچکی از کلانی به نام مدیریت همه امور مملکت است که طی پنج سال گذشته ویران شده است و فوتبال هم تابع بقیه امور کشور است.
امری که مورد تائید کارشناسان ورزشی هم هست. آنها دخالتهای بی جای مقامات عالی دولت کودتا در جزئی ترین امور ورزشی نظیر جابجایی مربی تیم ملی ( نظیر آنچه که برای علی دایی اتفاق افتاد و پس از بازی مقابل تیم ملی عربستان در رقابتهای مقدماتی جام جهانی در سال 1388 و شکست تیم ملی ایران در ورزشگاه آزادی، و برکناری وی توسط محمود احمدی نژاد! )، نفوذ و گسترش شبکه مافیایی نظامیان و تازه به دوران رسیده ها در امر ورزش، بالا رفتن هزینهها، نبود درآمد و کسری بودجه ، نگاه نمایشی کودتاگران به امر ورزش و نیمه کاره ماندن پروژه های عمرانی ورزش کشور را از اصلی ترین دلایل ناکامی فوتبال ایران در تمام عرصه ها و رده های آن می دانند.
افتضاحات دنباله دار
فوتبال ایران در سال گذشته تنها در رده تیم ملی بزرگسالان شاهد ناکامی نبود. حذف مفتضحانه تیم ملی فوتبال نوجوانان علیرغم همه سرمایه گذاریها و اردویهای داخلی و خارجی، در بازیهای نوجوانان آسیا در ازبکستان و بالا نیامدن این تیم حتی از مرحله رقابتهای گروهی، آنهم در شرایطی که در دور قبل جام قهرمانی را بالای سر بود و راهی جام جهانی شده بود ( امری که بسیاری از کارشناسان آن را محصول برنامه ریزیهای دادکان مدیر فدراسیون دوران اصلاحات می دانستند.) یکی از تلخ ترین اتفاقات فوتبال ایران در سال 1389 بود. امری که به عقیده بسیاری از کارشناسان فوتبال ناشی از "انتخاب غلط مربی" تیم ملی ایران از سوی مدیران فدراسیون و سازمان تربیت بدنی بود.
در رده جوانان هم تیم ملی فوتبال جوانان ایران با وضعیت مشابهی رو به رو شد و تیم فوتبال امید ایران که با غلام پیروانی در مسابقات گوانگجو شرکت کرده بود نیز نتوانست درخششی داشته باشد و نتایج ضعیف این تیم همه هواداران ایرانی مشتاق فوتبال را ناامید کرد. باخت این تیم در مرحله نیمه نهایی در برابر ژاپن در نهایت اما آب سردی بود که باز هم به روی آتش اشتیاق میلیونها هوادار ایرانی فوتبال ریخته شد.
شکستها و بی آبرویی های پی در پی فوتبال ایران باعث شده تا عملاً تماشاگران ایرانی با ورزشگاهها قهر کنند و بازی استقلال و پرسپولیس در دهمین روز فروردین 1390 و عدم استقبال تماشاگران تهرانی از این بازی شاهد این مدعاست. این در حالی است که در بعضی از بازیهای ملی در سال گذشته، تیم ملی فوتبال ایران مجبور بود بازیها را در برابر سکوهای خالی از تماشاگر برگزار کند. چنانکه در مسابقات انتخابی المپیک، تیم ملی فوتبال امید ایران در برابر تیم ملی فوتبال قرقیزستان، در شرایطی بازی می کرد که تماشاگران حاضر در استادیوم آزادی به سختی به هزار نفر می رسید. یا حتی تیم پر طرفدار قرمز پوش پایتخت ایران که رکورددار تعداد طرفداران در لیگ قهرمانان آسیا محسوب می شود در بازی حساس با الوحده در حضور تنها 15هزار تماشاگر مسابقه را برگزار کرد.
ندای سبز آزادی: هنوز تعطیلات عید نوروز تمام نشده، نخستین کتاب با موضوع «جهاد اقتصادی» منتشر شد!
در پی نامگذاری سال جدید در ایران، با عنوان سال «جهاد اقتصادی»، نخستین کتاب با موضوع جهاد اقتصادی در کمتر از یک هفته آن هم در تعطیلات نوروزی منتشر شد.
گفته شده این کتاب «با کار و تلاش شبانهروزی» جمعی از محققان و نویسندگان موسسه قرآنی ندای ملکوت و در سریعترین زمان ممکن در 160 صفحه با قطع رقعی به چاپ رسیده که شامل 6فصل است.
این تازهترین رکورد در زمینه کتابسازیهای چاپلوسانه است که هر سال پس از نامگذاری آن سال توسط رهبر، برای خوشایند وی انجام میشود.
همچنین مركز پژوهشهاي اسلامي صدا و سيما نیز برای اینکه از قافله عقب نماند فهرستی را به گفته خود از «كتابها و جزوات مرتبط با موضوع جهاد اقتصادي» منتشر کرده است.
مركز پژوهشهاي اسلامي صدا و سيما هدف از این اقدام خود را «كمك به تبيين و ترويج معارف الهي و تحقق اهداف گرانقدر نظام اسلامي و در اختیار گذاشتن فرآوردههاي فرهنگي متناسب با شرايط زماني و مكاني برای اصحاب رسانه اعم از پژوهشگران، كارشناسان و برنامهسازان» معرفی کرده است.
چند سال است که رهبر جمهوری اسلامی در پیام نوروزی خود، بدعتی را پایهگذاری کرده است و نامی را برای سال جدید انتخاب و اعلام رسمی میکند. در ابتدا، علاقه رهبر به انتخاب نامهایی بر اساس شخصیتهای بزرگ اسلامی نظیر پیامبر اسلام، امام علی و امام حسین بود، اما پس از چند سال، احتمالن با نظر مشاوران خود، این نامگذاریها از مضامین مذهبی به سمت مضامین مدیریت کلان کشور سوق پیدا کرد. علاقه خامنه ای به نامگذاری سالها خصوصا پس از آن افزایش یافت که در سال 2001 میلادی، سازمان ملل متحد به پیشنهاد سید محمد خاتمی رییس جمهور اصلاح طلب ایران، آن سال را به عنوان سال گفت و گوی تمدنها نام گذاری کرد.
اینکه این نامگذاریها اساسن چه ضرورت و فایدهای دارد، و رهبر جمهوری اسلامی با چه انگیزهای این اسامی را انتخاب میکند و تا کنون چه اندازه به اهداف خود در این زمینه رسیده است، موضوعاتی است که باید توسط منتقدان و صاحبنظران بیش از گذشته بررسی شود؛ اما آن چه در این مجال کوتاه مطرح میشود، تلاش عدهای فرصتطلب است که به بهانه این نامگذاریها به سودهای نسبتن کلانی دست پیدا میکنند.
مسلمن در پایان هر سال، نهادها و سازمانهای دولتی باید در گزارش سالانهی خود بخشی را کارهایی که برای عملی کردن شعار هر سال انجام دادهاند، اختصاص دهند. ادارات و سازمانهای فرهنگی نیز از این قاعده مستثنا نیستند.
این رفتار سطحی و چاپلوسانه، به ویژه خود را در زمینه کتاب بسیار نشان میدهد. بسیاری از پژوهشکدهها و نهادهای دولتی تا کنون به بهانه چاپ کتابها با موضوع نام و شعار هر سال، بودجههای کلانی را از دولت و نهادهای حکومتی دریافت کردهاند. نویسندگان حکومتی «وقتشناس» نیز از این «پولپراکنی»ها بینصیب نبودهاند؛ به عنوان نمونه پژوهشگاهی که زیر نظر علیاکبر صادقی رشاد اداره میشود در سالی که به نام امامان شیعه نامگذاری شده بود، بودجههای هنگفتی را بابت انتشار کتابهایی در این زمینه دریافت کرد. این مؤسسات پس از دریافت بودجه، در مقابل هیچ نهاد نظارتی پاسخگو نیستند و موضوع را آنقدر مهم و حیاتی جلوه میدهند که گویی همین که این مؤسسات در جهت «فرمایشات رهبری» قدم برمیدارند، خود به تنهایی آنها را مصون میکند!
اما این تلاشها، فقط به چاپ کتاب ختم نمیشود، پس از چاپ این کتابها، نهادها و کتابخانهها مأمور خرید آنها میشوند و این کتابها باید در تمامی نقاط ایران توزیع شود. به عنوان نمونه سازمان تبلیغات اسلامی که یکی از بزرگترین نهادهای فرهنگی حکومت است و در تمامی شهرها نمایندگی دارد، به تازگی با صدور اطلاعيهاي ضمن تأكيد بر تبيين ابعاد و راهكارهاي «جهاد اقتصادي» در جامعه توسط نخبگان و مبلغان آورده است: «جهاد اقتصادي» منجر به شكوفايي بازار عرضه محصولات فرهنگي ميشود.
در بیانیه این سازمان آمده است: «اين سازمان ضمن لبيك گفتن به پيام اخير رهبر فرزانه انقلاب، تمامي مساعي و اهتمام خود را در سال جديد بر تحقق اين شعار مهم متمركز نموده و با اين اعتقاد كه جريانيافتن «جهاد اقتصادي» در كشور منجر به رونق و شكوفايي بازار عرضه محصولات فرهنگي خصوصاً در حوزه كتابو نشريات و ... در كشورمان خواهد گرديد و بر كيفيت و مرغوبيت اين توليدات در سبد كالاهاي فرهنگي خانوادهها و اقشار مختلف جامعه خواهد افزود.»
همچنین رئيس حوزه هنري با اشاره به نامگذاري سال 90 توسط رهبر جمهوری اسلامی با عنوان «جهاد اقتصادي» گفته است: هنرمندان ما بايد روحيه جهادي را ميان مردم ايجاد كنند.
این اظهارات محسن مؤمنی که او نیز یکی از مراکز ثروتمند فرهنگی را در اختیار دارد، زمینه را برای کارهای «به ظاهر فرهنگی» از جمله کتابسازی در این زمینه را فراهم خواهد کرد.
در این میان، فرصتطلبیهای جماعتی که خود را شاعر میدانند نیز دیدنی است. به عنوان نمونه خبرگزاری فارس چند شعر را که خود دوبیتی میپندارد با موضوع جهاد اقتصادی مطرح کرده است. یکی از این شعرها در پی میآید:
از نسل علي، امام و هادي داريم
هر سال نشانه و نمادي داريم
فرموده ولي امرمان خامنهاي
امسال جهاد اقتصادي داريم
آن چه مسلم است، این کتابسازیها و فعالیتهای بیهوده با موضوع نامگذاریهای هر سال، نه تنها از استقبال مردم برخوردار نیست، بلکه گاهی صدای خود را رهبر را نیز در میآورد؛ نمونه آن جمعآوری بیلبوردهای شهر تهران است که شهرداری با مضمون جهاد اقتصادی نصب کرده بود.
ندای سبز آزادی: دختران میرحسین موسوی در گفت و گویی با خبرنگار کلمه، به شرح جزئیاتی از اتفاقهای دیشب و امروز در شب وداع با پدربزرگشان و نیز آیین خاکسپاری او پرداختهاند. آنها در این مصاحبه، چگونگی حضور پدر و مادرشان در منزل پدربزرگ مرحوم و روحیه و سخنان کوتاه آنها را روایت کردهاند و همچنین به شرح ماجرای تشییع و تدفین مظلومانهی مرحوم میر اسماعیل موسوی بدون حضور فرزند ارشدش میرحسین پرداختهاند.
سه دختر رهنورد و موسوی که در دو سال اخیر، قبل و بعد از انتخابات ریاست جمهوری، از حضور رسانهای ابا داشتند، پس از بازداشت خانگی آنها ناگزیر شدند به رسالت زینبی خود عمل کنند و بار اطلاعرسانی دربارهی وضعیت پدر و مادرشان را به دوش بکشند. آنها اکنون در مصاحبهای مشترک با کلمه که در تنظیم آن از گفتههای هرسهی ایشان استفاده شده، ابعاد جدیدی از حضور کوتاه پدر و مادرشان در منزل مرحوم میر اسماعیل و گفتههایشان در همین حضور کوتاه را بازگو کردهاند.
آنها در این گفتوگو همچنین شرح دادهاند که مراسم تشییع و تدفین پدربزرگشان چگونه به نمایشی دوباره از مظلومیت میرحسین و خانواده موسوی تبدیل شد و چگونه ماموران در خانه، خیابان و بهشت زهرا به آزار این خانواده و مردم همراه با ایشان پرداختند.
در این مصاحبه گفته شده که موسوی و رهنورد تنها چند روز است که به تلویزیون ایران دسترسی دارند. همچنین دختران موسوی از آرامشی گفتهاند که در چهره و کلام این میر محصور جنبش سبز دیدهاند. و نیز از پیام او یعنی صبر و استواری و محکمی. آنها همچنین از شجاعت شکوری راد در مقابله با ماموران امنیتی سخن به میان آوردهاند و نیز به ترس مامورانی اشاره کردهاند که در حال فیلم گرفتن از حاضران در خانه پدربزرگ مرحومشان نیز، از روی ترس و برای شناخته نشدن، صورت خود را پوشانده بودند.
روایت خواندنی دختران موسوی و رهنورد از شب وداع با مرحوم میر اسماعیل موسوی و نیز اتفاقات پیش آمده در آیین تشییع و تدفین او را بخوانید:
مصیبت وارده را تسلیت می گوییم. از دیروز که حاج آقا مرحوم شدند بگویید.
بعد از رسیدن خبر فوت پدربزرگ به منزلشان رفتیم دیشب پیش از اینکه پدرم را بیاورند عده ای از طرف ارگانهای امنیتی برای مذاکره آمدند. نکات متعددی مد نظرشان بود و تمایل داشتند که برنامه به صورت آرام و بدون حاشیه باشد البته طبیعی است یک خانواده داغدار نیز به دنبال هیاهو نیستند. اما مساله در این بود که به نظر می رسید حتی تجمع خانواده عزادار برای انجام مراسم هم از نظر آنها هیاهو و سیاسی! بود. پیشنهادشان این بود که مراسم ختم را در مسجد ارگ برگزار کنید، مسجد خانه خداست اما همانطور که می دانید فعلا لباس شخصی ها در آن محل حضور پررنگ تری دارند. اما خانواده گفتند یا مراسم نمی گیریم یا اینکه همان طور که در شان پدر هست و در جایی که مورد نظر خود ماست برایش مراسم می گیریم. به میر محمود عموی ما گفتند که فردای روز تشییع، یعنی جمعه مراسم ختم( سوم و هفت) برگزار شود. آنها می خواستند همه مراسم ها در تعطیلات برگزار شود تا مراسم در شرایط خلوت پیش از سیزده تهران برگزار شود و جمعیتی گرد نیاید. که مورد قبول نبود و بنابر رسم و سنت ایرانیان سوم سه روز پس از دفن برگذار می شود و نه فردای دفن . خانواده همه چیز را به آمدن پدر ما موکول کردند و بر آمدن و وداع او با پدربزرگ مصر بودند هم چنین خواستار آزادی اقای شریف زادگان نیز بودند که مدت طولانی بلاتکلیف مانده بودند.
چه شد که آقای مهندس را آورند؟
به نظر می رسید که پس از این جلسه ماموران از راضی کردن خانواده ناکام شدند و سرانجام شروط خانواده را پذیرفتند. در همین اثنا چندین مامور دیگر نزدیک خانه دیده شدند. پس از آن، پدر و مادرمان در حلقه ماموران و نیروهای امنیتی وارد خانه شدند. خانه ای کوچک مملو شد از نیروهای امنیتی و دوربین هایی که از صورت تک تک میهمانان فیلم می گرفت. درست همان اتاقی که پدر میرحسین در آن بستری بود و فوت کرده بود. حتی پارچه سفید روی جنازه میر اسماعیل موسوی را کنار زدند و دوربین های فیلمبرداری و عکاسی شان از آن هم تصویر گرفتند.
خواهران با دیدن برادرشان و مادرمان به سمت آنها شتافتند، پدرمان آنها را به صبر دعوت کرد و تنها کلامی که به زبان آورد، این بود: صبر، صبر، صبر. ما باید صبر کنیم و مقاوم باشیم. خدا هست… ما ابراز دلنگرانی می کردیم و جواب صبر کردن می شنیدیم و توصیه به اینکه برایشان دعا کنیم. اینکه هیچ سختی باقی نمی ماند و…
پدرمان آمد، کنار پیکر بی جان پدرش نشست. سر پدر را برای آخرین بار در آغوش کشید و او را نوازش کرد، بوسید و فاتحه ای قرائت کرد. اصلا گریه نکرد. مانند کوهی مقاوم به اطرافیان درس استقامت داد. مدت کوتاهی در اتاق بود و و با خانواده گفت و گو داشت، سپس مادرمان با سه مامور مرد و یک مامور زن پایین ماند که در حلقه ما و سایر خانمهای فامیل به شرح وضعیت و دیدار و گفتگوی خانوادگی پرداخت. سپس پدر در میان جمع مردان و بقیه نیروهای امنیتی به طبقه بالا رفت و خاطراتی را از صبر و مقاومت و ایمان پدر بازگو کرد. اما هنوز هم مانور های فیلمبرداری وجود داشت. چندین مرحله از صورت بی جان پیرمرد فیلم و عکس گرفتند. آن هم کسانی که نقاب داشتند و عینک دودی زده بودند و دهانشان را بسته بودند.
رفتار این افراد با خانواده چگونه بود؟
اول که به درون خانه آمدند، رفتارشان بسیار تند خشن و زننده بود. حتی با رفتار تندی موبایل یکی از ما خواهران را با خشونت کشیدند و تا آخر جلسه هم آن را پس ندادند و مدام می گفتند این خانم در حال عکس گرفتن از ما بوده است!!! اما پس از مدتی وقتی با رفتار بزرگورارانه خانواده مواجه شدند، به جز فیلمبرداری آزار دهنده ای که داشتند، رفتارشان کمی محترمانه تر شد.
وضعیت روحی و جسمی مهندس چگونه بود؟
روحیه ایشان بسیار قوی بود، سلامت هم بودند و حالشان خوب به نظر می رسید. البته ماموران امنیتی زیادی در کنار ایشان بودند، که اجازه نزدیک شدن ما به آنها را نمی دادند.
از وضعیت خانم رهنورد بگویید، ایشان چگونه بودند؟
به همراه ایشان هم چندین مامور بود. یک خانم تمام مدت به ایشان چسبیده بود. البته افراد زیادی هم در داخل اتاق بودند که ما نمی شناختیم. ایشان هم مثل همیشه بودند. اصلا این طوری نبود که کنترل خودشان را از دست بدهند. مادرم کلا در شرایط بحرانی همیشه توانایی اداره امور و عواطف خود را شدیدا دارد و این دفعه هم همینطور بود. خیلی مقاوم بودند. آرام و قوی.
از وضعیت خودشان چیزی نگفتند؟
گفتند که ده روزی هست که وضعیتشان کمی بهتر شده و دسترسی به کتاب و لوازم نقاشی را دارند. دو سه روزی هم هست که تلویزیون ایران را در اختیارشان گذاشته اند. اصلا ناراحتی و ضعف در آنها دیده نشد. نکته مهم اینکه خیلی مقاوم تر از قبل به نظر می رسیدند و از لحاظ جسمی هم خوب بودند.
چند ساعت حضور داشتند؟
به ما گفتند یک ساعت حضور خواهند داشت، اما نیم ساعت هم نشد که آنها را با خودشان بردند. پدرمان بارها و بارها تکرار کردند که دختران من باید قوی و مستحکم باشند و ضعفی از خود نشان ندهند.
فضای تشییع جنازه به چه صورت بود؟ از امروز بگویید؟
امروز از مرکز شهر به بازار گارد پوش بود. افرادی که اسلحه حمل می کردند. خیابان محل مانور لاک پشت پوشان (کسانی که لباس به مانند لاک پشت نینجا می پوشند!) شده بود. نیروهای امنیتی به شدت حضور داشتند.
در ابتدا در همان اتاقی که “آقا بابا” فوت کرده بود آقایان فاتحه خواندند. نوبت به خانم ها که رسید، خوب ابراز احساسات بیشتر بود. قول داده بودند که برای مراسم پدر و مادر را بیاورند، اما خبری از آنها نشد. ما مراسم خودمان را داشتیم و عزاداری می کردیم که موقع حمل جنازه رسید. یک دفعه فردی درشت اندام از نیروهای امنیتی پرید و زیر جسد را گرفت و آشنایان و اعضای خانواده به سرعت از خارج شدن جسد از خانه توسط این فرد و دوستانش جلوگیری کردند و خودشان پدربزرگ را بر دوش گرفتند و با ذکر “لا اله الا الله” به مشایعت و مراسم آن پرداختند، تا اینکه جنازه به سر خیابان درخونگاه رسید. آنجا آمبولانس را آورده بودند و جمعیت خیلی زیادی منتظر بودند. همه “الله اکبر” می گفتند و شعار دیگری نمی دادند. اما ناگهان با بی حرمتی به جنازه، خشونت و ضرب و شتم افراد حاضر به خصوص خانواده جنازه را از دست آشنایان بیرون کشیدند. این در حالی است که پیشتر قول داده بودند اصلا هیچ گرفتاری، نه برای مردم دوستان و عزاداران، پیش نیاید. سپس جنازه را با امبولانس به بهشت زهرا انتقال دادند.
حضور مردم در مراسم چگونه بود؟
علی رغم جو امنیتی و نظامی شدید، به نظر ما که خیلی مردم زیاد آمده بودند. اینها فکر می کردند به دلیل تعطیلات نوروزی مردم اطلاعاتی ندارند و زیاد مراسم شلوغ نمی شود.
کسی را هم بازداشت کردند؟
در ابتدای درگیری چندین مامور مرد، دختری را کشان کشان می بردند و وقتی خانواده دخالت کردند، تعدادی از آنها هم بازداشت شدند. جواد سلیمی، داماد مهندس را به شدت مورد ضرب و شتم قرار دادند و بازداشت کردند. پدر شهید علی موسوی و محسن موسوی و برادرش سید اسماعیل موسوی و نیز پسر محسن یعنی وحید موسوی را هم مضروب کردند و سپس بازداشت کردند. از این میان همه اعضای خانواده جز محسن و اسماعیل و سید مهدی پسر عموی پدرم که شدیدا هم مضروبند، آزاد شده اند. البته در بهشت زهرا هم تعداد زیادی را دستگیر کردند، از جمله اقای شکوری راد و دختر آیت الله موسوی اردبیلی.
در بهشت زهرا هم فضا امنیتی بود یا فقط دم در خانه این طور برخورد کردند؟
در بهشت زهرا، پشت در غسالخانه، یک جای کوچکی هست که برای بعضی کسانی که وفات می کنند و مثلا مثل اموات و شهدای خانواده ما از نظر حکومت مشکل امنیتی! دارند، جدا از سایر خانواده های دیگری که برای اموات خود برنامه دارند، نماز میت خوانده می شود. برای شهید سید علی هم ما همانجا نماز خواندیم. اما تعداد بسیار زیادی از نیروی مختلف امنیتی و نظامی، آنجا را میله کشیده بودند و اجازه نماز خواندن خانواده بر روی جنازه پدربزرگمان را نمی دادند. می گفتند تنها میر محمود و میر عبدالله پسران مرحوم می توانند بر روی جسد نماز بگذارند. (پدر ما هم که اصلا اجازه حضور در کل مراسم از ابتدا تا انتها را نداشت.) اما خوشبختانه دو عمویمان تن به سازش ندادند و گفتند یا همه خانواده نماز بر میت می خوانند یا هیچ کس نماز نمی خواند و در این موقع بقیه افراد خانواده هم در پشت میله ها فریاد “الله اکبر” سر دادند، که موجب شد تا به شرط قطع شعارها و سکوت مطلق، اجازه نماز همه خانواده داده شود، و در این زمان بود که چند نفر دیگر از جمله آقای شکوری راد را نیز بازداشت کردند. صحنه عجیبی بود، ایشان فریاد می زد: “لا اله الا الله” و تعداد زیادی ماموران نظامی امنیتی، این مرد بزرگ و دلاور را با خود می بردند. همین طور که با خود می بردند تا ماشین او همچنان با صدای بلند فریاد می زد: “لا اله الا الله” و فریادش قطع نمی شد. این فریاد های لا اله الا الله اقای شکوری راد در تاریخ می ماند. در ذهن ما و همه ناظران هم تا ابد ثبت شد.
یعنی اجازه نماز خواندن مردم و خانواده بر روی میت را به شما نمی دادند؟
نه، در ابتدا میله کشی کرده بودند و اجازه ندادند. اما وقتی مقاومت خانواده را دیدند، با ایجاد یک جو پلیسی امنیتی اجازه دادند که تنها با حضور خانواده بر پیکر میت نماز گذارده شود. به صورت تک تک اعضای خانواده دوربین فیلمبرداری زوم شده بود. تعداد دوربینها اینجا از همه مراحل مراسممان هم بیشتر بود. بعد جسد را برداشتند و خودشان به سمت محل تدفین بردند و اجازه کار دیگری ندادند. آنها مصر بودند که هیچکدام از ما به جسد نزدیک نشویم و همین طور هم فیلمبرداری ها و عکاسی ها بلا انقطاع ادامه داشت. سر مزار هم دو خانم و دو آقای دیگر را گرفتند و بردند. پس از آن یک نوحه کوتاه ترکی و زیارت عاشورا و یک دعای فرج خوانده شد. بعد هم سریع همه را متفرق کردند و اجازه ندادند کسی بماند. پدربزرگمان درست کنار مزار علی به خاک سپرده شد و تنها در فرصت بسیار بسیار کوتاهی که پیش آمد، اعضای خانواده توانستند مزار آن شهید را هم زیارت کنند.
مراسم ترحیم چه زمانی برگزار می شود؟
آنها می خواستند که فردا جمعه مراسم ختم برگزار شود، اما فعلا برادران میرحسین به عنوان بزرگان خانواده تصمیم گرفته اند که طبق آیین و رسم ایرانی، مراسم شب سوم، عصر یکشنبه در مسجد نور برگزار شود. البته ممکن است تغییراتی در انجام مراسم صورت گیرد که به اطلاع عموم می رسد.
نکته ای اگر باقی مانده بفرمایید؟
میر اسماعیل موسوی، مردی صبور و مومن و راضی به رضای خدا بود. در تمام این دو سال، رنج پسر را می دانست و فقط دعا می کرد. هر روز سراغ میرحسین را می گرفت و همه می گفتند او به مسافرت رفته است. با این همه، او به همراه همسرش هر روز برای پسرش دعای توسل می خواند. پیرمرد ۱۰۳ ساله ای که شهره اخلاق بود، از دنیا رفت و آنچه ما از او به یاد داریم، آرامش و امنیت در کنار اوست که حتی آقای خامنه ای هم از آن بی نصیب نبوده است. ایشان به شدت به کسب حلال حساسیت داشت. تقید دینی زیاد ایشان، البته در کنار صبری عجیب و مثال زدنی در شدائد زندگی، سخت کوشی، راستگویی و صلابتشان معروف بود. به مسائل اعضای خانواده حساس بود، اما مهمتر از همه آنها پدر و مادری بودند که خانه ای را ساختند و فرزندانی را پروراندند که در ایمان، ادب، اخلاق درست و پاکدستی نمونه اند.
نکته دیگر اینکه خب ۴۵ روز از دوری ما از پدر و مادر می گذشت. دیدار ما با آنها در حالی که اسیر بودند، در این شرایط کنار جسد نحیف پدربزرگ مظلوم، طبیعتا می بایست تنها فضایی عاطفی می داشت. اما ما خوشحالیم و باز هم خوشحالیم که نه در نگاه و نه در حرف آنها و نه در همه سکنات، بقیه خانواده ذره ای نا امیدی ضعف وجود نداشت. صحنه ای که می شد تبدیل به یک صحنه درام خانوادگی شود، صحنه ای پر از حماسه بود. خدا را شاکریم که اگر محنت و رنجی را مقدر می کند، تعهد و باور و هدفی را هم در دلهای پدر و مادر و خانواده قرار داده است که به امید آن استوار و محکم بایستند، و همچنان که بارها دیشب پدر از ما خواست که محکم و استوار باشیم، خدا ما را هم به پیگیری این منش موفق کند. دیدار ما در کنار پیکر بی جان آقابابا، که ستون معنوی خانواده بود، با همه تلخی و دردی که در آن می توانست باشد، به صحنه ای از تبادل امید و پایداری تبدیل شد و این واقعا لطف خدا و دعا و همراهی مردم است، که همیشه مدیون و سپاسگزار همه محبتهایشان بودیم، هستیم و خواهیم ماند.
ندای سبز آزادی: در پی درگذشت حاج سید میر اسماعیل موسوی ، آیت الله هاشمی رفسنجانی با صدور پیامی مصیبت وارده را به خاندان موسوی و قرزندان خادم و برومند آن مرحوم به ویژه مهندس میرحسین موسوی تسلیت گفت .
به گزارش پایگاه اطلاع رسانی آیت الله هاشمی رفسنجانی ، متن کامل پیام تسلیت رئیس مجمع تشخیص مصلحت نظام بدین شرح است :
انالله و اناالیه راجعون
خاندان محترم موسوی
خبر درگذشت شادروان حاج سید میر اسماعیل موسوی موجب تاسف و تالم خاطر گردید .
مصیبت وارده را بر شما خاندان معزز و به خصوص فرزندان خدوم و برومندشان به ویژه مهندس میر حسین موسوی تسلیت می گویم .
خاندانی که خدمات شایسته ای به اسلام و انقلاب و میهن اسلامی مان کردند و افتخار تقدیم چندین شهید در راه اسلام ، انقلاب و میهن را در کارنامه خود دارند .
از درگاه احدیت برای آن مرحوم مغفور رحمت واسعه و برای بستگان صبر و اجر مسالت می کنم .
اکبر هاشمی رفسنجانی
رئیس مجمع تشخیص مصلحت نظام
یازدهم فروردین 1390
1-امام خمینی در 12 بهمن پس از ورود به کشور پس از 14 سال تبعید مستقیما به بهشت زهرا و زیارت مزار شهدای راه آزادی رفتند و سخنرانی ای تاریخی و سرنوشت ساز ایراد کردند که زمینه ساز پیروزی انقلاب اسلامی شد . امام در بخشی از سخنان خود در اثبات نامشروع بودن رژیم پهلوی و ضرورت سرنگونی آن و تاسیس یک نظام جدید با رای مردم چنین فرمودند :
"ملت ما یک مطلبش این بود که این سلطنت پهلوی از اول که پایه گذاری شد برخلاف قوانین بود. آنهائی که در سن من هستند، می دانند و دیده اند که مجلس موسسان که تاسیس شد، با سرنیزه تاسیس شد، ملت هیچ دخالت نداشت در مجلس موسسان، مجلس موسسان را با زور سرنیزه تاسیس کردند و با زور، وکلای آن را وادار کردند به اینکه به رضاشاه رای سلطنت بدهند. پس این سلطنت از اول یک امر باطلی بود، بلکه اصل رژیم سلطنتی از اول خلاف قانون و خلاف قواعد عقلی است و خلاف حقوق بشر است. برای اینکه ما فرض می کنیم که یک ملتی تمامشان رای دادند که یک نفری سلطان باشد، بسیار خوب، اینها از باب اینکه مسلط بر سرنوشت خودشان هستند و مختار به سرنوشت خودشان هستند، رای آنها برای آنها قابل است؛ لکن اگر چنانچه یک ملتی رای دادند (ولو تمامشان) به اینکه اعقاب این سلطان هم سلطان باشد، این به چه حقی سرنوشت ملت بعد را معین می کند، سرنوشت هر ملتی به دست خودش است. ما در زمان سابق، فرض بفرمائید که زمان اول قاجاریه نبودیم، اگر فرض کنیم که سلطنت قاجاریه به واسطه یک رفراندمی تحقق پیدا کرد و همه ملت هم ما فرض کنیم که رای مثبت دادند، اما رای مثبت دادند بر آقامحمدخان قجر و آن سلاطینی که بعدها می آیند. در زمانی که ما بودیم و زمان سلطنت احمدشاه بود، هیچ یک از ما زمان آقامحمدخان را ادراک نکرده، آن اجداد ما که رای دادند برای سلطنت قاجاریه، به چه حقی رای دادند که زمان ما احمد شاه سلطان باشد؟ سرنوشت هر ملت دست خودش است. ملت در صد سال پیش از این، صدوپنجاه سال پیش از این، یک ملتی بوده، یک سرنوشتی داشته است و اختیاری داشته ولی او اختیار ماها را نداشته است که یک سلطانی را بر ما مسلط کند. ما فرض می کنیم که این سلطنت پهلوی، اول که تاسیس شد به اختیار مردم بود و مجلس موسسان را هم به اختیار مردم تاسیس کردند و این اسباب این می شود که - بر فرض اینکه این امر باطل، صحیح باشد- فقط رضاخان سلطان باشد، آن هم بر آن اشخاصی که در آن زمان بودند و اما محمد رضا سلطان باشد بر این جمعیتی که الان بیشتر شان، بلکه الا بعض قلیلی از آنها ادارک آنوقت را نکرده اند، چه حقی داشتند ملت در آن زمان، سرنوشت ما را در این زمان معین کنند؛ بنابر این سلطنت محمدرضا اولا که چون سلطنت پدرش خلاف قانون بود و با زور و با سرنیزه تاسیس شده بود مجلس، غیر قانونی است، پس سلطنت محمدرضا هم غیر قانونی است و اگر چنانچه سلطنت رضاشاه فرض بکنیم که قانونی بوده، چه حقی آنها داشتند که برای ما سرنوشت معین کنند هر کسی سرنوشتش با خودش است، مگر پدرهای ما ولی ما هستند؟ مگر آن اشخاصی که درصد سال پیش از این، هشتاد سال پیش از این بودند، می توانند سرنوشت یک ملتی را که بعدها وجود پیدا کنند، آنها تعیین بکنند؟ این هم یک دلیل که سلطنت محمدرضا سلطنت قانونی نیست. علاوه بر این، این سلطنتی که در آنوقت درست کرده بودند و مجلس موسسان هم ما فرض کنیم که صحیح بوده است، این ملتی که سرنوشت خودش با خودش باید باشد، در این زمان می گوید که ما نمی خواهیم این سلطان را. وقتی که اینها رای دادند به اینکه ما سلطنت رضاشاه را، سلطنت محمدرضاشاه را، رژیم سلطنتی را نمی خواهیم، سرنوشت اینها با خودشان است. این هم یک راه است از برای اینکه سلطنت او باطل است. "(1)
2- برپایه چنین نگرش و نگاهی بود که امام خمینی پس از پیروزی انقلاب اسلامی به رغم مشروعیتی که برای اعلام نظام سیاسی جدید داشت بلافاصله اعلام کرد برای تاسیس نظام جدید باید همه پرسی شود و در کمتر از دو ماه پس از پیروزی انقلاب این همه پرسی در روزهای 10 و 11 فروردین ماه سال 58 انجام شد و ۹۸٫۲٪ کلیه کسانی که حق رأی داشتند، به نظام جدید با عنوان « جمهوری اسلامی ایران » رأی مثبت دادند و از اینرو روز 12 فروردین در تقویم رسمی کشور بنام « روز جمهوری اسلامی » نامگذاری و تعطیل اعلام شد . درادامه همین نگرش و نگاه بود که رهبری انقلاب بلافاصله دستور داد مقدمات تدوین و تصویب قانون اساسی نظام جدید پیگیری شود و دراین مسیر با انجام انتخابات نمایندگان مجلس خبرگان تدوین قانون اساسی ، این مجلس وظیفه تدوین و تصویب قانون اساسی را پی گرفت اما تصویب نهایی آن به آرای ملت وانهاده شد ودر 12 آذر ماه 58 با رای مردم این قانون به تصویب رسید . بار دیگر در 24 اردیبهشت سال 68 بنا بر تجربه اجرایی قانون اساسی در یک دهه و ضرورت های حادث با نامه امام خمینی همین شیوه برای بازنگری و اصلاح قانون اساسی طی شد ، و هرچند در میانه اینراه رهبری انقلاب رحلت کرد اما تغییرات انجام شده توسط شورای بازنگری قانون اساسی در تاریخ ۶ مرداد ۱۳۶۸ به همهپرسی گذارده شد و به تایید اکثریت آرای ملت رسید. در واقع امام خمینی که در سخنرانی بهشت زهرا بر « تعیین حق سرنوشت هر ملت و نسل توسط خودش » تاکید و اصرار داشت و پس از پیروزی انقلاب هم بارها بر « میزان بودن رای ملت دراداره کشور » ابرام کرد ، در سیره عملی نیز به آن وفادار ماند . انجام دو همه پرسی و هشت انتخابات برای ریاست جمهوری و مجالس خبرگان و شورای اسلامی در دهه اول انقلاب و حیات امام خمینی خود شاهدی محکم دراین باره است و اینکه امام بگونه ای سنت انتخابات را در جمهوری اسلامی نهادینه کرد که اصلش قابل فسخ نیست ، و یاد آوری این نکته که درایندوره هرگز سخنی در اعمال « نطارت استصوابی » شورای نگهبان به عنوان ناظر درانتخاباتها نبود .
3- در اصل 56 قانون اساسی بر « تعیین حق سرنوشت هر ملت و نسل توسط خودش » اینگونه تصریح شده است :" حاکمیت مطلق بر جهان و انسان از آن خداست و هم او، انسان را بر سرنوشت اجتماعی خویش حاکم ساخته است. هیچکس نمیتواند این حق الهی را از انسان سلب کند یا در خدمت منافع فرد یا گروهی خاص قرار دهد و ملت این حق خداداد را از طرقی که در اصول بعد میآید اعمال میکند. " و از اینرو در اصل 6 آمده است :" در جمهوری اسلامی ایران امور کشور باید به اتکاء آراء عمومی اداره شود، از راه انتخابات: انتخاب رییس جمهور، نمایندگان مجلس شورای اسلامی، اعضای شوراها و نظایر اینها، یا از راه همهپرسی در مواردی که در اصول دیگر این قانون معین میگردد. " و در اصل 59 :" در مسایل بسیار مهم اقتصادی، سیاسی، اجتماعی و فرهنگی ممکن است اعمال قوه مقننه از راه همهپرسی و مراجعه مستقیم به آراء مردم صورت گیرد. در خواست مراجعه به آراء عمومی باید به تصویب دو سوم مجموع نمایندگان مجلس برسد. "
4- اعمال « نظارت استصوابی » شورای نگهبان در انتخابات میاندوره ای مجلس شورای اسلامی دوره سوم در سال 69 و پس از رحلت رهبری انقلاب آنهم در سایه تفسیر همین شورا از اصل 90 قانون اساسی که بیان می دارد :" شورای نگهبان نظارت بر انتخابات مجلس خبرگان رهبری، ریاست جمهوری، مجلس شورای اسلامی و مراجعه به آراء عمومی و همهپرسی را بر عهده دارد." خشت کجی بود که در انحراف مسیر انتخابات در کشور نهاده شد و با تصویب این تفسیر در مجلس چهارم که با اعمال « نظارت استصوابی » تشکیل شده بود به قانون دیوار کجی بنا شد که در طی زمان انتخابات مجلس را از محتوا خالی کرد و همان بلایی را بر سر انتخابات آورد که امام خمینی در سخنرانی بهشت زهرا در مورد انجامش رژیم پهلوی را مورد انتقاد و سرزنش قرار می داد! نکته دیگر اینکه به رغم تغییرو تحولات فراوان درسالهای پس از انقلاب و به ویژه پس از سال 68 تاکنون هیچ نیازی هم برای اجرای اصل 59 و انجام همه پرسی نبوده است و گویا از اول نیازی به آوردن این اصل در قانون اساسی نبوده است ! و آخر اینکه به رغم همه این تمهیدات و اقدامات وقتی در آخرین انتخابات ریاست جمهوری نامزد مورد حمایت شورای نگهبان رای نیاورد با انجام تقلب و کودتا نتیجه انتخابات تغییر داده شد تا فردی ریاست قوه مجریه را بدست گیرد که در خدمت منافع فرد یا گروهی خاص باشد ( برخلاف صراحت اصل 56) ، و در واقع با این اقدام حاکمیت هرچند شکل انتخابات را حفظ کرده ، چون قادر به فسخ اصل آن نیست ، اما به لحاظ محتوا فاتحه آنرا خوانده است !
5- حال برگردیم به سخنرانی امام خمینی دربهشت زهرا در انطباق با شرایط کنونی جمهوری اسلامی و اینکه آیا دیگر « روز جمهوری اسلامی » معنا و مفهوم دارد؟ هم امام خمینی و هم نامگذاری اینروز براین معنا و مفهوم تاکید داشته و دارد که « تعیین حق سرنوشت بعهده هرملت و نسل است » ، و امروز نسلی و جمعیتی در ایران زندگی می کنند که دو سوم آنها پس از انقلاب متولد شده اند و اینها نقشی درتعیین این نظام و رایی در همه پرسی آن و دو همه پرسی قانون اساسی نداشته اند ، ضمن اینکه شاهد منهدم شدن همه ساز و کارهایی بوده اند که در قانون اساسی برای « میزان بودن رای ملت دراداره امور کشور» تمهید شده است . شکل گیری جنبش سبز با شعار « رای من کو؟ » پس از کودتای انتخاباتی خرداد 88 به بهترین وجه بازگو کننده خواسته این نسل در تعیین حق سرنوشت بدست خودش برپایه سخن امام خمینی در بهشت زهراست ، و اینکه حاکمیت موجود حاضر به پاسخگویی دراین باره با انجام یک انتخابات آزاد و منصفانه یا همه پرسی نیست خود بهترین دلیل براین است که « استبداد دینی » بجای « جمهوری اسلامی » نشسته است و دیگرپاسداشت روزی بنام « روز جمهوری اسلامی » معنا و مفهوم ندارد . پاسداشت اینروز زمانی معنا و مفهوم دارد ، همانگونه که رهبری انقلاب در بهشت زهرا گفت ، که این نسل بتواند در یک همه پرسی راجع به تعیین سرنوشت خود و نظام سیاسی اش تصمیم بگیرد و نه اینکه از مشارکت در یک انتخابات آزاد و منصفانه برای اداره امور کشور هم محروم باشد .
-------------------------------------------------------------------------------
(1) متن کامل سخنان امام خمینی در بهشت زهرا به نقل از صحیفه نور بشرح زیر است :
بسم الله الرحمن الرحیم ما در این مدت مصیبت ها دیده ایم، مصیبت های بسیار بزرگ و بعضی پیروزها حاصل شد که البته آن هم بزرگ بوده، مصیبت های زن های جوان مرده، مردهای اولاد از دست داده، طفل های پدر از دست داده. من وقتی چشمم به بعضی از اینها که اولاد خودشان را از دست داده اند می افتد، سنگینی در دوشم پیدا می شود که نمی توانم تاب بیاورم. من نمی توانم از عهده این خسارات که بر ملت ما وارد شده است برآیم، من نمی توانم تشکر از این ملت بکنم که همه چیز خودش را در راه خدا داد، خدای تبارک و تعالی باید به آنها اجر عنایت فرماید. من به مادرهای فرزند از دست داده تسلیت عرض می کنم و در غم آنها شریک هستم. من به پدرهای جوان داده، من به آنها تسلیت عرض می کنم. من به جوان هائی که پدرانشان را در این مدت از دست داده اند تسلیت عرض می کنم. خوب، ما حساب بکنیم که این مصیبت ها برای چه به این ملت وارد شد، مگر این ملت چه می گفت و چه می گوید که از آنوقتی که صدای ملت در آمده است تا حالا قتل و ظلم و غارت و همه اینها ادامه دارد. ملت ما چه می گفتند که مستحق این عقوبات شدند ملت ما یک مطلبش این بود که این سلطنت پهلوی از اول که پایه گذاری شد برخلاف قوانین بود. آنهائی که در سن من هستند، می دانند و دیده اند که مجلس موسسان که تاسیس شد، با سرنیزه تاسیس شد، ملت هیچ دخالت نداشت در مجلس موسسان، مجلس موسسان را با زور سرنیزه تاسیس کردند و با زور، وکلای آن را وادار کردند به اینکه به رضاشاه رای سلطنت بدهند. پس این سلطنت از اول یک امر باطلی بود، بلکه اصل رژیم سلطنتی از اول خلاف قانون و خلاف قواعد عقلی است و خلاف حقوق بشر است. برای اینکه ما فرض می کنیم که یک ملتی تمامشان رای داند که یک نفری سلطان باشد، بسیار خوب، اینها از باب اینکه مسلط بر سرنوشت خودشان هستند و مختار به سرنوشت خودشان هستند، رای آنها برای آنها قابل است؛ لکن اگر چنانچه یک ملتی رای دادند (ولو تمامشان) به اینکه اعقاب این سلطان هم سلطان باشد، این به چه حقی ملت پنجاه سال از این، سرنوشت ملت بعد را معین می کند سرنوشت هر ملتی به دست خودش است. ما در زمان سابق، فرض بفرمائید که زمان اول قاجاریه نبودیم، اگر فرض کنیم که سلطنت قاجاریه به واسطه یک رفراندمی تحقق پیدا کرد و همه ملت هم ما فرض کنیم که رای مثبت دادند، اما رای مثبت دادند بر آقامحمدخان قجر و آن سلاطینی که بعدها می آیند. در زمانی که ما بودیم و زمان سلطنت احمدشاه بود، هیچ یک از ما زمان آقامحمدخان را ادراک نکرده، آن اجداد ما که رای دادند برای سلطنت قاجاریه، به چه حقی رای دادند که زمان ما احمد شاه سلطان باشد سرنوشت هر ملت دست خودش است. ملت در صد سال پیش از این، صدوپنجاه سال پیش از این، یک ملتی بوده، یک سرنوشتی داشته است و اختیاری داشته ولی او اختیار ماها را نداشته است که یک سلطانی را بر ما مسلط کند. ما فرض می کنیم که این سلطنت پهلوی، اول که تاسیس شد به اختیار مردم بود و مجلس موسسان را هم به اختیار مردم تاسیس کردند و این اسباب این می شود که - بر فرض اینکه این امر باطل، صحیح باشد- فقط رضاخان سلطان باشد، آن هم بر آن اشخاصی که در آن زمان بودند و اما محمد رضا سلطان باشد بر این جمعیتی که الان بیشتر شان، بلکه الا بعض قلیلی از آنها ادارک آنوقت را نکرده اند، چه حقی داشتند ملت در آن زمان، سرنوشت ما را در این زمان معین کنند؛ بنابر این سلطنت محمدرضا اولا که چون سلطنت پدرش خلاف قانون بود و با زور و با سرنیزه تاسیس شده بود مجلس، غیر قانونی است، پس سلطنت محمدرضا هم غیر قانونی است و اگر چنانچه سلطنت رضاشاه فرض بکنیم که قانونی بوده، چه حقی آنها داشتند که برای ما سرنوشت معین کنند هر کسی سرنوشتش با خودش است، مگر پدرهای ما ولی ما هستند؟ مگر آن اشخاصی که درصد سال پیش از این، هشتاد سال پیش از این بودند، می توانند سرنوشت یک ملتی را که بعدها وجود پیدا کنند، آنها تعیین بکنند؟ این هم یک دلیل که سلطنت محمدرضا سلطنت قانونی نیست. علاوه بر این، این سلطنتی که در آنوقت درست کرده بودند و مجلس موسسان هم ما فرض کنیم که صحیح بوده است، این ملتی که سرنوشت خودش با خودش باید باشد، در این زمان می گوید که ما نمی خواهیم این سلطان را. وقتی که اینها رای دادند به اینکه ما سلطنت رضاشاه را، سلطنت محمدرضاشاه را، رژیم سلطنتی را نمی خواهیم، سرنوشت اینها با خودشان است. این هم یک راه است از برای اینکه سلطنت او باطل است. حالا می آئیم سراغ دولت هائی که ناشی شده از سلطنت محمدرضا و مجلس هائی که ما داریم. در تمام طول مشروطیت الا بعضی از زمان ها آن هم نسبت به بعض از وکلا، مردم دخالت نداشتند در تعیین وکلا. شما الان اطلاع دارید که در این مجلسی که حالا هست، چه مجلس شورا و چه مجلس سنا و شما ملت ایران هستید، شما ملتی هستید که در تهران سکنی دارید، من از شما مردم تهران سوال می کنم که آیا این وکلائی که در مجلس هستند، چه در مجلس سنا و چه در مجلس شورا شما اطلاع داشتید که اینها را خودتان تعیین کنید اکثر این مردم می شناسند این افرادی را که به عنوان مجلس و به عنوان وکیل مجلس سنا یا مجلس شورا در مجلس هستند یا این هم با زور تعیین شده بدون اطلاع مردم. مجلسی که بدون اطلاع مردم است و بدون رضایت مردم است، این مجلس، مجلس غیرقانونی است. بنابر این اینهائی که در مجلس نشسته اند و مال ملت را گرفته اند به عنوان اینکه حقوق هر فرض کنید که وکیلی اینقدر است، این حقوق را حق نداشتند بگیرند و ضامن هستند. آنهائی هم که در مجلس سنا هستند، آن ها هم حق نداشتند و ضامن هستند. و اما دولتی که ناشی می شود از یک شاهی که خودش و پدرش غیر قانونی است، خودش علاوه بر او غیرقانونی است، وکلائی که تعیین کرده است غیرقانونی است، دولتی که از همچو مجلسی و همچو سلطانی انشا بشود، این دولت غیرقانونی است. این ملت حرفی را که داشتند در زمان محمدرضاخان می گفتند که این سلطنت را ما نمی خواهیم و سرنوشت ما با خود ماست. در حالا هم می گویند که ما این وکلا را غیرقانونی می دانیم، این مجلس سنا را غیرقانونی می دانیم، این دولت را غیرقانونی می دانیم. آیا کسی که خودش از ناحیه مجلس، از ناحیه مجلس سنا، از ناحیه شاه منصوب است و همه آنها غیر قانونی هستند، می شود که قانونی باشد ما می گوئیم که شما غیر قانونی هستید باید بروید. ما اعلام می کنیم که دولتی که به اسم دولت قانونی خودش را معرفی می کند، حتی خودش قبول ندارد که قانونی است، خودش تا چند سال پیش از این، تا آنوقتی که دستش نیامده بود این وزارت، قبول داشت که غیرقانونی است، حالا چه شده است که می گوید من قانونی هستم این مجلس غیرقانونی است، از خود وکلا بپرسید که آیا شما را ملت تعیین کرده است هر کدام ادعا کردند که ملت تعیین کرده است، ما دستشان را می دهیم دست یک نفر آدم ببرد او را در حوزه انتخابیه اش، در حوزه انتخابیه اش از مردم سوال می کنیم که این آقا آیا وکیل شما هست، شما او را تعیین کردید حتما بدانید که جواب آنها نفی است. بنابر این آیا یک ملتی که فریاد می کند که ما این دولت مان، این شاه مان، این مجلس مان برخلاف قوانین است و حق شرعی و حق قانونی و حق بشری ما این است که سرنوشت مان دست خودمان باشد، آیا حق این ملت این است که یک قبرستان شهید برای ما درست بکنند، در تهران، یک قبرستان هم در جاهای دیگر من باید عرض کنم که محمد رضای پهلوی، این خائن خبیث برای ما رفت، فرار کرد و همه چیز ما را به باد داد. مملکت ما را خراب کرد، قبرستان های ما را آباد کرد. مملکت ما را از ناحیه اقتصاد خراب کرد. تمام اقتصاد ما الان خراب است و از هم ریخته است که اگر چنانچه بخواهیم ما این اقتصاد را به حال اول برگردانیم، سال های طولانی با همت همه مردم، نه یک دولت این کار را می تواند بکند و نه یک قشر از اقشار مردم این کار را می توانند بکنند، تا تمام مردم دست به دست هم ندهند نمی توانند این به هم ریختگی اقتصاد را از بین ببرند. شما ملاحظه کنید، به اسم اینکه ما می خواهیم زراعت را، دهقان ها را دهقان کنیم، تا حالا رعیت بودند و ما می خواهیم حالا دهقانشان کنیم، اصلاحات ارضی درست کردند، اصلاحات ارضی شان بعد از این مدت طولانی به اینجا منتهی شد که بکلی دهقانی از بین رفت، بکلی زراعت ما از بین رفت و الان شما در همه چیز محتاجید به خارج؛ یعنی محمدرضا این کار را کرد تا بازار درست کند از برای آمریکا و ما محتاج به او باشیم در اینکه گندم از او بیاوریم، برنج از او بیاوریم، همه چیز را، تخم مرغ از او بیاوریم یا از اسرائیل که دست نشانده آمریکاست بیاوریم. بنابراین کارهائی که این آدم کرده به عنوان اصلاح، این کارها خودش افساد بوده است. قضیه اصلاحات ارضی یک لطمه ای بر مملکت ما وارد کرده است که تا شاید بیست سال دیگر ما نتوانیم این را جبرانش بکنیم مگر همه ملت دست به هم بدهند و کمک کنند تا سال بگذرد و جبران بشود این معنا. فرهنگ ما را یک فرهنگ عقب نگه داشته درست کرده است، فرهنگ ما را این عقب نگه داشته به طوری که جوان های ما تحصیلاتشان در اینجا تحصیلات تام و تمام نیست و باید بعد از اینکه یک مدتی در اینجا یک نیمه تحصیلی کردند آن هم با این مصیبت ها، آن هم با این چیزها، باید بروند در خارج تحصیل بکنند. ما پنجاه سال است، بیشتر از پنجاه سال است دانشگاه داریم و قریب سی و چند سال است که این دانشگاه را داریم لکن چون خیانت شده است به ما، از این جهت رشد نکرده، رشد انسانی ندارد، تمام انسان ها و نیروی انسانی ما را از بین برده است این آدم. این آدم به واسطه نوکری که داشته، مراکز فحشا درست کرده، تلویزیونش مرکز فحشاست، رادیویش بسیاریش فحشاست، مراکزی که اجازه دادند برای اینکه باز باشد، مراکز فحشاست، اینها دست به دست هم دادند. در تهران مرکز مشروب فروشی بیشتر از کتابفروشی است، مراکز فساد دیگر الی ماشائالله است. برای چه سینمای ما مرکز فحشاست. ما با سینما مخالف نیستیم ما با مرکز فحشا مخالفیم. ما با رادیو مخالف نیستیم ما با فحشا مخالفیم. ما با تلویزیون مخالف نیستیم ما با آن چیزی که در خدمت اجانب برای عقب نگه داشتن جوانان ما و از دست دادن نیروی انسانی ماست، با آن مخالف هستیم. ما کی مخالفت کردیم با تجدد، با مراتب تجدد مظاهر تجدد وقتی که از اروپا پایش را در شرق گذاشت خصوصا در ایران، مرکز چیزی که باید از آن استفاده تمدن بکنند ما را به توحش کشانده است. سینما یکی از مظاهر تمدن است که باید در خدمت این مردم، در خدمت تربیت این مردم باشد و شما می دانید که جوان های ما را اینها به تباهی کشیده اند و همین طور سایر این جاها. ما با اینها در این جهات مخالف هستیم. اینها به همه معنا خیانت کرده اند به مملکت ما. و اما نفت ما، تمام نفت ما را به غیر دادند، به آمریکا و غیر از آمریکا دادند، آنی که به آمریکا دادند عوض چه گرفتند عوض، اسلحه برای پایگاه درست کردن برای آقای آمریکا. ما، هم نفت دادیم و هم پایگاه برای آنها درست کردیم. آمریکا با این حیله که این مرد هم دخالت داشت، با این حیله نفت را از ما برد و برای خودش در عوض پایگاه درست کرد یعنی اسلحه آورده اینجا که ارتش ما نمی تواند این اسلحه را استعمال بکند، باید مستشارهای آنها باشند، باید کارشناس های آنها باشند. این هم از ناحیه نفت که این نفت ما را اگر چند سال دیگر خدای نخواسته این عمر پیدا کرده بود، عمر سلطنتی پیدا کرده بود، مخازن نفت ما را تمام کرده بود، زراعت مان را هم که تمام کرده، این ملت بکلی ساقط شده بود و باید عملگی کند برای اغیار. ما که فریاد می کنیم از دست این، برای این است. خون های جوان های ما برای این جهات ریخته شده، برای اینکه آزادی می خواهیم ما. ما پنجاه سال است که در اختناق بسر بردیم، نه مطبوعات داشتیم، نه رادیوی صحیح داشتیم، نه تلویزیون صحیح داشتیم، نه خطیب توانست حرف بزند، نه اهل منبر می توانستند حرف بزنند، نه امام جماعت می توانست آزاد کار خودش را ادامه بدهد، نه هیچ یک از اقشار ملت کارشان را می توانستند ادامه بدهند و در زمان ایشان هم همین اختناق به طریق بالاتر باقی است و باقی بود و الا هم باز نیمه حشاشه او که باقی است، نیمه حشاشه این اختناقی هم باقی است. ما می گوئیم که خود آن آدم، دولت آن آدم، مجلس آن آدم، تمام اینها غیر قانونی است واگر ادامه به این بدهند اینها مجرمند و باید محاکمه بشوند و ما آنها را محاکمه می کنیم. من دولت تعیین می کنم، من تو دهن این دولت می زنم، من دولت تعیین می کنم، من به پشتیبانی این ملت دولت تعیین می کنم، من به واسطه اینکه ملت مرا قبول دارد (تکبیر حضار) این آقا که خودش هم خودش را قبول ندارد، رفقایش هم قبولش ندارند، ملت هم قبولش ندارد، ارتش هم قبولش ندارد، فقط آمریکا از این پشتیبانی کرده و فرستاده به ارتش دستور داده که از او پشتیبانی بکنید، انگلیس هم از این پشتیبانی کرده و گفته است که باید از این پشتیبانی بکنید. یک نفر آدمی که نه ملت قبولش دارد نه هیچ یک از طبقات ملت از هر جا بگوئید قبولش ندارند، بله چند تا از اشرار را دارند که می آورند توی خیابان ها، از خودشان هست این اشرار، فریاد هم می کنند، از این حرف ها هم می زنند لکن ملت این است، این ملت است (اشاره به حضار). می گوید که در یک مملکت که دو تا دولت نمی شود. خوب واضح است این، یک مملکت دو تا دولت ندارد لکن دولت غیرقانونی باید برود، تو غیرقانونی هستی، دولتی که ما می گوئیم، دولتی است که متکی به آرای ملت است، متکی به حکم خداست، تو باید یا خدا را انکار کنی یا ملت را. باید سرجایش بنشیند این آدم و یا اینکه به امر آمریکا و اینها وادار کند یک دسته ای از اشرار را این ملت را قتل عام کند. ما تا هستیم نمی گذاریم اینها سلطه پیدا کنند، ما نمی گذاریم دوباره اعاده بشود آن حیثیت سابق و آن ظلم های سابق، ما نخواهیم گذشت که محمدرضا برگردد، اینها می خواهند او را برگردانند، بیدار باشید. ای مردم! بیدار باشید، نقشه دارند می کشند، ستاد درست کرده مردیکه در آن جائی که هست، روابط دارند درست می کنند، می خواهند دوباره ما را برگردانند به آن عهدی که همه چیزمان اختناق در اختناق باشد و همه هستی ما به کام آمریکا برود. ما نخواهیم گذاشت، تا جان داریم نخواهیم گذاشت و من از خدای تبارک و تعالی سلامت همه شما را خواستار هستم و من عرض می کنم بر همه ما واجب است که این نهضت را ادامه بدهیم تا آنوقتی که اینها ساقط بشوند و ما به واسطه آرای مردم، مجلس سنا درست بکنیم و دولت اول را، دولت دائمی را (مقصود من از مجلس سنا مجلس موسسان بود، نه مجلس سنا. مجلس سنا اصلش یک حرف مزخرفی است، همیشه بوده.) تعیین بکنیم. و من باید یک نصحیت به ارتش بکنم و یک تشکر از یکی از ارکان ارتش، یک قشرهائی از ارتش. اما آن نصحیتی که می کنم این است که ما می خواهیم که شما مستقل باشید، ماها داریم زحمت می کشیم، ماها خون دادیم، ماها جوان دادیم، ماها حیثیت و آبرو دادیم، مشایخ ما حبس رفتند، زجر کشیدند، می خواهیم که ارتش ما مستقل باشد. آقای ارتشبد! شما نمی خواهید شما نمی خواهید مستقل باشید آقای سرلشکر! شما نمی خواهید مستقل باشید، شما می خواهید نوکر باشید من به شما نصحیت می کنم که بیائید در آغوش ملت، همان که ملت می گوید بگوئید، ما باید مستقل باشیم، ملت می گوید ارتش باید مستقل باشد، ارتش نباید زیر فرمان مستشارهای آمریکا و اجنبی باشد، شما هم بیائید، ما برای خاطر شما این حرف را می زنیم، شما هم بیائید برای خاطر خودتان این حرف را بزنید، بگوئید (ما می خواهیم مستقل باشیم، ما نمی خواهیم این مستشارها باشند.) ما که این حرف را می زنیم که ارتش باید مستقل باشد، جزای ما این است که بریزید توی خیابان خون جوان های ما را بریزید که چرا می گوئید من باید مستقل باشم ما می خواهیم تو آقا باشی. و اما تشکر می کنم از این قشرهائی که متصل شدند به ملت، اینها آبروی خودشان را، آبروی کشورشان را، آبروی ملت شان را اینها حفظ کردند. این درجه دارها، همافرها، افسرهای نیروی هوائی، اینها همه مورد تشکر و تمجید ما هستند و همین طور آنهائی که در اصفهان و در همدان و در سایر جاها، اینها تکلیف شرعی، ملی، کشوری خودشان را دانستند و به ملت ملحق شدند و پشتیبانی از نهضت اسلامی ملت را کردند ما از آنها تشکر می کنیم و به اینهائی که متصل نشدند می گوئیم که متصل بشوید به اینها، اسلام برای شما بهتر از کفر است، ملت برای شما بهتر از اجنبی است. ما برای شما می گوئیم این مطلب را، شما هم برای خودتان این کار را بکنید، رها بکنید این را، خیال نکنید که اگر رها کردید ما می آئیم شما را به دار می زنیم. این چیزهائی است که شماها یا کسان دیگر درست کرده اند والا این همافرها و این درجه دارها و این افسرها که آمدند و متصل شدند، ما با کمال عزت و سعادت آنها را حفظ می کنیم و ما می خواهیم که مملکت، مملکت قوی باشد، ما می خواهیم که مملکت دارای یک نظام قدرتمند باشد، ما نمی خواهیم نظام را به هم بزنیم، ما می خواهیم نظام محفوظ باشد لکن نظام ناشی از ملت در خدمت ملت، نه نظامی که دیگران سرپرستی اش را بکنند و دیگران فرمان به آن بدهند.
والسلام علیکم ورحمت الله وبرکاته
ده نمکی جان سلام
شنیده ام دست پخت سوّمت برای سینمای ایران را به یغما برده اند. به همین بهانه، در سالگردِ سخنِ قبلی ام با شما (۱)، دلم طالبِ سخنی دیگر شده است.
عزیز دلم! بی تاب نباش، حق گرفتنیست، خوب می دانم مظلومیت سخت است، اما مطمئنم خدایی هم هست که آه مظلوم را از ظالم می ستاند.
این روزها که همه در ستاندنِ حقِ مظلومین، به محدودیت ها و مصلحت ها دچار شده اند. با خدای خود عهد بسته ام به حدّ توان، غمخوارِ مظلومین باشم. این عبارات هم که خطابه ات کردم، روضه هاییست که هر بار خانوادۀ مظلومی را می بینم برای تألمشان زمزمه می کنم. خانوادۀ مظلومی چون علی، که در عنفوان جوانی اش قریب یکسال و اندیست که مادرش، تازه همسرش و پدرش - که درصد جانبازیش به یقین بالاتر از میزانِ روزهایِ حضورِ امثالِ تو در جبهه هاست- ساعت ها فاصلۀ مشهد تا تهران را طی می کنند، برای تنها دقایقی دیدار با عزیزشان. و ماه هاست سکوت پیشه کرده اند و در پیچ و خم های دادستانیِ تان به امیدِ چند روزی مرخصی آواره اند. می دانم همین چند خط برای تو کافیست تا با چماق پادسبزی منکوب کنی و متهم کنی و دست آخر هم محکوم!
آری من سبزم. سبزِ سبز. اماسبزم سبزیست که پرچمِ دلبستگی نسبت به اسلامی است که اهلِ بیتِ پیامبر(ص) آموزگارانِ آن بودهاند؛ اهل بیتِ خرد، اهل بیتِ محبت و اهل بیتِ نورانیت. سبزی که دشمنی و کینه توزی با بدنۀ اجتماعی هیچ بخشی از جامعه جایی در آن ندارد. نه آن سبزی که چماقِ امثال تو برای کوبیدنش مهیاست و نه آن سبزی که امثال مهاجرانی بخواهند طلایه دارش باشند.
از حاشیه بگذریم و بر متن فرود آییم زیرا که سخنم با تو از سبزی و پادسبزی نیست که به میزانِ سهمم در روزهای حبس و در میانۀ کارزار به بهانه اش دست و پا زده ام! بلکه سخن امروزم با تو از جنس دیگریست. امروز متوجه متنی شدم که اگرچه به بهانۀ تظلم خواهیِ به یغما رفتنِ دست پختت، اما به رنگ و بوی سیاستِ منحوسِ اِفراط و تفریطِ سالهای گذشته ات نگاشته ای.
خواندم که از "شلمچه" نام بردی، راستش نمیدانم در سنّ هفده-هجده سالگی ات چقدر برای خود از جبهه ها سهم اندوخته ای که سالهاست ضمنِ تحریفِ آن با عناوینی چون "شلمچه" و "جبهه" و تمسخرِ آن با عنوانی چون "اخراجی ها" از قِبَلِ آن ها برای خود مال و منال و شهرتی اندوخته ای و اینگونه امروز به حرصِ توهمِ از دست دادن مالِ بیشتر به در و دیوار میکوبی . آهای پادشهِ استهزاء جبهه ها، بگذریم این نیز بماند!
در ادامه پیکان گفتار را به سویِ " عالیجناب ... " چرخاندی که درعجبم از امثال شما و اکبر گنجی ها که سردسته افراط بر علیه هاشمی بودید، در زمانه ای که هاشمی کوبی ثواب شده، حکایتِ این سه نقطه بازی هایتان چیست! البته حکایت هاشمی و اهل و عیال حکایتیست که به قولِ رِندی از دست و زبان که برآید کز عهده وصفش! به درآید. وصفش بماند برای روزِ حساب که فمن یعمل مثقال ذرّة خیراً یره و من یعمل مثقال ذرّة شراً یره. آهای خدایگان افراط و تفریط، بگذریم این نیز بماند!
درمیانۀ سخن، خود را نگران ِبیماریِ اقتصادِ سینمایی نشان دادی که با همین بیماری اش خوب به جنابعالی سرویس می داده و در ادامه خطاب به "مدعیان روشنفکری و اصلاح طلبی" فرمودی که " اگر دین ندارید لا اقل آزاد مرد باشید" و سخن از "مروت" و "مبارزه مردانه" آوردی. سوال اینجاست که حضرت والا! شما با کدام یک از این چهار عبارت، در آذرماه سال ۷۹ و در مصاحبه ات با ایسنای خدابیامرز!(۲) گفتی: " دشمن را - چه با خطر و چه بیخطر - میتوان کشت" و در مقام دفاع از یک فاجعه ملی، فرمودی "حال اگر وزارت اطلاعات، به اشتباه، چند نفر دشمنِ بیخطر را حذف کرده، دیکتهی نانوشته که غلط ندارد، این همه جوان در کارخانههای مهمات سازی، به خاطر بروز اشتباهی، به شهادت رسیدند، حالا چهار نفر دشمن بیخطر هم به خاطر تحلیل نادرست و یا سو مدیریت وزارت اطلاعات، حذف شدند" ؟ نیک میدانم که احوالِ قوم بنی نضیر(۳) را شنیده ای. قومی یهودی مسلک که در زمانِ حکومت پیامبر(ص) نزدیکی مدینه ساکن بودند، اما با آنکه در امنیتِ حکومت اسلامی بودند به مخالفت می پرداختند. در نهایتِ امر پس از آنکه آشکارا کمر به قتلِ پیامبر بستند حضرت رسول(ص) جهت تأدیب، تنها اجبارشان به ترک وطن کرد و حتی قطره خونی از بینی شان جاری نساخت. مگر پیامبر تو کسی جز پیام آور رحمت، محمد(ص) است که تئوریِ کشتنِ دشمنِ ولو بی خطر میدهی؟ آهای تئوریسین خشونت، بگذریم این نیز بماند!
و اما از ماکیاول گفتی و اردوگاه شیران و روبهان! اگر بخواهیم به تفسیرِ خودت مدعیانِ روشنفکری و عالیجنابان! را در آن زمان سردسته اردوگاه شیران بنامیم، فی المثل اگر مدعی هستید که شما روبهانِ آن دوران نبودید پس چه کسی در آن اردوگاه خیمه زده بود؟ البته به منطقی شاید پربیراه هم نگفته باشی! که آن زمان، نه در اردوگاهِ شیران بودی و نه روبهان، بلکه در اردوگاهِ حیواناتی پست تر خیمه زده بودی و از نامهای پاکی چون همت و باکری تغذیه میکردی! آهای آموزگارِ مکتب ماکیاولیسم، بگذریم این نیز بماند!
متوجه شدم مدعی شده ای که با فیلمت خواسته ای "به جای ایجاد تقابل بین مردم" ، "آنها را به همدلی" بخوانی. این دلیلی شد تا علی رغم میل باطنی بروم جهت راستی آزماییِ ادعایت و به جهت پرهیز از اتهام نابجا، یک کپی از مالِ مسروقه ات را دریافت و وارسی کنم که با رویتِ همان ۱۵ دقیقۀ ابتدایی و مشاهدۀ صحنه ای که در آن فلسفۀ وجودِ نوارهای رنگیِ انتخاباتی را ناشی از یاد آوریِ قرصِ رفع اسهالِ کاندیدایی نمایاندی، به نیتِ خبیثانه ات از تمسخرِ حافظۀ ملتی پی بردم وحق الرؤیتِ دیدنِ همان دقایق را به صندوقچه ای نهادم تا زمانی که لوحِ فشردۀ دست پختت را روانۀ بازار نمودی، یکی تهیه کنم و به زباله دان بسپارم.
هر چند امید دارم تو هم به سبکِ مرامِ متهمینِ این روزگار که اموالشان به جهت وارسی و قضاوت، ضبط میشود و دست آخر یا به یادگار نگاهداشته میشود و یا پس از وارسی، تکه پاره هایی از آنان نصیبشان می شود، این تصرفِ عدوانیِ ۱۵ دقیقه ایِ کپیِ یکی از دست پخت هایت را به جهت وارسی و قضاوت حلال گردانی!
خاطرم هست در سخنِ سالِ پیش در همینجا بر حذرت داشتم از به سخره گرفتنِ عمدی و سهویِ خاطرات تلخ و شیرین و هویتهای ملتی که روزگاری سخت را گذرانده اند و به تعبیری الهی تفسیر آیه " یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لَا یَسْخَرْ قَومٌ مِّن قَوْمٍ عَسَى أَن یَکُونُوا خَیْرًا مِّنْهُمْ"(۴) را برایت مجسم نمودم. اما چه سود که نه آن عملکردت سهوی بوده و نه اصلا چه سود از تخم در شوره افشاندن! آهای ام الخبائثِ ساخر، بگذریم این نیز بماند!
با آنکه از چشیدنِ دست پختت جز به همان ذرۀ اندک اکتفا نمودم، آن هنگام که یافتم در متن ات "حاجی گرینف های امروزی" را فریبکار خواندی، خواستم تحسینت کنم، اما وقتی دیدم در کنارش، آن استهزاهاو عباراتی چون " مظلومیتِ جانبازان" ، "تفاهم ملی" و "حوزه فرهنگ" و" القاعده و طالبان" و عباراتی ساختۀ ذهن مسموم خود نظیر "عمله های ناتوی فرهنگیِ گماشتۀ اشراف فرهنگی" را بازیچۀ مغلطه نگاری تأملاتت نموده ای، چونانکه نخست هم گفتم به مصلحت گوشزدشدۀ بازجوی همیشه در صحنه ام! اندیشه ات را لایق تأمل هم ندانستم چه رسد به تحسین! ناگفته نماند هر چند غلط یابیِ املاییِ آن به زعم خودت " دختر بچه روزنامه نگار دوران ماضی" از متنت که آنقدر پریشانت کرد را ساده انگارانه خواندی اما خالی از لطف نیست که مضاف بر آن غلط، بدانی "لحظات" را با طا ظا مینویستند نه با صاد ضاد!(۵) آهای روزنامه نگارِ مغلطه اندیش، بگذریم، این نیز بماند!
در ادامه به" حضور موفق خودت به عنوان یک نیروی انقلاب! در سینما" اشاره کردی و دم از "رقابت سالم و جوانمردانه" زدی! سوالی دارم؟ به راستی چه کسی غیر از تو می توانست تقدساتِ انقلاب را در هم بشکند و به باد استهزا بگیرد و منکوب که نشود هیچ! مورد مرحمت هم قرار گیرد؟ به راستی در این فضایِ رقابت جوانمردانه که فرمودی! کدام جدایی نادر از سیمین هاست که سیمایی میلی به پشتوانۀ سهامی ملی، از بامدادان تا شامگاهان همچون ملغمۀ سوم جنابعالی! نسبت به خوراندن آن به ملت اهتمام ورزیده باشد؟ آهای نیروی موفق انقلاب در سینما!!! بگذریم، این نیز بماند!
سخن از "ایستادنِ هنرمندانی با گرایشات مختلف سیاسی برای یک مضمون و هدف مشترک" کنار هم به میان آوردی. حال که شما هم به ادبیات خودت دچار پز روشنفکری شده ای از شما سوالی دارم، آیا تا به حال به نجوا و درگوشی به دخترک هنرمندی که در مراسم اکران خصوصی دست پختت(۶) در کنارت ایستاده بود و ظاهرا در فیلمت هم نقشی داشته، گفته ای که به ادبیات روزنامه نگاریِ گذشته ات لقب اینگونه تیپ هایِ ظاهری را چه مینوشتی؟ آهای دغلکارِ مصلحت طلب، بگذریم، این نیز بماند!
ده نمکی عزیز! تو که همگان را متهم به گریم و فریبکاری میکنی، چرا خود وقتی "چهره زشت ات" را در "آینه" نشانت می دهند و از گذشته ات می پرسند، خود را "پشت گریم" قایم میکنی و می گریزی؟ حال آنکه "ننگ با رنگ پاک نمیشود" . می بینی برادر این ها عین جملات و ادبیاتِ شماست که حق والانصاف بیش از دیگران لایق خودشماست. به کنایۀ گذشتگانمان، برادرم! نخست یک سوزن نثار خودت گردان، سپس یک جوال دوز به دیگران! . آهای سلطان تهمت و افترا، بگذریم، این نیز بماند!
گفتی "وجدان تنها محکمه ای است که احتیاج به قاضی ندارد" در این قسمت، به قول معروف باید به تو گفت: آفرین! که به خال زدی و جانا سخن از زبان ما می گویی! اما نکته اینجاست که چرا این سخن را بدون منبع به حضرت علی (ع) - آنهم بدون ذکر پسوند احترام - نسبت می دهی. آنچه واضح و مبرهن است، برای تکریمِ مولای ما که تنها در نهج البلاغه، صدها خطبه و نامه و حکمت با محتواهایی بس گران تر از این سخنان، منتسب اش است، نیازی به اینگونه نسبت ها نیست. اما سوال اینجاست که چرا شما به هر بهانه ای می خواهی دست آویزی از مقدسات برای خود مهیا کنی. آهای رب النوع وجدان و صداقت!!! بگذریم این نیز بماند!
آری بگذریم برادرِ شبه بسیجی! ظاهرا اندکی طعمِ مظلومیت چشیده ای، البته مظلومیت از بابت ضرری از سود ناکرده! که به منطقی، تاوانِ تمسخریست که به گروهی نسبت دادی و سوءِ استفاده ایست که از سهامی ملی شان برای تبلیغِ دست پختت نمودی. اما بدان من و امثال من ابایی نداریم از این که بگوییم هر که از پرده سینما تصویر گرفت و پخش کرد غلط کرد، بیجا کرد، دستمان هم به او برسد به خرج شخصی دادگاه صالحه ای مهیا میکنیم که هم تو و هم او بتوانید هم شاکی باشید و هم متشاکی و به تخلفات دو طرف رسیدگی می کنیم. اما شما چرا ابا دارید از این که بگویید در فجایعی ملی که خودت بهتر بر منظورم واقفی-و من از نام بردنشان معذورم- هر که نقش داشت، غلط کرد، بیجا کرد و نه به خرج شخصی که به خرج سهامی ملی که ما هم در آن سهیمیم دادگاه صالحه ای برپا کنید که هم ضارب و هم مضروب بتوانند در نقش شاکی و متشاکی ظاهر شوند و به تخلفاتشان رسیدگی گردد؟
بحثم سیاسی نیست عزیزِ برادر، و همگان را بر حذر می دارم از برداشت سیاسی و دامن زدن به اختلاف، اما ده نمکی جان! واقعیت این است که تو از سر سودت ضرر کرده ای و اینگونه آسمان را به زمین می بافی، اما لختی بیندیش به حال کسی که فیلمش را مجوز نمی دهند تا هزینه هایش روی سرش خراب شود، امثال علی سنتوری ها را خاطرت هست؟ اما بیشتر توصیه ات میکنم به اندیشیدن به حال آنانی که به کوته بینی امثالِ تو مظلومینی شده اند که این روزها از در آغوش گرفتن عزیزانشان محرومند اگرچه آنها هم به تعبیری دارند از سرِ ضرر، سود می برند.
در آخر، هم برای تو، هم برای مردمانمان و هم برای ایرانمان و هم برای اسلاممان بهترینها را آرزو دارم و تعجیل در ظهور وعده الهی را طلب می کنم که در این روزهای غریب تنها امید زندگانیمان است.
منبع: وبلاگ سپید و سیاه
ندای سبز آزادی: داستان تلخی است که در آن زندگی می کنیم. تاریخ سیاهی است که تجربه می کنیم. روزگار تباهی که در آن انقلابی به نام خدا آغاز شد، و سرانجام به دامان هرآنچه ضدخداست افتاد.
به خطیبانی که برایمان از قصه پرغصه ی انحراف انقلاب پیامبر (ص) می گویند بگویید دیگر برای ترسیم آن روزگار خیانت پیشه به خود زحمت ندهند، که ما تکرار آن مرارت ها را به چشم خود دیده ایم.
به آنانی که بر سر منابر، مظلومیت امامان شیعه را در حیات و مماتشان فریاد می زنند بگویید ما مظلومیت انسان های آزاده ای که جز ایستادگی در برابر امپراتوری دروغ گناهی نداشتند را چشیده ایم.
به مرثیه خوانانی که از ستمی که بر پیشوایان دین به هنگام تشییع و خاکسپاری شان رفت آواز سر می دهند بگویید دیگر لازم نیست حنجره های خود بدرند که ما آن را در هنگام دفن هر یک از عزیزانمان در بهشت زهرا شاهد بوده ایم.
به آنانی که سیاهچال های بنی عباس را به تصویر می کشند بگویید که ما کاظم خود را در غل و زنجیر دیده ایم.
آری! ما شعب ابی طالب، هجرت به حبشه، ثقیفه ی بنی ساعده، صحرای ربذه، خانه نشینی علی، مظلومیت حسن، شهادت حسین، تنهایی مسلم، اسارت زینب، سکوت رضا، حبس عسگری، سب خاندان پیامبر بر منابر، مکر معاویه، سفاکی یزید، حشمت میان تهی هارون، دسیسه چینی مأمون، و حاکمیت زر و زور و تزویر همة ظالمان تاریخ را زندگی کرده ایم.
با واعظان بگویید که دیگر سخن نگویند، چه، دیگر به سخنشان نیازی نیست.
منبع: کلمه
ندای سبز آزادی: جوانان احزاب اصلاح طلب در پیام تسلیتی به مناسبت درگذشت پدر میرحسین موسوی، از بزرگی ها و زحمات و از خودگذشتگی های این مرد شریف و این پدر بزرگوار و با ایمان تقدیر و اعلام کردند که در کنار مردم و خانواده این مرحوم، در تمامی مراسم هایی که به یادبود ایشان برگزار می شود، حضور می یابند.
به گزارش کلمه، متن این پیام به شرح زیر است:
انا لله و انا الیه راجعون
درگذشت حاج میراسماعیل موسوی مرد اخلاق و ادب و ایمان و مهربانی، پدر فرزندان شریف و فرهیخته و با ایمانی نظیر میرحسین موسوی که سراسر خیر وبرکت و خدمت به مردم است، را به خانواده بزرگ موسوی و بخصوص میرحسین عزیز و نیز زهرا رهنورد، و همچنین به تمام مردم ایران تسلیت می گوییم. می دانیم که از بند این دنیا رها شد و در جوار حق تعالی به آرامشی عمیق دست یافت.
به راستی که بازگشت همه به سوی خداست اما در رحلت بعضی از بندگان خدا گویا انسان بیشتر حضور خدا را حس می کند، بیشتر این گفته حق تعالی که لحظه ای مرگ کسی به پیش نمی افتد و لحظه ای به تاخیر نمی افتد را احساس می کند، میراسماعیل موسوی نیز از بندگان انتخاب شده ی خداست که صبور زیست و عمر خود را در خدمت به بندگان خدا سپری کرد و در احتضار دیدار فرزند جان به جان آفرین تسلیم کرد. شاید که در رفتن این مرد سراسر خیر و خوبی نیز خداوند برکتی نهفته باشد.
ما جوانان احزاب اصلاح طلب بزرگی ها و زحمات و از خودگذشتگی های این مرد شریف و این پدر بزرگوار و با ایمان را پاس می داریم و برای بازماندگان آن عزیز طلب صبر می کنیم. بخصوص برای میرحسن موسوی عزیز صبر و سلامتی و گشایش و تداوم خدمت و حضور در کنار مردم را مسالت داریم.
ما نیز در کنار مردم و خانواده بزرگوار این عزیز در تمامی مراسم ها حضور می یابیم و از آنان بویژه میرحسین موسوی می خواهیم که ما را در غم خویش شریک بداند.
جوانان احزاب اصلاح طلب
ندای سبز آزادی: جمعي از جوانان و فعالان دانشجويي اصلاح طلب آذربايجان به مناسبت در گذشت پدر مهندس موسوي پیام تسلیتی را منتشر کردند.
به گزارش ندای سبز آزادی متن این پیام به شرح ذیل است:
بازگشت همه به سوي خداست
در گذشت جناب آقاي حاج مير اسماعيل موسوي پدر بزرگوار يكي از فرزندان دلير و قهرمان ديار آذربايجان آقاي مهندس مير حسين موسوي در آغاز سال نو موجي از اندوه را بر قلوب پويندگان راه جنبش سبز مستولي نمود.
اين فراق دلگير كه بدون حضور مهندس موسوي صورتي جانسوزتر به خود گرفته بود با رفتار غير اخلاقي و غير شرعي نيروهاي امنيتي بهنگام تشييع جنازه ي آن مرد با ايمان و اخلاق همراه شد و به حتم دلهاي عزاداران و هواداران اين خانواده ي عزيزرا مالامال از غم و اندوه نمود.
رفتاري كه جز بر خشم ملت از استبدادگران نمي افزايد و چيزي غير از عدم پاي بندي اين حاكميت به اصول اخلاقي و شرعي و قانوني را نمايانگر نيست.
ما ضمن تسليت اين ضايعه ي دلخراش به مهندس موسوي و خانواده ي محترم ايشان، ايادي استبداد و جور را به پايان كار ظالمانه هشدار مي دهيم و از خداوند منان هدايت و رحمت را براي ملت بزرگ ايران مسئلت مي نماييم.
جمعی از همراهان جنبش سبز آذر بایجان :
- فعالین سیاسی و دانشجویی دانشگاه آزاد تبریز، دانشگاه تبریز، دانشگاه صنعتی سهند و دانشگاه نبی اکرم تبریز
-فعالین ستاد های جوانان و دانشجویان مهدي کروبی و مير حسين موسوی
-شاخه ها ی جوانان و دانشجویان احزاب اصلاح طلب آذر بایجان شرقی
ندای سبز آزادی: جاوید قربان اوغلی، از اعضای ستاد انتخاباتی میرحسین موسوی و سفیر سابق ایران در الجزایر، از حاضرین در مراسم تدفین حاج میر اسماعیل موسوی بود.
کلمه سراغ ایشان رفت تا حال و هوای مراسم دیشب و امروز را توصیف کند.
شما در مراسم تشییع و تدفین مرحوم حاج میراسماعیل پدر بزرگوار جناب مهندس موسوی حاضر بودید. ممکن است برای مخاطبان کلمه درباره این مراسم و برخورد ماموران امنیتی بفرمایید؟
در شب درگذشت حاج آقا میراسماعیل موسوی و با جمع شدن اعضای خانواده و برخی از اقوام درجه یک در ساعات اولیه شب ماموران امنیتی به منزل ایشان می آیند تا درباره چگونگی برگزاری مراسم دستورات و به اصطلاح نکات امنیتی شان را به خانواده دیکته کنند. برادر جناب آقای مهندس موسوی به آن دو نفر تاکید کرد تا جناب میرحسین که بزرگ خانواده است بر سر بالین پدرمان نیاید ما جنازه را از جایش تکان نمی دهیم. باید ایشان بیاید و به ما بگوید چه کنیم تا ما همانطور عمل کنیم. این تهدید و مقاومت خانواده به نوعی ماموران را مستاصل کرد و چند ساعت بعد جناب آقای مهندس میرحسین موسوی و همسرشان خانم زهرا رهنورد را به خانه آوردند و تنها اجازه دادند این فرزند بعد از ۵۰ روز دوری و علی رغم بیماری و چشم انتظاری پدر، بعد از مرگش بتواند پدر را ببیند.
گفتید مهندس موسوی و خانم رهنورد را به خانه آوردند؟ تا کی ایشان آنجا بودند و آیا امکان صحبت یا تماس با دیگران را داشتند؟
این دیدار هم با حضور نیروهای امنیتی در منزل و تنها در حد چند دقیقه بود و سریعا مهندس و همسرش را با خود بردند. مهندس موسوی علی رغم سالیان سال مشغولیت در حوزه های مختلف دیدار هر صبح جمعه با پدر و تماس تلفنی هر شب با او قطع نمی شده، حال سخت بود که پدر را این همه مدت نبیند و در آخر بدون خداحافظی ترکش کند. مظلومیت این پدر و پسر تا جایی بود که اجازه ندادند بر سر خاک پدرش حاضر شود و خود جنازه اش بر دوش بگیرد.
خبرهایی از درگیری ماموران امنیتی با حاضران و بازداشت چند تن منتشر شده بود. در این باره توضیح می دهید؟
علت این درگیری خود ماموران بودند. از آغاز صبح خیابان ۱۵ خرداد و خیابان های اطراف مملو از نیروهای انتظامی و یگان ویژه بود، به گونه ای که جو پلیسی سنگینی بر مراسم حاکم شده بود. با این حال چون خانواده اصرار داشتند مراسم در کمال آرامش برگزار شود اعتنایی نداشتند. جنازه بر دوش اقوام و نزدیکان درجه یک تا مسافتی کوتاه بر طبق سنت با ادای لااله الاالله برده می شد که یکباره تعدادی از ماموران به تشییع کنندگان هجوم آوردند و جنازه را از دستان آنها کشیدند و به داخل آمبولانس بردند. این رفتار زشت ماموران با اعتراض خانواده مواجه شد و مردم حاضر هم در این موقع شعار یاحسین میرحسین سر دادند. مظلومیت این مراسم به حدی بود که به روحانی سرشناسی مثل آیت الله نوراللهیان که خود سالیان سال در بیت رهبری حضور داشته هم به طور غیرمحترمانه و با هتاکی و توهین برخورد کردند و نهایتا ایشان را بازادشت کردند. چند تن از اقوام درجه یک خانواده مهندس موسوی را نیز با ضرب و شتم بازداشت کردند. رفتار زشت و وقیحانه ماموران عامل تشنج و ناآرامی در مراسم شد وگرنه خانواده می خواست به احترام آن مرحوم فقید تشییع در آرامش برگزار شود.
آمبولانس پیکر آن مرحوم را به بهشت زهرا منتقل کرد. در آنجا برخورد ماموران چگونه بود؟ آیا اجازه برپایی نماز دادند؟
متاسفانه در بهشت زهرا هم به همین ترتیب عمل کردند. اجازه ندادند کسی وارد غسالخانه شود. تنها به اقوام نزدیک اجازه دادند که در درب پشتی غسالخانه منتظر بمانند. با اینکه در پنجشنبه آغاز سال بهشت زهرا شلوغ بود، اما ماموران چنان جو امنیتی و قرق کاملی را برپا کرده بودند که مبادا مردم عادی به تشییع کنندگان بپیوندند. وقتی آقای دکتر شکوری راد برای نماز و ادای تسلیت آمد، ماموران به گونه ای وحشیانه با ایشون برخورد و بازداشتش کردند. همینطور دختر آیت الله موسوی اردبیلی، از مراجع عظام تقلید را هم بازداشت کرده بودند. که بعد از ساعتی آزاد شدند. آقای دکتر شکوری راد را هم ساعتی بعد در گوشه ای از بهشت زهرا آزاد کردند. مراسم ساعت ۱۱ صبح به پایان رسید و نیروهای امنیتی مجبور کردند که حاضران سریعتر محل را ترک کنند، ولی خودشان همچنان در بهشت زهرا و بر سر مزار برای ممانعت از حضور مردم باقی ماندند.
برنامه خانواده مهندس موسوی برای مجالس ختم آن مرحوم چگونه است؟ آیا ماموران اجازه برپایی مراسم را دادند؟
ماموران امنیتی در همان شب نخست که برای مذاکره و دیکته دستورات امنیتی به خانه آمده بودند اصرار داشتند که مجلس ختم روز جمعه ۱۲ فروردین ماه برپا شود که خانواده و به خصوص برادر جناب مهندس مخالفت کردند و طبق قرار روز یکشنبه ۱۴ فروردین ماه مجلس ختم آن مرحوم در مسجد نور واقع در میدان فاطمی در ساعت شش تا هفت و نیم عصر برگزار می شود. البته امیدواریم بر سر قرارشان بمانند و اجازه برگزاری مراسم را به خانواده و دوستداران آن مرحوم بدهند.
با تشکر از فرصتی که در اختیار کلمه قرار دادید.
===
کلمه تا ساعاتی دیگر در گزارش و نیز مصاحبه ای با خانواده آقای موسوی، جزییات مراسم امروز را منتشر می کند.
ندای سبز آزادی: علی شکوری راد که صبح امروز در مراسم تشییع جنازه حاج میر اسماعیل موسوی بازدداشت شده بود لحظاتی پیش آزاد شد.
به گزارش تحول سبز، علی شکوری راد از اعضای جبهه مشارکت صبح امروز پس از حضور در مراسم تشییع و تدفین حاج میر اسماعیل موسوی و عرض تسلیت خدمت خانواده آن مرحوم توسط مامورین امنیتی به دلایل نامعلومی بازدداشت شده بود پس از گذشت چند ساعت آزاد شده است. بر اساس اخبار رسیده مامورین امنیتی ایشان را در بیابانهای حوالی بهشت زهرا رها کرده بودند.
گفتنی است، صبح امروز در مراسم تشییع پیکر پدر مهندس موسوی جمعی از حاضرین توسط مامورین امنیتی بازداشت شده و روانه بازداشتگاه شده اند.
ندای سبز آزادی: مراسم تشییع و تدفین پیکر پدر میرحسین موسوی در فضایی امنیتی پایان یافت.
به گزارش جرس در این مراسم که در قطعه نه بهشت زهرا صورت گرفت حتی به نزدیکان اجازه داده نشد با بزرگ خاندان موسوی وداع کنند و مراسم تدفین در حلقه امنیتی لباس شخصی ها برگزارشد.
گفتنی است از صبح امروزفضای بهشت زهرا و خیابانهای منتهی به خانه پدر میرحسین موسوی در محاصره کامل نیروهای امنیتی بود و حتی به مردم عادی اجازه داده نمی شد که آزادانه به بهشت زهرا رفت و آمد کنند.
گزارشهای رسیده از تهران به نقل از کلمه حاکی است که جمعیت انبوهی که صبح امروز در محله درخونگاه واقع در جنوب شهر برای تشییع پیکر مرحوم میر اسماعیل موسوی حاضر شدند با شمار زیادی از ماموران لباس شخصی و پلیس مواجه شدند.
ماموران پرشمار لباس شخصی که جو سنگین امنیتی و پلیسی بسیار سنگینی در مراسم ایجاد کرده بودند پس از مشایعت از مقابل منزل و بعد از ورود مشایعت کننده ها به خیابان ۱۵ خرداد، پیکر مرحوم را با فشار و تهدید و فریاد به آمبولانس منتقل کرده و بردند.
از سوی دیگر درمراسم امروز دست کم هفت نفر دستگیر شدند که در این میان دو تن از همسران خواهر میرحسین موسوی از بازداشت شدگان هستند.
علی شکوری راد که امروز پس از حضور در خانه پدر میرحسین موسوی بازداشت شده بود، ساعاتی بعد آزاد شد.
ندای سبز آزادی: آیتالله بیات زنجانی، از مراجع معظم تقلید، در پیامی به مهندس میرحسین موسوی، درگذشت پدرش را تسلیت گفت و ضمن غیرشرعی، غیراخلاقی و غیرقانونی توصیف کردن حصرها و محدودیتهای ایجاد شده برای میرحسین، ابراز امیدواری کرد که این وضعیت هرچه زودتر خاتمه یابد تا مردم بتوانند هرچه بیشتر از افکار و تواناییهای مهندس موسوی بهرهمند شوند.
به گزارش کلمه، متن پیام تسلیت آیتالله اسدالله بیات زنجانی بدین شرح است:
بسم الله الرحمن الرحیم
انا لله و انا الیه راجعون
حضور محترم برادر ارجمند و ارزشی جناب آقای مهندس میرحسین موسوی دام بقائه
سلامٌ علیکم بما صبرتم
خبر درگذشت ابوی مکرّمتان موجب تأسف و تألم گردید. در سعادت دنیوی و اخروی ایشان همین بس که فرزند ارزشمند و ارزشمداری چون جنابعالی را به یادگار گذاشته اند که امام عزیز(ره) تا آخر عمر حرمتش را پاس داشت و از او در برابر تهمتها و مخالفتها پشتیبانی نمود.
ملت ایران مرهون شیوۀ تربیتی چنین پدری است که فرزندی را به یادگار گذاشت که با همت بلند خویش، توانست در کوران مشکلات دفاع مقدس، سکّان هدایت اجرایی کشور را با سلامت و موفقیت در دست گیرد و در آن شرایط سخت و دشوار، نعمت مجهول و ناشناختهای مثل امنیت معاش را برای مردم به ارمغان بیاورد و با دقت و امانت از آن صیانت کند.
از خداوند متعال صبر و اجر برای جنابعالی، اخوی مکرم جناب آقای میرمحمود موسوی و خاندان بزرگوار آن مرحوم خواستارم و امیدوارم که حصرها و محدودیتهای غیرشرعی، غیراخلاقی و غیرقانونی ایجاد شده برای شما، هر چه زودتر خاتمه یابد تا مردم بتوانند هر چه بیشتر از افکار و توانائی هایتان، بهره مند گردند.
اسدالله بیات زنجانی
قم المقدسة
یازدهم فروردین ماه ۱۳۹۰
مطابق با ۲۶ ریبع الثانی ۱۴۳۲
ندای سبز آزادی: پدر شهید حبیبی موسوی در منزل مرحوم میر اسماعیل موسوی بازداشت شد.
به گزارش کلمه، آقای حبیبی موسوی که شوهر خواهر میرحسین و پدر دو شهید است، ساعتی پیش در منزل پدر همسرش که به تازگی درگذشته، بازداشت شده است.
سید علی حبیبی موسوی در روز عاشورای سال ۸۸ به ضرب گلوله به شهادت رسید. ابراهیم، برادر او نیز در دوران دفاع مقدس به شهادت رسیده بود.
ندای سبز آزادی: احمد منتظری در پیامی به میرحسین موسوی با عرض تسلیت فقدان پدر اظهار امیدواری کرده است که مسئولین امر به خود آیند و از این فرصت استفاده کنند و به این سنّت ناپسند خاتمه دهند و حداقل با آزادی شما یک قدم به راه مستقیم و به اصول اسلام و انقلاب نزدیک شوند.
متن کامل این پیام که در پایگاه اطلاع رسانی آیت الله منتظری منتشر شد بشرح زیر است:
بسمالله الرحمن الرحیم
اناّ للّه و اناّ الیه راجعون
تهران ـ خیابان پاستورـ زندان خانگی ـ جناب آقای مهندس میر حسین موسوی زید عزّه
پس از سلام و آرزوی سلامتی و موفقیت برای شما، رحلت پدر عزیز و بزرگوارتان جناب آقای میر اسماعیل موسوی را به جنابعالی و خانواده محترم تسلیت عرض نموده و برای آن بنده مؤمن و صالح پروردگار، غفران و رحمت واسعه الهی و حشر با انبیاء و اولیاء را از درگاه ایزد منّان خواهانم.
جای بسی تأسف است که در جمهوری اسلامی، جنابعالی با آن سابقه درخشان و پر افتخار، مظلومانه در حصر خانگی به سر میبرید و تعدادی از اندیشمندان و فرزندان این مرز و بوم که سرمایههای فکری و ارزشمند مملکت میباشند در زندان گرفتار و اسیرند.
امیدوارم مسئولین امر به خود آیند و از این فرصت استفاده کنند و به این سنّت ناپسند خاتمه دهند و حداقل با آزادی شما یک قدم به راه مستقیم و به اصول اسلام و انقلاب نزدیک شوند. والسلام علیکم و رحمة الله و برکاته.
بیت آیت الله العظمی منتظری(رضوان الله تعالی علیه)
احمد منتظری – ۱۰/۱/۱۳۹۰
ندای سبز آزادی: خانواده ی شهید آیت الله دکتر بهشتی در پیامی در گذشت مرحوم حاج میراسماعیل موسوی خامنه را به خانواده مرحوم موسوی تسلیت گفتند.
به گزارش کلمه، خانواده ی شهید بهشتی در این پیام ضمن ابراز همدردی با مهندس موسوی و خانواده ی مرحوم حاج میر اسماعیل برای بازماندگان طلب صبر کردند.
متن کامل این پیام به شرح زیر است:
بسم الله الرحمن الرحیم
فی بیوت اذن الله ان ترفع و یذکر فیها اسمه یسبح له فیها بالغدو و الاصال* رجال لا تلهیهم تجاره و لابیع عن ذکر الله
حضور محترم جناب آقای مهندس میرحسین موسوی و خاندان مکرم
ضایعه غمبار درگذشت پدر بوستان سادات موسوی، فرزند موسی بن جعفر (ع)، مرحوم حاج میر اسماعیل موسوی، که عمری در خدمت به خلق و تربیت فرزندانی شایسته گذراند را تسلیت عرض کرده از خداوند مهربان علو درجات آن مرحوم و صبر و اجر برای جنابعالی و یکایک بازماندگان خواستاریم.
خانواده شهید آیت الله دکتر بهشتی
ندای سبز آزادی: تشییع پیکر میراسماعیل موسوی که قرار بود از مقابل منزل ایشان در محله درخونگاه برگزار شود با دخالت و حضور بسیار پر رنگ نیروهای امنیتی نیمه تمام ماند.
به گزارش کلمه، جمعیت انبوهی که صبح امروز در محله درخونگاه واقع در جنوب شهر برای تشییع پیکر مرحوم میر اسماعیل موسوی حاضر شدند با شمار زیادی از ماموران لباس شخصی و پلیس مواجه شدند.
ماموران پرشمار لباس شخصی که جو سنگین امنیتی و پلیسی بسیار سنگینی در مراسم ایجاد کرده بودند پس از مشایعت از مقابل منزل و بعد از ورود مشایعت کننده ها به خیابان ۱۵ خرداد، پیکر مرحوم را با فشار و تهدید و فریاد به آمبولانس منتقل کرده و بردند.
این گزارش حاکی است این اقدام با اعتراض زیاد مردم و ممانعت آنها روبرو شد اما در نهایت لباس شخصی ها با بی حرمتی نسبت به مراسم و جنازه، پیکر مرحوم را به امبولانس منتقل کردند.
مشایعات کننده ها که از رفتارهای زننده و دور از نزاکت ماموران امنیتی حکومت به شدت منزجر شده بودند به این اتفاقات اعتراض کردند . ماموران که حتی حرمت جنازه را نگه نداشته بودند اقدام به مضروب کردن معترضان به این مساله کرده و حداقل ۷ نفر را بازداشت نمودند.
حاضرین شاهد بودند که مردان امنیتی در این مراسم دختر جوانی را کشان کشان با خود می بردند و اعتراض و تلاش مردم هم نتیجه ای در بر نداشت. هنوز از تعداد دقیق بازداشتی ها و اینکه آیا آنان هنوز در بازداشت هستند یا خیر اطلاعی در دست نیست.
اکنون و درلحظه تنظیم خبر مردم کماکان در محله درخونگاه حضور دارند و ماموران در حال متفرق کردن آنها هستند، عده ای نیز به سمت بهشت زهرا رفته اند. اخبار تکمیلی از این مراسم و نیز مراسم احتمالی تدفین متعاقبا ارسال می شود.
ندای سبز آزادی: چهارشنبه شب، میرحسین موسوی در فضایی پلیسی و امنیتی، در منزل پدری حضور یافت تا با پدر مرحومش، میر اسماعیل موسوی، وداع کند.
به گزارش کلمه، میرحسین که همچنان در بازداشت خانگی است، در شامگاه چهارشنبه و ساعاتی پس از درگذشت پدرش، در حالی که دهها مامور امنیتی، او و همسرش زهرا رهنورد را دوره کرده بودند، به منزل پدری منتقل شد تا برای دقایقی بتواند در کنار پیکر میر اسماعیل موسوی که چشمانتظار دیدار پسر ارشد خود ماند، بنشیند.
بر اساس این گزارش، موسوی در حالی که ماموران برای لحظهای رهایش نمیکردند و حتی داخل خانه را نیز پر کرده بودند، بر سر جنازه پدر حاضر شد، پارچه را کنار زد، پیشانی پدر را بوسید و برای آخرین بار با او خداحافظی کرد و برایش دعا کرد و فاتحه خواند.
میرحسین در همان لحظات کوتاه حضورش در خانه پدر، از بدو ورود تا زمان خروج، تنها یک واژه بر لبش بود: صبر، صبر و باز هم صبر. او که با برخوردهای زشت و زننده ماموران مواجه بود، در اوج آرامش و متانت به اطرافیان توصیه کرد که مقاوم باشند، آرامش خود را حفظ کنند و صبر پیشه کنند.
این وداع آخر در شرایطی انجام شد که ماموران به شکلی عجیب و بیسابقه، جو پلیسی و امنیتی را در خانه پدر میرحسین و محله اطراف آن حاکم کرده بودند. آنها نه تنها فضای داخل خانه را پر کرده بودند، و نه تنها ماموران امنیتی زن و مرد در کنار رهنورد و موسوی و چسبیده به آنها ایستاده بودند، بلکه حتی تلفن همراه دختران موسوی را نیز بهرغم اعتراضشان از آنها گرفته بودند، و با چند دوربین از تمام حاضران در خانه نیز فیلمبرداری میکردند.
ندای سبز آزادی: گزارشهای رسیده از بهشت زهرای تهران، حاکی از آن است که پلیس ضد شورش و نیروهای امنیتی حضور پررنگی دارند و فضای سنگین امنیتی، بهشت زهرا را به حالت نیمهتعطیل درآورده است.
به گزارش خبرنگاران کلمه، در حالی که جنازه میر اسماعیل موسوی، پدر میرحسین، برای تدفین به بهشت زهرای تهران منتقل شده، مسیرهای خروجی تهران به سمت بهشت زهرا، مملو از نیروهای امنیتی، خودروهای پلیس و نیروهای گارد ویژه است که در مواردی به بازرسی خودروهای در حال عبور میپردازند، شماره آنها را یادداشت و یا آنها را توقیف میکنند.
این گزارش همچنین حاکی است در حالی که روزهای پنجشنبه به طور معمول شلوغترین روزها در بهشت زهرا است، پلیس و نیروهای امنیتی از ورود اکثر خودروها به محوطه بهشت زهرا ممانعت میکنند، با مردمی که قصد حضور در اطراف قطعه ۹ را دارند رفتارهای تند و زنندهای دارند و قبرستان بزرگ تهران را در زمان تشییع و تدفین پیکر پدر میرحسین موسوی به حال نیمهتعطیل درآوردهاند.
همچنین گزارش شده که در محدوده جنوبی بهشت زهرا، تعداد قابل توجهی نیروهای ضد شورش و همچنین ماموران لباس شخصی حضور دارند و بعضی افراد حاضر در بهشت زهرا را به داخل خودروهای ون مستقر در محل میبرند و مورد بازجویی قرار میدهند.
صبح امروز هم مراسم تشییع پیکر مرحوم میر اسماعیل موسوی پس از ضرب و شتم مردم توسط نیروهای امنیتی، نیمهتمام ماند.
ندای سبز آزادی: از مهمترین اتفاقات سال 1389، ادامه روند بی کفایتی های کودتاگران در مدیریت مسائل اقتصادی کشور بود. روندی که با بی دست و پایی مجلس هشتم در برابر تخلفات روز افزون دولت کودتا در شئون مختلف اقتصاد مملکت، در سال 1389 سیری صعودی یافت.
به اعتراف خود اصولگرایان حامی دولت کودتایی احمدی نژاد، کاهش شدید نرخ رشد، رشد آمار بیکاران، افزایش نرخ تورم، کاهش شدید ارزش پول ملی، کاهش قدرت خرید طبقه متوسط، تلاطم ناشی از اجرای سیاستهایی نظیر مالیات بر ارزش افزوده، سایه بحران ساز اجرای قانون هدفمندی یارانه ها، افزایش بی سابقه تحریمهای اقتصادی در سطح بین المللی، و بالاخره عدم پاسخگویی دولت کودتا درباره تخلفات گسترده مالی و اقتصادی بویژه در مورد چگونگی هزینه کرد درآمدهای نجومی فروش نفت، همه و همه نشان دهنده کارنامه سیاه کودتاگران در عرصه مدیریت اقتصاد کشور در سال گذشته بوده است.
همه چیز برای سپاه پاسداران
به رغم ضررهای پی در پی ای که در سال 1389 متوجه بنگاه های مختلف اقتصادی در ایران شد، مافیای قدرت و ثروت در این سال منافع فراوانی را از بیت المال به جیب زد. به عقیده بسیاری از کارشناسان اقتصادی سال 89 سال درآمدهای سرشار و بی حساب و کتاب برای سپاه پاسداران بود. قرارگاه سازندگی خاتم الانبیاء که در فهرست تحریم سازمان ملل قرار گرفت در فاصله کوتاهی قراردادهای بزرگ نفتی نصیبش شد و پروژه راهسازی حرم تا حرم از قم به تهران و مشهد، راه آهن چابهار به مشهد و چند پروژه دیگر بدون برگزاری مناقصه به نام این نهاد وابسته به سپاه پاسداران زده شد.
درست چند روز بعد از تصویب قطعنامه شورای امنیت سازمان ملل علیه جمهوری اسلامی در بهار سال 1389،قرار دادی 21 میلیاردی با دو شرکت " پترو پایدار ایرانیان " و " پترو سینا آریا " که از شرکتهای تحت حمایت قرار گاه خاتم الانبیاء محسوب می شوند، بدون برگزاری هرگونه مناقصه ای بسته شد. محتوای این قرارداد مربوط به توسعه بخشی از میدان گازی پارس جنوبی بود. توسعه این میدان که نیمی از ذخایر گاز ایران را در خود جا داده، در حالی به این دو شرکت واگذار شد که طی چند سال گذشته به دلیل تحریم ها و فشارها آمریکا پروژه توسعه این میدان مهم گازی به کندی پیش می رفت و شرکت های بین المللی حاضر به همکاری در این پروژه نیستند. این قرار داد تنها نمونه ای از قراردادهای کلان اقتصادی بود که در سال گذشته با مجموعه اقتصادی سپاه پاسداران بسته شد. قرار دادهایی که هیچگونه تضمینی درباره چگونگی نحوه پیشرفت آنها وجود ندارد.
افتضاح بنزین
با اعلام قطعنامه تحریمی شورای امنیت در بهار سال 1389 علیه کشورمان که محصول بی خردی مستقیم دولتمردان کودتاگر بود، یکی از افتضاحات دیگر اقتصادی در ایران توسط دولت کودتایی رخ داد. ماجرا مربوط به کاهش واردات بنزین و عدم صادران آن به ایران توسط کشورهایی نظیر هند بود. این اتفاق در حالی رخ می داد که بیش از یک سوم از مصرف 67 میلیون لیتری روزانه بنزین در ایران از خارج وارد می شد. این اتفاق باعث شد تا کودتاگران واحدهای پتروشیمی ایران را وادار به تولید بنزین کنند. بنزینی که آلودگی طولانی مدت هوای پایتخت و دیگر کلانشهرهای ایران یکی از اصلی ترین پیامدهای آن بود. بطوریکه برخی از منابع رسمی از مرگ مستقیم و غیر مستقیم بیش از 4 هزار نفر در اثر استنشاق هوای آلوده تهران در سال گذشته خبر دادند. با این همه کودتاگران در محافل خبری از تولید بنزین استاندارد در پتروشیمی های نامجهز خبر می دادند و اینکه ایران دیگر نیازی به واردات این ماده سوختی ندارد. این کار با مشکلاتی نظیر کاهش شدید محصولات پتروشیمی و ناخالصی های زیاد بنزین ساخته شده در پتروشیمی ها همراه شد. گرچه پس از فروکش کردن غوغای تحریم های بین المللی در بخش فروش بنزین، دولت کودتال بی سروصدا برنامه تولید بنزین در پتروشیمی ها را متوقف کرد.
هیاهو برای هیچ
در بیست و هشتمین روز از آذرماه سال گذشته محمود احمدی نژاد در یک برنامه زنده تلویزیونی از آغاز اجرای طرح هدفمندی یارانه ها در سه ماهه پایانی سال 1389 سخن گفت. آن هم در شرایطی که هنوز اختلافات وی با مجلس بر سر نحوه اجرای این قانون ادامه داشت.
اجرای این قانون در شرایطی در ایران آغاز شد که بنا به گفته احمد توکلی، رئیس مرکز پژوهشهای مجلس دولت برای کنترل قیمتها بعد از حذف یارانهها، "به شکل کاملا امنیتی به تولیدکنندگان فشار آورده" و مثلا، "یک مقام بلندپایه دولت، اعضای اتاق بازرگانی و صنایع و معادن را جمع کرده به آنها گفته که همه بستههای سیاستی ما آماده است، زندان هم آماده است." توکلی گفته است: "من فکر نمیکنم در تاریخ ایران چنین حرفی سابقه داشته باشد و بعد از انقلاب حتما سابقه نداشته و قبل از آن هم تا جایی که اطلاع دارم، به عوامل اقتصادی از این حرفها نمیزدند که با تهدید زندان به همکاری وادارشان کنند."
همزمان با واریز اولین مرحله یارانه ها نقدی در اوایل پائیز، پلیس هم وارد ماجرا شد زیرا به گفته اسماعیل احمدی مقدم فرمانده نیروی انتظامی، نگرانی پلیس این بود که در اجرای طرح هدفمند کردن یارانه ها مانند طرح سهمیه بندی بنزین، غافلگیر شود.
با اجرای طرح هدفمندی، بنزین از لیتری 100 تومان به لیتری 700 تومان، گازوئیل از لیتری 16.5 تومان به 350 تومان، گاز خودرو از مترمکعبی 40 تومان به 300 تومان، گاز طبیعی از مترمکعبی 13 تومان به 70 تومان، هر کیلووات برق از 16.5 تومان به 27 تا 210 تومان و هر مترمکعب آب نیز از 80 تومان به 283 تومان رسیده است.
کودتاگران با شروع برنامه حذف یارانه ها و افزایش قیمت ها، تلاش کردند تا از کاهش مصرف برخی کالاها را به حساب موفقیت خود بگذارند. خوشحالی که بیشتر شبیه حبابی بود تو خالی. نمونه آن خوشحالی از کاهش شدید مصرف گازوئیل بود که خیلی زود مشخص شد که علت آن صرفه جویی نبوده بلکه کامیون داران در اعتراض به افزایش شدید قیمت گازوئیل کار خود را تعطیل کرده اند و کودتاگران هم از شدت ترسشان ناچار شدند به جای گازوئیل آزاد لیتری 350 تومانی برای شبکه حمل و نقل کشور گازوئیل لیتری 150 تومانی سهمیه ای در نظر بگیرند.
حالا گزارشها نشان می دهد که حتی در مورد بنزین هم هیچ کاهش مصرفی رخ نداده است. ضمن آنکه در بقیه بخش ها هم مصرف دوباره زیاد شده و در مواردی نظیر گاز، میزان مصرف دوباره به پیش از حذف یارانه ها رسیده است.
از سوی دیگر فیش های گاز و برق که در آخرین روزهای سال 1389 به خانه ها ارسال شده است خانوارهای ایرانی را شوکه کرده و مردم همچنان در نگرانی عمیق از عاقبت افزایش سرسام آور قیمتها به سر می برند.
بی کفایتی های کودتاگران در اجرای طرح هدفمندی یارانه ها يکی از عوامل اصلی اوج گيری نرخ تورم، در سال 1389 بود. امری که به همراه رشد سرسام آور نقدينگی در سال گذشته موجب جهش وحشتناک قیمتها در تمامی اقلام مصرفی در بازار ایران شد.
شاخص نقدینگی که از نزديک چهل در صد در سال ۱۳۸۵ به ۱۶ در صد در سال ۱۳۸۷ کاهش يافته بود، در سال ۱۳۸۸ بار ديگر به ۲۴ درصد افزايش يافت و حجم نقدينگی هم از مرز ۲۳۵ هزار ميليارد تومان گذشت. امری که به گفته مقامات ارشد بانک مرکزی در سال ۱۳۸۹ با همان سرعت افزايش يافت و به اوج گيری نرخ تورم در این سال دامن زد.
نوشتن درباره بی کفایتی های کودتاگران و لفت و لیس های آنان از اموال بیت المال در سال گذشته نیازمند ساعتها وقت و هزاران صفحه کاغذ است و به حوصله این مقال نمی گنجد. با این همه اغلب کارشناسان اقتصادی را عقیده بر این است که سال جدید خورشیدی شاید یکی از بدترین و سیاه ترین سالهای اقتصادی برای ایرانیان باشد. ظاهرن رهبر نظام سیاسی حاکم بر کشور هم متوجه این فاجعه شده که آن را به نام بی مسمای " جهاد اقتصادی " نامگذاری کرده است. بقول قدیمی ها " خدا بخیر کند امسال را! "
ندای سبز آزادی: قرار است مراسم روز جهانی کتاب کودک، 18 فروردین ماه برگزار شود، اما در شرایط کنونی بازار نشر ایران، کتاب کودک نیز با بحرانهایی مواجه است.
مصطفی رحماندوست در گفتوگو با خبرآنلاین، درباره حوزه کتاب کودک گفته است که «حوزه کتاب و نشر دچار خود سانسوری شده است و در نتیجه وضع انتشار کتاب هر روز بدتر از گذشته میشود و دلیل این اتفاق را باید به صورت جدی از وزارت ارشاد پرسید.»
وی خاطر نشان کرد: «اگر کتاب خوب بیرون بیاید و به مخاطب برسد، خوب است ولی متاسفانه حوزه توزیع معیوب است لذا کتاب به خواننده نمی رسد به همین دلیل در نمایشگاه عطش مردم برای خرید کتاب بیشتر از حد معمول و انتظار است.»
این مترجم و شاعر ادامه داد: «اگر در طول سال کتابها به درستی توزیع شود این مشکل پیش نمی آید خصوصا برای کتاب های فرهنگساز و اگر سیستم توزیع کتاب درست باشد هر چند هم که در جامعه سطح مطالعه پایین باشد باز گرایش خوانندگان به مطالعه افزایش می یابد.»
برخی از نویسندگان ادبیات کودک و نوجوان، از جمله علیاشرف درویشیان معتقدند که سخن گفتن از بحران در ادبيات کودکان و نوجوانان، به معنى جدا کردن اين مقوله از ساير مقوله هاى اجتماعى نيست.
به باور این نویسندگان، ريشه همه اين بحرانها، در هر زمينهاى، به طور عمده در عدم وجود فضايى براى تفکر است و نيز نبودن فضايى براى آزاد انديشيدن. در آموزش و پرورش، نقشى براى تفکر آزادانه و خلاقيت وجود ندارد. از همان ابتدا، همه چيز در حفظ کردن مطالب و پس دادن فورى آن براى گرفتن نمره خلاصه مىشود. از همان اوان کودکى، حتا در بسيارى از خانواده ها، خط قرمزى در برابر اظهار وجود و بيان آزاد عقيده کشيده شده است. از همان ابتدا، ترس از بيان آن چه در دل و ذهن مىگذرد، ديده مىشود. بنابراين، ريشه دورويىها و رياکارىها و دروغ گفتنها در همين دوره است.
بازار کتاب کودک در دست ترجمهآثار خارجی
در حوزه کتاب کودک، ترجمه متون خارجى و اقتباس از آنها، در حد بالايى رواج دارد. این امر باعث شده انگيزه براى خلق آثار نو وجود نداشته باشد. هجوم براى ترجمه آثار خارجى در زمينه ادبيات کودکان و نوجوانان به حدى است که گاه چند ناشر از يک کتاب، ترجمههايى با اسامى مختلف انتشار مىدهند. به گفته برخی، اين آثار در حدود ٨٥ درصد کل آثار منتشر شده در زمينه ادبيات کودکان و نوجوانان را تشکيل مىدهند.
یکهتازی ناشران دولتی
در عرصه ادبیات کودک، ناشران دولتی حرف اول را میزنند و ناشران خصوصی از قدرت چندانی برخوردار نیستند. این امر به سانسور بیشتر کتابهای کودک کمک شایانی کرده است.
در بين ناشران کتاب کودک، ناشران دولتى اکثريت دارند و بسيارند. ناشر خصوصى قدرت رقابت با آنها را ندارد؛ زيرا کتابهاى کودکان و نوجوانان به خاطر داشتن تصاوير رنگى و کاغذ مرغوب احتياج به سرمايه گذارى بيشترى دارد که از عهده ناشران خصوصى بر نمىآيد. کافى است که صفحهاى سانسور و يا تصويرى حذف شود، ناشر خصوصى سرمايهاش به باد مىرود و نابود مىشود.
سانسور تصویرگری برای کتاب کودک
همچنین نقاشى و تصوير سازى براى کتابهاى کودکان و نوجوانان نيز از آسيب سانسور در امان نمانده است. به گفته علیاشرف درویشیان، مرغى که جوجههايش را دور خود جمع کرده، به جرم پوشيدن دامن کوتاه حذف مىشود. خاله قورباغه نبايد برهنه بشود و در آب غوطه بزند. اصولا واژه عريان را نبايد به کار برد. حتا اگر بگويى اتاق خالى و عريان بود، خطا کردهاى و مشمول سانسور مىشوى.بزرگترين لطمهاى که به اعتبار کتاب و نويسنده وارد شده، از سوى کسانى است که تحت حمايت دولت کار مىکنند. اينها سفارش نويسانى هستند که براى خلق اثرى نو و ابتکارى، تلاش و کوششى از خود نشان نمىدهند؛ زيرا مطمئناند که نوشته هاىشان از طرف ارگانهاى وابسته به دولت خريدارى و چاپ مىشود. پس بدون داشتن خلاقيت و ابتکار، زندگىشان تامين است. وام مىگيرند، بورس مىگيرند، و بدون هيچ تلاشى به توليد کتابهاى مبتذل مىپردازند. بيشتر آثار اينان، رونويسى از روى دست ديگران است.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر