-----------------------------
همه خبرها و ديدگاهاي سانسور شده و پشت فيلتر جمهوري اسلامي مانده را يكجا و بي درد سر در "هستي نيوز" بخوانيد... http://groups.google.com/group/hasti-news/

--------------------------------------------







Google Groups
Subscribe to Hasti News
Email:
Visit this group

۱۳۹۰ اردیبهشت ۳, شنبه

Latest News from Emrooz for 04/22/2011

Email not displaying correctly? View it in your browser.
این خبرنامه حاوی عکس است. لطفا امکان دیدن عکس را در ایمیل خود فعال کنید.



ساختار حكومت در مراحل مختلف تاريخ حيات جوامع بشری، به نسبت گسترش و تغيير ديدگاه فرهنگ مادی و معنوی انسان دچار تحولات بسياری شده است. اگر زندگی انسان را در دوره‌های گذشته بررسی كنيم می‌بينيم كه بشر متمدن كنونی و ميراث‌های اجتماعی او ناگهان بوجود نيامده، بلكه به تدريج پديدار و كامل شده است. در ابتداء قوانين اجتماعی و جزايی بوسيله‌ی زورمندان و سپس ريش‌سفيد يا بزرگ طايفه مقرر و جاری می‌گرديد؛ و با شكل گيری قبايل و ملل، رئيس قبيله و بعدها پادشاه عهده‌دار قانون‌گذاری و اجرای آنها بود.

به مرور جوامع ساده كوچك، بزرگتر و پر جمعيت‌تر شدند و به جهت اينكه حاكم و رئيس بعضی از آن جوامع دارای قدرت و تمركز زيادی می‌گرديد، دهكده‌های اطراف را مطيع خود می‌ساخت و در نتيجه آن دهكده كه مركز حكومت آن حاكم مقتدر بود رفته رفته مهمتر شده و به صورت شهر در می‌آمد. پيش از آنكه در يك سرزمين دولت مركزی تاسيس شود و قوانين و مقررات اجتماعی و جزايی به طور رسمی و منظم وضع و تدوين گردد، امور اجتماعی شهرهای ابتدايی و دهكده‌های بزرگ بوسيله‌ی كاهنان و حاكمان محلی اداره می‌شد؛ يعنی آن كاهنان مقررات و قوانين اجتماعی را از عادات و آداب معمول زندگی همان مردم اقتباس و منظم می‌كرده‌اند. اين قانون‌گذاران به دو گونه بوده‌اند؛ يا هم كاهن و داور بودند و هم شاه و حاكم -يعني هم جنبه‌ی روحانی داشتند و هم جنبه‌ی سياسی- مانند حمورابی شاه قديم بابل كه مقنن و مجری مقررات بود؛ يا تنها جنبه‌ی روحانی، كاهنی و مصلحی داشتند مانند زرتشت و كنفوسيوس كه قدرت سياسی نداشتند و اجرای قوانين و مقررات مذهب خود را از شاهان و حاكمان می‌خواستند.

اما مشروعيت عهده‌داری منصب تقنين و حكومت، مانند بسياري ديگر از امورات جوامع انسانی در مراحل مختلف، متاثر از تحولات فرهنگ مادی و معنوی بشر بوده است. به نظر می‌رسد پس از آنكه انسان از عالم حيوانی به عالم انسانی قدم گذاشت، آنچه كه در ابتداء باعث مشروعيت بخشی بر منصب حكم‌رانی‌ می‌گرديد قدرت و توان جسمی در شكار و جنگآوری بوده است؛ و شايد آن گفتار معروف كه: "الحق لمن غلب" = "حق با كسی است كه در زورآوری غلبه نموده" برگرفته از همان ميراث ابتدايی پيشينيان باشد كه در هر دوره‌ای بارها بكار گرفته می‌شود.

با فاصله گرفتن انسان ابتدايی از عالم حيوانی و ايجاد تحول در "جهان‌بينی" و "ادراك عقلی" بشر، رياست طوايف در دست ريش‌سفيدان و سالمندان طايفه كه داراي تجربيات لازم براي حفظ بقا بودند قرار گرفت كه همين امر دلالت بر تكامل فكری و ادراك عقلی بشر دارد. سپس با باورمندی انسان به عالم غيب و ماوراءالطبيعه، دلايل مشرعيت بخشی حاكمان نيز تغيير كرد و جنبه‌ای غيبی و ماوراءالطبيعی يافت. بدين معنا كه حاكمان منصب و قدرت خود را نه بواسطه‌ی توان جسمی يا تجربيات اكتسابی، بلكه از عالم غيب و خدايان قومی كسب می‌كردند و سخنگويان و جانشينان آن خدايان بر روی زمين بودند، بدين جهت جنبه‌ای قدسی و نيمه خداگونه داشتند كه اين عقيده در ميان جوامع توتم‌پرست و جانگرا رواج داشته است. نتيجه‌ی اين عقيده، كه قدرت تقنين و حاكميت مطلق را در يك فرد متمركز می‌نمود باعث ايجاد فساد و خودكامگی حاكمان می‌گرديد و اكثر حاكمان و امپراتوران قديم مقررات و قوانينی را كه به سود خود می‌پنداشتند اعمال و اجرا می‌كردند و آنچه كه گمان می‌رفت به نفعشان نيست متروك و ممنوع می‌نمودند. در اين بين يونانيان پيشتر از ديگر اقوام به مضرات تمركز قدرت مطلق مادام‌العمر در يك فرد پی بردند، و برای جلوگيری از ظهور خودكامگی فردي، سيستم "عقل جمعی" و "حاكميت پارلمانی" را برقرار كردند، بدينگونه كه قدرت تقنين و حكم‌فرمايی در دست نمايندگان منتخب جمهور مردم قرار می‌گرفت و آنان بر اساس تصميمات جمعی، قوانين و مقرراتی را وضع می‌كردند، و در صورت صلاح ديد -با توجه به شرايط- فردی را به عنوان مجری قوانين مصوب پارلمان انتخاب می‌نمودند كه "كنسول" لقب می‌گرفت. اين سيستم بعدها در رم باستان نيز برقرار شد كه اگرچه نظامی نسبتا كارآمد بود اما گاهی كنسول منتخب پارلمان كه در جنگ‌ها دارای قدرت نظامی زيادي شده بود بر عليه "سنا" می‌شوريد و با شبه كودتا قدرت مطلق را بدست می‌گرفت.

ظهور انبياء توحيدی با آنكه تحولی در ثبات تقنين قوانين ايجاد كرد اما شكل و ساختار مخصوص و مشخصی را براي حكمرانی تعريف ننمود و ظاهرا در اين بخش تابع شرايط زمانی و مكانی بوده است. با آنكه تشريع اديان توحيدی به زمان حضرت نوح(ص) باز می‌گردد اما قوانين مدون در اديان ابراهيمی از دوران حضرت موسی(ص) آغاز می‌شود، و از اين رو آن قوانين را "תורה=توراه" به معنی "قانون" و "شريعت" خوانده‌اند؛ و با آنكه در آن اشاره‌ای به شريعت نوح شده است اما عمده قوانين مندرج در كتاب تورات در بر دارنده‌ی قوانينی است كه حضرت موسی(ص) تشريع كرده است.

بهر روی با آنكه در تورات احكام و دستورات فراوانی وجود دارد، و بسياری از علما يهود نيز بر اين باورند كه همانگونه كه مسند كهانت به فرزندان "هارون" داده شده، مسند حكم‌رانی نيز در فرزندان "يهودا" مقرر گرديده است[1]، اما فرازی كه بطور مشخص و صريح بيان كند كه چه نوع ساختار حكومتی مورد پسند آموزه‌هايش می‌باشد موجود نيست؛ و بجز فرازهايی كه بيشتر توجه به ساختار حكميت و قضاوت در اختلافات ميان قوم بنی‌اسرائيل نموده است چيزی ديده نمی‌شود. شايد اين امر بدان خاطر بوده كه در زمان موسی(ص) قوم بنی‌اسرائيل كوچ نشين بودند و در محلی بطور ثابت سكونت نداشتند، و طبيعی است كه سيستم اراده‌ی قبايل كوچ‌نشين به صورت رياست قبيلگی اداره شود. از متن تورات نيز چنين برداشت می‌شود كه اداره‌ی امور قبايل بنی‌اسرائيل صورت متمركزی نداشته و هر قبيله‌ای بوسيله‌ی بزرگ و رئيس آن اداره می‌شده است؛ و تنها چنانچه در بين قبايل اختلافی ايجاد می‌شد يا اتفاقی عمومی رخ می‌داد به پيامبر حاضر يا كاهن اعظم براي مشورت و حكميت ميان طرفين دعوا مراجعه می‌كردند. اين سيستم اداره‌ی اجتماعی كه حتی پس از اسكان آنان در سرزمين كنعان نيز جاری بوده است در تاريخ يهود به دوران "שופטים = داوران" مشهور است كه از زمان پيامبری"يوشع بن نون"(1244-1272ق.م) كه جانشين حضرت موسی(ص) بوده آغاز و تا زمان "سموئيل نبی"(878-889ق.م) ادامه داشت؛ كه در مجموع پانزده نفر در اين دوران به عنوان "داور" به رفع اختلافات و ايجاد هماهنگی ميان قبايل بنی‌اسرائيل فعاليت نمودند. اما اين داوران در ميان قبايل بني‌اسرائيل جايگاه فرمان‌روايی نداشتند بلكه مقام قضاوت، حكميت در منازعات و ناصحين قوم را دارا بودند كه البته اكثرشان نيز به عنوان "نبی" شناخته می‌شدند.[2]

ولی در اواخر عمر سموئيل نبی، به دلايل مختلف اين سيستم از ديدگاه قوم بنی‌اسرائيل ديگر كارايی لازم را نداشت. حملات گاه و بی‌گاه اقوام هم‌جوار و نبود هماهنگی ميان رؤسای قبايل بنی‌اسرائيل و عدم رعايت عدالت از سوی برخی داوران آنان را برآن داشت تا به فكر برقراری سيستمی جديد بيفتند و با تشكيل حكومتی مركزی، تشتت بوجود آمده را از بين ببرند. از اين رو نزد "سموئيل نبی" آمدند و از او خواستند تا برای آنان مانند ديگر ملل سيستم پادشاهی را برقرار كند. درخواست قوم بر سموئيل نبی خوش نيامد و آنان را از عاقبت سيستم پادشاهی برحذر داشت، اما نصايح سموئيل كارگر نشد و قوم بر خواسته‌ی خود اصرار ورزيدند. بنابراين سموئيل نبی شخصی "شاؤل" نام را به پادشاهی قوم برگزيد، با روغن مقدس تدهين كرد؛ و او به "مسيح خداوند" و "پادشاه يهود" لقب گرفت[3] كه اين رسم و القاب از آن تاريخ در ميان قوم بنی‌اسرئيل مرسوم شد و سپس مسيحيت نيز همان رسوم را وام گرفت و بنيان پادشاهی مقدس پاپی را شكل داد.

دين اسلام نيز در سرزمينی پا به عرصه ظهور گذاشت كه سيستم قبيلگی اساس جامعه‌اش را تشكيل می‌داد. جامعه‌ای عقب مانده با معتقدات و رسومی سخيف. هر فردی وابستگی به قوم و قبيله‌ای داشت كه توسط بزرگ آن طايفه اداره می‌شد. آنچه كه از تواريخ صدر اسلام برداشت می‌گردد اين است كه پيامبر مكرم اسلام(ص) آن سيستم رياست قبيلگی را نفی نكرد؛ بلكه سعی نمود تا تعصبات و خود‌برتربينی‌های قبيلگی را در ميان طوايف عرب مرتفع نمايد و شريعت اسلام را جايگزين قوانين قبيلگی سازد. بدين معنا كه قبايل عرب ضمن حفظ ساختار سنتی طايفه‌ی خويش، تعصبات، خودبرتربينی‌ها و قوانين قبيلگی را به كناری نهاده و همگی در زير پرچم اخوت و آموزه‌های دينی متحد و منسجم گردند. اما با تمام تلاشی كه پيامبر مكرم اسلام(ص) بخرج داد، نتوانست تعصبات و خودبرتربينی‌های قبيلگی را از ذهنيات اعراب باديه محو نمايد؛ بارها وقايعی رخ نمود كه نشان از ريشه‌داری تعصبات قبيلگی داشت، مانند داستان "افك" و "اجتماع بنی ساعده".

اما به هر روی در قرآن كريم كه بنيان و ميزان اصول و آموزه‌های دين اسلام است، سخنی از شكل و نوع ساختار حكومتی به ميان نيامده و جايگاه پيامبر اكرم(ص) نيز در ميان مسلمين نه به عنوان فرمان‌روا بلكه به عنوان حَكَم و ناصح بوده است كه اين مفهوم از آيات مختلف قرآن كريم بطور صريح و روشن قابل برداشت است.

بر اساس نص صريح قرآن كريم، وظيفه پيامبران(ص) تنها ابلاغ رسالت بوده و نه فرمان‌روايی."ما پيامبران را جز براى مژده‏دادن يا بيم‏كردن نمى‏فرستيم."[4]. بنابراين اگر پيامبران(ص) بجز ابلاغ رسالت و بيان احكام، وظيفه‌ی فرمان‌روايی و تشكيل حكومت نيز می‌داشتند؛ خداوند در بيان آن از كسی ترس و خوفی نداشت و بطور صريح مانند بسياری از آموزه‌ها، می‌فرمود كه ما پيامبران را هم برای ابلاغ رسالت، تشكيل حكومت و هم فرمان‌روانی بر مردمان مبعوث كرده‌ايم. اما نه‌تنها چنين سخنی نگفته بلكه خلاف آن را بطور صريح بيان كرده است:"ما تو را مواظبت كننده‌ی اعمال مردم نساخته‏ايم و تو وكيل‌شان نيستى".[5]. در قرآن كريم بيش از هجده آيه بطور صريح وظيفه‌ی انبياء را تنها مژده دادن به رحمت و برحذر داشتن از عقوبت اعمال زشت عنوان كرده است. در هشت آيه بطور صريح پيامبر(ص) را حتی در مقام وكالت نمی‌شناسد چه رسد به مقام رياست و حكومت؛ و در دو آيه نيز تصريح دارد كه پيامبر(ص) وظيفه‌ای در مواظبت و پاسبانی اعمال و رفتار مردم ندارد و نمی‌تواند مردم را به انجام عملی اجبار كند.[6]

بطور كلی وظيفه‌ی پيامبران(ص) ابلاغ فرامين و آموزه‌های الهی، و توجه دادن بشر به فطرت انسانی‌اش بوده است و خارج از اين امور وظيفه‌ای بر عهده‌ی آنان نبوده؛ و در كتب مقدس نيز هيچ اشاره‌ای بر تشكيل حكومت از سوي پيامبری نشده است و هيچ يك از انبياء(ص) حكومتی تشكيل ندادند[7] و چنين ادعايی نيز نكردند -مگر به ضرب و زور تعبير و تفسيرهای رندانه و مجعول- زيرا اولا: وظيفه‌ی حكومتها اداره‌ی ساختار زندگي مادی جوامع است در صورتی كه وظيفه‌ی انبياء(ص) احيای زندگی معنوی بشر می‌باشد كه هر ايمان‌داری -چه رئيس و چه مرئوس- موظف به رعايت آن آموزه‌ها در پنهان و آشكار است. تجارب تاريخی -چه در ميان يهوديان و چه مسيحيان و مسلمانان- نيز اثبات كرده است كه نتيجه‌ی درآميختن اين دو در نهايت ماديت و معنويت جامعه را تضعيف و تخريب خواهد كرد. به همين دليل زمانی كه قوم بنی‌اسرائيل از سموئيل نبی درخواست كردند تا پادشاهی برايشان مشخص كند، او خود را معرفی نكرد و شخص ديگری را تعيين نمود؛ در صورتی كه سموئيل نبی مقبوليت عام داشت و مردم نيز خواستار حكومتی مركزی بودند و زمينه برای حاكميت مطلق او مهيا بود؛ ولی خود را در امر حكمرانی دخالت نداد چون چنان وظيفه‌ای نداشت.

دوما: عمده آموزه‌ها و فرامين كتب مقدس، در خصوص امورات ثابته است كه گذشت زمان تغييری در آنها ايجاد نمی‌كند، و حال آنكه ساختار حكومت‌ها امري متغيير می‌باشد. بشر به تناسب تحول "ادراكات عقلی" و "تجارب علمی و اجتماعی" خود، ساختارهای حكومتی جامعه‌اش را تغيير می‌دهد و نمی‌توان از انسان انتظار داشت كه امور جامعه‌ی خود را همچون اسلاف و نيكان خويش اداره كند زيرا پاسخگوی نيازهای روز نمی‌تواند باشد.

سوما: اگر بپذيريم كه خداوند پيامبران(ص) را جدا از ابلاغ فرامين و آموزه‌های الهی، به جهت تشكيل حكومت مبعوث كرده؛ قطع وحی و ختم نبوت در چنين مسئله‌ای اشكال جدی ايجاد می‌نمايد. زيرا آموزه‌های اديان قائم به كتب مقدس است كه بدان ماهيتی ابدی می‌دهد در حالی كه حكومت‌ها قائم به فرد و زمان می‌باشند و ماهيتی مقطعی دارند. لذا اگر قرار بود كه پيامبران(ص) غير از تشريع آموزه‌های ابدی، حكومتی هم تشكيل دهند، نمي‌بايست نبوت ختم می‌گرديد، زيرا جانشين پيامبر قهرا می‌بايست پيامبر باشد در غير اين صورت مشروعيت حاكمي كه جانشين پيامبر می‌گردد مردود است.

بنابراين نقش و مقام پيامبر(ص) در ميان مؤمنين، تنها در ابلاغ رسالت تعريف گشته كه می‌بايست قوانين و آموزه‌هايی را كه از طريق وحی دريافت می‌دارد منتقل كند و حتی در آن مقام نيز حق صدور حكمی از سوی خود را ندارد[8] به جز آنكه بر اساس آموزه‌هايی كه دريافت نموده در بين مردم حكميت و داوری نمايد.[9] توصيه‌هايی كه قرآن مجيد به پيامبر اكرم(ص) نموده است در خصوص رعايت عدالت در قضاوت می‌باشد؛ در صورتی كه وظيفه‌ي حكومت صرفا رعايت عدالت در حكميت دعاوی نيست، بلكه وظايف بسياری را به عهده‌ دارد كه حتی در حكومت‌های هم عصر انبياء(ص) نيز به عنوان بخش‌هايی ديوانی در حيطه‌ی شرح وظايف خود فعاليت می‌كردند؛ و حال آنكه هيچ يك از آن بخش‌های ديوانی كه از ملزومات يك حكومت معمولی براي اداره‌ی يك جامعه می‌باشد، در دوران رسالت پيامبران(ص) به چشم نمی‌خورد. نه وزيری داشته‌اند و نه لشگری متمركز و منظم، و نه حتی عسس و گزمه‌ای براي حفظ نظم اجتماعی. لذا نمی‌توان ادعا كرد كه پيامبران(ص) در دوران رسالت خود حكومتی تشكيل داده بودند زيرا ساختار اداره‌ی اجتماعی كه انبياء در راس آن قرار داشتند هيچ شباهتی به حكومت ولو ابتدايی نداشته است؛ مگر آنكه بخواهيم به ضرب و زور تعبيرها و تفسيرهای خودساخته تئوری‌هايی را براي شكل و ساختار حكومت انبياء(ص) ارائه كنيم، اتفاقا هميشه آن تئوری‌ها زمانی كه به مرحله‌ی اجراء رسيده‌اند، نه‌تنها باعث تقويت روحيه‌ی دينی و معنوی جامعه نشده‌اند بلكه اخلاقيات را تخريب كرده و موجب دين‌گريزي گرديده‌اند.

به هر روي قدر مسلم آن است كه بعثت انبياء(ص) نه به منظور تشكيل حكومت بلكه تنها براي ابلاغ آموزه‌هاي دينی بوده است. تجارب تاريخی نيز نشان داده زمانی كه دين و مذهب در مسند حكومت و اداره‌ي امور دنيوی جامعه قرار می‌گيرد به مرور آموزه‌های اخلاقی دين، در ميان مردمان كمرنگ شده و در نهايت به اعراض دينی خواهد انجاميد؛ همانگونه كه در دوران حكومت‌های كليسا و عثمانی واقع شد.

البته نمی‌توان از علما دينی كه هميشه مدعی حكومت كردن بوده‌اند و كتاب‌های مختلفی در باب حكومت انبياء(ص) و اولياء(ع) به رشته‌ی تحرير درآورده‌اند انتظار داشت كه به اين واقعيت اقرار نمايند كه بعثت انبياء(ص) و تشريع اديان نه به منظور حكومت كردن بر دنيای مردمان، بلكه برای حكمت‌آموزی و تزكيه‌ی روان بشر بوده است. می‌گويند: شيخي منكر وجود جن شد و كتابی در اين خصوص تاليف كرد و در آن اثبات نمود كه جن دروغ است. يك روزي كه آن شيخ سوار بر الاغ بجانب قم مسافرت می‌كرد در يكي از دره ماهورها، جمعي از جنيان به او برخوردند. از الاغ پياده‌اش كردند و مشغول كتك زدن او شدند. شيخ فرياد برآورده گفت: چرا مرا می‌زنيد؟ جنيان گفتند: چون تو منكر ما شده‌ای اينك تو را كتك می‌زنيم تا بدانی كه ما هستيم و وجود داريم. شيخ گفت: چون در كتاب خود نوشته‌ام كه جن دروغ است، اگر مرا تكه تكه هم بكنيد به وجود شما اقرار نكرده، محال است از قول خود برگردم!.

پی‌نوشتها

1- در دين موسويت مناصب بر اساس وراثت تعيين می‌گردد، بدين معنا كه هر مسندی را خداوند مشخص كرده و آن را در فرزندان آن سبط قرار داده است. بطور مثال در تورات مقام كهانت به "هارون" و فرزندانش داده شده كه نسل اندر نسل می‌بايست به اين امر ادامه دهند و هيچ فردی غير از فرزندان هارون قادر نيست كه به امورات كهانت داخل شود ولو بسيار علاقه‌مند باشد. همچنين علما يهود از فرازهای باب 49 كتاب پيدايش از پاسوق 8 به بعد اين استنباط را دارند كه مسند حكمرانی به فرزندان يهودا داده شده و كسی نيز حق تكيه زدن بر جايگاه او را ندارد كه اين فراز در تورات عبري چنين بيان شده است: «לא-יסור שבט מיהודה ומחקק מבין רגליו עד כי-יבא שילה ולו יקהת עמים : 10-49» بطور خلاصه معنايش اين است كه «عصا از يهودا و فرمانروايي از ميان پاهاي او دور نخواهد شد تا "شيلوه" بيايد». اتفاقا اين فراز مورد استناد مسيحيان نيز هست و كلمه "شيلوه" را به حضرت عيسي(ص) تعبير نموده و جزو پيشگويي‌هاي تورات به حساب می‌آورند. اگر چه اين مبحث بسيار جاي بحث دارد اما با تمام اين اوصاف فرازی كه مشخصا بيان كند كه مثلا ساختار حكومت را پادشاهي يا پارلماني يا سيستم‌هاي ديگري مي‌داند، و انبياء جايگاه فرمان‌روايي دارند نه در تورات و نه قرآن كريم موجود نيست. هر چند كه تا امروز علما ديني يهود و مسيحي و مسلمان انواع و اقسام ساختارهاي حكومتي را از درون اين كتب بيرون كشيدند كه در حقيقت هيچ كدام از آن نظرات را نمی‌توان نظر دين دانست.

2- مراجعه شود به كتاب داوران در عهد عتيق.

3- عهد عتيق؛ كتاب اول سموئيل؛ باب هشتم به بعد. در قرآن كريم سوره بقره از آيه‌ي246 تا 251 به اين داستان كتاب سموئيل اشاره‌ی گذرايی نموده است و در آنجا ذكری از داوود می‌نمايد و اذعان می‌كند كه داوود پادشاه برگزيده‌ی خداوند بوده است.

4- وَ ما نُرْسِلُ الْمُرْسَلينَ إِلاَّ مُبَشِّرينَ وَ مُنْذِرينَ فَمَنْ آمَنَ وَ أَصْلَحَ فَلا خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَ لا هُمْ يَحْزَنُونَ (انعام-48)

5- وَ لَوْ شاءَ اللَّهُ ما أَشْرَكُوا وَ ما جَعَلْناكَ عَلَيْهِمْ حَفيظاً وَ ما أَنْتَ عَلَيْهِمْ بِوَكيلٍ (انهام-107)

6- كانَ النَّاسُ أُمَّةً واحِدَةً فَبَعَثَ اللَّهُ النَّبِيِّينَ مُبَشِّرينَ وَ مُنْذِرينَ وَ أَنْزَلَ مَعَهُمُ الْكِتابَ بِالْحَقِّ لِيَحْكُمَ بَيْنَ النَّاسِ فيمَا اخْتَلَفُوا فيهِ وَ مَا اخْتَلَفَ فيهِ إِلاَّ الَّذينَ أُوتُوهُ مِنْ بَعْدِ ما جاءَتْهُمُ الْبَيِّناتُ بَغْياً بَيْنَهُمْ فَهَدَى اللَّهُ الَّذينَ آمَنُوا لِمَا اخْتَلَفُوا فيهِ مِنَ الْحَقِّ بِإِذْنِهِ وَ اللَّهُ يَهْدي مَنْ يَشاءُ إِلى‏ صِراطٍ مُسْتَقيمٍ (بقره-213) - لَيْسَ عَلَيْكَ هُداهُمْ وَ لكِنَّ اللَّهَ يَهْدي مَنْ يَشاءُ وَ ما تُنْفِقُوا مِنْ خَيْرٍ فَلِأَنْفُسِكُمْ وَ ما تُنْفِقُونَ إِلاَّ ابْتِغاءَ وَجْهِ اللَّهِ وَ ما تُنْفِقُوا مِنْ خَيْرٍ يُوَفَّ إِلَيْكُمْ وَ أَنْتُمْ لا تُظْلَمُونَ (بقره- 272) - ما عَلَى الرَّسُولِ إِلاَّ الْبَلاغُ وَ اللَّهُ يَعْلَمُ ما تُبْدُونَ وَ ما تَكْتُمُونَ (مائده-99) - وَ ما نُرْسِلُ الْمُرْسَلينَ إِلاَّ مُبَشِّرينَ وَ مُنْذِرينَ فَمَنْ آمَنَ وَ أَصْلَحَ فَلا خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَ لا هُمْ يَحْزَنُونَ (انعام-48) - وَ لَوْ شاءَ اللَّهُ ما أَشْرَكُوا وَ ما جَعَلْناكَ عَلَيْهِمْ حَفيظاً وَ ما أَنْتَ عَلَيْهِمْ بِوَكيلٍ (انهام-107) - قُلْ يا أَيُّهَا النَّاسُ قَدْ جاءَكُمُ الْحَقُّ مِنْ رَبِّكُمْ فَمَنِ اهْتَدى‏ فَإِنَّما يَهْتَدي لِنَفْسِهِ وَ مَنْ ضَلَّ فَإِنَّما يَضِلُّ عَلَيْها وَ ما أَنَا عَلَيْكُمْ بِوَكيلٍ (يونس-108) - وَ ما أَنْزَلْنا عَلَيْكَ الْكِتابَ إِلاَّ لِتُبَيِّنَ لَهُمُ الَّذِي اخْتَلَفُوا فيهِ وَ هُدىً وَ رَحْمَةً لِقَوْمٍ يُؤْمِنُونَ (نحل=64) - رَبُّكُمْ أَعْلَمُ بِكُمْ إِنْ يَشَأْ يَرْحَمْكُمْ أَوْ إِنْ يَشَأْ يُعَذِّبْكُمْ وَ ما أَرْسَلْناكَ عَلَيْهِمْ وَكيلاً (اسراء-54) - وَ بِالْحَقِّ أَنْزَلْناهُ وَ بِالْحَقِّ نَزَلَ وَ ما أَرْسَلْناكَ إِلاَّ مُبَشِّراً وَ نَذيراً (اسراء-105) - وَ ما نُرْسِلُ الْمُرْسَلينَ إِلاَّ مُبَشِّرينَ وَ مُنْذِرينَ وَ يُجادِلُ الَّذينَ كَفَرُوا بِالْباطِلِ لِيُدْحِضُوا بِهِ الْحَقَّ وَ اتَّخَذُوا آياتي‏ وَ ما أُنْذِرُوا هُزُواً (كهف-56) - قُلْ أَطيعُوا اللَّهَ وَ أَطيعُوا الرَّسُولَ فَإِنْ تَوَلَّوْا فَإِنَّما عَلَيْهِ ما حُمِّلَ وَ عَلَيْكُمْ ما حُمِّلْتُمْ وَ إِنْ تُطيعُوهُ تَهْتَدُوا وَ ما عَلَى الرَّسُولِ إِلاَّ الْبَلاغُ الْمُبينُ (نور-54) - وَ ما أَرْسَلْناكَ إِلاَّ مُبَشِّراً وَ نَذيراً (فرقان-56) - وَ إِنْ تُكَذِّبُوا فَقَدْ كَذَّبَ أُمَمٌ مِنْ قَبْلِكُمْ وَ ما عَلَى الرَّسُولِ إِلاَّ الْبَلاغُ الْمُبينُ (عنكبوت-18) - وَ ما عَلَيْنا إِلاَّ الْبَلاغُ الْمُبينُ (يس-17) - إِنَّا أَنْزَلْنا عَلَيْكَ الْكِتابَ لِلنَّاسِ بِالْحَقِّ فَمَنِ اهْتَدى‏ فَلِنَفْسِهِ وَ مَنْ ضَلَّ فَإِنَّما يَضِلُّ عَلَيْها وَ ما أَنْتَ عَلَيْهِمْ بِوَكيلٍ (زمر-41) - وَ الَّذينَ اتَّخَذُوا مِنْ دُونِهِ أَوْلِياءَ اللَّهُ حَفيظٌ عَلَيْهِمْ وَ ما أَنْتَ عَلَيْهِمْ بِوَكيلٍ (شورى-6) - قُلْ ما كُنْتُ بِدْعاً مِنَ الرُّسُلِ وَ ما أَدْري ما يُفْعَلُ بي‏ وَ لا بِكُمْ إِنْ أَتَّبِعُ إِلاَّ ما يُوحى‏ إِلَيَّ وَ ما أَنَا إِلاَّ نَذيرٌ مُبينٌ (احقاف-9) - َحْنُ أَعْلَمُ بِما يَقُولُونَ وَ ما أَنْتَ عَلَيْهِمْ بِجَبَّارٍ فَذَكِّرْ بِالْقُرْآنِ مَنْ يَخافُ وَعيدِ (ق-45) - وَ ما أُرْسِلُوا عَلَيْهِمْ حافِظينَ (مطففين-33)

7- ممكن است برخی اشكال كنند كه داوود و سليمان پيامبرانی بودند كه راسما حكومت كرده‌اند در صورتی كه طبق كتاب مقدس داوود و سلیمان پیامبر نبودند، بلکه پادشاهان مسح‌ شده‌ی اسرائیل بوده‌اند. چنانچه به کتاب دوم ‌سموئیل ۱۲ : ۱-۱۸ مراجعه كنيم می‌بینید که داوود در آنجا توسط "ناتان نبی" مورد سرزنش واقع می‌شود و محکوم می‌گردد. داوود هم با اینکه پادشاهی است مقتدر و پرجلال، در مقابل این مرد ساده ‌پوش و تنها، به زانو می‌افتد و توبه می‌کند.

8- جهت اطلاع مراجعه كنيد به مبحث نگارنده تحت عنوان: "حكم خدا يا به اسم خدا"

9- إِنَّ اللَّهَ يَأْمُرُكُمْ أَنْ تُؤَدُّوا الْأَماناتِ إِلى‏ أَهْلِها وَ إِذا حَكَمْتُمْ بَيْنَ النَّاسِ أَنْ تَحْكُمُوا بِالْعَدْلِ إِنَّ اللَّهَ نِعِمَّا يَعِظُكُمْ بِهِ إِنَّ اللَّهَ كانَ سَميعاً بَصيراً - خدا به شما فرمان مى‏دهد كه امانتها را به صاحبانشان بازگردانيد. و چون در ميان مردم به داورى نشينيد به عدل داورى كنيد. خدا شما را چه نيكو پند مى‏دهد. هر آينه او شنوا و بيناست.(نساء-58)

منبع: سایت نویسنده


 


معاون وزیر بازرگانی از تصویب قیمت 360 تومانی هر کیلو گندم در کارگروه تحول اقتصادی خبر داد.

حمید علیخانی افزود: در جلسه کارگروه تحول اقتصادی تصویب شد، قیمت گندم به هر کیلو 360 تومان افزایش یابد.

وی تصریح کرد: تعیین قیمت جدید آرد و نان بر عهده استانداری‌ها است و زمان اجرای افزایش قیمت‌های جدید را نیز کارگروه تحول اقتصادی تعیین می‌کند.


 


آیت‌الله مهدوی‌کنی در جمع مسئولان حزب موتلفه اسلامی، جناح اصول‌گرا را به گذشت و داشتن تحمل توصیه کرد.

مهمترین بخش‌های بیانات رئیس مجلس خبرگان که در اواخر فروردین ایراد گردیده و در آخرین شماره نشریه"شما" ارگان حزب موتلفه منتشر می‌شود به شرح زیر است:

*همیشه دغدغه حقیر به راهنمایی بنیانگذار انقلاب، این بود که روحانیت در مسائل سیاسی حضور داشته باشد. گاهی اوقات به دلیل بعضی از حوادث و شکست‌های ظاهری بعضی می‌گفتند دوره روحانیت گذشته و بی‌مصرف شده است. ولی بنده از همان اول عرض می‌کرده‌ام که اینطور نیست. ممکن است نوساناتی در مسائل سیاسی پیش بیاید امّا نباید اصول را فراموش کنیم.

* در جلسه‌ای که بحث تشریح منشور دوازده‌گانه اصول‌گرایی بود گفتم ما نباید فقط برای مجلس و انتخابات بحث کنیم. بحث ما در منشور اصول‌گرایی این نیست که فقط در مجلس باشد.

* یکی از نمادهای حضور روحانیت در خود مجلس است. اگر که به تدریج روحانیت هر دوره‌ای کم بشود این نشان می‌دهد که انقلاب دارد از مسیر خودش منحرف می‌شود ... نگویید که [اگر]فلان روحانی از فلان شهر انتخاب شود، ممکن است در مجلس فعال نباشد و یک کلاهی تحصیل‌کرده امروزی ممکن است بتواند بیشتر فعال باشد. اینطور نباید فکر کرد. فعالیت در مجلس یک فعالیت جمعی است که راهنمایی آن به دست یک عده‌ای از نخبگان است. مجلس را نخبگان می‌گردانند. امّا یک عده‌ای باید باشند که فعالیت این نخبگان را تأیید کنند و اگر روحانیت نباشد چیز بدی می‌شود.

* حضور روحانیت در همه نهادهای انقلاب یکی هم مجلس برای بقای انقلاب لازم است. همین طور که روحانیت در اصل انقلاب رشد نموده و نمی‌شود انکار کرد در بقاء انقلاب نیز باید حضور داشته باشد.

*روحانیت نمی‌خواهد خودش را تحمیل کند. نباید هم تحمیل کند. این معنایش این نیست که هر چیز که ما بگوییم مردم گوش کنند. در مصادیق انتخاب ما این را نمی‌گوییم ولی می‌گوییم روحانیت حضور داشته باشد؛ مشاوره‌ای، بحثی، صحبتی ...

*بعضی از اصول‌گراها در حضور خود من در یک جمعی اظهار کردند که روحانیت نفوذ خودش را از دست داده و دیگر نمی‌تواند مردم را جمع کند. پس باید چه کار بکنیم؟ باید یک کاری کنیم که مردم را جمع کنیم. خوب حالا مردم را بخواهیم جمع کنیم چه کار کنیم؟ باید شعارهای روحانی و شعارهای امام(ره) را عوض کنیم؟ شعارهای اسلامی و انقلابی یا سنتی را حذف کنیم؟ یک شعارهایی بدهیم که یک طبقه دیگری از مردم را جذب کنیم؟ این مسأله ایران [و مکتب ایرانی] و این حرف‌ها شاید معلول همین فکر است ... این مثل آن حرفی می‌ماند که در زمان رفراندوم جمهوری اسلامی امام(ره) فرمود جمهوری اسلامی. نگویید دموکراسی اسلامی. اسلامی را با دموکراتیک قاطی نکنید.

* در آن مجلس صریحاً گفتم امام(ره) در انقلاب چه قبلش و چه در بعدش با چه اصطلاحاتی مردم را به میدان کشید؟ امام(ره) با سنت‌های اسلامی و اعتقادی توانست مردم را جمع کند. با شعارهایی که ریشه محکم و ریشه فطری در دل‌ها ندارد در موقع خطر نمی‌توان مردم را نگه داشت. یک جوان ممکن است به اسم ایرانی در یک راهپیمایی شرکت کند اما وقتی خطر باشد خیلی‌هایشان فرار می‌کنند. ولی وقتی پای اسلام وسط باشد و به نام اسلام باشد با اعتقاد می‌ایستند...

* اگر بخواهیم اصول را حفظ کنیم، انقلاب را حفظ کنیم باید گذشت داشته باشیم. این نمی‌شود که بنده یک اصولی را بگویم قبول دارم ولی در مقام پیاده کردن مصادیقش بگویم الا و لابد همینی که من می‌گویم باید باشد. من به آن دوست دیگر هم که بحث همین نفوذ روحانیت را مطرح کرد گفتم مسائل اجتماعی، سیاسی را در کوتاه مدت نگاه نکنید. همیشه در درازمدت نگاه کنید. اگر در مشروطه این اشتباه شد که حتی بعضی از علمای بزرگ هم اشتباه کردند نگاه کوتاه مدت بود. همین که دیدند یک مخالفتی شد و آن مخالفت ضعف جریان شد خود آقایان اشتباه کردند و جریان مخالف را تأیید کردند. شهادت مرحوم شهید شیخ فضل‌الله نوری همین بود. به یک معنا خود روحانیت هم تقصیر داشت. باید می‌گفتند شیخ فضل الله یک مخالفتی کرده باید با او راه آمد نه اینکه به دست دشمن رهایش کنند و دشمن هم محکمه تشکیل بدهد و یک عالم بزرگوار، مجتهد مسلم جامع‌الشرایط را با آن سوابق محکوم به اعدام کند بعد هم پای دارش کف بزنند. چه اشتباه بزرگی کردند. ولی بعد فهمیدند که این مسأله‌ای را حل نکرد و ضربه بزرگی به روحانیت زد. بعد مرحوم بهبهانی از بین رفت، بعد دیگران از بین رفتند. امروز ما مراقب باشیم این اشتباهات را نکنیم.

*ما طرفدار انقلاب و امام(ره) هستیم، شاگردان او هستیم. بنا براین گذشت می‌خواهد.

*هدف اصلی ما حفظ انقلاب و نظام است که امام فرمود حفظ نظام از اوجب واجبات است و حفظ نظام وابسته به حفظ ستون آن است و ستون آن ولایت فقیه و ولی فقیه زمان است. در راهپیمایی بیست و دوم بهمن بعضی‌ها مرگ بر آمریکا را می‌گویند و بعد به ما هم که می‌رسند می‌گویند حاج‌آقا اوضاع هم خوب نیست‌. یک فکری برای اوضاع بکنید‌. می‌گویم چی شده که آمدی مرگ بر آمریکا می‌گویی‌، نظام را تأیید می‌کنی‌؟ من تحلیل خودم را به دوستان اینطور می‌گویم، مردم ما که انقلابی هستند قلب‌شان دو لایه دارد. لایه زیرین و لایه رویین. لایه رویین مشکلات را می‌بیند اما لایه زیرین وابسته به اسلام و انقلاب است. مثلا روز نه دی، همین مردم که برخی از آنها شاید به جناح مخالف رای داده بودند وقتی دیدند مسأله اصل انقلاب و امام حسین(ع) مطرح است آمدند و از عمل مخالفان اظهار برائت کردند. این فرهنگ را باید حفظ کنیم و این نمی‌شود الا اینکه کسانی که مسئولیت دارند باید گذشت داشته باشند یعنی برای مصالح عالیه مصالح کوچک‌تر را فدا کنند‌. بنده اگر که در مقام ریاست در جمهوری اسلامی باشم اگر یک وقت احساس کنم که اگر الان بروم کنار به مصلحت است باید بروم‌. مردم که این را ببینند می‌گویند پس معلوم می‌شود یک چیزی هست که فلانی با همه این امکانات و با همه این چیزهایی که داشته و کسی هم نمی‌توانسته او را بیرون کند ولی خودش رفت‌.

* باید این انقلاب را حفظ کنیم و بدانیم برای حفظ انقلاب گذشت لازم است و اینطور فکر نکنیم که برای حفظ انقلاب باید من باشم‌. این یکی از اشتباهات است‌. امام‌(ره) همیشه توصیه می‌کرد انقلاب را حفظ کنید نمی‌گفت من را حفظ کنید‌. بعضی‌ها فکر می‌کنند واقعاً اگر بروند کنار هیچ‌کس و هیچ چیز باقی نمی‌ماند‌. نه اینجوری نیست‌. بنده بروم کنار طوری نمی‌شود. ستون خیمه را باید حفظ کرد‌.

* نکته آخر من توصیه به دولتی‌ها و جناب آقای رئیس‌جمهور است که واقعاً یک وقت خدای ناکرده‌، خود آقای رئیس‌جمهور را نمی‌گویم‌، اطرافیان کاری نکنند که باعث جدایی بشود‌. این همان اشتباهی است که گاهی ممکن است بعضی بکنند‌، خیال کنند که فعلاً که ما می‌‌توانیم‌، یک کاری بکنیم و راه همین است‌. نه اشتباه است‌. راه کار جمعی با جمع است‌. نباید کار جمعی را فردی کرد.


 


دادستان کل کشور در خرم آباد با روایت چگونگی برکناری خود از وزارت اطلاعات از اقدام دولت در برکناری مصلحی به عنوان اقدامی بدون توجیه یاد کرد.

به گزارش الف از مهر در خرم آباد، غلامحسین محسنی اژه ای در همایش "ولایت فقیه استمرا حرکت انبیا" در سخنانی با اشاره به وقایع اخیر رخ داده درکشور و برکناری وزیر اطلاعات اظهار داشت: رئیس جمهوری تلاشهای فراوانی را در کشور انجام داده اند و عملکرد احمدی نژاد درزمینه استکبار ستیزی، تحرک زاید الوصف و رسیدگی به محرومین در جای خودش قابل تقدیر است ولی گاهی ایشان کارهایی انجام می دهند که هیچ توجیهی برای آنها پیدا نمی شود.

برکناری مصلحی حقیقتا توجیه پذیر نبود

سخنگوی قوه قضاییه با تاکید بر اینکه کنار گذاشتن وزیر اطلاعات در این شرایط توجیهی نداشت، گفت: از سوی دیگر "چگونه کنار گذاشتن" وزیر اطلاعات به عنوان یکی از وزارتخانه های کلیدی مهم است.

وی با بیان اینکه وقتی می خواهند وزیر را کنار بگذارند باید یکسری زمینه چینی ها صورت گیرد، خاطر نشان کرد: باید طوری در این رابطه عمل شود که سیستم اطلاعاتی کشور ضربه نخورد و حداقل زمانی برای معرفی فردی که می خواهد به جای وزیر گذاشته شود مدنظر قرار گیرد.

محسنی اژه ای با تاکید براینکه کنارگذاشتن وزرا جزء اختیارات رئیس جمهور است ادامه داد: ولی حقیقتا نحوه عملکرد درمورد برکناری وزیر اطلاعات توجیه پذیر نیست.

وی با اشاره به واکنش رهبر معظم انقلاب به برکناری مصلحی گفت: ایشان در نامه ای خطاب به رئیس جمهوری عنوان کردند که کنار گذاشتن مصلحی در شرایط کنونی نه به مصلحت کشور و نه به مصلحت شماست.

برخوردهایی که قند در دل دشمن آب می کند!

دادستان کل کشور ادامه داد: این گونه برخورد ها در دل دشمنان ما چقدر " قند آب می کند".

محسنی اژه ای در ادامه سخنان خود به نحوه برکناری خود در زمانی که بر مسند وزارت اطلاعات قرار داشت، اشاره کرد و گفت: من و صفارهرندی را دوهفته مانده به پایان دوره وزارتمان کنار گذاشتند که حتی اگر فرض هم کنیم که ما "آدم های بدی" هستیم بازهم این برخورد درست نبود.

خودمان هم نفهمیدیم چطور ما را کنار گذاشتند!

وزیراطلاعات دولت نهم با بیان اینکه "ما خودمان هم نفهمیدیم چگونه و چرا ما را کنار گذاشتند" یادآور شد: بسیاری از مسئولین از برکناری من هیچ اطلاعی نداشتند.

وی ادامه داد: اطلاعی ندارم که در آن زمان مقام معظم رهبری از روند برکناری من مطلع بود یا نه، ولی ایشان از برکناری آقای مصلحی اطلاعی نداشتند.

خبر عزل خودم را از معاونم شنیدم / شوکه نشدم!

محسنی اژه ای در ادامه روایت خود از برکناری اش در دولت نهم گفت: بعد از نماز ظهر روزی که من را برکنار کردند مانند همیشه قرار بود تا قبل از پایان وقت اداری یک جلسه ای بگذاریم که وقت هم فوت نشود که در حال رفتن به اتاق کارم بودم که یکی از معاونین من سراسیمه به استقبال من آمد و خبر عزل من را داد و گفت که به وی پیشنهاد سرپرستی وزارت اطلاعات داده شده است.

وی با اشاره به شوکه شدن همراهانش پس از شنیدن خبر عزلش از وزارت اطلاعات دولت نهم، بیان داشت: ولی خود من چون شناخت داشتم خیلی شوکه نشدم!

دادستان کل کشور با اشاره به اطلاع از خبر برکناری اش چند دقیقه مانده به پخش اخبار ساعت 14 یادآور شد: پس از شنیدن خبر عزلم در پاسخ به مشورت معاونم برای پذیرفتن سرپرستی وزارت اطلاعات به او گفتم که اگر من برکنار شدم که دیگر نمی توانم نظری داشته باشم ولی اگر از من مشورت می خواهی من می گویم حتما قبولت داشته که به عنوان سرپرست شما را معرفی کرده است.

محسنی اژه ای با بیان اینکه این به صلاح نبود که دو هفته مانده به پایان دوره دست به برکناری وزرا بزنند عنوان کرد: به هر حال ما با یکی دو نفر مشورت کردیم که در مقابل این موضوع چه واکنشی نشان دهیم.

اتفاقی شبیه به اتفاقی که برای مصلحی افتاد!

وی با اشاره به اینکه روز برکناری اش از وزارت اطلاعات مانند همه یکشنبه ها قرار بود جلسه دولت ساعت چهار برگزار شود، افزود: اتفاقی که برای ما رخ داد مانند همین اتفاقی بود که برای مصلحی رخ داد.

دادستان کل کشورادامه داد: ابتدا قصد داشتم با توجه به برکناری در جلسه دولت حضور پیدا نکنم که در نهایت با توجه به اینکه این موضوع به صورت رسمی به ما اعلام نشده بود تصمیم به حضور در جلسه دولت گرفتیم.

گاهی وقتها یک استعفای زوری از آدم می گیرند!

محسنی اژه ای با بیان اینکه گاهی وقت ها یک "استعفای زوری" از آدم می گیرند، گفت: ولی متاسفانه در این خصوص هیچ حرفی به ما گفته نشده بود.

توصیه راننده به وزیر اطلاعات: به جلسه دولت نروید!

وی ادامه داد: در نهایت تصمیم گرفتیم خودمان را "به آن راه بزنیم" که از موضوع برکناری خبر نداریم و برای رفتن به جلسه دولت سوار ماشین شدم که راننده ماشین به من یادآوری کرد که آقای محسنی، گفته اند شما جلسه دولت نروید و به دفتر ریاست جمهوری مراجعه کنید.

دادستان کل کشور افزود: پس از رفتن ما به دفتر ریاست جمهوری آقای شیخ الاسلامی که آن زمان رئیس دفتر رئیس جمهور بودند به ما اطلاع دادند که من و آقای صفار هرندی عزل شده ایم.

برای خداحافظی هم به جلسه دولت راهمان ندارند!

محسنی اژه ای در ادامه روایت خود از برکناریش گفت: من در نهایت به رئیس دفتر رئیس جمهور گفتم خب ایرادی ندارد ما به جلسه دولت می رویم تا حداقل با دوستانی که چهار سال با هم بودیم خداحافظی داشته باشیم که ایشان به ما گفتند شما نروید!

وی با بیان اینکه هرقدر اصرار کردیم اجازه خداحافظی به من ندادند، گفت: رئیس دفتر رئیس جمهوری ضمن مخالفت با حضور من در جلسه دولت عنوان کردند که به وی گفته شده است از ورود من به جلسه ممانعت کند.

وزیر سابق اطلاعات با اشاره به عزل دیگر وزیران دولت نهم گفت: در نهایت من هنگام خداحافظی به رئیس دفتررئیس جمهور یادآوری کردم که با توجه برکناری من و صفار هرندی دولت از حد نصاب می افتد.

اینقدر شتاب زده عمل شد که دولت از نصاب افتاد!

محسنی اژه ای ادامه داد: اینقدر شتاب زده در مورد برکناری وزرا عمل شده بود که حتی به این موضوع هم فکر نکرده بودند که با عزل ما دولت از رسمیت می افتد و باید برای ادامه کار دوباره از مجلس رای اعتماد بگیرد.

وی افزود: بعد از یادآوری من رئیس دفتر رئیس جمهور همانجا به دولت زنگ زدند و موضوع را عنوان کردند که در نهایت تصمیم گرفتند حکم صفار هرندی را فعلا ابلاغ نکنند تا دولت از رسمیت نیفتد.

سخنگوی قوه قضاییه با اشاره به سختی کار مقام معظم رهبری در ایجاد تعامل میان مسئولان گفت: اگر هدایت های ایشان نبود مسلما دشمن در بسیاری از صحنه ها نتیجه می گرفت.


 


مثل حشراتی که دور چراغ می چرخند - دایره وار- آن ها هم می چرخیدند. با گام هایی آرام و به شکل حرص آوری منظم... سرها پایین و ساکت... سکوتشان در آن صبح گاه معانی مختلفی می توانست به ذهن بیاورد: غم، خشم، بهت و یا حتی ترس... اما آیا این ها معانی مختلفی بود؟ در جهان حقیقی این ها حتما مفاهیم متفاوتی هستند اما این جا که ماییم، گاهی این مرزها از بین می رود. هر چه باشد این جا که جهان حقیقی نیست. یعنی این جا هر جایی می تواند باشد اما هر جا که باشد حتما حقیقی نیست. شاید حقیقت پشت دیوارهای بلند این جا متوقف شده است و لابد حکمت دیوارهای بلند و آن سیم خاردارهای زشتش حتما همین است که نکند حقیقت مثل آن سروهای بلند روی تپه گاهی سرک بکشد و از بالای دیوار ما را ببیند... حالا حقیقت به جهنم، اگر ما آن را ببنیم که خیلی بد می شود... پس سکوت این ها با آن گردش دایره وار و منظم و حرص آور می تواند همه آن معانی را تداعی کند و این حقیقتی است... حقیقت در این جا که ماییم...

اما چیزی که من در آن صبح گاه هرگز نفهمیدم این بود که چطور این موضوع یک مرتبه آن همه برای من مهم شد؟ مگر بار اولشان بود؟ مگر هر روز صبح در آن 10 - 15 دقیقه انتظار تا زمان آمار صبحگاهی، نمی چرخیدند؟ مگر بار اولم بود که این چرخیدن را می دیدم؟ پس چرا باید این همه اعصابم را به هم ریخته باشد؟ اصلا مگر چاره دیگری هم داشتند؟

آن هم با آن دیوار لعنتی... مگر خودم بارها این انسداد را تجربه نکرده بودم؟ گیرم که من صبح ها راه نمی رفتم و عصر ها قدم می زدم... گیرم که من دور حیاط نمی چرخیدم و طول حیاط را می رفتم و می آمدم... مگر فرقی هم می کند؟ وقتی به دیوار می رسی کار تمام است و باید مسیرت را عوض کنی... من بر می گردم و آن ها می چرخند... چه فرق می کند؟ دیوار، انسداد است و انسداد چرخش می آورد و بازگشت... وقتی نتوانی مستقیم راه بروی دیگر چه فرقی می کند که بچرخی یا برگردی؟ مهم این است که پیش نمی روی...

اما از این ها گذشته چیزی که دیروز صبح روی اعصاب من رفته بود و آزارم می داد مشخصا نه این چرخش دایره وار و آرام آن ها بود و نه این نظم حرص آور. شاید این که نمی توانستم مثل آن ها باشم: راه بروم و بچرخم، عصبانیم می کرد. هرچه بود آن ها که کمتر از من ناراحت نبودند... حالا ناراحت یا خشمگین یا بهت زده و یا حتی ترسیده... مهم نیست هر چه بود ساکت بودند و حال من هم از بقیه بهتر یا بدتر نبود. مگر نه این که باران که ببارد همه به اندازه هم خیس می شوند... اما من انگار که جان از تنم در رفته باشد همین طور خشک به نیمکت فلزی چسبیده بودم و تکان نمی خوردم. فقط گاهی که شدت اشکم زیاد می شد، با دستمال صورتم را پاک می کردم و چه اصطلاح نچسبی است این "پاک کردن" ، مگر اشک ناپاک است؟

اصلا چه شد که دیروز صبح من آن جا نشستم؟ آن طرف حیاط و روی نیمکت فلزی... من که هر روز این طرف و روی سکوهای سیمانی می نشستم تا آمار شروع شود و زود به اتاق برگردم...آن هم در شرایطی که هیچ وقت آن چرخیدن همه روزه - دایره وار و منظم و آرام - حرصم را در نمی آورد. راستی چرا دیروز آن قدر متفاوت بودم؟ نمی دانم... اما ظاهرا این فقط من نبودم که متفاوت بودم. به نظرم هر کس که آن جا بود مثل همیشه نبود. همین راه رفتن های علی مثلا... گردش دایره وارش داخل دایره بزرگ چرخش عمومی و در خلاف جهت بقیه، حتما در روزهای عادی می توانست خنده دار باشد. اما نمی دانم چرا نگاهش که می کردم سینه ام می سوخت و شدت اشکم بیشتر می شد. حتی با وجود حرکت های منظم سرش که با هر قدمی که برمی داشت مثل شتری که بارش کرده باشند بالا و پایین می رفت و در هر روز دیگری می توانست سوژه خوبی برای دست انداختنش باشد، اما این جا همدلی مرا بر می انگیخت و نمی دانم چرا فکر می کردم که اگر من هم بخواهم راه بروم حتما بهتر از این نخواهد شد و کاش می توانستم راه بروم... کاش می توانستم راه بروم تا حداقل آن طور بی فایده و منفعل به نیمکت فلزی میخ نشده باشم. اصلا دلیل عصبانیتم از راه رفتن دیگران حتما همین بوده که در مقابل حرکت دیگران احساس انفعال می کردم.

البته شاید این راه رفتن ها عملاً کار مهمی نباشد و مشکلی را حل نکند، اما حداقل این حسن را دارد که آدم فراموش می کند. می خواهم بگویم همین که فکر کنی داری کاری می کنی فراموش می کنی که هیچ کاری ازت برنمی آید! من هم اگر می توانستم بر خودم غلبه کنم و این تن لش را - که حالم ازش به هم می خورد- از روی نیمکت بکنم و دنبال بقیه راه بروم- همان طور دایره وار و منظم و آرام - شاید حالم کمی بهتر می شد و یا حداقل فراموش می کردم... آخر همین کار، کلی مغز آدم را مشغول می کند: راه پیمایی در حیاط با آن انسداد لعنتی که تا آدم بیاید خودش را پیدا کند و "عادت" کند به دیوار می رسد و باید مسیرش را عوض کند و بچرخد و باید همیشه هم حواست جمع باشد که سرعتت را با همه هماهنگ کنی تا سریع تر یا کندتر راه نروی... این طوری یک دفعه می بینی کلی وقت است که داری راه می روی و نفهمیده ای... حالا اگر بخواهی چیزی را فراموش کنی، چه کاری ازین بهتر می تواند کمکت کند؟ اما من نتوانستم ... فقط همان طور مثل سنگ آن جا نشستم ، به چرخیدن بقیه نگاه کردم و به سکوتشان گوش دادم.

بیش تر که فکر می کنم می بینم شاید چیزی که در آن صبح گاه مرا مجاب می کرد که تکان نخورم این بود که کسان دیگری هم غیر از من بودند که نمی چرخیدند. همیشه احساس تعلق به یک جمع گناه کار، از عذاب وجدان آدم کم می کند و هر چه باشد گناه دست جمعی راحت تر از گناه فردی است. پس این که کسان دیگری هم مثل من نشسته بودند و تکان نمی خوردند به طور کلی برای من مجاب کننده بود... مثل عمو رضا که آن طرف حیاط و روی سکوهای سیمانی نشسته بود... یعنی همان جایی که من هر روز صبح می نشستم و نمی دانم چرا دیروز ننشستم... عمو رضا آن جا نشسته بود و نمی دانم چرا خودش را از من مخفی می کرد؟ و این یکی را حتی حاضرم قسم بخورم: عمو رضا که درست رو به روی من، آن طرف حیاط و روی سکوهای سیمانی نشسته بود، خودش را از من مخفی می کرد... شاید باید درکش می کردم. اما من مدام به طرفش نگاه می انداختم و او هر بار سرش را پایین می گرفت و این خودش کلی در آن صبح حرص مرا در می آورد. نمی فهمم مثلا چه می شد اگر یک مرتبه به هم نگاه می کردیم؟ فوقش اشکمان بیش تر در می آمد... خب که چه؟ مگر حالا که این کار را نکردیم کم اشک ریختیم؟ من که دوست داشتم نگاهمان به هم گره بخورد و حسابی گریه کنیم. اما خب... یک طرفه هم نمی شود قضاوت کرد و باید درکش می کردم. شاید او این را نمی خواست. مثل خود مجید که این را نمی خواست... یعنی نمی خواست گریه کند. هیچ وقت هم نخواسته بود... اصلا مگر نه این که کل این ماجرا مربوط به او بود: این همه اشک و غم و بهت و شاید حتی ترس، مگر به خاطر تبعید مجید نبود؟ اما او اشک همه را درآورد و خودش گریه نکرد. پس مجید هم گریه را نمی خواست. البته این هم خودش از چیزهایی بود که دیروز صبح حسابی حرص مرا درآورد. منظورم این است که حتما کسان دیگری هم بودند که این را نمی خواستند... یعنی نمی خواستند که گریه کنند. اما مجید در کمال نامردی اشک همه ما را در آورد و خودش گریه نکرد.

خوب که فکر می کنم می بینم دلیل گریه ما این نبود که فکرش را نمی کردیم. هرچه بود، همگی کم و بیش می دانستیم که این روز می رسد و مجید رفتنی است... به خصوص که ضیا هم رفته بود. اما آدم ذاتاً این جوری است. یعنی حتی اگر منتظر یک خبر بد هم باشد، باز ممکن است همان خبر بد غافلگیرش کند... و در آن صبح گاه ما غافلگیر شدیم و این شاید بیش از هر چیز دیگری دلیل ناراحتی ما بود، حالا ناراحتی یا خشم یا بهت و یا حتی ترس...

از این ها گذشته اصولاً یکی از چیزهایی که من تا این سن و سال یاد گرفته ام این است که همان قدر که پیش آمدن یک اتفاق ناخوشایند می تواند زندگی آدم را به هم بریزد، به هم ریختن زندگی هم می تواند آدم را ناراحت کند. مثل همان روز صبح که کورش یک ساعت زودتر از موعد همیشگی مرا از خواب بیدار کرد... همیشه همین بیدار شدن بی موقع به اندازه خودش مرا ناراحت و عصبی می کرد... اما آن روز نیازی به عصبانیت نبود چون لازم نبود که بگوید برای چه بیدارم کرده... خودم فهمیدم... خودم می دانستم... گفتم که همگی کم و بیش می دانستیم که خبر بد بالاخره می رسد... البته نه این که من آدم نا امیدی باشم و خوش بین نباشم... نه... حداقل من یکی هر جور که باشد دست کم یک ذره خوش بین و خیالاتی هستم. مثل آن بار که عمویم در عراق مرده بود و چون همان جا خاکش کرده بودند و من ندیده بودم، تا مدت ها فکر می کردم که شاید اشتباه شده باشد و او زنده برگردد! این یکی را هیچ وقت و به هیچ کس نگفته بودم اما قسم می خورم که گاهی توی دلم این طور فکر می کردم. اما مجید بالای تختش که طبقه سوم بود، نشسته بود و داشت تند و تند وسایلش را جمع می کرد. نمی دانم این تصویر زیادی واقعی بود و یا قوۀ تخیل من به خاطر کم خوابیدن و زود بیدار شدن درست کار نمی کرد و یا این که چون تخت مجید روبروی تخت من بود و لازم نبود کار خاصی بکنم تا ببینمش و همین که از تخت پایین آمدم دیدمش باعث شد که فرصت نکنم و نشود که خوشبین باشم. هر چه بود خیلی هم فرق نمی کرد... مگر در همان ماجرای عمویم که گفتم، خوش بینی من عمویم را زنده کرد؟ اصلا همین طور بهتر است چون خوش بینی که کار آدم را راه نیاندازد، دو زار هم نمی ارزد !

مجید هم به هر حال داشت آماده می شد که برود و من فقط نگاهش می کردم... راستش کار دیگری هم نمی توانستم بکنم. ظاهر خون سردش حرصم را در می آورد. من که می گویم داشت ادای آدم های خون سرد را در می آورد! آخر مگر می شود آدمی که سر هر مسئله کوچک یا بزرگ حرص و جوش می خورد و عصبانی و آتشی می شود، حالا در حالی که دارند تبعیدش می کنند به یک جهنم دره ی دور، یک مرتبه آن همه خون سرد بشود؟ من که می گویم نمی شود... اما خب ممکن است بعضی ها با من موافق نباشند و تاییدش کنند و بگویند که کار خوبی کرد و حداقل در ظاهر خون سردیش را حفظ کرد و دیگران را بیش تر ناراحت نکرد. اما من مطمئن نیستم... نظر من را بخواهید می گویم مجید در حق ما نامردی کرد. چون با این که خوب می دانست چه قدر از رفتنش ناراحت می شویم، اما به روی خودش نیاورد و هی ادای آدم های خونسرد و قوی را درآورد. می توانست به هم بریزد... می توانست عصبانی شود... این طوری همه چیز معمولی تر به نظر می رسید. لااقل وقتی بستن ساکش تمام شد و شروع کرد به خداحافظی کردن از بچه های اتاق، به خصوص آنجا که رشیدی نیا بغلش کرد و گریه اش گرفت، می توانست با او گریه کند... اما فقط لبخند تلخش را تحویل داد و حرص مرا بیش تر درآورد. تازه خداحافظی هاکه تمام شد و دید که هنوز وقت دارد، رفت تا در حیاط سیگار بکشد. انگار نه انگار که من و عبدالله مومنی و علی پرویز و خیلی های دیگر داریم زار زار گریه می کنیم! از همه بدتر زمان رفتن که رسید به جای آن که مثل بچه ی آدم سرش را بیاندازد پایین و برود، آن معرکه را راه انداخت... آن هم با آن وضعیت... وقتی می گویم نامردی کرد همین کارهایش را می گویم: در حالی که جلوی همه از پله ها بالا می رفت، ناگهان اواسط پله ها ایستاد... با آن تن نحیف و قوز منحصر به فردش... یک مرتبه به سمت بقیه برگشت... با چهره ای خشمگین و عصبی... با چشم هایی که داشت از کاسه در می آمد به همه نگاه کرد... عینکش را برداشت و همراه با حرکات دست هایش و با صدای بلند شروع به شعر خواندن کرد:

گیرم که در باورتان به خاک نشستم
و ساقه های جوانم از ضربه های تبرتان زخم دار است...
با ریشه چه می کنید؟

گیرم که در سر این بام بنشسته در کمین پرنده ای
پرواز را علامت ممنوع می زنید
با جوجه های نشسته در آشیانه چه می کنید؟

گیرم که می زنید
گیرم که می برید
گیرم که می کشید
با رویش ناگزیر جوانه چه می کنید؟

* * *
حالا تصور کنید حال ما را که چه کشیدیم... به قول علی ملیحی هر کس تا آن موقع جلوی خودش را گرفته و گریه نکرده بود، منفجر شد... همین چیزهاست که می گویم مجید نامردی کرد... می توانست این شعر را نخواند... می توانست اشک ما را در نیاورد... می توانست لااقل خودش هم گریه کند... حالا این ها همه به جهنم، می خواهم بگویم شاید چیزی که در آن صبح گاه و بعد از رفتن مجید مرا ناراحت می کرد و باعث می شد که آن طور مثل سنگ به نیمکت فلزی بچسبم و از چرخیدن دایره وار و آرام و منظم دیگران حرص بخورم همین فکرها بود و این که می دانستم مجید دلتنگی هایش را برای خودش نگه داشت و با ما تقسیم نکرد... و نمی دانم که در آن جهنم درّه ی دور ، آیا کسی پیدا می شود که بغض مجید - لاجرم- پیش او بترکد؟ ... نمی دانم، نمی دانم، نمی دانم...

به هر حال شاید بقیه هم مثل من در همین فکرها بودند که چرخیدنشان آن قدر ساکت بود و سرشار از غم... حالا غم یا خشم یا بهت و یا حتی ترس...

تهران - زندان اوین - بند 350 - بیست و پنج مهرماه 1389

منبع: ندای آزادی


 


۲۳ نفر از زندانیان سیاسی کشور از داخل زندان، پیامی خطاب به مراجع تقلید و بزرگان حوزه های علمیه نوشته اند.

این زندانیان در این نامه ضمن مقایسه دقیق آنچه در ایران می گذرد با آنچه که در کشورهای منطقه در جریان است،نوشته اند که «چگونه است که این جنایات در سایر کشورها فریاد یکپارچه شما را بلند می کند اما همین جنایات در داخل کشور تنها و تنها با واکنش قابل تقدیر معدودی از مراجع عالی قدر و بزرگان حوزه همراه بوده و سایران هیچ واکنش و اعتراضی نسبت به این ظلم ها و جنایات نداشتند.

آیا می توان ستمکاری ستمکاران بیگانه را برنتافت اما همان ستم ها را در حکومتی که به نام اسلام علوی استقرار یافته نادیده گرفت؟ اسلامی که نه تنها ظلم بر مسلمانان و مومنان که ظلم بر غیر مسلمانان را نیز بر نمی تابد؟

آیا واقعا می توان در برابر این همه بی عدالتی و ستم در داخل کشور سکوت کرد و انتظار داشت که اعتراض تنها نسبت به ظلم حاکمان مستبد کشورهای منطقه تاثیر گذار بوده و طنین انداز شود ؟»

امضا کنندگان این نامه، اکنون در زندان اوین ( بند ۳۵۰ ، بند ۲- الف تحت اختیار سپاه پاسداران ، بند ۲۰۹ تحت اختیار وزارت اطلاعات و بازداشتگاه تحت اختیار حفاظت اطلاعات زندان اوین )، زندان رجایی شهرکرج و زندان های استان خوزستان به سر می برند.

این بیانیه توسط بیست و سه نفر از این زندانیان تهیه و امضا شده است اما با توجه به فشارهای سنگین وارده به آنان به خاطر امضای بیانیه های قبلی که منجر به ساعتها بازجویی و سرانجام پرونده سازی های جدید برای جمعی از زندانیان سیاسی شد، فعلا نام امضا کنندگان این بیانیه نزد کلمه محفوظ می ماند و منتشر نمی شود.

متن کامل این نامه که توسط یاران گمنام جنبش سبز در اختیار کلمه قرار گرفته، به این شرح است :

بسم الله الرحمن الرحیم

امام علی (ع) به امام حسن و امام حسین (ع): حق بگویید و برای ثواب کار کنید و خصم ستمگر و یار ستمدیده باشید. ( بحار الانوار ۱۰۰/۹۰/۷۵

مراجع محترم تقلید و بزرگان حوزه های علمیه

موضع گیری صریح و شجاعانه روحانیت مستقل شیعه در حوزه های علمیه در واکنش به ظلم و بی عدالتی و تعدی نسبت به ستمدیدگان همواره سنت دیر پای آنان بوده است و در شرایط حساس تاریخ این سرزمین پایمردی شخصیت های روحانی آنان را برای همیشه در جایگاه رفیعی در تاریخ این ملت قرار داده است .

بی تردید واکنش اخیر مراجع تقلید و بزرگان حوزه های علمیه در واکنش به جنایات دولت های خاورمیانه از جمله دولت بحرین علیه ملت هایشان در اعتراض به استبداد و فساد و در دفاع از حق و عدالت و آزادی به پا خاسته اند، در همین چارچوب قابل ستایش و احترام است.

اما بر خلاف همیشه به نظر می رسد که این بار فریاد اعتراض روحانیت حوزه های علمیه در جمهوری اسلامی ایران علیه ظالمان طنین خود را از دست داده است و تحت الشعاع پرسشی بنیادین درباره علت عدم اهتمام آنان نسبت به ظلم های مشابه اعمال شده علیه مردم بی گناه و بی دفاع سرزمین خودشان قرار گرفته است .

از دو سال پیش و به دنبال دخالت گسترده نظامیان و ماموران اطلاعاتی و امنیتی در فرایند انتخابات ریاست جمهوری، جنایات، ظلم ها و بی عدالتی های گسترده ای علیه ملت مومن و شریف ایران اعمال شده است.

دو سال پیش گروهی افراطی از نظامیان و ماموران اطلاعاتی و امنیتی به رسواترین شکل در سرنوشت سیاسی کشور دخالت کرده و انتخابات ریاست جمهوری را به انتخاباتی فرمایشی بدل کرده است و به دنبال آن به بهانه های واهی به جان مردم افتادند، عده ای را کشتند، جمعی را مجروح و مصدوم راهی بیمارستان کردند، ده ها هزار تن از شهروندان را به زندان افکندند و صدها تن را با پرونده های جعلی و فاقد هر گونه وجاهت قانونی در دادگاه های فرمایشی به زندان های طویل المدت محکوم کردند و متاسفانه بعد از گذشت دو سال نیز دست از این اعمال خلاف خود بر نداشتند.

اگر نظامیان و پلیس حکومتهای مستبد منطقه به روش های خشونت بار و با سلاح های گرم و سرد به جان مردم می افتند در جمهوری اسلامی ایران نیز در دو سال گذشته هزاران نفر بر اثر حملات نظامیان ، پلیس و ماموران لباس شخصی تحت امر آنان مصدوم و مجروح شده و یا به قتل رسیده اند.

اگر در کشورهای استبدادی منطقه نظامیان و پلیس به سوی مردم بی دفاع تیر اندازی کرده و آنان را به شهادت می رسانند در جمهوری اسلامی ایران نیز به ضرب گلوله نظامیان، پلیس و لباس شخصی مجروح و شهید شده اند.

اگر در کشورهای استبدادی منطقه، یکی از اقدامات کثیف نظامیان و پلیس ربودن مجروجان تظاهرات از بیمارستان هاست، متاسفانه در جمهوری اسلامی نیز مجروحان از بیمارستان ها ربوده شده و در همان حال مورد ضرب و شتم قرار گرفته و به زندان افتاده اند که هنوز هم تعدادی از آنها در زندان به سر می برند.

اگر در کشورهای استبدادی منطقه مردم هر روز اسامی بیشتری از قربانیان خود را اعلام می کنند در جمهوری اسلامی آمار واقعی از قربانیان وجود ندارد و بسیاری از شهدا در گورهای مخفی دفن شده اند و افرادی که برای شناسایی مدفن قربانیان تلاش کرده اند تحت تعقیب قرار گرفته اند و عده ای از آنان محکوم گشته و اکنون در زندان به سر می برند.

اگر اعمال شکنجه در کشورهای استبدادی منطقه پدیده ای تلخ و تکان دهنده ای است در ایران صدها نفر زیر شکنجه وادار به اعترافات دروغ شده و فاجعه بارتر آنکه عده ای از آنان تحت فشار و ضرب و شتم و آزار و شکنجه به قتل رسیده اند.

اگر در کشورهای استبدادی منطقه، مردم هر روز به تشییع جنازه قربانیان حوادث اخیر می پردازند در جمهوری اسلامی حتی اجازه تشییع جنازه و مراسم سوگواری برای شهیدان اعتراضات خیابانی و زندانها داده نمی شود و حتی گاه خانواده آنان از برگزاری مراسم سوگواری برای اموات غیر مرتبط با حوادث اعتراضی نیز منع می شوند، حتی برای شخصیتی چون میر اسماعیل موسوی نیز چون پدر مهندس موسوی است اجازه ختم داده نمی شود و شرکت کنندگان در تشییع جنازه وی مورد ضرب و شتم قرار گرفته و بازداشت می شوند.

اگر حکومت های ظالم منطقه برای منتقدان و مخالفان خود پرونده سازی می کنند، در جمهوری اسلامی نیز تقریبا تمامی پرونده های محکومان حوادث پس از انتخابات ساختگی، جعلی و فاقد هر گونه وجاهت قانونی است در حدی که اگر امکان انتشار محتوایی پرونده ها، فرایند محاکمات و متن احکام صادره فراهم شود، هیچ حیثیتی برای دستگاه های قضایی ، نظامی و اطلاعاتی جمهوری اسلامی باقی نخواهد ماند.

اگر در کشورهای استبدادی منطقه، خانواده های مقتولان و زندانیان، مظلومانه و به حق در پی خونخواهی و تعیین تکلیف عزیزان شان هستند، در جمهوری اسلامی ایران این خانواده ها در مظلومیت مضاعف تحت کنترل دائمی ماموران مخفی حکومت قرار دارند، از فعالیتهای آنان به اشکال مختلف جلوگیری می شود و حتی به خاطر برگزاری مراسم مذهبی قرآن، دعا و نیایش هم تحت فشار قرار می گیرند و برخی از آنان به جرم پی گیری پرونده شهدا و زندانیان بی گناه خود به زندان می افتند.

اگر در کشورهای استبدادی منطقه خانواده های مقتولان و زندانیان تحت حمایت مردم قرار می گیرند و حتی دولتهای مستبد هم سعی می کنند آنها را به لحاظ معیشتی تامین کنند، در جمهوری اسلامی رسیدگی به خانواده های بی گناه شهدای جنبش و زندانیان و کمک به آنان جرم است و بسیاری از اقدام کنندگان به کمک به این خانواده ها در زندان به سر می برند.

اگر در حکومتهای استبدادی منطقه دادگاه ها فرمایشی هستند قضات و دادستان هایشان ظاهری از یک نظام قضایی را به نمایش می گذراند اما در جمهوری اسلامی ایران افرادی کم دانش، بی هویت و غالبا آسیب پذیر و حتی ناسالم در راس دادگاه های انقلاب قرار می گیرند که عملا در رسیدگی به پرونده های سیاسی جز اطاعت از بازجویان و ماموران مخفی نظامی و امنیتی وظیفه دیگری برای خود نمی شناسند.

اگر در کشورهای استبدادی منطقه رسانه ها تحت کنترل شدید هستند و حقایق تحریف می شود و اطلاعات ما درباره تحولات این کشورها از طریق رسانه های خارجی دریافت می شود در جمهوری اسلامی ایران نیز هر روز کنترل رسانه ای بیشتر شده و اخبار تحریف شده تری منتشر می شود. نه تنها تمامی رسانه های منتقد دولت توقیف شده اند بلکه تقریبا تمام رسانه های مستقل هم بسته شده اند و باقی رسانه ها هم بر اساس دستور العمل های کنترلی امنیتی بی سابقه از انتشار اخبار واقعی و حقایق منع می شوند .

در چنین وضعیتی حکومت به خود اجازه می دهد که بدیهی ترین حقایق را تحت تاثیر بیگانگان قلمداد کند متاسفانه این وضع باعث شده در جمهوری اسلامی ایران نیز پس از انقلاب اسلامی بار دیگر مردم برای کسب اخبار واقعی به رسانه های خارجی تکیه کنند. امروز تعداد کثیری از جوانان کشور به جرم نشر حقایق از طریق اینترنت و پیام کوتاه تلفن همراه در زندان به سر می برند.

اگر در کشورهای استبدادی منطقه حرکتهای مردم به دخالت بیگانگان نسبت داده می شود و مثلا در بحرین مخالفان دولت مرتبط با ایران معرفی می شوند ، در جمهوری اسلامی ایران نیز هر گونه اعتراض مدنی و مخالفت با مسوولان و دولت به بیگانگان نسبت داده شده و صدها جزوه بولتن و گزارش سر تا پا دروغ و تحریف و جعل برای توجیه این ادعاهای واهی منتشر می شود و در ابتکاری که احتمالا مخصوص ایران است زندانیان بریده ی تحت شکنجه و فشار وادار به اعتراف درباره این قصه های ساختگی و حتی خلق قصه های تخیلی مورد نظر بازجو می شوند .

اگر طبق خبرها، در کشورهای استبدادی منطقه تعدادی از مخالفان و منتقدان دولت در محیط های مختلف شناسایی و از کار بر کنار شده اند در جمهوری اسلامی ایران صدها نفر از استادان برجسته و متفکران سرشناس از دانشگاه ها و هزاران نفر از کارکنان و کارمندان به جرم حمایت از اعتراض های مردمی از محل کار خود اخراج شده اند.

اگر در کشورهای استبدادی منطقه دانشجویان معترض در دانشگاه ها دچار مشکل می شوند در جمهوری اسلامی ایران صدها تن از دانشجویان معترض و منتقد بدون هیچ دلیل قانونی و صرفا به دلیل اندیشه متفاوت برای همیشه ازادامه تحصیل محروم شده اند.

اگر در کشورهای استبدادی منطقه فعالیت گروه ها و احزاب مخالف همواره دشوار بوده است، در جمهوری اسلامی ایران فشار به گروه ها و احزاب منتقد به اوج خود رسیده است و ظرف مدت کوتاهی معتبر ترین احزاب قانونی منتقد با تصمیم افراطیون نظامی و اطلاعاتی تعطیل شده اند و عضویت در این احزاب قانونی برای افراد به عنوان سو سابقه تلقی شده است. این جریان افراطی و بی پروا فعالیت سیاسی هر جریان منتقد حکومت و حتی منتقد دولت را تحت عنوان اقدام علیه امنیت کشور به شدت سرکوب می کند.

مراجع محترم تقلید و بزرگان محترم حوزه های علمیه

چگونه است که همه این جنایات و یا برخی از آنها در سایر کشورها فریاد یکپارچه شما را بلند می کند اما همین جنایات در داخل کشور تنها و تنها با واکنش قابل تقدیر معدودی از مراجع عالیقدر و بزرگان حوزه همراه بوده و سایران هیچ واکنش و اعتراضی نسبت به این ظلم ها و جنایات نداشتند.

آیا می توان ستمکاری ستمکاران بیگانه را برنتافت اما همان ستم ها را در حکومتی که به نام اسلام علوی استقرار یافته نادیده گرفت؟ اسلامی که نه تنها ظلم بر مسلمانان و مومنان که ظلم بر غیر مسلمانان را نیز بر نمی تابد.

آیا واقعا می توان در برابر این همه بی عدالتی و ستم در داخل کشور سکوت کرد و انتظار داشت که اعتراض تنها نسبت به ظلم حاکمان مستبد کشورهای منطقه تاثیر گذار بوده و طنین انداز شود ؟

آیا واقعا مراجع عالیقدر و روحانیت معظم در این برهه حساس از تاریخ ایران ، اسلام و تشیع رسالت خود را دردفاع از حق و حقیقت و مخالفت با ظلم و بیداد به انجام رسانده اند ؟ آیا نگران نیستند که مصداق کلام امام صادق باشند که می فرمایند :العامل بالظلم ، العلمین له و الراضی به شرکا ثلاثتهم.(ستمگر و یاری دهنده او و کسی که به ستم او راضی باشد هر سه در ستم شریکند .بحارالانوار ۷۷/۳۸۳/۹)

امروز عملکرد این جریان افراطی آنچنان چهره نازیبایی از ایران به نمایش گذاشته که در کشورهای در حال تحول منطقه تمامی رهبران دینی، حتی طرفداران و حامیان سابق انقلاب اسلامی از جمهوری اسلامی تبری می جویند، در حالیکه اگر نظام گرفتار این مفاسد این جریان های انحرافی نمی شد و در مسیر مردم سالاری و اقامه به حق و عدل در کشور گام بر می داشت امروز بهترین الگو و ملجا و ماوای آزادیخواهانی قرار می گرفت که در کشورهای منطقه در جستجوی آزادی و عدالت و مردم سالاری سازگار با اسلام هستند و در مقابل دولتهای ظالم خود قد علم کرده اند.

ما زندانیان سیاسی به عنوان بخشی از قربانیان خودکامگی این جریان افراطی، نظامی، اطلاعاتی ، امنیتی و قضایی در کشور از شما در خواست می کنیم که برای اصلاح امور و زدودن این مفاسد از درون نظام جمهوری اسلامی ایران و برای پاسداری از ارزشهایی که به نام اسلام و تشیع علوی به انقلاب اسلامی ایران به ملتهای مسلمان و مستضعفان جهان نویدش را داده ایم و برای دفاع از حق و عدالت و انسانیت لااقل همزمان با موضع گیریهایتان نسبت به جنایت علیه ملتهای مسلمان منطقه به ایران نیز بازگردید و با بهره گیری از اعتباری که از اسلام و قران و رسول خدا و اهل بیت مطهرش کسب کرده اید به نام خدا و دین خدا به مسوولان در جهت پایان دادن به این فجایع ، ظلم ها و جنایات فشار آورید و در جهت فساد زدایی از دستگاه های نظامی ، امنیتی ، اطلاعاتی کشور قد علم کنید، و در جهت بازسازی و اعتلای ارزشهای معنوی در جمهوری اسلامی اهتمام ورزید و تردید نکنید که اگر جمهوری اسلامی ایران همچنان در دست افراطیون نظامی، امنیتی، اطلاعاتی اداره شود به جای یک کشور ارایه دهنده ارزشهای متعالی اسلامی و علوی تنها یک نظام دیکتاتوری دینی را به جهان عرضه خواهیم کرد که یاد آور نظام های دینی قرون وسطی است که تیشه به ریشه دین می زند و نتیجه عملی آن بدبین و دور کردن هر چه بیشتر نسل جوان از اسلام است.

۲۳ زندانی سیاسی از

زندان اوین ( بند سیاسی۳۵۰)

زندان اوین( بند تحت کنترل سپاه پاسداران - دو الف)

اوین ( بند کنترل تحت حفاظت اطلاعات زندان اوین )

زندان رجایی شهر (بند سیاسی)

زندان های استان خوزستان


 


روزآنلاین / محمدرضا یزدان پناه: صحبت های فائزه هاشمی با خنده شروع شد و با خنده هم پایان گرفت. اما در خلال مصاحبه به راحتی می شد متوجه بغض در گلوی او شد. با فائزه هاشمی پس از انتشار مصاحبه نوشابه امیری با سعید تاجیک گفت و گو کردم اما موضوع مصاحبه تنها به این محدود نماند. جنبش سبز، شرکت در انتخابات آینده مجلس، انتخابات جنجالی گذشته ریاست جمهوری و بسیاری از موضوعات دیگر در این گفت و گو جای گرفتند. سخنان جنجالی زن سیاستمداری که سابقه اش نشان می دهد توانسته فارغ از نام و سایه سنگین پدر، شخصیتی مستقل از خود در عرصه سیاسی ایران بیابد.

 

چه خبرها خانم هاشمی؟ خوش می گذره؟

خوش که خیلی می گذره (خنده) نه به من که به تمام ملت ایران خیلی خوش می گذره؛ همه چیز گل و بلبل و عالی است...

 

یعنی همه چیز به همین خوبی و خوشی است؟

نه اینها رو که برای مسخره کردن وضعیت کشور گفتم. در واقعیت، شرایط سیاسی، آزادی ها و حقوق بشر در ایران شرایط بسیار اسفناکی دارند. وضعیت اقتصادی هم چون طرح هدفمند کردن یارانه ها بر اساس قانون انجام نمی شود بلکه به صورت سلیقه ای و بدون توجه به نظرات کارشناسان اجرا می شود، تا الان نتایج خوبی نداشته. این طرح، طرح خوبی است و حیفه که اینجوری نابود بشه. در عرصه سیاست خارجی هم که روز به روز به شرایط بدتری می رسیم. اختلافات با کشورهای همسایه و با بیشتر کشورهای دنیا متاسفانه شرایط بدی رو هم برای کشورمان و هم برای ایرانیان ایجاد کرده. من چیزی نمی بینم که بخوام به عنوان نکته مثبت از آن یاد بکنم.

 

خود شما چطور؟ خانواده آقای هاشمی؟ پدر، مادر، برادران و خواهرتون. کلا خانواده آقای هاشمی روزها و ماه های اخیر رو چگونه می گذرونند؟

ما هم مثل همه ملت هستیم. حال خانواده ما هم شبیه حال همه مردم ایران است. متاسفانه شرایط برای ما هم همان شرایط پلیسی و امنیتی است و فشارهایی که بر روی تمام ملت وجود دارد بر روی ما هم وجود دارد. همین اخباری که می شنوید درباره این خانواده هم حقیقت دارد.

 

به فشارها علیه خانواده خودتان اشاره کردید، منابع حکومتی که برخوردهای اخیر با شما از جمله آنچه در شاه عبدوالعظیم اتفاق افتاد را محکوم می کنند، می گویند این مسائل کار افراد خودسر است. شما فکر می کنید اینها خودسر هستند یا نیروهای سازماندهی شده از طرف ارگان ها یا محافل خاصی؟

مشخص است که اینها خودسر نیستند. این مسائل نه تنها درباره ما بلکه درباره همه، کاملا با برنامه ریزی انجام میشه و این تز رو دنبال می کنه که یا با ما باشید، یا ساکت باشید یا نباشید. این کاریه که دارند با همه مخالفان و منتقدان خودشون انجام می دهند؛ فرقی هم نمی کنه کی باشه.

 

این سازماندهی که شما می گویید توسط چه نهادها یا احیانا محافلی صورت می گیره؟

همان افرادی که دستور سرکوب مردم را می دهند این سازماندهی ها رو هم انجام می دهند. یعنی بخش های درون حاکمیت.

 

حادثه ای که برای شما، برادر و برخی اعضای خانواده تان در شاه عبدوالعظیم رخ داد واکنش های زیادی رو در محکومیت برانگیخت که بخش عمده اون از طرف بلندپایه ترین مسئولان حکومت و اصولگرایانی صورت گرفت که جناح حاکم در جمهوری اسلامی هستند. آیا شما در پس این مسئله، اراده ای هم برای برخورد با این قبیل رفتارها مشاهده کردید؟

نه مگه با حادثه کهریزک با اون همه تبلیغات برخورد شد؟ مگه با آمران و عاملان حمله به کوی دانشگاه و مجتمع سبحان علیرغم آنهمه محکوم کردن ماجرا، برخوردی صورت گرفت؟ قضیه حمله به ما هم شبیه همین هاست. به رغم این همه محکومیت از بالاترین مقام کشور تا افراد دیگر همه و همه در این باره صحبت کردند، باز می بینیم سعید تاجیک به این راحتی حرف می زند، همان حرفها و ادبیاتش رو تکرار می کنه. خودش هم گفته که زندان نیست. معلوم نیست اصلا جریان چیه... (خنده)

 

راستی چه خبر از آقای تاجیک؟

من خوشبختانه هیچ خبر و اطلاعی از ایشون ندارم.

 

خب حتما خبر دارید که دادستان کل کشور آقای محسنی اژه ای گفته بودند که آقای تاجیک رو دستگیر کردند اما یکی دو روز بعد سایت روز مصاحبه ای با خود آقای تاجیک داشت که در اون نه تنها خبر آزادی خودش رو اعلام کرده بود بلکه با تکرار فحاشی به شما و خانواده تان، گفته بودند اگر باهاشون برخورد بشه بچه حزب اللهی ها ساکت نمی نشینند...

در زمان شاه این شعبان بی مخ و دار و دستش بودند که مثل همین اراذل و اوباش با رفتار وحشیانه و جمع کردن رجاله ها و لات ها (البته نمی دونم کلمه لات برای این افراد مناسب هست یا نه؟) با مخالفان خودشون برخورد می کردند. حالا هم متاسفانه همون ادبیات و همون روش با نام اسلام، انقلاب، دفاع از ارزش ها و این حرفها انجام میشه. اداره مملکت الان با همین رجاله ها و اراذل و اوباش است. آدم چی میتونه به این جریان بگه و چه انتظاری میتونه داشته باشه؟ با این تفاوت که شعبون بی مخ یه نفر بود با یه دسته اراذل اما اینها الان شبکه ای هستند و با تعداد زیاد در همه شهرها و گسترده عمل می کنند. چون من ابتدای سخنانم هم گفتم که این کارها همه سازماندهی شده هستند و خودسر نیستند. اختصاص به منم نداره، تو این چند سال با خیلی ها از همین برخوردها صورت گرفته. حمله به من استثنا نبوده، این جریان حاکم است که به اعتقاد من سازماندهی شده است و محکومیت آن هم فیلم است.

 

یعنی محکوم کردن رفتار سعید تاجیک با شما توسط مسئولان حکومت رو غیر حقیقی می دونید؟

این جریان محصول همین آقایان هست ولی الان اینقدر قدرتمند شده که دیگه خودشون هم نمی تونند باهاشون برخورد کنند.

 

ولی در هر صورت واکنش ها به این اتفاق لااقل به صورت علنی خیلی زیاد بود. پدر شما هم همین دیروز از نامه ای خبر دادند که رهبر جمهوری اسلامی به رئیس قوه قضائیه نوشته  و در آن خواستار پیگیری برخورد با بزرگان شده. شما این مسائل رو تا چه اندازه موثر می دونید؟

واقعیت اینه که فیلم فحاشی سعید تاحیک به من اینقدر قبیح بود که آقایون تشخیص دادند که باید لااقل به صورت ظاهری اتفاق رخ داده رو محکوم کنند. انتشار فیلم هم خیلی عجیب و غریب بود. نمی دونم از دستشون در رفته بود، نفوذی ها پخشش کرده بودند، خودشون فکر می کردند سند افتخارشونه؟ نمی دونم... اما در هر صورت این فیلم اونقدر زشت و غیر قابل دفاع بود که مجبور شدند در برابر افکار عمومی عکس العملی داشته باشند. به همین خاطر من این محکومیت ها رو خیلی جدی نمی بینم. اصلا موضوعاتی خیلی بدتر و جدی تر از حمله به من؛ مثلا ماجرای کهریزک که آقایون اون رو محکوم کرده بودند، چی دیدید؟ چه اتفاقی افتاده؟ کی مجازات شد؟

بعد هم وقتی موقع محکوم کردن از ادبیاتی که استفاده می کنند امثال سعید تاجیک را به عنوان افراد مخلص و متعهد و نمی دونم جوانان دلسوز نام می برند، خب اینها با هم در تناقض است. نمیشه محکوم کردن حمله رو باور کرد. بعد اصلا فقط همین یک مورد که نیست؛ حالا با این برخورد کردند بقیه موارد که گفتم چی؟

 

مقداری از ماجرای فیلم معروف سعید تاجیک بگویید. شما اون روز در شاه عبدوالعظیم چیکار می کردید؟

ما اون روز رفته بودیم مراسم تشییع جنازه  زن عموی خودم که تو صحن شاه عبدوالعظیم دفن شده است. تعداد ما زیاد بود و اینها ما رو دیدند. من، یاسر، محسن، عموم، عمو محمد و... فهمیدند مراسم متعلق به خانواده هاشمیه...

 

یعنی از اول نمی دونستند که شما قراره به شاه عبدوالعظیم بیاید؟

نمی دونم ولی چیزی نشون نمی داد که خبر داشته باشن. بالاخره این لباس شخصی ها قیافشون تابلوئه و ما می دیدیم که دارن همدیگرو خبر می کنند.

 

بعد چی شد؟

برنامه که تموم شد، من صحن رو ترک کردم که اون آقا اومد دنبالم. تیکه اول البته اون فیلمی هست که اهانت به محسن در اون مشخصه.

 

کل ماجرا چقدر طول کشید؟

حدود 20 دقیقه. تا پارکینگ دنبال ما اومدند و همون صحنه ها و دشنام ها که دیدید و شنیدید. بعد برمی گردند و به خانواده متوفی هم اهانت می کنند و آنها رو کتک می زنند. حتی دو روز بعد که خانواده عموم، برای فاتحه به اونجا رفته بودند دوباره بهشون حمله می کنند و پسرعمو، شوهر دخترعمو و... رو حسابی کتک می زنند و فحش های بسیار رکیک و زشت میدن که در روزنامه ها هم نوشته شد.

 

موقعی که به شما حمله شد ماموران هیچ کدام از نهادهای مسئول مثلا از پلیس یا وزارت اطلاعات در انجا حضور نداشتند که مانع اونها بشوند؟

تا زمانی که ما بودیم هم ماموران اطلاعات بودند که می گفتند برای حفاظت هم اونجا هستند، هم پلیس بود هم حراست شاه عبدوالعظیم که دور ما پر بودند. میگم که اینها یک جریانی رو راه انداختند که خودشون هم نمی تونند بهشون بگن بالا چشمتون ابروئه. فیلم اول در صحن اتفاق افتاده و نیروهای انتظامی و امنیتی هم حتما می دیدند که چه اتفاقی داره میفته. چون موقعی که فحاشی و حمله شروع شد حال من طوری بود که دیگه متوجه نبودم چه افرادی دور و بر من هستند. اما اینها جرئت ندارند چیزی به این جماعت بگن. نیروی انتظامی هم نمی تونه به وظیفش عمل کنه.

 

با عرض پوزش از شما، آقای تاجیک به خانم نوشابه امیری گفتند که اون فحش ناموسی انتهای فیلم رو ایشون بیان نکردند. شما متوجه شدید که چه کسی اون حرف رو زده؟

نه منم متوجه نشدم ولی به نظرم اصلا اهمیتی نداره که کی اون حرفو زده چون قبل از اینکه فیلم ضبط  بشه حرفهایی مثل همون حرف و حتی زشت تر از اون رو هم زده بود.

 

خانم هاشمی؛ شما موقعی که در برابر اون دشنام ها و حمله فیزیکی قرار گرفتید چه حسی داشتید؟ احساس درونیتان چه بود؟

(مکث) نمی دونم... آدم که اینجور مسائل رو می بینه فقط تاسف می خورم به حال جمهوری اسلامی که مثلا مدعیان دفاع از اسلام و انقلاب به چه کارهایی دست می زنند. در اون موقع تنها احساسم این بود که اینها مسلمان نیستند، چون نمیشه کسی مسلمان باشه و دست به چنین کارهایی بزنه.

 

و الان که به اون 20 دقیقه فکر می کنید چه احساسی دارید؟

تنها چیزی که الان به ذهنم می رسه اینه که اینها چنان به بن بست خورده اند و چنان تحت فشار افکار عمومی قرار دارند که به ناچار دست به این کارها می زنند.

 

شما اگر الان سعید تاجیک را ببینید بهش چی میگید؟

هیچی؛ به نظرم به این آدم زیاد بها داده شده. در حالت عادی هم حرفی برای گفتن به اینجور آدمها وجود ندارد.

 

ولی آقای تاجیک و همفکرانشون خود رو معتقد به جمهوری اسلامی و ولایت فقیه می بینند...

ممکنه درصد اندکی از این افراد واقعا این کارها رو اعتقادی انجام بدهند که اونها هم باید به اعتقاد خودشون شک بکنند. این چه اعتقادیه که به آدم اجازه میده کارهای خلاف اصول همون اعتقاد رو انجام بده؟ هدف که وسیله رو توجیه نمی کنه. نمیشه که من کار خلاف اسلام انجام بدم برای رسیدن به اسلام. این در هیچ کجای دین نیومده است. یک موقعی درباره مجاهدین می گفتند اینها التقاطی شدند به همین خاطر یعنی همچین ایرادی ازشون گرفته می شد. ولی از این درصد کم که ممکنه شستشوی مغزی شده باشند، یا واقعا به کارهایی که می کنند اعتقاد دارند، درصد عمده این جماعت تنها به خاطر منافع خودشون این کارها رو می کنند.

 

چجوری شستشوی مغزی می دهند؟

مثلا سپاه کلاس هایی داره به نام دشمن شناسی که سپاهی ها مجبورند در اونها شرکت کنند چون اگه شرکت نکنند خبری از درجه و رتبه نیست. تو این کلاس ها فکر می کنید چه کسی به عنوان دشمن معرفی میشه؟ آقای هاشمی و خانواده ش. تو ادارات و ارگان ها و آموزش و پرورش و خیلی جاها جلساتی می گذارند و یک مشت دروغ کلاس های سپاه رو مدام تکرار می کنند. یا دفعه قبل که دستگیر شده بودم و دو سه ساعت تو خیابون چرخونده شدم، متاسفانه اون جوان هایی که با من بودند همین حرفها رو تکرار می کردند. کاملا میشه فهمید مغزشون رو با دروغ پر کردند. این دروغ ها رو با چنان خشم و کینه و عقده ای بیان می کردند که من هم تعجب می کردم. ولی عمده این برخوردها و رفتارها فقط برای حفظ منافع هست.

 

چه جور منافعی؟ بیشتر توضیح می دهید؟

الان چند ساله که اینجور آدم ها رو با پول می خرند. یا با پست و مقام...  مثل شرکت های اقتصادی. اینها می دونند که اگر مردم پیروز بشوند منافع اینها هم نابود میشه بنابراین برای حفظ منافع این کارها رو می کنند نه به خاطر اعتقاداتشون. شما نگاه کنید الان مناصب مملکت همه دست این آدمهاست. اقتصاد هم همینطور. شرکت های بزرگی که زیر سایه اصل 44 واگذار شدند اکثرا به این آدمها واگذار شد نه به بخش خصوصی. پول هایی که بذل و بخشش می کنند تا این جماعت به خیابان ها بیایند و مردم رو قلع و قمع کنند. امتیازات و مزایای فراون دیگه مثلا برای ورود به دانشگاه، تامین امورات زندگی. اگر پیروز نهایی روند موجود در کشور مردم باشند این رفتارها و آدمها دیگه جایگاهی نخواهند داشت و منافع خودشون رو از دست میدن. اگه اینطوره که به ولایت فقیه اعتقاد دارند مگه ولی فقیه محکوم نکرد؟ پس چرا دوباره حرفاشو تکرار کرد؟ اینا همه دروغ و بازی با اعتقادات مردمه.

 

به جز پدرتون که به گفته شما در سیبل این برخوردها قرار داره، آیا افراد بانفوذ دیگری در حکومت که سابقه سالها دوستی با پدرتون رو دارند و الان هم از نفوذ در قدرت برخوردارند، تلاش ها و رایزنی هایی برای پایان دادن به این روند انجام دادند یا نه؟

فکر می کنم بله. از پارسال بعد از انتخابات تلاش ها و رایزنی های زیادی از جانب خیلی ها انجام شد ولی نتیجه ای نداشت. الان مسئله پول و قدرت و ثروت و اینجور چیزهاست وگرنه نمیشه من به اسم اسلام و قرآن و جمهوری اسلامی بیام تهمت بزنم، تخریب بکنم، کتک بزنم، آدم بکشم که بخوام اسلام رو حفظ کنم. شما خودتون اسلام رو نابود کردید.

 

خانم هاشمی؛ شما از حامیان جنبش اعتراضی پس از انتخابات بودید و چند باری هم به این خاطر دستگیر شدید (و البته فورا آزاد شدید) و مورد حمله قرار گرفتید و... آیا این رفتارها باعث شده که از حمایتی که از جنبش سبز داشتید پشیمون بشید؟

همانطور که گفتم تز الان آقایون اینه که یا با ما باشید، یا ساکت باشید یا اصلا نباشید. چون جنبش سبز، من و دیگران با آقایان همراه نیستیم بلکه منتقد و مخالف وضع موجودیم، این فشارها رو می آورند. شرایط کشور در همه زمینه ها پلیسی و امنیتی است. در دانشگاه ها، ادارات، رسانه ها، همه جا همینجوریه.

 

و در مورد خود شما؟

این رفتارها نه تنها آدم رو در اعتقاداتش سست نمی کنه بلکه باعث میشه به راهی که رفتی ایمان بیاری و بدونی درست عمل کردی. هم اسلام، هم جامعه مدنی، هم حقوق بشر و هم ایران هم اکنون در معرض خطر هستند و همه باید بجنبند که ایران رو نجات بدهند.

 

چه اتفاقی باید بیفته که شما از این راه پشیمون بشید؟

پشیمون بشم یا کوتاه بیام؟

 

هر دو

پشیمان که نمیشم ولی برای کوتاه آمدن باید افکار عمومی را نسبت به اتفاقات ناصواب دو سال اخیر قانع و آنها را جبران کرد، تکلیف انتخابات معلوم بشه، کسی که به مردم ظلم کرده و متخلفان مجازات بشوند. و تمام اتفاقات لازم برای اینکه این احساس به وجود بیاد که جمهوری اسلامی به مسیر اصلی خود برگشته است.

 

به انتخابات اشاره کردید. آیا بعد از دو سال ابهامی که درباره نتایج انتخابات 22 خرداد داشتید برطرف شده یا نه؟

مشخص است که نه.

 

به نظر میاد این ابهام هنوز در بخش عمده ای از جامعه و نیروهای سیاسی و اجتماعی ایران وجود داره و بسیاری کماکان معتقدند که در آن انتخابات تقلب یا کودتا شده اما در هفته های اخیر رفته رفته بحث انتخابات مجلس نهم که قرار است زمستان پیش رو برگزار شود. فکر می کنید نگاه جنبش سبز و اصلاح طلبان به این انتخابات باید چگونه باشه؟ آقای خاتمی هم شروطی را مطرح کردند. به نظر شما در شرایط کنونی آیا اساسا می توان با باقی ماندن ابهام ها درباره انتخابات گذشته، بحث انتخابات آینده رو مطرح کرد؟

من فکر می کنم با توجه به شرایط فعلی نه، نمیشه. به هر حال در آخرین انتخاباتی که برگزار شده افکار عمومی از سلامت اون قانع نشده و این احتمال وجود داره که در انتخابات های بعدی هم همان اتفاقات تلخ تکرار بشوند. تا زمانی که ابهامات و مشکلات اون انتخابات به صورت قانع کننده و مستدل برطرف نشوند، شرایطی برای فکر کردن به انتخابات آینده وجود ندارد. شروطی که آقای خاتمی گذاشتند شروط خوبی هستند البته باید اقناع افکار عمومی درباره انتخابات قبلی هم به آنها اضافه بشه. من فکر نمی کنم شرایط مناسبی برای حضور معترضان در انتخابات آینده و حتی فکر کردن به اون هم وجود داشته باشه. این کار یعنی تمام اتفاقات دو سال اخیر و مظالمی که به مردم رفته، بلاهایی که سرشون اومده، کشته ها و زندانی هایی که دادند، همه هیچ...

 

به نظر شما دولت و شورای نگهبان فعلی می تونند برگزار کننده یک انتخابات سالم در آینده باشند؟

با توجه به وقایع گذشته نمی توان این مسئله رو باور کرد.

 

جنبش سبز این روزها به سومین سالگرد تولد خود نزدیک می شود و بعضی ها این جنبش را یک جنبش مرده می دانند. دستگیری آقایان موسوی و کروبی هم به ابعاد این تحلیل اضافه کرده. شما دورنمای این جنبش را چگونه می بینید؟

من بسیار امیدوارم. به اعتقاد من جنبش سبز زنده و فعال به پیش میره و روش ها و استراتژی های خود را در مقاطع مختلف تغییر میده و این اتفاق هم باید بیفتد. ظلم پایدار نمی مونه شاید دیر و زود داشته باشه ولی سوخت و سوز نداره. فقط امیدوارم مردم با کمترین هزینه بتونند به آرمان هاشون برسند.

 

آقای هاشمی رفسنجانی به تازگی از ریاست مجلس خبرگان رهبری کنار گذاشته شدند یا کنار رفتند. الان هم زمزمه هایی درباره برکناری ایشون از ریاست مجمع تشخیص مصلحت نظام وجود داره. فکر می کنید این اتفاق هم رخ خواهد داد؟

کاری که آقای هاشمی در ماجرای مجلس خبرگان انجام دادند، درس بزرگی برای خیلی ها بود اما درباره مجمع تشخیص این مسئله باز هم به همون سیاست و تز مربوط میشه که گفتم. اینها با همه همین کار رو می کنند و هیچ فرقی هم نمی کنه که اون فرد چه جایگاه و سابقه ای داره. سیاست آقایون حذف همه منتقدان است.

 

فکر می کنید آقای هاشمی کدوم راه رو انتخاب کنند؟

نمی دونم بزارید برای همون موقع (خنده)


 
شما این خبرنامه را به این دلیل دریافت می کنید که ایمیل شما پس از تایید وارد لیست دریافت کنندگان شده است. برای لغو عضویت از این خبرنامه به این لینک مراجعه کنید یا به emrooz-unsubscribe@sabznameh.com ایمیل بزنید. با فرستادن این خبرنامه به دوستان خود آنها را تشویق کنید که عضو این خبرنامه شوند. برای عضویت در این خبرنامه کافی است که به emrooz@sabznameh.com ایمیل بزنید. برای دریافت لیست کامل خبرنامه های سبزنامه به help@sabznameh.com ایمیل بزنید.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

خبرهاي گذشته