-----------------------------
همه خبرها و ديدگاهاي سانسور شده و پشت فيلتر جمهوري اسلامي مانده را يكجا و بي درد سر در "هستي نيوز" بخوانيد... http://groups.google.com/group/hasti-news/

--------------------------------------------







Google Groups
Subscribe to Hasti News
Email:
Visit this group

۱۳۸۹ اسفند ۱۱, چهارشنبه

Posts from Khodnevis for 03/02/2011

Email not displaying correctly? View it in your browser.
این خبرنامه حاوی عکس است. لطفا امکان دیدن عکس را در ایمیل خود فعال کنید.



جنبش سبز و رهایی از یوغ نظام ولایت

 

گویی که تا کنون این تعبیر از جنبش سبز بعنوان جنبشی با خواستی محدود اما با کفی محکم، بمثابه یک تعبیر معقول پذیرفته شده است. یعنی که جنبش سبز بیشتر از کف، تنزل را قبول ندارد. مثلا انتخابات آزاد در چارچوب قانون ولایت فقیه، حداقلی است که جنبش سبز مطالبه می‌کند. آنهم بر اساس «مذاکرهن و «آشتی»،  نه «خودی و غیر خودی» و یا اعتقاد به گفتمان بمعنای گفتگو بعنوان بهترین ابزار برای حل مشاجرات.

 

فرض که این امر واقعیت دارد. که جنبش سبز، جنبشی ست که بر خاسته است از نیازی محدود و مشخص در واکنش به رای دزدی امام پرستان ولایت پیشه- در دهمین دوره ی انتخابات رئیس جمهوری در ۲۲  خرداد ۸۸.

 

کف گزاران و سقف سازان کم و بیش خود را از سهام‌داران جنبش سبز می‌دانند. روشن است که محلی و یا فضایی برای ماجرا جویی بجای نمی‌گذارند. آنها می‌دانند که کف و سقف جنبش سبز در چه نقطه ای معماری شده است. 

 

اما با چه تضمینی و با چه یقینی می‌توان پیش‌بینی نمود که جنبش سبز در این «کف» راضی و خشنود خواهد ماند. کیست که بتواند بگوید انتخابات آزاد، یا گفتمان با ولایت، آرمان جنبش سبز است؟ کیست که بتواند بگوید که جنبش سبز، هم چنانکه می‌روید، آرمان خود را تعالی نبخشد و یا نبخشیده است؟ کسب امتیاز از رژیم ولایت، از هر نوعی، حقوقی، مدنی و غیره، تن دادن به حقارت و خواری است. این بدان معنا است که ما رژیمی را مورد تایید و تصدیق قرار میدهیم، که کارنامه بسیار سیاه دارد. آستین‌اش تا مرفق  در خون فرو رفته است. روزی نیست که دار مجازات را بر پا ندارد و در دل مردم ترس و وحشت نیاندازد.

 

ما ایرانیان بیش از سه دهه است که به خشم و خشونت و بیرحمی رژیم ولایت خو گرفته‌ایم. در آغاز لبریز بودیم از احساسات و عواطف. هر کسی می‌توانست ما را به بندگی و اسارت بکشاند. بستیم چشم خود را بروی کشتار سران رژیم شاهی، جنگ و خونریزی و تخریب و ویرانی و قتل عام‌ها در زندان‌ها و منطقه‌ی کردستان. در سراسر حوزه‌های علمیه، یک عالم، یک فقیه، یک مجتهد، یک زاهد، یک طلبه از همان آغاز بر نخاست و نگفت ای امام شجاع و با تدبیر و همه چیز دادن، جنگ و خونریزی و انتقام جویی، کنشی زشت و نا انسانی است، بویژه بر پا داشتن جوخه های اعدام بر بام امام خمینی.

 

 البته تنها مراجع تقلید، علما و نگهبانان دین و تقدس و زهد و تتوا، حوزویان، نبودند که به کشتار متهمین، بدون محاکمه و نادیده گرفتن حقوق انسانی آنان، اعتراضی نکردند. انقلابیون چپ و مجاهدین، طلب خون بیشتر می‌کردند و بر کشتار بدون درنگ خدمت‌گزاران امپریالیسم را توصیه می‌کردند  تا «خلق» هر چه سریع‌تر بر قله‌ی استقلال و آزادی صعود نماید. غافل از آنکه روزی خود و رفقا و دوستان شان آماج تیرهای پاسداران قرار می‌گیرند. مارکسیست و یا مجاهد، دمکرات و آزادی‌خواهی در ایران وجود ندارد که تسلیم رژیم ولایت نشده باشد و از نظم و انضباط شریعت پیروی نکند. مقررات حجاب و جدایی جنسیت را رعایت ننماید. این بدان معنا ست چه آگاه و نا آگاه بیش از سی سال است که رژیمی را خلق کرده‌ایم که جز تنزل و تقلیل انسان چیزی دیگری نمی‌خواهد و نمی‌جوید، رژیمی که به مردمش همچون گوسفندانی زبان بسته نگاه می‌کند. چرا که فرمان ولایت، حرف آخر و نهایی ست، از بطن قرآن می‌آید، بر اساس سنت پیغمبر و روایات امامان، همه موجوداتی فرا زمینی، مقدس و مطهر، که الله از عالم غیب برای هدایت انسان به این عالم، گسیل داشته است.

 

البته  که هراس از کفر و بی‌دینی ما را وا داشت که دین خود را مبرا و مطهر بدانیم و آنرا به سیاست آلوده نکنیم و به وجه رحمانی آن بیاندیشیم، به الله ای که رحمان و رحیم است. نه الله ای که مالک بر دو جهان است.  در این سرا به تکالیف شرعی خود اگر عمل نکنی، ممکن است قسر در روی. اما یقین داشته باش که در سرای آخرت گیری. الله به حساب و کتابت خواهد رسید با عدالت و کفایت. بدون گذشت و چشم پوشی، اگر تسلیم نشویم و اطاعت نکنیم. یعنی که ایمان آوریم و مسلمان و مومن شویم. هنوز بخود اجازه نمیدهیم به الله و وجود یکتا و یگانه اش شک و تردید بخود راه دهیم. با چنین الله ای زندگی بهتر است از بدون الله زندگی کردن. آماده نبودیم که به چهره دین خود، به چهره الله بنگریم. که او ست که فرمان کشتار کافر و مشرک و منافق را صادر کرده است. او ست که قوانین سنگسار و قصاص را وضع کرده است. او ست که زن را برده ی مرد و حق و حقوق انسانی او را پایمال ساخته است. ولایت به فرمان الله است که بما توصیه میکند مبادا از جهاد و شهادت، از جنگ و خونریزی و ریختن خون دیگری تا آخرین قطره ی خون خود، شک و تردیدی بخود، راه دهی. مقاومت و نفی آرمان ولایت، عبودیت و عدالت، جهاد و شهادت، یعنی جنگ و در افتادن با حکومت الله، یعنی محارب بودن و به کیفر الهی رسیدن. ورود در دوزخ ولایت و تحمل درد و رنج شکنجه و تجاوز و سپس بدار مجازات آویخته شدن.

 

اگر پیرو و هوا خواه امام خمینی نبودیم و شیفته ی هیبت و جذبه اش نگردیده بودیم، روشن است که احساس قدرت هم نمیکردیم، فریفته‌ی «وحدت کلمه» نیز نشده بودیم، به محض اینکه شمشیر شریعت بر گردن انسانی فرود می‌آمد، بر می‌خاستیم و بانک بر می‌آوردیم مگر نظام شاهی را واژگون ساخته‌ایم که بر ویرانه هایش بنای منزل نو را، ساختار جامعه ی اسلامی را بر خون بنیاد نهیم؟ این چه زهد و تقدسی ست که براحتی دست به آدم کشی میزند. باز هم غافل از آنکه امام شمشیر زن است. باکی ش نیست از گردن زدن، چون الله را خشنود سازد. همچنانکه پیامبر اسلام به فرمان الله سرها را بر زمین افکنده است، که ما اسلام آوریم، یعنی سکوت و خاموشی برگزینم تا بتوانند نظام تسلیم و اطاعت را بر دوش آرمان عبودیت و عدالت، جهاد و شهادت بنا نهد.

 

جنبش سبز نمی‌تواند چیزی کمتر از رهایی از نظام ولایت بخواهد، نظامی که ادامه‌ی رسالت است و امامت. این رمز بالیدن آن است. ممکن است زمانی رای خود را جستجو می‌کرد و نجات را در آقای موسوی و کروبی میدید که شجاعانه در برابر نظام ولایت ایستاده بودند. اما آن دوران طفولیت جنبش سبز بود. آن آغاز به خروشیدن بود. بهمین دلیل نمی‌تواند پایان آن باشد. آنها که از کف جنبش یا از سقف آن سخن می‌رانند، اگر چه تاکید را از روی بخش دوم آرمان ولایت که عبارت است از جهاد و شهادت و یا تخریب و ویرانی و جنگ و خونریزی، بر داشته‌اند و آنرا با رحمان و رحیم جا بجا نموده‌اند. گویی که می‌توان جنبش را به مسیری دلخواه، مسیری کمتر از مسیر رهایی از نظام اسارت بار ولایت رهنمون ساخت. چرا که چیزی کمتر از رهایی از یوغ نظام ولایت، تن دادن به محرومیت از ابتدایی ترین حق و حقوق انسانی ست. درست است که مردم به حمایت موسوی و کروبی برخاسته اند. ولی این بدان معنا نیست که آنها را از حقایق آگاه نسازیم. که ما انسانیم و میخواهیم مثل انسان زندگی کنیم. به عقل و خرد خود رجوع کنیم. ما می‌توانیم اختیار خود را داشته باشیم، خود گردان بوده و بر غرایز خود چیره شویم. نظام ولایت اجازه نمی‌دهد که انسانیت خود را با تکیه بر اراده ی آزاد بدست آوریم. خاطر آسوده دارند که در بی‌بند و باری و هرج مرج غرق نخواهیم شد.

 

نظام ولایت به آن دلیل باید براندازی شود که نظم و انضباط شریعت را به‌ضرب شمشیر بر جامعه تحمیل نموده است. نظام ولایت چیزی کمتر از تسلیم و اطاعت از انسان نمی‌خواهد، اول با بکار گیری ابزار زهد و تقدیس، انکار زندگی مادی و کشتار غرایز طبیعی، و بعد با خشم و خشونت و بی‌رحمی. در شرایط کنونی حضور شمشیر زنان ولایت در معابر عمومی، در میادین و در کوچه و بازار، مسلح به خود و زره آماده که بر دوش اسب تند پای، جهیده که بی اعتنایی به نظام تسلیم و اطاعت را به مجازات بکشانند. نه اینکه این چهره ی خشمگین و قسی ولایت چیز تازه ای ست و یا بی سابقه است. رژیم ولایت بیش از سه دهه مرتکب جنایت علیه بشریت گردیده است. از آغازین ترین لحظه‌ای که ولایت بر منبر قدرت ظهور یافت. اینجا قصد آن نیست که یکبار دیگر جنگ و تخریب و ویرانی، خونریزی و کشتار بضرب شمشیر شریعت، سرکوب و نابودی مخالفین و قتل عام در زندان‌های کشور و حتی اعدام‌های روزنه رژیم ولایت را بر شمریم. بلکه غرض آن است که بگوییم جنبشی که به جنبش راه سبز شهرت یافته است در ۲۵ بهمن ۸۹ رهایی از یوغ نظام ولایت را آرمان خود ساخت. فریاد برآوردند که پس از مبارک و بن علی هم اکنون نوبت سیدعلی ست. که این جنبش گریزی ندارد مگر بسوی رهایی از نظم و انضباط شریعت حرکت نماید. بیش از سی‌سال است که نظام ولایت انسان را از اراده‌ی آزادش که از حیوان  جدای‌اش نموده است، محروم ساخته است و سبب تنزل و تقلیل انسانیت گردیده است. در ایران بر خلاف مصر و تونس و دیگر کشورهای عرب شمال آفریقا برای کسب منزلت انسانی تنها بارگاه قدرت را براندازی نمی‌کنیم. در هیچیک از این کشور ها نظم شریعت حاکم نبود. نه در مصر حجاب و تن دادن به مقررات حجاب اجباری بود ه است و نه در تونس. ما ایرانیان برخلاف آنان باید خود را از قواعد و مقررات کهنه و پوسیده ی ضد انسانی شریعت رها سازیم. برای رهایی گریزی نداریم مگر آنکه در چهره ی اسارت آور شریعت دین اسلام بنگریم.

 

نه زمانی دور از این، در جامعه ی ایران گشت های مختلف ثارالله و خواهران زینب، و انواع و اقسام گشت های ارشادی، هر جنبنده ای را می پاییدند و دائم در زیر نظر داشتند و هنوز هم. که مبادا موی زیبای زنی افشان شود. نظم و انضباط حجاب نادیده انگاشته، رخ خود را آراسته باشد. یا آنکه روسری قیطانی بسر داشته و یا مانتو تنگ و کوتاه به تن کرده ، اعضای برجسته اندام خود را بنمایش گذارده و  قوزک پا  خود را عریان نموده باشد.  هزار مبادا ی دیگر اگر زن و مردی دست در دست یکدیگر بگذارند. تنبیه و مجازات مصادیق بد حجابی ظاهرا در خدمت حفظ و حراست عفت و عفاف، و جلوگیری از هنجار شکنی و بر قراری امنیت اخلاقی صورت میگیرد. گویی که اگر حجاب شریعتی رعایت نشود مردم یکدیگر را پاره، پاره میکنند. فساد و تباهی و فحشا جامعه را فرا میگیرد. رژیم ولایت نه تنها نتوانسته است فساد و فحشا را با ابزار حجاب از میان بردارد بلکه دامن آنرا تا بیکران گسترش داده است. چرا که حجاب برای حفظ عفاف نیست که بکار برده می‌شود بلکه بمنظور یکسان سازی و یک رنگ ساختن جامعه و در نتیجه سلطه تمام و کامل بر آن است.  آیا می‌توانیم انسان و دارای عقل و خرد نیز باشیم و در عین حال تن به یک چنین خواری و حقارتی دهیم؟

 

 در آغاز انقلاب، حتی دهان‌ها را می‌بوییدند و خود رو ها را مورد تفتیش قرار می‌دادند که هنوز هم. زمانی حتی گوش فرا دادن به نوار کاست در خود رو شخصی و حمل و نقل ویدیو و نیز نوشیدنی‌های خشنود کننده، همه قاچاق شمرده می‌شدند و دارای حد شرعی بودند و البته هنوز هستند. نه تنها وسایل نقلیه بلکه دریا ها را هم زنانه مردانه نمودند. عروسی‌ها و عزا داری ها نیز. به عبارت دیگر، گشت های ارشادی مامور کنترل غرایز طبیعی و انسانی بودند که ارضای آنها نه تنها خساراتی را سبب نمی‌گشت بلکه سود و منفعتی را هم می‌توانست ببار آورد و شغلی را در دامن جوان بیکاری مینهاد. زنان را هنوز از حضور در استادیوم‌های ورزشی که در انحصار مردان در آورده‌اند، محروم نموده‌اند. به زبان دیگری کنترل غرایز طبیعی انسان، اساس نظم شریعت است. نظم شریعت بر این فرض قرار گرفته است که انسان چیزی جز غرایز بویژه غرایز شهوانی و جنسی نیست و بهمین دلیل اگر به انقیاد کشانده شود، سلامت و امنیت جامعه بر قرار است.

 

 نتیجتا هنگام حضور در بیرون از خانه همیشه احساس می‌کنی چشمانی ترا می‌پاید. مبادا که گامی به اشتباه‌برداری. اگر هم از این گشت‌های ولایتی خبری نباشد، گاهی با تذکر یک همشهری روی در روی قرار می‌گری. اگر خانمی به خانمی دیگر تذکر دهد که خانم«روسری ت را پائین بکش،" مسلم است که تنها میتوانی اطاعت کنی. از کجا معلوم که تذکار دهنده یک فرد گشتی نباشد. تنها می‌توانی جانب احتیاط را داشته باشی و اطاعت کنی. اما در خانه ات نیز از ماموران گشتی در امان نبوده ای و نیستی. دیش و رسیور را نه تنها مصادره می‌کنند بلکه باید در دادگاه در پیشگاه قاضی ظاهر شوی تا جریمه و احتمالا «حد» مناسب با شریعت را تعیین کند.

 

کارگردان شهیر، جعفر پناهی را همراه همکارانش که در خانه او برای بحث پیرامون تولید فیلمی جدید جمع شده بودند دستگیر نمودند.  آقای پناهی نه تنها ۵ سال باید در زندانهای ولایت بپوسد مضاف بر آن به مدت بیست سال محروم از ساختن فیلم گردیده است. زنده بگور ساختن یک هنرمند نه در مصر اتفاق افتاده است و نه در تونس و نه حتی در یمن. بعبارت دیگر نظام ولایت دشمن قسم خورده‌ی هنر است. چون در هنر است که انسان اراده ی آزاد خود را به نمایش می‌گذارد. این است که نظام ولایت یا هنرمند را می‌خرد و به فساد می‌کشاند و یا او را زنده بگور می‌سازد. شریعت نه تنها تصویر‌گری و مجسمه‌سازی را منع کرده است، موسقی را نیز، مدتها قبل از آنکه نظام شریعت بر جامعه حاکم شود. ارکستر گل‌های رنگارنگ که در آن بهترین موسیقی‌دانان زمان شرکت داشتند برای اولین بار از ترس و هراس شریعت در بیغوله‌های تهران بعنوان یک همکاری خصوصی شکل گرفت، بطور مخفیانه. در نظام ولایت زن از هنر آواز خوانی محرم است. هنوز دیدن ارکستر در تلویزیون ملی سانسور می‌شود. مردم ایران از دیدن نوازندگان و آلات نوازندگی، حالی به حالی می‌شوند به لهو و لعب آغشته می‌گردند

 

.در تابستان سال گذشته گالری نقاشی هما در تهران را اراذل و اوباشی که روزنامه کیهان بسیج کرده بود، بستند به آن دلیل که کارهای هنری عاملان امپریالیسم و صیهونیسم را به نمایش گذارده بود. ورشکستگی ناشران و سانسور ایده‌ها و عقاید در نظام ولایت یک چیز عادی است. رفته، رفته، هنرمندان، موسیقیدانان، نوازندگان و خوانندگان- رقاصان را سانسور می‌کنیم، رو بخاموشی می‌گذارند. یا برای بقا باید پا بگریز بگذارند.

 

نظام ولایت ضد علم نیست. در پی بدست آوردن تکنولوژی هسته‌ای چه هزینه‌ها که نپرداخته است. ولایت می‌داند که دست یابی به اسلحه کشتار جمعی درد سلطه افکنی او را درمان نمی‌کند و توانایی بکارگیری آنرا ندارد. آنرا می‌خواهد  برای آشتی دادن دین اسلام با علم و تکنولوژی. که اسلام عامل پیشرفت است نه پس روی. این یک اسطوره‌ی بیجا است که جا افتاده است. اما نمی‌تواند ستیز خود را با علوم انسانی، به‌ویژه از نوع غربی آن، آشتی دهد. چرا که علوم انسانی به آگاهی می‌کشاند، آگاهی به انسان و هستی آن. بنا براین ضرورتا از الله و شناخت الله دور می‌شود. شناخت از انسان جای شناخت از الله را میگیرد. که شرک و سرپیچی، «عصیان» و «طغیان» ببار می‌آورد. این است که ولایت با علوم انسانی و فلسفه هم میانه‌ی خوبی ندارد.

 

به‌عبارت دیگر، اگر در نظام ولایت تسلیم نشوی و اطاعت نکنی مورد تجاوز قرار می‌گیری. این است که مورد تجاوز قرار نگرفته‌ای، مسلم است که بیم و هراس آنرا به دل و به منظور بقا به آن خو گرفته‌ای. چاره دیگری نیز جز تسلیم و اطاعت نداری. اگر خیلی شجاع باشی دربدری را بجان می‌خری.  این است که در نظام ولایت زندانی هستی بدون آنکه خود را زندانی احساس کنی. زندان کیفر عهد شکنان است و آنها که زیر قرار داد خود با ولایت زده‌اند. و در حرف او بمثابه فصل‌الخطاب، حرف آخر و حرف نهایی تردید نموده‌اند.  اما ایرانی قبل از آنکه عهدی را بشکند محکوم به زندان شده است. چون گشت‌های ارشادی همه جا حضور دارند، چون ما حضور آنها را احساس می‌کنیم. همچنانکه کمی زودتر اشاره شد، امروز دیگر با خود و زره ظاهر می‌شوند، با شمشیر لخت و عریان با گرز گران. آماده‌اند که سخت بزنند. محکم بکوبند با باتوم و چماق، با تیر و قمه که نظم ولایت و سکوت و خاموشی را بر قرار نمایند.

 

آیا می‌توان با یک چنین رژیم سی سال دیگر ساخت؟ آیا ما ایرانیان سی سال دیگر باید تن به حقارت و خواری بدهیم؟ رژیمی که راس آنرا زهد پرستان عابدان، عالمان و فقها و حجت الاسلام ها اشغال کرده‌اند. یعنی دروغ‌گویان و ریا‌کاران، ساحران و جادو گران. مثلا آقای حجت‌الاسلام مصلحی که سال‌ها به کسب علم اجتهاد در حوز‌ه‌های علمیه اشتغال داشته است رئیس و مدیر یک سازمان جاسوسی گردیده است. نه جاسوسی در خارج از ایران، عمدتا و اساسا در داخل ایران. مصلحی مجتهد هم اکنون لباس ریاست جاسوس‌ها را به تن دارد اگر چه در همان لباس حوزه ای ظاهر می‌شود. او «نه گویان» را، دگر اندیشان، مخالفان، متخلفین حجاب را جستجو میکند. بوی میکشند مثل سگ‌های تعلیم داده شده، بوی نفی و مقاومت، مهم نیست که هست یا نیست. چون در پی بوی می‌رود، مکررا دچار اشتباه می‌شود. در اینجا شاید نیازی نباشد از ترکیب شورای نگهبان و حضور حوزویان در مناصب تصمیم گیری و قانون‌گذاری اشاره‌ای کنیم. همین بس که به رئیس قوه قضائیه نظری افکنیم. آقای صادق لاریجانی دارای مقام آیت‌الله است. یعنی مثل آقای مصلحی رئیس جاسوسان بیشتر عمرش را در حجره‌های تاریک و نمور حوزه‌ها گذرانده است و با  جرعه‌ای آب و تیکه نان خشک زندگی کرده است. نه به مدرسه‌ی حقوق رفته است و نه در مسائل حقوق امروزی لزوما تبحری داری. اما بر راس می‌نشیند. چرا که وظیفه و مسئولیت وی به کیفر رساندن محارب، نافی و «نه گو» است به ولایت با صبر و بصیرت.

 

ولایت درست است که مدیریت را بدست دانشگاهیان و دانشوران و متخصصین داده است. اما آنان را زیر نظارت مجتهدین حرفه‌ای نگاه داشته است. نه اینکه بورکرات‌ها و تکنوکرات‌هایی از نوع احمدی‌نژاد خود را حجت‌الاسلام و فقیه و عالم نمی‌دانند. اما آگاه به این واقعیت هستند که در علم اجتهاد باید از علمای حرفه‌ای اقتدا کنند. آنها نیز چاره‌ای ندارند. در شیپور عبودیت و عدالت می‌نوازند اما بشکل مضحک و خنده آوری گویی که سگسیفون را بدست می‌مونی داده‌ای. فرماندهان فوقانی سپاه پاسداران را نیز باید عالم و مجتهد و حجت‌الاسلام های آماتورخواند. اکثر آنان علم جنگ را در حفظ و حراست نه از کشور بلکه از ولایت آموخته‌اند. مثلا یکی از فوقانی ترین منصب را آقای سر لشگر فیروز آبادی به دلیل وفا داری به ولایت اشغال کرده است. نه تحصیلات رسمی و یا غیر رسمی‌اش. شیفتگی ولایت او را برای چنین مقامی واجد شرایط می‌سازد. وفا داری به آرمان ولایت شرط ورود در سپاه پاسداران است. اما این بدان معنا نیست که نظام مدیریت و انتظامی و نظامی رژیم ولایت از درون شکست بر دار نیستند. چون اعتقاد و ایمان به آرمان ولایت همه‌ی وجدان ها را آسوده نمی‌سازد. هم چنانکه جنبش رهایی از یو غ ولایت می‌بالد و می‌روید وجدان‌ها بیدار می‌شوند حتی وجدان های لباس شخصی‌ها. تا کی می‌توانند از ضرب و شتم، با مشت و لگد، با چاقو و قمه، لذت ببرند. آنها نیز فرزند دارند. پدرند و پدر و مادر دارند. خواهر و برادر دارند. تداوم این کار هر روز و از این پس هر روز سه شنبه‌ی هر هفته، خشم و خشونت و بیرحمی او را نیز از پا در می‌آورد.

 

جنبش سبز نمی‌تواند چیزی کمتر از رهایی از یو غ نظام ولایت بخواهد. مبارزه رهایی تنها واژگونی ساختار قدرت را در بر نمی‌گیرد بلکه بخودی خود مبارزه‌ای‌است برای الغا و نابودی نظم و انضباط شریعت. این بدان معنا است که خود را چه به لحاظ رفتاری و اخلاقی، چه از درون و چه از بیرون از قید و بند‌ها، از تعصبات پاک سازیم. از شک و تردید نهراسیم. ما باید از ذات بدی که نظام ولایت در ما کاشته است خود را رها سازیم. بشویم آنچه که می‌خواهیم. باشیم آنچه که هستیم. اخلاق ساحری، اخلاق ولایت را بدور افکنیم. ایران به همه ی ایرانیان تعلق دارد با هر رنگ و رخی، با هر خدا و کتابی، با هر اندیشه و خلاقیتی. آزادی حق ماست. چون ما انسانیم. اراده از ماست. قدرت تولید دنیای مادی و معنوی در اراده‌ی انسان نهفته است. باید به اراده‌ی آزاد او اعتماد نماییم که از شر می‌گذرد و خیر را پیشه کند. در راه عظمت و بزرگی انسان از چیزی فرو گذار نکنیم. جنبش سبز با بر برانداختن آرمان عبودیت و عدالت، جهاد و شهادت، یعنی نظام دین و قدرت است که می‌تواند جایگاهی خاص در تاریخ بشریت بدست آورد. رهایی از یوغ نظام ولایت در یک روز و یا چند هفته و چندین ماه بوقوع نپیوندد. اما شرایط برای افزودن فصلی بر داستان مبارزه‌ی انسان در راه کسب آزادی، مناسب است. جنبش سبز نشان داده است که در دنیای مجازی می‌روید. رهایی از یوغ نظام ولایت در دنیای مجازی آغاز گشته و بخود شکل می‌گیرد.

 

 


 


دو پرسش بدون پاسخ!


درست همزمان با روز ۱۰ اسفند که قراربود مردم به خیابان‌ها بیایند و البته عده‌ای هم شجاعت به خرج دادند و آمدند سایت خودنویس هم ازکار افتاد و تاچندین ساعت غیرقابل دسترس بود. ظاهرا اینگونه که گفته می‌شود بشدت تحت حمله بوده است. این دواتفاق یعنی تظاهرات ۱۰ اسفند و مسدود شدن موقت خودنویس دو پرسش را برای من پیش آورد که بعید می‌دانم بتوان پاسخ آن را دریابم:


۱-واقعا چه کسی به خودنویس حمله کرده است؟ به هرصورت خودنویس هرچه باشد، سبز نیست و طیف‌های مختلف با سواد و طرز فکرهای گوناگون درآن می‌نویسند. مطالبی هم درآن نوشته می‌شود که به مذاق سبزهای مقیم بالاترین خوش نمی‌آید. درصدد تهمت زدن بدون مدرک به کسی نیستیم، ولی من خیلی بعید می‌دانم این کار ازطرف ارتش سایبری سپاه انجام شده باشد. اگر چه هرگز نخواهیم توانست ثابت کنیم حمله کننده واقعی چه کسی بوده است مگر آنکه مدیریت سایت توضیح بدهد. به نظر می‌رسد مطالبی درخودنویس نوشته می‌شود که آنها که خواهان یک‌دست شدن همه تفکرات هستند را برنمی‌تابد. مانند همان وحدت کلمه ابتدای انقلاب که خمینی بسیار برآن تاکید داشت. به‌راستی چه کسی به خودنویس حمله کرد؟


۲-تعداد واقعی تظاهرکنندگان روز ۱۰ اسفند چه بود؟ از بامداد امروز تا به حال روایت‌هایی بسیار متفاوت را ازشاهدان عینی که با رسانه‌ها تماس گرفته‌اند شنیده‌ایم. یکی می گفت تعداد زیاد نبود. دیگری می‌گفت تعداد خیلی زیاد بود. هرکس چیزی می گفت. ولی آنچه واقعا مشخص نشد و درهیاهوی بی‌امان سایت‌های اجتماعی سبز که اصرار دارد همه مانند آنها سبزاندیش باشند تعداد واقعی مردم بود. متاسفانه با تماشای ویدیوها نیز نمی‌توان تخمین درستی زد. به هرصورت این هم پرسش دوم است که حدس می‌زنم بی پاسخ باقی بماند.


 


 


تهران در ۱۰ اسفند؛ پادگانی نسبتا به هم ریخته

 

امروز، خبرهای متفاوتی از نقاط مختلف کشور رسیده است. در بعضی شهرها مثل اصفهان، شیراز و مشهد خبر از شعارهای اعتراضی گروهی از مردم و نیز استقرار نیروهای انتظامی در خیابان‌های مهم این شهرها مخابره شده است.

در ساعات آخر شب به وقت تهران هم خبر از دستگیری همسر تاج‌زاده به گوش می‌رسد.

اما در تهران درگیری‌ها شدیدتر بود. چهار راه ولی‌عصر از نقاط مهم درگیری بود.

برخی از نقاط ارتباطی شهر توسط نیروهای انتظامی و امنیتی بسته شده بود.

برخی از شاهدان عینی به خودنویس گفتند که میزان ضرب و شتم توسط نیروهای باتوم به‌دست شدید بوده است. 

 دیشب بخش‌های مختلف تهران به خاطر بارندگی و بارش برف خاموش‌تر از برخی مناطق شلوغ‌ از تکبیرهای شبانه بود، اما مردم بسیاری می‌دانستند که روز ۱۰ اسفند اهمیت زیادی دارد. به گفته دو منبع، با وجود شنیده‌ شدن تکبیر معترضان در بسیاری از نقاط تهران، اما مثلا در بخش‌هایی مثل «منظریه» و «منیریه» میزان اعتراض‌ها به حدی نبوده که از سوی شهروندان زیادی شندیه شود.

خبر دیگر امروز، رفتن نیروهای انتظامی به خانه بسیار از شهروندان برای برداشتن دیش‌های ماهواره‌ای بوده است.

یک شهروند تهرانی به خودنویس گفت که بسیاری از برنامه‌های ماهواره‌ای را نتوانسته از بامداد امروز ببیند.

یک روزنامه‌نگار نیز که در مرکز تهران حاضر بوده است گفت که خبرهای زیادی که در رسانه‌ها و شبکه‌های اجتماعی خوانده، اغراق آمیز بوده و تجمع متمرکزی ندیده است. این روزنامه‌نگار می‌نویسد: «شعار هم بجز نرسیده به چهارراه ولیعصر، بالاتر از وصال، توحید و حوالی خوش و رودکی هیچ جا نشنیدم و اما جمعیت گرچه از یک اسفند بیشتر بود به هیچ عنوان با ۲۵ بهمن قابل مقایسه نبود.»

این در حالی است که سایت‌های سبز خبرهایی از درگیری‌های زیادی در تهران می‌دهند، چیزی که در برخی نقاط تهران توسط شهروندان تایید نشده است.

در نقاط مختلف پایتخت نیز گزارش‌هایی از به هم‌ریختگی ترافیک به خودنویس رسیده است.

آخرین خبرها حاکی از قطع امکان ارسال پیامک از طریق تلفن همراه بوده است.

 

 


 


خودنویس همچنان می‌نویسد، حتی بعد از حمله سنگین امروز

 

سردبیری خودنویس: بامداد امروز، با بالا نیامدن ساخاتار مدیریتی سایت و بعد خاموش شدن «خودنویس»، عملیات اطلاع‌رسانی از وقایع تهران و شهرستان‌ها دچار تعویق شد.

این حملات به احتمال زیاد از سوی ساختار‌هایی هدایت می‌شود که انتقال آزاد و غیر خطی اطلاعات را برنمی‌تابند.

سایت «هک» نشده است و می‌توانید مطالب و کامنت‌های خود را همچنان مثل قبل در سایت ثبت کنید. اطلاعات همه کاربران نیز محفوظ است.

خبرهای امروز تدریجا روی سایت قرار می‌گیرند.

 


 


مشاور کروبی: بازداشت رهبران جنبش سبز با نظر علی و مجتبی خامنه‌ای انجام شد

سردبیر سابق روزنامه «آفتاب یزد» در گفت‌وگو با بی‌بی‌سی فارسی، اعلام کرد که بازداشت این دو تن «بعد از کسب تکلیف صادق لاریجانی، رئیس قوه قضائیه، از آیت‌الله خامنه‌ای رهبر جمهوری اسلامی ایران انجام شده است.»


وی همجنین اضافه کرده است که « صادق لاریجانی در مورد تبعات دستگیری میرحسین موسوی و مهدی کروبی تردید داشته، اما آیت‌الله خامنه ای به او گفته است که جمع بندی انجام شده در دفتر رهبری نشان داده که این اقدام، مساله ای ایجاد نخواهد کرد.»


واحدی همچنین اعلام کرده که به گفته رهبر جمهوری‌اسلامی، مسوولیت جمع‌بندی هزینه‌های دستگیری رهبران معترضان به انتخابات، با مجتبی خامنه ای فرزند رهبر جمهوری اسلامی ایران بوده است.


سخنان واحدی در حالی بیان می‌شود که پیش از این، وب‌سایت کلمه، ندیک به میرحسین موسوی، با انتشار تحلیلی اعلام کرده بود که دستور حصر این دو رهبر مخالفان دولت توسط بیت رهبری صادر شده است.


وب سایت نزدیک به موسوی، درباره دستوردهنده حصر موسوی و کروبی چنین نوشته بود: «واکنش فراگیر و سراسیمهٔ مجلسیان و موضع‌گیری بعضی از چهره‌های خاص، نشان می‌دهد که آمر اصلی حصر «دستگاه حاکمه»  است. دستگاهی که علیرغم رسمیت، نفوذ کافی در بیوت و مراجع تصمیم گیری دارد. نفوذی که می‌تواند هاشمی، ناطق نوری، قالیباف و بسیاری از چهره‌های دیگر را هم به اطاعت امر وادارد. عوامل اصلی حصر اگر رسما از رهبری دستور نگرفته باشند، قطعا ریشه‌ای در بیت رهبری دارند. تنها جایی که می‌تواند فرمان آتش را به این همه افراد صادر کند، بیت رهبری است. آمران وعوامل اصلی حصر جنتی را گفته‌اند تا در نماز جمعه فتوای برخورد با سران سبز را صادر کند، دادستان کل را گفته‌اند تا آن‌ها را ضد انقلاب بنامد، احمدی‌نژاد را گفته‌اند که خاموش بنشیند، صدا و سیما را گفته‌اند که شعار مرگ و اعدام سر دهد و وزیر اطلاعات را به مصاحبه واداشته‌اند؛ مصاحبه‌ای که مصلحی از عهدهٔ آن برنیامد و کار را از قبل خراب‌تر کرد. آملی لاریجانی  پیش از این گفته بود که  در برخورد با رهبران معترض فقط از رهبری سفارش می گیرد.»


در عین حال، پس از خبر بازداشت موسوی و کروبی، به همراه همسران‌شان، فارس به نقل از «یک مقام آگاه قضایی» نوشت: «اين دو در حال حاضر در منازل خود به سر می‌برند و تنها محدوديت‌هايی در تماس‌های آنان با عناصر مشكوك اعمال شده است.» اما فرزندان میرحسین موسوی، این خبر را تکذیب و اعلام کردند که :« تنها هنگامی عدم صحت خبر بازداشت پدر و مادرمان برای ما مشخص و قابل باور خواهد شد که فورا آنها را در خانه پدری خود و بدون تهدید یا حضور نیروهای امنیتی یا نظامی در صحت و سلامت کامل فیزیکی و روحی همانگونه که تا پیش از ناپدید شدن بوده اند، دیدار کنیم.»


 


پایان ریاست هاشمی بر مجلس خبرگان؟

روز گذشته مصطفی ميرلوحی، مسوول دفتر مهدوی‌کنی و داماد وی، به خبرگزاری مهر گفت: «بنا به دعوت حدود ۶۰ نفر از نمايندگان مجلس خبرگان رهبری و تقاضا از ايشان برای حضور در انتخابات رياست مجلس خبرگان آيت‌الله مهدوی کنی به اين درخواست پاسخ مثبت دادند و قصد دارند که در انتخابات پيش روی هيئت رئيسه مجلس خبرگان رهبری نامزد رياست شوند.»


پیش از این فارس به نقل از چند تن از اعضای مجلس خبرگان از «توافق اکثريت نمايندگان خبرگان در عدم رای به هاشمی رفسنجانی» سخن گفته و از مهدوی کنی، مصباح يزدی، محمديزدی و احمد جنتی به عنوان چهار نامزد احتمالی انتخابات رياست مجلس خبرگان نام برده بود.


وی همچنین با تاييد ارسال دو پيام از سوی هاشمی‌رفسنجانی به مهدوی‌کنی برای شرکت وی درانتخابات هیات ریسه مجلس خبرگان، اضافه کرد: «اين پيام ها شفاهی بوده است.»


اين در حالی است که دفتر هاشمی‌رفسنجانی، پیش از این، اخبار خبرگزاری فارس در این زمینه را تکذیب و اعلام کرده بود:«انتشار خبر بدون منبع مبنی بر پيام‌های آيت‌الله هاشمی به آيت‌الله مهدوی کنی از طريق يکی از ائمه جمعه تهران همانند ديگر دروغ‌ها و خبرسازی انجام شده در هفته‌های اخير توسط برخی رسانه‌ها برای ايجاد حاشيه‌سازی درباره مجلس خبرگان رهبری که شان والايی در نظام جمهوری اسلامی دارد، تکذيب می‌شود.»


در عین حال، مهدی سالک، سخنگوی جامعه روحانيت مبارز، با تاييد اظهارات داماد مهدوی کنی گفت: «آيت الله مهدوی کنی در جلسه شورای مرکزی جامعه روحانيت مبارز در روز سه شنبه دهم اسفند ماه در دانشگاه امام صادق شرکت خواهد کرد.» وی تصمیم‌گیری درباره حمايت جامعه روحانيت مبارز از کانديداتوری مهدوی کنی در برابر هاشمی‌رفسنجانی عضو ديگر اين تشکل روحانی را به بعد از جلسه شورای مرکزی موکول کرد.


اعلام آمادی مهدوی کنی برای شرکت در انتخابات هیات رییسه مجلس خبرگان در حالی اتافق می‌افتد که پیش از این  اسدالله بادامچيان، از اعای حزب موتلفه، اعلام کرده بود که «هاشمی رفسنجانی مجددا در انتخابات رياست ‌مجلس خبرگان شرکت کرده و به رياست آن نيز انتخاب می‌شود.»


گفتنی است انتخابات هيات رييسه مجلس خبرگان بیست و چهارم اسفند ماه برگزار خواهد شد. 


 


الله اکبر...الله اکبر...الله اکبر، ۹ اسفند ۱۳۸۹
 
شما این خبرنامه را به این دلیل دریافت می کنید که ایمیل شما پس از تایید وارد لیست دریافت کنندگان شده است. برای لغو عضویت از این خبرنامه به این لینک مراجعه کنید یا به khodnevis-unsubscribe@sabznameh.com ایمیل بزنید. با فرستادن این خبرنامه به دوستان خود آنها را تشویق کنید که عضو این خبرنامه شوند. برای عضویت در این خبرنامه کافی است که به khodnevis@sabznameh.com ایمیل بزنید. برای دریافت لیست کامل خبرنامه های سبزنامه به help@sabznameh.com ایمیل بزنید.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

خبرهاي گذشته