کلمه: محمد اولیایی فرد وکیل پایه یک دادگستری و فعال حقوق بشر به بند ۳۵۰ زندان اوین منتقل شد.
به گزارش هرانا، محمد اولیایی فرد که روز گذشته در دادگاه انقلاب تهران بازداشت و برای سپری نمودن یک سال حبس تعزیری خود به زندان اوین منتقل شده بود به بند ۳۵۰ زندان اوین منتقل شده و از ملاقات حضوری با همسرش نیز منع شده است.
صبح دیروز همسر وی برای ملاقات حضوری و ارایه مدارک پزشکی اولیایی فرد به زندان اوین مراجعه و به وی اعلام شد، آقای اولیایی فرد به بند ۳۵۰ منتقل شده و اجازه ملاقات حضوری با ایشان را ندارید.
همسر این وکیل دادگستری، با مراجعه به بهداری زندان خواستار آن شد که داروهای همسر در بندش را در اختیارش قرار دهند.
گفتنی است آقای اولیایی فرد به شدت از بیماری میگرن رنج می برد.
کلمه: جوانان جبهه مشارکت ایران اسلامی ، هفته گذشته با حضور در منزل اسیر سبز ، عیسی سحرخیز به دلجویی ا ز خانواده این اسیر سبز پرداختند.
به گزارش تحول سبز، در این دیدار، اعضای شاخه جوانان جبهه مشارکت ضمن تجلیل از صبر و استقامت آقای سحرخیز و همچنین خانواده وی ، خواستار آزادی هرچه سریعتر وی شدند.
لازم به ذکر است عیسی سحرخیز در جریان حوادث انتخابات ریاست جمهوری ایران (۱۳۸۸) و بازداشت های گسترده روزنامه نگاران و فعالین سیاسی ، در تاریخ ۱۲ تیر ۱۳۸۸ بازداشت شد.
کلمه:ظهر امروز تعداد بسیارزیادی از دانشجویان دانشگاه تربیت مدرس در اعتراض به طرح دانشگاه مبنی بر حذف یارانه غذای دانشجویی دست به اعتراض و تحصن زدند.
بنا به گزارش های رسیده به کلمه، بر اساس این طرح قرار است با حذف یارانه غذای دانشجویی مبلغی تحت عنوان یارانه نقدی به دانشجویان پرداخت شود که این موضوع مورد تردید ،ابهام و اعتراض دانشجویان است چرا که آنها معتقدند مبلغ پرداختی درصورتیکه پرداخت شود! قطعا هزینه غذای آنها را تامین نخواهد کرد.
دانشگاه تربیت مدرس نخستین دانشگاهی است که این طرح در آن اجرا می شود که در روز ابتدایی اجرای این طرح مسئولان دانشگاه با اعتراض گسترده دانشجویان روبرو شدند.
تحصن دانشجویان از ساعت ۱۱ و ۳۰ دقیقه در سلف دانشجویی اغاز شد و دانشجویان با سر دادن شعارهای«تا حذف یارانه اعتصاب اعتصاب» ، «دانشجوی با غیرت حمایت حمایت» اعتراض خود را به تصمیم روسای دانشگاه اعلام کردند.
این اعتراض با افزایش تعداد دانشجویان رنگ و بوی دیگری به خود گرفت.شعارهای « تا حذف یارانه همش همین بساطه»،«دانشجو می میرد ذلت نمی پذیرد» و سرود یار دبستانی به شکلی با شکوه از سوی دانشجویان سر داده شد.
در ادامه همه دانشجویان با گرفتن غذا و چیدن آن از مقابل سلف تا کنار درب اتاق فرهاد دانشجو رئیس دانشگاه صحنه هایی از اعتراض را به نمایش گذاشتند.اعتراض های دانشجویان اما به مسئله حذف یارانه غذا محدود نماند و به اختناق در دانشگاه و رفتار های نامناسب حراست مخصوصا با دانشجویان دختر کشیده شد. تحصن دانشجویان حوالی ساعت ۱و ۳۰ دقیقه با شعار :فردا فردا ۱۱و نیم همین جا! خاتمه یافت.
کلمه:زهرا عرب مازار دختر ۷ ساله دکتر علی عرب مازار که پدرش بیش از چهار ماه در زندان در بازداشت بسر می برد، با دست خط کودکانه روز معلم را به پدر دربند خود تبریک گفت.دکتر عرب مازار از مشاوران میر حسین موسوی است که از ۷ دی ماه در بازداشت بسر می برد.
کلمه- علی محمد حاضری: این روزها در هفته معلم قرار داریم و علی القاعده دستگاههای علمی – آموزشی و نیز نظام آموزش عالی و دانشگاههای کشور ، در تکاپوی انتخاب ومعرفی اساتید ومعلمین نمونه خود قرار دارند . با خود می اندیشم اگر اصل تعیین روز معلم و تقدیر از اساتید وبرجستگان عرصه تعلیم وتربیت کشور امری مبارک ومیمون است آیا به راستی مجموعه عملکرد ها واقدامات نهادها وموسسات رسمی جامعه ما چقدر با این امر مبارک ، سازگار و همنوا است .
این روزها با اخبار جسته وگریخته اما مستمر ومتواتری از برخورد با اساتید و بازداشت ، اخراج ، بازنشست کردن های حذفی ، صدور احکام تعلیق ، عدم تبدیل وضعیت استخدامی ، عدم تمدید قرارداد و… اساتید در نظام دانشگاهی کشور مواجه هستیم . برخورد هایی که ظاهرا ریشه در انتقادها و مخالفت این اساتید با پاره ای ازمواضع وعملکرد های بعضی از مسئولین دارد.
بدون آنکه بخواهم در خصوص همه موارد ومصادیق این برخورد ها اظهار نظری تعمیم یافته داشته باشم ، ترجیح می دهم در خصوص چند نفر از اساتید که آشنایی وشناخت طولانی مدت وبی واسطه ای از آنها دارم سخن بگویم وتاسف عمیق خود را از نحوه مواجهه با آنها ابراز دارم . آقایان دکتر علیرضا بهشتی استادگروه علوم سیاسی ودکتر قربان بهزادیان نژاد ، استاد میکروبیولوژی دانشگاه تربیت مدرس ، دکتر داوود سلیمانی استاد الهیات ومعارف اسلامی دانشگاه تهران و دکتر علی عرب مازار استاد اقتصاد دانشکاه علامه طباطبایی از جمله اساتیدی هستند که مشمول این گونه برخورد ها و تضییقات بوده اند . در عین حال با شناختی که از آنها دارم بی تردید آنها را نمونه های اعلای اساتید برجسته و الگو در نظام جمهوری اسلامی ایران به حساب می آورم. این ادعای خود را بر اساس ملاک های زیر مطرح می نمایم .
۱- این عزیزان نوعا در رشته علمی وتخصص خود چهره ای برجسته ومعتبر و خالق آثار علمی ارزشمند شناخته می شوند و در حلقه همکاران دانشگاهی خود از چهره های موفق و ممتاز به حساب می آیند و بعضا حتی درجات ورتبه های علمی نظام دانشگاهی را با سرعتی بیشتر از حد معمول طی نموده اند .
۲- این اساتید تماما از نظر اخلاق علمی وارتباطی اساتیدی منضبط ، متخلق و متواضع می باشند که روابط کاملا مطلوبی با همکاران و دانشجویان خود داشته اند و علاوه بر اشتهار علمی و تخصصی ، از اعتبار و محبوبیت اجتماعی مطلوبی نیز برخوردار هستند .
۳- این بزرگان علاوه بر دو معیار علمی – اخلاقی عام فوق که تقریبا در همه نظامهای ارزشی وفرهنگی و مجامع علمی معتبر شناخته می شوند ، بر اساس ارزشهای ویژه جامعه اسلامی – انقلابی خودمان نیز مطلوبیت های چشمگیری دارند. همه آنان که با این عزیزان از نزدیک آشنایی دارند گواهی خواهند داد اینان مسلمانانی کاملا ملتزم و مقید به احکام شریعت به حساب می آیند و به جرات می توان گفت شرط عدالت در خصوص آنها به نحو اطمینان بخشی محرز است . همچنین این عزیزان به تناسب شرایط سنی ، سوابق بسیار ارزشمندی در مسئولیت شناسی ، تعهد اجتماعی و خدمات انقلابی و ایثار گرایانه دارند که نوعا گرفتاری های فعلی آنها نیز ریشه در همین ویژگی آنها دارد. سوابق جبهه و جنگ ، فعالیت در نهادهای انقلابی و حضور در صحنه های سیاسی و جبهه گیری های اعتقادی – سیاسی و پرهیز از فرصت طلبی ها و منفعت جویی های مرسوم ، در پیشینه زندگی و عملکرد آنها کاملا نمایان است .
این پیشینه ها وخصوصیات رادر حالی مرور کردیم که علیرغم داشتن مواضع انتقادی نسبت به پاره ای از رخدادها و عملکردها بویژه در جریان انتخابات ریاست جمهوری دهم و حوادث پس از آن ، این عزیزان در اتخاذ همین مواضع انتقادی نیز آنچنان معقول و معتدل عمل کرده اند که تا لحظه نگارش این سطور هنوز هیچ مرجع حقوقی و قضایی نیز هیچ گونه حکمی در اثبات تخلف یا مجرمیت این عزیزان صادر نکرده است ( صرف نظر از این که متاسفانه در شرایط فعلی لااقل در محکمه افکار عمومی بخش مهمی ازحامعه ، صدور چنین احکامی نیز لزوما اثبات گر مجرمیت آنها نیست )
به این ترتیب این بزرگان که بر اساس ملاکهای فوق می توانستیم انتظار داشته باشیم در ایام پیش رو هر یک به فراخور موقعیت خاص خود دریافت کنندگان مدالهای افتخار وتکریم در روز بزرگداشت معلم باشند ، اینک در حال تحمل گرفتاری ها و مجازات های غیر قابل باوری هستند که تا کنون چیزی جز طرح اتها م های اثبات نشده پشتوانه معتبردیگری نداشته است .تحمل حدود ۱۰ ماه زندان مستمر که بخش مهمی از آن نیز در سلول های انفرادی بوده است از سوی دکتر سلیمانی ، تداوم بازداشت ۴ماهه آقایا ن دکتر علی عرب مازار ودکتر بهزادیان نژاد و نیز بازداشت های مکرر دکتر علیرضا بهشتی و صدور احکام تعلیق خدمت برای دو نفر اخیر در دانشگاه تربیت مدرس ، نمادی از این گرفتاری ها و مضایق است
بی گمان همه می دانند که کسی چون دکتر علیرضابهشتی اگر از موضع دردمندی ومسئولیت شناسی ، منتقد وضع موجود نبود واگر کمترین تمایل ورغبتی به کسب مقا م و موقعیت به هر قیمت داشت ، امروز در جایگاهی به مراتب بالاتر از موقعیت اتهام زنندگان و محاکمه کنندکان وی قرار می داشت . به نظر حقیر ، چنین شکاف وفاصله ای بین وضعیت قابل انتظار و وضعیت محقق امثال بهشتی ها ، زیبنده نظام جمهوری اسلامی ایران نیست وعلاوه بر نارسایی های فعلی، تاریخ قضاوتی نازیبا از نظام بدست خواهدداد و این امر مسئولیت همه دوستداران نظام را در مسیر اصلاح وضعیت موجود دو چندان می کند .
کلمه: یک مرجع تقلید با بیان اینکه «استاد شهید آیت الله مطهری(ره) را فقیهی متاله و انسانی خدوم و خودساخته میدانسته و میدانم که جای خالی او پر نشده و نخواهد شد»، گفت:«آیت الله شهید مطهری و مرحوم آیت الله العظمی منتظری(ره)، دو چهرهای بودند که بیش از دیگران در حوزه برای مرجعیت حضرت امام(ره) تلاش کردند و انصافاً بیش از دیگران در این موضوع سهیم بودند.»
به گزارش«پارلماننیوز»، آیتالله بیات زنجانی صبح امروز، پس از اتمام درس خارج فقه، با گرامیداشت سالروز شهادت استاد شهید آیت الله مطهری (ره) و روز معلم، با تجلیل از مقام شامخ این شهید بزرگوار، با بیان خاطرهای از دوران طلبگی خود گفت:« بنده یک دوره اسفار را محضر استاد مرحوم آیت الله علامه طباطبائی(ره) گذراندم و مجدداً جلد سوم اسفار را محضر استاد شهید آیت الله مرتضی مطهری(ره) تلمذ نموده و این مسئله آغاز آشنائی من با ایشان بود.»
وی با اشاره به اینکه یقیناً دو چهره روحانی در حوزههای علمیه، بیش از دیگران در مطرحتر شدن حضرت امام خمینی(ره) موثر بودند، اظهار داشت:« آیت الله شهید مطهری و مرحوم آیت الله العظمی منتظری(ره)، دو چهرهای بودند که بیش از دیگران در حوزه برای مرجعیت حضرت امام(ره) تلاش کردند و انصافاً بیش از دیگران در این موضوع سهیم بودند.»
بیات زنجانی ادامه داد:« مرحوم آیت الله العظمی منتظری(ره) مطلبی از استاد شهید و مربوط به دوران طلبگی شان نقل می کردند که ایشان، هر شب در مدرسه فیضیه برای نماز شب از خواب بیدار می شدند و فردای یکی از شب ها که از قضا ایشان در خواب مانده بودند، تا شب گریه می کردند و این عبارت را زمزمه که “من چه گناهی را مرتکب شده ام که خداوند توفیق نماز شب را از من سلب نموده است”.»
این مرجع تقلید با اشاره به اینکه امروز خلا حضور چهرههای بزرگی قابل لمس است، تصریح کرد:« انقلاب اسلامی شهدای ارزشمندی داشته است ولی در میان آنها آیت الله شهید مطهری(ره) و آیت الله شهید دکتر بهشتی(ره) دو چهره برجسته هستند که اگر امروز آنها حضور داشتند، خیلی از مشکلات پیش نمیآمد.»
وی خاطر نشان کرد:«من استاد شهید آیت الله مطهری(ره) را فقیهی متاله و انسانی خدوم و خودساخته میدانسته و می دانم که جای خالی او پر نشده و نخواهد شد.»
کلمه-گروه فرهنگی: یک سال پیش بود که میرحسین موسوی در جریان سفرهای انتخاباتی خود به استان فارس سفر کرد و در جریان این سفر به دیدار یک معلم رفت. معلم عشایرها.معلم تمام معلم های عشایر. معلمی که یک روز قبل از روز معلم از میان ما رفت.
به گزارش کلمه، در دیداری که سال گذشته اعضای ستاد مهندس موسوی هم با این معلم داشتند وی با بیان اینکه همیشه از موسوی ها خاطرات خوبی دارد گفت:با افتخار از کاندیداتوری مهندس میر حسین موسوی در انتخابات ریاست جمهوری حمایت می کنم.
بهمن بیگی در آن روزهای نه چندان دور با تمجید از دوران نخست وزیری مهندس میر حسین موسوی گفته بود:مردم میر حسین را به علت مدیریت خوبش در دوران جنگ و مخالفتش با عده ای دوست دارند، من نیز با افتخار از ایشان طرفداری و حمایت می کنم.
وی با بیان اینکه یک رئیس جمهور باید از احتیاط افراطی پرهیز کند گفت:شجاعت مهندس موسوی در دوران نخست وزیری ایشان مثال زدنی بود.
محمد بهمن بیگی در ابتدای این دیدار از اعضای ستاد میرحسین موسوی سئوال کرد:برای من بسیار مهم است که بدانم دکتر انصاری لاری استاندار دوران اصلاحات در فارس از چه کسی حمایت می کند،که همسر ایشان بلافاصله پاسخ داد:آقای دکتر نیز از مهندس موسوی حمایت کرده است.بهمن بیگی نیز گفت:پس در انتخاب مهندس موسوی تردید نباید کرد.
وی به دیدار اخیرش با سید محمد خاتمی اشاره کرد وگفت:آقای خاتمی به نفع مهندس موسوی کناره گیری کردند و ما نیز به عنوان رهرو ایشان باید با تمام توان از میر حسین موسوی دفاع کنیم.
اما همین دیدار و حمایت باعث شد تا در انتخابات ۲۲ خرداد ۱۳۸۸ بسیاری از قشقایی ها به میرحسین موسوی رای دهند و به مانند معلم اشان حامی میرحسین باشند.
بهمن بیگی آموزگار افسانه ای عشایر بود
محمد بهمن بیگی آموزگار افسانه ای و بنیانگذار تعلیمات عشایر ایران، بارها دره های صعب العبور و کوهستانهای پر برف و دشتهای فراخ را برای تعلیم فرزندان کوچ نشین وطن درنوردید و در کنار سیاه چادرهای عشایری خیمه درس و مشق بر افراشت تا نبوغ فرزندان عشایر را شکوفا کند.
بهمن بیگی فرزند ایل و معلم ماندگارعشایر در سن نود سالگی و در آستانه روز معلم درگذشت .او نویسنده ای چیره دست بود اما به قول خودش« برپایی مدارس عشایری برایش شکوهمند ترین اتفاق زندگی» محسوب می شد.
او در ایل قشقایی و به گفته خودش «در چادری در فاصله لار و فیروزآباد» به دنیا آمد. پدر او از جمله سران عشایر بود که در پی سیاست تخته قاپو کردن (یک جا نشین کردن) عشایر در اوایل قرن خورشیدی حاضر به تهران تبعید شد و محمد بهمن بیگی نیز به همراه او به تهران آمد.
او در تهران به مدرسه رفت و سپس در رشته حقوق در دانشگاه تهران مدرک لیسانس گرفت.
بهمن بیگی در سال ۱۳۳۱ با تاسیس اولین مدرسه عشایری در داخل ایل برنامه آموزش عشایری را پایه گذاری کرد.
وی از آن زمان به بعد شخصا این موضوع را پیگیری کرد و با سرکشی به مدارس مختلف عشایری در ایل های مختلف و تدریس در آنها، این برنامه را گسترده تر کرد.
در دولت سید محمد خاتمی، چند مراسم برای تجلیل از آقای بهمن بیگی برگزار شد.
ابراهیم گلستان فیلمساز و نویسنده ایرانی در خاطرهای که در بازدید از مدارس عشایری همراه با محمد بهمنبیگی داشته نوشته است:« بچههای ایلیاتی با صدای بلند کتابهای درسی را میخواندهاند و وقتی ازشان درس میپرسیدهاند هم با فریاد جواب سوال را میدادهاند : اول فکر کردم این نشانه بودن میان دشت و بیابان است. گفتم محمد ! بگو آنقدر بلند نخوانند ! چرا فریاد؟ جواب نداد. در چادرهای بعد این وضع تکرار شد. باز گفتم محمد ! چرا فریاد؟ اینها که چند قدم بیشتر از آموزگارشان دور نایستادهاند. باز جواب نداد. و این حالت و وضع تکرار میشد. در ده بیست چادر. دیگر چیزی نگفتم. در راه بازگشت به شیراز گفتم دکتر گلو داری؟ خندید. گفتم نگذار، گلویشان پاره میشود. گفت نمیشه. بهتره این جور. عادت میکنن. گفتم عادت بدی است داد زدن. گفت آی خوبه ! نمیفهمی؟ عادت میکنن دیگه سرشان را پایین نمیاندازن، دست به سینه جواب بدن، فردا که خان برگشت. گفتم خان کجا دیگه برگرده؟ گفت گاسم که برگرده. دنیا را کجا دیدی؟ گاسم که برگرده. تا برگرده بچهها عادت میکنن به داد زدن …»
کلمه: ساعاتی بعد از این اظهارنظر رییس شورای سیاستگذاری ائمه جمعه که « در حال حاضر آرامش در کشور حاکم است، ولی حضور آیتالله هاشمی رفسنجانی در خطبههای نماز جمعه مساله دیگری است که باید در مورد آن تصمیم گرفت و صحبت کرد»، جمعی از نمایندگان مجلس خواستار حضور دوباره رئیس مجلس خبرگان رهبری در جایگاه خطیب جمعه تهران شدند.
به گزارش «پارلماننیوز»، در جریان دیدار امروز هیات رئیسه فراکسیون دانشگاهیان مجلس با آیتالله هاشمی رفسنجانی، دکتر مصطفی کوکبیان رئیس فراکسیون دانشگاهیان مجلس و عضو فراکسیون خط امام(ره)مجلس به همراه تعدادی دیگر از اعضای هیات رئیسه این فراکسیون گزارشی از فعالیتها و عملکرد این فراکسیون در بخشهای آموزش عالی، پژوهش و منزلت دانشگاه و دانشگاهان ارائه و به نمایندگی از جمعی از نمایندگان مجلس شورای اسلامی خواستار حضور مجدد آیتالله هاشمی رفسنجانی در جایگاه خطیب نماز جمعه و استفاده از بیانات و دیدگاههای این یار امام و انقلاب برای آحاد جامعه شدند.
آخرین بار که آیتالله هاشمی رفسنجانی در نماز جمعهای که به «نماز جمعه سبز»، مشهور شد حاضر و به ایراد خطبه پرداخت ۲۶ تیرماه سال گذشته بود، او در این نمازجمعه که با حضور گسترده حامیان جنبش سبز همراه شده بود به ارائه چند پیشنهاد برای حل مشکل پیش آمده پرداخت که به سبب ارائه این پیشنهادات بارها از سوی افراطیون مورد حمله و انتقاد شدید قرار گرفت، هرچند که هاشمی رفسنجانی از این پیشنهادات خود کوتاه نیامد و اخیرا هم اعلام کرد که همچنان راه بازگشت آرامش به کشور را عمل به همان پیشنهادات میداند.
رییس مجلس خبرگان در آخرین نمازجمعهای که به عنوان خطیب جمعه حضور یافت با اشاره به انتخابات اخیر ریاست جمهوری تصریح کرد: این انتخابات اگر مشکلاتی در آن پیش نمیآمد ما در ۳۰ سالگی انقلاب بهترین گام را در جهت تحقق جمهوری اسلامی برمیداشتیم. من نمیگویم که این اتفاق نیفتاده است، اما ما از اواخر دوران تبلیغات دچار تردید شدیم. افرادی تردید کردند، تبلیغات نادرست و عمل نادرست صداوسیما باعث شد، بذل تردید در دل مردم به وجود بیاید که مثل خوره به جان ما افتاده است. ما تردید را بدترین مصیبت میدانیم.
در خلال صحبتهای هاشمی رفسنجانی نمازگزاران شعارهایی سر میدادند که وی نیز با بیان اینکه ” تایید شما با این شعارها کافی است، بگذارید من بهتر از شما بگویم” ادامه داد: البته دو گروه هستند؛ عدهای تردیدی ندارند، قاطع ایستادهاند و کار خودشان را میکنند، اما عدهای هستند که کم نیستند و بخش زیادی از مردم فهیم و عالم کشورمان هستند که میگویند ما تردید داریم. ما باید برای رفع تردید آنها کار کنیم. شرایط و دوران تلخی است. هیچکس از همه جریانات دلش نمیخواست که اینطور شود. همه ضرر کردیم. چرا باید اینطور شود؟ ما امروز بیش از همیشه نیاز به وحدت داریم. کشور ما باید در برابر خطرهایی که ما را تهدید میکنند و امروز باجخواهیشان بیشتر شده متحد شود. آنها دارند جلو میآیند که این زحمت طولانی ما را در به دست آوردن تکنولوژی برتر و به خصوص هستهیی از دست ما بگیرند. البته خداوند به آنها مهلت نمیدهد اما آنها به هوس افتادهاند.
امام جمعه موقت تهران خطاب به نمازگزاران، گفت: برادران و خواهران من و همه جریانها! شما من را میشناسید و میدانید که هیچوقت از این تریبون نخواستم جناحی استفاده کنم و همیشه فراجناحی حرف میزنم، اکنون هم همینطور میگویم و من نظر به هیچ طرفی ندارم، اما نظرم این است که همه ما باید فکر کنیم و راهی پیدا کنیم که متحد کشورمان را به پیش ببریم و از آثار بد و خطرناک کینههایی که بروز پیدا میکند، نجات پیدا کنیم و هم دشمنانمان را مایوس کنیم که چشم طمع به ما نبندند.
وی در بیان پیشنهادات خود اظهار داشت: من این پیشنهادات را با جمعی از خبرگان و اعضای مجمع تشخیص مصلحت که به فکرشان اعتماد دارم، مطرح کردم و به اینجا رسیدم. من اینها را به عنوان راهحل عرض میکنم. شاید دیگران هم بپذیرند و عمل کنند. مساله مهم ما این است؛ اعتمادی که مردم را با آن وسعت وارد میدان کرد، امروز قدری مخدوش شده است. ما این اعتماد را برگردانیم و این باید هدف مقدس ما باشد؛ اما این اعتماد چگونه باید برگردد؟
وی افزود: همه ما نظام، حکومت، دولت، مجلس، نیروهای امنیتی، نظامی و انتظامی و مردم یعنی به اصطلاح معترضان همه باید در چارچوب قانون حرکت کنیم. اگر از قانون تجاوز کنیم دیگر هیچ مرزی نداریم. باید با قانون مسائلمان را حل کنیم و همه به این قانع باشیم. اگر کسانی با بعضی از قوانین دلخوشی ندارند باید سعی کنند این قوانین اصلاح شود و هر وقت لازم است این اشکالات روزی حل شود؛ اما چارچوبمان را قانون قرار دهیم.
هاشمی رفسنجانی با بیان اینکه ” این اتفاقات در یک روز و یک شب انجام نمیشود و جریانی طولانی است” گفت: ما باید به گونهای عمل کنیم و فضایی به وجود آوریم که همه اطراف بتوانند آنجا حرفشان را بزنند. هر طرف منطقی، بدون دعوا و بدون مشاجره حرف بزنند. البته کار عمده در این زمینه مربوط به صدا و سیماست که باید انجام دهد. زیرا مستمعین زیادتری دارد و سایر رسانهها هم باید این کار را بکنند. بحثها منطقی باشد، برادرانه و خواهرانه بنشینند و حرفشان را بزنند و دلایلشان را هم بگویند. بالاخره مردم در این بین خودشان میفهمند. طوری باشد که ما این اعتماد را برگردانیم.
وی با اشاره به فرصت پنج روزه مقام معظم رهبری به شورای نگهبان برای رسیدگی به اعتراضات کاندیداهای معترض انتخابات ریاست جمهوری، تاکید کرد: متاسفانه از این فرصت که رهبری به شورای نگهبان دادند و گفتند بروید عقلا و موجهین را بیاورید تا بررسی کنند و اعتماد مردم را جلب کنیم، استفاده خوبی نشد و من نمیخواهم بگویم تقصیر چه کسی بود که نشد، اما نشد. به هر حال آن گذشت و ما از این مرحله گذشتهایم و مرحله دیگری است. من فکر میکنم برای آینده، برای اتحاد و برای جلوگیری از خطر نظام و حفظ ارزشهایی که انقلاب خلق کرده و برای بنای باشکوهی که امام(ره) آن را با خون شهدا و مجاهدات مردم و رزمندگان و برای اینکه این نظام برای نسلهای بعد بماند، میتوانیم در این مقطع حرکاتی انجام دهیم.
وی با بیان اینکه ” اگر این دو کار را بپذیریم که قانونی باشد و راه برای مناظره و مذاکره مباحثه و استدلال باز باشد، شاید در مدت کوتاهی به قناعت برسیم” خاطرنشان کرد: در این فاصله باید کارهای دیگری هم بکنیم؛ لازم نیست در این شرایط ما افرادی را به این نامی که الان است در زندان داشته باشیم. اجازه بدهیم اینها بیایند و به خانوادههایشان برسند. نگذاریم به خاطر زندانی بودن یک عده دشمنان ما، ما را سرزنش و شماتت کنند. برای ما بخندند و برای ما نقشه بکشند. ما باید اینقدر رشادت، حلم و صبر داشته باشیم که همدیگر را تحمل کنیم.
رییس مجمع تشخیص مصلحت نظام ادامه داد: مساله بعد این است که با آسیبدیدگان حوادثی که اتفاق افتاده همدردی و دلجویی شود، آنهایی که عزادارند هم به آنها تسلیت بدهیم و هم دل آنها را دوباره به نظام نزدیک کنیم، این کار شدنی است. کسانی که وفادار به انقلاب باشند و ببینند نظام به سراغشان میرود، آنها زود با دل و جانشان با ما همراهی میکنند. باید این کار را انجام دهیم و از آنها دلجویی کنیم. باید سعه صدر داشته باشیم.
وی خاطرنشان کرد: اینجا لازم نیست ما عجله داشته باشیم و لازم نیست ما خود را گرفتار کنیم. بگذارید رسانههایمان اگر با معیارهای قانونی اجازه گرفتند، محدودشان نکنیم البته در حد قانون. ملاک باید قانون باشد، نه رسانهها انتظار داشته باشند بیش از اجازه قانونی عمل کنند و نه نظام از آنها توقع داشته باشد که حق قانونیشان را ندیده بگیرند. همه با هم بگذاریم فضایی آرام و آزاد انتقادی یا تاییدی هر دو به وجود بیاید.
هاشمی رفسنجانی، گفت: من فکر میکنم اگر مسوولان، نیروهای انتظامی، نظامی و امنیتی رعایت کنند همه ما عضو یک خانواده هستیم. همه آسیب دیده در راه انقلاب هستیم. همه جزء کسانی هستیم که در جهاد طولانی دفاع مقدس سرمایهگذاری کردیم. همه در گلزارهای شهدا شهید داریم و همه در خانههایمان جانباز داریم. چرا باید دیگران از راههای دور برای ما نسخه بپیچند؟ ما خودمان هستیم. ما اینقدر عاقل نیستیم؟ ما این مبانی را نداریم؟ ما تجربه ۳۰ سال اداره کشور را نداریم؟ ما علما را نداریم؟ مراجع ما که همیشه پشتیبان و حقیقتا بدون توقع در حوزههای علمیه در خدمت بودند، چرا باید بعضی از آنها برنجند؟ باید آنها را کنار خودمان حفظ کنیم. باید به آنها متکی باشیم.
امام جمعه موقت تهران تاکید کرد: اگر انشاءالله بتوانیم این یکپارچگی را فراهم کنیم امیدوارم این خطبه نمازجمعه شروع تحولی در آینده باشد و بتوانیم از این مشکلی که میشود متاسفانه اسم بحران روی آن گذاشت، به خوبی عبور کنیم و دوباره شاهد همدلی، همرزمی و همراهی و رقابت سالم، و هرکس را مردم خواستند، باشیم.
کلمه : مهندس میرحسین موسوی و دکتر زهرا رهنورد ، صبح امروز با حضور در محل استراحت مصطفی تاجزاده از وی عیادت کردند.
به گزارش تحول سبز ، مهندس موسوی و دکتر رهنورد در این دیدار ضمن دعا برای شفای عاجل این آزاده سرافراز در جریان آخرین وضعیت درمانی وی نیز قرار گرفتند .
گفتنی است سید مصطفی تاجزاده که از اولین روزهای پس از انتخابات ریاست جمهوری در زندان بسر می برد ، در واپسین روزهای سال گذشته بدون هیچ وثیقه ای از زندان به مرخصی آمد ، اما پس از مدتی بعلت بیماری های ناشی از دوران اسارت ، تحت مداوا و عمل جراحی قرار گرفت .
کلمه: شاگردان دکتر علی عرب مازار استاد اقتصاد دانشگاه علامه طباطبایی همزمان با روز معلم یاد استاد اسیر خود را گرامی داشتند.
به گزارش خبرنگار کلمه، تعدادی از دانشجویان عرب مازار امروز در اقدامی هماهنگ باچسباندن گل و نوشتن یادداشت بر روی درب اتاق استاد خود این روز را به او تبریک گفتند و خواستار آزادی اش شدند.آنها در اتاق استاد خود جمع شدند و یاد او را گرامی داشتند.
نکته جالب توجه در این یادداشت ها نام بردن دانشجویان از استاد خود با عنوان «استاد صبر و استقامت» بود.
دانشجویان دکتر عرب مازار بعد از پایان کلاس های دانشگاه برای عرض تبریک این روز به خانواده استاد خود به سوی خانه دکتر عرب مازار راهی شدند .
عرب مازار از مشاوران میرحسین موسوی در تاریخ ۷ دی ماه سال گذشته بازداشت شد و سه ماه در انفرادی بود. وی اخیرا به بند عمومی منتقل شده است.
عرب مازار در جوانی در دفتر نخست وزیر همراه و همگام میرحسین موسوی بود و در بیست سال سکوت مهندس موسوی مشاور و یار نزدیک او به حساب می آمد . وی عمر علمی خود را در ۲۰ سال اخیردراتاق های کوچک اعضای هیات علمی دانشگاه علامه اختصاص داده است و در طول دوران تدریس خود تلاش کرد اندیشه اقتصادی را با رویکردی علمی و همه جانبه در فضای دانشگاهی بسط دهد .
مطالب مرتبط:
سوالاتی که بازجوها بایداز عرب مازار بپرسند +
علم اقتصاد به چه کاری می آید؟ +
پدر زهرا گناهی ندارد جز عشق به اسلام، انقلاب و شکوه ایران +
دکتر عرب مازار به چه جرمی سه ماه در انفرادی است؟+
نامه یکی از شاگردان دکتر عرب مازار به استاد دربند خود +
مرثیه ای برای اقتصاد، علم اقتصاد +
دلیل بازنشسته کردن ۱۲ استادعلامه؛نامهحمایت از عربمازار و دانشجویان بازداشتی +
هرگز با به بند کشیدن متخصصان بحران ها از بین نمی رود +
اقتصاددان دربند +
کلمه: رئیس مجمع تشخیص مصلحت نظام تاکید کرد: گسترش اقدامات فراقانونی لطمه جدی به وحدت اعتماد عمومی وارد میکند.
به گزارش ایلنا، آیتالله اکبر هاشمی رفسنجانی در دیدار اعضای هیات رئیسه فراکسیون دانشگاهیان مجلس با اشاره به اهمیت امر پژوهش در توسعه و پیشرفت کشور، جایگاه دانش و پژوهش را در سیاستهای کلی تدوین شده توسط مجمع و نیز سند چشمانداز ۲۰ ساله کشور بسیار با اهمیت دانست و گفت: ما برای رسیدن به توسعه و پیشرفت مطلوب چارهای جز این نداریم که دانش و پژوهش را به صورت واقعی و نه تبلیغاتی جدی بگیریم.
رئیس مجلس خبرگان رهبری با گرامیداشت سالگرد شهادت دکتر مرتضی مطهری و روز معلم، به منزلت معلمان و دانشگاهیان در کشور اشاره کرد و گفت: انسانهای باسواد و دانش چه معلم و چه دانشگاهی شان و منزلت بالایی نزد مردم دارند و این منزلت را نیز به واسطه طرفداری از حق و حقیقت کسب کردهاند.
هاشمی رفسنجانی جایگاه مجلس و بهخصوص فراکسیون دانشگاهیان را در تدوین و پیگیری قوانین دانشمحور، با اهمیت و اساسی خواند و گفت: برنامه پنجم توسعه کشور بستر بسیار مناسبی است که مجلس میتواند دانش و پژوهشهای کاربردی را نهادینه کند و وظیفه این نهاد مقدس است که در این امر مهم با جدیت و بدون اغماض وارد شود.
رئیس مجمع تشخیص مصلحت نظام، تفکیک و جداسازی حدود وظایف نهادهای مرتبط با قانونگذاری در کشور نظیر، مجلس، شورای عالی انقلاب فرهنگی، شورای نگهبان و مجمع تشخیص مصلحت را امری اساسی برای پیشرفت قانون و پایبندی به قانونمداری در کشور دانست و گفت: مجلس درامر قانونگذاری در راس امور کشور قرار دارد و مداخله سایر نهادها میتواند به شان و منزلت مجلس لطمه جدی وارد کند.
رئیس مجلس خبرگان رهبری تمکین به قانون و برنامههای توسعه کشور را رمز پیشرفت و توسعه کشور خواند و گفت: گسترش اقدامات فراقانونی و یا خارج از قانون از سوی هر شخص، گروه و نهادی که باشد لطمه جدی به وحدت و یکپارچگی و اعتماد عمومی وارد میکند.
در ابتدای این دیدار دکتر مصطفی کواکبیان رئیس فراکسیون دانشگاهیان مجلس به همراه تعدادی دیگر از اعضای هیات رئیسه این فراکسیون گزارشی از فعالیتها و عملکرد این فراکسیون در بخشهای آموزش عالی، پژوهش و منزلت دانشگاه و دانشگاهان ارائه و به نمایندگی از جمعی از نمایندگان مجلس شورای اسلامی خواستار حضور مجدد آیتالله هاشمی رفسنجانی در جایگاه خطیب نماز جمعه و استفاده از بیانات و دیدگاههای ایشان برای آحاد جامعه شدند.
کلمه: اعضای فراکسیون خط امام(ره) مجلس با محکوم کردن حمله افراطیون به دفاتر نمایندگان اصلاحطلب در حوزههای انتخابیه خواستار واکنش رئیس مجلس در دفاع از جایگاه و شأن نمایندگان شدند.
داریوش قنبری درباره جلسه امروز شورای مرکزی فراکسیون خط امام(ره)مجلس به «پارلماننیوز»، گفت:« در جلسه امروز ابتدا در خصوص مسایل مربوط به برنامه پنجم توسعه و اولویتهایی که در این برنامه باید لحاظ شود صحبت شد.»
وی ادامه داد:« با توجه به اینکه قرار شده کار گروهی تشکیل و درباره برنامه کار تخصصی انجام دهد، اعضا نظرات خود را درباره این روند و پیشنهادت خاص در خصوص بررسی برنامه را مطرح کردند.»
سخنگوی فراکسیون خط امام(ره)مجلس با اشاره به اخبار مربوط به تغییر قانون انتخابات کشور، اظهار داشت:«اعضا نظرات خود را در خصوص تغییر قانون انتخابات مطرح کردند.»
وی در ادامه با اشاره به حمله به دفتر نماینده کرمان، تصریح کرد:« حمله به دفاتر نمایندگان که در هفتههای اخیر صورت گرفته در واقع نوعی بیتوجهی به شأن و منزلت همه نمایندگان تلقی میشود.»
نماینده اصلاحطلب ایلام ادامه داد:« اعضای فراکسیون خط امام (ره)مجلس تصمیم گرفتند طی نامهای از رییس مجلس بخواهند این اقدامات افراطی را محکوم کند.»
قنبری گفت:« پس از دیدار اعضای فراکسیون با برخی از شخصیتهای شاخص اصلاحطلب هجمههایی از طرف افراطیون و برخی گروهها صورت گرفته که این به دلیل احساس امنیتی است که آنها دارند.»
وی تاکید کرد:« اگر افراطیون اینچنین در آرامش نبودند و آسوده خاطر نبود به دفاتر نمایندگان نمیتوانستند حمله کنند.»
کلمه:خبرنگار پارلمانی روزنامه فرهیختگانی دقایقی پیش آزاد شد.
به گزارش«پارلماننیوز»، احسان مهرابی ۱۸ بهمن سال گذشته بازداشت و علیرغم آنکه پنجم اسفند ماه وثیقه ۳۰ میلیون تومانی برای او تعیین و بلافاصله توسط خانواده او تهیه شده بود تاکنون در زندان اوین در بازداشت به سر میبرد.
کلمه:آیتالله واعظ طبسی تولیت آستان قدس رضوی در دیدار رییس سازمان آموزش و پرورش خراسان رضوی و جمع زیادی از معلمان برگزیده استان گفت: سیستم آموزشی و پرورشی کشور باید آنچنان قوی باشد که همه اقشار جامعه را به سوی پیشرفت سوق دهد، نه آنکه نخبهپروری به صورت جرقهای و استثنایی صورت گیرد.
وی دستاوردهای علمی اخیر کشور در زمینه انرژی هستهیی، سلولهای بنیادی، توان دفاعی، ماهواره امید و… را افتخاراتی بزرگ برای کشور عنوان و کرد: نباید به این حرکتهای فردی و یا گروههای چند نفره بسنده کرد، باید تمام جامعه در راه پیشرفت گام بردارند.
نماینده ولی فقیه در استان خراسان رضوی با بیان اینکه لقب نخبه و متفکر را نباید برای هر شخصی خرج کرد به خصوصیات انسانهای نخبه و متفکر اشاره کرد و گفت: به انسانی میتوان لقب نخبه داد و او را شایسته تربیت نیروهای جوان و نوجوان دانست که اولا چه در مسائل علمی و چه در مسائل سیاسی و اجتماعی ریزبین و جامعنگر باشد و از همه یافتههای علمی دیگران و جریانهای فکری و سیاسی اطلاع کافی به دست آورد و در برابر این اندیشههای متفاوت و بعضا متضاد و متناقض حساس باشد.
عضو مجمع تشخیص مصلحت نظام خصوصیت دیگر نخبگان را استقلالنظر دانست و افزود: نخبگان و متفکران باید دارای استقلال نظر باشند و بتوانند در محافل علمی جهان از مبانی فکری خود دفاع کنند.
وی همچنین گفت: متفکران باید در برابر آنچه میاندیشند، منعطف و همواره آماده شنیدن استدلالهای قوی و پذیرفتن ایرادات خود باشند.
واعظ طبسی در ادامه با بیان اینکه اگر این سه خصوصیت در یک متفکر باشد او میتواند به عنوان یک معلم، استاد و مربی نمونه در میان یک ملت و امت مطرح شود گفت:دور از هر مبالغهای شهید مطهری اینچنین بود. او فقیه و عالمی قوی در مبانی فقهی و نظری اسلام و آشنا با همه اندیشهها و نظرات فکری روز، دارای شرح صدر و همت برخاسته از ایمان و استواری در فکر بود که نسبت به تفکر افراد یا گروهها حساسیت نشان میداد.
وی خطاب به معلمان و سیاستگذاران نظام آموزشی، آموزش و پرورش را یکی از مهمترین مراکز مدیریتی نظام و تربیت مدیران دانست و گفت: آموزش و پرورش یعنی مرکزیت تربیت اندیشمندان، متفکران، نخبگان، هنرمندان، نویسندگان، گویندگان، شعرا و عالمانی که میتوانند در فرهنگ جوامع بشری دارای نقش باشند.
وی با بیان اینکه شخصیت و هویت اصیل نوجوان و جوان میتواند با تاثیرپذیری از معلم شکل بگیرد،خطاب به معلمان تاکید کرد: مسوولیت امروز من و شما فقط انتقال مسائل علمی و کلاسی نیست، بلکه در مسائل فکری، معرفتی و اعتقادی و نیز بحثهای فقهی و کلامی نیز مسوولیت داریم و باید این مباحث را با بیانی شیوا و روان و در قالب الفاظی قابل فهم برای جوان و نوجوان بازگو کنیم.
واعظ طبسی تصریح کرد: امروز وضعیت اطلاع نوجوانان و جوانان ما از مباحث دینی و علمی گرچه با قبل از پیروزی انقلاب اسلامی قابل مقایسه نیست، اما از یک نظام مبتنی بر دین اسلام که در تمامی زمینههای زندگی فردی و اجتماعی دارای نظر و برنامه است، انتظارات بسیار بالاست.
وی افزود: اگر امروز حجاب، عفاف و ادب و بسیاری مسائل فکری در برخی گوشه و کنار در حد انتظار نیست، همت معلمان را برای رفع این نواقص و اشکالات با اثرگذاری در فضای ذهنی دانشآموزان میطلبد.
واعظ طبسی در ادامه با اشاره به شرایط سیاسی کشور هشدار داد: اوضاع سیاسی نباید بهگونهای رقم بخورد که گاه با تخریبها، دروغها، کوبیدن افراد، هزل کردنها و استفاده نکردن از تجارب فکری نظام همراه شود.
وی با بیان اینکه نظر من به هیچ دولت خاصی نیست افزود: گاهی مجموعهای میآید و نامی جاذبهدار برای تامین عواطف و احساسات مردم برمیگزیند، اما در واقع یک مجموعه سیاسی است که میخواهد در فضای ذهنی نوجوان و جوان تحول ایجاد کند؛ لذا معلمان باید مراقب باشند و اطلاعات روز خود را افزایش دهند.
واعظ طبسی توصیه کرد: اگر واقعا دنبال عدالت هستیم و اگر محور جامعه ما مبتنی بر عدالت است، نگاهی به خودمان و رفع اشکالات داشته باشیم.
کلمه: سومین و آخرین جلسه رسیدگی به پرونده روزنامه کیهان به مدیر مسئولی حسین شریعتمداری صبح امروز در شعبه ۷۶ دادگاه کیفری استان تهران با حضور هیات منصفه مطبوعات و به ریاست قاضی سیامک مدیر خراسانی برگزار شد.
به گزارش «پارلماننیوز»، در جلسه امروز نیز دوربینهای صدا و سیما حضور یافته بودند که قاضی مدیرخراسانی به محض مشاهده دوربینها تاکید کرد که پخش جلسه گذشته دفاعیات شریعتمداری در برابر شکایت شیرین عبادی از شبکه چهارم سیما بدون هماهنگی با دادگاه بوده است.
همچنین قاضی با پخش این جلسه از دادگاه از سیما نیز مخالفت کرد و دوربینهای صدا و سیما جمع شد.
نکته جالب توجه این بود که چگونه بدون هماهنگی با قاضی پرونده دوربینهای بزرگ صدا و سیما توانسته بودند به راحتی در دادگاه مستقر شوند.
از دیگر حاشیههای امروز دادگاه، تلاش بیوقفه وکلای مدافع حسین شریعتمداری برای رساندن مدارک و مستندات به وی که امروز بیحوصله و عصبی به نظر میرسید بود.
شریعتمداری بخش اعظم وقت خود را به انتقاد شدید از وکلای مدافع شکات خود اختصاص داد که این امر موجب اعتراض وکلای مدافع شد.
وکلای مدافع اسفندیار رحیم مشایی، شیرین عبادی و عمادالدین باقی اجازه ارائه آخرین دفاعیات به صورت شفاهی به دادگاه را نیافتند و بر اساس نظر قاضی قرار شد که آخرین دفاعیات در قالب لایحهای به دادگاه و هیات منصفه مطبوعات تقدیم شود.
هیات منصفه مطبوعات نیز اعلام نظر نهایی خود با منوط به مطالعه این لایحه کرد.
ایسنا نیز گزارش این دادگاه را منتشر کرد.
به گزارش این خبرگزاری، در ابتدای این جلسه حسین شریعتمداری به بیان دفاعیات خود در مورد شکایت سید مرتضی هاشمی پرداخت و یادآور شد: شکایت مرتضی هاشمی را فاقد وجاهت قانونی میدانم.
شریعتمداری در مورد شکایت اکبر اعلمی نیز اظهار کرد: وی کیهان را متهم به دروغ پراکنی کرده این در حالی است که در صحت خبر کیهان کمترین خدشهای وجود ندارد و مستند آقای اعلمی برای شکایت از کیهان فقط ادعای خودش است.
وی افزود: این ادعا در حالی است که خبر کیهان به نقل از چند نماینده مجلس که شاهد ماجرا بودند، ارائه شد. خبر، مربوط به درگیری آقای اعلمی با یکی از نمایندگان مجلس است. این خبر واقعیت دارد و اگر سوال شود چرا درج شده میتوان به آییننامه مجلس اشاره کرد البته روزنامه کیهان جوابیه آقای اعلمی را نیز منتشر کرد. جوابیه که چه عرض کنم بهتر است بگویم فحشنامه و جوابیه مذکور دو برابر خبر کیهان بود.
مدیر مسئول روزنامه کیهان درباره شکایت محمدرضا رحیمی که در زمان طرح شکایت معاون حقوقی و معاون پارلمانی رئیس جمهور بود، گفت: شکایت وی در اعتراض به خبری به عنوان« جلسه ساعت ۱۲» است. شاکی در حالی مطالب را تکذیب میکند که توضیح نمیدهد گزینه مورد نظر وی چه بوده است.این در حالی است که در بخشی از خبر بر سلامت نفس و فقدان شائبهی سوء استفاده رحیمی و مرحوم کردان اشاره شده است.
شریعتمداری مطلب مورد شکایت را قرائت کرد و گفت: در جلسه مذکور وزیر وقت کشور حضور داشته و مدیر عامل یک شرکت اماراتی نیز حضور داشتهاند و جلسه پیرامون قرارداد کرسنت بود. سوال این بود که آیا حضور آقای رحیمی معاون پارلمانی و حقوقی رئیس جمهور در این جلسه مبهم نبوده است؟ آیا اشاره به وجود ابهام آن هم در یک قرارداد نفتی میتواند مورد شکایت واقع شود؟ و آیا به روزنامه کیهان ربطی نداشته است؟
مدیر مسئول روزنامه کیهان یادآور شد: در همان نوشته تاکید کردیم آقای رحیمی در زمان ریاست دیوان محاسبات از کسانی بودند که به سوء استفاده در این قرارداد اشاره کرده و پیگیر ماجرای سوء استفاده در قرارداد کرسنت بوده و برای ما عجیب است که چرا این شکایت صورت گرفته است.
وی با بیان این که جوابیه مطلب منتشر شده نیز در روزنامه به چاپ رسید، ادامه داد: شکایت را غیرعادی دانسته و فاقد دلایل محکمه پسند میدانیم.
در ادامه جلسه دادگاه قاضی سیامک مدیر خراسانی سوالی را از جانب صالح نیکبخت مطرح کرد مبنی بر این که در کجای مصاحبه مورد اشاره درباره حمایت از تروریستهای اهواز صحبتی شده بود که شریعتمداری گفت: ماجرای حمایت از تروریستها فقط ماجرای اهواز نیست زمانی که آقایان از تروریستها حمایت میکردند دو ماه از حملات ریگی گذشته بود. اسناد فراوانی را ارائه میکنم که این افراد از تروریستها حمایت میکنند. اگر منظور سوال این است که بنده به بقیه مسائل نپردازم که بنده معذورم. اگر منظورشان این است که ذهن دادگاه به یک نقطه معطوف شود باز هم متاسفم.
مدیر مسئول روزنامه کیهان ادامه داد: در جلسه قبل صالح نیکبخت به عنوان وکیل انجمن دفاع از حقوق زندانیان در دادگاه حاضر شد و نسبت به بنده فحاشی کرد چنانچه شکایت وی شامل نکات و مطالب جدید بود باید شکایت خود را به دادستانی ارائه میداد که پس از طی مراحل رسیدگی صورت گیرد.
مدیر مسئول روزنامه کیهان خاطرنشان کرد: آقای نیکبخت در شکواییه خود ضمن اهانت به ما برای خود در تعریف و تمجید سنگ تمام گذاشته بود. وکالت عوامل بد نام و بد سابقه با چند انگیزه متفاوت از سوی وکلا مدافع صورت میگیرد: نخست این که به اقتضای حرفه خویش ضمن بهره گیری از تخصص خود تلاش میکنند حقی از موکلشان تضییع نشود و گروه دوم که تعداد آن ها در ایران اسلامی اندک است، کسانی هستند که پول و شهرت در پذیرش وکالت افراد بد سابقه و دشمنان ایران اسلامی برای آنها نقش دارد.
وی با بیان این که انشاء الله آقای نیکبخت از این طیف نباشند، گفت: آقای نیکبخت در جلسه قبل بیان کردند که در پرونده حوادث تروریستی اهواز به دفاع از حقوق متهمان پرداخته و ورودی به ماهیت پرونده نداشته است برای میزان صداقت وی و همخوانیاش با متهمان تروریست عناوین زیادی وجود دارد از جمله این که آقای باقی بعد از اعدام تروریستها در اهواز در مصاحبه با رادیو فردا اعلام میکند جریان دادرسی برای اعدام این افراد غیر عادلانه بوده است و یا این که بعد از بازداشت هاله اسفندیاری جاسوس موساد و عضو کددار میز ایران در سازمان سیاه آقای باقی در مصاحبه با رادیو فردا به دفاع از وی میپردازد.
در ادامه این جلسه یکی از وکلای عمادالدین باقی خطاب به ریاست دادگاه و اعضای هیات منصفه گفت: آقای شریعتمداری نزدیک سه ساعت در حال صحبت هستند. در حالی که اجازهای به ما برای بیان توضیحات داده نمیشود که رئیس شعبه ۷۶ دادگاه کیفری استان تهران با بیان اینکه نظم جلسه دادگاه را رعایت کنید، از حسین شریعتمداری خواست که به بیان دفاعیاتش بپردازد.
نسرین ستوده یکی از وکلای شیرین عبادی نیز اظهار کرد: شما اجازه دفاع را از وکلای شاکیان سلب میکنید. متهم ادعا کرده که خانم شیرین عبادی در حالی که وکالت زنان و کودکان را به عهده میگیرد حتی حمایت کوچکی از قربانیان غزه نکرده است. ولی شما حتی به ما اجازه نمیدهید که بیانیهای که موکل امضا کرده است به دادگاه ارائه دهیم.
دیگر وکلای شکات که در جلسه دادگاه حاضر بودند در مورد شیوه رسیدگی اعتراض خود را بیان کردند و یادآور شدند که به برخی از وکلای شکات اجازه ارائه مطالب داده نمیشود که رئیس شعبه ۷۶ دادگاه کیفری استان تهران از آنها خواست که مطالب خود را به صورت لایحه ارائه دهند.
در این میان قاضی سیامک مدیر خراسانی خطاب به حسین شریعتمداری گفت که مستشاران دادگاه معتقدند که چاپ دفاعیات در روزنامهتان خلاف مقررات است.
پس از ارائه دفاعیات حسین شریعتمداری، رئیس شعبه ۷۶ دادگاه کیفری استان تهران ختم جلسه رسیدگی را اعلام کرد.
کلمه:عضو فراکسیون خط امام(ره)مجلس اعلام کرد:«روند فعلی واگذاری واحدهای تولیدی به بخش خصوصی، خصوصی سازی واقعی نیست.»
نصرالله ترابی در گفتگو با خانه ملت، در پاسخ به سوالی درخصوص نحوه واگذاری واحدها و شرکت های دولتی در راستای اجرای قانون اصل ۴۴ قانون اساسی که اخیرا مقام معظم رهبری در دیدار با کارگران از نحوه اجرای این قانون ابراز گلایه کرده بودند، اظهار داشت:«اخیرا در برخی واگذاری ها ما شاهد هستیم افرادی با نفوذ در دولت سعی می کنند با استفاده از رانت به جای خصوص سازی واقعی، کارگران را اخراج کرده و زمین و تاسیسات آنرا بفروشند.»
عضو کمیسیون اجتماعی مجلس شورای اسلامی با اشاره به نقش نظارتی مجلس، تصریح کرد:«مجلس باید برای جلوگیری از این اقدام که منجر به دور زدن قانون می شود از اهرم نظارتی خود استفاده کند.»
نماینده اصلاحطلب مردم شهرکرد با اعلام اینکه خصوصی سازی واقعی الان در کشور انجام نمیشود، خاطرنشان کرد:«عمدتا خصوصی سازی های انجام شده، شبه دولتی است و آنطور که باید و شاید، انجام نمی شود.»
وی با بیان اینکه در خصوصیسازی باید مدیریت به بخش خصوصی واگذار شود تا رقابت صورت گیرد، تصریح کرد:«متاسفانه الان به جای واگذاری مدیریت دولتی امکانات واگذار میشود و مدیریت آن همچنان دولتی باقی میماند.»
ترابی خاطر نشان کرد:« به همین دلیل چون مدیریت دولتی و امکانات غیردولتی است، امکان نظارت مجلس به شکل مطلوب به روند واگذاریها وجود ندارد.»
کلمه: یک نماینده اصولگرای مجلس اظهار کرد: نظام مدیریتی ما در کل نظام سالمی است، اما زیرمجموعهها بعضا سوءاستفادههایی هم دارند.
جواد آرینمنش در گفتوگو با ایسنا، با بیان این مطلب افزود: وضعیت مبارزه با مفاسد اقتصادی در کشور ما هرگز خواستهها و مطالبات مردم را پاسخگو نبوده و اعتماد مردم را نسبت به نظام اداری و اجرایی در این موضوع مشخص جلب نکرده است.
وی ادامه داد: دلیل این امر هم فقدان یک عزم جدی در مقابله با مفاسد اقتصادی و عدم گزارش نتایج اظهارات و اقدامات از سوی مسئولان بلندپایه اجرایی کشور بوده است.
به عنوان مثال رییس دولت تاکنون چندین بار صحبت از وجود مفاسد اقتصادی و لزوم افشای مفسدان اقتصادی، برخورد با دانه درشتها و مسائلی از این دست را مطرح کرده و صحبت از لیستی کرده که اسامی این افراد در آن وجود دارد.
بهگفتهآرینمنش، اخیرا نیز باز موضوعی مطرح شد که به برخی از مسئولان رده بالا ارتباط پیدا میکرد و شبههای در ذهن مردم ایجاد شد، بدون اینکه در این مورد پاسخ روشنی ارائه شود.
وی ادامه داد: اینگونه امور اگر شفافسازی نشود، قطعا باعث بیاعتمادی مردم نسبت به دستگاه اجرایی و دستگاههای نظارتی خواهد شد.
آرینمنش، شفافکردن حساب و کتابها و برخورد با متخلفان را مورد تاکید قرار داد و آنها را جزء چالشهایی دانست که دراین زمینه وجود دارد.
کلمه: مصطفی ایزدی روزنامه نگار و فعال سیاسی یک ماه پیش نقد مفصلی درباره سخنان عباس سلیمی نمین رییس دفتر مطالعات تدوین تاریخ ایران که در مصاحبه با مجله نسیم بیداری بیان شده بود منتشر کرد. نقد ایزدی با عنوان « آقای سلیمی نمین! بی انصافی شما ناشی از بیاطلاعی از مستندات تاریخی است» + در کلمه منتشر شد که درباره آیت الله العظمی مرحوم منتظری بود. ایزدی نویسنده کتاب دوجلدی «فقیه عالیقدر» درباره زندگینامه آیت الله منتظری است و در این نقد به برخی اظهار نظرهای سلیمی نمین پاسخ داده شده بود. در پی انتشار این نقد در سایت کلمه ، روز گذشته از دفتر مطالعات تدوین تاریخ ایران جوابیه ای به قلم آقای سلیمی نمین ارسال شد که به شرح زیر است:
با سلام
سردبیر محترم سایت کلمه
جوابیه مطلب ثبت شده از آقای مصطفی ایزدی خطاب به جناب آقای عباس سلیمی نمین در تاریخ پجشنبه, ۱۲م فروردین, ۱۳۸۹
به پیوست ارسال شد
لطفا نسبت به انعکاس جوابیه زیر مطابق با قانون مطبوعات اقدام نمایید.
با تشکر
مدیر سایت دفتر مطالعات و تدوین تاریخ ایران
جناب آقای مصطفی ایزدی
باسلام، ضمن تشکر از یادآوری نکاتی در ارتباط با مصاحبه اینجانب با مجله «نسیم بیداری» متقابلاً لازم میدانم توجه جنابعالی را به توضیحاتی جلب نمایم. شما بیش از هر کس بر این واقعیت اذعان خواهید داشت که تا چه اندازه بر این باور بوده و هستم که موضوعات پیچیده تاریخی از طریق بحثهای دو طرفه به بهترین وجه قابل شفافسازیاند، بنابراین نه تنها از انتقادات شما (حتی اگر غیراصولی باشد) مکدر نمیشوم، بلکه تصور میکنم این مسیر میتواند تشخیص را برای آحاد جامعه سهلتر نماید، اما باید پذیرفت بحث محققانه و روشنگرانه الزاماتی نیز دارد که باید به آن تن داد؛ اگر خاطر مبارکتان باشد در مورد موضوعات مطروحه پیرامون اختلاف آقای منتظری و امام – که در نهایت منجر به عزل ایشان از مسئولیت های سیاسی و رسمی شد – بعد از انتشار کتاب «پاسداشت حقیقت» از شما درخواست نمودم به عنوان یکی از افرادی که پررنگتر از دیگران تاکنون در مقام دفاع از همه عملکردهای آقای منتظری برآمدهاید مطالب این اثر را نقد کنید تا در چاپ بعدی، پیوست گردد؛ لذا به دلیل اهمیتی که برای روشن شدن این فراز از تاریخ معاصر قائل بودهام و هستم نسخهای از اثر را شخصاً به درب منزلتان آوردم و شما قول دادید این درخواست را اجابت کنید، اما بعد از مدتی به دفتر مطالعات آمدید و اعلام انصراف از این اقدام نمودید.
این پیشنهاد همچنان به قوت خود باقی است تا در چارچوب بحثی مکتوب و دوسویه دلایل رودررو قرار گرفتن این استاد و شاگرد از سال ۶۵ به بعد روشن گردد. حتماً اذعان دارید که حق این مهم در قالب یک گفتوگوی تلفنی ادا نخواهد شد، آن هم با مجلهای که مصاحبه مرا در کنار چندین مطلب با یک جهتگیری خاص جا داده است. با این وجود ای کاش جنابعالی بزرگواری میکردید قبل از متهم نمودن اینجانب به بیانصافی، بیپروایی و بیاطلاعی در ابتدای نوشتارتان، به دور از فضاسازیهای سیاسی همچون: «دو سه روز پس از آن که از یک حبس ۳۴ روزه…»، «همفکران جنابعالی، به هنگام دستگیری بنده کلیه اسناد، مدارک کتابهای مربوطه، عکسها، CDها و تجهیزات اصلی کامپیوتر مرا با خود بردند…»، و… مستندات دقیقی برای اثبات سست بودن اظهارات طرح شده در آن مصاحبه ارائه میفرمودید.
آقای ایزدی! اینکه ضابطین قضایی همفکران بنده بودهاند یا خیر، چه ارتباطی میتواند به یک بحث منطقی و علمی- تاریخی داشته باشد؟ من نمیخواهم بگویم شما به این وسیله هم ضعف اسنادی خودتان را توجیه مینمایید و هم خود را در مطلع سخن در موضع مظلومیت قرار میدهید؛ اهل نظر اصولاً این شیوه را شایسته ارزیابی نخواهند کرد که قبل از ورود به یک بحث فکری با چنین مقدمهچینیها ذهن مخاطب را مخدوش سازیم. اینکه همفکران شما امروز چه میکنند و دارای چه روابطی هستند اگر با یک بحث تاریخی درآمیخته شود صرفاً زمینه تشخیص را دشوار میسازد؛ بنابراین جسارتاً در صورت تمایل به این که «دست همدیگر را برای رسیدن به حق و حقیقت بگیریم و راه رضای حق تعالی را بپیمائیم» بهتر است از شیوههای تخریب سیاسی دوری جوییم و تمامی تلاشمان را معطوف بحثی مستند کنیم.
ابتدا فرض را بر آن میگذاریم که همفکران اینجانب؟! همه امکانات شما را برای مستند سخن گفتن از دسترستان خارج کردهاند، اما آیا مراجعه به صحیفه امام که به سهولت در دسترس همگان قرار دارد و در هر کتابخانهای موجود است نیز بر شما ممنوع شده است؟ جنابعالی در رد اظهار اینجانب مبنی بر اینکه امام، آقای منتظری را قبل از پیروزی ملت ایران بر استبداد و سلطه بیگانه به عضویت شورای انقلاب درنیاوردند این جمله را به عنوان سند نقل میکنید: «عضویت رسمی به این معنی نیست که جنابعالی در تمام جلسات حاضر باشید، بلکه مطالب با مشورت شما انجام گیرد و بودن جنابعالی به مصلحت اسلام و ملت است، ولی اختیار با خود شماست، هر طور صلاح میدانید عمل فرمایید. والسلام علیکم و رحمهالله و برکاته، روحالله الموسوی الخمینی» (جوابیه، صفحه۸). متأسفانه ذیل این سند نه تاریخی وجود دارد و نه شما منبع اخذ آن را ذکر کردهاید، حتی در این متن هیچگونه اشارهای به شورای انقلاب نشده است.
آیا انتظار دارید با چنین مقدمهای، مخاطب از شما مطالبه سخن مستند نکند؟ با وجود منابع متعدد و متنوع در این زمینه، نظر شما را به مأخذی جلب میکنم که قطعاً مورد قبولتان است؛ آقای هاشمی رفسنجانی در این زمینه مینویسد: «با گسترش راهپیماییها، تظاهرات و اعتصابهای مردمی در اکثر نقاط کشور، ضرورت هدایت، سازماندهی و اداره این کار بیش از پیش مشخص شد. به همین خاطر بحث تشکیل «شورای انقلاب» ابتدا در جمع ما- که در انقلاب با هم همکاری میکردیم و جلسههای منظمی داشتیم- مطرح شد. به آقای مطهری- که میخواستند در پاریس خدمت امام برسند- گفتیم، پیشنهاد تشکیل شورای انقلاب را به امام بگویند؛ ایشان نیز، چنین کردند. امام هم- که گویا خودشان از قبل در فکر تشکیل هیأتی برای مشورت دادن به ایشان بودند اما شرایط را مساعد نمیدیدند- تشکیل شورا را در این مرحله از مبارزات، پذیرفتند و پنج نفر را انتخاب کردند که شهید بهشتی، شهید مطهری، شهید باهنر، آقای موسوی اردبیلی و بنده بودیم. همچنین دستور دادند افراد جدید با پیشنهاد این جمع به اتفاق آراء و تصویب ایشان اضافه شوند. ما در حال بررسی نفرات مورد نظر برای پیشنهاد به امام بودیم که ایشان طی نامهای که [در تاریخ ۱۴ آبان ۱۳۵۷]، به آقای بهشتی نوشتند از تأخیر در معرفی افراد دیگر گله کردند و خواستار تسریع در این امر شدند.
متن کامل این نامه که به دلیل شرایط آن روزها، نام آقای مطهری در آن با حروف «م.ط»، آمده به شرح زیر است: بسمهتعالی ۴ ذیالحجه ۱۳۹۸ پس از اهدای سلام و تحیت، وقت دارد سپری میشود و من خوف آن دارم که با عدم معرفی اشخاص، مفسده پیش آید. بنا بود به مجرد آمدن ایشان «م.ط» با اشخاص مورد نظر یکی یکی و جمعی ملاقات کنید و نتیجه را فوراً به اینجانب اعلام کنید و نیز مرقومی که معرف باشد با خط و امضای عدد معلوم بفرستید. من در انتظار هستم و باید عجله شود و نیز استفسار از بعضی آنها برای مسافرت به خارج. در هر صورت همه موضوعات که به شما و ایشان تذکر داده شد، لازم است با عجله انجام گیرد و اگر اشخاص دیگری نیز پیدا شد ملحق شود. والسلام [صحیفه امام، جلد۴، صفحه ۳۰۷]. ایشان حتی در نامه دیگری به آقای [حسین] نوری همدانی با بیان شرایطی برای اعضای شورای انقلاب، از وی خواستند که «در قم مطلب را طرح و بیدرنگ… حداقل ده نفر را تعیین و به ایشان معرفی کنند» البته اینکه ایشان یا کسان دیگری این کار را کردهاند یا نه ما مطلع نشدیم ولی خود ما در اولین قدم با آقای مهدوی کنی صحبت کردیم و پس از تائید امام، ایشان به جمع ما پیوست و بعداً هم به همین ترتیب آیتالله طالقانی و آیتالله خامنهای به عضویت شورا درآمدند. در مورد نحوه عضویت آقای خامنهای باید اضافه کنم، بحثی شد که ایشان باید برای هدایت مبارزات در مشهد باشند، زیرا در این روزها علاوه بر تهران و قم، روی مشهد نیز خیلی حساب میشد که ایشان از مشهد به تهران بیایند. ولی وقتی بررسی کردیم، دیدیم وجود ایشان در تهران ضروریتر است و ایشان دیگر نمیتوانند از مرکز مبارزه غایب باشند. بنابراین جمع تصمیم گرفت که ایشان بیایند و ایشان نیز اضافه شدند. همچنین به تدریج آقایان مهندس مهدی بازرگان، دکتر یدالله سحابی، سرلشکر [محمدولی] قرهنی، سرتیپ مسعودی، احمد صدر حاج سیدجوادی و مهندس کتیرایی که امام نیز قبلاً آنها را میشناختند- با پیشنهاد ما و نظر نهایی امام- به شورای انقلاب پیوستند.» (انقلاب و پیروزی، کارنامه و خاطرات سالهای ۱۳۵۷ و ۱۳۵۸ هاشمیرفسنجانی، دفتر نشر معارف انقلاب، سال ۱۳۸۳، صص۵-۱۲۲)
آقای احمد صدر حاج سیدجوادی نیز در این زمینه روایتی دارند که روایت فوق را تأیید میکند: «روز یکشنبه (۲۴/۱۰/۵۷) ساعت ۵/۷ به سمت منزل آقای مهدویکنی (آقای شیخ محمدرضا) رفتم و در آنجا آقای مهندس بازرگان، مهندس کتیرایی و همچنین آقایان آیتالله طالقانی و دکتر بهشتی و موسوی اردبیلی و دکتر باهنر و هاشمی رفسنجانی و شیخ مرتضی مطهری، که این هفت نفر اخیر، به انضمام آقای سیدعلی خامنهای افرادی از روحانیت تهران هستند که الحق در این مبارزات چند ساله سهم عمدهای داشتند و ضمناً مورد اعتماد امام خمینی هستند و از طرف امام به عنوان شورای روحانیت برای رهبری جنبش اسلامی تعیین شدهاند و ما چهار نفر (یعنی مهندس بازرگان، مهندس کتیرایی، مهندس عزت سحابی و بنده) به عنوان شورای انقلاب امام خمینی معین شدهایم… به هر حال اسامی سرتیپ مسعودی، سرتیپ دکتر مدنی، مهندس صباغیان، دکتر میناچی و دو سه نفر دیگر را دادیم که از بین این آقایان سه نفر انتخاب شوند.» (خاطرات صدرانقلاب، یادداشتهای احمد صدر حاج سید جوادی، نشر شهید سعید محبی، سال ۱۳۸۷، ص۵۷)
این دو روایت و خاطرات دیگر دستاندرکاران و اعضای شورای انقلاب به هیچگونه بحثی در مورد دعوت آقای منتظری برای عضویت در این شورا اشارهای ندارند و قطعیتر این که در هسته اولیه شورای انقلاب که مستقیماً توسط امام انتخاب شدند نامی از آقای منتظری نیست. شما میفرمایید از ایشان برای شرکت در جلسات این شورا دعوت میشود که نمیپذیرند، و این دعوت را به آقایان خامنهای و هاشمی نسبت میدهید. آیا این مهم نمیبایست دستکم در خاطرات منتشر شده آقای هاشمی میآمد؟ خاطرات آقای هاشمیرفسنجانی، که بخشی از آن از نظر گذشت، هرگز به این مسئله اشارهای ندارد، البته همانگونه که به درستی بیان داشتهاید «شخصیت آیتالله منتظری با عضویت در شورای انقلاب، نه کم میشد و نه زیاد. همچنین است که حضرت امام چه ایشان را سیاسی بدانند، چه ندانند». این، سخن دقیقی است. بسیاری از فضلای حوزه علمیه قم بودند که امام آنان را در امر مدیریت انقلاب به کار نگرفتند. برای مثال، از آیتالله نوری همدانی طی نامهای خواستند افرادی را در این زمینه پیشنهاد کنند، اما خود ایشان را به عضویت شورا در نیاوردند؛ بنابراین اگر به این سخن خود معتقدید، به چه دلیل تلاش میکنید واقعیت طرح شده از سوی اینجانب را مخدوش جلوهگر سازید و مرا متهم به عدم اطلاع یا عدم صداقت نمایید؟
جنابعالی برای رد واقعیتهای پیش روی، جملهای را به امام نسبت میدهید، اما تا تاریخ و مأخذ آن را مشخص نکنید معلوم نمیشود که مربوط به چه موضوعی و چه مقطع زمانی است، به ویژه آن که در آن متن کوتاه هرگز ذکری از شورای انقلاب به میان نیامده است. شما بهتر از هرکس میدانید که اهمیت و تأثیر شورای انقلاب، در هر مقطعی از عمر آن متفاوت بود؛ قبل از پیروزی انقلاب و ماههای اول پیروزی ملت، جایگاه آن بسیار تعیین کننده است، اما بهتدریج که امور جایگاه خود را مییابد بهتدریج از تأثیرگذاری این شورا کاسته میشود تا به انحلال کامل آن میانجامد. همانگونه که اشاره شد، مستند بدون تاریخ و مأخذ شما نمیتواند مربوط به قبل از پیروزی انقلاب باشد و حتی اگر مربوط به شورای انقلاب باشد زمان در درک معنای آن بسیار حائز اهمیت است. به عنوان مثال، اگر این عبارت انتسابی مربوط به بعد از شهادت آیتالله مطهری و فوت آیتالله طالقانی باشد یک معنا و اگر مربوط به بعد از انتخاب بنیصدر به ریاستجمهوری باشد معنای دیگری از آن استنباط خواهد شد.
جهت اطلاع حضرتعالی برای تکمیل اطلاعات خویش و روشن شدن واقعیت با یکی از مسئولان مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام تماس گرفتم و در مورد مستند ارائه شده از سوی شما استفسار کردم، اما تأییدی دریافت نداشتم و پاسخ اولیه عزیزان آن بود که از انتساب این جمله به امام اطلاعی ندارند؛ البته قول دادند که در این زمینه باز هم تفحص کنند. بنابراین ارزیابی و استنتاج شما از جملهای بدون شناسنامه را نیز به بعد موکول کنیم: «حتماً میپذیرید که این یادداشت کوچک، فراتر از آن توانمندی است که شما فکر میکنید امام در ایشان نمیدیدند. تصور کنید که ده، دوازده نفر از بلندپایهترین چهرههای علمی- مذهبی و سیاسی انقلاب مطالبشان را در شورای انقلاب با مشورت آیتالله منتظری انجام دهند که به مصلحت اسلام و ملت است، چه برتری سیاسی و علمی برای ایشان قائلند، آنگاه شما، منکر کل این برتری میشوید؟! یعنی شاکلهی سیاسی این حرکت سیاسی را به آقای منتظری واگذار نکردند؟!» (جوابیه، ص۸)
اجازه بدهید تا زمانی که مأخذ و تاریخ سند خود را مشخص نکردهاید از این گونه استنتاجات از جملهای نامشخص عبور کنیم، هرچند متأسفانه هم ولایتی بودن، چنین تصوری را برای شما ایجاد کرده که جایگاه آقای منتظری از آقایان طالقانی و شهید مطهری نزد امام بالاتر بوده است. حتی اگر به اسناد فراوان موجود عنایت نمیفرمایید که مسئولیت تشکیل شورای انقلاب به آیتالله مطهری واگذار شد و در این زمینه آقای منتظری هیچ گونه مسئولیتی نداشتند دستکم این واقعیت غیرقابل کتمان است که اولین امام جمعه منتخب امام برای تهران مرحوم طالقانی بود و بعد ازفوت ایشان مرحوم منتظری به این سمت منصوب شد؛ بنابراین چگونه بر مبنای سندی بیهویت مدعی بالاتر بودن جایگاه آقای منتظری نزد امام از شهید مطهری و مرحوم طالقانی هستید؟ مطالب بسیار دیگری در این ارتباط وجود دارد که بعد از روشن ساختن مأخذ سند خود به آن خواهم پرداخت.
بحث دیگری که شما آن را بهانهای برای اظهار لطف ویژه به اینجانب قرار دادهاید مسئله عدم موافقت امام با انتخاب آقای منتظری از سوی خبرگان به عنوان رهبر آینده است و در این زمینه میفرمایید: «من نمیدانم که درباره این مطالبی که گفتهاید کسان دیگری هم با شما صحبت کردهاند یا نه؟ اگر صحبت کردهاند شما را بیانصاف پنداشتهاند یا بیاطلاع؟ بنده میخواهم شما را بیاطلاع بدانم که این حرفهای خلاف را بیپروا بیان کردهاید. البته چندان هم شما را بیاطلاع پنداشتن کار آسانی نیست. مگر میشود فردی که یک کتاب (پاسداشت حقیقت) در نقد خاطرات فقیه عالیقدر نوشته است، از بدیهیات خبر نداشته باشد؟ شما یک تشکیلات هم برای تحقیق در تاریخ انقلاب تأسیس کردهاید. لااقل یک بانک اطلاعاتی داشته باشید که وقتی میخواهید سخنرانی کنید و یا گفتگو نمائید از اطلاعات آن بانک بهره گیرید. لطفاً به این نکات توجه کنید تا به بیپایه بودن اظهارات خود پی ببرید: نکته اول- یک مورد از آقای محمدیگیلانی نقل میکنند که حضرت امام به آقای هاشمیرفسنجانی پیغام دادهاند که مجلس خبرگان فعلاً دست نگه دارد. بلافاصله بعد از آن، حاج احمدآقا به آقای هاشمی میگوید حضرت امام فرمودهاند پیغامی را که آقای محمدی گیلانی آوردهاند، نادیده بگیرید. پس نه پیغام رسمی بوده و نه آقای هاشمی را خواستهاند که حضوری مخالفت خود را بیان کنند. ضمناً از عبارت «من با این کار مخالفم» (بر فرض صحت آن) مخالفت رهبری آینده آقای آیتالله منتظری برنمیآید. شاید منظورشان این بوده که فعلاً انتخاب رهبر آینده را متوقف کنید.» (جوابیه، ص۱۰)
جناب آقای مصطفی ایزدی! آیا شما برای مقابله ناحق با یک سخن، محدودهای برای خودقائل نیستید؟ در یک جمله مرا بیانصاف بیاطلاع، بیپروا و … میخوانید که به عنوان آشنایی دیرینه این اظهار لطفها را به خود میپذیرم و در مقام دفاع برنمیآیم، اما چرا به هر دلیلی به کتمان واقعیتهای مسلم تاریخی مبادرت میکنید؟ برای روشن شدن حقیقت ابتدا روایت آیتالله محمدیگیلانی و سپس خاطرات آقای هاشمی رفسنجانی را مرور میکنیم: «یک روز قبل از مطرح شدن قائممقامی آقای منتظری در مجلس خبرگان (۲۵/۴/۱۳۶۴) من ضمن تماس با دفتر امام کتباً (از طریق آقای توسلی و آقای رسولی) از ایشان درخواست ملاقات کردم. در آن موقع اعلام شده بود که امام تا پانزده روز ملاقات ندارد من در تکه کاغذی نوشتم مطلبی واجب و ضروری است، احساس وجوب کردم به عرض مبارک برسانم. امام اجازه دادند خدمتشان رسیدم. گفتم: «فردا قرار است موضوع قائممقامی آقای منتظری در مجلس خبرگان مطرح شود، خواستم به عرضتان برسانم به آقای هاشمی بگویید مطرح نشود. من به آقای منتظری ارادت دارم؛ خدمتشان درس خواندهام؛ ایشان را عابد و زاهد میدانم؛ ولی این خصوصیات، کافی نیست. او از عهده این کار برنمیآید…» امام، گلههای سوزانی از آقای منتظری را آغاز کرد که کجا چه کرده و کجا چه…! و اضافه فرمود: «احمد هم از او دفاع میکند! از منزل سیدمهدی هاشمی، دستنویسهای او را آوردهاند.
من دیدم نامههای آقای منتظری از نوشتههای مهدی هاشمی الهام گرفته! این را من برای ایشان نوشتم»! سخن امام که به این جا رسید، من گفتم: آقای منتظری عین نامه شما را آورد و در جلسه خواند و با خنده گفت: «امام خیال کرده که آنچه من برایش مینویسم، الهام از سیدمهدی میگیرم!» امام فرمود: «نامة مرا آورد در جلسه خواند؟!» گفتم: «بله! آقای سیدعباس خاتم و سیدجعفر کریمی و چند نفر دیگر هم بودند.» امام فرمود: «او این طور است»! عرض کردم: «بفرمائید که فردا ایشان به عنوان قائممقام رهبری مطرح نشود.» امام قدری فکر کرد و فرمود:احمد نیست، میشود شما زحمت بکشید و به آقای هاشمی بگویید بعدازظهر من ایشان را ببینم؟» عرض کردم: «بله؛ به آقای هاشمی نفرمائید که من آمدم و این جریان را خدمت شما گفتم. به هیچ کس نگوئید. میترسم مرا هم شمسآبادی کنند یا مثل شیخ قنبر در چاه بیندازند»! این را که گفتم، امام- اعلیالله مقامه- سه بار خندید و فرمود: «خاطرت جمع باشد» از دفتر امام، حرکت کردم و آمدم شورای نگهبان. جلسه تمام شده بود و بعد رفتم خدمت آقای هاشمی و گفتم صبح، خدمت امام رسیدم. کاری داشتم فرمودند به آقای هاشمی بگویید که من ایشان را ببینم… پس از این ماجرا، روزی آقای هاشمی در حضور جمعی گفت: من بعدازظهر رفتم خدمت امام، امام فرمودند: «موضوع قائممقامی آقای منتظری را فردا مطرح نکن.» گفتم: «چرا؟ ما در اجلاسیة قبل، به آقایان گفتهایم که ایشان را به عنوان قائممقام، مطرح کنیم.» فرمود: «نه! یکی از دوستان آمده و چنین گفته…» گفتم: «ما اعلام کردهایم. نمیشود…» (سنجه انصاف، محمدیریشهری، به نقل از سخنرانی محمدی گیلانی، سازمان چاپ و نشر دارالحدیث قم، سال ۱۳۸۶، صص۱۶-۱۸)
این روایت به صراحت، عدم موافقت امام را با تعیین آقای منتظری به عنوان رهبر آینده، نشان می دهد؛ بنابراین بحث مصداق مطرح است نه توقف مباحث در مورد تعیین رهبر آینده. روایت آقای هاشمی نیز با کمی تفاوت، مخالفت امام را در این زمینه کاملاً تأیید میکند: «آقای محمدیگیلانی به دفترم آمد و پیام امام را درباره برنامه مجلس خبرگان آورد… گفت که امام با انتخاب آقای منتظری «برای جانشینی رهبر» موافق نیستند». (امید و دلواپسی، کارنامه و خاطرات سال ۱۳۶۴ هاشمی رفسنجانی، دفتر نشر معارف انقلاب، سال ۱۳۸۷، ص۳۱۲) آقای هاشمی براساس این احضار- البته جناب عالی مدعی هستید احضاری در کار نبوده است- خدمت امام میرسد: «شب خدمت امام رفتم و راجع به پیام ایشان در مورد مجلس خبرگان مذاکره کردیم. نگرانند که تعیین آیتالله منتظری به عنوان رهبر آینده، باعث عداوت و کارشکنی رقبای دیگر شود.»(همان،ص۳۱۴) هرچند آقای هاشمی دلیل مخالفت امام را با کمی تغییر، عداوت رقبا اعلام میکند و از حساسیت امام نسبت به قدرت و نفوذ مهدی هاشمی در بیت آقای منتظری سخنی به میان نمیآورد، اما با این وجود مخالفت امام محرز است. آقای هاشمی در این ملاقات سعی میکند، اما نمیتواند نظر امام را تغییر دهد؛ لذا با مرحوم احمد آقا که او نیز در این مقطع موافق انتخاب آقای منتظری است به مشورت مینشیند: «عصر احمدآقا آمد و راجع به برنامه مجلس خبرگان در خصوص رهبری آقای منتظری و نظر امام مذاکره کردیم.» (همان، ص۳۱۶)
آقای ایزدی! شما با وجود همه این مستندات در ادامه میفرمایید: «نکته دوم- اگر امام مخالف بودند، چرا به رئیس مجلس خبرگان (آیتالله مشکینی) پیغام ندادهاند؟… به اضافه اگر انتخاب آیتالله منتظری، ضربه محکمی به انقلاب میزد و کشور را تقدیم لیبرالها و منافقین و نهایتاً به آمریکا میکرد و ثمره خون شهدای انقلاب اسلامی و دفاع مقدس را پایمال مینمود چرا حضرت امام سریعاً کوتاه آمدند؟ حتماً یادتان هست در انتخابات دوره اول ریاستجمهوری، حضرت امام به صراحت در مورد کاندیدای ریاستجمهوری نظر دادند و نگذاشتند کسانی که به زعم ایشان به قانون اساسی رأی نداده بودند نامزد ریاست جمهوری بشوند. آن وقت چگونه در سال ۶۴ با یک توجیه ضعیف، قانع شوند و دیگر اعتراضی نکنند. اگر امام می خواستند سکوت کنند تا جامعه به جمع بندی رشد برسد، چرا این کار را به هنگام نامزد شدن مسعود رجوی برای ریاست جمهوری نکردند؟…. یک کسی که به قول شما و دوستانتان، همه ارزش های یک ملت را زیر پا می گذارند!! قرار بود رهبر آینده این نظام بشود آن وقت امام با یک احساس مربوط به آینده از یک میثاق بسیار بزرگ که با ملت خود بسته بودند، دست بردارند؟ وجه شرعی «تحمیل نکردن آینده نگری به ازاء پایمال شدن اعتقادات و افتخارات ملت مسلمان ایران » چیست؟ (جوابیه، ص۱۱)
آقای ایزدی! متأسفانه باید عرض کنم شما برای کتمان حقیقت ناگزیر شده اید هم به جعل تاریخ بپردازید و هم مسائل بی ارتباط را به یکدیگر پیوند دهید؛ اولا امام هرگز در مورد مسعود رجوی مستقیماً سخنی به میان نیاوردند که می فرمایید: «نگذاشتند کسانی که به «زعم ایشان»؟! به قانون اساسی رأی نداده بودند نامزد ریاست جمهوری بشوند.» در سال ۵۸استفتایی از امام درباره نامزدی ریاست جمهوری افرادی که به قانون اساسی رأی ندادهاند شد که ایشان بدین شرح پاسخ دادند: «بسمهتعالی- کسی که به قانون اساسی رای مثبت نداده صلاحیت ریاستجمهوری ایران را ندارد. روحالله الموسویالخمینی» (صحیفه امام، چاپ سوم، سال ۱۳۷۹، جلد دوازدهم، ص۱۱۹)
به دنبال این پاسخ، چون سازمان مجاهدین خلق رسماً اعلام کرده بود که به قانون اساسی رأی نمیدهد مسعود رجوی- سرکرده سازمان- از فهرست کاندیداها حذف شد، و این گونه نبود که برداشت امام از شخص مسعود رجوی عامل این حذف باشد. ایشان یک نظر اصولی دادند وکاملا واضح است رئیسجمهوری که میخواهد براساس قانون اساسی کشور را اداره کند نمیتواند اعتقادی به قانون اساسی نداشته باشد و چون همه بر این امر واقف بودند که موضع مجاهدین خلق در مورد قانون اساسی چیست این موضع کلی مصداق خود را یافت. اما این که آقای منتظری را با مسعود رجوی مقایسه میکنید بسیار تأسف بار است، چون در سال ۱۳۶۴، ایشان به عنوان یک نیروی زحمت کشیده برای انقلاب و یکی از نزدیکترین یاران امام مورد احترام همه جریانات درون انقلاب بود و در این مقطع تنها انتقادی که به ایشان میشد باور ویژه داشتن به سید مهدی هاشمی است؛ به گونهای که انتقاد دلسوزان از جمله امام را در مورد عدم سلامت وی به هیچ وجه نمیپذیرد.
آیا میتوانید این ادعا را که به بنده و دوستان بنده نسبت میدهید «یک کسی که به قول شما و دوستانتان، همه ارزشهای یک ملت را زیرپا میگذارد!! قرار بود رهبر آینده این نظام بشود» ثابت کنید؟ سال ۱۳۶۴ هیچ کس حتی تصور آن را نمیکرد که روزی آقای منتظری، مهدی هاشمی را با آن سوابق بر امام برتری دهد. چرا مسائلی را که بعدها پیش آمد از لحاظ تاریخی جابهجا میکنید؟ شما هرگز نمیتوانید جملهای از هیچ یک از جریانات انقلاب با این مضمون در مورد آقای منتظری در این مقطع بیاورید. حتی امام برای حفظ حرمت آقای منتظری بسیاری از آن چه را که در مورد مهدی هاشمی میدانستند علنی نکردند و مایل بودند با تذکرات خصوصی مشکل برطرف شود؛ در علاقه شدید امام به آقای منتظری همین بس که حتی مخالفت خود را با انتخاب ایشان به عنوان رهبر آینده گسترده نساختند و امیدوار بودند که با تذکر خصوصی به آقای هاشمی به صورت غیرمستقیم این انتخاب منتفی شود. قطعاً امام، آقای منتظری را سرمایه انقلاب و اسلام، مشکل پیش آمده را در صورت عدم قرار گیری ایشان در جایگاه رفیع سیاسی و تعیین کنندهای چون رهبری قابل مهار میدانستند. امام به دلیل منحرف دانستن جریان مهدی هاشمی که متأسفانه بر بیت آقای منتظری حاکمیت یافته بود نگران پر و بال یافتن این جریان در صورت ارتقای جایگاه سیاسی ایشان بودند. این مشکل از دید رهبری انقلاب باید به نحوی حل میشد که آقای منتظری لطمه نبیند و همچنان به عنوان شخصیتی حوزوی پیوند حوزه را با انقلاب تقویت نماید، اما متأسفانه تمایل آقای منتظری و برخی جریانات سیاسی بهگونهای دیگر بود و به رهنمود دلسوزانه غیر آشکار امام توجه نشد. نکته بسیار جالب در فراز بعدی جوابیهتان این است که شما نظر صریح امام در سال ۶۴ را نمیپذیرید و حتی به قسم جلاله ایشان در این ارتباط در سال ۱۳۶۸ نیز توجه نمیکنید: «جناب آقای منتظری با دلی پرخون و قلبی شکسته چند کلمهای برایتان مینویسم تا مردم روزی در جریان امر قرار گیرند.
شما در نامه اخیرتان نوشتهاید که نظر تو را شرعاً بر نظر خود مقدم میدانم؛ خدا را در نظر میگیرم و مسائلی را گوشزد میکنم… در مسئله مهدی هاشمی قاتل، شما او را از همه متدینین متدینتر میدانستید و با اینکه برایتان ثابت شده بود که او قاتل است مرتب پیغام میدادید که او را نکشید. از قضایای مثل قضیه مهدی هاشمی که بسیار است و من حال بازگو کردن تمامی آنها را ندارم… والله قسم، من از ابتدا با انتخاب شما مخالف بودم، ولی در آن وقت شما را سادهلوح میدانستم که مدیر و مدبر نبودید ولی شخصیتی بودید تحصیلکرده که مفید برای حوزههای علمیه بودید… یکشنبه ۶/۱/۶۸ روحالله الموسوی الخمینی» (صحیفه امام، تدوین و تنظیم: مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی(س)، جلد ۲۱، چاپ سوم، زمستان ۱۳۷۹، صص۲-۳۳۰) همچنین در پاسخ به نامه آقای منتظری که در آن اظهار میکند من از اول با انتخاب خود به عنوان قائممقام رهبری جداً مخالف بودم، مینویسند: «… هم شما و هم من از ابتدا با انتخاب شما مخالف بودیم و در این زمینه هر دو مثل هم فکر میکردیم. ولی خبرگان به این نتیجه رسیده بودند؛ و من هم نمیخواستم در محدوده قانونی آنها دخالت کنم… به شما نصیحت میکنم که بیت خود را از افراد ناصالح پاک نمایید و از رفت و آمد مخالفین نظام، که به اسم علاقه به اسلام و جمهوری اسلامی خود را جا میزنند، جداً جلوگیری کنید. من این تذکر را در قضیه «مهدی هاشمی» هم به شما دادم من صلاح شما و انقلاب را در این میبینم که شما فقیهی باشید که نظام و مردم از نظرات شما استفاده کنند… ۸/۱/۶۸ روحالله الموسوی الخمینی». (همان، صص۵-۳۳۴)
آقای ایزدی! شما این گونه وانمود می کنید که به دنبال دفاع آقای منتظری از مهدی هاشمی تقابلی با امام پیش نیامد: «اولاً شما به خوبی میدانید که آیتالله منتظری هیچگاه با امام درگیر نشدند و اگر اختلاف هم پیدا کردند، طبیعی به نظر میرسید همچون اختلافی که آیتالله خامنهای بر سر نخستوزیری مهندس میرحسین موسوی با امام پیدا کردند. از اختلاف، درگیری و دشمنی استنباط نمیشود. ثانیاً شما یک قضاوت بیپایه کردهاید که به نظرم اینگونه قضاوت کردن، آن هم در مورد یک عالم باتقوا و یک مرجع تقلید عدالتخواه بسیار سخت است و نمیدانم در آخرت چگونه پاسخ میدهید. آن قضاوت این است که «بنای اختلاف او [آیتالله منتظری] با امام مهدی هاشمی است». باز شما میدانید که اعتراض در مورد نحوهی برخورد با سیدمهدی هاشمی، اعتراض به امام نبود، بلکه اعتراض به سیستم اطلاعاتی بود که سیدمهدی را پس از بازداشت در اختیار داشت. مگر در خاطرات نخواندهاید که ایشان به حضرت امام نوشتهاند: «به جرائم و اتهامات سیدمهدی بدون اغماض، مطابق موازین عدل اسلامی ولو بلغ ما بلغ رسیدگی شود» (ص۶۱۳ خاطرات) از این جمله چه نوع درگیری و اختلاف برداشت میشود؟»(جوابیه، ص ۱۵)
چرا شما سعی دارید دلیل اصلی رودررویی آقای منتظری با امام را پنهان دارید؟ البته چرایی این تلاش بر اهل نظر چندان پوشیده نیست. اگر اختلاف آیتالله منتظری مشابه اختلاف آیتالله خامنهای با امام بود چرا بعد از آن ماجرا جایگاه آقای خامنهای نزد امام رفیعتر شد، اما در مورد آقای منتظری منجر به عزل ایشان گردید؟ آیا مخالفت آقای منتظری با حکم امام در مورد مجاهدین خلق بعد از حمله این سازمان به کشور در پوشش حمایتی ارتش صدام دلیل اختلاف شاگرد با استاد بود(که شما بر آن اصرار می ورزید) یا دفاع آقای منتظری از مهدی هاشمی؟ میفرمایید آقای منتظری با رسیدگی به جرایم برادر داماد خویش موافق بودند. اجازه بدهید براساس همان خاطرات این مسئله را بررسی کنیم؛ در این راستا، موضوعی که ابتدا باید مورد توجه قرار گیرد کشف دیدگاهی است که براساس آن یک مجرم بر امام برتری داده شده است والا هنگام رجوع به متن خاطرات آقای منتظری متوجه میشویم که موضع ثابت و روشنی در مورد مهدی هاشمی ارائه نمیشود. در بعضی اظهار نظرها، وی دارای ویژگیهای مثبت و در برخی دیگر دارای ویژگی های منفی است. آیتالله منتظری در نامه مورخه ۱۳۶۵/۰۷/۱۷ خود به حضرت امام سید مهدی را اینگونه توصیف میکند: «او مردی است مخلص اسلام و انقلاب و حتی شخص حضرتعالی، هم خوش استعداد و خوش درک است و هم خوب صحبت میکند و خوب مینویسد و در عقل و تدبیر و مدیریت به مراتب از رئیس سپاه و وزیر اطلاعات با همه کمالاتشان بهتر است و در تعهد و تقوا هم از آنان کمتر نیست، فقط بز اخفش نیست و حاضر نیست کور کورانه مهره کسی بشود». (پیوستهای خاطرات آیتالله منتظری، صفحه ۱۱۶۱) این نامه در پاسخ به نامه مورخه ۶۵/۰۷/۱۲ حضرت امام به آیتالله منتظری است که چند روز پیش از دستگیری سیدمهدی نگاشته شده است.
حضرت امام در این نامه، سعی دارند از دفاع ایشان از متهم به قتلهای بسیار بکاهند: «… این خطر بسیار مهم از ناحیه انتساب آقای سیدمهدی هاشمی است به شما. من نمیخواهم بگویم که ایشان حقیقتاً مرتکب چیزهایی شدهاند بلکه میخواهم عرض کنم ایشان متهم به جنایات بسیار از قبیل قتل مباشره یا تسبیباً و امثال آن میباشند و چنین شخصی ولو مبرا باشد ارتباطش موجب شکستن قداست مقام جنابعالی است که بر همه، حفظش واجب مؤکد است… من تأکید میکنم که شما دامن خود را از ارتباط با سیدمهدی پاک کنید که این راه بهتر است والا هیچ عکسالعملی در رسیدگی به امر او از خود نشان ندهید که رسیدگی به امر جنایات مورد اتهام حتمی است.» (همان، صص۳-۱۱۵۲)
متأسفانه علیرغم تأکیدات امام، آقای منتظری نه تنها بر نظر کاملاً مساعد و مثبت خود در مورد مهدی هاشمی پا برجا میماند، بلکه تمامی اتهامات وارده به وی را واهی اعلام میکند: «او در خانه نشسته مشغول مطالعه و نوشتن است و فعلاً در کشور مد شده است هر کار خلافی را از قتل و اعلامیه و امثال اینها را رجماً بالغیب به او نسبت میدهند و خط بازیهای کشور هم سبب تقویت این قبیل شایعهها است».(همان، ص۱۱۶۱)
با وجود مقاومت جدی آقای منتظری، امام دستور دادند مهدی هاشمی مورد پیگرد قانونی قرار گیرد، اما بر اساس روایتهای هاشمی رفسنجانی و سایر منابع، آقای منتظری بلافاصله واکنش تند و آشکاری از خود نشان داد: «آقای عبدالله نوری آمد و گفت آیتالله منتظری در عکسالعمل جریان بازداشت گروه سیدمهدی هاشمی، ملاقاتها را تعطیل کردند».(اوج دفاع، کارنامه و خاطرات سال ۱۳۶۵، هاشمی رفسنجانی، به اهتمام عماد هاشمی، دفتر نشر معارف انقلاب، سال ۱۳۸۸، ص۳۰۴)
بعد از این واکنش شدید آقای منتظری، آقای هاشمی رفسنجانی به دستور امام راهی قم میشود: «تا ساعت نه شب با ایشان بودم پس از صرف شام به تهران برگشتم. آقای سیدهادی هم در مذاکرات شرکت داشت. ایشان از دستور امام در خصوص تعقیب گروه سیدمهدی هاشمی رنجیدهاند» (همان، ص۳۰۵) و در ادامه، روایت آقای هاشمی از دیدار و گفتوگوی امام با آقای منتظری به روشنتر شدن حقایق کمک میکند: «شب آیتالله منتظری از قم آمدند. با آقایان خامنهای و اردبیلی مهمان احمدآقا بودیم. امام هم شرکت کردند. به آقای منتظری خیلی محبت کردند و گفتند وجود شما برای انقلاب ضرورت دارد و حفظ اعتبار شما وظیفه همه است و دستور تعقیب گروه سیدمهدی هاشمی هم به همین منظور بود که بیت شما مطهر شود. به ایشان دستور دادند که وضع خودشان را عادی کنند و دوباره عفو زندانیان را امضاء نمایند. آقای منتظری نمیپذیرفتند ولی امام اصرار کردند. نزدیک بود امام عصبانی شوند که با دخالت ماها وضع بهتر شد. امام خیلی کوتاه آمدند و متأسفانه آقای منتظری نرم نمیشوند. امام یکی دو بار صریحاً گفتند که عمرشان نزدیک به پایان است و شاید چند روز دیگر بیشتر زنده نباشند. دکترها گفتهاند امام نباید دچار عصبانیت شوند. خیلی متأثر شدیم.
ضمناً به مناسبتی فرمودند احمدآقا که اعز اشخاص در دل ایشاناند، اگر خطایی کند، مثل دیگران او را تعقیب میکنند. بالاخره آقای منتظری قبول کردند که ملاقاتها را به طور محدود شروع کنند ولی نپذیرفتند که مثل گذشته صحبت و سخنرانی و دخالت در امور نمایند.» (همان، ص۳۰۹) هرچند در خاطرات آقای منتظری به این جلسه مهم و تاریخی هیچگونه اشارهای نمیشود تا مشخص نگردد در مورد مهدی هاشمی با امام در این زمینه گفت و گوی حضوری داشتهاند، اما در صفحه ۳۱۸ کتاب «واقعیتها و قضاوتها» که از سوی وابستگان ایشان منتشر شده شرح آن آمده است. آقای ایزدی! برخلاف فرمایش شما نه تنها آقای منتظری موافق پیگیری جرایم مهدی هاشمی نبود، بلکه با تمام توان در برابر دستور امام ایستادگی کرد و در خاطرات آقای منتظری نیز به بحثهای بین امام و ایشان اشاره میشود: «مرحوم امام نامهای در رابطه با سیدمهدی به من نوشتند و من هم یک نامه نه صفحهای در جواب ایشان نوشتم، پس از چند روز آقای احمد حسنی نماینده سیدمهدی را در تهران در خانهای به قول آقایان خانه تیمی بازداشت کردند و بعد سیدمهدی را احضار کردند…» (خاطرات آیتالله منتظری، ص۶۰۸)
بنابراین سیدمهدی هاشمی در تاریخ ۲۰/۷/۱۳۶۵ به دستور امام دستگیر میشود. نامه ۱۷/۷/۶۵ آقای منتظری بیانگر میزان مقاومت در برابر نظر امام و جلوگیری از دستگیری این مجرم و گویای این واقعیت است که فاصله گرفتن ایشان از امام از چه زمانی آغاز شد: «بالاخره با وضع فعلی ناچارم از کارهای سیاسی کشور کنار بمانم و به درس و بحث طلبگی و کارهای حوزوی بپردازم به همان نحو که حضرتعالی در اواخر با مرحوم آیتالله بروجردی عمل کردید. زیرا مخالفت با حضرتعالی و نظام را صحیح نمیدانم بلکه حرام میدانم.»(پیوستهای خاطرات آیتالله منتظری، ص۱۱۶۶)
آقای ایزدی! جملهای که شما از نامه ۲۴/۹/۱۳۶۵ آقای منتظری برای جعل تاریخ ذکر میکنید مربوط به بعد از اعترافات سیدمهدی هاشمی در تاریخ ۱۸/۹/۱۳۶۵ است. زمانی که مهدی هاشمی طی مصاحبه تلویزیونی رسماً به تشریح جنایتش پرداخت آقای منتظری که تا آن زمان با تمام توان در برابر امام ایستاده و کتباً جدایی خود را از ایشان اعلام کرده بود ناگزیر گشت دستکم به حسب ظاهر، حسابش را از مهدی هاشمی جدا کند: «بسمالله الرحمنالرحیم. محضر مبارک رهبر بزرگ انقلاب آیتالله العظمی امام خمینی مدظله العالی. ضمن سلام و تشکر از موضعگیریهای مدبرانه و برخورد قاطع حضرتعالی نسبت به جریانات انحرافی، خواهشمندم دستور فرمائید که جرائم واتهامات سیدمهدی هاشمی و افراد مربوط به وی بدون اغماض و با کمال دقت مطابق موازین عدل اسلامی ولو بلغ ما بلغ رسیدگی شود و مبادا ارتباط سببی ایشان و یا دیگران با اینجانب و یا هرکس و یا رعایت حرمت این و آن مانع تحقیق و رسیدگی گردد، زیرا حفظ حرمت اسلام و جلوگیری از انحرافات از دامن اسلام عزیز و انقلاب مقدس و روحانیت بر همه جهات مقدم است. سلامت وطول عمر حضرتعالی و پیروزی رزمندگان مسلمان را در همه جبههها از خداوند متعال مسالت مینمایم. والسلام علیکم و رحمهالله و برکاته. حسینعلی منتظری.» (پیوستهای خاطرات آیتالله منتظری، ص۱۲۱۰) این موضع اصولی که بعد از تشریح جنایات مهدی هاشمی توسط خود وی در رسانه ملی اتخاذ شد متأسفانه چندان دوام نیافت. آقای منتظری که در این نامه جریان مهدی هاشمی را جریانی انحرافی، دارای جرائم و اتهامات میداند و حداقل به لفظ، سیدمهدی را منحرف و مجرم قلمداد میکند، با ذکر عبارت «ولو بلغ ما بلغ» وانمود میکند نتیجه بررسیهای مقامات ذیصلاح را به طور کامل میپذیرد و تلویحاً قول میدهد که هیچگونه مخالفت و کارشکنی در طول این اقدامات تا رسیدن به نتیجه نهایی از خود نشان ندهد، چرا که «حفظ حرمت اسلام و جلوگیری از انحرافات از دامن اسلام عزیز و انقلاب مقدس و روحانیت بر همه جهات مقدم است». اما این اعلام پاییندی به اصول به فاصله کوتاهی پس از مشخص شدن حکم مجازات مهدی هاشمی نقض می شود.
آیتالله منتظری پس از قطعی شدن حکم اعدام برادر داماد خویش طی نامهای به امام در تاریخ ۵/۷/۶۶ آخرین تلاش را برای جلوگیری از اجرای عدالت میکند: «۱- سیدمهدی هرچه بود و شد، بالاخره بیست سال سنگ اسلام و انقلاب و امام را به سینه زد. ۲- او از خیلی از کسانی که مورد عفو امام قرار گرفتهاند بدتر نیست و مادر پیر او و زن و فرزندان خردسال او مورد ترحمند و خانواده و بیت آنان مورد احترام است. ۳- او نه مرتد است و نه محارب و نه مفسد و بالاخره به انقلاب و اسلام اعتقاد کامل دارد، هرچند در سلیقه خطاکار باشد و هست. ۴- او هنوز طرفداران زیادی از حزباللهی و جبهه بروها و افراد انقلابی دارد و اعدام او در روح آنان اثر بد باقی میگذارد. ۵- اعدام او سبب میشود در شهرهای مختلف افراد خوب را به اتهام ارتباط با او خراب و منزوی سازند و قطعاً حضرتعالی به این امر راضی نیستید. ۶- اعدام او پیروزی بزرگی برای دشمنان و سوژهطلبان میباشد. ۷- و بالاخره آنچه گفته شد نه به خاطر علاقه شخصی است که من فعلاً هیچ علاقه شخصی ندارم، بلکه فقط از نظر مصالح اسلام و آینده انقلاب است، و این که اعدام و خونریزی بالاخره بسا کدورت و خون در پی دارد. اعدام همیشه میسر است ولی کشته را نمیشود زنده کرد.»(پیوستهای خاطرات آیتالله منتظری، ص۱۲۱۵)
صرف نظر از تهدیدات تلویحی، در این نامه موضع آقای منتظری به طور محسوسی نسبت به نامه قبلی تغییر میکند و مهدی هاشمی را صرفاً خطاکار در سلیقه عنوان میدارد. جالب این که با تمام این احوال سالها پس از رحلت امام، زمانی که بحث تدوین خاطرات مطرح است، ایشان را در همان موضع تقابل شدید با امام مییابیم. آخرین موضع که مربوط به سال ۷۶ است سراسر، تعریف و تمجید از مهدی هاشمی است و در نهایت وی قربانی یک توطئه عنوان میگردد: «من فکر میکنم ریشه قضیه هم این بود که برخی افراد برای بعد از امام نقشه میکشیدند و گمان میکردند در بیت من سیدمهدی و سیدهادی کارگردان اصلی قضایا میباشند و با وجود اینها دیگران نمیتوانند به من خط بدهند. آنان میخواستند همان وضعیتی را که زمان امام در بیت امام داشتند در بیت من هم داشته باشند و اینها را مزاحم کار خودشان میدیدند، این بود که این مسائل را علم کردند، در صورتی که سیدمهدی اصلاً جزو دفتر من نبود.» (خاطرات آیتالله منتظری، ص۶۰۶) به عبارتی، ایشان در سال ۱۳۷۶ به طور کلی منکر جرایمی میشود که در نامه مورخ ۲۲/۹/۶۵ خود به امام به آن اذعان دارد؛ این در حالی است که در خاطرات دستکم در مورد یک فقره از ۲۷ قتل مهدی هاشمی سخن میگوید: «هنگام قتل مرحوم آقای شمسآبادی من در زندان اوین بودم و آنچه را من در زندان شنیدم این بود که آقای شمسآبادی تبلیغات زیادی علیه مرحوم امام و شهید جاوید و… انجام میدهد و ایادی ساواک هم به آن دامن میزنند و این کار در نجفآباد و قهدریجان زیاد انجام میشد، قهدریجان از نظر جمعیت مانند یک شهر است و دارای دو محله میباشد و بین دو محله از قدیم رقابتهایی وجود داشته، محله آسیدهادی و آسیدمهدی نوعا طرفدار انقلاب و مرحوم امام بودند و محله دیگر نوعاً مقلدین آیتالله خویی بودند، در آن محله معمولاً مرحوم شمسآبادی را دعوت میکردند و ایشان راجع به کتاب شهید جاوید و مؤلف آن و تقریظ نویسندگان که یاران مرحوم امام بودند تبلیغات سوء میکرد و مبلغینی را نیز در این زمینه به آنجا میفرستاد و طبعاً یک جو متشنج ایجاد شده بود و بچههای انقلابی تند خواسته بودند او را گوشمال دهند و بترسانند ولی برخلاف میلشان به قتل رسیده بود.» (خاطرات آیتالله منتظری، صص۴-۶۰۳)
اولاً مرحوم آیتالله شمسآبادی با آن که نماینده آیتالله خویی بود، اما وجوهات مربوط به امام را نیز مخفیانه دریافت می کرد و برای ایشان ارسال میداشت و این موضوع در گزارش ساواک آمده است. ثانیاً رژیم پهلوی در پی آن بود که برای تضعیف نهضت اسلامی بین گرایشهای مختلف درگیری ایجاد کند و این اقدام مهدی هاشمی در همین راستا صورت گرفته بود. ثالثاً آقای منتظری از نیات درونی عاملان قتل صحبت به میان میآورد. ایشان از کجا میدانستند که عاملان قتل «قصد گوشمالی» داشتهاند و نه قتل؟ البته آقای منتظری در ادامه صحبت در این زمینه کار مهدی هاشمی را صحیح نمیداند: «البته این کار، کار درستی نبود، ولی بالاخره این اتفاق افتاده بود. بعد سیدمهدی را با بعضی از افراد دیگر بازداشت کرده بودند. حالا بعضی افراد میگویند که آن مدتی که در زندان بوده به ساواک قول همکاری داده بود ولی من بعید میدانم که ساواکی شده باشد.» (همان، ص۶۰۵)
ایشان در این فراز دو نکته را رد نمیکند؛ نخست «قول همکاری» مهدی هاشمی به ساواک با این تأکید که «بعید می دانم ساواکی شده باشد.» و دیگری دست داشتن سیدمهدی در قتل آیتالله شمسآبادی. حتی اگر بپذیریم که مهدی هاشمی در زندان با ساواک مرتبط نشده و قتل نماینده آیتالله خویی براساس طراحی ساواک به منظور ایجاد اختلاف صورت نگرفته باشد به طور مسلم وی مرتکب قتل شده، ولو این که نیت گوشمالی بوده، اما منجر به قتل شده است. به فرض که آقای منتظری از همه جنایات مهدی هاشمی در قبل و بعد از انقلاب، بیاطلاع باشد، آیا براساس نظر فقهی ایشان متهم به قتل – ولو یک نفر (که خود به آن اشاره کرده) – نباید محاکمه و مجازات شود؟ پاسخ آیتالله منتظری در این زمینه به صراحت اعلام شده است: «ترور و خشونت و تندروی در هر حال و از هرکس باشد محکوم است و در همه جا قانون باید رعایت شود.» (خاطرات آیتالله منتظری، ص۶۰۴) بنابراین با وجود اذعان دستکم به یک مورد قتل، ایشان نمیتواند مخالف دستگیری و محاکمه سیدمهدی باشد و به بهای رو در رویی با استاد خویش به دفاع از قاتل بپردازد، هرچند که معتقد باشد این پیگیری بهانهای برای تضعیف ایشان است. متأسفانه آقای منتظری نه تنها بعد از انقلاب حساسیتی در مورد جرایم مهدی هاشمی از خود نشان نمیدهد، بلکه در کتاب خاطرات نیز این گونه وانمود میسازد که امام از اول در برابر این عنصر منحرف واکنشی نداشتند: «این مطلب را هم که میگویند امام از همان اول مخالف سیدمهدی بودند ثابت نیست.» (همان، ص۶۰۶) این ادعا نیز براساس اسناد مختلف تاریخی خلاف حقیقت است و حساسیت امام در این زمینه از قبل از انقلاب برای همه، حتی دانشجویان عضو انجمنهای اسلامی خارج کشور، روشن بود: «در همین حین شنیدیم که عدهای از دوستان روحانیت مبارز خارج از کشور- به سرپرستی حجتالاسلام محمدمنتظری- در پاریس جمع شدهاند. ما گفتیم چه بهتر، حالا که آنها آمدهاند، برنامه اعتصاب غذا را مشترکاً انجام دهیم… اصل کار پذیرفته شد ولی بلافاصله یک سری مسائل اختلافی پیش آمد از جمله اینکه آقای محمدمنتظری یک فهرستی از زندانیان سیاسی آورده بود که در زمره خواستههای اعتصابیون آزادی آنان باشد که در میان آنان نام سیدمهدی هاشمی هم بود… ما گفتیم چون مجموعه فعالیتها را به اطلاع امام رساندهایم و ایشان در جریان امر قرار دارند بنابراین باید هماهنگی دیگری با نجف انجام بدهیم. من با آقای دعایی تماس گرفتم. ایشان پس از گفتگو با امام به ما مطلب را جوری منتقل کردند که ما احساس کردیم بودن نام مهدی هاشمی در لیست خوشایند امام نیست… مجدداً آقای دعایی گفتند امام میگویند بلکه بتوانید با همدیگر هماهنگی بکنید و مسئله را حل کنید و حقتان است که نام سیدمهدی هاشمی را نپذیرید. اما درخواست آزادی بقیه زندانیان که در فهرست نامشان آمده از جمله آیتالله طالقانی، آیتالله منتظری، عزتالله سحابی، لطفالله میثمی، که جمعاً ۱۲ نفر میشدند اشکالی ندارد. به هر حال چون آقای محمدمنتظری و دوستانش مصر بودند، ما توافق کردیم که وحدت در محل برگزاری اعتصاب غذا باشد که کلیسای سنت مری پاریس در نظر گرفته شد. ولی بیانیههای روزانه خود را که حاوی خواستهها و اهداف اعتصاب غذا و گزارش رویدادهای روز و تحلیل و تفسیر انعکاس آنها در مطبوعات بود جدا کردیم.» (خاطرات سیاسی اجتماعی دکتر صادق طباطبایی، جلد ۱ مؤسسه تنظیم و نشر آثار حضرت امام خمینی، سال ۱۳۸۸، صص۸-۱۴۷)
بنابراین جریان نجفآباد از موضع امام نسبت به مهدی هاشمی کاملاً مطلع بود، هرچند که قبل از انقلاب نیز میزان تبعیت آنان از امام به مراتب کمتر از دانشجویان شاغل به تحصیل در اروپا و آمریکا بود. همچنین دیدگاه امام در نجف نیز برای روحانیون طرفدار انقلاب کاملاً روشن بود و این مطلب در نامه آقایان کروبی، امام جمارانی و روحانی به آقای منتظری مورد یادآوری قرار گرفته است: «موضع امام علیه مهدی هاشمی در نجف اشرف که حتی به برادران روحانی نجف اجازه تحصن و اعتصاب برای نجات جان او را نداد آموزنده و پندآمیز است» (پیوستهای خاطرات آیتالله منتظری، ص۱۲۵۹) اما آقای منتظری با وجود اطلاع از این موضع و دستکم واقف بودن بر قتل مرحوم شمس آبادی توسط مهدی هاشمی، بعد از انقلاب اختیارات ویژهای در قم (اداره امور مدارس و کتابخانه سیاسی و…) به وی می دهد و حتی وی را به سپاه معرفی میکند که اطلاع یابی سپاه از ماهیت و سوابق این فرد منجر به اخراج او از این نهاد میشود، اما متأسفانه آقای منتظری بلافاصله به صورت کاملاً غیرقانونی او را مسئول نهضتهای آزادیبخش مینماید.
حال با توجه به این امر که بعد از انقلاب تنها حامی جدی مهدی هاشمی، آقای منتظری بود نگاهی به این فراز از نامه مورخه ۱۷/۷/۶۵ ایشان به امام بیفکنیم: «سیدمهدی هاشمی در زمان شاه در دادگاه اصفهان به زور ساواک به سه مرتبه اعدام محکوم شد ولی دیوان عالی کشور زمان شاه این استقلال و عرضه را داشت که حکم دادگاه اصفهان را لغو کند ولی همین سیدمهدی در زمان جمهوری اسلامی اصرار کرد که اگر بنا است محاکمه شوم مرا محاکمه کنید تا گره باز شود و در اصفهان مقدمات محاکمه فراهم شد ولی شورای عالی قضایی نظر نداد و جلو آن را گرفت، حالا آقای وزیر اطلاعات میفرمایند او متهم به بیست و چند فقره قتل است و حضرتعالی هم میفرمایید: «متهم به جنایات بسیار از قبیل قتل مباشره یا تسبیباً و امثال آن میباشد» اگر کشور هرج و مرج است عرضی ندارم و اگر قانون دارد اتهام قتل احتیاج به شاکی دارد و مرجع رسیدگی هم دادگستری است و اطلاعات حق دخالت ندارد، باید شاکیها شکایت کنند و دادگستری هم اقدام کند. او که خود مصر به این امر است.» (همان، صفحه ۱۱۶۰)
حکم مهدی هاشمی با وجود مجرم شناخته شدن در قتل آیتالله شمسآبادی در دادگاه اصفهان در قبل از انقلاب، و صدور مجازات سه مرتبه اعدام برای وی، دقیقاً به دلیل همکاری با ساواک لغو می شود. اما در مورد ادعای آقای منتظری مبنی بر این که در سال های اولیه انقلاب مقدمات محاکمه سیدمهدی فراهم شدولی شورای عالی قضایی نظر نداد باید عرض شود همه آگاهان از تاریخ معاصر به خوبی میدانند که در این ایام امور قضا – اعم از انتخاب قضات، احراز صلاحیت اجتهاد داوطلبان عضویت در شورای عالی قضایی، صدور بخشنامه و دستورالعمل برای دادگاه های انقلاب – تقریباً به طور مستقیم زیر نظر آیتالله منتظری قرار داشت و جلسات شورای عالی قضایی نیز بعضاً نزد ایشان تشکیل میشد. آقای منتظری در این نامه به امام بهگونهای سخن میگوید که کسی جرئت طرح این سوال را نداشته باشد که چرا مهدی هاشمی مورد محاکمه قرار نگرفته است. البته پاسخ این سؤال برای همه روشن است؛ وقتی با دستور امام قرار است مهدی هاشمی مورد پیگرد قانونی قرار گیرد ایشان با تمام توان در برابر امام میایستد. آیا با این موضع سرسختانه، کسی در قوه قضاییه چنین جرئتی داشت که خویشاوند آقای منتظری را محاکمه کند؟
بنابراین اگر کسی در این باره باید پاسخ گو باشد که چرا شورای عالی قضایی درباره محاکمه سیدمهدی نظر نداد و جلوی آن را گرفت، آن کس، شخص آیتالله منتظری است. مگر نه آن که سیدمهدی از مقربان ایشان بود و مورد احترام و علاقه شدید قرار داشت؟ از طرفی برمبنای چه منطق فقهی یا حقوقی، پیگیری پرونده قتل افراد، لزوماً نیاز به شاکی خصوصی دارد؟شاید یک مقتول، بستگانی نداشته باشد و پای شاکی خصوصی در میان نباشد، آیا وظیفه حکومت نیست که در زمینه یافتن قاتل و محاکمه و مجازات وی اقدام کند؟ ضمن آن که با توجه به سوابق عملکرد سیدمهدی، به ویژه در منطقه قهدریجان، و قدرت و نفوذی که پس از انقلاب با تشکیل سپاه لنجان سفلی در این منطقه به دست آورد، کسی جرئت طرح شکایت از وی را به خود نمیداد، به ویژه آن که مجرم مورد بحث از اقوام و نزدیکان آیتالله منتظری نیز به شمار میآمد؛ به همین دلیل وقتی مهدی هاشمی، رئیس کمیته اصفهان (مهندس بحرینیان) را ترور کرد علی رغم پیگیریها از مرکز، پرونده سرانجامی نیافت.
جناب آقای مصطفی ایزدی! برخلاف تلاش شما و برخی سیاسیون روی گردانده از امام، میزان آزادی خواهی آقای منتظری در پرونده مهدی هاشمی محک میخورد، نه در دفاع از اعضای مجاهدین خلق اعدام شده در جریان تهاجم نیروهای این سازمان به ایران با پشتیبانی کامل ارتش عراق. همان گونه که میدانیم، همزمان با این تهاجم – که در خارج از کشور بر آن نام «فروغ جاویدان» گذاشته شد و در داخل از آن با عنوان «مرصاد» یاد کردند- برنامه شورشی در زندان ها و در سطح برخی شهرها تدارک دیده شده بود که امام پس از اطلاع یابی حکمی به منظور بررسی مجدد پرونده منافقین زندانی و صدور محکومیت اعدام برای کسانی که همچنان بر سر موضع خود بودند و در برنامه شورش زندانها، همزمان با برنامههای سازمان در عراق شرکت داشتند، صادر کردند. صرف نظر از ابعاد فقهی این حکم درک وضعیت آن زمان بسیار ضروری است؛ ورود مستقیم آمریکا به صحنه جنگ با ایران از طریق هدف قرار دادن برخی اسکلههای نفتی ایران در خلیجفارس و حمله به هواپیمای مسافری ایرانی، پیشروی نیروهای منافقین به داخل خاک ایران و تصرف چند روستا و شهر اسلامآباد غرب، تحرکات وسیع منافقین در زندان ها حتی برخی شهرها مثل کرمانشاه با سردمداری عناصر بر سر موضع، حمله گسترده ارتش صدام به جنوب کشور بعد از پذیرش قطعنامه سازمان ملل توسط ایران و… از آن جملهاند.
حضرت امام در چنین اوضاع و احوالی برمبنای دیدگاه فقهی شان، از مسئولان مربوطه خواستند تا ضمن بررسی مجدد وضعیت منافقین در زندان ها، افرادی را که همچنان بر سر موضع قبلی تشخیص میدهند، به عنوان نیروهای داخلی یک سازمان محارب که با استفاده از فرصت حمله گسترده منافقین و عراق به کشور در صدد آشوبگری و تحریک دیگران به شورش هستند، اعدام کنند. آقای منتظری در این زمینه در خاطرات خویش میگوید: «آنچه باعث شد من آن نامه را بنویسم این بود که در همان زمان بعضی تصمیم گرفتند که یکباره کلک مجاهدین را بکنند و به اصطلاح از دست آنها راحت شوند، به همین خاطر نامهای از امام گرفتند که افرادی از منافقین که از سابق در زندانها هستند طبق تشخیص دادستان و قاضی و نماینده اطلاعات هر منطقه، با رای اکثریت آنان اگر تشخیص دادند که آنها سر موضع هستند اعدام شوند… این نامه منسوب به امام تاریخ ندارد؛ اما این نامه روز پنجشنبه نوشته شده بود. روز شنبه توسط یکی از قضات به دست من رسید و آن قاضی بسیار ناراحت بود، من نامه را مطالعه کردم خیلی نامه تندی بود که در عکسالعمل عملیات مجاهدین خلق در مرصاد نوشته شده بود و شنیده شد که به خط حاج احمد آقاست.» (خاطرات آیتالله منتظری، ص۶۲۳)
آقای منتظری در این نامه در واکنش به تذکرات دلسوزانه امام به ایشان مبنی بر تطهیر بیتشان از اطرافیان ناصالحی همچون مهدی هاشمی به نوعی وانمود میسازد که گویا این مسائل در مورد خود امام، صادق است. اتهاماتی که در این عبارت مستتر است وخود به خود به ذهن خواننده متبادر میشود، عبارتند از: ۱- «کلک مجاهدین را کندن» و «از دست آنها راحت شدن» حاکی از بیاعتنایی به تمامی مسائل و عمل بر مبنای خوی جنایتکارانه و خونریزانه توسط برخی افراد است. ۲- این افراد جنایتکار و خونریز، نقش تصمیم گیرنده را داشتهاند. ۳- جنایتکاران، اطراف امام را گرفته بودند و بر رأی و عملکرد امام تأثیر صددرصد داشتند. ۴- حضرت امام به راحتی نامهای مطابق میل «بعضی افراد» نگاشته و به آنها داده است. ۵- حضرت امام در مورد ریخته شدن خون افراد بیگناه کاملاً بیتفاوت بوده است. ۶- وقتی که در مورد مسئلهای که مربوط به جان تعدادی انسان است، «بعضی» افراد قادرند به سادگی از حضرت امام نامه و فرمان بگیرند، بنابراین در بقیه موارد تکلیف روشن است. حال، نسبتهایی را که در این نامه آقای منتظری به امام میدهد (که صرفاً واکنشی به تذکرات به حق استاد ایشان و سایر دلسوزان در مورد باند مهدی هاشمی و برخی افراد مرتبط با منافقین است)، با آن چه بنده در مصاحبه با مجله «نسیم بیداری» مطرح کردهام مقایسه کنید: اینجانب در آن مصاحبه فتوای امام را کاملاً به حق عنوان کردهام، زیرا کسانی که همزمان و هماهنگ با حمله منافقین به کشور در زندان ها و برخی شهرها دست به شورشزدند هیچگونه تفاوتی با مهاجمین در عملیات مرصاد نداشتند، اما شما با جعل واقعیت ها تلاش میکنید، خطای فاحش آقای منتظری را با چنین عباراتی بپوشانید: «نقطهی حساس خاطرات مفصل مرحوم آیتالله منتظری، همین جاست. اگر موضوع اعتراض به اشتباه کاری متصدیان محاکمه و اعدام منافقین نبود، نه جنابعالی و نه هیچ کس دیگر نقدی بر خاطرات نمینوشت و شرایط بهگونه دیگری رقم میخورد. شما یک بار دیگر بخش «اعتراض به اعدامهای بیرویه» را در خاطرات فقیه عالیقدر بخوانید تا متوجه شوید که شما هم همان حرف را میزنید؛ ایشان هیچ گاه از منافقین دفاع نکرد و آنان را که در جریان حمله به سرزمین ما از خاک عراق شرکت داشتند (عملیات فروغ جاویدان) استثناءکرده است. ایشان هم روی دقیق عمل نکردن و خطا کردن- تعابیری دقیق از مخالفت با اعدامها که نمیخواهید خیلی این قضیه را باز کنید- پافشاری میکردند و آن را به حضرت امام گوشزد مینمودند. به این فراز از نظر آن مرحوم توجه فرمایید:«هدف من دفاع از مجاهدین خلق نبود. هدف من پایداری بر ارزشهایی بود که خودمان آنها را قبول داشتیم و نباید حب و بغضها باعث خدشهدار شدن آنها میشد. هدف من محفوظ ماندن شخصیت امام و چهرهی ولایت فقیه بود که نباید به نام آن بعضی کارها انجام میشد. مجرد هواداری از مجاهدین شرعاً مجوز اعدام نیست و در جمهوری اسلامی حقوق همهی طبقات باید حفظ شود.» (خاطرات، ص۶۳۹) ایشان هر چه مکاتبه با امام داشتند مربوط به بد عمل کردن و تندرویهایی بود که فعلاً نمیخواهید آن را باز کنید…» (جوابیه، ص۱۵)
جناب آقای ایزدی! هر اهل نظری با مقایسه ساده اظهارات شما و محتوای نامه آیتالله منتظری به سهولت به تفاوت فاحش آن پی میبرد؛ در نامه مورد بحث سعی شده حکم فقهی امام زیر سؤال برود و رهبر انقلاب فردی ترسیم گردد که توسط اطرافیان اداره میشده است و … در حالی که شما سعی میکنید انتقاد را متوجه مجریان حکم صادر شده برای افراد محارب و در خدمت بیگانة در حال جنگ با کشور، نمایید. بنده هرگز احتمال خطای مجریان را در آن شرایط ویژه که شرح آن رفت نفی نمیکنم، اما چرا برخلاف واقع این گونه وانمود می سازید که آقای منتظری هم چون من برخی خطاها را در اجرا یاد آور شده است؟ آنچه در آن زمان بیش از همه تأسف و تأثر همه دلسوزان کشور را برانگیخت سر در آوردن این نامه خصوصی و محرمانه ازبنگاه خبری انگلیس یعنی بیبیسی بود. آیتالله منتظری برای پوشاندن واقعیت هایی تلخ – که امام به کرات یادآور شده بودند- در واکنش به این مسئله عنوان داشتند از کجا معلوم که از بیت خود امام این نامه به خارج انتقال نیافته باشد. هرچند منطقی به نظر نمیرسد که از بیت امام نامهای تند علیه ایشان به خارج کشور- آن هم به بیبیسی- انتقال یابد، اما زمان مشخص ساخت که کدام بیت با این رسانه دارای ارتباط فعالی بود. متأسفانه ارتباطات پرمسئله اطرافیان آقای منتظری با بیگانگان به آن جا انجامید که ایشان را درجایگاه اولین مرجع تقلید مصاحبه کننده با بیبیسی فارسی قرار داد؛ این در حالی است که بسیاری از دلسوزان و حتی افراد عادی و معمولی در ایران به دلیل نقش ضد ملی بیبیسی فارسی در تاریخ معاصرمان نسبت به آن موضع دارند که اعلام رمز آغاز کودتا علیه دولت دکتر مصدق در سال ۳۲ توسط این رسانه وابسته به انگلیس از آن جمله است.
شاید اگر خطای آقای منتظری در دفاع از مجاهدین خلق که از طریق زیرسؤال بردن حکم فقهی امام صورت گرفته بود به بیبیسی راه نمییافت مانند سایر خطاهای ایشان قابل چشمپوشی بود، اما در این ماجرا برای همگان روشن شد که برای چندمین بار سریترین مسائل کشور از طریق اطرافیان آقای منتظری در اختیار بیگانگان قرار میگیرد؛ بنابراین تقابل در این نامهنگاریها با امام اظهرمن الشمس است؛ به عبارت دیگر، آقای منتظری تلاش میکند همه انتقادات دلسوزانه امام را در مورد حاکمیت یک جریان منحرف بر بیت ایشان که به صورت خصوصی مطرح میشد بهگونهای بسیار غیرمنطقی پاسخ گوید:«بالاخره من احساس کردم که این شیوه درستی نیست تصمیم گرفتم یک نامه به امام بنویسم… فکر میکردم که بالاخره به من میگویند قائممقام رهبری، من در این انقلاب سهیم بودهام، اگر یک نفر بیگناه در این جمهوری اسلامی کشته شود من هم مسئولم…» (خاطرات آیتالله منتظری، ص۶۲۸) همان گونه که اشاره شد، اگر انتقاد آقای منتظری به عملکرد برخی مجریان بود می بایست علیالقاعده با توجه به جایگاه رفیع خود در قوه قضاییه به همان مجری، نامه توبیخآمیز مینوشت، در حالی که به این ترتیب به مخاطبان نامه، بیاعتنایی امام به جان انسانهای بیگناه القا میشود و صرفاً این آیتالله منتظری است که حتی نسبت به کشته شدن یک نفر بیگناه حساس بوده و خود را مسئول میشمارد! متأسفانه در این نامه به همین مقدار هم بسنده نشده است و او پس از امام، اطرافیان ایشان نیز هدف حمله قرار میگیرند. هنگامی که گفته میشود «نامه منسوب به امام» معنی اش این است که اطرافیان امام دست به جعل نامه زدهاند تا «کلک مجاهدین را بکنند»؛ به عبارت دیگر این اطرافیان برای پیشبرد اهداف خود دست به هر جنایتی میزنند. آیتالله منتظری در آخرین مرحله براساس یک شنیده که هیچ سند و مدرک و نشان دیگری از آن به دست نمیدهد، سیداحمد را به عنوان نویسنده نامه مطرح میسازد؛ براساس نامه مورد بحث دستکم مرحوم احمد آقای خمینی در بیت امام جزو کسانی است که میخواهند «کلک مجاهدین را بکنند». آیا وارد آوردن این اتهام غیرمنصفانه به بیت امام و دستاندرکاران تعیین کننده آن دفاع از منافقین محسوب نمیشود؟ البته بر هر فرد اهلنظری روشن است که نامه آیتالله منتظری در مرحله اول شخص امام را هدف میگیرد، در حالی که امام در حکم خویش مبانی فقهی آن را به روشنی بیان میدارند:«از آنجا که منافقین خائن به هیچ وجه به اسلام معتقد نبوده و هر چه میگویند از روی حیله و نفاق آنهاست و به اقرار سران آنها از اسلام ارتداد پیدا کردهاند و با توجه به محارب بودن آنها و جنگ های کلاسیک آنها در شمال و غرب و جنوب کشور با همکاریهای حزب بعث عراق و نیز جاسوسی آنان برای صدام علیه ملت مسلمان ما، و با توجه به ارتباط آنان با استکبار جهانی و ضربات ناجوانمردانه آنان از ابتدای تشکیل نظام جمهوری اسلامی تاکنون، کسانی که در زندانهای سراسر کشور بر سر موضع نفاق خود پافشاری کرده و میکنند محارب و محکوم به اعدام میباشند…» (خاطرات آیتالله منتظری، صفحه ۶۲۴)
برخلاف آن چه آقای منتظری سعی در جلوهگر ساختن آن دارد مسئله «هواداری یاسمپاتی از مجاهدین خلق» مطرح نیست، بلکه کسانی در این حکم مدنظرند که با برنامههای سازمان برای همکاری با حزب بعث عراق، حمله به کشور و شورش همراه بودهاند و براین مواضع محاربانه و خائنانه سازمان پافشاری کردهاند.
جناب آقای ایزدی! آیا فکر نمیکنید افرادی که تاریخ معاصر را مطالعه خواهند کرد الزاماً تحت تأثیر منویات شما قرار نخواهند گرفت ودر یک مقایسه ساده به عکس آن پی خواهند برد؟ آیتالله منتظری که به بهانههای مختلف حاضر نشد سیدمهدی هاشمی متهم به ۲۷ قتل محاکمه و مجازات شود- در حالی که به برخی از قتلهای وی از جمله قتل آیتالله شمسآبادی کاملاً اذعان داشت- در ارتباط با نیروهای سازمان منافقین که همهگونه جنایات را در حق ملت ایران روا داشتند به نوعی طرفدار حقوقآنان میشود. چنان چه قبلاً اشاره نمودم، هر فرد منصفی میزان آزادیخواهی آقای منتظری و احترام ایشان به حقوق انسان ها را در نوع مواجهه با مسائل مهدی هاشمی مورد ارزیابی قرار میدهد، نه در موضوعاتی که سخن گفتن از احقاق حقوق دیگران یک ژست پرجاذبه در بیرون از مرزهاست. هرگز فراموش نخواهد شد که آیتالله منتظری برای جلوگیری از مورد پیگرد قرار گرفتن خویشاوند قاتل خود، علاوه بر تعطیلی ملاقات هایش، امام را به جدایی از صف انقلاب تهدید کرد: «بالاخره با وضع فعلی ناچارم از کارهای سیاسی کنار بمانم و به درس و بحث طلبگی و کارهای خود وی بپردازم به همان نحو که حضرتعالی در اواخر با مرحوم آیتالله بروجردی عمل کردید، زیرا مخالفت با حضرتعالی و نظام را صحیح نمیدانم بلکه حرام میدانم.» (پیوستهای خاطرات آیتالله منتظری، ص۱۱۶۶) البته این نامه تهدیدآمیز که در تاریخ ۱۷/۷/۶۵ یعنی تنها چند روز قبل از دستگیری سیدمهدی هاشمی به نگارش درمیآید، امام را از پیگیری حقوق خانوادههایی که عضو یا اعضایی از آنان توسط برادر داماد آقای منتظری به قتل رسیده بودند، باز نمی دارد ولو این که به بهای از دست دادن یکی از یاران بسیار نزدیک ایشان تمام شود، اما این سند برجای مانده چند ادعای آقای منتظری را محک میزند: ۱- زمانی که دفاع از اصول و حقوق انسان ها تبعاتی برای اطرافیان ایشان دارد نه تنها نشانی از آزادگی نمیتوان یافت، بلکه مقاومت غیرقابل تصوری را در برابر استادی که مخالفت با نظر او را بر خود حرام میدانسته، شاهدیم. متأسفانه در این وادی آقای منتظری حتی بر موضعی که بلافاصله بعد از اعترافات مهدی هاشمی به قتلهای مختلف اتخاذ کرد پایدار نماند و در نهایت در زمان تنظیم خاطراتش جنایات عدیده این خویشاوند خود را تکذیب و همه آن چه را که درجریان محاکمات این باند منحرف آشکار شد نفی کرد و پیگیری این پرونده را صرفاً ناشی از یک توطئه خواند. ۲- آقای منتظری مخالفت با حکم فقهی امام را که قبلاً به طور کتبی حرام اعلام داشته بود نه تنها برخود مجاز میداند، بلکه به بهانه دفاع از حقوق منافقینی که در زندان همزمان با حمله سازمانشان به کشور دست به شورش زده بودند تلاش میکند همه آن چه را که در مورد بیت خود ایشان صادق بود به بیت امام نسبت دهد. ۳- استنباط خواننده از نامه مربوط به منافقین و انتشار آن در خارج کشور در خوشبینانهترین حالت، این است که آقای منتظری قصد دفاع مستقیم از منافقین را نداشت، بلکه میخواست به نوعی ضعف خود را در اداره سیاسی بیتش با طرح این ادعا که امام هم بر بیتشان کنترل ندارند، جبران نماید، اما در این میان اطرافیان با انتشار این نامه خصوصی و سرّی به هدفشان که قطعاً حمایت از مجاهدین خلق است، نایل میآیند. همین واکنشهای غیرمنطقی آقای منتظری به تذکرات مصلحانه که مناسبترین بستر را برای سوء استفاده بدخواهان کشور فراهم میساخت، صحت و دقت ارزیابی امام را از ایشان به اثبات میرساند، بر همین اساس از ابتدای نهضت، امام این شاگرد خویش را برای مدیریت مسائل کلان سیاسی مناسب نمیدیدند، اما در مباحث فقهی و حوزوی به وی امید فراوانی داشتند. نکته حائز اهمیت این که نزدیکترین دوستان آقای منتظری در آن ایام بر تأثیرپذیری ایشان از افراد نفوذ داده شده به بیت توسط باند مهدی هاشمی معترف بودند، اما امروز به دلایل سیاسی بهگونهای موضعگیری میکنند که گویا تقابلی بین امام و آقای منتظری وجود نداشته است، والا تأسفبارتر از این تقابل میتوانست به وقوع بپیوندد که شاگرد، افراد منحرفی چون مهدی هاشمی را بر استاد خویش ارجحیت دهد. نکته حائز اهمیت در این زمینه اعتراف آقای منتظری به برداشت مشابه دوستان نزدیک خود و امام نسبت به مسئله نفوذ است: «یکی دو ساعت از ظهر گذشته بود که آقای حاج شیخ عبدالله نوری از تهران وارد شدند و شروع کردند به اظهار ناراحتی زیاد که قرار بوده این نامه [۶/۱/۶۸] را در رادیو تلویزیون بخوانند و اگر نامه پخش شود چه میشود، خیلی بد شده و امام خیلی ناراحت هستند و شما باید چیزی بنویسید که ایشان مانع شود… پس از ساعتی آقای دری هم وارد شد. آقای نوری با حالت گریه متنی را از جیبشان درآوردند و گفتند: «من در ماشین این متن را نوشتهام که شما این مضمون را به امام بنویسید»…«آقای دری [نجفآبادی] هم یک متنی مشابه این را آماده کرده بود»… در حقیقت یک چیزی متضمن اعتراف به گناه و توبه نامه بود و میخواستند از من امضاء بگیرند. آقای دری هم یک متنی مشابه این را آماده کرده بود، که البته متن آقای نوری خیلی تندتر بود… من گفتم: «آخر این چه حرفهایی است که شما میزنید، من گناهکار نیستم که توبه کنم، اعتراف به امر دروغ گناه است»؛ و بعد از دو سه ساعت مشاجره آقای نوری گفت: اگر شما بنویسید منافقین در بیت من نفوذ داشتند امام خوشش میآید». من گفتم: «امام از دروغ خوشش میآید؟!» ایشان گفتند: «لابد چیزی بوده است!» آقای نوری که این جمله را گفت من خیلی عصبانی شدم و گفتم: «… خورده است هر که میگوید منافقین در خانه من نفوذ کردهاند و آنها به من خط میدهند، بلند شوید بروید!… به یاد دارم فردای آن روز در همان بحران آقای حاج شیخ حسن ابراهیمی به من گفت: «شما که زندگی خودتان را وقف امام کردهاید الان هم چون ایشان نوشتهاند اداره منزل شما در اختیار منافقین است شما این را قبول کنید و بنویسید که حرف امام زمین نخورد و در راه ایشان فداکاری کرده باشید!» من از این پیشنهاد خیلی تعجب کردم؛ من حرف دروغ و تهمتی را به خود بخرم تا حرف ناصحیح دیگری زمین نخورد…» (خاطرات آیتالله منتظری، صص۸-۶۷۷) با وجود آن که نفوذ افراد منحرف همچون اعضای باند مهدی هاشمی در دفتر آقای منتظری بر همه- حتی دوستان ایشان- کاملاً محرز بود و در این فراز به برخی از آنها با کمی تغییر در اظهارات دلسوزانهشان، اشاره شده است، آیتالله منتظری لفظ غیرمؤدبانهای را علیه کسانی به کار میگیرد که این واقعیت را به ایشان به طور کاملاً خصوصی یادآور میشدند. به فرض که در زمان اوجگیری اختلافات امام و آقای منتظری، به دلیل عصبانیت و شرایط خاص روحی آن هنگام، جسارتی نیز صورت گرفته باشد، اما به راستی چه لزومی داشته است که چنین توهینی مجدداً بعد از سال ها در قالب خاطرات – چه توسط تنظیمکنندگان و چه توسط شخص آقای منتظری- بیان گردد؟ آیا یک شخصیت والا مقام حوزوی اگر چنین سخنی را به زبان آورد در مقام استغفار برنمیآید، حتی اگر طرف خطابش فردی عادی باشد؟ شاید صرفاً این رویکرد غیراصولی برای اثبات میزان ناراحتی اطرافیان و شخص آقای منتظری از مقابله امام با جریان نفوذ کرده به بیت ایشان کفایت میکرد که شما این ادعا را مطرح نسازید که بین امام و آقای منتظری مسئلهای وجود نداشته است. تنها وجود یک اختلاف بسیار عمیق میتواند موجبات ثبت این توهین را در تاریخ فراهم آورد. آیتالله منتظری در این زمینه نه تنها نمیتواند خشم خود را از انتقاد اصولی امام پنهان دارد، بلکه به کرات – چه به طور غیرمستقیم در قالب انتقاداتی و چه مستقیم- تلاش در القای این موضوع دارد که موارد مطروحه توسط امام در مورد نفوذ در بیت ایشان در مورد خودشان صادق بوده است: «وگرنه هیچگاه بیت من در اختیار منافقین نبود، برعکس در بیت مرحوم امام مسائلی پیش آمده بود، افرادی را میگفتند در آنجا نفوذ کردهاند و روی دستگاهها وسایلی را گذاشته بودند و گزارشهایی را به خارج فرستادهاند. منتها نگذاشتند صدایش بلند شود.» (خاطرات آیتالله منتظری، ص۶۱۸) آقای منتظری از یک سو در دفاع از جریان فاسد و نفوذی مهدی هاشمی به بیت ایشان که همه – حتی دوستان بسیار نزدیک و صمیمی وی- به آن اعتراف داشتند به مقابله جدی با امام میپردازد و از سوی دیگر با استناد به «میگفتند» و «شنیده شده» علاوه بر توهین، اتهامات سنگینی را به استاد خود روا میدارد، و متاسفانه تا آخر عمر حاضر نمی شود این باند را از خود دور سازد. مرحوم حاج سیداحمد آقا در این زمینه خطاب به آقای منتظری مینویسد: «امام، آیتالله طاهری اصفهانی را خدمت شما فرستادند که به ایشان بگویید فلانی میگوید آقای مهدی هاشمی فرد خطرناکی است او را از بیت خود اخراج کنید، آیا به این نصیحت و پیغام گوش دادید؟ تنها فایده این پیغام این بود که آقای طاهری که از علاقهمندان بسیار جدی شما بود، مغضوب شما گردید. آیا حضرت امام من را با آقای موسوی خوئینی خدمت شما نفرستادند؟ آقای مهدی هاشمی ساواکی است. خوب است از طرف شما فردی معین شود تا با فردی از اطلاعات به این موضوع رسیدگی نمایند؟». (رنجنامه، خاطرات سید احمد خمینی، ص۱۷) همان گونه که در خاطرات آقای منتظری آمده افرادی چون آقای عبدالله نوری، درینجفآبادی و… نه تنها انتقادات امام را از بیت ایشان تأیید میکردند، بلکه عملاً در برابر آقای منتظری میایستادند، هر چند که امروز بسیاری از دوستان منتقد ایشان در این زمینه به دلایل مختلف سکوت پیشه کرده اند، اما مواضع و عملکرد به ثبت رسیده از آن ها در دفاع از مواضع اصولی امام در این تقابل غیرقابل کتمان است.
آقای مصطفی ایزدی! شما برخلاف همه واقعیت های به ثبت رسیده مربوط به قبل از دستگیری مهدی هاشمی، شجاعانه! مینویسید: «آیتالله منتظری در مورد مهدی هاشمی نظر اشتباه نداده بود که بعدها بیاید بگوید اشتباه کردهام. اتفاقاً یکی از نمونههای شجاعت فقیه عالیقدر این بود که وقتی انواع و اقسام فشارها را بر او وارد کردند که نظر مخالفان خود را در مورد سیدمهدی بپذیرد نپذیرفت. او میگفت به اتهامات سیدمهدی هاشمی رسیدگی کنید و در محاکمات او، نسبت وی را با من نادیده بگیرید و طبق موازین و حقوق اسلامی او را در دادگاه صالحه محاکمه نمائید. کجای این سخن اشتباه است که یک مرجع تقلید، برای راضی کردن دل افرادی چون شما همهی معیارهای شرعی و عقلی و انسانی را زیرپا بگذارد و بگوید اشتباه کردهام؟!» (جوابیه، ص۱۷)شما چنان هنرمندانه سخن میگویید که گویا طرف آقای منتظری در مورد مهدی هاشمی افرادی چون من بودهام، حال آن که امام از اول انقلاب به روایت آقایان کروبی، امام جمارانی، سیداحمدآقا و … تلاش داشتند با طرح جنایات مهدی هاشمی و همکاری وی با ساواک در قبل از انقلاب، آقای منتظری را به طرد این عنصر منحرف و باند او از بیت خود قانع سازند، اما نتوانستند. آیا امام متوجه اصول و معیارهای شرعی و عقلی و انسانی نبودند؟ شما برای اینکه بتوانید به راحتی از وضعیت بیت آقای منتظری دفاع کنید و هر نوع توهینی را روا دارید به جای امام، افرادی چون مرا می گذارید. اگر کسانی که در بیت آقای منتظری حاکم بودند به معیارهای شرعی، عقلی و انسانی توجه داشتند فردی منحرف را که دستکم آقای منتظری به یک مورد از قتلهای او اذعان دارد همه کاره بیت نمی کردند تا عناصر خود را در جای جای تشکیلات رهبری آینده نفوذ دهد. اجازه بدهید در مورد محاکمه عادلانه دیگر سخن نگوییم. زیرا اولاً آقای منتظری با توجه به موقعیت استثنایی خود در قوه قضاییه که همه امور میبایست با ایشان هماهنگ میشد چنین وظیفه ای را بر عهده داشت. چرا چنین دادگاه صالحهای را تشکیل ندادند؟ ثانیاً امام بعد از تلاش های بسیار و پیام ها و تذکرات مستقیم و غیرمستقیم به آقای منتظری مجبور شدند خود شخصاًدستور پیگیری جنایات این فرد را بدهند. ثالثاً عمده مقاومت آقای منتظری مربوط به قبل از دستگیری مهدی هاشمی است، یعنی زمانی که مشخص نیست وی چگونه محاکمه خواهد شد. این نکتهای است که افرادی چون شما هرگز نمیتوانید از تاریخ پاک کنید؛ بنابراین تلاش برای القای این موضوع که آقای منتظری با محاکمه موافق بود، اما به نوع محاکمه اشکال داشت، با توجه به ادله فراوان پیشرو ره به جایی نخواهد برد. رابعاً بعد از دستگیری مهدی هاشمی و اقرار وی به ۲۷ قتل، چرا آقای منتظری در نامه خود به امام ننوشت که بنده نوع پیگیری اتهامات مهدی هاشمی را قبول ندارم؟ آن چه که میفرمایید برخلاف معیارهای شرعی و عقلی و انسانی بود، نه تنها در نامه نیامده، بلکه به جرایم اشاره شده است؛ یعنی آقای منتظری دستکم به برخی جنایات مهدی هاشمی قبل از محاکمه اذعان دارد: «به جرائم و اتهامات سیدمهدی بدون اغماض، مطابق موازین اسلامی ولو بلغ ما بلغ رسیدگی شود.» (خاطرات ص۶۱۳) بنابراین براساس کدام اصول شرعی و عقلی و انسانی، آقای منتظری فردی را که به مجرم بودن وی معترف است سالها در جایگاههای حساس مورد حمایت قرار میدهد و به هشدارها و پیامهای دلسوزانه امام مبنی بر این که وی ساواکی بوده و منحرف است کمترین توجهی مبذول نمیدارد؟ البته متأسفانه، تناقضات در رفتار آقای منتظری در این زمینه بسیار بارز است و دفاعهای سیاسی جریانی که از طریق آقای منتظری تلاش داشت با امام مقابله کند هرگز توفیقی کسب نخواهد کرد.
آقای ایزدی! شما در مورد واکنش آیتالله مشکینی به نامه آیتالله منتظری خود را به تغافل میزنید؛ در مصاحبه اینجانب با مجله «نسیم بیداری» یا اشتباه از من بوده یا از تنظیمکنندگان مجله به هر حال، «نامه» تبدیل به «نطق» شده است. در حالی که نامه آقای مشکینی حتی در کتاب خاطرات آقای منتظری نقل شده است، شما بهگونهای سخن میگویید که گویا محتوای آن چه از ایشان نقل کردهام به کلی کذب است: «مرحوم آیتالله مشکینی رئیس وقت مجلس خبرگان چند مرتبه سخنرانی کرد. من همه سخنرانیهای ایشان را نگاه کردم. مطلقاً از دفتر و بیت و اطرافیان هیچکس حرفی به میان نیاورده است.»(جوابیه، ص۱۲) از آن جا که جواب مکتوب آیتالله مشکینی- رئیس مجلس خبرگان- به لحاظ سندیت، اهمیت بیشتری نسبت به سخنرانی دارد مواضع ایشان را در مورد «بیت و اطرافیان» به نقل از اثر منتشر شده توسط آقای منتظری مرور میکنیم:«در خاتمه چون کلام بدینجا کشید جسارتاً معروض میدارد نظر اغلب دوستان برای روز مبادا شمایید، لکن با یک نگرانی از ناحیه بیت و بعضی حواشی آن جناب که متاسفانه به قول آن مرحوم، مراجع قبلی پس از مرجعیت گرفتار میشدند و شما قبل از آن، من در این باره لامتثال امر کم کلی میگویم پیوسته از دوستان صمیمیتان اظهار ناراحتی میشنوم حتی در مجلس نیز مطرح شد و بیسرو صدا گذشت، و قبلاً هم پس از سمینار ائمه جمعه برخی به حقیر میگفتند به حضورتان گفته شود و اینان از دوستان مخلص آن جنابند و شما را برای اسلام میدانند راضی نیستند شخصی که از آن عموم است در قبضه خصوص باشد.» (پیوستهای خاطرات آیتالله منتظری، صفحات ۴-۹۲۳) به همین دلیل در ابتدای این مکتوب عرض کردم بحثهای دو جانبه میتواند حقایق پیچیده تاریخی را روشن کند؛ زیرا برای اهل تحقیق روشن میشود که اولاً جریان سیاسی گرد آمده در اطراف آقای منتظری- نه به دلیل ارادت به ایشان، بلکه برای پنهان ماندن آن چه از طریق نفوذ به دفتر این شخصیت که امید امام بود و امت، روا داشت- واقعیت های تاریخی را جعل میکند. ثانیاً براساس مستنداتی که خود آقای منتظری نیز آن را مورد تأیید قرار داده است صرفاً امام نگران نفوذ یک جریان منحرف به بیت رهبر آینده نبود و این که این جریان نفوذ کرده توانسته است آقای منتظری را کاملاً در قبضه خود درآورد. ثالثاًً وقتی «شخصیت محتاط و اخلاقیای مثل آیتالله مشکینی» به این صراحت قضاوت میکند که فرد مطرح برای رهبری آینده در قبضه عدهای خاص قرار گرفته است چرا سال ها بعد از فوت امام در زمان تنظیم خاطرات و حتی تا زمان پایان عمر، آقای منتظری نه تنها انتقادات دلسوزانه استاد خود و شخصیت های فاضل حوزوی و سیاسی را نمی پذیرد، بلکه با وجود اذعان به برخی جنایات باند نفوذ یافته به بیت خود به بدترین وجه سعی در مقابله غیرمنطقی با نصایح دارد (که به نمونههایی از آن در قالب بهانهجوییهایی حتی در مورد منافقین اشاره شد)؟
آقای مصطفی ایزدی! شما برای توجیه سرسختی آقای منتظری در برابر انتقادات بحق تلاش دارید دیگر شخصیت های سیاسی مانند آیتالله طالقانی را مانند ایشان ترسیم کنید. همان گونه که میدانیم، اولین امام جمعه تهران در مورد سازمان مجاهدین خلق با امام اختلاف نظر داشت، اما همین بزرگوار، شجاعانه به خطای خود در این زمینه آن هم از یک تریبون عمومی اذعان کرد و بر عزت خود نزد ملت افزود. میفرمایید: «مرحوم آیتالله طالقانی کی و کجا آمد و گفت من اشتباه کردهام؟» (جوابیه، ص۱۷)پاسخ خود را در خطبههای ایشان در نماز جمعه مورخ ۲/۶/۱۳۵۸ مییابید، آنجا که میگوید: «… من خودم را برای دفاع از اینها داشتم فدیه میکردم، حتی در مقابل، بعضی از تنگنظرها، اندکبینها من را متهم میکردند، حتی رهبر به من فرمودند شما چرا مسامحه میکنید درباره اینها؟ گفتم آقا اینها شاید به نصیحت، به موعظه، تغییر اوضاع، تغییر شرایط جذب بشوند به عامه مردم و دیگر حوصله همه را سرآوردهاند. این رهبر که سراپا دلسوزی نسبت به مستضعفین و محرومین است ببینید چطور او را به خشم آوردهاند! این کار بود؟ حالا بکشند جزای اعمال خودشان را…» (در مکتب جمعه، انتشارات چاپخانه وزارت ارشاد اسلامی، سال ۱۳۶۴، ص۳۳)
آیتالله طالقانی که قطعاً هدفش هدایت نیروهای سازمان بود و سالها عمر خود را مصروف این امر کرده بود، با هوشیاری و شجاعتی کمنظیر که از خصوصیات عناصر مخلص است در برابر این نصیحت امام که «چرا نسبت به این سازمان مسامحه میکنید»، ضمن اعلام برائت و خطا دانستن حمایت خود از رهبران سازمان و محکوم کردن مواضع و رفتارها و عملکردهای لجوجانه آنان، تبعیتش را از رهبری انقلاب به صراحت اعلام داشت، اما این که آقای منتظری در برابر نصایح بحق امام در این زمینه مقاومت میکند قطعاً ناشی از انحراف سیاسی شخص ایشان نیست؛ همچنان که در مصاحبه مورد بحث به صراحت عنوان شده اینجانب آقای منتظری را شخصیتی رنج کشیده در راه استقلال ملت ایران، فردی ساده زیست و ملا، همچنین توانمند در مسائل حوزوی میدانم، اما معتقدم عدم توانمندی ایشان در حوزه سیاست موجب شد که نتواند اقدامات پیچیده و هدفمند جریانات منحرف سیاسی گردآمده به دور خود را به خوبی تجزیه و تحلیل کند و لذا در قبضه آنان قرار گرفت. این جریانات با هویت سیاسی مستقل دادن به آقای منتظری به این هدف خود نزدیک شدند، بدین معنی که در زمان حیات امام، ایشان را رهبری در کنار رهبری انقلاب مطرح ساختند؛ البته این تلاش مسبوق به سابقه بود و به عنوان مثال، جریان مجاهدین خلق نیز همین سیاست را به منظور رهبرسازی در عرض امام در مورد آیتالله طالقانی به کار گرفت، اما همان گونه که اشاره شد، با هوشمندی ایشان سرمایهگذاری چشمگیر این جریان نفاق خنثی شد. جناب آقای ایزدی! شما نیز با هر انگیزهای تلاش دارید آقای منتظری را در امتداد راه امام نبینید و به ایشان در امر رهبری انقلاب هویتی مستقل دهید: «اینکه بخواهید به هر بهانهای شخصیت مستقل یک نفر را تابع شخصیت دیگری، معرفی کنید تا نتیجه سیاسی خاصی بدهد کار مطلوبی نیست، در عین حال نمیتوان تاثیرپذیری افراد از استادان وبزرگان خود را نادیده گرفت. اما هویت جامع افراد را خدشه دار کردن، خداپسندانه نیست.»(جوابیه، ص۴) برعکس ادعای شما هرگز در این بحث بنا بر خدشه وارد کردن به شأن و هویت آیتالله منتظری نیست. آیا اگر دانشمندی در عرصه فیزیک، ریاضی و … توان هضم مسائل پیچیده سیاسی را نداشته باشد و دلسوزانی این عدم توانمندی را متذکر شوند و فرد را از ورود به چنین صحنههایی پرهیز دهند اجحاف و ظلمی در حق این اندیشمند صورت گرفته است؟! خیر، کسانی در حق آقای منتظری ظلم کردند که با علم به عدم توانمندی سیاسی ایشان تلاش نمودند به عرصهای سوقش دهند که به قول آیتالله مشکینی کاملاً در قبضه آنان باشد، لذا این باندهای منحرف چون باند مهدی هاشمی بودند که به هویت آیتالله منتظری و شأن فقاهتی ایشان لطمه چشمگیری زدند. اهداف سیاسی این جریانات برای مقابله با امام ایجاب میکرد تا این گونه القا نمایند که این شاگرد برجسته امام دارای شخصیتی جامع است و از نظر سیاسی چیزی از استاد خود کم ندارد؛ به این ترتیب موفق شدند ایشان را در برابر رهبری انقلاب قرار دهند.
آقای ایزدی! شما نیز برای کم رنگ کردن این واقعیت از یک سو مصادیق بارز مخالفت امام با واگذاری مسئولیت های مهم سیاسی به آقای منتظری را با اظهارات غیرمستند مخدوش میسازید و از دیگر سو به نوعی وانمود می سازید که گویا ایشان در حوزه سیاست، ورودی مستقل از امام داشتند: «اسناد باقی مانده از دوران قبل از تاسیس ساواک، نشان میدهد که آیتالله منتظری، هشت سال قبل از ورود به مبارزه علنی با رژیم پهلوی، وارد مبارزه شده و پیش از آن نیز در ارتباط مکرر با مرحوم آیتالله کاشانی، آن هم در مورد مسائل سیاسی بوده است.» (جوابیه، ص۲) هرچند در این جمله زمان آغاز مبارزه علنی مشخص نشده و بسیار مبهم است (معلوم نیست منظور شما از ابتدای دهه چهل یعنی بعد از فوت آیتالله بروجردی است یا قبل از آن) در هر صورت قطعاًاین تاریخ فراتر از سال ۴۲ نخواهد بود؛ زیرا این مقطع نقطه عطفی است در مبارزات ملت ایران که منجر به پیروزی بر استبداد و پایان سلطه بیگانگان بر کشور شد؛ بنابراین هشت سال قبل از قیام ۱۵ خرداد ۴۲، سال ۱۳۳۴ خواهد بود. حال مناسب است برای بررسی میزان دقت آن چه در مورد آقای منتظری در این زمینه مطرح میسازید به روایت شخص ایشان رجوع کنیم وآن را مبنا قرار دهیم: «من و آقای مطهری با آیتالله خمینی خیلی مرتبط بودیم، جریان چشم درد را با آیتالله خمینی در میان گذاشتیم ایشان فرمودند بروید پیش آقای کاشانی یک توصیه بکند، سلام من را هم به ایشان برسانید، درضمن توصیه کردند که از اخلاق آقای کاشانی هم استفاده کنید. تعبیر آقای خمینی این بود: «شما بروید پیش آقای کاشانی، هم توصیه میکند و هم از اخلاق ایشان استفاده کنید.» معلوم شد که آقای کاشانی و آقای خمینی با هم روابط دارند.»(خاطرات آیتالله منتظری، ص۱۵۲)
دستکم در این مقطع یعنی دوران ریاست آقای کاشانی بر مجلس شورای ملی (سال ۱۳۳۱) براساس اظهار شخص آقای منتظری، امام دارای روابط طولانی با آقای کاشانی بودهاند و ایشان در این مقطع برای اولین بار براساس معرفی استاد خود با رئیس قوه مقننه آشنایی پیدا میکند، بنابراین تلاش امام برای نزدیک کردن شاگردش به اخلاقیات! شخصیت هایی همچون آقای کاشانی امری مسجل است. اما این که مدعی میشوید آقای منتظری به دلیل موضع منفی آیتالله بروجردی نمیخواست ارتباطش با آقای کاشانی مشخص شود، باید گفت در این زمینه دچار تناقضید، زیرا از یک سو حساسیت را متوجه آیتالله بروجردی میکنید و از دیگر سو به اطرافیان ایشان، که این دومی به حقیقت نزدیکتر است: «میدانید که مرحوم آیتآلله العظمی بروجردی و مرحوم آیتالله کاشانی، در برخورد با مسائل روز، دو نوع نگرش و عملکرد داشتند به گونهای که آیتالله بروجردی مشی آیتالله کاشانی را نمیپسندید و آیتالله کاشانی نیز از زعیم حوزهی علمیهی قم، گلایههایی داشتند. آیتالله منتظری، شاگرد شناخته شده آیتالله بروجردی بود و علاقمند نبود که اطرافیان ایشان، ذهن استاد را نسبت به شاگردش مسالهدار کنند.» (جوابیه، ص۳) باید گفت اولاً با وجود اختلاف دیدگاه بین آیتالله بروجردی و آقای کاشانی این دو روحانی برجسته با یکدیگر ارتباط داشتند. آیتالله کاشانی در خرداد ۱۳۲۹پس از بازگشت از تبعید به لبنان بعد از چهار روز به قم میرود: «کاشانی روز شنبه ۲۰ خرداد وارد تهران شد و چهارشنبه ۲۴ خرداد پس از شرکت در جلسه «جبهه ملی» در منزل دکتر مصدق، شبانه به قم شتافت.. کاشانی نیمه شب وارد منزل آیتالله خوانساری در قم شد. اول وقت، فردای همان روز آیتالله بروجردی جهت دیدار با آیتالله کاشانی به منزل آیتالله خوانساری رفت… آیتالله کاشانی به آیتالله بروجردی میگوید که: «اینجانب در قبال اقدامات سیاسی و حکومتی خود از جنابعالی توقع حمایت ندارم فقط تخطئه نفرمائید. آیتالله بروجردی هم در پاسخ میگوید، اینجانب به همگان خواهم گفت که اینجانب جنابعالی را مجتهدی عادل میدانم.» (نیروهای مذهبی بر بستر حرکت نهضت ملی، علی رهنما، نشر گام نو، چاپ دوم سال ۸۷ ، صص۲-۱۴۱)
این تأیید زعیم حوزه علمیه قم مربوط به ابتدای ورود آقای کاشانی به کشور از تبعید به لبنان است. همانگونه که روشن است این آیتالله بروجردی است که به دیدار آقای کاشانی میشتابد؛ همچنین روابط این دو بزرگوار را نیز در مراحل پایانی نهضت ملی شدن صنعت نفت از زبان آقای منتظری مورد توجه قرار میدهیم که به نقل از آیتالله عالمی میگوید: «من این اواخر رفتم خدمت آقای کاشانی، من با ایشان آشنا بودم، آقای کاشانی گفت: ما نسبت به آقای بروجردی بد فکر میکردیم، خلاف فکر میکردیم. بعد گفت: بله این خانه من درگرو طرفداران آقای مصدق بود، اینها دوازده هزار و پانصد تومان به ما قرض داده بودند و میخواستند خانه را تصرف کنند، من هم نداشتم که پول را بدهم، به یک نفر گفتم او هم نداشت، از این جهت خیلی ناراحت بودم، یک وقت دیدم حاجی احمد از طرف آیتالله بروجردی آمد دوازده هزار و پانصد تومان پول برای من آورد، همان اندازه که بدهکار بودم. آقای عالمی گفت این برای من خیلی تعجبآور بود، برای این که شنیده بودم روابط آقای بروجردی با آقای کاشانی خوب نیست، دوازده هزار و پانصد تومان هم آن روز خیلی پول بود.» (خاطرات آیتالله منتظری، فصل سوم، ص۱۵۰)
ثانیاً در حالی که آقای بروجردی با آقای کاشانی رابطه داشتند چرا باید آقای منتظری از اطرافیان زعیم حوزه علمیه قم واهمه داشته باشد؟ مگر جز این بود که آن ها احتمالاً جریان ملاقات را به آیتالله بروجردی گزارش میکردند و در شرایطی که مرجعیت عامه آن دوران علاوه بر ملاقات و تایید حتی کمک مالی به آیتالله کاشانی مینمودند آیا اطرافیان میتوانستند نظر ایشان را نسبت به آقای منتظری (به این دلیل که برای کمک گرفتن در درمان چشمش دیداری با ریاست مجلس داشته است) تغییر دهند؟ این نگرانی صرفاً در صورتی موضوعیت مییابد که آن جایگاهی که شما برای آقای منتظری ترسیم میکنید چندان قرین به صحت نباشد و اطرافیان آیتالله بروجردی برای ایشان تعیین کننده باشند؛ بعضی اطرافیانی که امام از وجود آن ها در اطراف زعیم حوزه علمیه قم خشنود نبودند. ثالثاً آیا خود این موضوع نشان از ضعف بارز سیاسی آقای منتظری ندارد؟ میفرمایید آقای منتظری تماس با شخصیتی مبارز را برای مسئلهدار نشدن اطرافیان آیتالله برجرودی نسبت به خود، پنهان میداشت، اما زمانی که امام ارتباط با باند مهدی هاشمی را که قتل و جنایات بسیاری را در کارنامهاش داشت به درستی منفی قلمداد میکنند و از شاگرد خود قطع این ارتباط و پاکسازی بیت از این افراد منحرف را می خواهند. حتی ناراحتی استاد هیچ گونه اصلاح را موجب نمیشود. چگونه میتوان پذیرفت که ملاحظه استاد در جایی فرد را از خیری باز دارد، اما در جای دیگری از تداوم ارتباط شری متوقف نسازد؟! در مورد هویت مستقل سیاسی دادن به آقای منتظری هرچند سخن بسیار است، اما به دلیل پرهیز از اطاله کلام صرفاً به نقل روایتی دیگر از آقای منتظری بسنده کنیم: «… در یک سالی هیئت دولت وقت به نخستوزیری آقای دکتر اقبال تصمیم گرفته بودند جمعاً به نقاط مختلف کشور سفر کنند و از نزدیک با مشکلات مناطق مختلف آشنا شوند. در تابستان که من در نجفآباد بودم اتفاقاً به استان اصفهان آمده و یک روز هم به نجفآباد آمدند، در آن زمان استاندار اصفهان آقای سرلشگر گرزن بود و میگفتند مرد خوبی است، او هم همراه مقامات به نجفآباد آمده بود. بنا شد علمای نجفآباد در ساختمان شهرداری با هیئت دولت ملاقات کنند، حدود پانزده نفر از آقایان علما بودند و من و مرحوم حاج آقای عطاء مرتضوی در دو طرف دکتر اقبال قرار گرفتیم. آقای حاج شیخ نعمتالله صالحی نیز بنا شد سخنگو باشد و خیر مقدم بگوید.» (خاطرات آیتالله منتظری، ص۱۷۲)
شرکت آقای منتظری در مراسم خیرمقدم گویی به اقبال که سال ۱۳۳۶ به نخستوزیری رسید و اسفند ۱۳۳۹ دولتش سقوط کرد، میزان سیاسی بودن ایشان و صحت و سقم «آغاز مبارزات، هشت سال قبل از علنی شدن مبارزات» را به خوبی مشخص میسازد. جهت اطلاع حضرتعالی، اقبال از فراماسونهای برجسته ایران بود و در دوران وزارتش بر دربار با پهلویها پیوند سببی یافته بود. وی مذاکره رسمی با صهیونیستها را آغاز کرد و شناسایی اسرائیل را به صورت «دو فاکتور» به تصویب رساند؛ به همین دلیل در سال ۱۳۳۹ دانشجویان دانشگاه تهران اتومبیلش را به آتش کشیدند، همچنین در حالی که بعد از کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ و تشکیل ساواک عدم مشروعیت سیاسی دولتهای کودتا حتی بر دستاندرکاران امور محرز بود از نظر شما چگونه سیاسی بودن با چنین خیرمقدمگویی قابل جمع است. عبدالمجید مجیدی رئیس سازمان برنامه و بودجه در زمینه زیر سوال بردن مشروعیت دولتهای بعد از کودتا میگوید: «جریان ۲۸ مرداد واقعاً یک تغییر و تحولی بود که هنوز [که هنوز] است برای من [این مسئله حل نشده که چرا چنین جریانی باید اتفاق میافتاد که پایههای سیستم سیاسی- اجتماعی مملکت این طور لق بشود و زیرش خالی بشود- چون تا آن موقع کسی ایرادی نمیتوانست بگیرد. از نظر شکل حکومت و محترم شمردن قانون اساسی… ولی بعد از ۲۸ مرداد، خوب، یک گروهی از جامعه ولو این که یواشکی این حرف را میزدند تردید میکردند… یعنی میگفتند که مصدق قانوناً نخست وزیر است و سپهبد زاهدی این حکومت را غصب کرده و به زور گرفته…» (خاطرات عبدالمجید مجیدی، تاریخ شفاهی هاروارد، انتشارات گام نو، چاپ سوم، ۱۳۸۱، ص۴۲)
آقای ایزدی! چگونه مدعی می شوید مبارزه با بهائیت آقای منتظری جنبه سیاسی داشته است، در حالی که ایشان نه تنها دولت بعد از کودتا، بلکه دولتی که اسرائیل را به عنوان مأمن و یکی از پشتیبانان اصلی بهائیت به رسمیت میشناسد مورد تکریم قرار میدهد: «میدانید که مبارزه با بهائیت در آن زمان عین سیاست بود و اگر سیاست را حضور در عرصهی مبارزه بدانیم- که چنین است- آیتالله منتظری وارد مبارزه با بهائیت شد که با رژیم پهلوی که حامی سرسخت بهائیان بود مبارزه کند» (جوابیه، ص۳)
مبارزه با فرقه بهائیت – به عنوان شاخهای فرعی از سلطه غرب- در صورتی میتوانست وجهه سیاسی به خود گیرد که همزمان، با ریشه سلطه نیز مبارزه میشد. قبل از انقلاب فعالیت انجمن حجتیه در مقابل جریان بهائیت در ایران به این دلیل فعالیت سیاسی تلقی نمیشد و انحراف در مبارزه ارزیابی میگشت که این انجمن از مبارزه با استبداد داخلی و سلطه به عنوان ریشههای اصلی پرهیز میکرد. مبارزه آقای منتظری با بهائیت قبل از پیوستن به جمع همراهان امام نه تنها مبارزه به حساب نمیآمد، بلکه انحرافی در مبارزه بود؛ زیرا همان گونه که خود آقای منتظری معترف است از یک سو به خوشامدگویی مقامات دولتی میپرداخت که جای پای صهیونیستها را در ایران رسمیت می بخشید، و از سوی دیگر با یکی از عوامل صهیونیستها یعنی بهائیت به مقابله میپرداخت. با کدام معیار این بینش سیاسی را میخواهید همطراز با بینش و روش امام مطرح سازید؟
جناب آقای ایزدی! از برخی قیاسهای شما در تعجبم. شما برای توجیه برخی واقعیتها میفرمایید: «به طور مثال اگر جنابعالی این روزها در جلسهای حضور پیدا کنید که مهندس میرحسین موسوی در صدر نشسته باشد و شما نخواسته باشید با ایشان عکس بگیرید که همفکرانتان سرزنشتان نکنند، به معنی این است که نه سیاسی هستید و نه تسلط و اشراف به مسائل سیاسی دارید.» (جوابیه، ص۴) اولاً بنده هرگز برای بیان مواضع خودم احساس ضعف و ترس ندارم، کما این که سال گذشته به مناسبت نوروز به دیدار آقای میرحسین موسوی رفتم (هر ساله به این کار مبادرت میکردم) با علم به این که احتمالاً تصویرم را در کنار ایشان منعکس خواهند ساخت و این گونه نیز شد؛ رسانههایی خاص ضمن انعکاس تصویر من در کنار آقای میرحسین موسوی اعلام داشتند اینجانب در انتخابات از وی حمایت خواهم کرد، در حالی که در این ملاقات من نگرانی خود را از این که ایشان یک بار دیگر در چارچوب برنامههای آقای هاشمی رفسنجانی عمل کند به فردی که به سوابقش احترام قائل بودم منعکس ساختم و برای انجام این وظیفه اخلاقی خود نیز واهمهای نداشتم که چه تفسیری از این دیدار خواهد شد.
اما قیاس شما بین آیتالله کاشانی که یکی از ارکان اصلی نهضت ملی شدن صنعت نفت و مبارزه با انگلیس بود با نامزد ریاستجمهوری که به دلیل برخی منیتها شرایط مناسبی را برای تحرک دشمنان و بدخواهان کشور از جمله انگلیس جهت ضربه زدن به مصالح ملی فراهم آورد دیگر از آن مقولههاست.
آقای مصطفی ایزدی! شما در فراز دیگر مرا متهم به بیاطلاعی کردهاید و میفرمایید: «در خور توجه جنابعالی، حتی بدیهیترین واقعیتهای تاریخی را منکر شدهاید، مثلاً وقتی از شما در مورد نقش آیتالله منتظری در زمینه تبیین و تئوریزه کردن اصول و مبانی تئوریک انقلاب پرسیدهاند. پاسخ دادهاید که: «در تئوریک انقلاب نقشی نداشتند اما در مسائل حوزوی چرا!» این پاسخ را پای بیاطلاعی جنابعالی از فعالیتهای علمی و سیاسی مرحوم آیتالله منتظری در تبعیدگاههای متعدد و در جلسات بحث و گفتگوی ایشان میگذاریم. شما میدانیدکه بنده شخصاً شاهد اقدامات ایشان در نجفآباد و سایر بلاد بودهام. فقیه عالیقدر در نجفآباد، نماز جمعهی واقعی را احیاء کردند که در خطبههای آن اصول و مبانی انقلاب اسلامی را تبیین کردند.» (جوابیه، ص۶) اجازه بدهید در برابر اظهار لطفهای متعدد شما، از باب مطایبه خدمتتان عرض کنم مشکل اصفهانیها این است که بعضاً «اصفهان نصف جهان است» را جدی میگیرند، اما مشکل شما نجفآبادیها آن است که نجفآباد را تمام جهان فرض کردهاید! و از این رگهها در خاطرات آقای منتظری نیز به وضوح دیده میشود: «در نجفآباد شنیدم که ایشان در مدرسه فیضیه سخنرانی داغ و تندی کرده و ایشان را بازداشت کردهاند بلافاصله رفتم در مسجد بازار، ائمه جماعت را خبر کردم آمدند، گفتیم اینها به حریم مرجعیت اهانت کردهاند ما از این مسجد تکان نمیخوریم تا این که خبری از اقای خمینی و علمای دیگر که گرفتهاند بدست بیاوریم… سروصدای این تحصن در اصفهان و خمینی شهر (سده) و سایر شهرستانهای اطراف پیچید تا جایی که استاندار اصفهان به تعبیر خودشان گفته بود تحصن نجفآباد استان اصفهان را آلوده کرده است… این قضیه در همه جا صدا کرد، من نشنیدم جای دیگری این کار را کرده باشند…» (خاطرات آیتالله منتظری، صص۸-۲۲۶) توجه دقیق به این روایت، صحت آنچه را به صورت مزاح عرض شد به اثبات میرساند؛ چرا که قبل و بعد از دستگیری امام، علمای بسیاری در سراسر کشور دستگیر شدند. صرفاً در تهران، تعداد طلاب و اندیشمندان حوزوی به اسارت گرفته شده به بیش از هفتاد تن میرسید که از جمله آنان آیتالله مطهری، آیتالله غفاری، آیتالله ناصرمکارم شیرازی، آیتالله شرعی، آیتالله خندقآبادی، فلسفی و… بودند. با این وجود شخصیتهای بزرگ و روحانیهای بنام از شهرهای بزرگ به تهران آمدند و همزمان اعتصاب و اعتراضات سراسر کشور را در برگرفت؛ برای مثال در تبریز مردم با هدایت حاج میرزا عبدالله مجتهدی و آیتالله قاضی طباطبایی برای آزادی علما و در رأس آنها امام دست به تحصن زدند، در شیراز مردم هنگام یورش مأموران ساواک به منزل آیتالله سیدعبدالحسین دستغیب در برابر منزل ایشان تجمع کردند و دست به مقاومت زدند؛ با این وجود عوامل رژیم پهلوی توانستند چند تن از علما از جمله آیتالله بهاءالدین محلاتی، هاشم دستغیب و مجدالدین مصباحی را دستگیر کنند، در مشهد نیز مردم به اطراف حرم مطهر و مسجد گوهرشاد ریختند و موج اعتراضات و اعتصابات در این شهر به گونهای بود که ساواک مجبور شد از رسیدن آیتالله میلانی به تهران و پیوستن به جمع علمای متحصن جلوگیری کند، لذا هواپیمای ایشان را به مشهد باز گرداند، در رشت آیتالله شیخ محمود ضیابری، حاج شیخ محمد کاظم صادقی، سیدحسین رودباری، حاج سید شفیع، سیدحسن بحرالعلوم و ابوالمکارم ربانی املشی مردم را به تجمع در مساجد از جمله مسجد کاسهفروشان دعوت کردند، در اصفهان ساواک تعدادی از روحانیون مؤثر پیرو امام را دستگیر کرد؛ با این وجود از این شهر آیتالله خادمی و طاهری شیرازی و نیز حاج میرزا ارباب اصفهانی و حاج یحیی خادم یزدی به جمع روحانیون مهاجر متحصن در تهران پیوستند؛ البته ساواک توانست برخی روحانیون برجسته از جمله حاج شیخ مهدی نجفی و آیتالله محمدباقر کرباسی و آیتالله سیدحسن روضاتی را در راه اصفهان- تهران متوقف سازد و آنان را وادار به بازگشت کند، در شهرهای اهواز، زنجان، خمین، کاشان و … با پیشتازی علمای برجسته این شهرها اعتراضات گسترده مردم منجر به عکسالعملهای شدیدنیروهای سرکوبگر و کشتار قیام کنندگان شد. از جمله کفنپوشان ورامینی به صورت سفاکانهای به خاک و خون کشیده شدند. در حاشیه چنین قیام گستردهای آقای منتظری در مورد تحصن نجفآباد که خود در آن نقش داشت چنین به قضاوت مینشیند: «من نشنیدم جای دیگری این کار را کرده باشند». این جمله مشابه ادعای شماست که میفرمایید ایشان در نجفآباد به اقامه نماز جمعه میپرداختند و در آن اصول و مبانی انقلاب اسلامی را تبیین میکردند. اولاً به منظور ثبت در تاریخ خوشحال خواهم شد که یک اثر آقای منتظری را در تبیین تئوریک نهضت اسلامی که مربوط به قبل از پیروزی انقلاب باشد مشخص فرمایید. در دهههای چهل و پنجاه در میان اهل فکر و نظر به ویژه دانشگاهیان آثار آیتالله مطهری، دکتر شریعتی، آیتالله طالقانی و… بسیار مطرح بود، اما هرگز اثری از آقای منتظری در این سالها در خارج و داخل کشور منتشر نشد که کمک به تبیین اندیشه این نهضت نماید. شما اگر بتوانید حتی نشانی مطلبی را از ایشان در مجلات تئوریکی که در قم توسط یاران امام منتشر میشد مشخص سازید سپاسگزار خواهم شد. همچنین در محافلی همچون حسینیه ارشاد که قبل از انقلاب به تبیین مسائل نظری میپرداخت هیچ سخنرانی از آقای منتظری به ثبت نرسیده است. ثانیاً برای روشن شدن سطح سیاسی خطبههای نماز جمعه آقای منتظری در قبل از انقلاب و اینکه تا چه حد ایشان در تبیین تئوریک انقلاب اسلامی نقش داشت روایت آقای هاشمیرفسنجانی را در این زمینه مرور میکنیم: «بعضی وقتها در زندان، برخی اتفاقها و نظرات، خود به خود محل مزاح و شوخی میشد، که یکی از مهمترین آنها موضوع اقامه نمازجمعه توسط آیت الله منتظری و مضامین برخی خطبههای ایشان بود.
مسأله هم این بود که وقتی رژیم مقداری در سیاست خود، در این اواخر، تجدید نظر کرده بود و برای فضای باز سیاسی زمینهسازی میکرد، ایشان احساس کردند که ما مبسوطالید هستیم و باید اقامه نماز جمعه کنیم. فتوای ایشان این بود که اگر حکومت اسلامی باشد، یا علما مبسوطالید باشند، نماز جمعه واجب است. دوستان دیگر با ایشان موافق نبودند ولی ایشان با همان سماجت معمولی در زندگی دارند، اعلان کردند که نماز جمعه را اقامه کنند و این کار را کردند ما هم شرکت کردیم به عنوان مأموم. البته بعضیها نماز ظهر را میخواندند.
به هر حال همانطور که پیش بینی می کردیم، این کار چندان دوام نیاورد زیرا وقتی امام جمعه در خطبه ها پس از حمد و ثتای خدا و اهل بیت، به تبیین شرایط واوضاع سیاسی و اجتماعی کشور می رسید، مطالبی مطرح می شد که رژیم با آن مخالف بود و مشکل زا بود. بنابراین وقتی مضامین خطبهها از طریق میکروفونهای مخفی و یا از طریق مأموران نفوذی به ساواک رسید ٱنها دستور تعطیلی نماز جمعه را صادر کردند و در نتیجه آن آقای منتظری مجبور به پذیرش درستی نظر سایر علما شدند. در این میان یکی از خطبههای ایشان که به مناسبت نیمه شعبان ایراد شد مورد استفاده بذله گویان قرار گرفت و آقای لاهوتی بر اساس آن نمایشی ساخت و در برخی جلسات ویژه سرگرمی آن را به اجرا گذارد. موضوع هم این بود که خطیب محترم جمعه در آن خطبه، درباره چگونگی پیروزی امام زمان پس از ظهور، برابر قدرتها بحث میکردند و راه کارهای مختلفی علاوه بر معجزه و اراده قاهرة الهی مطرح کردند. یکی از آن راه کارهای احتمالی ممکن این بود که یکی از لردهای انگلیسی به حضرت ایمان بیاورد و از طریق او غلبه بر جهان ممکن شود؛ ناگفته پیدا است که این استدلال، سرمایه خوبی برای شوخی و مزاح و دست انداختن بود.» (انقلاب و پیروزی، کارنامه و خاطرات سالهای ۱۳۵۷و ۱۳۵۸ هاشمی رفسنجانی، به کوشش عباس بشیری، نشر معارف انقلاب، سال ۱۳۸۳، صص۲-۶۱)
آقای مصطفی ایزدی! هرچند شخصاً به شما تعلق خاطر دارم، اما این مسئله مانع از بیان این حقیقت نیست که در این بحث ما با فردی مواجهیم که افق دیدش محدود به نجفآباد است، اما برای ادعایش نمیتوان هیچگونه محدودیتی قائل شد. شما در بخش دیگری از جوابیه خود همچون عالمی مطلع از همه مسائل تاریخ معاصر ادعا میکنید: «این هم که گفتهاید: «برای مسائل تئوریک جلساتی در تهران وجود داشت که در آن آیتالله خامنهای، آقای هاشمی و برخی شخصیتهای مکلا مانند دکتر پیمان بودند و درباره مسائل تئوریک بحث میکردند.» بدون مدرک است. این مطلب را از کجا آوردهاید؟ ای کاش نشانه یا نشانهای از آثار آن جلسات را ارائه میکردید تا علاقمندان به وجود آن پی ببرند». (جوابیه، ص۶) البته فعالیت در زمینه مسائلی نظری به ویژه پس از غلبه نیروهای مارکسیست بر سازمان مجاهدین خلق به صورت گسترده در خارج و داخل کشور مورد توجه قرار گرفت که اینجانب به یک مورد آن اشاره داشتم، اما چون آقای منتظری در این زمینهها هیچگونه نقشی نداشت شما به تکذیب قطعی آن میپردازید. برای اینکه نتوانید با همین قطعیت راوی را تکذیب کنید توجه شما را به روایت آقای هاشمیرفسنجانی در مورد یکی از فعالیتهای تئوریک جلب میکنم: «در اوج مبارزه مسلحانه و محدود شدن بحثهای علنی و نفوذ افکار مارکسیستی از طریق مجاهدین خلق و کمونیستها در بین جوانان و گرایش این نسل به مارکسیسم از طرف جمع دوستان به من وآقای باهنر و دکتر پیمان، ماموریتی داده شد مبنی بر اینکه به طور دسته جمعی تلاش کنیم در زمینه فلسفه تاریخ- که از محورهای اصلی اختلاف بود- فلسفه تاریخی با بینش قرانی ارائه کنیم تا به صورت متن آموزشی در جلسات نیروهای مبارز مورد استفاده قرار گیرد. جمع ما جلسات زیادی برگزار کرد و در مواردی به نتایج خوبی هم رسیدیم و مواردی هم در برنامه بررسی بود که با بازداشت من، جلسات ادامه نیافت. اما بعداً در زندان کتابی بنام «فلسفه تاریخ»، به دستمان رسید که عمدتاً نظر شخصی آقای دکتر پیمان در مسائل مطروحه بود و اگر کسی نمیدانست آن جمعبندی را به حساب مجموعه ما میگذاشت. این موضوع بحثهای مهمی را در محفل ما و بین ما و دیگران بوجود آورد و آقایان علمای زندان از من توضیح میخواستند» (همان، ص۶۷). نفی این فعالیتها که یکی از دغدغههای جدی یاران امام در این ایام بود (صرفاً به این دلیل که آقای منتظری در آن نقش نداشتند) مثل این است که تلاش آیتالله مطهری را برای راهاندازی حسینیه ارشاد به منظور تبیین مسائل نظری نزد جوانان به طور کلی نفی کنیم؛ البته همانگونه که در آن مصاحبه اشاره شده بود، آقای منتظری هم متقابلاً دارای قوتهای دیگری به ویژه در مسائل حوزوی بود و اشراف ایشان بر متون فقه قطعاً در بعد دیگری انقلاب را تقویت مینمود؛ به همین دلیل نیز امام به آقای منتظری بسیار امیدوار بودند.
اما در مورد اینکه چه کسانی به صورت عاجل از ابتدای انقلاب هم موضوع مرجعیت آقای منتظری و هم رهبری آینده ایشان را مطرح کردند بحث مبسوط و مستندی در کتاب پاسداشت حقیقت (صفحات ۱۳۱-۱۲۹) آمده است؛ براساس آن چه در مطبوعات منعکس است، برای اولین بار در خبر تنظیمی دفتر ایشان از ملاقات با اعضای مرکز اسناد انقلاب اسلامی در چهارم اسفند سال ۶۰ عنوان آیتالله العظمی استفاده شد. البته این واقعیت بر همه در آن ایام روشن بود و آیتالله مشکینی نیز در نامه خود در پاسخ به تعارفات آقای منتظری به آن اشاره دارد: «خود جنابعالی نیز با اعلام آمادگی عملی برای مرجعیت و رهبری و انجام برخی از مقدمات هر دو امر اقدام فرمودهاید…» (پیوستهای خاطرات آیتالله منتظری، ص۹۲۳)
شما با وجود مستندات فراوان در زمینه راهاندازی مدارس در قم و سایر اقدامات که معنی آن برای همه فضلای حوزه و اهل اطلاع در حوزه سیاسی روشن بود مدعی میشوید: «هیچ سندی ندارید که آقای هاشمی و یا بیت آیتالله منتظری، جانشینی آیتالله منتظری را از سال ۶۰ و ۶۱ در جامعه جا انداختهاند. من به صراحت عرض میکنم شخص حضرت امام قبل و بعد از انقلاب اسلامی، جانشینی فقیه عالیقدر را جا انداختهاند. (جوابیه، ص۱۱) سپس برای اثبات این ادعای بدیع خود سندی از ساواک میآورید که منبع آن مجهول است و تحت عنوان «یکی از منابع که مورد اعتماد کامل خمینی است» ذکر شده است. این ادعا در حالی است که امام قسم جلاله میخورند که من از اول با این مسئله مخالف بودم و جناب آقای هاشمی و آیتالله محمدیگیلانی نیز رسماً عدم موافقت امام را با انتخاب آقای منتظری به عنوان رهبر آینده قبل از تصمیم خبرگان ثبت نمودهاند و مستندات آن ارائه شد. جالب اینکه هم شما و هم آقای منتظری بعضاً اسناد دست اول را کنار میگذارید و به استنباطات ماموران ساواک استناد میجویید. مگر در این که امام به شاگرد برجسته خود عنایت داشتند کسی تردید دارد؟ این توجه در گزارش مورد بحث منعکس است، اما مگر قبل از انقلاب، آن هم زمانی که امام در نجف بودند، ساختار سیاسی بعد از پیروزی انقلاب مشخص بود که مدعی میشوید گزارش ساواک از اطرافیان امام در نجف ثابت میکند که ایشان مایل بودند آقای منتظری را به عنوان قائممقام رهبری یا تحت هر عنوان سیاسی دیگر برای بعد از خود تعیین کنند. ضمن این که بعد از انقلاب برای امام مشخص شده که آقای منتظری تا چه حد تحت تأثیر فرد پرمسئلهای چون مهدی هاشمی و باند نفوذ یافته به بیت ایشان است و به هیچ وجه نمیتواند مسائل سری کشور را نزد خود نگه دارد. در این زمینه به این فراز از خاطرات توجه کنید: «آقای هاشمی رفسنجانی در تلفن با ناراحتی میگفت که آقا فرمودهاند: «یک وقت فلانی کلمهای میگوید. آیا حضرتعالی احتمال دادهاید که من فکر نکرده مطلبی را که محرمانه به حضرتعالی نوشتهام در ملاعام هم بگویم و یا اشکال به اصل نوشته اینجانب بوده است». (پیوستهای خاطرات آیتالله منتظری، ص۱۰۷۱) بنابراین حتی اگر ادعای شما که مبتنی بر استنباط ساواک است و مربوط به زمانی است که هنوز مسئله حکومتداری مطرح نیست قرین به صحت باشد، میبایست به نظر امام در بعد از انقلاب توجه کرد که هم مستند و هم دست اول است. در خاتمه این بحث امیدوارم با سعه صدر بیشتر در آینده بتوانیم مباحث در هم تنبیده تاریخی را در چارچوب تبادلات قلمی برای جامعه مشتاق کشف حقایق، روشن کنیم. مطمئنم تلاشهایی که از سوی برخی جریانات سیاسی صورت میگیرد تا به بهانه دفاع از حقطلبی و آزاد اندیشی آقای منتظری چهره امام را ملکوک سازند ره به جایی نخواهد برد. هم شخصیت چند بعدی امام برای جامعه در تاریخ به ثبت رسیده است و هم میزان توانمندیهای آقای منتظری؛
بنابراین جریاناتی که در زمان حیات امام نتوانستند با ایجاد اختلاف بین این استاد و شاگرد به اغراض خود نزدیک شوند اکنون نیز قادر به دستیابی به این هدف نخواهند بود.
با تشکر
مدیر دفتر مطالعات و تدوین تاریخ ایران
عباس سلیمینمین
۸۹/۰۲/۰۶
کلمه: الیاس نادران، نماینده تهران در مجلس شورای اسلامی، با بیان اینکه “فساد اقتصادی زمانی پیچیده خواهد شد که به صورت سازمان یافته و متصل به نهادهای حکومت شکل بگیرد”، خاطرنشان کرد “متأسفانه امروز شکلگیری این گونه فساد را، در کشور شاهد هستیم.”
به گزارش جرس این نماینده منتقد دولت، طی چند ماه گذشته موارد متعددی از فساد اقتصادی- مالیِ مدیران ارشد دولت و مرتبطین آنها را افشا کرده و مصداق سخنان اسفندماه گذشتۀ رئیس دستگاه قضایی مبنی بر “حضور یک مقام بلندپایه دولت در باندهای فساد مالی” را، محمدرضا رحیمی و مرتبطین و حامیان وی اعلام کرده بود.
ناگهان پرده برانداختهای یعنی چه؟!
این نماینده منتقد دولت در مجلس هشتم، روز شنبه یازدهم اردیبهشت ماه ۸۹، در نشستی با موضوع بررسی مفاسد اقتصادی و تحت عنوان «ناگهان پرده برانداختهای یعنی چه» که به همت انجمن اسلامی دانشجویان دانشگاه شاهد و در آمفیتئاتر دانشکده علوم انسانی آن دانشگاه برگزار شد، مبارزه با مفاسد اقتصادی را یک مبارزه همه جانبه دانست و برگزاری چنین نشستهایی را برای مبارزه ناکافی اعلام کرد.
وی در آغاز سخنان خود تاکید کرد “فساد اقتصادی زمانی پیچیده خواهد شد که به صورت سازمان یافته و متصل به نهادهای حکومت شکل بگیرد و متأسفانه امروز شاهد شکلگیری این گونه فساد در کشور هستیم یعنی افرادی توانستهاند خارج از حکومت با مدیران داخل حکومت شبکه فساد تشکیل دهند. ”
افراد وامدار رحیمی به من تهمت بی تقوایی زدند
نادران همچنین یادآور شد: زمانی که بحث رحیمی معاون اول محمود احمدی نژاد مطرح شد، یکی از نمایندگان به بنده گفت که طرح این مبحث بیتقوایی بود. البته بعضی از نمایندگان به بنده گفتند که چرا پاسخ این نماینده را نمیدهید؟ من اعلام کردم که این نماینده یکی از رابطین رحیمی با نمایندگان مجلس به شمار میآید، با این وضعیت بنده به وی چه بگویم؟
لازم به ذکر است بعد از افشاگری نادران پیرامونِ نقش و جایگاه معاون اول و سخنگوی دولت در چندین پروندۀ فساد اقتصادی (از جمله باند فساد در بیمه و فاسدانِ اقتصادیِ موسوم به خیابان فاطمی)، بدنۀ دولت و بخشی از حامیان دولت در مجلس، نادران را متهم به بی تقوایی کرده بودند و خواستار پیگرد وی شدند.
نماینده منتقد دولت، در بخش دیگری از سخنان خود به یکی از پروندههای مربوط به مبارزه با مفاسد اقتصادی اشاره کرد و با رویکردی به نقش سعید مرتضوی (دادستان پیشین تهران و نماینده ویژه رئیس دولت و ریاست ستاد مبارزه با قاچاق کالا و ارز) در یکی از این پروندههای بزرگ فساد که فردی در خارج از کشور بنزهای دزدیده شده را از طریق شبکههایش از دوبی وارد کشور میکرد گفت:
“این فرد شاکی خصوصی پیدا کرد و بازداشت شد و شاکی اعلام کرده بود که که وی چهار میلیارد از پول بنده را برداشت کرده است و دیوان محاسبات نیز وارد این دعوا شد.
اما دادستان وقت تهران (سعید مرتضوی) همان زمان به قاضی اعلام کرد که متهم را آزاد کند و قاضی در پاسخ به این درخواست دادستان اعلام کرد که این اقدام بدون وثیقه امکانپذیر نیست و دادستان در پاسخ خواستار صدور قرار کفالت شد و قاضی زیر بار این مسئله نرفت اما دادستان با دستخط خود قرار کفالت را نوشت و این فرد آزاد شد و بعد از آزادی نیز بلافاصله از کشور فرار کرد.”
دلیل اعتصاب در بازار اصفهان
این نماینده اصولگرای منتقد دولت در بخش دیگری دیگر از سخنان خود در جمع دانشجویان، با بیان اینکه یکی از اتهامات به ایران توسط نهادهای بینالمللی، نبود قانون مبارزه با پولشویی در کشور می باشد، خاطرنشان کرد: “نهادهای بینالمللی اعلام کرده اند که ایران مهد پولشویی به شمار میرود، که با قوانینی که مجلس تصویب کرده، این اتهام مبرا می شود؛ زیرا با تصویب این قانون افراد مکلف شدند که معاملات بالای ۱۵۰ میلیون تومان خود را با سیستم بانکی انجام دهند.
نادران خاطرنشان کرد: “زمانی که قرار بود این قانون عملیاتی شود بازار طلای اصفهان اعتصاب کرد؛ دلیل این اعتصاب چه بود؟ زیرا پیش از این در حدود یکصد تن طلا به صورت قاچاق وارد اصفهان میشد و پس از ورود به اصفهان در کشور توزیع میشد و این قانون افشاکننده این قاچاق بود و به همین دلیل اعتصاب صورت گرفت. البته دولت به هر دلیلی عقبنشینی کرد اما تصویب این قانون آنقدر مؤثر بود که آنها واکنش نشان دادند. ”
یک فعال اصلاح طلب خواستار مبارزه جدی شد
همزمان رسول منتجبنیا قائم مقام دبیرکل حزب اعتماد ملی تاکید کرد: باید با کسانی که میخواهند با استفاده از نفوذ خود مانع مبارزه با مفاسد اقتصادی شوند، قانونی برخورد شود.
به گزارش آفتاب نیوز، وی با بیان اینکه ” مبارزه با مفاسد شعار دهن پرکنی است و جاذبه دارد” خاطرنشان کرد “اما باید ببینیم اولا مفاسد کجاست و از کجا نشات میگیرد و اولویت در مفاسد کدام موارد هستند و مبارزه را چگونه باید شروع کنیم. گاهی شعار مبارزه با مفاسد داده میشود و همین شعار را وسیله تسویه حساب با رقبای سیاسی قرار میدهند، فرض کنید میخواهند با یک مسئول برخورد کنند، شعار مبارزه با مفاسد داده میشود و این شعار را به آن فرد تطبیق میدهند و آن فرد را از گردونه خارج میکنند. به مجرد اینکه این قضیه تمام میشود پیگیری مفاسد هم تمام میشود، انگار که هیچ صحبتی نبوده است! “
کلمه: رییس محاکم انقلاب از انتصاب سه معاون قضایی و یک رییس شعبه خبر داد.
حسین لطفی در گفتگو با ایسنا، اظهار داشت: قاضی شهاب بازوند که پیش از این در دادگاه تجدیدنظر استان لرستان مشغول به خدمت بود، به عنوان رییس شعبهی ۱۷ دادگاه انقلاب تهران منصوب شده است.
وی اعلام کرد که این شعبه پیش از این دایر شده بود که با تعیین قاضی فعال شده است.
رییس محاکم انقلاب افزود: قاضی عظیمی که بیش از این در دادگاه کیفری استان تهران مشغول به خدمت بود و پورعرب که پیش از این در واحد نظارت و پیگیری قوهی قضاییه مشغول به خدمت بود و آقای تولیت به عنوان معاونتهای قضایی محاکم انقلاب تهران منصوب شدند.
وی همچنین اعلام کرد که قاضی صلواتی کماکان به عنوان رییس شعبهی ۱۵ دادگاه انقلاب مشغول انجام وظیفه است و استعفا نداده است.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر