-----------------------------
همه خبرها و ديدگاهاي سانسور شده و پشت فيلتر جمهوري اسلامي مانده را يكجا و بي درد سر در "هستي نيوز" بخوانيد... http://groups.google.com/group/hasti-news/

--------------------------------------------







Google Groups
Subscribe to Hasti News
Email:
Visit this group

۱۳۸۹ خرداد ۱۰, دوشنبه

Latest news from Jaras for 05/31/2010

Email not displaying correctly? View it in your browser.
این خبرنامه حاوی عکس است. لطفا گزینه دیدن عکس را در ایمیل خود فعال کنید.







جرس: شنیده شده سید حسن خمینی نوه مرحوم آیت الله خمینی و تولیت مرقد و موسسه تنظیم آثار پدربزرگش برای نخستين بار از زمان درگذشت پدرش مرحوم سید احمد خمينی در سال 1373 در مراسم سالگرد درگذشت بنیانگذار جمهوری اسلامی سخن نخواهد گفت. بیت رهبر فقید انقلاب در حمايت از جنبش سبز مردم ایران مراسم سنتی سه روزه بزرگداشت یاد مرحوم آیت الله خمینی را به یک روز جمعه 14 خرداد تقلیل داده و وقتی از او دعوت می شود که با ادبيات نظام به اختصار به مقام رهبری خوشامد بگوید او ترجيح می دهد عذرخواهي کند و بگويد جز با ادبیات همین مردم که از پدر و پدربزرگش فرا گرفته است بلد نیست سخن بگوید.


در روزی که آقای خامنه ای خطبه خواهد خواند و مرد دروغگوی شهر محمود احمدی نژاد سخنران پیش از خطبه هاست، سید حسن خمینی به اعتراض تنها يک شنونده ساده است. در آن روز سردار نقدی و ماموران بسیجیش میدانداری خواهند کرد. حکومت می خواهد بقبولاند که سبزها مقابل آيت الله خمينی هستند، حال آنکه رهبران سبز همگی از پیروان صادق وی در کنار بیت او روزهای دشواری در پیش دارند.


 





جرس: شنیده شده در محافل سیاسی نزديک به اصول گرای تهران در اينکه اداره امور کشور واقعا به دست آقای خامنه ای است، تردید جدی به چشم می خورد. وقایع اخیر به قدری دور از موازین شرع و اخلاق بوده است که اصول گرایان معتقد شده اند که آقای خامنه اي ممکن نیست اين احکام عجیب غریب را صادر کرده باشد و اینگونه بدور از تدبیر کشور را اداره کند.

نظر جمع کثيری از اصول گرایان این است که جريان امور از دست آقای خامنه ای بدر رفته و "جریانی مافيائی" متشکل از مثلث فرماندهان سپاه پاسداران، ماموران وزارت اطلاعات و باند احمدی نژاد مثل بختک بر جان مردم افتاده اند و اسلام و تشیع و روحانیت را بدنام مي کنند. به نظر ایشان مسئولان دیگر مثل سابق حرفهای "آقا" را گوش نمی کنند و در موارد متعددی از رهبری عبور کرده اند. افرادی که زمانی توسط خود آقاي خامنه ای از نردبان قدرت بالا رفته اند، اکنون احساس استغنا کرده دیگروقعی به ولی نعمت خود نمی گذارند

برداشت عمومی محافل اصول گرایان معتدل از مجموعه وقایع کشور این است که فجایع سال اخیر "خوسرانه" انجام شده به این معنی که هر ارگانی هر کاری بخواهد کرده و به هیچ کس پاسخگو نیست

البته این بخش از اصول گرایان متوجه نیستند که حتی در صورت صحت برداشتشان فاجعه عمیق تر می شود و آقاي خامنه ای از مسئولیت فجایع اتفاق افتاده مبرا نمی شود


 




آیت الله امینی در انتقاد از آمارهای غیر واقعی -

 


به گزارش ایسنا،  آيت‌الله ابراهيم اميني در ديدار با رييس سازمان دانشجويان جهاد دانشگاهي و جمعي ازمعاونان فرهنگي اين نهاد طي سخناني با اشاره به اين‌که در اوايل پيروزي انقلاب،نهادي که در محروميت‌زدايي کارهاي اساسي را انجام مي‌داد جهاد سازندگي بود، بيانكرد: اين گروه که بيشتر آنان را دانشجويان تشکيل مي‌دادند از روي اخلاص و بي توقع خدمت فراواني را در محروميت‌زدايي در کشور انجام داد

وي ادامه داد: محروميت‌زدايي و برپايي اردوهاي جهادي توسط جهاد دانشگاهي تعقيب همان عملکردها و خدمات جهاد سازندگي است که کاريارزشمند بوده و اطلاعات رسيده نشان مي‌دهد که فعاليت اين نهاد تاثيرگذار بوده است
اميني با تاکيد بر اين‌که برپايي اردوهاي جهادي کار مقدس و خوبي است، عنوان كرد: مساله‌اي که در اينجا وجود دارد اين است که دررژيم سابق محروميت‌هايي در بسياري از نقاط کشور از جمله روستاهاي دور افتاده وجودداشت

وي با اشاره به تو جه خاص بنیانگذار جمهوری اسلامی به محرومین و مستضعفان و تشکیل کمیته امداد ادامه داد:  
متاسفانه پس از گذشت 30 سال از انقلاب اسلامي ما هنوزشاهد محروميت‌ها در کشور هستيم و نتوانسته‌ايم کاري انجام دهيم که استضعاف برطرفشده و مردم خانه و سرپناه داشته باشند

وي با اشاره به اين‌که ما از لحاظ منابع طبيعي،نيروي انساني، خيرين و امکانات شرايط خوبي داريم، اظهار كرد: با توجه به آن همهاصرار امام مبني بر توجه به محرومين و مستضعفين انتظار اين وجود داشت که در حال حاضر در کشور فقير و محرومي وجود نداشته باشد
وي با اشاره به تشکيل کميته امداد امام به فرمان امام خميني (ره) ابراز کرد: آيت‌الله اميني با اشاره به اين‌که مسوولان در اين زمينه تلاش داشته‌اند، گفت: اما جاي سوال است که چرا محروميت‌ها برطرف نشده و اين نکته‌اي است که بايد بدان توجه شود
 آيت‌الله امینی افزود: گاهي آماري ارائه مي‌شود مبني بر اين‌که ما ديگر مستضعف و محروم نداريم و مي‌توانيم به همه جا برسيم، اما وقتي انسان مشاهده مي‌کند مي‌بيند که اين‌گونه نيست.
 
امام جمعه قم با بيان اين‌که به نظر مي‌رسدمسوولان در اجراي بيانات امام در اين باره راه مناسبي را انتخاب نکرده‌اند، اظهاركرد: راه مناسب اين بود که با يک برنامه‌ريزي صحيح ايجاد اشتغال کرده و شهرها را آباد مي‌کردند.
 آيت‌الله اميني افزود: در حال حاضر نيز چاره کار همان برنامه‌ريزي صحيح است که اگر بدان توجه نشود همان وضع ادامه پيدا مي‌کند و ما در 30سال آينده نيز باز هم همين‌گونه خواهيم بود
وي با تاکيد بر اين‌که بايد با يک برنامه‌ريزي مناسب محرومين را خودکفا کنيم، عنوان کرد: بايد به اين افراد علاوه بر کمک اقتصادي،کمک فرهنگي، علمي و فکري نيز داده شود که در اين زمينه جهاد دانشگاهي مي‌تواند نقش اساسي را ايفا کند.
وي با اشاره به اين‌که 30 سال زمان کمي نيست،تاکيد کرد: برخي از کشورها عقب‌مانده در همين 30 سال توانسته‌اند به پيشرفت‌هايی فراواني دست پيدا کنند

آيت‌الله اميني با اشاره به جايگاه جهاد دانشگاهي بيان کرد: جهاد دانشگاهي به عنوان يد دولت و نظام است و مي‌تواند و بايد بودجه وامکانات در اختيار اين نهاد قرار گيرد تا بتواند در محروميت‌زدايي در کشور نقش بسزايي داشته باشد
وي گفت: بايد از روند کارها گزارشاتي نيز تهيه شدهو در اختيار مردم و مسوولان قرار گيرد تا مردم از واقعيت‌ها باخبر شوند.
اميني با بيان اين‌که من با توجه به عنايات رهبري به اين امر نااميد نيستم، ابراز کرد: جهاد دانشگاهي نيز نبايد نااميدباشد و بايد تلاش کند تا محروميت‌ها را برطرف سازد.
 

 


 




اخبار زندانیان سبز -

 

 جرس: کوهیار گودرزی، به چهار خواسته خود دست یافت و اعتصاب غذای خشک خود را شکست.


وی که در پی اعتراض به رئیس بند ۳۵۰ زندان اوین، به سلول انفرادی منتقل شده و دست به اعتصاب غذای خشک زده بود، پس از دست‌یابی به چهار خواسته‌ی خود، اعتصاب غذا را شکست.
به گزارش کمیته گزارشگران حقوق بشر، چهار خواسته‌ گودرزی، "رسیدگی به وضعیت بلاتکلیف پرونده‌اش"، "رسیدگی به وضعیت مجید توکلی"، "خروج از انفرادی و رسیدگی به شکایتش از رئیس بند ۳۵۰" و "حق ملاقات و تماس تلفنی با خانواده اش" بوده است.

 یک‌شنبه نهم خرداد ماه، مادر این فعال حقوق بشر موفق شد با وی ملاقات کند. وضعیت جسمی و روحی گودرزی در این ملاقات "نامناسب" گزارش شده و به گفته‌ی مادرش، وی به شدت لاغر شده است.
از سوی دیگر، دادستان تهران نیز، طی ملاقات با گودرزی، خبر از رسیدگی به پرونده وی در روز چهارشنبه (۱۲ خرداد)، در شعبه ۲۶ دادگاه انقلاب به قضاوت پیرعباسی داد.
همچنین گودرزی از سلول انفرادی خارج شده و «احتمالا» به بند ۳۵۰ منتقل شده است. روز گذشته نیز، مجید توکلی دانشجوی پلی‌تکنیک پس از شش روز اعتصاب غذا از سلول انفرادی، به بند عمومی منتقل شده بود.

همچنین حسین رونقی ملکی، فعال حقوق بشر نیز امروز درحالی برای سومین‌بار با خانواده‌اش ملاقات کرد که مادرش در مقابل زندان اوین، دست به اعتصاب غذا زده بود.
در روزهای اخیر، پس از انتشار خبر اعتصاب غذای کوهیار گودرزی، مجید توکلی و حسین رونقی ملکی، بسیاری از نهادهای داخلی و بین‌المللی مدافع حقوق بشر، با انتشار بیانیه‌هایی، مقامات ایران را مسئول مستقیم جان این فعالان مدنی و دانشجویی دانسته بودند.

بازداشت یکی دیگر از فعالان انجمن صنفی معلمان
یکی از فعالان انجمن صنفی معلمان استان کردستان به نام فرج الله زنده دلان، روز گذشته، هشتم خرداد ماه در محل کارش بازداشت شد.
به گزارش آژانس خبری موکریان، گفته می شود نامبرده که فرهنگی بازنشسته است، در رابطه با تعطیل بازار در 23 اردیبهشت ماه در سنندج از سوی نیروی انتظامی بازداشت شده است.
تاکنون از محل نگهداری این فعال صنفی اطلاعی در دست نیست.

 
انتقال رسول بداقی به مکانی نامعلوم
رسول بداقی از مسئولان سابق مجموعه فعالان حقوق بشر در ایران و عضو هیئت مدیره کانون صنفی معلمان ایران به نقطه نامعلومی منتقل شد.
به گزارش فعالان حقوق بشر و دموکراسی، رسول بداقی در پی ضرب و شتم از سوی مسئولان زندان، روز یکشنبه از بند 6 زندان رجایی شهر خارج و به نقطه نامعلومی منتقل شد.
تهدید و ارعاب زندانیان حاکی از آن است که ضرب و جرح معلم زندانی با طراحی بازجویان وزارت اطلاعات صورت گرفته است و توسط مسئولان زندان به اجرا گذاشته شده است.
از طرفی دیگر احمد زید آبادی نیز به دلیل اعتراض به رفتار غیر انسانی اعمال شده بر رسول بداقی، از بند 6 به بند 2 زندان رجایی شهر منتقل شد.

 
به پرونده بهاره هدایت، ایرادات محتوایی وارد است
مقیسه، رییس شعبه ۲۸ دادگاه انقلاب در دادگاه بدوی رسیدگی به پرونده بهاره هدایت که روز ۲۹ اردیبهشت ماه برگزار شد، او را به هفت‌سال و نیم حبس تعزیری محکوم کرد. اتهامات بهاره هدایت در این جلسه دادگاه، اجتماع و تبانی جهت اقدام علیه امنیت ملی، فعالیت تبلیغی علیه نظام از طریق مصاحبه با رسانه های بیگانه، توهین به رهبر، توهین به رییس جمهور، اخلال در نظم عمومی از طریق شرکت در تجمعات غیرقانونی، ورود غیرقانونی و تخریب درب دانشگاه امیرکبیر هنگام حضور مهدی کروبی در این دانشگاه عنوان شده بود.
 
به گزارش کمیته گزارشگران حقوق بشر، مهدی حجتی یکی از وکلای بهاره هدایت که اخیرا موفق به مطالعه پرونده موکل خود شده است، با اعلام این که ظرف مهلت قانونی ۲۰ روز، به رای صادر شده اعتراض خواهد کرد، در خصوص اتهامات بهاره هدایت گفت: "رای دادگاه بر خلاف قانون به وکلای خانم هدایت ابلاغ نشد و من روز شنبه گذشته به دادگاه انقلاب مراجعه کردم و موفق به مطالعه پرونده شدم. براساس حکم صادره، خانم هدایت به اتهام اجتماع و تبانی جهت اقدام علیه امنیت ملی به پنج سال حبس، در مورد اتهامات دیگر از جمله توهین به رهبر به دو سال حبس و همچنین به موجب اتهام توهین به رییس جمهور به شش ماه حبس تعزیری محکوم شده است."
 
وکیل بهاره هدایت همچنین در پاسخ به این سوال که آیا مستندات کافی در پرونده او جهت صدور چنین حکمی وجود داشته است، به ایرادات قانونی که وکلا در پرونده وارد می دانند اشاره کرد و افزود: "ما ایرادات اساسی به بحث اجتماع و تبانی داشتیم. به‌ویژه این که براساس اصل ۲۷ قانون اساسی اجتماعات آزاد است و متاسفانه دادگاه انقلاب در مورد تجمعات به مجوز وزارت کشور استناد کرده است، در حالی که ما معتقدیم که نظارت وزارت کشور نظارت استصوابی نیست و نظارت استطلاعی است. یعنی در صورتی که کسی بخواهد تجمعی برگزار کند، می‌تواند به وزارت کشور اعلام کند که قرار است در ساعت و مکان مشخصی تجمع برگزار کند و وزارت کشور نیز مکلف است که به مردم اعلام کند در این ساعت تجمع اعتراض‌آمیز برگزار خواهد شد و افرادی نیز جهت حمایت از جان تظاهر کنندگان در محل مستقر شوند.
 
اما این مساله برعکس جا افتاده است و دادگاه انقلاب تجمع‌هایی که از وزارت کشور مجوز نداشته باشد را قانونی نمی شناسند. ایرادات دیگری نیز در پرونده وارد است از جمله این که در خصوص اتهام توهین به رییس جمهور ما معتقد بودیم دادگاه انقلاب به لحاظ ذاتی صلاحیت رسیدگی به این اتهام را نداشته است، اما قاضی شعبه ۲۸ اظهار داشت که با توجه به ابلاغ ویژه‌ای که از سوی رییس قوه قضاییه دارند، هم زمان دادرس دادگاه عمومی هم هستند و به این موضوع رسیدگی کرده‌اند."

 
۱۰ سال زندان و تبعید به زندان گوهردشت برای عباس بادفر
عباس بادفر از شهروندان بلوچ و از جمله بازداشتی‌های آذرماه ۱۳۸۸ در بلوچستان است که به حکم ۱۰ سال زندان و تبعید به زندان گوهردشت محکوم شده است.
عباس بادفر آذرماه سال گذشته در بلوچستان دستگیر و به بند ۲۰۹ زندان اوین منتقل شده است. او چندین ماه در سلول‌های انفرادی بند ۲۰۹ زندان اوین تحت بازجویی قرار گرفت.
به گزارش فعالان حقوق بشر و دموکراسی، بازجویان و مسئولان زندان وی را به مدت طولانی را در سلولهای انفرادی نگه داشته‌اند.
بادفر اخیرا از زندان اوین به بند ۶ زندان گوهردشت تبعید شده است. او بدون داشتن وکیل و حق دفاع از خود مورد محاکمه قرار گرفته است و بر مبنای اتهام محاربه و ارتباط با سازمان مجاهدین خلق محاکمه و به ۱۰ سال زندان و تبعید به زندان گوهردشت کرج محکوم شده است.

 
محکومیت امید شریفی دانا به شش حبس تعزیری
امید شریفی‌دانا از فعالان مدنی که چند روز پس از حوادث 6 دی ماه (عاشورا) در خیابان توسط مامورین وزارت اطلاعات بازداشت شده بود از سوی دادگاه انقلاب به شش سال حبس محکوم شد.
به گزارش رادیو کوچه، امید شریفی‌دانا که هم اکنون در بند ۳۵۰ زندان اوین نگهداری می‌شود از سوی شعبه‌ی 15 دادگاه انقلاب به ریاست قاضی صلواتی به 6 سال زندان محکوم شده است.
اتهام شریفی "اجتماع و تبانی به قصد جرایم علیه امنیت کشور"، "فعالیت تبلیغی علیه نظام جمهوری اسلامی با شرکت مستمر در اکثر تجمعات غیرقانونی و اغتشاشات پس از انتخابات به‌خصوص عاشورا شعار دادن علیه نظام اسلامی"، "توهین به رهبری" و "استفاده از تجهیزات دریافت از ماهواره" عنوان شده است.

 
انتقال شهرام شکوفائیان به بند ۲۴۰ زندان اوین
شهرام شکوفائیان مدرس دانشگاه و مولف کتابهای دانشگاهی که از تاریخ ۱۶ بهمن ماه سال گذشته بازداشت شده است، به بند ۲۴۰ زندان اوین منتقل شده است.
به گزارش رهانا، گفته می‌شود تبلیغ علیه نظام و جرایم اینترنتی از اتهام‌های وارد شده به وی که از زندانیان گمنام حوادث پس از انتخابات به شمار می‌رود، در جریان بازداشت‌اش بوده است.
 

 


 




علي شكوري راد -

 

خانم سرمدي، همسر مقاوم برادر عزيزم حسين نوراني ن‍‍ژاد تلفن زده بود تا بعد از ملاقات اخيرشان سلام حسين را به من برساند. خيلي خوشحال شدم. حسين از جوانان نازنين و اصيلي ست كه از عمق جان، مسئولانه و از روي اعتقاد خالصانه سياست ورزي مي كند و به همين دليل، خيلي زياد، در هر كاري قابل اعتماد است. او در عين حالي كه امروزي است به ارزشهاي پيشينيان پشت نكرده است و بين اصالت ها و ارزشهای دوران هاي انقلاب، جنگ ، اصلاحات و اكنون جنبش سبز پل زده است. خيلي مودب است و حرمت ها را پاس مي دارد. به لحاظ فكري نيز مولف است و به همين دليل كاريزماي خاص خود را در بين هم نسلانش دارد. 

از زمان انتخابات مجلس هفتم كه  وي و دوستانش را براي همكاري در ستاد انتخابات جبهه مشاركت دعوت كردم و ابتدا مسأله داشتند و انتخابات را بي حاصل مي دانستند تا بعد كه متقاعد شدند و بسيار فعال، و تا بعد كه به علت رد صلاحيت گسترده نامزدهايمان از شركت در انتخابات بازمانديم و پس از آن تا امروز كه مدت نه ماه است در زندان است و همديگر را نديده ايم رابطه وثيقي بين ما برقرار بوده است تا جائي كه با همه محدوديت هاي زندان دوبار از آنجا با من تلفني صحبت كرده است. نظراتش هميشه برايم معيار درك واقعيت هاي جامعه بوده و از آنها تأثير گرفته ام. همو بود كه دو سال و نيم پيش مرا تشويق كرد تا وبلاگ داشته باشم و پس از آن به من در مورد مطالب آن بازخورد مي داد و خيلي وقتها هم من مطالبم را قبل از انتشار براي او مي فرستادم تا اگر لازم باشد در آنها اصلاحاتي انجام دهم. بيشتر اوقات مجري و پاي كار برگزاري مراسم مناسبت هاي مذهبي جبهه مشاركت بود و شور و شوق خستگي ناپذيري از خود نشان مي داد و همه را به همراهي وا مي داشت.
 
پس از انتخابات كه شرايط بسيار امنيتي شده بود او پيش قدم شد تا مراسم دعاي كميل دارالزهرا ي آقاي محتشمي پور رونق بيشتري يافته و رنگ سبز بگيرد و عاقبت هم به همين دليل او و مهدي اقبال كه به دعوت او قاري دعاي كميل هاي پر شور آن ايام بود را بازداشت و به زندان محكوم كردند. حسين در مرحله تجديد نظر به يك سال حبس قطعي محكوم شده است. از خانم سرمدي پرسيدم حسين كه الآن شرايط استفاده از آزادي مشروط را دارد. گفت آري نه ماه از يك سال خود را گذرانده است ولي به او اجازه استفاده از اين حق را نمي دهند ، تازه اسمش جزء كساني بود كه قرار است هفته آينده به مرخصي بيايند ولي حذفش كرده اند. از او خواسته اند عليه موسوي موضع بگيرد و بگويد موسوي اشتباه كرده است ولي او نپذيرفته است و از موسوي حمايت كرده است. بخاطر همين نه تنها با آزادي مشروطش مخالفت كرده اند بلكه از مرخصي هم محرومش كرده اند. من چه بايد به خانم سرمدي مي گفتم. 

گفتم من به حسين و به شما تبريك مي گويم. ديانت، سياست و استقامت حسين را مي ستايم و برايش آزادي هر چه سريعتر آرزو مي كنم. با خانم سرمدي هم بابت شرايط سختي كه مي گذراند اظهار همدلي كردم. او گفت: ما كه سختي نمي كشيم. كساني هستند گمنام، و به ده، پانزده سال زندان محكوم شده اند و ايستاده اند. تلفن خانم سرمدي كه تمام شد موضوعی كه چند روزي بود مرا به نوشتن فرا مي خواند دوباره به سراغم آمد. ريزش و رويش نيروها. آنها يك سال است كه شرايط را امنيتي كرده اند و بر معترضين به نتايج انتخابات سخت گرفته اند. علاوه بر برخوردهاي خشن خياباني، نيروهاي رده بالا  و پائين جنبش سبز را به تعداد زياد گرفته و در شرايط سخت در زندان نگاه داشته اند، بازجوئي هاي طاقت فرسا كرده اند و در دادگاههاي نمايشي و بعد غير علني محاكمه كرده و به زندانهاي طويل المدت و محروميت هاي سياسي و اجتماعي محكوم كرده اند اما هيچ موردي از بريدن و اظهار ندامت كه قابل ملاحظه باشد حاصل نكرده اند.
 
اظهارات حجاريان، عطريان، ابطحي، شريعتي ودو سه نفر ديگر كه پس از يك دوره شكنجه سپيد در دادگاه رسواي فله اي از تلويزيون پخش شد جز چند روز خوراك تبليغاتي براي آنها حاصلي نداشت و اگر موجي هم ايجاد كرده بود اكنون برگشته است، جنبش سبز ريزش نداشته است و هنوز هم افراد زيادي در زندان هستند كه اگر كلمه اي عليه باور سبز خود بگويند و يا حاضر بشوند از موسوي و خاتم و كروبي اعلام برائت كنند به سرعت آزادي خود را بدست مي آورند و به آغوش خانواده باز مي گردند ولي آنها سر افرازانه امتناع مي كنند و رنج زندان را به جان مي خرند. از دكتربهزاديان نژاد، دكترعرب مازار و بهشتي شيرازي كه از نزديكان موسوي هستند و تحت فشار هستند که كلمه اي عليه او بگويند تا دكتر سليماني، نوراني نژاد، محموديان و اقبال و نيز زيدآبادي، باقي، سحرخیز و مومني و تا زنهاي زنداني نستوه خانمها مفيدي و شهيدي و .... تا دانشجويان و معلمان و روزنامه نگاران و كارگران و.....كه شناخته شده هستند؛
 
تا جوانان گمنامي كه در خيابانها دستگير شده و هيچ پيوندي با محافل و مراكز و تشكل هاي اصلاح طلب و جنبش سبز نداشته و يك بار هم موسوي و كروبي و خاتمي را از نزديك نديده اند همه بر خواسته بحق خود ايستاده اند و حاضر نيستند از جرگه سيل خروشان و مردمي جنبش سبز خارج بشوند. در عوض در طرف مقابل ديده مي شود كه نه تنها جوانانشان در برابر پدراني كه دستي در جريان حاكم دارند ايستاده و هويت سبز را برگزيده اند بلكه سران و سردارانشان نيز اتهام بي بصيرتي را به جان مي خرند و سكوتشان را نمي شكنند و اگر وادار شدند به شكستن، وادار كنندگان را پشيمان مي كنند. 

جالب آنكه حتي آناني كه در ظاهر هياهو مي كنند و تيغ زبان و درفش قلم را عليه به زعم خود سران فتنه بكار مي اندازند و در محفل خودي ها و ميدان تبليغات در اين وادي کف بر دهان می آورند و عنان از كف مي دهند، به خلوت كه مي روند به زمين و زمان فحش مي دهند كه گرفتار چه وضعيت و موقعيت اسف باري هستند و مجبورند از چه كسي دفاع كنند که قبولش ندارند و يا عليه چه كساني صحبت بکنند كه در دل محترم مي دانندشان. يكي از آنها گفته بود در بین نیروهای ما زلزله است. چند روز پيش در دانشگاه علم و صنعت عده اي به سمت من هجوم آوردند و عليه من شعار دادند اما روز گذشته كه به ميان جمعي از همان صنف در جشنواره تشكل هاي دانشجويي در محل نماز جمعه دانشگاه تهران رفته بودم جز تكريم و احترام نديدم. بي ترديد آنها خبر علم و صنعت را شنيده بودند و مواضع من را مي دانستند ولي حس درونيشان با آنچه دوستانشان در دانشگاه علم و صنعت بروز داده بودند متفاوت بود. همچنان كه مطمئن هستم اگر با آن عزيزان نيز در خلوت بنشينيم و حرف بزنيم با هم شاید مخالف اما دوست خواهيم بود
.

 

بزرگي نقل مي كرد كه به فاصله يك روز در دو مجلس عروسي از دو جناح شركت كرده بوده است. اصلاح طلب ها همه شاد و شنگول بوده اند و با هم حرف مي زده اند و بگو بخند مي كرده اند و در آن طرف در مجلس به اصطلاح اصولگراها همه ساكت و مغموم، وكسي رغبت صحبت با ديگري را نداشته است. آنها احساس مي كنند همه چيز را دارند از دست مي دهند ومغموم هستند و سبزها اميدوارند توفيق هايي بدست بياورند و حقوقشان را استيفا كنند و به همين دليل شاداب و اميدوارند.

 

داستان آقاي نوري زاد و زلزله اي كه به تنهايي در جناح مقابل ايجاد كرد كم چيزي نبوده و نيست. او از استوانه هاي اصولگرايي بود و هنوز هم شايد باشد چرا كه او باورهاي خود را كنار نگذاشته است بلكه در مورد مصاديق اصولگرايي راه خطاي دوستانش را نپيموده و بجاي جناح گرايي حق را برگزيده است. او اكنون با همان ايماني كه داشت تلاش كرده و مي كند دوستانش را و کسانی را که به آنها ارادت قلبی دارد از مسير خطا بازگرداند.

 

آقاي شمخاني در برنامه "ديروز، امروز، فردا" نمونه اي بود از كساني كه تا كنون سكوت كرده اند. مجري "خود زرنگ پندار" برنامه كه مي خواست شمخاني را وادار به سخناني كه خود مي خواست بكند نه تنها پاسخ درخور نگرفت بلكه هر چه كوفت به سر خودش خورد. بعد رفت در سايت رجانيوز دادسخن داد كه ديديد چگونه ماهيت بي بصيرت، اصلاح طلب و سبز شمخاني را از زير جلد اصولگرائيش بيرون كشيدم و رسوايش ساختم. بيچاره يادش رفته است كه چه مي خواست و چه شد.

 

آخرين ماجرا از اين دست، انتخابات هيأت رئيسه اخير مجلس است. در مجلسي كه حداكثر 55 نماينده اصلاح طلب در آن بوده است، نامزد آنها براي نايب رئيسي مجلس 115 راي آورده است. اين در حاليست که اخيرا تلاشهاي گسترده اي براي مرزبندي سفت و سخت با اصلاح طلبان صورت گرفته كه نمونه آن نامه منتسب به 175 نماينده خطاب به رئيس قوه قضائيه در مورد درخواست محاكمه سران جنبش سبز بوده است. باهنر و 60 نماينده مجلس ريزش كرده اند. آنها به دليل عدم حمايت از احمدي نژاد متهم به فقدان بصيرت هستند. اگرنه همه، حتما رويش دوباره برخي از آنها در اين سو خواهد بود. اين در حاليست كه طرفداران دولت گمان كرده اند صدر حامي احمدي نژاد است و باهنر مخالف او و تلاش كرده اند كه آنها را جابجا كنند. چه زود خواهد بود كه ببينند چنين نبوده و ديگر كسي براي آنها تخم دو زرده نخواهد كرد.

 

دفاع از احمدي نژاد و در زمره اصولگراياني بودن كه ناگزير شده اند از او حمايت كنند، بسيار سخت شده است. هر روز عده اي به اين نتيجه مي رسند كه براي كه و براي چه بايد اين مقدار هزينه پرداخت و اين مقدار بار بدنامي را بر دوش كشيد. آغوش جنبش سبز بر روي اين دسته از عزيزان باز است. به گمان من گذشته آنان هر گاه به این سو بيايند، بخشوده خواهد شد اما اگر دير بجنبند ممكن است فراموش نشود.

 

 

ديدگاه هاي وارده در یادداشت ها لزوما ديدگاه جرس نیست

 


 




جرس: دکتر محمد ملکی روز جمعه گذشته دچار حمله قلبی و بلافاصله در بیمارستان بستری شد.

 


به گزارش ادوارنیوز، این حمله در اثر عوارض بیماری نوسان ضربان قلب است که در اثر سختی ها و فشارهای وارده بر وی در سال گذشته تشدید شده است.

محمد ملکی هم اکنون تحت مراقبت ویژه قرار دارد و تا در روزهای آینده تحت عمل جراحی قلب قرار خواهد گرفت.

او با وجود کهولت سن و بیماری‌های متعدد، سال گذشته مدت ۶ ماه را در زندان اوین و در شرایط بسیار نامساعدی در بازداشت بود و در آن مدت نیز چندین بار دچار حمله قلبی شده و در بیمارستان بستری شد. ملکی همچنین از بیماری سرطان پروستات نیز رنج برده و پس از آزادی از زندان در اسفند ماه گذشته مشغول مداوای این بیماری هستند.
 


 




مصطفی ملکیان -

 

عقلانیت و معنویت پس از ده سال (بخش دوم): پس از ذکر ویژگیهای زندگی آرمانی، درباره حصول آن صحبت میکنیم. یک بخش عمدهای از حصول زندگی آرمانی دست ما نیست و در مقابل، بخش دیگری – که به نظر من بخش عمده آن است – در دست خودمان است.

 

آن بخش از زندگی آرمانی که حصولش دست ما نیست ، خود به دو قسمت تقسیم می شود.

 

1) حصول بخشی از زندگی آرمانی، از اختیار من بیرون است چون از اختیار کل بشر بیرون است. که من در بحثها آن را به وجوه تراژیک زندگی تعبیر میکنم. وجوه تراژیک زندگی، یعنی آن وجوهی که در آن وجوه، ما زندگی خوش خوب ارزشمند نداریم و نمیتوانیم داشته باشیم. چون سرشت زندگی بشری به بیش از آن اجازه تحقق نمیدهد.

 

2) یک بخش دیگر از زندگی آرمانی که حصولش دست ما نیست، ناشی از تاثیرات نهادهای اجتماعی است. این بخش، جزء وجوه تراژیک زندگی نیست. یعنی از وسع بشر بیرون نیست اما به دست نهادهای اجتماعی است که همه در سیطره من نیستند. نهاد خانواده، اقتصاد، سیاست، تعلیم و تربیت، حقوق، دین و مذهب تا حد زیادی برای ما تعیین تکلیف میکنند و تا حد زیادی آثار مثبت و منفی، بخواهیم یا نخواهیم؛ آگاه باشیم یا آگاه نباشیم بر زندگی ما دارند.

 

بنابراین به طور خلاصه، حصول زندگی آرمانی، بخش عمدهاش به دست خود فرد و شخص انسانی باز بسته است و بخش دیگرش ( چه ناشی از وجوه تراژیک زندگی و چه ناشی از تاثیر نهادهای اجتماعی) از اختیار شخص خارج است.

 

پروژه عقلانیت و معنویت، مدعایش این است که حصول آن بخش از زندگی آرمانی که به خود ما بستگی دارد، را تامین میکند. این پروژه به آن بخش از زندگی آرمانی که از اختیار من خارج است و در اختیار دیگران است (نهادهای اجتماعی) یا از اختیار همه انسانها بیرون است، کاری ندارد.

 

جواب به این سوال که زندگی آرمانی، چگونه حاصل میشود؛ در طول تاریخ پاسخهای متعددی داشته است. جواب این پروژه ، همانگونه که گفته شد این بود که این زندگی آرمانی از راه عقلانیت و معنویت حاصل میآید.

 

با ذکر این نکته، پروژه معنادار میشود. یعنی اگر همین سوال را از کس دیگری بپرسیم، جواب دیگری میدهد. از روشنفکران دینی وقتی این سوال را میپرسیم، پاسخ میدهند که به دین رو کنید اما روشنفکرانه و تجدد گرایانه. یک جواب دوم، پرسش این سوال از بنیادگرایان است، ایشان پاسخ میدهند، به دین رو کنید ما نه دین تجدد گرایانه بلکه دین بنیادگرایانه (Fundamentalistic). گروه سومی پاسخ میدهند که به دین رو کنید اما نه دین بنیادگرایانه و نه دین تجددگرایانه، بلکه دین سنتگرایانه. گروه چهارمی نیز پاسخ میدهند که به طور کلی به دین کاری نداشته باشید و فقط با عقل میتوان به آن زندگی دست یافت. در واقع مراد من این است که معنادار است جواب به این سوال به صورت طرح عقلانیت و معنویت. چرا این تاکید را میکنم؟ برای اینکه اگر شما سخنی بگویید که هیچ مخالفی نداشته باشد، این سخن، گفتنش هیچ سودی ندارد. سخن، اول علامت سودمندی گفتنش، این است که مخالف داشته باشد. والا اگر سخنی بگویید که همه با آن موافق باشند، آن سخن، اصلا سخن شما نیست. مثلا همه ما می دانیم که 2+2 برابر با 4 است. اما این رای کیست؟ به همین دلیل که همه قبول دارند که 2+2=4 است، این رای، رأی هیچ کس خاصی نیست. رای همه است. رای تا مخالف نداشته باشد، رای نخواهد بود.

 

مقدمه سوم:

 

            مقدمه سوم سخن بنده این است که چون عقلانیت و معنویت، دو مولفهای هستند که ما را به زندگی آرمانی میرسانند، نتیجه میگیرم که عقلانیت و معنویت، هیچ کدامشان هدف نیستند و هر دو وسیله اند. بنابراین باید به عقلانیت و معنویت، به چشم وسیله نگاه کنیم. در واقع ما عاشق چشم و ابروی عقلانیت و معنویت نیستیم، این دو، تنها از این نظر اهمیت دارند که ما را به زندگی آرمانی میرسانند و تنها وسیله اند، البته دو وسیله گریزناپذیر و منحصر به فرد. دو وسیله ای که به هیچ نحوی از انحا نمیتوان از آنها دوری کرد و بدون آنها به زندگی آرمانی رسید.

 

در جای دیگری در سال 79 تعبیری گفته بودم که با تمام وجود به آن معتقدم. عین همان تعبیر را برای عقلانیت و معنویت، عینا تکرار میکنم. چون آن موقع از واژه عقلانیت و معنویت استفاده نکرده بودم. در همان مصاحبه با مجله راه نو گفته بودم که "من نه دغدغه فرهنگ را دارم، نه دغدغه تمدن را دارم، نه دغدغه دین را دارم، نه دغدغه مذهب، نه دغدغه مکتبها، نه دغدغه مسلکها،نه دغدغه مشربها، نه دغدغه مرامها، دغدغه هیچ ایسم خاصی را ندارم و دغدغه هیچ نظام فکری خاصی  را ندارم. من تنها دغدغه انسانهایي را دارم گوشت و پوست و خون دار. انسانهایی که مي آيند، رنج ميبرند و ميروند." یعنی فقط همین انسانهای گوشت و پوست و خوندار است که اهمیت دارد. آنجا اسم عقلانیت و معنویت را نبردم. عقلانیت و معنویت، هم نباید “بت” جدیدی بشوند. هیچ چیزی نباید بت باشد. همه چیز باید در استخدام انسان، برای کاستن از درد و رنجهایش باشد. حالا اگر در فرهنگ، تمدن، دین، مذهب، فلسفه، عرفان، الهیات، علم تجربی طبیعی، علم تجربی انسانی، هنر و ادبیات و ...، در هرجا، هر چیزی که به درد انسان گوشت و پوست و خون دار، در جهت کاستن از دردها و رنجهای او دیدم، آن را استفاده میکنم و به آنها پشت نمیکنم، اما در عین حال که به هیچ کدام از آنها دغدغه ندارم. در واقع، مواد خامی که برای ساختن مرهم و پمادی که درد و رنج انسانها را کاهش دهد، از دل دین، مذهب، آیین، مسلک، مشرب، عرفان، فلسفه، علم تجربی، ادبیات، روانشناسی، هنر و ... بیرون می آید که البته به نظر من، سه تای اینها از همه مهمتر اند و آنها عبارتند از فلسفه، روانشناسی و ادبیات.

 

بنابراین همین سخن را در باب عقلانیت و معنویت، تکرار میکنم. جز انسان و درد و رنج انسان، هیچ چیزی نباید مورد نظر ما باشد. هرچیز دیگری به نظر من، مسئله نما است و نه مسئله.

 

زمانی که حکومت طالبان در افغانستان، مجسمه عظیم و تاریخی و با شکوه بودا را منفجر کردند – که به نظر من یکی از وحشیانه ترین و غیراخلاقی ترین کارهایی است که می شد کرد و افکار عمومی دنیا هم به آن واکنش نشان داد – جمله ای گفتم که البته سوء تعبیر هم شد و باز در اینجا تکرار می کنم. من گفتم، آن مجسمه بودا با تمام ظلمی که در نابود کردن آن، صورت گرفت، نابودی اش به اندازه کشته شدن یک افغانی جای تاسف نداشت. به اندازه کشته شدن یک افغانی و نه اینکه این ملت 20 سال است که دارد کشته می شود. 20 سال است که دارد شکنجه می شود و همه چیزش را از دست می دهد. یک انسان، ارزشش از همه بناهای تاریخی، بیشتر است. بنابراین اگر امر دائر شود بر اینکه یک انسان کشته شود یا کل بناهای تاریخی بشر نابود شوند، من می گویم جان این انسان را باید نجات داد، ولو به قیمت نابودی تمام آثاری تاریخی بشری. بنابراین اگر برای از میان رفتن آن مجسمه بودا هم متاسف می شویم، بدلیل آن است که آن مجسمه، اولا حاصل کار انسانهایی بود که با نابودی آن، به حاصل کار آنها بی اعتنایی شد و ثانیا، احساسات و عواطف بوداییان جهان را آزرد، یعنی بدون ضرورتی، عواطف و احساسات 1.5 میلیارد بودایی در سرتاسر جهان آزرده شد. واگر نه سنگ و چوب و فلز در برابر انسان، چه وقعی می توانند داشته باشند؟

 

 

ديدگاه هاي وارده در یادداشت ها لزوما ديدگاه جرس نیست

 


 




آیدا قجر -

 

ساعاتی پیش نوشته ای از محمد نوری زاد در جرس منتشر شد که در آن دیدار میان خود و دادستان تهران را روایت کرده است. او در پاسخ به توصیه دادستان مبنی بر نوشتن نامه به رهبری و تقاضای عفو از او  گفته است: "من تقاضای عفو نمی‌کنم؛ چراکه معتقدم خطایی مرتکب نشده‌ام".

 

سؤال اول: چرا نوری زاد فکر می کند که خطایی مرتکب نشده است؟

 

الف) اعتقاد و انتقاد

 

محمد نوری زاد به اتهام نوشتن سه نامه ی انتقادی به آیت الله خامنه ای در تاریخ بیست و نهم آذر ماه سال گذشته بازداشت شد که مدت 70 روز در سلول انفرادی بود و از زمان انتقال به بند عمومی روزه ی سیاسی گرفته است.

 

در تاریخ 28 اردیبهشت ماه, زندانبانان با وعده ی هواخوری او را به حیاط اوین برده و وی را مورد ضرب و شتم قرار دادند به طوریکه جراحات وارده بنا به نظر دکتر اوین منجر به ضربه ی مغزی تشخیص داده شده  و بینایی او دچار اختلال گشته است.

 

نگاهی گذرا به سابقه ی فعالیت های او، فیلم ها و دستنوشته هایش که همگی در حمایت از آرمان های انقلاب و شخص آیت الله خامنه ای بوده است حکایت از ایمان و باور وی نسبت به رهبر ایران است؛ اعتقادی که اجازه ی انتقادی دلسوزانه را به او داده است:

 

"عزیز ما، درهمه این سالها، من ندیدم یا نشنیدم که شما، درمقام شخص اول این کشورپرمخاطره و پرآوازه، یک بار، حتی یک بار، مسئولیت یک خطا و خبط و عقب ماندگی و درجا زدن را شخصا بپذیرید. امید دارم بسیار بوده باشد اما من که یکی از آحاد این مردمم، شخصا ندیده یا نشنیده ام".

 

نوری زاد سالهای جنگ را در کنار شهید سید مرتضی آوینی گذراند و همکار وی در مجموعه مستند "روایت فتح" بود و به دلیل نزدیکی صدای آنها به یکدیگر، نریشن متن این مجموعه، گاهی به صدای او و گاه با صدای آوینی خوانده می شد. برخی از رسانه ها (مانند رادیو فردا) در گزارش های اخیر خود از فعالیت های محمد نوری زاد، به اشتباه افتادند و از صدای آوینی به جای صدای نوری زاد در برنامه استفاده کرده اند و البته تشخیص این دو صدا از یکدیگر جز برای مخاطبان همیشگی مستندهای جنگ چندان ساده نیست.

 

 به گواهی نزدیکان آوینی، او در سال آخر عمر، روند پیش روی نظام را دور از آرمانهای اولیه ی انقلاب می دید و با طرح برخی از دیدگاه هایش در حوزه سینما، مورد انتقاد شدید روزنامه کیهان قرار گرفت و به "انحراف و نامسلمانی" متهم شد.

 

نوری زاد 17 سال دیرتر به همان نقطه ای رسید که دوست شهیدش رسیده بود: انحراف و نامسلمانی!

 

نوری زاد تاوان تحمل نکردن شهادت و اسارت هموطنان معترض اش را پس داد؛ اما این اولین بار نبود که خون هم وطنان خود را می دید؛ او سالها در کنار کسانی ایستاده بود که هر روز برای عزاداری یک نفرشان در سنگرهای خالی و خاکی اشک ریخته بود و البته قربانی شدن و قربانی دادن در دفاع از هجوم دشمن خارجی  قوی تر و ثابت قدم ترش می کرد؛ اما زمانی مدینه ی فاضله ی خود را بر باد رفته دید که آنانکه اسلحه بر تن فرزندان وطن کشیده بودند همسنگرانش بودند تا برای حفظ قدرت خود، معترضین و منتقدین را با دروغ و ریا را از صفحه ی کشور پاک کنند. 

 

ب) ادبیّات خیرخواهانه

 

نوری زاد که از نویسندگان بنام روزنامه ی کیهان بود در نامه ی چهارم خود که از داخل اوین نگاشته است هنوز هم امید خود را به رهبر ایران حفظ کرده و تنها راه نجات مردم و میهن را در خرد و بازگشت خامنه ای به مردم می داند. لحن گلایه آمیز او که آیت الله را "پدر" خطاب می کند در جای جای نامه های او به چشم می خورد به طوریکه بعد از گذراندن دوره ی انفرادی، بازهم امید داشت تا پدر معنوی اش به دیدار خانواده او رفته باشد؛

 

"در این ماههای زندان از آنچه در بیرون گذشت بی خبر بودم، اما در دیدار کوتاهی که فقط یکبار، گذرا، با خانواده ی خویش داشته ام، دانستم که در غیاب من آقای مهندس موسوی و حجج الاسلام خاتمی و کروبی با خانواده ی من دیدار کرده اند. نمیدانم چرا، اما بسیار دوست میداشتم خود شما نیز با آن بزرگواری که از شما سراغ دارم، به دیدار خانواده ام قدم رنجه می فرمودید، به آنها دلداری می دادید و به آنان می فرمودید که: فلانی -نوری زاد- درست در روزهای بحرانی، با برنامه های تلویزیونی اش، با نوشته هایش، برای منِ رهبر که در معرض تهاجمات طوفانی این و آن قرار گرفته بودم، به میان آمد و از من سخت جانبداری کرد. امروز او در زندان است؛ به خاطر انتقاد از من! او باید در زندان ادب شود. همسر و فرزندانش توسط بازجوهای بیسواد و بی ادب و تندخو به ناسزا گرفته شوند و خود او به تلخ ترین شکل ممکن به ورطه ی تهدید و تحقیر و ضرب و شتم درافتد. اما این دلیل نمیشود که منِ رهبر قدر زحمت های پیشین او را ندانم و به خانواده اش سر نزنم. یا اگر خود به دیدار آنان نروم، نماینده ام را نیز به این منظور به سراغشان نفرستم".

 

ج) نقد روحانیت به عنوان یک ضرورت

 

نوری زاد با شروع روند انتقادی اش، پیش از آنکه خطابش را متوجه آیت الله خامنه ای کند از روحانیون حامی نظام آغاز کرد و آن را ضرورت اصلاح کشور می دانست؛ چنانکه در نامه ای به آیت الله مکارم شیرازی نوشت:

 

"همين حالا، با يک کلام و غيض شما، فلان مسئول مرتبط فرو می ريزد و طوفانی در عرض وطول کاری اش در می گيرد و يا درمقابل، به يک تشويقتان پر و بال می گيرد و سر به ابرهای آسمان می سايد... اين شما هستيد که به ماموران انتظامی در برخورد با بد حجابی و موضوعاتی از اين دست انرژی می دهيد. اين شما هستيد که با يک عتاب، رييس جمهور را از پرداختن به مسئله حضور بانوان در ميادين ورزشی باز می داريد و يا همين رييس جمهور را به رعايت ساعات شرعی در طول سال ترغيب می کنيد. انباشت مورد به مورد اين دستورها و اطاعت ها، همين وضعيت متداول اخلاقی جامعه را رقم زده است که تزوير و ريا به امری مرسوم به بدنه فرهنگی کشور ما رسوخ کرده و برای خود جايگاه و آدابی پرداخته است".

 

بعدها در نامه اش به رهبری، روند انتقادهایش به روحانیت را ادامه داد و از او خواست که نقش روحانیان منصوب ولی فقیه را در فساد منتشر در کشور نادیده نگیرد. نویسنده سابق کیهان به صراحت نوشت: "شاید پسندیده این بود به همان روحانیان منصوب خودتان نیزمی نگریستید و خرابکاری و نقش احتمالی آنان را در این چراهای تمام نشدنی رصد می فرمودید. باز به عنوان نمونه، به امام جمعه بندرعباس که مثل امام جمعه تهران آقای سیداحمد خاتمی وامام جمعه مشهد آقای علم الهدی، چهره ای عبوس و زبانی تلخ دارد اشاره می کنم که به زور، بله به زور زمینی از دانشگاه علوم پزشکی را برای ساخت مصلای بندرعباس تصاحب کرد و آنگاه که رییس این دانشگاه اعتراض کرد که: این یک تصاحب است، اینجا باید دانشگاه می شد، این غیرشرعی است، از تریبون نمازجمعه پرخاش می کند: تو برو آمپولت را بزن. ما خودمان شرعی وغیرشرعی بودنش را حل می کنیم".

 

محمد نوری زاد هیچ یک از سرفصل هایی که گذشت را خطا نمی داند و نمی داند چرا باید برای آنچه از سر وجدان و تشخیص و استدلالش انجام داده طلب عفو کند؟

 

سوال دوم: چرا دادستان تهران فکر می کند که او خطایی مرتکب شده است و به او پیشنهاد تقاضای عفو از رهبری را می دهد؟

 

الف) پدیده نوری زاد در میان اصلاح طلبان و حاکمان به دو صورت تفسیر و تصویر شد. هر دوی آنها وی را به یکی از چهره های تاریخ صدر اسلام شبیه سازی می کنند. هواداران آیت الله خامنه ای که رهبر را با امام علی مقایسه می کنند نوری زاد را (با سابقه دوستی دیرینه اش با رهبر) به "خوارج" تشبیه می کنند که در نبرد با امام بر حق، باید از میان برداشته شود چنان که وقتی خوارج  به جنگ با امام علی برخاستند با شمشیر مدافعان امام، از میان برداشته شدند. آنها البته توضیح نمی دهند که چگونه خوارجی که شمشیر به دست گرفته و به جنگ برخاسته اند را با کسی که چند نامه به حمایت از مردم معترض خطاب به رهبر و مرشد و دوست سابقش نوشته مقایسه می کنند؟ اصلاح طلبان اما، نوری زاد را به حرّ ریاحی تشبیه می کنند که با یزید و حکومت ظالمانه اش همکاری می کرد (کنایه از همکاری با کیهان و تلویزیون) اما در روز عاشورا از دسته ظالمان جدا شد و به رهبر مظلوم و معترض، یعنی امام حسین پیوست.

 

دادستان تهران خوب می داند که اگر قرار باشد جامعه، یکی از این دو تصویر را بپذیرد برنده، تصویر دوم است!

 

ب) نوری زاد به نابرابری در قدرت، حاکمیت اسلحه، چاقو و باطوم زیر نقابی از اسلام و عدالت معترض است؛ اما حکومت حتی در مقابل راهپیمایی سکوت و نمایش مشت و قلم هم کم آورده است.

 

این ضعف، وهم و ترس تا به آنجا پیش رفته است که قلم و کاغذ از زندانی می ربایند و پاسخ انتقاد را با مشت و لگد می دهند:  

 

"من فقط می دانم تمام وسایل اش را در زندان به غارت برده اند. همه دست نوشته هایش را از او گرفتند، حتی کاغذ و قلم هم دیگر ندارد".

 

این جمله را همسر محمد حسین نوری زاد پس از دیدار وی و مشاهده ی آثار ضرب و شتم ناشی از حمله ی زندانبانان بر او در مصاحبه با جرس عنوان کرده است.

 

بر تن و روح یک منتقد می تازند تا بتوانند فکر و اندیشه اش را مهار سازند، تا شاید همسر و فرزندانی که هر روز طعمه ی آزار و اذیت اصحاب ولایت هستند حداکثر میزبان بدنی زنده و روحی مرده باشند... و همه اینها را آقای دادستان می داند!

 

دادستان تهران خوب می داند که چرا نوری زاد باید تقاضای عفو کند. آنها نه توان نگهداری اش در زندان را دارند و نه توان آزادی اش را... این است که التماس می کنند که او با تقاضای عفو، آنها را عفو کند و از نتایج این خطای بزرگ نجات شان دهد. 

 

 

ديدگاه هاي وارده در یادداشت ها لزوما ديدگاه جرس نیست

 


 


شهلا لاهیجی: جنبش زنان در يك سال اخير صاحب سبك شده‌است

ترانه صفایی -

 

او اين روزها در حالي كه بسيار بيشتر از گذشته نگران جامعه‌اي است كه سال ها براي ساختن آن تلاش كرده به آينده پيش رو اميدهاي زيادي دارد، به ويژه افق پيش روي زنان را سبزتر از هميشه مي‌بيند. به باور او سال 88 براي زنان حضوري بي مانند به دنبال داشته چرا كه زنان اين بار نه در قالب طفيلي جريان هاي سياسي بلكه به عنوان مبدعان و پايه گذاران يك خواست قطعي و حتمي وارد كارزار مبارزه هاي سياسي و اجتماعي شده اند.

 

لاهيجي بر اين باور است كه رخدادهاي سياسي در جامعه ايران پس از انتخابات دور دهم رياست جمهوري عرصه مناسبي براي فعاليت و تجربه اندوزي زنان به شمار مي آيد و مي توان گفت كه اين روزها زنان بي محابا به پيش مي روند و حتي هزينه هاي سوال برانگيري مانند آنچه در حكم بهاره هدايت درج شده آنان را از حضور و انسجام حركتي باز نمي دارد.

 

يك سال از جوش و خروش مردمي در ايران زمين گذشته و اين روزها فرصتي است كه به فعاليت و حضور زنان در جنبش هاي اجتماعي بپردازيم. وضعيت فعاليت و حركت‌ هاي اجتماعي زنان را بر اساس يك روند تاريخي چطور ارزيابي مي‌كنيد؟

 

براي آنكه بخواهم درباره حركت هاي اجتماعي زنان در سالي كه گذشت صحبت كنم،  نخست لازم مي‌دانم كه نقبي به گذشته تاريخ و فرهنگ و حضور سياسي زنان بزنم  چرا كه احساس مي‌كنم  از بزنگاه يك مرور تاريخي بهتر بتوان به بررسي وضعيت زنان در جامعه پرداخت.

 

البته بايد اين نكته را مورد تاكيد قرار دهم كه من بسياري از جنبش‌هاي اجتماعي امروز جامعه ايران را در مفهوم جامعه شناختي‌اش جنبش اجتماعي نمي‌دانم و بهتر مي‌دانم از آن به عنوان و لفظ تكانه‌ها و تپش‌هاي اجتماعي ياد  كنم . اگر بخواهيم نگاه تاريخي به  ماجرا داشته باشيم حضور زنان در عرصه هاي سياسي و اجتماعي   از دوران مشروطيت  آغاز مي شود كه البته زنان در آن تاريخ با موانعي مواجه مي شوند .واخوردگي هايي در ميان زنان به وجود مي آيد . در همان روزها هم نگرش ها و محدويت هايي نسبت به حضور زنان در جامعه وجود داشته كه امروز هم نظاير آن كماكان به چشم مي خورد. مسائل و مشكلاتي كه غالبا زنان را به سكوت و فرار به عقب واداشته هر چند كه حركت هاي خيزشي زنان هيچگاه به پايان نرسيده‌است.  

 

بعد از مشروطيت مي بينيم وقتي كه گويي چراغ و شعله حضور زنان پايين افتاده حركت‌هاي نهادينه و مستحكمي چون ساختن مدرسه هاي دختران در ميان گروه هاي مختلف فكري زنان آن روزگار شكل مي گيرد تا سرفصل تازه اي براي ايجاد توسعه اي پايدار در حوزه دانش زنان شكل گيرد. اما اگر بخواهيم ريشه ها و دلايل ناكامي زنان در مشروطه را ارزيابي كنيم بايد بگويم كه  يكي از دلايلي كه زنان نتوانستند آن موقع به موفقيت مورد نظر دست پيدا كنند يكي نبود  همراهي مردان جامعه با آنها بود و از سوي ديگر اينكه آنها فشار و چانه زني را در حوزه‌هاي مسائل زنان به اندازه ديگر مسائل آن روزگار مورد توجه قرار نمي دادند و در يك كلام بايد گفت هنوز مسائل زنان به عنوان يك مسئله اجتماعي شناخته نشده بود.

 

اما اين نكته را هم بايد مورد تاكيد قرار دهم كه وقتي كليت يك جامعه رو به پيشرفت را نگاه مي كنيم و در شرايطي كه خواهان تحقق دموكراسي در كشورها هستيم ديگر مسئله زنان تنها مسئله زنان  نيست بلكه  مسئله تمام افراد يك جامعه است و كساني كه شاخص دموكراسي در كشورها را با ميزان حضور و موفقیت زنان آن جامعه مي سنجند ميزان آگاهي و توجه شان به مقوله برابري جنسيتي را مورد توجه قرار مي‌دهند. شايد به همين خاطر بود كه صديقه دولت آبادي در نشريات آن روزگار بارها مردان در راس قدرت را خطاب قرار داده و از آنها خواسته بود در پيگيري مسائل حقوقي و اجتماعي زنان همراه شوند.  

 

اما در ادامه راه و در جريان وقوع انقلاب 57 نيز حضور زنان محسوس بود. البته نوع مبارزات مردم را در اين دوران مي‌شود به  دو بخش تقسيم كرد بخشي مربوط به پيش از انقلاب كه در بخش هايي مبارزه محدود به  جنبش‌هاي بخش خاص و طبقات خاصي از جامعه مي شد. گروه هايي كه متعلق به  بخش خرده بورژاوزي و بورژوازي جامعه  بودند. اما از آنجا كه  موفق نشدند به لايه هاي پاييني جامعه نفوذ كنند حركت به شكل عمومي ترويج نيافت.  آن زمان براي من كه در شهر كوچكي در يكي از نقاط دور افتاده زندگي مي كردم كاملا قابل لمس بود كه طرحي در حمايت خانواده  و يا مباحثي نظير آن كه از سوي دولت ترويج مي شد در شهرستان هاي كوچك و نقاط دور دست خريداري نداشت و به جرات مي توانم بگويم سياست هاي دولت پهلوي پيش از انقلاب نتوانست در لايه هاي پايين جامعه نفود كند چرا كه باور به برابري حقوق ميان زن و مرد هنوز در لايه هاي مختلف جامعه نهادينه نشده بود و اصولا مسائل زنان هنوز در قالب يك مسئله اجتماعي مورد پذيرش نبود.

 

وضعيت در انقلاب 57 به چه شكل دنبال شد؟

 

انقلاب 57 حركت پايين به بالا بود. حركت از اقشار پايين جامعه شروع شده و بعد به بخش‌هاي مياني كشيده مي شد.  در واقع دانشجويان و كارمندان از طبقات پايين تر پيروري كردند و شايد همين موجب مغشوش شدن مفهوم انقلاب اسلامي در جامعه ايراني شد در حقيقت انقلاب اسلامي قرباني شد چرا كه با مردم درباره حقوق شان صحبت نشده بود و امواج انقلاب توانست بخش هاي سخيف تر را در خود غرق كندماحصل اين شد كه زنان به عنوان قربانيان بسياري فرصت ها را از دست دادند و جمع زيادي از زنان در نخستين گام هاي پس از انقلاب فرصت هاي شغلي و اقتصادي خود را  از دست دادند.

 

اما امروز در جامعه مسائلي در حوزه زنان بروز يافته كه همگي نشانگر قدرت اجتماعي و اقتصادي زنان در جامعه است .

 

اما مي دانيد كه در همين مبحث اقتصادي كه شما به آن اشاره داشتيد وضعيت زنان اين روزها چندان مساعد نيست و سياست هاي مستقيمي عليه اشتغال زنان از سوي دولت به كار گرفته مي شود؟

 

اين را قبول دارم اما در  مقابل اين سياست ها جامعه ناگزير به پيروي از خواسته زنان جامعه است. اگر مطابق خواسته ها عمل نكند بديهي است كه گروه هاي مختلف زنان مخالفت خود را با شيوه ها و سياست هاي رايج به گونه هاي مختلف نشان مي دهند.

 

امروز شواهدي چون  افزايش دختران دانشجو،  عدم تمايل به ازدواج‌هاي زودرس و خلاف سياست رايج در جامعه كه ازدواج جوان ها را نشويق مي كند همگي نشان مي دهد كه زنان قربانيان صرف سياست هاي دولت براي حذف انها از بازار كار و جامعه نيستند و زنان جامعه ما اين روزها به فاعلان تاثيرگذار عرصه هاي اجتماعي و اقتصادي تبديل شده اند.

 

وقتي امروز خانم راننده اي را پشت اتوبوس هاي شهري و تاكسي بانوان مي‌بينيم مي فهيم كه زنان برندگان اصلي حوزه هاي اقتصادي بوده اند اما اين اتفاق هنوز در حوزه  سياسي به وقوع نپوسته است.

 

نياز بالاترين انگيزه براي حركت است، من معتقدم كه حقوق اقتصادي بر حقوق مدني ارجح است هر چند بايد حقوق مدني كاملا اصلاح شده باشد اما ابعاد كاربردي زماني محقق خواهد شد كه مسائل اقتصادي رعايت شده باشد

 

تصور من اين است كه  اگر حقوق اقتصادي وجود نداشته باشد صرف در اختيار داشتن  حقوق مدني براي زنان كافي نيست.  زني كه حقوق اقتصادي ندارد آويزان است و در هر حال  نمي تواند تصميم هاي جدي براي زندگي‌ آينده اش بگيرد .

 

حضور زنان را در دوران اصلاحات چطور ديديد؟

 

به هر صورت زنان در دوران اصلاحات نيز رويه تاريخي خود را ادامه دادند و آنچنانكه اخبار و آمار حكايت مي‌كرد دولت آقاي خاتمي منتخب زنان و جوانان بود و گاهي به همين جمله هم ايراد مي‌گرفتند كه اگر دولتي منتخب زنان است بنابراين چندان مورد اعتماد و اعتبار نخواهد بود.

 

اما حضور قطعي زنان در تمامي عرصه ها دولت اصلاحات را بر آن داشت كه نقش انكار و كمرنگ شده زنان را اين بار پررنگ تر و واقعي تر به نمايش درآْورد.

 

به هر صورت نمي شود حضور باورنكردني زنان را ناديده گرفت چرا كه من اين همه را به چشم خود ديدم. اما متاسفانه با وجود حمايت بي دريغ  زنان از دولت اصلاحات اين گروه اجتماعي با كمترين دستاوردها مواجه شدند.

 

كه در اين ميان هم مي توان به کم كاري مجلس ششم  اشاره كرد و هم وقوع حوادثي چون ماجراي روزنامه نگاران و ماجراهاي دانشگاه و فشار بر دولت را در آن دخيل دانست. اما  سكوت دولت وقت  نيز در كنار اين ها مزيد بر علت شد.

 

حالا اگر بخواهيم روند حضور زنان را در رخدادهاي سياسي و اجتماعي اخير بررسي كنيم ، تحليل شما از حضور زنان چگونه است؟

 

با وجود مشكلات و مسائل پيش روي زنان و تمامي آن بحران هايي كه طيف هاي مختلف فعال در عرصه مسائل زنان آن را پشت سر گذاشتند ، حضور زنان در سال 88 وارد فاز تازه اي از پختگي و تاثير بخشي شد.

 

زنان اين بار تنها به پيروي از جريان موجود اكتفا نكردند و خود تلاش داشتند تا خواسته ها و عقايد و باورهايشان را به دولت و كانديداهاي رياست جمهوري تحميل كنند. آنها با ايجاد كمپين ها و موج آفريني در سطح جامعه توانستند كاري كنند كه ديگر كانديداها بي‌تفاوت از كنار خواسته ها و مسائل زنان عبور نكنند.

 

اعتقاد من اين است كه  اگر سال 88 هيچ دستاورد مادي بر اي زنان به دنبال نداشت اما حضور بي‌ترديد و عظمت آمادگي زنان براي تحولات اجتماعي را به خوبي نشانه گذاري كرد .  حضور زنان در راه پيمايي‌ها و  نحوه اعلام حضور و نمايش قدرت در طي برگزاري انتخابات و  فعاليت هايشان در كارزارهاي انتخاباتي همگي نمايش تازه اي از حضور سياسي و اجتماعي زنان در جامعه ايران بود.

 

زنان در تمام 4 سال رياست جمهوري آقاي احمدي نژاد در راس خبر ها بودند ، حتي وقتي گروهي ديگر  در پي سازش برآمده بودند،  زنان هم آماج فشار ها بودند و هم حركت فشار آورنده و رو به جلو را در دست داشتند. البته در هيچ دوره اي از اعمال فشار بر زنان و فعالان اين حوزه هيچگاه علت مخالفت با آنها منطقي نبود اما در هر صورت فعاليت زنان در دولت اصولگراي محمود احمدي نژاد همواره با تحميل هزينه‌هاي سنگيني بر زنان همراه بوده است.

 

تحليل من اين است كه اگر زنان در انقلاب مشروطه نتوانستند به اهداف و خواسته هاي خود دست پيدا كنند به اين خاطر بود كه نيروي كافي براي مبارزه وجود نداشت.  اگر همان زناني كه به مجلس آمدند و به  ساخت و پاخت هاي مجلس و دول خارجي اعتراض كردند،  براي حضور زنان در مجلس نيز ، همان ميزان پيگيري و اصرار مي كردند و از سوي ديگر نمايندگان مجلس  را در مورد تدوين قانون اساسي تحت فشار قرار مي‌دادند قطعا مسائل و مشكلات زنان بهتر از گذشته مورد تاكيد قرار مي گرفت.  

 

اين روزها وضعيت زنان را چطور مي بينيد. آيا زنان به آن سطح از اصرار و تمركز بر خواسته ها دست يافته اند؟‌

 

فكر مي كنم زنان ما به چنين مرحله اي رسيده اند و البته قضاوت تاريخي در  اين زمينه را بايد به آينده موكول كرد چرا كه اگر زنان در اين حوزه‌ها موفق نشوند مشخص مي‌شود كه زنان هنوز به آن اندازه  به پويايي و تمركز بر خواسته ها دسترسي پيدا نكرده اند.

 

اگر بخواهيم خيلي كوتاه تلاش زنان در سالي كه گذشت را مورد بررسي قرار دهيم بايد به همگرايي و جريان‌هاي انتخابي  كه در روزهاي كمپين‌ها شكل گرفت اشاره كرد و در آن ميان همگرايي فعالان زنان تصوير قدرتمندي از زنان و خواسته هاي آنان را در قالب اين همگرايي بروز داد.

 

شعارها و وعده هاي كانديداها از وعده تعيين شش وزير از سوي مهدي كروبي  گرفته تا تعيين وزير امور خارجه از سوي محسن  رضايي  همگي نشان مي دهد كه گفتمان حاكم بر سال گذشته از خواسته هاي زنان تاثير پذيرفته است.  صاحبان قدرت دست كم متوجه شدند كه براي‌ آينده هر كسي كه بخواهد در قدرت بماند نمي تواند حضور زنان را ناديده بگيرد و از ديگر سو با واكنش‌هايي مثل عفاف و حجاب و برخوردهايي كه بر اثر تكرار حتي بروز حساسيت را از دست داده اند ديگر به موفقيت نخواهند رسيد.

 

ارتباط ميان زنان و جنبش سبز را در سالي كه گذشت چطور ارزيابي مي كنيد و چه افقي پيش روي اين حركت هاي اجتماعي مي بينيد؟

 

زنان اگرچه به دنبال روي كار آمدن قدرت ها غالبا قرباني بوده اند و به خواسته آنها بي توجهي شده اما وضعيت را اين بار بسيار متفاوت از پيش مي بينم چرا كه به باور من نقش زنان در شكل گيري جرياني معروف به جنبش سبز آنقدر قطعي و يقيني است كه ديگر امكان ناديده گرفته شدن آنها از سوي سران جنبش وجود ندارد. زنان  اين روزها به آن اندازه از باروري فكري و عقلاني رسيده اند كه بتوانند پيگير خواسته هاي منطقي و برابري خواهانه خود باشند.

 

زنان اين روزها براي هزينه دادن هم آماده اند. چه آنهايي كه به خيابان مي آيند و اعتراض مي كنند و چه آنهايي كه به دنبال فعاليت هاي اجتماعي خود به زندان افكنده مي شوند.

 

اين را بايد بگويم كه با وجود تعداد زنان زنداني و تعداد زنان دانشجوي زنداني و زناني در طي راه پيمايي هاي اعتراضي در خيابان ها حاضر مي شدند نوعي  شعف شرم آور در من ايجاد مي شود.

 

شعف از آن جهت  كه زنان تا چه اندازه از خود پايداري نشان مي دهند و شرم از آن جهت كه احكام صادر شده براي برخي از زندانيان بسيار شرم آور است.  گاهي از خودم به عنوان يك شهروند  خجالت مي كشم وقتي بايد خبر حكم بهاره هدايت را بشنوم.  در هر صورت زنان اين روزها براي هزينه دادن  آماده اند. با وجود همه مشكلاتي كه در پيش رو و پشت سر گذاشتيم من آينده را براي زنان ايران روشن مي بينم.  فارغ از اينكه در نقطه‌اي جهان به  زن ايراني هديه‌اي مي‌دهند چرا كه من همه چيز را در مرز و خاك ايران مي‌بينم و تبعيض ها بايد اينجا برطرف شود.

 

نادان اند كساني كه مردم را ناديده مي‌گيرند. باز بايد به خاطر بياورم كه هر سيستمي كه سعي كرده با فريبكاري و پوپوليسم  جامعه را پيش ببرد ، وقتي جامعه به سوي انحطاط مي رود  در ديكتاتورترين ديكتاتورها هم گاهي سوپاپ هايي تعبيه مي شود. اما مردم من مردم ايران  با شعور تر و با فرهنگ تر از اين مي بينم و معتقدم كه مردم ما بدون خشونت خواسته هايشان را پيش مي‌برند .  جنبش سبز را جنبشي از پايين به بالا مي بينم كه به عنوان يك حركت اصيل جواب خود را خواهد گرفت و گوش‌هاي ناشنوا را به شنيدن وا خواهد داشت.

 


 


اتهام تازه دولتیان: آقا زاده های دانشجو به نظام ضربه می زنند

فرهمند علیپور -

 


آنگونه که دو روز پیش حسین نادری منش ، معاون آموزش وزارت علوم در گفتگو با "مهر" اعلام کرد در حال حاضر 75 هزار دانشجوی ایرانی در دانشگاههای خارج از کشور، تحصیل می کنند که سه هزار نفر آنها بورسیه و بقیه با هزینه شخصی در حال تحصیل هستند."


سخنان سلیمی به نوعی تمام کسانی را در برمی گیرد که موفق شده اند از بورس تحصیلی دولت محموداحمدی نژاد استفاده کنند.


آقا زاده ها کیستند؟


اصطلاح "آقا زاده" ها چند سالی است که وارد ادبیات سیاسی ایران شده است، اصطلاحی که حکایت از دخالت فرزندان مسئولان و روحانیون ارشد و میانی جمهوری اسلامی در حوزه های مختلف و خارج از موازین قانونی دارد. این اصطلاح در اوایل بیشتر در حوزه اقتصاد کاربرد داشت. زمانی که قراردادهای کلان اقتصادی به جای طی کردن راه مناقصه و مزایده، به طور مستقیم به دست فرزندان مسئولان نظام می افتاد.
با پایان گیری دولت هاشمی رفسنجانی شایعات بسیار گسترده ای در خصوص نقش فرزندان هاشمی رفسنجانی در مدیریت شرکتهای بزرگ اقتصادی و تجاری مطرح شد، این شایعات و اتهامات در سالهای ابتدایی اصلاحات از سوی افراد و رسانه های هر دو جناح اصولگرا و اصلاح طلب به خانواده هاشمی وارد می شد،از تصاحب املاک چند صد هکتاری در کانادا تا سندمالکیت نیمی از جزیره کیش و تقریبا هر ساختمان بزرگ و شیکی که در تهران ساخته می شد. اتهاماتی که همواره از سوی خانواده هاشمی تکذیب می شد و باید زمان می گذشت تا مشخص شود که بسیاری از این اتهامات تنها یک جنگ روانی بوده است.


احمدی نژاد و آقا زاده ها


از زمانی که آیت الله خامنه ای خواستار قاطعیت و جدیت در برخورد با مفاسد اقتصادی شده است، گروههای اصولگرا عده ای را با عنوان آقازاده معرفی و متهم اصلی می دانند، گرچه تاکنون قوه قضائیه ایران تحرک جدی در زمینه برخورد با مفاسد اقتصادی و آقازاده ها از خود نشان نداده است. اما همین موضوع باعث شده است تا افرادی که دسترسی بیشتری به تریبون ها و رسانه ها دارند از این موضوع به عنوان حربه ای تبلیغاتی برای حذف رقیب استفاده کنند.


محمود احمدی نژاد از اولین ماههای ورود خود به ساختمان پاستور برای اعلام اسامی مفسدان اقتصادی آقا زاده ها خط و نشان کشید و چندین بار در جمع مردم اعلام کرد که اسامی مفسدان اقتصادی در جیب اوست و او برای افشای نام آنها هراس ندارد. عملی که هرگز صورت نپذیرفت و تنها در شب مناظره با میرحسین موسوی، به بیان چند اتهام کلی به برخی از جمله فرزندان ناطق نوری، یکی از اصلی ترین چهره های اصولگرا پرداخت.

 

مهدی کروبی نیز در مناظره با احمدی نژاد یادآور شد که رئیس دولت نهم بارها در سخنانش تهدید به افشای نام مفسیدن اقتصادی و آقا زاده ها کرده است ولی بر طبق گفته های هاشمی شاهرودی رئیس وقت قوه قضائیه، دولت تاکنون حتی یک پرونده شکایت به این دستگاه ارسال نکرده است. شیخ اصلاحات با بیان این سخنان دولت احمدی نژاد را به اقدامات پوپولیستی در جهت سرپوش گذاشتن بر واقعیت ها متهم کرد. کروبی البته به نقش رئیس جمهور و صادق محصولی در قاچاق بنزین به جمهوری آذرباییجان در زمان استانداری احمدی نژاد در اردبیل نیز اشاره کرد.


فاطمه رجبی و بخشیدن معنای تازه به آقازادها


گرچه حامیان دولت از جمله فاطمه رجبی در نامه های معروف خود معانی تازه تری به آقا زاده ها داد و هر فردی که نقدی علیه احمدی نژاد را در جلسه ای خصوصی یا عمومی بیان می کرد به "آقا زاده" بودن متهم می کرد. به عنوان مثال پس از انتقادهای علی مطهری به دولت دهم، فاطمه رجبی در نامه ای سرگشاده نوشت :" علی مطهری کیست؟ مهدی، یاسر و محسن هاشمی، کیستند؟ فائزه و فاطمه هاشمی چه؟ ..ای کاش اشتباه احمدی نژاد یا نمایندگانش باعث نمی شد که این آقازاده مرفه بی درد که وجه اشتراکش با «موسوی» بیست سال یا بیشتر سکوت است و عافیت طلبی، مطرح شود و با نام پدر، آری فقط با نام پدر، به مجلس راه یابد. از آن پس به عنوان مأمور هاشمی رفسنجانی، هم با آبروی پدر بازی کند، و هم «هر روز به رنگی درآمدن» را شاید به لحاظ «فلسفی» تفسیر و تبیین نماید."

آقا ها و آقازاده ها از زبان پالیزدار


اما یکی از بزرگترین افشا کننده های اسامی آقا زادگان و مفسدان بزرگ اقتصادی جمهوری اسلامی یکی از حامیان رئیس جمهور بود.


پالیزدار علت شکست در مبارزه با مفاسد اقتصادی و آقا زاده ها را "مشارکت سران اصلی مملکت" در پروژه های فاسد اقتصادی دانست و از افرادی نام آور و کارخانه های بزرگ نام برد. از امامی کاشانی، آیت الله یزدی،عابدینی مسئول باشگاه پرسپولیس. داماد یکی از علما که سلطان شکر است، واعظ طبسی، ناطق نوری و بسیاری های دیگر..


پس از به زندان افتادن پالیزدار بود که عده ای گفتند که او قربانی فریب های رئیس جمهور شد و عده ای این سئوال را مطرح کردند که چگونه سخنان پالیزدار در یک جمع دانشجویی او را راهی زندان کرد اما اتهامات مشابه رئیس جمهور در پیش چشم دهها میلیون بیننده از او در نزد حامیانش قهرمان ساخت؟

 

خامنه ای: مجتبی آقا زاده نیست؛ آقاست


همه افرادی که پدرانشان از مسئولان بلد رتبه نظام جمهوری بوده اند یا هستند آرام آرام "آقا زاده" خوانده شدند. در نگاه مردم عادی همه آنها از چهارساله تا آنهایی که در مقابل پدرانشان ایستادند و افشاگری کردند، یکسان دیده شدند ، همه آقا زاده هستند و همگی اقتصاد کشور را در چنگال خود گرفته اند و سهمی در بدبختی های کشور دارند.


در مورد همه آقاها و آقا زاده ها سخن به میان آمد، از رئیس جمهور تا رسانه های اصلاح طلب هر کس آدرس و نشانه ای را به مردم داد اما هیچ کس جسارت آن را نداشت تا از نقش خود"آقا" و "آقا زاده اش" بپرسد. تا آنکه مهدی کروبی برای اولین بار پس از انتخابات پر ابهام سال 84 در نامه ای سرگشاده خطاب به آقای خامنه ای از نقش "سیاسی – اقتصادی! " فرزند او "مجتبی" و کمکهای 20 میلیارد تومانی او به یکی از ستادهای انتخاباتی اصولگرا پرده برداشت.


کروبی البته در جایی از نامه اش نوشت " شنیدم که یکی از بزرگان به جنابعالی گفته اند که " آقا زاده حضرتعالی از فلان کس حمایت می کند و شما فرموده اید ایشان آقاست نه آقا زاده ". این جمله ای که کروبی در نامه سرگشاده خود آورد هم موجب شد تا دست رهبری در عدالت مورد تاکیدش رو شود و هم آنکه چهار روزنامه اصلاح طلب توقیف شوند.

 

سه هزار آقازاده؟


علی شمخانی  چند روز پیش در برنامه "دیروز ، امروز و فردا " گفت: "عده ای به بهنه دفاع از ولایت فقیه دکان باز کرده اند."

 

اینک به نظر می رسد که حامیان محموداحمدی نژاد نمی خواهند بازار گرم و پر مشتری، مفسدان اقتصادی، دانشگاه آزاد، آقا زاده ها و لندن نشینان و.. را به پایان برساند. و سعی دارند هر روز با سخنی تازه و اکتشافی بدیع، بازار خود را پر رونق نگه دارند. همچون محمد کریم عابدی همکار حجت الاسلام سلیمی که می گوید:"286 آقازاده در لندن تحصیل می کنند. تمام مشکلات ما در لندن است. آقایان باید آقازاده‌های خود را به دانشگاه‌های عالی کشور برگردانند چرا که ما به علومی که در انگلیس تدریس می‌شود احتیاجی نداریم زیرا علوم آنها در جهت مشکل آفرینی است. آقازاده‌ها باید در دانشگاه‌هایی باشند که بار سیاسی برای مملکت نداشته باشد."


شاید اگر امروز تنها یکی از فرزندان مخالفین دولت احمدی نژاد در مسکو تحصیل می کردند حجت الاسلام سلیمی و آقای عابدینی موضع گیری اخیر روسیه را به آقا زاده ها منتسب می کرد و رئیس جمهور نیز پی به علت سخنان مددوف می برد!


 


 
شما این خبرنامه را به این دلیل دریافت می کنید که ایمیل شما پس از تایید وارد لیست دریافت کنندگان شده است. برای لغو عضویت از این خبرنامه به این لینک مراجعه کنید یا به jaras-unsubscribe@sabznameh.com ایمیل بزنید. با فرستادن این خبرنامه به دوستان خود آنها را تشویق کنید که عضو این خبرنامه شوند. برای عضویت در این خبرنامه کافی است که به jaras@sabznameh.com ایمیل بزنید. برای دریافت لیست کامل خبرنامه های سبزنامه به help@sabznameh.com ایمیل بزنید.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

خبرهاي گذشته