امروز: داوود دانش جعفری و عبدالحسین روح الامینی از عضویت در هیئت موسس جمعیت ایثارگران انقلاب اسلامی استعفا کردند و از این هیئت خارج شدند.
به گزارش مهر،بر اساس ماده ۱۴ اساسنامه جمعیت ایثارگران در صورت استعفای هر کدام از اعضای هیئت موسس عضو جدید می تواند به پیشنهاد رئیس هیئت موسس و با رای دو سوم اعضا انتخاب شود.
بر این اساس در پی تشکیل جلسه شورای مرکزی جمعیت ایثارگران در پنجمین کنگره این تشکل که روز پنجشنبه گذشته برگزار شد ، اعضای شورای مرکزی جدید انتخاب شدند و پس از آن در جلسه هیئت موسس نیز انتخابات برای اعضای جدید انجام شد و الیاس نادران نماینده تهران مجلس و لطف الله فرونده معاون نیروی انسانی رئیس دولت به عنوان اعضای جدید هیئت موسس انتخاب شدند.
این در حالی است که برخی از سایت های اینترنتی خبر از خروج محمود احمدی نژاد از هیئت موسس جمعیت ایثارگران داده بودند در حالیکه وی همچنان عضو این هیئت است.
امروز:شنبه 7خرداد در صحن دانشگاه تهران و دانشکده های مختلف آن ، بیانیه اي پخش شد که پس از مدت کوتاهی توسط نیروهای حراست و دانشجویان بسیجی پاره و جمع آوری شد.
به گزارش خبرنگار راي ما كجاست، در اين بيانيه جمعي از دانشجويان مذهبي دانشگاه تهران اعتراض خود را دربرابر طرح مقابله با بدحجابي و مخالفت با موج جدید مبارزه با بدحجابی اعلام كردند و خطاب به مجريان اين طرح گفته اند:" به خاطر دین و به خاطر خدایی که می پرستید ، مسدود کردن راه خدا را پایان دهید. به اجبار ، خشونت، توهین ، تحقیر و گریزاندن مردم از دین پایان دهید ."
بیانیه به این شرح است:
" لا اکراه فی الدین قد تبین الرشد من الغی "
«در دین هیچ اجباری نیست ، هدایت از گمراهی مشخص شده است.»
در یکماه اخیر یکبار دیگر شاهد افزایش فشارها و تحرکاتی در جهت مبارزه با بدحجابی هستیم.خصوصا در فضای دانشگاه تهران، انتشار دو بیانیه به امضای جمعی از دانشجویان که در آن از فضای مقدس دانشگاه با عنوان عشرتکده نام برده شده بود. سپس سخنان سوال برانگیز و تعجب آور خطیب جمعه ( احمد جنتی، در نماز جمعه 31 اردیبهشت 89 : «دانشجو نمره میخواهد و ناچار است دستور حجاب را اجرا کند ، دانشگاه و دانشجویان در اختیار شما هستند ، در صورت «بدحجابی» دانشجویان، کمیته انضباطی با آنها برخورد کند.) و در نهایت بخش نامه حراست دانشگاه تهران مبنی بر برخورد با دانشجویان بدحجاب و ممنوع الورود کردن ایشان پس از سه تذکر ( 1خرداد ).
رخدادهای فوق ما را بر آن داشت تا به عنوان جمعی از دانشجویان مذهبی در عین اعتقاد کامل به اصل حجاب فردی، موارد زیر را در مخالفت با این تحرکات و سخنان تاسف برانگیز بیان داریم :
1) امر به معروف و نهی از منکر در صورتی واجب است که 5 شرط مرتبط با آن رعایت شود که مهمترین موارد آن عبارت اند از : 1) احتمال تاثیر 2) عدم وجود مفسده
اکنون در آستانه خردادماه 1389، 30 سال از عمر چنین برخوردهایی در نظام اسلامی می گذرد. اجباری شدن حجاب در ادارات دولتی در سال 59 ، تصویب قانون حجاب اجباری در مجلس در سال 63 ، برخوردهای خشن، محدودیت های شدید و غیرمنطقی در مدارس، خصوصا در سال های دهه 60 به خاطر فضای جنگی حاکم بر کشور، اجرای طرح های مبارزه با بدحجابی ، پس زمینه شعار « مرگ بر بدحجاب، بی حجاب اعدام باید گردد » بر دیوارهای این شهر، طرح امنیت اجتماعی و گشت های ارشاد و اکنون افتتاح مبتکرانه! سه نوع گشت نسبت (بررسی محرمیت افراد با یکدیگر) ، الوان (آرایش) ، نوا (مزاحمین نوامیس) در خیابان های تهران.
با نگاه کوتاهی به لیست بلند بالای فوق می توان متوجه شد که در طول این 30 سال صحنه اجتماعی هرگز عاری از برخوردهای این چنینی و طرح های امنیتی نبوده است. بسیاری از افرادی که پوشش شان مطابق محدوده های این طرح ها نیست، قشر جوان این جامعه هستند و کمتر از 30 سال سن دارند. پس اینان نسل انقلاب اند ، تربیت یافته همین خیابان های خط کشی شده و همین مدارس کنترل شده هستند . در دوران ابتذال ستم شاهی نزیسته اند.
تمام عمر خود را در هوای انقلاب نفس کشیده اند و از میانه گشت های گوناگون قدم برداشته اند. اگر قرار بود چنین برخوردهایی موثر باشد پس چرا این نسل آن نشد که می خواستید ؟ پس چرا پس از 30 سال برخورد و مبارزه ، فریادتان از نسل انقلاب به آسمان است؟ پاسخ ساده است برادر و خواهر محترم و عزیز! چنین طرح ها و برخوردهایی نه تنها تاثیر مثبت ندارد، بلکه اثر معکوس داشته و دارد. آزموده را آزمودن خطاست!
بنابراین، تجربه بارها نشان داده که چنین برخوردهایی دو شرط ذکرشده برای اجرای اصل امربه معروف و نهی از منکر را ندارد :
1) احتمال تاثیر : که صحنه خیابان های تهران و تاریخچه این برخوردها، گویای تاثیر به سزای چنین طرح هایی است!!
2) احتمال وجود مفسده : چه مفسده ای بالاتر از دین گریزی و دین زدگی جوانان؟ چه فسادی بالاتر از مسدودکردن راه خدا با برخوردهای خشن و تحقیر آمیز به نام دین؟ صدای دردمند دکتر علی شریعتی در گوش ماست : « ما مذهبی ها متهمیم !» چه بسیار انسانها که از مشاهده رفتار ما مذهبی ها، از دین گریختند.خودخواهی و خود بینی بس است. برای یکبار هم که شده، به سخنان یک دختر که با او برخوردهای این چنینی شده است، گوش فراداده اید تا تاثیر زیبای چنین حرکات خداپسندانه ای! را درک کنید؟ معنای موهایی را که قیچی شد، اشک هایی را که کنار خیابان بر زمین چکید، میدانید؟ ما مذهبی ها ، با هرقطره اشک دختری که مامور گشت ارشاد مقابل اش ایستاده بود، اشك بر زمین ریختیم و آب شدیم.
معنای تحقیر، توهین، کینه و نفرت را می دانید؟ به خاطر دین و به خاطر خدایی که می پرستید ، مسدود کردن راه خدا را پایان دهید. به اجبار ، خشونت، توهین ، تحقیر و گریزاندن مردم از دین پایان دهید .
2) چه کسی به ما آموخته است که حجاب اجباری از اصول دین، واضحات و مبرهنات است؟ کدام حدیث، کدام سند تاریخی، کدام آیه به ما مجوز داده است که همگان ( حتی اقلیت های دینی) را مجبور به رعایت حجاب کنیم؟
آیت الله طالقانی در 19 اسفند 1357 گفت : «حتی برای زن های مسلمان هم در حجاب اجباری نیست چه برسد به اقلیت های مذهبی... مگر در دهات ما از صدر اسلام تا کنون، زنان ما چگونه زندگی می کردند؟ مگر چادر می پوشیدند؟...کی در این راهپیمایی ها زنان ما را مجبور کرده که با حجاب یا بی حجاب بیایند؟ در مورد حجاب اجبار در کار نیست» (روزنامه اطلاعات 19 اسفند 57) آیا این مجتهد مسلم در زمان گفتن این مطالب، به اندازه سینه چاکان امروز ، فهم ، درک و آشنایی با اصول اسلامی نداشته اند ؟ هم چنین دادستان کل انقلاب در 20 اسفند 57 گفت : « مزاحمان خانم های بی حجاب ضد انقلاب هستند» !!
بررسی های ما در متون دینی جهت یافتن حتی یک مدرک تاریخی که پیامبر در دوران حاکمیت مسلمانان در مدینه و علی (ع) در 5 سال حکومت خویش، در باب این گونه مسائل، محاکمه، تفتیش، برخورد و... داشته باشند، بدون نتیجه باقی ماند.فقط دیدیم که علی (ع) فرمود : « اگر مسلمانی از شنیدن خبر بیرون آوردن خلخال از پای یک زن یهودی بمیرد، جایز است. » علی (ع) از این که زن یهودی در جامعه اسلامی، خلخال(از نمادهای تبرج ! ) به پا می بندد از غصه نمی مرد. بلکه از ظلم های بزرگ، تجاوز به حریم انسان ها و خشونت بود که می نالید. مگر آنکه دستگاه حدیث سازی به کار افتد و حدیث در باب لزوم گشت ارشاد کشف نماید!!
3) خطیب محترم جمعه فرمودند: « کار فرهنگی در مورد حجاب «پاسخ مثبت» نداده است . مگر این کار چندبار باید انجام شود که پاسخ مثبت هم ندهد؟ ».
و ما به ایشان می گوییم : تا زمانی که حجاب اجباری است، کار فرهنگی اساسا معنایی ندارد. شما دست یک نفر را بسته اید و به او می گویید این کار درست یا غلط است، این کار را بکن یا نکن. او سخنان شما را نمی شنود . زمانی که او نمی تواند کاری انجام دهد چه تفاوتی می کند که کدام غلط یا درست است؟
شما گوشی برای شنیدن باقی نگذاشته اید . زمانی که گزینه ای برای انتخاب وجود ندارد، دیگر نیازی به شنیدن و اندیشیدن نیست. در این شرایط ، همگان طبق دستور شما عمل می کنند ، در آرزوی سرپیچی از دستور شما می زیند و هر زمان که فرصتی دست دهد، با لذت آزادی از فرمان شما تخطی می کنند.
4) آیا جوهر دین داری تقوا نیست؟ آیا تقوا ، خود نگه داری و تسلط بر نفس نیست؟ این چه دین داری ای است که چون بید به هر بادی می لرزد؟!! و از همه چیز و همه کس تحریک میشود؟ آیا این همه تاثیرپذیری، از سستی ایمان ما نیست؟ آیا دین دار ماندن در یک قفس که هیچ کس را یارای هیچ گناهی نیست، ارزشی دارد ؟ آیا می توان در دنیای امروز همه درها را بست و تمام روزن ها را مسدود نمود؟ آیا بهتر نیست که به جای گریز ، با مسائل مواجه شویم و بر قدرت ایمان خویش بیافزاییم؟
نمی توانیم تمام جهان را به استخدام خود درآوریم تا به گونه ای رفتار کنند که ما بتوانیم دین دار بمانیم !! پس بهتر است به جای این همه، نفس خویش را به استخدام خود درآوریم.خدا انسان را مختار آفرید و ما قصد کرده ایم برای حفظ دین مان، انسان را به بند کشیم.
5) اسفا به حال ملتی که دانشجویش نه به خاطر علم و توانایی کسب امتیاز کند، بلکه به خاطر رعایت یا عدم رعایت حجاب، نمره بگیرد یا نگیرد. اسفا به حال ملتی که روحانی اش، این گونه دانش و دانشجو را تحقیر می کند و باج خواهی می نماید. اسفا به حال دانشگاهی که دانشجو، هم کلاسی اش را به خاطر عدم رعایت حجاب، به کمیته انضباطی معرفی نماید . به کجا چنین شتابان ؟!
در خاتمه اعلام می داریم که بحث ما، بحث فرهنگی ، اجتماعی و مذهبی است و آماده گفت و گو و رویارویی با هر قشر و نهادی هستیم. اگر آزادی هست!! ، مناظره آزاد (به معنای واقعی کلمه) بگذارید، از دانشجویان بدون تقلب رای گیری کنید، مشورت بخواهید ، سپس اقدام کنید .
جمعی از دانشجویان مذهبی دانشگاه تهران
8/3/1389
امروز: يك عضو جامعه روحانيت مبارز از ديدار كميته اين تشكل روحاني اصولگرا با علي اكبر ناطق نوري و اطلاع از دلایل عدم حضور وی در جلسات جامعه روحانيت مبارز خبر داد.
به گزارش ایلنا، حسين ابراهيمي با اشاره به ديدار كميته جامعه روحانيت مبارز با علي اكبر ناطق نوري تاكيد كرد: اين ديدار كه چند هفته پيش صورت گرفت در راستاي اطلاع از علت عدم حضور ناطق نوري در جلسات جامعه روحانيت مبارز بوده است.
وي در پاسخ به سوالي در مورد توجيه ناطق نوري براي عدم حضور در جلسات گفت: من در آن جلسه حضور نداشتم و از توجيه ناطق نوري اطلاعي ندارم.
ابراهیمی تاكيد كرد: در اين ديدار اعضاي كميته بر لزوم حضور آقايان در جلسات جامعه روحانيت مبارز تاكيد كردهاند.
گفتني است چندي پيش كميتهاي از جامعه روحانيت مبارز ماموريت يافتند با علي اكبر ناطق نوري،حسن روحاني و امامي كاشاني در مورد علت عدم حضور اين افراد در جلسات جامعه روحانيت مبارز ديدار كنند.
از سوی دیگر عباس پالیزدار هفته گذشته، با ناطق نوری دیدار و از وی طلب حلالیت کرد. وی پس از محکومیت به جرم ایراد اتهام و نشر مطالب کذب و خلاف واقع به مسئولان نظام، خواستار گذشت و عفو و بخشش آنها شد.
همچنین، چهار روز قبل، مهدی کروبی برای دیدار و عیادت از علی اکبر ناطق نوری به منزل وی رفت.
گفته می شود، ناطق نوری به چندی پیش به دلیل مصدومیت مجبور به عمل جراحی تاندوم پا شده است.
علی اکبر ناطق نوری، که عضو جامعه روحانیت مبارز و رییس کنونی دفتر بازرسی رهبری است در زمان مناظرات انتخاباتی، مانند خاتمی و هاشمی رفسنجانی، از سوی احمدی نژاد مورد حمله قرار گرفت.
احمدی نژاد در زمان مناظره با میر حسین موسوی، پسر ناطق نوری را میلیارد خوانده و اعلام کرده بود که می داند این ثروت از چه راه هایی به دست آمده است.
رئیس اسبق مجلس شورای اسلامی، پس از این اتفاق و انتخابات ریاست جمهوری و حوادث پس از آن، سکوتی معنادار را برگزید. او نه تنها در مراسم تنفیذ حکم ریاست جمهوری شرکت نکرد، بلکه از حضور در جلسات جامعه روحانيت مبارز نیز سر باز زده است.
امروز: عصر روز جمعه سعید حجاریان، حمیدرضا جلایی پور و محمد نعیمی پور به دیدار خانواده سید حسین مرعشی رفتند.
به گزارش گفتارنو دیدار کنندگان ضمن همدردی با اعضای خانواده ابراز امیدواری نمودند که هر چه سریعتر سیدحسین مرعشی آزاد شود.
در این دیدار حجاریان در پاسخ به پرسشی مبنی بر فعالیتهای پزوهشی دانشگاهی و انتشاراتی خود گفت : دیگر دانشجویان نمیتوانند حتی مرا به عنوان مشاور پایان نامه معرفی کنند و در حال حاضر وزارت ارشاد به 3عنوان کتاب من اجازه نشر نمی دهند.
این دیدار با آرزوی گشایش در امور ملت ایران به پایان رسید
امروز:با اینکه کارفرمایان شرکتهای خدماتی پیمانکار نیروی انسانی از تمدید شدن نزدیک به ۸۰ درصد قرار دادهای خود با دولت خبر میدهند اما میگویند که روزگار را به خوبی سپری نمیکنند.
به گزارش ایلنا؛ دلیل این کار نه تأخیر همیشگی دولت در پرداخت بدهی معوقه و نزدیک به پنج هزار میلیارد تومانی که سخنانی است که در طول هفته کارگر از زبان رئیس جمهور و وزیر کار در مورد حذف پیمانکاران نیروی انسانی گفته شد.
انتظار آنها از دولت عمل به اصول قانون اساسی در خصوص بقا و تضمین شغلی است که آنها آن را در چند دهه گذشته آزادانه اختیار کردهاند و این درحالی است که کارگران زیر دست، از دولت به دلیل قصور در اجرای همین اصول قانونی گلایه دارند.
سالها است که درصد قابل توجهی از کارگران به واسطه پیمانکاران نیروی انسانی برای کارفرمایان اصلی در کارخانهها و کارگاهها کار میکنند اما از کار خود ناراضی هستند چرا که معتقدند پیمانکاران نیروی انسانی بدون هیچ توجیه قانونی از دستمزد آنها مبالغ قابل توجهی برداشت میکنند.
بلندای صدای این نارضایتی آنقدر زیاد است که اکنون کارفرمایان شرکتهای خدماتی نیز وجود این سوء استفاده را منکر نمیشوند و آن را تأیید میکنند اما مسوولیت را به گردن نمیگیرند و آن را به گردن پیمانکار نیروی انسانی میاندازند.
کارفرمایان خدماتی از یک سو خود انگشت اتهام را به سوی پیمانکاران نیروی انسانی یا همان شرکتهای خدماتی تأیید نشدهای نشانه میگیرند و از سوی دیگر به نشانه ناخرسندی از گفتههای رئیس جمهور و وزیرکار موضوع طلب پنج هزار میلیاردی خود از دولت را پیش میکشند.
از نظر آنها شرکتهای خدماتی تایید نشدهای که فعالیت خود را ازسالهای پایانی دهه ۷۰ با کمک برخی مسوولان دولتی آغاز کردهاند و از آن زمان تاکنون با رشدی قارچ گونه به عنوان کارفرمای خدماتی اداره بخش قابل توجهی از سازمانهای دولتی را برعهده دارند مسوول این وضع هستند چرا که پنهان از دید قانون، با سوء استفاده از حقوق کارگران به درآمدزایی مشغولند.
به ادعای کافرمایان شرکتهای خدماتی حداقل سه میلیون نفر به واسطه سرمایهگذاری آنها در ادارههای دولتی، صاحب کار هستند که حساب آنها از جمعیت جویندگان کار و گروه بیکاران جداست اما اگر قرار بر حذف شرکتهای خدماتی باشد؛ کوچکترین شانسی برای ادامه کار این گروه سه میلیون نفری وجود ندارد.
گرچه شواهد از عزم جدی دولت برای پایان دادن به فعالیت پیمانکاران نیروی انسانی حکایت دارد و همین باعث نگرانی کارفرمایان خدماتی شده است اما شاید در شرایطی که هیچکس از وضع اقتصادی کشور اعلام رضایت نمیکند و همه انتقادها متوجه دولت است؛ این نارضایتی کارگران فرصت خوبی باشد تا مسوولان دولتی دست کم با خردهگیری از وضع پیمانکاران نیروی انسانی کارگران را آرام نگهدارند درست مانند زمانی که همین مسوولان برای خرسند نگهداشتن کارفرمایان و سرمایهداران از ضرورت اصلاح قانون کار وبازنگری در حقوق کارگر سخن میگویند؛ غافل از اینکه دولت خود برای اداره سازمانهایش بیشترین قرارداد را با شرکتهای خدماتی بسته است و به همین دلیل بزرگترین بدهکار این شرکتها است.
امروز:جلسه رسیدگی به اتهام الیاس حضرتی، مدیر مسئول روزنامه اعتماد در شعبه ۷۶ دادگاه کیفری استان تهران به ریاست قاضی مدیرخراسانی و با حضور هیات منصفه مطبوعات برگزار شد.
در ابتدای جلسه دادگاه، نماینده مدعیالعموم اتهام الیاس حضرتی را بر اساس کیفرخواست صادره از سوی دادسرای عمومی و انقلاب تهران، نشر مطالب خلاف واقع در خصوص چاپ دو مطلب تحت عناوین "علیرضا بهشتی دچار عارضه قلبی شد" و "هفت سال زندان برای مهدی اقبال" عنوان کرد.
به گزارش ایسنا، الیاس حضرتی در دفاع از خود گفت: پس از بررسیها درباره خبر "مهدی اقبال" مشخص شد که اشتباه بوده و ما در مرحله بازپرسی نیز این مساله را توضیح دادیم و فردای آن روز نیز تکذیبیهای در روزنامه منتشر کردیم.
وی درباره خبر دیگر مبنی بر اینکه "علیرضا بهشتی دچار عارضه قلبی شد"، گفت: خبر منتشره به نقل از خانواده آقای بهشتی بود. بر این اساس ما آن را در روزنامه چاپ کردیم که من فکر میکردم پس از توضیحات لازم در دادسرا این پرونده مختومه شده است و از اینکه اکنون در جلسه دادگاه حاضر شدهام تعجب میکنم که چرا پرونده به دادگاه ارسال شده است.
به گزارش کلمه، این اتهام در حالی به روزنامه اعتماد وارد شده است که علیرضا بهشتی فرزند شهید بهشتی عارضه قلبی خود در زندان را تائید کرده بود. او به خاطر این عارضه در آن دوران به بیمارستانی متعلق به نهادهای امنیتی در خارج از زندان منتقل شد.
مدیرمسئول روزنامه اعتماد به عنوان آخرین دفاع با بیان اینکه در عرصه مطبوعات به طور طبیعی امکان اینگونه اشتباهات وجود دارد، تاکید کرد: مساله مهم این است که تعمدی در کار نباشد که درخصوص چاپ این مطلب نیز تعمدی نداشتیم.
رییس شعبه ۷۶ دادگاه کیفری استان تهران پس از شنیدن اظهارات مدیرمسئول روزنامه اعتماد، ختم جلسه رسیدگی را اعلام کرد.
گفتنی است روزنامه اعتماد از جمله روزنامه های اصلاح طلبی بود که با شکایت مدعیالعموم به اتهام نشر مطالب خلاف واقع اسفند ماه سال گذشته توقیف شد.
الیاس حضرتی پیش از این هم در سال ۸۶، به عنوان مدیر مسئول روزنامه اعتماد، با اتهاماتی نظیر نشر اکاذیب به قصد تشویش اذهان عمومی، اهانت به اشخاص حقیقی و حقوقی به دادگاه فراخوانده شده بود.
امروز:معاون دانشجویی و فرهنگی دانشگاه علامه طباطبایی با تشریح نحوه برخورد با بدحجابان در این دانشگاه از احضار دانشجویان بدحجاب به کمیته انضباطی خبر داد و گفت: برخی بدحجابان که به این نوع پوشش مصر بوده اند یک تا دو ترم تعلیق از تحصیل حکم انضباطی صادر شده است.
به گزارش مهر، دکتر قادر پریز با رد آمار اعلام شده از سوی برخی منابع مبنی بر احضار ۲۰ نفر از دانشجویان بدحجاب این دانشگاه به کمیته انضباطی، تعداد این دانشجویان را بسیار بیشتر از این تعداد عنوان کرد و گفت: تعداد این افراد بسیار بیشتر از این ارقام است به ویژه افرادی که تنها تذکر دریافت کرده اند. اما به دلیل محرمانه بودن آمار و ارقام در کمیته انضباطی امکان اعلام تعداد دقیق آنها وجود ندارد.
وی در ادامه افزود: تعداد این افراد کم نیست اما در دانشگاهی که ۱۶هزار دانشجو دارد عددی کوچک به شمار می آید.
معاون دانشجویی دانشگاه علامه طباطبایی این افراد را دانشجویانی نامید که پیش از احضار به کمیته انضباطی از سوی مراجع مختلفی تذکر دریافت کرده اند و تاکید کرد: بسیاری از احضار شدگان تذکرات مکرری از طرف روسای دانشکده ها و سایر مراجع فرهنگی دانشگاه به دلیل بدحجابی و مشکلات اخلاقی دریافت کرده اند. تعدادی از این دانشجویان نیز در جلسات فرهنگی و ارشادی شرکت کرده اند اما بر تخلف خود اصرار ورزیده اند که مستندات مربوط به این رفتار نیز موجود است.
دکتر قادر پریز با اشاره به اینکه در طول یکسال گذشته تعداد این دانشجویان بسیار زیاد بوده است گفت: هر هفته افرادی به کمیته انضباطی احضار می شوند و تعداد آنها روز به روز و هفته به هفته متفاوت است.
وی افزود: از سوی هر دانشکده لیستی از اسامی بدحجابان به کمیته انضباطی داده شد و از بین فهرست، اسامی کسانی که دفعات زیادی تذکر گرفته بوده و اعتنایی به این تذکرات نداشتند احضار شدند. از تعدادی از آنها که تخلف خود را پذیرفتند تعهد کتبی اخذ شد تا رفتار غیر اخلاقی خود را تکرار نکنند. با این افراد برابر موارد یک تا پنج آیین نامه انضباطی برخورد شده است.
دکتر پریز در ادامه گفت: دسته دیگری نیز رفتار ناشایست خود را نپذیرفتند و به دلیل تاکید بر بدحجابی برابر موارد ۱۱ و ۱۲ آیین نامه انضباطی، تفهیم اتهام شدند. تاکنون به چند نفر هم حکم داده شده است.
معاون دانشجویی دانشگاه علامه گفت: بر اساس موارد قانونی حکم این دانشجویان تعلیق از تحصیل به مدت یک ترم یا دو ترم با احتساب سنوات و یا بدون احتساب سنوات بوده است.
امروز: هفته پیش دادستان تهران در دیدار با محمد نوریزاد و خانوادهاش از آزادی قریبالوقوع این جهادگر و نویسنده دربند پس از گذشت بیش از ۵ ماه بازداشت خبر داده بود. وعده ای که هنوز تحقق پیدا نکرده است.
به گزارش خبرنگار کلمه ، دادستان در آن دیدار به خانواده نوری زاد اعلام کرده بود که وی ظرف یک هفته آزاد خواهد شد، به شرط آنکه آنها در طول این یک هفته سکوت پیشه کنند و از اطلاعرسانی بپرهیزند.
اکنون بیش از یک هفته از آن دیدار و وعده ها میگذرد و از آزادی خبری نیست. جالب اینکه همان روز شایعه آزادی محمد نوریزاد به دروغ دربرخی سایتهای حامی دولت و وابسته به نهاد های خاص منتشر شد.
متن پیش رو شرحی است از محمد نوری زاد درباره دیدار او با دادستان تهران و آنچه بین آنها گذشته است. متن یادداشت محمد نوری زاد که در اختیار "کلمه" قرار گرفته است به شرح زیر است:
مرا با چشمان بسته به هر سو میبرند. وقتی داخل اتاق شدم، مردی چهل پنجاه ساله در یک سر میزی دراز، نشسته بود. لبخندی زد و سر دیگر میز را نشانم داد، نشستم و بعد از سلام و علیک معمول؛ گفت: آقای نوریزاد اصلاً دوست نداشتم تو را اینجا ببینم، چرا باید تو اینجا باشی؟ گفتم: اینجا خانهی من است. من خودم را اینجا صاحب خانه میدانم، نه یک جانی نابکاری که برای تادیب و تنبیه به اینجا آوردهباشندش.
گفت: این روزها خیلی داری شلوغ میکنی. نگهبان برای من نوشته و از تو شکایت کرده که با مشت به صورتش کوبیدهای و پیراهنش را پاره کردهای! گفتم: تفاوت من زندانی با همان نگهبان در این است که نامهی او، ظرف دو روز به دست شما میرسد، اما نامهای که من یک ماه پیش از داخل سلول خود برای دادستان نوشته ام به دست او نرسیده است.
مردی که روبرویم نشسته بود، برای خاراندن صورتش مچ قطعشدهاش را بالا آورد و به صورتش کشید. آنجا بود که دانستم کسی که مقابلم نشسته و از اقتداری دماوندگون برخوردار است، دادستان تهران، آقای جعفری دولت آبادی است. شنیده بودم که دادستان تهران، یک دستش را تا مچ، در جبهه جاگذاشته است.
گفتم: شما باید آقای جعفری باشید. گفت: بله. گفتم: به اسم هواخوری، مرا از سلولم بیرون بردند و در غیاب من، به داخل سلول من رفتهاند و نوشتهها و وسایل شخصی مرا برداشته و بردهاند. لیستی را که جلویش بود ورق زد و گفت: چرا باید روی زیرپیراهنیات بنویسی: «ما زندهایم، پس زندگی میکنیم.» گفتم: این جملهی ساده قرار است کجای دستگاه اطلاعاتی و امنیتی کشور ما را به لرزه اندازد؟
گفت: آدم را یاد سخن دکارت میاندازد که: «من اعتراض می کنم، پس هستم!». گفتم: دوستان شما دو نوشتهی مرا از میان وسایل شخصیام برداشته و بردهاند. شما از طرف من وکیل، این نوشتهها را مطالعه کنید و آنها را به اهلش برسانید. عنوان نوشتهی اول «راز عرعر الاغ» است و نوشتهی دوم «نامهای به نمایندگان مجلس.» من کاری به نوشتهی اول ندارم که مخاطبش وزارت اطلاعات است، اما نامه به نمایندگان را بدهید به دست آقای لاریجانی رئیس مجلس تا برای نمایندگان و مردم تکثیر و منتشر کند.
گفت: من با مجلس کاری ندارم، اما چرا نامهای به آقا (رهبر) نمینویسی؟ اگر بنویسی ما خیلی زود از طریق آقای لاریجانی قوهی قضائیه، آن را به دست آقا میرسانیم. یک تقاضای عفو هم در آن باشد خیلی بهتر است. گفتم: من تقاضای عفو نمیکنم؛ چراکه معتقدم خطایی مرتکب نشدهام. مشکل نوشتههای من در این است که کسی از زاویهی خیرخواهی، به آنها نمینگرد. مثل همین حالا سه روز اعتصاب غذای خشک کردهام، چرا؟ چون مخاطبی پیدا نمیکنم که در جایگاه قانون، قانون را رعایت کند. خندید. از واژهی اعتصاب خنده اش گرفت. صمیمانه گفت: نه آقای نوریزاد، اعتصاب نکن. گفتم: مرا از بند ۲۴۰، از سلولی که در آن حمام و دستشویی بوده، به بند ۲۰۹ منتقل کردهاند؛ به سلولی که هیچ امکاناتی ندارد با هوایی داغ. و من هر چه درخواست کردهام میخواهم افسر نگهبان را ببینم، اهمیتی نمیدهند و وقتی به عنوان اعتراض، بر در سلول خود میکوبم، در باز شده و افسر نگهبان با من درگیر میشود، یکدیگر را خبر میکنند و پنج نفری مثل پرکاه مرا از زمین بلند کرده و محکم به زمین میکوبند. سرم به شدت به زمین میخورد. دو کتفم آسیب میبیند، بینایی چشمم تحلیل میرود. سردرد شدیدی عارضم میشود.
گفتم: اینطور سردردها به تهوع میانجامد. حرف مرا تایید کرد. اما مرتب اصرار داشت که اعتصابم را بشکنم. گفتم: آقای جعفری، من در اعتصابم مصممم. امروز سه روز است که در اعتصاب به سر میبرم و به سختی خودم را به اینجا رساندهام. یک لیوان آب، یک حبه قند نخوردهام. رادیولوژی اوین از سرم و از دو کتفم عکس گرفته. ممکن است چیزی در این عکسها نباشد، اما من به خاطر بی قانونی دوستان شماست که اعتصاب کردهام و خود را به مخاطره انداختهام. شما، چهار روز دیگر جنازهی مرا از سلولم بیرون خواهید کشید. گفت: درست نیست که تو با دست خودت، خودت را به کشتن بدهی. گفتم: چرا امام حسین این کار را کرد؟ گفت: آنجا یزید در مقابلش بود. گفتم: هرکجا قانون نباشد، پای یزید در میان است؛ مثل دستگاه قضائی ما که معتقدم هیچ ربطی به اسلام ندارد.
شما «پ» را دستگیر می کنید و به زندان می اندازید و افرادی را که او افشا کرده، آزاد گذاردهاید. شهرام جزایری را به زندان میاندازید و آقای [...] را که با استفاده از رانت، صاحب چندصد میلیارد تومان ثروت است، تا وزارت بالا میبرید. گفتم: این دستگاه آنچنان فشل و از ریخت افتاده است که مسئولی مثل [...] به راحتی ملعبهی آدمهای زیرک میشود و از طریق راننده و دامادش، پوست از تن عدالت میدرد. گفت: همین آدمهای زیرک دویست میلیون تومان خرج حسینیهاش کرده اند. گفتم: من هم شنیدهام. اما شنیدهام یک ویلا به رانندهاش دادهاند و امضاهای بسیاری از او گرفتهاند. شما در مقام دادستان، شهامت اعتراض ندارید، چرا؟ چون به این میز و ترفیع خود محتاجید. گفت: اینطور نیست، من یک جانبازم. گفتم: باشید، مگر علاقه به ترفیع، جانباز میشناسد؟ چرا اعتراض نمیکنید؟ مگر قاضیان نالایق و ناعادل در این دستگاه کماند؟ گفت: هست، اما در مسیر کار من نیست. گفتم: چرا استعفاء نمیدهید؟ گفت: هستم تا مگر کاری بکنم. گفتم: همه به همین نحو عمل خطای خود را توجیه میکنند. گفتم: اکثر ارگانهای ما آلوده هستند به رشوه و قاچاق و شما جرات برخورد ندارید. اکثراً قانون را دور میزنند. اما شما مرا به خاطر حقیقتگویی و دلسوزی به زندان انداختهاید و اجازه دادهاید بازجوهای بیسواد و فحاش مرا بزنند و به ناموس من توهین کنند. اما کسانیکه از رانتهای اقتصادی و اجتماعی بهره بردهاند آزادند. و شما جرات دستگیری آنان را ندارید. گفتم: عدالت در دستگاه قضائی ما بیشتر یک شوخی بزرگ است. من به خاطر نقد این عدالت بیمار، در زندانم و عاملان بیماری دستگاه قضایی و امنیتی و اقتصادی آزادند و حمایت میشوند.
دادستان در کمال صبوری به سخنان من گوش سپرد و سرآخر داستان نامه به رهبر را تکرار کرد. گفتم: مینویسم اما آنگونه که خود میخواهم. گفت: بنویس.
کاغذ و قلم آوردند و من در حالی که از سه روز اعتصاب، سخت در رنج بودم، نوشتم "... اگر کسی به زبالههای شهر کربلا اعتراض کند و به زوار سیدالشهدا با صدای بلند بگوید امام حسین اسوهی نظافت و پاکیزگی است و این همه آلودگی برازندهی امام نیست و امام به شدت رنج میبرد و ناراحت است، آیا مجرم است؟ باید او را بگیرند و به زندان بیندازند؟ اکنون این وضع، حکایت من است. من این همه زشتی و نازیبایی را برازندهی انقلاب نمیبینم. انقلابی با آنهمه هزینه و زحمت. من در اوین با هتاکی بازجوهای بیسواد و ضرب و شتم آنان مواجه شدهام. بازجوهایی که به قبیحترین روشها از متهمان اقرار میگیرند. با کثیفترین رویه. و با زدنها و فحشها و تحقیرهای پلید. خیلی دوست داشتم در یک ملاقات حضوری کهریزک دوم را به شما معرفی کنم و از فجایع رفتاری کسانی بگویم که ادعای سربازی امام زمان را دارند..."
نامه را تا نکرده به دست دادستان تهران سپردم. و در کاغذی مجزا برای او نوشتم: وقتی حکم دادگاه من رسماً اعلام شده، چرا باید مرا در زندان اطلاعات نگهداری کنند؟ و از او درخواست کردم مرا به زندان عمومی منتقل کند. اکنون که این نوشته را می نویسم در بند عمومیام. در اندرزگاه شماره ۷، سالن ۵٫
محمد نوری زاد
امروز: عضو فراکسیون خط امام (ره) با بیان اینکه فلسفه وجودی احزاب برای انتقاد، نظارت و به وجود آوردن فضای رقابتی در جامعه است، اظهار داشت:« دولتهایی که نمیخواهند پاسخگو باشند، مایل نیستند احزابی وجود داشته تا از آنها انتقاد کنند و متاسفانه دولت فعلی اینگونه عمل میکند.»
حجت الاسلام و المسلمین قدرتالله علیخانی در گفتگو با خبرنگار پایگاه خبری فراکسیون خط امام(ره) مجلس« پارلماننیوز»، با انتقاد از اظهارات احمدینژاد مبنی بر اینکه احزاب حق دخالت درامور کشور را ندارند، گفت:«دولت احمدینژاد هیچگاه میانه خوبی با احزاب و تشکلهای سیاسی نداشته است که این تنها مربوط به احزاب اطلاحطلب نمیشود و با اینکه احزاب و تشکلهایی مثل موتلفه و ایثارگران و بعضی جمعیتهای دیگر حامی ایشان بودهاند اما روی خوش به احزاب نشان نداده است.»
نماینده اصلاح طلب مردم قزوین ادامه داد:« دولت نهم و دهم نه تنها بودجهای برای احزاب در نظر نگرفته بلکه فضا در این دو دولت همواره برای احزاب فضایی تاریک بوده است.»
وی با بیان اینکه فلسفه وجودی احزاب برای انتقاد،نظارت و به وجود آوردن فضای رقابتی در جامعه است، تاکید کرد:« جامعهای که در آن انتقاد و جود نداشته باشد جامعهای زنده و پویا نیست.»
علیخانی تصریح کرد:«دولت هایی که نمیخواهند پاسخگو باشند مایل نیستند احزابی وجود داشته تا از آنها انتقاد کنند، متاسفانه دولت فعلی اینگونه عمل میکند و تحمل احزاب و انتقاد را ندارد حال اینکه دولت مدعی است که احزاب بیشترین انتقادها را از این دولت کردهاند.»
عضو کمیسیون امنیت ملی و سیاست خارجی مجلس بابیان اینکه در قانون اساسی کشور به احزاب توجه ویژه شده و برای آنها حقوقی مشخص شده است،گفت:« باید به احزاب قانونی میدان فعالیت و انتقاد از مسئولین داده شود تا بتوانند با نقد حاکمان جامعه را به سمت اصلاح ببرند.»
وی همچنین با انتقاد از عملکرد مجلس در خصوص احزاب تاکید کرد:«در مجلس هشتم هم توجه کافی به احزاب نمیشود و بارها در صحن علنی مجلس و یا در جلسات کمیسیون پیشنهاد دادهایم که بودجهای را برای فعالیت احزاب در نظر بگیرند اما متاسفانه توجهی نشده است.»
امروز: یك عضو فراكسیون خط امام(ره)گفت:امام همواره سعی در تقسیم قدرت داشت.
مسعود پزشكیان نماینده تبریز در گفتگو با ایلنا در ارتباط با آرمانهای مغفول مانده حضرت امام(ره)در جامعه فعلی گفت:آنچه كه امام همواره به دنبال ایجاد وحدت در جامعه بود و تاكید بر شكل گیری استقلال،آزادی و جمهوری اسلامی داشت.
وی با تاكید بر اینكه جامعه فعلی از آرمان های امام(ره)فاصله دارد،تاكید كرد:در جامعه فعلی مشكلاتی همچون فقر،حاشیه نشینی و محرومین وجود دارد و این در حالیست كه امام بر حل این مشكلات تاكید بسیار زیادی داشت.
به گفته این نماینده مجلس پس از اتمام جنگ تحمیلی لازم بود كه برای حل این مشكلات اقدامات اساسی صورت گیرد اما هنوز اقدامات موثری برای رسیدن به آرمانهای امام در سطح جامعه شكل نگرفته است.
این عضو فراكسیون خط امام(ره)مجلس با بیان اینكه «استقلال،آزادی و جمهوری اسلامی»هر سه در كنار یكدیگر جامعه را تثبیت میكند،خاطرنشان كرد:اسلام بدون استقلال و جمهوری تحقق پیدا نخواهد كرد و این سه مولفه تنها در كنار یكدیگر معنا پیدا خواهند كرد.
پزشكیان ادامه داد:در شرایط فعلی بعضا مشاهده میشود كه هر كسی یك گوشه از این شعار را میگیرد و بر آن تاكید میكند و میتوان گفت مشكلاتی كه در چند وقت اخیر برای برخی گروههای سیاسی به وجود آمد به همین علت بود.
وی معتقد است كه امام خمینی(ره)همواره با رهنمودهای خود جامعه را هدایت میكرد و هیچ گاه از كسی به شكل مستقیم نام نمیبرد.
پزشكیان با اشاره با ماجرای بنی صدر و خلق مسلمان یادآور شد:در این مباحث نیز امام خمینی(ره)حتی به بنی صدر نیز توصیه به توبه و بازگشت كرد و حتی در یك سخنرانی هم از كسی به شكل مستقیم نام نمیبرد.
وی تقسیم قدرت را از دیگر خصوصیات امام(ره)دانست و گفت:امام همواره سعی در تقسیم قدرت داشت و جناحها را حس میكرد.
رئیس سازمان صدا و سیما تاكید كرد:بیبیسی فارسی و VOA امروز: به هیچ وجه تهدیدی برای صداوسیما نیستند.
عزت الله ضرغامی در گفتگو با ایلنا، در پاسخ به سوالی در مورد تاثیر شبكههای ماهوارهای سیاسی بر جامعه، اظهارداشت: به طور كلی شبكههای فارسی زبان از جمله بیبیسی فارسی و VOA به هیچ وجه تهدیدی برای صداوسیما نیستند و خوشبختانه این رسانه با جایگاه و اعتمادی كه نسبت به آن در میان مردم وجود دارد از انواع برنامههای خبری، سیاسی، سرگرمی، فیلم و سریال استفاده میكنند.
وی افزود: حتی بسیاری از شبكههای فارسی زبان ماهوارهای بر خلاف قانون از سریالهای ما استفاده میكنند كه از نظر حقوقی میتوانیم از آنها شكایت كنیم، آنها حتی سعی میكنند از كارشناسان و عوامل داخلی ما نیز استفاده كنند، لذا توانمندی این شبكهها اصلا قابل مقایسه با رسانه ملی نیست.
رئیس سازمان صداوسیما تاكید كرد: باید از همه ظرفیتهای نظام كه در اختیار ماست و میتوان و باید از آنها استفاده كرد، استفاده كنیم و بخشی از آنها در خلا نگهداری نكنیم تا دشمن در جایی بتواند سوء استفاده كمی كند.
ضرغامی تصریح كرد: شبكههای ماهوارهای فارسی زبان كماكان در رقابت با صداوسیما جایی ندارند و فضای سیاسی كشور این را نشان داده است، لذا با استفاده از تمام ظرفیتها باید این تفوق را حفظ كنیم.
وی در پاسخ به سوال دیگری در مورداینكه برخی كارشناسان در همایش اخیر مركز تحقیقات استراتژیك معتقد بودند كه از بیبیسی فارسی و VOA واهمه داشتیم كه با فارسی وان مواجه شدیم، گفت: آنها نظرات خود را میگویند در حالی كه همه این اظهارات اشتباه است و نه شبكههای سیاسی ماهوارهای و نه شبكههای غیر سیاسی تهدید نیستند و كارشناسانی كه این حرف را زدهاند مرعوب هستند.
امروز: دادگاه تجدید نظر حکم صادر شده در دادگاه بدوی محسن امین زاده را با کاهش یک سال زندان تایید کرد.
به گزارش خبرنگار کلمه بر این اساس محسن امینزاده عضو جبهه مشارکت ایران اسلامی که در دادگاه بدوی برای او شش سال حبس تعزیری صا در شده بود در دادگاه تجدید نظر به ۵ سال زندان محکوم شد.
اتهام های امین زاده اجتماع و تبانی به قصد برهم زدن امنیت کشور و همچنین تبلیغ علیه نظام از طریق مصاحبه با شبکههای خارجی عنوان شده بود.
امروز: یکسالی می شود که بند عمومی زنان یا همان بند نسوان میزبان تعداد زیادی از زندانیان سیاسی زن است. در بند زنان حدود ۴۰۰ زندانی زن نگهداری می شوند که بیشترین متهمان در ارتباط با مواد مخدر هستند.
یکی از زندانیان سیاسی زن روایتی از این بند نگاشته است. روایت تکان دهنده از حضور دانشجویان ، استادان دانشگاه، فعالان مدنی ، روزنامه نگاران و سبزهای گمنام در بین معتادان ، قاتلان و مواد مخدر فروش هایی که زیر پوست همین شهر پرورش یافته اند و حال در زندان مجالی برای فرمانروایی بر زندانیان سیاسی و سایر زندانیان یافته اند.
روایتی از «سبز بودن» در بین شهر قداره بنده ها :« سایناز با چادر نمازش از پنجره به آسمان نگاه می کند. مدت ها طول می کشد. با تسبیح به دستی که ذکر می گوید. بعد در نماز اشک می ریزد. نمازی که گاه به نماز صبح وصل می شود. روزش را هم روزه است. این ها کف خواب های کنار تو هستند. همین طور که سرش کنار توست از او می پرسی همیشه این قدر نماز می خوانده؟ پاسخش منفی است. می گوید حتی گاهی کاهل نماز بوده ولی از وقتی سبز شده، سبز شده. و تو می مانی که دعای خیرش نصیب چه کسی است. »
متن این روایت دردناک به نقل از «کلمه» به شرح زیر است:
خیلی طول نمی کشد تا رئیس و روسا خودشان را نشان دهند. باید معلومت کنند که رئیس کیست. معلوم کنند این جا رئیس دارد. هر کی به هر کی نیست.
کسی این جا به اسم و رسم تو کاری ندارد. دانشجو و استاد دانشگاه و فعال مدنی و فعال دانشجویی و روزنامه نگار و فعال حقوق زنان و فعال حقوق بشر کسی نیست. این ها هم شد جرم؟!
این جا قداره بندی و عربده کشی است که کار می کند. اگر می خواهی برای خودت کسی باشی یادت باشد دفعه بعد که آوردنت این جا از همان اول نگویی که اهل اندیشه و قلم به دست بوده ای که تو را گرفته اند. برای این ها افت دارد. باید بگویی دو تا آدم کشته ای تا تحویل ات بگیرند. هر چند روش و منش و کلام و رفتارت نشان دهد قداره بند نیستی. اصلا بلد نیستی.
وقتی می فهمند سیاسی هستی، بچه های سیاسی تحویل ات می گیرند. روشین یک چای می ریزد و با قندی در یک بشقاب دست به دست می دهد تا برسد جلوی تو. یک ظرف غذا جلویت می گذارند. بعد می فهمی ظرف ها را مریم داده با فخری. میترا است که چای و غذا را جلوی تو می گذارد. مریم و فخری و میترا می شوند هم صحبت های تو.
این، کارت تلفن برای زنگ زدنت. مهدیه است که دستش را دراز می کند و یک کارت می دهد. او دانشجوی سال آخر ستاره دار دانشگاه علامه است. فخری دستش را دراز می کند و یک چادر می دهد برای نماز خواندنت. مادر بگیر خودم شسته ام و خشکش کرده ام. تازه واردی. قدر این حرف ها را نمی فهمی. بعدها پشیمان می شوی که چرا نگرفتی. چرا این محبت را رد کردی. فخری می شود همدم تو. بزرگ تر از این است که به دل گرفته باشد. کارت تلفن از مهدیه، تایم از فخری. یک زنگ ۲ دقیقه ای. خبر بدهی که در اوین در بند عمومی نسوان هستی تا نزدیکانت را از دلشوره نجات دهی. یک کلام به شوهرت بگویی بچه ها را دریابد.
این جا چه کسی رئیس است؟ چه کسی فرمانده؟ خرده فرمانروایان؟ چه کسی فرمانبر؟ چه کسی باید دست به جیب باشد؟ چه کسی دست به کمر؟ چه کسی باید باج بدهد؟ روسای باندها؟ چه کسی باید سر به زیر باشد؟ چه کسی خاموش؟ چه کسی اجازه دارد داد و هوار که نه عربده کشی کند؟ چه کسی می زند؟ چه کسی می خورد؟ چه کسی ژنرال است؟ چه کسی سرباز؟
شهر عجیبی است این جا. اول تصور کنی زندان آدم هایی دارد که امور زندانیان را می گذرانند. خیلی زود می فهمی این جا همه زندانی اند. جز آن ها که در دفتر ها می نشینند. یکی مسئول اتاق است. یکی یا چند تا رئیس. مسئول کار می کند، رئیس ریاست. هر چند هر دو از اهالی همین شهرند. بند زندانیان عادی قانون خودش را دارد. برو و بیا. ساعت حرف زدن و ساعت حرف نزدن. خاموشی و بیداری. آمار و هواخوری. مواد فروشی و رقاصی. گفتن یا نگفتن. با که بودن و با که نبودن. روابط. ارتباطات. همه حساب و کتاب دارد. هر کی به هر کی است مگر؟
با ورود به بند، وکیل بند یک بسته به تو بدهد، شامل لباس زیر و یک حوله کوچک و شامپویی برای یک بار. می گویند باید دوش بگیری. طوری می گویند که انگار با خودت مریضی آورده ای. تو که روزنامه نگاری یا کارگردان سینما، یا استاد دانشگاه یا نویسنده یا دانشجوی ارشد را آورده اند در میان کسانی که به خاطر قتل و موادفروشی و داشتن خانه های فساد و دزدی بازداشت شده اند. همین ها به تو امر کنند که باید دوش بگیری تا مریضی برای این ها نیاورده باشی. با ادبیاتی تحقیر آمیز. باید نشان دهد که رئیس است و راهش تحقیر است. «م» است که وسط اتاق راه می رود و تو را تحقیر می کند و به تو فرمان می دهد. همان روز اول.. هر کدام زودتر زهر چشم نشان دهند یک هیچ جلو هستند. باید معلوم شود چه کسی رئیس است. فرار رو جلو.
همان شب عربده های کینگ کنک در بند بپیچد که آهای ورودی جدید اتاق ...؟ نگاه ها بچرخد به سوی تو. چه کسی بوده که از حمام اختصاصی او استفاده کرده؟ ورودی اتاق .. تو بوده ای پس باید جواب دهی. این را در یک لحظه بفهمی که بند به هم ریخته. جمعیت جلوی در حمام جمع شده اند که از تو جواب بخواهند و تو حتی نمی دانی به چه کسی باید جواب بدهی. مهم نیست. چون اصلا کسی از تو جواب نمی خواهد. ورودی های جدید باید بدانند او که از همه بلندتر عربده می کشد، رئیس است. استاد دانشگاه هستی؟ باش. این جا رئیس کسی است که صدایش بلندتر است و اصلا می تواند عربده بکشد. عربده کشیدن کار هر کسی نیست.
تو محتاجی. محتاج همه چیز. یک کلمه حرف با یک هم صحبت. یک لیوان برای چای. یک قاشق. یک بشقاب. حتی جیره قند و پودر و شامپویی که اول ماه داده اند و تو نمی دانی. به هر کس سهم خودش را داده اند. در هیچ باندی نیستی که کسی به تو چیزی بگوید چه رسد به این که بدهد. محتاج این که به تو اطلاعات بدهند از چند و چون این جا. همان که وقت حمام رفتن مریم به تو گفت. گفت که از حمامی که روی در آن به رنگ قرمز با ماژیک خط خطی شده استفاده نکن. و تو هم از آن استفاده نکردی. و الا در مقابل فریادهای کینگ کنگ چه می کردی؟ تو محتاج یک دقیقه تلفنی. محتاج یک دقیقه تایم. یک دقیقه کارت.
خیلی زود می فهمی که جای نشستن هم در اتاق حساب و کتاب دارد. هر کی به هر کی نیست. اتاق بالا و پایین دارد. تو که ورودی جدیدی کجا باید بنشینی؟ جلوی در می نشینی تا از خطرات در امان باشی. معلوم نیست جای دیگر که بنشینی با تو چه کنند؟ جلوی تخت ها حریم همان تخت است و مالک آن هم صاحب همان سه تخت. وسط هم که بنشینی اعتراض می کنند سر راه نشسته ای. کجا می توانی بخوابی؟ می شوی کف خواب جلوی در. در یک اتاق با ۲۸ زندانی و رفت و آمدهای وسط شب. چند تا پتو جیره داری؟ اتاق رئیس دارد. تو کی هستی؟ با کدام گروهی؟
این جا در کل بند بالا و پایین رئیس اعظم «ش» است. فرمانروای بزرگ. همه اختیارات در دست اوست. یک اتاق خصوصی دارد در طبقه پایین با تلویزیون و یخچال خصوصی. قاتل است؟ با مرد زن دار رابطه داشته؟ همسر مرد را که مادر هم بوده، کشته؟ این ها توانایی می خواهد. اصلا همین ها او را رئیس می کند. بلد است شوهر بدزدد. مادر بچه ها را بکشد. عربده بکشد. حرمت ها را بدرد. قداره بکشد. می تواند خون بریزد. بلد است دروغ بگوید. از همه مهمتر بلد است از مجازات فرار کند. حلقه های خودش را دارد. اصلا همین توانایی هاست که او را رئیس می کند. خرده فرمانروایان هم همین طور. ولی در مقامی پایین تر. درس پس می دهند و دوره می بینند تا به مقام او برسند.
همه حرکاتش نشان ریاست اوست. تحکمش. نگاه و کلامش. همه هستند تا او باشد و رئیس هم باشد. تکان دادن سر و دستش. برو و بیایش. امر و نهی و داد و بیدادش. فریادهایش بر سر زندانیان. ادبیات از بالا به پایین. ادبیات تحقیرآمیز. حتی تن صدایش. استاد دانشگاه هستی؟ باش. اصلا تو را آورده اند این جا تا یک قاتل فرمانروای تو باشد. تا بشکنی.
او که رئیس کل هر دو بند بالا و پایین است. باندها هم برای خودشان. اتاق ها هم رئیس یا روسای خودشان را دارند. همین طور است کل بند. رئیس ها خودشان هم با هم سرشاخ. با سربازان پیاده نظام خودشان. مثلا «م» و «س» و «ع» در همین اتاق با هم سر قدرت، تو بکش، من بکش دارند. بعضی وقت ها این «ن» و «ف»هم یک چشمه می آیند. هر کدام نفرات دوم خودشان را دارند. هر کدام پیاده نظام های خودشان را. به علاوه آدم هایشان از اتاق های دیگر. از بند. از پایین. از دفتر. به علاوه ارتباطشان با «ش» رئیس اعظم. باند بهره خودش را دارد. ریاست بهره اصلی را.
از ۸ حمام سه تا از کار افتاده.۵ حمام برای یک بند زندان. یک بند با شش اتاق و هر اتاق بین بیست تا سی زندانی. به طور متوسط بشود صد و پنجاه نفر. از این پنج حمام یکی اختصاصی برای کینگ کنک. چرا؟ چون عربده کش است. هر کلامی از دهانش بیرون می آید. خودش را زده به دیوانگی. یک قداره بند قاتل چه کارهایی که نمی تواند بکند؟ تو نمی دانی. تلفن. برای پنج دقیقه گاهی نیم ساعت یا بیشتر سرپا می ایستی. فقط صف نیست. استاد دانشگاه را آورده اند جایی که قاتل و دزد و موادفروش با او دعوا کند که برو. بیا. کنار دیوار. تو راه وای نستا. ساکت. حرف نزن. دنیا را می بینی. اگر در باندی باشی که تلفن ها را دارند هر وقت بخواهی می آیی. هر چه قدر هم که بخواهی حرف می زنی. مگر می شود این جا درگیر شد؟ مسئول تلفن بگوید تایم خریده، وقت از پیش گرفته، حل است. باند فروشگاه هم همین طور و همین طور باقی لحظات زندگی.
از اتاق بچه دارها صدای دعوا و کتک کاری بلند می شود. بچه ها هم زیر لگد و دست و پای مادرها. «ر» از اتاق بغل بدود که جدا کند. لگدی محکم به پهلویش. پرتاب به سمت تخت آهنی. سر او و لبه تخت. جرم «ر»؟ حضور در خیابان آزادی در روز ۳۰ خرداد. حکم؟ محارب. چرا به اتاق دعوا دوید؟ بگوید آن جا بچه ها بودند آخر. نمی شد نرفت. بچه ها زیر دست و پا؟ او نه دعوا بلد است و نه جدا کردن دعوا. مشکلات را با گفت و گو حل می کند. این ها گفت و گو چه می دانند چیست؟ زبان این ها زبان دیگر است. همزبان خودشان را می خواهند.
نفیسه و زهرا و سایناز و مهری و ... با نماز و قرآن و نماز شب و دعاست که خودشان را آرام می کنند. آن ها را به بچه های سیاسی می شناسند. همه با هم از ۲۰۹ و از متادون آمده اند. همه که می خوابند سایناز با چادر نمازش از پنجره به آسمان نگاه می کند. مدت ها طول می کشد. با تسبیح به دستی که ذکر می گوید. بعد در نماز اشک می ریزد. نمازی که گاه به نماز صبح وصل می شود. روزش را هم روزه است. این ها کف خواب های کنار تو هستند. همین طور که سرش کنار توست از او می پرسی همیشه این قدر نماز می خوانده؟ پاسخش منفی است. می گوید حتی گاهی کاهل نماز بوده ولی از وقتی سبز شده، سبز شده. و تو می مانی که دعای خیرش نصیب چه کسی است.
به هواخوری راه نمی دهند. در را بسته اند. می گویند نیم کیلو شیشه در حیاط پیدا کرده اند. حالت های خماری و بیداری بعضی زندانیان گواه از فروش مواد در داخل زندان دارد. سایناز بگوید وقتی بچه ها را آورده بودند این جا به بعضی از آن ها پیشنهاد مواد فروشی داده بودند. بچه های دانشجو و رونامه نگاری که بیرون کار می کرده اند تا امورات روزمره خود را بگذرانند. بعضی حتی کمک خانواده بوده اند. این جا توی کارتشان یک پولی برای خرید می خواهند. به سایناز بگویی اگر کسی به پول احتیاج دارد خبرم کن ولی به کسی نگو چه کسی.
بچه های سیاسی با همند و هوای هم را در این شهر دارند. آن ها که همه مسیر را با هم بوده اند. به هم اعتماد کرده اند. با هم ترسیده اند. بازجویی. دلهره. بلاتکلیفی. درد را هم التیام داده اند. دلشان با هم است. زبانشان با هم. با هم خندیده اند. سر بر شانه هم گریسته اند. همین گریه کردن هاست که آن ها را به هم پیوند زده. شاید بتوانی کسی را که با او خندیده ای فراموش کنی ولی هرگز شانه ای را که بر آن گریسته ای از یاد نخواهی برد.
در روزنامه ها نوشته حراست دانشگاه تهران اعلام کرده که از ورود دخترانی که مقنعه ندارند جلوگیری می کند. رئیس دانشگاه کجاست که حراست تصمیم می گیرد و اعلام می کند و اعمال می کند؟ فرمانروایان اسلحه به کمر. رئیس چه کسی است؟ این جا خبرها زود پخش می شود. می گویند جعفر پناهی کارگردان اعتصاب غذای خشک کرده. با او چه کرده اند؟ برای او چه راهی مانده؟ نوری زاد قلم به دست کارگردان را به اسم هواخوری برده اند بیرون و ۵ لباس شخصی ریخته اند سر او و به قصد کشت کتکش زده اند. دکتر زندان گفته ضربه مغزی شده و خودش گفته بینایی اش مختل. می گویند اعتصاب غذای خشک کرده. روزه سیاسی. این ها را زنش گفته.
می گویند زنش در چند سایت ناله کرده. گفته می زنند بعد می گویند فریاد نزنید. پس چه کنیم؟ ناله از کتک خوردن شوهرش یک طرف. این که قلم و کاغذ او را هم گرفته اند یک طرف. عجب زن نازنینی است این فاطمه خانم. یک بار نوشته ای از او خواندم درباره سال های اول پیروزی انقلاب. در آن نوشته گفته چرا این روزها حال و هوای بهشت را دارد. آن روزها را می گوید. بعد خودش جواب می دهد. می گوید برای این وحدت. می گوید وحدت از توحید نشات می گیرد. می گوید چون توحید خودنمایی می کند پس بوی بهشت می آید. به چه روزی افتاده امروز که برای ناله کردن هم باید از قداره بندان بترسد. که نترسیده. می گویند بازجوی نوری زاد او را تهدید کرده که اگر بخواهم این دخترت را، دختر بیست و چند ساله اش را گفته، می آورم این جا. مردش زیر دست این هاست که قداره بسته اند و کتک می زنند. این ها که در خیابان از کتک زدن دختران و زنان ابا ندارند وقت کتک زدن یک زندانی دست بسته در زندان چه می کنند؟ بگویند نوری زاد را به بند عمومی آورده اند. لابد باید خوشحال باشد این فاطمه خانم.
بدرالسادات از بودن در زندان عمومی شکایت داشت. از شنیدن کلمات اهانت آمیز در بند عمومی به ستوه آمده بود. از این فضای عربده کشی. از این فضای تهدید آلود تحقیر آمیز. یک روز آهسته برای تو بگوید ما را به همان بند ۲۰۹ برگردانند. بگوید این جا کلماتی می شنویم که به عمرمان نشنیده ایم. با ما برخوردی می شود که به عمرمان ندیده ایم. به او بگویی فکر می کنی برای چه ما را این جا آورده اند؟ برای همین. بگویی تمام مملکت را گشته اند و هر چه انسان خلاف کار است آورده اند و این جا جمع کرده اند بعد شما و این بچه ها را آورده اند کنار این ها. فکر می کنی برای چه؟ باید معلومتان شود که رئیسی هست و فرمانبری. باید معلومتان شود که هر کس نمی تواند رئیس باشد.
ببرندش به انفرادی. ۲۰۹٫ از ۱۵ اسفند او را می برند. عید و تمام فروردین و اردیبهشت را هم آن جاست. وقتی برمی گردد لاغر شده و تکیده. نحیف. بیمار. ولی بزرگواری و بزرگ منشی او همان است که بود. حرف زدنش، نشست و برخاست، راه رفتن و حرکات دست و سر و صورتش همه حکایت از وقار و متانت و دانش و بینش او دارد. صلابت او پابرجاست. مصمم و مطمئن از راهی که در پیش دارد. این ها اصالت اوست. او همان بدرالسادات است. ماه درخشان سادات.
رئیس او کیست اما؟ «ش». قاتل زنی که مادر بچه ها است. دزد شوهر. او تحت فرمان یک قداره بند است. این جا اوین است آخر.
«سبا»
بند عمومی زنان- اوین
۱۳۸۹
امروز: صبح امروزهنگامه شهیدی روزنامه نگار و مشاور دبیر کل و عضو حزب اعتماد ملی مورد تعرض و حمله یک فرد معتاد و بزه کار در بند نسوان قرار گرفت.
بنا بر اخبار رسیده به کلمه،این فرد دارای ظاهری نامرتب و آلودگی و دارای علائم چاقو روی دست خود بوده است و هنگامی که هنگامه شهیدی قصد داشت داروی خود را از پرستار بهداری دریافت کند به طور مرتب خود را در تماس بدنی با وی قرار داده و وقتی مورد اعتراض هنگامه قرار گرفته است او را به میان جمعی از متادونی ها پرتاب کرده و به شدت وی را مورد ضرب و شتم قرار داده است و هیچ یک از افراد حضور داشته در انجا اقدامی جهت جدا کردن وی برای جلوگیری از ضرب و شتم هنگامه انجام ندادند.
شایان ذکر است هنگامه شهیدی چندین بار مراتب اعتراض خود را به حضور زندانیان زن سیاسی در میان بزه کاران به معاون دادستان اعلام کرده است.
امروز: سایت رسمی هاشمی رفسنجانی اخیرا نامه ایشان را به رهبری که پیش از انتخابات سال گذشته نوشته شده بود دوباره منتشر کرده است. باز انتشار این نامه با حملات اخیر کودتاچیان به هاشمی رفسنجانی و خانواده او (حمله به دفتر فائضه هاشمی و بازرسی دفتر دانشگاه آزاد و اعلان اینکه اسناد محرمانه در آنجا نگهداری می شده) بی ارتباط نمی باشد. متن کامل نامه در آدرس زیر موجود است:
http://www.hashemirafsanjani.ir/?type=dynamic&lang=1&id=2192
بخش نخست*:
پروژه عقلانیت و معنویت از متن و بطن روشنفکری دینی بیرون آمد. (واقعیت این است که پروژه عقلانیت و معنویت را خود من شخصاً، هیچوقت دربارهاش تعبیر به پروژه نکرده بودم. من همیشه میگفتم طرحی درباره جمع میان عقلانیت و معنویت. البته امروز تعبیر پروژه درباره بسیاری از اندیشهها به کار میرود مثل پروژه روشنگری، یا پروژه روشنفکری دینی یا پروژه مدرنیته و .... در واقع تعبیر پروژه برای یک رای خاصی به کار میرود، اما خود بنده این تعبیر را بکار نبرده بودم. اگر در ادامه بحث جایی اشاره به پروژه عقلانیت و معنویت شد، منظور، تعبیر دیگران از این طرح است).
من این پروژه را، در مصاحبهای که در مجله راه نو که آن زمان منتشر میشد، در سال 1379 اظهار کردم که در آن زمان، بنده از لحاظ ناظران یک روشنفکر دینی محسوب میشدم، اگر چه که روشنفکری بسیار کممایه، حقیر و بیادعا. اما در هر حال، روشنفکر دینی به حساب میآمدم. بنابراین این پروژه، چه الان آن را درون پروژه روشنفکری دینی بگنجانید و چه نگنجانید، در روزهای نخست پروژهای بود از آن یک روشنفکر دینی محسوبشده. اما البته، با آنچه روشنفکران دینی چه قبل از انقلاب و چه بعد از انقلاب گفته بودند، بسیار فاصله و زاویه داشت. با آنچه مرحوم دکتر شریعتی، بازرگان و طالقانی در پیش از انقلاب و آقایان دکتر سروش، دکتر مجتهد شبستری، دکتر کدیور و دیگران در بعد از انقلاب میگفته اند، فاصله داشت و این فاصله و زاویه خیلی زود واضح شد، به دلیل اینکه من سخن را به وضوح میگویم و هیچوقت دوپهلو، سهپهلو و nپهلو سخن نمیگویم. خیلی زود معلوم شد که این سخن با آن چیزی که دیگران گفته اند فاصله دارد. خوب، حالا این پروژه ، پس از اینکه من اجمالا گفتم که این پروژه چه می خواهد بگوید، بعضی از ویژگی های این پروژه در قیاس با پروژه هایی که روشنفکران دینی در جهان فارسی زبان اسلام (ایران) و چه در جهان انگلیسی زبان اسلام ( شبه قاره هند و پاکستان، کشمیر، اندونزی و مالزی) یا در جهان ترک زبان اسلام (ترکیه) یا در جهان عرب زبان اسلام معلوم می شود. یعنی در این چهار حوزه فرهنگی بزرگ جهان اسلام، یعنی حوزه ایرانی، ترکی، عربی و انگلیسی زبان این سخنی که بنده می گفتم با همه این سخنان تفاوت دارد. ممکن است سخن صوابی هم نباشد (نمی خواهم بگویم حقانیتی رویش هست ولی می خواهم بگویم که فرق می کند و وجوه این تفاوت را در آخر سخنرانی خواهم گفت)
اگر الان، پس از ده سال بخواهم این پروژه را طرح کنم از اینجا شروع و طرح می کنم و این گزارش مطابق با واقعی هست که در این ده سال در ذهن داشتم و چیزی نیست که در این سالهای اخیر برای من پدید آمده باشد.
مقدمه یک:
به گمان بنده، زندگی آرمانی ، زندگی است که سه ویژگی داشته باشد. زندگی خوشی باشد، زندگی خوبی باشد و زندگی و ارزشمندی باشد. هر زندگی آرمانی را من دارای سه صفت خوشی، خوبی و ارزشمندی تلقی میکنم. شما میتوانید این رای را بپذیرید یا نپذیرید، ولی چه بخواهید بپذیرید و چه نخواهید بپذیرید، به هرحال باید به شهود خودتان عرضه کنید. ببینید آیا از نظر شما هم یک زندگی آرمانی چنین زندگی هست یا نه؟
الف) ویژگی اول زندگی آرمانی، خوشی (happiness) آن زندگی است. در یک زندگی خوش، شخص بیشترین لذت ممکن را برای شخص خودش و کمترین درد و رنج ممکن را برای شخص خودش طالب است. اگر من زندگیام چنان زندگی باشد که تا آنجا که در وسع من است بیشترین لذت ممکن را برای شخص خودم داشته باشم و کمترین درد و رنج ممکن را باز درباره شخص خودم داشته باشم، در این صورت گفته میشود زندگی من، خوش است. البته شکی نیست که چیزی که من برای زندگی خودم، خوش میدانم شما ناخوش بدانید و چیزی را که من از آن، لذت میبرم ممکن است شما از آن، لذت نبرید و چیزی که درد و رنجی عاید من میکند درد و رنجی عاید شما نکند.
ما انسانها به عوامل پنجگانهای در ناحیهای که چه چیزی را لذتبخش بدانیم و چه چیزی را رنجآور تلقی کنیم، خیلی متفاوت هستیم. عوامل پنجگانهای که در اینجا موثرند عبارتند از :
1) مسئله ژنتیک
2) تعلیم و تربیت و محیط (مخصوصا محیط 9 سال اول زندگی و باز بالاخص محیط تعلیم و تربیتی 3 سال اول زندگی)
3) سنخ روانی فرد (درونگرایی، برونگرایی، کنشگر بودن یا کنشپذیر بودن)
4) سن
5) توانانیهای ذهنی و دماغی آدمی، یعنی میزان علم، تفکر، فهم و تجربه های ذهنی آدم.
این پنج عامل البته در اینکه چه چیزی را من لذتبخش بدانم یا ندانم و شما دردآور و رنجزا بدانید یا ندانید، موثر است.
ب) زندگی آرمانی علاوه بر خوشی، دارای ویژگی دومی هم هست و آن خوبی زندگی است. یعنی علاوه بر خوشی (happiness)، زندگی آرمانی باید واجد صفت خوبی (Goodness) هم باشد. خوبی زندگی به این است که شخص چنان زندگی بکند که کمترین درد و رنج را به دیگران برساند و بیشترین سعی را در کاستن درد و رنج دیگران داشته باشد، بدون اینکه ذره ای لذت خودش را در نظر بگیرد. به تعبیر دیگر، من چنان زندگی کنم که از ناحیه زندگی من، اولا کمترین درد و رنج عاید دیگران شود و ثانیا چنان زندگی کنم که تا آنجا که توان دارم از درد و رنجی که دیگران خودشان دارند، بکاهم. خوبی (Goodness) زندگی ما به این است.
توجه می کنید که در نکته اول یعنی خوشی زندگی ما کاملا تکیهمان به لحاظ روانشناختی بر خودگرایی است. یعنی خوشی زندگی کاملا بر egoism روانشناختی مبتنی است. برای اینکه ما خودگرا هستیم. خود دوست و خود محوریم و گرایش به خود داریم. چون حب ذات داریم، طبعا خودنگهداریم و چون میخواهیم خودمان را نگه داریم، طبعا خواهان بیشترین لذت و کمترین درد و رنج هستیم. این انگیزه خودگرایانه روانشناختی وجود دارد که هیچکدام از ما از آن، گریزی نداریم و در هیچ مقامی و مرتبهای نمیتوانیم خودمان را دوست نداشته باشیم. اما در وجه خوبی زندگی، دیگر گرایش به خودگروی نیست. یعنی اگر در اینجا هم به خاطر لذت شخصیام کاری کنم، همچنان در دایره خوشی زندگی سیر می کنم و هنوز وارد مرحله خوبی نشدهام. در خوبی زندگی است که من میخواهم همیشه شما را مثل خودم تلقی بکنم. همانطور که سعی میکنم که بیشترین لذت و کمترین درد و رنج را در زندگی خودم داشته باشم، میخواهم چنان زندگیام را تنظیم کنم که در مورد شما هم از ناحیه من همین امر حاصل شود. یعنی شما را واقعا خودم تلقی کنم. بنابراین سعی میکنم این کمترین درد و رنج در مورد شما هم مصداق پیدا کند. البته تا آنجا که در توانم است. در این جا egoism حاکم نیست بلکه altruism یا نوعدوستی حاکم است. این نوعدوستی که با سرشت و ساختار ذهنی، جسمانی و روانی همه ما منطبق است، به صورت بالقوه در همه موجود است. زمانی که نوعدوستی در کسانی بالفعل میشود، میگوییم زندگی این افراد، زندگی خوبی است. این البته در نگاه نخست، نوعدوستی است ولی متاسفانه در کسانی دایرهاش کمتر از نوعدوستی میشود و خوشبختانه در کسان دیگری دایرهاش فراتر از نوعدوستی میشود. یعنی در انسانهای عادی، نوعدوستی، در انسانهایی که فروتر از عادیاند، نوعدوستی به ملتدوستی، همکیش و همآیین دوستی، همشهری دوستی، هممحلهای دوستی و ... فروکاسته میشود و در انسانهایی که فراتر از انسانهای معمولیاند، نوعدوستی کم کم به محبت به حیوانات، نباتات و جمادات کشیده میشود و نوعی گسترش یابندگی altruism را میبینیم. در واقع altruism به معنای نوع دوستی بود، ولی اینجا به ماسوی دوستی، "هرکه جز من است" دوستی، مبدل میشود. خوبی زندگی از نوعدوستی بر می خیزد که منشا آن عشق است که با منشا خوشی زندگی متفاوت است.
اما زندگی آرمانی، غیر از خوشی و خوبی، ویژگی سومی هم دارد که اگر این ویژگی سوم نباشد، آن زندگی آرمانی نیست. آرمانی به این معنا که وقتی به خودمان (شهودمان) رجوع می کنیم، باید آن سومی هم باشد تا من این زندگی را، زندگی کمال مطلوب آرمانی بدانم.
ج) ویژگی سوم زندگی آرمانی این است که زندگی باید ارزشمند هم باشد. یعنی زندگی من باید چنان باشد که به زیستن اش ، به گمان خودم، بیارزد. در دو مولفه اول و دوم، فرض بر آن بود که زندگی به زیستنش میارزد و آن وقت میگفتیم زندگیای که به زیستنش میارزد، باید دارای ویژگی خوبی و خوشی باشد. اما قبل از آن، این سوال وجود دارد که آیا زندگی به زیستنش میارزد یا خیر؟ من در جای دیگر این مثال را زدم که من و شما وقتی بحث بر سر این میکنیم که آیا نان برشتهاش خوب است یا خمیرش، نازکش خوب است یا کلفتش و ... ؛ اول فرض گرفته باشیم که نان برای زندگی، ضرورت دارد و باید در رژیم غذایی ما وجود داشته باشد. و اگر چنین فرضی را نگرفته باشیم، دیگر نزاع برسر ویژگیهای نان مطلوب، بیهوده است.
درباره ی مولفه اول و دوم که خوشی و خوبی زندگی است فرض گرفته شده است که اصل زندگی چیزی است که باید وجود داشته باشد. اما در مولفه سوم، بحث سر این است که اصلا چرا زندگی باید وجود داشته باشد. "چرای" به تعبیر نیچه، تا چرای زندگی را ندانیم، بحث از چگونگی زندگی بیسود، بیهوده و یاوه است. یک زندگی آرمانی، زندگی است که برای صاحب آن زندگی، چرایی زندگی پاسخ داده شده باشد و بداند که چرا نباید خودکشی کند. به تعبیر آلبر کامو که میگفت: "مهمترین مسئله فلسفه، فلسفه خودکشی است." یعنی تا فلسفه نتواند به ما پاسخ بدهد که باید خودکشی کنیم یا نباید خودکشی کنیم، به هیچ مسئلهای جواب نگفته است. اصل اصیل در فلسفه این است که جواب بدهد که چرا باید خودکشی کرد یا چرا نباید خودکشی نکرد. تا به این مسئله پاسخ ندهد، فلسفه به هر مسئله دیگری که پاسخ بدهد، در واقع یاوه و بیهوده است که این به مولفه سوم زندگی آرمانی باز میگردد. یعنی آیا زندگی ارزش زیستن دارد یا خیر؟ آمدنمان دست خودمان نبوده است، رفتنمان که دست خودمان است، پس چرا نمی رویم؟ چرا خودکشی نمی کنیم؟ کسی که به این سوال برای خودش پاسخ نداده باشد، حتی اگر زندگیاش سرشار از خوبی و خوشی باشد باز آن زندگی، آرمانی (Ideal) نیست. پس، زندگی آرمانی باید ارزشمند هم باشد. یعنی لااقل به نظر زینده آن زندگی، باید زندگی اش به زیستن اش بیارزد. و الا همان طور که شما هرکاری را به محض اینکه یقین حاصل کردید که هزینه اش بیشتر از سودش است متوقف می کنید درباره ی زندگی هم اگر یقین پیدا کردید که هزینه زندگی کردن بیشتر از سودش است، باید متوقفش کنید. در پاسخ اینکه چرا زندگی را متوقف نمیکنید، به دوسته تقسیم میشویم. یک دسته زندگی را متوقف نمیکنند چون زندگی برایشان ارزشمند است و هزینهاش بیشتر از سودش نیست و دسته دوم (که دسته بی شماری جزء این دسته اند) متوقف نمیکنند، چون جرأت و شجاعت خودکشی را ندارند. زندگی آرمانی، زندگی است که اگر ادامه یافت نه به جهت بزدلی و ترسویی صاحب آن زندگی، که به علت ارزشمندی آن است.
پس به اجمال، زندگی آرمانی زندگی است که خوش است، خوب است و ارزشمند است. خوشی زندگی ما را به شادکامی و خودگرایی دعوت می کند. خوبی زندگی ما را بسوی دیگر گرایی و اخلاقی زیستن دعوت می کند و ارزشمندی زندگی هم زندگی را معنادار می کند. بنابراین ما زندگی را میخواهیم که در آن خود دوستی به بیشترین حد ممکن ارضا بشود. دیگردوستی و نوعدوستی ما هم از راه اخلاقی زیستن به بیشترین حد ممکن ارضا شود و در عین حال زندگی ارزشمندی هم داشته باشیم. یعنی روی هم رفته یقین داشته باشیم که می صرفد زندگی را ادامه دهیم.
*ویراسته سخنرانی مصطفی ملکیان - (28 اردیبهشت 1389) به دعوت جامعه فرهنگی دانشکده حقوق و علوم سیاسی دانشگاه تهران،
دو بخش دیگر این گفتار در روزهای آینده در همین ستون منتشر می شود.
امروز:مسعود رفیعی طالقانی: گفت و گوی کامل حمیدرضا جلایی پور، عضو شورای مرکزی جبهه مشارکت ایران اسلامی، با روزنامه شرق:
- آقاي دكتر! بسياري از اصلاحطلبان در سخنان و موضعگيريهاي پس از انتخابات رياست جمهوري دهم بارها تاكيد كردهاند كه پايگاه اجتماعي اصلاحات در شرايط كنوني بسيار قويتر و گستردهتر از ايام پيشين حتي از سالهاي اوليه استقرار دولت اصلاحات است. ديدگاه شما به عنوان يكي از علاقمندان به جريان اصلاحات در اين باره چيست؟ اگر شما هم چنين باوري داريد لطفا دلايل آن را بيان كنيد.
بله. من هم معتقدم كه بدنه اجتماعي حامي اصلاحطلبان وسيعتر و قويتر از قبل شده است. البته منظور من حاميان اصلاحطلبان به طور كلي است و نه صرفاً طرفداران گرايش يا حزب خاصي در ميان اصلاحطلبان. در مجموع به نظر ميرسد علاقمندان به اصلاحات بعد از تحولات اخير بسيار بيشتر شدهاند. شواهد و قرائن غيرقابل انكاري حكايت از اين ميكند كه جریان اصلاحات (یا جریانی که به دنبال تقویت سازوکارهای مردمسالاری است) از موقعيت بسيار بهتري در ميان مردم ايران برخوردار گشته است.
- شواهد و قرائتي كه ميگوييد چيست؟ مايلم بيشتر به لحاظ تئوريك و آماري بفرماييد ...
اگر پايگاه اجتماعي اصلاحطلبان گسترده و قوي نبود، تندروها زير بار انتخابات آزادتري ميرفتند، از صدور مجوز برای تجمعات آنها نمیترسیدند، با این شدت به سرکوب هر گونه حضور اجتماعی و رسانهای آنها نمیپرداختند و تا اين حد نسبت به رهبران اصلاحات واكنش نشان نمیدادند. چرا اين امكان وجود ندارد كه شريفترين ياران امام و انقلاب حرفشان را در شرايط امروز كشور به راحتي بزنند؟ من معتقدم مجموعهي محدوديتهايي كه وجود دارد ناشي از اين است كه همه ميدانند اصلاحطلبان پايگاه گستردهای دارند و اگر اصلاحات چنین پایگاهی نداشت وضع اين نبود و اين همه محدوديت ایجاد نمیشد.
دلیل اقبال به اصلاحطلبی هم این است که بهترین و کمهزینهترین نسخه برای تغییر ابعاد نامطلوب دولت و جامعة ایران را ارائه میدهد. اكثريت جمعيت شهرها و حتي روستاهاي ایران طالب تغيير هستند و وضع موجود برايشان خوشايند و رضایتبخش نیست. اين جمعيت در 30 سال گذشته تجربه انقلاب، جنگ، اصلاحات و دوره 5 سال گذشته را هم داشته است و در تلاش است وضع موجود را اصلاح كند و تغيير دهد، اما به شيوههاي آرام و كمهزينه و كاملا مدني. و به هر روشي حاضر نيست مسبب اين تغييرات باشد. این جمعيت گسترده خود را در انتخابات و بعد از آن نشان داد و اين چيزي نيست كه يك باره در جامعه ایجاد بشود و یا یکباره رخت ببندد. در برابر اين جمعيت طالب تغيير چند راه وجود دارد. راه اول رضایت دادن به همین چیزی است که تندروهای جریان حاکم میخواهند. يعني ايجاد يك حكمراني اقتدارگرا، يك دولت متمركز و غيرپاسخگو و يك جامعه مدني كه به وسيله نهادهاي امنیتی سازماندهي شود و در نهايت مردمي كه زياد حرف نزنند و مطيع باشند. به اعتقاد من اين الگو به تن اين جمعيت شهري نميرود. شايد 70 - 80 سال پيش كه در جامعه ايران گرسنه، بیسواد و بیمار زیاد بود و ناامنی بیداد میکرد اين الگو طرفداران بیشتری پیدا میکرد اما الان دیگر عملی نیست. تازه در همان موقع هم رضاشاه عاقبت به خیر نشد.
الگوي ديگر الگوي تغییر ساختاری- حقوقی است. عدهاي در ايران هستند كه معتقدند با ساختارهاي موجود كاري نميشود كرد. مشکل اصلی این راه این است که آن جمعيت میلیونی که اشاره شد علاقه ندارد روشهاي پر هزينه را بیازماید و راههاي انقلابي پرهزينهاند و عواقب نامشخص و چشمانداز مبهمی دارند. راه سوم هم اصلاحات است که در برابر اين جمعيت انبوه شهري قرار دارد و بیشترین طرفدار را دارد چراکه از طریق آن هم تغيير امكانپذير است و هم میتوان در خلال آن به آينده اميد بست و به انقلاب اسلامی هم وفادار بود و هزینة سنگینی نداد. من هميشه گفتهام كه پيشنهادات رهبران اصلاحات كه در چارچوب نظام مطرح ميكنند بايد به سرعت تحقق پيدا كنند و الا دیر خواهد شد. این یک تجویز درمانی است. اگر قرار باشد مشکل جامعه با عقل و گرهش با دست باز شود، راهش بازگشت سریعتر اصلاحات است. من به تندروها دلسوزانه توصیه میکنم با این جامعه اینقدر شوخی نکنند چراکه این جامعه نشان داده گاهی شوخی شوخی پاسخهای غیرقابل پیشبینی و درسآموز میدهد.
- اين پاسخ شما به طور شفاف پاسخ پرسش من نبود. سئوال اين است كه چرا گفته ميشود پايگاه اجتماعي اصلاحطلبان قوي است؟
چون اصلاحات بهترین و معقولترین نسخه برای درمان دردهای سیاسی، اقتصادی و اجتماعی انبوه شهروندان ایرانی است. اجتماعیتر و بانفوذتر شدن این جریان از سال گذشته را هم به روشنی میتوانید در مواجهههای روزمره خود ببینید. موج اجتماعی وسیع پیش از انتخابات، تجمع خودجوش و میلیونی 25 خرداد و ترس مخالفان از صدور مجوز تجمع حامیان این جریان به نظرم به روشنی نشان میدهد که اصلاحطلبان موقعیت اجتماعی بهتری از گذشته پیدا کردهاند.
- ولي باور اصولگرايان و خصوصا حاميان دولت اين است كه بعد از انتخابات در بدنه اجتماعي اصلاحات ريزشهاي جدي وجود داشته است و شاهد مثالشان هم كم شدن تعداد معترضان در خيابانها پس از انتخابات در هر مرحله از راهپيماييهاي اعتراضي است. مورد ديگر اينكه در خود بدنه اجتماعي اصلاحات هم ميشود خللهايي را ديد. يعني برآوردي وجود ندارد كه بتوان از مجموع نظرسنجيها و ساختارهاي آماري بگوييم بدنه اجتماعي اصلاحات گسترش داشته است. به همين دليل ميخواهم بيشتر مبتني بر آمار در اين باره بفرماييد؟
اولا حضور خیابانی معترضان در شرایطی که این حضور هزینهبر است و مجوز تجمع مستقل و با حفظ هویت آنها داده نمیشود معیار مناسبی برای سنجش نفوذ اجتماعی این جریان نیست. حضور با نمادهای سبز در تجمعات ملی و قانونی به مرور در طول سال گذشته هزینهبرتر و طبیعتاً کاسته شد چراکه حامیان این جریان اصلاحطلبند و از دادن هزینههای سنگین به درستی اجتناب میکنند. وقتی اجازه نظرسنجی مستقل داده نمیشود و حتی فرآیند برگزاری انتخابات هم اصلا شفاف نیست به آمار و ارقام دقیق دسترسی نداریم تا به آنها استناد کنیم. اما مجموعهای از شواهد و قرائن و مشاهدات شخصی ما به روشنی نشان میدهد که نفوذ اجتماعی اصلاحطلبان بیشتر شده است. حدود 40 درصد جامعة ما را اقشار خاکستری تشکیل میدهند که در بیشتر انتخاباتهای نسبتاً آزاد 13 سال گذشته به اصلاحطلبان رای دادهاند. اين 40 درصد نميخواهد به هر شيوه و با هر هزینهای تغير ايجاد كند و رفتارهای مدني و كمهزينه را میپسندد. يك موقعي فكر كرد كه بايد بيايد به آقاي خاتمي و مجلس ششم راي بدهد. يك موقعي هم قهر كرد و مجلس هشتم و انتخابات 84 رقم خورد. بعد فهميد كار اشتباهی كرده و دوباره در انتخابات دهم مشاركت كرد چون ديد انتخابات وسيلهاي است براي تغيير به شيوههاي مدني و کمهزینه. در رخدادهاي بعد از انتخابات هم آن قشر خاكستري آمد و همه روزهاي ملي را دوباره ملی کرد و نشان داد نسبت به سلامت انتخابات تردید و شبهه دارد. اين قشر از وضع موجود خشنود نيست. این گونه عقلانیت سیاسی و خشونتپرهیزی و هزینهگریزی و رفتار مدنی در تاریخ معاصر ایران و حتی در قرن بیست و یکم در جهان کمنظیر است.
- مدتي است كه موضوعي در سطح كلان مطرح است و آن اين است که بدنه اجتماعي اصلاحطلبان در يك موقعيتي قرار گرفته كه تحرك خاصي را از راس و تئوريسينهاي اصلاحات نمي بيند يعني به عبارت ديگر براي رفتارهاي اين بدنه اجتماعي نسخه خاصي وجود ندارد. به تعبيري بدنه اجتماعي يك شكاف ميان رفتارهاي تئوريك و پراتيك احساس ميكند درست مثل زماني كه ما در ايران روشنفكر چپ داشتيم چريك هم داشتيم يا روشنفكر ديني بود و مجاهد هم بود. به هر حال بدنه به راس نگاه ميكند و اين نبودن نسخه رفتاري موجب پيدايش شکاف ميشود. نظر شما در اين باره چيست؟
نه من اصلا آن جدايي را كه شما ميگوييد قبول ندارم. هم مردم و هم رهبران به درستی به میزان قابل توجهی همدیگر را درک میکنند. رهبران اصلاحات كار سختي در پيش دارند. مردم هم اين را ميفهمند و حداقل مشاهدات شخصی من از این حکایت میکند که از عملکرد رهبران اصلاحات پس از انتخابات در مجموع راضیاند. رهبران اصلاحات میگویند ما ميخواهيم جمهوري اسلامي برای 70 ميليون نفر باشد و قانون اساسی بدون تنازل اجرا شود، اما تندروها ميخواهند كشور مال هفت هشت نفر و 20 درصد مطیعانشان در جامعه باشد. رهبران اصلاحات ميخواهند اين فضا را باز كنند و در واقع يك گشايش سياسي پديد بياورند و اين كار سادهای نیست. رهبران اصلاحات نميخواهند گشايش سياسي با تهييج كينههاي مردم پديد بيايد. اتفاقا به نظر من جنبش اصلاحي ايران دارد با تدبير در رهبري پيش مي رود. خيلي از رفتارها و گفتارها در رهبري تا اينجا شمشير تندروها را كند كرده است و موجب ریزش بدنه حامی تندروها و رویش حامیان اصلاحات شده. رهبري جنبش اصلاحات يك رهبري منطبق با واقعيت و بسيار مدني بوده و از یک سرمایه غنی اخلاقی برخوردار بوده است. شما ميدانيد كه جنبشهاي مدني معجزه نمیکنند و به تدريج و در یک بازة زمانی نه چندان کوتاه اثر میگذارند. جنبشهاي مدني بر خلاف جنبشهاي انقلابي عجله ندارند. دورههاي انقلابي از يك نقطه ركود شروع ميشوند و به اوج ميرسند ولي اشكالشان اين است كه گروهي ميروند و گروهي دیگر ميآيند اما باز آن تغيير بنیادین كه قرار بوده در جامعه رخ بدهد، رخ نميدهد.
- يعني شما فكر مي كنيد نسبت رفتارهاي تئوريك و پراتيك فعالان اصلاحطلب نسبت خوبي است؟
بله. البته همیشه بهتر هم میشود شد، ولی در مجموع و در مقایسه با گذشته درخشان است. باید ويژگيهاي جامعهای که در آن زندگي ميكنيم را هم در نظر بگیریم. همانطور كه گفتم جامعهي ايران جامعهاي است علاقمند به گشايش نظام سياسيِ جمهوری اسلامی. بسياري از تشكلها، انجمنها، احزاب و اشخاص با نفوذ هستند كه اينگونه فكر ميكنند. اينها نفوذ اجتماعي دارند اما نفوذ اقتصاديشان ضعيف است. بدنة اجتماعي اصلاحات واقعا در ساختار حاكميت قدرتي ندارد و به غير از مجلس خبرگان و قدري هم در مجمع تشخيص مصلحت در ساير نهادها قدرتي متمايل به نهادهاي مدني نيست. درست است اصلاحطلبان را در حاکمیت ضعيف كردهاند، زنداني كردهاند و سرکوب میکنند اما خاطرۀ ایثار و مقاومت آنها و ایثار خانوادههایشان از تمام تشكيلاتهاي قبلا موجود اصلاحطلبان قويتر عمل ميكند و اثرگذارتر است. همین مقاومتها و آثار و بازخورد اجتماعی آن موجب تقویت اصلاحطلبان در جامعه شده است.
- مطالبات اصلاحطلبان در ايران اكنون به نظر شما چيست؟ آيا اين مطالبات همان است كه در دوم خرداد 76 مطرح بود يا اينكه با اتفاقات پس از انتخابات رياست جمهوري دهم مطالبات تغيير كردهاند؟
مطالبه اصلی همان دموکراتیکتر شدن و گشایش نظام سیاسی و آزادتر شدن انتخابات آزاد است که البته گشایشهای اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی را هم به همراه خواهد آورد. درست است كه معمولا ميگويند جنبش اصلاحي در ايران بیشتر متکی به طبقه متوسط است اما من معتقدم اين جنبش فراگیر و فراطبقهای است. طبقه متوسط خودش به دو بخش تقسيم ميشود. يك بخش آن بیشتر مطالبات اجتماعي دارد و زندگي خودش را ميكند و تنها انتظارش اين است كه دولت اينقدر در همه شئون زندگي او دخالت نكند. يعني انتظار دارد دولت وظايف اصلي خودش را انجام بدهد. مثلا برقراري امنيت، دفاع از مرزها و اجراي سياستهاي درست اجتماعي و اقتصادي. این بخش زياد سياسي نيست. ولي بخش ديگر طبقه متوسط کاملاً سياسي است و پس از انتخابات سیاسیتر شده است. مردمسالاری و گشایش سیاسی ميخواهد. اين همان بخشي است كه انقلاب كرد، 8 سال جنگید، زیر علم جنبش اصلاحي بود و ... این طبقه متوسط حداقل حقوق برابر شهروندی و گشایش سیاسی میخواهد. اما مطالبات سیاسی جنبش اصلاحي علاوه بر بعدی که گفتم حداقل دو بعد دیگر هم دارد.
اولین بعد آن به آسیبهای اجتماعی و توسعة کشور مربوط میشود. لااقل در اين جامعه ده ميليون نفر دچار فقير جدیاند. حداقل دو ميليون معتاد داريم. ده ميليون مصرفكننده داروهاي اعصاب و افسردگي داریم. اين جامعه را بايد چه كار كرد؟ تمام صاحبنظران ميگويند اگر بخواهيم اين معضلات را حل كنيم بدون سازوكارهاي مردمسالارانه، دولت پاسخگو، مطبوعات مستقل، انتخابات سالم و احزاب جدی ممکن نیست. آسيب هاي اجتماعي متراکم و شدید جامعة آسیبزدة ایران را نمیتوانیم بدون داشتن این سازوکارها حل كنيم. دولتي مي تواند اين معضلات را حل كند كه از مطبوعات و يك پارلمان جدي حساب ببرد. در غیر اینصورت اراده و قدرتي براي حل معضلات وجود نخواهد داشت، همچنانكه در بسیاری از موارد هم جناح مستقر نتوانسته است. الان بحث دولت پاسخگو، مطبوعات مستقل، پارلمان زنده و ... بحثهاي فانتزي نيستند. شما روي كره زمين يك جامعه را به من نشان بدهيد كه اين بخشهايش خوب كار نكنند اما دولتش معجزه كند و آسيبهاي اجتماعي را مهار بزند. آخرين مصاحبه مرحوم دكتر عظيمي استاد برجسته توسعه كشور ما اين بود كه اگر مي خواهيم كشور را آباد كنيم تنها راهش ساز و كارهاي دموكراتيك است كه در آن جامعه مدني در کنار دولت فعال باشد. هيچ تئوري ديگري جوابگوي توسعه در ايران نيست. يعني تئوريهایي مثل توسعه دولت آمرانه ديگر در جهان امروز كار نميكند.
اما بعد سوم. ایرانیان محروم در سال 84 به احمدینژاد اميد بسته بودند و به نظر من آگاهانه هم راي دادند. يك عده آمدند گفتند در كشور همه دزدند و ما ميخواهيم پولها را از دزدان بگيريم و به شما بدهيم. همان فقيرها شاهد بودند كه در 5 سال گذشته چه اتفاقاتي افتاد. لذا تجربه 5 ساله به طبقه سه ايران نشان ميدهد كه اگر همكاري بين طبقه متوسط و طبقات بالا و پايين اجتماعي نباشد، مشكل فقرا هم حل نميشود. حتي ما مشكلات زيادي در طبقات بالادست اجتماع داريم. به عنوان مثال اينها پولشان را بر ميدارند ميبرند دبي و مالزی. چرا؟ براي اينكه علیرغم بدی آب و هوا و دوری از خانه داراييشان در جای امنی باشد. به نظر من جنبش اصلاحي در ايران دارد بر چيزي تكيه ميكند كه يك خواست ملي است، نه فقط خواست طبقه متوسط سياسي كه يك زماني مطرح بود كه فقط اين طبقه است كه دموكراسي ميخواهد. يعني اگر دولت در اين كشور پاسخگو نباشد، مطبوعات مستقل نباشند، پارلمان جدي وجود نداشته باشد، انتخابات آزاد و مستقل نداشته باشيم و امثالهم، فقرا هم ديگر كارشان به جايي نميرسد و طبقه بالا هم بايد سرمايه خود را از كشور خارج كند.
- به هر حال اصلاحطلبان به عنوان گروهي كه مطالبات مردم را از سال 76 راهبري و پيگيري كردهاند در شرايط حاضر به شدت تحت فشار هستند. احزاب عمده اصلاحطلب - مشاركت و مجاهدين - در حال انحلال است و بسياري از فعالان سياسي اصلاحطلب در زندانند. شما فكر ميكنيد با اين وضع چه نتيجههاي مثبتي دست كم در عالم سياستورزي عايد آنان ميشود؟
بر خلاف ارزيابي شما كه يك نگاه منفي داريد، من معتقدم اولا اين موضوع انحلال و تنگناهاي حزبي یک بحث سطحی است. تاثیر و نفوذ و محبوبیت احزابی مثل مشارکت هیچوقت در حد کنونی نبوده. برخوردها و اعلام انحلالها تنها بر محبوبیت و ضریب نفوذ اجتماعی این احزاب افزوده. اصلا مگر حزب را ميشود منحل كرد؟ اینها فوقش یک ساختمان را میتوانند از این احزاب بگیرند. دیگر حقوق احزاب قانونی را هم که مدتها است سلب کردهاند. نامزدهایشان را رد صلاحیت میکنند، حق تجمع به آنها نمیدهند، مجوز روزنامه نمیدهند، سایتشان را فیلتر میکنند و اعضایشان را بازداشت. اعلام انحلال دیگر چه ضرری به این احزاب میرساند؟ حزب تنها نهادی است که طبق قانونی اساسی جمهوری اسلامی احتیاجی به مجوز ندارد. حزب از يك سري آدم تشكيل شده و اين آدمها يك چيزهايي برايشان مهم است و مادامی که اینها زندهاند پیگیر آن مطالبات خواهند بود و برخوردها اتفاقا موجب تقویت و محبوبیتشان خواهد شد. مگر اینکه همه اعضای این احزاب را بگيرند و بريزند توي قبرهای بهشت زهرا. که البته این هم نمیشود چراکه باز یاد زندانیها و کشتههای اینها هم جامعه را تکان میدهد و بیدار میکند. بگذارید يك مثال بزنم. از سال 79 عدهاي از تندروها تصميم گرفتند ريشه مطبوعات مستقل را بزنند. آيا موفق شدند؟ چند روزنامه را بستند؛ به جايشان روزنامه هاي ديگر آمد و حالا هم رسانههای جدید مجازی. روزنامه را بستند اما روزنامهنگاران که نابود نشدند. در روزنامهها یا رسانههای جدید با ضریب نفوذ بیشتر مشغول شدند. الان روزنامهنگاران جزء نیروهاي پيشرو كشورند. تندروها کاملاً اشتباه و ضرر كردند. روزنامههاي بزرگي در همين تهران توليد ميشدند اما با به وجود آمدن تنگناها تعدادی از روزنامهنگاران را به جلای وطن واداشت و رادیکال کرد و قدرت رسانهاي را از داخل ایران به خارج برد. آیا این خدمت بود که تندروها به کشور کردند یا ظلم؟ احزاب سياسي و اصلاحطلبان هم اصولاً حذفشدني نيستند مگراینکه همانطور كه گفتم همه افراد عضوشان را بگیرند که در آنصورت هم بعید نیست ياد آنها بانفوذترشان کند. اين محدوديتها به نظر من نتيجه عكس دارد. جامعة ما به ظلم حساس است و مظلوم را دوست دارد. اگر اينها بگذارند مثلا مشاركت شفاف كار كند كه براي مشاركت زحمتش بيشترش است. همانطور كه ميدانيد يك حزب براي اينكه شفاف كار كند چقدر بايد كار و تبليغ كند. نفوذ اجتماعی و محبوبیتی که اینها با دستگیریها و برخوردهایشان برای مشارکت و مشارکتیها با ارمغان آوردند را با سالها فعالیت تشکیلاتی منظم و قوی و میلیاردها تومان سرمایهگذاری و تبلیغات به سختی میتوانستیم خودمان به دست بیاوریم. اینها باعث شدند پس از انتخابات مشارکت و سازمان مجاهدین انقلاب در میان دیگر احزاب اصلاحطلب بیشتر بدرخشد. اصلا امكان ندارد كه ما يك ديدگاه و یک حزب آنهم به گستردگی مشارکت را از بين ببريم. حزب مشارکت در بهترین بچههای انقلاب ریشه دارد. ببينيد همه آن كساني كه نسبت به تندرويها اعتراض داشته و دارند هنوز هم هستند اما همانطور كه گفتم بسيار پخته عمل ميكنند و تغييرات و اصلاحات ارزان ميخواهند. من به آينده اصلاحطلبان هم از همين رهگذر بسيار خوشبينام.
- ارزيابي شما از آينده جريانهاي سياسي اصولگرا چيست؟ فكر ميكنيد تا چه حد شكاف ميان نيروهاي راديكال و ميانهرو اصولگرايان رو به عميقتر شدن است؟
نيروهاي تندروي اصولگرا دارند خطاهاي بزرگ ميكنند و عقلانیت زیادی در رفتارشان مشاهده نمیشود. لذا نميشود چشمانداز پیش روی آنها و چنين جامعهاي را پيشبيني كرد. اينها استعداد اين را دارند كه خودشان و يك جامعه را به گرداب بكشند. بنابراين نميشود پيشبيني دقیق كرد. اما ميشود يك روندهايي را حدس زد. به نظر من يك اتفاق در میان اصولگرایان ممکن است بیفتد و آن اينكه اصولگرایان عاقلتر جلوی تدروهای اصولگرا که سال پيش هزينههاي زيادي روي دست مردم و نظام گذاشت را بگیرند. البته هنوز كه هنوز است اصولگراهاي پخته و عاقل و ميانهرو كه خودشان پتانسيل يك حزب قوي را در ايران دارند از ترس اصلاحطلبها در برابر نيروهاي تندرو اين طيف سكوت كردهاند و ميگذارند اينها هر كاري ميخواهند بكنند و چوب حراج به سرمایههای اصولگرایان بزنند و آبرو و اعتبار و سرمایههای اخلاقی آن را به باد دهند. سکوت 5 سال پيششان ظاهرا نتیجهبخش نبوده و الان دارند عوارضش را میبینند. اصولگرايان ميانهرو دارند ميبينند كه نيروهاي تندرو كه پيشتر حاشيهنشينهاي سياست بودند يكي يكي همه چيز را هزينه كردند و میدانند که پس از اصلاحطلبان نوبت به حذف خود آنها هم میرسد چراکه تندروها هیچ کانون مستقل قدرتی را تحمل نمیکنند. اينها مردم را از اين انقلاب گرفتند. اينها حتي آبروی نهادهاي عمومي مانند سپاه و بسيج و همة سرمایهای که ایثار صدها هزار بسیجی و سپاهی انباشته شده بود را هم خرج كردند. اصولگراهای میانهرو عقل دارند و ميفهمند چه اتفاقي دارد ميافتد و اين مسيري كه تندرو ها دارند ميروند مسير ورشكستگيشان است. لذا پيشبيني من اين است كه اين تندروها يكجا كارشان بايد متوقف شود. از سوي ديگر معتقدم جريان اصلاحطلبي متوقفشدني نيست.
- كنش سياسي اصولگرايان ميانهرو با چه ساز و كاري تنظيم ميشود؟ كنشي سلبي به دليل نگراني از اصلاحطلبان يا كنشي ايجابي براي مقابله با طيف راديكال جناح راست؟
نگاهي متاثر از هر دو حالت كه شما ميگوييد. خب اصولگرایان میانهرو تجربه دارند. ميفهمند كه برخي تندرويها دارد دستاورد سی سال انباشت پرهزینة تجربه را به باد میدهد و تمام قوای كارشناسي كشور را تعطيل ميكند و همة نيروهاي تكنوكرات و بوروكرات زبدة كشور را تحليل ميبرد و بدنة اجتماعی حامی اصولگرایان را به سرعت آب میکند. اگر تندروها با خرج کردن سیصد و هفتاد میلیارد دلار، لااقل پنج میلیون فقیر را از زیر خط فقر بیرون آورده بودند باز خوب بود. اگر این کار را کرده بودند باز غیرمستقیم به مردمسالاری کمک کرده بودند، که متاسفانه به علت بیکفایتیشان نکردند. الآن شاخصها میگوید که وضع اقتصادی محرومان و دهکهای پایین جامعه بدتر شده. همه حرف اين است كه در اين كشور دو جريان سياسي اصلی وجود دارد: اصولگرا و اصلاحطلب. اصولگرايان از زمان خاتمي بايد يك جبهه رسمي و شفاف (و حتی یک حزب قوی) تشکیل میدادند و همچون دیگر احزاب محافظهکار جهان وارد بازی دموکراتیک و اخلاقی و شفاف و قاعدهمند و قانونی سیاسی میشدند. در اینصورت همیشه حضوری موثر در عرصه سیاسی میداشتند و نفوذ اجتماعی بیشتری مییافتند. اما با مهندسی آرا که نمیشود کشور را اداره کرد. تازه در آن صورت هم، هم اصولگرایان و هم اصلاحطلبان باید جا را برای سایر محذوفان سیاسی باز میکردند. اصولگرايان اين كار را نكردند و بالعكس سكوت كردند كه تندروها از حاشيه به متن بيايند و حالا دارند نيروهاي اصلی خودشان را به حاشيه ميبرند. به نظرم در نهايت ممكن است اصولگراها به خودشان بيايند و باز همين اصولگراهاي میانهرو بشوند جريان اصلي نه اين تندروها. اما دارد دیر میشود.
- چند درصد اين احتمال را ميدهيد؟ به هر حال بايد پذيرفت كه طيف اصولگراي نزديك به دولت در بسياري از نهادهاي قدرت نفوذ دارد ...
دقيق نميشود گفت مگر اينكه واقعا زودتر اصولگرايان ريشهدارتر يك فكري كنند. به هر حال زمان با اصلاحات و با نيروهاي طالب تغيير و اصلاح است و به شدت عليه تندروهاست. متأسفانه این تندروها دارند برای کشور گرداب بدی درست میکنند.
- يعني اين تحليل شما بر اساس نگاه " تكامل تاريخ" است؟
نه اتفاقا، کاملاً متکی به واقعیات تجربی است. تندروها مدام دارند خرابكاري ميكنند. میایند مردم را بترسانند، غرب کشور را به تعطیلی میکشانند و اقوام را هم به جنبش اعتراضی پیوند میدهند.
- آقاي دكتر! آقاي علي مطهري چندي پيش مطرح كردند كه جامعه تشنه يك جريان سوم است. جرياني متشكل از طيف ميانهرو اصلاحطلبان و طيف ميانهرو اصولگرايان. فارغ از اينكه اين پيشنهاد يك تاكتيك سياسي از سوي اصولگرايان خارج از دايره قدرت براي وارد كردن هجمه به دولت است يا خير، به عقيده شما تا چه حد شكلگيري اين جريان سوم عملي است ؟
پیشفرض اشتباه آقای مطهری این است که جریان کنونی اصلاحطلبان تندروی میکند. به نظر من در میان اصلاحطلبان، ميانهروتر از رهبران فعلي اصلاحات نداريم و مطالبات اصلی جریان اصلی اصلاحطلبان هم بسیار حداقلی و میانهروانه است. مگر اصلاحطلبان مطالبهای حداقلیتر از اجرای بدون تنازل قانونی اساسی هم میتوانند داشته باشند؟ آنکه باید از تندروی دست بشوید جریان تندروی حاکم است. آنطرف بايد آقايان به خودشان بيايند و درست رفتار كنند. آقاي هاشمي هم نقش همیشگیاش را برای همگرایی نیروهای سیاسی میتواند ایفا کند. فعلاً تندروها به هاشمی هم رحم نمیکنند. جریان اصلاحات در هیچ دورهای انسجام کنونی را نداشته است و به جریان سومی هم نیازی نیست. مشکل ما در جریانهای سیاسی موجود نیست. مشکل ما محدودیتهای غیرقانونی برای حضور و فعالیت بخشی از این جریانها است نه وجود نداشتن یک جریان سوم. اگر رقابتی سالم و آزاد در یک عرصة سیاسی بازتر ممکن شود اتفاقا همین دوگانه اصلاحطلب و اصولگرا با طیفبندیهای داخلیای که دارند بسیار کارآمد است. این اصولگرایان هستند که میانهروهاشان باید جلو بیایند نه فقط برای نجاتِ نظام سیاسی بلکه برای نجات خودشان.
منبع: شرق
و بيشتر خشم وُلات [حاکمان] از آن بوَد که کسی زبان بديشان دراز کند و [چون] خواهند که در خون وی سعی کنند: در اين وقت بايد که ياد آرند از آنکه عيسی (ع) فرا يحيی (ع) گفت: «هرکه ترا چيزی گويد و راست گويد شکر کن و اگر دروغ گويد شکر عظيمتر کن، که در ديوان تو عملی بيفزود بیرنج تو».[١]
عيسی (ع) گفت: «چيست که جامهی رُهبانان پوشيدهايد، و باطنها بر صورت گرگ کردهايد؟ جامهی ملوک اندر پوشيد و دل از بيم حق - تعالی - نرم گردانيد».[٢]
غزالی
امروز مسئلهی حقوق فردی و اجتماعی و آزادی بيان و عدالت و استبداد يا آزادی سياسی در اسلام يکی از بحثانگيزترين موضوعاتی است که ذهن هر دانشوری را که بخواهد در سنت دينی و سياسی جوامع اسلامی از گذشته تا حال تحقيق کند به خود مشغول میسازد. هرجامعهی دينی تاريخی از سنتهای فکری و سياسی و ساختارهای اجتماعی را به نمايش میگذارد که از يکپارچگی بسيار دور است. و به اين بايد افزود فهم خود مؤمنان را از دين و مذهب مختارشان که همواره در برابر واقعيت عينی تاريخی سر میپيچد و حقيقت آيين خود را نه در آن بلکه در «سرمشقها»يی میبيند که در تاريخ مقدس، يا الگوی آغازين، حيات دينی و اجتماعی خود میيابد.
مؤمنان، بدين گونه، هربار مدعیاند که هر شکستی نه از اعتقادات آنان بلکه از کردار آنان است (اسلام عيبی ندارد، عيب از مسلمانی ماست). از سوی ديگر، همواره مدعيانی وجود دارند، معمولاً در قدرت يا در راه رسيدن به آن، که خود را نمايندهی تمام عيار آن الگوی آغازين معرفی میکنند و هر انديشه يا دستهی رقيب را از «پاکدينی» به دور و دروغين جلوه میدهند و دست آخر خود نيز به دست مخالفانشان با همين اتهام از تخت به زير کشيده میشوند. محقق چارهای ندارد جز اينکه در اين دريای ناپيداکرانه به سوی ساحلی براند که «گفتار» نخبگان فکری آن دوره آن را مسکون ساخته است و «معيار» انديشه و حاکميت مسلط در آن دوران، چه در محافل خواص و چه در ميان عوام، بوده است. تمايز اين «گفتارها» شايد سرانجام روشن کند که ميان «گفتارها»ی متمايز هر دوران با دوران بعد چه وجوه اشتراک يا افتراقی میتوان يافت و آنچه مؤمنان هر دين و مذهب در هر دوران مطلوب و مقدور يافتهاند تا چه اندازه به «الگوی آغازين» آن دين و مذهب، چه در گفتار و چه در کردار، نزديک شده است.
حقوق شهروندان در حکومتهای کشورهای اسلامی، چه در گذشته و چه در حال، چه با نام حکومت اسلامی و چه بدون اين نام، همواره در هالهای از ابهام قرار داشته است: از زندان و تبعيد تا اعدام و مصادرهی اموال -- مجازاتهايی که برای هر جرمی قابل تصور است، چون بهراحتی میتوان از کوچکترين جرمها بزرگترين جرمها را ساخت -- با تغيير عنوان. بهترين چيز اين است که هيچگاه پايت به محاکم باز نشود. هيچ شهروندی نمیتواند اطمينانی داشته باشد بر اينکه حقوق به رسميت شناختهای دارد و کسی هست که از حقوق او دفاع میکند. اولين و آخرين مرجع و ملجأ او خداوند است که میتواند تنها پناه او در دنيا و آخرت باشد. مردم همه چيز را به خدا وامیگذارند تا در دنيا و آخرت (با دست غيبی خود) انتقام آنان را بگيرد. جوامع اسلامی تا عصر جديد هيچ کدام چيزی به نام قانون اساسی نداشتند و تحولات سياسی جهان غرب بود که تا جايی که بادش بر سرزمينهای اسلامی وزيد، اين مفهوم را در اين سرزمينها نيز پراکند. در کشورهای اسلامی تنها قانونی که وجود داشت «شريعت» بود.
شريعت (قانون اسلامی) مجموعهای از احکام و قوانين حقوقی است که برگرفته از احکام و تعاليم اسلام، در قرآن و سنت، به علاوهی استنباط و اجتهاد علما، از عهد صحابه تا امروز، است. شريعت میتواند، و میتوانست، برای شهروندان کشورهای اسلامی همان قانون اساسيی به شمار آيد که حقوق و تکاليف ثابت آنان را در قبال يکديگر و در قبال دولت تنظيم کند. اما چنين نشد. چرا؟ چون شريعت در مقام منبع محدوديتهايی داشت که از يک سو کتاب و سنت و اجتهاد علما، گروهی از خواص، آن را شکل میداد و از ديگر سو به قدرت سلطان محدود بود که شمشير قاطع او، در هنگام قوّت قدرت، فصلالخطاب هر منازعه بود. با اين وصف شريعت میتوانست در همهی مواقع حرفی برای گفتن داشته باشد. اگر علمای صالح قانونی برای محدود کردن قدرت نمیتوانستند وضع کنند، دست کم میتوانستند از او مشروعيت اخلاقی بخواهند. بخشی از کار چشمگير اهل شريعت در حيطهی اخلاق میتوانست آن خلئی را پرکند که در فلسفهی سياسی اسلام تا امروز مشهود است: يعنی حقوقی که مردم در برابر زمامداران دارند. يکی از اين حقوق حق سخن گفتن در برابر ايشان بدون ترس و واهمه است، ديگر شکوه و شکايت که جای خود دارد. يک راه به دست آوردن اين کوششها رجوع به آثار نويسندگان مختلف در عرصههای کلام و فلسفه و يا آثار منظوم و منثور ادبی است. من کيميای سعادت غزالی را بدين منظور برگزيدهام تا ببينم نويسندهای که خود به دادن برخی فتواهای سخت مشهور است، مسئلهی رويارويی زبانی با قدرت را چگونه بررسی میکند و حتی برای ناسزاگويی به آن چه مکافاتی پيشنهاد میکند.
زبان و خشونت
نزديک معاويه سخن همیگفتند و اَحنَف خاموش بود، گفتند: «چرا سخن نمیگويی؟» گفت:« اگر دروغ گويم از حق - تعالی - میترسم، و اگر راست گويم از شما میترسم».[٣]
غزالی
غزالی اصل سوم از رکن سوم کتاب خود را که در مهلکات است به «شَرَه سخن و آفت زبان» اختصاص میدهد. او ابتدا به وصف زبان و اهميت آن میپردازد:
بدان که زبان از عجايب صُنع حق - تعالی - است که به صورت پارهای گوشت است و به حقيقت هرچه در وجود است در زير تصرف وی آيد بلکه آنچه در عدم است، که نيز، که وی هم از عدم عبارت کند و هم از وجود؛ بلکه وی نايب عقل است و هيچ چيز از احاطت عقل بيرون نيست، و هرچه در عقل و در وهم و در خيال آيد زبان از آن عبارت کند ... چون سخنهای درشت گويد دل تاريک شود و چون سخن حق گويد دل روشن شود و چون سخن دروغ گويد صورت دل نيز کوژ شود تا چيزها راست بنبيند.... [٤]
او سپس فضل خاموشی و ثواب آن را شرح میدهد و بعد به شرح آفتهای زبان و علاج هريک میپردازد. او پانزده آفت برای زبان برمیشمرد و علاج هريک را نيز شرح میدهد. اصل چهارم از همين رکن «اندر خشم و حقد و حسد و آفتها»ی آن است. اين دو اصل در رکن سوم آمدهاند (جلد دوم کتاب چاپی کيميای سعادت). آنچه در اين بحث مطمح نظر ماست اخلاق «والی» يا «ولی امر» است و اينکه از نظر غزالی بر او چه صفاتی ممکن است حاکم باشند و چگونه بايد اين صفات را معالجه کرد. برای اين مطالعه بايد به اصل دهم از رکن دوم که در معاملات است و «در رعيت داشتن و ولايت راندن» نام دارد باز گرديم (يعنی جلد اول از کتاب چاپی). غزالی در آنجا میگويد:
غالب بر والی تکبر است و از تکبر خشم غالب شود و وی را بر انتقام دعوت کند؛ و خشم عدوی عقل است ... اما چون اين [خشم] غالب شد، بايد که جهد کند تا در همه کارها ميل به جانب عفو کند و کرم و بردباری پيشه گيرد، و بايد بداند که چون اين پيشه گيرد مانند انبيا و صحابه و اوليا باشد و چون خشم راندن گيرد مانند ترکان و کُردان باشد و مردمانی ابله که مانند سباع و ستوران باشند.[۵]
بنابراين، او بايد روشن کند که چگونه تکبر به وجود میآيد و چگونه ارضا نشدن کبر به خشم میانجامد و چگونه اين خشم به سبعيتی میانجامد که قتل ناراضيان از حکومت و حاکم را در پی میآورد. غزالی از پيامبر (ص) سخنی را نقل میکند که به علی (ع) گفت:
و گفت (ص) فرا علی (رض) که «خلق را دو چيز هلاک کرد: فرا شدن از پی هوا و دوست داشتن ثنا. و از اين آفت خلاص کسی يابد که نام نجويد و به خُمول [گمنامی] قناعت کند». چه حق - تعالی - میگويد: «تلک الدار الاخرة نجعلها للذين لايريدون علوا فیالارض ولافساداً والعاقبة للمتقين» [قصص، ۸٣] گفت: سعادت آخرت کسی را نهادهايم که وی اندر دنيا بزرگی و جاه نجويد و فساد نجويد.[۶]
غزالی از همين رو نمونههايی میآورد تا نشان دهد که چگونه پيامبر (ص) و صحابه و بزرگان دين از ثناطلبی رويگردان بودند و در برابر ناسزاگويی بردبار:
و علی بن ابی طالب را ثنا گفتند، گفت: «يارب، مرا مگير بدانچه همیگويند، و بيامرز آنچه از من نمیدانند، و مرا بهتر از آن کن که ايشان همیپندارند». و يکی علی را دوست نمیداشت و به نفاق بر وی ثنا گفت، علی (رض) گفت: «من کمتر از آنم که بر زبان داری و بيشتر از آنم که به دل داری».[۷]
سيرهی پيامبر (ص) حاکی از آن است که او چگونه بر آزار مردمان صبر میکرد:
و برای اين بود که خدای - عزّ وجلّ - رسول را (ص) فرمود بگذار تا تو را میرنجانند و توکل کن بر ما: وَدَع اذيهم علیالله [احزاب، ٤۸]. گفت صبر کن بر آنچه میگويند و به مجاملت از ايشان ببر: واصبر علی مايقولون واهجرهم هجراً جميلا[مزمل،١٠]. و گفت: میدانم که از سخن خصمان دلتنگ میشوی، ليکن به تسبيح مشغول باش.... و يک راه رسول (ص) مالی قسمت میکردند، يکی گفت: «اين نه برای خداست»، يعنی که به عدل نيست. خبر به رسول (ص) آوردند. روی وی سرخ شد و رنجور شد، آنگاه گفت: «خدای - تعالی - بر برادرم موسی (ع) رحمت کناد که وی را بيش از اين برنجانيدند و صبر کرد خدای را».[۸]
همين رفتار را در کردار بزرگی (امام سجاد) از خاندان رسول خدا (ص) باز مشاهده میکنيم:
علی بن الحسين (رض) روزی به مسجد میشد، يکی وی را دشنام داد، غلامان او قصد وی کردند، گفت: «دست از وی بداريد». پس وی را گفت: «آنچه از ما بر تو پوشيده است بيشتر است. هيچ حاجتی هست ترا که به دست ما برآيد؟» مرد خجل شد. پس علی بن الحسين جامه برداشت و به وی داد و هزار درم فرمود وی را، آن مرد میشد و میگفت: «گواهی دهم که اين جز فرزند رسول نيست».[۹]
اگر پيامبر (ص) و فرزندان او، مانند جباران، از مردمان به زور احترام خواسته بودند يا مردمان را به جرم بیاحترامی به خود مجازات کرده بودند يا حتی با مردم تند سخن گفته بودند، آيا میتوانستند در پهنهای به درازای هزار و چهارصد سال مولا و مقتدای دوستداران عدالت باشند؟ پس آیا عجيب نيست که عابدان و زاهدانی که احترام خود را از او دارند خود را از او برتر دانند و چنان خود را عزيز بپندارند که به کوچکترين بیاحترامی به انتقامگيری دست يازند يا خدا را به انتقامگيری بخوانند؟ غزالی از اين امر غفلت نمیکند که کبر مختص جباران نظامی و زورگو نيست و عابد و زاهد نيز از اين آفت در امان نيستند:
و يکی پای بر گردن عابدی نهاد، گفت: «برگير که به خدای که خدای بر تو رحمت نکند». وحی آمد که وی را بگوی که «ای آنکه بر من به سوگند تحکم میکنی که وی را نيامرزم، بلکه تو را نيامرزم» و غالب آن بوَد که هر عابدی که کسی وی را برنجاند، پندارد که خدای - تعالی - بر اين که وی را برنجانيد رحمت نخواهد کرد. و باشد که گويد: زود بوَد که ببيند جزای اين؛ و چون آفتی به وی رسد گويد: ديدی که با وی چه رفت، يعنی که اين از کرامات من بود. و آن احمق نداند که بسيار کفار رسول (ص) برنجانيدند و حق - تعالی - از ايشان انتقام نکرد، و بعضی را مسلمانی روزی کرد. پندارد که وی گراميتر است از پيغامبران، که برای وی انتقام خواهد کرد.[١٠]
غزالی شايد نمیديد و نمیتوانست تصور کند که اين عابد اگر به قدرت دست میيافت آن وقت چگونه به يکی ثنا که مردم از وی دريغ میداشتند دمار از آنان برمیآورد و مردمان را دعایگوی هرچه جبار غيرعابد است میساخت. باز جای شکرش باقی بود که به نفرين بسنده میکرد، چون زوری نداشت.
باری، غزالی برای اينکه عمل سبعانهی والی را در کشتن بيگناهان، به يکی حرف، تعليل کند آن را ريشهدار در خشم میيابد و اسباب خشم را برمیشمارد:
اول کبر است، که متکبر به اندک سخن يا معاملت که برخلاف تعظيم وی بود خشمگين شود. و بايد که خشم را به تواضع بشکند و بداند که وی از جنس بندگان ديگر است، و فضل که بود به اخلاق نيکو بود، و کبر از اخلاق بد است و جز به تواضع کبر باطل نشود.
دوم عُجب است که اندر خويشتن اعتقادی دارد. و علاج اين آن است که خود را بشناسد.
سوم مزاح است که اندر بيشتر احوال به خشم ادا کند: بايد که خويشتن را به جد مشغول کند اندر شناختن کار آخرت و حاصل کردن اخلاق نيکو، و از مزاح باز ايستد. و همچنين پرخنديدن و سخريت کردن به خشم ادا کند: بايد که خود را از اين صيانت کند، که هرکه استهزا کند به وی نيز استهزا کنند و اگر ديگری بر وی استهزا کند خويشتن را خود خوار کرده باشد.
چهارم ملامت کردن و عيب کردن است، که آن نيز سبب خشم گردد از هردو جانب. و علاج آن بود که بداند که هرکه بیعيب نباشد وی را ملامت نرسد و هيچکس بیعيب نبود.
پنجم حرص و آز بود بر زيادت مال و جاه؛ که بدان، حاجت بسيار شود. و هرکه بخيل باشد، به يک دانه که از وی ببرند خشمگين شود. و هرکه طامع بوَد به يک لقمه که از وی فوت شود خشمناک شود.[١١]
غزالی علاج اين خشم را علمی و عملی میداند و علاج علمی آن را بدين گونه شرح میدهد:
و سببی عظيمتر انگيختن خشم را و اخلاق بد را آن است که صحبت با گروهی کند که خشم بر ايشان غالب بوَد، و باشد که آن را نام شجاعت و صلابت کنند و بدان فخر آورند و حکايت کنند که «فلان بزرگ به يک سخن فلان را بکشت و خان و مان فلان را بکَند و کس زهره نداشتی که برخلاف وی سخنی گفتی که وی مردی مردانه بود، و مردان چنين باشند». و فرا گذاشتن آن از خوارخويشتنی و بیحميتی و ناکسی دانند. پس خشم را که خوی سگان است مردانگی و شجاعت نام کنند. و کار شيطان اين است که به تلبيس و به الفاظ زشت از اخلاق نيکو همی باز دارد، و به الفاظ نيکو به اخلاق بد دعوت همیکند. عاقل داند که اگر برخاستن خشم از مردی بودی، بايستی که زنان و کودکان و پيران ضعيف و بيماران به خشم نزديکتر نبودندی. و معلوم است که اين قوم زودتر خشم گيرند بلکه هيچ مردی اندر آن بنرسد که کسی با خشم خويش برآيد. و اين صفت انبيا و اولياست؛ و آن ديگر، صفت کردان و ترکان و عرب باشد، و کسانی که به سباع و بهايم نزديکاند. همینگر تا بزرگی اندر آن باشد که مانند انبيا باشد يا آنکه مانند ابلهان و غافلان.[١٢]
غزالی بهدرستی میديد که چگونه اعمال و رفتار ما تا اندازهای برآمده از طبيعت ما و تا اندازهای برآمده از آن منزلت و موقعيت اجتماعی است که داريم. اما آيا اصلاح انسان با صرف اخلاق فردی ممکن است؟ آيا جامعه و مردمان بیشماری که قربانی هوا و هوس و خشم و زيادهطلبی و خداپنداری خودکامگان حاکم میشوند حق ندارند از خود بپرسند چرا بايد سرنوشت خود را به دست کسانی بسپاريم که میتوانند بهتنهايی يا با گروهی اندک بر جان و مال و نفوس ما با قدرتی که از خود ما به دست آوردهاند حکم برانند و ما را بازيچهی هوا و هوس و خشم خود سازند؟ غزالی شايد آخر عمر فهميده بود که خشم شرعی هم برای شرع نيست و آن هم در خدمت سلطه است! اما آيا چارهای انديشيد که جهان چنين نباشد. غزالی در آخر عمر از تغيير جهان منصرف شد و خود را تغيير داد. از اخلاق تا فلسفهی سياسی يک گام بيش نيست، پس چرا اين گام برداشته نمیشود؟
يادداشتها:
١) ابوحامد محمد غزالی، کيميای سعادت، تصحيح حسين خديوجم، انتشارات علمی و فرهنگی، ١٣۶١، ج ١، ص ۵٤٠.
٢) همان، ج ٢، ص ٢۷١.
٣) همان، ج ٢، ص ۶۶.
٤) همان، ج ٢، ص ۶٣.
۵) همان، ج ١، ص ٤٠-۵٣۹.
۶) همان، ج ٢، ص ١۸۹.
۷) همان، ج ٢، ص ۶۶.
۸) همان، ج ١، ص ۵٤٢؛ ج٢، ص ٣۵١.
۹) همان، ج ١، ص ٤١-۵٤٠.
١٠) همان، ج ٢، ص ٢۶١.
١١) همان، ج ٢، ص ١٤-١١٣.
١٢) همان، ج ٢، ص ١۵-١١٤.
منبع: فل سفه
امروز:پس بازگشت حسین الله کرم از ماموریت خارج از کشور ، او طی مصاحبه ای با خبر آنلاین به مرور برخی وقایع مربوط به دوم خرداد و نقش انصار حزب الله در تحولات آن دوره خاص پرداخته است .
الله کرم پس از گذشت ۱۳ سال از ۲ خرداد ۷۶ ، دستاوردهای این جریان را آمیخته به شعارهای مختلفی می داند که به گفته وی از آزادی خواهی غربی، توسعه سیاسی، جامعه مدنی تا تداوم تفکر خط امامی موسوم به عدالت گرایی و ضد استکباری را در خود جای داده بود . فرمانده جوان سپاه گیلان غرب رهبران فکری جریان دوم خرداد را متعدد می داند و خط و مشی آن را متشکل از ۱۸ گروه نا متاجنس عنوان می کند که هر یک خواستههای خود را بیان میکردند به طوری که همین خواستههای متفاوت عامل سقوط آنها شد. و آنها را متهم به دگرسازی می کند تا از طریق مقابله با آن انسجام درونی را حفظ کنند.
الله کرم در صحبت هایش درباره ارتباط انصار حزب الله با حادثه کوی دانشگاه و دگرسازی های می گوید : یکی از این دگرسازیها جریانهای حزب اللهی بودند که از دیدگاه آنها باید لباس شخصیها و گروه فشار را تشکیل دهند تا هر روز یک بحران از ذهنیت به عین کشیده شود.
وی در ادامه با بیان اینکه حزب الله در درگیری های کوی دانشگاه اساساً حضور نداشته است می گوید : در حادثه کوی دانشگاه اولین دسته از لباس شخصیها دانشجویان معترض هستند .
این در حالی است که دسته دوم از دانشجویان نیز در حواشی آنها هستند که اعتراضی ندارند و فقط تماشاچیاند. دسته سوم از دانشجویان را مخالفین دسته اول تشکیل میدهند که میتواند بسیجیها در آن جای بگیرند. دسته چهارم از لباس شخصیها خود شما خبرنگاران هستید. این در حالی است که دسته پنجم از لباس شخصیها را عکاسان همکار شما تشکیل میدادند. ششمین و هفتمین دسته از لباس شخصیها را مردم محله از تماشاچی تا اقدام گر و پناه دهنگان هستند که از طرفین حمایت و پشتیبانی به عمل میآورند. نیروهای وزارت کشور، اطلاعات ناجا و اطلاعات قرارگاه ثارالله هشتمین، نهمین و دهمین گروه از لباس شخصیها را تشکیل میدادند. صرف نظر از عوامل خدماتی و نظارتی کوی دانشگاه تهران میتوان از منافقین و عوامل دشمن نیز نام برد که برای به خشونت کشاندن این اعتراضات به جمع دانشجویان پیوستند. در این میان میتوان از نیروهای حزب اللهی تحت عنوان گروه فشار نیز نام برد تا سناریوی دوم خردادیها نیز به وقوع بپیوندد.
این در حالی است که این گروهها در میان خود دو دسته نفوذی و خودسر نیز دارند. بنابراین فکر میکنم از این ۱۵ دسته لباس شخصی، منظور گروهی از حزب الله است که اساساً در کوی حضور نداشتند، زیرا تحلیل بنده در آن زمان مبنی بر دست ساز بودن حادثه کوی دانشگاه از سوی دست اندرکاران روزنامه سلام بود که با چاپ نامه ی سعید امامی سرمنشا این حرکت بودند. از این رو با حضور هر گونه نیروی حزب اللهی در حادثه کوی به شدت مخالف بودم. اما همانطور که گفتم سناریوی دگرسازی نیازمند این بود که ما در کوی حضور پیدا کنیم و اگر حضور نیابیم با تبلیغات آن را حضور یافته تلقی دهند
الله کرم با نسبت دادن لباس شخصی به دانشجوها و خبرنگاران حاضر در جریان حادثه کوی دانشگاه ، به طور ضمنی اصطلاح "لباس شخصی" های موسوم به حزب الله را عام تعریف می کند که کلیه افراد ناشناس را در بر می گیرد . او در صحبت هایش به طور علنی حضور افراد انصار حزب الله در حادثه وحشتناک کوی دانشگاه را تکذیب نموده و حضور آنها را صرفاً در اعتراض خیابانی پس از حادثه عنوان کرده و در این باره گفت : اساساً جریانهای حزب اللهی زمانی به صحنههای سیاسی اجتماعی کشیده میشوند که رقابت یا درگیری سیاسی میان گروههای داخلی به همسویی یکی از این گروهها با دشمن خارجی کشیده شده باشد. از آنجا که در کوی دانشگاه تهران این نوع از تنازع سیاسی میان گروههای داخلی توسط گروههای فشار هر یک از طرفین بود نیروهای حزب اللهی در آن شرکت نکردند. البته تداوم آن که منازعات به اردوکشی خیابانی تبدیل شد و محلی برای حضور نیروهای ضد انقلاب، سلطنت طلب، منافقین و غیره ایجاد شد، نیروهای حزب اللهی نیز به صحنه آمدند .
وی در ادامه به توضیح تاثیر نیروهای نفوذی در جریان حزب الله می پردازد و می گوید : نیروهای نفوذی از سوی گروههای سیاسی به جریانهای حزب اللهی وارد میشدند تا تفکر جریان دگرسازی را با ایجاد آشوب و درگیری تحقق بخشند. این در حالی است نیروهای حزب اللهی خودسر از طریق تحریک احساسات به نیروهای نفوذی میپیوستند. از این رو دو شکل از نیروهای حزب اللهی میتواند در حال حاضر هم به وجود آید. به عنوان مثال برخوردی که آقای ابطحی معتقد است اخیراً در شهر ری با وی صورت گرفته در این چهارچوب قابل ارزیابی است.
وی در خصوص حادثه کوی دانشگاه در سال اخیر می گوید :واکنش جریانهای حزب اللهی به صورت بیانیه منتشر میشود و در اختیار گروههای سیاسی، خبرگزاریها و سایتها قرار میگرفت و این گروهها و یا دولت وقت بر مقتضای اندیشه و عملکرد خود از آن استفاده میکردند. حادثه اخیر کوی جزیی از جریان فتنه میباشد و تحلیل بنده این است که آشوب و بلواهای خیابانی عمدتا از سوی افراد ضد انقلاب، جاسوسهای هدایت شده، منافقین، سلطنت طلبها و ملی گرایان مرتد و سکولار ایجاد و از سوی دستگاههای اطلاعاتی موساد اسرائیل، امای شش انگلیس وسازمان سیا آمریکا از طریق ماهواره، سایتهای اینترنتی و. . . هدایت میشدند. البته در این میان نقش سران فتنه و برخی از گروههای داخلی نیز مؤثر بوده است که از گروه های داخلی ، گروههایی است که از طریق گلدکوئیستی به سازماندهی افراد طرفدار خود پرداختند تا به خیال خود گروههای فشار خیابانی را به منظور ایجاد تاکتیک فشار از پایین به وجود آورند تا امکان چانه زنی در بالا فراهم گردد. متأسفانه این گروهها اعتراضات خود را در قالب رمزهایی مثل تقلب در انتخابات و تجاوز در بازداشت گاهها سازمان دادند که بیشباهت به کودتای مخملین در اکراین، صربستان و گرجستان نبود. در این میان گروههایی مثل سازمان مجاهدین انقلاب و حزب مشارکت از جمله سازمان دهندگان گروههای فشار خیابانی بودند که توسط کمیسیون ماده ده احزاب وزارت کشور پروانه فعالیت شان توقیف و از ادامه فعالیت سیاسی منع شدند.
حسین الله کرم در ادامه به توضیح این مطلب می پردازد که گروه های حزب الله به اقتضای شرایط زمانی پدید می آیند و کارکرد آن در وضعیت های مختلف ، متفاوت خواهد بود . وی در این باره می گوید : گروههای حزب اللهی در هر زمان برای منظوری خاص به وجود آمدهاند. از آنجا که پس از انتخابات دوم خرداد سال ۷۶ نیاز به همکاری جریان حزب الله با هیاتهای مذهبی بود گروه نوسازی معنوی حزب الله به وجود آمد که طی هشت سال دوران اصلاحات فعالیت ایجابی داشت. البته این کار در انصار حزب الله عملی نبود و نیاز به گروه جدید با کارکردهای جدید بود که انجام شد.انصار حزب الله در دوران گسترش اباحه گری کارکرد مناسبی در حضور در صحنه داشت این در حالی است که در دوران موسوم به اصلاحات که برخی آن را براندازی سیاسی نامیدند نیاز به کارکرد جدیدی بود که تحت عنوان نوسازی معنوی حزب الله صورت گرفت و اکنون کارکرد رزمندگان حزب الله حتی با دوران نوسازی معنوی نیز متفاوت است. جامعه در هشت سال اخیر شاهد برگزاری عاشورای فاطمی و جلسات مشابهی در میدان ولی عصر تهران بود که سازماندهی آن با رزمندگان حزب الله آغاز شد. این نوع کارکردها براساس مقتضیات زمان شکل میگیرد. آخرین تجمع آن امسال در میدان هفت تیر بود که جمعیتی حدود یک صد هزار نفر به برپایی عزای عاشورای فاطمی پرداختند. از این رو کارکرد اساسی جریان حزب اللهی در بدنه اجتماعی جامعه تعریف میشود که بر اساس مقتضیات زمان سعی در تقویت اطاعت پذیری از ولایت مطلقه فقیه را دارد.
چرا بعد از مدتی که در حاشیه حضور داشتید مجدد به صحنه سیاسی آمده و برای این بازگشت انتقاد شدید از شهردار تهران که یک اصولگرا و از همرزمان سابق شما بود را انتخاب کردید؟
الله کرم حضور دوباره خود را در صحنه ، وقایع سیاسی اجتماعی پس از انتخابات می داند که و بهانه ورود به این صحنه را یک انتقاد در مورد عدم نصب بیلبورد و تبلیغات برنامه عزاداری دهه فاطمیه توسط شهرداری عنوان می کند . که آنچه روشن است این است که در خلال یک انتقاد تمامی صحبت های تند و موضع گیری هایش را انجام می دهد . او در این باره می گوید : از آن جا که وضعیت سیاسی اجتماعی جامعه پس از انتخابات ریاست جمهوری دهم در پی عدم پذیرش قانون و همسویی سران فتنه با دشمن بر هم خورد جریانهای حزب اللهی به متن جامعه بازگشتند. مسئله انتقاد این جانب به شهردار نیز پیرامون عدم انجام تبلیغ شهرداری برای برگزاری عاشوری فاطمی بود و مسئله دیگری را در بر نمیگرفت. الله کرم حاشیه نشینی در عرصه سیاسی را در مورد خود قبول ندارد و می گوید در دوران دولت عدالت گرای احمدینژاد کارکرد جریان های حزب اللهی به این دولت واگذار میشد. زیرا این دولت شعار خود را رفع نیازهای حقیقی اجتماعی، سیاسی و اقتصادی امت اسلامی قرار داده بود ..
حسین الله کرم اولین انتقاد به دولت احمدینژاد از سوی جریان حزب الله پیرامون حضور زنان به عنوان تماشاچی در مسابقات فوتبال عنوان می کند و می گوید : این انتقاد در ماههای اولیه تشکیل دولت نهم صورت گرفت، لذا اگر دولت از اصول و ارزشهای اسلامی و انقلابی فاصله بگیرد مورد انتقاد ما قرار خواهد گرفت. البته لازم است از عملکرد دولت اخیر در اجلاس بازنگری ان پی تی در نیویورک و نشست سه جانبه تهران تقدیر گردد. انتقاد ما پیرامون ارسال ۱۲۰۰ کیلوگرم اورانیوم ۳٫ ۵ تا ۵ درصد به ترکیه خواهد بود. زیرا نباید از قدرت نظامیان در ترکیه غافل ماند.
الله کرم از منتقدان اصلی و پرپاقرص سیاستهای فرهنگی دولت خاتمی و تساهل و تسامحی که به نظر وی مهاجرانی در عرصه فرهنگ به کار می برد و در نهایت به اباحه گری ختم می شد ، بوده است و این در حالی است که اباحه گری در دولت کنونی را به هیچ عنوان نمی پذیرد و استراتژی دولت کنونی کاملاً منطبق بر قانون اساسی و ارزشهای انقلابی و اسلامی است . وی در این باره می گوید :
رابطه استراتژی و تاکتیک همواره از بالا به پایین بوده است و جریانهای حزب اللهی به این رابطه اهمیت زیادی قایلاند. از آنجا که استراتژی اصلاحات با کاهش قدرت رهبری و افزایش قدرت رئیسجمهور آن هم بر خلاف قانون اساسی تحت عنوان لوایح دوقلو همراه شد تاکتیک تساهل و تسامح در همراهی این استراتژی مورد نقد و چالش دوسویه جریان حزب اللهی قرار گرفت. این در حالی است که استراتژی دولت کنونی کاملاً منطبق بر قانون اساسی و ارزشهای انقلابی و اسلامی است. در این وضعیت ممکن است برخی از تاکتیکهای دولت مثل عملکرد یا گفت و گوهای برخی عناصر دولتی مورد انتقاد باشد که این انتقاد نیز از سوی جریانهای حزب اللهی همواره مطرح شده است.اما جریانهای حزب اللهی حاضر نیستند این اشتاباهات تاکتیکی را به استراتژی منطبق بر قانون اساسی و ارزشهای انقلابی و اسلامی دولت ترجیح دهند.
الله کرم در پایان در حالی که به طور ضمنی خواستار محاکمه سران فتنه می شود می گوید :بنده فکر میکنم که اباحه گری موجود اساساً بر اثر عملکرد هشت ماه بعد از انتخابات و ناشی از عملکرد جریان قتنه گسترش یافته باشد. در اینجا لازم به ذکر است که جریان اباحه از سوی دشمن بیرونی نیز حمایت و هدایت میشود و به نظر میرسد این وضعیت تا محاکمه سران فتنه به طول خواهد انجامید. زیرا تداوم فتنه را در راستای گسترش اباحه گری ارزیابی میکنم. البته باید توجه داشت که جریان حزب اللهی علاوه بر فهم فوق نسبت به عملکرد مسئولین به جلوگیری از گسترش اباحه در نماز جمعه تهران و شهرهای دیگر پرداختند.
امروز:بهمن احمدی امویی روز شنبه به زندان احضار شد. این روزنامه نگار و تحلیلگر مسایل اقتصادی که به ۵ سال زندان تعزیری محکوم شده است، ۲۹ اسفند به مرخصی امد و طی تماسی که روز شنبه از دادسرای اوین با او گرفتند، باید روز یکشنبه ۹ خرداد به زندان بازگردد.
به گزارش سایت تا آزادی روزنامه نگاران زندانی، دادگاه ژیلا بنی یعقوب همسر احمدی امویی نیز فردا در شعبه ۲۶ دادگاه انقلاب برگزار خواهد شد. بهمن احمدی امویی قبل از بازگشت به زندان قصد همراهی همسرش در این دادگاه را دارد.
این روزنامه نگار در یادداشتی کوتاه آورده است:
سلام به همه دوستان . در این مدتی که بیرون زندان بودم شما بسیار به من لطف داشتید از اینجا از همه تشکر می کنم . هر چند شاید روش خوبی نباشه . من فردا بر می گردم زندان اوین . البته به من گفتند که باید امشب برگردم . اما فردا دادگاه ژیلا است . من هم می خواهم با او در دادگاهش باشم .
برا همین احتمالا یه روز غیبت دارم !!!
در مدتی که زندان بودم دوستان زیادی برای من و ژیلا زحمت کشیدند . با هیچ کلامی نمی تونم از آنها تشکر کنم . این اولین مطلبی است که در اینجا می نویسم . برای یه لر کار سختی که با اینترنت و فیس بوک با دیگران صحبت کند . دلم می خواست خیلی کارها بکنم و خیلی جاها بروم و خیلی ها را ببینم .
اما موفق نشدم . ولی خوشحالم . راستش خجالت آور بود که بسیاری از دوستان در زندان هستند و من بیرون . دیگر در این روزهای آخر پیش خودم شرمنده شده بودم. شرمنده دانشجویان و روزنامه نگارانی که در شرایط سختی در زندان به سر می برند. کم کم داشتم به خودم بدبین می شدم که چرا کسی سراغی از من نمی گیره که برگردم به زندان . ..
امروز:مدیرکل دفتر امور آسیبدیدگان اجتماعی سازمان بهزیستی ایران گفت: برخوردهای سیاسی امنیتی به آسیبهای اجتماعی سبب رشد چشمگیر آن شده است.
به گزارش ایسنا، حسن موسوی در همایش ملی آسیبهای پنهان در سنندج گفت: رقم معتادان در ایران بسیار بالاتر از ۲ میلیون نفر است اما ۱۶ سال است که همین رقم تکرار میشود.
وی شمار مبتلایان به ویروس ایدز را که تاکنون شناسایی شدهاند، ۲۱ هزار نفر اعلام کرد که ۱۳٫۵ درصد آنها بر اثر رابطه جنسی غیرایمن و «نامشروع» به این ویروس مبتلا شدهاند.
همچنین به گفته او طلاق در ایران در سال گذشته ۱۷ درصد رشد داشته که استان یزد بالاترین نرخ را دارد.
این مقام مسئول در سازمان بهزیستی افزود: شاخص زندانیان در جهان در ازای هر ۱۰۰هزار نفر، ۱۴۰ نفر است در حالیکه در ایران ۲۰۰ نفر است.
همچنین ۳۰ درصد مراجعات به نهادهای مختلف اورژانس در ایرا ن به همسر آزاری، کودکآزاری و سالمند آزاری مربوط میشود.
امروز:علی لاریجانی در اولین مصاحبه مطبوعاتی خود با خبرنگاران در سال ۸۹ در پاسخ به سوالی مبنی بر اینکه گفته میشود برخی معتقدند جریان اصلاحطلب از ساحت سیاسی کشور حذف شده است و با دستگیری و محکومیت شماری از فعالان سیاسی این جناح جریان اصلاحات منزوی شده است، گفت: "اینکه افراد از چارچوبهای قانونی عبور کنند و قوه قضائیه آنها را مجازات کند باید درباره همه گروهها صادق باشد و نباید به شکل گزینشی رفتار کرد."
وی افزود: "حوادث پس از انتخابات را نظام با صبر و تانی برخورد کرد و صحبتهایی شد که قضایا به اینگونه رفتارهای قضایی نینجامد اما به آنها توجهی نشد. ولی ارادهای وجود ندارد که نظام جلوی فعالیتهای سیاسی را بگیرد و اگر کسانی به دنبال فعالیت سیاسی باشند و دنبال دعوا نباشند نظام به دنبال کنار گذاشتن آنها نیست البته کاری به برخی تنگنظریها ندارم ولی قانون هم باید رعایت شود."
رئیس قوه مقننه در پاسخ به سوال خبرنگار دیگری مبنی بر اینکه پیشنهاد شما در مورد آرایش سیاسی جدید در کشور و ریزشها و رویشها چیست با بیان اینکه آرزوی ما است که همه مردم و جریانات سیاسی با احساس مسئولیت در قبال سرنوشت ایران و انقلاب اسلامی و رهبری فعالیت سیاسی داشته باشند، تصریح کرد: "گاهی تعجب میکنم که افراط و تفریطهای انجام میشود که در چارچوب رفتار رهبری و ناصحان کشور نیست زیرا دنبال تخطئه و تخریب افراد بودن به نفع کشور نیست و به هر مناسبتی نباید واقعهای را مبدا انقلاب بدانیم در حالی که مبدا انقلاب روشن است و پایبند بودن به نظام و قانون اساسی، صادقانه عمل کردن و عمل به پیام و وصیتنامه امام و شهدا منشورهای حرکت کشور است و در سایر امور نظرات متفاوتی میتواند وجود داشته باشد."
وی ادامه داد: "پنجهکشی کردن در کشور مهم نیست، اما هر ناصحی که سخن میگوید کسانی که نانشان در دعواست آن را به دعوا تبدیل میکنند همانطور که حوادث پس از انتخابات آسیب به حیثیت کشور بود. در عین حال عدهای هم میخواهند صفکشی جدیدی ایجاد کنند تا میدانداری کنند در حالی که رفتار مکتبی و معنادار صحیح است و لذا اگر اصولگرایی بخواهد تعریف شود بر مبنای قانون اساسی، نگاه نافذ رهبری، نظرات امام و راه شهداست و با رفتارهای تنگنظرانه نمیتوان کشور را اداره کرد."
عدالت به معنای این نیست که بین مردم پول توزیع کنیم
رئیس مجلس شورای اسلامی با بیان اینکه صیانت از عزتمندی نظام و ملت رکن اول حرکت مجلس هشتم در دو سال گذشته بوده است، گفت: "مجلس بر اساس اسلامیت و قرائت انقلابی و همچنین واقعبینی نسبت به شرایط نظام، حرکت میکند. عدالت به معنای این نیست که بین مردم پول توزیع کنیم."
علی لاریجانی با بیان اینکه اقتصاد باید مردمی شود و از همه ظرفیتهای بخشهای خصوصی بهرهگیری شود با انتقاد از برخی برداشتها از مفهوم عدالت گفت: "عدالت به معنای این نیست که ما بین مردم پول توزیع کنیم، عدالت این است که افراد ملت زندگی با کرامت و عزت داشته باشند و استعدادهای آنها به کار گرفته شود. این رویکرد به طور جدی در دستور کار مجلس و مورد پیگیری است."
وی همچنین در پاسخ به سوال خبرنگاری در خصوص رفتارها و اظهارنظرهای برخی از اعضای مجلس که آن را موازیکاری با وزارت خارجه مینامید از لاریجانی سئوال کرد و رئیس مجلس شورای اسلامی پاسخ داد: "اینکه امام (ره) فرمودند مجلس در راس امور است و همه باید از آن تبعیت کنند بنابراین این قوه از قوای کشور حق دارد در مسائل مختلف سیاست داخلی و سیاست خارجی ورود کند و با برخی نگاههای خردبین نباید حق مجلس را در این خصوص محدود کرد."
وی اضافه کرد: "مجلس به منظور احقاق حقوق ملت نظارت میکند و این به معنای چوب لای چرخ دولت گذاشتن نیست به عنوان مثال اگر مجلس در مسائل پس از انتخابات دخالت کرد از منظر حقوق ملت بود نه از نگاههای شخصی و جناحی."
ممکن است عده ای دوست نداشته باشند باهنر نائب رئیس شود
لاریجانی در پاسخ به سئوال جام جم مبنی بر اینکه گفته میشود در انتخابات هیات رئیسه ۴۴ رای سفید به شما داده شد، این آراء سفید از طرف چه کسی بود و آیا شما هم جزو کسانی بودید که به خاطر رفتار برخی اصولگرایان به فراکسیون روحانیون شکایت کرده بودید، اظهار داشت: "این موضوع را خیلی مهم نمیدانم و آنقدر دغدغهای برای کشور نیست و موضوعات مهمی مانند هدفمند کردن یارانهها در کشور وجود دارد بنابراین وقتمان را نباید زیاد تلف کنیم اما اینکه اصول تشکیلاتی را باید رعایت کنیم امر صحیحی است و ضمن تشکر از باهنر به دلیل نامزد نشدن تابع تصمیمات تشکیلات بودن را مدنیت میدانیم که نشانه بلوغ سیاسی در کشور است."
لاریجانی همچنین در پاسخ به سوال دیگری در ارتباط با احتمال تدارک و خیز آرایش سیاسی جدید در پی نایبرئیس نشدن محمدرضا باهنر گفت: "هرچند که عدهای دوست دارند این مساله را پیچیده ببینند اما باید بگویم که صورت مساله همین بود و هیچ پیچیدگیای نداشت و آقای باهنر در رقابت داخلی فراکسیون اصولگرایان پنج رای کم داشت که با توجه به باوری که در مورد کار تشکیلاتی داشت کاندیدای نایبرئیسی نشد و من ایشان را که یک شخصیت پرتحرک و با سابقه برای هیاترئیسه بود تحسین میکنم."
امروز:روح الله حسینیان در توهینی آشکار به سید حسن خمینی نوه حضرت امام (ره) حضور وی در مراسم ازدواج پسر محسن میردامادی و دیدار با نخست وزیر امام، رئیس اسبق مجلس شورای اسلامی و رئیس جمهور دوره اصلاحات را خروج از راه امام و اقدامی ناشایست ! توصیف کرده است.
وی که با خبرگزاری فارس گفت و گو می کرد با پرهیز دادن سید حسن خمینی از حرکت در مسیر سید حسین خمینی به او توصیه کرد که دوست داریم نوادگان و وابستگان حضرت امام(ره) در خط آن حضرت باشند.
روحالله حسینیان نماینده مردم تهران و رئیس فراکسیون انقلاب اسلامی مجلس با اشاره به دیدار سید حسن خمینی با آنچه وی از آنها به عنوان سران و عوامل فتنه یاد می کند به او متذکر شد که مقام امام آنقدر رفیع است که اقدامات ناشایست، تاثیری بر بزرگی آن حضرت نداشته باشد و گردی بر آستان عظمت ایشان نخواهد نشست.
وی در عین حال خطاب به نوه امام توصیه کرد: دوست داریم همانطور که امام راحل آخرین لحظات عمر بابرکتشان از آرمانهای انقلاب، جمهوری اسلامی، تشیع و مردم دفاع میکردند، نوادگان و وابستگان ایشان هم در خط آن حضرت باشند.
رئیس مرکز اسناد انقلاب اسلامی با تاکید بر اینکه مردم اشخاص را به صورتی ارزیابی میکنند که در گذشته ارزیابی و قضاوت کردهاند، یاد آور شد: چند سال قبل حسین خمینی (نوه امام) به دامان آمریکا پناه برد اما بعد از مدتها دریوزگی تنها چیزی که ثابت شد این بود که او فقط نوه امام است و هیچ چیز دیگر نیست.
حسینیان سپس تاکید کرد: هر کس از خط امام خارج شود، حتی اگر نوه امام باشد، هیچ چیز نیست؛ تنها چیزی که به انسانها شخصیت میدهد رهپویی راه امام است و بس و اگر غیر از این مسیر را بروند خودشان ضرر خواهند کرد.
امروز:بهرام چگینی از فعالین ستاد مهندس موسوی در اراک و دانشجوی دانشگاه علم و صنعت اراک نزدیک به دو هفته پیش توسط مامورین امنیتی بازداشت شد.
بنا به اخبار رسیده به کلمه، مادر وی بیمار است و بازداشت وی در این شرایط عامل فشار بر خانواده وی و وخامت وضعیت مادر ایشان شده است.
لازم به ذکر است پس از بازداشت آرش صابونچی این دومین بازداشت طی روزهای اخیر در اراک است.
امروز:مهدی کروبی روز گذشته به دیدار جعفر پناهی کارگردان مطرح سینمای ایران رفت. پناهی در حالی میزبان کروبی بود که چند روز پیش از زندان آزاد شده بود.
به گزارش خبرنگار سحام نیوز مهدی کروبی در این دیدار ضمن ابراز تاسف از اینگونه برخورد ها با مردم و علی الخصوص جامعه هنری کشور، آرزوی آزادی برای تمامی زندانیان سیاسی در بند را از خداوند خواستار شد. پناهی هم در این دیدار گزارشی از روزهای بازداشت خود و شرایط پیرامون آن را به مهدی کروبی ارائه داد.
این دومین بار است که مهدی کروبی به دیدار خانواده ی پناهی میرود.
امروز: محمد جواد اردشیر لاریجانی، دبیر ستاد حقوق بشر و مشاور بین الملل قوه قضاییه، در خصوص حوادث بعد از انتخابات ادعا کرد: "جریان اصلاحات یک جریان فاسد می باشد که فساد آن مبتنی بر برداشت اشتباه آنان از دین و حکومت است و جریان فتنه نیز کودتای تمام عیار غرب علیه نظام اسلامی بود، که اگر هوشیاری و درایت رهبری نبود، مطمئنا کشور دچار بحران و از هم گسیختگی می شد."
به گزارش خبرآنلاین، محمدجواد لاریجانی در همایشی تحت عنوان «ولایت فقیه؛ استمرار حکومت انبیا» که با حضور جمعی نفر از فعالان سیاسی، اجرایی، دانشگاهی و حوزوی در حسینیه عاشقان کربلای ساری برگزار شد، مدعی شد "میرحسین موسوی با نام فقه پویا، با اندیشه امام درباره اجرای احکام اسلامی مخالفت می کرد و این در حالی است که امام به فقه جواهری و سنتی معتقد بود."
لاریجانی افزود: اگر بگوئیم حکومت ما سکولار است ولی یاحسین بگوئیم و انرژی هسته ای هم داشته باشیم، در آن صورت آمریکا و غرب با ما مشکل ندارند.
این فعال اصولگرا با اشاره به اینکه جریان اصلاحات در ایران معتقد به محدود بودن اسلام به حوزه خصوصی افراد است افزود: جریان فتنه در پوشش مدرنیته اساس مکتب مار ا که بر مبنای بصیرت شکل گرفت غیرعقلی می داند.
لاریجانی با ادعای اینکه "مخالفت جریان فتنه با اصل حاکمیت دینی با ژست مدرنیته صورت می گیرد" گفت: "آنها در روزنامه های خود با طرح این نکته که می خواهند مردم را به زور به بهشت ببرند عقلانیت اجتماعی اسلام را زیر سؤال برده اند."
مشاور بین الملل قوه قضاییه در خصوص حوادث بعد از انتخابات نیز گفت: جریان اصلاحات یک جریان فاسد است و فساد آن مبتنی بر برداشت اشتباه آنان از دین و حکومت است و جریان فتنه کودتای تمام عیار غرب علیه نظام اسلامی است و اگر هوشیاری و درایت رهبر انقلاب نبود مطمئنا کشور دچار بحران و از هم گسیختگی می شد.
وی در خاتمه گفت: باید با کسانی که علیه نظام اسلامی و ولی امر شمشیر کشیده اند، برخورد قضایی شود.
امروز:محسن کوهکن، عضو هیأت رییسه مجلس شورای اسلامی که با خبرنگار سایت «تابناک» مصاحبه می کرد با بیان این مطلب، اظهار داشت: این که در زمان رأیگیری کسی در میان نمایندگان بچرخد و از آنان بخواهد به کسی یا چیزی رأی دهند یا ندهند، کاری نادرست و غیر اخلاقی است. اگر دادن رأی را حق نماینده بدانیم، این گونه اعمال به معنای آن است که از نماینده حق وی را سلب کرده و خواسته شده از حق خود کوتاه آمده و آنچه را به وی تحمیل و دیکته شده، انجام دهد؛ اما به این عمل، غیر از بعد اخلاقی و قانونی بار دیگری نیز افزوده میشود.
این نماینده اصولگرای مجلس، با بی سابقه خواندن این اقدام، گفت: اینکه فردی در فراکسیون از دیگران بخواهد به فردی که برای ریاست مورد توافق اکثریت قرار گرفته، رأی ندهند، سابقه نداشته است. در گذشته اگر نمایندهای با تصمیم فراکسیون خود مخالف بود، دستکم به احترام فراکسیون سکوت میکرد.
نماینده لنجان در مجلس شورای اسلامی، با تهدید نمایندگان خاطی فراکسیون اکثریت به امکان لغو عضویت این افراد در این، تأکید کرد: تشکلات سیاسی با اعضایی که این کار را انجام دهند، برخورد میکنند. به این صورت که عضویت وی را لغو و وی را از تشکیلات اخراج میکنند یا دستکم تذکر میدهند. متأسفانه، برخی با حیطه و چهارچوب وظایف خود ناآشنا بوده و در این گونه موارد، از حق و حقوق قانونی خود، پای را فراتر میگذارند که کاری غیر اخلاقی، غیر تشکیلاتی، ناپسند و غیر قابل پذیرش است.
ناظر هیأت رییسه مجلس شورای اسلامی با غیراخلاقی خواندن رفتار برخی از اعضای فراکسیون اکثریت گفت: باید اشاره کرد نقطه مقابل این کار نیز وجود داشته است. آقای باهنر در فراکسیون چند رأی کمتر از آقای صدر داشت حال آن که آقای باهنر در صحن مجلس رای داشت و کسی منکر این نبود که اگر وی حضور مییافت، رأی میآورد؛ اما با وجود پافشاری دیگران و اقدام برای جمعآوری امضا برای حضور وی، از آنان خواست این کار را انجام ندهند و تأکید داشت، به تصمیم فراکسیون پایبند است و از دیگران نیز خواست که تصمیم فراکسیون را دنبال کنند، در چنین شرایطی ظرفیت و قابلیت افراد مشخص میشود.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر