-----------------------------
همه خبرها و ديدگاهاي سانسور شده و پشت فيلتر جمهوري اسلامي مانده را يكجا و بي درد سر در "هستي نيوز" بخوانيد... http://groups.google.com/group/hasti-news/

--------------------------------------------







Google Groups
Subscribe to Hasti News
Email:
Visit this group

۱۳۸۹ اردیبهشت ۵, یکشنبه

Latest news from Jaras for 04/25/2010

Email not displaying correctly? View it in your browser.
این خبرنامه حاوی عکس است. لطفا گزینه دیدن عکس را در ایمیل خود فعال کنید.



چه نیازتان به دشمن

مسعود بهنود -

 

صد و بیست سالی  می گذرد از  آن  زمان که ناصرالدین شاه، برای نخستین بار گام در  اروپا  نهاد. او اولین حاکم سرزمین تاریخی ایران بود که به دنیای جدید  وارد می شد، آن هم در سفری رسمی بنا به دعوت پادشاهان. و از همان اولین دقایق این سفر تاریخی  حسرتی در دل شاه قاجار نشست که هنوز در دل روسای دولت و رهبران قدرتمند ایران هست. حسرت این که چطور در ممالک راقیه هر تصمیم که دولت می گیرد، مردم آن را می پذیرند. می گوید مالیات بده، می گوید نده. می گوید پنج در صد بده یا ده در صد. اعلام جنگ می کند یا فرمان صلح می دهد. حتی مردمی که با آن قانون یا تصمیم مخالفند در اجرای آن بگو مگو ندارند.

 

روی دیگر سکه. در زندان های ممالک به اصطلاح راقیه زندانیانی هستند که سختی می کشند، محبوس واقعی هستند شوخی هم ندارد، اما چون با آن ها سخن بگوئی، یا زمانی که خودشان دست به کار شده کتابی می نویسند  در آن اظهار بی گناهی نیست. شرح حکایت است. جین پاتریک که هفت ماه پیش با آزمایش های جدید دی ان ا اثبات شد در مرگ همسرش دست نداشته و بعد از بیست و هشت سال زندان ولز به در آمد، در مصاحبه ای با یک روزنامه صبح لندن گفت مورد من یک مورد کاملا استثنائی است که شاید هر نیم قرن یک بار رخ دهد که هم قاضی و هم هیات منصفه با اتفاق آرا خطا کردند. اما من در تمام این 28 سال مطمئن بودم که روزی بی گناهیم به اثبات می رسد و از خجالت دخترم و خانواده همسرم به در می آیم.

 

عکسی که همراه این گزارش بود جین پاتریک را نشان می داد که دخترش دست در گردن او داشت. خواهران همسر متوفایش داشتند وی را می بوسیدند. یعنی یک قبول جمعی وجود دارد. ایستادگی نیست بلکه قبول است حتی وقتی خطائی به این بزرگی از سیستم قضائی سر زده باشد. اما هر کس به هر شکل گذارش به زندان های ایران افتاده می داند که هیچ کجای کشور به آن اندازه بی گناه دور هم نیستند. یکی از آنان نیست به گناه خود و رای دادگاه باور داشته باشد. حتی قاتلان و بدکاران.

 

برخی معتقدند این ها مردمان دیگری هستند که آن ها را از جنس دیگرند. بعضی می گویند این نظام آموزشی است که آدمیان غربی را چنین مطیع قانون و نظامشان بار می آورد. و هستند کسانی که اشاره می کنند به مشوق های جوامع مردم سالار برای قانونمداری، یا چماق هایشان  که  قوی و فرودآینده است در برابر قانون شکنان بی رحم. اما در عمل به نظر می رسد داستان به اعتمادی بر می گردد که بین مردم و حکومت [اعم از دولت و دستگاه قضائی و مجلس] وجود دارد. اعتمادی که اگر هم خدشه ببینند آزادی بیان به سرعت ترمیمش می کند.

 

گلایه از مردم

 

چنین است که حاکمان شرق مدام از مردم خود گلایه دارند و در نهان از آن ها طلبکارند که چرا اطاعت از قانون نمی دانند،  و نمی دانند که این مقاومتشان در برابر قانون در نهایت به زیان خود آن هاست. و در هر فرصت با نزدیکان می نالند که چقدر حکومت بهای این بی اعتمادی مردم به قانون را می دهد و دود این در نهایت به چشم مردم می رود و این حاصل عقب ماندگی است.

 

طرفه آن که هرگز از خود نمی پرسند مگر من از قانون اطاعت دارم. و گاه که چنین سئوالی هم از جانب منقدی جان باخته و یا روزنامه نگاری فضول مطرح می شود جوابش آماده است: با این مردم که در مقابل قانون مقاومت دارند و منافع خود نمی دانند جز به زبان زور نمی توان سخن گفت.

 

 از دیگر کشورهای شرقی می گذریم. در کشور ما از زمان مشروطیت جز در دوران احمدشاه که دوره دموکراسی [البته همراه با ناامنی و هرج و مرج] بود، همواره همین بوده است.

 

به این سئوال ساده آیا پاسخی ساده می توان داد یا چنان که استبداد طلبان می خواهند چنان پاسخ پیچیده شده است که دیگر امکان پاسخ گفتن بدان نیست. به باورم دشوار نیست.

 

راحت طلبی سنتی شرق نشینان در این جا خود را به خطرناک ترین وجهی نشان می دهد. اینان که در خود احساس قدرت می کنند به محض آن که نشانه ای از اطاعت در مردم  می بینند آن را مجوزی برای  استبداد تفسیر می کنند. در حقیقت یک اشتباه کوچک است اما مانند اشتباه محاسبه سفینه های فضاپیما حاصلش این می شود که سفینه صدها فرسنگ از هدف دور می شود. انقلابی مردمی تبدیل به حکومتی سرکوبگر می شود، و هر بدکاری که حکومت قبلی می کرد چند برابر می شود. حکومتگر مجذوب تبلیغات خود نمی بیند که خواست و اشتیاق مردم به نفرت بدل شده است. در این ها تنش ها زیاد می شود و  کار اصلی حکومت این می شود که جامعه را در مقابل انفجار نفرت محافظت کند. چنین است که دور تسلسل استبدادی فرامی رسد.

 

 نسل به نسل با همین نمونه ها دست و پنجه نرم می کنیم. چنین است که هر نسل استبداد نو را با استبداد پیشین مقایسه می کند. درست یا غلط نشانه هائی می یابد که مدلل می سازد استبداد قبلی حسن هائی داشت که این یکی ندارد.

 

نمایش یک ساعته دادگاهی به اسم دادگاه کیهان از شبکه چهار سیمای جمهوری اسلامی، باری بر بارهای موجود می افزاید. یک بار دیگر در دل ها می نشاند که به این عدالت چشم نباید داشت. نمایش هائی به اسم دادگاه پیشینه دارد، اگر نه در ایران در دوران استالین در همسایگی ایران و در بسیاری از کشورهای دیگر خوانده و نوشته شده است.

 

با کدام نیرو

 

دولتی که هیچ هنرمندی را با خود ندارد، هیچ شاعر نام آوری به همایشش تن نمی دهد، هیچ وکیل معتبری را نرنجیده نگذاشته، هیچ استاد معتبری در دانشگاه هایش نمانده مدت هاست که احساس می شود طمع از طبقه متوسط شهری و نخبگان بریده و پذیرفته که در دل اینان راهی ندارد و همه نگاه خود را به فقیران معصومی سپرده که منتظر سفرهای استانی هستند که دنبال کجاوه رییس بدوند بلکه چند هزار یا میلیونی مسکن دردهایشان بشود. اما نیک نظر کنند خواهند دید که دیگر چندان نمی دوند، جمع نمی شوند، سئوالاتی را می کنند که رییس را عصبانی می کند. و چنین است که می توان گفت متوسط جامعه هم به درک روشنی از علت عقب ماندگی خود رسیده، از همین رو روز به روز ناگزیر باید تبلیغات را خشن تر و ترساننده تر کرد و هیبت رعب را خوفناک تر.

 

اما جامعه جوان و متفکر ایران وقایع را کنار هم می نهد و از آن ها همان نتایج را می گیرد که تبلیغات دولتی قصد پوشاندنش را دارد.  در روزی که ایران تقاضای عضویت در شورای حقوق بشر را پس گرفت، همان روزی که رییس دولت برای نشان دادن آن که حکومت منزوی نیست دست پیش پیرمرد بدنام و ورشکسته ای به نام رابرت موگابه دراز کرد و در دست های کسی که اسکناس دویست میلیارد دلاری چاپ کرده و تورمش بی سابقه در دنیاست سویج تراکتور گذاشت تا بلکه رای دولتش را در شورای امنیت بخرد، همان روزی که حکایت محاکمه کهریزکی ها به مضحکه ای بدل شده، همان روزی که معاون اول رییس دولت گفت خداوند نفت را کلید پیروزی ایرانیان قرار داد اما وزیر نفت پذیرفت که خریداری برای گاز نیست که تشکیل پرسروصدای اوپک گازی را از یاد برد و گفت گازمان را به چاه های نفت تزریق می کنیم، همان روزی که آقای رحیمی که از جانب هواداران دولت متهم به فسادست به ریاست کمیته مبارزه با فساد گماشته شد، همان روزی که او نیز مدیرکل سابق پارلمان در نهاد ریاست جمهوری را که به نمایندگان باج داده و از نماینده همین مجلس سیلی خورده بود به عنوان رییس دفتر خود برگزید، همان روزی که آقای علی آبادی که درباره معاملات خودش و فرزندانش گفتگوهاست که به شیاع رسیده است به معاونت آقای رحیمی گمارده شد، یعنی مبارزه با مفاسد اقتصادی که دولت می گفت و کیهان هم پامنبری اش را می کرد به سریال "اختاپوس" سپرده شده .

 

و این همان روزهاست که خودشان خبر داده اند که درصد بزرگی از دختران دانش آموز دچار ناهنجاری جسمی [گفته اند اسکلتی] شده اند چون که به آن ها اجازه ورزش و تحرک در مدرسه داده نمی شود، وزیر گفته منتطر دویست میلیاردند که مدارس دخترانه محرم سازی شود. البته که تا محرم سازی نشده نمی شود به دخترکان اجازه ورزش داد در شهری که امام جمعه اش پیشنهاد ازدواج دختران دبیرستانی را می دهد. البته که این "دشمن" است که فتنه کرده و مردم را ناراضی کرده. البته که تنها چاره اش این است که همه کار را به دست نظامیان بسپاریم و آن ها را در وضعیتی قرار دهیم که احساس کنند از "مردم" خط می زاید.

 

نه مساله پیچیده  نیست، درکش و حلش هم برای جامعه ایرانی دشوار نیست. تنها تاسفی می ماند در دل همه کسانی که به اصلاحات آرام دل بسته بودند و هواخواه تغییراتی نرم بودند. فقط اشکالش این است که آقایان چنان غره شده اند به تیترهای  بزرگ نمائی شده خود  از هیبت: موشک های بالستیک، تسخیر فضا و دلاوری سربازان امام زمان در دستگیری یک تروریست جوان تا رجزخوانی برای دفع فتنه ای که دست کم چهارده میلیون رای دارد، و چنان مغرور شده اند به جوانان بی کار مانده ای که پرسشنامه های تازه سردار نقدی را پر می کنند تا به هیات بسیج درآیند که دیگر هیچ چیز جلودارشان نیست، فحاشی به خانم عبادی و هر کس خیرخواه جامعه است بخشی از خشمی است که ناکارآمدی به جانشان افتاده است.

 

دهان کجی به جامعه عقوبت های خود را دارد. تاریخ نخوانده اند وگرنه می دانستند که متراکم شدن نفرت، در حالی که یکی مانند آقای شریعتمداری هم پنجه هایش را گشوده و بر بینی گذاشته و مخاطبان را به سخره گرفته خود کار میلیون ها دشمن را می کند. آن ها که دوستانی چنین دارند هیچ نیازشان به دشمن نیست.

 

 

  *ديدگاه هاي وارده در یادداشت ها لزوما ديدگاه جرس نیست.

 


 


همسر احمد قابل در گفتگو با جرس: کماکان به لطف خدا امیدواریم، نه الطاف مسوولین

بهاره آزادی -

 

احمد قابل از جمله افرادیست که برغم ماهها اسارت، آنگونه که درخور چهره ای چون اوست، از وی، و ایام اسارتش خبررسانی نشده است.

 

احمد قابل تحصیلات خود را در مشهد آغاز و سپس در قم ادامه داد و پس از مجموع 23 سال تحصیل به درجه اجتهاد رسید.در این باره می گوید، "رسیدن به این مرتبه ی علمی را استاد بزرگوارم آیة الله العظمی منتظری چند بار به صورت شفاهی و در فاصله ی سال های 1372 تا 1374 و پس از آن به صورت کتبی در سال 1377 هجری خورشیدی تأیید کردند و برخی فقهای دیگر نیز آن را کتبا و شفاها تأیید کرده اند "

 

. تا کنون از قابل مقالات متعددی در نشریات مختلف درج شده است. دو کتاب ؛ « نقد فرهنگ خشونت » و « اسلام و تأمین اجتماعی » از او  منتشر شده، و لی با ممانعت حکومت ، از چاپ و نشر کتاب های دیگرش محرومست . شریعت عقلانی عنوان وبسایت احمد قابل است که مقالات علمی- تحقیقی اش در آن منتشر می شود.

 

فرصتی دست داد تا با همسر این مجتهد آزاده خانم مرضیه پاسدار گفتگویی کوتاه در مورد نحوه بازداشت و وضعیت فعلی همسر و خانواده اش داشته باشیم. توجه خوانندگان محترم را به این گفتگو جلب می کنیم:

 

 

ـاول بفرمایید آقای قابل کی و کجا بازداشت شدند؟

 

29 آذر و در پلیس راه نیشابور در حالیکه قصد عزیمت به قم جهت شرکت در مراسم تسییع پیکر آیت الله منتظری را داشتند بازداشت شدند.

 

-آیا شما هم در زمان بازداشت حضور داشتید؟نحوه ی برخورد بازداشت کنندگان با ایشان چگونه بود؟

 

من حضور نداشتم اما دوستانی که با ایشان بودند می گویند که برخوردها محترمانه بوده است.

 

ـآیا پس از بازداشت ماموران به منزل شما برای بازرسی و بردن مدارک احتمالی آمده اند؟

 

فردای همان روز مامورین اداره ی اطلاعات به منزل ما واقع در فریمان مراجعه کرده و وسایل شخصی ایشان شامل رایانه و نت بوک و تعدادی دیسکت و همینطور یادداشت های پژوهشی ایشان و اشعار و خاطرات را ضبط کردند.

 

ـاین چندمین مرتبه است که آقای قابل بازداشت می شوند؟دفعات قبل کی و به چه دلیلی و چه مدت زمانی بود؟

 

این بار چهارم است.بار اول در بیرجند در سال 73 و به خاطر همراه داشتن اعلامیه های آیت الله منتظری بازداشت شدند.دومین بار سال 76 بود که در زمان حصر آیت الله منتظری و ضبط اموال و منزل ایشان در مشهد در محل منزل آن مرحوم دستگیر و به مدت 46 روز در بازداشت نیروهای امنیتی مشهد بودند.و بار سوم سال 80 در تهران بود و به مدت 125 روز در سلول انفرادی زندان اوین بازداشت بودند و اتهامات کلی ایشان؛توهین به رهبری و تشویش اذهان عمومی  ذکر شده بود.در حال حاضر هم مدت بیش از 3ماه است که در بازداشت به سر می برند و تاکنون مرخصی به ایشان داده نشده است.

 

ـاز زمان بازداشت آیا امکان تماس با ایشان را داشته اید؟ملاقات از کی شروع شد؟چند وقت یک بار با ایشان تماس داشته اید؟

 

زمانی که در اداره ی اطلاعات بازداشت بودندٰهفته ای یک بار تلفنی با ایشان در تماس بودیم و در طول این مدت فقط 2بار امکان ملاقات حضوری برای ما فراهم آمد و اکنون هم که در زندان وکیل آباد هستند هفته ای یک بار ملاقات کابینی داریم و تماس تلفنی هم داریم.

 

ـایشان در کدام بند زندان بازداشتند؟آیا از نحوه ی برخورد بازجوسان،فضای زندان و...به شما نکته ای گفته اند؟

 

در حال حاضر در بند 1/6 حفاظت زندان وکیل آباد به سر می برند.مطلب خاصی راجع به طرز برخورد بازجویان عنوان نکرده اند.

 

ـ خودتان آیا پیگیری از وضع ایشان داشته اید؟نحوه ی برخورد چگونه بود؟

 

بله به طور مداوم پیگیر هستیم. نحوه ی برخورد مامورین اطلاعات خوب بوده است و در مجموع بی احترامی صورت نگرفته است.

 

ـاتهام ایشان چیست؟آیا تفهیم اتهام صورت گرفته است؟زمان دادگاه به شما اعلام شده است؟

 

بله تفهیم اتهام شده اند.توهین به رهبری،تشویش اذهان عمومی از طریق نشر اکاذیب و اقدام علیه امنیت داخلی است.زمان دادگاه هم مشخص نیست و به ما اطلاعی نداده اند.

 

ـآیا فکر می کنید موج آزادی های اخیر شامل آقای قابل هم بشود؟چرا؟آیا خودشان نسبت به آزادی خوش بین هستند؟

 

به طور کلی رویکردی که در پیش گرفته اند و اینکه در عید نوروز  اجازه ی مرخصی به ایشان داده نشده،گمان نمی کنم که قصد آزادی ایشان را داشته باشند ولی ما کماکان به لطف خدا امیدواریم و نه الطاف مسوولین!.برای خود آقای قابل اهمیت چندانی ندارد که آزاد شوند یا خیر.ایشان بارها در زمان آزادی می گفتند که وقتی آزادم بار مسوولیت بیشتری بر روی دوشم احساس می کنم و در زندان آرامش بیشتری دارم و کمتر خودم را سرزنش می کنم.در مجموع با شناختی که از آقای قابل دارم گمان نمی کنم ایشان دغدغه ای برای آزادی داشته باشند.

 

ـوضعیت خانواده ی زندانیان،از جمله خودتان را در غیاب عزیزانتان چگونه می بینید؟با چه مشکلاتی روبه رو هستید؟

 

در وهله ی اول توکل ما بر خدا ست.ضمن اینکه ما به راهی که آقای قابل رفته اند ایمان داریم و با ایشان همراهیم.البته دوری این عزیز طبیعتا برایمان غم بزرگی است اما یاد خدا و حضور و مشایعت دوستان،صبر زیبایی به ما عطا کرده است و موجب دلگرمی است.

 

ـنحوه ی برخورد مردم با خانواده ی افراد بازداشتی از جمله خودتان را چگونه ارزیابی می کنید؟

 

مردم بسیار به ما احترام می گذارند و لطف دارند و ما را همیشه شرمنده می کنند.احساس می کنم عزت و احترام ما نزد مردم بیشتر از گذشته هم شده است و مسلما خانواده ی سایر زندانیان نیز وضعیتی مشابه دارند.یقینا چیزی که احترام را برمی انگیزاند خدمت به مردم است و مبارزه برای حقوق عمومی برانگیزاننده ی اصلی است که اسیران جنبش سبز را مورد لطف مردم قرار می دهد.

 

ـدر پایان اگر مطلبی مدنظر دارید مطرح کنید.

 

از شما تشکر می کنم و از خدای بزرگ برای همه ی خانواده های حوادث اخیر صبر طلب می کنم و امیدوارم که بزودی شاهد برقراری صلح و آرامش و آزادی در ایران باشیم و شاهد آزادی همه ی زندانیان بیگناهی باشیم که جرمشان مخالفت با حاکمان است.

 

با تشکر از فرصتی که در اختیار جرس گذاشتید

 

 


 


سبز، خاکستری، سیاه

سید ابراهیم نبوی -

 

" ما باید مردمی را که در منطقه خاکستری زیست می کنند، جذب کنیم. کسانی که نه همراه و همگام جنبش سبز هستند، نه موافق و همراه صاحبان قدرت." این گفته میرحسین موسوی که چند روز قبل اعلام شد، وضعیت جنبش سبز را تا حدی روشن می کند. گمان من بر این است که برای شناختن بیشتر این " منطقه خاکستری" بیش از آنکه به "باید" ها بپردازیم، باید به "نباید"ها بپردازیم. باید روشن کنیم که کدام منطقه جزو منطقه خاکستری نیست و به همین دلیل از صرف نیرو و توانایی در مورد آن منطقه خودداری کنیم و توانایی مان را برای آگاه سازی بخش خاکستری جامعه اختصاص بدهیم.

 

سیاه ها: اگرچه می دانیم نیروهای حکومتی الزاما موافق با سیاستها و روشهای حکومت نیستند، اما انگیزه ماندن آنان در کنار حکومت، ندانستن حقیقت نیست. آنان یا حقیقت را می دانند و علیرغم احاطه به آن، بازهم علیه حقیقت موضع می گیرند، یا به دلایل و مصلحت هایی که به ما نخواهند گفت و طبیعتا در یک گفتگوی عمومی امکان مفاهمه نیست، همچنان در کنار حکومت می مانند. تلاش ما برای تغییر رویکرد آنان عملا بیهوده و انرژی بر است. از سوی دیگر اگر انگیزه نیروهای درون حکومتی حفظ مصلحت، یا انگیزه های شخصی یا منافع فردی باشد، تلاش برای قانع کردن چنین افرادی عملا بیهوده است.

 

سبزها: ممکن است این سووال مطرح شود که به دلیل کاهش حجم اعتراضات خیابانی جنبش سبز، برخی از نیروهای جنبش، دچار سرخوردگی شده و برای حفظ آنان باید انرژی مصرف کرد و دائما آنان را در حالت فعال نگاه داشت. از نظر من این موضوع منتفی است، چرا که طرف مقابل، یعنی حکومت، هیچ تلاشی برای جذب بدنه جنبش سبز نکرده است. هنوز سووالاتی که منجر به اعتراضات گسترده یک سال گذشته مطرح شد، مانند اینکه " رای ما کجاست؟" و " چرا دولت به زور کودتا کرده و مردم را کشته است؟" و " چرا عوامل کشتار محاکمه و مجازات نمی شوند؟" بی پاسخ مانده است. در واقع دلیلی وجود ندارد که نیروهای جنبش سبز دچار بی انگیزگی یا تردید شوند. خوشبختانه حکومت چنان درگیر ریزش نیروهای خودی و تلفات بخش حکومتی به منطقه خاکستری است، که فرصت و توانایی جذب بدنه جنبش سبز را ندارد.

 

سرخ ها: واژه " سرخ ها" را برای انقلابیونی انتخاب کرده ام که خودشان معتقدند که قصد برانداختن نظام را دارند و از همین رو جنبش سبز را به سازش و حکومتی بودن متهم می کنند. بخشی از جنبش مخالفان حکومت عملا همین سرخ هایی هستند که به دلایل مختلف منطقی یا غیرمنطقی، قدرت طلبانه یا صادقانه، واقع بینانه یا خیالبافانه، کینه توزانه یا بدبینانه، با حکومت مخالفند، اکثرا سودای سقوط حکومت به هر قیمت را دارند و جنبش سبز برای آنان تنها یک فرصت برای شکار نیروی انسانی و فضای فعال مبارزه است. طبیعتا این نیروها تا زمانی که هم مسیر با جنبش سبز قرار می گیرند، نیرویی را به جنبش می افزایند، اما در جایی که تصمیم می گیرند رهبری جنبش را در دست بگیرند، به دلایل مختلف به جای مقابله با نیروهای حکومتی، بخشی از توان خود را به مقابله با جنبش سبز اختصاص می دهند. مخالفت من با سرخ ها به این دلیل نیست که آنها قدرت را از حکومت می گیرند، به این خاطر است که تجربه تاریخی که از آنان وجود دارد، نشان می دهد که اگر قدرت را در دست بگیرند، به هیچ کس اجازه حرف زدن نمی دهند.

 

 از همین رو معتقدم که صرف نیرو در منطقه سرخ ها، برای کشاندن آنان به سوی جنبش سبز، عملا بیهوده است. اکثر این افراد حتی اگر از جنبش سبز نیز ناامید شوند، به سوی حکومت نخواهند رفت و تنها دچار انفعال خواهند شد. به همین دلیل گمان می کنم که نیروهای جنبش نباید نیروی خود را برای اثبات حقانیت جنبش سبز، یا اثبات نامشروع بودن حکومت صرف کنند. چرا که سرخ ها معتقد به نامشروع بودن حکومت هستند، اما جز با قدرت یافتن جنبش سبز انگیزه ای برای نزدیکی به جنبش سبز ندارند. حتی در صورتی که به دلایل سیاسی نیز بخواهند در کنار جنبش سبز بایستند، هم آنان باید بدانند و هم جنبش سبز می داند که این همراهی یک ارتباط ماندگار و ارگانیک نیست.

 

خاکستری ها: خاکستری ها در حقیقت نیروی عظیمی هستند که به دلایل مختلف هنوز نتوانسته اند قضاوت روشنی نسبت به جنبش سبز پیدا کنند، اگرچه قضاوت آنان در مورد حکومت منفی است. به نظر من در تعریف و تبیین خاکستری ها باید نکات چندی را در نظر آورد.

 

اول، منطقه خاکستری در داخل ایران است، چرا که مردم داخل ایران هستند که در معرض انتخاب میان وضع بهتر و بدتر قرار دارند. آنها بدنه اصلی نیروهای اجتماعی هستند که از یک سو زیر بمباران تبلیغات رسانه های کودتا قرار دارند، و از سوی دیگر از وضع موجود ناراضی هستند و همراهی و همدلی با حکومت نه اخلاقا و اصولا برای آنان ممکن است و نه منافعی از این حکومت به آنان می رسد. به همین دلیل جنبش سبز باید جهت تبلیغات خود را بطور دقیق روی داخل ایران تنظیم کند. حتی نیروهای حامی جنبش سبز در بیرون ایران، نباید نیروی خود را برای مخالفت با حکومت در بیرون ایران مصرف کنند. به همین دلیل است که ایجاد راهپیمایی های اعتراضی عظیم در سراسر جهان در حمایت از جنبش درون ایران، یا حضور در رسانه هایی که در ایران قابل دریافت و تاثیرگذار است، یا ایجاد موج تبلیغاتی از بیرون به شکلی که در داخل ایران اثر بگذارد، می تواند در برنامه کار سبزهای بیرون قرار بگیرد. وگرنه اگر بناباشد اعتراضات علیه حکومت تنها در میان ایرانیان بیرون منعکس شود، فایده ای به حال جنبش نخواهد داشت. از همین رو صرف هزینه و وقت برای خبررسانی به ایرانیان بیرون از کشور، باید توسط ایرانیانی صورت بگیرد که ایران را دوست دارند ولی قصد ندارند در نهایت در آن زندگی کنند.

 

دوم، منطقه خاکستری، به همان میزان که مورد توجه ماست، مورد توجه حکومت نیز هست. به همین دلیل است که حکومت سعی می کند به هر نحو که شده نیروهای سرگردان اجتماعی را که حکومت را نامشروع می دانند، از طرق دیگری به خود متصل کند. آنان از شعر و ادبیات و سینما و تلویزیون کمک می گیرند، آیت الله خامنه ای با دانشجویان و استادان دانشگاه دیدار می کند، آنان سعی می کنند با سرداران جنگ نزدیک شوند، تا قهرمانان جنگ را که نزد بسیاری از مردم ایران و بخصوص منطقه خاکستری قهرمان شناخته شده اند، مصادره کنند. آنها حتی از مرده هایی مثل شهید آوینی و قیصر امین پور هم نمی گذرند. آیت الله خامنه ای با گفتن اینکه توهین به گویش اقلیت های زبانی حرام است، در حقیقت می خواهد بخشی از آن منطقه خاکستری را جلب کند، فارغ از اینکه اقلیت های قومی و زبانی و دینی و فرهنگی بخوبی می دانند که منشاء نقض حقوق آنان همین دولتی است که بر سر کار است. به همین دلیل جنبش سبز باید ارزش های اجتماعی و ملی مانند استقلال و تمامیت ارضی و عدالت اجتماعی و برابری را در کنار آزادی که مهم ترین موضوع جنبش سبز است، مورد توجه قرار بدهد. ما نمی توانیم بگذاریم حکومت خود را منجی عدالت نشان بدهد، در حالی که منشاء اصلی فقر و فساد و فحشا است. ما نمی توانیم اجازه بدهیم که حکومت به عنوان داعیه دار استقلال کشور شناخته شود، در حالی که سالهاست که منافع ملی ما بخاطر رفتارهای ضدملی حکومت از بین می رود. ما نمی توانیم بگذاریم تا بسیاری از ارزشهای سیاسی و تاریخی کشور هم توسط حکومت انکار شود و هم از آنها سوء استفاده شود. ما به همان شکل که آزادی و حقوق بشر را می خواهیم، خواهان عدالت و استقلال و برابری هستیم.

 

سوم، توجه به منطقه خاکستری و ورود به آن به معنای کار بیشتر با رسانه است، اگر بناست تبلیغی صورت بگیرد و دعوتی بشود، باید رسانه ای وجود داشته باشد. در حال حاضر، رسانه اینترنت تا حدی معقول و مقبول و نه کافی مورد استفاده جنبش سبز است. اما معنای این سخن این است که پذیرفته ایم که دولت همیشه می تواند دست بر گلوی ما بگذارد و با فیلتر کردن همه روابط ما، گفتگوی ما را با داخل کشور کنترل کند. ما هنوز در ایجاد رسانه های دیگر مانند رادیو و تلویزیون غیر اینترنتی و رسانه های چاپی غیرقانونی در داخل ایران، ناموفق هستیم و امکان کار با رسانه های قانونی و نشریات نیز بسیار محدود است. به نظر می رسد با نزدیک شدن سالگرد یک سالگی جنبش سبز، اگرچه باید بر شعار " هر ایرانی یک رسانه" تاکید کنیم، اما این ارتباطات باید به هم چنان متصل شود که پارازیت ها و فیلترهای دولت نتواند صدای جنبش را خفه کند.

 

چهارم، مهم ترین امکان گفتگوی ما با منطقه خاکستری، نه در زمین خودی، بلکه در زمین حریف است. نوشتن مقاله " مرتضی و ما" توسط این نویسنده، باعث شد که بیش از سی نوشته به عنوان پاسخ غیرمستقیم و حتی مستقیم به آن در رسانه های داخل کشور منتشر شود. در تمام این نوشته ها، هر آنچه من نوشته بودم، به اشکال مختلف تکرار شد. و این همان چیزی است که ما می خواهیم. در چنین حالتی، ما می توانیم موجی را ایجاد کنیم که حکومت برای پاسخ دادن به آن، که در حقیقت جلوگیری از آسیب دیدن منطقه خاکستری است، حرف ما را تکرار کند. صدا و سیما و کیهان و رجانیوز و فارس نیوز در حقیقت رسانه های اصلی جنبش سبز برای نفوذ در منطقه خاکستری است. هنر ما در این خواهد بود که چگونه به موضوعی بپردازیم تا تواتر ایجاد شده توسط موج رسانه ای، باعث انعکاس آن در جامعه شود.

 

به نظر می رسد که در آستانه ورود به اولین سالگرد جنبش سبز، ما نیاز به مرور دقیق این دوره داریم و زمانی مناسب را برای گفتگو در اختیار داریم. ما باید حرف بزنیم، باید بنویسیم، باید بگوئیم، اما باید جهت نگاه مان را به سوی داخل نگاه داریم. اگر جنبشی وجود دارد، حاصل رفتار مردمی است که در ایران با وضعیتی استبدادی می جنگند. ما آینه ایم، آینه ای که چهره مردم را به آنان نشان می دهیم. به نظر می رسد باید با دقت بیشتری نگاه کنیم، از رنگ سیاه و سبز صرف نظر کنید، به رنگ سرخ خیره نشوید، توانایی دیدتان را کاهش می دهد. چشم هایتان را به منطقه خاکستری بدوزید. در آنجا باید اتفاقی بیافتد.  

 


 


دموکراسی و امور جزئی

تقی رحمانی -

 

دموکراسی  توجه به امور جزیی است. دموکرات بودن با رادیکال یا حتی جسور بودن متفاوت است. رادیکالها جسور و دموکرات نیستند . می گویند فرق شجاعت با جسارت این است که انسان شجاع از خودش هم انتقاد می کند و حاضر است خودشکنی هم کند. شاید فرق تختی و عبدالله موحد در ورزش کشتی تفاوت شجاعت با جسارت باشد.

 

دموکراسی  با کلان گری ،ایده ال گرایی  و آرمان گرایی به ثمر نمی نشیند. دموکراسی امر پرداختن به جزییات است. اما رهایی و آزادی با کلان نگری و آرمان گرایی رابطه دارد. انقلاب و اصلاحات به عنوان روش می توانند به رهایی منجر شوند اما دموکراسی نیاوردند.

 

شرط لازم آزادی  رهایی است اما شرط کافی آزادی  دموکراسی و حقوق مدنی انسان ها با پذیرش هویت های گوناگون آنها ست.

 

فرق جنبش سبز  با اصلاح طلبی گذشته و انقلاب اسلامی 1357 در همین است. این بار دموکراسی مصداقی است و چارچوب معین تعریف شده اما مرحله ای دارد. اگر آزادی و دموکراسی  می خواهیم  در شرایط فعلی آزادی بیان قانونمند ،حق تجمع مسالمت آمیز ،حق اعتراض و تشکل صنفی ،قومی ،مدنی ،مذهبی و سیاسی را طلب می کنیم. اما در قدم مرحله ای لغو نظارت استصوابی را خواهانیم  و آزادی بیان و حذف فیلتر شدن سایت و امکان آزادی مطبوعات توقیف شده را طلب می کنیم.

 

از طرف  دیگر جنبش سبز مشابه پختن سمنو است. اما پختن سمنو کاربر است  باید  بیداری کشید و با تلاش و کوشش و  کار کمک خدا را طلبید

 

مادر بزرگ ام در هنگام پختن سمنو با تمام ظرافت  در پختن با امید به اجابت همچون امید به اجابت ابراهیم به خداوند  از جا افتادن سمنو مطمئن بود. حوصله و درایتش در پختن سمنو او را در محله سر آمد کرده بود. شاید در اصلاح طلبی روشی  انگلیسی ها و در تسامح هندوها سر آمد جهان باشند. اما عنصر ایرانی در سازگاری و تقلید هنرمندانه کم نظیر است .  پس عنصر سازگاری خلاق ایرانی به ما امید می دهد  که حوصله ،مدارا و سماجت رمز موفقیت جنبش سبز است. اما می گویند مشکل اجرایی در جزئیات است. دموکراسی مصداقی که جنبش سبز را مورد توجه قرار می دهد دموکراسی جزئیات است. همانند پختن سمنو کارش سخت است  اگر چه غیرممکن نیست.

 

اکنون که جنبش سبز زمان بر و توجه به امور جزئی در آن مهم است باید رهبران ،مدیران  و روشنفکران  جنبش سبز توجه داشته باشند چنانچه معماری این بنای سبز بخواهد از باد و باران گزند نیابد  و عاقبت کنام پلنگان نشود ضروری است ادبیات نقد منصفانه درون جنبش جاری باشد. رشد ،تقویت  و حمایت نقد پیشبرنده در جنبش بسیار مهم است. باور درست به رهبران ،مدیران و روشنفکران جنبش سبز به کارگیری دو ویژگی اعتماد و انتقاد است.

 

این باور درست را باید ترویج کرد  و در عمل  نشان داد . جمع بندی جنبش سبز نشان می دهد که هنوز رهبران  و برخی از مدیران و روشنفکران جنبش به قاعده خودی و غیر خودی و   بی توجهی به خواسته اقوام و برخی اصناف رنج می برند و همین امر باعث شده که جنبش در گستردگی خود دچار کاستی شود. البته کاستی که قابل جبران است.

 

گستردگی جنبش و مفهوم خودی و غیر خودی

 

بی گمان پذیرفته  نیست  که همه جریان ها ،افراد و  شخصیت ها ی جنبش را یکسان بدانیم . حتی متاسفانه معقول نیست  که سهم همه را برابر بگیریم. اما حق محوری امر بسیار مهمی است.

 

تجربه شورای  انقلاب 1357 نشان داد که رعایت اکثریت مطلق در تشکیل شورا از آغاز به حذف بسیاری انجامید و بعد از مدتی قاعده حذف غیر خودی و روند غیر خودی سازی تا امروز ادامه دارد.

 

در حالی که طالقانی از حضور مارکسیست ها در مجلس حتی اگر رای نمی آوردند به عنوان  مشاور دفاع می کرد. یا بازرگان، با ملیون و دموکرات ها سر سازگاری داشت. اما شورای انقلاب راهی دیگر را رفت یا به راه دیگری کشانده شد.

 

در ترکیب  شورای انقلاب عنصر سازگاری خلاق ایرانی اصل طلایی و عمل کننده نبود.

 

اما این ادعا در مورد جنبش سبز طرح می شود که متکثر ،فراگیر و ایرانی است. به عنوان مثال  دیدار های اخیر مهندس موسوی و مهدی کروبی با فعالان ملی مذهبی عملی پیشروانه در شکستن مرزهای کذایی خودی و غیر خودی است  و این اقدام در خور تحسین است هر چند که جا داشت رهبران جنبش سبز حضوری یا تلفنی  جویای احوال دکتر ابراهیم یزدی نیز می شدند. کسی قبل از بازداشت سابقه بیماری قلبی نداشت اما بعد از آزادی مجبور شد عمل جراحی قلب باز انجام دهد.

 

اصلاح طلبان  درون حاکمیت و البته نه درون دولت دیگر خودی قلمداد نمی شوند  و بهتر است رفتار خود را به گونه ای تنظیم  کنند که در قید و بند رعایت چراغ قرمز هایی نباشند که جناح افراطی و راست معین می کند.  باید سنت محافظه کارانه آقای خاتمی را در کلی گویی کنار گذاشت و به طور مشخص با حفظ مرزبندی و حتی باور به سهم نابرابر  بر رابطه انسانی- ملی با همه ایرانیان تاکید کرد. اگر امام علی الگوست او از ظلم به یک زن یهودی می نالید پس بهتر است به تاسی از این الگو از بیماری سخت یزدی و ملکی نیز احوال پرسی شود. هر چند که امثال یزدی و ملکی و صمیمی آموخته اند خار در چشم و استخوان در گلو باشند. نکته مهم این است که می توان بدون از بین بردن اختلاف ها رابطه انسانی را پاس داشت . فراموش نکنیم که جنبش سبز هم توجه به جزئیات است و هم جنبشی اخلاقی است.  دراین جنبش اخلاق مدارا حتی از اخلاق مقاومت مهم تر است.

 

جنبش سبز  و اقوام ایرانی

 

ترک های هویت طلب  طرفدار ایران مقتدر  و مدنی تصریح می کنند که بی اعتنایی  رهبران و برخی از مدیران اصلاحات به خواسته های قومی بر حق که در قانون اساسی  هم منعکس شده است برایشان سخت است. به خصوص آنها از آقای موسوی به عنوان فرزند آذربایجان می خواهند که با صراحت بیشتر و مشخص تر ار خواسته هایشان دفاع کند. از کروبی نیز می خواهند که همانند خواسته های دیگر منشور حقوق بشر خود را تکرار کند. این درخواست همه اقوام ایرانی به خصوص کردها هم هست. بی گمان حتی می توان با اقوام ایرانی گفتگوی انتقادی داشت  اما باید آنان را به حساب آورد و مورد توجه قرار داد. البته روشنفکری غالب زمانه ایرانی به دلیل کل نگری  و انتزاع گرایی  و افت مرکز گرایی به بی اعتنایی به اقوام ایرانی دامن زده و تهران نشینی نیز این نقیصه را تشدید کرده است.

 

تجربه شورای  ملی صلح نشان داد که جریان ها، شخصیت ها  و اقوام ایرانی موثر با خواست های گوناگون مذهبی ،قومی و فرهنگی  و زبانی بر ضرورت ایران مقتدر و ملی تاکید دارند. اما نباید فراموش کرد که در شورای ملی صلح بخشی از اصلاح طلبان با رعایت مرزهای خودی و غیرخودی چندان که باید فعال نشدند یا حمایت از راه دور کردند.

 

اما دامن کشیدن از نیروهای بیرون حاکمیت مانع زندان رفتن آنها نشد  پس باید در چارچوب اصول ،ایدئولوژیها و هویت های مختلف در گام نخست وجود یکدیگر را در مصداق  و نه کلیت به رسمیت شناخت. در مرحله آغاز حتی همکاری راهبردی لازم نیست  بلکه تفاهم بر سر تحقق جامعه مدنی بسیار مهم است. نخستین اقدام برای تحقق خواسته های پنج گانه مهم و اصولی جنبش سیز به رسمیت شناختن یکدیگر با صدای بلند و رساست. حتی این اقدام باید در حق نیروهای راست نیز صورت بگیرد.

 

اصناف ایرانی و جنبش سبز

 

باید پذیرفت که زنان ،دانشجویان ،اساتید ،وکلا  و پزشکان  در جنبش جاافتاده اند.  اما عدم توجه جنبش به آنها  به خصوص در ادبیات جنبش برخی از اصناف ایرانی را رنج می دهد. همان گونه که  اقوام ایرانی را سرخورده می کند. کارگران خواسته های بر حق اما فراموش شده دارند  و باید بر خواسته های مشروع آنان صحه گذاشت و آنها را مخاطب قرار داد . همچنین باید با اصناف ،بازاریان با صراحت سخن گفت و صاحبان مشاغل را خطاب قرار داد . رهبران ،روشنفکران  و مدیران جنبش سبز بیشتر از ادبیات مدنی -سیاسی فرهنگ و ادبیات سیاسی دارند . توجه به جزئیات حتی با حفظ مرزبندی و اعلام تفاوت ها موجب شفافیت و اقتدار جنبش می شود.

 

فراموش نکنیم  که کل فکری لازم است اما کل گرایی خطرناک است چون آگاهی کاذب  و انتزاعی و دانای کل می آورد  و دانای کل فقط خداوند است.

 

در نتیجه  اینکه جنبش سبز مدنی –سیاسی زمان بر است . حوصله ،سماجت و مدارا می خواهد . مداراگری خودی و غیر خودی را نمی پذیرد . لازم نیست مانند هم فکر و عمل کنیم.  پذیرفته نیست حتی به صورت کامل وحدت راهبردی داشته باشیم و حتی لازم نیست سهم برابر طلب کنیم اما با صدای بلند بر سهم افراد ،جریانات ،اقوام ،اصناف و ... تاکید کنیم  و حتی تفاوت های خود را اعلام کنیم.

 

جنبش سبز  جنبش دموکراسی و حقوق مدنی است و  حقوق مدنی توجه به مصداق ها و جزئیات است و اعلام آن نیازمند صدایی رسا ،بلند و مداراگرایانه است.

 

باور کنیم راه کامیابی اینگونه گشوده  می شود. از نقد منصفانه نهراسیم . این  نوع جایگاه افراد را روشن ،نقش جریانات  را مشخص ،اهمیت رهبران  را بارزتر و  از دلخوری ها می کاهد. اینگونه عمل  کردن نه جنگ اول و نه صلح آخر  است. بلکه هماهنگی شفاف با تفاوت های  معین در قالب ایرانی فراگیر است.

 

فراموش نکنیم  تجربه ثابت کرده که ملاحظه کاری در مقابل جناح راست باعث نشده که اصلاح طلبان مورد توجه جناح مقابل قرار بگیرند. چه خوب بود که رهبران ،برخی از مدیران جنبش  و روشنفکران درون حاکمیتی جنبش سبز درباره این تجربه فکر کنند و آنگاه بازتر عمل می کنند هر چند که تا کنون نشانه های امیدوار کننده ای مشاهده شده اما این مهم نیازمند ارتباط گسترده تر ، شفاف تر و علنی تر است.

 

 

  *ديدگاه هاي وارده در یادداشت ها لزوما ديدگاه جرس نیست.

 


 


سپاه پاسداران؛ از حفظ تا ذبح آرمانها؟!

یلدا آراسته -

 

 

وی در این گفتگو گفته است  : " سپاه نیاز دارد که دائم در معرض اندیشه های امام قرار گیرد و سپاه بیش از هر سازمان دیگری نیاز دارد که امام و اندیشه های امام را درست بشناسد و در عین حال اندیشه های امام را به صورت سیستمی ببیند."

 

وی همچنین تاکید می کند: "سپاه باید مراقبت کند که همیشه مقبول و مورد تایید مردم باشد و با رفتارهایی که از خودش بروز می دهد، همان اعتماد و اطمینانی که سپاه در گذشته و به خصوص در دوران جنگ در حد اعلاء داشت را حفظ کند."

 

این سخنان در حالی عنوان می شود که سپاه  پاسداران در حوادث بعد از انتخابات سال گذشته رسما اعلام کرد که مسوولیت امنیت شهر ها را در دست داشته است و مردم این نهاد را مقصر بسیاری از زخمی ها  ، کشتار ها و سرکوب شدید مردم می دانند .

 

نهادی که روزگاری قرار بود در کنار مردم باشد چنان از آنها فاصله گرفت که چیزی جز هراس باقی نمانده است  .

 

برای حفاظت از آرمان ها

 

اردیبهشت ماه 1357 سپاه پاسداران انفلاب اسلامی به فرمان آیتالله خمینی تشکیل شد.

 

این نهاد زیر نظر دولت موقت فعالیت می کرد. هدفی که برای این سازمان در نظر گرفته شده بود حمایت و حفاظت از آرمان های انقلاب اسلامی بود .

 

اصل 150 قانون اساسی نیز در خصوص سپاه پاسداران می گوید : " سپاه پاسداران انقلاب اسلامی كه در نخستین روزهای پیروزی این انقلاب تشكیل شد، برای ادامه ی نقش خود در نگهبانی از انقلاب اسلامی و دستاوردهای آن پا برجا می ماند. حدود وظایف و قلمرو مسؤولیت این سپاه در رابطه با وظایف و قلمرو مسؤولیت نیروهای مسلح دیگر با تأكید بر همكاری و هماهنگی برادرانه میان آنها به وسیله قانون تعیین می شود."

 

در کنار ارتش

 

نظر آیت الله خمینی در آن زمان این بود که ارتش باید نیروی خود را بر روی دفاع از مرزها متمرکز کند و کار سپاه نظارت بر داخل و جلوگیری از خرابکاری های در داخل بود.

 

به هر حال درهشت سال جنگ میان ایران و عراق سپاه پاسداران که در آن زمان دیگر فرمانده ای داشت و نیروهایی آموزش دیده، پا بپای ارتش و گاهی جلوتر ازآن قدم برداشت .

 

مجهزتر از ارتش

 

سپاه پاسداران که به گفته محسن رفیق دوست در زمان جنگ اسلحه اش را از کره و فلسطین می خرید این روزها از نظر تجهیزات گامی فراتر از ارتش است .

 

در این سالها که از پیروزی انقلاب اسلامی می گذرد سپاه پاسداران توانست آنقدر از نظر تسلیحات نظامی پیشرفت بکند که با کوچکترین تهدیدی، موشکی جدید امتحان کند و یا مانور دریایی بدهد که نشان از این دارد که می تواند خطری باشد برای کشورهای دشمنی که در منطقه هستند .

 

اما این پیشرفت ها به همین جا ختم نشد. پای سپاه پاسداران به سیاست ایران باز شد . در انتخابات دوره دهم ریاست جمهوری سپاه پاسداران تلویحا از محمود احمدی نژاد حمایت کرد.

هرچند که سرداران این ستاد اعلام کردند که چهار سال پیش هم از احمدی نژاد حمایت کرده اند.

 

با این کار پا روی فرمان آیت الله خمینی گذاشته شد که نظامیان را از ورود به سیاست منع کرده بود.

 

اتهام انقلاب مخملی

 

یدالله جوانی رئیس دفتر سیاسی سپاه پاسداران، نخستین کسی بود که در خرداد ماه سال گذشته میر حسین و طرفدارانش را به را ه اندازی انقلاب مخملی متهم کرد.

 

هنوز انتخابات آغاز نشده بود که وی اعلام کرد: "هر حرکتی برای انقلاب مخملی در ایران در نطفه خفه خواهد شد."

 

و این اتهام به دلیل آن بود که هواداران میر حسین موسوی از رنگ سبز استفاده می کردند.

 

شهر در دست آنها

 

سرتیپ عبدالله عراقی فرمانده سپاه محمد رسول الله نیز چند ماه بعد از انتخابات اعلام کرد که نیروهای بسیجی به درخواست نیروی انتظامی روز 23 خرداد وارد عمل شدند، اما از 25 خرداد تمام مسئولیت بر عهده سپاه و نیروهای بسیجی گذاشته شد، که تا 25 مرداد ماه ادامه داشت.

 

این زمانی است که در طول آن بزرگترین گردهمایی های معترضین شکل گرقته بود و زخمی ها و کشته های زیادی بر جا گذاشته بود که عملا مسوولیت آن با سپاه پاسداران است.

 

اتهام بر اندازی

 

تیر ماه مجتبی ذوالنوری جانشین نمایندگی ولی فقیه در سپاه پاسداران، میر حسین موسوی را متهم کرده که با جمع کردن استادان دانشگاهها 52 محور برای ادامه نهضت پس از انتخابات تعیین کرده که یک مورد آن برای محاکمه در دادگاه انقلاب کافی است.

 

او در همان جلسه هاشمی رفسنجانی را نیز متهم کرد که  به همراه محمد خاتمی رئیس جمهور سابق، میرحسین موسوی  و مهدی کروبی   با تشکیل کمیته صیانت از آرا در "طراحی فتنه های اخیر " دست داشتند.

 

تهدید مردم                                                                                                        

 

اما دامنه این مخالفت ها  به سران جنبش سبز ختم نشد و کار به آنجا رسید که سپاه پاسداران بارها مردم معترض را تهدید کرد که اگر در اجتماعات شرکت کنند با آنها برخورد می شود .

 

26شهریورماه و پیش از راهپیمایی روز قدس، سپاه پاسداران در بیانیه ای اعلام کرد که با کسانی که در روز قدس "شعار انحرافی "بدهند یا "نماد سبز "همراه داشته باشند، برخورد خواهد کرد.

 

در آستانه 13 آبان نیز سپاه پاسداران بیانیه ای منتشر کرد و درآن از مردم خواست تا در این راهپیمایی شرکت کنند و تنها شعار مرگ بر امریکا سر بدهند.

 

سردار علی فضلی فرمانده سپاه تهران پیش از 16 آذر اعلام کرد که آمادگی برخورد با هرگونه ناآرامی را دارند.

 

و این در حالی بود که برای تمام این مراسم رهبران جنبش سبز مردم را به حضور در راهپیمایی ها دعوت کرده بودند .

 

سپاه پاسداران ایران مسوولیت بسیاری از دستگیری ها را برعهده گرفت و بسیاری از زندانیان پس از آزاد شدنشان گفتند که تحت نظارت نیروهای سپاه بوده اند.

 

تازه ترین تهدید

 

اما این تهدیدها و دستگیری ها پایان نیافته است و با نزدیک شدن سالگرد انتخابات  سپاه پاسداران تهديد کرد در صورتی که معترضان بخواهند به مناسبت سالروز ۲۲ خرداد موج جديدی از اعتراضات را آغاز کنند در اقدامی قريب الوقوع " ليدرها و محرکان " اعتراضات را بازداشت می کند.

 

سايت "بصيرت " رسانه اينترنتی دفتر سياسی نمايندگی ولی فقيه در سپاه پاسداران به نقل از "يک مقام آگاه " از آنچه " تلاش جريان فتنه برای ايجاد موج جديدی از تلاش های آشوب طلبانه " و " اختلال درامور و زندگی مردم " خوانده ، خبر داده است.

 

اين  مقام آگاه ادعا کرد که معترضان قصد دارند "به بهانه مناسبت های مختلف بويژه ۲۲ خرداد " و " مناسبت های مختلف " موج جديدی از اعتراضات را " کليد بزنند " معترضان را به بازداشت تهديد کرد و مدعی شد که "با تلاش‌های صورت گرفته نهادهای مربوط طی يک ساله گذشته تمامی ليدرها وعوامل اغتشاش در مناسبات يک سال گذشته شناسايی و طی هفته های آتی دستگير خواهند شد. "

 

سپاه پاسداران که قرار بود تشکیل شود تا حافظ منافع انقلاب اسلامی باشد در برابر بیگانگان ، بزرگترین سرکوب گر مردم معترضی شد که بعد از 30 سال از پیروزی انقلاب  دنبال رای خود می گشتند.

 

ارتشی دیگر در درون

 

اما این نهاد در این سالها  تنها سرگرم آماده سازی سلاح و تجهیزات نظامی نبود، فروردین ماه سال گذشته سپاه پاسداران اعلام کرد که "ارتش سایبری " دارد که با متخلقان اینترنتی برخورد می کند .

 

خرداد ماه این ارتش سایبری کاربران اینترنتی را تهدید کرد چنانچه دست به انتشار اخبار در فضای سایبری بزنند یا مطالبی منتشر کنند که تحریک آمیز باشد و مردم را به شرکت در راهپیمایی ها تشویق کنند با آنها برخورد خواهد شد.

 

احمدی مقدم فرمانده نیروی انتظامی قبلا اعلام کرده بود که تمام اس ام اس ها و ایمیل ها کنترل می شود.

 

اما نیروی انتظامی هیچ گاه خبری از لشگر سایبری خود نداده است و به نظر می رسد که کنترل ایمیل ها و اس ام اس ها به عهده سپاه پاسداران باشد که از سهامداران عمده وزارت ارتباطات است.

 

فعالیت در عرصه پول

 

سهامدار عمده وزارت ارتباطات تنها بخش کوچکی  از فعالیت اقتصادی سپاه پاسداران است.

 

اول مهر ماه سال گذشته  شورای پول و اعتبار اساسنامه موسسه مالی و اعتباری انصار را برای تبدیل به بانک تصویب کرد و  اولین بانک وابسته به سپاه پاسداران ایران به زودی فعالیت خود را از سر می گیرد.

 

بهمن ماه نیز آمریکا دامنه تحریم ها علیه سپاه پاسداران را گسترش داده و یک مقام ارشد این نهاد و چهار شرکت وابسته به آن را به فهرست تحریم های یکجانبه خود اضافه کرده است.

 

وزارت خزانه داری آمریکا  اعلام کرد که تحریم های جدید بر قرارگاه سازندگی خاتم الانبیای سپاه متمرکز است.

 

چهار شرکتی که تحریم شده اند عبارتند از: موسسه های مکین، رهاب، فاطر و مهندسین مشاور ایمن سازان.

 

استوارت لیوی، معاون امور تروریسم و اطلاعات مالی وزارت خزانه داری آمریکا،  سپاه را متهم کرد که از طریق قرارگاه سازندگی خاتم الانبیا و موسسه های یاد شده ارتباطش را با جهان خارج حفظ می کند.

 

اما این باز هم بخشی از فعالیت اقتصادی این نهاد است و کارشناسان اقتصادی معتقد هستند که نفوذ این نهاد در اقتصاد ایران بسیار زیاد است .

 

سپاهی برای تمام دنیا

 

پنتاگون ادعا کرد که سپاه پاسداران بر حضور خود در آمریکای لاتین، به ویژه ونزوئلا افزوده است.

آسوشییتدپرس گزارش داد ، در گزارش وزارت دفاع آمریکا برای کنگره در مورد قدرت نظامی ایران آمده سپاه قدس "ظرفیت‌های عملیاتی را در سراسر جهان حفظ می‌کند" 

 

این گزارش می‌افزاید سپاه قدس "در خاورمیانه، شمال آفریقا به خوبی جاگیری کرده، و در سال‌های اخیر شاهد حضور فزاینده این نیرو در آمریکای لاتین بوده ایم".

 

حضور نیروهای سپاه در دنیا مسئله است که همواره مطرح بوده و هیچ گاه با مخالفت و تکذیب نیروهای سپاه مواجه نشده است .

 

با همه این پیشرفت ها در تمام وجوه اما به نظر نمی رسد که هدف اولیه از برقراری چنین نهادی دنبال کردن این اهداف بوده باشد .

 

4 تیر 1358 جمعی از پرسنل سپاه پاسداران انقلاب اسلامی  به دیدار آیت الله خمینی رفتند.

 

 به گزارش پایگاه اطلاع رسانی و خبری جماران، در این دیدار که در محل اقامت آیت الله خمینی  در قم صورت گرفت، وی  ضمن بیان مبانی پاسداری، به آنها خطر سوءاستفاده از قدرتشان را گوشزد کرد.

 

 آیت الله خمینی در بخشی از سخنان خود آورد :" مبادا خدای نخواسته یک انحرافی حاصل بشود و به نام پاسدار اسلام به برادران خود تعدی کنید."

 

تیر ماه 30 سال بعد از این تذکر، جوانان ایرانی در خیابان ها  در برابر گلوله های نیروهای بسیج و سپاه قرار گرفتند، کشته شدند یا به زندان رفتند .

 

و این در حالی بود که چند وقت مانده به سی امین سالگرد این سخنرانی آیت الله خمینی همین نیروها به کوی دانشگاه حمله کردند و با قدرتی که در این سی سال به آن افزوده شده بود خون جوانانی را به گردن گرفتند که می خواستند قانون اساسی رعایت شود که سپاه نیز مشروعیتش را از همان جا می آورد.

 


 


دیپلماسی شاعرانه دولت احمدی نژاد و حذف نام فروغ!

سعید زندگانی -

 

چگونه می شود در همین کشور ایران که همایش به اصطلاح "شاعران ایران و جهان" در سال بزرگداشت سعدی شیرازی برگزار می شود، پر سر و صدا ترین کار دبیرخانه همایش آن است که در کتابی که منتشر می کند،  نام "فروغ فرخزاد" یکی از تاثیرگزارترین شاعران معاصر ایران را حذف کند؛ دبیر همایش در این مورد بگوید هر کشور "یک دیپلماسی دولتی و یک دیپلماسی فرهنگی" دارد و ما به همین خاطر نام فروغ را از کتاب حذف کرده ایم؛ توضیحی هم در مورد این نوع دیپلماسی ارائه ندهد و کسی هم حرفهایش را نفهمد؟

 

احمدی نژاد شاعرپیشه

 

محمود احمدی نژاد که این روزها در مورد همه چیز از "دوتا بچه کافی نیست" تا فروپاشی قریب الوقوع آمریکا و زلزله قریب الوقوع تهران سخن می گوید، قبل از سفر به زیمبابوه و دیدار با همتای آفریقائیش "رابرت موگابه" فرصت پیدا کرد که "همایش شاعران ایران و جهان" را هم افتتاح کند و در مورد شعر و شاعری نیز سخنی بگوید. او ضمن اذعان به این مطلب که "بالاترین تراوشات روحی از ناحیه زبان است که البته زبان عاشق دلسوخته متفاوت از زبان عالم حکیم است"، از عشق و حافظ و مولانا سخن گفت و افزود:

 

"در دوره ای که انسانیت انسان لگدکوب خوی سرکش مستکبران و خودخواهان و دنیا طلبان شده است انتشار پیام انسانی شاعران و اهل دل یک مجاهدت بزرگ می باشد." همراه با این گفته، احمدی نژاد یک پست جدید هم در دولت خود ایجاد کرد: "قائم مقام وزیر فرهنگ و ارشاد در امور شعر و ادب فارسی"! شاید از همین رو بود که غلامعلی حداد عادل رئیس فرهنگستان شعر و ادب فارسی دیگر لازم ندیده بود در این مراسم حضور پیدا کند، به ویژه که رئیس دولت در سخنان خود، بجای او فرهنگستان هنر را مورد لطف قرار داد که تحت مدیریت "یک شاعر بزرگ، انسان مومن و حماسی و استاد شعر (علی معلم دامغانی) اداره می شود" و ابراز امیدواری کرد که از فرهنگستان هنر رایحه خوش ادب، عشق و ایمان منتشر شود.

 

شعر و استکبار جهانی

 

همایش "شاعران ایران و جهان" سخنرانان بسیار داشت که در اغلب موارد کاری به این کارها نداشتند و حرفهای همیشگی خود را می زدند و می رفتند. از جمله "جواد آرین منش" عضو کمیسیون فرهنگی مجلس شورای اسلامی که هدف این همایش را مقابله با "تهاجم فرهنگی و استکبار جهانی" خواند و گفت: "در شرایط کنونی که استکبار جهانی سعی می‌کند تا از طریق جنگ نرم به اهداف شوم خود برسد، انتقال پیام صلح مردم ایران با ابزار فرهنگ، هنر، شعر، موسیقی و امثال آن در این‌گونه همایشها، گام مهمی در جهت مقابله با تهاجم فرهنگی و تحکیم روابط فرهنگی دوستانه محسوب می‌شود."

 

محسن پرويز معاون امور فرهنگي وزارت ارشاد هم كه در جمع ميهمانان نخستين همايش شاعران ايران و جهان حاضر شده بود، در گفت‌وگو با خبرنگار روابط عمومي همايش گفت : "با برنامه ريزي هاي صورت گرفته و بهره‌گيري از تجربيات شاعران ايراني حاضر در همايش، گام اول كه همان معرفي شعر و شاعر ايراني به جهان و ايجاد تعامل بین شاعران بود ، گام نخست همايش محكم و با اقتدار برداشته شد." معاون وزیر ارشاد البته اشاره نکرد که قبل ازاین همایش نیز قرنهاست دنیا شاعران بزرگ ایران را می شناسد؛ شعر سعدی آذین بند سردر سازمان ملل متحد است و از خیام و حافظ و مولانا گرفته تا بسیاری از شاعران معاصر، آثارشان به زبانهای مختلف دنیا ترجمه شده است.

 

به جای این حرفها، آقای معاون گفت : "قطعا تداوم همايش شاعران ايران و جهان موجبات رشد و تعالي فرهنگ و ادبيات كشورمان را فراهم مي آورد و شاعران خارجي حاضر در همايش مي توانند سفيران و گويندگان فرهنگي كشورمان در كشور خود باشند چرا كه با حضور خود در ايران و آشنايي از نزديك با فرهنگ غني ايراني مي توانند وضعيت وتاريخ شعر ايران را به جهانيان معرفي كنند." محسن پرویز مژده داد که در پايان اين همايش جلسه اي با عنوان بررسي نقاط قوت و ضعف اولين همايش شاعران ايران و جهان با حضور اعضاي شوراي سياست گذاري حوزه شعر برگزار و تجربيات حاصل از آن جمع آوري مي شود تا در سال هاي آینده مورد استفاده قرار گيرد.

 

دیپلماسی حذف نام فروغ؟

 

کتاب "شاعران ایران و جهان" همزمان با نخستین همایش منتشر شد که در آن نامی از "فروغ فرخزاد" نیست. موسی امیدی بیدج دبیر همایش شاعران ایران و جهان در نشست خبری این همایش و درپاسخ به پرسشی دراین باره گفت: "ما یک دیپلماسی فرهنگی داریم و یک دیپلماسی دولتی، به همین دلیل نام “فروغ فرخزاد” گرچه در میان مخاطبان شعر شناخته شده اما به دلایل مختلفی در این کتاب نیامده است." وی افزود: "این کتاب که نخستین کتاب شاعران ایران و جهان است پس از مطالعه و تحقیق های لازم نوشته شده و نظر کارشناسان شعر و مقررات کشور در خصوص آن لحاظ شده است.حتی نام شاعران خارجی با هماهنگی دولت های متبوع آن کشورها در این کتاب آمده و کشور ما هم بر همین روال عمل کرده است."

 

حالا برای اینکه بدانید چقدر کار تحقیقی برای برگزاری این همایش انجام شده است، نام تعدادی از شاعران حاضر در آنرا که بعنوان شاعران صاحب نام چهار قاره جهان به مردم ایران معرفی شده اند، می آوریم: نورالدین صمود (تونس) – نیکولای ساجی اف (روسیه) – ابوطالب مظفری (افغانستان) – منیر مزید (رومانی) – مصطفی اصلان (ترکیه) – مریوان حلبچه ای (عراق) – و از ایران چهر هائی چون فضل اله شیرانی – عباس باقری – یداله گودرزی – ذکریا اخلاقی – پانته آ صفائی و کاهی احدی. ایا تاکنون نامی از این میان به گوشتان خورده است یا شعری از آنان شنیده و خوانده اید؟

 

پر سر و صدا ترین این جمع یکی بود بنام "پروفسور میخائیل سین لینکوف" از روسیه که برای خوش آیند میزبانانش، از اینکه "امام خمینی" شاعر بزرگی بود و اشعارش به روسی ترجمه شده و نامه امام به گورباچف چه تاثیری بر جامعه جهانی گذاشت، سخن می گفت. اما جالب ترین بخش سخنان او آنجا بود که گفت: "شعر و شاعری پس از فروپاشی شوروی در این کشور فروپاشید و از بین رفت"!


 


مروری بر دور جدید برخورد با اساتید دانشگاهها

مژگان مدرس علوم -

 

 

پروژه حذف اساتید منتقد و برجسته با سخنان آقای خامنه ای مبنی بر ضرورت بازنگری در علوم انسانی در دانشگاهها در سطوح گسترده تری به اجرا در آمد و چندی بعد اساتید و متفکران برجسته ای در دانشگاه تربیت مدرس ممنوع‏التدریس شدند.

 

گفتنی است رهبری تدریس بسیاری از مواد علوم انسانی در دانشگاه‌ها را  منجر به ترویج شکاکیت و تردید در مبانی دینی و اعتقادی دانسته و با اشاره به تحصیل حدود دو میلیون دانشجو در رشته‌های علوم انسانی گفته بود: "این مسئله نگران کننده است زیرا توانایی مراکز علمی‌ و دانشگاه‌ها در زمینه کار بومی‌ و تحقیقات اسلامی در علوم انسانی و همچنین تعداد اساتید مبرز و معتقد به جهان بینی اسلامی رشته‌های علوم انسانی در حد این تعداد دانشجو نیست."

 

پروژه تصفیه اساتید منتقد از حوزه های دانشگاهی

 

از زمان به قدرت رسیدن محمود احمدی‌نژاد بیش از پنجاه تن از استادان دانشگاه‌های کشور با عناوین بازنشستگی اجباری ، اخراج یا ممنوع التدریسی از حوزه های دانشگاهی بیرون رانده شده و بسیاری از این اساتید برجسته هم اکنون در زندان یا در انتظار حکم داداگاه بسر می برند.

 

کمپین بین‌المللی حقوق بشر در ایران این اخراج‌ها را بخشی از پروژه اخراج پرسنل علمی دانشگاه دانسته که دارای اندیشه‌های متفاوت از دولت هستند و یا از دانشجویان در جریان اعتراضات دانشجویی حمایت کرده‌اند.

 

در ادامه این اقدامات ناموجه با اساتید دانشگاهی، کامران دانشجو، وزیر علوم اعلام کرده بود که پرسنل علمی دانشگاه‌ها که با نظام همسو نیستند و التزام عملی به ولایت فقیه ندارند، اخراج خواهند شد. وی خطاب به روسای دانشگاهها گفته بود: "شما حق ندارید کسی را در دانشگاه ها جذب کنید که در مسیر التزام عملی به ولایت فقیه و قانون اساسی حرکت نمی کند."

 

این در حالی است که ارون رودز، سخنگوی کمپین بین‌المللی حقوق بشر می‌گوید: "پاکسازی دانشگاه‌ها از اساتیدی با نگرش‌های "مستقل"، توهین به حقوق بشر و آزادی علمی است.این سیاست‌ها منجر به سیاسی و بی‌ارزش شدن دانشگاه‌ها می‌شود. دانشگاه‌هایی که مایه "غرور" ملی و مورد تحسین متفکرین جهانی است."

 

منع تدریس موسوی وتعلیق تدریس مشاوران وی

 

چندی پیش، فرهاد دانشجو درباره تدریس میرحسین موسوی در دانشگاه تربیت مدرس گفته بود: " موسوی از حدود شش سال پيش از دانشگاه تربيت مدرس به فرهنگستان هنر مامور شده بود و هنوز نامه‌ای مبنی بر پايان ماموريت وی از فرهنگستان هنر به دانشگاه تربيت مدرس نرسيده است. فعلاً با توجه به شرایط جامعه و شرایطی که وجود دارد ما اصرار نداریم که وی ماموریتش را تمام کند و به دانشگاه بیاید."مدتی بعد، منع تدریس موسوی در دانشگاه تربیت مدرس در شرایطی اعلام شد،که وی از فرهنگستان هنر هم کنار گذاشته شده است.

 

بدنبال برکناری میرحسین موسوی از فرهنگستان هنر و دانشگاه تربیت مدرس، بسیاری از یاران و مشاوران وی نیز مورد هجوم قرار گرفتند به عنوان مثال تدریس علیرضا بهشتی (فرزند آیت‌الله بهشتی) استاد دانشگاه تربیت مدرس در روزهای اخیر، به حالت تعلیق درآمده است. این در حالی است که فرهاد دانشجو رئیس دانشگاه تربیت مدرس اعلام کرده بود که دکتر بهشتی فعالیت آموزشی خود را در دانشگاه تربیت مدرس مانند روال قبل ادامه خواهد داد.

 

همچنین دکتر قربان بهزادیان نژاد مشاور میرحسین موسوی و از اساتید برجسته رشته باکتری شناسی در دانشگاه تربیت مدرس است که هم اکنون در بازداشت بسر می برد هم به حالت تعلیق درآمد.در نامه ای که برای خانواده وی از طرف دانشگاه ارسال شده به تعلیق فعالیت تا نتیجه حکم قضائی اشاره شده است.

 

علی عرب‌مازار از دیگر استادان دانشگاه علامه تهران که در جریان انتخابات مشاور اقتصادی میرحسین موسوی بود، از هفته دوم دی ماه بازداشت شده و همچنان در بازداشت به سر می‌برد. بسط اندیشه اقتصادی با رویکردی علمی و همه جانبه در فضای دانشگاه از تلاش بیست ساله این استاد برجسته در دانشگاه است.

 

صادق زیبا کلام عضو هیات علمی دانشکده حقوق و علوم سیاسی دانشگاه تهران با اشاره به کرسی های "آزاداندیشی" گفت: "صحبت از کرسی‌های آزاداندیشی در زمانی صورت می‌گیرد که شاهد عکس جریان آزاداندیشی در بعضی از دانشگاه‌ها هستیم. طی روزهای گذشته اساتید دانشگاه اخراج شدند و سپس عبدالله رمضان‌زاده عضو هیات علمی دانشکده حقوق و علوم سیاسی دانشگاه تهران به ۵ سال زندان محکوم شد. در این شرایط کرسی‌های آزاد اندیشی چه مفهومی دارد. سیاست کلی نظام در خصوص اساتید دگراندیش ومنتقد نباید حذف آنها باشد."

 

وی با انتقاد از سکوت نمایندگان مجلس در این خصوص گفت: " دفاع از حقوق شهروندان از وظایف مجلس است. نمایندگان مجلس بویژه کمیسیون فرهنگی باید به این امر رسیدگی کند."

 

تاکید اساتید بر فضای امن سیاسی اجتماعی در دانشگاه‏ها

 

در حالی که وزیر دولت احمدی نژاد، استادان مخالف نظام را هفت یا هشت نفر می داند، محمد محمدیان، رئیس نهاد نمایندگی رهبری در دانشگاه‌ها می گوید که در دانشگاه ها شرایط مثل قبل نیست و واقعیت را نمی‌توان کتمان کرد و براساس آمارهای "موجود" هفتاد درصد دانشگاهیان در انتخابات ریاست جمهوری به کسی رای داده‌اند که اکنون در راس مدیریت کشور نیست و این مسئله را ناامید کننده خوانده است.

 

در جریان حوادث ناگوار بعد از انتخابات ریاست جمهوری سال گذشته تعداد بسیار زیادی از اساتید برجسته دانشگاههای کشور به نحوه برخوردهای خشونت آمیز مسئولین با مردم و دانشجویان معترض به نتایج انتخابات اعتراض کرده و بیانیه هایی درمحکومیت این رفتارهای غیرقانونی صادر کرده بودند که از آن جمله می توان به نامه 116 استاد دانشگاه تربیت مدرس به آقای خامنه ای، نامه دانشجویان و استادان دانشگاه شریف به صادق لاریجانی، نامه 88 استاد دانشکده فنی دانشگاه تهران به رهبری اشاره کرد.

 

در نامه یکصد و شانزده نفر از استادان دانشگاه تربیت مدرس تهران به آقای خامنه ای آمده است: "زمانی مقرر بود که برای تشویق دانشجویان و اعضای هیات علمی به تضارب افکار و اندیشه‏های گوناگون، فضای امن سیاسی اجتماعی در دانشگاه‏ها فراهم شود؛ از برخوردهای نظامی- امنیتی پرهیز گردد و نیروهای امنیتی به حریم دانشگاه‏ها وارد نشوند ؛ اما شرایط موجود اینگونه نیست."

 

گفتنی است رحیمی معاون اول احمدی نژاد خواستار حضور اساتید بسیجی در دانشگاهها شده و این اظهارات در حالی بیان می شود که کامران دانشجو گفته است که اساتيد و دانشجويان می توانند با طيب خاطر به نقد دولت بپردازند و در اين باره هيچ مشكلی وجود ندارد.

 

واکنش نمایندگان مجلس به بازنشستگی های اجباری

 

در ادامه پروژه تصفیه و پاکسازی اساتید صاحب نظر و منتقد سیاستهای افراطی دستگاه حکومتی، موجی از بازنشستگی های اجباری اساتید دانشگاهها بویژه دانشگاه علامه طباطبایی در دستور کار قرار گرفت اما همزمان با این دستورالعمل موجی از واکنشهای منفی از سوی نمایندگان مجلس شکل گرفت.

 

در این ارتباط علی عباسپورتهرانی، رئیس کمیسیون آموزش و تحقیقات مجلس ایران با تاکید بر ضرورت اصلاح قانون بازنشستگی در مجلس گفته است که رئیس دانشگاه علامه طباطبایی باید درباره روند بازنشستگی استادان این دانشگاه گزارش کتبی دهد.

 

رئیس کمیسیون آموزش و تحقیقات مجلس با اشاره به قانونی که بر اساس آن اساتید اگر به سن هفتاد سالگی برسند باید بازنشسته شوند، افزود: " این قانون  اصلا منطقی نیست و اگراستادی از نظر جسمی سالم باشد و استاد ارزنده ای باشد چه اشکالی دارد که بعد از هفتاد سالگی هم تدریس کند."

 

این در حالی است که مهدی ایران‌منش، معاون وزیر و رییس مرکز هیات‌های امنایی و هیات‌های ممیزه وزارت علوم با تاکید این موضوع که غیر از احکام صادره از سوی دادگاه‌های ذی‌صلاح هیچ‌کس حق اخراج اساتید دانشگاه‌ها را ندارد، بیان داشت: " برخی از اساتید به دلیل احکامی که از سوی هیات‌های انضباطی در دانشگاه‌ها با مشکل مواجه می‌شوند، که معمولا در این موارد در دانشگاه‌ها به اساتید پیشنهاد می‌شود که برای حفظ شان خود اقدام به بازنشستگی کنند."

 

موج سوم "تصفیه" اساتید

 

بسیاری از تحلیلگران از برخورد دولت احمدی نژاد با اساتید دانشگاه با عنوان "موج سوم تصفیه اساتید" یاد کرده و ریشه آنرا در ترس حکومت از تفکرات روشنگرانه و تاثیر گذار این اساتید در حوزه های علمی و دانشگاهی می دانند که زمینه های آگاهی قشر دانشجویان را فراهم می سازد.

 

مدتی قبل حمیدرضا برادران شرکا، محمد ستاری فر رئیس سابق سازمان مدیریت و برنامه ریزی کشور ، علی صادق تهرانی، بهروز‌ هادی زنوز، محمود ختایی، صادق بختیاری، رضا عاصی و دکتر جهرمی‌ که همگی از اعضای هیئت علمی دانشکده اقتصاد دانشگاه علامه تهران بودند ، طی ماههای اخیر بازنشسته و ممنوع‌التدریس شده‌اند.

طی روزهای اخیر نیز مرتضی مردیها از دانشگاه علامه طباطبایی و سیدعلی‌اصغر بهشتی و محمد شهری، دوتن از استادان دانشگاه علم وصنعت حکم اخراج از دانشگاه را دریافت کرده اند.

 

گفتنی است علی‌اصغر بهشتی شیرازی ومحمد شهری  در اعتراض به صدور احکام سنگین و بی‌سابقه برای دانشجویان توسط کمیته انضباطی، نامه‌ نوشته و ضمن حمایت از دانشجویان، به ورود نیروهای لباس شخصی به دانشگاه و ضرب‌وشتم دانشجویان اعتراض کرده بودند.

 

از سوی دیگر صبا واصفی، پژوهشگر و فعال حقوق بشر نیز از ابتدای بهمن سال گذشته، از تدریس در دانشگاه شهید بهشتی محروم شد.  پرفسور تورج محمدی، رئیس دپارتمان مهندسی شیمی نیز پس از اینکه مدتها به‌خاطر مخالفت با سیاست‌های دانشگاه نسبت به دانشجویان از سوی دانشگاه علم و صنعت تحت فشار قرار گرفته بود، استعفا داد.

 

گفتنی است غلامرضا خواجه سروی، معاون فرهنگی وزير علوم و آموزش عالی و دبير هيئت مرکزی نظارت بر تشکل‌های اسلامی دانشگاهيان، گفته بود که فعاليت انجمن اسلامی مدرسين مشروط شده است و مسئولان فرهنگی اين وزارتخانه به انجمن اسلامی دانشگاه‌های تهران و شريف هم هشدارهای جدی داده‌اند.

 

انقلاب فرهنگی با "رضایت" رهبری

 

سناریوی تصفیه و پاکسازی استادان برجسته دانشگاه‌ها موضوع تازه ای نیست، بلکه درسالهای اوایل پیروزی انقلاب اسلامی پروژهایی بنام انقلاب فرهنگی شکل گرفت که پیامدش اخراج، بازنشستگی زودتر از موعد و ممنوع التدریسی بود. این در حالی است که تحلیلگران بر این باورند که پیامدهای انقلاب فرهنگی، آسیب های غیرقابل جبرانی را به بدنه علمی کشور وارد کرده و زمینه های پدیده فرار مغزها را فراهم می سازد.

 

کامران دانشجو وزیر علوم در خصوص اخراج اساتید برجسته و منتقد اعلام کرده است که به میزان مورد نیاز افراد دلسوز در وزارت علوم داریم که بخواهیم افراد غیرهمسو از بدنه را خارج کنیم و از این اقدام خود شرمنده نخواهیم بود.

 

این در حالی است که آقای خامنه ای با تاکید براینکه استادان دانشگاه باید فرماندهان جنگ نرم باشند، می گوید: "فرماندهان این جبهه باید با شناخت مسائل کلان، شناسایی دشمن و کشف اهداف او، طراحی کلان انجام دهند و براساس این طراحی حرکت کنند و استادی که بتواند، این "نقش" را ایفا کند، استادی شایسته برای حال و آینده نظام جمهوری اسلامی خواهد بود."

 

پيام فضلي‌نژاد مقاله نویس "کیهان"  با اشاره به سخنان آقای خامنه ای انقلاب فرهنگي دوم را ضرورت دهه چهارم انقلاب دانسته و گفت: "انقلاب فرهنگي واجب است و انشاءالله وزارت علوم دست از تسامح و تساهل با اساتيد سكولار و گروهك‌هاي سكولار بردارد و شوراي عالي انقلاب فرهنگي موجبات رضايت رهبري را در انقلاب فرهنگي دوم پديد بياورد و رسانه‌ها اين موضوع را رها نكنند."

 


اما و اگرهای سفر احمدی نژاد به زیمباوه

فرزانه بذرپور -

 

 

اما چرا رئیس دولت کودتا علیرغم همه ی انتقادات و توهین های نخست وزیر زیمباوه ، باز هم به این سفر راضی شده است. اگر  بی اعتنایی به افکار عمومی و نشنیدن صدای معترضین را در خلقیات احمدی نژاد بی تاثیر ندانیم، می توان نکات مهم تری را نیز در نظر گرفت. برخی تحلیلگران سیاسی معتقدند که با توجه به نزدیکی اجلاس آتی شورای امنیت و تلاش آمریکا برای تصویب قطعنامه ای دیگر علیه ایران، سفر احمدی نژاد با هدف جلب حمایت اعضای غیر دائم شورا از جمله زیمبابوه و اوگاندا، برای دادن رای منفی به قطعنامه احتمالی بوده است.  برخی تحلیلگران نیز بر این باورند که حمایت از رئیس جمهور زیمبابوه، رابرت موگابه در برابر فشار های داخلی و بین المللی  هدف اصلی این سفر باشد.                                                                              

 

موگابه ، برادر بزرگ احمدی نژاد                                                                                                             

 

زیمبابوه  سال 1980 به استقلال رسید و از آن پس با کمک دولت‌های غربی و سرمایه گذاری خارجی به درصدی از رشد دست یافت.  سال 2008 در میانه رقابت های انتخابات ریاست جمهوری، اختلافات جدی بین دو کاندیدا بروز کرد که منجر به خشونت های سیاسی و بحران یک ساله در زیمبابوه شد. ماجرا شاید شبیه ایران به نظر برسد اما اینجا زیمبابوه است.                                  

 

حزب "جنبش برای تغییر دموکراتیک" به رهبری مورگان چاتگیرای برای نخستین بار پس از استقلال این کشور در سال 1980 توانست اکثریت آرای پارلمانی را کسب کند و مورگان چاتگیرای پیروز انتخابات شود اما کمیسیون انتخاباتی بعد از چند روز تعلل، نهایتا اعلام کرد که به دلیل عدم کسب اکثریت آرا، انتخابات به دور دوم کشیده شده است. حزب رابرت موگابه که آن موقع دولت را در دست داشت به تقلب در شمارش آرا متهم شد و ناآرامی ها در سطح کشور آغاز گردید. در پی چندین ماه کشمکش خونین، بیش از 180 نفر از طرفداران حزب "جنبش برای تغییر دموکراتیک" به دست حامیان موگابه کشته شدند و صدها نفر از محل سکونت خود آواره گشتند. مورگان چایتگرای رهبر جنبش، با نگرانی از تشدید خشونت ها علیه طرفداران خود، از شرکت در دور دوم انتخابات انصراف داد و رابرت موگابه 82 ساله دوباره کرسی قدرت را در زیمباوه بر دست گرفت .                                              

 

موگابه عقب نشینی می کند

 

بحران سیاسی کشور، تورم شدید اقتصادی، نرخ 80 درصدی بیکاری و شیوع وبا که در ظرف چند ماه 976 نفر را به هلاکت رساند،  تنها بخشی از مشکلات داخلی زیمباوه است که با تحریم های گسترده بین المللی نیز همراه بوده است. بالاخره پس از حدود یک سال تنش سیاسی  و با  وساطت دولت های آفریقایی برای حل معضل، دولت آمریکا برداشتن تحریم های بین المللی علیه زیمباوه  را به پذیرش توافقنامه تقسیم قدرت از سوی رابرت موگابه منوط کرد.  نهایتا در فوریه 2009 ، بهمن ماه گذشته، در توافقنامه ی با عنوان "مشارکت در قدرت" ، رهبر حزب مخالفان، مورگان چاتگیرای سمت نخست وزیری را در دست گرفت و سمت های مهم کابینه نیز بین اعضای حزب جنبش برای تغییر دمکراتیک و حزب حامی موگابه موسوم به "زانو پی اف" تقسیم شد و رابرت موگابه هم رئیس جمهور ماند.

 

 در پی طرح تقسیم قدرت در زیمبابوه، قدرت رئیس جمهور کاهش یافت و نخست وزیر و حزب مخالف موگابه، با رویکردی کاملا متعارض با رئیس جمهور کنونی، از حمایت دولت های غربی نیز برخوردار شدند. قرار بود  تحریم های بین المللی علیه زیمبابوه بعد از تشکیل دولت وحدت ملی ، لغو شود اما همچنان پابرجاست.  به لحاظ قدرت اجرایی، رابرت موگابه هنوز دست بالا را دارد.  اما با شدت گیری اعتراضات و فشارهای خارجی بعید نیست که به زودی در تقسیم قدرت ، مجبور شود تا قدرت بیشتری را به مخالفان واگذار کند.        

 

در این میان، دولت احمدی نژاد نگران از دست دادن یک متحد هم فکر است که همچون دولت خود، به انزوای بین المللی گرفتار شده است. ایران و زیمباوه به دلیل سیاست‌های داخلی و خارجی شان به شدت مورد انتقاد جامعه بین المللی بوده اند. تا جایی که شرکت موگابه و احمدی نژاد در اجلاس جهانی غذا در ژوئن سال 2008 با افتضاح دیپلماتیک برای هر دو کشور مواجه شد، دولت ایتالیا در ضیافت رسمی به افتخار شرکت کنندگان اجلاس، از دعوت این دو رئیس جمهور خودداری کرد. به نظر می رسد احمدی نژاد برای گشودن آغوش حمایت و پشتیبانی خود از دولت ضعیف و لرزان رابرت موگابه  در برابر فشارهای سیاسی مخالفان داخلی و درون حکومت و فشارها و تحریم های اقتصادی بین المللی ، به زیمبابوه شتافته است. به امید اینکه با اعطای کمک های بلاعوض، دوام موگابه را چند صباحی بیشتر کند.                                                                                                          

 


 


خانوادۀ کیانوش آسا خطاب به رئیس دانشگاه: برای آزادی همکلاسی های زندانیِ کیانوش اقدام کنید

 

 

 

به گزارش سامانه خبریِ تحول سبز، خانوادۀ آسا در نامۀ خود به رئیس دانشگاهِ علم و صنعت، ضمن بیان این نکته که "در دانشگاهی که شما ریاست آنرا بر عهده داشته و دارید تعدادی از دانشجویان به دلیل انجام مراسم بزرگداشت برای کیانوش، به عنوان همکلاسی و دوست خود و از همه مهمتر فرزند این ملت که بیگناه به خون غلطید، مورد تهدید یا بازخواست قرار گرفته، بازداشت شده و یا ادامه تحصیل آنان با تعلیق و محرومیت مواجه شده است"، خاطرنشان ساختند "از شما مصرانه درخواست می نماییم از تمامی امکانات و اختیارات خود و دانشگاه برای برداشتن این محدودیت ها و شکستن احکام سنگین انظباطی که همانا رضایت خداوند، شادی روح کیانوش و تسلی خاطر خانواده آسا را به دنبال دارد از هیچ کوششی دریغ نورزید و برخوردهای سخت، غیر اصولی و غیرمدبرانه ای که بعد از خرداد ماه تا کنون، علیه آن دانشگاهیان صورت گرفته اصلاح وجبران نمایید."

 

خانوادۀ آن شهیدِ اعتراضاتِ سبزِ مردم ایران، خطاب به رئیس دانشگاه علم و صنعت خاطرنشان ساختند: "آقای جبل عاملی! آیا بهتر نبود در جشن فارغ التحصیلی دانشجویان کارشناسی ارشد، که اگر آن جنایت رخ نمی داد کیانوش هم حاضر می بود، از او به عنوان دانشجوی آن دانشگاه یاد نموده و همچنانکه در نامه اشاره داشتید در راه تحصیل علم، تا آخرین لحظۀ حیات کوشا بود به احترام صندلی خالیش یک دقیقه سکوت می کردید؟! آیا صحیح بود که، مانع شُدید تندیس کیانوش در کنار تندیسهای دیگر دانشجویان هم‌دوره ای خود قرار گیرد؟ غافل از اینکه تندیس او در روح و جان دانشگاهیان و هموطنانش به یادگار می ماند. آیا تلاشهای انجام شده از سوی برخی مدیران آن دانشگاه در جهت حذف نام کیانوش در اکثر امور مربوطه عمل پسندیده‌ای بوده؟ و این اعمال و رفتارها تا کنون نتایجی داشته است؟ به یقین رفتارهای همه ما در هر شرایط و جایگاهی، یک پاسخگویی جدی نه صرفاً در برابر افراد، بلکه در برابر خداوند و وجدانهای بیدار جامعه به دنبال خواهد داشت."

 

این خانوادۀ داغدارِ خطۀ غرب کشور، در پایان این نامه، تقدیر و تشکر قلبی خود را از یکایک "اساتیدی که در طول شش سال دوران دانشجویی، که نقش ارزنده‌ای در رشد و بالندگی علمی، فکری و اجتماعی او بر عهده داشتند"، ابراز داشته و نوشتند:

" دلجوئیها و همدردیهای آن بزرگواران و دوستان دانشگاهی را بر دیدگان خود قرار داده، دستان پر مهر آنان را به گرمی می فشاریم و مدیران دانشگاه علم و صنعت را به برخورد درست، منطقی و عاقلانه توأم با دوراندیشی و بیان واقعیت فرا می خوانیم. خداوند به همه ما توفیق گام نهادن و کوشیدن در راه حقیقت و پاکی عطا کند تا در گذر زمان نام نیک و ارزشمندی از ما بر جای بماند."

 

شهید کیانوش آسا متولد فروردین ۱۳۶۳در کرمانشاه،دانشجوی ترم چهارم کارشناسی ارشد رشته مهندسی شیمیدر دانشگاه علم و صنعت ایرانبود. وی در جریان تظاهرات دوشنبه ۲۵خرداد۱۳۸۸در میدان آزادیتهرانناپدید شد و روز سوم تیر ماه ۱۳۸۸ در سردخانهٔ پزشکی قانونی توسط خانواده‌اش شناسایی شد، وی در اثر اصابت دو گلوله جان باخت.

 

جرس: در پیِ ارسالِ نامۀ دلجوئیِ دکتر جبل عاملی، رئیسِ دانشگاهِ علم و صنعت ایران به خانوادۀ شهید کیانوش آسا، دانشجویِ نخبۀ آن دانشگاه که در جریان اعتراضاتِ بعد از انتخابات ریاست جمهوری به شهادت رسید، آن خانواده طی نامه ای سرگشاده خطاب به آن ریاست، از برخی عملکردها و مواضع دوگانۀ وی طی ماههای اخیر انتقاد کردند.

 




ریحانه -

 

امروز یکی از روزهای اردی­بهشت و هوا کمی تا قسسمتی ابری است، کمی هم باران میآید. اما بوی اردی­بهشت را حس نمی کنم. هرسال این روزها بچه های تو در کنارت روزی را جشن می گرفتند که سالروزش برای همه خاطرات بسیاری را زنده می کرد.

 

هوا ابری است و امروز یکی از روزهای اردیبهشت است. اما امروز برای من مثل هر سال نیست. چهارم اردیبهشت سالگرد تاسیس رادیو و روزی که رادیویی ها جشن میگیرند.

 

 امسال خودت نیستی اما صدایت هست. میگویند تنها صداست که میماند. و این صدا سال های سال است که خیلی از مردم شهر را آرام میکرد. آری، صدای دلنشینت که خیلی ها با آن راه شب را می پیودند و شب را به صبح می رساندند.

 

امروز در هفتادمین سالروز تولد رادیو صدایت جاودانه شده است. آری صدایت با فرزندنت جاودان شد.

 

گفته ای با پسرت پر کشیده ای. میدانم چقدر دل شکسته ای. اما بدان تو باید بمانی و سبز تر شوی. هنگامی که امیر ارشدت پر کشید، تو هم با او رفتی. اما صدایت چه؟

 

امروز جایت خالی بود. کمتر سالی را به خاطر دارم که تو در روز رادیو، در رادیو نباشی.

 

یادش بخیر سال های پیش به دور از تمام این دغدغه ها با تو و درکنار هم این روز را جشن میگرفتیم. اما افسوس که امسال رادیو مادرش را در کنار خود نداشت.

 

امیر ارشدت پر کشید و جاودانه شد و بدان که صدایت در گوش ها و یاد ها جاودان خواهد ماند.

 

*شهین مهین فر از پیشکوتان عرصه گویندگی در رادیو فرزند خود(امیر ارشد تاجمیر) را در عاشورای 88 از دست داد(در میدان ولیعصر به وسیله ماشین نیروی انتظامی زیر گرفته شد)

 

  *ديدگاه هاي وارده در یادداشت ها لزوما ديدگاه جرس نیست.


 
شما این خبرنامه را به این دلیل دریافت می کنید که ایمیل شما پس از تایید وارد لیست دریافت کنندگان شده است. برای لغو عضویت از این خبرنامه به این لینک مراجعه کنید یا به jaras-unsubscribe@sabznameh.com ایمیل بزنید. با فرستادن این خبرنامه به دوستان خود آنها را تشویق کنید که عضو این خبرنامه شوند. برای عضویت در این خبرنامه کافی است که به jaras@sabznameh.com ایمیل بزنید. برای دریافت لیست کامل خبرنامه های سبزنامه به help@sabznameh.com ایمیل بزنید.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

خبرهاي گذشته