روز چهارشنبه 10 خرداد جبهه مشارکت یکی از موسسان و یار ثابت قدم و عضو فعال شورای مرکزی و دفتر سیاسی و مسئول سابق شاخه زنان خود را از دست داد، سرکار خانم فریده ماشینی که بسوی ابدیت پرواز کرد و ما را در جهان خاکی وا گذاشت. برای شناخت چهره این بانوی فرهیخته و فعال در ادامه به باز انتشار مصاحبه آرش غفوری با خانم ماشینی در تاریخ 3 اسفند 84 برای خبرنامه مشارکت پرداخته ایم تا ضمن ادای دین به این یار سفرکرده پنجره ای به افکار و اندیشه های او به ویژه در ارتباط با موضوعی که سخت مورد نیاز جامعه ماست،باز نمائیم.
-------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------
بهانه گفت و گوی من با فريده ماشينی عضو دفتر سياسی حزب مشارکت و فعال حوزه زنان، هشتم مارس و روز جهانی زن است. با هم در اتاق تشريفات حزب مشارکت می نشينيم تا او از سهمی که زنان در فرايند تحولات جامعه ايفا می کنند صحبت کنيم. او معتقد است که حقوق زنان همان حقوق بشر است و هنگامی می توان صحبت از دموکراسی به ميان آورد که حقوق تمام جامعه از جمله زنان مورد صيانت قرار گيرد. صحبت هايمان با داستان حضور زنان در کابينه اصلاحات آغاز شد، در تاکيد ماشينی بر عقب افتادگی به جای عقب ماندگی زنان ادامه يافت و در نهايت به بازآفرينی الگوی معلم شهيد "علی شريعتی" در فاطمه، فاطمه است رسيد و لزوم تغيير در روند گذشته نگاه به زنان را بيان کرد؛ آنجا که او می گويد: "حتي در سنتي ترين اقشار، زنان به حقوق خودشان واقف شده اند و در برخي اوقات ابراز نارضايتي و ناخشنودي دارند. از تعصبات بي مورد و محدوديتهاي زيادي که بر آنها تحميل ميشود نگرانند، هرچند نمي خواهند که بنيان هاي خانوادگي هم خدشه دار شوند؛ اما به هر حال به دنبال تغيير هم هستند. حتي نسل جوان ترشان سعي دارند که بيشتر در اجتماع نقش ايفا کنند."
وقتي آقاي خاتمي قصد داشت دومين کابينه خودش را تشکيل دهد بحثي مطرح شد در مورد سهم خواهي زنان از کابينه و اينکه بايد حداقل يک وزير زن در کابينه آقاي خاتمي وجود داشته باشد. تا چه اندازه اين نگاه جنسيتي را در تقسيم بندي مسئوليت هاي اجرايي مفيد و امکان پذير مي دانيد؟
ماشيني: زاويه ديد ما در اينچنين مسائلي بايد حقوق بشري باشد. يعني به زنان ها به عنوان نيمي از جامعه نگاه کنيم و در نتيجه در مسائل مختلف بايد امکان حضور آنها وجود داشته باشد که اين هم حق آنهاست. بحث در مورد حضور در کابينه هم بر همين اساس قابل بررسي است. با اينحال دلايلي که خانم ها بر اين نگاه جنسيتي تاکيد دارند صرفاً در يک مورد هم خلاصه نمي شود. آنچه براي خانم ها مهم است اينست که چون جامعه يک روال متعادل را طي نکرده و در جامعه اي مثل ما بناي بسياري چيزها بر تبعيض و از جمله تبعيض جنسيتي است. ما ناچار هستيم با تصميماتي که مي گيريم جامعه را در وضعيت تعادل قرار دهيم و به گونه اي شرايط تبعيض آميز را تغيير مي دهيم. اگر جامعه در وضعيت تعادل قرار داشته باشد ديگر مسائلي از اين دست هم خود به خود مطرح نمي شود. من در اينجا هم تاکيد دارم که به جاي واژه عقب ماندگي از واژه عقب افتادگي استفاده کنم و بگويم که به جهت عقب افتادگي تاريخي که براي ما اتفاق افتاده است براي بسياري از مسئوليت هاي اجتماعي در يک شرايط مساوي و عادلانه قرار نداريم؛ از اين جهت بايد در يک مقطعي از زمان موقعيتي فراهم شود که خانم ها وارد عرصه مسئوليت هاي اجتماعي شوند تا نشان دهيم که اولاً آنها مي توانند در راستاي کسب حقوق انساني خودشان در موقعيت يکساني با مردها قرار گيرند و ثانيا الگوهاي نقش مثبتي ايجاد شود که در واقع اين الگوها مي توانند در تغيير نگاه به جامعه به ويژه در دختران و زنان مفيد باشد؛ حتي اين الگوها در تغيير نگرش مردان هم مفيد هستند. از همه مهمتر، الگوهاي نقش مثبت در مجموع اين توانايي را دارند که نگاه حساس به جنسيت را وارد نظام مديريتي کشور کنند.
تا چه حد آنچه که شما به دنبال آن هستيد از سوي جامعه پذيرفته مي شود؟ ما در انتخابات رياست جمهوري اخير –انتخابات نهم در سال 84- ديديم که با وجود تاکيد دکتر معين بر تبعيض مثبت نسبت به زنان و بحث هاي مترقيانه اي که در اين مورد انجام داد اما بازهم نسبت زناني که به ايشان راي دادند چندان زياد نبود.
ماشيني: البته راي نياوردن دکتر معين بعيد است که به مسئله زنان ارتباط داشته باشد.
من اين ادعا را نکردم، صحبت من مصداقي است.
ماشيني: کساني که به دکتر معين راي دادند از اقشار خاصي بودند، اتفاقاً از ميان اين گروه ها، افراد تحصيل کرده و روشنفکر هم فراوان حضور داشتند، اما شعارهاي دکتر معين براي اين گروها از جامعه به دلايل مختلف نمي توانست جذابيت ايجاد کند. بسياري از اين شعارها به صورت مجزا و منفرد از برنامه کلي ايشان بود و چون خانم ها در اين اقشار در موضوعات حوزه زنان صاحب نظر هستند به همين دليل به راحتي جذب شعارها نمي شوند. شما مخاطبين آقاي احمدي نژاد را ببينيد، آنها از گروه خاصي هستند و جلب آرايشان هم روش خاصي را مي طلبد؛ به همين ترتيب با توجه به مخاطبين دکتر معين بايد بگوييم که جلب آراي مخاطبين ايشان هم روش خاص خودش را دارد. در ميان اين گروه از مردم دسته اي وجود داشتند که به هيچ وجه امکان جلب آراي آنها امکان نداشت و دسته اي ديگر هم احساس بدبيني داشتند و معتقد بودند که اين روش يک بار مورد آزمون قرار گرفته و دليلي به تکرار آن وجود ندارد. دسته سومي هم وجود داشت که تمام اين حرف ها را شعار مي دانست و مي گفت که در مرحله عمل، امکان تحقق اين خواست ها وجود ندارد. اينکه ما مي گوييم بحث هاي حوزه زنان مطرح شود منظورمان اين نيست که صرفاً يک مقدار شعار بدهيم. نگاه حساس به جنسيت به اين معني نيست که موضوع زنان به عنوان يک زائده بر برنامه تحميل شود؛ بلکه مفهوم برنامه ريزي حساس به جنسيت اين است که در بند بند برنامه دقت شود که مخاطبين اين برنامه به دلايل باورهاي جنسيتي جامعه به گروه هاي متفاوت و با شرايط گوناگون تقسيم مي شوند. بنابراين اين برنامه ريزي به گونه اي صورت گيرد که هم بهره وران از برنامه حالا چه زن و چه مرد بتوانند به نحو درستي از آن بهره مند شوند و هم اينکه اين بهره وران بتوانند در راستاي برنامه نقش ايفا کنند. فکر نکنم که شما شک داشته باشيد آنچه که ما در آن فرصت کم و به صورت شتاب زده انجام داديم، تنها يک سري شعار بود و اصلاً نمود جدي پيدا نکرد؛ به همين دليل هم طبيعتاً پتانسيل آن را نداشت که جلب کننده آراي اين گروهي از جامعه باشد که مخاطب ماست.
اينکه تبليغات درست بود يا نبود بحث ديگري است، اما سئوال من ناظر به اين بود که اساساً آيا تحقيقي انجام شده است تا ببينيم آنچه شما به صورت آرماني مي خواهيد انجام دهيد تا چه حد با خواست تاريخي زنان ايراني به صورت اعم همسان است. به هر حال الآن ما معياري داريم به عنوان انتخابات که اين شعارها در حد گسترده فقط توسط دکتر معين مطرح شد، آنچه که ايشان بر آن تاکيد داشت هم تنها در حد شعار نبود چون هم در برنامه هاي دکتر معين وجود داشت و هم شخصيت خودش در اين راستا بود؛ اما به هر حال راي نياورد. من سهم متغيرهاي ديگر را در اين راي نياوردن انکار نمي کنم، اما مي خواهم ببينم آيا مي توانيد مثال نقضي علمي بر اين ادعاي خودتان ارائه کنيد.
ماشيني: بهتر است وارد بحث انتخابات نشويم چون من براي خودم در اين بحث نظراتي دارم که به موضوع مرتبط نيست. اما در مورد اين قسمت سئوال که مي گوييد آيا تحقيقي انجام شده است، جواب من مثبت است. بلي، ما در اين مورد يک نظرسنجي با 12هزار نمونه آماري در سرتاسر کشور داريم که مرکز سابق امور مشارکت زنان انجام داده است. بر اساس اين نظرسنجي اولين نياز و دغدغه زنان اشتغال است. همينطور نياز به امنيت و گذراندن اوقات فراغت هم از جمله نيازهاي ديگر زنان است. تحقيقات ملي نشان مي دهد که زنان بسياري با کليشه هاي سنتي در مورد مسائلي از اين دست که مثلاً "مديريت جامعه يا خانواده بر عهده مردان است" مخالف هستند و باورهاي کليشه اي نسبت به زن، خانواده و حتي مرد در نسل جوان ما در حال تغيير است. اين هم بيانگر آن است که جمع زيادي از زنان ما نسبت به مسائل مختلف نظرات متفاوتي دارند و ديدگاه هايشان تغيير کرده است. ورود خانم ها تا اين حد به دانشگاه ها خودش بيانگر آن است که زنان به دنبال حقوق خودشان هستند. همانطور هم که گفتم وقتي نظرسنجي ها نشان مي دهد که مهمترين مسئله زنان جامعه اشتغال است، ما بايد نسبت به اين موضع حساس باشيم.
خانم ماشینی، مهمترين مسئله مردان هم اشتغال است، اينکه ظاهر معلومي دارد؛ بحث هايي مثل امنيت و اشتغال عمومي است و فکر نمي کنم که چندان هم به جنسيت ربط داشته باشد.
ماشيني: کاملاً درست است، اما کسي که خودش را کاملاً درگير مسئله زنان در جامعه مي داند، مي آيد با اين نظرسنجي ها راهکار پيدا کند که چه شيوه هايي مي تواند براي زنان اشتغال زايي نمايد. در جامعه اي که به مراتب نرخ بيکاري زنان از مردان بالاتر است و بيش از 67% از زنان آن خانه دار هستند و همچنان کليشه هاي سنتي مبني بر نفقه آوري مرد و نفقه خوري زن در آن مطرح است چگونه بايد معضل اشتغال زنان را در آن حل کرد. بايد راهکار پيدا کنيم. زني که به عنوان محقق و به عنوان يک فعال اجتماعي کار مي کند بر اساس همين نظرسنجي ها راهکار ارائه مي دهد. يکي از راهکارهاي موجود اين است که بايد در ساختار و نظام مديريت مردانه کشور تغييراتي رخ دهد. با وجود اينکه 60 درصد ورودي هاي کنکور را در کشور ما دختران تشکيل مي دهند اما باز عده اي مي گويند که چون مردان نان آور خانواده هستند پس در قضيه اشتغال هم اولويت با آنهاست. اين ساختار چگونه بايد تغيير کند؟ چگونه بايد اين باور را ايجاد کنيم که اين 60 درصدي که وارد دانشگاه مي شوند، فردا انتظار کار دارند. نمي توانيم بگوييم که خانم مهندس، تو مهندس شده اي که مادر خوبي باشي. او مي خواهد از نتيجه تحصيلش استفاده کند. حضور زنان با نگاه حساس به جنسيت در نظام برنامه ريزي و مديريتي کشوراين تابوها و کليشه ها را مي شکند و ضرورت هايي را که توضيح دادم به نظام برنامه ريزي کشور القا مي کند. البته شايد برويد خيابان و بگوييد خانم مديريت کشور چقدر براي شما اهميت دارد و مخاطب شما هم اهميتي به سئوال شما ندهد، چون او هم دغدغه هاي خاص خودش را دارد اما کسي که مي خواهد نقش برنامه ريز را در اين حوزه داشته باشد مي داند که از مهمترين راهکارهايي که در اين حوزه مي تواند به ما کمک کند ورود اين نگاه به نظام برنامه ريزي کشور است. حضور زنان مدير در نظام مديريت کشور اين عدم توازني را که به نفع مردان وجود دارد مي شکند و در اين ساختار تحول ايجاد مي کند. بر اين اساس اين درست نيست که شما بگوييد اين موضوعات دغدغه زنان ما نيست و شما براي خودتان کار مي کنيد. در واقع رويکرد ما راه حلي براي حل مشکلات زنان در جامعه است.
شما تاکيدي بر عقب افتادگي به جاي عقب ماندگي داشتيد؛ حالا در اين عقب افتادن، سهم مردان را تا چه اندازه مي دانيد؟ به هرحال مردان به خصوص در تحقيقات فمینيستي متغيري تاثيرگذار هستند که هميشه به نوعي نسبت رابطه آنها با زنان بايد مورد سنجش قرار گيرد.
ماشيني: البته من نمي خواهم بحث را زنانه و مردانه کنم که حالا اين دو گروه هستند که مقابل هم صف کشيده اند و مي خواهند با يکديگر بجنگند. اين يک تلقي خاص در نگاه به مسئله زنان است که طرفداراني هم دارد اما در اقليت هستند. اما واقعيت اين است که در واقع ردپاي نقش فرهنگ و ساختار مردسالارانه را شما مي توانيد به صورت ويژگي هاي پدرسالار در سياست ايران و کشورهايي مثل ما که به نوعي استبدادزده هستند پيدا کنيد. هرچند ممکن است که ساختار پدر سالار به نفع کساني که در واقع حاملان اين ساختار هستند حکمي صادر شود اما واقعيت اينستکه در درازمدت اين ساختار پدرسالار به نفع هيچ گروهي از زنان و مردان جوامع نيست و مطمئناً دموکراسي را نميتوان با اين ساختار پدر سالار پيش برد. اگر اين نگاه اصلاح شود در واقع ما مي توانيم بگوييم که مسئله ما حل شده است.من فکر ميکنم که چه بسا در دنياي امروز بسياري از مردها هستند که اعتقاد دارند نفي حقوق زنان به معني نفي دموکراسي است. حقوق انساني امروز شعارهاي زيادي در بحث زنان ارائه مي کند و مي گويد که حقوق زنان همان حقوق بشر است. يعني فرقي نميکند که شما مرد يا زن هستيد؛ اگر واقعاً به حقوق بشر اعتقاد داريد بايد تلاش کنيد که حقوق آحاد جامعه و از جمله زنان مورد صيانت قرار گيرد. اگر اينگونه به مسئله نگاه شود آنگاه مي توان صحبت از اعتقاد به دموکراسي و برابري انساني به ميان آورد. کساني که به حقوق انساني اعتقاد دارند بايد به حقوق زنان هم توجه داشته باشند.
چقدر جنسيت گرايي را با توسعه و دموکراسي يکسان ميدانيد يعني تا چه اندازه فکر ميکنيد که جنسيت گرايي به صرف صفتي ذاتي اش مي تواند واجد گفتمان دموکراتيک باشد، ما گاهي اوقات نام تشکل هاي صرفاً زنانه اي را مي شنويم مثل انجمن روزنامه نگاران زن يا مثلاً حزب زنان و مواردي از اين قبيل. همانطور که مي دانيد ما هيچ وقت انجمن روزنامهنگاران مرد نداشته ايم يا عنواني مانند حزب مردان بامسمي نبوده است. به نظر شما آيا اصلاً ضرورتي براي اين تفکيک بندي قائل هستيد و در صورت جواب مثبت رابطه آن را با دموکراسي و توسعه چگونه ارزيابي مي کنيد؟
ماشيني: ببينيد، تاکيد بر حقوق زنان در منافات با توسعه و دموکراسي قرار ندارد. من معتقدم در واقع مسئله زنان، خاص تنها قشر زن نيست، يعني در واقع تا مسئله زنان در جامعه اي حل نشود نمي توان در اين جامعه از توسعه پايدار و حقوق بشر سخن گفت. يک سئوالي در دنيا مطرح بود که چرا توسعه در بسياري جوامع به نتيجه نرسيد و با موفقيت همراه نبود. از اصلي ترين دلايل اين امر مي توان به اين نکته اشاره کرد که توسعه نسبت به موارد جنسيتي بيتفاوت بود. در همين ايران خودمان برنامه نويس آمد و برنامه نوشت که مثلاً براي توسعه يک منطقه بايد اين مقدار مدرسه ساخته شود. اما با اينکه مدرسه ساخته شد اما دخترها به مدرسه نيامدند. يعني به فراهم کردن فضاي فرهنگي توجه نشد که حالا من مدرسه را ساختم به هرحال کسي بايد در اين مدرسه درس بخواند. اين نوع برنامه ريزي يک برنامه ريزي کورجنسيتي است. در حالت کور جنسي به اين مسئله توجه نمي شود که چه عواملي باعث ميشود يک دختر بچه به مدرسه نيايد. اين که ما ميگوييم بايد نگاه حساس به جنسيت وجود داشته باشد يعني اين نکته ديده و فهميده شود. الان باورهاي فرهنگي در بعضي مناطق وجود دارد که مانع از اين ميشود که يک دختر بچه به مدرسه برود؛ نه اين که اين دختر بچه با اراده و انتخاب خودش نخواهد، نمي گذارند، حالا پدر و مادر و يا فضاي منطقه. برنامه هاي توسعه از اين جنبه بررسي شده و نتايج آن مشکلات جدي را بيان مي کند. مي بينيم که در اين موارد هرچند از لحاظ کمي مدرسه ساخته شده و توسعه ظاهري تحقق پيدا کرده است اما در وضع زنان تغييري مشاهده نمي شود و آنها بيبهره از حقوق اولية انساني در مشارکت اجتماعي و سياسي مورد توجه قرار نگرفته اند. در نتيجه مشکلاتي از اين قبيل بود که گفته شد زنان بايد در برنامه هاي توسعه درنظر گرفته شوند، به همين دليل اساساً مقوله جنسيتي بايد در متن برنامه توسعه ديده شود، چون اين زنان نيستند که مقولات جنسيتي را بوجود مي آورند، اين جامعه است که خود را بر آنها تحميل مي کند؛ ما مثال هايي داريم که والدين دخترها در بعضي مناطق مي گويند دختر نبايد در مدرسه اي درس بخواند که معلمش مرد است. خب، شما ببينيد اين که بچه اي به اجبار پدر و مادر نميتواند از فوايد آموزشي بهره مند شود يعني اينکه باورهاي جنسيتي موجب ميشود که دختر از آموزش بهره مند نشود. بنابراين برنامه ريز بايد اين شرايط را بشناسد و به گونهاي برنامه توسعه را بنويسد که بتواند تبعيضهاي جنسيتي را برطرف کند و امکان دسترسي برابر و بهره مندي همه جامعه را از آن فراهم آورد.
خب، در مورد تشکيل انجمن هاي خاص زنان چطور، همانطور که گفتم مثلاً انجمن روزنامه نگاران زن يا حزب زنان. البته مثال هاي من تنها براي بيان مصداق است و جهت گيري خاصي هم ندارد.
ماشيني: زنان در عين اينکه مثل همه گروه هاي ديگر يک سري مسائل و مشکلات عمومي دارند در عين حال با موضاعات خاص خودشان هم رو به رو هستند، به همين دليل هم تشکل هاي اينگونه به وجود مي آيند. يعني فرضاً انجمن روزنامه نگاران زن تشکيل مي شود تا در عين يک سري مسائل مشترک با ساير روزنامه نگاران، مسائلي خاص را هم که جامعه بر جنس زن تحميل کرده مطرح نمايد. اين تشکل ها در واقع جامعه را نسبت به مقولات اينچنيني حساس مي کنند و تلاش دارند که در جهت حل نابرابري ها بکوشند. تا وقتي هم که اين نابرابريها وجود دارد و تا وقتي که نتوانسته ايم به آن حد از برابري برسيم که ديگر مسائل و مشکلاتي از اين قبيل خود را بر جامعه بار نکند، وجود مراکز، سازمانها، تشکلهاي صنفي و تشکلهاي سياسي خاص با موضوع زنان ضروري است.
اما اين تفکيک قائل شدن باز همان منطق دوگانه موجود را که قائل به جدا کردن زن و مرد است در خودش دارد، شما از سويي مي گوييد که در توسعه دموکراتيک بايد نسبت به زن و مرد به صورت يکسان توجه شود و از طرف ديگر هم ادامه مي دهيد که تشکل هاي خاص زنان، حساسیت سازي مي کنند. فکر مي کنم اينجا ما به تناقض مي رسيم. بعضي ها سعي ميکنند حتماً اين صفت جنسيت زن بودن خودشان را به صورت جداگانه درنظر بگيرند. در حالي که آرزوهاي خودشان را مي توانند در يک تشکل عمومي هم دنبال کنند و اتفاقاٌ از مرداني که مثل آنها مي انديشند کمک بگيرند و با آنها در تمام زمينه ها از جمله مسئله زنان همکاري و همفکري داشته باشند.
ماشيني: ببينيد، در همين حزب مشارکت من به شدت مخالف اين بودم که ما شاخة زنان را تشکيل دهيم. چون اعتقاد دارم که جدا کردن زنان و نگاه جنسيت گرا نه تنها به نفع زنان تمام نميشود بلکه حساسيت کاذب به وجود مي آورد. با اينحال من مي گفتم که کميسيوني تحت عنوان کميسيون مسئله زنان تشکيل شود تا مسائل مرتبط با زنان را بررسي کند و راهکار ارائه نمايد. اين هم که اصرار داشتم اين کميسيون تحت عنوان مسائل زنان باشد به اين علت بود که به نظر بايد مسائل مرتبط با زنان در اينجا بحث مي شد، نه اينکه صرفاً زنان دور هم جمع شوند.
يعني مردان هم ميتوانستند عضو کميسيون باشند؟
ماشيني: بله، دقيقاٌ همينگونه است. مردان در اين کميسيون مي توانند مسائل زنان را بررسي ميکنند و سعي نمايند که مجموعه را نسبت به مسائل زنان توجيه کنند و تلاش داشته باشند که در جهت رفع نابرابري يا تقويت حضور زنان در حزب هم بکوشند. من معتقدم تشکلها چنين نقشي را بايد بتوانند ايفا کنند. موضوع مهم هم اين است که در واقع براي رفع نابرابري تلاش شود، چون سلامت جامعه در رفع نابرابري ها است. جامعه نابرابر سالم نيست و مشکلات زيادي دارد که در اين حالت هم مردان و هم زنان در آن آسيب مي بينند.
شما از واژه اي تحت عنوان "مسائل زنان" استفاده کرديد که فکر مي کنم واژه قابل تاملي است و مي توان در مورد آن فکر کرد. حالا با توجه به اينکه به قول شما مسئله زنان همان مسئله جامعه است نقش زنان را در سياست ايران و تاثيرگذاري بر فضاي جامعه چگونه مي بينيد. در دوران اصلاحات تاحدي ديد سنتي نسبت به زنان و اينکه آنها بايد تنها نقش مادري داشته باشند تغيير کرد، هرچند هيچ زني به وزارت انتخاب نشد اما براي اولين بار يک زن به رياست يک سازمان دولتي و عضو هيات دولت رسيد. شما روند آتي را با توجه به بازتوليد مناسبت سنتي چگونه مي بينيد؟
ماشيني: من سياست رسمي را از سياست غير رسمي جدا مي کنم. يعني به ارگان هاي دولتي نمي پردازم، چون هرچند پيشرفت داشتيم اما با اينحال طي سالهاي گذشته هم اين حضور کمرنگ بود و ما عملاً نديديم که حضور زنها در سياست رسمي خيلي تأثير تعيين کننده اي داشته باشد. بالاخره در تمام اين سالها سياستمداران ما هم مردها بودند. در بحث نمايندگان مجلس هم همينطور است و ما سير نزولي از 14 نماينده زن به 13 و 12 داشتيم. ضمن آنکه مشارکت زنان در مديريت دولتي هم اينگونه بود. نظرسنجي هاي من هم نشان مي دهد که اين مسئله کاملاً جنسيتي است و اين روند نزولي مشخص است. زماني مشارکت زنان ما در مديريت 98 صدم در صد بود، بعد به سه درصد رسيد و دوباره به عقب برگشت و تقريباً 2/98 درصد شد. در بسياري از شوراهاي سياست گذاري ما اصلاً هيچ خانمي وجود ندارد، در بسياري از ارکان تصميم گيري مديريت کشور ما زن هيچ نقشي ايفا نميکنند. ظرف اين سالهاي اخير هم قضيه جدي بوده است و حضور کمرنگ زنها در هيات دولت قبل هم نمايان بود. حالا هم که همان حضور کمرنگ، خيلي کمرنگ تر شده است. متاسفانه اين امر در عرصه سياست ورزي خارج از دولت هم تکرار مي شود. يعني اگر بخواهيم در مورد حضور خانم ها در گروههاي سياسي مثل احزاب صحبت کنيم و آنرا بررسي نماييم من در واقع نمي توانم اين حضور فيزيکي فعلي را فعاليت زنان در سياست بدانم. زنان واقعاً در احزاب ما خيلي حضور کمرنگي دارند. اين امر دلايل متعددي هم دارد که مهمترين آن هم به نگاه جنسيتي احزاب ما بر مي گردد. چون آنها اين متغير را درنظر نمي گيرند. موضوعات زنان در احزاب کشور ما معمولاً به عنوان موضوعي حاشيهاي مطرح مي شود و احزاب هيچگاه نخواسته اند که بطور جدي به اين موضوع فکر کنند و ببينند که دلايل مشارکت کمتر زنان در عرصه سياسي چيست. به تبع آن راهکارهاي هم ارائه نمي شود. حضور زنان در احزاب کشور ما خيلي کمرنگ است و فرضاً در حرکتهاي جزئي که برخي از آنها مثلاً در حزب مشارکت انجام مي شود خلاصه مي گردد. اما به هرحال موانع جدي وجود دارند که بايد برطرف شوند؛ مهمترين اين موانع هم تغيير نگاه به مقوله زنان است و اينکه بحث زنان و مسئله زنان جدي تلقي گردد.
در مورد زنان يک ديدگاهي وجود که مطابق آن زنها به نسبت مردان بيشتر موضوعات اجتماعي را مورد توجه قرار مي دهند. مثلاً حقوق کودک به مراتب براي زنان مهمتر از مردان است؛ حالا به نظر شما نگاه سياسي همانند آنچه شما پيش از اين مطرح کرديد و نگاه اجتماعي که شايد هم ذاتاً براي زنان برجسته تر است تا چه حدي ميتوانند همديگر را کامل کنند و يا حتي در تقابل با يکديگر قرار گيرند.
ماشيني: اين را حتماً مي دانيد که هم در کشور ما و هم در ساير کشورها مشارکت اجتماعي زنان به مراتب بيشتر از مشارکت سياسي آنهاست. اين امر دلايل مختلفي دارد. زنان به نسبت مردان کمتر وارد حوزه سياست مي شوند، چون حوزه سياست با قدرت بسيار عجين شده و خيلي هم پر هزينه و شايد هم به نوعي کم فايده است. به همين دليل هم بسياري از زنان ترجيح ميدهند که نيروي خودشان را به جهت مسئوليتهاي متعدد اجتماعي و خانوادگي محدود کنند و وقت محدودي براي مشارکتهاي خارج از خانه در نظر بگيرند. چون وقتشان هم محدود است به همين دليل ترجيح ميدهند که وارد سهمي از مشارکت شوند که احتمال بازدهي بيشتري دارد. همانطور که گفتم سياست يک حوزه رقابتي است که بسياري از افراد هم به آن علاقه نشان ميدهند، اما به هرحال خيلي پرهزينه است و وقت زيادي ميطلبد. صحنه مشارکت اجتماعي وقت کمتري از زنان مي گيرد و بازدهي سريع تر، کم هزينه تر و مطلوب تري براي آنها دارد. بسياري از زنان معتقدند که عرصههاي سياسي در واقع با مسائل آنها بيگانه است. مردان تلاش دارند که مسئله زنان را مسئله اي حاشيهاي و ابتدائي تلقي کنند که به حوزههاي خصوصي مربوط ميشود. . آنها موانع زيادي براي حضور زنان در حوزه سياست ايجاد مي کنند، چون در واقع سياست را حوزه اي مردانه تلقي ميکنند که از آن خودشان است. در عين حال اين هم واقعيت دارد که ممکن است با حضور زنان برخي از کرسيهاي سياسي مردان متزلزل شوند، به همين دليل هم براي جلوگيري از حضور زنها احتمالاً مقاوت بيشتري مي کنند.
در مقابل آن مسائل سياسي، مسائل کلاني تصور مي شوند که در حوزه عمومي قرار دارند، در نتيجه زنان خيلي احساس نزديکي به اين مسائل ندارند و ترجيح مي دهند که مسائل و مشکلات مبتلا به خودشان را مطرح کنند. در عين حال جواب مشکلاتشان را هم در حوزه سياست نميبينند. همه اينها در مجموع باعث مي شود که زنها براي مشارکت اجتماعي سهم بيشتري قائل شوند و در مشارکت سياسي هم با مانع رو به رو گردند.
خانواده چطور؟
ماشيني: منظورتان از خانواده چيست؟
يعني به هر حال زنان با ورود به اجتماع يا سياست ممکن است که وقت کمتري براي خانواده بگذارند، به نظر مي رسد که اين هم يک متغير تأثيرگذار باشد و گاهي اوقات حضور اجتماعي حتي در مکان هاي کاري آنها را با مشکل مواجه کند.
ماشيني: صحيح است، به دليل همين وقت محدود هم هست که زنان ترجيح مي دهند در محيطي کار کنند که اثربخش باشد. به همين دليل اجتماع را انتخاب مي کنند، کم هزينه تر از سياست است و بازدهي بيشتري دارد.
حوزه اجتماعي با مسائلي که زنها در واقع با آنها دست برگريبان هستند همساني بيشتري دارد. شايد هم حتي زنان روشنفکر ما معتقد باشند که سياستمداران همواره درگير جنگ قدرت هستند و به جاي آنکه آنها به مسائل واقعي مردم فکر ميکنند، به خودشان و منافعشان توجه دارند؛ همواره هم به اين فکر مي کنند که پستي و قدرتي بدست آورند. شما در ايران در نوشتهها و خطابه هاي زنان روشنفکر به راحتي مي توانيد جستجو کنيد به چنين اعتقادي برسيد. آنها مي گويند که سياست نسبت به حقوق بشر بيگانه و مسائل واقعي و عيني اجتماعي بيگانه است. در نتيجه آنها ترجيح ميدهند وارد مسائل واقعي تر مردم شوند و به آنها فکر ميکنند که در حوزه اجتماعي هم وجود دارد. چون مي توانند با اين مسائل هم ارتباط برقرار کنند. با اينحال من اعتقاد دارم که تجربه دنيا مي گويد تا وقتي که مشارکت زنان در عرصه سياسي بطور جدي ايجاد نشده است نميتوان به حل مشکلات آنان اميدوار بود و تا وقتي ما نتوانيم اين نگاه را که امروز در احزابمان هم وجود دارد اصلاح کنيم حل مسئله امکان پذير نيست. الان يکي از مشلات جدي احزاب اصلاح طلب ما اين است که خودشان هم بعد از انتخابات به اين نتيجه رسيدند که بي توجهي نسبت به مشکلات اجتماعي مردم يکي از دلايل شکستشان بوده است. در نتيجه بايد اين ديدگاه را درون احزاب هم وارد کرد تا در عرصه سياسي هم بروز بيشتري پيدا کند. در اين صورت است که احتمال حل مشکلات مردم بيشتر خواهد شد.
فکر مي کنيد نقش آموزش چقدر مي تواند مفيد باشد، ما الآن در دانشگاه ها رشته خاصي تحت عنوان مطالعات زنان داريم که سعي در برجسته ساختن حساسيت ها دارد و به صورت تئوريک مسائل موجود و تجربه هاي جهاني را هم بررسي مي کند. يا گاهي اوقات کارگاه هايي به خصوص از سوي نهادهاي مدني و غير سياسي تشکيل مي شوند تا اين موارد را توضيح و آموزش دهند. آيا برآوردي از تاثير مثبت يا منفي اين شيوه آموزش داريد؟
ماشيني: از هر ديگاهي که شما به مسئله نگاه کنيد بحث آگاهي رساني جز اولويت هايي است که در تغيير و اصلاح روش ها مي تواند موثر باشد. اين هم منحصر به جنسيت خاصي نيست، يعني نميخواهم بگويم که فقط زنها بايد به اين مسائل آگاهي داشته باشند بلکه به نظر من هم خانم ها و هم آقايان بايد به اين مسائل توجه کنند و نقش آگاهي را ناديده نگيرند. اين قدم اول است که هيچ شکي هم در آن وجود ندارد. يعني کاملاً به اثبات رسيده است که افزايش آگاهي هاي جامعه نسبت به مسائل حقوقي زنان و تبعيض هايي که به هر دليل وجود دارد قدم اول حل مساله است. در اين ميان رشته هايي مثل مطالعات زنان در واقع با چنين رسالتي تشکيل مي شوند که نقشي آگاهي بخش را در جامعه ايفا کنند. افراد در اين مجموعه ها تربيت مي شوند که بتوانند نگاه مثبتي را در جامعه ترويج کنند، بتوانند با شناخت درست مسائل، راهکارهاي مناسب براي حل مشکلات ارائه نمايند و بتوانند در دستگاههاي مختلف اين نگاه را وارد کنند.
يک نگاه جهاني نسبت به معضلاتي که زنان با آنها رو به رو هستند وجود دارد، يعني الان حتي در مصوبات شوراي اروپا نسبت به نقش آفريني زنان و کودکان تأکيد زيادي ميشود و برنامه هاي تبليغاتي زيادي حتي در کشورهاي اروپايي که به نظر مي رسد معضلات فرهنگي کمتري دارند درمورد زنان تهيه مي گردد. يعني با اين تبليغات مي خواهند ذهنيت هاي منفي را نسبت به زنان کاهش دهند، با توجه به بحثي که شما در مورد توسعه مطرح کرديد و گفتيد که در توسعه اين تفکيک جنسيتي با توجه به فضاي فرهنگي مورد توجه قرار نمي گرفت مي خواهم يک مقداري در مورد تفاوت موجود در کشورهاي توسعه يافته با کشورهاي درحال توسعه بيان کنيد و بگوييد که معضلاتي که زنان ما در ايران با آن مواجه هستند تا چه مقدار جهاني است و در تمام دنيا تکرار مي شود.
ماشيني: واقعيت اين است که در کشورهاي توسعه يافته يک سري از مسائل اوليه زنان حل شده است، يعني ديگر الان لازم نيست در اين کشورها به اثبات برسد که حقوق زنان همان حقوق بشر است، يا لازم نيست در اين کشورها ضرورت تغيير قوانين مدني که مخالف حقوق زنان است به اثبات برسد. در بسياري از کشورهاي ساختارهاي تبعيض آميز تغيير کرده و اصلاح شده است. اقدامات مثبت بسياري صورت گرفته و سطحي از برابري در آنها اعمال شده است. اينها براي اين کشورها خيلي هم نتيجه مثبتي به همراه داشت. در بسياري از اين کشورها رقم شاخص توسعه جنسيتي به رقم شخص توسعه انساني نزديک است. اين هم بدان معني است که در واقع حقوق اوليه انسان ها، حالا چه زن و چه مرد تأمين شده است. با تمام اينها اما، هنوز هم نميتوان ادعا کرد که در کشورهاي توسعه يافته تمام مشکلات و مسائل زنان حل شده است. يعني بخشي از باورها همچنان به صورت کليشه اي باقي مانده و هر چند مثلا در حقوق زن در خانواده خيلي تلاش شده است که ساختارهاي کليشه اي تغيير کنند اما هنوز هم زنها در تطبيق اين مسئوليت با همديگر در خيلي از کشورهاي پيشرفته با مشکل مواجه هستند. بحث خشونت عليه زنان در يک سري از اين کشورها بصورت مسئله اي جدي مطرح است. بايد قبول کنيم همانطور که ما مسائل خاص فرهنگي خودمان را داريم آنها هم با مسائل خاص خودشان رو به رو هستند، اما سعي کرده اند که مشکلاتشان را حل کنند. اما ما در کشورمان هنوز هم با مسائل بسيار جدي رو به رو هستيم. هنوز معضلات قانوني بسياري داريم که بايد آنها را حل کنيم تا به يک شاخص مناسب برسيم و سهم زنان را در جامعه فراموش نکنيم. همه اينها هم زمان مي برد.
اما ما با يک سري بحث هاي ديني هم مواجه هستيم که ريشه در احکام شريعت دارند و غير قابل تغيير هستند. با آنها چه مي کنيد؟
ماشيني: بالاخره اينها هم راهکار دارد، يعني بسياري از مواردي که در قانون مدني ما وجود دارد برخاسته از دين نيست. همانطور هم که احتمالاً مي دانيد در واقع قبل از انقلاب هم وجود داشته و برخي از اصول قانون مدني ما که باقي مانده هنوز هم اجرا مي شود. مواردي هم وجود دارد که امروز ادعا مي شود برگرفته از دين است اما در واقع اين موارد برگرفته از تلقي خاصي از دين هستند؛ به عنوان مثال ما هيچ جا نمي توانيم سراغ بگيريم که در آنها گفته شده باشد پدري که فرزندش را ميکشد قابل پيگيري قانوني نيست. اين برداشت ها بر اساس تلقي ناقص و غلط از يک روايت ديني است که ما را به چنين نتيجه اي رسانده وگرنه امروز ما واقعاً با مشکلات بسيار زيادي مواجه هستيم که به صورت قتل هاي ناموسي توسط برادر، پسرعمو، هم قبيله اي و ... صورت مي گيرد، بعد هم پدر مسئوليت قتل را قبول مي کند که او هم از پيگرد قانوني معاف مي باشد. بعد از آن، آب هم از آّب تکان نمي خورد، به نظر من اين موارد واقعاً قابل تغيير هستند و اينطور نيست که نتوان براي آنها راه حلي پيدا کرد. اتفاقاً مسئله زنان که من خيلي روي آن تاکيد دارم مسائلي اينچنيني هستند که به هر حال بايد مورد بررسي و تجزيه و تحليل قرار گيرند و براي آنها راه حل ارائه شود.
اين قتل هاي ناموسي موضوعهای خیلی مهمی هستند، اما در عين اينکه شما مي گوييد قابل حل است اما ما هيچ تصور روشني جلوي روي خودمان نميبينيم، در عين اينکه هميشه هم گفته مي شود که بايد با اين تلقي مبارزه شود اما هميشه آن تفسيري که شما هم اعتقاد داريد قابل تغيير است اعمال مي شود
ماشيني: من اعتقاد دارم که بحث آگاهي رساني و بالا بردن اطلاعات عمومي مردم در اين خصوص مي تواند نقش خيلي مهمي را ايفا کند. ما به هرصورت تا يک زماني مي توانيم مقابله کنيم و در مقابل خواستههای عمومي مردم قرار گيريم. اما وقتي فشار مطالبات اجتماعي مردم بالا رفت، به ناچار بايد در شيوه مان تغييرات دهيم. شما هميشه که نمي توانيد بگوييد ديه مسلمان و غير مسلمان با يکديگر تفاوت دارد چون اين مسئله مطرح مي شود که اگر ديه به قول معروف يک وسيله تأمين و جبران اقتصادي است، پس در اينجا ديگر بحث مسلمان و غير مسلمان اهميت نخواهد داشت. قانوني مدني هم از اين امر جدا نيست. در رابطه با يکي از همين قتل هاي ناموسي، ظاهراً بچه ايي در آبادان کشته شده بود، رئيس قوه قضائيه حکم ميدهد مبني بر آنکه پدر اين بچه به دليل اخافه الناس بايد تاديب شود. هرچند بعداً دوباره اين حکم منتفي مي شود. اين حرکتها، همه نشان دهنده آن است که مي توان مسئله را حل کرد. شما قضيه آن خانمي را که به جهت دفاع از خودش با حکم اعدام رو به رو شد هنوز از ياد نبرده ايد. با فشارهايي که افکار عمومي وارد آورد مجبور شدند که حکم اعدام را لغو کنند و بعد در تجديد نظر هم آزاد شد. با چنين حرکتهايي بالاخره دير يا زود و حالا يا با فشار داخلي و يا با حساسيتي که در سطح بين المللي و مجامع جهاني وجود دارد موارد اينچنيني مطرح ميشوند و دستگاه هاي مسئول را وادار مي کنند که بالاخره تجديد نظري در کار خودشان صورت دهند.
اتفاقاً در اينجا احزاب هم مي توانند نقش موثري داشته باشند
ماشيني: دقيقاً، به نظر من اينجا احزاب به خوبي مي توانند نقش ايفا کنند. اگر احزاب واقعاً اين را بپذيرند که تبعيض هايي از اين قبيل وجود دارد و قابل طرح هم هست، مي توانند به نفع جامعه موضع گيري کنند. البته همانطور که گفتم به اين شرط که واقعاً قبول کنند اين يک نابرابري آشکار و ظلم و ستمي است که اتفاق ميافتد و اگر رسالت آنها رفع نابرابري انساني باشد، بايد از تلاش هايي که براي رفع اين تبعيض مي شود حمايت بکنند وحتي خودشان به طور مستقيم دخالت نمايند. ما هرچند کارهاي حزبي به صورت سازمان يافته و جدي نميکنيم، اما همين حرکتها ميتواند عاملي باشد براي اينکه فشارهاي اجتماعي را زياد کند. گروه ها و سازمانهاي غيردولتي هم به عنوان اهرم فشار عمل مي کنند. در نهايت من واقعاً اميدوارم که نهادهاي مدني بتوانند اين فشارها را اعمال بکنند و دير يا زود موجب تغييرات لازم شوند.
يک بحثي را دکتر شريعتي مطرح کرده بود و در آن نوع سوم زنان را در "فاطمه فاطمه است" مطرح کرد، يعني در قبال جريان يک خاصي از زنان سنتي و جريان خاص ديگري که مروج نگاه صرفاً تبليغاتي به مسئله زن بود، مدلی را ارائه داد که نه اين بود و نه آن، در عين حال نمود اين زن حتي مي تواند فلان دانشمند خانم خارجي باشد که سالها براي پي بردن به يک پديده خاص تحقيق مي کند. يعني صرف مذهبي بودن به معنايي که ما امروز از آن تلقي مي کنيم مورد تصور نيست. تا چه اندازه نمود اين زنان را در جامعه امروز ما فعال مي بينيد؟
ماشيني: فکر ميکنم که اين زن تا حد زيادي در جامعه ما مطرح شده است، شما در اين مورد شک نکنيد. اتفاقاً ديده هم ميشود و به عنوان يک واقعيت هم احساس مي گردد. من فکر ميکنم که اتفاقاً اگر اين گروه از زنان بتوانند با سازمان دهي مناسب حرکت کنند خيلي توان تاثيرگذاري در جامعه امروز ايران را خواهند داشت. اگر اين واقعيت را بپذيريم که جامعة ما يک جامعة مذهبي است به اين نتيجه مي رسيم که در جريان تغيير و تحول جامعه هيچ حرکتي منفک از جريانات مذهبي قابل طرح نخواهد بود. اين زني که شما از او گفتيد نه بريده از مذهب و باورهاي فرهنگي اين مردم بطور مطلق است و نه واقعاً دربست اسير و تسليم سنتهايي شده که بر جامعه تحميل گشته است. با يک تعبير شايد او رسالت همان روشنفکر ديني را داشته باشد که با اقتضائات دنياي مدرن هم آشناست. اين نکته را هم به شما بگويم که ساختار اجتماعي ما در حوزة مسائل زنان رو به تغييرات اساسي و جدي حتي در سنتي ترين اقشار است. يعني شما اين ردپا را کاملاً احساس ميکنيد، در نتيجه اينکه فکر کنيم مردم ما همچنان به شدت سنتي هستند و اصلاً اين تغييرات را احساس نکرده اند صحيح نيست. اين را تحقيقات من مي گويد. من در رابطه با جلسات مذهبي زنان تحقيق کردم، وارد اين جلسات شدم برايم آشکار شد که حتي در سنتي ترين اقشار، زنان به حقوق خودشان واقف شده اند و در برخي اوقات ابراز نارضايتي و ناخشنودي دارند. از تعصبات بي مورد و محدوديتهاي زيادي که بر آنها تحميل ميشود نگرانند، هرچند نمي خواهند که بنيان هاي خانوادگي هم خدشه دار شوند؛ اما به هر حال به دنبال تغيير هم هستند. حتي نسل جوان ترشان سعي دارند که بيشتر در اجتماع نقش ايفا کنند.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر