-----------------------------
همه خبرها و ديدگاهاي سانسور شده و پشت فيلتر جمهوري اسلامي مانده را يكجا و بي درد سر در "هستي نيوز" بخوانيد... http://groups.google.com/group/hasti-news/

--------------------------------------------







Google Groups
Subscribe to Hasti News
Email:
Visit this group

۱۳۹۱ خرداد ۱۷, چهارشنبه

Latest News from 30Mail for 06/06/2012

این خبرنامه حاوی عکس است. لطفا امکان دیدن عکس را در ایمیل خود فعال کنید.

 

1391/3/16
  •  

    Edges of what I am

    کوجی زادوری فقط یک موزیک ویدیو ساز بدسلیقه نیست. به نظر من کوجی یک سبک نگاه کردن به متن است. اینکه شما برای تصویر سازی باید عکس و فیلم همان کلمه هایی که تو متن هست را نشان بیننده بدهی. طوری که اگر کسی کر بود بتواند با دیدن کلیپ متن ترانه را تا حد خوبی حدس بزند.مثلن اگر گفت گیتارو با خودت نبر یک کسی را نشان بدهی که دارد گیتار را با خودش می‌برد.بهروز افخمی هم تقریبن همین‌طوری گاوخونی را ساخت. این سبک کار، سطح‌پایین ترین برداشتی است که می‌شود از ماجرا داشت. سبکی که من فکر می‌کردم مخاطبانش را یک جاهایی پیدا می‌کند که از دایره های آدمهای نزدیک من دورند.

    من انتظار ندارم توی محیطی مثل گوگل پلاس که آدمها را می شود توی دایره های مختلف تعریف کرد و مواظبشان بود که هم نخورند و قاطی نشوند، یک آدم‌هایی توی دایره‌های دور من باشند که از کوجی خوششان بیاید. یعنی آن طرز نگاه کردن به متن و تصویر گذاشتن روی متن را بپسندند. اگر توی فیسبوک بودم تعجب نمی‌کردم. چون آنجا احتمالن دخترخاله و همکار سابق و همکلاسی دبیرستانم هم توی دوستانم هستند. آدم‌هایی که سال‌ها پیش با تصمیم خودم از زندگیم یا از بخش بزرگی از زندگیم گذاشتم‌شان کنار. برای همین بعید نیست گروه بزرگی‌شان از قشا عاشق کوجی باشند. کوجی اگر هوادار نداشت و سلیقه‌اش اگر مخاطب نداشت و پسندیده نبود که این همه سال توی این بیزنس دوام نیاورده‌بود. خلاصه من فکر می‌کردم دور و برم از کوجی‌پسندان خالی است. اما حالا معلوم شده که اشتباه می‌کردم.

    تقریبن هر روز یک آدم تازه یک عکس یک دختری را شر می کند که باد افتاده توی موهاش. بالاش هم می نویسد که زلف بر باد مده..بعد هم سیل آه و اوه و ابراز احساسات ملت. پریروز دیدم یکی یک بیتی از مولوی نوشته که تو منشین منتظر بر در که این خانه دو در دارد. بعد هم روش پلان یک اتاقی را گذاشته که دو تا در دارد. شما عمق ماجرا را از همینجا دریاب. والله من تا با چشم خودم ندیده بودم باور نمی کردم. نه اینکه فکر کنم این جور آدمها وجود ندارند. نه اینکه فکر کنم این بنجل‌بازی‌ها خریدار ندارد. تعجب نمی‌کنم که چرا این‌چیزها محبوب است و هی دوباره شر می‌شود. وحشتم از این است که این آدمها یک جاهایی توی دایره های من دیده شده اند. فقط هم این نیست. آدمهایی که این جور چیزها را دوست دارند. آدم‌هایی که با هم عکس پلنگ در غروب و کارت پستالهای کنار خیابان منوچهری شر می کنند و زیرش لاسهای لوس می زنند. آدمهایی که الان هشت سال بعد از برره هنوز تکیه کلام‌هایش را دارند و استعمال می‌کنند. آدم‌هایی که به این شوخی‌ها می‌خندند. آدم‌های لایک به کامنت. آدم‌های حالتو می‌خرم. من از دیدن این چیزها دور و بر خودم وحشت می‌کنم. یعنی به حال خودم وحشت می‌کنم. وگرنه طرف حتمن خودش احساس باحالی می‌کند. واکنش ملت نشان می‌دهد که در مسر خودش موفق هم هست. وحشت من از این است که این آدم این‌قدر نزدیک به من چه‌کار می‌کند. کجا چه گندی زده‌ام که الان نتیجه‌اش این شده؟

    شب عید ف آمده بود اینجا. رفتیم خانه‌ی یک هم‌وطنی که من می‌شناختم. به جز ما یک لشکر دیگری هم مهمانش بودند. تمام شب هی اینها گفتند اقا بخورید که به مراسم برسیم. صندلی ها را جابه‌جا نکنید که بتوانیم مراسم را داشته باشیم. هی گفتند مراسم مراسم. هرچی ف ازم پرسید خودم را زدم به نشنیدن. هر دو حدس زده بودیم که یک وضعیت ناراحت‌کننده‌ای در کمین‌مان باشد. آخرش گفتم بابا چیز خاصی نیست. احتمالن آهنگ تحویل سال پخش می‌کنند برای شبیه‌سازی فضای ملی مذهبی.

    کور خوانده بودم تا دسته. ساعت دوازده شب یکهو شیپور زدند. همه هیس هیس که آقا وقت مراسم شد. نشستیم دور. بعد یک سرود ملی میهنی پخش کردند. یادم نیست ای ایران بود یا یار دبستانی بود یا آن یکی که سالار عقیلی می‌گوید وطنم جان و تنم. مشکل حادی نبود تا اینجا البته. غربت‌نشینی علاقه‌ی آدم‌ها را به نغمه‌های بنال وطن زیاد می‌کند. بعد یکهو همه بلند شدند به ادای احترام. حالت تیم ملی. بعضی ها دست روی سینه. بعضی ها خیره در سکوت. بعضی ها همخوان. ما نشسته بودیم و ژله می‌خوردیم. بعد دیدیم که اوضاع جالبی نیست. ناچار بلند شدیم. ف از شدت خنده و وحشت بنفش شده بود. شما تصور کن دور سالن پذیرایی یک سری آدم ایستاده بودیم داشتیم به یک سرودی ادای احترام می‌کردیم. خب واقعن جای من نبود. بعدش البته برای ف و البته خودم توجیه کردم که از بی معاشرتی بوده که به این روز افتادم. یعنی بالاخره شب عید بود و تنها خانه بودن خوش نبود. اما خب شوکش یک مقداری شدید بود.

    هر ازگاهی یک چکشی می خورد وسط سرم که اوه. این چیزی که الان دیدم یا شنیدم خیلی بد بود. من مال اینجا نیستم. نباید اینجا باشم. یک جای کار غلط شده. یک اشتباهی کردم که اینطوری شد. بعد سعی می‌کنم برگردم ببینم کجا ریدم. اگر بشود برمی‌گردم از سر دوراهی آخر مسیر مخالف را می روم. اگر هم نه سعی می‌کنم درس عبرت بگیرم.

    یک ترسی هم که جدیدن سراغم آمده این است که نکند خودم هم همین‌قدر داغون و خرابم. یعنی وقتی از بین دوستان و آشنایانم چند نفر می‌بینم که چنین وضعیتی دارند یک مقداری به خودم هم شک می‌کنم. شاید چون الان ازشان فاصله گرفتم تصویرش برایم قابل دیدن شده. شاید من هم بینشان همین قدر افتضاح بودم. آدم از حال خودش ندارد. هرچند به قول امام راحل، میزان، حال فعلی افراد است.

    * تیتر از سی‌میل


     
     

    1391/3/16
  •  

    November 25

    این یک مشکل است که من هنوز معتقد باشم آدم باید احساسش را همانجور که هست نشان بدهد و خوشگلش نکند و نپوشاندش و نپیچاندش. این یک مشکل است که من فکر می کنم فقط توی رانندگی نیست که آدم هروقت میخواهد بپیچد راست ، راهنمای سمت راست را بزند و موقع پیچیدن به چپ راهنمای سمت چپ را که این برای همه مراودات انسانی لازم است. لازم است که آدم وقتی منظورش یمین است از یسار مثال نزند. وقتی میخواهد یک سوالی بپرسد سرراست برود سر همان سوال و هی حاشیه نرود، کوچه غلط ندهد . خوشحال است ؟ بگوید خوشحالم ، خوشم و این مال خودم و هورمونهایم و جیبم و شانسم و لیاقتم است. بدحال است ؟ بگوید من حال خودم بد است نه اینکه همه آدمها بدند و همه دنیا بد است و همه جهان گند است. سوال دارد که مثلا فلان طور چطور است ؟ بپرسد فلان طور چطور است نه اینکه از در بسارطور آن طور که باید باشد هست/ نیست وارد شود ... خب اینها سیاست است و گویا مردانه و زنانه دارد و مهارت است و خیلی لازم است برای انواع ارتباطات ... و آخ که از همه شان بیزارم. من حتی فکر می کنم یک نفر اگر آدمی را دوست ندارد باید برود و به آن آدم بگوید ببین من تو را دوست ندارم . نه اینکه لبخندهای پهن بزند و فکر کند دارد فضا را مدیریت می کند. از همین دست است برای من خیانت ، دودوزه ، دورویی ، حقه بازی های عاطفی. از همان نوجوانی ام حالم بد میشد که می دیدم یک مردی / زنی دست و کمر یک مردی/ زنی را گرفته و برق حلقه اش توی چشم همه عابرین می نشیند و از بالای سر طرف دارد یکی دیگر را با نگاه لخت می کند . چنین رابطه ای را می فهمم اگر پای آن حقله نیاید وسط. چنین رابطه ای را می فهمم اگر از روز اول نشسته باشند و یک چارچوب گل و گشاد برایش کشیده باشند ...که خب نیست . اینجوری نیست خیلی وقتها . منافع ما با علایق و بضاعت ما همسو نیست اکثرا.

    من همه چیز را بیش از حد سرراست و ساده و رک و رو میخواهم و بنابراین مشکل بزرگی با قشر بزرگی از آدمها دارم و آنها هم مشکل بزرگی با من دارند و ما در اصول ارتباطات با هم همنظر نیستیم و همچنان به معاشرتهای گاه و بیگاه ادامه می دهیم . بدبختی بزرگی است . من گل مصنوعی و میوه مصنوعی دوست ندارم. از مجسمه و آب طلا و جواهر بدلی بیزارم. از فیلمهای تخیلی و رمانهای سرراستی که تهشان همه یک طوری بالاخره خوشبخت می شوند گریزانم چون واقعی نیستند و من جز واقعیت را نمی توانم دوست داشته باشم و بهش امید ببندم . من حتی خودم را دیده ام که در برابر دستاویزهایی مثل خدا و پیغمبر و امام هایش مقاومت می کنم چون فکر می کنم نژاد انسان با مرگ به یک سری مولکول و عنصر تبدیل می شود و با عناصر می شود ترکیب جدید ساخت ولی نمی شود با آنها حرف زد و و ازشان کمک خواست و خواهش کرد.

    از کجا به کجا رسیدم ... الان که این متن را میخوانم می بینم انگار مطالبش خیلی با هم نامرتبطند . شاید بر می گردد به شلوغی ذهن من ... که هر چند همه این شلوغی ها به یک جا ختم می شود ... از سوسه آمدنها و بهره کشی ها و نارو زدن های نژاد انسان متنفرم. دلم می خواهد وقت کهنسالی ام لااقل به انگشتان دستم آدم معاشر ماندنی دور و بر خودم داشته باشم.

    * تیتر از سی‌میل


     
     

    1391/3/16
  •  

    مصطفا عزیزی
    غوزک پلاتینی

    تقریبا یک سال پیش در همین روزها٬ زمانی که هنوز بحث انتخابات خیلی بالا نگرفته بود٬ در همین جا مطلبی نوشتم به نام « رای دادن یا رای ندادن مسئله این نیست

    این مقاله‌ی کوتاه با این جملات تمام می‌شود: «اگر می‌خواهیم سرنوشت خود را تعیین کنیم مهم نیست در روز انتخابات چه می‌کنیم مهم این است که فردای انتخابات چه می‌کنیم… مهم نیست فردای انتخابات چه کسی قدرت را به‌دست می‌گیرد مهم آرای قدرت‌مندی است که در محدودی صندوق نمی‌ماند و مهر خویش را و رنگ خویش را بر تارک تحولات می‌زند. »

    «خیابان» و حضور خیابانی مردم در تاریخ معاصر همیشه نقشی تعیین کننده و جهت‌دهنده در تحولات سیاسی٬ اجتماعی و فرهنگی داشته است. هر چند ده‌های پایانی قرن گذشته و قرنی که در آن به‌سر می‌بریم قرن رسانه‌ها ست و اطلاعات در کسری از ثانیه در ابعادی باورنکردی گسترده می‌شود و افکار عمومی جهت و ابعادش را سریعا در مقابل تحولات نشان می‌دهد و می‌توان دید و فهمید که نظر عمومی مردم در مورد فلان مسئله چیست اما هنوز حضور مردم٬ حضور گسترده و فعالشان در خیابان مهر و تایید نهایی را بر نظر عمومی مردم می‌زند.
    بسیاری از جنگ‌ها٬ مانند جنگ ویتنام٬ بسیاری از نابرابری‌های اجتماعی٬ مانند تبعض‌نژادی٬ بسیاری از معضلات فرهنگی مانند ضدیت با هم‌جنس‌گرایی در نهایت با حضور خیابانی مردم پایان یافته‌اند.

    «خیابان» نهادی از نهادهای جامعه دموکراتیک است. اگر مطبوعات و رسانه‌ها را رکن چهارم دموکراسی بدانیم بی‌شک «خیابان» رکن پنجم آن است. خیابان جای است که مردم چشم در چشم٬ شاد یا غمگین٬ هم‌دیگر را می‌یابند و به طور ملموس هدف مشترکشان را پی‌می‌گیرند. در جشن‌های خودجوش مانند وقتی تیم‌های ورزشی برنده می‌شوند یا برای اعتراض به سیاستی خاص وقتی مردم به خیابان می‌آیند قدرت خود را تجسم یافته در جلوی چشمانشان می‌بینند و این همیشه برای کسانی که قدرت خود را به رخ می‌ردم می‌کشند هراس‌آور است.

    پاسخ به حضور میلیونی مردم تهران در ۲۵ خرداد سال گذشته در اعتراض به نتایج انتخابات ریاست جمهوری فقط یک چیز بود قانع کردن آن‌ها. وقتی حکومتی برای به خانه برگرداندن مردمی که در خیابان هستند٬ و با صلح و آرامش هم در خیابان هستند٬ دست به اعمال خشونت می‌زند یعنی توان اقناع کردن مردم را از دست داده است و حکومتی هرچقدر هم که «حق» باشد اگر نتواند مردمی که در خیابان هستند را قانع کند و دست به خشونت بزند «حقانیت» خود را از دست می‌دهد.

    مردم را می‌شود فریب داد٬ می‌شود در پروسه‌یی طولانی خسته‌شان کرد٬ می‌شود امیدوار نگه‌شان داشت… اما نمی‌شود قانع‌شان نکرد٬ نمی‌شود با خشونت سرکوبشان کرد. سرکوب مانند مواد مخدر و تسکینی عمل می‌کند درد را تخفیف می‌دهد اما عامل درد را از بین نمی‌برد به همین دلیل علایم نادرستی به حکومتی که با سرکوب مردم را از خیابان به خانه فرستاده است می‌دهد. حکومت دیگر احساس درد نمی‌کند و این را می‌گذارد به حساب از بین رفتن «بیماری» و «عامل» درد غافل از این که «عامل» دارد روز به روز گسترده‌تر می‌شود.

    چند روز دیگر ۲۲ خرداد است قرار است در تهران و چند شهرستان مردم به خیابان بیایند و به نتایج انتخابات سال گذشته و وقایع بعد از آن اعتراض کنند. ممکن است این راهپیمایی غیرقانونی اعلام شود غیرقانونی خواندن این راهپیمایی مخالف اصل ۲۷ قانونی اساسی است و نمی‌توان با عملی غیرقانونی عمل دیگری را غیرقانونی اعلام کرد. به هر حال مردم ایران چه بتوانند این راهپیمایی را راه بیاندازند چه نتوانند فرقی نمی‌کند مسئله این است که خواست و اراده‌ی به «خیابان» آمدنشان تغییر نکرده است و در اولین فرصتی که آزادی نسبی پیدا کنند باز به خیابان می‌آیند اما این‌بار نه برای پس گرفتن رای‌شان که برای پس گرفتن کشورشان. زیرا حکومت تاجایی که مجریی خواست و نیت اکثریت جامعه باشد و حقوق اقلیت جامعه را نیز حفظ کند مشروعیت دارد حتا اگر «حق» نباشد اما وقتی خواست اکثریت جامعه را زیرپا گذاشت دیگر مشروعیت ندارد حتا اگر هم‌چنان حقانیت داشته باشد. به عبارت دیگر مهم نیست که حکومت‌ها خیر و صلاح مردم را می‌خواهند یا نه مهم این است که مردم خود چه می‌خواهند. تصمیم اشتباهی که آزادانه گرفت شود بسیار بهتر از تصمیم درستی است که از روی با زور تحمیل شود.

    به هر حال آن‌چه مهم است این است که مردم «خیابان» را از دست ندهند و همیشه بدانند تا «خیابان» را دارند٬ حتا وقتی تهدید به خیابان آمدن می‌کنند٬ هیچ قدرتی نمی‌تواند در مقابلشان برای مدتی طولانی مقاومت کند.


     
     

    1391/3/16
  •  

    داریوش محمدپور
    ملکوت

    در آستانه‌ی سالگرد سومين سال تولد جنبش سبز هستيم. از همان روزهای نخست، ظن غالب من این بود که پس از اين‌که تب رسانه‌ای داخلی و خارجی فرو می‌نشيند و جنبش سبز، در مسير استوارتر زندگی قرار می‌گيرد، به تدریج مسير اصلی و شاهراه مهم‌تر جنبش سبز هم دستخوش غبار فراموشی‌ خواهد شد. در نتیجه،‌ تصمیم به ترجمه‌ی بیانيه‌های ميرحسين به زبان انگلیسی و فراهم کردن آن‌ها برای مخاطبانی وسیع‌تر، به ويژه برای جامعه‌ی آکادميک و دانشگاهی، را امری مهم می‌دانستم. اين ترجمه‌ها امروز تمام شده و به دست انتشار سپرده شده است.
     
    برای اين نسخه‌ی انگلیسی از بيانیه‌های ميرحسين مقدمه‌ای به انگليسی نوشته‌ام که در آن کوشيده‌ام تا حدودی رؤوس و محورهای اصلی جنبش سبز را از نگاه ميرحسین موسوی برجسته کنم. در اين کار، تمام تلاش‌ام را کرده‌ام که تا جایی که امکان دارد، بيشتر به روايت اصیل و مستقيم ماجرا از نگاه ميرحسين بپردازم و مستندسازی و ثبت بی‌واسطه‌ی جنبش سبز را متعهد شوم. در بعضی موارد ناگزیر تفسيرهای خود من هم در مقدمه آمده است، اما تا همين مقدار هم دخالت من در آن‌ها حداقلی بوده است.
     
    اميد اصلی من این بوده و هست که اين متون تبدیل به متونی پايه برای مطالعه‌ی جنبش سبز شوند آن هم نه صرفاً برای مخاطب عام. مخاطب اصلی این کتاب، دانشگاهيان و اهل پژوهش هستند، به ويژه کسانی که در حوزه‌های علوم سياسی، فلسفه‌ی سياسی و جامعه‌شناسی سياسی کار می‌کنند. مخاطبان دیگر، در سطوح ديگری می‌توانند از ترجمه‌ی انگليسی بيانيه‌ها بهره ببرند. طبعاً فارسی‌زبانان به خود بيانيه‌ها دسترسی دارند و چه بسا انتشار انگليسی آن‌ها باعث شود عده‌ای مجدداً به مرور و بازخوانی دقیق بيانيه‌ها بنشينند و ببينند تا امروز چقدر راه آمده‌ايم و کجاها احتمالاً به بيراهه رفته‌ایم. نزد من، متر و ملاک برای فهم جهت و مسیر جنبش سبز، اصول و خطوطی است که ميرحسین به روشنی در بیانیه‌های‌اش ترسيم کرده است. هر چقدر از اين نگاه فاصله بگیریم، از جنبش سبز هم دورتر شده‌ايم. نياز به گفتن ندارد، پیش‌تر هم نوشته‌ام، که از نظر من، ميرحسين در ملت ما تکثير شده است. ما ميرحسين‌ايم و او ماست. ميرحسین از این جهت به سرعت به جايگاهی رسید که در خيال کسی نمی‌گنجيد، که صدای ملت خود شده بود و «همراه» آن‌ها بود نه «پير» یا «مراد» آن‌ها.
     

    برای رساندن پيام این بيانيه‌ها و آن‌چه به اختصار در مقدمه‌ی کتاب آورده‌ام، مخاطب اصلی را طیف دانشگاهی قرار داده‌ام که انتظار می‌رود این جنس آثار را با دقت و روش‌مندی و موشکافی بخوانند. با رسانه‌ها و روزنامه‌نگاران با احتياط و فاصله برخورد می‌کنم چون می‌دانم فضای رسانه‌ای زبان فارسی به شدت مشروط است و مشکلات خود را دارد. اکتيويست‌های سیاسی هم سکوی مناسبی برای انتقال پيام اين کتاب نیستند، حتی اکتيويست‌های سياسی هم‌سو با سبزها. این طيف‌ها عمدتاً در مرحله‌ی دوم از چنين کتابی استفاده می‌کنند.

    نسخه‌ی کاغذی این کتاب تا روز ۲۲ خرداد از طریق وب‌سايت‌های آمازون برای خرید آماده خواهد بود (و نسخه‌ی کيندل آن حدود یک ماه ديگر به بازار خواهد آمد). هنگامی که کتاب برای خرید عمومی آماده شود، خبرش را اعلام خواهم کرد. عنوان کتاب به فارسی می‌شود «پرورش بذر امید: راه سبز رهايی». طرح پشت و روی جلد کتاب را هم در این‌جا می‌بینيد. ناشر کتاب ايچ اند اس ميدياست. کتاب در ۲۵۰ صفحه منتشر شده است و شامل يک مقدمه، متن بیانيه‌ها و فهرست نمايه‌‌ها و موضوعات و مضامین کتاب است.

     
     

    1391/3/16

     

     
    خسرو افسری، مدیر کل محیط زیست استان سیستان و بلوچستان گفته است توفان شن در چند روز اخیر در این استان باعث شده غلظت هوا به ۱۲ برابر حد استاندارد جهانی برسد.
     
    آقای افسری روز سه شنبه در گفت و گو با خبرگزاری ایرنا افزود: به دلیل شدت توفان گرد و خاك شعاع فعلی دید نیز در شمال سیستان و بلوچستان 200 متر گزارش شده است.
     
    به گفته مدیر کل محیط زیست استان سیستان و بلوچستان «مهم ترین علل افزایش ریزگردها در این منطقه استمرار پدیده خشکسالی، حرکت شن های روان و خشک شدن دریاچه هامون» بوده است.
     
    او افزده است که «افزایش ذرات معلق در هوا علاوه بر ایجاد سموم، باعث کاهش دامنه دید شده و همچنین اثرات نامطلوبی بر اکوسیستم، کاهش و توقف رشد گیاهان و بروز مشکلات تنفسی در انسان ها و حیوانات داشته است.»
     
    منبع: ایرنا

     
     

    نامه ۳۳۰ فعال مدنی خطاب به حسین رونقی ملکی:
    1391/3/16

    بیش از ۳۰۰ نفر از فعالان سیاسی، حقوق بشری و روزنامه نگاری با انتشار نامه‌ای خطاب به حسین رونقی ملکی، وبلاگ نویس زندانی، از او درخواست کردند تا به اعتصاب غذای خود پایان دهد.

    فعالان یاد شده در این نامه که روز سه شنبه ۱۶ خرداد منتشر شده، با ابراز نگرانی نسبت به سلامتی حسین رونقی ملکی گفته‌اند که بودن و ماندگاری وی ارزشمند بوده و همراهی او با فعالان دیگر برای رسیدن به دمکراسی و آزادی لازم است.

    حسین رونقی ملکی، وبلاگ نویس زندانی در زندان اوین، در اعتراض به موافقت نشدن با مرخصی درمانی او دست به اعتصاب غذا زده است.

    منابع خبری پیش از اعتصاب غذای آقای رونقی ملکی گفته بودند که وی یکی از کلیه‌های خود را از دست داده و کلیه دوم وی نیز در صورت درمان نشدن از کار می‌افتد.

    یکی از نزدیکان آقای ملکی نیز گفته که وی اکنون برای مداوا به بیمارستان هاشمی‌نژاد تهران منتقل شده اما همچنان در اعتصاب غذاست و اجازه درمان به پزشکانش را نمی‌دهد.

    امضاکنندگان این نامه در پایان به آقای رونقی ملکی گفته‌اند که پیام اعتراض وی به گوش همه رسیده و با پایان دادن به اعتصاب غذا و با استقامت و پایداری، «با هم قفل زندان بزرگی به اسم ایران را می‌شکنیم.»

    در میان ۳۳۰ امضا کننده این نامه، نام‌هایی چون آرش آبادپور، احمد رافت، حنیف مزروعی، سید مجتبی واحدی و علی افشاری به چشم می‌خورد.

    حسین رونقی ملکی، نویسنده وبلاگ بابک خرمدین، بیش از دو سال پیش به سبب اتهاماتی چون «عضویت در گروه اینترنتی ایران پروکسی»، «تبلیغ علیه نظام»، «توهین به رهبری» و «توهین به رئیس جمهور» دستگیر و به ۱۵ سال زندان محکوم شده بود.

    منبع: جرس

    مرتبط:

    بیهوشی حسین رونقی ملکی بر اثر ضرب‌و‌شتم در زندان اوین


     
     

    1391/3/16

    یک عضو خانه مداحان ایران از اجرایی شدن طرح آموزش مداحی به دانش آموزان پیش دبستانی و دبستانی کشور از تابستان امسال خبر داد.

    به گزارش ایلنا، علیرضا جاریانی در این باره گفته که این طرح کار اتاق فکر مداحان کشور بوده و «پیش بینی ما بر این است که این طرح از تابستان امسال در مقاطع پیش دبستانی و دبستانی (پایگاههای تابستانی آموزش و پرورش) اجرایی می‌شود.»

    آقای جاریانی هدف این طرح را «ارتقای سطح مداحی کشور طی ۲۰ سال آینده» عنوان کرده و گفته که این طرح البته به طور حتم از تابستان در خانه مداحان اجرا خواهد شد.

    این عضو خانه مداحان تصریح کرده که به منظور تعیین درسهایی برای «آموزش تخصصی مداحی» در مقاطع پیش دبستانی و دبستان با کار‌شناسان امور تربیتی پرورشی آموزش و پرورش، «وارد رایزنی» شده‌اند.

    به گفته وی، هنگامی که درس‌ها مشخص شود، «تعیین کتاب برای آموزش مداحی نیز قطعی خواهدشد.»

    آقای جاریانی همچنین گفته که خانه مداحان به وزارت آموزش و پرورش پیشنهاد داده تا آموزش مداحی در تمام مقاطع مختلف تحصیلی به صورت یک درس ارائه شود.

    منبع: ایلنا

    مرتبط:

    ضرغامی: در آزمون بصیرت فتنه، هنرمندان رد شدند، مداحان قبول!

    "مداحان قم، مدرک تحصیلی لیسانس مداحی می‌گیرند"

    رقص و آواز از مهد کودک‌ها حذف می‌شود

    صدور مجوز برپایی یکصد مهدکودک در مساجد ایران


     
     

    1391/3/16

    معاون رفاهی سازمان نظام پزشکی می‌گوید که این سازمان برای ارتقای امنیت پزشکان تاکنون بیش از پنج هزار افشانه اشک آور و ۱۰۰ شوکر به آنها داده است.

    حسن هویدا که با خبرگزاری فارس گفت‌و‌گو می‌کرد افزوده که همه پزشکان می‌توانند افشانه اشک آور دریافت کنند و دریافت شوکر نیز پس از بررسی و صلاحدید سازمان نظام پزشکی به پزشکان داده خواهد شد.

    آقای هویدا همچنین گفته طی تفاهمنامه‌ای که بین سازمان نظام پزشکی و نیروی انتظامی امضا شده مجتمع‌های پزشکی نیز به دوربین مداربسته مجهز خواهند شد.

    پیشتر معاون سازمان بهزیستی از نبود امنیت کافی برای ماموران اورژانس اجتماعی در انجام فعالیت‌هایشان انتقاد کرده و خواستار تجهیز آن‌ها به اسپری و شوکر شده بود.

    در آخرین پرونده‌ای که منابع خبری در این زمینه گزارش کرده بودند، یک مددکار زن اورژانس اجتماعی در تهران هنگم انجام وظیفه توسط یک مرد شرور از ناحیه صورت مورد حمله قرار گرفته و مجروح شده بود.

    منبع: فارس


     
     

    1391/3/16

    جمعی از نویسندگانی که آثارشان در یک ناشر کتاب‌های مذهبی و عرفانی در ایران (نشر راه نیکان) چاپ شده است با انتشار اطلاعیه‌ای در وبسایت این ناشر اعلام کرده‌اند که حق تالیف آثار خود را به 'اجرا کننده حکم ارتداد شاهین نجفی' اهدا خواهند کرد.

    شاهین نجفی، خواننده ایرانی مقیم المان، ماه گذشته آهنگی بنام «نقی» را منتشر کرد که به گفته مقام‌های دینی مذهب شیعه توهین به امام دهم این مذهب اسلامی بوده است.

    پس از این رخداد، برخی از این مراجع دینی حکم ارتداد وی را صادر کردند که بر اساس قوانین اسلامی معادل با مرگ است.

    در اطلاعیه این ۴۰ نویسنده آمده که «امروزه استعمار ضد بشر … تجدید فتنه سلمان رشدی مرتد را چاره گذر از ننگ شکست (برابر نظام آزادمنش جمهوری اسلامی) تشخیص داده و خودفروخته‌ای مانند شاهین نجفی را … مامور تجدید فتنه‌های آنچنانی گذشته نموده است».

    به گفته این نویسندگان، آن‌ها با اتخاذ چنین تصمیمی خواسته‌اند در هنگام «چنین فتنه‌های آبرو رفته»، «انجام وظیفه» کنند.

    بیشتر این نویسندگان، نویسنده کتاب‌هایی با مضمون مذهبی و عرفانی بوده هستند.

    منبع: نشر راه نیکان


     
     

    1391/3/16

     

    بر اساس گزارش‌ها، مهدی کروبی، از رهبران مخالف دولت ایران روز دوشنبه دیداری سه ساعته با اعضای خانواده‌اش داشته است.
     
    محمد حسین کروبی، فرزند ارشد مهدی کروبی با انتشار عکسی از پدر خود در صفحه فیس‌بوکش خبر دیدار با پدرش را تایید کرده است.
     
    او در صفحه‌ فیس‌بوک خود نوشته است: «ضمن تشکر از همه دوستانی که ابراز محبت و خوشحالی کردند، باید عرض کنم این عکس مربوط به دیدار امروز با پدر، به مناسبت ۱۳ رجب (روز ولادت امام اول شیعیان و روز پدر در ایران) است. امروز آقای کروبی را به منزلشان در جماران آوردند و فرصتی سه ساعته برای دیدار با خانواده فراهم گردید.»
     
    در حال حاضر آقای کروبی در ساختمانی تحت حفاظت و نظارت نیروهای امنیتی و جدا از همسر خود به سر می‌برد.
     
    مهدی کروبی به تازگی از حقوقی چون «باز کردن پنجره برای دسترسی به هوای آزاد، قدم زدن در پارکینگ ساختمان و نیز امکان قفل درب آپارتمان» برخوردار شده است.
     
    خانواده آقای کروبی نیز گفته‌بودند که به وی اجازه داده شده تا هفته‌ای دو بار با همسر خود ملاقات کند.
     
     

     


    شما این خبرنامه را به این دلیل دریافت می کنید که ایمیل شما پس از تایید وارد لیست دریافت کنندگان شده است. برای لغو عضویت از این خبرنامه به این لینک مراجعه کنید یا به 30mail-unsubscribe@sabznameh.com ایمیل بزنید. با فرستادن این خبرنامه به دوستان خود آنها را تشویق کنید که عضو این خبرنامه شوند. برای عضویت در این خبرنامه کافی است که به 30mail@sabznameh.com ایمیل بزنید. برای دریافت لیست کامل خبرنامه های سبزنامه به help@sabznameh.com ایمیل بزنید.

    هیچ نظری موجود نیست:

    ارسال یک نظر

    خبرهاي گذشته