وزارت امور خارجه آمریکا تایید کرده که دولت باراک اوباما درباره اتهام طرح ترور سفیر عربستان در واشنگتن توسط ایران، به طور مستقیم با مقام های جمهوری اسلامی تماس برقرار کرده است.
به گزارش بیبیسی، دولت ایران این اتهام را که نیروی قدس سپاه پاسداران قصد داشته است که عادل الجبیر، سفیر عربستان سعودی در واشنگتن را در یک بمبگذاری ترور کند، قویا رد و آنرا یک “بازی کودکانه” توصیف می کند.
ویکتوریا نولاند، سخنگوی وزارت امور خارجه ایالات متحده، پنجشنبه (۱۳ اکتبر/۲۱ مهر) به خبرنگاران گفت: “ما با ایران تماس مستقیم داشته ایم. من جزئیات بیشتری در این باره به شما نخواهم داد اما فقط بگویم که ما درباره این مساله با ایران تماس مستقیم داشته ایم.”
این سخنان در حالی بیان شد که باراک اوباما، رئیس جمهوری ایالات متحده، اعلام کرده که مقام های ایران را مسوول این ماجرا می داند و از احتمال در نظر گرفتن تحریم های شدیدتری علیه تهران خبر داده است.
وزارت خزانه داری آمریکا روز چهارشنبه شرکت هواپیمایی ماهان ایر را به اتهام همکاری با نیروی قدس سپاه پاسداران تحریم کرد.
شبکه سی بی اس آمریکا به نقل از مقام های این کشور که خواسته اند ناشناس باقی بمانند گزارش می دهد که سوزان رایس، سفیر ایالات متحده در سازمان ملل متحد، با دیپلمات های ایرانی در نیویورک دیدار کرده است.
مقام های ایرانی هنوز به این گزارش واکنش نشان نداده اند.
رئیس جمهوری آمریکا پنجشنبه در مورد صحت ادعای دخالت ایران در توطئه ترور سفیر عربستان سعودی در واشنگتن ابراز اطمینان کرد.
باراک اوباما وعده داد که تحریمهای شدیدتری برای انزوای هر چه بیشتر مقامهای ایرانی اعمال کند.
او که در یک کنفرانس خبری صحبت میکرد گفت که هیچ گزینهای را در برخورد با ایران کنار نخواهد گذاشت.
باراک اوباما گفت: “ما بر این باوریم که حتی اگر در بالاترین سطوح از جزئیات عملیاتی آگاه نبودند، باز هم هر شخصی که در دولت ایران به چنین فعالیت هایی دست می زند باید پاسخگو باشد.”
دیوید کوهن، از مقام های ارشد وزارت خزانه داری ایالات متحده، گفته است که دولت باراک اوباما برای افزایش فشار اقتصادی بر ایران تمام گزینه ها از جمله تحریم بین المللی بانک مرکزی این کشور را مد نظر دارد.
اظهارات رئیس جمهور آمریکا، ساعاتی پس از آن عنوان شد که آیت الله علی خامنهای، رهبر جمهوری اسلامی ایران در تازه ترین سخنان خود گفت پروژه های تکراری آمریکایی ها علیه ایران شکست خواهد خورد.
آیت الله علی خامنه ای عصر روز پنجشنبه در جریان یک مراسم نظامی با انتقاد از سیاستهای آمریکا علیه ایران گفت: “تکرار شیوههای ابلهانه و بیخاصیت سیاستگذاران درمانده و پریشان غربی برای ایران هراسی، باز هم نتیجه نخواهد داشت و بار دیگر طعم تلخ شکست را خواهند چشید”.
وی افزوده “رژیم مستکبر آمریکا گرفتار مشکلات و باتلاقهایی شده که نتیجه سیاستها و عملکرد غلط این رژیم است”.
به نظر میرسد که این سخنان واکنشی به اتهامات جدید واشنگتن علیه ایران باشد که طی آن سپاه پاسداران انقلاب اسلامی متهم به طراحی ترور سفیر عربستان در واشنگتن شده است.
سعود الفیصل، وزیر خارجه عربستان سعودی هم که برای شرکت در یک کنفرانس ادیان در اتریش به سر می برد نسبت به اتهام وارده به ایران واکنش رسمی نشان داده و گفته ریاض در حال بررسی چگونگی پاسخ به اقدام ایران است. به گفته وزیر خارجه عربستان سعودی، تهران باید پاسخگوی این حرکت باشد.
وزیر امور خارجه عربستان سعودی، دولت ایران را متهم کرد که برای تسلیم مخالفان سیاسی خود به استفاده از خشونت متوسل شده است.
وی این سخنان را در جریان شرکت در مراسم افتتاح مرکز گفتوگوی ادیان در وین پایتخت اتریش به خبرنگاران گفته است.
این اظهارات دو روز پس از آن مطرح میشود که وزارت دادگستری آمریکا از بازداشت منصور ارباب سیر یک شهروند آمریکایی ایرانی تبار خبر داد که به ظن توطئه برای ترور سفیر عربستان سعودی در آمریکا متهم شده است.
سعود الفیصل همچنین گفت که هر اقدامی که مقامهای ایرانی علیه عربستان سعودی صورت دهند با پاسخ سنجیده این کشور روبرو خواهد شد.
پس از اعلام خنثی شدن این توطئه از سوی ایران، رهبران آمریکا و عربستان سعودی در یک تماس تلفنی بر واکنش قوی و واحد برای پاسخگو کردن طراحان این توطئه تاکید کردند.
محمود احمدینژاد در دیدار با وزیر مشاور در امور خارجه قطر گفت که «دشمنان میخواهند بار دیگر خاورمیانه را تصرف کنند.» خالد العطیه، یک روز پس از طرح اتهام توطئه ترور سفیر عربستان سعودی وارد تهران شده است.
به گزارش دویچهوله، یکروز پس از متهم شدن لشگر قدس سپاه پاسداران انقلاب اسلامی ایران به طرح نقشه ترور سفیر عربستان سعودی در واشنگتن، خالد العطیه وزیر مشاور در امور خارجی امیرنشین قطر وارد تهران شد. به گزارش خبرگزاری جمهوری اسلامی ایران، وی حامل پیام حمد خلیفه آلثانی امیر قطر برای محمود احمدینژاد رئیسجمهوری اسلامی ایران بود.
درباره جزئیات پیام امیر قطر تا شامگاه پنجشنبه خبری منتشر نشده و هنوز روشن نیست که آیا سفر مشاور امورخارجه این امیرنشین به تهران، در رابطه با اختلاف تازه ایران و عربستان بوده یا نه. روز گذشته، حسین امیرعبداللهیان معاون وزارتخارجه ایران در امور کشورهای عربی و آفریقائی با سفیر عربستان سعودی در تهران دیدار کرد. در این دیدار وی اتهام مداخله ایران در طرح ترور سفیر عربستان در واشنگتن را به شدت تکذیب کرد.
امروز (پنجشنبه ۱۳ اکتبر/۲۱ مهر) ساعاتی پس از تسلیم پیام امیر قطر به احمدینژاد، پایگاه اطلاع رسانی نهاد ریاستجمهوری ایران نوشت که محمود احمدینژاد در این دیدار به خالد العطیه گفته است:«دشمنان میخواهند بار دیگر خاورمیانه را تصرف کرده و بر ذخائر نفتی دست یابند تا با چپاول ثروت کشورهای منطقه بحران اقتصادی خود را حل کنند.»
رئیس دولت دهم، روابط تهران و دوحه را برادرانه و دوستانه توصیف کرد و گفت:«ایران و قطر مواضع مشترکی نسبت به بسیاری از مسائل منطقهای و بینالمللی دارند که میتواند نقش مهمی در ایجاد تفاهم میان کشورها ایفا کند.»
امیرنشین قطر یکی از اعضای شورای همکاری خلیج فارس است. عبداللطیف الزیانی دبیرکل این شورا، دیروز پس از طرح توطئه ترور سفیر عربستان سعودی در واشنگتن، به جمهوری اسلامی هشدار داد که از «رفتارهای منفی» خود در برابر اعضای شورای همکاری از جمله عربستان و بحرین دست بردارد.
پایگاه اینترنتی نهاد ریاستجمهوری ایران، به نقل از محمود احمدینژاد همچنین نوشته است: «کشورهای منطقه باید با افزایش همکاریها و تفاهم به دشمنان اجازه دخالت در مسائل خود را ندهند.»
برپایه گزارش خبرگزاری جمهوری اسلامی، خالد العطیه، پس از تسلیم پیام امیر قطر به احمدینژاد گفته است:«ایران و قطر از روابط بسیار خوبی در همه زمینهها برخوردار هستند و تقویت این همکاریها میتواند موجب ایجاد تفاهم بیشتری میان کشورهای منطقه شود.»
ایران و قطر به طور مشترک صاحب میدان نفتوگاز پارس جنوبی در حوزه خلیج فارس هستند. قطر از ده سال پیش منابع گاز این میدان را مورد بهره برداری قرار داده و از این طریق به رشد اقتصادی بالائی رسیده است، اما دولت ایران، به دلیل تحریمهای بینالمللی هنوز موفق به بهرهبرداری از این ثروت ملی نشده است.
به گفته کارشناسان اقتصادی، فعالیتهای قطر در پارس جنوبی سبب میشود که سهم ایران از این منابع روز به روز کاهش یابد. ایران، قطر و روسیه، از چند سال پیش با استفاده از الگوی اوپک در اندیشه ایجاد “اوپک گازی” هستند، اما این اندیشه هنوز به مرحله اجرائی نرسیده است.
به نوشته یک روزنامه کویتی جمهوری اسلامی ایران کمکهای مالی خود به حزبالله لبنان را کاهش داده است.
به گزارش زمانه، روزنامه کویتی القبس روز چهارشنبه ۲۱ مهرماه جاری (۱۲ اکتبر) در گزارش کوتاهی به نقل از “منابع آگاه” نوشت جمهوری اسلامی ایران به حزبالله لبنان اعلام کرده است که قادر به پرداخت کمکهای سالانه خود به این گروه نیست.
این منابع به القبس گفتهاند ایران هر سال ۳۵۰ میلیون دلار به حزبالله لبنان کمک میکند. این مقدار پول به اعضای این حزب و خانواده کشتهشدگان آنها پرداخت میشود و در راه پروژه ساخت جنوب بیروت و دره بقاع واقع در جنوب لبنان بهکار برده میشود.
بر پایه این گزارش جمهوری اسلامی ایران قصد دارد این کمکها را کاهش دهد.
القبس نوشته است منابع آگاه دو دلیل را برای کاهش کمکهای جمهوری اسلامی به حزبالله لبنان عنوان کردهاند.
آنها میگویند نخستین دلیل کمکهای حکومت ایران به رژیم بشار اسد در سوریه است که همچنان با گسترش جنبش ضدحکومتی، با بحران سیاسی و اقتصادی داخلی روبهروست؛ و دومین دلیل وضعیت نامناسب اقتصادی ایران در پی تحریمهای جهانی علیه جمهوری اسلامی است.
به گفته این منابع، حزب الله لبنان در تلاش است تا با درخواست کمک از نمایندگیهای شورای همکاری خلیج فارس بودجه خود را جبران کند.
مسئولان حزبالله لبنان هنوز در رابطه با این خبر واکنشی نشان ندادهاند.
حزبالله لبنان سازمان سیاسی – نظامی مورد پشتیبانی جمهوری اسلامی ایران در لبنان است. این گروه شیعه سالهای نخستین دهه ۸۰ میلادی تحت تأثیر افکار آیتالله روحالله خمینی، رهبر انقلاب ایران شکل گرفت و گفته میشود با کمک سپاه پاسداران ایران تعلیم نظامی داده شد.
در ماههای اخیر نیز سلاحهایی در خاک ترکیه کشف شد که گفته میشود جمهوری اسلامی ایران قرار بود آنها را به سوریه و حزبالله لبنان برساند.
روز ۳۰ آوریل سال جاری (دهم اردیبهشت) مقامات ترکیه در بازرسی مرزی، دستکم یک کامیون متعلق به ایران را با مقادیر بسیاری اسلحه و مهمات در منطقه کیلیس توقیف کردند.
همچنین روزنامه زود دویچه تسایتونگ آلمان در گزارشی که ۱۳ مردادماه سال جاری منتشر کرد از کشف محموله سلاحهای ایران که قرار بود از طریق سوریه به حزبالله لبنان برسد خبر داد.
بنا به گزارش این روزنامه آلمانی حزبالله لبنان در سوریه انبارهای اسلحه دارد.
مقدمه اول
شروین عزیز، نوشتن برای آخرین شماره تهران ریویو با سردبیری تو کار دشواری است. ولی می نویسم تا نشان دهم که زندگی ادامه دارد. تا امروز زیر سقف تهران ریویو می نوشتیم. از فردا زیر سقف بنیاد دیگری که به همت جوانمردی چونان تو بنا می شود. ما جماعت درگیری های عجیبی داریم. به قول دکتر رزاقی ده جور شکاف ما را از هم جدا کرده است. باید یاد بگیریم پل بزنیم. یا بهتر بگویم باید یاد بگیریم سرعت پل ساختن ما از سرعت پل خراب کردن دیگران بیشتر باشد. و گرنه خیلی زود به مجمع الجزایری از هزاران جزیره خودبنیاد بی بنیاد تبدیل می شویم. نگاه من به ماجرای استیو جابز هم هر قدر تلخ باشد اما بر شکافهای دیگری دست می گذارد که یک رسانه مردمی ناچار باید آنها را نشان دهد. نه برای به رخ کشیدن چیزی؛ بلکه برای وارد کردن آن به عرصه تحلیل اجتماعی وقایع اتفاقیه. و البته شناخت خودمان. این ماموریت بالاتر از خطر.
مقدمه ثانی
استیو جابز ناگهان به یک بحث دامنه دار در وبلاگستان فارسی تبدیل شد و بعد به سرعت از پا در آمد. برآمدن و فروافتادن جابز خیلی قابل تامل است. آن برآمدن انگار پایه ای نداشت که به ضرب آن مطالب اوراق ساز فروپاشید. دهها مطلب و یادنوشت جابز را می ستود بدون اینکه دلیل روشنی غیر از محصولات اش داشته باشد و یا بیش از تکرار و ترجمه حرفهای این و ان منبع غربی باشد. این شاید آسیب شناسی ستایش های ما ست که یا به ابزار دلبسته ایم یا به دهان دیگران چشم دوخته ایم. نگاه مان یادگیری نیست. شاید هم فکر می کنیم یاد گرفتیم که چه بشود؟ مگر می شود شرکتی مثل اپل در ایران بنیان نهاد؟
سپس چندین مطلب دیگر منتشر شد که همه جابز را به این یا آن دلیل جانبی فرو می کوفت. اینها هم البته عمدتا ترجمه از همان منبع غربی و نیمه غربی بود. آنگاه وبلاگ نویس ایرانی به یاد آورد که جابز سرمایه دار بوده است و پولساز بوده است و از بازار کار ارزان چین استفاده می کرده است و ناگهان اسطوره ایرانی جابز شکست. رفقا پس از شکستن بت جابز نفس راحتی کشیدند. واقعا چه معنایی دارد که یک مدیر موفق هوشمند و نابغه در مدیریت و طراحی و نوآوری به قهرمان نسل جدید تبدیل شود؟ هر چیزی که بوی لیبرالیسم بدهد نابود است.
در این میانه یک نفر هم سوال نکرد که چرا استیو جابز ایرانی نبود و نمی توانست باشد. یعنی منظر ملی. یعنی که خب از ستایش این بزرگمرد چه گیر ما می اید؟ آیا باید یا حسرت بخوریم یا فحش بدهیم؟ چرا جابز ایرانی نبود؟ خب یک دلیل اش این است که پدرش سوری بود و ایرانی نبود. اما در توضیح المسائل غیرشناسنامه ای دلایلی که به نظرم می رسد را فهرست وار می آورم. طبعا این فهرستی نمونه وار است. پس شما هم خواستید اضافه کنید:
پولسازی
پولسازی جابز از مهمترین نقدها بود. توجه دارید که اصولا پولسازی امری مذموم است. من البته هر چه می کنم دقیقا نمی فهمم که چرا ما با پولسازی دشمن ایم اما با دزدی اموال دولتی و ملتی مشکلی نداریم. اما این را می فهمم که اگر کسی در میان ما بخواهد خرق عادت کند و از راه تلاش و برنامه ریزی و بدون کمک دولت روی پای خود بایستد و محصولاتی مردم پسند عرضه کند و پول بسازد به هزار کار نکرده متهم خواهد شد. بنابرین اصولا استیو جابز امکان ظهور در میان ما را ندارد که رفقا نگران قهرمان شدن او هستند.
سرمایه داری شرکتی
به همین ترتیب شرکت داشتن و کارخانه داشتن و کارگاه داشتن هم معنا ندارد و مذموم است (اصلا به طنین این واژه کارخانه دار توجه می کنید؟ چقدر طنین منفی و زشتی دارد در گوش ما). برای همین هم در ایران سرمایه داری شرکتی وجود ندارد یا جان و توان ندارد. در عوض سرمایه داری بستی و وابستی وجود دارد. فرقی نمی کند دولتی باشد یا شبه دولتی باشد. حتی اگر خصوصی باشد یا باید به دولت وابسته باشد یا به خارجی های کاپیتالیست و چه بسا سوسیالیست. یعنی زنده باد سرمایه داری سوسیالیستی دولتی روسی و چینی و سوری و کوبایی و چاوزی و مرگ بر سرمایه داری شرکتی. کنار دولت ایستادن و دکان زدن خطرناک ترین کار است.
ارادت به دولت
در سیستم اقتصادی ما دولت جای همه کس و همه چیز را تنگ کرده است. برای ما دولت فراگیر یعنی همین! که نگذارد کسی نفس بکشد مگر جزو دولت باشد. و برای اینکه جزو دولت باشی اول باید ارادت خودت را به دولت اثبات کنی. یا دولت ارادت و صلاحیت تو را احراز کند. فرقی هم نمی کند این دولت اسلامی باشد یا شاهنشاهی یا توده ای و سوسیالیستی. اصل دولت است. طبعا در این سیستم نه جایی برای استیو جابز هست و نه نیازی به استیو جابز هست.
اخلاق
اخلاق برای ما ایرانی ها مهم است. برای همین سرمایه داری شرکتی را نفی بلد کرده ایم. فقط به خاطر اخلاق. مثلا طمعکاری و آز و کارکشیدن از کارگر و از این دست کارهای بی اخلاقی. سرمایه داری مورد نظر ما که در یک اتوپیا و ناکجاآباد اتفاق می افتد اصولا از طمع و آز و کار و استثمار تهی است. یک جوری همان اتفاقی که در شوروی افتاد. هیچ کس نفعی برای کار کردن نداشت. کار برای سود از نظر حوزه عملیه سوسیالیستی گناه کبیره بود. کار برای سود منفعت طلبی است که از مذموم ترین صفات است.
زحمت و کار
اما اصلا کار یعنی چه؟ برای نسلی که نفت با شیر مادرش آمیخته شده است کار همان معنایی را ندارد که برای امثال استیو جابز دارد. آرمان ما این است که کار نکنیم و پول نفت را بیاورند دم خانه مان دو دستی تحویل بدهند یا بیاورند سر سفره مان.
کار کردن به قول آن دوست پدرمرده ما مال تراکتور است. زنگ زده بودم به این دوست صاحب مکنت به خاطر درگذشت پدرش تسلیت بگویم. میانه صحبت گفتم خب پدرجان چه می کردند. پسر که از سوال من انگار یکه خورده بود بی مقدمه گفت پدرجان معتقد بودند کار مال تراکتور است. احتمالا به خاطر اینکه بی ادبی نشود جای یک کلمه دیگر تراکتور را گذاشته بود. نسبت دادن کار به آدم توهین بود. لابد باید عذرخواهی می کردم که تصور کرده بودم پدر ایشان هم مثل باقی آدمها کار می کنند. احتمالا آنها هم که کار می کنند در ذهن شان بهشتی دارند که دیگر در آن کار نخواهند کرد و به پدر دوست ما تبدیل می شوند. استیو جابز چه نسبتی به این دست «کار» دارد؟
رقابت
حتی وقتی کار هم باشد، در ایران ما رقابت اقتصادی به معنای عرضه کالای بهتر وجود ندارد. رقابت هست اما عمدتا در عرصه هایی است که معمولا به برخورداری از رانت و امکانات و امتیازات منتهی شود. وقتی کسی به رقابت نیاز ندارد به خیلی چیزهای دیگر هم که جابز به آن فکر می کرد نیاز ندارد.
موفقیت
مثلا موفقیت را در نظر بگیرید. در «اقتصادنا» چیزی به عنوان موفقیت تجاری وجود ندارد. شما امانتدار فضل الهی هستید. اگر خدا خواست در مالداری و دکانداری تان موفق می شوید اگر نخواست نمی شوید. بازار دست خدا ست. مثل باقی امورمان که دست خدا ست. اگر هم مدیر باشید باز فرقی نمی کند. نقشی در موفق ساختن دستگاه و کارخانه و سازمان خود ندارید. کارها را به نیابت از دولت می گذرانید که خودش به نیابت از خدا شما را سر کار گذاشته است تاحقوق سر ماه تان را کم یا زیاد بگیرید و گاهی هم سفر خارجی بروید. سفر خارجی هم برای آموختن از رقبا و شرکتهای دیگر نیست. زنگ تفریحی است که مدیران فقط از آن بهره مند می شوند. موفق بشوید هم که چه بشود؟ نه با موفقیت در هرم ثروت و قدرت بالا می روید و نه بدون موفقیت کسی از بالا رفتن شما می تواند جلوگیری کند. پس موفقیت اصلا محلی از اعراب ندارد.
مدیریت و برنامه
طبعا در اقتصادنا مدیریت اقتصادی و برنامه ریزی هم وجود ندارد. اصولا نظم و نظام و اندیشه و سازمان برنامه ریزی یک غده سرطانی زاید است که باید برش داشت. و برش داشتیم. وقتی برنامه ریزی وجود ندارد نظم در اداره امور هم وجود ندارد. یعنی اقتصاد ایران مثل مجلس ایران است و مثل قوه قضائیه ایران است و مثل دولت فخیمه ایران است و مثل ترافیک تهران است و مثل فرودگاه امام و گمرک بندر امام است. و البته مثل بانک های کوچک و بزرگ و خصوصی و دولتی ایران است که این روزها همه در حال نشان دادن گوهر و جوهر کاری خود هستند. آدم به این نتیجه می رسد که به سهو ذاتی یا به عمد عملیاتی همه راهها برای راه راست بسته می شود و همه بیراهه ها برای هرز رفتن باز است.
خلاقیت و نوآوری
وظیفه خطیر ما درست بر «عکس نوآوری» است. یعنی مبارزه با بدعت! این از امر ذهنی. در امر عینی که همانا اقتصاد دولتی و شبه دولتی باشد هم نوآوری معنا ندارد. اموال در این اقتصاد مهمتر از آدمها هستند و بنا به فرض این آدمها هستند که باید نوآوری کنند. اما در عمل کاری که شما باید بکنید و از شما به طور جدی انتظار می رود حفظ اموال است. برای این کار کافی است که جنس را در انبار نگهداری کنید. حتی وقتی کهنه شد و از مصرف افتاد هم باز به فروش و توزیع آن ادامه دهید ولو چای باشد و تبدیل به کود شده باشد. و اگر به هر طریق دیگری به پول نزدیک شد از همان طریق جنس انبار مانده را پول کنید. در واقع شما لازم است به جای خلاقیت «زرنگی» داشته باشید.
گاراژ
به همین دلیل امکان اینکه شما بتوانید از گاراژ خانه خود شروع کنید و کاری را کلید بزنید و با فروش فولکس واگن یا پیکان خودتان سرمایه اولیه فراهم کنید مطلقا قابل تصور نیست. ممکن است شما به یک زیرپله تبدیل شوید که جنس قاچاق می فروشد یا تعمیرات خانگی انجام می دهد اما امکان اینکه بعد از ده سال به یک شرکت بزرگ با سرمایه میلیاردی تبدیل شوید وجود ندارد. فکر استیو جابز شدن را از سرتان بیرون کنید.
تولید
اقتصادنا اصولا بر مبنای تولید نیست تا به فکر و خلاقیت شما و سرمایه اولیه و اینها نیاز داشته باشد. یک اقتصاد مصرفی است. و در این اقتصاد نمی صرفد که شما به برنامه ریزی تولید چیزهایی فکر کنید که قبل از شما خیلی بهترش را فکر کرده اند و تولید کرده اند. شما بیشتر به واردات باید فکر کنید و خلاقیت یا همان زرنگی خود را اگر نیاز باشد در این زمینه به کار اندازید. محصولات استیو جابز را بیاورید و مصرف کنید و دست آخر یا بگویید خدا پدرش را بیامرزد یا بگویید هنر نکرده که. همه کارگرهاش چینی بودند.
چین
اصلا چرا چین فقط به امثال استیو جابزها کمک می کند؟ چینی ها که اینهمه کارگر ارزان دارند و امتیازات سوسیالیستی دارند و رهبر معظم انقلاب شان مائو بوده است چرا خودشان استیو جابز ندارند؟ بیایید پیشنهاد کنیم که چین بهتر است دیگر به استیو جابزهای سرمایه دار کمک نکند و در عوض اس-تینگ-جاب-زینگ خودش را داشته باشد. تا کور شود هر آن که نتواند دید.
پیشرفت
می گویند همه غصه جابز پیشرفت بوده است. چه غصه بی معنایی! همین غصه ها را خورد که سرطان گرفت. دولت آن است که بی خون دل آید به کنار. پیشرفت «واقعی» معنایش بالا رفتن در هرم قدرت اداری و سیاسی است و نزدیک تر شدن به استاندار و شهردار و رئیس پلیس و وارد شدن در حلقه استفاده از «گوشت قربانی» آماده است (و تو چه می دانی گوشت قربانی چیست؟). فکر نکنید پیشرفت یعنی اینکه محصول کارخانه شما باید هر سال بهتر از سال پیش شود.
مردم بی توقع
اگر صد سال هم پیکان تولید کنید مردم ما بی توقع و کم توقع اند و همان را قبول دارند چرا باید به خودتان زحمت بدهید و بدنه بهتر و موتور بروتر و کم مصرف تر و ایمنی بیشتر ایجاد کنید؟ برای چنین مشتریان و چنان بازاری خود را به زحمت نیندازید. اصل در فرهنگ اقتصادی اصیل و واقعی کم کوشی و کم توقعی است.
آب قند
بهتر است اگر آب قند می فروشید به همان کار ادامه بدهید. این به اقتصاد ایرانی نزدیک تر است. فکر نکنید که باید به کسی مثل استیو جابز کمک کنید. چون بر اساس یک فرمول ایرانی بزودی مجبور می شوید روبروی رفیق تان بایستید و او را بیندازید بیرون.
اگر هم استیو جابز هستید بهتر است به دوست تان که آب قند می فروشد کار مدیریت پیشنهاد نکنید چون بزودی کار را از دست شما در می آورد. این از معدود مواردی است که اقتصادنا و البته سیاستنا به زندگی جابز شباهت دارد. داخل و خارج کشور هم ندارد. «برند» ما جماعت است.
شکست و اخراج
اگر هم شکست خوردید و اخراج شدید که احتمالش بالا ست احتمال اینکه مثل استیو جابز فکر کنید بسیار پایین است. شما در کشور فرصت ها زندگی نمی کنید. یک فرصت و شانس برای تان پیش امده و از آن استفاده نکرده اید و سرگرم خلاقیت های خود بوده اید تا زیر پای تان را خالی کرده اند. بهتر است به جای اینکه فکر کنید که “این شکست شما را دوباره مبتدی کرده و باید بیاموزید و فرصت های تازه ای برای خود بسازید” بروید سراغ تریاک و دنیا را رها کنید و از پولی که بابت بازخریدتان به شما داده اند خوب استفاده کنید و نوع سناتوری اش را پیدا کنید و حالش را ببرید. اگر هم خواستید بیزنس تازه ای راه بیندازید بهتر است اشتباه اول تان را تکرار نکنید. سرمایه تان را بردارید و ببرید دوبی یا مالزی یا ترکیه. عرفان بازی را بگذارید برای استیو جابز.
دانایی
به قول یک گفته قدیمی منسوب به یک فیلسوف انگلیسی: «مشکل دنیای امروز این است که افراد نادان لبریز از اطمینان و اعتماد به نفس اند و افراد هوشمند پر از شک و تردید.» بنابرین همان بهتر که طرف دانایی نایستیم و برای همه مشکلات عالم جواب های صریح و روشن و بی تردید داشته باشیم و در باره همه چیزهایی که موضوع روز است الله بختکی یا از روی خواب و تعبیر رویا قضاوت ارائه کنیم.
در خدمت چپ و خیانت راست
یک مشکل مهم دیگر استیو جابز این بود که چپ نبود. احتمالا بیشتر امکان دارد که راست بوده باشد. یک مساله اساسی در مقبولیت در میان ما این است که طرف مقبول یک ریشه ای گرایشی خاستگاهی در چپ داشته باشد یا چپ به هر دلیلی از او ستایش کند. اصلا مهم نیست که نوآور است یا خلاق است یا کارآفرین است یا چیزهایی از این قبیل. کافی است کمی به این اردوگاه نزدیک باشد. کافی است نام او چپ را تقویت کند. آرای او حقانیت چپ را تاکید کند. دستاوردهایش «خلق» را مبهوت کند. ولی اگر برای همان خلق «کار» کرده باشد اصلا اهمیت ندارد. در این قسمت اصل بر تبلیغات است. تبلیغات هم در خدمت حزب و دولت است. دولت هم نیازی به کار ندارد. استقرار و حاکمیت لازم دارد.
شرق و غرب
یکی از بزرگان اهل تمیز که از قالیبافی به شهرداری رسیده اخیرا گفته است که متاسف است جوانان ایرانی برای استیو جابز عزاداری می کنند. پیشنهاد کرده بهتر است برای کودکان فلسطین و افغانستان عزاداری کنند. به نظرش نرسیده است که می توان هم برای این عزاداری کرد و هم برای آنها. می شود هم از جابز یاد گرفت و هم او را نقد کرد. ولی از حق نگذریم اصولا شرق بهتر است. برای همین روسیه و چین در شرق واقع شده اند. غرب نفرت انگیز است. می گویید نه از چینی ها بپرسید که از بس برای مک دونالد و استیو جابز کار کرده اند هلاک شده اند. خطر استحاله شدن درغرب خطری جدی است. بنابرین منطقی است که غرب بهتر است همیشه متجاوز باشد. اگر استیو جابز داشته باشد خطرناک تر می شود. بهترین کار خط کشی است. آنور خط محل غروب حقیقت و اینور خط محل بروز حقیقت. باقی جدول را می دانید خودتان پر کنید.
شخصیت و شهرت
یکی از وبلاگ نویسان ایراد کار را در مشهور بودن جابز می بیند. فکر می کند بهترین مدل مطلوب برای شرقی ها و لابد ایرانی ها این است که کسی نداند چکاره اند. می پرسد آیا کسی می داند که مدیر شرکت های مهم ژاپنی مثل سونی کیست؟ معلوم است که نمی دانیم. پس بهتر است جابز هم مشهور نباشد. به نظرم حرف حکیمانه ای می رسد. ژاپن را نمی دانم اما می دانم که شهرت در اقتصاد و سیاست ما در ایران هرگز چیز خوبی نبوده و ادمهای مشهور سر بسلامت نبرده اند. ما آدمهایی هستیم که می خواهیم کسی سرش در کار ما نباشد. شهرت عاقبت خوبی ندارد. بخصوص اگر ناشی از شخصیت باشد.
فردیت
شخصیت شدن اصولا خطرناک است. در جامعه ای که زیر نگین دولت است و زیر نگین اسلام یا مائو است فردیت پیدا کردن و شخصیت شدن خلاف مصلحت نظام است. بنابرین بهتر است فرد فردیت یافته را بکوبیم تا اسلام و مائو و باقی دولتداران و دولت پرستان خیال شان راحت باشد. اصلا در تمام نظام بررسی کنید ببیند یک شخصیت می بینید؟ هیچ کس هست که بگوید من غیر از رهبر می اندیشم؟ نظام مطلوب تکثیر رهبر است در آحاد ملت.
مدل
روشن می شود که به این ترتیب یک مشکل دیگر جابز این است که مدل است. مدل می شود. چنانکه خواندید و خواندیم برخی از منتقدان نوشتند که این حلوا حلوا کردن جابز برای این است که سرمایه داری شرکتی – که نابود باد زیرا از آن بدتر ایده ای در باره مردمی کردن اقتصاد وجود ندارد – ادامه حیات دهد. مدل سازی اصولا کار نادرستی است. قهرمان ها تنها متعلق به دنیای سوسیالیسم و اسلام اند. هر قهرمان دیگری افسانه است.
آخرین مدل
ما اصولا به مدل مدیریت و رهبری سازمانی و خلاقیت و طراحی نیاز نداریم بلکه به «آخرین مدل» نیاز داریم. دنیای مدرن برای ما مدرنیته نیست. مدرنیزاسیون است. ما در ابزار نو می شویم. در فکر تکان نمی خوریم. مثل بادیه نشین هایی هستیم که ماهواره دارند. یخچال دارند. موبایل دوربین دار دارند. آخرین مدل وانت بار دارند. و آرزوهای بزرگ دارند و خواب اش را می بینند.
بهانه
اصولا ما مردم بهانه گیری هستیم. برای اینکه فاصله ها را نبینیم و مبادا تکان بخوریم هر بهانه ای می جوییم تا یاد نگیریم. ما هر فرصتی که دست دهد از دست می دهیم. تامل در زندگی و دستاوردهای استیو جابز تازه ترین فرصتی است که می توانستیم خود را بهتر بشناسیم. طبعا شناخت خود خطرناک است. و کیست که حاضر باشد در این دوره و زمانه تن به خطر بدهد.
———————-
* متن را تقدیم می کنم به اهالی خطر و شناسندگان دنیای نو. با سپاس از مجتبی هروی که متن را خواند و مثل همیشه حرف و نقدش به بهبود آن یاری رساند.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر