-----------------------------
همه خبرها و ديدگاهاي سانسور شده و پشت فيلتر جمهوري اسلامي مانده را يكجا و بي درد سر در "هستي نيوز" بخوانيد... http://groups.google.com/group/hasti-news/

--------------------------------------------







Google Groups
Subscribe to Hasti News
Email:
Visit this group

۱۳۹۰ مهر ۱۲, سه‌شنبه

Latest News from Iran Free for 10/04/2011

Email not displaying correctly? View it in your browser.
این خبرنامه حاوی عکس است. لطفا گزینه دیدن عکس را در ایمیل خود فعال کنید.



اینترنتمقامات جمهوری اسلامی در هفته گذشته تلاش کردند تا راه های اینترنتی ویژه عبور از سدّ سانسور را مسدود سازند. اما در عرض چند ساعت فعالان اینترنتی توانستند مشکل را بر طرف ساخت.

یکی از این مجموعه ها تور است که کاربران را قادر می‌سازد به طور گمنام در شبکه اینترنت به گشت و گذار بپردازند.

ابزاری کاملا مناسب برای مرور گر اینترنت و استفاده از فیلترشکن ها که ردیابی آدرس ای‌ پی‌ و فعالیت شما بر روی اینترنت را بسیار دشوار می‌‌سازد.

تور در ابتدا توسط کاربران و کسانی‌ که در اینترنت گشت و گذار می‌‌کنند  برای استفاده در مواقعی که اینترنت توسط شرکت‌های محلی مسدود شده و  برای در امان نگاه داشتن وبسایت‌ها از تعقیب افراد و خانواده هایشان، ساخته شد.

همچنین برای دسترسی‌ به سایت‌های خبری و خدمات پیام سریع  و چیز هایی از این قبیل.

این ابزار همچنین مورد استفاده سازمانهای جاسوسی خصوصی‌ برای جمع آوری اطلاعات از منابع اپن سورس ( مثلا انجمن‌ها و گفت و گوهای گروهی) قرار می‌‌گیرد.

تور می گوید: “در عصر ۱۳ سپتامبر به وقت محلی، ” ایران یک ابزار فیلترینگ را به شبکه اینترنت ش اضافه کرد که ترافیک ناشی از استفاده از تور را شناسایی و آان را مسدود ساخت. به لطف کمک عده ای از دوستان در نقاط مختلف جهان، نحوه ی انسداد ابزار را تشخیص دادیم و نسخه ی تازه ای از تور انتشار دادیم که کار می کند” و  به این ترتیب ده هزار کاربر تور را در کشور قادر به استفاده دوباره از آن شدند.

پروژه تور دریافت که از ژانویه ۲۰۱۱ مقامات جمهوری اسلامی جنگ تازه ای علیهِ ابزرهایی که کاربران را قادر به عبور از سدّ سانسور و تعقیب و نظارت می‌‌سازد ،مانند تور ، به راه انداخته است. اما این حملات از سوی دولت بازی است که تنها هکر‌ها مایل به انجام آن هستند.

از دیدگاه پژوهشی نکات قابل بحث جالب و بسیاری وجود دارد که به بر رسی نحوه ی این بازی می‌‌پردازد. پروژه تور در وبلاگش نوشته است: ما در حال بررسی راه حل‌های میان مدت و بلند مدت هستیم ، اما در کوتاه مدت، راه‌های دیگری برای مسدود ساختن تور مانند روش ایران وجود دارد.  ما باید بتوانیم آنها را به طور پیشگیرانه  بر طرف سازیم ، اما نمی دانیم که آیا بار دیگر از طریق روش‌های پیچیده تر ی که برطرف ساختن آنها دشوار است دستیابی به ابزار ما را مسدود خواهند ساخت ؟ یآ اینکه باید امور را همان گونه که هست به حال خود راها کنیم و بدانیم که باز هم مسدود خواهیم شد، اما در عین حال مطمئن باشیم که قادر به بر طرف ساختن آن هستیم؟

اما به هر روی اگر نه ماه طول بکشد تا دولت ایران راهی‌ برای انسداد تور بیابد و حل این مشکل تنها چند ساعت برای تور به طول بیانجامد، دولت ایران برای پیروزی در این نبرد شانسی‌ نخواهد داشت.

از ایلبنان اینفو، ترجمه شهره آزاد


 


سپیده جدیریشماره‌ی سه: شنبه نهم مهر ماه ۱۳۹۰

به کوشش: سپیده جدیری

sepideh.jodeyri@gmail.com

مرا به این که “او” کسی را عاشق بوده یا نبوده چه کار؟ به این که خودکشی‌ش سیاسی بوده یا نبوده… به این که پدر و مادرش بیم‌زده‌اند یا نزده‌، به این که…

اصلاً مگر در آن سرزمین ماتم‌زا، عشق، مجال زیستن هم دارد؟ چه رسد به مجال سخن!… و نهال شاعر بود، شاعر خوبی هم بود، که من که کاری به کار این همه نزاع بر سر این که عاشق بوده یا نبوده، و سیاسی بوده یا نبوده، ندارم، می‌خوانم و می‌خوانم و می‌بینم که شعرهاش، هم عاشقانه بوده هم سیاسی. حالا شما بخوانید نه عاشقانه بوده نه سیاسی… چه فرقی می‌کند. در سرزمینی که شاعران واقعی‌ش یک به یک دارند خفه می‌شوند – یا در قفس‌ و یا در تبعید – ، برای من همین که یک شاعر می‌میرد، کافی‌ست که مرگ عشق و مرگ شجاعت را به عزا بنشینم.

این آخرین شعرش بود… و شاید نه، آخرین شعر او، مرگ شاعرانه‌ای بود که به زندگی‌ شاعرانه‌تری پایان داد:

نهال سهابیدیر از گوش‌های غلیظم چکیدی. کمای من به مرگ گرمی رفته است

به رابعه

به نشاط

به ستاره  به فاضل به علیرضا به مادر به پدر به…

به این یه ذره من ِ  از بهنام مانده

به پنجشنبه‌هایمان…

پله‌ها… نت‌های ریزشان. پیش‌درآمد سمفونی آنان که نواخته می‌شوند  تا مرگ.

دست تو. بر کمر سالن سی متری. که دور سر من می‌چرخاند، وقتی حلقه دست سازت را به نشان دائمی یک درد  در ترقوه‌ام می‌کنی. گردنی تا  دیوارهایی افراشته. هرچه سردتر. گونه‌های من. در رد فراموشی…. گرم‌تر

پای چپ را از توی آینه‌ها قد بکشان تا این کج‌هایی که راست نمی‌شوند از کمر.

پا ها را که بکوبیم پنجشنبه‌ها،  بم‌ترمی‌شوند.

گوش‌هایم. گوشه‌هایم

پیش‌بینی محتضرانه‌های  تو را نمی‌کرد. نهال، چه تکثیر بی‌رحمانه‌ای شد به دعوتی غریب‌الواقعه

اجراهای آخر. برای آن که زودتر. نابهنگام تر. ترک کرد…

تو را!

تو

آخر تر نمی‌شود.

پس…

پنجشنبه‌ست!

پنجشنبه‌ها را…

بیا بهنام

بیا برقصیمشان.

و اینک، شعرهای دیگری از نهال:

فقط یک جنگ‌ جو است که می‌تواند چنین جنگجویی باشد.

جنگجوی پیر سر را تا بالای مرگ‌اش بلند کرد

رو به روزها روزهای زره پوچ …

صف اول، بر خاک چکید اش.

.

و او می توانست که یک جنگجو باشد.

***

من فقط صدای تیزی بودم

که تحلیل را از زانوهای  فشارنده بر دیوار، خراشید

وقتی ممکن امر کرده بود به انفرادی مرگ م

پای  یک قرنیزخونی  منعقد شده

تا  خرخره ء گاز گرفته ء‌ رگ‌های فاسد وعده بعد

چیزی نمانده…

.

ولرم باشد!

***

پا به اعتراف بودی که دستاتو هم گرفتن.

دو روزه هر چی می‌خورم مزه خون می‌ده. با تو ام “…”

***

هفتگی ما:
اعدام شنبه
یک اعدام شنبه
دو اعدام شنبه
سه اعدام شنبه
…چهار
پنج
…و
جمعه‌های دلهره

جعفر. حسین. محمد علی. ….

در جست‌وجوی زندگی‌نامه‌ای بودم برای نهال سهابی، زندگی‌نامه پیدا نشد اما آنچه را که در میان یافته‌های بسیار درباره‌ی او، زیبا یافتم، شهاب‌الدین شیخی، شاعر و روزنامه‌نگار نوشته که قلمش را به دور از هیاهوهای به پا شده، صادقانه گردانده‌ست برای نهال:

نهال، عشق، مرگ و سیاست

نهال سهابی زنی زیبا  بود. اما از زیبایی ظاهری‌اش زیباتر جسارت‌اش در زیستن به آن‌گونه بود که دوست می‌داشت. به یاد دارم که زمانی که ۱۹ ساله بودم که مقاله‌ای کوردی نوشته بودم به نام « جامعه‌ی هوس مردانه» که در آن به نقد شیوه‌ی حضور زنان  در ادبیات، تئاتر و سینما  پرداخته بودم. در بخشی از این مقاله که خیلی هم جنجال برانگیز شد و کلی برچسپ عقده‌ای شدن هم خوردم. استدلال کرده بودم که در جامعه‌ی مردسالار معمولا دختران زیبا  نیازی به زیبا شدن‌های درونی و فربه شدن از لحاظ عقل و اندیشه ندارند. زیرا همه‌ی آن‌چه برای پذیرفته شدگی و دوست داشته شوندگی و خواستنی بودن می‌خواهند و نیاز دارند صرفا به دلیل  توجه نگاه خیره‌ی مردانه‌ی سکس آبجکتی به دست می‌آورند. اما نهال یکی از کسانی است که علیه این قاعده می زیست  و فربه بودن اندیشه ورزی زیستن را  نه در زیبایی ظاهری‌اش که در زیبایی فکرش و زیستن‌اش به آن گونه بود که دوست می‌داشت.

نهال دختری با جسارت بود. جسور هم در برونی زیستن اندیشه‌های زندگی خصوصی‌اش و هم در بیرونی بودن افکار و عقاید سیاسی اش، حتا اگر  یک فعال سیاسی، مطبوعاتی، مدنی و یا حقوق بشری در معنای تعریف شده و سازمانی‌اش نباشد. بلکه اتفاقا زیبایی این جسارت در این بود که به عنوان یک شهروند  زیستن آزادانه‌ی عقاید و رفتار و کنش‌گری ملزوم چنین عقایدی را می‌زیست. خشم نهال را، مهربانی و محبت نهال، و بغض و آه و افسردگی از دست اتفاقاتی که بر مردمش می‌رفت را چه آن‌ها که دوستش بودند و چه آن‌ها که دورادور و در حد صفحه‌ی فیس بوکی‌اش می‌شناختند دیده‌اند و تجربه کرده‌اند. نهال نمی ترسید  از این که احساس‌اش را  و یا عقیده‌اش را بیان کند نسبت به هر مسئله سیاسی. نهال  همراه مردمی بود که ماه‌ها و در تنهایی خود به خیابان‌ها رفتند و رای و سرنوشت و آزادی و برابری‌شان را خواستند و نهال دوست بود با دوستانی که  راه شان به زندان‌های ایران منتهی می‌شد تا به قله‌های افتخار  و موفقیت ظاهری زندگی این عصر….. لعنت به این عصر .. والعصر ان الانسان لفی خسر…..

نهال دختری بود با جسارت و این جسارت را نه در مرزهای آزاد کشورهای خارجی بلکه در مرزهای بسته و استبداد زده‌ی سیاسی و فرهنگی درون جامعه‌ی ایران می‌زیست. نهال اگر دوست دختر بهنام بوده است. به جسارتی که در زیستن داشت احترام بگذاریم و از وی به عنوان دوست دختر بهنام نام ببریم نه عناوینی مثل دوست نزدیک و دوست صمیمی و دوست بسیار نزدیک و…

مرگ نهال آمیخته‌ای است از عشق و سیاست. این زندگی که این‌ها و این سیستم و این نظام فاسد برای مردمان ما ساخته است. دیگر دارد کارد از استخوان نیز می‌گذرد. آن‌ها یکی یکی فرزندان و جوانان این سرزمین را بازداشت می‌کنند، زندانی می‌کنند، اعدام می‌کنند و یا چنان بلایی سرشان می‌آورند که بعد از بازداشت یا ترک دیار و یار و جان و مال و خانمان می‌کنند و یا ترک زندگی می‌کنند و خودشان را می‌کشند. این میانه آن جنایتی که سال‌هاست از میان تحلیل‌ها و خبرها حذف می‌شودو  نوشته نمی‌شود. بلایی است که سر عشق می‌آورند. بر سر عشق چه آمد عزیز دلم. بر سر عشق همان آمد که بر زندگی ما آمد. بر سر عشق همان آمد که زندگی را وقتی به کام مرگ می‌فرستند، عشق که نیرو و بودن زندگی است نیز به مرگ دچار می‌شود و مرگ نهال یعنی مرگ عشق و چه عشق‌ها و علاقه‌ها که اکنون یا این ور دیوارها هستند و یا آن سوی دیوارها و خیلی خوش بینانه و رویا بینانه است که همه‌اش امیدوار باشیم تمام این عشق‌ها  بدون متافیزیک حضور به حضور ادامه بدهند. آن‌ها هر روز عشق را می‌کشند. این‌ها جنایاتی است که هرگز نوشته نمی‌شود.

یک بار  نهال  بهم گفت، یکی از بخش‌هایی که در وبلاگت دوست دارم مطالبی است که در مورد دوستان‌ات و یا آدم‌ها می‌نویسی. می‌گفت نمی‌دانم این آدم‌ها واقعا به همان شکلی که تو در موردشان می‌نویسی دوست داشتنی‌ هستند یا نه اما کسانی که تو در موردشان بنویسی عجیب نیست که آدم‌های عزیزی باشند. بهش گفتم در مورد تو یکی هیچ وقت چیزی نمی‌نویسم فلان فلان شده، خودتم بکشی….. یعنی فکر کنید  آدم به شوخی به دوستش می‌گوید خودتم بکشی فلان کار رو برات نمی‌کنم…. لعنت به زبانی که از  حادثه خبر ندارد…. به همین خاظر راستش از غروب که این خبر را شنیده‌ام زبانم لال شده و نمی‌توانم هیچی بنویسم. چیزی هم نخواهم نوشت. حتا گریه هم نمی‌توانم بکنم….. هیچ.. وقتی نهال می‌رود از مرگ عشق چیزی نمی‌توان نوشت.. حناق….. یعنی چنین موقعیتی.

لینک مطلب در صفحه‌ی “وارتان سخن بگو”، فیس‌بوک

منابع:

وبلاگ “لحظه‌های محتضر“، نوشته‌های نهال سهابی

صفحه‌ا‌ی به یاد نهال سهابی در فیس‌بوک

وب‌سایت “نه از جنس خودم نه از جنس شما“؛ وب‌نوشته‌های شهاب‌الدین شیخی



 
شما این خبرنامه را به این دلیل دریافت می کنید که ایمیل شما پس از تایید وارد لیست دریافت کنندگان شده است. برای لغو عضویت از این خبرنامه به این لینک مراجعه کنید یا به iranfree-unsubscribe@sabznameh.com ایمیل بزنید. با فرستادن این خبرنامه به دوستان خود آنها را تشویق کنید که عضو این خبرنامه شوند. برای عضویت در این خبرنامه کافی است که به iranfree@sabznameh.com ایمیل بزنید. برای دریافت لیست کامل خبرنامه های سبزنامه به help@sabznameh.com ایمیل بزنید.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

خبرهاي گذشته