پس از آنکه از سال ۸۶ قیمت مسکن با افزایش چند برابری مواجه شد، دولت تصمیم گرفت با اجرای سیاستهای پولی و مالی از افزایش دوباره قیمتها جلوگیری کند. از آنجایی که ریشه جهش یکباره قیمت مسکن، ارایه تسهیلات بانکها عنوان شده بود و اینکه بانکها بدون نظارت و کار کارشناسی وام طرحهای زودبازده را به متقاضیان دادهاند، براساس سیاستهای دولت، ارایه تسهیلات متوقف شد.
به گزارش خبرگزاری مهر، این راهکار گرچه موجب این شد که در سالهای اخیر قیمت مسکن کاهش پیدا کند و افزایشی هم نداشته باشد اما تولید را در کشور با مشکلات زیادی مواجه کرد.
مسکن هم به عنوان یک کالای سرمایهای در کشور، معمولا حجم زیادی ازنقدینگی را به سمت خود جذب میکند و اغلب تغییرات قیمتی در دیگر بازارهای مالی تاثیر مستقیمی بر بازار مسکن بخصوص شهرهای بزرگی مانند تهران دارد.
گرچه وزارت مسکن و شهرسازی با اجرای طرح مسکن مهر و ساخت یک میلیون واحد مسکونی درسال قدم بزرگی را برای کاهش تقاضای مسکن برداشته است اما همچنان بخش زیادی از متقاضیان در شهرهای بزرگ با مشکل گرانی مسکن روبرو هستند و متقاضی مسکن مهر که عمدتا در حاشیه شهرهای ساخته شدهاند کمتر است.
این شرایط با توجه به نوسات نرخ ارز و قیمت سکه باعث شده است که برخی از کارشناسان نسبت به آینده قیمت مسکن در کشور ابراز نگرانی کنند اما مسئولان وزارت مسکن همچنان بر این امر تاکید میکنند که قیمتها افزایشی نخواهند داشت.
در این رابطه معاون وزیر مسکن و شهرسازی در این باره گفته بود: قیمت خانه و اجاره بها تغییری نخواهد داشت.
ابوالفضل صومعلو همچنین با بیان اینکه تا پایان سال ۹۲ هیچ ایرانی بدون خانه نخواهد بود، افزوده بود: اگر امسال نیز مانند سال گذشته با همکاری بانکها همراه باشد به این هدف می رسیم.
مدیرکل دفتر برنامهریزی و اقتصاد مسکن وزارت مسکن و شهرسازی هم با بیان اینکه شاهد افزایش واقعی قیمتها در بازار مسکن کشور نیستیم، اظهار داشته است: از آنجایی که فضای سوداگری و سفتهبازی در بازار مسکن کشور حاکم نیست، دلیلی برای افزایش قیمتها در این بخش وجود ندارد و ما نیز براساس بررسیهای انجام شده چنین موضوعی را پیشبینی نمیکنیم.
علی چگنی با اشاره به رشد قابل توجه آمار صدور پروانههای ساختمانی درسال۸۹ که در ۱۰ سال گذشته بیسابقه بوده است، ادامه داده است: در حالی که صدور ۶۹۸ هزار پروانه ساختمانی در سال۸۶ با افزایش قابل توجه قیمت مسکن در کشور همراه شد، صدور ۷۲۲ هزار پروانه در سال گذشته ثبات بازار مسکن را در پی داشت.
وی با اشاره به اینکه در آمارهای مربوط به تعداد پروانههای ساختمانی صادره در سال۸۹، آمار شهرهای جدید لحاظ نشده است، تصریح کرده است: تعداد زیادی از واحدهای مسکونی که سال گذشته برای آنها پروانه ساختمانی صادر شده است، امسال به بهرهبرداری میرسند و این امر تاثیر قابل توجهی در نزدیک شدن عرضه و تقاضای بازار مسکن به یکدیگر و ثبات یا کاهش قیمتها خواهد داشت.
به هر حال، با وجود کاهش قیمت مسکن و ساخت مسکن مهر در سالهای گذشته باز هم قیمت مسکن برای متقاضیان سکونت در کلان شهرها بسیار بالاست و این قشر که تمایل به زندگی در شهرهای جدید را ندارند باید قیمتهای زیادی را برای خرید یک آپارتمان بپردازند.
پنجمین همایش سالانه انجمن علوم سیاسی ایران با عنوان "رویکرد ایرانی به دانش سیاست" روز پنجشنبه ۵ خرداد با حضور رئیس سازمان فرهنگ و ارتباطات اسلامی در خانه هنرمندان برگزار گردید.
این همایش تخصصی که با حضور اساتید برتر علوم سیاسی کشور برگزار گشت ابتدا قرار بود در سالن شیخ انصاری دانشکده حقوق و علوم سیاسی دانشگاه تهران برگزار گردد ولی بنا بر اظهارات برخی از اساتید مسئولین دانشگاه تهران شرط برگزاری این نشست را حذف اسامی چند استاد از لیست سخنرانان اعلام نموده بودند.
به گزارش تحول سبز، مسئولین این دانشگاه از دبیر همایش خواسته بودند تا نام دکتر سیف زاده، دکتر محمد رضا تاجیک، دکتر حاتم قادری را از لیست سخنرانان حذف نموده تا مجوز برگزاری همایش در دانشگاه تهران صادر گردد که این در خواست با مخالفت برگزار کنندگان این مراسم همراه بود و به ناچار انجمن علوم سیاسی همایش خود را در خانه هنرمندان که گنجایش نا مناسبی برای این مراسم داشت برگزار نمود. بنا به اظهارات دانشجویان این مراسم با توجه به زمان و مکان نامناسب آن که به خاطر شرایط زمانی خانه هنرمندان به وجود آمده بود با استقبال بی نظیر اساتید و دانشجویان دکترا و فوق لیسانس دانشگاهها برگزار گردید.
نشست نخست این همایش به بررسی موضوع "علم سیاست، مفاهیم ایرانی" اختصاص داشت که در آن دکتر علی اکبر علیخانی به بررسی موضوع "زبان اندیشه سیاسی در ایران و اسلام؛ نگاه روش شناسانه"، دکتر محمود سریع القلم به موضوع "واکاوی مفهوم قدرت در فرهنگ سیاسی ایران"، دکتر سیف زاده به موضوع "بن فکر رندانه: رویکردی به علم در نظام معنایی ایران" میپرداختند. سخنرانی دکتر سیف زاده و دکتر سریع القلم با استقبال و تشویق اساتید و دانشجویان همراه بود و بنا به اظهارات برخی از شرکت کنندگان در مراسم ، مباحث مطرح شده در این مراسم در تاریخ نشست های علوم سیاسی بی مانند بوده است. همچنین در این نشست دکتر حاتم قادری ، دکتر داوود فیرحی، دکتر محمد رضا تاجیک، دکتر سید صادق حقیقت، دکتر افتخاری ، دکتر سجادپور و تنی چند از اساتید مطرح علوم سیاسی سخنرانی نمودند . که موضوعات مطرحی دکتر حاتم قادری و دکتر داوود فیرحی بسیار چالش برانگیز گزارش شده است
شایان ذکر است که در هفته های گذشته مسئولین دانشگاه تهران با واگذاری سالن های همایش دانشگاه به تئوریستین های حامی دولت کودتا مانند رحیم پور ازغدی و حسن عباسی که اغلب گفتاری غیر علمی و غیر تئوریک را ارائه می دهند همه گونه خدمات را به برگزار کنندگان این مراسمات ارائه نمودند. این مراسمات نیز اغلب با هزینه نهاد رهبری و بسیج دانشجویی و به علت عدم استقبال دانشجویان با جمع آوری نیروهای حامی دولت از سراسر دانشگاههای تهران همراه بوده است.
مرجع عالیقدر حضرت آیت الله العظمی بیات زنجانی، سؤالات تعدادی از دانشجویان دانشگاه صنعتی شریف پیرامون دولت اصلاحات و تعامل آن با علما و مراجع، حصر فقیه عالیقدر حضرت آیت الله العظمی منتظری(رحمة الله علیه) در آن دوره و نیز نقش مراجع و علما در رخدادهای سیاسی- اجتماعی را، در قالب یادداشتی کوتاه پاسخ گفتند.
متن این یادداشت که در نشریه دانشجویی صدای تغییر، دانشگاه صنعتی شریف به چاپ رسیده است به این شرح است:
بسم الله الرّحمن الرّحیم
پس از سلام و تحیت؛ برای پاسخ به پرسش های ارسالی، به نکته هائی اشاره می کنم که در بردارندۀ پاسخ عمدۀ سئوالات خواهد بود.
انقلاب اسلامی ایران پس از پیروزی، تا سال ۱۳۷۶ آثار و برکات زیادی را برای مردم مسلمان ما داشت و این برکات نیز، دارای ابعاد گوناگونی بود که مهمترین آنها، بازگشت امت اسلامی ایران، به هویت ایرانی- اسلامی بود که نتایجی همچون اعتماد به نفس را در بین عامۀ مردم، به ارمغان آورد.
با شروع دوره اصلاحات و روی کار آمدن جناب حجة الاسلام والمسلمین خاتمی، حرکت انقلاب اسلامی و نیز مردم، وارد مرحله دیگری از حیات سیاسی و فرهنگی و مدیریتی گردید و وضعیت به شکلی درآمد که این اعتماد به نفس بوجود آمده، فرصتی را برای طرح شدن در سطح بین المللی بدست آورد و ملت ایران توانستند در صحنه های گوناگون آنگونه که متناسب گذشته روشنشان بود، خود را نشان داده و معرفی کنند.
ریاست جمهوری این فرزند فاضل امام، با مدیریت های متناسب، انقلاب اسلامی را بسوی اهداف بلند خود هدایت کرده و مردم سالاری دینی و جمهوری اسلامی را از حیث شکل و محتوا، در حد توان بصورت قابل دفاع عرضه کرده و عینیت بخشید و برای دوران معاصر، حکومت دینی را بصورت زیبا و مطلوب ارائه داد. در کنار موفقیت های عظیم در عرصه های بین الملل، یکی از ارزشمندترین فعالیت های این دولت، تلاش برای ارتباط و تعامل مستمر با زعمای حوزه های علمیه و بالخصوص مراجع عظام تقلید بود که به اعتقاد بنده در این جهت موفقیت های زیادی هم بدست آورد و شاهد آن، استفاده از نظرات زعمای حوزه های علمیه، در عرصه های مختلف بود.
بنده معتقدم که در دوران اصلاحات، تلاش های فراوانی برای آشتی میان دین و مفاهیم دینی با سیاست مردمی و مردم سالارانه شد، کما اینکه رسیدن به هدف متعالی تلایم میان عقلانیت و وحیانیت به صورت مستمر پیگیری شد؛ از طرفی دیگر سعه صدر کامل و انبساط خاطر، به کنترل و هدایت کشور در زمینه های مختلف، در آن دوره کمک کرد و برای مثال، اگرچه با جریان تلخ حصر فقیه عالیقدر و مجاهد نستوه حضرت آیت الله العظمی منتظری(ره) مواجه گردید و شدیداً از آن رنج می برد ولی برای شکستن این حصر کوشش فراوان از خود نشان داد به صورتی که به اعتقاد من، بدون تردید اگر شخص جناب آقای خاتمی در جایگاه ریاست جمهوری نبود، وضعیت حصر نیز مشخص نبود به کجا منتهی می شد.
در پایان لازم می دانم متذکر گردم که امروز مهمترین وظایف روحانیت این است که در برابر این تهاجمات خرافه گرایی و قلب حقایق و وارونه کردن مفاهیم دینی و ارائه حکومت دینی بصورت نامطلوب، قد علم کرده و مفاهیم دینی را صحیح و علمی بیان کرده و مرز میان این دو را با دقت مشخص سازند.
مراجع بزرگوار تقلید و نیز علما، در طول تاریخ به این دلیل که امینان رسولان خداوند بر حلال و حرام الهی بوده اند، با حفظ استقلال در برابر نهادهای حکومتی، در برابر تهاجمات به اصل دین و دینداری، ایستادگی کرده و با آنها مقابله کنند و مانند همیشه تاریخ، در کنار مردم ایستاده و مامن آنان باشند چراکه بیت مراجع و روحانیت همیشه برای مردم و از آن مردم بوده است.
در عین حال لازم به تاکید است که در کنار موارد مطرح شده، روحانیت اصیل و مردمی باید حساب خودشان را از یک عده مداح و متملق و جاعل مطالب سست و بی مبنا جدا کنند، که این موضوع نیز باید به عنوان یک اصل مهم، مورد توجه قرار گیرد.
والسلام علیکم و رحمة الله و برکاته
پلیس در شهر تفلیس، پایتخت گرجستان، صبح روز پنجشنبه ٢۶ ماه مه، برای پراکنده کردن صدها تظاهرکنندۀ خشمگین به زور و خشونت متوسل شد.
به گزارش یورو نیوز، پلیس ضد شورش گرجستان برای مقابله با تظاهرکنندگان ضمن حمله با باتوم به معترضان، اقدام به شلیک گاز اشک آور به میان آنها کرد.
به گفتۀ مقامات دولتی، یک پلیس در این درگیری ها کشته شد و نوزده نفر دیگر که حال بیشتر آنها وخیم گزارش می شود، در بیمارستان بستری شده اند.
مقامات امنیتی گرجستان می گویند این پلیس توسط کاروان اتومبیل هایی را که رهبر مخالفان نیز از سرنشینان آنها بوده، به زیر گرفته و کشته شده است.
تظاهرات مخالفان در کیف از پنج روز پیش و به دعوت حزب "اتحاد ملی" آغاز شده است. مخالفان خواستار کناره گیری میخاییل ساکاشوویلی، رییس جمهوری این کشور هستند.
بسیاری از احزاب مخالف دولت از همراهی با حزب اتحاد ملی برای شرکت در این تظاهرات امتناع کرده و حتی حزب "گرجستانی ها" از هواداران خود خواسته بود در تظاهرات روز چهارشنبه که به روز خشم نامگذاری شده بود، شرکت نکنند.
میخاییل ساکاشوویلی از سال ۲۰۰۳ و در پی یک اعتراضاتی که به انقلاب رز معروف شد، به عنوان رییس جمهوری گرجستان هدایت این کشور را به عهده گرفت. مخالفان میخاییل ساکاشوویلی را که در سیاست های خود به کشورهای غربی بویژه آمریکا گرایش دارد، به سوءاستفاده از اختیارات خود به عنوان رییس جمهوری گرجستان متهم می کنند.
بعد از اعتراضات مردمی در شمال آفریقا و خاورمیانه، از چند هفته پیش موجی از اعتراضات در آسیای مرکزی از جمله در آذربایجان آغاز شد، که منجر به سرکوب و بازداشت گروهی از مردم شد.
رئیس سابق سازمان اسناد و کتابخانه ملی ایران، از ماجرای جداییاش از دولت دهم، ممیزی کتاب در ایران و ضعف مدیریت فرهنگی سخن گفته و خاطرنشان می سازد “الان وضعیت خاصی حاکم است، هر مدیری با هر شخصی که کار می کند یک انگی به او میزند. یک روز می گویند فلانی این طرفی است که دارد با فلان گروه کار می کند، گر برود جای دیگر کار کند انگ دیگری به او میزنند…”
به گزارش خبرآنلاین، علی اکبر اشعری پیرامون وضعیت کتابخوانی در کشور و فقر مطالعه در کشور می گوید “قضیه کتاب و کتابخوانی در کشور ما دغدغه خیلیهاست… ممکن است برای تبلیغات بینالمللی یکسری آمارها را جمع و جور کرده و اعلام کنیم؛ مثلا کتاب خوندان و دعا خواندن و هر متنی مانند قرآن و مفاتیح خواندن و روزنامه خواندن یا اینترنت نگاه کردن را برآورد کرده و یک عددی اعلام کرده و به عنوان یکی از شاخصهای توسعه به آن اشاره کنیم. این موضوع در عرصه بینالمللی یک بحث است، ولی وقتی داخل خودمان میآییم میبینیم که مساله کتاب و کتابخوانی از نواحی مختلفی مشکل دارد و رنج میبرد. با آنکه در دورههای مختلف همه وزرا و معاونین فرهنگی ارشاد به این مساله اشاره کردهاند، اما هیچکس کار اساسی و زیرساختی انجام نداده است.”
معاون سابق مطبوعاتی وزارت ارشاد با بیان اینکه “ممکن است نمایشگاههای استانی توسعه داده شده باشد، اما این موضوع مثل داروهای پزشکان است که برای بیماران تجویز میشود و ممکن است دردی را کاهش دهد، اما منشاء درد را از بین نمیبرد. نمایشگاه استانی از جهتی خوب است، اما از سوی دیگر به اقتصاد نشر آسیب جدی زده است.”
او درباره آسیبهای نمایشگاهی استانی گفته است “یکی از آسیبهای نمایشگاههای استانی این است که به فروشگاههای کتاب در شهرستانها آسیب زده است؛ زیرا وقتی مردم میدانند که قرار است که نمایشگاهی برگزار شود، دیگر نمیروند از فروشگاهها خرید کنند و عملا ما با این کار کتابفروشیها را فلج میکنیم یا برگزاری نمایشگاه بینالمللی کتاب، از عید تا آخر تابستان جلوی دانشگاه تهران که باتوق کتاب است، عملا خلوت میشود. ممکن است برای ناشر فرقی نداشته باشد، اما برای کتابفروش فرق میکند. ناشر چه در کتابفروشی چه در نمایشگاه بفروشد؛ برایش تفاوتی ندارد.”
اشعری در ادامه به بحث خرید کتاب از سوی وزارت ارشاد و نهادهای دولتی از ناشران اشاره کرد و این موضوع را یکی دیگر از آسیبهای نشر کشور دانست و متذکر شد: “به دلایل مختلف، خیلی از ناشران منتظر فروش دولتی هستند؛ یعنی منتظرند تا وزارت ارشاد، نهاد کتابخانهها، سپاه و کتابخانههای بزرگ کتابهایشان را بخرند. این پنج هزار جلد کتاب، کتابهایی نیست که مردم بروند دانه دانه از کتابفروشیها بخرند. به نظرم کتابی ارزش دارد که مردم دانه دانه بخرند. این موضوع از چند ناحیه نشات میگیرد، ما نگاهمان به نشر نگاهی حرفهای نیست اگر کسی بخواهد رانندگی کند تا آموزشی نبیند اجازه ندارد پشت فرمان بنشیند. اما هر کسی اجازه دارد کار فرهنگی از جمله انتشاراتی کند؛ صرف نظر از اینکه با مقوله نشر و کتاب و فرهنگ جامعه آشنا هست یا نه؟”
معاون سابق مطبوعاتی وزارت ارشاد یکی از نکات مهم در رونق اقتصاد نشر را رابطه دولت و ناشران ذکر کرد و درباره واگذار کردن اختیارات به ناشران توضیح داد: “الان آن زمان گذشته است که ناشران مثل دانشآموزان دبستانی دایم بیایند جلوی ارشاد و بگویند آقا اجازه هست که این کتاب را چاپ کنیم یا نه؟ دولت باید روشی را به کار بگیرد که جامعه انتشاراتی ما رشد کند. چطور ما در مورد مطبوعات تا حدی این کار را کردیم و پاسخ مثبت گرفتیم، در مورد نشر هم همینکار را بکنیم. همه میدانیم که هر کتابی که بخواهد در کشور منتشر شود، باید برود از ارشاد مجوز بگیرد. چه بسا ممکن است دانش کسی که کتاب را بررسی میکند از نویسنده کمتر باشد. یادم هستم به یکی از کتابهای دکتر شهیدی ایراد محتوایی گرفته بودند. چه کسی میتواند به کتاب دکتر شهیدی ایراد بگیرد؟”
اشعری که درباره ممیزی کتاب به شورای عالی انقلاب فرهنگی پیشنهادی را داده بود و بخشی از آن هم تصویب شده معتقد است: “گروهی در خارج از وزارت ارشاد باید سیاستگذاری ممیزی کتاب را انجام دهند و بیخودی دولت درگیر چالش با ناشران نشود. همانطور که در کشور کارشناس رسمی دادگستری و یا تاسیسات ساختمانی داریم که از طرف دولت نظارت میکنند، میتوانیم کارشناس کتاب را هم تعریف کنیم و ناشران کتابها را برای بررسی به آنها بدهند. ای بسا ناشری این صلاحیت را داشته باشد که کتاب را خودش از طرف دولت بررسی و چاپ کند. باید این کار را کرد و به ناشران اجازه رشد داد. به جای این که کتاب را به کارمندان دولت واگذار کنیم، نخبگانی را که در حوزههای مختلف صاحب نظر هستند معرفی کنیم و اگر آنها کتابی را تایید کردند، برای دولت قابل قبول باشد و اگر هم خطایی صورت گرفت، دولت با ناشر طرف نباشد، با همان کارشناس طرف باشد. دولت باید نقش پدر را در جامعه ایفا کند نه نقش رقیب. البته اگر به شرایطی برسیم که ناشران ما به بلوغی رسیده و از طرف دولت نظارت کنند، ایدهالترین شکل است.”
او اعتقاد دارد اینکه به ناشر میگوییم که ما به شما اعتماد نداریم آسیبهایی را در پی دارد. ابراز بیاعتمادی در کار فرهنگی خودش سم مهلکی است که نباید اتفاق بیفتد.
معاون سابق مطبوعاتی وزارت ارشاد، یکی دیگر از آسیبهای بیاعتمادی در کار فرهنگی را فرصت سوزی میداند و بر این باور است: “وقتی یک اثر میخواهد منتشر شود، باید با توجه به اقتضائات زمان خود منتشر شود، نه اینکه اثری برود شش ماه تا یکسال در ارشاد بماند و وقت انتشار تازگی و طراوتش را از دست بدهد. به نظرم ما در کوتاه مدت میتوانیم از کارشناس کتاب بهره بگیریم و در دراز مدت به جایی برسیم که از خود ناشران کمک بگیریم تا خودشان نقش دولت را ایفا کنند.”
شورای نظارت اشتباه وزارت ارشاد را تکرار نکند
او در ادامه با اشاره به هیات نظارت بر کتاب که به تازگی معرفی شدهاند و تاثیر این هیاتها بر تسریع روند صدور ممیزی کتاب توضیح داد: “اگر اینها بیایند اشتباه وزارت ارشاد را تکرار کنند و از آدمهای مختلف صرف نظر از اینکه صلاحیت علمی خاصی دارند یا نه کمک بگیرند و کار را دولتی بیبنند، دوباره شکست خواهیم خورد. اما اگر نظامی طراحی کنند که خبرگان بیایند و نظر دهند و یا اگر ناشرانی این ظرفیتها را دارند کار آنها را رها کنند، حرکت رو به جلویی است. قبلا هم در دولتهای ششم و هفتم و هشتم این طور بود. هر دولتی بنا به سیاست خود، اگر تشخیص میداد ناشری ظرفیت کارشناسی را دارد با او کاری نداشتند و نیاز به ممیزی آثارش نبود.
مدیران دچار خود سانسوری هستند
او همچنین درباره مشکل کتابخوانی در کشور و ارتباط این موضوع با ضعف مدیران فرهنگی که در طول سالها نتوانستهاند این مشکل را حل کنند گفت: “فکر میکنم در حوزه فرهنگی قدری نگران هستیم که اگر کاری کنیم، مورد انتقاد نیروهای تاثیرگذار جامعه قرار بگیریم. این باعث میشود که خیلی از کارها را انجام نداده و گرفتار خود سانسوری شویم… درست تصمیم گرفتن فقط این نیست که ما لابلای کتابها بگردیم و کلمات خاصی را عوض کنیم. مثل کسی که گفته بود؛ اسم کتاب «نان و شراب» خوب نیست باید ان را تغییر دهیم و بکنیم «نان و نوشیدنی» یا باز کسانی ایراد گرفته بودند که حافظ و مولانا حرفهای رکیک زیاد دارند، بایدفکری برای این حرفها بکنیم. نگاه جزمی و جزیینگر ما را در حوزه فرهنگ به جایی نمیرساند، بلکه یک نگاه وسیع همراه با بصیرت لازم است که ما را به جایی برساند. این که سالها کاری نکردهایم ناشی از این بود که اگر تغییری دهیم در معرض هجوم این افکار قرار بگیریم و مدیریت دولتی ریسکپذیری لازم را نداشته است.”
گفتنی است علی اکبر اشعری یکی از مدیران فرهنگی ایران است که تا به حال سمتهای مختلفی را عهده دار بود و آخرین سمت دولتی او ریاست بر سازمان اسناد و کتابخانه ملی ایران بود.
بنا به گزارش منابع خبری، حسن یونسی فرزند علی یونسی وزیر دولت محمد خاتمی و معاون حقوقی مرکز تحقیقات استراتژیک مجمع تشخیص مصلحت، که در تجمع اعتراضی زمستان سال گذشته بازداشت شده بود شامگاه چهارشنبه چهارم خرداد ماه، با قید وثیقه آزاد شد .
به گزارش تارنمای «ایران گلوبال»، این وکیل دادگستری اصلاح طلب، طی سالهای اخیر چندین بار با حضور در دادگاه انقلاب تهران، برای دفاع از برخی زندانیان سیاسی اعلام آمادگی نموده بود.
حسن یونسی پیش از این دادگاههای جمهوری اسلامی را "نمایشی" معرفی نموده که حقوق متهمان در آن رعایت نمیشود و گفته بود "از آنجا که اینجانب به عنوان وکیل دادگستری چندین بار با حضور در دادگاه انقلاب برای دفاع از برخی از متهمین سیاسی اعلام آمادگی نمودم ولی به اشکال مختلف برای انجام وظیفه با سنگ اندازی و بهانه گیری مواجه شدم ناچار از ارائه این نوشته هستم[...]این دادگاه بیشتر از دادگاه به نمایشی شبیه است که بر اساس یک سناریو نوشته شده سناریویی که از توهمات و برنامه ریزیهای نویسندگان آن ناشی می شود…"
گفتنی است وی که در دادگاه بدوی به ۳ سال حبس تعزیری و ۵سال محرومیت از وکالت محکوم شده بود، با تودیع وثیقه ۳۰۰ میلیون تومانی آزاد شد و منتظر حکم دادگاه تجدیدنظر می باشد.
جوانان احزاب اصلاح طلب با صدور پیامی خواستار پایان اعتصاب غذای زندانیان سیاسی زندان رجایی شهر کرج شدند.
به گزارش کلمه، این درخواست در حالی منتشر می شود که زندانیان سیاسی رجایی شهر از ابتدای اردیبهشت ماه اعتصاب غذای متناوب خود را آغاز کرده بودند و از روز دوم خرداد دست به اعتصاب غذای سراسری زدند.
بنابراین گزارش مهدی محمودیان،عیسی سحر خیز، رسول بداقی و کیوان صمیمی از جمله زندانیان شرکت کننده در این اعتصاب هستند.آنها مسایلی چون فشار روزافزون بر خانواده های زندانیان سیاسی و قطع تلفن ها را از دلایل اعتصاب خود عنوان کرده و هدف آن را همبستگی مردم با این اعتصاب ها دانسته اند.
جوانان احزاب اصلاح طلب در بخشی از پیام خود برای پایان دادن به این اعتصاب غذا آورده اند:ما و شما نیک می دانیم مدتهاست انسانیت، اخلاق و دین در بین این جماعت مرده است و از آسیب جسمی و روحی شما عزیزان باکی ندارند و چه بسا خوشایند آنان باشد.
متن کامل این پیام به شرح زیر است:
براداران عزیز در بندمان در زندان رجایی شهر
ما پیام شما عزیزان دربندمان را شنیده ایم، روی آوردن به اعتصاب غذا به عنوان راهی برای رساندن یک پیغام بدون تردید نشان از ددمنشانه ترین شرایطی دارد که یک انسان می تواند در آن گرفتار شود. اکنون پیغام شما شنیده است. ما از شما می خواهیم که به اعتصاب غذایتان پایان دهید و بیش از این به وجود پاکتان و خانواده های دلنگرانتان آسیب نرسانید، ما و شما نیک می دانیم مدتهاست انسانیت، اخلاق و دین در بین این جماعت مرده است و از آسیب جسمی و روحی شما عزیزان باکی ندارند و چه بسا خوشایند آنان باشد. که این خوی آنهاست و نیمه جان شدن شما را خوشتر می دارند از توانتان برای ایستادگی و استقامت.
ما از شما می خواهیم که بخاطر ایران، به خاطر فرزندان و همسران و خانواده هایتان به اعتصاب غذایتان پایان دهید . ما وظیفه خود میدانیم تا واداشتن حاکمیت به برآوردن حداقلی از حقوق انسانی شما پژواک صدای دردمند و زخمی تان باشیم و برای رسیدن به مطالبات برحقتان از راهی دیگر که آسیب های جبران ناپذیر بر جان پرارزش شما وارد نکند ادامه دهیم.
جوانان احزاب اصلاح طلب
۵ خرداد ۱۳۹۰
دو سال از انتخابات دهم ریاست جمهوری می گذرد. در دوسال گذشته همواره علاقه مندان به جنبش سبز تلاش کردند تا با تولیدات فرهنگی خود همچون نقالان، پرده به پرده وقایع را مصور کنند .نقاشی ها، کلیپ ها و موزیک های متعددی که در این مدت ساخته شده شاهد این مدعاست .
به گزارش امروز، در آخرین تلاش به همت “سولماز” یکی از سبزهای فعال کتابی با نام لحظه های پرواز منتشر شده که در آن اطلاعات جامعی از دستگیر شدگان پس از انتخابات درج شده. در مقدمه این کتاب آمده است«این کتاب می توانست به تک تک فعالین جنبش سبز تقدیم شود ، یا به کسانی که درشرایط ناامن امروز ایران خطر همکاری با ما را به جان خریدند و خاطرات شان را با ما درمیان گذاشتند. شاید باید به دو عزیز بزرگواری تقدیم می شد که خودشان ادعای رهبری جنبش سبز را ندارند اما برای ما، فعالین جنبش سبز، حبل المتین آزادی خواهی بودند و هستند. یا می شد به پدر و مادرم تقدیم شود که هر روز بعد از کودتای سال ۸۸ را دراضطراب دستگیری ام گذراندند اما می خواهم این مجموعه را به عزیزی تقدیم کنم که به شرافت و بزرگی باورش دارم. بهمن. عزیزی که همواره معلم و راهنمایم بود و این روزهارا ان سوی دیوار های بلند اوین آزادگی می کند. »
این نویسنده با توجه به شرایط موجود در ایران و عدم امکان نشر آن تصمیم گرفته تا از طریق اینترنت نسخه پی دی اف آن را در اختیار علاقه مندان بگذارد.
صد روز از حصر خانگی مهدی کروبی و همسرش میگذرد و در این مدت اخبار ضد و نقیضی درباره شرایط وی از سوی رسانههای دولتی منتشر میشد که تلاش میکردند، شرایط وی را شرایطی عادی جلوه دهند.
اما حسین کروبی، فرزند ارشد آنها این اخبار را کذب میداند و حتی اعلام میکند که پدرش هفتهی گذشته "برای اولین بار" توسط ماموران امنیتی به هواخوری مجتمع محل سکونتشان برده شده است.
حسین کروبی همچنین از فشارهایی که پس از آغاز این حصر بر وی و خانوادهاش آمده میگوید و خبر میدهد که "نزدیک به سه ماه است ماموارن امنیتی پروندههای تحصیلی فرزندانم را از مدرسه ضبط کرده و با خود برده اند."
خبرنگار جرس درباره آخرین وضعیت مهدی و فاطمه کروبی، با پسر ارشد آنها به گفتوگو نشسته است که در پی میآید:
- در حال حاضر نزدیک به صد روز از حصر آقای کروبی و همسرشان میگذرد؛ ممکن است درباره آخرین وضعیت پدر و مادرتان توضیح دهید؟
قبلا همانطور که مادرم در مصاحبه با سایت سحام نیوز گفته بودند شرایط پیش از عید نوروز بسیار سخت بود. ولی بعد از عید نوروز شرایط کمی بهتر شده. به این معنا که از ۱۵ فروردین نیروهای امنیتی تلویزیونی را در اختیار قرار دادند. البته برنامه های تلویزیون که دیدن ندارد، تنها آقای کروبی سریال مختارنامه را جدی پیگیری می کردند و یا اینکه از برخی برنامه های خبری صدا و سیما استفاده میکنند. چند روزی هم هست که مادرم توانسته اند چند کتاب شعری که حاج آقا به ایشان سفارش داده بودند مانند دیوان اشعار حافظ و مولانا و پروین اعتصامی رو با هماهنگی ماموران امنیتی برایشان تهیه کنند و اکنون آقای کروبی به غیر از قرآن و مفاتیح، صاحب این کتاب ها شدند و اوقات خود را با این ها سپری می کنند. جالب هست که بدانید هفته گذشته نیز برای اولین بار، ماموران پدر را برای هواخوری به حیاط مجتمع برده بودند.
نیمی از واحدهای مجتمع مسکونی که پدر و مادرم در آنجا ساکن هستند متعلق به افراد دیگر است و طی این مدت حقوق آنان به دلیل این رفتار نیروهای امنیتی ضایع شده بود، به همین دلیل پدرم درخواست کردند که مادرم خانه ای را تهیه کنند که از این منزل به منزل دیگری نقل مکان کنند تا بیش از این حقوق مالکان دیگر ضایع نشود. مادرم ابتدا ساختمانی را در حوالی میدان هفت تیر فراهم کردند، ولی مورد موافقت وزارت اطلاعات قرار نگرفت. آن هم به دلیل موقعیتش که در هفتتیر هست. اکنون مادرم مجددا دنبال مکان دیگری هستند؛ اما مشکل اساسی این هست که مالکان حاضر به اجاره و رهن دادن منزلشان نمیشوند. این عدم موافقت مالکان از جهت آقای کروبی و همسرش نیست بلکه به خاطر ۲۰ مامور امنیتی است که شبانه روز در منزل باید حضور داشته باشند. مالکان نمی دانند و مطمئن نیستند که چه بلایی بر سر ملک ممکن است بیاید و جرات رهن و اجاره دادن ملک خود را ندارند. بنده امیدوارم مادرم تا چند روز آینده بتوانند این محل جدید را تهیه و انتخاب کنند. در مورد تلفن نیز باید بگویم آقای کروبی به هیچ عنوان دسترسی به هیچگونه وسیله ارتباطی ندارند. نه روزنامه و نه کتاب و نه چیز دیگری. البته مشکلی برای خرید مواد آذوقه نیست. در مورد ملاقات ها هم هرکدام از فرزندان به غیر از من توانستهاند یک مرتبه دیدار داشته باشند.
- به نظر می آید رسانههای جریان حکومتی همچنان علاقه زیادی به انتشار اخبار دروغ و مشکوک در مورد رهبران جنبش سبز و همسرانشان دارند، به صورت مشخص و در آخرین مورد سایت ندای انقلاب اقدام به انتشار اخبار عجیبی از وضعیت ایشان در حصر کرد. چه دلیلی برای چنین فضا سازی هایی می بینید؟
متاسفانه از رسانههایی که از پول بیتالمال دارند ارتزاق میکنند هیچ جای تعجبی نیست. وقتی که در سوریه بیش از ۷۰۰ نفر کشته شده اند و کلمهای این رسانه ها نمی گویند و یا با کمال وقاحت شهید دزدی می کنند و شهدای جنبش سبز را به عنوان شهدای بسیج مصادره کرده و برای آنها کارت بسیج جعلی صادر میکنند و حتی به خانوادهها مراجعه می کنند و قصد دارند با دادن وعده استفاده از مزایای بنیاد شهید، پول نقد و غیره آنها را تطمیع و از خانواده ها را از تکذیب اصل ماجرا و موضوع بازدارند؛ دیگر از این رسانه ها و اخبارشان چه انتظاری باید داشت و اخبار اینها هیچ گونه اعتبار و ارزشی ندارد.
- در این مدت، برای خودتان و برادرتان نیز محدودیتی پیش آمده است؟ یادم می آید روزهایی شما گفته بودید حتی امنیت به مدرسه فرستادن فرزندتان را هم ندارید؛ آیا فشارها و مزاحمتها همچنان ادامه دارد؟
بعد از اینکه در همان ایام به منزل من ریختند و حدود ۱۳ روز در خانه ام مستقر بودند و حتی فزرندانم در این ایام دسترسی به کتابهای مدرسه شان نیز نداشتند؛ دوستان اطلاعاتی زحمت کشیدند و از منزل شخصی من خارج شدند و به دنبال آن با مراجعه به محل تحصیل فرزندانم ،حدود سه ماه است که پرونده های تحصیلی فرزندانم را از مدرسه ضبط کرده و با خود برده اند. بنده هم پیغام دادم و مجددا از همین طریق پیغام میدهم که اگر پرونده های فرزندانم را برنگردانید به رهبری نامه می نویسم و برخی موارد را با ایشان مطرح می کنم. چون اینطور کارهای زشت و کودکانه فقط توسط سازمان امنیت استالین صورت می گرفت و این برای حاکمیت زشت است که بعد از رفتن سراغ خانواده مهدی کروبی حالا به سراغ نوه های وی نیز بروند. کار حکومت به کجا رسیده که از دو فرزند مدرسه ای من جهت فشار بر من دارند استفاده می کنند؟ کاری که ساواک حتی یک مورد با چریکهای مسلح هم انجام نداد. این اقدامات نهادهای امنیتی نشان از قدرت آنها نیست، بلکه نشان از ضعف آنها است.
- در حال حاضر پدر و مادرتان کجا هستند؟
همانطور که طی این مدت گفته شد حاج آقا در منزل هستند و هرگز نتوانستند از منزل حتی برای دقایقی خارج شوند ولی مادرم برای درمان و برای تعویض منزل از خانه خارج شده اند.
- آخرین بار که یکی از اعضای منزل یا دوستان آنها را ملاقات کردهاند کی و تحت چه شرایطی بوده است؟
آخرین دیدار با آقای کروبی توسط خانواده من صورت گرفت اما متاسفانه به دلیل اینکه ماموران خواسته بودند همسرم را بازرسی بدنی کنند و ایشان اعتراض کرده بودند، از ملاقات همسرم با پدر جلوگیری به عمل آورده بودند.
همسرم به بازرسان گفته بود "وقتی دیدار در حضور چهار ماموران امنیتی خانم و آقا صورت میگیرد دیگر چه جای بازرسی بدنی و اینکه من چه چیزی را میتوانم به ایشان در حضور این تعداد نیرو امنیتی منتقل بکنم؟ از طرف دیگر اینجا منزل آقای کروبی هست و شما منزل ایشان را تصرف کرده اید و حق ندارید مرا بازرسی بدنی کنید." لذا تنها فرزندانم با ایشان دیدار داشتند. در همان دیدار پدرم به فرزندانم گفته بودند: "من اگر آزاد بشوم همان بیانیهها و همان مصاحبه ها را انجام خواهم داد و بر مواضع قبلی خودم محکم ایستاده ام".
- گفته شد که مدتها چراغ منزلشان خاموش بود و هیچ تحرکی در منزل مشاهده نمیشد. آیا مشخص شد که در آن روزها ایشان در کجا و تحت چه شرایطی بودهاند؟
همانطور که در همان زمان گفته شده بود ایشان را از منزل خارج نکرده بودند و نیروها پنجره ها را بسته و روی آنها را پوشانده بودندکه هیچ نوری از منزل خارج نشود. لذا هیچ گونه علامتیکه مبنی بر حضور این عزیزان در منزل باشد وجود نداشت و ما تصور می کردیم هیچ کسی در منزل نیست. حتی ماموران چراغ های پارکینگ و راهرو ها را نیز خاموش کرده بودند. پدر و مادرم آن روزها در شرایط خیلی سختی بوده اند و به موقع گفته خواهد شد که چه رفتارها و برخوردهای زشتی را این افراد با این دو بزرگوار انجام داده اند.
سید مصطفی تاج زاده، عضو ارشد سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی و از شاکیان پرونده مشفق که در اوین به سر می برد، پیرامون سخنان اخیر رییس جمهور سابق کشورمان، سید محمد خاتمی، و واکنش فعالان سیاسی و بدنه ی جنبش سبز به آن، در یادداشتی تحلیل خود را ارائه کرده است.
متن کامل این یادداشت تحلیلی که در اختیار کلمه قرار گرفته به شرح زیر است:
بسم الله الرحمن الرحیم
سخنان آقای خاتمی در دیدار با جمعی از رزمندگان و ایثارگران در رسانه های جنبش سبز و نیز رسانه های وابسته به حاکمیت اقتدارگرا بازتاب گسترده ای داشت.
بخش های رادیکال و بخصوص بخش های جوان تر جنبش سبز این سخنان را نپسندیدند و آقای خاتمی را مورد بی مهری قرار دادند و برخی نیز در این مسیر از جاده انصاف و ادب خارج شدند به طوری که با حملات خود علیه خاتمی حتی آقای حسین شریعتمدار را نیز به وجد آورد و سخاوتمندانه کیهان را در خدمت انعکاس سخنانشان قرار داد. جریان افراطی حاکم نیز خشمگین از این سخنان و البته از موضعی دیگر خاتمی را آماج حملات شدید قرار داد.
من در این نوشتار می خواهم سخنان خاتمی را از سه منظر مورد بررسی قرار دهم. ۱- درستی و یا نادرستی نگرانی ها و دغدغه ها و هشدارهایی که خاتمی مطرح کرده است. ۲- سازگاری و ناسازگاری دیدگاه ها و پیشنهادهای خاتمی با اصول و مبانی رسمی و شناخته شده جنبش سبز. ۳- درستی و یا نادرستی اظهارات خاتمی به عنوان یک کنش و موضع سیاسی .
۱- درستی و یا نادرستی نگرانی ها و دغدغه های خاتمی
سخنان خاتمی سه محور داشت:
الف: نقد صریح و شجاعانه استبداد و دیکتاتوری و دفاع عالمانه از دموکراسی به عنوان مناسب ترین شیوه برای اداره کشور و تضمین کننده حقوق و کرامت انسان ها.
ب: ابراز نگرانی از قطبی شدن فضای سیاسی و اجتماعی و گسترش فضای خشم و کینه و نفرت متقابل و نیز هشدار نسبت به نشانه ها و علائم آشکار روند سقوط و فروپاشی در تمامی عرصه ها. او به صراحت گفت که در صورت ادامه این وضعیت، امکان هرگونه گفت و گو و تفاهم برای نجات کشور از بین رفته و جامعه در معرض بحران ها و تکان های ویرانگر قرار می گیرد.
ج:دعوت به گذشت و بخشش و گفت و گو بر اساس احترام به خواست ملت و پذیرش حقوق اساسی مردم، به عنوان تنها راه و بهترین و کم هزینه ترین راه برای نجات کشور از وضعیت اسفناکی که تداوم آن به نفع هیچ کس نیست.
طبیعی است که اقتدارگرایان حاکم هیچ یک از بخش های این سخنان را برنتابند اما آن ها به محور سوم حساسیت بیشتری نشان دادند و بیشترین حملات هتاکانه خود را متوجه همین قسمت کردند. بخش های رادیکال و بعضاً بخش های جوانتر جنبش سبز نیز از همین قسمت از سخنان خاتمی که دعوت به گذشت و بخشش و مذاکره می کرد برآشفتند. به گمان من واکنش های تند و عصبیت آلود مذکور نسبت به دعوت به بخشش و گذشت و مذاکره و تفاهم، خود گواه روشنی بر درستی نگاه آسیب شناسانه خاتمی و صحت ارزیابی او از وضعیت نگران کننده کنونی جامعه ماست. وقتی جامعه چنان قطبی می شود و آتش خشم و کینه و نفرت چنان شعله ور می شود که طرف های درگیر جز به انتقام نمی اندیشند و هیچ گونه تفاهم و گفت و گویی را بر نمی تابند، باید نسبت به آینده جامعه عمیقاً نگران بود. بنابراین واکنش های تند و عصبیت آلود نسبت به سخنان خاتمی دقیقاً نشانه و علامت بالینی همان آسیب پذیری و وضعیت نگران کننده ای است که او در بخشی از اظهارات خود بدان هشدار داده و از ادامه آن ابراز نگرانی کرده است
۲-سازگاری و ناسازگاری سخنان خاتمی با اصول و مبانی جنبش سبز
در تبیین سازگاری و ناسازگاری سخنان خاتمی با اصول و مباین جنبش سبز گمان نمی کنم نیازی به بحث و بررسی مفصل داشته باشیم. من از این واقعیت آگاهم که تمامی بخش های یک جنبش اجتماعی همسان نمی اندیشند و ترکیبی از طیف های رادیکال و معتدل و محافظه کار ساختار هر جنبش را تشکیل می دهند. اما به هر حال هویت و تشخص هر جنبش را همواره مواضع رهبران و نمایندگان و سخنگویان شناخته شده آن تعیین می کند که برآیند گرایش ها و دیدگاه های فعال در جنبش به شمار می آید. جنبش سبز نیز از این قاعده مستثنی نیست. بی شک بخش هایی در این جنبش حضور دارند که به تحلیل آن ها نظام جمهوری اسلامی فاقد ظرفیت های لازم برای تأمین حقوق و آزادی های اساسی ملت و در نتیجه تحقق و تضمین دموکراسی است . طیف هایی نیز مشکل را تنها در عملکرد این یا آن شخص می بینند و در قبال مشکلات و معضلاتی که کشور با آن درگیر است و راه برون رفت از آن نگاهی محافظه کارانه دارند. در کنار این دو، طیف وسیعی نیز به هر علت و یا دلیل تحول بنیادین و تغییر نظام را ممکن و یا مفید نمی داند و ضمن اعتقاد به ضرورت اصلاح ساختار های حقوقی در زمان و شرایط مناسب، معتقدند این ساختارها از ظرفیت لازم برای برداشتن گام های اساسی و مهم و نه لزوماً نهایی برای تأمین حقوق ملت و تحقق دموکراسی برخوردار است. شعار اجرای بی تنازل قانون اساسی که از سوی آقای موسوی مطرح شد و آقایان کروبی و خاتمی همواره بر آن تأکید کرده اند، بر چنین دیدگاه و تحلیلی استوار است.
از این رو معتقدم جنبش سبز به مثابه یک جنبش مدنی، مسالمت جو، از همان آغاز اهدافی متواضعانه، منطقی و غیر قابل انکار را برای خود تعریف کرده است. و این خود یکی از علل گستردگی جنبش و همراهی و همدلی کانون های غیر وابسته به قدرت از این جنبش است. عصبانیت و نیز نگرانی اقتدارگرایان حاکم نیز دقیقاً از همین جا ناشی می شود. آنان از رادیکالیزه شدن شعارها و مطالبان جنبش سبز نه تنها استقبال می کنند بلکه خود بدان کمک می کنند. واکنش هیستریک و عصبیت آلود اقتدار گرایان از شروطی که چندی پیش خاتمی برای شرکت اصلاح طلبان در انتخابات مطرح کرد در همین چارچوب قابل تحلیل است. خاتمی با طرح شروطی نظیر پایان دادن به فضای پلیسی امنیتی حاکم بر جامعه، آزادی زندانیان سیاسی، آزادی احزاب و مطبوعات و …. به عنوان پیش شرط های اصلاح طلبان برای شرکت در انتخابات مجلس عملاً اقتدارگرایان حاکم را در موضعی دشوار قرار داد. آنان از یک سو تأمین این شرایط را پایان یافتن قدرت بلامنازع خود می دیدند و از سوی دیگر این شرایط منطقی، قانونی و منطبق با قانون اساسی بود و مخالفت علنی با آن معنایی جز رسوایی نداشت. بنابراین راه چاره را در فحاشی و عربده کشی دیدند.
تلاش بی وقفه تبلیغاتی اقتدار گران برای دادن نقش به گروه رجوی در جنبش سبز و نیز تلاش برای اخذ اعتراف از دستگیرشدگان در جریان اعتراضات خیابانی مبنی بر ارتباط با این گروه دلیل دیگری بر تمایل اقتدارگرایان به ارائه چهره ای خشونت طلب، تروریست و برانداز از جنبش سبز است. این همان نکته ای است که مقابله با آن هم از نظر سیاسی و هم از نظر تبلیغاتی باید کانون اهتمام جنبش سبز باشد.
جنبش ملی سبز ایران به مثابه یک جنبش مدنی و مسالمت آمیز با اهدافی متواضعانه حداقلی که وجه مشترک مطالبان اقشار مختلف جامعه ماست، برای تحقق خواسته های خود از هیج امکان و راه حل مسالمت جویانه ای احتراز نمی کند. این جنبش آن چنان که رهبران و نمایندگان شناخته شده آن بارها گفته اند برای تحقق اهداف خود از مذاکره و گفت و گو استقبال می کند. خواسته مردم از رهبرانشان عدم سازش بر اهداف جنبش است. تردید ندارم اگر مطالبات شریف و انسانی جنبش در ازای گذشت از خون های به ناحق ریخته شده قابل تأمین باشد، مادران داغدار اولین کسانی خواهند بود که از خون عزیزانشان خواهند گذشت.
این بخش را با بیان یک تجربه زنده و تأمل برانگیز به پایان می برم. امروز تجربه قیام مردمی مصر پیش روی ماست. رژیم حاکم بر مصر از اواسط قرن گذشته تا کنون، یعنی از زمان کودتای افسران جوان در مصر به رهبری مرحوم جمال عبدالناصر تا کنون به مدت شصت سال نظامی متمرکز و اقتدار گرا را بر جامعه مصر تحمیل کرده است. سازمان امنیت مصر که زیر نظر کا. گ . ب آموزش دیده و سازمان یافته بود، طی این مدت سخت ترین کنترل ها را بر بخش های مختلف جامعه و نهادهای اجتماعی تحمیل کرد. طی بیش از نیم قرن بسیاری از منتقدان و آزادیخواهان پاسخی جز اعدام و حبس و شکنجه و سیاه چال دریافت نکردند. به رغم این همه در قیام ملت بزرگ مصر چیزی که اصلاً شنیده نشد، شعار انتقام جنایات شصت سال گذشته و محاکمه عوامل آن و حال کردن مطالبات و جبران مظالم نیم قرن گذشته بود. جنبش مردمی مصر یک هدف حداقلی را شعار خود قرار داد و آن تغییر قانون ریاست جمهوری مادام العمر به ریاست جمهوری محدود و دوره ای و برگزاری انتخابات آزاد بود. آن ها نه یک جنبش مدنی را با انقلاب عوضی گرفتند و نه شعارهای انقلابی دادند و نه پس از پیروزی، خواسته های جدیدتری مطرح کردند و نه بر مطالبات خود افزودند. پس از کناره گیری مبارک هیچ یک از بخش های ساختار نظام سیاسی مصر برهم نریخت. من وقتی این تجربه را مرور می کنم در می یابم که چرا جامعه مصر سرآمد جهان عرب است و چرا مصر همواره در سطح رهبری جهان عرب ایفای نقش کرده است.
۳- ارزیابی اظهارات خاتمی از منظر سیاسی
ملاک صحت و عدم صحت یک اظهار نظر یا عمل سیاسی لزوماً و همه جا درستی و یا نادرستی آن اظهارنظر و یا عمل نیست، بلکه موقعیت و شرایط اتخاذ یک موضع نقش تعیین کننده ای در درستی و نادرستی آن دارد. از این رو بیان یک سخن هر چند حق در شرایطی نامناسب می تواند یک اشتباه سیاسی تلقی شود. بنابراین می توان این پرسش را مطرح کرد که صرفنظر از درستی و نادرستی دعوت به بخشش و مذاکره، آیا بیان این سخن در شرایط کنونی اقدامی سنجیده بود؟
برای پاسخ به این سئوال لازم است به یک نکته مهم توجه شود و آن این که آن گونه که گفته اند، خبر این سخنرانی حدود دو هفته پس از انجام آن توسط خود خاتمی و همزمان با اوجگیری بحران جنگ قدرت در حاکمیت و حانه نشینی احمدی نژاد در وبلاگ شخصی وی منتشر شده است. بنابراین می توان مطمئن بود که انتشار خبر سخنرانی مذکور حساب شده بوده است و نه امری اتفاقی.
طی شش سال گذشته تمامی محافل قدرت ملزم به حمایت غیر مشروط از احمدی نژاد بوده اند. تمام کانون های رسمی قدرت پشتیبان و همراه او بوده اند. هر گونه انتقاد و اعتراض به عملکرد او و همکارانش، با شدید ترین لحن و واکنش پاسخ داده شد. دولتش دولت کریمه نامیده شد دولتی که در صد سال اخیر نظیر نداشته است. دولتی پاک، خدمت گزار و عدالت خواه. طی دو سال گذشته به قیمت حمایت از او و دولتش سنگین ترین هزینه ها بر کشور تحمیل شد. اعتراض به تقلب در انتخاباتی که وزیر کشور او برگزار کرده بود به قیمت حبس و بازداشت صدها تن و آسیب دیدن هزاران تن انجامید. تا همین دو ماه پیش او شعیب بن صالح نامیده می شد و حامیانش در قدرت در برابر این گونه تبلیغات عوامفریبانه سکوت تأیید آمیزی اختیار می کردند. تا آن که یک شبه تشت رسوایی از بام برزمین افتاد. همان ها که تا دیروز او را معجزه قرن بیستم و رجایی زمان و مظهر منطق و پیام انقلاب می خواندند، اکنون او را دروغ گو، عوامفریب، ناصادق خواندند، گفتند که او و اطرافیانش مدعی ارتباط با امام زمان هستند، فساد گسترده مالی اطرافیانش افشا شد و … اکنون جای این سئوال خالی بود آیا احمدی نژاد و گروهش این قدر ارزش داشتند که برای حمایت از آن ها این همه هزینه بر کشور تحمیل شود؟ مگر مخالفان و معترضان طی شش سال گذشته همین هشدارها را نمی دادند و مگر به گسترش فساد در دولت و نابودی درآمد افسانه ای نفت به قیمت رکود اقتصادی و تورم و بیکاری و … طی این مدت هشدار نمی دادند؟
این سئوال های بی پاسخ به همان اندازه که برای سبزها عادی و تکراری است برای بدنه اصول گرایان و بخش هایی که به انگیزه های ایدئولوژیک از دولت حمایت می کردند و نیز برای بخش هایی وسیعی از روحانیت و جامعه سنتی ما که آلوده قدرت نشده اند، بسیار مهم، حیاتی و تکان دهنده است. آنان می پرسند آیا روا بود به خاطر دفاع از چنین افراد و پرده پوشی اعمالشان، خادمان و دلسوزان و چهره های فرهیخته ای را که هر ملتی آرزوی داشتن آن ها را می کند، اینجنین طرد و حبس و خانه نشین و هتک حیثیت کنند؟ و کشور و ملت این همه آسیب ببینند؟ سخنان خاتمی از این سئوال و پاسخ به آن خالی است، زیرا سخن او رو به آینده دارد. انتشار سخنان خاتمی در این موقعیت به این بخش از حامیان و ناظران بی طرف، حقیقت دیگری را متذکر می شود. او در سخنان خود به روشنی نشان می دهد که معترضان و مخالفان جریان حاکم نه دیروز و نه هیچ وقت دیگر در اندیشه انتقام نبوده اند. آنان نه داعیه قدرت دارند و نه سودای مقام، آنان دغدغه آینده کشور و جامعه را دارند. آنان امروز نیز به رغم تمام محنت ها و رنج ها و نامرادی هایی که متحمل شده اند، برای نجات کشور آماده اند ظلم هایی را که برایشان رفته بزرگورانه ببخشند. اگر برخی هم تصور می کنند بر رهبری هم ظلمی رفته است، برای حفظ مصالح کشور باید اغماض کرد و نگاه به آینده داشت. این سخن خاتمی در این موقعیت سئوال دیگری را در ذهن های منصف در می اندازد و آن این که حال که خطای سیاست ها و اقدامات گذشته آشکار شده است و منتقدان و معترضان نیز حاضرند این چنین نجیبانه و بزرگوارانه از حق خود بگذرند و همچنان آماده گفت و گو هستند، چه عاملی جز کینه توزی و خودمحوری و قدرت طلبی می تواند مانع پاسخ مثبت به این درخواست انسانی و در نتیجه بی اعتنایی به مصالح آشکار ملی باشد؟ اگر به سخنان خاتمی از این منظر بنگریم آنگاه احتمالاً آن را سیاستمدارانه ، هوشمندانه و به موقع ارزیابی کنیم.
نکته آخر این که ما حتی در دوران ریاست جمهوری خاتمی را بیشتر در هیئت یک متفکر و شخصیت فرهنگی دیده ایم تا یک سیاستمدار. او نیز خود همواره به ایفای نقش یک متفکر و شخصیت فرهنگی بیشتر علاقه نشان داده است. به رغم این من خاتمی را یکی از تأثیرگذارترین شخصیت های تاریخ معاصر بر عرصه سیاست این کشور می دانم. خاتمی در طول نزدیک به دو دهه حضور در عالی ترین سطوح سیاسی کشور، همواره بر امری تأکید کرده است که نکته مغفول عرصه سیاسی کشور در دوران معاصر است و آن توصیه به تحمل یکدیگر و مدارا و تمایز قائل شدن میان رقابت سالم سیاسی با ستیزه جویی و خصومت است و ما امروز بیش از هر زمان دیگری به این توصیه و یا بهتر بگویم به این فهم و نگاه به عرصه فعالیت های اجتماعی و سیاسی نیازمندیم. انتظار این که خاتمی از این دیدگاه اصولی و راهبردی دست بشوید انتظار درستی نیست. به گمان من خاتمی به خاطر پافشاری بر این دیدگاه قابل احترام است و این خاتمی نیاز امروز و فردای اندیشه و عرصه سیاسی جامعه ماست. اگر او به خاطر مخالفت ها و حملاتی که علیه وی صورت می گیرد، از این دیدگاه دست بشوید و یا در پیگیری آن سستی بورزد، هرچه باشد و هرچه شود خاتمی مورد احترام و دوست داشتنی نخواهد بود.
رضا صفری، معلم و استاد دانشگاه که در سالروز دوم خرداد در اصفهان طی یورشی در منزلش بازداشت شد در سلول انفرادی در زندان دستگرد اصفهان نگهداری می شود.
براساس خبرهای رسیده به کلمه از اتهامات وی شرکت در جلسات قران پژوهی انجمن اسلامی معلمان و توهین به مقامات نظام عنوان شده است .
این عضو ستاد مهندس موسوی در ایام انتخابات از بسیاری از حقوی زندانیان عادی محروم و حتی تا کنون اجازه هیچ تماسی با خانواده اش را تا نداده و اعتراض های خانواده وی در این زمینه نیز به نتیجه ای نرسیده است.
شایان ذکر است رضا صفری از اعضا ستاد مهدس موسوی و فعال صنفی انجمن اسلامی معلمان بوده که ۴ روز پیش با یورش ماموران امنیتی در منزل خود بازداشت و هم اکنون در بند وزارت اطلاعات زندان دستگرد اصفهان نگهداری می شود.
دکتر علی شکوری راد در گفتگویی با نشریه دانشجوئی "صدای تغییر" که ویژه دوم خرداد منتشر شده مواضع و دیدگاه های خود را پیرامون وقایع اخیر بیان کرده است.
در این گفتگو که به همت دانشجویان دانشگاه دانشگاه صنعتی شریف تهیه شده است. دکتر شکوری رادر به تشریح مسائل مربوط یه مجلس ششم و حوادث روز جنبش سبز و همچنین ختلافات شدیدی که بین تیم احمدی نژاد و سایر اصولگراها رخ داده، پرداخته است.
متن این گفتگو که در وبلاگ شخصی ایشان نیز منتشر شده است به شرح زیر است:
بررسی عملکرد سیاسی جریان اصلاحات
سایه ژورنالیسم و هژمونی دانشجوئی بر مجلس ششم
علی شکوری راد، نماینده اصلاح طلب مجلس ششم که استاد دانشگاه علوم پزشکی تهران است به واسطۀ رفت و آمدهای اخیرش به اوین خبرساز شده است. وی اکنون با وساطت یکی از مراجع عظام در آزادی بسر می برد. او که از فعالین جنبش دانشجوئی بوده و سابقۀ حضور در جنگ را دارد بسیار نگران سیر فهقرائی این روزهای مملکت است و ….
کارنامهی خدمات مجلس ششم آنقدر پربار است که در نظر نگرفتن آن غیر ممکن است. اما در این مصاحبه قصد، نقد مجلس ششم است و قصد تعریف و تمجید مجدد از آن را نداریم.
جنابعالی تأثیر انتخابات دوم خرداد ۱۳۷۶، وقایع پس از آن و پیش از انتخابات مجلس ششم را بر انتخابات مجلس ششم و پیروزی اصلاحطلبان چگونه ارزیابی میکنید؟
حرکت اصلاحات از ابتدا با این عنوان شروع نشد و کسی از اول با ادعای راهاندازی جنبش اصلاحات شروع نکرد. این عنوان بعدها در ادبیات سیاسی به این حرکت داده شد. یک خواستههایی وجود داشت و مطرح شد. همه چیز در چارچوب نظام تعریف شده بود. قرار بود کسانی بر سر کار بیایند که دوست دارند قانون مبنای عمل قرار گرفته و کرامت انسانی پاس داشته شود. پیروزی دوم خرداد غیر منتظره بود چون تا دو هفته مانده به انتخابات گمان بر این بود که انتخابات به مرحلهی دوم برود و گفته می شد در این صورت حتی اگر در دور دوم شکست هم بخوریم باز پیروزیم. چرا که همان سرمایهای می شد برای تشکیل یک حزب. پیروزی در انتخابات دوم خرداد یک جنبۀ اثباتی داشت و بخشی هم دارای جنبۀ سلبی بود. رفتارهایی که در مقابل آقای خاتمی کردند موجب انزجار و واکنش شد.
کلا مردم ما رفتارهای سلبیشان غلبه دارد البته به لحاظ سیاسی. بعد از دوم خرداد هم حوادثی در تقابل با نظر و رأی مردم رخ داد که انزجار را تداوم بخشید، انزجار نسبت به یک مجموعهای که سعی میکردند به زور حرفشان را به کرسی بنشانند و از روشهای مردمپسند برای اثبات حرفهایشان استفاده نمیکردند. مثلا قتلهای زنجیرهای و حمله به کوی دانشگاه که اتفاقاتی پر سر و صدا بود پیش آمد تاثیر گذاشت بر اینکه فضای جامعه بیشتر به سمت اصلاحطلبان برود که با این روشها مخالف بودند.
-اولین نکته قابل توجه درمورد مجلس ششم انتخاب آقای کروبی به ریاست مجلس است. لطفاً بفرمایید که چرا با وجود اینکه ایشان جزء آخرین نفرات برگزیدهی انتخابات تهران بودند و جبههی مشارکت تعداد زیادی از کرسیهای مجلس را کسب کرده بود، ایشان به ریاست مجلس انتخاب شدند؟
در مجلس ششم از ۲۹۰ نفر ۲۱۵ نفر اصلاحطلب بودند که یک تعدادی هم تحت تاثیر جو در زمرهی فراکسیون دوم خرداد مجلس قرار گرفتند. حدود ۱۳۵ تا ۱۵۰ نفر عضو فراکسیون مشارکت بودند. اگرچه این احتمال وجود داشت که اگر جبهه مشارکت کاندیدای مستقل خودش را بدهد رأی بیاورد ولی این احتمال خیلی متقن نبود. آقای کروبی بین آن هفتاد نفری که فاصله هست پایگاه داشت. ایشان پیش از آنکه بخواهد بحث در فراکسیون دوم خرداد مطرح بشود اعلام کرده بودند برای ریاست مجلس کاندیدا میشوند.
اگر در فراکسیون موضوع مورد بحث قرار میگرفت جبهه مشارکت اکثریت مطلق داشت و حتما کاندیدای منتخب مطابق بود با رای جبهه مشارکت ولی آقای کروبی به این کار تن نداد. دو عامل باعث شد که جبهه مشارکت به نفع آقای کروبی، کاندیدای دیگری برای ریاست ندهد: یکی اینکه ممکن بود اگر ما کاندیدا بدهیم نمایندههای جناح راست بروند پشت سر آقای کروبی و عملا ائتلافی را شکل بدهند که میتوانست برای آیندۀ کاری مجلس دردسر درست بکند.
چون در این حالت احتمال داشت آقای کروبی رای بیاورد اما در مقابل جبهۀ مشارکت قرار بگیرد. دوم اینکه آقای خاتمی خیلی مصر بود که جبهه مشارکت ریاست آقای کروبی را بپذیرد. ایشان احساس میکرد که در مجمع روحانیون مبارز دو دستگی پیش خواهد آمد اگر جبههی مشارکت در مقابل آقای کروبی صفآرایی کند. به نظر میرسد که همان که انجام شد به صلاح بود. اگر این اتفاق نمیافتاد آن هماهنگی که درون جبهه دوم خرداد لازم بود از دست میرفت.
-علت اصرار آقای کروبی برای اینکه موضوع در فراکسیون دوم خرداد مطرح نشود چه بود؟
اصلا آقای کروبی هیچ وقت عضو فراکسیون دوم خرداد نشد که بخواهد به نظرات آن فراکسیون تمکین کند. اگرچه فراکسیون مجمع روحانیون جزء فراکسیون دوم خرداد بود ولی هیچ وقت آنها اعضایشان را مشخص نکردند. تا آخر مجلس هم مشخص نشد فراکسیون مجمع روحانیون چند نفرند در حالی که جبهۀ مشارکت فهرست اسامیاش مشخص بود. فراکسیونهای دیگر هم تقریبا تا آخر مجلس مشخص نشد. این هم به خاطر این بود که تجربهی فراکسیونی به این شکلی که در مجلس ششم شکل گرفت قبلا سابقه نداشت و برخی افراد هم خودشان را فراتر از تشکیلات میدانستند.
مثلا آقای کروبی در آن زمان خودش را فراتر از تشکیلات قلمداد میکرد و التزام تشکیلاتی به فراکسیون نداشت. نه اینکه بیتوجه باشد اما خودش را در یک موقعیتی میدید که به تنهایی تصمیم بگیرد و عمل بکند. اگر ما میایستادیم و درگیر میشدیم در ابتدای مجلس میتوانست خیلی مخرب باشد و ما از آن اجتناب کردیم.
-در طول مجلس ششم اتفاق نادری افتاد که مصونیت قضایی نمایندگان سلب شد و در طول عمر مجلس ششم، نزدیک به شصت تن از نمایندگان مجلس به دادگاه فراخوانده شدند که برای چهار نفر آنان حکم قطعی صادر شد و شاهد ِ به اجرا گذاشته شدن حکم ۱۰ ماه زندان جناب آقای لقمانیان نماینده محترم مردم همدان بودیم که با آبستراکسیون (خروج از مجلس) شصت نماینده مجلس و تهدید به خروج از مجلس آقای کروبی، با درخواست آقای شاهرودی و موافقت رهبری، آقای لقمانیان آزاد شدند. لطفاً در این موارد توضیح بفرمایید.
آقای جنتی یکبار در صحبتهایش گفت ما زمانی که اصلاحطلبان بر سر کار بودند هر شب تنمان میلرزید که اینها فردا میخواهند چه کار کنند. مجلس ششم خیلی قوی تشکیل شد. در تشکیل مجلس ششم نقش رهبری نقش مثبتی بود و انتخابات نسبتا آزاد برگزار شد و علیرغم اینکه شورای نگهبان به ناحق قصد ابطال انتخابات تهران را داشت و سه ماه هم اعلام نتیجۀ آن را به تأخیر انداخت، اما نهایتا با دخالت و توصیه رهبری ناگزیر به تأیید آن شد. نقش رهبری در انتخابات مجلس ششم نقش شایستهی رهبری بود.
یعنی وارد عرصهی رقابت انتخاباتی نشد. تا زمانیکه انتخابات برگزار شد این بود ولی بعد از اینکه آن اکثریت رقم خورد این باعث بیم و واهمه در جناح مقابل شد و از همان ابتدا شورای نگهبان شمشیر را از رو بست. میخواست انتخابات تهران را ابطال بکند و آخرش هم هفتصد هزار رای تهران را باطل کرد تا بتواند یک جابهجایی به وجود بیاورد. علیرضا رجایی را از لیست خارج کرد و آقای حداد عادل را وارد لیست کرد.
حداد عادل به عنوان سرلیست جناح مقابل وارد انتخابات شده بود و به همین دلیل آنها خیلی برایشان مهم بود که حداد عادل رای بیاورد. وقتی رای نیاورد برایشان خیلی ثقیل بود. وقتی هم که دیدند نمیتوانند انتخابات را ابطال بکنند حداقل، این کار را انجام دادند. که به نظر من اولین تقلب سیستماتیک به معنی دست بردن در نتیجه انتخابات آنجا شکل گرفت. منتهی چون شورای نگهبان دارای جایگاهی بود که بالاتر از آن کسی نمیتوانست نظارتی بکند به میل خودشان آن کار را انجام دادند. این رویکرد در تمام طول عمر مجلس ششم باقی ماند. یعنی شورای نگهبان در مقابل مجلس بود نه در کنار مجلس. هر رگهای از اصلاحطلبی که در قوانین وجود داشته با مخالفت شورای نگهبان مواجه می شد.
تا آنجا که حتی وقتی مجلس ششم میخواست قانون حقوق شهروندی را تصویب کند ناگزیر شد که عین متن بخشنامهی آقای شاهرودی را تصویب کند و حتی وارد تعیین میزان مجازاتها نشد. چون شورای نگهبان رد میکرد. قوانین مربوط به اصلاح انتخابات، اختیارات ریاست جمهوری و قوانین دیگری که در این سیاق در مجلس ششم مطرح شد همه با سد شورای نگهبان مواجه شد. به طور غیرقانونی و غیرمستدل با مصوبات مجلس برخورد میکردند. از طرف دیگر قوهی قضائیه هم همین روش را در پیش گرفت. دولت و مجلس در اختیار اصلاحطلبان بود ولی قوه قضائیه و شورای نگهبان کاملاً در مقابل آنها قرار گرفتند. حتی نیروی انتظامی هم در دولت اصلاحات ابتدا به وزارت کشور واگذار نشد، نه اینکه واگذار نشد، بر سر تعیین فرمانده اختلاف نظر پیش آمد و این کار صورت نگرفت.
اولین اقدامی که بعد از انتخابات مجلس ششم صورت گرفت ترور آقای حجاریان بود. و دومین اقدام مهم که قبل از شروع به کار و بعد از انتخابات مجلس ششم اتفاق افتاد تعطیلی فلهای مطبوعات بود که یک شب ۱۵ روزنامه را توقیف کردند. عملاً در فاصلهی بین انتخابات تا شروع به کار مجلس تمام روزنامههای اصلی اصلاحطلب توقیف شدند و عملاً مجلس ششم در یک فضای متشنج شروع به کار کرد یعنی نهادهای غیرانتخابی کاملاً در مقابل مجلس صفآرایی کردند که طبیعتاً منجر به انتقاد میشد. این انتقادها در نطقهای پیش از دستور نمایندگان متجلی میشد و آنها هم برخورد میکردند.
مثلاً آقای لقمانیان در یکی از نطقهایش دادگاهها را گفته بود بیدادگاهها و این باعث شد که با ایشان آن رفتار را بکنند. ولی خب رهبری احساس کردند که بیش از حد فضا دارد متشنج میشود و حریم نمایندگی مردم خیلی دارد از طرف قوه قضائیه مورد تعرض قرار میگیرد. این بود که جلوی آن روند را گرفتند و نگذاشتند در طول زمان مجلس ششم نمایندهها به زندان بروند و آقای لقمانیان هم آزاد شد.
-بالاخره برای همه و برای مجلس ششم روشن شدهبود که آنها شمشیر را از رو بستهاند و قرار نیست که کوتاه بیایند. برایشان سخت گذشته بود که با چنین شدتی در انتخابات شکست خوردند. این قابل درک بود که چنین جماعتی که طاقتشان طاق شده از هر قدرتی استفاده کنند تا عرصه را بر شما تنگ کنند. آیا هیچ راهحل مداراجویانهای وجود نداشت که بشود به آنها فهماند که این کار برای خودشان هم مضر است؟
چرا حالا که به گذشته نگاه میکنیم اگر کارهایی انجام میشد برای کشور و برای هر دو جناح بهتر بود. الان در شرایطی که کشور دچار خیلی خسارتها و بحرانها شده آدم غصهاش میشود که مملکتی با این همه امکانات اینگونه باشد. مسیر قهقرایی بسیار بدی را طی میکنیم. اگر پیام دوم خرداد را هر دو جناح درست دریافت میکردند… آن زمان عدهای که با رای مردم سر کار آمده بودند میگفتند این رای مردم پیامی دارد که باید این پیام را بفهمیم و نظرات مردم را پیش ببریم.
طرف مقابل هم میگفتند این رای مردم پیامی ندارد و یک اتفاق انتخاباتی بوده، فضاسازی بوده، مردم اشتباه کردهاند و یک نفر را انتخاب کردهاند. این طرف هم بعضی بیش از آنچه نیت مردم بود و میشد به مردم نسبت داد تلقی کردند و می گفتند پیام آن انتخابات "نه" به نظام بود. طبیعتا نمیتوانیم از مردم سوال کنیم که نظرتان چه بوده. من فکر میکنم در دریافت پیام مردم بعضاً افراط و تفریط صورت گرفت.
اگر رهبران جامعه، آقای خاتمی که منتخب مردم بودند و رهبری که اگر چه در آن انتخابات خودشان را مقابل انتخابات قرار ندادند ولی تلقی میشد که این رای مطابق نظر ایشان نیست، یکی توافق حداقلی میکردند که مردم یک اصلاحاتی میخواهند که حقوقشان استیفا بشود، قانون رعایت بشود و امثال اینها و آقای خاتمی رهبری جنبش اصلاحات را قبول میکرد (چون آنها پیام را به رسمیت نشناختند، آقای خاتمی هم به رهبری اصلاحات را بعهده نگرفت.
حالا کسی هم ممکن است مدعی بشود که چون آقای خاتمی به عهده نگرفت آنها به رسمیت نشناختند.) و به هر حال آنها هم اگر پیام دوم خرداد را به رسمیت میشناختند، میشد در یک تعامل بهتر و شفافتری با رهبری نظام تحولات مورد نظر مردم را پیش برد، بدون اینکه عوارضش این مقدار زیاد بشود. پس از آن که فضا یک مرتبه باز شد و در حالی که سرپرستی و متولی خاصی وجود نداشت، هرکسی از ظن خود شد یار اصلاحات، هر کسی هر چه خواست به اصلاحات نسبت داد، به خصوص وقتی که مطبوعات گسترش پیدا کرد یک طیف وسیعی از نیروهای تازهکار وارد عرصهی مطبوعات شدند که شروع کردند به استفاده بیرویه از آزادی.
این استفادهی بیرویه باعث ایجاد حساسیت در بخشهای سنتیتر جامعه شد. این بخشهای سنتی، هم درون اصلاحطلبان بودند هم درون طیف مقابل. وقتی حساسیت زیاد شد کار رسید به مقابله. این طرف اکثریت مردمی داشت، آن طرف هم قدرت حکومتی. و هر کدام بیرویه از این امکانی که در اختیارشان بود استفاده کردند و فضا را رادیکالیزه کردند. فضای رادیکال هم همیشه منجر به سرخوردگی میشود. چون در فضای رادیکال خواستههایی که قابل وصول نیست مطرح میشود و چون حاصل نمیشود سرخوردگی ایجاد میشود. اصلاحات در اواخر دچار سرخوردگی شد.
-فارغ از اینکه ادعای اصلاحطلبان در مجلس حق بوده یا نه، شاید یک خواستهی حقی فرجام نیکی نداشته باشد، اگر تا حدی که امکانش بود به صورت منطقی پا پس میکشیدیم شاید از مقابله کم میشد. نقدی به روند اصلاحات هست و آن اینکه که به این تقابل دامن زدهاست.
اشکال همین است. من میگویم اگر آقای خاتمی رهبری اصلاحات را برعهده میگرفت میشد تصمیم هم گرفته شود. کسی در روند اصلاحات تصمیم نمیگرفت و حرکت خود بخودی شده بود. مثلا در مجلس ششم مواجه بودیم با یک سری طرحهایی که از طرف تعداد کمی از نمایندگان مطرح میشد. ولی چون در جهت اهداف اصلاحطلبانه بود با اینکه آنها را به موقع نمیدانستیم، اما نمیتوانستیم با آنها مخالفت کنیم. چون اینکار ما را هم موضع میکرد با کسانی که مخالف اصلاحات بودند.
ما اگر تشکیلاتی داشتیم و یک سرپرستی درستی روی اصلاحات اعمال میشد میتوانستیم تصمیم بگیریم که چه کار بکنیم و چه کار نکنیم. ما به عنوان جبهه مشارکت سعی میکردیم حداکثر هماهنگی را با آقای خاتمی داشته باشیم. بعضی از تشکلهای دیگری که بودند هم چنین تلاشی میکردند. ولی بهخصوص طیفی از روزنامهنگاران اینگونه نبودند.
طیف روزنامه نگاران خیلی وسیع بود. فرق روزنامهنگار با سیاستمدار این است که روزنامهنگار حرفهای درست و قشنگ میزند، کاری ندارد که نتیجه چه میشود. ولی سیاستمدار حرف را ناظر بر نتیجه میزند. ما در دوره اصلاحات غلبۀ هژمونی ژورنالیست ها بر سیاستمداران را داشتیم. آنها بودند که فضا را شکل میدادند و سیاستمدارها مجبور بودند که در آن فضا حرکت کنند. این اشتباه بود و اگر چه در ابتدا به حرکت شتاب داد ولی همین شتاب بعدها بیشترین ضربه را به اصلاحات وارد کرد.
البته انکار نمی کنم که حمایت همین مطبوعات اصلاح طلب از فهرست انتخاباتی جبهۀ مشارکت سهم مهمی در پیروزی آن فهرست داشت. همینطورهم در مورد دانشجوها. در میان دانشجوها هم همین فضا به صورت جدیتر و شدیدتری وجود داشت. ما در دورهی اصلاحات یک هژمونی دانشجویی داشتیم. دانشجویان به خاطر نقشی که در شکلگیری دوم خرداد داشتند ارتقا منزلت پیدا کردند. این منزلت صرف پیشبرد هژمونی آنها که بخصوص پس از حمله به کوی دانشگاه رادیکال شده بود شد.
ژورنالیستها هم فضای شکل یافتهای نداشتند. هر کدام حرف تندتری، هرکدام حرف جذابتری میزد فضا را به دست میگرفت. به عنوان نمونه یک زمانی آقای گنجی میشود محور همهی این بحثها. در حالیکه او یک فرد بود و حرکتش فردی بود. هیچ گروهی او را تایید نمیکرد. ولی او فرصت پیدا میکرد که فضا بسازد. فضایی که او میساخت بر ما هم سایه میافکند.
مثلا عدهای میگویند مشارکت با آقای هاشمی بد برخورد کرد. مشارکت بد برخورد نکرد بخشی از ژورنالیستها بد برخورد کردند. مشارکت اصلا مصوبه داشت که با آقای هاشمی برخورد نکند. فضایی که دانشجوها و ژورنالیستها میساختند احزاب را وادار میکرد که در آن فضا حرکت کنند. بهخصوص اینکه احزاب خودشان را موظف به هماهنگی با آقای خاتمی میدانستند ولی ژورنالیستها و دانشجوها، نه. موقعی که احساس کردند آقای خاتمی به مطالبات آنها پاسخ نمیدهد شعار عبور از خاتمی را مطرح کردند که اینها باعث شد اعتدال رفتاری جبهۀ اصلاحات به هم بخورد.
-مثلا همان نامهی ۱۳۵ نفر به رهبری، ممکن است حقایقی در آن بوده باشد ولی حواشی زیادی برای جریان اصلاحات داشت که البته ناحق بود ولی هزینه شد برای جریان اصلاحات. هدف آن نامه چه بود و چه انتظاری از آن میرفت؟
آن نامه در ادامهی یک روند چندساله بود که با رهبری طی شده بود. اولین نامهای که طیف نیروهای دوم خردادی به رهبری نوشتند در فاصلهی بین دوم خرداد تا شروع به کار دولت بود. یک نامهی خیلی ولایتمدارانهای بود که گفتند بالاخره این رای مردم چنین مطالباتی را دارد و خوب است که به آن توجه بشود. بعد از آن هم نامههای متعددی نوشته شد به صورت خصوصی.
زمانیکه مجلس ششم احساس قفلشدگی کرد یعنی از یک طرف شورای نگهبان همهی مصوبات را بر میگرداند، قوه قضائیه انواع و اقسام تضییقات را ایجاد میکرد، نامههایی که خصوصی به رهبری نوشته شد مشکل را حل نکرد. آن گاه نامۀ سر گشاده نوشته شد. اساسا در مجلس، اصلاحطلبان اعتقاد داشتند همه چیز باید از مجرای قانونی پیش برود و نباید هر مشکلی را پیش رهبری ببریم. جایی که قفل شد و دیدند نمیتوانند کاری بکنند ابتدا بطور خصوصی به رهبری نامه نوشتند که آقا این نهاد شورای نگهبان و قوهی قضائیه اینجوری قفل کرده اند همه چیز را. رهبری از این نامهها خوششان نیامد. از طرف بیت با تعدادی تماس میگرفتند که اسم شما که زیر نامه است آیا شما امضا کردهاید یا نه؟
مثلا فضایی که دیگر کسی جرات نکند نامه بنویسد. نامهی بعد که نوشته شد رهبری صراحتا در جواب نوشتند دیگر به من نامه ننویسید. دولتمردها چون زیر نظر آقای خاتمی بودند، نامههای خصوصی را امضا میکردند، ولی وقتی قرار شد نامه سرگشاده باشد، دیگر آنها نیامدند پای امضا، چون آقای خاتمی منعشان کرد.
ولی نمایندهها چون کسی بالای سر آنها نبود که منعشان کند حاضر شدند امضا کنند. نامه به دلیل این بود که دیگر راهی باقی نمانده بود. اگر یک روی خوشی از طرف رهبری نشان داده میشد شاید کار به نوشتن نامهی ۱۳۵ نفر نمیکشید. الان که شما میگویید، بله، این انتقاد وارد است که آن نامه فضا را رادیکال کرد، ولی در حقیقت آن نامه فضا را رادیکال نکرد واقعیتهای موجود را بر ملا کرد. ما این مساله را در جاهای دیگر هم می بینیم. مثلا بعد از دوم خرداد میگفتند دوم خرداد جوانها را بیدین کرد. ما میگفتیم بیدینی زیاد نشده، واقعیت ها فرصت ابراز پیدا کرده اند. شما! تازه دارید واقعیتهای جامعه را میبینید.
-در مورد تحصن آیا واقعا انتظار بوده که جواب بدهد یا اینکه فقط قرار بوده حقایقی را بیان بکند؟ و اینکه شاید اگر همان زمان باقیمانده را صرف یک راه تعاملی میکردید نمیشد به نتایج بهتری رسید؟
بله، مثلا شما نگاه کنید، لوایح دوقلوی آقای خاتمی که البته آنها اسمش را گذاشتند دوقلو، یکی قانون اصلاح انتخابات، یکی هم قانون اختیارات ریاست جمهوری. آقای خاتمی وقتی اینها را داد که احساس کرد دیگر قفل شده. وقتی هم که اینها را داد گفت اگر این لوایح رای نیاورد ممکن است من دیگر نتوانم باقی بمانم.
آقای خاتمی علیرغم اینکه لوایح توسط شورای نگهبان رد شد استعفا نداد. به همین دلیلی که شما میگویید. فکر کرد که اگر استعفا بدهد فضا خیلی تند میشود. انصراف خاتمی از استعفا بازتابش بخصوص در بدنهی دانشجویی و روزنامه نگاران خیلی منفی بود، و شروع کردند به تخطئهی آقای خاتمی.
شورای نگهبان و قوهی قضائیه از یک طرف ما را قفل کرده بودند، از طرف بدنهی اجتماعی هم به ما انتقاد میکردند که شما چرا هیچ کاری نمیکنید. یعنی اگر نمایندگان هیچ اقدامی نمیکردند وقتی دورهی مجلس ششم به پایان میرسید، توسط همان کسانی که اینها را انتخاب کرده بودند هو میشدند. نه اینکه از هو شدن بترسند، نتیجهی این هو شدن چیز مثبتی نبود. مثبت نبود که ارتباط نیروهای رهبریکنندهی اصلاحات با بدنه قطع بشود. خب این میشود شکست اصلاحات.
این بود که نمایندههای مجلس تشخیص دادند حرکتی بکنند. دیگر از این بدتر کسی نمیتواند خنجر بکشد و به گردن اصلاحات بگذارد. به گردن گوسفند هم چاقو بکشند دوتا دست و پا میزند. این تحصن را شما باید بگذارید به حساب دست و پا زدنی که آن آخر باید انجام میشد. یعنی از باب ناچاری بود، نه اینکه یک حرکت طراحیشده باشد و اینکه به پیامدها و نتایجش چشم امیدی وجود داشته باشد. در حقیقت تحصن و استعفای نمایندگان اقدامی از سر ناچاری بود. یعنی اقدامی بود که در واپسین لحظات حیات میتوانست کسی برای اثبات حقانیتش انجام بدهد.
-چقدر این فضای ژورنالیستی و فضای جامعهی دانشجویانی که دلشان میخواسته آوانگارد باشند را مصداق خواستهی عامهی مردم میدانستید؟
مردم یک مجموعهای هستند. مثلا اگر ۱۰۰ درصد جامعه را در نظر بگیرید کنشگران سیاسی یا نیروهای سیاسی فعال، دو تا "۱۰ درصد" یا "۱۵ درصد" هستند در دو سر طیف مردم. ۷۰ تا ۸۰ درصد مردم سیاسی نیستند ولی میتواند مطالباتی درونشان شکل بگیرد و گرایش سیاسی پیدا کنند. مطالباتشان ابتدا سیاسی نیست. معیشتشان، رفاهشان، آیندهشان، جوانانشان، آزادی های اجتماعی و این چیزهاست.
بنابراین کنش سیاسی در آن چند درصد رقیب است که هر کدام درستتر عمل بکنند میتوانند مردم را بیشتر جذب بکنند. به عنوان مثال ما در انتخابات ریاست جمهوری یک نوع فضا داریم، در انتخابات مجلس یک فضا. در مجلس، خیلی جاها انتخابها محلی و طایفهای است. به اصطلاح مطالبات منطقهای سوار میشود بر انتخاب مردم. ولی در ریاست جمهوری سیاسی میشود. مطالبات مردم نمودش در دوم خرداد تحولخواهی بود. شما مطالبات مردم را باید در یک چارچوبی تحلیل بکنید.
مردم به شما نمیگویند که مطالباتشان چه هست. نمیشود هم درآورد. در دورهی اصلاحات هم وقتی میرفتی مطالبات مردم را با یک نظرسنجی استخراج میکردی با آنچه پشت تریبونها گفته میشد یا در روزنامهها نوشته میشد فرق داشت. منتها همان چند درصدی که کنش سیاسی دارند میشوند زبان آن جمعیت خاموش و شما مجبورید که با زبان اینها عمل کنید چون اینها روی آنها اثر دارند و بالعکس.
احمدینژاد کاری که کرد، اینها را دور زد و سعی کرد مستقیما از مردم رای جمع کند. این کار را هم به صورتهایی انجام داد. یک مقدار شیوهی تبلیغاتیاش بود، یک مقدار با توزیع پول و اینها، با برخی نحوهی گفتگوها، واژههایی که استفاده میکرد، نحوهی استدلال، نحوهی موضعگیری در مقابل دیگران رفت از بدنهی مردم رأی جمع کرد. یک پوپولیسم خیلی یکدستی بود. روشها ناسالم بود ولی بالاخره با همان روش ها مقداری رأی جمع کرد.
-در زمانیکه اصلاحطلبان از دو طرف تحت فشار بودند هم از طرف نهادهای قدرت و هم از طرف ژورنالیستها و دانشجویان تندرو، به نظر میرسد به گروه دوم تن دادند. آیا راهی برای خروج از این فشار و در عین حال تن ندادن به هیچ طرفی وجود نداشت؟
من معتقدم فضایی که ژورنالیستها ساختند سایه انداخت روی اصلاحطلبها، و این اشتباهی بود که اتفاق افتاد و اصلاحطلبها از زیر این سایه بیرون نیامدند. در رابطه با جنبش دانشجویی من به سهم خودم تلاش کردم ولی بسیار فحش خوردم. بهخاطر این که به دانشجوها میگفتم که چرا میگویید تحریم. البته ژورنالیستها هم بودند. اما بخش اصلی دانشجوها بودند. گفتمان تحریم در آن زمان خود زنی بود. گفتمان تحریم را زمانی در جامعه مطرح کردند و پیش بردند که دموکراتیکترین انتخابات را پیش رو داشتیم.
یعنی انتخابات شورای شهر دوم که حقیقتاً دموکراتیکترین انتخابات طول تاریخ جمهوری اسلامی بود. اینها مردم را از آمدن پای صندوقهای رای بازداشتند و ما نتیجه را تقدیم کردیم به طیف نیروهای اطراف آقای احمدینژاد. بر عکس، آنها به ما میگفتند شما چرا اصلا کاندیدا دادید. بخشهایی از طیف روشنفکری روزهای آخر به خودشان آمدند ولی خیلی دیر بود. در انتخابات شورای شهر دوم، ما در نتیجۀ کمترین مشارکت مردم، انتخابات را به رقیب باختیم که بعضا با ۵۰ هزار رای در تهران به شورا راه پیدا کردند.
-داخل پرانتز یک سوالی بپرسم. در مورد انتخابات شورای شهر دوم یک درصدی از قضیه به خاطر مشارکت مردم بود ولی اصلاحطلبها پیرو دعواهایی که در شورای شهر اول صورت گرفت و اینکه انتخابات شورای شهر دوم را وزنکشی گروههای دوم خردادی قلمداد کردند، با گسستگی زیاد در انتخابات شرکت کردند. در حالیکه آن طرف فقط یک لیست وجود داشت. شاید درست نباشد که کل ماجرای شکست شورای شهر دوم را به خاطر عدم مشارکت مردم قلمداد کنیم.
اصلش همان عدم مشارکت بود. چون عدم مشارکت آمار دارد. البته نقش منفی شورای اول انکارناپذیر است. ولی مگر چقدر دعواهای شورای شهر در تودهی مردم تاثیر داشت. منتها جناح مقابل بهرهبرداری تبلیغاتی خیلی زیادی کرد. اما این خیلی مهم نبود. گفتمان مشارکت که برگ برندهی اصلاحات در انتخابات بود را خودمان سوزاندیم. وقتی مشارکت به حداقل میرسد چه ائتلاف بکنی چه نکنی بازندهای.
-فرضا مردم با درگیریهای داخل شورای شهر مواجه نبودند اما در عرصه انتخابات این را میدیدند که جریان اصلاحات دیگر یک لیست نیست.
چرا، تقریبا یک لیست بود. اگرچه ممکن است تنوعی در لیستها بوده ولی تبلیغاتی وجود نداشت که به دست مردم برسد. آن لیستی که تبلیغ شده بود لیست مشارکت بود. وقتی مردم نمیآیند پای صندوق دیگر مشکل انتخاب هم ندارند. البته ما در بستن لیستمان هم اشتباه کردیم. احساس کردیم در شورا فضا زیادی سیاسی شده، آدمهای غیرسیاسی معرفی کردیم. آدمهایی که سابقهای نداشتند، عضو تشکیلات ما هم نبودند، ولی به درد شورای شهر میخوردند، ولی رای جمعکن نبودند، بر خلاف تصور ما اتفاقا نیروهای سیاسیمان بیشتر رای آوردند.
-اگر بپذیریم که اصلاحطلبان در آن دوران اشتباه کردند و از زیر سایه ژورنالیسم و دانشجویان تندرو خارج نشدند در شرایطی که الان بعد از انتخابات ۸۸ پیش آمده چکار باید کرد که سیاستمدارها باز زیر سایهی کسانی که تندتر از عامهی مردم حرکت میکنند گرفتار نشوند و دوباره آن نتایج نامطلوب تکرار نشود.
من نمیتوانم تضمین بدهم که نشود ولی میتوانم بگویم اکثر نیروهای سیاسی عملکننده از آن موقع درس گرفته اند شما ببینید یکی از مزیتهای جنبش سبز حفظ انسجام درونیاش بوده. گستردگی طیفی که در جنبش سبز است به مراتب بیشتر از دورهی اصلاحات است، ولی انسجامش هنوز بیشتر است. اگرچه درونش خیلی تفاوت آرا میبینید ولی مزاحمت آنها برای یکدیگر خیلی کم است. درحالیکه اواخر دوره اصلاحات، اصلاحطلبان با خودشان درگیر میشدند. چند چیز بالاخره درس گرفتهشده است.
شعارهای رادیکال دیگر خیلی پرمشتری نیست. درحالیکه در دورهی اصلاحات شعار هرچه تندتر بود مشتریاش بیشتر بود. اینکه آقای مهندس موسوی میگوید اجرای بدون تنازل قانون اساسی و طیفهای مختلف جنبش سبز هم به این تن دادند که این شعار محوری باشد. اینکه خشونت نباشد. یا اینکه الان به کسی مثل آقای هاشمی به عنوان یک فرصت نگاه میشود در حالیکه در دورهی اصلاحات اینطور نبود.
این نشاندهندهی رشد، بلوغ و عقلانیت است. به ایشان به عنوان کسی که در تفاهم با جناح مقابل میتواند به اهداف جنبش سبز کمک کند نگاه میشود. یعنی جنبش سبز پیروزیاش را در حذف طرف مقابل تعریف نکرده است، در تعامل با طرف مقابل برای دستیابی به یک حداقلهایی تعریف کرده است. اینها امید میدهد که جنبش به پیروزی برسد. اگر جنبش به سمت رادیکالیسم سوق پیدا کند احتمال شکستش هم افزایش پیدا میکند.
-به دلیل مضیقهای که برای جنبش سبز وجود دارد و رسانهای فراگیر در داخل مملکت در اختیار ندارد، برخلاف آن چیزی که شما میگویید رسانههایی که جنبش سبز را تغذیه میکنند چه شبکههای ماهوارهای و چه سایتها، کمابیش دیگر از التزام به قانون اساسی حرف نمیزنند و از این مسیر خارج شدهاند. اصلاحطلبها چه باید کنند تا این جو رسانهای که دست خودشان نیست ولی ادعا میکند که حرف آنها را میزند غالب و منجر به شکست اصلاحطلبها نشود؟
این واقعیت وجود دارد که فضای رسانهای بیشتر دست رادیکالهاست و بیشتر دست کسانی است که خارج هستند و در داخل کسی نمیتواند به راحتی اظهار نظر و یا اعلام موضع کند. جناح افراطی طیف مقابل هم به همین دلیل فضای داخل را میبندد تا صدای خارجنشینها بلندتر بشود و رادیکالیسم سیطره پیدا کند. یک ائتلاف نانوشته بین افراطیون دو طیف برای به شکست رساندن جنبش وجود دارد ولی عقلانیتی که درون جنبش وجود دارد اسیر این فضا نشده است. نمونهی بارز آن وقتی است که آقای خاتمی چندماه پیش شروطی برای شرکت در انتخابات مطرح کرد. یک هجمهی شدید رسانهای علیه آقای خاتمی شکل گرفت ولی خیلی زود خاموش شد.
به خاطر اینکه بازتابی در بدنهی جنبش ایجاد نکرد و همه فهمیدند که این شروط، شروط معقولی است. اگر سران جنبش و نیروهای عملکنندهی سیاسی داخل کشور اسیر این فضا نشوند نگرانی چندانی وجود ندارد. به خاطر اینکه این گفتمان رادیکال توسط رادیکالها خوانده میشود و توسط بدنهی اجتماعی جنبش خیلی مورد اعتنا قرار نمیگیرد.
البته رسانههایی مثل VOA و BBC هستند که متعلق به جنبش نیستند، مال قدرتهای بیگانه هستند که آنها بر اساس گردش آزاد اطلاعات و یا بر اساس سیاستگذاریهای خودشان به انتشار اخبار میپردازند. ولی آنها هم ناگزیر هستند برای حفظ اعتبار خودشان به واقعیت ها اعتنا بکنند و نه فقط به سیاست های دولت های تابعۀ خود، دستشان باز نیست که یکهتازی بکنند ولی به هر حال اثرگذاری مهمی دارند. آنها هم بعضا رادیکالیسم را ممکن است تزریق بکنند.
من فکر می کنم پیوند و ارتباطی که بین بدنه و رهبران جنبش برقرار شده در نهایت اجازه نمیدهد که رسانههای رادیکال بتوانند مردم را به هر سمتی میخواهند ببرند. امکانات رسانه ای پیوسته به رهبران جنبش محدود است ولی اثرگذار است. صدای این رسانه ها چندان بلند نیست اما گوش بدنه جنبش به پیام آنها حساس است و آن را دریافت می کند. البته جنبش متکثر است و رسانه های آنهم متکثر است.
-اخیرا در مصاحبه با روزنامهی شرق گفتید که « در مجموع برای اصلاحطلبان هیچ فرقی بین گروههای اصولگرا وجود ندارد». که برداشتهای زیادی از آن مطرح شد. منظور شما چه بوده؟ دیگر اینکه در شرایطی که الان پیش آمده و اختلافی در حاکمیت پدیدار شده است اصلاحطلبهایی که در قدرت نیستند چه کاری از دستشان برمیآید که به نفع مردم تمام شود؟
دعوایی که بین اصولگراها شکل گرفته ناظر بر خیر مردم نیست، ناظربر تنازعات درونی خودشان و جنگ قدرت است. این هم که من میگویم فرقی بین آنها قائل نیستم به دلیل این است که عدهای از اصولگراهای سنتی اتهام زده اند که طیف اصلاحطلبها دارند به طیف مشائی و اینها نزدیک می شوند.
در حالی که آنچه در انتخابات ۸۸ مورد اعتراض و انتقاد ما قرار گرفت، همهاش توسط همین طیف صورت گرفته است، ولی اینها از یکی دو سال پیش شروع کردهاند به حرفهایی که بتوانند از بدنهی جنبش سبز نیرو جذب کنند. آنها دیدند که جنبش سبز یک طیفی از نیروهاست که از مرز اصولگراها شروع میشود و تا بعضی طیف های اپوزیسیون را در برمیگیرد. نه اینکه اینها با هم ائتلاف کرده باشند، اینها مجموعه ای هستند که خودشان را وصل میکنند به جنبش سبز.
طبیعی است که نیروهای اصلی جنبش سبز همان نیروهایی هستند که در چارچوب منشور جنبش سبز آقای موسوی و کروبی حرکت میکنند. جریان مشایی، که هسته مرکزی نیروهای احمدی نژادی هستند، با خود حساب کردند که کسی را از نیروهای وفادار به منشور جنبش سبز نمیتوانند جدا کرده و جذب کنند. سرمایهگذاری کردند روی طیف اپوزیسیون ضد نظام، نیروهایی که خیلی هم تعلق خاطری به جنبش سبز ندارند و اتحادشان اتحاد تاکتیکی است تا از امکانی که دارد بهرهمند بشوند. طیف مشایی دارند به اپوزیسیون ضد نظام نزدیک میشوند.
آنهایی که میگویند که هیچ کسی مثل احمدینژاد نمیتواند جمهوری اسلامی را ساقط بکند. میگویند احمدینژاد اگرچه خودش را تابع ولایت فقیه و اصولگرا میداند ولی ضرباتی که تا به حال به جمهوری اسلامی زده از همه شدیدتر بوده است. بنابراین یک اتحاد تاکتیکی بین اپوزیسیون ضد نظام و طیف نیروهای نزدیک به احمدینژاد برقرار شده است.
منتها طیف نیروهای اصولگرا میخواهند از این اتحاد به نفع خود بهره بگیرند و میگویند بین جنبش سبز و طیف نیروهای نزدیک به احمدی نژاد اتحاد برقرار شده است، در حالیکه از نظر ما، متهم اصلی همان طیف نیروهای احمدینژاد هستند. البته اصولگراهای سنتی هم شریک جرم آنها هستند، قلیلی در سکوتشان و کثیری در همراهیشان. بنابراین از نظر ما وقتی میگوییم تفاوتی میان اصولگراها نمیبینیم یعنی اینکه ما نمیآییم با یکی از اینها ائتلاف کنیم در مقابل دیگری. ولی این به این معنا نیست که هیچ تفاوتی با هم ندارند.
-در این دعوایی که پیش آمده اصلاحطلبها چه کار میتوانند بکنند؟
موضعی که اصلاحطلبها گرفتند در مجموع موضع درستی است. آنها وارد این دعواها و اختلافات نشدند و سعی کردند نظارهگر باشند. چون ورود در این اختلافات یعنی به نفع یکی عمل کردن، در حالیکه ما هرگز نمیخواهیم به نفع یکی از این طیفها اقدامی انجام بدهیم. نه اینکه بیاعتنا باشیم، نظارهگر هستیم، ارزیابی میکنیم ولی وارد این دعواها نشده و نمیشویم و خود را آلودۀ آنها نمی کنیم.
-اگر جریان اصلاحات منفعل بماند تاثیری بر فروکش کردن آتش این دعوا به سود مردم نخواهد داشت. اگر با این دقت و مراقبت که وارد جریان شدن مصداق تمایل به یک طرف نباشد، شاید در حکم کسی که مردم را آگاه میکند، آیا اصلاحطلبها اقدام کنند بهتر از این نیست که بنشینند و ببینند آن دو جریان چه کار میکنند؟
اگر نیروهای جنبش سبز مخاطب ما هستند که اینها میدانند. اگر هم هواداران آنها هست که با ورود ما سعی میکنند دعوایشان را زودتر جمع کنند، هم سرانشان و هم هوادارانشان. بنابراین ورود ما در این دعواها در جهت خلاف آگاهیبخشی است و فضا را مشتبه می کند. ما میگذاریم حقیقت هر چه هست، خودش، خودش را نشان بدهد.
-در مورد نیروهای جنبش سبز به نظر ژورنالیسم هر دو طیف رادیکال میتواند خطرناک باشد.
بله، یعنی ما نمیتوانیم دورهی سکوتمان را طولانی کنیم. نباید هم طولانی شود. چون وقتی از جانب ما پیامی به مردم نرسد ممکن است مردم به پیامهای دیگر که ممکن است خام یا انحرافی باشند گوش کنند. این خطر وجود دارد. باید تحلیلهای جامع نسبت به ماهیت دعوا و طرفین دعوا (و نه ورود به دعوا) از طرف نیروهای تحلیل گر اصلاحطلب به هواداران خودشان عرضه بشود.
نیروهای ما تشکیلاتی ندارند که بشود تحلیل های درون تشکیلاتی به آنها رساند. ولی خب این هم هست که اگر ما خیلی ساکت بنشینیم ممکن است مردم جذب دعوای آنها بشوند، چون در این دعوا هر یک از مردم که جانب یک طرف را بگیرد در حقیقت جذب مجموعۀ آنها شده است و این به نفع آنهاست. این جنگ بنظر نمی رسد زرگری باشد ولی می تواند خاصیت جنگ زرگری را برای آنها داشته باشد. ما باید در این مورد پیامهای هشدار دهنده به مردم بدهیم.
-با تشکر و سپاس فراوان از اینکه فرصت مصاحبه را در اختیار ما قرار دادید
تهیه و تنظیم_روح الله ثارللهی و محمد علی منتظری
دانشجویان دانشگاه صنعتی شریف
خانواده لطفعلی یوسفیان بعد از یک سال و نیم، سکوت خود را شکستند و طی یک مصاحبه با جرس خبر دادند؛ این کارمند ۵۶ ساله ایرانی، بر اثر استنشاقِ گاز اشک آورِ پرتاب شده در جریان اعتراضاتِ خیابانی، جانِ خود را از دست داد.
لادنِ مصفایی همسر علی حسن پور از جان باختگان اعتراضات مردمی بعد از انتخابات مخدوش ۲۲ خرداد در گفتگو با جرس به نسبت فامیلیِ آقای لطفعلی یوسفیان با همسر خود اشاره می کند و در عین حال تاکید می کند که کشته شدگانِ حوادثِ بعد از انتخابات تنها محدود به کسانی نیستند که از آنان در رسانه ها نام برده شده است بلکه کسانی هستند که در سکوت خبری قربانی شده اند.
همسر این شهیدِ ۲۵ خرداد که پیش از این چندین بار در مورد وضعیتِ پرونده همسرِ خود از طریقِ رسانه ها اطلاع رسانی کرده و از مسوولانِ کشور خواسته بود تا قاتلِ همسرش را شناسایی و معرفی کنند، اینبار در مورد نحوه ی جان باختنِ آقای لطفعلی یوسفیان یکی از بستگانِ نزدیکِ آقای حسن پور می گوید: در جریان اعتراضاتِ خیابانیِ سال ۸۸ آقای یوسفیان در اثر استنشاقِ گاز اشک آوربه بیمارستان منتقل شد و در نهایت پس از چندین روز بستری و مراقبت ویژه، در همان بیمارستان جان باخت.
آرش یوسیفان فرزند لطفعلی یوسفیان نیز در مصاحبه ای با جرس دلیلِ سکوتِ خانواده خود را وضعیتِ حاکم بر فضای کشور در روزهای اعتراض به نتایجِ انتخابات اعلام می کند و می گوید: حتی مسوولان بیمارستان ابن سینا هم برای اینکه خانواده ما دچار مشکل نشود، همان زمان به ما گفتند: ما علت فوت پدرتان را «ایستِ قلبی» اعلام می کنیم، چرا که در غیر این صورت ممکن است جسد را به خانواده تحویل ندهند و دردسر های بعد آغاز شود. ولی دردسر از همان زمانی آغاز شد که پدر من بدون اینکه هیچ نقشی در راهپیمایی داشته باشد قربانیِ بی مسولیتی کسانی شد که برای خاموش کردنِ اعتراضاتِ مردم از گاز های اشک آوری استفاده کردند که موجب مرگِ پدرم شد و پزشکان هم گفتند که متاسفانه کاری از دست شان بر نمی آمد…
خبرگزاری فارس و ایرنا خبرگزاری رسمی جمهوری اسلامی ایران در همین دو سال اخیر بارها از طریقِ پخش تصاویری از یک کودکِ بحرینی که در اثر استنشاق گاز اشک آور جان با خته بود، اعتراض می کردند که چرا مأموران امنیتیِ بحرین برای مقابله با تظاهر کنندگان علاوه بر استفاده از سلاحهای گرم، از گازهای اشک آور شیمیایی نیز بهره میبرند که باعث خفگی و حتی کشته شدن افراد میشود.
همچنین صدا و سیمای جمهوری اسلامی ایران در سال گذشته بارها خبری را پخش می کرد که نشان می داد یک زن فلسطینی بر اثر استنشاق گاز اشک آور پرتاب شده از سوی پلیس اسرائیل در جریان تظاهرات علیه دیوار حائل، جان خود را از دست داده است.
این اخبار در حالی منتشر می شد که مخالفان دولت جمهوری اسلامیِ ایران نیز بارها خبر داده بودند؛ در جریان راهپیمایی های خیابانی معترضانِ ایرانی نیز ماموران امنیتی از گازهای اشک آوری استفاده می کردند که این گازها عوارضی همانند عوارض استنشاق گازهای شیمیایی را دارد و موجب خفگی می شود اما رسانه های رسمی دولت در این باره سکوت کردند .
جرس با آرش یوسفیان تنها فرزندِ پسرِ لطفعلی یوسفیان در مورد ماجرای جان باختن پدر وی در بیمارستان ابن سینا که به گفته این خانواده به دلیل استنشاق گاز اشک آور بوده است، گفتگویی انجام داده است که در پی می آید:
آقای یوسفیان، قبل از ورود به پرسش های اصلی ممکن است بفرمایید با توجه به اینکه پدر شما در تیر ماه ۸۸ و دقیقا در آغاز روزهای اعتراض به انتخابات جان خود را در بیمارستان از دست دادند، چرا تا کنون سکوت کرده اید ؟
فکر می کنم پاسخ به این پرسش شما را خیلی ها که در ایران زندگی می کنند و از نزدیک روزهای درگیری را به یاد می آورند می دانند. پدر من کارمندی بود که در رده معاونت هم در سازمان های مختلف از جمله سازمان کشاورزی همین کشور به مردم خدمت کرده بود، روزهایی که بر اثر استنشاقِ گاز اشک آور دچارمشکل تنگیِ نفس شده بود و ما او را به بیمارستان منتقل کردیم، روزهایی بود که نگران بودیم افشای این واقعیت زندگیِ پدری که به تازگی همسرش را هم از دست داده بود را دستخوشِ مشکلاتِ جدی تر کند. پدرم آدم ساده ای بود که سرش به زندگی خودش بود و اصلا به سیاست کاری نداشت، وارد هیچ دسته و گروهی هم نشده بود، در روزهای اعتراض هم از محل کارش که حوالی خیابان آزادی بود به همراه یکی از همکارانش به خانه بر می گشت که این اتفاق برایش افتاد. پدرم بعد از مرگ مادرم خیلی سختی کشید ما نمی خواستیم مشکلی برایش درست کنیم. حتی خود مسوولانِ بیمارستان هم به ما گفتند اعلام اینکه ایشان به واسطه استنشاق گاز اشک آور جان باخته است ممکن است مسکل درست کند، برای همین سکوت کردیم .
آیا پدرِ شما پیش از این اتفاق از سالم بود؟
مدارک چکاب کامل پزشکیِ پدرم تا پیش از استنشاق گاز اشک آور نشان می دهد که او سالم بود. پدرم عادت داشت همیشه چکابِ کامل انجام می داد، او حتی از من که فرزندش هستم سالم تر و قوی تر بود ولی بعد از آن اتفاق واقعا دچار مشکل شد. هرگاه چهره اش به یادم می آید که در روزهای آخر از نفس تنگی روی زمین می نشست نمی توانم به این سکوت ادامه دهم تا شاید صدای من توسط مسولان شنیده شود و هیچ گاه برای مقابله با اعتراض های مردمی که در هر کشوری هم ممکن است رخ دهد از چنین گازهایی استفاده نکنند و در نظر داشته باشند که مردم معمولی هم در همان اطراف درگیری ها سکونت دارند، رفت و آمد دارند که ممکن است به همین شکل مظلومانه قربانی شوند.
پس پدر شما در واقع برای شرکت در راهپیمایی هم به خیابان نرفته بود؟
دقیقا، همانطور که گفتم ایشان یک کارمند بودند که محل کارشان نزدیکی محل درگیرها و اعتراضات خیابانی بود. یعنی اگر هم برای اعتراض شرکت کرده بود و به همین دلیل جان می داد شاید موضوع فرق می کرد ولی پدرم به هیچ وجه وابسته به هیچ جریان سیاسی نبود. اما در انتخابات سال ۸۸ برای اولین بار شرکت کرد و مثل خیلی از مردم دیگر او هم به یک نامزد انتخابات رای داده بود. در شب انتخابات من خبر را اشتباهی متوجه شده بودم و به او گفته بودم بالاخره کاندیدایی که به او رای دادی پیروز شد، او خیلی خوشحال شد و گفت خب معلوم بود با این همه میزان مشارکت چه کسی پیروز می شود اما صبح روزِ بعد از انتخابات وقتی نتیجه را از تلویزیون شنید بسیار به او شوک وارد شد و تعجب کرده بود.
حالا ممکن است برگردیم به روز واقعه و برایمان توضیح دهید که دقیقا در کدام یک از خیابان های تهران و چگونه این اتفاق رخ داد؟
شهر اوضاعِ به هم ریخته ای داشت. پدرم ماشین مرا با خودش برده بود و هنگام بازگشت از محل کارش که حوالی خیابان آزادی بود، میان شلوغی و ترافیک مجبور به توقف شدند. او همراه یکی از همکارانش بود که ناچار شدند در گوشه ای ماشین را پارک کنند، ناگهان می بینند که ماموران برای پراکنده کردن جمعیت گاز اشک آور پرتاب کردند. گاز وارد ماشین آنها می شود و در فضای بسته ی ماشین این گاز می پیچد و آنها ناگزیر می شوند برای دقایقی پیاده شوند . حال پدرم خیلی بد می شود و در آن شرایط به او آب آشامیدنی می رسانند که فکر می کنم شرایط شان بدتر می شود. پدرم ۵۶ ساله بود و هیچ مشکل و بیماری تا پیش از آن نداشت. اما آن روز وقتی به خانه برگشت دیگر حالش به روزهای قبل از آن اتفاق بر نگشت. نفس کشیدن برایش چنان سخت شده بود که من چند روزی به محل کارم نرفتم و در خانه ماندم تا از او مراقبت کنم. خودش هم می گفت از خانه بیرون نرو نمی دانم چه اتفاقی ممکن است برای من بیافتد. گاهی وقت ها از شدت نفس تنگی روی زمین می نشست، به خودش می پیچید و اصلا نمی توانست تکان بخورد.
وقتی شرایط پدر را دیدید او را به کدام بیمارستان منتقل کردید؟
روزهای خیلی شلوغی بود اما من با دیدن وضعیت پدر نگران شده بودم و بعد از سه روز او را به بیمارستان ابن سینا واقع در صادقیه ی تهران منتقل کردم چون دیگر در خانه کاری از دست مان بر نمی آمد و اصلا نمی دانستیم چه باید بکنیم.
آیا پزشکان تشخیص دادند که علت نفس تنگی های سخت ِ پدر شما و بی طاقت شدن او برای چیست؟
حقیقت اش این است که اول نگران بودم که دلیل را بگویم، معلوم بود که مواد شیمایی در اثر استنشاق گاز در بدن پدرم هست. ولی پدرم که جبهه نرفته بود تا دلیلش را مثلا اثرات مواد شیمایی دوران جنگ اعلام کنیم. از طرفی بعد می دیدم پرونده کاری و زندگی پدرم شفاف است و اگر دلیلش را هم بگوییم مشکلی پش نخواهد آمد یعنی پدرم نه مجاهد بود، نه انقلابی بود، نه جنگجو بود و نه وابستگی به جریاناتی داشت که اگر جریان گاز اشک آور را بگوییم برایش مشکلی پیش بیاید. برای همین حقیقت را به پزشکان گفتیم. یادم هست وقتی یکی از پزشکان به پدرم گفت شما چه تحملی داشیتد که سه روز با این وضعیت در خانه ماندید من خیلی تعجب کردم چون هیچ وقت فکر نمی کردم که گاز اشک آور چنین اثراتی داشته باشد که حتی پزشکان هم تحملش را سخت بدانند.
پدرتان کارمند بود آیا بستری شدن در بیمارستان و دلیل آن را همان زمان به محل کار او هم اطلاع دادید؟ یعنی آیا دوستان و همکارن ا و می دانستند که چه اتفاقی رخ داد؟
من خودم همان زمان به محل کارشان اطلاع دادم و گفتم پدرم در بیمارستان بستری است و نمی تواند در محل کار خود حاضر شود. از طرفی یکی از دوستان شان هم که خودش همان روزِ درگیری همراه پدرم بود و در جریانِ اتفاقی که افتاد هم قرار داشت. تمام خانواده و فامیل ما هم موضوع را می دانستند.
با این توصیف چرا دلیلِ فوت پدرتان را در بیمارستان چیزِ دیگری اعلام کردند؟
به من شوک وارد شده بود که به همین سادگی یک انسان جانش را به خاطر گاز اشک آور از دست داد، با همان حالت شوک و نگرانی به بیمارستان رفتم و مسوولان و پزشکان بیمارستان به من گفتند، بزرگترین کمکی که ما می توانیم در این اوضاع به شما بکنیم این است که دلیلِ فوتِ پدرتان را «ایستِ قلبی» اعلام کنیم . آنها می گفتند اگر دلیل اصلی را بنویسیم به این زودی ها جسد را به شما تحویل نخواهند داد و دردسرهای بعدی شروع خواهد شد.
و شما نظرِ بیمارستان را پذیرفتید؟
من تنها پسر خانواده هستم، یک خواهر هم دارم که ازدواج نکرده بود، خواهر دیگرم هم به تازگی ازدواج کرده بود، مادرمان را هم تازه یک سال قبل از جان باختنِ پدرمان از دست داده بودیم، پدرم نه کار سیاسی کرده بود و نه وابستگی به هیچ جریانی داشت، ناگهان با اتفاقی مواجه شدیم که اصلا نمی دانستیم چه باید بکنیم. از طرفی فکر می کردیم نظری که بیمارستان به ما گفته است در واقع نوعی لطف است به ما تا وارد یک مشکلِ جدی نشویم برای همین ما هم پذیرفتیم تا از آن شوک نجات پیدا کنیم و همچنین پدرمان را که واقعا بی گناه و بدون هیچ دلیلی جان داده بود با آرامش به خاک بسپاریم. قبلش فکر می کردیم پدرمان به سلامت از بیمارستان مرخص خواهد شد، ساعت هشت صبح وقتی از بیمارستان به من زنگ زدند و گفتند پدر شما فوت کرده است حتی خود من هم باورم نمی شد. تا زمانی که مراسم تدفینِ پدرم برگزار نشده بود ما هیچ کدام مان باورمان نمی شد که همه چیز تمام شد و گازهای شیمیایی که استفاده کرده بودند داشت پدرمان را از درون نابود می کرد و در نهایت موجبِ از دست دادن جانش شد…
برای مراسم تدفین هم طبیعتا چون کسی دلیلِ فوت ایشان را نمی دانست مشکلی پیش نیامد، درست است؟
برای مراسم تدفین همه آمده بودند، به آن دوست پدرم که همراهش در روز درگیری بود هم واقعا شوک وارد شده بود، می دانست که پدرم آدم با انرژی، سالم و کشتی گیر بود… کل خانواده ما، اطرافیان و آشنایان همه می دانستند برای پدرم چه اتفاقی افتاده است همه در مراسم تدفین آمدند و چون کسی دلیلش را نمی دانست، پس مشکلی هم پیش نیامد و پدرم مظلومانه به خاک سپرده شد.
الان دیگر نگرانی های روزهای اول که به آن اشاره کردید را ندارید؟ یعنی نگران نیستید که بازگو کردن این مسئله احیانا مشکلی به وجود آورد؟
نه چون دارم حقیقتی را می گویم تا مسوولان امر به این مسئله توجه کنند و به خاطر داشته باشند اینگونه اعتراض های مردمی ممکن است در هر کشوری پیش بیاید اما این راهش نیست که با گازهایی شیمیایی اینطوری آدم کشی رخ دهد که واقعا زندگی یک خانواده را نابود کند. من خودم در روزهای آخری که پدرم در بیمارستان بستری بود به دنبال تدارک عروسی ام بودم و پدرم بارها می گفت از بیمارستان که مرخص شوم زودتر این عروسی را برگزار می کنیم چون حالم اصلا خوب نیست و نمی دانم چه اتفاقی رخ می دهد. پدرم می گفت بزرگترین آرزوی من این است که در عروسی تنها پسرم باشم. حالا هم که سکوتم را شکستم به این دلیل است که دلم می خواهد مسوولان بدانند برای زندگی شهروندان معمولی چه مشکلاتی به جود می آورد همین گازهای اشک آوری که برای کنترل راهپیمایی ها استفاده شد… شاید باید بشنوند برای من به عنوان یک جوان و شهروند این کشور، بعد از پدرم چه اتفاقی افتاد. بزرگترین ناراحتیِ من این است که پدرم در روز عروسی بالای سرم نبود، پدری که همه آرزویش همین بود که در مراسم عروسی تنها فرزندش باشد به چه جرمی و به چه گناهی از برآورده شدن ساده ترین آرزویش محروم ماند؟ ….
آیا حرفی برای مسولان بیمارستان ابن سینا هم دارید و یا اساسا قصد پیگیری قضایی هم دارید؟
تصور خودم هنوز این است که در آن روزهای درگیری و اضطراب، پزشکان بیمارستانِ ابن سینا چون مظلومیت و آرامش پدرم را از نزدیک دیده بودند نیت شان خیر بود و می خواستند ما جسد پدرم را بدون هیچ مشکلی تحویل بگیریم، برای همین شاید واقعا قصد کمک به ما را داشته اند تا پدرم و ما بیش از این آسیب نبینیم…من هر کاری کنم دیگر پدرم زنده نمی شود اما اگر این مسئله تا همیشه توی دلم می ماند و سکوت می کردم، تا همیشه تحت فشار و ناراحتی روحی بودم، خودم را نمی بخشیدم اگر نمی گفتم که پدرم چه مظلومانه و چقدر آسان جلوی چشم های ما بدونِ هیچ گناهی جان داد…
گفتگو از مسیح علی نژاد
«آمار هم به شرف کاغذ پاره نائل شده؟»عنوان سرمقالهی روزنامهی جهان صنعت به قلم امیر باستانی است که در آن میخوانید؛ ما در کشوری کار میکنیم که در آن پیدا کردن فلان شاخص اقتصادی آمریکا با آخرین تاریخها سادهتر از یافتن شاخصهای اقتصادی کشور خودمان مربوط به دو سال قبل است! باور کنید یا نه، امروز میتوانید پشت میز کارتان بنشینید و با همین اینترنت فوقالعاده خودمان وارد گوگل شوید، جستوجو کنید و خیلی زود وارد سایتی بشوید تا آخرین آمارها و شاخصهای اقتصادی سوییس، بلژیک، روسیه، چین، ژاپن، آمریکا، کانادا و… را در اختیار داشته باشید.
اما جالب است بدانید که شما در همین تهران نمیتوانید به آخرین آمارها و شاخصهای اقتصادی کشور خودتان دسترسی داشته باشید. بانک مرکزی قسمتی داشت که در آن آمارهای دورههای زمانی را گنجانده بود، آن هم نه به روز و لحظه که آخرین آمارهایش از ۱۳۸۷ به این سو هرگز روزآمد نشدند، همان هم ظاهرا زیادی تشخیص داده شده که دیگر نمیتوان به آن دسترسی داشت. از قرار معلوم برخی قویا به این نتیجه رسیدند که آمار نیز چون سایر اسناد ورق پاره است، حال مشخص نیست با این اقتصاد شکوفا چرا آمارها اعلام نمیشود تا اهالی رسانه بتوانند در جهت انعکاس آن بکوشند؟
درد آنجاست به آن آماری هم که از صافی میگذرد و منتشر میشود نمیتوان اعتماد کرد. خرده نگیرید، قصه سیاستبازی نیست، موضوع چهار عمل اصلی ریاضی یا همان جمع و تفریق و ضرب و تقسیم است!
اخیرا گزارشی تحت عنوان شاخص بهای مسکن اجاری در مناطق شهری ایران توسط بانک مرکزی منتشر شده است که در جدول شماره ۲ این گزارش محاسبه عجیبی به چشم میخورد که احتمالا از دستاوردهای خارقالعاده اخیر است.حسب قاعده و منطق وقتی واحدی از چهار در مقطع بعدی به دو برسد ما میگوییم این واحد کاهش داشته است، اما صبر کنید، بانک مرکزی اثبات کرده که خیر… با شیوهای عجیب میتوان گفت افزایش هم داشته است!!!
به نظر شما آیا میشود تغییر عدد شاخص قیمت اجاره بهای مسکن از ۶/۱۷(۱۷ممیز۶) در سال ۱۳۶۸به ۱/۶(۶ممیز۱) در سال ۱۳۶۹را طوری حساب کرد که رشد ۳/۱۶(۱۶ممیز۳) درصدی را نشان بدهد؟
قاعدتا این رشد باید منفی باشد چراکه شاهد کاهش واحد هستیم اما بانک مرکزی در گزارش از شاخص قیمت مسکن اجارهای توانسته رشد ۳/۱۶(۱۶ممیز۳) درصدی را در اینجا ثبت کند.حال این عدد ۱۶ درصد از کجا آمده خدا میداند، چون به هیچ وجه تشابهی به نتیجه واقعی ندارد و اصولا نتیجه واقعی منفی است. حال جالبتر آنکه بدانید از ابتدای جمهوری اسلامی ایران تاکنون تنها در همین مقطع شاهد رشد منفی شاخص اجاره بها هستیم، هدف از این عدد چه بوده خدا میداند اما بیایید خوشبینانه نگاه کنیم، انشاالله که اشتباه شده است، در این صورت هم باید پرسید آیا محاسبهگران بانک مرکزی از انجام چهار عمل اصلی ریاضی هم ناتوانند؟ آیا چنین خطاهایی سایر آمارهای ارایه شده توسط بانک مرکزی را زیر سوال نمیبرد؟
نماینده اهواز در مجلس با بیان اینکه واردات پیازهای خارجی دوباره شروع شده است، گفت: واردات بیرویه محصولات کشاورزی بهویژه پیاز کشاورزی منطقه را با مشکل مواجه کرده است.
به گزارش سایت خانه ملت، ناصر سودانی با بیان این که حدود یک ماه است که برداشت محصول پیاز در اراضی شهر اهواز آغاز شده است، افزود: میزان برداشت پیاز در هر هکتار حدود هفتاد تن است.
نماینده اهواز در مجلس شورای اسلامی، با بیان این که واردات بیرویه محصول پیاز از کشور هند آغاز شده است، تصریح کرد: متأسفانه چند سالی است که در زمان برداشت پیاز از سوی کشاورزان مسئولان اقدام به واردات پیاز میکنند که این امر باعث خسارتهای فراوان این افراد میشود.
سودانی ادامه داد: مسئولان کشور و بهویژه وزارت کشاورزی باید نظارت خود را بر واردات بیرویه محصول پیاز بیشتر کند تا دیگر شاهد اینگونه اعمال نباشیم.
عضو کمیسیون انرژی مجلس، تأکید کرد: وزارت بازرگانی باید خسارت وارد آمده به تولیدکنندگان داخلی محصولات کشاورزی را جبران کند.
نماینده ولی فقیه در هرمزگان گفت: «۳۰۰ روستای هرمزگان فاقد مسجد است و باید با تشکیل مجمع خیرین مسجد ساز این مشکل را حل کنیم.»
به گزارش خبرنگار مهر، آیت الله غلامعلی نعیم آبادی صبح پنجشنبه در جمع مدیران استان هرمزگان بیان داشت: «با توجه به اینکه ۳۰۰روستای هرمزگان فاقد مسجد است امیدواریم با تشکیل مجمع خیرین مسجد ساز در این حوزه هم موفقیتهای چشم گیر کسب کنیم.»
وی یادآور شد: «امسال سال جهاد سازندگی است و باید توجه کنیم کشوری که نفت صادر می کند چرا باید تخم مرغ را از چین وارد کند بیایید با عمل این معضل را محو کنیم و در شکوفایی اقتصاد کشورمان تلاش کنیم.»
زنان را در فعالیتهای اقتصادی سهیم کنید
آیت الله نعیم آبادی، تصریح کرد: «خانواده ها را باید در سبد تولید سهیم کرد تا بتوانیم بر مشکلات اقتصادی فائق آییم، حتی زنان را باید در فعالیتهای اقتصادی سهیم کنیم چراکه نیمی از افرادجامعه ما را زنان تشکیل می دهند.»
امام جمعه بندرعباس تاکید کرد: «دو پدیده خطرناک جامعه مارا تهدید می کند، اول اینکه علم که برای تسلط طبیعت است نه فرار از طبیعت که متاسفانه شاهد دوری جوانان از توسعه کشاورزی و پرورش دام هستیم.»
وی در ادامه گفت: «دومین آن عمل است، ما دیروز عمل داشتیم ولی علم نداشتیم یعنی اینکه در گذشته کشاورزهای کشور بی سواد بودند اما در حال حاضر علم بدون عمل داریم.»
ولی فقیه در استان هرمزگان اظهار داشت: «هرمزگان یکی از استانهای پیشرو در امر مدرسه سازی است و می توان با قاطعیت گفت که رتبه اول در جهت مدرسه سازی را نسبت به سایر استانهای دیگر داریم.»
عضو هیات داوری فراکسیون اصولگرایان گفت: «نمایندگان عضو فراکسیون اصولگرایان که آرای سفید به گلدانها انداختند، تخلف کردند.»
حجت الاسلام غلامرضامصباحی مقدم عضو هیات داوری فراکسیون اصولگرایان در گفت وگو با خبرآنلاین درباره آرای سفیدی که در نشست ۴شنبه مجلس به گلدانها انداخته شد، گفت: «اینکه اعضا به اصول تشکیلاتی خود پایبند باشند یک امراخلاقی است و این امر مقتضای کار تشکیلاتی است، و افرادی که آرای سفید به گلدانها انداختند تخلف کردند.»
براساس میثاق درونی فراکسیون اصولگرایان اعضا متعهد می شوند بعد از رای گیری درون تشکیلاتی، از چهره های برگزیده در جریان انتخابات هیات رئیسه حمایت کنند. بر این اساس همه اعضای فراکسیون اصولگرایان می بایست از علی لاریجانی حمایت می کردند اما همچون سال گذشته، امسال هم ۳۲رای سفید به گلدانها انداخته شد.
اعضای فراکسیون انقلاب اسلامی روز سه شنبه در انتخابات درون تشکیلاتی فراکسیون اصولگرایان، علی اصغر زارعی را به عنوان نامزد ریاست معرفی کردند؛ هر چند وی تنها ۴۰ رای اعضا را به دست آورد.براساس این آمار می توان پیش بینی کرد که آرای سفید انتخابات هیات رئیسه مربوط به اعضا فراکسیون انقلاب اسلامی است.
مصباحی مقدم در پاسخ به این پرسش که هیات داوری چه ضمانت اجرایی برای مقابله با این تخلف دارد، گفت: «اول این امر قابل تشخیص نیست. ثانیا به فرض آنکه از آن آگاه شویم، این گونه نیست که این امریک تخلف حقوقی قابل پیگیری باشد.»
همچنین حجت الاسلام حسین ابراهیمی عضو هیات داوری فراکسیون اصولگرایان در گفت وگو با خبرآنلاین در این باره ، اظهار داشت: «متاسفانه برخی اعضای فراکسیون اصولگرایان به اصول تشکیلاتی عمل نمی کنند و برای ما هم مشخص نیست.»
وی بابیان اینکه ما بنای تجسس در آراء افراد را نداریم ، تصریح کرد: «خود کسانی که رای سفید دادند به این امر آگاه هستند و می دانند باید به معاهدات فراکسیونی پایبند باشند.»
گفتنی است فراکسیون حامیان دولت در مجلس که به فراکسیون انقلاب اسلامی معروف است سالهای گذشته نیز رفتار مشابهی داشته است.
کیهان در یادداشتی آورده است: رئیسجمهور با انتقاد از انتشار برخی اخبار درباره واگذاری رانت در ارائه مجوز ساخت هتل گفت: به فردی برای ساخت هتل مجوز دادهاند که این موضوع سند جرم شده در حالی که در همه جای دنیا برای ساخت هتل و تاسیسات زیربنایی تسهیلات داده و حمایت می کنند تا گردشگری گسترش یابد اما عدهای عقب افتاده این را جرم تلقی میکنند که اگر جرم است ما به آن افتخار میکنیم.
*رئیسجمهور هر چند که اشاره صریحی به ماجرای واگذاری مجوز ساخت هتل نکرد اما به نظر میرسد با توجه به انتقادهای چند هفته اخیر از بقایی و مشایی، منظور ایشان همان پروژه ۴۵۰ میلیارد تومانی مجتمع تالارهای کیش باشد. دفاع رئیسجمهور از بقایی در حالی است که بقایی و اسفندیار رحیممشایی به عنوان مسئولان امر حاضر نشدهاند به اعتراضهای مستند پاسخ دهند. صورت مسأله ماجرا این است که با پیگیریها و اعمال نظرهای آقایان مشایی و بقایی، پروژه ۴۵۰ میلیارد تومانی یاد شده به شرکتی به نام فیاک واگذار شده که مدیران آن شرکت را دو سه روز قبلتر و با سرمایه یک میلیون تومانی به ثبت رسانده و دو روز بعد هم چک ۵ میلیارد تومانی را دریافت کردهاند. این واگذاری هم با رفتاری خلاف قانون و دور زدن قانون و بدون برگزاری مناقصه صورت گرفته است. بنابراین هم عملی غیرقانونی صورت گرفته و هم امتیازی بلامرجح و غیرقانونی به شرکتی دو روزه! واگذار شده است. نام این کار واگذاری رانت و جرم نیست، پس چیست؟ آیا نمیشود هتل و تاسیسات زیربنایی ساخت و در عین حال مرتکب قانون شکنی و رانتدهی و اجحاف و حیف و میل بیتالمال که نقطه مقابل آرمانها و زحمات طاقتفرسای دوران ریاستجمهوری آقای احمدینژاد بوده، نشد؟! آیا نام واگذاری پروژهای هنگفت و اجحاف آلود از این دست به یک فرد مقیم آمریکا- که ظاهراً بعد از انتقادهای اخیر از کشور نیز خارج شده- حمایت از گسترش گردشگری است؟ و اساساً به جای پاسخگویی مسئولان امر، چرا باید حیثیت مردمی و انقلابی رئیسجمهور محترم در این میان خرج شود.
*اسناد منتشره در زمینه دور زدن قانون و واگذاری پروژه مورد بحث یا واقعیت دارد که در آن صورت آقایان مشایی و بقایی و نه شخص و جایگاه دیگر باید پاسخگو باشند. و یا اینکه واقعیت ندارد که خرج آن یک تکذیب سر راست و صریح و صادقانه است. گیر ماجرا کجاست که متهمان ماجرا سکوت کردهاند؟ آیا صاحبان شرکت صوری و قلابی یاد شده با امثال هوشنگ امیراحمدی و شورای ایرانیان کذایی هم ارتباطی دارند یا نه؟
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر