-----------------------------
همه خبرها و ديدگاهاي سانسور شده و پشت فيلتر جمهوري اسلامي مانده را يكجا و بي درد سر در "هستي نيوز" بخوانيد... http://groups.google.com/group/hasti-news/

--------------------------------------------







Google Groups
Subscribe to Hasti News
Email:
Visit this group

۱۳۹۰ خرداد ۷, شنبه

Lastest News from Shahrgon for 05/28/2011

Email not displaying correctly? View it in your browser.
این خبرنامه حاوی عکس است. لطفا امکان دیدن عکس را در ایمیل خود فعال کنید.



با اثرهایی از:

هادی ابراهیمی، ابوالفضل اردوخانی، سجاد انصاری، ناصر بزرگ‌مهر، رجب بذرافشان، باقر پرهام، ماریا تبریزپور، نسیم خاکسار، حسین دانایی، هرمان د کونیک، محمد ربوبی، قاضی ربیحاوی، نینا زنجانی، علی سیستانی، نیلوفر شیدمهر، پروین فدوی، محمود فلکی، ناصر غیاثی، فرانتس کافکا، بردیا کوشان، منصور کوشان، فرانک گریگر، محمود کویر، عزیز معتضدی، نجمه موسوی، مودب میرعلایی، حسین نوش‌آذر و ...

برای دریافت جنگ زمان با نشانی زیر تماس بگیرید:

jong-zaman@hotmail.com

0047 41 33 69 07


 


به دنبال یادداشت هفته گذشته با عنوان «بشتابیم تا چنگارِ مرگ‌آفرین تن جوان مونا را رها کند»، موجی از همبستگی و همیاری در میان جامعه ایرانی بر خاسته شد. هموطنان در این استان و استان‌های دیگر و حتی از ایران و آمریکا و اروپا، هریک به نوعی در به پایان بردن این ماراتن امید و زندگی، تقاضای شرکت دادند و داوطلب شدند. در همین حال سئوال‌هایی بیشتر پیرامون چگونگی کمک و دوری از محل مراقبت ویژه مونا عزیز عنوان کردند.

یادداشت هفته گذشته که بر اساس اطلاعیه‌ی نسخه انگلیسی سازمان خون‌رسانی کانادا به دفتر شهروند بی. سی، تنظیم شده‌بود، با سئوالاتی از سوی شما هموطنان گرامی مبنی بر چگونگی اهدا کمک به مونا، روبرو شده‌است.

نمونه‌هایی از سئوالات شما هموطنان عزیز و واکنش‌های انساندوستانه شما را به اطلاع مسئولین گرامی سازمان خون رسانی کانادا، می‌رسانیم:

«سلام، من که ایران زندگی میکنم چکار کنم؟ منم میتونم کاری انجام بدم؟»

«من هم دقیقا همین سوال دوستمون رو دارم اگه کاری برای مونا جان هم از دستمون بر بیاد، در ایران به کجا میتونیم مراجعه کنیم؟»

«من و شوهرم در لندن هستیم، چطور می توانیم کمک کنیم؟»

«سلام. چطور می‌شه به ایشون کمک کرد؟ ممکنه اطلاعاتی برای تماس درج کنید؟»

«من میخواهم به ایشان کمک کنم . میشه لطفا" بگوئید چطور میتوانم نمونه خونم را در اختیار ایشان قرار بدهم؟ من تهران زندگی میکنم.»

«ما از لوس انجلس چطوری میتونیم کمک کنیم؟»

«لطفا خانواده این هموطن عزیز با ایمیلم تماس بگیرند»

«آماده کمک رسانی هستم. متاسفم از اینکه می بینم بیمار هستی و رنج می کشی، ایکاش بتوانم کمک کنم. گروه خونی من اُ است که با بیشتر گروه خونی‌ها سازگاری دارد. من آماده‌ام خونم را اهدا کنم اگر به شما سازگار باشد. من در اورنج کانتی کالیفرنیا- آمریکا زندگی می‌کنم. لطفاً با من تماس بگیرید و به من بگوئید چگونه می توانم کمک کنم. برایت بهترین ها را آرزو می کنم.»

«ایکاش ساعت کار این سازمان برای حضور افراد در این تست، یک ساعت زودتر و یا یکساعت دیرتر اعلام می شد تا ما که درست در همین ساعات مشغول به کار هستیم بتوانیم در این کمک رسانی نقشی ایفا کنیم.»

به این پیام‌ها باید تماس‌های مستقیم عده ‌زیادی از هموطنان عزیز ساکن ونکوور را نیز به آن افزود که در طی هفته گذشته آمادگی خود را در این حرکت انساندوستانه اعلام داشته‌اند.

طی تماسی که با یکی از کارمندان سازمان خون کانادا، خانم سیما اشرفی‌نیا داشته‌ام، ایشان آمادگی خود را برای هرگونه اطلاع رسانی و پاسخگویی به علاقه‌مندان چه از طریق نشریه شهروند بی. سی و شهرگان آنلاین و چه به طور مستقیم و نیز مراحل اهدا خون و نحوه گام به گام آن را در اختیار هموطنان عزیز خواهد گذاشت.

خانم اشرفی نیا در این تماس کوتاه تسریع کرد که در روز شنبه ۱۱جون، فقط از داوطلبان کمک رسانی «تست بزاق دهان» گرفته می‌شود تا در صورت سازگاری با سلول های بنیادی مونا، از داوطلب تقاضای اهدای خون گردد. وی همچنین تاکید کرد که این تست فقط از مردم منطقه، نژاد و ملیت خودش باید صورت بپذیرد تا از میان آنها، افرادی یافت شوند که با سلول‌های بنیادی مونا سازگاری داشته باشند.

Sima Ashrafinia
Canadian Blood Services BC & Yukon
Laboratory Office/Distribution
Ph.: 604 707- 3493 (direct (
Ph.: 604 876- 7219 (24 hrs.(
Fax: 604 879 6669
Fax: 604 707 3484
sima.ashrafinia@blood.ca

یادآور می‌شویم که این سازمان، روز شنبه ۱۱ ماه جون را روز کمک به مونا اعلام کردهاست. امکان این کمک رسانی در آن روز از ساعت ۱۱ صبح تا ۵ عصر در پارک رویال وست ونکوور– جنب لندن دراگ، فراهم شدهاست. در شماره آینده اطلاعات بیشتری را دریافت و به اطلاع شما هموطنان انسان دوست، خواهیم رساند.
When: June 11, 2011
Where: Park Royal Parking - Near London Drugs
Time: 11 am to 5 pm


 


افسانه‌ها و اسطوره‌ها و حماسه ها، خرافه نیستند. جزو فرهنگ بشری هستند. جزو فرهنگ و آداب و سنن همان کشور سازنده هستند. خرافه هم اگر باشند، در تقسیم بندی جهانی‌ دو نوع خرافه داریم. خرافه‌های مثبت و خرافه‌های منفی. خرافه‌های مثبت شادی آفرین هستند و تفکر زا، اما خرافه‌های منفی‌ اندوه زا. افسانه‌ها و اسطوره‌ها، فکر برانگیزند و در میان اقوام گوناگون از موضوعات مورد علاقه بوده‌اند. این که ما از کجا آمده‌ایم، چگونه آمده‌ایم و چرا آمده‌ایم.

البته چند نکته‌ای که گفتم همه می‌‌دانند. همچنین می دانند، ایران به همراه چین و هند و مصر و یونان و روم جزو کشورهای باستانی شمرده می‌‌شوند. کشورهای باستانی هر کدام برای خود افسانه آفرینشی دارند. ایرانی‌ که در متن از آن سخن می‌‌گوییم، سراسر فلات ایران است، از حوالی رود سیحو‌ن و جیحون (آمودریا) تا دجله و فرات. همه می‌‌داند که آدم و حوای خالص ایرانی‌ مشی‌ و مشیانه نام دارد و رد پای آن در متون دینی پیش از اسلام مثل خدای نامه و اوستا، داستانهای دینی در متون پهلوی و دیگر متون عربی‌ و فارسی هست و آرتور کریستن سن، در کتاب نمونه های نخستین انسان و نخستین شهریار در باره آن سخن گفته است.

*

مشیانه زن است و می‌گوید: هیچ چیز این زمین و آسمان بی‌معنا نیست. حتی کور سوی ستاره‌ای در شب‌های طوفانی، یا روزهای آرام و مه‌آلود، حتی آن گل‌های خودرو در کنار جویبار، یا این تک برگی که هم اکنون از درخت گردوی همسایه به حیات خانه من افتاد، هیچ چیز بی‌معنا نیست. چرا که من به عنوان یک انسان، یک آدم، یک زن، بی‌معنایش نمیدانم. من آمده‌ام که به این زمین و زمان معنا بدهم یا معنایی بیرون بکشم و زندگی‌‌ام را با همه رنج‌ها و شادی‌هایش زیبا و با معنا کنم.

تصور بفرمائید، این جهانی ‌که ما در آن زندگی ‌می‌کنیم، در روز اول، یا روزی که قرار بود انسان به زمین بیاید، سراسر نور بود و روشنایی. کوه‌ها و دره‌ها و درخت‌ها و آب‌ دریاها و آبشارها، همه پاک و پاکیزه، ساخته و پرداخته و آفریده شده اند. هنوز از تیرگی و تاریکی‌، بیماری و پلشتی خبری نیست. باز هم تصور بفرمایید، در آسمان ها، در آن بالا بالا ها، هورمزد یا اهورامزدا(برای ما فرقی ‌نمیکند کدام) آماده است شاهکارش را جان ببخشد و به این زمین و زمان معنا بدهد. اهورامزدا ، روح کیومرث (پدر بزرگ مشی‌و مشیانه و من و شما) را پیش می‌خواند و جان می‌بخشد. گاو بزرگی را هم پیش می‌خواند و به او هم جان می‌بخشد. به کیومرث می‌گوید تو سر آغازی و همه مردمان از پشت تو به وجود می‌آیند. پس، هورمزد یا اهورامزدا، در جهان سراسر نور، هر دو را در یک زمان به زمین می‌‌فرستد. به زمین داییتی (داییتی کجاست؟ دو نقل قول هست. یکی‌می‌گوید حوالی دشت آمودریا یا جیحون و سیحو‌ن ودیگری آن را حوالی تبریز و رضائیه امروزی می داند...).

باری ، آن دو به زمین فرود می‌آیند. کیومرث و گاو، تن‌ خود را در آبشاری پاک و پاکیزه میشویند. کیومرث، با انگیزۀ تجربه اندوزی و یافتن جفت مناسب و بوجود آوردن مشی ‌و مشیانه و پادشاهی بر مردمان به حرکت در می‌‌آید. گاو هم برای پیدا کردن جفت مناسب تا گاوان دیگری بیافریند و در خدمت فرزندان آدمی ‌چون کیومرث باشد.

هر دو به حرکت در می‌‌آیند. هر دو سالیانی چند، سراسر ایران ویج را می‌‌گردند. هر دو از میوه درختان میخورند و خواب و خوراک را تجربه می‌‌کنند. تجربه‌ها می‌‌آموزند تا در اختیار فرزندان خود قرار بدهند. اما هرچه می‌‌چرخند و هر چه می‌‌گردند از جفت مناسب خود خبر و اثری نمی‌‌یابند. ساده دلانی هستند که نمی‌دانند عمرشان فقط و فقط سی سال تعیین شده است و خود پیش در آمد انسان‌ها و حیوان‌های مفیدی هستند که در آینده می‌‌آیند.

هر دو خسته و درمانده، سر رو به آسمان بلند می‌‌کنند. نخست آرام و سپس به صورت گلایه و سرانجام به صورت فریادی اعتراض آمیز به اهورامزدا یا هورمزد، می گویند مگر تو برای ما وظیفه تولید مثل معین نکرده ای؟ مگر تو نگفتی جفتی مناسب به ما میدهی ‌و فرزندان ما سروران زمین و زمان خواهند شد؟ پس کو آن جفت مناسب تا با ما در آمیزند و به این زمین و زمان معنا بدهند؟

با آغاز سخنان پرخاش گونه و گلایه آمیز کیومرث و گاو، اهریمن که نماینده تاریکی‌است، از خواب بیدار می‌‌شود و تازه می‌‌بیند، اهورا مزدا یا هورمزد، برای خود جهانی ‌ساخته سراسر نور و روشنایی و عنقریب است که نسلی از بشر برروی زمین مستقر سازد و دمار از روزگار او در آورد. پس به صورت ماری عظیم الجثه از عمق تاریکی و از زیر آب‌ها‌، خود را به سطح زمین می‌رساند. نخست آب دریا‌ها را شور میگرداند. سپس به درختان شته و امراض دیگر می‌ریزد. زمین را از جانوران موذی و زهر آگین انباشته می‌کند و گرسنگی و تشنگی را به کیومرث و گاو مستولی می‌سازد. اهریمن نخست، به گاو حمله می‌‌کند. علف‌های پیرامونش را مسموم می‌‌سازد. او را می‌‌کشد. غافل از آن که گاو به سبب داشتن طبع گیاهی، همین که می‌‌میرد و جسمش جذب زمین می شود، از اندام‌هایش ۵۵ نوع غله و ۱۲ نوع گیاه شفابخش از زمین می‌‌روید و یاران اهورا مزدا یا اورمزد، نطفه گاو را به ماه می‌‌برند و به صورت انواع حیوانات مفید از جمله دو گاو نر و ماده در می‌‌آورند و ۲۷۲ حیوان مفید اعم از مرغان هوایی و ماهیان دریایی‌ جان می‌‌گیرند.

بعد از مرگ گاو، اهریمن به سراغ کیومرث می‌‌آید. انواع دردها را به جان او سرازیر می‌‌کند تا از پشت او انسان هایی با نام مشی ‌و مشیانه به وجود نیایند و ذکر اهورامزدا نگویند. اما کیومرث، در آخرین لحظه حیات، در حال ذکر اهورا محتلم می‌‌شود. نطفه او می‌‌ریزد بر زمین، و مادر زمین یا زمینِ مادر، نطفه او را در خود می‌‌گیرد تا مشی ‌و مشیانه را بوجود آورد.

از اندام کیومرث، معدن‌های زرّ و سیم، آهن، روی، قلع، سرب و الماس و آبگینه به وجود می‌‌آید و چهل سال بعد، از زمینی که نطفه کیومرث بر آن ریخته بود، شاخه گیاه ریواس می‌‌روید. ریواس گیاهی بود که یک ساقه و پانزده برگ داشت به نشانه ۱۵ سالگی...

ساقه ریواس آرام آرام رشد می‌کند، و به شکل دو آدم، دو انسان مشاهده می‌‌شود. معلوم نیست کدام زن است و کدام مرد. هر دو برابر، هر دو مساوی، هر دو همقد و همشکل، و در همان نقطه موسوم به داییتی چشم به جهان می‌‌گشایند و از تنه سبزشان جدا می‌‌شوند. در آبشار پیش رو سر و تن ‌هم را می‌‌شویند. ۳۰ روز گرسنه می‌‌مانند، تا به حرکت در آیند. اهورامزدا به آنان گفته است، وظیفه‌شان سکونت بر روی زمین و زاد و ولد است.

آن دو هم چون کیومرث از میوه درختان می‌‌خورند و اندک اندک تغییراتی در ظاهر خود مشاهده می‌‌کنند. یکی ‌موی پشت لبش سبز میشود، آن دیگری آرام آرام سینه هاش بر جسته می‌‌شود. یکی ‌آرام آرام بازوهایش بزرگ و قوی می‌‌شود، آن یکی ‌ران هایش... روزها و شب ها، باز هم میوه درختان می‌‌خورند و از چشمه‌های پاک و پاکیزه آب می‌‌نوشند و زیر نور مهتاب، می‌‌خوابند و به ستاره‌ها نگاه می‌‌کنند. سرانجام این دو هم خسته و درمانده می‌‌شوند که چرا اهورامزدا، نمی گوید چگونه به وظیفه شان عمل کنند!

روزی که از فرط درماندگی می‌‌خواهند به درگاه اهورامزدا اعتراض کنند، سر راه خود بزی سفید مو می‌بینند. مشیانه به پستان‌های بزرگ بز نگاه می‌‌کند. مشی‌که قوی تر بود، بز را بر تخت سنگی‌ قرار می‌‌دهد. شیر از پستان بز می‌‌چکد. دهان نزدیک می‌‌کند و می‌‌چشد. هر دو می‌‌خورند. مزه شیرین آن را زیر دندان مزه مزه می‌‌کنند. قوت می‌‌گیرند. به قصد در آمیختن کشتی‌می‌‌گیرند. مشی‌که مرد بود و به مرور جسمش قویتر شده بود، سرانجام مشیانه را بر زمین می‌‌زند. اما هنوز نمی‌داند جایزه‌اش چیست. حوصله‌شان سر میرود. سر به سوی‌آسمان بر می‌‌دارند که ‌ای اهورامزدا! ‌ای اورمزد! ‌ای آن که آن بالا نشسته‌ای چرا سکوت می‌‌کنی‌؟ چرا نمی‌‌گویی کیومرث با جفتش چه کرد تا ما آن کنیم و بچه دار شویم؟

آن دو نمی‌‌دانستند اندام‌های درونی‌‌شان کامل نیست ( توجه به تکامل ). ندا می‌‌آید. شما‌ها گناه کردید. من شما را گیاه خوار آفریدم. شما به تحریک اهریمن شیر خوردید... هر دو پیش خود گفتند باشد نمی‌‌خوریم. اما سوال اصلی ‌همچنان باقی‌بود. ما چه زمان و چگونه درهم می‌‌آمیزیم و بچه دار می‌‌شویم؟ ... روزها می‌‌گذرد و آن دو در گشت گذار بر روی زمین، روزی سر راه خود، گوسفندی تیره رنگ و آواره می‌‌بینند که پستانی پر شیر ندارد تا بخورند یا نخورند. نمی‌‌دانند با آن بز سرگردان چه کنند. ناگاه باز یا عقابی بالا سرشان به پرواز در می‌‌آید و کبوتری شکار می‌‌کند و پیش چشمان آن دو، شکمش را پاره می کند و گوشتش را می‌‌خورد. هر دو با عقل ناقص خود در مییابند این یک راهنماست. حالا مانده‌اند از سوی اهریمن است یا اهورا؟ هر چه به آسمان چشم میدوزند و گوش می‌‌سپارند، نه آثاری از اهورا می‌‌بینند نه اهریمن. پس سنگ تیزی مییابند و شکم گوسفند تیره مو را می‌‌درند بله شکم گوسفند را پاره می کنند. هر دو گوشت خام را اندکی‌می‌‌خورند و گرسنه پس میزنند که این خوراک آدمیزاد نیست. ناگاه آسمان رعد و برق می‌‌زند و جرقه و آذرخشی بر درختی می‌‌افتد و آن‌ها سوزندگی آتش را کشف می‌‌کنند. حس زنانه به مشیانه دستور می‌‌دهد، گوشت را به آتش بیندازد. که می‌‌اندازند و میخورند و سیر می‌‌شوند و قوت میگیرند تا می‌آیند با هم کشتی ‌بگیرند، ندا می‌‌آید، چرا گوشت خوردید؟ خوردن گوشت هم از حیله‌های اهریمن بوده است و... هر دو رو به آسمان فریاد می‌‌زنند، تو ‌ای اهورامزدا!‌ ای هورمزد! نگفته بودی گوشت نخورید و ما گناه ندانسته کردیم. اما وظیفه زناشویی ما چه شد؟

اهورامزدا بر آن دو خشم می‌گیرد و آنان را ۵۰ سال به همان حال نگاه می‌دارد. در این فاصله، بهار و تابستان و پائیز و زمستان‌ها را از سر می گذرانند، دیگر می‌‌دانند زمستان‌ها می‌بایست با برگ و الیاف درختان خود را بپوشاند و از چوب درخت ظرف چوبی بسازند و سر پناه داشته باشند. پس به غار‌ها پناه بردند. تابستان‌ها بر اثر گرما در آب‌ها شنا کنند و ... در پایان ۵۰ سال از بس بی‌خود و بی‌جهت با هم گلاویز شده بودند، با سر و صورتی‌زخمی از هم بدشان می‌‌آمد که ناگهان فرمان آمد چه باید بکنند! و آن کردند که اهورامزدا وظیفه کرده بود. گویند اولین فرزندان آن دو یک دختر و پسر بسیار شیرین بودند که یکی ‌مشی‌و یکی هم ‌مشیانه خوردند. اهورامزدا فرمان داد، فرزندان خود را نخورید. پس آن دو فرزندان خود را بزرگ کردند. اولین جفت فرزندان آن دو، سیامک و شک بودند. در بعضی نسخه‌ها آمده سیامک و سامی بودند که با هم ازدواج کردند. مشی ‌و مشیانه پس از صد سال زندگی‌ جان به جان آفرین دادند . اما نسل بشر ادامه یافت و رسید به آن جا که پس از سیامک، هوشنگ پیشدادی آمد و سپس طهمورث دیوبند و سرانجام جمشید جم ایرانی که مراسم نوروز باستانی را ساخت و توسط ضحاک ماردوش سقوط کرد.


 


سارا روشن - «خانه‌ی آزادی بیان» چند وقت پیش بیانیه‏ ای منتشر کرد و از هنرمندان و نویسندگان خواست که عضو این نهاد بشوند. از بین اعضا، هفت نفر که خود را کاندید کرده بودند، به‌عنوان هیأت دبیران خانه‌ی آزادی بیان انتخاب شدند.
در مورد اهداف «خانه‌ی آزادی بیان» و تشکیل هیأت دبیران آن، با منصور کوشان، بنیان‏گذار این نهاد گفت‏ وگویی انجام داده ‏ام. ابتدا از او خواستم که اعضای هیأت دبیران را معرفی کند:
منصور کوشان - پس از اعلام اسامی نامزدهای عضویت در هیأت دبیران، سه‏ چهارم از اعضاء رأی دادند و هفت نفر از میان ۱۲ داوطلب انتخاب شدند. اعضای انتخاب‌شده عبارتند از خانم‏ ها: نیلوفر بیضایی، پرتو نوری‏‌علا و شهلا بهاردوست، آقایان: منصور کوشان، فرج سرکوهی، حسین نوش‏ آذر و علی نگهبان.

آقای کوشان، وقتی اسامی را دیدم، اولین چیزی که به ذهنم رسید، این بود که در این نهاد هم، از نظر سنی، نسل زیر ۳۰ سال ایرانی، در میان هیأت دبیران دیده نمی‏شود.
بله همین‏طور است. اما نامزد شدن برای هیأت دبیران کاملاً اختیاری بوده و ما در رسانه‏ ها اعلام کرده‏ بودیم. ما اعلام کرده بودیم که هر کس که کار فرهنگی انجام داده باشد و در زمینه‏ های موسیقی، تئاتر، سینما، ادبیات و روزنامه بتواند آثاری ارائه دهد، می‏تواند عضو این نهاد بشود. فکر می‏کنم در میان اعضاء هم عده‏ ای هستند که ممکن است سن‏ شان حول و حوش ۳۰ سال باشد و به نسل بعد از انقلاب تعلق داشته باشند.

«خانه آزادی بیان» اصلاً چگونه شکل گرفته است؟
تشکیل «خانه آزادی بیان» یا فکر ایجاد آن، از سال‏ها پیش با من بود. یعنی از وقتی که در ایران، در گروه مشورتی کانون نویسندگان فعالیت می‏کردم، به این فکر بودم که چگونه می‏توانیم نهادی داشته باشیم که از نویسندگان و اهل قلم فراتر برود و دیگر آفرینشگران، کنش‏گران و کوشندگان فرهنگی را هم دربربگیرد. چون طبیعتاً هرچه همبستگی بزرگ‏تری باشد، قدرت بیشتری داریم برای مقابله با سانسور و خفقانی که از آن موقع تاکنون در ایران وجود دارد. بعد که به زندگی در تبعید ناگزیر شدم، مدت‏ها این فکر با من بود، ولی اینجا چون مشغله‏ های خودش را دارد، روز به روز این‌کار را عقب می‏انداختم تا وقتی که خودم به مناسبت آزادی بیان، برنده‏ ی جایزه «اوسیستکی» از طرف نروژ شدم و دوباره به فکر افتادم که چرا این‏کار را نکرده ‏ام. این‏بار با دوستان صحبت و مشورت کردم و سرانجام این نهاد را تأسیس کردیم.

شما عضو کانون نویسندگان در ایران هم بودید. چرا در همان مجموعه کارتان را ادامه ندادید؟
کانون نویسندگان در ایران مستقل است و جای خود را دارد و کسی که در خارج از کشور، در تبعید و یا مهاجرت به ‏سر می‏برد، نمی‏تواند آن‏چنان فعالیت و رابطه‏ ی مستقیمی با همکارانش در کانون نویسندگان ایران داشته باشد. به‏ ویژه که این طرف شما آزاد هستید هر حرفی را بزنید و هر حرکتی را انجام بدهید و اگر به نام عضو و یا کانون نویسندگان این‌کار را انجام دهید، حکومت اسلامی نشان داده که فشار و ضرب آن را در داخل ایران وارد خواهد کرد. به همین دلیل نویسندگانی که پیش از آمدن من، در اینجا بودند، «کانون نویسندگان در تبعید» را تأسیس کرد‏ند و بعد از آن «انجمن قلم ایران در تبعید» را. این دو نهاد هم همچنان وجود دارند. البته به آن معنا فعال نیستند. نتوانستند آ‏ن‏چنان که شایسته‏ ی این نام‏ها هستند، راه خود را پیش ببرند و تمامی نویسندگان را جمع کنند و با همبستگی و اتحاد، هدف‏ های مندرج در کانون نویسندگان یا انجمن قلم را پیش ببرند. در واقع این دو نهاد به نوعی انفعال دچار شدند و یکی از علت‏های اصلی‏ که من و دوستان تصمیم به تأسیس «خانه آزادی بیان» گرفتیم، این بود که این دو نهاد، متأسفانه به آن معنا فعال نبودند و نیستند. به اضافه‏ ی اینکه این دو نهاد، فقط اهل قلم را دربرمی‏گیرند و نه مثلاً اهل موسیقی، گرافیک، نقاشی، سینما، تئاتر و... را.

شما چه راهکاری را در نظر گرفته‏ اید که «خانه آزادی بیان» را به مسیری متفاوت از کانون نویسندگان در تبعید بکشاند؟ چه راهکاری را در نظر گرفته ‏اید که بین خانه آزادی بیان و هنرمندانی که علاقمند هستند با شما همکاری کنند، کنش و واکنش ایجاد شود؟
وجهه مشترکی بین «خانه آزادی بیان» و نهادهای همسان آن، مانند انجمن قلم و کانون نویسندگان وجود دارد و آن هم مقابله و مبارزه با سانسور و دفاع از آزادی بیان است. منتهی همانطور که بسیاری از مخاطبان شما و خود شما می‏دانید، کانون نویسندگان در تبعید یا انجمن قلم تا این مقطع نتوانسته‏ اند سمینارها و جشنواره‏ هایی برگزار کنند، فعالیت‏های علنی و عملی‏ را پیش ببرند و با اجتماعات گسترده در سراسر جهان، به ‏ویژه در کشورهایی که ایرانیان مهاجر و تبعیدی زیاد هستند، جلساتی برگزار کنند و به قول شما، کنش و واکنش ایجاد کنند و رابطه‏ ا‏ی عملی‏ به ‏وجود آورند. طرح ما در قالب خانه آزادی بیان این است که در اولین فرصت بتوانیم در هر کشوری کمیسیون‏هایی را تشکیل دهیم و این کمیسیون‏ها موظف هستند با به ‏دست آوردن امکانات مالی و معنوی، جلسات شعرخوانی، بحث و گفت ‏وگو، سمینار پیرامون موضوع‏های مختلف برگزار کنند. به‏ ویژه خود موضوع آزادی بیان، عقیده و رأی، بی‌حصر و استثناء را باید بتوانیم با سمینارهایی که برگزار می‏کنیم، برای همگان توضیح بدهیم. چنانچه یکی از ماده ‏های منشور خانه آزادی بیان این است که به بهانه‏ ی توهین به قوم‏ ها، ایل‏ ها، عقاید نمی‏ توان جلوی بیان را گرفت و آن را سانسور کرد. چنان‏که این اتفاق حتی در آمریکا و اروپا مدام دارد می ‏افتد و نمونه‏ ی خیلی روشن آن، محدودیتی بود که برای آقای «ژولیان آسانژ» (julian assange) به‏ وجود آوردند.

یکی از مسائلی که ما در فرهنگ ایرانی از آن رنج می‏بریم، عدم اعتماد به بقیه ‏ی ایرانی‏هایی‌ست که می‏خواهیم با آنها به شکلی همکاری کنیم. آیا در کار تازه‌ای که شما در «خانه آزادی بیان» می‌خواهید انجام دهید، نگرش خاصی وجود دارد که این مشکل را به نوعی حل کند؟
این پرسش یک خصلت، یا منش و یا یک وجه از شخصیت ما ایرانی‏ها را نشان می‏دهد. منتهی خوشبختانه من این بخت بزرگ را داشته ‏ام که نزدیک به ۱۰ سال، در بدترین شرایط ایران، یکی از اعضای اصلی جمع مشورتی کانون نویسندگان بودم، یکی از اعضای هیأت دبیران این کانون و یکی از اعضای هیأت جمع‏ آوری متن ۱۳۴ نویسنده و همچنین یکی از نویسندگان منشور کانون نویسندگان بودم. زمانی که دقیقاً تصمیم گرفتیم بار دیگر کانون نویسندگان را در آن خفقان و شرایط وحشتناکی که در ایران بود فعال کنیم، در جمع مشورتی کانون نویسندگان، با تداوم توانستیم اندیشه ‏ها، سلیقه‏ ها، منش‏ ها، و سیاست‏مداران گوناگون را جمع کنیم و بگوییم اندیشه‏ ی هر کس، سیاست هر کس، منش هر کس جای خود دارد، اما همه می‏توانند با هم همبستگی داشته باشند و به هدف مقابله با سانسور و دفاع از آزادی بیان برسند. سرانجام پس از ۱۰ سال تداوم، مقاومت و تحمل توانستیم این تحمل و مدارا را در دیگر دوستان هم به‏ وجود بیاوریم و امیدوارم در خارج از کشور که اساساً با داخل ایران قابل مقایسه نیست، موفق بشویم و نشان بدهیم که به ‏رغم ضرب ‏المثل «دو پادشاه در یک اقلیم نگنجند»، به ‏راحتی چندین پادشاه می‏توانند در یک اقلیم، در یک سرزمین، در یک نهاد و یا در یک خانه زندگی کنند و با هم همکاری داشته باشند. مسئله ‏ی اصلی این است که «خواستن توانستن است» و برای رسیدن به یک هدف، شما ناگزیر هستید که وقت بگذارید، انرژی بگذارید، مدارا داشته باشید، دگراندیشی را بپذیرید، نخواهید فقط حرف خودتان به کرسی نشانده بشود، نخواهید فقط سلیقه‏ ی خودتان را پیش ببرید، باید جاهایی کوتاه بیایید، جاهایی محکم بایستید و... همه‏ ی این‏ها را باید داشته باشید تا بتوانید به هدف برسید.

امیدی که شما برای ایجاد همبستگی بین هنرمندان داخل و خارج از ایران دارید، آیا نشأت گرفته از اتفاقات و هم‏بستگی ‏ای است که مردم ایران طی دو سال گذشته تجربه کرده‏ اند؟
به نکته ‏ی جالبی اشاره کردید: جنبش سبز نشان داد که بنیاد، نفس و ریشه‏ ی آن، بر اساس یک منش کهن ایرانی به ‏وجود آمده است و آن یک منش حسی و شهودی است و نه یک منش عقلی- تعقلی. یعنی ما ایرانی‏ها نشان داده ‏ایم که در مقاطع تاریخی، بیشتر حسی عمل می‏کنیم و بعد مانند عارفان و درویشان، با کشف و شهود، ناگهان به ‏خود می‏‏ آییم. اما بعد آن را تعقلی نمی‏کنیم، آن را در بستر خرد نمی ‏اندازیم که فراز و نشیبش کمتر بشود، به هدف نزدیک‏تر بشود، با برنامه ‏ریزی پیش برود و به یک اتحاد و همبستگی و سامان درست دست بیابد. مثلاً فرض کنید همین فکر نهاد «خانه آزادی بیان» هیجان هم ایجاد خواهد کرد، شادمانی هم به‏ وجود خواهد آورد، اما بعد تمام خواهد شد، مانند همه‏ ی اتفاقات دیگر. اما اگر بیایید این را با خرد، برنامه ‏ریزی، با تعقل و با دانش و تجربه هماهنگ کنید و آرام ‏آرام جلو بروید، آن وقت دیگر دچار رکودهای وحشتناک و سکوت‏های طولانی نخواهد شد و تداوم و پویایی خوبی خواهد داشت.

امکاناتی که خانه‌ی آزادی بیان می‏خواهد در اختیار هنرمندان بگذارید و جمعیت هنرمندان ایرانی را دور هم جمع کند، از کجا می‏آید؟ چگونه تأمین می‏شود؟
ما نخست بر هنرمندان و نویسندگان و شاعران ایرانی تکیه خواهیم کرد؛ از یاری و همراهی اعضاء و ایرانی‏ هایی که امکان کمک دارند برخوردار می‌شویم. سپس از نهادهای بین ‏المللی کمک می‌گیریم که بتوانیم جلسات بزرگ‏تر و بیشتر برگزار کنیم. سوم، همان‏طور که در منشور «خانه آزادی بیان» هم ذکر شده است، به دلیل سانسور شدید در سراسر ایران و به دلیل عدم امکانات لازم برای نشر در خارج از ایران برای ایرانیان، اعم از نشر کتاب، مجله، سی‏دی، فیلم، تئاتر و یا هر چیز دیگری، یکی از فعالیت‏های ما روی این مسئله متمرکز است که آثار در تبعید را بتوانیم تولید کنیم و پخش گسترده برای آن ایجاد کنیم. درست است که نخست ما باید سرمایه ‏ای برای این‌کار بگذاریم، ولی در تدوام می‏تواند سود و بهره ‏ای برای فعالیت‏های خود «خانه آزادی بیان» به ‏وجود بیاورد.

[رادیو زمانه]


 
شما این خبرنامه را به این دلیل دریافت می کنید که ایمیل شما پس از تایید وارد لیست دریافت کنندگان شده است. برای لغو عضویت از این خبرنامه به این لینک مراجعه کنید یا به shahrgon-unsubscribe@sabznameh.com ایمیل بزنید. با فرستادن این خبرنامه به دوستان خود آنها را تشویق کنید که عضو این خبرنامه شوند. برای عضویت در این خبرنامه کافی است که به shahrgon@sabznameh.com ایمیل بزنید. برای دریافت لیست کامل خبرنامه های سبزنامه به help@sabznameh.com ایمیل بزنید.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

خبرهاي گذشته