یکی از زندانیان بند ۳۵۰ زندان اوین، که این روزها با اکبر امینی جوانی که صبح ۲۵ بهمن سال گذشته بر فراز جرثقیلی رفته و پرچمهای سبزش را بالابرده بود هم بند است، ماجرای آن روز را از زبان اکبر امینی روایت کرده است. اکبر امینی این روزها به قهرمان جرثقیل معروف شده است و زندانیان سیاسی بند ۳۵۰ هم او را جرثقیل مینامند.
اکبر نیز مثل خیلی دیگر از شهروندان معترض به خیابان آمد و فریاد زد که رای من کجاست؟ به خاطر حضور در تظاهرات های اعتراضی بود که بازداشت و روانه زندان اوین شد.بعد از تحمل روزهای طولانی انفرادی او و خیلی های دیگر را به بند عمومی هفت منتقل کردند، ازهمان جا بود که آنها را برای تمرین به دادگاههای نمایشی می بردند. در همان بند هفت بود که یک روز چند نفر از نمایندگان مجلس از جمله علاالدین بروجرودی به دیدار این جوانان بازداشت شده رفتند و از آنان خواستند که از بازجویی ها و رفتارهای بازجوها برای شان بگویند.اکبر می گوید که بسیاری از بازداشت شده ها از بازجوییهای مکرر و طولانی، آویزان شدن از پا به مدت طولانی و گاه نیمه برهنه، انداخته شدن توی بشکهای آب و زدن زندانیها با باتومهای الکتریکی که شوکهای درد آوری داشت.
آن روز نماینده های مجلس ظاهرا خیلی متاثر شدند. یکی شان گریهاش گرفت. همان جا به بازداشت شده ها قول دادند که پس از آزادی به مجلس بروند تا کمکشان کنند.اکبر امینی به همراه تعداد دیگری از زندانی ها بعد از آزادی به مجلس رفتند تا با این نمایندگان که این همه وعده داده بودند دیدار کنند.اما این نمایندگان حتی حاضر نشدند آنها را بپذیرند.و از همان موقع بود که اکیر تصمیم گرفت صدای خودش را با شیوه ای دیگر به گوش مسوولان برساند.همین تصمیم بود که به ماجرای بالارفتن اش از جرثقبل در روز ۲۵ بهمن منتهی شد.ماموران امنیتی در ساعتهای اول بازداشت کردند تلاش کردند تا از او به عنوان یک معتاد و یا بیمار روانی مصاحبه تلویزیونی بگیرند اما اکبر هر بار گفت :من یک معترضم
روایت اکبر امینی، روایت جوانی است که به هر ترتیبی میخواسته صدای اعتراضش را به گوش مسوولان برساند مسوولانی که او و صدها جوان مثل او را همواره نادیده گرفتهاند. نویسنده ی این گزارش که خود نیز از زندانیان سبز حوادث پس از انتخابات است از کلمه خواسته تا زمانی مناسب نامش محفوظ بماند و فعلا به انتشار این گزارش بدون نام نویسنده بسنده شود.
متن کامل گزارش این زندانی سیاسی که در اختیار کلمه قرار گرفته، به شرح زیر است:
بشاش و گشاده رو است. حرف زدن با او واقعا آسان است. هیکل ورزشکاری دارد و کمی بور میزند. طوری حرف میزند که همیشه لبخندی با کلماتش همراه است. روز ۲۵ بهمن ۸۹ از همان اول صبح که خیلی از مردم پایتخت خواب بودند، تصویرش دربسیاری از رسانههای دنیا منتشر شده بود، بالای یک جرثقیل و در ارتفاع ۳۵ متری چند ساعتی همه چشمها را به خود خیره کرده بود.
یکی از بازجوهای پلیس امنیت تهران بعد از ظهر همان روز در حالی که او را زیر مشت و لگد و فحش و دشنام گرفته بود، گفت: «ما برای هر کاری آماده بودیم، حتی اگر ۱۰ میلیون نفر هم میآمدند توی خیابان سرکوبتان میکردیم، اما تو ما را غافلگیر کردی و برنامههایمان را به هم ریختی.»
از اکبر امینی ارمکی در بند ۳۵۰ زندان اوین که این روزها با هم در آن زندگی میکنیم، پرسیدم:« چطور تصمیم گرفتی این کار را انجام بدهی و اصلا چرا جرثقیل را انتخاب کردی؟ »
لبخندی روی لبش نشست و گفت: «پشیمان نیستم. فکر میکنم کاری را که باید میکردم، انجام دادم.»
اما چه کاری را قرار بود انجام دهد؟ با صراحت از من میپرسد چه چیزی را میخواهید بدانید که خیلی چیزها میتوانم برایتان بگویم.
توی چشمهایش نگاه میکنم و میگویم: «خب همهاش را بگو.»
ذهنش با شتاب به گذشته باز میگردد، پیش از آنکه آینده شروع شود، توضیحی میدهد که خیلی چیزها را برایم روشن میکند:سالهای سال بود از دولت، تحقیر و سرکوفت دیده و شنیده بودم، نه من که همه جوانهای مثل من، کسانی جای من تصمیم میگرفتند که صلاحیتش را نداشتند، برنامههایی برای زندگی من و امثال من مینوشتند که ما در آن جایی نداشتیم و خواستهها و اولویتهای ما در آنها دیده نشده بود، اما میگفتند آنها خواستههای ما هستند، در تمام این سالها هیچ راهی برای نشان دادن اعتراض خودم نسبت به تمام این تصمیمها، حرفها و کارهایی که از طرف من و ما زده میشد نداشتم. کم کم داشت باورم میشد که شاید من همین طور فکر میکنم ولی خودم متوجه نیستم اصلا شاید مصلحت من همان است که آنها به اسم من میگویند اما سال ۸۸ اتفاقی افتاد که این بار من اهمیت پیدا کردم.
-آن اتفاق چه بود؟
مکثی میکند، چشمهایش را تنگ میکند، انگار میخواهد از فاصله دوری به چیزی خیره شود و روی آن تمرکز کند. اما دیوار بلند هشت متری زندان با آجرهای قرمز رنگ و رو رفتهاش، تنها چند متری به او مجال میدهند.
«۲۲ خرداد ۸۸ و بعد از انتخابات دیگر نمیتوانستم تحقیر را تحمل کنم. یعنی به نظر میرسید همه جوانانی مثل من، دیگر نمیتوانستند این وضع را تحمل کنند. باید کاری میکردیم. ۲۵ و ۳۰ خرداد پیش آمد، آن درگیری و کشتار و توهین در خیابانها که جلوی چشم میلیونها مردم جهان از دریچه لنز دوربین عکاسها و فیلم بردارها ثبت و نمایش داده شد و عاقبت هم همان اعتراضها بود که ما را راهی زندان اوین کرد. »
از اکبر میخواهم بیشتر توضیح دهد اما به نظر خسته میآید. این روزها او در بند ۳۵۰ خیلی مورد توجه است. برای ما زندانیان بند ۳۵۰ رفتن بالای جرثقیل و حوادث ۲۵ بهمن و جریان خبری پس از آن موضوعی بود که باید از تمام جزئیاتش خبردار میشدیم و چه کسی بهتر از اکبر امینی که بالای آن جرثقیل رفته و میتوانست حالا جزییات آن را برایمان بازگو کند. از شب ۲۲ فروردین ۹۰ که ۲۶ نفر را از بند ۷ به اینجا آوردهاند و گفتند ۲۵ بهمنی هستند روحیه زیادی به ماها تزریق کردند.
از وقتی او را به ما معرفی کردند هر روز چند نفر دورهاش میکنند تا ماجرا را برایشان تعریف کند. بخشی از روزهای زندگیاش را. شاید مهمترین و پر افتخار ترینشان. شاید بدبختی بخش مهمی از آگاهی است.
حالا دیگر داستانش دست کم برای خودش تکراری است و احتمالا خسته کننده، بچههای ۳۵۰ «جرثقیل» صدایش میکنند. تیم فوتبال و والیبال اتاقش که او در آن عضو است را نیز «تیم جرثقیل» نام دادهایم. روی دمپاییاش هم نوشته «جرثقیل».
***
روز اول تیرماه ۸۸ جوانی با فروشگاه اکبر در انتهای خیابان معلم تماس میگیرد و میخواهد تعدادی کامپیوتر برای یک اداره دولتی بخرد. قرار میشود ساعت دو بعد از ظهر بیاید. جوانی با تیپ معمولی و پیراهن آستین کوتاه چند دقیقهای با اکبر حرف میزند و به بهانه آوردن همکارانش برای خرید کامپیوترها بیرون میرود و چند دقیقه بعد هشت نفر با اسلحه به داخل فروشگاه هجوم میآورند، آن جوان هم با آنها بود. اکبر را به همراه کامپیوتر شخصیاش به ساختمان ۲۰۹ زندان اوین میبرند. سلول انفرادی ۱۰۲. سه روز بعد بازجوییها شروع میشود، ابتدا کتک و فحاشی و بعد جواب دادن به پرسشهایی که مجبور بود پاسخی به آنها بدهد.
بعد از ۴۵ روز انفرادی، ۱۵ مرداد ماه به همراه تعداد زیادی از جوانانی که دستگیر شده بودند به بند هفت قرنطینه زندان اوین منتقل میشوند، حدود ۱۹۰ نفر از ساختمان دو الف سپاه و ۲۰۹ وزارت اطلاعات در آن زیر زمین توی هم وول میخوردند. چند روز اول به زور آنها را به صف میکردند و بازپرس حیدری فر تعدادی از آنها را انتخاب و لباس تن شان میکردند و با درست کردن صحنههای نمایشی دادگاههایی که قرار بود چند روز بعد تشکیل شود و حرفهایی را که باید میزدند تمرین میکردند. جلسات تمرین، درست مثل صحنه واقعی دادگاه بود و ترس را به جان زندانیان میریخت. بازجوها، بازپرسها و قاضی و یکی دوبار هم «مرتضوی» دادستان وقت تهران سر جلسه تمرین دادگاهی که بازی میشد، حاضر شده بود.
در بین آن جوانان چند نفری هم بودند که ظاهرا از بازداشتگاه کهریزک به آنجا منتقل شده بودند. چیزهایی از آن بازداشتگاه میگفتند که موی تن سایر زندانیان را سیخ میکرد، چیزهایی که هم باورشان دشوار بود وهم شنیدنشان ترسناک. آنها خوشحال بودند که سپاه و وزارت اطلاعات آنها را بازداشت کردهاند و در اوین زندانی هستند. حرفهایی مثل تجاوز با باتوم، کتک خوردن با شلاق، سیم کابل و …
اکبرمی گوید با شنیدن این حرفها ناخوداگاه تصاویر شکنجه عراقیها توسط آمریکاییها و زندان ابوغریب جلوی چشمهایم رژه میرفت. با این همه این جوانان با خود میگفتند نه بابا این حرفها غلو است مگر میشود در زندانهای جمهوری اسلامی از این کارها کرد؟!
چهارشنبه ۲۱ مرداد ماه ۸۸، چند نفری از نمایندگان مجلس به قرنطینه بند ۷ آمدند، تا مثلا به وضعیت زندانیها رسیدگی کنند و حرفهایشان را بشنوند. ظاهرا ابعاد دستگیریها زیاد بود و تغییر و تحولاتی در راه که زندانیها از آن بیخبر بودند.
علاء الدین بروجردی از کمیسیون امنیت ملی، امیدواررضایی، قدرت علیخانی و زهره الهیان پرسیدند که رفتار بازجوها با شما چگونه بوده و غذا چه میخوردید؟ و از این جور سوالها. یک فیلم بردار هم همراهشان بود و همه این صحبتها را ضبط میکرد. آنهایی که از کهریزک آمده بودند باز همان حرفها را برای نمایندگان مجلس تکرار میکردند: بازجوییهای مکرر و طولانی، آویزان کردن از پا به مدت طولانی وگاه نیمه برهنه، انداختن توی بشکهای آب و زدن زندانیها با باتومهای الکتریکی که شوکهای درد آوری داشت.
خانم و آقایان نماینده ظاهرا خیلی متاثر شدند. قدرت علیخانی فشار خونش پایین افتاد و سرش گیج رفت. یکی شان گریهاش گرفت. همان جا خبر آزادی برخی از آنها را که اکبر هم در میانشان بود، دادند و قول گرفتند که پس از آزادی به مجلس بروند تا کمکشان کنند…
همان روز اکبر و خیلی از آن ۱۹۰ نفر آزاد شدند و بعد از آن چند نفری برای پی گیری کارشان به مجلس رفتند نمایندگان مجلس قول همکاری و رسیدگی داده بودند. چند باری به مجلس رفتند اما کسی جوابشان را نداد. حتی برخورد نگهبانان هم غیر دوستانه بود. برای امیدوار رضایی و بروجردی پیغام گذاشتند که ما آمدیم بر پایه همان قول و پیمانی که داده بودید، اما جوابی نشنیدند و دست از پا درازتر رفتند سراغ زندگی شان.
اکبر حالا احساس میکرد بیشتر به غرورش توهین شده است، حالا که کسی حاضر نیست به حرفهایش گوش کند او کاری خواهد کرد که همه مجبور شوند به حرفهایش گوش دهند. جرقه بالا رفتن از جرثقیل از همان روزها به ذهنش رسید.
***
آفتاب نیمروز مستقیم بر سرمان میتابد. دو سه بار جایمان را در حیاط کوچک بند ۳۵۰ تغییر میدهیم. چند تکه ابر سفید در قاب آبی آسمان جابه جا میشوند و سایه آنها بر روی حیاط میلغزند.
او حرف میزند و من مینویسم: چند بار از او میخواهم آهستهتر حرف بزند. مجبور میشود بعضی از جملهها را چند بار تکرار کند. از جرثقیل میپرسم و اینکه چرا جرثقیل نزدیک دادگاه انقلاب را انتخاب کرده است.
«راستش را بخواهی اتفاقات مصر و تونس خیلی به من کمک کردتا به این ایده برسم، خودسوزی آن دست فروش تونسی و پس از آن از حوادث مصر این جرقه را در ذهنم زد که شاید بد نباشد من هم چنین کاری کنم. اما بعد فکر کردم با توجه به شرایط رسانهای و تبلیغاتی موجود در کشور خودسوزی خیلی نمیتواند جلب توجه کند. پس باید کاری کرد که همان نتیجه را داشته باشد و دست کم فضا را تامدتی تحت تاثیر قرار دهد یک روز در خیابان چشمم به یک جرثقیل افتاد و با خودم گفتم اگر بتوانم بروم بالای آن کارم، دست کمی از خودسوزی جوان تونسی ندارد.»
زندگی عادی تنها با یک اتفاق غیر عادی دیده میشود و اهمیت پیدا میکند. به نظر میرسید که این اتفاق غیر قابل پیش بینی در یکی از پیچهای سرنوشت ساز زندگی اکبر خود را نشان داده بود. بعضیها هستند که برای همه چیز زندگیشان برنامه دارند و از پیش میدانند در هر مرحله و موقعیتی چه باید بکنند. یک زندگی معمولی با حوادث قابل پیش بینی. تعدادی هم هستند که میگذارند زندگی در انتهای هر پیچی آنها را شگفت زده کند. برخیها هم هستند که تا چشم باز میکنند خود را وسط معرکهای میبینند که فقط باید نقش خود را بازی کنند. انگار آن لحظه، زمان و مکان را به گونهای کنار هم چیدهاند تا او بتواند وظیفه خودش را انجام دهد. برای او جرثقیل دوشنبه ۲۵ بهمن ۸۹ یک چنین روزی بود و جرثقیل ۳۵ متری خیابان شریعتی – بهشتی مکان مورد نظر او.
تا یک هفته به روز ۲۵ بهمن مانده هنوز اکبر نمیدانست باید از کدامیک از جرثقیلهای تهران بالا برود. این روزها در هر کوچه و خیابان شهر یک کارگاه ساختمانی هست و به راحتی میتوان از هر گوشهای یک جرثقیل بلند پیدا کرد.
«برای خیلیها روز ۲۵ بهمن ۸۹ روز حیات دوباره جنبش سبز بود، جوانان، زنان و مردان زیادی هستند که صدایشان به جایی نمیرسد و هرگز دیده نمیشوند اما آنها به کشورشان علاقه دارند به خاکشان، فرهنگشان. آنها همانهایی هستند که عرق ملی دارند و از همان مردان و زنانی هستند که هشت سال در برابر عراق جنگیدند و اکنون خود را مستحق یک زندگی بهتر میدانند و «خرابکار»هم نیستند.»
اکبر روی کلمه خرابکار چند بار تاکید میکند و ادامه می دهد :«حکومت باید به حرف ما گوش دهد.»
اما او تجربه خوبی از حرف گوش کردن حکومت نداشت، تمام حواسش روی اقدامی که باید انجام میداد متمرکز شده بود، بالارفتن از جرثقیل و اینکه چطور بتواند دقایق بیشتری آن بالا دوام بیاورد. ظاهرا از نظر روحی آمادگی داشت. سه روز به دوشنبه ۲۵ بهمن ۸۹ مانده بود اما هنوز نتوانسته بود جرثقیل مورد نظرش را پیدا کند در اینترنت جسجو کرد و تا حدودی با ساختار آنها و اینکه چطور باید از آنها بالا رفت آشنا شد. هرگز در عمرش پا روی پلههای یک جرثقیل نگذاشته بود.
وقت تنگ بود چند جایی را شناسایی کرد بود، تقاطع خیابان مطهری، قائم مقام، بازار تهران روبروی دادستانی، خیابان پلیس که نزدیک محله خودشان در نظام آبادبود.
اما به نظرش جرثقیل تقاطع خیابان شریعتی – بهشتی مزیتهای بیشتری داشت. نزدیک دادگاه انقلاب است و چند پادگان ارتش در اطراف آن قراردارد و یکی از مسیرهای اصلی ورودی شرق به مرکز تهران است و به راحتی میتوان توجه مردم از گروههای مختلف اجتماعی را به آن جلب کرد. شناسایی محل از نزدیک و لمس پایههای جرثقیل با دستهای جوان و پر زورش قدم بعدی بود.
«جرثقیل» این روزها در گوشه حیاط کوچک بند ۳۵۰ با معدود وزنههای آهنی موجود ورزش میکند. به قول ورزشکارها بدن رو فرمی دارد. روزی یک ساعت با آن آهنهای سرد ور میرود. از قبل هم تمرین میکرده پیش از دستگیری. اگر کسی غیر از او بود شاید نمیتوانست به راحتی پلههای نردبام جرثقیل را در آن سرمای صبح زود بهمن ماه تهران بالا برود.
کوله پشتیاش را با چند قوطی تن ماهی، نان و لباس گرم و آب پر میکند. بلند پروازی زیادی داشت. با خودش گفته بود شاید بتواند یکی دو روزی آن بالا بماند. الان که به آن روزها برمی گردد قبول دارد که خیلی ساده انگارانه مسائل را بررسی کرده بود .دست کم درباره دو روز ماندنش آن بالا. چند متری پارچه سبز و پرچم ایران با یک علامت سوال بزرگ در وسط رنگ سفیدش.
روز ۲۴ بهمن چند دقیقهای با نگهبان جرثقیل حرف میزند و چگونگی ورود و خروج کارگران محوطه و نگهبان و راننده را زیر نظر میگیرد، حتی به این هم فکر کرده بود که شاید بتواند آن بالا خود را از دکل افقی جرثقیل حلق آویز کند و مدتی از آن بالا معلق در هوا به سرزمین مادریاش خیره شود، تا او را پایین بکشند، آن وقت خیلیها صدایش را خواهند شنید به ویژه آنهایی که باید پیش از این میشنیدند اما نخواستند و خود را به نشنیدن زدند.
عکس خودش و پسرش امیر حسین ۱۰ ساله را هم با خودش برداشته بود. عکسهایی بزرگ که میخواست آن بالا به همه نشان دهد. از او میپرسم چرا این عکسها را با خود برده بودی که میگوید: «میخواستم زود شناسایی شوم. بیخودی و گمنام از بین نروم. با هیچکس هم از برنامهاش صحبت نکرد احساس میکرد شاید مانعش شوند.»
شب را در خانه پدرش در گلبرگ غربی میماند. صبح زود با کوله پشتی پر از ابزار کارش از خیابان سبلان شمالی به طرف چهارراه قصر میرود. از یک داروخانه شبانه روزی تعدادی قرص ضدتهوع، ضد استرس و ضدگرفتگی عضله میخرد، آن بالا به آنها نیاز داشت لابد.
هوا گرگ و میش بود و سرد. کارگران محوطه مترو و کارگاه ساختمانی در اتاقهایشان خواب صبحگاهی را در چشمهایشان مزه مزه میکردند، فقط نگهبان بیدار بود. حدود یک ساعتی در آن حوالی کمین میکند و منتظر میشود تا نگهبان از اتاقک بیرون آمده و به طرف غربی خیابان بهشتی قدم میزند. اکبر از این فرصت استفاده کرد و از قسمت شرقی خیابان بهشتی وارد محوطه کارگاه میشود.
با چند گام بلند خود را به جرثقیل رساند. دستش که با نردبام فلزی سرد جرثقیل تماس گرفت به تنش لرزه افتاد به سختی توانست جلوی لرزش دست وپایش رابگیرد در ذهنش سوالی نقش بست برود بالا یا برگردد؟ او اینجا چه میکرد؟ چرا او؟ این بار با دفعه پیش متفاوت بود و بیشتر سختی خواهد کشید؟ البته اگر شانس میآورد و اصلا زنده میماند…
دودل شده بود ، بالای سرش را که نگاه کرد، جلوی چشمهایش سیاهی رفت پلهها زیاد بود و بعید بود بتواند تا آن بالا خودش را برساند. ممکن بود بیفتد قبل از اینکه به آن بالا برسد. با خود فکر میکرد مرگش حتمی است و رسانه ها خواهند نوشت که اقدام یک جوان مایوس و سرخورده از زندگی که دست به خودکشی زده است. از این اتفاقات در شهر بزرگی مثل تهران زیاد میافتد. تازه اگر خوش شانس بود میتوانست به عنوان یکی از تیترهای صفحه حوادث یک روزنامه خبرش درج شود. خودکشی از ارتفاع ۳۵ متری و از بالای یک جرثقیل.
با همه این افکار که در لحظهای از ذهنش گذشت بر خودش مسلط شد، باید زود بالا میرفت پلهها را یکی دوتا یکی بالا میرفت تا به محل استقرار راننده جرثقیل برسد. سه چهار مرتبهای نفس تازه کرد، حالا سرما را دو چندان حس میکرد. برای نخستین بار در زندگیاش چنین حسی داشت، هیجان زیاد. صدای ضربان قلبش را میشنید.
تا خودش را به انتهای دکل افقی جرثقیل برساند، به نظر چند ساعتی طول کشید، ساعتش را نگاه کرد، هنوز شش صبح بود و کسی متوجه او در آن بالا نشده بود. زیر پایش را نگاه کرد سرش گیج رفت. همین چند لحظه پیش بالا را که نگاه میکرد چشمهایش سیاهی میرفت و حالا که پایین را نگاه میکرد. زندگی چقدر بالا و پایین دارد وگاه غریب.
پارچه سبز را که دو متری عرض داشت از روی شانههایش آویزان کرد و یک سر بند سبز هم روی پیشانیاش بست. چراغ راهنمایی زیر پایش مرتب قرمز و سبز میشد. خیابان هنوز جنب و جوش صبحگاهی خود را از سر نگرفته بود. اولین کسی که متوجه او شد همان مامور راهنمایی و رانندگی بود که به سختی با یک چراغ رانندگان خودروها را وادار به رعایت قانون میکرد، تا حالا به این موضوع توجه نکرده بود چرا سر هر چهار راهی از شهر با وجود چراغهای راهنمایی این همه مامور و پلیس میایستد. کدامیک کامل کننده کار دیگری است؟
سر و صدای آن مامور، کارگران مترو و نگهبان جرثقیل را متوجه او میکند. آنها هم شروع به داد و فریاد میکنند. نزدیک به هفت و بیست دقیقه است که یک ماشین آتش نشانی و اورژانس آژیرکشان خود را به زیر جرثقیل میرسانند. در این مدت بیاعتنا به آنچه که زیر پایش در جریان بود تا آنجا که توانسته بود پارچههای سبز و دیگر پارچههایی را که با خود داشت به بند فولادی جرثقیل گره زده بود.
از آن بالا مردم ریز و کوچک به نظر میرسیدند همه حواسشان به آن بالا بود و او را به هم نشان میدادند چند نفری با موبایلهایشان عکس میگرفتند، تعدادی برایش دست تکان میدادند و سوت میکشیدند. صدای بوق ممتد ماشینها خواب مردم منطقه را آشفته کرده بود. لبخند میزد و با خودش میگفت تا اینجا که خوب پیش رفته است.
نیروهای پلیس کم کم خود را رساندند. حالا دیگر ترافیک شدید شده بود. ماموران پلیس باتوم به دست مردم را دنبال میکردند اما آنها دوباره گوشه دیگری جمع میشدند. از پنجرههای ساختمانهای اطراف مردم هاج و واج نگاهش میکردند.
حدود هشت صبح راننده جرثقیل با روشن کردن آن جهت قرار گرفتن جرثقیل را از حالت غربی –شرقی که بر فراز یکی از پادگانهای ارتش بود به وضعیت شمالی و جنوبی منتقل کرد. حالا بالای ساختمانهای مسکونی بود اما همچنان تا نزدیکترین پشت بام خیلی فاصله داشت.
از آن بالا محوطه پادگان ارتش به خوبی دیده میشد، مراسم صبحگاه بود وسربازان رژه میرفتند آنها هم متوجه او شده بودند. صدای طبل بزرگ زیر پای چپ با نگاههایی که جرثقیل و پارچههای سبز را رصد میکردند، همخوانی نداشت. سربازها هم برایش دست تکان میدادند و سوت میکشیدند.
اکبر امینی آن بالا هنوز از میزان سر و صدایی که بالا رفتنش از جرثقیل درست کرده بود آگاهی نداشت. او در آن لحظه یکی از خبرهای داغ سایتهای خبری ایران شده بود آن هم در صبحی که بعد از ظهرش آبستن حوادث مهمی بود.
روز دوشنبه برای زندانیان بند ۳۵۰ روز ملاقات با خانواده هاست، آنهایی که در گروه اول ملاقات بودند با این خبر برگشتند که یک جوان خودش را به بالای جرثقیل رسانده و با در دست داشتن نماد سبز کلید راه پیمایی بعد از ظهر را زده است. تا ظهر آن روز مهمترین خبر برای ما کسی بود که از جرثقیل بالا رفته است. شایعات زیاد بود هر کس که از ملاقات بر میگشت خبر داغی میآورد، تا آن لحظه خیلیها صدای اکبر را شنیده بودند.
او اما از آن بالا فقط نگاه میکرد و گاهی لبخندی میزد. وقتی از اکبر پرسیدم چه زمانی احساس کردی خبر بالارفتنات از جرثقیل منتشر شده، با غرور خاصی میگوید: «از وضع مردم و درگیری ماموران پلیس با آنها و اینکه هر لحظه تعداد هر دو دسته بیشتر میشد. دیگر تمام حواسم به این بود که بیشتر آن بالا بمانم.»
پشت بام ساختمان قرمز رنگی که بلندترین ساختمان و نزدیکترین آنها به جرثقیل بود پر شد از ماموران پلیس، نیروهای امنیتی و لباس شخصیها. چند نفری از آنها از ماجرا فیلمبرداری میکردند. بینظمی در رفتارشان به خوبی دیده میشد. لباس شخصیها تهدیدش میکردند که میکشیمت. بعضی تشویقش میکردند که اگر جرات دارد خودش را پرت کند و ماموران پلیس بلندگو به دست از او میخواستند که پایین بیاید و مشکلش را بگوید تا آنها کمکش کنند. جواب داد که فقط با چند تا از مسوولان حاضر به گفتگو است.
یک بالابر دیگر آوردند، آن هم کوتاه بود هر چند از قبلی بلندتر بود در فاصله پنج شش متری جرثقیل متوقف شد. کسی به اسم سردار مصطفینژاد از فرماندهان نیروی انتظامی داخل آن بود. همزمان یک تکاور نیروهای ویژه پلیس هم از همان راهی که اکبر آمده بود خود را به او نزدیک کرده بود، با نزدیک شدن آن تکاور او خودش را از جرثقیل آویزان و تهدید کرد اگر نزدیک شوند خودش را پرت میکند. مصطفینژاد از او خواست که پایین بیاید و حرف بزند. اکبر گفت: «وقتی او را شکنجه میکردند او کجا بود تا حرفهایش را بشنود.»
آن فرمانده پلیس تلاش کرد با چرب زبانی اکبر را پایین ببرد قول داد که او را به دفترش ببرد و از او حمایت کند. اما با عقب نشینی مامور ویژه از دکل افقی جرثقیل و پایین رفتن بالابر دوم برای مدتی صحنه آرام شد.
چند دقیقه بعد یک هلی کوپتر به بالای جرثقیل آمد و از آن بالا شروع به فیلمبرداری کرد. با آمدن هلی کوپتر به بالای جرثقیل صدای سوت و کف مردم بلندتر شد، پلیس هم شروع به زد و خورد بامردم کرد. موتور سوارها و لباس شخصیها و پلیس بین مردم و ردیف ماشینهایی که در خیابان در ترافیک سنگین صبحگاهی گرفتار شده بودند، میدویدند و مردم را دنبال میکردند. «شعار مرگ بر دیکتاتور چه با موتور چه با شتر» را از آن بالا به خوبی میشنید.
ساعت نزدیک نه بود و حالا مادرش در میان ماموران پلیس بود و گریه میکرد. یکی از ماموران پلیس جلوی مادرش او را تهدید کرد که با تک تیر انداز میزنندش. اکبر بلافاصله طنابی را که از قبل با خود داشت ابتدا به دور گردن و سپس به بدنه جرثقیل محکم گره زد تا اگر او را با گلوله زدند برای مدتی در هوا معلق بماند.
مادرش بر پشت بام ساختمان مقابل از حال رفت و آنها او را به یکی از آپارتمانهای آن ساختمان بردند. بالابر سوم به همراه یک مامور آتش نشانی و مامور پلیس خود را به چرثقیل رساند. تکاور پلیسی هم که روی دکل جرثقیل بود خودش را به اکبر نزدیکتر کرد. تعدادی از نیروهای پلیس هم روی پشت بامهای اطراف چند تشک بادی را پهن کردند که اگر از آن بالا افتاد، روی آنها بیفتد.
اما نتوانستند آن تشکها را پر از هوا کنند و به ناچار چند نفری از آنها گوشهای از تشک را گرفته بودند و اکبر را تشویق میکردند که اگر قصد پریدن دارد روی یکی از آنها بپرد. حالا اکبر بین جرثقیل و بالابرگرفتار شده بود پاهایش در دستان مامور آتش نشانی و پلیس بود و تکاور بالای سرش هم با پوتینش بر انگشتانش ضربه میزد تا بدنه جرثقیل را رها کند. هر طور بود در یک کشمکش چند دقیقهای او را به داخل بالابر انداختند و دستهایش را بستند. بالابر آنها را روی پشت بام همان ساختمان قرمز رنگ پیاده کرد، هر کس روی پشت بام بود به او لگد میزد، مشتی رها میکرد و فحش و ناسزا میگفت. به نظر میرسید بینشان اختلاف افتاده که چه کسی خود را صاحب او میداند. هر کدام او را به طرف خود میکشید. عدهای هم شعار مرگ بر منافق میدادند. حالا هر تکه از لباسها و پارچه سبزش در دست یکی بود.
راه پلههای ساختمان پر بود از نیروهای پلیس و لباس شخصیهای باتوم و بیسیم به دست تا او را به آپارتمانی در همان ساختمان برسانند، حسابی مشت و مالش دادند. زن صاحبخانه را بیرون فرستادند و همان جا شروع به بازجویی کردند. لباسهایش پاره بود و از صورتش خون جاری. پس از چند دقیقه گفتند باید خودش را برای مصاحبه تلویزیونی آماده کند. برایش لباس آوردند.
همهشان عجله داشتند تا هر جور شده تصویر و مصاحبه تلویزیونی او را بر شبکههای خبری خود بفرستند ومانع از موج خبری اقدام او شوند. تا چند ساعت دیگر مردم برای تظاهرات به خیابانها میآمدند.
همان سردار مصطفینژاد قبل از فیلمبرداری با اکبر صحبت کرد که باید درباره جریان فتنه و اینکه او را اجیر کردهاند و پول گرفته تا این کار را انجام دهد حرف بزند. همین طور باید در مصاحبه چند باری از یک کشور خارجی که پول به او داده هم نام ببرد. او تاکید کرد که حتما در حرفهایش باید اسم آمریکا و اسرائیل را هم ببرد.
تهدیدش کردند تا همین جا هم که زنده مانده شانس آورده و رافت نظام اسلامی و نیروهای پلیس مانع کشته شدنش شده است. جرمش این است که از منافقین خط گرفته و اگر اعتراف نکند اعدام میشود. موقع فیلمبرداری، اکبر اما هیچ پاسخی به سوالهای آنها نداد و همان دلیلهای خودش را آورد، اینکه میخواسته صدای اعتراضش را کسی بشنود. آنها رو به او گفتند حرفهایت به درد ما نمیخورد و به پلیس امنیت منتقل کردندش.
در پلیس امنیت باز هم کتک خورد و تهدید و ناسزا شنید در آنجا از او میپرسیدند آیا مشکل روحی دارد؟ آیا معتاد است؟ و سوالهایی از این دست که همه ضبط میشد، اما بازهم اکبر همان حرفهای خودش را میزد.
***
حالا اکبر امینی صدایش به گوش خیلیها رسیده بود. شب تلویزیون ناچار شد خبر بالارفتن یک جوان از جرثقیل را بخواند، جوانی که بنا به گفته فرمانده پلیس مشکل روحی روانی داشته است. آنها تصویرش را هم نشان دادند.
آن روز حدود یک میلیون نفر به خیابانهای ایران آمدند و جنبش سبز بار دیگر قدرتش را نشان داد. جوانهایی که در همان روز دستگیر شدند و حالا در بند ۳۵۰ هستند میگویند وقتی شنیدند یک نفر با پرچم سبز به بالای یک جرثقیل رفته ما هم تشویق شدیم که به خیابانها بیاییم…
شورای هماهنگی راه سبز امید با صدور بیانیه ای خرداد را ماه سرنوشت ساز نامیده و اعلام کرده است که ۲۵ خرداد که اوج شکوفایی مدنیت و عقلانیت در ایرانیان بود، این بار علیه دروغ و فساد و تحجر و فریب به میدان آمدند و صحنههایی آفریدند که در تاریخ انقلاب اسلامی بیسابقه بود و سرمشقی شد برای همه جنبشهای دموکراسیخواه منطقه.
در بیانیه شورای هماهنگی راه سبز امید، ضمن مروری کوتاه بر روزهای سرنوشت ساز خرداد از پانزدهم خرداد گرفته تا سوم و دوم خرداد، آمده است:«آری خرداد، ماه سرنوشتساز ایرانیان است و اینک ما با جنبش سبز متولد خرداد روبرو هستیم که در جان و دل ایرانیان خانه کرده است و سبب شده تا هر آنکس که خود را ایرانی میداند و در سر سودای آبادانی میهن و در دل عشق به وطن دارد، در دل این جنبش همگانی جایگاهی برای خود بیابد تا علیرغم همه تفاوت دیدگاهها و سلیقهها، خود را در کنار همه هموطنان خود و نه در برابر آنها بیابد و حتی به آنها که در حق او و شهروندان دیگر ظلم روا داشتهاند نه به دیده انتقام و کینه، بلکه از روی دلسوزی و اصلاح بنگرد.»
این شورا همچنین وعده داده است که طی روزهای آینده، برنامه های بزرگداشت روزهای سبز سال ۸۸ را به اطلاع غیورزنان و غیورمردان این مرز و بوم خواهد رساند.
متن بیانیه شورای راه سبز امید به مناسبت خردادماه، به شرح زیر است:
بسم الله الرحمن الرحیم
ان الذین قالوا ربنا الله ثم استقاموا تتنزل علیهم الملئکه ان لا تخافوا و لاتحزنوا و ابشروا بالجنه التی کنتم توعدون
خرداد ماه سرنوشتساز ایران و ایرانیان بار دیگر از راه رسیده و موجی از امید را با خود برای همه جویندگان حق و آزادی به ارمغان آورده است.
پانزدهم خرداد که سرآغاز شکلگیری جنبش آزادیخواهی مسلمانان ایرانی در برابر یکی از خشنترین دیکتاتوریهای قرن بیستم بود که سرانجام به بار مینشست و سلطان مغرور و مستبد را که به هیچ ندای اصلاحطلبی گوش فرا نداد به سرنوشت دردناکی دچار کرد.
سوم خرداد نیز در امتداد انقلاب اسلامی، عبرتآموز یکی دیگر از دیکتاتوریهای قرن شد و صدام حسین را که گمان میبرد بی هیچ زحمتی خاک ایران را اشغال و مردم کمسلاح اما با ایمان ایران را به تسلیم وا می دارد، به سرنوشتی بدتر از شاه دچار کرد.
دوم خرداد، طلیعه اصلاح در انقلابی بود که به قیمت جان هزاران انسان توانسته بود بر استبداد داخلی و سلطهطلبی خارجی پیروز شود اما اینک خود در مسیری انحرافی به تدریج از آرمانهای اصیل انقلاب که مبتنی بر اسلام رحمانی، اخلاق محمدی، آزادی و مردمسالاری بود فاصله میگرفت.
و سرانجام ۲۵ خرداد که اوج شکوفایی مدنیت و عقلانیت در ایرانیان بود که این بار علیه دروغ و فساد و تحجر و فریب به میدان آمدند و صحنههایی آفریدند که در تاریخ انقلاب اسلامی بیسابقه بود و سرمشقی شد برای همه جنبشهای دموکراسیخواه منطقه.
آری خرداد، ماه سرنوشتساز ایرانیان است و اینک ما با جنبش سبز متولد خرداد روبرو هستیم که در جان و دل ایرانیان خانه کرده است و سبب شده تا هر آنکس که خود را ایرانی میداند و در سر سودای آبادانی میهن و در دل عشق به وطن دارد، در دل این جنبش همگانی جایگاهی برای خود بیابد تا علیرغم همة تفاوت دیدگاهها و سلیقهها، خود را در کنار همه هموطنان خود و نه در برابر آنها بیابد و حتی به آنها که در حق او و شهروندان دیگر ظلم روا داشتهاند نه به دیدة انتقام و کینه، بلکه از روی دلسوزی و اصلاح بنگرد.
اینک جنبش سبز نه یک حرکت برآمده از انتخابات به سرقت رفته ملت، بلکه یک خیزش بزرگ به سوی آرمانهای والائی است که یک قرن ملت ما برای آن مبارزه کرده. اینک جنبش نه یک حرکت سیاسی صرف، بلکه متن زندگی مردم ما را تشکیل داده و با زندگی روزمره ایرانیان عجین شده است. جنبش سبز یعنی دروغ ممنوع، جنبش سبز یعنی ما همه با هم هستیم، جنبش سبز یعنی خردورزی و عقلانیت، جنبش سبز یعنی مبارزه با تحجر و رمّالی و جنگیری، جنبش سبز یعنی دفاع از حق دیگران، یعنی حاکمیت قانون، یعنی برابری همه در برابر قانون، یعنی قانون فراتر از همه و در یک کلمه، جنبش سبز یعنی زندگی، یعنی دوست داشتن ایران و ایرانی و یعنی امید به روزهای روشن آینده.
بسیار جای تأسف دارد که عدهای که گویا قدرت چشم آنها را بسته، توان دیدن اینهمه زیبائی و نورانیت را ندارند و به جای قدردانی از چنین ملتی، فرزندان ملت را در خیابانها سرکوب میکند و بسیاری از فرهیختگان را به جرم اندیشیدن و تفکر و به گناه گفتن و نوشتن به زندان می اندازد و جمع کثیری از دانشمندان و اندیشمندان را به جرم مطیع نبودن از دانشگاهها و مراکز علمی اخراج میکند و در کنار اینها، میلیاردها دلار سرمایه ملی را به فنا میدهد و در برابر هیچکس پاسخگو نیستند.
نتیجه چنین رفتاری جز ورشکستگی اقتصادی، جز انزوای جهانی، جز رسوخ فساد در بالاترین لایههای حکومت و سرانجام جز فروپاشی ارکان قدرت ملی، چه خواهد بود؟
جنبش سبز از این آینده هولناک نگران است و مایل است تا به هر نحو ممکن حاکمیت را متوجه عواقب خطرناک تداوم چنین شیوههای کشورداری کند و در این راه همه ابزارها و راه های قانونی و مسالمتآمیز را تجربه خواهد کرد.
اگر جنبش سبز از حضور مردم در راهپیمائیها حمایت میکند به خاطر آن است که قانون چنین حقی را برای شهروندان به رسمیت شناخته است و در عین حال از همی راههای گفتگو و تعامل با همه افراد حتی درون حاکمیت بر مبنای حقوق اساسی و آزادی های قانونی و شهروندی استقبال میکند.
جنبش سبز خواهان آن است که همه کسانی که مسئولیت دارند، بسته به میزان قدرتی که قانون در اختیار آنها گذاشته، به همه مراجع پیشبینی شده در قانون، و مهمتر از آن به افکار عمومی، پاسخگو باشند.
جنبش سبز هیچکس را فراتر از قانون نمیداند و بر این اعتقاد است که باید باب انتقاد از همه مسئولان باز باشد.
جنبش سبز حاکمیت نظامیان و نیروهای امنیتی و بسته شدن فضای پرنشاط سیاسی، تعطیلی نهادهای مدنی و رسانههای مستقل و حاکم شدن فضای پلیسی را در مغایرت کامل با آرمانهای انقلاب میداند و وظیفه خود میداند به هر نحو ممکن با آگاهیبخشی، مردم را به نفی این روندهای دیکتاتوری دعوت کند.
جنبش سبز اداره کشور به دست انسانهای ناآگاه و غیرمتخصص را که تنها هنر آنها بله قربانگویی واطاعت محض و تملق است خیانت به آرمانهای انقلاب میداند و وظیفه خود میداند تا همه صاحبنظران را به نقد چنین حاکمیتی فراخواند.
جنبش سبز تشنجآفرینی در سطح بینالمللی را که منجر به انزوای بی سابقه ایران شده و از این راه ملت ایران را متحمل هزینههای بسیار سنگین کرده است برخلاف منافع ملی میداند و از همه امکانات خود برای توقف این سیاستهای خانمانسوز و ایران بر بادده استفاده خواهد کرد و از همه ملتها و دولتهای جهان درخواست میکند که بهای نادانی و ناتوانی بخشی از حاکمیت ایران را به هزینه تمام ملت ایران تبدیل نکنند و بیش از این ملت ما را به رنج و گرفتاری مقید نکنند.
جنبش سبز ضمن حمایت از همه ملتهای منطقه که برای آزادی و دموکراسی قیام کردهاند بخصوص از مردم لیبی، سوریه، بحرین و یمن که این روزها در زیر فشار طاقتفرسای دیکتاتوری حاکم بر این کشور، شرایط بسیار سختی را تجربه میکنند، برخورد دو گانه حاکمیت اقتدارگرا را با جنبش های منطقه و سکوت تأیید آمیز در قبال سرکوب ملت آگاه سوریه را مایه ننگ انقلاب و نظام و کشور می داند.
برنامه همیشگی جنبش سبز تلاش برای نیل به دموکراسی و عدالت و پیشرفت در کنار حاکمیت اخلاق و معنویت است و میداند که پیمودن این راه سخت نیازمند همت والا و تلاش خستگیناپذیر و صدالبته، پرداختن هزینههائی چه بسا سنگین است. هزینههائی که بخشی از آن را فرزندان غیور این مرزوبوم که در زندانها بهسر میبرند پرداختهاند و در رأس همه باید از دو یار همیشگی ملت، رهبران سرافراز جنبش سبز، جناب مهندس موسوی و جناب حجتالاسلام والمسلمین کروبی یاد کرد که اینک در حبس خانگی غیرقانونی، از بدیهیترین حقوق خود محروم هستند.
جنبش سبز وظیفه خود میداند در اولین گام تمام همت خود را مصروف آزادی همه زندانیان سیاسی و بخصوص رفع حصر ظالمانه رهبران جنبش سبز کند و در این راه به حمایت قاطبه ملت ایران مستظهر است و امید آن دارد که مردم و بخصوص جوانان عزیز، با حمایت از برنامههای اعلام شده پویایی و نشاط جنبش سبز را به نمایش بگذارند و ثابت کنند که حتی در غیاب رهبران جنبش سبز، این حرکت بی هیچ وقفهای مسیر خود را ادامه خواهد داد. اگر روزی هر شهروند یک ستاد و روزی دیگر هر شهروند یک رسانه بوده، امروز روزی است که بگوئیم هر شهروند یک رهبر است. ما در انتظار روزهای بهتر هستیم.
اما خرداد در خود خاطرهای تلخ نیز دارد.
چهاردهم خرداد رحلت معمار بزرگ انقلاب اسلامی است که با رفتن خود علاوه بر آنکه میلیونها انسان را داغدار کرد، موجب تأسف عمیق کسانی شد که انتظار داشتند پس از فراغت از بحرانهای جنگ و ناآرامی های انقلاب و خلاصی از موج توطئههای داخلی و خارجی، افقهای جدیدی از مردمسالاری را در جمهوری اسلامی بگشاید و آنچه را که در طول حیات پربار خود بروز داده بود بتواند برای همیشه باب تحجر و استبداد را درون جمهوری اسلامی ببندد و آنچنان که خود وعده کرده بود، همه را به قانون بازگرداند.
اما دریغا که تقدیر الهی چنین نبود و این آرزو بر دلها ماند که به صورت واقعی و بازگشتناپذیر، آزادی، دیانت، عدالت و پیشرفت را در کنار هم تجربه کنند هر چند نسلی که در انقلاب پرورده شدند مصمم بوده و هستند که نگذارند این راه روشن و پاک به بنبست کشیده شود.
جنبش سبز اما، راه امید دوباره ای گشوده است و با صبر و استقامت یکایک شهروندان آگاه و مصمم، که در استقامت ستودنی رهبران در بند آن تبلور یافته، با گام هایی استوار پیش خواهد رفت و با استعانت از الطاف بیکران الهی، نخواهد گذاشت که ایران ویران شود. طی روزهای آینده، برنامه های بزرگداشت روزهای سبز سال ۸۸ را به اطلاع شما غیورزنان و غیورمردان این مرز و بوم خواهیم رساند.
شورای هماهنگی راه سبز امید
عضو کمیسیون انرژی مجلس با بیان این که بر اساس نظر مستدل و قاطع شورای نگهبان حضور احمدی نژاد در وزارت نفت به عنوان سرپرست این وزارتخانه کاملا غیرقانونی است، گفت: یازده نفر از اعضای کمیسیونهای مختلف مجلس در نامهای به رئیس مجلس، خواستار جلوگیری از ادامه قانونگریزیهای رئیسجمهوری شدهاند.
به گزارش خانه ملت ، سیدعلی ادیانیراد افزود: بیاعتنایی به قانون و تفسیر شورای نگهبان و اصرار غیرقانونی و توجیهناپذیر احمدینژاد بر سرپرستی وزارت نفت، تعجب همه مسئولان متعهد کشور را بر انگیخته است.
نماینده مردم قائمشهر، سوادکوه و جویبار در مجلس شورای اسلامی ، تصریح کرد: رئیسجمهوری نباید تصور کند که اختیارهای فراقانونی دارد.
وی ادامه داد: یازده نفر از اعضای کمیسیون انرژی با استناد به ماده ۳۳ آییننامه داخلی مجلس، نامهای را خطاب به رئیس مجلس نوشتهاند که در آن با تأکید فراوان از افزایش عملکردهای غیرقانونی رئیسجمهوری در چند مدت اخیر انتقاد کرده و چارهجویی جدی در این باره را خواستار شدهاند.
عضو کمیسیون انرژی مجلس یادآور شد: پیش از این نیز بسیاری از نمایندگان درباره سرپرستی احمدینژاد در وزارت نفت، در صحن علنی مجلس اخطار قانون اساسی داده بودند.
نماینده مردم کاشان در مجلس از حقوق عقب مانده ۳۲ ماهه کارکنان نساجی کاشان اطلاع داد و اظهار کرد: صدای کارکنان نساجی کاشان به گوش کسی نمیرسد.
به گزارش ایلنا به نقل از خانه ملت،”اصغر گرانمایهپور”در تشریح تذکر کتبی خود به رئیس جمهور، گفت: سال ۸۶ در سفر اول هیئت دولت به کاشان رئیس جمهوری در جمع صدهزار نفر از مردم کاشان، با صدای رسا اعلام کرد پس از اتمام سفر و برگشت به تهران به مشکلات کارگران ریسندگی، بافندگی و نساجی کاشان رسیدگی میکند.
نماینده مردم کاشان، آران و بیدگل در مجلس شورای اسلامی با بیان اینکه پس از گذشت چهار سال هنوز اقدامی در جهت رفع مشکلات کارگران این کارخانه صورت نگرفته است، اضافه کرد: کارگران این کارخانه ۳۲ ماه است که حقوق نگرفتهاند.
وی شرایط فعلی کارخانه ریسندگی و بافندگی کاشان را بحرانی توصیف کرد و ادامه داد: برای رسیدن صدای کارگران به گوش مسئولان، اقدامات زیادی صورت گرفته ولی این فریادها به جایی نرسیده است.
گرانمایهپور افزود: تا سه ماه پیش کارگران این کارخانه مشغول به کار بودند و به طور هفتگی مبلغ ناچیزی دریافت میکردند؛ اکنون سه ماه است که این کارخانه به طور کامل تعطیل شده است.
تجمع کارگران کفن پوش نساجی در مقابل فرمانداری
نماینده دو دوره اخیر مجلس، از تجمع اعتراض آمیز کارگران نساجی کاشان در مقابل فرمانداری خبر داد و اضافه کرد: مردم کفن پوشان در مقابل فرمانداری، خواهان رسیدگی به وضعیت کارگران نساجی کاشان هستند.
وی حل بحران فعلی کارخانه نساجی کاشان را کار پیچیدهای ندانست و تاکید کرد: با برگزاری نشست وزارتخانههای مسئول در قبال با این کارخانه و تمرکز روی کار، مشکلات قابل حل است.
گرانمایهپور کاهش تعداد کارگران کارخانه نساجی از شش هزار نفر به هزار و ۱۰۰ نفر را دلیل دیگری برای راحتی رفع بحران از کارخانه نساجی کاشان برشمرد و تصریح کرد: با اعلام بازنشستگی برخی از کارگران واجد شرایط و بیمه کردن سایر کارگران در حال کار، میتوان این مسئله را تا حدی رفع کرد.
کارخانه ۷۵ ساله کاشان؛ روزهای سختتر هم دیده است
وی از قدمت ۷۵ ساله کارخانه نساجی کاشان گفت و اظهار تاسف کرد: حیف است کارخانهای با این سابقه دچار این حال و روز شود و مسئولان باید نگاه ویژهای به این کارخانجات قدیمی داشته باشند.
عضو کمسیون برنامه، بودجه و محاسبات مجلس، اکثر کارکنان کارخانه ریسندگی و بافندگی کاشان را جانباز و رزمنده برشمرد و ادامه داد: آنان در سالهای دفاع مقدس در جبهههای جنگ حضور فعال داشتند و کارخانه نساجی کاشان هم کمکهای فراوانی به جبهههای جنگ ارزانی داشته بود.
“اصغر گرانمایهپور” در جلسه ۳ خرداد درباره اقدام و رسیدگی عاجل به مشکل معوقه ۳۲ماه کارگران ریسندگی، بافندگی و نساجی شهرستان کاشان به رئیس جمهور تذکری کتبی داد که از سوی هیئت رئیسه مجلس قرائت شد.
وحدت، یکی از مهمترین ارکان اندیشه اجتماعی امام است. امام در طول زندگی خود، تاکیدات مهمی برای وحدت مسلمین، وحدت گروهای سیاسی، وحدت ملی و … دارد. انچه در ذیل می آید، گفتگوی نشریه چاوش، وِیژه نامه جوانان کمیته فرهنگی بزرگداشت امام خمینی(س) با حجت الاسلام و المسلمین مرتضی اشراقی، نوه دختری امام خمینی است که به تشریح ابعاد وحدت از دیدگاه رهبر کبیر انقلاب اسلامی می پردازد:
غرض از این مصاحبه این است که در مورد وحدت از دیدگاه حضرت امام با شما گفتگو کنیم.برای آغاز سخن اگر اجازه دهید از تعریف وحدت شروع کنیم تا بتوانیم بحث را با نظم بهتری ادامه دهیم.
وحدت در علوم مختلف تعریف های مختلفی دارد برای مثال وقتی در فلسفه مورد مداقه قرار می گیرد، از آن تعریف خاصی قصد می شود، که در مسائلی مانند وحدت وجود پیرامون وحدت بحث می شود و قضایای مختلفی در فلسفه با موضوع یا محمول وحدت شکل می گیرد.
هم چنین در عرفان، وحدت عارفانه دارای تعریف خاص است و در گزاره های مختلف عرفانی مورد توجه است و به وحدت موجود می رسد و هم چنین در سائر علوم که هر کدام از وحدت تعریف خاص خودش را دارد. در مساله وحدت که مورد نظر شما است، وحدت معنایی مغایر و یا حداقل غیرهمسان با علوم دیگر دارد، که مراد از وحدت در زمینه اجتماعی و سیاسی می باشد.
این مطالب را عرض کردم تا به مساله مد نظر خودم اشاره کنم که ما نباید در هنگام بحث از امور اجتماعی و سیاسی خلط تعریف کنیم و وحدت علوم دیگر و شرائط آن را در مساله خود دخیل بدانیم.
برای روشن شدن صحبتم مثالی برای تقریب به ذهن می زنم؛ مثلا در عالم خارج وقتی می گوئیم دو شیء یکی شدند و به وحدت رسیدند معنایش این است که هر یک از این دو شیء و یا حداقل یکی از آنها خواص خود را از دست داده و در دیگری مندک شده است.
پس بنابراین در بعضی از شرائط، وحدت، از اضمحلال دوئیت ، پدید می آید یعنی دیگر دوئیت در کار نیست و آنچه هست یک شیء است و یا مثلا در فلسفه وقتی می گوئیم وحدت وجود، یعنی اصالت با وجود است و دیگر چیزی در عداد آن نیست، یک چیز است و آن هم وجود است و غیر از وجود چیزی نیست.
حالا فرض کنید همین وحدت از نگاه سائر علوم را ما اگر بخواهیم در امور سیاسی و اجتماعی ملاک قرار دهیم چه می شود.
در این صورت هر قدم شما برای رسیدن به وحدت، قدمی است، برای از بین بردن طرف مقابل و اضمحلال اندیشه دیگری در اندیشه خود زیرا که این وحدت به معنای یکی شدن است به گونه ای که دو طرف یکی از آنها باید مضمحل گردد و در دیگری مندک شود، حال در این گونه یا تو باید از بین بروی و خاصیت خود را از دست بدهی یا طرف مقابلت، در غیر این صورت وحدتی حاصل نمی شود.
یعنی شما معتقدید که معنای وحدت در سئوال ما با وحدت در فلسفه و عرفان و سائر علوم متفاوت است و نباید میان آنها خلط شود؟
بله دقیقا، وحدت در امور اجتماعی و سیاسی که مد نظر حضرت امام است به معنای اضمحلال تفکرها و یکی شدن آنها نیست بلکه بدین معناست که هر کسی باید اعتقادات و تفکرات خود را داشته باشد و بر این تفکر و اعتقاد راسخ بایستد ولی به دنبال مشترکات هم باشد یعنی اگر چند دیدگاه مختلف در جامعه ای شکل گرفته است و برای خود طرفدارانی پیدا کرده به جای اینکه به جنگ یکدیگر بروند و همدیگر را نسبت به نوع نگاهشان به مسائل روز و عقائد، منکوب کنند، بهتر است به دنبال مشترکات هم باشند و تحت سایه آن مشترکات به توافق برسند.
مثل منافع ملی که قطعا برای تمام گروه ها و دسته جات سیاسی می تواند چتری برای وفاق باشد و اگر جایی پای منافع ملی به میان آمد همه گروه ها به یک نظر واحد برسند و جلوی مخدوش شدن منفعت ملی را بگیرند.
به نظر من حضرت امام نوع نگاهشان به وحدت همین است نه اینکه همه باید یک نوع نگاه داشته باشند و همه یک گونه فکر کنند و عمل نمایند بلکه تضارب آراء در پرتو حفظ منافع ملی و همیشه امام مخالف تک صدایی و تک قطبی شدن جامعه بودند زیرا این مساله را مخالف منافع و مصالح کلی و عمومی جامعه و کشور می دانستند و همیشه و همه جا بر حضور تفکرات و اندیشه های متفاوت در عرصه های مختلف سیاسی و اجتماعی تاکید داشتند و هیچ گاه نگاه ایشان از موضوع وحدت کلمه به معنای حذف یک نوع تفکر و جریان و غلبه دادن تفکر دیگر نبوده است. زیرا این واقعه را مغایر با اصل وحدت می دانستند که همان اضمحلال یک نوع اندیشه باشد و به بهانه رسیدن به وحدت وقتی در جملات نغز و شیوای حضرت امام؛ دقیق شدیم به این نتیجه خواهیم رسید. امام بارها بر حضور پررنگ در مساله انتخابات تاکید داشتند روی صحبت حضرت امام فقط به مردم نیست بلکه جریانات سیاسی مختلف را نیز شامل می شود.
جریانات سیاسی موجود در کشور با اندیشه های مختلف و دیدگاه های متفاوت نیز موظف هستند وارد عرصه انتخاباتی شوند و باعث پرشور شدن و رونق انتخابات شوند و در عین حال وحدت کلمه را نیز حفظ نمایند یعنی برای رسیدن به پیروزی خطوط قرمز و منافع ملی را مراعات نمایند.
پس می بینیم که امام در عین اینکه وحدت کلمه را بیان می کنند از حضور گسترده تفکرات مختلف در عرصه های سیاسی و اجتماعی نیز استقبال می کنند و آن را منافی با وحدت در جامعه نمی دانند زیرا کثرت دیدگاه باعث پویایی و شادابی در جامعه خواهد شد و پویایی و تعالی جامعه هدف غایی و نهایی از اصل وحدت می باشد.
جامعه ای که در آن رکود و خمودگی باشد به هیچ عنوان به تعالی نخواهد رسید و این گونه جوامع اکثرا به خاطر تک صدایی و یکجانبه نگری به وجود می آید.
پس به این نتیجه می رسیم که نوع نگاه حضرت امام در مورد نظریه وحدت شیعه و سنی هم باید این گونه باشد؟
دقیقا به همین منوال است، زیرا وحدت شیعه و سنی اگر منظور از وحدت به معنای یکی شدن و اضمحلال یک نوع تفکر و غلبه یکی بر دیگری باشد هرگز به نتیجه مطلوب که مد نظر است نخواهد انجامید و اصلا وحدتی رخ نخواهد داد در حالی که وحدت بین مذاهب به معنای یکی شدن نیست، بلکه به این معناست که هر گروه عقائد خود را داشته باشد و زیر چتر مشترکات جمع شوند مانند خدای واحد، پیامبر واحد، قرآن واحد، قبله واحد و ده ها دستورالعمل مشترک، با این نگاه که عرض کردم اگر فرهنگ وحدت کامل شود دیگر لازم نیست نگران از بین رفتن عقاید و تفکرات خود باشیم بلکه هر دو طرف شیعه و سنی ضمن احترام به عقائد دیگری در زیر بیرق مشترکات برای رسیدن به هدف واحد که می توان این هدف واحد در بین مسلمین جهان را جلوگیری از غلبه غیرمسلمان بر مسلمان دانست بیان کرد و با وحدت به وجود آمده از بین مشترکات به هدف اصلی خود که همان اتحاد مسلمین در برابر زیاده خواهی بیگانگان است رسید و این همان نگاه درست در رابطه با وحدت شیعه و سنی می باشد.
ببینید با همان کلیدی که خدمتتان ارائه کردم نظر امام در مورد وحدت حوزه و دانشگاه را هم می توان پیدا کرد. نگرانی امام همیشه از جدایی این دو طیف مهم و تأثیرگذار در جامعه بوده است و در جایی صراحتاً میگویند:
که این درست نیست که حوزویها، دانشگاهیها را بیدین بدانند و از طرف دیگر دانشگاهیها هم حوزویها را عقب افتاده تصور کنند.
امام حتی پا را فراتر گذاشتهاند و میگویند اگر از کل نهضت همین یک هدف یعنی وحدت حوزه و دانشگاه تأمین شود برای نهضت بس است.
این صحبت امام جای بسیار تأمل و تعقل دارد و هدف غایی را روشن کردهاند چرا که حوزه و دانشگاه، دو بازوی توانمند جامعه بشری در رسیدن به قلههای افتخار میباشد.
عرض من این است که در یک جامعه دینی این دو بازو باید با هم باشند اینکه بعضی از هر دو طرف افراط میکنند کاملاً مغایر با نظر امام و حتی منافع ملی کشور قدم برمیدارند.
از منظر اسلام دین هم برای سعادت دنیوی و هم سعادت اخروی یک جامعه آمده است بنابراین حکومتی که مبتنی بر احکام دینی باشد باید هم به فکر معیشت و امور مادی جامعه باشد و هم به فکر فرهنگ و عقاید و امور معنوی باشد.
جناب آقای اشراقی به نظر شما چرا امام در جای جای فرمایشات خود اینقدر به مسأله وحدت توجه میدانند؟
بدیهی است زیرا قوام یک جامعه به وحدت کلمه است یعنی ما اگر جامعهای را بخواهیم به د ست آوریم که روز به روز به تعالی برسد و شکوفا گردد، هم از حیث مادی و هم از حیث معنوی و انسانی و نیز بتواند در مقابله با ناملایمات محکم بایستد و از موجهای روزگار نهراسد لازم است به وحدت بر همان تعریفی که عرض کردم دست پیدا کند یعنی مردم آن جامعه با قبول نقاط افتراق خود در کنار هم و در زیر چتر اشتراکاتشان به سمت هدف واحد حرکت کنند که هدف واحد تعالی یک جامعه و حرکت پرشتاب به سوی شکوفایی مادی و معنوی است.
حضرت امام هم همیشه بر وحدت تأکید داشتند بدان جهت که قوام جامعه و تعالی آن را در وحدت کلمه میدیدند. ایشان در وصیتنامه سیاسی الهی خود بدین مضمون میفرمایند؛ یکی از رموز پیروزی انقلاب وحدت کلمه بین آحاد ملت بوده و همین مسأله رمز بقای انقلاب هم هست یعنی علت محدثه و علت مبقیه را همین مسأله وحدت میدیدند و واقع امر هم چنین است.
هر جا ما وحدت کلمه داشتیم به موفقیتها دست یافتهایم و هر جا بین آحاد جامعه افتراق و دو دستگی درست شد به نتایج نامطلوب رسیدهایم حضرت امام رمز پیروزی یک ملت را بر وحدت کلمه میدانستند و پایه اساس و پیشرفت و حرکت به سوی تعالی را در گرو این موضوع میدانستند.
حضرت امام به صراحت میفرمایند: این معنا باید سرمشق ما باشد در تمام زندگی که اگر یک ملتی همه قشرهایش با هم بودند و یکپارچه بودند هیچ قدرتی نمیتواند در مقابل آنها ایستادگی کند و آسیبی به آنها برساند.
ما در آموزههای دینی خود نیز شاهد این مطلب هستیم که حفظ وحدت را از منظر دینی بر ما لازم میشمارند: واعتصموا بحبلا… جمیعاً و لا تفرقوا
البته باز هم لازم میدانم که بگویم وحدت کلمه به معنای اضمحلال یک نوع اندیشه در دیگری نیست که با حذف یک نوع نگاه بخواهیم بگوییم که به وحدت برسیم بلکه باید همه دیدگاهها و همه نظریات در جامعه باشد و این دیدگاهها بر زیر یک بیرق به نقطه اشتراک برسند و به نظر من اگر خلاف اینگونه عمل شود بر خلاف نظر حضرت امام عمل شده است.
جناب آقای اشراقی در زمینه وحدت یک مشکلهای که وجود دارد این است که وحدتطلبی و حرکت به سوی آن گاهی منجر به تساهل و تسامح بیش از حد و گذشتن از ارزشها و آرمانها میشود؟ شما این را میپذیرید؟ و راهکاری در این زمینه به ذهن دارید؟
ببینید وحدت از دیدگاه اسلامی بلکه از دیدگاه عقلائی، طریقت دارد، نه موضوعیت. این مسأله مهمی است که باید بدان توجه شود. امور گاهی از دیدگاه عقلا و دین موضوعیت دارند یعنی خودشان غایت و هدف اصلی هستند و گاهی طریقیت دارند و در واقع ارزششان به این است که راه رسیدن به یک هدف غایی و نهایی میباشد و به خودی خود ارزش دیگری ندارد.
با این مقدمه برمیگردیم به سؤال مطروحه شما و عرض میکنم که وحدت طریقیت دارد و ارزشش اگر چه خیلی بالا است اما باید بدانیم به جهت طریقیتش است یعنی چون ما را به هدف غایی و نهایی خود میرساند ارزشمند است و دقیقاً از همین روست که ارزش آن متناسب با هدفی است که از آن ترسیم خواهیم نمود هر چه هدف عالیتر و الاتر باشد طریق رسیدن به آن هدف هم بالاتر و با ارزشتر خواهد بود.
با توجه به همین مطلب است که باید کاملاً هوشیار باشیم که یک وقت وحدت برای ما موضوعیت پیدا نکند ما نمیخواهیم به هر قیمتی ولو از دست رفتن اصل هدف و غایت مورد نظر، وحدت به دست بیاوریم یعنی مادامی، جامعه عقلا به وحدت میاندیشند که هدفشان از وحدت، هدف واحد باشد.
به عبارت دیگر اینکه امام معتقد بودند که ما با کسی عقد اخوت نبستهایم که همیشه با او باشیم این دقیقاً همین مطلب است که ما برای یک هدف خاصی دور هم جمع شدهایم من و شما کنار هم قرار گرفتهایم، نه من و فلان فرد، چرا؟ زیرا از ابتدا من و شما هدف مشترکی داشتیم نه من وزید حالا اگر من و شما هم سر اصل هدف با هم مناقشه کنیم دیگر من و شما فرقی با من و فلان فرد نداریم و دیگر معنا ندارد سخن از وحدت به میان آید.
بله میتوانیم و بهتر است حالا که در این مسئله به وحدت نمیرسیم چترمان را عوض کنیم و در زیر یک چتر فراختر طبیعتاً به صورت کمرنگتر با هم تعامل داشته باشیم.
به طور مثال فرض کنید عدهای کنار هم جمع شوند تا گروهی تشکیل دهند و هدفشان هم این باشد که به تمام دنیا بفهماند که اسراییل یک رژیم نامشروع و غاصب است بنابراین هدف کنار هم جمع میشوند برنامهریزی می کنند تا به هدف خود برسند حالا تصور کنید گروهی از این افراد در میان کار بگویند اساساً به نظر ما اسرائییل غاصب نیست و اتفاقاً مشروع است. حالا به نظر شما از حیث عقلایی دیگر ادامه کار این دو اندیشه معنا دارد؟ قطعاً نه زیرا هدف این دو گروه متفاوت است و اساس وحدت بر پایه هدف است. بنابراین وقتی مسئله به این جا برسد ما تعبد به وحدت نداریم. و عهد اخوت با کسی نبستهایم بنابراین چترمان را عوض میکنیم.
امیدوارم همه ما در مسیر اسلام حقیقی قدم برداریم و اسیر تفرقه نشویم و اگر اختلاف عقیده داریم بتوانیم با نیتهای الهی و با نگاه به اهداف حقیقی و اصل انقلاب به وحدت برسیم و همه با هم در راه تحقق آرمانها حرکت کنیم.
دادستان تهران ادعا کرد: افرادی که در مراسم تشییع و خاکسپاری ناصر حجازی دستگیر شده اند به لحاظ شرکت در این مراسم نبود بلکه عده محدودی به اتهام اخلال در نظم دستگیر شدند.
در جریان مراسم تشییع ناصر حجازی، عده ای شرکت کنندگان با شعارهای ” یا حسین میرحسین” ” زندانی سیاسی آزاد باید گردد” ” موسوی و کروبی آزاد باید گردند” و شعارهایی در حمایت از جنبش سبز مردم ، اعتراض خود را از سیاستهای جاری اعلام کردند. در این مراسم تعدادی از شعار کنندگان در برخورد خشن ماموران انتظامی بازداشت شدند.
واحد مرکزی خبر نوشت: جعفری دولت آبادی در حاشیه مراسم تودیع و معارفه سرپرستان دادگاه و دادسرای انقلاب در جمع خبرنگاران مدعی شد: در مراسم تشییع و خاکسپاری ناصرحجازی دروازه بان اسبق تیم ملی ،پلیس عده ای را به اتهام اخلال در نظم عمومی و شعارهای نامناسبی که داده بودند دستگیر کرد که به غیر از شش نفر بقیه آزاد شدند.
دادستان تهران در باره آخرین وضعیت متهمان “سی دی ظهور نزدیک” است افزود: یکی از متهمان این پرونده آزاد شد و دو متهم دیگر همچنان در بازداشت است.
دادستان تهران گفت: البته در باره منابع مالی تهیه و پخش این سی دی و کسانی که در تولید و توزیع آن نقش داشتند کماکان تحقیقات ما ادامه دارد و در حال حاضر دو متهم در این خصوص در بازداشت هستند که اتهامشان نیز در حوزه تولید و توزیع این سی دی هاست.
در حالی که بسیاری از استادان و روزنامه نگاران ممنوع الخروج هستند، جعفری دولت آبادی در باره خروج خانم دکتر فاطمی از ایران که متهم به جاسوسی بود، گفت: تحقیقات درباره این پرونده به پایان رسیده بود و از لحاظ قضایی نیز وی ممنوع الخروج نبود بنابراین می توانست از کشور خارج شود.
اولین دادگاه رسیدگی به پرونده ابطال پروانه ی وکالت نسرین ستوده صبح امروز با حضور نسرین ستوده در کانون وکلای دادگستری برگزار شد. نتیجه نهایی به دادگاه تجدید نظر و زمان دیگری موکول شد.
صبح امروز هشتم خرداد ماه، نسرین ستوده با دستبند و همراهی دو سرباز و یک زن پلیس از زندان اوین به کانون وکلا آمد تا در دادگاه رسیدگی به ابطال پروانه ی وکالتش شرکت کند.
در این دادگاه که در یکی از اتاق های کانون وکلا برگزار شد ؛ خانم کیهانی عضو هیات رییسه کانون و چند تن از وکلا به عنوان قاضی به بررسی پرونده ابطال و یا عدم ابطال پروانه وکالت نسرین ستوده پرداختند و تصمیم به برگزاری دادگاه تجدید نظر و در زمانی دیگر گرفته شد.
نسرین ستوده از شهریور سال گذشته در زندان اوین دربند و به یازده سال زندان محکوم شده است . چندی پیش مراجع قضایی خواستار تعلیق پروانه وکالت این وکیل شدند اما کانون مدافعان با وارد شدن به این حوزه مسئولیت رسیدگی به این پرونده را برعهده گرفته است .
به گفته وکلای حاضر در پشت درهای بسته ی دادگاه ، این عمل کانون وکلای دادگستری به منزله ی دفاع از حقوق صنفی وکلاست و امیدوارند کانون وکلا در این زمان حساس تاریخی تصمیمی مبنی بر دفاع از حقوق صنفی وکلا بگیرد.
هر چند این وکیل هم در دادگاه و هم در نامه ای که به همسرش نوشته ؛تاکید کرده چه بی پروانه و چه با پروانه وکالت به احکام صادر شده ی موکلانش معترض است:” تا زمانی که این احکام غیر عادلانه به حیات خود ادامه میدهد و تا زمانی که دادگاه انقلاب به صدور احکام اعجاب انگیز خویش ادامه میدهد. من بیپروانهی وکالت یا با پروانه، به این احکام معترضم.اعتراض به احکام ناعادلانه نیاز به پروانهی وکالت ندارد. به آنها بگو پروانهام را از من بگیرید، عدالت را نه؟”
او در این دادگاه با چهره ای خندان و با اعتماد به نفس بالا حضور یافت که قوت قلب حاضران و فعالان حقوق زنانی شد که برای دیدن نسرین ستوده به کانون وکلای دادگستری آمده بودند.
منبع: سایت مدرسه فمینیستی
همچون سالهای گذشته بار دیگر با اعلام نتایج آزمون کنکور کارشناسی ارشد دانشگاه های دولتی تعدادی از دانشجویان شرکت کننده از دریافت کارنامه محروم شدند. به افراد یاد شده گفته شده برای پیگیری وضعیت در مورد وضعیت نتیجه آزمون به سازمان سنجش آموزش کشور که متولی آزمون دانشگاه ها در ایران است مراجعه کنند.
چندین تن از این دانشجویان به کمپین بین المللی حقوق بشر درایران گفتند هنگامی که عصر روز یکشنبه یکم خرداد ماه برای اخذ کارنامه و دریافت نتایج اولیه آزمون ورودی تحصیلات تکمیلی دورههای کارشناسی ارشد ناپیوسته داخل امسال به سایت سازمان سنجش آموزش کشور مراجعه کردند به جای کارنامه با متنی مواجه شدند که اعلام کرده پرونده آنها "ناقص" است و "در صورت تمایل" باید روز سوم خرداد به ساختمان سازمان سنجش مراجعه کنند.
طی سالهای گذشته گزارش های حراست و کمیته انضباطی دانشگاه و همچنین وزارت اطلاعات مبنای عملکرد سازمان سنجش برای اعلام نکردن اسامی دهها دانشجو و محروم کردن آنها ازتحصیلات عالیه به دلیل فعالیت های غالبا سیاسی ضمن تحصیل بوده است. به این دانشجویان اعلام شده که به زودی باید در جلسه مشترکی با نمایندگان این نهادها در محل سازمان سنجش دیدار کنند.
کامران دانشجو ، وزیر علوم ، تحقیقات و فناوری در حالی بر عالی ترین کرسی آموزش عالی کشور تکیه زده و مسوول اصلی اعمال محرومیت تحصیلی سیستماتیک علیه دانشجویان است که صحت مدرک دکترای وی تاکنون بارها مورد چالش منتقدان قرارگرفته است. همچنین گفته می شود مقاله ای که وی در سال ۲۰۰۸ در یکی از نشریات علمی منتشر کرده بود کپی برداری از مقاله ای بوده که درسال ۲۰۰۲ توسط دو دانشمندکره ای چاپ شده بود. وی به صراحت در مورد محروم کردن دانشجویان به دلایل مختلف سخن گفته است. از جمله وی در همایش روسای دانشگاه ها و موسسات آموزش عالی غیردولتی کشور در ۲۳ اردیبهشت خواستار «حجاب رفتار، گفتار و کردار» در دانشگاه ها علاوه بر رعایت «حجاب وپوشش» شد و تلویحا گفت کسانی که نمی توانند از معیارهای یاد شده تبعیت کنند از دانشگاه خارج شوند. به نظر می رسد محدودیت های سال جدید عملی شدن سخنان وزیر علوم کابینه محموداحمدی نژاد است.
در کنکور کارشناسی ارشد امسال دانشگاههای دولتی نزدیک به یک میلون نفر در آبان ماه گذشته ثبت نام کردند. با اعلام نتایج اولیه، نزیک به یک سوم شرکت کنندگان بر مبنای نتیجه اعلام شده مجاز به انتخاب رشته خواهند بود. این افراد باید تا نهم خرداد ماه، انتخاب رشته خود را انجام دهند. در نهایت حدود ٧۵ هزار نفر در شهریور ماه به عنوان پذیرفتهشدگان نهایی اعلام خواهند شد. به این ترتیب هر کدام از دانشجویانی که در دریافت کارنامه با مشکل مواجه شدهاند اگر تا شهریور ماه موفق به دریافت کارنامه و انتخاب رشته نشوند، عملا بخت ادامه تحصیل را از دست خواهند داد.
چند تن از داوطلبان کنکور نیز به منابع کمپین گفته که در کارنامه و نتایج آزمونشان "دستکاری" انجام شده و رتبه واقعی آنها بالاتر است. کمپین بین المللی حقوق بشر در ایران به دنبال دریافت مدارکی است تا بتواند ادعاهای مطرح شده را مورد بررسی قرار دهد.
اظهارات اولیه دانشجویان یاد شده نشان دهنده این است که موضوع محرومیت تحصیلی دانشجویانی که در جریان تحصیل در حوزه های مختلف سیاسی، اجتماعی و حتی فرهنگی فعال بوده اند وبعضا از منتقدین دولت به شمار می روند بار دیگر امسال نیز در جریان آزمون سراسری در دستور کار قرار داده و انتظار می رود اطلاعات بیشتری در این زمینه طی روزها و هفته های آینده منتشر شود. دولت و به صورت مشخص وزارت علوم کرارا محرومیت از تحصیل دانشجویان به دلایل سیاسی عقیدتی را انکار کرده اند. پس از انتخابات بحث برانگیز ریاست جمهوری سال ٨٨ در ایران، نیروهای امنیتی تعداد زیادی از فعالان پیگیر در زمینه دفاع از حق تحصیل را بازاشت و به گذراندن حبسهای طویل المدت محکوم کردند.
در سال های گذشته صدها تن از دانشجویان متقاضی تحصیلات تکمیلی به رغم احراز رتبه علمی به دلیل آنچه مشکل در "تایید صلاحیت عمومی" خوانده شد از تحصیل محروم شده اند. در دفترچه ثبت نام آزمون، در مورد شرایط عمومی داوطلب، "اعتقاد به یکی از ادیان تصریخ شده در قانون اساسی" و همچنین"عدم احراز عناد (و نه اعتراض) نسبت به نظام"، از جمله شرایط تایید صلاحیت عمومی داوطلب عنوان شده است. تحقیقات کمپین نشان می دهد که دستگاه های امنیتی و همچنین وزارت علوم با استفاده از موارد یاد شده دانشجویان را با فاقد صلاحیت دانستن از تحصیل محروم می کنند.
نسرین ستوده امروز با توجه به درخواست مراجع قضایی مبنی بر تعلیق پروانه وکالت اش، از زندان اوین به محل دادگاه انتظامی کانون وکلا اعزام شد اما بنا به گزارش های رسیده به سایت مدرسه فمینیستی، امروز دادگاه وی تجدید و به وقت دیگری موکول شد. نسرین ستوده در آستانه برگزاری این دادگاه دل نوشته ای برای همسر خود ، رضا خندان به نگارش درآورده است که در زیر متن کامل آن را می خوانید:
رضای عزیزم !
میگویند زندان است و دلتنگیهایش، میخواهم برایت بگویم زندان است و غافلگیریهایش. نمیتوانی تصور کنی نسل جدید چه فضای جدیدی را در زندان ایجاد کرده است؟ همان فضای غافلگیر کنندهای که در بیرون است، در رگهای زندان جریان دارد و این، حیات جدیدی را به جامعه و زندان میبخشد! این زندگی گاه شاد است و سرحال، گاه آرام و سر به زیر گاه نظارهگر و تحلیلگر، اما در همه حال متحمل و اهل مدارا، و تحمل همان است که آنها را به هدف میرساند. زیرا تو خودت بهتر میدانی که آنچه میتواند سنگ را شکاف دهد و سختیها را از جلوی راه بردارد انعطاف و تحمل آب است.
عزیزم !
هرکس در زندان به آزادیاش فکر میکند. من هم آزادیام برایم مهم است. اما مهمتر از آن عدالتی است که نادیده گرفته میشود. معلوم است که رویایم مثل هر زندانی یک مسافرت رفتن با خانواده است یا قدم زدن آزادانه در زیر باران بهاری، نگاهی به درخت کوچه یا با بچهها یک عصر را در پارک گذراندن. راستی یادت هست چگونه وقتی عصرها به خانه میآمدی هر سه با شادمانی به استقبالت میآمدیم؟ ما خانواده خوشبختی بودیم ولی برخلاف تهدید بازجویم که در اولین جلسهی بازجویی گفت تو و شوهرت را از حیّز انتفاع ساقط میکنم، هنوز هم خوشبختیم، زیرا نمیدانم چرا آقای بازجو نمیدانست خوشبختی در دل آدمی وجود دارد. همهی اینها را دوست دارم. معلوم است که همهی اینها برایم مهم است. اما مهمتر از آن صدها سال حبسی است که برای موکلانم و دیگر آزادیخواهان به جرم ناکرده صادر شده است تعدادی از آنها و فقط بعضی از آنها موکلم بودهاند و چه پروانهی وکالت داشته باشم یا نداشته باشم به احکام ناعادلانهی آنها معترضم.
میخواهند دادگاهی برپا کنند تا پروانهی وکالتم را ابطال کنند. البته پروانهی وکالتی دارم که سعی کرده بودم ضمیمهی شرافتم باشد. اگر روزی پروانهی وکالت را حکومتی از من بگیرد، شرافتم را که با هیچ حکمی نمیتواند بگیرد. همان مرا بس.
تا زمانی که این احکام غیر عادلانه به حیات خود ادامه میدهد و تا زمانی که دادگاه انقلاب به صدور احکام اعجاب انگیز خویش ادامه میدهد، عزیزم، من بیپروانهی وکالت یا با پروانه، به این احکام معترضم.اعتراض به احکام ناعادلانه نیاز به پروانهی وکالت ندارد. به آنها بگو پروانهام را از من بگیرید، عدالت را نه؟
اوین
بند زنان زندانی سیاسی
خرداد۹۰
حسین زمان که مدتهاست نتوانسته علی رغم تلاشی که داشته آلبومی را در بازار موسیقی ایران عرضه کند، گفت:به دلیل اینکه شرایط کاری برای من در داخل بسیار دشوار است و امکان برگزاری کنسرت ندارم و کارهایم نیز ممنوع الپخش است بنابراین برای اینکه بتوانم صدایم را به گوش مخاطبینم برسانم راهی ندارم جز اینکه کارهای جدیدم را در خارج از ایران و یا از طریق اینترنت منتشر کنم ندارم.
به گزارش کلمه، حسین زمان در گفت و گو با سایت موسیقی ما درباره شرایط فعالیت هایش گفت و گویی انجام داد که بخشی از آن در صفحه فیس بوک این خواننده تکذیب و تصحیح شده است.
زمان گفته است تنها قصد دارد یکی از کارهای آلبوم جدیدش را به صورت ویدئو کلیپ در اختیار رسانه های خارج از ایران بگذارد تا به گوش مردم برسد .
وی هیچ حرفی از واگذاری کارهایش به تلویزیون ها و یا شرکت های خارجی برای انتشار نزده است و گفت: آلبوم من هیچ تهیه کننده خارجی ندارد و کارها را خودم تهیه میکنم .
وی ادامه داد: وقتی عملا اجازه برگزاری کنسرت به من نمیدهند، وقتی نمیتوانم آلبوم منتشر کنم، وقتی همه حق و حقوق من از من گرفته میشود، چه جای کار باقی میماند؟
زمان در پاسخ اینکه چنین کاری ممکن است فرآیند خطرناکی را منجر شود و دامن وی را بگیرد گفت: من که نمیتوانم متوقف شوم. نه میتوانم متوقف شوم و نه میتوانم آن جور که آنها میخواهند برایشان کار بسازم و بخوانم. این کار را انجام میدهم و اگر خطری تهدیدم کند، جورش را خودم میپردازم.
وی با اشاره به فضای آلبوم جدید خود که مجوز انتشار در ایران را نمیگیرد گفت: بیشتر قطعات این آلبوم مضامینی سیاسی-اجتماعی دارند . به گفته این خواننده و آهنگساز، این آلبوم «حبس» نام دارد و فعلا قصد ندارد نامی از آهنگسازان، ترانه سرایان و تنظیم کنندگان آن ببرد.
وی ادامه داد: این آلبوم طبق روال همیشگی دارای ۸ قطعه است. با یکی از شرکتهای تهیه کننده نیز درباره انتشار آن وارد بحث و مذاکره شدهایم اما هنوز به قطعیت نرسیدهایم. بنا به دلایلی از گفتن نام این شرکت معذورم.
از این خواننده تاکنون آلبومهای قصه نگفته، شب دلتنگی، قصه شب، قرار عاشقی، مشق عشق و شاپرک را شنیدهایم.
نیروهای امنیتی مصر از بازداشت یکی از کارکنان دفتر نمایندگی دیپلماتیک ایران در قاهره به اتهام «رد و بدل کردن اطلاعات» خبر دادند.
رادیو فردا به نقل از خبرگزاری رویترز روز یکشنبه خبر داد که نیروهای امنیتی مصر تأیید کردهاند که این «دیپلمات ایرانی» در روزهای اخیر به اتهام «رد و بدل کردن اطلاعات» بازداشت شدهاست اما در مورد هویت این فرد و منصب دیپلماتیک او جزئیاتی ارائه نکردند.
شبکه تلویزیونی «العربیه» نیز بامداد یکشنبه خبر داد که سازمان امنیت مصر یک «دیپلمات ایرانی» به نام «قاسم حسینی» را در قاهره دستگیر کردهاند که اتهام او «جاسوسی» است.
به گفته این شبکه، منابع دولتی در مصر اعلام کردهاند که فرد متهم، در مورد مصر و برخی کشورهای خلیج فارس اطلاعات جمعآوری میکرد و هماینک بازداشت شده و برای تحقیق در اختیار سازمان امنیت مصر قرار گرفتهاست.
روزنامه دولتی الاهرام، چاپ مصر، نیز روز یکشنبه نوشت که یک «دیپلمات ایرانی» به نام «سید قاسم حسینی» که در مورد مصر و برخی کشورهای خلیج فارس «اطلاعات سیاسی، اقتصادی و نظامی جمعآوری میکرده» به تازگی دستگیر شدهاست.
یک مقام امنیتی مصر که نخواسته نامش فاش شود، روز یکشنبه به خبرگزاری رویترز گفت که «قاسم حسینی» که هماینک در بازداشت سازمان اطلاعات مصر بهسر میبرد همچنین کوشش کرده تا «مأمورانی را برای انجام مأموریتهایی در کشورهای عرب خلیج فارس» استخدام کند.
مناسبات ایران و برخی از کشورهای حاشیه خلیج فارس، اخیراً با چالشهایی روبهرو شده و به تازگی در پی اعلام کشف یک شبکه جاسوسی برای سپاه پاسداران در کویت و محکومیت چند تن در این ارتباط، کویت و جمهوری اسلامی دیپلماتهای یکدیگر را در اقدامی متقابل اخراج کردهاند.
بازداشت «قاسم حسینی» با اتهامات یاد شده در حالی صورت میگیرد که ایران و مصر پس از تحولات اخیر مصر و سقوط حسنی مبارک به بهبود روابط میان دو کشور میاندیشند.
چهارشنبه گذشته علیاکبر صالحی و نبیل العربی، وزیران خارجه جمهوری اسلامی و مصر در حاشیه نشست غیر متعهدها در جزیره بالی اندونزی دیدار کردند و نبیل العربی پیش از این اعلام کردهبود که وی تصمیم دارد در دیدار با همتای ایرانی خود «در مورد نحوه گشودن فصل جدیدی از روابط میان قاهره و تهران مذاکره کند.»
ایران و مصر که از بیش از ۳۰ سال پیش قطع رابطه کردهاند، هم اینک در پایتختهای دو کشور دفتر حافظ منافع دارند.
اینجا اورژانس بیمارستان شهدای هفت تیر است. این مرکز درمانی دولتی به عنوان مرکز تروما و بیمارستان معین در جنوب تهران، روزانه پذیرای تعداد زیادی از مصدومان حوادث ترافیکی و غیرترافیکی است. آنچه مسلم است اینکه وضعیت اورژانس این بیمارستان با آنچه که مسئولان مربوطه مدعی هستند، زمین تا آسمان تفاوت دارد.
به گزارش خبرگزاری مهر، بیمارستان شهدای هفت تیر به عنوان مرکز ترومای جنوب تهران و بیمارستان معین شبکه های بهداشت شهرستانهای شهریار، رباط کریم و اسلامشهر تعیین شده است. در واقع، همین مسئله می تواند انگیزه ای باشد برای مسئولان حوزه سلامت که نگاه ویژه ای به این مرکز درمانی داشته باشند.
برای اینکه با مشکلات بخش اورژانس بیمارستان شهدای هفت تیر بیشتر آشنا شویم، در یکی از روزهای خرداد ماه وارد این بخش از بیمارستان شدیم تا وضعیت رسیدگی به بیماران اورژانسی را از نزدیک ببینیم.
در اولین صحنه ، سربازی را دیدیم که از ناحیه پا تیر خورده و مجروح شده بود.
این سرباز توسط همراهانش که تعدادی سرباز بودند وارد اورژانس شد. از پرستار و… که بخواهند بیایند و این مصدوم تیر خورده را تحویل بگیرند، خبری نبود.
وضعیت نه چندان مناسب تختهای اورژانس باعث شده که بود که فضای ناخوشایندی از یک مرکز درمانی تروما در ذهن مراجعان نقش ببندد. بعضی از تختها ملحفه داشتند و برخی دیگر نداشتند.
کمی آن طرف تر پسرکی که دچار افت قند خون شده بود، روی تخت خوابش برده بود. معلوم نیست شاید هم از افت قند دچار بیهوشی شده بود. آنچه مسلم است، اینکه پزشکی بالای سر او نبود.
پدر این کودک گفت: بعد از یک ساعت که پسرم روی تخت افتاده بود، پزشک بالای سرش رسید. اما قبل از گفته بودند که باید ۳۰ هزار تومان به صندوق بیمارستان واریز کنیم.
البته پدر این کودک یک گلایه دیگر هم داشت و آن وضعیت نامناسب بهداشتی اورژانس بیمارستان بود.
او گفت: پسرم را روی تختی خواباندند که ملحفه آن تعویض نشده بود.
پدر این کودک همچنین از بوروکراسی خیلی خسته کننده برای پذیرش و بستری کودکش گلایه مند بود.
او افزود: حداقل ۱۵ برگه را امضا کردم.
پدر این کودک به تاخیر زیاد برای جواب آزمایش خون اعتراض داشت و گفت: یک ساعت طول کشید تا جواب آزمایش پسرم را بدهند.
مردی که لباس کار یکی از سازمانهای خدماتی را بر تن دارد به دلیل ضعف جسمانی که دارد آهسته خود را به یکی از تختهای اورژانس بیمارستان شهدای هفت تیر می رساند و همانجا از هوش می رود. جالب اینکه در مدت زمانی که او روی تخت افتاده بود، کسی از پرسنل اورژانس بالای سر او نیامدند تا ببینند که چرا او اینجا خوابیده است! فقط مسئول توزیع غذا یک پرس غذا کنار تخت او می گذارد و می رود.
دست آخر بعد از یک ساعت که روی تخت افتاده بود، به واسطه شماره تلفنی که در جیبش بود، با یکی از بستگانش تماس می گیرند و می آیند و او را می برند. بدون اینکه پزشک او را معاینه کرده باشد.
کمی آن طرف تر چند بیمار و مصدوم دیگر روی تختهای بخش اورژانس خوابیده اند. در کنار هر کدام از آنها یکی پرس غذا در ظروف یکبار مصرف (که البته وزارت بهداشت سلامت این قبیل ظروف را زیر سئوال برده است) بدون قاشق دیده می شود. وقتی از سوپروایزر بخش سئوال می کنیم که از چه کسی باید قاشق گرفت، پاسخ می دهد که معمولا بیماران خودشان قاشق می خرند.
به نظر می رسد که وضعیت جسمانی این بیماران به هیچ عنوان مورد توجه کادر درمانی قرار ندارد که معتقدند باید خودشان با پای خودشان بروند و قاشق برای خوردن غذا تهیه کنند.
دست آخر یکی از بیماران که حسابی ضعف داشت، با همان دستهای خون آلود شروع کرد به خوردن غذا.
وضعیت اورژانس بیمارستان شهدای هفت تیر به گونه ای است که تجهیزات و امکانات موجود به همراه تیم درمانی نمی تواند پاسخگوی مراجعان باشند. از این رو، مردم مجبورند عطای ماندن در این بخش را به لقایش ببخشند و با دادن رضایت از این بیمارستان بروند. به طوریکه حدود ۸۰ درصد مراجعان به اورژانس این بیمارستان با دادن امضا، از بیمارستان خارج می شوند.
اورژانس بیمارستان شهدای هفت تیر تنها یکی از دهها اورژانس بیمارستانی در بخش دولتی است که چنین وضعیتی دارند. البته دکتر سید سجاد رضوی، مدیرکل دفتر نظارت و اعتباربخشی امور درمان وزارت بهداشت معتقد است که اورژانس بیمارستانی در بخش دولتی به مراتب بهتر از بخش خصوصی است.
حجتالاسلام علی یونسی در گفتوگو با ستاد خبری مراسم سالگرد ارتحال امام خمینی با اشاره به تاکید حضرت امام به وحدت میان نیروهای انقلاب گفت: امام(ره) وحدت را به عنوان یک استراتژی انتخاب کرده بودند.زیرا بعضیها ممکن است تا روزی که وحدت به نفعشان است، بگویند وحدت؛ ولی اگر به نفعشان نباشد در پی آن نباشند. ولی امام حقیقتاً راه نجات اسلام را وحدت در مقابل دشمن میدانستند و همهی فرق و گروههای اسلامی را دعوت به وحدت میکردند.
وی با ذکر مثالی در این خصوص گفت: امامَ در دفاع از مردم فلسطین بدون توجه به شیعه یا سنی بودن، آنها را موظف به دفاع میدانستند و دنیای اسلام را سوار بر یک کشتی قلمداد می کردند .
وزیر اسبق اطلاعات تاکید کرد: امام (س) وحدت را یک استراتژی مادامالعمر برای رسیدن ملتها به رشد و تعالی و تنها راه پیروزی بر دشمنان می دانستند. امام حتی معتقد بود، اگر دشمنی هم نباشد برای زندگی و صلح هم نیاز به وحدت داریم.
وی در پاسخ به سوالی مبنی بر اینکه برخی افراد این اتهام را به امام میزنند که برای پیروزی انقلاب از همهی گروهها استفاده کردند، خاطرنشان کرد: تمام کسانی که از ماشین انقلاب پیاده شدند، خودشان پیاده شدند و کسی آنها را پیاده نکرد امام آخرین نفری بود که از آنها میبُرید، حتی نسبت به منافقین که از امام درخواست ملاقات کردند، امام گفتند “شما اسلحه را به زمین بگذارید من به دیدار شما میآیم”.
یونسی با بیان اینکه امام (س) نسبت به همه رئوف و مهربان بودند و حتی مخالفین و منتقدین خودشان را هم دوست داشتند و نمیگذاشت که نسبت به آنها جفا شود به ذکر خاطرهای در این باره پرداخت و گفت : از آقای رحمانی شنیدم که روزی یک گز بسیار خوبی از اصفهان برای امام آوردند که امام وقتی دید این گز بسیار خوب است گفت که این را برای آقای داریوش فروهر بفرستید. احمدآقا اول تعجب کردند و خواستند که امام را منصرف کنند ولی امام فرمود ایشان آدم بسیار خوبی است و حتماً سلام مرا برسانید و این گز را به او بدهید و ما بردیم و آقای فروهر گفتند امام حقیقتاً امام است.
به مناسبت میلاد مسعود حضرت فاطمه زهرا(س) و روز زن و هفته مادرعده ای از بانوان با سید محمد خاتمی دیدار و گفتوگو کردند.
به گزارش آفتاب، در این دیدار رییسجمهور سابق کشورمان با عرض تبریک میلاد مبارک حضرت صدیقه طاهره(س) اظهار امیدواری کرد که همگی موفق به شناخت بینش و منش و راه این بزرگوار و بزرگوارانی مثل او و عمل بر اساس اندیشه و روش آن بزرگواران باشیم.
وی درباره جایگاه زن در جامعه و لزوم اهتمام به مسائل زنان گفت: درباره زن مطالبی گفته شده و میشود که در جای خود درخور توجه و به جهاتی درست است. ولی لازم است اساسیتر به این مسأله پرداخته شود.
رئیس بنیاد باران افزود: در اسلام قطعاً توجه ویژهای به زن شده است و از اهتمام و محبت پیامبر اکرم(ص) نسبت به زن و امور زنان بسیار شنیدهایم ولی نباید چنین امری را صرفاً عاطفی دانست بلکه حکایتگر معنای بسیار عمیقی است.
رئیس دولت اصلاحات تصریح کرد: در همه ادیان الهی بخصوص اسلام فضیلت انسانی در تقرب آدمی به خدا و جلب رضایت اوست که در واقع به معنی تخلق به اخلاق الهی و باصطلاح خداگونه شدن است. هر چه انسان در این جهت بالا بیاید و پیش برود؛ با فضیلتتر خواهد بود.
زنان زندانی را آزاد کنید
وی سپس به بررسی معیارها و ملاکهایی که در اسلام برای این فضیلت برتر اشاره شده پرداخت و گفت: پیامبر اکرم(ص) مکرر فرمود: خداوند به خشنودی فاطمه خشنود و به ناخشنودی او ناخشنود میشود. در اینجا میبینیم که سخن از رضایت فاطمه از خدا و خشم او از خشم خدا نیست که قطعا حضرت زهرا چنین بوده است؛ بلکه امر بالاتر مطرح میشود اینکه خدا به خشم و خشنودی حضرت زهرا خشمگین و خشنود میشود؛ یعنی فاطمه(س) در اسلام معیار است و معیار و ملاک برای انسانیت میشود به هر حال این روز را به شما زنان عزیز و همه انسانهای فضیلت خواه شادباش میگویم.
وی سپس اظهار داشت: از حضور در جمع شما خوشوقتم؛ به خصوص که این جمع از زنان فرهیخته و موثر و فداکار تشکیل شده است کسانی هستند که عزیزان خود را در جریانهای اخیر از دست دادهاند و نیز زمانی که شهیدانی در جنگ داشتند؛ یعنی خانواده شهیدانی در همه دوران و سی و چند ساله و همچنین خانواده مکرم زندانیان و بیاناتی که ایراد شد نیز همگی ارجمند و مفید بود؛ بخصوص آنچه سرکار خانم اعرابی؛ مادر شهید سهراب اعرابی و نیز سرکار خانم محمدی گفتند که نشانه روح بلند زنان ما و نیز جهتی است که ما اصلاحطلبان برگزیدهایم و ایران اسلامی را امن، آزاد، آباد و سربلند و دارای جایگاهی والا در عرصه جهانی میخواهیم. این دیدگاه دیدگاه ماست.
خاتمی با یادآوری زنانی که اینک در زندان یا حصر به سر میبرند گفت که جای این زنان در میان ما و در عرصه اجتماع بسیار خالی است.
وی با بیان اینکه «فکر میکنم دشواری زندان برای زنان بیشتر است هم برای خودشان و هم برای خانواده آنها»، ادامه داد: من اظهار امیدواری کردم؛ برای تغییر این فضای ناگوار کنونی که زیانش به همه و بیش از همه به نظام و ایران میرسد و برای باز شدن فضا زندانیان آزاد شوند و در گام اول شاهد آزادی زنان زندانی باشیم که نشد ولی برای کار خیر هیچگاه دیر نیست.
رئیسجمهور سابق کشورمان تاکید کرد: معتقدم این فضا که موجب افزایش بدبینی و خشونت از هر طرف میشود و تغییر آن میتواند همه را به خدمت؛ اعتلاء ایران و بهبود زندگی و حرکت به سوی آرمانهای انقلاب در کنار هم تشویق کند.
وی همچنین تصریح کرد: این نیروها و انرژیهایی که بخصوص در این دو سال برای دفع و حذف یکدیگر؛ صرف شده است اگر صرف تکامل وضع روحی خودمان و بهبود وضع زندگی و رسیدگی و خدمت به انقلاب و کشور و حرکت در جهت آرمانهای والای ملت میشد؛ مطمئنا امروز وضعی به مراتب بهتر از آنچه هست داشتیم و شاهد میدانداری تندروها و کسانیکه جز به حذف و تخریب نمیاندیشند نبودیم.
خاتمی در بخش دیگری از سخنانش با اشاره به مطالب فراوانی که درباره زن و جایگاه زن مطرح شده گفت: این صحبتها در جای خود، خودش در خور ملاحظه و از جهاتی درست است، چه در مورد وضع زن در گذشته و نیز خدمت اسلام به زن و چه درباره وضعیت زنان در جهان کنونی؛ ولی به نظر من باید کمی عمیقتر به این موضوع بنگریم.
وی ادامه داد: اگر بخواهیم راجع به زنان؛ مردان و جامعه و یا حقوق انسانها صحبت کنیم باید قبلا مشخص کنیم که چگونه به هستی، انسان و زن و مرد نگاه میکنیم چرا که تمام نظامات و نهادهای اقتصادی، حقوقی، قضایی و اجتماعی و سیاسی متاثر از نحوه نگاهی است که جامعه و انسان به مقولات مختلف هستی و زندگی دارد.
وی با بیان اینکه «با کمال تاسف نگاه به زندگی و اجتماع در تاریخ تا همین امروز نگاه مردانه بوده است»، اظهار داشت: شما اگر به ادبیات ملتهای مختلف و اصطلاحات فلسفی؛ سیاسی و اجتماعی نگاه کنید این امر را خوب درک میکنید. در جامعه و ادبیات و فرهنگ ما؛ مردانگی یعنی فضیلت و نیکی. مردانگی یعنی شخصیت خوب و والا و فضیلت که مایه برتری و عظمت شخصیت انسان است با مردانگی- جوانمردی مرادف میشود.
رئیس موسسه بینالمللی گفتوگوی فرهنگ و تمدنها افزود: “آرته” یونانی که در فرهنگ فلسفی ما به فضیلت ترجمه شده است در زبانهای اروپائی به “ویرتوس” و “ویرچیو” ترجمه شده است و “ویر” خصوصیت مردی است چنانکه در ادبیات فارسی “هنر” را که میتوان به جای فضیلت به کار برد در اصل “هونر” است که باز هم مایه آن مردی است. میبینیم که در این میان زن جایگاهی ندارد.
خاتمی ادامه داد: با کمال تاسف امروز هم وقتی از حقوق بهحق پایمال شده زنان در طول تاریخ صحبت میشود گویا ملاک و معیار باز مرد است و زن وقتی جایگاه خود را مییابد که همسان مرد شود در حالیکه مرد؛ مرد است و زن؛ زن است و هر دو انسان. تا این نگاه عوض نشود ما نمیتوانیم منتظر تحولات در عرصههای اقتصادی؛ معیشتی؛ حقوقی؛ قضایی و مدنی باشیم و اگر از چاه هم بدرآییم به چاله میافتیم!
اگر خواستار تحولیم ابتدا دیدگاه ها را متحول کنیم
وی تاکید کرد: اگر خواستار تحولیم باید ابتدا دیدگاه را متحول کنیم و با نگاه دیگری تاریخ و انسان و از جمله زن را بنگریم.
رئیسجمهور سابق کشورمان با طرح این سئوال که «آیا اسلام به تاریخ و جامعه و انسان نگاه مردانه دارد؟»، افزود: ما یک حقیقت دین داریم که نزد خداست و بر قلب پیامبر نازل کرده است و یک دین تاریخی داریم که در تاریخ تحقق پیدا کرده است.
تفکیک عادت ها و تعصب ها به نام دین با حقیقت دین مهم است
وی تصریح کرد: تفکیک عادتها و سنتها و تعصبها به نام دین و نهادینه شدن آنها با آنچه حقیقت دین است مسأله مهم و البته حساس و ظریفی است. باید ببینیم در دین تحقق یافته چه دیدی حاکم بوده است؟ و آیا در حقیقت دین هم همین دید وجود دارد؟
مایه دین؛ امر قدسی و حقانی است
خاتمی با بیان اینکه «مایه دین؛ امر قدسی و حقانی است باید هوشیار باشیم که امر تاریخی و زمانی و مکانی بجای امر مطلق و حقانی ننشیند»، اظهار داشت: از جمله در مورد زن و جامعه باید ببینیم نگاه دین؛ خداو پیامبر به جامعه و انسان و زن و مرد نگاه مردانه بوده است یا فراجنسیتی؟ من وقتی در حد دانش و توان اندک خود به قرآن و اسلام مینگرم؛ وقتی در قرآن و روایات خطاب متوجه گوهر انسانی است آنجا دیگر مونث و مذکر رنگ میبازد و وجود ندارد.
رئیسجمهور سابق کشورمان افزود: اگر چنین برداشتی درست باشد باید بگوئیم که این دیدگاه هم در سلسله علل احکام است همانگونه که استاد شهید مطهری درباره عدالت میگفت و من افزودم که اخلاق هم در سلسله علل احکام است. یعنی حکم خدا حکمی است که با عدالت و اخلاق سازگار باشد.
وی همچنین گفت: در اینجا نیز اگر حکمی با انسانیت که امری فراجنسیتی است ناسازگار بود باید گفت نمیتواند حکم خدا باشد و در انسانیت زن و مرد کاملا یکسانند به هر حال اگر دیدگاه عوض شود خیلی از شرایط زندگی و حتی نهادهای اجتماعی اعم از اقتصادی؛ حقوقی، سیاسی و… هم تغییر خواهد کرد. این موضوع البته نیاز به بحثهای دقیقتر و گستردهتر دارد که مجال آن، اینجا نیست.
خاتمی در بخش پایانی خود به شرایط کشور و منطقه اشاره کرد و گفت: با توجه به این شرایط اولویت مسئولیت و رسالت زنان و مردان ما در عرصه اجتماع با حقوق مدنی و شهروندی است.
وی تاکید کرد: فکر میکنم در جوامعی مثل ما حقوق مدنی و شهروندی قبل از موضوعات جنسیتی باید مورد توجه باشد یعنی برای برخورداری از ابتدائیترین حقوق مدنی و شهروندی از جمله از سوی زنان، در این زمینه شاهد هوشیاری و احساس مسئولیت خوبی هستیم.
مردم چه می خواهند؟
رئیسجمهور سابق کشورمان با بیان اینکه «در تحولات اخیر خاورمیانه زنان هم حضور در خور تحسین دارند»، اظهار داشت: مردم اعم از زن و مرد چه میخواهند؟ اینکه دیکتاتوری نباشد، انتخابات آزاد باشد، احزاب، گروهها و تشکلها آزادانه و با امنیت فعال باشند، مسئولان انتقادپذیر باشند و قدرتی که در اصل متعلق به مردم است جابهجائی آن با مسالمت صورت گیرد.
وی تاکید کرد: البته این بدان معنی نیست که زنان از حقوق و مصالح صنفی و خاص خود صرفنظر کنند ولی اگر حقوق اساسی و مدنی به معنی عام تامین شد امکان دستیابی به دیگر حقوق و مصلحتها هم بیشتر خواهد شد.
به گفته سید محمد خاتمی، در جوامعی مثل ما که از یک تاریخ استبدادزده رنج میبرد و انسان در آن چه توسط مستبدان و چه استعمارگران و سلطهگران تحقیر شده است. اگر این انسان حق و حرمت و امنیتش به رسمیت شناخته شود و حق حاکمیت خود بر سرنوشت را تامین کند میتواند سر فرصت خیلی از مسائل دیگر را نیز حل کند.
جلو انحصارطلبی و بخصوص حاکمیت گروههای تند رو را بگیرید
سیدمحمد خاتمی خاطر نشان کرد: تکرار میکنم در مورد خودمان اگر همه بخشهای جامعه و گروهها و بخصوص حاکمان با داور قرار دادن قانون اساسی جلو انحصارطلبی و بخصوص حاکمیت گروههای تند از هر طرف که باشد را بگیرند در وضعیت مناسبی قرار خواهیم گرفت. همه باید با هم این مهم را به انجام برسانیم و این کار میسر است و در درجه اول نفعش به نظام خواهد رسید.
در آغاز این دیدار تعدادی از زنان حاضر به طرح مسائلی پرداختند. از جمله خانم زهرا شجاعی، رییس مرکز امور مشارکت زنان نهاد ریاستجمهوری در دولت اصلاحات گفت: خوشحالیم که بار دیگر فرصتی ایجاد شد تا در شرایط حساس؛ بحرانی و نگران کننده که حاکم بر جامعه و منطقه ما و جهان اسلام هست تجدید عهدی با افکار و اندیشههای آقای خاتمی داشته باشیم و هم اعلام کنیم حقیقتاً مواضع روشن و حکیمانه آقای خاتمی که در طی سالهای گذشته و به خصوص اخیراً اعلام شده حاکی از نگرش عمیق و الهی و در عین حال دلسوزانه ایشان نسبت به آرمانهای حضرت امام؛ انقلاب و حفظ کیان نظام و انقلاب اسلامی است.
وی افزود: ماه خرداد همواره برای ما ماهی مملو از حوادث و اتفاقات گوناگون تلخ و شیرینی بوده که این ماه را به نوعی به ماه سرنوشتساز و به تعبیری ماه قدر جمهوری اسلامی تبدیل کرده است.
شجاعی تصریح کرد: به حق توسل به حضرت زهرا(س) و الگو گرفتن از رسالت و شجاعت و همهجانبهنگری و جامعیت شخصیت ایشان میتواند نه برای ما زنان بلکه برای همه انسانهایی که تشنه حقیقت هستند الگو و اسوه باشد.
مشاور رئیس دولت اصلاحات خاطر نشان کرد: وجود حضرت زهرا اسوه انسانیت است که با عمر کوتاه خود و حوادث متعددی که با آنها مواجه بودند برای ما خلایی را باقی نمی گذارد که در حوادث گوناگون چه برخوردی باید داشت و چه موضع گیری باید کرد.
پروین اعرابی: از خون سهراب می گذرم اگر زندانیان سیاسی آزاد شوند
پروین فهیمی، مادر سهراب اعرابی نیز در این دیدار گفت: به عنوان یک مادری که فرزندش را از دست داده طی دو سال گذشته رنج بسیاری بردهام ولی باز دعا میکنم این اتفاق برای هیچ مادری نیافتد و این اتفاقات دیگر تکرار نشود.
وی تاکید کرد: شخصاً همان خواسته خود را که در نزد شما و دوستان اعلام کردهام باز هم حاضرم تکرار کنم: از خون فرزندم میگذرم به شرط آنکه تمامی زندانیان سیاسی و آقایان موسوی و کروبی و همسرانشان آزاد گردند.(تشویق حضار)
مادر سهراب اعرابی خاطر نشان کرد: همگی باید برای رسیدن به خواستههای به حق مردم و آینده روشن کشورمان تلاش کنیم تا عدالت و برابری رواج یابد و خشونت و کینهتوزی و انتقامجویی جای خود را به عشق و صلح و مهرورزی دهد و همه ایرانیان با هر عقیده واندیشه در کنار یکدیگر با صفا و صمیمیت زندگی کنند. با امید بهترین روزها برای همه مردم ایران و دنیا.
خانم محمدی نیز در سخنانی اظهار داشت: در این جمع خانوادههای زندانیان سیاسی نیز هستند و من نیز جزء کوچکی از آنها هستم. واقعاً خانواده زندانی سیاسی بودن زجر بزرگی است؛ رنجهای بزرگی میبرند یک روی سکه رنج هست ولی روی دیگر سکه برای آنها افتخار است.
وی افزود: صحبت اخیر شما یک زبان مدنی بود؛ یک زبان بسیار بسیار مناسب حال جامعه ما بود. شاید افراطگران از هر دو سو مخالفان این صحبتها باشد؛ جامعه ما تشنه این زبان مدنی هست. درست است به ما رنج تحمیل میشود ناملایمات زیادی را از جانب بخشی از حکومت تحمل میکنیم ولی هنر ما خانوادهها این است از مشی مسالمتآمیز فاصله نگرفتهایم.
محمدی ادامه داد: ما همچنان اصرار داریم زبان؛ گفتار و کردار ما باید مدنی باشد؛ زبانی که از خشونت پرهیز میکند. امیدواریم این زبان ادامه پیدا کند زیرا این امر علاوه بر اینکه به رشد جامعه ما کمک میکند از طرفی وحشت را از جامعه پاک میکند.
وی همچنین اظهار داشت: ما به دنبال انتقام و کینهتوزی از هیچکس نیستیم؛ ما اهل گذشت و ایثار هستیم. هر چه بر ما سخت بگیرند ما گذشت و ایثارمان را باید بیشتر کنیم این به معنای گذشت از حق مردم نیست؛ خیر. باید بر باورها و ایمانهای خودمان محکم بایستیم اما با گذشت و ایثار. هر چه زبان ما مسالمتآمیزتر باشد راه را بر تندروها میبندیم. کسانیکه میخواهند خشونت را در جامعه بیشتر کنند. از گفتارهای شما خیلی استقبال میکنیم؛ گفتارهایتان روشنگرایانه است و خواهش ما این است این را ادامه بدهید.
محمدی خاطرنشان کرد: خدا را شکر میکنم از اینکه سال ۷۶ مسألهای به نام اصلاحات با وجود گرانقدر شما در ایران مطرح شد و راه مسالمت و فعالیت مدنی را به روی ما باز کرد و امیدوارم بعد از این بیش از پیش این راه را طی کنیم.
آیت الله العظمی بیات زنجانی به سوالات جمعی از مومنین در تاریخ ۸ خرداد درباره وضعیت خاص برخی از زندانیان سیاسی در داخل زندان ها و اقدام تعدادی از آنان به اعتصاب غذا پاسخ داد.
به گزارش سایت آیت الله بیات زنجانی ، این مرجع تقلید ابتدا به پاسخ نامه تعدادی از خانواده های زندانیان سیاسی در تاریخ ۱۴ مرداد و همچنین دیدار با خانواده های زندانیان سیاسی در ۲۴ آذر ۸۹ اشاره کرد که در آن نظر فقهی خود را پیرامون وضعیت این عزیزان اعلام کرده بود اما مجددا به این سوال پاسخ داد.
این مرجع بزرگوار تاکید کرده است ندای تظلم خواهی عزیزان اعتصاب غذا کننده، به گوش همگان رسیده است و هدف آنان را همگان شنیده و دانسته اند؛ در عین حال تکلیف آنان شکستن این اعتصاب است.
متن این پاسخ به شرح زیر است:
بسم الله الرحمن الرحیم
با سلام و تحیت؛ ندای تظلم خواهی عزیزان اعتصاب غذا کننده، به گوش همگان رسیده است و هدف آنان را همگان شنیده و دانسته اند؛ در عین حال تکلیف آنان شکستن این اعتصاب است چراکه ادامه این راه، ضررهای قابل توجه روحی و جسمی را برای آنان و نیز خانواده های مظلوم شان و به تبع آنان برای جامعه، در پی خواهد داشت.
والسلام علیکم رحمة الله و برکاته
اسدالله بیات زنجانی
قم المقدسة
کلمه :همسر اسانلو می گوید که دادستان تهران هیچ توجهی به نامه هایشان در باره منصور اسانلو نشان نمی دهد .اسانلو با اتمام محکومیت پنج ساله اش باید مرداد ماه امسال از زندان آزاد می شد اما دوران بازداشت اش را جزو محکومیت وی حساب نکرده اند و براین اساس محکومیت پنج ساله وی نه در مرداد ماه که دی ماه امسال به پایان می رسد اما این همه داستان نیست.پیشاپیش مسوولان امنیتی برای وی پرونده جدیدی ساخته و او را دوباره به یکسال زندان محکوم کرده اند.خانواده اسانلو بعد از اتمام محکومیت پنج ساله همچنان باید وی را پشت میله های زندان ببینند.
منصور اسانلو،رییس سندیکای کارگران شرکت واحد در تیر ماه سال ۸۶ توسط ماموران امنیتی در تهران بازداشت و به اتهام هایی مانند اقدام علیه امنیت ملی به پنج سال زندان محکوم شد.وی هم اکنون در زندان رجایی شهر به سر می برد.
خبرنگار کلمه با همسر منصور اسانلو مصاحبه ای کرده است که می خوانید:
خانم اسانلو، به نظر می رسد دوره حبس پنج ساله همسرتان باید تمام شده باشد و یا به زودی تمام شود. آیا به آزادی ایشان در روزهای پیش رو امیدوارید؟
این اخبار را از کجا اعلام می کنند!
با توجه به اتمام پنج سل حبس عرض کردم.
بله، خواهش می کنم. ایشان با احتساب ایام بازداشت بایستی مرداد ۹۰ آزاد بشوند. منتهی طبق پرینت سازمان زندانها، ایام بازداشت درنظر گرفته نشده و بنابراین به نظر می رسد که ایشان ۱۷ دی محکومیت ۵ ساله شان تمام شود و ۱۸ دی محکومیت یک ساله و جدید ش شروع می شود. ما اعتراض کردیم و برای دادستان و اجرای احکام نامه نوشتیم اما هنوز به ما جوابی داده نشده است.
در مورد محکومیت یک ساله آقای اسانلو بیشتر توضیح می دهید؟
مسئولین زندان برای ایشان در شعبه یک دادگاه کرج پرونده ای تشکیل دادند که در دادگاه بدوی به یک سال محکوم شدند و در دادگاه تجدید نظر نیز تایید شد.
اقای اسانلو مدتی برای درمان به بیمارستان منتقل شد؟آیا موفق به درمان شدند؟
بله در ادامه پیگیریهای پزشکان زندان و خانواده، اجازه داده شد که ایشان بدون پابند و دستنبد و به هزینه خانواده در بیمارستان مورد مداوا قرار بگیرد. ما هم ایشان را در یک بیمارستان خصوصی بستری و مورد درمان قرار دادیم. البته درمان شان کامل نشده است. برای اینکه باتوجه به شرایط قلبی بایستی درمان مستمر داشته باشند. پزشکان زندان و پزشکی که او را آنژیوگرافی کرده بود گفته بودند باید در اسرع وقت مورد عمل جراحی قرار بگیرند. منتهی من مدارک را از زندان گرفتم و به چند پزشک مراجعه کردم. روزهای آخر یک تیم پزشکی در یک بیمارستان خصوصی در تهران نظر متفاوتی داشتند که در صورت عمل ریسک بالایی دارد و بنابراین اول باید دارو تراپی و فیزیوتراپی قلبی انجام شود و اگر نتیجه نداشت بعدا مورد عمل جراحی قرار بگیرند.
شرایط آقای اسانلو در بیمارستان چگونه بود؟ ایا اجازه ملاقات با خانواده و بستگان را داشتند؟و شما در کنارشان بودید؟
بله. ما به عنوان خانواده در کنار ایشان بودیم البته با محدودیت هایی. آقای اسانلو به لحاظ روحی عالی بودند اما از نظر جسمی ایشان مسلما به آرامش نیاز دارند و اینکه به دور از استرس و تحت مراقبت های پزشکی باشند.
چرا با وجود نیاز آقای اسانلو به درمان ، دادستان تهران به ایشان مرخصی نمی دهد؟ اخرین پیگیری حقوقی شما چه بوده و چه نتیجه ای داشته است؟
ما همچنان پیگیر هستیم و نامه نوشته ایم. اما آقای دادستان تهران اصلا به ما جوابی نمی دهند. هیچ جوابی!
اقای اسانلو در دوره پیش از اعتصاب کنندگان رجایی شهر بودند.ایا همچنان تصمیم دارند به اعتصاب گروهی هم بندانش بپیوندند یا با توجه به شرایط حاد جسمانی شان منصرف شده اند؟
ایشان که تازه به زندان برگشته اند و بعد از آن هم ما ارتباطی با ایشان نداشته ایم و ملاقات هم هفته آینده است. ما از این نظر خبر نداریم.
کلام آخر؟
با توجه به این شرایط موجود که اجبارا کسی باید در زندان باشد، خواستار این هستیم که حداقل حقوق اولیه زندانی اعم از ملاقات، تلفن و … رعایت بشود تا خانواده از وضعیت سلامتی زندانی باخبر باشند. من این درخواست را به خاطر خانواده های همیشه نگران دارم نه فقط برای خودم.
استوار ناجا که قبلا از اتهام آمریت در قتل عمد تبرئه شده بود، بعد از نقض حکم تبرئه در دیوان عالی کشور، در جلسه محاکمه مجدد به حبس ابد محکوم شد.
به گزارش خبرنگار حوادث فارس، عصر ۲۵ بهمن سال ۸۶ مأموران مرکز فوریتهای پلیسی ۱۱۰ تهران بزرگ از طریق تماس مسئولان یکی از بیمارستانهای شرق تهران از وقوع مرگ یک مرد جوان با خبر شدند.
مأموران با حضور در محل بیمارستان دریافتند یک جوان ۲۸ ساله بر اثر اصابت گلوله به شدت مجروح شده و پس از انتقال به بیمارستان فوت کرده است.
بررسیها نشان داد برخی از شهروندانی که شاهد صحنه تیر خوردن این جوان بودهاند، دیدهاند ۲ سرنشین یک ماشین گشت کلانتری ۱۴۴ جوادیه تهرانپارس به سمت خودروی پرایدی که این جوان، راننده آن بوده تیراندازی کرده و باعث زخمی شدن سرنشین و به قتل رسیدن این جوان شدهاند.
بررسی از کلانتری نشان داد، ۲ مأمور کلانتری ۱۴۴ جوادیه تهرانپارس زمانی که قصد تحویل سلاح خود را داشتهاند چندین فشنگ کم داشتهاند که این موضوع از دید مسئول اسلحه خانه این کلانتری پنهان نمانده است.
این افراد بازداشت شدند و در بازجویی به ارتکاب شلیک به سمت خودروی پراید اعتراف کرده و مدعی شدند در حین عبور از خیابانی در حوالی تهرانپارس خارج از حوزه استحفاظی کلانتری خود به این خودرو و سرنشین آن مشکوک شدهاند و او را تعقیب کردهاند تا نهایتاً زمانی که خودرو در ترافیک گرفتار شده است به سمت آن شلیک کردهاند.
وی افزود: با توجه به این اعتراف مشخص شد این ۲ مرد جوان که یکی از آنها سرباز وظیفه و دیگری درجه دار بوده است متهمان اصلی پرونده مرگ این جوان ۲۸ ساله هستند.
جلسه رسیدگی به اتهام این افراد در شعبه ۷۱ دادگاه کیفری و در تاریخ ۴ خرداد سال گذشته آغاز شد و متهمان به دفاع از خود پرداختند که در نهایت قاضی نورالله عزیزمحمدی، رئیس شعبه ۷۱ دادگاه کیفری بعد از مشورت با مستشاران دادگاه، حکم متهمان را اعلام کرد.
طبق این رأی، جواد (متهم ردیف اول) به خاطر قتل عمد به قصاص و به علت تخریب عمدی خودروی مقتول به ۲ سال حبس محکوم شد.حسین، متهم ردیف دوم نیز، از اتهام آمریت در قتل عمد تبرئه و به دلیل تخریب عمدی خودروی مقتول، به ۳ سال حبس محکوم شد.
پرونده برای رسیدگی و اعلام نظر به دیوان عالی کشور ارجاع داده شد که قضات دیوان عالی کشور بعد از بررسی پرونده و مشورت حکم صادره را نقض کرده و دستور رسیدگی در شعبه هم عرض را دادند.
پرونده برای رسیدگی مجدد به شعبه ۱۱۳ دادگاه کیفری استان تهران ارسال شد که جلسه محاکمه شنبه گذشته و به ریاست قاضی محمدی کشکولی برگزار شد.
بعد از بیان دفاعیات متهمان، قضات دادگاه وارد شور شدند و حکم خود درباره متهمان را اینگونه صادر کردند: جواد، متهم ردیف اول به خاطر قتل عمد و تخریب خودروی مقتول به قصاص و ۲ سال حبس و همچنین حسین، متهم ردیف دوم، به اتهام آمریت در قتل عمد به حبس ابد و مشارکت در تخریب خودروی مقتول به ۲ سال حبس محکوم شد.
سید محمد خاتمی در تماسی با مادر مهدی محمودیان، از وی تقاضا کرد از اعتصاب کنندگان در زندان رجایی خواسته شود که اعتصاب غذای خود را بشکنند.
به گزارش خبرنگار کلمه، رییس جمهور سابق کشورمان در این تماس تلفنی گفت: شنیده ام آقای محمودیان و عده ای دیگر در زندان رجایی شهر کرج اعتصاب غذا کرده اند. وی تاکید کرد: مهمترین اصل، امروز، سلامتی این عزیزان است، من از شما تقاضا می کنم که از آنان بخواهید هر چه سریع تر اعتصاب غذای خود را بشکنند.
وی ضمن ابراز امیدواری برای آزادی هر چه زود تر زندانیان خاطر نشان کرد: همچنین امیدوارم مسوولان زیربط با رسیدگی و اجابت خواسته های به حق این عزیزان چنان عمل کنند که دیگر زمینه ی چنین اقدام هایی منتفی شود.
لازم به ذکر است که جمعی از زندانیان سیاسی زندان رجایی شهر (گوهردشت)، بعد از اعتصاب غذاهای متناوب هفته های گذشته، طبق قراری که از قبل مشخص کرده بودند، از روز یکشنبه اول خرداد، در اعتراض به وضعیت نامناسب زندان ها و بد رفتاری ماموران زندان، اعتصاب خود را تا رسیدن به اهداف خود آغاز کردند.
این زندانیان تصریح کرده بودند "در صورتی که حاکمیت حاضر نشوند دست از خودکامگی برداشته و تمامی مفاد حق قانونی ملت را بر مبنای اعلامیه جهانی حقوق بشر اجرا کند این حرکت اعتراضی از روز یک شنبه اول خرداد ماه به صورت اعتصاب غذای نامحدود تا رسیدن به خواستههایمان ادامه خواهیم داد."
با گذشت یک هفته از اعتصاب غذا، گزارش ها از وضعیت نامساعد جسمانی تعدادی از آنان خبر می دهند و خاطرنشان می کنند که نگرانی ها نسبت به وضعیت آنان بالا گرفته است.
اعتصاب غذای زندانیان گوهردشت، ابتدا توسط یازده تن از زندانیان سیاسی آغاز و با پیوستن گروهی دیگر از زندانیان سیاسی ادامه یافت، که از جمله می توان به منصور اسانلو، رسول بداقی، عیسی سحر خیز، حشمت طبرزدی، مهدی محمودیان، کیوان صمیمی، رضا رفیعی، جعفر اقدمی، علی عجمی، مجید توکلی، بهروز جاوید تهرانی، رضا شریفی بوکانی و خالد حردانی اشاره کرد.
آنها همچنین مسایلی چون فشار روزافزون بر خانواده های زندانیان سیاسی و قطع ارتباطات زندان با جهان خارج را نیز، از دلایل اعتصاب خود عنوان کرده و هدف آن را همبستگی مردم با این اعتصاب ها دانسته اند.
این گزارش ها خاطر نشان می کند در همین زمینه جمعی از خانواده های زندانیان سیاسی، حزب مشارکت ایران اسلامی، سازمان دانش آموختگان ایران اسلامی(ادوار تحکیم)، جمعی از جوانان اصلاح طلب و تعدادی از زندانیان سیاسی بند ۳۵۰ اوین تهران نیز در بیانیه ها و نامه های خود خواهان پایان یافتن اعتصاب غذای زندانیان شده اند.
تعدای از سایت های جنبش سبز در اطلاعیه مشترکی از زندانیان سیاسی ای که در زندان رجایی شهر اعتصاب غذا کرده اند خواستند تا این اعتصاب را بشکنند.
به گزارش کلمه، متن این پیام به شرح زیر است:
به نام خدا
برادران عزیزمان آقایان منصور اسانلو، رسول بداقی، عیسی سحر خیز، حشمت طبرزدی، مهدی محمودیان، کیوان صمیمی، رضا رفیعی، جعفر اقدمی، علی عجمی، مجید توکلی، بهروز جاوید تهرانی، رضا شریفی بوکانی و خالد حردانی و همراهان سبزشان در زندان گوهردشت سلام.
همراهان و یاران شما در جنبش سبز مردم ایران از ابتدای خردادماه نظارهگر اعتصاب غذای شجاعانه و نامحدود شما برای دستیابی به حقوق اولیه و انسانی بودهاند و همگان در برابر این ایستادگی ستودنی و مقاومت شما عزیزان در برابر دیکتاتوری سرتعظیم فرود آورده و ما بعنوان رسانههای حامی جنبش سبز مردم ایران گواهی میدهیم که صدای مظلومیت و آزادیخواهی شما یاران راست قامت به گوش همگان رسیده است و بر همین اساس برای حفظ سلامتی و جلوگیری از آسیب دیدگی بیشتر همه از شما عزیزان تقاضا میکنیم به اعتصاب غذای نامحدود خود پایان دهید.
سربلند باشید و سرافزار
رسانههای جنبش سبز مردم ایران
کلمه – سحام نیوز – رسا – نوروز – جرس – ندای سبز آزادی – تغییر – میزان خبر – تحول سبز – امروز – ندای آزادی – رای ما کجاست – کمپین نامه نویسی به موسوی و رهنورد – ادوار نیوز – روزنامه نگاران زندانی
با وجود گذشت حدود یک ماه از بازداشت عباس امیری فر رییس شورای فرهنگی نهاد ریاست جمهوری خانواده او همچنان از وضعیت او بی خبر هستند و از دلایل اصلی بازداشتش اطلاع ندارند.
امیری فر از حلقه ی یاران مشایی و احمدی نژاد که چند روز پیش از دستگیری، خود را گزینه ی وزارت اطلاعات معرفی کرده بود، پس از بی توجهی به احضار تلفنی از سوی نهادهای امنیتی در مقابل منزل خود بازداشت شد.
خبرگزاری ها و سایت های حامی دولت خبر دستگیری وی را پراکنده، با تاخیر و نا مطمئن کار کردند.
بر اساس گزارش ها رییس جامعه وعاظ ولایی در روزهای اولیه ی بازداشت خود در تماسی تلفنی از حضورش در زندان اوین خبر داده بود اما سه روز پس از این تماس دیگر خبری از او به دست نیامد تا وقتی که خبر خودکشی ناموفق وی در سایت های رسمی منتشر شد.
گزارش های غیر رسمی حکایت از پیچیده بودن شرایط وی دارد تا آنجا که گفته می شود امکان دارد امیری فر قربانی پرونده ی اختلافهای داخلی جناح اصول گرا باشد. نزاع هایی که هنوز برخی معتقدند برنامه ریزی شده و در جهت ساختن نقش اپوزیسیون و مظلوم نمایی برای اسفندیار رحیم مشایی، یار قدیمی محمود احمدی نژاد طراحی شده است.
عباس امیری فر منتقد سرسخت جنبش سبز و از شاگردان رهبری که در دو سال گذشته حملات بسیاری به یاران و همراهان رهبران جنبش سبز روا داشته اکنون در معرض خطری انسانی قرار گرفته که ذهن ها را متوجه پرونده ی حذف سعید امامی از حلقه ی مطلعان از عملیات های مختلف می کند.
حذف سعید امامی که به دنبال مخفی نگه داشتن پروژه ی قتل های زنجیره ای انجام شد این گمان را به اذهان متبادر می سازد که این بار نیز پوشاندن خبر و اتفاقی در پس سناریوی خودکشی عباس امیری فر وجود دارد
سی دی ظهور نزدیک است که با هزینه ی میلیونی سپاه تهیه شده و حتی در بیت رهبری نیز طرفدار داشته ست این بار برای فریب افکار عمومی تبدیل می شود به اتهام امیری فر که در ماه های اخیر تبدیل به سخنگوی یاران مشایی شده بود.
تا آنجا که خانواده ی وی نیز این روزها در معرض بازجویی های مکرر قرار گرفته اند.
مریم شربت دار قدس همسر فیض الله عرب سرخی دلنوشته را برای خواهرش که همسر عباس امیری فر است به رشته تحریر درآورده است. عباس امیری فر از نزدیکان مشایی است که به اتهام مرتبط بودن با تهیه سی دی ظهور نزدیک است نزدیک یک ماه در بازداشت بسر می برد.
همسر عرب سرخی به مقایسه خود با خواهرش پرداخته و در بخشی از این نامه آورده است: هیچگاه فراموش نمی کنم و تو نیز، که از همان ابتدا با وجود دیدگاه های متفاوت سیاسی، هرگز ارتباط عاطفی مان خدشه دار نشده، اینک هر دو می دانیم که دست هایی آلوده از آستین هایی آلوده تر بیرون آمده و قصد تیشه زدن بر ریشۀ اعتقادات پاک فرزندانمان دارند و آبادانی و آرامش را برای کشور و نظام برنمی تابند.خدا را شکر که مادر همسرت زنده نیست وگرنه او نیز مانند مادر شوی من که ۲ جوان رعنای خود را برای حفظ نظام و کشورمان تقدیم خدا کرده است، آه هایی می کشید که نه تنها پایه های ظلم که عرش خدا را نیز می لرزاند.
متن این نامه که در اختیار کلمه قرار گرفته به شرح زیر است:
باسمه تعالی
هیچ فکر می کردی خواهر خوبم، که چهلمین روز درگذشت پدر عزیزمان را با دردی مضاعف از دوری همسرانمان سپری کنیم در حالیکه تو کاملاً در بیخبری و نگرانی از همسر خود به سر می بری و با مرخصی حتی یک روزۀ همسر من نیز برای شرکت در مراسم ، موافقت نشد؟
من و تو با هم بزرگ شدیم ، همزمان در محضر امام عزیزمان با پیوند مقدس ازدواج، زندگی های سادۀ خود را در یک خانۀ مشترک آغاز کردیم و جالب تر اینکه حتی تولد و رشد فرزندانمان نیز با هم بود.
هیچگاه فراموش نمی کنم و تو نیز، که از همان ابتدا با وجود دیدگاه های متفاوت سیاسی، هرگز ارتباط عاطفی مان خدشه دار نشده و دخترانمان چه زیبا و بدون تنش به بحث و گفتگو در خصوص مسائل جاریه می پرداختند، حتی بسیار بهتر از پدرانشان.
مگر می توانم فراموش کنم در این ۲ سال که فیض الله من در چنگال ستم اسیر شد، چقدر برایم غصه خوردی و با دلبندان مهربانت مرا و دختران دل شکسته ام را تسلی می دادید که حتماً سوء تفاهمی بیش نبوده و او زود می آید، اما دریغ که نه تنها نیامد بلکه بسیار ناعادلانه حکم ۶ سال حبس را برایش رقم زدند و بی شرمانه به این نیز بسنده نکرده و دخترم را نیز با دلایلی واهی تر از اتهامات پدر قهرمانش به انفرادی و بازجویی کشاندند.
اینک خود مانده ام که چگونه تو را دلداری دهم که نه تنها کوچکترین خبری از همسرت نداریم بلکه باید شاهد بازجویی از فرزند و دامادت هم بوده و بدتر آنکه اخبار ناگوار برآمده از قلب ها و اذهان بیمار جریانی سلطه جو و قدرت طلب را بشنویم و فاجعۀ تلخ سعید امامی ها را به یاد آوریم.
عزیز دلم ، چگونه تو را تسلی دهم زمانی که دیگر تو نیز می دانی نه دستگیری همسرم سوء تفاهم بود ، نه حبس و بی خبری مطلق از همسرت و نه آنهمه ستم ها که بر خانواده های بسیاری رفت.
اینک هر دو می دانیم که دست هایی آلوده از آستین هایی آلوده تر بیرون آمده و قصد تیشه زدن بر ریشۀ اعتقادات پاک فرزندانمان دارند و آبادانی و آرامش را برای کشور و نظام برنمی تابند.خدا را شکر که مادر همسرت زنده نیست وگرنه او نیز مانند مادر شوی من که ۲ جوان رعنای خود را برای حفظ نظام و کشورمان تقدیم خدا کرده است، آه هایی می کشید که نه تنها پایه های ظلم که عرش خدا را نیز می لرزاند.
خواهر جان ! همه باید بدانند که اگرچه خطوط سیاسی ما در یک مسیر نیست اما همچنان یک صدا و معتقدیم که عدالت برای همه انسان ها باید برقرار شود و همسران ما و دیگر عزیزانی که با هر دلیل موجه و غیر موجه به زندان افتاده اند حق دارند در دادگاهی علنی حضور یافته و صحبت ها و دفاعیات خود را آزادانه در معرض قضاوت خدا و مردم گذارند.
عزیز مهربانم، شاید هیچگاه باور نمی کردی که اینهمه ظلم در جریان است و سعی در تبرئۀ عده ای داشتی که حلقه را تنگ تر کرده و آسیب پذیری را برای کشور رقم می زنند اما می دانم هر چه بیشتر می گذرد نه تنها نگرش تو که بسیاری از دلسوزان نیز عمیق تر شده و متأسفانه با واقعیت های نا خوشایندی مواجه می شوید که هرگز فکرش را هم نمی کردید.
عزیزتر از جانم، غصه نخور که اشک هایت قلبم را از جا کنده و آتش به جانم می زند و فرزندان بی گناهت نیز از نگرانی و بی تابی تو در تلاطم و اندوهند.
در این ۲ سال ، دلسوزانه صبوری ام را شاهد بودی و هیچگاه تنهایم نگذاشتی، پس من نیز تنهایت نمی گذارم و برای صبوری بیشترت و بهبود اوضاع، دعا می کنم . تو نیز دعا کن که دعای دل شکستگان، بسیار سریع تر بالا می رود و یقین بدار این گونه نخواهد ماند پس هر روز با خود تکرار کن ” این نیز بگذرد”.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر