-----------------------------
همه خبرها و ديدگاهاي سانسور شده و پشت فيلتر جمهوري اسلامي مانده را يكجا و بي درد سر در "هستي نيوز" بخوانيد... http://groups.google.com/group/hasti-news/

--------------------------------------------







Google Groups
Subscribe to Hasti News
Email:
Visit this group

۱۳۹۰ فروردین ۱۳, شنبه

Posts from Khodnevis for 04/02/2011

Email not displaying correctly? View it in your browser.
این خبرنامه حاوی عکس است. لطفا امکان دیدن عکس را در ایمیل خود فعال کنید.



قسمت‌هایی از مصاحبه‌ی جنجالی ابراهیم حاتمی کیا
 


اصلاحات در بهشت

همیشه تو وجود و ضمیر ناخوداگاه من یه حس درست یا غلط‌، ترس نسبت به وارد کردن عیب و ایراد یا همون اصلاحات نسبت به دستگاه آفرینش و خود شخص خدا وجود داره.

من به شخصه تصویری رو که تو مکاتب مختلف از بهشت بهم میده رو دوست ندارم یعنی بدم هم نمیاد حوری و شراب و کاخ ایضا رودخونه ولی راستش اونقدر منو این تصاویر مشتاق مرگ و بهشت موعود نمیکنه واسه همین تصمیم گرفتم سر فصل خواسته‌هام از خدا واسه بهشت رو بنویسم بلکه خدا رو چه دیدید شاید اجابت شد.

۱- آزادی بیان و آزادی پس از بیان

۲- اینترنت پر سرعت بدون فیلتر وای مکس

۳- ارم طرح ترافیک واسه عبور و مرور بدون محدودیت تو بهشت

۴- شراب های چندین میلیون ساله اسپانیایی

۵- اجازه هر گونه ماجراجویی و تضمین جونم یا تضمین زنده شدنم بعد مردنم تو ماجراجویی‌های خطرناک

۶- سیگارهای اصل کوبایی

۷- آدری هیپورن رو راضی کردن واسه زندگی با من اگه راضی نشد نیکول کیدمن هم بد نی

۸- حذف هر گونه ویزا و روادید برای سفر کردن تو بهشت، حال الافی واسه ویزا رو ندارم

۹- هر چی میخوام بخورم بدون نگرانی از چاقی و اضافه وزن و حفظ سلامتی و این خزعبلات

۱۰- اجازه شکار و ماهیگیری در تمامی ممالک بهشت بدون دادن رشوه به شکاربان

۱۱- آزاد شدن فضای رقص و پایکوبی و مهارت خدا دادی واسه نواختن گیتار فلامینکو

۱۲- واسه اینکه عاشق فیلم ساختن و سینما هم هستم کمپانی برادران وارنر رو در اختیارم بزارن بتونم تخیلاتم رو به تصویر بکشم

۱۲+۱- خواسته‌های بعدی با مشورت با دوستان به این فهرست کم کم اضافه میشه فعلا همین‌ها رو اجابت کنید ممنون میشم


 


پیام نوروزی آغا‌!

از آنجایی که امسال هم همانند تمام بیست و یک سال گذشته ولایت مطلقه وقیح دوباره سر سال تحویل سروکله‌اش پیدا شد و مردم ذوب شده در ولایت را با سخنان گه هر بار (‌نگارش جدید واژه گهربار‌) خود به راه راست هدایت فرمود می‌توان نتیجه گرفت که از این به بعد به دلیل نفوذ کلام فوق العاده آقا بر مواد مذاب داخل ولایت و از آنجایی که ولی امر سابق فرموده بودند که اقتصاد مال خر است و امسال هم ولی امر زمان، امر فرمودند که سال جدید سال جهاد اقتصادیست. بنابرین می‌توان نتیجه گرفت که احتمالا امسال لباس شخصی‌ها بجای باتوم و شیشه نوشابه با مال خر به جان خلق‌الله بیفتند. در ضمن از آنجایی که دولت سال گذشته که سال تلاش و همت مضاعف از سوی ولی امر اعلام شده بود و با تلاش و همت فوق العاده با تاخیر چند ماهه بودجه سال جاری را تنها چند روز قبل از سال تحویل داغ داغ تحویل مجلس برای بررسی داد و احتمالا‌ دولت برای حداقل فروردین و اردیبهشت و شاید هم خرداد بودجه‌ای در اختیار نخواهد داشت. منظور از جهاد اقتصادی حذف رایانه‌های نقدی، حقوق نقدی و کلا اقتصاد خانواده است! البته احتمالا دولت از آن یازده میلیارد دلار زیرمیزی پول نفت مقداری دارد که در ماه‌های جاری در جاهایی که اجازه هزینه ندارد هزینه خواهد کرد.


 


ویزای آمریکا با گوجه اضافه!
از اونجایی که یارو رو به ده راه نمیدادن بعد یه بند تقاضای ویزای آمریکا رو میکرد! این آقای رحیم خان مستربین هم، حالا هوس سفر به ولایات متحده و حتماً در ادامه صرف یک پرس کباب سلطانی مشتی با اساتید محترم وطن فروش کرده. من نمیدونم تو اون ولایت این حاج حسین خان اوباما سفره ابوالفرض راه انداخته که این یارو مموت هاله (چشم آقای سردبیر چشم، نمیگم محمود گوسفند سابق!) و رفیق فابش رحیم مشتی عینهو کش تنبون تا ولشون میکنی سرشون میره تو آخور نیویورکیها! بعد هم بر میگردن و به قول ماز جبرانی میگن: آمریکا ف...ک یو!

این دو تا اراذل هی میرن نیویورک، هی اون فرنگی چشم قشنگها غیرت به خرج میدن و زحمت میکشن  و در حرکتی پیل افکن میرن بیرون سالن به سلامتی خودشون و به احترام حرکت غیورمندشون شات شات ویسکی میزنن و حتماً ته دلشون میگن: محمود ف...ک یو تو! و ما اینجا ته دلمون غنج میره که ایولا بابا، این فرنگیها هم دلشون با ماست! بی خبر که دلشون با تاقار دوغ هم نیست به جون شما! همین چند وقته رو نیگا کنین! حسنی شلغم و بن علی کچل رو که زدن ترکوندن. این معمر زاغی رو هم که دارن آماده میشن تا میخوره چوبش بزنن. کلهم اول تا آخر شلوغیهاشون ۲ ماه نشده! حالا بشینین مقایسه کنین با وضعیت مملکت خودمون.


گوش بگیرین ببینین چی میگم! بر پدر هرچی دایی جان ناپلئونه صلوات، که این اراذل و اوباش، همشون دستشون تو ... (کلمه مورد نظر در دسترس نمیباشد) همدیگه س! (فکر کنم میخواستم بنویسم "دست")


حالا هی بشینین بنالین که ما توهم زدیم! اما این خط، این هم نشون، این اراذل از جاشون تکون هم نمیخورن به نفع ملت، مگه اینکه ببیننن منافعشون در خطره!

این دفعه رو که آقایون بیخیال دید و بازدید نیویورک شدن، ولی خوب این مموت هاله و رحیم مشتی حالا حالا ها میخوان از فرصت به دست اومده استفاده کنن و برن نیویورک عشق و حال. ایکاش این بر و بچ نیویورکی یه نموره غیرت میزدن، یه کم به این عناصر جمهوری اسلامی املت میدادن، چه میدونم، تخم مرغی، گوجه ای، از اینا دیگه! جمال همه برو بچی که امسال میخوان سبزه آقایون رو گره بزنن هم گرم.

 

چاکر مرام و معرفت هرچی بچه با غیرته، سال نو مبارک، جهاد عالی اقتصادی!

 


نوروز خاکستری

از هواپیما پیاده می‌شوم. وارد استانی‌ شده‌ام که در مورد ثروت و زیبایی‌اش بسیار شنیده‌ام.

 

خوزستان یکی از ثروت‌مندترین استان‌های ایران است. دشت‌های حاصل‌خیز خوزستان در اطراف رودهای کارون و کرخه از حاصل‌خیزترین نقاط ایران است. کارون پرآب‌ترین رود ایران در خوزستان قرار دارد. خوزستان با توجه به درآمد‌های نفتی‌اش پردرآمدترین استان کشور برای کشور است.

 

مردم خوزستان اما فقیر هستند. آب اهواز آشامیدنی نیست، کارون که زمانی تنها رود قابل کشتیرانی بود، دیگر قابل کشتیرانی نیست. کارون به جای اینکه محل تفریح برای مردم باشد، با بوی بد پساب‌های صنعتی بیشتر مردم را آزار می‌دهد. اهواز شهری که پر‌آب‌ترین رود ایران از آن می‌گذرد آب لوله‌کشی‌اش قابل آشامیدن نیست. مردم مجبورند آب لوله را تصفیه کنند.

 

قادر می‌گوید: «‌آب را هم بر ما حرام کرده‌اند. انگار نه انگار که ما صاحب پر آب‌ترین رودخانه کشور بوده‌ایم. انگار نه انگار که زمین‌های ما حاصلخیزترین هستند. فقر و نکبت از در و دیوار شهر می‌بارد و کسی دلش در این حال و هوا خوش نیست.»

 

  بسیاری از نقاط در خوزستان، استان نفت خیز ایران هنوز دسترسی به گاز برای مصارف خانگی ندارند. این خشم مردم عرب منطقه را برانگیخته‌ است. «مثل این می‌ماند که غذا از سر سفره‌ات بر دارند و سر سفره چهار همسایه آن سو تر بگذارند و بعد به بچه‌های تو بگویند اشکال ندارد گشنه‌اید، اشکال ندارد مال شما را برای دیگری بردیم. فقط ساکت باشید و خدا را شکر کنید که زنده‌اید.»

 

محمد راننده تاکسی  که مسافران را از فرودگاه به مقصد هایشان می‌رساند می‌گوید:« امسال هیچ‌کس اعصاب ندارد. امسال دیگر مثل سال‌های قبل عید آن شور و حال خاص خود را ندارد. با توجه به هزینه بنزین قادر به پرداخت هزینه‌های زندگی‌ام نیستم. قدیم وقتی نوروز می‌شد همه خوشحال بودیم که عید شده است و پای‌کوبی می‌کردیم، اکنون فقط کارمان شده است با یک لبخند نوروز را به هم تبریک بگوییم و دیگر کسی حال و حوصله کاری ندارد. جیب همه خالی است و همه نگران فردا هستند.» 

 

حسن راننده تاکسی  مسیر شهری  که علاقه دارد با مسافرها خوش و بش کند می‌گوید‌: «هنگامی که دانش‌آموز بوده چند هم‌کلاسی ارمنی داشته‌، زمانی حضور اقلیت‌ها در اهواز احساس می‌شد ولی اکنون دیگر بسیاری از اقلیت‌ها از اهواز رفته‌اند. دیگر هیچ  ارمنی در اهواز نمانده و اقلیت مندائی نیز بسیاری اهواز را به مقصد آمریکا و استرالیا ترک کرده‌اند. فضا به قدری بسته و امکانات به قدری کم است که دیگر مندایی‌ها که اقلیت جواهر سازی هستند ترجیح می‌دهند در کشورهای دیگر زندگی کنند.»

 

حسین معلم  اهوازی  چهار فرزند دارد و در یکی از دبیرستان‌های اهواز تدریس می‌کند. وقتی از او درباره وضعیت اقتصادی می‌پرسم می‌گوید: «حقوق کارمندی‌ام  که ماهی ۵۰۰ هزارتومان است کفاف زندگی‌ را نمی‌دهد. به دلیل گران شدن خانه دیگر نمی‌توانم با پس‌انداز قبلی‌ خانه بخرم. با قبض برقی که برایمان آمده یارانه نقدی‌مان تمام شده. او مکثی می‌کند و در حالی که انگار تازه یاد مشکلات بعدی افتاده می‌گوید: « تازه هنوز فصل تابستان که فصل اصلی مصرف برق به دلیل کار کردن سیستم تهویه در جهنم تابستان اهواز با دمای بالای ۵۰ درجه نیامده و آن‌موقع دیگر قادر به پرداخت هزینه برق نخواهیم بود.»

 

اهواز را به مقصد اصفهان ترک می‌کنم. در مسیر عشایر و مردمی را می‌بینم که شاید از هزینه‌های آب و برق خبر نداشته‌باشند اما فشار زندگی نیز بر آنها زیاد است.«توانایی پرداخت هزینه‌های اولیه زندگی را نداریم.» این را یکی از عشایری می‌گوید که منتظر وانت برای رفتن به شهر است. او در مورد کشاورزان منطقه می‌گوید: «شغل عمده مردم اطراف بخش انتهایی زاینده رود در استان اصفهان اکثراً کشاورزی و دامداری است. امسال ولی به دلیل کمبود آب و خشکسالی مردم از حق  آب  خود محروم بودند و امسال چیزی نکاشتند. امسال در شهرهای ورزنه و اژیه و در انتهای زاینده رود مردم تراکتورهایشان را در اعتراض به محروم ماندن از حق آب  قانونی خود و بیکاری و کشت نکردن در ورودی شهر جمع کرده‌اند. »رضا می‌گوید: «‌دزدی امسال در شهر زیاد شده است. مردم بیکار فقط دنبال سیر کردن شکم خود هستند و وقتی نیست خیلی‌ها رو به دزدی می‌آورند.»

 

بهار امسال در ورزنه دیگر فصل شادی نیست. ۷۰ درصد مردم ورزنه دیگر امسال توانایی امرار معاش ندارند. ۷۰ درصد مردم ورزنه امسال بیکارند. چیزی نمی‌کارند. » این‌ها را یکی از زنانی می‌گوید که در حال پختن نان است. او که کودکش مریض است و برای درمان او باید یک میلیون تومان خرج کند می‌گوید: «‌در این روزها منتظر معجزه‌ایم، مسئولین انگار خوابشان برده‌است.»


 


آلترناتيوسازی وظيفهء هر تشکل سياسی است

اين روزها حمله به «طرح ايجاد آلترناتيوی سکولار ـ دموکرات در خارج کشور از راه همه پرسی آزاد» شدت گرفته است و دليلی هم که بيش از همه در اين حملات اقامه می شود به مقاصد و مطامع شخصی من ـ بعنوان عنوان کنندهء اين طرح ـ مربوط می شود؛ گفته می شود که من می خواهم، به بهانهء وزن کشی از نخبگان سياسی، برای خودم وزنی سياسی دست و پا کنم و، یدون داشتن هرگونه پيشينهء مبارزاتی، خود را بعنوان يک «رجل سياسی» مطرح سازم. آنها همهء بحث های مربوط به «سکولاريسم نو» و «سکولارهای سبز» و «شبکهء انجمن های سکولار سبز» را هم نردبام سازی من برای رساندن خود به بام قدرت می دانند. من اين هفته می خواهم سر و ته آنچه را که به من مربوط می شود با يکی دو پاره سخن بهم آورم و سپس بپردازم به ايراداتی که به «طرح ايجاد آلترناتيو سکولار ـ دموکرات در خارج کشور از راه همه پرسی آزاد» گرفته می شود؛ طرحی که برای خود استقلال دارد، از جانب يک شبکهء چند صد نفره مطرح شده، و با من و بی من مسلماً می تواند به راه اجرائی شدن خود ادامه دهد.

در مورد خودم برايتان بگويم که هيچ هدف و مقصود شخصی را دنبال نمی کنم جز اينکه [با رسيدن به سنين بازنشستگی و داشتن فرصت بيشتر برای پرداختن به کاری که سرچشمهء درآمد و آب و نان نباشد، و با گذر کردن از گذرگاه بيماری هائی مهلک، می دانم که بهر حال ساليان چندان درازی نمی توانم زنده باشم و، به مصداق عنوان يکی از مقالات مخالفينم مبنی بر اينکه «ای بسا آرزو که خاک شده» (که معنای اصلی اش آن است که «اين آرزو را به گور خواهی برد»)، و محتمل است که نتوانم خود را به ايرانی آزاد و رها شده از شر حکومت مذهبی برسانم] می خواهم باقی عمر مفيدم را در خدمت آرزوئی صرف کنم که می دانم اگرچه خيال ماندگارش با سلول های خاکستری مغز من در خاک خواهد شد اما چون آرزوئی مشترک و برخاسته از نيازی مشترک است همچنان خواهد روئيد و به برگ و گل خواهد نشست. بقول حافظ، حديث آرزومندی که در اين نامه ثبت افتاد / همانا بی غلط باشد، که حافظ داد تلقينم.

و همينجا، به کسانی که در علم سياست «حيوان سياسی» خوانده می شوند و نمی توانند باور کنند که کسی ممکن است بدون داشتن هدفی برای شخص خود بکار سياسی بپردازد مژده می دهم که نه خود را کانديدای مقامی می کنم و نه خواستار توجهی خاص هستم. همهء عمر من در برپا ساختن جمع ها گذشته است، از گرد هم آوردن آدم ها، از سازمان و تشکيلات دادن هائی بر حول اهدافی قابل تحقق؛ و امروز هم چنين می کنم. نه خواستار رياستم و نه متقاضی بالانشينی  و نه شايستهء رهبری. اما، از آنجا که يقين دارم، در خارج کشور، راهی جز متشکل کردن نيروهای سکولار ـ دموکرات و ايجاد يک تشکل دموکراتيک بر مبنای اعلاميه جهانی حقوق بشر برای ما باقی نمانده است، و تا در برابر حکومت مذهبی فعلی بديل و جايگزينی سکولار ـ دموکرات نيافرينيم اين رژيم ـ با دگرديسی های دلخوشکنک اش ـ به عمر خود ادامه خواهد داد، راهی را که به مدد يارانی که در جهان پراکنده اند آغاز کرده ايم، تا نفس در سينه  و جان در بدن دارم ادامه خواهم داد.

پس اگر با اين «تعهدات» توانسته باشم خيال نگرانان جهان را از بابت مقاصد خود راحت کرده باشم، بد نيست همينجا «خودم» را به دست فراموشی سپرده و نظر خوانندگانم را به «طرح ايجاد آلترناتيو سکولار ـ دموکرات در خارج کشور از راه همه پرسی آزاد» جلب کنم و انتقاداتی را که بر آن وارد است بر شمرده و در حد توانم به آنها پاسخ بدهم.
اما، قبل از اين کار، لازم است توضيح دهم که چرا هيچکس و هيچ تشکيلاتی در خارج کشور نمی تواند ـ يعنی توانائی آن را ندارد ـ که يک تنه خود را نمايندهء همهء ايرانيان خارج کشور بداند مگر در زمانی که اين ايرانيان بصورتی آشکار و قابل تحقيق آنها را بعنوان نمايندهء خود بپذيرند. بنا بر اين، کوشش برای ايجاد «آلترناتيو» به معنای تلاش برای آفرينش «يک آلترناتيو بلامنازع» نيست. در يک سپهر واقعی و دموکراتيک سياسی هر حزب و گروهی می تواند دارای آلترناتيوی برای «دولت» بر سر کار باشد و، در يک سپهر غيردموکراتيک، هر گروه مخالفی می تواند خود را آلترناتيو «حکومت» بداند. پس کوشش برای خلق آلترناتيو لزوماً به معنای انحصار طلبی نيست. در واقع، اين وظيفهء هر تشکل سياسی است که خويش را در اندازه های يک آلترناتيو ببيند و خود را برای به دست گرفتن قدرت آماده کند. در انگلستان هر حزب دور مانده از قدرتی دارای يک «دولت سايه» است، تا روزی که انتخابات را برد و قدرت به دست اش افتاد آمادهء ادارهء کشور بوده باشد. بدينسان، بايد ديد که چرا احزاب ايرانی ـ چه در داخل و چه در خارج ـ دست به ايجاد اينگونه دولت های سايه (که آلترناتيو دولت نشسته در قدرت اند) نمی زنند. من البته علت اين کمبود يا کم کاری را در نداشتن اعتماد بخود و به پايگاه مردمی خويش می دانم.

در عين حال، آماده نبودن احزاب برای به دست گرفتن قدرت در روزی که شانس در ِ خانه شان را بزند موجب آن می شود که هر يک نگذارند که ديگران نيز به چنين کاری اقدام کنند. چرا که ما با رقيب سياسی مان مسابقه نمی دهيم بلکه پای او را لنگ می کنيم تا نتواند از ما جلو بزند.

دقت کنيد که، صرفنظر از اختلافات ايدئولوژيکی که روز به روز هم کمرنگ تر شده اند و سوابق تاريخی که هنوز به آنها رسيدگی نشده است، يکی از مشکلات اکثر گروهای سياسی با «شورای ملی مقاومت» (به مرکزيت سازمان مجاهدين خلق) در همين واقعيت نهفته است. چرا که اين شورا از روز نخست در قامت يک بديل و جايگزين ظهور کرده و هنوز هم اين هويت را حفظ نموده است. ديگران اما در اين مورد تنبلی کرده اند و نتوانسته اند جايگزين و آلترناتيو خود را بسازند و ارائه دهند. به همين دليل نيز همه نگرانند که مبادا در فردای فروپاشی نظام اسلامی و فقدان گروهی متشکل که بتواند کشور را اداره کند کار، چه بصورت طبيعی و چه از طريق کمک غربی ها، به دست مجاهدين بيافتد.

توجه کنيد که آنچه می گويم می تواند هيچ ربط ويژه ای به داخل و خارج کشور نداشته باشد. در هر دو سوی مرز گروه های سياسی موظفند آلترناتيوهای خود را بيافرينند و به فردای رسيدن بقدرت فکر کنند، برنامه و طرح داشته باشند و آمادگی برای اداره کشور. بی داشتن اين «تجهيزات» يک تشکل سياسی چيزی جز يک باشگاه کوچک يا بزرگ هموندانی نيست که، علاوه بر صرف چای و شيرينی، بحث سياسی هم می کنند و گهگاه اعلاميه ای صادر کرده و در تظاهرات پرچمی هم تکان می دهند. حال آنکه، در واقع، هر «ليست نامزدهای انتخاباتی» حکايت از وجود آلترناتيوی خاص می کند و انتخابات هم چيزی جز نبرد آلترناتيوها نيست.

اصلاح طلبان مذهبی در ايران، تا زمانی که در بازی سياسی مشارکت داشتند، همواره آلترناتيوهای خود در برابر دولت نشسته در قدرت را ارائه می دادند و، در عين حال، همگی کوشش می کردند که هيچ آلترناتيو سکولار و غيردينی در داخل و خارج ايران شکل و پا نگيرد. اکنون نيز که اختناق سياسی به حد بالای خود رسيده است، باز همين اصلاح طلبان هستند که می کوشند، اين بار بخصوص در خارج کشور، آلترناتيو جديدی از آن خود را بر روی ميز گذاشته و رهبری را در دست گيرند. معنای اين سخن آن است که، نه در ديروز و نه در امروز، ما هيچگاه دارای حتی يک آلترناتيو سکولار ـ دموکرات نبوده و نيستيم و همهء احزاب سکولار ما (چه دموکراتيک و چه متمرکز) دنباله روی اصلاح طلبان محسوب می شده اند و می شوند و نصيحت شان به ديگران هم آن است که رهبری با اصلاح طلبان است و سکولارها نبايد در برابر آنها دست به ساختن آلترناتيو خود بزنند. اما براستی چرا؟
قبل از هر احتجاج ديگری، بخش بيشتر ادبياتی که از جانب مخالفان «طرح ايجاد آلترناتيو سکولار ـ دموکرلت در خارج کشور و از راه همه پرسی آزاد» صادر می شود مصروف آن است که نشان دهند «انجام اين کار ممکن نيست». بسيار خوب، اما هيچ روشن نيست که اگر کسی يقين دارد که اينگونه طرح ها اجرا شدنی نيستند چرا آنقدر وقت و انرژی می گذارد تا سخن خود را با دليل و برهان ثابت کند؟ بديهی است که وقتی کاری اجرا شدنی نباشد نبايد چندان منشاء نگرانی شود.

پس، به اعتقاد من، اگر کسی قلم به دست می گيرد و يا جلوی کامپيوتر می نشيند تا مقاله ای عليه اين طرح توليد کند قطعاً مطمئن شده که اين کار شدنی است اما به دلايلی (و هر کس به دلايل ويژه ای که خود دارد) بايد جلوی اجرا شدن آن را گرفت.
اين دلايل متعددند و گاه در اين مقالات اصلاً بصراحت مطرح نمی شوند اما همواره می توان در جائی دم خروس را پيدا کرد. من نيز می کوشم ـ بدون اشاره به مقالهء خاصی ـ دلايل مزبور را، در حد فهم خود، حدس بزنم و به آنها بپردازم:

نخست بايد از گروهی بگويم که معتقدند اجرائی شدن «طرح ايجاد آلترناتيو در خارج کشور از راه همه پرسی آزاد» جنبش داخل کشور را «تضعيف» می کند. اين گروه، قبل از هرچيز، حتماً در ذهن خود پذيرفته اند که اين طرح هم شدنی است و هم حتی می تواند بر جنبش داخل کشور تأثيرگذار باشد. و درست برای حفظ قدرت جنبش (البته با تعريف خودشان از جنبش) بايد جلوی اجرائی شدن اش را گرفت. دز اين صورت «منکرين اهميت طرح» نبايد وقت خود را در اين اردوگاه کار اجباری تلف کنند.

البته اعضاء اين گروه خود می توانند دارای دلايل ناگفتهء گوناگونی باشند. بخشی از آنها بصورتی آشکار و پنهان (اما اغلب اثبات کردنی) وابسته به «رهبری مذهبی جنبش سبز» (آقايان موسوی و کروبی و اطرافيان آنها) هستند و منظورشان از «ضرر به جنبش سبز» همانا «ضرر به رهبری مذهبی جنبش سبز» است. درست هم می گويند و برای من هم مسلم است که پيدايش يک قطب سکولار ـ دموکرات، قبل از هر چيز و در همان اولين قدم، نقش اعوان و انصار رهبران مذهبی را (که اکنون در حصرند و دست شان از «دنيا» کوتاه است و در غياب شان ديگران می توانند از جانب شان سخن بگويند) کمرنگ خواهد کرد. معنای اين کمرنگ شدن هم، در عمل، آن است که پيدايش يک قطب سکولار ـ دموکرات موجب آن می شود تا شکافی که در ميان نيروهای دخيل در «جنبش سبز» (و نه جنبش مذهبی سبز) هم اکنون بصورت نا متعينی وجود دارد کاملاً آشکار و برجسته شده و در اين آشکارگری وزن سياسی بخش مذهبی و بخش سکولار جنبش سبز نيز مشخص و با هم مقايسه شود.

اينگونه منتقدان البته، از سوی ديگر دهان خود، به ضعف سکولار ـ دموکرات ها نيز اشاره کرده و می پرسند که «آيا کسی که خود را رهبر سکولارها می داند می تواند، با صدور دعوتی، ده نفر را به سر کوچه شان بياورد؟ حال آنکه خود رهبران مذهبی به کنار، حتی کمترين ابدال شان هم می تواند ميليون ها انسان را به خيابان های شهرهای ايران بکشاند!» آنها با اين سخن می خواهند بگويند که در برابر رهبران مذهبی جنبش، سکولارها فاقد هرگونه نفوذ و تأثيری هستند. اما باز می توان پرسيد که در اين صورت ديگر نگرانی شما از چيست؟ شما صبر کنيد تا سکولارها متشکل شوند و آلترناتيو خود را بيافرينند و آنگاه کناری بايستيد و به تلاش آنها برای هدايت جنبش بخنديد. صلاح شمائی که چنين می پنداريد اتفاقاً در آن است که به پروسهء متشکل شدن سکولارها کمک کنيد تا خودشان خودشان را رسوا سازند.
گروهی ديگر که مصراً خود را سکولار ـ دموکرات می خوانند و شهر به شهر می روند و در منقبت سکولار ـ دموکراتيسم سخن می گويند نيز از همين قاعده مبرا نيستند. هنگامی که يک سال و نيم پيش نطفهء «شبکهء سکولارهای سبز» بسته شده شاهد آن بوديم که يکباره برخی تشکلات ديگر سکولار ـ دموکرات نيز بوجود آمدند. يکی از آنها در تابستان گذشته در نيويورک اعلام موجوديت کرد و يکی از مؤسسين آن، که اکنون صراحتاً عليه سکولارهای سبز می نويسد، در آن جلسه و در برابر اين پرسش که «فرق شما با سکولارهای سبز چيست؟» توضيح داد که «سکولارهای سبز پشتيبان و حامی بخش سکولار جنبش سبز هستند اما ما پشتيبان کل جنبش سبزيم». براستی معنای اين سخن، که همچنان در نوشته های اين شخص تکرار می شود، چيست؟ و چرا يک تشکل سکولار ـ دموکرات بايد حامی «همه»ی بخش های جنبش سبز (يعنی از جمله نيروهای اسلاميت حاضر در جنبش) باشد؟ و چرا بايد بپذيرد که در برابر رهبری مذهبی ها نبايد به يک رهبری سکولار برای آيندهء ايران بيانديشد؟
گروهی نيز «طرح ايجاد آلترناتيو در خارج کشور از راه همه پرسی آزاد» را بدان دليل درست نمی دانند که در ايجاد آن نه همهء ايرانيان خارج کشور شرکت خواهند کرد و نه ايرانيان داخل کشور در آن دخيل خواهند بود و لذا چنين آلترناتيوی فاقد «حقانيت لازم» خواهد بود.

البته چنين سخنی می تواند از موضع دلسوزی برای آرزومندان ايجاد آلترناتيو نيز بيان شود. اما در اين دلسوزی عدم توجه به يک نکتهء اساسی بوضوح به چشم می خورد: آلترناتيو مورد نظر ما نه يکه خواه و تماميت طلب و انحصار گرا است و نه جای ديگران را تنگ می کند. ما معتقديم که سکولارها بايد متحد شوند تا بتوانند بصورت يک نيروی سياسی عمل کنند. برای اين اتحاد اما ما، بجای گردآوری برخی از نخبگان سياسی، خواستار مراجعه به افکار و آراء عمومی هستيم و اميدواريم که ايرانيان خارج کشور متوجه وظايف مبرم خود شده و وسيعاً در اين همه پرسی شرکت کنند. ولی، در عين حال از آنجا که معتقديم، تشکل سکولار ـ دموکراتی که می بايد بسوی يکی از آلترناتيوها شدن حرکت کند بايد، همچون هر کار نوی ديگری، از شالوده آغاز کرده و بتواند با «هر تعداد شرکت کننده» ای صاحب مقداری حقانيت و مأموريت شود و کار خود را آغاز نمايد. مگر ديگر جنبش ها و حرکت ها و گروه ها و احزاب با چند نفر کار خود را شروع کرده اند؟ شروع هر کاری واقعه ای اساسی است اما لزوماً همه نتايج را تعيين نمی کند. مهم آن لحظه ای است که يک تشکل سکولار ـ دموکرات مدعی آلترناتيو بودن که بر بنياد رأی «عده ای از مردم» شکل گرفته، برای دريافت پشتيبانی همگانی، پا به ميدان عمل می گذارد، امتحان پس می دهد، و رد يا قول می شود.

اما مشکل سياسيون ما در اپوزيسيون خارج کشور در همهء اين سه دهه آن بوده که رشتهء ارتباط خود را با مردم بريده، و از قرار دادن خود در معرض قضاوت و تصميم گيری مردم هراسيده اند. برای آنها «مردم» نام آن تودهء بی شکلی بوده است که با فراخوان آنها بيرون می آيند، یه سخنرانی اين رهبران گوش فرا می دهند، شعارهاشان را تکرار می کنند و سپس به خانه های خود بر می گردند، بی آنکه فرصتی به آنان داده شده باشد تا در مورد امور سياسی کشورشان که سهل است، در مورد تصميمات گروه های سياسی اظهار عقيده و نظر کنند.

«طرح ايجاد آلترناتيو در خارج کشور از راه همه پرسی آزاد» می خواهد اين رابطه را بهم بزند و درست به همين دليل است که از ناحيهء محافل سياسی سنتی نيز دچار سونامی مخالفت شده است.


 


عمارت خورشید
 


شورش سوری
 
شما این خبرنامه را به این دلیل دریافت می کنید که ایمیل شما پس از تایید وارد لیست دریافت کنندگان شده است. برای لغو عضویت از این خبرنامه به این لینک مراجعه کنید یا به khodnevis-unsubscribe@sabznameh.com ایمیل بزنید. با فرستادن این خبرنامه به دوستان خود آنها را تشویق کنید که عضو این خبرنامه شوند. برای عضویت در این خبرنامه کافی است که به khodnevis@sabznameh.com ایمیل بزنید. برای دریافت لیست کامل خبرنامه های سبزنامه به help@sabznameh.com ایمیل بزنید.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

خبرهاي گذشته